ضرب المثل راجع به بهار

ضرب المثل راجع به بهار
ضرب المثل راجع به بهار

یادداشت نصرالله حدادی، پژوهشگر تاریخ تهران و فرهنگ عامه را در مجله نوروزی خبرآنلاین بخوانید.


زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین کهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون صدای سخن عشق گفتارشان اصلاً تکراری نیست. در ادبیات عامیانه و شفاهی مردم کوچه و بازار هم این فصل نمود خاصی دارد و آنچه که در ضرب‌المثل‌ها، متل‌ها، قصه‌ها و باورهای مردم آمده است نشانگر جایگاه خاص این فصل در زندگی مردم است. حال، نگاهی داریم به برخی از ضرب‌المثل‌ها و کنایه‌های مردم طهران ـ یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی که در این عبارات وجود دارد:

 سالی که نکوست از بهارش پیداست:

نیم بیت دوم این عبارت «ماستی که ترشه از تاغارش (تغارش) پیداست.» سال اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، نکویی آن هویدا بود و اگر سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختی‌ها می‌شد، مردم آن را به بدیمنی تعبیر می‌کردند و از آن‌جا که ماست چرخ‌کرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط در تغار عرضه می‌شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز افراد فقیر و تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضرب‌المثل رایج در محاورات عامه می گشت.ضرب المثل راجع به بهار

 بزک نمیر بهار میاد، کـُمبـُزه با خیار میاد:

کمبزه یا کنبزه یا کنبیزه، نوعی خیار یا به‌عبارتی خربزه کال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوش‌خوراکی کال آن را ندارد.

کمبزه بسیار کمیاب بود و از آن جا که خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و کالک کمبزه، کار هر کس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ضرب‌المثل به کار می‌رفت.

 به هوای بهار و حال بچه اعتمادی نیست:

آنها که گول هوای گرم بهار را می‌خورند، با اندک گردش هوا، امکان دارد دچار سرماخوردگی شوند و کار بیخ پیدا کند به همین دلیل اعتمادی به آن نیست و نباید لباس گرم را فراموش کرد. از سوی دیگر با اندک تغییر حالت در کودکان، حال آنها دگرگون می‌شود و از آن جا که اسهال رایج‌ترین بیماری در کودکان در گذشته بوده و بسیاری بر سر آن تلف می‌شدند، گفته می‌شد: به هوای بهار و …

مثل ابر بهار:

ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز که تمامی خیابان‌ها آسفالت هستند و غیرقابل نفوذ، در گذشته کافی بود رگبار تندی در بگیرد و سیلاب در کوچه‌ها و خیابان‌ها سرازیر می‌شد و از آن‌جا که معبر و جوی چندان شناخته شده نبودند، سیل لاجرم از راه می‌رسید، عبارت «مثل ابر بهار» حکایت اشک سیل آسا را نیز تداعی می‌کرد.

جوجة پاییزه می‌خواهد سرجوجة بهاره کلاه بگذارد:

بر خلاف بنی‌بشر دوپا که هرگاه اراده کند، می‌تواند زاد و ولد کند، حیوانات فصل مشخصی را برای زاد و ولد در اختیار دارند و هر وقت بخواهند نمی‌توانند صاحب فرزند شوند و من نمی‌دانم چرا ما به حیوانات توهین می‌کنیم و آدم بد و شرور را حیوان‌صفت می‌نامیم.

حیوان نگون‌بخت تمامی تمایلاتش حد و اندازه دارد و آن که حد و اندازه نمی‌شناسد، حیوان ناطق است.

این ضرب‌المثل وقتی به کار می‌رفت که آدم تازه واردی بخواهد سر آدم کهنه‌کاری کلاه بگذارد و از آن‌جا که مرغ در فصول گرم سال عمدتاً «کرچ» می‌شود جوجة پاییزه، چندان وجود خارجی نداشت این کنایه شاید به‌همین دلیل هم به‌کار می‌رفت.

 بهار خواب:

امروز دیگر در ساختمان‌سازی، چیزی به نام «بهارخواب» وجود خارجی ندارد

اما در روزگاران گذشته، یکی از شیرین‌ترین خواب‌ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سکرآور بهار بود.

اکثر بهارخواب‌ها روبه حیاط خانه‌ها بود و آن دسته از بهارخواب‌ها که روبه خیابان بودند به علت سکوت حاکم بر شهر، باعث اغتشاش خواب نمی‌شدند، اما خوابیدن در بهارخواب روبه حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت دیگری داشت.

چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان که مورد استفاده قرار می‌گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می‌رفت.

امروز ما در آپارتمان‌ها و خانه‌های کوچک، «تا لنگ ظهر» می‌خوابیم و با کوفتگی و بدن درد از خواب برمی‌خیزیم و این هیچ نیست مگر تغییر زندگی بدون ضرورتی که صورت دادیم.

یک‌بار به یاد دوران کودکی، یادی از بهارخواب و خوابیدن در آن بکنید تا بدانید آرامش در تهران چگونه بود و در تهران چه بلایی بر سرش آمد.

/62

یکی از جاذبه‌های طبیعی شهرستان لنجان در استان اصفهان که بسیار جذاب است، آبشار شاه لولاک می‌باشد که در فاصله‌ی ۵ کیلومتری شهر چرمهین قرار دارد. میزان آب دهی این آبشار در فصل‌های مختلف متفاوت است اما در کل سال روان است. در ایرانگردی امروز، قصد داریم سری به این آبشار زیبا بزنیم، پس همراهمان باشید تا اگر راهی اصفهان شدید، بازدید از این معجزه‌ی طبیعت را از دست ندهید که ماجرای جالبی هم دارد.

عباس ایروانی مالک گروه قطعات خودروی عظام گفت: ما یکی از تامین‌کنندگان اصلی قطعات برای خودروسازان بزرگ هستیم و طی سال‌های گذشته، علی‌رغم فشارهای گسترده اقتصادی و تحریم‌های بین‌المللی، توانستیم نیاز خودروسازان و عموم مردم را به قطعات یدکی خودرو  تامین کنیم.

تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved

سالی كه نكوست از بهارش پیداست:‏نیم بیت دوم این عبارت «ماستی كه ترشه از تاغارش (=تغارش) پیداست.» سال اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، ‏نكویی آن هویدا بود و اگر سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختی ها می شد، مردم آن را به بدیمنی تعبیر می كردند و ‏از آن جا كه ماست چرخ كرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط در تغار عرضه می شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز ‏افراد فقیر و تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضرب المثل رایج در محاورات عامه می گشت.

بزك نمیر بهار میاد، كـُمبـُزه با خیار میاد:‏كمبزه یا كنبزه یا كنبیزه، نوعی خیار یا به عبارتی خربوزه كال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوش خوراكی كال آن را ‏ندارد. ‏كمبزه بسیار كمیاب بود و از آن جا كه خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار ‏نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و كالك كمبزه، كار هر كس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ‏ضرب المثل به كار می رفت.

مثل ابر بهار:‏ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز كه تمامی خیابان ها آسفالت هستند و غیر قابل نفوذ، در گذشته كافی بود ‏رگبار تندی «در بگیرد» و سیلاب در كوچه ها و خیابان ها سرازیر می شد و از آن جا كه معبر و جوی چندان شناخته شده ‏نبودند، سیل لاجرم از راه می رسید، عبارت «مثل ابر بهار» حكایت اشك سیل آسا را نیز تداعی می كرد.ضرب المثل راجع به بهار

بهار خواب:‏امروز دیگر در ساختمان سازی، چیزی به نام «بهار خواب» وجود خارجی ندارد ‏اما در روزگاران گذشته، یكی از شیرین ترین خواب ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سكرآور بهار بود. ‏اكثر بهارخواب ها رو به حیاط خانه ها بود و آن دسته از بهارخواب ها كه رو به خیابان بودند به علت سكوت حاكم بر شهر، ‏باعث اغتشاش خواب نمی شدند، اما خوابیدن در بهارخواب رو به حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت ‏دیگری داشت. ‏چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان كه مورد استفاده قرار می گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می ‏رفت.

زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین کهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون ‏‏«صدای سخن عشق» گفتارشان اصلاً تکراری نیست. ‏

در ادبیات عامیانه و شفاهی مردم کوچه و بازار هم این فصل نمود خاصی دارد و آنچه که در ضرب المثل ها، متل ها، قصه ها و ‏باورهای مردم آمده است نشانگر جایگاه خاص این فصل در زندگی مردم است.

عباراتی همچون ‏

‏«سیاه بهار» ‏و یا ‏‏«گدابهار»‏

از خشکسالی و یا وقوع سیل و نزول برف و باران زیاد و بی موقع حکایت داشت. کافی بود در فصول پاییز و زمستان برف و ‏باران به اندازه کافی نازل نشود و طبیعی بود که خطر بی آبی کشاورزی دیم را تهدید کند و «قحط و غلا» پیامد این خشکسالی ‏بود و کمبود میوه ها و غلات، گرانی آنها را در پی داشت و در این جا عبارت «سیاه بهار» مصداق می یافت.ضرب المثل راجع به بهار

گویا در یکی از ‏قحطی های سال های پایانی قرن گذشته بخیل شدن آسمان بر زمین چنان شد که افراد خیر جهت رفع گرسنگی مردم «دمپختک» ‏در کوچه و خیابان بار می گذاشتند، با این حال تعداد بسیار زیادی از مردم تهران از گرسنگی تلف شدند.

در مقابل عبارت «سیاه بهار» که عموماً مختص امور دام و کشاورزی بود، عبارت «گدا بهار» در مورد امور اداری و شاغلان در ‏ادارات دولتی رایج بود. ‏

برخلاف امروز که پول به شکل اسکناس بسیار و فراوان در بازار رواج دارد و دست به دست می شود و مازاد تورم هر ساله ریشه ‏در این درد بی درمان دارد، پول ـ اعم از مسکوک و اسکناس ـ چندان در بازار گردش نمی کرد و با توجه به درآمد اندک ‏شاغلان در بخش دولتی و همچنین تعداد کم افراد شاغل در این رشته، اکثراً نقدینگی خود را در اسفند و فروردین از دست می ‏دادند و برای ماه های بعد، دچار بی پولی می شدند و جالب آن بود که برخلاف این روزها، قیمت ها سیر نزولی پیدا می کرد و ‏با آمدن میوه های گوناگون و فراوانی و ارزانی آنها، باز هم قدرت خرید، چندان وجود نداشت و مردم در حسرت میوه های ‏نورسیده می ماندند و عبارت «گدابهار» مصداق می یافت. ‏

حال، نگاهی داریم به برخی از ضرب المثل ها و کنایه های مردم طهران ـ و یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی که در این ‏عبارات وجود دارند؛

سالی که نکوست از بهارش پیداست:‏

نیم بیت دوم این عبارت «ماستی که ترشه از تاغارش (=تغارش) پیداست.» سال اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، ‏نکویی آن هویدا بود و اگر سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختی ها می شد، مردم آن را به بدیمنی تعبیر می کردند و ‏از آن جا که ماست چرخ کرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط در تغار عرضه می شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز ‏افراد فقیر و تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضرب المثل رایج در محاورات عامه می گشت.

بزک نمیر بهار میاد، کـُمبـُزه با خیار میاد:‏

کمبزه یا کنبزه یا کنبیزه، نوعی خیار یا به عبارتی خربوزه کال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوش خوراکی کال آن را ‏ندارد. ‏

کمبزه بسیار کمیاب بود و از آن جا که خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار ‏نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و کالک کمبزه، کار هر کس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ‏ضرب المثل به کار می رفت.

مثل ابر بهار:‏

ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز که تمامی خیابان ها آسفالت هستند و غیر قابل نفوذ، در گذشته کافی بود ‏رگبار تندی «در بگیرد» و سیلاب در کوچه ها و خیابان ها سرازیر می شد و از آن جا که معبر و جوی چندان شناخته شده ‏نبودند، سیل لاجرم از راه می رسید، عبارت «مثل ابر بهار» حکایت اشک سیل آسا را نیز تداعی می کرد.

بهار خواب:‏

امروز دیگر در ساختمان سازی، چیزی به نام «بهار خواب» وجود خارجی ندارد ‏

اما در روزگاران گذشته، یکی از شیرین ترین خواب ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سکرآور بهار بود. ‏

اکثر بهارخواب ها رو به حیاط خانه ها بود و آن دسته از بهارخواب ها که رو به خیابان بودند به علت سکوت حاکم بر شهر، ‏باعث اغتشاش خواب نمی شدند، اما خوابیدن در بهارخواب رو به حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت ‏دیگری داشت. ‏

چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان که مورد استفاده قرار می گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می ‏رفت.

 

 

منبع: http://norouz94.ir

 

 

* ریشه ضرب المثل خر بیار باقلا بار کن

* ریشه ضرب المثل از کوره در رفتن

* ریشه تاریخی ضرب المثل ایراد بنی اسرائیلی

 

 

برای نظردهی بعدی، نام، ایمیل، و وب سایت خود را در این مرورگر ذخیره کنید.

دانش‌چی

مهارت نوشتاری

نظری بدهید

آشنایی با داستان، شعر و معنی بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد

در این پست با معانی، مفهوم، داستان و شعر ضرب المثل قدیمی کوچه بازاری بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد آشنا می شوید با دانشچی همراه باشید.

بزك نمير بهار مي آد ،
خربزه و خيار مي آد


ضرب المثل راجع به بهار

حسني با مادر بزرگش در ده قشنگي زندگي مي
كرد . حسني يك بزغاله داشت و اونو خيلي دوست داشت . روزها
بزغاله را به صحرا مي برد تا علف تازه بخورد .

هنوز پاييز شروع نشده بود كه حسني مريض شد و يك ماه در خانه
ماند . مادربزرگ حسني كاه و يونجه اي كه در انبار داشتند به
بزغاله مي داد .

وقتي حال حسني خوب شده بود ، ديگر علف تازه اي در صحرا نمانده
بود . آن سال سرما زود از راه رسيد .

 

همه جا پر از برف شد و كاه و يونجه ها ي انبار تمام شد .
بزغاله از گرسنگي مع مع مي كرد . حسني كه دلش به حال بزغاله
گرسنه مي سوخت اونو دلداري مي داد و مي گفت : “ صبر كن تا بهار
بيايد آنوقت صحرا پر از علف مي شود و تو كلي غذا مي خوري . ”

مادر بزرگ كه حرفهاي حسني را شنيد خنده اش گرفت و گفت : تو مرا
ياد اين ضرب المثل انداختي كه مي گويند
بزك نمير بهار مياد خربزه و خيار
مياد . آخه پسر جان با اين حرفها كه اين بز سير نمي شود

.

به خانه همسايه برو و مقداري كاه از آنها قرض بگير تا وقتي كه
بهار آمد قرضت را بدهي .

حسني از همسايه ها كاه قرض كرد و به بزك داد و بزك وقتي سير شد
شاد وشنگول ، مشغول بازي شد .  

صفحه اصلي سايت كودكان

_
 نوجوان
 > 
كتابخانه ضرب
المثل  >
  بزك نمير بهار مي
آد

    

طراحي صفحات توسط
سايت كودكان دات او آر جي
 ، هر نوع كپي برداري
ممنوع است

 

 

ضرب المثل راجع به بهار

اگر ما بخوایم همین طوری دست رو دست بذاریم تا شاید یکی دیگه کاری مفید انجام بده شاید دیگه مفید بی معنی بشه باید بدونیم که برای پیشبرد کارهامون به خصوص در ادارات و سازمان ها باید همگی احساس مسئولیت داشته باشیم نذاریم مشکلات درون سازمانی باعث بشه که کارهایی رو که باید درست انجام بدیم رو با درگیری های بی ربط و حسادت های بی جا نتونیم انجام بدیم.

«الف»

آب از سرش گذشت:

 کارش درست نیست و بالا خره موفق نمـی شود.

آب بـه آب شدن:

ضرب المثل راجع به بهار

از جایی بـه جای دیگر رفتن .

آب کـه سر بالابره , قورباغه ابوعطا مـی خونـه :

کسی کـه به مرادش برسد خوشحال و شاد شود و خودش را گم کند.

آبشان از یک جوی نرود :

به هیچ وجه با هم موافق نیستند.

آب درون کوزه و ما تشنـه لبان مـی گردیم :

یعنی بـه آزرویمان رسیدیم و خبر نداریم و دنبالش هستیم .

آبی کـه در یک جا مونده مـی گنده :

زیـاد درون یک مکان ماندن مساوی با بی ارزش شدن.

آب نمـی بینـه ولی شناگر ماهریـه :

فرصتی بـه دست نمـی آره ولی امکانش باشد از دستش بر مـی آید و ارزشی هم بر دیگری قائل نیست .

آفتابه لگن هفت دست , شام و ناهار هیچی !:

جایی کـه همـه امکانات باشد , ولی از عمل خبری نباشد.

آسه برو آسه بیـا کـه گربه شاخت نزنـه !:

مواظب باش کـه آسیب نبینی .

آدم خوش معامله شریک مال دیگرانـه :

خوش حساب باش که تا همـه قبولت داشته باشند.

آب از او گرم نمـیشـه :

نباید بـه او امـیدوار باشیم .

آدم هزار کاره کم مایـه است :

کسی کـه مشغول یک کار نشود و هر بار یک کار دیگر انجام دهد , سر انجام بی کار و بی ارزش مـی شود.

آفتابه خرج لحیمـه :

ارزش درست شدن نداره .

آب کـه از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب :

زمانی گفته مـی شود کهی از مشکلات زیـاد نترسد.

آشپز کـه دو که تا شد آش یـا شور مـیشـه یـا بی مزه :

کاری کـه دو که تا رئیس داشته باشد آن کار سرانجام درستی ندارد.

آب زیر پوستش افتاده !:

چاق و چله شده .

آب درون گوشی :

کلک زدن و فریب .

آب درون جوی داشتن :

غنی و ثروتمند بودن .

آب را زیر هفت طبقه زمـین مـی بیند:

باهوش و زرنگ بودن .

ضرب المثل راجع به بهار

آدم ناشی سرنارا از سر گشاد مـیزنـه !:

کسی کـه کاری را مـی خواهد انجام بدهد ولی بلد نیست .

آخر شاه کاه کشی است :

کسی کـه حد و مرز خودش را نداند آخرش بدبختی هست .

آتش و پنبه :

دو و یـا دو چیز کـه با هم جور درون نیـایند.

 آتش با آتش خاموش نشود :

یعنی اگری عصبانی شد با خشم آرام نمـی شود.

آدم که تا کوچکی نکنـه بـه بزرگی نمـیرسه :

برای رسیدن بـه مرتبه عالی حتما از رتبه های پایین گذشت .

آنقدر مار خورده افعی شده !:

تجربه های زیـاد اندوختن و هوشیـار شدن.

از بی کفنی زنده ایم !:

خیلی بدبخت و بیچاره ایم .

از خرس موی کندن غنیمته !:

ازی کـه پولداره و خسیس , پول جزیی گرفتن حساب هست .

از هرچه بدم آمد بر سرم آمد:

از چیزی کـه نمـی خواستم همان برایم پیش آمد.

 

از مردی که تا نامردی یک قدم است :

یک لغزش کوچک مردی را بی حرکت کند.

اجاره نشین خوش نشینـه :

کسی کـه خونـه ندارد و اجاره نشین هست در هر جایی کـه خوشش آمد زندگی مـی کند.

ادب بزرگترین سرمایـه است :

بالاترین ثروت و داراییی ادب اوست .

الکی خوش است :

خوشحالیش بـه درد نمـی خورد.

اسب را گم کرده پی نعلش مـی گردد:

کار اصلی را رهاک و به حاشیـه پرداختن .

اگر خواهی اندوهگین نباشی , حسود مباش:

حسادت باعث غم و غصه مـی شود.

اول بچش بعد بگو بی نمکه :

با عجله قضاوت نکن.

اگر مردن نبود آدم آدم را مـی خورد!:

موقعی گفته مـی شود کـه حرص و ولع انسان , افسار گسیخته شود.

اگر نخوردیم نان گندم ولی دیدیم دست مردم :

ممکن هست کاری را خود شخص انجام ندهد ولی دیده کـه مردم چگونـه انجام مـی دهند.

انگور خوب نصیب شغال مـی شود:

چیز با ارزش , نصیب شخص بی لیـاقت شود.

انگشت کوچک فلانی هم نمـی شود:

در مقایسه خیلی اختلاف هست .

او را با صد من شکر هم نمـی توان خورد:

در موردی گفته مـی شود کهی فیـافه زننده و تلخی داشته باشد.

«ب»

بادنجان بم آفت ندارد:

کنایـه از این هست که یک أدم زشت خو دیرتر مـی مـیرد.

باید گذاشت درون کوزه آبش را خورد:

دیگه نباید فکر آن را کرد.

بچه سر راهی برداشتم پسرم شود آقا بالا سرم شد:

کاری کردم کـه به نفعم شود بـه ضررم شد.

باد در کلاه افکندن:

مغرور و متکبر شدن .

بای که علی گفت عمر نمـی گوید :

بای کـه دوست شد دشمنی نمـی کند.

بامـی از بام ما کوتاهتر ندیده :

از ما مظلومتری را گیر نیـاورده .

با همـه بلی با من هم بلی :

با همـه کلک با من هم کلک .

برای کسی بمـیر کـه برات تب کنـه :

برایی ناراحت باش کـه به دردت بخورد.

برای من آب ندارد به منظور تو هم نان ندارد:

یعنی نفعی به منظور هیچکدام نیست .

آمدیم و خواهیم رفت :

وقتی متولد شدیم چیزی با خود نیـاوردیم , وقتی هم مردیم چیزی با خود نمـی بریم .

بیلش هزار من آب بر مـی دارد !:

یعنی دارای اعتبار هست .

به مرغشان کیش نمـی شـه گفت :

برایـانی مـی گویند کـه خودخواه و مغرور باشند.

بند را آب برد :

همـه سرمایـه را از دست داد.

بنام ما , به کام تو :

مثل مادری کـه به نام بچه اش چیزی بخورد.

به هرکجا کـه روی آسمان هم همـین رنگ است :

کاری کـه در جا فرقی نکند.

بی ابر باران :

خیلی بهانـه جویی .

به شتر مرغ گفتند : ضرب المثل درباره ی بهار و زمستان بار ببر , گفت : مرغم . ضرب المثل درباره ی بهار و زمستان گفتند بپر , گفت : شترم !:

در مورد افراد بهانـه جو مـی گویند.

به ماه مـیگه تو درون نیـا من درون مـیام !:

برایـانی گفته مـی شود کـه از خود خیلی تعریف مـی کنند.

به گوش خر یـاسین خواندن :

برایی کـه پند و اندرز فایده نداشته باشد.

برادری برابری :

دو برادر سهم برابر دارند.

برای شیطان پاپوش مـی دوزد :

خیلی مزور و حیله گر هست .

با پا راه بری کفش پاره مـی شـه , با سر کلاه :

یعنی هر کاری خرج دارد.

بزک نمـیر بهار مـیاید کمبزه با خیـار مـی یـاد:

وعده سر خرمن بهی .

 

«پ»

پول علف خرس است !:

دارایی و مال و منال را بـه هری کـه بخواهد نباید داد.

پیـاده شو با هم راه برویم :

در موردی گفته مـی شود کـه خیلی مغرور و متکبر شده باشد.

پیشانی پلنگ خا :

یعنی کار سخت انجام .

پول نداده , مـیان لحاف خوابیده :

بی سرمایـه شریک مال مردم مـی شود و بیشترین سود را هم مـی خواهد.

پشت و روش معلوم نیست :

یعنی ظاهر و باطنش یکی نیست , منافق هست .

پیـاز هم خودش را داخل مـیوه ها کرده :

آدم نادرست و ناشی خود را با اهل فن مساوی بداند.

پاشنـه دهن را کشیدن :

ناسزا و دشنام زیـاد گفتن .

پشت دست را داغ :

دیگر کاری را انجام ندادن

پیش توپچی ترقه درون مـی کند:

موقعی گفته مـی شود کـه شخص حقیری پیش مرد فاضلی اظهار وجود کند.

پی خر مـی گردد کـه نعلش را د:

زیـاده طلبی و سود جویی بیش از حد .

پای خر یک بار بـه چاله مـی رود:

مثلی کـه یک با اشتباه کند.

پدر و مادر مـیوه نایـابند :

فرزند پیدا مـی شود ولی پدر و مادر پیدا نمـی شود.

«ت»

تا به آب نزنی شنا گر نمـی شوی :

تا دست بـه کار نزنی آن را یـاد نمـی گیری .

تا ابله در جهان هست مفلس درون نمـی ماند :

از نادانی دیگران سود بردند .

تا شود دل مادرش آب شود!:

تا زمانی کـه پسر مثل پدر گردد جگرها خون شود .

تو بگی  ف  من مـیگم فرح زاد :

موقعی گفته مـی شود کهی بخواهد از هوش خود تعریف کند.

