خلاصه داستان زندگی انیشتین

دوره مقدماتی php
خلاصه داستان زندگی انیشتین
خلاصه داستان زندگی انیشتین

آلبرت اینشتین بیش از هر چیز دیگر به خاطر هوش علمی اش شناخته می شود، هوشی که پایه های فیزیک مدرن را بنیان گذاشت و باعث آشنایی وی با برخی از خاص ترین انسان های روی زمین شد.

نظرات او درباره ی نژاد، سیاست، و جنگ نیز در زمان خود بسیار مترقی بودند. بعضی ها تا آنجا پیش می روند که می گویند دنیا دیگر هیچ گاه شخصی مثل او به خود نخواهد دید. در ادامه قصد داریم نگاهی به زندگی آلبرت اینشتین بیندازیم و ببینیم چطور کسی که «هیچ نمی دانست چطور با بقیه ارتباط برقرار کند» به محبوب ترین دانشمند تاریخ تبدیل شد.

با دیجیاتو همراه باشید.

خلاصه داستان زندگی انیشتین

دوره مقدماتی php

او یک خواهر کوچکتر از خود به نام ماریا داشت که حدود 2 سال پس از خودش در نوامبر 1881 به دنیا آمد. آنطور که گفته اند آلبرت در یادگیری تکلم کند بود. این کندی در کنار تمایلی که به زمزمه کردن کلمات پیش از ادای آنها داشت باعث شد خدمتکار خانه به او لقب «کند ذهن» بدهد.

اینشتین در سه سالگی

یک سال پس از اینکه آلبرت به دنیا آمد، پدر، مادر و عمویش با هدف تأسیس یک شرکت مهندسی، به مونیخ نقل مکان کردند؛ یعنی جایی که اینشتین جوان بخش عمده ی تحصیلات ابتدایی خود را در آن گذراند. دبیرستان محل تحصیل وی بعد ها پیش از آنکه در سال 2010 با مدرسه ی دیگری ادغام شود به نام او نامگذاری شد.

اینشتین در سن 14 سالگی

او یادگیری ویولون را از 5 سالگی آغاز کرد، اما تا 13 سالگی که سونات های موتزارت برای ویولون را شنید لذتی از آن نبرد. پس از آن، نابغه ی جوان علاقه ی زیادی به این ساز پیدا کرد و در سال های جوانی تا باقی عمرش به نواختن آن ادامه داد. او بعدها به یکی از دوستان خود گفته بود: «موسیقی موتزارت آنقدر خالص و زیبا است که من آن را بازتابی از زیبایی ذاتی هستی می دانم».

اینشتین 14 ساله همراه با خواهرش

قرار بود او هم به کسب و کار خانوادگی شان بپردازد اما با ورشکستگی آن، خانواده ی اینشتین به شمال ایتالیا نقل مکان کردند. در آنجا بود که اینشتین نوجوان مقاله ای نوشت که امروزه به عنوان اولین مقاله ی علمی او شناخته می شود. این مقاله به بررسی ماهیت اتر می پرداخت؛ فرضیه ای که هدفش توصیف چگونگی حرکت نور در فضا بود و اینشتین بعدها آن را رد کرد. آلبرت اینشتین تا پایان عمر خود بیش از 300 مقاله ی علمی منتشر کرد.

او در سال 1900 با مدرک تدریس فیزیک از دانشگاه پلی تکنیک زوریخ در سوئیس فارغ التحصیل شد. این دانشمند جوان در دروس فیزیک نظری، استعداد قابل توجهی از خود نشان داد اما نمرات ریاضی اش در آن حد خوب نبود. بعد ها که سنش بالاتر رفت درباره ی این موضوع گفت: «برای منِ دانشجو مشخص نبود که دانش پیچیده ی قواعد بنیادین فیزیک، تا این حد با متد های پیچیده ریاضیات گره خورده است».

پدر اینشتین در سال 1902 فوت کرد و مسئولیت مراقبت از خانواده بر گردن آلبرت افتاد. اینشتین به دلیل بیکاری در این دوران با دشواری زیادی مواجه شد. به علاوه، خانواده ی او به عمویش بدهی قابل توجهی داشت. این مشکلات مالی، که بخش بزرگی از آن به ورشکستگی کسب و کار خانوادگی شان برمی گشت، در نهایت باعث شد اینشتین ایده آل های سوسیالیسم را بر کاپیتالیسم ترجیح دهد. او در سال های واپسین عمر خود، دولتی واحد برای کل دنیا پیش بینی کرد.

او زمانی که به خاطر تحصیل در دانشگاه پلی تکنیک در زوریخ سوئیس به سر می برد با میلوا آشنا شده بود که هم دوره ای فیزیک او بود اما هیچ گاه درسش را به پایان نرساند. این دو در سال 1903 با یکدیگر ازدواج کردند. اولین پسر از دو فرزند ذکور آنها به نام هانس آلبرت اینشتین در سال 1904 به دنیا آمد.

او حتی با وجود مدرک تدریس فیزیک هم نتوانست در محافل دانشگاهی کاری برای خود بیابد و از خیر تلاش های اولیه اش برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا نیز گذشت. مدرک دکترا می توانست به او در پیدا کردن شغل مناسب کمک کند اما آلبرت در عوض در سال 1903 به عنوان کارمند اداره ی ثبت مالکیت معنوی اختراعات در برن آلمان مشغول به کار شد. دو سال پس از آن تاریخ بود که نظریه ی نسبیت خاص خود را منتشر کرد.

این توضیحات مربوط به بخشی از مقالات مورد نظر است که خودش در نامه ای به یک دوست نوشته است:

1- «مقاله ی اول به تششع و خصوصیات نور از لحاظ انرژی می پردازد و بسیار انقلابی است». (توضیح مذکور مربوط می شود به اثر فوتوالکتریک اینشتین که بنیان یک زمینه ی کاملاً جدید علمی یعنی مکانیک کوانتوم را فراهم کرد.)

2- «مقاله ی دوم به تعیین اندازه ی واقعی اتم می پردازد». (مقالات دوم و سوم او پایه ی حرکت براونی را تشکیل دادند که به اثبات وجود اتم ها کمک کرد).

3- «چهارمین مقاله در حال حاضر هنوز یک پیش نویس اولیه بیشتر نیست و … نسخه ای از نظریه ی فضا و زمان را در خود دارد». (این توضیح به نظریه ی نسبیت خاص باز می گردد که برای دنیا محدودیت سرعت قائل شد: سرعت نور).

سال 1905 متعاقباً «سال معجزه» ی اینشتین نام گرفت. او پیش از پایان این سال مقاله ی پنجمی منتشر کرد که الحاقیه ای بر مقاله ی قبل از خود در مورد نظریه ی نسبیت خاص بود. این الحاقیه رابطه ای تازه میان جرم و انرژی را تعریف می کرد که در نهایت شناخته شده ترین معادله ی دنیا را رقم زد: E=mc2.

اینشتین در سال 1908 پیشنهاد استادی موقت دانشگاه برن را پذیرفت. با این حال، پس از دو ترم درس دادن، کلاس خود را تعطیل کرد، زیرا تعداد شرکت کنندگان در آن به یک نفر رسیده بود. سال بعد یعنی 1909 اولین شغل ثابت دانشگاهی استاد تمام در دانشگاه زوریخ به آلبرت اینشتین پیشنهاد شد. او در ابتدا آن را رد کرد، چون درآمد آن کمتر از حقوق کارمندی اش در اداره ی ثبت اختراعات بود. دانشگاه زوریخ پیشنهاد حقوق بیشتری را مطرح کرد که در نهایت مورد پذیرش اینشتین قرار گرفت.

اینشتین و همسرش در سال 1910 صاحب دومین پسر خود شدند و نام او را ادوارد گذاشتند. تا آن زمان، با وجود شهرت روزافزون اینشتین در محافل علمی، رابطه ی او و همسرش رو به سردی گذاشته بود و همین مساله او را به ازدواج دوم سوق داد.

او علی رغم رابطه ی سرد خود با همسرش و شروع جنگ جهانی اول، موفق شد در سال 1915 یکی از بزرگترین پیشرفت های علمی قرن بیستم را رقم بزند: نظریه ی نسبیت عام.

این نظریه ی جدید که به نظریه ی نسبیت خاص وی اجازه ی کاربرد بیشتری می داد، مدعی شد فضا و زمان دو موجودیت جدا از هم نیستند، بلکه عنصر واحدی هستند که او نامش را فضازمان گذاشت. اما مشکلی وجود داشت.

از آنجایی که نبوغ اینشتین در آزمایشات ذهنی او نهفته بود و علم متعارف را به چالش می کشید، او باید برای اثبات نظریه ی نسبیت عام خود از طریق آزمایش و مشاهده راهی می یافت. سر فرانک واتسون در سال 1917 برای این کار راه حلی یافت: اندازه گیری موقعیت ظاهری ستارگانِ نزدیک به خورشید. اما این کار تنها در رویداد نادری مثل خورشیدگرفتگی کامل قابل انجام بود، یعنی زمانی که ماه مانع از رسیدن نور خورشید به زمین می شود. (بدون خورشید گرفتگی کامل، نور شدید خورشید مانع از رصد ستارگان نزدیک به خود می شود).

اگر حق با اینشتین بود موقعیت ظاهری ستارگانی که در هنگام خورشیدگرفتگی در نزدیکی خورشید قرار می گرفتند باید اندکی از موقعیت واقعی شان متفاوت می بود چرا که فضازمان باید به واسطه ی جاذبه ی خورشید در اطراف آن موج بر میداشت و مسیر نور ستارگان را خم می کرد. در نتیجه موقعیت ظاهری ستاره ی مورد نظر باید اندکی متفاوت به نظر می رسید.

سر آرتور ادینگتون در سال 1919 این آزمایش را طی یک خورشیدگرفتگی کامل انجام داد و صحت نظریه ی اینشتین را به اثبات رساند و او را یک شبه به یک سوپراستار بدل کرد.

خلاصه داستان زندگی انیشتین

ادوارد، پسر دوم اینشتین مدتی بعد، علت شهرت پدرش را از وی می پرسد و اینشتین در پاسخ او می گوید: «وقتی سوسک نابینای کوچکی روی سطح خمیده ی شاخه یک درخت می خزد، متوجه خمیدگی سطح زیر پای خود نمی شود. من آنقدر خوش شانس بودم که توانستم متوجه چیزی بشوم که آن سوسک بدان توجهی نکرده بود».

تا آن زمان، اینشتین تقریباً متقاعد شده بود بالاخره جایزه ی نوبل فیزیک را تصاحب خواهد کرد. ماریک ابتدا به این طلاق راضی نبود. اینشتین برای اینکه همسرش را به امضای درخواست طلاق متقاعد کند، به او پیشنهاد داد اگر جایزه ی نوبل را برد تمام پول آن را به وی می دهد. در آن زمان، جایزه ی نوبل 37 برابر درآمد سالانه ی ماریک بود. او این پیشنهاد آلبرت را پذیرفت. اینشتین کمتر از 4 ماه بعد با السا ازدواج کرد که از ازدواج قبلی اش دو دختر داشت.

فردی که غربی ها با نام جک ما می شناسند در سال 1964 میلادی و در جریان انقلاب فرهنگی چین با نام اصلی Ma Yun در شهر هانگژو متولد شد. در آن دوران والدین وی به خاطر برخی فعالیت های حزبی والدین شان تحت تعقیب دولت چین قرار داشتند و ابدا اوضاع خوبی را پشت… ادامه مطلب

در هر نسل، کار آفرینانی هستند که موفقیتشان سر به فلک می کشد. موفقیت را از ابعاد مختلف می توان بررسی کرد؛ بعضی جنبه مالی آن را مهم تر می دانند، بعضی کاربردی بودن و بعضی خدمت کردن به بشر را.

از میان این افراد، یک گروه استثنایی وجود دارد: آن هایی که موفقیت کسب و کارشان… ادامه مطلب

برای نخستین بار در تاریخ، اخترشناسان توانستند یک ستاره دوردست را تماشا کنند که نور ستاره دیگری را از مسیر مستقیم منحرف می سازد. بر اثر این پدیده، بیننده تصور می کند که مکان ستاره دوم در آسمان جابجا می گردد. این کشف از این نظر حائز اهمیت است که حتی آلبرت اینشتین هم تصور نمی… ادامه مطلب

98 سال پیش، آلبرت اینشتین در نظریه نسبیت عام خود، به امواج گرانشی اشاره کرد، موج هایی که در بعد فضا-زمان حرکت می کنند. اما حالا پس از یک قرن، دانشمندان موفق شدند تا وجود چنین موجی را در دنیای پیرامون تایید کنند. به جرات، این اتفاق، یکی از بزرگ ترین یافته های چندین دهه… ادامه مطلب

در جمعه 5 آبان ماه، «جف بزوس» بنیان گذار و مدیر عامل سایت خرده فروشی آمازون، موفق شد با کنار زدن «بیل گیتس»، مدیر عامل مایکروسافت، لقب ثروتمند ترین فرد جهان را به خود اختصاص دهد.

در ادامه با دیجیاتو همراه باشید تا زندگی این کارآفرین را از ابتدای تولد تا امروز، بررسی نماییم.

… ادامه مطلب

جان مک آفی بیشتر از هرچیز، یک معماست. او یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های آنتی‌ویروس دنیا را ساخته و آنچه بعد از تاسیس مک آفی برایش رخ داده او را به یک افسانه بدل کرده است.

مک آفی زمانی در کشور بلیز (واقع در آمریکای مرکزی) سکونت داشت و آنطور که در برخی نشریات و خبرگزاری ها… ادامه مطلب

ادامه مطلب

ادامه مطلب

ادامه مطلب

برای گفتگو با کاربران، وارد حساب کاربری خود شوید.

© ۱۳۹۸

تمامی حقوق برای وبسایت دیجیاتو محفوظ است.

دیجیاتو توسط سرورهای قدرتمند افرانت پشتیبانی می شود

آلبرت اَینشتَین (به آلمانی: Albert Einstein) (به آلمانی آینشتاین و انگلیسی آینستاین[۷]) (زاده ۱۴ مارس ۱۸۷۹ – درگذشته ۱۸ آوریل ۱۹۵۵) فیزیک‌دان نظری یهودی الاصل آلمانی بود. او بیشتر، به خاطر نظریّه نسبیت و به ویژه برای هم‌ارزی جرم و انرژی (E=mc۲ که از آشناترین رابطه‌ها در فیزیک بین غیرفیزیک‌دان‌هاست) شهرت دارد. علاوه بر این، او در بسط تئوری کوانتوم و مکانیک آماری سهم عمده‌ای داشت. اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری و به خصوص به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک دریافت کرد. او به دلیل تأثیرات چشمگیرش، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیزیک دانانی شناخته می‌شود که به این جهان پا گذاشته‌اند.[۸][۹]

آلبرت خیلی دیرتر از بچه‌های معمولی، عاقبت در سن سه سالگی شروع به حرف زدن کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین، و گرایش او به بی‌توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته‌کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل آن‌ها، او را کند ذهن بدانند.

اعضای خانواده آلبرت، همگی یهودیهایی لاقید بودند و از همین رو، او در یک مدرسه ابتدایی کاتولیک درس می‌خواند. او با اصرار مادرش آموزش ویولون را فراگرفت. اگرچه او از همان ابتدای کار مشق ویولون را دوست نداشت و در نهایت نیز آن را کنار گذاشت، اما بعدها آرامش عمیق خود را در سونات ویلون موتسارت بدست می‌آورد.

وقتی اینشتین پنج ساله بود، پدرش به او یک قطب‌نمای جیبی نشان داد و اینشتین پی برد که در فضای خالی چیزی بر روی سوزن تأثیر می‌گذارد. او بعدها این اتفاق را یکی از تحول آمیزترین اتفاقات زندگی‌اش توصیف کرد.

خلاصه داستان زندگی انیشتین

در سال ۱۸۸۹، دانشجویی به نام مکس تلمود (بعدها به نام تالمی)، که به مدت شش سال پنجشنبه شب‌ها به منزل خانواده اینشتین می‌آمد،[۱۰] اینشتین را با مهم‌ترین متون علمی و فلسفی آشنا کرد، که از جمله آن‌ها می‌توان به نقد خرد ناب از کانت اشاره کرد. همچنین در اواخر دوران کودکی و اوایل دوران بزرگسالی، دو عموی او با توصیه و تهیه کتاب‌هایی در زمینه علم، ریاضی و فلسفه، به رشد فکری او کمک می‌کردند.

در سال ۱۸۹۴، در پی کسادی کسب و کار خانوادهٔ اینشتین از مونیخ به پاویا- شهری در ایتالیا در نزدیکی میلان – مهاجرت کردند. اینشتین اولین فعالیت علمی خود را با عنوان بررسی وضعیت اتر در زمینه‌های مربوط به مغناطیس، در همان زمان برای یکی از عموهایش می‌نوشت. آلبرت برای تمام کردن درس‌هایش، در مدرسه شبانه‌روزی مونیخ ماند و پس از آنکه تنها توانست یک ترم را تمام کند. در بهار سال ۱۸۹۵ دبیرستان را رها کرده و برای پیوستن به خانواده‌اش رهسپار پاویا شد. یک سال و نیم پیش از امتحانات نهایی، او بدون اطلاع والدینش و با متقاعد کردن مسئولین مدرسه به اینکه به واسطه یک گواهی پزشکی به او اجازه مرخصی بدهند مدرسه را ترک کرد و این بدان معنا بود که اینشتین هیچگونه گواهی در تحصیلات متوسطه کسب نکرد.[۱۱] در همان سال یعنی در سن ۱۶ سالگی، او آزمایش ذهنی که به آیینه آلبرت اینشتین شهرت دارد را انجام داد. او پس از خیره شدن به آیینه، آزمایش کرد که اگر با سرعت نور حرکت کند چه اتفاقی برای تصویرش خواهد افتاد؛ نتیجه‌گیری او مبنی بر اینکه سرعت نور مستقل از بیننده‌اش است، بعدها به یکی از دو فرضیه نسبیت خاص تبدیل شد.

در آزمون ورودی انستیتو تکنولوژی فدرال سوئیس -که امروزه به ای‌تی‌اچ‌زوریخ (ETHZ) شهرت دارد- اگرچه امتیاز آلبرت در بخش ریاضی و علوم عالی شد، اما امتیاز پایین او در بخش ادبیات مانع از قبولی وی شد (فهرست تصورات نادرست متداول را ببینید)؛ پس از آن خانواده‌اش او را به کانتون آرگاو در سوییس فرستادند تا تحصیلاتش را در آنجا به اتمام برساند. پس از آن دیگر معلوم بود که آلبرت آنگونه که پدرش می‌خواست مهندس الکترونیک نخواهد شد. او در آنجا به مطالعه تئوری الکترومغناطیس مشغول شد و در سال ۱۸۹۶ دیپلم خود را دریافت کرد. در این مدت او در منزل خانواده پروفسور یاست وینتلر اقامت کرد و در آنجا به عنوان اولین تجربه عاشقانه، به ماری دختر این خانواده علاقه‌مند شد. مایا، خواهر اینشتین که نزدیکترین همراز او بود بعدها با پسر همان خانواده یعنی پل ازدواج کرد و دوست او نیز یعنی مایکل بسو با دختر دیگر همان خانواده یعنی آنا وصلت کرد.[۱۲] پس از آن اینشتین در ماه اکتبر در مؤسسه فدرال پلی تکنیک ثبت نام کرد و به زوریخ رفت؛ در همین حال ماری نیز برای تدریس به اولسبرگ در سوییس رفت. او در همان سال شهروندی خود در ورتمبرگ را لغو کرد.

در بهار سال ۱۸۹۶، میلوا ماریچ صربستانی که ابتدا در دانشگاه زوریخ در رشته پزشکی آغاز به تحصیل کرده بود، پس از یک ترم به مؤسسه فدرال پلی تکنیک آمد تا در آنجا به عنوان تنها زن در آن سال، در رشته‌ای که اینشتین درس می‌خواند تحصیلات خود را ادامه دهد. در طی سال‌های بعد رابطه ماریچ با اینشتین به یک رابطه عاشقانه تبدیل شد، هرچند که مادر اینشتین به خاطر غیر یهودی بودن، سن بالا و نقص جسمانی ماریچ، به شدت با رابطه آن‌ها مخالف بود.[۱۳] اینشتین در سال ۱۹۰۳ با میلوا ماریچ (Mileva Marić)، ازدواج کرد. قبل از ازدواج رسمی اینشتین با ماریچ، در سال ۱۹۰۲ آن‌ها صاحب یک فرزند دختر به نام لیسرل[۱۴] شده بودند. لیسرل هنگامی متولد شد که ماریچ نزد خانواده خود در صربستان به سر می‌برد و اینشتین در برن سویس. از سرنوشت لیسرل اطلاع چندانی در دست نیست و نظرهای مختلفی در مورد او وجود دارد که هیچ‌کدام ثابت نشده‌اند. پس از ازدواج رسمی، اینشتین و ماریچ صاحب دو فرزند پسر به نام‌های هانس آلبرت[۱۵] و ادوارد[۱۶] شدند. از سال ۱۹۱۴، اینشتین جدا از ماریچ و تنها در برلین زندگی می‌کرده‌است در حالیکه ماریچ و فرزندانش در زوریخ مانده بودند. بیماری اسکیزوفرنی ادوارد پسر اینشتین به شدت وی را عذاب می‌داد، و او بارها گفته بود بهتر بود ادوارد هیچگاه به دنیا نمی‌آمد.

از سال ۱۹۱۲، اینشتین رابطه عاشقانه‌ای با دختر خاله بیوه‌اش (و نوه عموی پدرش) السا اینشتین[۱۷] برقرار کرده بود. او در فوریه سال ۱۹۱۹ از ماریچ طلاق گرفت و در ژوئن همان سال با السا ازدواج کرد. در طی طلاقش از ماریخ، اینشتین به او قول داد که اگر صاحب جایزه نوبل شد، منافع مادی آن را در اختیار ماریچ بگذارد و نهایتاً نیز در سال ۱۹۲۳ این کار را انجام داد.[۲]

السا از ازدواج سابقش دو دختر به نام‌های ایلسه و مارگوت داشت اما او و اینشتین صاحب فرزند مشترکی نشدند.

اینشتین دخترخوانده‌های خود را می‌ستود و در نامه‌اش به السا در سال ۱۹۲۴، نوشت: .mw-parser-output blockquote.templatequote{margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite{line-height:1em;text-align:right;padding-right:2em;margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite cite{font-size:85%}

به اندازه دختر خودم، یا شاید بیشتر، مارگوت را دوست دارم، و کسی چه می‌داند اگر من پدر او بودم چه بچه بداخلاقی از وی پدید می‌آمد.

این نامه‌ها به عنوان شاهدی برای تکذیب ادعاها در مورد بی‌مهری اینشتین به خانواده‌اش به کار رفته‌است. پس از مهاجرت به آمریکا در سال ۱۹۳۳، در سال ۱۹۳۵ السا مبتلا به بیماری کبد و قلب شد و در دسامبر ۱۹۳۶ درگذشت.

پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، اینشتین نتوانست شغلی دانشگاهی پیدا کند. برخی از مورخان گرایش‌های ضدیهودی را در ناکامی اینشتین در پیدا کردن شغل دخیل می‌دانند.[۲] پدر یکی از همکلاسی‌هایش به او کمک کرد تا در یکی از دفاتر ثبت اختراع در سوئیس در سال ۱۹۰۲ استخدام شود. پس از انتشار نظریه نسبیت خاص (۱۹۰۵) و نظریه نسبیت عام (۱۹۱۵)، اینشتین به شهرت و اعتبار دست یافت و در دانشگاه‌های متعددی به تدریس و تحقیق پرداخت. اینشتین تا سال ۱۹۳۲ مدیر انستیتوی فیزیک کایزر ویلهلم برلین آلمان و استاد یکی از دانشگاه‌های برلین (Humboldt University of Berlin) بود. در این سال او ابتدا چندین ماه در دانشگاه پرینستون به سر برد و سپس به دلیل قدرت‌گیری نازی‌ها در سال ۱۹۳۳، تصمیم گرفت که به آلمان برنگردد. در سال ۱۹۳۳ او شغلی در مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون بدست آورد و در حدود ۱۹۳۵ تصمیم گرفت که به‌طور درازمدت در آمریکا بماند.

در سال ۱۹۳۹ گروهی از فیزیک‌دان‌های مجارستانی از جمله لئو زیلارد که به آمریکا مهاجرت کرده بود، به دولت ایالات متحده آمریکا در مورد برنامه نازی‌ها در مورد بمب اتمی هشدار دادند، اما سخنان آن‌ها مورد توجه قرار نگرفت.[۱۸] در تابستان سال ۱۹۳۹ و چند ماه پیش از جنگ جهانی دوم، لئو زیلارد نامه‌ای برای روزولت، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده تهیه کرد و از اینشتین خواست که نامه را امضاء کند. زیلارد نسبتاً گمنام بود، اما اینشتین به واسطه نظریه‌های نسبیت و جایزه نوبل، شخص مشهوری به‌شمار می‌رفت. آن‌ها در این نامه از او توجه به این مسئله را درخواست نمودند. در این نامه، همچنین از روزولت خواسته شده بود تا به پژوهش در زمینهٔ انرژی هسته‌ای و واکنش‌زنجیره‌ای اهمیت بیشتری داده شود. این نامه را نقطه شروع پروژه منهتن برای ساخت بمب اتمی می‌دانند.[۱۹]

اینشتین، یک سال قبل از مرگش به دوست قدیمی‌اش لینوس پاولینگ گفت “من یک اشتباه بزرگ در زندگی مرتکب شدم؛ وقتی نامه‌ای را که ساخت بمب اتمی را به روزولت توصیه می‌کرد امضا کردم. اما یک دلیل برای این کار وجود داشت؛ خطر ساخت این بمب توسط آلمانی‌ها …”[۲۰]

به واسطه فعالیت‌های صلح‌جویانه سابق اینشتین، گرایش‌های چپ‌گرانه وی، و همچنین گزارش‌های مغرضانه و بی‌پایه‌ای که اف‌بی‌آی در مورد ارتباط اینشتین با شوروی دریافت کرده بود، از شرکت او در پروژه منهتن جلوگیری شد.[۲][۲۱]

نسبیت خاص یکی از نظریاتی است که اینشتین مطرح کرده و شامل سه پدیده در سرعت‌های بالا است:

اینشتین در نوامبر سال ۱۹۱۵ یک سری سخنرانی‌هایی در آکادمی علوم پروس ایراد کرد که در آن نظریه جدید گرانش، موسوم به نسبیت عام را مطرح کرد. او در آخرین سخنرانی‌ای که ایراد کرد معادله‌ای را مطرح کرد که جانشین قانون گرانش نیوتون شد. این معادله بعدها با نام معادله میدان اینشتین شناخته شد که با تنسور اینشتین معرفی می‌شود. *[۲۲]
این نظریه قائل به این است که نه تنها کسانی که با یک سرعت ثابت در حرکتند، بلکه تمامی ناظران یکسان و هم ارز هستند. در نسبیت عام، گرانش دیگر نیرو محسوب نمی‌شود (مانند قانون جاذبه نیوتون)، بلکه نتیجه خمیدگی فضازمان است.

به خاطر جنگ، مقالاتی که اینشتین در مورد نسبیت عام چاپ کرده بود، در خارج از آلمان در دسترس نبود. خبر نظریه جدید اینشتین توسط فیزیکدان‌های هلندی هنریک لورنتز و پل ارنفست و همکار آن‌ها ویلم دو سیتر که مدیر رصد خانه لیدن بود، به منجمان انگلیسی زبان در انگلیس و آمریکا رسانده شد. در انگلیس، آرتور استنلی ادینگتون دبیر انجمن نجوم سلطنتی از دوسیتر خواست تا یک سری مقالاتی به زبان انگلیسی به نفع منجمان بنویسد. نظریه جدید او را مجذوب خود ساخته بود و از این رو یکی از مدافعان و مبلغان اصلی نسبیت شد.[۲۳]
اغلب منجمان هندسی‌سازی گرانش توسط اینشتین را نمی‌پسندیدند و معتقد بودند پیش‌بینی‌های او در مورد خمیدگی نور و انتقال‌به‌سرخ گرانشی درست از آب درنخواهد آمد. در سال ۱۹۱۷، منجمان رصدخانه ویلسون در کالیفرنیای جنوبی نتایج تحلیل طیف نور را که در ظاهر نشان می‌داد که در پرتو خورشید انتقال‌به‌سرخ گرانشی وجود ندارد، منتشر کردند.[۲۴]
در سال ۱۹۱۸، منجمان رصدخانهٔ لیک در شمال کالیفرنیا تصاویری از خورشیدگرفتگی که در ایالات متحده قابل رویت بود گرفتند. پس از پایان جنگ، آن‌ها نتایج بررسی‌های خود را اعلام کردند و مدعی شدند که پیش‌بینی نسبیت عام اینشتین در خصوص خمیدگی نور اشتباه بوده‌است. با این حال آن‌ها به خاطر خطاهای احتمالی فراوان، هیچگاه اقدام به چاپ نتایجی که به دست آورده بودند نکردند.[۲۵]

آرتور استنلی ادینگتون، طی سفرهایی که در ماه مه سال ۱۹۱۹ در زمانی که خورشید گرفتگی در بریتانیا رخ داد، به سوبرال سیارا برزیل و جزیرهٔ پرینسیپ در ساحل غربی آفریقا داشت، اندازه‌گیری خمیدگی گرانشی عدسی نور ستاره را به هنگام عبور از نزدیکی خورشید تحت نظارت داشت و در نهایت به این نتیجه رسید که محل قرار گرفتن ستاره از خورشید دورتر است. این حالت با پیش‌بینی نسبیت عام همخوان بود. ادینگتون اعلام کرد که نتایج به دست آمده پیش‌بینی اینشتین را تأیید می‌کند و روزنامهٔ تایمز در هفتم نوامبر آن سال با انتخاب تیتر زیر تأیید شدن پیش‌بینی نظریه اینشتین را گزارش کرد: “”انقلابی در علم، نظریه‌ای جدید در مورد جهان، ایده‌های نیوتن اعتبار خود را از دست می‌دهد.”” ماکس بورن، برنده جایزه نوبل از نسبیت عام به عنوان ‹‹ بزرگ‌ترین دستاورد و شاهکار تفکر بشری در مورد طبیعت›› برشمرد و پل دیراک نیز که یکی از برندگان جایزه نوبل است، از آن به عنوان ‹‹ بزرگ‌ترین اکتشاف علمی آن زمان›› یاد کرد.[۲۶] این اظهار نظرها و تبلیغات متعاقب از آن، باعث شهرت اینشتین شد.

با این حال باز هم برخی از دانشمندان به دلایل مختلفی که شامل دلایل علمی (مخالفت با تفسیر اینشتین از آزمایش‌های انجام شده، اعتقاد به اتر یا ضرورت وجود ملاک مطلق) و دلایل روانی – اجتماعی (محافظه کاری، یهود ستیزی) – می‌شد، نظریات اینشتین را نمی‌پذیرفتند. به نظر اینشتین، اغلب مخالفت‌هایی که با نظریه او می‌شد، از جانب آزمایش باورانی بود که درک ناچیزی از نظریه مطرح شده داشتند.[۲۷]

شهرتی که اینشتین بعد از چاپ مقاله ۱۹۱۹ دست آورده بود، باعث شد بسیاری از دانشمندان نسبت به او ابراز نفرت و انزجار کنند و نفرت و انزجار برخی از آن‌ها حتی تا دهه ۳۰ نیز ادامه یافت. مباحث زیادی در مورد ابراز انزجار نسبت به شهرت و معروفیت اینشتین وجود دارد، به‌ویژه در میان آن دسته از فیزیک‌دانان آلمانی که بعدها جنبش ضد اینشتینی ‹‹دویچه فیزیک›› را در مقدمه Klaus Hentschel به معنای ‹‹ فیزیک و سوسیالیسم اجتماعی›› به راه انداختند[۲۸]
اینشتین در ۳۰ مارس سال ۱۹۲۱، یعنی همان سالی که برنده جایزه نوبل شد، برای ایراد سخنرانی در مورد نظریه جدید نسیبت به نیویورک رفت. اگرچه امروزه اینشتین به خاطر فعالیتهایش در مورد نسبیت شهرت یافته، اما جایزه نوبل به خاطر کارهای او در مورد اثر فوتوالکتریک به او اعطا شد، چرا که در مورد نسبیت عام در آن زمان هنوز اختلاف نظر وجود داشت. هیئت نوبل به این نتیجه رسیدند که اشاره به آن نظریه اینشتین در نوبل که اختلاف نظر و مخالفت در مورد آن کمتر است، بیشتر مورد قبول جامعه علمی واقع خواهد شد.

در سال ۱۹۰۹ اینشتین در حضور جمعی از فیزیکدانان، مقاله‌ای تحت عنوان
(Über die Entwicklung unserer Anschauungen über das Wesen und die Konstitution der Strahlung)
‹‹ شکل‌گیری نظریات و عقاید ما در مورد اجزای سازنده و ماهیت انرژی تابشی››
درمورد تاریخ نظریه اتر و مهم‌تر از آن در مورد اندازه‌گیری نور ارائه کرد. اینشتین در این مقاله و مقاله‌ای که پیش از آن در سال ۱۹۰۹ ارائه کرده بود، نشان داد که کوانتوم انرژی که توسط ماکس پلانک مطرح شده، نیز حامل مقدار حرکت مشخص و معینی بوده و از بسیاری جهات به گونه‌ای عمل می‌کرد که گویی آن‌ها ذرات مستقل و خاصی بوده‌اند. این مقاله نشانگر ارائه مفهوم جدید و بی‌سابقه فوتون بود (اگرچه این اصطلاح چندین سال بعد و طی مقاله‌ای به سال ۱۹۲۶ توسط گیلبرن لوئیز مطرح شد). حتی مهم‌تر از آن این است که اینشتین نشان داد که نور می‌بایست به‌طور هم‌زمان یک موج و یک ذره باشد. اینشتین همچنین بدرستی پیش‌بینی کرد که فیزیک در آستانه انقلابی قرار داشت که ایجاب می‌کرد آن‌ها این ماهیتهای دوگانه نور را یکسان و واحد سازند. با وجود این، پیشنهاد خود او برای راه حل یعنی اینکه هم‌ارزی‌های مطرح شده توسط جیمز ماکسول برای میدانهای الکترومغناطیسی تعدیل شوند تا زمینه برای راه حلهای موجی که با غرایب میدانی عجین هستند، فراهم شود، هیچگاه بسط و توسعه نیافت. این در حالی است که این پیشنهاد بر نظریات ‹‹ موج آزمایشی›› ‹‹ لوئیز دی بروگلی›› در ارتباط با مکانیک کوانتوم تأثیر داشته‌است.

با نشستن نظریه جدید مکانیک کوانتوم به جای نظریه کوانتوم اولیه که از اواسط دهه ۳۰ قرن ۲۰ آغاز شد، اینشتین اعتراضات خود را نسبت به تفسیر کپنهاکی از هم‌ارزی‌های جدید مطرح کرد. مخالفت و اعتراض اینشتین در این باره تا آخر عمرش ادامه یافت. به باور اکثریت افراد علت این مخالفت و اعتراض این بوده‌است که اینشتین فردی جبر باور و انعطاف‌ناپذیر بوده‌است. آن‌ها به نامه‌ای اشاره می‌کنند که اینشتین در سال ۱۹۲۶ به ماکس بورن نوشته و در آن آورده‌است:

مکانیک کوانتوم قطعاً مخالف آن چیزی است که تاریخ همیشه ما را به آن می‌خواند. اما صدایی از درون به من می‌گوید که این هنوز چیز حقیقی نیست. نظریه چیزهای زیادی می‌گوید، اما هرگز ما را گامی به راز آن قدیمی‌ترین نزدیک نمی‌کند. من به هر حال معتقد هستم که خداوند تاس نمی‌ریزد.

در جواب به این نوشته، نیلز بوهر که در مورد نظریه کوانتوم با اینشتین اختلاف نظر شدیدی داشت، خطاب به اینشتین چنین گفت:

از تعیین تکلیف کردن برای خدا دست بکش

[نیازمند منبع]

مناظرات بوهر- اینشتین در مورد جنبه‌های اساسی مکانیک کوانتوم در کنفرانس‌های سولوای انجام می‌شد. بخش مهم دیگری از دیدگاه اینشتین مقاله مشهوری است که در سال ۱۹۳۵ توسط اینشتین، پودولسکی و روزن نوشته شد.[۲۹] به زعم برخی فیزیک دانان این مقاله یکی دیگر از مواردی است که این نظریه را تقویت می‌کند که اینشتین جبر باور بوده‌است.

البته جا دارد از نظر کاملاً متفاوت اینشتین در مورد ارتودوکسی کوانتوم دفاع کرد. خود اینشتین گفته‌های بیشتری در این زمینه منتشر کرد و اظهار نظر گیرایی و قاطعانه‌ای توسط یکی از هم عصران او، یعنی ولفگانگ پاولی صورت پذیرفت. نقل قولی با مضمون ‹‹ خداوند نرد بازی نمی‌کند›› که در بالا به آن اشاره شد، در ابتدای کار اینشتین و توسط او مطرح شده بود، اما بیانیه‌ها و گفته‌هایی که بعدها از اینشتین داریم حول موضوعات دیگری می‌چرخد.[۳۰]
نقل قول وولف گانگ به شرح ذیل است:[۳۱]

.. من نمی‌توانستم در آن زمان که شما در مورد اینشتین در نامه‌ای یا دست‌نوشته‌ای صحبت می‌کردید، او را شناسایی کنم. به نظرم چنین می‌آمد که شما یک اینشتین احمق برای خود ترسیم کرده‌اید و با کبکبه و دبدبه خاصی او را به زمین کوبیده‌اید. به‌ویژه آنکه اینشتین مفهوم جبر باوری را آنگونه که شماها مطرح می‌کنید، اساسی و بنیادین در نظر نمی‌گرفته‌است؛ (همان‌طور که خودش به کرات این موضوع را برای من بازگو کرده‌است). او با استدلال می‌گوید که برای پذیرش نظریات معیارهایی را به کار می‌بندد. سؤال این است که ‹‹آیا این به‌غایت جبر باورانه است؟ …» او خیلی هم از دست تو ناراحت نبود، فقط می‌گفت تو آدمی هستی که به گفته‌های کسی گوش نمی‌دهی.

.(emphasis due to Pauli)

بسیاری از اظهار نظرات بیان‌شده توسط اینشتین حکایت از اعتقاد او به ناقص بودن مکانیک کوانتوم است. این مسئله برای نخستین‌بار در مقالهٔ مشهوری که در سال ۱۹۳۵ توسط اینشتین، پودولسکی و روزن به نام پارادوکس EPR نوشته شد، مطرح گردید.[۳۲]
و برای بار دوم در کتابی تحت عنوان آلبرت اینشتین، فیلسوف – دانشمند به سال ۱۹۴۹ عنوان شد.
.[۳۳] The “EPR”
مقاله تحت عنوان آیا توصیف مکانیکی کوانتوم و واقعیت فیزیکی را می‌توان کامل در نظر گرفت؟ بود و در آن چنین نتیجه‌گیری شد: از آنجایی ما نشان داده‌ایم که عملکرد موج توصیف کاملی از واقعیت فیزیکی را به دست نمی‌دهد، ما این سؤال را که آیا چنین توصیفی وجود دارد یا خیر حل نشده و بی پاسخ رها کردیم. با این حال، به اعتقاد ما چنین نظریه‌ای ممکن و میسر است.
اینشتین پیشنهاد آزمایشی جالب توجهی را را ارائه می‌کند که تا حدودی با گربه شرودینگر مشابه‌است. او با پرداختن به موضوع متلاشی شدن رادیواکتیوی اتم کار خود را آغاز می‌کند. اگر کسی با یک اتم غیر متلاشی نشده کار خود را آغاز کند و منتظر وقفه زمانی خاصی باشد، در آن صورت نظریه کوانتوم این احتمال را می‌دهد که آن اتم دستخوش متلاشی شدن رادیواکتیوی قرار گرفته و دچار تغییر شده‌است. بدین ترتیب، اینشتین روش ذیل را به عنوان راهی برای پی بردن به متلاشی شدن مفروض می‌دارد:

به جای آنکه یک سیستمی را مورد نظر قرار دهند که تنها از یک اتم رادیواکتیوی (و روند تغییرو دگرگون آن) تشکیل شده، شما سیستمی را در نظر می‌گیرید که همچنین شامل راهی برای اندازه‌گیری تغییر و تحول رادیواکتیوی است. من‌باب مثال، یک شمارگر گایگر که دارای مکانیسم ثبت خودکار است. بگذارید که به آن یک باریکه ثبت اضافه کنیم که با مکانیسم کوکی به حرکت در آید و روی آن با حرکت شمارگر علامتی گذاشته شود. بله، از منظر مکانیک کوانتوم این سیستم جمعی بسیار پیچیده‌است و فضای پیکر بندی آن دارای گستره زیادی است. اما اگر قرار باشد به این سیستم مجعی از منظر مکانیک کوانتوم پرداخته شود، اساساً اعتراضی بر آن وارد نیست. در اینجا نیز نظریه احتمال هر یک از پیکربندی‌ها تمامی مختصات را برای هر لحظه در هر بار در نظر می‌گیرد. اگر کسی تمامی پیکربندی‌های مختصات را در نظر بگیرد، برای یک زمان طولانی در مقایسه با زمان متوسط متلاشی شدن هر یک از اتم‌های رادیواکتیو، (دست کم) یک نشانه – ثبت روی باریکه کاغذی پدیدار خواهد شد. برای نیل به مختصات – پیکربندی وضعیت خاصی از نشانه باید روی باریکه کاغذی مطابقت و همخوانی داشته باشد. اما، تا آنجا که این نظریه، نشان می‌دهد تنها احتمال نسبی مختصات-پیکربندی قابل تصور است، این نظریه همچنین، بی‌آنکه مکان و موقعیت مشخص و معینی برای نشانه قائل باشد، احتمالات نسبی برای وضعیتهای نشانه بر روی باریکه کاغذی را می‌پذیرد.

اینشتین هیچگاه نسبت به روش‌ها و افکار احتمالی و نیز در مورد آن‌ها بی اعتناء نبود و آن‌ها را رد نمی‌کرد. خود اینشتین یکی از متخصصان آمار بود. ,[۳۴] که از تحلیل آماری در کارهایش در ارتباط با پیشنهاد براون و مقالاتی که پیش از سال ۱۹۰۵ به چاپ رسیده بود، استفاده می‌کرد. اینشتین حتی وحدت گیبز را کشف کرده بود. مع‌هذا، بنا به گفته اکثر فیزیکدان‌ها او بر این باور بود که بی علت انگاری یکی از معیارها برای مطرح کردن اعتراض قاطعانه به نظریه فیزیکی است. دلیلی که پولی ارائه می‌کند در تضاد با این باور است، و گفته‌های خود اینشتین بیانگر آن است که او بر عدم تکامل به مثابه دغدغه اصلی خود تمرکز و تأکید داشت.

جان استوارت بل در تحقیقاتی که در مورد اینشتین، پودولسکی و روزن انجام داد، به نتایج جالب توجه (تئوری بل) و نابرابری بل بیشتری دست یافت. بر اساس تحلیل EPR در مورد عقاید و تفکراتی که در خصوص نتایج قابل استنتاج از این مسئله بیان شده، تفاوت و اختلاف وجود دارد. به زعم بل، نامکانی کوانتوم محرز شده‌است؛ این در حالی است که دیگران قائل به مرگ علیت باوری هستند.

پس از شرح و بسط نظریه نسبیت، تلاش‌های تحقیقاتی اینشتین عمدتاً شامل یک سری اقدامات جهت تعمیم نظریه نیروی جاذبه بود که به منظور یکپارچه ساختن و آسان‌سازی قانون فیزیک، به ویژه نیروی جاذبه و الکترومغناطیس بود. او در سال ۱۹۵۰ به تشریح این کار پرداخت، و در یک مقاله علمی آمریکایی از آن تحت عنوان نظریه میدان یکنواخت یاد کرد. راهنما و الهام بخش اینشتین این نظر و عقیده بود که یک منبع واحد برای کل قوانین فیزیکی وجود دارد.

اینشتین در تحقیقاتش در مورد نظریه نسبیت عام به‌طور فزاینده‌ای منزوی و از دیگران جدا شد و تلاش‌های او در نهایت عقیم و بی‌نتیجه بود. بویژه، اینشتین در پیگیری وحدت نیروهای اساسی، به‌طور کل کارهای انجام شده در جامعه فیزیک را نادیده گرفت (و بالعکس)؛ به ویژه کشف نیروی هسته‌ای قوی و نیروی هسته‌ای ضعیف که تا حدود ۱۹۷۰؛ یعنی ۱۵ سال پس از مرگ اینشتین به‌طور مستقل شناخته نشده بود. هدف اینشتین از یکپارچه‌سازی قوانین فیزیک تحت لوای یک الگوی واحد هنوز هم برای نظریه یکپارچه‌سازی بزرگ به قوت خود باقی است.

خلاصه داستان زندگی انیشتین

انیشتین در نوازندگی ویلون مهارت داشت.[۳۵]
وی از کودکی تلاش داشت تا برای شمار بیشتری از همنوعان خود و به‌ویژه کسانی که در دور و بر او می‌زیسته‌اند سودمند باشد. ویژگی دوم او ذوق هنری او بود که انیشتین را وامی‌داشت که نه تنها اندیشه کلی مومی خود را به شیوه‌ای روشن و منطقی سازمان دهد بلکه روش سازمان‌دهی و بهینه‌سازی آن‌ها نیز به شیوه‌ای باشد که هم خود او و هم مستمعان، از دید جهان‌شناسی لذت برند. هدف انیشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد، نظریه نسبیت ۱۹۰۵ که در آن اینشتین فقط به حرکت راستخط یکسان پرداخته بود اینشتین با کمک از اصل تعادل پدیده‌های جدیدی را در گفتگوی نور پیش‌بینی کند که قابل مشاهده بوده‌اند و می‌توانست درستی نظریه نوین او را از دید تجربی تأیید کرد.[نیازمند منبع]

او بی‌دین بود و به گفته خودش به همه‌خدایی باروخ اسپینوزا یا اسپینوزیسم معتقد بود اما به خدای شخصی معتقد نبوده بلکه آن را نقد می‌کرد. او همچنین خودش را ندانم‌گرا معرفی می‌کرد در حالی که خودش را از برچسب آتئیست مجزا دانسته و ترجیح می‌داد که همان‌طور که خودش می‌گوید «یک دیدگاه انسانی نسبت به ضعف هوش ادراکی ما انسان‌ها دربارهٔ درک طبیعت و وجود خودمان» داشته باشد.[۲][۳]

به گزارش گاردین و دویچه‌وله، در نامه‌ای از آینشتاین که از یک کلکسیون شخصی در لندن به مزایده گذاشته شد به قیمت ۳ میلیون دلار، وی ادیان و مذاهب را «خرافات بچگانه» صدا می‌کند[۳۶][۳۷] و با انتشار این نامه مشاجره‌های طولانی که بین طرفداران و مخالفان دین دربارهٔ گفتاورد وی «علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است» مطرح بود به پایان رسید.[۳۶][۳۸][۳۹][۴۰][۴۱]

اینشتین خود را یک صلح‌طلب[۴۴] و بشردوست[۴۴] و در سال‌های بعد یک سوسیال دموکرات متعهد قلمداد می‌کرد. او گفته‌است که :[نیازمند منبع]

از نظر من نگرش گاندی روشن‌بینانه‌ترین نگرش در میان تمامی سیاست‌مداران زمان ماست. باید تلاش کنیم تا با روحیه وی کارها را انجام دهیم، نه آنکه برای نبرد برای آرمان‌هایمان به خشونت متوسل شویم، بلکه باید این کار را به دور از تمامی پلیدی‌ها انجام دهیم.

اینشتین که عمیقاً تحت تأثیر گاندی قرار داشت، بار دیگر در مورد گاندی گفت: «نسل‌های بعدی به سختی باور خواهند کرد که روزگاری چنین موجودی از گوشت و پوست بر روی زمین می‌زیسته‌است.»[نیازمند منبع]

گاهی اوقات عقاید اینشتین جنجال‌برانگیز بود. آلبرت اینشتین در مقاله‌ای با نام چرا سوسیالیسم؟ ‏(en)‏ در سال ۱۹۴۹، به توصیف مرحله شکارگری رشد انسان به نقل از تورستن وبلن پرداخته، و از بی‌قانونی جامعه سرمایه‌دار آن زمان، به عنوان منبع پلیدی که باید بر آن فائق آمد نام برده‌است.[۴۵] او با رژیم‌های خودکامه در اتحاد شوروی و دیگر نقاط جهان مخالف بود، و همواره از مزایای سیستم سوسیال دموکرات که ترکیبی از یک اقتصاد برنامه‌ریزی شده توأم با احترام به حقوق بشر بود سخن می‌گفت. اینشتین یکی از بنیان‌گذاران حزب دمکرات آلمان و یکی از اعضای اتحادیه فدراسیون معلمان آمریکا از اتحادیه‌های وابسته به فدراسیون کارگران آمریکا – کنگره سازمان‌های صنعتی بود.

اینشتین دخالت بسیاری در جنبش حقوق مدنی داشت. او یکی از دوستان نزدیک پل رابسون در طول بیش از ۲۰ سال بوده‌است. اینشتین یکی از اعضای چندین گروه طرفدار حقوق بشر از جمله بخش پرینستون انجمن ملی پیشرفت رنگین‌پوستان (NAACP) بود که رهبری بسیاری از جنبش‌های آن را پل رابسون بر عهده داشت. او به همراه پل رابسون ریاست «نهضت پایان زجرکشی در آمریکاً را بر عهده داشت. زمانی که دبلیو. ای. بی. دوبویس در دهه هشتاد عمر خود در طول دوره مک‌کارتی به نحوی جاهلانه متهم به جاسوسی برای کمونیست‌ها شد، اینشتین اعلام کرد داوطلبانه حاضر است به عنوان یکی از شهودی که به نفع وی شهادت می‌دهد در جلسه دادگاه حاضر شود. بلافاصله پس از آنکه اعلام شد اینشتین قرار است در جایگاه شهود قرار گیرد این پرونده رد شد. اینشتین گفته‌است «نژادپرستی بزرگ‌ترین بیماری آمریکاست».

اف‌بی‌آی پرونده‌ای ۱۴۲۷ صفحه‌ای در مورد فعالیت‌های اینشتین داشت و توصیه می‌کرد که به موجب قانون اخراج بیگانگان از مهاجرت اینشتین به آمریکا ممانعت شود، این اداره اینشتین را متهم به «اعتقاد به اصلی خاص و پیروی و تبلیغ و تدریس آن می‌دانست که از نظر قانون، و به اعتقاد دادگاه‌ها، منجر به ‘ ایجاد هرج و مرجطلبی و ایجاد دولتی می‌شد که تنها به اسم دولت’» «نامیده می‌شد. آنان همچنین اینشتین را متهم به» «عضویت، حمایت مالی، یا وابستگی به سی و چهار جبهه کمونیست در بین سال‌های ۱۹۳۷ و ۱۹۵۴» «و» «نیز رهبری افتخاری سه سازمان کمونیستی»” کردند.[۴۶] بسیاری از اسناد این پرونده عمدتاً توسط گروه‌های سیاسی غیرنظامی به اف‌بی‌آی تحویل شد، و خود اف‌بی‌آی آن‌ها را تهیه نکرده بود.

اینشتین با دولت‌های مستبد مخالف بود، و به همین دلیل (و به خاطر یهودی بودن)، با رژیم نازی نیز مخالف بوده و بلافاصله پس از آنکه این رژیم به قدرت رسید از آلمان گریخت. هم‌زمان، کارل اینشتین خواهرزاده هرج‌ومرج‌طلب او، که دارای بسیاری از عقاید اینشتین بود، سرگرم جنگ با فاشیست‌ها در جنگ داخلی اسپانیا بود. اینشتین ابتدا با تولید بمب اتم موافق بود، هدف وی اطمینان یافتن از این نکته بود که هیتلر زودتر به سلاح اتمی دست نیابد. او با ارسال نامه خطاب به رئیس‌جمهور روزولت (به تاریخ ۲ اوت ۱۹۳۹، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، که احتمالاً توسط لئو زیلارد نوشته شده بود دولت آمریکا را تشویق به آغاز برنامه‌ای برای تولید سلاح هسته‌ای کرد. روزولت با ایجاد کمیته‌ای برای بررسی استفاده از اورانیوم به عنوان سلاح به این نامه پاسخ گفت، و چند سال بعد پروژه منهتن جایگزین این کمیته شد.

اما پس از جنگ، اینشتین برای خلع سلاح هسته‌ای و تشکیل یک دولت جهانی مبارزه کرد:

من نمی‌دانم چگونه جنگ سوم جهانی به وقوع خواهد پیوست، اما می‌دانم که مردم در جنگ جهانی چهارم با چوب و سنگ به جنگ هم می‌روند.[۴۷]

اینشتین حامی سرشناسی هم برای صهیونیسم کارگری و هم برای تلاشهای پیش برنده همکاری یهودی-عربی بود.[۴۸] او در زمان قیومیت بریتانیا بر فلسطین از ایجاد وطن ملی یهودی حمایت می‌کرد ولی در ابتدا مخالف ایده یک دولت یهودی دارای مرز، یک ارتش و درجه‌ای از قدرت دنیوی بود.[۴۹]

اینشتین در سال ۱۹۳۹ کتابی نیز به نام «دربارهٔ صهیونیسم»(About Zionism) نوشت.[۵۰] او پس از سفر به آمریکا به سخنرانی‌هایش به نفع صهیونیسم ادامه داد.[۵۱] اینشتین در یک سخنرانی در هتل کومودور نیویورک، به مردم گفت «آگاهی من از ماهیت اصلی یهودیت با عقیده یک کشور یهودی دارای مرز، ارتش، و درجه‌ای از قدرت دنیوی هر چقدر هم که متعادل باشد، مخالف است. من نگران آسیب داخلی هستم که یهودیت متحمل آن خواهد شد».[۵۲] او همچنین یک نامه سرگشاده منتشر شده در نیویورک تایمز[۵۳] این نامه مناخیم بگین و حزب ملی‌گرای هروت را خصوصاً برای برخورد نامناسب با بومیان عرب در جریان دیر یاسین که توسط نفراتی از ایرگون و لحی انجام پذیرفت محکوم کرد.

علی‌رغم این نگرانی‌ها، او در تأسیس دانشگاه عبری در اورشلیم، فعالیت بسیاری کرد و در سال (۱۹۳۰) کتابی با عنوان «در مورد صهیونیسم: مجموعه مقالات و سخنرانی‌های استاد آلبرت اینشتین» ، منتشر کرد و مقالات خود را وقف آن دانشگاه کرد.

در سال ۱۹۵۲ و پس از درگذشت حییم وایزمن، عزرائیل کارلیباخ، روزنامه‌نگار پرنفوذ اسرائیلی در نامه‌ای به آلبرت اینشتین پیشنهاد داد که مقام رئیس‌جمهوری اسرائیل را بپذیرد، اما اینشتین این پیشنهاد را نپذیرفت و گفت که فاقد توانایی لازم برای این کار است؛ و به بهانه اشتغالات علمی از پذیرش این مسئولیت سر باز زد.

آلبرت اینشتین از ۱۹ اوت، ۱۹۴۶، با اعلام تشکیل بنیاد آموزش عالی آلبرت اینشتین ارتباط نزدیکی با طرح‌هایی داشت که مطبوعات از آن تحت عنوان «یک دانشگاه همگانی یهودی» نام می‌برد،

اما وی در ۲۲ ژوئن، ۱۹۴۷، از حمایت از این بنیاد دست برداشت و با استفاده از نامش در این بنیاد مخالفت کرد. این دانشگاه در سال ۱۹۴۸ با نام دانشگاه برندیس افتتاح شد.

اینشتین، به همراه آلبرت شوایتزر و برتراند راسل، علیه آزمایش هسته‌ای و بمب اتم مبارزه کردند. اینشتین به عنوان آخرین اقدام عمومی خود، تنها چند روز پیش از مرگ، بیانیه راسل-اینشتین را امضاء کرد، که این اقدام وی منجر به برگزاری کنفرانس پوگواش در مورد علوم و امور جهان شد.

اینشتین در آلمان به دنیا آمد. وی در ۱۷ سالگی، در ۲۸ ژانویه ۱۸۹۶ با تأیید پدرش خواستار خروج از تابعیت آلمانی خود شد و تا پنج سال یک بی‌تابعیت بود. در ۲۱ فوریه ۱۹۰۱ تابعیت سوئیس را به دست آورد و تا پایان عمر یک شهروند سوئیس بود. اینشتین در ۱۹۱۴ یعنی زمانی که وارد خدمات اجتماعی پروس شد به تابعیت پروس درآمد، اما به دلیل موقعیت سیاسی و آزار و اذیت یهودیان در آلمان نازی، او خدمات اجتماعی را در مارس ۱۹۳۳ رها کرد و در نتیجه تابعیت پروس (آلمان) را نیز از دست داد. در ۱ اکتبر ۱۹۴۰ اینشتین تابعیت ایالات متحده آمریکا را به دست آورد. او تا زمان مرگ ۱۸ آوریل ۱۹۵۵ هم تبعه ایالات متحده آمریکا و هم تبعه سوئیس بود.[۵۴]
در سال ۱۹۲۶ هم انجمن سلطنتی اخترشناسان بریتانیا مدال طلائی انجمن سلطنتی اختر شناسان در آن سال را به او اختصاص داده بود.[۵۵]
در واقع انجمن سلطنتی اختر شناسان بریتانیا در سال میلادی ۱۹۱۹ همراه با پیشنهاد نامزدی اخترشناس انگلیسی آرتور استنلی ادینگتون؛ برای مدال طلای آن سال، اینشتین را نیز برای مدال طلای سال ۱۹۲۰ پیشنهاد کرد، ولی احساسات ملی گرایانهٔ گروهی از اعضای انجمن باعث شد که مدال طلای سال ۱۹۲۰ به کسی داده نشود.[۵۶]

آلبرت اینشتین تبدیل به موضوع تعدادی رمان، فیلم و نمایش‌نامه، از جمله رمان رمان‌نویس فرانسوی ژان‌کلود کاریر در سال ۲۰۰۵، با نام Einstein S’il Vous Plait (به معنی لطفاً آقای اینشتین)، فیلم بی‌اهمیتی ساخته نیکولاس روگ، فیلم آی‌کیو ساخته فرد شپیسی (در این فیلم والتر متهو نقش اینشتین را ایفا می‌کرد)، رمان «رویاهای اینشتین» نوشته آلن لایتمن، و نمایشنامه طنز «پیکاسو در چابکی خرگوش نوشته استیو مارتین شد. اینشتین همچنین موضوع اپرای بی‌همتای اینشتین در ساحل اثر فیلیپ گلس بود. شخصیت طنز اینشتین موضوع نمایش‌نامه تک بازیگر اد متزگر با نام آلبرت اینشتین: قلندر اهل عمل نیز بود.

اغلب در داستان‌ها از وی به عنوان الگویی برای ترسیم دانشمندان دیوانه و استادان حواس‌پرت استفاده می‌شود، چرا که شخصیت وی و مدل موهایش نمایانگر بی‌قاعدگی، یا حتی دیوانگی است و اغلب مورد تقلید یا اغراق قرار می‌گیرد. فردریک گلدن نویسنده تایم از اینشتین به عنوان تحقق رؤیای یک کاریکاتوریست یاد کرده‌است.[۵۷]

در جشن تولد ۷۲ سالگی اینشتین در سال ۱۹۵۱، آرتور ساسه عکاس یو پی آی تلاش می‌کرد تا وی را متقاعد کند که در برابر دوربین لبخند بزند. اینشتین که این کار را آن روز بارها برای عکاس انجام داده بود، در عوض زبان خود را از دهان خارج کرد.[۵۸] این تصویر به خاطر به تصویر کشیدن تعارض در رفتار یک دانشمند نابغه و سبک سری وی تبدیل به نمادی در فرهنگ عامه شده‌است. یاهو سیریس، یک فیلم‌ساز استرالیایی، این تصویر را به عنوان الهام بین‌المللی برای فیلم بین‌المللی و نابهنگام اینشتین جوان استفاده کرد. این تصویر همچنین در انگلیس به عنوان بخشی از آموزش خوانش پریشی به کار می‌رود، که طی آن مجموعه‌ای از پوسترهای دانشمندان، متفکران و هنرمندان بزرگ به تصویر کشیده شده و ادعا می‌شود (این امر در پوسترها مشخص نشده) که همه آنان مبتلا به خوانش‌پریشی هستند.

در مورد خصیصه کودکی اینشتین در مورد زبان‌آموزی با تأخیر (که خود به عنوان دلیلی در برابر ادعاهای مبنی بر نارسایی آسپرجر به کار می‌رود: شرح بالینی آسپرجر شامل زبان‌آموزی توأم با تأخیر نیست)، شمار معدودی گفته‌اند که اینشتین دارای لالی انتخابی بوده‌است و ممکن است تا زمانی که نتوانسته به صورت کامل جملات را ادا کند از تکلم امتناع کرده باشد. گرچه این مفهوم با طرح یک کمال‌گرای حساس (زمانی که اینشتین شروع به صحبت کرد، قبل از اینکه عبارت را یکجا بگوید ابتدا آن را تکرار کرده و بعد آن را ادا می‌کرد)، همخوانی دارد این امر تا جایی ادامه می‌یابد که لالی انتخابی – به نحوی که امروزه شناخته می‌شود – دیگر به عنوان یک سکوت اختیاری در نظر گرفته نمی‌شود. این اصطلاح به تازگی به افرادی اطلاق می‌شود که در شرایط اجتماعی خاصی قادر به صحبت نیستند.[۵۹] این امر در مورد اینشتین، که تا زمانی که شروع به صحبت کرد اصلاً نمی‌توانست سخن بگوید فاقد کارایی است.

به گفته دکتر استیو پینکر متخصص اعصاب، کالبدشکافی مغز اینشتین نشان می‌دهد احتمال اینکه او، در کودکی، به یک نوع ناشناس‌تر از تأخیر در تکلم که ناشی از رشد غیرعادی و سریع پیش از تولد در ناحیه‌هایی از مغز که مسئول منطق تحلیلی و فضایی است، مبتلا شده باشد زیاد است.[۶۰] در واقع رشد سریع این نواحی از مغز منجر شده‌است مجال کمتری به دیگر کارکردهای مغز که مسئول تکلم هستند اختصاص داده شود.[۶۱] پینکر و دیگران از این فرض برای شرح رشد ناهماهنگ دیگر افراد نابغه که دیر زبان به سخن گشوده‌اند همچون جولیا رابینسون ریاضیدان، آرتور روبین اشتاین و کلارا شومن پیانیست، و ریچارد فاینمن و ادوارد تلر فیزیکدان استفاده کردند، گفته می‌شود این افراد نیز در کودکی بخشی از ویژگی‌های خاص اینشتین، همچون کج‌خلقی زیاد، فردگرایی خشن و نیز علایق شدیداً گزینشی را داشته‌اند. توماس ساول روزنامه‌نگار و اقتصاددان از دید یک غیرآسیب‌شناس با ساخت واژه‌ای در ارتباط با نارسایی – «نارسایی اینشتین» – این مجموعه مشخصات که در درصد محدودی (گرچه میزان محدودیت قابل بحث است) از کودکانی که گرچه دیر زبان به سخن گشوده‌اند اما از نظر تحلیلی تبدیل به افرادی پیشرفته و (علی‌رغم) دخالت‌های گسترده پزشکی از نظر اجتماعی سرشناس دیده‌می‌شود[۶۲]

اینشتین دارایی‌ها، و نیز استفاده از تصویر خود را به دانشگاه عبری در بیت‌المقدس وقف کرده‌است.[۶۳] اینشتین در طول حیات خود از دانشگاه حمایت بسیاری کرده و این حمایت از طریق حق امتیازاتی که از طریق امتیازدهی به فعالیت‌ها دریافت می‌شود ادامه دارد. آژانس روجر ریچمن به عنوان کارگزار دانشگاه عبری صادرکننده پروانه استفاده تجاری از نام آلبرت اینشتین و تصاویر مربوط به وی و دیگر تصاویر شبیه به آن است. این آژانس به عنوان دارنده اصلی پروانه می‌تواند استفاده تجاری از نام اینشتین را که از معیارهای خاصی متابعت نمی‌کند کنترل کند(مثلاً زمانی که نام اینشتین به عنوان یک نشان تجاری به کار می‌رود باید به همراه آن، نشان ™ به کار رود).[۶۴] از ماه مه، ۲۰۰۵، کوربیس آژانس روجر ریچمن را در اختیار گرفت.

آلبرت اینشتین شماری از افتخارات خود را پس از مرگ به دست آورده‌است. به عنوان مثال:

از جمله همنام‌های اینشتین می‌توان به این موارد اشاره کرد:

مغز فیزیک‌دان برجسته، آلبرت اینشتین، موضوع پژوهش و جستجوهای بسیاری بوده‌است. مغز او طی هفت و نیم ساعت پس از مرگش از سر او خارج گردید. آلبرت اینشتین به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نابغه‌های قرن بیستم به حساب می‌آمد و دلیل جلب توجه به سوی مغز وی، تلاش برای یافتن رابطه میان کالبدشناسی اعصاب (به انگلیسی: Neuroanatomy) و هوش عمومی یا هوش ریاضیاتی بود. مطالعات انجام گرفته نشان داده‌اند که قسمت‌هایی از مغز که مربوط به صحبت کردن و زبان هستند، کوچکتر و قسمت‌های مربوط به پردازش‌های عددی و فضایی (تجسم) بزرگ‌تر هستند. مطالعات دیگری، نشان‌دهندهٔ بیشتر بودن تعداد یاخته‌های گلیال در مغز اینشتین هستند.[۶۸]

هرچند مغز او از نظر اندازه فرقی با مغز دیگران ندارد و ۱۲۳۰گرم است.[۶۹]

سال ۲۰۱۲ نتیجه پژوهش مفصلی بر روی چهارده عکس منتشر نشده از مغز اینشتین که از «زوایای غیر متعارف» گرفته شده بودند منتشر شد.[۷۰] همچنین در سال ۲۰۱۳ نتیجه پژوهش دانشمندان دانشگاه چین شرقی در شانگهای و دانشگاه ایالتی فلوریدا در آمریکا در نشریه «مغز» منتشر شد.[۷۱] دانشمندان از بررسی عکس‌های منتشر نشده مغز اینشتین (دو عکس از نیم‌کره‌های راست و چپ) متوجه یکی دیگر از تفاوت‌های مغز او با سایرین شدند. این تصاویر نشان می‌دهد که بخشی از مغز به نام جسم پینه‌ای (کورپوس کالوزوم) در اینشتین بسیار بزرگتر از افراد عادی بوده‌است.[۷۲]

جسم پینه‌ای بزرگترین دسته رشته‌های عصبی است که دو نیمکره مغز را بهم وصل می‌کند؛ در واقع مهم‌ترین راهی است که اطلاعات بین دو نیمکره مغز مبادله می‌شوند.

اینشتین، برخلاف باور پذیرفته‌شده در بین مردم، راست‌دست بود.[۷۳][۷۴] به نظر می‌رسد که شاهدی برای چپ‌دست بودن او وجود ندارد.[۷۵]

اینشتین در طول حیات خود بیش از پنجاه مقاله علمی منتشر کرد. او همچنین آثار غیرعلمی متعددی نیز منتشر کرده‌است، که از آن جمله می‌توان به «دربارهٔ صهیونیسم» (۱۹۳۰)، «چرا جنگ؟» (۱۹۳۳، به همراه زیگموند فروید)، «جهانی که من می‌بینم» (۱۹۳۴)، و «پس از سال‌های پایانی من» (۱۹۵۰) اشاره کرد.

مغز فیزیک‌دان برجسته، آلبرت اینشتین، موضوع پژوهش و جستجوهای بسیاری بوده‌است. مغز او طی هفت و نیم ساعت پس از مرگش از سر او خارج گردید. آلبرت اینشتین به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نابغه‌های قرن بیستم به حساب می‌آمد و دلیل جلب توجه به سوی مغز وی، تلاش برای یافتن رابطه میان کالبدشناسی اعصاب (به انگلیسی: Neuroanatomy) و هوش عمومی یا هوش ریاضیاتی بود. مطالعات انجام گرفته پیشنهاد کرده‌اند که قسمت‌هایی از مغز که مربوط به صحبت کردن و زبان هستند، کوچکتر و قسمت‌های مربوط به پردازش‌های عددی و فضایی (تجسم) بزرگ‌تر هستند. مطالعات دیگری، نشان‌دهندهٔ بیشتر بودن تعداد یاخته‌های گلیال در مغز اینشتین هستند.[۱]

هرچند مغز او از نظر اندازه فرقی با مغز دیگران ندارد و ۱۲۳۰گرم است.[۲]

سال ۲۰۱۲ نتیجه پژوهش مفصلی بر روی چهارده عکس منتشر نشده از مغز انشتین که از «زوایای غیر متعارف» گرفته شده بودند منتشر شد.[۳] همچنین در سال ۲۰۱۳ نتیجه پژوهش دانشمندان دانشگاه چین شرقی در شانگهای و دانشگاه ایالتی فلوریدا در آمریکا در نشریه «مغز» منتشر شد.[۴] دانشمندان از بررسی عکس‌های منتشر نشده مغز انشتین (دو عکس از نیمکره‌های راست و چپ) متوجه یکی دیگر از تفاوت‌های مغز او با سایرین شدند. این تصاویر نشان می‌دهد که بخشی از مغز به نام جسم پینه‌ای (کورپوس کالوزوم) در انشتین بسیار بزرگتر از افراد عادی بوده‌است.[۲]

جسم پینه‌ای بزرگترین دسته رشته‌های عصبی است که دو نیمکره مغز را بهم وصل می‌کند؛ در واقع مهمترین راهی است که اطلاعات بین دو نیمکره مغز مبادله می‌شوند.

پس از مرگ اینشتین کالبدشکافی او توسط دکتر توماس هاروی انجام شد. او مغز را خارج و به چند قسمت تقسیم کرد، برخی را خود نگه‌داشت و بقیه را برای سایر پژوهشگران برجسته در این زمینه فرستاد. او همچنین چشم‌های اینشتین را خارج کرد و آن‌ها را به هنری آبرامز، چشم‌پزشک اینشتین داد.[۵]

خلاصه داستان زندگی انیشتین

تقریباً بلافاصله بعد از فوت انشتین، تامس هاروی، آسیب‌شناس بیمارستان پرینستون که انشتین در آنجا درگذشت، برای کالبد شکافی فرا خوانده شد. او در جریان کار مغز انشتین را از جمجمه خارج کرد ولی در پایان کار آن را به داخل جمجمه بازنگرداند، چون به گفته خودش تصور می‌کرد قرار است روی آن پژوهش‌های علمی انجام شود.

تامس هاروی مغز را برش داد و از آن عکس گرفت. در آن زمان خبرنگاران متوجه شدند که برای این کار مجوز قانونی وجود نداشته، اما هاروی مدعی بود که توانسته هانس آلبرت اینشتین پسر انشتین را به این کار راضی کند با این انگیزه که نتایج پژوهش‌های و بررسی‌ها در خدمت پیشرفت علم قرار گیرد؛ هر چند دیگر اعضای خانواده انشتین این موضوع را انکار کردند.

هاروی حاضر نشد مغز انشتین را در اختیار بیمارستان پریسنون یا کس دیگری قرار دهد و در نتیجه اخراج شد. چشم‌پزشک انشتین هم چشم‌های او را از جمجمه جدا کرد و اکنون چشم‌ها مالک خصوصی دارند.

هاروی چون تخصص کافی نداشت به یافته مشخصی در مورد تفاوت مغز انشتین با دیگران نرسید. او قطعات کوچکی از مغز را در اختیار عصب شناسان معروف قرار داد، اما به مدت چهار دهه ۲۴۰ قطعه مغز انشتین را در محفظه‌های شیشه‌ای در زیرزمین خانه‌اش نگهداری کرد و در کنترل خود نگهداشت تا اینکه برش‌های مغز در سال ۱۹۹۶ در اختیار دکتر الیوت کراوس در آزمایشگاه دانشگاه پرینستون قرار گرفتند و از آن زمان تاکنون برخی تفاوت‌های مغز انشتین با دیگران شناسایی شده‌است.

صد سال قبل از خارج نمودن مغز اینشتین، همین‌کار با مغز ریاضی‌دان بزرگ، کارل فریدریش گاوس انجام شده‌بود. رودولف واگنر مغز او را مطالعه کرد و جرم آن را ۱۴۹۲ گرم و مساحت مغزی‌اش را ۲۱۹۵۸۸ میلی‌متر مربع به‌دست‌آورد. همچنین متوجه پیچیدگی‌های بسیار گسترده در یاخته‌های مغزی او شد.[۶]

مغز اشخاصی دیگر نظیر ولادیمیر لنین و نیز ادوارد رولاف، فیلولوژیست (و مجرم) مشهور نیز پس از مرگشان نگاه داشته شد. مغز رولاف تا صد سال پس از مرگش در سال ۱۸۷۱، رکورددار دومین مغزِ بزرگ بود.[۷][۸]

همه‌خدایی یا پان‌تئیسم (به انگلیسی: Pantheism) گونه‌ای فلسفی از بی‌دینی و نقد دین است. باور به این که خدا (یا الوهیت) و جهان هستی (یا طبیعت به عنوان کلّیّت همه چیز) یکی‌اند. بر اساس آن، خدای شخصیّت‌دار مانند الله، یَهُوَه، اهورامزدا، زئوس و مانند آن که خالقی مستقل از طبیعت است وجود خارجی ندارد. پس بر اساس آن مذاهب پدید آمده از اینها نیز عقایدی ناروا هستند. واژهٔ خدا مترادف نیست با قانون‌مندیِ حاکم بر امور جهان. بنا به این نظریه، خدا موجودی که جدا از این عالم باشد است؛ کلّ نظام طبیعی است یا جنبه‌ای از آن جلوه گر قدرتش است؛ یا قوّه و قدرتی که در تمام جهان انتشار و نفوذ دارد خداست. خدا همه جا هست و همه چیز است یا در همه چیز است. این شامل همه شر، و همه خیر و مترادفاً همه زیبایی و همه نقوص و ضعف در جهان‌هستی می‌شود.[۱]

بدیهی است که همه‌خدایی شکلی از بی‌دینی است و ازین رو یک مذهب به حساب نمی‌آید. با این حساب، چون پان‌تئیست‌ها لزوما بی‌دین بوده و به خدای یکتای شخصی و انسان‌وار معتقد نیستند، برخی صاحب‌نظران و منتقدان دین همچون ریچارد داوکینز آن را شکلی ضعیف‌ از بی‌خدایی/آتئیسم و یا یک نوع آتئیسم مذهبی طلقی می‌کنند. پان‌تئیسم با همه‌دادارباوری و وحدت وجود در تضاد است، زیرا به مجموعه جهان‌هستی به عنوان یک خدای یکتای شخصیت‌دار نمی‌نگرد.

به عبارتی پان‌تئیست‌ها از کلمه خدا در معنای استعاری بهره میبرند، نه مذهبی. برای نمونه، هنگامی که آلبرت انیشتین از مشهورترین پان‌تئیست‌ها می‌گوید: «آیا خدا قابل تغییر است» یا «می‌خواهم ذهن خدا را بخوانم» منظور از خدا قوانین فیزیک و طبیعت است. در کتاب پندار خدا، ریچارد داوکینز دربارهٔ کلمه پان‌تئیست چنین اظهار می‌کند: «پان‌تئیست کلمه جلا‌زده شده آتئیست (بی‌خدا/خداناباور) است».

مفهوم همه‌خدایی به چند هزار سال پیش برمی‌گردد و حضور باورهای همه‌خدایی در برخی از ادیان شرقی ادامه دارد. در غرب، مفهوم همه‌خدایی به عنوان الٰهیّات و فلسفه‌ای جداگانه بر اساس کارهای فیلسوف سدهٔ ۱۷، باروخ اسپینوزا،[۲] مشهورترین فیلسوف معتقد به این مکتب شناخته شد. کتاب اخلاق او در پاسخ به نظریهٔ دوگانه‌گرایی معروف دکارت بود که جسم و روح دو وجود جدا هستند.[۳] اسپینوزا نظر یگانه‌انگاری را داشت که هر دو یکسان هستند، و یگانه‌انگاری یک بخش اساسی از فلسفهٔ اوست. او متّهم است به این‌که، از کلام خدا، برای توصیف وحدت همه چیز استفاده کرده‌است.[۳]

همه‌خداانگاری یک نظر است که دنیا (یا جهان) و خدا (یا پروردگار) را مانند هم می‌داند. همه‌خداانگاران به یک خدای شخصی یا انسان انگارانه یا خالق معتقد نیستند. کلمه pantheism مشتق شده از کلمه یونانی (pan) به معنی همه و (theos) به معنی خداوند. به معنای دقیق کلمه، به این نکته اشاره می‌کند که، خداوند در فرایند ارتباطی با جهان بهتر دیده می‌شود. اگر چه اختلافاتی در همه‌خداانگاری وجود دارد اما عمدهٔ عقیده‌ها دربارهٔ کل جهان و وحدتی که همه جا را فرا گرفته و طبیعت مقدس بنا شده‌است.
در همه‌خداانگاری، خدا و جهان مانند هم هستند اما درخدا فراگیران خداوند محدود و دورتر یا بیرون از جهان قراردارد.[۴]

خلاصه داستان زندگی انیشتین

اولین بار نویسنده ایرلندی جان تولاند در انگلستان در سال ۱۷۰۵م در کتابی به نام “بیان واقعی سوسینوس گرایی از همه خداانگاری ” به کار برده‌است. او عقایدش را در سال ۱۷۱۰ م در نامه‌ای که به گوتفرید لایب نیتس نوشته‌است، اصلاح کرده‌است و آن زمانی بوده‌است که او از عقیده به خداهمه -انگاری برگشته و به جهان جاوید معتقد نبوده‌است. به هرحال بسیاری از نویسندگان اولیه، مدارس فلسفه و مذاهب معتقد به خدای واحد، عقیده‌هایی دربارهٔ همه‌خداانگاران بیان کرده‌اند.

همه‌خداانگاری رواقیون با زنون از شهرهای کیتیون و کلومینانتن در امپراطوری فیلسوف مارسوس آرلیوس آغاز شد. در طول امپراطوری مسیحیت رم، فلسفه رواقی یکی از سه مکتب اصلی فلسفه بود که در راستای مکتب‌های ایپوگرافی و نوافلاطونی بود. تائوئیسم اولیه از لاوستی و ژانونستسی آغاز شد و در برخی مواقع همه خداانگاری مورد توجه بود.

درکشورهای غربی همه‌خداانگاری در بین سال‌های حاکمیت مسیحیت در میان قرن‌های ۱۴ تا ۱۵ میلادی، وقتی که الحاد و سنت شکنی حاکم بود، مورد اند و اقرار گرفت.

اولین پیشرفت با جوردانو برونو (سوزاندن ۱۶۰۰شمع) آغازشد. انتشار کتاب اخلاقیات با رواج اسپینوزا در سال ۱۶۷۵(به عنوان) منبع اصلی همه‌خداانگاری حجت را تمام کرد. اگر چه اسپینوزا بشخصه از کلمه «همه‌خداانگاری» استفاده نکرده و برخی در مورد اینکه بیشترین تمرکز او روی همه‌خداانگاری بوده‌است، بحث کرده‌اند.

جان تولاند نیز در کنار اسپینوزا و برونو مسائلی را انعکاس داده‌است. در سال ۱۷۲۰ میلادی او نوشته‌است همه‌خداانگاران شکلی از جشن گرفتن اجتماعی در جامعه‌ای لاتینی است. مهم‌ترین بحث همه‌خداانگاری در سال ۱۷۸۵ در آلمان بود. بحث همه‌خداانگاری میان منتقد فدریک جادوکسی و دوستش موسی مندلسون به انتشار آگاهانه همه‌خداانگاری در بسیاری افکار آلمانی در قرن‌های ۱۸و ۱۹ میلادی کمک کرد.

قرن ۱۹
در قرن ۱۹ همه‌خداانگاری مورد نظر مذاهب، بسیاری از نویسندگان مهم، فیلسوفان و بسیاری از فعالان مثل ویلیام وردرزث و ساموئل کالریج از بریتانیا، کنوت هامسون از نروژ،یوهان گوتلیب فیخته،فردیش ویلهم یوزف اشلینگ،گئورگ ویلهم و فردیش هگل از آلمان،والت ویتمن و رالف والدو امرسون و هنری دیوبدثورو از آمریکا واقع شد.

به هر حال در طی ۲۰ قرن، همه‌خداانگاری اطلاعات تازه‌ای به وسیله ایدئولوژیست‌های مدنی مثل کمونیسم و فاشیسم به وسیله آشوب‌های مخرب جنگ‌های جهانی دوم و اخیراً سنی‌گرایی فلسفی مثل اگزیستانسیالیسم و پست مدرن کسب کرد. پافشاری وحدت‌گراهای مشهور مثل نولست لاورنوس دانشمند، آلبرت انیشتن، یوت روبنسون جفرس، هنرمندان فرانک لویر، نویسنده و مورخ آرنولد توبنی مؤثر بوده‌است.[۵]

باروخ اسپینوزا و بعدها بندیکت دِ اسپینوزا (زاده ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ -درگذشته ۲۱ فوریه ۱۶۷۷) فیلسوف مشهور هلندی است با اصالت یهودیِ سفاردیِ پرتغالی.[۱] وی یکی از بزرگ‌ترین خردگرایان و جبرگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینه‌ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم به‌شمار می‌رود.[۲][۳] اسپینوزا به واسطهٔ نگارش مهم‌ترین اثرش، اخلاقیات، که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن دوگانه‌انگاری دکارتی را به چالش می‌کشد، یکی از مهم‌ترین فیلسوفان تاریخ فلسفهٔ غرب به‌شمار می‌رود. پیشه وی تراش عدسی بود، او در طول زندگی، جایزه‌ها، افتخارات و تدریس در مکان‌های صاحب‌نام را رد کرد، و سهم ارث خانوادگی‌اش را به خواهرش بخشید.
فیلسوف و مورخ نامدار گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، دربارهٔ فیلسوف هم عصر خود نوشت: «شما یا پیرو اسپینوزا هستید، یا اساساً فیلسوف نیستید.» هم‌چنین دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینه‌ساز آن شد تا ژیل دلوز، او را «شاهزادهٔ فلسفه» بنامد.

بندیکت د اسپینوزا در ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ در یک خانوادهٔ مذهبی یهودی در آمستردام به دنیا آمد. خانوادهٔ او در اوایل همان سده به همراه بسیاری از دیگر یهودیان پرتغالی و اسپانیایی، از بیم پیگرد توسط دستگاه تفتیش عقاید کلیسا، به هلند پناه آورده بودند.[۴] هلند در آن زمان از نظر مذهبی سرزمین نسبتاً رواداری بود.[۵]
اسپینوزا در جامعهٔ یهودیان هلند بزرگ شد و در آنجا تعلیمات یهودی را نزد تنی چند از بهترین خاخامهای عصر خود فرا گرفت.

پدر اسپینوزا او را به مدرسهٔ یهودیان سپرده بود تا با آموزش در حوزه دین‌شناسی، خاخام شود. اسپینوزا در سن ۱۶ سالگی شاگردی استثنایی در حوزه امور دینی بود، اما یادگیری در این زمینه او را راضی نمی‌ساخت. به دلیل آشنایی به چند زبان، به‌طور مستقل به مطالعه آثار فلسفی پرداخت.
اما رفته رفته نشانه‌های تردید در مورد کتاب مقدس یهودیان به عنوان وحی الهی در او آشکار شد و موضوع‌هایی چون دخالت یک خدای شخصی در امور انسانی، برگزیدگی قوم یهود از طرف خداوند و نیز حقوق ویژه روحانیون را مورد شک و پرسش قرار داد.
اسپینوزا تحت تأثیر فلسفهٔ دکارت بود امّا در تعاملات متافیزیکی خود تلاش می‌کرد بر دوگانه انگاری دکارتی چیره شود و خدا، روح و ماده را در پیوندی واحد به اندیشه درآورد.

البته بسیاری از دانشجویان یهودی هم که هوادار استقلال و آرمان آزادی اندیشه بودند به تدریج علم مخالفت با فضای منقبض ناشی از قرائت سنتی از تعالیم یهودیت را بلند کردند و تورات را زیر سؤال می‌بردند. به همین دلیل پیشوایان یهودیت به شدت نگران چنین مسائلی بودند. از این رو وقتی اسپینوزا شروع به اشاعه نظریات نا متعارف و غیر سنتی خود کرد با مخالفت شدید روبه روشد. او می‌گفت کسانی که اسفار پنج‌گانه موسی را نوشته‌اند، هم از نظر علمی و هم از نظر علم کلام و الهیات ساده‌لوحانی بیش نیستند و اصولاً خمسهٔ موسی از موسی نیست! او به این بسنده نکرد و گفت که در تورات هیچ شاهدی بر این که خداوند صاحب جسم است یا روح فناناپذیر است یا فرشتگان وجود دارند در دست نیست. کسی نمی‌توانست در مجادلات منطقی با او حریف شود در نتیجه اولیای دین برای ساکت کردن او مستمری سالانه ۲۰۰۰ فلورن به او پیشنهاد کردند تا حداقل از اشاعهٔ نظریاتش به‌طور علنی دست بکشد. اما او قبول نکرد. او تا آخر عمر همسری نداشت و تا مرگ همین گونه ماند.[۷]
در نهایت یکی از یهودیان متعصب به او سوءقصد کرد که از آن جان سالم به در برد. او در کالج آفینیوس که مدیر وان دن اندن، آن از آزاداندیشان دورهٔ خود بود، درس می‌خواند که این هم باعث بدگمانی نسبت به خود در جامعه یهودیت آمستردام شد. وان دن اندن قبلاً کشیش یسوعی بود ولی آزادی‌خواه شده و مطالعات وسیعی در زمینهٔ آثار یونان باستان و فلسفه داشت. او بعدها به آزادیخواهان فرانسوی پیوست و توطئه‌ای برای انحلال نظام سلطنتی فرانسه و ایجاد دموکراسی کرد ولی جنبش شکست خورد و او توسط پادشاه فرانسه اعدام شد.[۷]

او از نظرات حسدای کرسکاس بسیار تأثیر گرفت و آثار موسی بن میمون و فلسفه مدرسی و جردانو برونو را به دقت مطالعه کرد. حسدای کرسکاس می‌گفت جهان از ازل وجود داشته و تا ابد وجود خواهد داشت و خلقت شامل چیدمان این‌ها می‌شود. این نظر بر روی اسپینوزا تأثیر فلسفی گذاشت. او سرانجام در ۱۶۶۳ در لاهه ساکن شد. او به قدری معروف شد که لایب نیتس به ملاقات او می‌رفت و باهنریک اولدنبرگ که دبیر اول انجمن سلطنتی بریتانیا بود نامه‌نگاری می‌کرد و دوست بود. او با رابرت بویل، شیمیدان معروف نیز نامه‌نگاری می‌کرد و دوست بود.[۶]

خلاصه داستان زندگی انیشتین

اسپینوزا مراسم عبادی و دینی را بی‌اهمیت و زاید خواند و بیان کرد که متن‌های کتاب مقدس را نباید کلمه به کلمه فهمید. از همین رو، او را در ۲۴ سالگی به جرم افکار انحرافی از جامعه یهودیان هلند اخراج و ورودش را به کنیسه‌ها ممنوع کردند. حتی پیش از واکنش یهودیان، کلیسای کاتولیک کتاب‌های او را در فهرست کتاب‌های ممنوعه قرار داد و پروتستانهای هلندی نیز این کتاب‌ها را به آتش کشیدند. نظریاتش دشمنان زیادی برای او تراشیده بود و پس از اینکه سوء قصد به جان او نافرجام ماند، از آمستردام گریخت و گوشه‌گیری و انزوا پیشه کرد و خود را یکسره وقف فلسفه نمود.

اسپینوزا زندگی سادهٔ خود را از راه تراش شیشه‌های ذره‌بین تأمین می‌کرد. در سال ۱۶۷۳ شهریار پفالتس که با نظریات فلسفی اسپینوزا آشنا بود، به وی پیشنهاد کرسی استادی فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ را داد، مشروط بر آنکه او از آزادی پژوهش فلسفی برای براندازی دین عمومی سوءاستفاده نکند. اسپینوزا این دعوت را رد کرد، چون نمی‌خواست استقلال فکری خود را قربانی مقام و عقل را تابع ایمان سازد. وی در پاسخ به دعوت آن شهریار نوشت: «از آنجا که نمی‌دانم مرزهای آزادی فلسفی، برای این‌که دین برانداخته نشود کجاست، نمی‌توانم از فرصت به دست آمده استفاده کنم».

در سال ۱۶۷۵ یک دیندار کاتولیک به نام آلبرت بورگ در نامه‌ای به اسپینوزا نوشت: «من این نامه را بنابر وظیفهٔ دینی خود برایتان می‌نویسم تا عشق به همسایه را حتی به شما که یک کافر هستید نشان دهم. شما را فرا می‌خوانم که روح خود را به موقع نجات دهید و به مسیحیت بگروید. شما مدعی هستید که سرانجام، فلسفه حقیقی را یافته‌اید. اما از کجا می‌دانید که فلسفهٔ شما بهترین است؟ آیا می‌خواهید کفرگویی‌های ناگفتنی موجودی نکبت‌زده، کِرمی حقیر و انسانی خاکی را که سرانجام غذای کِرم‌ها می‌شود، گستاخانه بر حکمت بی‌انتهای پدر جاودانی برتر شمارید؟ از شما خواهش می‌کنم بس کنید و دیگران را نیز همراه خود به فساد نکشانید».

اسپینوزا در پاسخ این مؤمن مسیحی نوشت: «من ادعا نمی‌کنم که بهترین فلسفه را یافته‌ام، اما می‌دانم که حقیقت را می‌توان شناخت. تمام دلیل‌هایی که شما در نامهٔ خود اقامه کردید، فقط در طرفداری از کلیسای رومی است. آیا معتقدید که با آن‌ها می‌توان اقتدار این کلیسا را به روش ریاضی اثبات کرد؟ و چون این چنین نیست چگونه می‌خواهید باور کنم که بُرهانهای من، ساخته و پرداخته ارواح خبیث است و سخنان شما مُلَهم از پروردگار؟ افزون بر آن، من می‌بینم و نامهٔ شما نیز آشکارا نشان می‌دهد که بردهٔ این کلیسا شده‌اید، نه به خاطر عشق به خداوند، بلکه از بیم آتش دوزخ که تنها علت خرافه است. این خرافه را از خود دور سازید و خردی را که خداوند به شما ارزانی داشته به رسمیت بشناسید و اگر نمی‌خواهید جزو موجودات فاقد خرد به‌شمار آیید، از آن بهره گیرید. بس کنید و خطاهای ابلهانه را معما و رازورزی جلوه ندهید!».

اسپینوزا کتاب مقدس را حاوی قانون‌هایی اخلاقی می‌دانست که فرمانبری می‌طلبد، اما کمکی به شناخت حقیقت نمی‌کند.
مهم‌ترین اثر اسپینوزا «اخلاقیات» نام دارد. اما این کتاب بر خلاف عنوانش، به معنای گستردهٔ کلمه بیشتر متافیزیک است و فلسفهٔ اخلاق در آن جایگاه اصلی را ندارد. اسپینوزا در زمان حیاتش، این اثر را فقط در اختیار معدودی از دوستانش قرار داد و به اصرار شخصی او، انتشار این کتاب پس از مرگش صورت گرفت.

اسپینوزا از جوانی دچار بیماری سل بود و تقریباً تمام عمر ناچار شد از یک رژیم سخت غذایی پیروی کند. اهل خوشگذرانی و معاشرت نبود. در نهایت سادگی می‌زیست و مبلغ مستمری را که بنابر وصیت دوستش یان دویت دریافت می‌کرد، خود از پانصد گولدن به سیصد گولدن کاهش داد. اسپینوزا در ۲۱ فوریه ۱۶۷۷ در ۴۵ سالگی در لاهه چشم از جهان فروبست. اسپینوزا در صحن نیو کرک مسیحیان در لاهه دفن شده‌است.

مفاهیم بنیادی اسپینوزا برای ارائهٔ دیدگاهش دربارهٔ هستی، که با آگاهی او از خدا تذهیب شده‌اند، این‌چنین هستند. ممکن است در نگاه اول عجیب به نظر آیند. در پاسخ به پرسش «چه هست؟» اسپینوزا می‌گوید «جوهر، ویژگی‌ها و وجوه آن»

اسپینوزا تحت تأثیر فلسفهٔ دکارت بود. اما در تاملات متافیزیکی خود تلاش می‌کرد بر دوگانه‌انگاری دکارتی چیره گردد و خدا، روح و ماده را در پیوندی واحد به اندیشه درآورد.
دکارت دو جهان مختلف را قائل می‌شد:ذهن، ماده. اسپینوزا این را اشتباه یافت. دکارت نفس را در معنای قدرت فکر کردن، تنها مطلق به انسان می‌دانست و حیوانات را فاقد آن می‌پنداشت. ذهن را که قدرت تصمیم‌گیری داشت جدا از بدن تصور می‌کرد! حتی طی یک اقدام علمی گفت که منشأ این روح در غده صنوبری مغز است زیرا حیوانات این را نداشتند. در اصل رنه دکارت اعتقاد داشت جایگاه خودآگاهی در غده صنوبری در مغز است زیرا خودآگاهی همان روح است. ایرادی که اسپینوزا گرفت آن بود که اگر ذهن جدا از بدن است پس چگونه به دست من فرمان حرکت می‌دهد؟ در اصل اندیشه ریشه در کارکرد فیزیکی مغز انسان دارد که در زمان دکارت مثل اکنون منشأ فیزیک مغز یک راز بود. این مسئله‌ای که دکارت مطرح کرد در اصل مشابه آن توسط افلاطون و در اسلام به صورت من ثابت مطرح شده بود. او معتقد بود من ثابت در اسلام که مسلمانان و فلاسفهٔ اسلامی فکر می‌کنند استدلال محکمی است در اصل ناشی از جهل علمی آن هاست. ریشه من ثابت روح متافیزیکی نیست بلکه مغز انسان است که از طریق فیزیکی می‌تواند پاسخ گوی کامل باشد. گرچه اسپینوزا در یکی از نامه‌هایش ذهن را صرفاً از نظر فلسفی جدا از ماده می‌دانست ولی نمی‌گفت در واقعیت همچنین چیزی واقعیت دارد و بلکه بر یگانه انگاری تأکید می‌کرد.[۸]

وی باورهای اخلاقی اش را با رواقیان باستان مشترک می‌دانست چرا که نزد وی هم، اخلاقیات فراتر از جهان مادی نبودند گرچه که رواقیان بیشتر بر دوری از لذت‌های جسمی تأکید داشتند و اسپینوزا بر ملایمت حسانی تأکید داشت. عصاره فلسفه اخلاق وی را می‌توان در رساله اش پیرامون تعالی فهم انسان جست. آنچه که اسپینوزا باور داشت خیر غایی و حقیقی بود. او باور داشت که خوب و بد مفاهیم نسبی هستند با ادعای این مطلب که هیچ چیزی ذاتاً خوب نیست و هیچ چیزی ذاتاً بد هم نیست مگر با توجه به یک امر جزئی. آن چیزهایی که عموماً خوب یا بد انگاشته می‌شوند صرفاً برای انسان‌ها خوب یا بد هستند. اسپینوزا باور داشت که در جهان قطعیت که در آن همه چیزها در طبیعت از ضرورتی خاص حاصل می‌شوند یا کامل‌ترین شیوه، هیچ چیزی اتفاقی نیست و هیچ چیزی ممکن نیست.[۹]

در عالم هر چیزی که رخ می‌دهد از ماهیت ضروری اشیاء است با از طبیعت یا خدا. بر طبق نظر اسپینوزا، واقعیت، کمال است. اگر شرایط همچون امری اتفاقی لحاظ شوند این حاصل فهم ناقص ما از طبیعت است. در حالیکه اجزاء سلسله علت و معلول، فراتر از فهم انسانی نیستند و فهم انسانی از کل مجموعه نامحدود محدود است که بخاطر محدودیت علمی است که به صورت تجربه وار برداشتی از توابع کلی را بدست می‌دهد. اسپینوزا همچنین می‌گوید که ادراک حسی گرچه عملی و مفید است، برای کشف حقیقت کافی نیست. فهم وی از بقا بیان می‌کند که میل طبیعی انسان به بقا از بسوی یک وجود ضروری نگاهداری می‌شود. او بیان می‌کند قوه فضیلت انسان می‌تواند تعریف شود از طریق موفقیت در نگاهداری وجود از طریق نگاهداری عقل که آموزهٔ اساسی اخلاق است. از نظر وی بالاترین فضیلت، عشق عقلانی به معرفت خدا/طبیعت/جهان است.”,[۱۰]

خدا برای اسپینوزا، خدایی آن جهانی نیست که جهان را از نیستی آفریده باشد. جهان ناآفریده‌است. نه آغازی داشته و نه پایانی برای آن در نظر گرفته شده. جهان برای اسپینوزا، خدای جاودانی و به عبارت دیگر صورت پدیداری الوهیت است. برای وی، خدا و طبیعت و جوهر این همانند. این، عالیترین مفهوم متافیزیک اسپینوزاست.

در اصل و به‌طور خلاصه که از زبان اسپینوزا بیان شده جهان صحنه خیمه‌شب‌بازی نیست و خدا خیمه‌شب باز آن که آن را کنترل کند، خود از طریق معجزه قوانین طبیعت را نقض کند و زیر پا بگذارد و در صورت لزوم دوباره آن را به کار گیرد!خدا همان طبیعت است که در برگیرنده تمام علت‌ها و جوهر هاست. از این‌رو اسپینوزا تا حدی شبیه تفکر شرقی فکر می‌کند که بی‌جهت نیست زیرا خود از فلسفه هندی تا حدی وام گرفته‌است. او بعضی از آثار هندی را مطالعه می‌کرد.[۷]

فلسفه اسپینوزا سرشار و اشباع شده از خداست.اودر جایی می‌گوید: من خواهان عشق عقلانی به خدا هستم. از این‌رو نگاه اسپینوزا یک جهان‌بینی علمی بسیار متعالی و زیباست به حدی که انشتین را مجذوب خود می‌کند. انشتین یک دانشمند و متفکر همه خدایی و یک اسپینوزایی بود.

«اینکه می‌گویید اگر خدا را سمیع و بصیر و شاهد و مرید ندانم…، پس خدایی که به آن معتقدم چگونه است، مرا به خودتان بدگمان می‌سازید زیرا من فکر می‌کنم که شما کمالاتی بالاتر از صفات فوق نمی‌توانید تصور کنید. از این فکر شما تعجبی نمی‌کنم؛ زیرا اگر «مثلث» را زبان می‌بود خدا را کامل‌ترین مثلث‌ها می‌گفت و «دایره» ذات خدا را اکمل دایره‌ها می‌خواند؛ همین‌طور هر موجودی صفات خاص خود را به خدا نسبت می‌دهد.» نامه، ۶۰

با آنکه نوابغی چون آلبرت انیشتین و جورج الیوت، نظرات اسپینوزا را ستوده‌اند و انیشتین در نامه‌ای نوشته که تنها به “خدای اسپینوزا “باور دارد، اما نظام فلسفی اسپینوزا هم در معرض نقدهای جدی قرار دارد. از جمله اینکه وی اساس فلسفه خود را بر این اصل استوار کرده که ” ممکن نیست دو جوهر نامتناهی و ناکرانمند هم‌زمان وجود داشته باشند”. و بنابر آن نتیجه می‌گیرد که پس جهان و خدا یکی هستند. این اصل که تنها یک اصل ریاضی است، تنها در ریاضی و آن هم در هندسه دو بعدی مصداق دارد. به عبارت ساده‌تر اگر معلوم شود که فرض اولیه وی نادرست است، کل سیستم نظام فلسفی او فرو خواهد ریخت؛ و حال آنکه در هندسه امروزی امکان وجود دو یا چند بی‌نهایت هم‌زمان وجود دارد (به عنوان مثال می‌توان دو صفحه موازی را فرض کرد که گسترهٔ هر دوی آن‌ها تا بی‌نهایت ادامه دارد).

نقد دیگر این است که امتداد فلسفه او نهایتاً به ماتریالیسم ختم می‌شود، چرا که او خداوند را «جوهر ممتد» می‌داند، یعنی صفت مادی برای خدا قائل شده؛ لذا نتیجه ساده این می‌شود که هرچه هست ماده است و غیر آن نیست. اسپینوزا وقتی با خشم خداباوران مواجه شد سعی در اصلاح و توجیه سخن خود کرد و اصطلاح «حالت» را ابداع کرد و امتداد را یک حالت و نه صفت خواند. حتی فلاسفه مارکسیست نیز معتقدند که فلسفه اسپینوزا سرانجام از ماتریالیسم مطلق سر درمی‌آورد.[۱۱]

اسپینوزا می‌گوید :” جهان ناآفریده است”. یعنی از روز ازل همین بوده که هست. حال که نظریهٔ مهبانگ مورد توافق قاطبهٔ دانشمندان عالم قرار گرفته، قوام نظام فلسفی او کاهش یافته‌است.
از طرفی خدای اسپینوزا به انسان بی اعتناست و نه او را پاداش می‌دهد و نه مجازاتی در کار خواهد بود، اسپینوزا به معاد اعتقادی ندارد؛ و این عدالت الهی را زیر سؤال می‌برد؛ و بدین گونه خدا تبدیل به تودهٔ عظیم مادی غول پیکر ولی منفعلی می‌شود. او می‌گوید جهان غایتی ندارد. با فرض درستی نظر او، زندگی انسان و کل فلسفه خلقت (اگر خلقتی در کار باشد) پوچ و بی معناست؛ لذا نتیجه اخلاقی فلسفه او نهیلیسم و آنارشیسم است.
محسن جهانگیری در کتاب “اسپینوزا فیلسوف جاودانه ” می‌نویسد که شاید دست تقدیر باعث شد تا اسپینوزا خالق نظام فلسفی باشد که سازگارترین فلسفه با علم است. یک فرض دیگر هم ممکن است و آن اینکه او خودآگاه یا ناخودآگاه، در عصر شکوفایی علوم تجربی تلاش کرد تا نظام فلسفی را بسازد که مورد توجه عالمان و دانشمندان و حکما طبیعی واقع شود.

کولریچ شاعر مشهور انگلیسی آن را انجیل خود می‌داند.[۶] گوته :ذهنی که بر من تأثیر گذاشته ذهن اسپینوزا بوده‌است. هیوم :نظریاتی شنیع و وقیح دارد.[۷]

ترس خرافه را می‌پروراند. اشخاص ضعیف و حریص از روی بد بختی از عبادت استفاده می‌کنند و اشک‌های زنانه می‌ریزند تا از خداوند درخواست کمک کنند. تجمل و تشریفات دردین قرار داده شده‌اند تا ذهن انسان را با تعصبات مسدود کنند و برای عقل جایی نمی‌ماند که حتی اندکی شک کند. فراموش نکنید که عقل بازیچه الهیات نیست.
این اعتقاد که یهودیان قوم برگزیده خداوند هستند بی معناست. هرکس با خواندن صادقانه قوانین موسی متوجه می‌شود خداوند فقط با انتخاب سرزمینی کوچک که در آن در صلح و صفا زندگی کنند به آنان عنایت داشته‌اند.

کتاب مقدس صرفاً شامل حقیقت روحانی-یعنی تمرین عدالت و نیکوکاری-است، نه حقایق زمینی و نیز اصرار می‌کنند همه کسانی که قوانین دنیوی رادر کتاب مقدس پیدا می‌کنند یا در اشتباهند یا خودخواه.[۵]
من از بسیای از افراد می‌خواهم کتاب مرا نخوانند: توده بی‌سواد و خرافاتی که فکر می‌کنند که عقل چیزی جز بازیچه الهیات نیست، از این کتاب چیزی نمی‌فهمند. در واقع شاید ایمان‌شان آشفته گردد.[۵]

عقیدهٔ همه خدایی اسپینوزا منجر به صدور حکم تکفیر او از سوی روحانیون یهودی شد (در سال۱۶۶۵):

به قضاوت فرشتگان و روحانیون، ما باروخ اسپینوزا، را تکفیر می‌کنیم، از اجتماع یهودی خارج می‌کنیم و او را لعنت و نفرین می‌کنیم. تمامی لعنت‌های نوشته شده در قانون (منظور تلمود و تورات است) بر او باد، در روز بر او لعنت باد، در شب بر او لعنت باد. وقتی خواب است بر او لعنت باد، وقتی بیدار است بر او لعنت باد، وقتی بیرون می‌رود بر او لعنت باد و وقتی بازمی‌گردد بر او لعنت باد. خداوند او را نبخشد و خشم و غضب خدا علیه او مستدام باد، خداوند نام او را در زیر این خورشید محو کند و او را از تمامی قبایل اسرائیل خارج کند. ما شما را نیز هشدار می‌دهیم، که هیچ‌کس حق ندارد با او سخن بگوید، چه به‌طور گفتاری و چه بطور نوشتاری. هیچ‌کس حق ندارد به او لطفی بکند، کسی حق ندارد با او زیر یک سقف بماند، و در دو متری او قرار بگیرد، و هیچ‌کس حق ندارد هیچ نوشته‌ای از او را بخواند.

https://en.wikipedia.org/wiki/Baruch_Spinoza

میلوا ماریچ (صربی: Mileva Marić؛ زاده ۱۹ دسامبر ۱۸۷۵ درگذشته ۴ اوت ۱۹۴۸(1948-08-04)) فیزیک‌دان اهل صربستان بود. او همچنین اولین همسر آلبرت اینشتین بوده‌است.

ماریک و اینشتین هر دو در سال ۱۸۹۶ در انستیتو تکنولوژی فدرال زوریخ تحصیل می‌کردند. آنها به هم علاقه‌مند شدند و حاصل رابطه آنها دختری به‌نام لیزرل بود. جزئیات زندگی و فوت این فرزند نامعلوم است. ماریچ و اینشتین در ۶ ژانویه ۱۹۰۳ رسماً ازدواج کردند و بعدها صاحب دو پسر شدند.

ماریچ و اینشتین در سال ۱۹۰۵ چهار مقاله منتشر کردند که به نوبه خود تمام جهان‌بینی زمانه آنها و امروز را متأثر کرد. البته نقش دقیق ماریچ در این مقالات مشخص نیست. طبق نامه‌های مبادله شده بین آنها که بعدها یافته شد، پیداست که هر دو دانش عمیقی و مشترکی در نظریه‌هایی که منتشر شد، داشتند و باید آن مقالات را در مالکیت مشترک آنها دید. آنها در ۱۴ فوریه ۱۹۱۹ طلاق گرفتند و توافق کردند در صورتی که انیشتین برنده جایزه نوبل شود، پول جایزه به ماریچ منتقل شود. انیشتین پس از برنده شدن جایزه نوبل فیزیک در ۱۹۲۱، چنین کرد.

در سال ۲۰۱۷ و در فصل اول سریال نابغه، او و اینشتین و رابطه‌شان به تصویر کشیده شده‌است.

ملیت: آلمانی رشته فعالیت: فیزیک

آلبرت آینشتاین به تلفظ آلمانی، ولی معروف به انیشتن، انیشتین و اینشتین در ایران (زاده ۱۴ مارس ۱۸۷۹ – درگذشته ۱۸ آوریل ۱۹۵۵) فیزیک‌دان نظری آلمانی بود. او بیشتر به خاطر نظریّه نسبیت و بویژه برای هم‌ارزی جرم و انرژی (E=mc۲) (که از معروف‌ترین روابط فیزیک بین غیرفیزیک‌دان‌هاست) شهرت دارد. علاوه بر این، او در بسط تئوری کوانتوم و مکانیک آماری سهم عمده‌ای داشت.

انیشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری و به خصوص به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک دریافت کرد. او به دلیل تأثیرات چشمگیرش، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیزیکدانانی شناخته می‌شود که به این جهان پا گذاشته‌اند.

 

مختصری از زندگی آلبرت انیشتین

خلاصه داستان زندگی انیشتین

تولد و خانواده

آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ میلادی در ساعت ۱۱:۳۰ صبح به وقت محلی در شهر اولم در ورتمبرگ آلمان، واقع در ۱۰۰ کیلومتری اشتوتگارت و در خانواده‌ای یهودی بدنیا آمد.  پدر آلبرت، هرمان اینشتین یک فروشنده بود که بعدها یک کارخانه الکتروشیمیایی را تأسیس کرد و مادرش، پاولینه کُخ نام داشت.

 

آلبرت انیشتین در ۳ سالگی مربوط به سال ۱۸۸۲

 

در زمان تولد، مادر آلبرت به خاطر اینکه سر او بسیار بزرگ بود و حالتی عجیب داشت بسیار نگران بود. هرچند که با رشد او، کم‌کم بزرگی سرش کمتر به چشم می‌آمد، اما از عکس‌های او معلوم است که سر او نسبت به بدنش بزرگ‌تر بوده‌است. به این ویژگی در افرادی که سرهای بزرگی دارند «سربزرگی خوش‌خیم» گفته می‌شود که هیچ ارتباطی با بیماری یا مشکلات ادراکی ندارد.

 

  آلبرت انیشتین  در ۱۴ سالگی مربوط به سال ۱۸۹۳

 

آلبرت خیلی دیرتر از بچه‌های معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود اینشتین، او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت می‌کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین، و گرایش او به بی‌توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل آن‌ها، او را کند ذهن بدانند.

 

انیشتین در سال ۱۹۰۴

 

ویژگی‌های شخصیتی آلبرت انیشتین انیشتین در نوازندگی ویلون مهارت داشت. وی از کودکی تلاش داشت تا برای شمار بیشتری از همنوعان خود و به‌ویژه کسانی که در دور و بر او می‌زیسته‌اند سودمند باشد. ویژگی دوم او ذوق هنری او بود که انیشتین را وامی‌داشت که نه تنها اندیشه کلی مومی خود را به شیوه‌ای روشن و منطقی سازمان دهد بلکه روش سازمان‌دهی و بهینه‌سازی آنها نیز به شیوه‌ای باشد که هم خود او و هم مستمعان، از دید جهان‌شناسی لذت برند.

 

ازدواج آلبرت انیشتین

در بهار سال ۱۸۹۶، میلوا ماریخ صربستانی که ابتدا در دانشگاه زوریخ در رشته پزشکی آغاز به تحصیل کرده بود، پس از یک ترم به مؤسسه فدرال پلی تکنیک آمد تا در آنجا به عنوان تنها زن در آن سال، در رشته‌ای که اینشتین درس می‌خواند تحصیلات خود را ادامه دهد. در طی سالهای بعد رابطه ماریخ با اینشتین به یک رابطه عاشقانه تبدیل شد، هرچند که مادر اینشتین به خاطر غیر یهودی بودن، سن بالا و نقص جسمانی ماریخ، به شدت با رابطه آنها مخالف بود.

 

انیشتین و همسر اولش میلوا ماریخ

 

اینشتین در سال ۱۹۰۳ با میلوا ماریخ (Mileva Marić)، ازدواج کرد. قبل از ازدواج رسمی اینشتین با ماریخ، در سال ۱۹۰۲ آنها صاحب یک فرزند دختر به نام لیسرل شده بودند. لیسرل هنگامی متولد شد که ماریچ نزد خانواده خود در صربستان به سر می‌برد و اینشتین در برن سویس. از سرنوشت لیسرل اطلاع چندانی در دست نیست و نظرهای مختلفی در مورد او وجود دارد که هیچکدام ثابت نشده‌اند. پس از ازدواج رسمی، اینشتین و ماریخ صاحب دو فرزند پسر به نامهای هانس آلبرت و ادوارد شدند. از سال ۱۹۱۴، اینشتین جدا از ماریچ و تنها در برلین زندگی می‌کرده است در حالیکه ماریچ و فرزندانش در زوریخ مانده بودند. بیماری اسکیزوفرنی ادوارد پسر اینشتین به شدت وی را عذاب می‌داد، و او بارها گفته بود بهتر بود ادوارد هیچگاه به دنیا نمی‌آمد.

 

  انیشتین و همسر دومش السا

 

از سال ۱۹۱۲، اینشین رابطه عاشقانه‌ای با دختر خاله بیوه‌اش (و نوه عموی پدرش) السا اینشتین برقرار کرده بود. او در فوریه سال ۱۹۱۹ از ماریچ طلاق گرفت و در ژوئن همان سال با السا ازدواج کرد. در طی طلاقش از ماریج، اینشتین به او قول داد که اگر صاحب جایزه نوبل شد، منافع مادی آن را در اختیار ماریچ بگذارد و نهایتاً نیز در سال ۱۹۲۳ این کار را انجام داد. السا از ازدواج سابقش دو دختر به نامهای ایلسه و مارگوت داشت اما او و اینشتین صاحب فرزند مشترکی نشدند.

 

چند موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتین

1- حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود مطمئنا انیشتین می توانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن [تولد ]برای بچه های کوچک بود.

 

آلبرت انیشتین در ۱۹۲۱

 

2- او ازداستانهای علمی-تخیلی متنفر بود انیشتن از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد. به بیان او “من هرگزدر مورد آینده فکر نمی کنم،زیراکه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می کرد کسانی که بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند.

 

آلبرت انیشتین

3 – او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد درسال 1895 در سن 17 سالگی،انیشتن که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است،که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوئیس رد شد. در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد؛ او گفت:آنها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود آحساس نمی کرد.

خلاصه داستان زندگی انیشتین

 

  آلبرت انیشتین بزرگترین دانشمند جهان

 

4- علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت انیشتین در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود.سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند و یا نمی شناسند پس این مورد قبول واقع شدن[آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟

 

آلبرت انیشتین در حال نواختن ویلون

 

5- الهام گر او یک قطب نما بود انیشتین در سنین نوجوانی یک قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود. وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.

 

ماجرای گرفته شدن عکس معروف انیشتین این عکس بامزه از آلبرت انیشتین 14 مارس سال 1951 پس از جشن تولد 72 سالگی او در پرینستون گرفته شده است. پس از جشن گروهی از عکاس‌ها و خبرنگاران او را دوره کردند و مدام از او می‌خواستند تا برایشان لبخند بزند. انیشتین هم که از خندیدن برای دوربین‌ها خسته شده بود و در آن لحظه حوصله عکاس‌ها را نداشت در عوض زبانش را درآورد.

آرتور ساسه، عکاس UPI بطور اتفاقی در آن لحظه روی دکمه شاتر فشار آورد  و خودش هم نمی‌دانست که موفق به گرفتن چه عکسی شده است، عکسی که به یکی از ماندگارترین عکس‌های تاریخ بدل شد.

 

انیشتین و دکتر فرانک آیدلوت

 

در عکس انیشتین در کنار همسرش و دکتر فرانک آیدلوت (رئیس سابق انستیتو مطالعات پیشرفته) در صندلی عقب ماشینی نشسته‌اند.

انیشتین بعدا که عکس را دید آن‌قدر از آن خوشش آمد که کپی‌هایی از آن را به عنوان کارت پستال برای دوستان نزدیکش می‌فرستاد. عکس خیلی سریع معروف شد و روی جلد مجلات و روزنامه‌های مختلفی رفت. نسخه اصلی این عکس بعدها در حراجی به قیمت 72 هزار و 300 دلار به فروش رفت.

 

درگذشت آلبرت انیشتین

سرانجام روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم ،مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه‌ مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی و تفکر و مبارزه دست کشید و در گذشت.

 

افتخارات آلبرت انیشتین پس از مرگ آلبرت اینشتین شماری از افتخارات خود را پس از مرگ به دست آورده‌است. به عنوان مثال: √ در سال ۱۹۹۹، تایم اینشتین را مرد قرن نامید. √ همچنین در سال ۱۹۹۹، نظرسنجی گالوپ اینشتین را چهارمین مرد محبوب جهان در قرن بیستم معرفی کرد محبوبترین. √ یونسکو به مناسبت صدمین سال مقالات نسبیت خاص، اثر فوتوالکتریک و اثر براوانی سال ۲۰۰۵ را سال جهانی فیزیک نامید. √ آکادمی ملی علوم تندیس برنز یادبود آلبرت اینشتین را در محوطه مقر این آکادمی، در واشنگتن نصب کرده‌است.

 

تفاوت مغز آلبرت انیشتین با سایر افراد مغز فیزیک‌دان برجسته، آلبرت انیشتین، موضوع پژوهش و جستجوهای بسیاری بوده‌است. مغز او طی هفت و نیم ساعت پس از مرگش از سر او خارج گردید. آلبرت انیشتین به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نابغه‌های قرن بیستم به حساب می‌آمد و دلیل جلب توجه به سوی مغز وی، تلاش برای یافتن رابطه میان کالبدشناسی اعصاب و هوش عمومی یا هوش ریاضیاتی بود.

مطالعات انجام گرفته پیشنهاد کرده‌اند که قسمت‌هایی از مغز که مربوط به صحبت کردن و زبان هستند، کوچکتر و قسمت‌های مربوط به پردازش‌های عددی و فضایی (تجسم) بزرگ‌تر هستند. مطالعات دیگری، نشان‌دهندهٔ بیشتر بودن تعداد یاخته‌های گلیال در مغز انیشتین هستند همچنین بخشی از مغز به نام جسم پینه‌ای (کورپوس کالوزوم) در انیشتین بسیار بزرگتر از افراد عادی بوده است. هرچند مغز او از نظر اندازه فرقی با مغز دیگران ندارد و ۱۲۳۰گرم است.

 

گردآوری : بخش علمی بیتوته

 

مرتبط با علم و دانش

 

خوش آمدین، لطفا وارد حساب کاربری شوید

 − 
1
 = 
3

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

یک رمزعبور موقت، برایتان ایمیل خواهد شد.

SookhteJet.ir – انگیزشی ترین وبسایت برای جوان موفق

خلاصه داستان زندگی انیشتین

بلافاصله بعد از شنیدن خبر، رالف مورس میدانست که به زودی یک خبر بزرگ جهان را پر خواهد کرد، بنابراین زمان اندکی داشت تا 90 مایل رانندگی کند و قبل از شنیدن خبر اصلی، از نزدیک آنچه را شنیده است ببینید.

انیشتین، مرده بود…

رالف مورس، عکاس مجله پرتیراژ و مشهور LIFE بود.
او 90 مایل از خانه اش به سمت پرینستون، نیوجرسی رانندگی کرد تا عکس هایی برای مجله بگیرد، اما با انبوهی از خبرنگاران، عکاسان و مریدان انیشتین در مقابل درب ورودی بیمارستان مواجه شد.

او دیر رسیده بود، اما نمیخواست وارد آشوبی از عکاسان شود؛
بلافاصله اتومبیلش را روشن کرد، یک جعبه سیگار چسترفیلد گرانقیمت خرید و به سمت منزل و اتاق کار انیشتین حرکت کرد.

در جلوی درب ورودی منزل انیشتین، فردی به عنوان نگهبان ایستاده بود که رالف با تعارف سیگار به وی و نشان دادن کارت خبرنگاری اش اجازه ورود به با شکوه ترین صحنه زندگی اش یافت…

یعنی، محل کار و زندگی بزرگترین نابغه ی قرن که آخرین دقایق عمرش را در آنجا سپری کرده بود.

رالف، عکس مشهور دفتر کار انیشتین قبل از مرگش را گرفت؛ عکس از آخرین دستآوردها، دستنوشته ها و اشیایی که انیشتین برای آخرین بار کنار آنها بود.

تا آن زمان،
هیچکس حتی حدس هم نمیزد، تصویر میزِ کار انیشتین، تبدیل به آخرین عکس مربوط به این نابغه ی دنیای فیزیک و ریاضیات باشد.

 

انیشتین به علت خونریزی داخلی، سال ها با بیماری اش دست و پنجه نرم میکرد. در سال 1948، 7 سال قبل از مرگش، عمل جراحی حساسی برای پیشگیری از این بیماری انجام داد… اما متاسفانه مفید واقع نشد.

انیشتین، با وجود بیماری سخت و ناراحت کننده اش، سالها به صورت مستمر و سخت کار کرد. او در سال 1950 مقاله هایش را منتشر کرد و حتی در روز مرگش، بر روی سخنرانی اش در شبکه ملی اسرائیل کار میکرد که برای همیشه این سخنرانی نانوشته ناقص ماند.

آلبرت انیشتین، یکی از بزرگترین فیزیکدانان این کره ی خاکی بود.
کسی که در طول عمرش، نظریاتی مانند نسبیت عام و خاص را منتشر کرد و جهان فیزیک را دگرگون کرد و البته نظریات دیگری که هنوز برای جوامع فیزیک قابل درک نیست اما به علت ارادت خاصی که به وی دارند آنرا حفظ کرده اند و هنوز در حال تحقیق بر روی آنها هستند.

این دانشمند بزرگ که در کودکی توسط معلمش خنگ و کودن لقب داده شده بود، توانست دنیا را متحول کند.
باعث شود انسان بتواند به فضا سفر و بزرگترین پیشرفت های علمی اش را حاصل کند.

اما اندیشمندان و مورخین معتقدند یک فرد عادی، هرگز نمیتواند در طول عمر خویش، به این اندازه دستآوردهای بزرگی داشته باشد که انیشتین داشته است…

آیا رازی در پشت پرده فعالیت های وی وجود داشته؟
پاسخ این سوال مثبت است ! انیشتین چیزی را میدانست که اکثرمان نمیخواهیم بدانید… یا فراموشش کردیم.

در آخرین لحظات عمرش، انیشتین رو به دکتر جمله ای گفت؛ که راز پشت پرده فعالیت های مافوق‌انسان‌گونه‌اش را توجیه کرد و کلید تحول زندگی هزاران انسان شد.

در این مقاله میخواهیم فقط یک جمله را تفسیر کنیم !
یک جمله، که آخرین جمله بزرگترین نابغه ای است که این جهان به خود دیده است و یاد بگیریم چطور آنرا سرمشق زندگی مان قرار دهیم و در طول زندگی مان دستآوردهایی به مراتب بیشتر از دستآوردهای انسان های عادی داشته باشیم؟

اگر میخواهید به دنیای افراد نابغه و خالقین تاریخ پابگذارید، این مقاله را از دست ندهید…

 

به قول انیشتین:
“بدنبال موفقیت نگردید، سعی کنید ارزش آفرینی کنید…”

مشهور ترین نظریه و مشارکت انیشتین در پروژه نسبیت عام است که در سال 1915 منتشر شد. او جایزه نوبل را در سال 1921 دریافت کرد اما… او کارش را تمام شده ندانست !

به جای اینکه فکر کند “من دیگه کاری که باید انجام میدادم، انجام دادم” او بیش از 30 سال در حوزه های مختلف فیزیک مشغول به فعالیت شد و موفقیت های دیگری نیز به ارمغان آورد.

حتی تا آخرین لحظه مرگش، انیشتین آخرین لحظه های زندگی اش را هم به بهترین وجه ممکن استفاده میکرد تا عظمت روحش را وسعت ببخشد. او هیچوقت اجازه نداد مریضی اش ترمزی برای فعالیت هایش شود. حتی در دردناک ترین لحظات حمله بیماری اش هم قلم از دست نمی انداخت و ادامه میداد.

 

بله، هرکدام ما زمانی که پا به این دنیا گذاشتیم، هدیه در درونمان از طرف خداوند دریافت کردیم تا به دنیا سهیم شویم و به اشتراک بگذاریمش تا هم از نظر روحی تجلی پیدا کنیم و هم دنیا را به مکانی بهتر از قبل تبدیل کنیم.

و این هدیه ای که باید به جهان بدهیدش؛ باید همان چیزی باشد که حاضر باشید تا آخرین لحظات عمرتان هم دنبالش کنید…

هرآنچه که در درون ما از روز تولد ما نهفته است قرار است شکوفا شود و به دنیا عرضه شود و این کار فقط در صورتی امکان پذیر است که تمام تلاش مان را بکنیم در این دنیا یک مشارکت کننده باشیم، یک پیشرو باشیم، یک خالق باشیم نه صرفا یک مصرف کننده تلاش های دیگران.

ساعاتی قبل از مرگ انیشتین، دکتر وی سعی کرد مسکنی به او تزریق کند و عمل جراحی جدید و آزمون نشده ای بر روی وی انجام دهد به عنوان آخرین گزینه اما… انیشتین به سادگی رو به دکتر کرد و گفت :

من سهم خودم را انجام دادم، زمان رفتن فرا رسیده است.
با ظرافت هرچه تمام تر آن کار را هم انجام خواهم داد…

انیشتین، با خیال راحت رفت.
او کشف کرده بود چه چیزی در درونش نهفته است که سهم این دنیاست و باید قبل از رفتنش به دنیا عرضه کند.

او تمام زندگی اش را صرف عرضه آنچه در درونش به عنوان هدیه برای این جهان، نهفته بود کرد و با آرامش خیال رفت.

اما، ما چی؟
آیا پیدا کردیم چه چیزی را باید در این دنیا با دیگران سهیم شویم و راهی برای بهتر کردن این دنیا قبل از رفتن ما پیدا کنیم؟ ما نمیتوانیم آینده مان را پیش بینی کنیم و ارزش کاری که انجام میدهیم را در اینده تخمین بزنیم.

کار ما هم این نیست که فعالیت هایمان را برای این دنیا قضاوت کنیم !کار ما خلق کردن است.
کار ما پیدا کردن مسیریست که باید در آن قدم بگذاریم زیرا میدانیم در انتهای این مسیر به دستآوردهایی خواهیم رسید که نه تنها روح ما متجلی خواهد شد و از لذت سرشار میشود بلکه برای جهانیان ارمغانی خواهیم داشت.

کار ما متخصص شدن در کاریست که میکنیم. همه ی ما فرصت نهایت استفاده کردن از زندگی و لحظاتی که در اختیار ما گذاشته شده است را داریم… همه ی ما شانس عرضه کردنِ آنچه به ما در روز تولد عرضه شده است را داریم.

اگر هنوز پیدا نکردید چه چیزی باید به این دنیا عرضه کنید، مهم نیست؛ فقط کاری را شروع کنید که باعث میشود این دنیا را مکانی بهتر از قبل تبدیل کنید.

خلاصه داستان زندگی انیشتین

میتوانید با کارهای کوچک شروع کنید؛
به نیازمندانی که می شناسید کمک کنید، با کارگران زحمت کش گرم برخورد کنید، یک زنگ به دوستان قدیمی تان بزنید و خاطره ای که در آن دوستتان قهرمان بود را بازگو کنید و روزش را بسازید، به والدین تان سر بزنید، کمک های داوطلبانه و بشر دوستانه ای کنید، یک فصل به صورت رایگان برای یک روستان درسی را تدریس کنید.

لازم نیست استیو جابز، بیل گیتس، ادیسون، انیشتین باشید؛
فقط کافیست آنچه از دستتان بر می آید تا این جهان را به مکانی بهتر برای زندگی کردن، تبدیل کنید انجام دهید.

در همین زمینه، بخوانید :

مقاله قبلی

این مهارت را دارید؟ پس 100% در هر زمینه ای موفق خواهید بود

مقاله بعدی

این هفت باور دروغین شما را خوشبخت، پولدار و موفق میکنند

چطور یک نقشه راه برای موفقیت در زندگی طراحی کنید؟

پیشنهاد اول را در مذاکره چه کسی و چطور باید بدهد؟ این تکنیک را باید یادبگیرید

سریال مستندی که توسط نشنال جئوگرافی از زندگی این شخصیت شگفت انگیز ساخته شد شدیدا منو تحت تاثیر قرار داد. چی بالاتر از جاودانگی ستودنی؟ موهبت والایی که اینشتین از هیچ و با تحمل سختی های بسیار و مبارزه مداوم در طول زندگی برای خود و به نوعی تمام بشریت به ارمغان آورد.

در جواب sh همسر اول اینستین میلوا ماریچ یک زن عجوزه و قرقرو بودو جز حفظیات دوران دانشگاه هیچ نبوغی مثل شوهرش نداشت که زندگی رو به کام این دانشمند بزرگ از گیردادنهایس و تندخویی اخلاقش تلخ کرده بود و طلاق هم نمی گرفت، آلبرت فقط در کنار دخترعمویش السا طعم محبت را می چشید لطفا کمی مطالعه کنید و کتاب بخونید بعد بگید که این شخص تندخو هم گم شد در تاریخ

فیلمی در باره انیشتن و همسرش دیدم.حیف که نام همسر دانشمندش در تاریخ گم شد.به این زن جفا شد.انیشتن به نوعی بهش بی توجهی کرد.جای این زن در محافل علمی بزرگ بود ولی متاسفانه به یک زن خانه دار عبوس تبدیل شد.حیف از آنهمه هوش و ذکاوت!!!!!

سلام وهزار بار سلام ودرود بشما بزرگواران که فکر وذهنتان در پیشرفت ایران وایرانیست درود بشما بزرگواران اگر تمام جهان فقط راست گو باشند بخصوص در باره علم بعضی از دانشمندان زحمتکش واقعا میخواهند بشریت را به جلو ببرند اما ای انسان بزرکوار اگر مردم هرانچه را میبینند از فرا زمینیان ویا از اتفاقات بی نظیر ویا با دیدن و شنیدن کارها ومخلوقات غیر انسانی ویا هرگونه اتفاقات بینظیر وووو راستش را بگویند یقین بدانیم دانشمندانی هستند که با راستگو.ی عزیزان بتوانند به انچه اتفاقی بوده بنفع بشریت استفاده کنند مجداد خواهشمندم راستگو باشیم نه بخاطر خود نما.ی کردن خود خدای ناکرده حتی یک کلمه دروغ دانشمندان عزیز را صد درصد گمراه میکنند

خوشم نیومد راستش

ba slm
mamanoz az post khobeton
vali chizi ke shoma migin ba chizi ke dar wiki va filmi ke albert anishtain bazi kard fargh dare!
chon ke dar onja mige anishtain be khoda bawar nadashte va chizi ke shoma migin bar hesb gofte anishtain fargh dare dobare bekhonin chi neveshtin

On khodaye ghavitar va bozorgtar dar mosbat binahayat piyda karde ke khilya hanoz darkesh nakardan va be zodi hama kaenat va hasti behesh bavar piyda mikonan

انیشتین خداناباور نبود رئالیسم بود یعنی خدارو تو نظمی میدید که با معادلات ریاضی تونسته بود خم فضازمان رو پیدا کنه نه تو چیزایی که دین میگه

سلام مرسی از مطالب خوبتون و ناراحت از این که چرا زودتر با سایت شما آشنا نشدم
ولی یه سوال اگر یکی ندونه چی دوس داره به چی علاقه داره علاقه اش رو گم کرده باشه یا اون طوری که اون میخواد نباشه باید چیکار کنه ؟؟؟

کافیه یه راهو شروع کنی و بخوای که به چیزی برسی و مهم نیست راهی که انتخاب کردی مرتبط باشه یا غلط
بقیش تو مسیر حل میشه به من اعتماد کن!

سلام،عالی بود مطالب خیلی تاثیرگذاربود

سلام، اگر در تاریکی باشیم تخت و ما قابل رویت نیستیم ما فقط خودمان را احساس میکنیم ، اگر در فضا باشیم هر دو در یک جریان هستیم فاصله ای بوجود نم آید ، ولی اگر روی زمین یا شیئ باشیم مگر شکافی باعث فاصله بین مان بوجود بیاید ، بحر حال در صورت دوری از تخت فکرمیکنم ما از هم فاصله میگیریم مهم نیست کدام در حال دور شدنیم مهم فاصله است که ما را از هم دور میکند فاصله هم یک انرژی است (دفع ،، جذب) هر دو انرژی هستند ، دور شدن ، نزدیک شدن او نزدیک میشود یا من نزدیک میشوم انرژی جذب است که متحرک را بسوی ثابت جذب میکند یا دو متحرک را بسوی هم جذب میکند یا دو ثابت را بسوی هم جذب میکند …

وااااقعا عالی بود من همیشه سایتتون دمبال میکنم

مطالبتان بسیار آموزنده بود فقط چرا شما که دیدگاه علمی در سایتتان دارید اسم دانشمند به این بزرگی به صورت غلط مصطلح در کوچه و خیابان انیشتین درج می کنید در حالی که تلفظ آلمانی این اسم آلمانی اینشتَین می باشد

سلام
خیلی خوب بود” امیدوارم ارتباطم را با این مجموعه حفظ کنم

بسیار عالی . ممنون از زحماتتون. خیلی آموزنده و مفید بود.

دست مریزاد
بسیار عالی و اموزنده و تاثیر گذار بود
مخصوصا جمله نهایی و شاه جمله که دقیقا زد توخال , بله ما لازم نیست انیشتین باشیم تا احساس انسان بودن کنیم فقط کافیه خودمان باشیم ودر حد وظرفیت خودمان به اوج برسیم و ماندگار بشیم

سلام ممنون از مطالب زیبایتان . فایل صوتی کتاب کیمیاگر چطوری میشه پیدا کرد . ممنون

با سلام و تشکر از حسن توجه شما بزرگوار؛ در حال حاضر در وبسایت موجود نیست. اما در آینده نزدیک خلاصه کاربردی آن در وبسایت قرار خواهد گرفت.

تو این کانال کتاب کیمیاگر هستش
https://t.me/audiobook

سلام ممنون از مطالب بسیار عالیتون خدا قوت
من چند روز دارم تلاش میکنم که فایل صوتی نظریه فروید و دانلود کنم ولی موفق نشدم امروز هم که بلاخره وارد حساب کاربری شدم متاسفانه تاریخش تموم شده اگر امکانش هست برای یه مدت دیگه توی سایت بذارین

دیدگاه تان را با ما در میان بگذارید…

ما به دیدگاه شما احتیاج داریم؛ پس بیایید دیدگاه و نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع موفق از افکار برنده با همدیگر بسازیم.

**‌به ازای هر یک دیدگاه سازنده، یک روز اشتراک رایگان پروژه سوخت جت دریافت کنید**

ذخیره نام و ایمیل برای دیدگاه‌گذاری‌های بعدی

خوش آمدین، لطفا وارد حساب کاربری شوید

 − 
1
 = 
3

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

یک رمزعبور موقت، برایتان ایمیل خواهد شد.

چطور هر جروبحثی را برای همیشه تمام کنید | قسمت دوم

5 اشتباه رایج که باعث شکست در عادات جدید میشوند

نعمتی به نام کامل نبودن | غلبه بر کمال گرایی –…

چطور هر جروبحثی را برای همیشه تمام کنید | قسمت اول

نعمتی به نام کامل نبودن | غلبه بر کمال گرایی –…

خوش آمدین، لطفا وارد حساب کاربری شوید

 − 
1
 = 
3

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

یک رمزعبور موقت، برایتان ایمیل خواهد شد.

نبوغ انیشتین

اینشتین در نوجوانی، علاقه چندانی به تحصیل نداشت پدرش از خواندن گزارش هایی که آموزگاران درباره پسرش می فرستادند، رنج می برد. گزارش ها حاکی از آن بودند که آلبرت شاگردی کند ذهن، غیرمعاشرتی و گوشه گیر است. در مدرسه او را “بابای کند ذهنی” لقب داده بودند. در حالی که بعدها به خاطر تحقیقاتش جایزه نوبل گرفت!
شاید شما نیز این جملات را خوانده یا شنیده باشید و شاید این پرسش نیز ذهن شما را به خود مشغول کرده باشد که چگونه ممکن است شاگردی که از تحصیل و مدرسه فراری بوده است، برنده جایزه نوبل و به عقیده برخی از دانشمندان، بزرگ ترین دانشمندی شود که تاکنون چشم به جهان گشوده است؟
با مطالعه دقیق تر زندگی این شاگرد دیروز، پاسخ مناسبی برای این پرسش پیدا خواهیم کرد.
آلبرت بچه آرامی بود و والدینش فکر می کردند که کند ذهن است. او خیلی دیر زبان باز کرد، اما وقتی به حرف آمد، مثل بچه های دیگر «من من» نمی کرد و کلمه ها را در ذهنش می ساخت. وقتی به سن چهارسالگی پاگذاشت، با بیلچه سر خواهر کوچکش را شکست و با این کار ثابت کرد که اگر بخواهد، می تواند بچه نا آرامی باشد!
پدر و مادر آلبرت به بچه های کوچک خود استقلال می دادند. آنان آلبرت چهارساله را تشویق می کردند که راهش را در خیابان های حومه مونیخ پیدا کند. در پنج سالگی او را به مدرسه کاتولیک ها فرستادند. آن مدرسه با شیوه ای قدیمی اداره می شد. آموزش از طریق تکرار بود. همه چیز با نظمی خشک تحمیل می شد و هیچ اشتباهی بی تنبیه نمی ماند و آلبرت از هر چیزی که حالت زور و اجبار و جنبه اطاعت مطلق داشته باشد، متنفر بود.

اغلب کسانی که درباره تنفر اینشتین از مدرسه، معلم و تحصیل نوشته اند، به نوع مدرسه، شیوه تدریس معلم و مطالبی که این دانش آموز باید فرامی گرفت، کمتر اشاره کرده اند. بازخوانی یک واقعه مهم در زندگی اینشتین ما را با مدرسه محل تحصیل او آشناتر می کند:
روزی آلبرت مریض بود و در خانه استراحت می کرد. پدرش به او قطب نمای کوچکی داد تا سرگرم باشد. اینشتین شیفته قطب نما شد. او قطب نما را به هر طرف که می چرخاند، عقربه جهت شمال را نشان می داد.آلبرت کوچولو به جای این که مثل سایر بچه ها آن را بشکند و یا خراب کند، ساعت ها و روزها و هفته ها و ماه ها به نیروی اسرار آمیزی فکر می کرد که باعث حرکت عقربه قطب نما می شود. عموی آلبرت به او گفت که در فضا نیروی نادیدنی (مغناطیس) وجود دارد که عقربه را جابه جا می کند. این کشف تأثیر عمیق و ماندگاری بر او گذاشت.
در آن زمان، این پرسش برای آلبرت مطرح شد که چرا در مدرسه، چیز جالب و هیجان انگیزی مثل قطب نما به دانش آموزان نشان نمی دهند؟! از آن به بعد، تصمیم گرفت خودش چیزها را بررسی کند و به مطالعه آزاد مشغول شود.

راز نهفته در نبوغ او

بعد از مرگ انیشتین در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد. اما این کار به صورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتین به او اجازه تحقیقات، در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد. هاروی تکه هایی از مغز انیشتین را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتین در مقایسه با میانگین متوسط انسان ها، مقدار بسیار زیادی سلول های “گلیال” که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.
همچنین مغز انیشتین مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار “سیلویوس” داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلول های عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد. علاوه بر این ها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.

سال شمار زندگی آلبرت انیشتین

– تولد: در تاریخ 24 اسفند سال 1258 هجری شمسی ,در شهر اولم آلمان Ulm.

– نام پدر: هرمان انیشتین (1226-1281 ه. ش/ وی 55 سال زیست).

– نام مادر: پائولین کخ (1237-1299ه.ش/ وی 63 سال زیست).

– مادر انشتین 11 سال از شوهرش هرمان جوانتر بود و آلبرت هنگامیکه پدرش 32 ساله و مادرش 21 ساله بود بدنیا آمد.

– هرمان یک مهندس برق بود که البته در کارهای اقتصادی زیاد وارد نبود.

– پائولین هم خانه دار بود و گهگاهی ویولن تدریس می کرد.

1259: در یک سالگی، انشتین به همراه خانواده مونیخ هجرت کرد.

1260: در دو سالگی، خواهرش ماجا (ماریا – مریم) بدنیا آمد. (او در سال 1330 هجری شمسی در سن 70 سالگی از دنیا رفت).

1267: به مدرسه ی لوئیت پولد مونیخ وارد شد. (در سن 9 سالگی).

1273: در حالی که انشتین 15 ساله دانش آموز کلاس ششم بود، خانواده اش به ایتالیا هجرت کردند و انشتین در مدرسه ی شبانه روزی لوئیت پولد ماند.

1274: انشتین 16 ساله، به خانواده اش در پاویا ملحق شد و سپس به مدرسه ی کانتونال در شهر آرا واقع در سوئیس رفت.

1275: تابعیت آلمانی اش را رسما انکار کرد. و تابعیت سوئیس را پذیرفت. در هفده سالگی از مدرسه ی شهر آرا دیپلم گرفت و سپس در مرکز صنعتی فدرال ETH در شهر زوریخ در رشته ی ریاضی و فیزیک ثبت نام کرد.

1279: پس از چهار سال در سن 21 سالگی از مرکز صنعتی فدرال ETH فارغ التحصیل شد و دیپلم گرفت.

1280: در سن 22 سالگی شهروند سوئیس شد.

1281: در سن 23 سالگی در مؤسسه ای که امتیاز ثبت اختراعات را ارائه می کرد در شهر برن، استخدام شد. در این سال پدرش در سن 54 سالگی درگذشت.

1282: در سن 24 سالگی با میلوا ماریک (1254-1323/ وی 69 سال زیست) – که 4 سال بزرگتر از انشتین بود- ازدواج کرد. در آن زمان میلوا دختری 28 ساله بود. آنها دو پسر داشتند. هانس آلبرت (1283-1352/ وی 69 سال زیست) که مهندسی مکانیک شاخه ی هیدرولوژی خواند و در کارش موفق بود. و ادوارد (1289-1344/ وی 55 سال زیست) و دچار بیماری شیزوفرنی علاج ناپذیری بود. آنها یک دختر هم داشتند بنام لیزرل (1281-نامعلوم؟) که قبل از ازدواج آنها از مادر و پدر دیگری بدنیا آمده بود و آنها او را به فرزند خواندگی قبول کردند. سرنوشت او نا معلوم است.

1284: در سن 26 سالگی، در مجله ی Annalen der Physik آلمان مقاله ی مربوط به کوانتومهای نور و اثر فوتوالکتریک، مقاله ی مربوط به حرکت براونی ذرات در نظریه ی اتمی ، مقاله ی نسبیت خاص، مقاله ی همسانی انرژی و جرم، مقاله ی نظریه ی کوانتومی برای مواد حالت جامد در رابطه با گرمای ویژه و مقاله ی اصول نسبیت عام که اذعان می کرد که گرانش همانند شتاب است، را بچاپ رساند.

1288: در سن 30 سالگی، در دانشگاه زوریخ دانشیار شد. کارهای بیشتری روی نظریه ی کوانتومی کرد.

1290: در سن 32 سالگی، در دانشگاه کارل – فردیناند در شهر پراگ استاد کامل شد. خمیدگی نور در نور ستاره ها را هنگام خورگرفت (خورشید گرفتگی) پیش بینی کرد. (هرچند که مقداری که پیش بینی کرد غلط بود).

1291: در سن 33 سالگی، در ETH (مرکز صنعتی فدرال/ یعنی همانجایی که چهار سال درس خوانده بود و دیپلم گرفته بود) استاد کامل شد.

1293: در سن 35 سالگی، در دانشگاه برلین استا کامل شد. میلوا و فرزندانش را ترک کرد. این هنگامی بود که جنگ جهانی اول شروع شد.

1294: در سن 36 سالگی، “بیانیه ای به اروپائیان” را با دیگران هم امضا شد که طبق آن خود را از نظامیگری آلمان جدا می دانست. مقاله ی معادلات نسبیت عام را بچاپ رساند.

1295: در سن 37 سالگی، کتابی در رابطه با نسبیت عام بچاپ رساند. رئیس انجمن فیزیک آلمان شد. تکانه ی کوانتاهای نور را محاسبه کرد که در سال 1296 مقاله ای با همین عنوان در رابطه با شبیه سازی گذار اتمی بچاپ رساند.

1296: در سن 38 سالگی، مدیر مرکز قیصر- ویلهلم آلمان شد، (مؤسسه ای که تحقیقات آلمان را حمایت می کند) مقاله ی معادلات کیهانشناسی با ثابت کیهانی را بچاپ رساند وانبساط جهان را از معادلات فوق استخراج کرد.

1297: هنگامی که 39 سال داشت، پایان جنگ جهانی اول و انقلاب در آلمان.

1298: در 40 سالگی، از میلوا طلاق گرفت و با الزا انشتین لووتنتال (دختر خاله اش) (1255-1315/ که 60 سال زیست) هنگامی که او 43 سال داشت، ازدواج کرد. الزا از شوهر سابقش دو دختر داشت. الیزه (1276-1313/ که37 سال زیست) و مارگوت (1278-1365/که 77 سال زیست). هنگام ازدواج مادر این دو دختر با انشتین، آنها به ترتیب 22 ساله و 20 ساله بودند. بنابر قانون این دو دختر فامیلی انشتین را پس از ازدواج اخذ کردند. در این سال خمیدگی نوری در یک خور گرفت (خورشیدگرفتگی) مشاهده شد.

1299: همزمان با 41 سالگی، اذهان عمومی، با تحریک ضد یهودها، به نظریه ی نسبیت عام و انشتین تاختند. در این سال مادرش در سن 63 سالگی در گذشت.

1300: در42 سالگی، اولین دیدارش از آمریکا.

1301: در 43 سالگی، کار بر روی نظریه ی میدانهای واحد. دیدار از کشورهای خاور دور. برنده ی جایزه ی نوبل در فیزیک “به پاس خدمات در فیزیک نظری و بویژه کشف قانونمندی اثر فوتو الکتریک”.

1303: در 45 سالگی، افتتاح مرکز انشتین در برج انشتین در پوتزدام. چاپ مقاله ی نظریه ی بوز- انشتین (بوز فیزیکدان هندیست) در باب افت و خیزهای آماری.

1306: در سن 48 سالگی، آغاز بحث با نیلس بور (فیزیکدان اتریشی) در باب تفسیر نظریه ی کوانتومی، در پنجاهمین همایش سال وی.

1308: در سن 50 سالگی، مقاله ای برای اذهان عمومی در رابطه با وحدت نظریه ی میدان گرانشی و میدان الکترومغناطیسی بچاپ رساند.

1309: در سن 51 سالگی، دیدار گسترده ای از آمریکا بخصوص در مرکز صنعتی کالیفرنیا داشت.

1311: در سن 53 سالگی، بعنوان استاد کامل در مرکز تحقیقات مطالعات پیشرفته ی پرینستون انتخاب شد. با رعایت این مسأله که بعنوان استاد نیمه وقت در دانشگاه برلین هم باشد.

1312: در سن 54 سالگی، نازیها در آلمان بر سر قدرت آمدند. انشتین ابتدا به انگلستان رفت و سپس از آنجا به آمریکا رفته و مقیم آمریکا شد.

1313: دختر اول الزا بنام الیزه انشتین درگذشت. در این سال انشتین 55 ساله بود.

1314: در سن 56 سالگی، چاپ مقاله ای بزبان انگلیسی تحت عنوان: “آیا توصیف مکانیک کوانتومی از حقیقت واقعی می تواند کامل باشد؟” بهمراه ب. پوذولسکی و نیلس بور که بحث بی انتهایی را روی تفسیر کوانتوم بوجود آورد.

1315: در سن 57 سالگی، مرگ همسرش الزا.

1318: در سن 60 سالگی، وقوع جنگ جهانی دوم. انشتین نامه ای به ریاست جمهوری آمریکا، روزولت، نوشت از احتمال ساخت بمب اتمی او را آگاه کرد.

1319: در سن 61 سالگی، تابعیت آمریکا را پذیرفت ولی تابعیت سوئیس را از دست نداد.

1323: همسر اول انشتین، میلوا ماریک در 69 سالگی گذشت. در این زمان انشتین 65 ساله بود.

1324: در سن 66 سالگی، بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی. پایان جنگ جهانی دوم.

1325: در سن 67 سالگی، بعنوان سرگروه کمیته ی فوری دانشمندان اتمی خدمت کرد.

1327: در سن 69 سالگی، چاپ مقاله ی: “تعمیم نسبیت عام” بعنوان یک نمونه از تلاشها برای دست یابی به دیدگاه ریاضی جهان شمول برای نظریه ی میدانها.

1330: در سن 72 سالگی، خواهر انشتین در سن 70 سالگی در گذشت.

1331: در سن 73 سالگی، ریاست جمهوری به او پیشنهاد شد ولی او نپذیرفت.

1334: در 30 فروردین 1334 در سن 76 سالگی در بیمارستانی در شهر پرینستون بر اثر تصلب شرائین در گذشت.

زندگی نامه آلبرت اینشتین (1)
زندگی نامه آلبرت اینشتین (2)
زندگی نامه آلبرت اینشتین (3)
زندگی نامه آلبرت اینشتین (4)

منبع: کلوب

سرزمین تیزهوش‌ها

مرجع آموزشی همه‌ی دانش آموزان باهوش سرزمینمان، ایران

برای تبلیغات در سایت تیزلند کلیک کنید

عضویت در کانال تلگرام


. . . . . . . . . . . . .

خلاصه داستان زندگی انیشتین


«آلبرت انیشتین» در چهاردهم مارس 1879 در شهر «اولم» واقع در ناحیه «ورتمبرگ» آلمان متولد شد. وقتی که آلبرت یک ساله بود، خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردیدند. پدر آلبرت، هرمان انیشتین، کارخانه کوچکی برای تولید محصولات الکتروشیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود، از آن بهره برداری می کرد. وی از لحاظ عقاید سیاسی با حکومت پروسی ها مخالفت داشت، اما امپراتوری جدید آلمان را ستایش می کرد و صدر اعظم آن « بیسمارک » و ژنرال « مولتکه » و امپراتور پیر یعنی « ویلهم اول» را مورد تجلیل قرار می داد. مادر انیشتین که پائولین کوخ نام داشت، بیش از پدر زندگی را جدی می گرفت و از احساسات هنرمندانه ای برخوردار بود.

آلبرت کوچولو به هیچ عنوان کودک اعجوبه ای نبود و حتی مدت زیادی طول کشید تا سخن گفتن را بیاموزد؛ بطوریکه پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد، ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی کودکان را دوست نداشت. تحصیلات ابتدائی خود را طبق تعالیم کاتولیک گذراند و از آن لذت فراوان برد و حتی در دروسی که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت، چنان قوی شد که توانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سوالهای معلم جواب دهند، به آنها کمک کند. انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه « لوئیت پول» وارد شد. 

ذوق هنری

ذوق هنری انیشتین چنان بود که وقتی در سن پنج سالگی، پدرش قطب نمایی جیبی را به او نشان داد، خاصیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی تاثیر عمیقی بر وی گذاشت. زمانی که انیشتین پانزده ساله بود، حادثه ای اتفاق افتاد که جریان زندگی او را به سمت جدیدی سوق داد. پدر او در کار تجارت با مشکلاتی مواجه شد و صلاح را در آن دید تا کارخانه خود را در مونیخ بفروشد و جای دیگری را برای کسب و کار خود ترتیب دهد. از آن جا که وی خوش بین و علاقمند به کسب لذت بود، تصمیم گرفت به کشوری مهاجرت کند که زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور، ایتالیا را انتخاب کرد و در شهر میلان موسسه مشابهی را ایجاد نمود. هنگامیکه وارد شهر میلان شدند، آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعیت کشور آلمان را ترک گوید، اما آقای هرمان به وی تذکر داد که این کار زشت و نابهنجار است.

دوران دانشجویی

در این دوران، مشهورترین موسسه فنی در اروپای مرکزی به استثنای آلمان، مدرسه دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بود. آلبرت در امتحان ورودی این موسسه شرکت کرد، ولی بخاطر اینکه درعلوم طبیعی اطلاعات وسیعی نداشت، پذیرفته نشد. با این حال، مدیر دارالفنون زوریخ تحت تاثیر اطلاعات وسیع او راجع به ریاضیات واقع شد و از وی درخواست کرد تا دیپلم متوسطه ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است، در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک « آرائو » که با روش جدیدی اداره می شد، معرفی کرد. وی بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور، دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه، بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با این که درس های فیزیک دارالفنون از هیچ گونه عمق فکری برخوردار نبود، اما حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد تا آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از قبیل بولترمان، ماکسول و هوتز را با حرص عجیبی مطالعه کند. آلبرت درست در اواخر قرن 19، تحصیلات خود را به اتمام رساند و با مساله مهم کسب شغل مواجه گردید. از آنجا که نتوانست مقام تدریس در مدرسه پلی تکنیک را بدست آورد، تنها راه باقی مانده این بود که چنین شغل و مقامی را در یک مدرسه متوسطه جستجو کند.

در سال 1910 ، آلبرت بیست و یک سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. وی داوطلب شغل معلمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از کار خود راضی بود؛ چرا که می توانست به پرورش جوانان بپردازد، اما بزودی متوجه شد که معلمان دیگر نیکی را از او ضایع و فاسد می کنند و این شغل را ترک کرد. بعد از مدتی، در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر« برن» انتقال یافت. کمی بعد از انتقال به شهر برن، با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه پلی تکنیک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتی بسیار جالب به نظر می رسید. او وظیفه داشت، اختراعاتی را که به دفتر مذبور می آوردند، مورد آزمایش اولیه قرار دهد. شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی مانند، بتواند نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را به سرعت درک و استخراج کند؛ چرا که انیشتین به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت درصدد بود تا میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.

در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشکده بوسیله امپراتور اتریش انجام می گرفت که معمولاً حق انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ واگذار می کرد. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب، قبل از همه، برعهده فیزیکدانی به نام « آنتون لامپا » بود و او برای انتخاب استاد، دو نفر را مد نظر داشت که یکی از آنها « کوستاویائومان» و دیگری « انیشتین» بود. یائومان این پیشنهاد را رد کرد و انیشتین پس از کش و قوس های فراوان، این مقام را پذیرفت. دو ویژگی انیشتشن موجب شد که استاد زبردستی گردد : نخست اینکه، علاقه فراوانی داشت تا برای عده بیشتری از همنوعان خود و بخصوص کسانی که در حول و حوش او می زیستند، مفید باشد. ویژگی دوم، یعنی ذوق هنریش، وی را وا می داشت که افکار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتب سازد. از سوی دیگر، روش تنظیم آنها به نحوی بود که چه خود او و چه مستمعان از نظر جهان شناسی نیز لذت ببرند.

عزیمت از پراگ

انیشتین در مدتی که در پراگ تدریس می کرد، نه تنها نظریه جدید خود را بنا نهاد، بلکه با شدت بیشتری، نظریه خود درباره کوآنتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل، انیشتین به دانشگاه پراگ اطلاع داد که در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 این دانشگاه را ترک خواهد کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از پراگ، سر و صدای زیادی را در این شهر بوجود آورد. در سر مقاله بزرگترین روزنامه آلمانی شهر پراگ نوشته شد :

« نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد ». انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912در سمت استاد مدرسه پلی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد. شهرت انیشتین تا بدانجا رسیده بود که بسیاری از موسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی بعنوان عضو وابسته با موسسه ایشان در ارتباط باشد. مقامات رسمی آلمان، سالها کوشش می کردند که شهر برلن نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی، بلکه در عین حال کانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد؛ بهمین جهت از انیشتین دعوت بعمل آوردند. انیشتین مدت کمی بعد از ورود به برلن، از همسر خویش هیلوا که از جنبه های مختلف با او توافق نداشت، جدا گردید. هنگامیکه به عضویت آکادمی پادشاهی انتخاب شد، سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن تر بودند، بیش از حد جوان می نمود.

فعالیت اصلی انیشتین در برلن این بود که با همکاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیک، درباره کارهای علمی مصاحبه و مذاکره نموده و آنها را در تهیه برنامه علمی راهنمایی کند. هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود که در ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد. در طی جنگ جهانی اول ، روزنامه های برلن همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان سخن می گفتند. در عین حال، انیشتین در منزل خود با دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا کرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت؛ با این حال، انیشتین با او ازدواج کرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی که در نتیجه آن بر دنیای علم تحصیل گردید، مانع از آن نشد که انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تکمیل نظریه ثقل خویش بپردازد و با پیمودن راه تفکری که در پراگ و زوریخ در پیش گرفته بود، در سال 1916 توانست نظریه ای برای ثقل ارائه دهد. وی جاذبه عمومی را بنا نهاد که به کلی مستقل از نظریه های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت کامل بود.

اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تایید و توجه دانشمندانی واقع گردید که دارای قدرت خلاق علمی بودند. تایید تجربی نظریه انیشتین، توجه عموم مردم را نیز به شدت جلب کرده بود. از این پس، دیگر انیشتین مردی نبود که فقط مورد توجه دانشمندان باشد. به زودی، او نیز همچون زمامداران مشهور ممالک ، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر، شهرت عام بدست آورد.

مسافرتهای انیشتین

تبلیغات مخالف و حملاتی که علیه انیشتین می شد، موجب گردید که در تمام ممالک جهان و در همه طبقات اجتماعی، توجه عموم مردم به سوی تئوریهای او جلب شود. در این زمان، انیشتین ابتدا به هلند و سپس به کشورهای چکسلواکی، اسپانیا، فرانسه، روسیه، اتریش، انگلیس، آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر سفر کرد. اما نکته قابل توجه این است که وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورک رسیدند، با استقبال شدید و تظاهرات پرشوری مواجه شدند که به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یکی از دانشمندان رخ نداده بود .

انیشتین به آسیا و کشورهای چین، ژاپن و فلسطین سفر کرد و این خاتمه سفرهای او بود. وی درسال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اکناف جهان، بار دیگر در برلن مستقر گردید. حملات همچنان بر علیه او ادامه داشت و نظریات او را بعنوان بیان افکار قوم یهود و به سوی فاشیسم می دانستند. از این رو، انیشتین به شهر پرینستون در آمریکا رفت. در سال 1936 همسرش الزا از دنیا رفت و خواهر انیشتین که در فلورانس بود، به شهر پرینستون نزد برادرش آمد. در همین دوران، انیشتین تابعیت کشور آمریکا را پذیرفت. وی در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی، مقام استادی موسسه مطالعات عالی پرینستون را ترک کرد، ولی این تغییر سمت رسمی، تغییری در روش زندگی و کار او به وجود نیاورد. او کماکان در پرینستون بسر می برد و در موسسه مذبور به تحقیقات خود ادامه می داد.

آخرین سالهای زندگی انیشتین

دوران تحقیق در شهر پرینستون آمیخته با اضطراب بود. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود؛ لیکن این دوره ده ساله، درست مصادف با عهد بمب اتمی بوده و بشریت، تمرین و آموزش خود را در این زمینه آغاز نمود. بنابراین، مساله واقعی که برای او مطرح شد، موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود.

سرانجام در روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم ، پیغمبر صلح و حامی محنت دیدگان جهان، مردی که احتمالا همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرینستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی، تفکر و مبارزه دست کشید و درگذشت.

در پایان به اظهار نظر برخی از مشاهیر درباره انیشتین می پردازیم :

«پیشرفتی که انیشتین درباره طبیعت، نصیب معرفت ما کرد، از قدرت جهان امروز خارج است. فقط نسل های آینده مفهوم واقعی آن را درک خواهند کرد». «دکتر هارولددوز، رئیس دانشگاه پرینستون در آمریکا ».

«وی دانشمند بزرگ این عصر و به واقع یکی از جویندگان عدالت و راستی بود که هرگز با نادرستی و ظلم مصالحه نکرد».« جواهر لعل نهرو، نخست وزیر هند».

کلمات کلیدی مطلب : مقالات | مشاهیر و شخصیت ها | مقالات علمی و آموزشی

منبع:

پرتو آگاهی

تصور اینکه انسان فقط با توان ذهنی و IQ قابل مقایسه است و امکان پیشرفتی هم برای او در این زمینه وجود ندارد توسط تئوری هوشهای چندگانه آقای گاردنر از میان رفت!

برنامه مطالعاتی ویژه دانش آموزان که توسط مهندس جلال سلیمی مشاور برتر مدارس تدوین شده است در سایت میم قابل دسترس است.

در دنیای امروز با توجه به هجوم ابزارهای الکترونیکی موضوع تمرکز حین یادگیری و مطالعه هر روز جدی تر می شود.

نظرات شما بسیار ارزشمند هستند. به دیگران کمک کنید تا بیشتر بدانند. نظرات شما توسط کارشناسان بررسی، تایید و پاسخ داده می شوند. اگر ایمیلتان را وارد کنید، پاسخ کارشناسان برای شما ایمیل می شود.

همین حالا عضو شوید!

قبلاً عضو بوده‌اید؟ وارد شوید!

تهران ، میدان فاطمی ، ابتدای شهید گمنام ، خیابان جهانمهر ،
کوچه دوم الف ، پلاک سه ممیز یک

تلفن : 17-88996316

پیام رسان : 0903 100 2046

سامانه پیامک : 5000 123 123

در شبکه های اجتماعی دنبالمان کنید:

خلاصه داستان زندگی انیشتین

کلیه حقوق این سایت متعلق به تیزلند می باشد. Copyright © 2015 – 2019 tizland.ir

طراحی قالب سایت : مبناتک هیوا


زندگی و آموزش 

همچنین نگاه کنید به: خانواده انیشتین 

یک پسر جوان با موهای کوتاه و صورت گرد، پوشیدن یقه سفید و تعظیم بزرگ، با جلیقه، کت، دامن و چکمه. او با تکیه بر یک صندلی مزین. 

اینشتین در سن 3 در سال 1882 

خلاصه داستان زندگی انیشتین

عکس استودیو یک پسر نشسته در حالت آرام و با پوشیدن کت و شلوار، در مقابل یک پس زمینه از مناظر را مطرح کرد. 

آلبرت اینشتین در سال 1893 (سن 14 سالگی) 

گواهی دخول یا نام نویسی انیشتین در سن 17. عنوان خوانده شده “کمیته آموزش و پرورش از کانتون از تیم Aargau.” نمرات او در آلمان 5، فرانسوی 3، ایتالیایی 5، تاریخ 6، جغرافیا 4، جبر 6، هندسه 6، هندسه توصیفی 6، ​​فیزیک 6، شیمی 5، تاریخ طبیعی 5، هنر طراحی و نقاشی 4، نقشه فنی 4. نمرات 6 = عالی، 5 = خوب، 4 = کافی، 3 = فقیر، 2 = بسیار ضعیف، 1 = غیر قابل استفاده. 

گواهی دخول یا نام نویسی انیشتین در سن 17 سالگی، نشان دادن نمرات نهایی خود را از مدرسه استانی Argovian (aargauische Kantonsschule، در مقیاس 1-6، با 6 بهترین بودن علامت) 

 

انیشتین یهودیان غیر اشکنازی ناظر بودند. آلبرت یک مدرسه ابتدایی کاتولیک از سن 5 به مدت سه سال حضور داشتند. در سن 8، او را به Luitpold سالن تربیت بدنی (در حال حاضر به عنوان آلبرت اینشتین سالن تربیت بدنی شناخته می شود)، که در آن او دریافت آموزش و پرورش مدارس ابتدایی و متوسطه و پیشرفته تا زمانی که آلمان هفت سال بعد به سمت چپ منتقل شده است. [12] بر خلاف پیشنهادات محبوب است که او تا به حال با مشکلات اوایل سخنرانی تلاش، آلبرت انیشتین آرشیو نشان می دهد او در اولین مدرسه ای که او حضور داشتند سرآمد [13] او راست دست. [13] [14] به نظر می رسد هیچ مدرکی برای این باور رایج گسترده وجود دارد [15] که او چپ دست بود. 

 

پدر او یک بار او را به یک قطب نمای جیبی نشان داد. اینشتین متوجه شدم که باید چیزی وجود داشته باشد و باعث سوزن به حرکت، با وجود آشکار “فضای خالی”. [16] همانطور که او بزرگ شد، اینشتین مدل ها و دستگاه های مکانیکی برای تفریح ​​ساخته شده است و شروع به نشان دادن استعداد برای ریاضیات. [11] هنگامی که انیشتین 10 ساله حداکثر تلمود (که بعدا به حداکثر Talmey تغییر)، یک دانشجوی پزشکی یهودی فقیر از لهستان بود، به خانواده اینشتین توسط برادرش معرفی شد. در طول هفته و در طول پنج سال بعد، او به پسر کتاب محبوب در علم، متون ریاضی و فلسفه. این شامل نقد کانت از عقل ​​محض، و عناصر اقلیدس (که انیشتین به نام “کتاب مقدس هندسه کوچک”). [17] [18] [FN 1] 

 

در سال 1894، شرکت پدرش شکست خورد: جریان مستقیم (DC) جنگ جریان ها به جریان متناوب (AC) از دست داد. در جستجوی کسب و کار، خانواده اینشتین به ایتالیا نقل مکان کرد، برای اولین بار به میلان و پس از آن، چند ماه بعد، به پاویا. هنگامی که خانواده به پاویا نقل مکان کرد، انیشتین ماند در مونیخ به پایان مطالعات خود را در سالن تربیت بدنی Luitpold. پدر او در نظر گرفته شده برای او را به دنبال مهندسی برق، اما اینشتین با مقامات درگیر شدند و رژیم و آموزش روش مدرسه ممنوع است. او بعدها نوشت که روح یادگیری و اندیشه خلاق در یادگیری دقیق صدای موج از دست داده بودند. در پایان دسامبر سال 1894، او به ایتالیا سفر برای پیوستن به خانواده اش در پاویا، متقاعد کردن مدرسه به او اجازه دهید با استفاده از توجه داشته باشید به دکتر بروید. [20] آن را در طول زمان خود را در ایتالیا که او مقاله کوتاهی با عنوان نوشت “در بررسی وضعیت اتر در یک میدان مغناطیسی.” [21] [22] 

 

در سال 1895، در سن 16 سالگی، انیشتین امتحانات ورودی برای پلی تکنیک فدرال سوئیس در زوریخ (بعد Eidgenössische هوخشوله Technische ETH) نشسته است. او موفق به رسیدن به استاندارد مورد نیاز در بخش عمومی بررسی، [23] اما نمرات استثنایی فیزیک و ریاضیات به دست آمده. [24] در مشاوره از مدیر مدرسه از پلی تکنیک، او مدرسه استانی Argovian (سالن ورزشی) در حضور Aarau، سوئیس، در 1895-1896 برای تکمیل تحصیلات متوسطه خود را. در حالی که تسلیم با خانواده استاد JOST Winteler، او در عشق با دختر Winteler است، ماری سقوط کرد. (خواهر آلبرت ماجا بعد پسر Wintelers ‘پل ازدواج کرد.) [25] در ژانویه 1896، با تایید پدرش، او را کنار گذاشته شهروندی خود را در پادشاهی آلمان وورتمبرگ برای اجتناب از خدمت نظامی است. [26] در سپتامبر سال 1896، به تصویب سوئیس Matura با نمرات عمدتا خوب است، از جمله یک درجه بالا از 6 در فیزیک و ریاضی افراد، در مقیاس 1-6، [27] و، هر چند تنها 17، در چهار سال برنامه دیپلم ریاضیات و فیزیک تدریس در زوریخ ثبت نام پلی تکنیک. ماری Winteler برای تدریس به Olsberg، سوئیس نقل مکان کرد. 

 

همسر آینده انیشتین، Mileva Marić، همچنین در پلی تکنیک ثبت نام در همان سال، تنها زن از میان شش تن از دانشجویان در ریاضیات و فیزیک بخش از دوره آموزشی دیپلم. در طول چند سال آینده، انیشتین و Marić در دوستی را به عشق توسعه یافته، و آنها کتاب خوانده شده با هم در فیزیک فوق برنامه است که در آن اینشتین در حال افزایش علاقه. در سال 1900، اینشتین دیپلم آموزش زوریخ پلی تکنیک اهدا شد، اما Marić آزمایش با یک درجه پایین در جزء ریاضیات، نظریه توابع شکست خورده است. [28] ادعا می کند که Marić با اینشتین در جشن 1905 مقالات خود را همکاری، [29 وجود دارد ] [30] اما مورخان فیزیک که این موضوع را مطالعه کرده اند هیچ مدرکی وجود ندارد که او ساخته شده هر سهم اساسی پیدا کنید. [31] [32] [33] [34] 

 

ازدواج و فرزندان 

سر و شانه ها از یک جوان، مرد moustached با تیره، مو فرفری با پوشیدن کت و شلوار شطرنجی و جلیقه، پیراهن راه راه و یک کراوات تیره به گلوله بست. 

آلبرت اینشتین در سال 1904 

با کشف و انتشار در سال 1987 از مکاتبات اولیه بین اینشتین و Marić معلوم شد که آنها یک دختر آنها “Lieserl” در نامه خود به نام، در اوایل سال 1902 در نووی ساد به دنیا که در آن Marić با پدر و مادر خود را به ماندن بود. Marić بدون کودک، که نام واقعی و سرنوشت نامعلوم است به سوئیس بازگشت. انیشتین احتمالا هرگز دختر خود را دید، و محتویات یک نامه او در ماه سپتامبر 1903 تا Marić نوشت نشان می دهد که او یا به تصویب رسید و یا از تب مخملک در مراحل ابتدایی درگذشت. [35] [36] 

 

اینشتین، به دنبال آرامش و برگزاری یک لوله، در کنار لبخند، خوب لباس پوشیدن و السا که کلاه به سر دارد و خز بسته بندی فانتزی. او به دنبال او. 

السا اینشتین با همسرش 

انیشتین و Marić ازدواج در ژانویه 1903. در ماه مه سال 1904، اولین فرزند زن و شوهر، هانس آلبرت اینشتین، در برن، سوئیس متولد شد. پسر دوم آنها، ادوارد، در زوریخ در ماه جولای 1910. متولد شد در سال 1914، اینشتین نقل مکان کرد و به برلین، در حالی که همسر خود را در زوریخ با فرزندان خود باقی مانده است. آنها در 14 فوریه سال 1919 طلاق گرفته، با از هم جدا به مدت پنج سال زندگی می کردند. 

 

انیشتین السا Löwenthal ازدواج در تاریخ 2 ژوئن سال 1919، پس از ارتباط با او از سال 1912. به حال او اولین پسر عموی خود را مادری و پسر عموی دوم خود را پدری بود. در سال 1933، آنها را به ایالات متحده مهاجرت کرد. در سال 1935، السا اینشتین با مشکلات قلبی و کلیوی تشخیص داده شد و در دسامبر سال 1936. درگذشت [37] 

 

دفتر ثبت اختراع 

سه مرد جوان در لباس با یقه سفید بالا و پاپیون، نشسته. 

از راست به چپ: کنراد Habicht، موریس Solovine و انیشتین، که آکادمی المپیا تاسیس 

پس از فارغ التحصیلی، انیشتین تقریبا دو سال نا امید کننده را صرف جستجو برای تدریس. او تابعیت سوئیس در فوریه 1901 به دست آورد، [38] اما به دلایل پزشکی به خدمت نیست. با کمک پدر مارسل گراسمن در انیشتین کار در برن در اداره فدرال برای مالکیت معنوی، دفتر ثبت اختراع امن، [39] به عنوان یک دستیار آزمونگر. [40] او مورد بررسی برنامه های ثبت اختراع برای انواع دستگاه های از جمله یک جور شن و ماشین تحریر الکترومکانیکی. [41] در سال 1903، سمت انیشتین در اداره ثبت اختراعات سوئیس دائمی تبدیل شد، اگر چه او برای ارتقا نادیده شد تا زمانی که “به طور کامل در فنآوری ماشین مهارت”. [42] 

خلاصه داستان زندگی انیشتین

 

بخش عمده ای از کار خود را در دفتر ثبت اختراع مربوط به سوال در مورد انتقال سیگنال های الکتریکی و هماهنگ سازی انرژی مکانیکی از زمان، دو مشکل فنی است که نشان می دهد تا آشکارا در آزمایش های فکر که در نهایت انیشتین به نتیجه گیری رادیکال خود را در مورد ماهیت نور و رهبری ارتباط اساسی بین زمان و مکان. [43] 

 

با چند نفر از دوستان او در برن ملاقات کرده بود، انیشتین یک گروه بحث کوچک، خود به تمسخر به نام “المپیا آکادمی”، که به طور منظم ملاقات برای بحث در مورد علم و فلسفه آغاز شده است. خوانش آنها شامل آثار هنری پوانکاره، ارنست ماخ، و دیوید هیوم، که تحت تاثیر نگرش علمی و فلسفی خود را. 

 

حرفه ای علمی 

 

رسمی 1921 پرتره انیشتین پس از دریافت جایزه نوبل فیزیک 

در سال 1900، مقاله خود را “استرالیا Folgerungen دن Capillaritätserscheinungen” (“نتیجه گیری از قوه شعریه پدیده”) در Annalen علامه معتبر فیزیک منتشر شد. [44] [45] در 30 آوریل سال 1905، اینشتین تکمیل پایان نامه خود را، با آلفرد کلاینر، استاد فیزیک تجربی، به عنوان مشاور طرفدار forma. در نتیجه، اینشتین دکترا از دانشگاه زوریخ “A بررسی جدید از ابعاد مولکولی.” اهدا شد، با پایان نامه خود تحت عنوان، [46] [47] در همان سال، است که به نام شده است mirabilis آنوس انیشتین (معجزه سال) ، او به چاپ چهار مقاله پیشگامانه، در اثر فوتوالکتریک، حرکت براونی، نسبیت خاص و هم ارزی جرم و انرژی، که قرار بود او را به اطلاع از جهان دانشگاهی به ارمغان بیاورد. 

 

سال 1908، او به عنوان یک دانشمند برجسته به رسمیت شناخته شد و مدرس دانشگاه، در دانشگاه برن منصوب شد. در سال بعد، پس از سخنرانی در الکترودینامیک و اصل نسبیت در دانشگاه زوریخ، آلفرد کلاینر او را به دانشکده برای استادی به تازگی ایجاد شده در فیزیک نظری توصیه می شود. انیشتین استاد در 1909. منصوب شد [48] 

 

انیشتین یک استاد کامل در دانشگاه چارلز فردیناند در پراگ در سال 1911 تبدیل شد، اما تا سال 1914 که استاد فیزیک نظری در ETH در زوریخ، جایی که او تدریس مکانیک تحلیلی و ترمودینامیک بود به مادر آلما خود را در زوریخ در 1912. از سال 1912 بازگشت. او همچنین مکانیک محیطهای پیوسته، تئوری مولکولی گرما، و مشکل گرانش، که در آن او با ریاضیدان مارسل گراسمن مشغول به کار مطالعه قرار گرفت. [49] 

 

در سال 1914، او به امپراتوری آلمان پس از مدیر موسسه قیصر ویلهلم برای فیزیک (1914-1932) منصوب بازگشت [50] و استاد در دانشگاه هومبولت برلین، اما فارغ از بسیاری از تعهدات آموزش. او به زودی عضو آکادمی علوم پروس درآمد، و در سال 1916 رئيس جمهور از انجمن فیزیک آلمان (1916-1918) منصوب شد. [51] [52] 

 

بر اساس محاسبات انیشتین ساخته شده در سال 1911، در مورد نظریه جدید نسبیت عام، نور از یک ستاره می شود توسط گرانش خورشید خم. در سال 1919 که پیش بینی شده توسط سر آرتور Eddington. در طول خورشید گرفتگی از مه 29 1919. این مشاهدات در رسانه های بین المللی منتشر شده است تایید شد، و جهان اینشتین مشهور است. در 7 نوامبر سال 1919، روزنامه بریتانیایی پیشرو در بار چاپ تیتر درشت که عنوان خوانده شده: “انقلاب در علم – تئوری جدید جهان – ایده های نیوتنی سرنگون” [53] 

 

در سال 1921، اینشتین جایزه نوبل فیزیک برای توضیح خود را از اثر فوتوالکتریک اهدا شد، به عنوان نسبیت هنوز هم تا حدودی بحث برانگیز در نظر گرفته شد. او همچنین مدال Copley از انجمن سلطنتی در سال 1925. دریافت [2] 

 

سفر خارج از کشور، 1921-1922 

 

اینشتین در نیویورک، سال 1921، اولین سفر خود به ایالات متحده آمریکا 

اینشتین در شهر نیویورک برای اولین بار در تاریخ 2 آوریل سال 1921، که در آن او را دریافت استقبال رسمی شهردار جان فرانسیس Hylan، و پس از سه هفته از سخنرانی و پذیرایی بازدید کردند. او در ادامه به ارائه چند سخنرانی در دانشگاه کلمبیا و دانشگاه پرینستون، و در واشنگتن او نمایندگان آکادمی ملی علوم در بازدید از کاخ سفید همراه است. در بازگشت به اروپا او مهمان سیاستمدار بریتانیایی و فیلسوف وایکانت هالدین در لندن، جایی که او با چندین شخصیت علمی، فکری و سیاسی مشهور، و یک سخنرانی در کالج کینگ تحویل داده بود. [54] 

 

او همچنین در ماه جولای سال 1921 منتشر مقاله، “برداشت اول من از ایالات متحده آمریکا،”، که در آن او سعی کرد به طور خلاصه به شرح برخی از ویژگی های آمریکایی، آنجا که الکسیس دو توکویل انجام داد، که برداشت خود را در دموکراسی در امریکا منتشر شده (1835) [55] برای برخی از مشاهدات خود، انیشتین به وضوح شگفت زده شد: “. چه برخورد بازدید کننده شادی، نگرش مثبت به زندگی آمریکایی دوستانه،، خوش بینانه، و بدون حسادت اعتماد به نفس است” [56] : 20 

 

در سال 1922، این سفر او را به آسیا و بعد از آن به فلسطین در زمان، به عنوان بخشی از یک سفر تفریحی شش ماهه و تور سخنرانی، به عنوان او سنگاپور، سیلان و ژاپن، جایی که او مجموعه ای از سخنرانی به هزاران نفر از ژاپنی به بازدید کردند. پس از اولین سخنرانی های عمومی، او را ملاقات امپراتور و ملکه در کاخ سلطنتی، که در آن هزاران نفر آمد به تماشا. در نامه ای به پسر او، انیشتین تصور خود را از ژاپن به عنوان متوسط​​، هوشمند، با ملاحظه بودن، و داشتن یک احساس واقعی برای هنر شرح داده شده [57]:. 307 [57]: 308 

 

در سفر بازگشت، او فلسطین به مدت 12 روز در چه تنها سفر خود به این منطقه سفر کرده بود. انیشتین استقبال شد اگر او به عنوان رئیس دولت، و نه یک فیزیکدان، که شامل یک سلام توپ هنگام ورود به خانه از کمیساریای عالی بریتانیا، سر هربرت ساموئل بود. در طول یک پذیرش، ساختمان توسط افرادی که می خواستم ببینم و به او گوش مورد حمله قرار گرفت. در بحث انیشتین به مخاطب، او ابراز شادی که مردم یهودی شروع به عنوان یک نیروی در جهان به رسمیت شناخته شود [58]: 308 

 

سفر به ایالات متحده، 1930-1931 

در دسامبر سال 1930، اینشتین امریکا برای بار دوم بازدید، در اصل به عنوان یک بازدید کاری دو ماه به عنوان یک محقق در موسسه فناوری کالیفرنیا در نظر گرفته شده. پس از توجه ملی او در اولین سفر خود به ایالات متحده دریافت کرد، و تنظیم کنندگان خود را با هدف محافظت از حریم خصوصی خود را. اگر چه در تلگرام و دعوت نامه برای دریافت جوایز یا صحبت علنی غرق، او همه آنها را کاهش یافته است [58]: 368 

 

چارلی چاپلین و اینشتین در برتر برای تلفن های موبایل از روشنایی های شهر، ژانویه 1931 

پس از ورود به شهر نیویورک، اینشتین را به مکان های مختلف و حوادث، از جمله چینی، ناهار با سردبیران نیویورک تایمز، و عملکرد کارمن در اپرای متروپولیتن، که در آن او با مخاطبان در هنگام ورود او تشویق شد گرفته شده است . کشیش در جدید 370 هری امرسون Fosdick،: در روز بعد از آن، کلید به شهرستان توسط شهردار جیمی واکر داده شد و رئيس جمهور از دانشگاه کلمبیا، که انیشتین به عنوان شرح داده شده ملاقات کرد [58] “پادشاه حاکم از ذهن است.” کلیسای ریورساید نیویورک، به اینشتین یک تور از کلیسا و او یک مجسمه تمام سایز کلیسا ساخته شده از اینشتین نشان داد، ایستاده در ورودی [58]:. 370 همچنین در طول اقامت خود در نیویورک، او پیوست رو از 15،000 نفر . در مدیسون میدان باغ در جشن هانوکا [58]: 370 

 

انیشتین بعدی به کالیفرنیا سفر جایی که او با رئيس جمهور دانشگاه صنعتی کالیفرنیا و برنده جایزه صلح نوبل، رابرت A. Millikan. دوستی او با Millikan “بی دست و پا” بود، به عنوان Millikan “میل شدید برای نظامی گری وطن پرست بود،” که در آن اینشتین صلح طلب برجسته بود [58]:. 373 در طول یک آدرس به دانش آموزان دانشگاه صنعتی کالیفرنیا است، انیشتین اشاره کرد که علم اغلب تمایل به آسیب تر بود . از خوب [58]: 374 

 

این تنفر از جنگ نیز به رهبری انیشتین به دوست نویسنده اپتون سینکلر و ستاره فیلم چارلی چاپلین، هر دو برای صلح اشاره کرد. کارل Laemmle، سر از استودیو یونیورسال، به اینشتین یک تور از استودیو او و او را به چاپلین معرفی شده است. آنها رابطه دوستانه فوری با چاپلین دعوت از انیشتین و همسر او، الزا، به خانه اش برای صرف شام داشت. چاپلین گفت: شخصیت ظاهری انیشتین، آرام و ملایم، به نظر می رسید برای پنهان “خلق و خو بسیار احساسی” که از آن آمده بود او را [59] “انرژی فکری فوق العاده.”: 320 

 

چاپلین نیز به یاد السا گفتن او در مورد زمان انیشتین تصور نظریهی نسبیت. در طول صبحانه یک روز صبح، او در فکر از دست داده و مواد غذایی خود را نادیده گرفته به نظر می رسید. او از او خواسته اگر چیزی او را آزار می شد. او در پیانو خود نشست و شروع به بازی. او ادامه داد: بازی و نوشتن یادداشت به مدت نیم ساعت، پس از آن به طبقه بالا رفت و به مطالعه خود، جایی که او به مدت دو هفته باقی مانده است، با السا آوردن مواد غذایی خود را. در پایان از دو هفته او به طبقه پایین با دو ورق کاغذ تحمل نظریه خود آمد [59]: 320 

 

فیلم چاپلین، روشنایی های شهر، به نخست وزیر چند روز بعد در هالیوود بود و چاپلین اینشتین و السا دعوت او را به عنوان مهمانان ویژه خود را، توسط آیزاکسون به عنوان شرح داده شده پیوستن به “یکی از صحنه های به یاد ماندنی ترین در عصر جدید از مشهور.” انیشتین و چاپلین با هم وارد شدند، در کراوات سیاه و سفید، با السا پیوستن به آنها را، “بشاش.” مخاطبان تحسین به عنوان آنها وارد تئاتر [58]: 374 چاپلین انیشتین در خانه اش در سفر بعد به برلین سفر کرده بود، و به یاد می آورد “متوسط ​​کمی مسطح” او و پیانو که در آن او به نوشتن نظریه خود را آغاز کرده بود. چاپلین این باورند که آن را “احتمالا به عنوان جرقه زنی چوب توسط نازی ها استفاده می شود.” [59]: 322 

 

مهاجرت به ایالات متحده در سال 1933 

 

کاریکاتور انیشتین، که تا به “پاسیفیسم” بال خود را ریخته، ایستاده در کنار ستون برچسب “صلح جهانی.” او نورد تا آستین خود را و برگزاری یک شمشیر با عنوان “آمادگی” (چارلز R. Macauley، ج 1933). 

در فوریه 1933 در حالی که در سفر به ایالات متحده، اینشتین می دانست که او نمی تواند به بازگشت به آلمان با به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان، صدر اعظم جدید، آدولف هیتلر. [60] [61] 

 

در حالی که در دانشگاه های آمریکا در اوایل سال 1933، او سوم خود را دو ماه از دیدن استادی در موسسه فناوری کالیفرنیا در پاسادنا عهده گرفت. او و همسرش السا به بلژیک با کشتی مارس بازگشت، و در طول سفر آنها متوجه شدند که کلبه خود را توسط نازی ها مورد حمله قرار گرفت و قایق بادبانی شخصی خود را ضبط کردند. پس از فرود در آنتورپ در 28 مارس، او بلافاصله به کنسولگری آلمان رفت و تبدیل در پاسپورت خود، به طور رسمی انکار تابعیت آلمانی اش را. [58] چند سال بعد، نازی ها قایق خود را به فروش می رسد و کلبه خود را به یک اردوگاه جوانان آریایی تبدیل شده است. [62] 

 

وضعیت پناهندگان 

در آوریل 1933، او همچنین کشف کرد که دولت جدید آلمان قوانین یهودیان محرومیت از برگزاری موقعیت های رسمی، از جمله تدریس در دانشگاه را گذرانده بودند. [58] تاریخ جرالد هولتون توضیح می دهد چگونه با “عملا هیچ اعتراضی قابل شنیدن توسط همکاران خود مطرح شده،” هزاران نفر از دانشمندان یهودی به طور ناگهانی مجبور به تسلیم موقعیت های دانشگاه خود و نام خود را از رول از موسسات جایی که آنها به کار گرفته شده بود خارج شدند. [56] 

 

یک ماه بعد، آثار انیشتین در میان کسانی که توسط سوزاندن کتاب نازی با وزیر تبلیغات نازی ها، یوزف گوبلز، اعلام، بود، “روشنفکری یهودی مرده است”. [58] یکی از مجله آلمانی او را در لیست دشمنان رژیم آلمان با عبارت شامل ، “هنوز به دار آویخته نشده است”، ارائه فضل $ 5،000 در سر خود را. [58] [63] در نامه های بعدی به فیزیکدان و دوستان، ماکس بورن، که در حال حاضر از آلمان به انگلستان مهاجرت کرده بودند، اینشتین نوشت: “… من باید اعتراف که درجه بی رحمی و بزدلی خود را به عنوان چیزی از تعجب برانگیز بود. انفجار خود به خود عاطفی “توسط کسانی که” اجتناب روشنگری محبوب “[58] بعد از رفتن به آمریکا، او سوختاندن کتاب به عنوان”، “و” بیش از هر چیز دیگری در جهان، ترس از نفوذ مردان از استقلال فکری “[64]: 197 

 

 

انیشتین احاطه شده توسط الیور قفسه-Lampson (نشسته) و دستیاران اختصاص یافته به محافظت از او 

انیشتین در حال حاضر بدون خانه دائمی، مطمئن نیستید که در آن او زندگی و کار، و به همان اندازه در مورد سرنوشت دانشمندان بی شمار دیگر هنوز هم در آلمان نگران است. او یک خانه اجاره ای در بلژیک که در آن او را برای چند ماه زندگی می کردند. در اواخر جولای سال 1933، او به انگلستان برای حدود شش هفته به دعوت شخصی افسر نیروی دریایی بریتانیا فرمانده الیور قفسه-Lampson، که دوستان با اینشتین در سال گذشته تبدیل شده بود رفت. برای محافظت از انیشتین، قفسه-Lampson مخفیانه به حال دو دستیار بر او تماشا در کلبه منزوی خود را در خارج از لندن، با مطبوعات انتشار یک عکس از آنها را حفاظت از انیشتین [58]: 422 

 

قفسه-Lampson اینشتین در زمان برای دیدار با وینستون چرچیل در خانه اش، و بعد از آن، آستن چمبرلین و نخست وزیر سابق لوید جرج [58]:. 419-420 انیشتین از آنها خواست تا برای کمک به دانشمندان یهودی از آلمان. مورخ انگلیسی مارتین گیلبرت اشاره می کند که چرچیل در پاسخ، بلافاصله، و فرستاده دوستان خود، فیزیکدان فردریک Lindemann به آلمان به دنبال دانشمندان یهودی و آنها را در دانشگاههای بریتانیا. [65] چرچیل بعد مشاهده کرد که به عنوان یک نتیجه از آلمان پس از رانده یهودیان، آنها کاهش “استانداردهای فنی،” خود را و فن آوری متفقین پیش از آنان قرار داده بود. [65] 

 

انیشتین بعد رهبران کشورهای دیگر، از جمله نخست وزیر ترکیه، عصمت İNÖNÜ، که او از سپتامبر 1933 نوشت: درخواست قرار دادن دانشمندان آلمانی یهودی بیکار تماس. به عنوان یک نتیجه از نامه انیشتین، دعوت یهود به ترکیه در نهایت بیش از بالغ بر “1000 افراد را نجات داد.” [66] 

 

قفسه-Lampson نیز لایحه را به مجلس ارائه به گسترش شهروندی بریتانیا به اینشتین، که در طی آن دوره انیشتین ساخته شده و تعدادی از ظاهر عمومی توصیف دم بحران در اروپا است. این لایحه موفق به قانون تبدیل شود، با این حال، و پس از آن انیشتین قبول پیشنهاد زودتر از موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون، در ایالات متحده، تبدیل شدن به یک محقق مقیم. [67] 

 

محقق مقیم در موسسه مطالعات پیشرفته 

 

پرتره در سال 1935 در پرینستون گرفته 

در اکتبر 1933 اینشتین به آمریکا بازگشت و موقعیت در موسسه مطالعات پیشرفته (در پرینستون، نیوجرسی) انجام گرفت تا، [67] [68] برای داشتن تبدیل به یک پناهگاه برای دانشمندان فرار آلمان نازی اشاره کرد. [69] در زمان، اکثر دانشگاه های آمریکا، از جمله دانشگاه هاروارد، پرینستون و ییل، حداقل یا بدون هیئت علمی یهودی و یا دانش آموزان، به عنوان یک نتیجه از سهمیه یهودی خود که تا اواخر 1940s به طول انجامید بود. [69] 

 

او هنوز مردد در آینده خود بود (او ارائه می دهد از دانشگاه های اروپا، از جمله آکسفورد به حال)، اما در سال 1935 او در تصمیم گیری به طور دائم در ایالات متحده باقی می ماند و درخواست برای شهروندی وارد شده است. [67] [70] 

 

وابستگی انیشتین با موسسه مطالعات پیشرفته را تا زمان مرگ خود در سال 1955. آخرین [71] او یکی از چهار بود اولین انتخاب (دو تا از دیگران جان فون نویمان و کورت گودل) در موسسه جدید، که در آن او بزودی دوستی نزدیک با گودل. دو بلند می کنند پیاده با هم کار خود را به بحث در مورد. Bruria کافمن، دستیار او، بعد یک فیزیکدان شد. در طی این مدت، انیشتین تلاش به منظور توسعه یک نظریه میدان واحد و برای رد تفسیر پذیرفته فیزیک کوانتوم، هر دو ناموفق. 

 

دانشمندان دیگر نیز به امریکا گریخت، از جمله برندگان جایزه نوبل و استاد فیزیک نظری. با بسیاری از دیگر دانشمندان یهودی در حال حاضر از شرایط و اوضاع مجبور به در امریکا زندگی می کنند، اغلب کار در کنار هم، اینشتین نوشت. “در تمام زندگی من من هرگز خود را چنین به عنوان ساعت یهودیان”. [58] 

 

جنگ جهانی دوم و پروژه منهتن 

در سال 1939، یک گروه از دانشمندان مجارستانی که شامل فیزیکدان مهاجر لئو Szilárd اقدام به هشدار واشنگتن در حال انجام تحقیقات بمب اتمی نازی. [72] اینشتین و Szilárd، هشدار این گروه با تخفیف شدند. همراه با پناهندگان دیگر مانند ادوارد تلر و یوجین Wigner، “آن را به عنوان مسئولیت خود را به هشدار آمریکایی ها به این امکان است که دانشمندان آلمانی ممکن است برنده مسابقه به ساخت بمب اتمی در نظر گرفته، و به هشدار می دهند که هیتلر خواهد بود بیش از تمایل به توسل به چنین سلاح “:. 630 [73] در تاریخ 12 ژوئیه سال 1939، چند ماه قبل از آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا، Szilárd و Wigner انیشتین بازدید و آنها احتمال بمب اتمی، که صلح انیشتین پاسخ توضیح داد: داران habe ICH کا نشو gedacht (“من که در تمام بود فکر نمی کند”) اینشتین به من قرض بدهید اعتبار خود را با نوشتن یک متقاعد شد. نامه را با Szilárd به رئیس جمهور فرانکلین دی روزولت به او از امکان هشدار. این نامه همچنین توصیه می شود که دولت ایالات متحده به توجه و تبدیل شدن به طور مستقیم در تحقیقات اورانیوم و وجود تحقیقات واکنش زنجیره ای درگیر است. 

 

اعتقاد بر این است در این نامه به “مسلما محرک کلیدی برای تصویب US تحقیقات جدی را به سلاح های هسته ای در آستانه ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم”. [76] علاوه بر این نامه، انیشتین ارتباطات خود را با استفاده بلژیک خانواده سلطنتی [77] و مادر ملکه بلژیک [72] برای دسترسی با یک فرستاده شخصی به دفتر بیضی کاخ سفید است. [72] رئیس جمهور روزولت می تواند خطر ابتلا به اجازه می دهد هیتلر به داشتن بمب اتمی برای اولین بار را ندارد. به عنوان یک نتیجه از نامه انیشتین و جلسات خود را با روزولت، آمریکا وارد “نژاد” به توسعه بمب، نقاشی بر روی “مواد بسیار زیاد، مالی، و منابع علمی” خود را به آغاز پروژه منهتن. این تنها کشور تبدیل شد به موفقیت توسعه یک بمب اتمی در طول جنگ جهانی دوم است. 

 

برای اینشتین، “جنگ یک بیماری بود … [و] او را برای مقاومت در برابر جنگ نامیده می شود.” با امضای نامه ای به روزولت او در برابر اصول صلح طلب خود رفت.  در سال 1954، یک سال پیش از مرگ، انیشتین گفت: به دوست قدیمی خود، لینوس پائولینگ، “من یک اشتباه بزرگ در من ساخته شده زندگی وقتی که من امضا نامه به رئیس جمهور روزولت توصیه کرد که بمب اتم ساخته شده است، اما در برخی از توجیه-خطر که آلمانی ها آنها را وجود دارد … 

 

شهروندی ایالات متحده 

 

انیشتین پذیرش US گواهی شهروندی از قاضی فیلیپ فورمن 

اینشتین چندی پس از استقرار در کار خود را در موسسه مطالعات پیشرفته (در پرینستون، نیوجرسی) یک شهروند آمریکایی در سال 1940. شد، قدردانی خود را از شایسته سالاری در فرهنگ آمریکایی زمانی که به اروپا مقایسه شده است. او “حق افراد می گویند و فکر می کنم آنچه را که آنها خوشحال” به رسمیت شناخته شده، بدون موانع اجتماعی و به عنوان یک نتیجه، افراد، او گفت، تشویق شدند می شود خلاق تر، یک صفت او را از آموزش و پرورش در اوایل خود را به ارزش.

زندگی شخصی 

حامی حقوق مدنی 

انیشتین پرشور، antiracist متعهد بود و انجمن ملی پیشرفت رنگین پوستان (NAACP) در پرینستون، جایی که او برای حقوق مدنی آمریکایی های آفریقایی تبار مبارزه پیوست. او در نظر گرفته نژادپرستی “بدترین بیماری،” در امریکا  دیدن آن را به عنوان “پایین از یک نسل به بعد. به عنوان بخشی از دخالت خود را، او را با حقوق مدنی فعال WEB دوبوا مطابقت دارد و آماده شهادت بود از طرف او در دادگاه خود را در سال 1951. 

 

اینشتین در سال 1947 

در سال 1946 اینشتین دانشگاه لینکلن در ایالت پنسیلوانیا که در آن او مدرک افتخاری اعطا شده بود. لینکلن اولین دانشگاه به اعطای مدرک دانشگاهی به سیاه پوستان، از جمله لانگستون هیوز و تر گود مارشال بود. به دانش آموزان خود را، انیشتین سخنرانی در مورد نژادپرستی در امریکا داد، اضافه کردن، “من قصد ندارم به آرام در مورد آن. یکی از ساکنان پرینستون به یاد می آورد که اینشتین شهریه دانشگاه برای یک دانش آموز سیاه و سفید پرداخت کرده بود، [82 ] و فیزیکدان سیاه و سفید سیلوستر جیمز گیتس می گوید که اینشتین بوده است یکی از قهرمانان علم اولیه خود را، بعد از پیدا کردن در مورد پشتیبانی از انیشتین برای حقوق مدنی است.

کمک به علل صهیونیستی 

انیشتین یک رهبر دست نشانده در کمک به تاسیس دانشگاه عبری اورشلیم، که در سال 1925 افتتاح شد بود، و در میان اولین انجمن خود را از حکام بود. پیش از این، در سال 1921، او توسط رئيس جمهور از سازمان صهیونیستی جهانی، خایم وایزمن خواسته شد، برای کمک به جمع آوری کمک مالی برای دانشگاه برنامه ریزی شده [58]:. 290 او همچنین پیشنهادات مختلف از جمله به برنامه های اولیه خود را مشاهده کنید. 

 

در میان کسانی که، او توصیه اول به منظور حل و فصل زمین توسعه نیافته ایجاد یک موسسه کشاورزی. که باید به دنبال، او پیشنهاد، توسط یک موسسه شیمی و موسسه میکروبیولوژی، برای مبارزه با بیماری های همه گیر مختلف در حال انجام مانند مالاریا، که وی آن را “شر” است که تضعیف یک سوم توسعه کشور بود [83]: 161 158: ایجاد یک موسسه مطالعات شرقی، که شامل دوره های زبان ارائه شده در هر دو زبان عبری و عربی، برای کاوش های علمی کشور و بناهای تاریخی آن، نیز مهم است [83] بود. 

 

پس از مرگ اولین رئيس جمهور اسرائیل، خایم وایزمن، در ماه نوامبر سال 1952، نخست وزیر دیوید بن گوریون انیشتین موقعیت رئیس جمهور اسرائیل، یک پست بیشتر تشریفاتی ارائه شده است. [84] ارائه شده توسط سفیر اسرائیل در واشنگتن، آبا ابان ارائه شد ، که توضیح داد که این پیشنهاد را “مظهر عمیق ترین احترام که مردم یهودی می تواند در هر یک از فرزندان خود را دراز کشیدن اینشتین کاهش یافته است، و در پاسخ او نوشت که او “عمیقا منتقل” و “در یک بار غمگین و شرمنده “است که او می تواند آن را قبول نمی 

 

عشق به موسیقی 

اگر من یک فیزیکدان نیست، من احتمالا یک موسیقیدان است. من اغلب در موسیقی فکر می کنم. من زندگی می کنند daydreams من در موسیقی است. من زندگی ام را در نظر موسیقی … من اکثر شادی در زندگی از موسیقی است. 

 

آلبرت اینشتین 

انیشتین در سال های اولیه توسعه قدردانی از موسیقی است. مادر او بازی پیانو به خوبی و پسرش را می خواستم برای یادگیری ویولن، نه تنها به القای در او، عشق به موسیقی بلکه برای کمک به او را به فرهنگ آلمان جذب. به گفته هادی لئون Botstein، اینشتین گفته شده است که آغاز کرده اند به بازی زمانی که او 5 بود، اگر چه او آن را در آن سن لذت بردن نیست.

 

آلبرت انیشتین بازی ویولن 

 

انیشتین با نوازنده و برنده جایزه صلح نوبل رابیندرانات تاگور، 1930 

وقتی او 13 ساله شد او کشف سوناتهای ویولن از موتزارت، که بر روی ان “اینشتین سقوط در عشق” با موسیقی موتزارت و موسیقی مورد بررسی قرار میل و علاقه است. او خود را آموزش داده تا بدون “تا کنون تمرین سیستماتیک” بازی، او گفت، تصمیم گیری است که “عشق یک معلم بهتر از حس وظیفه است.در سن 17 سالگی، او با یک امتحان مدرسه در Aarau شنیده شد که او با بازی در بتهوون سوناتهای ویولن، امتحان بیان کرد پس از آن که بازی او بود “قابل توجه و آشکار از” بینش بزرگ. “چه زده امتحان، می نویسد Botstein، این بود که اینشتین “عشق عمیق از موسیقی، با کیفیت است که بود و در تامین کوتاه مدت. موسیقی دارای معنای غیر معمول برای این دانش آموز باقی می ماند نمایش داده شود.” 

 

موسیقی در یک نقش محوری و دائمی در زندگی انیشتین از آن دوره در زمان. اگر چه این ایده از تبدیل شدن به یک حرفه ای خود را نه در ذهن خود در هر زمان، در میان کسانی که با آنها اینشتین بازی موسیقی مجلسی چند حرفه ای بودند، و او برای مخاطبان خصوصی و دوستان انجام می شود. موسیقی مجلسی نیز تبدیل شده بود بخشی از زندگی اجتماعی خود را در حالی که زندگی در برن، زوریخ و برلین، جایی که او با ماکس پلانک و پسرش، در میان دیگران ایفا کرده است. 

 

در سال 1931، در حالی که در تحقیقات در موسسه فناوری کالیفرنیا مشغول، او هنرستان خانواده Zoellner در لس آنجلس، جایی که او برخی از آثار بتهوون و موتزارت با اعضای Zoellner چهارگانه بازی  در پایان این بازدید کردند. زندگی او، زمانی که گروه چهار جانبه جوان جولیارد او در پرینستون بازدید، او با آنها بازی ویولن او، و کوارتت “تحت تاثیر سطح انیشتین از هماهنگی و زیر و بمی صداشد.

دیدگاه های سیاسی و مذهبی 

مقاله اصلی: دیدگاه های سیاسی آلبرت انیشتین و دیدگاه های مذهبی آلبرت انیشتین 

شات گروه گاه به گاه از چهار مرد و دو زن ایستاده در پیاده رو آجر. 

آلبرت انیشتین به همراه همسرش الزا اینشتین و رهبران صهیونیست، از جمله رئیس جمهور آینده اسرائیل خایم وایزمن، همسرش ورا وایزمن، مناهم Ussishkin، و بن صهیون Mossinson در هنگام ورود به شهر نیویورک در سال 1921 

سیاسی انیشتین به نفع سوسیالیسم بود و سرمایه داری، که او در مقالات خود از جمله جزئیات مهم “چرا سوسیالیسم؟”. [90] [91] اینشتین ارائه شده و در نامیده می شد را به قضاوت ها و نظرات در مورد مسائل اغلب به نظری غیر مرتبط فیزیک یا ریاضیات. [67] 

 

نمایش انیشتین در مورد باور دینی از مصاحبه ها و نوشته های اولیه جمع آوری شده است. 

 

او خود را به نام یک آدم بی خدا، در حالی که خود را disassociating از ملحد برچسب. [92] او گفت که او در “پانته” خدا از باروخ اسپینوزا معتقد بودند، اما به خدا شخصی، باور او انتقاد نمی کند. [93] [94] 

 

مرگ 

در 17 آوریل سال 1955، آلبرت انیشتین خونریزی داخلی ناشی از پارگی آنوریسم آئورت شکمی، که پیش از جراحی توسط دکتر رودلف نیسان، در سال 1948. [95] تقویت شده است او در زمان از پیش نویس از یک سخنرانی را تجربه او برای تلویزیون آماده شد ظاهر بزرگداشت دولت از هفتمین سالگرد اسرائیل با او را به بیمارستان است، اما او زندگی نمی کنند به اندازه کافی بلند به آن کامل است. [96] 

 

انیشتین خودداری از عمل جراحی، گفت: “من می خواهم به زمانی که من می خواهم این بی مزه است برای تداوم زندگی مصنوعی I سهم من انجام داده اند، از آن زمان به من آن را به زیبایی انجام خواهد داد است.” [97] او در بیمارستان پرینستون درگذشت اوایل صبح روز بعد در سن 76، داشتن به کار ادامه داد تا در پایان. 

 

در کالبد شکافی، آسیبشناس بیمارستان پرینستون، توماس Stoltz هاروی، حذف مغز انیشتین برای حفظ بدون اجازه از خانواده اش، به این امید که در علوم اعصاب از آینده خواهد بود قادر به کشف آنچه که ساخته شده انیشتین به طوری هوشمند است. [98] اینشتین بقایای سوزانده شد و خاکستر او در محل نامعلومی پراکنده بودند. [99] [100] 

 

در سخنرانی خود در مراسم یادبود انیشتین، فیزیکدان هسته ای رابرت اوپنهایمر از او به عنوان یک فرد خلاصه برداشت خود را: “او تقریبا به طور کامل و بدون پیچیدگی و کاملا بدون حب دنیا بود … همیشه وجود دارد با او خلوص فوق العاده در یک بار کودکانه و عمیق خیره.” [101] 

 

حرفه ای علمی 

در طول زندگی اش، انیشتین صدها کتاب و مقاله منتشر شده است. [9] [11] علاوه بر کار او توسط خودش انجام داد او همچنین با دانشمندان دیگر بر روی پروژه های دیگر از جمله آمار بوز اینشتین، یخچال انیشتین و دیگران همکاری داشته است. [ 102] 

 

1905 – مقالات آنوس Mirabilis 

مقاله اصلی: مقالات آنوس Mirabilis، اثر فوتوالکتریک، نظریه نسبیت خاص، هم ارزی جرم و انرژی و حرکت براونی 

مقالات آنوس Mirabilis چهار مقاله مربوط به اثر فوتوالکتریک (که منجر به نظریه کوانتوم)، حرکت براونی، نظریه نسبیت خاص، و E = MC2 که آلبرت انیشتین در Annalen علامه فیزیک مجله علمی در 1905. این چهار منتشر شده است آثار قابل ملاحظه ای به پایه و اساس فیزیک مدرن کمک و دیدگاه ها در فضا، زمان تغییر، و ماده. چهار مقاله عبارتند از: 

 

عنوان (ترجمه) مساحت تمرکز دریافتی اهمیت انتشار 

در یک دیدگاه اکتشافی با توجه به تولید و انتقال اثر فوتوالکتریک نور مارس 18 ژوئن 9 پازل حل نشده با این پیشنهاد که انرژی حل شده است و تنها به مقدار گسسته (کوانتومی) رد و بدل. [103] این ایده محوری به اوایل شکلگیری نظریه کوانتوم بود. [104] 

در حرکت ذرات معلق در یک مایع ثابت، که توسط نظریه جنبشی مولکولی گرما حرکت براونی مه 11 ژوئیه 18 لازم شواهد تجربی برای نظریه اتمی توضیح داده شده، حمایت از استفاده از فیزیک آماری. 

در الکترودینامیک از حرکت بدن نسبیت ویژه 30 ژوئن 26 معادلات سپتامبر مصالحه ماکسول برای الکتریسیته و مغناطیس با قوانین مکانیک با معرفی تغییرات عمده به مکانیک نزدیک به سرعت نور، ناشی از تجزیه و تحلیل بر اساس شواهد تجربی است که با سرعت نور است مستقل از حرکت ناظر. [105] بی اعتبار مفهوم “اتر درخشان”. [106] 

آیا اینرسی یک جسم وابسته به محتوای انرژی آن؟ ماده انرژی هم ارزی سپتامبر 27 نوامبر 21 معادل از ماده و انرژی، E = MC2 (و دلالت ضمنی، توانایی گرانش به “خم” نور)، وجود “انرژی بقیه”، و اساس انرژی هسته ای. 

نوسانات ترمودینامیکی و فیزیک آماری 

مقاله اصلی: مکانیک آماری، نوسانات حرارتی و فیزیک آماری 

اولین مقاله آلبرت انیشتین [107] در سال 1900 به Annalen علامه فیزیک ارائه شده در جاذبه مویرگی بود. این در سال 1901 با عنوان “Folgerungen استرالیا دن Capillaritätserscheinungen”، که به عنوان “نتیجه گیری از پدیده های قوه شعریه” ترجمه منتشر شده است. دو مقاله او در 1902-1903 (ترمودینامیک) منتشر تلاش برای تفسیر پدیده های اتمی از نقطه نظر آماری مشاهده. این مقالات پایه و اساس مقاله 1905 حرکت براونی، که نشان داد که جنبش براونی می تواند به عنوان شواهد شرکتی که مولکول وجود داشته باشد تفسیر بودند. تحقیقات او در سال 1903 و 1904 به طور عمده با اثر اندازه اتمی محدود در پدیده انتشار نگران بود. [107] 

 

اصول عمومی 

او اصل نسبیت بیان شده است. این توسط هرمان مینکوفسکی درک بود به یک تعمیم ناپذیری چرخشی از فضا به فضا زمان است. سایر اصول مسلم فرض های انیشتین و بعد از آن توجیه می اصل هم ارزی و اصل تغییر ناپذیری بی دررو از عدد کوانتومی. 

 

نظریه نسبیت و E = MC² 

نوشتار اصلی: تاریخچه نسبیت خاص 

انیشتین “زور Elektrodynamik bewegter Körper” (“در الکترودینامیک از حرکت بدن”) در 1905 ژوئن 30 دریافت و منتشر سپتامبر 26، از همان سال شد. این آشتی معادلات ماکسول برای الکتریسیته و مغناطیس با قوانین مکانیک، با معرفی تغییرات عمده به مکانیک نزدیک به سرعت نور است. این بعد به عنوان نظریه خاص نسبیت انیشتین معروف شد. 

 

پیامدهای این شامل قاب زمان و مکان یک جسم در حال حرکت ظاهر می شود به کم کردن سرعت و قرارداد (در جهت حرکت) زمانی که در چارچوب ناظر اندازه گیری شد. این مقاله همچنین استدلال کرد که این ایده از یک اتر و یک شب تاب از اشخاص برجسته نظری در فیزیک در بیهوده زمان بود. [108] 

 

در مقاله خود را در هم ارزی جرم و انرژی، انیشتین از معادلات نسبیت خاص خود را تولید E = MC2. [109] 1905 کار انیشتین در نسبیت بحث برانگیز برای سالهای زیادی باقی مانده است، اما فیزیکدانان بزرگ پذیرفته شد، با شروع با ماکس پلانک. [110] [ 111] 

 

فوتون و کوانتوم انرژی 

 

اثر فوتوالکتریک. فوتون ورودی در سمت چپ اعتصاب یک صفحه فلزی (پایین)، و بیرون انداختن الکترون ها، به تصویر کشیده شده به عنوان پرواز کردن به سمت راست. 

مقاله اصلی: فوتون و کوانتوم 

در مقاله سال 1905، [112] انیشتین فرض که نور خود را از ذرات موضعی (کوانتوم) تشکیل شده است. کوانتوم نور انیشتین نزدیک به جهانی توسط همه فیزیک دانان، از جمله ماکس پلانک و نیلز بور رد شد. این ایده تنها شد جهان در سال 1919 پذیرفته شده، با آزمایش های دقیق رابرت Millikan در اثر فوتوالکتریک، و با اندازه گیری پراکندگی کامپتون. 

 

اینشتین نشان داد که هر موج از فرکانس f است با مجموعه ای از فوتون های با انرژی HF هر، که در آن h ثابت پلانک است همراه است. او نمی گوید خیلی بیشتر، چرا که او مطمئن است که چگونه این ذرات به موج ندارد. اما او نشان می دهد که این ایده را نتایج: از شماره خاص تجربی، به ویژه اثر فوتوالکتریک را توضیح دهد. [113] 

 

ارتعاشات اتمی تدریجی 

نوشتار اصلی: انیشتین جامد 

در سال 1907، اینشتین یک مدل از ماده که در آن هر اتم در یک ساختار شبکه نوسانگر هماهنگ مستقل است ارائه شده است. در مدل انیشتین، هر اتم در نوسان است به طور مستقل، یک سری از کشورهای تدریجی به همان اندازه فاصله برای هر یک نوسان ساز. اینشتین آگاه باشید که گرفتن فرکانس از نوسانات واقعی خواهد بود، متفاوت بود، اما او با این حال این نظریه ارائه شده به دلیل آن است که یک تظاهرات به ویژه روشن است که مکانیک کوانتومی می تواند مشکل گرمای ویژه در مکانیک کلاسیک حل بود. پیتر Debye این مدل تصفیه شده. [114] 

اصل بی در رو و متغیرهای اقدام زاویه 

نوشتار اصلی: نظریه کوانتومی قدیمی 

در طول 1910s، مکانیک کوانتومی در دامنه گسترده برای بسیاری از سیستم های مختلف. پس از ارنست رادرفورد هسته کشف و پیشنهاد کرد که الکترون ها در مدار مانند سیارات، نیلز بور قادر به نشان می دهد که همان اصول موضوعه مکانیک کوانتومی که توسط پلانک و توسعه یافته توسط اینشتین به حرکت گسسته الکترون ها در اتم و جدول تناوبی عناصر توضیح بود . 

 

اینشتین از طریق ایجاد ارتباط آنها را با استدلال 1898 ویلهلم وین ساخته شده بود به این پیشرفت کمک کرده است. وین نشان داده است که این فرضیه تغییر ناپذیری بیدررو از یک حالت تعادل گرمایی اجازه می دهد تا تمام منحنی جسم سیاه در دمای های مختلف از یکدیگر در یک پروسه تعویض دنده ساده مشتق شده است. اینشتین در سال 1911 اشاره کرد که اصل بی دررو همان نشان می دهد که مقدار است که در هر حرکت مکانیکی کوانتیزه باید ثابت آدیاباتیک باشد. آرنولد Sommerfeld تدریج این ثابت آدیاباتیک به عنوان متغیر اقدام مکانیک کلاسیک شناخته شده است. 

 

دوگانگی موج ذره 

 

اینشتین در طول سفر خود به ایالات متحده 

نوشتار اصلی: دوگانگی موج ذره 

اگر چه اداره ثبت اختراع انیشتین به فنی امتحان کلاس دوم در سال 1906 پیشنهاد شد، او تا به حال در دانشگاه ها داده نشده است. در سال 1908، او به یک privatdozent در دانشگاه برن شد. [115] در “حال بارگذاری می میرند Entwicklung unserer Anschauungen حال بارگذاری داس Wesen UND مرگ Konstitution علامه Strahlung” (“توسعه ها ما را در ترکیب و اسانس از تابش”)، در تدریج از نور، و در قبل از آن مقاله سال 1909، اینشتین نشان داد که کوانتوم انرژی ماکس پلانک باید تکانه به خوبی تعریف شده و عمل در برخی موارد به عنوان مستقل، ذرات نقطه مانند داشته باشد. در این مقاله مفهوم فوتون (اگر چه نام فوتون بعد توسط گیلبرت N. لوئیس در سال 1926 معرفی شد) و الهام گرفته از مفهوم دوگانگی موج ذره در مکانیک کوانتومی. اینشتین این دوگانگی موج ذره در پرتو به عنوان شواهد بتن برای اعتقاد خود را که فیزیک نیاز به یک جدید، پایه متحد را دیدم. 

 

تئوری تابش قوس و قزحی مهم 

نوشتار اصلی: تابش قوس و قزحی انتقادی 

انیشتین به مشکل نوسانات ترمودینامیکی بازگشت، به درمان تغییرات چگالی در یک سیال در نقطه بحرانی آن است. معمولا نوسانات چگالی توسط مشتق دوم از انرژی آزاد با توجه به تراکم کنترل می شود. در نقطه بحرانی، این مشتق صفر است، منجر به نوسانات بزرگ. اثر نوسانات چگالی این است که نور از طول موج پراکنده شده است، و نگاه مایع سفید شیری. اینشتین این مربوط به پراکندگی ریلی است که چه اتفاقی می افتد زمانی که به اندازه نوسان است بسیار کوچکتر از طول موج، و توضیح می دهد که چرا آسمان آبی است. [116] اینشتین کمی مشتق شده شیری رنگی حساس از درمان نوسانات چگالی، و نشان داد که چگونه هر دو اثر و پراکندگی ریلی از سرچشمه گرفته از قانون اساسی مربوط به اتم از ماده. 

 

انرژی نقطه صفر 

نوشتار اصلی: نقطه صفر انرژی 

شهود فیزیکی انیشتین او را به توجه داشته باشید که انرژی نوسان ساز پلانک یک نکته نادرست صفر بود. او فرضیه پلانک با بیان اینکه پایین ترین وضعیت انرژی از نوسان ساز برابر است به 1/2hf، به نیم فاصله انرژی بین سطوح تغییر یافتهاست. این استدلال، که در سال 1913 در همکاری با اوتو استرن ساخته شده بود، در ترمودینامیک از یک مولکول دو اتمی که می تواند از هم جدا را به دو اتم تقسیم آزاد بود. 

 

نسبیت عام و اصل هم ارزی 

نوشتار اصلی: تاریخچه نسبیت عام 

همچنین نگاه کنید به: اصل هم ارزی، نظریه نسبیت و معادلات میدان اینشتین 

دایره سیاه پوشش خورشید، اشعه های اطراف آن قابل مشاهده است، در آسمان تاریک. 

عکس Eddington. از یک خورشید گرفتگی 

نسبیت عام (GR) نظریه گرانش است که توسط آلبرت اینشتین بین 1907 و 1915. توسعه داده شد با توجه به نسبیت عام، گرانش مشاهده نتایج توده ها از تاب برداشتن فضا و زمان توسط کسانی که توده ها است. نسبیت عمومی به یک ابزار ضروری در فیزیک نجومی مدرن توسعه یافته است. این پایه و اساس درک فعلی از سیاه چاله ها، مناطق به طور کامل از فضای که در آن جاذبه گرانشی بسیار قوی است که حتی نور نمی تواند فرار را فراهم می کند. 

 

همانطور که آلبرت انیشتین بعد گفت، دلیل برای توسعه نسبیت عام بود که اولویت حرکات ساکن در نسبیت خاص غیر قابل قبول بود، در حالی که یک نظریه که از همان ابتدا ترجیح هیچ دولتی حرکت (آنهایی که حتی شتاب) باید بیشتر رضایت بخش به نظر می رسد. [ 117] در نتیجه، در سال 1908 او به چاپ مقاله در شتاب در نسبیت خاص. در این مقاله، استدلال کرد که سقوط آزاد واقعا حرکت ساکن، و برای یک ناظر سقوط آزاد که قوانین نسبیت خاص باید اعمال می شود. این استدلال به اصل هم ارزی نامیده می شود. در همان مقاله، انیشتین نیز پدیده اتساع زمان گرانشی پیش بینی کرد. در سال 1911، اینشتین مقاله دیگری در حال گسترش در مقاله سال 1907، که در آن اثرات اضافی مانند انحراف نور توسط اجسام گسترده پیش بینی شده بود به چاپ رسید. 

 

بحث سوراخ و نظریه Entwurf 

نوشتار اصلی: استدلال سوراخ 

در حالی که در حال توسعه نسبیت عام، انیشتین در مورد تغییر ناپذیری سنج در نظریه اشتباه گرفته شد. او استدلال که او را به این نتیجه که یک نظریه عمومی حوزه نسبیتی غیر ممکن است فرموله شده است. او داد تا به دنبال معادلات تانسوری به طور کامل به طور کلی covariant، و برای معادلات که در زیر تنها تبدیلات خطی به طور کلی ثابت جستجو. 

 

در ماه ژوئن سال 1913، Entwurf (“پیش نویس”) تئوری در نتیجه این تحقیقات بود. همانطور که از نام آن پیداست، آن است که یک طرح اولیه از یک نظریه، با معادلات حرکت تکمیل شده توسط اضافی شرایط ثابت سنج بود. همزمان کمتر ظریف و سخت تر از نسبیت عام، پس از بیش از دو سال کار فشرده اینشتین نظریه در نوامبر سال 1915 پس از تحقق است که استدلال سوراخ اشتباه بود رها کرد. [118] 

 

کیهان شناسی 

نوشتار اصلی: کیهان شناسی 

در سال 1917، اینشتین اعمال تئوری نسبیت عام به مدل ساختار جهان به عنوان یک کل. او دستگیر که معادلات خود پیش بینی کرد که جهان به دو قرارداد و یا گسترش است. او می خواست جهان را به ابدی و تغییر ناپذیر است، اما این نوع از جهان است سازگار با نسبیت نیست. برای حل این مشکل، اینشتین نظریه عمومی با معرفی یک مفهوم جدید، ثابت کیهانی، که او به نام “” لامبدا “‘تغییر یافتهاست. [119] هدف از لامبدا به اصلاح اثرات گرانش و اجازه می دهد که کل سیستم را به ماندن متعادل بود . با مثبت ثابت کیهانی، جهان می تواند یک حوزه شخص ابدی. با این حال، در سال 1929، ادوین هابل تایید کرد که جهان در حال گسترش، انیشتین با خوشحالی گفت: پس از سفر مونت ویلسون خود را با هابل: “اگر جهان شبه شخص وجود دارد، پس از آن را با اصطلاح کیهان شناختی” [120] [121] و انیشتین ظاهرا ثابت کیهانی را دور ریخته میشود. 

 

او اعتقاد یک جهان ایستا کروی است فلسفی ترجیح داده، به دلیل آن که اصل ماخ اطاعت کنند. او نشان داده است که نسبیت عام دارای اصل ماخ تا حدودی در قاب کشیدن توسط زمینهایی gravitomagnetic، اما او می دانست که ایده ماخ خواهد کار نمی کند اگر فضای برای همیشه می رود. در یک جهان بسته، معتقد بود که اصل ماخ را نگه دارد. اصل ماخ بحث های فراوان در طول سال ها شده است. 

 

در بسیاری از شرح حال انیشتین، نویسندگان ادعا می کنند که او به نام ایجاد “بزرگترین اشتباه” خود لامبدا. به تازگی، اخترفیزیکدان ماریو بازی Livio نشان داد که اینشتین احتمالا هرگز گفت که. [122] به جای دور انداختن لامبدا، اینشتین به طور مستمر تجربه شده است با آن است. [123] 

 

در اواخر سال 2013، فیزیکدان ایرلندی کورمک O’Raifeartaigh، اتفاق افتاده است به کشف یک نسخه خطی دست نوشته های انیشتین بود که از آن به بعد توسط دانشمندان دیگر نادیده گرفته شوند. مقاله ” ” “مشکل ZUM kosmologischen” ” (“درباره مسأله کیهان شناختی”) عنوان شده بود. [124] [125] و انیشتین با ثابت کیهانی پیشنهاد تجدید نظر در این مدل، هنوز، اما در حال حاضر ثابت مسئول بود برای ایجاد موضوع جدید را به عنوان جهان گسترش یافته است. بنابراین، تراکم متوسط ​​از سیستم هرگز تغییر کرده است. او در این مقاله اظهار داشت، “” “در ادامه، من می خواهم برای جلب توجه به یک راه حل برای معادله (1) که می تواند برای [کذا] حقایق Hubbel را تشکیل، و که در آن چگالی در طول زمان ثابت است.” و: “اگر یک حجم از لحاظ فیزیکی محدود در نظر گرفته، ذرات ماده خواهد شد به طور مداوم خروج از آن را برای چگالی ثابت باشد، ذرات جدیدی از ماده باید به طور پیوسته در حجم از فضا شکل گرفته است.” “” 

 

این است که مطابق با مدل در حال حاضر منسوخ حالت دائمی کیهان شناسی، بعد از آن در سال 1949، و با درک مدرن امروز از انرژی تاریک ارائه شده است. [126] 

 

نظریه کوانتومی مدرن 

مقاله اصلی: معادله شرودینگر 

 

تیتر روزنامه در 1935 مه 4 

انیشتین ناراضی با نظریه کوانتوم و مکانیک (تئوری بسیار به او کمک کرد ایجاد) بود، با وجود پذیرش آن توسط دیگر فیزیکدانان، با بیان اینکه خدا “است که در تاس بازی نمی کند.” [127] اینشتین به حفظ ناباوری خود را در تئوری، و تلاش ناموفق آن را رد تا زمانی که در سن 76. [128] درگذشت در سال 1917، در اوج کار خود را در نسبیت، اینشتین مقاله ای در Physikalische Zeitschrift که امکان گسیل القایی، فرایند فیزیکی است که ممکن می سازد پیشنهاد چاپ میزر و لیزر. [129] در این مقاله نشان داد که آمار جذب و انتشار نور تنها مطابق با قانون توزیع پلانک است اگر انتشار نور به حالت با n فوتون می شود افزایش آماری به انتشار نور را به مقایسه حالت خالی است. در این مقاله فوق العاده در توسعه بعد از مکانیک کوانتومی با نفوذ بود، چرا که این اولین مقاله نشان می دهد که آمار از انتقال اتمی و قوانین ساده بود. اینشتین کشف کار لویی دوبروی، و ایده های خود را، که skeptically در ابتدا دریافت شده پشتیبانی می کند. در یکی دیگر از مقاله اصلی از این دوره، اینشتین معادله موج برای امواج دوبروی، که انیشتین پیشنهاد معادله هامیلتون، ژاکوبی مکانیک داشتند. این مقاله کار شرودینگر سال 1926 الهام بخش. 

 

آمار بوز اینشتین 

نوشتار اصلی: آمار بوز اینشتین 

در سال 1924، اینشتین توصیف یک مدل آماری از فیزیکدان هند Satyendra نات بوز دریافت، بر اساس یک روش شمارش است که فرض شده است که نور می تواند به عنوان یک گاز از ذرات غیر قابل تشخیص قابل درک باشد. انیشتین به ذکر است که آمار بوز مورد استفاده به چند اتم، و همچنین به ذرات نور ارائه شده، و ترجمه خود را به کاغذ بوز به Zeitschrift خز فیزیک را مشاهده کنید. اینشتین همچنین مقالات خود را شرح مدل و پیامدهای آن، در میان آنها منتشر پدیده چگالش بوز-اینشتین که برخی از ذرات باید در دمای بسیار پایین به نظر می رسد. [130] این بود تا سال 1995 که اولین میعانات تجربی توسط اریک Allin تولید شد کرنل و کارل Wieman با استفاده از تجهیزات فوق العاده خنک کننده ساخته شده در آزمایشگاه NIST-JILA در دانشگاه کلرادو در بولدر. [131] آمار بوز اینشتین در حال حاضر مورد استفاده برای توصیف رفتار هر مونتاژ بوزون. طرح انیشتین برای این پروژه ممکن است در بایگانی اینشتین در کتابخانه دانشگاه لیدن دیده می شود. [102] 

 

pseudotensor حرکت انرژی 

نوشتار اصلی: pseudotensor استرس انرژی حرکت 

نسبیت عام شامل یک فضا زمان های دینامیکی، بنابراین مشکل است تا ببینید که چگونه برای شناسایی انرژی حفظ و حرکت. قضیه Noether اجازه می دهد تا این مقادیر از یک لاگرانژی با تغییر ناپذیری ترجمه تعیین می شود، اما به طور کلی باعث تغییر ناپذیری کوواریانس ترجمه به چیزی از تقارن سنج. انرژی و نیروی حرکت در نسبیت عام با presecriptions Noether مشتق یک تانسور واقعی به این دلیل را ندارد. 

 

اینشتین ادعا کرد که این درست است به دلایل اساسی است، چرا که میدان گرانشی را می توان ساخته شده به ناپدید می شوند با انتخاب مختصات. او اعتقاد داشت که pseudotensor حرکت انرژی غیر covariant در واقع بهترین توصیف از توزیع انرژی حرکت در یک میدان گرانشی است. این رویکرد توسط لو لاندائو و اوگنی Lifshitz به، و دیگران تکرار و استاندارد تبدیل شده است. 

 

استفاده از اشیاء غیر covariant مانند pseudotensors به ​​شدت در سال 1917 توسط اروین شرودینگر و دیگران مورد انتقاد قرار گرفت. 

 

نظریه میدان واحد 

نوشتار اصلی: نظریه میدان واحد کلاسیک 

پس از تحقیقات خود را در نسبیت عام، انیشتین را به یک سری از تلاش برای تعمیم نظریه هندسی گرانش خود را که شامل الکترومغناطیس به عنوان جنبه دیگری از یک موجودیت واحد وارد شده است. در سال 1950، او “نظریه میدان واحد” او در مقاله علمی آمریکایی تحت عنوان “در تئوری کلی گرانش” توصیف شده است. [132] هر چند او ادامه داد: برای کار خود را مورد تحسین قرار گرفته است، اینشتین به طور فزاینده ای در تحقیقات خود جدا شد، و تلاش های خود را در نهایت ناموفق بود. در تعقیب خود را از وحدت نیروهای اساسی، انیشتین برخی از پیشرفت های جریان اصلی در فیزیک، به ویژه نیروهای هسته ای قوی و ضعیف، که به خوبی تا سال ها پس از مرگ او شد درک نمی کنه. فیزیک جریان اصلی، به نوبه خود، تا حد زیادی روش انیشتین به وحدت استفاده کنه. رویای انیشتین وحدت قوانین دیگر از فیزیک را با گرانش انگیزه مأموریت های مدرن برای یک نظریه ی همه چیز و در نظریه ریسمان خاص، که در آن رشته های هندسی در یک محیط مکانیک کوانتومی واحد پدیدار شود. 

 

بستند 

نوشتار اصلی: کرمچاله 

انیشتین با دیگران همکاری برای تولید یک مدل از یک کرم چاله. انگیزه او برای مدل ذرات بنیادی با بار به عنوان یک راه حل معادلات میدان گرانشی، در خط با برنامه مشخص شده در مقاله “آیا گرانشی زمینه بازی نقش مهمی در قانون اساسی از ذرات ابتدایی؟”. این راه حل ها قطع و جا به جا شوارتزشیلد سیاه چاله ها را به یک پل بین دو تکه. 

 

اگر یک سر یک کرمچاله با بار مثبت بود، در انتهای دیگر خواهد بود منفی عنوان شده است. این خواص باعث شد اینشتین به این باور است که جفت ذره و ضد ذره می تواند در این راه توصیف شده است. 

 

تئوری انیشتین-Cartan 

نوشتار اصلی: تئوری انیشتین-Cartan 

اینشتین، نشستن در یک جدول، به نظر می رسد از مقالات او در حال خواندن و به دوربین. 

انیشتین در دفتر خود، دانشگاه برلین، 1920 

به منظور ترکیب ذرات نقطه در حال چرخش به نسبیت عام، اتصال تکراری مورد نیاز برای تعمیم داد تا شامل بخش antisymmetric، به نام پیچشی می رسد. این تغییر توسط اینشتین و Cartan در 1920s ساخته شده است. 

 

معادله حرکت 

نوشتار اصلی: معادلات اینشتین-اینفلد هافمن 

نظریه نسبیت عام دارای یک قانون اساسی معادلات انیشتین که توصیف چگونه منحنی های فضا، معادله متشکل از سطوح هندسی است که توضیح می دهد چگونه ذرات حرکت ممکن است از معادلات اینشتین مشتق شده است. 

 

از آنجا که معادلات نسبیت عام غیر خطی، یک توده از انرژی ساخته شده از میدان های گرانشی خالص، شبیه به یک سیاه چاله، بر روی یک مسیر است که توسط انیشتین تعیین معادلات خود، نه با یک قانون جدید حرکت می کند. بنابراین انیشتین پیشنهاد کرد که مسیر از یک راه حل منحصر به فرد، مانند یک سیاه چاله، خواهد بود مصمم به نقشه برداری از نسبیت عام خود را. 

 

این توسط انیشتین، اینفلد، و هافمن برای اشیاء pointlike بدون تکانه زاویه ای تاسیس شد، و توسط روی کر برای اشیاء در حال چرخش. 

 

تحقیقات دیگر 

نوشتار اصلی: تحقیقات ناموفق انیشتین 

انیشتین تحقیقات دیگر که ناموفق و رها بودند انجام شده است. این مربوط به نیروی، ابررسانایی، امواج گرانشی، و پژوهش های دیگر. 

 

همکاری با دانشمندان دیگر 

 

کنفرانس 1927 Solvay در بروکسل، تجمع فیزیکدانان برتر جهان. اینشتین در مرکز. 

علاوه بر همکاران قدیمی لئوپولد اینفلد، ناتان روزن، پیتر برگمن و دیگران، انیشتین نیز برخی از همکاری یک شات با دانشمندان مختلف بود. 

 

آزمایش انیشتین د هاس 

نوشتار اصلی: اثر انیشتین د هاس 

انیشتین و د هاس نشان داده است که مغناطیس است که به علت حرکت الکترون ها، امروزه شناخته شده به چرخش. به منظور نشان دادن این، آنها مغناطش در نوار آهن به حالت تعلیق در آونگ پیچشی معکوس شود. آنها تایید کرد که این منجر به تیر افقی به چرخش، چرا که حرکت زاویه ای الکترون تغییر به عنوان تغییرات مغناطش. این آزمایش نیاز به حساس، چرا که حرکت زاویه ای در ارتباط با الکترون کوچک است، اما آن را قطعا ثابت شده است که حرکت الکترون از نوعی مسئول مغناطیسی است. 

 

مدل گاز شرودینگر 

اینشتین پیشنهاد به اروین شرودینگر که او ممکن است قادر به تولید آمار از گاز بوز اینشتین با در نظر گرفتن یک جعبه. سپس به هر حرکت ممکن کوانتومی یک ذره در یک جعبه مرتبط نوسانگر هماهنگ مستقل است. کوانتش این نوسان، هر سطح یک تعداد اشغال عدد صحیح، خواهد شد که تعداد ذرات در آن داشته باشد. 

 

این فرمول شکل تدریج دوم است، اما قبل مکانیک کوانتومی مدرن است. اروین شرودینگر این اعمال به دست آوردن خواص ترمودینامیکی گاز ایده آل semiclassical. شرودینگر اینشتین خواست که نام خود را به عنوان نویسنده مشترک، هر چند انیشتین دعوت کاهش یافته است. [133] 

 

یخچال و فریزر انیشتین 

نوشتار اصلی: یخچال انیشتین 

در سال 1926، اینشتین و دانشجوی سابق خود لئو Szilárd اختراع مشترک (و در سال 1930، به ثبت رساند) یخچال انیشتین. این یخچال و فریزر جذب و سپس انقلابی برای داشتن هیچ حرکت اجزائی ندارند و تنها با استفاده از حرارت به عنوان ورودی بود. [134] در 11 نوامبر سال 1930، ایالات متحده ثبت اختراع 1،781،541 به آلبرت اینشتین و لئو Szilárd برای یخچال و فریزر اهدا شد. اختراع خود را گرفت و بلافاصله به تولید تجاری قرار داده است، به عنوان امیدوار کننده ترین اختراع ثبت شده خود را به سرعت توسط شرکت سوئدی الکترولوکس خریداری شد برای حفاظت از فناوری تبرید خود را از رقابت است. [135] 

 

بور در مقابل انیشتین 

نوشتار اصلی: بور، انیشتین بحث 

دو مرد نشسته، به دنبال آرامش. بور با موهای تیره است صحبت کردن در حالی که انیشتین به نظر می رسد شک و تردید.

اینشتین و نیلز بور، 1925 

بحث بور، انیشتین یک سری از اختلافات مردم در مورد مکانیک کوانتومی بین آلبرت اینشتین و نیلز بوهر که دو تن از بنیانگذاران آن بودند. بحث آنها به دلیل اهمیت خود را به فلسفه علم یاد می شود. [136] [137] [138] 

 

پارادوکس اینشتین، پودولسکی روزن 

نوشتار اصلی: پارادوکس EPR 

در سال 1935، اینشتین به این سوال از مکانیک کوانتومی بازگشت. او در نظر گرفته چگونه اندازه گیری بر روی یکی از دو ذره گرفتار خواهد دیگر تاثیر می گذارد. او اشاره شد، همراه با همکاران خود، که با انجام اندازه گیری های مختلف در ذرات دور، هر کدام از موقعیت یا حرکت، خصوصیات شریک گرفتار می توان بدون اخلال در آن را در هر راه را کشف کردند. 

 

او سپس از یک فرضیه رئالیسم محلی به این نتیجه رسیدند که ذرات دیگر از این خواص از پیش تعیین شده بود. اصل او پیشنهاد این است که اگر آن را ممکن است برای تعیین پاسخ به اندازه گیری موقعیت و یا حرکت خواهد بود، بدون به هیچ وجه نگران کننده ذرات، پس از آن ذره در واقع دارای ارزش از موقعیت و یا حرکت. 

 

این اصل مقطر جوهر اعتراض انیشتین به مکانیک کوانتومی. به عنوان یک اصل فیزیکی، آن را به اشتباه هنگام آزمایش جنبه از 1982 قضیه بل، که در سال 1964 اعلام شده بود تایید نشان داده شد. 

 

میراث غیر علمی 

در حالی که سفر، انیشتین روزانه به همسرش الزا و stepdaughters به ​​تصویب رسید مارگوت و Ilse نوشت. حروف در مقالات وقف به دانشگاه عبری شدند. مارگوت اینشتین اجازه نامه های شخصی به دسترس عموم گذاشته شود، اما درخواست شده است که آن را تا بیست سال پس از مرگ او انجام داده است (او در سال 1986 درگذشت [139]). باربارا وولف، از آلبرت انیشتین آرشیو دانشگاه عبری است، به بی بی سی گفت که در حدود 3500 صفحه از مکاتبات خصوصی نوشته شده است بین 1912 و 1955. [140] وجود دارد 

 

Corbis، جانشین آژانس ریچمن راجر، مجوز استفاده از نام خود و تصاویر مرتبط، به عنوان عامل برای دانشگاه. [141]

 

در فرهنگ عامه 

نوشتار اصلی: آلبرت اینشتین در فرهنگ عامه 

در دوره قبل از جنگ جهانی دوم، نیویورک تایمز ابتدای مقاله خود را در “بحث از شهر” ویژگی و گفت که انیشتین شد تا به خوبی در امریکا توسط افراد تمایل او برای توضیح “شناخته شده است که او را در خیابان متوقف منتشر شده است که نظریه “. او در نهایت راهی که مسئولیت رسیدگی به سوالات پی در پی. او گفت کنجکاو خود را “به من ببخشید، ببخشید! همیشه من برای استاد اینشتین اشتباه هستم.” [142] 

 

انیشتین تا به موضوع و یا الهام بخش برای بسیاری از رمان، فیلم، نمایشنامه، و آثار موسیقی بوده است [143] او یک مدل مورد علاقه برای ترسیم دانشمندان دیوانه و اساتید وجود ندارد که تفکرات معمولی دارد. چهره بیانی خود و مدل موهای مشخص شده اند به طور گسترده ای کپی و اغراق شده است. مجله تایم در فردریک گلدن نوشت که اینشتین بود “رویای یک کاریکاتوریست را به حقیقت می پیوندند”. [144]

 

آخرین سالهای زندگی انیشتین 

این دوران تجسس در نیمه انزوای شهر پرنیستون با اضطراب و اغتشاش آمیخته ‌شده بود. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود، لیکن این دوره ده ساله درست مصادف با هنگامی بود که عصر بمب اتمی شروع می‌گردید و بشریّت تمرین و آموزش خویش را در این زمینه آغاز می‌کرد. 

بنابراین مسأله واقعی که برای او مطرح شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود، با وجود اینکه منظور ما در اینجا دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای زندگی او می‌باشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نکنیم همین چشم انداز هم ناقص خواهد بود. یکی از آنها نامه مشهور است که وی می‌بایست برای همکاری خود در شوروی سابق بفرستد و دوم شرح وقایعی است که در اوضاع و احوال فیزیکدانان آمریکایی ، خاصه دانشمندان اتمی ، در داخل مملکت خودشان تغییر بسیار ایجاد کرد.اکنون می‌توانیم بصورت شایسته‌تری همه آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می‌شد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955 در شهر پرنیستون در گذشت

 

 

مطالب مرتبط:

دانلود فیلم قبول داشتن خدا توسط انیشتین

خلاصه داستان زندگی انیشتین
خلاصه داستان زندگی انیشتین
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *