در این سری از معانی ضربالمثل ها، میخواهیم اشارهای به تاریخچهی ضربالمثل شتر دیدی ندیدی، داشته باشیم که گویا به زمان زندگی سعدی شیرازی باز میگردد. با کجارو همراه باشید.
در روایات این چنین آمده است که در یک روز گرم تابستان، سعدی شیرازی از بیابانی عبور میکرد. او بسیار خسته و گرسنه بود و در مسیر حرکت خود به دنبال مکانی برای استراحت میگشت. ناگهان در بین راه چشمانش به رد پای شتری افتاد که گویا چند ساعت قبل از آن منطقه رد شده بود. با خود کمی فکر کرد و گفت که این شتر احتمالا برای رفع تشنگی و استراحت، مکان مناسبی را برای خود پیدا کرده است. بهتر است این رد پا را دنبال کنم. سپس سعدی جا پای شتر را تعقیب کرد و به علفزاری رسید. به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت اما اثری از شتر پیدا نکرد و متوجه شد که قسمت چپ علفزار توسط شتر خورده شده است. به فکر فرو رفت که چرا ناحیهی چپ علفزار خورده شده و ناحیهی راست سالم است؟! ناگهان متوجه میشودکه احتمالا آن شتر چشم راستش کور است و فقط قسمت چپ منطقه را میبیند. به همین دلیل از سمت چپ علفزار استفاده کرده است.
سعدی شیرازی همین طور که رد پای شتر را تعقیب میکرد محلی را دید که جای بدن شتر روی زمین حک شده است و دریافت که آن شتر در اینجا استراحت کرده است و متوجه جای کفش زنانه شد و به این نتیجه رسیدکه زنی همراه این شتر است. سپس به راه خود ادامه داد.
معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
در بین راه روی زمین شیرهی انگور دید که مگسها به دور آن جمع شده بودند و با خود گفت که بار این شتر مقداری شیرهی انگور است و گویا ظرف شیره پاره شده و در حال ریختن روی زمین است.
سعدی شیرازی از دور مردی را دید که به سمتش میآید و زمانی که به وی رسید با حالتی ناراحت به سعدی گفت که من شتری داشتم که همراه من بود. اما لحظهای از او غفلت کردم و متوجه شدم که شترم را گم کرهام. آیا شما شتر مرا ندیدی؟
سعدی به او گفت که آن شتر بارش شیرهی انگور است؟ چشم راستش کور است و زنی همراه او است؟ آن مرد بلافاصله به سعدی میگوید که تمام نشانههایی که گفتی درست است و زن من همراه آن شتر است. لطفا به من بگو که آنها را کجا دیدی؟ آیا شتر و همسرم نزد تو هستند؟
سعدی هم به او گفت که من شتر و همسرت را ندیدم. آن مرد به شدت عصبانی شد و به سعدی گفت که ای نامرد، تمام نشانههایی که گفتی درست بود، اما چرا به من میگویی که آنها را ندیدم!!
سپس یقهی سعدی را گرفت و با صدای بلند به او گفت که زن و شترم را به من برگردان واگرنه آنقدر کتکت میزنم که توان راه رفتن نداشته باشی. سعدی شیرازی هم به او گفت که من به تو دروغ نگفتم و واقعا همسر و شترت را ندیدم. فقط علایمی روی زمین دیدم و حدس زدم که یک شتر به همرا یک زن و مقداری شیرهی انگور که در بارش است، از این منطقه عبور کرده است. صاحب شتر حرفهای سعدی را باور نکرد و او را کتک زد. در همین حال شتر آن مرد به سمت او آمد و مرد بادیدن همسر و شترش بسیار خوشحال شد و از کتک زدن سعدی منصرف شد و از او عذرخواهی کرد و گفت: ای شیخ؛ مرا ببخش که حرفهایت را باورد نکردم. سعدی هم به او گفت که اشکالی ندارد. مقصر خود من هستم و باید از همان ابتدا به خودم میگفتم که شتر دیدی، ندیدی.
از آن زمان تا به امروز اگر کسی از رازی باخبر شود و افشای آن ممکن است که به خود او هم آسیب بزند ضربالمثل شتر دیدی ندید را برایش بکار میبرند.
منتظر نظرات شما دوستان کجاروییهای عزیز هستیم.
6,975,000 تومان
هوایی
7 روز و 6 شب
7,845,000 تومان
هوایی
8 روز و 7 شب
3,595,000 تومان
هوایی
8 روز و 7 شب
6,885,000 تومان + 475 دلار
هوایی
6 روز و 5 شب
کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب کجارو تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است
تولید و توسعه نرم افزار کجارو توسط شرکت آویژه انجام میشود
شتر ديدي ، نديدي
معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
مردي در صحرا بدنبال شترش مي گشت تا اينكه به پسر با هوشي
برخورد . سراغ شتر را از او گرفت . پسر گفت : شترت يك چشمش كور
بود؟ مرد گفت: بله . پسر پرسيد : آيا يك طرف بار شيرين و طرف
ديگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله . حالا بگو شتر كجاست ؟پسر گفت
من شتري نديدم .
مرد ناراحت شد و فكر كرد كه شايد اين پسر بلائي سر شتر او
آورده و پسرك را نزد قاضي برد و ماجرا را براي قاضي تعريف كرد
.
قاضي از پسر پرسيد . اگر تو شتر را نديدي چطور مشخصات او را
درست داده اي ؟
پسرك گفت : در راه ، روي خاك اثر پاي شتري ديدم كه فقط سبزه
هاي يك طرف را خورده بود . فهميدم كه شايد شتر يك چشمش كور بود
.
بعد ديدم در يك طرف راه مگس بيشتر است و يك طرف ديگر پشه بيشتر
است . و چون مگس شيريني دوست دارد و پشه ترشي را نتيجه گرفتم
كه شايد يك لنگه بار شتر شيريني و يك لنگه ديگر ترشي بوده است
.
قاضي از هوش پسرك خوشش آمد و گفت : درست است كه تو بي گناهي
ولي زبانت باعث دردسرت شد . پس از اين به بعد شتر ديدي ، نديدي
!!
اين مثل هنگامي كاربرد دارد كه پرحرفي باعث دردسر مي شود .
آسودگي در كم گفتن است و چكار داري كه دخالت كني ، شتر ديدي
نديدي و خلاص .
صفحه اصلي سايت كودكان
_
نوجوان
>
كتابخانه ضرب
المثل >
شتر ديدي ، نديدي
طراحي صفحات توسط
سايت كودكان دات او آر جي
، هر نوع كپي برداري
ممنوع است
درمهارت نوشتاری
داستان، معنی و شعر مَثَل شتر دیدی ندیدی
در این پست با این ضرب المثل قدیمی و پرکاربرد آشنا می شوید با دانشچی همراه باشید.
اگر کسی از رازی باخبر شد و افشای آن را باعث آسیب خودش ببیند؛ از ضربالمثل شتر دیدی ندیدی استفاده می کند.معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
آنچه را که دیدی یا شنیدی بازگو نکن.
معنای کلی این ضرب المثل یعنی راز داری و سکوت کردن در غیر این صورت گرفتار شدن…
سفارش کردن به راز داری و دیده ها را نادیده گرفتن .
شتر دیدی ندیدی! (به انگلیسی: Mum’s the word)
مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینكه به پسر با هوشی برخورد . سراغ شتر را از او گرفت . پسر گفت : شترت یك چشمش كور بود؟ مرد گفت: بله . پسر پرسید : آیا یك طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود؟ مرد گفت: بله . حالا بگو شتر كجاست؟ پسر گفت من شتری ندیدم.
مرد ناراحت شد و فكر كرد كه شاید این پسر بلایی سر شتر او آورده و پسرك را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف كرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست گفتی؟
پسرك گفت: در راه، روی خاك اثر پای شتری دیدم كه فقط سبزه های یك طرف را خورده بود . فهمیدم كه شاید شتر یك چشمش كور بود.
بعد دیدم در یك طرف راه بیشتر است و یك طرف دیگر پشه بیشتر است . و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم كه شاید یك لنگه بار شتر شیرینی و یك لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرك خوشش آمد و گفت : درست است كه تو بی گناهی ولی هواست باشد؛ زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد. پس از این به بعد شتر دیدی، ندیدی !!
از آن روزی كه ما را آفریدی *** به غیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چارت *** ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی
(باباطاهر)
هرگونه سوال و دریافت مشاوره تحصیلی (از ابتدایی تا دکتری) مدارس و دانشگاه ها ( تیزهوشان، نمونه دولتی، سراسری، دانشگاه آزاد، علمی کاربردی و پیام نور ) با شماره های زیر تماس بگیرید.
تماس از تلفن ثابت 9099071375 (سراسر کشور) – تماس از تلفن ثابت 9092305784 (در تهران) – تماس از طریق موبایل همراه اول : 99221106
پاسخگویی بصورت 24 ساعته
برچسب زده شده با :داستان شتر دیدی ندیدی شتر دیدی ندیدی به انگلیسی شتر دیدی ندیدی یعنی چه شعر شتر دیدی ندیدی ضرب المثل ضرب المثل در مورد شتر با معنی
ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *
دیدگاه
نام *
ایمیل *
+
چهار
=
8
.hide-if-no-js {
display: none !important;
}
گفت: «زن آبستنی بر شتر سوار نبود؟» گفت: «چرا» سعدی گفت: «من ندیدم!» مرد ساربان که همه نشانها را درست شنید اوقاتش تلخ شد و گفت: «شتر مرا دزدیدهای همه نشانیها نیز صادق است
اگر یک نفر از رازی خبردار باشد و بروز دادن آن، باعث زحمت و گرفتاری خودش با دیگری بشود به او میگویند شتر دیدی ندیدی.
گویند: سعدیاز دیاری به دیار دگر میرفت. در راه چشمش به جای پای یک مرد و یک شتر افتاد که از آنجا عبور کرده بودند. کمی که رفت جای پنجههای دست مسافر را دید که به زمین تکیه داده و بلند شده، پیش خود گفت: «سوار این شتر زن آبستنی بوده» بعد یک طرف راه مگس و طرف دیگر پشه به پرواز دید پیش خود گفت: «یک لنگه بار این شتر عسل، لنگه دیگرش روغن بوده» باز نگاهش به خط راه افتاد دید علفهای یک طرف جاده چریده شده و طرف دیگر نچریده باقی مانده؛ گمانش برد: « شتریک چشم کور، یک چشم بینا داشته»معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
از قضا خیالات سعدی همه درست بود و ساربانی که از مقابلش گذشته بود به خواب میرود و وقتی که بیدار میشود میبیند شترش رفته. او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید: «شتر مرا ندیدی؟» سعدی گفت: «ترا شتر یک چشم کور نبود؟» مرد گفت: «آری» گفت: « یک لنگه بار شتر عسل، لنگه دیگرش روغن نبود؟» گفت: «آری» گفت: «زن آبستنی بر شتر سوار نبود؟» گفت: «چرا» سعدی گفت: «من ندیدم!» مرد ساربان که همه نشانها را درست شنید اوقاتش تلخ شد و گفت: «شتر مرا دزدیدهای همه نشانیها نیز صادق است.» بعد با چوبی که در دست داشت شروع کرد سعدی را زدن. سعدی تا خواست بگوید من از روی جای پا و علامتها فهمیدم چند تایی چوب ساربانی خورده بود، وقتی مرد ساربان باور کرد که او شتر را ندزدیده راه افتاد و رفت. سعدی زیر لب زمزمه کرد و گفت:
سعدیا چند خوری چوب شترداران را تو شتر دیدی؟ نه جا پاشم ندیدم!
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
گویند: سعدیاز دیاری به دیار دگر میرفت. در راه چشمش به جای پای یك مرد و یك شتر افتاد كه از آنجا عبور كرده بودند. كمی كه رفت جای پنجههای دست مسافر را دید كه به زمین تكیه داده و بلند شده، پیش خود گفت: «سوار این شتر زن آبستنی بوده» بعد یك طرف راه مگس و طرف دیگر پشه به پرواز دید پیش خود گفت: «یك لنگه بار این شتر عسل، لنگه دیگرش روغن بوده» باز نگاهش به خط راه افتاد دید علفهای یك طرف جاده چریده شده و طرف دیگر نچریده باقی مانده؛ گمانش برد: « شتریك چشم كور، یك چشم بینا داشته»
از قضا خیالات سعدی همه درست بود و ساربانی كه از مقابلش گذشته بود به خواب میرود و وقتی كه بیدار میشود میبیند شترش رفته. او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید: «شتر مرا ندیدی؟» سعدی گفت: «ترا شتر یك چشم كور نبود؟» مرد گفت: «آری» گفت: « یك لنگه بار شتر عسل، لنگه دیگرش روغن نبود؟» گفت: «آری» گفت: «زن آبستنی بر شتر سوار نبود؟» گفت: «چرا» سعدی گفت: «من ندیدم!» مرد ساربان كه همه نشانها را درست شنید اوقاتش تلخ شد و گفت: «شتر مرا دزدیدهای همه نشانیها نیز صادق است.» بعد با چوبی كه در دست داشت شروع كرد سعدی را زدن. سعدی تا خواست بگوید من از روی جای پا و علامتها فهمیدم چند تایی چوب ساربانی خورده بود، وقتی مرد ساربان باور كرد كه او شتر را ندزدیده راه افتاد و رفت. سعدی زیر لب زمزمه كرد و گفت:معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
سعدیا چند خوری چوب شترداران را تو شتر دیدی؟ نه جا پاشم ندیدم!
· آتش بیار معركه
ضربالمثل شتردیدی،ندیدی!را وقتی به کار میبرند که بخواهند به کسی بگویند که از اتفاق یا رازی که باخبرشده،با دیگران سخن نگوید و اظهار بیاطلاعی کند.
ضربالمثل شتردیدی،ندیدی!را وقتی به کار میبرند که بخواهند به کسی بگویند که از اتفاق یا رازی که باخبرشده،با دیگران سخن نگوید و اظهاربیاطلاعی کند تا دچار دردسر وگرفتاری نشود؛اما ماجرایی که باعث به وجودآمدن این مثل شده است، بسیارخواندنی است:
نقل است که مردی به نام نزار بوده است که سه پسر داشته است. پسران نزار به دلیل هوش بالایی که داشتند، بین تمام قبایل معروف بودند.یک روز نزارپسرانش را خواست و به آنها گفت:«شماعزیزان،باعث افتخارو سربلندی من و قبیلهتان هستید؛اما با ماندن دراینجا استعدادتان هدرمیرود.شما باید هوش و تجربه را با هم داشته باشید تا بتوانید مردان کاملی شوید.برای تجربهى بیشتر هم باید سفرکرد!» پسران نزار با خوشحالی پیشنهاد پدر را پذیرفتند و پس ازچند روز،قدم به راه تجربه در سرزمینهای دور گذاشتند.
آنها شهرها،آبادیها وروستاهای زیادی را پشت سرگذاشتند تا به سرزمین بحرین رسیدند.درنزدیکی یکی ازشهرهای بحرین، به مردی برخوردند که با ناراحتی پیش میآمد.مرد ازآنها پرسید:«شما یک شتر بیصاحب ندیدهاید؟» پسربزرگترگفت:«همان شتری که یک پایش میلنگد؟» مرد گفت:«بله!شترمن میلنگید.» پسروسطی پرسید:«همان شتری که یک چشمش کوراست؟» مرد سرش را تکان داد و گفت: «همان است. یک چشم شتر من کوراست.» پسرکوچکتر هم گفت: «یک لنگهى بارش هم روغن بود و لنگهى دیگرشهد.درست است؟»
مرد عرب باخوشحالی فریاد زد:«درست گفتید! تمام نشانههای شتر مرا درست گفتید. حالا شترم کجاست؟» پسربزرگتر گفت: «از همین راهی که ما آمدهایم برو؛حتماً شترت را پیدا میکنی! » مردعرب رفت ولی هرچه گشت، شترش را پیدا نکرد.و هرچه هم میگشت، بیشتر مطمئن میشد که گم شدن شتر، زیر سر همان مسافران غریب است. پس با عجله به شهر برگشت و سراغ سه مرد غریبه را گرفت. وقتی ازجا و مکان استراحتشان باخبر شد، به نزد حاکم رفت و تمام جریان را گفت. حاکم لحظهای فکرکرد و گفت: «حق با تو میباشد!اگر آنها شتر تو را ندزدیدهاند؛پس چطور توانستهاند مشخصاتش را بدهند؟» مرد عرب با ناراحتی گفت:«میترسم شتر بیچارهام را بین راه پیدا کرده و خورده باشند.» حاکم گفت:«شاید هم دزد باشند.درکنار راهها میگردند و شترهایی را که از کاروان جدا شدهاند میدزدند و به افرادشان که در همان اطراف پرسه میزنند، میدهند.»معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
مرد پرسید: «حالا چکارمیکنید قربان؟» حاکم با عصبانیت گفت:«چکارمیکنم؟ همین الآن مأمورانم را میفرستم تا دست بسته آنها را بیاورند.»پسران نزار از همه جا بیخبردرحال استراحت بودند که مأموران محاصرهشان کردند و با دست بسته به نزد حاکم بردند.با دیدن صاحب شتر؛فهمیدند که شترپیدا نشده و گناهش به گردن آنها افتاده است.حاکم ازصاحب شتر خواست تا تمام ماجرا را تعریف کند و بعد بدون آنکه به آنها اجازهى دفاع ازخودشان بدهد؛گفت:«هرکس این ماجرا را بشنود، میفهمد که شما شتراین مرد بیچاره را دزدیدهاید.حالا شما را به سیاهچال میاندازم تا بفهمید جزای دزدی درشهری که من حاکمش هستم چیست!»پسران نزار هر چه خواهش کردند،کسی به حرفشان گوش نکرد و مأموران آنها را به سیاهچال انداختند.
جایی که هیچ پنجرهای به بیرون نداشت و موشها و سوسکها ازدیوارش بالا میرفتند.پسران نزار که بیگناه به سیاهچال افتاده بودند،مدام خودشان را سرزش میکردند.برادربزرگترگفت:«آخراین چکاری بود که ما کردیم!ما که ازاخلاق مردم این دیارخبرنداشتیم،نباید کمکشان میکردیم.»برادر وسطی گفت:«تقصیرآنها نیست.آنها که ما را نمیشناسند.این برای ما تجربه شد که مواظب سخن گفتنمان باشیم.» برادرکوچکترگفت: «بله! از این به بعد اگر شتری دیدیم و صاحبش از ما پرسید، بگوییم ندیدیم. اصلاً شتر دیدی، ندیدی!» بعدآهی کشید و گفت: «البته اگر زنده بمانیم تا بتوانیم تجربه کنیم!»
آنها چند روزسخت را در سیاهچال گذراندند تا اینکه مأموری دنبالشان آمد و گفت:«جناب حاکم میخواهد شما را ببیند.» برادرها با وحشت به نزد حاکم رفتند ولی حاکم با دیدن آنها ازجایش بلند شد و آنها را نزدیک خودش نشاند و دستورداد برایشان؛ شربت وغذا بیاورند.برادرها خیلی تعجب کرده بودند ولی حاکم گفت:«خوشبختانه بیگناهی شما ثابت شد.کاروانی که به طرف شهرمیآمده،شتررا که دربیابان سرگردان بوده؛پیدا میکند و همراه خودش به شهر میآورد.حالا شما آزاد هستید.»
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد:«اما تقاضایی از شما دارم. با آن مشخصاتی که شما به صاحب شتر دادید،مطمئن شدم که شما علم غیب میدانید.میخواهم از شما خواهش کنم که در همین شهربمانید.من،هم ثروت و هم مقام در اختیارتان میگذارم و درعوض شما هم به من علم غیب بیاموزید.»
برادر بزرگتر گفت: «اما ما علم غیب نداریم.ما براساس آنچه که دیده بودیم؛ مشخصات شتر را فهمیدیم.» حاکم با تعجب گفت:«مگر میشود؟» برادر بزرگترلبخندی زد و گفت:«بله،میشود! در راه که میآمدیم،متوجه جای پای شتری شدم که معمولی نبود.رد سه تا از پاهایش گود بود و جای پای چهارمش گود نبود و روی زمین کشیده شده بود.من از همین نشانه فهمیدم که یک پایش لنگ است.» برادر وسطی گفت:«من هم در راه متوجه شدم که شتر؛فقط علفهای یک طرف راه را خورده است و علفهای طرف دیگر،سالم است. از این نشانه فهمیدم که یک چشم شتر کور است.» حاکم با تعجب سرش را تکان داد و از برادر دیگرپرسید:«خوب! تو چه نشانهای دیدی؟»
برادر کوچکترگفت:«جابهجا در یک طرف راه مورچهها جمع شده بودند و در طرف دیگر؛ مگسها!فهمیدم که در یک لنگه بار روغن بوده که مورد علاقه مورچهها است و در طرف دیگرشهد که مگسها جمع شدهاند.» حاکم با تحسین به برادرها نگاه کرد و گفت: «آفرین به شما برادران باهوش!حالا بیشتر از قبل علاقمند هستم تا شما را دراین شهر نگهدارم.وجود افرادی مثل شما؛غنیمت است.»پسران نزار به یکدیگر نگاه کردند و بعد برادر بزرگترگفت:«ما درابتدای سفرمان هستیم.اگراینجا بمانیم، آموزشمان ناتمام میماند.ما دنبال تجربه کردن هستیم؛ چون تجربه، بهترین معلم است.»
Save my name, email, and website in this browser for the next time I comment.
برخی از ضرب المثل فارسی، به دلیل کاربرد زیادی که دارند جزو ضرب المثل های معروف به حساب می آیند. یکی از این مثل ها ضرب المثل شتر دیدی ندیدی است. اگر یک نفر از رازی خبردار باشد و سخن گفتن درباره آن راز ، باعث زحمت و گرفتاری خودش با دیگری بشود به او میگویند شتر دیدی ندیدی.
مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد. سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله. پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله. حالا بگو شتر کجاست ؟پسر گفت من شتری ندیدم.
مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید.اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست داده ای ؟
پسرک گفت : در راه ، روی خاک اثر پای شتری دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود.فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود.معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است.و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد.پس از این به بعد شتر دیدی ، ندیدی !!
این مثل هنگامی کاربرد دارد که پرحرفی باعث دردسر می شود . آسودگی در کم گفتن است و چکار داری که دخالت کنی ، شتر دیدی ندیدی و خلاص .
کودکان
Copyright (c) 2006-2019 persianv.com All Rights Reserved
© باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت persianv.com مجاز میباشد .
اگر هنوز عضو نشدهايد،
با تکميل فرم عضويت
با ما همراه شويد.
اگر هنوز عضو نشدهايد،
با تکميل فرم عضويت
معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
با ما همراه شويد.
متن آمار
عضویت
آمــار
نفـر از فرشتـههای کوچولو تحت کفالت خيرين محترم قرار گرفتهاند.
1392/04/22
اگر یك نفر از رازی خبردار باشد و بروز دادن آن، باعث زحمت و گرفتاری خودش با دیگری بشود به او میگویند شتر دیدی ندیدی.
چنین حکایت کنند که: روزی سعدی از دیاری به دیاری می رفت و در راه چشمش به زمین افتاد. جای پای یک مرد و یک شتر را دید که از جلو او رد شده بودند.
بعد در یک طرف راه، مگس و طرف دیگر، پشه دید.
پیش خود گفت: یک لنگه بار این شتر، عسل بوده و لنگه ی دیگرش روغن.
باز نگاهش به خط راه افتاد. دید علفهای یک طرف جاده خورده شده.
پیش خود گفت: یک چشم این شتر کوره بوده، یک چشم بینا.
از قضا خیالهای سعدی همه درست بود و ساربانی که از آنجا گذشته بود، به خواب رفت و وقتی که بیدار میشود، میبیند شترش رفته است.
او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید.
پرسید: شتر مرا ندیدی؟
سعدی گفت: یک چشم شترت کور نبود؟
مرد گفت: چرا
سعدی گفت: بارش عسل و روغن بود؟
مرد گفت: چرا
سعدی گفت: من ندیدم
مرد ساربان که نشانی ها را درست شنید، ابرو در هم کشید و گفت: شتر مرا تو دزدی، همه ی نشانیها را هم درست گفتی
بعد با چوبی که در دست داشت، شروع کرد به زدن سعدی، سعدی تا آمد بگوید من از روی جای پای او و علامتها متوجه شدم، چند ضربه از ساربان تازیانه خورد. وقتی مرد ساربان متوجه حرفهای سعدی شد که او شتر را نزدیده راه افتاد و رفت.
سعدی زیر لب زمزمه کرد و گفت:
سعدیا چند خوری چوب شترداران را
تو شتر دیدی؟ نه جا پاشم ندیدی
نظرات کاربران (بدون نظر)
ثبت و ارسال نظر
بستن فرم
شماره پیامک: 50002300
شماره حساب: 3449344934 نزد بانک ملت
شماره کارت: 6104337770021002
معنی ضرب المثل شتر دیدی ندیدی یعنی چه
اگر یك نفر از رازی خبردار باشد و بروز دادن آن، باعث زحمت و گرفتاری خودش با دیگری بشود به او میگویند شتر دیدی ندیدی.
گویند: سعدیاز دیاری به دیار دگر میرفت. در راه چشمش به جای پای یك مرد و یك شتر افتاد كه از آنجا عبور كرده بودند. كمی كه رفت جای پنجههای دست مسافر را دید كه به زمین تكیه داده و بلند شده، پیش خود گفت:
«سوار این شتر زن آبستنی بوده» بعد یك طرف راه مگس و طرف دیگر پشه به پرواز دید پیش خود گفت: «یك لنگه بار این شتر عسل، لنگه دیگرش روغن بوده» باز نگاهش به خط راه افتاد دید علفهای یك طرف جاده چریده شده و طرف دیگر نچریده باقی مانده؛ گمانش برد: « شتریك چشم كور، یك چشم بینا داشته»
از قضا خیالات سعدی همه درست بود و ساربانی كه از مقابلش گذشته بود به خواب میرود و وقتی كه بیدار میشود میبیند شترش رفته. او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید: «شتر مرا ندیدی؟» سعدی گفت:
«ترا شتر یك چشم كور نبود؟» مرد گفت: «آری» گفت: « یك لنگه بار شتر عسل، لنگه دیگرش روغن نبود؟» گفت: «آری» گفت: «زن آبستنی بر شتر سوار نبود؟» گفت: «چرا» سعدی گفت:
«من ندیدم!» مرد ساربان كه همه نشانها را درست شنید اوقاتش تلخ شد و گفت: «شتر مرا دزدیدهای همه نشانیها نیز صادق است.»
بعد با چوبی كه در دست داشت شروع كرد سعدی را زدن. سعدی تا خواست بگوید من از روی جای پا و علامتها فهمیدم چند تایی چوب ساربانی خورده بود، وقتی مرد ساربان باور كرد كه او شتر را ندزدیده راه افتاد و رفت. سعدی زیر لب زمزمه كرد و گفت:
سعدیا چند خوری چوب شترداران را تو شتر دیدی؟ نه جا پاشم ندیدم!
0