شعری زیبا در مورد غروب خورشید

دوره مقدماتی php
شعری زیبا در مورد غروب خورشید
شعری زیبا در مورد غروب خورشید

Publisher – مجله اینترنتی روزانه

شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا…

جملات تبریک ازدواج به دوست و فامیل + عکس نوشته های تبریک…


دوره مقدماتی php

خانه دل تنگِ غروبی خفه بود

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

مثلِ امروز که تنگ است دلم!

پدرم گفت: “چراغ”

و شب از شب پُر شد!

من به خود گفتم: “یک روز گذشت…”

مادرم آه کشید:

“زود بَر خواهد گشت…”

ابری آهسته به چشمم لغزید

و سپس خوابم بُرد…

شعر در مورد غروب جمعه

تنهایی

هیولای عجیبیست ..

روزهای هفته رامی بلعد

غروب جمعه بالامیاورد ..

غروب دلگیر

ماشادبودیم

ناگاهان غروب جمعه شد

شعر غم انگیز غروب

بی هیچ نام

می آیی

اما تمام نام های جهان باتوست

وقت غروب نامت

دلتنگی ست

وقتی شبانه چون روحی عریان می آیی

نام تو وسوسه است

زیر درخت سیب نامت

حواست

و چون به ناگزیر

با اولین نفس که سحر می زند

می گریزی

نام گریزناکت

رویاست…

شعری کوتاه غروب آفتاب

من صبورم اما

به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

یا اگر شادی زیبای تو را

به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما

چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما

آه، این بغض گران

صبر چه می داند چیست.

برایت

دلتنگی عصر پاییز را می فرستم

مثل کلاغ های دم غروب

هیچ جا نیستم

فقط گاهی

یکی از پرهایم می افتد.

شعری زیبا در مورد تاریکی

هر غروب

می آید و مرا در آغوش می گیرد

تنها

“تاریکی” ست که مرا خوب می فهمد.

غروب آفتاب

اولین بار نیست

که این غروب لعنتی غمگین‌ات کرده است

آخرین بار نیز نخواهد بود.

به کوری چشمش اما

خون هم اگر از دیده ببارد

بیش از این خانه‌نشین‌مان

نخواهد کرد ..

کفش و کلاه کردن از تو

خنده به لب آوردن‌ات از من ..

شعر نو 

غروب جمعه را دوست دارم

به خاطر دلتنگی ات …

که آرام آرام

سرت را

روی شانه ام می گذارد.

شعر زیبای غروب و طلوع 

طلوع اوّلین گل سرخ بود

یا غروب آخرین نرگس زرد ؟!

که پروانه ها

تو را در من سرودند

یادم نیست

اوّلین شعرم را برای تو

که باران کجا می خواند

و پنجره ها فهمیدند

شعر غروب

فرض کن یک غروب بارانی‌ست و تو تنها نشسته‌ای مثلاً

بعدش احساس می‌کنی انگار، سخت دل‌تنگ و خسته‌ای مثلاً

 

در هم‌آن لحظه‌ای که این احساس مثل یک ابر بی‌دلیل آن‌جاست

شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته‌ای مثلاً؟

 

که دلی را شکسته‌ای و سپس، ابرهای ملامت آمده‌اند

پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته‌ای مثلاً

 

مثلاًهای مثل این هر شب، دل‌خوشی‌های کوچکم شده‌اند

در تمام ردیف‌های جهان، تو کنارم نشسته‌ای مثلاً

 

و دلی را که این همه تنهاست، ژاپنی‌ها قشنگ می‌فهمند

مثل ویرانی هیروشیماست بعد آن جنگ هسته‌ای مثلاً

 

فرض کن یک غروب بارانی‌ست و تو تنها نشسته‌ای اما

من نباید زیاد شکوه کنم من نباید . . . تو خسته‌ای مثلاً

 

سیّدمهدی نقبایی

رسیده‌ام به تو

اما هنوز دلتنگ‌اَم!

انگار به اشتباه،

جای طلوع

در غروبِ چشم‌هایت

فرود آمده باشم!

شعر با معنی غروب

می شود تنهایی بچگی کرد

تنهایی بزرگ شد

تنهایی زندگی کرد

تنهایی مُرد

ولی قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را

که نمی شود

تنهایی خورد!

شعری مفهومی

حالا که تو رفته یی می فهمم

دست های تو بود

که به نان طعم می داد

پنیر را به سفیدی برف می کرد

و روز می آمد و سر راهش با ما می نشست. _

حالا که تو رفته یی

و ملال غروبی نان را قاچ می کند

و برگ درختان

به بهانۀ پاییز

ناپدید می شوند.

اشعار غروب

نشد به مهربانی ات شک کنم

نشد رسما برایت بمیرم

نشد دل آزرده شوی

از غروب ستاره ای دور و

تقصیر ها را من به گردن بگیرم

نشد در سایه ات پناه بگیرم از این همه سرما

نشد از این همه شب

خاطره ای بسازیم

بی خیال آرزوی صبح فردا …نشد.

با غروب این دل گرفته مرا

می‌رساند به دامن دریا

 

می‌روم گوش می‌دهم به سکوت

چه شگفت است این همیشه صدا

 

لحظه‌هایی که در فلق گم شدم

با شفق باز می‌شود پیدا

 

چه غروری چه سرشکن سنگی

موجکوب است یا خیال شما

 

دل خورشید هم به حالم سوخت

سرخ‌تر از همیشه گفت: بیا

 

می‌شد اینجا نباشم اینک آه

بی تو موجم نمی‌برد زینجا

 

راستی گر شبی نباشم من

چه غریب است ساحل تنها

 

من و این مرغهای سرگردان

پرسه‌ها می‌زنیم تا فردا

 

تازه شعری سروده‌ام از تو

غزلی چون خود شما زیبا

 

تو که گوشت بر این دقایق نیست

باز هم ذوق گوش ماهی‌ها

 

محمد علی بهمنی

شعر زیبا در مورد غروب جمعه

خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش

مائیم که یا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم

هر پسین

شعر دلتنگی غروب جمعه

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

غروب دلگیر جمعه

تو را دوست دارم

زمین از چرخیدن می ماند.

و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند.

غروب غم انگیز

مرد اگر بودم

نبودنت را غروب های زمستان

در قهوه خانه ی دوری

سیگار می کشیدم

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

غروب، این‌ همه غربت، چرا نمی‌آیی؟

 

زمین به دور سرم چرخ می‌زند، پس کی

تمام می‌شود این روزهای یلدایی؟

 

کجاست جاذبه‌ات آفتابِ من؟ خسته است

شهابِ کوچکت از این مدارپیمایی

 

کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟

کجاست گنبد آن چشم‌های مینایی؟

 

تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

 

پانته آ صفایی

شعری در مورد غروب دریا

من هیچ کس را آن سوی دیوارها نداشته باشم شاید

اما در این غروب کسالت بار

هیچ چیز به اندازه ی تلفنی از زندان

خوشحالم نمی کند

و مردی که اعتراف کند

گاهی

به جای آزادی

به من می اندیشد

شعر غروب دریا

شب از هفت و نیم غروب و 

آدمی از یک پرسش ساده آغاز می‌شود. 

روز از پنج و نیم صبح و 

زندگی از یک پرسش دشوار! 

صبح‌اَت بخیر شب‌زنده‌دارِ سیگار و دغدغه، 

لطفا اگر مشکلات جهان را 

به جای درستی از دانایی رسانده‌ای، 

برو بخواب! 

آدمی از بیمِ فراموشی است 

که جهان را به خوابِ آسان‌ترین اسامیِ خویش می‌خواند

از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها

دنیای خانه روشن و زیبا غروب‌ها

 

از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها

آغوش می‌شوند سراپا غروب‌ها

 

از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌هاست

زیباترین ترانه دنیا غروب‌ها

 

اما به چشم دخترکان شوق دیگری ست

شوق دوباره دیدن بابا غروب‌ها

 

بعد از هزار سال من و کودکان شام

تنها نشسته ایم همین جا غروب‌ها

 

اینجا پدر، خرابه شام است ، کوفه نیست

اینجا بیا به دیدن ما با غروب‌ها

 

بابا بیا که بر دلمان زخم‌ها زده ست

دیروز تازیانه و حالا غروب‌ها

 

دست تو را بهانه گرفته ست بغض من

بابا ز راه می‌رسی آیا غروب‌ها

 

بابا بیا کنار من و این پیاله آب

که تشنه ایم هر دو تو را تا غروب‌ها

 

از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی

از جاده‌ها بیایی…اما غروب‌ها

 

بسیار رفته اند و نیامد پدر هنوز

بسیار رفته اند خدایا غروب‌ها

 

کم کم پیاله موج زد و چشم روشنش

چون لحظه‌های غربت دریا غروب‌ها

 

خاموش شد، و بر سر سنگی نهاد سر

دختر به یاد زانوی بابا غروب‌ها

 

بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد

از مشک پاره پاره سقا غروب‌ها

 

اسماعیل امینی

شعر نو 

همیشه

به انتهای گریه که می رسم

صدای سادۀ فروغ، از نهایت شب را می شنوم

صدای غروب غزال ها را

صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن!

شعر درباره غروب دریا

من اینجا یک فنجان نیم خورده دارم

یک صندلی کنار بی حوصله گی هایم

و صداهای زندانی که گاه گاه سر می کشند

از استخوانهایم

از موهایم

سینه ام

و ریز ریز می شوند روی پیراهن غروب

شعر کوتاه جالب

باد می‌آید

کاغذهایم را … تو را با خود می برد.

می شود ماه را با دست هایت نگه داری،

غروب نکند؟

می خواهم درها و پنجره ها را چفت کنم

و تو را

برای همیشه بنویسم

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب

دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی

 

احسان نصری

 


 

عشق را در انتظار تلخ و بی پایان خود

در غروب جمعه‌ای دلگیر پیدا می‌کنی

 

ساناز رئوف

 


 

باز جمعه رسید و نیامدی و شدند

غروب جمعه و مرگ و وجود من‌ همراه

 

مهدی زراعی

 


 

می‌شوم دلتنگ دیدار تو هر تنگ غروب

گر چه غم بسیار، امّا شادی از ما دور نیست

 

مجتبی رمضانی

 


 

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر

برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

 

نجمه زارع

شعر زیبا درمورد غروب دریا

از غروبی که سایه ام را

کاشته ام

هیچ شکوفه ای

طعم بوسه خورشید را

نچشیده است.

شعری درباره غروب دریا

تو که آن بید لب حوض را به خاطر داری !

همین امروز غروب

برایش دو شعر از نیما خواندم

او هم خم شد بر آب و گفت :

گیسوانم را مثل «ری را» بباف

شعر زیبا 

هر غروب در افق پدیدار می‌شوی

در دورترین فاصله‌ها

آنجا که آسمان و زمین به هم می‌رسند،

من نامت را فریاد می‌زنم

و آهسته می‌گویم: “دوستت دارم

شعرهای عاشقانه غروب

تمامِ روزهای هفته سر در گم ام‎

غروب جمعه که می شود‎

سر از دل تنگی در می آورم

شعرهای با معنی غروب

روزهای اول اردی بهشت است

و تقویم ِدل

گره خورده به غروب های بهار

به دلشوره های مزمن من

به چارفصل رنگ بازی چشم های تو

شعر زیبا درباره غروب خورشید

تصویر قشنگی ست

برخورد موج با صخره

در یک غروب زیبا

اما …

تا اسیر دریا نشوی

نمی فهمی چه جهنمی ست این زیبایی!

عشق

نام دیگر تو بود

وقتی خواب شیرین داشتن ات را

از سر این فرهاد گرفتی

حالا همه ی غروب های دنیا

پشت این کوه تنهایی می افتد.

شعر غروب جمعه درباره امام زمان

مانده ام چگونه تو را فراموش کنم

اگر تو را فراموش کنم

باید سال‌هایی را نیز

که با تو بوده ام فراموش کنم

دریا را فراموش کنم

و کافه های غروب را

باران را

اسب ها و جاده ها را

باید دنیا را

زندگی را

و خودم را نیز فراموش کنم

“تو” با همه چیز من  آمیخته ای

شعر درباره غروب دلگیر جمعه

پاییز

نگاه خشکیده ی من بود

بر تنِ خسته ی کوچه

و عشق نافرجامی

که داشت کم کم غروب می کرد

شعر درباره غروب دلگیر

چقدر من دیدنت را دوست دارم

در خواب

در غروب

در همیشه‌یِ هر جا

هرجایی که بِتوانْ تو را دید

صدا کرد

و از انعکاس نامت کیف کرد

چقدر من

دیدن تو را دوست دارم

شعر در وصف غروب

همه از جمعه می نالند

اما جمعه

تنها روزیست

که من می توانم

صندلی چوبی ام را به پشت بام ببرم

و تماشای چشم های تو را

در غروب آفتاب

جشن بگیرم

شعر احساسی غروب

غروب

همان جایی که

اگر تو را از من بگیرند

سرم را می گذارم تا بمیرم

کمک کن بی تو نمانم

من در تک تک غروب ها

من در

تک تک باران ها

من در

غرور درد

بارها تو را تجربه کرده ام

کمک کن ثانیه ها را بی تو رج نکنم

شعر زیبا و احساسی

هنگامی که دستان مهربانش

را به دست می گیرم

تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوهش غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

همچنان که شادیش

طلوع همه آفتاب هاست

شعر در وصف غروب خورشید

باید

خودم را

بگذارم کنارِ خودم

و پیاده‌رو را

تا آخرین سنگفرش

شانه به شانه راه برویم

غروبی آرام

برای یک تنهایی دونفره

غروب جمعه

 بس کن از شمس مبر نه به غروب و نه شروق

که از او گه چو هلالی و گهی چون قمری

غروب آفتاب

 هر آنک از عشق بگریزد حقیقت خون خود ریزد

کجا خورشید را هرگز ز مرغ شب غروب آمد

 غروب الشمس

 تو را چه بحث رسد با من ای غراب غروب

اگر نه مسخ شدستی ز لعنت مورود

شعر غروب جمعه

 روز دیدی طلعت خورشید خوب

مرگ او را یاد کن وقت غروب

شعر غروب الشمس

 هین مکن تعجیل اول نیست شو

چون غروب آری بر آ از شرق ضو

شعر غروب دریا

 گر شمس فروشد به غروب او نه فنا شد

از برج دگر آن مه انوار برآمد

شعر درباره غروب دریا

 فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد ت

و را غروب نماید ولی شروق بود

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

شعر در مورد غروب دریا

 نماز شام چو خورشید در غروب آید

ببندد این ره حس راه غیب بگشاید

شعر نو 

 به هر صبوح درآیم به کوری کوران

برای کور طلوع و غروب نگذارم

شعر

 گر غروب آمد به گور اندرشدی

باز طالع شو ز مشرق چون مهی

شعر کوتاه غروب دریا

 از آفتاب قدیمی که از غروب بری است

که نور روش نه دلوی بود نه میزانی

پست قبلی

عکس نوشته تبریک تولد | متن تولدت مبارک | جمله های کوتاه تبریک تولد دوست و فامیل

پست بعدی

عکس های سیاه و سفید برای پروفایل با موضوعات مختلف + جملات غمگین

شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا از بزرگان جهان

جملات تبریک ازدواج به دوست و فامیل + عکس نوشته های تبریک ازدواج

عکس نوشته خوشبختی برای استوری و پروفایل + متن های زیبا در مورد خوشبختی و سعادت

جملات زیبا از بزرگان + متن های آموزنده و سخنان حکیمانه از بزرگان جهان

اس ام اس عاشقانه خنده دار و با مزه + جملات طنز رمانتیک برای همسر

متن تولدمه + عکس نوشته تولد منه برای پروفایل + جملات تبریک تولد خودم و تولدم مبارک

پند حکیمانه + سخنان ارزشمند و جملات قصار از بزرگان جهان

متن دلتنگی + جملات کوتاه و بلند دلتنگی برای همسر و عشق زندگی

متن و جملات فاز مثبت و خوب + سخنان انرژی بخش برای داشتن زندگی بهتر

جملات ناب عاشقانه برای همسر، عشق و مخاطب خاص

جملات و متن آموزنده + عکس نوشته های آموزنده برای پروفایل

متن احساسی برای شوهر + چملات کوتاه و بلند عاشقانه برای همسر عزیزم

جدیدترین مطالب

شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا…

مدل سارافون لی + ۳۰ مدل سارافون لی زنانه و بچه گانه شیک و…

شهرهای خنک ایران + معرفی شهرهای خنک برای سفر در فصل تابستان

غذای نذری ماه محرم + لیست بهترین غذاها و خوراکی های نذری ماه…

جملات تبریک ازدواج به دوست و فامیل + عکس نوشته های تبریک…

شناخت شخصیت افراد از نحوه گرفتن گوشی آنها در دست

بهترین اسم پسر + ۱۰۰ اسم پسر جدید + نکاتی برای انتخاب خوشگل…

+ فال و طالع بینی امروز شما + حوادث و اتفاقاتی که…

سریال عشق ممنوع پربیننده ترین سریال ترکی + داستان و عکس…

عکس نوشته شهریور ماهی برای پروفایل و استوری + متن و عکس…


دانلود آهنگ نگو دیره

متن تبریک عید غدیر + عکس پروفایل و استوری ویژه غدیر خم و…

متن و سخنان آموزنده حضرت علی + جملات و احادیث گرانبها

مدل موی جذاب برای موهای فر و وز زنانه + ۳۰ مدل موی فر زیبا

عکس نوشته خوشبختی برای استوری و پروفایل + متن های زیبا در…

عکس پروفایل محرم نزدیکه + متن و جملات بوی ماه محرم می آید

جملات زیبا از بزرگان + متن های آموزنده و سخنان حکیمانه از…

اس ام اس عاشقانه خنده دار و با مزه + جملات طنز رمانتیک برای…

بیوگرافی هدیه تهرانی + ازدواج و طلاق و عکس های او همسرش

متن تولدمه + عکس نوشته تولد منه برای پروفایل + جملات تبریک…

سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید

بازیابی پسورد

پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد

شاعر محمدمهاجری

سوی هر شهر و دیار می رود قافله دار … سوی هر پنجره باز می شود عشق نیاز … سوی رویا به خیال به شقایق به نگار … در غروب خورشید به فرودی چرخید … سوی این عشق محال سوی فردا در زوال … به همین خورشید ها … در همین تردید ها … وان غروب است انگار… می کند آن انکار … وان چرا تاریک است … لحظه ها باریک است … این غروب …

شاعر محمد متین هاشمی

برای هردومون خوب نیست برای تو فقط خوب شد نمیدونم چکار کردم تَهِ این قصه این جور شد نه دریاهُ نه این جنگل نه گیتار و نه این آهنگ نبود درمان قلب من نبود درمان قلب من *** از همون طلوع عشق ما غروبشم مشخص بود چه زود غروب کرد این خورشید چه قدر برای من سخت بود *** چه قدر سخت بود چه قدر مشکل بدون تو زندگی کردن چه قدر سخته بدون تو تا تهِ ای راهُ طی کردن چه قدر سخت بود چه قدر مشکل بدون تو زندگی کردن چه قدر سخته بدون تو تا تهِ این راهُ طی ک …

شاعر عصمت ابوالحسنی

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

نشسته بر دل تنهایم غمی بزرگ غروب خورشید غمم را بیشتر کند نمی شکند بغض نشسته در گلوی من تتنهایی مرا نبودنت بیشتر کند هرگز نخواستم که دل به کس دهم درد مرا قلب سرد تو بیشتر کند شبها و روزها خیالم از تو بیرون نمی رود بی تابی دل مرا ندیدنت بیشتر کند کاش یکبار هم شده دلت را صفا دهی تا مهر تو در دلم بیشتر شود سیمای بی محبتت مرا فسرد کاش عشق من در دل تو بیشتر شود دستان خویش را به تو خواهم سپرد شاید که گرمی آن خون رگان تو را بیشتر کند …

شاعر عصمت ابوالحسنی

نشسته بر دل تنهایم غمی بزرگ غروب خورشید غمم را بیشتر کند نمی شکند بغض نشسته در گلوی من تتنهایی مرا نبودنت بیشتر کند هرگز نخواستم که دل به کس دهم درد مرا قلب سرد تو بیشتر کند شبها و روزها خیالم از تو بیرون نمی رود بی تابی دل مرا ندیدنت بیشتر کند کاش یکبار هم شده دلت را صفا دهی تا مهر تو در دلم بیشتر شود سیمای بی محبتت مرا فسرد کاش عشق من در دل تو بیشتر شود دستان خویش را به تو خواهم سپرد شاید که گرمی آن خون رگان تو را بیشتر کند …

شاعر امیر حسین

باورم نمیشه که تو مثل یک غروب خورشید چشمهای گرمت بستی مثل مرگ به روی امید * حالا دیگه خوب می دونم که گول حرفهاتو خوردم من که بازیچه نبودم انگاری که مِی میخوردم * دیگه تو برام غریبی مثل هر غروب خورشید حتی یادتم نمی خوام که برام بیاره هر چیز * برای توصیف کارت واژه ها رو کم میارم توی هیچ کجا ندیدم مثل تو که هی میبارم * من نمیدونم چرا تو یکدفعه دل و بریدی شایدم گولش و خوردی که ز پیشم پر کشیدی * اگه اون خود غروب الهی غروب بمیره الهی تو پ …

شاعر حیدر شرف نهال

در کنج اتاق، کنار پنجره عبوسم نشسته ام. و دلگیرترین غروب فصل را نظاره می کنم. گنجشک ها را دیگر بر شاخه ها نمی بینم. و همهمه بچه ها را در کوچه ها نمی شنوم. مثل اینکه هوا برای طلوع کردن احساس ها باب دل نیست. فضا سفید است و سرد و یکرنگ. با غروب خورشید شفافی اتاقم نیز کدر می شود و سایه ام بر گل های قالی تراوش می کند. چراغ همسایه ها یک به یک روشن می شود؛ تجلی رخ آسمان نیمه تاریک. من، اتاقی تیره رنگ و زمستانی خموش هم آهنگ شده ایم. از خانه بیرون می …

شاعر محمد کشوری

در آخرین غروب گنجشک بغضش را قورت دادو قورباقه لال شد مرداب هم با مهتاب قهر کرد جیرجیرک آواز جدایی سر میدادو جغدی خسته به روی شاخه ی افرای پیری لم داده بود آخرین غروب چقدر دلگیر بود وقتی که وحشت چنگال می انداخت به آسایش نیلوفر آبی بچه غازی آرام از مادرش پرسید: پس کی میرسد فصل کوچ؟؟ و مادر فقط سکوت کردو سقوط ستاره ای را به تماشا نشست باد سردی وزید تمام دشت لرزیدو تن شقایقها مورمور شد ناگهان همه جا پر از هیاهو شدو همه با هم دم گرفتند …

شاعر محمد صفا

غروب که میشود خواهش من جان تازه میگیرد از آسمان دلهای تنگ از لبهای دوخته بر هم و نگاههای اشک آلود ای صحنه غم انگیز غروب خورشید ما را به دست تاریکی تنهایی نس‍‍‍‍پار …

شاعر جعفر عرب

باز هم غروب خورشید تو را به نظاره می نشینم وتو را در اعماق نگاه خسته اش می بینم تو را که غریبانه نگاهت را در نگاهم خیره می سازی و عاشقانه سرود عشق خود را در دستگاه شور عشقم اجرامی کنی و تبسم ساز محبت را در آن کوک می سازی… اینک غروب آمده و تو نیستی! غروب سخن از جدایی می زند نی هجران می نوازد و تو نیستی که ببینی چقدر دلم برای تو تنگ است افسوس که دیگر نیستی ای آشنای دل اما یاد و خاطره ات در قلب من جاریست سفرت به خیر جام عاشقانه ات به کام. …

شاعر سید محمد فقیه سبزواری

بازه زمانی ناگواری ست طلوع تا غروب خورشید در همه آدینه ها و من ، سال هاست هر روز ششم ، خط می زنم جمعه های تقویم آویخته به دیوار ذهن افسرده ام را که دلتنگم از تداعی خاطره های کریه در آستانه جمعه های تلخ تر از زهر خسته ام از تحمل ملال عبور ثانیه های پردرد در همه ی جمعه های رفته جمعه های در راه و دلگیر از عقربه های بی خیال که دقیق تر از هر روز ، ثانیه هارا دقیقه می کنند نقطه جوش ظلم جهانی ، جمعه ای ست در جمع جمعه های تقویم تاریخ …

شاعر وهاب موحدی

غروب خورشید زیبای چشمانت بر دشت رویا و آرزویم غروب تمامی رویاهایم شد چشمان پر ز امیدم بی فروغ گشت شاخسار سبز وجودم خشکید برگ برگ سبز و زیبایش پوسید چه آرزوهایی آه چه آرزوهایی که تبه گشت و گذشت و تار و پود زندگی ام که ازهم گسست و گل عشقم که پرپر شد . . . …

شاعر سید محمد حسین خلیلی

به نام خالق عشق بانوی دوعالم 3 رفتی و تیره شد از غم ، دل دنیا بی تو چه کند فاطمه جان ، فاطمه ، مولا بی تو؟ صبح فردا ز افق سر ز چه آرد خورشید ؟ با چه شوقی شکفد لاله به صحرا بی تو؟ گو ببندند در باغ ملائک امشب که ندارد گل خورشید ، تماشا بی تو کودکان تو به دامان که گیرند پناه؟ بوی مادر ز که جویند خدا را بی تو همه در سوک تو بنشسته به جز روح نبی که دگر نیست از این واقعه ، تنها بی تو آن چنانم ز غمت دل زده از جان که دگر غیر مرگم به خدا نیست تمنّا ب …

شاعر مصطفی محمدی

خلاصه کرد زندگی را رفتن تو در سوال بودن یا نبودن… و نفس کشیدن که فقط عادت شد برای این سینه تنگ! زمینی که فقط می چرخد تا بهانه ای ندهد دست قلب خواهان ایستادن! تا مبادا جریان ندهد خاطرات تو را در رگ های زمان… خورشیدی که فقط طلوع می کند تا گم نشود سرگشته ی شبگرد! تا آواز نکند غم تو را در میان بی پناهی های کوچه ها… و اما تو… تویی که فقط دور می شوی تا یادم نرود قصه ی فرهاد،قصه ی مجنون! تا شک نکنم به ترک عادت! به بهانه ایستادن! به غروب خو …

شاعر علی مقدم

غروب خورشید چشمانم را به خود خیره کرد بار دگر رفت و سرایم را تیره کرد ورقی بر کف و قلمی بر دست مینوشتم برای خود سرمست از یاد عشقت که در غروب خورشید تازه میشد حتی شمع از شرم شعرسراسرعشقم اب میشد …

شاعر امین تحریری

از طلوع تا غروب خورشید را در تو دیدم از آن نور سبک سر صبح گاهی تا غروبی از جنس پرستیدن ای بت من تو از جنس آسمان هایی . . 2…………………………… مثل باران قطره قطره عشق تو بر قلب من بارید و اکنون این منم غرق در میان سیل عشقت . . ۳…………………………… اکنون با زمزمه ای از جنس سپید می خوانمت تو به مانند خیلی از چیزهایی مثل باران مثل خورشید …

رضا همایون

مریم غریبی

احمد مهرافروز

عبدالمجید حیاتی

ام البنین دهقان

لعیا بهاری

دانیال فریادی

شاعر فرزان رادفر

آئينه زندگى (فارسی و انگلیسی) **************************** ‘ما زرد و سياه يا سپيديم يا سرخ ز

شاعر دکتر آرمان داوری

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

تا به کی ما اینچنین بیچاره و در زیر یوغ! بر تن ما یک گلیم پاره و در زیر یوغ! تا به

شاعر دکتر آرمان داوری

گر که با ما تو دگر کار نداری ، به درک! یا نیازی تو به دلدا ر نداری ، به درک! این که این

شاعر مسعود اويسي

آمدم و به در زدم تا که دری تو وا کنی بی تو نمی روم مگر دردِ مرا دوا کنی هر شبم از تو پر شد و لحظ

شاعر فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل این درد غم آگین را پرخاش مکن بر من این غصه ی سنگین را از خود که گذشتم من خا

شاعر پژمان بدری

به چشمانت خیره می شوم و اعتراف میکنم این دو عقیقِ سبزِ یمنی که هوای دریا و جنگل را دارند بانیِ نش

شاعر ستار سلطانیان

چند سرودک از عشق : 1 از عشق که بگریزم هم او مرا برمیگرداند. 2 همیشه فکر می کردم عاشق

شاعر سپیده طالبی

شانه کن ، گیسوی عشقم تو بزن ، مضراب شوقت را به هر بند دلم من کنم ، آشفته هر شب کوک دل را و س

شاعر عظیمه ایرانپور

رفتم میان خاطره ها زندگی کنم بی تو چگونه… آه… چرا زندگی کنم؟! از دست های سرخ زمین زخم خورد

شاعر احمدمحسنی اصل ,

اینکه جهان در کف شــــولای اوست فــــخر بــشر حیدر قـَـــــرایِ اوست نام بلــــندش به جهان

شاعر محمد کریم زاده نیستانک

. – بیماری – آرزو داشت … سرِشهر ! پیدا کند طبِ سنتّی را … *محمد کریم زاده نیستانک

شاعر ولی اله فتحی (فاتح)

به نام خداوند عشق . بِركه‌ روشنترزخورشيد است‌ وخوش‌آوای اوست ………روشن‌ آن‌ دنيای هستی ‌نيزآ

شاعر یاسر رییسوند

با ترنم در مسیر راهها ، قصد ِ رسیدن با چشمه ای است ” زلال ” که تصویرِ اندیشه در آن

شاعر محمد صادق حارس – یوسفزی

گر قرب الهی طلبی ز حج گذر کن بر کعبه ی دل بیا و گاهی تو نظر کن دل خانه ی حق بُوَدْ اگر می طلبی

شاعر علی رفیعی (پریش)

بنام خدا فریاد؛ که از دل بجز آوار نمانده … با اینکه‌دلم ارگ تکان خورده‌ی بم نیست =====  

شاعر محمد جلائی

با کاروان خسته که از ، راه ، آمدی همراه راه شیری و با ، ماه ، آمدی یک کهکشان ، همه ، همراه نور ش

شاعر آمنه اقليدي

کاش از اندیشه ی ما بگذری از طلوع سرخ فردا بگذری بگذری از آنچه در من نقص بود تا ببینی آسمان در ر

شاعر بامداد همراه

آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟! بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری من هستم آنکه چشم به دیدار ِ

شاعر علی معصومی

عید غدیر کهکشان آویزه ای بر سینه ی دریای اوست آسمان سر در خَم رخسار بی همتای اوست ذولفقار و پنجه

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

شاعر ابوالحسن اکبری

صدادرآسمان پيچيدپيچيد اذاني دراذان پيچيدپيچيد صداي هجرتي ازدورآمد ندادرکهکشان پيچيدپيچيد ودل ازاضطراب درد مي سوخت غمی دراستخوان پيچيدپيچيد شب غمگين زهرابازآمد مصيبت درجهان پيچيدپيچيد بلالي برمناره بانگ برداشت کلامي دردهان پيچيدپيچيد غروب آفتاب مصطفي شد غمي دربي کران پيچيدپيچيد …

شاعر سخی نظری

غروب آفتاب نميذارمت بري ازپيشــــــــــم شب تاکه سحرميشه برات ميميــــــــــــــــرم مي گيرمت هرچي بسوزي دستانـــــــــــــــم بهترين گرماي درسردزمستانـــــــــــــــــــــم اگرنبودي درتاريکي نبودراهنمـــــــــــــــــــا اي آفتاب زيبا آفريده خــــــــــــــــــــــــــــــدا همه انسانان وحيوانات است مجبوري تــــــو توهم به فرمان خداميدرخشي نوري تـــــــو چي زيباست اين ساحل لبي درياســــــــــــت دوستان بشينيم …

شاعر جعفر اسفندیاری

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

( به زبان آذری ) چهره سين قانيله ائتميشدور خضاب بـو حسين دور يـا غروب آفـتـاب قالـخور اما بيرده توپـراقه دوشور چون شراره وار جانيندا پيچ و تاب كيپريگينن قان دامور مـحبوبيمين گوزلرينن جاري دور سـيل گـلاب ويردولار داش نـيزه خنجر اشـقيا هي ديور ياره او جيسمه بي حساب غير مـحبوبي آتـوب هر زاديني گسترير عاشيق اوز عشقين ناب ناب ائيلـمور قاسم آديلان آه و ويل يا كي قلبـين داغ اكبـرلن كبـاب اصغري سيراب اولوب اوز قانيـنه زمزم او …

شاعر محمد بقایی

غروب آفتاب کاش میشد در غروب آفتاب بي صدا با سايه هم آواز شد صد كلام بي صدا را باز گفت با عروس غافله همراز شد كاش ميشد در غروب آفتاب بندبند همراه “سايه ” شعر گفت همچو فرهاد ، تلخ نوشيد چاي را صد غزل همراه ليلي واژه هاي ناب گفت كاش ميشد در غروب آفتاب بی صدا با سایه ها کوچید و رفت همنشين قصه و افسانه و احساس شد شعرهايي معنوي ، آكنده از ايهام گفت. (محمد بقايي) …

شاعر سحر خالقی

غروب افتاب برایم نقش تو را بازی میکرد زیرا من در پوسته ی گمشده شهر بسی یک جا تو را پیدا نمودم و ان در درون غروب افتاب بود من تو را در درون یک غروب افتاب دیدم. تو مانند غروبی هستی که دیگر نمی ایی و من در پس ان غروب زندگی خواهم کرد. زیرا من در ان غروب افتاب با تو ماندم. …

شاعر زیبا آصفی(آمـــــــین)

1«نقاشی عشق» می خواهم با شعر نقاشی کنم بوم ِآسمان را صحنه ی دلم کنم نقش زنم رویای پر از رنگم جای جای ستاره ها واژه ی عشق نقاشی کنم 2«بوسه» داغی کویر، از بوسه های شب بر شن های سرد است 3«هم آغوش» چشمهایم اسیرِ، دودِ سیگارو بخار قهوه ام، که هم آغوش شده اند 4«عطر تن» گل یاس، بوی دلاویزت عطر تنم شده… 5«اسیر» شبِ چشمهایت چه سخت و دلفریب قلبم رابه اسارت بـُرد 6«خاطره» پشت میزعطش، یک فنجان بوسه و یک خاطره عشق مهمانم کن… 7«شفق» وقت …

شاعر محمد ایثاری نیا (جوینی)

غروب هر آفتاب می خواند قصه رفتن تو را و من منتظر فردائی ام که تو خواهی آمد …

شاعر محمد حیدری دزفولی

و چه زیبا خواند برایم شعر جدایی را در آن لحظه غروب آفتاب عمر احساسم غروب کرد و در سردی خویش جا ماندم… م ح …

شاعر قاسم حسن نژاد

هوا ی ابری زیبا محسوس است خیابان در نگاه سرد بعد از ظهر مملو از خستگی است جاده منتظر نگاه باران است دل من در اندیشه ی زیبائی ابر تا غروب آفتاب ؛ ماشین بر جاده درختان زندگی پیش می رفت بر جاده بسوی آسمان خانه ی علاقه ی سرمه ای دل من عاشق خانه می بارد خانه مامن گرم و نرم جانم امروز مانند هر روز از زمستان خیابان و جاده گذشتیم خیابان خاطرات تلخ و شیرین کتاب ابر همچنان می درخشید گل سرخ نماز ظهر و عصر در لحظات آخر عمرآفتاب ادا شد اکنون بر ملحفه …

شاعر امیر نجات ثابت

غـروب یادگاریـــهای زیبــــا غروب و لحظه های بی تو تنـها غروب و ثانیـــه ها در غبــارن همه در حسرت دیــدار یارَن غروب و اینهمه سوزو غــم وآه غروب وگریه های گاه و ناگـاه غروب وعشقهای بی غــل وغش غروب و سجده بر دامان آتش تو رفتی و پس از تو بی قــرارم غروبارو به تلخی می شمــارم که روزی باغروب برگردی پیشم ببینی که هنوز دیوونه می شـم ببینی که هنــــوز عاشقتــرینم هنوز عاشقترین مـرد زمینــم …

شاعر محبوبه رئیسی

گاه می اندیشم در این زمانه سخت خسته از سایش آهن بر آهن خسته از رنگهای سربی و دودی خسته از نقابها و نیرنگها خسته از نگاههای سرد و تهی دوست داشتن تو به لطافت نقش پاهای گنجشکی زیبا بر برفهای بکر و سپید است آنگاه که چشمانت را از خواب شیرین بر صبحی زمستانی می گشایی دوست داشتن تو به زیبایی هلال رنگ پریده ماه در آسمان بعداز ظهر پاییز است آنگاه که به تماشای غروب آفتاب بر بالاترین نقطه خانه ات ایستاده ای و ریحان های سبز باغچه ات سر بر بالین …

شاعر داود شمس

آرام آرام قدم زنان کنار دریا روی شن ها غوطه ور در آرزوهایم دور از همه ی آدم ها با پایی برهنه ، آغوشی باز می رفتم و می خواندم از عشق ، از گل ، زیبایی و آنچه خوش آید بر دل ها شاد بودم شاد از ته دل ، از ته قلب و به خود می گفتم الحق و الانصاف که نیست اینجا جایی برای غم ها صدای موج دریا می برد مرا به آرامشی چو ماهیانی که اوفتاده اند روی شن ها و صدای آواز خوش پرندگان دریایی که می برد به رویاها انسان را برای ساعت ها غروب آفتاب را که نگو ، چه دلگیر …

شاعر محمد کشتکار

از مرگ نترس او آنقدر ها هم بد نیست در سیاهی دنبالش نگرد او از روشنایی ها می آید آرام کنارت می نشیند صورتش از ماه زیبا تر و گیسوانش به رنگ غروب آفتاب با انگشتان نرم و ظریفش تو را نوازش می کند بدن گرمش را به تو نزدیک می کند بوسه ای بر پیشانی ات میزند و تو از آرامش لبریز می شوی… …

شاعر یاسمن قدس

داشتم کنار دیا قدم می زدم که به آسمان خیره شدم آفتاب زرد ونارنجی و قهوای بود آسمان به رنگ گل سرخ آفتاب به قشنگی بلور این ها همه نعمت خداوند است …

شاعر وحید جوادی دافساری

مریمی* هایت شجاعت را میسّر می کند قصهء دلجویی* ات با عشق محشر می کند مأمن ِ پژواره*ها در ساحتت دل می برد وین الهی*ها سکوت خسته پرپر می کند نقش الماس* ات میان بیستون سر می کِشد فاتح*ِجان می شود، دل را معطــّر می کند پرتو*یی از جلوه های افتخار عاشقی راه را بر چشم درویش*ام منوّر می کند در صدف* هایت هزاران گوهر زیبا نهان همچو سینا* حال این دلخسته بهتر می کند از سپیده * تا غروب آفتاب لا یزال هر غزل،* آرامش من را مقدّر می کند پنبهء غم را به حل …

رضا همایون

مریم غریبی

احمد مهرافروز

عبدالمجید حیاتی

ام البنین دهقان

لعیا بهاری

دانیال فریادی

شاعر فرزان رادفر

آئينه زندگى (فارسی و انگلیسی) **************************** ‘ما زرد و سياه يا سپيديم يا سرخ ز

شاعر دکتر آرمان داوری

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

تا به کی ما اینچنین بیچاره و در زیر یوغ! بر تن ما یک گلیم پاره و در زیر یوغ! تا به

شاعر دکتر آرمان داوری

گر که با ما تو دگر کار نداری ، به درک! یا نیازی تو به دلدا ر نداری ، به درک! این که این

شاعر مسعود اويسي

آمدم و به در زدم تا که دری تو وا کنی بی تو نمی روم مگر دردِ مرا دوا کنی هر شبم از تو پر شد و لحظ

شاعر فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل این درد غم آگین را پرخاش مکن بر من این غصه ی سنگین را از خود که گذشتم من خا

شاعر پژمان بدری

به چشمانت خیره می شوم و اعتراف میکنم این دو عقیقِ سبزِ یمنی که هوای دریا و جنگل را دارند بانیِ نش

شاعر ستار سلطانیان

چند سرودک از عشق : 1 از عشق که بگریزم هم او مرا برمیگرداند. 2 همیشه فکر می کردم عاشق

شاعر سپیده طالبی

شانه کن ، گیسوی عشقم تو بزن ، مضراب شوقت را به هر بند دلم من کنم ، آشفته هر شب کوک دل را و س

شاعر عظیمه ایرانپور

رفتم میان خاطره ها زندگی کنم بی تو چگونه… آه… چرا زندگی کنم؟! از دست های سرخ زمین زخم خورد

شاعر احمدمحسنی اصل ,

اینکه جهان در کف شــــولای اوست فــــخر بــشر حیدر قـَـــــرایِ اوست نام بلــــندش به جهان

شاعر محمد کریم زاده نیستانک

. – بیماری – آرزو داشت … سرِشهر ! پیدا کند طبِ سنتّی را … *محمد کریم زاده نیستانک

شاعر ولی اله فتحی (فاتح)

به نام خداوند عشق . بِركه‌ روشنترزخورشيد است‌ وخوش‌آوای اوست ………روشن‌ آن‌ دنيای هستی ‌نيزآ

شاعر یاسر رییسوند

با ترنم در مسیر راهها ، قصد ِ رسیدن با چشمه ای است ” زلال ” که تصویرِ اندیشه در آن

شاعر محمد صادق حارس – یوسفزی

گر قرب الهی طلبی ز حج گذر کن بر کعبه ی دل بیا و گاهی تو نظر کن دل خانه ی حق بُوَدْ اگر می طلبی

شاعر علی رفیعی (پریش)

بنام خدا فریاد؛ که از دل بجز آوار نمانده … با اینکه‌دلم ارگ تکان خورده‌ی بم نیست =====  

شاعر محمد جلائی

با کاروان خسته که از ، راه ، آمدی همراه راه شیری و با ، ماه ، آمدی یک کهکشان ، همه ، همراه نور ش

شاعر آمنه اقليدي

کاش از اندیشه ی ما بگذری از طلوع سرخ فردا بگذری بگذری از آنچه در من نقص بود تا ببینی آسمان در ر

شاعر بامداد همراه

آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟! بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری من هستم آنکه چشم به دیدار ِ

شاعر علی معصومی

عید غدیر کهکشان آویزه ای بر سینه ی دریای اوست آسمان سر در خَم رخسار بی همتای اوست ذولفقار و پنجه

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

آرایش

مدل مو

مدل لباس

آکاایران:  

شعر در مورد طلوع آفتاب,شعر نو در مورد طلوع خورشید,شعر در مورد غروب خورشید,شعر دلپذیر در مورد غروب خورشید,شعر نو در مورد غروب خورشید,شعر درباره غروب خورشید,شعر دلپذیر در مورد طلوع خورشید,شعری درباره غروب خورشید,شعری دلپذیر در مورد طلوع خورشید,شعری در مورد غروب و طلوع خورشید,شعری در مورد غروب آفتاب,شعر در باره غروب آفتاب,شعر درباره طلوع آفتاب,شعر درمورد طلوع افتاب,شعری درباره طلوع آفتاب,شعر درمورد طلوع خورشید,شعر نو درمورد غروب آفتاب,شعر نو درباره غروب خورشید,شعر دلپذیر در مورد غروب آفتاب,شعر دلپذیر درباره غروب خورشید,شعر دلپذیر درباره طلوع خورشید,شعر نو درباره غروب افتاب,شعر درباره طلوع خورشید,شعر درباره ی طلوع خورشید,شعری درباره طلوع خورشید,شعر در وصف طلوع خورشید,شعری در وصف طلوع خورشید,شعر در وصف غروب خورشید,شعر در وصف طلوع آفتاب,شعر در وصف غروب افتاب,شعری در وصف غروب آفتاب,شعر طلوع خورشید,شعر طلوع خورشید,شعر درباره طلوع خورشید,شعر نو طلوع خورشید,شعر برای طلوع خورشید,شعری برای طلوع خورشید

تو مشرقی تر از آفاق سرخ لَم یَزَلی

طلوع عاطـفه بر شانه های هر غزلی

شروع دلنشین من طلوع کن که بشکند

بلور اشک ها و خاطرات بی بهای من

دیده ی من مُبَلغِ طلوعِ با شکوهِ تو

مژده رسید تشرُفِ حلولِ ماهِ رویِ تو

روبه روی من فقط تو بوده ای

از همان اشاره ، از همان شروع

از همان بهانه ای که برگ

باغ شد

از همان جرقه ای که

چلچراغ شد

چارسوی من پر است از همان غروب

از همان غروب جاده

از همان طلوع

از همان حضور تا هنوز

جز سایه ای نماند ز من با طلوع عشق

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

آن نیز با غروب تو نا چیز می شود

ز جان من که در چاه غروب تلخ هجرانت

طلوع سینه ی چاک گریبانت چه میخواهد

آنقدر دوستت دارم 

که خودم هم نمیدانم چقدر دوستت دارم!

هر بار که می پرسی، چقدر؟!

با خودم فکر می کنم؛

دریا چطور 

حساب موجهایش را نگه دارد؟!

پاییز از کجا بداند 

هر بار چند برگ از دست میدهد؟!

ابرها چه می دانند 

چند قطره باریده اند؟!

خورشید مگر یادش مانده 

چند بار طلوع کرده است؟!

و من،

چطور بگویم که،

چقدر دوستت دارم 

با قصه های روشن باران طلوع صبح

در من سرود عشق تو آغاز می شود

در من طلوع آبی آن چشم روشن

یادآور صبح خیال انگیز دریاست

خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید

 و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

نمی دانم

می آمدی یا می رفتی

فقط چیزی در قلبم فرو ریخت

نمی دانم

می آمدی یا می رفتی

عبورت، حضوری ماندگار بود

خورشید از پشت

پلکهایت درخشید

و در ادامه ی راهم

طلوع کردی!

آفتاب را

دوخته ای به لب هایت!

آدم دوست دارد هر روز خورشیدش

از لب های تو طلوع کند..

برای صبح شدن

نه به خورشید نیاز است

نه خنده های باد؛

چشم هایت را که باز کنی،

موهایت که پریشان بشود،

زندگی

عاشقانه طلوع خواهد کرد…!

آفتاب را

پشت دروازه ی شب

منتظر نشانده ام

و طلوع را

به دیداری عاشقانه دعوت کرده ام

در آنسوی دنیا زاده شده بودی

دور بودی

مثل تمام آرزوها

و ریل ها

در مه زنگ زده بودند

هیچ قطاری حاضر نبود

مرا به تو برساند

من به تو نرسیدم

من به حرفی تازه در عشق نرسیدم

و در ادامه خواب های من

هرگز خورشیدی طلوع نکرد …

با طلوع نام تو

روی حرفِ “سینِ” سر خوشانه اش

شاد مانه، یک ترانه، سبز می شود.

آن ترانه را جویبارِ روشنی، روانه می کند

-زیرِ پای بوته های چای

نام تو “شمال” را زنانه می کند.

گل قشنگم

شیرین نیستی

ولی من

صخره های شب را

آنقدر می تراشم

تا خورشیدم طلوع کند

و تو

در آغوشم بخندی.

یادم نیست

طلوع اوّلین گل سرخ بود

یا غروب آخرین نرگس زرد ؟!

که پروانه ها

تو را در من سرودند

رسیده ام به تو

اما هنوز دلتنگ اَم!

انگار به اشتباه،

جای طلوع

در غروبِ چشم هایت

فرود آمده باشم!

خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش

مائیم که یا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم

هر پسین

تو مثل لاله ی پیش از طلوع دامنه ها 

که سر به صخره گذارد

غریبی و پاکی

ترا ز وحشت توفان به سینه می فشردم

عجب سعادت غمناکی

مثل کودکی که با بی اعتنایی به سیبی نگاه می کند

به آسمان خیره مانده ام

آسمانی که بین طلوع و غروبش

حتی سنجاقکی پوست نمی اندازد

آسمانی که روزش نیمی خورشید و نیمی زخم است

و شبش نیمی اضطراب و نیمی ماه

میگفتی: دنیا کوچک است

تا آنجا که

شمال و جنوب لای ِ انگشتانت محو می شوند !! …

و خورشید میتواند

از چشمی طلوع کند و درچشم ِ دیگرت غروب !! …

تو آمدی

و گرمی حضوری خورشید وار را

بر طلوع آرزوهایم هک کردی

نامت را در شبی تار بر زبان می آورم

ستارگان

برای سرکشیدن ماه طلوع می کنند

و سایه های مبهم

می خسبند

صبح که

شعرم بیدار می شود

می بینم بسترم سرشاراز

گُلِ عشقِ توست و

عشق تو آفتاب است

آنگاه که

درونم طلوع می کنی و

می بینمت

روز

لبخند توست

که طلوع مى کند

اگر می دانستم که صبح من

از نگاه تو شروع می شود

می گفتم زودتر بیا

کمی زودتر طلوع کن

اگر فقط چند لحظه زودتر نگاهم می کردی

جهانم شب نمی شد

هنگامی که دستان مهربانش

را به دست می گیرم

تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوهش غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

همچنان که شادیش

طلوع همه آفتاب هاست

خورشید برای من

ساعت هفت غروب طلوع می کند

آن هم از پشت میز یک کافه

یعنی وقتی تو را می بینم

هنگامی که مردم

تکه یخی بر روی خاکم بگذارید

هر روزه بعد از طلوع آفتاب

تا با آب شدنش روی خاکم

گمان کنم

کسی که من به یادش بودم

به یادم گریه می کند

 خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد

گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن

 مهی ز برج مرادم طلوع کرد امشب

که فخر بر سر خورشید آسمان دارد

 گفتم که نور چشمه خورشید از کجاست

گفت از طلوع طلعت عاشق گداز من

 خورشید در مقدمه شب کند طلوع

بعد از غروب اگر ز جمال افکنی نقاب

 تا کمین ذره ذرات وجودش گردد

نجم خورشید طلوع و مه برجیس صعود

 خندید خورشید فلک چون سرخ گل در بوستان

از خنده آن سرخ گل آفاق را خندان نگر

 دمید صبح مبارک طلوع، ساقی، خیز

به دلخوشی می صافی به جام روشن ریز

 چو مهر می کند از مشرق پیاله طلوع

شود منور از انوار او جهان مجموع

 جهان پیر چو روشن شد از فروغ قدح

چه باک، اگر نکند آفتاب چرخ طلوع؟

 جز عارض سیمین تو بر طره شبرنگ

هرگز نشنیدیم طلوع قمر از مو

 هزار نجم همایون طلوع گشته بلند

ولی یکیست که خورشید وش نمایان است

 ز عشق تابش خورشید تو به وقت طلوع

بلند کرد سر آن کوه نی ز جباری

 بی گاه شد بی گاه شد خورشید اندر چاه شد

خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد

 داد عیش از ربیع بستانم

به طلوع مه محرم خم

 ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو

اگر طلوع کند طالعم همایون است

 در طلوع مهر بی عرض تبسم نیست صبح

هر که گردد خاک راهت میکند پیدا نمک

 در هوای حتم مقصد سرنگون تاز است مو

تا طلوع صبح پیری نیست بی شبگیر شرم

 ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام

ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام

 گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر

با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی

 گر می روشن کند از مشرق مینا طلوع

صبح شنبه می توان کردن شب آدینه را

 صائب آن فیضی که مخموران نیابند از شراب

در طلوع نشأه تریاک می بینیم ما

 ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است

ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است

 در سینه های تنگ بود آه بیشتر

یوسف کند طلوع ازین چاه بیشتر

 صبح قیامت از دهن خم کند طلوع

چون برلب آورد کف مستی شراب عشق

 طلوع صبح جمالش فروغ آفاق است

بساط مجلس عیدش نشاط دوران است

 فلک به چشم فروغی طلوع داده مهی را

که آفتاب قسم می خورد به صبح جبینش

 مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی

که طلوع صبح روشن ز سواد شام داری

 ز تقریری که واعظ می کند بر عرشه منبر

طلوع صبح محشر شام هجران است پنداری

 به کمی چو ذره هایم من اگر گشاده پایم

چه کنم وفا ندارد به طلوع آفتابم

 طلوع کرد از این لحم شمس تبریزی

که آفتابم و سر زین وحل برون آرم

 به هر صبوح درآیم به کوری کوران

برای کور طلوع و غروب نگذارم

 از تبریز شمس دین یک سحری طلوع کرد

ساخت شعاع نور او از دل بنده مظهری

 تبریز مشرقی شد به طلوع شمس دینی

که از او رسد شرارت به کواکب معانی

 زهی شبی که چنان نجم در طلوع آید

به روز روشن بدهد صفات ستاری

 یک بار اگر ز مشرق رایت کند طلوع

من بعد مهر یاد نیاید ز خاورش

 آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را

جوید برای خفتن خود خوابگاه را

 نیست کبر و سرکشی در طینت روشندلان

پرتو خورشید پیش خاص و عام افتد به خاک

 مرا ز پست و بلند سپهر باکی نیست

به یک قرار بود مهر در طلوع و افول

 هر که بپرسدت که چون مهر طلوع می کند

جام صبوح خورده از خانه برآ که همچنین

 نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را تغییر

طالع چون کنم این اختر بد روز را

 بر من فتاد سایه خورشید سلطنت

و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم

جسارت

منبع : jazzaab.ir

آکانیوز ، اخبار ، اخبار روز ،اخبار سیاسی ، اخبار اقتصادی ، اخبار فرهنگی ، اخبار ورزشی ، از تمام خبرگزاری های معتبر ایران

عکس,بازیگران,مد و زیبایی,تعبیر خواب,سلامت

نوشته شده توسط

مدیر  

· در۰۲ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۶.

اشعار کوتاهی که در مورد غروب زیبای خورشید وصف شده است همیشه طرفداران بسیار زیادی دارد کودکان و بزرگسالان در سایت های مختلف به دنبال متن شعر هایی هستتند که درباره غروب کردن خورشید باشد که اتفاقا در این مطلب از توپ تاپ گلچینی از بهترین شعرها را با همین موضوع ارسال کرده ایم زیبایی اینگونه اشعار بخاطر این است که احساس آرام و قشنگی را به خواننده میدهد،قصیده غزل و یا اشعار نو بترتیب دارای اولیت هستند

دست در دست تو و عاشق لبهات شدمکیش بودم سر لبهای تو، من مات شدماولین بار که گیسو ی تو را شانه زدموارد سلسله ی ارثی اموات شدمتا به امروز کسی بر تن من تکیه نکرد!از دعای چه کسی همدم فردات شدم؟اعتبار قدح و می خور میخانه چه شد؟که چنین با قدح زلف تو اسقاط شدم؟لَختی موی تو با رایحه اش کشت مرادر دلت فرضیه ای بودم و اثبات شدمکل اوراق کتابم ز غمت شعر شدندهر ورق، شاهد رقصیدن ابیات شدم

شعر درباره ی غروب آفتاب

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

بعد از رفتنت ،روزهایم معمولیست …!صبحانه می‌خورم ،روزنامه می‌خوانم …!صفحه‌ی حوادث را ،دنبال می‌کنم …!به سینما می‌روم ،غروب، پنجره را باز می‌کنم …!قهوه مینوشم …!شب …شب …شب …شب حتما بی تو خواهم مرد …!!!

شعر درباره غروب خورشید 96 جدید

تو طلوع تمام مهربانی هاتو غروب تمام دردهای منی….

شعر کوتاه و عاشقانه درباره غروب جمعه

من نه غروب دلم میگیرهنه شبنه حتی جمعه!من هر لحظه دلم از نبودنت میگیره 🙂

استاتوس های برگزیده درباره غروب

چه روزای خوبی بود تو و جاده و غروب خاطرات خیلی خوبانتظار دیدنت انتظار خوبی بود رفتنی شدی چه زودهر جا هستی دیگه فکر من نباش دنیا باشه واسه تو و آدماشحالم خوبه نگران من نباش دارم میرمهر جا هستی دیگه فکر من نباش دنیا باشه واسه تو و آدماشحالم خوبه نگران من نباش دارم میرمچه روزای خوبی بود تو و جاده و غروب خاطرات خیلی خوبانتظار دیدنت انتظار خوبی بود رفتنی شدی چه زودهر جا هستی دیگه فکر من نباش دنیا باشه واسه تو و آدماشحالم خوبه نگران من نباش دارم میرمهر جا هستی دیگه فکر من نباش دنیا باشه واسه تو و آدماش حالم خوبه نگران من نباش دارم میرم

شعر نو درباره غروب خورشید

عصر یک معماستدرست مانند یک رویاغروب درآن نهفتہوشب درکمین اوامیدوارم دراین عصرلبتون خندوندلتون خالے ازهرغم وغصہوروز و روزگارتونشادوپرنشاط باشہ

غروب خورشید شعری زیباسوی هر شهر و دیارمی رود قافله دار …سوی هر پنجره بازمی شود عشق نیاز …سوی رویا به خیالبه شقایق به نگار …در غروب خورشیدبه فرودی چرخید …سوی این عشق محالسوی فردا در زوال …به همین خورشید ها …در همین تردید ها …وان غروب است انگار…می کند آن انکار …وان چرا تاریک است …لحظه ها باریک است …این غروب …

 

برچسب ها:
شعر درباره غروب خورشید
شعر درباره غروب جمعه
شعری عاشقانه درباره غروب
شعر نو درباره غروب خورشید

بسیار زیبا
قشنگ و خیال انگیز

عکس نوشته اسم

عکس نوشته های اسم خسرو برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۱۰

عکس نوشته اسم

آلبوم عکس نوشته های اسم جهانگیر برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۱۴

اس ام اس و عکس نوشته

بهترین متن ها برای تشکر از زحمات همسر (2)

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۰۷

عکس نوشته اسم

عکس نوشته های اسم خشایار برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۳۲

متفرقه

استخدام نویسنده برای تولید محتوا

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۰۳

اس ام اس و عکس نوشته

بهترین متن ها برای تشکر از زحمات همسر (2)

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۰۷

عکس نوشته اسم

عکس نوشته های اسم خشایار برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۳۲

عکس نوشته اسم

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

آلبوم عکس نوشته های اسم جهانگیر برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۱۴

عکس نوشته اسم

عکس نوشته های اسم خسرو برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۱۰

متفرقه

استخدام نویسنده برای تولید محتوا

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۰۳

کاربرانی که برای ثبت نظر ایمیل ندارند میتوانند از این ایمیل استفاده کنند :

toptoop@yahoo.com

کافیست آدرس معرفی شده را کپی و در بخشی که ایمیل نیاز هست وارد نمایید.

تعبیر خواب

اس ام اس و عکس نوشتهدانلود عکسعکس نوشته اسملوگو اسمعکس های خبریفیلم و کلیپ

متفرقه

طالع بینی خورشیدی

سلامت

شعرهای ناب

زناشویی

مطالب انگلیسی با ترجمه فارسی

مقاله و تحقیق

بیشتر

عکس نوشته اسم

عکس نوشته های اسم خسرو برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۱۰

عکس نوشته اسم

آلبوم عکس نوشته های اسم جهانگیر برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۱۴

اس ام اس و عکس نوشته

بهترین متن ها برای تشکر از زحمات همسر (2)

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۰۷

عکس نوشته اسم

عکس نوشته های اسم خشایار برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۳۲

متفرقه

استخدام نویسنده برای تولید محتوا

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۰۳

عکس نوشته اسم

عکس نوشته های جدید اسم روزبه برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۱

عکس نوشته اسم

عکس نوشته های جدید اسم تورج برای پروفایل

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۴۳

شعر های ناب

شعر برای تبریک تولد عشقم

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۳۹

تعبیر خواب

دیدن فندق در خواب چه تعبیری دارد؟

۲۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۰۲


طراحی قالب از PressCustomizr.

بیوگرافی پانته آ سیروس بازیگر نقش بی بی مریم در بانوی سردار

احتمالا علی عسگری از صدا و سیما برود!

بیوگرافی جان یامان بازیگر ترکیه

شخصیت شناسی همسر : آیا همسرتان را می شناسید؟

عکسهای پانته آ بهرام در مراسم بزرگداشت عزت الله انتظامی

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

عکسهای متفاوت ویدا جوان در پنجمین جشن عکاسان سینما

استایل افسانه پاکرو در جشن عکاسان سینما ۹۸ / تصاویر

عکسهای شیلا خداداد در مراسم رونمایی کتابش

عکسهای ازدواج سوگل طهماسبی

دانلود آهنگ آهو حمید هیراد

عکس پروفایل دخترونه ( ۶۰ تصویر دخترانه برای پروفایل)

ثبت نام مهدالرضا در مشهد مقدس

عکسهای زیبای الناز شاکردوست در اکران شبی که ماه کامل شد

اولین عکس همسر دوم حمید گودرزی

اولین عکس از دختر رویا نونهالی در جشن حافظ ۹۸

تیپ عجیب غول برره با شلوار کوتاه!

لباس عجیب سحر قریشی در اکران نیوکاسل / ۶ عکس

ظاهر متفاوت شیلا خداداد در اکران قصر شیرین / ۵ عکس

عکس با حجاب سحر قریشی در حرم امام رضا (ع)

عکسهای دیدنی از جشن تولد ۲۱ سالگی مریم مومن

خانه » ? از سراسر اینترنت » متن درباره غروب

متن درباره غروب می تواند در برگیرنده احساس و عواطف یک انسان با توجه به تمامی بازتاب های ماورایی غروب آفتاب باشد. امروزه شبکه های ارتباطی آنلاین بهترین مسیر برای خواندن و ارسال متنون جذاب درباره غروب می باشد.

متن درباره غروب

چو ماه از کام ظلمت ها دمیدی جهانی عشق در من آفریدی دریغا، با غروب نابهنگام مرا در دام ظلمت ها کشیدی

شمال و غروب و معمای تو کدوم روز خوب تماشای تو امان از نم جاده و بغض من می بارم برای سبک تر شدن کدوم ساحل دنج پهلو تو بشینم پی ردی از بوی تو صدف تا صدف اوج غم با منه دل تنگمو صخره پس میزنه

متن درباره غروب, اس ام اس غروب عاشقانه

 اگر من بزرگ نمی شدم، پدربزرگ هنوز زنده بود، موهای مادرم سفید نمیشد،

مادربزرگ در ایوان خانه باز می خندید،

تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود،

غروب جمعه برایم دلگیر نبود، چقدر گران تمام شد بزرگ شدن من

شعری زیبا در مورد غروب خورشید

متن غروب عاشقانه

دیروز غروب پیاده روهای غمگین را قدم میزدم عابران بی تفاوت از کنارم سکوتم را لگد می کردند زیر هجوم افکارم تو را آرزو کردم کاش یکی ازاین عابران بودی هیچ نگاهی آشنا نبود جز کودک فال فروشی که نگاه غمگینش بغض مرا به انفجار رساند

اس ام اس غروب دلگیر

گاهگاهی دل من میگیرد،بیشتر وقته غروب،آن زمانى که خدا نیز پر از تنهاییست واذان در پیش است،من وضو خواهم ساخت،از خدا خواهم خواست که توتنها نشوى و دلت پر زخوشى ها باشد…

اس ام اس غروب خورشید

خیال نکن اکر برای کسی تمام شدی.. امیدی هست… خورشید… از انجا که غروب می کند.. هیچگاه طلوع نمیکند

اس ام اس غروب عشق , متن غروب

باورکن انگشتانم با هیچ سرمایی یخ نمی زنند گلم! ترا که می نویسم،گرم می شود دست هایم هنوز با توام نباشی هم با خیالت مدام راه می روم حرف می زنم عشق می ورزم نفس می کشم وبا گردش فصول دور می چرخم چشم های بی غروب ترا هر روز هر هفته و هر سال

اس ام اس غروب عاشقانه

دوستت دارم تمام و کمال از شرق پیشانیت تا غروب لبخندت از جنوب چشمهایت تا شمال نفس هایت دوستت دارم تمام و کمال

متن غمگین غروب, اس ام اس غروب دلتنگی جدید

I love you for the last sun set… تاآخرین غروب دنیا دوستت دارم

اس ام اس غروب خورشید

ب سلامتى همه اونایى ک دلشون از یکى دیگه گرفته ولى براى اینکه خودشون رو اروم کنند میگن:ب خاطره غروب پاییزه

اس ام اس غروب زیبا

گفته بودی عجیب دلتنگی دل من هم برای تو تنگ است پیش من هم غروب زیبا نیست پیش من هم طلوع کم رنگ است

بین ما چیزى نبود که حالا این پاییزى را که تنهاترم مى کند، به تو نسبت بدهم! به آبان که رسیدى، یک نخ سیگار آتش بزن و رو به پنجره، براى خورشید دم غروب، از دخترى با موهاى قرمزش بگو، که هرگز نبود

اس ام اس غروب دلتنگی

روزهایم همچون برگ های پاییز غروب که می شود می افتد … نمی دانم درخت زندگیم چند برگ دارد…؟! فقط می دانم پاییز است

دلت که گرفته باشد… با صدای ترانه که هیچ… با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه می کنی… و این است شرح حال غروب جمعه های من

اس ام اس غروب خورشید این زندگی نیست که می‌گذرد؛ این ما هستیم که رهگذریم… ” پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن ” “مهربان باش و محبت کن” “حتی تاریک‌ترین شب نیز پایان خواهد یافت و خورشید خواهد درخشید” روزهای خوب خواهد آمد •

اس ام اس غروب آفتاب پنجره را باز میکنم طلوع را میبینم و غروب را فراموش میکنم. از اینکه در قلبم هستی افتخار میکنم

اس ام اس غروب جمعه

دوستت ندارم به اندازه اقیانوس ، چون یه روز تموم می شه. دوستت ندارم به اندازه خورشید، چون غروب می کنه. دوستت دارم به اندازه روت که هیچوقت کم نمی شه

اس ام اس غروب دلگیر

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی •

اس ام اس غروب دلتنگ

روزهایم همچون برگهای پاییز غروب که میشود می افتد . . . نمیدانم درخت زندگی ام چند برگ دارد. . . ؟ فقط میدانم پاییز است •

اس ام اس غروب دلتنگی

غروب پاییز یه غروب دیگس غروب پاییز یه تصویری دیگس غروب پاییز دریا ،یه نقاشی خاص دیگس قدم زدن دوعاشق ریختن برگا، غروب پاییز…یه حس حال دیگس •

اس ام اس غروب خورشید

همه در انتظار غروب خورشید آسمان من اند… نمی دانند ناخدای بی نام بی تو راه را گم می کند چون به چشمک ستاره ی قطبی دل نبسته است

شخصیت شناسی همسر : آیا همسرتان را می شناسید؟

روش خشک کردن لیمو عمانی

روش خشک کردن انجیر

قهوه با کف شیر (تزیین روی قهوه با شیر)

معیارهای زیبایی در انسان کدامند؟

دگرباشی جنسی چیست و دگرباشان جنسی کیستند؟

راهنما و آموزش طراحی ویلا

بهترین کاغذ دیواری های آبرنگی موجود جهان + نکات خرید و انواع مدل آن

با انواع تور مسافرتی آشنا شوید

خانه هوشمند چیست + روش طراحی خانه های هوشمند

دانلود فینال عصر جدید ۲۸ مرداد ۹۸ …

زمان تکرار فینال عصر جدید …

احتمالا علی عسگری از صدا و سیما برود! …

بیوگرافی جان یامان بازیگر ترکیه …

شخصیت شناسی همسر : آیا همسرتان را می شنا …

قیمت روز گوشی موبایل ۲۸ مرداد ۹۸ ، قیمت …

نهنگ ۷۵ تنی در اسپانیا بالاخره از آب بیر …

آمپول لاغری ساکسندا + عوارض آمپول ساکسند …

معاونت غذا و دارو تبریز + آدرس …

متن تبریک روز عکاس و پیام تبریک روز جهان …

بیوگرافی نیلوفر منصوری آهنگساز و ترانه س …

زندگینامه و بیوگرافی رضا صادقی …

عکس جشن تولد ۴۰ سالگی رضا صادقی در کنار …

ست مردانه اسپرت بسیار شیک و جذاب ۲۰۱۹ (۲ …

زمان پخش و تکرار سریال بانوی سردار (سریا …

قرص هیدروکسی کات + عوارض …

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

عکس پروفایل دخترونه ( ۶۰ تصویر دخترانه ب …

ثبت نام مهدالرضا در مشهد مقدس …

عکسهای زیبای الناز شاکردوست در اکران شبی …

اولین عکس همسر دوم حمید گودرزی …

اولین عکس از دختر رویا نونهالی در جشن حا …

تیپ عجیب غول برره با شلوار کوتاه! …

لباس عجیب سحر قریشی در اکران نیوکاسل / ۶ …

ظاهر متفاوت شیلا خداداد در اکران قصر شیر …

عکس با حجاب سحر قریشی در حرم امام رضا (ع …

عکسهای دیدنی از جشن تولد ۲۱ سالگی مریم م …

بیوگرافی پانته آ سیروس بازیگر نقش بی بی …

شخصیت شناسی همسر : آیا همسرتان را می شنا …

عکسهای پانته آ بهرام در مراسم بزرگداشت ع …

عکسهای متفاوت ویدا جوان در پنجمین جشن عک …

استایل افسانه پاکرو در جشن عکاسان سینما …

عکسهای شیلا خداداد در مراسم رونمایی کتاب …

عکسهای ازدواج سوگل طهماسبی …

شعر درباره غروب توصیف احساسات شاعرانه و فضای غمناک قبل از فرو رفتن کامل خورشید در افق آسمان است.

گلچینی از شعرهای غروب را در ستاره بخوانید.

– اولین بار نیست که این غروب لعنتی غمگینت کرده است آخرین بار نیز نخواهد بود به کوری چشمش اما خون هم اگر از دیده ببارد بیش از این خانه نشینمان نخواهد کرد کفش و کلاه کردن از تو خنده به لب آوردنت از من برای کنف کردن این غروب و خنداندن تو حاضرم در نور نئون های یک سینما مثل چارلی چاپلین راه بروم و به احترام لبخندت هر بار کلاه از سر برمی دارم یک جفت کبوتر از ته آن به سمت دست های تو پرواز کنند جوک های دست اولم را نیز می گذارم برای آخر شب که به غیر از خنده های قشنگت پاداش دیگری هم داشته باشد اگر شعبده باز تردستی بودم با یک جفت کفش کتانی و یک کلاه حصیری می توانستم برایت سراپا تابستان شوم سر هر چهارراه و کاری کنم که بر میز خال بازها هر ورقی را برگردانی آس دل باشد و هر تاسی که بریزی عباس صفاری ~~~~~✦✦✦~~~~~ بی تو خاموشم، شهری در شبم تو طلوع می کنی من گرمایت را از دور می چشم و شهر من بیدار می شود با غلغله ها، تردیدها، تلاش ها و غلغله های مردد تلاش هایش دیگر هیچ چیز نمی خواهد مرا تسکین دهد دور از تو من شهری در شبم ای آفتاب و غروبت مرا می سوزاند من به دنبال سحری سرگردان می گردم احمد شاملو ~~~~~✦✦✦~~~~~ کنار کسی که

شعری زیبا در مورد غروب خورشید
شعری زیبا در مورد غروب خورشید
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *