داستان خدايان يونان

دوره مقدماتی php
داستان خدايان يونان
داستان خدايان يونان


 


اوتوس و افیالتس


هفائیستوس


پان


نمف‌ها

داستان خدايان يونان

دوره مقدماتی php


 

اساطیر یونانی مجموعه اساطیر و آموزه‌هایی است که به یونان باستان مرتبط می‌باشد، دربارهٔ خدایان و قهرمانان آنان، طبیعت جهان و ریشه‌های آن و اهمیت مکتب و آیین آن‌ها سخن می‌گوید. این اسطوره‌شناسی بخشی از مذهب یونان باستان می‌باشد. محققان به منظور مشخص کردن تأثیرات دینی و سیاسی آن بر یونان باستان و تمدن آن و درک خود اسطوره‌سازی، اسطوره‌ها را بررسی می‌کنند.[۱]

اساطیر یونانی به صراحت و به‌طور گسترده در مجموعه‌ای از داستان‌ها و به‌طور ضمنی در آثار هنری یونانی مانند گلدان‌های نقاشی و هدایای وتیو نمود یافته‌است. اسطوره‌های یونانی می‌کوشند منشأ جهان را توصیف کنند، و جزئیات زندگی‌ها و ماجراهای طیف گسترده‌ای از خدایان، الهه‌ها، قهرمانان، پهلوانان و موجودات اساطیری را بیان می‌نماید. این حساب‌ها در ابتدا در یک سنت شفاهی درج شدند؛ امروزه اساطیر یونانی در درجه اول از ادبیات یونانی معلوم می‌شوند. قدیمی‌ترین منابع ادبی یونان، یعنی اشعار حماسی ایلیاد و ادیسه هومر، بر روی جنگ تروآ و اتفاقات بعدی آن تمرکز کرده‌اند. هزیود، شاعر معاصر هومر، دو اثر به نام‌های تئوگونیا و کارها و روزها نوشته‌است، که دربارهٔ پیدایش جهان، جانشینی قوانین الهی، جانشینی نسل‌های بشر، ریشه مشکلات انسان و ریشه کارهای فداکارانه سخن می‌گوید. همچنین اساطیر در سرودهای هومری، در قطعات اشعار حماسی از چرخه حماسی، در اشعار غنایی، در کارهای تراژیک قرن پنجم قبل از میلاد، در آثار محققان و شاعران عصر هلنیستی، و در متون امپراتوری روم نوشته شده به دست پلوتارک و پوسانیاس دیده می‌شود.

یافته‌های باستان‌شناسی منبع اصلی جزئیات دربارهٔ اساطیر یونانی را فراهم می‌کنند، که در آن خدایان و قهرمانان به‌طور برجسته در تزیین مصنوعات به کار رفته‌اند. طراحی هندسی مصنوعات سفالی قرن هشتم قبل از میلاد، علاوه بر ماجراهای هرکول، صحنه‌هایی از جنگ تروآ را نشان می‌دهند. در دوران موفق یونان باستان، یونان کلاسیک، و یونان هلنیستی، صحنه‌های هومری و صحنه‌های اساطیری متنوع دیگر ظاهر شدند و مکمل ادبیات موجود گشتند[۲] اساطیر یونانی تأثیری عمیق بر فرهنگ، هنر، و ادبیات تمدن غرب داشته، و به عنوان بخشی از میراث و زبان غرب باقی مانده‌اند. از گذشته تا کنون، شاعران و هنرمندان، از اساطیر یونان الهامات فراوانی گرفته و اهمیت و ارتباط معاصر را در موضوعات مختلف کشف کرده‌اند.[۳] داستان‌های اساطیری یونان هویت عام این کشور را رقم زده‌اند و از هنگام ظهورشان در سدهٔ هشت پیش از میلاد از طریق اشعار حماسی هومر، تأثیری به‌سزا در تحول هنر، موسیقی و ادبیات اروپای غربی داشته‌اند. این اشعار ایزدان المپ را معرفی می‌کنند؛ ایزدانی با معایب انسانی، که بر سرنوشت انسان‌های فانی فرمانروایند.

در درجه اول، امروزه اسطوره‌های یونانی از ادبیات یونانی و تضمین‌های روی رسانه‌های مربوط به دوران هندسی از ۹۰۰–۸۰۰ قبل از میلاد، تاکنون شناخته می‌شوند.[۴] در حقیقت، منابع ادبی و باستان‌شناسی با هم ادغام شده‌اند، گاهی با هم موضوعی را تصدیق می‌کنند و گاهی با یک‌دیگر مغایرند؛ اما، در بسیاری از شرایط، وجود این اطلاعات نشانه‌ای بارز برای بسیاری از عناصر اساطیر یونانی است که دارای ریشه‌های واقعی و تاریخی می‌باشد.[۵]

تقریباً در جای‌جای ادبیات یونان، داستان‌های اساطیری نقشی مهم ایفا می‌کنند. با این وجود، تنها کتاب راهنمای عمومی اسطوره‌شناسی که از روزگار یونان باستان نجات یافته‌است، کتابخانه پسئودو-آپولودروس می‌باشد. این کار تلاش می‌کند تا داستان‌های متناقض شاعران را وفق دهند و خلاصه‌ای از اسطوره‌شناسی یونانی و افسانه‌های قهرمانی را فراهم کنند.[۶] آپولودور در ۱۸۰ تا ۱۲۵ قبل از میلاد زندگی می‌کرد، و دربارهٔ بسیاری از این موضوعات نوشته‌است. نوشته‌های او اساس این مجموعه را تشکیل داده‌اند؛ اما «کتاب‌خانه» رویدادهایی را مورد بحث قرار داد که مدت‌ها بعد از مرگش روی داد، از این رو نام پسئودو-آپولودروس را گرفت.

داستان خدايان يونان

در میان قدیمی‌ترین منابع ادبی، دو شعر حماسی هومر، ایلیاد و ادیسه قرار دارند. سایر شعرا، چرخه حماسی را تکمیل کردند، اما این اشعار بعدی و کوتاه‌تر، اکنون تقریباً به‌طور کامل از بین رفته‌اند. «سرودهای هومری» برخلاف نام ظاهری، هیچ ارتباطی با اشعار هومر ندارند. آن‌ها سرودهایی از بخش‌های اول عصر غنایی‌اند.[۷] هزیود، که احتمالاً با هومر هم‌دوره بود، در کتاب تئوگونیا (ریشه خدایان) شرحی کامل از اولین اساطیر یونانی را ارائه می‌کند، که با ایجاد جهان در ارتباط است؛ مثلاً ریشه خدایان، تایتان‌ها و غول‌ها؛ همانند ساخت شجره‌نامه‌ها، داستان‌هایی ملی، و اساطیر علتی. هزیود در کتاب کارها و روزها که آموزشی دربارهٔ زندگی کشاورزی است، پیرامون اساطیر پرومته، پاندورا و پنج دوره سخن می‌گوید.[۲]

شعرای غنایی اغلب موضوعشان را از اساطیر می‌گیرند، اما درون‌مایه آن‌ها کمتر شکل داستانی دارد. شعرای بزم‌سرای یونانی مانند پیندار، باکچیلیدس، سیمونیدس و شعرای روستایی مانند تئوکریتوس، و بیون به برخی حوادث اسطوره‌ای اشاره داشته‌اند.[۸] به علاوه، اسطوره مرکز تئاتر یونان باستان بود. نمایش‌نامه نویسانی مانند آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید، بسیاری از قطعه‌های خود را از اساطیر عصر قهرمانان و جنگ تروآ اقتباس کرده‌اند. بسیاری از این داستان‌های تراژیک بزرگ (مانند آگاممنون، و فرزندانش ادیپ، یاسون، مدئا و غیره) شکل کلاسیک خود را در این تراژدی‌ها به دست آوردند. نمایش‌نامه کمدی‌نویس یونانی، آریستوفان، نیز در نمایش‌نامه‌های پرندگان و غوکان، از اساطیر یونان استفاده کرده‌است.[۹]

تاریخ‌نگارانی مانند هرودوت و دیودور سیسیلی، و جغرافی‌دانانی چون پوسانیاس و استرابون، که در سراسر جهان یونان سفر کردند و داستان‌هایی را که می‌شنیدند یادداشت نمودند، بسیاری از اساطیر و افسانه‌های محلی را جمع‌آوری کردند که کمتر جایگزینی را دارا می‌باشند.[۸] به ویژه هرودوت، سنت‌های متنوع عصر خود را جستجو کرد و ریشه‌های تاریخی و اسطوره‌ای را در تقابل یونان با شرق کشف نمود.[۱۰] او تلاش کرد تا ریشه‌ها و ترکیب مفاهیم فرهنگی مختلف را با هم تطبیق دهد.

شعرای عصر هلنیستی و رومی، در درجه اول به عنوان ادبیات خلق اثر می‌کردند نه عملی مذهبی. با این وجود، این شامل جزئیات بسیار مهمی می‌باشد که ممکن است از دست بروند. این طبقه‌بندی شامل کارهای زیر می‌باشد.

برخی از نثر نویسانی که در همان دوران به اساطیر یونانی اشاره داشتند عبارتند از آپولیوس، پترونیوس، لولیانیوس و هلیودروس. دو منبع غیر شعری مهم دیگر عبارتند از «فابولئا» و آسترونومیکا از نویسنده رومی به سبک هیگینوس، «تصورات» فیلوسترادوس پیر و فیلوسترادوس جوان، و «توصیفات» کالیستراتوس.

در نهایت نویسندگان بیزانسی یونانی جزئیات مهمی از اساطیر را فراهم آوردند که بیشتر آن‌ها به آثاری یونانی مربوط می‌شود که امروزه از بین رفته‌اند. این نگهدارندگان اساطیر عبارتند از آرنوبیوس، هسیچیوس، نویسنده کتاب سودا، جان تزتزس، و ائوستاتیوس. این‌ها اغلب با تأثیر از دین مسیحیت به این اساطیر می‌نگرند.[۱۱]

کشف تمدن میسنی، به دست باستان‌شناس مشهور آلمانی، هاینریش شلیمان در سده ۱۹ام میلادی، و کشف تمدن مینوسی در کرت به دست آرتور ایوانس، باستان‌شناس بریتانیایی، در سده ۲۰ام، به توصیف بسیاری از حماسه‌های هومر کمک کرد و گواهی باستان‌شناسی برای بسیاری از جزئیات اسطوره‌ای دربارهٔ خدایان و قهرمانان فراهم نمود. متأسفانه بسیاری از مدارک دربارهٔ اسطوره‌ها و مراسم میسنی‌ها و مینوسی‌ها در مکان‌های غیرقابل دست‌رس قرار دارند، زیرا سندهای خطی بی (یک شکل باستانی یونانی که هم در کرت و هم در سرزمین یونان اصلی بافت شده‌است)، در اصل برای ثبت فهرست‌ها به کار می‌رفتند، اگرچه برای نمونه نام‌های برخی از خدایان و قهرمانان شناسایی شده‌اند.[۲]

طراحی‌های هندسی روی مصنوعات سفالی مربوط به سده ۸ام قبل از میلاد، صحنه‌هایی از ماجراهای هرکول و وقایع جنگ تروآ را نشان می‌دهند.[۲] این نمایش بصری اسطوره‌ها به دو دلیل اهمیت دارد. اولاً، بسیاری از اساطیر یونانی، قبل از منابع ادبی، بر روی گلدان‌ها نقش شده‌اند: از دوازده خوانی که هرکول گذرانده‌است، تنها ماجرای سربروس در متون ادبی معاصر قید شده‌است.[۱۲] ثانیاً، گاهی اوقات منابع بصری اسطوره‌ها یا صحنه‌هایی اسطوره‌ای را نشان می‌دهند که در هیچ منبع ادبی موجودی بیان نشده‌است. در برخی شرایط، اولین نمایش یک اسطوره در هنر هندسی، چندین قرن، قبل‌تر اولین نمایش آن در متون ادبی اتفاق افتاده‌است.[۴] در دوران باستان (۷۵۰–۵۰۰ قبل از میلاد)، کلاسیک (۴۸۰–۳۲۳ قبل از میلاد) و هلنیتسی (۳۲۳–۱۴۶ قبل از میلاد) صحنه‌های اسطوره‌ای هومری و غیره، ظاهر شدند و شواهد موجود ادبی را تکمیل نمودند.[۲]

به‌طور کلی می‌توان گفت اصلی‌ترین منابعی که اسطوره‌های یونانی را معرفی می‌کنند، عبارتند از:

یک: ایلیاد و اودیسه کهن‌ترین آثار ادبیات یونان هر دو اثر هومر و شاید اودیسه دیرگاهی بعد از ایلیاد تنظیم شده‌است. ایلیاد و اودیسه هر دو گویای سازمان اجتماعی کهن‌تری است که نخست در آسیای کوچک به اجرا در می‌آید و الگوی نهایی آن از حدود ۸۰۰ ق. م شکل می‌گیرد و شکل نهائی آن به هنگام فرمانروائی پیسیستراتوس بر آتن [۶۰۰؟ -۵۲۷ ق. م] پدیدار می‌شود.

دو: کارها و روزها اثر هزیود که با برادر خویش برای مرده‌ریگ پدر ستیز داشتند. پدر هزیود از آسیای کوچک بازگشته و در بئوشیه، جایگاه شعر حماسی، اسکان یافته بود. اشعار اسطوره‌ای نسب‌نامهٔ خدایان یا تئوگونی را از هزیود می‌دانند، امّا به نظر می‌رسد که این اثر از کارهای یکی از اعقاب وی و کسی است که از اشعار هزیود متأثر بوده و در آغاز سده ششم ق. م این اثر را پرداخت کرده‌است.

سه: قصاید پیروزی اثر پیندار دربارهٔ قهرمانان المپیک و بزرگ‌ترین مجموعه شعر بزمی دارای محتوای اسطوره‌ای است. پیندار در نیمه سده پنجم قبل از میلاد گردآورنده آثار هومر و شاعران کهن‌تر و شاعری است که اسطوره‌های پیشین را با اصول اخلاقی مورد قبول خویش همساز می‌سازد. شعر و گزارش‌های معاصر جوان‌ترِ وی باخیلد[۱۳] در بردارنده قصاید مشابهی است که با روایات اسطوره‌ای غنی شده‌است.

چهار: آثار تراژدی‌نویسان سده پنجم قبل از میلاد از قبیل آثار آیسخولوس، سوفوکلس و اوریپیدس متأثر از مآخذ پیشین و آنچه پیندار نیز از آن متأثرشده و بیانگر نگرش آنان دربارهٔ سرشت خدایان و جهان بود. برخی از این روایت‌ها همراه اسطوره سبب‌شناسی و بیانگر مراسم آیینی خاصی است در آثار این شاعران بسیاری از اسطوره‌ها تلخیص و در بیان نگرش آنان به کار رفته‌است.

پنج: تنظیم اساطیر به شکل شجره‌نامه از آغاز سده ششم ق. م و از آسیای کوچک آغاز شد و این کار توسط فرهیختگان اسکندریه رواج یافت. در این مسیر با فتح مصر به دست اسکندر مقدونی فاتحان در سرزمین بیگانه از خاستگاه‌های خود سخن می‌گویند و این کار با تقلید آثار تمثیلی اَپولونیوس رودیوس[۱۴] و کالیماخوس انجام می‌گیرد و این کاربرد تمثیلی اسطوره که با کار شاعران رومی و بعدها شاعران اروپائی عصر رنسانس پیوند می‌یابد موجب حفظ اساطیر یونان و روایت‌هایی است که ممکن بود فراموش شوند.

شش: کتاب ادیبانهٔ راهنمایِ یونان اثر پوسانیاس که در ۱۷۰ میلادی نوشته شد. پائوزانیاس در این کتاب از تاریخ اسطوره‌ای سرزمین‌هایی که دیده‌است سخن می‌گوید و مطالب کتاب خود را از مطالعات جغرافیائی آتنی و اسکندریه می‌گیرد و این کتاب دربردارنده مراسم محلی و اسطوره‌هایی است که با باورهای مردمی همراه است.

هفت: شجره‌نامهٔ اسطوره‌ای آپولودروس در همین زمان تنها کتاب کاملی است که اطلاعات اسطوره‌ای ما را کامل می‌کند و با این همه برخی از این روایت‌ها متأثر از آثار تراژیک و روایات اسکندریه و استناد بدان‌ها با تردید انجام گیرد. ترجمه‌های جدید مربوط به اساطیر یونان را نیز نباید نادیده گرفت و در این زمینه می‌توان از ترجمهٔ خوب ایلیاد از لانگ، لیف، و مایرس و ترجمه اودیسه از بوچر و لانگ نام برد. ترجمه همراه با تفسیر کتاب آپولودروس توسط سر جیمز فریزر برای کتابخانه لوئب نیز از این دست است. نظریه‌های فریزر در کتاب شاخهٔ زرین امروزه کاربرد چندانی ندارد امّا این اثر هنوز هم دربردارنده اطلاعات زیادی در زمینه اساطیر است. در زبان انگلیسی فرهنگ مدونی دربارهٔ اساطیر یونان وجود ندارد و کتاب قدیمی سه جلدی فرهنگ اساطیر یونان و روم ویرایش ویلیام اسمیت در ۱۸۷۶ هنوز هم جامع‌تر از کتاب مختصر و مفید اچ. جی رُز دربارهٔ اساطیر یونان است.

اساطیر یونانی، در طول زمان تغییر کرده‌اند تا تکامل فرهنگی آنان را در خود بگنجانند، و در آن، گمان‌هایی آشکار و پنهان، موجب ایجاد این تغییرات شده‌اند. در اشکال ادبیات اسطوره‌شناسی یونانی باقی‌مانده، همان‌طور که بیشتر در پایان تغییرات رو به جلو یافته می‌شود، مانند گفته گیلبرت کوتبرستون، این موضوع ذاتاً به سیاست مربوط می‌شود.[۱۵]

اولین ساکنین شبه‌جزیره بالکان، افرادی بودند که از طریق کشاورزی امرار معاش می‌کردند. آنان با استفاده از روح‌باوری، به تک‌تک بخش‌های طبیعت، روحی را اختصاص داده بودند. در نهایت، این روح‌های مبهم شکل بشر را به خود گرفتند و به عنوان خدایان وارد اسطوره محلی شدند.[۱۶] زمانی که قبایلی از شمال شبه‌جزیره بالکان حمله کردند، یک پانتئون جدید از خدایان را با خود آوردند که بر پایه پیروزی، قدرت، دلاوری در نبرد، و قهرمان‌پروری خشونت‌آمیز بنا نهاده شده بود. سایر خدایان جهان کشاورزی، با آمدن خدایان قدرتمند مهاجمان از بین رفتند یا به شدت مورد بی‌توجهی قرار گرفتند.[۱۷]

بعد از میانه دوران کهن، اسطوره‌ها دربارهٔ ارتباط میان خدایان مذکر و قهرمانان مذکر رفته رفته رایج‌تر گشت، که موازی توسعه تمایل جنسی مرد به پسر جوان در فرهنگ یونان باستان می‌بود، و اعتقاد بر این است که در حدود ۶۳۰ قبل از میلاد معرفی گشته‌است. در پایان سده پنجم قبل از میلاد، شعرا به هر خدای مهم، به جز آرس و همچنین به بسیاری از چهره‌های افسانه‌ای، حداقل یک آرومنوس (پسری نوجوان که همنشین جنسی آنان بود) را نسبت دادند.[۱۸] اساطیر قبلی مانند آشیل و پاتروکلوس نیز دارای چنین رابطه جنسی بودند.[۱۹] در ابتدا شعرای اسکندریه و بعدها ادبای اسطوره‌نگار امپراطوری روم، داستان شخصیت‌های اسطوره‌ای یونانی را با این وجه بیان کردند.

دستاورد شعر حماسی، ایجاد چرخه‌های داستانی و در نتیجه توسعه یک حس تازه بیان وقایع اسطوره‌ای با ترتیب زمانی بود. در نتیجه اساطیر یونانی به عنوان بخشی مهم، در توسعه جهان و انسان گسترش یافت.[۲۰] به دلیل وجود تناقضاتی در داستان‌ها تهیه یک بازه زمانی مطلق غیرممکن است و لذا بیان یک گاه‌شمار تقریبی، کار معقولی است. در نتیجه تاریخچه اسطوره‌ای جهان را می‌توان به سه یا چهار دوره گسترده تقسیم کرد:

درحالی که دوره خدایان، برای دانشجویان امروزی از جذابیت بیشتری برخوردار است، نویسندگان یونانی دوران کهن و کلاسیک علاقه بیشتری به دوره قهرمانان دارند، و بعد از پاسخ به سوالات مربوط به چگونگی ایجاد جهان، یک گاه‌شمار و ثبت از دستاوردهای بشری ایجاد کرده‌اند. برای مثال ایلیاد و ادیسه، هم در تئونوگیا و هم در سروده‌های هومری، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و محبوب‌تر است. تحت تأثیر کار هومر، «تفکر قهرمانی» موجب بازسازی زندگی روحانی شده، که جدا از قلمرو خدایان و مردگان مطرح شده‌است، و می‌توان آن را در زندگی در زیر زمین برگرفته از آثار المپی دریافت.[۲۲] هزیود، در کتاب کارها و روزهای خود، یک طرح از دوره‌های انسان (۴ دوره یا مسابقه انسان) ارائه می‌کند: طلایی، نقره‌ای، برنزی و آهنی. این دوران عبارتند از دوره ایجاد خدایان یا عصر طلایی، که به آیین کرونوس مربوط است، و رقابت‌های بعدی به خلق زئوس مربوط می‌شود. ظهور شیطان با اسطوره پاندورا توصیف می‌شود، زمانی که تمام بهترین قابلیت‌های انسان، به‌جز امید، به دست او نابود می‌گردند.[۲۳] اوید در دگردیسی‌ها، از مفهوم ۴ دوره هزیود حمایت می‌کند.[۲۴]

«اساطیر اصیل» یا «اسطوره‌های آفرینش»، تلاش دارند تا به بیان ساده، آغاز جهان را توصیف کنند.[۲۵] قابل‌قبول‌ترین نسخه ارائه شده، در تئوگونیا توسط هزیود ارائه شده‌است. او با یک خائوس آغاز می‌کند که نشان از نیستی است. بعد از این فضای تهی، گایا (زمین) و برخی موجودات الهی اصلی ظاهر شدند: اروس (عشق)، پرتگاه (تارتاروس)، و اریوس.[۲۶] گایا بدون کمک هیچ جنس مذکری، اورانوس (آسمان) را به دنیا آورد و بعدها همین اورانوس همسر گایا شد و او را بارور ساخت. در پی این پیوند، اولین تایتان‌ها زاده شد، شش مذکر: کئوس، کریوس، کرونوس، هیپریون، پاپتوس، و اکئانوس؛ و شش مؤنث: امنموسینی، فوبه، رئا، تئا، تمیس، و تتیس. بعد از تولد کرونوس، گایا و اورانوس تصمیم گرفتند که دیگر تایتانی را به دنیا نیاورند. اورانوس، تک‌چشم‌ها (سیکلوپ‌ها) و صددست‌ها (هکاتونکایرها)، را به درون تارتاروس پرتاب کرد تا تایتان‌ها را دنبال کنند. این کار موجب خشمگین شد گایا شد. گایا، کرونوس (جوان‌ترین و وحشتناک‌ترین فرزند گایا[۲۶]) را متقاعد کرده بود که پدرش را عقیم کند. او این کار را انجام داد، و به حاکم تایتان‌ها تبدیل شد، با خواهرش، رئا ازدواج کرد، و سایر تایتان‌ها دربار او را تشکیل دادند.

جنگ میان پدر و پسر، زمانی تکرار شد که کرونوس در مقابل پسرش، زئوس قرار گرفت. از آن‌جا که کرونوس به پدرش خیانت‌کرده بود، این ترس در او وجود داشت که فرزندش نیز همین کار را با او انجام دهد، لذا هر وقت رئا فرزندی به دنیا می‌آورد، آن را می‌دزدید و می‌خورد. رئا از این کار او متنفر گشت و زئوس را با یک حیله پنهان نمود، و به جای فرزندش، سنگی را در پتو پیچید و به خورد کرونوس داد. زمانی که زئوس به بلوغ کامل رسید، نوعی نوشیدنی زهرآگین را به خورد کرونوس داد تا او استفراغ کند، و در نتیجه تمام فرزندان رئا و همچنین آن تکه سنگ، که در تمام این مدت در شکم او بودند، خارج شدند. سپس زئوس، برای سلطنت بر خدایان، با کرونوس وارد جنگ شد. در نهایت، زئوس، خواهران و برادرانش، با کمک سیکلوپ‌ها (که به دست زئوس از تارتاروس آزاد شده بودند)، به پیروزی رسید، و کرونوس و تایتان‌ها به تارتاروس پرتاب شدند.[۲۷]

زئوس نیز گرفتار همین نگرانی شد، و بعد از پیش‌گویی دربارهٔ فرزند اولین همسرش متیس، که قرار بود خدایی بزرگ‌تر از زئوس را به دنیا آورد، او را بلعید. .[۲۸] متیس در آن زمان آتنا را در شکم خود داشت، و در نهایت بعد از رشد کامل به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه، از پیشانی زئوس خارج شد.[۲۹]

کهن‌ترین اندیشه یونانی دربارهٔ شعر با توجه به تئونوگیا، سبک شاعرانه اولیه (اساطیر اولیه) بود و نیرویی جادویی بدان نسبت داده می‌شد. اورفئوس، شاعر سبک کهن، همچنین خواننده کهن نسبت‌نامه‌های خدایان بود. او در آرگونائوتیکای آپولونیوس، می‌کوشد دریا و طوفان را با این آوازها آرام کند، و در هبوطش به هادس قلب‌های سنگی خدایان زیرزمین را به حرکت درآورد. زمانی که هرمس در «سرودهای هومری برای هرمس»، چنگ رومی را اختراع می‌کند، اول از همه آوازی دربارهٔ تولد خدایان می‌خواند.[۳۰] تئونوگیا هزیود، نه تنها کامل‌ترین متن باقی‌مانده دربارهٔ خدایان است، بلکه کامل‌ترین متن باقی‌مانده از اشعار کهن می‌باشد که دارای نیایش‌های طولانی برای موزها است. تبارنامه ایزدان موضوع بسیاری از اشعار از بین رفته نیز می‌باشد که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد نسبت داده شده به اورفئوس، موسایئوس، اپیمنیدس، آباریس، و سیار شاعران بلندپایه اشاره کرد. نشانه‌هایی وجود دارند که بیان می‌کنند افلاطون با تبارنامه ایزدان اورفئوس آشنایی داشته‌است.[۳۱] اغلب افراد نسبت به اعتقادات مذهبی خود سکوت می‌کردند، و زمانی که این اعتقادها وجود دارد طبیعت فرهنگ به وسیله اعضای یک جامعه بروز نخواهد یافت. بعد از آن که آن‌ها دیگر اعتقاداتی مذهبی نبودند، کمتر کسی از این آیین‌ها و مراسم آگاه خواهد بود.

تصاویری که در اشعار و آثار هنری مذهبی یافت می‌شوند، تفسیر شده و احتمالاً، در بسیاری از اسطوره‌ها و داستان‌ها به غلط تفسیر شده‌اند. با توجه به فلسفه نوافلاطونی و اوراق پاپیروسی از زیر خاک بیرون آمده، بخش اندکی از آن‌ها جان سالم به در برده‌اند. یکی از این اوراق، به نام پاپیروس درونی اکنون ثابت می‌کند که دست‌کم از سده پنجم پیش از میلاد، اشعار خداشناسی-کیهان‌شناسی اورفئوس وجود داشته‌اند.[۳۲]

اولین فلاسفه‌ای که به دنبال خاستگاه جهان بودند، علیه مفاهیم اسطوره‌ای محبوب که مدت‌ها بود در یونان وجود داشت واکنش نشان دادند. برخی از این مفاهیم محبوب را می‌توانم در اشعار هومر و هزیود دید. در آثار هومر، زمین یک صفحه تخت است که در رودخانه اوکئانوس شناور می‌باشد و بر نیم‌کره بالا یا آسمان که شامل خورشید، ماه و ستارگان است، تسلط دارد. خورشید (هلیوس)، مانند یک ارابه‌ران، آسمان را طی می‌کند و در طول شب، در کاسه‌ای طلایی در اطراف زمین، کشتی می‌راند. خورشید، زمین، آسمان، رودخانه‌ها و بادها در دعاها و سوگندها ذکر شده‌اند. شکاف‌های طبیعی به معنای دروازه ورود به خانه زیرزمینی هادس و اجداد او (خانه مردگان) اند.[۳۳] همواره تحت تأثیر فرهنگ‌های دیگر موضوعاتی جدید فراهم می‌شد.

بر اساس اسطوره‌شناسی دوران کلاسیک، بعد از سرنگونی تیتان‌ها، گروه ایزدان (پانتئون) و ایزدبانوان برپا شد. در میان ایزدان اصلی یونان، ایزدان المپ‌نشین بودند که بالای کوه المپ و تحت نظارت زئوس پدید آمدند. (محدودیت آن‌ها به ۱۲ عدد، ظاهراً به ایده‌های مدرن نسبت داده می‌شود)[۳۴] به جز المپ، خدایان متنوع پرستش‌شده یونانی در اطراف، خدای نیمه‌انسان-نیمه‌بز شکل پان، نیمف (روح‌های رودخانه‌ها)، نیاد (که در چشمه‌ها ساکن است)، دریاد (که روح درختان است)، نرئیدها (که ساکن دریاست)، خدایان رودخانه، ساتیر، و غیره می‌باشد. به‌علاوه، نیروهای تاریک جهان زیر زمین وجود داشتند که از جمله آن‌ها الهه‌های انتقام اند که مجرمان را تعقیب می‌کنند.[۳۵] به افتخار پانتئون‌های یونان باستان، شعرا، آوازهای هومری را ایجاد کردند (مجموعه‌ای از سی‌وسه آواز).[۳۶] به عقیده گرگوری نگی، آوازهای هومری بزرگ‌تر به عنوان مقدماتی ساده، هر یک خدایی را فرا می‌خوانند.[۳۷]

در مجموعه عظیم اسطوره‌ها و افسانه‌های یونانی، ایزدان ملی مردم یونان در کالبد آرمانی انسانی توصیف شده‌اند. بر اساس گفته‌های والتر بورکت، ویژگی‌های توصیفی قائل شدن جسم انسانی برای خدایان اینست که، «خدایان یونانی انسانند، نه انتزاعی، ذهنی یا مفهومی».[۳۸] بدون در نظر گرفتن اشکال اساسی خدایان یونان باستان، آن‌ها اغلب دارای قابلیت‌های خارق‌العاده‌ای هستند؛ به‌طور قابل توجه، خدایان تحت تأثیر بیماری‌ها قرار نمی‌گیرند، و تنها در شرایط بسیار بسیار ویژه زخمی می‌شوند. یونانیان جاودانگی را مشخصه‌ای از خدایان خود می‌دانستند؛ این جاودانگی، همراه با جوانی لایزال، حاصل استفاده مکرر شهد بود که در اثر آن خون الهی در رگ‌هایشان نو می‌شد.[۳۹]

هر ایزد از سلسله خود فرود آمده‌است، منافعی جدا را دنبال می‌کند، در محدوده معینی تخصص دارد، و به وسیله شخصیتی واحد اداره می‌شود؛ با این وجود، این توصیفات از متون باستانی متعددی ریشه گرفته‌اند، در نتیجه همواره با هم موافق نیستند. وقتی در اشعار، مناجات، یا مکاتب، به این خدایان اشاره می‌شود، از نام‌ها و القاب ترکیبی در آن‌ها استفاده می‌گردد، تا آنان را از خدایان مشابه خود متمایز گردانند (برای مثال آپولون موساگتس همان “آپولون، رهبر موزهاست”). از طرف دیگر، یک لقب بخش ویژه‌ای از یک ایزد را معین می‌کند.

بسیاری از ایزدان به بخش معینی از زندگی مربوط می‌شوند. برای مثال، آفرودیته، ایزدبانوی عشق و زیبایی، آرس ایزد جنگ، هادس ایزد جهان زیر خاک، و آتنا ایزدبانوی هوش و شجاعت است.[۴۰] برخی ایزدان مانند آپولون و دیونیسوس، دارای شخصیت‌های پیچیده و مخلوطی از عملکردها بودند، درحالی که دیگران، مانند هستیا، و هلیوس اندکی فراتر از تجسم شخصیتند. اصلی‌ترین نیایشگاه‌های یونان باستان، به‌شمار محدودی از خدایان اختصاص یافته‌اند، که مربوط به مکاتب سراسری یونانی (پان‌هلنیک) می‌باشند. اما، در مناطق و روستاهای منحصر به‌فرد رایج بود که مکاتب خود را به ایزدان کوچک‌تر اختصاص دهند. بسیاری از شهرها از افتخار دربرداشتن خدایان مشهور و مراسم و اسطوره‌های مرتبط با آنان برخوردار بودند. در دوره قهرمانی، آیین قهرمانان، مراسم خدایان را تکمیل کرد.

پل ارتباطی دوره‌ای که ایزدان به تنهایی زندگی می‌کردند و دوره‌ای که دخالت الهی در امور انسان محدود شد، یک دوره انتقالی است که در آن، خدایان و انسان‌های فانی به سمت هم حرکت می‌کنند. این همان روزهای اول جهان است که گروه‌ها با آزادی بیشتری نسبت به بعد، با یکدیگر مخلوط می‌شدند. بیشتر این داستان‌ها را اوید در کتاب گردیسی‌های خود بیان کرده‌است و آن‌ها اغلب به دو دسته موضوعی تقسیم می‌شوند: داستان‌های عشق، و داستان‌های مجازات.[۴۱]

داستان‌های عاشقانه اغلب شامل رابطه جنسی با محارم، فریب یا تجاوز خدای مذکر به زن فانی، و در نتیجه ایجاد فرزند قهرمان می‌باشد. این داستان‌ها در حالت کلی بیان می‌کنند که باید از روابط بین خدایان و انسان‌های فانی جلوگیری کرد؛ حتی روابط موافق به ندرت پایان خوشی داشتند.[۴۲] در موارد معدودی، زن الهی با مرد فانی رابطه برقرار می‌کند، نمونه‌ای از آن در سرود هومری آفرودیته ذکر شده‌است. این الهه با آنخیسس رابطه جنسی برقرار می‌کند و در نتیجه آینیاس به دنیا می‌آید.[۴۳]

نوع دوم (داستان‌های مجازات) شامل تخصیص یا اختراع برخی از مصنوعات مهم فرهنگی می‌باشد، مانند زمانی که پرومته آتش را از خدایان می‌دزدد، زمانی که تانتالوس، شهد را از جام زئوس می‌دزدد و به افراد خود می‌دهد، راز خدایان را برای آنان آشکار می‌سازد، زمانی که پرومته یا لیکائون قربانی‌کردن را کشف می‌کند، زمانی که دمتر کشاورزی و اسرار را به تریپتولموس می‌آموزد، یا زمانی که مارسواس، درشت‌نی را اختراع می‌کند و با آپولو، وارد مسابقه‌ای در موسیقی می‌شود. ایوان موریس، ماجراهای پرومته را با عنوان “مکانی، میان تاریخ خدایان و انسان‌هاً بیان می‌کند.[۴۴] قطعه‌ای از یک پاپیروس بی‌نام، که به قرن سوم مربوط است، مجازات لیکورگوس، پادشاه تراکیه را به دست دیونیسوس نشان می‌دهد، که خیلی دیر خدای جدید را به رسمیت می‌شناسد و در نتیجه دچار مجازاتی مخوف می‌شود که تا زندگی پس از مرگ نیز برایش ادامه می‌یابد.[۴۵] داستان رفتن دیونیسوس به تراکیه، باری برپایی آیین خود، موضوع یکی از تراژدی‌های سه‌گانه آن دوران است.[۴۶] در داستانی دیگر، یعنی باخای اوریپید، پادشاه تبای، پنتئوس، به دست دیونسیوس مجازات می‌شود، زیرا او به این خدا بی‌احترامی و از مایندادسها (پرستندگان مونث خدا) جاسوسی کرده بود.[۴۷]

در داستانی دیگر، بر اساس یک داستان مردمی قدیمی،[۴۸] و بازتاب یک موضوع مشابه، دمتر به دنبال دختر خود، پرسفونه بوده، که شکل یک پیرزن به اسم دوسو را به خود گرفته بود. سلئوس، پادشاه الوزیس در آتیک، با گرمی از دمتر استقبال کرد. دمتر برای قدردانی از پذیرایی گرم سلئوس، تصمیم گرفت پسرش دموفون را به یک خدا تبدیل کند، اما او قادر به تکمیل مراسم نشد، زیرا مادرش متانیرا وارد شد و پسرش را در آتش دید و از ترس فریاد کشید، که این کارش دمتر را عصبانی کرد. دمتر از این‌که آن زن فانی نادان مفهوم و تشریفات را درک نمی‌دانست اظهار تاسف نمود.[۴۹]

داستان خدايان يونان

دوره زندگی قهرمانان را دروه قهرمانی یونان گویند.[۵۰] اشعار حماسی، چرخه‌هایی از داستان‌ها را پیرامون قهرمانان رویدادهای مشخص ایجاد نموده و میان قهرمانان داستان‌های مختلف ارتباط محکمی برقرار کرده‌است. براساس گفته‌های کن دودن، «حتی یک تأثیر حماسی وجود دارد: ما می‌توانیم در نسل‌های پی‌درپی سرنوشت خانواده‌ها را دنبال کنیم.»[۲۰]

بعد از گسترش آیین قهرمانی، خدایان و قهرمانان قلمرویی تشکیل داده‌اند و در سوگندها و مناجاتی که به آن‌ها اشاره دارند، با یک‌دیگر پیوند یافته‌اند.[۲۲] در مقابل دوره خدایان، در دوره قهرمانان، فهرست قهرمانان هرگز شکلی ثابت و نهایی نداشته‌است؛ دیگر هیچ خدای بزرگی آفریده نشد، ولی قهرمانان جدید همواره می‌توانستند از اترش مرده بیرون برخیزند. تفاوت مهم دیگر میان آیین قهرمانی و آیین خدایان اینست که قهرمان به مرکز هویت گروه محلی تبدیل می‌شود.[۲۲]

رویدادهای هرکول، مطلع دوره قهرمانان است. سه رویداد بزرگ به این دوران نسبت داده می‌شود: سفر آرگونوت‌ها، چرخه تبان و جنگ تروآ.[۵۱]

برخی محققان معتقدند[۵۲] در پشت اسطوره‌شناسی پیچیده هرکول، احتمالاً مردی واقعی وجود داشت، که شاید پهلوانی از امپراطوری آرگوس بود. برخی محققان بر این اعتقادند که داستان هرکول تمثیلی از خورشید است که سالانه از ۱۲ برج آسمان عبور می‌کند.[۵۳] سایرین، به اسطوره‌های اولیه از دیگر فرهنگ‌ها اشاره می‌کنند که داستان هرکول را به عنوان اقتباسی محلی از اسطوره‌های قهرمان نشان می‌دهند و به خوبی ایجاد شده‌اند. طبق تصورات، هرکول فرزند زئوس و آلکمنه، نوه پرسئوس است.[۵۴] ویژگی‌های خارق‌العاده و منحصر به فرد او، به همراه بسیاری از موضوعات فولکلور، مواد بیشتری برای این افسانه محبوب فراهم آوردند. او به عنوان یک قربانی‌کننده نشان‌داده شده، مؤسس قربانگاه‌ها معرفی شده، و طبق تصورات در خوردن بسیار حریص بوده‌است. از ویژگی آخر او در بسیاری از طنزها استفاده شده‌است، درحالی که پایان تراژیک داستانش، ابزاری مناسب را برای تراژدی فراهم می‌کند.[۵۵] در ادبیات و هنر، هرکول به عنوان مردی بسیار قدرتمند با قدی معتدل توصیف شده‌است؛ سلاح ویژه او کمان بود ولی اغلب از گرز نیز استفاده می‌کرد. نقاشی‌های روی گلدان‌ها محبوبیت بی‌نظیر هرکول را نشان می‌دهند. جنگ او با شیر، صدها بار به تصویر کشیده‌شده‌است.[۵۶]

هرکول وارد اساطیر رومی و اتروسکی نیز شده، و فریاد هرکول همان‌طور که در میان یونانیان شهرت دارد، بین رومیان نیز رایج است.[۵۶] در ایتالیا او را به عنوان خدای بازرگانان و تجار می‌ستودند، اگرچه دیگران نیز به دلیل ویژگی خوش‌شانسی و فرار از خطر او را مورد پرستش قرار می‌دادند.[۵۴]

هرکول از طریق ملاقات با نیاکان رسمی پادشاهان دوری‌ها، به بالاترین درجه اجتماعی منصوب شد. این موضوع از مهاجرت دوری‌ها به پلوپونز معلوم می‌گردد. هولوس، قهرمان یک قبیله دوری، پسر هرکول و یکی از هراکلیدای‌ها شد (فرزندان متعدد هرکول، به‌ویژه فرزندان هیلوس—سایر هراکلیدای‌ها عبارتند از ماکاریا، لاموس، مانتو، بیانور، تلپولموس، و تلفوس). این هراکلیدای‌ها امپراطوری‌های پلوپونزی را که شامل موکنای، اسپارت، و آرگوس بود فتح کردند، و بر اساس افسانه‌ها، حق حکمرانی بر اجدادشان را ادعا نمودند. به برخاستن آن‌ها برای تسلط، اغلب “تهاجم دوری‌هاً گویند. بعدها امپراطوران لیدی و مقدونی نیز از هراکلیدای‌ها بودند.[۵۷]

سایر اعضای این نسل اولیه قهرمانان مانند پرسئوس، دئوکالیون، تسئوس و بلروفون، صفات رایج بسیاری مشابه هرکول داشتند. مانند او، ویژگی‌های آنان منحصربه‌فرد، خارق‌العاده و نزدیک متل (قصه) است، زیرا آنان نیز هیولاهایی مانند شیمر و مدوسا را کشتند. ماجراهای بلروفون پیش‌پا افتاده‌اند، و از این رو مشابه ماجراهای هرکول و تسئوس می‌باشند. فرستادن یک قهرمان به مرگ فرضی نیز موضوعی رایج بود که در این داستان‌های سنتی قهرمانی اولیه مانند پرسئوس و بلروفون مورد استفاده قرار گرفت.[۵۸]

نوشتار اصلی: آرگونوت‌ها

تنها شعر حماسی هلنیستی باقی‌مانده، آرگونوتیکا، اثر آپولونیوس از رودس (شاعر حماسی، محقق و مدیر کتابخانه اسکندریه مصر) اسطوره سفر دریایی یاسون و آرگونات‌ها را برای بازیابی پشم زرین از سرزمین اسطوره‌ای کولخیس بیان می‌کند. در آرگونوتیکا، به دستور پادشاه پلیاس، یاسون گرفتار می‌شود، به این پادشاه ابلاغ شده بود که فردی با یک صندل خواهد آمد و نمسیس او خواهد بود. یاسون یکی از صندل‌های خود را در رودخانه از دست داد، وارد دربار پلیوس شد، و این حماسه شکل گرفت. تقریباً تمام قهرمانان نسل بعد از هرکول، همراه یاسون، در کشتی آرگو به سمت پشم زرین حرکت نمودند. همچنین تسئوس در میان این نسل بود، او به کرت رفته بود تا سر مینوتور را ببرد؛ آتالانته، زن قهرمان، و ملئاگروس، که دارای چرخه حماسی در رقابت با ادیسه و ایلیاد بود. پیندار، آپولونیوس از روده و بابیلیوتکا، تلاش کردند لیست کاملی از آرگونات‌ها را ارائه دهند.[۵۹]

اگرچه آپولونیوس این داستان را در قرن سوم قبل از میلاد نوشته‌است، اما ریشه آن به قبل از داستان ادیسه بازمی‌گردد، که ظاهراً ادیسئوس با ویژگی‌های یاسون خو گرفته‌است (سرگردان بودن ادیسئوس برپایه آن بوده‌است).[۶۰] در دوران باستان، این سفر یک حقیقتی تاریخی بود، و این حادثه در دریای سیاه اطراف یونان رخ داد.[۶۱] همچنین این داستان بسیار محبوب است، و چرخه‌ای از بسیاری از افسانه‌های محلی را شکل می‌دهد. به ویژه داستان مدئا، از تصورات اشعار تراژیک به‌دست آمده‌است.[۶۲]

میان آرگو و جنگ تروآ، نسلی وجود داشت که به‌طور عمده به دلیل جرم‌های مخوفش مشهور بود. این شامل اعمال آترئوس و تیئستس در آرگو نیز می‌شد. پشت اسطوره خانه آترئوس (یکی از دو خاندان قهرمان خانه لابداکوس)، مسئله انتقال قدرت و روش ورود به سلطنت وجود دارد. آرتئوس و تیئستس دوقلو، به همراه فرزندانشان نقشی محوری در تراژدی انتقال قدرت در مکنای ایفا می‌کنند.[۶۳]

چرخه تبان با رویدادهای مربوط به کادموس، بنیان‌گذار شهر، و بعدها با کارهای لایوس و ادیپ در تبس ارتباط دارد؛ مجموعه‌ای از داستان‌ها که در نهایت منجر به غارت شهر به دست اپیگون‌ها شد.[۶۴] متون حماسی اولیه نشان می‌دهند ادیپ بعد از این وحی که یوکاسته مادرش بود، به حکومت بر تبس ادامه داده‌است، او بعداً بار دیگر ازدواج می‌کند و از زن دوم خود صاحب فرزند می‌شود—این داستان به‌طور قابل توجهی با داستانی که از طریق تراژدی و متون اسطوره‌ای بعدی می‌دانیم، متفاوت است.[۶۵]

نقطه اوج اساطیر یونانی جنگ تروآ است، که بین یونان و تروآ اتفاق افتاد. در آثار هومر، مانند ایلیاد، داستان‌های اصلی شکل و تجسم یافته، و موضوعات منحصر به فرد، بعدها و به ویژه در درام‌های یونانی شفاف‌سازی شده‌اند. به دلیل داستان آینیاس، قهرمانی تورآ که آن‌جا را ترک کرد و شهری را بنا نهاد که امروزه بدان روم می‌گویند، جنگ تروآ در فرهنگ رم باستان نیز محبوبیت عظیمی بدست آورده‌است، این موضوع در کتاب انه‌اید ویرژیل (کتاب دوم ویرژیل که مشهورترین منبع به آتش کشیده شدن تروا می‌باشد) ذکر شده‌است.[۶۶] در نهایت دو نوشته شبه تاریخی به زبان لاتین وجود دارند که نام‌هایشان دیکتیس کرتنسیس و دارس فریگیئوس می‌باشند.[۶۷]

چرخه جنگ تروآ، که مجموعه‌ای از اشعار حماسی می‌باشد، با رویدادهایی آغاز شد که منجر به جنگ شدند: اریس و سیب طلایی کالیستی، و قضاوت پاریس، ربودن هلن، قربانی کردن ایفیگنیا در آولیدا. یونانیان برای برگرداندن هلن، تمام نیروهای نظامی خود را به رهبری آگاممنون، برادر منلائوس، و پادشاه آرگوها و موکنای روانه کردند، اما تورآ از بازگرداندن هلن امتناع کرد. ایلیاد، که طول جنگ را ده سال ذکر می‌کند، از اختلاف بین آگاممنون و آشیل سخن می‌گوید. آشیل بهترین جنگ‌جوی یونانی بود، و پس از کشته شدن دوست نزدیکش، پاتروکلوس به دست هکتور، پسر پریاموس، فرمانروای تروآ، به نبرد با وی رفت و او را کشت. پس از کشته‌شدن هکتور، متحدانی عجیب به تروا می‌پیوندند، که از جمله آن‌ها پانته‌زیله، ملکه آمازون‌ها، و ممنون، پادشاه حبشه و پسر ائوس می‌باشند.[۶۸] آشیل هر دوی آنان را می‌کشد، اما نهایتاً پاریس با پرتاب پیکانی به سمت پاشنه آشیل، او را از پا درمی‌آورد. پاشنه آشیل تنها بخش بدن او بود که رویین‌تن نبود. یونانیان قبل از تصرف کامل تروآ، باید ابتدا تصویر چوبی تصویر آتنا (پالادیوم) را از داخل دژ می‌دزدیدند. آنان نهایتاً به کمک آتنا، اسب تروآ را ساختند. با وجود هشدارهای کاساندرا، دختر پریاموس، که در پیش‌گویی خبره بود، سینون، جنگ‌جوی یونانی تورآ را متقاعد ساخت تا اسب را به عنوان هدیه‌ای از سوی آتنا، به درون دیوارهای تروآ برند؛ مار دریایی، لائوکوئون کشیش را که سعی کرد اسب را خراب کند، بلعید. شب‌هنگام ناوگان یونان بازگشت و یونانیانی که در اسب مخفی شده بودند، در تروآ را گشودند. در طی جنگی که روی داد، پریاموس و تمام فرزندان باقی‌مانده اش به قتل رسیدند؛ زنان تروآ به عنوان برده به شهرهای مختلف یونان فرستاده شدند. سفرهای دریایی ماجراجویانه رهبران یونان به سوی خانه (شامل سرگردانی‌های ادیسئوس و آئنیاس (آئنید)، و قتل آگاممنون) در دو شهر حماسی به نام‌های “بازگشت ” و “ادیسه” هومر بیان شده‌اند.[۶۹] چرخه تروا نیز شامل ماجراهای فرزندان نسل تروا (برای مثال اورستس و تلماخوس) می‌باشد.[۶۸]

جنگ تروآ موضوعات متنوعی را فراهم کرده‌است و به یک منبع اصلی الهام برای هنرمندان یونانی تبدیل شده‌است (برای مثال متوپه در پارتنون غارت تورآ را به تصویر کشده‌است)؛ این تقدم هنری برای موضوعات که از چرخه تروآ حاصل شده‌است، اهمیت آن را برای تمدن یونان نشان می‌دهد.[۶۹] چرخه‌های اسطوره‌ای مشابهی برای مجموعه‌ای از نوشته‌های ادبی اروپا الهام بخش بوده‌اند. برای مثال، نویسندگان تورآ در قرون وسطا، که در درجه اول با هومر آشنا نیستند، در افسانه تروآ، منبعی غنی از داستان‌های قهرمانی و رمانتیک و چهارچوبی مناسب برای ایده‌های مهم خود یافته‌اند. نویسندگان قرن دوازدهم میلادی مانند بنوا دو سنت-مور (نویسنده داستان عاشقانه تروآ (۱۱۵۴–۶۰))، و جوزف از اکستر (نویسنده کتاب در جنگ تروآ، ۱۱۸۳)، بر اساس نسخه یافته شده در «دیکتس اند دیرز» داستان را بازنویسی می‌کنند. بنابرین آن‌ها از نظر هوراس و مثال ورژیل پی‌روی می‌نمایند: آن‌ها به جای گفتن چیزی کاملاً نو، شعری از جنگ تروآ را می‌سرایند.[۷۰]

ار اصلی‌ترین قهرمانانی که در جنگ تروآ حضور داشتند می‌توان به این موارد اشاره کرد:

در جناح تروآ:

در جناح یونان:

در ۳۳۸ پیش از میلاد، یونان به دست فیلیپ دوم مقدونی افتاد و به زودی بخشی از امپراطوری اسکندر مقدونی شد. اما کمتر از دو سده بعد، در ۱۴۶ پیش از میلاد قدرت گستردهٔ روم باعث شد که یونان به یک استان رومی تنزل یابد. اما این پایان فرهنگ یونانی نبود، زیرا رومی‌ها بسیاری از ایزدان و ایزدبانوان یونانی را با نام‌های دیگر اقتباس کردند (زئوس به ژوپیتر، آفرودیته به ونوس و هراکلس به هرکول تبدیل شد). اعتقاد یونانیان به ایزدان بین ۸۰۰ و ۳۳۰ پیش از میلاد به اوج خود رسید. هر یک از شهرهای یونان باستان صاحب اسطوره‌ها، قهرمانان و جشن‌های ویژهٔ خود شد. با وجود تفاوت‌ها، شعایر و جشن‌هایی مثل بازی‌های المپیک وجود داشت که همه آزادان یونانی می‌توانستند در آن شرکت کنند. علاوه بر این، منظومه‌های بزرگ حماسی هومر، هزیود و دیگر خنیاگران در سراسر جهان یونانی شناخته شده بود. مضامین جهانی همچون سفر یاسون و آرگونات‌ها در جستجوی پشم زرین، دوازده خوان هرکول، ماجراجویی اودیسئوس در بازگشت از جنگ تروآ به شکل‌گیری مفهوم ملیت کمک کرد. افسانه‌های یونانی بخشی از سنت داستان‌گویی است که از عصر برنز آغاز شد و داستان‌ها و پیش‌زمینه آن‌ها به تدریج در عصرهای کهن و کلاسیک تبدیل به ادبیات نوشتاری گشت.

تمدن غرب طی سده‌های متمادی اساطیر را فقط در اساطیر یونان متجلی می‌دیده‌است. تنها زمانی که مجموعه‌های اساطیری فرهنگ‌های دیگر به وجود آمد، روشن شد که اساطیر یونانی چقدر منحصر به فرد بوده و چه نقش مهمی داشته‌اند. سنت داستان‌گویی باعث رواج اسطوره‌ها شد و بدین وسیله دهان‌به‌دهان می‌گشت. از این رو، ایزدان را به هنگام نگارش اسطوره‌ها در حدود ۷۵۰ پیش از میلاد به خوبی می‌شناختند. وقتی در سدهٔ ۵ پیش از میلاد آتن مرکز حیات معنوی شد، بیش از نیمی از جمعیت بزرگسال و مذکر شهر می‌توانستند بنویسند و بخوانند. سطح سواد در همهٔ شهرهای یونانی این دوره بالاتر از دوره‌های دیگر فرهنگ غرب پیش از قرن بیستم بود.

در مرکز اساطیر یونانی، ایزدانی وجود داشتند که گفته می‌شد بر روی المپ، بلندترین کوه یونان زندگی می‌کردند. ایزدان و ایزدبانوهای المپ شبیه به مردان و زنان بودند (اگرچه آن‌ها این اختیار را داشتند تا شکل خود را به حیوانات یا چیزهای دیگری تغییر دهند) که بر طبق بسیاری از افسانه‌ها آن‌ها نسبت به احساسات و عواطف انسان‌ها آسیب‌پذیر بودند. دوازده ایزد اصلی المپ‌نشین در اساطیر یونانی شامل: زئوس پادشاه و پدر تمام ایزدان، هرا ملکهٔ ایزدان و الههٔ ازدواج و زنان، آفرودیته الهه عشق و زیبایی، آپولو ایزد شعر و موسیقی، آرس ایزد جنگ یونانی، آرتمیس الهه شکار و حیوانات، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، دمتر الهه کشاورزی و حاصلخیزی، دیونیسوس ایزد شراب و جشن، هفائستوس ایزد آتش و آهنگری، هرمس ایزد پیغام‌رسان و پوزئیدون ایزد دریاها بودند. گاهی وقت‌ها ایزدان دیگری همچون هادس، هستیا و اروس را نیز جزوه المپ نشینان برمی‌شمارند.

یونانیان باستان به دو صورت به اسطوره‌ها گوش فرا می‌دادند: جشن خصوصی و جشن عمومی. آنچه از اسطوره‌ها می‌دانیم برگرفته از کتیبه‌ها و آرایه‌ها بر ظروف سفالی است که در مجالس خصوصی شعر موسیقی رواج داشت. جشن‌های عمومی چشم‌انداز بزرگ‌تری داشت و حدود شانزده هزار نفر می‌توانستند از یک ضیافت عمومی، قربانی مذهبی و نمایش لذت ببرند. راپسودها بازیگران حرفه‌ای بودند که اشعار مبتنی بر اساطیر را با موسیقی می‌خواندند.

در یونان باستان، اسطوره در قبل زندگی روزمره قرار داشت.[۷۱] یونانیان اسطوره را بخشی از تاریخ خود می‌دانند. آن‌ها برای توصیف پدیده‌های طبیعی، تغییرات فرهنگی، و دوستان و دشمنان سنتی از اسطوره استفاده می‌کردند. ترسیم کردن نزول رهبران از یک خدا یا قهرمان، مایه افتخار بود. کمتر کسی شک دارد که یک رویداد حقیقی پشت جنگ تروآ بیان شده در ایلیاد و ادیسه وجود دارد. بر اساس گفته‌های ویکتور دیوس هنسن، یک تاریخ‌دان نظامی، مقاله‌نویس سیاسی و استاد مطالعات کلاسیک، و جان هیس، دانشیار مطالعات کلاسیک در دانشگاه سانتا کلارا، یونانیان می‌پنداشتند دانش عمیق اشعار حماسی هومر پایه تغییر انتقال فرهنگ آنان به سایر فرهنگ‌هاست. هومر و اشعارش «معرفت یونان» بودند.[۷۲]

بعد از توسعه فلسفه، تاریخ، نثرنویسی و خردگرایی در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد، سرنوشت خدایان نامعلوم شد، و شجره‌نامه‌های الهی جای خود را به مفاهیم تاریخی دادند، که این مفاهیم سعی بر کنار گذاشتن ماوراءالطبیعه (مانند تاریخ توسیدید) داشتند.[۷۳] درحالی که شعرا و داستان‌نویسان بر روی اسطوره‌ها تمرکز داشتند، مورخان و فلاسفه یونانی از آنان انتقاد می‌کردند.[۷]

تعداد اندکی از فلاسفه تندرو مانند زنوفان، در حدود قرن ششم قبل از میلاد، به داستان‌های شعرا، برچسب کفرگویی و دروغ را می‌زدند؛ زنوفان معتقد بود آنچه که هومر و هزیود به خدایان نسبت می‌دهند «همه مایه خجالت است؛ آنان دزدی و خیانت می‌کنند و به یکدیگر مکر می‌ورزند!»[۷۴] این خط عقیده در جمهور و قوانین افلاطون به برجسته‌ترین شکل بیان شده‌است. افلاطون اسطوره‌ها مجازی خود را ایجاد می‌کند (برای مثال تصویری از ار در جمهور)، به داستان‌های سنتی حقه‌ها، دزدی‌ها و زناکاری‌های خدایان حمله، و به نقش مرکزی آن‌ها در ادبیات اعتراض می‌کند.[۷] انتقاد افلاطون اولین چالش جدی برای سنت اسطوره‌پرستی یونان بود،[۷۲] که با عبارت «پچ‌پچ همسران پیر» بدان اشاره دارد.[۷۵] ارسطو نیز از روش‌های فلسفی پیش-سقراطی دربارهٔ اسطوره‌ها انتقاد می‌کند و تأکید دارد که «هزیود و نویسندگان دینی تنها به چیزی می‌اندیشیدند که به گوششان می‌رسید، و ما برایشان هیچ ارزشی قایل نیستیم… اما استفاده از نویسندگانی که به روش اسطوره‌ای می‌اندیشند بی‌فایده است؛ مانند کسانی که با اثبات اظهاراتشان پیش می‌روند، ما باید آنان را به چالش بکشیم.»[۷۳]

با این وجود حتی افلاطون نیز تصمیم نگرفت خود و جامعه‌اش را به‌طور کامل از اسطوره جدا کند؛ خصوصیات او که به سقراط وابسته بودند، بر پایه الگوهای هومری و تراژیک سنتی قرار دارند، افلاطون از این ویژگی‌ها برای معرفی زندگی صالح معلمش (سقراط) استفاده کرد:[۷۶]

اما شاید باید کسی بگوید: «سقراط، آیا تو شرمسار نیستی که چنین مسیری را پیموده‌ای، که اکنون در نتیجه آن، در خطر مرگ و زوال قرار داری؟» اما من باید فقط یک جواب به او بدهم: «آقا، شما خوب صحبت نمی‌کنید، اگر در یک مرد اندکی هوش وجود داشته باشد، باید خطر زندگی یا مرگ را در نظر بگیرد، و نه تنها به این اکتفا نکند، بلکه توجه نماید که کارهایی که انجام می‌دهد درستند یا غلط، و آیا او مردی خوب است یا بد. با توجه به گفته شما، تمام نیمه‌خدایانی که در تروآ مردند، باید موجود بدی باشند، مثلاً پسر تتیس (آشیل) که از خطر نفرت داشت، در مقایسه با تحمل هر رسوایی، باید چنین می‌کرد و زمانی که مادرش (او یک خدابانو بود)، به او گفت که او قرار است هکتور را سر برد، اعتقاد دارم چیزی شبیه این بود،

زمانی که او این را شنید، مرگ و خطر را سنجید، و به این نتیجه رسید که زندگی با ترس و بدون انتقام‌گیری بدتر از مرگ است،

هانسون و هیس معتقدند که مردم تمدن یونانی طرد سنت هومری به دست افلاطون را نپذیرفتند.[۷۲] اساطیر کهن در آیین‌های محلی زنده ماندند، به تأثیرگذاری بر اشعار ادامه دادند و به موضوع نقاشی و مجسمه‌سازی بدل شدند.[۷۳]

در قرن پنجم قبل از میلاد، اروپید تراژدی‌نویس، سنت‌های کهنه را به بازی گرفت و تمسخر کرد، و از طریق صدای شخصیت‌هایش شک و تردید را به دل مردم راه داد. اما موضوع نمایش‌های او بدون استثنا از اساطیر انتخاب شده بودند. بسیاری از این نمایش‌نامه‌ها برای پاسخ به نسخه‌های سابق اساطیر یکسان یا مشابه نوشته شده بودند. اروپید در اصل خدایان را رد کرد و با ایرادی مشابه آنچه که قبلاً گرنوکراتس بیان کرده بود، به آنان حمله نمود: خدایان، همان‌طور که سنت نشان می‌دهد، بسیار انسان‌دیس‌اند.[۷۴]

در طول عصر هلنیستی، اسطوره‌شناسی اعتبار زیادی یافت، که نشان‌دهنده کلاس بالای دارندگان آن بود. در همین زمان، گردش دیرباورانه عصر کلاسیک بیشتر به زبان‌ها افتاد.[۷۷] اوهمروس، اسطوره‌شناس یونانی سنت دنبال‌کردن یک پایه تاریخی واقعی برای موجودات و رویدادهای اسطوره‌ای را تأسیس کرد.[۷۸] اگرچه آثار اصلی او از بین رفته‌است، دیودوروس و لاکتانتئوس اطلاعات زیادی از او ثبت کرده‌اند.[۷۹]

تأمل در هرمنوتیک اساطیر در امپراتوری روم محبوب‌تر شد، که علت آن نظریه‌های فیریکالیستی رواقی‌گری و فلسفه اپیکوری بود. رواقی‌گران خدایان و قهرمانان را با توجه به پدیده‌های فیزیکی توصیف می‌کردند، درحالیکه اپیکوریست‌ها، با شکل تاریخی بدان‌ها می‌نگریستند. در همان زمان، در همان زمان، رواقی‌گران و نوافلاطونی‌ها، اغلب بر اساس ریشه‌شناسی یونانی اهمیت‌های اخلاقی سنت اسطوره‌ای را ترویج دادند.[۸۰] لوکرتیوس، از طریق پیام اپیکوری خود، به دنبال خارج کردن ترس‌های خرافی از اذهان پیروان خود بود.[۸۱] تیتوس لیویوس نیز دربارهٔ سنت اسطوره‌ها دیر باور است و ادعا دارد هرگز قصد قضاوت دربارهٔ این افسانه‌ها (داستان‌ها) را نداشته‌است.[۸۲] چالش رومیان همراه با حس بسیار قوی و دفاعی نسبت به سنت دینی، سبب حمایت از ان سنت شد، و اذعان داشت که این سنت زمنیه پرورش بیشتر خرافات را فراهم می‌کند. مارکوس ترنتئوس وارو، که دین را به عنوان مکتبی بشری با اهمیت فراوان در حفظ خوبی در جامعه توصیف کرد، مطالعه گسترده‌ای را پیرامون آیین‌های دینی انجام داد. وارو در «آثار باستانی الهی» (که از بین رفته‌است، ولی کتاب شهر خدای آگوستین مفاهیم عمومی آن را بیان کرده‌است)، بیان می‌کند درحالی‌که مرد خرافی از خدایان می‌ترسد، در مقابل یک انسان دینی مانند پدر و مادرش، به آنان احترام می‌گذارد.[۸۱] او در کتابش سه نوع خدا را متمایز می‌کند:

۳ خدایان شهر: خدایانی که به دست قانون‌گذاران خردمند است تا به عموم مردم آرامش و آموزش دهند.

کشیشان رومی پذیرش ادبی و تمثیلی اساطیر را مضحک می‌دانند، و معتقدند اساطیر هیچ جایگاهی در فلسفه ندارند.[۸۳] سیسرون نیز به اسطوره توهین کرده، اما، مانند وارو، از حمایت از مذهب ملی حمایت نموده‌است. به سختی می‌توان دریافت این خردگرایی تا چه میزان به داخل جامعه رخنه کرده‌است.[۸۲] سیسرون ادعا می‌کند هیچ‌کس (حتی پیرزنان و پسران) آنقدر احمق نیست که از حملات هادس یا وجود سکولا، قنطروس یا سایر موجودات مرکب بترسد،[۸۴] اما از طرق دیگر، این خطیب، از شخصیت خرافی و زودباور مردم شکایت و گلایه می‌کند.[۸۵] «خدایان طبیعت»، مفهومی‌ترین خلاصه تفکرات سیسرون است.[۸۶]

در زمان روم باستان، یک اسطوره‌شناسی رومی متولد شد که از آمیختن ایزدان پرشمار یونانی و دیگر خدایان بیگانه به وجود آمده بود. دلیل این رویداد کم بودن اساطیر روم بود و استفاده از سنت اسطوره‌ای یونان ویژگی‌های خدایان رومی را تحت تأثیر قرار دادند.[۸۲] زئوس و ژوپیتر، نمونه‌ای از این تأثیرپذیری‌ها هستند. علاوه بر ترکیب این دو سنت اسطوره‌ای، مشارکت رومی‌ها با دین‌های شرقی موجب ترکیبات بیشتر شد.[۸۷] برای مثال، آیین خورشید، پس از حمله‌های موفق اورلیان به سوریه، در روم شکل گرفت. خدایان آسیایی خورشید پرستان، و بعل با آپولو و هلیوس ترکیب شدند و سول اینویکتوس واحد را ایجاد کردند.[۸۸] در دین، آپولو از هلیوس یا حتی دیونیسوس متمایز است، اما متونی که این اساطیر را بیان می‌کنند به ندرت چنین توسعه‌هایی را بازتاب کرده‌اند. پرستش خورشید به عنوان محافظ ویژه امپراطوری، تا پیش از آمدن و گسترش مسیحیت، آیین اصلی امپراطوری روم بود.

مجموعه سرودهای اورفئوس که از سده دوم میلادی به جای مانده‌اند، به همراه «جشن ایزد کیوان» از ماکروبیوس آمبوسیوس تئودوسیوس (قرن پنجم)، تحت تأثیر نظریه‌های خردگرایی و تمایل به مخلوط کردن قرار گرفته‌اند. سرودهای اورفئوس مجموعه‌ای از اشعار پیش کلاسیک اند که به اورفئوس نسبت داده می‌شوند، و موضوعشان اساطیر مشهورند. در واقع، این اشعار را چندین شاعر مختلف سروده‌اند و سرنخ‌هایی غنی را پیرامون اسطوره‌شناسی پیشاتاریخ اروپایی می‌توان در آن‌ها یافت.[۸۹] هدف بیان‌شده «جشن خدای زحل» انتقال فرهنگ هلنیستی بود. این را می‌توان از نوشته‌های ماکروبیوس دریافت اگرچه بسیاری از خدایانی که او مورد اشاره قرار داده‌است به اساطیر مصری و شمال آفریقا بازمی‌گردد (که تفسیر ویرژیل را نیز تحت تأثیر قرار داده‌است). ظهور مجدد نظرات اسطوره‌شناسی در «جشن خدای زحل» تحت تأثیر اوهمریسم، رواق‌گرایان و نوافلاطونیان قرار گرفته‌است.[۸۰]

برخی پژوهندگان با ایجاد درکی امروزی از اساطیر یونانی، عکس‌العمل خود را نسبت به «گرایش سنتی مسیحیت به مخالفت با اساطیر یونانی»، که در پایان سده ۱۸ام رواج یافته بود، میلادی نشان دادند، که در آن تفسیر مسیحیت از اساطیر به عنوان «دروغ» یا حکایت، حفظ شده بود.[۹۰] در آلمان در حدود سال ۱۷۹۶، علاقه به هومر و اساطیر یونانی گسترش یافت. در گوتینگن، خوان ماتیاس گسنر، شروع به احیای آموزه‌های یونانی کرد، در عین حال، جانشینش کریستین گوتلوب هین، با یوهان یواخیم وینکلمان همکاری کرد و تحقیق در زمینه اسطوره‌شناسی را در آلمان و سایر مکان‌ها بنیان‌گذارد.[۹۱]

توسعه زبان‌شناسی مقایسه‌ای در سده ۱۹ام، به همراه اکتشافات قوم‌شناسی در سده ۲۰ام، علم اسطوره را ایجاد نمود. از زمان دوره رومانتیک، تمام مطالعات اسطوره‌ای، مقایسه‌ای بوده‌اند. ویلهم نمهارت، جیمز فریزر، و استیث تامسون روش‌های مقایسه‌ای را به خدمت گرفتند تا موضوعات فولکلور و اسطوره‌ای را طبقه‌بندی کنند.[۹۲] در سال ۱۸۷۱، ادوارد بورنت تیلور کتاب «فرهنگ بدوی» را منتشر کرد. او در این کتاب از روش‌های مقایسه‌ای استفاده نمود و سعی کرد ریشه و تکامل دین را توضیح دهد.[۹۳] رویه تیلور در به یک‌دیگر مربوط ساختن فرهنگ مادی، آیین پرستش و اسطوره برگرفته از فرهنگ‌های بسیار مجزا، کارل گوستاو یونگ و جوزف کمبل را تحت تأثیر قرار داد. ماکس مولر علم جدید اسطوره‌شناسی مقایسه‌ای را در مطالعه اساطیر به کار بست، و در آن تحریف‌هایی را تشخیص داد که از الهیات طبیعی آریایی باقی‌مانده بود. برونیسلاو مالینوفسکی بر روش‌هایی از اسطوره تأکید کرد که وظایف رایج اجتماعی را انجام می‌دهد. کلود لوی-استروس و سایر ساختارگرایان، روابط و الگوهای رسمی اساطیر در سراسر جهان را مقایسه کرده‌اند.[۹۲]

زیگموند فروید مفهوم فراتاریخی و زیستی انسان و نظر دربارهٔ اسطوره را به عنوان توصیف یک ایده سرکوب‌شده معرفی کرد. تعبیر خواب پایه تفسیر اسطوره‌ای فروید است و مفهوم خواب فروید، اهمیت ارتباط‌های متنی برای تعبیر هر عنصر منحصر به فردی در رؤیاها را نشان می‌دهد. این پیشنهاد موجب یافتن نقطه‌ای مشترک بین روش ساختارگراها و روانکاوها در اسطوره می‌شود.[۹۴] کارل گوستاو یونگ با تئوری «ناخودآگاه جمعی»، روش فراتاریخی، روان‌شناسی را توسعه داد و نمونه اولیه، در یک اسطوره به شکل رمز درآمد که از آن خارج می‌شود.[۲] براساس گفته‌های یانگ، «عناصر ساختاری شکل‌دهنده اسطوره باید در ضمیر ناخودآگاه وجود داشته باشند.»[۹۵] رابرت سگال، با مقایسه نظریه یانگ و جوزف کمبل نتیجه می‌گیرد «کمبل برای تفسیر یک اسطوره، نمونه‌های اول (آرکه تایپ‌ها) را در آن شناسایی می‌کند. برای مثال تفسیر کتاب ادیسه نشان خواهد داد زندگی ادیسئوس، چگونه با الگوی قهرمانی سازگاری یافته‌است. درمقابل، یانگ شناسایی کهن‌الگوها را نخستین گام در تفسیر یک اسطوره می‌داند.»[۹۶] کارل کارنی، یکی از بنیان‌گذاران مطالعات جدید در اساطیر یونان، دیدگاه خود را دربارهٔ اساطیر بیان کرده‌است، تا نظریات یانگ دربارهٔ آرکه تایپ‌ها را در اساطیر یونان به کار بندد.[۹۷]

ماکس مولر تلاش می‌کند که با دنبال کردن واقعه‌های ریشه‌ای یک دین هندواروپایی (یا در زمان مولر آریایی)، آن را درک نماید. در سال ۱۸۹۱، او ادعا کرد که «مهم‌ترین اکتشاف در رابطه با تاریخ گذشته انسان در طول سده نوزدهم… این معادله بود: دیائوس پیتا سانسکریتی = زئوس یونانی = ژوپیتر لاتین = تیر در نورس باستان.»[۹۸] سؤال دربارهٔ جایگاه اساطیر یونان در مطالعات هنداروپایی موجب ایجاد تحقیقات بسیار بیشتری از زمان مولر شده‌است. برای مثال، ژرژ دومزیل واژه‌شناس اورانوس یونانی را با وارونای سانسکریتی مقایسه کرده‌است، اگرچه هیچ‌جا اشاره نشده که ریشه این‌دو به یکدیگر پیوسته‌است. در موارد دیگر، تشابه‌های نزدیک در ویژگی‌ها و وظایف، یک میراث رایج را پیشنهاد می‌کند، اما کمبود شواهد زبانی اثبات آن را دشوار نموده‌است، و این درست مشابه شرایط مویرای یونانی و نورن‌های اساطیر اسکاندیناوی می‌باشد.[۹۹]

از سوی دیگر، باستان‌شناسی و اسطوره‌شناسی نشان داده‌اند که یونانیان از برخی تمدن‌های آسیای کوچک و خاور نزدیک الهام گرفته‌اند. به نظر می‌رسد آدونیس معادل یونانی واژه شرقی «خدای دیینگ» می‌باشد. ریشه کوبله در فرهنگ آناتولی یافت می‌شود و بسیاری از پیکرنگاری‌های آفرودیته از خدابانوان سامی نشات گرفته‌اند. همچنین احتمالاً بین نسل‌های الهی اولیه (هرج‌ومرج و فرزندانش) و تیامات در انوما الیش تشابهاتی وجود دارد.[۱۰۰] بر اساس گفته‌های میر رینهود، «مفاهیم دینی شرق نزدیک، از جمله توالی الهی از طریق خشونت و درگیری بین نسل‌ها برای قدرت، وارد اساطیر یونانی شده‌اند».[۱۰۱] علاوه بر ریشه‌های هنداروپایی و شرق نزدیک، برخی محققان به وام‌دار بودن اساطیر یونانی به جوامع پیش هلنیستی می‌اندیشند: کرت، موکنای، پیلوس، تبای، و ارخومنوس.[۱۰۲] مورخان دینی مسحور تعداد ترتیب‌های اسطوره‌ای باستانی مربوط به کرت شده‌اند (ایزدانی چون زئوس و ائوروپه، پاسیفائه، که عاشق مجسمه گاو نری شد و با آن نزدیکی کرد و مینوتور و غیره را به دنیا آورد). مارتین نیلسون نتیجه گرفت که تمام اساطیر یونانی کلاسیک به مراکز موکنایی مربوط بودند و به پیشاتاریخ بازمی‌گردند.[۱۰۳] با این وجود، بر اساس گفته‌های بورکت، پیکرنگاری دوره کاخ‌های کرتی هیچ تأییدی برای این دیدگاه‌ها فراهم نمی‌کند.[۱۰۴]

گسترش عمیق مسیحیت در غرب، از محبوبیت اساطیر یونانی نکاست. با کشف قدمت کلاسیک در رنسانس، اشعار اوید به منبع تأثیرگذاری بر تصورات شعرا، نمایش‌نامه نویسان، موسیقی‌دانان و هنرمندان تبدیل شد.[۱۰۵] از سال‌های اولیه رنسانس، هنرمندانی مانند لئوناردو دا وینچی، میکل آنژ و رافائل، موضوعات پاگانی اساطیر یونانی را به همراه موضوعات مرسوم مسیحیت، به تصویر کشیدند.[۱۰۵] به واسطه زبان لاتین و آثار اوید، اساطیر یونانی شعرای دوران قرون وسطا و رنسانس مانند فرانچسکو پترارک، جووانی بوکاچیو و دانته آلیگیری را تحت تأثیر قرار دادند.[۲]

در اروپای شمالی، اساطیر یونانی هرگز به همان شکل در هنر بصری جلوه نکردند، ولی تأثیر آن بر ادبیات بسیار مشهود بود. تصورات انگلیسی از اساطیر یونانی با جفری چاوسر و جان میلتون آغاز شد و از طریق ویلیام شکسپیر به روبرت بریج در قرن ۲۰ام ادامه یافت. ژان راسین در فرانسه و یوهان ولفگانگ فون گوته در آلمان با تلاش بر روی اساطیر، نمایش‌نامه‌های یونانی را احیا کردند.[۱۰۵] اگرچه در طول عصر روشنگری، عکس‌العمل نسبت به اساطیر یونان در سراسر اروپا گسترش یافت، این اسطوره‌ها به فراهم‌کردن یک منبع مهم مواد خام برای نمایش‌نامه نویسان ادامه دادند، و این موضوع به اپرانامه‌های جرج فردریک هندل و ولفگانگ آمادئوس موتسارت کشیده شد.[۱۰۶] در پایان سده ۱۸ امریال رمانتیسم، آغاز موجی از اشتیاق برای تمام موضوعات یونانی بود، که اساطیر آنان را نیز شامل می‌شد. در بریتانیا، ترجمه‌های جدید تراژدی‌های یونانی و هومر، مایه الهام بسیاری از شاعران (مانند آلفرد تنیسون، جان کیتس، لرد بایرون و پرسی بیش شلی) و نقاشان معاصر (مانند لرد لیتون و لاورنس آلما تادما) شد.[۱۰۷] کریستف ویلیبالد گلوک، ریشارد اشتراوس، ژاک افنباخ و بسیاری دیگر اساطیر یونان را موضوع موسیقی قرار دادند.[۲] نویسندگان آمریکایی قرن ۱۹امریال مانند توماس بولفینچ، و ناتانیل هاوثورن بیان کردند که مطالعه اساطیر کلاسیک، برای درک ادبیات انگلیسی و آمریکایی ضروری است.[۱۰۸] در روزگار اخیر، موضوعات کلاسیک به دست نمایش‌نامه نویسان مانند ژان آنوئیل، ژان کوکتو، و ژان ژیرودو در فرانسه، یوجین اونیل در آمریکا و تی. اس. الیوت در بریتانیا و رمان‌نویسانی مانند جیمز جویس و آندره ژید بازسازی شده‌است.[۲]

الگو:جعبه ارجاع دسته دوم

اساطیر یونانی مجموعه اساطیر و آموزه‌هایی است که به یونان باستان مرتبط می‌باشد، دربارهٔ خدایان و قهرمانان آنان، طبیعت جهان و ریشه‌های آن و اهمیت مکتب و آیین آن‌ها سخن می‌گوید. این اسطوره‌شناسی بخشی از مذهب یونان باستان می‌باشد. محققان به منظور مشخص کردن تأثیرات دینی و سیاسی آن بر یونان باستان و تمدن آن و درک خود اسطوره‌سازی، اسطوره‌ها را بررسی می‌کنند.[۱]

اساطیر یونانی به صراحت و به‌طور گسترده در مجموعه‌ای از داستان‌ها و به‌طور ضمنی در آثار هنری یونانی مانند گلدان‌های نقاشی و هدایای وتیو نمود یافته‌است. اسطوره‌های یونانی می‌کوشند منشأ جهان را توصیف کنند، و جزئیات زندگی‌ها و ماجراهای طیف گسترده‌ای از خدایان، الهه‌ها، قهرمانان، پهلوانان و موجودات اساطیری را بیان می‌نماید. این حساب‌ها در ابتدا در یک سنت شفاهی درج شدند؛ امروزه اساطیر یونانی در درجه اول از ادبیات یونانی معلوم می‌شوند. قدیمی‌ترین منابع ادبی یونان، یعنی اشعار حماسی ایلیاد و ادیسه هومر، بر روی جنگ تروآ و اتفاقات بعدی آن تمرکز کرده‌اند. هزیود، شاعر معاصر هومر، دو اثر به نام‌های تئوگونیا و کارها و روزها نوشته‌است، که دربارهٔ پیدایش جهان، جانشینی قوانین الهی، جانشینی نسل‌های بشر، ریشه مشکلات انسان و ریشه کارهای فداکارانه سخن می‌گوید. همچنین اساطیر در سرودهای هومری، در قطعات اشعار حماسی از چرخه حماسی، در اشعار غنایی، در کارهای تراژیک قرن پنجم قبل از میلاد، در آثار محققان و شاعران عصر هلنیستی، و در متون امپراتوری روم نوشته شده به دست پلوتارک و پوسانیاس دیده می‌شود.

یافته‌های باستان‌شناسی منبع اصلی جزئیات دربارهٔ اساطیر یونانی را فراهم می‌کنند، که در آن خدایان و قهرمانان به‌طور برجسته در تزیین مصنوعات به کار رفته‌اند. طراحی هندسی مصنوعات سفالی قرن هشتم قبل از میلاد، علاوه بر ماجراهای هرکول، صحنه‌هایی از جنگ تروآ را نشان می‌دهند. در دوران موفق یونان باستان، یونان کلاسیک، و یونان هلنیستی، صحنه‌های هومری و صحنه‌های اساطیری متنوع دیگر ظاهر شدند و مکمل ادبیات موجود گشتند[۲] اساطیر یونانی تأثیری عمیق بر فرهنگ، هنر، و ادبیات تمدن غرب داشته، و به عنوان بخشی از میراث و زبان غرب باقی مانده‌اند. از گذشته تا کنون، شاعران و هنرمندان، از اساطیر یونان الهامات فراوانی گرفته و اهمیت و ارتباط معاصر را در موضوعات مختلف کشف کرده‌اند.[۳] داستان‌های اساطیری یونان هویت عام این کشور را رقم زده‌اند و از هنگام ظهورشان در سدهٔ هشت پیش از میلاد از طریق اشعار حماسی هومر، تأثیری به‌سزا در تحول هنر، موسیقی و ادبیات اروپای غربی داشته‌اند. این اشعار ایزدان المپ را معرفی می‌کنند؛ ایزدانی با معایب انسانی، که بر سرنوشت انسان‌های فانی فرمانروایند.

در درجه اول، امروزه اسطوره‌های یونانی از ادبیات یونانی و تضمین‌های روی رسانه‌های مربوط به دوران هندسی از ۹۰۰–۸۰۰ قبل از میلاد، تاکنون شناخته می‌شوند.[۴] در حقیقت، منابع ادبی و باستان‌شناسی با هم ادغام شده‌اند، گاهی با هم موضوعی را تصدیق می‌کنند و گاهی با یک‌دیگر مغایرند؛ اما، در بسیاری از شرایط، وجود این اطلاعات نشانه‌ای بارز برای بسیاری از عناصر اساطیر یونانی است که دارای ریشه‌های واقعی و تاریخی می‌باشد.[۵]

تقریباً در جای‌جای ادبیات یونان، داستان‌های اساطیری نقشی مهم ایفا می‌کنند. با این وجود، تنها کتاب راهنمای عمومی اسطوره‌شناسی که از روزگار یونان باستان نجات یافته‌است، کتابخانه پسئودو-آپولودروس می‌باشد. این کار تلاش می‌کند تا داستان‌های متناقض شاعران را وفق دهند و خلاصه‌ای از اسطوره‌شناسی یونانی و افسانه‌های قهرمانی را فراهم کنند.[۶] آپولودور در ۱۸۰ تا ۱۲۵ قبل از میلاد زندگی می‌کرد، و دربارهٔ بسیاری از این موضوعات نوشته‌است. نوشته‌های او اساس این مجموعه را تشکیل داده‌اند؛ اما «کتاب‌خانه» رویدادهایی را مورد بحث قرار داد که مدت‌ها بعد از مرگش روی داد، از این رو نام پسئودو-آپولودروس را گرفت.

داستان خدايان يونان

در میان قدیمی‌ترین منابع ادبی، دو شعر حماسی هومر، ایلیاد و ادیسه قرار دارند. سایر شعرا، چرخه حماسی را تکمیل کردند، اما این اشعار بعدی و کوتاه‌تر، اکنون تقریباً به‌طور کامل از بین رفته‌اند. «سرودهای هومری» برخلاف نام ظاهری، هیچ ارتباطی با اشعار هومر ندارند. آن‌ها سرودهایی از بخش‌های اول عصر غنایی‌اند.[۷] هزیود، که احتمالاً با هومر هم‌دوره بود، در کتاب تئوگونیا (ریشه خدایان) شرحی کامل از اولین اساطیر یونانی را ارائه می‌کند، که با ایجاد جهان در ارتباط است؛ مثلاً ریشه خدایان، تایتان‌ها و غول‌ها؛ همانند ساخت شجره‌نامه‌ها، داستان‌هایی ملی، و اساطیر علتی. هزیود در کتاب کارها و روزها که آموزشی دربارهٔ زندگی کشاورزی است، پیرامون اساطیر پرومته، پاندورا و پنج دوره سخن می‌گوید.[۲]

شعرای غنایی اغلب موضوعشان را از اساطیر می‌گیرند، اما درون‌مایه آن‌ها کمتر شکل داستانی دارد. شعرای بزم‌سرای یونانی مانند پیندار، باکچیلیدس، سیمونیدس و شعرای روستایی مانند تئوکریتوس، و بیون به برخی حوادث اسطوره‌ای اشاره داشته‌اند.[۸] به علاوه، اسطوره مرکز تئاتر یونان باستان بود. نمایش‌نامه نویسانی مانند آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید، بسیاری از قطعه‌های خود را از اساطیر عصر قهرمانان و جنگ تروآ اقتباس کرده‌اند. بسیاری از این داستان‌های تراژیک بزرگ (مانند آگاممنون، و فرزندانش ادیپ، یاسون، مدئا و غیره) شکل کلاسیک خود را در این تراژدی‌ها به دست آوردند. نمایش‌نامه کمدی‌نویس یونانی، آریستوفان، نیز در نمایش‌نامه‌های پرندگان و غوکان، از اساطیر یونان استفاده کرده‌است.[۹]

تاریخ‌نگارانی مانند هرودوت و دیودور سیسیلی، و جغرافی‌دانانی چون پوسانیاس و استرابون، که در سراسر جهان یونان سفر کردند و داستان‌هایی را که می‌شنیدند یادداشت نمودند، بسیاری از اساطیر و افسانه‌های محلی را جمع‌آوری کردند که کمتر جایگزینی را دارا می‌باشند.[۸] به ویژه هرودوت، سنت‌های متنوع عصر خود را جستجو کرد و ریشه‌های تاریخی و اسطوره‌ای را در تقابل یونان با شرق کشف نمود.[۱۰] او تلاش کرد تا ریشه‌ها و ترکیب مفاهیم فرهنگی مختلف را با هم تطبیق دهد.

شعرای عصر هلنیستی و رومی، در درجه اول به عنوان ادبیات خلق اثر می‌کردند نه عملی مذهبی. با این وجود، این شامل جزئیات بسیار مهمی می‌باشد که ممکن است از دست بروند. این طبقه‌بندی شامل کارهای زیر می‌باشد.

برخی از نثر نویسانی که در همان دوران به اساطیر یونانی اشاره داشتند عبارتند از آپولیوس، پترونیوس، لولیانیوس و هلیودروس. دو منبع غیر شعری مهم دیگر عبارتند از «فابولئا» و آسترونومیکا از نویسنده رومی به سبک هیگینوس، «تصورات» فیلوسترادوس پیر و فیلوسترادوس جوان، و «توصیفات» کالیستراتوس.

در نهایت نویسندگان بیزانسی یونانی جزئیات مهمی از اساطیر را فراهم آوردند که بیشتر آن‌ها به آثاری یونانی مربوط می‌شود که امروزه از بین رفته‌اند. این نگهدارندگان اساطیر عبارتند از آرنوبیوس، هسیچیوس، نویسنده کتاب سودا، جان تزتزس، و ائوستاتیوس. این‌ها اغلب با تأثیر از دین مسیحیت به این اساطیر می‌نگرند.[۱۱]

کشف تمدن میسنی، به دست باستان‌شناس مشهور آلمانی، هاینریش شلیمان در سده ۱۹ام میلادی، و کشف تمدن مینوسی در کرت به دست آرتور ایوانس، باستان‌شناس بریتانیایی، در سده ۲۰ام، به توصیف بسیاری از حماسه‌های هومر کمک کرد و گواهی باستان‌شناسی برای بسیاری از جزئیات اسطوره‌ای دربارهٔ خدایان و قهرمانان فراهم نمود. متأسفانه بسیاری از مدارک دربارهٔ اسطوره‌ها و مراسم میسنی‌ها و مینوسی‌ها در مکان‌های غیرقابل دست‌رس قرار دارند، زیرا سندهای خطی بی (یک شکل باستانی یونانی که هم در کرت و هم در سرزمین یونان اصلی بافت شده‌است)، در اصل برای ثبت فهرست‌ها به کار می‌رفتند، اگرچه برای نمونه نام‌های برخی از خدایان و قهرمانان شناسایی شده‌اند.[۲]

طراحی‌های هندسی روی مصنوعات سفالی مربوط به سده ۸ام قبل از میلاد، صحنه‌هایی از ماجراهای هرکول و وقایع جنگ تروآ را نشان می‌دهند.[۲] این نمایش بصری اسطوره‌ها به دو دلیل اهمیت دارد. اولاً، بسیاری از اساطیر یونانی، قبل از منابع ادبی، بر روی گلدان‌ها نقش شده‌اند: از دوازده خوانی که هرکول گذرانده‌است، تنها ماجرای سربروس در متون ادبی معاصر قید شده‌است.[۱۲] ثانیاً، گاهی اوقات منابع بصری اسطوره‌ها یا صحنه‌هایی اسطوره‌ای را نشان می‌دهند که در هیچ منبع ادبی موجودی بیان نشده‌است. در برخی شرایط، اولین نمایش یک اسطوره در هنر هندسی، چندین قرن، قبل‌تر اولین نمایش آن در متون ادبی اتفاق افتاده‌است.[۴] در دوران باستان (۷۵۰–۵۰۰ قبل از میلاد)، کلاسیک (۴۸۰–۳۲۳ قبل از میلاد) و هلنیتسی (۳۲۳–۱۴۶ قبل از میلاد) صحنه‌های اسطوره‌ای هومری و غیره، ظاهر شدند و شواهد موجود ادبی را تکمیل نمودند.[۲]

به‌طور کلی می‌توان گفت اصلی‌ترین منابعی که اسطوره‌های یونانی را معرفی می‌کنند، عبارتند از:

یک: ایلیاد و اودیسه کهن‌ترین آثار ادبیات یونان هر دو اثر هومر و شاید اودیسه دیرگاهی بعد از ایلیاد تنظیم شده‌است. ایلیاد و اودیسه هر دو گویای سازمان اجتماعی کهن‌تری است که نخست در آسیای کوچک به اجرا در می‌آید و الگوی نهایی آن از حدود ۸۰۰ ق. م شکل می‌گیرد و شکل نهائی آن به هنگام فرمانروائی پیسیستراتوس بر آتن [۶۰۰؟ -۵۲۷ ق. م] پدیدار می‌شود.

دو: کارها و روزها اثر هزیود که با برادر خویش برای مرده‌ریگ پدر ستیز داشتند. پدر هزیود از آسیای کوچک بازگشته و در بئوشیه، جایگاه شعر حماسی، اسکان یافته بود. اشعار اسطوره‌ای نسب‌نامهٔ خدایان یا تئوگونی را از هزیود می‌دانند، امّا به نظر می‌رسد که این اثر از کارهای یکی از اعقاب وی و کسی است که از اشعار هزیود متأثر بوده و در آغاز سده ششم ق. م این اثر را پرداخت کرده‌است.

سه: قصاید پیروزی اثر پیندار دربارهٔ قهرمانان المپیک و بزرگ‌ترین مجموعه شعر بزمی دارای محتوای اسطوره‌ای است. پیندار در نیمه سده پنجم قبل از میلاد گردآورنده آثار هومر و شاعران کهن‌تر و شاعری است که اسطوره‌های پیشین را با اصول اخلاقی مورد قبول خویش همساز می‌سازد. شعر و گزارش‌های معاصر جوان‌ترِ وی باخیلد[۱۳] در بردارنده قصاید مشابهی است که با روایات اسطوره‌ای غنی شده‌است.

چهار: آثار تراژدی‌نویسان سده پنجم قبل از میلاد از قبیل آثار آیسخولوس، سوفوکلس و اوریپیدس متأثر از مآخذ پیشین و آنچه پیندار نیز از آن متأثرشده و بیانگر نگرش آنان دربارهٔ سرشت خدایان و جهان بود. برخی از این روایت‌ها همراه اسطوره سبب‌شناسی و بیانگر مراسم آیینی خاصی است در آثار این شاعران بسیاری از اسطوره‌ها تلخیص و در بیان نگرش آنان به کار رفته‌است.

پنج: تنظیم اساطیر به شکل شجره‌نامه از آغاز سده ششم ق. م و از آسیای کوچک آغاز شد و این کار توسط فرهیختگان اسکندریه رواج یافت. در این مسیر با فتح مصر به دست اسکندر مقدونی فاتحان در سرزمین بیگانه از خاستگاه‌های خود سخن می‌گویند و این کار با تقلید آثار تمثیلی اَپولونیوس رودیوس[۱۴] و کالیماخوس انجام می‌گیرد و این کاربرد تمثیلی اسطوره که با کار شاعران رومی و بعدها شاعران اروپائی عصر رنسانس پیوند می‌یابد موجب حفظ اساطیر یونان و روایت‌هایی است که ممکن بود فراموش شوند.

شش: کتاب ادیبانهٔ راهنمایِ یونان اثر پوسانیاس که در ۱۷۰ میلادی نوشته شد. پائوزانیاس در این کتاب از تاریخ اسطوره‌ای سرزمین‌هایی که دیده‌است سخن می‌گوید و مطالب کتاب خود را از مطالعات جغرافیائی آتنی و اسکندریه می‌گیرد و این کتاب دربردارنده مراسم محلی و اسطوره‌هایی است که با باورهای مردمی همراه است.

هفت: شجره‌نامهٔ اسطوره‌ای آپولودروس در همین زمان تنها کتاب کاملی است که اطلاعات اسطوره‌ای ما را کامل می‌کند و با این همه برخی از این روایت‌ها متأثر از آثار تراژیک و روایات اسکندریه و استناد بدان‌ها با تردید انجام گیرد. ترجمه‌های جدید مربوط به اساطیر یونان را نیز نباید نادیده گرفت و در این زمینه می‌توان از ترجمهٔ خوب ایلیاد از لانگ، لیف، و مایرس و ترجمه اودیسه از بوچر و لانگ نام برد. ترجمه همراه با تفسیر کتاب آپولودروس توسط سر جیمز فریزر برای کتابخانه لوئب نیز از این دست است. نظریه‌های فریزر در کتاب شاخهٔ زرین امروزه کاربرد چندانی ندارد امّا این اثر هنوز هم دربردارنده اطلاعات زیادی در زمینه اساطیر است. در زبان انگلیسی فرهنگ مدونی دربارهٔ اساطیر یونان وجود ندارد و کتاب قدیمی سه جلدی فرهنگ اساطیر یونان و روم ویرایش ویلیام اسمیت در ۱۸۷۶ هنوز هم جامع‌تر از کتاب مختصر و مفید اچ. جی رُز دربارهٔ اساطیر یونان است.

اساطیر یونانی، در طول زمان تغییر کرده‌اند تا تکامل فرهنگی آنان را در خود بگنجانند، و در آن، گمان‌هایی آشکار و پنهان، موجب ایجاد این تغییرات شده‌اند. در اشکال ادبیات اسطوره‌شناسی یونانی باقی‌مانده، همان‌طور که بیشتر در پایان تغییرات رو به جلو یافته می‌شود، مانند گفته گیلبرت کوتبرستون، این موضوع ذاتاً به سیاست مربوط می‌شود.[۱۵]

اولین ساکنین شبه‌جزیره بالکان، افرادی بودند که از طریق کشاورزی امرار معاش می‌کردند. آنان با استفاده از روح‌باوری، به تک‌تک بخش‌های طبیعت، روحی را اختصاص داده بودند. در نهایت، این روح‌های مبهم شکل بشر را به خود گرفتند و به عنوان خدایان وارد اسطوره محلی شدند.[۱۶] زمانی که قبایلی از شمال شبه‌جزیره بالکان حمله کردند، یک پانتئون جدید از خدایان را با خود آوردند که بر پایه پیروزی، قدرت، دلاوری در نبرد، و قهرمان‌پروری خشونت‌آمیز بنا نهاده شده بود. سایر خدایان جهان کشاورزی، با آمدن خدایان قدرتمند مهاجمان از بین رفتند یا به شدت مورد بی‌توجهی قرار گرفتند.[۱۷]

بعد از میانه دوران کهن، اسطوره‌ها دربارهٔ ارتباط میان خدایان مذکر و قهرمانان مذکر رفته رفته رایج‌تر گشت، که موازی توسعه تمایل جنسی مرد به پسر جوان در فرهنگ یونان باستان می‌بود، و اعتقاد بر این است که در حدود ۶۳۰ قبل از میلاد معرفی گشته‌است. در پایان سده پنجم قبل از میلاد، شعرا به هر خدای مهم، به جز آرس و همچنین به بسیاری از چهره‌های افسانه‌ای، حداقل یک آرومنوس (پسری نوجوان که همنشین جنسی آنان بود) را نسبت دادند.[۱۸] اساطیر قبلی مانند آشیل و پاتروکلوس نیز دارای چنین رابطه جنسی بودند.[۱۹] در ابتدا شعرای اسکندریه و بعدها ادبای اسطوره‌نگار امپراطوری روم، داستان شخصیت‌های اسطوره‌ای یونانی را با این وجه بیان کردند.

دستاورد شعر حماسی، ایجاد چرخه‌های داستانی و در نتیجه توسعه یک حس تازه بیان وقایع اسطوره‌ای با ترتیب زمانی بود. در نتیجه اساطیر یونانی به عنوان بخشی مهم، در توسعه جهان و انسان گسترش یافت.[۲۰] به دلیل وجود تناقضاتی در داستان‌ها تهیه یک بازه زمانی مطلق غیرممکن است و لذا بیان یک گاه‌شمار تقریبی، کار معقولی است. در نتیجه تاریخچه اسطوره‌ای جهان را می‌توان به سه یا چهار دوره گسترده تقسیم کرد:

درحالی که دوره خدایان، برای دانشجویان امروزی از جذابیت بیشتری برخوردار است، نویسندگان یونانی دوران کهن و کلاسیک علاقه بیشتری به دوره قهرمانان دارند، و بعد از پاسخ به سوالات مربوط به چگونگی ایجاد جهان، یک گاه‌شمار و ثبت از دستاوردهای بشری ایجاد کرده‌اند. برای مثال ایلیاد و ادیسه، هم در تئونوگیا و هم در سروده‌های هومری، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و محبوب‌تر است. تحت تأثیر کار هومر، «تفکر قهرمانی» موجب بازسازی زندگی روحانی شده، که جدا از قلمرو خدایان و مردگان مطرح شده‌است، و می‌توان آن را در زندگی در زیر زمین برگرفته از آثار المپی دریافت.[۲۲] هزیود، در کتاب کارها و روزهای خود، یک طرح از دوره‌های انسان (۴ دوره یا مسابقه انسان) ارائه می‌کند: طلایی، نقره‌ای، برنزی و آهنی. این دوران عبارتند از دوره ایجاد خدایان یا عصر طلایی، که به آیین کرونوس مربوط است، و رقابت‌های بعدی به خلق زئوس مربوط می‌شود. ظهور شیطان با اسطوره پاندورا توصیف می‌شود، زمانی که تمام بهترین قابلیت‌های انسان، به‌جز امید، به دست او نابود می‌گردند.[۲۳] اوید در دگردیسی‌ها، از مفهوم ۴ دوره هزیود حمایت می‌کند.[۲۴]

«اساطیر اصیل» یا «اسطوره‌های آفرینش»، تلاش دارند تا به بیان ساده، آغاز جهان را توصیف کنند.[۲۵] قابل‌قبول‌ترین نسخه ارائه شده، در تئوگونیا توسط هزیود ارائه شده‌است. او با یک خائوس آغاز می‌کند که نشان از نیستی است. بعد از این فضای تهی، گایا (زمین) و برخی موجودات الهی اصلی ظاهر شدند: اروس (عشق)، پرتگاه (تارتاروس)، و اریوس.[۲۶] گایا بدون کمک هیچ جنس مذکری، اورانوس (آسمان) را به دنیا آورد و بعدها همین اورانوس همسر گایا شد و او را بارور ساخت. در پی این پیوند، اولین تایتان‌ها زاده شد، شش مذکر: کئوس، کریوس، کرونوس، هیپریون، پاپتوس، و اکئانوس؛ و شش مؤنث: امنموسینی، فوبه، رئا، تئا، تمیس، و تتیس. بعد از تولد کرونوس، گایا و اورانوس تصمیم گرفتند که دیگر تایتانی را به دنیا نیاورند. اورانوس، تک‌چشم‌ها (سیکلوپ‌ها) و صددست‌ها (هکاتونکایرها)، را به درون تارتاروس پرتاب کرد تا تایتان‌ها را دنبال کنند. این کار موجب خشمگین شد گایا شد. گایا، کرونوس (جوان‌ترین و وحشتناک‌ترین فرزند گایا[۲۶]) را متقاعد کرده بود که پدرش را عقیم کند. او این کار را انجام داد، و به حاکم تایتان‌ها تبدیل شد، با خواهرش، رئا ازدواج کرد، و سایر تایتان‌ها دربار او را تشکیل دادند.

جنگ میان پدر و پسر، زمانی تکرار شد که کرونوس در مقابل پسرش، زئوس قرار گرفت. از آن‌جا که کرونوس به پدرش خیانت‌کرده بود، این ترس در او وجود داشت که فرزندش نیز همین کار را با او انجام دهد، لذا هر وقت رئا فرزندی به دنیا می‌آورد، آن را می‌دزدید و می‌خورد. رئا از این کار او متنفر گشت و زئوس را با یک حیله پنهان نمود، و به جای فرزندش، سنگی را در پتو پیچید و به خورد کرونوس داد. زمانی که زئوس به بلوغ کامل رسید، نوعی نوشیدنی زهرآگین را به خورد کرونوس داد تا او استفراغ کند، و در نتیجه تمام فرزندان رئا و همچنین آن تکه سنگ، که در تمام این مدت در شکم او بودند، خارج شدند. سپس زئوس، برای سلطنت بر خدایان، با کرونوس وارد جنگ شد. در نهایت، زئوس، خواهران و برادرانش، با کمک سیکلوپ‌ها (که به دست زئوس از تارتاروس آزاد شده بودند)، به پیروزی رسید، و کرونوس و تایتان‌ها به تارتاروس پرتاب شدند.[۲۷]

زئوس نیز گرفتار همین نگرانی شد، و بعد از پیش‌گویی دربارهٔ فرزند اولین همسرش متیس، که قرار بود خدایی بزرگ‌تر از زئوس را به دنیا آورد، او را بلعید. .[۲۸] متیس در آن زمان آتنا را در شکم خود داشت، و در نهایت بعد از رشد کامل به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه، از پیشانی زئوس خارج شد.[۲۹]

کهن‌ترین اندیشه یونانی دربارهٔ شعر با توجه به تئونوگیا، سبک شاعرانه اولیه (اساطیر اولیه) بود و نیرویی جادویی بدان نسبت داده می‌شد. اورفئوس، شاعر سبک کهن، همچنین خواننده کهن نسبت‌نامه‌های خدایان بود. او در آرگونائوتیکای آپولونیوس، می‌کوشد دریا و طوفان را با این آوازها آرام کند، و در هبوطش به هادس قلب‌های سنگی خدایان زیرزمین را به حرکت درآورد. زمانی که هرمس در «سرودهای هومری برای هرمس»، چنگ رومی را اختراع می‌کند، اول از همه آوازی دربارهٔ تولد خدایان می‌خواند.[۳۰] تئونوگیا هزیود، نه تنها کامل‌ترین متن باقی‌مانده دربارهٔ خدایان است، بلکه کامل‌ترین متن باقی‌مانده از اشعار کهن می‌باشد که دارای نیایش‌های طولانی برای موزها است. تبارنامه ایزدان موضوع بسیاری از اشعار از بین رفته نیز می‌باشد که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد نسبت داده شده به اورفئوس، موسایئوس، اپیمنیدس، آباریس، و سیار شاعران بلندپایه اشاره کرد. نشانه‌هایی وجود دارند که بیان می‌کنند افلاطون با تبارنامه ایزدان اورفئوس آشنایی داشته‌است.[۳۱] اغلب افراد نسبت به اعتقادات مذهبی خود سکوت می‌کردند، و زمانی که این اعتقادها وجود دارد طبیعت فرهنگ به وسیله اعضای یک جامعه بروز نخواهد یافت. بعد از آن که آن‌ها دیگر اعتقاداتی مذهبی نبودند، کمتر کسی از این آیین‌ها و مراسم آگاه خواهد بود.

تصاویری که در اشعار و آثار هنری مذهبی یافت می‌شوند، تفسیر شده و احتمالاً، در بسیاری از اسطوره‌ها و داستان‌ها به غلط تفسیر شده‌اند. با توجه به فلسفه نوافلاطونی و اوراق پاپیروسی از زیر خاک بیرون آمده، بخش اندکی از آن‌ها جان سالم به در برده‌اند. یکی از این اوراق، به نام پاپیروس درونی اکنون ثابت می‌کند که دست‌کم از سده پنجم پیش از میلاد، اشعار خداشناسی-کیهان‌شناسی اورفئوس وجود داشته‌اند.[۳۲]

اولین فلاسفه‌ای که به دنبال خاستگاه جهان بودند، علیه مفاهیم اسطوره‌ای محبوب که مدت‌ها بود در یونان وجود داشت واکنش نشان دادند. برخی از این مفاهیم محبوب را می‌توانم در اشعار هومر و هزیود دید. در آثار هومر، زمین یک صفحه تخت است که در رودخانه اوکئانوس شناور می‌باشد و بر نیم‌کره بالا یا آسمان که شامل خورشید، ماه و ستارگان است، تسلط دارد. خورشید (هلیوس)، مانند یک ارابه‌ران، آسمان را طی می‌کند و در طول شب، در کاسه‌ای طلایی در اطراف زمین، کشتی می‌راند. خورشید، زمین، آسمان، رودخانه‌ها و بادها در دعاها و سوگندها ذکر شده‌اند. شکاف‌های طبیعی به معنای دروازه ورود به خانه زیرزمینی هادس و اجداد او (خانه مردگان) اند.[۳۳] همواره تحت تأثیر فرهنگ‌های دیگر موضوعاتی جدید فراهم می‌شد.

بر اساس اسطوره‌شناسی دوران کلاسیک، بعد از سرنگونی تیتان‌ها، گروه ایزدان (پانتئون) و ایزدبانوان برپا شد. در میان ایزدان اصلی یونان، ایزدان المپ‌نشین بودند که بالای کوه المپ و تحت نظارت زئوس پدید آمدند. (محدودیت آن‌ها به ۱۲ عدد، ظاهراً به ایده‌های مدرن نسبت داده می‌شود)[۳۴] به جز المپ، خدایان متنوع پرستش‌شده یونانی در اطراف، خدای نیمه‌انسان-نیمه‌بز شکل پان، نیمف (روح‌های رودخانه‌ها)، نیاد (که در چشمه‌ها ساکن است)، دریاد (که روح درختان است)، نرئیدها (که ساکن دریاست)، خدایان رودخانه، ساتیر، و غیره می‌باشد. به‌علاوه، نیروهای تاریک جهان زیر زمین وجود داشتند که از جمله آن‌ها الهه‌های انتقام اند که مجرمان را تعقیب می‌کنند.[۳۵] به افتخار پانتئون‌های یونان باستان، شعرا، آوازهای هومری را ایجاد کردند (مجموعه‌ای از سی‌وسه آواز).[۳۶] به عقیده گرگوری نگی، آوازهای هومری بزرگ‌تر به عنوان مقدماتی ساده، هر یک خدایی را فرا می‌خوانند.[۳۷]

در مجموعه عظیم اسطوره‌ها و افسانه‌های یونانی، ایزدان ملی مردم یونان در کالبد آرمانی انسانی توصیف شده‌اند. بر اساس گفته‌های والتر بورکت، ویژگی‌های توصیفی قائل شدن جسم انسانی برای خدایان اینست که، «خدایان یونانی انسانند، نه انتزاعی، ذهنی یا مفهومی».[۳۸] بدون در نظر گرفتن اشکال اساسی خدایان یونان باستان، آن‌ها اغلب دارای قابلیت‌های خارق‌العاده‌ای هستند؛ به‌طور قابل توجه، خدایان تحت تأثیر بیماری‌ها قرار نمی‌گیرند، و تنها در شرایط بسیار بسیار ویژه زخمی می‌شوند. یونانیان جاودانگی را مشخصه‌ای از خدایان خود می‌دانستند؛ این جاودانگی، همراه با جوانی لایزال، حاصل استفاده مکرر شهد بود که در اثر آن خون الهی در رگ‌هایشان نو می‌شد.[۳۹]

هر ایزد از سلسله خود فرود آمده‌است، منافعی جدا را دنبال می‌کند، در محدوده معینی تخصص دارد، و به وسیله شخصیتی واحد اداره می‌شود؛ با این وجود، این توصیفات از متون باستانی متعددی ریشه گرفته‌اند، در نتیجه همواره با هم موافق نیستند. وقتی در اشعار، مناجات، یا مکاتب، به این خدایان اشاره می‌شود، از نام‌ها و القاب ترکیبی در آن‌ها استفاده می‌گردد، تا آنان را از خدایان مشابه خود متمایز گردانند (برای مثال آپولون موساگتس همان “آپولون، رهبر موزهاست”). از طرف دیگر، یک لقب بخش ویژه‌ای از یک ایزد را معین می‌کند.

بسیاری از ایزدان به بخش معینی از زندگی مربوط می‌شوند. برای مثال، آفرودیته، ایزدبانوی عشق و زیبایی، آرس ایزد جنگ، هادس ایزد جهان زیر خاک، و آتنا ایزدبانوی هوش و شجاعت است.[۴۰] برخی ایزدان مانند آپولون و دیونیسوس، دارای شخصیت‌های پیچیده و مخلوطی از عملکردها بودند، درحالی که دیگران، مانند هستیا، و هلیوس اندکی فراتر از تجسم شخصیتند. اصلی‌ترین نیایشگاه‌های یونان باستان، به‌شمار محدودی از خدایان اختصاص یافته‌اند، که مربوط به مکاتب سراسری یونانی (پان‌هلنیک) می‌باشند. اما، در مناطق و روستاهای منحصر به‌فرد رایج بود که مکاتب خود را به ایزدان کوچک‌تر اختصاص دهند. بسیاری از شهرها از افتخار دربرداشتن خدایان مشهور و مراسم و اسطوره‌های مرتبط با آنان برخوردار بودند. در دوره قهرمانی، آیین قهرمانان، مراسم خدایان را تکمیل کرد.

پل ارتباطی دوره‌ای که ایزدان به تنهایی زندگی می‌کردند و دوره‌ای که دخالت الهی در امور انسان محدود شد، یک دوره انتقالی است که در آن، خدایان و انسان‌های فانی به سمت هم حرکت می‌کنند. این همان روزهای اول جهان است که گروه‌ها با آزادی بیشتری نسبت به بعد، با یکدیگر مخلوط می‌شدند. بیشتر این داستان‌ها را اوید در کتاب گردیسی‌های خود بیان کرده‌است و آن‌ها اغلب به دو دسته موضوعی تقسیم می‌شوند: داستان‌های عشق، و داستان‌های مجازات.[۴۱]

داستان‌های عاشقانه اغلب شامل رابطه جنسی با محارم، فریب یا تجاوز خدای مذکر به زن فانی، و در نتیجه ایجاد فرزند قهرمان می‌باشد. این داستان‌ها در حالت کلی بیان می‌کنند که باید از روابط بین خدایان و انسان‌های فانی جلوگیری کرد؛ حتی روابط موافق به ندرت پایان خوشی داشتند.[۴۲] در موارد معدودی، زن الهی با مرد فانی رابطه برقرار می‌کند، نمونه‌ای از آن در سرود هومری آفرودیته ذکر شده‌است. این الهه با آنخیسس رابطه جنسی برقرار می‌کند و در نتیجه آینیاس به دنیا می‌آید.[۴۳]

نوع دوم (داستان‌های مجازات) شامل تخصیص یا اختراع برخی از مصنوعات مهم فرهنگی می‌باشد، مانند زمانی که پرومته آتش را از خدایان می‌دزدد، زمانی که تانتالوس، شهد را از جام زئوس می‌دزدد و به افراد خود می‌دهد، راز خدایان را برای آنان آشکار می‌سازد، زمانی که پرومته یا لیکائون قربانی‌کردن را کشف می‌کند، زمانی که دمتر کشاورزی و اسرار را به تریپتولموس می‌آموزد، یا زمانی که مارسواس، درشت‌نی را اختراع می‌کند و با آپولو، وارد مسابقه‌ای در موسیقی می‌شود. ایوان موریس، ماجراهای پرومته را با عنوان “مکانی، میان تاریخ خدایان و انسان‌هاً بیان می‌کند.[۴۴] قطعه‌ای از یک پاپیروس بی‌نام، که به قرن سوم مربوط است، مجازات لیکورگوس، پادشاه تراکیه را به دست دیونیسوس نشان می‌دهد، که خیلی دیر خدای جدید را به رسمیت می‌شناسد و در نتیجه دچار مجازاتی مخوف می‌شود که تا زندگی پس از مرگ نیز برایش ادامه می‌یابد.[۴۵] داستان رفتن دیونیسوس به تراکیه، باری برپایی آیین خود، موضوع یکی از تراژدی‌های سه‌گانه آن دوران است.[۴۶] در داستانی دیگر، یعنی باخای اوریپید، پادشاه تبای، پنتئوس، به دست دیونسیوس مجازات می‌شود، زیرا او به این خدا بی‌احترامی و از مایندادسها (پرستندگان مونث خدا) جاسوسی کرده بود.[۴۷]

در داستانی دیگر، بر اساس یک داستان مردمی قدیمی،[۴۸] و بازتاب یک موضوع مشابه، دمتر به دنبال دختر خود، پرسفونه بوده، که شکل یک پیرزن به اسم دوسو را به خود گرفته بود. سلئوس، پادشاه الوزیس در آتیک، با گرمی از دمتر استقبال کرد. دمتر برای قدردانی از پذیرایی گرم سلئوس، تصمیم گرفت پسرش دموفون را به یک خدا تبدیل کند، اما او قادر به تکمیل مراسم نشد، زیرا مادرش متانیرا وارد شد و پسرش را در آتش دید و از ترس فریاد کشید، که این کارش دمتر را عصبانی کرد. دمتر از این‌که آن زن فانی نادان مفهوم و تشریفات را درک نمی‌دانست اظهار تاسف نمود.[۴۹]

داستان خدايان يونان

دوره زندگی قهرمانان را دروه قهرمانی یونان گویند.[۵۰] اشعار حماسی، چرخه‌هایی از داستان‌ها را پیرامون قهرمانان رویدادهای مشخص ایجاد نموده و میان قهرمانان داستان‌های مختلف ارتباط محکمی برقرار کرده‌است. براساس گفته‌های کن دودن، «حتی یک تأثیر حماسی وجود دارد: ما می‌توانیم در نسل‌های پی‌درپی سرنوشت خانواده‌ها را دنبال کنیم.»[۲۰]

بعد از گسترش آیین قهرمانی، خدایان و قهرمانان قلمرویی تشکیل داده‌اند و در سوگندها و مناجاتی که به آن‌ها اشاره دارند، با یک‌دیگر پیوند یافته‌اند.[۲۲] در مقابل دوره خدایان، در دوره قهرمانان، فهرست قهرمانان هرگز شکلی ثابت و نهایی نداشته‌است؛ دیگر هیچ خدای بزرگی آفریده نشد، ولی قهرمانان جدید همواره می‌توانستند از اترش مرده بیرون برخیزند. تفاوت مهم دیگر میان آیین قهرمانی و آیین خدایان اینست که قهرمان به مرکز هویت گروه محلی تبدیل می‌شود.[۲۲]

رویدادهای هرکول، مطلع دوره قهرمانان است. سه رویداد بزرگ به این دوران نسبت داده می‌شود: سفر آرگونوت‌ها، چرخه تبان و جنگ تروآ.[۵۱]

برخی محققان معتقدند[۵۲] در پشت اسطوره‌شناسی پیچیده هرکول، احتمالاً مردی واقعی وجود داشت، که شاید پهلوانی از امپراطوری آرگوس بود. برخی محققان بر این اعتقادند که داستان هرکول تمثیلی از خورشید است که سالانه از ۱۲ برج آسمان عبور می‌کند.[۵۳] سایرین، به اسطوره‌های اولیه از دیگر فرهنگ‌ها اشاره می‌کنند که داستان هرکول را به عنوان اقتباسی محلی از اسطوره‌های قهرمان نشان می‌دهند و به خوبی ایجاد شده‌اند. طبق تصورات، هرکول فرزند زئوس و آلکمنه، نوه پرسئوس است.[۵۴] ویژگی‌های خارق‌العاده و منحصر به فرد او، به همراه بسیاری از موضوعات فولکلور، مواد بیشتری برای این افسانه محبوب فراهم آوردند. او به عنوان یک قربانی‌کننده نشان‌داده شده، مؤسس قربانگاه‌ها معرفی شده، و طبق تصورات در خوردن بسیار حریص بوده‌است. از ویژگی آخر او در بسیاری از طنزها استفاده شده‌است، درحالی که پایان تراژیک داستانش، ابزاری مناسب را برای تراژدی فراهم می‌کند.[۵۵] در ادبیات و هنر، هرکول به عنوان مردی بسیار قدرتمند با قدی معتدل توصیف شده‌است؛ سلاح ویژه او کمان بود ولی اغلب از گرز نیز استفاده می‌کرد. نقاشی‌های روی گلدان‌ها محبوبیت بی‌نظیر هرکول را نشان می‌دهند. جنگ او با شیر، صدها بار به تصویر کشیده‌شده‌است.[۵۶]

هرکول وارد اساطیر رومی و اتروسکی نیز شده، و فریاد هرکول همان‌طور که در میان یونانیان شهرت دارد، بین رومیان نیز رایج است.[۵۶] در ایتالیا او را به عنوان خدای بازرگانان و تجار می‌ستودند، اگرچه دیگران نیز به دلیل ویژگی خوش‌شانسی و فرار از خطر او را مورد پرستش قرار می‌دادند.[۵۴]

هرکول از طریق ملاقات با نیاکان رسمی پادشاهان دوری‌ها، به بالاترین درجه اجتماعی منصوب شد. این موضوع از مهاجرت دوری‌ها به پلوپونز معلوم می‌گردد. هولوس، قهرمان یک قبیله دوری، پسر هرکول و یکی از هراکلیدای‌ها شد (فرزندان متعدد هرکول، به‌ویژه فرزندان هیلوس—سایر هراکلیدای‌ها عبارتند از ماکاریا، لاموس، مانتو، بیانور، تلپولموس، و تلفوس). این هراکلیدای‌ها امپراطوری‌های پلوپونزی را که شامل موکنای، اسپارت، و آرگوس بود فتح کردند، و بر اساس افسانه‌ها، حق حکمرانی بر اجدادشان را ادعا نمودند. به برخاستن آن‌ها برای تسلط، اغلب “تهاجم دوری‌هاً گویند. بعدها امپراطوران لیدی و مقدونی نیز از هراکلیدای‌ها بودند.[۵۷]

سایر اعضای این نسل اولیه قهرمانان مانند پرسئوس، دئوکالیون، تسئوس و بلروفون، صفات رایج بسیاری مشابه هرکول داشتند. مانند او، ویژگی‌های آنان منحصربه‌فرد، خارق‌العاده و نزدیک متل (قصه) است، زیرا آنان نیز هیولاهایی مانند شیمر و مدوسا را کشتند. ماجراهای بلروفون پیش‌پا افتاده‌اند، و از این رو مشابه ماجراهای هرکول و تسئوس می‌باشند. فرستادن یک قهرمان به مرگ فرضی نیز موضوعی رایج بود که در این داستان‌های سنتی قهرمانی اولیه مانند پرسئوس و بلروفون مورد استفاده قرار گرفت.[۵۸]

نوشتار اصلی: آرگونوت‌ها

تنها شعر حماسی هلنیستی باقی‌مانده، آرگونوتیکا، اثر آپولونیوس از رودس (شاعر حماسی، محقق و مدیر کتابخانه اسکندریه مصر) اسطوره سفر دریایی یاسون و آرگونات‌ها را برای بازیابی پشم زرین از سرزمین اسطوره‌ای کولخیس بیان می‌کند. در آرگونوتیکا، به دستور پادشاه پلیاس، یاسون گرفتار می‌شود، به این پادشاه ابلاغ شده بود که فردی با یک صندل خواهد آمد و نمسیس او خواهد بود. یاسون یکی از صندل‌های خود را در رودخانه از دست داد، وارد دربار پلیوس شد، و این حماسه شکل گرفت. تقریباً تمام قهرمانان نسل بعد از هرکول، همراه یاسون، در کشتی آرگو به سمت پشم زرین حرکت نمودند. همچنین تسئوس در میان این نسل بود، او به کرت رفته بود تا سر مینوتور را ببرد؛ آتالانته، زن قهرمان، و ملئاگروس، که دارای چرخه حماسی در رقابت با ادیسه و ایلیاد بود. پیندار، آپولونیوس از روده و بابیلیوتکا، تلاش کردند لیست کاملی از آرگونات‌ها را ارائه دهند.[۵۹]

اگرچه آپولونیوس این داستان را در قرن سوم قبل از میلاد نوشته‌است، اما ریشه آن به قبل از داستان ادیسه بازمی‌گردد، که ظاهراً ادیسئوس با ویژگی‌های یاسون خو گرفته‌است (سرگردان بودن ادیسئوس برپایه آن بوده‌است).[۶۰] در دوران باستان، این سفر یک حقیقتی تاریخی بود، و این حادثه در دریای سیاه اطراف یونان رخ داد.[۶۱] همچنین این داستان بسیار محبوب است، و چرخه‌ای از بسیاری از افسانه‌های محلی را شکل می‌دهد. به ویژه داستان مدئا، از تصورات اشعار تراژیک به‌دست آمده‌است.[۶۲]

میان آرگو و جنگ تروآ، نسلی وجود داشت که به‌طور عمده به دلیل جرم‌های مخوفش مشهور بود. این شامل اعمال آترئوس و تیئستس در آرگو نیز می‌شد. پشت اسطوره خانه آترئوس (یکی از دو خاندان قهرمان خانه لابداکوس)، مسئله انتقال قدرت و روش ورود به سلطنت وجود دارد. آرتئوس و تیئستس دوقلو، به همراه فرزندانشان نقشی محوری در تراژدی انتقال قدرت در مکنای ایفا می‌کنند.[۶۳]

چرخه تبان با رویدادهای مربوط به کادموس، بنیان‌گذار شهر، و بعدها با کارهای لایوس و ادیپ در تبس ارتباط دارد؛ مجموعه‌ای از داستان‌ها که در نهایت منجر به غارت شهر به دست اپیگون‌ها شد.[۶۴] متون حماسی اولیه نشان می‌دهند ادیپ بعد از این وحی که یوکاسته مادرش بود، به حکومت بر تبس ادامه داده‌است، او بعداً بار دیگر ازدواج می‌کند و از زن دوم خود صاحب فرزند می‌شود—این داستان به‌طور قابل توجهی با داستانی که از طریق تراژدی و متون اسطوره‌ای بعدی می‌دانیم، متفاوت است.[۶۵]

نقطه اوج اساطیر یونانی جنگ تروآ است، که بین یونان و تروآ اتفاق افتاد. در آثار هومر، مانند ایلیاد، داستان‌های اصلی شکل و تجسم یافته، و موضوعات منحصر به فرد، بعدها و به ویژه در درام‌های یونانی شفاف‌سازی شده‌اند. به دلیل داستان آینیاس، قهرمانی تورآ که آن‌جا را ترک کرد و شهری را بنا نهاد که امروزه بدان روم می‌گویند، جنگ تروآ در فرهنگ رم باستان نیز محبوبیت عظیمی بدست آورده‌است، این موضوع در کتاب انه‌اید ویرژیل (کتاب دوم ویرژیل که مشهورترین منبع به آتش کشیده شدن تروا می‌باشد) ذکر شده‌است.[۶۶] در نهایت دو نوشته شبه تاریخی به زبان لاتین وجود دارند که نام‌هایشان دیکتیس کرتنسیس و دارس فریگیئوس می‌باشند.[۶۷]

چرخه جنگ تروآ، که مجموعه‌ای از اشعار حماسی می‌باشد، با رویدادهایی آغاز شد که منجر به جنگ شدند: اریس و سیب طلایی کالیستی، و قضاوت پاریس، ربودن هلن، قربانی کردن ایفیگنیا در آولیدا. یونانیان برای برگرداندن هلن، تمام نیروهای نظامی خود را به رهبری آگاممنون، برادر منلائوس، و پادشاه آرگوها و موکنای روانه کردند، اما تورآ از بازگرداندن هلن امتناع کرد. ایلیاد، که طول جنگ را ده سال ذکر می‌کند، از اختلاف بین آگاممنون و آشیل سخن می‌گوید. آشیل بهترین جنگ‌جوی یونانی بود، و پس از کشته شدن دوست نزدیکش، پاتروکلوس به دست هکتور، پسر پریاموس، فرمانروای تروآ، به نبرد با وی رفت و او را کشت. پس از کشته‌شدن هکتور، متحدانی عجیب به تروا می‌پیوندند، که از جمله آن‌ها پانته‌زیله، ملکه آمازون‌ها، و ممنون، پادشاه حبشه و پسر ائوس می‌باشند.[۶۸] آشیل هر دوی آنان را می‌کشد، اما نهایتاً پاریس با پرتاب پیکانی به سمت پاشنه آشیل، او را از پا درمی‌آورد. پاشنه آشیل تنها بخش بدن او بود که رویین‌تن نبود. یونانیان قبل از تصرف کامل تروآ، باید ابتدا تصویر چوبی تصویر آتنا (پالادیوم) را از داخل دژ می‌دزدیدند. آنان نهایتاً به کمک آتنا، اسب تروآ را ساختند. با وجود هشدارهای کاساندرا، دختر پریاموس، که در پیش‌گویی خبره بود، سینون، جنگ‌جوی یونانی تورآ را متقاعد ساخت تا اسب را به عنوان هدیه‌ای از سوی آتنا، به درون دیوارهای تروآ برند؛ مار دریایی، لائوکوئون کشیش را که سعی کرد اسب را خراب کند، بلعید. شب‌هنگام ناوگان یونان بازگشت و یونانیانی که در اسب مخفی شده بودند، در تروآ را گشودند. در طی جنگی که روی داد، پریاموس و تمام فرزندان باقی‌مانده اش به قتل رسیدند؛ زنان تروآ به عنوان برده به شهرهای مختلف یونان فرستاده شدند. سفرهای دریایی ماجراجویانه رهبران یونان به سوی خانه (شامل سرگردانی‌های ادیسئوس و آئنیاس (آئنید)، و قتل آگاممنون) در دو شهر حماسی به نام‌های “بازگشت ” و “ادیسه” هومر بیان شده‌اند.[۶۹] چرخه تروا نیز شامل ماجراهای فرزندان نسل تروا (برای مثال اورستس و تلماخوس) می‌باشد.[۶۸]

جنگ تروآ موضوعات متنوعی را فراهم کرده‌است و به یک منبع اصلی الهام برای هنرمندان یونانی تبدیل شده‌است (برای مثال متوپه در پارتنون غارت تورآ را به تصویر کشده‌است)؛ این تقدم هنری برای موضوعات که از چرخه تروآ حاصل شده‌است، اهمیت آن را برای تمدن یونان نشان می‌دهد.[۶۹] چرخه‌های اسطوره‌ای مشابهی برای مجموعه‌ای از نوشته‌های ادبی اروپا الهام بخش بوده‌اند. برای مثال، نویسندگان تورآ در قرون وسطا، که در درجه اول با هومر آشنا نیستند، در افسانه تروآ، منبعی غنی از داستان‌های قهرمانی و رمانتیک و چهارچوبی مناسب برای ایده‌های مهم خود یافته‌اند. نویسندگان قرن دوازدهم میلادی مانند بنوا دو سنت-مور (نویسنده داستان عاشقانه تروآ (۱۱۵۴–۶۰))، و جوزف از اکستر (نویسنده کتاب در جنگ تروآ، ۱۱۸۳)، بر اساس نسخه یافته شده در «دیکتس اند دیرز» داستان را بازنویسی می‌کنند. بنابرین آن‌ها از نظر هوراس و مثال ورژیل پی‌روی می‌نمایند: آن‌ها به جای گفتن چیزی کاملاً نو، شعری از جنگ تروآ را می‌سرایند.[۷۰]

ار اصلی‌ترین قهرمانانی که در جنگ تروآ حضور داشتند می‌توان به این موارد اشاره کرد:

در جناح تروآ:

در جناح یونان:

در ۳۳۸ پیش از میلاد، یونان به دست فیلیپ دوم مقدونی افتاد و به زودی بخشی از امپراطوری اسکندر مقدونی شد. اما کمتر از دو سده بعد، در ۱۴۶ پیش از میلاد قدرت گستردهٔ روم باعث شد که یونان به یک استان رومی تنزل یابد. اما این پایان فرهنگ یونانی نبود، زیرا رومی‌ها بسیاری از ایزدان و ایزدبانوان یونانی را با نام‌های دیگر اقتباس کردند (زئوس به ژوپیتر، آفرودیته به ونوس و هراکلس به هرکول تبدیل شد). اعتقاد یونانیان به ایزدان بین ۸۰۰ و ۳۳۰ پیش از میلاد به اوج خود رسید. هر یک از شهرهای یونان باستان صاحب اسطوره‌ها، قهرمانان و جشن‌های ویژهٔ خود شد. با وجود تفاوت‌ها، شعایر و جشن‌هایی مثل بازی‌های المپیک وجود داشت که همه آزادان یونانی می‌توانستند در آن شرکت کنند. علاوه بر این، منظومه‌های بزرگ حماسی هومر، هزیود و دیگر خنیاگران در سراسر جهان یونانی شناخته شده بود. مضامین جهانی همچون سفر یاسون و آرگونات‌ها در جستجوی پشم زرین، دوازده خوان هرکول، ماجراجویی اودیسئوس در بازگشت از جنگ تروآ به شکل‌گیری مفهوم ملیت کمک کرد. افسانه‌های یونانی بخشی از سنت داستان‌گویی است که از عصر برنز آغاز شد و داستان‌ها و پیش‌زمینه آن‌ها به تدریج در عصرهای کهن و کلاسیک تبدیل به ادبیات نوشتاری گشت.

تمدن غرب طی سده‌های متمادی اساطیر را فقط در اساطیر یونان متجلی می‌دیده‌است. تنها زمانی که مجموعه‌های اساطیری فرهنگ‌های دیگر به وجود آمد، روشن شد که اساطیر یونانی چقدر منحصر به فرد بوده و چه نقش مهمی داشته‌اند. سنت داستان‌گویی باعث رواج اسطوره‌ها شد و بدین وسیله دهان‌به‌دهان می‌گشت. از این رو، ایزدان را به هنگام نگارش اسطوره‌ها در حدود ۷۵۰ پیش از میلاد به خوبی می‌شناختند. وقتی در سدهٔ ۵ پیش از میلاد آتن مرکز حیات معنوی شد، بیش از نیمی از جمعیت بزرگسال و مذکر شهر می‌توانستند بنویسند و بخوانند. سطح سواد در همهٔ شهرهای یونانی این دوره بالاتر از دوره‌های دیگر فرهنگ غرب پیش از قرن بیستم بود.

در مرکز اساطیر یونانی، ایزدانی وجود داشتند که گفته می‌شد بر روی المپ، بلندترین کوه یونان زندگی می‌کردند. ایزدان و ایزدبانوهای المپ شبیه به مردان و زنان بودند (اگرچه آن‌ها این اختیار را داشتند تا شکل خود را به حیوانات یا چیزهای دیگری تغییر دهند) که بر طبق بسیاری از افسانه‌ها آن‌ها نسبت به احساسات و عواطف انسان‌ها آسیب‌پذیر بودند. دوازده ایزد اصلی المپ‌نشین در اساطیر یونانی شامل: زئوس پادشاه و پدر تمام ایزدان، هرا ملکهٔ ایزدان و الههٔ ازدواج و زنان، آفرودیته الهه عشق و زیبایی، آپولو ایزد شعر و موسیقی، آرس ایزد جنگ یونانی، آرتمیس الهه شکار و حیوانات، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، دمتر الهه کشاورزی و حاصلخیزی، دیونیسوس ایزد شراب و جشن، هفائستوس ایزد آتش و آهنگری، هرمس ایزد پیغام‌رسان و پوزئیدون ایزد دریاها بودند. گاهی وقت‌ها ایزدان دیگری همچون هادس، هستیا و اروس را نیز جزوه المپ نشینان برمی‌شمارند.

یونانیان باستان به دو صورت به اسطوره‌ها گوش فرا می‌دادند: جشن خصوصی و جشن عمومی. آنچه از اسطوره‌ها می‌دانیم برگرفته از کتیبه‌ها و آرایه‌ها بر ظروف سفالی است که در مجالس خصوصی شعر موسیقی رواج داشت. جشن‌های عمومی چشم‌انداز بزرگ‌تری داشت و حدود شانزده هزار نفر می‌توانستند از یک ضیافت عمومی، قربانی مذهبی و نمایش لذت ببرند. راپسودها بازیگران حرفه‌ای بودند که اشعار مبتنی بر اساطیر را با موسیقی می‌خواندند.

در یونان باستان، اسطوره در قبل زندگی روزمره قرار داشت.[۷۱] یونانیان اسطوره را بخشی از تاریخ خود می‌دانند. آن‌ها برای توصیف پدیده‌های طبیعی، تغییرات فرهنگی، و دوستان و دشمنان سنتی از اسطوره استفاده می‌کردند. ترسیم کردن نزول رهبران از یک خدا یا قهرمان، مایه افتخار بود. کمتر کسی شک دارد که یک رویداد حقیقی پشت جنگ تروآ بیان شده در ایلیاد و ادیسه وجود دارد. بر اساس گفته‌های ویکتور دیوس هنسن، یک تاریخ‌دان نظامی، مقاله‌نویس سیاسی و استاد مطالعات کلاسیک، و جان هیس، دانشیار مطالعات کلاسیک در دانشگاه سانتا کلارا، یونانیان می‌پنداشتند دانش عمیق اشعار حماسی هومر پایه تغییر انتقال فرهنگ آنان به سایر فرهنگ‌هاست. هومر و اشعارش «معرفت یونان» بودند.[۷۲]

بعد از توسعه فلسفه، تاریخ، نثرنویسی و خردگرایی در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد، سرنوشت خدایان نامعلوم شد، و شجره‌نامه‌های الهی جای خود را به مفاهیم تاریخی دادند، که این مفاهیم سعی بر کنار گذاشتن ماوراءالطبیعه (مانند تاریخ توسیدید) داشتند.[۷۳] درحالی که شعرا و داستان‌نویسان بر روی اسطوره‌ها تمرکز داشتند، مورخان و فلاسفه یونانی از آنان انتقاد می‌کردند.[۷]

تعداد اندکی از فلاسفه تندرو مانند زنوفان، در حدود قرن ششم قبل از میلاد، به داستان‌های شعرا، برچسب کفرگویی و دروغ را می‌زدند؛ زنوفان معتقد بود آنچه که هومر و هزیود به خدایان نسبت می‌دهند «همه مایه خجالت است؛ آنان دزدی و خیانت می‌کنند و به یکدیگر مکر می‌ورزند!»[۷۴] این خط عقیده در جمهور و قوانین افلاطون به برجسته‌ترین شکل بیان شده‌است. افلاطون اسطوره‌ها مجازی خود را ایجاد می‌کند (برای مثال تصویری از ار در جمهور)، به داستان‌های سنتی حقه‌ها، دزدی‌ها و زناکاری‌های خدایان حمله، و به نقش مرکزی آن‌ها در ادبیات اعتراض می‌کند.[۷] انتقاد افلاطون اولین چالش جدی برای سنت اسطوره‌پرستی یونان بود،[۷۲] که با عبارت «پچ‌پچ همسران پیر» بدان اشاره دارد.[۷۵] ارسطو نیز از روش‌های فلسفی پیش-سقراطی دربارهٔ اسطوره‌ها انتقاد می‌کند و تأکید دارد که «هزیود و نویسندگان دینی تنها به چیزی می‌اندیشیدند که به گوششان می‌رسید، و ما برایشان هیچ ارزشی قایل نیستیم… اما استفاده از نویسندگانی که به روش اسطوره‌ای می‌اندیشند بی‌فایده است؛ مانند کسانی که با اثبات اظهاراتشان پیش می‌روند، ما باید آنان را به چالش بکشیم.»[۷۳]

با این وجود حتی افلاطون نیز تصمیم نگرفت خود و جامعه‌اش را به‌طور کامل از اسطوره جدا کند؛ خصوصیات او که به سقراط وابسته بودند، بر پایه الگوهای هومری و تراژیک سنتی قرار دارند، افلاطون از این ویژگی‌ها برای معرفی زندگی صالح معلمش (سقراط) استفاده کرد:[۷۶]

اما شاید باید کسی بگوید: «سقراط، آیا تو شرمسار نیستی که چنین مسیری را پیموده‌ای، که اکنون در نتیجه آن، در خطر مرگ و زوال قرار داری؟» اما من باید فقط یک جواب به او بدهم: «آقا، شما خوب صحبت نمی‌کنید، اگر در یک مرد اندکی هوش وجود داشته باشد، باید خطر زندگی یا مرگ را در نظر بگیرد، و نه تنها به این اکتفا نکند، بلکه توجه نماید که کارهایی که انجام می‌دهد درستند یا غلط، و آیا او مردی خوب است یا بد. با توجه به گفته شما، تمام نیمه‌خدایانی که در تروآ مردند، باید موجود بدی باشند، مثلاً پسر تتیس (آشیل) که از خطر نفرت داشت، در مقایسه با تحمل هر رسوایی، باید چنین می‌کرد و زمانی که مادرش (او یک خدابانو بود)، به او گفت که او قرار است هکتور را سر برد، اعتقاد دارم چیزی شبیه این بود،

زمانی که او این را شنید، مرگ و خطر را سنجید، و به این نتیجه رسید که زندگی با ترس و بدون انتقام‌گیری بدتر از مرگ است،

هانسون و هیس معتقدند که مردم تمدن یونانی طرد سنت هومری به دست افلاطون را نپذیرفتند.[۷۲] اساطیر کهن در آیین‌های محلی زنده ماندند، به تأثیرگذاری بر اشعار ادامه دادند و به موضوع نقاشی و مجسمه‌سازی بدل شدند.[۷۳]

در قرن پنجم قبل از میلاد، اروپید تراژدی‌نویس، سنت‌های کهنه را به بازی گرفت و تمسخر کرد، و از طریق صدای شخصیت‌هایش شک و تردید را به دل مردم راه داد. اما موضوع نمایش‌های او بدون استثنا از اساطیر انتخاب شده بودند. بسیاری از این نمایش‌نامه‌ها برای پاسخ به نسخه‌های سابق اساطیر یکسان یا مشابه نوشته شده بودند. اروپید در اصل خدایان را رد کرد و با ایرادی مشابه آنچه که قبلاً گرنوکراتس بیان کرده بود، به آنان حمله نمود: خدایان، همان‌طور که سنت نشان می‌دهد، بسیار انسان‌دیس‌اند.[۷۴]

در طول عصر هلنیستی، اسطوره‌شناسی اعتبار زیادی یافت، که نشان‌دهنده کلاس بالای دارندگان آن بود. در همین زمان، گردش دیرباورانه عصر کلاسیک بیشتر به زبان‌ها افتاد.[۷۷] اوهمروس، اسطوره‌شناس یونانی سنت دنبال‌کردن یک پایه تاریخی واقعی برای موجودات و رویدادهای اسطوره‌ای را تأسیس کرد.[۷۸] اگرچه آثار اصلی او از بین رفته‌است، دیودوروس و لاکتانتئوس اطلاعات زیادی از او ثبت کرده‌اند.[۷۹]

تأمل در هرمنوتیک اساطیر در امپراتوری روم محبوب‌تر شد، که علت آن نظریه‌های فیریکالیستی رواقی‌گری و فلسفه اپیکوری بود. رواقی‌گران خدایان و قهرمانان را با توجه به پدیده‌های فیزیکی توصیف می‌کردند، درحالیکه اپیکوریست‌ها، با شکل تاریخی بدان‌ها می‌نگریستند. در همان زمان، در همان زمان، رواقی‌گران و نوافلاطونی‌ها، اغلب بر اساس ریشه‌شناسی یونانی اهمیت‌های اخلاقی سنت اسطوره‌ای را ترویج دادند.[۸۰] لوکرتیوس، از طریق پیام اپیکوری خود، به دنبال خارج کردن ترس‌های خرافی از اذهان پیروان خود بود.[۸۱] تیتوس لیویوس نیز دربارهٔ سنت اسطوره‌ها دیر باور است و ادعا دارد هرگز قصد قضاوت دربارهٔ این افسانه‌ها (داستان‌ها) را نداشته‌است.[۸۲] چالش رومیان همراه با حس بسیار قوی و دفاعی نسبت به سنت دینی، سبب حمایت از ان سنت شد، و اذعان داشت که این سنت زمنیه پرورش بیشتر خرافات را فراهم می‌کند. مارکوس ترنتئوس وارو، که دین را به عنوان مکتبی بشری با اهمیت فراوان در حفظ خوبی در جامعه توصیف کرد، مطالعه گسترده‌ای را پیرامون آیین‌های دینی انجام داد. وارو در «آثار باستانی الهی» (که از بین رفته‌است، ولی کتاب شهر خدای آگوستین مفاهیم عمومی آن را بیان کرده‌است)، بیان می‌کند درحالی‌که مرد خرافی از خدایان می‌ترسد، در مقابل یک انسان دینی مانند پدر و مادرش، به آنان احترام می‌گذارد.[۸۱] او در کتابش سه نوع خدا را متمایز می‌کند:

۳ خدایان شهر: خدایانی که به دست قانون‌گذاران خردمند است تا به عموم مردم آرامش و آموزش دهند.

کشیشان رومی پذیرش ادبی و تمثیلی اساطیر را مضحک می‌دانند، و معتقدند اساطیر هیچ جایگاهی در فلسفه ندارند.[۸۳] سیسرون نیز به اسطوره توهین کرده، اما، مانند وارو، از حمایت از مذهب ملی حمایت نموده‌است. به سختی می‌توان دریافت این خردگرایی تا چه میزان به داخل جامعه رخنه کرده‌است.[۸۲] سیسرون ادعا می‌کند هیچ‌کس (حتی پیرزنان و پسران) آنقدر احمق نیست که از حملات هادس یا وجود سکولا، قنطروس یا سایر موجودات مرکب بترسد،[۸۴] اما از طرق دیگر، این خطیب، از شخصیت خرافی و زودباور مردم شکایت و گلایه می‌کند.[۸۵] «خدایان طبیعت»، مفهومی‌ترین خلاصه تفکرات سیسرون است.[۸۶]

در زمان روم باستان، یک اسطوره‌شناسی رومی متولد شد که از آمیختن ایزدان پرشمار یونانی و دیگر خدایان بیگانه به وجود آمده بود. دلیل این رویداد کم بودن اساطیر روم بود و استفاده از سنت اسطوره‌ای یونان ویژگی‌های خدایان رومی را تحت تأثیر قرار دادند.[۸۲] زئوس و ژوپیتر، نمونه‌ای از این تأثیرپذیری‌ها هستند. علاوه بر ترکیب این دو سنت اسطوره‌ای، مشارکت رومی‌ها با دین‌های شرقی موجب ترکیبات بیشتر شد.[۸۷] برای مثال، آیین خورشید، پس از حمله‌های موفق اورلیان به سوریه، در روم شکل گرفت. خدایان آسیایی خورشید پرستان، و بعل با آپولو و هلیوس ترکیب شدند و سول اینویکتوس واحد را ایجاد کردند.[۸۸] در دین، آپولو از هلیوس یا حتی دیونیسوس متمایز است، اما متونی که این اساطیر را بیان می‌کنند به ندرت چنین توسعه‌هایی را بازتاب کرده‌اند. پرستش خورشید به عنوان محافظ ویژه امپراطوری، تا پیش از آمدن و گسترش مسیحیت، آیین اصلی امپراطوری روم بود.

مجموعه سرودهای اورفئوس که از سده دوم میلادی به جای مانده‌اند، به همراه «جشن ایزد کیوان» از ماکروبیوس آمبوسیوس تئودوسیوس (قرن پنجم)، تحت تأثیر نظریه‌های خردگرایی و تمایل به مخلوط کردن قرار گرفته‌اند. سرودهای اورفئوس مجموعه‌ای از اشعار پیش کلاسیک اند که به اورفئوس نسبت داده می‌شوند، و موضوعشان اساطیر مشهورند. در واقع، این اشعار را چندین شاعر مختلف سروده‌اند و سرنخ‌هایی غنی را پیرامون اسطوره‌شناسی پیشاتاریخ اروپایی می‌توان در آن‌ها یافت.[۸۹] هدف بیان‌شده «جشن خدای زحل» انتقال فرهنگ هلنیستی بود. این را می‌توان از نوشته‌های ماکروبیوس دریافت اگرچه بسیاری از خدایانی که او مورد اشاره قرار داده‌است به اساطیر مصری و شمال آفریقا بازمی‌گردد (که تفسیر ویرژیل را نیز تحت تأثیر قرار داده‌است). ظهور مجدد نظرات اسطوره‌شناسی در «جشن خدای زحل» تحت تأثیر اوهمریسم، رواق‌گرایان و نوافلاطونیان قرار گرفته‌است.[۸۰]

برخی پژوهندگان با ایجاد درکی امروزی از اساطیر یونانی، عکس‌العمل خود را نسبت به «گرایش سنتی مسیحیت به مخالفت با اساطیر یونانی»، که در پایان سده ۱۸ام رواج یافته بود، میلادی نشان دادند، که در آن تفسیر مسیحیت از اساطیر به عنوان «دروغ» یا حکایت، حفظ شده بود.[۹۰] در آلمان در حدود سال ۱۷۹۶، علاقه به هومر و اساطیر یونانی گسترش یافت. در گوتینگن، خوان ماتیاس گسنر، شروع به احیای آموزه‌های یونانی کرد، در عین حال، جانشینش کریستین گوتلوب هین، با یوهان یواخیم وینکلمان همکاری کرد و تحقیق در زمینه اسطوره‌شناسی را در آلمان و سایر مکان‌ها بنیان‌گذارد.[۹۱]

توسعه زبان‌شناسی مقایسه‌ای در سده ۱۹ام، به همراه اکتشافات قوم‌شناسی در سده ۲۰ام، علم اسطوره را ایجاد نمود. از زمان دوره رومانتیک، تمام مطالعات اسطوره‌ای، مقایسه‌ای بوده‌اند. ویلهم نمهارت، جیمز فریزر، و استیث تامسون روش‌های مقایسه‌ای را به خدمت گرفتند تا موضوعات فولکلور و اسطوره‌ای را طبقه‌بندی کنند.[۹۲] در سال ۱۸۷۱، ادوارد بورنت تیلور کتاب «فرهنگ بدوی» را منتشر کرد. او در این کتاب از روش‌های مقایسه‌ای استفاده نمود و سعی کرد ریشه و تکامل دین را توضیح دهد.[۹۳] رویه تیلور در به یک‌دیگر مربوط ساختن فرهنگ مادی، آیین پرستش و اسطوره برگرفته از فرهنگ‌های بسیار مجزا، کارل گوستاو یونگ و جوزف کمبل را تحت تأثیر قرار داد. ماکس مولر علم جدید اسطوره‌شناسی مقایسه‌ای را در مطالعه اساطیر به کار بست، و در آن تحریف‌هایی را تشخیص داد که از الهیات طبیعی آریایی باقی‌مانده بود. برونیسلاو مالینوفسکی بر روش‌هایی از اسطوره تأکید کرد که وظایف رایج اجتماعی را انجام می‌دهد. کلود لوی-استروس و سایر ساختارگرایان، روابط و الگوهای رسمی اساطیر در سراسر جهان را مقایسه کرده‌اند.[۹۲]

زیگموند فروید مفهوم فراتاریخی و زیستی انسان و نظر دربارهٔ اسطوره را به عنوان توصیف یک ایده سرکوب‌شده معرفی کرد. تعبیر خواب پایه تفسیر اسطوره‌ای فروید است و مفهوم خواب فروید، اهمیت ارتباط‌های متنی برای تعبیر هر عنصر منحصر به فردی در رؤیاها را نشان می‌دهد. این پیشنهاد موجب یافتن نقطه‌ای مشترک بین روش ساختارگراها و روانکاوها در اسطوره می‌شود.[۹۴] کارل گوستاو یونگ با تئوری «ناخودآگاه جمعی»، روش فراتاریخی، روان‌شناسی را توسعه داد و نمونه اولیه، در یک اسطوره به شکل رمز درآمد که از آن خارج می‌شود.[۲] براساس گفته‌های یانگ، «عناصر ساختاری شکل‌دهنده اسطوره باید در ضمیر ناخودآگاه وجود داشته باشند.»[۹۵] رابرت سگال، با مقایسه نظریه یانگ و جوزف کمبل نتیجه می‌گیرد «کمبل برای تفسیر یک اسطوره، نمونه‌های اول (آرکه تایپ‌ها) را در آن شناسایی می‌کند. برای مثال تفسیر کتاب ادیسه نشان خواهد داد زندگی ادیسئوس، چگونه با الگوی قهرمانی سازگاری یافته‌است. درمقابل، یانگ شناسایی کهن‌الگوها را نخستین گام در تفسیر یک اسطوره می‌داند.»[۹۶] کارل کارنی، یکی از بنیان‌گذاران مطالعات جدید در اساطیر یونان، دیدگاه خود را دربارهٔ اساطیر بیان کرده‌است، تا نظریات یانگ دربارهٔ آرکه تایپ‌ها را در اساطیر یونان به کار بندد.[۹۷]

ماکس مولر تلاش می‌کند که با دنبال کردن واقعه‌های ریشه‌ای یک دین هندواروپایی (یا در زمان مولر آریایی)، آن را درک نماید. در سال ۱۸۹۱، او ادعا کرد که «مهم‌ترین اکتشاف در رابطه با تاریخ گذشته انسان در طول سده نوزدهم… این معادله بود: دیائوس پیتا سانسکریتی = زئوس یونانی = ژوپیتر لاتین = تیر در نورس باستان.»[۹۸] سؤال دربارهٔ جایگاه اساطیر یونان در مطالعات هنداروپایی موجب ایجاد تحقیقات بسیار بیشتری از زمان مولر شده‌است. برای مثال، ژرژ دومزیل واژه‌شناس اورانوس یونانی را با وارونای سانسکریتی مقایسه کرده‌است، اگرچه هیچ‌جا اشاره نشده که ریشه این‌دو به یکدیگر پیوسته‌است. در موارد دیگر، تشابه‌های نزدیک در ویژگی‌ها و وظایف، یک میراث رایج را پیشنهاد می‌کند، اما کمبود شواهد زبانی اثبات آن را دشوار نموده‌است، و این درست مشابه شرایط مویرای یونانی و نورن‌های اساطیر اسکاندیناوی می‌باشد.[۹۹]

از سوی دیگر، باستان‌شناسی و اسطوره‌شناسی نشان داده‌اند که یونانیان از برخی تمدن‌های آسیای کوچک و خاور نزدیک الهام گرفته‌اند. به نظر می‌رسد آدونیس معادل یونانی واژه شرقی «خدای دیینگ» می‌باشد. ریشه کوبله در فرهنگ آناتولی یافت می‌شود و بسیاری از پیکرنگاری‌های آفرودیته از خدابانوان سامی نشات گرفته‌اند. همچنین احتمالاً بین نسل‌های الهی اولیه (هرج‌ومرج و فرزندانش) و تیامات در انوما الیش تشابهاتی وجود دارد.[۱۰۰] بر اساس گفته‌های میر رینهود، «مفاهیم دینی شرق نزدیک، از جمله توالی الهی از طریق خشونت و درگیری بین نسل‌ها برای قدرت، وارد اساطیر یونانی شده‌اند».[۱۰۱] علاوه بر ریشه‌های هنداروپایی و شرق نزدیک، برخی محققان به وام‌دار بودن اساطیر یونانی به جوامع پیش هلنیستی می‌اندیشند: کرت، موکنای، پیلوس، تبای، و ارخومنوس.[۱۰۲] مورخان دینی مسحور تعداد ترتیب‌های اسطوره‌ای باستانی مربوط به کرت شده‌اند (ایزدانی چون زئوس و ائوروپه، پاسیفائه، که عاشق مجسمه گاو نری شد و با آن نزدیکی کرد و مینوتور و غیره را به دنیا آورد). مارتین نیلسون نتیجه گرفت که تمام اساطیر یونانی کلاسیک به مراکز موکنایی مربوط بودند و به پیشاتاریخ بازمی‌گردند.[۱۰۳] با این وجود، بر اساس گفته‌های بورکت، پیکرنگاری دوره کاخ‌های کرتی هیچ تأییدی برای این دیدگاه‌ها فراهم نمی‌کند.[۱۰۴]

گسترش عمیق مسیحیت در غرب، از محبوبیت اساطیر یونانی نکاست. با کشف قدمت کلاسیک در رنسانس، اشعار اوید به منبع تأثیرگذاری بر تصورات شعرا، نمایش‌نامه نویسان، موسیقی‌دانان و هنرمندان تبدیل شد.[۱۰۵] از سال‌های اولیه رنسانس، هنرمندانی مانند لئوناردو دا وینچی، میکل آنژ و رافائل، موضوعات پاگانی اساطیر یونانی را به همراه موضوعات مرسوم مسیحیت، به تصویر کشیدند.[۱۰۵] به واسطه زبان لاتین و آثار اوید، اساطیر یونانی شعرای دوران قرون وسطا و رنسانس مانند فرانچسکو پترارک، جووانی بوکاچیو و دانته آلیگیری را تحت تأثیر قرار دادند.[۲]

در اروپای شمالی، اساطیر یونانی هرگز به همان شکل در هنر بصری جلوه نکردند، ولی تأثیر آن بر ادبیات بسیار مشهود بود. تصورات انگلیسی از اساطیر یونانی با جفری چاوسر و جان میلتون آغاز شد و از طریق ویلیام شکسپیر به روبرت بریج در قرن ۲۰ام ادامه یافت. ژان راسین در فرانسه و یوهان ولفگانگ فون گوته در آلمان با تلاش بر روی اساطیر، نمایش‌نامه‌های یونانی را احیا کردند.[۱۰۵] اگرچه در طول عصر روشنگری، عکس‌العمل نسبت به اساطیر یونان در سراسر اروپا گسترش یافت، این اسطوره‌ها به فراهم‌کردن یک منبع مهم مواد خام برای نمایش‌نامه نویسان ادامه دادند، و این موضوع به اپرانامه‌های جرج فردریک هندل و ولفگانگ آمادئوس موتسارت کشیده شد.[۱۰۶] در پایان سده ۱۸ امریال رمانتیسم، آغاز موجی از اشتیاق برای تمام موضوعات یونانی بود، که اساطیر آنان را نیز شامل می‌شد. در بریتانیا، ترجمه‌های جدید تراژدی‌های یونانی و هومر، مایه الهام بسیاری از شاعران (مانند آلفرد تنیسون، جان کیتس، لرد بایرون و پرسی بیش شلی) و نقاشان معاصر (مانند لرد لیتون و لاورنس آلما تادما) شد.[۱۰۷] کریستف ویلیبالد گلوک، ریشارد اشتراوس، ژاک افنباخ و بسیاری دیگر اساطیر یونان را موضوع موسیقی قرار دادند.[۲] نویسندگان آمریکایی قرن ۱۹امریال مانند توماس بولفینچ، و ناتانیل هاوثورن بیان کردند که مطالعه اساطیر کلاسیک، برای درک ادبیات انگلیسی و آمریکایی ضروری است.[۱۰۸] در روزگار اخیر، موضوعات کلاسیک به دست نمایش‌نامه نویسان مانند ژان آنوئیل، ژان کوکتو، و ژان ژیرودو در فرانسه، یوجین اونیل در آمریکا و تی. اس. الیوت در بریتانیا و رمان‌نویسانی مانند جیمز جویس و آندره ژید بازسازی شده‌است.[۲]

الگو:جعبه ارجاع دسته دوم

اساطیر یونانی مجموعه اساطیر و آموزه‌هایی است که به یونان باستان مرتبط می‌باشد، دربارهٔ خدایان و قهرمانان آنان، طبیعت جهان و ریشه‌های آن و اهمیت مکتب و آیین آن‌ها سخن می‌گوید. این اسطوره‌شناسی بخشی از مذهب یونان باستان می‌باشد. محققان به منظور مشخص کردن تأثیرات دینی و سیاسی آن بر یونان باستان و تمدن آن و درک خود اسطوره‌سازی، اسطوره‌ها را بررسی می‌کنند.[۱]

اساطیر یونانی به صراحت و به‌طور گسترده در مجموعه‌ای از داستان‌ها و به‌طور ضمنی در آثار هنری یونانی مانند گلدان‌های نقاشی و هدایای وتیو نمود یافته‌است. اسطوره‌های یونانی می‌کوشند منشأ جهان را توصیف کنند، و جزئیات زندگی‌ها و ماجراهای طیف گسترده‌ای از خدایان، الهه‌ها، قهرمانان، پهلوانان و موجودات اساطیری را بیان می‌نماید. این حساب‌ها در ابتدا در یک سنت شفاهی درج شدند؛ امروزه اساطیر یونانی در درجه اول از ادبیات یونانی معلوم می‌شوند. قدیمی‌ترین منابع ادبی یونان، یعنی اشعار حماسی ایلیاد و ادیسه هومر، بر روی جنگ تروآ و اتفاقات بعدی آن تمرکز کرده‌اند. هزیود، شاعر معاصر هومر، دو اثر به نام‌های تئوگونیا و کارها و روزها نوشته‌است، که دربارهٔ پیدایش جهان، جانشینی قوانین الهی، جانشینی نسل‌های بشر، ریشه مشکلات انسان و ریشه کارهای فداکارانه سخن می‌گوید. همچنین اساطیر در سرودهای هومری، در قطعات اشعار حماسی از چرخه حماسی، در اشعار غنایی، در کارهای تراژیک قرن پنجم قبل از میلاد، در آثار محققان و شاعران عصر هلنیستی، و در متون امپراتوری روم نوشته شده به دست پلوتارک و پوسانیاس دیده می‌شود.

یافته‌های باستان‌شناسی منبع اصلی جزئیات دربارهٔ اساطیر یونانی را فراهم می‌کنند، که در آن خدایان و قهرمانان به‌طور برجسته در تزیین مصنوعات به کار رفته‌اند. طراحی هندسی مصنوعات سفالی قرن هشتم قبل از میلاد، علاوه بر ماجراهای هرکول، صحنه‌هایی از جنگ تروآ را نشان می‌دهند. در دوران موفق یونان باستان، یونان کلاسیک، و یونان هلنیستی، صحنه‌های هومری و صحنه‌های اساطیری متنوع دیگر ظاهر شدند و مکمل ادبیات موجود گشتند[۲] اساطیر یونانی تأثیری عمیق بر فرهنگ، هنر، و ادبیات تمدن غرب داشته، و به عنوان بخشی از میراث و زبان غرب باقی مانده‌اند. از گذشته تا کنون، شاعران و هنرمندان، از اساطیر یونان الهامات فراوانی گرفته و اهمیت و ارتباط معاصر را در موضوعات مختلف کشف کرده‌اند.[۳] داستان‌های اساطیری یونان هویت عام این کشور را رقم زده‌اند و از هنگام ظهورشان در سدهٔ هشت پیش از میلاد از طریق اشعار حماسی هومر، تأثیری به‌سزا در تحول هنر، موسیقی و ادبیات اروپای غربی داشته‌اند. این اشعار ایزدان المپ را معرفی می‌کنند؛ ایزدانی با معایب انسانی، که بر سرنوشت انسان‌های فانی فرمانروایند.

در درجه اول، امروزه اسطوره‌های یونانی از ادبیات یونانی و تضمین‌های روی رسانه‌های مربوط به دوران هندسی از ۹۰۰–۸۰۰ قبل از میلاد، تاکنون شناخته می‌شوند.[۴] در حقیقت، منابع ادبی و باستان‌شناسی با هم ادغام شده‌اند، گاهی با هم موضوعی را تصدیق می‌کنند و گاهی با یک‌دیگر مغایرند؛ اما، در بسیاری از شرایط، وجود این اطلاعات نشانه‌ای بارز برای بسیاری از عناصر اساطیر یونانی است که دارای ریشه‌های واقعی و تاریخی می‌باشد.[۵]

تقریباً در جای‌جای ادبیات یونان، داستان‌های اساطیری نقشی مهم ایفا می‌کنند. با این وجود، تنها کتاب راهنمای عمومی اسطوره‌شناسی که از روزگار یونان باستان نجات یافته‌است، کتابخانه پسئودو-آپولودروس می‌باشد. این کار تلاش می‌کند تا داستان‌های متناقض شاعران را وفق دهند و خلاصه‌ای از اسطوره‌شناسی یونانی و افسانه‌های قهرمانی را فراهم کنند.[۶] آپولودور در ۱۸۰ تا ۱۲۵ قبل از میلاد زندگی می‌کرد، و دربارهٔ بسیاری از این موضوعات نوشته‌است. نوشته‌های او اساس این مجموعه را تشکیل داده‌اند؛ اما «کتاب‌خانه» رویدادهایی را مورد بحث قرار داد که مدت‌ها بعد از مرگش روی داد، از این رو نام پسئودو-آپولودروس را گرفت.

داستان خدايان يونان

در میان قدیمی‌ترین منابع ادبی، دو شعر حماسی هومر، ایلیاد و ادیسه قرار دارند. سایر شعرا، چرخه حماسی را تکمیل کردند، اما این اشعار بعدی و کوتاه‌تر، اکنون تقریباً به‌طور کامل از بین رفته‌اند. «سرودهای هومری» برخلاف نام ظاهری، هیچ ارتباطی با اشعار هومر ندارند. آن‌ها سرودهایی از بخش‌های اول عصر غنایی‌اند.[۷] هزیود، که احتمالاً با هومر هم‌دوره بود، در کتاب تئوگونیا (ریشه خدایان) شرحی کامل از اولین اساطیر یونانی را ارائه می‌کند، که با ایجاد جهان در ارتباط است؛ مثلاً ریشه خدایان، تایتان‌ها و غول‌ها؛ همانند ساخت شجره‌نامه‌ها، داستان‌هایی ملی، و اساطیر علتی. هزیود در کتاب کارها و روزها که آموزشی دربارهٔ زندگی کشاورزی است، پیرامون اساطیر پرومته، پاندورا و پنج دوره سخن می‌گوید.[۲]

شعرای غنایی اغلب موضوعشان را از اساطیر می‌گیرند، اما درون‌مایه آن‌ها کمتر شکل داستانی دارد. شعرای بزم‌سرای یونانی مانند پیندار، باکچیلیدس، سیمونیدس و شعرای روستایی مانند تئوکریتوس، و بیون به برخی حوادث اسطوره‌ای اشاره داشته‌اند.[۸] به علاوه، اسطوره مرکز تئاتر یونان باستان بود. نمایش‌نامه نویسانی مانند آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید، بسیاری از قطعه‌های خود را از اساطیر عصر قهرمانان و جنگ تروآ اقتباس کرده‌اند. بسیاری از این داستان‌های تراژیک بزرگ (مانند آگاممنون، و فرزندانش ادیپ، یاسون، مدئا و غیره) شکل کلاسیک خود را در این تراژدی‌ها به دست آوردند. نمایش‌نامه کمدی‌نویس یونانی، آریستوفان، نیز در نمایش‌نامه‌های پرندگان و غوکان، از اساطیر یونان استفاده کرده‌است.[۹]

تاریخ‌نگارانی مانند هرودوت و دیودور سیسیلی، و جغرافی‌دانانی چون پوسانیاس و استرابون، که در سراسر جهان یونان سفر کردند و داستان‌هایی را که می‌شنیدند یادداشت نمودند، بسیاری از اساطیر و افسانه‌های محلی را جمع‌آوری کردند که کمتر جایگزینی را دارا می‌باشند.[۸] به ویژه هرودوت، سنت‌های متنوع عصر خود را جستجو کرد و ریشه‌های تاریخی و اسطوره‌ای را در تقابل یونان با شرق کشف نمود.[۱۰] او تلاش کرد تا ریشه‌ها و ترکیب مفاهیم فرهنگی مختلف را با هم تطبیق دهد.

شعرای عصر هلنیستی و رومی، در درجه اول به عنوان ادبیات خلق اثر می‌کردند نه عملی مذهبی. با این وجود، این شامل جزئیات بسیار مهمی می‌باشد که ممکن است از دست بروند. این طبقه‌بندی شامل کارهای زیر می‌باشد.

برخی از نثر نویسانی که در همان دوران به اساطیر یونانی اشاره داشتند عبارتند از آپولیوس، پترونیوس، لولیانیوس و هلیودروس. دو منبع غیر شعری مهم دیگر عبارتند از «فابولئا» و آسترونومیکا از نویسنده رومی به سبک هیگینوس، «تصورات» فیلوسترادوس پیر و فیلوسترادوس جوان، و «توصیفات» کالیستراتوس.

در نهایت نویسندگان بیزانسی یونانی جزئیات مهمی از اساطیر را فراهم آوردند که بیشتر آن‌ها به آثاری یونانی مربوط می‌شود که امروزه از بین رفته‌اند. این نگهدارندگان اساطیر عبارتند از آرنوبیوس، هسیچیوس، نویسنده کتاب سودا، جان تزتزس، و ائوستاتیوس. این‌ها اغلب با تأثیر از دین مسیحیت به این اساطیر می‌نگرند.[۱۱]

کشف تمدن میسنی، به دست باستان‌شناس مشهور آلمانی، هاینریش شلیمان در سده ۱۹ام میلادی، و کشف تمدن مینوسی در کرت به دست آرتور ایوانس، باستان‌شناس بریتانیایی، در سده ۲۰ام، به توصیف بسیاری از حماسه‌های هومر کمک کرد و گواهی باستان‌شناسی برای بسیاری از جزئیات اسطوره‌ای دربارهٔ خدایان و قهرمانان فراهم نمود. متأسفانه بسیاری از مدارک دربارهٔ اسطوره‌ها و مراسم میسنی‌ها و مینوسی‌ها در مکان‌های غیرقابل دست‌رس قرار دارند، زیرا سندهای خطی بی (یک شکل باستانی یونانی که هم در کرت و هم در سرزمین یونان اصلی بافت شده‌است)، در اصل برای ثبت فهرست‌ها به کار می‌رفتند، اگرچه برای نمونه نام‌های برخی از خدایان و قهرمانان شناسایی شده‌اند.[۲]

طراحی‌های هندسی روی مصنوعات سفالی مربوط به سده ۸ام قبل از میلاد، صحنه‌هایی از ماجراهای هرکول و وقایع جنگ تروآ را نشان می‌دهند.[۲] این نمایش بصری اسطوره‌ها به دو دلیل اهمیت دارد. اولاً، بسیاری از اساطیر یونانی، قبل از منابع ادبی، بر روی گلدان‌ها نقش شده‌اند: از دوازده خوانی که هرکول گذرانده‌است، تنها ماجرای سربروس در متون ادبی معاصر قید شده‌است.[۱۲] ثانیاً، گاهی اوقات منابع بصری اسطوره‌ها یا صحنه‌هایی اسطوره‌ای را نشان می‌دهند که در هیچ منبع ادبی موجودی بیان نشده‌است. در برخی شرایط، اولین نمایش یک اسطوره در هنر هندسی، چندین قرن، قبل‌تر اولین نمایش آن در متون ادبی اتفاق افتاده‌است.[۴] در دوران باستان (۷۵۰–۵۰۰ قبل از میلاد)، کلاسیک (۴۸۰–۳۲۳ قبل از میلاد) و هلنیتسی (۳۲۳–۱۴۶ قبل از میلاد) صحنه‌های اسطوره‌ای هومری و غیره، ظاهر شدند و شواهد موجود ادبی را تکمیل نمودند.[۲]

به‌طور کلی می‌توان گفت اصلی‌ترین منابعی که اسطوره‌های یونانی را معرفی می‌کنند، عبارتند از:

یک: ایلیاد و اودیسه کهن‌ترین آثار ادبیات یونان هر دو اثر هومر و شاید اودیسه دیرگاهی بعد از ایلیاد تنظیم شده‌است. ایلیاد و اودیسه هر دو گویای سازمان اجتماعی کهن‌تری است که نخست در آسیای کوچک به اجرا در می‌آید و الگوی نهایی آن از حدود ۸۰۰ ق. م شکل می‌گیرد و شکل نهائی آن به هنگام فرمانروائی پیسیستراتوس بر آتن [۶۰۰؟ -۵۲۷ ق. م] پدیدار می‌شود.

دو: کارها و روزها اثر هزیود که با برادر خویش برای مرده‌ریگ پدر ستیز داشتند. پدر هزیود از آسیای کوچک بازگشته و در بئوشیه، جایگاه شعر حماسی، اسکان یافته بود. اشعار اسطوره‌ای نسب‌نامهٔ خدایان یا تئوگونی را از هزیود می‌دانند، امّا به نظر می‌رسد که این اثر از کارهای یکی از اعقاب وی و کسی است که از اشعار هزیود متأثر بوده و در آغاز سده ششم ق. م این اثر را پرداخت کرده‌است.

سه: قصاید پیروزی اثر پیندار دربارهٔ قهرمانان المپیک و بزرگ‌ترین مجموعه شعر بزمی دارای محتوای اسطوره‌ای است. پیندار در نیمه سده پنجم قبل از میلاد گردآورنده آثار هومر و شاعران کهن‌تر و شاعری است که اسطوره‌های پیشین را با اصول اخلاقی مورد قبول خویش همساز می‌سازد. شعر و گزارش‌های معاصر جوان‌ترِ وی باخیلد[۱۳] در بردارنده قصاید مشابهی است که با روایات اسطوره‌ای غنی شده‌است.

چهار: آثار تراژدی‌نویسان سده پنجم قبل از میلاد از قبیل آثار آیسخولوس، سوفوکلس و اوریپیدس متأثر از مآخذ پیشین و آنچه پیندار نیز از آن متأثرشده و بیانگر نگرش آنان دربارهٔ سرشت خدایان و جهان بود. برخی از این روایت‌ها همراه اسطوره سبب‌شناسی و بیانگر مراسم آیینی خاصی است در آثار این شاعران بسیاری از اسطوره‌ها تلخیص و در بیان نگرش آنان به کار رفته‌است.

پنج: تنظیم اساطیر به شکل شجره‌نامه از آغاز سده ششم ق. م و از آسیای کوچک آغاز شد و این کار توسط فرهیختگان اسکندریه رواج یافت. در این مسیر با فتح مصر به دست اسکندر مقدونی فاتحان در سرزمین بیگانه از خاستگاه‌های خود سخن می‌گویند و این کار با تقلید آثار تمثیلی اَپولونیوس رودیوس[۱۴] و کالیماخوس انجام می‌گیرد و این کاربرد تمثیلی اسطوره که با کار شاعران رومی و بعدها شاعران اروپائی عصر رنسانس پیوند می‌یابد موجب حفظ اساطیر یونان و روایت‌هایی است که ممکن بود فراموش شوند.

شش: کتاب ادیبانهٔ راهنمایِ یونان اثر پوسانیاس که در ۱۷۰ میلادی نوشته شد. پائوزانیاس در این کتاب از تاریخ اسطوره‌ای سرزمین‌هایی که دیده‌است سخن می‌گوید و مطالب کتاب خود را از مطالعات جغرافیائی آتنی و اسکندریه می‌گیرد و این کتاب دربردارنده مراسم محلی و اسطوره‌هایی است که با باورهای مردمی همراه است.

هفت: شجره‌نامهٔ اسطوره‌ای آپولودروس در همین زمان تنها کتاب کاملی است که اطلاعات اسطوره‌ای ما را کامل می‌کند و با این همه برخی از این روایت‌ها متأثر از آثار تراژیک و روایات اسکندریه و استناد بدان‌ها با تردید انجام گیرد. ترجمه‌های جدید مربوط به اساطیر یونان را نیز نباید نادیده گرفت و در این زمینه می‌توان از ترجمهٔ خوب ایلیاد از لانگ، لیف، و مایرس و ترجمه اودیسه از بوچر و لانگ نام برد. ترجمه همراه با تفسیر کتاب آپولودروس توسط سر جیمز فریزر برای کتابخانه لوئب نیز از این دست است. نظریه‌های فریزر در کتاب شاخهٔ زرین امروزه کاربرد چندانی ندارد امّا این اثر هنوز هم دربردارنده اطلاعات زیادی در زمینه اساطیر است. در زبان انگلیسی فرهنگ مدونی دربارهٔ اساطیر یونان وجود ندارد و کتاب قدیمی سه جلدی فرهنگ اساطیر یونان و روم ویرایش ویلیام اسمیت در ۱۸۷۶ هنوز هم جامع‌تر از کتاب مختصر و مفید اچ. جی رُز دربارهٔ اساطیر یونان است.

اساطیر یونانی، در طول زمان تغییر کرده‌اند تا تکامل فرهنگی آنان را در خود بگنجانند، و در آن، گمان‌هایی آشکار و پنهان، موجب ایجاد این تغییرات شده‌اند. در اشکال ادبیات اسطوره‌شناسی یونانی باقی‌مانده، همان‌طور که بیشتر در پایان تغییرات رو به جلو یافته می‌شود، مانند گفته گیلبرت کوتبرستون، این موضوع ذاتاً به سیاست مربوط می‌شود.[۱۵]

اولین ساکنین شبه‌جزیره بالکان، افرادی بودند که از طریق کشاورزی امرار معاش می‌کردند. آنان با استفاده از روح‌باوری، به تک‌تک بخش‌های طبیعت، روحی را اختصاص داده بودند. در نهایت، این روح‌های مبهم شکل بشر را به خود گرفتند و به عنوان خدایان وارد اسطوره محلی شدند.[۱۶] زمانی که قبایلی از شمال شبه‌جزیره بالکان حمله کردند، یک پانتئون جدید از خدایان را با خود آوردند که بر پایه پیروزی، قدرت، دلاوری در نبرد، و قهرمان‌پروری خشونت‌آمیز بنا نهاده شده بود. سایر خدایان جهان کشاورزی، با آمدن خدایان قدرتمند مهاجمان از بین رفتند یا به شدت مورد بی‌توجهی قرار گرفتند.[۱۷]

بعد از میانه دوران کهن، اسطوره‌ها دربارهٔ ارتباط میان خدایان مذکر و قهرمانان مذکر رفته رفته رایج‌تر گشت، که موازی توسعه تمایل جنسی مرد به پسر جوان در فرهنگ یونان باستان می‌بود، و اعتقاد بر این است که در حدود ۶۳۰ قبل از میلاد معرفی گشته‌است. در پایان سده پنجم قبل از میلاد، شعرا به هر خدای مهم، به جز آرس و همچنین به بسیاری از چهره‌های افسانه‌ای، حداقل یک آرومنوس (پسری نوجوان که همنشین جنسی آنان بود) را نسبت دادند.[۱۸] اساطیر قبلی مانند آشیل و پاتروکلوس نیز دارای چنین رابطه جنسی بودند.[۱۹] در ابتدا شعرای اسکندریه و بعدها ادبای اسطوره‌نگار امپراطوری روم، داستان شخصیت‌های اسطوره‌ای یونانی را با این وجه بیان کردند.

دستاورد شعر حماسی، ایجاد چرخه‌های داستانی و در نتیجه توسعه یک حس تازه بیان وقایع اسطوره‌ای با ترتیب زمانی بود. در نتیجه اساطیر یونانی به عنوان بخشی مهم، در توسعه جهان و انسان گسترش یافت.[۲۰] به دلیل وجود تناقضاتی در داستان‌ها تهیه یک بازه زمانی مطلق غیرممکن است و لذا بیان یک گاه‌شمار تقریبی، کار معقولی است. در نتیجه تاریخچه اسطوره‌ای جهان را می‌توان به سه یا چهار دوره گسترده تقسیم کرد:

درحالی که دوره خدایان، برای دانشجویان امروزی از جذابیت بیشتری برخوردار است، نویسندگان یونانی دوران کهن و کلاسیک علاقه بیشتری به دوره قهرمانان دارند، و بعد از پاسخ به سوالات مربوط به چگونگی ایجاد جهان، یک گاه‌شمار و ثبت از دستاوردهای بشری ایجاد کرده‌اند. برای مثال ایلیاد و ادیسه، هم در تئونوگیا و هم در سروده‌های هومری، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و محبوب‌تر است. تحت تأثیر کار هومر، «تفکر قهرمانی» موجب بازسازی زندگی روحانی شده، که جدا از قلمرو خدایان و مردگان مطرح شده‌است، و می‌توان آن را در زندگی در زیر زمین برگرفته از آثار المپی دریافت.[۲۲] هزیود، در کتاب کارها و روزهای خود، یک طرح از دوره‌های انسان (۴ دوره یا مسابقه انسان) ارائه می‌کند: طلایی، نقره‌ای، برنزی و آهنی. این دوران عبارتند از دوره ایجاد خدایان یا عصر طلایی، که به آیین کرونوس مربوط است، و رقابت‌های بعدی به خلق زئوس مربوط می‌شود. ظهور شیطان با اسطوره پاندورا توصیف می‌شود، زمانی که تمام بهترین قابلیت‌های انسان، به‌جز امید، به دست او نابود می‌گردند.[۲۳] اوید در دگردیسی‌ها، از مفهوم ۴ دوره هزیود حمایت می‌کند.[۲۴]

«اساطیر اصیل» یا «اسطوره‌های آفرینش»، تلاش دارند تا به بیان ساده، آغاز جهان را توصیف کنند.[۲۵] قابل‌قبول‌ترین نسخه ارائه شده، در تئوگونیا توسط هزیود ارائه شده‌است. او با یک خائوس آغاز می‌کند که نشان از نیستی است. بعد از این فضای تهی، گایا (زمین) و برخی موجودات الهی اصلی ظاهر شدند: اروس (عشق)، پرتگاه (تارتاروس)، و اریوس.[۲۶] گایا بدون کمک هیچ جنس مذکری، اورانوس (آسمان) را به دنیا آورد و بعدها همین اورانوس همسر گایا شد و او را بارور ساخت. در پی این پیوند، اولین تایتان‌ها زاده شد، شش مذکر: کئوس، کریوس، کرونوس، هیپریون، پاپتوس، و اکئانوس؛ و شش مؤنث: امنموسینی، فوبه، رئا، تئا، تمیس، و تتیس. بعد از تولد کرونوس، گایا و اورانوس تصمیم گرفتند که دیگر تایتانی را به دنیا نیاورند. اورانوس، تک‌چشم‌ها (سیکلوپ‌ها) و صددست‌ها (هکاتونکایرها)، را به درون تارتاروس پرتاب کرد تا تایتان‌ها را دنبال کنند. این کار موجب خشمگین شد گایا شد. گایا، کرونوس (جوان‌ترین و وحشتناک‌ترین فرزند گایا[۲۶]) را متقاعد کرده بود که پدرش را عقیم کند. او این کار را انجام داد، و به حاکم تایتان‌ها تبدیل شد، با خواهرش، رئا ازدواج کرد، و سایر تایتان‌ها دربار او را تشکیل دادند.

جنگ میان پدر و پسر، زمانی تکرار شد که کرونوس در مقابل پسرش، زئوس قرار گرفت. از آن‌جا که کرونوس به پدرش خیانت‌کرده بود، این ترس در او وجود داشت که فرزندش نیز همین کار را با او انجام دهد، لذا هر وقت رئا فرزندی به دنیا می‌آورد، آن را می‌دزدید و می‌خورد. رئا از این کار او متنفر گشت و زئوس را با یک حیله پنهان نمود، و به جای فرزندش، سنگی را در پتو پیچید و به خورد کرونوس داد. زمانی که زئوس به بلوغ کامل رسید، نوعی نوشیدنی زهرآگین را به خورد کرونوس داد تا او استفراغ کند، و در نتیجه تمام فرزندان رئا و همچنین آن تکه سنگ، که در تمام این مدت در شکم او بودند، خارج شدند. سپس زئوس، برای سلطنت بر خدایان، با کرونوس وارد جنگ شد. در نهایت، زئوس، خواهران و برادرانش، با کمک سیکلوپ‌ها (که به دست زئوس از تارتاروس آزاد شده بودند)، به پیروزی رسید، و کرونوس و تایتان‌ها به تارتاروس پرتاب شدند.[۲۷]

زئوس نیز گرفتار همین نگرانی شد، و بعد از پیش‌گویی دربارهٔ فرزند اولین همسرش متیس، که قرار بود خدایی بزرگ‌تر از زئوس را به دنیا آورد، او را بلعید. .[۲۸] متیس در آن زمان آتنا را در شکم خود داشت، و در نهایت بعد از رشد کامل به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه، از پیشانی زئوس خارج شد.[۲۹]

کهن‌ترین اندیشه یونانی دربارهٔ شعر با توجه به تئونوگیا، سبک شاعرانه اولیه (اساطیر اولیه) بود و نیرویی جادویی بدان نسبت داده می‌شد. اورفئوس، شاعر سبک کهن، همچنین خواننده کهن نسبت‌نامه‌های خدایان بود. او در آرگونائوتیکای آپولونیوس، می‌کوشد دریا و طوفان را با این آوازها آرام کند، و در هبوطش به هادس قلب‌های سنگی خدایان زیرزمین را به حرکت درآورد. زمانی که هرمس در «سرودهای هومری برای هرمس»، چنگ رومی را اختراع می‌کند، اول از همه آوازی دربارهٔ تولد خدایان می‌خواند.[۳۰] تئونوگیا هزیود، نه تنها کامل‌ترین متن باقی‌مانده دربارهٔ خدایان است، بلکه کامل‌ترین متن باقی‌مانده از اشعار کهن می‌باشد که دارای نیایش‌های طولانی برای موزها است. تبارنامه ایزدان موضوع بسیاری از اشعار از بین رفته نیز می‌باشد که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد نسبت داده شده به اورفئوس، موسایئوس، اپیمنیدس، آباریس، و سیار شاعران بلندپایه اشاره کرد. نشانه‌هایی وجود دارند که بیان می‌کنند افلاطون با تبارنامه ایزدان اورفئوس آشنایی داشته‌است.[۳۱] اغلب افراد نسبت به اعتقادات مذهبی خود سکوت می‌کردند، و زمانی که این اعتقادها وجود دارد طبیعت فرهنگ به وسیله اعضای یک جامعه بروز نخواهد یافت. بعد از آن که آن‌ها دیگر اعتقاداتی مذهبی نبودند، کمتر کسی از این آیین‌ها و مراسم آگاه خواهد بود.

تصاویری که در اشعار و آثار هنری مذهبی یافت می‌شوند، تفسیر شده و احتمالاً، در بسیاری از اسطوره‌ها و داستان‌ها به غلط تفسیر شده‌اند. با توجه به فلسفه نوافلاطونی و اوراق پاپیروسی از زیر خاک بیرون آمده، بخش اندکی از آن‌ها جان سالم به در برده‌اند. یکی از این اوراق، به نام پاپیروس درونی اکنون ثابت می‌کند که دست‌کم از سده پنجم پیش از میلاد، اشعار خداشناسی-کیهان‌شناسی اورفئوس وجود داشته‌اند.[۳۲]

اولین فلاسفه‌ای که به دنبال خاستگاه جهان بودند، علیه مفاهیم اسطوره‌ای محبوب که مدت‌ها بود در یونان وجود داشت واکنش نشان دادند. برخی از این مفاهیم محبوب را می‌توانم در اشعار هومر و هزیود دید. در آثار هومر، زمین یک صفحه تخت است که در رودخانه اوکئانوس شناور می‌باشد و بر نیم‌کره بالا یا آسمان که شامل خورشید، ماه و ستارگان است، تسلط دارد. خورشید (هلیوس)، مانند یک ارابه‌ران، آسمان را طی می‌کند و در طول شب، در کاسه‌ای طلایی در اطراف زمین، کشتی می‌راند. خورشید، زمین، آسمان، رودخانه‌ها و بادها در دعاها و سوگندها ذکر شده‌اند. شکاف‌های طبیعی به معنای دروازه ورود به خانه زیرزمینی هادس و اجداد او (خانه مردگان) اند.[۳۳] همواره تحت تأثیر فرهنگ‌های دیگر موضوعاتی جدید فراهم می‌شد.

بر اساس اسطوره‌شناسی دوران کلاسیک، بعد از سرنگونی تیتان‌ها، گروه ایزدان (پانتئون) و ایزدبانوان برپا شد. در میان ایزدان اصلی یونان، ایزدان المپ‌نشین بودند که بالای کوه المپ و تحت نظارت زئوس پدید آمدند. (محدودیت آن‌ها به ۱۲ عدد، ظاهراً به ایده‌های مدرن نسبت داده می‌شود)[۳۴] به جز المپ، خدایان متنوع پرستش‌شده یونانی در اطراف، خدای نیمه‌انسان-نیمه‌بز شکل پان، نیمف (روح‌های رودخانه‌ها)، نیاد (که در چشمه‌ها ساکن است)، دریاد (که روح درختان است)، نرئیدها (که ساکن دریاست)، خدایان رودخانه، ساتیر، و غیره می‌باشد. به‌علاوه، نیروهای تاریک جهان زیر زمین وجود داشتند که از جمله آن‌ها الهه‌های انتقام اند که مجرمان را تعقیب می‌کنند.[۳۵] به افتخار پانتئون‌های یونان باستان، شعرا، آوازهای هومری را ایجاد کردند (مجموعه‌ای از سی‌وسه آواز).[۳۶] به عقیده گرگوری نگی، آوازهای هومری بزرگ‌تر به عنوان مقدماتی ساده، هر یک خدایی را فرا می‌خوانند.[۳۷]

در مجموعه عظیم اسطوره‌ها و افسانه‌های یونانی، ایزدان ملی مردم یونان در کالبد آرمانی انسانی توصیف شده‌اند. بر اساس گفته‌های والتر بورکت، ویژگی‌های توصیفی قائل شدن جسم انسانی برای خدایان اینست که، «خدایان یونانی انسانند، نه انتزاعی، ذهنی یا مفهومی».[۳۸] بدون در نظر گرفتن اشکال اساسی خدایان یونان باستان، آن‌ها اغلب دارای قابلیت‌های خارق‌العاده‌ای هستند؛ به‌طور قابل توجه، خدایان تحت تأثیر بیماری‌ها قرار نمی‌گیرند، و تنها در شرایط بسیار بسیار ویژه زخمی می‌شوند. یونانیان جاودانگی را مشخصه‌ای از خدایان خود می‌دانستند؛ این جاودانگی، همراه با جوانی لایزال، حاصل استفاده مکرر شهد بود که در اثر آن خون الهی در رگ‌هایشان نو می‌شد.[۳۹]

هر ایزد از سلسله خود فرود آمده‌است، منافعی جدا را دنبال می‌کند، در محدوده معینی تخصص دارد، و به وسیله شخصیتی واحد اداره می‌شود؛ با این وجود، این توصیفات از متون باستانی متعددی ریشه گرفته‌اند، در نتیجه همواره با هم موافق نیستند. وقتی در اشعار، مناجات، یا مکاتب، به این خدایان اشاره می‌شود، از نام‌ها و القاب ترکیبی در آن‌ها استفاده می‌گردد، تا آنان را از خدایان مشابه خود متمایز گردانند (برای مثال آپولون موساگتس همان “آپولون، رهبر موزهاست”). از طرف دیگر، یک لقب بخش ویژه‌ای از یک ایزد را معین می‌کند.

بسیاری از ایزدان به بخش معینی از زندگی مربوط می‌شوند. برای مثال، آفرودیته، ایزدبانوی عشق و زیبایی، آرس ایزد جنگ، هادس ایزد جهان زیر خاک، و آتنا ایزدبانوی هوش و شجاعت است.[۴۰] برخی ایزدان مانند آپولون و دیونیسوس، دارای شخصیت‌های پیچیده و مخلوطی از عملکردها بودند، درحالی که دیگران، مانند هستیا، و هلیوس اندکی فراتر از تجسم شخصیتند. اصلی‌ترین نیایشگاه‌های یونان باستان، به‌شمار محدودی از خدایان اختصاص یافته‌اند، که مربوط به مکاتب سراسری یونانی (پان‌هلنیک) می‌باشند. اما، در مناطق و روستاهای منحصر به‌فرد رایج بود که مکاتب خود را به ایزدان کوچک‌تر اختصاص دهند. بسیاری از شهرها از افتخار دربرداشتن خدایان مشهور و مراسم و اسطوره‌های مرتبط با آنان برخوردار بودند. در دوره قهرمانی، آیین قهرمانان، مراسم خدایان را تکمیل کرد.

پل ارتباطی دوره‌ای که ایزدان به تنهایی زندگی می‌کردند و دوره‌ای که دخالت الهی در امور انسان محدود شد، یک دوره انتقالی است که در آن، خدایان و انسان‌های فانی به سمت هم حرکت می‌کنند. این همان روزهای اول جهان است که گروه‌ها با آزادی بیشتری نسبت به بعد، با یکدیگر مخلوط می‌شدند. بیشتر این داستان‌ها را اوید در کتاب گردیسی‌های خود بیان کرده‌است و آن‌ها اغلب به دو دسته موضوعی تقسیم می‌شوند: داستان‌های عشق، و داستان‌های مجازات.[۴۱]

داستان‌های عاشقانه اغلب شامل رابطه جنسی با محارم، فریب یا تجاوز خدای مذکر به زن فانی، و در نتیجه ایجاد فرزند قهرمان می‌باشد. این داستان‌ها در حالت کلی بیان می‌کنند که باید از روابط بین خدایان و انسان‌های فانی جلوگیری کرد؛ حتی روابط موافق به ندرت پایان خوشی داشتند.[۴۲] در موارد معدودی، زن الهی با مرد فانی رابطه برقرار می‌کند، نمونه‌ای از آن در سرود هومری آفرودیته ذکر شده‌است. این الهه با آنخیسس رابطه جنسی برقرار می‌کند و در نتیجه آینیاس به دنیا می‌آید.[۴۳]

نوع دوم (داستان‌های مجازات) شامل تخصیص یا اختراع برخی از مصنوعات مهم فرهنگی می‌باشد، مانند زمانی که پرومته آتش را از خدایان می‌دزدد، زمانی که تانتالوس، شهد را از جام زئوس می‌دزدد و به افراد خود می‌دهد، راز خدایان را برای آنان آشکار می‌سازد، زمانی که پرومته یا لیکائون قربانی‌کردن را کشف می‌کند، زمانی که دمتر کشاورزی و اسرار را به تریپتولموس می‌آموزد، یا زمانی که مارسواس، درشت‌نی را اختراع می‌کند و با آپولو، وارد مسابقه‌ای در موسیقی می‌شود. ایوان موریس، ماجراهای پرومته را با عنوان “مکانی، میان تاریخ خدایان و انسان‌هاً بیان می‌کند.[۴۴] قطعه‌ای از یک پاپیروس بی‌نام، که به قرن سوم مربوط است، مجازات لیکورگوس، پادشاه تراکیه را به دست دیونیسوس نشان می‌دهد، که خیلی دیر خدای جدید را به رسمیت می‌شناسد و در نتیجه دچار مجازاتی مخوف می‌شود که تا زندگی پس از مرگ نیز برایش ادامه می‌یابد.[۴۵] داستان رفتن دیونیسوس به تراکیه، باری برپایی آیین خود، موضوع یکی از تراژدی‌های سه‌گانه آن دوران است.[۴۶] در داستانی دیگر، یعنی باخای اوریپید، پادشاه تبای، پنتئوس، به دست دیونسیوس مجازات می‌شود، زیرا او به این خدا بی‌احترامی و از مایندادسها (پرستندگان مونث خدا) جاسوسی کرده بود.[۴۷]

در داستانی دیگر، بر اساس یک داستان مردمی قدیمی،[۴۸] و بازتاب یک موضوع مشابه، دمتر به دنبال دختر خود، پرسفونه بوده، که شکل یک پیرزن به اسم دوسو را به خود گرفته بود. سلئوس، پادشاه الوزیس در آتیک، با گرمی از دمتر استقبال کرد. دمتر برای قدردانی از پذیرایی گرم سلئوس، تصمیم گرفت پسرش دموفون را به یک خدا تبدیل کند، اما او قادر به تکمیل مراسم نشد، زیرا مادرش متانیرا وارد شد و پسرش را در آتش دید و از ترس فریاد کشید، که این کارش دمتر را عصبانی کرد. دمتر از این‌که آن زن فانی نادان مفهوم و تشریفات را درک نمی‌دانست اظهار تاسف نمود.[۴۹]

داستان خدايان يونان

دوره زندگی قهرمانان را دروه قهرمانی یونان گویند.[۵۰] اشعار حماسی، چرخه‌هایی از داستان‌ها را پیرامون قهرمانان رویدادهای مشخص ایجاد نموده و میان قهرمانان داستان‌های مختلف ارتباط محکمی برقرار کرده‌است. براساس گفته‌های کن دودن، «حتی یک تأثیر حماسی وجود دارد: ما می‌توانیم در نسل‌های پی‌درپی سرنوشت خانواده‌ها را دنبال کنیم.»[۲۰]

بعد از گسترش آیین قهرمانی، خدایان و قهرمانان قلمرویی تشکیل داده‌اند و در سوگندها و مناجاتی که به آن‌ها اشاره دارند، با یک‌دیگر پیوند یافته‌اند.[۲۲] در مقابل دوره خدایان، در دوره قهرمانان، فهرست قهرمانان هرگز شکلی ثابت و نهایی نداشته‌است؛ دیگر هیچ خدای بزرگی آفریده نشد، ولی قهرمانان جدید همواره می‌توانستند از اترش مرده بیرون برخیزند. تفاوت مهم دیگر میان آیین قهرمانی و آیین خدایان اینست که قهرمان به مرکز هویت گروه محلی تبدیل می‌شود.[۲۲]

رویدادهای هرکول، مطلع دوره قهرمانان است. سه رویداد بزرگ به این دوران نسبت داده می‌شود: سفر آرگونوت‌ها، چرخه تبان و جنگ تروآ.[۵۱]

برخی محققان معتقدند[۵۲] در پشت اسطوره‌شناسی پیچیده هرکول، احتمالاً مردی واقعی وجود داشت، که شاید پهلوانی از امپراطوری آرگوس بود. برخی محققان بر این اعتقادند که داستان هرکول تمثیلی از خورشید است که سالانه از ۱۲ برج آسمان عبور می‌کند.[۵۳] سایرین، به اسطوره‌های اولیه از دیگر فرهنگ‌ها اشاره می‌کنند که داستان هرکول را به عنوان اقتباسی محلی از اسطوره‌های قهرمان نشان می‌دهند و به خوبی ایجاد شده‌اند. طبق تصورات، هرکول فرزند زئوس و آلکمنه، نوه پرسئوس است.[۵۴] ویژگی‌های خارق‌العاده و منحصر به فرد او، به همراه بسیاری از موضوعات فولکلور، مواد بیشتری برای این افسانه محبوب فراهم آوردند. او به عنوان یک قربانی‌کننده نشان‌داده شده، مؤسس قربانگاه‌ها معرفی شده، و طبق تصورات در خوردن بسیار حریص بوده‌است. از ویژگی آخر او در بسیاری از طنزها استفاده شده‌است، درحالی که پایان تراژیک داستانش، ابزاری مناسب را برای تراژدی فراهم می‌کند.[۵۵] در ادبیات و هنر، هرکول به عنوان مردی بسیار قدرتمند با قدی معتدل توصیف شده‌است؛ سلاح ویژه او کمان بود ولی اغلب از گرز نیز استفاده می‌کرد. نقاشی‌های روی گلدان‌ها محبوبیت بی‌نظیر هرکول را نشان می‌دهند. جنگ او با شیر، صدها بار به تصویر کشیده‌شده‌است.[۵۶]

هرکول وارد اساطیر رومی و اتروسکی نیز شده، و فریاد هرکول همان‌طور که در میان یونانیان شهرت دارد، بین رومیان نیز رایج است.[۵۶] در ایتالیا او را به عنوان خدای بازرگانان و تجار می‌ستودند، اگرچه دیگران نیز به دلیل ویژگی خوش‌شانسی و فرار از خطر او را مورد پرستش قرار می‌دادند.[۵۴]

هرکول از طریق ملاقات با نیاکان رسمی پادشاهان دوری‌ها، به بالاترین درجه اجتماعی منصوب شد. این موضوع از مهاجرت دوری‌ها به پلوپونز معلوم می‌گردد. هولوس، قهرمان یک قبیله دوری، پسر هرکول و یکی از هراکلیدای‌ها شد (فرزندان متعدد هرکول، به‌ویژه فرزندان هیلوس—سایر هراکلیدای‌ها عبارتند از ماکاریا، لاموس، مانتو، بیانور، تلپولموس، و تلفوس). این هراکلیدای‌ها امپراطوری‌های پلوپونزی را که شامل موکنای، اسپارت، و آرگوس بود فتح کردند، و بر اساس افسانه‌ها، حق حکمرانی بر اجدادشان را ادعا نمودند. به برخاستن آن‌ها برای تسلط، اغلب “تهاجم دوری‌هاً گویند. بعدها امپراطوران لیدی و مقدونی نیز از هراکلیدای‌ها بودند.[۵۷]

سایر اعضای این نسل اولیه قهرمانان مانند پرسئوس، دئوکالیون، تسئوس و بلروفون، صفات رایج بسیاری مشابه هرکول داشتند. مانند او، ویژگی‌های آنان منحصربه‌فرد، خارق‌العاده و نزدیک متل (قصه) است، زیرا آنان نیز هیولاهایی مانند شیمر و مدوسا را کشتند. ماجراهای بلروفون پیش‌پا افتاده‌اند، و از این رو مشابه ماجراهای هرکول و تسئوس می‌باشند. فرستادن یک قهرمان به مرگ فرضی نیز موضوعی رایج بود که در این داستان‌های سنتی قهرمانی اولیه مانند پرسئوس و بلروفون مورد استفاده قرار گرفت.[۵۸]

نوشتار اصلی: آرگونوت‌ها

تنها شعر حماسی هلنیستی باقی‌مانده، آرگونوتیکا، اثر آپولونیوس از رودس (شاعر حماسی، محقق و مدیر کتابخانه اسکندریه مصر) اسطوره سفر دریایی یاسون و آرگونات‌ها را برای بازیابی پشم زرین از سرزمین اسطوره‌ای کولخیس بیان می‌کند. در آرگونوتیکا، به دستور پادشاه پلیاس، یاسون گرفتار می‌شود، به این پادشاه ابلاغ شده بود که فردی با یک صندل خواهد آمد و نمسیس او خواهد بود. یاسون یکی از صندل‌های خود را در رودخانه از دست داد، وارد دربار پلیوس شد، و این حماسه شکل گرفت. تقریباً تمام قهرمانان نسل بعد از هرکول، همراه یاسون، در کشتی آرگو به سمت پشم زرین حرکت نمودند. همچنین تسئوس در میان این نسل بود، او به کرت رفته بود تا سر مینوتور را ببرد؛ آتالانته، زن قهرمان، و ملئاگروس، که دارای چرخه حماسی در رقابت با ادیسه و ایلیاد بود. پیندار، آپولونیوس از روده و بابیلیوتکا، تلاش کردند لیست کاملی از آرگونات‌ها را ارائه دهند.[۵۹]

اگرچه آپولونیوس این داستان را در قرن سوم قبل از میلاد نوشته‌است، اما ریشه آن به قبل از داستان ادیسه بازمی‌گردد، که ظاهراً ادیسئوس با ویژگی‌های یاسون خو گرفته‌است (سرگردان بودن ادیسئوس برپایه آن بوده‌است).[۶۰] در دوران باستان، این سفر یک حقیقتی تاریخی بود، و این حادثه در دریای سیاه اطراف یونان رخ داد.[۶۱] همچنین این داستان بسیار محبوب است، و چرخه‌ای از بسیاری از افسانه‌های محلی را شکل می‌دهد. به ویژه داستان مدئا، از تصورات اشعار تراژیک به‌دست آمده‌است.[۶۲]

میان آرگو و جنگ تروآ، نسلی وجود داشت که به‌طور عمده به دلیل جرم‌های مخوفش مشهور بود. این شامل اعمال آترئوس و تیئستس در آرگو نیز می‌شد. پشت اسطوره خانه آترئوس (یکی از دو خاندان قهرمان خانه لابداکوس)، مسئله انتقال قدرت و روش ورود به سلطنت وجود دارد. آرتئوس و تیئستس دوقلو، به همراه فرزندانشان نقشی محوری در تراژدی انتقال قدرت در مکنای ایفا می‌کنند.[۶۳]

چرخه تبان با رویدادهای مربوط به کادموس، بنیان‌گذار شهر، و بعدها با کارهای لایوس و ادیپ در تبس ارتباط دارد؛ مجموعه‌ای از داستان‌ها که در نهایت منجر به غارت شهر به دست اپیگون‌ها شد.[۶۴] متون حماسی اولیه نشان می‌دهند ادیپ بعد از این وحی که یوکاسته مادرش بود، به حکومت بر تبس ادامه داده‌است، او بعداً بار دیگر ازدواج می‌کند و از زن دوم خود صاحب فرزند می‌شود—این داستان به‌طور قابل توجهی با داستانی که از طریق تراژدی و متون اسطوره‌ای بعدی می‌دانیم، متفاوت است.[۶۵]

نقطه اوج اساطیر یونانی جنگ تروآ است، که بین یونان و تروآ اتفاق افتاد. در آثار هومر، مانند ایلیاد، داستان‌های اصلی شکل و تجسم یافته، و موضوعات منحصر به فرد، بعدها و به ویژه در درام‌های یونانی شفاف‌سازی شده‌اند. به دلیل داستان آینیاس، قهرمانی تورآ که آن‌جا را ترک کرد و شهری را بنا نهاد که امروزه بدان روم می‌گویند، جنگ تروآ در فرهنگ رم باستان نیز محبوبیت عظیمی بدست آورده‌است، این موضوع در کتاب انه‌اید ویرژیل (کتاب دوم ویرژیل که مشهورترین منبع به آتش کشیده شدن تروا می‌باشد) ذکر شده‌است.[۶۶] در نهایت دو نوشته شبه تاریخی به زبان لاتین وجود دارند که نام‌هایشان دیکتیس کرتنسیس و دارس فریگیئوس می‌باشند.[۶۷]

چرخه جنگ تروآ، که مجموعه‌ای از اشعار حماسی می‌باشد، با رویدادهایی آغاز شد که منجر به جنگ شدند: اریس و سیب طلایی کالیستی، و قضاوت پاریس، ربودن هلن، قربانی کردن ایفیگنیا در آولیدا. یونانیان برای برگرداندن هلن، تمام نیروهای نظامی خود را به رهبری آگاممنون، برادر منلائوس، و پادشاه آرگوها و موکنای روانه کردند، اما تورآ از بازگرداندن هلن امتناع کرد. ایلیاد، که طول جنگ را ده سال ذکر می‌کند، از اختلاف بین آگاممنون و آشیل سخن می‌گوید. آشیل بهترین جنگ‌جوی یونانی بود، و پس از کشته شدن دوست نزدیکش، پاتروکلوس به دست هکتور، پسر پریاموس، فرمانروای تروآ، به نبرد با وی رفت و او را کشت. پس از کشته‌شدن هکتور، متحدانی عجیب به تروا می‌پیوندند، که از جمله آن‌ها پانته‌زیله، ملکه آمازون‌ها، و ممنون، پادشاه حبشه و پسر ائوس می‌باشند.[۶۸] آشیل هر دوی آنان را می‌کشد، اما نهایتاً پاریس با پرتاب پیکانی به سمت پاشنه آشیل، او را از پا درمی‌آورد. پاشنه آشیل تنها بخش بدن او بود که رویین‌تن نبود. یونانیان قبل از تصرف کامل تروآ، باید ابتدا تصویر چوبی تصویر آتنا (پالادیوم) را از داخل دژ می‌دزدیدند. آنان نهایتاً به کمک آتنا، اسب تروآ را ساختند. با وجود هشدارهای کاساندرا، دختر پریاموس، که در پیش‌گویی خبره بود، سینون، جنگ‌جوی یونانی تورآ را متقاعد ساخت تا اسب را به عنوان هدیه‌ای از سوی آتنا، به درون دیوارهای تروآ برند؛ مار دریایی، لائوکوئون کشیش را که سعی کرد اسب را خراب کند، بلعید. شب‌هنگام ناوگان یونان بازگشت و یونانیانی که در اسب مخفی شده بودند، در تروآ را گشودند. در طی جنگی که روی داد، پریاموس و تمام فرزندان باقی‌مانده اش به قتل رسیدند؛ زنان تروآ به عنوان برده به شهرهای مختلف یونان فرستاده شدند. سفرهای دریایی ماجراجویانه رهبران یونان به سوی خانه (شامل سرگردانی‌های ادیسئوس و آئنیاس (آئنید)، و قتل آگاممنون) در دو شهر حماسی به نام‌های “بازگشت ” و “ادیسه” هومر بیان شده‌اند.[۶۹] چرخه تروا نیز شامل ماجراهای فرزندان نسل تروا (برای مثال اورستس و تلماخوس) می‌باشد.[۶۸]

جنگ تروآ موضوعات متنوعی را فراهم کرده‌است و به یک منبع اصلی الهام برای هنرمندان یونانی تبدیل شده‌است (برای مثال متوپه در پارتنون غارت تورآ را به تصویر کشده‌است)؛ این تقدم هنری برای موضوعات که از چرخه تروآ حاصل شده‌است، اهمیت آن را برای تمدن یونان نشان می‌دهد.[۶۹] چرخه‌های اسطوره‌ای مشابهی برای مجموعه‌ای از نوشته‌های ادبی اروپا الهام بخش بوده‌اند. برای مثال، نویسندگان تورآ در قرون وسطا، که در درجه اول با هومر آشنا نیستند، در افسانه تروآ، منبعی غنی از داستان‌های قهرمانی و رمانتیک و چهارچوبی مناسب برای ایده‌های مهم خود یافته‌اند. نویسندگان قرن دوازدهم میلادی مانند بنوا دو سنت-مور (نویسنده داستان عاشقانه تروآ (۱۱۵۴–۶۰))، و جوزف از اکستر (نویسنده کتاب در جنگ تروآ، ۱۱۸۳)، بر اساس نسخه یافته شده در «دیکتس اند دیرز» داستان را بازنویسی می‌کنند. بنابرین آن‌ها از نظر هوراس و مثال ورژیل پی‌روی می‌نمایند: آن‌ها به جای گفتن چیزی کاملاً نو، شعری از جنگ تروآ را می‌سرایند.[۷۰]

ار اصلی‌ترین قهرمانانی که در جنگ تروآ حضور داشتند می‌توان به این موارد اشاره کرد:

در جناح تروآ:

در جناح یونان:

در ۳۳۸ پیش از میلاد، یونان به دست فیلیپ دوم مقدونی افتاد و به زودی بخشی از امپراطوری اسکندر مقدونی شد. اما کمتر از دو سده بعد، در ۱۴۶ پیش از میلاد قدرت گستردهٔ روم باعث شد که یونان به یک استان رومی تنزل یابد. اما این پایان فرهنگ یونانی نبود، زیرا رومی‌ها بسیاری از ایزدان و ایزدبانوان یونانی را با نام‌های دیگر اقتباس کردند (زئوس به ژوپیتر، آفرودیته به ونوس و هراکلس به هرکول تبدیل شد). اعتقاد یونانیان به ایزدان بین ۸۰۰ و ۳۳۰ پیش از میلاد به اوج خود رسید. هر یک از شهرهای یونان باستان صاحب اسطوره‌ها، قهرمانان و جشن‌های ویژهٔ خود شد. با وجود تفاوت‌ها، شعایر و جشن‌هایی مثل بازی‌های المپیک وجود داشت که همه آزادان یونانی می‌توانستند در آن شرکت کنند. علاوه بر این، منظومه‌های بزرگ حماسی هومر، هزیود و دیگر خنیاگران در سراسر جهان یونانی شناخته شده بود. مضامین جهانی همچون سفر یاسون و آرگونات‌ها در جستجوی پشم زرین، دوازده خوان هرکول، ماجراجویی اودیسئوس در بازگشت از جنگ تروآ به شکل‌گیری مفهوم ملیت کمک کرد. افسانه‌های یونانی بخشی از سنت داستان‌گویی است که از عصر برنز آغاز شد و داستان‌ها و پیش‌زمینه آن‌ها به تدریج در عصرهای کهن و کلاسیک تبدیل به ادبیات نوشتاری گشت.

تمدن غرب طی سده‌های متمادی اساطیر را فقط در اساطیر یونان متجلی می‌دیده‌است. تنها زمانی که مجموعه‌های اساطیری فرهنگ‌های دیگر به وجود آمد، روشن شد که اساطیر یونانی چقدر منحصر به فرد بوده و چه نقش مهمی داشته‌اند. سنت داستان‌گویی باعث رواج اسطوره‌ها شد و بدین وسیله دهان‌به‌دهان می‌گشت. از این رو، ایزدان را به هنگام نگارش اسطوره‌ها در حدود ۷۵۰ پیش از میلاد به خوبی می‌شناختند. وقتی در سدهٔ ۵ پیش از میلاد آتن مرکز حیات معنوی شد، بیش از نیمی از جمعیت بزرگسال و مذکر شهر می‌توانستند بنویسند و بخوانند. سطح سواد در همهٔ شهرهای یونانی این دوره بالاتر از دوره‌های دیگر فرهنگ غرب پیش از قرن بیستم بود.

در مرکز اساطیر یونانی، ایزدانی وجود داشتند که گفته می‌شد بر روی المپ، بلندترین کوه یونان زندگی می‌کردند. ایزدان و ایزدبانوهای المپ شبیه به مردان و زنان بودند (اگرچه آن‌ها این اختیار را داشتند تا شکل خود را به حیوانات یا چیزهای دیگری تغییر دهند) که بر طبق بسیاری از افسانه‌ها آن‌ها نسبت به احساسات و عواطف انسان‌ها آسیب‌پذیر بودند. دوازده ایزد اصلی المپ‌نشین در اساطیر یونانی شامل: زئوس پادشاه و پدر تمام ایزدان، هرا ملکهٔ ایزدان و الههٔ ازدواج و زنان، آفرودیته الهه عشق و زیبایی، آپولو ایزد شعر و موسیقی، آرس ایزد جنگ یونانی، آرتمیس الهه شکار و حیوانات، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، دمتر الهه کشاورزی و حاصلخیزی، دیونیسوس ایزد شراب و جشن، هفائستوس ایزد آتش و آهنگری، هرمس ایزد پیغام‌رسان و پوزئیدون ایزد دریاها بودند. گاهی وقت‌ها ایزدان دیگری همچون هادس، هستیا و اروس را نیز جزوه المپ نشینان برمی‌شمارند.

یونانیان باستان به دو صورت به اسطوره‌ها گوش فرا می‌دادند: جشن خصوصی و جشن عمومی. آنچه از اسطوره‌ها می‌دانیم برگرفته از کتیبه‌ها و آرایه‌ها بر ظروف سفالی است که در مجالس خصوصی شعر موسیقی رواج داشت. جشن‌های عمومی چشم‌انداز بزرگ‌تری داشت و حدود شانزده هزار نفر می‌توانستند از یک ضیافت عمومی، قربانی مذهبی و نمایش لذت ببرند. راپسودها بازیگران حرفه‌ای بودند که اشعار مبتنی بر اساطیر را با موسیقی می‌خواندند.

در یونان باستان، اسطوره در قبل زندگی روزمره قرار داشت.[۷۱] یونانیان اسطوره را بخشی از تاریخ خود می‌دانند. آن‌ها برای توصیف پدیده‌های طبیعی، تغییرات فرهنگی، و دوستان و دشمنان سنتی از اسطوره استفاده می‌کردند. ترسیم کردن نزول رهبران از یک خدا یا قهرمان، مایه افتخار بود. کمتر کسی شک دارد که یک رویداد حقیقی پشت جنگ تروآ بیان شده در ایلیاد و ادیسه وجود دارد. بر اساس گفته‌های ویکتور دیوس هنسن، یک تاریخ‌دان نظامی، مقاله‌نویس سیاسی و استاد مطالعات کلاسیک، و جان هیس، دانشیار مطالعات کلاسیک در دانشگاه سانتا کلارا، یونانیان می‌پنداشتند دانش عمیق اشعار حماسی هومر پایه تغییر انتقال فرهنگ آنان به سایر فرهنگ‌هاست. هومر و اشعارش «معرفت یونان» بودند.[۷۲]

بعد از توسعه فلسفه، تاریخ، نثرنویسی و خردگرایی در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد، سرنوشت خدایان نامعلوم شد، و شجره‌نامه‌های الهی جای خود را به مفاهیم تاریخی دادند، که این مفاهیم سعی بر کنار گذاشتن ماوراءالطبیعه (مانند تاریخ توسیدید) داشتند.[۷۳] درحالی که شعرا و داستان‌نویسان بر روی اسطوره‌ها تمرکز داشتند، مورخان و فلاسفه یونانی از آنان انتقاد می‌کردند.[۷]

تعداد اندکی از فلاسفه تندرو مانند زنوفان، در حدود قرن ششم قبل از میلاد، به داستان‌های شعرا، برچسب کفرگویی و دروغ را می‌زدند؛ زنوفان معتقد بود آنچه که هومر و هزیود به خدایان نسبت می‌دهند «همه مایه خجالت است؛ آنان دزدی و خیانت می‌کنند و به یکدیگر مکر می‌ورزند!»[۷۴] این خط عقیده در جمهور و قوانین افلاطون به برجسته‌ترین شکل بیان شده‌است. افلاطون اسطوره‌ها مجازی خود را ایجاد می‌کند (برای مثال تصویری از ار در جمهور)، به داستان‌های سنتی حقه‌ها، دزدی‌ها و زناکاری‌های خدایان حمله، و به نقش مرکزی آن‌ها در ادبیات اعتراض می‌کند.[۷] انتقاد افلاطون اولین چالش جدی برای سنت اسطوره‌پرستی یونان بود،[۷۲] که با عبارت «پچ‌پچ همسران پیر» بدان اشاره دارد.[۷۵] ارسطو نیز از روش‌های فلسفی پیش-سقراطی دربارهٔ اسطوره‌ها انتقاد می‌کند و تأکید دارد که «هزیود و نویسندگان دینی تنها به چیزی می‌اندیشیدند که به گوششان می‌رسید، و ما برایشان هیچ ارزشی قایل نیستیم… اما استفاده از نویسندگانی که به روش اسطوره‌ای می‌اندیشند بی‌فایده است؛ مانند کسانی که با اثبات اظهاراتشان پیش می‌روند، ما باید آنان را به چالش بکشیم.»[۷۳]

با این وجود حتی افلاطون نیز تصمیم نگرفت خود و جامعه‌اش را به‌طور کامل از اسطوره جدا کند؛ خصوصیات او که به سقراط وابسته بودند، بر پایه الگوهای هومری و تراژیک سنتی قرار دارند، افلاطون از این ویژگی‌ها برای معرفی زندگی صالح معلمش (سقراط) استفاده کرد:[۷۶]

اما شاید باید کسی بگوید: «سقراط، آیا تو شرمسار نیستی که چنین مسیری را پیموده‌ای، که اکنون در نتیجه آن، در خطر مرگ و زوال قرار داری؟» اما من باید فقط یک جواب به او بدهم: «آقا، شما خوب صحبت نمی‌کنید، اگر در یک مرد اندکی هوش وجود داشته باشد، باید خطر زندگی یا مرگ را در نظر بگیرد، و نه تنها به این اکتفا نکند، بلکه توجه نماید که کارهایی که انجام می‌دهد درستند یا غلط، و آیا او مردی خوب است یا بد. با توجه به گفته شما، تمام نیمه‌خدایانی که در تروآ مردند، باید موجود بدی باشند، مثلاً پسر تتیس (آشیل) که از خطر نفرت داشت، در مقایسه با تحمل هر رسوایی، باید چنین می‌کرد و زمانی که مادرش (او یک خدابانو بود)، به او گفت که او قرار است هکتور را سر برد، اعتقاد دارم چیزی شبیه این بود،

زمانی که او این را شنید، مرگ و خطر را سنجید، و به این نتیجه رسید که زندگی با ترس و بدون انتقام‌گیری بدتر از مرگ است،

هانسون و هیس معتقدند که مردم تمدن یونانی طرد سنت هومری به دست افلاطون را نپذیرفتند.[۷۲] اساطیر کهن در آیین‌های محلی زنده ماندند، به تأثیرگذاری بر اشعار ادامه دادند و به موضوع نقاشی و مجسمه‌سازی بدل شدند.[۷۳]

در قرن پنجم قبل از میلاد، اروپید تراژدی‌نویس، سنت‌های کهنه را به بازی گرفت و تمسخر کرد، و از طریق صدای شخصیت‌هایش شک و تردید را به دل مردم راه داد. اما موضوع نمایش‌های او بدون استثنا از اساطیر انتخاب شده بودند. بسیاری از این نمایش‌نامه‌ها برای پاسخ به نسخه‌های سابق اساطیر یکسان یا مشابه نوشته شده بودند. اروپید در اصل خدایان را رد کرد و با ایرادی مشابه آنچه که قبلاً گرنوکراتس بیان کرده بود، به آنان حمله نمود: خدایان، همان‌طور که سنت نشان می‌دهد، بسیار انسان‌دیس‌اند.[۷۴]

در طول عصر هلنیستی، اسطوره‌شناسی اعتبار زیادی یافت، که نشان‌دهنده کلاس بالای دارندگان آن بود. در همین زمان، گردش دیرباورانه عصر کلاسیک بیشتر به زبان‌ها افتاد.[۷۷] اوهمروس، اسطوره‌شناس یونانی سنت دنبال‌کردن یک پایه تاریخی واقعی برای موجودات و رویدادهای اسطوره‌ای را تأسیس کرد.[۷۸] اگرچه آثار اصلی او از بین رفته‌است، دیودوروس و لاکتانتئوس اطلاعات زیادی از او ثبت کرده‌اند.[۷۹]

تأمل در هرمنوتیک اساطیر در امپراتوری روم محبوب‌تر شد، که علت آن نظریه‌های فیریکالیستی رواقی‌گری و فلسفه اپیکوری بود. رواقی‌گران خدایان و قهرمانان را با توجه به پدیده‌های فیزیکی توصیف می‌کردند، درحالیکه اپیکوریست‌ها، با شکل تاریخی بدان‌ها می‌نگریستند. در همان زمان، در همان زمان، رواقی‌گران و نوافلاطونی‌ها، اغلب بر اساس ریشه‌شناسی یونانی اهمیت‌های اخلاقی سنت اسطوره‌ای را ترویج دادند.[۸۰] لوکرتیوس، از طریق پیام اپیکوری خود، به دنبال خارج کردن ترس‌های خرافی از اذهان پیروان خود بود.[۸۱] تیتوس لیویوس نیز دربارهٔ سنت اسطوره‌ها دیر باور است و ادعا دارد هرگز قصد قضاوت دربارهٔ این افسانه‌ها (داستان‌ها) را نداشته‌است.[۸۲] چالش رومیان همراه با حس بسیار قوی و دفاعی نسبت به سنت دینی، سبب حمایت از ان سنت شد، و اذعان داشت که این سنت زمنیه پرورش بیشتر خرافات را فراهم می‌کند. مارکوس ترنتئوس وارو، که دین را به عنوان مکتبی بشری با اهمیت فراوان در حفظ خوبی در جامعه توصیف کرد، مطالعه گسترده‌ای را پیرامون آیین‌های دینی انجام داد. وارو در «آثار باستانی الهی» (که از بین رفته‌است، ولی کتاب شهر خدای آگوستین مفاهیم عمومی آن را بیان کرده‌است)، بیان می‌کند درحالی‌که مرد خرافی از خدایان می‌ترسد، در مقابل یک انسان دینی مانند پدر و مادرش، به آنان احترام می‌گذارد.[۸۱] او در کتابش سه نوع خدا را متمایز می‌کند:

۳ خدایان شهر: خدایانی که به دست قانون‌گذاران خردمند است تا به عموم مردم آرامش و آموزش دهند.

کشیشان رومی پذیرش ادبی و تمثیلی اساطیر را مضحک می‌دانند، و معتقدند اساطیر هیچ جایگاهی در فلسفه ندارند.[۸۳] سیسرون نیز به اسطوره توهین کرده، اما، مانند وارو، از حمایت از مذهب ملی حمایت نموده‌است. به سختی می‌توان دریافت این خردگرایی تا چه میزان به داخل جامعه رخنه کرده‌است.[۸۲] سیسرون ادعا می‌کند هیچ‌کس (حتی پیرزنان و پسران) آنقدر احمق نیست که از حملات هادس یا وجود سکولا، قنطروس یا سایر موجودات مرکب بترسد،[۸۴] اما از طرق دیگر، این خطیب، از شخصیت خرافی و زودباور مردم شکایت و گلایه می‌کند.[۸۵] «خدایان طبیعت»، مفهومی‌ترین خلاصه تفکرات سیسرون است.[۸۶]

در زمان روم باستان، یک اسطوره‌شناسی رومی متولد شد که از آمیختن ایزدان پرشمار یونانی و دیگر خدایان بیگانه به وجود آمده بود. دلیل این رویداد کم بودن اساطیر روم بود و استفاده از سنت اسطوره‌ای یونان ویژگی‌های خدایان رومی را تحت تأثیر قرار دادند.[۸۲] زئوس و ژوپیتر، نمونه‌ای از این تأثیرپذیری‌ها هستند. علاوه بر ترکیب این دو سنت اسطوره‌ای، مشارکت رومی‌ها با دین‌های شرقی موجب ترکیبات بیشتر شد.[۸۷] برای مثال، آیین خورشید، پس از حمله‌های موفق اورلیان به سوریه، در روم شکل گرفت. خدایان آسیایی خورشید پرستان، و بعل با آپولو و هلیوس ترکیب شدند و سول اینویکتوس واحد را ایجاد کردند.[۸۸] در دین، آپولو از هلیوس یا حتی دیونیسوس متمایز است، اما متونی که این اساطیر را بیان می‌کنند به ندرت چنین توسعه‌هایی را بازتاب کرده‌اند. پرستش خورشید به عنوان محافظ ویژه امپراطوری، تا پیش از آمدن و گسترش مسیحیت، آیین اصلی امپراطوری روم بود.

مجموعه سرودهای اورفئوس که از سده دوم میلادی به جای مانده‌اند، به همراه «جشن ایزد کیوان» از ماکروبیوس آمبوسیوس تئودوسیوس (قرن پنجم)، تحت تأثیر نظریه‌های خردگرایی و تمایل به مخلوط کردن قرار گرفته‌اند. سرودهای اورفئوس مجموعه‌ای از اشعار پیش کلاسیک اند که به اورفئوس نسبت داده می‌شوند، و موضوعشان اساطیر مشهورند. در واقع، این اشعار را چندین شاعر مختلف سروده‌اند و سرنخ‌هایی غنی را پیرامون اسطوره‌شناسی پیشاتاریخ اروپایی می‌توان در آن‌ها یافت.[۸۹] هدف بیان‌شده «جشن خدای زحل» انتقال فرهنگ هلنیستی بود. این را می‌توان از نوشته‌های ماکروبیوس دریافت اگرچه بسیاری از خدایانی که او مورد اشاره قرار داده‌است به اساطیر مصری و شمال آفریقا بازمی‌گردد (که تفسیر ویرژیل را نیز تحت تأثیر قرار داده‌است). ظهور مجدد نظرات اسطوره‌شناسی در «جشن خدای زحل» تحت تأثیر اوهمریسم، رواق‌گرایان و نوافلاطونیان قرار گرفته‌است.[۸۰]

برخی پژوهندگان با ایجاد درکی امروزی از اساطیر یونانی، عکس‌العمل خود را نسبت به «گرایش سنتی مسیحیت به مخالفت با اساطیر یونانی»، که در پایان سده ۱۸ام رواج یافته بود، میلادی نشان دادند، که در آن تفسیر مسیحیت از اساطیر به عنوان «دروغ» یا حکایت، حفظ شده بود.[۹۰] در آلمان در حدود سال ۱۷۹۶، علاقه به هومر و اساطیر یونانی گسترش یافت. در گوتینگن، خوان ماتیاس گسنر، شروع به احیای آموزه‌های یونانی کرد، در عین حال، جانشینش کریستین گوتلوب هین، با یوهان یواخیم وینکلمان همکاری کرد و تحقیق در زمینه اسطوره‌شناسی را در آلمان و سایر مکان‌ها بنیان‌گذارد.[۹۱]

توسعه زبان‌شناسی مقایسه‌ای در سده ۱۹ام، به همراه اکتشافات قوم‌شناسی در سده ۲۰ام، علم اسطوره را ایجاد نمود. از زمان دوره رومانتیک، تمام مطالعات اسطوره‌ای، مقایسه‌ای بوده‌اند. ویلهم نمهارت، جیمز فریزر، و استیث تامسون روش‌های مقایسه‌ای را به خدمت گرفتند تا موضوعات فولکلور و اسطوره‌ای را طبقه‌بندی کنند.[۹۲] در سال ۱۸۷۱، ادوارد بورنت تیلور کتاب «فرهنگ بدوی» را منتشر کرد. او در این کتاب از روش‌های مقایسه‌ای استفاده نمود و سعی کرد ریشه و تکامل دین را توضیح دهد.[۹۳] رویه تیلور در به یک‌دیگر مربوط ساختن فرهنگ مادی، آیین پرستش و اسطوره برگرفته از فرهنگ‌های بسیار مجزا، کارل گوستاو یونگ و جوزف کمبل را تحت تأثیر قرار داد. ماکس مولر علم جدید اسطوره‌شناسی مقایسه‌ای را در مطالعه اساطیر به کار بست، و در آن تحریف‌هایی را تشخیص داد که از الهیات طبیعی آریایی باقی‌مانده بود. برونیسلاو مالینوفسکی بر روش‌هایی از اسطوره تأکید کرد که وظایف رایج اجتماعی را انجام می‌دهد. کلود لوی-استروس و سایر ساختارگرایان، روابط و الگوهای رسمی اساطیر در سراسر جهان را مقایسه کرده‌اند.[۹۲]

زیگموند فروید مفهوم فراتاریخی و زیستی انسان و نظر دربارهٔ اسطوره را به عنوان توصیف یک ایده سرکوب‌شده معرفی کرد. تعبیر خواب پایه تفسیر اسطوره‌ای فروید است و مفهوم خواب فروید، اهمیت ارتباط‌های متنی برای تعبیر هر عنصر منحصر به فردی در رؤیاها را نشان می‌دهد. این پیشنهاد موجب یافتن نقطه‌ای مشترک بین روش ساختارگراها و روانکاوها در اسطوره می‌شود.[۹۴] کارل گوستاو یونگ با تئوری «ناخودآگاه جمعی»، روش فراتاریخی، روان‌شناسی را توسعه داد و نمونه اولیه، در یک اسطوره به شکل رمز درآمد که از آن خارج می‌شود.[۲] براساس گفته‌های یانگ، «عناصر ساختاری شکل‌دهنده اسطوره باید در ضمیر ناخودآگاه وجود داشته باشند.»[۹۵] رابرت سگال، با مقایسه نظریه یانگ و جوزف کمبل نتیجه می‌گیرد «کمبل برای تفسیر یک اسطوره، نمونه‌های اول (آرکه تایپ‌ها) را در آن شناسایی می‌کند. برای مثال تفسیر کتاب ادیسه نشان خواهد داد زندگی ادیسئوس، چگونه با الگوی قهرمانی سازگاری یافته‌است. درمقابل، یانگ شناسایی کهن‌الگوها را نخستین گام در تفسیر یک اسطوره می‌داند.»[۹۶] کارل کارنی، یکی از بنیان‌گذاران مطالعات جدید در اساطیر یونان، دیدگاه خود را دربارهٔ اساطیر بیان کرده‌است، تا نظریات یانگ دربارهٔ آرکه تایپ‌ها را در اساطیر یونان به کار بندد.[۹۷]

ماکس مولر تلاش می‌کند که با دنبال کردن واقعه‌های ریشه‌ای یک دین هندواروپایی (یا در زمان مولر آریایی)، آن را درک نماید. در سال ۱۸۹۱، او ادعا کرد که «مهم‌ترین اکتشاف در رابطه با تاریخ گذشته انسان در طول سده نوزدهم… این معادله بود: دیائوس پیتا سانسکریتی = زئوس یونانی = ژوپیتر لاتین = تیر در نورس باستان.»[۹۸] سؤال دربارهٔ جایگاه اساطیر یونان در مطالعات هنداروپایی موجب ایجاد تحقیقات بسیار بیشتری از زمان مولر شده‌است. برای مثال، ژرژ دومزیل واژه‌شناس اورانوس یونانی را با وارونای سانسکریتی مقایسه کرده‌است، اگرچه هیچ‌جا اشاره نشده که ریشه این‌دو به یکدیگر پیوسته‌است. در موارد دیگر، تشابه‌های نزدیک در ویژگی‌ها و وظایف، یک میراث رایج را پیشنهاد می‌کند، اما کمبود شواهد زبانی اثبات آن را دشوار نموده‌است، و این درست مشابه شرایط مویرای یونانی و نورن‌های اساطیر اسکاندیناوی می‌باشد.[۹۹]

از سوی دیگر، باستان‌شناسی و اسطوره‌شناسی نشان داده‌اند که یونانیان از برخی تمدن‌های آسیای کوچک و خاور نزدیک الهام گرفته‌اند. به نظر می‌رسد آدونیس معادل یونانی واژه شرقی «خدای دیینگ» می‌باشد. ریشه کوبله در فرهنگ آناتولی یافت می‌شود و بسیاری از پیکرنگاری‌های آفرودیته از خدابانوان سامی نشات گرفته‌اند. همچنین احتمالاً بین نسل‌های الهی اولیه (هرج‌ومرج و فرزندانش) و تیامات در انوما الیش تشابهاتی وجود دارد.[۱۰۰] بر اساس گفته‌های میر رینهود، «مفاهیم دینی شرق نزدیک، از جمله توالی الهی از طریق خشونت و درگیری بین نسل‌ها برای قدرت، وارد اساطیر یونانی شده‌اند».[۱۰۱] علاوه بر ریشه‌های هنداروپایی و شرق نزدیک، برخی محققان به وام‌دار بودن اساطیر یونانی به جوامع پیش هلنیستی می‌اندیشند: کرت، موکنای، پیلوس، تبای، و ارخومنوس.[۱۰۲] مورخان دینی مسحور تعداد ترتیب‌های اسطوره‌ای باستانی مربوط به کرت شده‌اند (ایزدانی چون زئوس و ائوروپه، پاسیفائه، که عاشق مجسمه گاو نری شد و با آن نزدیکی کرد و مینوتور و غیره را به دنیا آورد). مارتین نیلسون نتیجه گرفت که تمام اساطیر یونانی کلاسیک به مراکز موکنایی مربوط بودند و به پیشاتاریخ بازمی‌گردند.[۱۰۳] با این وجود، بر اساس گفته‌های بورکت، پیکرنگاری دوره کاخ‌های کرتی هیچ تأییدی برای این دیدگاه‌ها فراهم نمی‌کند.[۱۰۴]

گسترش عمیق مسیحیت در غرب، از محبوبیت اساطیر یونانی نکاست. با کشف قدمت کلاسیک در رنسانس، اشعار اوید به منبع تأثیرگذاری بر تصورات شعرا، نمایش‌نامه نویسان، موسیقی‌دانان و هنرمندان تبدیل شد.[۱۰۵] از سال‌های اولیه رنسانس، هنرمندانی مانند لئوناردو دا وینچی، میکل آنژ و رافائل، موضوعات پاگانی اساطیر یونانی را به همراه موضوعات مرسوم مسیحیت، به تصویر کشیدند.[۱۰۵] به واسطه زبان لاتین و آثار اوید، اساطیر یونانی شعرای دوران قرون وسطا و رنسانس مانند فرانچسکو پترارک، جووانی بوکاچیو و دانته آلیگیری را تحت تأثیر قرار دادند.[۲]

در اروپای شمالی، اساطیر یونانی هرگز به همان شکل در هنر بصری جلوه نکردند، ولی تأثیر آن بر ادبیات بسیار مشهود بود. تصورات انگلیسی از اساطیر یونانی با جفری چاوسر و جان میلتون آغاز شد و از طریق ویلیام شکسپیر به روبرت بریج در قرن ۲۰ام ادامه یافت. ژان راسین در فرانسه و یوهان ولفگانگ فون گوته در آلمان با تلاش بر روی اساطیر، نمایش‌نامه‌های یونانی را احیا کردند.[۱۰۵] اگرچه در طول عصر روشنگری، عکس‌العمل نسبت به اساطیر یونان در سراسر اروپا گسترش یافت، این اسطوره‌ها به فراهم‌کردن یک منبع مهم مواد خام برای نمایش‌نامه نویسان ادامه دادند، و این موضوع به اپرانامه‌های جرج فردریک هندل و ولفگانگ آمادئوس موتسارت کشیده شد.[۱۰۶] در پایان سده ۱۸ امریال رمانتیسم، آغاز موجی از اشتیاق برای تمام موضوعات یونانی بود، که اساطیر آنان را نیز شامل می‌شد. در بریتانیا، ترجمه‌های جدید تراژدی‌های یونانی و هومر، مایه الهام بسیاری از شاعران (مانند آلفرد تنیسون، جان کیتس، لرد بایرون و پرسی بیش شلی) و نقاشان معاصر (مانند لرد لیتون و لاورنس آلما تادما) شد.[۱۰۷] کریستف ویلیبالد گلوک، ریشارد اشتراوس، ژاک افنباخ و بسیاری دیگر اساطیر یونان را موضوع موسیقی قرار دادند.[۲] نویسندگان آمریکایی قرن ۱۹امریال مانند توماس بولفینچ، و ناتانیل هاوثورن بیان کردند که مطالعه اساطیر کلاسیک، برای درک ادبیات انگلیسی و آمریکایی ضروری است.[۱۰۸] در روزگار اخیر، موضوعات کلاسیک به دست نمایش‌نامه نویسان مانند ژان آنوئیل، ژان کوکتو، و ژان ژیرودو در فرانسه، یوجین اونیل در آمریکا و تی. اس. الیوت در بریتانیا و رمان‌نویسانی مانند جیمز جویس و آندره ژید بازسازی شده‌است.[۲]

الگو:جعبه ارجاع دسته دوم

اساطیر یونانی مجموعه اساطیر و آموزه‌هایی است که به یونان باستان مرتبط می‌باشد، دربارهٔ خدایان و قهرمانان آنان، طبیعت جهان و ریشه‌های آن و اهمیت مکتب و آیین آن‌ها سخن می‌گوید. این اسطوره‌شناسی بخشی از مذهب یونان باستان می‌باشد. محققان به منظور مشخص کردن تأثیرات دینی و سیاسی آن بر یونان باستان و تمدن آن و درک خود اسطوره‌سازی، اسطوره‌ها را بررسی می‌کنند.[۱]

اساطیر یونانی به صراحت و به‌طور گسترده در مجموعه‌ای از داستان‌ها و به‌طور ضمنی در آثار هنری یونانی مانند گلدان‌های نقاشی و هدایای وتیو نمود یافته‌است. اسطوره‌های یونانی می‌کوشند منشأ جهان را توصیف کنند، و جزئیات زندگی‌ها و ماجراهای طیف گسترده‌ای از خدایان، الهه‌ها، قهرمانان، پهلوانان و موجودات اساطیری را بیان می‌نماید. این حساب‌ها در ابتدا در یک سنت شفاهی درج شدند؛ امروزه اساطیر یونانی در درجه اول از ادبیات یونانی معلوم می‌شوند. قدیمی‌ترین منابع ادبی یونان، یعنی اشعار حماسی ایلیاد و ادیسه هومر، بر روی جنگ تروآ و اتفاقات بعدی آن تمرکز کرده‌اند. هزیود، شاعر معاصر هومر، دو اثر به نام‌های تئوگونیا و کارها و روزها نوشته‌است، که دربارهٔ پیدایش جهان، جانشینی قوانین الهی، جانشینی نسل‌های بشر، ریشه مشکلات انسان و ریشه کارهای فداکارانه سخن می‌گوید. همچنین اساطیر در سرودهای هومری، در قطعات اشعار حماسی از چرخه حماسی، در اشعار غنایی، در کارهای تراژیک قرن پنجم قبل از میلاد، در آثار محققان و شاعران عصر هلنیستی، و در متون امپراتوری روم نوشته شده به دست پلوتارک و پوسانیاس دیده می‌شود.

یافته‌های باستان‌شناسی منبع اصلی جزئیات دربارهٔ اساطیر یونانی را فراهم می‌کنند، که در آن خدایان و قهرمانان به‌طور برجسته در تزیین مصنوعات به کار رفته‌اند. طراحی هندسی مصنوعات سفالی قرن هشتم قبل از میلاد، علاوه بر ماجراهای هرکول، صحنه‌هایی از جنگ تروآ را نشان می‌دهند. در دوران موفق یونان باستان، یونان کلاسیک، و یونان هلنیستی، صحنه‌های هومری و صحنه‌های اساطیری متنوع دیگر ظاهر شدند و مکمل ادبیات موجود گشتند[۲] اساطیر یونانی تأثیری عمیق بر فرهنگ، هنر، و ادبیات تمدن غرب داشته، و به عنوان بخشی از میراث و زبان غرب باقی مانده‌اند. از گذشته تا کنون، شاعران و هنرمندان، از اساطیر یونان الهامات فراوانی گرفته و اهمیت و ارتباط معاصر را در موضوعات مختلف کشف کرده‌اند.[۳] داستان‌های اساطیری یونان هویت عام این کشور را رقم زده‌اند و از هنگام ظهورشان در سدهٔ هشت پیش از میلاد از طریق اشعار حماسی هومر، تأثیری به‌سزا در تحول هنر، موسیقی و ادبیات اروپای غربی داشته‌اند. این اشعار ایزدان المپ را معرفی می‌کنند؛ ایزدانی با معایب انسانی، که بر سرنوشت انسان‌های فانی فرمانروایند.

در درجه اول، امروزه اسطوره‌های یونانی از ادبیات یونانی و تضمین‌های روی رسانه‌های مربوط به دوران هندسی از ۹۰۰–۸۰۰ قبل از میلاد، تاکنون شناخته می‌شوند.[۴] در حقیقت، منابع ادبی و باستان‌شناسی با هم ادغام شده‌اند، گاهی با هم موضوعی را تصدیق می‌کنند و گاهی با یک‌دیگر مغایرند؛ اما، در بسیاری از شرایط، وجود این اطلاعات نشانه‌ای بارز برای بسیاری از عناصر اساطیر یونانی است که دارای ریشه‌های واقعی و تاریخی می‌باشد.[۵]

تقریباً در جای‌جای ادبیات یونان، داستان‌های اساطیری نقشی مهم ایفا می‌کنند. با این وجود، تنها کتاب راهنمای عمومی اسطوره‌شناسی که از روزگار یونان باستان نجات یافته‌است، کتابخانه پسئودو-آپولودروس می‌باشد. این کار تلاش می‌کند تا داستان‌های متناقض شاعران را وفق دهند و خلاصه‌ای از اسطوره‌شناسی یونانی و افسانه‌های قهرمانی را فراهم کنند.[۶] آپولودور در ۱۸۰ تا ۱۲۵ قبل از میلاد زندگی می‌کرد، و دربارهٔ بسیاری از این موضوعات نوشته‌است. نوشته‌های او اساس این مجموعه را تشکیل داده‌اند؛ اما «کتاب‌خانه» رویدادهایی را مورد بحث قرار داد که مدت‌ها بعد از مرگش روی داد، از این رو نام پسئودو-آپولودروس را گرفت.

داستان خدايان يونان

در میان قدیمی‌ترین منابع ادبی، دو شعر حماسی هومر، ایلیاد و ادیسه قرار دارند. سایر شعرا، چرخه حماسی را تکمیل کردند، اما این اشعار بعدی و کوتاه‌تر، اکنون تقریباً به‌طور کامل از بین رفته‌اند. «سرودهای هومری» برخلاف نام ظاهری، هیچ ارتباطی با اشعار هومر ندارند. آن‌ها سرودهایی از بخش‌های اول عصر غنایی‌اند.[۷] هزیود، که احتمالاً با هومر هم‌دوره بود، در کتاب تئوگونیا (ریشه خدایان) شرحی کامل از اولین اساطیر یونانی را ارائه می‌کند، که با ایجاد جهان در ارتباط است؛ مثلاً ریشه خدایان، تایتان‌ها و غول‌ها؛ همانند ساخت شجره‌نامه‌ها، داستان‌هایی ملی، و اساطیر علتی. هزیود در کتاب کارها و روزها که آموزشی دربارهٔ زندگی کشاورزی است، پیرامون اساطیر پرومته، پاندورا و پنج دوره سخن می‌گوید.[۲]

شعرای غنایی اغلب موضوعشان را از اساطیر می‌گیرند، اما درون‌مایه آن‌ها کمتر شکل داستانی دارد. شعرای بزم‌سرای یونانی مانند پیندار، باکچیلیدس، سیمونیدس و شعرای روستایی مانند تئوکریتوس، و بیون به برخی حوادث اسطوره‌ای اشاره داشته‌اند.[۸] به علاوه، اسطوره مرکز تئاتر یونان باستان بود. نمایش‌نامه نویسانی مانند آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید، بسیاری از قطعه‌های خود را از اساطیر عصر قهرمانان و جنگ تروآ اقتباس کرده‌اند. بسیاری از این داستان‌های تراژیک بزرگ (مانند آگاممنون، و فرزندانش ادیپ، یاسون، مدئا و غیره) شکل کلاسیک خود را در این تراژدی‌ها به دست آوردند. نمایش‌نامه کمدی‌نویس یونانی، آریستوفان، نیز در نمایش‌نامه‌های پرندگان و غوکان، از اساطیر یونان استفاده کرده‌است.[۹]

تاریخ‌نگارانی مانند هرودوت و دیودور سیسیلی، و جغرافی‌دانانی چون پوسانیاس و استرابون، که در سراسر جهان یونان سفر کردند و داستان‌هایی را که می‌شنیدند یادداشت نمودند، بسیاری از اساطیر و افسانه‌های محلی را جمع‌آوری کردند که کمتر جایگزینی را دارا می‌باشند.[۸] به ویژه هرودوت، سنت‌های متنوع عصر خود را جستجو کرد و ریشه‌های تاریخی و اسطوره‌ای را در تقابل یونان با شرق کشف نمود.[۱۰] او تلاش کرد تا ریشه‌ها و ترکیب مفاهیم فرهنگی مختلف را با هم تطبیق دهد.

شعرای عصر هلنیستی و رومی، در درجه اول به عنوان ادبیات خلق اثر می‌کردند نه عملی مذهبی. با این وجود، این شامل جزئیات بسیار مهمی می‌باشد که ممکن است از دست بروند. این طبقه‌بندی شامل کارهای زیر می‌باشد.

برخی از نثر نویسانی که در همان دوران به اساطیر یونانی اشاره داشتند عبارتند از آپولیوس، پترونیوس، لولیانیوس و هلیودروس. دو منبع غیر شعری مهم دیگر عبارتند از «فابولئا» و آسترونومیکا از نویسنده رومی به سبک هیگینوس، «تصورات» فیلوسترادوس پیر و فیلوسترادوس جوان، و «توصیفات» کالیستراتوس.

در نهایت نویسندگان بیزانسی یونانی جزئیات مهمی از اساطیر را فراهم آوردند که بیشتر آن‌ها به آثاری یونانی مربوط می‌شود که امروزه از بین رفته‌اند. این نگهدارندگان اساطیر عبارتند از آرنوبیوس، هسیچیوس، نویسنده کتاب سودا، جان تزتزس، و ائوستاتیوس. این‌ها اغلب با تأثیر از دین مسیحیت به این اساطیر می‌نگرند.[۱۱]

کشف تمدن میسنی، به دست باستان‌شناس مشهور آلمانی، هاینریش شلیمان در سده ۱۹ام میلادی، و کشف تمدن مینوسی در کرت به دست آرتور ایوانس، باستان‌شناس بریتانیایی، در سده ۲۰ام، به توصیف بسیاری از حماسه‌های هومر کمک کرد و گواهی باستان‌شناسی برای بسیاری از جزئیات اسطوره‌ای دربارهٔ خدایان و قهرمانان فراهم نمود. متأسفانه بسیاری از مدارک دربارهٔ اسطوره‌ها و مراسم میسنی‌ها و مینوسی‌ها در مکان‌های غیرقابل دست‌رس قرار دارند، زیرا سندهای خطی بی (یک شکل باستانی یونانی که هم در کرت و هم در سرزمین یونان اصلی بافت شده‌است)، در اصل برای ثبت فهرست‌ها به کار می‌رفتند، اگرچه برای نمونه نام‌های برخی از خدایان و قهرمانان شناسایی شده‌اند.[۲]

طراحی‌های هندسی روی مصنوعات سفالی مربوط به سده ۸ام قبل از میلاد، صحنه‌هایی از ماجراهای هرکول و وقایع جنگ تروآ را نشان می‌دهند.[۲] این نمایش بصری اسطوره‌ها به دو دلیل اهمیت دارد. اولاً، بسیاری از اساطیر یونانی، قبل از منابع ادبی، بر روی گلدان‌ها نقش شده‌اند: از دوازده خوانی که هرکول گذرانده‌است، تنها ماجرای سربروس در متون ادبی معاصر قید شده‌است.[۱۲] ثانیاً، گاهی اوقات منابع بصری اسطوره‌ها یا صحنه‌هایی اسطوره‌ای را نشان می‌دهند که در هیچ منبع ادبی موجودی بیان نشده‌است. در برخی شرایط، اولین نمایش یک اسطوره در هنر هندسی، چندین قرن، قبل‌تر اولین نمایش آن در متون ادبی اتفاق افتاده‌است.[۴] در دوران باستان (۷۵۰–۵۰۰ قبل از میلاد)، کلاسیک (۴۸۰–۳۲۳ قبل از میلاد) و هلنیتسی (۳۲۳–۱۴۶ قبل از میلاد) صحنه‌های اسطوره‌ای هومری و غیره، ظاهر شدند و شواهد موجود ادبی را تکمیل نمودند.[۲]

به‌طور کلی می‌توان گفت اصلی‌ترین منابعی که اسطوره‌های یونانی را معرفی می‌کنند، عبارتند از:

یک: ایلیاد و اودیسه کهن‌ترین آثار ادبیات یونان هر دو اثر هومر و شاید اودیسه دیرگاهی بعد از ایلیاد تنظیم شده‌است. ایلیاد و اودیسه هر دو گویای سازمان اجتماعی کهن‌تری است که نخست در آسیای کوچک به اجرا در می‌آید و الگوی نهایی آن از حدود ۸۰۰ ق. م شکل می‌گیرد و شکل نهائی آن به هنگام فرمانروائی پیسیستراتوس بر آتن [۶۰۰؟ -۵۲۷ ق. م] پدیدار می‌شود.

دو: کارها و روزها اثر هزیود که با برادر خویش برای مرده‌ریگ پدر ستیز داشتند. پدر هزیود از آسیای کوچک بازگشته و در بئوشیه، جایگاه شعر حماسی، اسکان یافته بود. اشعار اسطوره‌ای نسب‌نامهٔ خدایان یا تئوگونی را از هزیود می‌دانند، امّا به نظر می‌رسد که این اثر از کارهای یکی از اعقاب وی و کسی است که از اشعار هزیود متأثر بوده و در آغاز سده ششم ق. م این اثر را پرداخت کرده‌است.

سه: قصاید پیروزی اثر پیندار دربارهٔ قهرمانان المپیک و بزرگ‌ترین مجموعه شعر بزمی دارای محتوای اسطوره‌ای است. پیندار در نیمه سده پنجم قبل از میلاد گردآورنده آثار هومر و شاعران کهن‌تر و شاعری است که اسطوره‌های پیشین را با اصول اخلاقی مورد قبول خویش همساز می‌سازد. شعر و گزارش‌های معاصر جوان‌ترِ وی باخیلد[۱۳] در بردارنده قصاید مشابهی است که با روایات اسطوره‌ای غنی شده‌است.

چهار: آثار تراژدی‌نویسان سده پنجم قبل از میلاد از قبیل آثار آیسخولوس، سوفوکلس و اوریپیدس متأثر از مآخذ پیشین و آنچه پیندار نیز از آن متأثرشده و بیانگر نگرش آنان دربارهٔ سرشت خدایان و جهان بود. برخی از این روایت‌ها همراه اسطوره سبب‌شناسی و بیانگر مراسم آیینی خاصی است در آثار این شاعران بسیاری از اسطوره‌ها تلخیص و در بیان نگرش آنان به کار رفته‌است.

پنج: تنظیم اساطیر به شکل شجره‌نامه از آغاز سده ششم ق. م و از آسیای کوچک آغاز شد و این کار توسط فرهیختگان اسکندریه رواج یافت. در این مسیر با فتح مصر به دست اسکندر مقدونی فاتحان در سرزمین بیگانه از خاستگاه‌های خود سخن می‌گویند و این کار با تقلید آثار تمثیلی اَپولونیوس رودیوس[۱۴] و کالیماخوس انجام می‌گیرد و این کاربرد تمثیلی اسطوره که با کار شاعران رومی و بعدها شاعران اروپائی عصر رنسانس پیوند می‌یابد موجب حفظ اساطیر یونان و روایت‌هایی است که ممکن بود فراموش شوند.

شش: کتاب ادیبانهٔ راهنمایِ یونان اثر پوسانیاس که در ۱۷۰ میلادی نوشته شد. پائوزانیاس در این کتاب از تاریخ اسطوره‌ای سرزمین‌هایی که دیده‌است سخن می‌گوید و مطالب کتاب خود را از مطالعات جغرافیائی آتنی و اسکندریه می‌گیرد و این کتاب دربردارنده مراسم محلی و اسطوره‌هایی است که با باورهای مردمی همراه است.

هفت: شجره‌نامهٔ اسطوره‌ای آپولودروس در همین زمان تنها کتاب کاملی است که اطلاعات اسطوره‌ای ما را کامل می‌کند و با این همه برخی از این روایت‌ها متأثر از آثار تراژیک و روایات اسکندریه و استناد بدان‌ها با تردید انجام گیرد. ترجمه‌های جدید مربوط به اساطیر یونان را نیز نباید نادیده گرفت و در این زمینه می‌توان از ترجمهٔ خوب ایلیاد از لانگ، لیف، و مایرس و ترجمه اودیسه از بوچر و لانگ نام برد. ترجمه همراه با تفسیر کتاب آپولودروس توسط سر جیمز فریزر برای کتابخانه لوئب نیز از این دست است. نظریه‌های فریزر در کتاب شاخهٔ زرین امروزه کاربرد چندانی ندارد امّا این اثر هنوز هم دربردارنده اطلاعات زیادی در زمینه اساطیر است. در زبان انگلیسی فرهنگ مدونی دربارهٔ اساطیر یونان وجود ندارد و کتاب قدیمی سه جلدی فرهنگ اساطیر یونان و روم ویرایش ویلیام اسمیت در ۱۸۷۶ هنوز هم جامع‌تر از کتاب مختصر و مفید اچ. جی رُز دربارهٔ اساطیر یونان است.

اساطیر یونانی، در طول زمان تغییر کرده‌اند تا تکامل فرهنگی آنان را در خود بگنجانند، و در آن، گمان‌هایی آشکار و پنهان، موجب ایجاد این تغییرات شده‌اند. در اشکال ادبیات اسطوره‌شناسی یونانی باقی‌مانده، همان‌طور که بیشتر در پایان تغییرات رو به جلو یافته می‌شود، مانند گفته گیلبرت کوتبرستون، این موضوع ذاتاً به سیاست مربوط می‌شود.[۱۵]

اولین ساکنین شبه‌جزیره بالکان، افرادی بودند که از طریق کشاورزی امرار معاش می‌کردند. آنان با استفاده از روح‌باوری، به تک‌تک بخش‌های طبیعت، روحی را اختصاص داده بودند. در نهایت، این روح‌های مبهم شکل بشر را به خود گرفتند و به عنوان خدایان وارد اسطوره محلی شدند.[۱۶] زمانی که قبایلی از شمال شبه‌جزیره بالکان حمله کردند، یک پانتئون جدید از خدایان را با خود آوردند که بر پایه پیروزی، قدرت، دلاوری در نبرد، و قهرمان‌پروری خشونت‌آمیز بنا نهاده شده بود. سایر خدایان جهان کشاورزی، با آمدن خدایان قدرتمند مهاجمان از بین رفتند یا به شدت مورد بی‌توجهی قرار گرفتند.[۱۷]

بعد از میانه دوران کهن، اسطوره‌ها دربارهٔ ارتباط میان خدایان مذکر و قهرمانان مذکر رفته رفته رایج‌تر گشت، که موازی توسعه تمایل جنسی مرد به پسر جوان در فرهنگ یونان باستان می‌بود، و اعتقاد بر این است که در حدود ۶۳۰ قبل از میلاد معرفی گشته‌است. در پایان سده پنجم قبل از میلاد، شعرا به هر خدای مهم، به جز آرس و همچنین به بسیاری از چهره‌های افسانه‌ای، حداقل یک آرومنوس (پسری نوجوان که همنشین جنسی آنان بود) را نسبت دادند.[۱۸] اساطیر قبلی مانند آشیل و پاتروکلوس نیز دارای چنین رابطه جنسی بودند.[۱۹] در ابتدا شعرای اسکندریه و بعدها ادبای اسطوره‌نگار امپراطوری روم، داستان شخصیت‌های اسطوره‌ای یونانی را با این وجه بیان کردند.

دستاورد شعر حماسی، ایجاد چرخه‌های داستانی و در نتیجه توسعه یک حس تازه بیان وقایع اسطوره‌ای با ترتیب زمانی بود. در نتیجه اساطیر یونانی به عنوان بخشی مهم، در توسعه جهان و انسان گسترش یافت.[۲۰] به دلیل وجود تناقضاتی در داستان‌ها تهیه یک بازه زمانی مطلق غیرممکن است و لذا بیان یک گاه‌شمار تقریبی، کار معقولی است. در نتیجه تاریخچه اسطوره‌ای جهان را می‌توان به سه یا چهار دوره گسترده تقسیم کرد:

درحالی که دوره خدایان، برای دانشجویان امروزی از جذابیت بیشتری برخوردار است، نویسندگان یونانی دوران کهن و کلاسیک علاقه بیشتری به دوره قهرمانان دارند، و بعد از پاسخ به سوالات مربوط به چگونگی ایجاد جهان، یک گاه‌شمار و ثبت از دستاوردهای بشری ایجاد کرده‌اند. برای مثال ایلیاد و ادیسه، هم در تئونوگیا و هم در سروده‌های هومری، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و محبوب‌تر است. تحت تأثیر کار هومر، «تفکر قهرمانی» موجب بازسازی زندگی روحانی شده، که جدا از قلمرو خدایان و مردگان مطرح شده‌است، و می‌توان آن را در زندگی در زیر زمین برگرفته از آثار المپی دریافت.[۲۲] هزیود، در کتاب کارها و روزهای خود، یک طرح از دوره‌های انسان (۴ دوره یا مسابقه انسان) ارائه می‌کند: طلایی، نقره‌ای، برنزی و آهنی. این دوران عبارتند از دوره ایجاد خدایان یا عصر طلایی، که به آیین کرونوس مربوط است، و رقابت‌های بعدی به خلق زئوس مربوط می‌شود. ظهور شیطان با اسطوره پاندورا توصیف می‌شود، زمانی که تمام بهترین قابلیت‌های انسان، به‌جز امید، به دست او نابود می‌گردند.[۲۳] اوید در دگردیسی‌ها، از مفهوم ۴ دوره هزیود حمایت می‌کند.[۲۴]

«اساطیر اصیل» یا «اسطوره‌های آفرینش»، تلاش دارند تا به بیان ساده، آغاز جهان را توصیف کنند.[۲۵] قابل‌قبول‌ترین نسخه ارائه شده، در تئوگونیا توسط هزیود ارائه شده‌است. او با یک خائوس آغاز می‌کند که نشان از نیستی است. بعد از این فضای تهی، گایا (زمین) و برخی موجودات الهی اصلی ظاهر شدند: اروس (عشق)، پرتگاه (تارتاروس)، و اریوس.[۲۶] گایا بدون کمک هیچ جنس مذکری، اورانوس (آسمان) را به دنیا آورد و بعدها همین اورانوس همسر گایا شد و او را بارور ساخت. در پی این پیوند، اولین تایتان‌ها زاده شد، شش مذکر: کئوس، کریوس، کرونوس، هیپریون، پاپتوس، و اکئانوس؛ و شش مؤنث: امنموسینی، فوبه، رئا، تئا، تمیس، و تتیس. بعد از تولد کرونوس، گایا و اورانوس تصمیم گرفتند که دیگر تایتانی را به دنیا نیاورند. اورانوس، تک‌چشم‌ها (سیکلوپ‌ها) و صددست‌ها (هکاتونکایرها)، را به درون تارتاروس پرتاب کرد تا تایتان‌ها را دنبال کنند. این کار موجب خشمگین شد گایا شد. گایا، کرونوس (جوان‌ترین و وحشتناک‌ترین فرزند گایا[۲۶]) را متقاعد کرده بود که پدرش را عقیم کند. او این کار را انجام داد، و به حاکم تایتان‌ها تبدیل شد، با خواهرش، رئا ازدواج کرد، و سایر تایتان‌ها دربار او را تشکیل دادند.

جنگ میان پدر و پسر، زمانی تکرار شد که کرونوس در مقابل پسرش، زئوس قرار گرفت. از آن‌جا که کرونوس به پدرش خیانت‌کرده بود، این ترس در او وجود داشت که فرزندش نیز همین کار را با او انجام دهد، لذا هر وقت رئا فرزندی به دنیا می‌آورد، آن را می‌دزدید و می‌خورد. رئا از این کار او متنفر گشت و زئوس را با یک حیله پنهان نمود، و به جای فرزندش، سنگی را در پتو پیچید و به خورد کرونوس داد. زمانی که زئوس به بلوغ کامل رسید، نوعی نوشیدنی زهرآگین را به خورد کرونوس داد تا او استفراغ کند، و در نتیجه تمام فرزندان رئا و همچنین آن تکه سنگ، که در تمام این مدت در شکم او بودند، خارج شدند. سپس زئوس، برای سلطنت بر خدایان، با کرونوس وارد جنگ شد. در نهایت، زئوس، خواهران و برادرانش، با کمک سیکلوپ‌ها (که به دست زئوس از تارتاروس آزاد شده بودند)، به پیروزی رسید، و کرونوس و تایتان‌ها به تارتاروس پرتاب شدند.[۲۷]

زئوس نیز گرفتار همین نگرانی شد، و بعد از پیش‌گویی دربارهٔ فرزند اولین همسرش متیس، که قرار بود خدایی بزرگ‌تر از زئوس را به دنیا آورد، او را بلعید. .[۲۸] متیس در آن زمان آتنا را در شکم خود داشت، و در نهایت بعد از رشد کامل به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه، از پیشانی زئوس خارج شد.[۲۹]

کهن‌ترین اندیشه یونانی دربارهٔ شعر با توجه به تئونوگیا، سبک شاعرانه اولیه (اساطیر اولیه) بود و نیرویی جادویی بدان نسبت داده می‌شد. اورفئوس، شاعر سبک کهن، همچنین خواننده کهن نسبت‌نامه‌های خدایان بود. او در آرگونائوتیکای آپولونیوس، می‌کوشد دریا و طوفان را با این آوازها آرام کند، و در هبوطش به هادس قلب‌های سنگی خدایان زیرزمین را به حرکت درآورد. زمانی که هرمس در «سرودهای هومری برای هرمس»، چنگ رومی را اختراع می‌کند، اول از همه آوازی دربارهٔ تولد خدایان می‌خواند.[۳۰] تئونوگیا هزیود، نه تنها کامل‌ترین متن باقی‌مانده دربارهٔ خدایان است، بلکه کامل‌ترین متن باقی‌مانده از اشعار کهن می‌باشد که دارای نیایش‌های طولانی برای موزها است. تبارنامه ایزدان موضوع بسیاری از اشعار از بین رفته نیز می‌باشد که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد نسبت داده شده به اورفئوس، موسایئوس، اپیمنیدس، آباریس، و سیار شاعران بلندپایه اشاره کرد. نشانه‌هایی وجود دارند که بیان می‌کنند افلاطون با تبارنامه ایزدان اورفئوس آشنایی داشته‌است.[۳۱] اغلب افراد نسبت به اعتقادات مذهبی خود سکوت می‌کردند، و زمانی که این اعتقادها وجود دارد طبیعت فرهنگ به وسیله اعضای یک جامعه بروز نخواهد یافت. بعد از آن که آن‌ها دیگر اعتقاداتی مذهبی نبودند، کمتر کسی از این آیین‌ها و مراسم آگاه خواهد بود.

تصاویری که در اشعار و آثار هنری مذهبی یافت می‌شوند، تفسیر شده و احتمالاً، در بسیاری از اسطوره‌ها و داستان‌ها به غلط تفسیر شده‌اند. با توجه به فلسفه نوافلاطونی و اوراق پاپیروسی از زیر خاک بیرون آمده، بخش اندکی از آن‌ها جان سالم به در برده‌اند. یکی از این اوراق، به نام پاپیروس درونی اکنون ثابت می‌کند که دست‌کم از سده پنجم پیش از میلاد، اشعار خداشناسی-کیهان‌شناسی اورفئوس وجود داشته‌اند.[۳۲]

اولین فلاسفه‌ای که به دنبال خاستگاه جهان بودند، علیه مفاهیم اسطوره‌ای محبوب که مدت‌ها بود در یونان وجود داشت واکنش نشان دادند. برخی از این مفاهیم محبوب را می‌توانم در اشعار هومر و هزیود دید. در آثار هومر، زمین یک صفحه تخت است که در رودخانه اوکئانوس شناور می‌باشد و بر نیم‌کره بالا یا آسمان که شامل خورشید، ماه و ستارگان است، تسلط دارد. خورشید (هلیوس)، مانند یک ارابه‌ران، آسمان را طی می‌کند و در طول شب، در کاسه‌ای طلایی در اطراف زمین، کشتی می‌راند. خورشید، زمین، آسمان، رودخانه‌ها و بادها در دعاها و سوگندها ذکر شده‌اند. شکاف‌های طبیعی به معنای دروازه ورود به خانه زیرزمینی هادس و اجداد او (خانه مردگان) اند.[۳۳] همواره تحت تأثیر فرهنگ‌های دیگر موضوعاتی جدید فراهم می‌شد.

بر اساس اسطوره‌شناسی دوران کلاسیک، بعد از سرنگونی تیتان‌ها، گروه ایزدان (پانتئون) و ایزدبانوان برپا شد. در میان ایزدان اصلی یونان، ایزدان المپ‌نشین بودند که بالای کوه المپ و تحت نظارت زئوس پدید آمدند. (محدودیت آن‌ها به ۱۲ عدد، ظاهراً به ایده‌های مدرن نسبت داده می‌شود)[۳۴] به جز المپ، خدایان متنوع پرستش‌شده یونانی در اطراف، خدای نیمه‌انسان-نیمه‌بز شکل پان، نیمف (روح‌های رودخانه‌ها)، نیاد (که در چشمه‌ها ساکن است)، دریاد (که روح درختان است)، نرئیدها (که ساکن دریاست)، خدایان رودخانه، ساتیر، و غیره می‌باشد. به‌علاوه، نیروهای تاریک جهان زیر زمین وجود داشتند که از جمله آن‌ها الهه‌های انتقام اند که مجرمان را تعقیب می‌کنند.[۳۵] به افتخار پانتئون‌های یونان باستان، شعرا، آوازهای هومری را ایجاد کردند (مجموعه‌ای از سی‌وسه آواز).[۳۶] به عقیده گرگوری نگی، آوازهای هومری بزرگ‌تر به عنوان مقدماتی ساده، هر یک خدایی را فرا می‌خوانند.[۳۷]

در مجموعه عظیم اسطوره‌ها و افسانه‌های یونانی، ایزدان ملی مردم یونان در کالبد آرمانی انسانی توصیف شده‌اند. بر اساس گفته‌های والتر بورکت، ویژگی‌های توصیفی قائل شدن جسم انسانی برای خدایان اینست که، «خدایان یونانی انسانند، نه انتزاعی، ذهنی یا مفهومی».[۳۸] بدون در نظر گرفتن اشکال اساسی خدایان یونان باستان، آن‌ها اغلب دارای قابلیت‌های خارق‌العاده‌ای هستند؛ به‌طور قابل توجه، خدایان تحت تأثیر بیماری‌ها قرار نمی‌گیرند، و تنها در شرایط بسیار بسیار ویژه زخمی می‌شوند. یونانیان جاودانگی را مشخصه‌ای از خدایان خود می‌دانستند؛ این جاودانگی، همراه با جوانی لایزال، حاصل استفاده مکرر شهد بود که در اثر آن خون الهی در رگ‌هایشان نو می‌شد.[۳۹]

هر ایزد از سلسله خود فرود آمده‌است، منافعی جدا را دنبال می‌کند، در محدوده معینی تخصص دارد، و به وسیله شخصیتی واحد اداره می‌شود؛ با این وجود، این توصیفات از متون باستانی متعددی ریشه گرفته‌اند، در نتیجه همواره با هم موافق نیستند. وقتی در اشعار، مناجات، یا مکاتب، به این خدایان اشاره می‌شود، از نام‌ها و القاب ترکیبی در آن‌ها استفاده می‌گردد، تا آنان را از خدایان مشابه خود متمایز گردانند (برای مثال آپولون موساگتس همان “آپولون، رهبر موزهاست”). از طرف دیگر، یک لقب بخش ویژه‌ای از یک ایزد را معین می‌کند.

بسیاری از ایزدان به بخش معینی از زندگی مربوط می‌شوند. برای مثال، آفرودیته، ایزدبانوی عشق و زیبایی، آرس ایزد جنگ، هادس ایزد جهان زیر خاک، و آتنا ایزدبانوی هوش و شجاعت است.[۴۰] برخی ایزدان مانند آپولون و دیونیسوس، دارای شخصیت‌های پیچیده و مخلوطی از عملکردها بودند، درحالی که دیگران، مانند هستیا، و هلیوس اندکی فراتر از تجسم شخصیتند. اصلی‌ترین نیایشگاه‌های یونان باستان، به‌شمار محدودی از خدایان اختصاص یافته‌اند، که مربوط به مکاتب سراسری یونانی (پان‌هلنیک) می‌باشند. اما، در مناطق و روستاهای منحصر به‌فرد رایج بود که مکاتب خود را به ایزدان کوچک‌تر اختصاص دهند. بسیاری از شهرها از افتخار دربرداشتن خدایان مشهور و مراسم و اسطوره‌های مرتبط با آنان برخوردار بودند. در دوره قهرمانی، آیین قهرمانان، مراسم خدایان را تکمیل کرد.

پل ارتباطی دوره‌ای که ایزدان به تنهایی زندگی می‌کردند و دوره‌ای که دخالت الهی در امور انسان محدود شد، یک دوره انتقالی است که در آن، خدایان و انسان‌های فانی به سمت هم حرکت می‌کنند. این همان روزهای اول جهان است که گروه‌ها با آزادی بیشتری نسبت به بعد، با یکدیگر مخلوط می‌شدند. بیشتر این داستان‌ها را اوید در کتاب گردیسی‌های خود بیان کرده‌است و آن‌ها اغلب به دو دسته موضوعی تقسیم می‌شوند: داستان‌های عشق، و داستان‌های مجازات.[۴۱]

داستان‌های عاشقانه اغلب شامل رابطه جنسی با محارم، فریب یا تجاوز خدای مذکر به زن فانی، و در نتیجه ایجاد فرزند قهرمان می‌باشد. این داستان‌ها در حالت کلی بیان می‌کنند که باید از روابط بین خدایان و انسان‌های فانی جلوگیری کرد؛ حتی روابط موافق به ندرت پایان خوشی داشتند.[۴۲] در موارد معدودی، زن الهی با مرد فانی رابطه برقرار می‌کند، نمونه‌ای از آن در سرود هومری آفرودیته ذکر شده‌است. این الهه با آنخیسس رابطه جنسی برقرار می‌کند و در نتیجه آینیاس به دنیا می‌آید.[۴۳]

نوع دوم (داستان‌های مجازات) شامل تخصیص یا اختراع برخی از مصنوعات مهم فرهنگی می‌باشد، مانند زمانی که پرومته آتش را از خدایان می‌دزدد، زمانی که تانتالوس، شهد را از جام زئوس می‌دزدد و به افراد خود می‌دهد، راز خدایان را برای آنان آشکار می‌سازد، زمانی که پرومته یا لیکائون قربانی‌کردن را کشف می‌کند، زمانی که دمتر کشاورزی و اسرار را به تریپتولموس می‌آموزد، یا زمانی که مارسواس، درشت‌نی را اختراع می‌کند و با آپولو، وارد مسابقه‌ای در موسیقی می‌شود. ایوان موریس، ماجراهای پرومته را با عنوان “مکانی، میان تاریخ خدایان و انسان‌هاً بیان می‌کند.[۴۴] قطعه‌ای از یک پاپیروس بی‌نام، که به قرن سوم مربوط است، مجازات لیکورگوس، پادشاه تراکیه را به دست دیونیسوس نشان می‌دهد، که خیلی دیر خدای جدید را به رسمیت می‌شناسد و در نتیجه دچار مجازاتی مخوف می‌شود که تا زندگی پس از مرگ نیز برایش ادامه می‌یابد.[۴۵] داستان رفتن دیونیسوس به تراکیه، باری برپایی آیین خود، موضوع یکی از تراژدی‌های سه‌گانه آن دوران است.[۴۶] در داستانی دیگر، یعنی باخای اوریپید، پادشاه تبای، پنتئوس، به دست دیونسیوس مجازات می‌شود، زیرا او به این خدا بی‌احترامی و از مایندادسها (پرستندگان مونث خدا) جاسوسی کرده بود.[۴۷]

در داستانی دیگر، بر اساس یک داستان مردمی قدیمی،[۴۸] و بازتاب یک موضوع مشابه، دمتر به دنبال دختر خود، پرسفونه بوده، که شکل یک پیرزن به اسم دوسو را به خود گرفته بود. سلئوس، پادشاه الوزیس در آتیک، با گرمی از دمتر استقبال کرد. دمتر برای قدردانی از پذیرایی گرم سلئوس، تصمیم گرفت پسرش دموفون را به یک خدا تبدیل کند، اما او قادر به تکمیل مراسم نشد، زیرا مادرش متانیرا وارد شد و پسرش را در آتش دید و از ترس فریاد کشید، که این کارش دمتر را عصبانی کرد. دمتر از این‌که آن زن فانی نادان مفهوم و تشریفات را درک نمی‌دانست اظهار تاسف نمود.[۴۹]

داستان خدايان يونان

دوره زندگی قهرمانان را دروه قهرمانی یونان گویند.[۵۰] اشعار حماسی، چرخه‌هایی از داستان‌ها را پیرامون قهرمانان رویدادهای مشخص ایجاد نموده و میان قهرمانان داستان‌های مختلف ارتباط محکمی برقرار کرده‌است. براساس گفته‌های کن دودن، «حتی یک تأثیر حماسی وجود دارد: ما می‌توانیم در نسل‌های پی‌درپی سرنوشت خانواده‌ها را دنبال کنیم.»[۲۰]

بعد از گسترش آیین قهرمانی، خدایان و قهرمانان قلمرویی تشکیل داده‌اند و در سوگندها و مناجاتی که به آن‌ها اشاره دارند، با یک‌دیگر پیوند یافته‌اند.[۲۲] در مقابل دوره خدایان، در دوره قهرمانان، فهرست قهرمانان هرگز شکلی ثابت و نهایی نداشته‌است؛ دیگر هیچ خدای بزرگی آفریده نشد، ولی قهرمانان جدید همواره می‌توانستند از اترش مرده بیرون برخیزند. تفاوت مهم دیگر میان آیین قهرمانی و آیین خدایان اینست که قهرمان به مرکز هویت گروه محلی تبدیل می‌شود.[۲۲]

رویدادهای هرکول، مطلع دوره قهرمانان است. سه رویداد بزرگ به این دوران نسبت داده می‌شود: سفر آرگونوت‌ها، چرخه تبان و جنگ تروآ.[۵۱]

برخی محققان معتقدند[۵۲] در پشت اسطوره‌شناسی پیچیده هرکول، احتمالاً مردی واقعی وجود داشت، که شاید پهلوانی از امپراطوری آرگوس بود. برخی محققان بر این اعتقادند که داستان هرکول تمثیلی از خورشید است که سالانه از ۱۲ برج آسمان عبور می‌کند.[۵۳] سایرین، به اسطوره‌های اولیه از دیگر فرهنگ‌ها اشاره می‌کنند که داستان هرکول را به عنوان اقتباسی محلی از اسطوره‌های قهرمان نشان می‌دهند و به خوبی ایجاد شده‌اند. طبق تصورات، هرکول فرزند زئوس و آلکمنه، نوه پرسئوس است.[۵۴] ویژگی‌های خارق‌العاده و منحصر به فرد او، به همراه بسیاری از موضوعات فولکلور، مواد بیشتری برای این افسانه محبوب فراهم آوردند. او به عنوان یک قربانی‌کننده نشان‌داده شده، مؤسس قربانگاه‌ها معرفی شده، و طبق تصورات در خوردن بسیار حریص بوده‌است. از ویژگی آخر او در بسیاری از طنزها استفاده شده‌است، درحالی که پایان تراژیک داستانش، ابزاری مناسب را برای تراژدی فراهم می‌کند.[۵۵] در ادبیات و هنر، هرکول به عنوان مردی بسیار قدرتمند با قدی معتدل توصیف شده‌است؛ سلاح ویژه او کمان بود ولی اغلب از گرز نیز استفاده می‌کرد. نقاشی‌های روی گلدان‌ها محبوبیت بی‌نظیر هرکول را نشان می‌دهند. جنگ او با شیر، صدها بار به تصویر کشیده‌شده‌است.[۵۶]

هرکول وارد اساطیر رومی و اتروسکی نیز شده، و فریاد هرکول همان‌طور که در میان یونانیان شهرت دارد، بین رومیان نیز رایج است.[۵۶] در ایتالیا او را به عنوان خدای بازرگانان و تجار می‌ستودند، اگرچه دیگران نیز به دلیل ویژگی خوش‌شانسی و فرار از خطر او را مورد پرستش قرار می‌دادند.[۵۴]

هرکول از طریق ملاقات با نیاکان رسمی پادشاهان دوری‌ها، به بالاترین درجه اجتماعی منصوب شد. این موضوع از مهاجرت دوری‌ها به پلوپونز معلوم می‌گردد. هولوس، قهرمان یک قبیله دوری، پسر هرکول و یکی از هراکلیدای‌ها شد (فرزندان متعدد هرکول، به‌ویژه فرزندان هیلوس—سایر هراکلیدای‌ها عبارتند از ماکاریا، لاموس، مانتو، بیانور، تلپولموس، و تلفوس). این هراکلیدای‌ها امپراطوری‌های پلوپونزی را که شامل موکنای، اسپارت، و آرگوس بود فتح کردند، و بر اساس افسانه‌ها، حق حکمرانی بر اجدادشان را ادعا نمودند. به برخاستن آن‌ها برای تسلط، اغلب “تهاجم دوری‌هاً گویند. بعدها امپراطوران لیدی و مقدونی نیز از هراکلیدای‌ها بودند.[۵۷]

سایر اعضای این نسل اولیه قهرمانان مانند پرسئوس، دئوکالیون، تسئوس و بلروفون، صفات رایج بسیاری مشابه هرکول داشتند. مانند او، ویژگی‌های آنان منحصربه‌فرد، خارق‌العاده و نزدیک متل (قصه) است، زیرا آنان نیز هیولاهایی مانند شیمر و مدوسا را کشتند. ماجراهای بلروفون پیش‌پا افتاده‌اند، و از این رو مشابه ماجراهای هرکول و تسئوس می‌باشند. فرستادن یک قهرمان به مرگ فرضی نیز موضوعی رایج بود که در این داستان‌های سنتی قهرمانی اولیه مانند پرسئوس و بلروفون مورد استفاده قرار گرفت.[۵۸]

نوشتار اصلی: آرگونوت‌ها

تنها شعر حماسی هلنیستی باقی‌مانده، آرگونوتیکا، اثر آپولونیوس از رودس (شاعر حماسی، محقق و مدیر کتابخانه اسکندریه مصر) اسطوره سفر دریایی یاسون و آرگونات‌ها را برای بازیابی پشم زرین از سرزمین اسطوره‌ای کولخیس بیان می‌کند. در آرگونوتیکا، به دستور پادشاه پلیاس، یاسون گرفتار می‌شود، به این پادشاه ابلاغ شده بود که فردی با یک صندل خواهد آمد و نمسیس او خواهد بود. یاسون یکی از صندل‌های خود را در رودخانه از دست داد، وارد دربار پلیوس شد، و این حماسه شکل گرفت. تقریباً تمام قهرمانان نسل بعد از هرکول، همراه یاسون، در کشتی آرگو به سمت پشم زرین حرکت نمودند. همچنین تسئوس در میان این نسل بود، او به کرت رفته بود تا سر مینوتور را ببرد؛ آتالانته، زن قهرمان، و ملئاگروس، که دارای چرخه حماسی در رقابت با ادیسه و ایلیاد بود. پیندار، آپولونیوس از روده و بابیلیوتکا، تلاش کردند لیست کاملی از آرگونات‌ها را ارائه دهند.[۵۹]

اگرچه آپولونیوس این داستان را در قرن سوم قبل از میلاد نوشته‌است، اما ریشه آن به قبل از داستان ادیسه بازمی‌گردد، که ظاهراً ادیسئوس با ویژگی‌های یاسون خو گرفته‌است (سرگردان بودن ادیسئوس برپایه آن بوده‌است).[۶۰] در دوران باستان، این سفر یک حقیقتی تاریخی بود، و این حادثه در دریای سیاه اطراف یونان رخ داد.[۶۱] همچنین این داستان بسیار محبوب است، و چرخه‌ای از بسیاری از افسانه‌های محلی را شکل می‌دهد. به ویژه داستان مدئا، از تصورات اشعار تراژیک به‌دست آمده‌است.[۶۲]

میان آرگو و جنگ تروآ، نسلی وجود داشت که به‌طور عمده به دلیل جرم‌های مخوفش مشهور بود. این شامل اعمال آترئوس و تیئستس در آرگو نیز می‌شد. پشت اسطوره خانه آترئوس (یکی از دو خاندان قهرمان خانه لابداکوس)، مسئله انتقال قدرت و روش ورود به سلطنت وجود دارد. آرتئوس و تیئستس دوقلو، به همراه فرزندانشان نقشی محوری در تراژدی انتقال قدرت در مکنای ایفا می‌کنند.[۶۳]

چرخه تبان با رویدادهای مربوط به کادموس، بنیان‌گذار شهر، و بعدها با کارهای لایوس و ادیپ در تبس ارتباط دارد؛ مجموعه‌ای از داستان‌ها که در نهایت منجر به غارت شهر به دست اپیگون‌ها شد.[۶۴] متون حماسی اولیه نشان می‌دهند ادیپ بعد از این وحی که یوکاسته مادرش بود، به حکومت بر تبس ادامه داده‌است، او بعداً بار دیگر ازدواج می‌کند و از زن دوم خود صاحب فرزند می‌شود—این داستان به‌طور قابل توجهی با داستانی که از طریق تراژدی و متون اسطوره‌ای بعدی می‌دانیم، متفاوت است.[۶۵]

نقطه اوج اساطیر یونانی جنگ تروآ است، که بین یونان و تروآ اتفاق افتاد. در آثار هومر، مانند ایلیاد، داستان‌های اصلی شکل و تجسم یافته، و موضوعات منحصر به فرد، بعدها و به ویژه در درام‌های یونانی شفاف‌سازی شده‌اند. به دلیل داستان آینیاس، قهرمانی تورآ که آن‌جا را ترک کرد و شهری را بنا نهاد که امروزه بدان روم می‌گویند، جنگ تروآ در فرهنگ رم باستان نیز محبوبیت عظیمی بدست آورده‌است، این موضوع در کتاب انه‌اید ویرژیل (کتاب دوم ویرژیل که مشهورترین منبع به آتش کشیده شدن تروا می‌باشد) ذکر شده‌است.[۶۶] در نهایت دو نوشته شبه تاریخی به زبان لاتین وجود دارند که نام‌هایشان دیکتیس کرتنسیس و دارس فریگیئوس می‌باشند.[۶۷]

چرخه جنگ تروآ، که مجموعه‌ای از اشعار حماسی می‌باشد، با رویدادهایی آغاز شد که منجر به جنگ شدند: اریس و سیب طلایی کالیستی، و قضاوت پاریس، ربودن هلن، قربانی کردن ایفیگنیا در آولیدا. یونانیان برای برگرداندن هلن، تمام نیروهای نظامی خود را به رهبری آگاممنون، برادر منلائوس، و پادشاه آرگوها و موکنای روانه کردند، اما تورآ از بازگرداندن هلن امتناع کرد. ایلیاد، که طول جنگ را ده سال ذکر می‌کند، از اختلاف بین آگاممنون و آشیل سخن می‌گوید. آشیل بهترین جنگ‌جوی یونانی بود، و پس از کشته شدن دوست نزدیکش، پاتروکلوس به دست هکتور، پسر پریاموس، فرمانروای تروآ، به نبرد با وی رفت و او را کشت. پس از کشته‌شدن هکتور، متحدانی عجیب به تروا می‌پیوندند، که از جمله آن‌ها پانته‌زیله، ملکه آمازون‌ها، و ممنون، پادشاه حبشه و پسر ائوس می‌باشند.[۶۸] آشیل هر دوی آنان را می‌کشد، اما نهایتاً پاریس با پرتاب پیکانی به سمت پاشنه آشیل، او را از پا درمی‌آورد. پاشنه آشیل تنها بخش بدن او بود که رویین‌تن نبود. یونانیان قبل از تصرف کامل تروآ، باید ابتدا تصویر چوبی تصویر آتنا (پالادیوم) را از داخل دژ می‌دزدیدند. آنان نهایتاً به کمک آتنا، اسب تروآ را ساختند. با وجود هشدارهای کاساندرا، دختر پریاموس، که در پیش‌گویی خبره بود، سینون، جنگ‌جوی یونانی تورآ را متقاعد ساخت تا اسب را به عنوان هدیه‌ای از سوی آتنا، به درون دیوارهای تروآ برند؛ مار دریایی، لائوکوئون کشیش را که سعی کرد اسب را خراب کند، بلعید. شب‌هنگام ناوگان یونان بازگشت و یونانیانی که در اسب مخفی شده بودند، در تروآ را گشودند. در طی جنگی که روی داد، پریاموس و تمام فرزندان باقی‌مانده اش به قتل رسیدند؛ زنان تروآ به عنوان برده به شهرهای مختلف یونان فرستاده شدند. سفرهای دریایی ماجراجویانه رهبران یونان به سوی خانه (شامل سرگردانی‌های ادیسئوس و آئنیاس (آئنید)، و قتل آگاممنون) در دو شهر حماسی به نام‌های “بازگشت ” و “ادیسه” هومر بیان شده‌اند.[۶۹] چرخه تروا نیز شامل ماجراهای فرزندان نسل تروا (برای مثال اورستس و تلماخوس) می‌باشد.[۶۸]

جنگ تروآ موضوعات متنوعی را فراهم کرده‌است و به یک منبع اصلی الهام برای هنرمندان یونانی تبدیل شده‌است (برای مثال متوپه در پارتنون غارت تورآ را به تصویر کشده‌است)؛ این تقدم هنری برای موضوعات که از چرخه تروآ حاصل شده‌است، اهمیت آن را برای تمدن یونان نشان می‌دهد.[۶۹] چرخه‌های اسطوره‌ای مشابهی برای مجموعه‌ای از نوشته‌های ادبی اروپا الهام بخش بوده‌اند. برای مثال، نویسندگان تورآ در قرون وسطا، که در درجه اول با هومر آشنا نیستند، در افسانه تروآ، منبعی غنی از داستان‌های قهرمانی و رمانتیک و چهارچوبی مناسب برای ایده‌های مهم خود یافته‌اند. نویسندگان قرن دوازدهم میلادی مانند بنوا دو سنت-مور (نویسنده داستان عاشقانه تروآ (۱۱۵۴–۶۰))، و جوزف از اکستر (نویسنده کتاب در جنگ تروآ، ۱۱۸۳)، بر اساس نسخه یافته شده در «دیکتس اند دیرز» داستان را بازنویسی می‌کنند. بنابرین آن‌ها از نظر هوراس و مثال ورژیل پی‌روی می‌نمایند: آن‌ها به جای گفتن چیزی کاملاً نو، شعری از جنگ تروآ را می‌سرایند.[۷۰]

ار اصلی‌ترین قهرمانانی که در جنگ تروآ حضور داشتند می‌توان به این موارد اشاره کرد:

در جناح تروآ:

در جناح یونان:

در ۳۳۸ پیش از میلاد، یونان به دست فیلیپ دوم مقدونی افتاد و به زودی بخشی از امپراطوری اسکندر مقدونی شد. اما کمتر از دو سده بعد، در ۱۴۶ پیش از میلاد قدرت گستردهٔ روم باعث شد که یونان به یک استان رومی تنزل یابد. اما این پایان فرهنگ یونانی نبود، زیرا رومی‌ها بسیاری از ایزدان و ایزدبانوان یونانی را با نام‌های دیگر اقتباس کردند (زئوس به ژوپیتر، آفرودیته به ونوس و هراکلس به هرکول تبدیل شد). اعتقاد یونانیان به ایزدان بین ۸۰۰ و ۳۳۰ پیش از میلاد به اوج خود رسید. هر یک از شهرهای یونان باستان صاحب اسطوره‌ها، قهرمانان و جشن‌های ویژهٔ خود شد. با وجود تفاوت‌ها، شعایر و جشن‌هایی مثل بازی‌های المپیک وجود داشت که همه آزادان یونانی می‌توانستند در آن شرکت کنند. علاوه بر این، منظومه‌های بزرگ حماسی هومر، هزیود و دیگر خنیاگران در سراسر جهان یونانی شناخته شده بود. مضامین جهانی همچون سفر یاسون و آرگونات‌ها در جستجوی پشم زرین، دوازده خوان هرکول، ماجراجویی اودیسئوس در بازگشت از جنگ تروآ به شکل‌گیری مفهوم ملیت کمک کرد. افسانه‌های یونانی بخشی از سنت داستان‌گویی است که از عصر برنز آغاز شد و داستان‌ها و پیش‌زمینه آن‌ها به تدریج در عصرهای کهن و کلاسیک تبدیل به ادبیات نوشتاری گشت.

تمدن غرب طی سده‌های متمادی اساطیر را فقط در اساطیر یونان متجلی می‌دیده‌است. تنها زمانی که مجموعه‌های اساطیری فرهنگ‌های دیگر به وجود آمد، روشن شد که اساطیر یونانی چقدر منحصر به فرد بوده و چه نقش مهمی داشته‌اند. سنت داستان‌گویی باعث رواج اسطوره‌ها شد و بدین وسیله دهان‌به‌دهان می‌گشت. از این رو، ایزدان را به هنگام نگارش اسطوره‌ها در حدود ۷۵۰ پیش از میلاد به خوبی می‌شناختند. وقتی در سدهٔ ۵ پیش از میلاد آتن مرکز حیات معنوی شد، بیش از نیمی از جمعیت بزرگسال و مذکر شهر می‌توانستند بنویسند و بخوانند. سطح سواد در همهٔ شهرهای یونانی این دوره بالاتر از دوره‌های دیگر فرهنگ غرب پیش از قرن بیستم بود.

در مرکز اساطیر یونانی، ایزدانی وجود داشتند که گفته می‌شد بر روی المپ، بلندترین کوه یونان زندگی می‌کردند. ایزدان و ایزدبانوهای المپ شبیه به مردان و زنان بودند (اگرچه آن‌ها این اختیار را داشتند تا شکل خود را به حیوانات یا چیزهای دیگری تغییر دهند) که بر طبق بسیاری از افسانه‌ها آن‌ها نسبت به احساسات و عواطف انسان‌ها آسیب‌پذیر بودند. دوازده ایزد اصلی المپ‌نشین در اساطیر یونانی شامل: زئوس پادشاه و پدر تمام ایزدان، هرا ملکهٔ ایزدان و الههٔ ازدواج و زنان، آفرودیته الهه عشق و زیبایی، آپولو ایزد شعر و موسیقی، آرس ایزد جنگ یونانی، آرتمیس الهه شکار و حیوانات، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، دمتر الهه کشاورزی و حاصلخیزی، دیونیسوس ایزد شراب و جشن، هفائستوس ایزد آتش و آهنگری، هرمس ایزد پیغام‌رسان و پوزئیدون ایزد دریاها بودند. گاهی وقت‌ها ایزدان دیگری همچون هادس، هستیا و اروس را نیز جزوه المپ نشینان برمی‌شمارند.

یونانیان باستان به دو صورت به اسطوره‌ها گوش فرا می‌دادند: جشن خصوصی و جشن عمومی. آنچه از اسطوره‌ها می‌دانیم برگرفته از کتیبه‌ها و آرایه‌ها بر ظروف سفالی است که در مجالس خصوصی شعر موسیقی رواج داشت. جشن‌های عمومی چشم‌انداز بزرگ‌تری داشت و حدود شانزده هزار نفر می‌توانستند از یک ضیافت عمومی، قربانی مذهبی و نمایش لذت ببرند. راپسودها بازیگران حرفه‌ای بودند که اشعار مبتنی بر اساطیر را با موسیقی می‌خواندند.

در یونان باستان، اسطوره در قبل زندگی روزمره قرار داشت.[۷۱] یونانیان اسطوره را بخشی از تاریخ خود می‌دانند. آن‌ها برای توصیف پدیده‌های طبیعی، تغییرات فرهنگی، و دوستان و دشمنان سنتی از اسطوره استفاده می‌کردند. ترسیم کردن نزول رهبران از یک خدا یا قهرمان، مایه افتخار بود. کمتر کسی شک دارد که یک رویداد حقیقی پشت جنگ تروآ بیان شده در ایلیاد و ادیسه وجود دارد. بر اساس گفته‌های ویکتور دیوس هنسن، یک تاریخ‌دان نظامی، مقاله‌نویس سیاسی و استاد مطالعات کلاسیک، و جان هیس، دانشیار مطالعات کلاسیک در دانشگاه سانتا کلارا، یونانیان می‌پنداشتند دانش عمیق اشعار حماسی هومر پایه تغییر انتقال فرهنگ آنان به سایر فرهنگ‌هاست. هومر و اشعارش «معرفت یونان» بودند.[۷۲]

بعد از توسعه فلسفه، تاریخ، نثرنویسی و خردگرایی در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد، سرنوشت خدایان نامعلوم شد، و شجره‌نامه‌های الهی جای خود را به مفاهیم تاریخی دادند، که این مفاهیم سعی بر کنار گذاشتن ماوراءالطبیعه (مانند تاریخ توسیدید) داشتند.[۷۳] درحالی که شعرا و داستان‌نویسان بر روی اسطوره‌ها تمرکز داشتند، مورخان و فلاسفه یونانی از آنان انتقاد می‌کردند.[۷]

تعداد اندکی از فلاسفه تندرو مانند زنوفان، در حدود قرن ششم قبل از میلاد، به داستان‌های شعرا، برچسب کفرگویی و دروغ را می‌زدند؛ زنوفان معتقد بود آنچه که هومر و هزیود به خدایان نسبت می‌دهند «همه مایه خجالت است؛ آنان دزدی و خیانت می‌کنند و به یکدیگر مکر می‌ورزند!»[۷۴] این خط عقیده در جمهور و قوانین افلاطون به برجسته‌ترین شکل بیان شده‌است. افلاطون اسطوره‌ها مجازی خود را ایجاد می‌کند (برای مثال تصویری از ار در جمهور)، به داستان‌های سنتی حقه‌ها، دزدی‌ها و زناکاری‌های خدایان حمله، و به نقش مرکزی آن‌ها در ادبیات اعتراض می‌کند.[۷] انتقاد افلاطون اولین چالش جدی برای سنت اسطوره‌پرستی یونان بود،[۷۲] که با عبارت «پچ‌پچ همسران پیر» بدان اشاره دارد.[۷۵] ارسطو نیز از روش‌های فلسفی پیش-سقراطی دربارهٔ اسطوره‌ها انتقاد می‌کند و تأکید دارد که «هزیود و نویسندگان دینی تنها به چیزی می‌اندیشیدند که به گوششان می‌رسید، و ما برایشان هیچ ارزشی قایل نیستیم… اما استفاده از نویسندگانی که به روش اسطوره‌ای می‌اندیشند بی‌فایده است؛ مانند کسانی که با اثبات اظهاراتشان پیش می‌روند، ما باید آنان را به چالش بکشیم.»[۷۳]

با این وجود حتی افلاطون نیز تصمیم نگرفت خود و جامعه‌اش را به‌طور کامل از اسطوره جدا کند؛ خصوصیات او که به سقراط وابسته بودند، بر پایه الگوهای هومری و تراژیک سنتی قرار دارند، افلاطون از این ویژگی‌ها برای معرفی زندگی صالح معلمش (سقراط) استفاده کرد:[۷۶]

اما شاید باید کسی بگوید: «سقراط، آیا تو شرمسار نیستی که چنین مسیری را پیموده‌ای، که اکنون در نتیجه آن، در خطر مرگ و زوال قرار داری؟» اما من باید فقط یک جواب به او بدهم: «آقا، شما خوب صحبت نمی‌کنید، اگر در یک مرد اندکی هوش وجود داشته باشد، باید خطر زندگی یا مرگ را در نظر بگیرد، و نه تنها به این اکتفا نکند، بلکه توجه نماید که کارهایی که انجام می‌دهد درستند یا غلط، و آیا او مردی خوب است یا بد. با توجه به گفته شما، تمام نیمه‌خدایانی که در تروآ مردند، باید موجود بدی باشند، مثلاً پسر تتیس (آشیل) که از خطر نفرت داشت، در مقایسه با تحمل هر رسوایی، باید چنین می‌کرد و زمانی که مادرش (او یک خدابانو بود)، به او گفت که او قرار است هکتور را سر برد، اعتقاد دارم چیزی شبیه این بود،

زمانی که او این را شنید، مرگ و خطر را سنجید، و به این نتیجه رسید که زندگی با ترس و بدون انتقام‌گیری بدتر از مرگ است،

هانسون و هیس معتقدند که مردم تمدن یونانی طرد سنت هومری به دست افلاطون را نپذیرفتند.[۷۲] اساطیر کهن در آیین‌های محلی زنده ماندند، به تأثیرگذاری بر اشعار ادامه دادند و به موضوع نقاشی و مجسمه‌سازی بدل شدند.[۷۳]

در قرن پنجم قبل از میلاد، اروپید تراژدی‌نویس، سنت‌های کهنه را به بازی گرفت و تمسخر کرد، و از طریق صدای شخصیت‌هایش شک و تردید را به دل مردم راه داد. اما موضوع نمایش‌های او بدون استثنا از اساطیر انتخاب شده بودند. بسیاری از این نمایش‌نامه‌ها برای پاسخ به نسخه‌های سابق اساطیر یکسان یا مشابه نوشته شده بودند. اروپید در اصل خدایان را رد کرد و با ایرادی مشابه آنچه که قبلاً گرنوکراتس بیان کرده بود، به آنان حمله نمود: خدایان، همان‌طور که سنت نشان می‌دهد، بسیار انسان‌دیس‌اند.[۷۴]

در طول عصر هلنیستی، اسطوره‌شناسی اعتبار زیادی یافت، که نشان‌دهنده کلاس بالای دارندگان آن بود. در همین زمان، گردش دیرباورانه عصر کلاسیک بیشتر به زبان‌ها افتاد.[۷۷] اوهمروس، اسطوره‌شناس یونانی سنت دنبال‌کردن یک پایه تاریخی واقعی برای موجودات و رویدادهای اسطوره‌ای را تأسیس کرد.[۷۸] اگرچه آثار اصلی او از بین رفته‌است، دیودوروس و لاکتانتئوس اطلاعات زیادی از او ثبت کرده‌اند.[۷۹]

تأمل در هرمنوتیک اساطیر در امپراتوری روم محبوب‌تر شد، که علت آن نظریه‌های فیریکالیستی رواقی‌گری و فلسفه اپیکوری بود. رواقی‌گران خدایان و قهرمانان را با توجه به پدیده‌های فیزیکی توصیف می‌کردند، درحالیکه اپیکوریست‌ها، با شکل تاریخی بدان‌ها می‌نگریستند. در همان زمان، در همان زمان، رواقی‌گران و نوافلاطونی‌ها، اغلب بر اساس ریشه‌شناسی یونانی اهمیت‌های اخلاقی سنت اسطوره‌ای را ترویج دادند.[۸۰] لوکرتیوس، از طریق پیام اپیکوری خود، به دنبال خارج کردن ترس‌های خرافی از اذهان پیروان خود بود.[۸۱] تیتوس لیویوس نیز دربارهٔ سنت اسطوره‌ها دیر باور است و ادعا دارد هرگز قصد قضاوت دربارهٔ این افسانه‌ها (داستان‌ها) را نداشته‌است.[۸۲] چالش رومیان همراه با حس بسیار قوی و دفاعی نسبت به سنت دینی، سبب حمایت از ان سنت شد، و اذعان داشت که این سنت زمنیه پرورش بیشتر خرافات را فراهم می‌کند. مارکوس ترنتئوس وارو، که دین را به عنوان مکتبی بشری با اهمیت فراوان در حفظ خوبی در جامعه توصیف کرد، مطالعه گسترده‌ای را پیرامون آیین‌های دینی انجام داد. وارو در «آثار باستانی الهی» (که از بین رفته‌است، ولی کتاب شهر خدای آگوستین مفاهیم عمومی آن را بیان کرده‌است)، بیان می‌کند درحالی‌که مرد خرافی از خدایان می‌ترسد، در مقابل یک انسان دینی مانند پدر و مادرش، به آنان احترام می‌گذارد.[۸۱] او در کتابش سه نوع خدا را متمایز می‌کند:

۳ خدایان شهر: خدایانی که به دست قانون‌گذاران خردمند است تا به عموم مردم آرامش و آموزش دهند.

کشیشان رومی پذیرش ادبی و تمثیلی اساطیر را مضحک می‌دانند، و معتقدند اساطیر هیچ جایگاهی در فلسفه ندارند.[۸۳] سیسرون نیز به اسطوره توهین کرده، اما، مانند وارو، از حمایت از مذهب ملی حمایت نموده‌است. به سختی می‌توان دریافت این خردگرایی تا چه میزان به داخل جامعه رخنه کرده‌است.[۸۲] سیسرون ادعا می‌کند هیچ‌کس (حتی پیرزنان و پسران) آنقدر احمق نیست که از حملات هادس یا وجود سکولا، قنطروس یا سایر موجودات مرکب بترسد،[۸۴] اما از طرق دیگر، این خطیب، از شخصیت خرافی و زودباور مردم شکایت و گلایه می‌کند.[۸۵] «خدایان طبیعت»، مفهومی‌ترین خلاصه تفکرات سیسرون است.[۸۶]

در زمان روم باستان، یک اسطوره‌شناسی رومی متولد شد که از آمیختن ایزدان پرشمار یونانی و دیگر خدایان بیگانه به وجود آمده بود. دلیل این رویداد کم بودن اساطیر روم بود و استفاده از سنت اسطوره‌ای یونان ویژگی‌های خدایان رومی را تحت تأثیر قرار دادند.[۸۲] زئوس و ژوپیتر، نمونه‌ای از این تأثیرپذیری‌ها هستند. علاوه بر ترکیب این دو سنت اسطوره‌ای، مشارکت رومی‌ها با دین‌های شرقی موجب ترکیبات بیشتر شد.[۸۷] برای مثال، آیین خورشید، پس از حمله‌های موفق اورلیان به سوریه، در روم شکل گرفت. خدایان آسیایی خورشید پرستان، و بعل با آپولو و هلیوس ترکیب شدند و سول اینویکتوس واحد را ایجاد کردند.[۸۸] در دین، آپولو از هلیوس یا حتی دیونیسوس متمایز است، اما متونی که این اساطیر را بیان می‌کنند به ندرت چنین توسعه‌هایی را بازتاب کرده‌اند. پرستش خورشید به عنوان محافظ ویژه امپراطوری، تا پیش از آمدن و گسترش مسیحیت، آیین اصلی امپراطوری روم بود.

مجموعه سرودهای اورفئوس که از سده دوم میلادی به جای مانده‌اند، به همراه «جشن ایزد کیوان» از ماکروبیوس آمبوسیوس تئودوسیوس (قرن پنجم)، تحت تأثیر نظریه‌های خردگرایی و تمایل به مخلوط کردن قرار گرفته‌اند. سرودهای اورفئوس مجموعه‌ای از اشعار پیش کلاسیک اند که به اورفئوس نسبت داده می‌شوند، و موضوعشان اساطیر مشهورند. در واقع، این اشعار را چندین شاعر مختلف سروده‌اند و سرنخ‌هایی غنی را پیرامون اسطوره‌شناسی پیشاتاریخ اروپایی می‌توان در آن‌ها یافت.[۸۹] هدف بیان‌شده «جشن خدای زحل» انتقال فرهنگ هلنیستی بود. این را می‌توان از نوشته‌های ماکروبیوس دریافت اگرچه بسیاری از خدایانی که او مورد اشاره قرار داده‌است به اساطیر مصری و شمال آفریقا بازمی‌گردد (که تفسیر ویرژیل را نیز تحت تأثیر قرار داده‌است). ظهور مجدد نظرات اسطوره‌شناسی در «جشن خدای زحل» تحت تأثیر اوهمریسم، رواق‌گرایان و نوافلاطونیان قرار گرفته‌است.[۸۰]

برخی پژوهندگان با ایجاد درکی امروزی از اساطیر یونانی، عکس‌العمل خود را نسبت به «گرایش سنتی مسیحیت به مخالفت با اساطیر یونانی»، که در پایان سده ۱۸ام رواج یافته بود، میلادی نشان دادند، که در آن تفسیر مسیحیت از اساطیر به عنوان «دروغ» یا حکایت، حفظ شده بود.[۹۰] در آلمان در حدود سال ۱۷۹۶، علاقه به هومر و اساطیر یونانی گسترش یافت. در گوتینگن، خوان ماتیاس گسنر، شروع به احیای آموزه‌های یونانی کرد، در عین حال، جانشینش کریستین گوتلوب هین، با یوهان یواخیم وینکلمان همکاری کرد و تحقیق در زمینه اسطوره‌شناسی را در آلمان و سایر مکان‌ها بنیان‌گذارد.[۹۱]

توسعه زبان‌شناسی مقایسه‌ای در سده ۱۹ام، به همراه اکتشافات قوم‌شناسی در سده ۲۰ام، علم اسطوره را ایجاد نمود. از زمان دوره رومانتیک، تمام مطالعات اسطوره‌ای، مقایسه‌ای بوده‌اند. ویلهم نمهارت، جیمز فریزر، و استیث تامسون روش‌های مقایسه‌ای را به خدمت گرفتند تا موضوعات فولکلور و اسطوره‌ای را طبقه‌بندی کنند.[۹۲] در سال ۱۸۷۱، ادوارد بورنت تیلور کتاب «فرهنگ بدوی» را منتشر کرد. او در این کتاب از روش‌های مقایسه‌ای استفاده نمود و سعی کرد ریشه و تکامل دین را توضیح دهد.[۹۳] رویه تیلور در به یک‌دیگر مربوط ساختن فرهنگ مادی، آیین پرستش و اسطوره برگرفته از فرهنگ‌های بسیار مجزا، کارل گوستاو یونگ و جوزف کمبل را تحت تأثیر قرار داد. ماکس مولر علم جدید اسطوره‌شناسی مقایسه‌ای را در مطالعه اساطیر به کار بست، و در آن تحریف‌هایی را تشخیص داد که از الهیات طبیعی آریایی باقی‌مانده بود. برونیسلاو مالینوفسکی بر روش‌هایی از اسطوره تأکید کرد که وظایف رایج اجتماعی را انجام می‌دهد. کلود لوی-استروس و سایر ساختارگرایان، روابط و الگوهای رسمی اساطیر در سراسر جهان را مقایسه کرده‌اند.[۹۲]

زیگموند فروید مفهوم فراتاریخی و زیستی انسان و نظر دربارهٔ اسطوره را به عنوان توصیف یک ایده سرکوب‌شده معرفی کرد. تعبیر خواب پایه تفسیر اسطوره‌ای فروید است و مفهوم خواب فروید، اهمیت ارتباط‌های متنی برای تعبیر هر عنصر منحصر به فردی در رؤیاها را نشان می‌دهد. این پیشنهاد موجب یافتن نقطه‌ای مشترک بین روش ساختارگراها و روانکاوها در اسطوره می‌شود.[۹۴] کارل گوستاو یونگ با تئوری «ناخودآگاه جمعی»، روش فراتاریخی، روان‌شناسی را توسعه داد و نمونه اولیه، در یک اسطوره به شکل رمز درآمد که از آن خارج می‌شود.[۲] براساس گفته‌های یانگ، «عناصر ساختاری شکل‌دهنده اسطوره باید در ضمیر ناخودآگاه وجود داشته باشند.»[۹۵] رابرت سگال، با مقایسه نظریه یانگ و جوزف کمبل نتیجه می‌گیرد «کمبل برای تفسیر یک اسطوره، نمونه‌های اول (آرکه تایپ‌ها) را در آن شناسایی می‌کند. برای مثال تفسیر کتاب ادیسه نشان خواهد داد زندگی ادیسئوس، چگونه با الگوی قهرمانی سازگاری یافته‌است. درمقابل، یانگ شناسایی کهن‌الگوها را نخستین گام در تفسیر یک اسطوره می‌داند.»[۹۶] کارل کارنی، یکی از بنیان‌گذاران مطالعات جدید در اساطیر یونان، دیدگاه خود را دربارهٔ اساطیر بیان کرده‌است، تا نظریات یانگ دربارهٔ آرکه تایپ‌ها را در اساطیر یونان به کار بندد.[۹۷]

ماکس مولر تلاش می‌کند که با دنبال کردن واقعه‌های ریشه‌ای یک دین هندواروپایی (یا در زمان مولر آریایی)، آن را درک نماید. در سال ۱۸۹۱، او ادعا کرد که «مهم‌ترین اکتشاف در رابطه با تاریخ گذشته انسان در طول سده نوزدهم… این معادله بود: دیائوس پیتا سانسکریتی = زئوس یونانی = ژوپیتر لاتین = تیر در نورس باستان.»[۹۸] سؤال دربارهٔ جایگاه اساطیر یونان در مطالعات هنداروپایی موجب ایجاد تحقیقات بسیار بیشتری از زمان مولر شده‌است. برای مثال، ژرژ دومزیل واژه‌شناس اورانوس یونانی را با وارونای سانسکریتی مقایسه کرده‌است، اگرچه هیچ‌جا اشاره نشده که ریشه این‌دو به یکدیگر پیوسته‌است. در موارد دیگر، تشابه‌های نزدیک در ویژگی‌ها و وظایف، یک میراث رایج را پیشنهاد می‌کند، اما کمبود شواهد زبانی اثبات آن را دشوار نموده‌است، و این درست مشابه شرایط مویرای یونانی و نورن‌های اساطیر اسکاندیناوی می‌باشد.[۹۹]

از سوی دیگر، باستان‌شناسی و اسطوره‌شناسی نشان داده‌اند که یونانیان از برخی تمدن‌های آسیای کوچک و خاور نزدیک الهام گرفته‌اند. به نظر می‌رسد آدونیس معادل یونانی واژه شرقی «خدای دیینگ» می‌باشد. ریشه کوبله در فرهنگ آناتولی یافت می‌شود و بسیاری از پیکرنگاری‌های آفرودیته از خدابانوان سامی نشات گرفته‌اند. همچنین احتمالاً بین نسل‌های الهی اولیه (هرج‌ومرج و فرزندانش) و تیامات در انوما الیش تشابهاتی وجود دارد.[۱۰۰] بر اساس گفته‌های میر رینهود، «مفاهیم دینی شرق نزدیک، از جمله توالی الهی از طریق خشونت و درگیری بین نسل‌ها برای قدرت، وارد اساطیر یونانی شده‌اند».[۱۰۱] علاوه بر ریشه‌های هنداروپایی و شرق نزدیک، برخی محققان به وام‌دار بودن اساطیر یونانی به جوامع پیش هلنیستی می‌اندیشند: کرت، موکنای، پیلوس، تبای، و ارخومنوس.[۱۰۲] مورخان دینی مسحور تعداد ترتیب‌های اسطوره‌ای باستانی مربوط به کرت شده‌اند (ایزدانی چون زئوس و ائوروپه، پاسیفائه، که عاشق مجسمه گاو نری شد و با آن نزدیکی کرد و مینوتور و غیره را به دنیا آورد). مارتین نیلسون نتیجه گرفت که تمام اساطیر یونانی کلاسیک به مراکز موکنایی مربوط بودند و به پیشاتاریخ بازمی‌گردند.[۱۰۳] با این وجود، بر اساس گفته‌های بورکت، پیکرنگاری دوره کاخ‌های کرتی هیچ تأییدی برای این دیدگاه‌ها فراهم نمی‌کند.[۱۰۴]

گسترش عمیق مسیحیت در غرب، از محبوبیت اساطیر یونانی نکاست. با کشف قدمت کلاسیک در رنسانس، اشعار اوید به منبع تأثیرگذاری بر تصورات شعرا، نمایش‌نامه نویسان، موسیقی‌دانان و هنرمندان تبدیل شد.[۱۰۵] از سال‌های اولیه رنسانس، هنرمندانی مانند لئوناردو دا وینچی، میکل آنژ و رافائل، موضوعات پاگانی اساطیر یونانی را به همراه موضوعات مرسوم مسیحیت، به تصویر کشیدند.[۱۰۵] به واسطه زبان لاتین و آثار اوید، اساطیر یونانی شعرای دوران قرون وسطا و رنسانس مانند فرانچسکو پترارک، جووانی بوکاچیو و دانته آلیگیری را تحت تأثیر قرار دادند.[۲]

در اروپای شمالی، اساطیر یونانی هرگز به همان شکل در هنر بصری جلوه نکردند، ولی تأثیر آن بر ادبیات بسیار مشهود بود. تصورات انگلیسی از اساطیر یونانی با جفری چاوسر و جان میلتون آغاز شد و از طریق ویلیام شکسپیر به روبرت بریج در قرن ۲۰ام ادامه یافت. ژان راسین در فرانسه و یوهان ولفگانگ فون گوته در آلمان با تلاش بر روی اساطیر، نمایش‌نامه‌های یونانی را احیا کردند.[۱۰۵] اگرچه در طول عصر روشنگری، عکس‌العمل نسبت به اساطیر یونان در سراسر اروپا گسترش یافت، این اسطوره‌ها به فراهم‌کردن یک منبع مهم مواد خام برای نمایش‌نامه نویسان ادامه دادند، و این موضوع به اپرانامه‌های جرج فردریک هندل و ولفگانگ آمادئوس موتسارت کشیده شد.[۱۰۶] در پایان سده ۱۸ امریال رمانتیسم، آغاز موجی از اشتیاق برای تمام موضوعات یونانی بود، که اساطیر آنان را نیز شامل می‌شد. در بریتانیا، ترجمه‌های جدید تراژدی‌های یونانی و هومر، مایه الهام بسیاری از شاعران (مانند آلفرد تنیسون، جان کیتس، لرد بایرون و پرسی بیش شلی) و نقاشان معاصر (مانند لرد لیتون و لاورنس آلما تادما) شد.[۱۰۷] کریستف ویلیبالد گلوک، ریشارد اشتراوس، ژاک افنباخ و بسیاری دیگر اساطیر یونان را موضوع موسیقی قرار دادند.[۲] نویسندگان آمریکایی قرن ۱۹امریال مانند توماس بولفینچ، و ناتانیل هاوثورن بیان کردند که مطالعه اساطیر کلاسیک، برای درک ادبیات انگلیسی و آمریکایی ضروری است.[۱۰۸] در روزگار اخیر، موضوعات کلاسیک به دست نمایش‌نامه نویسان مانند ژان آنوئیل، ژان کوکتو، و ژان ژیرودو در فرانسه، یوجین اونیل در آمریکا و تی. اس. الیوت در بریتانیا و رمان‌نویسانی مانند جیمز جویس و آندره ژید بازسازی شده‌است.[۲]

الگو:جعبه ارجاع دسته دوم

اساطیر یونانی مجموعه اساطیر و آموزه‌هایی است که به یونان باستان مرتبط می‌باشد، دربارهٔ خدایان و قهرمانان آنان، طبیعت جهان و ریشه‌های آن و اهمیت مکتب و آیین آن‌ها سخن می‌گوید. این اسطوره‌شناسی بخشی از مذهب یونان باستان می‌باشد. محققان به منظور مشخص کردن تأثیرات دینی و سیاسی آن بر یونان باستان و تمدن آن و درک خود اسطوره‌سازی، اسطوره‌ها را بررسی می‌کنند.[۱]

اساطیر یونانی به صراحت و به‌طور گسترده در مجموعه‌ای از داستان‌ها و به‌طور ضمنی در آثار هنری یونانی مانند گلدان‌های نقاشی و هدایای وتیو نمود یافته‌است. اسطوره‌های یونانی می‌کوشند منشأ جهان را توصیف کنند، و جزئیات زندگی‌ها و ماجراهای طیف گسترده‌ای از خدایان، الهه‌ها، قهرمانان، پهلوانان و موجودات اساطیری را بیان می‌نماید. این حساب‌ها در ابتدا در یک سنت شفاهی درج شدند؛ امروزه اساطیر یونانی در درجه اول از ادبیات یونانی معلوم می‌شوند. قدیمی‌ترین منابع ادبی یونان، یعنی اشعار حماسی ایلیاد و ادیسه هومر، بر روی جنگ تروآ و اتفاقات بعدی آن تمرکز کرده‌اند. هزیود، شاعر معاصر هومر، دو اثر به نام‌های تئوگونیا و کارها و روزها نوشته‌است، که دربارهٔ پیدایش جهان، جانشینی قوانین الهی، جانشینی نسل‌های بشر، ریشه مشکلات انسان و ریشه کارهای فداکارانه سخن می‌گوید. همچنین اساطیر در سرودهای هومری، در قطعات اشعار حماسی از چرخه حماسی، در اشعار غنایی، در کارهای تراژیک قرن پنجم قبل از میلاد، در آثار محققان و شاعران عصر هلنیستی، و در متون امپراتوری روم نوشته شده به دست پلوتارک و پوسانیاس دیده می‌شود.

یافته‌های باستان‌شناسی منبع اصلی جزئیات دربارهٔ اساطیر یونانی را فراهم می‌کنند، که در آن خدایان و قهرمانان به‌طور برجسته در تزیین مصنوعات به کار رفته‌اند. طراحی هندسی مصنوعات سفالی قرن هشتم قبل از میلاد، علاوه بر ماجراهای هرکول، صحنه‌هایی از جنگ تروآ را نشان می‌دهند. در دوران موفق یونان باستان، یونان کلاسیک، و یونان هلنیستی، صحنه‌های هومری و صحنه‌های اساطیری متنوع دیگر ظاهر شدند و مکمل ادبیات موجود گشتند[۲] اساطیر یونانی تأثیری عمیق بر فرهنگ، هنر، و ادبیات تمدن غرب داشته، و به عنوان بخشی از میراث و زبان غرب باقی مانده‌اند. از گذشته تا کنون، شاعران و هنرمندان، از اساطیر یونان الهامات فراوانی گرفته و اهمیت و ارتباط معاصر را در موضوعات مختلف کشف کرده‌اند.[۳] داستان‌های اساطیری یونان هویت عام این کشور را رقم زده‌اند و از هنگام ظهورشان در سدهٔ هشت پیش از میلاد از طریق اشعار حماسی هومر، تأثیری به‌سزا در تحول هنر، موسیقی و ادبیات اروپای غربی داشته‌اند. این اشعار ایزدان المپ را معرفی می‌کنند؛ ایزدانی با معایب انسانی، که بر سرنوشت انسان‌های فانی فرمانروایند.

در درجه اول، امروزه اسطوره‌های یونانی از ادبیات یونانی و تضمین‌های روی رسانه‌های مربوط به دوران هندسی از ۹۰۰–۸۰۰ قبل از میلاد، تاکنون شناخته می‌شوند.[۴] در حقیقت، منابع ادبی و باستان‌شناسی با هم ادغام شده‌اند، گاهی با هم موضوعی را تصدیق می‌کنند و گاهی با یک‌دیگر مغایرند؛ اما، در بسیاری از شرایط، وجود این اطلاعات نشانه‌ای بارز برای بسیاری از عناصر اساطیر یونانی است که دارای ریشه‌های واقعی و تاریخی می‌باشد.[۵]

تقریباً در جای‌جای ادبیات یونان، داستان‌های اساطیری نقشی مهم ایفا می‌کنند. با این وجود، تنها کتاب راهنمای عمومی اسطوره‌شناسی که از روزگار یونان باستان نجات یافته‌است، کتابخانه پسئودو-آپولودروس می‌باشد. این کار تلاش می‌کند تا داستان‌های متناقض شاعران را وفق دهند و خلاصه‌ای از اسطوره‌شناسی یونانی و افسانه‌های قهرمانی را فراهم کنند.[۶] آپولودور در ۱۸۰ تا ۱۲۵ قبل از میلاد زندگی می‌کرد، و دربارهٔ بسیاری از این موضوعات نوشته‌است. نوشته‌های او اساس این مجموعه را تشکیل داده‌اند؛ اما «کتاب‌خانه» رویدادهایی را مورد بحث قرار داد که مدت‌ها بعد از مرگش روی داد، از این رو نام پسئودو-آپولودروس را گرفت.

داستان خدايان يونان

در میان قدیمی‌ترین منابع ادبی، دو شعر حماسی هومر، ایلیاد و ادیسه قرار دارند. سایر شعرا، چرخه حماسی را تکمیل کردند، اما این اشعار بعدی و کوتاه‌تر، اکنون تقریباً به‌طور کامل از بین رفته‌اند. «سرودهای هومری» برخلاف نام ظاهری، هیچ ارتباطی با اشعار هومر ندارند. آن‌ها سرودهایی از بخش‌های اول عصر غنایی‌اند.[۷] هزیود، که احتمالاً با هومر هم‌دوره بود، در کتاب تئوگونیا (ریشه خدایان) شرحی کامل از اولین اساطیر یونانی را ارائه می‌کند، که با ایجاد جهان در ارتباط است؛ مثلاً ریشه خدایان، تایتان‌ها و غول‌ها؛ همانند ساخت شجره‌نامه‌ها، داستان‌هایی ملی، و اساطیر علتی. هزیود در کتاب کارها و روزها که آموزشی دربارهٔ زندگی کشاورزی است، پیرامون اساطیر پرومته، پاندورا و پنج دوره سخن می‌گوید.[۲]

شعرای غنایی اغلب موضوعشان را از اساطیر می‌گیرند، اما درون‌مایه آن‌ها کمتر شکل داستانی دارد. شعرای بزم‌سرای یونانی مانند پیندار، باکچیلیدس، سیمونیدس و شعرای روستایی مانند تئوکریتوس، و بیون به برخی حوادث اسطوره‌ای اشاره داشته‌اند.[۸] به علاوه، اسطوره مرکز تئاتر یونان باستان بود. نمایش‌نامه نویسانی مانند آیسخولوس، سوفوکل و اوریپید، بسیاری از قطعه‌های خود را از اساطیر عصر قهرمانان و جنگ تروآ اقتباس کرده‌اند. بسیاری از این داستان‌های تراژیک بزرگ (مانند آگاممنون، و فرزندانش ادیپ، یاسون، مدئا و غیره) شکل کلاسیک خود را در این تراژدی‌ها به دست آوردند. نمایش‌نامه کمدی‌نویس یونانی، آریستوفان، نیز در نمایش‌نامه‌های پرندگان و غوکان، از اساطیر یونان استفاده کرده‌است.[۹]

تاریخ‌نگارانی مانند هرودوت و دیودور سیسیلی، و جغرافی‌دانانی چون پوسانیاس و استرابون، که در سراسر جهان یونان سفر کردند و داستان‌هایی را که می‌شنیدند یادداشت نمودند، بسیاری از اساطیر و افسانه‌های محلی را جمع‌آوری کردند که کمتر جایگزینی را دارا می‌باشند.[۸] به ویژه هرودوت، سنت‌های متنوع عصر خود را جستجو کرد و ریشه‌های تاریخی و اسطوره‌ای را در تقابل یونان با شرق کشف نمود.[۱۰] او تلاش کرد تا ریشه‌ها و ترکیب مفاهیم فرهنگی مختلف را با هم تطبیق دهد.

شعرای عصر هلنیستی و رومی، در درجه اول به عنوان ادبیات خلق اثر می‌کردند نه عملی مذهبی. با این وجود، این شامل جزئیات بسیار مهمی می‌باشد که ممکن است از دست بروند. این طبقه‌بندی شامل کارهای زیر می‌باشد.

برخی از نثر نویسانی که در همان دوران به اساطیر یونانی اشاره داشتند عبارتند از آپولیوس، پترونیوس، لولیانیوس و هلیودروس. دو منبع غیر شعری مهم دیگر عبارتند از «فابولئا» و آسترونومیکا از نویسنده رومی به سبک هیگینوس، «تصورات» فیلوسترادوس پیر و فیلوسترادوس جوان، و «توصیفات» کالیستراتوس.

در نهایت نویسندگان بیزانسی یونانی جزئیات مهمی از اساطیر را فراهم آوردند که بیشتر آن‌ها به آثاری یونانی مربوط می‌شود که امروزه از بین رفته‌اند. این نگهدارندگان اساطیر عبارتند از آرنوبیوس، هسیچیوس، نویسنده کتاب سودا، جان تزتزس، و ائوستاتیوس. این‌ها اغلب با تأثیر از دین مسیحیت به این اساطیر می‌نگرند.[۱۱]

کشف تمدن میسنی، به دست باستان‌شناس مشهور آلمانی، هاینریش شلیمان در سده ۱۹ام میلادی، و کشف تمدن مینوسی در کرت به دست آرتور ایوانس، باستان‌شناس بریتانیایی، در سده ۲۰ام، به توصیف بسیاری از حماسه‌های هومر کمک کرد و گواهی باستان‌شناسی برای بسیاری از جزئیات اسطوره‌ای دربارهٔ خدایان و قهرمانان فراهم نمود. متأسفانه بسیاری از مدارک دربارهٔ اسطوره‌ها و مراسم میسنی‌ها و مینوسی‌ها در مکان‌های غیرقابل دست‌رس قرار دارند، زیرا سندهای خطی بی (یک شکل باستانی یونانی که هم در کرت و هم در سرزمین یونان اصلی بافت شده‌است)، در اصل برای ثبت فهرست‌ها به کار می‌رفتند، اگرچه برای نمونه نام‌های برخی از خدایان و قهرمانان شناسایی شده‌اند.[۲]

طراحی‌های هندسی روی مصنوعات سفالی مربوط به سده ۸ام قبل از میلاد، صحنه‌هایی از ماجراهای هرکول و وقایع جنگ تروآ را نشان می‌دهند.[۲] این نمایش بصری اسطوره‌ها به دو دلیل اهمیت دارد. اولاً، بسیاری از اساطیر یونانی، قبل از منابع ادبی، بر روی گلدان‌ها نقش شده‌اند: از دوازده خوانی که هرکول گذرانده‌است، تنها ماجرای سربروس در متون ادبی معاصر قید شده‌است.[۱۲] ثانیاً، گاهی اوقات منابع بصری اسطوره‌ها یا صحنه‌هایی اسطوره‌ای را نشان می‌دهند که در هیچ منبع ادبی موجودی بیان نشده‌است. در برخی شرایط، اولین نمایش یک اسطوره در هنر هندسی، چندین قرن، قبل‌تر اولین نمایش آن در متون ادبی اتفاق افتاده‌است.[۴] در دوران باستان (۷۵۰–۵۰۰ قبل از میلاد)، کلاسیک (۴۸۰–۳۲۳ قبل از میلاد) و هلنیتسی (۳۲۳–۱۴۶ قبل از میلاد) صحنه‌های اسطوره‌ای هومری و غیره، ظاهر شدند و شواهد موجود ادبی را تکمیل نمودند.[۲]

به‌طور کلی می‌توان گفت اصلی‌ترین منابعی که اسطوره‌های یونانی را معرفی می‌کنند، عبارتند از:

یک: ایلیاد و اودیسه کهن‌ترین آثار ادبیات یونان هر دو اثر هومر و شاید اودیسه دیرگاهی بعد از ایلیاد تنظیم شده‌است. ایلیاد و اودیسه هر دو گویای سازمان اجتماعی کهن‌تری است که نخست در آسیای کوچک به اجرا در می‌آید و الگوی نهایی آن از حدود ۸۰۰ ق. م شکل می‌گیرد و شکل نهائی آن به هنگام فرمانروائی پیسیستراتوس بر آتن [۶۰۰؟ -۵۲۷ ق. م] پدیدار می‌شود.

دو: کارها و روزها اثر هزیود که با برادر خویش برای مرده‌ریگ پدر ستیز داشتند. پدر هزیود از آسیای کوچک بازگشته و در بئوشیه، جایگاه شعر حماسی، اسکان یافته بود. اشعار اسطوره‌ای نسب‌نامهٔ خدایان یا تئوگونی را از هزیود می‌دانند، امّا به نظر می‌رسد که این اثر از کارهای یکی از اعقاب وی و کسی است که از اشعار هزیود متأثر بوده و در آغاز سده ششم ق. م این اثر را پرداخت کرده‌است.

سه: قصاید پیروزی اثر پیندار دربارهٔ قهرمانان المپیک و بزرگ‌ترین مجموعه شعر بزمی دارای محتوای اسطوره‌ای است. پیندار در نیمه سده پنجم قبل از میلاد گردآورنده آثار هومر و شاعران کهن‌تر و شاعری است که اسطوره‌های پیشین را با اصول اخلاقی مورد قبول خویش همساز می‌سازد. شعر و گزارش‌های معاصر جوان‌ترِ وی باخیلد[۱۳] در بردارنده قصاید مشابهی است که با روایات اسطوره‌ای غنی شده‌است.

چهار: آثار تراژدی‌نویسان سده پنجم قبل از میلاد از قبیل آثار آیسخولوس، سوفوکلس و اوریپیدس متأثر از مآخذ پیشین و آنچه پیندار نیز از آن متأثرشده و بیانگر نگرش آنان دربارهٔ سرشت خدایان و جهان بود. برخی از این روایت‌ها همراه اسطوره سبب‌شناسی و بیانگر مراسم آیینی خاصی است در آثار این شاعران بسیاری از اسطوره‌ها تلخیص و در بیان نگرش آنان به کار رفته‌است.

پنج: تنظیم اساطیر به شکل شجره‌نامه از آغاز سده ششم ق. م و از آسیای کوچک آغاز شد و این کار توسط فرهیختگان اسکندریه رواج یافت. در این مسیر با فتح مصر به دست اسکندر مقدونی فاتحان در سرزمین بیگانه از خاستگاه‌های خود سخن می‌گویند و این کار با تقلید آثار تمثیلی اَپولونیوس رودیوس[۱۴] و کالیماخوس انجام می‌گیرد و این کاربرد تمثیلی اسطوره که با کار شاعران رومی و بعدها شاعران اروپائی عصر رنسانس پیوند می‌یابد موجب حفظ اساطیر یونان و روایت‌هایی است که ممکن بود فراموش شوند.

شش: کتاب ادیبانهٔ راهنمایِ یونان اثر پوسانیاس که در ۱۷۰ میلادی نوشته شد. پائوزانیاس در این کتاب از تاریخ اسطوره‌ای سرزمین‌هایی که دیده‌است سخن می‌گوید و مطالب کتاب خود را از مطالعات جغرافیائی آتنی و اسکندریه می‌گیرد و این کتاب دربردارنده مراسم محلی و اسطوره‌هایی است که با باورهای مردمی همراه است.

هفت: شجره‌نامهٔ اسطوره‌ای آپولودروس در همین زمان تنها کتاب کاملی است که اطلاعات اسطوره‌ای ما را کامل می‌کند و با این همه برخی از این روایت‌ها متأثر از آثار تراژیک و روایات اسکندریه و استناد بدان‌ها با تردید انجام گیرد. ترجمه‌های جدید مربوط به اساطیر یونان را نیز نباید نادیده گرفت و در این زمینه می‌توان از ترجمهٔ خوب ایلیاد از لانگ، لیف، و مایرس و ترجمه اودیسه از بوچر و لانگ نام برد. ترجمه همراه با تفسیر کتاب آپولودروس توسط سر جیمز فریزر برای کتابخانه لوئب نیز از این دست است. نظریه‌های فریزر در کتاب شاخهٔ زرین امروزه کاربرد چندانی ندارد امّا این اثر هنوز هم دربردارنده اطلاعات زیادی در زمینه اساطیر است. در زبان انگلیسی فرهنگ مدونی دربارهٔ اساطیر یونان وجود ندارد و کتاب قدیمی سه جلدی فرهنگ اساطیر یونان و روم ویرایش ویلیام اسمیت در ۱۸۷۶ هنوز هم جامع‌تر از کتاب مختصر و مفید اچ. جی رُز دربارهٔ اساطیر یونان است.

اساطیر یونانی، در طول زمان تغییر کرده‌اند تا تکامل فرهنگی آنان را در خود بگنجانند، و در آن، گمان‌هایی آشکار و پنهان، موجب ایجاد این تغییرات شده‌اند. در اشکال ادبیات اسطوره‌شناسی یونانی باقی‌مانده، همان‌طور که بیشتر در پایان تغییرات رو به جلو یافته می‌شود، مانند گفته گیلبرت کوتبرستون، این موضوع ذاتاً به سیاست مربوط می‌شود.[۱۵]

اولین ساکنین شبه‌جزیره بالکان، افرادی بودند که از طریق کشاورزی امرار معاش می‌کردند. آنان با استفاده از روح‌باوری، به تک‌تک بخش‌های طبیعت، روحی را اختصاص داده بودند. در نهایت، این روح‌های مبهم شکل بشر را به خود گرفتند و به عنوان خدایان وارد اسطوره محلی شدند.[۱۶] زمانی که قبایلی از شمال شبه‌جزیره بالکان حمله کردند، یک پانتئون جدید از خدایان را با خود آوردند که بر پایه پیروزی، قدرت، دلاوری در نبرد، و قهرمان‌پروری خشونت‌آمیز بنا نهاده شده بود. سایر خدایان جهان کشاورزی، با آمدن خدایان قدرتمند مهاجمان از بین رفتند یا به شدت مورد بی‌توجهی قرار گرفتند.[۱۷]

بعد از میانه دوران کهن، اسطوره‌ها دربارهٔ ارتباط میان خدایان مذکر و قهرمانان مذکر رفته رفته رایج‌تر گشت، که موازی توسعه تمایل جنسی مرد به پسر جوان در فرهنگ یونان باستان می‌بود، و اعتقاد بر این است که در حدود ۶۳۰ قبل از میلاد معرفی گشته‌است. در پایان سده پنجم قبل از میلاد، شعرا به هر خدای مهم، به جز آرس و همچنین به بسیاری از چهره‌های افسانه‌ای، حداقل یک آرومنوس (پسری نوجوان که همنشین جنسی آنان بود) را نسبت دادند.[۱۸] اساطیر قبلی مانند آشیل و پاتروکلوس نیز دارای چنین رابطه جنسی بودند.[۱۹] در ابتدا شعرای اسکندریه و بعدها ادبای اسطوره‌نگار امپراطوری روم، داستان شخصیت‌های اسطوره‌ای یونانی را با این وجه بیان کردند.

دستاورد شعر حماسی، ایجاد چرخه‌های داستانی و در نتیجه توسعه یک حس تازه بیان وقایع اسطوره‌ای با ترتیب زمانی بود. در نتیجه اساطیر یونانی به عنوان بخشی مهم، در توسعه جهان و انسان گسترش یافت.[۲۰] به دلیل وجود تناقضاتی در داستان‌ها تهیه یک بازه زمانی مطلق غیرممکن است و لذا بیان یک گاه‌شمار تقریبی، کار معقولی است. در نتیجه تاریخچه اسطوره‌ای جهان را می‌توان به سه یا چهار دوره گسترده تقسیم کرد:

درحالی که دوره خدایان، برای دانشجویان امروزی از جذابیت بیشتری برخوردار است، نویسندگان یونانی دوران کهن و کلاسیک علاقه بیشتری به دوره قهرمانان دارند، و بعد از پاسخ به سوالات مربوط به چگونگی ایجاد جهان، یک گاه‌شمار و ثبت از دستاوردهای بشری ایجاد کرده‌اند. برای مثال ایلیاد و ادیسه، هم در تئونوگیا و هم در سروده‌های هومری، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و محبوب‌تر است. تحت تأثیر کار هومر، «تفکر قهرمانی» موجب بازسازی زندگی روحانی شده، که جدا از قلمرو خدایان و مردگان مطرح شده‌است، و می‌توان آن را در زندگی در زیر زمین برگرفته از آثار المپی دریافت.[۲۲] هزیود، در کتاب کارها و روزهای خود، یک طرح از دوره‌های انسان (۴ دوره یا مسابقه انسان) ارائه می‌کند: طلایی، نقره‌ای، برنزی و آهنی. این دوران عبارتند از دوره ایجاد خدایان یا عصر طلایی، که به آیین کرونوس مربوط است، و رقابت‌های بعدی به خلق زئوس مربوط می‌شود. ظهور شیطان با اسطوره پاندورا توصیف می‌شود، زمانی که تمام بهترین قابلیت‌های انسان، به‌جز امید، به دست او نابود می‌گردند.[۲۳] اوید در دگردیسی‌ها، از مفهوم ۴ دوره هزیود حمایت می‌کند.[۲۴]

«اساطیر اصیل» یا «اسطوره‌های آفرینش»، تلاش دارند تا به بیان ساده، آغاز جهان را توصیف کنند.[۲۵] قابل‌قبول‌ترین نسخه ارائه شده، در تئوگونیا توسط هزیود ارائه شده‌است. او با یک خائوس آغاز می‌کند که نشان از نیستی است. بعد از این فضای تهی، گایا (زمین) و برخی موجودات الهی اصلی ظاهر شدند: اروس (عشق)، پرتگاه (تارتاروس)، و اریوس.[۲۶] گایا بدون کمک هیچ جنس مذکری، اورانوس (آسمان) را به دنیا آورد و بعدها همین اورانوس همسر گایا شد و او را بارور ساخت. در پی این پیوند، اولین تایتان‌ها زاده شد، شش مذکر: کئوس، کریوس، کرونوس، هیپریون، پاپتوس، و اکئانوس؛ و شش مؤنث: امنموسینی، فوبه، رئا، تئا، تمیس، و تتیس. بعد از تولد کرونوس، گایا و اورانوس تصمیم گرفتند که دیگر تایتانی را به دنیا نیاورند. اورانوس، تک‌چشم‌ها (سیکلوپ‌ها) و صددست‌ها (هکاتونکایرها)، را به درون تارتاروس پرتاب کرد تا تایتان‌ها را دنبال کنند. این کار موجب خشمگین شد گایا شد. گایا، کرونوس (جوان‌ترین و وحشتناک‌ترین فرزند گایا[۲۶]) را متقاعد کرده بود که پدرش را عقیم کند. او این کار را انجام داد، و به حاکم تایتان‌ها تبدیل شد، با خواهرش، رئا ازدواج کرد، و سایر تایتان‌ها دربار او را تشکیل دادند.

جنگ میان پدر و پسر، زمانی تکرار شد که کرونوس در مقابل پسرش، زئوس قرار گرفت. از آن‌جا که کرونوس به پدرش خیانت‌کرده بود، این ترس در او وجود داشت که فرزندش نیز همین کار را با او انجام دهد، لذا هر وقت رئا فرزندی به دنیا می‌آورد، آن را می‌دزدید و می‌خورد. رئا از این کار او متنفر گشت و زئوس را با یک حیله پنهان نمود، و به جای فرزندش، سنگی را در پتو پیچید و به خورد کرونوس داد. زمانی که زئوس به بلوغ کامل رسید، نوعی نوشیدنی زهرآگین را به خورد کرونوس داد تا او استفراغ کند، و در نتیجه تمام فرزندان رئا و همچنین آن تکه سنگ، که در تمام این مدت در شکم او بودند، خارج شدند. سپس زئوس، برای سلطنت بر خدایان، با کرونوس وارد جنگ شد. در نهایت، زئوس، خواهران و برادرانش، با کمک سیکلوپ‌ها (که به دست زئوس از تارتاروس آزاد شده بودند)، به پیروزی رسید، و کرونوس و تایتان‌ها به تارتاروس پرتاب شدند.[۲۷]

زئوس نیز گرفتار همین نگرانی شد، و بعد از پیش‌گویی دربارهٔ فرزند اولین همسرش متیس، که قرار بود خدایی بزرگ‌تر از زئوس را به دنیا آورد، او را بلعید. .[۲۸] متیس در آن زمان آتنا را در شکم خود داشت، و در نهایت بعد از رشد کامل به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه، از پیشانی زئوس خارج شد.[۲۹]

کهن‌ترین اندیشه یونانی دربارهٔ شعر با توجه به تئونوگیا، سبک شاعرانه اولیه (اساطیر اولیه) بود و نیرویی جادویی بدان نسبت داده می‌شد. اورفئوس، شاعر سبک کهن، همچنین خواننده کهن نسبت‌نامه‌های خدایان بود. او در آرگونائوتیکای آپولونیوس، می‌کوشد دریا و طوفان را با این آوازها آرام کند، و در هبوطش به هادس قلب‌های سنگی خدایان زیرزمین را به حرکت درآورد. زمانی که هرمس در «سرودهای هومری برای هرمس»، چنگ رومی را اختراع می‌کند، اول از همه آوازی دربارهٔ تولد خدایان می‌خواند.[۳۰] تئونوگیا هزیود، نه تنها کامل‌ترین متن باقی‌مانده دربارهٔ خدایان است، بلکه کامل‌ترین متن باقی‌مانده از اشعار کهن می‌باشد که دارای نیایش‌های طولانی برای موزها است. تبارنامه ایزدان موضوع بسیاری از اشعار از بین رفته نیز می‌باشد که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد نسبت داده شده به اورفئوس، موسایئوس، اپیمنیدس، آباریس، و سیار شاعران بلندپایه اشاره کرد. نشانه‌هایی وجود دارند که بیان می‌کنند افلاطون با تبارنامه ایزدان اورفئوس آشنایی داشته‌است.[۳۱] اغلب افراد نسبت به اعتقادات مذهبی خود سکوت می‌کردند، و زمانی که این اعتقادها وجود دارد طبیعت فرهنگ به وسیله اعضای یک جامعه بروز نخواهد یافت. بعد از آن که آن‌ها دیگر اعتقاداتی مذهبی نبودند، کمتر کسی از این آیین‌ها و مراسم آگاه خواهد بود.

تصاویری که در اشعار و آثار هنری مذهبی یافت می‌شوند، تفسیر شده و احتمالاً، در بسیاری از اسطوره‌ها و داستان‌ها به غلط تفسیر شده‌اند. با توجه به فلسفه نوافلاطونی و اوراق پاپیروسی از زیر خاک بیرون آمده، بخش اندکی از آن‌ها جان سالم به در برده‌اند. یکی از این اوراق، به نام پاپیروس درونی اکنون ثابت می‌کند که دست‌کم از سده پنجم پیش از میلاد، اشعار خداشناسی-کیهان‌شناسی اورفئوس وجود داشته‌اند.[۳۲]

اولین فلاسفه‌ای که به دنبال خاستگاه جهان بودند، علیه مفاهیم اسطوره‌ای محبوب که مدت‌ها بود در یونان وجود داشت واکنش نشان دادند. برخی از این مفاهیم محبوب را می‌توانم در اشعار هومر و هزیود دید. در آثار هومر، زمین یک صفحه تخت است که در رودخانه اوکئانوس شناور می‌باشد و بر نیم‌کره بالا یا آسمان که شامل خورشید، ماه و ستارگان است، تسلط دارد. خورشید (هلیوس)، مانند یک ارابه‌ران، آسمان را طی می‌کند و در طول شب، در کاسه‌ای طلایی در اطراف زمین، کشتی می‌راند. خورشید، زمین، آسمان، رودخانه‌ها و بادها در دعاها و سوگندها ذکر شده‌اند. شکاف‌های طبیعی به معنای دروازه ورود به خانه زیرزمینی هادس و اجداد او (خانه مردگان) اند.[۳۳] همواره تحت تأثیر فرهنگ‌های دیگر موضوعاتی جدید فراهم می‌شد.

بر اساس اسطوره‌شناسی دوران کلاسیک، بعد از سرنگونی تیتان‌ها، گروه ایزدان (پانتئون) و ایزدبانوان برپا شد. در میان ایزدان اصلی یونان، ایزدان المپ‌نشین بودند که بالای کوه المپ و تحت نظارت زئوس پدید آمدند. (محدودیت آن‌ها به ۱۲ عدد، ظاهراً به ایده‌های مدرن نسبت داده می‌شود)[۳۴] به جز المپ، خدایان متنوع پرستش‌شده یونانی در اطراف، خدای نیمه‌انسان-نیمه‌بز شکل پان، نیمف (روح‌های رودخانه‌ها)، نیاد (که در چشمه‌ها ساکن است)، دریاد (که روح درختان است)، نرئیدها (که ساکن دریاست)، خدایان رودخانه، ساتیر، و غیره می‌باشد. به‌علاوه، نیروهای تاریک جهان زیر زمین وجود داشتند که از جمله آن‌ها الهه‌های انتقام اند که مجرمان را تعقیب می‌کنند.[۳۵] به افتخار پانتئون‌های یونان باستان، شعرا، آوازهای هومری را ایجاد کردند (مجموعه‌ای از سی‌وسه آواز).[۳۶] به عقیده گرگوری نگی، آوازهای هومری بزرگ‌تر به عنوان مقدماتی ساده، هر یک خدایی را فرا می‌خوانند.[۳۷]

در مجموعه عظیم اسطوره‌ها و افسانه‌های یونانی، ایزدان ملی مردم یونان در کالبد آرمانی انسانی توصیف شده‌اند. بر اساس گفته‌های والتر بورکت، ویژگی‌های توصیفی قائل شدن جسم انسانی برای خدایان اینست که، «خدایان یونانی انسانند، نه انتزاعی، ذهنی یا مفهومی».[۳۸] بدون در نظر گرفتن اشکال اساسی خدایان یونان باستان، آن‌ها اغلب دارای قابلیت‌های خارق‌العاده‌ای هستند؛ به‌طور قابل توجه، خدایان تحت تأثیر بیماری‌ها قرار نمی‌گیرند، و تنها در شرایط بسیار بسیار ویژه زخمی می‌شوند. یونانیان جاودانگی را مشخصه‌ای از خدایان خود می‌دانستند؛ این جاودانگی، همراه با جوانی لایزال، حاصل استفاده مکرر شهد بود که در اثر آن خون الهی در رگ‌هایشان نو می‌شد.[۳۹]

هر ایزد از سلسله خود فرود آمده‌است، منافعی جدا را دنبال می‌کند، در محدوده معینی تخصص دارد، و به وسیله شخصیتی واحد اداره می‌شود؛ با این وجود، این توصیفات از متون باستانی متعددی ریشه گرفته‌اند، در نتیجه همواره با هم موافق نیستند. وقتی در اشعار، مناجات، یا مکاتب، به این خدایان اشاره می‌شود، از نام‌ها و القاب ترکیبی در آن‌ها استفاده می‌گردد، تا آنان را از خدایان مشابه خود متمایز گردانند (برای مثال آپولون موساگتس همان “آپولون، رهبر موزهاست”). از طرف دیگر، یک لقب بخش ویژه‌ای از یک ایزد را معین می‌کند.

بسیاری از ایزدان به بخش معینی از زندگی مربوط می‌شوند. برای مثال، آفرودیته، ایزدبانوی عشق و زیبایی، آرس ایزد جنگ، هادس ایزد جهان زیر خاک، و آتنا ایزدبانوی هوش و شجاعت است.[۴۰] برخی ایزدان مانند آپولون و دیونیسوس، دارای شخصیت‌های پیچیده و مخلوطی از عملکردها بودند، درحالی که دیگران، مانند هستیا، و هلیوس اندکی فراتر از تجسم شخصیتند. اصلی‌ترین نیایشگاه‌های یونان باستان، به‌شمار محدودی از خدایان اختصاص یافته‌اند، که مربوط به مکاتب سراسری یونانی (پان‌هلنیک) می‌باشند. اما، در مناطق و روستاهای منحصر به‌فرد رایج بود که مکاتب خود را به ایزدان کوچک‌تر اختصاص دهند. بسیاری از شهرها از افتخار دربرداشتن خدایان مشهور و مراسم و اسطوره‌های مرتبط با آنان برخوردار بودند. در دوره قهرمانی، آیین قهرمانان، مراسم خدایان را تکمیل کرد.

پل ارتباطی دوره‌ای که ایزدان به تنهایی زندگی می‌کردند و دوره‌ای که دخالت الهی در امور انسان محدود شد، یک دوره انتقالی است که در آن، خدایان و انسان‌های فانی به سمت هم حرکت می‌کنند. این همان روزهای اول جهان است که گروه‌ها با آزادی بیشتری نسبت به بعد، با یکدیگر مخلوط می‌شدند. بیشتر این داستان‌ها را اوید در کتاب گردیسی‌های خود بیان کرده‌است و آن‌ها اغلب به دو دسته موضوعی تقسیم می‌شوند: داستان‌های عشق، و داستان‌های مجازات.[۴۱]

داستان‌های عاشقانه اغلب شامل رابطه جنسی با محارم، فریب یا تجاوز خدای مذکر به زن فانی، و در نتیجه ایجاد فرزند قهرمان می‌باشد. این داستان‌ها در حالت کلی بیان می‌کنند که باید از روابط بین خدایان و انسان‌های فانی جلوگیری کرد؛ حتی روابط موافق به ندرت پایان خوشی داشتند.[۴۲] در موارد معدودی، زن الهی با مرد فانی رابطه برقرار می‌کند، نمونه‌ای از آن در سرود هومری آفرودیته ذکر شده‌است. این الهه با آنخیسس رابطه جنسی برقرار می‌کند و در نتیجه آینیاس به دنیا می‌آید.[۴۳]

نوع دوم (داستان‌های مجازات) شامل تخصیص یا اختراع برخی از مصنوعات مهم فرهنگی می‌باشد، مانند زمانی که پرومته آتش را از خدایان می‌دزدد، زمانی که تانتالوس، شهد را از جام زئوس می‌دزدد و به افراد خود می‌دهد، راز خدایان را برای آنان آشکار می‌سازد، زمانی که پرومته یا لیکائون قربانی‌کردن را کشف می‌کند، زمانی که دمتر کشاورزی و اسرار را به تریپتولموس می‌آموزد، یا زمانی که مارسواس، درشت‌نی را اختراع می‌کند و با آپولو، وارد مسابقه‌ای در موسیقی می‌شود. ایوان موریس، ماجراهای پرومته را با عنوان “مکانی، میان تاریخ خدایان و انسان‌هاً بیان می‌کند.[۴۴] قطعه‌ای از یک پاپیروس بی‌نام، که به قرن سوم مربوط است، مجازات لیکورگوس، پادشاه تراکیه را به دست دیونیسوس نشان می‌دهد، که خیلی دیر خدای جدید را به رسمیت می‌شناسد و در نتیجه دچار مجازاتی مخوف می‌شود که تا زندگی پس از مرگ نیز برایش ادامه می‌یابد.[۴۵] داستان رفتن دیونیسوس به تراکیه، باری برپایی آیین خود، موضوع یکی از تراژدی‌های سه‌گانه آن دوران است.[۴۶] در داستانی دیگر، یعنی باخای اوریپید، پادشاه تبای، پنتئوس، به دست دیونسیوس مجازات می‌شود، زیرا او به این خدا بی‌احترامی و از مایندادسها (پرستندگان مونث خدا) جاسوسی کرده بود.[۴۷]

در داستانی دیگر، بر اساس یک داستان مردمی قدیمی،[۴۸] و بازتاب یک موضوع مشابه، دمتر به دنبال دختر خود، پرسفونه بوده، که شکل یک پیرزن به اسم دوسو را به خود گرفته بود. سلئوس، پادشاه الوزیس در آتیک، با گرمی از دمتر استقبال کرد. دمتر برای قدردانی از پذیرایی گرم سلئوس، تصمیم گرفت پسرش دموفون را به یک خدا تبدیل کند، اما او قادر به تکمیل مراسم نشد، زیرا مادرش متانیرا وارد شد و پسرش را در آتش دید و از ترس فریاد کشید، که این کارش دمتر را عصبانی کرد. دمتر از این‌که آن زن فانی نادان مفهوم و تشریفات را درک نمی‌دانست اظهار تاسف نمود.[۴۹]

داستان خدايان يونان

دوره زندگی قهرمانان را دروه قهرمانی یونان گویند.[۵۰] اشعار حماسی، چرخه‌هایی از داستان‌ها را پیرامون قهرمانان رویدادهای مشخص ایجاد نموده و میان قهرمانان داستان‌های مختلف ارتباط محکمی برقرار کرده‌است. براساس گفته‌های کن دودن، «حتی یک تأثیر حماسی وجود دارد: ما می‌توانیم در نسل‌های پی‌درپی سرنوشت خانواده‌ها را دنبال کنیم.»[۲۰]

بعد از گسترش آیین قهرمانی، خدایان و قهرمانان قلمرویی تشکیل داده‌اند و در سوگندها و مناجاتی که به آن‌ها اشاره دارند، با یک‌دیگر پیوند یافته‌اند.[۲۲] در مقابل دوره خدایان، در دوره قهرمانان، فهرست قهرمانان هرگز شکلی ثابت و نهایی نداشته‌است؛ دیگر هیچ خدای بزرگی آفریده نشد، ولی قهرمانان جدید همواره می‌توانستند از اترش مرده بیرون برخیزند. تفاوت مهم دیگر میان آیین قهرمانی و آیین خدایان اینست که قهرمان به مرکز هویت گروه محلی تبدیل می‌شود.[۲۲]

رویدادهای هرکول، مطلع دوره قهرمانان است. سه رویداد بزرگ به این دوران نسبت داده می‌شود: سفر آرگونوت‌ها، چرخه تبان و جنگ تروآ.[۵۱]

برخی محققان معتقدند[۵۲] در پشت اسطوره‌شناسی پیچیده هرکول، احتمالاً مردی واقعی وجود داشت، که شاید پهلوانی از امپراطوری آرگوس بود. برخی محققان بر این اعتقادند که داستان هرکول تمثیلی از خورشید است که سالانه از ۱۲ برج آسمان عبور می‌کند.[۵۳] سایرین، به اسطوره‌های اولیه از دیگر فرهنگ‌ها اشاره می‌کنند که داستان هرکول را به عنوان اقتباسی محلی از اسطوره‌های قهرمان نشان می‌دهند و به خوبی ایجاد شده‌اند. طبق تصورات، هرکول فرزند زئوس و آلکمنه، نوه پرسئوس است.[۵۴] ویژگی‌های خارق‌العاده و منحصر به فرد او، به همراه بسیاری از موضوعات فولکلور، مواد بیشتری برای این افسانه محبوب فراهم آوردند. او به عنوان یک قربانی‌کننده نشان‌داده شده، مؤسس قربانگاه‌ها معرفی شده، و طبق تصورات در خوردن بسیار حریص بوده‌است. از ویژگی آخر او در بسیاری از طنزها استفاده شده‌است، درحالی که پایان تراژیک داستانش، ابزاری مناسب را برای تراژدی فراهم می‌کند.[۵۵] در ادبیات و هنر، هرکول به عنوان مردی بسیار قدرتمند با قدی معتدل توصیف شده‌است؛ سلاح ویژه او کمان بود ولی اغلب از گرز نیز استفاده می‌کرد. نقاشی‌های روی گلدان‌ها محبوبیت بی‌نظیر هرکول را نشان می‌دهند. جنگ او با شیر، صدها بار به تصویر کشیده‌شده‌است.[۵۶]

هرکول وارد اساطیر رومی و اتروسکی نیز شده، و فریاد هرکول همان‌طور که در میان یونانیان شهرت دارد، بین رومیان نیز رایج است.[۵۶] در ایتالیا او را به عنوان خدای بازرگانان و تجار می‌ستودند، اگرچه دیگران نیز به دلیل ویژگی خوش‌شانسی و فرار از خطر او را مورد پرستش قرار می‌دادند.[۵۴]

هرکول از طریق ملاقات با نیاکان رسمی پادشاهان دوری‌ها، به بالاترین درجه اجتماعی منصوب شد. این موضوع از مهاجرت دوری‌ها به پلوپونز معلوم می‌گردد. هولوس، قهرمان یک قبیله دوری، پسر هرکول و یکی از هراکلیدای‌ها شد (فرزندان متعدد هرکول، به‌ویژه فرزندان هیلوس—سایر هراکلیدای‌ها عبارتند از ماکاریا، لاموس، مانتو، بیانور، تلپولموس، و تلفوس). این هراکلیدای‌ها امپراطوری‌های پلوپونزی را که شامل موکنای، اسپارت، و آرگوس بود فتح کردند، و بر اساس افسانه‌ها، حق حکمرانی بر اجدادشان را ادعا نمودند. به برخاستن آن‌ها برای تسلط، اغلب “تهاجم دوری‌هاً گویند. بعدها امپراطوران لیدی و مقدونی نیز از هراکلیدای‌ها بودند.[۵۷]

سایر اعضای این نسل اولیه قهرمانان مانند پرسئوس، دئوکالیون، تسئوس و بلروفون، صفات رایج بسیاری مشابه هرکول داشتند. مانند او، ویژگی‌های آنان منحصربه‌فرد، خارق‌العاده و نزدیک متل (قصه) است، زیرا آنان نیز هیولاهایی مانند شیمر و مدوسا را کشتند. ماجراهای بلروفون پیش‌پا افتاده‌اند، و از این رو مشابه ماجراهای هرکول و تسئوس می‌باشند. فرستادن یک قهرمان به مرگ فرضی نیز موضوعی رایج بود که در این داستان‌های سنتی قهرمانی اولیه مانند پرسئوس و بلروفون مورد استفاده قرار گرفت.[۵۸]

نوشتار اصلی: آرگونوت‌ها

تنها شعر حماسی هلنیستی باقی‌مانده، آرگونوتیکا، اثر آپولونیوس از رودس (شاعر حماسی، محقق و مدیر کتابخانه اسکندریه مصر) اسطوره سفر دریایی یاسون و آرگونات‌ها را برای بازیابی پشم زرین از سرزمین اسطوره‌ای کولخیس بیان می‌کند. در آرگونوتیکا، به دستور پادشاه پلیاس، یاسون گرفتار می‌شود، به این پادشاه ابلاغ شده بود که فردی با یک صندل خواهد آمد و نمسیس او خواهد بود. یاسون یکی از صندل‌های خود را در رودخانه از دست داد، وارد دربار پلیوس شد، و این حماسه شکل گرفت. تقریباً تمام قهرمانان نسل بعد از هرکول، همراه یاسون، در کشتی آرگو به سمت پشم زرین حرکت نمودند. همچنین تسئوس در میان این نسل بود، او به کرت رفته بود تا سر مینوتور را ببرد؛ آتالانته، زن قهرمان، و ملئاگروس، که دارای چرخه حماسی در رقابت با ادیسه و ایلیاد بود. پیندار، آپولونیوس از روده و بابیلیوتکا، تلاش کردند لیست کاملی از آرگونات‌ها را ارائه دهند.[۵۹]

اگرچه آپولونیوس این داستان را در قرن سوم قبل از میلاد نوشته‌است، اما ریشه آن به قبل از داستان ادیسه بازمی‌گردد، که ظاهراً ادیسئوس با ویژگی‌های یاسون خو گرفته‌است (سرگردان بودن ادیسئوس برپایه آن بوده‌است).[۶۰] در دوران باستان، این سفر یک حقیقتی تاریخی بود، و این حادثه در دریای سیاه اطراف یونان رخ داد.[۶۱] همچنین این داستان بسیار محبوب است، و چرخه‌ای از بسیاری از افسانه‌های محلی را شکل می‌دهد. به ویژه داستان مدئا، از تصورات اشعار تراژیک به‌دست آمده‌است.[۶۲]

میان آرگو و جنگ تروآ، نسلی وجود داشت که به‌طور عمده به دلیل جرم‌های مخوفش مشهور بود. این شامل اعمال آترئوس و تیئستس در آرگو نیز می‌شد. پشت اسطوره خانه آترئوس (یکی از دو خاندان قهرمان خانه لابداکوس)، مسئله انتقال قدرت و روش ورود به سلطنت وجود دارد. آرتئوس و تیئستس دوقلو، به همراه فرزندانشان نقشی محوری در تراژدی انتقال قدرت در مکنای ایفا می‌کنند.[۶۳]

چرخه تبان با رویدادهای مربوط به کادموس، بنیان‌گذار شهر، و بعدها با کارهای لایوس و ادیپ در تبس ارتباط دارد؛ مجموعه‌ای از داستان‌ها که در نهایت منجر به غارت شهر به دست اپیگون‌ها شد.[۶۴] متون حماسی اولیه نشان می‌دهند ادیپ بعد از این وحی که یوکاسته مادرش بود، به حکومت بر تبس ادامه داده‌است، او بعداً بار دیگر ازدواج می‌کند و از زن دوم خود صاحب فرزند می‌شود—این داستان به‌طور قابل توجهی با داستانی که از طریق تراژدی و متون اسطوره‌ای بعدی می‌دانیم، متفاوت است.[۶۵]

نقطه اوج اساطیر یونانی جنگ تروآ است، که بین یونان و تروآ اتفاق افتاد. در آثار هومر، مانند ایلیاد، داستان‌های اصلی شکل و تجسم یافته، و موضوعات منحصر به فرد، بعدها و به ویژه در درام‌های یونانی شفاف‌سازی شده‌اند. به دلیل داستان آینیاس، قهرمانی تورآ که آن‌جا را ترک کرد و شهری را بنا نهاد که امروزه بدان روم می‌گویند، جنگ تروآ در فرهنگ رم باستان نیز محبوبیت عظیمی بدست آورده‌است، این موضوع در کتاب انه‌اید ویرژیل (کتاب دوم ویرژیل که مشهورترین منبع به آتش کشیده شدن تروا می‌باشد) ذکر شده‌است.[۶۶] در نهایت دو نوشته شبه تاریخی به زبان لاتین وجود دارند که نام‌هایشان دیکتیس کرتنسیس و دارس فریگیئوس می‌باشند.[۶۷]

چرخه جنگ تروآ، که مجموعه‌ای از اشعار حماسی می‌باشد، با رویدادهایی آغاز شد که منجر به جنگ شدند: اریس و سیب طلایی کالیستی، و قضاوت پاریس، ربودن هلن، قربانی کردن ایفیگنیا در آولیدا. یونانیان برای برگرداندن هلن، تمام نیروهای نظامی خود را به رهبری آگاممنون، برادر منلائوس، و پادشاه آرگوها و موکنای روانه کردند، اما تورآ از بازگرداندن هلن امتناع کرد. ایلیاد، که طول جنگ را ده سال ذکر می‌کند، از اختلاف بین آگاممنون و آشیل سخن می‌گوید. آشیل بهترین جنگ‌جوی یونانی بود، و پس از کشته شدن دوست نزدیکش، پاتروکلوس به دست هکتور، پسر پریاموس، فرمانروای تروآ، به نبرد با وی رفت و او را کشت. پس از کشته‌شدن هکتور، متحدانی عجیب به تروا می‌پیوندند، که از جمله آن‌ها پانته‌زیله، ملکه آمازون‌ها، و ممنون، پادشاه حبشه و پسر ائوس می‌باشند.[۶۸] آشیل هر دوی آنان را می‌کشد، اما نهایتاً پاریس با پرتاب پیکانی به سمت پاشنه آشیل، او را از پا درمی‌آورد. پاشنه آشیل تنها بخش بدن او بود که رویین‌تن نبود. یونانیان قبل از تصرف کامل تروآ، باید ابتدا تصویر چوبی تصویر آتنا (پالادیوم) را از داخل دژ می‌دزدیدند. آنان نهایتاً به کمک آتنا، اسب تروآ را ساختند. با وجود هشدارهای کاساندرا، دختر پریاموس، که در پیش‌گویی خبره بود، سینون، جنگ‌جوی یونانی تورآ را متقاعد ساخت تا اسب را به عنوان هدیه‌ای از سوی آتنا، به درون دیوارهای تروآ برند؛ مار دریایی، لائوکوئون کشیش را که سعی کرد اسب را خراب کند، بلعید. شب‌هنگام ناوگان یونان بازگشت و یونانیانی که در اسب مخفی شده بودند، در تروآ را گشودند. در طی جنگی که روی داد، پریاموس و تمام فرزندان باقی‌مانده اش به قتل رسیدند؛ زنان تروآ به عنوان برده به شهرهای مختلف یونان فرستاده شدند. سفرهای دریایی ماجراجویانه رهبران یونان به سوی خانه (شامل سرگردانی‌های ادیسئوس و آئنیاس (آئنید)، و قتل آگاممنون) در دو شهر حماسی به نام‌های “بازگشت ” و “ادیسه” هومر بیان شده‌اند.[۶۹] چرخه تروا نیز شامل ماجراهای فرزندان نسل تروا (برای مثال اورستس و تلماخوس) می‌باشد.[۶۸]

جنگ تروآ موضوعات متنوعی را فراهم کرده‌است و به یک منبع اصلی الهام برای هنرمندان یونانی تبدیل شده‌است (برای مثال متوپه در پارتنون غارت تورآ را به تصویر کشده‌است)؛ این تقدم هنری برای موضوعات که از چرخه تروآ حاصل شده‌است، اهمیت آن را برای تمدن یونان نشان می‌دهد.[۶۹] چرخه‌های اسطوره‌ای مشابهی برای مجموعه‌ای از نوشته‌های ادبی اروپا الهام بخش بوده‌اند. برای مثال، نویسندگان تورآ در قرون وسطا، که در درجه اول با هومر آشنا نیستند، در افسانه تروآ، منبعی غنی از داستان‌های قهرمانی و رمانتیک و چهارچوبی مناسب برای ایده‌های مهم خود یافته‌اند. نویسندگان قرن دوازدهم میلادی مانند بنوا دو سنت-مور (نویسنده داستان عاشقانه تروآ (۱۱۵۴–۶۰))، و جوزف از اکستر (نویسنده کتاب در جنگ تروآ، ۱۱۸۳)، بر اساس نسخه یافته شده در «دیکتس اند دیرز» داستان را بازنویسی می‌کنند. بنابرین آن‌ها از نظر هوراس و مثال ورژیل پی‌روی می‌نمایند: آن‌ها به جای گفتن چیزی کاملاً نو، شعری از جنگ تروآ را می‌سرایند.[۷۰]

ار اصلی‌ترین قهرمانانی که در جنگ تروآ حضور داشتند می‌توان به این موارد اشاره کرد:

در جناح تروآ:

در جناح یونان:

در ۳۳۸ پیش از میلاد، یونان به دست فیلیپ دوم مقدونی افتاد و به زودی بخشی از امپراطوری اسکندر مقدونی شد. اما کمتر از دو سده بعد، در ۱۴۶ پیش از میلاد قدرت گستردهٔ روم باعث شد که یونان به یک استان رومی تنزل یابد. اما این پایان فرهنگ یونانی نبود، زیرا رومی‌ها بسیاری از ایزدان و ایزدبانوان یونانی را با نام‌های دیگر اقتباس کردند (زئوس به ژوپیتر، آفرودیته به ونوس و هراکلس به هرکول تبدیل شد). اعتقاد یونانیان به ایزدان بین ۸۰۰ و ۳۳۰ پیش از میلاد به اوج خود رسید. هر یک از شهرهای یونان باستان صاحب اسطوره‌ها، قهرمانان و جشن‌های ویژهٔ خود شد. با وجود تفاوت‌ها، شعایر و جشن‌هایی مثل بازی‌های المپیک وجود داشت که همه آزادان یونانی می‌توانستند در آن شرکت کنند. علاوه بر این، منظومه‌های بزرگ حماسی هومر، هزیود و دیگر خنیاگران در سراسر جهان یونانی شناخته شده بود. مضامین جهانی همچون سفر یاسون و آرگونات‌ها در جستجوی پشم زرین، دوازده خوان هرکول، ماجراجویی اودیسئوس در بازگشت از جنگ تروآ به شکل‌گیری مفهوم ملیت کمک کرد. افسانه‌های یونانی بخشی از سنت داستان‌گویی است که از عصر برنز آغاز شد و داستان‌ها و پیش‌زمینه آن‌ها به تدریج در عصرهای کهن و کلاسیک تبدیل به ادبیات نوشتاری گشت.

تمدن غرب طی سده‌های متمادی اساطیر را فقط در اساطیر یونان متجلی می‌دیده‌است. تنها زمانی که مجموعه‌های اساطیری فرهنگ‌های دیگر به وجود آمد، روشن شد که اساطیر یونانی چقدر منحصر به فرد بوده و چه نقش مهمی داشته‌اند. سنت داستان‌گویی باعث رواج اسطوره‌ها شد و بدین وسیله دهان‌به‌دهان می‌گشت. از این رو، ایزدان را به هنگام نگارش اسطوره‌ها در حدود ۷۵۰ پیش از میلاد به خوبی می‌شناختند. وقتی در سدهٔ ۵ پیش از میلاد آتن مرکز حیات معنوی شد، بیش از نیمی از جمعیت بزرگسال و مذکر شهر می‌توانستند بنویسند و بخوانند. سطح سواد در همهٔ شهرهای یونانی این دوره بالاتر از دوره‌های دیگر فرهنگ غرب پیش از قرن بیستم بود.

در مرکز اساطیر یونانی، ایزدانی وجود داشتند که گفته می‌شد بر روی المپ، بلندترین کوه یونان زندگی می‌کردند. ایزدان و ایزدبانوهای المپ شبیه به مردان و زنان بودند (اگرچه آن‌ها این اختیار را داشتند تا شکل خود را به حیوانات یا چیزهای دیگری تغییر دهند) که بر طبق بسیاری از افسانه‌ها آن‌ها نسبت به احساسات و عواطف انسان‌ها آسیب‌پذیر بودند. دوازده ایزد اصلی المپ‌نشین در اساطیر یونانی شامل: زئوس پادشاه و پدر تمام ایزدان، هرا ملکهٔ ایزدان و الههٔ ازدواج و زنان، آفرودیته الهه عشق و زیبایی، آپولو ایزد شعر و موسیقی، آرس ایزد جنگ یونانی، آرتمیس الهه شکار و حیوانات، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، دمتر الهه کشاورزی و حاصلخیزی، دیونیسوس ایزد شراب و جشن، هفائستوس ایزد آتش و آهنگری، هرمس ایزد پیغام‌رسان و پوزئیدون ایزد دریاها بودند. گاهی وقت‌ها ایزدان دیگری همچون هادس، هستیا و اروس را نیز جزوه المپ نشینان برمی‌شمارند.

یونانیان باستان به دو صورت به اسطوره‌ها گوش فرا می‌دادند: جشن خصوصی و جشن عمومی. آنچه از اسطوره‌ها می‌دانیم برگرفته از کتیبه‌ها و آرایه‌ها بر ظروف سفالی است که در مجالس خصوصی شعر موسیقی رواج داشت. جشن‌های عمومی چشم‌انداز بزرگ‌تری داشت و حدود شانزده هزار نفر می‌توانستند از یک ضیافت عمومی، قربانی مذهبی و نمایش لذت ببرند. راپسودها بازیگران حرفه‌ای بودند که اشعار مبتنی بر اساطیر را با موسیقی می‌خواندند.

در یونان باستان، اسطوره در قبل زندگی روزمره قرار داشت.[۷۱] یونانیان اسطوره را بخشی از تاریخ خود می‌دانند. آن‌ها برای توصیف پدیده‌های طبیعی، تغییرات فرهنگی، و دوستان و دشمنان سنتی از اسطوره استفاده می‌کردند. ترسیم کردن نزول رهبران از یک خدا یا قهرمان، مایه افتخار بود. کمتر کسی شک دارد که یک رویداد حقیقی پشت جنگ تروآ بیان شده در ایلیاد و ادیسه وجود دارد. بر اساس گفته‌های ویکتور دیوس هنسن، یک تاریخ‌دان نظامی، مقاله‌نویس سیاسی و استاد مطالعات کلاسیک، و جان هیس، دانشیار مطالعات کلاسیک در دانشگاه سانتا کلارا، یونانیان می‌پنداشتند دانش عمیق اشعار حماسی هومر پایه تغییر انتقال فرهنگ آنان به سایر فرهنگ‌هاست. هومر و اشعارش «معرفت یونان» بودند.[۷۲]

بعد از توسعه فلسفه، تاریخ، نثرنویسی و خردگرایی در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد، سرنوشت خدایان نامعلوم شد، و شجره‌نامه‌های الهی جای خود را به مفاهیم تاریخی دادند، که این مفاهیم سعی بر کنار گذاشتن ماوراءالطبیعه (مانند تاریخ توسیدید) داشتند.[۷۳] درحالی که شعرا و داستان‌نویسان بر روی اسطوره‌ها تمرکز داشتند، مورخان و فلاسفه یونانی از آنان انتقاد می‌کردند.[۷]

تعداد اندکی از فلاسفه تندرو مانند زنوفان، در حدود قرن ششم قبل از میلاد، به داستان‌های شعرا، برچسب کفرگویی و دروغ را می‌زدند؛ زنوفان معتقد بود آنچه که هومر و هزیود به خدایان نسبت می‌دهند «همه مایه خجالت است؛ آنان دزدی و خیانت می‌کنند و به یکدیگر مکر می‌ورزند!»[۷۴] این خط عقیده در جمهور و قوانین افلاطون به برجسته‌ترین شکل بیان شده‌است. افلاطون اسطوره‌ها مجازی خود را ایجاد می‌کند (برای مثال تصویری از ار در جمهور)، به داستان‌های سنتی حقه‌ها، دزدی‌ها و زناکاری‌های خدایان حمله، و به نقش مرکزی آن‌ها در ادبیات اعتراض می‌کند.[۷] انتقاد افلاطون اولین چالش جدی برای سنت اسطوره‌پرستی یونان بود،[۷۲] که با عبارت «پچ‌پچ همسران پیر» بدان اشاره دارد.[۷۵] ارسطو نیز از روش‌های فلسفی پیش-سقراطی دربارهٔ اسطوره‌ها انتقاد می‌کند و تأکید دارد که «هزیود و نویسندگان دینی تنها به چیزی می‌اندیشیدند که به گوششان می‌رسید، و ما برایشان هیچ ارزشی قایل نیستیم… اما استفاده از نویسندگانی که به روش اسطوره‌ای می‌اندیشند بی‌فایده است؛ مانند کسانی که با اثبات اظهاراتشان پیش می‌روند، ما باید آنان را به چالش بکشیم.»[۷۳]

با این وجود حتی افلاطون نیز تصمیم نگرفت خود و جامعه‌اش را به‌طور کامل از اسطوره جدا کند؛ خصوصیات او که به سقراط وابسته بودند، بر پایه الگوهای هومری و تراژیک سنتی قرار دارند، افلاطون از این ویژگی‌ها برای معرفی زندگی صالح معلمش (سقراط) استفاده کرد:[۷۶]

اما شاید باید کسی بگوید: «سقراط، آیا تو شرمسار نیستی که چنین مسیری را پیموده‌ای، که اکنون در نتیجه آن، در خطر مرگ و زوال قرار داری؟» اما من باید فقط یک جواب به او بدهم: «آقا، شما خوب صحبت نمی‌کنید، اگر در یک مرد اندکی هوش وجود داشته باشد، باید خطر زندگی یا مرگ را در نظر بگیرد، و نه تنها به این اکتفا نکند، بلکه توجه نماید که کارهایی که انجام می‌دهد درستند یا غلط، و آیا او مردی خوب است یا بد. با توجه به گفته شما، تمام نیمه‌خدایانی که در تروآ مردند، باید موجود بدی باشند، مثلاً پسر تتیس (آشیل) که از خطر نفرت داشت، در مقایسه با تحمل هر رسوایی، باید چنین می‌کرد و زمانی که مادرش (او یک خدابانو بود)، به او گفت که او قرار است هکتور را سر برد، اعتقاد دارم چیزی شبیه این بود،

زمانی که او این را شنید، مرگ و خطر را سنجید، و به این نتیجه رسید که زندگی با ترس و بدون انتقام‌گیری بدتر از مرگ است،

هانسون و هیس معتقدند که مردم تمدن یونانی طرد سنت هومری به دست افلاطون را نپذیرفتند.[۷۲] اساطیر کهن در آیین‌های محلی زنده ماندند، به تأثیرگذاری بر اشعار ادامه دادند و به موضوع نقاشی و مجسمه‌سازی بدل شدند.[۷۳]

در قرن پنجم قبل از میلاد، اروپید تراژدی‌نویس، سنت‌های کهنه را به بازی گرفت و تمسخر کرد، و از طریق صدای شخصیت‌هایش شک و تردید را به دل مردم راه داد. اما موضوع نمایش‌های او بدون استثنا از اساطیر انتخاب شده بودند. بسیاری از این نمایش‌نامه‌ها برای پاسخ به نسخه‌های سابق اساطیر یکسان یا مشابه نوشته شده بودند. اروپید در اصل خدایان را رد کرد و با ایرادی مشابه آنچه که قبلاً گرنوکراتس بیان کرده بود، به آنان حمله نمود: خدایان، همان‌طور که سنت نشان می‌دهد، بسیار انسان‌دیس‌اند.[۷۴]

در طول عصر هلنیستی، اسطوره‌شناسی اعتبار زیادی یافت، که نشان‌دهنده کلاس بالای دارندگان آن بود. در همین زمان، گردش دیرباورانه عصر کلاسیک بیشتر به زبان‌ها افتاد.[۷۷] اوهمروس، اسطوره‌شناس یونانی سنت دنبال‌کردن یک پایه تاریخی واقعی برای موجودات و رویدادهای اسطوره‌ای را تأسیس کرد.[۷۸] اگرچه آثار اصلی او از بین رفته‌است، دیودوروس و لاکتانتئوس اطلاعات زیادی از او ثبت کرده‌اند.[۷۹]

تأمل در هرمنوتیک اساطیر در امپراتوری روم محبوب‌تر شد، که علت آن نظریه‌های فیریکالیستی رواقی‌گری و فلسفه اپیکوری بود. رواقی‌گران خدایان و قهرمانان را با توجه به پدیده‌های فیزیکی توصیف می‌کردند، درحالیکه اپیکوریست‌ها، با شکل تاریخی بدان‌ها می‌نگریستند. در همان زمان، در همان زمان، رواقی‌گران و نوافلاطونی‌ها، اغلب بر اساس ریشه‌شناسی یونانی اهمیت‌های اخلاقی سنت اسطوره‌ای را ترویج دادند.[۸۰] لوکرتیوس، از طریق پیام اپیکوری خود، به دنبال خارج کردن ترس‌های خرافی از اذهان پیروان خود بود.[۸۱] تیتوس لیویوس نیز دربارهٔ سنت اسطوره‌ها دیر باور است و ادعا دارد هرگز قصد قضاوت دربارهٔ این افسانه‌ها (داستان‌ها) را نداشته‌است.[۸۲] چالش رومیان همراه با حس بسیار قوی و دفاعی نسبت به سنت دینی، سبب حمایت از ان سنت شد، و اذعان داشت که این سنت زمنیه پرورش بیشتر خرافات را فراهم می‌کند. مارکوس ترنتئوس وارو، که دین را به عنوان مکتبی بشری با اهمیت فراوان در حفظ خوبی در جامعه توصیف کرد، مطالعه گسترده‌ای را پیرامون آیین‌های دینی انجام داد. وارو در «آثار باستانی الهی» (که از بین رفته‌است، ولی کتاب شهر خدای آگوستین مفاهیم عمومی آن را بیان کرده‌است)، بیان می‌کند درحالی‌که مرد خرافی از خدایان می‌ترسد، در مقابل یک انسان دینی مانند پدر و مادرش، به آنان احترام می‌گذارد.[۸۱] او در کتابش سه نوع خدا را متمایز می‌کند:

۳ خدایان شهر: خدایانی که به دست قانون‌گذاران خردمند است تا به عموم مردم آرامش و آموزش دهند.

کشیشان رومی پذیرش ادبی و تمثیلی اساطیر را مضحک می‌دانند، و معتقدند اساطیر هیچ جایگاهی در فلسفه ندارند.[۸۳] سیسرون نیز به اسطوره توهین کرده، اما، مانند وارو، از حمایت از مذهب ملی حمایت نموده‌است. به سختی می‌توان دریافت این خردگرایی تا چه میزان به داخل جامعه رخنه کرده‌است.[۸۲] سیسرون ادعا می‌کند هیچ‌کس (حتی پیرزنان و پسران) آنقدر احمق نیست که از حملات هادس یا وجود سکولا، قنطروس یا سایر موجودات مرکب بترسد،[۸۴] اما از طرق دیگر، این خطیب، از شخصیت خرافی و زودباور مردم شکایت و گلایه می‌کند.[۸۵] «خدایان طبیعت»، مفهومی‌ترین خلاصه تفکرات سیسرون است.[۸۶]

در زمان روم باستان، یک اسطوره‌شناسی رومی متولد شد که از آمیختن ایزدان پرشمار یونانی و دیگر خدایان بیگانه به وجود آمده بود. دلیل این رویداد کم بودن اساطیر روم بود و استفاده از سنت اسطوره‌ای یونان ویژگی‌های خدایان رومی را تحت تأثیر قرار دادند.[۸۲] زئوس و ژوپیتر، نمونه‌ای از این تأثیرپذیری‌ها هستند. علاوه بر ترکیب این دو سنت اسطوره‌ای، مشارکت رومی‌ها با دین‌های شرقی موجب ترکیبات بیشتر شد.[۸۷] برای مثال، آیین خورشید، پس از حمله‌های موفق اورلیان به سوریه، در روم شکل گرفت. خدایان آسیایی خورشید پرستان، و بعل با آپولو و هلیوس ترکیب شدند و سول اینویکتوس واحد را ایجاد کردند.[۸۸] در دین، آپولو از هلیوس یا حتی دیونیسوس متمایز است، اما متونی که این اساطیر را بیان می‌کنند به ندرت چنین توسعه‌هایی را بازتاب کرده‌اند. پرستش خورشید به عنوان محافظ ویژه امپراطوری، تا پیش از آمدن و گسترش مسیحیت، آیین اصلی امپراطوری روم بود.

مجموعه سرودهای اورفئوس که از سده دوم میلادی به جای مانده‌اند، به همراه «جشن ایزد کیوان» از ماکروبیوس آمبوسیوس تئودوسیوس (قرن پنجم)، تحت تأثیر نظریه‌های خردگرایی و تمایل به مخلوط کردن قرار گرفته‌اند. سرودهای اورفئوس مجموعه‌ای از اشعار پیش کلاسیک اند که به اورفئوس نسبت داده می‌شوند، و موضوعشان اساطیر مشهورند. در واقع، این اشعار را چندین شاعر مختلف سروده‌اند و سرنخ‌هایی غنی را پیرامون اسطوره‌شناسی پیشاتاریخ اروپایی می‌توان در آن‌ها یافت.[۸۹] هدف بیان‌شده «جشن خدای زحل» انتقال فرهنگ هلنیستی بود. این را می‌توان از نوشته‌های ماکروبیوس دریافت اگرچه بسیاری از خدایانی که او مورد اشاره قرار داده‌است به اساطیر مصری و شمال آفریقا بازمی‌گردد (که تفسیر ویرژیل را نیز تحت تأثیر قرار داده‌است). ظهور مجدد نظرات اسطوره‌شناسی در «جشن خدای زحل» تحت تأثیر اوهمریسم، رواق‌گرایان و نوافلاطونیان قرار گرفته‌است.[۸۰]

برخی پژوهندگان با ایجاد درکی امروزی از اساطیر یونانی، عکس‌العمل خود را نسبت به «گرایش سنتی مسیحیت به مخالفت با اساطیر یونانی»، که در پایان سده ۱۸ام رواج یافته بود، میلادی نشان دادند، که در آن تفسیر مسیحیت از اساطیر به عنوان «دروغ» یا حکایت، حفظ شده بود.[۹۰] در آلمان در حدود سال ۱۷۹۶، علاقه به هومر و اساطیر یونانی گسترش یافت. در گوتینگن، خوان ماتیاس گسنر، شروع به احیای آموزه‌های یونانی کرد، در عین حال، جانشینش کریستین گوتلوب هین، با یوهان یواخیم وینکلمان همکاری کرد و تحقیق در زمینه اسطوره‌شناسی را در آلمان و سایر مکان‌ها بنیان‌گذارد.[۹۱]

توسعه زبان‌شناسی مقایسه‌ای در سده ۱۹ام، به همراه اکتشافات قوم‌شناسی در سده ۲۰ام، علم اسطوره را ایجاد نمود. از زمان دوره رومانتیک، تمام مطالعات اسطوره‌ای، مقایسه‌ای بوده‌اند. ویلهم نمهارت، جیمز فریزر، و استیث تامسون روش‌های مقایسه‌ای را به خدمت گرفتند تا موضوعات فولکلور و اسطوره‌ای را طبقه‌بندی کنند.[۹۲] در سال ۱۸۷۱، ادوارد بورنت تیلور کتاب «فرهنگ بدوی» را منتشر کرد. او در این کتاب از روش‌های مقایسه‌ای استفاده نمود و سعی کرد ریشه و تکامل دین را توضیح دهد.[۹۳] رویه تیلور در به یک‌دیگر مربوط ساختن فرهنگ مادی، آیین پرستش و اسطوره برگرفته از فرهنگ‌های بسیار مجزا، کارل گوستاو یونگ و جوزف کمبل را تحت تأثیر قرار داد. ماکس مولر علم جدید اسطوره‌شناسی مقایسه‌ای را در مطالعه اساطیر به کار بست، و در آن تحریف‌هایی را تشخیص داد که از الهیات طبیعی آریایی باقی‌مانده بود. برونیسلاو مالینوفسکی بر روش‌هایی از اسطوره تأکید کرد که وظایف رایج اجتماعی را انجام می‌دهد. کلود لوی-استروس و سایر ساختارگرایان، روابط و الگوهای رسمی اساطیر در سراسر جهان را مقایسه کرده‌اند.[۹۲]

زیگموند فروید مفهوم فراتاریخی و زیستی انسان و نظر دربارهٔ اسطوره را به عنوان توصیف یک ایده سرکوب‌شده معرفی کرد. تعبیر خواب پایه تفسیر اسطوره‌ای فروید است و مفهوم خواب فروید، اهمیت ارتباط‌های متنی برای تعبیر هر عنصر منحصر به فردی در رؤیاها را نشان می‌دهد. این پیشنهاد موجب یافتن نقطه‌ای مشترک بین روش ساختارگراها و روانکاوها در اسطوره می‌شود.[۹۴] کارل گوستاو یونگ با تئوری «ناخودآگاه جمعی»، روش فراتاریخی، روان‌شناسی را توسعه داد و نمونه اولیه، در یک اسطوره به شکل رمز درآمد که از آن خارج می‌شود.[۲] براساس گفته‌های یانگ، «عناصر ساختاری شکل‌دهنده اسطوره باید در ضمیر ناخودآگاه وجود داشته باشند.»[۹۵] رابرت سگال، با مقایسه نظریه یانگ و جوزف کمبل نتیجه می‌گیرد «کمبل برای تفسیر یک اسطوره، نمونه‌های اول (آرکه تایپ‌ها) را در آن شناسایی می‌کند. برای مثال تفسیر کتاب ادیسه نشان خواهد داد زندگی ادیسئوس، چگونه با الگوی قهرمانی سازگاری یافته‌است. درمقابل، یانگ شناسایی کهن‌الگوها را نخستین گام در تفسیر یک اسطوره می‌داند.»[۹۶] کارل کارنی، یکی از بنیان‌گذاران مطالعات جدید در اساطیر یونان، دیدگاه خود را دربارهٔ اساطیر بیان کرده‌است، تا نظریات یانگ دربارهٔ آرکه تایپ‌ها را در اساطیر یونان به کار بندد.[۹۷]

ماکس مولر تلاش می‌کند که با دنبال کردن واقعه‌های ریشه‌ای یک دین هندواروپایی (یا در زمان مولر آریایی)، آن را درک نماید. در سال ۱۸۹۱، او ادعا کرد که «مهم‌ترین اکتشاف در رابطه با تاریخ گذشته انسان در طول سده نوزدهم… این معادله بود: دیائوس پیتا سانسکریتی = زئوس یونانی = ژوپیتر لاتین = تیر در نورس باستان.»[۹۸] سؤال دربارهٔ جایگاه اساطیر یونان در مطالعات هنداروپایی موجب ایجاد تحقیقات بسیار بیشتری از زمان مولر شده‌است. برای مثال، ژرژ دومزیل واژه‌شناس اورانوس یونانی را با وارونای سانسکریتی مقایسه کرده‌است، اگرچه هیچ‌جا اشاره نشده که ریشه این‌دو به یکدیگر پیوسته‌است. در موارد دیگر، تشابه‌های نزدیک در ویژگی‌ها و وظایف، یک میراث رایج را پیشنهاد می‌کند، اما کمبود شواهد زبانی اثبات آن را دشوار نموده‌است، و این درست مشابه شرایط مویرای یونانی و نورن‌های اساطیر اسکاندیناوی می‌باشد.[۹۹]

از سوی دیگر، باستان‌شناسی و اسطوره‌شناسی نشان داده‌اند که یونانیان از برخی تمدن‌های آسیای کوچک و خاور نزدیک الهام گرفته‌اند. به نظر می‌رسد آدونیس معادل یونانی واژه شرقی «خدای دیینگ» می‌باشد. ریشه کوبله در فرهنگ آناتولی یافت می‌شود و بسیاری از پیکرنگاری‌های آفرودیته از خدابانوان سامی نشات گرفته‌اند. همچنین احتمالاً بین نسل‌های الهی اولیه (هرج‌ومرج و فرزندانش) و تیامات در انوما الیش تشابهاتی وجود دارد.[۱۰۰] بر اساس گفته‌های میر رینهود، «مفاهیم دینی شرق نزدیک، از جمله توالی الهی از طریق خشونت و درگیری بین نسل‌ها برای قدرت، وارد اساطیر یونانی شده‌اند».[۱۰۱] علاوه بر ریشه‌های هنداروپایی و شرق نزدیک، برخی محققان به وام‌دار بودن اساطیر یونانی به جوامع پیش هلنیستی می‌اندیشند: کرت، موکنای، پیلوس، تبای، و ارخومنوس.[۱۰۲] مورخان دینی مسحور تعداد ترتیب‌های اسطوره‌ای باستانی مربوط به کرت شده‌اند (ایزدانی چون زئوس و ائوروپه، پاسیفائه، که عاشق مجسمه گاو نری شد و با آن نزدیکی کرد و مینوتور و غیره را به دنیا آورد). مارتین نیلسون نتیجه گرفت که تمام اساطیر یونانی کلاسیک به مراکز موکنایی مربوط بودند و به پیشاتاریخ بازمی‌گردند.[۱۰۳] با این وجود، بر اساس گفته‌های بورکت، پیکرنگاری دوره کاخ‌های کرتی هیچ تأییدی برای این دیدگاه‌ها فراهم نمی‌کند.[۱۰۴]

گسترش عمیق مسیحیت در غرب، از محبوبیت اساطیر یونانی نکاست. با کشف قدمت کلاسیک در رنسانس، اشعار اوید به منبع تأثیرگذاری بر تصورات شعرا، نمایش‌نامه نویسان، موسیقی‌دانان و هنرمندان تبدیل شد.[۱۰۵] از سال‌های اولیه رنسانس، هنرمندانی مانند لئوناردو دا وینچی، میکل آنژ و رافائل، موضوعات پاگانی اساطیر یونانی را به همراه موضوعات مرسوم مسیحیت، به تصویر کشیدند.[۱۰۵] به واسطه زبان لاتین و آثار اوید، اساطیر یونانی شعرای دوران قرون وسطا و رنسانس مانند فرانچسکو پترارک، جووانی بوکاچیو و دانته آلیگیری را تحت تأثیر قرار دادند.[۲]

در اروپای شمالی، اساطیر یونانی هرگز به همان شکل در هنر بصری جلوه نکردند، ولی تأثیر آن بر ادبیات بسیار مشهود بود. تصورات انگلیسی از اساطیر یونانی با جفری چاوسر و جان میلتون آغاز شد و از طریق ویلیام شکسپیر به روبرت بریج در قرن ۲۰ام ادامه یافت. ژان راسین در فرانسه و یوهان ولفگانگ فون گوته در آلمان با تلاش بر روی اساطیر، نمایش‌نامه‌های یونانی را احیا کردند.[۱۰۵] اگرچه در طول عصر روشنگری، عکس‌العمل نسبت به اساطیر یونان در سراسر اروپا گسترش یافت، این اسطوره‌ها به فراهم‌کردن یک منبع مهم مواد خام برای نمایش‌نامه نویسان ادامه دادند، و این موضوع به اپرانامه‌های جرج فردریک هندل و ولفگانگ آمادئوس موتسارت کشیده شد.[۱۰۶] در پایان سده ۱۸ امریال رمانتیسم، آغاز موجی از اشتیاق برای تمام موضوعات یونانی بود، که اساطیر آنان را نیز شامل می‌شد. در بریتانیا، ترجمه‌های جدید تراژدی‌های یونانی و هومر، مایه الهام بسیاری از شاعران (مانند آلفرد تنیسون، جان کیتس، لرد بایرون و پرسی بیش شلی) و نقاشان معاصر (مانند لرد لیتون و لاورنس آلما تادما) شد.[۱۰۷] کریستف ویلیبالد گلوک، ریشارد اشتراوس، ژاک افنباخ و بسیاری دیگر اساطیر یونان را موضوع موسیقی قرار دادند.[۲] نویسندگان آمریکایی قرن ۱۹امریال مانند توماس بولفینچ، و ناتانیل هاوثورن بیان کردند که مطالعه اساطیر کلاسیک، برای درک ادبیات انگلیسی و آمریکایی ضروری است.[۱۰۸] در روزگار اخیر، موضوعات کلاسیک به دست نمایش‌نامه نویسان مانند ژان آنوئیل، ژان کوکتو، و ژان ژیرودو در فرانسه، یوجین اونیل در آمریکا و تی. اس. الیوت در بریتانیا و رمان‌نویسانی مانند جیمز جویس و آندره ژید بازسازی شده‌است.[۲]

الگو:جعبه ارجاع دسته دوم



پوزئیدون  خدای نام‌های بسیاری بود. اما او به خدای دریاها شهرت دارد. او فرزندکرونوس و رئا، و یکی از شش فرزندی بود که بالاخره توانست قدرت‌های دنیا را تقسیم کند. برادران و خواهران او عبارتند از: هستیا، دیمیتر،هرا، هادس و زئوس. تقسیم بندی جهان بین او و برادرانش زئوس و هادس رخ داد. پوزئیدون فرمانروای دریاها شد، زئوس فرمانروای آسمان و دنیای زیرین هم نصیب هادس شد. نام‌های الوهیت دیگری که به پوزئیدون نسبت داده شده عبارتند از خدای زمین لرزه‌ها و اسب‌ها. نمادهای مرتبط با پوزئیدون عبارتند از: دلفین، نیزه سه شاخ و سه ماهی چنگک دار نیزه‌ای. پوزئیدون اغلب از نیروهای خود مانند زمین لرزه، آب و اسب‌ها برای ترساندن و مجازات مردم بعنوان انتقام از آن‌ها استفاده می‌کرد.

یکی دیگراز بدنامی ها پوزئیدون حاصل رقابت او با الههٔ جنگ، آتنا، بر سر شهر آتن بود. برای فریفتن دلهای مردم شهر، پوزئیدون نیزهٔ سه شاخ خود را بر روی زمین پرتاب کرد و باعث بوجود آمدن بهار در آکروپولیس شد، اگرچه دست آخر آتنا به سبب دادن درخت زیتون به مردم آتن در این نبرد پیروز شد. پوزئیدون از این تصمیم خشمگین شد و دشت‌های آتن را غرق سیلاب کرد. سرانجام، آتنا و پوزئیدون با آمیختن نیروهای یکدیگر با هم متحد شدند. با وجود اینکه پوزئیدون خدای اسب‌ها بود، آتنا اولین ارابه را درست کرد. همچنین آتنا اولین کشتی را ساخت تا بر روی دریایی که پوزئیدون فرمانروای آن بود حرکت کند.


داستان خدايان يونان

پرومتئوس همان شخصی است که در خدای جنگ 2 از دست ققنوس الهه ی انتقام نجاتش خواهید داد

 پرومتئوس در اسطوره‌های یونان، یکی از تیتان‌ها و پسر یاپتوس و کلومنه (یا تمیس) و خدای آتش است.

او یکی از تیتان‌ها مورد احترام زئوس و تنها تیتان باقیمانده تیتان‌ها از جنگ زئوس بود.

زئوس در عصر آفرینش انسا‌ن‌ها، پرومتئوس را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش را

 پرومتئوس مورد اعتماد این کار را کرد و بسیاری از مسائل آدمیان را برطرف کرد او به انسان‌ها عشق

 می‌ورزید و نمی‌توانست ناراحتی و رنج آ‌ن‌ها را ببیند.

به همین علت به دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. وقتی خبر به زئوس رسید او را بر سر قله قاف (درقفقاز) برد و بست و او را به جزای اعمال خود رساند.

هر روز عقابی می‌آمد و جگر او را می‌خورد و شب جگر از نو می‌رویید.

همین موقع بود که پرومتئوس به زئوس گفت: روزی خواهد آمد که پادشاهی و خدایی تو از میان برود و

 کسی بر تخت تو تکیه زند.

زئوس که از پیش‌گویی‌های او مطمئن بود دائم در پی این بود که از او بپرسد چه کسی، ولی او هرگز

 پاسخ نمی‌داد تا اینکه این موضوع به وقوع پیوست.

سرانجام هراکلس عقاب را کشت و پرومته را آزاد کرد. پرومته در عوض راه بدست آوردن سیب‌های زرین

 هسپریدس را به او آموخت.


 بلرفون در اسطوره‌های یونان، پسر گلاوکوس (پادشاه افورا) است.

بلروفون، فرزند بهترین اسب سوار آن زمان، و از سنین کم اسب سواری را نزد پدر خود آموخت. بلروفون شاگرد باهوشی بود. وقتی شانزده ساله شد، میل شدیدی به ماجراجویی داشت، به همین ترتیب به دنبال آن رفت. در سفر خود با پرویتوس آشنا شد، کسی که با بلروفون دوستی الکی را آغاز کرد. در حقیقت، پرویتوس به شدت به بلروفون حسد می‌ورزید و به‌دنبال خلاص شدن از دست او بود. برادرش را غیرعمدی کشت و از افورا تبعید شد و به دربار پرویتوس رفت. 

پرویتوس او را با پیغامی نزد پدرزنش، یوباتس فرستاد. یوباتس بلروفون را به جنگ خیمایرا، اژدهای آتشین فرستاد تا کشته شود، اما بلروفون به کمک اسب بالدارشپگاسوس که آتنه به او داده بود، اژدها را کشت. بلروفون بعدها خواست با اسبش به آسمان‌ها و قلمرو خدایان رود اما زئوس خرمگسی را فرستاد تا اسب را نیش بزند و اسب بلروفون را به زمین انداخت. بلروفون تا پایان عمر روی زمین زیست.

آشیل[۱] قهرمان اسطوره‌ای یونان در داستان جنگ تروآ(troy) است. همه پیکر او به جز پاشنه پایش رویین بود و همین بخش تنش هم مرگ او را رقم زد.

آشیل پسر پلئوس (پهلوان یونانی و از یاران هراکلس) و دریاپری‌ای به نام تتیس بود. زئوس (خدای خدایان اساطیر یونان و پدر اکثر خرده خدایان نسل جدید) قصد داشت خود با تتیس وصلت کند، اما با پیشگویی تایتان پرومتوس مبنی بر اینکه «پسر تتیس از پدر به نیروتر شود» او را به پلیوس پهلوان که مورد لطفش بود واگذاشت. تتیس آشیل نوزاد را به جهان زیرین برد و او را از پاشنه گرفته، در رود سیاه جهان مردگان (استیکس) فرو کرد. تمام تن او جز پاشنه که در دست مادر بود به آن آب آغشته شد و تنها آن نقطه آسیب‌پذیر باقی ماند. همچنین خیرون به اوآموزش دویدن داد و وی بادپا شد.

روایت منظومه ایلیاد در میانه جنگ تروآ واز نزاع آشیل و آگاممنون (سرکرده یونانیان، پادشان مسینی) آغاز می‌شود. آشیل آگاممنون را مجبور کرد دست ازمعشوقه‌اش خروسئیس بکشد. آگاممنون نیز وی را مجبور نمود دست از معشوقه‌اش بریسئیس بکشد. در نتیجه آشیل قهر کرد و از جنگ کناره‌گیری کرد. هکتور فرمانده سپاه تروا پسر عموی آشیل، پاتروکل را می‌کشد و به دلیل شباهت زیادی که بین اشیل و پاتروکل بود، هکتور گمان کرد با اشیل مبارزه کرده و او را کشته‌است. اما آشیل به انتقامجویی بر می‌خیزد و هکتور را می‌کشد و سپاه تروا را شکست می‌دهد. بنابر کتاب آشیلید از استاتیوس، قبل از پایان جنگ، پاریس فرزند کهتر پریام، شاه تروآ، آشیل را به تیری زهرآلود هدف قرار داد. آپولون، خدای خورشید، تیر را به پاشنه آسیب‌پذیر آشیل هدایت کرد و به زندگی کوتاه این پهلوان مشهور پایان داد.

در میان ایزد بانوان هرا و آفرودیت و آتنا، سر یک سیب طلایی که نوشته بود: «تقدیم به زیباترین ایزد بانو»، اختلاف افتاد. آنها از زئوس ایزدایزدان طلب داوری کردند. امّا زئوس دخالت نکرد و پاریس را به داوری برگزید. هرا به پاریس وعده ی حکمرانی بر کلّ آسیا را داد و آفرودیت …

برای دیدن ادامه بحث به ادامه مطلب بروید .

این شخصیت در اصل از اسطوره‌های یونان باستان گرفته شده‌است و سلاح اصلی وی دو شمشیر که به آن زنجیرهایی متصل است و با نام شمشیرهای آشوب و شمشیرهای آتنا در خدای جنگ ۲ شناخته می‌شود.

کریتوس و برادرش در یکی از دهکده‌های کوچک یونان قدیم به نام… .

داستان خدايان يونان

تاریخ‌ما – تاریخ، تمدن و فرهنگ ایران و جهانِ باستان


باربد ، موسیقیدان عصر ساسانی

۵ امپراطوری که روزگاری بر دنیا حکومت می کردند!


نام ایران از کجا آمده؟


آیا عیسی مسیح متاهل بود؟

داستان خدايان يونان


روحانیت زرتشت


پیدایش و سقوط اسلام در صربستان!


بنگ جونگ هوان


کیم ون بونگ

۱۳ تیر یادمان درگذشت استاد دکتر محمد معین

دمتر که رومیان او را با نام سرن می خوانند الهه گندم و حاصلخیزی است او زنی بسیار زیباست و نه به اندازه زهره حوس باز و عاشق پیشه است و نه به اندازه هرا خودخواه و سختگیر است اهمیت این الهه در عین آنکه مظهر باروری و حاصلخیزی است بزرگترین مظهر و نماینده ماد و روح فداکاری است.

دمتر دختر کرونوس بود و پیش از زئوس متولد شده بود قیافه بسیار زیبایی داشت و تنها گیسوان طلایی وی از زیبایی وی می کاست.

جشن الوزیس یونانیان که هر سال برگزار می شود در حکم مراسم حج مسلمانان است.و در آن فقط کاهنه ها و دخترانی که در خدمت معبد بودند شرکت می کردند و در قسمت هایی از جشن نیز مردانی در مراسم شرکت می کردند که آنچه بین این مردان و دختران می گذشت جزو رازهای الوزیس بود.این جشن بخاطر اهمیت خاص دمتر بود.هر سال هزاران نفر از سراسر یونان برای حضور در این جشن به آنجا می آمدند.و احتمالا نوعی مناسک جنسی بوده است.

اولین خدایی که خواستار دمتر شد پوزئیدون بود که مدتها در در گوش او زمزمه عاشقانه خواند اما دمتر حاضر به تسلیم در برابر او نشد.دمتر برای در امان ماندن از شر او به آکاری گریخت و به صورت اسبی در آمد و جزو اسبهای اصطبل شاه شد.پوزئیدون وقتی که جای او را یافت خود را به شکل اسبی در آورد و با او در آمیخت و حاصل این آمیختن اسبی شد که مثل آدم حرف می زد و دستهایش به شکل انسان بود.

دمتر بعد از تجاوز به او توسط پوزئیدون به غاری دور دست پناه برد و خود را در چشمه لاون شست و سپس بعد از پاک شدن از آلایش هم آغوشی با پوزئیدون به اولمپ بازگشت.

اندکی بعد زئوس خدای خدایان به او چشم طمع دوخت دمتر در برابر او نیز مقاومت کرد اما زئوس خود را بصورت گاو وحشی در آورد و با او در آمیخت و از حاصل این آمیختن کورئا شد.


۵ مجسمه بی نظیر یونان باستان!


۵ دستاورد سقراط، فیلسوف بزرگ یونانی

اما خود دمتر نیز از حرارت عشق عاری نبود او یکبار عاشق یازیون یکی از پهلوانان شد و در کشتزاری خود را تسلیم او کرد و از او صاحب فرزندی بنام پلوتوس شد زئوس نیز از روی حسادت او را با صاعقه تبدیل به خاکستر کرد.

بیشترین دلیل اهمیت این الهه بخاطر جنبه مادرانه وی است او به دخترش کورئا علاقه خاص و شدیدی داشت یک روز کورئا با همبازی های خود مشغول بازی بود و گل می چید وقتی او گل زیبایی دید بطرف آن دوید وقتی دستش را دراز کرد تا آن را بچیند هادس ربع النوع دوزخ از آن بیرون آمد و دختر جوان را به داخل قلمرو خود کشید  دمتر از دامنه اولمپ فریاد های دخترش را شنید و فهمید که به خطری دچار شده است اما هیچ کاری از دستش بر نمی آمد.

اندوه فراوانی قلبش را فرا گرفت با مشعلی که در دست داشت روزها همه تاریکی ها را به دنبال دخترش می گشت سر انجام از هلیوس که نیم خدایی بود کمک خواست هلیوس گفت که تقصیر با هادیس نیست و زئوس مدتهاست که وعده زناشویی با کورئا دخترش را به او داده است و او فقط نامزدش را به قلمرو خود برده است.

دمتر از اولمپ قهر کرد و رفت و به شکل پیر زنی در آمد و در راهی نشست در اینجا چهار خواهر که برای آوردن آب به سر چشمه رفته بودند او را دیدند و از او سوال کردند که اینجا چکار می کند  و او گفت که از ترس برده گرفته شدن بدست دزدان دریایی به آنجا پناه آورده است.آنها به او ترحم کردند و او را به خانه شان بردند و مادرشان نیز از او به خوبی استقبال کرد.

آنها برای پذیرایی به او شراب و عسل دادند ولی او از خوردن آن امتناع کرد و در عوض آبجو و نعناع خواست که آنها نیز برایش آوردند.در عوض کودک کوچک پیرزن را برداشت و در آغوش گرفت و دمتر هر روز او را با روغن بهشتی تدهین می کرد و شب  او را به درون آتش فروزان می گذاشت و به این وسیله می خواست آن پسرک جوانی جاودان بیابد.اماا یک شب وقتی مادر کودک صحنه را دید ترسید و بر سر دمتر فریاد کشید و دمتر نیز چهره واقعی خود را نشان داد و سپس از آنجا رفت سپس آنها در آنجا عبادتگاهی برای دمتر ساختند.

در آخر به قصر کلئوس پادشاه الوزیس رفت و پرستار طفل او شد و در آنجا بود که معبد دمتر بر پا شد و هر سال بخاطر او جش می گرفتند.

مدتها قبل دمتر فن شخم زنی را به پسری آموخته بود و همه مردمان جهان را با فن شخم زنی و خرمنکوبی آشنا کرده بود اما وقتی دمتر به الوزیس رفت تصمیم گرفت نسل مردمان را از بین ببرد تا زئوس فرمانروا نباشد قحطی و خشکسالی همه جا را فرا گرفت مردم از روی ناچاری به جانب خدای خدایان رفتند.زئوس ابتدا دخترک خوش زبانی را برای راضی کردن دمتر فرستاد اما دمتر به او گفت تا دختر خود را پس نگیرد هیچ میوه و گندمی را روی زمین نخواهد رویاند.

زئوس هرمس عطارد را به دوزخ فرستاد و به هادیس پیغام داد که دخترش کورئا را باز گرداند و هادس نیز قبول کرد اما قبل از باز گرداندن کورئا چندیدن دانه انار به او خوراند که در یونان مظهر زناشویی شد و این خاصیت را داشت که زن و شوهر جدایی ناپذیرند و ازدواج آنها بصورت مقدس است.پس از اینکه دمتر دخترش کورئا راپس گرفت حاصلخیزی را به زمین باز گرداند و علم خدایی خویش را به پادشاهان و مغان آموخت و رازهای الوزیس را به کاهنان معبد خویش داد.کورئا از این به بعد به نام پرسفونه با خرمی در کنار مادر خود در اولمپ زندگی کرد و هرگاه او برای دیدن شوهرش به زیر زمین می رفت خشکی و سرئی همه جا را فرا می گرفت.

خرید مجموعه کتاب های تاریخی

رامین هستم دانشجوی رشته برق و قدرت،و علاقه مند به تاریخ و نجوم و سیاست،مطالعات پراکنده ای هم درباره تاریخ دارم که گاهی اینجا ارائه می دهم.

حقایق جالب درباره هادس، خدای مردگان!

۱۰ نکته جالب درباره آرس، خدای یونانی!

حقایق عجیب درباره کرونوس، یکی از اساطیر یونان!

روابط بین خدایان یونانی!

عقاید عجیب و غریب در افسانه های یونانی!

اسپارتان ها یا آتنی ها، کدامیک ارتش قوی تری داشتند؟

خرید مجموعه کتاب های تاریخی

داستان خدايان يونان

داستان زیبایی بود قبلا هم توی سفره های عقد ایران انار میگذاشتن که مظهر جدایی ناپذیری زن و شوهر بود احتمالا. من به داستانهای مربوط به الهه ها خیلی علاقه دارم. داشتم یک مطلب علمی راجع به انار میخوندم که توش راجع به پرسفونه نوشته بود.

چرا داستانو تغییر دادین!کورئا دیگه کیه اسمش پرسفونه! اصلا کاملا تغییرش دادین انارو بهش نخوراند! فقط بهش داد و پرسفون خودش خوردتش! واقعا ک

فوق العاده داستان مسخره ای بود

دقیقا

تازه‌ها


بنگ جونگ هوان

آثار دوره صفویه در تبریز

موزه قصر آیینه یزد

موزه‌ی آب یزد

موزه چهار فصل اراک

مناطق بکر کردستان

قدرتمندترین فراعنه مصر باستان! (قسمت اول)

موزه باستان شناسی اردبیل

موزه تاریخ طبیعی اردبیل

موزه های دیدنی اهواز

باربد ، موسیقیدان عصر ساسانی

۵ اختراع بی همتا در بین النهرین باستان!

دنیای پرندگان در اصفهان

۴ حقیقت متحیر کننده درباره دین مصر باستان!

آثار تاریخی بیرجند

موزه آبادان

نقش ناپلئون بناپارت در انقلاب فرانسه!

اسراری شگفت انگیز درباره گونه های انسانی قبل از ما!

فیلم خارق‌العاده‌ از آسیاب‌های هزارساله نشتیفان

تازه ها

حقایق تمام و کمال درباره “حجر الاسود” کعبه!


کیم ون بونگ


۵ اختراع بی نظیر ارشمیدس

۵ دستاورد شگفت انگیز ملکه الیزابت انگلیس!


موزه مردم شناسی زرتشتیان کرمان


آثار تاریخی بوشهر


موزه کاخ میان پشته بندر انزلی


موزه باغ فین کاشان


موزه آرامگاه نادرشاه مشهد


موزه ارومیه

– وب‌گاه تاریخ ما، به کوشش اِنی کاظمی در تیر ماه 1386 راه اندازی شده است و توانسته است طی 12 سال، بیش از 26 هزار مقاله تاریخی و مذهبی، 3400 کتاب تاریخی، فلسفی، عرفانی و مذهبی گرده‌آوری کند.
– کتاب‌ها و مقالات موجود در این تارنما برای پژوهش و انجام تحقیقات در اختیار پژوهشگران قرارداده شده است.- پیشنهاد می‌کنیم چنان که دنبال مقاله خاصی هستید، نخست در سایت جستجو کنید.

محبوب‌ترین‌های 7روز اخیر

آخر هفته ها تو تهران کجا بریم؟

رمز و راز مجسمه ابوالهول

روستای آغشت

معرفی روستای فیلبند مازندران

حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ

اخلاق جنسی در مصر باستان

ازدواج با محارم در دین زرتشتی

اوستا

داستان نبرد شهر تروا

مشهد کجا بریم تفریح

بحث برانگیزترین ها


داستان قتل عمر توسط فیروز نهاوندی


زرتشت‌ کیست‌؟


امپراطوری گوگوریو


سورنا ،سردار بزرگ اشکانی


ملکه کی


طاق کسری (ایوان مدائن)


شهر پترا، اردن

تصادفی

ویدئوی کشف دیوار باستانی ۳۸۰۰ ساله در شمال لیما پایتخت پرو


اسطوره‌شناسی سومری / Sumerian mythology/


چیزنویسی و ادبیات در بابل باستان


دانلود علائم نوشتاری در مصر باستان


اسباب بازی های گِلی در چین باستان


نگاره‌هایی از آیین بزرگداشت کوروش بزرگ


حتیان

مشاهده نسخه کامل
: :::‌ اساطير و خدايان يونان باستان و افسانه آنها :::

راهنمای استفاده از کد QR

داستان خدايان يونان

عجایبی چون خلقت خود بخودی جهان، خلق شدن آثنا از کنار سر زئوس، خدایان عینی و ضعیف و … از ویژگی های افسانه ی اساطیر یونانی است که در این برنامه خواهید خواند.

● اساطیر یونان در بخش های مختلف به صورت داستانی● هر بخش شامل تصویر● قابلیت تغییر زبان داستان به انگلیسی● امکان اضافه نمودن هر بخش به علاقمندی ها● امکان اشتراک گذاری داستان هر بخش از طریق بلوتوث، پیامک، تلگرام، ایمیل و غیره● امکان تعیین اندازه فونت و انتخاب فونت پیشفرض در صورت عدم پشتیبانی فونت فارسی سفارشی شده● محیطی جذاب و کاربر پسندمنبع: Gods and Goddesses in Greek Mythology by Michelle M. Houleمترجم: بابا آب داد

موضوع کتاب افسانه خدایان در مورد خدایان یونان باستان و افسانه هایی هست که در مورد این خدایان وجود داشته است. این افسانه ها از این جهت اهمیت دارن که سالها تاثیرات بزرگی رو در بین اعتقادات، هنر و ادبیات داشتن که این تغییرات هنوز هم به جا مانده. در مجموع به خاطر گستردگی افسانه های مربوط به خدایان یونان باستان این کتاب به صورت خیلی خلاصه آشنایی کلی با این موضوع ایجاد می کند.

کلمات کلیدی: خدایان یونان باستان، افسانه های مربوط به خدایان،

برای دانلود کتاب افسانه خدایان و دسترسی سریع و کاملا رایگان به بیش از ۱۰،۰۰۰ هزار کتاب و کتاب صوتی دیگر اپلیکیشن کتاب سبز را، رایگان دانلود کنید.

کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و…کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتاب‌ها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.

تاریخ یونان همیشه مورد توجه باستان شناسان و تاریخ دانان بوده است، تاریخی توام با اسطوره ها، اتفاقات و جنگ های افسانه ای، پس بد نیست تا نگاهی اجمالی به این سرگذشت در بین اساطیر و خدایان آنها بیاندازیم.

طبق افسانه های یونانیان المپیون یا همان خدایان المپوس 12 خدا بوده اند که بعد از برکناری تایتان ها یا همان خدایان اولیه حکومتشان را شروع کردند. کوه المپوس محل اتفاق افتادن این نبرد بین تایتان ها و خدایان دوازده گانه بوده است. این خدایان دوازده گانه هرکدام به نوعی و بر محیطی خاص حکومت میکردند و تسلط داشتند.

اولین خدایان قبل خدایان المپوس که در بالا نامشان ذکر شد، اورانوس، گایا، کرونوس بودند که اورانوس خدای آسمانها و پدر کرونوس بوده، گایا بانوی زمین و مادر کرونوس بوده و خود کرونوس خدای زیر زمین و جانشین فرمانروایی پدرش.

داستان خدايان يونان

این خدایان قدرتی نامحدود داشتند و همچنین میتوانستند از بین انسان های بر روی زمین همسری انتخاب کنند. به همین دلیل در بیشتر افسانه ها خدایان نیمه انسان بوده اند. معروفترین نسل خدایان در این تمدن نسل زئوس بوده است که خود زئوس نیز دورگه بوده است. او با قیام علیه پدرش او را از حکومت منع کرد و قدرت را بدست گرفت و حکومتش آغاز شد. او به همراه دو برادرش حادس و پوسایدون قدرت و حکومت پدرشان را تقسیم کردند و از آنجا که زئوس پسر ارشد بود و خود را عامل اصلی این قیام میدانست آسمان را قلمرو خود انتخاب کرد. سپس پوسایدون دریا را و حادس دنیای مردگان را به اجبار برگزید. سپس کوه المپ را محل حکمرانی خود قرار دادند. زئوس با هرا ازدواج کرد اما دو برادر دیگر در محل حکومت خود یعنی دریا و دنیای مردگان باقی ماندند.

زئوس برای ایجاد نظم در قلمرو اش تمام پلیدی ها را در جعبه ای به نام پاندورا محبوس کرد و در معبدی به همین اسم قرار داد و البته زنی با همین اسم نیز برای نگهبانی انتخاب کرد. اما متاسفانه زن بخاطر وسوسه در جعبه را گشود و تمام پلیدی ها را آزاد کرد. همه چیز خوب پیش میرفت تا زمانی که عده ای از خدایان تصمیم به آزاد سازی کرونوس پدر زئوس گفتند و به سمت المپوس لشکر کشی کردند و نبرد سهمگینی شروع شد که با کمک خدایان المپیان پیروز شدند. بعد از این جنگ زئوس جعبه پاندورا را به دوش کرونوس قرار داد و او را در صحرای فراموشی رها کرد که با اینکار هم از کرونوس و هم از جعبه پاندوا راحت شد. بعد از این جنگ زئوس استیکس را مشاور خود و در المپوس جای داد.

تاریخ تمدن و افسانه های یونان همیشه برای تمام مردم دنیا جالب و جذاب بوده و همانطور که میبینیم فیلم های بسیاری در اینباره ساخته میشود از جمله فیلم جاودانگان(immortals) که پیشنهاد میکنم برای تسلط بیشتر به این داستان ها و افسانه ها آنرا تماشا کنید.

خدایان المپیون یا المپ نشینان

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

1

2.هرا***همسر زئوس***خدای مادر و بارداری

داستان خدايان يونان

3

5

6

7

10.هرمس***خدای سفر

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

خدایان نخستین

خدایان دیگر

برای دیدن ادامه لیست دیگر خدایان یونان به ادامه مطلب برید

خدایان می توانستند که از میان انسان ها  دختری را به عنوان همسری انتخاب کنند

به همین خاطر ما شاهد هستیم که خداها عموما از یک نیمه انسان واز یک نیمه خدا بودند

معروفترین نسل خدایان ، نسل خدای خدایان زئوس بوده

زئوس خود هم دورگه بوده است

پدرش کرونوس ومادرش ریحا بوده است

زئوس با شورش علیه پدر خود به حکومت می رسد و پدرش را از حکومت خلع می کند

به این ترتیب بود که دوران حکمرانی جدیدی در حکومت خدایان اعاز شد

پس  از برکناری کرونوس ، زئوس همراه دو برادرخود پوسیدون و هیدس تصمیم به تقسیم میراث پدر گرفتند

زئوس که پسر ارشد بود وخود را عامل اصلی برکناری پدر می دانست اسمان ها را قلمروی خود انتخاب کرد و لقب خدای خدایان را برای خود انتخاب کرد

پوسیدون  دریاها را قلمرو خود انتخاب کرد و و هیدس دنیای مردگان (دنیای زیرزمینی )

جهان بین سه خدا تقیم شد اما زئوس چون خدای خدایان بود می توانست به همه دنیا ها سر کشی کند

انها برای افزایش نسل  خدایان کوه المپ را مقر اصلی خدایان انتخاب کردند

زئوس به المپ رفت و هرا را همسری برگزید و برای همیشه در انجا ماندگار شد

اما پوسیدون و هیدس در قلمرو های خود ماندند

زئوس برای ایجاد نظم در قلمرو خود تمام پلیدی ها را در درون جعبه ای به نام پاندورا محبوس کرد ودر معبدی به همین نام قرار دارد و زنی را به همین نام برای نگهبانی ان جعبه قرار داد

اما بعد از مدتی زن دچار وسوسه شد و در جعبه را گشود و تمام پلیدی ها ازاد شدند

بعد از این ماجرا دوران جدیدی در تاریخ اساطیری یونان اغاز شد و خدازادگان زیادی پا به عرصه گذاشتند اما از انجا که مقام زئوس بالاتر بود فرزندان او هم بیشتر مورد توجه قرار گرفتند

زئوس برای جلوگیری از شورش فرزندانش به هر کدام مهارتی را عطاکرد

که برخی از خدا زادگان ومهارت های انها عبارت اند از:

افرودیته : دختر زئوس و الهه عشق وزیبایی

آتنا :دختر زئوس و الهه هوش و جنگاوری

پرسفونه : الهه شهامت و دنیای زیر زمین

داستان خدايان يونان

دیمتر : خواهر زئوس و الهه زراعت

آرتمیس :دختر زئوس والهه شکار

آرس : پسر زئوس و خدای جنگ

هفائیستوس: پسر زئوس و خدای اتش و فلز

هرمس : پسر زئوس وخدای ثروت وتجارت و شانس

آپولو :پسر دلوس و خدای موسیقی

دیونیسوس : خدای فرهنگ

هلیوس : خدای خورشید

 زئوس هر کدام از خدازادگان را مامور رسیدگی به کاری کرد

 به طور مثال :

افرودیته در دل مردم بذر عشق را می کاشت

ارتمیس شکارچیان را برای پیدا کردن شکار کمک میکرد

ارس جنگجویان را برای نبرد با دشمن کمک میکرد

همه چیز خوب پیش می رفت  تا عده ای از خدایان برای بازگرداندن کرونوس پدر زئوس دست به شورش زدند و به سمت المپ لشکر کشی کردند

المپیان بعد از خبر دار شدن از این موضوع عده را برای جنگ با شورشیان فرستاد که هرکول یکی از انها بود

از دیگر خدایان استیکس به همراه دو فرزند  خود زلوس وکریتوس بود

جنگ سختی در گرفت که با کمک خدایان المپیان پیروز شدند

زئوس پدر خود را به عذاب ابدی محکوم کرد، او معبد و جعبه پاندورا را به دوش کرونوس گذاشت و او را در صحرای فراموشی رها کرد

بدین ترتیب هم خیالش از کرونوس راحت شد و  هم از جعبه پلیدی ها

بعد از پیروزی در این جنگ زئوس ، استیکس را برای همیشه در المپ چا داد و زلوس وکریتوس را به عنوان مشاور خود انتخاب کرد

در تاریخ یونان از زلوس وکریتوس به عنوان نماد قدرت وخشونت  در کنار دوش زئوس یاد می کنند

تاریخ یونان همواره مورد توجه تاریخ شناسان و تمدن شناسان اعصار بوده است

یونان همواره مهد تمدن بشریت بوده به طوری که اکثر تمدن های گذشته ریشه در یونان و رم دارد

افسانه خدایان ، افسانه زندگی بشریت است

می بینیم که در بین خدایان نیرنگ و خدعه وجود داشته همانطور که زئوس با خدعه پدرش را از حکومت برکنار کرد

در بین خدایان سرکشی و شورش وجود داشته است به عنوان مثال آرس خدای جنگ برعلیه تمام خدایان شورش میکند و عذاب می رسد ودر اخرت. به دست یک انسان معمولی که به کمک خدایان قدرتمند شده بود کشته می شود

( کوراتوس که به کمک خدایان قدرت گرفت و توانست شورش ارس را از بین میبرد)

 برای خواندن ماجرای کوراتوس به ادامه مطلب بروید

ایزدبانو آتنا فرزند زئوس و متیس بود

آشيل

پسر

آفردويت

رب النوع عشق و دختر

آکاکاليس

يکي از دختران

آکالانتيس

يکي از دختر پادشاه مقدونيه بود که دائم باهم برسر اينکه چه کسي بهتر آواز مي خواند دعوا داشتند واز خدايان قضاوت مي خواستند و سرانجام نيز خدايان اورا به صورت

آکاماس

پسر

آکه لوس

نام خداي رودخانه اي به همين نام در يونان است وبه خاطر دختري به نام

آکون تيوس

وي از اساطير درجه دوم است

کايمرا (Chimaera) :

کايمرا فرزند اژدهايي صد سر به نام تايفويوس و موجودي نيمه پري، نيمه مار به نام اکيدنا است و يکي از معروفترين هيولاهاي اساطير به شمار ميرود. کايمرا موجودي با دو سر شير و بز در يک سو و دمي با سر مار از سوي ديگر بوده است. بدن او هم نيمي شير و نيمي بز بوده و از دهانش آتش ميريخته است. اين هيولا ، با از بين بردن گله هاي دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالي ليسيا بود و به دست مردي به نام بلروفون از اهالي کورينت (قرنت) کشته شد.

 سايکلوپ ها (Cyclopes) :

يونانيان خدايان و هيولاها را فرزندان تيتان ها- خدايان اوليه- ميدانستند که بيشتر آنها فرزند گايا  الهه مادر و اورانوس بودند. اورانوس خداي آسمان و فرزند گايا بود و گايا خود به تنهايي او را به وجود آورده بود. اين دو با يکديگر فرزندان بسياري به وجود آوردند که شامل 12 تن از تايتان ها نيز هست. سايکلوپها، که غولهايي يک چشم بودند، سه نفر بودند و نماد رعد، برق و صاعقه به شمار مي آمدند. اين غولها، اولين آهنگران بودند و توسط تايتاني به نام کرونوس، زنداني شدند. زئوس، هنگام شورش بر عليه تايتانها، سايکلوپ ها را آزاد کرد و در عوض آنها اسلحه معروف او، صاعقه و تندر را به او هديه دادند

 اکيدنا (Echidna) :

هيولاي مونثي که نيمي پري و نيمي مار بود و در غاري زندگي ميکرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک ميکرد و هر موجودي که از آن حوالي ميگذشت را ميخورد. اين موجود فاني اما دراي عمري طولاني بود و توسط آرگوس کشته شد.

هکتاتون کايرس (Hecatonchires) :

هکتاتون کايرس به معني “صد دست” است. اين موجودات با 50 سر و 100 دست قدرتمند، فرزندان گايا و اورانوس بودند. اين سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشي عليه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تايتانها پرداختند. آنها ميتوانستند در آن واحد چندين تخته سنگ عظيم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.

 غولها (Giants) :

غولها، موجودات عظيم الجثه اي بودند که در اثر بر زمين ريختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدايان المپ نشين حمله کردند و براي رسيدن به مقر آنها، بالاي ک.هي رفته و با روي هم گذاشتن تجهيزات جنگي خود، راهي براي رسيدن به مقر خدايان ايجاد کردند. خدايان در نهايت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطيري و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زير آتشفشانها دفن کنند.

  گورگون ها (Gorgons) :

در اساطير يونان، گورگون هيولايي مونث، با بدني پوشيده از فلسهايي نفوذ ناپذير، موهايي از مارهاي زنده، دندانهايي تيز و چهره اي چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه ميکرد به سنگ تبديل ميشد. آنها سه تن بودند که دوتا از آنها جاودان بودند و سومي که مدوزا نام داشت فاني بود. يونانيان از تصوير سر اين هيولا براي آراستن سپرهاي خود استفاده ميکردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهاي شيطاني محافظت کنند.

 مدوزا (Medusa) :

مدوزا در ابتدا دوشيزه اي بسيار زيبا بوده است، اما پس از اينکه پوزئيدون، خداي دريا او را در معبد آتنا اغوا ميکند، موجب خشم اين الهه ميشود و آتنا، او را به شکل کريه ترين موجود ممکن، يعني يک گورگون در مي آورد. از آنجايي که مدوزا در اصل انسان بوده است، فاني بوده و در نهايت توسط يکي از قهرمانان اساطيري به نام پرسيوس کشته ميشود. پرسيوس که تحت حمايت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق ميشود بت هوشمندي سر او را از بدن جدا کند. گفته ميشود که در اين زمان، دو تا از موجودات افسانه اي، پگاسوس و کريسائور  که فرزند مدوزا و پوزئيدون بوده اند، از بدن مدوزا خارج شده اند.


 تايفويوس (Typhoeus) :

تايفويوس، اژدهايي با نفس آتشين، صد سر و خستگي ناپذير بوده است. گايا، در اوج نا اميدي او را به دنيا آورد تا از تايتانها در مقابل المپيان محافظت کند. او تا حد زيادي موفق ميشود و تعدادي از خدايان المپ را فراري داده و زئوس را به بند ميکشد. هرمس به نجات زئوس ميايد و زئوس هم با استفاده از تيرهاي صاعقه، تايفويوس را از بين ميبرد. گفته ميشود که تايفويوس زير کوه اتنا  در سيسيل دفن شده است.

  سربروس (Cerberus) :

سربروس هم يکي ديگر از فرزندان تايفويوس و اکيدنا است و سگي سه سر، با ماري به جاي دم است. اين هيولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود ميداده و مانع خروج آنها از جهان زير زمين ميشده است. تنها چند تن از افراد زنده موق شدند به طريقي از اين سد بگزرند و به دنياي مردگان رفته و بازگردند. يکي از اين افراد اورفئوس بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش يوريديس برود. هرکول نيز، در آخرين ماموريت خود موفق شد سربروس را از جايگاه خود خارج کند و به شاه يوريستئوس پيشکش کند.


 سيرن ها (Sirens) :

سيرن ها خواهراني بودند که در بخشهاي پر صخره دريا ميزيستند. آنها آوازي بسيار زيبا و فريبنده داشتند و دريانوردان را با آواي خود گمراه کرده و به کام صخره هاي مرگ آور ميکشيدند. گفته ميشود که اين چهار خواهر، فرزندان آکلوس خداي طوفان بوده اند.

  پگاسوس (Pegasus) :

پگاسوس اسبي بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئيدون است. او زماني که سر مدوزا توسط پرسيوس از تن جدا شد، به دنيا آمد و توسط بلروفون اهلي شد. پگاسوس در طي ماجراهاي اين قهرمان، مرکب او بود و به او در از بين بردن کايمرا کمک کرد. اما زماني که بلروفون ميخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهايي به المپ رسيد و در آنجا ماندگار شد.

پگاسوس يا اسب بالدار


کريسائور (Chrysaor) :

کريسائور، دومين فرزند مدوزا و پوزئيدون است. درباره اين موجود اطلاع زيادي در دست نيست، تنها ميدانيم که او به احتمال زياد يک غول بوده و جنگجويي قدرتمند به شمار مي آمده است و نام وي شمشير طلايي معنا ميدهد

مهمترين بناي مجموعه آکروپليس معبد پارتنون است

معماران آن ايکتينوس و کاليکراتس بودند وپيکره هاي تزييني آن به سرپرستي فيدياس دوست پريکلس و يکي از بزرگترين پيکرتراشان جهان ساخته و نصب شدند و در فاصله سالهاي

فضاي داخلي پارتئون داراي دو بخش جداگانه است

يعني ارتفاع هر يک از آنها شش برابر قطر پايه شان است

همچنين ستونهاي کناري داراي ضخامت بيشتر هستد

مجسمه‌ زئوس‌ در المپیای‌ یونان‌ است‌ و یکی‌ ازعظیم‌ترین‌ مجسمه‌های‌ جهان‌ به شمار ‌ می‌رود

هیدیس، در قرعه کشي با برادرانش، بدترين سهم را برنده شد و آن جهان زيرزمين يا دنياي مردگان است. از آنجايي که رعاياي هادس را مردگان تشکيل ميدادند، او به کساني که موجب افزايش جمعيت سرزمينش ميشدند بسيار علاقه داشت. مانند اريني ها Erinnyes يا خشم و نااميدي، که کارشان تعقيب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشي بود. هادس به دليل حکومت بر زيرزمين، صاحب معادن زيرزميني هم بود و خداي پروت هم به شمار مي رفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. هادس خداي جهان مردگان بود اما خداي مرگ نبود، تاناتوس Thanatos خداي مرگ بود

هرکولس اسم رومی هراکلوس، بزرگترین قهرمان اساطیر یونان و خدای نیروی بی‌حد است. مثل تمام قهرمانان واقعی دیگر، هرکول نیز پسر یکی از خدایان یونان باستان است. پدرش زئوس  خدای اعظم یونان و مادرش زنی زمینی الکمین است. همسر زئوس، هِرا به هرکول حسودی می کرد و از او بدش می آمد. چرا که هرکول یادگار خیانت شوهرش به وی بود. برای همین، وقتی که هنوز هرکول نوزادی شیرخوره بود هرا دو مار بزرگ را سر وقت گهواره اش فرستاد تا کارش را بسازند. غافل از اینکه هرکول مارها را له کرده توی هر دست، توی گهواره اش مشغول بازی است!

در ابتدای جوانی، هرکول تیر اندازی ماهر، قهرمان کشتی‌گیری و دارای قدرتی مافوق بشری بود. او دختری زیبا را به همسری گرفت و به زودی صاحب دو فرزند شد.در همین زمان بود که هرا با آزار و اذیت هرکول، او را به مرز جنون کشاند. تا آن حد که یکی از حالت‌های آشفتگی روحی‌اش، هرکول همسر و فرزندان خود را نیز به قتل رساند. وقتی هرکول به خود آمد، برای طلب بخشایش به آپولوـ خدای پیش‌گویی ـ روی آورد. و آپولو، برای پاک شدن روح هرکول از پلیدی، او را مامور کرد تا به مدت دوازده سال به خدمت پسر عمویش اریستوس ، پادشاه تایرنس و مایسن  (که چشم دیدن‌اش را نداشت!) درآید. در واقع حق هرکول بود که پادشاه شود. ولی هرا، زئوس را وادار کرده بود اریستوس را به جای او بر تخت بنشاند. حالا فهمیدید چرا هرکول چشم نداشت پسرعمویش را ببیند!؟

علاوه بر آن آپولو هرکول را مامور انجام دادن چند عمل دشوار- که قرار بود آریستوس آنها را تعیین کند و ما بدان‌ها خوان‌های هرکول می‌گوییم – کرد. و البته این خبر خوش را هم به وی داد که اگر بتواند از پس ماموریتش برآید، جاودانه خواهد شد. و پس از مرگ، به جای به‌سر بردن در جهان زیرین (دنیای مردگان) به مقام خدایان می‌رسد.دوازده تا). به زودی (آپولو به هرکول گفته‌بود که باید ده خوان را پشت سر بگذارد (و نه خواهید دید که چطور ده خوان هرکول، به دوازده خوان تبدیل شد!)

برای خواندن جریان ۱۲ خوان هرکول به ادامه مطلب بروید

داستان خدايان يونان
داستان خدايان يونان
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *