کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» یکی از آثار مهدی آذر یزدی می باشد. همانگونه که از نام کتاب نیز می توان متوجه شد، آقای آذر یزدی در این کتاب صوتی به بیان داستان های قرآنی پرداخته، زیرا این داستان ها دارای محتوا و درون مایه ی بسیار مناسبی بوده و این نکات ریز درشتی که در داستان ها وجود داشته، اگر به سبکی نوشته شوند که برای کودکان و نوجوانان نیز مناسب باشند، می توانند نقش بسیار تعیین کننده در زندگی آنها در ادامه زندگی داشته باشد.
کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» شامل داستان هایی متنوع با موضوعات مختلف بوده، این…
(بیشتر بخوانید)
کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» یکی از آثار مهدی آذر یزدی می باشد. همانگونه که از نام کتاب نیز می توان متوجه شد، آقای آذر یزدی در این کتاب صوتی به بیان داستان های قرآنی پرداخته، زیرا این داستان ها دارای محتوا و درون مایه ی بسیار مناسبی بوده و این نکات ریز درشتی که در داستان ها وجود داشته، اگر به سبکی نوشته شوند که برای کودکان و نوجوانان نیز مناسب باشند، می توانند نقش بسیار تعیین کننده در زندگی آنها در ادامه زندگی داشته باشد.کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» شامل داستان هایی متنوع با موضوعات مختلف بوده، این موضوع باعث شده تا این کتاب صوتی بتواند اهمیت موضوعی بسیار زیادی داشته باشد. از دیرباز قصه های قرآنی مخاطب بسیار زیادی داشته است. زیرا در این قصه ها نه موضوعی به دروغ بیان شده و نه اغراقی صورت گرفته، زیرا قرآن کلام خداوند بوده و ذات مقدس خداوند از این صفات به دور می باشد. از این رو برای افراد مختلف با هر سنی جذابیت های خاص خود را داشته و شاید کودکان با دید مختلفی نسبت به افراد بزرگسال این قصه ها را ببینند.
قصه های قرآنی دارای پند و اندرز های فراوانی بوده، که طبق گفته قرآن اگر به آنها گوش داده و آنها را اجرا نموده، رستگاری را به دنبال داشته و رستگاری همان عاقبت به خیری می باشد. بدین ترتیب کودکان و نوجوان هایی که کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» را دنبال کرده باشند، قطعا با موضوعات و بحث های بسیار بیشتری نسبت به سایر افراد مواجه بوده و این موضوع کمک کمی کند تا در آینده انتخاب های صحیح تری داشته باشند.از مزایای قصه های قرآنی این است که تنها هدف این قصه ها سرگرمی و گذران وقت نبوده، این در حالی که سایر قصه ها تنها با این هدف ساخته می شوند. بلکه هدف آشنایی کودکان و نوجوانان با نکات ریز بسیار مفید و موثری بوده، که در آینده می تواند باعث تغییراتی در زندگی آنها شود، که بسیار مهم و مفید می باشد. بدین ترتیب کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» می تواند از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده و همه افراد نیز علاقه مند به دنبال کردن چنین قصه هایی بوده، که حاوی نکات آموزنده می باشند.
با یک جست و جوی بسیار ساده، می توان قصه های بسیار مختلفی را در قرآن پیدا نمود. همه این قصه ها حاوی پیام های مختلفی بوده، که شاید کودکان و نوجوانان با مطالعه کتاب قرآن نتوانند معنا و مفهوم این قصه ها را به خوبی متوجه شوند، زیرا خداوند در قرآن کریم برخی از قصه ها را به صورت کلی بیان نموده و نیاز به یک سری توضیحات از منابع مختلف داشته تا برای کودکان قابل فهم و ملموس شوند. بدین ترتیب کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» می تواند بسیار مفید و کاربردی باشد.
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» می تواند به طور هنرمندانه ای قصه های قرآنی را برای کودکان و نوجوانان بیان نموده، تا علاوه بر درک درست تری از موضوع قصه، بتوانند نکات مختلفی که در دل داستان نهفته را نیز به خوبی متوجه شوند. زیرا به خاطر کل بودن قرآن، ممکن است حتی افراد بزرگسال نیز نتوانند بدون مطالعه تفسیر های مختلف و یا سایر کتاب ها، آن را به خوبی درک کنند. بدین ترتیب با استفاده از کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» می توان کمک نموده تا وقت کودکان با آموزش نکات بسیار مفید قرآنی پر شود.
کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» با بیان قصه هایی از قرآن در صدد بوده تا موضوعاتی را برای کودکان و نوجوانان بیان نماید که با سایر کتاب های کودک و نوجوان موجود در بازار متفاوت بوده و بتواند کتابی داستانی و آموزنده بوده، نه این که کتابی باشد که با بیان مطالب بیهوده به تلف کردن وقت کودکان و نوجوانان بپردازد. بدین ترتیب بررسی چنین کتاب هایی می تواند در آینده ای نه چندان دور به افرادی که آن را بررسی نموده اند، کمک فراوانی بنماید.با توجه به اینکه نکاتی بسیار مفید و تاثیر گذار در کتاب صوتی «قصه های قرآن جلد اول و دوم» بیان شده، بدین ترتیب همه افراد می توانند از آن پند هایی را آموخته و نکاتی را فرا بگیرند که در زندگی و آینده آنها تاثیر گذار می باشد. زیرا هر آیه از قرآن ممکن است دارای چندین نکته آموزشی و تربیتی برای افراد مختلف باشد. بدین ترتیب بررسی قصه هایی که منشاء آنها قرآن می باشد، می تواند بسیار جالب توجه و هیجان انگیز باشد، زیرا هر لحظه نکاتی را بیان می کند که شاید نتوان به راحتی در کتاب های دیگری آنها را پیدا نمود.
مهدی آذر خرمشاهی که به مهدی آذر یزدی معروف می باشد، یکی از برجسته ترین نویسنده های حوزه کودک و نوجوان بوده و لقب پدر داستان نویسی کودکان و نوجوانان را نیز به خود اختصاص داده است. بیشتر کتاب های مهدی آذر یزدی بازگویی یا بازنویسی داستان های مختلف می باشد. در واقع داستان ها را به نحوی بازنویسی می کند تا بتواند آن را بدون اینکه محتوا عوض شود، برای کودکان نیز قابل فهم نماید. بدین ترتیب کتاب های وی دارای مخاطبان بسیار زیادی می باشند.مهدی آذر یزدی در سال 1300 به دنیا آمده و در سال 1388 از دنیا رفته، بدین ترتیب 88 سال عمر کرده که در همه این سال ها مجرد بوده و هیچ وقت ازدواج نکرده، از طرفی در هیچ اداره و یا شرکتی نیز مشغول به کار نبوده، بدین ترتیب وقت بسیار زیادی برای کتاب خواندن و نویسندگی صرف نموده است. از این رو معمولا کتاب هایی که مهدی آذر یزدی نوشته است، بسیار مفهومی و کاربردی و از طرفی بسیار ساده و روان می باشند. بدین ترتیب افراد بسیار زیادی کتاب های آقای آذر یزدی را دنبال می کنند.
برای کودکان مناسب نیست. نحوه صدا
سلام علیکم. بسیار عالیه ممنون از کار فرهنگی خوب شما
نوار به شما کمک میکند که همیشه و همه جا با گوش دادن به کتاب صوتی، یاد بگیرید، شگفت زده بشوید و از وقت خود بهترین استفاده را ببرید.
با نصب اپلیکیشن نوار همیشه و همه جا کتابخانه تان با شماست .
راهنمای استفاده از کد QR
در این برنامه برای شما بچه های نازنین تعداد زیادی داستان پیامبران و امامان معصوم بصورت صوتی گردآوری شده است. داستانهای قرآنی و داستانهای ائمه همیشه هدایت گر ما در مسیر زندگی بوده.
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
ویژگیهای منحصر بفرد قصص قرآنی
هدفدار بودن
با نظر بر اینکه هدف قرآن از ذکر قصه و داستان، فقط نقل تاریخ و به تصویر کشیدن زندگی قهرمان اصلی داستان نیست بلکه غرض اصلی این است که با نقل بخشهای عبرت آمیز از زندگی پیشینیان، آن را مایه آگاهی و چراغ هدایتی برای بشر قرار دهد تا از نکتههای آموزنده زندگی گذشتگان درس عبرت گرفته و از افتادن در مسیر گمراهی نگاه دارد و همچنین یکی از عواملی را که باعث موفقیت پیشنیان قرار گرفته را بشناساند. در خود قرآن سوراه اعراف آیه 176 نیز به این هدفمندی قرآن در قصههایش اشاره دارد به این ترتیب که پس از ذکر سرگذشت بنی اسرائیل، اصحاب سبت و داستان بلعم باعورا میفرماید: ” این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند، این داستانها را بازگو کن شاید بیندیشند”
بیان داستان همراه با پند و اندرز
داستانهای قرآنی با پندهای اخلاقی و مواعظ الهی همراه است به گونهای که در کنار هر قسمت از داستان، نکته زیبایی را یادآور میشود که همین علت است که از هر داستان قرآنی، در زمینههای مختلف میتوان بهرههای زیادی برد، برای نمونه داستان آدم و حوا را میتوان مثال زد این داستان در سورههای متعدد قرآن (بقره- آیات 30-39 ، اعراف آیات 10-25 ، حجر آیات 28-44 ، اسرا آیات 61-65 ، طه آیات 115-124) ذکر شده و در هر مورد به بعضی از زوایای زندگی حضرت آدم و حوا اشاره گردیده که حاوی بهترین نصایح اخلاقی است نصیحتهایی که اساس اخلاق را تشکیل میدهد؛ توجه به دشمنی که بسیار نیز خطرناک است و پیوسته در کمین وی میباشد، آن دشمنی که از راههای مختلف و با حیلههای گوناگون، وارد میگردد، گاهی نیز به پند و اندرز انسان میپردازد و گاهی با قسم او را میفریبد و زمانی نیز به طور آشکار دشمنی خود را ابراز میدارد و همچنین یادآوری ظرفیت فوقالعاده تکاملی انسان، تشویق به توبه بعد از لغزش و گناه و…
بیان پانونمندیها
یکی دیگر از شاخصههای قصههای قرآنی این است که هر چند به بیان داستانهای جزئی و مشخصی میپردازد اما آنها را به عنوان آئینهای برای انعکاس حقایق مطرح کرده و موارد جزئی را به شکلی کلی بیان میکند و میفهماند که اگر در مورد خاصی خداوند عنایتی کرده و یا در جایی عدهای را به هلاکت رسانده یک قضیه شخصی و انتقام گیری شخصی نیست یا دیگران فقط برای مطالعه و سرگرمی بخوانند، نیست بلکه برای این است که بفهمند قوانین الهی، کلی است و شامل همه افراد بشر میگردد و چنانکه در آیه 22 سوره یوسف به این اصل اشاره داردکه” و هنگامی که به بلوغ و قوت رسید ما حکم و علم را به وی دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش میدهیم” و یا در آیه 88 سوره انبیاء در جریان استغاثه حضرت یونس به درگاه خداوند و قبولی توبهاش میفرماید: “ما ادعای او را اجابت کردیم و از آن اندوه نجاتش دادیم و این گونه مومنان را نجات میدهیم.”
نقل داستانهای حقیقی نه خیالی
از دیگر ویژگیهای قصص قرآنی، حقیقی بودن داستانهاست. قسمتهایی از داستان را که اتفاقاتی در آن افتاده را برای درس گرفتن دیگران نقل میکند و در این کتاب آسمانی به بهانه هدایت انسانها به نقل داستانهای بی اساس و تخیلی توجهی نشده است چرا که این گونه قصهها در شان چنین کتابی نمیباشد.
پرهیز از بدآموزی
در بسیاری از داستانها با وجود داشتن مطالب مفید و آموزنده به گونهای نقل شده که به طور غیر مستقیم دارای جنبههای بد آموزشی بوده به طور ناخودآگاه راههای فساد را به خواننده القا میکند اما در قرآن داستانها به گونهای نقل گردیده که هیچ گونه اثر بد اموزی در آن نیست.
منتظر نظرات شما دوستان در خصوص برنامه داستان های مذهبی هستم.
کامل ترین مرجع قصه کودکانه صوتی و داستان صوتی کودکانه شب از سن ۲ تا ۱۲ سال در اختیار شماست، در صورت علاقمندی به یک قصه صوتی لطفا بازخورد خود را نیز از آن داستان برای ما بنویسید تا خانواده های دیگر نیز بتوانند از آن داستان ها استفاده کنند. حالا اگر به دنبال داستان و کتاب کودک هستید می توانید به صفحات سری داستان کوتاه کودکانه، کتاب قصه برای کودکان دبستانی و دسته بندی کتاب های کودک براساس سن و سلیقه کودک خود رجوع کنید.
داستان های صوتی در این صفحه بدون دسته بندی آورده شده اند اما اگر شما به دنبال داستان صوتی با محوریت خاصی مثل مسائل محیط زیستی یا تربیتی هستید می توانید از گزینه فیلتر استفاده کنید یا بر روی برچسب هر داستان صوتی کلیک کنید.
اگر به دنبال داستان های کودکانه برای فرزند پیش دبستانی یا دبستانی خود هستید. می توانید در این صفحه آن ها را پیدا کنید.
یکی بود یکی نبود
خرس کوچولویی بود به نام تدی
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
تدی توی آخرین روز پاییز زیر درخت نشسته بود تا آخرین ستاره ی پاییز بیفتد پایین.
تدی توی یک کتاب خوانده بود که اگر موقع پایین افتادن آخرین ستاره ی پاییز، آرزو کنی، آرزویت هرچه که…
مرجان کوچولو قرار بود برای ناهار به خانه مادربزرگ برود و مادربزگ هم گفته بود که یک غذای خوشمزه برای او خواهد پخت. دل توی دل مریم نبود تا ببیند مادربزرگ چه غذایی برای او پخته است.
غذای مادر بزرگ آبگوشت بود و مرجان آبگوشت دوست نداشت. اما رنگ خوش آبگوشت و بوی خوب غذا حسابی مرجان را سر شوق آورده بود و مادر بزرگ هم قصه ایی به نام آبگوشت برای مرجان کوچولو تعریف کرد. این برنامه در فصل زمستان تهیه و پخش شده است.
داستان”غذای مادربزرگ” با اجرای خانم مریم نشیبا درصدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
مرجان کوچولو قرار بود برای ناهار به خانه مادربزرگ برود و مادربزگ هم گفته بود که یک غذای خوشمزه برای او خواهد پخت. دل توی دل مریم نبود تا ببیند مادربزرگ چه غذایی برای او پخته است.
غذای مادر بزرگ آبگوشت بود و مرجان آبگوشت…
در یک روز بارانی لیزی، کرم کوچولوی قصه ی ما روی شاخه های درخت بالای برکه نشسته بود.
لیزی شروع کرد به خوردن قسمتی از برگ درخت که زیر بارون خیس نشده بود.
یکدفعه صدایی شنید که میگفت: “هی … تو داری چتر منو میخوری!”
لیزی به…
سعید پسر خوب و با ادبی بود، سعید با مادرش در کلبه ایی کوچک زندگی می کردند و فیل کوچکی داشت.
سعید برای فیلش زنگوله ایی تهیه کرده بود تا هیچ وقت گم نشود. اما فیل کوچولو زنگوله دوست نداشت چون هر وقت و هر جا می رفت همه متوجه می شدند و می فهمیدند که او آمده است.
داستان”فیل زنگوله دار” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
سعید پسر خوب و با ادبی بود، سعید با مادرش در کلبه ایی کوچک زندگی می کردند و فیل کوچکی داشت.
سعید برای فیلش زنگوله ایی تهیه کرده بود تا هیچ وقت گم نشود. اما فیل کوچولو زنگوله دوست نداشت چون هر وقت و هر جا می رفت همه…
یکی بود یکی نبود.
یک آقا لاک پشتی بود که با پدر و مادر و خواهرش کنار رودخانه زندگی میکردند.
یک روز خونواده ی آقا لاک پشته براش تولد گرفته بودن.
همه ی دوستاش رو دعوت کرده بودن، یه برگ سبز بزرگ خوشمزه هم براش آورده بودن.
یکی بود یکی نبود
فرید کوچولو صبح های زود با پدر و مادرش میومد به خونه ی مادربزرگ و پدربزرگش، تا مادر و پدرش برن به سرکار.
عصر هم که میشد مادر یا پدرش میومدن دنبالش و اونو میبردن خونه.
فرید مادربزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست…
بالای درختی بلند دو تا کبوتر با هم زندگی می کردند. اسم مادر ،کبوتر خانم بود و دخترش به اسم سپید پر بود.
یک روز کبوتر خانوم به دختر کوچولوش گفت من باید دنبال غذا برم و تو باید تنها توی لانه بمانی و مراقب خودت باشی و کار خطرناکی هم نکنی. سپیدپر کمی بالهایش ر اتمیز کرد و بعد سراغ نقاشی رفت و سعی کرد نقاشی کند. بعد به بیرون لانه نگاه کرد و مورچه ها را دید.
داستان”سپیدپر” با اجرای خانم مریم نشیبا د رصدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
بالای درختی بلند دو تا کبوتر با هم زندگی می کردند. اسم مادر ،کبوتر خانم بود و دخترش به اسم سپید پر بود.
یک روز کبوتر خانوم به دختر کوچولوش گفت من باید دنبال غذا برم و تو باید تنها توی لانه بمانی و مراقب خودت باشی و کار…
یکی بود یکی نبود
یک مداد شمعی زرد کوچولو بود که با پدر و مادر زردش زندگی میکرد.
زرد کوچولو نقاشی کردن رو خیلی دوست داشت.
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
اون همه چیز رو به رنگ زرد میکشید: خورشید، جوجه، گل های آفتابگردان و حتی فیل های زرد، ابرهای زرد، یا…
باغ زیبا و قشنگی بود که باغبان پیر و مهربانی داشت که خیلی به گل ها رسیدگی می کرد.
توی شاخه های درختان این باغ پرنده ها لانه کرده بودند. بین یکی ازشاخه ها گنجشک کوچولویی بود که روی یک تخم سفید و کوچولو نشسته بود. بعد از مدتی تخم شکست و یک جوجه زیبا بیرون آمد به نام جیک جیکی. جیک جیکی مهربان بود و گل ها را دوست داشت.
داستان”اشتباه جیک جیکی” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
باغ زیبا و قشنگی بود که باغبان پیر و مهربانی داشت که خیلی به گل ها رسیدگی می کرد.
توی شاخه های درختان این باغ پرنده ها لانه کرده بودند. بین یکی ازشاخه ها گنجشک کوچولویی بود که روی یک تخم سفید و کوچولو نشسته بود. بعد از…
یکی بود یکی نبود
یک پسربچه ای بود به اسم امیر که با پدر و مادرش در خانه شان زندگی میکردند.
یک روز که مادر امیر داشت در آشپزخانه ماکارونی درست میکرد، امیر لباس گرگی اش را پوشید و شروع کرد به شیطنت.
از پله ها بالا و پایین میرفت…
یکی بود یکی نبود
یه خاله پیرزنی بود که توی خونه ی کوچیکش تنها زندگی میکرد.
خونه ی خاله پیرزن خیلی کوچولو بود، یه حیاط نقلی و کوچولو هم داشت.
هرروز دم غروب که میشد، سماورشو روشن میکرد، میرفت حیاط رو آب و جارو میکرد.
یه…
توی یک جنگل زیبا، حیوانات دور هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.
یک روز صبح که حیوانات دور برکه جمع شده بودند، حیوان جدیدی به جنگل آمد. این حیوان جدید لاک پشت بود. روز های بعد وقتی لاک پشت برای گردش رفت خاله خرگوشه و سنجاب کوچولو از او در مورد دریا و حیوانات دریا و بقیه چیزها سوال کردند
داستان”اشتباه خاله خرگوشه و سنجاب کوچولو” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
توی یک جنگل زیبا، حیوانات دور هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.
یک روز صبح که حیوانات دور برکه جمع شده بودند، حیوان جدیدی به جنگل آمد. این حیوان جدید لاک پشت بود. روز های بعد وقتی لاک پشت برای گردش رفت خاله خرگوشه و…
یکی بود یکی نبود
یه سرزمینی بود توی قطب جنوب که کلی پنگوئن باهم اونجا زندگی میکردن.
پنگوئن ها از دریا ماهی میگرفتن و میخوردن، روی یخ ها لیز میخوردن و باهم بازی میکردن و خلاصه حسابی خوشحال بودن.
برفی هم، که یه پنگوئن کوچولوی…
پرستو کوچولو داستان ما در دسته بزرگ پرستو ها زندگی می کرد. پرستو ها دو بار در سال مهاجرت می کنند.
مرتضی کوچولو برای پرستو ها توی ایوان، لانه درست کرده بود. پاییز از راه رسیده بود و هوا داشت کم کم سرد می شد و پرستو ها برای کوچ آماده می شدند. اما روزی که پرستو ها کوچ کردند یک پرستو کوچولو توی لانه ماند و مرتضی کوچولو از او نگهداری کرد.
داستان”مسافر کوچولو” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
پرستو کوچولو داستان ما در دسته بزرگ پرستو ها زندگی می کرد. پرستو ها دو بار در سال مهاجرت می کنند.
مرتضی کوچولو برای پرستو ها توی ایوان، لانه درست کرده بود. پاییز از راه رسیده بود و هوا داشت کم کم سرد می شد و پرستو ها…
ماهک کوچولو خونه ی مادر بزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست داشت.
خونه ی آنها یک حیاط کوچک نقلی داشت با یک حوض کوچک نقلی که توش سه تا ماهی قرمز کوچولو بود. یه درخت خوشگل هم توی حیاط بود که عصرها سایه اش می افتاد روی حوض.
ماهک هروقت که به…
روزی روزگاری یک عمو آسیابانی بود که یک سیبیل خیلی خیلی گنده داشت.
سیبییلش از بناگوش دررفته بود و وقتی توی آسیاب داشت گندم ها رو آرد میکرد، سیبیلاش از پنجره میومدن بیرون.
عمو آسیابان سیبیلاشو خیلی خیلی دوست داشت و مواظبشون بود.
یه روزی روزگاری توی یه دشت بزرگ و سرسبز یه عده اسب زندکی میکردند. اونا همه جا باهم میرفتن و همیشه پیش هم بودن. روزا میرفتن از دشت های سرسبز علف میخوردن و از چشمه ی خنکی که داشتن آب میخوردن. بچه ها باهم میدویدن و بازی میکردن.
بین این اسب ها…
اسب سفید مهربونی بود که توی دشتی زندگی می کرد و به همه کمک می کرد.
روزی اسب توی راه پیر مردی خسته را دید که باری را حمل می کرد. اسب جلوی پیرمرد زانو زد و پیرمرد سوار شد و اسب او را به خانه اش رساند.
داستان”اسب سفید” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
اسب سفید مهربونی بود که توی دشتی زندگی می کرد و به همه کمک می کرد.
روزی اسب توی راه پیر مردی خسته را دید که باری را حمل می کرد. اسب جلوی پیرمرد زانو زد و پیرمرد سوار شد و اسب او را به خانه اش رساند.
داستان”اسب…
مادر بزرگ برای بهار قصه ایی می گفت به اسم بچه های آسمان.
مادر یزرگ از دو فرشته ای گفت که همه اسمشان را گذاشته بودند بچه های آسمان. گیس طلا و نقره نشان دو فرشته مهربان بودند که یکی فرشته شب و دیگری فرشته روز بودو این دوفرشته به همه جا سر می زدند و به همه کمک می کردند.
داستان”بچه های آسمون” بااجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
مادر بزرگ برای بهار قصه ایی می گفت به اسم بچه های آسمان.
مادر یزرگ از دو فرشته ای گفت که همه اسمشان را گذاشته بودند بچه های آسمان. گیس طلا و نقره نشان دو فرشته مهربان بودند که یکی فرشته شب و دیگری فرشته روز بودو این…
درخت سپیداری در کنار خیابانی زندگی می کرد. برگهای درخت سپیدار کم کم قرار بود که به خواب زمستانی بروند و برگ ها در حال تغییر رنگ بودند.
اما برگی بود که برگ آیینه نام داشت دلش نمی خواست رنگش زرد بشود و سوار بر باد روی زمین بیفتد. درخت سپیدار هر روز برگ های زیادی را از دست می داد. اما برگ آیینه قصد نداشت به بقیه دوستانش ملحق بشود.
داستان”برگ تنها” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
درخت سپیداری در کنار خیابانی زندگی می کرد. برگهای درخت سپیدار کم کم قرار بود که به خواب زمستانی بروند و برگ ها در حال تغییر رنگ بودند.
اما برگی بود که برگ آیینه نام داشت دلش نمی خواست رنگش زرد بشود و سوار بر باد روی…
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود. یک گربه بود و یک طُرقه بود و یک خروس خوشگل و چاق و چله که ته جنگل، تو یک کلبه چوبی سه تائی با هم زندگی میکردند.
گربه پالتو پوستی داشت. طرقه هم تن خودش یک نیم تنه مخملی داشت. اما خروس تپلی، بس که پرهاش قشنگ…
یک روز اردک کوچولو به دور و برش نگاه کرد و همه ی اردک ها را دید.
با خودش فکرکرد: “من درست شبیه اردک های دیگر هستم. هیچ فرقی باهم نداریم!”
ولی او دلش میخواست جور دیگری باشد، نه شبیه همه!
با خودش گفت:
“اگر یک پرنده بودم…
یک روز خانوم کلاغه از لونه اش اومد بیرون تا برای بچه هاش غذا پیدا کنه.
همینجوری که داشت پرواز میکرد یک کرم رو دید که روی علف ها راه میرفت.
خیلی خوشحال شد که یه غذای خوب برای جوجه کلاغ هاش پیدا کرده. رفت و کرم رو با نوکش از روی زمین…
پگاه دختر خوبی بود ولی یک عادت زشت داشت و آن هم این بود که دلش نمی خواست صبح ها صورتش را بشوید.
پگاه کوچولو یک روز صبح صدای چند بچه گربه را شنید و وقتی به زیر زمین رسید، دید چند بچه گربه کوچولو بدون مادرشان در حال بازی و ورجه ورجه کردن هستند. پگاه از پشت پنجره منتظر برگشت مادر بچه گربه ها شد اما خبری از مادربچه گربه ها نشد بنابراین پگاه با مادرش برای بچه گربه ها شیر بردند.
داستان”بچه گربه های تمیز” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
پگاه دختر خوبی بود ولی یک عادت زشت داشت و آن هم این بود که دلش نمی خواست صبح ها صورتش را بشوید.
پگاه کوچولو یک روز صبح صدای چند بچه گربه را شنید و وقتی به زیر زمین رسید، دید چند بچه گربه کوچولو بدون مادرشان در حال بازی…
بهار نزدیک شده بود، اما پرنده بهاری هنوز مژده آمدن بهار را به حیوانات جنگل نداده بود.
حیوانات جنگل نگران پرنده بهاری بودند و قصد داشتند به دنبال پرنده بروند. سنجاب و خرگوش و آهو و جوجه تیغی و لاکپشت کوچولو و … با هم به دنبال پرنده بهاری رفتند اما…
این برنامه در شب میلاد امام محمد باقر علیه السلام و فصل بهار پخش شده است.
داستان”پرنده بهاری” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
بهار نزدیک شده بود، اما پرنده بهاری هنوز مژده آمدن بهار را به حیوانات جنگل نداده بود.
حیوانات جنگل نگران پرنده بهاری بودند و قصد داشتند به دنبال پرنده بروند. سنجاب و خرگوش و آهو و جوجه تیغی و لاکپشت کوچولو و … با هم…
این داستان دو همسایه در درخت زاری هست که گنجشک پرنده ای توانا و کلاغ پرنده ای تبنل است.
این داستان دو همسایه در درخت زاری هست که گنجشک پرنده ای توانا و کلاغ پرنده ای تبنل است.
سلام بچهها. شبتون بخیر. امشبم مثل شبای قبل قصه داریم. اسم قصهمون قمری و هیزمشکن فقیره.
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود. یه هیزمشکنی بود بچهها که با زن مهربونش توی یه خونه توی یه دهکدهای که نه خیلی دور بود و نه خیلی نزدیک زندگی میکردن. اونا خونشون خیلی کوچیک بود و زندگیشون خیلی سخت. برای اینکه هیزمشکن هر روز از صبح تا شب کار میکرد اما درآمد کافی برای اینکه گذران زندگی کنن بهدست نمیآورد.
یه روز هیزمشکن تبر و تیرکمونشو برداشت و رفت جنگل. تا ظهر کار کرد و کار کرد. بعدش خسته و گرسنه شد. به خاطر همین روی تنۀ یه درخت نشست تا یه کمی خستگی در کنه که یهویی از بالای سرش یه صدایی شنید. سرشو بلند کرد. واااای اون بالا یه دسته قمری دید. اونا همینطوری لابهلای شاخۀ درختا پرواز میکردن. هیزمشکن با عجله تیرکمونشو برداشت تا یکی از اونا رو شکار کنه. یکی از قمریا که خیلی هم کوچولو بود یهویی داد زد: دست نگه دار هیزمشکن ما رو شکار نکن. قمریای دیگه وقتی که صدای اونو شنیدن فهمیدن که جونشون در خطره و پرواز کردن رفتن. اما قمری کوچیکه اومد پایین و روی پایینترین شاخۀ درخت و رو کرد به هیزمشکن. بهش گفت: ببین هیزمشکن! گوش کن ببین من چی میگم. اگه قول بدی که قمریای دیگه رو شکار نکنی، اگه قول بدی که از این به بعد بذاری قمریای دیگه راحت و آسوده و بیان و لابهلای شاخۀ درختا پرواز کنن اونوقت هر آرزویی که بکنی من برآورده میکنم.
هیزمشکن وقتی حرفای قمری رو شنید خیلی تعجب کرد اما قول داد که باشه دیگه قمریا رو شکار نمیکنم. بعدم آرزو کرد که یه خونۀ قشنگ و بزرگ داشته باشه. وقتی هیزمشکن از جنگل برگشت با ناامیدی به خونهش نگاه کرد چون فکر میکرد که قمریه بیخودی گفته. مگه میشه که بتونه آرزوی منو برآورده کنه؟
اما بچهها میدونید چی دید؟ دید که زن مهربونش جلوی یه خونۀ بزرگ و قشنگ وایساده و داره براش دست تکون میده. هیزمشکن و زن مهربونش خوشحال و خوشبخت توی اون خونۀ بزرگ و قشنگ زندگی میکردن. اما، اما مدتی که گذشت هیزمشکن دیگه راضی و شاد نبود چون دیگه دلش میخواست به جای این خونۀ بزرگ، یه قصر بزرگ داشته باشه با لباسای خیلی قشنگ و اسبای رنگووارنگ. به خاطر همین دوباره رفت جنگل. رفت و قمری رو صدا کرد و ازش خواست که آرزوشو برآورده کنه. قمری هم به حرفش گوش داد. برای همین هیزمشکن وقتی به خونه برگشت دید که به جای خونۀ خودش یه قصر خیلی باشکوه اونجاست. زن مهربونش هم با لباسای خیلی قشنگ پشت پنجره وایساده و داره براش دست تکون میده.
از اون به بعد هیزمشکن فکر میکرد خوشبختترین آدم روی زمینه. حالا دیگه هم ثروتمند بود هم اینکه دهقانای همسایه خیلی بهش احترام میذاشتن.
اما بچهها میدونید چی شد؟ دوباره یه مدت که گذشت هیزمشکن بازم راضی و شاد نبود. دوباره رفت جنگل و این بار از قمری خواست که اونو شاه سرزمین خودش کنه.
بچهها هیزمشکن شاه شد. حالا دیگه همه ازش اطاعت میکردن. اما اون اصلا شاه عادلی نبود. از همۀ دهقانای فقیر پول خیلی زیادی میگرفت. اونا مجبور بودن که یه عالمه از درآمد خودشونو بدن به شاه چونکه ازش میترسیدن. حالا دیگه شاه خیلی خیلی ثروتمند شده بود اما هنوزم خوشحال و راضی نبود. چرا؟ به خاطر اینکه اون فقط شاه سرزمین خودش بود، دلش میخواست که تمام سرزمینای دور و اطرافش هم مال خودش بشه. اون دلش میخواست شاه شاهان بشه. به خاطر همینم از بین همۀ دهقانا قویترین مرد رو انتخاب کرد و با اون یه سپاه خیلی بزرگ درست کرد. بعدشم شروع کرد حمله کردن به کشورای همسایه. اما سربازای کشورای همسایه با تیر و توپ از سرزمینشون دفاع کردن. سربازای شاه که همون دهقانا بودن از ترس فرار کردن و اومدن تو مزرعههاشون قایم شدن.
شاه که خیلی عصبانی بود از بلندترین برج قصر خودش رفت بالا و قمری رو صدا کرد. بهش گفت: زود باش قمری، زود باش آخرین آرزوی منو برآورده کن. یه سپاه قوی به من بده که بتونم همۀ شاهان رو شکست بدم و بشم شاه شاهان. قمری گفت: نه، من دیگه آرزوی تو رو برآورده نمیکنم. تا حالا هر چی که خواستی بهدست آوردی اما نتونستی تو صلح و شادی باهاشون زندگی کنی. میدونم که اگه شاه شاهان هم بشی بازم راضی نمیشی.
شاه که از عصبانیت سرخ شده بود و به خودش میپیچید دستور داد که با توپ به قمری حمله کنن.
بچهها توپه غرید و غرید و غرید اما بهجای اینکه بخوره به قمری، خورد به یکی از برجای قصر. قصر آتیش گرفت. شعلههای آتیش بود که از پنجرهها و در و دیوار قصر میومدن بیرون. بعد یه مدت قصر سوخت و خراب شد. تمام ثروت شاه هم با قصرش رفت. این بود که از این به بعد هیزمشکن با آرزوی شاه شاهان شدنش موند و یه تبر و یه کلبۀ کوچیک و زن مهربونش.
بچهها قصۀ ما به سر رسید. حالا چشماتونو ببندید که میخوام براتون لالایی بخونم.
عروسک جون عروسک جون
دیگه شب شد لالا
به قربون دو چشمونت
لالا کن لالا
دلم میخوا که تو خواب ناز بری نازنین
شب چراغون خدا رو تو آسمون ببینی
عروسک جون عروسک جون
دیگه شب شد لالا
به قربون دو چشمونت
لالا کن لالا
شب بخیر.
سلام بچهها. شبتون بخیر. امشبم مثل شبای قبل قصه داریم. اسم قصهمون قمری و هیزمشکن فقیره.
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود. یه هیزمشکنی بود بچهها که با زن مهربونش توی یه خونه توی یه دهکدهای که نه خیلی دور…
روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز شیری زندگی میکرد. آقا شیر که دیگه کم کم داشت پیر میشد نمیتونست به سرعت قدیم بدوه. بخاطر همینم خیلی وقتا نمیتونست شکار کنه و گرسنه میموند.
یک روز همینطوری که داشت در جنگل پرسه میزد و دنبال غذا میگشت به یک غار…
خانواده ی موش ها در یک نانوایی زندگی میکردند و از نان ها و کیک ها تغذیه میکردند.
نانوا همه ی راه ها را برای بیرون کردن موش ها از نانوایی اش امتحان کرده بود و موفق نشده بود.
تا اینکه روزی تصمیم گرفت دشمن اصلی موش ها یعنی “گربه” را به…
روزی روزگاری جغدی در یک جنگل زندگی میکرد که با یک قو که در دریاچه زندگی میکرد دوست بود. قو پادشاه تمام قو های دریاچه بود و همه به او احترام میگذاشتند و هروقت هرکس مشکلی داشت به سراغ قو می آمد تا او مشکلش را حل کند.
جغد فکر میکرد که چون قو…
درخت بلوط همیشه فکر میکرد که از نی هایی که در نزدیکی او روییده اند، خیلی قویتر است.
با خودش میگفت: “من در مقابل طوفان صاف و محکم می ایستم و وقتی باد می وزه هیچ وقت از ترس خم نمیشم. اما این نی ها خیلی ضعیف هستند، تا باد می آید خم میشوند.”…
روزی روزگاری در دل یک جنگل، یک برکه ی کوچک و زیبا بود که ماهی ها، قورباغه ها، و خرچنگ های زیادی در آن زندگی میکردند.
دو ماهی به اسم های “بادی” و “بودی” هم در این برکه زندگی میکردند که از همه ی ماهی ها بزرگتر و زیباتر بودند. و به همین دلیل…
روزی روزگاری مرغ دریایی پیری در کنار دریاچه ای زندگی می کرد
مرغ قصه ما انقدری پیر شده بود که دیگه نمی تونست مثل قدیم ماهی ها را شکار کنه
بخاطر همین هر روز داشت کمتر از روز قبل شکار می کرد و داشت از گرسنگی می مرد
اما فکری به…
یک روز بچه فیل قصه ما، در جنگل به راه افتاد تا برای خودش دوستی پیدا کند.
اول از همه خانم میمون را روی درخت دید
ازش پرسید: “با من دوست میشی؟”
میمون جواب داد: “من دنبال دوستی هستم که مثل من بتونه روی شاخه ها تاب بازی کنه، تو…
در روستای قشنگی دختری به نام نرگس با خانواده اش زندگی می کرد.
یک روز پدر نرگس کوچولو،یک بره کوچولو برای او آورد. بره کوچولو پشم های سفید قشنگی داشت به همین خاطر نرگس کوچولو اسم بره اش را برفی گذاشت. چند روز بعد پدر پشم های برفی را چید و نرگس با دیدن بره اش شروع به گریه کرد.
داستان”بره سفید” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
در روستای قشنگی دختری به نام نرگس با خانواده اش زندگی می کرد.
یک روز پدر نرگس کوچولو،یک بره کوچولو برای او آورد. بره کوچولو پشم های سفید قشنگی داشت به همین خاطر نرگس کوچولو اسم بره اش را برفی گذاشت. چند روز بعد پدر پشم…
کبوتری بود که چهار جوجه داشت سه تا جوجه با طوق قهوه ای و و یک جوجه عجیب و غریب.
سه جوجه طوق قهوه ایی داشتند و جوجه آخر گردنش سفید و بدون طوق بود. همه جوجه ها برای گردش و تفریح و بازی می رفتند و فقط جوجه آخری توی لانه می ماند.
داستان”اشتباه جوجه کبوتر” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
کبوتری بود که چهار جوجه داشت سه تا جوجه با طوق قهوه ای و و یک جوجه عجیب و غریب.
سه جوجه طوق قهوه ایی داشتند و جوجه آخر گردنش سفید و بدون طوق بود. همه جوجه ها برای گردش و تفریح و بازی می رفتند و فقط جوجه آخری توی لانه می…
دختر زیبایی به نام شهرزاد از وقتی به دنیا اومد نمی تونست درست راه برود
در هنگام به دنیا اومدنش عضله پاش صدمه دیده بود و دکتر ها هم دیر فهمیده بودند
بخاطر همین شهرزاد خانم خیلی سریع نمی تونست راه بره
سریع بدوئه، در ورزش های…
توی یه باغ بزرگ گل های رنگارنگی با هم زندگی می کردند، هر روز صبح خورشید خانم روی سر گل ها دست می کشید و اونها رو بیدار می کرد.
تا اینکه یک روز علفی توی باغ در آمد و گل ها با دیدن علف خیلی ناراحت شدند و می خواستند که باغبان بوته علف را از باغ گل بکند. تنها گلی که اعتراض نکرد گل نیلوفر بود. باغبان که به باغ آمد نیلوفر برگ هایش راروی علف انداخت و باغبان متوجه علف نشد.
داستان”مهربونی چقدر خوبه” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
توی یه باغ بزرگ گل های رنگارنگی با هم زندگی می کردند، هر روز صبح خورشید خانم روی سر گل ها دست می کشید و اونها رو بیدار می کرد.
تا اینکه یک روز علفی توی باغ در آمد و گل ها با دیدن علف خیلی ناراحت شدند و می خواستند که…
توی یک مزرعه سر سبز و قشنگ خانم مرغه دنبال یک آشیونه می گشت.
سحر و سپهر که با پدرشون توی انبار رفته بودند، خانم مرغه را دیدند که روی چند تخم نشسته بود. سپهر و سحر از آن روز به بعد هر روز چند بار برای دیدن خانم مرغه می رفتند. اماخانم مرغه برای خوردن آب و دونه بلند نمی شد.
داستان”مرغ مزرعه مادر بهتریه” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
توی یک مزرعه سر سبز و قشنگ خانم مرغه دنبال یک آشیونه می گشت.
سحر و سپهر که با پدرشون توی انبار رفته بودند، خانم مرغه را دیدند که روی چند تخم نشسته بود. سپهر و سحر از آن روز به بعد هر روز چند بار برای دیدن خانم مرغه می…
تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.
نسخه
الکترونیک
کتاب صوتی قصه های قرآن ۱
به همراه
هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا
دانلود کنید
نسخه نمونه کتاب صوتی قصه های قرآن ۱ را رایگان بشنوید
از مباحث بسیار جالب و دقیق و پندآموز قرآن، بحث قصّهها یا داستانهای آن است. در میان سورهها و آیات متفاوت قرآن، داستانهایی با موضوعات مختلف وجود دارد. این داستانها حدود یکچهارم آیات قرآن را تشکیل میدهند.
بسیاری از ما به محض شنیدن کلمۀ داستان یا قصّه به یاد شنیدن داستان در دوران کودکی و یا قصه خواندن برای خواباندن و سرگرم کردن بچّهها و یا پرکردن اوقات فراغت میافتیم در حالی که همه واقعیت داستان این نیست و باید به نکات عمیق اخلاقی، تربیتی و جامعهشناختی داستانها توجه کرد. بر همین اساس میتوان به داستان به ویژه داستانهایی که منبع روایت آن قران کریم است توجه نشان داد.
داستانهای قرآن بیشک از منظر محتوی و دلیل روایت با داستانهای بشری قابل مقایسه نیست چرا که قرآن از طرف خداوند دانایی نازل شده است که تمامی حرفها، مثالها و داستانهایش حاوی نکتههای ظریفی است که نشاندهنده وزن و اهمیت تدبر درآن کلام است.
میتوان اذعان داشت که هدف از خلق قصّه در قرآن به اهداف نزول آن باز میگردد. قرآن کتابی است که برای هدایت عامّه مردم نازل شده، پس برای سخن گفتن با مردم ناچار باید زبانی را انتخاب کند که برای همگان قابل فهم باشد و از همینرو به قصهپردازی به عنوان یک شیوه روایی جدی وارد شده است.
کتاب قصههای قرآن از مجموعه قصههای خوب برای بچههای خوب توسط مهدی آذریزدی، پدر داستاننویسی کودکان و نوجوان، با هدف بازگویی ساده و روان قصههای قرآن و برخی از مفاهیم موجود در آن برای این مخاطبان تالیف شده است. موسسه نوین کتاب گویا نیز با هدف بارور کردن ظرفیتهای شنیداری این کتاب آن را به صورت صوتی و با صدای مصطفی رحماندوست منتشر کرده است.
رحماندوست که از قصهنویسان و قصهگویان چیرهدست ایران به شمار میرود، در این مجموعه و در قالب دو لوح فشرده، ۱۸ داستان از بازنویسیهای داستانی مهدی آذریزدی از قصههای قرآن را بازخوانی کرده است.
استفاده از تکنیکهای شنیداری در قصهگویی، فضاسازی شاد و در عین حال برانگیزاننده حس کنجکاوی و نیز آمیختن صدای قصهگو با نوای موسیقی اصیل ایرانی که در این مجموعه از البوم موسیقایی گفتوگوی نی و عود اثر استاد کسایی انتخاب شده است، به جذابیت بیش از پیش این اثر افزوده است.
از سوی دیگر جذابیت ذاتی این قصهها به دلیل فضای روایی پرهیجان و شکل روایت آن باعث شده که این مجموعه علاوه بر مخاطبان نوجوان، افراد بزرگسال را نیز به خود جذب کند. ورود این مجموعه به سایر کشورها و ترجمه آن که با اقبال قابل توجهی روبرو شده به فرازمانی بودن روایتهای موجود در آن صحه گذاشته و تائیدی است بر سلامت محتوای بازخوانیشده.
اکهارت تول
دیوید آلن
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
دارن هاردی
سعدی
فردریک بکمن
الیف شافاک
سعدی
خواجه حافظ شیرازی
میچ آلبوم
ساموئل کلاسون
ویولت رازقپناه
لیل لوندز
بیهقی
ریچارد باخ
علی میرمیرانی
کیارش ساعتچی
موسسه پژوهشی کودکان دنیا
دن نوریس
جی الیوت
آرتور شوپنهاور
کیانوش کاکاوند
سید مهدی شجاعی
عارفانههای خواجه عبدالله انصاری
سون تزو
مهدی آذر یزدی
مهدی آذر یزدی
مهدی آذر یزدی
مهدی آذر یزدی
مهدی آذر یزدی
مهدی آذر یزدی
مهدی آذر یزدی
مهدی آذر یزدی
مهدی آذر یزدی
نام کتاب، نویسنده، مترجم، ناشر یا هر واژه مورد نظرتان را
بنویسید
iOS
اندروید
ویندوز
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
https://fidibo.com/book/68619
کتاب مورد نظرتان را درخواست کنید تا در صورت امکان آن را به فروشگاه اضافه کنیم.
رادیو قصه کودکانه
خاله سمینا
برای خرید کلیک کنید!
در این مجموعه زیبا، با الهام از قرآن مجید و آیات و روایات برای کودکان قصههای زیبا و آموزندهای تهیه شده است.
گوش کنید: قصه شب (رادیو قصه) اسم قصه: پیرمرد و گردنبند (۲){ع} نویسنده روایت: حسین فتحی به مناسبت شهادت بانو فاطمه {ع} قصه گو: سمینا ❤️ آدرس تلگرامی ما: ? @childrenradio شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید. عمار از گیرمرد پرسید: این گردنبند را به چند […]
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
گوش کنید: قصه شب (رادیو قصه) اسم قصه: پیرمرد و گردنبند (۱){ع} نویسنده روایت: حسین فتحی به مناسبت شهادت بانو فاطمه {ع} قصه گو: سمینا ❤️ آدرس تلگرامی ما: ? @childrenradio شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه صوتی کودکانه با صدای خاله سمینا دنبال کنید. بعد از ظهر بود، پیامبر و چند نفر از […]
گوش کنید: قصه شب (رادیو قصه) اسم قصه: اناری شیرین برای فاطمه ? به روایت: حسین فتحی ? قصه گو: سمینا ❤️ گروه سنی: الف، ب آدرس تلگرامی ما: ? @childrenradio. شما می توانید ما را از طریق رادیو قصه برای شنیدن قصه شب و قصه کودکانه صوتی با صدای خاله سمینا دنبال کنید. چند روزی بود که فاطمه مریض بود، تب داشت، بدنش […]
گوش کنید اسم داستان :داستان امام رضا و گنجشک + قصه صوتی صحبت گنجشک با امام رضا (ع) قصه گو: سمینا موضوع: حجت خدا گروه سنی: الف . ب. ج کوچولوهای نازم امیدوارم از گوش دادن به قصه های امام رضا (ع) کلی چیزای خوب یاد بگیرید. دذر این داستان ماجرای داستان صحبت کردن […]
گوش کنید اسم قصه : روایتی زیبا از پیامبر (ص) قصه گو :سمینا موضوع: کودکی امام حسن و امام حسین (ع)? گروه سنی:الف.ب.ج خواب های طلایی ببینید عزیزای من? ادرس تلگرامی ما ? @childrenradio
رادیو قصه کودکانه
خاله سمینا
برای خرید کلیک کنید!
مجموعه بی نظیری از بهترین قصه کودکانه، قصه کودکانه صوتی، قصه صوتی کودکانه و قصه شب برای کودکان به صورت صوتی که برای سنین ۲ تا ۱۲ سال مناسب هستند را در این صفحه میتوانید گوش دهید. در اینجا قصه های کودکانه صوتی بدون تقسیم بندی مشخصی قرار گرفته اند. برای مشاهده قصه ها با گروه سنی مشخص به بخش های مربوطه آن مراجعه کنید. ما در این سایت شما را به شنیدن بیش از ۱۰۰ داستان کودکانه صوتی، قصه شب صوتی و قصه صوتی برای کودکان دعوت میکنیم. هم چنین در انتهای صفحه مجموعهای از داستانهای صوتی سریال (پنی قشقرق، یه قل دوقل و …) قرار گرفته است.
تمام صداهایی که جایی، قصهای را برایمان گفتند در گوشمان طنین انداز است. از صدای مادربزرگ، شخصیتهای شهرقصه، نقالیخوانیهای شاهنامه در کافهها و دهها صدای دیگر که خاطرات شخصی ما را میسازند. برای همین است که میگوییم: قصهها برای بچهها قصه نمیمانند. قصه کودکانه با بچهها بزرگ میشوند. قصهها درون بچهها حک میشوند، خاطره میمانند. قصه کودکانه صوتی به این دلیل که فضای خیالپردازی را برای کودکان ایجاد میکند و در واقع به او در یک خط داستانی مشخص، امکان خیالپردازی و تصویرگری ذهنی را میدهد، بر پرورش کودکان بسیار تاثیر گذار است. قصههای کودکانه صوتی همانطور که در مقالات قبلی نیز اشاره شد، پرورش قدرت تخیل و تحلیل، پرورش صحیح احساسات کودک در جریان داستان و رشد منطق کودک در کشمکشهای داستانی، ایجاد روحیه چالشگری در کودک و موارد بسیار زیاد دیگری که در مقالات مختلف به آن اشاره شده است، از تاثیرات داستانهای کودکانه، به خصوص قصه کودکانه صوتی است. در سیستم مدرن آموزشی جهان، تمرکز زیادی بر روی پرورش کودکان از طریق قصههای کودکانه صوتی شده است که این مهم، علی رغم اینکه ایران از پیشگامان این مساله در دوران جدید نیز بوده است، آنگونه که باید مورد حمایت قرار نگرفته است. رادیو قصه با هدف ارتقا سطح تربیتی کودکان در قالب قصه کودکانه صوتی ایرانی و سایر کشورها، سعی در نزدیک شدن به کودکانهی کودکان و نشا روح اخلاقی، انسانی و ایجاد روحیه تلاش فردی برای حفظ کرامت انسانی در کره خاکی دارد.
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
گروه رادیو قصه با ارائه قصه شب و قصه روز، سعی در بهتر شدن محصولات دارد و لحظه به لحظه برای نزدیکتر شدن به اهداف ذکر شده تلاش خواهد کرد. در این مسیر همراه این گروه باشید. داستانهای زیر از مجموعه کتابهای انتشارات قدیانی است. برای خرید مجموعه کتابهای نارنجی نوشته فریبا کلهر میتوانید از فروشگاه آنلاین آن اقدام به خرید نمایید. ما به شما پیشنهاد میکنیم حتما کتابها را تهیه کنید و آنها را در اختیار کودکان خود قرار دهید.
در حال حاضر گروه هایی هستند که به صورت متمرکز بر روی مسایل مرتبط با کودک تمرکز کرده اند اما جای خالی تربیت کودک از طریق قصه کودکانه صوتی به جد مشخص است. در داستانهایی که در ادامه گوش خواهید کرد، بااستفاده از روشهای جدید روانشناسی کودک با کمک قصه کودکانه صوتی توسط خاله سمینای عزیز، سعی در پرورش استعدادهای کودکان شما داریم. فراموش نکنید: قصهها برای بچهها قصه نمی مانند. قصهها با بچهها بزرگ میشوند. قصهها درون بچهها حک میشوند، خاطره میمانند.
برای دانلود قانونی کتاب صوتی حضرت سلیمان (ع) و مورچه باهوش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
برای دانلود قانونی کتاب صوتی حضرت سلیمان (ع) و مورچه باهوش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
کتاب صوتی حضرت سلیمان (ع) و مورچه باهوش نوشتهی اکبر احمدی، داستانی زیبا و آموزنده برگرفته از داستانهای قرآن کریم است که به صورت ساده و دلنشین روایت میشود.
قرآن زیباترین و دلنشینترین کلام هستی داستانهای زیبایی دارد که پر از درسهای جالب و آموزنده است. در این داستان میشنوید که چطور حضرت سلیمان (ع) با گروهی از مورچهها روبرو میشود و با یکی از آنها صحبت میکند و میشنوید که چطور یک مورچه ضعیف و ناتوان به سوالات پیامبر خدا به زیبایی جواب میدهد و او را به تعجب وا میدارد.
در بخشی از کتاب صوتی حضرت سلیمان (ع) و مورچه باهوش میشنویم:
داستان های قرانی کوتاه برای کودکان صوتی
رئیس مورچهها که زرنگ و باهوش بود با خودش فکری کرد و بعد نگاهی به بقیه مورچهها انداخت و با صدای بلندی فریاد کشید:
“آهای مورچهها! زود باشید به داخل خانههایتان فرار کنید تا یک وقت سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را زیر پا له نکنند.”
مورچهها هم که از کار کردن خسته شده بودند، هیچ چون و چرایی نکردند، کار خودشان را رها کردند و از روی ترس با عجله به سمت خانههایشان فرار کردند. رئیس مورچهها هم برای اینکه بتواند اطراف را بهتر ببیند از ساقه بوته پشت سرش بالا رفت و روی یکی از برگهایش ایستاد تا وقتی سپاهیان رفتند مورچهها را دوباره صدا بزند و سر کارشان برگرداند.
بله بچهها، آنها سپاهیان حضرت سلیمان (ع) بودند که در نزدیکی شهر مکه زندگی میکردند. سلیمان (ع) روی یک شتر بلند قد در داخل کجاوه نشسته بود و با شکوه و عظمت پیشاپیش سپاه حرکت میکرد. او هم پیامبر بود و هم پادشاهی نیرومند و ثروتمند و خداوند بزرگ به او قدرت داده بود تا بتواند با حیوانات حرف بزند. سپاهیان سلیمان (ع) شامل انسانها، جنها، و پرندگان بودند و علاوه بر این باد هم گوش به فرمان او بود و اگر میخواست با کسی صحبت کند، که از او دور بود، باد صداها را برای او میبرد و میآورد. سلیمان (ع) پرندهای به نام شانه به سر یا هدهد هم داشت که پیامرسان بود و در اطراف پرواز میکرد و خبرهای خوب و بد را برای او میآورد.
برای دانلود کتاب صوتی حضرت سلیمان (ع) و مورچه باهوش و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله، و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
0