در این مطلب سه داستان محرم برای بچه ها با بیانی دلنشین و جالب را مشاهده خواهید کرد شما می توانید با تعریف کردن این داستان ها برای کودکان آن ها را با وقایعی که در ماه محرم اتفاق افتاده است آشنا سازید.
ماه محرم از غمگین ماه های سال است و شما می توانید با تعریف کردن انواع داستان محرم برای کودکان آن ها را با وقایعی که در این ماه اتفاق افتاده است آشنا کنید. داستان های محرم مضامینی مذهبی دارند و کودکان به شنیدن این داستان ها علاقه مند هستند بنابراین بهتر است این داستان ها را در مهدکودک و یا منزل برای کودکان تعریف کنید.
داستان پیامبران، داستان محرم، داستان حضرت یونس و داستان حضرت موسی از انواع داستان های مذهبی شنیدنی و جالب هستند و اگر شما تمایل دارید کودک تان با مناسبت های مذهبی و داستان زندگی پیامبران آشنا شوند می توانید این داستان ها را برای او تعریف کنید.
داستان های زیادی درباره محرم و وقایعی که در این ماه اتفاق افتاده است وجود دارند که شنیدن این داستان ها می تواند برای کودکان جالب باشد. در ادامه انواع داستان محرم برای کودکان دختر و پسر را مشاهده خواهید کرد که امیدواریم کودکان عزیز از شنیدن این داستان ها نهایت لذت را ببرند.داستان ظهر عاشورا برای کودکان
روز عاشورا و تاسوعا از مهم ترین روزها در ماه محرم هستند و در این روزها امام حسین و یارانش به شهادت رسیدند. داستان محرم برای کودکان درباره جنگ امام حسین با یزید است و شما می توانید با تعریف کردن انواع داستان محرم برای بچه ها آن ها را با واژه شهادت و جنگ برای زنده نگه داشتن دین اسلام آشنا کنید.
داستان محرم برای بچه ها
کاروان به کربلا رسید. شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند. بچه ها از روی شتر ها و اسبها پیاده شدند. بزرگترها خیمه ها را برپا کردند. بچه ها خیلی خوشحال شدند. امشب می توانستند توی خانه های چادری بخوابند. آن طرف تر یک رودخانه ی پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند. بچه ها دوست داشتند مثل بزرگتر ها مشکهایشان را پر از آب کنند. مشکها از رود فرات پر از آب شدند. بچه ها در دشتی بزرگ در کنار رودخانه فرات مشغول بازی شدند. کربلا زیبا و پر از هیاهو شد.
اما آن طرف تر… آن طرف تر سپاهی بزرگ روبروی امام قرار گرفته بود. سپاهی که هیچ کدام از آدمهایش خوب نبودند. سپاهی که پر از مردهای بدجنس و عصبانی بود. اما امام حسین علیه السلام از هیچ کس نمی ترسید. او قویترین و شجاعترین انسان روی زمین بود. بچه ها نزدیک امام حسین علیه السلام بازی می کردند و امام مواظب بچه ها بود. تا اینکه بالاخره روز دهم محرم رسید. روز دهم محرم امام حسین علیه السلام از بچه ها خداحافظی کرد و به جبهه جنگ رفت. امام حسین با شجاعت و با قدرت زیادی با آن سپاه بدجنس جنگید. خیلی از دشمنان سنگدلش را کشت. اما دشمنان امام خیلی خیلی زیاد بودند و بالاخره امام را به شهادت رساندند. بچه ها بعد از امام حسین خیلی ناراحتی و سختی تحمل کردند. اما همیشه بچه های خوب و مهربانی باقی ماندند.
داستان وقایع محرم برای کودکان
یکی بود یکی نبود .امام حسین (ع) که امام سوم ماست در شهر مدینه زندگی می کردند. امام حسین (ع) همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت می کردند و به مردم می گفتند: از آدمهایی که کارهای زشت می کنند و به مردم ظلم می کنند همیشه دوری کنید. به خاطر همین حرفها یزید که خلیفه بود و به مردم ظلم می کرد و همیشه کارهای زشت انجام می داد با امام حسین دشمنی می کرد. یک روز از کوفه نامه های زیادی برای امام حسین(ع) رسید. نامه هایی که مردم آنجا از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند که آنجا برود تا مردم از او یاری کنند. برای همین امام حسین (ع) به سمت آنها حرکت کرد ولی وقتی به سرزمینی نزدیکی کوفه که اسمش کربلا بود رسید، دیدند به جای اینکه مردم به استقبالشان بروند سربازان دشمن به سمت آنها آمده اند تا با آنها بجنگند. امام حسین (ع) و یارانشان چند روزی آنجا بودند و دشمن هم آب را بر روی آنها قطع کرده بود و همه تشنه بودند. یک شب امام حسین (ع) به یارانشان گفتند که دشمن با من کار دارند شما می توانید بروید ولی همه یارانش گفتند ما با تو هستیم. روز بعد که روز عاشورا هست جنگ شد و امام حسین (ع) ویارانشان بادشمن جنگیدند و به شهادت رسیدند ودشمن هم بی رحمانه سر امام حسین (ع) را از تنشان جدا کرد.
بچه ها
برای همین ما هر سال روزعاشورا توی هیئت ها می رویم و برای امام حسین (ع) عزاداری می کنیم و سینه می زنیم و گریه می کنیم… پس یادتون نره توی عزاداریها شرکت کنید تا امام حسین (ع) هم همیشه از خدا برای شما خوبی طلب کند.
داستان کودکانه محرم برای کودکان دختر و پسر
عمو سعید من یک ورزشکار قوی است. من او را خیلی دوست دارم. یک روز به او گفتم تو بهترین عموی دنیا هستی. عمو سعید کمی فکر کرد و گفت :نه من بهترین عموی دنیا نیستم ولی بهترین عموی دنیا را می شناسم.
گفتم خوب او کیست؟
عمو سعید گفت بهترین عموی دنیا حضرت عباس علیه السلام است.
گفتم چرا او بهترین عموی دنیاست؟
عمو سعید گفت: خوب قضیه اش مفصل است.
گفتم مفصل باشد خواهش می کنم برایم تعریف کنید.
عمو سعید گفت: در کربلا، کاروان امام حسین به وسیله دشمنان محاصره شده بود. دشمنان سنگدل نمی گذاشتند که امام و یارانش از آب رودخانه ی فرات استفاده کنند. قحطی آب، خیلی زود همه ی اهل حرم را تشنه کرد. بیشتر از همه، بچه ها تشنه شده بودند. اما بچه های امام حسین می دانستند که عموی شجاعشان می تواند از میان محاصره کنندگان عبور کند و برایشان آب بیاورد. چون عموی آنها یک فرمانده ی بسیار قدرتمند و یک شمشیر زن ماهر بود. وقتی تشنگی شدید شد، حضرت عباس به دستور امام حسین، همراه بیست نفر دیگر به سمت گوشه ای از رودخانه ی فرات حمله کرد. او با شجاعت و مهارت زیادی مشغول جنگیدن با سربازان یزید شد و حواسشان را پرت کرد تا دوستانش بتوانند مشکها را پر از آب کنند. مشکها که پر شد همگی توانستند از دست سربازهای یزید فرار کنند و آب را برای اهل حرم بیاورند. بچه هایی که جلوی خیمه ها ایستاده بودند دیدند عمو در حالیکه مشک آب روی دوشش گرفته ،به سمت آنها می آید. بچه ها از پیروزی عمو خوشحال شدند. من از حرفهای عمو سعید خوشم آمد و ذوق کردم اما عمو سعید با ناراحتی گفت: روز عاشورا اتفاق دیگری افتاد. آن روز این عموی مهربان دیگر نتوانست بچه ها را خوشحال کند. او با مشک آب به سمت رودخانه رفت اما بعضی از سربازان، پشت درختها پنهان شده بودند و از پشت سر و از پهلو ،به او حمله کردند و او را تیرباران کردند. عمو عباس با وجود اینکه از دستهایش خون می ریخت، مشک آب را به دندانش گرفته بود و سعی می کرد هر طوری شده مشک آب را به خیمه ها برساند. اما دشمنان، او را محاصره کردند و مشکش را پاره کردند و خودش را هم به شهادت رساندند. عمو سعید، آخر قصه را در حالی برایم تعریف کرد که اشک می ریخت. من هم آن روز برای بهترین عموی دنیا گریه کردم.
در این مطلب 3 داستان محرم برای کودکان را مطالعه کردید که امیدواریم کودکان عزیز از شنیدن این داستان ها نهایت لذت را ببرند. در صورت تمایل می توانید برای مشاهده انواع داستان کودک کلیک کنید.
منبع : آرگا
موهاتو ابریشمی کن !
روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !
مدل ساعت های لوکس زنانه و مردانه با استایل های جذاب
چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟
معرفی بهترین رستوران های کوش آداسی مناسب با ذائقه شما
ایده های جذاب برای تزیین تم تولد مردانه
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
دیدگاه
نام
ایمیل
وبسایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
داستان روز عاشورا برای کودکان
کاروان به کربلا رسید. شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند. بچه ها از روی شتر ها و اسبها پیاده شدند. بزرگترها خیمه ها را برپا کردند. بچه ها خیلی خوشحال شدند. امشب می توانستند توی خانه های چادری بخوابند.
آن طرف تر یک رودخانه ی پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند. بچه ها دوست داشتند مثل بزرگتر ها مشکهایشان را پر از آب کنند. مشکها از رود فرات پر از آب شدند. بچه ها در دشتی بزرگ در کنار رودخانه فرات مشغول بازی شدند. کربلا زیبا و پر از هیاهو شد. اما آن طرف تر…
آن طرف تر سپاهی بزرگ روبروی امام قرار گرفته بود. سپاهی که هیچ کدام از آدمهایش خوب نبودند. سپاهی که پر از مردهای بدجنس و عصبانی بود. اما امام حسین علیه السلام از هیچ کس نمی ترسید. او قویترین و شجاعترین انسان روی زمین بود. بچه ها نزدیک امام حسین علیه السلام بازی می کردند و امام مواظب بچه ها بود. تا اینکه بالاخره روز دهم محرم رسید.داستان ظهر عاشورا برای کودکان
روز دهم محرم امام حسین علیه السلام از بچه ها خداحافظی کرد و به جبهه ی جنگ رفت. امام حسین با شجاعت و با قدرت زیادی با آن سپاه بدجنس جنگید. خیلی از دشمنان سنگدلش را کشت. اما دشمنان امام خیلی خیلی زیاد بودند و بالاخره امام را به شهادت رساندند.
بچه ها بعد از امام حسین خیلی ناراحتی و سختی تحمل کردند. اما همیشه بچه های خوب و مهربانی باقی ماندند.
منبع:tebyan.net
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
لطفا پاسخ را به رقم وارد کنید:
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
داستان ظهر عاشورا برای کودکان
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
کارتون وقایع عاشورا و سرگذشت امام حسین علیه السلام برای بچه ها با زبانی سادهپویانمایی برای کودکان.داستان های آموزنده از قرآن و روایاتلیست پخش های کارتون:داستانهای آموزنده برای نوجوانان و جوانانhttps://www.youtube.com/playlist?list…قصه های قرآنی و آسمانیhttps://www.youtube.com/playlist?list…مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://www.youtube.com/playlist?list…داستان های بهلولhttps://www.youtube.com/playlist?list…قصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://www.youtube.com/playlist?list…داستان های اعجاب انگیز کتاب آیت الله دستغیبhttps://www.youtube.com/playlist?list…برای دیدن کارتون بیشتر به کانال فارسی سربزنیدhttps://www.youtube.com/channel/UCKw8…ویدیوهای جالب و آموزنده در کانال دانش و آموزشhttps://www.youtube.com/channel/UC6fc…#کارتون#انیمیشن#فیلم#داستان#امام_حسین#واقعه_عاشورا#کربلا-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження списків відтворення…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
داستان ظهر عاشورا برای کودکان
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
کارتون وقایع عاشورا و سرگذشت امام حسین علیه السلام برای بچه ها با زبانی سادهپویانمایی برای کودکان.داستان های آموزنده از قرآن و روایاتلیست پخش های کارتون:داستانهای آموزنده برای نوجوانان و جوانانhttps://www.youtube.com/playlist?list…قصه های قرآنی و آسمانیhttps://www.youtube.com/playlist?list…مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://www.youtube.com/playlist?list…داستان های بهلولhttps://www.youtube.com/playlist?list…قصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://www.youtube.com/playlist?list…داستان های اعجاب انگیز کتاب آیت الله دستغیبhttps://www.youtube.com/playlist?list…برای دیدن کارتون بیشتر به کانال فارسی سربزنیدhttps://www.youtube.com/channel/UCKw8…ویدیوهای جالب و آموزنده در کانال دانش و آموزشhttps://www.youtube.com/channel/UC6fc…#کارتون#انیمیشن#فیلم#داستان#امام_حسین#واقعه_عاشورا#کربلا-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження списків відтворення…
آموزش مهارت کودکان
ماه محرم از غمگین ماه های سال است و شما می توانید با تعریف کردن انواع داستان محرم برای کودکان آن ها را با وقایعی که در این ماه اتفاق افتاده است آشنا کنید. داستان های محرم مضامینی مذهبی دارند و کودکان به شنیدن این داستان ها علاقه مند هستند بنابراین بهتر است این داستان ها را در مهدکودک و یا منزل برای کودکان تعریف کنید.
داستان پیامبران، داستان محرم، داستان حضرت یونس و داستان حضرت موسی از انواع داستان های مذهبی شنیدنی و جالب هستند و اگر شما تمایل دارید کودک تان با مناسبت های مذهبی و داستان زندگی پیامبران آشنا شوند می توانید این داستان ها را برای او تعریف کنید.
روز عاشورا و تاسوعا از مهم ترین روزها در ماه محرم هستند و در این روزها امام حسین و یارانش به شهادت رسیدند. داستان محرم برای کودکان درباره جنگ امام حسین با یزید است و شما می توانید با تعریف کردن انواع داستان محرم برای بچه ها آن ها را با واژه شهادت و جنگ برای زنده نگه داشتن دین اسلام آشنا کنید.داستان ظهر عاشورا برای کودکان
داستان محرم برای بچه ها
کاروان به کربلا رسید. شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند. بچه ها از روی شتر ها و اسبها پیاده شدند. بزرگترها خیمه ها را برپا کردند. بچه ها خیلی خوشحال شدند. امشب می توانستند توی خانه های چادری بخوابند. آن طرف تر یک رودخانه ی پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند. بچه ها دوست داشتند مثل بزرگتر ها مشکهایشان را پر از آب کنند. کربلامشکها از رود فرات پر از آب شدند. بچه ها در دشتی بزرگ در کنار رودخانه فرات مشغول بازی شدند. زیبا و پر از هیاهو شد.
اما آن طرف تر… آن طرف تر سپاهی بزرگ روبروی امام قرار گرفته بود. سپاهی که هیچ کدام از آدمهایش خوب نبودند. سپاهی که پر از مردهای بدجنس و عصبانی بود. اما امام حسین علیه السلام از هیچ کس نمی ترسید. او قویترین و شجاعترین انسان روی زمین بود. بچه ها نزدیک امام حسین علیه السلام بازی می کردند و امام مواظب بچه ها بود. تا اینکه بالاخره روز دهم محرم رسید. روز دهم محرم امام حسین علیه السلام از بچه ها خداحافظی کرد و به جبهه جنگ رفت. امام حسین با شجاعت و با قدرت زیادی با آن سپاه بدجنس جنگید. خیلی از دشمنان سنگدلش را کشت. اما دشمنان امام خیلی خیلی زیاد بودند و بالاخره امام را به شهادت رساندند. بچه ها بعد از امام حسین خیلی ناراحتی و سختی تحمل کردند. اما همیشه بچه های خوب و مهربانی باقی ماندند.
داستان وقایع محرم برای کودکان
یکی بود یکی نبود .امام حسین (ع) که امام سوم ماست در شهر مدینه زندگی می کردند. امام حسین (ع) همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت می کردند و به مردم می گفتند: از آدمهایی که کارهای زشت می کنند و به مردم ظلم می کنند همیشه دوری کنید. به خاطر همین حرفها یزید که خلیفه بود و به مردم ظلم می کرد و همیشه کارهای زشت انجام می داد با امام حسین دشمنی می کرد. یک روز از کوفه نامه های زیادی برای امام حسین(ع) رسید. نامه هایی که مردم آنجا از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند که آنجا برود تا مردم از او یاری کنند. برای همین امام حسین (ع) به سمت آنها حرکت کرد ولی وقتی به سرزمینی نزدیکی کوفه که اسمش کربلا بود رسید، دیدند به جای اینکه مردم به استقبالشان بروند سربازان دشمن به سمت آنها آمده اند تا با آنها بجنگند. امام حسین (ع) و یارانشان چند روزی آنجا بودند و دشمن هم آب را بر روی آنها قطع کرده بود و همه تشنه بودند. یک شب امام حسین (ع) به یارانشان گفتند که دشمن با من کار دارند شما می توانید بروید ولی همه یارانش گفتند ما با تو هستیم. روز بعد که روز عاشورا هست جنگ شد و امام حسین (ع) ویارانشان بادشمن جنگیدند و به شهادت رسیدند ودشمن هم بی رحمانه سر امام حسین (ع) را از تنشان جدا کرد.
بچه ها
برای همین ما هر سال روزعاشورا توی هیئت ها می رویم و برای امام حسین (ع) عزاداری می کنیم و سینه می زنیم و گریه می کنیم… پس یادتون نره توی عزاداریها شرکت کنید تا امام حسین (ع) هم همیشه از خدا برای شما خوبی طلب کند.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
وبسایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
تصویر امنیتی
*
العالم – ایران / فرهنگی
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی 21 مهر سال 59 هجري شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.داستان ظهر عاشورا برای کودکان
5:47 اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب… خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
حدود 6
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
7:06 طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه … فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
حدود 8
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
بیشتر بخوانید:
واقعه عاشورا در 1378 سال پیش در چه ماه شمسی رخ داد؟
اعمال و آداب روز عاشورا
حدود 9
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده است.)
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
حدود 10
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
حدود 11
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»داستان ظهر عاشورا برای کودکان
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
حدود ساعت ۱۵
امام(ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد …»
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
حدود ساعت ۱۷
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.
نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
**(روز عاشورا چگونه گذشت؟)**
۱۸:۴۹ اذان مغرب
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»
گروه سنی مورد نظر را انتخاب کنید
انتخاب کنید
خردسال
کودک
نوجوان
دسته مورد نظر خود را انتخاب کنید
انتخاب کنیدکاردستی و هنربازی و سرگرمیعلمیکاربرگ آموزشیشعر و قصهمعرفی ایدههای شمامقالهجشن تولدمعرفی کتابمعما و چیستان
داستان ظهر عاشورا برای کودکان
ماه محرم و بازگو کردن قصه کربلا بهترین فرصت برای یاد دادن درسهای مهم به کودکان هست. با بازی، قصه گویی سعی کنید عشق به امامان را در ذهن کودک نهادینه کنید. در این مطلب با کاربرگ و داستان و بازی ایدههایی داده شده تا بهتر بچهها درک کنند که چطور امام حسین (ع) و واقعه عاشورا اسلام را زنده نگه داشته است.
ماه محرم و ماه صفر ماههای قتل و عام نوههای پیامبر(ص) در کربلا هست. یادآوری فاجعه قصه کربلا یک بخش خیلی مهمی از ایمان شیعیان هست و درسهای بزرگ و با ارزشی از اتفاقات این فاجعه میتوان استخراج کرد.
باید از این رویداد تاریخی بهترین استفاده را کرد و درس آزادگی، جوانمردی یاد خدا و نیکوکاری را به کودکان داد.شاید فقط تعریف داستان کربلا برای کودک کمی خسته کننده باشد، با بازی و قصه گویی سعی کنید کاری کنید تا ملکه ذهن شود و درک آن لذت بخش شود.محرم فرصت برای هم صحبتی با کودکان هست. بهانهای هست تا با قصه کربلا چگونه فکر کردن و نتیجه گرفتن را یاد دهیم.
قصه کربلا را بصورت داستان برای بچهها تعریف کنید. در آخر از آنها بپرسید کدام قهرمان داستان را بیشتر تحسین میکنند و چرا؟ در مورد درسی که در محرم یاد میگیریم، مفهوم فداکاری و ایمان با بچهها بحث کنید.
در ادمه یکسری فعالیتهایی در غالب کاربرگ، داستان و بازی داریم که با بچهها انجام دهید تا درسهای قصه کربلا برای کودکان قابل درک باشد.
خدا امامان را انتخاب کرد تا ما را هدایت کند.امام حسین (ع) نمیخواست راه یزید را برود و در برابر او ایستاد و گفت فقط اطاعت خدا را میکند.یزید اسلام را به مسخره گرفته بود. فرامین پیامبر (ص) را انجام نمیداد و از مردم میخواست بجای اطاعت از قوانین خدا از قوانین او اطاعت کنند. از امام حسین (ع) خواست با خواستههای او موافقت کند اما امام حسین هیچ وقت هیچ قولی به او نداد.او راه درست را اطاعت از خدا میدانست و بیعت با یزید را رد کرد. یزید با او دشمن شد و نقشه قتل ایشان را کشید.
هر سال در ماه محرم با تکرار قصه کربلا ما ایستادگی و شجاعت امام حسین (ع) را یادآوری میکنیم. بخاطر اینکه این جوانمردی باعث شده تا به امروز اسلام زنده باشد.
امام حسین (ع) با راه و روش یزید موافق نبود. او برای حقیقت ایستادگی کرد و فقط به سخنان خدا گوش سپرد.
یک نمونه فعالیت و کاربرگ برای یاد گرفتن درسهایی که امام حسین (ع) در قصه کربلا به ما یاد دادند:
از یکی از دانش آموزان کلاس بخواهید تا از کلاس بیرون برود. به بقیه بچهها بگویید که میخواهیم یک آزمایش انجام دهیم.” وقتی من به شما میوه سیب را نشان دادم، شما باید بگویید نام این پرتقال هست”!
دانش آموزی که بیرون کلاس منتظر هست، برگردد. میوههای مختلفی را به گروه دانش آموزان نشان دهید و بخواهید نام آنها را ببرد. وقتی نوبت میوه سیب رسید همانطور که قبلا با بچهها توافق کرده بودید، نام آنرا پرتقال صدا میزنند. عکسالعمل دانش آموزی که در جریان بازی نیست را ببینید.! آیا او هیچ حرفی نمیزند یا نه مخالفت میکند؟
توضیح دهید که چطور با شجاعت میتوان در برابر سخن یا کار نادرست کسی مخالفت کرد. شما باید حتی اگر بقیه با شما همسو و موافق نبودند، حرف حقیقت را بزنید. محرم زمانی هست تا ما درس بگیریم و مانند امام حسین (ع) رفتار کنیم.در ادامه دانش آموزان را بیشتر با سختیهای مقاومت کردن برای گفتن حقیقت آشنا کنید.
امام حسین (ع) درسهای زیادی در کربلا به ما یاد دادند.یکی از آن درسها در قصه کربلا ایستادگی برای رسیدن به حفیفت هست. (کاربرگ را ذخیره و پرینت بگیرید و رنگ آمیزی کنید)
در هر انتخابی ما اول باید رضایت خدا را در نظر داشته باشیم. برای انتخاب صحیح باید به سخنان خدا گوش کنیم و آنرا اجرا کنیم.
اطاعت خدا یعنی همیشه هر آنچه او از ما خواسته را انجام دهیم. وقتی ما مطمئن نیستیم که چه کاری انجام دهیم باید فکر کنیم که آیا این کار خدا را خوشحال میکند یا نه؟
وقتی امام حسین (ع) نخواست با یزید بیعت کند، یزید عصبانی شد و تصمیم گرفت امام را به قتل برساند. امام خانهاش را به سمت مدینه ترک کرد. در راه به سمت کوفه یکی از سربازان سپاه یزید بنام حور راه امام را بست و اجازه ندداد به کوفه بروند. امام حسین (ع) سعی کرد برای حور توضیح دهد که راه و روش یزید اشتباه هست و او نمیتواند به حرفهای چنین شخصی گوش دهد و دنباله رو او باشد. حور گفت که یزید رهبر ما هست و من باید از قوانین او اطاعت کنم و هر آنچه بگوید قبول دارم.
امام حسین (ع) دیدند که حور و سپاه او تشنه هستند و در بیابان هوا گرم هست برای همین به آنها و سوارانشان آب دادند.با وجود اینکه آنها با امام رفتار خوبی نداشتند ولی امام حسین (ع) مهربان بودند و حتی با کسانیکه به او خوبی نمیکردند نیز رفتار خوبی داشتند.
بعدها حور شنید که امام و فرزندانشان در خمیهگاه تشنه هستند و او به این فکر کرد که تصمیم گرفته بوده اطاعت یزید را بکند و این رفتاری که یزید با امام دارد آیا رضای خدا هست یا نه؟ نه! حور متوجه شد که بجای اطاعت خدا از یزید اطاعت میکرد و انتخاب اشتباهی کرده بود. حور وقتی متوجه شد راه امام حسین (ع) درست هست و هر آنچه انجام میدهد همان هست که خدا خواسته است، به سوی امام برگشت و یکی از یاران کنار دست امام حسین (ع) شد.
بعد از تمام شدن روایت سوالهای زیر را از بچهها بپرسید:
بحث در مورد اهمیت تصمیم گیری ……ما هر روز چه تصیمهایی میگیریم:
ما همیشه انتخابهایی داریم. امام هم همینطور انتخاب داشتند. آیا امام حسین (ع) باید به حرف یزید گوش میداد یا به حرف خدا؟ باید میجنگید یا ولش میکرد؟ امام حسین (ع) خدا و راه خدا را انتخاب کردند و همیشه آنچه خدا خواسته بود را انجام دادند.
بحث در مرود حور:
امام حسین (ع) نشان دادند که چقدر مهم هست حتی با کسانیکه با ما مهربان نیستند، ما رفتار خوبی داشته باشیم.رفتار خوب امام باعث شد تا حور مجدد فکر کند و رهبر درست را انتخاب کند.حور از خودش پرسید که آیا این تصمیمی که گرفتم خدا را خوشحال میکند یا نه؟
هیچ وقت برای پشیمانی و انجام کار درست دیر نیست.
در ادامه برای درک بهتر مفهوم اطاعت بازی “مخفی کردن” انحام دهید. یک شیئ را مخفی کنید و با راهنمایی کردن بخواهید تا بچهها آنرا پیدا کنند.
قرآن و امامان راهنما هستند و آنها به ما نشان میدهند چطور راه صحیح را انتخاب کنیم.
نامه
امام حسین(ع) یک دوست مخصوصی بنام “حبیب بن مظاهر” داشت. وقتی امام به کربلا رفت، حبیب در کوفه بود. امام حسین یک نامه به او نوشت و گفت که قصد دارد به جنگ با ارتش یزید به کربلا برود. امام حسین(ع) میدانست که وقتی حبیب نامه را بخواند به پیش او به کربلا میآید.
نامه زیر را کامل کنید. مهر خودتان را طراحی و رنگ آمیزی کنید.(کاربرگ را ذخیره کنید و پرینت بگیرید)
یکی از درسهای کربلا و ماه محرم دوست خوب بودن هست. وقتی حبیب نامه امام حسین (ع) را خواند اشک در چشمانش جمع شد. او نگران امام حسین (ع) بود و میدانست که یک دوست خوب باید آماده کمک باشد. حبیب سریع بسوی کربلا تاخت تا در کنار امام حسین (ع) باشد.
وقتی ما دوست خوب انتخاب میکنیم ما در واقع راه و مسیر خوب را انتخاب میکنیم. دوست خوب کمک میکند تا ما کارهای خوب انجام دهیم. ما باید سعی کنیم در بهترین راه رفتار کنیم و هر آنچه خدا به ما یاد داده انجام دهیم. پس ما میتوانیم یک دوست عالی باشیم.
در ادامه یک داستان با فعالیت عملی داریم.
چه نیاز هست: سرکه/ چند تکه سیب . دو کیسه زیپ دار/ شکر
یک تکه سیب را در کیسه زیب دار قرار دهید و یک اسم برای آن انتخاب کنید.( نام آنرا رضا میگذاریم).
داستان را اینگونه برای بچهها شرح دهید:
رضا رفتار خوبی نداشت. او کارهایی که انجام میداد خدا را خوشحال نمیکرد.” برای نشان دادن رفتار منفی یک قطره سرکه داخل کیسه بریزید”. (قبلش از بچهها بخواهید سرکه را بو کنند).
یک هم محلی جدید با رضا آشنا شد. نام او احمد بود. بخاطر اسباب بازیهای باحالی که رضا داشت احمد دوست داشت با او بازی کند،“یک تکه سیب دیگر داخل کیسه اضافه کنید”.
پس ۲ پسر با هم بازی میکردند. رضا به حرفهای مادرش گوش نمی داد و رفتار خوبی نداشت. احمد متوجه شده بود که رضا رفتار خوبی ندارد ولی با خودش فکر کرد که من مثل او نیستم و فقط با او دوست هستم تا با اسباب بازیهایش بازی کنم.
احمد هر روز به خانه رضا می رفت و رضا چیزهایی در مورد بچههای مدرسه به او میگفت که خوب نبودند. خیلی زود احمد به این حرفها میخندید.” هر رفتار منفی که میگویید یک قطره سرکه داخل کیسه اضافه کنید و با سیب ترکیب کنید”.
فکر میکنید چه بر سر احمد آمد؟ آیا هنوز همان میوهی سیب آبدار بود با فکر میکنید مزهاش تغییر کرده؟
هر چه بیشتر احمد با رضا بازی میکرد رفتارش بیشتر شبیه او میشد.
یک روز وقتی احمد به خانه رفت مادرش به او گفت که شام حاضر هست. رضا شروع به داد زدن کرد و گفت برنج نمیخورد و چیپس میخواهد. او عصبانی شد و بشقاب را پرت کرد.
مادر احمد دید که مدتی هست رفتار او تغییر کرده. او قبلا همیشه به حرفهایش گوش میداد و داد نمیزد. مادر احمد برای او توضیح داد که رضا دوست خوبی نیست و چطوری تاثیر منفی بر او گذاشته است. نباید با او وقت بگذراند. احمد متوجه شد که مادرش درست میگوید و خیلی پشیمان شد.بهتر هست آدم سعی کند کارهای خوب انجام دهد و داشتن اسباب بازی در برابر راضی نگه داشتن خدا اصلا مهم نیست.
رضا متوجه شد که مدتی هست احمد پیش او نمیآید. به اطراف خانه احمد رفت تا با او بازی کند. ولی دید که احمد با دوست جدیدش بازی میکند.” چند تکه سیب جدید داخل یک کیسه زیپ دار جدید قرار دهید”. احمد از رضا خواست اگر دوست دارد به جمع آنها بیاید. “سیب رضا را داخل کیسه جدید قرار دهید”.بخاطر اینکه دوست جدید رضا رفتارهای خوبی داشت، سعی کرد مانند او باشد، شیرین و دوست داشتنی…
رفتار خوب، رضا را تغییر داد و کمک کرد تا او هم خوب باشد.پیشنهاد میکنیم در تکمیل مطلب دوست خوب بودن را چطور به کودکان پیش دبستانی یاد بدهیم رامطالعه نمایید.
عشق به اهل بیت مهم هست و باید این عشق همراه با شناخت باشد تا کودکان مهری ماندگار به امامان داشته باشند. برای هر گروه سنی خردسال، کودک . نوجوان با زبانی مناسب درکشان درسهای قصه کربلا برای کودکان تعریف کنید. خیلی مهم هست که شرایط سنی کودک ملاحظه شود و در قالب حوصله و توانایی درک وقایع تاریخی عاشورا را بازگو کنید.
