شعر زیبا صبا

دوره مقدماتی php
شعر زیبا صبا
شعر زیبا صبا



در دسته بندی اشعار حافظ

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شعر زیبا صبا

دوره مقدماتی php

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا

تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب

که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

نکات : فیلدهای الزامی علامت گذاری شده اند. *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

آهنگ های شاد جدید



در دسته بندی اشعار شهریار

به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را

شعر زیبا صبا

چه شعبده است که در چشمکان آبی تو

نهفته اند شب ماهتاب دریا را

تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح

به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را

کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن

که چشم مانده به ره آهوان صحرا را

به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند

چه جای عشوه غزالان بادپیما را

فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور

که درد و داغ بود عاشقان شیدا را

هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست

شبیه سازتر از اشگ من ثریا را

اشاره غزل خواجه با غزاله تست

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب

جز این قدر که فراموش می کند ما را

نکات : فیلدهای الزامی علامت گذاری شده اند. *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

آهنگ های شاد جدید

شاعر رحیم رحیمی صبا

ای باد صبا صبح به کجا می روی شوق گلی، خوش به صفا می روی خرمن گل را تو کجا دیده ای چون به سرایش به لقا می روی از دو لبش، چون که شکفت صبحدم در طلب نوش او سر به هوا می روی رو وسلام مرا، برگل وسنبل ببر گر زسر عهد خود، چون به وفا می روی چون که رسیدی ببوی، زلف دلاویزاو حاجت ما را ببر، گر به روا می روی داغ مرا جز رخش، هیچ دوایی نشد یک خبر از درد من، چون به شفا می روی من که ندیدم ز او، هیچ نشانی زمهر اشک غمست هرشبم، گر به دعا می روی تند نرو صبر کن، عاش …

شاعر زینب زرمسلک (صبا)

ای بهاران خفته در چشمانِ تو وام می گیرد شقایق سرخی از لب های تو ای شکوهِ سبزِ بی پایانِ عشق معنی و تفسیرِ پاکی های آن، احساسِ تو ای که تو آبی ترین، آبی تر از هفت آسمان آبیِ دریا بماند خیره بر پاکیِ تو شب به پیشِ پایِ تو تا صبح سر خم می کند هر ستاره انعکاسی از نگاهِ سبزِ تو ماه را چون من بپندارم که عاشق گشته ام کاین دلِ من گشته عاشق بر جمالِ روی تو لیلی و شیرین فرومانند از این عشقِ من خسرو و مجنون ندارند این سرشت و خویِ تو تا زِ تو، نشنود پیغ …

شاعر ناهید عباسی

شعر زیبا صبا

خاطره اش همراه باد صبا می آ’د تا در حافظه ی آینه بر گیسوان جوانی ام شکوفه ی نارنج بنشاند و من همراه یاد شرقی او شرح یغمای دلم را به گوش باد زمزمه خواهم کرد …

شاعر مجید هاشمی ( صبا )

با نگاه سبز خود آتش زدی بر جان ما وز گل رویت ببردی جان من ایمان ما ماهرویی در شبی تابان شدی بر قلب من خوش درخشیدی دلا بر دفتر ودیوان ما با نگاه پر زاشک هردم صدایت می کنم وز نگاه کوچکی جانا کنی درمان ما اشکها ریزم چو آیی در کنار و در برم شکوه ها هر دم کنم از دوری و هجران ما کاش یک شب را شوی همدرد این غمهای من کاش یک شب را شوی همصحبت و مهمان ما تا که چون صحبت نمائی عطرها افشان شود وانگهت بینی ز ما آن جان در افشان ما مهر تو در سینه ام منزل بکرده …

شاعر مجید هاشمی ( صبا )

امروز را ای نازنین با یاد تو من زنده ام با یاد تو من بر دلم نور الهی داده ام ای دلبر یکتای من وی سرو بی همتای من بی تو چراغ رای من خاموش ومن درمانده ام گوهر بریزم بر سرت جانی دهم اندر برت وین تحفه ناچیز را از من بگیر شرمنده ام ای روضه رضوان من وی خوبتر از جان من آرام من ایمان من مهرت به جان بنهاده ام از درد و هم درمان او وین عشق بی پایان او از این صفای جان او راهی به دل بگشاده ام راه مرا روشن کنی وین کعبه ام مامن کنی وز اهرمن ایمن کنی ای دولت آ …

شاعر صبا

باز کن در که یک پر شکسته دیر سالی است پشتش نشسته باز کن در که پشتش گدایی دل در امید لطف تو بسته گر برانی بمیرند از غم عاشقان رخت دسته دسته من نه عاشق نه زاهد نه صوفی من گدایم گدایی چه خسته خون نکن دل تو با خنجر غم کین دل خسته در خون نشسته باز کن در که هجرانت ای دوست دیر وقتی است از حد گذشته آخر ای خوب من سروری کن قامتم از فراقت شکسته گوئیا یار خوش قامت ما یاد ما را ز لوحش بشسته رشته جان در اعماق مرداب بر زمین لنگر غم ببسته …

شاعر صبا

به کدام سو بدوزم همه چشم خویشتن را که زبس نیامدی تو همه دوختم کفن را به دلم هراس دارم که ندیده روی ماهت بروم ز روزگار و بکشم به خاک تن را ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ای که گرفتار شدی در خم کوی بی کسی باز شود چو او رسد قفل در هر قفسی می رسد از راه کسی پیر مسیحا نفسی باز شود زمقدمش لاله بسی لاله بسی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ به کدام شعله شب دل مستمند ما را تو کشی به آتش غم ز جدائیت نگارا تو مگر خبر نداری ز شراره جدایی که به هر شبش بسوزی …

شاعر صبا

مهر بان ای آفتاب این دیار دوریت کرده است من را بیقرار شمع شو پروانه ات من میشوم ای فدای تو من و صد ها هزار خسته ترین؛صبا …

شاعر صبا

مرغان چو پرگشودند زین قفل و بند تمکین من ماندم ودلی تنگ وین دوش و بار سنگین پس زن غبار از دلم تا خون دل ببینی تا بشنوی قصه ای زان جام زهر شیرین اول به بوی مویش دل شد روان به سویش طامع به آن که گردد از چاکران کویش شاعر شدم ز عشقش مجنون شدم چو فرهاد حسرت به دل که روزی چینم گلی ز رویش دل ساده بود و پنداشت پیروزمیدان شده است غافل ز ابری که در خورشید پنهان شده است در بستر خیالش صد شب که با چشم تر خوابید و خواب دیداو مجنون دوران ش …

شاعر صبا

ای رفیق لحظه های بی کسی ساحل دریاچه دلواپسی کاش من را میزبان خود کنی یک شب آیی و به فریادم رسی به یاد دعوتی که نه میزبانی داشت و نه میهمانی…… آه…………………….. خسته ترین؛صبا …

شاعر صبا

چرا باشم پی درمان من آخر فارغ از دردم نه سودایی نه غوغایی دروغ ست این رخ زردم نه آن مَردم که ازِ دردش بنالد تا سحرگاهان علاجم آتش هجران سراسر درد بی دردم سپهر چشم تاریکم ندارد تکه ابری چه میگویی تو از باران که باریدن کندطردم گلستان وجودم شد سراسر خار بی دردی ز بی دردی بمیرم من هزاران بار در هر دم به خاک خوش خیال خود گل پرواز را کشتم ولی وقت ثمر دادن زمین خوردم زمین خوردم سراپا گشته ام حیران در این ویرانه ویران چو اسب کور عصار …

شاعر صبا

الهی خسته از دنیای خویشم کمندی بسته اندر پای خویشم ز غربت واله و سرگشته گشتم رفیقی بر دل تنهای خویشم خسته ترین؛صبا …

شاعر صبا

روی سیاه من که شد زرد چو گنبد طلا نمی کشد پرده ز رخ پرده نشین نگار ما گفتمش ای شمش شموش ای شه و ماه شب طوس سوختم از غربت و غم هجر رخت کند جفا راز من و نیاز من اشک من و نماز من سوز من و گداز من تا به کی از حرم جدا هشت پیاله میزنم بر دل تنگم از رخت هست شدم ز هشت تو ای شه ملک کبریا گفت دل بی خبرم صحن نگارین مه ما هست چو فردوس برین جایگه باد صبا گفتمش ای بی خبرم بهشت سنگ صحن او بهشت همچو فرش او پهن شود در این سرا صحن رخش دام بلا کفتر دل شد طرف …

شاعر حدیث

آرام بی صدا از پنجره وارد شد و به سراغم آمد من در یک رویای شیرین بودم نوازش دستانش وخنکای نفس هایش بر چهره ام پاشیده شد. ـبرخیز در راه است او می آید چشم گشودم صبا بود همان باد خوش خبر ـ در راه است می آید من بال گشودم. …

شاعر صبا

داغی است در دو عالم ، کو بهر ما مدارا با آتشی به جانم ، درویش بی ‌نوا را زین صبح سرد بی‌چون، در مهد جان سپاران شوری است نزد آنان با نور زین صبا را دیوانه است و افسون ، غوغای شهسواران هم تیر بی‌کمان شد ، اوقات بی‌صفا را در نور ناب منزل ، این روشنایی از تو با زخم تیغ مستان ، فرخنده کن هوا را بشکست شاخه با من ، گفتا که من عدویم دیگر رفیق من باز ، بگذشت آشنا را در عاشقانه ‌هایش ، آرایه‌ ها فراهم با جامه‌ای چو یار …

علی چناری

یاسر رییسوند

دکتر آرمان داوری

فرزین مرزوقی

عبدالمجید حیاتی

طاهره (میترا) عرب

معصومه اصلی

شاعر فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل این درد غم آگین را پرخاش مکن بر من این غصه ی سنگین را از خود که گذشتم من خا

شاعر فرزین مرزوقی

شعر زیبا صبا

ای کاش در این لحظه از تو خبری آید بلبل بزند نغمه شانه به سری آید پرواز کند خورشید تاریکی دگر

شاعر فریبا نوری

با درود به دوستان این مطلب هم اینک در بخش عمومی سایت نیز منتشر شده و در روزهای آینده نیز از ب

شاعر سلمان مولایی

… صدای باد در اواخر چین دار پرده گم می شد پرنده ها به آشیانه ی دلتنگ باز می گشتند و آف

شاعر سپیده طالبی

شانه کن ، گیسوی عشقم تو بزن ، مضراب شوقت را به هر بند دلم من کنم ، آشفته هر شب کوک دل را و س

شاعر علی معصومی

ابا صالح المهدی ع از جاده بیایی و دل‌، آرام بگیرد با مهر تو این مرحله انجام بگیرد آنروز چه روزی ب

شاعر آمنه حیدری

سر می دهند آواز شـادی را دوباره این بلبـل آدم هـای سـاکت با اشـاره باز آسمان یک شاعری در جیب د

شاعر فاطمه چامه سرا

آمد ز دَرَت بر دل من، چند نشانه دنبال تو گشتم همه جا خانه به خانه در هر نفسی هاله ای از شور تو د

شاعر نرجس فرحانی فر

پشت پرچین پندارم عمارتی دارم عَنابی با عطر و عودی از عشق و شور و شوقی از شعر خشت هایی از خیال و

شاعر دانیال فریادی

من به مهمانی گل ها رفتم به تماشای اوازشقایق در باد رو به آن چشمه نور پای آن وسعت جاری روبه باغ

شاعر مرجان امیری

درانتظار نشسته ام بیایی و بخوانی اشعاری که برایت عاشقانه سروده ام… گر نیایی و نبینی ای سرو م

شاعر زهرا میرزایی

سکوتت را دوست دارم… وقتی تمام گنجشکان ترنم عشق را بر لبانت بوسه می زنند…. (سه شنبه22/مردا

شاعر یاسر رییسوند

– بی کوزه – پلک ها وقتی، سنگین می شود در جان عطش را _ شراب می فهمد… با دلی پُر راز ، س

شاعر ولی اله فتحی (فاتح)

به نام خداوند عشق …………………… برگو که به من، تو یاد داری؟ هنگام که تیر برق چشمت

شاعر سلیمان ابوالقاسمی

عیـدِ قربان است قـربانـی کنیم چاره ها بر نفسِ شیطانی کنیم گوسفند کشتیم نکشتیم نفس را قلب و

شاعر مجتبی بضاعت پور

پشت دیوار سکوت دست نارنجی احساس در این تاریکی اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد کوچه ها پر شده از

شاعر بامداد همراه

آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟! بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری من هستم آنکه چشم به دیدار ِ

شاعر محمد جلائی

بیا برای لحظه های من… فسانه باش برای قلب تنگم آشیانه باش نگو نگاه ناگهان… دلی نبرده

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

شاعر رحیم رحیمی صبا

ای باد صبا صبح به کجا می روی شوق گلی، خوش به صفا می روی خرمن گل را تو کجا دیده ای چون به سرایش به لقا می روی از دو لبش، چون که شکفت صبحدم در طلب نوش او سر به هوا می روی رو وسلام مرا، برگل وسنبل ببر گر زسر عهد خود، چون به وفا می روی چون که رسیدی ببوی، زلف دلاویزاو حاجت ما را ببر، گر به روا می روی داغ مرا جز رخش، هیچ دوایی نشد یک خبر از درد من، چون به شفا می روی من که ندیدم ز او، هیچ نشانی زمهر اشک غمست هرشبم، گر به دعا می روی تند نرو صبر کن، عاش …

شاعر زینب زرمسلک (صبا)

ای بهاران خفته در چشمانِ تو وام می گیرد شقایق سرخی از لب های تو ای شکوهِ سبزِ بی پایانِ عشق معنی و تفسیرِ پاکی های آن، احساسِ تو ای که تو آبی ترین، آبی تر از هفت آسمان آبیِ دریا بماند خیره بر پاکیِ تو شب به پیشِ پایِ تو تا صبح سر خم می کند هر ستاره انعکاسی از نگاهِ سبزِ تو ماه را چون من بپندارم که عاشق گشته ام کاین دلِ من گشته عاشق بر جمالِ روی تو لیلی و شیرین فرومانند از این عشقِ من خسرو و مجنون ندارند این سرشت و خویِ تو تا زِ تو، نشنود پیغ …

شاعر حافظ

شعر زیبا صبا

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمدبرکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز که سلیمان گل از باد هوا بازآمدعارفی کو که کند فهم زبان سوسن تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمدمردمی کرد و کرم لطف خداداد به من کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمدلاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغ دل بود به امید دوا بازآمدچشم من در ره این قافله راه بماند تا به گوش دلم آواز درا بازآمدگر چه حافظ در رنج …

شاعر هاتف اصفهانی

رو ای باد صبا ای پیک مشتاقان سوی گلشن عبیرآمیز گردان جیب و عنبربیز کن دامننخست از گرد کلفت پیکر سیمین روحانی مصفا ساز در گلشن به آب چشمه‌ی روشنبه نازک تن بپوش آنگه حریر از لاله‌ی حمرا به روی یکدگر چون شاهد گل هفت پیراهنز رنگین لاله‌ها گلگون قصب درپوش بر پیکر ز گلگون غنچه‌ها رنگین حلی بر بند بر گردنگلاب تازه بر اندام ریز از شیشه‌ی نرگس عبیر تر به پیراهن فشان از حقه‌ی سوسنچو رعنا شاهدان سیمبر، …

شاعر عطار

گر نه از خاک درت باد صبا می‌آید صبحدم مشک‌فشان پس ز کجا می‌آیدای جگرسوختگان عهد کهن تازه کنید که گل تازه به دلداری ما می‌آیدگل تر را ز دم صبح به شام اندازد این چنین گرم که گلگون صبا می‌آیدبه هواداری گل ذره صفت در رقص آی کم ز ذره نه‌ای او هم ز هوا می‌آیدتا گذر کرد نسیم سحری بر در دوست نوش‌دارو ز دم زهرگیا می‌آیدعمر و عیش از سر صد ناز و طرب می‌گذرد بلبل و گل ز سر برگ و نوا می‌آیدبوی بر …

شاعر خواجوی کرمانی

نسیم باد صبا چون ز بوستان آید مرا ز نکهت او بوی دوستان آیدبرو دود ز ره دیده اشک گرم روم ز بسکه از دل پرخون من بجان آیدقلم چه شرح دهد زانکه داستان فراق نه ممکنست که یک شمه در بیان آیداگر بجانب کرمان روان کنم پیکی هم آب دیده که در دم بسر دوان آیدبرون رود ز درونم روان باستقبال چو بانگ دمدمه‌ی کوس کاروان آیدچو خونیان بدود اشک و دامنم گیرد که باش تا خبر یار مهربان آیدسرم بباد رود گر چو شمع از س …

شاعر خواجوی کرمانی

این چه بویست که از باد صبا می‌شنوم وین چه خاکست کزو بوی وفا می‌شنومگر نه هدهد ز سبا باز پیام آوردست این چه مرغیست کزو حال سبا می‌شنوماز کجا می‌رسد این قاصد فرخنده کزو مژده آنمه خورشید لقا می‌شنومای عزیزان اگر از مصر نمی‌آید باد بوی پیراهن یوسف ز کجا می‌شنوممی‌کنم ناله و فریاد ولی از در و کوه سخن سخت بهنگام صدا می‌شنومنسبت شکل هلال و صفت قامت خویش یک بیک زان خم ابروی دوتا می‌شنوما …

شاعر سعدی

ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمده‌ای مرحباقافله شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبابر سر خشمست هنوز آن حریف یا سخنی می‌رود اندر رضااز در صلح آمده‌ای یا خلاف با قدم خوف روم یا رجابار دگر گر به سر کوی دوست بگذری ای پیک نسیم صباگو رمقی بیش نماند از ضعیف چند کند صورت بی‌جان بقاآن همه دلداری و پیمان و عهد نیک نکردی که نکردی وفالیکن اگر دور وصالی بود صلح فراموش کند ماج …

شاعر باران ملا محمدی

براے تو باد صبــــا را آرزو کردم و براے خودم حجم خالے خیالت را… براے تو لبخند وصال و براے نگاهم تب دورے براے تـــو یک سبد ستاره و براے دلم یک آسمان ابر سیاه… شب تنهایے دلم را سیر باریدم تو فقط با من بگو بیراهه نگاهتــــ را چگونه بازگردم تمام ستاره ها را به یاد نگاهت خط زدم تو بگو شبهاے کویر دلم را چگونــه تا صبح سر کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ …

شاعر رضا صادقپور

////نفس باد صبا//// نفس باد صبا آفت سرو خزان …می شود قدح باده زبینای ترم اشک روان …می شود بلبل و قمری از این لانه عریان بروند برگ هرز از چمن و پونه بیان …می شود آتش ،،، حیله به دامان حریفان کشید رند ما راوی شبهای شبان…می شود صنما نامه و مکتوب میان من و توست مگر این راز که از خصم جهان …می شود یار فریبا به لب نوش شهینت شبی رزم عشق از فلکت تیر و کمان …می شود فخر تقدیر به تقصیر عزیزم مکن دل رنجیده …

شاعر حبیب احمدی

ای باد صبا دگر از کوچه ما مگذر نیست تاب وزش تو در بید دجود من درمان دگر نیستم جز آغوش گرم او او باشد درمان درد این قلب عنود من گرچند که ندیدم من جز جور و جفا از او باشد به هر صبح و شام بر او درود من آنگه که بمیرم من در آن نفس آخر باشد کاسم او هم شعر و سرود من هرگز نپروردم جز عشق او در سینه باشد قفس سینه گواه و شهود من من سوختم وساختم در شعله عشق او افسوس که نفهمید او یک پیمانه ز ود من چنار وجود من شد بید کهنه و لززان در عشق او لرز …

شاعر عباس رحیمی

ساز که زد چنگ مرا زخمه که زد تار مرا بر سر ظهر غزلم سایه بیفکنده هما باز که کرد پنجره را رو به که دارد این نسیم مرده بدم زنده شدم از نفس باد صبا خنجرغمگین غمش بند ز بندم چو گسست بعد گسستن که زدش بند دوباره همه را مرده که بود زنده که کرد روح مسیحای که بود باد فنا بر که وزید باز برانگیخت چرا کیست پس از فصل بهار مژده ی باران بدهد وسوسه ی ابر شدن کاش ببارم همه را بانگ که زد صبح الست بر سر هستی که چنین ماذن فریاد شده گنبد هر ذره ی ما شاعر شب خیز …

شاعر ناهید عباسی

خاطره اش همراه باد صبا می آ’د تا در حافظه ی آینه بر گیسوان جوانی ام شکوفه ی نارنج بنشاند و من همراه یاد شرقی او شرح یغمای دلم را به گوش باد زمزمه خواهم کرد …

شاعر محمد رضا اسمعیل زاده

تو و لذت ریزاندن هر روزه من من و این وسعت زرد تو دوان بر سر جان و تن خسته من من و این خش خش و درد با توام باد صبا تو وزیدی به همه سبزی من تو خزانم کردی ای که بالا سر ما هو کنان می گردی چه خبر داری از ریزش برگ لمس تدریجی مرگ …

شاعر احسان اکابری

یارت آنست که در پای تو جان می بخشد هر چه از دست برآیدبه توآن می بخشد چشمه ی آب حیات ار شود از آن حبیب همچو حاتم همه را بر دگران می بخشد نفس باد صبا گر چه بسی خوش باشد دوستان را نفسی هست که جان می بخشد یکدم ار همدم خوبان شده ای ، قدر بدان چون فلک گوهر نایاب گران می بخشد مدت عمر ز یک خنده ی گل افزون نیست خنده ای گر بکند جان به خزان می بخشد خواهی ایمن شوی از حسرت هنگام وداع پا بزن بر سر دنیا که امان می بخشد جان و دل باد به قربان صفای قدمی که به …

علی چناری

یاسر رییسوند

دکتر آرمان داوری

فرزین مرزوقی

عبدالمجید حیاتی

طاهره (میترا) عرب

معصومه اصلی

شاعر فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل این درد غم آگین را پرخاش مکن بر من این غصه ی سنگین را از خود که گذشتم من خا

شاعر فرزین مرزوقی

شعر زیبا صبا

ای کاش در این لحظه از تو خبری آید بلبل بزند نغمه شانه به سری آید پرواز کند خورشید تاریکی دگر

شاعر فریبا نوری

با درود به دوستان این مطلب هم اینک در بخش عمومی سایت نیز منتشر شده و در روزهای آینده نیز از ب

شاعر سلمان مولایی

… صدای باد در اواخر چین دار پرده گم می شد پرنده ها به آشیانه ی دلتنگ باز می گشتند و آف

شاعر سپیده طالبی

شانه کن ، گیسوی عشقم تو بزن ، مضراب شوقت را به هر بند دلم من کنم ، آشفته هر شب کوک دل را و س

شاعر علی معصومی

ابا صالح المهدی ع از جاده بیایی و دل‌، آرام بگیرد با مهر تو این مرحله انجام بگیرد آنروز چه روزی ب

شاعر آمنه حیدری

سر می دهند آواز شـادی را دوباره این بلبـل آدم هـای سـاکت با اشـاره باز آسمان یک شاعری در جیب د

شاعر فاطمه چامه سرا

آمد ز دَرَت بر دل من، چند نشانه دنبال تو گشتم همه جا خانه به خانه در هر نفسی هاله ای از شور تو د

شاعر نرجس فرحانی فر

پشت پرچین پندارم عمارتی دارم عَنابی با عطر و عودی از عشق و شور و شوقی از شعر خشت هایی از خیال و

شاعر دانیال فریادی

من به مهمانی گل ها رفتم به تماشای اوازشقایق در باد رو به آن چشمه نور پای آن وسعت جاری روبه باغ

شاعر مرجان امیری

درانتظار نشسته ام بیایی و بخوانی اشعاری که برایت عاشقانه سروده ام… گر نیایی و نبینی ای سرو م

شاعر زهرا میرزایی

سکوتت را دوست دارم… وقتی تمام گنجشکان ترنم عشق را بر لبانت بوسه می زنند…. (سه شنبه22/مردا

شاعر یاسر رییسوند

– بی کوزه – پلک ها وقتی، سنگین می شود در جان عطش را _ شراب می فهمد… با دلی پُر راز ، س

شاعر ولی اله فتحی (فاتح)

به نام خداوند عشق …………………… برگو که به من، تو یاد داری؟ هنگام که تیر برق چشمت

شاعر سلیمان ابوالقاسمی

عیـدِ قربان است قـربانـی کنیم چاره ها بر نفسِ شیطانی کنیم گوسفند کشتیم نکشتیم نفس را قلب و

شاعر مجتبی بضاعت پور

پشت دیوار سکوت دست نارنجی احساس در این تاریکی اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد کوچه ها پر شده از

شاعر بامداد همراه

آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟! بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری من هستم آنکه چشم به دیدار ِ

شاعر محمد جلائی

بیا برای لحظه های من… فسانه باش برای قلب تنگم آشیانه باش نگو نگاه ناگهان… دلی نبرده

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

عشق زیبا

هفت نامه برای مریم (داستان عاشقانه واقعی)

شعر بسیار زیبای تنهایی از نیما پارسا ( صبا )

دل خسته و جان خسته و من خسته تر از من
مرغ دل من مرده و بشکسته تر از منشعر زیبا صبا

صبرم که ندارد دل بیمار و شکسته
عشقم شده ای حال تو آزرده تر از من

غم کار شب و روز تو شد ای دل غافل
چون یار منی قلب تو افسرده تر از من

مستم به نگاهت در میخانه نشستم
ساقی منی جام تو مستانه تر از من

من خانه به دوش تو شدم ای همه خوبی
دلدار منی ای همه دیوانه تر از من

افسانه شده قصه ی شیرین تو فرهاد
مجنون توام ای همه افسانه تر از من

ای مرگ کجایی دل من بیخبر از تو
باغ گلم و دل همه گلخانه تر از من

ارگ بم تو من به نگاهی بشکستم
ویرانه شدم دل همه ویرانه تر از من

من شاه جهانم که شده مرگ خدایم
نیما شدم و او همه شاهانه تر از من
شاعر : نیما پارسا ( صبا )
گیلان رشت
یکشنبه شب ۹۵/۹/۲۱
ساعت ۲۱:۵۰

دیگر اشعار شاعران سایت عشق زیبا

شعرهای و دلنوشته های زیبا از سیدمحمد میری
اشعار کوتاه و دست نوشته های زیبا از مینا کاظمی
شعر بسیار زیبای عشق ما از محمد بزاز
شعر بسیار زیبای پاییز ترانه شد ۱ از کامران سمائی
دست نوشته های کوتاه زیبا از امید کلهر

زیبا

این همه نفی
درد جان فرسای دگردیسی جهان است
بر جان هنر،
تا از کرم کورِ بی دستُ پا
پروانه ای بسازد
هزار رنگ؛


2017-08-21

 توسط
زیبا
· Published 2017-08-21
· Last modified 2017-08-30


2017-03-20

 توسط
زیبا
· Published 2017-03-20


2017-10-06

 توسط
زیبا
· Published 2017-10-06

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

دنبال کنید:

نویسندگان / هادی پورحسین

هفت نامه نویسنده هادی پورحسین گوینده افسون غفائی

20 جولای, 2019

آتنا حسنی / شاعران سایت

دیدار عشق شعر و دکلمه آتنا حسنی

18 جولای, 2019

عادل رستمکلایی / نویسندگان

قیامت نویسنده و گوینده عادل رستمکلایی

9 آگوست, 2019

شاعران سایت / فریدون مشیری

شعر زیبا صبا

بازگشت شاعر فریدون مشیری گویندگان مهران کشفی پور و سمیرا طراوت

18 جولای, 2019

مائده زمان / نویسندگان

دلم نویسنده مائده زمان دکلمه آتنا عزیزی

18 جولای, 2019

شاعران سایت

پل شاعر دکتر صالح قدک زاده دکلمه مهناز افشاری

18 جولای, 2019

شاعران سایت

مدارا شاعر مهدی صابری دکلمه حمیده امیدخواه

18 جولای, 2019

نویسندگان

قسمت عشق نویسنده حسین حائریان دکلمه یلدا یزدانی

16 جولای, 2019

نویسندگان

مرد خوب نویسنده فرگل مشتاقی گوینده هلنا کاشفی

16 جولای, 2019

شاعران سایت

چون و چرا شاعر ابراهیم روزبهانی دکلمه کاترین صادقپور

16 جولای, 2019

شاعران سایت

شب رسید شاعر المیرا جمشیدی دکلمه ایران شایگان

16 جولای, 2019

سجاد سامانی / شاعران سایت

برگرد شاعر سجاد سامانی دکلمه لیلا موسوی

15 جولای, 2019

بیشتر

غزل انصاری اصل / نویسندگان

تجاوز نویسنده غزل انصاری اصل

21 سپتامبر, 2018

پریا تاجیک / نویسندگان

رنگ عشق نویسنده پریا تاجیک خوانش فاطیما

26 سپتامبر, 2018

نویسندگان

مادر نویسنده مهرداد مسیبی دکلمه هلنا کاشفی

26 فوریه, 2019

عادل رستمکلایی / نویسندگان

قیامت نویسنده و گوینده عادل رستمکلایی

9 آگوست, 2019

مائده زمان / نویسندگان

دلتنگ نویسنده مائده زمان

30 سپتامبر, 2018

علی سلطانی / نویسندگان

حکومت عشق نویسنده علی سلطانی دکلمه محسن دلپاک

5 ژوئن, 2019

طاها رحيميان / نویسندگان

ساحل نویسنده طاها رحيميان گوینده سعید محرمی

12 سپتامبر, 2018

امیر وجود / نویسندگان

دنیای بیرحم نویسنده امیر وجود دکلمه عادل رستمکلایی

29 دسامبر, 2018

عادل رستمکلایی / نویسندگان

قیامت نویسنده و گوینده عادل رستمکلایی

9 آگوست, 2019

شاعران سایت / محمدرضا نظری

رنجیده ام شاعر محمدرضا نظری دکلمه علی برزگر

20 جولای, 2019

امید یاسین / شاعران سایت

رقاصه ها شعر و دکلمه امید یاسین

20 جولای, 2019

نویسندگان / هادی پورحسین

هفت نامه نویسنده هادی پورحسین گوینده افسون غفائی

20 جولای, 2019

نویسندگان

رویای تو نویسنده عطیه احمدی گوینده سالار بختیاری

20 جولای, 2019

شاعران سایت / یوسف ولایی

پل‌ ممنوعه شعر و دکلمه یوسف ولایی

19 جولای, 2019

نویسندگان

عاشق نبودی نویسنده علی سیدصالحی گوینده عادل رستمکلایی

19 جولای, 2019

نویسندگان

کنسرت برای پاییز نویسنده سیدهیوا محمودی دکلمه مهران کریم

18 جولای, 2019

داوود همراز / شاعران سایت

ببار ای نم نم باران شاعر داود همراز دکلمه راحله افسری

18 جولای, 2019

شاعران سایت

چشمان زیبا شاعر پانته آ صفایی دکلمه حسن بلوچيان

18 جولای, 2019

شاعران سایت / فریدون مشیری

بازگشت شاعر فریدون مشیری گویندگان مهران کشفی پور و سمیرا طراوت

18 جولای, 2019

مائده زمان / نویسندگان

دلم نویسنده مائده زمان دکلمه آتنا عزیزی

18 جولای, 2019

شاعران سایت / ناشناس

شعر پاییز خوانش نگار هادی خوانش دوم شعر زهرا عالمی

22 دسامبر, 2017

دکتر افشین یداللهی / شاعران سایت

قلب ویرانه شاعر دکتر افشین یداللهی

16 مارس, 2017

داستان های صوتی

داستان صوتی لیلی و مجنون با صدای سانیا انوش

22 دسامبر, 2016

متن ترانه ها

متن ترانه بسیار زیبای حادثه از داریوش اقبالی

19 ژوئن, 2016

متن ترانه ها / مرضیه

متن ترانه خاطره انگیز رفتم که رفتم مرضیه

26 جولای, 2017

اشعار بختیاری / وحید کیانیان

چی دهاته منده پس سد شاعر وحید کیانیان دکلمه مریم بختیاری

30 ژوئن, 2017

شاعران سایت / کاظم بهمنی

شعر یادش نیست شاعر کاظم بهمنی خوانش شعر نگار هادی

24 دسامبر, 2017

شاعران سایت / کاظم بهمنی

شعر دلم رفت شاعر کاظم بهمنی خوانش شعر زهرا عالمی

28 نوامبر, 2017

غزل انصاری اصل / نویسندگان

تجاوز نویسنده غزل انصاری اصل

21 سپتامبر, 2018

داستان های زیبا

داستان عاشقانه واقعی من و محمد

18 جولای, 2016

شاعران سایت

شعر کوچه ی بن بست خوانش نجوا

16 جولای, 2018

شازده کوچولو نویسنده آنتوان دو سنت اگزوپری گوینده سعید بحرالعلومی

رمان صوتی کفشهای آبنباتی گوینده منیژه افشار

ملت عشق نویسنده الیف شافاک گوینده منیژه افشار

خسرو ناهید نویسنده علی سلطانی خوانش کمال کلانتر

سایت عشق زیبا © 2019 حق کپی رایت محفوظ است صفحه قوانین

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا

تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

شعر زیبا صبا

که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب

که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

با دو بار کلیک بر روی هر واژه می‌توانید معنای آن را در لغت‌نامهٔ دهخدا جستجو کنید.

شماره‌گذاری ابیات
| وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک

محمدرضا شجریان » اجراهای خصوصی » کوی باده فروشان – اجرای خصوصی شجریان، عبادی، ناهید، شریف، یاحقی و محجوبی

محمدرضا شجریان » اجراهای خصوصی » غرور گل – اجرای خصوصی شجریان، موسوی و عبادی به تاریخ ۷ دی ۶۱

محمدرضا شجریان » اجراهای خصوصی » کلاس درس محمدرضا شجریان با ایرج بسطامی

برای معرفی آهنگهای دیگری که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.

تا به حال ۴۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.

حمیدرضا نوشته:

مصرع اول بیت هفتم از آن سعدی است:
«جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی‌آید»
غزل ۲۹۰

?☹

علیرضا موسوی نوشته:

کار آشنایان همه لطف است و به لطف حتی هنگامی که از محنت محبت می نالند کلام آنها به لطف واگویه می شود صبا به لطف بگو… این شبیه همان تعبیری است که قرآن کریم از قول زکریا نقل می کند: اذ نادی ربه نداء خفیا

?☹

مهدی نوشته:

در بیت سوم طبق انطباق با نسخه حافظ به سعی سایه و همچنین از لحاظ وزنی حرف «ت» در کلمه «حسنت» اضافه میباشد و به صورت زیر صحیح است:
غرور حسن اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

?☹

ملیحه رجائی نوشته:

غزال رعنا = استعاره از محبوب زیبا
شکر فروش = استعاره از یار شیرین لب
طوطی شکرخا = استعاره از شاعر شیرین سخن
مگر = همانا
شیدا = شیفته
عندلیب = بلبل
عندلیب شیدا = استعاره از عاشق سرگشته
رنگ آشنایی = شیوه دوستی و مهر
سهی قدان = راست قامتان
باده پیمایی = باده خوری
وضع = قانون
معنی بیت ۱: ای صبا با مهر و محبت به آن محبوب زیبا بگو که ما را آواره و سریه کوه و بیابان از عشق خود کرده ای.
معنی بیت ۲ : دلبر نوشین لب و شکردهان که زندگی او دراز باد چرا از طوطی گویای خود، این شاعر شیرین سخن دلجویی نمی کند و با مهر و محبت از حال او نمی پرسد.

?☹

شادان کیوان نوشته:

یکی از زیبایی های غزلیات خواجه بکار بردن واژه ها و کلمات مشابه و همسان در گویش یا نگارش اما با معانی مختلف و گاه متضاد است.
بکار بردن “باده پیما” در مصراع اول و “باد پیما” در مصراع دوم بیت ششم که با هم فقط یک حرف ناقابل “ه” فرق دارنداز این کونه صنایع است که باده پیما کسی است متمکن که میتواند باده را به فراوانی و وفور بیاشامد و باد پیما بی چیزی است که جز باد که مفت است و بی مقدار به کف ندارد.

?☹

رضا ببری نوشته:

در بیت چهارم اگر یک علامت ساکن روی حرف آخر واژه «صید» بگذارید، از اشتباه خوانده شدنش جلوگیری کرده‌اید.شعر زیبا صبا

?☹

حمید نوشته:

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که “خال “مهر و وفا نیست روی زیبا را

?☹

علیرضا نوشته:

در بیت اول این غزل خواجه شیدایی و غم و بیقراری و حیرانی را به نحو احسن به منصه ظهور میرساند

?☹

علیرضا نوشته:

آه در بیت دوم نیز به کنایه معشوق را مدیون عشق خود میداند و کاملا رندانه معشوق را تهدید میکند که معشوقی تو با عاشقی من معنی پیدا کرده..

?☹

محمد امیر سیاوش حقیقی نوشته:

بیت چهارم به زیرکی و نابی بی نظیری ، بیان اخلاق مداری را در حافظ می نمایاند. و اینکه با روش اخلاقی و لطافت روحی می توانی از اندیشه های عارفان وارسته بهره برد.

?☹

محمد امیر سیاوش حقیقی نوشته:

پرسش در مصراع : که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را ، به معنای احوال پرسی و سراغ گرفتن است

?☹

رضا ببری نوشته:

در بسیاری از نسخ خطی، بیت چهارم اینطور ثبت شده است:
به حُسنِ خلق توان کرد صیدْ اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
که وزن روانتری هم دارد.
همچنین در نسخه‌های قدیمی‌تر در بیت آخر بجای «سرود» واژه «سماع» به کار رفته و تعداد نسخه هایی که از این واژه استفاده کرده اند بیشتر است. لذا می‌توان گفت که در متن اصلی شعر حافظ واژه «سماع» به کار رفته است. کلمه «سرود» بعدها توسط نسخه برداران وارد شده است.

?☹

شادان کیوان نوشته:

درمورد حاشیه جناب آقای رضا ببری باید عرض کنم “حسنٍ خلق” یک واژه مرکب است که به همان خُلقٍ نیکو اشاره دارد و بس. اما در ترکیب “خلق و لطف” همانگونه که در متن غزل آمده، علاوه بر خلق ( که افاده به حسن خلق دارد)، واژه لطف هم آورده شده که به شمول بیشتر مفهومی بیت کمک میکند

?☹

امین کیخا نوشته:

به به شادان جان خوش باز امدی ! کناره نویسی های زیباست را خوانده ام . درود

?☹

امین کیخا نوشته:

بس که ذوق زدم اشتباه نوشتم ببین چقدر خوش امدی ؟

?☹

مرتضی نوشته:

وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن است

?☹

چنگیز گهرویی نوشته:

اقای شادان .باده پیما معنی متمکن نمیدهد .پیما به معنی .پیمودن و طی کردن میباشد و به صورت پسوند با اسم میاید بدان معنی متفاوت میدهد باده پیما یعنی کسی که باده میپیماید یا باده میکشد یا باده میریزد یا باده پیمانه میکند باد پیما کنایه از کسی که از چیزی محروم است و به قول شما باد که مفت وموجود است میخورد ./. صوفی( پیاله پیما )حافظ قرابه پرهیز ./. ای کوته استینان تا کی دراز دستی .واز این نمونه هواپیما و…

?☹

بیداد نوشته:

به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد آر حریفان بادپیما را

?☹

بیداد نوشته:

در بیت سوم ((ت)) در حسنت اضافه بوده و بیت ۴ و ۵ طبق تصحیح دکتر قمشه ای به صورت زیر میباشد
به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
بیاد آر رفیقان بادپیما را

?☹

ایرج نوشته:

چرا این غزل
“دل می‌رود ز دستم، صاحب دلان، خدا را! دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم، ای باد شُرطه، برخیز! باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل، خوش خواند دوش بلبل هاتَ الصبوح هبوا، یا ایها السکارا!
ای صاحب کرامت! شکرانه سلامت روزی تفقدی کن، درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است: «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ‌وَش که صوفی اُم الخبائِثَش خواند اشهی لَنا و احلی، مِن قُبلة العُذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
ترکان پارسی‌گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می‌آلود ای شیخ پاکدامن، معذور دار گدا را”
سانسور شده؟

?☹

میرذبیح الله تاتار نوشته:

سلام
بیت چهارم من را به داستان حضرت سلیمان وسبا برد
در واقع منطق کارا تر از قدرت است خلق نیکو خلق را شکار کند:
.
.
.
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

?☹

رهگذر نوشته:

سلام،
چرا شعر بعدیتون(کشتی شکستگانیم…) فیلتر شده، در تاریخ۹۵/۲/۲۵، شمس الحق شما به فریاد برس?

?☹

شمس الحق نوشته:

راست میگویی رهگذر جان ، غزل شماره ۵ حافظ مدتهاست که فیلتر است و دوستان عزیز قبلاً هم اشاره کرده اند ، [کامنت شماره ۲۰ از آقای ایرج] که خوشبختانه کل غزل را تایپ فرموده اند ، اگر دوستان ایرادی نمی بینند ، استفاده شود .

?☹

سیدمحمد نوشته:

جناب استاد ، به جدمان قسم که سانسور نشده ، این هم کپی از خود ِ گنجور :

غزل شمارهٔ ۵

حافظ
حافظ » غزلیات

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
۱۱۲ حاشیه هم بر آن نوشته اند
زنده باشید

?☹

شمس الحق نوشته:

سخن سانسور نیست جناب سید ، گویا نوعی مشکل فنی در کار است که تنها بعضی اشخاص [ از جمله خود حقیر که هم اینک مجدد امتحان کردم و نشد] قادر به مشاهده این غزل نیستند ، مشابه این وضع در سابق برای رباعیات خیام بود که اخیراً رفع شد و این هم انشاءالله می شود . ببخشید عرض سلام و ادب به آخر افتاد !!

?☹

عارف نوشته:

شمس الحق حالمان چونه ؟

?☹

گمنام نوشته:

عارف جان،
نیابتا عرض میکنم، بهتر ازین نمی شود!!

?☹

حسین آزاد نوشته:

استاد شجریان

در اجرایی خصوصی با استاد عبادی و استاد موسوی شش بیت از این کار را خواندند

باسپاس

?☹

محمدطهماسبی دهنو نوشته:

سلام دارم خدمت ساتید عزیز
در بیت ششم، نزدیک ترین مقصود از “بادپیما”، چ، “سواران باد” هستش و به نظر این بنده، منظور حافظ، به یاد آوردن دوستان از دنیا رفته در زمان مستی و هم نشینی با حبیب (راز و نیاز با حضرت محبوب) هستش.
در روزگار حافظ، روح رو از جنس “بو” یا “رائحه” میدونستند
به اشارت های فراوان که در ابیات حافظ در ارتباط با این دو موضوع و “زلف یار” آمده دقت کنیم خیلی بهتره

?☹

محمدطهماسبی دهنو نوشته:

در بیت آخر سرود زهره منظور دو مطلب میتونه باشه
یکی اینکه زهره الهه زیبایی هستش و اون شعرهای حافظ رو در آسمان با موسیقی میخونه
و دیگه اینکه زهره ستاره ی عشق و زیبایی هستش و اشاره به زهره ای داره که در روی زمین هاروت و ماروت فرشتگان الهی رو فریب داد تا مرتکب زنا بشن و اون در آسمان شعرهای حافظ را میخونه و چون عیسی بنابر روایات به آسمان عروج کرده و در آسمان چهارمه بنابر این با شعرهای حافظ توسط زهره اگر عیسی به رقص بیاد عجب نیستش
یعنی تعجب‌آور نیست‌ اگر با شعر و سرود حافظ‌، زهره‌ در آسمان‌ به‌ سماع‌ و مسیح‌ به‌ رقص‌ بیاد (فلک‌ زهره‌ که‌ فلک‌ سومه پایین‌ فلک‌ خورشیده که‌ فلک‌ چهارمه
و به‌ قول‌ قدما، مسیح‌ در فلک‌ چهارم‌ قرار داره
شعر حافظ‌ که‌ زهره‌ اون رو میخونه، آن‌چنان‌ جنجالی برانگیخته‌ که‌ در فلکی بالاتر، مسیح‌ رو در فلک‌ِ آفتاب‌ به‌ رقص‌ و پای‌کوبی‌ وا میداره 

?☹

محمدطهماسبی دهنو نوشته:

نوع‌ غزل‌: عاشقانه‌ است‌. محور عمودی‌ ابیات‌ کاملاً به‌ هم‌ مربوط‌ است‌ و در تمام‌ غزل‌، تصاویری‌ از رابطه‌ نابرابر عاشق‌ و معشوق‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. حافظ‌ در این‌ غزل‌ برتری‌ و عزّت‌ معشوق‌ را مورد تأکید قرار می‌دهد و به‌ طنز از او گله‌ می‌کند و می‌نالد. به‌ نظر حافظ‌، محبوب‌ غزالی‌ست‌ که‌ عاشق‌ خویش‌ را سرگشته‌ کوه‌ و بیابان‌ ساخته‌ است‌، شکرفروشی‌ست‌ که‌ به‌ طوطی‌ شیرین‌سخن‌ خویش‌ (: حافظ‌) لطف‌ نمی‌کند (از سر مهر با او سخن‌ نمی‌گوید و تلخ‌گفتار است‌) معشوق‌، گل‌ مغروری‌ست‌ که‌ به‌ عندلیب‌ خود (: حافظ‌ که‌ دایم‌ در وصف‌ او در حال‌ سخنوری‌ست‌) بی‌توجّه‌ است‌، باده‌پیمایی‌ست‌ که‌ دور از عاشق‌ با هر کسی‌ که‌ دوست‌ دارد، به‌ بزم‌ می‌نشیند ولی‌ از عاشق‌ بی‌نصیب‌ خود (: حافظ‌) یاد نمی‌کند، سهی‌ قد سیاه‌ چشم‌ و ماه‌رویی‌ست‌ که‌ در او هیچ‌ اثری‌ از دوستی‌ و محبت‌ نیست‌، امّا این‌ تنها عیب‌ او!! نیز از آن‌ جهت‌ است‌ که‌ در سرشت‌ وی‌، مهر و وفا نهاده‌ نشده‌ است‌. معشوق‌ با آن‌ که‌، عاشق‌ او حافظ‌ شیرین‌سخن‌ است‌ که‌ سرود او زهره‌ را به‌ نوازندگی‌ و مسیح‌ را در آسمان‌ چهارم‌ به‌ رقص‌ و شادمانی‌، برمی‌انگیزد، به‌ او توجهی‌ نشان‌ نمی‌دهد و او را آواره‌ کوه‌ و بیابان‌ می‌سازد و چون‌ عاشق‌ هیچ‌ هم‌دمی‌ ندارد از نسیم‌ می‌خواهد تا از سر مهر و محبّت‌ و با لطف‌ و آرامی‌، شکوه‌ و ناله‌های‌ او را به‌ گوش‌ معشوق‌ برساند

?☹

محمدطهماسبی دهنو نوشته:

ویژگی‌های‌ غزل‌: در این‌ غزل‌، کامل‌ترین‌ تصاویر برای معشوق‌ ارائه‌ شده‌ که‌ عبارتند از: غزال‌ رعنا (که‌ با آن‌ که‌ خود گریزپاست‌ امّا عاشق‌ خود را آواره‌ ی کوه‌ و صحرا کرده‌ )
. شکرفروش‌، گل‌ مغرور، صیّاد، باده‌پیمای‌ بزم‌نشین‌، سهی‌ قد، سیه‌چشم‌ ماه‌ سیما و بی‌مهر و وفایی‌ صاحب‌روی‌ زیبا
در مقابل‌ عاشق‌ نیز دارای‌ تصاویری است = سر به‌ کوه‌ و بیابان‌ نهاده‌، طوطی‌ شکرخا، عندلیب‌ شیدا، اهل‌ نظر، مرغ‌ دانا، محبّ بادپیما، کسی‌ که‌ زهره‌ را به‌ سماع‌ و مسیح‌ را به‌ رقص‌ درمی‌آورد، ولی‌ کلامش‌ در معشوق‌ بی‌اثر است‌ و همه‌ این‌ اوصاف‌ وصف‌ حال‌ خود حافظ‌ است‌. این‌ غزل‌ عاشقانه‌ یکی‌ از بهترین‌ غزل‌های‌ تصویری‌ حافظ‌ است‌.

?☹

محمدطهماسبی دهنو نوشته:

معنای لغات
صبا: نسیم ملایمی که در اوایل بهار و پاییز از جانب شمال و مشرق به هنگام صبح می وزد.
لطف: نرمی و مهربانی.
غزال: بچه آهو.
رعنا: گلی که یک روی آن قرمز و روی دیگرش زرد باشد (گل رعنا زیبا) و نیز به معنی زن ساده و نوباوه و کم تجربه.
غزال رعنا: (استعاره) محبوب نوجوان و خوش اندام.
شکر فروش: فروشنده شکر (استعاره) معشوق و محبوب.
تفقّد: دلجویی.
شکرخا: شکر جونده، طوطئی که شکر را نرم کرده و می خورد (شکّرشکن)
غرور: غفلت، فریفتگی.
شیدا: دیوانه، بی عقل، شوریده.
عندلیب شیدا: (استعاره) بلبل بیدل و سرگشته.
خُلق: خوی (استعاره) اخلاق خوش.
اهل نظر: افراد آگاه وصاحب نظر
رنگ: اثری است که در چشم در نتیجه طول موج انوار منعکس شده از اجسام احساس می شود و رنگهای مختلف، از انوار مختلف با طول موج مختلف در ته چشم حس می شود.
رنگ آشنایی: (استعاره) نشانه آشنایی و روش الفت.
سهی قد: بلند بالا.
حبیب: دوست.
باده پیمودن: باده نوشیدن.
بادپیما: (استعاره) هرزه پو، بیهوده کار، کوشش بی حاصل، بی سرانجام.
وضع: قرار دادن چیزی را به جای خود، و در لغت، قرار دادن لفظ در برابر معنی، و در اینجا به معنای رَویَه و روش.
مسیحا: در زبان سریانی به مسیح، مسیحا می گویند

?☹

بهار نوشته:

با سلام. از اینکه امکان گفتگو و بحث حرفه ای در تفسیر اشعار رو برای ما حافظ خوانان غیر حرفه ای فراهم کردید، کمال تشکر رو دارم. در مورد تفسیر کاملا معتقدم که ” درست” وجود نداره چون این ویژگی شعر حافظ که هر کس بِنَا به احوالات خودش میتونه برداشت در خور رو داشته باشه. اما پیرامون معنی کلمات به نظر ، این تفاسیر جایی ندارند. از دوستان ادیب خواهش میکنم اگر ممکنه در بحث هایی که پیرامون معانی پیش میاد با ذکر منابع جواب درست رو بنویسند که ما هم استفاده کنیم. مثلا در مورد “بادپیما” من متوجه نشدم کدوم معنی درست است؟ با تشکر

?☹

رضا نوشته:

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
صبا: نسیم ملایمی که معروف به پیک عاشقان شده است. ازسمتِ بارگاهِ معشوق می وزد،و عطرو بویِ یار رابه مشام جان عاشقان رسانده وآنهارا سرمست می سازد. عاشقان نیز بااودردِ دل می کنند وازاومی خواهند که واگویه های آنان رابه معشوق برساند.
غزالِ رعنا: استعاره ازیارزیباروی ودلبردلستان
معنی بیت: ای بادصبا به نرمی ولطف ومحبّت، بامعشوق زیباروی ما بگو که عاشقانت به سبب عشقورزی به تو،ازفرط شیدایی وبی قراری سربه کوه وبیابان نهاده وسرگردان شده اند.(شاید دلش به رحم آید ودر حقّ ِ عاشقانش لطف وکرامت نماید،توجّه معشوق به حال عاشق،والاترین لطفیست که اوراسرمست وکامروامی سازد. عاشق ازمعشوق چیزی جزاین نمی طلبد.)
صبازمنزل جانان گذردریغ مدار
وزوبه عاشق بی دل خبر دریغ مدار

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا؟
تَفقُّدی نکند طوطی ِ شکرخا را
شکرفروش: استعاره ازیار شیرین سخن ونوشین لب
تفقُّد: دلجویی،احوال پرسی از روی لطف
طوطی ِ شکرخا: استعاره ازخود شاعر که شعرهای چون شکر شیرین می سراید.
معنی بیت:
شاعرازبادصبا می خواهد که ازقول او به معشوق بگوید:
آن یارزیبا ی نوشین لب وشیرین گفتار که عمرش طولانی باد،پیش ازاین ماراموردِ لطف وعنایت قرارمی داد وازتوّجه ِ اووسخنان شیرینی که می زد طبع شعری مرا شکوفامی نمود،چرادیگرازما مثل سابق دلجویی نمی کند ومارا مشمول لطف وعنایت خویش قرارنمی دهد؟
پیش ازاینت بیش ازاین اندیشه ی عشّاق بود
مهرورزیّ توباماشهره ی آفاق بود.
غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را؟
درادامه ی سخن:
ازقول من به یار بگو:
ای گل(ای معشوق) مگر غرور وکِبروناز مانع ازاین شد که دیگر ازاحوالاتِ بلبلِ شیداو عاشق جویانمی شوی وچنین به اوبی توجّهی می کنی؟
چنانکه می بینیم گلایه وشکایتِ حافظ نیزمنحصربفرد وسرشار ازاظهارعشق ومحبّت است. اودر عاشقی سنگ تمام گذاشته وبه معشوق کمتر ازگل نمی گوید.!
لافِ عشق وگِله ازیارزِهی لاف دروغ
عشقبازانِ چنین مستحقِ هجرانند.
به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهل ِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
خُلق: اخلاق
اهل نظر: نظربازان،اهل دلان، کسانی که اهل ذوقند ودریک نظرکردن به زیبائیهای معشوق، دل ودین ازدست داده وشیدایی پیشه می سازند.
اهل نظردوعالم بایک نظرببازند
عشق است وداوِ اوّل برنقدجان توان زد.
همچنان روی سخن بابادِ صباست تا واگویه ها ودردِ دل حافظ رابه معشوق برساند.
معنی بیت: ازقول ما بگو: ماعاشق پیشه واهل نظریم، نقطه ضعفِ این دسته ازآدمیان،دریافتِ لطف وعنایت واخلاق ومهربانیست. به کوچکترین لطف وعنایتی مامطیع وبنده می شویم. نیازی نیست برای اسیرکردنِ وبه بندکشیدن ماطرح ونقشه بریزی که ما خود به اختیار وازروی اشتیاق،سر دربندِ اسارت تومی نهیم. چنانکه مرغ دانا را به دام ودانه نمی توان به بندانداخت، برای به بندکشیدن ِ ما نیزکافیست که ازکمندِ محبّت استفاده کنی.
حافظ دراینجا با رندی،خودرا
صدمُلکِ دل به نیم نظرمی توان خرید
خوبان دراین معامله تقصیرمی کنند.
ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی قدان ِ سیه چشم ِ ماه سیما را
سهی قدان: سروقامتان ِ رعنا
معنی بیت:
نمی دانم که چه سِرّیست! سروقامتان وسیاه چشمانِ رعنا وماه رخسار،اغلب ازآشنایی و نزدیک شدنِ باعشّاقِ خود پرهیزمی کنند.آنهابه جای آشناشدن باعاشقان خویش، دوری می جویند وغریبی می کنند.
دیدم وآن چشم ِدل سیه که توداری
جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار مُحبّان بادپیما را
حبیب: معشوق
باده پیمایی: باده نوشی
محبّان: دوستداران وعاشقان
محبّان ِبادپیما: عاشقانی که دسترسی ندارند وبادبه دست هستند. دستشان خالیست.
به بادِ صبا که به خلوتگاهِ معشوق دسترسی داردمی فرماید:
وقتی که معشوق مشغول باده نوشسیت وتودرآنجاحضورداری وسعادتِ هم پیاله شدن بااوراپیدا می کنی ،به شکرانه ی این نعمت،ازمانیز یادکن که به معشوق دسترسی نداریم و دستانمان کوتاهست وازوصال محرومیم .
حافظ ازدولتِ عشق توسلیمانی شد
یعنی ازوصل تواَش نیست بجزبادبه دست!
جز این قَدَر نتوان گفت در جمال توعیب
که وَضع ِ مهر و وفا نیست روی زیبا را
وضع: قائده وقانون
درشمایل وشخصیّتِ توهیچ نقصی وجودندارد جزآنکه به قانون ِ وفاداری رازیرپا می گذاری وباعاشقان خویش نامهربانی می کنی.
درآن شمایلِ مطبوع هیچ نتوان گفت
جزاین قدر که رقیبانِ تندخوداری
در آسمان نه عجب گر به گفته ی حافظ
سرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را
زُهره که آوازه خوان چرخ فلک است درآسمان ازغزلیّات حافظ می خواند وتعجّبی نیست اگر ازتاثیراشعارحافظ، مسیح به وجدآید وازوجدوشعف برقصد!
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعرحافظ شیرین سخن ترانه ی توست

?☹

حمیدرضا نوشته:

در کتاب

?☹

حمیدرضا نوشته:

در کتاب رندی هویت معمائی ایرانی
پروفسورمنوچهرجمالی

بیت ۴که براساس نسخ خطی مطرح شده این گونه ست

به حُسن و لطف ، توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

شاد باشید

?☹

mehdi shiraz نوشته:

بیت یا مطلبی از سعدی یا عارف و شاعر دیگر آوردن معمولیست،با تغییر یک نکن با بکن معنی متضاد میشود ومهم معنیه!
تا اینجا همشهریم اصلا خدا را منکر است.بعد احتمالا بارها نظرش تغییر خواهد یافت.عادیه

?☹

behzad نوشته:

درود

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

به یاد دار محبان بادپیما را

دوستان ادبی باد پیما را بار منفی بهش دادند و هرزه پو و بی سر انجام معنی و تفسیر کردند.بر عکس عزیزان روی بادپیما نظر مثبت دارم. به معنی سبک پا،چابک،کسی که به سرعت برق و باد خودش را می رساند.خوش قدم و خوش یمن.دوستانی که هر لحظه یادشون کنی یا خواستارشون باشی زود خودشون را می رسانند

?☹

احمد آذرکمان نوشته:

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را 『حافظ』
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▣ عاشق شناسیِ این بیت
➊ عاشق در ابتدا هستی معشوق را در جمال وی خلاصه می کرده است .
➋ عاشق کم کم جسارت گله کردن و خرده گیری پیدا می کند و دیگر خود را در برابر جمال معشوق دست و پا بسته و کر و کور نمی بیند . او چیز بیش تر و افزون تری از جمال ظاهری معشوق می طلبد .
➌ ایراد و عیبی که عاشق از جمال معشوق گرفته است در حقیقت ربط مستقیمی به جمال وی ندارد بلکه او دارد از «تاثیرات جمال» بر «خُلق و خویِ صاحب جمال» می گوید .
➍ عاشق در این بیت از آن دسته آدم هایی است که نظر خود را  به هیبتِ «مُشت نمونه ی خروار» درآورده است . یعنی وقتی معشوقِ صاحب جمالِ خود را بی مهر و بی وفا می بیند کُلِّ روی های زیبا را به بی مهری و بی وفایی متهم می کند حتی روی های زیبایی که ممکن است عاشقشان نباشد . البته عبارت «جز این قدر نتوان گفت» اشاره به این دارد که عاشق دارد با (احتیاط) معشوق خود را نقد می کند.
➎ وجود واژه های «جمال» و «زیبا» در برابر واژه های «مهر» و «وفا» می تواند نشان از این داشته باشد که عاشق دارد به یک اندازه به زیبایی بیرونی و زیبایی درونی معشوق توجه نشان می دهد و کفه ای بر کفه ی دیگر برتری ندارد .
▣ معشوق شناسیِ این بیت
➊ معشوق جمال ظاهری خود را به عاشق عرضه کرده است که گفته اند پَری رو تابِ مَستوری ندارد .
➋ معشوق بی مهری و بی وفایی خود را به عاشق نشان داده است .
➌ عبارت «جز این قدر نتوان گفت» شاید خبر از زود رنج بودن معشوق بدهد که عاشق را به محتاط بودن در سخنش وا می دارد .
▎ احمد آذرکمان . حسن آباد فشافویه . ۲۳ آذر ۹۷
@KashkooleGibi
http://ahmadazarkaman1358.blogfa.com

?☹

عباسی – فسا نوشته:

در بیت سوم حسنت باید بشود حسن
غرور حسن اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

?☹

دکتر صحافیان نوشته:

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
ای باد آرام خیز و آرامش رسان به لطافت(مبادا آزرده شود) به معشوق زیبا بگو که تو ما را آواره کرده ای.
آوارگی عشق، دور شدن از هیاهوی وابستگی است.گلایه های شیرین عاشق فرصتی برای شکر گزاری حضور او در جان است، که باعث رهایی و رسیدن به حال خوش شده است.
بیت۲:شکر فروش چرا از طوطی شکر خوار(حافظ شیرین گفتار)دلجویی نمی کنی.
بیت۳:غرور زیبایی گل هیچ وقت اجازه نمی دهد تا از بلبل عاشق دلجویی کند.
بیت۴: با لطافت دل صاحب نظران(یا عاشقان نظر باز) شکار می شود همان طور که مرغ زیرک را با دام نمی گیرند.(اشاره به لطافت در بیت اول یعنی من هم به همین گونه دل را شکار می کنم)
بیت۵:نمی دانم چرا زیبا رویان خوش اندام رنگ آشنایی ندارند(انکار حافظ اشاره دارد که می دانم آن زیبایی آن قدر رها و آزاد است که به هیچ چیز توجه ندارد)
بیت ۶:وقتی با دوست باده می پیمایی عاشقان بادپیما(سرگردان)را به یاد آور(ابراز نیاز به آن ناز مطلق که سرمست حضور خویش-مجلس شراب-است)
بیت۷:تنها عیب زیبایی ات نداشتن مهربانی است(و این رها بودن حسن است و لیاقت ناز کشیدن حافظ را دارد)
بیت ۸:تعجب نکن که زهره با سرودن غزل حافظ، مسیح را در آسمان به وجد و رقص آورد.(ادعاهای حافظ)

دکتر مهدی صحافیان

کانال آرامش و پرواز روح

اینستاگرام:drsahafian

?☹

فرزانه نوشته:

جز اینقدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که((خال)) مهر و وفا نیست روی زیبا را
دیوان، انجوی شیرازی
با توجه به روی زیبا فکر میکنم که خال صحیح تر باشه

?☹

خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست

راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست

من در این جای همین صورت بی‌جانم و بس

دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم

شعر زیبا صبا

فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست

آخر ای باد صبا بویی اگر می‌آری

سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست

درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم

روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست

نکند میل دل من به تماشای چمن

که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست

سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست

رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست

با دو بار کلیک بر روی هر واژه می‌توانید معنای آن را در لغت‌نامهٔ دهخدا جستجو کنید.

شماره‌گذاری ابیات
| وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک

برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.

تا به حال ۳۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.

جی 7 نوشته:

استقبال http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh19/

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

?☹

ناشناس نوشته:

این غزل بسیار زیبا را همایون شجریان به زیبایی هر چه تمام برای یادبود استاد پرویز مشکاتیان به آواز خوانده است و هم چنین سیامک آقایی بسیار دلنواز سنتور نواخته است
http://www.aparat.com/v/ATEqw

?☹

شایق نوشته:

با سلام سعدی این غزل را بیاد استاد و مرشد خود سروده است

?☹

بابک نوشته:

شایق گرامى،
تا آنجا که دانم مرشد و استاد سعدى، شیخ عمر سهروردى در بغداد بود و گمان نکنم که بقعه وى در شیراز باشد.
بارى با چه اطمینان خاطرى این غزل را منتسب به وى و یا مرشد دیگرى مى دانید؟

?☹

نا شناس نوشته:

جناب بابک ،
تا آنجا که دانید!! ممکن است مرجعتان را در باب مرشد شیخ به ما نیز بنمایانید؟

?☹

بابک نوشته:

به به به جناب ناشناس گرامى،
همان ناشناس باشید که مشغول پرخاشگرى به “بهشاد خان” بود؟
یا همان که به این دیگر حاشیه نویسان مى تازد که از صنعت شعر در یکجا، و از موسیقى در جاى دیگر سواد و سر رشته اى ندارند؟
به هر حال چه خوب که دگر بار چشم به جمال حضرتتان روشن شد.
*در باب پرسشتان با دو !!،
شیخ عمر سهروردى
-تاریخ عرفان و عارفان ایرانى
عبدالرفیع حقیقت
١٣٧٠ انتشارات کومش
صفحه ٤٧٦
شیخ شهاب الدین ابو حفص عمربن محمدبن عبدالله بن محمد بن عمویهء بکرى…
“وى مرشد شیخ سعدى شیرازى شاعر بزرگ ایرانى و برادرزاده ابولنجیب عبدالقادر سهروردى ….”
-فرهنگ معین
جلد ٥ صفحه ٨٣٠
سهروردى، ابو حفص عمر
برادر زاده ابولنجیب عبدالقاهر عارف معروف….
وى موسس فرقه سهروردیه و مرشد سعدى و اوحدالدین کرمانى است.
*اگر اطلاعات بیشتر خواستید:
“آلات‌ مردان‌ به‌ مردی‌ شنو
نه‌ سعدی‌ که‌ از سهروردی‌ شنو”
“مرا شیخ‌ دانای‌ مرشد شهاب
‌دو اندرز فرمود بر روی‌ آب‌
یکی‌ آن‌ که‌ در بند خودبین‌ مباش
‌دگر آنکه‌ در خلق‌ بدبین‌ مباش‌”
این ابیات را برخى دال بر شاگردى شیخ سعدى در پیش شیخ عمر سهروردى دانسته اند…
اما،
تو هم اى ناز ناز پسر جان پدر
کمتر شو با این و آن هم سربسر

?☹

نا شناس نوشته:

آقای بابک،
من هیچکدام از آن دو نیستم ، سپاس از پاسختان و متاسفم برایتان …….شعر زیبا صبا

?☹

بابک نوشته:

جناب ناشناس گرامى،
پس مى باید آن ناشناس دیگر باشید که به تقاضاى این بنده بابت معرفى خود با الف و ب … یا ١، و ٢… وقعى نگذارد؟
و ماجراى ” که ما بدانیم به که چه گوییم…”
بارى از علائم !! بگذریم!، بابت تاسف خوردن خود بر این حقیر،
“ما که رسواى جهانیم، غم عالم دیگر چیست…”
اما تاسف را براى نازنین پسران (شاید هم پدران؟) در اینجا ناشناس نگاه دارید که به جاى پاسخگویى به سوالات دوستان، جا به جا و نابجا به آنان تاخته و پرخاش مى کنند،
و آن بیتک آخر نیز براى آنان بوَد.
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید

?☹

نا شناس نوشته:

جناب بابک دامت افاضاته
من در حد و اندازه ای نیستم که خدای ناکرده به ساحت شما اسایه ادب کنم ، چه رسد به پرخاش.
سرکار با آن بیت که در پایان نوشته‌ی پیشین سروده و همگی را آز آن مستفیض فرموده اید،
جایی برای حاشیه نویسی هیچکس نگذاشته اید
اطمینان دارم اگر سعدی و حافظ و فردوسی و……
میدانستند چنین کسی در عرصه‌ی ادب فارسی ظهور خواهد کرد هرگز دست به قلم نمی بردند. توفیق شمارا از ایزد منان آرزو دارم.

?☹

بابک نوشته:

جناب ناشناس گرامى،
سرکار هم که آخر مشخص نفرمودید کدامین ناشناسید؟
اگر آن آخرین که خوب دیگر صحبتى از اسایه (اسائه ؟) ادب و پرخاش با حضرتت نبود!
این ناشناس بودن هم مزایایى داردها؟
در باب بیتى براى نازنینان شما هم زیاد به خود نگیر، وسع است و بى بضاعتى.
اما شما هم بچسب به کاربرى علائم، مانند !!
توفیق جنابعالى نیز از درگاه پروردگار آرزوست

?☹

شایق نوشته:

با سلام و سلام ویژه خدمت دو دوست گرام جنابان ناشناس و بابک اول نکته ای عرفانی را گوشزد می کنم باشد خودم و تمام دوستان انرا با وجودمان عجین کنیم و ان اینکه عرفا می گویند در طریقت نه نتنها نباید دیگران را برنجانیم بلکه نباید از دیگران نیز برنجیم و چنین کاری گر چه واقعا سخت است اما شدنی است ( در طریقت کافری است رنجیدن ) بس بیایید فضایی دوستانه و مهربانانه ایجاد نماییم و لو اینکه عقاید و نظراتمان صد در صد مخالف همدیگر باشد و هیچ نیازی نیست که حتما عقاید و نظرات یکدیگر را ببذیریم و اتفاقا خداوند در قران می فرماید ( فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه بشارت بده بندگان مرا کسانیکه اقوال مختلف را گوش می دهند و بهترین انرا انتخاب میکنند ) و از طرفی نیز ممکن است انسان مطلبی را اشتباه فهمیده باشد و دوستی انسان را از ان اشتباه خارج کند و این نه تنها ناراحتی ندارد بلکه باید از ان دوست کمال تشکر را نیز کرد و اما راجع به مرشد سعدی مضمون داستانی را از کلیات سعدی بیان می کنم و از دوستان می خواهم که اگر دسترسی به کلیات دارند در بخش اداب درویشان عین داستان را نقل کنند تا استفاده های بیشتری برده شود سعدی نقل میکند شبی با بدرش در کاروانی بودند و سعدی میگوید از انجایی که من به عبادت مولع (بسیار علاقه مند ) بودم با بدرم برای نماز شب بیدار شدیم من به بدر گفتم چه خوب بود این افراد بجای خواب دو رکعت نماز می خواندند بدرم در جواب گفت چه خوب بود تو نیز می خوابیدی و کاری به مردم نداشتی و یرای انها تکلیف مشخص نمی کردی این داستان هم مطالب فوق را تایید میکند که نباید متعرض عقاید دیگران بود و هم دلالت میکند که اولین مرشد سعدی در طریقت بدرش بوده است البته برخی به استناد همان شعری که جناب بابک نقل کرده اند مرشد او را سهرودی می دانند اما ان شعر فقط دلالت بر این دارد که سعدی جناب سهروردی را حداقل یکبار انهم در کشتی ملاقات کرده و از او استفاده برده است این یک نکته و اما نکته دیگر اینکه بقعه و ارامگاه لزوما بر جایگاه مرده دلالت ندارد و می تواند منزل شخص زنده باشد و بنا بر این تفسیر سعدی گر چه شاید در ان وقت خود استاد و مرشد بوده است اما هنوز مرشدش می توانسته در شیراز زنده بوده باشدو بنابر این به نظر این فقیر این غزل در باره شیخ سعدی است الله اعلم

?☹

بابک نوشته:

شایق گرامى،
درود بر شما،
اول یک نکته :
تاریخ پیدایش تصوف و عرفان
بخش دوم
عرفا و حکماى استان زنجان
کریم نیرومند (محقق)
١٣٦٤ (ناشر: ستاره زنجان)
صفحات ٤٦٩-٤٧٨
سفر بر روى آب را آخرین سفرى که شیخ عمر سهروردى به همراه شاگردان از جمله سعدى به حج مى رفت، به سال ٦٢٨ ه.ق، بیان کرده.
و شروع آنرا اینگونه:
مقامات مردان بمردى شنو
نه از سعدى، از سهروردى شنو
و نتیجه گیرى، صفحه ٤٧٨،(بى دخل و تصرف)
“…با اینکه اقوال مختلف است و گاهى صحبت از اخذ خرقه و زمانى تحصیل در خدمت شهاب الدین به میان آمده لیکن چیزى که اکثریت به اتفاق قبول دارند …”
*
بارى،
شاید مهمتر از همه تعریفیست که شما از آرامگه و بقعه فرمودى، که پس از مراجعه به فرهنگ معین دیدم هر دو صحیح مى باشند.
به علاوه آنکه بقعه را به معناى خانقاه نیز آورده، که باز مهر تاییدى است بر نظر شما.
با سپاس از راهنمایى و روشنگرى که فرمودى
سرت شاد

?☹

بابک نوشته:

با پوزش، این بخش پاک شد
“…چیزى که اکثریت به اتفاق قبول دارند : مرید بودن شیخ سعدى علیه الرحمه است…”

?☹

ناشناس نوشته:

جناب بابک،
خود سرکار نیز چندان شناخته نیستید . بابک دیگری هم در گنجور مینویسد و بگذریم که بابک ای بسا نام مستعار سرکار باشد.
در باره اسایه و تصحیح جنابعالی به عرض میرسانم من از نوشتن همزه حتا در واژه های عربی همواره پرهیز کرده ام.

جناب شایق ، حق با شماست نمی گویم کلوخ انداز را پاداش سنگ است، اما برخی جوانان گاه
به اندرزهایی چنین نیاز دارند.

?☹

شایق نوشته:

با سلام وسلام ویژه خدمت دو سرور گرامی در قران کریم خداوند در مورد قتل عمد سه گزینه بیشنهاد میکند ۱ – کشتن قاتل ۲- گرقتن دیه ۳- بخشیدن بی قید و شرط و خداوند خود گزینه سوم را بیشنهاد میکند و برای کسانیکه به گزینه سوم عمل کنند باداش عظیم قرار داده و وعده داده که اجر فراوانی خواهند داشت حال تصور کنید شخصی جوان بیست ساله رعنای خود را توسط یک فرد جانی وبی همه چیزی از دست داده است فردی که از نظر ما به هیچ دردی جز مردن نمی خورد اما خداوند خواستار بخشیدن اوست و اینکار عطمت بخشش در کارهای نابخشودنی را نشان میدهد و چنین بخششی چه ظرفیت عطیمی میطلبد و بنابراین عاشق خدا بودن یعنی بخشیدن بی قید و شرط همدیگر

?☹

روح اله نوشته:

سلام خدمت دوستان گل
اقا ما کلی فیض بردیم و استفاده کردیم
من راسیتش کمی خندم گرفت از این مباحثه و زد و خورد شما دو نفر
دعوای ادبی ندیده بودیم که اونم دیدیم
برای همتون ارزوی خوشبختی میکنم

?☹

رامین نوشته:

هر چه بیشتر می گذره، من بیشتر شیفته جناب شایق میشم. تا دیروز فقط به علم ایشون غبطه می خوردم ولی الان به شخصیت ایشون.
خداوند شما رو حفظ کنه.

?☹

حمید سامانی نوشته:

بعد از خواندن نظرهای ناشناس و بابک یاد شعری از سعدی افتادم

دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکسار
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
دو صاحبدل نگه دارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی
وگر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
بتر زانم که خواهى گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانى

هر دو ادبیات فارسی را دوست دارید حالا اگر کسی نظرش به علت بی اطلاعی فرق داشت و مورد پسند ما نبود آیا واقعاً سزاوار سرکوب و تحقیر است؟
شما هموطن هستید همدیگر را دوست بدارید

?☹

حمید سامانی نوشته:

حمید سامانی

این شعر یکی دیگر از شاهکارهای سعدی است و بسیار بسیار زیباست
اما در رابطه با تفسیر بیت اول شعر
بقعه در اصل به معنای بنا، زیارتگاه، مدفن، مزار و چنین چیزها و همچنین محل است
بعضی از دوستان به همین معنای اولیه و اصلی به این شعر فکر میکنند
در حالی که سعدی با مهارت و زیبایی فوق العاده ای از قبعه به عنوان استعاره و تشبیه استفاده کرده و سر و سینه و ذهن خود را به قبعه تشبیه کرده که محل آرامش و آسایش یار است و در عین حال عاشق بیمار به دلیل وجود یاد و خاطر یار در قبعه اش خودش هم شفا می یابد چون موجب آرامشش است، وگر چطور میتوان فکر کرد که محل دفن کسی محل آرامش معشوق باشد، این چنین تفسیری به عقل و احساس عاشقانه کسی سازگار نیست

در ضمن چنانچه یکی از دوستان اشاره کرده اند حافظ از این شعر بسیار زیبا استقبال کرده و در شعر خود آورده اما رعایت ارج و قدردانی را به جا نیاورده

سعدی آنقدر قدر شناس و بزرگ بوده که در صورت استفاده از اشعار دیگر شاعران چون فردوسی برزرگ به زیبایی و افتادگی از آنان یاد کرده، ملاحظه کنید بیت دوم شعر زیر از فردوسی است و ببینید چطور سعدی به زیبایی و خوبی و معرفت از وی یاد کرده و چقدر استادانه و با مراعات در حفظ فرهنگ امانت شعر و شاعری به شاعر بزرگی ارج نهاده است

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

روان این بزرگ ادب ایران زمین شاد
خداوند رحمتت کند ای سعدی بزرگوار

?☹

بابک نوشته:

جناب سامانى گرامى،
این داستان سرى دراز داشت ولى مدتها پیشتر فیصله یافت…
با سپاس از رهنمود شما

?☹

سولماز نوشته:

با سلام خدمت همه و آقای حمید سامانی که گفته بودید چطور محل دفن معشوق میتواند مایه ی آرامش خاطر عاشق باشد؟شاید منظور سعدی این بود ک راحت جانش(معشوقش)آنجا دفن است.نه اینکه آرامگاه یار راحت جان او و شفای دل بیمار اوست.

?☹

گمنام-۱ نوشته:

سولماز گرامی
بقعه خانه و سرای و سرزمین است
و آرامگاه جایگاه بود و باش.

?☹

حمید سامانی نوشته:

سولماز جان
شما اگر خوب بخوانید و معنای دوم و سوم کلمات را بدانید و با فن استعاره در شعر آشنایی داشته باشید بهتر متوجه میشوید
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست یعنی خرم باشد آن محل و مکانی که یار در آنجا آرامش دارد
آن محل و مکان ذهن و قلب است، پس به طور خلاصه خرم باشد آن قلبی که محل آرامش یار آنجاست

?☹

سولماز نوشته:

موافقم ک مصرع اول به همین معنی است.منظورم با مصرع دوم بود

?☹

حمید سامانی نوشته:

خانم سولماز

با تشکر از سؤال و پوزش از تأخیر در جواب، من امروز به اینجا دوباره سر زدم، هر چند اشتباه تایپی بقعه و مفهوم آن را در فاصله کمی مجدداً نوشتم و توضیح دادم ولی متأسفانه نمیدانم چرا وارد نشده

اگر دقت کنید میبینید که معنای بقعه را محل و مکان نوشته ام در حقیقت اشاره سعدی از بقعه به محل و مکان همان خانه و سرا است، به هر حال تصحیح میکنم

خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست = شاد و خرم آن خانه و سرایی که محل آرامش یار است
راحت جان و صفای دل بیمار آنجاست = در اینجا با مراجعه به مصراع اول دیگر بایستی به راحتی معنای مصراع دوم را به سادگی تشخیص داد، پس کسی که عاشق است و دل بیمار و رنجوری دارد همان خانه ای که مایه شادی و خرمی یارش است، مایه راحتی و آسایش او هم هست

امیدوارم توانسته باشم بهتر توضیح بدهم

?☹

سولماز نوشته:

آقای سامانی عزیز
ممنون از توضیحات شما.فکرکنم حالا متوجه منظورتان شدم
پوزش از تأخیر

?☹

7 نوشته:

۱-خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
۲-راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست
۱=خوشا دیاری که خانه یار آنجاست
یار در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
آه که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم

?☹

پریشان نوشته:

سلام به همگی…
فقط میخواستم بپرسم که چرا کمی ساده تر صحبت نمیکنید؟

?☹

الهام ملک محمدی نوشته:

وسط اینهمه بحث عذر می خوام که من کوچک تر جسارت حرف زدن دارم
این شعر صحبت های یه غریب دور از وطن ه ,
اینجا به نظر سعدی سرزمینش رو دلبر خطاب کرده ,
و واقعیت هم همینه
آرزوی هر غریبی بازگشت به وطنش هست و به همین دلیل سال های آخر عمرش رو به شیراز برگشت
بیت آخر چنین صحبت هایی رو به من القا کرده

?☹

ایرانی نوشته:

به به عجب غزل زیبایی. فوق العاده لذت بردم. الحق که سعدی فرزانه استاد سخن وغزل میباشد. امروز یکم اردیبهشت ماه سالروز بزرگداشت سعدی شیرازی بر تمام ایرانیان و فارسی زبانان سراسر جهان گرامی باد.

?☹

خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به “حافظ”، غزلسرای بزرگ و از خداوندان شعر و ادب پارسی است. وی حدود سال ۷۲۶ هجری قمری در شیراز متولد شد و سال ۷۹۲ هجری قمری در شیراز در گذشت. آرامگاه خواجه حافظ شیرازی در حافظیهٔ شیراز زیارتگاه صاحبنظران و عاشقان شعر و ادب پارسی است. شعری زیبا از اشعار حافظ شیرازی را در ادامه با هم می خوانیم.

سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد از آن رنگ رخم خون در دل افتاد و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد غلام همت آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد گر از سلطان طمع کردم خطا بود ور از دلبر وفا جستم جفا کرد

Copyright (c) 2006-2019 persianv.com All Rights Reserved

© باز نشر مطالب اختصاصی سایت فقط با ذکر منبع و لینک مطلب در سایت persianv.com مجاز میباشد .

شعر زیبا صبا
شعر زیبا صبا
0

دوره مقدماتی php

یک دیدگاه برای “شعر زیبا صبا”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *