Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
داستان ظلم
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
SUBSCRIBE to Afghanistan Journal ! https://goo.gl/yA1Bd5LET’S CONNECT!https://www.facebook.com/afgjournal/https://www.instagram.com/afghanistan…https://twitter.com/AfgJournal#AfghanistanJournal
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження списків відтворення…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
داستان ظلم
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
SUBSCRIBE to Afghanistan Journal ! https://goo.gl/yA1Bd5LET’S CONNECT!https://www.facebook.com/afgjournal/https://www.instagram.com/afghanistan…https://twitter.com/AfgJournal#AfghanistanJournal
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження списків відтворення…
سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد خوابش نبرد. غلامان را گفت: حکما به کسی ظلم شده او را بیابید. پس از کمی جستجو غلامان باز گشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد دادخواهی نیافتیم. اما سلطان را دوباره خواب نیامد. خود برخاست و با جامه مبدل بیرون شد. در پشت قصر و در کنار حرمسرا ناله ای شنید که خدایا ! محمود اینک با ندیمان خود در حرمسرا نشسته و نزدیکی قصرش اینچنین ستم می شود. سلطان گفت: چه می گویی؟ اینک من محمودم و از پی تو آمده ام . بگو قصه چیست؟ آن مرد گفت: یکی از خواص تو که نامش را نمی دانم شب ها به خانه من می آید و به زور زن مرا مورد آزار و اذیت خود قرار می دهد. سلطان گفت : اکنون کجاست؟ جواب داد: شاید رفته باشد. شاه گفت: هر وقت آمد مرا خبر کن و او را به پاسبان قصر معرفی کرد و گفت: هر زمان این مرد مرا خواست به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم. شب بعد باز همان سرهنگ به خانه آن مرد بینوا رفت. مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت. سلطان محمود با شمشیر برهنه به راه افتاد. در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید دستور داد چراغ را خاموش نگاه دارید. آنگاه آن ظالم را با شمشیر کشت. پس از آن دستور داد تا چراغ بیفروزند و در صورت کشته نگریست. پس دردم سر به سجده نهاد. آنگاه صاحبخانه را گفت: قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام . عرض کرد: سلطانی چون تو چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کرد؟ سلطان گفت: هر چه هست بیاور. مرد تکه ای نان آورد و سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید. سلطان محمود گفت: آن شب که از قصه تو آگاه شدم با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من کسی جرات این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم . گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری مانع اجرای عدالت نشود. چراغ که روشن شد نگاه کردم دیدم بیگانه است سجده شکر گذاشتم. اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در ملک خود اطلاع یافتم با پروردگار خود عهد بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم. اکنون از آن ساعت تا حال چیزی نخورده ام.
December 7, 2015
April 5, 2015
داستان ظلم
January 12, 2015
زنى به حضور حضرت داوود آمد و گفت: اى پیامبر خدا، پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
حضرت داوود فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.
سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟
زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم، ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم.
هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه حضرت داوود را زدند، ناگهان ده نفر تاجر به حضور حضرت داوود آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید.
حضرت داوود از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست؟
عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم، طوفانى برخاست، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم، ناگهان پرنده اى دیدیم، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت، آن را گشودیم، در آن شال بافته دیدیم، به وسیله آن، مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهی.
حضرت داوود به زن نگاه کرد و به او فرمود:
پروردگار تو از دریا برایت هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟
سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.
بسیار زیبا بود
داستان ظلم
خیلی خوب بید
عالی ♥
کاملا حقیقت دارد و از دست خدا بر می آید.
مشابه این ماجرا برای خودم ودیگر افراد خداپرست به صورت معجزه اتفاق افتاده.
من نیز داستانها را نوشته ام.
داستان بسیار عالی بود اما چقدر خوب بود که منابع اون را هم اعلام می کردید
ظلم کارفرما به کارگر نیز ظلم بزرگی است، بخصوص هنگامی که کارگر، مجبور است برای یک کارفرما کار کند و اگر ستم و زورگویی او را نپذیرد، اخراج و بیکار میشود. در بسیاری از موارد، کارفرما از احتیاج کارگر به کار، سوءاستفاده میکند و بر وی مسلّط شده و او را استثمار مینماید.
دیپالپورمیں ظلم کی داستان ۔۔۔۔۔ اجڑ گیا پورا خاندان۔۔۔۔ ظالموں نے کردی ظلم کی انتہا۔۔۔۔ تشدد کے بعد مظلوم عورت کا سر بھی مونڈدیا…. مظلوم خاندان کی چیف جسٹس سے انصاف کی اپیل۔۔ اندھیرنگری ٹیم بنی مظلوم خاندان کی آواز۔۔ #NewsHDPlus #AndherNagri
دیپالپورمیں ظلم کی داستان ۔۔۔۔۔ اجڑ گیا پورا خاندان۔۔۔۔ ظالموں نے کردی ظلم کی انتہا۔۔۔۔ تشدد کے بعد مظلوم عورت کا سر بھی مونڈدیا…. مظلوم خاندان کی چیف جسٹس سے انصاف کی اپیل۔۔ اندھیرنگری ٹیم بنی مظلوم خاندان کی آواز۔۔ #NewsHDPlus #AndherNagri
Smart Phone Ka Fitna, Latest Clip By Mufti Taqi Usmani Sahib Db.
https://youtu.be/ht2VDKcX7_w
Namaz Me Quran e Kareem Dekh Kr Prhna, Latest Clip By Mufti Tariq Masood Sb Db.
https://youtu.be/eXDjpqcqDos
آپ بھی اپنا حصہ ڈال سکتے ہیں۔۔۔ جانئے:https://goo.gl/BTjK3B
داستان ظلم
برمی مسلمان پھر کسی مرد مجاہد کے منتظر۔۔۔جو ان کے زخموں پر مرہم رکھے،اور ان کی آنکھوں کو ٹھنڈک بخشے۔
ہماری سوشل میڈیا کی ٹیم اور پاکستانی نوجوانوں کی فیس بک پہ محنت رنگ لا رہی ھے ڈٹ کی کھڑے رہو پاکستانیوں۔
به گزارش سرویس بینالملل جام نیـوز، مادر یک پسر دو ساله یمنی به دلیل قانون ترامپ مبنی بر منع سفر اتباع برخی از کشورها به آمریکا، نمیتواند پسرش را که در بیمارستانی در کالیفرنیا بستری است ملاقات کند.
به نقل از ایندیپندنت، فعالان حقوق بشر اعلام کردند عبدالله حسن در یمن به دنیا آمده است. او از یک بیماری ژنتیکی رنج میبرد که ابتدا تواناییاش در صحبتکردن و راه رفتن را متاثر کرد و اکنون قادر به نفسکشیدن نیست. پدر عبدالله همراه او در کالیفرنیا زندگی میکند.
شورای روابط آمریکایی-اسلامی (سی ای آی آر) اعلام کرد چند ماه پیش پدر عبدالله او را برای درمان به کالیفرنیا آورد. اکنون این کودک در بیمارستانی در کالیفرنیا بستری است و شایما سویله، مادرش که در مصر زندگی میکند اجازه ندارد او را ملاقات کند. قانون ترامپ مبنی بر ممنوعیت سفر اتباع یمنی به این کشور به او اجازه نمیدهد وارد آمریکا شود.
دونالد ترامپ در 2016 پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری خواستار آن شد که سفر همه مسلمانان به آمریکا بطور کامل قطع شود. اما در ماه ژوئن گذشته دادگاه عالی آمریکا سومین نسخه قانون ممنوعیت سفر به این کشور را تایید کرد.
طبق این قانون مسافران، مهاجران و دارندگان ویزا از پنج کشور مسلمان شامل یمن، ایران، لیبی، سومالی و سوریه و همچنین شهروندان کره شمالی و ونزوئلا نمیتوانند وارد آمریکا شوند.
باشگاه خبرنگاران
فریبرز عزیزی
بهمن ۶, ۱۳۹۶
تاریخ و بزرگان, زردوئی
نظر خود را بنویسید
64 نمایش
برچسب هابزرگان زردوئی بزرگان زردویی تاریخ زردوئی
جشن چله تابستان(هاوین) امسال نیز همچون چهار سال گذشته توسط فریبرز عزیزی فعال گردشگری روستایی …
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
داستان ظلم
وبسایت
0