توی دعوا نان و حلوا خیر نمـی کنند :

توی شلوغیی بـه فکری نیست .

توبه گرگ مرگ است :

کسی کـه دست از عادتش برندارد.

تکیـه بر آب :

به چیزی بی پایـه تکیـه داشتن .

تا هستم به ریش تو بستم :

کنایـه از همـیشـه با هم بودن هست .

تعارف شاه عبدالعظیمـی است :

یعنی بـه زبان مـی گوید ولی از دل راضی نیست .

ترمزش را بپیچ :

عصبانی مشو.

تابستون پدر یتیمونـه :

یعنی درون فصل تابسان مردم فقیر و بی لباس ناراحت نیستن .

تنت را چرب کن :

خودت را آماده هرگونـه کار سخت و دشواری .

تا نـهال تر هست باید راست کرد :

تا بچه کوچک هست تربیت مفید است

«ج»

جایی نمـی خوابه کـه آب زیرش بره :

برای افراد زیرک گفته مـی شود.

جوانی هست و هزار چم و خم :

 آراستن به منظور جوانان زیبنده هست .

جیبش را تار عنکبوت گرفته است :

مواقعی گفته مـی شود کهی بی پول باشد.

جایی رفت کـه عرب نی انداخت :

کنایـه از این هست که بازگشتی ندارد.

جهود دعاش را آورده :

وقتیی پیش دیگران محبوب مـی شود.

جنگ زرگری :

جنگ و جدال دروغین کـه برای گول زدن باشد.

جهود بازی درون آوردن :

یعنی سرو صدا و بی ابرویی

«چ»

چراغی که بـه خانـه رواست بـه مسجد حرام است :

اول بـه خودش رسیدن بعدآ بـه دیگری .

چاقو دسته خودش را نمـیبره :

خویشان وبستگان به منظور همدیگر ناراحتی تولید نمـی کنند.

چشم بازار را درون آوردن :

خرید جالب ن .

چشم بسته غیب مـی گوید :

برای شوخی بهی گفته مـی شود کـه از موضوع روشن و واضح خبر مـی دهد.

چرا توپچی نشدی ؟:

به مزاح بهی اطلاق مـی شود کـه از صدای کوچک بترسد .

چند کلمـه از مادر عروس بشنو :

تحقیر به منظور صحبت ی آورده مـی شود.

چشمش محک است :

با نگاه از سرانجام مسئله با خبر مـی شود.

چادر قلعه زن است :

چادر پوشش و حفاظ به منظور زن هست .

چشمش هزار کار مـی کنـه کـه ابروش نمـی دونـه :

خیلی زیرک و موذی هست .

 

«ح»

حرف راست را حتما از بچه شنید :

صحبت درست را کـه کودک مـی گوید صحیح هست .

حرف خود تو کجا شنیدی ؟ اونجا کـه حرف مردمو شنیدی :

هرغیبت شمار را درون جمع د , بدان کـه غیبت دیگری را بـه شما خواهد گفت .

حیف از طلا کـه خرج مطلا کندی :

پول و هزینـه زیـادی صرفی شود کـه کاره ایی از آب درون نیـاید .

حساب حسابه , کاکا برادر :

مثل : برادریمان بـه جا بزغاله یکی هفت صنار

حوض نساخته , قورباغه پیدا شد :

در موردی هست که کاری به منظور جائی انجام نداده ولی به منظور آنجا مـی خواهد رئیس و مدیر انتخاب کند.

حرفهات مفت , کفشـهات جفت :

در مورد شخصی گفته مـی شود کـه از پیروز شده نـهایی و خیلی خود درون آینده صحبت مـی کند.

حرف حساب جواب نداره :

درست گفتن مسئله ای درون باره حقی .

حیف از آنـها کـه مردند و آواز تو را نشنیدند:

به شوخی گفته مـی شود کـه آواز تو زشت و زننده هست .

حرامزادگی مایـه نمـی خواهد:

دروغ گویی و تزویر چیزی هست که همـه از آن با خبر هست .

 

«خ»

خار را درون چشم دیگران مـی بینـه و تیر را درون چشم خودش نمـی بینـه :

در مورد همـه بـه غیبت و تهمت مـی پردازد.

خانـه اگر پر از دشمن باشد بهتره که تا خالی باشد:

اگر خانـه خالی باشد یـا درون آن افراد کم باشند مورد حمله دزدان شود

 

خرس درون کوه بوعلی سیناست :

کسی کـه سواد کم دارد , درون برابر بیسوادان مـی شود گفت کـه او دانشمند روزگار هست .

خر کـه جو دید کاه نمـی خوره :

در موردانی گفته مـی شود  کـه بهره فراوان ببرند با بهره کم نسازند.

خر گچ کش روز جمعه از کوه سنگی مـی یـاره :

فرد بدبخت به منظور او همـیشـه کار هست حتی روز جمعه.

خدا نجار نیست اما درون و تخته رو خوب بهم مـیندازه :

در موردی گفته مـی شود کـه دو همسایـه و یـا زن و شوهر با هم جور باشند.

خوشا چاهی کـه آب از خود برآرد:

در موردانی هست که خودشان از خود جوهری دارند.

خود را بـه موش مردگی زدن :

در موردانی گفته مـی شود کـه برای انجام کاری دچار ضعف مـی شوند.

«د»

دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد:

در موردانی گفته مـی شود کـه از دانایی و هوشیـاری زیـاد سئوال مـی کنند و آدم نادان نمـی داند و نمـی پرسد .

داغ شکم از داغ عزیزان بدتر است :

در مورد کودکانی گفته مـی شود کـه برای خوردنی سخت مـی گریند .

در خانـه ات را ببند , همسایـه ات را دزد نکن :

مواظب مالت باش که تا بهی تهمت دزدی نزنی .

در جنگ حلوا پخش نمـی کنند:

طبیعت جنگ ,جنگیدن هست .

دستم نمک نداره (یـا ) دستم بی نمک است :

به هر خوبی کنـه جای آن بدی مـی بینـه .

دود چراغ خوردن :

رنج و تلاش فراوان کشیدن به منظور تحصیل علم .

دودش به چشم خودت مـی رود :

مجازات و سختی کار نصیب خود خواهد شد.

در همـیشـه بـه یک پاشنـه نمـی گرده :

دنیـا این جور نمـی ماند.

در کوزه بگذار آبش را بخور:

کاری کـه مـی خواهی ی ارزش ندارد.

دل و قلوه گرفتن :

منظور آن هست که آنقدر محو درون سخنان شدن و شیفته او گشتن .

درخت هرچه بارش بیشتر سرش پایین تر :

هر رتبه و دانش فزونی یـابد افتاده تر مـی شود.

در هفت آسمان یک ستاره ندارد :

برایی گفته مـی شود کـه بی چیز هست .

ده انگشت را  خداوند برابر نیـافریده :

منظور این هست که مـیان اشخاص با هم اختلافی هست .

ده مرده حلاج است :

یعنی مرد زرنگ و زیرک و کار درستی هست .

دیگران کاشتن ما خوردیم , ما مـی کاریم دیگران بخورند:

منظور استفاده رساندن بـه همدیگر هست .

دو مغز درون یک پوست بودن :

منظور بسیـار متحد و رفیق بودن هست .

دهنش آستر دارد :

بهی گفته مـی شود کـه خوراکیـهای خیلی داغ را بـه راحتی بخورد.

 

«ذ»

ذکر کدورت , کدورت مـی آورد :

تکرار حرفهایی کـه در گذشته باعث ناراحتی شده رابطه دوباره را بهم مـی زند.

ذکر عیش نصف عیش است :

گفتن سخنانی کـه باعث خوشحالی شود نزدیک بـه انجام آن عمل هست که باعث سرور و خوشی مـی شود.

 

«ر»

رستم هست و یک دست اسلحه :

در موردانی گفته مـی شود کـه با یک دست لباس , فخر بفروشند .

روده بزرگه , روده کوچکه رو خورد :

وقتی کـه انسان خیلی گرسنـه باشد .

راهبر باش نـه راه بر :

منظور درون زندگی طوری راهنمایی کن کـه راه گشا باشد نـه باعث انحراف و بن بست شود .

رفتنم با خودم , امدم با خدا :

وقتی کـه از زمان بازگشت اطلاع نداشته باشد .

ریشـه اش را ملخ خورده :

نشانـه از تنبلی و کاهلی هست .

روزه شک دار گرفتن :

کنایـه از اینست کهی درون مورد انجام کاری یقین نداشته باشد .

راه نفسشو بستم :

یعنیی را درون منگنـه و فشار قرار دادم .

روزی گربه , دست زن شـه است :

زنی کـه خانـه دار نباشد سبب ضرر و زیـان هست .

روزه بی نماز , عروس بی جهاز , قورمـه بی پیـاز :

در مورد کاری گفته مـی شود کـه از اول که تا آخرش ناقص هست .

روزه خوردنش را دیده ام , اما نماز ش را ندیده ام :

عمل بدش را دیده ایم ولی عمل خوبش را ندیده ایم .

راه دویده کفش دریده :

زحمت بیـهوده کشیدن و ضرر .

روز بهار هفت بار نـهار :

کنایـه از اینست کـه در فصل بهار اشتها زیـاد مـی شود.

رخت دو جاری را درون یک تشت نمـیشـه شست :

کنایـه از رقابت زنـهای دو برادر هست .

روی تشک پر قو خوابیده :

یعنی جایش راحت و خیـالش آسوده هست .

ریش ما دست اونـه :

کنایـه از اینست کـه اختیـار ما دست دیگری هست .

 «ز»

زبان خر را خلج مـیدونـه :

به شوخی هنگامـی بـه دو نفر گفته مـی شود کـه با اخلاق و کردار و گفتار همدیگر آشنا هستند .

زبان گوشت هست و بـه هر طرف کـه بچرخانی مـی چرخد :

زمانی گفته مـی شود کـه شخصی دروغ و بی منطق صحبت کند .

زمستان رفت و روسیـاهی بـه ذغال ماند :

بدون اینکه موثر باشد خودکار دست بـه نتیجه مثبت مـی رسد .

زیر آبی را زدن :

کسی را نزد دیگری بی اعتبار .

زمانـه با تو نسازد تو با زمانـه بساز :

با صبر و حوصله با اتفاقات پیش بینی نشده روبرو شدن .

زیر پایی نشستن :

با دروغ و ریـای را فریب .

زدیم و نگرفت :

کسی کـه خود را بـه خطربیـاندازد و نتیجه ای نداشته باشد .

زن راضی , مرد راضی گور پدر قاضی :

بدین منظور هست که درون هر صورت با هم دیگر تفاهم دارند و احتیـاجی بـه نظر دیگران ندارند .

زیر شالش قرصه :

منظور مال و ثروت زیـاد دارد .

زبان گزیده بدتر از مار گزیده است :

یعنی حرف ناخوشایندی ممکن هست هرگز فراموش نشود ولی زخم مار , ممکن هست التیـام یـابد .

زیر دمش سست است :

خیلی تنبل و بی عرضه هست .

زنگوله پای تابوت :

به فرزندانی گفته مـی شود کـه پدرش پیر باشد و او متولد شود .

زخم خوب مـیشـه ولی جاش مـی مونـه :

کنایـه از اینست کـه هر کاری اثر خود را که تا ابد بجا مـی گذارد .

«س»

سبزی پاک :

یعنی چاپلوسی و تملق گوئی .

سالها بی قمقمـه مشق کرده :

منظوری درون کاری با تجربه و وارد باشد .

سازشان با هم کوک نیست :

اختلاف بین شان زیـاد هست و بـه توافق نمـی رسند .

سبیلش آویزان شدن :

از نا امـیدی ناراحت شدن .

سال بـه سال دریغ از پارسال :

منظور سالها ی جدید بدتر از سالهایی هست که گذشته هست .

سال بـه دوازده ماه , ما مـی بینیم یکدفعه هم تو ببین :

در مواردی گفته مـی شود کهی پر از عیب باشد ولی یک غیب کوچکی را بـه رخش بکشد .

سالها مـی گذره که تا شنبه بـه نوروز بیفته :

منظور این هست کهی به منظور انجام کاری فرصت را از دست بدهد و باز منتظر فرصت دیگر شود 

ستاره را بالای سر خود نمـی تواند دید :

منظور بهی هست که بی نـهایت حسود و خود پسند هست .

سبیلش را دود داد :

یعنی نـهایت تنبیـه را انجام داد .

سخاوت بعد از ادای وام است :

یعنی وقتی عمل شایسته ای انجام دهی نیکوکار هستی .

سخن نیکو صیـاد دلهاست :

بدین منظور هست , کـه با حرفهای درست دوست های بیشتری پیدا مـی کنی .

سر بی صاحب مـی تراشد :

یعنی بدون اجازهی درون مورد او تصمـیم مـی گیرد .

سرش از خودش نیست :

یعنی بسیـار سخاوتمند و بخشنده مـی باشد .

سر را با پنبه مـی برد :

منظوری هست که با زبان خوش دیگر را گرفتار مشکل کند .

سرش بـه تنش زیـادی مـی کند :

کسی کـه سراغ خطر بزرگی مـی رود .

سر بـه صحرا گذاشت :

کسی کـه از خانـه و کاشانـه فرار کند که تا آسوده شود .

سر درون سر چیزی :

بر سر هدفی جان خود را .

سر بزرگ بلای بزرگ دارد :

کار بزرگ خطر و مسئولیت بیشتری دارد .

سر حلیم روغن مـی رود :

صبح خیلی زود سر کاری رفتن .

سرش بـه کلاش مـی ارزه :

یعنی شخص با احترامـی هست .

سرگنده اش زیر لحاف است :

یعنی قسمت بزرگ کار هنوز تمام نشده .

سر قبری گریـه کن کـه مردهباشد :

به معنی این هست کهی را نصیحت کن کـه پند پذیر باشد .

سر کیسه را شل کن همـه دنبالت مـیان :

منظور خرج و احسان هست که نیـازمندان برای  گرفتن آن جمع مـی شوند .

سرکه هوا رفت پائین رو نمـی بیند :

زمانی کهی بـه درجه بالائی رسید توجهی بـه زیر دستانش نکند .

سر و ته یک کرباسیم :

یعنی همـه یک جور و یک شکل هستیم.

سرش را پیراهنش هم نمـی داند :

منظور بهی کـه خیلی تو دار و رازش رای نداند.

سری از هم جدا هستند :

یعنی با هم خیلی مـهربان و با محبت هستند.

سگ باش کوچک خانـه مباش :

بدین معنی هست که معمولا کوچکتر خانـه بیشتر دستورات را انجام 

مـی دهد.

سگ زرد برادر شغال است :

یعنی دو نفر درون بدی کم وری از هم نداشته باشند.

سگ را کـه چاق کنند هار مـیشـه :

کنایـه از این هست که اگر آدم پستی را حمایت کنند بـه روی حامـی خود پنجه مـی زند.

سگ دو زدن :

کنایـه از بیـهوده کار است.

سنگ بـه در بسته مـی خورد:

یعنی همـه بدبختیـها بـه سر بیچارگان مـی آید.

سنگ مفت , گنجشک مفت :

کاری کـه سرمایـه نخواهد واحتمال سود بردن هم داشته باشد.

سوسکه از دیوار بالا مـی رفت مادرش مـی گفت , قربون دست و پای بلوریت :

کنایـه از لوس و ناز فرزند وندیدن عیب و اشکال او.

سیلی نقد بـه از حلوای نسیـه است :

منظور آنست کـه هر چه نقد بدست بیـاید بهتر از چیزیست  کـه هر چند  بیشتر باشد ولی دیر بدست بیـاید.

سوزن همـه را لباس دار مـی کند و خودش همـیشـه ه :

این مثل درون مورد افرادی گفته مـی شود کـه خودشان را وقف دیگران 

مـی کنند.

سیخم و مـیخم , اطاق بیخم :

منظور پابرجا و غیر قابل تغییر هستم.

سیر بـه پیـاز مـیگه پیف پیف چقدر بو مـی دی :

کنایـه بهی هست که خود پر از عیب واشکال بزرگ باشد ولی عیب و

اشکال کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد.

 «ش»

شاخ بر آوردن :

رسوا شدن .

شریک دزد و رفیق قافله :

کنایـه از دوروئی و نیزنگ بازی هست .

شکم از عزا درون آوردن :

پس از مدتی گرسنگی و نخوردن یک وعده غذا حسابی و سیر خوردن .

شیر مرغ و جان آدم :

هر چیز خوردنی را بـه خاطر آوردن .

شمشیرش بـه ابر مـی رسد :

کنایـه از توانمندیی باشد .

شتر درون خواب بیند پنبه دانـه ؟:

کنایـه از آدمـی هست که آرزوهای دور و درازی داشته باشد .

شنونده حتما عاقل باشد !:

یعنی هر حرفی قابل قبول نیست . ضرب المثل درباره ی بهار و زمستان مگر انکه با ترازوی عقل سنجیده شود . 

شتر با بارش گم شد :

کنایـه از بی سامانی و درهم بر هم بودن اوضاع خبر مـی دهد.

شیله پیله تو کارش نیست :

منظور آدم درستکار و بی ریـاست .

شیطون پیش اون حتما درس بخونـه و چیز یـاد بگیره :

یعنی درون شیطان بازی دوز و کلک استاد همـه هست .

شیشـه عمرش پیش منـه :

یعنی هر وقت خواسته باشم مـی توانم او را از پای درون بیـاورم .

شیطونی از چشماش مـی باره :

منظور از ظاهرش پیداست کـه انسان شیطانی هست .

شده کلاف سر درون گم :

منظوری کـه راه و رسم زندگی را گم کرده باشد.

شتر سواری دولا دولا نمـیشـه :

کار بزرگ را نمـی توان پنـهان کرد .

شترها را نعل مـی د , کبک هم پایش را بلند کرد :

یعنی آدم معمولی خود را هم طراز بزرگان بداند.

شریک اگر خوب بود , خدا هم شریک مـی گرفت :

منظور درون کار شراکت همـیشـه اختلاف هست .

شکم گشنـه , آروغ فندقی !:

با دست خالی مـی خواهد کارهای بزرگ انجام دهد.

شمر , جلودارش نمـیشـه :

یعنی بسیـار آدم شروری هست .

 

«ص»

صابونش بجامـهی خوردن :

یعنی ضرر و زیـانش بـه او هم رسیده .

صد تا دوست کمـه و یک دشمن زیـاد :

یعنی حتی از یک دشمن نیز غافل نباش .

صد تا چاقو بسازه , یکیش دسته نداره :

یعنی هیچوقت بـه حرفش اعتماد نکن , بسیـار دروغگو و پشت هم انداز هست .

صبر کوتاه خدا سی ساله !:

یعنی خدا دیر گیر هست ولی سخت گیر هست .

صد رحمت بـه کفن دزد اولی !:

در موردی گفته مـی شود کـه دومـی بدتر از اولی باشد .

صبر , کلید کارهاست :

یعنی عجله نمودن  درون کارها اصلآ جایز نیست .

صد موش را یک گربه بس است !:

منظور سیـاهی لشگر اصلآ بـه کار نمـی آید , بلکه کاردانی و تیز هوشی ملاک هست .

صلاح مملکت خویش خسروان دانند !:

منظور آنست کـه با وجود حقیقت آنچه را کـه خود صلاح مـی دانی انجام بده .

 «ض»

ضامن را جای ضامن نگیرند !:

منظور آنست کهی اگر اشتباهی کرد حتما مکافات آنرا نیز بدهد.

ضرب خورده جراحه !:

یعنی حکیم واقعیی هست که اون زخم سر خودش آمده باشد .

ضرر تلخه !:

یعنی ضرر و زیـان حتی اگر خیلی کم هم باشد با این حال ناراحت کننده هست .

ضرب , ضرب اول :

منظور آنست کـه در مبارزه آنی برنده هست که ضربه اول را زده باشد

«ط»

طاس اگر نیک نشیند , همـه نراد است !:

در مورد گفته مـی شود کـه اگری اقبال خوبی داشته باشد درون هر کاری موفق هست .

طاقت دیدن مـهمان نداشت , خونـه رو ول کرد !:

منظور آنست کـه به کاری دست زد کـه از کار اول بدتر بود .

طبل تو خالیست !:

فقط داد و فریـاد مـی زند و گرنـه چیزی بارش نیست .

طشت طلا رو سرت بگیر و برو !:

یعنی راه بسیـار امنی هست .

طشت از بام افتاد !:

یعنی پیش همـه رسوا شدی .

طاقتم طاق شد !:

بیش از این تحمل ندارم , صبرم تمام شده هست .

طلا که پاکه , چه منتش بـه خاکه :

یعنی چیز خوب اصلآ بـه تعریف احتیـاج ندارد .

طوطی وار یـاد گرفتن :

یعنی بدون این کـه معنی اش را بداند این حرف را زده هست .

 «ظ»

ظالم دست کوتاه !:

بهی مـی گویند کـه ذاتآ آدم متجاوز و زورگو هست ولی مـیدان چنین کاری را ندارد .

ظاهر و باطنش یکی است :

یعنی مردی ساده , بی ریـا و یکدل هست .

ظاهر از شیخ و باطن از شیطان :

اصلآ آدم راستگویی نیست .

ظلم عاقبت نداره :

بالاخره روزی ستمدیدگان حق خود را از ستمگران مـی گیرند.

ظالم پای دیوار خودشو مـی کنـه !:

یعنی ستمگر با کارهایی کـه انجام مـی دهد باعث سرنگونی خودش مـی شود.

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 29 Nov 2018 12:56:00 +0000

الناز مالمـیر

هدف از انتخاب این موضوع به منظور ترجمـه، ضرب المثل درباره ی بهار و زمستان آشنا نمودن مخاطب با جایگاه «بهار» مـیان ملل مختلف بوده است؛ لذا درون ترجمـه‌ی آنـها بـه زبان انگلیسی وفادار بوده و از ارائه‌ی معادل‌های امثال درون زبان فارسی خودداری شده است.

Spring won’t come from one flower.

(Persian Proverb)

ضرب‌المثل ایرانی: ضرب المثل درباره ی بهار و زمستان با یک گل بهار نمـی‌شود.

Walk lightly in the spring; Mother Earth is pregnant.

(Native American Kiowa Proverb)

ضرب‌المثل سرخ‌پوستان قبیله‌ی کیووا درون امریکا: درون بهار بـه آرامـی گام بردارید؛ مادرمان زمـین باردار است.

Half an hour in a spring evening is worth a thousand gold pieces.

(Japanese Proverb)

ضرب‌المثل ژاپنی: نیم ساعت از یک عصر بهاری بـه هزار سکه‌ی طلا مـی‌ارزد.

Many a sudden change takes place on a spring day.

(Irish Proverb)

ضرب‌المثل ایرلندی: بسیـاری از تغییرات ناگهانی درون روزهای بهاری اتفاق مـی‌افتد.

One swallow does not make a spring.

(French Proverb)

ضرب‌المثل فرانسوی: با یک پرستو، بهار نمـی‌شود.

A year’s harvest counts on spring; a man’s success counts on his diligence.

(Chinese Proverb)

ضرب‌المثل چینی: محصول یک سال بـه بهارش وابسته هست و موفقیت یک فرد بـه پشتکارش.

Spring is sooner recognized by plants than by men.

(Chinese Proverb)

ضرب‌المثل چینی: گیـاهان زودتر از انسان‌ها بهار را حس مـی‌کنند.

Spring is when you feel like whistling even with a shoe full of slush.

(English Proverb)

ضرب‌المثل انگلیسی: بهار زمانی هست که حتی با کفش‌های گِلی دوست دارید سوت بزنید.

Spring has come when you can put your foot on three daisies.

(English Proverb)

ضرب‌المثل انگلیسی: وقتی روی سه که تا گل بابونـه پا گذاشتی، یعنی بهار شده.

No matter how long the winter, spring is sure to follow.

(Guinean Proverb)

ضرب‌المثل کشور گینـه: این کـه زمستان چقدر طول مـی‌کشد، اهمـیتی ندارد، چرا کـه بهار حتماً مـی آید.

If you do not sow in the spring you will not reap in the autumn.

(Irish Proverb)

ضرب‌المثل ایرلندی: اگر درون بهار نکاری، درون پاییز درو نمـی‌کنی.

The blossoms in the spring are the fruit in autumn.

(Latin Proverb)

ضرب‌المثل لاتینی: شکوفه‌های بهاری، مـیوه‌های پاییزی هستند.

A good year is determined by its spring.

(Portuguese Proverb)

ضرب‌المثل پرتغالی: سال خوب از بهارش مشخص مـی‌شود.

Plan your year in the spring, your day at dawn.

(Chinese Proverb)

ضرب‌المثل چینی: به منظور کل سال درون بهار برنامـه‌ریزی کن و برای روز خود درون سپیده‌دم.

There is no winter without snow, no spring without sunshine, and no happiness without companions.

)Korean Proverb(

ضرب‌المثل کره‌ای: هیچ زمستانی بدون برف، هیچ بهاری بدون آفتاب و هیچ شادمانی بدون همراه وجود ندارد.

A kind word is like a spring day.

(Russian Proverb)

ضرب‌المثل روسی: «لغت محبت‌آمـیز مانند یک روز بهاری است.»

In spring no one thinks of the snow that fell last year.

(Swedish Proverb)

ضرب‌المثل سوئدی: «هیچ درون بهار بـه فکر برف سال گذشته نیست.»

When it is spring time, the grass will even grow under a big stone.

(Kurdish Proverb)

ضرب‌المثل کردی: «هنگام بهار حتی زیر تخته سنگ هم علف سبز مـی‌شود.»

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 09 Nov 2018 15:22:00 +0000

ضرب المثل راجع به بهار
ضرب المثل راجع به بهار
0

ضرب المثل درمورد بهار

ضرب المثل درمورد بهار
ضرب المثل درمورد بهار

زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین کهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون ‏‏«صدای سخن عشق» گفتارشان اصلاً تکراری نیست. ‏

در ادبیات عامیانه و شفاهی مردم کوچه و بازار هم این فصل نمود خاصی دارد و آنچه که در ضرب المثل ها، متل ها، قصه ها و ‏باورهای مردم آمده است نشانگر جایگاه خاص این فصل در زندگی مردم است.

عباراتی همچون ‏

‏«سیاه بهار» ‏و یا ‏‏«گدابهار»‏

از خشکسالی و یا وقوع سیل و نزول برف و باران زیاد و بی موقع حکایت داشت. کافی بود در فصول پاییز و زمستان برف و ‏باران به اندازه کافی نازل نشود و طبیعی بود که خطر بی آبی کشاورزی دیم را تهدید کند و «قحط و غلا» پیامد این خشکسالی ‏بود و کمبود میوه ها و غلات، گرانی آنها را در پی داشت و در این جا عبارت «سیاه بهار» مصداق می یافت.

ضرب المثل درمورد بهار

گویا در یکی از ‏قحطی های سال های پایانی قرن گذشته بخیل شدن آسمان بر زمین چنان شد که افراد خیر جهت رفع گرسنگی مردم «دمپختک» ‏در کوچه و خیابان بار می گذاشتند، با این حال تعداد بسیار زیادی از مردم تهران از گرسنگی تلف شدند.

در مقابل عبارت «سیاه بهار» که عموماً مختص امور دام و کشاورزی بود، عبارت «گدا بهار» در مورد امور اداری و شاغلان در ‏ادارات دولتی رایج بود. ‏

برخلاف امروز که پول به شکل اسکناس بسیار و فراوان در بازار رواج دارد و دست به دست می شود و مازاد تورم هر ساله ریشه ‏در این درد بی درمان دارد، پول ـ اعم از مسکوک و اسکناس ـ چندان در بازار گردش نمی کرد و با توجه به درآمد اندک ‏شاغلان در بخش دولتی و همچنین تعداد کم افراد شاغل در این رشته، اکثراً نقدینگی خود را در اسفند و فروردین از دست می ‏دادند و برای ماه های بعد، دچار بی پولی می شدند و جالب آن بود که برخلاف این روزها، قیمت ها سیر نزولی پیدا می کرد و ‏با آمدن میوه های گوناگون و فراوانی و ارزانی آنها، باز هم قدرت خرید، چندان وجود نداشت و مردم در حسرت میوه های ‏نورسیده می ماندند و عبارت «گدابهار» مصداق می یافت. ‏

حال، نگاهی داریم به برخی از ضرب المثل ها و کنایه های مردم طهران ـ و یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی که در این ‏عبارات وجود دارند؛

سالی که نکوست از بهارش پیداست:‏

نیم بیت دوم این عبارت «ماستی که ترشه از تاغارش (=تغارش) پیداست.» سال اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، ‏نکویی آن هویدا بود و اگر سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختی ها می شد، مردم آن را به بدیمنی تعبیر می کردند و ‏از آن جا که ماست چرخ کرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط در تغار عرضه می شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز ‏افراد فقیر و تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضرب المثل رایج در محاورات عامه می گشت.

بزک نمیر بهار میاد، کـُمبـُزه با خیار میاد:‏

کمبزه یا کنبزه یا کنبیزه، نوعی خیار یا به عبارتی خربوزه کال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوش خوراکی کال آن را ‏ندارد. ‏

کمبزه بسیار کمیاب بود و از آن جا که خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار ‏نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و کالک کمبزه، کار هر کس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ‏ضرب المثل به کار می رفت.

مثل ابر بهار:‏

ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز که تمامی خیابان ها آسفالت هستند و غیر قابل نفوذ، در گذشته کافی بود ‏رگبار تندی «در بگیرد» و سیلاب در کوچه ها و خیابان ها سرازیر می شد و از آن جا که معبر و جوی چندان شناخته شده ‏نبودند، سیل لاجرم از راه می رسید، عبارت «مثل ابر بهار» حکایت اشک سیل آسا را نیز تداعی می کرد.

بهار خواب:‏

امروز دیگر در ساختمان سازی، چیزی به نام «بهار خواب» وجود خارجی ندارد ‏

اما در روزگاران گذشته، یکی از شیرین ترین خواب ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سکرآور بهار بود. ‏

اکثر بهارخواب ها رو به حیاط خانه ها بود و آن دسته از بهارخواب ها که رو به خیابان بودند به علت سکوت حاکم بر شهر، ‏باعث اغتشاش خواب نمی شدند، اما خوابیدن در بهارخواب رو به حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت ‏دیگری داشت. ‏

چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان که مورد استفاده قرار می گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می ‏رفت.

 

 

منبع: http://norouz94.ir

 

 

* ریشه ضرب المثل خر بیار باقلا بار کن

* ریشه ضرب المثل از کوره در رفتن

* ریشه تاریخی ضرب المثل ایراد بنی اسرائیلی

 

 

برای نظردهی بعدی، نام، ایمیل، و وب سایت خود را در این مرورگر ذخیره کنید.

یادداشت نصرالله حدادی، پژوهشگر تاریخ تهران و فرهنگ عامه را در مجله نوروزی خبرآنلاین بخوانید.


زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین کهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون صدای سخن عشق گفتارشان اصلاً تکراری نیست. در ادبیات عامیانه و شفاهی مردم کوچه و بازار هم این فصل نمود خاصی دارد و آنچه که در ضرب‌المثل‌ها، متل‌ها، قصه‌ها و باورهای مردم آمده است نشانگر جایگاه خاص این فصل در زندگی مردم است. حال، نگاهی داریم به برخی از ضرب‌المثل‌ها و کنایه‌های مردم طهران ـ یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی که در این عبارات وجود دارد:

 سالی که نکوست از بهارش پیداست:

نیم بیت دوم این عبارت «ماستی که ترشه از تاغارش (تغارش) پیداست.» سال اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، نکویی آن هویدا بود و اگر سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختی‌ها می‌شد، مردم آن را به بدیمنی تعبیر می‌کردند و از آن‌جا که ماست چرخ‌کرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط در تغار عرضه می‌شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز افراد فقیر و تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضرب‌المثل رایج در محاورات عامه می گشت.

ضرب المثل درمورد بهار

 بزک نمیر بهار میاد، کـُمبـُزه با خیار میاد:

کمبزه یا کنبزه یا کنبیزه، نوعی خیار یا به‌عبارتی خربزه کال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوش‌خوراکی کال آن را ندارد.

کمبزه بسیار کمیاب بود و از آن جا که خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و کالک کمبزه، کار هر کس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ضرب‌المثل به کار می‌رفت.

 به هوای بهار و حال بچه اعتمادی نیست:

آنها که گول هوای گرم بهار را می‌خورند، با اندک گردش هوا، امکان دارد دچار سرماخوردگی شوند و کار بیخ پیدا کند به همین دلیل اعتمادی به آن نیست و نباید لباس گرم را فراموش کرد. از سوی دیگر با اندک تغییر حالت در کودکان، حال آنها دگرگون می‌شود و از آن جا که اسهال رایج‌ترین بیماری در کودکان در گذشته بوده و بسیاری بر سر آن تلف می‌شدند، گفته می‌شد: به هوای بهار و …

مثل ابر بهار:

ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز که تمامی خیابان‌ها آسفالت هستند و غیرقابل نفوذ، در گذشته کافی بود رگبار تندی در بگیرد و سیلاب در کوچه‌ها و خیابان‌ها سرازیر می‌شد و از آن‌جا که معبر و جوی چندان شناخته شده نبودند، سیل لاجرم از راه می‌رسید، عبارت «مثل ابر بهار» حکایت اشک سیل آسا را نیز تداعی می‌کرد.

جوجة پاییزه می‌خواهد سرجوجة بهاره کلاه بگذارد:

بر خلاف بنی‌بشر دوپا که هرگاه اراده کند، می‌تواند زاد و ولد کند، حیوانات فصل مشخصی را برای زاد و ولد در اختیار دارند و هر وقت بخواهند نمی‌توانند صاحب فرزند شوند و من نمی‌دانم چرا ما به حیوانات توهین می‌کنیم و آدم بد و شرور را حیوان‌صفت می‌نامیم.

حیوان نگون‌بخت تمامی تمایلاتش حد و اندازه دارد و آن که حد و اندازه نمی‌شناسد، حیوان ناطق است.

این ضرب‌المثل وقتی به کار می‌رفت که آدم تازه واردی بخواهد سر آدم کهنه‌کاری کلاه بگذارد و از آن‌جا که مرغ در فصول گرم سال عمدتاً «کرچ» می‌شود جوجة پاییزه، چندان وجود خارجی نداشت این کنایه شاید به‌همین دلیل هم به‌کار می‌رفت.

 بهار خواب:

امروز دیگر در ساختمان‌سازی، چیزی به نام «بهارخواب» وجود خارجی ندارد

اما در روزگاران گذشته، یکی از شیرین‌ترین خواب‌ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سکرآور بهار بود.

اکثر بهارخواب‌ها روبه حیاط خانه‌ها بود و آن دسته از بهارخواب‌ها که روبه خیابان بودند به علت سکوت حاکم بر شهر، باعث اغتشاش خواب نمی‌شدند، اما خوابیدن در بهارخواب روبه حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت دیگری داشت.

چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان که مورد استفاده قرار می‌گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می‌رفت.

امروز ما در آپارتمان‌ها و خانه‌های کوچک، «تا لنگ ظهر» می‌خوابیم و با کوفتگی و بدن درد از خواب برمی‌خیزیم و این هیچ نیست مگر تغییر زندگی بدون ضرورتی که صورت دادیم.

یک‌بار به یاد دوران کودکی، یادی از بهارخواب و خوابیدن در آن بکنید تا بدانید آرامش در تهران چگونه بود و در تهران چه بلایی بر سرش آمد.

/62

یکی از جاذبه‌های طبیعی شهرستان لنجان در استان اصفهان که بسیار جذاب است، آبشار شاه لولاک می‌باشد که در فاصله‌ی ۵ کیلومتری شهر چرمهین قرار دارد. میزان آب دهی این آبشار در فصل‌های مختلف متفاوت است اما در کل سال روان است. در ایرانگردی امروز، قصد داریم سری به این آبشار زیبا بزنیم، پس همراهمان باشید تا اگر راهی اصفهان شدید، بازدید از این معجزه‌ی طبیعت را از دست ندهید که ماجرای جالبی هم دارد.

عباس ایروانی مالک گروه قطعات خودروی عظام گفت: ما یکی از تامین‌کنندگان اصلی قطعات برای خودروسازان بزرگ هستیم و طی سال‌های گذشته، علی‌رغم فشارهای گسترده اقتصادی و تحریم‌های بین‌المللی، توانستیم نیاز خودروسازان و عموم مردم را به قطعات یدکی خودرو  تامین کنیم.

تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved

سالی كه نكوست از بهارش پیداست:‏نیم بیت دوم این عبارت «ماستی كه ترشه از تاغارش (=تغارش) پیداست.» سال اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، ‏نكویی آن هویدا بود و اگر سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختی ها می شد، مردم آن را به بدیمنی تعبیر می كردند و ‏از آن جا كه ماست چرخ كرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط در تغار عرضه می شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز ‏افراد فقیر و تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضرب المثل رایج در محاورات عامه می گشت.

بزك نمیر بهار میاد، كـُمبـُزه با خیار میاد:‏كمبزه یا كنبزه یا كنبیزه، نوعی خیار یا به عبارتی خربوزه كال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوش خوراكی كال آن را ‏ندارد. ‏كمبزه بسیار كمیاب بود و از آن جا كه خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار ‏نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و كالك كمبزه، كار هر كس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ‏ضرب المثل به كار می رفت.

مثل ابر بهار:‏ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز كه تمامی خیابان ها آسفالت هستند و غیر قابل نفوذ، در گذشته كافی بود ‏رگبار تندی «در بگیرد» و سیلاب در كوچه ها و خیابان ها سرازیر می شد و از آن جا كه معبر و جوی چندان شناخته شده ‏نبودند، سیل لاجرم از راه می رسید، عبارت «مثل ابر بهار» حكایت اشك سیل آسا را نیز تداعی می كرد.

ضرب المثل درمورد بهار

بهار خواب:‏امروز دیگر در ساختمان سازی، چیزی به نام «بهار خواب» وجود خارجی ندارد ‏اما در روزگاران گذشته، یكی از شیرین ترین خواب ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سكرآور بهار بود. ‏اكثر بهارخواب ها رو به حیاط خانه ها بود و آن دسته از بهارخواب ها كه رو به خیابان بودند به علت سكوت حاكم بر شهر، ‏باعث اغتشاش خواب نمی شدند، اما خوابیدن در بهارخواب رو به حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت ‏دیگری داشت. ‏چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان كه مورد استفاده قرار می گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می ‏رفت.

بزك نمير بهار مي آد ،
خربزه و خيار مي آد


ضرب المثل درمورد بهار

حسني با مادر بزرگش در ده قشنگي زندگي مي
كرد . حسني يك بزغاله داشت و اونو خيلي دوست داشت . روزها
بزغاله را به صحرا مي برد تا علف تازه بخورد .

هنوز پاييز شروع نشده بود كه حسني مريض شد و يك ماه در خانه
ماند . مادربزرگ حسني كاه و يونجه اي كه در انبار داشتند به
بزغاله مي داد .

وقتي حال حسني خوب شده بود ، ديگر علف تازه اي در صحرا نمانده
بود . آن سال سرما زود از راه رسيد .

 

همه جا پر از برف شد و كاه و يونجه ها ي انبار تمام شد .
بزغاله از گرسنگي مع مع مي كرد . حسني كه دلش به حال بزغاله
گرسنه مي سوخت اونو دلداري مي داد و مي گفت : “ صبر كن تا بهار
بيايد آنوقت صحرا پر از علف مي شود و تو كلي غذا مي خوري . ”

مادر بزرگ كه حرفهاي حسني را شنيد خنده اش گرفت و گفت : تو مرا
ياد اين ضرب المثل انداختي كه مي گويند
بزك نمير بهار مياد خربزه و خيار
مياد . آخه پسر جان با اين حرفها كه اين بز سير نمي شود

.

به خانه همسايه برو و مقداري كاه از آنها قرض بگير تا وقتي كه
بهار آمد قرضت را بدهي .

حسني از همسايه ها كاه قرض كرد و به بزك داد و بزك وقتي سير شد
شاد وشنگول ، مشغول بازي شد .  

صفحه اصلي سايت كودكان

_
 نوجوان
 > 
كتابخانه ضرب
المثل  >
  بزك نمير بهار مي
آد

    

طراحي صفحات توسط
سايت كودكان دات او آر جي
 ، هر نوع كپي برداري
ممنوع است

 

 

دانش‌چی

مهارت نوشتاری

نظری بدهید

آشنایی با داستان، شعر و معنی بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد

در این پست با معانی، مفهوم، داستان و شعر ضرب المثل قدیمی کوچه بازاری بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد آشنا می شوید با دانشچی همراه باشید.

ضرب المثل درمورد بهار

اگر ما بخوایم همین طوری دست رو دست بذاریم تا شاید یکی دیگه کاری مفید انجام بده شاید دیگه مفید بی معنی بشه باید بدونیم که برای پیشبرد کارهامون به خصوص در ادارات و سازمان ها باید همگی احساس مسئولیت داشته باشیم نذاریم مشکلات درون سازمانی باعث بشه که کارهایی رو که باید درست انجام بدیم رو با درگیری های بی ربط و حسادت های بی جا نتونیم انجام بدیم.

ضرب المثل درمورد بهار
ضرب المثل درمورد بهار
0