در قرآن مجید در سوره های اعراف، هود، حجر، انبیاء، نمل، عنکبوت، صافات، ذاریات و قمر اشاراتی به حضرت لوط، قوم لوط و گناه شنیع آنها شده است.
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفاحِشَةَ ما سَبَقَکمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعالَمِینَ ﴿٨٠﴾ إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿٨١﴾ وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیتِکمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یتَطَهَّرُونَ ﴿٨٢﴾ فَأَنْجَیناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ اَلْغابِرِینَ ﴿٨٣﴾ وَ أَمْطَرْنا عَلَیهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کیفَ کانَ عاقِبَةُ اَلْمُجْرِمِینَ ﴿٨۴﴾
و(به خاطر آورید) لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتی را انجام می دهید که هیچیک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! (٨٠) آیا شما از روی شهوت به سراغ مردان می روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار(و منحرفی) هستید! (٨١) ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: «اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند(و با ما همصدا نیستند!)» (٨٢) (چون کار به اینجا رسید، ) ما او و خاندانش را رهایی بخشیدیم؛ جز همسرش، که از بازماندگان(در شهر) بود. (٨٣) و(سپس چنان) بارانی(از سنگ) بر آنها فرستادیم؛ (که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت. ) پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد! (٨۴)
داستان حضرت لوط
وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یوْمٌ عَصِیبٌ ﴿٧٧﴾ وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یهْرَعُونَ إِلَیهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یعْمَلُونَ اَلسَّیئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکمْ فَاتَّقُوا اَللّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیفِی أَ لَیسَ مِنْکمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ ﴿٧٨﴾ قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِی بَناتِک مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّک لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ ﴿٧٩﴾ قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکنٍ شَدِیدٍ ﴿٨٠﴾ قالُوا یا لُوطُ إِنّا رُسُلُ رَبِّک لَنْ یصِلُوا إِلَیک فَأَسْرِ بِأَهْلِک بِقِطْعٍ مِنَ اَللَّیلِ وَ لا یلْتَفِتْ مِنْکمْ أَحَدٌ إِلاَّ اِمْرَأَتَک إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ اَلصُّبْحُ أَ لَیسَ اَلصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ﴿٨١﴾ لَمّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ ﴿٨٢﴾ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّک وَ ما هِی مِنَ اَلظّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ﴿٨٣﴾
و هنگامی که رسولان ما[ فرشتگان عذاب ] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پریشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختی است!» (زیرا آنها را نشناخت؛ و ترسید قوم تبهکار مزاحم آنها شوند. ) (٧٧) قوم او(بقصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند-و قبلاً کارهای بد انجام می دادند- گفت: «ای قوم من! اینها دختران منند؛ برای شما پاکیزه ترند! (با آنها ازدواج کنید؛ و از زشتکاری چشم بپوشید!) از خدا بترسید؛ و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» (٧٨) گفتند: «تو که می دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم؛ و خوب می دانی ما چه می خواهیم!» (٧٩) گفت: «(افسوس!) ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم؛ یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود! (آن گاه می دانستم با شما زشت سیرتان ددمنش چه کنم!)» (٨٠) (فرشتگان عذاب) گفتند: «ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم! آنها هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد! در دل شب، خانواده ات را(از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند؛ مگر همسرت، که او هم به همان بلایی که آنها گرفتار می شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است؛ آیا صبح نزدیک نیست؟!» (٨١) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن(شهر و دیار) را زیر و رو کردیم؛ و بارانی از سنگ [ گِلهای متحجر] متراکم بر روی هم، بر آنها نازل نمودیم. . . (٨٢) (سنگهایی که) نزد پروردگارت نشاندار بود؛ و آن، (از سایر) ستمگران دور نیست! (٨٣)
فَلَمّا جاءَ آلَ لُوطٍ اَلْمُرْسَلُونَ ﴿۶١﴾ قالَ إِنَّکمْ قَوْمٌ مُنْکرُونَ ﴿۶٢﴾ قالُوا بَلْ جِئْناک بِما کانُوا فِیهِ یمْتَرُونَ ﴿۶٣﴾ وَ أَتَیناک بِالْحَقِّ وَ إِنّا لَصادِقُونَ ﴿۶۴﴾ فَأَسْرِ بِأَهْلِک بِقِطْعٍ مِنَ اَللَّیلِ وَ اِتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یلْتَفِتْ مِنْکمْ أَحَدٌ وَ اُمْضُوا حَیثُ تُؤْمَرُونَ ﴿۶۵﴾ وَ قَضَینا إِلَیهِ ذلِک اَلْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ ﴿۶۶﴾ وَ جاءَ أَهْلُ اَلْمَدِینَةِ یسْتَبْشِرُونَ ﴿۶٧﴾ قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیفِی فَلا تَفْضَحُونِ ﴿۶٨﴾ وَ اِتَّقُوا اَللّهَ وَ لا تُخْزُونِ ﴿۶٩﴾ قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَک عَنِ اَلْعالَمِینَ ﴿٧٠﴾ قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کنْتُمْ فاعِلِینَ ﴿٧١﴾ لَعَمْرُک إِنَّهُمْ لَفِی سَکرَتِهِمْ یعْمَهُونَ ﴿٧٢﴾ فَأَخَذَتْهُمُ اَلصَّیحَةُ مُشْرِقِینَ ﴿٧٣﴾ فَجَعَلْنا عالِیها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ ﴿٧۴﴾
هنگامی که فرستادگان(خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند. . . (۶١) (لوط) گفت: «شما گروه ناشناسی هستید!» (۶٢) گفتند: «ما همان چیزی را برای تو آورده ایم که آنها[ کافران ] در آن تردید داشتند(آری، ) ما مأمور عذابیم)! (۶٣) ما واقعیّت مسلّمی را برای تو آورده ایم؛ و راست می گوییم! (۶۴) پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار، و از اینجا ببر؛ و خودت به دنبال آنها حرکت کن؛ و کسی از شما به پشت سر خویش ننگرد؛ مأمور هستید بروید!» (۶۵) و ما به لوط این موضوع را وحی فرستادیم که صبحگاهان، همۀ آنها ریشه کن خواهند شد. (۶۶) (از سوی دیگر، ) اهل شهر(از ورود میهمانان با خبر شدند، و بطرف خانۀ لوط) آمدند در حالی که شادمان بودند. (۶٧) (لوط) گفت: «اینها میهمانان منند؛ آبروی مرا نریزید! (۶٨) و از خدا بترسید، و مرا شرمنده نسازید!» (۶٩) گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهی نکردیم(و نگفتیم کسی را به میهمانی نپذیر؟!» (٧٠) گفت: «دختران من حاضرند، اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید(با آنها ازدواج کنید، و از گناه و آلودگی بپرهیزید!)» (٧١) به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند(و عقل و شعور خود را از دست داده اند)! (٧٢) سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صیحه(مرگبار-بصورت صاعقه یا زمین لرزه-) آنها را فراگرفت! (٧٣) سپس(شهر و آبادی آنها را زیر و رو کردیم؛ ) بالای آن را پایین قرار دادیم؛ و بارانی از سنگ بر آنها فرو ریختیم! (٧۴)
وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ اَلْقَرْیةِ اَلَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ اَلْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ ﴿٧۴﴾ وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ اَلصّالِحِینَ ﴿٧۵﴾
و لوط را(به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم؛ و از شهری که اعمال زشت و کثیف انجام می دادند، رهایی بخشیدیم؛ چرا که آنها مردم بد و فاسقی بودند! (٧۴) و لوط را(به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم؛ و از شهری که اعمال زشت و کثیف انجام می دادند، رهایی بخشیدیم؛ چرا که آنها مردم بد و فاسقی بودند! (٧۴)
کذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ اَلْمُرْسَلِینَ ﴿١۶٠﴾ إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ ﴿١۶١﴾ إِنِّی لَکمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ﴿١۶٢﴾ فَاتَّقُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُونِ ﴿١۶٣﴾ وَ ما أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلاّ عَلی رَبِّ اَلْعالَمِینَ ﴿١۶۴﴾ أَ تَأْتُونَ اَلذُّکرانَ مِنَ اَلْعالَمِینَ ﴿١۶۵﴾ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکمْ رَبُّکمْ مِنْ أَزْواجِکمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ ﴿١۶۶﴾ قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکونَنَّ مِنَ اَلْمُخْرَجِینَ ﴿١۶٧﴾ قالَ إِنِّی لِعَمَلِکمْ مِنَ اَلْقالِینَ ﴿١۶٨﴾ رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمّا یعْمَلُونَ ﴿١۶٩﴾ فَنَجَّیناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ ﴿١٧٠﴾ إِلاّ عَجُوزاً فِی اَلْغابِرِینَ ﴿١٧١﴾ ثُمَّ دَمَّرْنَا اَلْآخَرِینَ ﴿١٧٢﴾ وَ أَمْطَرْنا عَلَیهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ اَلْمُنْذَرِینَ ﴿١٧٣﴾ إِنَّ فِی ذلِک لَآیةً وَ ما کانَ أَکثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿١٧۴﴾
قوم لوط فرستادگان(خدا) را تکذیب کردند، (١۶٠) هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (١۶١) من برای شما پیامبری امین هستم! (١۶٢) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (١۶٣) من در برابر این دعوت، اجری از شما نمی طلبم، اجر من فقط بر پروردگار عالمیان است! (١۶۴) آیا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور می روید(و همجنس بازی می کنید، آیا این زشت و ننگین نیست؟!) (١۶۵) و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده است رها می کنید؟! (حقّاً) شما قوم تجاوزگری هستید!» (١۶۶) گفتند: «ای لوط! اگر(از این سخنان) دست برنداری، به یقین از اخراج شدگان خواهی بود!» (١۶٧) گفت: «من دشمن سرسخت اعمال شما هستم! (١۶٨) پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام می دهند رهایی بخش!» (١۶٩) ما او و تمامی خاندانش را نجات دادیم، (١٧٠) جز پیر زنی که در میان بازماندگان بود! (١٧١) سپس دیگران را هلاک کردیم! (١٧٢) و بارانی(از سنگ) بر آنها فرستادیم؛ چه باران بدی بود باران انذارشدگان! (١٧٣) در این(ماجرای قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است؛ امّا بیشترشان مؤمن نبودند. (١٧۴)
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿۵۴﴾ أَ إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ اَلنِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿۵۵﴾ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیتِکمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یتَطَهَّرُونَ ﴿۵۶﴾ فَأَنْجَیناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّ اِمْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ اَلْغابِرِینَ ﴿۵٧﴾ وَ أَمْطَرْنا عَلَیهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ اَلْمُنْذَرِینَ ﴿۵٨﴾
و لوط را(به یاد آور) هنگامی که به قومش گفت: «آیا شما به سراغ کار بسیار زشتی می روید در حالی که(نتایج شوم آن را) می بینید؟! (۵۴) آیا شما بجای زنان، از روی شهوت به سراغ مردان می روید؟! شما قومی نادانید!» (۵۵) آنها پاسخی جز این نداشتند که(به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادی پاکدامن هستند!» (۵۶) ما او و خانواده اش را نجات دادیم، بجز همسرش که مقدّر کردیم جزء باقی ماندگان(در آن شهر) باشد! (۵٧) سپس بارانی(از سنگ) بر سر آنها باراندیم(و همگی زیر آن مدفون شدند)؛ و چه بد است باران انذارشدگان! (۵٨)
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ اَلْفاحِشَةَ ما سَبَقَکمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعالَمِینَ ﴿٢٨﴾ أَ إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ اَلسَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکمُ اَلْمُنْکرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا اِئْتِنا بِعَذابِ اَللّهِ إِنْ کنْتَ مِنَ اَلصّادِقِینَ ﴿٢٩﴾ قالَ رَبِّ اُنْصُرْنِی عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْمُفْسِدِینَ ﴿٣٠﴾ وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا إِنّا مُهْلِکوا أَهْلِ هذِهِ اَلْقَرْیةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ ﴿٣١﴾ قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّینَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ اَلْغابِرِینَ ﴿٣٢﴾ وَ لَمّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنّا مُنَجُّوک وَ أَهْلَک إِلاَّ اِمْرَأَتَک کانَتْ مِنَ اَلْغابِرِینَ ﴿٣٣﴾ إِنّا مُنْزِلُونَ عَلی أَهْلِ هذِهِ اَلْقَرْیةِ رِجْزاً مِنَ اَلسَّماءِ بِما کانُوا یفْسُقُونَ ﴿٣۴﴾ وَ لَقَدْ تَرَکنا مِنْها آیةً بَینَةً لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ ﴿٣۵﴾
و لوط را فرستادیم هنگامی که به قوم خود گفت: «شما عمل بسیار زشتی انجام می دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است! (٢٨) آیا شما به سراغ مردان می روید و راه(تداوم نسل انسان) را قطع می کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام می دهید؟! «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: » اگر راست می گویی عذاب الهی را برای ما بیاور! (٢٩) (لوط) عرض کرد: «پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یاری فرما!» (٣٠) و هنگامی که فرستادگان ما(از فرشتگان) بشارت(تولد فرزند) برای ابراهیم آوردند، گفتند: «ما اهل این شهر و آبادی را[و به شهرهای قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند!» (٣١) (ابراهیم) گفت: «در این آبادی لوط است!» گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاهتریم! او و خانواده اش را نجات می دهیم؛ جز همسرش که در میان قوم(گنهکار) باقی خواهد ماند. » (٣٢) هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آنها بد حال و دلتنگ شد؛ گفتند: «نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقی می ماند. (٣٣) ما بر اهل این شهر و آبادی به خاطر گناهانشان، عذابی از آسمان فرو خواهیم ریخت!» (٣۴) و از این آبادی نشانۀ روشنی(و درس عبرتی) برای کسانی که می اندیشند باقی گذاردیم! (٣۵)
وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ ﴿١٣٣﴾ إِذْ نَجَّیناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ ﴿١٣۴﴾ إِلاّ عَجُوزاً فِی اَلْغابِرِینَ ﴿١٣۵﴾ ثُمَّ دَمَّرْنَا اَلْآخَرِینَ ﴿١٣۶﴾ وَ إِنَّکمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیهِمْ مُصْبِحِینَ ﴿١٣٧﴾ وَ بِاللَّیلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ﴿١٣٨﴾
و لوط از رسولان(ما) است! (١٣٣) و به خاطر بیاور زمانی را که او و خاندانش را همگی نجات دادیم، (١٣۴) مگر پیر زنی که از بازماندگان بود(و به سرنوشت آنان گرفتار شد)! (١٣۵) سپس بقیه را نابود کردیم! (١٣۶) و شما پیوسته صبحگاهان از کنار(ویرانه های شهرهای) آنها می گذرید. . . (١٣٧) و(همچنین) شبانگاه؛ آیا نمی اندیشید؟! (١٣٨)
قالَ فَما خَطْبُکمْ أَیهَا اَلْمُرْسَلُونَ ﴿٣١﴾ قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ ﴿٣٢﴾ لِنُرْسِلَ عَلَیهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ ﴿٣٣﴾ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّک لِلْمُسْرِفِینَ ﴿٣۴﴾ فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ ﴿٣۵﴾ فَما وَجَدْنا فِیها غَیرَ بَیتٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ ﴿٣۶﴾ وَ تَرَکنا فِیها آیةً لِلَّذِینَ یخافُونَ اَلْعَذابَ اَلْأَلِیمَ ﴿٣٧﴾
(ابراهیم) گفت: «مأموریت شما چیست ای فرستادگان(خدا)؟» (٣١) گفتند: «ما به سوی قوم مجرمی فرستاده شده ایم. . . (٣٢) تا بارانی از«سنگ- گِل» بر آنها بفرستیم؛ (٣٣) سنگهایی که از ناحیۀ پروردگارت برای اسرافکاران نشان گذاشته شده است!» (٣۴) ما مؤمنانی را که در آن شهرها(ی قوم لوط) زندگی می کردند(قبل از نزول عذاب) خارج کردیم، (٣۵) ولی جز یک خانوادۀ باایمان در تمام آنها نیافتیم! (٣۶) و در آن(شهرهای بلا دیده) نشانه ای روشن برای کسانی که از عذاب دردناک می ترسند به جای گذاردیم. (٣٧)
کذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ﴿٣٣﴾ إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیهِمْ حاصِباً إِلاّ آلَ لُوطٍ نَجَّیناهُمْ بِسَحَرٍ ﴿٣۴﴾ نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کذلِک نَجْزِی مَنْ شَکرَ ﴿٣۵﴾ وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ ﴿٣۶﴾ وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیفِهِ فَطَمَسْنا أَعْینَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ ﴿٣٧﴾ وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ ﴿٣٨﴾ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ ﴿٣٩﴾ وَ لَقَدْ یسَّرْنَا اَلْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ ﴿۴٠﴾
قوم لوط انذارها(ی پی در پی پیامبرشان) را تکذیب کردند؛ (٣٣) ما بر آنها تندبادی که ریگها را به حرکت درمی آورد فرستادیم(و همه را هلاک کردیم)، جز خاندان لوط را که سحرگاهان نجاتشان دادیم! (٣۴) این نعمتی بود از ناحیۀ ما؛ این گونه هر کسی را که شکر کند پاداش می دهیم! (٣۵) او آنها را از مجازات ما بیم داد، ولی بر آنها اصرار بر مجادله و القای شکّ داشتند! (٣۶) آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد؛ ولی ما چشمانشان را نابینا و محو کردیم(و گفتیم: ) بچشید عذاب و انذارهای مرا! (٣٧) سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابی پایدار و ثابت به سراغشان آمد! (٣٨) (و گفتیم: ) پس بچشید عذاب و انذارهای مرا! (٣٩) ما قرآن را برای یادآوری آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکّر شود؟! (۴٠)
اسلام طرفدار زینت و آرایش زنان در حریم خانواده بوده و بر آراستگی آنان تأکید دارد، اما حضور زن در جامعه و محیط کار، از نظر اسلام حدودی دارد که باید رعایت شود؛ برای مثال زن از نظر شرع مقدّس اسلام، حق ند…
جاسوسی در قالب ابزار نرم امری رایج شده است. نمی توان از نقش برخی از سخت افزارهای الکترونیک، دیجتال و فرا فن آوری در عرصه جنگ نرم غافل بود. همزمان با رشد فن آوری های ارتباطی و به ویژه بحث مهم و اساسی ک…
حج بزرگ ترین اجتماع مسلمانان به شمار می آید. کعبه به هیچ شخص، گروه و ملیتی اختصاص ندارد. مکان و ساختار آن، از ناحیه وحی بوده است؛ از این رو، خانه خدا در همه ابعاد هنری، صناعی، ابزارها و…، از وابستگی…
گفته اند که فطریه قوت غالب است؛ آن چیزی که در هر جایی غالبا به عنوان قوت و غذا مصرف می شود؛ ولو قوت منحصر نباشد. مثلاً در اغلب جاهای کشور ما نان گندم مصرف می شود، ولی مردم به نان گندمِ فقط اکتفا نمی …
در اغلب منابع و شواهد موجود، «مغ» به معنای روحانی و کاهن بکار رفته است. برخی اعتقاد دارند این گروه در طول تاریخ، یعنی از دوران باستان تا امروز، روحانيوني بوده اند که سرپرستی امور دینی پیروان در هر آ…
فرهنگ، آداب و رسوم ملی و دینی مسلمانان بر خلاف و در تضاد با پدیده شوم «ازدواج سفید» است. دین اسلام پاسخگویی به نیازهای جنسی زن و مرد را در چارچوب ازدواج و عقد نکاح تعریف کرده است. تنها بستر قانونی و ش…
عموماً برای شناخت تفکر حاکم بر انقلاب اسلامی ایران، مانند سایر انقلاب های جهان، به اندیشه رهبران این انقلاب ارجاع می دهند. در مورد انقلاب اسلامی نیز به حق، نشانی اندیشه های بنیانگذار انقلاب اسلامی، حض…
حضرت معصومه (س)، در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود و به کریمه اهل بیت (ع) مشهور گردید تا ائمه اطهار (ع) به وجودشان افتخار کنند. حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و وال…
امام صادق علیه السلام با تشکیل کلاس های متعدد تفسیری علاوه بر تفسیر قرآن و تربیت عده ای کثیری از مفسران بزرگ، نقش فعالی در ارائه تفسیر مناسب و موافق با تعالیم نبوی، داشته است، مبانی تفسیری آن حضرت؛ دو…
داستان حضرت لوط
عوامل زیادی در شکل گیری شرط و شروط های هنگام ازدواج می تواند دخیل باشد که مهم ترین آنها اعتقادات مذهبی، مسائل عرفی و خواسته های حقوقی دو طرف ماجرا در زندگی مشترک است. در اندیشه اسلامی آن چیزی که …
شکل گیری آثار هنری شگفت انگیزی که اعجاب هنرشناسان دنیا را برانگیخته، توسط فیلسوفان و فقیهان و متکلمان برجسته اسلامی خود گواه آن است که اسلام هنر ستیز و هنر سوز نبوده است. غناء برای زدودن فطرت الهی و …
حجاب و عفاف از مباحثی مهم در دین اسلام و عهدین بوده و هست و به همین دلیل این پژوهش در پی آنست تا حجاب و عفاف از نگاه لغت شناسان، علل پیدایش حجاب و عفاف، حجاب در گذر تاریخ، گونه های مختلف حجاب و اهمیت …
حدیث کِساء، حدیثی در فضیلت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) است. واقعه حدیث کِساء در خانه ام سلمه، همسر پیامبر روی داد. پیامبر اکرم (ص) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندان خویش را با پارچ…
احکام روزه (استفتائات روزه بر اساس فتوای مقام معظم رهبری)سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ایس 731: دختری که به سن تکلیف رسیده، ولی به علت ضعف جسمانی توانایی روزه گرفتن ندارد، و بعد از ماه…
ای انسان، تمام اعمال و رفتار تو نه تنها در زندگی شخصی ات بلکه در طبیعت و محیط پیرامون تو نیز اثر می گذارد. دین اسلام قبل از هر چیز انسان را به پی آمدهای مثبت و منفی دنیوی کارهایش متوجه ساخته و هشدارها…
حضرت لوط (علیه السلام) از كلدانيان بود كه در سرزمين بابل زندگى مى كردند و آن جناب از اولين كسانى بود كه در ايمان آوردن به ابراهيم(علیه السلام) گوى سبقت را ربوده بود، او به ابراهيم ايمان آورد و گفت:” إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي”. 1 در نتيجه خداى تعالى او را با ابراهيم نجات داده به سرزمين فلسطين، “ارض مقدس” روانه كرد:” وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ” 2 پس لوط در یکى از بلاد آن سرزمين منزل كرد، (كه بنا به بعضى از روايات و بنا به گفته تاريخ و تورات آن شهر سدوم بوده).
مردم اين شهر و آباديها و شهرهاى اطراف آن كه خداى تعالى آنها را در سوره توبه آيه 70 مؤتفكات خوانده، بت مىپرستيدند و به عمل فاحشه لواط مرتكب مىشدند و اين قوم اولين قوم از اقوام و نژادهاى بشر بودند كه اين عمل در بينشان شايع گشت، 3 و شيوع آن به حدى رسيده بود كه در مجالس عمومى شان آن را مرتكب مى شدند 4، تا آنكه رفته رفته عمل فاحشه سنت قومى آنان شد و عام البلوى گرديد و همه بدان مبتلا گشته، زنان بكلى متروك شدند و راه تناسل را بستند 5.
” لذا خداى تعالى لوط را به سوى ايشان گسيل داشت”. 6 و آن جناب ايشان را به ترس از خدا و ترك فحشاء و برگشتن به طريق فطرت دعوت كرد و انذار و تهديدشان نمود ولى جز بيشتر شدن سركشى و طغيان آنان ثمره اى حاصل نگشت و جز اين پاسخش ندادند كه اينقدر ما را تهديد مكن اگر راست مى گويى عذاب خدا را بياور، و به اين هم اكتفاء ننموده تهديدش كردند كه: ” لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ7- اگر اى لوط دست از دعوتت بر ندارى تو را از شهرمان خارج خواهيم كرد” و كار را از صرف تهديد گذرانده، به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از قريه خود خارج كنيد كه آنها مردمى هستند كه مى خواهند از عمل لواط پاك باشند. 8
جريان به همين منوال ادامه يافت، يعنى از جناب لوط (ع) اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترك فحشا، و از آنها اصرار بر انجام خبائث تا جايى كه طغيانگرى ملكه آنان شد و كلمه عذاب الهى در حقشان ثابت و محقق گرديد، پس خداى عز و جل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاك كردن آنان مامور كرد،
فرشتگان اول بر ابراهيم (ع) وارد شدند و آن جناب را از ماموريتى كه داشتند (يعنى هلاك كردن قوم لوط) خبر دادند، جناب ابراهيم (ع) با فرستادگان الهى بگومگويى كرد تا شايد بتواند عذاب را از آن قوم بردارد، و ملائكه را متذكر كرد كه لوط در ميان آن قوم است، فرشتگان جواب دادند كه ما بهتر مىدانيم در آنجا چه كسى هست و به موقعيت لوط و اهلش از هر كس ديگر مطلع تريم و اضافه كردند كه مساله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هيچ وجه برگشتنى نيست. 9
فرشتگان از نزد ابراهيم به سوى لوط روانه شدند و به صورت پسرانى امرد مجسم شده، به عنوان ميهمان بر او وارد شدند، لوط از ورود آنان سخت به فكر فرو رفت چون قوم خود را مىشناخت و مىدانست كه به زودى متعرض آنان مىشوند و به هيچ وجه دست از آنان بر نمىدارند، چيزى نگذشت كه مردم خبردار شدند، به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به يكديگر مژده مىدادند، لوط از خانه بيرون آمد و در موعظه و تحريك فتوت و رشد آنان سعى بليغ نمود تا به جايى كه دختران خود را بر آنان عرضه كرد و گفت: اى مردم! اين دختران من در اختيار شمايند و اينها براى شما پاكيزهترند پس، از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم رسوا مسازيد، آن گاه از در استغاثه و التماس در آمد و گفت: آيا در ميان شما يك نفر مرد رشيد نيست؟ مردم درخواست او را رد كرده و گفتند: ما هيچ علاقه اى به دختران تو نداريم و به هيچ وجه از ميهمانان تو دست بردار نيستيم.
لوط (علیه السلام) مايوس شد و گفت: اى كاش نيرويى در رفع شما مىداشتم و يا ركنى شديد مىبود و به آنجا پناه مىبردم. 10 در اين هنگام ملائكه گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توايم، آرام باش كه اين قوم به تو نخواهند رسيد، آن گاه همه آن مردم را كور كردند و مردم افتان و خيزان متفرق شدند. 11 فرشتگان سپس به لوط (ع) دستور دادند كه شبانه اهل خود را برداشته و در همان شب پشت به مردم نموده، از قريه بيرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نكند ولى همسر خود را بيرون نبرد كه به او آن خواهد رسيد كه به مردم شهر مىرسد، و نيز به وى خبر دادند كه بزودى مردم شهر در صبح همين شب هلاك مىشوند. 12
صبح، هنگام طلوع فجر، صيحه آن قوم را فرا گرفت و خداى عز و جل سنگى از گل نشاندار كه نزد پروردگارت براى اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان بباريد و شهرهايشان را زير و رو كرد و هر كس از مؤمنين را كه در آن شهرها بود بيرون نمود، البته غير از يك خانواده هيچ مؤمنى در آن شهرها يافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آيت و مايه عبرت نسلهاى آينده كرد تا كسانى كه از عذاب اليم الهى بيم دارند با ديدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگيرند 13.
و در اينكه ايمان و اسلام منحصر در خانواده لوط بوده و عذاب همه شهرهاى آنان را گرفته، دو نكته هست: اول اينكه اين جريان دلالت مىكند بر اينكه هيچ يك از آن مردم ايمان نداشتند،
و دوم اينكه فحشا تنها در بين مردان شايع نبوده بلكه در بين زنان نيز شيوع داشته، چون اگر غير از اين بود نبايد زنها هلاك مىشدند و على القاعده بايد عده زيادى از زنها به آن جناب ايمان مىآوردند و از او طرفدارى مى كردند چون لوط (ع) مردم را دعوت مى كرد به اينكه در امر شهوترانى به طريقه فطرى باز گردند و سنت خلقت را كه همانا وصلت مردان و زنان است سنت خود قرار دهند و اين به نفع زنان بود و اگر زنان نيز مبتلا به فحشا نبودند بايد دور آن جناب جمع مىشدند و به وى ايمان مىآوردند ولى هيچ يك از اين عكس العملها در قرآن كريم در باره زنان قوم لوط ذكر نشده.
و اين خود مؤيد و مصدق رواياتى است كه در سابق گذشت كه مى گفت: فحشا در بين مردان و زنان شايع شده بود، مردان به مردان اكتفاء كرده و با آنان لواط مىكردند و زنان با زنان مساحقه مىنمودند.داستان حضرت لوط
لوط (علیه السلام) رسولى بود از ناحيه خداى تعالى بسوى اهالى سرزمين” مؤتفكات” كه عبارت بودند از شهر” سدوم” و شهرهاى اطراف آن (و بطورى كه گفته شده چهار شهر بوده: 1- سدوم 2- عموره 3- صوغر 4- صبوييم) و خداى تعالى آن جناب را در همه مدائح و اوصافى كه انبياى گرام خود را بوسيله آنها توصيف كرده شركت داده است.
و از جمله توصيفها كه براى خصوص آن جناب ذكر كرده اين است كه فرموده:” وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ” 14.
تورات در اصحاح يازدهم و دوازدهم از سفر تكوين مىگويد: لوط برادر زاده” ابرام” (ابراهيم) و نام پدرش (كه برادر ابرام باشد)” هاران بن تارخ” بود و هاران با برادرش ابرام در خانه تارخ در” اور كلدانيان” زندگى مى كردند و سپس تارخ از” اور” بسوى سرزمين كنعانيان مهاجرت كرد و در شهر حاران اقامت گزيد در حالى كه ابرام و لوط با او بودند آن گاه ابرام به امر رب، از حاران خارج شد و لوط نيز با او بود و اين دو مال بسيار زياد و غلامانى در حاران به دست آورده بودند، پس به سرزمين كنعان آمدند، و ابرام پشت سر هم به طرف جنوب كوچ مى كرد تا آنكه به مصر آمد و در مصر نيز به سمت جنوب به طرف بلندى هاى” بيت ايل” آمده و در آنجا اقامت گزيد.
لوط هم كه همه جا با ابرام حركت مىكرد براى خود گاو و گوسفند و خيمه هايى داشت، و يك سرزمين جوابگوى احشام اين دو نفر نبود بناچار بين چوپانهاى او و چوپانهاى ابرام دشمنى و نزاع درگرفت و از ترس اينكه كار به نزاع بكشد از يكديگر جدا شدند، لوط سرزمين” دائره” اردن را اختيار كرد و در شهرهاى دائره اقامت گزيد و خيمه هاى خود را به” سدوم” انتقال داد و اهل سدوم مردمى اشرار و از نظر ربّ بسيار خطاكار بودند و ابرام خيام خود را به بلوطات ممرا كه در حبرون بود نقل داد.
در اين زمان جنگى بين پادشاهان سدوم و عموره و ادمه و صبوييم و صوغر از يك طرف و چهار همسايه آنان از طرف ديگر درگرفت و پادشاه سدوم و ديگر پادشاهانى كه با او بودند شكست خوردند و دشمن همه املاك سدوم و عموره و همه مواد غذايى آنان را بگرفت و لوط در بين ساير اسرا، اسير شد و همه اموالش به غارت رفت، وقتى اين خبر به ابرام رسيد با غلامان خود كه بيش از سيصد نفر بودند حركت كرد و با آن قوم جنگيد و آنان را شكست داده، لوط را از اسارت و همه اموالش را از غارت شدن نجات داد و او را به همان محلى كه سكونت گزيده بود برگردانيد.
تورات در اصحاح هجدهم از سفر تكوين مى گويد: رب براى او (يعنى ابرام) در بلوطات ممرا ظهور كرد در حالى كه روز گرم شده بود، و او جلوى در خيمه نشسته بود ناگهان چشم خود را بلند كرد و نگريست كه سه نفر مرد نزدش ايستاده اند همين كه آنان را ديد از در خيمه برخاست تا استقبالشان كند و به زمين سجده كرد و گفت: اى آقا! اگر نعمتى در چشم خود مىيابى پس، از بنده ات رو بر متاب و از اينجا مرو تا بنده ات كمى آب بياورد پاهايتان را بشوييد و زير اين درخت تكيه دهيد و نيز بنده ات پاره نانى بياورد دلهايتان را نيرو ببخشيد سپس برويد چون شما بر عبد خود گذر كرده ايد ما اينطور رفتار مى كنيم همانطور كه خودت تكلم كردى.
بناچار ابرام به شتاب به طرف خيمه نزد ساره رفت و گفت: بشتاب سه كيل آرد سفيد تهيه كن و نانى مغز پخت بپز، آن گاه خودش به طرف گله گاو رفته، گوساله پاكيزه و چاقى انتخاب نموده به غلام خود داد تا به سرعت غذايى درست كند، سپس مقدارى كره و شير با آن گوساله اى كه كباب كرده بود برداشته نزد ميهمانان نهاد و خود در زير آن درخت ايستاد تا ميهمانان غذا بخورند.
ميهمانان پرسيدند: ساره همسرت كجا است؟ ابرام گفت: اينك او در خيمه است.
يكى از ميهمانان گفت: من در زمان زندگيت بار ديگر نزد تو مىآيم، و براى همسرت ساره پسرى خواهد آمد. ساره در خيمه سخن او را كه در پشت خيمه قرار داشت شنيد و ابراهيم و ساره هر دو پيرى سالخورده بودند و ديگر اين احتمال كه زنى مثل ساره عادتا بچه بياورد قطع شده بود ساره بناچار در دل خود خنديد و در زبان گفت: آيا سر پيرى بار ديگر متنعمى و بچه دار شدنى به خود مى بينم با اينكه آقايم نيز پير شده؟ رب به ابراهيم گفت: ساره چرا خنديد و چرا چنين گفت كه آيا به راستى من مى زايم با اينكه پيرى فرتوت شده ام؟ مگر بر رب انجام چيزى محال مى شود؟ من در ميعاد در طول زندگى به سويت باز مى گردم و ساره فرزندى خواهد داشت. ساره در حالى كه مى گفت: اين بار نمىخندم منكر آن شد، چون ترسيده بود ابراهيم گفت: نه بلكه خنديد.
آن گاه مردان نامبرده از آنجا برخاسته به طرف سدوم رهسپار شدند ابراهيم (نيز) با آنها مىرفت تا بدرقه شان كند رب با خود گفت: آيا سزاوار است كارى را كه مى خواهم انجام دهم از ابراهيم پنهان بدارم؟ با اينكه ابراهيم امتى كبير و قوى است و امتى است كه همه امتهاى روى زمين از بركاتش برخوردار مى شوند؟ نه، من حتما او را آگاه مى سازم تا فرزندان و بيت خود را كه بعد از او مى آيند توصيه كند تا طريق رب را حفظ كنند و كارهاى نيك كنند و عدالت را رعايت نمايند تا رب به آن وعده اى كه به ابراهيم داده عمل كند.
پس رب (به ابراهيم) گفت: سر و صداى سدوميان و عموديان زياد شده يعنى چيزهاى بدى از آنجا به من مىرسد و خطايا و گناهانشان بسيار عظيم گشته، لذا من خود به زمين نازل مىشوم تا ببينم آيا همه اين گناهانى كه خبرگزاران خبر داده اند مرتكب شده اند يا نه و اگر نشده اند حد اقل از وضع آنجا با خبر مى شوم. آن گاه مردان (ميهمانان ابراهيم) با او خدا حافظى كرده و به طرف سدوم رفتند و اما ابراهيم كه تا آن لحظه در برابر رب ايستاده بود به طرف رب جلو آمد و پرسيد آيا نيكوكار و گناهكار را با هم هلاك مى كنى؟ شايد پنجاه نفر نيكوكار در شهر سدوم باشد آيا آن شهر را يك جا نابود مى كنى و به خاطر آن پنجاه نيكوكار كه در آنجا هستند عفو نمى كنى؟ حاشا بر تو كه چنين رفتارى داشته باشى و نيكوكار را با گنهكار بميرانى و در نتيجه خوب و بد در درگاهت فرق نداشته باشند، حاشا بر تو كه جزا دهنده كل زمينى عدالت را رعايت نكنى؟
رب گفت من اگر در سدوم پنجاه نيكوكار پيدا كنم از عذاب آن شهر و همه ساكنان آن به خاطر پنجاه نفر صرفنظر مى كنم.
ابراهيم جواب داد و گفت: من كه با مولا سخن آغاز كردم خاكى و خاكسترى هستم ممكن است نيكوكاران پنج نفر كمتر از پنجاه نفر باشند و فرض كن چهل و پنج نفر باشد آيا همه شهر را و آن چهل و پنج نفر را هلاك مى كنى؟ رب گفت: من اگر در آنجا چهل و پنج نفر نيكوكار بيابم شهر را هلاك نمى كنم، ابراهيم دوباره با رب به گفتگو پرداخت و گفت: احتمال مى رود در آنجا چهل نفر نيكوكار باشد رب گفت: بخاطر چهل نفر هم عذاب نمى كنم، ابراهيم با خود گفت حال كه رب عصبانى نمى شود سخن را ادامه دهم چون ممكن است سى نفر نيكوكار در سدوم پيدا شود، رب گفت: اگر در آنجا سى نفر يافت شود آن كار را نمى كنم.
ابراهيم گفت: من كه سخن با مولايم آغاز كردم براى اين بود كه نكند در آنجا بيست نفر نيكوكار باشد رب گفت: به خاطر بيست نفر هم اهل شهر را هلاك نمىكنم.
ابراهيم گفت: (من خواهش مىكنم) رب عصبانى نشود فقط يك بار ديگر سخن مىگويم و آن سخنم اين است كه ممكن است ده نفر نيكوكار در آن محل يافت شود رب گفت: به خاطر ده نفر نيز اهل شهر را هلاك نمىكنم، رب بعد از آنكه از گفتگوى با ابراهيم فارغ شد دنبال كار خود رفت ابراهيم هم به محل خود برگشت.
در اصحاح نوزدهم از سفر تكوين آمده كه ملائكه هنگام عصر به سدوم رسيدند لوط در آن لحظه دم دروازه شهر سدوم نشسته بود چون ايشان را بديد برخاست تا از آنان استقبال كند و با صورت به زمين افتاد و سجده كرد و به آنان گفت: آقاى من به طرف خانه بنده خودتان متمايل شويد و در آنجا بيتوته كنيد و پاهايتان را بشوييد آن گاه صبح زود راه خود پيش بگيريد و برويد. آن دو ملك گفتند: نه، بلكه ما در ميدان شهر بيتوته مىكنيم. لوط بسيار اصرار ورزيد و آن دو سرانجام قبول نموده با او به راه افتادند و به خانه او در آمدند لوط ضيافتى به پا كرد و نان و مرغى پخت، و آنان خوردند.
قبل از اينكه به خواب بروند رجالى از اهل شهر يعنى از سدوم خانه را محاصره كردند، رجالى از پير و جوان و بلكه كل اهل شهر حتى از دورترين نقطه حملهور شدند و لوط را صدا زدند كه آن دو مردى كه امشب بر تو وارد شده اند كجايند؟ آنان را بيرون بفرست تا بشناسيمشان، لوط خودش به طرف درب خانه آمد و آن را از پشت ببست و گفت: اى برادران من شرارت مكنيد اينك اين دو دختران من در اختيار شمايند و با اينكه تا كنون مردى را نشناخته اند من آن دو را بيرون مىآورم، شما با آن دو هر عملى كه مايه خوشايند چشم شما است انجام دهيد و اما اين دو مرد را كار نداشته باشيد زيرا زير سايه سقف من داخل شده اند.
مردم گفتند: تا فلان جا دور شو، آن گاه گفتند: لوط يك مرد غريبه اى است كه به ميان ما آمده و اختياردار ما شده، اى لوط! ما الان شرى به تو مىرسانيم بدتر از شرى كه مىخواهيم به آن دو برسانيم، پس اصرار بر لوط را از حد گذراندند و جلو آمدند تا درب خانه را بشكنند و آن دو مرد ميهمان دست خود را دراز كرده و لوط را به طرف خود در داخل خانه بردند و درب را به روى مردم بستند و اما مردان پشت در را، صغير و كبيرشان را كور كردند و ديگر نتوانستند درب خانه را پيدا كنند.
آن دو تن ميهمان به لوط گفتند: غير از خودت در اين شهر چه دارى، دامادها و پسران و دختران و هر كس ديگر كه دارى همه را از اين مكان بيرون ببر كه ما هلاك كننده اين شهريم زيرا خبرگزاريها خبرهاى عظيمى از اين شهر نزد رب برده اند و رب ما را فرستاده تا آنان را هلاك سازيم. لوط از خانه بيرون رفت و با دامادها كه دختران او را گرفته بودند صحبت كرده گفت: برخيزيد و از اين شهر بيرون شويد كه رب مىخواهد شهر را هلاك كند، دامادها به نظرشان رسيد كه لوط دارد مزاح مىكند، ولى همين كه فجر طالع شد دو فرشته با عجله به لوط گفتند: زود باش دست زن و دو دخترت كه فعلا در اينجا هستند بگير تا به جرم مردم اين شهر هلاك نشوند ولى وقتى سستى لوط را ديدند دست او و دست زنش و دست دو دخترش را گرفته به خاطر شفقتى كه رب بر او داشت در بيرون شهر نهادند.
و وقتى داشتند لوط را به بيرون شهر مىبردند به او گفتند: جانت را بردار و فرار كن و زنهار، كه به پشت سر خود نگاه مكن و در هيچ نقطه از پيرامون شهر توقف مكن، به طرف كوه فرار كن تا هلاك نشوى. لوط به آن دو گفت: نه، اى سيد من، اينك بنده ات شفقت را در چشمانت مىبيند لطفى كه به من كردى عظيم بود و من توانايى آن را ندارم كه به كوه فرار كنم مىترسم هنوز به كوه نرسيده شر مرا بگيرد و بميرم، اينك در اين نزديكى شهرى است به آن شهر مىگريزم شهر كوچكى است (و فاصله اش كم است) آيا اگر به آنجا بگريزم جانم زنده مىماند رب بدو گفت: من در پيشنهاد نيز روى تو را به زمين نمىاندازم و شهرى كه پيشنهاد كردى زير و رويش نكنم، زير و رويش نمىكنم پس به سرعت بدانجا فرار كن كه من استطاعت آن را ندارم كه قبل از رسيدنت به آنجا كارى بكنم به اين مناسبت نام آن شهر را صوغر نهادند يعنى شهر كوچك.
وقتى خورشيد بر زمين مىتابيد لوط وارد شهر صوغر شد، رب بر شهر سدوم و عموره كبريت و آتش باريد، كبريت و آتشى كه از ناحيه رب از آسمان مىآمد و آن شهرها و همه اطراف آن و همه ساكنان آن شهرها و همه گياهان آن سرزمين را زير و رو كرد، زنش كه نافرمانى كرد و از پشت به شهر نظر انداخت ستونى از نمك شد.
روز ديگر ابراهيم به طرف اين سرزمين آمده در برابر رب ايستاد و بسوى سدوم و عموره و به سرزمينهاى اطراف آن دو شهر نظر انداخت، ديد كه دود از زمين بالا مى رود مانند دودى كه از گلخن حمام برمى خيزد، و چنين پيش مىآمد كه وقتى خدا شهرهاى آن دايره (و آن افق) را ويران كرد به ابراهيم اطلاع داد كه لوط را از وسط انقلاب و در لحظه اى كه شهرهاى محل اقامت لوط را ويران مىكرد بيرون فرستاد (و خلاصه اينكه به ابراهيم اطلاع داد دلواپس لوط نباشد خداى تعالى او را نجات داده است).
و اما لوط از صوغر نيز بالاتر رفت و در كوه منزل كرد و دو دخترش با او بودند، چون از اقامت در صوغر نيز بيمناك بود لذا او و دو دخترش در غارى منزل كردند، دختر بكر بزرگ به (دختر) كوچكتر گفت: پدر ما پير شده و در اين سرزمين هيچ كس نيست كه مانند عادت ساير نقاط به سر وقت ما بيايد و از ما خواستگارى كند بيا تا به پدرمان شرابى بنوشانيم و با او همخواب شويم و از پدر خود نسلى را زنده كنيم،
پس پدر را شراب خوراندند و در آن شب دختر بزرگتر (بكر) به رختخواب پدر رفت و پدر هيچ نفهميد كه دخترش با او خوابيده (جماع كرده و) برخاست. فرداى آن شب چنين پيش آمد كه بكر به صغيره گفت: من ديشب با پدرم خوابيدم امشب نيز به او شرابى مىدهيم تو با او بخواب تا هر دو از او نسلى را زنده كنيم پس آن شب نيز شرابش دادند و دختر كوچك برخاسته با پدر جمع شد و پدر، نه از همخوابگى او خبردار شد و نه از برخاستن و رفتنش، نتيجه اين كار آن شد كه هر دو دختر از پدر حامله شدند.
دختر بزرگتر (بكر) يك پسر آورد و نام او را” موآب” نهاد و اين پسر كسى است كه نسل دودمان موآبيين به او منتهى مىشود و تا به امروز اين نسل ادامه دارد. اين بود ماجراى داستان لوط در تورات، و ما همه آن را نقل كرديم تا روشن شود كه تورات در خود داستان و در وجوه غير داستانى آن چه مخالفتى با قرآن كريم دارد.
در تورات آمده كه فرشتگان مرسل براى بشارت دادن به ابراهيم و براى عذاب قوم لوط دو فرشته بودند ولى قرآن از آنان به” رسل” تعبير كرده كه صيغه جمع است و أقل جمع سه نفر است. و در تورات آمده كه ميهمانان ابراهيم غذايى را كه او درست كرده بود خوردند ولى قرآن اين را نفى كرده، مىفرمايد: ابراهيم وقتى ديد ميهمانان دست به طرف غذا دراز نمىكنند ترسيد.
در تورات آمده كه لوط دو دختر داشت ولى قرآن تعبير به لفظ” بنات” كرده كه صيغه جمع است و گفتيم كه اقل جمع سه نفر است و در تورات آمده كه ملائكه لوط را بيرون بردند و قوم را چنين و چنان عذاب كردند و زن او ستونى از نمك شد و جزئياتى ديگر كه قرآن از اينها ساكت است.
و در تورات بطور صريح نسبت تجسم به خداى تعالى داده و نسبت زناى با محرم آن هم با دختران را به يك پيامبر داده ولى قرآن كريم، هم خداى سبحان را منزه از تجسم مى داند و هم انبياء و فرستادگان خداى را از ارتكاب گناه برى دانسته و ساحت آنان را از اين آلودگي ها پاك مى داند.
نویسنده: محمد حسین طباطبایی
پی نوشت:
1. من بسوى پروردگارم مهاجرت مىكنم.” سوره عنكبوت، آيه 26″
2. سوره انبياء، آيه 71.
3. سوره اعراف، آيه 80.
4. سوره عنكبوت، آيه 29.
5. سوره عنكبوت، آيه 29.
6. سوره شعراء، آيه 162.
7. سوره شعراء، آيه 167.
8. سوره نمل، آيه 56.
9. سوره عنكبوت، آيه 32، سوره هود، آيه 76.
10. سوره هود، آيه 80.
11. سوره قمر، آيه 37.
12. سوره هود، آيه 81، سوره حجر، آيه 66.
13. با استفاده از سوره ذاريات، آيه 37 و سوره هايى ديگر.
14. و به ياد آر لوط را كه ما به او حكم و علم داده و از قريه اى كه اعمال خبيث و زشت عادتشان شده بود، نجات داديم چون آنها مردم بد و فاسق بودند و ما لوط را داخل در رحمت خود نموديم چون از صالحان بود.” سوره انبياء، آيه 74 و 75″
ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره هود – ذیل آيات 77-83
آموزش قرائت
تفسیر قرآن
ترجمه قرآن
متن قرآن
ندای قرآن
داستان حضرت لوط
قصه حضرت لوط (علیهالسلام)
حضرت لوط(علیهالسلام) یكی از پیامبران بزرگی است كه هم عصر ابراهیم (علیهالسلام) بود و نام مباركش در هفده سوره ، بیست و هفت بار در قرآن مجید ذكر شده است. [۱]
وی فرزند «هاران بن نارخ» و برادر زاده حضرت ابراهیم(علیهالسلام) است، و نام مادرش ورقه بنت لاحج بوده.[۲]
وی سه هزار و چهار صد و بیست و دو سال بعد از هبوط آدم(علیهالسلام) در شهر بابل به دنیا آمد.
وقتی كه حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در سرزمین بابل(عراق) مردم را به یكتاپرستی دعوت نمود، لوط(علیهالسلام) نخستین مردی بود كه در آن شرایط سخت به وی ایمان آورد و همواره در كنار او بود.[۳] و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت كرد و بعداً از ابراهیم(علیهالسلام) جدا شد و به شهر سدوم (در سرزمین اردن) آمد.
چرا كه مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصاً انحرافات جنسی بودند.
در میان قوم خود سی سال سكونت كرد و آنها را به سوی خدا دعوت نمود و از عذاب الهی بر حذر داشت، اما كمتر در آن كوردلان اثر گذاشت.
لوط(علیهالسلام) سرانجام در هشتاد سالگی وفات یافت.[۴] و مرقد مطهرش در قریه كفربریك در یك فرسخی مسجد الخلیل (واقع در كشور فلسطین) كنار مرقد شصت نفر از پیامبران است. [۵]
رسالت حضرت لوط(علیهالسلام)
قبلاً یادآور شدیم هنگامی كه حضرت ابراهیم(علیهالسلام) از سرزمین بابل(عراق) به سوی فلسطین هجرت كرد، همسرش ساره و حضرت لوط(علیهالسلام) و كسانی كه به او گرویده بودند همراه او آمدند، بعد از آنكه قحطی و خشكسالی، فلسطین را فرا گرفت، ابراهیم به همراهی لوط(علیهالسلام) رهسپار مصر گردیدند و پس از آن كه فشار قحطی فروكش نمود از مصر بازگشتند، در حالی كه گوسفندان زیادی را كه پادشاه مصر به آنها داده بود به همراه داشتند و از آنجا كه چراگاهها برای گوسفندان فراوان آنها، گنجایش نداشت و سبب اختلاف میان چوپانهای ابراهیم و لوط(علیهماالسلام) شده بود، ابراهیم (علیهالسلام) مصلحت دید كه برای رفع اختلاف، زمینها را با لوط(علیهالسلام) تقسیم كند. و به وی پیشنهاد كرد جایی كه مورد پسند اوست انتخاب كند.[۶]
وی سرزمین اردن كه شهرهای (سدوم و عموره و ادمه و صوغر و صبوییم) در آن قرار داشتند انتخاب كرد[۷] و در شهر سدوم اقامت گزید.
مردم شهر سدوم از تبهكارترین و خدانشناسترین انسانها بوده و از نظر اخلاقی بدترین مردم به شمار میآمدند. آنها وقتی كه لوط(علیهالسلام) را دیدند گفتند: تو كیستی؟
فرمود: من پسر خاله ابراهیم(علیهالسلام) هستم، همان ابراهیمی كه نمرود او را به آتش افكند. آتش نه تنها او را نسوزاند، بلكه برای او سرد و گوارا شد و او در چند فرسخی نزدیك شماست.
لوط(علیهالسلام) قوم خود را به سوی ایمان به خدا دعوت كرد و آنها را از عذاب او برحذر داشت[۸] و گفت: من فرستاده خدا به سوی شما بوده و در تبلیغ رسالت او امین هستم، از عذاب خدا بترسید و به آنچه شما را بدان دعوت میكنم، گردن نهید و پسندیده نیست، كه شما طبیعت و سرشت خویش را به تباهی كشانده و با نظام طبیعی زندگی مخالفت ورزیده و با مردان عمل ناروا انجام دهید و از زنان كه خداوند آنان را همسران شما آفریده، دست بردارید. شما با انجام این گناه از حدود الهی تجاوز كردهاید.
ولی قوم او به جای این كه به سخن پیامبر خود حضرت لوط(علیهالسلام) گوش فرا دهند، وی را تهدید كرده گفتند: اگر از نكوهش ما دست برنداری، تو را از شهرمان بیرون خواهیم كرد.
لوط(علیهالسلام) در پاسخ آنها گفت: من از این عمل زشت و ناپسندی كه شما انجام میدهید، بیزار و خشمگین هستم. [۹]
ازدواج حضرت لوط(علیهالسلام)
لوط(علیهالسلام) در همان محل مأموریت (شهر سدوم در جنوب غربی دریای لوط) ازدواج كرد.[۱۰] تا بلكه قومش از این روش پیروی كنند و از انحراف جنسی دست بردارند. ثمره این ازدواج این شد كه لوط(علیهالسلام) پس از مدتی دارای چند دختر گردید.[۱۱]
ولی این برنامههای لوط(علیهالسلام) هیچ تأثیری در میان قوم نگذاشت، آنها همچنان به كار خود ادامه میدادند و این جریانها سالها طول كشید.
حضرت لوط(علیهالسلام) به آنها گفت: شما مرتكب علمی میشوید، كه هیچ یك از جهانیان قبل از شما، دست به چنین عملی نزده است و در مجالس خود كارهای زشت انجام انجام میدهید.
ولی قومش بدو پاسخ دادند: اگر در تهدید ما به عذاب راست میگویی، پس شتاب كن و عذاب را بر ما بفرست.[۱۲]
در این وقت بود كه دیگر امیدی به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هیچ چیز جز عذاب سخت الهی نبودند، از این رو دل حضرت لوط(علیهالسلام) كه سالها نسبت به آنها مهربان بود، تا بلكه به سوی حق برگردند ناراحت شد و سرانجام با قلبی آكنده از اندوه آنها را نفرین كرد و گفت: پروردگارا! مرا بر این قوم مفسد پیروز گردان.[۱۳]
كارهای زشت قوم لوط(علیهالسلام)
قوم لوط(علیهالسلام) در مجالس خویش بدون هیچ گونه حیا و شرمی باد معده و صدا خارج میساختند، آنها با یكدیگر در انظار عمومی به لواط میپرداختند.[۱۴]
حتی به كسانی كه از دیار آنها عبور میكرد،[۱۵] نیز رحم ننموده و با پرتاب سنگ، آنها را مورد هدف قرار میدادند و سنگ هر كس به هدف اصابت میكرد، صاحب آن رهگذر گردیده و با او به لواط میپرداخت. آنگاه سه درهم به عنوان غرامت به او میداد. آنها برای این عمل زشت در میان خویش، قضاتی داشتند كه در موقع ضرورت به دادرسی میپرداخت.
همچنین از كارهای زشت آنها، پرتاب سنگریزه به وسیله انگشت سبابه و آدامس جویدن در معابر عمومی برای جذب افراد به خاطر شهوترانی و باز گذاردن دكمههای كت و پیراهن، بالا كشیدن پیراهن به هنگام تخلی و گلوله پرانی با كمان و خیلی كارهای زشت دیگر.[۱۶]
سرنوشت دردناك قوم لوط(علیهالسلام)[۱۷]
همانطور كه قبلاً گفتیم (در شرح حال حضرت ابراهیم(علیهالسلام)) به دستور خداوند،نه نفر یا یازده نفر،[۱۸] از ملائكه كه جبرئیل(علیهالسلام) نیز در بین آنها بود، برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند:
نخست: برای بشارت دادن به ابراهیم(علیهالسلام) كه بزودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد.
دوم: برای عذاب و كیفر قوم نكبت بار و گناهكار لوط(علیهالسلام).
وقتی كه این فرشتگان نزد ابراهیم(علیهالسلام) آمدند، بر وی سلام كردند. آن حضرت نیز پاسخ آنان را داد و سپس به نزد ساره آمده و گفت: تعدادی مهمان داریم، اما شبیه انسانها نیستند.
همسرش گفت: در منزل جز این گوساله چیزی نداریم، بهتر است آنرا ذبح نموده و برای آنان كباب نمایی. ابراهیم(علیهالسلام) گوسالهای برشته شده، برای آنها آمده نمود هنگامی كه مشاهده كرد، آنها از غذای آماده شده نمیخورند، دچار وحشت شده، در این موقع ساره به آنها گفت: چرا از غذای خلیل خدا تناول نمیكنید.
آنها به ابراهیم(علیهالسلام) گفتند: نترس! ما به سوی قوم لوط(علیهالسلام) فرستاده شدهایم.(ساره از شنیدن این مطلب دچار ترس شدیدی گردید، به طوری كه در غیر عادت طبیعی خویش به حیض مبتلا گشت و حایض شد، در حالی كه سالها بود در اثر اثر پیری حیض نمیشد.) سپس او را بشارت به فرزندی به نام اسحاق و نوهای به نام یعقوب دادند.
ساره كه متعجب گشته بود گفت: آیا به هنگام پیری، ما صاحب فرزندی خواهیم شد؟[۱۹] گفتند: از فرمان خدا تعجب میكنی؟ این رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است، چرا كه ا و حمید و مجید است.[۲۰]
سپس ابراهیم(علیهالسلام) فرمود: برای چه آمدهاید؟ گفتند: «برای هلاك كردن قوم لوط (علیهالسلام)». ابراهیم(علیهالسلام) نگران شد، چون برادر زادهاش حضرت لوط(علیهالسلام) در میان آن قوم بود و احتمال میداد كه هنوز روزنه امیدی برای نجات این قوم باقی است.داستان حضرت لوط
لذا دل مهربان او برای اصلاح این قوم میتپید، خواستار تأخیر این مجازات و كیفر شد و با فرشتگان به گفتگو و مجادله پرداخت.
از این رو به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط(علیهالسلام) صد نفر از مؤمنان باشد آیا باز بر آنها عذاب میرسانید. فرشتگان در جواب گفتند: خیر. اگر پنجاه نفر باشند یا سی نفر یا بیست نفر یا ده نفر یا پنج نفر باشند. چطور؟ باز گفتند: خیر، ابراهیم(علیهالسلام) گفت: اگر یك نفر مؤمن باشد، آیا باز به عذاب آنها مبادرت خواهی ورزید؟ گفتند: نه. فرمود: لوط(علیهالسلام) آنجا است. گفتند: ما بهتر میدانیم كی آنجاست. او و اهلش نجات یافتگانند، غیر از زنش.
ابراهیم از جبرئیل(علیهالسلام) خواست، تا در حكم الهی تجدید نظری شود، اما وحی الهی به او، خبر از قطعی بودن عذاب آن قوم را میداد.
وقتی كه برای ابراهیم(علیهالسلام) عذاب قوم لوط(علیهالسلام) قطعی شد، دیگر هیچ نگفت و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود. فرشتگان ابراهیم (علیهالسلام) را به قصد شهر سدوم (قوم لوط(علیهالسلام) ترك كردند، تا با لوط(علیهالسلام) نیز ملاقاتی داشته باشند. به حضور لوط(علیهالسلام) وارد شدند، لوط (علیهالسلام) به آنها گفت: شما كیستید؟ آنها گفتند: ما مسافر راه هستیم، امشب مایلیم مهمان تو باشیم.
لوط(علیهالسلام) با توجه به قوم منحرف و زشتكارش از یك سو، و ورود جوانان زیبا از سوی دیگر، در فشار روحی قرار گرفت كه چه كند؟ اگر این جوانان را مهمان كند، ترس آبروریزی است، این فكر چنان او را ناراحت كرد كه به خود گفت: امروز روز سخت و دشواری است.[۲۱]
اما لوط مهمان نواز، چارهای جز این نداشت كه مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوی خانهاش راهنمایی كرد.[۲۲] ولی برای اینكه آنها را از ماجرا با خبر كرده باشد، در وسط راه به آنها گفت: این شهر مردم زشتكار و منحرفی دارد و به این ترتیب آنان را از برخورد زشت قوم خویش با مهمانان تازه وارد، آگاه ساخت. مهمانان وارد خانه لوط(علیهالسلام) شدند، لوط(علیهالسلام) نزد همسر خویش آمد و از او خواست كه ورود مهمانان را به منزلش، از قوم خویش پوشیده دارد و او نیز در عوض، كارهای زشت او و گذشته تاریكش را خواهد بخشید.
همسر لوط(علیهالسلام) این تقاضا را به ظاهر پذیرفت، اما در باطن در صدد خبر رساند به قوم خویش برآمد. [۲۳]
«والهه» زن لوط(علیهالسلام) كه همكیش دشمنان بود، به پشت بام خانهاش رفت و به نشانه رسیدن مهمانهای جوان و زیبا كه طعمه چربی برای قوم بود كف زد و هلهله میكرد،[۲۴] ولی قوم صدای او را نشنیده و به سراغ او نیامدند. لذا با روشن كردن آتش، اوباشان را با خبر ساخت و قوم شرور فهمیدند كه امشب در خانه لوط(علیهالسلام) چند نفر به مهمانی آمدهاند و از هر سو به سرعت به سوی خانه لوط(علیهالسلام) هجوم آوردند.
بر درب خانه او ایستاده و خواستار انجام عمل ناروا با مهمانان او شدند. لوط(علیهالسلام) به آنان التماس میكرد و میگفت: آیا در میان شما یك جوانمرد رشید نیست كه به من كمك كند؟ سرانجام گفت: ای قوم! از این بیماری و عمل زشت و كثیف دست بردارید، اینك من حاضرم، دخترانم را به شما تزویج كنم و شما به صورت مشروع و طبیعی از آنان بهرهمند گردید!
ولی جواب قوم این بود:كه تو میدانی ما دنبال زنان نیستیم و دختران تو را نمیخواهیم و تو خود خوب میدانی، كه هدف ما چیست؟
لوط(علیهالسلام) كه از قوم خویش به شدت مأیوس گشته بود گفت: اگر قدرت و نیروی بزرگی داشتم و یا تكیهگاه و پشتیبان محكمی داشتم، آنگاه میدانستم به شما پست فطرتان چكار كنم.[۲۵]
وقتی كه در مقابل خانه او هرج و مرج بالا گرفت و لوط(علیهالسلام) موفق نشد قومش را قانع كند، آنگاه جبرئیل به فرشتگان گفت: او نمیداند چه قدرتی را خداوند به او ارزانی داشته است، لوط(علیهالسلام) كه صحبت آنها را شنید خواست، كه آنان خود را معرفی كنند.
آنها از حقیقت خود برای لوط(علیهالسلام) پرده برداشتند، وی وقتی متوجه حضور جبرئیل(علیهالسلام) شد، از علت حضور آنان جویا شد. جبرئیل(علیهالسلام) گفت: ما برای هلاكت و نابودی قوم تو مأموریت یافتهایم و چیزی نگذشت كه قوم لوط(علیهالسلام) درب خانه را شكسته و وارد منزل او شدند، جبرئیل(علیهالسلام) كه در منزل حضور داشت با به حركت درآمدن بالهایش و كوبیدن در سر و صورت آن عده، باعث شد كه چشمشان كور و نابینا شود.[۲۶]
قوم لوط(علیهالسلام) وقتی امن صحنه را مشاهده كردند دریافتند كه عذاب آنها فرا رسیده است. پس فرشتگان به لوط(علیهالسلام) گفتند: این مردم هرگز نخواهند توانست آسیبی به تو رسانند و یا آبرویت را در نزد ما بریزند، اینك تو شبانه با خانوادهات از این شهر خارج شو، و هیچ كدام از شما پشت سر خود را ننگرد، تا هراس و وحشت عذاب را نبیند، مبادا به تو آسیبی برسد، ولی همسرت را كه به تو خیانت ورزید، با خود بیرون مبر، زیرا او نیز مانند قومت باید به هلاكت برسد و زمان هلاكت آنها صبح است و صبح نزدیك است.
در میان قوم لوط(علیهالسلام) دانشمندی وجود داشت، به آنها گفت: عذاب فرا رسیده، نگذارید لوط(علیهالسلام) و خانوادهاش از شهر بیرون روند، چرا كه وجود او مانع نزول عذاب الهی است، آنها خانه لوط(علیهالسلام) را محاصره كردند تا نگذارند، وی از خانهاش بیرون رود.
ولی جبرئیل(علیهالسلام) ستونی از نور را در جلو لوط(علیهالسلام) قرار داد و به او گفت: در میان نور بیا، كسی متوجه نخواهد شد، لوط(علیهالسلام) و خانوادهاش به این ترتیب از درون نور از شهر بیرون رفتند.
همسر لوط(علیهالسلام) كه از جریان آگاه گشته بود، در صدد خبر چینی بود كه خداوند سنگی به سوی او فرستاد و او هماندم به هلاكت رسید.
وقتی كه طلوع فجر شد، چهار فرشته، هر یك در یك ناحیه شهر قرار گرفتند، آن سرزمین را از ریشه بركنده و به آسمان بردند و سپس آن را بر سر قوم شرور لوط (علیهالسلام) وارونه و زیر و رو كردند و در همان بین، سنگ پارههایی از گل، چون سنگ سخت به صورت پی در پی و منظم بر آنها باریدن گرفت، كه خود شكنجه و عذابی از ناحیه خداوند بر آنها بود.
به این ترتیب شهر قوم لوط(علیهالسلام) زیر و رو شد و خودشان با بدترین وضع هلاك و نابود شدند.[۲۷]
حضرت لوط(علیهالسلام) پس از این ماجرا مدتی زنده بود، سرانجام از دنیا رفت و در نزدیك مسجد الخلیل به خاك سپرده شد.
پی نوشتها:
[۱] – قاموس قرآن: ج ۶م ص ۲۱۵ – سور و آیاتی كه نام لوط(علیهالسلام) در آنها ذكر شده است عبارتند از:
انعام: آیه ۸۶ – اعراف، آیه ۸۰ – هود، آیات ۷۰، ۷۴،۷۷، ۸۲، ۸۹ – حجر، آیات ۵۸،۵۸ – انبیاء، آیات ۷۱، ۷۴ – حج، آیه ۴۳ – شعراء، آیات ۱۶۰، ۱۶۱، ۱۶۷ – نمل، آیات ۵۴، ۵۶ – عنكبوت، آیات ۲۶، ۲۸، ۳۲، ۳۳ – صافات، آیه ۱۳۲ – ق، آیه ۱۲ – قمر، آیات ۳۲، ۳۴ – تحریم، آیه ۱۰.
[۲] – دائرة الفرائد: ص ۱۸ – قصص قرآن: ص ۷۴ – ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۱۹۰ – ولی بعضی گویند لوط(علیهالسلام) پسرخاله ابراهیم(علیهالسلام) و برادر ساره همسر ابراهیم (علیهالسلام) بوده است. (ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۱۱۶ – روضه كافی: ج ۸، ص ۳۷۰ – حیوة القلوب: ج ۱، ص ۱۴۹).
[۳] – سفینة البحار: ج ۲، ص ۵۱۶.
[۴] – دائرة المعارف اسلامی: ص ۲۳۱.
[۵] – بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۱۴۷ و ۱۵۸.
[۶] – ولی طبق نقل دیگر،عدهای از مردم آن سامان مرتكب عمل شنیع لواط میشدند و این كار زشت در بین مردم شایع و عادی شده بود، بعضی از این وضع بسیار ناراحت بودند، به حضور ابراهیم(علیهالسلام) آمدند و به او شكایت كردند، ابراهیم(علیهالسلام) حضرت لوط(علیهالسلام) را به عنوام مبلغ به سوی آنها فرستاد، تا آنها را نصیحت كند و از عواقب شوم این اعمال زشت بر حذر دارد، لوط(علیهالسلام) به سوی این قوم در سرزمین اردن روانه شد. (تفسیر قمی:ج ۱، ص ۳۳۲ – بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۱۵۵ به بعد – ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۲۸۴).
[۷] – شهرهای قوم لوط در سورههای حاقه، آیه ۹ و توبه، آیه ۷۱ بنام مؤتفكات نامیده شده، جمع مؤتفكه از ماده «ائتفاك» به معنی انقلاب و زیر و رو شدن است و از آن جهت این شهرها مؤتفكات نامیده شده، چون به وسیله زلزله شدید زیر و رو گردیدند، قوم لوط در پنج شهر مذكور، مجاور با هم، در كرانه بحرالمیت (دریاچه لوط) زندگی میكردند.(قصص قرآن: ص ۴۰۵، – تفسیر نمونه: ج ۸، ص ۳۴) ولی مسعودی آن شهرها را (سدوم، عمورا، دوما، صاعورا و صابو) میداند. مروج الذهب: ج ۱، ص ۴۵.
[۸] – مدرك سابق بحارالانوار.
[۹] – سورههای شعراء، آیات ۱۶۰ و ۱۶۹ – انبیاء، آیات ۱۶۰ و ۱۷۵.
[۱۰] – تفسیر قمی: ج ۱، ص ۳۳۲ – حیوة القلوب: ج ۱، ص ۱۵۰ – نام همسر لوط «واهله» یا «والهه» یا «والفه» بوده كه در سورههای اعراف، آیه ۸۳ – هود، آیه ۸۱ – حجر،آیه ۶۰ – نمل، آیه ۵۷ – عنكبوت، آیه ۳۲ – شعراء، آیه ۱۷۰ – صافات ، آیه ۱۳۴ – تحریم، آیه ۱۰. با عناوین مختلف به او اشاره شده است. زن لوط(علیهالسلام) هر چند همسر پیامبر بود و از نعمتهای الهی در خانه او بهرهمند بود، ولی با قوم لوط هم كیش بود و آیین شوهر را نپذیرفت و در افشای رازهای دینی و اجتماعی كه در خانه نبوت صورت میگرفت، مضایقه نكرد و از این طریق به آیین و اهداف مقدس شوهر صدمه زد و از گسترش آن جلوگیری نمود. قرآن مجید در آیات مزبور او را با تعبیرهای «عجوز، گرفتار در عذاب، خائن به دین هلاك شده، پس مانده و امثال آن ذكر نموده است. (ریاحین الشریعه: ج ۵، ص ۲۸۳ به بعد).
[۱۱] – تعداد دختران لوط(علیهالسلام) را بین سه تا دوازده نفر به اختلاف نقل كردهاند و از جمله نام دو نفر آنان «زعوراء» و «رتیاء» آمده است در دو سوره قرآن «هود و حجر» به آنها اشاره شده است. (مجمع البیان: ج ۵، ص ۱۸۴).
[۱۲] – عنكبوت، آیات ۲۸ و ۲۹.
[۱۳] – سوره عنكبوت، آیه ۳۰ – مدرك سابق بحارالانوار – حیوة القلوب:ج ۱، ص ۱۵۰.
[۱۴] – قرآن مجید قوم لوط را نخستین گروه متخلف و بیمار جنسی میداند، كه به سراغ این عمل ننگین و ضد طبیعت رفتهاند. (اعراف، آیه ۸۰ – عنكبوت،آیه ۲۸).
[۱۵] – شهر سدوم در مسیر راه شام به مصر قرار گرفته بود و مسافرین بیشتر در رفت و آمد، مهمان این قوم قرار میگرفتند و در نتیجه در پذیرایی از آنها متحمل زحمات و هزینه های ناخواسته میشدند، این مردم پست فطرت و بخیل برای فرار از پذیرش مهمان در اثر تحریكات شیطان به مهمانان خود تجاوز نموده و بیشرمانه آنان را مفتضح میساختند، هر چند آنان در آغاز انگیزه شهوترانی نداشتند، ولی این عمل و بیماری در اثر گذشت زمان و تكرار عمل به حالت عادت و یك نوع بیماری روانی و اجتماعی تبدیل شد و مردم معتاد به این كار،زنان را ترك نموده. (تفسیر المیزان:ج ۱۰، ص ۳۵۹ – بحارالانوار: ج ۱۲، ص ۱۶۱ به بعد – تفسیر نمونه:ج ۱۶، ص ۲۵۴).
[۱۶] – خصال: ج ۱، ص ۳۳۱ – مجمع البیان: ج ۸، ص ۴۴۰ – بحار:ج ۱۲، ص ۱۵۱ – حیوة القلوب: ج ۱،ص ۱۵۳ – سفینة البحار: ج ۲، ص ۵۱۷.
[۱۷] – ر.ك: حیوة القلوب: ج ۱، ص ۱۵۰ به بعد – تفسیر قمی: ج ۱، ص ۳۳۲ به بعد – تفسیر نمونه :ج ۹، ص ۱۷۵ – تفسیر برهان: ج ۲، ص ۲۲۶ – بحارالانوار: ج ۱۱، ص ۱۶۸.
[۱۸] – تفسیر برهان:ج ۲، ص ۲۲۶ . ولی طبق برخی روآیات خداوند چهار ملك فرستاد، برای هلاك كردن قوم لوط (جبرئیل، میكائیل، اسرافیل و كروبیل) حیوة الفلوب: ج ۱، ص ۱۵۶ – تفسیر قمی: ج ۱،ص ۳۳۶.
[۱۹] – در آن وقت ساره نود سال و ابراهیم صد و بیست سالش بود.
[۲۰] – اقتباس از سوره هود، آیه ۶۹ و ۷۳.
[۲۱] – اقتباس از سورههای هود، آیات ۷۴-۷۷ – عنكبوت، آیات ۳۱،۳۲.
[۲۲] – در بعضی روآیات آمده: كه لوط آنقدر مهمانهای خود را معطل كرد تا شب فرا رسید، شاید در تاریكی دور از چشم آن قوم شرور و آلوده، بتواند با حفظ آبرو از آنان پذیرایی كند (تفسیر المیزان: ج ۱۰، ص ۳۶۲).
[۲۳] – علامت و رمز میان زن لوط و قومش در این بود، كه هرگاه گروهی به مهمانی لوط (علیهالسلام) میآمدند، چنانچه در روز بود، بر فراز پشت بام خانهاش دودی را به هوا بلند میكرد و در شب نیز با افروختن آتش، خبر از وجود اشخاصی در خانه خویش میداد. (تفسیر قمی: ج ۱، ص ۳۳۲ به بعد).
[۲۴] – علل الشرایع: ص ۵۶۴.
[۲۵] – اقتباس از سورههای هود، آیات ۷۸-۸۰- قمر، آیات ۳۳-۳۹.
[۲۶] – سوره قمر، آیه ۳۷.
[۲۷] – سوره هود، آیه ۸۱.
منبع: موسسه جهانی سبطین.
آموزش قرائت
تفسیر قرآن
ترجمه قرآن
متن قرآن
ندای قرآن
داستان حضرت لوط
داستان حضرت لوط سرمشق زندگی
حضرت لوط برادرزادهی حضرت ابراهیم (علیه السّلام) از جانب خدا مأموریت یافت تا قومش را كه در سرزمین «سدوم» از نواحی فلسطین زندگی میكردند، به سوی تقوا و ﭘرهیزگاری دعوت كند، و با مفاسد و آلودگیها به مبارزه برخیزد. وی با دلسوزی و محبت دعوت خویش را آغاز كرد و چنین اعلام كرد:
«من از سوی خدا آمده ام. شما از گذشتهی من باخبرید. امانتداری و راستگویی من بر شما پوشیده نیست. در رسانیدن پیام الهی نیز جانب امانت را رعایت كرده و سخنی برخلاف حق نمیگویم. همجنسگرایی گناه بزرگی است، بیایید تقوا پیشه كرده و راهنماییهای مرا به كار گیرید تا به سعادت و رستگاری نائل شوید. ولی كسی به سخنانش گوش نداد. لوط سی سال تبلیغ كرد و در نتیجهی این زحمات، قوم بهجای ایمان آوردن و هدایت شدن، تصمیم به راندن او و خانوادهاش از وطنشان گرفتند. لوط از این همه گناه، معصیت و نافرمانی قومش به خدا پناه برد، در نتیجهی دعای نبی، عذاب الهی زندگانی قوم لوط را در هم كوبید و دگرگون ساخت.(۱) حال عدّهای به جای بهرهمندی از این آموزهی قرآنی و سرلوحه قرار دادن راستی و امانتداری و دوری از گناه مدعی شدهاند كه این داستان اشكال داشته و مطالب متناقضی را دربر دارد. سایت افشا شبهی مرتبط را اینچنین تبیین كرده است:
در داستان حضرت لوط دو اشكال وارد است:
اول: خداوند در آیات ۱۷- ۱۷۰ سورهی شعراء و آیه ۸۳ سورهی اعراف میگوید:
«ما لوط و خانواده اش را، به جز همسرش، نجات دادیم.»
یا این آیات صحیح نیست یا اینكه خداوند احترام همسر حضرت لوط را نگه نداشته است.
دوم: قرآن كریم در آیهی ۸۳ سورهی اعراف و آیهی ۵۶ سورهی نمل میگوید:
«قوم لوط فقط یك جواب داده و گفتند: اینها قوم پاكیزه هستند (با تمسخر) و بیائید از این جا بیرونشان كنیم.»
ولی در آیهی ۲۹ سورهی عنكبوت میگوید:
«جواب قوم فقط این بوده كه اگر راست میگویی، برای ما عذاب بیاور.»
چرا از قوم دو جواب نقل شده در حالیكه قرآن می گوید فقط یك جواب دادند؟
پاسخ اول: این دو آیه با هم تناقضی ندارند و بهیقین وحی الهی است كه بر پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) نازل شده است. اما در ارتباط با بیاحترامی نسبت به همسر لوط نبی میتوان به این دلایل عقلانی استناد كرد، او با سرﭘیچی از فرامین الهی و پیامبرش، به عقوبت اعمالش دچار گشت، هرگز نجات نیافت و از موهبت بهشت بینصیب ماند. از آنجاكه میزان سنجش ارزش انسانی از منظر خداوند، عمل صالح و فرمانبرداری از خدا بوده و اصل و نسب دنیوی هیچ امتیازی برای انسانها محسوب نمیشود، و تنها تقوی را وسیلهی نجات انسان قرار داداه است، همسر ﭘیامبر نیز از دایرهی عدالت خداوند مستثنی نبوده و به عقوبتی تلخ دچار شد. خداوند این اصل را چنین یادآور شده است:
«ای مردم: ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یكدیگر با بشناسید، گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست، خداوند دانا و آگاه است.»(۲)
بنابراین نگهداشتن نفس خویش در مسیر بندگی میتواند انسانها را از عذاب الهی نجات دهد، در غیر اینصورت خویشاوندی با اولیای الهی، بدون انجام اعمال نیك و فرمانبرداری از اوامر خداوند، هیچ ارزش و برتری ندارد.(۳) تفكر برتری بخشیدن به خویشاوندان بزرگان, با حكمت و منطق خداوند سازگاری ندارد، چنانكه اگر كسی از خویشان گنهكاران، صاحب عمل نیك و صالح باشد، مورد سرزنش واقع نخواهد شد كه «چون تو از كسان فلان متكبر مغرور بودی، نباید وارد بهشت شوی.» بهترین ادله برا این ادعا آسیه همسر فرعون است، كه در قرآن بهعنوان مَثَل و اسوه برای همهی مؤمنان عالم معرفی شده است و در میان آیات همین كتاب آسمانی، زنان شخصیتهای بزرگواری چون لوط نبی و نوح ﭘیامبر (علیهم السلام)، بهعنوان مثلی برای كفار و درس عبرتی و هشداری برای افراد ظاهربین تبیین شدهاند.
ﭘس براساس حكمت والای خداوندی، هر كس در مسیر الهی حركت كند، نجات یافته و هر كس مغرور شود، گرفتار عذاب الهی میگردد:
«خداوند برای كسانی كه كافر شدهاند، به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بود، ولی به آن دو خیانت كردند و ارتباط با این دو پیامبر سودی به حالشان نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید، همراه كسانی كه وارد میشوند و خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است. در آن هنگام كه گفت: پروردگارا! خانهای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»(۴)
پاسخ دوم: هر چند جواب قوم لوط به آن حضرت در دو آیهی جدا بهصورت متفاوت تبیین شده است، اما این دلیل بر تناقض نیست.
اما در مقدمه ذكر شد كه حضرت لوط سی سال بر قومش تبلیغ كرد و ایشان فقط میگفتند
:« اگر راست میگویی و تو پیامبر خدایی و خیال میكنی كارهای ما عذاب آور است، پس برای ما عذاب بیاور.»
كه خداوند این اتفاقها را چنین توصیف می كند:
«و لوط را فرستادیم هنگامی كه به قوم خود گفت: شما عمل بسیار زشتی انجام میدهید كه هیچ یك از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است. آیا شما به سراغ مردان میروید و راه تداوم نسل را قطع میكنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام میدهید؟! اما پاسخ قومش جز این نبود كه گفتند: اگر راست میگویی عذاب الهی را برای ما بیاور.»(۵)
اما حضرت لوط دست از دعوت و ترساندن قوم خود از عذاب الهی برنداشت و آنها وقتی دیدند كه حضرت لوط دستبردار نیست به این فكر افتادند كه او را از دیار خود خارج سازند لذا هر وقت حضرت لوط حرفی میزد، فقط میگفتند:
« باید او را از دیارتان خارج كنید كه اینها مردمی هستند كه پاك دامنی را میطلبند و با ما هم صدا نیستند.»(۶)
بنابراین این آیات هم با یكدیگر در تضاد نیستند، بلكه ناظر به دو مرحله و برهه از دعوت حضرت لوط میباشند.
پی نوشتها
۱. صحفی، محمد. قصه های قرآنی، قم، اهل بیت، ششم، ۱۳۸۳ هـ. ش، ص ۹۲.
۲. حجرات : ۱۳.
۳. طباطبایی، محمد حسین. المیزان، ترجمه: موسوی همدانی، قم، اسلامی، ۱۳۶۳ هـ. ش، ج ۱۸، ص ۴۸۰.
۴. تحریم : ۱۱ ـ ۱۰.
۵. عنكبوت: ۲۹ ـ ۲۸.
۶. اعراف : ۸۲. نمل: ۵۶.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه.
لوط بن هاران بن تارح بر اساس تورات و قرآن، پیامبری بود که از سوی خدا برای هدایت مردم سدوم برگزیده شد. نام لوط، ۲۷ بار در قرآن آمدهاست. او برادرزادهٔ ابراهیم بود.
بر اساس گفته قرآن، قوم او به دلیل انجام لواط مشهور بودند. از این رو فرشتگانی از سوی خداوند مأمور شدند آنها را نابود کنند. این فرشتگان نخست نزد ابراهیم رفتند و خود را معرفی کرده و مأموریت خویش را برای ابراهیم بازگو کردند. آنگاه به شهر لوط رفتند و به رسم مهمانان به خانه لوط وارد شدند.
قوم لوط برای کام گرفتن از این جوانان خوبرو به خانه لوط هجوم بردند. لوط گفت: «آبروی مرا مریزید. اگر میخواهید، با دختران من نزدیکی کنید (ازدواج کنید)» گفتند: «خودت خوب میدانی که ما به دختران تو کاری نداریم.»
خداوند به لوط وحی کرد که پاسی از شب گذشته به همراه خانواده ات از شهر خارج شو و به پشت سر خود منگر. لوط و خاندانش هنگام سحر از شهر بیرون آمدند و همگی فرمان خدا را اطاعت کردند مگر زن لوط که نافرمانی کرد و او نیز به همراه قوم خطاکار لوط دچار عذاب (سنگباران آسمانی) گردید.
داستان حضرت لوط
شهر سدوم و عموره، محل زندگی قوم لوط، به امر خدا به وسیله سنگهای سجیل، سنگباران و نابود شد و آن قوم از میان رفتند.
مفسران بیان داشتهاند که کسانیکه همراه لوط نجات یافتند دختران او بودند.[۱][۲]
لوط از انبیای الهی مذکور در قرآن کریم میباشد. او که هم عصر ابراهیم و به تعبیر روایات از پیروان ابراهیم است، وظیفه پیامبری نسبت به قوم لوط را بر عهده دارد. از روایات بر میآید که خود لوط، اهل قومی که به سوی آنها فرستاده شدهاست نمیباشد بلکه فقط در آنجا وظیفه پیامبری را به عهده دارد.
لوط در رسالت خود، با ۳ ویژگی منفی قوم خود مبارزه میکند: همجنسبازی، غارت اموال مردم و انجام اعمال ناپسند در مجامع عمومی.[۳] هر چند که در قرآن بیشتر مبارزه لوط با همجنسبازی مردمان قوم خویش است. از آیات قرآن بر میآید که قوم لوط اولین قومی است که بهطور گسترده به همجنسبازی روی آوردهاست، چرا که هنگام نهی آنها از این عمل به آنها میگوید: «شما فاحشهای را انجام میدهید که احدی از عالمیان در آن بر شما پیشی نگرفتهاست.»[۴]
مردم در پاسخ به دعوتهای او، او را کسی میدانند که مقدس نمایی میکند و او را تهدید به اخراج از شهر میکنند.[۵]
مبارزه لوط با این عمل به نتیجهای نمیرسد و فرمان عذاب از سوی خدا نازل میشود. فرشتگان عذاب نزد ابراهیم رفته و او را آگاه میکنند که خداوند میخواهد قوم لوط را عذاب کند.[۶] ابراهیم به فرشتگان میگوید که لوط در آن شهر است (مبادا که او را به اشتباه هلاک کنند) و فرشتگان به ابراهیم میگویند که آنها بهتر میدانند که چه کسی در شهر است و بناست که لوط و خانواده اش از عذاب رها شوند، به جز همسر او که از بدکاران است و در میان عذاب شدگان باقی میماند.[۷] در جای دیگر اشاره شدهاست که ابراهیم در این داستان با خداوند دربارهٔ سرنوشت قوم لوط جدال و بحث میکند و خدا از او میخواهد که او از این موضوع بگذرد چرا که امر عذاب حتمی است و قابل بازگشت نیست.[۸]
فرشتگان به صورت مردانی به سراغ لوط میروند که مژده عذاب قوم را به او بدهند. لوط که ابتدا آنها را نمیشناسد از آمدن فرشتگان غمگین میشود (چرا که میداند با آمدن میهمانان مرد، مردم برای بهرهگیری از آنها به خانه او حملهور خواهند شد).[۹] در همین زمان (و با خبر دادن زن لوط از آمدن میهمانان مرد) مردم برای استفاده از این مردان پشت خانه لوط جمع شده و از او میخواهند که آنها را در اختیارشان قرار دهد. لوط دختران خود را به آنها پیشنهاد میدهد و از آنها میخواهد که او را در مقابل میهمانانش خوار نکنند،[۱۰] ولی آنها با این پیشنهاد موافقت نمیکنند و میگویند که ما حقی در دختران تو نداریم و می دانی که ما از تو چه میخواهیم.[۱۱] در این هنگام فرشتگان به لوط میگویند که دست مردم به او نخواهد رسید و آنها برای عذاب قوم به سوی او فرستاده شدهاند و قوم فردا صبح عذاب خواهد شد. پس باید شبانه خانواده اش را ببرد و همسرش را در میان آنها باقی گذارد که عذاب خدا فردا بر آنها نازل گردد.[۱۲]
در نهایت خداوند شهر آنها را زیر و رو کرده و بر آنها از آسمان سنگهای گلی نشان دار میبارد و قوم لوط از بین میرود.[۱۳]
نامها و صفات بیان شده در قرآن
اِسرافیل • جَبرَئیل (جِبریل، روحالأمین) و روحالقُدُس • عِزرائیل (مَلَکُالموت) • میکائیل (میکال) • هاروت و ماروت • فرشته روح
اِبلیس یا شَیطان • عِفریت
حورٌ عین • غِلمان و وِلدان
آدم • اِبراهیم (خلیلالله) • اِدریس • اِسحاق • اِسماعیل (ذبیحالله) • اِلیاس (اِلیاسین) • اَلْیَسَع • اَیّوب • داوود • ذوالکِفل • زَکریّا • سُلیمان • شُعیب • صالِح • عُزَیر • عِمران بن ماثان (پدر مریم) • عیسیٰ مَسیح (روحالله) • لوط • محمّد یا احمد • موسیٰ (کلیمالله) • نوح • هارون • هود • یَحییٰ • یَعقوب (اسرائیل) • یوسُف • یونُس (ذو النّون، صاحِبِ الحوت)
اِرمیا بن حلقیّا • سَموئیل (اُشْموئیل) • یوشَع بن نون
ذو القَرنَین • طالوت • لُقمان • مَریَم
آسیة بنت مزاحم (همسر فرعون) • آصِف بن بَرخیا • بِلقیس (ملکه سَبَأ) • بِنیامین • جادوگران فرعون • حَبیب نَجّار (مؤمن آلیاسین) • خِضر • شَمعون الصَّفا (شمعون فطرس) • کالِب بن یوفَنّا (همراه یوشع) • مؤمن آلفرعون (حزبیل/حزقیل بن صبورا)
آزَر (عموی ابراهیم) • جالوت • سامِریّ • فِرعون • قارون • هامان
ابرهه • بُختُنَصَّر • بَرصیصا • بَلعَم باعورا • پوتیفار (عزیز مصر) • پولس • زُلِیخا یا راعیل (زن عزیز مصر) • شَدّاد • شَمعون بن یعقوب • قاتلان ناقه صالح (قدار بن سالف و مصدع بن دهر (مصدع بن مهرج)) • نمرود • ولید بن ریّان یا آمنحوتپ چهارم آخِناتون (پادشاه مصر زمان یوسف)
ابولَهَب • زید بن حارثه
اِلیصابات یا ایشاع (همسر زکریّا) • حَوّا (همسر آدم) • ساره (همسر ابراهیم، مادر اسحاق) • صَفورا (همسر موسی) و لیّا (خواهر صفورا) • کُلثُم یا کُلثوم (خواهر موسی) • هابیل (پسر آدم) • یوکابِد (مادر موسی) • دختران لوط (ریثا، زعورا و…)
ابیونا (مادر ابراهیم) • پسر لقمان • تارَح یا تارَخ (پدر ابراهیم) • حَنّة (حَنّا) بنت فاقوذ (مادر مریم) • دختران محمد • راحیل (همسر یعقوب) • رَحمه (همسر ایّوب) • شمخا بنت أنوش (مادر نوح) • عِمران (پدر موسی) • لمِک بن مَتْوشَلَخ (پدر نوح) • هاجَر (همسر ابراهیم، مادر اسماعیل)
آزَر (پدر ابراهیم) • اُمّجَمیل (زن ابولهب) • قابیل (پسر آدم) • کنعان یا یام (پسر نوح) • والِهه یا واهِله (همسر لوط) • والِعه یا واعِله (همسر نوح) • همسران محمد • برادران یوسُف • فرزند سلیمان (جسد مرده) • فرزندان ایّوب
اصحاب رَسّ • رومیان • قُریش • بنیاسرائیل • عرب و عجم • قوم اِلیاس (اِلیاسین) • قوم ابراهیم • قوم تُبَّع • قوم ثَمود (قوم صالح، اصحاب حِجر) • قوم شُعیب (اصحاب مَدیَن (اهل مدین) و اصحاب اَیکه) • قوم سَبَأ • قوم عاد (قوم هود) • قوم لوط (مؤتفکات) • قوم نوح • قوم یونُس • یأجوج و مأجوج
ایرانیان • بنی امیه • بنی قُریظه • بنی قَینُقاع • بنی نَضیر • بنیهاشم • عمالقه
اسباط • اسباط بنیاسرائیل • اصحاب اخدود • اصحاب الجنة (صاحبان باغ سوخته) • اصحاب سبت • اصحاب سفینه نوح • اصحاب فیل • اصحاب القریة (اصحاب یاسین) • اصحاب کهف و رقیم • اهلبیت • اهل یَثرب یا اهل مدینه • حواریان (انصار عیسی) • نقبای بنیاسرائیل
آلابراهیم • آلداوود • آلعمران • آللوط • آلموسی و آلهارون • آلیعقوب • اهل نوح • پیامبران اولوا العَزْم
اصحاب صُفّه • اصحاب عقبه • اهل قبا • اهل مکّه • امت اسلام (امت محمد) • اوس و خزرج • مهاجرین و انصار • حزبالله • قبطیان (آلفرعون، قوم فرعون)
اهل ذِمّه • اهل کتاب • صابئان • کافران • مَجوس (زرتشتیان) • مسلمانان • مشرکان • منافقان • نصاری (اهل انجیل، مسیحیان) • یهود • اَحبار (عالمان یهود) • رَبّانیّون (عالمان دین) • رَهبان (عابدان و زاهدان مسیحی) • قِسّیسین (عالمان مسیحی)
اَحقاف • ارض مقدس(فلسطین و شام) • ارم • باب حطه • بابِل • بَدر • حِجر • حُنَین • رَسّ • سَبَأ • طور سینا (طور سینین، کوه طور) • عرفات و مشعر الحرام • کعبه (بیت الحرام، بیت العتیق) • کوه جودی • کوه صفا و مروه • مجمع البحرین • مَدیَن • مدینه (پیشتر یَثرب) • مسجد الأقصیٰ • مسجد الحرام • مسجد ضِرار • مِصر • مقام ابراهیم • مَکّه (بَکّه، بَلَد الأمین، اُمّالقریٰ) • مؤتفکة (سدوم) • وادیِ طُویٰ
انطاکیه (انتاکیه) • ایله • بهشت شَدّاد • بیت المقدس و اریحا • بینالنهرین • حِجْرِ اِسماعیل و حَجَرُ الأسوَد • حُدَیبیّه • دار الندوة • رود اردن • رود فلسطین • رود نیل • سدِّ ذو القَرنین • سدّ مَأرِب • صحرای سینا و تیه • طائف • غار حَرا و غار ثور • غار اصحاب کهف • مسجد قُبا و مسجد النبی • نینوا • کنعان
بیعه (کلیسا) • صَلات (کنیسه، کنشت) • صومعه (دِیر) • مِحراب • مسجد
اِنجیل عیسی • تورات (صُحُف موسی) • زَبور داوود • صُحُف ابراهیم • قَرآن محمّد
ابابیل • سگ اصحاب کهف • شتر صالح • گاو بنی اسرائیل و گوساله سامری • ماهی یونس • هدهد سلیمان
الواح موسی • تابوت بنی اسرائیل (صندوق عهد) • تخت بلقیس • درخت ممنوعه آدم • صور اسرافیل • عصای موسی • کشتی نوح • مائده آسمانی حواریون
بَعل • لات، عُزّیٰ و مَنات • وَدّ، سُواع، یَغوث، یَعوق و نَسر • (جِبت و طاغوت • اَنصاب)
حجةالوداع • صلح حدیبیه • عمرةالقضا • غدیر خم • غزوه اُحُد • غزوه اَحزاب (خندق) • غزوه بَدر • غزوه تبوک • غزوه حُنَین • غزوه خیبر • فتح المبین • فتح مکه • لیلةالمبیت • ماجرای افک • مباهله • یومالدار
داستان حضرت لوط(ع)
ایشان یکی از پیامبران بزرگی است که هم عصر ابراهیم بود ونام مبارکش در 7 سوره و27 بار در قرآن ذکر شده است.وقتی حضرت ابراهیم در سرزمین بابل مردم را به یکتا پرستی دعوت نمود لوط نخستین مردی بود که در آن شرایط سخت به وی ایمان آورد وهمواره در کنار او بود وسپس به سرزمین سدوم (در اردن) آمد چرا که مردم آن منطقه غرق در انحراف وفساد ومخصوصا انحراف جنسی بودند.او درمیان قومش 30 سال زندگی کرد وآنها را بسوی خدا دعوت نمود واز عذاب الهی برحذر نمود اما کمتر در آن کوردلان اثر گذاشت.لوط سرانجام در 80 سالگی وفات یافت و در مسجد الخلیل به خاک سپرده شد.
رسالت حضرت لوط
مردم شهر سدوم از تبهکارترین انسانها بودند واز نظر اخلاقی بدترین مردم به شمار می آمدند.لوط قوم خود را به خدا دعوت کرد وآنها را از عذاب او بر حذرداشت وگفت من فرستاده خدا به سوی شما هستم وامین در تبلیغ رسالت اویم.درست نیست که شما طبیعت وسرشت خود را به تباهی کشانده وبا نظام طبیعی زندگی مخالفت ورزیده وبا مردان عمل ناروا انجام دهید واز زنان خود دست بردارید.ولی قومش بجای اینکه به سخن او گوش فرا دهند وی را تهدید کرده وگفتند اگر از نکوهش ما دست برنداری تورا از شهر بیرون خواهیم کرد.
ازدواج حضرت لوط
داستان حضرت لوط
لوط در همان محل ماموریتش ازدواج کردتا بلکه قومش از این روش پیروی کنند واز انحراف جنسی دست بردارند.ثمره این ازدواج چند دختر بود ولی این برنامه لوط هیچ تاثیری در میان قومش نگذاشت وآنها سالها به این کار خود ادامه دادند وبه او گفتند اگر ما را به عذاب تهدید میکنی پس آنرا بر ما نازل کن وچون هیچ امیدی به اصلاح آنها نبود حضرت لوط آنها را نفرین نمود وگفت خدایا مرا بر این قوم مفسد پیروز گردان.
کارهای زشت قوم لوط
قوم لوط در مجالس خویش بدون هیچ گونه حیا وشرمی باد معده وصدا (با عرض معذرت)خارج میساختند ودر انظار عمومی با یکدیگر لواط میکردند حتی به کسانیکه از دیار آنان عبور میکردند نیز رحم نکرده وبا پرتاب سنگ آنها را مورد هدف قرار میدادند وسنگ هر کس که به هدف اصابت میکرد صاحب آن رهگذر گردیده وبا او لواط میکردند وسپس 3 درهم بعنوان غرامت به او می پرداختند.
سرنوشت دردناک قوم لوط
چند تن از ملائکه برای عذاب قوم لوط به زمین آمدند وبه سراغ لوط رفتند.لوط در این موقع مشغول آبیاری زراعتش بود.لوط این جوانان زیبا را دید وبا آنها گفت شما کیستید؟آنها گفتند ما مسافریم وامشب مایلیم مهمان تو باشیم.لوط با توجه به انحراف قوم منحرف وزشتکارش تحت فشار روحی قرار گرفت وآنها را از برخورد زشت قوم خویش آگاه کرد.اما مهمانها وارد خانه لوط شدند.لوط از همسرش خواست که ورود مهمانها را از قومش مخفی نگاه دارد اما او که همکیش دشمنان بود به ÷شت بام خانه رفت وبا روشن کردن آتش اوباشان را خبر کرد وقوم شرور فهمیدند که طعمه در خانه لوط آماده میباشد ولذا از هر سو شتابان به سمت خانه اش هجوم بردند وبر در خانه ایستاده وخواستار انجام لواط با مهمانها شدند.
لوط به آنها التماس کرد که دست از این عمل کثیف خود بردارید .اینک من حاضرم دخترانم را به شما تزویج کنم وشما بصورت مشروع بهره مند شوید ولی قومش زیر بار نرفتند .لوط به آنها گفت اگر قدرتش را داشتم آنگاه میدانستم با شما چه کنم.در این زمان جبرئیل به فرشتگان گفت او نمیداند خدا چه قدرتی به او داده لوط که صحبت آنها را شنید خواست که آنان خود را معرفی نمایند وآنها حقیقت خود را به او گفتند.لوط علت حضورشان را ÷رسید وجبرئیل گفت ما برای هلاکت قومت آمده ایم.چیزی نگذشت که قوم لوط درب خانه را شکسته و وارد منزل شدند.جبرئیل که در منزل حضور داشت با به حرکت درآوردن بالهایش وکوبیدن به سروصورت آنها چشمانشان را کور نمود.سپس فرشتگان به لوط گفتند که شبانه با خانواده ات از این شهر دور شو اما زنت را با خود نبر که او باید هلاک شود.
در میان قوم لوط دانشمندی بود که به قوم لوط گفت که نگذارید او از شهر خارج شود چرا که وجود او مانع نزول عذاب است.آنها خانه را محاصره کردند ولی جبرئیل ستونی از نور را در جلو لوط قرار داد ولوط وخانواده اش از درون نور از شهر خارج شدند.همسر لوط که از جریان آگاه شده بود در صدد خبر چینی بود که خداوند سنگی به سوی او فرستاد واو را نابود کرد.وقتی که طلوع فجر شد 4 فرشته هر یک در یک ناحیه از شهر قرار گرفتند وآنرا سرزمین را از ریشه گرفته وبه آسمان بردند وسپس آنرا بر سر قوم شرور لوط وارونه وزیر و رو نمودند سنگهایی همچون گل بر آنان باریدن گرفت وآنها را با بدترین وضع به هلاکت رساند.0