دانلود رمان ترسناك ايراني

دانلود رمان ترسناك ايراني
دانلود رمان ترسناك ايراني



دانلود رمان ترسناك ايراني

دانلود رمان ویروس مجهول ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان ویروس مجهول ویژه نگاه دانلود مریم یا به قول دوستاش، ماریا، یه دانشمند ایرانی مقیم آمریکاست که توی یه پروژه‌ی تحقیقاتی بزرگ که به بیمارای مبتلا به ایدز کمک می‌کنه تا از چنگال ویروس اچ.آی.وی رها بشن، شرکت داره. اوایل همه‌چی خوب پیش میره؛ ولی… اتفاقی پیش میاد که تحقیقات رو به هم می‌ریزه. کسی هم نمی‌دونه این اتفاق از …

دانلود رمان برگزیده سیاهی 
دانلود رمان برگزیده سیاهی  یارا یه پسر به‌نظر آروم و به دور از هر‌ حاشیه‌ایه؛ اما هیچ‌چیز اطراف اون عادی نیست.
چیزی‌که دوروبر یارا پرسه می‌زنه، اون رو برای نیستی انتخاب کرده. مسبب این انتخاب، مرد جذاب و خوش‌پوشیه که خودش هیچی نمی‌دونه. توی جهان سیاهی، جمله‌ی «سر بی‌گـ ـناه تا پای دار میره؛ ولی بالای دار نمیره» یه جوکه؛ جوکی که میشه ساعت‌ها بهش خندید. …

دانلود رمان دختر جهنمی ( ناقوس جلد دوم )
دانلود رمان دختر جهنمی ( ناقوس جلد دوم ) در این جلد مهمان های دوزخی پا به داستان میزارند اما ‌وقتی شیطان پا به جایی بزاره چه اتفاق هایی می افته؟ مقدمه: خواب عالم عجیبیه، چیزی که انسان رو از هوشیاری دور میکنه خواب انسان رو از واقعیت ها دور میکنه یک صدا برای بیداری بعضی ها کافیه اما یک صدای کوچیک …

دانلود رمان ناقوس جلد اول
دانلود رمان ناقوس جلد اول  جلد اول این رمان راجع به یگانس یک زن بیست و پنج ساله که ناخواسته پای موجودات ماورایی به زندگیش باز شدهپ مقدمه: وقتی توی کلیسا زنگ ناقوس به صدا در میاد همه میدونن که مرگ نزدیکه خیلی نزدیک… برای همینه که بهش میگن ناقوس مرگ! یک خطا میتونه آدم رو تا تباهی بکشونه، یک بی احتیاطی ممکنه زنگ ناقوس رو …

دانلود رمان قیام مردگان ویژه
دانلود رمان قیام مردگان ویژه هنگامی که ویروسی در کل کشور پخش می‌شود‌، بیشتر جمعیت تبدیل به زامبی می‌شوند. آن تعداد محدودی هم که باقی مانده‌اند، اجازه‌ی خروج از کشور را ندارند؛ زیرا باید برای جلوگیری از این ویرووس بجنگند.
دولت‌های دیگر اجازه‌ی ورود ایرانی‌ها را نمی‌دهند؛ پس آن تعداد کمی که هنوز به زامبی تبدیل نشده‌اند، باید برای نجات جان خود و …

دانلود رمان نابودگری از نسل باد ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان نابودگری از نسل باد ویژه نگاه دانلود الینا مقدم، یکدونه دخترِ خانواده‌ی مقدم، یک روز همراه خانواده‌ش میرن زیارت؛ اما این زیارت با همه‌ی زیارت‌های عمرش فرق می‌‌کنه؛ چون توی این زیارت نگاهش با نگاهی گره می‌‌خوره که تمام زندگیش رو دستخوش تغییر می‌‌کنه و اون رو توی مسیر دیگه‌ای می‌ا‌‌ندازه. طی این نگاه با‌ ایمان‌ آشنامیشه و …

دانلود رمان مرگ مرا باور کن ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان مرگ مرا باور کن ویژه نگاه دانلود جنی‌ دختر جوانی‌ست که سال‌هاست از طعم مهر و محبت پدرانه دور بوده و حال پدرش خواستار دیدار با اوست. با بازگشت او به زادگاه‌اش، دنیای تاریکی او را به سمت خود فرامی‌خواند. «مرگ» حوالی زندگانی دخترک پرسه می‌زند. زمزمه‌ای او را به سمت بی‌راهه‌ها می‌کشاند و لبخند «مرگ» او را به آغوشش …

دانلود رمان همخانه ارواح ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان همخانه ارواح ویژه نگاه دانلود ماجرا از اون‌جایی شروع میشه که دنیز به همراه ارغوان برای تحصیل به خانه‌ی قدیمی پدربزرگ مادرش سفر می‌کنند؛ غافل از این‌که دست سرنوشت زندگی اون رو با دو دختری که در گذشته در این خونه زندگی می‌کردند گره زده. دو خواهر که سال‌های گذشته، زندگی مخفیانه‌ای توی این خونه داشتند و حالا دنبال آزادی …

دانلود رمان جن گیر ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان جن گیر ویژه نگاه دانلود آقای محمدی به همراه همسرش تمام عمرشان را وقف جن گیری و کمک به انسان های بی گـ ـناه کردند. بیست سال می گذرد و اقای محمدی پس از اسیب هایی که می بیند از همه چی خسته می‌شود . دوست دارد برای یک مدت طولانی جن گیری را کنار و مشغول استراحت کردن بشود. …

دانلود رمان سایه ی بی پروای ترس ویژه نگاه دانلود دانلود رمان سایه ی بی پروای ترس داستان روایتگر زندگی دختری یتیم به نام رزالین است. او محکوم به زندگی ابدی در یتیم‌خانه‌ای عجیب و ترسناک، به همراه سرپرستی نامهربان است.
داستان از یک شب سرد و تاریک کریسمس شروع می‌شود؛ شبی که پیرمردی فارغ از سوز و سرمای خیابان، راه یتیم‌خانه را در پیش می‌گیرد تا …

دانلود رمان شکست ناپذیر جلد اول miss elahe   دانلود رمان شکست ناپذیر جلد اول miss elahe . الینا یکدونه دختر خانواده مقدم، داره مثل همه آدمهای معمولی زندگی میکنه.سرگذشت همه ما آدمها پر از تلخی و شیرینی و پستی و بلندیه. همه چیز از یه نگاه شروع میشه. نگاه مردی که زندگی الینا رو توی مسیری میندازه که به مغز کوچیک الینا نمیرسه! اما قصه از موقعی شروع میشه که …

دانلود jbook

دانلود arabicreader

دانلود adobe reader اندرويد

دانلود winrar کامپيوتر

دانلود winrar اندرويد

تمام حقوق مادی , معنوی و مطالب برای نگاه دانلود محفوظ است .
پشتیبانی و میزبانی شده توسط هوش برتر .
طراح سایت یاس وب

کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و…کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتاب‌ها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.

دانلود رمان جادوگران بی هویت ۲ نوشته یاسمن درودگر نویسنده:یاسمن درودگر{ مهشید}کاربرانجمن رمان های عاشقانه {دوستان عزیز و خوانند گان عزیز از همه ی شما بابت تاخیر بلندمدت رمان عذرخواهی می کنم متاسفانه پاک شدن و تایپ مجدد باعث این…

داستان کوتاه پایان یک مرگ به قلم شکیبا پشتیبان به نام حق. با سلام خدمت دوستان. این بار با یه قلم متفاوت اومدم و با یه اثر متفاوت امید وارم که خوش تون بیاد. چند وقتی می‌شد که بعضی از…

دانلود رمان شلاق جلد دوم رمان آنوهه به قلم ضحی رحیمی و رزا زاهدی در ادامه ی گم شدن ارمایل اتفاقاتی میوفتد و حماسه تلاش می کند که ارمایل رو از دست اهرمن ها نجات بدهد اما با اومدن شخص…

خلاصه ما نمی دونستیم یه ویروس لعنتی تمومی نداره.. اولش کل آمریکا وکم کم کل دنیارو دربرگرفت.. شهربه شهر خشکی به خشکی نه تنهاانسانها..بلکه…دریاها..رودخونها.. درختاروهم تبدیل به خشکی می کرد.. تبدیل به یه بیابون بی آب وعلف.. اون زامبیای لعنتی…

دانلود رمان دورگه خون آشام و جادوگر مقدمه: چرا من؟ چرا من باید دورگه باشم؟ اون هم دورگه چی؟ دورگه خون‌آشام-جادوگر! به هیچ جایی تعلق ندارم، نه سرزمین جادوگرها و نه سرزمین خون‌آشام‌ها همش معلق و عذاب‌آور همه به هم…

دانلود رمان ترسناك ايراني

دانلود رمان رز سیاه ژانر: #جنایی #پلیسی خلاصه : رزسیاه قسمتی از داستان پر درد دختری از جنس مهر را به قلم میکشد. تا ثابت کند قلب های مهربان نیز میتوانند از درد سیاه و پر از نفرت شوند. رز…

دانلود رمان گذشته ی خونین من نوینسده : KURO عضو انجمن رمان های عاشقانه ژانر: #ترسناک#تخیلی تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۳۲۱  خلاصه : داستان از آشنایی اتفاقی دو دختر جوان شروع می شود. یک نویسنده ی لطیف و…

  بنام خدا این مجموعه شامل بیش از ۳۰۰ رمان کاملا افلاین و محبوب و در عین حال رایگان در سه سری برای شما عزیزان اماده ساختیم. بی شک یکی از پر محتواترین و بهترین نرم افزارهایی هست که در…

? دانلود رمان: کابوس های یک قاتل ? نوشته: KURO نویسنده انجمن رمان های عاشقانه ? ژانر: #ترسناک#اجتماعی ? تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۲۱۱ ? خلاصه : همه مون می دونیم که قتل بَده و قاتل آدم بدیه….

? دانلود رمان: تلاقی جنایت و عدالت ? نوشته: KURO نویسنده انجمن رمان های عاشقانه ? ژانر: #ترسناک#تخیلی ? تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۱۹۹ ? خلاصه : ژانر:ترسناک تخیلی اجتمایی درباره رمان: این جا یه جای معمولی نیست!اینجا…

بنام خدا دانلود رمان های عاشقانه ۲ این نرم افزار در مرکز توسعه فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال در تاریخ ۱۳۹۴/۰۹/۰۹ با شماره مجوز ۲۰۱۰۷۰۷۲ بصورت رسمی ثبت شد .   برنامه فوق از ۳ بخش کلی تشکیل شده…

      بنام خدا دانلود رمان های عاشقانه این نرم افزار در مرکز توسعه فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال در تاریخ ۱۳۹۴/۰۹/۰۹ با شماره مجوز ۲۰۱۰۷۰۷۲ بصورت رسمی ثبت شد . برنامه فوق از ۳ بخش کلی تشکیل…

? دانلود رمان: جایی برای مردن ? نوشته: KURO نویسنده انجمن رمان های عاشقانه ? ژانر: #ترسناک#تخیلی ? تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۳۰۲ ? خلاصه : ژانر:ترسناک…تخیلی…فانتزی…طنز…غمگین…هیجانی…راز آلود…کلا معجونیه!!! نویسنده: Kuro (مهشید میرزاییان) و درباره ی رمان: مدرسه…

حوالی جهنم نویسنده : زهرا مجیدی خلاصه اطراف چیزهای ممنوعه همیشه حصار داره٬اخطار داره٬هشدار داره… این احصار اگه شکسته بشه حتما عواقب بدی داره و چه بدتر اینکه اون حصاره جهنم باشه٬یا جایی حوالی جهنم… داستان حوالی زندگی احسان و…

دانلود رمان جادوگران بی هویت نوشته یاسمن درودگر   وجود یک روح در سه تن… درقرن های متمادی به خلسه رفتن برای قرن های زیاد و در اخر مبارزه با جادوی سیاه… مریلینا دختری از قبیله ی باستانی که برای…

دانلود رمان خیابان شانزدهم به قلم غزل دختری ۱۷ساله با خانوادش به یک خونه میرن تو شمال که اسم خیابونش خیابان شانزدهم تو این محله سه تا دوست پیدا میکنه واتفاقاتی براش تو این خونه و محله و قبرستون اون…

رمانکده را در رسانه ها دنبال کنید…

جهت دریافت آخرین مطالب منتشر شده ایمیل خود را وارد نمایید.

تمامی حقوق مطالب وب سایت رمانکده محفوظ و هر گونه استفاده از کتابهای قرار داده شده بر روی سایت رمانکده به هر نحوی (انتشار از طریق اپلیکیشن های موبایل، کپی بر روی سایت و وبلاگ ها حتی با ذکر منبع و…) ممنوع می باشد و با متخلفین طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای برخورد می شود. و تیم رمانکده هیچ گونه رضایتی از قرار دادن فایل رمان ها در تلگرام و …. ندارد و از نظر اخلاقی کار صحیحی نیست.©

دانلود رمان آبی انتقام نودهشتیا

دانلود رمان آبی انتقام نودهشتیا

خلاصه: در مورد دختری به نام پانیذ که پدر و مادرش به قتل میرسند. پانیذ به دنبال این اتفاق از همه خلافکار ها متنفر میشه و یه جورایی با پلیس همکاری میکنه. بدون هیچ نام و نشونی از خودش خلافکار ها رو لو میده. پانیذ میره که انتقامش رو از قاتلای پدر و مادرش بگیره . ببینید سرانجام این انتقام چجوری تموم میشه

ادامه مطلب

دانلود رمان انتقام به ارزش خون نودهشتیا

دانلود رمان ترسناك ايراني

دانلود رمان انتقام به ارزش خون نودهشتیا

نام رمان:انتقام به ارزش خون نویسنده:زهرا اسماعیل پور ژانر: عاشقانه pdfتعداد صفحات :۳۷۶ خلاصه:این رمان ادامه ی رمان عمارت خون رو روایت میکنه . یه موجودی پا به زندگی اون شش نفر میزاره تا انتقام بگیره انتقام قتل نصفه نیمه ی خودش رو … قصد داره زندگیشون رو به اتیش بکشه این یعنی انتقام به ارزش خون…

ادامه مطلب

دانلود رمان کابوس های یک قاتل نودهشتیا

دانلود رمان کابوس های یک قاتل نودهشتیا

 

نام رمان:کابوس های یک قاتل نویسنده:kuro ژانر: عاشقانه pdfتعداد صفحات :۲۱۱ خلاصه:

می تونه به کسی کمک کنه؟ می تونه برای دوست نیمه جونش زار بزنه؟! خلاصه که اگه فکر می کنید دوست دارید دنیای درون یه قاتلو بشناسین،

ادامه مطلب

دانلود رمان حوالی جهنم نودهشتیا

دانلود رمان حوالی جهنم نودهشتیا

 

نام رمان:حوالی جهنم نویسنده:مریم رمضانی ژانر: عاشقانه pdfتعداد صفحات :۱۹۳ خلاصه:اطراف چیزهای ممنوعه همیشه حصار داره٬اخطار داره٬هشدار داره… این احصار اگه شکسته بشه حتما عواقب بدی داره و چه بدتر اینکه اون حصاره جهنم باشه٬یا جایی حوالی جهنم… داستان حوالی زندگی احسان و پسر عموش فرزاد 

ادامه مطلب

دانلود رمان کلیسای وحشت نودهشتیا

ادامه مطلب

دانلود رمان

دانلود رمان

کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله، و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتاب‌ها و کتابخانه خود دسترسی دارید و می‌توانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقه‌ها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتاب‌هایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.

۵ کتاب ممنوعه و نایاب در قرن ۲۱ که دیگر چاپ نمی شوند!

۵ رمان معروف و برتر ایرانی برای جماعت کتابخوان

۵ رمان ترسناکی که شما را وحشت زده خواهد کرد

۵ رمان عاشقانه خارجی معروف بدون سانسور

۵ رمان مشهور عباس معروفی

دانلود رمان ترسناك ايراني

۵ مورد از فاجعه بارترین اشتباهات مهندسی جهان

۵ مکان از سردترین نقاط جهان که زندگی در آنها جریان دارد

۵ شخصیت مشهوری که نبش قبر شدند

۵ مورد از مهمترين لحظه‌ها و رويدادهاى تاريخى که دنیا را تغییر دادند

۵ مکان از عجایب جهان امروز که باید ببینید (۲۰۱۸)

۵ ورزش کسل کننده برای تماشا در جهان مشخص شد!

۵ ورزشکار معروف که مدال المپیک خود را از دست دادند!

۵ ورزش خطرناک در مکان های شگفت انگیز جهان

۵ ورزش عجیب دنیا : ترکیب خنده، نشاط و شگفتی!

۵ تیم با بیشترین تعداد قهرمانی در جام جهانی

۵ نکته خواندنی از مسابقه استعدادیابی عصر جدید

۵ نکته جالب در مورد مسابقات امریکا گات تلنت ۲۰۱۹

۵ هتلی که باید قبل از مرگ یک بار هم که شده در آن بخوابید!

۵ محلی که باعث میشه هوس آفرود سواری کنید

۵ نمایش حیرت انگیز شعبده بازی افراد مشهور جهان

۵ بلایی که اینترنت بر سر زندگی ما می‌آورد!

۵ غذای خطرناکی که نباید با معده خالی مصرف کنید

۵ حقیقتی که تا به حال درباره ژاپن نمی‌دانستید

۵ اشتباه که در زندگی زناشویی منجر به طلاق می‌شود

۵ دسر گران قیمت دنیا که پیش از اتمام غذا باید خورد!

۵ گوشی‌ فراتر از گوشی های هوشمند (فناوری در حال ظهور MWC 2018)

۵ نظریه احمقانه در مورد تغییرات اقلیمی انسان ها

۵ ربات عجیب که کارهای خلاقانه انجام می دهند!

۵ حشره مرگبار و خطرناک در جهان

۵ گوشی و تبلت هوشمند بکار رفته در فیلم های علمی تخیلی

۵ فیلم بر اساس حوادث واقعی که حقیقت را بیان نمی کنند!

۵ دلیلی که تئاتر زندگی ما را بهتر می‌کند؟

۵ جمله معروف و ناب از ترسناک ترین قاتلان زنجیره ای جهان!

۵ فیلم پرفروش تاریخ سینما:شاهکارهایی ابدی…

۵ فیلم معناگرا که ذهن شما را آشفته خواهد کرد

۵ راز خصوصی و روابط عاشقانه سلنا گومز خواننده مشهور!

۵ کیک عروسی گران قیمت سلبریتی ها در جهان را ببینید!

۵ آلبوم موسیقی پرفروش از خوانندگان معروف

۵ راز ناگفته درباره موزه لوور، معروف ترین موزه ی جهان

۵ ساز عجیب و خلاقانه در دنیای موسیقی جهان

دانلود رمان ترسناك ايراني

۵ اپلیکیشن جالب که معلوم نیست هدف از ساختن آنها چه بوده!

۵ دستگاه اجتماعی نوآورانه در جهان

۵ اپلیکیشن برتر ماشین حساب پیشرفته اندرویدی

۵ اپلیکیشن و نرم افزار تشخیص اسکناس های تقلبی (پول، چک پول، دلار و …)

۵ بازی هیجانی و ماجراجویانه برای اندروید

۵ اختراع برتری که زنان در جهان ثبت کرده اند!

۵ استارت آپ موفق و پولساز در ایران را می شناسید؟

۵ حقیقت جالب و خواندنی از شرکت سامسونگ

۵ روش کسب درآمد اینترنتی بدون سرمایه

۵ استارتاپ برتر سال ۲۰۱۸

منتشر شده

روی

به وسیله

خواندن کتاب های ترسناک هم جذابیت خودش را دارد. در بین ژانرهای مختلف کتاب های ترسناک یکی از پرطرفدارترین کتاب ها همانند فیلم های ترسناک هستند که در بین مردم محبوبیت خاصی دارند.

اگر به خواندن کتاب های ترسناک و جنایی علاقه مند هستید این کتاب ها را از دست ندهید و ترسناک ترین داستان های جهان را حتما بخوانید.

 

نویسنده: برام استوکر

کتاب ترسناک خارجی “دراکو” برای اولین بار در سال ۱۸۹۷ منتشر شد که از زمان خود تا هم اکنون جزو کتاب های محبوب قرار دارد. شخصیت دراکولا در این کتاب بر‌خلاف رمان‌ها و فیلم‌هایی که بر شخصیت وحشی و خون خوار بودن خون آشام ها اشاره دارد، به عنوان یک اشرف زاده معرفی شده است.

 

 

خلاصه داستان: 

دراکولا یک اشراف‌زاده تنها و مرموزی است که همهٔ اطرافیان خود را از دست داده است. جاناتان هارکر یکی از شخصیت های داستان روزی به قصر کُنت دراکولا می رود که با برخوردی بسیار مودبانه و احترام آمیز مواجه می گردد. براساس یادداشت‌های هارکر جناب کنت دراکولا کتاب خواندن را دوست دارد و صاحب کتابخانه‌ای بسیار بزرگ و غنی از کتب باارزش و کهن است.

 

دانلود رمان دراکولا اثر برام استوکر

 

نویسنده: استیون کینگ

رمان ترسناک واقعی آن “it” از داستان های وحشتناک است که جزو ژانرهای وحشت و جنایی قرار دارد.

 

 

خلاصه داستان:

در این کتاب ماجرای هفت کودک روایت شده که موجودی عجیب هراس هایش را به آنها نشان می دهد تا برای شکار کردن آنها خودش را پنهان کند. «آن» در این کتاب به شکل یک دلقک است تا بتواند کودکان را به سمت خود جذب کند. رمان روایت غیرخطی دارد و از زبان سوم شخص گفته می‌شود.

فضای داستان با قدرت‌گیری همراه است: قدرت حافظه، ترومای کودکان و اثرات آن پس از بلوغ، مخفی کردن خود پشت داشته‌های دیگران، غلبه بر بدی‌ها از راه قربانی شدن و اعتماد کردن در این کتاب بیان شده است.

 

دانلود رمان it اثر استیون کینگ

 

نویسنده: استفانی میر

رمان خون‌آشامی گرگ و میش یکی از ترسناک ترین رمان های خارجی است که به صورت رسمی در سال ۲۰۰۵ منتشر شد.

 

 

خلاصه داستان:

داستان از اینجا شروع می شود قهرمان داستان به نام ایزابلا که هفده سال دارد تصمیم می گیرد از شهر فینیکس در ایالات آریزونا به شهر فورکس در ایالت واشینگتن سفر کند. زمانی که او عاشق خون‌آشامی به اسم ادوارد کالن می‌شود، زندگی‌اش به خطر می‌افتد.

 

دانلود رمان گرگ و میش اثر استفانی میر

 

نویسنده: ویلیام پیتر بلتی

یکی از بهترین رمان‌های ترسناک خارجی رمان “جن گیر” است. داستان این رمان از جرج تاون در حومهٔ واشینگتن دی سی آغاز می شود.

 

 

خلاصه داستان:

دختر کریس مک‌نیل به نام رِیگِن دچار تشنج شدید می شود و در رختخواب به خود می‌پیچد. پزشکان نمی توانند او را درمان کنند، به کریس پیشنهاد می‌کنند از یک جن‌گیر کمک بگیرد. کریس به یک کشیش جوان به نام پدر کاراس مراجعه می‌کند.

پدر کاراس پس از بررسی و معاینه بر روی ریگن متوجه می شود که شیطان بدن او را تسخیر کرده، به همین خاطر به کلیسا می رود و درخواست می‌کند تا خودش مراسم جن‌گیری را انجام دهد.

اما کلیسا شخصی باتجربه‌تر به نام پدر مِرین که کشیشی پیر است را پیشنهاد می‌کند. پدر مِرین به خانهٔ کریس مک‌نیل می‌رود و به‌ همراه پدر کاراس جن‌گیری را شروع می‌کنند. پدر مِرین در این مراسم سخت و طاقت‌فرسا، جان خود را از دست می‌دهد.

 

نویسنده: سیدنی شلدون

رمان ترسناک خارجی خط خون در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. در این کتاب داستان چند نفر که همگی عضو یک خانواده بزرگ هستند را به صورت موازی بیان می کند.

 

 

خلاصه داستان:

رئیس هیئت مدیره شرکت داروسازی به نام سام راف در طی حادثه ای کشته می‌شود و دخترش الیزابت جای او را در هیئت مدیره می گیرد. همه اعضای هیئت مدیره الیزابت را وادار به عمومی کردن سهام شرکت می کنند.

در این میان الیزابت متوجه می‌شود که کسی از همان اعضا سعی در کارشکنی و ایجاد خسارت و ضرر و زیان برای شرکت را دارد. الیزابت به مرگ پدرش شک می کند و تلاش برای یافتن خائن آغاز می شود…..

تا حالا کدام یک از بهترین رمان های ترسناک را خوانده اید؟ خوشحال می شویم نظرات خود را در سایت تاپ فایو بنویسید و در مورد کتاب ترسناکی که خوانده اید صحبت کنید.

منبع: blog.netnazar

——*——

دانشگاه دیجیتال مارکتینگ ایران

آموزش دیجیتال مارکتینگ

با دوره های ویدئویی اساتید بین المللی و به زبان فارسی در آکادمی گرشا

——*——

۵ رمان معروف و برتر ایرانی برای جماعت کتابخوان

۵ رمان عاشقانه خارجی معروف بدون سانسور

markoo

بهمن ۱, ۱۳۹۷ در ۲۳:۳۲

بهترین. رمانی که تا حالا خوندم رمان اتاق کاهگلی وهیچکسلن بوده پیشنهاد می‌کنم هرکی نخونده بخونه

تجهیزیار

فروردین ۲۰, ۱۳۹۸ در ۱۱:۱۳

جالب بود ! سپاس از اطلاعات تان !

محسن

اردیبهشت ۲۲, ۱۳۹۸ در ۱۶:۴۴

خط خون ترسناکه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ?

امیرحسین

اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۸ در ۱۲:۳۱

پیشنهاد میکنم برید و کتاب نکرونومیکون(رستاخیز مردگان) رو بخونید.واقعی هم هستش.کسایی که ناراحتی قلبی نخونن بهتره.آخرای کتاب هم ورد هایی هست که کاملا واقعیه.آدم جرعت نمیکنه حتی یه جملشو بخونه

jayino.com

اردیبهشت ۳۱, ۱۳۹۸ در ۱۰:۴۲

از سایت خوب تان ممنونم ! جالب بود !

سارا

تیر ۱۰, ۱۳۹۸ در ۱۶:۳۷

خدایی گرگ و میش کجاش ترسناکه ؟! اخه کی از یه ومپایر نوجوان رمانتیک که برق میزنه میترسه ؟! @_@ این رمان های خون اشامی جدید همش بچگونه و مسخره ان هیچی جای اون دراکولای قدیمی رو نمیگیره. دراکولا در اصل یه جنگجوی رومانی بوده که همینطور تو کار علم و تکنولوژی (در حد همون زمان خودشون ) خوب بوده و واسه همین بعضی ها اونو جادوگر میدونستن و در کل مردی نابغه و استراتژیک ، اشرافی و کاریزماتیک بوده که بعد یه سری اتفاقات یکم از روح و تفکر و خاطرات انسانی شو از دست میده واسه همین اوایل رمان رفتارش بیشتر مثل وحشی ها نشون داده میشه ولی کم کم شروع میکنه به بهبود پیدا کردن که البته قبل اون پروفسور ون هلسینگ که مردی با ایمان در همون مسیحیت و با اراده و عاقل و مهربانه میخواد جلوشو بگیره و درواقع جونش رو برای انسانها فدا کنه. حالا شما بیاین یه همچین رمانی رو با گرگ و میش یا خاطرات خون اشام مقایسه کنید.@_@ :-X ممنون از سایت تون.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

Current ye@r *

Leave this field empty

Copyright © 2017 تمامی حقوق برای تاپ فایو محفوظ است


نام کاربری یا نشانی ایمیل


رمز عبور

مرا به خاطر بسپار

امروز مطلب جدیدی ارسال نشده است

دانلود رمان ترسناك ايراني


پاتر کیه‌را و دوستانش رو ترک می‌کنه و می‌ره تا دنبال لوک بگرده، به تنهایی بین کوه‌های از برف پوشیده شده‌ی کامبریا سفر می‌کنه. پی‌درپی به مرگ مورفی، زندانی شدن لوک و عشقی که به کیرا داره فکر می‌کنه. پاتر به زندگی گذشته‌ و اتفاقات نگران کننده‌ای که در خانه‌ی گرگ اتفاق افتادن فکر می‌کنه. اولین برخوردش رو با گرگ‌نماها به یاد میاره، به یاد میاره که چطور مورفی و لوک رو نجات داد و قاتل زنجیره‌ای‌ای که داشت بچه‌ای از شهر لیدل هوپ (LITTLE HOPE) رو به قتل می‌رسوند دستگیر کرد.


بعد از تاسیس مدرسه به جای آن خانه‌ی متروکه، دنیز آسوده خاطر به زندگی ادامه می دهد؛ غافل از آن که گذشته، دست بردار نیست! بیماری روانی در تمام مدرسه شیوع پیدا می‌کند، عده‌ای می‌گویند روح دیده‌اند. وحشت و اضطراب فضای مدرسه را پر کرده است، یک مدیر در این موقعیت چه باید بکند؟!


در این جلد مهمان‌های دوزخی پا به داستان می‌ذارند اما ‌وقتی شیطان پا به جایی بذاره چه اتفاق‌هایی می‌افته؟


یگانه بر سر شیطنت نوجوانانه‌ی خواهرش یلدا، آرامش زندگی‌‌اش را از دست می‌دهد و بی‌خبر از همه جا باعث قتلی ناخواسته می‌شود…


همه چیز از یه شب شروع می‌شه. آن شبِ لعنتی! اتفاقاتی که اون شب لعنتی تو اون خونه دانشجویی برای چهار تا دختر و همخونه‌ای داستان ما می‌افته… توی شبی که همه برای احضار روح بابای مونا دور هم شدن تا بتونن ازش سوال بپرسن: ”مامان مونا کجاست؟”


رمان شکار خون آشام از تیم اورورک نام رمان : رمان شکار خون آشام ( قسمت سوم از مجموعه کیه را هادسون ) به قلم : تیم اورورک مترجم : صبا ایمانی ناشر: رمانسرا امتیاز : 5 از 5 تعداد صفحات : 241 حجم رمان : 2.38 مگابایت پی دی اف , 0.94 مگابایت نسخه…

وبسایت رمانسرا از اردیبهشت 1393 در جهت ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی و همچنین دسترسی راحت‌تر علاقه‌مندان به کتاب شروع به کار کرد.

تمام حقوق مادی و معنوی برای رمانسرا محفوظ است.

آماندا و جاش فکر کنند که خانه ی جدیدشان ترسناک و عجیب و غریب است. آن ها اعتقاد دارند که آنجا توسط ارواح تسخیر شده است … پدر و مادرشان از آنها می خواهند که بیرون خانه دوستان جدیدی پیدا کنند. اما دوستان جدید ترسناک شان آن دوستانی نیستند که پدر ومادر شان در نظر دارند آنها می خواهند تا ابد ، با جاش و آماندا دوست باشند … برای همیشه!!!

امروز اولین روز کلاس هفتم “لوک” است. او به شانس اعتقاد زیادی دارد و همیشه تی شرتی سبز، و رنگ و رو رفته ای می پوشد و می گوید این پیراهنِ شانس او است! همچنین پنجه ی خرگوشی که در واقع یک جاکلیدی است را همه جا با خود می برد و اعتقاد دارد برای او شانس می آورد. اما با این اوصاف همیشه بدشانسی می آورد. دوست صمیمیش، “هنا” خیلی خوش شانس است. او می فهمد شماره ی کمد مدرسه اش ۱۳ است. این یعنی شروع بدشانسی برای او …

شش ماه از برگشتن هادسون از رگد کوو میگذرد، بعد از تعریف کردن وقایع رخ داده در رگد کوو برای مرکز فرماندهی، از آنجایی که حرفهایش را باور نکردند از کار معلق میشود. زمانی که به دنبال نشانه ای از حضور خون آشام ها و ومپایرس ها میگشت، زنی مرموز او را برای حفاظت از دختر ۱۶ ساله اش کایلا از دست غریبه ای که در کمین اوست، استخدام میکند…

هادسون(Kiera Hudson) پلیس تازه کار 20 ساله ای است که بعد از تمام شدن دوره ی آموزشی اش به شهر متروک و دورافتاده ای به نام رگد کوو (Ragged Cove) فرستاده میشود، شهری که زندگی اش را برای همیشه عوض میکند. او در طی تحقیقاتش درمورد قتل های مخوف زنجیره ای، نبش قبرها، و مفقود شدن مردم پی میبرد که زندگی خودش هم درخطر است. هادسون باید حقیقت را از زیر خاک بیرون کشیده و بفهمد چه کسی-یا چه چیزی- پشت این مرگ های وحشتناک است.

دانلود رمان ترسناك ايراني

همه چی از همون روزی شروع شد که مارسا و دوستاش برای تعطیلات به سفر رفتند و وارد اون ویلا شدند… یک ویلای بزرگ که از همه ی گوشه کناراش بوی مرگ به مشام می رسید…

تمامی حقوق نزد رمان فوریو محفوظ است

سایز اصلی تصویر

درخواستی

در قسمت دوم پدر بزرگ و مادر بزرگ پدریه مهناز اون رو می برن پیش خودشون یعنی شاهرود. از نظر بقیه همه چیز خوبه ولی در واقع مهناز رنج شدیدی رو تحمل می کنه مثل کابوس های شبانه اش.در همسایگی خونه پدربرگ مهناز، خانواده ای زندگی میکنن که یکی از اعضای اون خانواده، دختر سن بالاییه که همه دیوونه خطابش می کنن.مهناز از جانب مادربزرگش روشن میشه که بهتره حتی اگر اون دختر صداش کرد هم جوابش رو نده.مهناز بی توجه به حرف دیگران با اون دختر همکلام میشه. و متوجه رفتار های عجیب و غیر طبیعی اون دختر میشه. حتی می ترسه که شاید خودش هم به سرنوشت اون دختر دچار بشه و به این فکر می افته که….

نویسنده: دل آرا دشت بهشت

دانلود رمان ترسناك ايراني

دانلود در ادامه مطلب

درخواستی

داستان راجبه پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمیدونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره، تا اینکه …!

نویسندگان: حوریه.الف و نارسیس لوانی

دانلود در ادامه مطلب

درخواستی

داستان راجبه پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمیدونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره، تا اینکه …!

نویسندگان: حوریه.الف و نارسیس لوانی

دانلود در ادامه مطلب

داستان در مورد یه نفره که به خاطر درآوردن خرج خودش وارد یه خونه میشه تا همدم یک زن میانسال باشه،اما متوجه میشه اون خونه زیاد شرایط طبیعی نداره…

نویسنده: دل آرادشت بهشت

دانلود در ادامه مطلب

خانه ای بدیمن… خانه ای که ساکنانش را آزار می دهد … خانه شیاطین …

در بستر مرگ پیرزنی شیطان پرست خانه اش را وقف شیطان می کند! این خانه برای ابد گرفتار شیاطین است و ساکنان آن روی خوش نمی بینند . ارواح و شیاطین اینجا را مال خود می دانند و هرکس که در آن سکونت کند اذیت می کند

تا اینکه …

نوشته آرزو مهبودی

دانلود  در ادامه مطلب

دانلود رمان ترسناك ايراني
دانلود رمان ترسناك ايراني
0

دانلود داستان ترسناک ایرانی

دانلود داستان ترسناک ایرانی
دانلود داستان ترسناک ایرانی

کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و…کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتاب‌ها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.

کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و…کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتاب‌ها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.

کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله، و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتاب‌ها و کتابخانه خود دسترسی دارید و می‌توانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقه‌ها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتاب‌هایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.

سایز اصلی تصویر

درخواستی

در قسمت دوم پدر بزرگ و مادر بزرگ پدریه مهناز اون رو می برن پیش خودشون یعنی شاهرود. از نظر بقیه همه چیز خوبه ولی در واقع مهناز رنج شدیدی رو تحمل می کنه مثل کابوس های شبانه اش.در همسایگی خونه پدربرگ مهناز، خانواده ای زندگی میکنن که یکی از اعضای اون خانواده، دختر سن بالاییه که همه دیوونه خطابش می کنن.مهناز از جانب مادربزرگش روشن میشه که بهتره حتی اگر اون دختر صداش کرد هم جوابش رو نده.مهناز بی توجه به حرف دیگران با اون دختر همکلام میشه. و متوجه رفتار های عجیب و غیر طبیعی اون دختر میشه. حتی می ترسه که شاید خودش هم به سرنوشت اون دختر دچار بشه و به این فکر می افته که….

نویسنده: دل آرا دشت بهشت

دانلود داستان ترسناک ایرانی

دانلود در ادامه مطلب

درخواستی

داستان راجبه پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمیدونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره، تا اینکه …!

نویسندگان: حوریه.الف و نارسیس لوانی

دانلود در ادامه مطلب

درخواستی

داستان راجبه پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمیدونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره، تا اینکه …!

نویسندگان: حوریه.الف و نارسیس لوانی

دانلود در ادامه مطلب

داستان در مورد یه نفره که به خاطر درآوردن خرج خودش وارد یه خونه میشه تا همدم یک زن میانسال باشه،اما متوجه میشه اون خونه زیاد شرایط طبیعی نداره…

نویسنده: دل آرادشت بهشت

دانلود در ادامه مطلب

خانه ای بدیمن… خانه ای که ساکنانش را آزار می دهد … خانه شیاطین …

در بستر مرگ پیرزنی شیطان پرست خانه اش را وقف شیطان می کند! این خانه برای ابد گرفتار شیاطین است و ساکنان آن روی خوش نمی بینند . ارواح و شیاطین اینجا را مال خود می دانند و هرکس که در آن سکونت کند اذیت می کند

تا اینکه …

نوشته آرزو مهبودی

دانلود  در ادامه مطلب

۵ کتاب ممنوعه و نایاب در قرن ۲۱ که دیگر چاپ نمی شوند!

۵ رمان معروف و برتر ایرانی برای جماعت کتابخوان

۵ رمان ترسناکی که شما را وحشت زده خواهد کرد

۵ رمان عاشقانه خارجی معروف بدون سانسور

۵ رمان مشهور عباس معروفی

دانلود داستان ترسناک ایرانی

۵ مورد از فاجعه بارترین اشتباهات مهندسی جهان

۵ مکان از سردترین نقاط جهان که زندگی در آنها جریان دارد

۵ شخصیت مشهوری که نبش قبر شدند

۵ مورد از مهمترين لحظه‌ها و رويدادهاى تاريخى که دنیا را تغییر دادند

۵ مکان از عجایب جهان امروز که باید ببینید (۲۰۱۸)

۵ ورزش کسل کننده برای تماشا در جهان مشخص شد!

۵ ورزشکار معروف که مدال المپیک خود را از دست دادند!

۵ ورزش خطرناک در مکان های شگفت انگیز جهان

۵ ورزش عجیب دنیا : ترکیب خنده، نشاط و شگفتی!

۵ تیم با بیشترین تعداد قهرمانی در جام جهانی

۵ نکته خواندنی از مسابقه استعدادیابی عصر جدید

۵ نکته جالب در مورد مسابقات امریکا گات تلنت ۲۰۱۹

۵ هتلی که باید قبل از مرگ یک بار هم که شده در آن بخوابید!

۵ محلی که باعث میشه هوس آفرود سواری کنید

۵ نمایش حیرت انگیز شعبده بازی افراد مشهور جهان

۵ بلایی که اینترنت بر سر زندگی ما می‌آورد!

۵ غذای خطرناکی که نباید با معده خالی مصرف کنید

۵ حقیقتی که تا به حال درباره ژاپن نمی‌دانستید

۵ اشتباه که در زندگی زناشویی منجر به طلاق می‌شود

۵ دسر گران قیمت دنیا که پیش از اتمام غذا باید خورد!

۵ گوشی‌ فراتر از گوشی های هوشمند (فناوری در حال ظهور MWC 2018)

۵ نظریه احمقانه در مورد تغییرات اقلیمی انسان ها

۵ ربات عجیب که کارهای خلاقانه انجام می دهند!

۵ حشره مرگبار و خطرناک در جهان

۵ گوشی و تبلت هوشمند بکار رفته در فیلم های علمی تخیلی

۵ فیلم بر اساس حوادث واقعی که حقیقت را بیان نمی کنند!

۵ دلیلی که تئاتر زندگی ما را بهتر می‌کند؟

۵ جمله معروف و ناب از ترسناک ترین قاتلان زنجیره ای جهان!

۵ فیلم پرفروش تاریخ سینما:شاهکارهایی ابدی…

۵ فیلم معناگرا که ذهن شما را آشفته خواهد کرد

۵ راز خصوصی و روابط عاشقانه سلنا گومز خواننده مشهور!

۵ کیک عروسی گران قیمت سلبریتی ها در جهان را ببینید!

۵ آلبوم موسیقی پرفروش از خوانندگان معروف

۵ راز ناگفته درباره موزه لوور، معروف ترین موزه ی جهان

۵ ساز عجیب و خلاقانه در دنیای موسیقی جهان

دانلود داستان ترسناک ایرانی

۵ اپلیکیشن جالب که معلوم نیست هدف از ساختن آنها چه بوده!

۵ دستگاه اجتماعی نوآورانه در جهان

۵ اپلیکیشن برتر ماشین حساب پیشرفته اندرویدی

۵ اپلیکیشن و نرم افزار تشخیص اسکناس های تقلبی (پول، چک پول، دلار و …)

۵ بازی هیجانی و ماجراجویانه برای اندروید

۵ اختراع برتری که زنان در جهان ثبت کرده اند!

۵ استارت آپ موفق و پولساز در ایران را می شناسید؟

۵ حقیقت جالب و خواندنی از شرکت سامسونگ

۵ روش کسب درآمد اینترنتی بدون سرمایه

۵ استارتاپ برتر سال ۲۰۱۸

منتشر شده

روی

به وسیله

خواندن کتاب های ترسناک هم جذابیت خودش را دارد. در بین ژانرهای مختلف کتاب های ترسناک یکی از پرطرفدارترین کتاب ها همانند فیلم های ترسناک هستند که در بین مردم محبوبیت خاصی دارند.

اگر به خواندن کتاب های ترسناک و جنایی علاقه مند هستید این کتاب ها را از دست ندهید و ترسناک ترین داستان های جهان را حتما بخوانید.

 

نویسنده: برام استوکر

کتاب ترسناک خارجی “دراکو” برای اولین بار در سال ۱۸۹۷ منتشر شد که از زمان خود تا هم اکنون جزو کتاب های محبوب قرار دارد. شخصیت دراکولا در این کتاب بر‌خلاف رمان‌ها و فیلم‌هایی که بر شخصیت وحشی و خون خوار بودن خون آشام ها اشاره دارد، به عنوان یک اشرف زاده معرفی شده است.

 

 

خلاصه داستان: 

دراکولا یک اشراف‌زاده تنها و مرموزی است که همهٔ اطرافیان خود را از دست داده است. جاناتان هارکر یکی از شخصیت های داستان روزی به قصر کُنت دراکولا می رود که با برخوردی بسیار مودبانه و احترام آمیز مواجه می گردد. براساس یادداشت‌های هارکر جناب کنت دراکولا کتاب خواندن را دوست دارد و صاحب کتابخانه‌ای بسیار بزرگ و غنی از کتب باارزش و کهن است.

 

دانلود رمان دراکولا اثر برام استوکر

 

نویسنده: استیون کینگ

رمان ترسناک واقعی آن “it” از داستان های وحشتناک است که جزو ژانرهای وحشت و جنایی قرار دارد.

 

 

خلاصه داستان:

در این کتاب ماجرای هفت کودک روایت شده که موجودی عجیب هراس هایش را به آنها نشان می دهد تا برای شکار کردن آنها خودش را پنهان کند. «آن» در این کتاب به شکل یک دلقک است تا بتواند کودکان را به سمت خود جذب کند. رمان روایت غیرخطی دارد و از زبان سوم شخص گفته می‌شود.

فضای داستان با قدرت‌گیری همراه است: قدرت حافظه، ترومای کودکان و اثرات آن پس از بلوغ، مخفی کردن خود پشت داشته‌های دیگران، غلبه بر بدی‌ها از راه قربانی شدن و اعتماد کردن در این کتاب بیان شده است.

 

دانلود رمان it اثر استیون کینگ

 

نویسنده: استفانی میر

رمان خون‌آشامی گرگ و میش یکی از ترسناک ترین رمان های خارجی است که به صورت رسمی در سال ۲۰۰۵ منتشر شد.

 

 

خلاصه داستان:

داستان از اینجا شروع می شود قهرمان داستان به نام ایزابلا که هفده سال دارد تصمیم می گیرد از شهر فینیکس در ایالات آریزونا به شهر فورکس در ایالت واشینگتن سفر کند. زمانی که او عاشق خون‌آشامی به اسم ادوارد کالن می‌شود، زندگی‌اش به خطر می‌افتد.

 

دانلود رمان گرگ و میش اثر استفانی میر

 

نویسنده: ویلیام پیتر بلتی

یکی از بهترین رمان‌های ترسناک خارجی رمان “جن گیر” است. داستان این رمان از جرج تاون در حومهٔ واشینگتن دی سی آغاز می شود.

 

 

خلاصه داستان:

دختر کریس مک‌نیل به نام رِیگِن دچار تشنج شدید می شود و در رختخواب به خود می‌پیچد. پزشکان نمی توانند او را درمان کنند، به کریس پیشنهاد می‌کنند از یک جن‌گیر کمک بگیرد. کریس به یک کشیش جوان به نام پدر کاراس مراجعه می‌کند.

پدر کاراس پس از بررسی و معاینه بر روی ریگن متوجه می شود که شیطان بدن او را تسخیر کرده، به همین خاطر به کلیسا می رود و درخواست می‌کند تا خودش مراسم جن‌گیری را انجام دهد.

اما کلیسا شخصی باتجربه‌تر به نام پدر مِرین که کشیشی پیر است را پیشنهاد می‌کند. پدر مِرین به خانهٔ کریس مک‌نیل می‌رود و به‌ همراه پدر کاراس جن‌گیری را شروع می‌کنند. پدر مِرین در این مراسم سخت و طاقت‌فرسا، جان خود را از دست می‌دهد.

 

نویسنده: سیدنی شلدون

رمان ترسناک خارجی خط خون در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. در این کتاب داستان چند نفر که همگی عضو یک خانواده بزرگ هستند را به صورت موازی بیان می کند.

 

 

خلاصه داستان:

رئیس هیئت مدیره شرکت داروسازی به نام سام راف در طی حادثه ای کشته می‌شود و دخترش الیزابت جای او را در هیئت مدیره می گیرد. همه اعضای هیئت مدیره الیزابت را وادار به عمومی کردن سهام شرکت می کنند.

در این میان الیزابت متوجه می‌شود که کسی از همان اعضا سعی در کارشکنی و ایجاد خسارت و ضرر و زیان برای شرکت را دارد. الیزابت به مرگ پدرش شک می کند و تلاش برای یافتن خائن آغاز می شود…..

تا حالا کدام یک از بهترین رمان های ترسناک را خوانده اید؟ خوشحال می شویم نظرات خود را در سایت تاپ فایو بنویسید و در مورد کتاب ترسناکی که خوانده اید صحبت کنید.

منبع: blog.netnazar

——*——

دانشگاه دیجیتال مارکتینگ ایران

آموزش دیجیتال مارکتینگ

با دوره های ویدئویی اساتید بین المللی و به زبان فارسی در آکادمی گرشا

——*——

۵ رمان معروف و برتر ایرانی برای جماعت کتابخوان

۵ رمان عاشقانه خارجی معروف بدون سانسور

markoo

بهمن ۱, ۱۳۹۷ در ۲۳:۳۲

بهترین. رمانی که تا حالا خوندم رمان اتاق کاهگلی وهیچکسلن بوده پیشنهاد می‌کنم هرکی نخونده بخونه

تجهیزیار

فروردین ۲۰, ۱۳۹۸ در ۱۱:۱۳

جالب بود ! سپاس از اطلاعات تان !

محسن

اردیبهشت ۲۲, ۱۳۹۸ در ۱۶:۴۴

خط خون ترسناکه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ?

امیرحسین

اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۸ در ۱۲:۳۱

پیشنهاد میکنم برید و کتاب نکرونومیکون(رستاخیز مردگان) رو بخونید.واقعی هم هستش.کسایی که ناراحتی قلبی نخونن بهتره.آخرای کتاب هم ورد هایی هست که کاملا واقعیه.آدم جرعت نمیکنه حتی یه جملشو بخونه

jayino.com

اردیبهشت ۳۱, ۱۳۹۸ در ۱۰:۴۲

از سایت خوب تان ممنونم ! جالب بود !

سارا

تیر ۱۰, ۱۳۹۸ در ۱۶:۳۷

خدایی گرگ و میش کجاش ترسناکه ؟! اخه کی از یه ومپایر نوجوان رمانتیک که برق میزنه میترسه ؟! @_@ این رمان های خون اشامی جدید همش بچگونه و مسخره ان هیچی جای اون دراکولای قدیمی رو نمیگیره. دراکولا در اصل یه جنگجوی رومانی بوده که همینطور تو کار علم و تکنولوژی (در حد همون زمان خودشون ) خوب بوده و واسه همین بعضی ها اونو جادوگر میدونستن و در کل مردی نابغه و استراتژیک ، اشرافی و کاریزماتیک بوده که بعد یه سری اتفاقات یکم از روح و تفکر و خاطرات انسانی شو از دست میده واسه همین اوایل رمان رفتارش بیشتر مثل وحشی ها نشون داده میشه ولی کم کم شروع میکنه به بهبود پیدا کردن که البته قبل اون پروفسور ون هلسینگ که مردی با ایمان در همون مسیحیت و با اراده و عاقل و مهربانه میخواد جلوشو بگیره و درواقع جونش رو برای انسانها فدا کنه. حالا شما بیاین یه همچین رمانی رو با گرگ و میش یا خاطرات خون اشام مقایسه کنید.@_@ :-X ممنون از سایت تون.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

Current ye@r *

Leave this field empty

Copyright © 2017 تمامی حقوق برای تاپ فایو محفوظ است



دانلود داستان ترسناک ایرانی

دانلود رمان ویروس مجهول ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان ویروس مجهول ویژه نگاه دانلود مریم یا به قول دوستاش، ماریا، یه دانشمند ایرانی مقیم آمریکاست که توی یه پروژه‌ی تحقیقاتی بزرگ که به بیمارای مبتلا به ایدز کمک می‌کنه تا از چنگال ویروس اچ.آی.وی رها بشن، شرکت داره. اوایل همه‌چی خوب پیش میره؛ ولی… اتفاقی پیش میاد که تحقیقات رو به هم می‌ریزه. کسی هم نمی‌دونه این اتفاق از …

دانلود رمان برگزیده سیاهی 
دانلود رمان برگزیده سیاهی  یارا یه پسر به‌نظر آروم و به دور از هر‌ حاشیه‌ایه؛ اما هیچ‌چیز اطراف اون عادی نیست.
چیزی‌که دوروبر یارا پرسه می‌زنه، اون رو برای نیستی انتخاب کرده. مسبب این انتخاب، مرد جذاب و خوش‌پوشیه که خودش هیچی نمی‌دونه. توی جهان سیاهی، جمله‌ی «سر بی‌گـ ـناه تا پای دار میره؛ ولی بالای دار نمیره» یه جوکه؛ جوکی که میشه ساعت‌ها بهش خندید. …

دانلود رمان دختر جهنمی ( ناقوس جلد دوم )
دانلود رمان دختر جهنمی ( ناقوس جلد دوم ) در این جلد مهمان های دوزخی پا به داستان میزارند اما ‌وقتی شیطان پا به جایی بزاره چه اتفاق هایی می افته؟ مقدمه: خواب عالم عجیبیه، چیزی که انسان رو از هوشیاری دور میکنه خواب انسان رو از واقعیت ها دور میکنه یک صدا برای بیداری بعضی ها کافیه اما یک صدای کوچیک …

دانلود رمان ناقوس جلد اول
دانلود رمان ناقوس جلد اول  جلد اول این رمان راجع به یگانس یک زن بیست و پنج ساله که ناخواسته پای موجودات ماورایی به زندگیش باز شدهپ مقدمه: وقتی توی کلیسا زنگ ناقوس به صدا در میاد همه میدونن که مرگ نزدیکه خیلی نزدیک… برای همینه که بهش میگن ناقوس مرگ! یک خطا میتونه آدم رو تا تباهی بکشونه، یک بی احتیاطی ممکنه زنگ ناقوس رو …

دانلود رمان قیام مردگان ویژه
دانلود رمان قیام مردگان ویژه هنگامی که ویروسی در کل کشور پخش می‌شود‌، بیشتر جمعیت تبدیل به زامبی می‌شوند. آن تعداد محدودی هم که باقی مانده‌اند، اجازه‌ی خروج از کشور را ندارند؛ زیرا باید برای جلوگیری از این ویرووس بجنگند.
دولت‌های دیگر اجازه‌ی ورود ایرانی‌ها را نمی‌دهند؛ پس آن تعداد کمی که هنوز به زامبی تبدیل نشده‌اند، باید برای نجات جان خود و …

دانلود رمان نابودگری از نسل باد ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان نابودگری از نسل باد ویژه نگاه دانلود الینا مقدم، یکدونه دخترِ خانواده‌ی مقدم، یک روز همراه خانواده‌ش میرن زیارت؛ اما این زیارت با همه‌ی زیارت‌های عمرش فرق می‌‌کنه؛ چون توی این زیارت نگاهش با نگاهی گره می‌‌خوره که تمام زندگیش رو دستخوش تغییر می‌‌کنه و اون رو توی مسیر دیگه‌ای می‌ا‌‌ندازه. طی این نگاه با‌ ایمان‌ آشنامیشه و …

دانلود رمان مرگ مرا باور کن ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان مرگ مرا باور کن ویژه نگاه دانلود جنی‌ دختر جوانی‌ست که سال‌هاست از طعم مهر و محبت پدرانه دور بوده و حال پدرش خواستار دیدار با اوست. با بازگشت او به زادگاه‌اش، دنیای تاریکی او را به سمت خود فرامی‌خواند. «مرگ» حوالی زندگانی دخترک پرسه می‌زند. زمزمه‌ای او را به سمت بی‌راهه‌ها می‌کشاند و لبخند «مرگ» او را به آغوشش …

دانلود رمان همخانه ارواح ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان همخانه ارواح ویژه نگاه دانلود ماجرا از اون‌جایی شروع میشه که دنیز به همراه ارغوان برای تحصیل به خانه‌ی قدیمی پدربزرگ مادرش سفر می‌کنند؛ غافل از این‌که دست سرنوشت زندگی اون رو با دو دختری که در گذشته در این خونه زندگی می‌کردند گره زده. دو خواهر که سال‌های گذشته، زندگی مخفیانه‌ای توی این خونه داشتند و حالا دنبال آزادی …

دانلود رمان جن گیر ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان جن گیر ویژه نگاه دانلود آقای محمدی به همراه همسرش تمام عمرشان را وقف جن گیری و کمک به انسان های بی گـ ـناه کردند. بیست سال می گذرد و اقای محمدی پس از اسیب هایی که می بیند از همه چی خسته می‌شود . دوست دارد برای یک مدت طولانی جن گیری را کنار و مشغول استراحت کردن بشود. …

دانلود رمان سایه ی بی پروای ترس ویژه نگاه دانلود دانلود رمان سایه ی بی پروای ترس داستان روایتگر زندگی دختری یتیم به نام رزالین است. او محکوم به زندگی ابدی در یتیم‌خانه‌ای عجیب و ترسناک، به همراه سرپرستی نامهربان است.
داستان از یک شب سرد و تاریک کریسمس شروع می‌شود؛ شبی که پیرمردی فارغ از سوز و سرمای خیابان، راه یتیم‌خانه را در پیش می‌گیرد تا …

دانلود رمان شکست ناپذیر جلد اول miss elahe   دانلود رمان شکست ناپذیر جلد اول miss elahe . الینا یکدونه دختر خانواده مقدم، داره مثل همه آدمهای معمولی زندگی میکنه.سرگذشت همه ما آدمها پر از تلخی و شیرینی و پستی و بلندیه. همه چیز از یه نگاه شروع میشه. نگاه مردی که زندگی الینا رو توی مسیری میندازه که به مغز کوچیک الینا نمیرسه! اما قصه از موقعی شروع میشه که …

دانلود jbook

دانلود arabicreader

دانلود adobe reader اندرويد

دانلود winrar کامپيوتر

دانلود winrar اندرويد

تمام حقوق مادی , معنوی و مطالب برای نگاه دانلود محفوظ است .
پشتیبانی و میزبانی شده توسط هوش برتر .
طراح سایت یاس وب

دانلود رمان خاطره ترسناک

نویسنده: یوتاب درخشنده کاربر انجمن نگاه دانلود

رمان:خاطره ترسناکنویسنده:یوتاب درخشندهژانر:ترسناکخلاصه:

تا به حال درباره جن و شیطان شنیدی …این داستان توی کتاب نیست …این یه داستان واقعیهببخشید دیگه این اولین بارمه که ترسناک مینویسم

 

دانلود داستان ترسناک ایرانی

قسمتی از رمان خاطره ترستاک »

از کودکی علاقه شدیدی به دیدن مناطق جن زده داشتماز وقتی که فارق التحصیل شدم بهمراه دو دوست صمیمی امفرشید و مینا که همدانشگاهی هم بودیم و بعدا فرشید و میناازدواج کردن به سفرهای گروهی میریم و راجب ارواح تحقیق میکنیم…صبح به آرامی بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم در آیینه نگاهیبه خودم انداختم ، تلویزیون رو روشن کردم در یک دستم کنترل و در دستدیگرم لیوان چایی ام گرفته بودم که یکدفعه صدای جیغ زنانه و بلندی ازاتاقم بلند شد از شدت شوک تکانی خوردم و چایی روی پام ریختصدای داد من و جیغ باهم قاطی شده بودبدو بدو به داخل اتاق دویدم اما کسی آنجا نبودنگاهی به موبایلم انداختم که صدا از داخلش می امدآرام قدم برداشتم اسم فرشید روی گوشی افتاده بودنفس راحتی کشیدم و فوشی نثارش کردم و برداشتم:الو…سلام سهیل جون…نترسیدی که …سریعا گفتم: نکبت این صدای مزخرف چی بود؟خنده ای کرد و گفت: دیروز بلوتوث کردم بعد گذاشتمرو زنگت تا یه شوکه باحال بهت بدم!!گفت: راستی…یه سوپرایز برات دارمیادته گفتم مینا چند وقته خواب یه کلبه رو میبینهگفتم: آره .. چطور؟فرشید با هیجان بیشتر ادامه داد: دیشب هم باز اون خوابو دیدتا اینکه اتفاقی فهمیدم اون کلبه واقعا وجود دارهتوی دهکده مادربزرگش تو حاشیه کرج هستشبا کنجکاوی گفتم : خوب…ادامه داد: اهالی روستا میگن جن زدسهر ماه یکروز صدای جیغ و داد از کلبه می آیدهرکی هم واردش شده دیگه برنگشته!!مادربزرگش میگفت همین دیشب یکی از اهالیکه خوابگرد بوده بطور اتفاقی بسمت کلبه میرفتهکه یک هیزم شکن که داشته از اونجا رد میشه

 ارتباط با نویسنده : https://forum.negahdl.com/members/9392/

 منبع تايپ رمان : https://forum.negahdl.com/threads/106728/

 رمز فايل : www.negahdl.com

دانلود رمان خانه ی سراب – www.negahdl.com

دانلود رمان خانه ی سراب جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

نوشته ستایش خفن کاربر انجمن نودهشتیا

این رمان ترسناک در مورد جن می باشد که چهار دختر به نام های ستایش ، سحر ، زهرا ، فاطمه است که پس از امتحان های خرداد برای تنوع برن مسافرت اونا می خوان برن شمال یکی از خونه های چوبی یکی از فامیل های فاطمه اما فاطمه آدرسو گم میکنه ولی سحر اشتباه یه آدرس دیگه پیدا میکنه تو کیف فاطمه خلاصه دخترای داستان ما به اونجا میرن اما از موجود پنهون داخل خونه خبر ندارن واتفاق های شومی که موجب میشه خاطرات بدی برای دخترا نقش ببنده به طوری که اونا حتی به ستایش که این موجودو دیده شک میکنن و فکر میکن همه اتفاقا زیر سر اونه اما ….توجه :این رمان را پایین تر از سن 18 سال نخونید

 

 

تعداد صفحات: 72 صفحه پی دی اف، 428 صفحه پرنیان

پیج نگاه دانلود در لاین : https://line.me/ti/p/%40jny6741n

رمزفایل:www.negahdl.com

منبع : https://www.forum.98ia.com/t1456508.html

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دانلود داستان ترسناک ایرانی

 

 

 

خلاصه ای از داستان رمان:داستان درباره پسری به اسم حسام هستش.که یک روز در مهمونی با دختری روبه رو میشه و ناخواسته دل میبنده.بدون این که بدونه اون دختر چیه و کیه. بعد از اون مهمونی اتفاق هایی برای حسام میوفته که خیلی هم خوشایند نیستن و حسام بارها و بارها راهی بیمارستان میشه.با حقیقت هایی رو به رو میشه که براش غیر قابل باورن اما راحت اونا رو میپذیره.حقیقت هایی که باعث میشه حسام بفهمه نصف بیشتر وجودش انسان نیست. با کمک دوستاش

 

دانلود

دانلود رمان دختر جن زده اختصاصی یک رمان

نام رمان : دختر جن زده

نویسنده :farhad-tanha

خلاصه :مهسا و پوریا بعد از گرفتن عروسی واسه ماه عسل میرن شمال تو یه روستای دور افتاده یه کلبه جنگلی رو اجاره می کنن تا به اصطلاح ماه عسل شیرینی داشته باشن و دور از هیاهوی شهر از دوران خوش با هم بودنشون لذت ببرن . اما …غافل از اینکه این کلبه ، کلبه اجنه هستش و اونا به حریم جن ها وارد شدن . برخورد جن ها با این دو مهمان ناخوانده بسیار وحشتناکه و …پایان خوش

 

نویسنده رمان سرداربی ادعا… رمان همسر بی معرفت من…

 

قسمت دانلود

نسخه استاندارد

سبک : ترسناک – معمایی- قهرمانی

جلد 1 : هیچ کسان

جلد 2 : دژاســو

جلد 3 : حقیقت رمانتیک قتل

 

نکته مهم :

قبل از خواندن   هیچ کسان  حتما  رمانپسران بد را  مطالعه فرمایید

زیرا  هیچ کسان به نوعی ادامه پسران بد   می باشد———-

پسران  بد

پسران بد ( جاوا پرنیان  – کتابچه – اف بوک ) jarپسران بد ( آندروید – ورق زدنی  )apkپسران بد ( آندروید – صفحه بندی شده  )apkپسران بد ( آیفون ) epubپسران بد ( پی دی اف ) pdf

—————-

هبچ کسان 

جلد اول

هیچ کسان ( 1 )

جاوا پرنیان | جاوا کتابچه | جاوا افبوک

آندروید ( نسخه تک صفحه ای )

آندروید ( نسخه صفحه بندی شده )

آیفون – تبلت

پی دی اف

—————- 

جلد دوم

هیچ کسان ( 2 ) دژاسو

جاوا پرنیان | جاوا کتابچه | جاوا اف بوک

آندروید ( نسخه تک صفحه ای )

آندروید ( نسخه صفحه بندی شده )

آیفون – تبلت

پی دی اف

———-

جلد سوم

هیچ کسان ( 3 ) حقیقت رمانتبک قتل

جاوا پرنیان | جاوا کتابچه | جاوا اف بوک

آندروید ( نسخه تک صفحه ای )

آندروید ( نسخه صفحه بندی شده )

آیفون – تبلت

پی دی اف

 

 ضمنا اگر مایل هستید هر سه جلد این کتاب را بصورت بکجا ( یک کتاب  apk ) در گوشس آندرویدتان داشته باشید از لینک زیر دانلود کنید . اگر  در گوشی شما باز نشد باید  نسخه  تک جلدی ( جداگانه ) نصب کنید

 

جلد 4 چهارم هیچ کسان 4 با نام 

هـنر تـاریک Ðark Aяt

 

دوستان  گرامی جلد چهارم هیچ کسان  با نام ( هتر تاریک ) در حال تایپ بود که  نویسنده آن با خرابی کمپیوترش مواجه میشود و همه تایپ های گذشته پاک میشود و باید از نو مجدد تایپ را شروع کند برای همین باید صبر کرد تا  کامل شود

 

You are here:

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

از آزاده ملک زاده ۱۹٫ اردیبهشت ۱۳۹۶, ۱۷:۰۰ 71.4k بازدید ۱۳ دیدگاه دانلود داستان ترسناک ایرانی

فهرست

خوندن کتاب ترسناک هم عالمی داره، مخصوصاً اگه یه شب بارونی تو خونه تنها باشی. هی بشینی کتاب ترسناک بخونی و از وحشت خوابت نبره! اگه به خوندن داستان های ترسناک علاقمندی در اینجا ۱۰ کتاب ترسناک خیلی خوب و عالی بهت معرفی می کنم که با خوندنشون حسابی می ترسی. ضمناً قبلاً پستی درباره ۵۰ رمان معروف دنیا  هم نوشتم، اگه اهل مطالعه هستی حتماً به اون پست ها هم سری بزن.

یک دکتر روانشناس که در شغل خود بسیار تبحر داشته و با استفاده از فنون روانشناسی می تواند مردم را تحت تاثیر قرار دهد مرتکب قتل های وحشتناکی می شود. او به قتل معتاد شده و از پوست قربانیان برای خود لباس تهیه می کند و…

این کتاب در ادامه کتاب سکوت بره ها نوشته شده است. هانیبال که از تیمارستان فرار کرده، به ایتالیا رفته و زندگی آرامی را آغاز کرده است. در این میان یکی از قربانیان سابق به دنبال وی است تا انتقام بگیرد و…

لرد دراکول شوالیه ای بسیار شجاع است که عازم جنگ شده و همسر زیبایش را تنها می گذارد. چندی بعد همسرش خبری مبنی بر کشته شدن دراکول دریافت کرده و خودکشی می کند. زمانی که لرد دراکول به شهر باز می گردد و متوجه این اتفاق می شود از کلیسا درخواست می کنند تا اجازه مراسم دفن همسرش را صادر کند، ولی کشیش و مردم با این درخواست مخالفت می کنند، به همین دلیل لرد با شمشیر به مجسمه مسیح کلیسا حمله کرده و…

دیمین تورن کودکی است که اتفاقات عجیبی پیرامون وی رخ می دهد. هر کس که به نحوی با این کودک ارتباط دارد بر اثر حادثه ای جان خود را از دست می دهد و…

موجودات بیگانه به زمین حمله کرده و ذهن قربانیان را تسخیر می کنند در حالیکه با جسم او کاری ندارند. ملانی دختر جوانی است که در این بین تمام تلاش خود را می کند تا با ارواح بیگانه مبارزه کند و…

تامی که پدرش تازه با خانمی ازدواج کرده وارد مدرسه ای جدید با حال و هوایی عجیب می شود. او که در این مدرسه تنهاست و دوستی ندارد گم می شود و از پشت کلاس ها صدای فریاد بچه ها را می شنود و…

مهمان هایی ناخوانده از جهانی دیگر در اطراف مزرعه ای  اتراق کرده و مزاحمت هایی به بار می آورند. گریگوری رولز سعی می کند با از بین بردن این افراد دنیا را از نابودی نجات دهد و…

پیرزنی شیطان پرست در موقع مرگ منزلش را وقف شیطان می کند. مدتی بعد آقای حکمتی خانه را خریده و متوجه اتفاقات عجیب و غریبی می شود که در خانه رخ می دهد…

یک دختر دانشجو برای کسب درآمد پرستار پیرزنی شده و راهی منزل پیرزن می شود. پس از مدتی متوجه می شود که خانه پیرزن یک خانه معمولی نیست و اتفاقات عجیب و غریبی در آن رخ می دهد…

روزی به خان نایب مامور امنیتی است خبر می رسد که پدر اسفندیار خان در دخمه شاپور گم شده یا به قتل رسیده است. خان نایب به همراه اسفندیار خان و مهمانان اروپایی اش برای تحقیق راهی دخمه شاپور می شود و متوجه می شود که…

به انتهای لیست ۱۰ کتاب ترسناک رسیدیم. امیدوارم از این کتاب های هیجان انگیز و جذاب لذت ببرید، اگه این کتابها رو خوندی نظرت رو برام بنویس، اگه کتاب هتای ترسناک دیگه ای هم سراغ داری می تونی به من و بقیه کاربرها معرفی کنی.

کتاب اسرار دریاچه بختگانکتاب ترسناککتاب ترسناک اسرار دخمه شاپورکتاب جن گیرکتاب جن گیریکتاب خانه جن زدهکتاب خانه شیطانیکتاب طالع نحسکتاب های شیطانی

دعوت به خبرنامه نت نظر

تخفیف هفتگی در خبرنامه نت نظر

… بیشتر

آزاده هستم، یکی از بلاگرهای نت نظر. دختری شاد و فعالم و سعی میکنم در لحظه زندگی کنم. عاشق کافه گردی، فیلم و سریال و بازی های کامپیوتری هستم. به محیط زیست علاقه زیادی دارم و حامی پر و پا قرص حیواناتم، خودم هم یه گربه خوشگل و دوست داشتنی و خاص دارم که همه زندگیمه. اگه دوست داری بیشتر با روحیاتم آشنا بشی می تونی بزنی رو اسمم و تمام مطالبی که نوشتم رو بخونی. اگه موضوع جالبی به ذهنت می رسه باهام در میون بذار تا درباره ش یک پست جالب و جذاب برات بنویسم.

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

best horror books

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

دانلود داستان ترسناک ایرانی

behtarin filmhaye cinamaye oropa

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف

behtarin restooran Kashan-list 10 tayi

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

behtarin gooshi Samsung 2019-list 10 tayi

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

10 of the Cheapest Countries in the World To Study Abroad

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

test hosh va etelaat omomi – list 10 tayi

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

2.5k بازدید

behtarin filmhaye cinamaye oropa

از پریسا ایرانی ۱۵٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۱۹:۱۴

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

34.4k بازدید

10 of the Cheapest Countries in the World To Study Abroad

از مهتاب حسینی نژاد ۹٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۱۵:۴۶

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

9.4k بازدید

behtarin anime haye tarikh-list 20 tayi

از لطیفه ایری ۸٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۹:۰۰

Read More

افتضاح ضعیف

31.7k بازدید

biography Claude Monet va ashnaei ba naghash impressionist Faransavi

از لطیفه ایری ۷٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۹:۰۰

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

13.5k بازدید

Best animated movies of 2019

از مهتاب حسینی نژاد ۵٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۱۷:۰۷

Read More

بی نظیر افتضاح ضعیف بامزه

60.4k بازدید

Best universities in the world

از مهتاب حسینی نژاد ۵٫ اردیبهشت ۱۳۹۸, ۱۴:۵۷

Read More

سلام . من هم فرانکن اشتاین را خوندم …..الان هم دارم دراکولا را میخونم …..دو جلد هستش و فکر کنم جالب باشه. ممنون

رمان پسران بد هم واقعا تاثیر گذاره اگه تنها بخونی تا ۳ ۴ روز نمی خوابی…

رمان پسران بد هم واقعا تاثیر گذاره اگهوتنها بخونی تا ۳ ۴ روز نمی خوابی…

خیلی ممنون که این لیست رو درست کردید من خودم کار های استفن کنیگ و اچ پی لاوکرفت رو خیلی دوست دارم

خانم ملک زاده شما فوق العاده ایییین واقعا مطالبی که میزارین بی نظیرن تا الان سایتی به خوبی سایتتون در مورد کتاب ندیده بودم مرسی که هستینD:

ممنون دوست خوبم

سلام آزاده خانوم.ممنونم از وبلاگ بی نظیرتون .بنده به شدت به رمان طالع نحس علاقه مندشدم و خیلی وقته که دنبال جلد های بعدی این کتاب میگردم .همینطور دنبال کتابی به اسم خون بد اثر جان سندفورد هستم که ترسناکترین رمان حال حاضر دنیا هست لطفا اگه میتونید بزارید .با عرض تشکر …

درود بر شما متاسفانه نسخه پی دی اف کتاب خون بد در اینترنت موجود نیست.

با تشکر از شما و وبلاگ فوق العادتون.

من اصلا از این داستان ها خوشم نیامد چون زیاد برای من ترسناک نبود ولی ممنون

سلام آزاده خانم خوشحالم که باشما و وبلاگ خوبتون آشنا شدم دنبال لیست کتابهای ترسناک بودم که خیلی اتفاقی به وبلاگ شما هدایت شدم بنده مدتیه که در حال نوشتن یک رمان بسیارترسناک هستم که موضوعش واقعیه حتی خودمم از نوشتن و خوندنش به لرزه میفتم تنها مشکلی که دارم اینه که هیچ مشوقی برای تمام کردن این رمان ندارم امیدوارم شما تشویقم کنید که این رمان را تمام کنم

درود بر شما خیلی هم عالی، من به نیابت از تیم نت نظر برای شما آرزوی موفقیت می کنم، حتماً این رمانی که میگی رو بنویس و برای ما ارسال کن تا در همین مطلب به کاربران معرفیش کنم.

سلام منم براتون ارزوى موفقیت مى کنم و ارزو مىکنم کتاب شما یکى از ترسناک ترین کتاب هاى جهان باشد

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

Current [email protected] *

Leave this field empty

بیش از 15000 نفر بصورت روزانه منتظر تبلیغ شما هستند! همین حالا تبلیغ خود را قرار دهید.

۱۳۹۶ – نت نظر ©

دانلود داستان ترسناک ایرانی
دانلود داستان ترسناک ایرانی
0

دانلود رمان ترسناک ایرانی جن

دانلود رمان ترسناک ایرانی جن
دانلود رمان ترسناک ایرانی جن



دانلود رمان ترسناک ایرانی جن

دانلود رمان ویروس مجهول ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان ویروس مجهول ویژه نگاه دانلود مریم یا به قول دوستاش، ماریا، یه دانشمند ایرانی مقیم آمریکاست که توی یه پروژه‌ی تحقیقاتی بزرگ که به بیمارای مبتلا به ایدز کمک می‌کنه تا از چنگال ویروس اچ.آی.وی رها بشن، شرکت داره. اوایل همه‌چی خوب پیش میره؛ ولی… اتفاقی پیش میاد که تحقیقات رو به هم می‌ریزه. کسی هم نمی‌دونه این اتفاق از …

دانلود رمان برگزیده سیاهی 
دانلود رمان برگزیده سیاهی  یارا یه پسر به‌نظر آروم و به دور از هر‌ حاشیه‌ایه؛ اما هیچ‌چیز اطراف اون عادی نیست.
چیزی‌که دوروبر یارا پرسه می‌زنه، اون رو برای نیستی انتخاب کرده. مسبب این انتخاب، مرد جذاب و خوش‌پوشیه که خودش هیچی نمی‌دونه. توی جهان سیاهی، جمله‌ی «سر بی‌گـ ـناه تا پای دار میره؛ ولی بالای دار نمیره» یه جوکه؛ جوکی که میشه ساعت‌ها بهش خندید. …

دانلود رمان دختر جهنمی ( ناقوس جلد دوم )
دانلود رمان دختر جهنمی ( ناقوس جلد دوم ) در این جلد مهمان های دوزخی پا به داستان میزارند اما ‌وقتی شیطان پا به جایی بزاره چه اتفاق هایی می افته؟ مقدمه: خواب عالم عجیبیه، چیزی که انسان رو از هوشیاری دور میکنه خواب انسان رو از واقعیت ها دور میکنه یک صدا برای بیداری بعضی ها کافیه اما یک صدای کوچیک …

دانلود رمان ناقوس جلد اول
دانلود رمان ناقوس جلد اول  جلد اول این رمان راجع به یگانس یک زن بیست و پنج ساله که ناخواسته پای موجودات ماورایی به زندگیش باز شدهپ مقدمه: وقتی توی کلیسا زنگ ناقوس به صدا در میاد همه میدونن که مرگ نزدیکه خیلی نزدیک… برای همینه که بهش میگن ناقوس مرگ! یک خطا میتونه آدم رو تا تباهی بکشونه، یک بی احتیاطی ممکنه زنگ ناقوس رو …

دانلود رمان قیام مردگان ویژه
دانلود رمان قیام مردگان ویژه هنگامی که ویروسی در کل کشور پخش می‌شود‌، بیشتر جمعیت تبدیل به زامبی می‌شوند. آن تعداد محدودی هم که باقی مانده‌اند، اجازه‌ی خروج از کشور را ندارند؛ زیرا باید برای جلوگیری از این ویرووس بجنگند.
دولت‌های دیگر اجازه‌ی ورود ایرانی‌ها را نمی‌دهند؛ پس آن تعداد کمی که هنوز به زامبی تبدیل نشده‌اند، باید برای نجات جان خود و …

دانلود رمان نابودگری از نسل باد ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان نابودگری از نسل باد ویژه نگاه دانلود الینا مقدم، یکدونه دخترِ خانواده‌ی مقدم، یک روز همراه خانواده‌ش میرن زیارت؛ اما این زیارت با همه‌ی زیارت‌های عمرش فرق می‌‌کنه؛ چون توی این زیارت نگاهش با نگاهی گره می‌‌خوره که تمام زندگیش رو دستخوش تغییر می‌‌کنه و اون رو توی مسیر دیگه‌ای می‌ا‌‌ندازه. طی این نگاه با‌ ایمان‌ آشنامیشه و …

دانلود رمان مرگ مرا باور کن ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان مرگ مرا باور کن ویژه نگاه دانلود جنی‌ دختر جوانی‌ست که سال‌هاست از طعم مهر و محبت پدرانه دور بوده و حال پدرش خواستار دیدار با اوست. با بازگشت او به زادگاه‌اش، دنیای تاریکی او را به سمت خود فرامی‌خواند. «مرگ» حوالی زندگانی دخترک پرسه می‌زند. زمزمه‌ای او را به سمت بی‌راهه‌ها می‌کشاند و لبخند «مرگ» او را به آغوشش …

دانلود رمان همخانه ارواح ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان همخانه ارواح ویژه نگاه دانلود ماجرا از اون‌جایی شروع میشه که دنیز به همراه ارغوان برای تحصیل به خانه‌ی قدیمی پدربزرگ مادرش سفر می‌کنند؛ غافل از این‌که دست سرنوشت زندگی اون رو با دو دختری که در گذشته در این خونه زندگی می‌کردند گره زده. دو خواهر که سال‌های گذشته، زندگی مخفیانه‌ای توی این خونه داشتند و حالا دنبال آزادی …

دانلود رمان جن گیر ویژه نگاه دانلود
دانلود رمان جن گیر ویژه نگاه دانلود آقای محمدی به همراه همسرش تمام عمرشان را وقف جن گیری و کمک به انسان های بی گـ ـناه کردند. بیست سال می گذرد و اقای محمدی پس از اسیب هایی که می بیند از همه چی خسته می‌شود . دوست دارد برای یک مدت طولانی جن گیری را کنار و مشغول استراحت کردن بشود. …

دانلود رمان سایه ی بی پروای ترس ویژه نگاه دانلود دانلود رمان سایه ی بی پروای ترس داستان روایتگر زندگی دختری یتیم به نام رزالین است. او محکوم به زندگی ابدی در یتیم‌خانه‌ای عجیب و ترسناک، به همراه سرپرستی نامهربان است.
داستان از یک شب سرد و تاریک کریسمس شروع می‌شود؛ شبی که پیرمردی فارغ از سوز و سرمای خیابان، راه یتیم‌خانه را در پیش می‌گیرد تا …

دانلود رمان شکست ناپذیر جلد اول miss elahe   دانلود رمان شکست ناپذیر جلد اول miss elahe . الینا یکدونه دختر خانواده مقدم، داره مثل همه آدمهای معمولی زندگی میکنه.سرگذشت همه ما آدمها پر از تلخی و شیرینی و پستی و بلندیه. همه چیز از یه نگاه شروع میشه. نگاه مردی که زندگی الینا رو توی مسیری میندازه که به مغز کوچیک الینا نمیرسه! اما قصه از موقعی شروع میشه که …

دانلود jbook

دانلود arabicreader

دانلود adobe reader اندرويد

دانلود winrar کامپيوتر

دانلود winrar اندرويد

تمام حقوق مادی , معنوی و مطالب برای نگاه دانلود محفوظ است .
پشتیبانی و میزبانی شده توسط هوش برتر .
طراح سایت یاس وب

دانلود رمان ترسناک ایرانی جن

دانلود رمان جن گیر ویژه نگاه دانلود

آقای محمدی به همراه همسرش تمام عمرشان را وقف جن گیری و کمک به انسان های بی گـ ـناه کردند.

بیست سال می گذرد و اقای محمدی پس از اسیب هایی که می بیند از همه چی خسته می‌شود .

دوست دارد برای یک مدت طولانی جن گیری را کنار و مشغول استراحت کردن بشود.

اما استراحت کردن شاید برای او بی معنی باشد و این‌بار به خاطر همسرش مجبور می‌شود به سمت

ماورای طبیعت برود و با آن دنیا درگیر بشود. خانوم محمدی حتی نمی‌داند خواهرش برای چی از دنیا رفت .

برای این‌که متوجه بشود تنها یک راه باقی مانده… *احضار کردن روحش* اما حقایق خوشایندی اشکار نمی‌شود

و هردو ی آن ها قدم به قدم با پاهای خودشان به سمت نابودی کشانده می شوند.

دانلود رمان جن گیر ویژه نگاه دانلود

معمولا بیشتر افراد وارد شدن جن به بدن انسان را در فیلم‌های ترسناک یا مستند دیده‌اند و یا از دیگران

شنیده‌اند اما برخی از انسان ها نیز وجود دارند که می‌توانند جن ها را واقعا لمس بکنند. در جهان اطراف،

بسیاری از موارد به چشم انسان قابل رویت نیستند اما قدرتشان از انسان بیشتر است؛ اشعه X، میکروب‌ها،

ویروس‌ها، تک‌سلولی‌ها، الکترون‌ها و هم چنین جن‌ها از این جمله اند که نمی‌توان وجود آن‌ها را انکار کرد. متافیزیک به معنی ماوراء الطبیعه شامل بخش‌هایی از جهان بی‌کران است که از حوزه درک حواس ۵گانه

ظاهری ما خارج است. علم متافیزیک منطبق با فطرت انسان‌ها است و بی‌پایان است. مباحث مهم

متافیزیک شامل مبانی، دانش و موجودات متافیزیک است که شامل فرشتگان، جنیان و ابعاد فراطبیعی است.

در ضمن اگر جنی وجود نداشت هیچ وقت کلمه ی جن گیر به وجود نمی آمد و در نتیجه هیچ انسانی پشتش

خودش را یک جن‌گیر معرفی نمی‌کرد.

نیش خندی می زنم و بدون پاسخِ خاصی، لیوان چایی ام را در دست می گیرم و یک جرعه از آن می نوشم.

امروز”بیست و سوم آذر هزار سیصد و نود”بود.جلسه ای محرمانه با مدیر یکی از بهترین دانشگاه های شهر

تهران ترتیب دادیم.با عنوان سخنرانی بنده و خانومم در داخل بعضی از کلاس های دانشگاه و هماهنگ

کردن یک سری مسائلِ از پیش لازم و البته گرفتن گواهی مدیر برای این سخنرانی. مطلب اصلی دانلود رمان ترسناک ایرانی جن

جلسه که من و خانومم را پشت میز مدیر نشاند.

روشن سازی در رابطه با صبحت کردن برای دانشجو ها و باز کردن یک سری مسائل و البته جواب دادن به

همه ی سوال های آن ها به طور شفاف و بدون پرده در رابطه با مقوله ی ماورای طبیعت. البته این را بگویم؛

اولین باری نیست که من و خانومم می‌خواهیم برای دانشجوها سخنرانی بکنیم، تقریبا می‌توانم بگویم

ما ده سال است داریم این کار را مرتبا تکرار می‌کنیم.

عشق و علاقه و کنجکاوی زیاد به ماواری طبیعت باعث شد که این کار تبدیل بشود به شغل اصلی ی ما.

اقای نیک نام دوتا دستانش را داخل هم‌دیگر قفل می کند و چهره متفکری به خود می‌گیرد

سپس بحث را باز می‌کند و شروع می‌کند به صبحت کردن.

نام رمان : جن گیر

نویسنده : mehrantakk کاربر انجمن نگاه دانلود

ژانر : ترسناک

ویراستاران : anika_beramirha

تعداد صفحات کتاب : 111 پی دی اف, 539 جار

منبع تايپ رمان : forum.negahdl.com/threads/160303/

رمز فايل : www.negahdl.com

نگاه (ف.حیاوی) هستم …کارشناس شیمی کاربردی علاقه مند به..کتاب..والیبال..شطرنج…شعر..شیمی..علم
انجمن نگاه دانلود
https://forum.negahdl.com

از توضیح رمان کاملن مشخصه ک چقد ضعیفه و اصلن تحقیق نکرده!! اینو کسی ک تحقیق کرده باشه جنگیری رو میدونه ک هیچوقت ارواح رو نمیشه احظار کردو کاملن مسخرستو اوناییم ک میان جن هسن و فقط احظار جن وجود داره و ب هیچ عنوان روح احظار نمیشه من کتابو دانلود کردمو تا صفحه ده خوندم و ی جورایی تابلو بود از فیلم احظار کپی شده بودو اصلن ب دلم ننشست.نویسنده عزیز اگه میخوای پیشرفت کنی و دس ب قلم هسی اول تحقیق کن در مورد اون موضوعی ک براش وقت میزاری و مینویسی دوم اینکه از کار کسی کپی… ادامه مطلب »

سلام به همه دوستان میخوام یه نظر بدم امیدوارم موافق باشید من فکر میکنم اگر هرکس کتاب هایی که خونده و واقعا لذت برده در رابطه با ژانر ترسناک یا… میتونه اسمش رو بنویسه تا بقیه هم برن اون کتابو مطالعه کنن این اسم کتاب هایی هست که واقعا لذت بردم . جلد ۱هفت جن . جلد ۲لوثیا از آقای امید کوره چی جلد ۱ خانه کاهگلی جلد ۲ جنگیری شیدا

رمان هیچکسان. ۱.۲.۳ عالیه

سلام دست نویسنده ی عزیز درد نکنه ولی فقط ی چیزی اونم اینکه نصف داستان کپی بود و اصلا جذاب نبود

نویسنده عزیز تو داستانت از تک چشم اسم بردی از خودت دراوردی یا مطالعه کردی؟؟ این داستان واقعیت داره یه قسمتایی ازش در مورد اجنه چون من اجنه رودیدم و متاسفانه وجودشون رو حس میکنم نیمه های شب.اما جن گیر نیستم چون به شدت ترس دارم

@CAPRICORN, من ایمیلم رو معتبر وارد میکنم ولی لینکی برام ارسال نمیشه چیکار باید بکنم؟

حساب کاربری شما تایید شد.

متاسفانه کتاب فوق‌العاده بد و مزخرفی بود.نویسنده تو بیشتر جاها شاخه به شاخه شده بود و نصف بیشتر کتاب نامشخص بود.به مقدار زیادی از فیلم اد و لورن هم کپی شده بود.امیدوارم مردم وقتی یک کتاب مینویسند زرتی اونو نزارن فضای مجازی و بیشتر بازنویسی و دقت توش بکنم و همچین کسایی نباید اسم خودشون رو بزارن نویسنده چون حقیقتا به نویسنده های واقعی توهین میشه.با تشکر

سلام این رمان کتابی عایا

رمان عالی بود و منتظر جلد دوم هستم رگهایی از واقعیت هم داخلش هویدا بود. موفق باشین،ارزوی سلامتی دارم.

خلاصه دقیقا داره زوج اد و لورن وارن رو شون میده.خانمه هم که مثل لورن قدرت ماورایی داره! اسم رمان هم کپی شده از اسم فیلم ترسناکی به همین نامه!ی سوال نویسنده ی عزیز چه زحمتی واسه رمان کشیدی؟کاش یکم واسه اسمش وقت میزاشتی.

@M.sadat, خواهش می کنم تخیلی رو از بی محتوا سوا کنید. من رمان رئال بی محتوا هم زیاد خوندم. این طبقه بندی رو اصلا نمی پسندم. البته هیچ دفاعی از این رمان ندارم، چون هنوز دانلودش نکردم اما طرز فکر شما برای عاشقان فانتزی یکم…. همچین همچین :)))))))) موفق باشی عزیزم

خلاصه داستان آدم رو یاد زوج وارن ها میندازه کاش این شباهت رو در داستان قرار نمیدادین باعث آشنایی پنداری تو مخاطبان ژانر ترسناک و کمتر دیده و خوانده شدن کتابتون بین طرفداران این ژانر میشه

چرا اینجوریه نصف متن انگار نیست قرار شد مادر تینا بگه چرا میبردش دکتر اما هیچی نگفت بعد رفتن توی دانشگاه اصن معلوم نشد بعد از اون اتفاق چی شد اصن همه جاش بدون توضیح درست حسابی ول شده نصف مطلب

سلااام رماان خوبیههع آیاا؟؟

با سلام و خسته نباشید. موضوع رمان خوب بود ولی متاسفانه از روی قسمت های مهم رمان گذر شده. آقای محمدی که یک جن گیر حرفه ای بوده و خانمش هم نیروی ماورایی داشت به چه علتی و چگونه کشته شدند. مرگ عمه و عموی تینا هم ؟ ما فرض کنیم که مثلاً توی راه ماشین افشاری میخواد نابود بشه؟ اول خوب شروع شده ولی از میانه راه خیلی سر سری و بدون هیچ توضیح و توجیحی تموم شده. با فرض پایان باز. به هر حال دست نویسنده درد نکنه. امیدوارم برای رمانهای بعدی شون واقعاً بیشتر وقت بذارند. با… ادامه مطلب »

دقیقا. رمانهای خوب سایت خیلی خیلی کم شده چندتایی-۱در۱۵ – خوب در حال تایپ هستن که متاسفانه یا فاصله پست ها زیاد میشه یا نویسنده کاملا رمان رو رها میکنه قبلا فقط قلم نویسنده ها تاثیر عمده داشت.الان سطح انقدر پایین اومده که موضوع خوب هم کم یافت میشه

پ.ن:این رمان رو نخواندم و منظورم صرفا این رمان نبود.مقصود جامع بود با تشکر

@CAPRICORN, چشم نا اگاهانه قضاوت نمیکنیم!

واقعا متاسفم صحبتم کلیه، کاری به این رمان ندارم ولی چرا همه سایت شده یه سری رمان های تخیلی پوچ و بی محتوا، لیست رمان های سایت نگاه کنید همش شده تخیلی…

سلام من نمیتونم عضو انجمن شم ایمیل تایید برام ارسال نمیشه چی کار کنم؟؟؟

سلام. آدرس ایمیل معتبر وارد کنید اتوماتیک لینک فعال سازی براتون ارسال میشه. بعد باید از طریق ایمیل لینک فعال سازی رو کلیک کنید.

سلام رمان خیلی چرت و پرتی هست اصلا ارزش خواندن و وقت گذاشتن نداره

اصلا رمان جالبی نبود پیشنهاد میکنم دانلود نکنید و وقت نگذارید برای خواندنش

در یک کلام افتضاح،نویسنده ی عزیز فکر میکنم شما چرکنویستون رو به اشتباه منتشر کردید به طرز فجیحی پرش داشت کلا یک کپی ناقص از کانجورینگ بود.ای کاش تیم ویرایش یکمی فعال تر بودند بارانتشار این رمانها شان سایتو پایین نیارید

دوست عزیز اولا که این رمان بنا به دلایلی ویراستاری نشده، ثانیا تیم ویراستاری نگاه دارند نهایت تلاششون رو برای رمان های انجمن می کنند. لطفا ناآگاهانه قضاوت نکنید. متشکرم

سلام نگاه جون خوبی عزیزم؟ آجی من هرچی گشتم رمان سجاده نشین و پیدا نکردم بارمان گناهکار طرد شده اخه چرا؟ عزیزم اگ مقدوره واست کمکم کن ممنون میشم

سلام. “رمان گناهکار سجاده نشین” از سایت حذف شده. “رمان گناهکار طرد شده” کلا در گوگل موجود نیست.

سلام نگاه جان . جلد دوم شطرنج شکسته رو شما میتونید در سایتتون بگذارید

سلام. اطلاعی در این زمینه در دست نیست.

سلام نگاه خانم.توی اون یکی سایتتون که رمان های در حال تایپ رو قرار میدید گذینه «تشکر» رو نمی بینم.انگار نیست

سلام. نه دکمه تشکر مشکلی نداره. سوال یا ابهامی در رابطه با انجمن دارید از یکی از مدیران ارشد می تونید بپرسید.

آخرش ک معلوم نشد بابای تینا چطوری مرد:|

سلام میخواستم بدونم کجا میشه رمان های یه ماه و سال خاصی رو پیدا کرد قبلا پایین صفحه بود ولی الان نیست

دانلود jbook

دانلود arabicreader

دانلود adobe reader اندرويد

دانلود winrar کامپيوتر

دانلود winrar اندرويد

تمام حقوق مادی , معنوی و مطالب برای نگاه دانلود محفوظ است .
پشتیبانی و میزبانی شده توسط هوش برتر .
طراح سایت یاس وب

دانلود رمان آبی انتقام نودهشتیا

دانلود رمان آبی انتقام نودهشتیا

خلاصه: در مورد دختری به نام پانیذ که پدر و مادرش به قتل میرسند. پانیذ به دنبال این اتفاق از همه خلافکار ها متنفر میشه و یه جورایی با پلیس همکاری میکنه. بدون هیچ نام و نشونی از خودش خلافکار ها رو لو میده. پانیذ میره که انتقامش رو از قاتلای پدر و مادرش بگیره . ببینید سرانجام این انتقام چجوری تموم میشه

ادامه مطلب

دانلود رمان انتقام به ارزش خون نودهشتیا

دانلود رمان ترسناک ایرانی جن

دانلود رمان انتقام به ارزش خون نودهشتیا

نام رمان:انتقام به ارزش خون نویسنده:زهرا اسماعیل پور ژانر: عاشقانه pdfتعداد صفحات :۳۷۶ خلاصه:این رمان ادامه ی رمان عمارت خون رو روایت میکنه . یه موجودی پا به زندگی اون شش نفر میزاره تا انتقام بگیره انتقام قتل نصفه نیمه ی خودش رو … قصد داره زندگیشون رو به اتیش بکشه این یعنی انتقام به ارزش خون…

ادامه مطلب

دانلود رمان کابوس های یک قاتل نودهشتیا

دانلود رمان کابوس های یک قاتل نودهشتیا

 

نام رمان:کابوس های یک قاتل نویسنده:kuro ژانر: عاشقانه pdfتعداد صفحات :۲۱۱ خلاصه:

می تونه به کسی کمک کنه؟ می تونه برای دوست نیمه جونش زار بزنه؟! خلاصه که اگه فکر می کنید دوست دارید دنیای درون یه قاتلو بشناسین،

ادامه مطلب

دانلود رمان حوالی جهنم نودهشتیا

دانلود رمان حوالی جهنم نودهشتیا

 

نام رمان:حوالی جهنم نویسنده:مریم رمضانی ژانر: عاشقانه pdfتعداد صفحات :۱۹۳ خلاصه:اطراف چیزهای ممنوعه همیشه حصار داره٬اخطار داره٬هشدار داره… این احصار اگه شکسته بشه حتما عواقب بدی داره و چه بدتر اینکه اون حصاره جهنم باشه٬یا جایی حوالی جهنم… داستان حوالی زندگی احسان و پسر عموش فرزاد 

ادامه مطلب

دانلود رمان کلیسای وحشت نودهشتیا

ادامه مطلب

دانلود رمان

دانلود رمان


نام کاربری یا نشانی ایمیل


رمز عبور

مرا به خاطر بسپار

امروز مطلب جدیدی ارسال نشده است

دانلود رمان ترسناک ایرانی جن


پاتر کیه‌را و دوستانش رو ترک می‌کنه و می‌ره تا دنبال لوک بگرده، به تنهایی بین کوه‌های از برف پوشیده شده‌ی کامبریا سفر می‌کنه. پی‌درپی به مرگ مورفی، زندانی شدن لوک و عشقی که به کیرا داره فکر می‌کنه. پاتر به زندگی گذشته‌ و اتفاقات نگران کننده‌ای که در خانه‌ی گرگ اتفاق افتادن فکر می‌کنه. اولین برخوردش رو با گرگ‌نماها به یاد میاره، به یاد میاره که چطور مورفی و لوک رو نجات داد و قاتل زنجیره‌ای‌ای که داشت بچه‌ای از شهر لیدل هوپ (LITTLE HOPE) رو به قتل می‌رسوند دستگیر کرد.


بعد از تاسیس مدرسه به جای آن خانه‌ی متروکه، دنیز آسوده خاطر به زندگی ادامه می دهد؛ غافل از آن که گذشته، دست بردار نیست! بیماری روانی در تمام مدرسه شیوع پیدا می‌کند، عده‌ای می‌گویند روح دیده‌اند. وحشت و اضطراب فضای مدرسه را پر کرده است، یک مدیر در این موقعیت چه باید بکند؟!


در این جلد مهمان‌های دوزخی پا به داستان می‌ذارند اما ‌وقتی شیطان پا به جایی بذاره چه اتفاق‌هایی می‌افته؟


یگانه بر سر شیطنت نوجوانانه‌ی خواهرش یلدا، آرامش زندگی‌‌اش را از دست می‌دهد و بی‌خبر از همه جا باعث قتلی ناخواسته می‌شود…


همه چیز از یه شب شروع می‌شه. آن شبِ لعنتی! اتفاقاتی که اون شب لعنتی تو اون خونه دانشجویی برای چهار تا دختر و همخونه‌ای داستان ما می‌افته… توی شبی که همه برای احضار روح بابای مونا دور هم شدن تا بتونن ازش سوال بپرسن: ”مامان مونا کجاست؟”


رمان شکار خون آشام از تیم اورورک نام رمان : رمان شکار خون آشام ( قسمت سوم از مجموعه کیه را هادسون ) به قلم : تیم اورورک مترجم : صبا ایمانی ناشر: رمانسرا امتیاز : 5 از 5 تعداد صفحات : 241 حجم رمان : 2.38 مگابایت پی دی اف , 0.94 مگابایت نسخه…

وبسایت رمانسرا از اردیبهشت 1393 در جهت ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی و همچنین دسترسی راحت‌تر علاقه‌مندان به کتاب شروع به کار کرد.

تمام حقوق مادی و معنوی برای رمانسرا محفوظ است.






دانلود رمان ترسناک ایرانی جن




































دانلود رمان ترسناک ایرانی جن
























































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































‘ );
w.anetworkParams[ ad.id ] = ad;
d.write( ” + ‘pt>’ );
})( this, document );

بسم الله الرحمن الرحیم

دانلود رمان ترسناک جن زده برای موبایل

| دانلود رمان جاوا، رمان های اندروید، دانلود رمان EPub، رمان PDF |

خاطرم هست اوایل تابستون روزهایی که هوا رو به گرمی گذاشته بود با دو تا از رفقایی که هم جنس خودم بودند دست به هر شیطنتی می زدیم جدیدترین شیوه رو برای ترسوندن همدیگر استفاده می کردیم و خوش بودیم، داستان ما از جایی شروع شد که با رسیدن تابستون مدارس تعطیل شدند …

جلد اول رمان ترسناک جن‌زده با نام «موجوداتی به نام از ما بهتران» را از پیوند مقابل دریافت کنید: دانلود رمان
































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































‘ );
w.anetworkParams[ ad.id ] = ad;
d.write( ” + ‘pt>’ );
})( this, document );

رمان بابا گوریو

رمان هدیه رمضان (اسکن شده)

رمان از روزی که رفتی

دانلود رمان شکسته‌هایم بعد تو

دانلود رمان هیولایی در آب (جلد دو)

کتاب سفرهای رویایی: مجموعه داستان های کوتاه

ما را از طریق کانال دنبال کنید.
































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































‘ );
w.anetworkParams[ ad.id ] = ad;
d.write( ” + ‘pt>’ );
})( this, document );

تمامی حقوق مطالب برای مرجع دانلود کتاب محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.

دانلود رمان خاطره ترسناک

نویسنده: یوتاب درخشنده کاربر انجمن نگاه دانلود

رمان:خاطره ترسناکنویسنده:یوتاب درخشندهژانر:ترسناکخلاصه:

تا به حال درباره جن و شیطان شنیدی …این داستان توی کتاب نیست …این یه داستان واقعیهببخشید دیگه این اولین بارمه که ترسناک مینویسم

 

دانلود رمان ترسناک ایرانی جن

قسمتی از رمان خاطره ترستاک »

از کودکی علاقه شدیدی به دیدن مناطق جن زده داشتماز وقتی که فارق التحصیل شدم بهمراه دو دوست صمیمی امفرشید و مینا که همدانشگاهی هم بودیم و بعدا فرشید و میناازدواج کردن به سفرهای گروهی میریم و راجب ارواح تحقیق میکنیم…صبح به آرامی بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم در آیینه نگاهیبه خودم انداختم ، تلویزیون رو روشن کردم در یک دستم کنترل و در دستدیگرم لیوان چایی ام گرفته بودم که یکدفعه صدای جیغ زنانه و بلندی ازاتاقم بلند شد از شدت شوک تکانی خوردم و چایی روی پام ریختصدای داد من و جیغ باهم قاطی شده بودبدو بدو به داخل اتاق دویدم اما کسی آنجا نبودنگاهی به موبایلم انداختم که صدا از داخلش می امدآرام قدم برداشتم اسم فرشید روی گوشی افتاده بودنفس راحتی کشیدم و فوشی نثارش کردم و برداشتم:الو…سلام سهیل جون…نترسیدی که …سریعا گفتم: نکبت این صدای مزخرف چی بود؟خنده ای کرد و گفت: دیروز بلوتوث کردم بعد گذاشتمرو زنگت تا یه شوکه باحال بهت بدم!!گفت: راستی…یه سوپرایز برات دارمیادته گفتم مینا چند وقته خواب یه کلبه رو میبینهگفتم: آره .. چطور؟فرشید با هیجان بیشتر ادامه داد: دیشب هم باز اون خوابو دیدتا اینکه اتفاقی فهمیدم اون کلبه واقعا وجود دارهتوی دهکده مادربزرگش تو حاشیه کرج هستشبا کنجکاوی گفتم : خوب…ادامه داد: اهالی روستا میگن جن زدسهر ماه یکروز صدای جیغ و داد از کلبه می آیدهرکی هم واردش شده دیگه برنگشته!!مادربزرگش میگفت همین دیشب یکی از اهالیکه خوابگرد بوده بطور اتفاقی بسمت کلبه میرفتهکه یک هیزم شکن که داشته از اونجا رد میشه

 ارتباط با نویسنده : https://forum.negahdl.com/members/9392/

 منبع تايپ رمان : https://forum.negahdl.com/threads/106728/

 رمز فايل : www.negahdl.com

دانلود رمان خانه ی سراب – www.negahdl.com

دانلود رمان خانه ی سراب جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت

نوشته ستایش خفن کاربر انجمن نودهشتیا

این رمان ترسناک در مورد جن می باشد که چهار دختر به نام های ستایش ، سحر ، زهرا ، فاطمه است که پس از امتحان های خرداد برای تنوع برن مسافرت اونا می خوان برن شمال یکی از خونه های چوبی یکی از فامیل های فاطمه اما فاطمه آدرسو گم میکنه ولی سحر اشتباه یه آدرس دیگه پیدا میکنه تو کیف فاطمه خلاصه دخترای داستان ما به اونجا میرن اما از موجود پنهون داخل خونه خبر ندارن واتفاق های شومی که موجب میشه خاطرات بدی برای دخترا نقش ببنده به طوری که اونا حتی به ستایش که این موجودو دیده شک میکنن و فکر میکن همه اتفاقا زیر سر اونه اما ….توجه :این رمان را پایین تر از سن 18 سال نخونید

 

 

تعداد صفحات: 72 صفحه پی دی اف، 428 صفحه پرنیان

پیج نگاه دانلود در لاین : https://line.me/ti/p/%40jny6741n

رمزفایل:www.negahdl.com

منبع : https://www.forum.98ia.com/t1456508.html

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دانلود رمان ترسناک ایرانی جن

 

 

 

خلاصه ای از داستان رمان:داستان درباره پسری به اسم حسام هستش.که یک روز در مهمونی با دختری روبه رو میشه و ناخواسته دل میبنده.بدون این که بدونه اون دختر چیه و کیه. بعد از اون مهمونی اتفاق هایی برای حسام میوفته که خیلی هم خوشایند نیستن و حسام بارها و بارها راهی بیمارستان میشه.با حقیقت هایی رو به رو میشه که براش غیر قابل باورن اما راحت اونا رو میپذیره.حقیقت هایی که باعث میشه حسام بفهمه نصف بیشتر وجودش انسان نیست. با کمک دوستاش

 

دانلود

دانلود رمان دختر جن زده اختصاصی یک رمان

نام رمان : دختر جن زده

نویسنده :farhad-tanha

خلاصه :مهسا و پوریا بعد از گرفتن عروسی واسه ماه عسل میرن شمال تو یه روستای دور افتاده یه کلبه جنگلی رو اجاره می کنن تا به اصطلاح ماه عسل شیرینی داشته باشن و دور از هیاهوی شهر از دوران خوش با هم بودنشون لذت ببرن . اما …غافل از اینکه این کلبه ، کلبه اجنه هستش و اونا به حریم جن ها وارد شدن . برخورد جن ها با این دو مهمان ناخوانده بسیار وحشتناکه و …پایان خوش

 

نویسنده رمان سرداربی ادعا… رمان همسر بی معرفت من…

 

قسمت دانلود

نسخه استاندارد

سبک : ترسناک – معمایی- قهرمانی

جلد 1 : هیچ کسان

جلد 2 : دژاســو

جلد 3 : حقیقت رمانتیک قتل

 

نکته مهم :

قبل از خواندن   هیچ کسان  حتما  رمانپسران بد را  مطالعه فرمایید

زیرا  هیچ کسان به نوعی ادامه پسران بد   می باشد———-

پسران  بد

پسران بد ( جاوا پرنیان  – کتابچه – اف بوک ) jarپسران بد ( آندروید – ورق زدنی  )apkپسران بد ( آندروید – صفحه بندی شده  )apkپسران بد ( آیفون ) epubپسران بد ( پی دی اف ) pdf

—————-

هبچ کسان 

جلد اول

هیچ کسان ( 1 )

جاوا پرنیان | جاوا کتابچه | جاوا افبوک

آندروید ( نسخه تک صفحه ای )

آندروید ( نسخه صفحه بندی شده )

آیفون – تبلت

پی دی اف

—————- 

جلد دوم

هیچ کسان ( 2 ) دژاسو

جاوا پرنیان | جاوا کتابچه | جاوا اف بوک

آندروید ( نسخه تک صفحه ای )

آندروید ( نسخه صفحه بندی شده )

آیفون – تبلت

پی دی اف

———-

جلد سوم

هیچ کسان ( 3 ) حقیقت رمانتبک قتل

جاوا پرنیان | جاوا کتابچه | جاوا اف بوک

آندروید ( نسخه تک صفحه ای )

آندروید ( نسخه صفحه بندی شده )

آیفون – تبلت

پی دی اف

 

 ضمنا اگر مایل هستید هر سه جلد این کتاب را بصورت بکجا ( یک کتاب  apk ) در گوشس آندرویدتان داشته باشید از لینک زیر دانلود کنید . اگر  در گوشی شما باز نشد باید  نسخه  تک جلدی ( جداگانه ) نصب کنید

 

جلد 4 چهارم هیچ کسان 4 با نام 

هـنر تـاریک Ðark Aяt

 

دوستان  گرامی جلد چهارم هیچ کسان  با نام ( هتر تاریک ) در حال تایپ بود که  نویسنده آن با خرابی کمپیوترش مواجه میشود و همه تایپ های گذشته پاک میشود و باید از نو مجدد تایپ را شروع کند برای همین باید صبر کرد تا  کامل شود

 

دانلود رمان ترسناک ایرانی جن
دانلود رمان ترسناک ایرانی جن
0

داستان ترسناک ایرانی جن

داستان ترسناک ایرانی جن
داستان ترسناک ایرانی جن

 

 

داستان ترسناک ایرانی جن

این داستان فرستاده شده از یکی از اعضای سایت بوده اگر شما هم داستانی دارید برای ما بفرستید

عموی بابام که حدودا پیرمردی هفتاد ساله، مجنون، از لحاظ عقلی ناسالم و فوق العاده تنها بود، حدود ده سال پیش تو همون اتاق مخروبش تو یه خونه مخروبه درگذشت، و جنازشو چند روز بعد وقتی از طرف شهرداری واسه خراب کردن خونه اومده بودن پیدا کردن. اسمش عباس بود (مطمئنا اکثر اهالی سیرجان میشناسنش) و با اینکه عقب مونده بود فوق العاده هم مهربون بود، گاهی وقتا میومد در خونمون و سراغ بابامو که چندین سال بود فوت کرده بود میگرفت و میگفت: به بابات بگو یه سر به داییش بزنه (فکر میکرد دایی بابامه) خیلی دلم واسش میسوخت و ما جزو محدود کسایی بودیم که با روی خوش تحویلش میگرفتیم. بعد از فوتش خیلی ناراحت بودیم، که مامانم گفت: بنده خدا فقط ده سال از زندگیشو فهمید. گفتم: یعنی چی؟ گفت: آخه تا ده سالگی سالم بود. گفتم: چی شد پس؟ گفت: عباس هم تا ده سالگی مثل بقیه بچه های ده شون بود (پِسوجان) اتفاقا خیلیم سالمو بازیگوش بوده، یه روز عصر که گوسفندها رو از چِرا برمیگردونه میبینه یکی از گوسفندها نیست. از ترسِ باباش گوسفندا رو میبره تو طویله و میدووعه بطرف بیرونِ ده … پدر مادرش تا آخرای شب صبر میکنن و نگران میشن و میرن دنبالش، که یکی از همسایه ها میگه: دمِ غروب دیدمش، گوسفندا رو برد تو طویله و بدو رفت تو دشت. خونه همه اهالی رو سر میزنن ولی عباس اونجا نبوده، با چند تا از مردهای ده میزنن به دشت و بیابون دنبالش، پیداش نمیکنن. دم دمای صبح کنار قبرستون پیداش میکنن. بیهوش افتاده بود و از دماغش خون اومده بود. میبرنش خونه، دو روز بعد بهوش میاد، ولی حرف نمیزد و قشنگ از چهرش ترس میبارید. بعد از چند روز به حرف میاد. و تنها چیزی که میگه اینه: همشون زَدنتم… و دیگه عباس اون عباس سابق نبود و مثل عقب مونده های ذهنی شده بود، و درستشم نشد، تا بعد از مرگ پدر مادرش و کوچ خواهر برادراش به شهر، عباس کلا تنها و البته ترد شد. تا وقتی که تو سن هفتاد سالگی تو خونه مخروبه ای تو شهر سیرجان درگذشت…

حمیدرضا (برنامه نویس – مدیر سایت – طراح اپلیکیشن – گرافیست مجله) تیم در جستجوی هیولا. برای ارتباط با من با آیدی های زیر در ارتباط باشید تلگرام: HiddenT | اینستاگرام: HiddenT_HRV

اینجور داستان ها معلوم نیست که واقعیت داره یا نه ولی وجود جن واقعیت داره و اسمش چندین بار تو قرآن اومده من اونایی که به جن اعتقاد ندارن کاری ندارم ولی یه خاطره ی بد از همین موجودات دارم که شاید برای شما ترسناک نباشه ولی برای من خیلی ترسناک بود من چهارده سالم بود که به دعوت یکی از دوستام که عاشق این بود که با جن ها ارتباط برقرار کنه دعوت شدم و منو تحریک به احضار جن کرد و منم قبول کردم چون خیلی کنجکاو بودم ببینم چه اتفاقی می افته من اون موقع تو دوران جاهلی بودم و چیزی از خطرناک بودنش نمیدونستم و بالاخره موفق شدم با چند نفر از دوستام یه قراری تو یه خرابه بزاریم تا احضار کنیم و موفق شدیم ولی بلایی که اون موجود خطرناک سر ما آور هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره، تا دوماه منو دوستام اذیت و آزار جن رو چشیدیم و برامون درس عبرت شد که دیگه سمت اینجور موجودات نریم ولی من بازم دلم میخواست سمتشون برم ولی اینبار نه دیگه برای ارتباط باهاشون برای مبارزه کردن با جن ها و از اون موقع بدون اینکه مامان بابام خبردار بشن مطالعمو درباره جن از سیر تا پیاز مو به مو شروع کردم و تا الان که ۱۷ سالمه ادامه دادم. دلیل اینکه دارم رو جن و موجودات ماورایی تحقیق میکنم اینه که به درجه ای برسم وقتی واسه کسی مشکلی در رابطه با جن پیش بیاد بتونم کمکش کنم و اونو از دست اون موجودات نجات بدم و الانم اطلاعاتم به اندازه ای هست که بتونم مناطق جن زده رو شناسایی کنم و کمک کنم و اینکه اینو بهتون بگم که اصلا به دنبال همیچین چیزایی نرید و اگه هم رفتید و براتون مشکل پیش اومد اصلا پیش دعا نویس نرید چون ۹۹ درصد دعا نویس ها دروغی هستن و هیچ کمکی نمیتونن بکنن و فقط پول حروم میگیرن پیشنهاد من اینکه پیش یه جنگیر یا شیطان شناس برید تا اونا کمکتون کنن چون اونا راهه خارج شدن جن رو بلدن و کمکتون میکنن.

جن واقعیت داره اماوقتی میبینش نباید بترسین چون عین حیوونای دیگن

تو ببینی نمی ترسی دیگه ؟ ن؟ ???

خدایی تمامه این چیزایی که ماها میشنویم از دور قشنگ و جذابه برامون…. ولی امان از اون روزی که پرت به پره یه جن از جنسه بدجنسش بیوفته…. من که ندیدم پلی اونایی که دیدن میگن تا مرده هاتو نیاره جلو چشمات، دست بردار نیست…. سعی کنیم پیگیر نشیم…

آخییی الهی خدا بیامرزه ببچارهه?????

عالی بود ماهم متاسفانه درگیر همچین چیزایی توخونمون بودیم اما بعدازاون خونه رفتیم

آیا واقعا جن وجود داره؟و چجور میشه دید؟

بالیمو ترش

سلام گلم معلومه که وجود داره، منتها بعضیا بهش اعتقاد ندارن.من میدونم چطوری ظاهر میشه، میخوای بهت بگم که شب چطوری خوابشو ببینی؟؟؛ برو تو اینترنت بزن،ذکر احضار جن، میاره، انواع مختلفس ذکر داره.ولی از من میشنوی نکن عزیزمآ شاید بدش گیرت بیاد.اذیتت کنه.ولی اگه نمیترسی ذکر احضارشو بنویس تو انگشتت،بخواب شب باشه بهتره. شب میاد تو خوابت.

در مورد این دیدگاهایی که میزارین

پسرا یا داستان میزارن یا این داستانو تایید یا رد میکنن

همه دخترا هم احساس هن دردی و ناراحتی??

شاید بعضی هاتون فکر کنید این داستان دروغه اما راسته وقتی من ۱۰ ساله بودم با ۳ تا بچه ی دیگه که البته یکشون کلاس ششم هستش بودیم اون ۲ نفر هم همسن من بودن با والدینمون رتیم یک روستای متروکه وخلوط پدر پدربزرگم اون جا یک خونه دارن خونشون دوطبقه است ما توی طبقه ی اول بودیم والدینمون توی طبقه ی دوم خوابیده بودیم طبقه ی اول رو به باغه داشتیم مشقامونو می نوشتیمو اصلا تو فکد جن نبودیم تا اینکه یکی چراغو خاموش کرد انقدر ترسیدیم یکی صورتشو چسبوند به پنجره یکیمون رفت بالا دیگه هم نیومد یعنی صبح والدینمون گفتن ما جرعت نداشتیم شب اونجا بمونیم شما چه جوری موندین؟

خیلی ناراحت کننده بود

سلام جن واقعا وجود داره من تو خونمون صدا های عجیب میشنوم بعضی وقتامیبینم یه نفر تو خونه هس ک سیاه هس خیلی خیلی میترسم ولی چاره ای ندارم وقتی ۷سالم بود یه نفر صورتش مثل اسب بود بال بزرگ داشت وهیکلش مثل انسان بود رنگشم کاملا صورتی قرمز بود لخت هم بود هی میومد از پشت دیوار خرابه ای ک تو کوچمون بود بهم میگفت بیا بیا بیا ولی من فرار میکردم حتی چن وقت دیوونه شده بودم ولی برام دعا گرفتن بهتر شدم ولی هنوزم احساسش میکنم

سلام دوستان موضوعی که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعی هست برای خودم اتفاق افتاد اواخر اسفند سال ۸۸ بود من و رفیقم برای برگشت به خدمت سربازی باید میرفتیم به قمصر کاشان من ۱۳ روز غیبت داشتم روزی که از اهواز حرکت کردیم به سمت اصفهان و موقعی که رسیدیم اصفهان من رفتم پیش دوست های قدیمیم و رفیقم هم رفت حونه خواهرش سرتون رو درد نیارم اینقدر دیر رفتیم ترمینال که اتوبوس کاشان نداشت با اتوبوس تهران سوار شدیم و حدود ساعت یک ربع مونده به ۱ شب رسیدیم ۳ راهی قمصر به کاشان اونجا پیاده شدیم گفتیم پیاده بریم تا قمصر فکر نمیکردیم مسیر طولانی بشه هوا سرد ماشین نبود نه تو مسیر رفت نه برگشت تا اینکه موقع حرکت آمبولانسی به سمت کاشان داشت میرفت و من متوجه شدم دعا کردم برگرده که لاقل ما زود برسیم قمصر در حال پیاده رفتن به سمت قمصر بودیم و من خوابم میومد و مدام توهم میزدم که محمد این چیه اون چیه تا به جایی رسیدیم که کارخانه آسفالت بود که اونجا میگفتن جن داره و من و محمد وسط جاده راه میرفتبم که به یک باره سمت چپمون رو نگاه کردم کنار شونه جاده یدفعه یه جن سیاه و قد کوتاه و کپل با چشم هایی درشت و دریده رو دیدم زبونم بند اومد و به محمد گفتم اون چیه محمد گفت مجتبی فرار من که کاملا هیچی نمیتونستم بگم فقط گفتم محمد فاتحه حمد و سوره رو طوری خوندیم و من جرات نکردم نگاه کنم دوباره تا اینکه محمد دید گفت رفت من نگاه کردم دیدم نیست تا ۱۵ دقیقه فقط تمام موهای بدنمون سیخ شده بود تا بعد آرامشمون آمبولانسه از کاشان برگشت دست تکون دادیم ایستاد برامون و محمد گفت من سوار نمیشم تا به راننده گفتم آقا میشه یه لحظه پاهاتو بیاری بالا رفیقم ببینش تا محمد دید سوار شد و جریان رو برای راننده تعریف کردم و گفت هیچکسی حتی محلی های اینجا هم نصفه شب چه پیاده و با موتور رد نمیشن فقط با ماشین و خدا خواست تا آمبولانس برگشت و ما صحیح و سالم به محل خدمتمون رسیدیم و دقتی برای گروهبانمون تعریف کردیم گفتند تماس میگرفتید بمیومدیم دنبالتون خیلی کار خطرناکی کردید و من ۱ بار بعد از ابن جریان به فاصله ۱۵ روز بعد خوابم دیدم ولی به صورت انسان و…

من خودم بچه قمصرم ولی چیزی ندیدما

سلام به دوستا عزیز من یه پسر شونزده ساله ام و از سن چهار سالگی با جن و اجنه اشنا شدم نمیخوام کنم از خودم ولی تجربیاتم خیلی زیاده.جن وجود داره سر بو سرش نذارین و حی دنبال جن وغیره نرید اونا شما رو جذب میکنن.نصیحتمو گوش کنید.

وای پشمام

واقعا ناراحت شدیم خدارحمتش کنع چه سرنوشت بدی واقعا اونجور ادما ازما پاک ترن اشک مون سرازیر شد بیچاره دلم براش سوخت اخرش هممون اینجوری میشیم ن جن بزنه ولی افسردع تنها زیاد تحویلمون نمیگیرن من ۱۳ سالمه ??????????????

سلام منم بعضی وقتا دونفر سرتا پا سفید پوش میان پیش همسرم وقتی میرم طرفشون صداهای خیلی ترسناک درمیارن و همسرم میگه این روح آقابزرگه با دوستش اومده منهم از ترس فرار میکنم میرم امامزاده بعد از دو سه ساعت همسرم با ترس و لرز میاد دنبالم میگه کبلایی بیا آقابزرگ رفت اینقدر همسرمو میترسونن که بیچاره تا ی هفته نمیتونه درست را بره

خخخخخخخ

سلام میخوام داستان واقعی تعریف کنم خونه ما تو شیراز شهرک قصرقمشه هست اونجا یک قبرستان قدیمی داره که اونور رود خانه هست وما اینور رود خانه خونه داریم با بچه های همسایه تصمیم گرفتیم یک شب بریم قبرستان و رفتیم وخیلی شجاع به نظر می رسیدیم بالاخره بگذریم رفتیم دیدم یه ماشین اونجاست رفتیم نزدیک دیدیم ماشین یک پیکان چپ کرده که سر تا پاش خون می ریزه وترسیدیم رفتیم عقب غیب شد فکر کریم خیالاتی شدیم دیدیم سر یکی از قبر ها یک زن با موهای بلند و قد بلند نشسته و داره بلند بلند ناله میده رفتیم نزدیک دیدیم جیغ می کشه نیاین نزدیک ناخن در آورد ناخن های تیز که ازش خون می ریخت یکی از دوستام غش کرد گذاشتیم رو ولمون قرار کردیم اینا دنبالمان هر جا می رفتیم از جلومون در می یومد از اون روز به بعد هنوز به قبرستان نرفتم

جن وجود دارهجن بیاد تو خوابت تورو ببره حالیت میشه?ولی دوستان بختک وجود نداره وقتی نا صاف میخوابیم نفسمون بند میاد و نمیتونیم نفس بکشیم و احساس سنگینی میکنیم اگه یکی رو اینجوری دیدیم داره خفه میشه سریع سرشو بالا بدین خودم چند بار اینجوری شدم و مادرم منو نجات داد?

بختک وجود داره من خواب بودم دیدم روم سنگینی می کنه نگاه کردم دیدم چیزی نیس بد سنگینی بیشتر بیشتر شد بد صداهای ناجوری امد که مادرم هم ب اون صدا بلند شد تا که مامانم بلند شد هم صدا قطع شد هم دیگه سنگینی روم نبود

واقعا خیلی ناراحت کننده بود .همه ی حرف های شما درسته ولی حرف تو که میگی جن وجود نداره فقط درست نیست تو از کجا میدونی جن وجود نداره ها لطفا بهم بگوها توی خود قرآن اومده درمورد جن و تو میگی وجود نداره یعنی حرف خدا اضتخفرا الله درست نیست واقعا تو دیگه کی هستی . من خودم یک بار جن سراغم اومده بود اون مقه من فقط ۱ سال داشتم که می خواستند منو خفه کنند . واقعا راست میگم به خدا راست میگم. ن

وای بمیرم برات چقدرم قرآن خونی اضتخفرالله ایمان که نیست ماشاللا ، خریّت محضه

بیچاره دلم واسه سوخت و جناب ناشناس جن وجود داره تو قرآن هست هر چی ترسناکه الکیه؟ مگه میشه

من هم شنیدم و هم باور دارم که جن وجود داره ولی تا وقتی سراغش نری کاری به کاریت نداره.

سلام داستان هایی که من با یک واسطه از خود افراد (مطمئن و موثق) شنیدم و حتی «دیدم» به چشم، شاید به چند صفحه خلاصه بشه که انشاءالله فرصتی باشه کم کم میفرستم…. موضوع اینه که قدیما تو روستا ها اجنه بیشتر رفت و آمد میکردند مخصوصاً جاهایی مثل چلّه خونه ها الانم هستند همچنین جاهایی… ما در گویش خودمون به اینطور جا ها میگیم «فاضل مند!! »…. متاسفانه منزل قبلی ما هم در این رابطه سابقه دار بود…. البته اسمشون بد در رفته وگرنه اگر شما باهاشون کاری نداشتن باشین باهاتون کاری ندارن…… موفق باشینداستان ترسناک ایرانی جن

جن وجود نداره، داستان تخیلی هست،

به دید چشمی وجود ندارن…. به ندرت دیده میشن…. ولی اگه از نزدیک فرد جن زده رو ببینی دیگر این حرف رو نمی زنی…. (البته مثل فیلمای تخیلی نیست)

گوه نخور باو

سلام من سوگند م من نمیتونم روی تختم بخوابم چون صدای آب می‌شنوم و در تابستان شب ساعت۳-۴ مگسی که همیشه میاد زیر گوشم و صدای عجیبی در میاره

گوه نخور

دلم برای زندگی ش گرفت.عزیز دلم

?اخی…خدایش بیامرزد? منم یکیو میشناسم همینجوره کوچیک بوده تو زیرزمینشون جنا زدنش از اونوقت ب بعد ذهنش رشد نکرده الان پیره حدودا هفتاد سال اینا

چقد بد…

این دومین موضوع ترسناک در مورد سیرجانه. خدا بخیر کنه?

خب از کجا معلوم جن بودن اونایی ک زدنشون شاید چارتا ولگرد بودن

وااااای بیشتر اینکه بترسم ناراحت شدم اشکم دراومد به خدا? چه سرنوشت بدی

این ماجرا بیشتر از اینکه ترس داشته باشه خیلی دلگیر و ناراحت کننده بود.وقتی خانوادش تردش کنن چه انتظارى میشه از غریبه داشت.خدا رحمتش کنه …اینجور آدما دلشون از همه ی انساهای سالم خیلی پاک تره

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

یک جمعه شب معمولی بود و من داشتم تا دیروقت با دوستم بردلی تو چتروم مجازی ای که به تازگی پیدا کرده بودیم چت میکردم….

گوینده و تدوینگر: امیرحسین رنگرز    اینستاگرام گوینده: raaangraaaz@ تدیوینگر: حمیدرضا حیدنت حمایت کننده و انتشار از: وبسایت در جستجوی هیولا موضوع: چاه شیطان Your browser…

گوینده و تدوینگر: امیرحسین رنگرز    اینستاگرام گوینده: raaangraaaz@ تدیوینگر: حمیدرضا حیدنت حمایت کننده و انتشار از: وبسایت در جستجوی هیولا موضوع: مزرعه هینترکایفک برای خواندن متن…

گیسو کمند یا راپونزل افسانه ایی که در سال ۱۸۱۳ توسط یه نویسنده آلمانی نوشته شده. این داستان هم درست مثل بقیه انیمیشین های دیزنی…

در جستجوی هیولا تنها برای افزایش اطلاعات مردم شریف ایران ساخته شده و تابع قوانین جمهوری اسلامی بوده و همیچگونه تابع نهاد و ارگان های دیگری نبوده و سعی در تبلیغ کار و دین دیگری را نداشته لطفا با دنبال کردن شبکه های اجتماعی ما و معرفی ما در شبکه های اجتماعی خود مارا حمایت کنید

 

کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب متعلق به وب سایت در جستجوی هیولا بوده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع و انتشار غیرمجاز پیگرد قانونی دارد.

رکنا: ماجرا از روز زایمان انیس خانم و گمشدن این زن و چند نفر دیگر در محل زندگی اش آغاز شد. زهرا خانم ،زن همسایه که از ناپدید شدن شوهرش و انیس خانم و دیگران دلهره داشت وقتی از زبان مادر شوهر خود قصه خیالی شنید که امکان دارد جن ها به این زن زائو و دیگران آسیب رسانده باشند نگرانی اش بیشتر شد. آن روز ماجراهای عجیب و غریبی برای زهرا خانم رخ داد و آخرین اتفاق صدای قهقهه شبح سیاه از پشت پنجره بود.

اما ادامه ماجرا:با فریاد پیرزن،محبوبه به عقب برگشت. آرام راه می رفت. زهرا خانم فکر می کرد محبوبه می خواهد به داخل کمد دیواری برود. اما او از جلوی کمد دیواری آرام رد شد. دختر جوان دستش را به طرف دیوار دراز کرد. کلید برق را فشار داد. اما کلید را اشتباه زد. لامپ کوچک قرمز رنگی که شوهر زهرا خانم به عنوان چراغ خواب زده بود روشن شد. پیرزن که حرصش در آمده بود دادی زد و گفت: دختر جان چرا لامپ رنگ جن ها را روشن کرده ای؟! محبوبه قهقهه زنان جواب داد: خوب است که نمردیم و فهمیدیم که رنگ جن ها قرمز است، مادر جان، من می خواستم لامپ مهتابی را روشن کنم و از این لامپ اجنه بی خبر بودم. زهرا خانم که در درگاه آهنی در ایستاده بود گفت: می شود دیگر از اجنه حرفی نزنید. خواهر شوهرش به طرف او آمد. زهرا داشت از ترس سکته می کرد. مادر شوهرش که از دست دخترش عصبانی شده بود دادی زد و گفت: محبوبه خیلی مسخره ای. چرا این اداو اطوار را از خودت در می آوری، کوری، نمی بینی اعصاب مان خرد و خمیر است و حالا شوخی ات گرفته است؟ در این لحظه محبوبه دستانش را بالا آورد و در حالی که شکلک در می آورد و صدایش را می لرزاند گفت: من یک جن هستم، آمده ام سر وقت شما دو تا، انیس را هم…

زهرا خانم به خواهر شوهرش خیره مانده بود که مادر شوهرش دوباره داد زد و گفت: دست بردار محبوبه، وقت پیدا کرده ای؟ دختر جوان چند قدم جلو آمد. زهرا در روشنایی قرمز رنگ اتاق با خشم به صورت خواهرشوهرش نگاه می کرد. می خواست وانمود کند نمی ترسد. دستش را آرام جلو برد و گفت:بیا ببینم چکار می خواهی بکنی. محبوبه چند قدم جلوتر آمد. زهرا خانم فکر می کرد خواهر شوهرش می خواهد دست او را بگیرد. در این لحظه صدای زنگ تلفن خانه سکوت اتاق را شکست. ترس و وحشت زهرا خانم و مادر شوهرش چند برابر شده بود. محبوبه مثل آدم های برق گرفته از جلوی زن برادرش رد شد و به داخل هال دوید. در این لحظه زهرا خانم درد عجیبی روی پایش احساس کرد. انگار میله آهنی سرخ شده ای روی پنجه های پایش فرو کرده بودند. جیغی کشید و زانو زد. با دستانش روی پای خود را ماساژ Massage می داد.

اما صدای زمین خوردن محبوبه در وسط هال ،حس درد را از یاد زن جوان برد. مادر شوهر زهرا خانم. استغفرا… کنان جلو آمد و گفت:دخترجان، چه اتفاقی افتاد. خب چرا مثل عقب مانده ها شده ای و برق ها را روشن نمی کنی. محبوبه که انگار ترسیده بود ناله کنان سرش را بالا آورد و گفت: به طرف گوشی تلفن دویدم ،اما کسی پایم را گرفت و زمین خوردم ،حاج خانم تو راست می گویی امشب جن ها به ما حمله کرده اند.داستان ترسناک ایرانی جن

پیرزن که خودش هم ترسیده بود پاورچین پاورچین جلو رفت و کلید برق هال را روشن کرد. محبوبه گفت خودم هم می خواستم لامپ اتاق را روشن کنم ،صدای زنگ تلفن مرا به داخل هال کشاند. محبوبه از جابرخاست. صدای زنگ تلفن دوباره بلند شد. لنگان لنگان جلو رفت و گوشی تلفن را برداشت. او با صدای بلند سلام کرد و گفت:داداش معلوم است توکجایی، من و مادرجان از ظهر آمده ایم اینجا و دل مان هزار راه رفته است. زهرا خانم و مادر شوهرش هم جلو آمدند. زن جوان گوشی را از دست محبوبه کشید و گفت:آقا محمد سلام ،کجایی تو مرد حسابی دلم هزار راه رفته است. مرد جوان خیلی خونسرد جواب داد: از مغازه زنگ می زنم. الان مشتری دارم و سرم شلوغ است. تا یک ساعت دیگر می آیم. چای را آماده کن،خدا حافظ.

آقا محمد گوشی را قطع کرد. زهرا خانم که هاج و واج مانده بود رو به مادر شوهرش گفت:آقا محمد دروغ می گوید از ساعت ۱۰ صبح تا یکی دو ساعت قبل مغازه اش تعطیل بود و حالا می گوید مغازه ام هستم و… . او که دچار شک و تردید شده بود گفت:نکند این آقا محمد نبود و… . زن جوان ،مادر شوهرش و محبوبه (خواهر شوهرش ) به فکر فرو رفته بودند که چه سری در این تماس تلفنی فوری و فوتی نهفته بود و… برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

نویسنده: طوبی ساقی

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت اول

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت دوم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود- قسمت سوم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت چهارم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت ششم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هفتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هشتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هشتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت نهم (پایانی)

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

شوهرم تعقیبم کرده بود و وقتی با بهمن وارد خانه شوم شدیم، پلیس ما را در وضعیت بد دستگیر کرد

تقاضای عجیب یک قاتل برای اعدام شدن از قاضی دادگاه تهران + عکس

با خواستگار خواهرم ازدواج کردم!

شمع که خاموش شد صدای وحشتناکی از حیاط آمد و عروس باردار ..!

اعتراف عجیب راننده شیطان صفت پس از آزار دختر جوان تهرانی

بهار نوعروس 30 روزه زندانی شد!

۳۸ دقیقه وحشت از حمله موشکی به ایالت هاوایی امریکا

محاکمه نامادری به خاطر قتل دخترخوانده 16 ساله در شهر ری

وقتی شوهرم مهمان جوانش که یک زن بود را معرفی کرد، خشکم زد!

راز شوم نوعروس در خانه مادرشوهرش لو رفت / وقتی به مهمانی های شبانه می رفتم ..!

یک زن از دختران آشتیان برای خودش خواستگاری می کرد و ..!

مأموریت ویژه کماندوهای ارتش ایران در عملیات نجات ملوانان گرفتار در نفتکش + عکس

فروشنده دختر برای نجات از دست صاحبکار شیطان صفت، شرور اجیر کرد!

ورود کشتی ژاپنی برای آغازعملیات سرد کردن کشتی

 

 


حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:

رکنا: ماجرا از آنجا آغاز شد که شوهر انیس خانم درست در روز زایمان همسرش غیب شد. زن همسایه…

رکنا: ماجرا از آن جا آغاز شد که انیس خانم در روز زایمانش در حالی که دو پسرش و طاهره خانم…

رکنا: بهتر است در دوران بارداری به خصوص در سه ماهه سوم بارداری، در انتخاب کفش های تان…

رکنا: یک مغازه دار دزدی را که به مغازه اش حمله کرده بود با چوب کریکت فراری داد.


خیلی مسخره است

داستان ترسناک ایرانی جن

موضوعات داغ

با اشتراک در خبرنامه رکنامهمترین و جدیدترین اخبار روز را در ایمیل خود داشته باشید:

سایت اینترنتی رکنا

کلیه حقوق متعلق به

سایت اینترنتی رکنا

است

خانه ی قدیمی:

 من مادر بزرگ پیری داشتم که توی یه خونه خیلی قدیمی در یکی از محلهای پایین شهر زندگی میکرد و اونهایی که قمی هستند من آدرس خونه مامان بزرگمو بهشون میدم که برن و خونه رو ببینن البته الان بعداز فوت مادر بزرگم در خونه رو از چوبی به آهنی تغییر دادیم.

همیشه یادمه مادر بزرگم تنها زندگی میکرد و بابابزرگم قبل از بزرگ شدن بابام فوت کرده بوده همیشه مادر بزرگم میگفت : ننه جون از اونا میان منو قلقلک میدن و منو اذیت میکنن طوری که حالم بهم میخوره همیشه یادمه قیچی زیر متکاش میگذاشت ولی بازم اذیتش میکردن تا حدی که گاهی میگفت ننه وسایل خونه رو جابه جا میکنن و میز رو میکشن اینطرف و اونطرف بهشون میگم نکنید ولی گوش نمیدن.

 

داستان ترسناک ایرانی جن

من میترسیدم اما چرا دروغ بگم باور نمیکردم گاهی مادر بزرگم میگفت ننه چرا ظهر ناهار میخوردم دم در ایستاده بودی و هرچی بهت گفتم غذا بخور گوش نکردی؟؟؟ . درصورتی که من ظهر اصلا اونجا نرفته بودم.

 

همیشه دلم میخواست صحت گفته های اونو باور کنم تا اینکه یک شب تابستون پیشش موندم و توی حیاط روی تخت دراز کشیدم با وجودی که میترسیدم اما نیروی کنجکاوی بر من غلبه کرده بود دقیقا روبروی من یه ایوون تقریبا بزرگ بود و من پایین توی حیاط کاملا ایوون رو میدیدم و مطمئنم بیدار بودم چون از ترس خوابم نمیبرد…

 

کمی از شب که گذشت دیدم یه زن با موهای مشکی بلند که موهاش خیلی ضخیم بود از زیر زمین اومد بیرون قلبم داشت میترکید از ترس از پله ها بالارفت و دقیقا پشت به من ایستاد نای حرکت نداشتم و حتی نمیتونستم فریاد بزنم روی تخت نشستم و فقط بهش نگاه کردم، یادم بود که میگفتن از ما بهترون یا جنها سم دارن واسه من به پاهاش نگاه کردم بخدا به اون کسی که همه ما رو افریده قسم پاهاش سم داشت باور کنید به خاک و مامان و بابام قسم سم داشت برگشت و به من نگاه کرد و من دیگه نفهمیدم چی شد و از هوش رفتم…

 

 

برجک :

روز اولی بود که پامو میذاشتم تو پادگان…پادگانمون وسط کویر های شهرستان میبد توی یزد بودوسط مرداد ماه بود هوا خیلی خیلی گرم بود و هرجارو که میدیدی فقط کویر بودجو پادگانم خیلی جو سنگین و فوق العاده نظامی تر از نظامی بودکسی با سربازای جدید حرف نمیزد و بهتره بگم اصلا آدم حساب نمیکردنسنگین ترین کارا رو دوش سربازای جدید بوداز همون روز اول ورودم به هرکی میرسیدم ازم میپرسید جدیدی ؟ میگفتم آره میگفت بالای برجک خوش بگذره…!!

 

 

منم متوجه حرفشون نمیشدم پیش خودم فکر میکردم برجکم یه پسته دیگه مثله بقیه پستا … اولش پستای تیمی مثل گشت و نزدیک پادگان رو بهم دادن تا توجیح بشم تو کل این مدت هم سربازا و فرمانده ها کلی داستان از جن و دیو و ارواح که تو پادگان بود برامون تعریف میکردن و میگفتن هر چندوقت یکبار یه سرباز اینجا روانی میشه و میفرستنشون خونه حتی چنتاشون معافیت دائم گرفتن منم پیش خودم گفتم سربازا زرنگن اینطوری خدمت رو دور زدن…!

یکی دو هفته این طوری گذشت تا اینکه من با یکی از سربازای نسبتا قدیمی آشنا شدم و طولی نکشید که رفیق شدیم ازش پرسیدم داستان برجک چیه؟؟؟؟ گفت تو این پادگان بیش تر از 10 تا برجک هست همشون به هم نزدیکن اما فقط یدونشون از همه خیلی دورتره که تقریبا سمته کوههای پشت پادگانه و خیلی ترسناکه شایعه شده اونجا پر از جنه … و کسی پست نمیده اونجا غیر از جدیدا و سربازای تنبیهی …! ازش پرسیدم تا حالا اونجا پست دادی؟؟؟ گفتش آره هزار بار اما من که چیزی ندیدم شاید فقط ترسوها میبینن اما یه شب یه سرباز از ترسش تشنج کرد رنگش مثل گچ شده بود و زنگ زدن به خانوادش و اومدن بردنش…!

خلاصه بعد از مدتها نوبت به من رسید که برم بالای همون برجک سربازای قدیمی خیلی چیزا تعریف میکردن اما راستشو بخواین همش به خودم فحش میدادم که چرا اومدم خدمت… بالاخره ماشین رسید به برجک ( برجک فاصلش زیاد بود و با ماشین عوض میکردن پستارو) بسم الله گفتم و رفتم بالا همه چی باهام بود بی سیم و اسلحه و یه فانوس کوچیک ….

خلاصه تنها شدم و تا جا داشت با دوربین دور و برمو نگاه میکردم که ببینم چیزی به چشمم میخوره یا نه 1 ساعت از پستم گذشته بود همش خدا خدا میکردم تموم بشه که دیدم به نفر از سمته کوههای پشت پادگان داره میاد سمتم … اولش فکر کردم گشته اما نه یه پسر جوون با یه لباس خاکستری دقیقا مثل لباسای خودمون نزدیک تر شد میخواستم شلیک کنم اما ترسیدم توهم باشه و دردسر درست بشه برام انقدر اومد جلو که تونستم صورتشو ببینم خوب که دقت کردم دیدم خودمم!!!!!

 

اصلا باورم نمیشد صحنه ای رو که میدیدم یهو انگار سرم سنگین شد و بدنم نمیتونست سرمو نگه داره از برجک اومد بالا وقتی چشمام تو چشماش افتاد، دیدم دقیقا خوده خودمم ، چشمای خون افتاده و صورت سیاهی داشت و یه لبخند شیطنت امیز رو لباش، زانوهام سست شده بود و میلرزید و فکم قفل شده بود ، دستامو نمیتونستم تکون بدم فقط چسبیده بودم به دیوار و لبام همش میلرزید،اومد جلو تر قلبم داشت از جا در میومد تا نزدیکم شد یه سیلیه محکم بهم زد و از حال رفتم … وقتی بیدار شدم دیدم همه دورم جمعند تو بیمارستان و دکتر بهم گفت حالت خوبه ؟؟ اما من نمیتونستم حرف بزنم .. اشکم درومد ولی هرکاری کردم نتونستم حرف بزنم. …. بالاخره منو فرستادن تهران و بعد از شش ماه تونستم حرف بزنم و انتقالی گرفتم اومدم تهران…

 

چند ماه پیش عصرپاییزی ، خونه تنها بودم داشتم تلویزیون نگاه می کردم ، هوا کم کم داشت تاریک می شد ،رفتم همه ی لامپها ی اتاق ها و حیاط رو روشن کردم دوباره اومدم تلویزیون نگاه کنم ، بعد از مدتی ناخودآگاه احساس خوف و ترس کردم، در حالی که بارها و بارها من روزها و شب ها خونه تنها مونده بودم و این اولین بار بود که بی دلیل می ترسیدم ، احساس می کردم کسی به جز من هم تو خونه اس و حرکاتمو زیرنظر داره و مواظب منه ، پیش خودم گفتم شاید تنهایی باعث همچین احساسی شده ،

برا همین زنگ زدم به مامان و بابام و پرسیدم که کی از عروسی برمیگردن ، اونا هم گفتن که ساعت 9 ، 10 شب میان… سه چهار ساعت تنهایی تو اون شرایط برام واقعا سخت بود ،یا باید سه چهار ساعت تو اون سرما میزدم بیرون یا از دوستان و آشنایان دعوت می کردم بیان خونمون ، پس زنگ زدم به دو تا پسرعموهام و سعی کردم بدون اینکه متوجه ترس من بشن دعوتشون کنم تا بیان، گفتم که آهنگهای جدید دانلود کردم فلش مموریشونو بیارن تا آهنگ بزنم ، خوشبختانه اونا هم قبول کردن ولی بیست ، سی دقیقه طول می کشید تا اونا برسن ، به ناچار صدای تلویزیونو زیاد کردم و سعی کردم خودمو مشغول نگه دارم … ولی رفته رفته احساس ترس و خوف من بیشتر می شد و صورتم از ترس عرق کرده بود…

 

 

 

بعد بیست دقیقه دیگه نتونستم بمونم، پیش خودم گفتم الانه که برسن، چند دقیقه بیرون باشم بهتر از این که اینجا تنها باشم ، رفتم کاپشن و کلاهمو برداشتم و پوشیدم، چراغهای اتاق رو خاموش کردم ، فقط چراغ حیاط رو روشن گذاشتم … اومدم در حیاط رو باز کردم رفتم بیرون تا خواستم در رو ببندم پسر عموم داد زد نبند اومدیم … بعد سلام و احوال پرسی پرسید جایی می خواستی بری ؟ منم برا اینکه متوجه قضیه نشن گفتم نه می خواستم برم یک کم برا امشب میوه و تخمه و آجیل خرید کنم تا دور هم خوش باشیم ! پسر عموهام نذاشتن گفتند فقط نیم ساعت می تونند باشند چون کار واجبی دارند باید برند … حالا من مونده بودم که بعد نیم ساعت که اینا رفتند می خوام چیکار کنم ….

 

با هم رفتیم تو خونه وارد حال شدم کلید چراغ رو زدم روشن نشد ، رفتم کلید چراغ اتاقهای دیگه پذیرایی ، خواب ، آشپزخانه رو هم زدم بازم روشن نشدن ، با نور موبایل کنتور برق را رو هم چک کردیم درست بود بعد چند دقیقه تلاش ، پسرعموم گفت حتما لامپها اتصالی چیزی شده سوختن ، چهار پایه آوردم رفتم بالا لامپ رو چک کنم دیدم لامپ باز شده و هر لحظه امکان داشت بیافته پایین، انگار یکی لامپها رو باز کرده بود ،لامپ رو سفت کردم روشن شد، در کمال ناباوری تمام 5 لامپ داخل خونه شل شده بودند … بعد اینکه لامپها روشن شدن قضیه رو برا پسرعموهام تعریف کردم ، اونا هم گفتند بهتره امشب اینجا تنها نباشی و تا اومدن مامان بابات با هم بیرون باشیم ….

 

با ماشین 3 ساعتی گشتیم و شام رو هم بیرون خوردیم ولی همش تو ذهنم این سوال بود که کی می تونه در عرض بیست سی ثانیه همه ی لامپ های خونه رو باز کنه و بعد در بره!

 

 

بعد اینکه مامان بابا اومدن ماجرا رو تعریف کردم ولی اونا زیاد جدی نگرفتند ، بابام گفت که لامپ ها رو من شل کرده بودم و از این حرفا که من نترسم ….

چهار پنج روز بعد این ماجرا پدرم خونه تنها بود و من و مامانم رفته بودیم شهرستان ،پدرم تعریف میکنه :

همه ی چراغها رو خاموش کردم و گرفتم خوابیدم … حول حوش ساعت 2 بود که از خواب پریدم دیدم چراغ اتاق خواب روشنه رفتم پذیرایی دیدم چراغ اونجا هم روشنه ، همه ی پنج لامپ خونه روشن شده بود … بابام میگه زیاد جدی نگرفتم گفتم شاید از بس خسته بودم یادم رفته خاموش کنم…چراغها رو خاموش کردم گرفتم خوابیدم بعد نیم ساعت دوباره با نور لامپ اتاق بیدار شدم بازم همه ی لامپ ها روشن شده بود … این بار رفتم آشپرخونه یک چاقو برداشتم همه ی کمد ها اتاقها ، دستشویی، حمام رو گشتم ولی کسی نبود ، اتاقها رو هم قفل کردم، اومدم پذیرایی تلویزیون رو روشن کردم، صداشو قطع کردم ،چراغها رو هم خاموش کردم …. رو مبل دراز کشیدم ولی با نور تلویزیون چشممو دوخته بودم به کلید لامپ ، تا ببینم کی لامپ ها رو روشن می کنه ….داستان ترسناک ایرانی جن

یک ساعتی منتظر موندم خبری نشد یواش یواش داشت خوابم می گرفت و چشمام بسته می شد که یهو دیدم چراغها روشن شدن ولی چیزی ندیدم … فوراً از مبل بلند شدم رفتم سمت کلید لامپ دیدم به پایین فشار داده شده و روشن شده … در ها رو چک کردم دیدم قفله …

پدرم اون شب تا صبح بیدار مونده بود و فردا ماجرا رو برا دوستاش تعریف می کنه و اونا هم چند سوره از قرآن و دعا رو سفارش می کنند که بخونه ، بعد از اون شب دیگه این اتفاق تکرار نشد ….

 

 

 

دوستی تعریف می کرد که در یکی از مهد کودکهای یه شهر بعد از اینکه مربی آموزشی راجب بهشت و جهنم و شیطان و خدا صحبت کرد دختربچه ی پنج ساله سواله عجیبی پرسید که این داستان رو از زبان مربی آموزشی تعریف می کنم

مثل همیشه تا وارد کلاس شدم همه ی بچه ها بلند شدن و همون خوش آمد گویی همیشگی رو با هم گفتن. بعد از کمی خوش وبش گویی با بچه ها گفتم که امروز قصد دارم داستان حضرت آدم و شیطان رو براتون تعریف کنم از بچه ها پرسیدم کسی این داستان رو بلده؟ همشون ساکت شدن که ناگهان دختربچه ای که ردیف جلو نشسته بود گفت خانم این داستان رو عموم دیشب برام تعریف کرد من هم بی اختیارگفتم آفرین دختر خوب بیا جلو و این داستان رو برا بچه ها تعریف کن

 

 اون هم اومد جلوی وایت برد و شروع کرد به تعریف داستان حضرت آدم و شیطان ، که چه جوری شیطان حضرت آدم رو فریب می ده ، بعد از اتمام داستان به بچه ها گفتم که براش دست بزنن و تشویقش کنن تا بره سر جاش بشینه ، بعد از تشویق بچه ها دیدم دختربچه هنوز اونجاست و داره به من نگا می کنه بهش گفتم عزیزم چی شده؟ چرا نمی ری سرجات بشینی؟دفعه بعد یه داستان دیگه برا بچه ها تعریف می کنی

 

 اونم گفت: خانم معلم یه سوال بپرسم ، گفتم بپرس عزیزم ، گفت مگه خدا زمانی که شیطان برا آدم سجده نکرد از بهشت بیرون نکرد. گفتم آره زمانی که خدواند حضرت آدم رو خلق کرد تمامی فرشته ها برای آدم سجده کردن به جز شیطان که اون هم فرشته نبود.

 

پرسید خوب اگه خدا شیطان رو از بهشت بیرون کرد پس چه جوری شیطان تونست وارد بهشت شه و حضرت آدم رو گول بزنه ، یه کمی مکث کردم ، از این سوالش جا خوردم بعد از مدتی من و من خواستم یه چیزی بگم که  دختره گفت:” دیشب موقعی که می خواستم بخوابم ، عموم بعد از این که مامان از پیشم رفت اومد و داستان رو تعریف کرد و بهم گفت که فردا این داستان رو برا بچه ها و خانم معلمتون تعریف کن و ازش این سوال رو بپرس”

 

 

 

یه روز زمستانی بعد از کلی خواهش و التماس از فرمانده گردان مرخصی چند روزه گرفتم و با خوشحالی به طرف خونه ، توی روستا حرکت کردم برای رفتن به روستا ابتدا رفتم ترمینال جنوب(خزانه) و بلیط اتوبوس برا تبریز گرفتم.

حدوده ساعت 7 عصر ماشین حرکت کرد، تمام راه پوشیده از برف بود و برف همه جا رو سفید پوش کرده بود. تمام مدت تو اتوبوس به روستا و خانواده ام فکر میکردم که مدتها دور از اونا بودم، چیزی حدوده چهار ماه ….

از یه طرف خوشحال بودم که میرم خونه و از یه طرف هم نگران شاید باید به حرف فرمانده گردان گوش می دادم وتوی این روز زمستانی و سرد ، کولاکی مرخصی نمی گرفتم…

چون من باید برای رفتن به روستا شهرستان بستان آباد پیاده شده و از همون جا هم اگه مسیر باز باشه باید با تراکتور یا مینی بوس برم روستا . تمام شب توی اتوبوس بیدار بودم و تمامی اهالی روستا یکی یکی جلوی چشمام می اومدن…

 به پدرم فکر می کردم که الان باز مریض شده و گوشه خونه خوابیده یا مادرم اگه منو ببینه چه عکس العملی نشون میده یا خاله ام که بارداره و نمی دونم بچه اش دختره یا پسر  و همچنین برادرم که می دونم این همه مدت که من نبودم حتما خیلی رنج کشیده و به دختر دایی ام که قراره باهاش ازدواج کنم.

. نزدیکای سحر بود که اتوبوس به بستان آباد رسید و همون جا از اتوبوس پیاده شدم هوا خیلی سرد وابری بود و یواش یواش دونه های برف داشت می بارید.

با خودم گفتم بهتره برم یه چیزی بخورم بعد راه بیافتم چون بشدت احساس سرما میکردم ضمنا باید منتظر مینی بوس میموندم تا بیاد . رفتم طرف قهوه خانه دیدم زیاد شلوغ نیست چند دقیقه ای اونجا نشستم وصبحونه و چایی خوردم.

بعد از مدتی دیدم بارش برف شدت گرفت ، بنابراین فوری ساک و وسایلمو برداشتم و رفتم به سمت مینی بوس . مینی بوس مثل همیشه منتظر مسافرا بود و این نشون میداد که هنوز جاده بازه .

رفتم و سوار مینی بوس شدم بعد چند دقیقه مینی بوس تقریبا نیمه پر شد و راننده اومد و ماشین رو روشن کرد وحرکت کردیم به سمت روستا ، روستای ما آخرین روستا تو مسیر بود.

توی مسیر روستا بودیم که بارش برف شدت گرفت وبرف کولاک می کرد مینی بوس هم آروم آروم و با احتیاط کامل به مسیرش ادامه می داد ، مسافرا یکی یکی  داشتن پیاده می شدن من هم خدا خدا می کردم که جاده بسته نشه چون هر لحظه احساس می کردم که سرعت مینی بوس کم میشه بعدیک ساعت فقط من بودم و دو نفر دیگه ، که یهو راننده مینی بوس ماشین رو متوقف کرد و گفت عزیزان شرمنده دیگه جلوتر از این نمی تونم برم ، جاده بسته اس میترسم برم  ماشین تو برف گیر کنه.

 حالا ترس من فقط از برف و کولاک نبود حالا باید فکر حمله گرگها رو هم می کردم بنابراین من و دو نفر دیگه پیاده شده و با پای پیاده به سمت روستامون راه افتادیم خوشبختانه یکی از همراهام هم مقصدش روستای من بود این طوری حداقل دو نفر بودیم و  ترس از حمله گرگها کمتر می شد…

دوست من هم خیلی آدم پرحرفی بود و یه ریز در مورد همه چی صحبت می کرد چاره ای نداشتم باید تحملش می کردم بالاخره با کلی مشقت  کوهها رو پشت سر گذاشتیم.

 وقتی وارده جاده خود روستا شدیم  شدت بارش برف هم یواش یواش داشت کم میشد و ما بهتر میتونستیم جلومونو ببینیم، همه درختا سفید پوش شده بودن و کناره های آب رودخونه هم یخ زده بود.

احساس می کردم سالهاست که به روستا نیومده ام بعد از نیم ساعت پیاده روی یواش یواش می تونستم زمینها و باغهای روستا رو ببینم ، دوستم هم که کماکان به حرف زدنش ادامه می داد ولی من کوچکترین توجه ای به حرفای اون نداشتم و فقط  میخواستم هر چی زودتر به خونه برسم…

توی همین افکار غوطه ور بودم که یهو اون طرف رودخانه گوشه باغ  زنی رو دیدم که داره لباس میشوره ، چشامو تیز کردم تا ببینم اون کیه که توی این برف و کولاک اونم تنهایی داره لباس میشوره… 

تغییر مسیر دادم و رفتم طرف زنه ، نگام فقط رو اون زنه بود و دوستم هم فقط داشت حرف میزد من هر چی فکر کردم دیدم این زنه اصلا آشنا نیست و شبیه هیچ کدوم از زنای ده نیست و یه چیزی رو هی داخل آب می کنه بعد میاره بیرون،

با خودم گفتم این چه طرزه شستنه لباسه ، قدمامو تندتر کردم تا ببینم این زن کیه، دوستم تا دید من سرعت حرکتم رو زیاد کردم و تغییر مسیر دادم با خنده گفت رحیم خیلی عجله داری ولی مسیر روستا که این طرفه.

 ولی من بدون اعتنا به حرفای اون به مسیرم به طرف زنه ادامه دادم و گامهامو سریع تر بر میداشتم یواش یواش می تونستم اون زنه رو بهتر ببینم خدای من چی میبینم باز چشامو تیز کردم ،برف مزاحم دیدم شده بود ،

 دوباره با دقت نیگا کردم دیدم زنه یه  نوزاده پسر رو که لخته و هیچ لباسی تنش نیست هی  داخل آب میکنه و در میاره و با حرص و عصبانیت این کار رو تکرار می کنه ، نوزاد بیچاره هم فقط دست و پا می زد و هق هق می کرد و داشت خفه می شد،  با خودم گفتم این زنه حتما دیونه اس ، کدوم مادری دلش میاد همچین بلایی سر بچه اش بیاره .

تا اونجایی که من یادم بود توی روستای ما و حتی روستاهای مجاور زن دیونه نداشتیم ، اون زنه همچنان بچه رو داخل آب می کرد و در میاورد

 ، هنوز چهل متری باهاش فاصله داشتم که یهو…

 سرشو بلند کرد و به من خیره شد من هم یک دفعه احساس ترس و وحشت کردم و در جا خشکم زد و وایسادم دیگه هیچ صدایی رو نمی تونستم بشنوم  انگار کر شدم ، اونم همون جوری با چشای خیره و درشت خود فقط به من  نیگا می کرد و با یه دستش بچه رو زیر آب نگه داشته بود ، انگار یکی توان حرکت رو از من گرفت حتی پلک هم نمی تونستم بزنم انگار کل دنیا یه دفعه صداش قطع شده بود ، حتی صدای برف و کولاک و باد هم نمی اومد به راحتی می تونستم ، فقط صدای قلبمو بشنوم و حس کنم

بعد پنج یا شش ثانیه فوری بچه رو از داخل آب کشید بیرون ، خدای من بچه مثل بچه آدم نبود چشمای بچه از حدقه زده بود بیرون  و با همون حالت داشت به من نگاه می کرد،

 انگار بچه با اون چشای ترسناکش التماس می کرد کمکش کنم،  ولی  من  حتی نمی تونستم داد بزنم انگار یکی داشت صدا و نفسمو خفه می کرد که زنه یهو بچه رو جلوی دو دستش گرفت وبا سرعت فرار کرد طرف داخل باغ،

 طرز فراره زنه هم عجیب بود  زنه درحالی که دو دستشو جلوش ،صاف گرفته بود بچه رو با سرعت داشت میبرد ، بچه هم که روش به طرف من بود با چشای ترسناکش فقط به من زل زده بود و می تونستم التماسشو ببینم و من هم فقط به بچه نگا می کردم  ولی اون به سرعت داشت از من دور می شد و  با حالت زل زده نگام می کرد تا آخرین جایی که می تونستم و برف و کولاک اجازه میداد با نگاهم دنبالشون کردم…

یهو زنه وایساد و سرشو برگردوند طرف من  و یک لحظه نگام کرد و یکدفعه پرید پشت درختا من هم همین طور مات و مبهوت فقط نگاه می کردم که با صدای دوستم به خودم اومدم که از دور داد می زد رحیم چته؟ چرا جواب نمیدی؟ انگار بدنم یهو آزاد شد و می تونستم صدای برف و کولاک و باد رو بشنوم برگشتم نگا کردم دیدم بدون اینکه متوجه شم حدود چهل پنجاه متر با دوستم فاصله گرفتم به سرعت دویدم طرف دوستم و ماجرا رو بهش گفتم.

ولی اون گفت که نه زنی دیده و نه بچه ای و با حالت تمسخر و خنده به من گفت معلومه تو ارتش خیلی اذیت می شی! من هم بی تفاوت به حرفای اون ، هر دو راه افتادیم طرف خونه ، ولی تمام راه همش فکر اون بچه و زنه بودم…

بعد از حدود بیست دقیقه ای به خونه رسیدم و از دوستم جدا شدم و در زدم منتظر بودم که الان مادرم یا برادرم میان در رو باز می کنن هوا هم خیلی سرد بود کمی منتظر موندم دیدم خبری نشد دویاره محکم تر در زدم که صدای ضعیفه پدرم رو شنیدم که می گفت کیه؟

گفتم منم رحیم ، پدر در رو باز کن . اون هم با کلی مشقت اومد و در رو باز کرد.  تا دیدمش فهمیدم که باز مریض شده و خونه نشین شده بعد از روبوسی و احوال پرسی

ازشم پرسیدم تنهایی؟ گفت آره . پرسیدم پس داداش و مادرم کجاست؟  پدرم گفت چند دقیقه پیش دختر خالت با گریه و زاری اومد و گفت که خاله ات که باردار بود بچه اش تو شکمش سقط شده و مرده برای همین مادرت با دادشت رفتن خونه خالت ، تا اینو شنیدم تنم لرزید و بی اختیار گفتم بچه اش پسر بود؟ پدرم گفت آره پسر بود…

هالای پوزان = لغت ترکی. جنی که بر سر زنان باردار ظاهر میشود و سبب سقط نوزاد یا مرگ مادر میشود.

 

 

عموی دوستم ساکن یکی از شهرستانهای اطراف قزوین حدود چهل داشت سرحالو سالم و شاداب حتی لب به سیگار نمیزد

متاهل بود با مینی بوسی که داشت هر روز مسافرا رو به مسیری که از وسط چنتا روستا رد میشد میبرد .

مسافرا تو مسیر روستاها یا مزارع اطراف جاده پیاده میشدن گاهی هم مسیر کوتاهی رو وسط جاده سوار مینی بوس میشدن .عادت داشت گاهی با مسافرا سر مسائل روز بحث کنه بعضی اوقات هم رابطش با مسافرا فقط تبادل لبخند بود بیشتر زندگیشو به رانندگی گذرونده بود

 خیلی واقع بین بود و برای اسایش خانوادش تلاش میکرد

پسر 17 ساله یکی از اقوامش شاگردش بود که کرایه هارو جمع میکرد در رو باز میکرد یا برا مسافرا اب میبرد.باین وصف زندگیش به ارومی پیش میرفت

اون صبح پاییزی شاگردش زنگ زد که بخاطر بیماری مادرش نمیتونه بیاد .راننده بعد از خوردن صبحانه بطرف گاراژ رفت مینی بوس رو بیرون اورد گرچه رانندگی تو هوای سرد

چندان خوشایند نبود بخصوص که امروز شاگردش هم نیومده بود

 

ماشین رو همون جای همیشگی پارک کرد و منتظر موند تک تک مسافرا سوار شن طبق معمول وقتی تعداد مسافرا بحد نصاب رسید مینی بوس رو روشن کرد و به راه افتاد

بعد از اینکه بین راه هم چند نفرو سوار کرد از اینه جلو متوجه پیرمرد خیلی سالخورده و ضعیفی شد که تمام مدت بهش زل زده بود

و اونو از اینه جلو ماشین میپایید…

از اونجاکه اواخر پاییز بود مسافرای روستا کمتر شده بودن .مردم یکی یکی پیاده شدندیگه جز اون پیرمرد و راننده کسی تو ماشین نبود پیرمرد اومد و ردیف جلو نشست

راننده نمیدونست کجا باید پیرمرد رو پیاده کنه هنوز تا اخرین ده خیلی مونده بود

نگاه خیره پیرمرد ازار دهنده بود

 راننده از پیرمرد پرسید:

“عمو کجا میری؟

پیرمرد که از اول مسیر یک کلمه هم حرف نزده بود جواب نداد راننده بی اعتنا به پیرمرد به رانندگیش ادامه داد تو مسیری بودن که فقط دشت بکر بود

هنوز چند کیلومتر تا نزدیکترین ده باقی مونده بود که پیر مرد ایستاد راننده به خیال اینکه پیرمرد میخواد پیاده شه بلند شد و در مینی بوس رو باز کرد

پیرمرد پول کرایه رو روی صندلی کنار راننده گذاشت…

موقع پیاده شدن بود که که راننده متوجه سم های پیرمرد جن شد و خشکش زد

وقتی پیر مرد جن اخرین نگاه رو به راننده انداخت و چهره واقعیشو با خباثت نمایش داد قلب راننده بیچاره که تحمل این شوک عصبی رو نداشت ایستادو در جا سکته کرد

 

خدا میدونه چند ساعت راننده نگون بخت سکته کرده تو اون سرما کف ماشین بیهوش بود بالاخره یکی از روستاییها که با موتور رد میشد متوجه مینی بوس شد

وقتی دید نمیتونه اونو بهوش بیاره اونو به بیمارستان رسوند

فردای اونروز راننده تو بخش سی سی یو بهوش اومد و با لکنت زبان و بدبختی اونچه رو که دیده بود تعریف کرد

تا پنج روز بعد بخاطر حال وخیمش تو سی سی یو بستری بود که روز ششم بعلت نامعلوم دوباره سکته کرد و دار فانی رو وداع گفت.

 

 

 قصد دارم یک ماجرا از یکی از دوستای دانشگاهیم تعریف کنم حتی دوستم  این ماجرا رو تو  کلاس درس اندیشه اسلامی برای استاد و دانشجوها تعریف کرد و استادمون پس از شنیدن ماجرا به دوستم گفت که بعد از اتمام کلاس بیاد تا بهش بگه چه کاری انجام بده تا دیگه این اتفاق براش تکرار نشه  بعد از اتمام کلاس من از دوستم خواستم تا تمام ماجرا رو برام دقیق و کامل تعریف کنه ،  این ماجرا رو از زبان دوستم تعریف می کنم:

 

بعد از آخرین کلاسم تو دانشگاه حدود ساعت ۸ شب با دوستام خداحافظی کرده و به سمت منزل دانشجویی خود که حدود ۱۰ دقیقه با دانشگاه فاصله داشت به راه افتادم .

دیدم هوا خوبه حال و هوای پیاده روی به سرم زد،  بنابراین تصمیم گرفتم مسیر دانشگاه تا منزل رو پیاده برم . من و سه دوستم یه منزل دانشجویی گرفته بودیم و قرار گذاشته بودیم هر شب یکی تدارک شام رو ببینه . از شانس من هم اون شب نوبت من بود بنابراین گفتم پیاده برم ، هم موقعه شام به منزل می رسم و هم توی راه چهار تا همبرگر می خرم ، این طوری دیگه از شستن ظرفها هم راحت می شدم. بعد چند دقیقه به ساندویچی رسیدم و چهار تا همبرگر خریدم .بعد از مدت کوتاهی به منزل رسیدم و در رو باز کردم دیدم مثل همیشه منتظر من هستن و هنوز چیزی نخوردن. بعد از خوردن شام و تماشای فوتبال رخت خوابها رو پهن کردیم و چراغ ها رو خامو ش کردیم و خوابیدیم .

  من که اصلا خوابم نمی برد و تمام ذهنم مشغول حوادثی بود که اون روز توی دانشگاه برام رخ داده بود. فکر کنم تا یک ساعت همین طور داشتم فکر می کردم و اصلا خوابم نمی برد و همش توی رختخواب به این طرف و اون طرف غلت می خوردم که بالاخره احساس سنگینی توی چشام کردم و یواش یواش داشت خوابم می برد که یهو با صدای دوستم که توی خواب حرف می زد و هذیون می گفت از خواب بیدار شدم.

 اما با خودم گفتم حتما کابوس میبینه و بعد چند ثانیه دیگه هذیون نمی گه  چشامو دوباره بستم و خواستم بخوابم که باز دوستم توی خواب شروع کرد به هذیون گفتن اما این دفعه فقط صدای دوستمو نمیشنیدم انگار صدای پچ پچ و خنده هم می اومد بنابراین کنجکاو شدم ببینم که این صداها مال کیه چشامو باز کردم و سرمو برگردوندم طرف دوستم خدای من چی میبینم ،،

 اینها کی هستن و اتاق ما چیکار می کنن دیدم چند نفر دور دوستم حلقه زده و رو زانوهاشون نشستن و با دستاشون میزنن رو زانوهاشون و می خندن و تو گوش هم دیگه پچ پچ می کنن و دوباره می خندن دوستم هم تو خواب فقط هذیون می گفت اونا هم می خندیدن.

 بدنشون خیلی سفید بود و مثل گچ بود تا من به اونا نگا کردم انگار متوجه من شده بودن و در یک لحظه و چشم برهم زدن همشون از زمین بلند شدن و فرار کردن طرف آشپزخونه ، آخری که داشت فرار می کرد به پاهاش نگا کردم دیدم پاهاش مثل مجسمه های گچیه ، اما نتونستم چهرشونو خوب ببینم چون هم تازه از خواب بیدار شده بودم و چشام هنوز تار می دیدن و هم صورت و بدنشون خیلی روشن و سفید بود . من هم بعد از فرار اونا از ترس لحاف رو کشیدم رو صورتم و تا صبح همون جوری خوابیدم .

صبح با صدای بچه ها از خواب بلند شدم و تا دوستم رو دیدم ازش پرسیدم یوسف دیشب کابوس می دیدی؟ اونم در عین خونسردی گفت: نه چطور مگه؟ ماجرا رو براش تعریف کردم ولی یوسف گفت: اصلا متوجه چیزی نشده و شب هم کابوس ندیده بقیه دوستام هم متوجه چیزی نشده بودن ، نه صدای دوستم رو شنیده بود و نه موجودات سفید رنگ دیده بودن و تنها شاهد ماجرا من بودم.

 

پدربزرگم زمانی که ما برای تفریح به روستا رفته بودیم این ماجرا رو تعریف کرد البته به اصرارما.

پدربزرگم می گفت یه روز بعد از آبیاری مزارع داشتم برای ناهار برمی گشتم طرف خونه، که زمین بغلی، تپه مانند بود دیدم یه چوپان قد بلند بالای تپه خوابیده و کلاهشو هم کشیده رو صورتش و دستاشو هم گذاشته زیره سرش پدربزرگم می گفت من فکر کردم حتما این چوپان از ده بغلی اومده و اینجا خوابیده، اون چوپانه بالای تپه خوابیده بود و پدربزرگم هم پایین بوده ، پدربزرگم می گفت هرچی چوپان رو صدا زدم که چرا اینجا خوابیدی و اهله کدوم دهی؟هیچ جوابی نداد

 و کوچکترین اعتنایی به من نکرد  بنابراین یه سنگ برداشته و به طرف چوپانه پرتاب کرده  بود می گفت سنگ به چوپانه نخورد ولی یکدفعه چوپانه مثل دیونه ها از زمین بلند شد و

به طرف من  دوید پدربزرگم می گفت تا چوپانه از زمین بلند شد دیدم پاهاش مثل سم اسب گرد بود و چوپانه هم مثل آدمای لال نعره می کشید و داد می زد و به طرفم میومد . می گفت سرعتش هم زیاد بود وگامهای خیلی بلندی برمیداشت ، پدربزرگم می گفت من هم تا دیدم داره به طرفم میاد فوری به سمت دیگر باغ فرار کردم و بعد از مدتی برگشتم

پشت سرم رو نگا کردم دیدم وسط باغ وایساده و فقط داره به من نیگا می کنه و دیگه دنبالم نمی یاد پدربزرگم می گفت قیافه اش مثل آدما بود ولی پاهاش به شکل سم اسب بود و مثل آدمای لال درهم برهم می گفت. 

 

 

 

شبی که من جن دیدم

تابستان 19 سالگی ام بعد از امتحانات دانشگاه تصمیم گرفتم تو راهی که همیشه بهش فکر میکردم قدم بزارم. زندگی مادی و دنیا بنظرم بیش از پیش تکراری پوچ و بیهوده بود ..چاره ای نداشتم

به توصیه ی یکی از کتابهای راهنمای تصوف شروع کردم به گرفتن روزه ی اب . مدت چهل روز بود شب روز ششم بود که هوسم به اراده ام پیروز شد و یک گوجه فرنگی خوردم . روزه اب تموم شد و من قدرت اینو نداشتم که چهل روزو از سر بگیرم از فردای اونشب شروع به روزه معمولی ترک حیوانی و ترک همه چیزهای مادی لذت بخش کردم افطارم معمولا تکه ای نون و اب بود بعد از ده روز تصمیم گرفتم همزمان شروع به ذکر خوندن بکنم

تو کتاب اثرات شگفت انگیز و سحر امیزی برای هر ذکر نوشته شده بود . من اذکار دیدن عجایب رو انتخاب کردم . ذکرها عبارت بودن از یک ذکر کوتاه هزار و یک مرتبه که من هر روز ده هزارو یک مرتبه میخوندم بعلاوه یک دعای تقریبا یک صفحه ای که روزی بیست و هفت مرتبه بود و یک دعای نسبتا طولانی

اذکار خیلی خیلی زودتر از چیزی که تصور میکردم اثر کردند . شب روز چهارم یا پنجم بعد از شروع ذکر خوندن بود که وقتی بخواب رفتم مثل اینکه تنم فورا خوابید اما من کاملا هوشیار بودم توی فضای سیاه و تاریک وجودم… انگار منتظر بودم . بعد از حدود دو ساعت چشمانم ناگهان باز شد انگار چشمام میخواستن از حدقه بزنن بیرون

نگاهم به سقف بود که دریای فوق العاده زیبایی رو رو سقف دیدم امواج پی در پی .. طوفان..همونطور که چشمام به سقف دوخته شده بودن من هیچ تسلطی به تنم نداشتم حتی پلک هم نمیزدم انگار سنگ بودم بعد از 15-20 دقیقه چشمام محکم بسته شدن چند دقیقه بعد بحال خودم اومدم چشمامو باز کردم خیلی خسته بودم بخواب رفتم.

این تجربه همزمان با روزه ها و اذکار هر دو شب یکبار تکرار میشد بعد از اونشب دو بار دیگه اون دریای طوفانی رو رو سقف دیدم بار سوم صخره ای هم گوشه ای بود بار چهارم یک قصر فوق العاده شبیه قصر چینی ها دیدم که دو طبقه بود بالای طبقه دوم یک درخت زیبا پر از شکوفه بود اذ نزدیکی قصر یک چشمه رد میشد

بار پنجم پروانه ای بلوری با بالهایی با گوشه های گرد که هر بالش حدود یک دست بود از بالای سرم پرواز کرد و روی دیوار نشست

اونشب انگار اون جسمم نبود و داشت ذکرای عربی نا اشنا تند تند زمزمه میکرد.

من از تجربیاتم خیلی شاد بودم فراموش کرده بودم ظاهرم شبیه یک مرده متحرک با دور چشمای سیاه و کبود شده

غرق در دنیای جدیدی که دو شب یکبار راس ساعت 1:30 تا دو شب ظاهر میشد بودم حتی یک بار ظهر وقتی کاملا هوشیار بودم چیزهایی دیدم

یک روز که داشتم یکی از کتابها رو میخوندم چشمم به دعایی افتاد که مربوط به احضار جن بود ..نمیدونم چرا اونموقع انقدر از خودم مطمئن بودم…

 

بعد از افطار غسل گرفتم چند رکعت نماز حاجت و بعد اون دعای طولانی احضار جن….

اونشب هیچ اتفاقی نیافتاد. روز بعد مادربزرگم مهمون اومد طفلک از دیدن چهره من شوکه شد فکر میکرد رو به موتم ! این شد که مادر بزرگ مهربونم بزور چنتا کتلت چپوند تو حلقم

با خوردن گوشت ترک حیوانی من باطل شده بود و من نمیتونستم بدون ترک حیوانی ذکر بخونم تصمیم گرفتم چند روز کنار بکشم روزه هارو هم قطع کردم زندگیم بحالت عادی برگشته بود .

———————————————————

اتاق من پنجره ای بزرگ داشت که مشرف به گلخونه ی سنگی بود بالای گلخونه نورگیر بود دور گلخونه شیشه نداشت رو سنگای مرمر فقط چنتا گلدون کوچیک بود پنجره اتاقم که حدود نیم متر از کف اتاق فاصله داشت همیشه باز بود بخصوص تابستون که پنجره های نورگیر هم باز بودن و از سقف باد خنکی وارد اتاقم میشد

 

سه روز از قطع ترک حیوانی من گذشته بود شب نزدیکای ساعت دو بود و من سرحالو بیخواب مشغول خوندن یک کتاب علمی بودم .جایی که نشسته بودم از پنجره حدود یک و نیم متر فاصله داشت . یک دفعه انگار یکی به سرعت سرمو طرف پنجره چرخوند …چشمم به چشم موجودی افتاد که درست پشت قاب پنجره بود …

نگاهش وجودمو خاکستر کرد..چشمای متوسطش سفیدی نداشت سیاهه سیاه بود…برق مختصری تو چشماش بود مژه و ابرو نداشت سرش کمی از سر انسان کوچکتر بود سرش گوشه بالای پنجره بود معلوم بود قدش خیلی بلنده موهاش کوتاه و پر کلاغی بود. پیشونی خیلی بلندش برخلاف پوست گونه هاش صاف بود لبای باریک و دهن گشادی داشت با یه لبخند کریه که همه صورت خاکستریشو چروک کرده بود

نمیدونم چند دقیقه خیره بهش یخ زده بودم ثانیه ها مثل ساعتها میگذشت وقتی کمی بخودم اومدم خواستم اسم خدا رو ببرم که از اونجا بره .اما زبونم.. انگار زبون یه لال مادرزاد بود تنها چیزی که از زبونم خارج میشد تته پته بود مایوسانه مثل دیوانه ها دستامو تکون میدادم و تته پته میکردم ..اون تمام مدت خیره بمن با لبخند موذیانش تماشام میکرد حتی نمیتونستم فریاد بکشم انگار هیچکس نبود کمکم کنه..

بالاخره متوجه قرانی که روی میز چوبی قدیمی گذاشته بودم شدم یاٌسم امید شد تا خواستم برش دارم اون جن ناپدید شد

 

بعد از اونشب توبه کردم دیگه حتی ذکر هم نخوندم مدتها طول کشید که بحالت عادی برگردم تا شش ماه بعد ماجرا غرق در عرق از خواب میپریدم و هذیون میگفتم اگه شب یه دفعه ای کسی رو

تو گلخونه میدیدم بی اختیار تته پته میکردم انگار باز اونو دیدم

الان چند سال از اون ماجرا گذشته شاید باز هم بخوام وارد متافیزیک شم اما دیگه هیچوقت سراغ اجنه نمیرم

 

 

 

.ما یه روستا داریم که همیشه بعد از اتمام امتحانات تابستون به روستا پیش پدربزرگم می رفتیم یادمه اون سال بعد از پایان امتحانات ثلث سوم قرار شد که خانوادگی بریم دهمون.

 

 

ده ما حدود چهار ساعت با شهر تبریز فاصله داره و یکی از سرسبزترین و زیباترین روستاهای شهرستان هشترود می باشد.ماجرا از اونجا شروع شد که من با پدربزرگم برای آبیاری درختان ومزرعه راهی شدیم البته اون موقعه من هشت سال بیشتر نداشتم بعد از آبیاری پدربزرگم از من خواست که سوار دواب (الاغ) شده و به روستا برگردم من هم سوار شده و راهی روستا شدم .مسیر مزرعه تا روستا هم یک مسیر حدود بیست دقیقه ای و پر از درخت و باغ و دره بود فکر کنم ساعت حدود دو یا سه ظهر بود

 

وهمه جا هم سوت و کور بود و من هم به صورت یه وری سوار الاغ شده بودم و در حال سوت زدن بودم و مسیر رو به آرومی طی می کردم که یهو صدای دهل و آواز سورنا(به ترکی زرنا میگن) رو شنیدم صدا ضعیف بود ولی هرچه جلوتر میرفتم صدا بلند تر می شد تا این که یهو اون ور باغ مردا و زنای کوتاه قدی دیدم که داشتن میرقصیدن انگار که عروسی گرفته باشن. قدشون کمتر از یه متر می شد.اونا مثل کردها دست به دست هم داده بودند وگروهی می رقصیدن و بعضیاشون هم فقط نیگا می کردن و یکی هم دهل می زد و یکی هم زرنا من حدود۲۵-۲۰ متر با اونا فاصله داشتم قیافه هاشون از دور مثل آدم بود ولی

قدشون خیلی کوتاه بود زناشون مثل زنای ده بودند و مرداشون هم همین طور سگای کوچیکی داشتن که به درخت بسته بودن

 

لباس زناشون شبیه این عکس بود

من حدود بیست یا سی ثانیه همین طور که الاغ داشت می رفت نیگاشون می کردم تا اینجا فکر می کردم اینا حتما آدمای ده بغلی هستن و دارن عروسی میگرن اونا هم اصلا توجه ای به من نمی کردن و فقط می رقصیدن که یه دفعه یکیشون که رو تنه درخت نشسته بود وبه من نزدیک تر از همه بود سرشو برگردوند و به من نیگا کرد تا اون نیگام کرد تمام موهای بدنم سیخ سیخ شدن  قیافه اش ترسناک بود چشمای خیلی بزرگ و درشتی داشت و پوست صورتش هم کمی سیاه بود و موهای سیاهشو هم یه طرف شونه کرده بود جالب اینه که همه شون کلاه سرشون بود به جز این یکی . تا اون نیگا کرد من از ترس مثل دیونه ها از الاغ پیاده شده و جیغ و داد زنان رفتم طرف روستا .

 

 

 قیافه اش تقریبا مثل این عکس بود

کمی مونده بود برسم به روستا که یکی از اهالی روستا جلومو گرفت و گفت بچه چته؟ چرا داد و بیداد می کنی؟ من هم که زبونم بند اومده بود فقط به باغ اشاره می کردم اونم گفت بیا نشون بده ببینم کجا رو می گی؟ من هم با اون رفتم  وقتی به باغ رسیدیم انگار نه انگار هیچی نبود همشون غیب شده بودن.

این هم عکسی از محل رویت جن ها در روستا

 بعد از گذشت چند سال از اون ماجرا تازه فهمیدم که اون روز ظهر موجوداتی که دیده بودم چی بودند و اولین نفر توی ده هم نیستم که همچین عروسی رو میبینم پدربزرگ من هم از این عروسیا دیده و میگه هر موقعه اونا خیلی شاد و خوشحال میشن از خودشون بی خود و غافل میشن بنابراین قابل رویت میشن. یه کلیپ فیلم هم از محل رویت میذارم که اگه خواستین دانلود کنید

 دانلود کلیپ محل رویت اجنه

 

 

 

 

 

زن جوان وقتی پس از ماهها آزار واذیت توسط جن ها ناچارشد تن به خواسته های آنها بدهدو با چشمانی اشکبار در دادگاه کرج حاضر شد. این زن و شوهر جوان پس از چند سال زندگی برای اینکه زن جوان از شکنجه ها و آزار واذیت جن ها نجات یابد طلاق گرفت .تابستان 1383 زن وشوهر جوانی در یکی از شعب دادگاهها خانواده حاضر شدند و درخواست شان را برای طلاق توافقی اعلام کردند .

شوهر 33 ساله این زن به قاضی گفت : من وهمسرم از اول زندگی مان تا حالا با هم هیچ مشکلی نداشتیم ولی حالا با وجود داشتن دو دختر 10 و2 ساله به خاطر مشکلاتی که همسرم به آن مبتلا شده است ناچار شده ایم که از هم جدا شویم. مرد در ادامه حرفهایش گفت : هر شب جن ها به سراغ زنم می آیند واو را به شدت آزار واذیت می کنند من دیگر نمی توانم زنم را در این شرایط ببینم . زن جوان به قاضی گفت : 13 ساله بودم که در یک محضر مرا به عقد همسرم که 9 سال از من بزرگتر بود در اوردند . درست یک هفته بعد از عقدمان بود که خواب های عجیبی را دیدم .

در عالم کودکی بودم و معنای خواب ها را نمی فهمیدم ولی اولین خوابم را هرگز فراموش نمی کنم . آن شب در عالم رویا دیدم که چهار گربه سیاه و یک گربه سفید در خانه مان آمده اند. گربه های سیاه مرا به شدت کتک می زدند ولی گربه سفید طرفداری مرا می کرد و از آنان خواست که کاری به من نداشته باشند از خواب که بیدار شدم متوجه خراش ها و زخمهایی روی بدنم شدم که به آرامی از ان خون بیرون می زد .

 دیگر ترس مرا برداشته بود حتی روزها وقتی جلوی آینه می رفتم گربه ها را درچشمانم می دیدم . از آن شب به بعد جنگ وجدال های من با چند گربه ادامه پیدا کرد . ( جنها در عالم انسانها و در کوچه و بازار ، معمولا به شکل گربه سانان ظاهر میشوند . البته به هر شکل دیگری هم که بخواهند،متوانند ظاهر بشوند ) در این مورد ابتدا با هیچ کس حرفی نزدم وتنها خانواده من و خانواده او جای زخمها را می دیدند دوران عقد 9 ماه طول کشید چون این شکنجه ها ادامه داشت خانواده ام مرا نزد یک دعانویس در ماهدشت کرج بردند او در کاسه آبی دعا خواند و بعد کاسه را کنار گذاشت به آینه نگاه کردم گربه ها را دیدم آن مرد دعانویس دست وپای گربه ها را با زنجیر بسته بود بعد از آن به من گفت باید چله نشینی کنی وتا چهل روز از چیزهایی که از حیوانات تولید شده استفاده نکنی تا چند روز غذا رشته پلو و عدس پلو می خوردم و این مساله و دستوراتی را که او داده بود رعایت کردم اما روزهای بعد پدر شوهرم که خسته شده بود اجازه نداد که این کار را ادامه بدهم . بعد از جشن عروسی ما، آن گربه ها رفتند .جای دیگر یک گربه سیاه با دوغول بیابانی که پشت سر او حالت بادی گارد داشتند سراغم آمدند . غولها مرا می گرفتند و گربه سیاه مرا می زد .

من با این گربه 5 سال جنگیدم تا اینکه یکی از بستگانم ما را راهنمایی کرد تا مشهد نزد دعانویسی برویم. دعانویس مشهدی از ما زعفران – نبات -پارچه و کوزه آب ندیده خواست. او به کوزه چاقو می زد زمانیکه ما از خانه او خارج می شدیم ناگهان کوزه را پشت سرم شکاند و من ترسیدم .او گفت جن ها را از بین برده است . همان شب گربه بزرگ سیاه در حالیکه چوبی در دست داشت به همراه 13 گربه کوچک سراغم آمدند و مرا به شدت کتک زدند حال یک گربه تبدیل به 14 گربه شده بود .باز بستگان مرا راهنمایی کردند سراغ دعانویس های دیگری برویم. در قزوین پیر مردی با ریش های بلند.

در چالوس پیر مردی .در روستای خاتون لر. در تهران و…. حتی 40 هزارتومن پول دادیم و دعا نویسی از اطراف اراک به منزلمان آوردیم و 250 هزار تومن از ما دستمزد خواست اما او که رفت همان شب باز من کتک خوردم. در این 12 سال 10-15 میلیون تومن خرج کردیم اما فایده ای نداشت. حتی در بیمارستان نزد چند روانپزشک رفتیم ولی کاری از دستشان بر نیامد. چاقو قیچی سنجاق هرچه بالا سرم گذاشتم نتیجه نداشت. حتی دعا گرفتم. جن ها کیف دعا را برداشتند و چند روز بعد کیف خالی را در گردن دخترم انداختند . گربه سیاه به اندازه یک میز تلویزیون بود او روی دو پا راه می رفت بینی بزرگ قرمز و گوشهای تیز و چشمان براقی داشت و مثل آدم حرف می زد اما گربه های کوچک چهار پا بودند و جیغ می کشیدند.از زندگی با شوهرم راضی بودم و همدیگر را بسیار دوست داشتیم . اما جن ها از من می خواستند که از همسرم جداشوم .

اوایل فقط شب ها آنها را می دیدم اما کم کم روزها هم وارد زندگی ام می شدند . گربه بزرگ مرا بسیار دوست داشت وبا من حرف می زد به من می گفت از شوهرت طلاق بگیر او شیطان و بد دهن است به تو خیانت می کند . شبها که شوهرم می خوابید آنها مرا بالای سر شوهرم می بردند به من می گفتند اگر با ما باشی و از همسرت جدا شوی ارباب ما میشوی اما اگر جدا نشوی کتک خوردنها ادامه دارد . آنها دو راه پیش پایم گذاشتند به من گفتند نزد دعانویس نرو فایده ای ندارد فقط یا از همسرت جدا شو و یا با ما بیا . آنها شب ها مرا بیرون می بردند وقتی با آنها بودم پشتم قرص بود و از تاریکی نمی ترسیدم چون از من حمایت می کردند .

آنها مرا به عروسی هایشان می بردند فضای عروسی هایشان سالنی تمیز شفاف و مرتب بود در عروسی هایشان همه نوع میوه بود در عروسی ها گربه بزرگ یک سر میز می نشست ومن سر دیگر میز و پذیرایی آنچنانی از میهمانان می شد آنها به من طلا و جواهرات می دادند .

در حالیکه ساز و دهل نمی زدند اما صدای آن به گوش می رسید در میهمانی ها همه چیز می خوردم و خوش می گذشت اما وقتی پای حرف می رسید آنها مرا به شدت کتک می زدند فضایی که مرا در آن کتک می زدند با فضای عروسی شان زمین تا اسمان فرق داشت .

محله ای قدیمی مثل ارگ بم با اتاق های کوچک در فضایی مه آلود و کثیف که معلوم نبود کجاست در آن فضا فقط گربه بزرگ روی صندلی می نشست و گربه های کوچک همه روی زمین روی کول هم سوار بودند بیشتر ساعاتی که مرا کتک می زدند 3 صبح بودحدود 2 ساعت مرا می زدند اما این دو ساعت برای شوهرم شاید 20 ثانیه می گذشت او با صدای ناله های من بیدار می شد و می دید از زخم ها خون بیرون می زند .

زخمها رابا بتادین ضد عفونی می کردم وقتی گربه بزرگ مرا می زدجای زخمها عمیق بود اما تعداد زخمها کمتر بود . گاهی که او نمی زد وبه گربه های کوچک دستور می داد آنها خراشهای زیادی به شکل 7 را روی تنم وارد می کردند حتی صورت مرا با این خراشها شطرنجی می کردند حتی گاهی شبها مرا تا صبح می زدند . شبهایی که قرار بود کتک بخورم کسل می شدم و می فهمیدم می خواهند مرا بزنند. آن ها سه سال مدام به من می گفتند باید از شوهرت طلاق بگیری .

در حالیکه دختر بزرگم 7 ساله بود من دوباره باردار شدم . آن ها بقدری عصبانی بودن که مرا تا حد بیهوشی کتک زدند.در 9 ماه بارداری بارها آنها به من حمله می کردند تا بچه را از شکمم بیرون بکشند واو را از بین ببرند شبها همسرم بالای سرم می نشست تا آنها مرا کتک نزنند اما او فقط پنجه هایی که به بدنم کشیده می شد را می دید وکاری نمی توانست بکند .

 زمانی که منزل مادرم می آمدم جن ها با من کاری نداشتند و سراغم نمی آمدند اما به محض آنکه پا در خانه شوهرم میگذاشتم آنها اذیت وآزار را شروع می کردند . یک شب پدر شوهرم گفت تا صبح با قمه بالای سرت می نشینم و هر چند وقت قمه را از بالای سرت رد میکنم تا آنها کشته شوند. نزدیکیهای صبح پدر شوهرم چند لحظه چرت زد که با صدای فریاد من بیدار شد ودید بدن من به شدت زخمی و خون آلود است . پدر شوهرم سر این قضیه 4 ماه مارا به همراه اثاثیه مان به منزل خودش برد اما شب که خوابیده بود آنها سراغش آمده و گفته بودند عروست کجاست و او گفته بود در ان اتاق با دخترم خوابیده است. صبح که از خواب بیدار شدم دیدیم صورتم خون آلود است . دیگر کمتر کسی به منزل ما رفت وآمد داشت .

یکبار برادرم آمد به منزلمان و دید دخترم مشقهایش را می نویسد ومن حمام هستم اما صدایی از حمام نمی آید بعد از 20 دقیقه که در را باز کرد می بیند من در حمام زیر دوش غرق در خونم .یکبار به دستشوئی رفته بودم و تا 3 ساعت بیرون نیامدم. خواهرانم که نگران بودند در را بازکرده و دیدند تمام بدنم چنگ خورده و جای خراش است . گربه بزرگ دوپا علاقه زیادی به من داشت او فقط فردای من را به من می گفت او در مورد من بسیار تعصب داشت و اگر کسی به من توهین می کرد او می گفت تو چیزی نگو تلافی اش را سرش در می آورم . همیشه همه می گفتند آه و نفرین تو می گیرد . من کاره ای نبودم فقط حمایت و تعصب جن ها بود بیشتر اوقات می فهمیدم بیرون چه اتفاقی می افتد حتی خیلی وقتها که قرار بود جایی دعوایی شود من خودم را قبل از آن میرساندم تا جلوی دعوا را بگیرم .

همه به من میگفتند اگر از آنها جواهرات بخواهی برایت می آورند .یکبار از آنها خواستم آنها یک انگشتر بزرگ مروارید که حدود 30 نگین اطراف آن بود برایم اوردند اما گفتند تا یک هفته به کسی نگو و بعد آشکارا دستت کن اما شوهرم آنرا در جیبش گذاشت وبه همه نشان داد .

جن ها آمدند آنرا بردندوبه من گفتند لیاقت نداری . دیگر کم کم نیرویی مرا به خارج از خانه هدایت می کرد و بی هوا بیرون از منزل می رفتم اما نمی دانستم کجا بروم . این اواخر به مدت سه ماه زنی جوان و بسیار زیبا با موهای بلند و طلایی رنگ در حالیکه چکمه ای تا روی زانوهایش می پوشید از اوپن آشپزخانه وارد منزلمان می شد .دختر کوچکم او را دیده و ترسیده بود.

روی چکمه هایش از پونز پوشیده شده بود او روزها به خانه ما می امد و بسیار کم حرف می زد و زیبایی و قدرت این زن حیرت اور بود او بدون انکه چیزی بگویم ذهن مرا می خواند و کارها را انجام می داد حتی دکور منزل را تغییر می داد و لباسهای او مانند لباسهای من بود اگر من در منزل روسری به سر داشتم اوهم روسری به سر داشت.

او در منزل همه کارها را می کرد اما وارد آشپزخانه نمی شد و چیزی نمی خورد .یکبار برای من گوشت قربانی آورد . تا اینکه همسرم به خانه برگشت و از تغییر اتاق خواب ناراحت شد و آن را مانند اولش کرد. زن چکمه پوش دیگر سراغم نیامد ولی گربه بزرگ گفت همسرت تاوان کارش را می دهد و همسرم به زندان افتاد. این روزهای آخر سه زن ویک مرد به سراغم آمدند و در اتاق پرستاری مرا اذیت می کردند یکی از زن ها شبیه من بود آزار آنها که تمام می شد گربه ها می آمدند .

از شوهرم خواستم که از هم جدا شویم دیگر توان مبارزه با آنها را نداشتم روز ها در حین جمع وجور کردن خانه ناگهان بویی حس کردم بویی عجیب بود می فهمیدم الان سراغم می آیند و مرا به قلعه می برند و کتک می زنند. ناگهان بیهوش می شدم گاهی تا 48 ساعت منگ بودم راه میرفتم و غذای زیادی می خوردم اما خودم چیزی نمی فهمیدم.

صبح روز بعد زوجین در دادگاه حضور یافتند روی صورت زن جوان زخم عمیق سه چنگال با فاصله ای بیشتر از دست انسان وجود داشت و صورت و دست های زن خون آلود بود . در 10 مرداد حکم طلاق صادر شد. زن جوان گفت جن ها دیشب آمدند ولی دیگر مرا نمی زدند آنها خوشحال بودند و گفتند اقدام خوبی کردی آن را ادامه بده این زن جوان گفت : رای طلاق را دوماه بالای کمد گذاشتم و اجرا نکردیم آن ها شب سراغ من آمدند ومرا وحشتناک کتک زدند طوریکه روی بدنم خط ونشان کشیدند. با همسرم قرار گذاشتیم ساعت 19 عصر روز بعد برای اجرای حکم طلاق به دفترخانه برویم و حضانت دو دختر م به همسرم سپرده شد . ساعت 17 آنروز قبل از مراجعه به محضر همسرم مرا نزد دعانویسی برد. مرد دعانویس به همسرم گفت : اگر زنت را طلاق بدهی جن ها او را می برند و از ما 10 روز مهلت خواست تا جن ها را مهار کند.

خانواده ام گفتند تو که 12 سال صبر کردی این 10 روز را هم صبر کن اما در این ده روز کتک ها شدیدتر بود طوری که جای زخمها گوشت اضافه می آورد حتی سقف دهانم را زخم کرده بودند و موهای سرم را کنده بودند . چند بار مرا که کتک می زدند دختر کوچکم برای طرفداری به سمت من دوید اما آنها دخترم را زدند.

پس از اجرای حکم طلاق جن ها خوشحال بودند بعد از آن چند بار به منزل همسرم رفتم تا کارهایش را انجام دهم و خانه اش را مرتب کنم اما جن ها با عصبانیت سراغم آمدند و دندان قروچه می کردند. بعد از طلاق که به خانه پدرم به همراه دو دخترم برگشتم دیگر آنها سراغم نمی آیند ومرا نمی زنند. تا چند وقت احساس دلتنگی به آنها دارم اگر بخواهم می توانم آنها را ببینم .

نظر کارشناسان این است که این زن مشکل روحی و روانی داشته و در خواب با چنگ زدن  باعث جراحت و زخم صورت و بدنش می شود و هم اکنون زن مذکور در تیمارستان بستری است .

 

 

 

بعضی مواقع تنهایی و ترس و هراس و تخیلات شدید باعث میشه که کوچکترین صدا یا خطای بینایی برامون تبدیل به کابوس شه، و هر چه بر ترسمون افزوده شه چیزها و اتفاقات عادی هم برامون مرموز و غیرعادی خواهد شد ، و بیشترین صد مه ای که انسانها می بینند از ترس خودشونو ، که باعث مشکلات شدید روحی و روانی میشه …. 

 

منبع: وبلاگ مجهولات

 

Your browser does not support the audio elemet.

اممم…من نفهمیدم ادم و شیطان رو.الان عموی دختره شیطان بود یا جن بود چی بود کلا من از داستان چیزی نفهمیدم.

منم به این چیزا اعقاد نداشتم من خوابم خیلی سنگین بود ولی یه بار نمیدونم چرا احساس کردم اب دهانم تموم شده خیلی تشنم بود فقط اب میخواستم خواستم اتاق چراغمو روشن کنم که چشمم به سالن افتاد و یه پسر بچه شبیه پسرخالم دیده که موهاش بلند شده و صورتش ضخمیه با اینکه پسرخالم تو یه شهرستان دیگه بود بعد دیدیم با یه لیوان اب میاد پیشم ترسیدم بیهوش شدم ولی وقتی بیدار شدم دیدم سرجامم و هیچکی به حرفمم باور نکرد.هنوزم که هنوزه با ترس میخوابم استرس دارم فقط…:(

وایییی…اینایی که میگی حقیقت داره؟؟؟؟

 

if you have crazy friend you have everything …

if you have crazy friend you have everything …

[00:00.00]Shervin Haji Aghapour
[00:03.00]Age Be Man Behtari
[00:03.00]   
[00:14.00]   
[00:15.00]نشد بشم
[00:18.00]اون شاهزاده اون مرد
[00:21.00]که یه روز میاد با یه اسب قشنگ
[00:27.00]نشد بره از رو سرمون
[00:32.00]این ابر سیاه
[00:38.00]تو اگه بی من بهتری
[00:41.00]ترجیح میدم بری
[00:44.00]ولی قبل رفتنت
[00:47.00]بیا دستمو بگیر
[00:50.00]من قول میدم بهت
[00:53.00]یکجا شاید بهشت
[00:55.00]ما بازم با همیم
[01:01.00]نشد بدم دنیامو رو برای خنده هات
[01:07.00]نشد بیای فرش کنم کوچه رو برات
[01:13.00]نشد زمین برقصه با سازمون
[01:19.00]نشد نری نبری قلبمو همرات
[01:24.00]تو میری ولی
[01:26.00]شعر میشی تو کتابم
[01:30.00]یه رویای محال
[01:33.00]توی خوابم
[01:36.00]منم لای ابرها دنبالت میگردم
[01:41.00]تا شاید یه روز یه جا
[01:45.00] برگردی بازم
[01:47.00]تو اگه بی من بهتری
[01:50.00]ترجیح میدم بری
[01:55.00]   
[02:03.00]بی من بهتری
[02:08.00]من قول میدم بهت
[02:14.00]ما بازم با همیم
[02:22.00]تو اگه بی من بهتری
[02:25.00]ترجیح میدم بری
[02:28.00]ولی قبل رفتنت
[02:31.00]بیا دستمو بگیر
[02:33.00]   
[02:33.00]   
[02:34.00] THE END   

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان ترسناک ایرانی جن

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

نظر دهید

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان ترسناک ایرانی جن

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

نظر دهید

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

———————————————————————————————————

من کارمند یه شرکت مهندسی بودم . فردی مجرد با کلی کار در شرکت مهندسی. خانه ایی داشتم تک مرتبه با مادرم در ان جا زندگی میکردم که بعد روزها مادرم دار فانی را وداع گفت . من یک برادر و دو خواهر داشتم که همشون متاهل بودند. روزی خیلی خسته بودم از این که خیلی کار کرده بودم . رفتم خانه مون چراغ ها را روشن کردم لیوانی از بالای کابینت افتاد پایین خیلی ترسیدم  رفتم که لیوان را بردارم در یخچال باز شد. خیلی خیلی ترسناک بود چون اصلا به غیر من کسی تو داخل خانه است از ترس تو خودم مونده بودم. که با سرعت دیدم به سمت بیرون یه چند ساعتی تو بیرون ماندم . همسایه ها که از من می پرسیدن چکارمیکنی می گفتم دارم هوا میخورم . می دونستن که تو هوای زمستونی جایی برای هوا خوری نیست . با شک می گذشتن بعد که گشنگی زیاد به من قلبه امد گفتم به خدا توکل ارامی در را بستم و رفتم داخل هر قدمی که بر میداشتم ضربان قلبم از ترس زیاد تر می شد. وارد خانه شدم جو بدی بود اصلا یادم رفته بود که اول باید چه کار کنم که غذا رو بخورم از ترس به خودم پیچیدم ماندم تو وسط خانه . که یهویی یکی با ضربه ی اخر زد تو وسط کمرم همانجا بیهوش شدم . دیگه ندونستم که چی شد ولی انقدر که یادمه چیزی محکم خورد به من که اونجوری بیهوش شدم. بعد چند ساعت که به هوش امدم تو زمین بودم که دیدم صدای عجیبی که صدای وحشتناکی بود را شنیدم  خودم را به بیهوشی زدم تا نفهمند که من زنده ام . امدن بالا سرم من که زیره چشمی نگاه می کردم  پاهایی سیاه را می دیدم که به ان ور و این ور میرفتن . نفسم از ترس بند امده بود به زوری نفس می کشیدم که دیدم کسانی نامرئی من را می کشن به بیرون من که از وحشت صدا می زدم همسایه ها در را زدن من که از ترس و ضعف حالی نداشتم که برم در را بازکنم صحنه های بسیار ترسناکی بود که اصلا هیچ کس فکر شم هم نمی کرد . خلاصه فردای ان روز مردم امدن من را به بیمارستان بردند طوری ترسیده بودم که وقتی که کسی به جلو می امد دستم را میگرفتم چون می ترسیدم . خلاصه جریان را به همه توزیح دادم که ان خانه را پلمپ کردن تا کسی به انجا نرود چون خانه ی وحشت بود تا یک خانه ی زندگی . الان که به ذهنم اسیب های جدی وارد شده الان تو دارم یه مغازه ی ابزار فروشی کار میکنم و خونه ایی اجاره ایی دارم . یک پسر و دختر و همسر دارم.

———————————————————————————–

داستانی ترسناک بر اساس رویدادهای واقعی.

آنها به خانه ای متروکه در مزرعه خود نقل مکان می کنند، اما دائما با رویدادهای نگران کننده روبرو می شوند. بازیگران فیلم های برتر در لوس آنجلس، تایید می کنند که فیلم “توطئه” واقعا ترسناک است..داستان ترسناک ایرانی جن

فیلم هیجان انگیز “توطئه”، داستان روح سرگردانی است که از یک سرگذشت واقعی اقتباس شده است. جیمز وان، کارگردان فیلم های ترسناک “اره” و “دسیسه گر”، در این فیلم رویدادهای واقعی خانواده پرون را در ایالت رود آیلند آمریکا دنبال می کند که دارای پنج دخترند و به گفته او مورد ارعاب ارواح شیطانی قرار گرفته اند.

آنها به خانه ای متروکه در مزرعه خود نقل مکان می کنند، اما دائما با رویدادهای نگران کننده روبرو می شوند. بازیگران فیلم های برتر در لوس آنجلس، تایید می کنند که فیلم “توطئه” واقعا ترسناک است.
جوی کینگ یکی از بازیگران این فیلم می گوید: “زمان فیلم برداری هرگز نترسیدم. اما پس از آن و زمانی که فیلم را تماشا کردم، بسیار وحشتناک بود. من هم یکی از بیست هزار نفری بودم که پس از دیدن فیلم از خود می پرسیدند که چقدر ترسناک بود. برای من شگفت آور بود و من هنگام تماشا از ترس به گریه افتادم.”
در فیلم “توطئه”، ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون، در نقش اد و لورا وارن، یعنی پژوهشگران امور ماورای طبیعی بازی کرده اند که به کمک خانواده پرون می آیند.
پاتریک ویلسون، یکی از بازیگران این فیلم: “من تا کنون تجربه ای اینچنین از برخورد با یک روح را نداشتم که آشکارا در برابر من بایستد و بگوید: حال شما چطور است؟ اگرچه که تجربه کافی در مورد نیروهای غیرعادی مطرح در یک داستان، مانند نیروی سرنوشت یا تصادف و از این قبیل را داشتم.”
ورا فارمیگا، بازیگر دیگر فیلم در مورد اینکه هنگام بازی ترسیده یا نه، می گوید: “احساس ترس و وحشت نداشتم. اما احساسی از نگرانی داشتم که آنرا از خود دور می کردم. این توان در درون ما هست که نگرانی را از خود دور کنیم.”
پدر و مادر خانواده پرون، پنج دختر خود را روانه یک خانه متروکه در مزرعه خود می کنند تا ببینند چه اتفاق غیر عادی و ترسناکی در خانه جدیدشان می افتد.
پژوهشگران و کارشناسان امور ماورای طبیعی تلاش می کنند تا خانواده را که با ارعاب یک شبح در خانه روبرو هستند، یاری دهند.
فیلم توطئه در طول تابستان ۲۰۱۳ در سراسر جهان اکران می شود.

1398/04/25

1398/04/25

1398/04/20

Khob o Ali
Mamnon
man akhario dos dashtam
haiajan angiz bod

I love them
good
thanks

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

 × 

 = 
35

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

داستان ترسناک ایرانی جن

یک داستان کاملا واقعی در مورد جن و ارواح…

 

این داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به ده سال پیش یعنی سال 77.

 

شاید باورتون نشه اما این داستان برای من اتفاق افتاده .من کارمند بانک هستم و کارم افتاده بود توی تبریز.با هزار مکافات رفتیم تبریز ولی مشکلی که بود این بود که من این شهر رو درست و حسابی نمیشناختم به هرحال منم دنبال یه خونه بودم برای اجاره که توی یه بنگاه ملک خونه ایده آل رو پیدا کردم ؛(یه خونه ویلایی با یه باغ بزرگ در اطرافش)به هرحال با املاکیه رفتیم به اون خونه.از ظاهر که خونه خوبی بود واز خونهه خوشم آمد و اجارهش کردیم.

 

با عیال و دوتا پسرم اسباب و اثاثیه رو بردیم به این خونهه.خونه بزرگی با دو تا اتاق خواب و یه حال بزرگ که اتاق ها و حال ، پنجره زیادی داشتند که باغ رو میشد از پنجره حال کامل دید اما ندا،همسرم بهونه میاورد که از باغش شبا ممکنه بترسم اما کو گوش شنوا ولی اون میگفت تو که همیشه خونه نیستی من باید صبح تا شب توی این خونه بمونم و شروع کرد به غرغر کردنو که منم حوصلم نگرفت و از طرفی دیدم گرسنمه رفتم از بقالی سر کوچه یه چیزی بگیرم تا بخورم .

 

وارد مغازه که شدم یه کم کالباس با خرت و پرت گرفتم که بعد از خرید ، بقالیه به هم گفت تازه اومدید به این محل .منم ماجرای اجاره ی این خونه و ورود تازه ی ما به این محل رو گفتم که سر آخری به هم گفت مواظب خودتو وخانواده ات باش که این خونه ی سنگینیه .به حرفاش گوش نکردم چون من از این خرافات بدم میومد و قبول نداشتم و گفتم حتمأ باغش برای بعضی ها ترسناکه.رفتم خونه و با هم غذا رو خوردیم که بعد از اون پاشدیم که وسایل رو بچینیم .با هزار بدبختی و سختگیری ندا خانوم در چیدن وسایل داشت اعصابم به هم می ریخت .تا غروب داشتیم خودمونو جر میدادیم با این چیدن.

 

شب رو با خوردن شام که بازهم غذای سبکی بود سپری کردیم و حالا موقع خواب بود که دیدم همه یه گوشه خوابیدن .منم دیدم که حوصلم سر میره رفتم تلویزیون رو روشن کنم یه لحظه متوجه شدم که آنتن تلویزیون رو نصب نکردم.با حالت عصبانی درها رو کلیدشون کردم یه نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت 30/11دقیقست رفتم رختخوابو پهن کردم و داشت خوابم می برد که یه صدایی اومد که یه دفعه از خواب بیدار شدم که دیدم پنجره ی حال که رو به باغه ، کاملاً باز شده اول فکر کردم که بادِ . پا شدم رفتم پنجره رو بستم که باز رفتم بخوابم .

 

داشت خوابم می برد که باز صدایی مثل صدای قبل اومد ، چشمام رو باز کردم ولی هیچ خبری نبود حالو خوب وارسی کردم ولی باز هم خبری نبود ،به اتاق ها رفتم شاید اونجا پنجرش باز باشه که دیدم پنجره یکی از اتاق ها بازه ، به خودم گفتم که شاید این هم باز بوده که باد این رو باز کرده ، پنجره رو بستم و همه پنجره ها رو هم خوب وارسی کردم که شاید اونا هم باز باشند که دیدم اوناهم بسته اند ، رفتم بخوابم .

 

نیم ساعت نگذشته بود که دیدم صدایی وحشتناک اومد اما این بار صدای باز شدن پنجره به حدی بود که ندا هم با من بیدار شد اما من به خانومم گفتم که بادِ که گرفت خوابید اما خودم می دونستم که باد نیست چون نیم ساعت پیش، همه ی در و پنجره ها رو چک کرده بودم که مبادا باز باشند و به خاطر همین اتفاق بد جوری ترس ورم داشت که داشتم خدا خدا میکردم که کی صبح بشه تا از این مخمصه بیرون بیام ،گفتم شاید کسی ما رو اذیت میکنه یا میخواد ما از اینجا بریم و هزار فکر اومد سرم، به هر حال هر چه گذشت اون شب به صبح رسید .

 

صبح بعد از خوردن صبحونه راهی بانکی شدم که در اون مأموریت داشتم به هرحال کارم رو کردم و باز به خونه اومدم،نهار رو خوردم که ندا گفت : دیشب باد تندی میخورد که پنجره رو باز کرد؟ منم گفتم شاید اما یه لحظه به خودم گفتم که دیشب اصلا بادی نمیخورد. بعد از صرف نهار یه کم خوابیدم .وقتی بیدار شدم ساعت 30/5 بعدازظهر بود که گفتم تا وقت دارم برم پشت بوم تا آنتن تلویزیون رو درست کنم ،تا بالا رفتم که ناگهان ترس لعنتی سراغم اومد و یاد اتفاق دیشب افتادم که نمیدونم چه طوری آنتنو نصب و تنظیم کردم،با تموم شدن کارم پایین اومدم ولی به روی خودم نیاوردم که ترسیدم “غروب همش به این فکر بودم که باز امشب باز اون اتفاق دیشب برام تکرار میشه؟

 

دلهره داشتم اما به ندا و پسرا نگفتم تا اونا رو ترس بگیره ، وقتی شام رو خوردیم بعد از خوردن میوه پسرا رفتند که بخوابند توی اتاقشان اما من بجای اونا میترسیدم . شب منو و ندا توی حال خوابیدیم،ندا خوابش برد اما من مگه خوابم میومد ؟دیوونه شده بودم که خوابم برد اما نیم ساعت نگذشته بود که صدا بازم اومد که چشمم رو باز کردم دیدم که پنجره ی حال بازم کاملأ بازه ،داشتم از ترس میمردم که پاشدم برم پنجره رو ببندم که از ترس نمی دونم چطوری این کارو کردم.

 

دوباره برگشتم به رختخواب ،کم کم داشت خوابم می برد که صدایی اومد که کمی چشمو باز کردم دیدم دستگیره در رو به پایین اومدنه و در داره کم کم باز میشه ولی پشت در کسی نبود انگاری روحی بود ،نفسم به شمارش افتاده بود که انگار یه چیز سنگینو روی قلبم گذاشته بودند، با هزار مکافات و ترس رفتم درو ببندم که پنجره ناگهان باز شد ،داشتم خودمو خیس میکردم(با عرض پوزش) نفسم بند اومده بود یواش یواش به طرف پنجره رفتم داشتم پنجره رو می بستم که ناگهان چشمم به داخل باغ افتاد ؛ وسط باغ یه نفر با قدی بلند با موهای بلند با صورتی ژولیده که معلوم نبود مرد هست یا زن،با دندونی نیش بلند ،چشم های از حلقه افتاده و با گوشی تیز شده رو به من داره با انگشتش اشاره میکنه که بیا داخل باغ !زبونم بند اومده بود، کل بدنم سست شده و توان حرکت نداشتم، داشتم سکته میکردم خودمو با زحمت به زمین انداختم که ناگهان به حالت غشی رفتم ،بعد از چند ساعت به خودم اومدم ؛توان حرکت نداشتم،از ترس احساس تشنگی می کردم،گیج و دیوونه وار داشتم دور و اطراف حالو نگاه میکردم وقتی که پنجره رو باز دیدم باز ترس ورم داشت که نتونستم پنجره رو ببندم یا حتی ندا رو بیدار کنم ،تو همون حالت باز به حالت نیمه خواب رفتم ولی صدایی رو از راهرو میشنیدم ؛صدایی شبیه کسی که چیزی رو روی زمین میکشاند دیگه حتی از ترس توان گوش کردن رو هم نداشتم که به خواب رفتم.

 

صبح دیگه توان بیدار شدن رو هم نداشتم که با صدای خانومم بیدار شدم ، اعصابم به هم ریخته بود ،حال درست و حسابی نداشتم ،خسته بودم انگاری یک سال تمام نخوابیده بودم که خانومم به من گفت:حسین ،چرا دمقی؟با هزار مکافات بهش حالی کردم که ماجرا چیه .هر دومون داشتیم از خونه لعنتی می ترسیدیم، گفتم تا دیر نشده بار و بندیل رو جمع کن تا از اینجا بریم،منم رفتم یه آژانس املاک دیگه تا یه خونه دیگه رو اجاره کنیم و همون روز با اصرار من از اون محل رفتیم .بعد از مدتی تنهایی راهم خورد به سوپری سر کوچه اون محل.وقتی وارد اون مغازه شدم مرده به من گفت “شما رو هم اذیت کرد ؟

 

گفتم آره و ماجرا رو هم براش توضیح دادم که سر آخری رو به من کرد گفت “اون شخص روح صاحب خونست که پنج سال پیش نا حق به قتل رسیده و کسایی رو که وارد اون خونه میشن ،اذیت میکنه ،تا حالا حدود هفده-هجده خانوار تو این خونه ساکن شدن اما همه اونا سر دو روز نشده از این محل رفتن، بهش گفتم ولی من اون رو جن تصور میکردم ولی اون گفت شاید به چشم تو به این شکل اومده ولی در اصل روحه.از اون خداحافظی کردم و از مغازه بیرون اومدم و برای بار آخر همون خونه رو از بیرون نگاه کردم و به خودم گفتم که غلط کنم دیگه به این خونه نزدیک شم و از اونجا رد بشوم.

 

تهیه و تنظیم : مجله تالاب

حدود 6 ماه تقریبا هر روز آزار این جن ها رو دیدم راستش مسئله برمیگرده به زمانی که همه خواب بودن و من باید برای دانشگاه درس میخوندم شب ساعتهای 3 به بعد صدایی که شبیه صدای مادرم بود هی من روصدا میزد _ سهراب_ دراتاق رو بازمیکردم میدیدم همه خوابن

یه مدت همین شکل ادامه پیدا کرد تصمیم گرفتم شب در و باز بزارم چون فکر میکردم مادرم تو خواب من رو صدا میزنه اما بعد چند شب دیدم خیر این طور نیست اما این وضعیت ادامه داشت و حتی زمانی هم که کسی خونه نبود هر نیم ساعت یا بیشتر یه بار صدا میزدن سهراب دیگه به این مسئله عادت کرده بودم که یه روز بعد ورزش البته دراتاق _ دمبل و درازنشتو ازاین چیزها _ خواستم دمبل روبزارم سر جاش دیدم اه یکی از دبملها نیم کیلو ازش کمه در واقع یعنی وزنه نیم کیلویی بود

فکرکردم کسی از خانواده برداشته البته خانواده کم جمعیتی هستیم کلا من و پدر مادرم هستیم

از مادرم پرسیدم دست به دمبل های من زدید گفت نه چیکار به مبلهات داریم از پدرم هم پرسید گفت نه _ البته فکرمیکردم جن سراغ فلزات نمیره _ خلاصه همینطور گذشت از یه طرف صدای سهراب امدنها ازطرفی دنبال کشف راز گم شدن وزنه نیم کیلویی

خلاصه دیگه شروع کردم سوره ای ازقران که برای رفع شر ازجن وانس خوندم هرشب میخوندم تا این که یه شب بعد این که درسم تموم شد خواستم بخوابم خونه ماهم طبقه دوم یه اپارتمان 4 طبقه بود و تیر چراغ برق روبروی اتاق من زمانی که پرده رو میزدی کنار داخل اتاق روشن میشد نه زیاد اما میتونستی اشیاء رو تشخیص بدی اون شب خوابم نمیبردداستان ترسناک ایرانی جن

بلند شدم رفتم اینترنت بعد نیم ساعت کامپیوتر رو خاموش کردم رفتم رو تخت که بخوابم 5 دقیقه بود که دراز کشیده بودم که دوباره صدای قبلی که گفتم اومد (سهراب) اقا عصبانی شدم روم به دیواربود برگشتم که از تخت بیام برم تکلیفم رو با این صدا روشن کنم _ خانواده رو ازخواب بیدارکنم _ که همین که برگشتم دیدم

یکی ازجنس مونثشون رو صندلیم نشسته اقا من نفسم بند اومد بدنم شل شد یه دفعه برگشت گفت نترس منکه بد نیستم همینو که گفت من خواستم مادرم رو صدا کنم که چطوری شد نمیدونم اما هی میگفتم یازهرا _ همین الانشم یه جوری میشم _ همین موقع احساس کردم صدای مردی امد واین جن مونث را صدا کرد

خلاصه من چند روز تو شک بودم مریض نشدم تب نکردم ولی با کسی هم حرف نمیزدم تا اینکه یه روز بعد شام گفتم اینجا جن داره شما چیزی میدونید مادرم رنگش پرید گفت مگه دیدی

ماجرا رو تعریف کردم ؛ مادرم گفت اره من خودم ندیدم ولی یکی از همسایه ها تعریف میکرد که خیلی وقت ها بعد اینکه به بچه ها وهمسرش صبحانه میده واونارو راهی مدرسه و کار میکنه میاد سفره صبحانه رو که جمع کنه بعد بردن ظروف میاد میبینه سفره نیست میگرده میبینه سفره پاک شده سر جاش درحالی که اون توخونه تنهاست و خودش هم سفره رو جمع نکرده البته این چیزها رو تا کسی به یه نوعی سرش نیاد شاید باور نکنه

خلاصه ماجرا اینکه من هم نه تونستم وزنه نیم کیلویم روپیدا کنم والبته بد جوری هم شکنجه روحی میشدم چون چرا شو نمیدونم اما تو اون چند ماه تمام اتفاقات بدی که قراربود چندماه بعد بیافته تو خواب میدیدم از اینکه قرار برادرم فوت کنه تا چیزهای دیگه

سلام من محمدم ۱۷سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به چند ماه پیش یه روز سر کلاس فیزیک نشسته بودیم و داشتیم به درسایی که معلم میداد گوش میکردم

 

که یهو متوجه شدم دمای هوا به شدت بالا رفته جوری که نفس کشیدن برام مشکل شده بود به بچه ها نگاه کردم ولی اونا کاملا عادی به نظر میرسیدن یهو متوجه دسام شدن از شدت داغی کاملا قرمز شده بود

 

همونطور که به دستام نگاه میکردم زنگ خورد و من سریع رفتم حیاط و دستامو گرفتم زیر اب ولی همچنان احساس گرما میکردم بخاطر همین سرمو گرفتم زیر شیر اب بعد از اینکه کمی حالم بهتر شد و خواستم برم بالا توی راهروبودم ولی عجیب بود که صدای هیچکدوم از بچه ها نمیومد و هیچکدومشونم تو راهرو نبودن تصمیم گرفتم برم تو نماز خونه و کمی دراز بکشمداستان ترسناک ایرانی جن

 

دستمو رو دستگیره گذاشتم تا درو باز کنم که دستم سوخت و دستمو کشیدم دوباره سعی کردم درو باز کنم این بار کاملا عادی بود وارد نمازخونه شدم که ناگهان در با یه نیروی قوی به هم کوبیده شد و بسته شد برای اینکه نترسم به این فکر کردم که حتما بخاطر باد بوده دراز کشیدم تا خستگیم در بره و چشمام هم بسته بود که حس کردم صدای راه رفتن کسی میاد فکر کردم که صدای راه رفتن بچه هاس بدون این که چشمامو باز کنم به استراحتم ادامه دادم

 

داشتم به داغ شدن دستگیره در و بسته شدنش فکر میکردم که یهو یادم افتاد هیچ کدوم از پنجره ها باز نیستن که بخواد درو ببنده چشمامو باز کردم و از چیزی که میدیدم بشدت ترسیده بودم مطمئنم که وارد نماز خونه شده بودم ولی اونجا اصلا شباهتی به نماز خونه نداشت دور تا دورم دیوار های سنگی و بلند بود حتی در یا پنجره هم وجود نداشت خیلی هم تاریک بود یکم که چشمام به تاریکی عادت کرد متوجه حضور شخصی مقابل خودم شدم از شدت ترس نمیتونستم ازش چشم بردارم اون شخص روی هوا نشسته بود و لباس مشکی بلند تنش بود چهرش بخاطر تاریکی کامل مشخص نبود

 

ولی چشماش به راحتی قابل تشخیص بود یه چیزی مثل چشمای گربه توی تاریکی و البته خیلی هم وحشتناک از شدت ترس داشت گریم میگرفت میخواستم از دستش فرار کنم ولی راه فراری وجود نداشت از جام بلند شدم حداقل از نشستن خیلی بهتر بود اون شخص هم از جاش پاشد و بهم نزدیک شد منم ناخودآگاه عقب عقب میرفتم

 

هرچی اون شخص بهم نزدیک تر میشد هیکلش درشت تر میشد به اندازه ای بهم نزدیک شد که برخورد نفس هاشو با بدنم احساس میکرد بوی خیلی بدی هم میداد یه چیزی مثل بوی لجن همونطور که با وحشت بهش نگاه میکردم حس کردم کسی مچ پامو گرفته و من محکم به زمین خوردم و بیهوش شدم

 

وقتی به هوش اومدم تو اتاقم بودم فکر کردم خواب میدیدم که متوجه دردی تو مچ پام شدم و وقتی که بهش نگاه کردم جای انگشتای درشتی رو روی پاهام دیدم که سه تا انگشت هم داشت همونطور که به مچ پام نگاه میکردم مردی وارد اتاقم شد و درو بست بدون اینکه چیزی بگه شروع کرد به دعا خوندن که صدای شکستن شیشه ها به همراه صدای جیغ به گوشم رسید

 

متوجه شدم اون فرد دعا نویسه و خانوادم اونو خبر کردن تا بهمون کمک کنه از شدت ترس چشامو بستم که صدای شکستن شیشه رو این بار از داخل اتاقم شنیدم و اون مرد دیگه دعایی نخوند دیگه هم صدایی نمیومد چشمامو که باز کردم دیدم همه چیز به حالت عادی برگشته ولی شیشه اتاقم شکسته بود

 

از اون موقع به بعد هم اتفاق خاصی نیفتاده فقط بعضی شبا صدای کشیدن ناخن شخصی رو دیوار به گوش میرسه ولی با خودم و خانوادم کاری ندارن خداروشکر به شنیدن اون صدا ها هم دارم عادت ميكنم

  RSS  

داستان ترسناک ایرانی جن
داستان ترسناک ایرانی جن
0