داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان

دوره مقدماتی php
داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان
داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان

بهار خانم که از راه رسید، همه‌ جا گل بود و سبزه. گنجشکه روی درخت جیک‌ جیکی کرد و گفت: «بهار خانم خوش‌ آمدی. عیدی من را می‌ دهی؟ بهار خانم تقی زد به تخم‌ های گنجشک، جوجه‌ ها بیرون آمدند. بهار خانم گفت: «این هم عیدی تو.»

درخت گفت: «بهار خانم خوش‌ آمدی به من هم عیدی می‌ دهی؟» بهار خانم یک مشت شکوفه ریخت روی شاخه‌ های درخت. درخت خوشگل شد. بهار خانم گفت: «این هم عیدی تو.»

کرمه سرش را از خاک بیرون آورد گفت: «بهار خانم خوش آمدی به من هم عیدی می‌ دهی؟» بهار خانم به ابرها نگاهی کرد و خندید. باران شرشر بارید. کرمه خوش‌ حال شد و دمش را تکان داد. بهار خانم گفت: «این هم عیدی تو.» بعد هم رفت خانه خاله‌ پیرزن. خاله پیرزن کنار سفره هفت‌ سین نشسته بود و داشت سین‌ های سفره هفت‌ سین را می‌ شمرد. یک سین کم داشت. به بهار خانم گفت: «یک سین کم دارم. حالا چه کار کنم؟ غصه‌ دار شدم.»

بهار خانم گفت: «ناراحت نباش.» بعد دست کرد توی جیبش و یک شاخه سنبل گذاشت توی سفره هفت‌ سین و گفت: «بفرما این هم عیدی تو خاله پیرزن.» و این جوری شد که اون سال همه از بهار خانم عیدی گرفتند. بوی سنبل توی خانه خاله ‌پیرزن پیچیده بود.

داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان

دوره مقدماتی php

Save my name, email, and website in this browser for the next time I comment.

اطلاعات تماس:

.۰۲۱۷۷۱۸۹۶۲۴ .۰۲۱۷۷۱۹۱۶۵۹

داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

یکی بود یکی نبود

پیرزنی بود تک و تنها که از همه دنیا یک خونه کوچیک داشت توی حیاط خونه یک باغچه بود و توی باغچه یک درخت نارنج دیده می­شد، یک روز از روزهای آخر اسفند خاله پیرزن خونه­اش رو تمیز و مرتب کرد سفره هفت سین رو چید و یک دونه نارنج درشت و خشبو رو هم با دست از سر درخت کند. اومد کنار سفره گذاشت. اونوقت قشنگ­ترین لباسش را از صندوقچه بیرون آورد و پوشید، بعدهم نشست و رو چشم به راه عمو نوروز موند.

خاله پیرزن داشت کم کم خوابش می­گرفت که ” تق تق”صدا در رو شنید، از جاش بلند شد و  به طرف در دوید. پشت در عمو نوروز با یک شاخ گل همیشه بهار در دست داشت دید، عمو نوروز باهمون شال و کلاه پشمی و عبای بلند،‌ریش سفید و پشمکی لبخند می­زد.

اومد و تو کنار سفره­ی هفت سین نشست خاله پیرزن هم که از خوشحالی نمی­دونست باید چکار کنه ، هی پای می­ریخت و قیلیون برای عمو نوروز میورد.

عمو نوروز نگاهی به سفره­ی هفت سین انداخت، سیر، سماق، سنجد، سرکه، سیب، سمنو با یک سکه پول خیلی قشنگ کنار هم چیده شده بود، یک مرتبه چشم عمو به نارنج درشت و خشبو افتاد. خاله پیرزن فوری کارد و بشقاب آورد و نارنج گذاشت جلوی عمو، گفت: این هم عیدی شما و خندید.

عمو نوروز همین که کارد برداشت به پوست نارنج قاچ کنه؛ یک مرتبه پوست نارنج باز شد دخترکی ریزه و میزه از توی، اون بیرون پرید و گفت:

سلام، نارنجکم من ، تو دخترا تکم من ، زرنگو و زیرکم من، یک پری کوچکم من.

خاله پیرزن و عمو نوروز از دیدن دخترک آنقدر خوشحال شدن که نمی­دونستند چه کار کنند، اونها نارنجکو رو بغل کردن و بوسیدن، بعد هم به اون عیدی دادن، خاله پیرزن از پارچه­های مخملی که تو صندوقچه داشت فوری برای نارنجک لباس قشنگی دوخت و به تنش کرد. عمو نوروز هم شاخه گل همیشه بهار که با خودش اورده بود تو دست نارنجک گذاشت. گفت:

این یک گل همیشه بهار اون رو ببر توی باغچه حیاط کنار درخت نارنج بکار.

خلاصه عمو نوروز باید می­رفت و بهار با خودش به همه جا می­برد. این بود که از خاله پیرزن و نارنجک خداحافظی کرد و رفت. بعد از رفتن اون با خودش گفت: چقدر خوب شد که این بار موقع اومدن عمو نوروز خوابم نبرد، من اونو رو دیدم به آرزویی که داشتم رسیدم. درست که من هنوز یک پیرزنم اما با داشتن دخترکی باانمک مثل نارنجک دیگه احساس پیری و تنهایی نمی­کنم. اون این رو گفت و به طرف باغچه حیاطش دوید. تا به کمک نارنجک گل همیشه بهار تو باغچه­ی خونش به کاره تا با دیدنش همیشه یاد عمو نوروز بیفته.

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید…

دسترسی به تمام قصه های صوتی ویژه سایت رادیو کودک از طریق خرید اشتراک ماهیانه امکان پذیر است.

خرید اشتراک ماهیانه

اطلاعات تماس:

.۷۷۱۹۱۶۵۹ .۷۷۱۸۹۶۲۴

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.


خوب.


عالی

به نظر من این داستان داستانی مناسب کودکان و خردسالان است و آنها از این داستان لذت خواهم برد و نظر من از این داستان هم مثبت است . و تشکر میکنم از تهیه کنندگان این داستان که داستانی به این زیبایی ساخته اند ……


خیلی خوب بود

داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان


 

 

آدرس : تهران،پاسداران، خیابان داوود اسلامی، نبش گلستان سوم، پلاک 59 

تلفن  مؤسسه:22777151-021 تلفن آموزشگاه:22558805-021

رده: داستان, گلچین

یکی بود, یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی, زلف و ریش حنا بسته, کمرچین قدک آبی, شال خلیل خانی, شلوار قصب و گیوه تخت نازک از کوه راه می افتاد و عصا به دست می آمد به سمت دروازه شهر.

بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی می کرد که دلباخته عمو نوروز بود و روز اول هر بهار, صبح زود پا می شد, جایش را جمع می کرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط, خودش را حسابی تر و تمیز می کرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی می گذاشت و هفت قلم, از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش می کرد. یل ترمه و تنبان قرمز و شلیته پرچین می پوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش می زد و فرشش را می آورد می انداخت رو ایوان, جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر, سرکه, سماق, سنجد, سیب, سبزی, و سمنو می چید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل و نبات می ریخت. بعد منقل را آتش می کرد و می رفت قلیان می آورد می گذاشت دم دستش. اما, سر قلیان آتش نمی گذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز می نشست. اینو چند وقت پیش پیدا کردم و گذاشتم که قبل از عید پست کنم…

چندان طول نمی کشید که پلک های پیرزن سنگین می شد و یواش یواش خواب به سراغش می آمد و کم کم خرناسش می زفت به هوا.داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان

در این بین عمو نوروز از راه می رسید و دلش نمی آمد پیرزن را بیدار کند. یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چید رو سینه او می گذاشت و می نشست کنارش. از منقل یک گله آتش برمی داشت می گذاشت سر قلیان و چند پک به آن می زد و یک نارنج از وسط نصف می کرد؛ یک پاره اش را با قندآب می خورد. آتش منقل را برای اینکه زود سرد نشود می کرد زیر خاکستر؛ روی پیرزن را می بوسید و پا می شد راه می افتاد.

آفتاب یواش یواش تو ایوان پهن می شد و پیرزن بیدار می شد. اول چیزی دستگیرش نمی شد. اما یک خرده که چشمش را باز می کرد می دید ای داد بی داد همه چیز دست خورده. آتش رفته سر قلیان. نارنج از وسط نصف شده. آتش ها رفته اند زیر خاکستر, لپش هم تر است. آن وقت می فهمید که عمو نوروز آمده و رفته و نخواسته او را بیدار کند.

پیر زن خیلی غصه می خورد که چرا بعد از آن همه زحمتی که برای دیدن عمو نوروز کشیده, درست همان موقعی که باید بیدار می ماند خوابش برده و نتوانسته عمو نوروز را ببیند و هر روز پیش این و آن درد دل می کرد که چه کند و چه نکند تا بتواند عمو نوروز را ببیند؛ تا یک روزی کسی به او گفت چاره ای ندارد جز یک دفعه دیگر باد بهار بوزد و روز اول بهار برسد و عمو نوروز باز از سر کوه راه بیفتد به سمت شهر و او بتواند چشم به دیدارش روشن کند.

پیر زن هم قبول کرد. اما هیچ کس نمی داند که سال دیگر پیرزن توانست عمو نوروز را ببیند یا نه. چون بعضی ها می گویند اگر این ها همدیگر را ببینند دنیا به آخر می رسد و از آنجا که دنیا هنوز به آخر نرسیده پیرزن و عمو نوروز همدیگر را ندیده اند.

نگارنده: منوچهر کریم زاده

از کتاب چهل قصه – منوچهر کریم زاده

داستان خیلی عالی من مربی پیش دبستان هستم حتما برانمایش عید ازش استفاده می کنم

سلام عالی بود با اجازتون تو وبلاگم گذاشتم البته با ذکر منبع

سلام دوستانم متنادبی زیبانگارش شده بودبچه ها لذت بردند ازشنیدن ان مهدقصرشادی رامیان

خیلی ممنون

سلام.خیلی خوبه که داستان هم توش هست من خیلی ازتون ممنونم. باتشکر.

خیلی زیبا بود و من در مدرسه نمایشش را اجرا می کنم

عالی بود . اگر عکس هم بگذارید بهتر می شود. خیلی خوب بود .

عالیه ولی کمی درازه عععععاااالللییی

خوب بود

سلام این داستان یکی از داستان های کودکی من بود ولی کتابش مصور بود تصاویر زیبا وبه یاد ماندنی خوشحال میشم که دخترم نیز با تصویر این داستان را به خاطر داشته باشه

خیلی داستان قشنگی بود.فوق العاده بود.ممنون روحم تازه شد

قصه ی ننه سرما وعمونوروز یک داستان قدیمی است وداینجا جالب یه آن اشاره شده.که دنیا به آخر میرسه اگر همو ببینند در واقع زمستان هیچوقت بهار رو نمیبینه وبرعکس این ویژگی فصله پس ناراحتی نداره.ممنون

عالی بود .

داستان عمونوروزوننه سرمابسیارداستان زیباوجالبی است مانمایش ننه سرماوعمونوروز رادرمدرسه مان اجرا کردیم

من یک دختر پنجم دبستانیم و برای پیک نوروزیم از این داستان استفاده کردم نمره ی کامل را گرفتم خیلی خوب بود

واااااای واقعا عالی بود حتما برای نمایش نوروز اجراش میکنیم خیلی ممنونم بابت سایت خوبتون

سالها پیش وقتی کودک بودم این داستان رو خوندم ودر اونزمان بشدت غمگین شدم … هنوز هم بعداز سالها باخوندن این داستان کلی اشک ریختم ! همیشه دلم برای پیرزن داستان میسوزد

خیلی قشنگه

خیلی قشنگه

به دلیل استفاده کودکان تمام دیدگاه‌ها پیش از نمایش بازبینی میشوند. آدرس ایمیل شما نمایش داده نمی‌شود. گزینه هایی که با * مشخص شده اند باید پر شوند.


پنج شنبه, 31ام مرداد

برگرفته از روزنامه اطلاعات

یكی بود یكی نبود غیر از خدای مهربان هیچ كس نبود. روزی روزگاری در یكی از شهرستان‌های استان اصفهان پیرزنی زندگی می‌كرد.

پیرزن مهربان قصّه‌ی ما به قدری مهربان بود كه تمام چشم و دل اهالی روستا به پیرزن بود.

وقتی كسی بیمار می‌شد پیرزن فوراً به خانه‌‌ او می‌رفت و با تجربه‌هایی كه از مادرش یاد گرفته بود به آن‌ها منتقل می‌كرد. البتّه به اضافه گیاهان دارویی.داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان

پیرزن نه تنها برای بیماری‌های اهالی روستا بلكه برای مشكلات آن‌ها نیز به آن‌ها كمك ‌می‌كرد.

اهالی روستا همیشه دلشان می‌خواست به پاس تشكّر از زحمات پیرزن برای او كار بزرگی انجام دهند.

اما نمی‌دانستند چه كاری؟بالاخره یك روز تصمیم جدّی گرفتند.همه می‌دانستند كه پیرزن حافظه‌اش ضعیف است. آنها با همه‌ مردم شهر توافق كردند كه در شهر حرفی از نوروز و هفت سین نزنند.

پیرزن آنقدر درگیر مشكلات زندگی خود و مردم بود كه اصلاً متوجّه عید نورروز نشد. آن سال عید نوروز ساعت 2 نصف شب بود پسر پیرزن كه در شهر زندگی می‌كرد شب عید برای او زنگ زد تا پیشاپیش عید نوروز را به او تبریك بگوید.

وقتی پسر پیرزن اسم عید آورد پیرزن ماتش برد و خود به خود گوشی از دستش افتاد و به طرف كوچه به راه افتاد. او فكر می‌كرد كه مردم هم خبر ندارند كه امشب عید نوروز است.جالب این بود كه وقتی به خیابان شهر رسید پرنده در آن جا پر نمی‌زد.

پیرزن درمانده به طرف خانه‌اش راه افتاد وقتی در خانه را باز كرد شور و شوق و نور و جشن و سرور در خانه پر بود. تمامی اهالی شهر برای پیرزن سفره‌ هفت سین چیده بودند. خلاصه آن شب همگی در كنار هم سال خوشی را تحویل كردند.

خاطره ولی زاده -11 ساله

نام (اجباری)

آدرس پست الکترونیکی

آدرس سایت

مرا برای دیدگاه‌های بعدی به یاد بسپار

تصویر امنیتی جدید

ما 401 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

سامانهٔ فروش کتاب‌های انتشارات هزارکرمان

ایران‌بوم، همه‌ی ايران‌دوستان را عضو تحريريه‌ی خود مي‌داند. ايران‌بوم در ويرايش نوشتارها آزاد است.

من یار مهربانم

کتـاب بهترین هدیه است. به عزیزان خود کتاب
پیش‌کش کنیم.

موسسه خيريه حمايت از کودکان مبتلا به سرطان

می‌خواهم در طرح 1000 تومانی محک شرکت کنم

عید نوروز از جشن های بزرگ ایرانیان است که کودکان همیشه برای فرا رسیدن این عید بزرگ لحظه شماری می کنند؛ در ادامه این مطلب مجموعه ای زیبا از شعر عید نوروز را در اختیار شما عزیزان قرار می دهیم که امیدواریم از شنیدن این اشعار زیبا نهایت لذت را ببرید.

کودکان به یادگیری انواع اشعار مختلف علاقه زیادی دارند یکی از انواع مجموعه شعر هایی که کودکان تمایل زیادی به آموختن آن ها دارند شعر عید نوروز است که این گونه اشعار برای کودکان با بیانی دلنشین و جذاب سروده می شود.

شعر های کودکانه زیادی برای مناسبت های مختلف سروده شده اند که شعر دهه فجر و شعر شب یلدا و شعر عید نوروز را می توان از انواع اشعار زیبا و دوست داشتنی برای کودکان دختر و پسر محسوب کرد.

قصه ها و شعر های کودکانه از انواع سرگرمی های جذاب برای کودکان هستند شعر های کودکانه توسط شاعران زیادی به مضامین مختلف سروده شده اند که در ادامه شعر نوروز با متن های شاد را برای کودکان گردآوری کرده ایم.داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان

سبزه رو بیار
آچین و واچین
نوروز آمده
سفره رو بچین

دستاتو وا کن
بالا بیار
شکر خدا رو
به جا بیار..

نوروز آمده
فصل بهاره
نم نم بارون
داره می باره

ماهی کوچیک
تو سفرمون
داره میگه که:
فصل بهاره…

دستاتو وا کن
بالا بیار
شکر خدا رو
به جا بیار

********

کلاغه روی دیوار

صدا میکرد قار و قار

می گفت خبر خبردار

 اومده فصل بهار

هوا شده پاک پاک

سبزه در اومد ازخاک

برفها دیگه آب شدن

چشمه ها پر آب شدن

بهار و عید نوروز

آمده اند از امروز

با سبدای پرگل

با لاله و با سنبل

در این بهار زیبا

دنیا شده با صفا

سنجد و سيب و سركه

چند تخمِ مرغ رنگی

با سمنو و سركه

چه سفره ی قشنگی

با يك قرآنِ زيبا

 كنارِ تنگِ ماهي

همراهش سير و سبزه

 چيده شده چه عالي

منتظرِ مهمونيم

 به فكرِ هم مي مونيم

با خوشحالي ، هميشه

 شعر هايِ شاد مي خونيم

با صحت و سلامت

داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان

 هفت سين ما كامله

اگر كه خوش نباشيم

 تعطيلاتِ ما مشكله

********

کودک من، بهارمن
مایه ی افتخار من،
عیدت مبارک
کودک مهربان من،
بلبل خوشزبان من،
عیدت مبارک
ای گل خوبروی من،
طوطی قصه گوی من،
عیدت مبارک
کودک من ، امید من ،
بخت خوش سفید من،
عیدت مبارک

********

بازار گل و سبزه

ببین چقدر شلوغه

وقتی میگن عید اومده

یک حرف بی دروغه

رفتن به دشت و صحرا

چه کیفی داره هر سال

پرواز پروانه ها

قشنگ با دو تا بال

با صحت و سلامت

خدا را شکر گذاریم

با هوای بهاری

چیزی ما کم نداریم

*******

من سبزه ی قشنگم

با سرماها می جنگم

وقتی میام به دنیا

بستان می شه چه زیبا

نزدیک عید نوروز

با طبل حاجی فیروز

عید شما مبارک(۲)

***

سکه:

من سکه ام چه زیبا

زینت جیب بابا

با افتخار نوروز

می شم فراری یک روز

نزدیک عید نوروز

با طبل حاجی فیروز

  عید شما مبارک(۲)

***

سنبل:

من سنبلم من سنبلم

همنشین با بلبلم

وقتی میام به بستان

باغبون میشه چه خندان

نزدیک عید نوروز

با طبل حاجی فیروز

عید شما مبارک(۲)

***

سنجد

من سنجد لباس گلی

سرخ سفید وتپلی

باناز و اطوار و ادا

می نشینم پیش شما

نزدیک عید نوروز

با تبل حاجی فیروز

عید شما مبارک

***

سیر

من سیر مو لذیذم

یک کمی تند وتیزم

نزدیک عید نوروز

با طبل حاجی فیروز

عید شما مبارک

***

سیب

اسم شریف من سیب

خوشمزه بی رقیب

ای آقای زمستون

من اومدم به میدون

نزدیک عید نوروز

با طبل حاجی فیروز

 عید شما مبارک

***

سمنو

سلام سلام بچه ها

سمنو کوچیک شما

بدون قند و شکر

از عسل هم شیرین تر

نزدیک عید نوروز

با طبل حاجی فیروز

عید شما مبارک

***

آینه

من آینه ا م آینه

خودتو تو من نگاه کن

شانه بزن به موهات

عید دیدنی رها کن

عید شما مبارک

***

ماهی

 تو تنگ کوچک خود

من ماهی رنگی ام

بالا و پایین میرم

با پولکهای قشنگ

عید شما مبارک(۲)

***

شمع

شمع هستم و پر نورم

با شادی ها پرنورم

من میشینم کنارتون

تا روشن بشه دلاتون

عید شما مبارک(۲)

*******

سبزه بیار سیر بیار

سیب و سماق گیر بیار

سنجد و سرکه پیدا کن

در وسط سفره گذار

وقتی که گوید آن عمو

آی سمنو آی سمنو

صداش بزن بیاد جلو

کاسه بده بخر ازو

ماهی و آردو آب وشیر

سبزه و گل، نان و پنیر

شمع و گلاب، خوب بیار

هرچیزی لازمه بیار

سفره بینداز به زمین

تمام سین ها رو بچین

کاسه به کاسه ظرف به ظرف

درست و پاکیزه بچین

تا با خوشی سال دگر

با شادی و بی دردسر

آسوده زندگی کنی

از غم و غصه بی خبر

در این مطلب مجموعه شعر عید نوروز برای کودکان را ملاحظه کردید شما می توانید این شعر های زیبا را به کودکان آموزش دهید. در صورت تمایل می توانید برای مشاهده انواع شعر های کودکانه کلیک کنید.

منبع : آرگا



موهاتو ابریشمی کن !



روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !


مدل ساعت های لوکس زنانه و مردانه با استایل های جذاب



چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟



تخفیف ویژه ساعت مچی لوکس به مدت محدود


با خواندن این مقاله تور عمان مقصد بعدی شماست!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان
داستان کوتاه عید نوروز برای کودکان
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *