داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه
داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – شاهنامه حماسه‌ای عظیم از اشعار فردوسی و از شاهکارهای ادبی ایران و جهان است. خواندن داستان‌های کوتاه با هر موضوعی دلنشین خواهد بود و وقتی این داستان‌ها از شاهنامه انتخاب شده باشند، خواننده را با فرهنگ پهلوانی و پیشینه پرافتخار ایران آشنا می‌کنند. داستان‌های کوتاه شاهنامه را می‌توان برای نقالی و نقالی خوانی نیز استفاده کرد. آنچه در ادامه مطلب خواهید خواند گلچینی از داستان‌های شاهنامه است که به قلم بزرگان ادبیات معاصر و شاهنامه‌پژوهانی همچون جلال خالقی مطلق، احمد معین سلوکی و… به نثر امروزی برگردانده شده است و مطمئناً خواندن آنها برای همه سنین از کودکان تا بزرگسالان خالی از لطف نخواهد بود.

کلیه حقوق وبسایت ستاره متعلق به شرکت تجارت الکترونیک ستاره است.

مهم‌ترین علتی که سبب شد، کوروش خیلی از سرزمین‌ها را بدون جنگ و خونریزی فتح کند این بود که شهرت دادگری او به همه جا رسیده بود و مردمان نیز از پادشاهی او خرسند بودند؛ چراکه در سایه‌ی پادشاهی او از یورش‌ها و قتل و غارت‌های سالیانه‌ی این قوم یا آن قوم، نجات می‌یافتند. بنابراین اگر کوروش به بخش بزرگی از فرمان خود عمل کرده باشد که تاریخ این را گواهی می‌دهد، او نمونه‌ آرمانی یک شهریار دادگر در طول تاریخ است.

پروفسور عبدالمجید ارفعی

آنجا رفت که عرب نی انداخت

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

اشاره به بازنگشتن و از دست رفتن

برداشت و بهره برداری از داده های تارنما همراه با آوردن نام و نشانی مهرمیهن آزاد است

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

زیباترین داستان هاي‌ کوتاه و آموزنده از شاهنامه فردوسی را میتوانید در سایت تالاب بخوانید.

 

 روزی رستم برای شکار به نزدیکی‌هاي‌ مرز توران می رود، پس از شکار به خواب میرود. رخش که رها در مرغزار مشغول چرا بوده توسط چند سوار ترک به سختی گرفتار میشود. رستم پس از بیداری از رخش اثری جز رد پای او نمیبیند.

 

در پی اثر پای او به سمنگان می رسد. خبر رسیدن رستم به سمنگان سبب می شود بزرگان و نامداران شهر به استقبال او بیایند. رستم ایشان را تهدید می کند چنانچه رخش رابه او بازنگردانند، سر بسیاری را از تن جدا خواهد کرد.

 

شاه سمنگان از او دعوت می کند شبی را دربارگاه او بگذراند تا صبح رخش را برای او پیدا کنند. رستم با خشنودی می‌پذیرد.

 

در بارگاه شاه سمنگان رستم با تهمینه روبه‌رو می شود و عاشق او می شود و او را توسط موبدی از شاه سمنگان خواستگاری می کند. فردای ان روز رستم مهره‌اي را بعنوان یادگاری به تهمینه می دهد و می گوید چنانچه فرزندشان دختر بود این مهره رابه گیسوی او ببندد و چنانچه پسر بود به بازو او. پس از ان رستم روانه ایران میشود و این راز رابا کسی در بین نمی گذارد.

 

فرزندی که تهمینه بدنیا می‌آورد پسری است که شباهت بسیار به پدر دارد. پس از چندی که سهراب، جوانی تنومند نسبت به همسالان خود شده است، نشان پدر خودرا از مادر می‌پرسد.

 

مادر حقیقت رابه او می گوید و مهره نشان پدر را بر بازوی او می‌بندد و به او هشدار می دهد که افراسیاب دشمن رستم از این راز نباید آگاه گردد. سهراب که آوازه پدر خودرا میشنود، تصمیم می گیرد که ابتدا به ایران حمله کند و پدرش رابه جای کاووس شاه برتخت بنشاند و پس از ان به توران برود و افراسیاب را ساقط سازد.

افراسیاب با حیله بعنوان کمک به سهراب لشکری رابه سرداری هومان و بارمان به یاری او می‌فرستد و به آنان سفارش می کند که نگذارند سهراب، رستم را بشناسد. سهراب به ایران حمله‌ور می شود و کاووس شاه، رستم رابه یاری می‌طلبد، رستم و سهراب با هم روبه‌رو میشوند.

 

سهراب از ظاهر او حدس می زند که شاید او رستم باشد ولی رستم نام و نسب خودرا از او پنهان میکند. در نبرد اول سهراب بر رستم چیره می شود و می خواهد که او را از پای در آورد ولی رستم با نیرنگ به او می گوید که رسم آنان این است که در دومین نبرد پیروز، رقیب را از پای درمی آورند.

 

ولی در نبرد بعدی که رستم پیروز ان است به سهراب رحم نمی کند و همین که او را از پای در می‌آورد، مهره نشان خودرا بر بازوی او می بیند. و گریه و زاری سر می دهد.

 

سهراب اینک به نوشداروی که نزد کاووس شاه است می تواند زنده بماند ولی او از روی کینه از دادن ان خودداری میکند. پس از آنکه کاووس را راضی میکنند که نوشدارو را بدهد، سهراب دیگر دار فانی را وداع گفته است.

 

 

 سام از ھمسر زیبایش صاحب کودکی بسیار زیبا میشود ولی تمام موی سر و مژگان و بدن او چون برف سفید بود. سام از ترس سرزنش مردم کودک خود رابه کوه البرز برد. جائی که سیمرغ لانه داشت گذاشت، شاید سیمرغ کودک را بخورد. ولی به فرمان خدا، سیمرغ ان طفل را حفاظت و بزرگ کرد. سال‌ھا گذشت، کودک بزرگ شد با نشانی فراوان از پدر.

 

سام در خواب دید مردی بر اسبی تازی نشسته، از سوی سرزمین ھندوستان بسوی او می آید و مژده داد که فرزند تو زنده است.

 

سام پس از نیایش با گروھی به سوی کوه البرز رفت. سیمرغ از فراز کوه سام و گروه او را دید و دانست که در پی کودک آمده‌اند. سیمرغ نزد جوان بازگشت و داستان کودکی او را برایش تعریف کرد و گفت اکنون سام پھلوان، سرافرازترین مرد جھان به جستجوی تو آمده.

جوان چون سخنان سیمرغ را شنید غمگین شد. اشک از دیدگان فرو ریخت و به زبان سیمرغ پاسخ داد، زیرا با انسانی ھمکلام نشده بود. سیمرغ گفت: امروز نام تو را دستان نھادم. این را بدان که ھرگز تو را تنھا نخواھم گذارد و تو رابه پادشاھی میرسانم. من دل به تو بسته‌ام برای آنکه ھمیشه با تو باشم تعدادی از پر خود رابه تو می‌دھم تا اگر زمانی سختی پیش آمد از پرھای من یکی رابه آتش افکنی، در ھمان زمان نزد تو خواھم آمد.

 

سیمرغ دل دستان را رام کرد و او را بر پشت گرفت و نزدیک سام بر زمین نشست. قبای پھلوانی آوردند و جوان پوشید و از کوه به زیر آمدند و ھمه با ھم راھی ایرانشھر شده و به دیدن منوچھر رفتند.

 

منوچھر فرمانی نوشت که تمامی کابل و سرزمین ھند تا دریای سند از زابلستان تا کنار رود ھمه از ان جھان پھلوان سام باشد.سام ھمراه فرزندش دستان «زال» بعد از نیایش روانه سرزمین خود شدند.

 

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

در زابلستان، سام تاج و تخت و کلید گنج رابه زال سپرد و بعد از نصیحت فرزند، خود به فرمان منوچھر شاھنشاه ایران برای جنگ با دیوان و دشمنان به گرگساران و مازندران رفت.

 

روزگاری گذشت تا روزی زال جوان آھنگ سیر و سفر و شکار کرد. مھراب شاه کابل، مردی خردمند و دلیر، از نژاد ضحاک و باجگزار سام شاه زابلستان بودو دختری بسیار زیبا به نام رودابه داشت. زال و رودابه ندیده عاشق ھمدیگر شدند ولی نژاد رودابه مشکل وصلتشان بود. بعد از مدت‌ھا نامه‌نگاری بین زال و سام و حتی آماده شدن سام برای جنگ با مھراب، بالاخره زال به دیدار منوچھر رفته، بعد از آزمایش او توسط موبدان، منوچھر با این وصلت موافقت می کند.

 

سام نیز که فرزند را بکام دل خویش میبیند پادشاھی و تخت و تاج زابلستان رابه زال می‌سپارد.

 

 

روزی روزگاری در زمان هاي‌ دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بودو ادعا میكرد “بخت با من یار نیست” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من التیام نمییابد.

 

پیر خردمندی او را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.

 

او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: “اي مرد كجا می روي؟”

 

مرد جواب داد: “میروم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!”

 

گرگ گفت : “میشود از او بپرسی كه چرا من هرروز گرفتار سر دردهای وحشتناك میشوم؟”

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

او رفت و رفت تا به مزرعه اي وسیع رسید كه دهقانانی بسیار در ان سخت كار می كردند.

 

یكی از كشاورزها جلو آمد و گفت : “اي مرد كجا میروی ؟”

 

مرد جواب داد: “می‌روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!”

 

كشاورز گفت : “می شود از او بپرسی كه چرا پدرم وصیت كرده است من این زمین را از دست ندهم زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی كه دراین زمین هیچ گیاهی رشد نمیكند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهكاری است ؟”

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

او رفت و رفت تا به شهری رسید كه مردم ان همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ.

 

شاه ان شهر او را خواست و پرسید : “اي مرد به كجا میروی ؟”

 

مرد جواب داد: “می‌روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!”

 

شاه گفت : ” آیا می شود از او بپرسی كه چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر میبرم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاكنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام ؟”

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را كه در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف كرد.

 

جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازها رابا وی در بین گذاشت و گفت : “از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از ان لذت ببر!”

 

و مرد با بختی بیدار باز گشت…

 

به شاه شهر نظامیان گفت : “تو رازی داری كه وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یك رنگ نبوده اي، در هیچ جنگی شركت نمی كنی، از جنگیدن هیچ نمی‌دانی، زیرا تو یك زن هستی و چون مردم تو زنان رابه پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد.

 

و اما چاره كار تو ازدواج است، تو باید با مردی ازدواج كنی تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردی كه در جنگ ها فرماندهی كند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد.”

 

شاه اندیشید و سپس گفت : “حالا كه تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج كن تا با هم كشوری آباد بسازیم.”

 

مرد خنده اي كرد و گفت : “بخت من تازه بیدار شده است، نمی‌توانم خودرا اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خودرا بیازمایم، میخواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!”

و رفت…

 

به دهقان گفت : “وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین به‌ دنبال ثروت باشی نه بر روی ان؛ در زیر این زمین گنجی نهفته است، كه باوجود ان نه تنها تو كه خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست.”

 

كشاورز گفت: “پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا با هم شریك شویم كه نصف این گنج از ان تو می‌باشد.”

 

مرد خنده اي كرد و گفت : “بخت من تازه بیدار شده است، نمی‌توانم خودرا اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خودرا بیازمایم، میخواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!”

 

و رفت…

 

سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف كرد و سپس گفت: “سردردهای تو از یكنواختی خوراك است اگر بتوانی مغز یك انسان كودن و تهی مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!”

 

شما اگر جای گرگ بودید چكار می كردید ؟

 

بله. درست است! گرگ هم همان كاری را كرد كه شاید شما هم می كردید، مرد بیدار بخت قصه ي ما رابه جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد.

 

از شما دعوت میکنیم که از داستان های جالب و آموزنده دیگر در پایین سایت دیدن نمایید.

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

یا ورود توسط یکی از این سرویس ها

توسط
saeed99، 23 بهمن 1390 در داستان های کوتاه

.

 

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

نمی دانم اولین بار به فکر چه کسی رسید که داستانهای شاهنامه را از شعر به نثر ( معادل فارسی اش را بلد نبودم ) برگردان کند، اما امروز این حرکت جالب از برگ های کاغذ راه خود را به دنیای اینترنت باز کرده و مورد توجه قرار گرفته است .

بنابراین تصمیم گرفتم تا این داستانها را برای استفاده علاقه مندان دراین انجمن نیزقرار دهم.

 

تمامی نوشتارهای این جستار برگرفته از اینترنت است، گوشزد هرگونه اشتباه و ناهماهنگی از سوی ادب دوستان انجمن و کارشناسان ادبیات پارسی مایه سپاسگزاری اینجانب خواهد بود.

آفرینش جهان …

.

 

 

 

درآغاز مردمان پراکنده می زیستند و پوشش از برگ می ساختند و خورش آنان از گیاه و میوه درختان بود. کیومرث پادشاه نخستین جهان مردمان را گرد کرد و به فرمان خود درآورد و آئین شاهی را بنیاد گذارد و مردم را به خورش و پوشش بهتر رهبری کرد. سیامک بدست فرزند اهریمن کشته شد و امان نیافت تا در این راه گامی بردارد. هوشنگ ‌اما پادشاهی هوشمند و بینادل بود و به آبادانی جهان کمر بست.

هوشنگ نخستین کسی بود که آهن را شناخت و آن را از دل سنگ بیرون آورد.

چون بر این فلز گرانمایه دست یافت پیشه آهنگری را بنیاد گذاشت و تبر و اره و تیشه از آهن ساخت. چون این کار ساخته شد راه و رسم کشاورزی را آغاز نهاد. نخست به آبیاری گرائید و با کندن جوی ها آب رودخانه را به دشت و هامون برد.

آنگاه بذر افشاندن و کاشتن و درودن را به مردمان آموخت و مردان کارآمد را به برزگری گماشت. بدین گونه کار خورش مردم به سامان رسید و هرکس توانست در خانه خود نان فراهم کند. درکیش و آئین و یزدان پرستی، هوشنگ پیرو نیای خود کیومرث بود. گرامی داشتن آتش و نیایش آن نیز از زمان هوشنگ آغاز شد، چه نخست او بود که آتش را از سنگ پدید آورد.

 

پدیدار شدن آتش

‌و آن چنان بود که یک روز هوشنگ با گروهی از یاران خود به سوی کوه می رفت. ناگاه از دور ماری سیاه رنگ و تیز تاز و هول انگیز پدیدار شد. دو چشم سرخ بر سرداشت و از دهانش دود برمی خاست. هوشنگ دلیر و چالاک بود. سنگی برداشت و پیش رفت و آنرا به نیروی تمام بسوی مار پرتاب کرد.

مار پیش از آنکه سنگ به وی برسد از جا برجست و سنگی که هوشنگ پرتاب کرده بود به سنگی دیگر خورد و هر دو در هم شکستند وشراره های آتش به اطراف جستن کرد و فروغی رخشنده پدید آمد.

هرچند مار کشته نشد اما راز آتش گشوده شد. هوشنگ جهان آفرین را ستایش کرد و گفت این فروغ، فروغ ایزدی است. باید آنرا گرامی بداریم و بدان شاد باشیم.

چون شب فرا رسید فرمان داد تا بهمان گونه شراره از سنگ جهاندند و آتشی بزرگ برپا کردند و به پاس فروغی که ایزد بر هوشنگ آشکار کرده بود جشن ساختند و شادی کردند. می گویند «جشن سده» که نزد ایرانیان قدیم بسیار گرامی بود و به هنگام آن آتش می افروختند از آن شب به یادگار مانده است.

کوشش هوشنگ به اینجا پایان نگرفت.

فرّه ایزدی با وی بود و او را بر کارهای بزرگ توانا می کرد. هوشنگ بود که دام های اهلی را چون گاو و خر و گوسفند از دام های نخجیری چون گور و گوزن جدا ساخت، تا هم مایه خوراک مردمان باشند و هم در ورزیدن زمین و کشاورزی به کار آیند. از جانوران دونده آنها را که چون سنجاب و قاقم و روباه و سمور پوست نرم و نیکو داشتند برگزید تا مردمان پوست آنها را برخود بپوشند. بدینگونه هوشنگ عمر خود را به کوشش و اندیشه و جستجو برای آبادانی جهان و آسایش مردمان بکار برد و جهان را آبادتر از آنچه به وی رسیده بود به طهمورث سپرد.

 

طهمورث

 

طهمورث کارهای پدر را دنبال کرد و بردانش و آگاهی مردمان افزود. او بود که نخست رشتن پشم بره و میش را به مردمان آموخت و آنان را به بافتن جامه و فرش راهنما شد. او بود که سبزه و کاه و جو را خورش دام های اهلی قرار داد.

جانوران شکاری را نیز نخست او برگزید: از ددان رمنده یوز و سیاه گوش را و از پرندگان تیز چنگ باز و شاهین را او رام کرد و شیوه تربیت آنان را برای شکار او به مردمان آموخت. ماکیان و خروس را نیز او به خانه ها آورد. با دیوان و با آفت های جهان ستیزه کرد و آنها را درهم شکست و فرو نشاند. نوشتن خط نیز از زمان وی آغاز شد.

با این همه هنوز دانش مردمان فراوان نبود و آموختنی بسیار بود. طهمورث جای به جمشید سپرد و جمشید بود که به کمک فرّه ایزدی و نیروی اندیشه اش آئین زندگی را رونق بخشید و دانش های نوین به مردمان آموخت.

جمشید با فرّ و شکوه بسیار به تخت نشست و برهمه جهانیان پادشاه شد. دیو و مرغ و پری همه در فرمان او بودند و درکنار هم به آسایش می‌زیستند. جمشید هم شهریار بود و هم موبد. کار دین و دولت هر دو را هرمزد بدست وی سپرد.

نخستین کاری که جمشید پیش گرفت ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدانها نیرو ببخشد و راه را بر بدی ببندد. آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت. پنجاه سال درین کوشش برآورد وگنجینه ای از سلاح جنگ فراهم ساخت.

آنگاه جمشید به پوشش مردمان گرایید و پنجاه سال نیز در آن صرف کرد تا جامه بزم و رزم را فرهم آورد. از کتان و ابریشم و پشم جامه ساخت و همه فنون آنرا از رشتن و بافتن و شستن و دوختن به مردمان آموخت.

چون این کار نیز به پایان آمد جمشید پیشه های مردم را سامان داد و اهل هر پیشه را گرد هم جمع کرد. همه مردمان را به چهار گروه بزرگ بخش کرد: یکی مردان دین که کارشان پرستش کردگار و کارهای روحانی بود. اینان را در کوه جای داد.* دیگر مردان رزم که آرادگان و سربازان بودند و کشور به نیروی آنها آرام و برقرار بود.

سوم برزگران که کارشان ورزیدن زمین و کاشتن و درودن بود و به تلاش و کوشش خود تکیه داشتند و به آزادگی می زیستند و مزد و منت از کسی نمی بردند و جهان به آنان آباد بود. چهارم کارگران و دست ورزان که به پیشه های گوناگون وابسته بودند.

جمشید پنجاه سال نیز در این کار به سرآورد تا کار و پایگاه و اندازه هرکس معین شد. آنگاه جمشید در اندیشه خانه و ساختمان افتاد و دیوان را که در فرمان او بودند گفت تا خاک و آب را بهم آمیختند و گل ساختند و آنرا در قالب ریختند و خشت زدند.

سنگ و گچ را نیز به کمک خواستند و خانه و گرمابه و کاخ و ایوان به پا کردند.

چون این کارها فراهم شد و نیازهای نخستین برآمد، جمشید در اندیشه آراستن زندگی مردمان افتاد: سینه سنگ را شکافت و از آن گوهرهای گوناگون چون یاقوت و بیجاده و فلزات گرانبها چون سیم وزر بیرون آورد تا زیور زندگی و مایه خوشدلی مردمان باشد. آنگاه در جستجوی بوی های خوش برآمد و برگلاب و عود و عنبر و مشک و کافور دست یافت.

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

 

جشن نوروز

 

بدینسان جمشید با خردمندی به همه هنرها دست یافت و برهمه کار توانا شد و خود را درجهان یگانه دید. آنگاه انگیزه برتری و والاتری در او بالا گرفت و در اندیشه سیر در آسمان ها افتاد: فرمان داد تا تختی گرانبها برای وی ساختند و گوهر بسیار در آن نشاندند. جمشید برآن نشست و سپس به دیوان که بنده او بودند فرمان داد تا تخت را از زمین برداشتند و به سوی آسمان برافراشتند. جمشید در آن چون خورشید تابان بود و در هوا سیر می کرد. این همه را به نیروی فرّه ایزدی می کرد.

جهانیان از شکوه و توانائی وی خیره ماندند. گردآمدند و بر بخت و فرش آفرین خواندند و براو گوهر افشاندند و آن روز را که نخستین روز فروردین ماه بود “نوروز” خواندند و جام و می خواستند و به شادی و رامش نشستند. هرسال آن روز را جشن گرفتند و شادمانی کردند. «جشن نوروز» از اینجا پدید آمد.

جمشید سیصد سال بدینسان پادشاهی کرد. درین مدت مردم از رنج و مرگ آسوده بودند. وی چاره دردمندی و بیماری و راز تندرستی را پدیدار کرده و به مردمان آموخته بود.

در روزگار جمشید جهان آرام و شادکام بود و دیوان بنده وار در خدمت آدمیان بودند. گیتی پراز نوای شادی بود و یزدان راهنما و آموزنده جمشید بود.

__________________________________________________

 

* ایرانیان در زمان های بسیار کهن معبد و مسجد نداشتند و آفریدگار را در فضای باز و بربلندی ها و فراز تپه ها و کوه ها پرستش می کردند.

 

.

 

 

ناسپاسی جمشید

 

سالیان دراز از پادشاهی جمشید گذشت. دد و دام و دیو و آدمی در فرمان او بودند و روز به روز برشکوه و نیروی او افزوده می شد، تا آنجا که غرور در دل جمشید راه یافت و راه ناسپاسی پیش گرفت.

سالخوردگان و گرانمایگان لشکر و موبدان را پیش خواند و بسیار سخن گفت که «هنرهای جهان را من پدید آوردم، گیتی را به خوبی من آراستم، مرگ و بیماری را من برانداختم. جز من در جهان سرور و پادشاهی نیست. خور و خواب و پوشش و کام و آرام مردمان از من است و مرگ و زندگی همگان به دست من. اگر چنین است پس مرا باید جهان آفرین خواند. آنکه این را باور ندارد و نپذیرد پیرو اهریمن است.»

بزرگان و موبدان همه سر به پیش افگندند. کسی یارای چون و چرا نداشت، که جمشید پادشاهی زورمند وتوانا بود وفرّه ایزدی پشتیبان او.

اما چون فرّه ایزدی از جمشید گسست در کارش شکست افتاد و بزرگان و نامداران درگاه ازو روی برگرداندند و پراکنده شدند. بیست و سه سال گذشت و هر روز نیرو و شکوه جمشید کمتر می شد. هرچند به درگاه کردگار پوزش می خواست کارگر نمی شد و بخت برگشتگی و هراسش فزونی می گرفت، تا آنکه ضحاک تازی پدیدار شد.

 

داستان اژدی هاک ( ضحّاک ) با پدرش

 

ضحّاک فرزند امیری نیک سرشت و دادگر به نام «مرداس» بود. اهریمن که در جهان جز فتنه و آشوب کاری نداشت کمر به گمراه کردن ضحاک جوان بست. به این مقصود خود را بصورت مردی نیکخواه و آراسته درآورد و پیش ضحاک رفت و سر در گوش او گذاشت و سخن های نغز و فریبنده گفت. ضحاک فریفته او شد.

آنگاه اهریمن گفت «ای ضحاک، می خواهم رازی با تو در میان بگذارم. اما باید سوگند بخوری که این راز را با کسی نگوئی.» ضحاک سوگند خورد.

اهریمن وقتی مطمئن شد گفت «چرا باید تا چون تو جوانی هست پدر پیرت پادشاه باشد؟ چرا سستی می کنی؟ پدرت را از میان بردار و خود پادشاه شو. همه کاخ و گنج و سپاه از آن تو خواهد شد.»

ضحّاک که جوانی تهی مغز بود دلش از راه بدر رفت و در کشتن پدر با اهریمن یار شد. اما نمی دانست چگونه پد را نابود کند. اهریمن گفت «غم مخور، چاره این کار با من است.»

مرداس باغی دلکش داشت. هر روز بامداد برمیخاست و پیش از دمیدن آفتاب درآن باغ عبادت می کرد. اهریمن بر سر راه او در باغ چاهی کند و روی آن را با شاخ و برگ پوشانید. روز دیگر مرداس نگون بخت که برای عبادت می رفت در چاه افتاد و کشته شد و ضحاک نا سپاس برتخت شاهی نشست.

 

فریبکاری اهریمن

 

چون ضحّاک پادشاه شد اهریمن خود را به صورت جوانی خردمند و سخنگو آراست و نزد ضحاک رفت و گفت «من مردی هنرمندم و هنرم ساختن خورش ها و غذاهای شاهانه است.»

ضحاک ساختن غذا و آراستن سفره را به او واگذار کرد. اهریمن سفره بسیار رنگینی با خورش های گوناگون و گوارا از پرندگان و چارپایان آماده کرد. ضحاک خشنود شد. روز دیگر سفره رنگین تری فراهم کرد و هم‌چنین هر روز غذای بهتری می ساخت.

روز چهارم ضحاک شکم‌پرور چنان شاد شد که رو به جوان کرد و گفت «هرچه آرزو داری از من بخواه.» اهریمن که جویای این فرصت بود گفت «شاها، دل من از مهر تو لبریز است و جز شادی تو چیزی نمی خواهم. تنها یک آرزو دارم و آن اینکه اجازه دهی دو کتف ترا از راه بندگی ببوسم.» ضحّاک اجازه داد. اهریمن لب بر دو کتف شاه گذاشت و ناگاه از روی زمین ناپدید شد.

 

روئیدن مار بردوش ضحّاک

 

برجای لبان اهریمن بر دو کتف ضحاک دو مار سیاه روئید. مارها را از بن بریدند. اما به جای آنها بی درنگ دو مار دیگر روئید. ضحاک پریشان شد و در پی چاره افتاد. پزشکان هرچه کوشیدند سودمند نشد.

وقتی همه پزشکان درماندند اهریمن خود را بصورت پزشکی ماهر درآورد و نزد ضحاک رفت و گفت «بریدن ماران سودی ندارد. داروی این درد مغز سر انسانست. برای آنکه ماران آرام باشند و گزندی نرسانند چاره آنست که هر روز دوتن را بکشند و از مغز سر آنها برای ماران خورش بسازند. شاید از این راه ماران سرانجام بمیرند.»

اهریمن که با آدمیان و آسودگی آنان دشمن بود، می خواست از این راه همه مردم را به کُشتن دهد و نسل آدمیان را براندازد.

 

گرفتار شدن جمشید

درهمین روزگار بود که جمشید را غرور گرفت و فرّه ایزدی از او دور شد. ضحّاک فرصت را غنیمت دانست و به ایران تاخت. بسیاری از ایرانیان که در جستجوی پادشاهی نو بودند به او روی آوردند و بی خبر از جور و ستمگری ضحاک او را برخود پادشاه کردند.

ضحّاک سپاهی فراوان آماده کرد و به دستگیری جمشید فرستاد. جمشید تا صد سال خود را از دیده ها نهان می داشت. اما سرانجام در کنار دریای چین به دام افتاد. ضحّاک فرمان داد تا او را با ارّه بدو نیم کردند و خود تخت و تاج و گنج و کاخ او را صاحب شد. جمشید سراسر هفتصد سال زیست و هرچند به فرّ و شکوه او پادشاهی نبود سرانجام به تیره بختی از جهان رفت.

 

دختران جمشید

 

جمشید دو دختر خوبرو داشت: یکی «شهرنواز» و دیگری «ارنواز». این دو نیز در دست ضحّاک ستمگر اسیر شدند و از ترس به فرمان او درآمدند. ضحاک هر دو را به کاخ خود برد و آنان را با دو تن به پرستاری ماران گماشت.

گماشتگان ضحّاک هر روز دو تن را به ستم می گرفتند و به آشپزخانه شاهی می آوردند تا مغزشان را طعمه ماران کنند. اما شهرنواز و ارنواز و آن دو تن که نیکدل بودند و تاب این ستمگری را نداشتند هر روز یکی از آنان را آزاد می کردند و روانه کوه و دشت می نمودند و بجای مغز او از مغز سرگوسفند خورش می ساختند.

 

.

 

.

 

 

خواب دیدن ضحّاک ‌

 

ضحاک سالیان دراز به ظلم و بیداد پادشاهی کرد و گروه بسیاری از مردم بیگناه را برای خوراک ماران به کُشتن داد.

کینه او در دل ها نشست و خشم مردم بالا گرفت. یک شب که ضحاک در کاخ شاخی خفته بود در خواب دید که ناگهان سه مرد جنگی پیدا شدند و بسوی او روی آوردند. از آن میان آنکه کوچکتر بود و پهلوانی دلاور بود بر وی تاخت و گرز گران خود را بر سر او کوفت.

آنگاه دست و پای او را با بند چرمی بست و کشان کشان به طرف کوه دماوند کشید. در حالی که گروه بسیاری از مردم در پی او روان بودند.

ضحاک به خود پیچید و آشفته از خواب بیدار شد و چنان فریادی برآورد که ستون های کاخ به لرزه افتاد. ارنواز دختر جمشید که در کنار او بود حیرت کرد و سبب این آشفتگی را جویا شد. چون دانست ضحاک چنین خوابی دیده است گفت باید خردمندان و دانشوران را از هرگوشه ای بخوانی و از آنها بخواهی تا خواب تو را تعبیر کنند.

ضحاک چنین کرد و خردمندان و خواب گزاران را به بارگاه خواست و خواب خود را بازگفت. همه خاموش ماندند جز یک تن که بی باک تر بود.

وی گفت «شاها، تعبیر خواب تو اینست که روزگارت به آخر رسیده و دیگری به جای تو بر تخت شاهی خواهد نشست.

فریدون نامی در جستجوی تاج و تخت شاهی برمیآید و ترا با گرز گران از پای در می آورد و در بند می کشد.»

از شنیدن این سخنان ضحاک مدهوش شد. چون به خود آمد در فکر چاره افتاد. اندیشید که دشمن او فریدون است. پس دستور داد تا سراسر کشور را بجویند و فریدون را بیابند و بدست او بسپارند. دیگر خواب و آرام نداشت.

 

زادن فریدون

 

از ایرانیان آزاده مردی بود به نام آتبین که نژادش به شاهان قدیم ایران و طهمورث دیوبند می رسید. زن وی «فرانک» نام داشت. از این دو فرزندی نیک چهره و خجسته زاده شد.

او را فریدون نام نهادند. فریدون چون خورشید تابنده بود و فرّ و شکوه جمشیدی داشت.

آتبین برجان خود ترسان بود و از بیم ضحاک گریزان.

سرانجام روزی گماشتگان ضحاک که برای مارهای کتف وی در پی طعمه می گشتند به آتبین برخوردند. او را به بند کشیدند و به جلاد سپردند.

فرانک، مادر فریدون، بی شوهر ماند و وقتی دانست ضحاک درخواب دیده که شکستش بدست فریدون است بیمناک شد.

فریدون را که کودکی خردسال بود برداشت و به چمن زاری برد که چراگاه گاوی نامور بنام «برمایه» بود. از نگهبان مرغزار به زاری درخواست که فریدون را چون فرزند خود بپذیرد و به شیر برمایه بپرورد تا از ستم ضحاک در امان باشد.

 

خبر یافتن ضحّاک

 

نگهبان مرغزار پذیرفت و سه سال فریدن را نزد خود نگاه داشت و به شیر گاو پرورد. اما ضحاک دست از جستجو برنداشت و سرانجام دانست که فریدون را برمایه در مرغزار می پرورد. گماشتگان خود را به دستگیری فریدون فرستاد. فرانک آگاه شد و دوان دوان به مرغزار آمد و فریدون را برداشت و از بیم ضحاک رو به صحرا گذاشت و به جانب کوه البرز روان شد.

در البرز کوه فرانک فریدون را به پارسائی که درآنجا خانه داشت و از کار دنیا فارغ بود سپرد و گفت «ای نیکمرد، پدر این کودک قربانی ماران ضحاک شد.

اما فریدون روزی سرور و پیشوای مردمان خواهد شد و کین کشتگان را از ضحاک ستمگر باز خواهد گرفت. تو فریدون را چون پدر باش و او راچون فرزند خود بپرور.»

 

آگاه شدن فریدون از نسب خود

 

مرد پارسا پذیرفت و به پرورش فریدون کمر بست. سالی چند گذشت و فریدون بزرگ شد. جوانی بلند بالا و زورمند و دلاور شد. اما نمی دانست فرزند کیست. چون شانزده ساله شد از کوه به دشت آمد و نزد مادر خود رفت و از او خواست تا بگوید پدرش کیست و از کدام نژاد است.

آنگاه فرانک راز پنهان را آشکار کرد و گفت «ای فرزند دلیر، پدر تو آزاد مردی از ایرانیان بود. نژاد کیانی داشت و نسبش پشت به پشت به طهمورث دیوبند پادشاه نامدار می رسید. مردی خردمند و نیک سرشت و بی آزار بود. ضحاک ستمگر او را بدست جلادان سپرد تا از مغزش برای ماران غذا ساختند. من بی شوهر شدم و تو بی پدر ماندی. آنگاه ضحاک خوابی دید و اختر شناسان و خواب گزاران تعبیر کردند که فریدون نامی از ایرانیان به جنگ وی برخواهد خاست و او را به گرز گران خواهد کوفت. ضحاک در جستجوی تو افتاد.

من از بیم ترا به نگهبان مرغزاری سپردم تا به شیر گاو گرانمایه ای که داشت بپرورد. به ضحاک خبر بردند. ضحاک گاو بی زبان را کشت و خانه ما را ویران کرد. ناچار از خانمان بریدم و ترا از ترس ماردوش ستمگر به البرزکوه پناه دادم.»

 

خشم فریدون

 

فریدون چون داستان را شنید خونش به جوش آمد و دلش پر درد شد و آتش کین در درونش شعله زد. رو به مادر کرد وگفت «مادر، حال که این ضحاک ستمگر روز ما را تباه کرده و این همه از ایرانیان را به خون کشیده من نیز روزگارش را تباه خواهم ساخت. دست به شمشیر خواهم برد و کاخ و ایوان او را با خاک یکسان خواهم کرد.»

فرانک گفت «فرزند دلاورم، این شرط دانائی نیست. تو نمی توانی با جهانی درافتی. ضحاک ستمگر زورمند است و سپاه فراوان دارد.

هر زمان که بخواهد از هر کشور صد هزار مرد جنگی آماده کارزار به خدمتش می‌آیند. جوانی مکن و روی از پند مادر مپیچ و تا راه و چاره کار را نیافته‌ای دست به شمشیرمبر.»

 

بیم ضحّاک

 

از آن سوی ضحاک از اندیشه فریدون پیوسته نگران و ترسان بود و گاه بگاه از وحشت نام فریدون را بر زبان می راند. می دانست که فریدون زنده است و به خون او تشنه.

روزی ضحاک فرمان داد تا بارگاه را آراستند. خود برتخت عاج نشست و تاج فیروزه برسر گذاشت و دستور داد تا موبدان شهر را حاضر کردند. آنگاه روی به آنان کرد و گفت «شما آگاهید که من دشمنی بزرگ دارم که گرچه جوان است اما دلیر و نامجوست و در پی برانداختن تاج و تخت من است. جانم از اندیشه این دشمن همیشه در بیم است.

باید چاره ای جست: باید گواهی نوشت که من پادشاهی دادگر و بخشنده ام و جز راستی و نیکی نورزیده ام تا دشمن بدخواه بهانه کین جوئی نداشته باشد باید همه بزرگان و نامداران این نامه را گواهی کنند»

ضحاک ستمگر و تندخو بود. از ترس خشمش همه جرأت خود را باختند و بر دادگری و نیکی و بخشندگی ضحاک ستمگر گواهی نوشتند.

 

 

برای اینکه بتوانید دیدگاهی ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

برای حساب کاربری جدید در سایت ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید

Copyright © 2018 Noandishaan. All rights reserved.
Powered by Invision Community

مابانو

بانوی ایران زمین

شاهنامه فردوسی به زبان ساده

از امروز سعی میکنم هرروز یک داستان از شاهنامه برایتان ارسال کنم از کانال شاهنامه خوانی در سایت مابانو

دوستان گرامی با توجه به تعدد نسخه‌های شاهنامه که توسط اساتید مختلف گردآوری‌شده است  ،  امکان تفاوت‌هایی در هر نسخه وجود دارد  بنابراین یادآوری می‌کنم که این‌جانب در این کتاب  کار منثور کردن متون را بر اساس شاهنامه  تصحیح‌شده توسط دکتر محمد دبیرسیاقی  انجام دادم . با سپاس فریناز جلالی

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

اولین بخش مربوط به جناب فردوسی و معرفی خود ایشان است

زندگی نامه فردوسی :  «حکیم ابوالقاسم فردوسی» در سال ۳۲۹ هجری در روستای طابران«طبران» طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابل‌توجهی داشت. فردوسی در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست می‌آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما به‌تدریج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد. وی از همان زمان که به کسب علم و دانش می‌پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه‌مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می‌ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم درآورد. چنان‌که از گفته خود او  برمی‌آید، مدت‌ها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. او دراین‌باره می¬گوید:

بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱، به نظم درآوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل‌توجهی داشت و هم برخی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می‌کردند. ولی به‌مرورزمان و پس از گذشت سال‌ها، درحالی‌که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد. اَلا ای برآورده چرخ بلند چه داری به پیری مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتی به پیری مرا خوار بگذاشتی به‌جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال فردوسی نیز مانند بابک سعی در بازگشت آیین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. با این تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسی و بابک تلاش بسیاری کردند تا به ایرانیان، هویت راستینشان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران‌زمین بازگرداند، ولی بابک نتوانست به هدفش برسد. برخلاف آنچه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دلیل علاقه شخصی و حتی سال‌ها قبل از آن‌که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، به‌تدریج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگی درآورد و با این تصور که سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش‌آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته‌اش بود، تشویق نکرد. علت اینکه شاهنامه موردپسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخی گفته‌اند که به سبب بدگویی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی‌دینی متهم شد. در حقیقت، ایمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و ازاین‌رو، سلطان به او بی‌اعتنایی کرد. برخی از شاعران دربار سلطان محمود نسبت به فردوسی حسادت ورزیده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به‌هرحال، سلطان محمود، شاهنامه را بی‌ارزش دانست و از رستم به زشتی یادکرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت : «شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم؛ و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست». فردوسی از این بی‌اعتنایی سلطان محمود برآشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات، غزنین را ترک کرد و مدتی در شهرهای هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می‌رفت، تا آنکه سرانجام در زادگاه خود «طوس» درگذشت. فردوسی را در شهر «طوس» و در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند. در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود، پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجویی کنند. اما روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می‌آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می‌بردند. از فردوسی تنها یک دختر به‌جامانده بود که او نیز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت. جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت. منابع مختلف، علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس  دانسته‌اند.شاهنامه نه‌تنها بزرگ‌ترین و پرمایه‌ترین مجموعه شعر به‌جامانده از عهد سامانی و غزنوی است، بلکه مهم‌ترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی به شمار می‌رود. فردوسی طبع لطیفی داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسی به دور بود و تا جایی که می‌توانست از به کار بردن کلمه‌های غیراخلاقی خودداری می‌کرد. او در وطن‌دوستی، سری پرشور داشت؛ ازاین‌رو، به داستانهای کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می‌ورزید و از تورانیان و رومیان و اعراب – به دلیل صدماتی که بر ایران وارد آورده بودند – نفرت داشت.

از زمان دفن فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور «میرزا عبدالوهاب خان شیرازی»، والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب‌رئیسش، «محمدعلی فروغی» و «سید حسن تقی‌زاده»، متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمع‌آوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح گردید. این آرامگاه به علت نشست ،   در سال ۱۳۴۳ دوباره تخریب و تا سال ۱۳۴۷ بازسازی شد.

داستانهای شاهنامه

داستانهای شاهنامه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

Implemented by Avenger IT Next Generation

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

داستان های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسیماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستان‌های ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #رستم #انیمیشن #فردوسی #شاهنامه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

داستان های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسیماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستان‌های ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #رستم #انیمیشن #فردوسی #شاهنامه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

همه کودکان از شنیدن قصه های قدیمی لذت می برند؛ در ادامه این مطلب داستان رستم و سهراب برای کودکان با بیانی ساده و شیرین را در اختیار کودکان عزیز قرار می دهیم که امیدواریم بچه های دوست داشتنی از شنیدن این داستان نهایت لذت را ببرند.

داستان رستم و سهراب از انواع داستان های غمگین و در عین حال زیبا است این داستان قدیمی پر از عبرت های شنیدنی است. قصه رستم و سهراب هیچوقت قدیمی نمی شود و اگر شما تمایل دارید کودک تان را با یکی از حکایت های قدیمی و ایرانی آشنا کنید بهتر است این داستان را با بیانی کودکانه برای فرزند خود تعریف کنید.

داستان های کودکانه امروزه در مضامین مختلف وجود دارند و بهتر است والدین و مربیان عزیز داستان های آموزنده را برای کودکان تعریف کنند تا آن ها را با راه و رسم زندگی آشنا سازند. داستان رستم و سهراب از داستان های زیبا با حکایت شنیدنی است که بهتر است برای آشنایی کودکان با تاریخ ایرانی این داستان را برای کودک خود تعریف کنید.

یک روز رستم برای شکار به صحرا رفته بودکه بعد از شکار و استراحت متوجه شد که اسبش گم شده است. برای پیداکردن اسب خود به شهر سمنگان که درآن نزدیکی بود،رفت.
شاه سمنگان از او پذیرایی کرد و به او قول داد که اسبش را پیدا کند و تا شب به قولش عمل کرد. شاه سمنگان دختری داشت به نام تهمینه؛ رستم با او ازدواج کرد و پس از مدتی خواست که به ایران باز گردد پس مهره ای به تهمینه داد و گفت:«اگر فرزندی به دنیا آوردی که دختر بود این مهره را به موهای او ببند ولی اگر فرزندمان پسر شد آن را به بازویش ببند تا بتوانم او را بشناسم.»

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

رستم رفت و تهمینه پس از مدتی پسری به دنیا آورد و نامش را سهراب گذاشت.
سال ها گذشت و سهراب بزرگ شد و خواست به دنبال پدرش،رستم برود. مادرش مهره ی پدر را به بازوی اوبست و گفت:« با این نشانه پدرت تو را خواهد شناخت. سهراب با لشکری بزرگ به طرف ایران حرکت کرد. شاه ایران که در آن زمان کی کاووس بود برای مقابله با دشمن رستم را برای جنگ به سوی سهراب فرستاد.
رستم و سهراب در میدان جنگ همدیگر را نشناختند و به جنگ پرداختند. پس از مبارزه ای طولانی رستم سهراب را شکست داد و او را کشت.

سهراب قبل از مرگ به رستم گفت:«من پسر رستم هستم و اگر او بداند که من کشته شده ام تو را زنده نخواهد گذاشت.»
رستم گفت:«از کجا بدانم که تو پسر رستم هستی؟» سهراب بازو بندش را نشان داد و رستم او را شناخت امّا پشیمانی سودی نداشت و رستم پسر خود را کشته بود!!

در این مطلب داستان رستم و سهراب برای کودکان را به طور خلاصه و با بیانی کودکانه مطالعه کردید شما می توانید این داستان زیبا را برای کودکان خود به عنوان قصه شب نیز تعریف کنید؛ در صورت تمایل می توانید برای مطالعه انواع داستان کودک کلیک کنید.

منبع : آرگا



موهاتو ابریشمی کن !



روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !



چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟


معرفی بهترین رستوران های کوش آداسی مناسب با ذائقه شما


تبلت جدید و خوش قیمت سامسونگ را با 8 درصد تخفیف بخرید



ایده های جذاب برای تزیین تم تولد مردانه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.


پنج شنبه, 17ام مرداد

شبی قیرگون ماه پنهان شده

به خواب اندرون مرغ و دام و دده

چنان دید سالار پیران به خواب

که شمعی برافروختی ز آفتاب

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

سیاوش بر شمع تیغی به دست

به آواز گفتی نباید نشست

که از خواب نوشین ، سر آزادکن

ز فرجام گیتی یکی یاد کن

که روز نوآیین و جشنی نو است

شب سور آزاده کیخسرو است

 

یکی از شبها که فرنگیس در کاخ پیران منتظر تولد فرزندش بود ، پیران (سپه سالار توران )در خواب دید :

«سیاوش با شمشیری از راه آمده و فریاد انتقام سر داده است و به پیران می گوید روزگار کیخسرو فرارسیده ، برخیز و جشنی بر پا کن ….»

پیران وحشت زده از خواب بیدار شد و همسر خود(گلشهر) را بیدار کرد و گفت :

« برخیز و نزد فرنگیس برو که سیاوش به خواب من آمده است .»

گلشهر با شتاب نزد فرنگیس رفت و از دیدن کودکی تازه به دنیا آمده ، شگفت زده شد.خندید و برپیشانی فرنگیس بوسه زد . پرستاران کودک را شستند و در پارچه ای پیچیده به گلشهر دادند و او با شتاب به نزد پیران بازگشت و گفت :

کنون پیش آی و شگفتی ببین

بزرگی و ر آی جهان آفرین

تو گفتی نخواهد مگر تاج را

و گر جوشن و ترگ و تاراج را

پیران که روی کودک را دید به یاد سیاوش افتاد و گریه کرد ، زیرا کودک چنان بود که گویی سیاوش بار دیگر به دنیا آمده است پیران کودک را نزد افراسیاب برد و او را ستایش کرد و سپس خبر تولد فرزند فرنگیس ( نوه افراسیاب ) را به او داد و گفت :

«این کودک از خوبی به تو مانند است ، از پهلوانی به فریدون و زیبایی اش تور ( نیاکان افراسیاب ) را به یاد می آورد . نظر من این است که گذشته را فراموش کنی و مهر کودک را در دل پرورش دهی . او را به چوپانان بسپری تا دور از دربار و بدون آگاهی از اصل و نژاد خود بزرگ شود .»

افراسیاب با شنیدن این سخن و دیدن کودک ، از کشتن سیاوش پشیمان شد و به پیران گفت :

«هر چه خواهی انجام بده و :

مداریدش اندر میان گروه

به نزد شبانان فرستش به کوه

چنان تا نداند که من خود کی ام

به ایشان سپرده ز بهر چی ام

نیاموزد از کس خرد یا نژاد

ز کار گذشته نیایدش یاد

پیران از کاخ افر اسیاب شادمان بیرون آمد وکودک را کیخسرو نام نهاد،جشنی بر پا کرد وکودک را به همراه پرستار ی نیک اندیش به چوپان سپرد.

نام (اجباری)

آدرس پست الکترونیکی

آدرس سایت

مرا برای دیدگاه‌های بعدی به یاد بسپار

تصویر امنیتی جدید

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

ما 718 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

سامانهٔ فروش کتاب‌های انتشارات هزارکرمان

ایران‌بوم، همه‌ی ايران‌دوستان را عضو تحريريه‌ی خود مي‌داند. ايران‌بوم در ويرايش نوشتارها آزاد است.

من یار مهربانم

کتـاب بهترین هدیه است. به عزیزان خود کتاب
پیش‌کش کنیم.

موسسه خيريه حمايت از کودکان مبتلا به سرطان

می‌خواهم در طرح 1000 تومانی محک شرکت کنم

 

  هر هفته يك كتاب

کتاب داستان های شاهنامه به نثر در کتابخانه بنیاد فردوسی توس

بی تردید شاهنامه فردوسی شاهکار آثار حماسی ملی ایران و یکی ازعالی ترین نمونه های شعر ساده و روان به سبک خراسانی است.

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه

موضوع این شاهکار جاودان تاریخ ایران باستان از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان است و به سه دوره اساطیری؛پهلوانی وتاریخی تقسیم میشود. نویسنده:علی اکبر نطاق

https://telegram.me/bonyadeferdowsitous

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

وبلاگ

دیدگاه

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید:

پروفسور ناصر کنعانی

طراحی و اجرا : کسب و کار اینترنتی

داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه
داستان های شاهنامه به زبان ساده و کوتاه
0

قصه های شاهنامه به زبان ساده

قصه های شاهنامه به زبان ساده
قصه های شاهنامه به زبان ساده

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

قصه های شاهنامه به زبان ساده

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

داستان های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسیماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستان‌های ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #رستم #انیمیشن #فردوسی #شاهنامه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

قصه های شاهنامه به زبان ساده

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

داستان های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسیماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستان‌های ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #رستم #انیمیشن #فردوسی #شاهنامه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

 

خاستگاه آریاییان فلات ايران بوده و همه‌ي کوچ‌ها از این فلات به جاهای دیگر انجام گرفته است. اين مردم در پايان يخبندان كه نزدیک 12 هزار سال پیش بوده، در ايران مي‌زيسته‌اند. با نگاه به اينكه هر چه به گذشته برگرديم هوا سردتر بوده، بنابراين اين خاستگاه مي‌بايستي در جنوب ايران بوده باشد كه هوا گرم‌تر بوده است، و کم‌کم با گرم‌تر شدن هوا اين مردم به سوی شمال آمده و به مركز فلات ايران رسيده‌اند و سپس با پیدایش گرماي بسيار بالا در میانه هزاره‌ي پنجم ق.‌م، به سرزمین‌های شمالي تا شمال اروپا کوچیده‌اند. براي مردمان ایرانی خاستگاهي جز فلات ايران نمي‌توان اندیشید و در آغاز تمدن پراكندگي ایرانیان به شرق و غرب آغاز مي‌شود.

دکتر جهانشاه درخشانی

دود از سر بلند شدن

قصه های شاهنامه به زبان ساده

شگفت زده شدن

برداشت و بهره برداری از داده های تارنما همراه با آوردن نام و نشانی مهرمیهن آزاد است

 

کتابخانه تاریخ‌ما

نام كتاب

شاهنامه به زبان ساده (دانلود+)

نويسنده

فردوسی – به کوشش سهراب چمن آرا

قصه های شاهنامه به زبان ساده

توضیح

رمز عبور

www.tarikhema.org

تهيه توسط

اِنی کاظمی

00000 حجم دانلود کتاب

14.58 مگابایت (MB)

قالب کتاب

PDF – پی دی اف

منبع الکترونيکي

تاریخ ما

 

درود و سپاس درود بر کسانیکه باشرف و کوشش فراوان خودشان را وقف این تمدن و حفظ آن میکنند. به امید حفظ ایران باستان

به نام خداوند یگانه بی همتا
و به یاری خداوند رحمت
برای همه اونایی که فکر میکنن مملکتشون2500 سال قدمت داره میگم :
تاریخ ایران عزیز بدون احتساب ماد ها و نیوا و بابل میشه 5000 سال
اگه اونها رو هم حساب کنیم تاریخ ایران 7500 ساله میشه. عزیزان
این یک تحریفه وحشتناکه تاریخیه که تو ذهن ما ، تاریخ ایران رو 2500 ساله حک کردن.

بحث قدمت نیست بحث تمدنه و تمدن ایران در قسمتی قطع شده و دوباره تمدن های جدیدی از سر گرفته شده و تمدنی که ادامه داشته ۲۵۰۰ سال هست

نینوا و بابل که بخشی از تمدن ایرانی نیستن

حال که همگان سعی در نادیده گرفتن تاریخ کهن وچند هزار ساله ایرانیان گرفتن بیائید ما ایرانیان تاریخ خود را فراموش نکنیم
اینقدر درباره مصرویونانن و رم داستان و فیلم و دروغ گفتند که کسی دیگه به فکر تاریخ خودمون نیست

سلام .خسته نباشید
بهتر نیست به جای اینکه به قدمت وطنمان که هفت هزار بیشتر یا کمتر فکر کنیم و ذهن خودمونو درگیر این بحث ها کنیم به اینده این وطن فکر کنیم .الان فرهنگ این مردم که من میبینم کمتر از انسانهای اولیه است .چه برسد به هفت هزار سال

باياد اهورامزدا و كسانى كه به حفظ تمدن 2500 ايران زحمت مى كشند

سلام از سخت کوشی شما بینهایت ممنونم.

درود بر تمام دوستان

سلام فقط میتونم بگم شما محشر هستید و مزد این فعالیتهای نیکو ی خود را از خداوند دریافت کنید
موفق باشید

سلام با تشکر از تلاش وهمت عالیتان
به نظر بنده قدمت غیر مکتوب ولی به نوعی مستند ایران 13000سال است
کمی بیشتر مطالعه وتحقیق اثبات مدعا است

دوست عزیز ۱۳ هزارسال میشه دوران سومریان شایدم عقبتر از انان
منظور از تمدن نام ایران وگرنه در محدوده ایران حتی تمدن های بزرگتری هست
میشه تمدن ایران زمانی گفتی اریایی ها و هندو ها باهم زندگی میکردن
تمدن یک دست از دوران هخامنش بودکه یکپارچه بود حرف شماهم درسته ولی دوستان منظورشون تاریخ یکپارچه ما بودش

سلام. واقعا سپاس گذارم از زحمت فراوان شما.

این کجا نثر روانه؟؟؟
همه ش شعرمنظوم و دشواره

Tip top stuff. I’ll execpt more now.

سپاس فراوان !! کاش میشد در مورد تاریخ ایران باستان و شاهنامه فیلم و یا سریال ساخت . رمانی به نام : تیدا زاده نور یا تاریکی بسیار زیبا نوشته شده . تخیلی هست ولی بسیار زیبا و پر از آموزه های فرهنگ ایران باستان

با سلام و خسته نباشید وسپاس بیکران از تلاش های بی وقفه شما.

لينك دانلودش مكل داره لطفا بررسي نماييد

محشر بود واقعا لذت بردم . همیشه دنبال شاهنامه ی کامل به نثر امروزی بودم .

این ک خود شاهنامه است اصلا نثر نیست
گرفتی ما رو؟

سلام . دوست عزیز کتاب شاهنامه به زبان ساده و امروزی در مورد شاهنامه هست در غالب نثر . بیشتر مطالعه کنید.

سلام . دوست عزیز این کتاب شاهنامه فردوسی در غالب نثر هست یکم مطالعه تون رو بیشتر کنید.قصه های شاهنامه به زبان ساده

لینک خراب است ?

سلام خسته نباشید میخواستم بگم این که داستان هاش شعری بود به زبان ساده و امروزی نبود.

شما چند تا کشور سفر کردید که همچین کامنتی میذارید؟

بسیار عالی بود سپاس

داستانهای صوتی شاهنامه

سپاس فراوان !! کاش میشد در مورد تاریخ ایران باستان و شاهنامه فیلم و یا سریال ساخت . رمانی به نام : تیدا زاده نور یا تاریکی بسیار زیبا نوشته شده . تخیلی هست ولی بسیار زیبا و پر از آموزه های فرهنگ ایران باستان

من نمیتونم دانلودش کنم چرا لبنک و اصلا نشون نمیده

حجمش هم ۱۴ مگ هس نه ۲ مگ ???

اصلاح شد. ممنونم.

این کجاش نثر ساده س؟؟؟؟
چرا الکی میگید؟

سلام اقای انی کاظمی
ممنون از زحمات بی دریغتون

خواستم بگم اگه امکانش هست این کتاب رو دوباره لود کنین … مث اینکه لینک دانلودش تایم اوت شده…

مرسی.

@ف ف؛ درود بر شما.
ممنون از اطلاعتون
لینک تصحیح شد.
http://tarikhema.net/books/sher/shahnameh.pdf
دانلود بفرمایید.

@انی کاظمی,

خیلی ممنونم…
کتابای نایابی دارین … واقعا ممنونم از زحماتتون…
کتابخونه ی مفهومی ای شده…

امیدوارم همه استفاده کنن…

مجدد از شما بابت لطف هاتون ممنونم دوست عزیز؛
با تشویق های شما انرژی مضاعفی میگیریم.
البته آدرس اصلی ما فیل:تر شد و این ادرس دوم ماست، مشخص نیست چرا فیلتر شدیم.

سلام چرا بعد زدن لینک دانلود مقدار دانلود همش 0درصد واصلا لود نمیشه

تو روح این اینترت

خیلی زیباست میگویید فردوسی و شاهنامه فردوسی که مطلق خود فردوسی است تاریخ ایران را ثابت ساخته بلی درست فرمودید اما انچه که هویداست همه میدانند مال ایران است من هم میگم اری، اما چرا ثابت نمی سازید درست از کدام استان ایران است از کدام شهر ایران است ؟؟؟؟ لطفان نیخواهم از قلم شما بدانم در غیر انصورت میگم مال افغانستان است…. حرف بنده درست است یا که از شما؟

افغان مال ایران بود نصف اسیا تاریخش ایران بوده
نفهم بفهم☺

– کتاب‌های موجود در این تارنما برای پژوهش و تحقیقات در اختیار پژوهشگران قرارداده شده است. سعی شده است از کتاب‌های نو انتشارِ معاصر در این تارنما استفاده نشود.
– هر گونه سوء استفاده از کتاب‌ها پیگرد قانونی دارد.
– پیشنهاد می‌کنیم چنان که دنبال کتابی هستید، نخست در سایت جستجو کنید.

کتاب های جدید PDF


دانلود کتاب من یک زنم


دانلود کتاب فیزیک ناممکن‌ها


دانلود کتاب فروپاشی شاهنشاهی ساسانی


دانلود کتاب اقلیم پارس


دانلود کتاب ایران و ترکان در روزگار…


دانلود کتاب پزشکان نامی پارس

دانلود کتاب اعتبار باستان شناختی آریا و…


دانلود کتاب در چنگال نازیها

کتاب‌های صوتی


دانلود کتاب صوتی راهنمای درون


دانلود کتاب صوتی اسرار موفقیت


دانلود کتاب صوتی امپراطوری ایران


دانلود کتاب صوتی رستم و سهراب


دانلود کتاب صوتی هرگز تسلیم نشو


دانلود کتاب صوتی کجا ممکن است…


دانلود کتاب صوتی راز های درباره…


دانلود کتاب صوتی زن زیادی


دانلود کتاب صوتی با خالق هستی


دانلود کتاب صوتی کلید کاربردی…

محبوب ها


دانلود کتاب بیشعوری

دانلود کتاب تاریخ طبری (کیفیت بالا – بدون سانسور)


دانلود کتاب انسان خردمند


دانلود کتاب دو قرن سکوت (نسخه قدیمی)


دانلود کتاب پاسخ به تاریخ


دانلود کامل کتاب کلیدر


دانلود کتاب نیمه تاریک وجود


دانلود کتاب انجیل مقدس


دانلود کتاب با چراغ و آینه

دانلود کتاب فواید الصفویه: تاریخ سلاطین و امرای صفوی پس از…

%PDF-1.6
%verypdf.com
74579 0 obj
>
endobj
xref
74579 60
0000000022 00000 n
0013919357 00000 n
0013919516 00000 n
0013920033 00000 n
0013920179 00000 n
0013920836 00000 n
0013920996 00000 n
0013921159 00000 n
0013921323 00000 n
0013921487 00000 n
0013921654 00000 n
0013921820 00000 n
0013921907 00000 n
0013921929 00000 n
0013922057 00000 n
0013922080 00000 n
0013922167 00000 n
0013922189 00000 n
0013922354 00000 n
0013922377 00000 n
0013922543 00000 n
0013922566 00000 n
0013922752 00000 n
0013922776 00000 n
0013922964 00000 n
0013922988 00000 n
0013923180 00000 n
0013923204 00000 n
0013923293 00000 n
0013923316 00000 n
0013923377 00000 n
0013923827 00000 n
0013923916 00000 n
0013923939 00000 n
0013924035 00000 n
0013924122 00000 n
0013924221 00000 n
0013924370 00000 n
0013924783 00000 n
0013925181 00000 n
0013925437 00000 n
0013929876 00000 n
0013930090 00000 n
0013930347 00000 n
0013932005 00000 n
0013932179 00000 n
0013932440 00000 n
0013935646 00000 n
0013935671 00000 n
0013935976 00000 n
0013936017 00000 n
0013936056 00000 n
0013936204 00000 n
0013936506 00000 n
0013936539 00000 n
0013936756 00000 n
0013936834 00000 n
0013937105 00000 n
0013942108 00000 n
0013942160 00000 n
trailer
]
>>
startxref
0
%%EOF

1 0 obj
>
/ColorSpace>
/Font>/ProcSet[/PDF/Text/ImageC/ImageI]
/ExtGState>
>>
/Type/Page/Annots[ 19033 0 R 19034 0 R 19035 0 R 19036 0 R 19037 0 R 19038 0 R]
>>
endobj
2 0 obj
>
stream
HWmo6_,]jͻ#y^Vlߊ؇yt)0 )ߑe-0dSzز6*g5DP-hZ͕QYF1|P!fXL9쿾m?CV>+PyQXFZ4

مابانو

بانوی ایران زمین

شاهنامه فردوسی به زبان ساده

از امروز سعی میکنم هرروز یک داستان از شاهنامه برایتان ارسال کنم از کانال شاهنامه خوانی در سایت مابانو

دوستان گرامی با توجه به تعدد نسخه‌های شاهنامه که توسط اساتید مختلف گردآوری‌شده است  ،  امکان تفاوت‌هایی در هر نسخه وجود دارد  بنابراین یادآوری می‌کنم که این‌جانب در این کتاب  کار منثور کردن متون را بر اساس شاهنامه  تصحیح‌شده توسط دکتر محمد دبیرسیاقی  انجام دادم . با سپاس فریناز جلالیقصه های شاهنامه به زبان ساده

اولین بخش مربوط به جناب فردوسی و معرفی خود ایشان است

زندگی نامه فردوسی :  «حکیم ابوالقاسم فردوسی» در سال ۳۲۹ هجری در روستای طابران«طبران» طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابل‌توجهی داشت. فردوسی در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست می‌آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما به‌تدریج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد. وی از همان زمان که به کسب علم و دانش می‌پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه‌مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می‌ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم درآورد. چنان‌که از گفته خود او  برمی‌آید، مدت‌ها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. او دراین‌باره می¬گوید:

بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱، به نظم درآوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل‌توجهی داشت و هم برخی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می‌کردند. ولی به‌مرورزمان و پس از گذشت سال‌ها، درحالی‌که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد. اَلا ای برآورده چرخ بلند چه داری به پیری مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتی به پیری مرا خوار بگذاشتی به‌جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال فردوسی نیز مانند بابک سعی در بازگشت آیین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. با این تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسی و بابک تلاش بسیاری کردند تا به ایرانیان، هویت راستینشان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران‌زمین بازگرداند، ولی بابک نتوانست به هدفش برسد. برخلاف آنچه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دلیل علاقه شخصی و حتی سال‌ها قبل از آن‌که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، به‌تدریج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگی درآورد و با این تصور که سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش‌آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته‌اش بود، تشویق نکرد. علت اینکه شاهنامه موردپسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخی گفته‌اند که به سبب بدگویی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی‌دینی متهم شد. در حقیقت، ایمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و ازاین‌رو، سلطان به او بی‌اعتنایی کرد. برخی از شاعران دربار سلطان محمود نسبت به فردوسی حسادت ورزیده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به‌هرحال، سلطان محمود، شاهنامه را بی‌ارزش دانست و از رستم به زشتی یادکرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت : «شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم؛ و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست». فردوسی از این بی‌اعتنایی سلطان محمود برآشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات، غزنین را ترک کرد و مدتی در شهرهای هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می‌رفت، تا آنکه سرانجام در زادگاه خود «طوس» درگذشت. فردوسی را در شهر «طوس» و در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند. در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود، پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجویی کنند. اما روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می‌آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می‌بردند. از فردوسی تنها یک دختر به‌جامانده بود که او نیز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت. جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت. منابع مختلف، علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس  دانسته‌اند.شاهنامه نه‌تنها بزرگ‌ترین و پرمایه‌ترین مجموعه شعر به‌جامانده از عهد سامانی و غزنوی است، بلکه مهم‌ترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی به شمار می‌رود. فردوسی طبع لطیفی داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسی به دور بود و تا جایی که می‌توانست از به کار بردن کلمه‌های غیراخلاقی خودداری می‌کرد. او در وطن‌دوستی، سری پرشور داشت؛ ازاین‌رو، به داستانهای کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می‌ورزید و از تورانیان و رومیان و اعراب – به دلیل صدماتی که بر ایران وارد آورده بودند – نفرت داشت.

از زمان دفن فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور «میرزا عبدالوهاب خان شیرازی»، والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب‌رئیسش، «محمدعلی فروغی» و «سید حسن تقی‌زاده»، متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمع‌آوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح گردید. این آرامگاه به علت نشست ،   در سال ۱۳۴۳ دوباره تخریب و تا سال ۱۳۴۷ بازسازی شد.

داستانهای شاهنامه

داستانهای شاهنامه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

Implemented by Avenger IT Next Generation

برای دانلود قانونی کتاب قصه‌های شاهنامه فردوسی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.

برای دانلود قانونی کتاب قصه‌های شاهنامه فردوسی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.

کتاب “قصه‌های شاهنامه” برگرفته از داستان های شاهنامه فردوسی است درآن سعی شده است به زبان ساده و روان به نکات مهم و مورد نظر شاعر توجه شود و اصل داستان ها همانگونه که مورد نظر فردوسی بوده است به نثر روان درآید تا خوانندگان از خواندن آن لذت برده و علاقه مند به این اثر ارزشمند پارسی شوند.

شاهنامه نگاهبان راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است شاید بدون وجود این اثر بزرگ بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جا نمی ماند.

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند، دیدگاه فردوسی و اندیشه حاکم برشاهنامه همیشه پشتیبان خوبی ها در برا بر ستم و تباهی است.قصه های شاهنامه به زبان ساده

ایران که سرزمین آزادگان به شمار می رود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد زیبایی و شکوه ایران نیز آن را در معرض رنج ها و سختیهای گوناگون قرار می دهد و از این رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از هستی این کشور و ارزشهای ژرف انسانی مردمانش بر می خیزند و در این راه جان خود را نیز فنا می کنند.

برخی از پهلوا نان شاهنامه نمونه متعالی انسان هایی هستند که عمرشان را در اختیار همنوعان خود قرار داده اند پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

بخشی از یک داستان:

رستم و رخش را خسته کرد آنها دیگر توانایی نداشتند، و بی هوش بر زمین افتاده و مرگ را به چشم خود می دیدند بعد از چندی رستم بلند شد و برزمین نشست و دست به دعا برداشت و گفت:

((ای خدای بزرگ من می خواهم ایرا نیان را از دست دیوان نجات دهم مرا یاری کن))

در همین لحظه صدای گوسفندی را شنید که با سرعت از کنار آنها گذشت با خود گفت:

این حیوان باید خود را از جایی سیراب کرده باشد حتما در این نزدیکی ها چشمه ای وجود دارد پس به دنبال گوسفند به راه افتاد..

مقدمه
ضحاک ماردوش
کاوه آهنگر
فریدون
ایرج
منوچهر
سیمرغ
رستم و تهمینه
هفت خوان رستم
سهراب و گرد آفرید
رستم و سهراب
رستم و برزو
سیاوش
بیژن و منیژه
رستم و شغاد
اسکندر و چشمه ی آب حیات
رویین تن

برای دانلود کتاب قصه‌های شاهنامه فردوسی و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله، و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتاب‌ها و کتابخانه خود دسترسی دارید و می‌توانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقه‌ها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتاب‌هایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.

دانلود کتاب قصه های شاهنامه
  کتاب قصه های شاهنامه

نام کتاب: قصه های شاهنامه (جلد دوم)

نویسنده: محمد تاجیک، فرشته رامشینی

انتشارات: شهرزاد

قصه های شاهنامه به زبان ساده

سال نشر: ۱۳۸۹

زبان: فارسی

تعداد صفحات: ۹۶ صفحه

فرمت: PDF

حجم: ۱۳٫۷ مگابایت

 

شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، حماسه‌ای منظوم و دربرگیرندهٔ نزدیک به ۶۰٬۰۰۰ بیت و یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین سروده‌های حماسه‌ای جهان است که سرایش و ویرایش آن گنجینه، دست‌آورد دست کم سی سال رنج و تلاش خستگی‌ناپذیر این سخن‌سرای بزرگ ایرانی است. درون‌مایهٔ این شاهکار ادبی، اسطوره‌ها، افسانه‌ها و تاریخ ایران از آغاز تا حمله اعراب به ایران در سدهٔ هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان گنجانده می‌شوند و به سه بخش اسطوره‌ای (از روزگار کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از خیزش کاوه آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر تا گشایش ایران به دست اعراب) بخش‌بندی می‌شود.

هنگامی که زبان دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی با سرودن شاهنامه با ویژگی‌های هدف‌مندی که داشت زبان پارسی را زنده و پایدار کرد. یکی از بن‌مایه‌های مهمی که فردوسی برای سرودن شاهنامه از آن استفاده کرد، شاهنامهٔ ابومنصوری بود. شاهنامه نفوذ بسیاری در جهت‌گیری فرهنگ فارسی و نیز بازتاب‌های شکوه‌مندی در ادبیات جهان داشته‌است و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کرده‌اند.

شاهنامه بزرگ‌ترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفته و به همهٔ زبان‌های زندهٔ جهان بازگردانی شده‌است. نخستین بار در ۶۰۱ خورشیدی بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانی کرد و پس از آن بازگردانی‌های دیگری از شاهنامه (از جمله بازگردانی ژول مل به فرانسوی) انجام گرفت.

یکی از تاریخ‌دانان و مصرشناسان گفته‌است که زبان قبطی و ادبیات کهن مصر در یورش عرب‌ها به این سرزمین از بین رفت و به فراموشی سپرده شد و امروزه زبان رسمی کشور مصر، عربی است، چون مصریان کسی مانند فردوسی ایرانی را نداشتند. مصر با یورش اعراب تمدن، تاریخ، فرهنگ و زبانش را از دست داد، ما نمی‌توانیم دربارهٔ فرهنگ مصریان گفتگو کنیم چون امروزه کسانی با آن فرهنگ در آن‌جا حضور ندارند. فردوسی فرهنگ، زبان و تاریخ حماسه‌ای ایرانیان را با شاهنامه جاودانه کرد.

فردوسی هنگامی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود و او از ماندگار شدن این آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. فردوسی در سرودن شاهنامه بیشتر از پارسی سره بهره برده و شمار واژگان عربی در شاهنامه ۸۶۵ واژه است.

۲ اسفندماه ۱۳۸۸ پایان هزارهٔ سرایش شاهنامه بود. جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با بودن نمایندگان ۱۹۲ کشور وابسته به یونسکو در پاریس، فرانسه در بنای این نهاد جهانی با همکاری بنیاد فردوسی برگزار شد. هم‌چنین آیین بزرگداشت هزارهٔ شاهنامه در کشورهای گوناگون به بهانهٔ ثبت آن در یونسکو از جمله برلین، آلمان برگزار شد.

 

در کتاب حاضر مجموعه داستانهای زیر از شاهنامه فردوسی به نثر و با زبان بسیار شیرین گردآوری شده اند:

قصه ضحاک و شیطان، قصه فریدون، قصه کاوه آهنگر، قصه ایرج و سلم و تور، قصه منوچهر، قصه کیکاووس شاه، قصه هفت خوان رستم.

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

لی لی بوک یک فروشگاه کتاب آنلاین است که با آرشیو
چندهزار کتاب خود می‌تواند انتخاب خوبی برای ساعت‌های
مطالعه‌ی شما باشد. ما در لی لی بوک تلاش می‌کنیم
کتابهای روز دنیا را برای شما تهیه کنیم.

قصه های شاهنامه به زبان ساده
قصه های شاهنامه به زبان ساده
0

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده
داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

زیباترین داستان هاي‌ کوتاه و آموزنده از شاهنامه فردوسی را میتوانید در سایت تالاب بخوانید.

 

 روزی رستم برای شکار به نزدیکی‌هاي‌ مرز توران می رود، پس از شکار به خواب میرود. رخش که رها در مرغزار مشغول چرا بوده توسط چند سوار ترک به سختی گرفتار میشود. رستم پس از بیداری از رخش اثری جز رد پای او نمیبیند.

 

در پی اثر پای او به سمنگان می رسد. خبر رسیدن رستم به سمنگان سبب می شود بزرگان و نامداران شهر به استقبال او بیایند. رستم ایشان را تهدید می کند چنانچه رخش رابه او بازنگردانند، سر بسیاری را از تن جدا خواهد کرد.

 

شاه سمنگان از او دعوت می کند شبی را دربارگاه او بگذراند تا صبح رخش را برای او پیدا کنند. رستم با خشنودی می‌پذیرد.

 

در بارگاه شاه سمنگان رستم با تهمینه روبه‌رو می شود و عاشق او می شود و او را توسط موبدی از شاه سمنگان خواستگاری می کند. فردای ان روز رستم مهره‌اي را بعنوان یادگاری به تهمینه می دهد و می گوید چنانچه فرزندشان دختر بود این مهره رابه گیسوی او ببندد و چنانچه پسر بود به بازو او. پس از ان رستم روانه ایران میشود و این راز رابا کسی در بین نمی گذارد.

 

فرزندی که تهمینه بدنیا می‌آورد پسری است که شباهت بسیار به پدر دارد. پس از چندی که سهراب، جوانی تنومند نسبت به همسالان خود شده است، نشان پدر خودرا از مادر می‌پرسد.

 

مادر حقیقت رابه او می گوید و مهره نشان پدر را بر بازوی او می‌بندد و به او هشدار می دهد که افراسیاب دشمن رستم از این راز نباید آگاه گردد. سهراب که آوازه پدر خودرا میشنود، تصمیم می گیرد که ابتدا به ایران حمله کند و پدرش رابه جای کاووس شاه برتخت بنشاند و پس از ان به توران برود و افراسیاب را ساقط سازد.

افراسیاب با حیله بعنوان کمک به سهراب لشکری رابه سرداری هومان و بارمان به یاری او می‌فرستد و به آنان سفارش می کند که نگذارند سهراب، رستم را بشناسد. سهراب به ایران حمله‌ور می شود و کاووس شاه، رستم رابه یاری می‌طلبد، رستم و سهراب با هم روبه‌رو میشوند.

 

سهراب از ظاهر او حدس می زند که شاید او رستم باشد ولی رستم نام و نسب خودرا از او پنهان میکند. در نبرد اول سهراب بر رستم چیره می شود و می خواهد که او را از پای در آورد ولی رستم با نیرنگ به او می گوید که رسم آنان این است که در دومین نبرد پیروز، رقیب را از پای درمی آورند.

 

ولی در نبرد بعدی که رستم پیروز ان است به سهراب رحم نمی کند و همین که او را از پای در می‌آورد، مهره نشان خودرا بر بازوی او می بیند. و گریه و زاری سر می دهد.

 

سهراب اینک به نوشداروی که نزد کاووس شاه است می تواند زنده بماند ولی او از روی کینه از دادن ان خودداری میکند. پس از آنکه کاووس را راضی میکنند که نوشدارو را بدهد، سهراب دیگر دار فانی را وداع گفته است.

 

 

 سام از ھمسر زیبایش صاحب کودکی بسیار زیبا میشود ولی تمام موی سر و مژگان و بدن او چون برف سفید بود. سام از ترس سرزنش مردم کودک خود رابه کوه البرز برد. جائی که سیمرغ لانه داشت گذاشت، شاید سیمرغ کودک را بخورد. ولی به فرمان خدا، سیمرغ ان طفل را حفاظت و بزرگ کرد. سال‌ھا گذشت، کودک بزرگ شد با نشانی فراوان از پدر.

 

سام در خواب دید مردی بر اسبی تازی نشسته، از سوی سرزمین ھندوستان بسوی او می آید و مژده داد که فرزند تو زنده است.

 

سام پس از نیایش با گروھی به سوی کوه البرز رفت. سیمرغ از فراز کوه سام و گروه او را دید و دانست که در پی کودک آمده‌اند. سیمرغ نزد جوان بازگشت و داستان کودکی او را برایش تعریف کرد و گفت اکنون سام پھلوان، سرافرازترین مرد جھان به جستجوی تو آمده.

جوان چون سخنان سیمرغ را شنید غمگین شد. اشک از دیدگان فرو ریخت و به زبان سیمرغ پاسخ داد، زیرا با انسانی ھمکلام نشده بود. سیمرغ گفت: امروز نام تو را دستان نھادم. این را بدان که ھرگز تو را تنھا نخواھم گذارد و تو رابه پادشاھی میرسانم. من دل به تو بسته‌ام برای آنکه ھمیشه با تو باشم تعدادی از پر خود رابه تو می‌دھم تا اگر زمانی سختی پیش آمد از پرھای من یکی رابه آتش افکنی، در ھمان زمان نزد تو خواھم آمد.

 

سیمرغ دل دستان را رام کرد و او را بر پشت گرفت و نزدیک سام بر زمین نشست. قبای پھلوانی آوردند و جوان پوشید و از کوه به زیر آمدند و ھمه با ھم راھی ایرانشھر شده و به دیدن منوچھر رفتند.

 

منوچھر فرمانی نوشت که تمامی کابل و سرزمین ھند تا دریای سند از زابلستان تا کنار رود ھمه از ان جھان پھلوان سام باشد.سام ھمراه فرزندش دستان «زال» بعد از نیایش روانه سرزمین خود شدند.

 

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

در زابلستان، سام تاج و تخت و کلید گنج رابه زال سپرد و بعد از نصیحت فرزند، خود به فرمان منوچھر شاھنشاه ایران برای جنگ با دیوان و دشمنان به گرگساران و مازندران رفت.

 

روزگاری گذشت تا روزی زال جوان آھنگ سیر و سفر و شکار کرد. مھراب شاه کابل، مردی خردمند و دلیر، از نژاد ضحاک و باجگزار سام شاه زابلستان بودو دختری بسیار زیبا به نام رودابه داشت. زال و رودابه ندیده عاشق ھمدیگر شدند ولی نژاد رودابه مشکل وصلتشان بود. بعد از مدت‌ھا نامه‌نگاری بین زال و سام و حتی آماده شدن سام برای جنگ با مھراب، بالاخره زال به دیدار منوچھر رفته، بعد از آزمایش او توسط موبدان، منوچھر با این وصلت موافقت می کند.

 

سام نیز که فرزند را بکام دل خویش میبیند پادشاھی و تخت و تاج زابلستان رابه زال می‌سپارد.

 

 

روزی روزگاری در زمان هاي‌ دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بودو ادعا میكرد “بخت با من یار نیست” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من التیام نمییابد.

 

پیر خردمندی او را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.

 

او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: “اي مرد كجا می روي؟”

 

مرد جواب داد: “میروم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!”

 

گرگ گفت : “میشود از او بپرسی كه چرا من هرروز گرفتار سر دردهای وحشتناك میشوم؟”

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

او رفت و رفت تا به مزرعه اي وسیع رسید كه دهقانانی بسیار در ان سخت كار می كردند.

 

یكی از كشاورزها جلو آمد و گفت : “اي مرد كجا میروی ؟”

 

مرد جواب داد: “می‌روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!”

 

كشاورز گفت : “می شود از او بپرسی كه چرا پدرم وصیت كرده است من این زمین را از دست ندهم زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی كه دراین زمین هیچ گیاهی رشد نمیكند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهكاری است ؟”

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

او رفت و رفت تا به شهری رسید كه مردم ان همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ.

 

شاه ان شهر او را خواست و پرسید : “اي مرد به كجا میروی ؟”

 

مرد جواب داد: “می‌روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!”

 

شاه گفت : ” آیا می شود از او بپرسی كه چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر میبرم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاكنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام ؟”

 

مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

 

پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را كه در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف كرد.

 

جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازها رابا وی در بین گذاشت و گفت : “از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از ان لذت ببر!”

 

و مرد با بختی بیدار باز گشت…

 

به شاه شهر نظامیان گفت : “تو رازی داری كه وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یك رنگ نبوده اي، در هیچ جنگی شركت نمی كنی، از جنگیدن هیچ نمی‌دانی، زیرا تو یك زن هستی و چون مردم تو زنان رابه پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد.

 

و اما چاره كار تو ازدواج است، تو باید با مردی ازدواج كنی تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردی كه در جنگ ها فرماندهی كند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد.”

 

شاه اندیشید و سپس گفت : “حالا كه تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج كن تا با هم كشوری آباد بسازیم.”

 

مرد خنده اي كرد و گفت : “بخت من تازه بیدار شده است، نمی‌توانم خودرا اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خودرا بیازمایم، میخواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!”

و رفت…

 

به دهقان گفت : “وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین به‌ دنبال ثروت باشی نه بر روی ان؛ در زیر این زمین گنجی نهفته است، كه باوجود ان نه تنها تو كه خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست.”

 

كشاورز گفت: “پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا با هم شریك شویم كه نصف این گنج از ان تو می‌باشد.”

 

مرد خنده اي كرد و گفت : “بخت من تازه بیدار شده است، نمی‌توانم خودرا اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خودرا بیازمایم، میخواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!”

 

و رفت…

 

سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف كرد و سپس گفت: “سردردهای تو از یكنواختی خوراك است اگر بتوانی مغز یك انسان كودن و تهی مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!”

 

شما اگر جای گرگ بودید چكار می كردید ؟

 

بله. درست است! گرگ هم همان كاری را كرد كه شاید شما هم می كردید، مرد بیدار بخت قصه ي ما رابه جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد.

 

از شما دعوت میکنیم که از داستان های جالب و آموزنده دیگر در پایین سایت دیدن نمایید.

مردمان را عیب مکنید که هیچ کس بی عیب نیست.

بزرگمهر

آب به آسیاب کسی ریختن

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده



به کسی یاری رساندن

برداشت و بهره برداری از داده های تارنما همراه با آوردن نام و نشانی مهرمیهن آزاد است

در این مطلب داستان شاهنامه برای کودکان دختر و پسر را مطالعه خواهید کرد که امیدواریم بچه های دوست داشتنی از شنیدن این قصه های جالب نهایت لذت را ببرید.

شاهنامه داستان های جالب و شنیدنی دارد و شما می توانید برای آشنایی کودکان با فرهنگ کهن ایرانی انواع داستان شاهنامه برای کودکان را تعریف کنید و آن ها را با این قصه های زیبا و قدیمی ایرانی آشنا سازید. 

داستان رستم و سهراب و داستان کیومرث و اهریمن از انواع داستان شاهنامه برای کودکان می باشند که این داستان ها جالب و شنیدنی هستند و اگر شما تمایل دارید برای کودکان قصه هایی دلنشین و شنیدنی را تعریف کنید بهتر است این داستان ها را برای آن ها تعریف نمایید.

داستان شاهنامه برای کودکان شنیدنی و قابل توجه است و شما می توانید با تعریف کردن انواع داستان کودکانه شاهنامه برای بچه ها آن ها را به بهترین شکل ممکن در مهدکودک و یا منزل سرگرم کنید همچنین می توانید به عنوان قصه شب این داستان ها را برای کودکان تعریف کنید. در ادامه داستان کیومرث و اهریمن را که داستانی زیبا در شاهنامه را در اختیار شما عزیزان قرار داده ایم.داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

یکی بود یکی نبود، کیومرث در این سوی آسمان بود و اهریمن در آن سو. کیومرث روشنایی را با خودش می آورد و اهریمن تاریکی را.
روشنایی و تاریکی با هم جنگ داشتند. آدم ها در جهان روشنایی زندگی می کردند و دیوها در جهان تاریکی.
دیوها مانند شب، سیاه بودند. بازوی قوی داشتند و چنگال دراز. این دو شاخ داشت، آن دیو سه شاخ و بعضی دیوها چهارشاخ داشتند.اهریمن گفت: «من جهان را مانند شب تاریک می کنم!»

کیومرث گفت: «من جهان را مانند روز روشن می کنم.»
اهریمن به دیوها گفت: «باید آدم ها را نابود کنید تا جهان تاریک شود و شما صاحب همه ی دنیا شوید!»
صدای غرش دیوها در آسمان پیچید. تخته سنگ های بزرگ را به سینه گرفتند. هوهوهو کردند. بلند شدند، پرواز کردند و به بالای سر آدم ها آمدند. آدم ها در کوه و دشت زندگی می کردند. لباس آن ها از برگ و پوست درختان بود. تا دیوها را دیدند به این طرف و آن طرف فرار کردند.
دیوها تخته سنگ ها را از آسمان بر روی آدم ها انداختند. زن ها جیغ و داد کردند. مردها به جنگ دیوها رفتند و بچه ها مثل خرگوش ها فرار کردند. اهریمن غرش کنان آمد و تاریکی را جلو آورد. آدم ها به دل غارها رفتند و جهان تاریک و تاریک تر شد. آدم ها فریاد کشیدند و کیومرث آمد.
کیومرث به تاریکی نگاه کرد. او بر گاوی به مانند یک کوه سوار بود. دیوها را دید که هوهو می کردند و تاریکی را در همه جا پخش می کردند. چشمان کیومرث مانند دو یاقوت بود و تاریکی را شکافت. اسم گاو کیومرث زرینه بود، چون به رنگ طلا بود. تاریکی بر همه جا سایه انداخت. نه روز بود و نه خورشید و نه روشنایی. شیرها و ببرها، پلنگ ها غرش کردند. عقاب ها، شاهین ها، پرستوها به دنبال خورشید بودند. گل ها، سبزه ها، درخت ها خشک شدند. دیوها نعره کشیدند و اهریمن با صدای بلند خندید. کیومرث فریادی بلند کشید. صدای او در کوه و دشت و بیابان پیچید. شیرها آمدند. ببرها آمدند. پلنگ ها آمدند. خرگوش ها و سنجاب ها و راسوها هم آمدند. پرنده ها و آدم ها هم آمدند.
همه به دور کیومرث جمع شدند و او گفت: «دیوها با نعره ی خود ما را می ترسانند و جهان را تاریک می کنند. حال باید آن ها نعره ی ما را بشنوند.»

یکباره شیرها، ببرها، پلنگ ها غرش کردند. آدم ها فریاد کشیدند. گنجشک ها جیک جیک کردند. طوفان هوهو کرد. باد زوزه کشید. زمین و آسمان پر از غرش و فریاد و جیک جیک و هوهو و زوزو شد. از آن سو شیرها، ببرها، پلنگ ها غرش کردند. آدم ها فریاد کشیدند. پرنده ها در آسمان، آدم ها و جانوران در زمین با دیوها جنگیدند. کیومرث سوار بر زرینه بود. گرز بزرگی در دستش بود و این دیو و آن دیو را از پا درآورد و پیش رفت.
دیوها از چشمان درخشان او می ترسیدند و به دل تاریکی فرار می کردند. هر دیوی که بر زمین می افتاد، آتش می شد، دود می شد و به آسمان می رفت. صدای جیک جیک، بغ بغو و کوکوی پرنده ها در گوش کیومرث بود و دیوان را از سر راه بر می داشت. اهریمن نعره کشید. به دل تاریکی ها رفت. شب و سیاهی از کوه و دشت و بیابان دور شد.
خورشید تاریکی را شکافت و بیرون آمد. روشنایی به جهان برگشت. اهریمن و دیوها نعره کشان به میان تاریکی ها رفتند. جهان غرق در روشنایی شد. آدم ها از شادی فریاد کشیدند، شیرها غرش کردند، پرنده ها آواز خواندند، طوفان به دنبال دیوها رفت، باد شاخه و برگ درختان را رقصاند، روز و روشنایی و شادی از راه رسید.
آدم ها، شیرها، ببرها، پلنگ ها، خرگوش ها، راسوها، سنجاب ها، پروانه ها، پرنده ها، همه به دور کیومرث جمع شدند و او را پادشاه خود کردند. کیومرث نخستین پادشاه روی زمین و همه ی آدم ها و جانوران و باد و طوفان بود.

در این مطلب داستان شاهنامه برای کودکان را مشاهده کردید که امیدواریم این داستان زیبا و شنیدنی مورد توجه کودکان قرار بگیرند. در صورت تمایل می توانید برای مشاهده داستان کودک کلیک کنید.

منبع : آرگا



موهاتو ابریشمی کن !



روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !



چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟


معرفی بهترین رستوران های کوش آداسی مناسب با ذائقه شما


تبلت جدید و خوش قیمت سامسونگ را با 8 درصد تخفیف بخرید



ایده های جذاب برای تزیین تم تولد مردانه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

همه کودکان از شنیدن قصه های قدیمی لذت می برند؛ در ادامه این مطلب داستان رستم و سهراب برای کودکان با بیانی ساده و شیرین را در اختیار کودکان عزیز قرار می دهیم که امیدواریم بچه های دوست داشتنی از شنیدن این داستان نهایت لذت را ببرند.

داستان رستم و سهراب از انواع داستان های غمگین و در عین حال زیبا است این داستان قدیمی پر از عبرت های شنیدنی است. قصه رستم و سهراب هیچوقت قدیمی نمی شود و اگر شما تمایل دارید کودک تان را با یکی از حکایت های قدیمی و ایرانی آشنا کنید بهتر است این داستان را با بیانی کودکانه برای فرزند خود تعریف کنید.

داستان های کودکانه امروزه در مضامین مختلف وجود دارند و بهتر است والدین و مربیان عزیز داستان های آموزنده را برای کودکان تعریف کنند تا آن ها را با راه و رسم زندگی آشنا سازند. داستان رستم و سهراب از داستان های زیبا با حکایت شنیدنی است که بهتر است برای آشنایی کودکان با تاریخ ایرانی این داستان را برای کودک خود تعریف کنید.

یک روز رستم برای شکار به صحرا رفته بودکه بعد از شکار و استراحت متوجه شد که اسبش گم شده است. برای پیداکردن اسب خود به شهر سمنگان که درآن نزدیکی بود،رفت.
شاه سمنگان از او پذیرایی کرد و به او قول داد که اسبش را پیدا کند و تا شب به قولش عمل کرد. شاه سمنگان دختری داشت به نام تهمینه؛ رستم با او ازدواج کرد و پس از مدتی خواست که به ایران باز گردد پس مهره ای به تهمینه داد و گفت:«اگر فرزندی به دنیا آوردی که دختر بود این مهره را به موهای او ببند ولی اگر فرزندمان پسر شد آن را به بازویش ببند تا بتوانم او را بشناسم.»داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

رستم رفت و تهمینه پس از مدتی پسری به دنیا آورد و نامش را سهراب گذاشت.
سال ها گذشت و سهراب بزرگ شد و خواست به دنبال پدرش،رستم برود. مادرش مهره ی پدر را به بازوی اوبست و گفت:« با این نشانه پدرت تو را خواهد شناخت. سهراب با لشکری بزرگ به طرف ایران حرکت کرد. شاه ایران که در آن زمان کی کاووس بود برای مقابله با دشمن رستم را برای جنگ به سوی سهراب فرستاد.
رستم و سهراب در میدان جنگ همدیگر را نشناختند و به جنگ پرداختند. پس از مبارزه ای طولانی رستم سهراب را شکست داد و او را کشت.

سهراب قبل از مرگ به رستم گفت:«من پسر رستم هستم و اگر او بداند که من کشته شده ام تو را زنده نخواهد گذاشت.»
رستم گفت:«از کجا بدانم که تو پسر رستم هستی؟» سهراب بازو بندش را نشان داد و رستم او را شناخت امّا پشیمانی سودی نداشت و رستم پسر خود را کشته بود!!

در این مطلب داستان رستم و سهراب برای کودکان را به طور خلاصه و با بیانی کودکانه مطالعه کردید شما می توانید این داستان زیبا را برای کودکان خود به عنوان قصه شب نیز تعریف کنید؛ در صورت تمایل می توانید برای مطالعه انواع داستان کودک کلیک کنید.

منبع : آرگا



موهاتو ابریشمی کن !



روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !



چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟


معرفی بهترین رستوران های کوش آداسی مناسب با ذائقه شما


تبلت جدید و خوش قیمت سامسونگ را با 8 درصد تخفیف بخرید



ایده های جذاب برای تزیین تم تولد مردانه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.


چهارشنبه, 16ام مرداد

شبی قیرگون ماه پنهان شده

به خواب اندرون مرغ و دام و دده

چنان دید سالار پیران به خواب

که شمعی برافروختی ز آفتاب

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

سیاوش بر شمع تیغی به دست

به آواز گفتی نباید نشست

که از خواب نوشین ، سر آزادکن

ز فرجام گیتی یکی یاد کن

که روز نوآیین و جشنی نو است

شب سور آزاده کیخسرو است

 

یکی از شبها که فرنگیس در کاخ پیران منتظر تولد فرزندش بود ، پیران (سپه سالار توران )در خواب دید :

«سیاوش با شمشیری از راه آمده و فریاد انتقام سر داده است و به پیران می گوید روزگار کیخسرو فرارسیده ، برخیز و جشنی بر پا کن ….»

پیران وحشت زده از خواب بیدار شد و همسر خود(گلشهر) را بیدار کرد و گفت :

« برخیز و نزد فرنگیس برو که سیاوش به خواب من آمده است .»

گلشهر با شتاب نزد فرنگیس رفت و از دیدن کودکی تازه به دنیا آمده ، شگفت زده شد.خندید و برپیشانی فرنگیس بوسه زد . پرستاران کودک را شستند و در پارچه ای پیچیده به گلشهر دادند و او با شتاب به نزد پیران بازگشت و گفت :

کنون پیش آی و شگفتی ببین

بزرگی و ر آی جهان آفرین

تو گفتی نخواهد مگر تاج را

و گر جوشن و ترگ و تاراج را

پیران که روی کودک را دید به یاد سیاوش افتاد و گریه کرد ، زیرا کودک چنان بود که گویی سیاوش بار دیگر به دنیا آمده است پیران کودک را نزد افراسیاب برد و او را ستایش کرد و سپس خبر تولد فرزند فرنگیس ( نوه افراسیاب ) را به او داد و گفت :

«این کودک از خوبی به تو مانند است ، از پهلوانی به فریدون و زیبایی اش تور ( نیاکان افراسیاب ) را به یاد می آورد . نظر من این است که گذشته را فراموش کنی و مهر کودک را در دل پرورش دهی . او را به چوپانان بسپری تا دور از دربار و بدون آگاهی از اصل و نژاد خود بزرگ شود .»

افراسیاب با شنیدن این سخن و دیدن کودک ، از کشتن سیاوش پشیمان شد و به پیران گفت :

«هر چه خواهی انجام بده و :

مداریدش اندر میان گروه

به نزد شبانان فرستش به کوه

چنان تا نداند که من خود کی ام

به ایشان سپرده ز بهر چی ام

نیاموزد از کس خرد یا نژاد

ز کار گذشته نیایدش یاد

پیران از کاخ افر اسیاب شادمان بیرون آمد وکودک را کیخسرو نام نهاد،جشنی بر پا کرد وکودک را به همراه پرستار ی نیک اندیش به چوپان سپرد.

نام (اجباری)

آدرس پست الکترونیکی

آدرس سایت

مرا برای دیدگاه‌های بعدی به یاد بسپار

تصویر امنیتی جدید

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

ما 325 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

سامانهٔ فروش کتاب‌های انتشارات هزارکرمان

ایران‌بوم، همه‌ی ايران‌دوستان را عضو تحريريه‌ی خود مي‌داند. ايران‌بوم در ويرايش نوشتارها آزاد است.

من یار مهربانم

کتـاب بهترین هدیه است. به عزیزان خود کتاب
پیش‌کش کنیم.

موسسه خيريه حمايت از کودکان مبتلا به سرطان

می‌خواهم در طرح 1000 تومانی محک شرکت کنم

مابانو

بانوی ایران زمین

شاهنامه فردوسی به زبان ساده

از امروز سعی میکنم هرروز یک داستان از شاهنامه برایتان ارسال کنم از کانال شاهنامه خوانی در سایت مابانو

دوستان گرامی با توجه به تعدد نسخه‌های شاهنامه که توسط اساتید مختلف گردآوری‌شده است  ،  امکان تفاوت‌هایی در هر نسخه وجود دارد  بنابراین یادآوری می‌کنم که این‌جانب در این کتاب  کار منثور کردن متون را بر اساس شاهنامه  تصحیح‌شده توسط دکتر محمد دبیرسیاقی  انجام دادم . با سپاس فریناز جلالیداستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

اولین بخش مربوط به جناب فردوسی و معرفی خود ایشان است

زندگی نامه فردوسی :  «حکیم ابوالقاسم فردوسی» در سال ۳۲۹ هجری در روستای طابران«طبران» طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابل‌توجهی داشت. فردوسی در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست می‌آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما به‌تدریج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد. وی از همان زمان که به کسب علم و دانش می‌پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه‌مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می‌ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم درآورد. چنان‌که از گفته خود او  برمی‌آید، مدت‌ها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. او دراین‌باره می¬گوید:

بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱، به نظم درآوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل‌توجهی داشت و هم برخی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می‌کردند. ولی به‌مرورزمان و پس از گذشت سال‌ها، درحالی‌که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد. اَلا ای برآورده چرخ بلند چه داری به پیری مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتی به پیری مرا خوار بگذاشتی به‌جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال فردوسی نیز مانند بابک سعی در بازگشت آیین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. با این تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسی و بابک تلاش بسیاری کردند تا به ایرانیان، هویت راستینشان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران‌زمین بازگرداند، ولی بابک نتوانست به هدفش برسد. برخلاف آنچه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دلیل علاقه شخصی و حتی سال‌ها قبل از آن‌که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، به‌تدریج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگی درآورد و با این تصور که سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش‌آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته‌اش بود، تشویق نکرد. علت اینکه شاهنامه موردپسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخی گفته‌اند که به سبب بدگویی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی‌دینی متهم شد. در حقیقت، ایمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و ازاین‌رو، سلطان به او بی‌اعتنایی کرد. برخی از شاعران دربار سلطان محمود نسبت به فردوسی حسادت ورزیده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به‌هرحال، سلطان محمود، شاهنامه را بی‌ارزش دانست و از رستم به زشتی یادکرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت : «شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم؛ و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست». فردوسی از این بی‌اعتنایی سلطان محمود برآشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات، غزنین را ترک کرد و مدتی در شهرهای هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می‌رفت، تا آنکه سرانجام در زادگاه خود «طوس» درگذشت. فردوسی را در شهر «طوس» و در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند. در تاریخ آمده است که چند سال بعد، سلطان محمود از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود، پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجویی کنند. اما روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می‌آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می‌بردند. از فردوسی تنها یک دختر به‌جامانده بود که او نیز هدیه سلطان محمود را نپذیرفت. جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت. منابع مختلف، علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس  دانسته‌اند.شاهنامه نه‌تنها بزرگ‌ترین و پرمایه‌ترین مجموعه شعر به‌جامانده از عهد سامانی و غزنوی است، بلکه مهم‌ترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی به شمار می‌رود. فردوسی طبع لطیفی داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسی به دور بود و تا جایی که می‌توانست از به کار بردن کلمه‌های غیراخلاقی خودداری می‌کرد. او در وطن‌دوستی، سری پرشور داشت؛ ازاین‌رو، به داستانهای کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می‌ورزید و از تورانیان و رومیان و اعراب – به دلیل صدماتی که بر ایران وارد آورده بودند – نفرت داشت.

از زمان دفن فردوسی، آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور «میرزا عبدالوهاب خان شیرازی»، والی خراسان، محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب‌رئیسش، «محمدعلی فروغی» و «سید حسن تقی‌زاده»، متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمع‌آوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در سال ۱۳۱۳ افتتاح گردید. این آرامگاه به علت نشست ،   در سال ۱۳۴۳ دوباره تخریب و تا سال ۱۳۴۷ بازسازی شد.

داستانهای شاهنامه

داستانهای شاهنامه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

Implemented by Avenger IT Next Generation

صدف علیلو(2)

یک روزرستم برای شکاربه صحرارفته بودکه بعدازشکارواستراحت متوجه شد که اسبش گم
شده است.برای پیداکردن اسب خودبه شهرسمنگان که درآن نزدیکی بود،رفت.

یک روزرستم برای شکاربه صحرارفته بودکه بعدازشکارواستراحت متوجه شد که اسبش گم
شده است.برای پیداکردن اسب خودبه شهرسمنگان که درآن نزدیکی بود،رفت.

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

“),t.close()},t.write(‘

“),t.close()},t.write(‘

داستان کوتاه از شاهنامه زیباترین برگردان های شعر به نثر هستند و در آنها با پهلوان های شاهنامه مثل رستم، سهراب، گردآفرید، سیاوش، اشکبوس و… و سرگذشت آنها آشنا می شوید. این داستان ها با زبانی ساده نوشته شده و برای نوجوانان و کودکان نیز مناسبند … … ادامه خبر

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، “ادامه خبر” را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید …)

با دوستان خود به اشتراک بگذارید

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

می پسندم

5

سایر خبرها

روزنامه همشهری دیروز منتشر شد، سن ورود کودکان به خیابان به چهارسالگی رسیده است و 20درصد کودکان کار حداقل یک بار الکل و 23درصد آنها حداقل یک بار مواد مخدر مصرف کرده اند. اما داستان و زنگ خطرها به همین نقطه ختم نمی شود زیرا ما هر ماه شاهد شکل گیری پرونده هایی از خشونت علیه کودکان و نوجوانان همچون پرونده ناظم مدرسه معین و… هستیم؛ اتفاقات تلخی که ضرورت تصویب قوانین جامعه در حوزه حقوق …

مردم و نشاط جامعه می شود چگونه حاصل می شود؟ هنوز کام دوستداران ورزش از بازی های خوب و درخشش فوتبالیست ها در جام جهانی شیرین است که اخبار موفقیت کشتی در مسابقات نوجوانان جهان می رسد. وبه دنبال آن خبر قهرمانی پولادمردان جوان ایرانی در رقابت های جهانی و قهرمانی فرنگی کاران جوان در کشتی آسیا و بر صدر و سکوی اول ایستادن کاراته کاران در پیکارهای قاره ای و… این داستان شیرین و امیدوار کننده حتما …

ادبیات خود بیگانه اند؛ یعنی باید نگران بود؛ باید کاری کرد؛ باید آنان که در این حوزه فعال اند و آنان که خود را اصحاب و مسئول ادبیات و فرهنگ می دانند به داد این بیگانگی برسند. برای فرزندان امروز جای کتاب، شعر، داستان و هنر و ادبیات را چیزهای دیگری پر کرده است. کمتر پیش می آید کودک یا نوجوانی برای داشتن یک مجله یا کتاب اشتیاق داشته باشد؛ کمتر می بینیم کتاب و مجله را در دستان بچه ها! حال ادبیات …

زمین رخ داد و چرا کارت زرد استفاده نکرد و چرا استفاده کرد ؟ و سایر حواشی مسابقه را باید مو به مو توضیح دهی. حال بگذریم از شبکه های مجازی و سایر مسایلی که داستان خودش را دارد. قضاوت کدام بازی برای شما سخت بود و دردسر درست کرد؟ بازی پرسپولیس با ملوان که همان سال ملوان سقوط کرد چون هواداران ملوان بعد از بازی خیلی ناراحت بودند و اذیت کردند. سیاه جامگان و داماش هم از جمله بازی های سخت داوری …

بخش کارت پستی و تمبر پستی ، 126 اثر در بخش کاردستی ، 103 اثر در بخش نامه ای به امام ، سه اثر در بخش داستان نویسی ، 52 اثر در بخش خاطرات زیارت ، پنج اثر در بخش پویانمایی ، 2 اثر در بخش سرود ، 2 اثر در بخش پژوهش و 28 اثر در بخش کتاب سازی ، ارادت خود را به امام رضا (ع)، حضرت معصومه (س) و حضرت شاهچراغ (ع) ابراز کردند. وی افزود: از میان 547 اثر شرکت کننده در مرحله استانی شانزدهمین جشنواره …

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ، بر اساس اعلام روابط عمومی شورای کتاب کودک، جمشید خانیان، داستان نویس در فستیوال کلاغ های سفید کتابخانه کودک و نوجوان مونیخ سخنرانی کرد. در این مراسم بخش هایی از رمان عاشقانه های یونس در شکم ماهی به زبان آلمانی قرائت شد و در ادامه حاضرین در جلسه درباره یونس و سارا شخصیت های داستانی این رمان سوالاتی را با نویسنده مطرح کردند. پس از آن …

کتابخانه های عمومی گیلان، با اشاره به ارتقای فعالیت های فرهنگی کتابخانه های عمومی در کنار بحث کتابخوانی و امانت کتاب، خاطرنشان کرد: حافظ خوانی، شاهنامه خوانی، آموزش قرآن و آموزش نقاشی ویژه کودکان، نشست های کتابخوان در سطوح مختلف، نقد و معرفی کتاب و مسابقات متنوع کتابخوانی در کتابخانه های عمومی در حال برگزاری است. وی از فعالیت دو کتابخانه سیار در استان گیلان خبر داد و یادآور شد: همچنین طرح کوله کتاب ویژه روستاها و مناطق صعب العبور استان در حال اجراست؛ به این صورت که هر کوله از 10 کوله حاوی یکصد عنوان کتاب است و به مدت یک ماه در اختیار اهالی منطقه قرار می گیرد. انتهای پیام …

گویا در این داستان، برخلاف آنچه که در آغاز گفته شد، بحث تجاوز جنسی به دانش آموزان مطرح نبوده است؛ گرچه هنوز و از زبان برخی اولیای دانش آموزان از آن صحبت می شود و احتمال آن به طور کامل منتفی نیست، اما آنچه بدون شک اتفاق افتاده، این است که یکی از معاون های مدرسه در گوشی همراه خود فیلمی مستهجن داشته و آن را به برخی از دانش آموزان نشان داده است . نکته ی نخست: اطلاع رسانی شفاف و دقیق …

رضوی و از داستان های زندگانی امام رضا (ع) را برای حاضرین خوانش کرده و درباره آن با کودکان و نوجوانان گفت و گو کرد. گفتنی است انجمن دوستداران کتاب دارای فعالیت های متعدد در حوزه ترویج فرهنگ کتابخوانی است که نشست های کتابخوان، قصه گویی، شعرخوانی، شاهنامه خوانی و… تنها بخشی از این برنامه ها بوده است و در اقدامی جالب از تابستان امسال طرحی را با عنوان نشست های کتابخوانی و جشن کتاب در …

، مزاحم ، ماجرای ردوود ، انفجار 3 ، استالینگراد و دست های خالی پنج شنبه و جمعه بیست و هشتم و بیست و نهم تیرماه از شبکه های سیما روی آنتن می رود. فرهاد اصلانی با ماه جبین به شبکه یک می رود فیلم تلویزیونی ماه جبین به کارگردانی روح اله حجازی، جمعه بیست و نهم تیرماه ساعت 16 از شبکه یک سیما پخش خواهد شد. در خلاصه داستان فیلم آمده است: ارمیا که اعتقادی به امام زاده سیدآقا ندارد …

سرآمدانی داریم که می توانند مسیر را روشن کنند و با الگو گرفتن از آن ها و آثار به جای مانده از این چهره های ماندگار، کودکان و نوجوانان می توانند ادامه مسیر خوبی داشته باشند. معاون استاندار یزد گفت: روح حماسی داستان های شاهنامه، قصه، تئاتر و سایر هنرها و ارزش هایی که در جامعه وجود دارند به عنوان میراث غنی گذشتگان می توانند به اجتماع روح ببخشند و از سوی دیگر با نگاه به این داشته های فرهنگی با …

عشایر در این مناطق و همچنین برگزاری مسابقات هشتمین جشنواره کتابخوانی رضوی در بین عموم مردم بخصوص کودکان، بعد از عبور از مناطق صعب العبور کوهستانی با حضور در منطقه ییلاقی در جمع عشایر بهبهان، کودکان و نوجوانان عشایر در هشتمین جشنواره کتابخوانی رضوی شرکت کردند. مسئول کتابخانه عمومی ارجان بهبهان اظهار کرد: پس از قصه گویی از داستان های کتاب مژده گل ،کودکان عشایر به نقاشی از آن داستان …

تابستان امسال با هدف غنی سازی فراغت مخاطبین، از لحاظ کمی و کیفی رشد قابل توجهی داشته است. رئیس اداره کتابخانه های عمومی فسا تصریح کرد: کلاس های کتاب سازی، جمع خوانی کتاب، آموزش نقاشی کودکان، طراحی و نقاشی نوجوانان، خوشنویسی، قصه گویی با برنامه عروسک گردانی، کارگاه دانشمند کوچک، آشنایی با مشاغل، کلاس خلاقیت، گلستان خوانی، شاهنامه خوانی، نشست های کتابخوان و آموزش قرآن بخشی از برنامه های اوقات …

محسوب می شوند. آیا آخرین باری را که کودک شما مثلاً با یک جعبه مقوایی تظاهر به بازی می کرد، به یاد دارید؟ در آن زمان، می توانست یک دنیای کاملاً جدید را در ذهن خود تصور و در مورد آن رؤیاپردازی و داستان سرایی کند. شما این روز ها کودکان را بیشتر در حال بازی با ابزارک ها مشاهده می کنید تا حضور در دنیای واقعی. معمولاً بچه ها جذب دنیای مجازی شده و برای مدت طولانی در آن باقی می مانند. زمان حد و …

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از رشت ؛ نگار نادری رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی لاهیجان گفت: باپایان یافتن ثبت نام، کلاس های فرهنگی و هنری طرح اوقات فراغت این اداره برای رده های سنی مختلف آغاز شده است. وی افزود: با بهره مندی از توانمندی های هنرمندان با سابقه در عرصه های مختلف، کلاس های بازیگری تئاتر (برای سه مقطع سنی کودک، نوجوان و بزرگسال)، کلاس داستانویسی، شاهنامه خوانی …

مهیا شود . شایان ذکر است در پایان جلسه شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر شهرستان، جوایزی به نونهالان برگزیده مسابقه ی نقاشی و داستان نویسی با موضوع مبارزه با مواد مخدر توسط فرماندار آران و بیدگل اهدا شد. گفتنی است همزمان با هفته مبارزه با مواد مخدر ، مسابقه ی نقاشی و داستان نویسی با این موضوع توسط اداره بهزیستی شهرستان و موسسه ی مردم نهاد ساحل امن سلامت با عنوان نمایشگاه سلامت در قاب: قصه ، نقاشی و بازی در تاریخ 12 الی 14 تیر ماه در پارک شهید سلمانی برگزار شده بود. …

30 متری دوم، پارک درخشان) کتابخانه عمومی امیرکبیر (خیابان مصطفی امامی، روبروی مرکز گسترش قدیم)، کتابخانه عمومی شهیدآوینی (میدان غدیر، داخل محوطه شهرداری)، کتابخانه عمومی اندیشه (انت های شهرک دولت آباد، ورودی مسکن مهر)، برگزار می شود. فتاحی گفت:: طرح پنجشنبه های قصه گویی بنا دارد جهت احیای میراث فرهنگی و احیای قصه گویی، شاهنامه خوانی و نقالی در سطح شهر کرمانشاه تلاش کند. وی خاطرنشان کرد …

برپا شد و اجرای گروه سرود رضوی مرکز مجتمع، شاهنامه خوانی اعضای مرکز فارسان و پخش پویانمایی ساخته شده از سوی اعضای مرکز شماره یک شهرکرد از دیگر برنامه های این دیدار بود. در این دیدار به مسایلی مانند توسعه مراکز و گسترش پوشش خدمات کانون در استان همچنین پاره ای از مشکلات مربیان پاره وقت در سیستم آموزشی کانون از جمله حقوق و بیمه این مربیان اشاره شد. در ادامه این سفر، اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس از جهاد دانشگاهی استان چهارمحال و بختیاری، دانشگاه ها، آموزش و پرورش و همچنین بنیاد ملی نخبگان این استان بازدید به عمل آوردند. کد خبر 4351392 فریبرز دارایی …

یکی از این دستاوردها رونمایی از ترجمه بوسنیایی رمان استخوان خوک و دست های جذامی در این کشور بود. این سفر هفته گذشته انجام شده بود. رونمایی از کتاب معرفی برگزیدگان جوایز ادبی ایران مراسم رونمایی از کتاب کیمیای پارس با موضوع نگاهی به برگزیدگان جوایز ادبی ملی ایران در حوزه داستان عصر شنبه این هفته در خبرگزاری مهر برگزار شد. افتتاح نمایشگاه تصویرگری …

موفقیت ها مدیون تلاش خود و حمایت خانواده ام است. این روشندل ابراز داشت: فراگیری هنر نویسندگی به دلیل علاقه شخصی، من را وارد دنیای جدیدی کرد که باعث امید بیشتر در من شد. شیروان لک می گوید: دیدن چهره پدر و مادرم، زیبایی های طبیعت بزرگترین آرزوی زندگی من است. 2 کتاب دل نوشته های عرفان و داستان های کودکان و نوجوانان اثر عرفان شیروان لک نویسنده نابینای این شهرستان منتشر شده است. کتاب …

به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، این کودکان در حالی پا به مهد و پیش دبستانی می گذاشتند که با فلسفه شنیدن قصه آشنایی ذهنی پیدا کرده بودند بنابراین فراگرفتن حکایت های بعدی و جدید از طریق مربیان و معلمان به کمک تصویر و کتاب و فیلم برایشان سهل و آسان و اشتهای سیری ناپذیر آن ها را به نحوی اغنا می نمود. تاریخ قصه و داستان با زبان زمزمه به گوش نوزادان از زمانی شروع شد که دوران شیرین شیرخوارگی را در …

. کودکان به داستان و نمایش مخصوص خود نیاز دارند وی ادامه داد: کودکان و نوجوانان به شعر، داستان و نمایش (تئاتر) مخصوص خودشان نیاز دارند و به همین رو در حوزه ادبیات به دلیل تفاوت دنیای درونی و بیرونی آنها در مقایسه با بزرگسالان، شاخه جداگانه ای به نام ادبیات کودکان و نوجوانان وجود دارد. می توان گفت در کشور ما در شعر و داستان در حوزه کودک و نوجوان توجه ویژه ای شده اما در زمینه …

معلولیت هایی هستند؟ اغلب بازیگران تئاتر ابریشم سندروم داون هستند و معلولیت ذهنی دارند. البته معلول جسمی _ حرکتی و نیز یک معلول نابینا و سه بازیگر همراه غیرمعلول هم در گروه هستند. *در موقعیت نویسنده، طرح داستان نمایشنامه ابریشم چگونه به ذهنتان خطور کرد؟ برایم مهم بود که از این عزیزان استفاده ابزاری نشود. ضمن گفت وگو با آن ها، مشورت با چند صاحب نظر و مطالعه چند کتاب …

. رمان پلیسی توطئه در شهرک هم اثری از علی آقا غفار است که برای رده سنی نوجوانان نوشته شده است. جبلی در پایان درباره موضوع کتاب بهار چشمان تو اثر اصغر استاد حسن معمار گفت: این کتاب در بخش داستان جشنواره رضوی امسال برگزیده شد. این کتاب روایت زندگی یک دختر بچه نابیناست. دختر بچه ای که از نعمت بینایی بی بهره است و پس از اتفاقاتی که در حرم رضوی می افتد، از امام رضا (ع) شفایش را می گیرد. انتهای پیام/ چاپ مطلب …

… نیکی کریمی، هادی حجازی فر، لیلا زارع، مجید مظفری، پژمان بازغی، امیرحسین آرمان، بهاره افشاری، خاطره اسدی، الهه حصاری، نیما شعبانژاد، نسرین نکیسا، آناهیتا درگاهی، نیلوفر رجایی فر، شیدا یوسفی و آتیلا پسیانی بازیگران ممنوعه هستند. ممنوعه داستان سه نسل را به صورت همزمان و پیوسته روایت می کند، از دغدغه های امروز جوانان تا آسیب مسائل روز خانوادگی و اجتماعی… بی وزنی به روزهای …

…> جهانگیریان با بیان اینکه مدرسه ی فرشتگان به عنوان دایره المعارف قابل استفاده است تاکید کرد: این کتاب در قالب مجموعه ای با عنوان نیاکان ما منتشر شده که داستان پزشکان ایرانی از زمان ساسانیان تاکنون را نقل می کند. در بخشی از این اثر می خوانیم: کتاب ها و نوشته هایی که غربی ها درباره رازی نوشته اند، به حدی است که در سال 1396 دانشمندی فرانسوی به نام کراوس، کتاب نامه ای درباره ی او به عنوان رازس …

ادبی می رود. در اینجا رابطه ای تنگاتنگ میان تاریخ و متن های ادبی شکل می گیرد. برخلاف نظر رایج، از نظر جیمسون تاریخ متن نیست اما به صورت متن در اختیار همه قرار می گیرد، به بیانی دیگر تاریخ که در اساس غیرروایی است، همواره به صورت روایی مانند حکایت، داستان، خاطره و… انتقال می یابد. تلقی جیمسون از تاریخ بسیار بدیع و درخشان است: تاریخ از نظر جیمسون علتی غایب است که فقط از طریق معلول هایش می …

هزار و یک شب” برای نوجوانان محمدرضا شمس مجموعه سه جلدی قصه های هزار و یک شب را با کمک برادرش محمد شمس انتخاب، بازنویسی و ویرایش کرده است. در هر جلد از این کتاب ها، داستان جداگانه ای مطرح شده است. جلد اول “علاءالدین و چراغ جادو و 12 قصه دیگر از هزار و یک شب”، جلد دوم “علی بابا و چهل دزد بغداد و 10 قصه دیگر از هزار و یک شب” و جلد سوم “رزم رستم و اسفندیار و چند قصه دیگر از شاهنامه” نام …

گیرد به آنجا برود و برای بچه ها سیاره اسباب بازی ها را فراهم کند. این همان ایجاد قوه تخیل در نام برند و ایجاد قصه های تصویری برای کودکان است. سیرانی افزود: موجودی به نام اسباب بازی ها داستان وقصه تخیلی مخصوص به خودش را می طلبد و این رویا و تخیلات است که شرکت هاس اسباب بازی را می سازند. هر چه این رویا و قصه قوی تر باشد آن برند اسباب بازی رشد می کند. به گفته موسس شرکت های ماتی لوس …

آموزش شروع می شود. آموزش درباره نقش مهم آب در تاریخ حیات بشر، جایگاه ارزشمندش در زندگی آدم ها، کمبود چشمگیر آبِ شیرین در دنیا، هزینه سنگینی که هر ماه دولت و خانواده ها بابت مصرف آب متقبل می شوند و البته بیان و مرور روش های صرفه جویی در مصرف آب. این نکات می تواند در قالب قصه و شعر و داستان، مطرح شود. مرحله بعد، الگوسازی است. یعنی بچه ها به شکل واضح و عملی، تلاشِ شما و بقیه بزرگ ترها را برای صرفه …

“),t.close()},t.write(‘

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

داستان های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسیماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستان‌های ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #رستم #انیمیشن #فردوسی #شاهنامه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

داستان های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسیماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستان‌های ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #رستم #انیمیشن #فردوسی #شاهنامه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده
داستان کوتاه از شاهنامه به زبان ساده
0

داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه
داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

داستان های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسیماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستان‌های ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #رستم #انیمیشن #فردوسی #شاهنامه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

داستان های شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسیماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستان‌های ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #رستم #انیمیشن #فردوسی #شاهنامه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

در این مطلب داستان شاهنامه برای کودکان دختر و پسر را مطالعه خواهید کرد که امیدواریم بچه های دوست داشتنی از شنیدن این قصه های جالب نهایت لذت را ببرید.

شاهنامه داستان های جالب و شنیدنی دارد و شما می توانید برای آشنایی کودکان با فرهنگ کهن ایرانی انواع داستان شاهنامه برای کودکان را تعریف کنید و آن ها را با این قصه های زیبا و قدیمی ایرانی آشنا سازید. 

داستان رستم و سهراب و داستان کیومرث و اهریمن از انواع داستان شاهنامه برای کودکان می باشند که این داستان ها جالب و شنیدنی هستند و اگر شما تمایل دارید برای کودکان قصه هایی دلنشین و شنیدنی را تعریف کنید بهتر است این داستان ها را برای آن ها تعریف نمایید.

داستان شاهنامه برای کودکان شنیدنی و قابل توجه است و شما می توانید با تعریف کردن انواع داستان کودکانه شاهنامه برای بچه ها آن ها را به بهترین شکل ممکن در مهدکودک و یا منزل سرگرم کنید همچنین می توانید به عنوان قصه شب این داستان ها را برای کودکان تعریف کنید. در ادامه داستان کیومرث و اهریمن را که داستانی زیبا در شاهنامه را در اختیار شما عزیزان قرار داده ایم.داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

یکی بود یکی نبود، کیومرث در این سوی آسمان بود و اهریمن در آن سو. کیومرث روشنایی را با خودش می آورد و اهریمن تاریکی را.
روشنایی و تاریکی با هم جنگ داشتند. آدم ها در جهان روشنایی زندگی می کردند و دیوها در جهان تاریکی.
دیوها مانند شب، سیاه بودند. بازوی قوی داشتند و چنگال دراز. این دو شاخ داشت، آن دیو سه شاخ و بعضی دیوها چهارشاخ داشتند.اهریمن گفت: «من جهان را مانند شب تاریک می کنم!»

کیومرث گفت: «من جهان را مانند روز روشن می کنم.»
اهریمن به دیوها گفت: «باید آدم ها را نابود کنید تا جهان تاریک شود و شما صاحب همه ی دنیا شوید!»
صدای غرش دیوها در آسمان پیچید. تخته سنگ های بزرگ را به سینه گرفتند. هوهوهو کردند. بلند شدند، پرواز کردند و به بالای سر آدم ها آمدند. آدم ها در کوه و دشت زندگی می کردند. لباس آن ها از برگ و پوست درختان بود. تا دیوها را دیدند به این طرف و آن طرف فرار کردند.
دیوها تخته سنگ ها را از آسمان بر روی آدم ها انداختند. زن ها جیغ و داد کردند. مردها به جنگ دیوها رفتند و بچه ها مثل خرگوش ها فرار کردند. اهریمن غرش کنان آمد و تاریکی را جلو آورد. آدم ها به دل غارها رفتند و جهان تاریک و تاریک تر شد. آدم ها فریاد کشیدند و کیومرث آمد.
کیومرث به تاریکی نگاه کرد. او بر گاوی به مانند یک کوه سوار بود. دیوها را دید که هوهو می کردند و تاریکی را در همه جا پخش می کردند. چشمان کیومرث مانند دو یاقوت بود و تاریکی را شکافت. اسم گاو کیومرث زرینه بود، چون به رنگ طلا بود. تاریکی بر همه جا سایه انداخت. نه روز بود و نه خورشید و نه روشنایی. شیرها و ببرها، پلنگ ها غرش کردند. عقاب ها، شاهین ها، پرستوها به دنبال خورشید بودند. گل ها، سبزه ها، درخت ها خشک شدند. دیوها نعره کشیدند و اهریمن با صدای بلند خندید. کیومرث فریادی بلند کشید. صدای او در کوه و دشت و بیابان پیچید. شیرها آمدند. ببرها آمدند. پلنگ ها آمدند. خرگوش ها و سنجاب ها و راسوها هم آمدند. پرنده ها و آدم ها هم آمدند.
همه به دور کیومرث جمع شدند و او گفت: «دیوها با نعره ی خود ما را می ترسانند و جهان را تاریک می کنند. حال باید آن ها نعره ی ما را بشنوند.»

یکباره شیرها، ببرها، پلنگ ها غرش کردند. آدم ها فریاد کشیدند. گنجشک ها جیک جیک کردند. طوفان هوهو کرد. باد زوزه کشید. زمین و آسمان پر از غرش و فریاد و جیک جیک و هوهو و زوزو شد. از آن سو شیرها، ببرها، پلنگ ها غرش کردند. آدم ها فریاد کشیدند. پرنده ها در آسمان، آدم ها و جانوران در زمین با دیوها جنگیدند. کیومرث سوار بر زرینه بود. گرز بزرگی در دستش بود و این دیو و آن دیو را از پا درآورد و پیش رفت.
دیوها از چشمان درخشان او می ترسیدند و به دل تاریکی فرار می کردند. هر دیوی که بر زمین می افتاد، آتش می شد، دود می شد و به آسمان می رفت. صدای جیک جیک، بغ بغو و کوکوی پرنده ها در گوش کیومرث بود و دیوان را از سر راه بر می داشت. اهریمن نعره کشید. به دل تاریکی ها رفت. شب و سیاهی از کوه و دشت و بیابان دور شد.
خورشید تاریکی را شکافت و بیرون آمد. روشنایی به جهان برگشت. اهریمن و دیوها نعره کشان به میان تاریکی ها رفتند. جهان غرق در روشنایی شد. آدم ها از شادی فریاد کشیدند، شیرها غرش کردند، پرنده ها آواز خواندند، طوفان به دنبال دیوها رفت، باد شاخه و برگ درختان را رقصاند، روز و روشنایی و شادی از راه رسید.
آدم ها، شیرها، ببرها، پلنگ ها، خرگوش ها، راسوها، سنجاب ها، پروانه ها، پرنده ها، همه به دور کیومرث جمع شدند و او را پادشاه خود کردند. کیومرث نخستین پادشاه روی زمین و همه ی آدم ها و جانوران و باد و طوفان بود.

در این مطلب داستان شاهنامه برای کودکان را مشاهده کردید که امیدواریم این داستان زیبا و شنیدنی مورد توجه کودکان قرار بگیرند. در صورت تمایل می توانید برای مشاهده داستان کودک کلیک کنید.

منبع : آرگا



موهاتو ابریشمی کن !



روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !



چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟


معرفی بهترین رستوران های کوش آداسی مناسب با ذائقه شما


تبلت جدید و خوش قیمت سامسونگ را با 8 درصد تخفیف بخرید



ایده های جذاب برای تزیین تم تولد مردانه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

اطلاعات تماس:

.۰۲۱۷۷۱۸۹۶۲۴ .۰۲۱۷۷۱۹۱۶۵۹

داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

کتاب های ادبیات پیشین ایران کتاب هایی سراسر آموزنده و چند جانبه هستند اما به دلیل نگارش سخت این کتاب ها خوانش آن ها سخت و طاقت فرسا است و از حوصله زندگی های پرسرعت این روزه خارج است به همین دلیل برخی انتشارات با ساده سازی این داستان ها برای کودکان سعی در ایجاد نزدیکی بین نسل جدید و این کتاب ها دارند.

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.

داستان‌هاي شاهنامه، در 12جلد براي گروه سني ب و ج، نوشته مرواريد تقي‌‌بيك و تصويرگري شيلا خزانه‌داري به سبک کلاژ (کار با پارچه) به بازار کتاب عرضه شد.

تمامی حقوق این سایت برای خبرگزاری ایمنا محفوظ است

تاریخ و فرهنگ ایران زمین

برای دانلود قانونی کتاب قصه‌های شاهنامه فردوسی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.

برای دانلود قانونی کتاب قصه‌های شاهنامه فردوسی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.

کتاب “قصه‌های شاهنامه” برگرفته از داستان های شاهنامه فردوسی است درآن سعی شده است به زبان ساده و روان به نکات مهم و مورد نظر شاعر توجه شود و اصل داستان ها همانگونه که مورد نظر فردوسی بوده است به نثر روان درآید تا خوانندگان از خواندن آن لذت برده و علاقه مند به این اثر ارزشمند پارسی شوند.

شاهنامه نگاهبان راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است شاید بدون وجود این اثر بزرگ بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جا نمی ماند.

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند، دیدگاه فردوسی و اندیشه حاکم برشاهنامه همیشه پشتیبان خوبی ها در برا بر ستم و تباهی است.داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

ایران که سرزمین آزادگان به شمار می رود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد زیبایی و شکوه ایران نیز آن را در معرض رنج ها و سختیهای گوناگون قرار می دهد و از این رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از هستی این کشور و ارزشهای ژرف انسانی مردمانش بر می خیزند و در این راه جان خود را نیز فنا می کنند.

برخی از پهلوا نان شاهنامه نمونه متعالی انسان هایی هستند که عمرشان را در اختیار همنوعان خود قرار داده اند پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

بخشی از یک داستان:

رستم و رخش را خسته کرد آنها دیگر توانایی نداشتند، و بی هوش بر زمین افتاده و مرگ را به چشم خود می دیدند بعد از چندی رستم بلند شد و برزمین نشست و دست به دعا برداشت و گفت:

((ای خدای بزرگ من می خواهم ایرا نیان را از دست دیوان نجات دهم مرا یاری کن))

در همین لحظه صدای گوسفندی را شنید که با سرعت از کنار آنها گذشت با خود گفت:

این حیوان باید خود را از جایی سیراب کرده باشد حتما در این نزدیکی ها چشمه ای وجود دارد پس به دنبال گوسفند به راه افتاد..

مقدمه
ضحاک ماردوش
کاوه آهنگر
فریدون
ایرج
منوچهر
سیمرغ
رستم و تهمینه
هفت خوان رستم
سهراب و گرد آفرید
رستم و سهراب
رستم و برزو
سیاوش
بیژن و منیژه
رستم و شغاد
اسکندر و چشمه ی آب حیات
رویین تن

برای دانلود کتاب قصه‌های شاهنامه فردوسی و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله، و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتاب‌ها و کتابخانه خود دسترسی دارید و می‌توانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقه‌ها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتاب‌هایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.

دریایی از اطلاعات مفید و جالب برای زنان

 

با مجله اینترنتی نیکویان همراه باشید تا داستان عاشقانه و دلنشین زال و رودابه آشنا شوید و آن را برای کودکان دلبندتان تعریف کنید تا هم لذت ببرد و هم با داستان های اساطیری ایران آشنا شود.داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

چو آگه شد از کار دستان سام ز کابل بیامد به هنگام بام

یکی نامدار از میان مهان چنین گفت با پهلوان جهان

پس پرده او یکی دختر است که رویش ز خورشید نیکوتر است

ز سر تا به پایش به کردار عاج به رخ چون بهشت و به بالای ساج

دو چشمش به سان دو نرگس به باغ مژه تیرگی برده از پر زاغ

بهشتیست سرتاسر آراسته پر آرایش و رامش و خواسته

برآورد مر زال را دل به جوش چنان شد کزاو رفت آرام و هوش

دل زال یک‌باره دیوانه گشت خرد دور شد عشق فرزانه گشت

*

بپرسید سیندخت مهراب را ز خوشاب بگشاد عناب را

چه مردیست آن پیرسر پور سام؟ همی تخت یاد آیدش یا کنام؟

چنین داد مهراب پاسخ بدوی که ای سرو سیمین‌بر ماه‌روی

دل شیر نر دارد و زور پیل دو دستش به کردار دریای نیل

چو برگاه باشد زرافشان بود چو در جنگ باشد سرافشان بود

سپیدی مویش بزیبد همی تو گوئی که دل‌ها فریبد همی

*

چو بشنید رودابه این گفت و گوی برافروخت، گلنارگون گشت روی

دلش گشت پر آتش از مهر زال از او دور شد خورد و آرام و هال

که من عاشقی‌ام چو بحر دمان از او بر شده موج بر آسمان

پر از مهر زال است روشن دلم بخواب اندر اندیشه زو نگسلم

دل و جان و هوشم پر از مهر اوست شب و روزم اندیشه چهر اوست

نه قیصر بخواهم نه خاقان چین نه از تاجداران ایران زمین

چو خورشید تابنده شود ناپدید در حجره بستند و گم شد کلید

*

برآمد سیه چشم گلرخ به بام چو سرو سهی بر سرش ماه تام

چو از دور دستان سام سوار پدید آمد این دختر نامدار

دو بیجاده بگشاد و آواز داد که شاد آمدی ای جوانمرد راد

کمندی گشاد او ز گیسو بلند که از مشک از آنسان نپیچی کمند

کمند از رهی بستد و داد خم بیفکند بالا نزد هیچ دم

ز دیدنش رودابه می نارمید به دو دیده در وی همی بنگرید

فروغ رخش را که جان بر فروخت در او بیش دید و دلش بیش سوخت

چنین تا سپیده برآمد زجای تبیره برآمد ز پرده سرای

از دست ندهید: انیمیشن های جذاب برای کودکان بالای پنج سال

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه

نام

ایمیل

وب‌سایت

در انیمیشن چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم: دنیای پنهان ، هنگامی که هیک…

داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه
داستان هاي شاهنامه به زبان كودكانه
0