بچهها خصوصا مهدکودکی، پیش دبستانی و دبستانی به خواندن شعر علاقه دارند. در مطلب شعر محرم کودکانه شعرهایی در خصوص محرم، کربلا و عاشورا داشتیم. آنها را با هم بخوانید و حفظ کنید.
می خواهم در خبرنامه سایت عضو شوم.
مهم هست که عادت به کتاب خواندن از کودکی و نوجوانی بوجود آید. باغ کناب یک مجموعه فرهنگی علمی هنری هست…
مراکز تفریحی
سرزمین رویایی لی لی پوت(شهر مشاغل)
یکی از مراکز تفریحی کودکان سرزمین رویایی لیلیپوت ه…
رصدخانه های تهران
بچهها از روی حس کنجکاوی که دارند به کشف ناشناختهها علاقمند هستند و یکی از ناشنا…
شهر بازی های سرپوشیده تهران
شهر بازی و زمینهای بازی یکی از مکانهای خاطره انگیز برای کودکان است. ز… داستان ظهر عاشورا برای کودکان
ذهن خوانی با علم هدایت گرما
بچهها عاشق شعبده بازی و انجام کارهای عجیبی هستند که طرف مقابل را غاف…
شیرینی خندان تولد
ایده شیرینی های خندان برای جشن تولد خیلی جالب است.شیرینی خندان تولد درست کردن آ…
اگر کودکتان به کارتون با شخصیتهای تخیلی و موجودات عجیب غریب علاقه دارد، پس حتما کارتون “کارخانه هی…
بازی جرأت یا حقیقت یک بازی گروهی محبوب نوجوان ها و حتی بزرگسالان است.این بازی در همه فرهنگها به ش…
بچهها عاشق چیستان هستند و دوست دارند چیستان ها را یاد بگیرند و آنها را برای دوستان و فامیل تعریف کن…
آموزش نشانه ها و حروف الفبا فارسی با داستان
یک روش برای آموزش نشانه ها و حروف الفبای فارسی به کودک…
بچهها عاشق چیستان هستند و دوست دارند چیستان ها را یاد بگیرند و آنها را برای دوستان و فامیل تعریف کن…
بازی جرأت یا حقیقت یک بازی گروهی محبوب نوجوان ها و حتی بزرگسالان است.این بازی در همه فرهنگها به ش…
آموزش نشانه ها و حروف الفبا فارسی با داستان
یک روش برای آموزش نشانه ها و حروف الفبای فارسی به کودک…
SHIDSHAD © 2017
استفاده از مطالب سايت با لينک مستقيم سايت مجاز و مزيد امتنان خواهد شد
اغلب شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان، سخنان بزرگ ترها را کمی ساده میکنند و فکر میکنند برای بچهها حرف میزنند. در حالی که از نظر تخصصی حرفهایشان تاثیرگذار نیست.
نمیتوان عاشورا را آن گونه که برای بزرگ ترها حرفش را میزنیم، مطرح کرد. ظاهر روایتی که برای بزرگسالان از عاشورا میشود، سنگدلی یزیدیان و مظلومیت امام حسین (ع) و یارانشان است. اما برای بچهها باید از زاویه دید عاطفی به موضوع عاشورا نگاه کرد.در دو شعر سعی کردم حال و هوای بچه ها را داشته باشم. در شعر «لالایی عاشورا» در حقیقت قصه پیدایش عاشورا را گفتم. از پیامبر(ص) آغاز کردم و گفتم حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) که بودند و فرزندانشان را گفتم و در آخر هم تنها به لبتشنگی ایشان اشاره کردم و در پایان هم گفتم من قصه میگویم که خوابت ببرد و چرا نمی خوابی. این را هم از این باب گفتم که کمی جا برای اندیشه ایجاد کنم و این ذهنیت ایجاد شود که بعد از این ماجرا خواب معنا ندارد و باید بی قراری مطرح شود.در عین حال که این شعر کاملا حسی است، سعی کردهام از لحاظ ویژگیهای روانشناختی مخاطب حرفی بزنم که برایش قابل فهم باشد. تلاش کردهام پیامم را در عین سادگی کلام انتقال دهم.مرحوم حاج حسین فرهنگ در شیراز هر سال شب شعر عاشورا را برگزار میکرد و در آن دوران از من هم دعوت میکرد که حضور پیدا کنم و من هم میگفتم شعر عاشورایی ندارم. تا اینکه شبی از من دعوت کرد که حضور پیدا کنم. از خانه بیرون آمدم و ناراحت بودم که چرا تا به حال شعر عاشورایی نگفتهام. در همان زمان شعر «گنجشکلالا»ی من از رادیو پخش میشد و شنیدم. به خودم گفتم فقط بلدی شعر لالایی بگویی؛ امام حسین (ع) طلبت. اما همین حال و هوا، این حس را در من برانگیخت که چرا امشب یک لالایی ویژه برای بچه ها نگویم. همانجا برای نخستین بار شعر کودکانه عاشورایی گفتم. آن زمان میگفتند این نخستین شعر عاشورایی برای بچههاست.معتقدم این گونه مسائل بزرگ را با حس میتوان به کودکان انتقال داد. بچهها باید حس کنند اتفاق مهمی رخ داده است و بعد به دنبالش بروند که اطلاعات دیگر را بگیرند و این اطلاعات بر روی پایه حسی که ایجاد شده، سوار میشود. این روزها، در صفحات مختلف مجازی اشعار شاعران را میخوانم و خیلی ها درباره عاشورا مینویسند، اما اغلب این اشعار، حرفهای قابل درک برای بچهها نیستند. به این دلیل که سعی میکنند جنبه های خشن را نگویند و جنبههای سوزناک را بگویند و تصور می کنند اگر جنبه های سوزناک را بگویند، مخاطب کودک آن را درک می کند. در حالی که این گونه نیست. باید برای بچهها خاطره بسازیم. اگر مادران در شبهای ماه محرم، لالاییهایی مانند «لالایی عاشورا» را برای بچههایشان بخوانند، در درازمدت خاطره آن در ذهن کودکان میماند و تاثیرگذار خواهد بود.دو شعر «لالایی عاشورا» و «قصه آب» به شرح زیر است:
«لالایی عاشورا»
مدینه بود و غوغا بوداسیرِ دیوِ سرما بود
محمد سر زد از مکهکه او خورشیدِ دلها بودلا لا خورشیدِ من لا لاگلِ امیدِ من لا لاداستان ظهر عاشورا برای کودکان
خدیجه همسرِ او بودزنی خندان و خوش خو بودبرای شادی و غم هاخدیجه یارِ نیکو بودلا لا لا شادیم لا لاغمم آزادیم لا لا
خدا یک دخترِ زیبابه آنها داد لا لا لابه اسمِ فاطمه زهراامیدِ مادر و بابالا لا لا کودکم لا لاقشنگ و کوچکم لا لا
علی دامادِ پیغمبربرای فاطمه همسربرای دخترِ خورشیدعلی از هر کسی بهترچراغِ خانه ام لا لاگلِ گلدانِ من لا لا
علی شیرِ خدا لا لاعلی مشکل گشا لا لاشبِ تاریک نان می بردبرای بچه ها لا لالا لا مشکل گشای منگل باغِ خدای من
حسن فرزند آنها بودحسن مانندِ بابا بودشهیدِ زخم دشمن شدحسن یک کوه تنها بودلا لا کوه بلند منتو شیرین تر ز قند من
علی فرزند دیگر داشتجوانی کوه پیکر داشتهمیشه حضرت عباسبه لب نامِ برادر داشتلا لا نازک بدن لا لاعصای دستِ من لا لا
گلِ پرپر حسینم کوگلِ سرخ و گل شب بوکنار رود و لب تشنهتمامِ غنچه های اولا لا لا غنچه ام لا لالا لا لا لا گلِ تنها
حسین و اکبرم لا لاعلی اصغرم لا لاکجایی عمه جان زینبسکینه دخترم لا لالا لا لا لا گل لالهنکن گریه نکن ناله
شبی سرد است و مهتابیچرا گریان و بی تابیبرایت قصه هم گفتمچرا امشب نمی خوابیلا لا لا جان من لا لاگل باران من لا لا
«قصه آب»
آب هستم، آب هستم، آب پاكجاريم از آسمان، تا قلب خاك
گاه ابر و گاه باران مى شومگاه از يك چشمه جوشان مى شوم
گاه از يك كوه مى آيم فرودآبشار پر غرورم، گاه رود
گاه قطره، گاه دريا مى شومگاه در يك كاسه پيدا مى شوم
روز و شب هر گوشه كارى مى كنمباغها را آبيارى مى كنم
نيست چيزى برتر از من در جهانزندگى از آب مى گيرد نشان
با تمام برترى ها، كيستم؟خوب هستم يا بدم، من چيستم؟
گرچه آبم، روزى امّا سوختمقطره تا دريا، سراپا سوختم
تشنه اى آمد لبش را تر كندچاره ى لب تشنه اى ديگر كند
تشنه اى آمد كه سيرابش كنممشك خالى داد تا آبش كنم
تشنه ى آن روز من، عبّاس بودپاسدار خيمه هاى ياس بود
خون عبّاس علمدار رشيدقطره قطره در درون من چكيد
داغى آن خون دلم را سوختهآتشى در قلب من افروخته
چشمه هايم خواب، موجم خفته بادآبى آرامشم آشفته باد
آب هستم؟ واىِ من! مرداب، بهزندگى بخشم؟ نه! مرگ و خواب به
واى بر من، واى بر من، واىِ دلمانده در مردابِ حسرت پاى دل
پيچ و تاب رودم از دردِ دل استبركه از اندوهِ دل پا در گل است
چشمه از غم روز و شب نالان شدهابر هم از رنج من گريان شده
رود داغم ابرها را تيره كردتيرگى را بر زلالى چيره كرد
گريه ى من شرشر باران شدهغصه ام در گريه ها پنهان شده
آب اگر شد اشك چشم، از شرم شداز خجالت شور و تلخ و گرم شد
حال، از اكبر خجالت مى كشماز على اصغر خجالت مى كشم
آب بودم، كربلا پشتم شكستآبرويم رفت، پستم، پستِ پست
نسل من در كربلا بيچاره شدنامه ى اعمال خوبم پاره شد
در شمال غرب خراسان جنوبی و در ۸۸ کیلومتری جنوب غربی فردوس و شمال شرقی طبس، شهر بشرویه قرار دارد که در آن رازی نهفته است که هنوز مدرکی دال بر اینکه این سازه متعلق به چه دورهای می باشد بدست نیامده است. در این مطلب قصد داریم به این جاذبهی عجیب بپردازیم، پس همراهمان باشید.
داستان ظهر عاشورا برای کودکان
شرکت پرشیاخودرو شرایط فروش جدید خودروهای BMW نو را با قیمتهای رقابتی و بی سابقه اعلام کرد.
تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved0