داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

دوره مقدماتی php
داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی
داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

فهرستی از همهٔ داستان‌کوتاه‌نویسان فارسی ایرانی و افغانستانی در سبک‌های گوناگون. این فهرست دربرگیرندهٔ نویسندگان ایرانی است که به‌طور ویژه داستان کوتاه نوشته‌اند یا دیگر نویسندگانی که به داستان کوتاه نیز پرداخته‌اند؛ همچنین نویسندگان افغان و ایرانی که به غیر فارسی نوشته‌اند.


نام پررنگ، نام افراد تصویردار است.

هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی

دهه ی هشتاد داستان کوتاه ایرانی

این ۳ زیررده در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۳ زیررده است.

دوره مقدماتی php

این ۳ صفحه در این رده قرار دارند؛ این رده در کل حاوی ۳ صفحه است.

You are here:

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

از آزاده ملک زاده ۳٫ مرداد ۱۳۹۶, ۲۲:۲۲ 891k بازدید داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

فهرست

نویسندگان معروف ایرانی در تاریخ ادبیات کشور برای ایران افتخار آفرینی های زیادی کردند به طوریکه بعضی از نویسندگان و شعرای ایرانی مثل حافظ و سعدی، فردوسی حکیم، مولوی و… در خارج از کشور هم علاقمندان زیادی دارند که بخاطر علاقه به آثار این بزرگان ادبیات ایران، زبان شیرین فارسی رو فرا گرفتند. همه ما نویسندگان ایرانی زیادی رو می شناسیم که از کودکی تا به الان کلی خاطره خوب از مطالعه کتاب هاشون داریم. اگه دوست داری با نویسندگان معروف ایرانی آشنا بشی و برترین آثار این نویسندگان مطرح ایرانی رو بشناسی این مطلب رو بخون.

جلال آل احمد یکی از نویسندگان معروف ایرانی بود که در ۲ آذر ۱۳۰۲ در  تهران متولد شد. این نویسنده، روشنفکر، منتقد و مترجم ایرانی تاثیر زیادی در ادبیات کشور داشت. از مهمترین آثار جلال آل احمد میشه به مجموعه آثار پنج داستان، نفرین زمین، سنگی بر گوری، نون والقلم، مدیر مدرسه، سرگذشت کندوها، زن زیادی، سه تار، از رنجی که می پریم، دید و بازدید و… اشاره کرد.

سیمین دانشور نویسنده معروف ایرانی و همسر جلال آل احمد در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز متولد شد. خانم دانشور اولین زن داستان نویس ایرانی بود. مهمترین اثر این بانوی نویسنده ایرانی سووشون بود که به ۱۷ زبان زنده دنیا منتشر شده. از دیگر آثار خانم سیمین دانشور میشه به مجموعه داستان های آتش خاموش، شهری چون بهشت، به کی سلام کنم، از پرنده های مهاجر بپرس و رمان های جزیره سرگردانی، ساربان سرگردانی و کوه سرگردان اشاره کرد.

صادق هدایت داستان نویس، مترجم و روشنفکر ایرانی در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ متولد شد. هدایت در تاریخ ادبیات کشور ما نقش بسیار مهمی داره بطوریکه عنوان یکی از پدران داستان نویسی نوین ایرانی رو از آن خودش کرده. رمان کوتاه بوف کور که به سبک فراواقع نوشته شده جزء مهمترین آثار صادق هدایت برشمرده میشه. این رمان شهرت جهانی داره و به خیلی از زبان های دنیا ترجمه شده. آثار هدایت عبارتند از : رباعیات خیام، فواید گیاهخواری، زنده بگور، پروین دختر ساسان، سایه مغول، اصفهان نصف جهان، سه قطره خون، نیرنگستان، سایه روشن، مازیار، البعثه الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه، وغوغ ساهاب، ترانه های خیام، بوف کور، سگ ولگرد، علویه خانم، ولنگاری، حاجی آقا، افسانه آفرینش، توپ مرواری، نوشته های پراکنده.

محمود دولت آبادی نویسنده معاصر ایرانی در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولت آباد سبزوار متولد شد. رمان ۱۰ جلدی کلیدر مهمترین اثر دولت آبادی هست که شهرت جهانی داره. در سال ۲۰۱۳ این نویسنده معروف ایرانی جایزه ادبی یان میخالسکی سوئیس رو از آن خودش کرد. مهمترین آثار محمود دولت آبادی عبارتند از : کلیدر، سفر، آوسنه بابا سبحان، لایه های بیابانی، گاواربان، هجرت سلیمان، جای خالی سلوچ، روزگار سپری شده مردم سالخورده، زوال کلنل و…

هوشنگ گلشیری نویسنده و روزنامه نگار ایرانی در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۱۶ متولد شد. گلشیری بعنوان یکی از تاثیرگذارترین داستان نویس های معاصر لقب گرفته. مهمترین اثر هوشنگ گلشیری رمان کوتاه شازده احتجاب هست که باعث معروفیت بین المللی این نویسنده شد. شازده احتجاب یکی از قوی ترین داستان های ایرانی شناخته شده. از دیگر آثار مهم هوشنگ گلشیری میشه به نمازخانه کوچک من، نیمه تاریک ماه، شاه سیاه پوشان، شازده احتجاب، کریستین و کید، بره گمشده راعی، آینه های دردار، جن نامه و… اشاره کرد.

غلامحسین ساعدی یکی دیگر از نویسندگان معروف ایرانی هست که در تاریخ ۲۴ دی ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. این نویسنده بزرگ ایرانی که پزشک هم بود اسم مستعار گوهر مراد رو برای خودش انتخاب کرد. مهمترین آثار غلامحسین ساعدی عبارتند از آی باکلاه آی بی کلاه، چشم در برابر چشم، مار در معبد، شب نشینی باشکوه، عزاداران بیل، دندیل، گور و گهواره، واهمه های بی نام و نشان، ترس و لرز، مقتل، توپ، تاتار خندان، غریبه در شهر، گاو و…

صادق چوبک داستان نویس بزرگ ایرانی در تاریخ ۱۴ تیر ۱۲۹۵ در بوشهر متولد شد. چوبک هم از نظر منتقدین ادبی یکی دیگر از قطب های داستان نویسی نوین ایران معرفی شده. مهمترین آثار صادق چوبک به نام های انتری که لوطیش مرده بود، تنگسیر و سنگ صبور از شهرت جهانی برخوردارند. چوبک در اکثر داستان هاش به زندگی مردمی عامی و فقیر می پردازه که اسیر نادانی، خرافه پرستی و اعتقادات بی پایه هستند. دیگر آثار مهم صادق چوبک عبارتند از خیمه شب بازی، روز اول قبر، چراغ آخر، قفس و….

سید مجتبی آقا بزرگ علوی که به نام بزرگ علوی به شهرت رسید یکی دیگر از نویسندگان معروف ایرانی بود که در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۲۸۲ متولد شد. بزرگ علوی هم از نظر منتقدین آثار هنری یکی دیگر از پدران داستان نویسی ایرانی قلمداد شده. مهمترین آثار بزرگ علوی عبارتند از چشم هایش، گیله مرد، چمدان، پنجاه و سه نفر، ورق پاره های زندان، میرزا، نامه ها، سالاری ها، موریانه و…

صمد بهرنگی معلم، منتقد اجتماعی، مترجم، داستان‌نویس و محقق ایرانی در ۲ تیر ۱۳۱۸ در تبریز متولد شد. کتاب ماهی سیاه کوچولو یکی از آثار بسیار مهم بهرنگیه. از دیگر آثار مهم صمد بهرنگی میشه به اولدوز و کلاغها، اولدوز و عروسک سخنگو، کچل کفترباز، پسرک لبوفروش، پیرزن و جوجه طلاییش و… اشاره کرد.

سید محمدعلی موسوی جمالزاده نویسنده و مترجم معاصر ایرانی در ۲۳ دی ۱۲۷۰ متولد شد. جمالزاده بعنوان پدر داستان کوتاه زبان فارسی مطرح شده و آغازگر سبک واقع گرایی در ادبیات فارسی به شمار میاد. این نویسنده معروف ایرانی در سال ۱۹۶۵ جایزه نوبل ادبیات رو کسب کرد. آثار مهم محمدعلی جمالزاده عبارتند از یکی بود یکی نبود، عمو حسینعلی، دارالمجانین، شاهکار، تلخ و شیرین، فارسی شکر است، قصه های کوتاه برای بچه های ریشدار، راه آب نامه و….

سید ابراهیم تقوی شیرازی که به نام ابراهیم گلستان شهرت داره کارگردان، داستان‌نویس، مترجم، روزنامه‌نگار، و عکاس ایرانی در تاریخ ۲۶ مهر ۱۳۰۱ در شیراز متولد شد. ابراهیم گلستان از معدود نویسندگان ایرانیه که در هنر فیلمسازی هم دستی بر آتش داشته و جوایز ارزشمندی دریافت کرده. آثار مهم ابراهیم گلستان عبارتند از آذر ماه آخر پاییز، شکار سایه، اسرار گنج دره جنی، مد و مه، خروس و…

گلی ترقی نویسنده معروف ایرانی متولد ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران و ساکن فرانسه ست. از مهمترین آثار این بانوی نویسنده ایرانی میشه به خواب زمستانی، من هم چگوارا هستم، خاطره های پراکنده، جایی دیگر، فرصت دوباره، اتفاق و…. اشاره کرد.

ایرج پزشکزاد نویسنده و طنزپرداز ایرانی قرن بیستم در سال ۱۳۰۶ در تهران متولد شد. پزشک زاد با خلق اثر معروف دایی جان ناپلون که تصور ناصر تقوایی به تصویر کشیده شد به شهرت رسید. دیگر آثار مهم ایرج پزشکزاد عبارتند از حاج ممجعفر در پاریس، ماشاالله خان در بارگاه هارون الرشید، آسمون ریسمون، ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد، خانواده اختر نیک، به یاد یار و دیار، شهر فرنگ از همه رنگ و…

نادر ابراهیمی داستان نویس معاصر ایرانی در ۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران به دنیا اومد. این نویسنده معروف ایرانی علاوه بر داستان نویسی به فیلم‌ سازی، ترانه‌ سرایی، ترجمه، و روزنامه ‌نگاری هم اشتغال داشت. مهمترین آثار نادر ابراهیمی عبارتند از با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ، بار دیگر شهری که دوست می داشتم، در سرزمین کوچک من، دور از خانه، قصه گلهای قالی، سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن، یک عاشقانه آرام، قلب کوچکم را به چه کسی هدیه دهم؟، آتش بدون دود، سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد و…

علی محمد افغانی از نویسندگان نامدار ایرانی در تاریخ ۱۱ دی ۱۳۰۳ در کرمانشاه متولد شد. افغانی رمان معروف شوهر آهو خانم رو به نگارش درآورد که اولین رمان به زبان فارسی در دنیاست. از دیگر آثار مهم علی محمد افغانی میشه به شادکامان دره قره سو، بوته زار، محکوم به اعدام، دختر دایی پروین، صوفی صحنه دزد کنگاور، حاج الله باشی و…. اشاره کرد.

زویا پیرزاد بانوی نویسنده و داستان نویس ایرانی در سال ۱۳۳۱ در آبادان متولد شد. رمان چراغ ها را من خاموش می کنم مهمترین اثر این نویسنده ست که جوایز متعددی کسب کرده. دیگر آثار خانم پیرزاد عبارتند از مثل همه عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک، عادت می کنیم و….

داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

فهیمه رحیمی بانوی رمان نویس ایرانی که به دانیل استیل ایران شهرت داشت در سال ۱۳۳۱ در تهران به دنیا اومد. بیشتر رمان های عامه پسند و پرمخاطب که در کشور ما منتشر شده به قلم خانم فهیمه رحیمی نوشته شده. مهمترین آثار این بانوی نویسنده که جزء نویسندگان معروف ایرانی هم هست عبارتند از پنجره، تاوان عشق، پاییز را فراموش کن، پریا، سالهایی که بی تو گذشت، انتظار، هنگامه، ماندانا، عشق و خرافات، خیال تو، اتوبوس، بانوی جنگل و…

مرتضی مودب پور که به م. مودب پور شهرت داره هم یکی دیگر از رمان نویس های موفق ایرانیه. این نویسنده در سال ۱۳۳۷ در تهران متولد شد. رمان پریچهر که جزء معروف ترین رمان های ایرانیه می تونه برترین اثر این نویسنده باشه. از دیگر آثار پرمخاطب م. مودب پور میشه به یلدا، یاسمین، گندم، چند روز ابری، شیرین، خواستگاری یا انتخاب، ننه سرما، بوی نا و دریا، نخل های مردابی، پس کوچه های سکوت و… اشاره کرد.

هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده معاصر ایرانی که بخاطر نگارش کتاب های کودک و نوجوان یکی نویسندگان معروف ایرانی شناخته شده در ۱۶ شهریور ۱۳۲۳ در روستای سیرچ بخش شهداد کرمان به دنیا اومد. قصه های مجید معروف ترین و جذاب ترین اثر مرادی کرمانیه و اگه دوست داری مطالعه اش کنی می تونی به پست بهترین رمان های ایرانی مراجعه و دانلودش کنی. دیگر آثار هوشنگ مرادی کرمانی عبارتند از خمره، آب انبار، معصومه، چکمه، تنور، مهمان مامان، مربای شیرین، لبخند انار و…

اسماعیل فصیح داستان نویس و مترجم ایرانی در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۱۳ متولد شد. رمان های شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما و درد سیاوش از مهمترین آثار این نویسنده هستند که در دهه های ۶۰ و ۷۰ شمسی جزء پرفروش ترین رمان های ایرانی به حساب می اومدند. از دیگر آثار پرمخاطب اسماعیل فصیح میشه به دل کور، شهباز و جغدان، کمدی تراژدی پارس، پناه بر حافظ، نامه ای به دنیا، عشق و مرگ، دیدار در هند، طشت خون و… اشاره کرد.

این ۲۰ نویسنده ای که لیست کردم جزء معروف ترین نویسندگان ایرانی هستند و آثار پرمخاطبی ارائه دادند. به نظر تو دیگه کدوم نویسنده می تونه در گروه نویسندگان معروف ایرانی جای داشته باشه؟

بهترین نویسندگان ایرانیدانلود فایل پی دی افدانلود فایل پی دی اف کتابدانلود کتاب از نویسندگان معروف ایرانیلیست نویسندگان ایرانیلیست نویسندگان معروف ایرانینویسندگان ایرانینویسندگان برتر ایرانینویسندگان معروف ایرانی

دعوت به خبرنامه نت نظر

تخفیف هفتگی در خبرنامه نت نظر

… بیشتر

آزاده هستم، یکی از بلاگرهای نت نظر. دختری شاد و فعالم و سعی میکنم در لحظه زندگی کنم. عاشق کافه گردی، فیلم و سریال و بازی های کامپیوتری هستم. به محیط زیست علاقه زیادی دارم و حامی پر و پا قرص حیواناتم، خودم هم یه گربه خوشگل و دوست داشتنی و خاص دارم که همه زندگیمه. اگه دوست داری بیشتر با روحیاتم آشنا بشی می تونی بزنی رو اسمم و تمام مطالبی که نوشتم رو بخونی. اگه موضوع جالبی به ذهنت می رسه باهام در میون بذار تا درباره ش یک پست جالب و جذاب برات بنویسم.

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

Moarefi 50 romane ma’roofe donya ke az behtarin shahkar haye adabie jahan hastand

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

behtarin filmhaye cinamaye oropa

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف

behtarin restooran Kashan-list 10 tayi

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

behtarin gooshi Samsung 2019-list 10 tayi

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

10 of the Cheapest Countries in the World To Study Abroad

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

test hosh va etelaat omomi – list 10 tayi

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

2.5k بازدید

behtarin filmhaye cinamaye oropa

از پریسا ایرانی ۱۵٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۱۹:۱۴

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

35.7k بازدید

10 of the Cheapest Countries in the World To Study Abroad

از مهتاب حسینی نژاد ۹٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۱۵:۴۶

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

9.7k بازدید

behtarin anime haye tarikh-list 20 tayi

از لطیفه ایری ۸٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۹:۰۰

Read More

افتضاح ضعیف

33.1k بازدید

biography Claude Monet va ashnaei ba naghash impressionist Faransavi

از لطیفه ایری ۷٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۹:۰۰

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

14k بازدید

Best animated movies of 2019

از مهتاب حسینی نژاد ۵٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۱۷:۰۷

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

64.3k بازدید

Best universities in the world

از مهتاب حسینی نژاد ۵٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۱۴:۵۷

Read More

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

Current [email protected] *

Leave this field empty

بیش از 15000 نفر بصورت روزانه منتظر تبلیغ شما هستند! همین حالا تبلیغ خود را قرار دهید.

۱۳۹۶ – نت نظر ©

1)عشق از دست رفته…

نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم

بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند،
جلوم رژه

می‌رفتند. ساعت از وقتِ

داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت کرده داشت می پژمرد.

قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه،عصبی،

طاقتم تمام شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.

گل را هم انداختم زمین، با پا لهش 
کردم. گَند زدم بهش. گل‌برگ‌هاش کَنده،

پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا، دست‌هام را کردم
تو جیب‌هایم،

راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد.

صدای تندِ قدم‌هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌هاش هم می امد..

برنگشتم به‌ رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج
شدم.از  خیابان می

گذشتم. هنوز داشت پُشتم می‌آمد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم.

می‌دوید صِدام می‌کرد.

آن‌طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ‌م بِش بود. کلید
انداختَ‌م در را باز

کنم، باز کرده ، صدای بووق 

ترمزی شدید و فریاد – ناله‌ای کوتاه-  شنیدم ریخت تو گوش‌هام – تو جانم.

تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌روو افتاده بود جلو
ماشینی که ب

ِش زده بود و راننده‌ش هم داشت توو سرِ خودش می‌زد. سرش خورده بود
روو

آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می‌رفت سمتِ جوویِ کنارِ
خیابان.


ترس‌خورده – هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم


مبهوت.


گیج.


مَنگ.


هاج و واج نِگاش کردم.

توو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام
رفت

روو ساعت خودم  ساعت چهار و
چهل و پنچ دقیقه بود .آستینِ مانتوش که بالا

 شده، ساعتَ‌ش پیدا بود.
چهار و پنج دقیقه!

گیجْ – درب و داغانْ نِگا ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. عدلْ
چهار و پنج دقیقه

بود.

به خاطر اشتباه،من رفت……برای همیشه از کنارم.


2)عشق زن روستائی…

روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني
از همسرش نشنيده بود، بيمار شد

شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌
حمل و نقل کالا در شهر

استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت
خود کرد.

زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي
دانست

دست هايش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: مرا بغل کن.داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

زن پرسيد: چه کار کنم؟ و وقتي متوجه حرف شوهرش شد ناگهان
صورتش سرخ

شد

با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خيس
نمود.

به نيمه راه رسيده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه
برگردند،

شوهرش با تعجب پرسيد: چرا؟ تقريبا به بيمارستان رسيده
ايم.

زن جواب داد: ديگر لازم نيست، بهتر شدم. سرم درد نمي کند.

شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد
که

گفتن همان جمله ى ساده ى “مرا بغل کن”

چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که

در همين مسير کوتاه، سردردش را خوب کرده است.

عشق
چنان عظيم است که در تصور نمي گنجد. فاصله ابراز عشق
دور نيست

فقط از قلب تا زبان است و کافي است که حرف هاي دلتان را
بيان کنيد ..


به آسانی به عشقت بگو
دوستت دارم……..

3)عروسک های
پیرزن…

زن و شوهری در طول ۶۰
سال زندگی مشترک، همه چیز را به طور مساوی بین

خود تقسیم کرده بودن.                         

در طول این سالیان طولانی آنها راجع به
همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ

چیز را از هم پنهان نمیکردند.  

تنها چیزی که مانند یک راز مانده بود،
جعبه کفش بالای کمد بود که پیرزن از

شوهرش خواسته بود هیچگاه راجع

به آن سوال نکند،
و تا دم مرگ داخل آن را نبیند.

روزی حال پیرزن بد شد و مشخص شد که نفس
های آخر عمرش است. پیرمرد از

او اجازه گرفت و در جعبه

کفش را گشود. از چیزی که در
داخل آن دید شگفت زده شد!!!!!

دو عروسک و شصت هزار دلار پول نقد! با
تعجب راجع به عروسک ها و پول ها از

همسرش پرسید.

پیرزن لبخندی زد و گفت: ۶۰
سال پیش وقتی با تو ازدواج می کردم،،،،، مادرم نصیحتم کرد و گفت: خویشتندار

باش و
هرگاه شوهرت تو را عصبانی کرد چیزی نگو و فقط یک عروسک درست کن.!

پیرمرد لبخندی زد و گفت: خوشحالم که در
طول این ۶۰ سال زندگی مشترک تو

فقط دو عروسک درست کرده ای.

پیرزن خنده ی تلخی کرد و گفت: هیچ می
دانی این پول ها از کجا آمده است؟

پیرمرد کنجکاوانه جواب داد: نه نمی دانم.
از کجا؟

پیرزن نگاهش را به چشمان پیرمرد دوخت و
گفت: از فروش عروسک هایی که طی

این مدت درست کرده ام!!!

و بهترین روز هایی که پیرزن از دست
داده بود دیگر برایش برنگشت……….رفت.


4)عشق پاک…

روزی
یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر دو            

فرزندش در آتش
گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش        

کردن                                                                                                    

آتش به سوی خانه
شتافتند. وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت      

برای                                                                                                     

خاموش کردن آتش به جستجوی
آب و خاک برخاستند شیوانا متوجه جوانی     شد  که                                                                                                                                                                                                                 

بی تفاوت مقابل کلبه نشسته است و با
لبخند به شعله                                      

های     آتش   نگاه می کند.                                                                             

 شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او
پرسید:” چرا بیکار نشسته ای و به

کمک ساکنین کلبه نرفته ای!؟

جوان لبخندی زد و گفت:” من اولین خواستگار این زنی
هستم که در آتش گیر ا

فتاده است. او و خانواده اش مرا به خاطر اینکه فقیر بودم
نپذیرفتند و عشق

پاک و

صادقم را قبول نکردند. در تمام این سالها آرزو می کردم که
کائنات تقاص آتش

دلم را

از این خانواده و از این زن بگیرد. و اکنون آن زمان فرا
رسیده است.”

شیوانا پوزخندی زد و گفت:” عشق تو عشق پاک و صادق
نبوده است.

عشق پاک

همیشه پاک می ماند! حتی اگر معشوق چهره عاشق را به لجن بمالد و
هزاران

بی مهری در حق او روا سازد.

عشق واقعی یعنی همین تلاشی که شاگردان مدرسه من برای
خاموش

کردن                                                                                                   

آتش منزل یک غریبه به خرج می دهند. آنها ساکنین منزل را نمی شناسند

اما
با

وجود این در اثبات و پایمردی عشق نسبت به تو فرسنگها جلوترند. برخیز و

یا به
آنها

کمک کن و یا دست از این ادعای عشق دروغین ات بردار و از این منطقه دور

شو!

اشک بر چشمان جوان سرازیر شد. از جا برخاست. لباس های
خود را خیس

کرد و

شجاعانه خود را به داخل کلبه سوزان انداخت. بدنبال او بقیه
شاگردان شیوانا

نیز

جرات یافتند و خود را خیس کردند و به داخل آتش پریدند و ساکنین
کلبه را

نجات

دادند. در جریان نجات بخشی از بازوی دست راست جوان سوخت و آسیب دید.

اما

هیچکس از بین
نرفت.

روز بعد جوان به درب مدرسه شیوانا آمد و از شیوانا خواست
تا او را به شاگردی

بپذیرد و به او بصیرت و معرفت درس دهد. شیوانا نگاهی به دست
آسیب دیده

جوان

انداخت و تبسمی کرد و خطاب به بقیه شاگردان گفت:” نام این
شاگرد

جدید         

“معنای دوم عشق” است. حرمت او را حفظ کنید که از این به بعد
برکت این مدرسه

اوست.                                                                                                 

5)هدیه…

روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان،
به چشمه آب زلالی رسید.

آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب
کرد تا بتواند مقداری از آن

آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد.

مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد
تقدیم کرد.

پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند
گرمی نثار مرد جوان کرد و

از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد

مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت

اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از
شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.

شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و
گفت: آب بسیار بد مزه است.

ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته
بود.

شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چطور
وانمود کردید که گوارا

است؟

استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را
چشیدم. این آب فقط      

حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از
این باشد.        

پس منتظر هدیه های گران بها نباش بلکه محبت بیندیش.

 

 

♠ اگـــه داستان ها رو خـــونــــدی  یادت نره حــرف دل تو بــگــی ♠

Thanks for telling us about the problem.


Be the first to ask a question about چهل داستان کوتاه ایرانی

Welcome back. Just a moment while we sign you in to your Goodreads account.

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود،

با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده.یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند:….

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار
میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی
بود هزینه می کرد…

این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.در
همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع
دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید
و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود…داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود،
زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند.
پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.

یک روز
صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری
را دید. نجـار گفت: من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید
شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان
کنم؟….

در شهری در آمریکا،آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌دار نمی‌شد.او
نذر کرد که اگر بچه‌دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح
کند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد! روز اول یک شیرینی فروش ایتالیائی
وارد مغازه شد. پس ازپایان کار، هنگامیکه قناد خواست پول بدهد،
آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را
باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در
بود. روز دوم یک گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب
کند، آرایشگرماجرا را به او گفت.. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست
مغازه‌اش راباز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل
فروش دم در بود. روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان
آرایشگرماجرا را به او گفت و از گرفتن پول  امتناع کرد. حدس بزنید فردای آن
روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، با چهمنظره‌ای روبروشد؟

فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید…


چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنیها بسپارد.در مشخصات تولید محصول نوشته بود سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰ قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است.هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند نامه ای همراه آنها بود با این مضمون مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می دهیم برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید خط تولید جداگانه ای درست کردیم و آنها را فراهم ساختیم.

امیدواریم این کار رضایت شما را فراهم سازد !

کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست. مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید :پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم  حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است .مردک با حالت منفعل  دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد.بعد کشیش از او پرسید  تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟

مردک گفت من روماتیسم ندارم اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است.

بقیه داستان در ادامه مطلب…

و پی کارش رفت….

بقیه داستان در ادامه مطلب…

فیلسوفی همراه با شاگردانش در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره ی
اهمیت ملاقات های غیرمنتظره گفتگو می کردند . بر طبق گفته های ” استاد ”
تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند به ما ” فرصت یادگیری ” و یا ”
آموزش دادن ” را می دهند . در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی
رسیدند که علیرغم آنکه در مکان بسیار مناسب واقع شده بود ، ولی ظاهری بسیار
حقیرانه داشت . شاگرد گفت : ” این مکان را ببینید . شما حق داشتید . من در
اینجا این را آموختم که بسیاری از مردم ، در بهشت بسر می بردند ، اما
متوجه آن نیستند و همچنان در شرایطی بسیار بد و محقرانه زندگی می کنند …

بقیه داستان در ادامه مطلب…

شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت : گوش کن ! می خواهم
چیزی برایت تعریف کنم . دوستی به تازگی در مورد تو می گفت . همسایه حرف او را قطع کرد و گفت
: قبل از اینکه تعریف کنی ، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای
یا نه ؟ داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

– کدام سه صافی ؟

– اول از میان صافی واقعیت .
آیا مطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد ؟

– نه من فقط آن را شنیده ام .
شخصی آن را برایم تعریف کرده است .

– سری تکان داد و گفت : پس حتما
آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای . مسلما چیزی که می خواهی
تعریف کنی ، حتی اگر واقعیت نداشته باشد ، باعث خوشحالیم می شود .

– دوست عزیز فکر نکنم تو را
خوشحال کند .

– پس اگر مرا خوشحال نمی کند
حتما از صافی سوم ، یعنی فایده ، رد شده است . آیا چیزی که می خواهی تعریف
کنی ، برایم مفید است و به دردم می خورد ؟

– نه ، به هیچ وجه !

– همسایه گفت : پس اگر این حرف ،
نه واقعیت دارد ، نه خوشحال کننده است و نه مفید ، آن را پیش خود نگهدار و
سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی ! !

ساعت حدود 10 صبح بود. طبق معمول بساطم رو
کنار خيابون پهن کرده بودم و با کفشهاي جورواجور و پاشنه ها و واکس هاي
رنگارنگ سرگرم بودم. عابرها اکثرا بدون توجه از کنارم رد مي شدند و کمتر
کسي توجهي بهم مي کرد. گهگاه کسي مي ايستاد تا واکسي به کفش بزنه يا تعمير
سريع و کوچيکي انجام بده…..

بقیه داستان در ادامه مطلب…

بقیه داستان در ادامه مطلب…

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های
قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد و بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره
شد و یاد حرف پدرش افتاد :

“اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم”.

دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:

یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه …

و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت:

“نه … خدا نکنه… اصلآ کفش نمی خوام

در سالی که قحطی
بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند.مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال
است.به او گفت:
چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی؟
جواب داد که:
من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می
کنم روزی مرا میدهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد که از عرفای بزرگ ایران بود، می گوید:
از خودم شرم کردم که یک
غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم…!


یϐ ی

ی ی
ی ی ی ی یϐ ѐ
ی ی ی ی ی یϐ ی

ی :

داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی


 

 

ʐ
. ǐ
ѐ .
.
.

ǁ ǐ .

ǐ
:

! ! !

:

! Ͽ !

:

! ! !
.

ʿ

ǐ .
. !

с :

!
. : ʐ

ǐ . Ӑ

:

! ! !

ǐ ! !

ǐ .
ʐ ǐ . .

.
. :

Ͽ

!
.
Ͽ !
! ! ʐ
Ͽ

!
.
. !
. Ӑ

ǿ Ͽ

! !

. :

! .

!
ϐ !
Ȑ
!

:

! : ǐ ѐ
ǁ .
! !
! ! !
ǿ Ȑ Ȑ Ȑ!
!
Ͽ ! ǐ
Ȑ: !
ǐ ѐ.

:

.

Ȑ.
!

.

ǐ . Ӂ
:

ʐ

.
!

ǐ
.

ѐ . .

! ! ǐ
ѐ
!

. :

ǐ 209
Ȑ !

. ǐ 209 . 219 !

219 ! ! Ȑ:
!

Ӂ :

ʿ ǿ !
ѿ! ! ! !
!

:

Ґ
.

:

ʿ ǐ
! . ǐ

.

ݿ

!
.
с
.

.. Ȑ ! !
ǐ
.
! !

.

. ǐ
ʐ

:

! .
.
! ! .
ʐ .

:

. !

!

!

:

. ѐ .

! !

ѐ :

ʿ

ѐ.

! .

.
. :

ʐ .

Ͽ

. ǐ
:

! ʿ

ǐ :

ʐ
Ȑ .

:

! Ͽ !

.

———————————————————————————– 

———————————————————————————– 

ی :

ѐ


 

 

ѐ ǁ
. . ǐ
ǐ .
ϐ ǐ !
ǐ
ǁ!!! .
.
ϐ

. Ǎ
ϐ
.
Ҏ
: ! э
.

:

! !

ϐ
э .
.
:

:

! !

:
. .

ύ .
ǐ !

.
Ҏ
:

!

ǐ

Ҏ
. Ԑ
. Ԑ :

ǐ

!

Ӂ :

Ͽ

䐁 : !
!

:

!
!

:

ϐ !

ǁ .

: ϐ
э
.
! ! !

Ґ
.
Ǎ .

Ҏ Ԑ :

ϐ

ѐ ϐ
ǐ ϐ

ǁ :

! !

ǁ :

Ͽ

:

!!

.

ǁ .

——————————————————————————————————-

ی :


 

 


———————————————————————-

ی : Ș

۱۲۹۵ .
۱۳۲۴

͝ .
: ϻ ѻ ѻ
ѻ ѻ. ۱۳۵۳
Ӂ . ۱۳ ۱۳۷۷ ѐ.

ی


 

 

ی : ی


ی Ԙ

. ̐

э Ȑ

.
ȝ

. ѐ

ȡ Ȼ ȝ

с . ѐ

ʝ ǐ

ȍ
! Ͽ

ϡ
ϡ
!

ѡ ݝ
ԝ Ȼ
ϻ ԝ

ʻ ʝ .

.

!
.

. ɝ

ߝ

Ӂ.
ʐ
Ȑ

ʝ . ޝ

Ӑ 흁

.

.
ȝ

( )
.
ލ

.

ʝ
.

.

.

.

ԝ ѐ
ʡ ()

ʝ
. ϡ
. э э
:
ʿ !

: !

ʐ : .
.

: ! .
.
.
ʻ.

.

:

ɝ

ɝ

ɝ

. .
ӝ ʝ ʝ

Ǎ ѐ

э
с
廡 廡 廡 ѻ ɻ
ǻ (
)
ʐ
ɻ

՝
ݝ
ϡ
ʐ .

ލ

.

:
! ϡ
.
ѐ Ͽ

ލ
ѡ ѻ
.

Ӂ

: !
Ͽ ʝ
.
… Ȑ
Ӂ
ȝ .

. ! Ͽ

ʝ

э … э …
.

: ǡ .
ǐ 坍 !

흐:
!
.


! !
. ݝ .
흐…

.

ݝ

: !
. … ! ǐ
…!
흐: ʿ ǐ
ϡ ǐ ϡ Ȑϡ
ϡ ϡ . Ȑϡ

! ѡ 흁.
ǐ

.
ǐ Ȑ

ԝ
.

. :
. э ! .
Ͽ .

흐: ! !
! : . 퍡
. . ǐ
… :
! .
Ͽ

:
!

. ǐ
坝 ʿ

! . …

흐ϡ !
.

э .

ԝ

э ֻ
ʻ .
. э
! !

Ȑ
ѐ

! !
ϻ.

ǁ
.

ی :

ȍ

 
ȍ . ȍ .
ϡ ϡ ȍ Ȑ. ǐ
Ͽ ϐ . ǐ
Ǎ ȍ .
ϡ
. .

ȍ ѐ Ӂ.
ȍ Ͽ
ȍ Ͽ ǿ ʝ
.

داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

ѐ
:

ȡ
ȍ ѐ Ӂ. 慻
. !

ʡ 俻
. .
.

. .
ȍ . .
. !
! 养 . .
ʡ ȍ
ȍ .

. ȍ
ȡ .
. .
.
. .
ȍ ȍ ϐ
.
ȍ ǡ ȍ ȍ
. ȍ .
. . ȍ
. ȡ 㿻 .
. .
. . .
. ϐ . .
ȍ .
ȍ !
.

! .
ȍ . ȍ
. .
. . .
. . Ǎ . ʐ
ȁ . . ȝ
. ѡ .

. ѡ ǐ ȍ
. . .

Ԑ .
. .
.
.
.
. .
. .
ӻ
ʐ .

. . ʐ
. ȍ . .
. ӿ .
.
.

ȍ
. 㿻
ǻ ȍ .
ǿ . ǐ
. ! . .
ȍ
. ȍ . .
. ! ȍ
. ǐ ϡ
. 흐 ȍ .
. ȍ .

ӝ . .
. . . .
ȍ . ȍ .
. .
. Ȑ. .
ȍ .
흁. . ȍ
. . .
. . !
.

. . ȍ

. .

! ȍ ѐ ȁ.
.
. 塝 Ȑ . ǻ ȍ
Ȑ
. .

. ǐ ȍ ϡ ǐ
ϡ . ȍ . .
. . . .
.
. .
Ԑ ȍ Ȑ. ȍ
ѐ 忻 . Ȑ
. . ȍ
.
ȍ .

. ȍ ӿ
. . .
. ȍ
. ǐ ȍ
. .
㡝 .
ϡ . ȍ Ǎ . Ǎ
. Ǎ
. ȍ .
ȁ
.

ѐ .
. ȍ ϡ
.
. .
.
. .
.
㡝 ȍ .

. ȍ .
ȍ . ȍ ȍ
. ȍ .
ȍ ϡ .
. .
. .
. ѡ
.
. .
. 흁
Ȑ. ѐ
. .
. .
. .
. 㡝
. .
.
.

 


– 

 
ȍ .
. :

!

30

40 !

30 ȍ 30

60
9

ǐ
!

3 12 4
3
ȍ
12 7 19 60 19 41
ʿ

.
. !

2
ϐ ϐ Ȑ! :

10

. Ȑ 5 10

:

!

!

.

41 27 14

. ! :

14 3
11 11 ! 3 3
1 11 !

.
:

.

.
. :

!!

! !
! ! !!

.

!

! Ͽ
Ͽ Ͽ
Ͽ Ͽ!

. : !

80
.
:
! .

یی ی   

ی           



28 1281
. ()
() –
.. 1287
۱۲۹۳
. 1295

1304
1305
. () Ԑ

.

1307

. 1309
. :
ѐ ϡ . 1311
.

1312
. 1313
. 1314 .

. 1315
.
. 1316
. 1317

1319 .

۱۳۲۲
. ۱۳۲۴ Ԑ
. ѐ
ѐ . ۱۳۲۸

. ۱۳۲۹ 19 1330
. 48 ϐ
.
ϐ .

ی

ی ѐ
ϡی یی
.ی ǡѡی ʡی Ԙی ی
. ی یϡیی 捘ی یی ی
ی ی ی ی ی ی . ی
یی .ی ȍی یی ی
ی ی ژ ѡ
ϡ ی ی .

ی
ی ی ی . ȍی ی
ی ی یی ی ی ی ی ی
ی ی ی ی :ی ی Ș
ی ی ی یی ی ی ی !ی ی
. ی ȐیϿ Ә ی
ی Șی ی ی
.ی ی ʡ ی
یی ی ی .ی ی ǐ
ѡ ی .ی ی ی ی : ی ی
ی 㡁 ی ی ی !
ی ϻ

ی ی
ی ی ی یی ی Ș.
ی ی ی ی یϡ یی
یی ی ی ی ی ی ی
ی ی. ی ی ی ی .ی ی یی
ی ǐ ی ی Ͽیی ی یԐی
. Ԑ ی ی .ی
ی یی ی یی. ی ی
ی . ی ی ی ی ی
ی یی ی ی ی
ی ی Ș.ی
.ی Ә ی ی ی ی
ی یی.ی ی ی
ی ی ی ی: ی یی
ی ی ی ی یی
. ӡی ѡ ҡی ی ی
ی ی ی ی . ی : ǐ
ی Ͽی یϐی ی ی
ی ی ی ی ی Ә ی
ی ی. ی ی
ی ی .

ی ی
ی ی ی ی 15
ی ی ʘی.ی 22 ی
یی. ی ی ʘی ی
ی ی ȁ ی
ی ی ی ی ϡی ی ی ی ی ی
ی ی . ی
ی ی ی ҡ Ԙیʡ ی :
ی ی ی ی ی ی . ی ی ی
ی ی ی . ی Ș ی
. یی ǎ ی…… ی ی ی
ی. ی ی ی ی .

یی
ی .ی
ѐ ی ی ی ی
ی یی .
ی ی ʘ یی ѐ
ی ی .ی ی
ʡ یییی ی ی ی
ی ی . ی
ʘ ی ی Ȑی.
ʐی.ی ی Ș.25
ی ی 35 ی یی 塘 ی ی
یییی ǡ ی ی … ی
ی یی ی ی ی
ی ی : یی ȡј یی . ی
Șϡ ی یی.ی ی ی
ی ی ییی ی ی
یی ی یی 捘ی
ی Ԙ ی ی ی ی ی .ی
ی ی . ی ی ی ی ی ی
ی ی ی ی .

ی ی ی ϡی ی
ی ی ی ی Ș Ҙ
ԡ ی ی ی یی
ی ی ی ی .ی ی
ی ی .ی
ی یǘ ی ی ی ی
ییϡ ی ی
ی ی:
– ی ی ی ی ی ʡ ی.ی
ی Ԑی ی .یی ی
ی. ۘی ی ی ی ی
ی ی ی ! ی ی ی
ی !

ی ی
ی ی ی ی ی:

-ȡ ѡ ی ی! ی ی ی! Ӑ
ی ی ی ی ی یϡ ی
Ȑی ی Ԙ
ی ی. ی……

ی
:ی ی јی ϡ . ی
یی ی Ȑیی ی . یی ی
ی ی ی ی ی . یی
ی ی ې Ԑ
یی ی یی ی ی ی
. ی ی ی ی
ی !

ی ی ی ی. ی
ی ی ی ی ی ی
ی ی ی ی ی 塍 ݡ
. ی یی
Ș ی ی :

ی ی ј
ј !
ی ی ی – ی
ی ی ј ی ј !
ی ی ی- ی .
ی ј !ی ی ی ј…..

ی ی ی ʘ ی ϡی ی یی ǘ ی
ϡی ی ǘ یی ԁ ی ی
یی ی ی ȍ 捘 ی یی
ی ی ی : э ی ی
ی
ی . ی ی ییی ی ی ی
ی . ݘ ی ی
ی ی ی ی ی ی ی ی
ی ی ی ϡ ی ی ی
ʡ ی !

ی
ѐ
ی ی یی ϡی
.ی ی Ș
ی ی ی ̘ی
ی ی Ҙ یی یی Ԑ
ی ی ی ی ی ی ی ییی
. یی یی
ی ی ی
ی یی ی. ی ی Ș ی ی
:ی ی ј… ی ی
. ی ی ی
ی Ș ی ی ی
ی ی ی . ی ی ی ϡ یی
ی . ی ی یی ی ی ی
ی. : ی ی ی ی ی
䡍 ی ی ی Ԑی ی یی ی
ی ی Ș ی
ی ی یی Ȑ ی ی
.
ی : —

ی ی ی ی ی ی.
ی ی ی ی ی
ی . ی ی ȍ
ی ی ی ѐ
ی یی ی ی ی .
ی ی ی ی ی
یی ϡ ی ی ϡ ی Ԙ
ی ی ی یی ی Ԑی
ی ی ی .
!

 

 
ی ѐ


ی :

۱۸۶۰
۱۹۰۴ ی
ǁ Ԙی ی ѐ .
ݘ :
Ԙ Ԑ .
ی .
ی ی ی ی
ی ی . -ی ی
ی . ی
Ԙی
ی
ی  


 
Ԑ
Ӂ. Ӂ
с
. (
) :

Ԑ !

:

Ԑ !

Ԑ
. !

. : э
.
60 20 ! ѐ
!

. :

:

!
ʎ .

. .
.
Ȑ

. .
:

.
.
.
. !
!
. Ȑ: с ѐ
.

Ԑ :

!!

. !
!

. .
.
:

ǐ


 ی :


 

 
. 
.
.
. .

:

! ! !
!

с :

! ! !

.
.

! !
!
! !
! !


.

ϐ ϐ
!
ǁ . ! ! !
Ͽ
!

! !

.
.
ѐ .

! !
ϐ !
. !

.
:

!

.

!

.
: 29 23

!

( )

! ! !

. э
.
2 ʁ
.
.
.

. !

.

. !
!

ǁ
:

!
!

.

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

محتوا و داستان

1397/12/11

1398/04/30

1398/04/23

داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی

1398/04/20

1398/04/01

1398/03/27

1398/03/09

1398/03/06

1398/03/05

1398/03/05

1398/03/02

داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی
داستان کوتاه نویسندگان معروف ایرانی
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *