داستان قرانی در مورد اخلاص

دوره مقدماتی php
داستان قرانی در مورد اخلاص
داستان قرانی در مورد اخلاص




صاحبخانه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا اون خونه رو پیدا کردیم. دیوارهاش کثیف بود اما هزینه نقاش نداشتم. تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم. باجناق عارف مسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه. چند روز بعد از تموم شدن نقاشی، صاحبخونه جدید گفت که مشکلی براش پیش اومده و خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم.

چاره ای نبود وقتی با باجناق برمیگشتیم احساس میکردم دستم بد جوری از پاهام درازتره و گوشهام از هر دوش درازتر. حسابی کلافه بودم و شاکی. از خودم، از صاحبخونه از خدا و… باجناق با یه آرامشی گفت “خوب شد به خاطر خدا نقاشی کردم” و دیگه هیچ نگفت.

داستان قرانی در مورد اخلاص

دوره مقدماتی php

همین بود راز آرامش باجناق. فهمیدم چرا ناراحت نیست، چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنه.

کار اگر برای خدا باشه آدم هیچ وقت ضرر نمیکنه. چه به نتیجه برسه و چه نرسه .( هر چند ما مکلفیم بهترین برنامه ریزی رو کنیم برای رسیدن به  بهترین نتیجه)

حتی نقاشی خونه هم میشه با نیت الهی باشه

خداوند به قهرمان توحید، حضرت ابراهیم، اینطور یاد داد:

« بگو به درستی که نماز و عبادت و زندگی و مرگ من برای پروردگار جهانیان است.»

سوره انعام آیه 162

راستی غصه نخوریا! اون سال من بدون سرپناه نموندم .

 

برای هر چه ملموس تر شدن اهمیت اخلاص در نیات در اینجا یک حکایت دیگر نقل خواهیم کرد باشد که تذکری باشد برای همه ما …

مردی نمى توانست اخلاص خود را حفظ کند، روزى چاره اندیشى کرد و با خود گفت: در گوشه شهر، مسجدى متروک هست که کسى به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمى کند، خوب است شبانه به آن مسجد بروم، تا کسى مرا ندیده خالصانه خدا را عبادت کنم .


در نیمه هاى شب مخفیانه به آن مسجد رفت، آن شب باران مى آمد و رعد و برق و بارش، شدت داشت.


او در آن مسجد مشغول عبادت شد، در وسط هاى عبادت، ناگهان صدایى شنید، با خود گفت: حتما شخصى وارد مسجد شد، خوشحال شد «که آن شخص فردا مى رود و به مردم مى گوید این آدم چقدر انسان خداشناس و وارسته اى است که در نیمه هاى شب به مسجد متروکه آمده و مشغول نماز و عبادت است» او بر کیفیت و کمیت عبادتش افزود و همچنان با کمال خوشحالى تا صبح به عبادت ادامه داد، وقتى که هوا روشن شد، و به آن کسى که وارد مسجد شده بود، زیر چشمى نگاه کرد، دید آدم نیست بلکه سگ سیاهى است که بر اثر رعد و برق و بارندگى شدید، نتوانسته در بیرون بماند و به مسجد پناه آورده است .

پیش خود شرمنده شد که ساعت ها براى سگ، عبادت مى کرده است …. «1»

 

1: بالاترین نعمت اخلاص است: نعمت های خداوند ابزارهای زندگی در این دنیا هستند و هر چه نعمت های خداوند بیشتر بر انسان نازل شود انسان زندگی بهتری خواهد داشت ولی تا به حال فکر کرده ایم بهترین نعمت خداوند چه نعمتی است؟ امام صادق علیه السلام در پاسخ به این سوال می فرماید:

هیچ نعمتى بالاتر از این نیست که در دل بنده چیزى جز خدا نباشد«2»


خداوند در یک حدیث قدسی می فرماید:


اخلاص، سرّی از اسرار من است که در دل بندگان محبوب خویش به امانت نهاده ام«3»

2: کمش هم زیاد است: وقتی یک محصولی کم باشد کسی به آن دل نمی بندد، آن را به شمار نمی آورد، از داشتن آن خوشحال نیست، ولی اخلاص محصولی است که یک ذره آن بهتر است یک دنیا عمل غیر خالص می باشد همان گونه که خداوند به حضرت موسی این گونه می فرماید:

«اى موسى! آن چه براى خشنودى من باشد بسیار است اگر چه اندک باشد، و آن چه با آن جز من خواسته شود، فراوانش اندک باشد» «4»

رسول گرامی اسلام می فرماید: «دل خویش را خالص نما تا اندک کوشش تو را بسنده باشد.«5»

          

پی نوشت ها:

1: داستان ها و حکایات مسجد

2: قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام :مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى عَبْدٍ أَجَلَّ مِنْ أَنْ لَا یکونَ فِی قَلْبِهِ مَعَ اللَّهِ غَیرُهُ«مستدرک‏الوسائل، ج1، ص101»

3: قال رسول الله صل الله علیه و آله: مخبرا عن جبرئیل عن الله عز و جل أنه قال: الإخلاص سر من أسراری استودعته قلب من أحببت من عبادی«بحارالأنوار، ج67، ص249»

4: یا مُوسَى! مَا أُرِیدَ بِهِ وَجْهِی فَکثِیرٌ قَلِیلُهُ وَ مَا أُرِیدَ بِهِ غَیرِی فَقَلِیلٌ کثِیرُهُ«الکافى، ج8، ص45»

5: عن النبی صل الله علیه و آله:أخلص قلبک یکفک القلیل من العمل«بحارالأنوار، ج70، ص175» 

 فرآوری: محمدی                

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


داستان قرانی در مورد اخلاص


منابع:

وبلاگ پاتوق بچه شیعه ها

وبلاگ توسل


 

نیت خالص، توبه از گناه و وصیت کردن

آشنایی با مراتب والای اخلاص ! 

اخلاص به پیشانی نیست!

 

مطالب قرآنی


شنبه 24 اردیبهشت 1390 08:55 ب.ظ

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: سه نفر از بنى اسرائیل با یكدیگر هم سفر شدند و به مقصدى روان شدند. در بین راه بارى ظاهر شد و باریدن آغاز نمود، خود را پناهنده به غارى نمودند.ناگهان سنگى درب غار را گرفت و روز را بر آنان چون شب ، ظلمانى ساخت . راهى جز آنكه به سوى خدا روند نداشتند. یكى از آنان گفت خوب است كردار خالص و پاك خود را وسیله قرار دهیم ، باشد كه نجات یابیم ، و هر سه نفر این طرح را قبول كردند.یكى از آنان گفت : پروردگارا تو خود مى دانى كه من دختر عمویى داشتم كه در كمال زیبائى بود، شیفته و شیداى او بودم ، تا آنكه در موضعى تنها او را یافتم ، به او در آویختم و خواستم كام دل برگیرم كه آن دختر عمو سخن آغاز كرد و گفت : اى پسر عمو از خدا بترس و پرده عفت مرا مدر. من به این سخن پاى بر هواى نفس گذاردم و از آن كار دست كشیدم ، خدایا اگر این كار از روى اخلاص نموده ام و جز رضاى تو منظورى نداشتم ،این جمع را از غم و هلاكت نجات ده ناگاه دیدند آن سنگ مقدارى دور شد و فضاى غار كمى روشن گردید.دومى گفت : خدایا تو مى دانى كه من پدر و مادرى سالخورده داشتم ، كه از پیرى قامتشان خمیده بود، و در همه حال به خدمت آنان مشغول بودم شبى نزدشان آمدم كه خوراك نزد آنان بگذارم و برگردم ، دیدم آنان در خوابند، آن شب تا صبح خوراك بر دست گرفته نزد آنان بودم و آنان را از خواب بیدار نكردم كه آزرده شوند.پروردگارا اگر این كار محض رضاى تو انجام دادم ، در بسته به روى ما بگشا و ما را رهائى ده ؛ در این هنگام مقدارى دیگر سنگ به كنار رفت سومى عرض ‍ كرد: اى داناى هر نهان و آشكارا، تو خود مى دانى كه من كارگرى داشتم ؛ چون مدتش تمام شد مزد وى را دادم ، و او راضى نشد و و بیش از آن اندازه طلب مزد مى كرد، و از نزدم برفت .من آن وجه را گوسفندى خریدارى كرم و جداگانه محافظت مى نمودم كه در اندك زمان بسیار شد. بعد از مدتى آن مرد آمد و مزد خود را طلب نمود. من اشاره به گوسفندان كردم . آن گمان كرد كه او را مسخره مى كنم ؛ بعد همه گوسفندان را گرفت و رفت .(29)پروردگارا اگر این كار را براى رضاى تو انجام داده ام و از روى اخلاص بوده ، ما را از این گرفتارى نجات بده . در این وقت تمام سنگ به كنارى رفت و هر سه با دلى مملو از شادى از غار خارج شدند و به سفر خویش ادامه دادند.

عمرو بن عبدود شجاعى بود كه با هزار سوار و مرد جنگى برابرى مى كرد. در جنگ احزاب مبارز طلبید، هیچ كس از مسلمین جراءت مبارزه با او را نداشت . تا اینكه حضرت على علیه السلام خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و اجازه مبارزه با او را پیشنهاد كرد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: این عمرو بن عبدود است .حضرت عرض كرد: من هم على بن ابیطالبم . و به طرف میدان حركت كرد و مقابل عمرو ایستاد .بعد از مبارزه حساس ، عاقبت على علیه السلام عمرو را بر زمین انداخت و بر روى سینه او نشست صداى فریاد مسلمین بلند شد و پیوسته به پیامبر صلى الله علیه و آله مى گفتند: یا رسول الله صلى الله علیه و آله بفرمایید على علیه السلام در كشتن عمرو تعجیل نماید.پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرمود: او را به خود واگذارید، او در كارش ‍ داناتر از دیگران است . هنگامى كه سر عمرو را حضرت جدا نمود، خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آورد. فرمود: یا على علیه السلام چه شد كه در جدا كردن سر عمر توقف نمودى ؟عرض كرد: یا رسول الله صلى الله علیه و آله موقعى كه او را بر زمین انداختم مرا ناسزا گفت : من غضبناك شدم ، ترسیدم اگر در حال خشم او را بكشم ، این عمل از من به واسطه تسلى خاطر و تشفى نفس صادر شود، ایستادم تا خشمم فرو نشست آنگاه از براى رضاى خدا و در راه فرمانبردارى او سرش را از تن جدا كردم .آرى براى این اخلاص و مبارزه با ارزش ، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:(شمشیر على در روز جنگ خندق با ارزش تر از عبادت جن و انس ‍ است .)

در بنى اسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابلیس به صورت پیر مردى در راه وى آمد و گفت : كجا مى روى ؟عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم ، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.ابلیس گفت : دست بدار تا سخنى باز گویم . گفت : بگو، گفت : خداى را رسولانى است اگر قطع این درخت لازم بود خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت : ناچار باید این كار انجام دهم .ابلیس گفت : نگذارم و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس ‍ گفت : مرا رها كن تا سخن دیگرى برایت گویم ، و آن این است كه تو مردى مستمند هستى اگر ترا مالى باشد كه بكارگیرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است .دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم .عابد گفت : راست مى گویى ، یك دینار صدقه مى دهم و یك دینار بكار برم بهتر از این است كه قطع درخت كنم ؛ مرا به این كار امر نكرده اند و من پیامبر صلى الله علیه و آله نیستم كه غم بیهوده خورم ؛ و دست از شیطان برداشت .دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مى نمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند.شیطان در راهش آمد و گفت : به كجا مى روى ؟ گفت : مى روم قطع درخت كنم ، گفت : هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت : بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا كنم .گفت : مرا رها كن تا بروم ؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم ؟ابلیس گفت : تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو كرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى ، و من بر تو مسلط شدم .

داستان قرانی در مورد اخلاص

(سعید بن مسیب ) گوید: سالى قحطى شد و مردم به طلب باران شدند.من نظر افكندم و دیدم غلامى سیاه بالاى تپه اى بر آمد و از مردم جدا شد به دنبالش رفتم و دیدم لبهاى خود را حركت مى دهد، و هنوز دعاى او تمام نشده بود كه ابرى از آسمان ظاهر شد.غلام سیاه چون نظرش بر آن ابر افتاد، حمد خدا را كرد و از آنجا حركت نمود و باران ما را فرو گرفت به حدى كه گمان كردیم ما را از بین خواهد برد.(من به دنبال آن غلام شدم ، دیدم خانه امام سجاد علیه السلام رفت . خدمت امام رسیدم و عرض كردم : در خانه شما غلام سیاهى است ، منت بگذارید اى مولاى من و به من بفروشید.)فرمود: اى سعید چرا به تو نبخشم ؛ پس امر فرمود: بزرگ غلامان خود را كه هر غلامى كه در خانه است به من عرضه كند پس ایشان را جمع كرد، ولى آن غلام را در بین ایشان ندیدم .گفتم : آن را كه من مى خواهم در بین ایشان نیست فرمود: دیگر باقى نمانده مگر فلان غلام ، پس امر فرمود: او را حاضر نمودند. چون حاضر شد دیدم او همان مقصود من است گفتم : مطلوب من همین است .امام فرمود: اى غلام ، سعید مالك توست همراهش برو. غلام رو به من كرد و گفت : چه چیزى ترا سبب شد، كه مرا از مولایم جدا ساختى ؟گفتم : به سبب آن چیزى كه از استجابت دعاى باران تو دیدم . غلام این را شنید دست ابتهال به درگاه حق بلند كرد و رو به آسمان نمود و گفت :اى پروردگار من ، رازى بود مابین تو و من ، الان كه آن را فاش كردى پس مرا بمیران و به سوى خود ببر.پس امام علیه السلام و آن كسانى كه حضار بودند از حال غلام گریستند و من با حال گریان بیرون آمدم چون به منزل خویش رفتم رسول اما آمد و گفت اگر مى خواهى به جنازه صاحبت حاضر شوى بیا..!!با آن پیام آور برگشتم و دیدم آن غلام وفات كرد.

حضرت موسى علیه السلام عرض كرد: خداوندا مى خواهم آن مخلوق را كه خود را خالص براى یاد تو كرده باشد و در طاعتت بى آلایش باشد را ببینم .خطاب رسید: اى موسى علیه السلام برو در كنار فلان دریا تا به تو نشان بدهم آنكه را مى خواهى . حضرت رفت تا رسید به كنار دریا: دید درختى در كنار دریاست و مرغى بر شاخه اى از آن درخت كه كج شده به طرف دریا نشسته است و مشغول به ذكر خداست . موسى از حال آن مرغ سؤ ال كرد. در جواب گفت : از وقتى كه خدا مرا خلق كرده ، است در این شاخه درخت مشغول عبادت و ذكر او هستم و از هر ذكر من هزار ذكر منشعب مى شود.غذاى من لذت ذكر خداست . موسى سؤ ال نمود: آیا از آنچه در دنیا یافت مى شود آرزو دارى ؟ عرض كرد: آرى ، آرزویم این است كه یك قطره از آب این دریا را بیاشامم . حضرت موسى تعجب كرد و گفت : اى مرغ میان منقار تو و آب این دریا چندان فاصله اى نیست ، چرا منقار را به آب نمى رسانى ؟ عرض كرد:مى ترسم لذت آن آب مرا از لذت یاد خدایم باز دارد. پس موسى از روى تعجب دو دست خود را بر سر زد.

این قالب توسط وبسایت زیبا ساز وب طراحی و به صورت رایگان عرضه شده است حذف لوگوی زیبا ساز وب غیرمجاز و مشمول پیگرد قانونی است

امام على عليه‌‏السلام: تو را سفارش می‌كنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران (دينى)؛ چرا كه سرور اولين و آخرين، تو را چنين ادب آموخته و فرموده است:

«گذشت كن از كسى كه به تو ظلم كرده، رابطه برقرار كن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده و عطا كن به كسى كه از تو دريغ نموده است». اعلام الدين، ص 96

1. انجام کار خیر و عبادت برای رسیدن به سود.

2. بازگو کردن کار خیر و عبادت به نیت تحصین شدن و سرشناس شدن.

داستان قرانی در مورد اخلاص

1.  شناخت خدا و خواسته های خدا

2.  تفکر بر روی نیت درونی ، هنگام انجام عمل صالح

3.  خلوت کردن با خداوند

4.  روزه های مستحبی

 

یدالله فوق ایدیهم

 

 

 

 

نقشه سایت

مدرسه علمیه فاطمیه سلام الله علیها شهر کرد

آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت…

داستان قرانی در مورد اخلاص

چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید.

زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت…!

عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد.

چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم !

مادر گفت : عزیزان من ! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم .

عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید.

گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى ، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است . او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.

عبد الجبار با خود گفت : اگر حج مى خواهى ، این جاست . بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد…

هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت . مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.

چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت گفت : اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات ، ده هزار دینار به من وام داده اى ، تو را مى جویم . اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان !

عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.

در این هنگام آوازى شنید که : اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى ، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم ، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد …

کلیدواژه ها: اخلاص ، حج ، داستان ، داستان کوتاه

موضوعات: فرهنگی و دینی لینک ثابت

سلام علیکم
به نظر من که هیچ ربطی به اخلاص نداشت
بیشتر راجع کمک به نیازمند بود!

زیبا و آموزنده بود ممنون

سلام من اتفاقی به این بخش آمدم .این داستان واقعی اشک من را درآورد.خیلی زیبا بود.سپاس

فرم در حال بارگذاری …

این بخش تنها می تواند توسط جاوا اسکریپت نمایش داده شود.

داستان قرانی در مورد اخلاص

فید نظر برای این مطلب


 


 


داستان هايي از اخلاص مخلصين


سخني از امام خميني درباره ي دنياطلبي


علامه طباطبائي

داستان قرانی در مورد اخلاص


آية الله سيد حسين كوه كمري(17)


شيخ محمدجواد بلاغي


شيخ آقا بزرگ تهراني


محدث قمي


پرهيز از مرجعيت


1. امام خميني


2. شيخ انصاري و سعيد العلماء


3. آيه الله سيدمحمد فشاركي


دوري از امامت جماعت بر اثر تقوا و خداترسي


1. محدث قمي


2. حاج ميرزا علي آقا شيرازي اصفهاني


3. وحيد بهبهاني


4. آقا عبدالحسين فرزند وحيد بهبهاني


5. علامه طباطبائي


6. شهيد قدوسي


پي نوشت ها :

1. منية المريد، ص 133.
2. بحار الانوار، ج70، ص 249.
3. همان، ج70، ص 242.
4. لب اللباب، ص55.
5. المراقبات، ص 141.
6. الاختصاص، ص341 و بحار الانوار، ج13، ص 432.
7. تعليم و تربيت در اسلام، ص 234. ( گردآوري شده ي چند گفتار استاد شهيد مطهري).
8. لب اللباب، ص 76.
9. اشاره است به آيه ي شريفه ي ( فَاجعَل أَفئده من الناس تهوي اليهم) ، ( ابراهيم، آيه 37). كه دعاي حضرت ابراهيم عليه السلام است.
10. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج1، ص 749.
11. يادنامه ي شهيد قدوسي، ص 189-190.
12. سياحت غرب، ص30-31، مقدمه. نيز رك: سياحت شرق، ص 210-213.
13. امام و روحانيت، ص 270-275.
14. جهاد اكبر( همراه ولايت فقيه)، ص 252-256، نقل به تلخيص.
15. ولايت فقيه، ص 175.
16. يادنامه ي علامه طباطبائي، ص 48.
17. شرح زندگي او در ريحانة الادب، ج5، ص105 آمده است.
18. عدل الهي، ص 347، با اندكي تلخيص و تغيير؛ و نيز رك: مكاسب، ج1، ص150، مقدمه، تصحيح كلانتر.
19. مشكوة، شماره ي 1، ص 126.
20. بيدار گران اقاليم قبله، 211-212. براي آگاهي گسترده از خصوصيات زندگي مرحوم بلاغي و خدماتي كه به عالم اسلام كرده است رك: بيدارگران اقاليم قبله، ص 179-213.
21. ميرحامد حسين، ص 145.
22. حاج شيخ عباس قمي مرد تقوا و فضيلت، ص 28-29.
23. همان، ص 48-49.
24. سفينة البحار، ج2، ص 220.
25. هدية الرازي، ص 40-41.
26. بيدارگران اقاليم قبله، ص 126.
27. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني قدس سره، ج1، ص 28، با تلخيص و تغيير.
28. فرازهايي از ابعاد روحي، اخلاقي و عرفاني امام خميني قدس سره، ص 72.
29. علماي معاصرين، ص61، به نقل زندگاني شيخ انصاري، ص75.
30. براي اطلاع از شرح زندگي او به ريحانه الادب( ج3، ص 38) مراجعه كنيد.
31. زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 73-74. نيز رك: الكلام يجر الكلام، ج1، ص127.
32. براي اطلاع از شرح حال او، رك: ريحانة الأدب، ج4، ص341؛ الفوائد الرضوية، ص 594.
33. الفوائد الرضوية، ص 594، به نقل از بيدارگران اقاليم قبله، ص126-127.
34. يادنامه ي شهيد قدوسي، ص203.
35. الفوائد الرضوية، صفحه ي ج، مقدمه، با اندكي تلخيص و تغيير.
36. سيري در نهج البلاغه، ص 12، مقدمه.
37. وحيد بهبهاني، ص121.
38. وحيد بهبهاني، ص 269.
39. مهرتابان، ص 51-52، بخش نخست.
40. يادنامه ي شهيد قدوسي، ص 136.
41. همان، ص 140.


 

منظور از «اخلاص » همان خلوص نیت است، و منظور از خلوص نیت این است که انگیزه تصمیم گیری تنها خدا باشد و بس.

ممکن است کسانی دارای اراده های محکم برای انجام مقاصدی باشند، ولی انگیزه آنها رسیدن به اهداف مادی باشد; اما سالکان راه خدا کسانی هستند که اراده نیرومند آنان آمیخته با خلوص نیت، و برخاسته از انگیزه های الهی است.

در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی، به کمتر چیزی به اندازه اخلاص نیت اهمیت داده شده است. در جای جای قرآن مجید و کلمات معصومین(ع) سخن از اخلاص نیت به میان آمده، و عامل اصلی پیروزی در دنیا و آخرت شمرده شده است; و اصولا از نظر اسلام هر عملی بدون اخلاص نیت بی ارزش است. این از یک سو.

از سوی دیگر، مساله اخلاص از مشکلترین کارها شمرده شده به گونه ای که تنها اولیاء الله و بندگان خاص خدا به اخلاص کامل می رسند، هرچند اخلاص در هر مرحله ای محبوب و مطلوب است.

بهتر است در اینجا نخست به سراغ قرآن مجید برویم و گوشه ای از آیات مربوط به اخلاص را که ویژگیهای خاصی دارد از نظر بگذرانیم:

داستان قرانی در مورد اخلاص

در آیات متعددی از قرآن، سخن از مخلصین (خالصان) یا مخلصین (خالص شدگان!) به میان آمده، و آنها را با تعبیرات گوناگون و پرمعنی توصیف و تمجید می کند، از جمله:

1- در آیه 5 سوره بینه می خوانیم: «و ماامروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلوة و یؤتوا الزکوة و ذلک دین القیمة; به آنها دستوری داده نشده بود جز این که خدا را بپرستند در حالی که دین خود را خالص کنند و از شرک به توحید باز گردند نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند; و این است آیین مستقیم و پایدار!»

با توجه به این که دین مفهوم گسترده ای دارد که عقاید و اعمال و درون و برون را همگی شامل می شود، و با توجه به این که ضمیر در «ما امروا» به همه پیروان مذاهب آسمانی برمی گردد، و با توجه به این که: اخلاص و نماز و زکات در آیه به عنوان تنها دستورهای الهی به همه آنها است، اهمیت این موضوع کاملا روشن می شود، این تعبیر نشان می دهد که همه دستورهای الهی از حقیقت توحید و اخلاص سرچشمه می گیرد.

2- در جای دیگر همه مسلمانها را مخاطب ساخته و می فرماید: «فادعوا الله مخلصین له الدین و لو کره الکافرون; خداوند (یگانه) را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید، هرچند کافران ناخشنود باشند.» (سوره غافر، آیه 14)

3- در جای دیگر، شخص پیامبراسلام صلی الله علیه و آله را مخاطب ساخته و بطور قاطع به او دستور می دهد: «قل انی امرت ان اعبد الله مخلصا له الدین; بگو من مامورم خدا را پرستش کنم، در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم!» (سوره زمر، آیه 11)

از این آیات و آیات متعدد دیگر که همین معنی را می رساند بخوبی استفاده می شود که اخلاص اساس دین و شالوده محکم و رکن رکین آن است.

درباره مخلصان (خالص شدگان) که تفاوت آن را مخلصین (خالصان) شرح خواهیم داد، تعبیراتی از این مهمتر دیده می شود:

1- در آیه 39 و 40 سوره حجر می خوانیم که شیطان بعد از رانده شدن از درگاه خدا، از سر لجاجت و خیره سری عرض می کند: «و لاغوینهم اجمعین – الا عبادک منهم المخلصین; من همه آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان مخلصت را!»

این تعبیر نشان می دهد که موقعیت بندگان مخلص آن چنان تثبیت شده است که حتی شیطان افسونگر و لجوج طمع خود را از آنها بریده است.

2- در آیه 39 و40 سوره صافات، وعده پاداش فوق العاده ای که جز خدا از آن آگاه نیست به آنان داده شده، می فرماید: «و ما تجزون الا ما کنتم تعملون – الا عباد الله المخلصین; شما جز به آنچه انجام می دادید جزا داده نمی شوید، مگر بندگان مخلص خدا (که رابطه ای میان اعمال و جزای آنها نیست، و بر سرخوان نعت الهی بی حساب پاداش می گیرند.)»

3- در آیه 127 و 128 همین سوره (صافات) مقام مخلصین را چنان والا شمرده که از حضور در دادگاه الهی در قیامت معافند (و یکسره به بهشت جاویدان پروردگار روانه می شوند!)

4- در آیه 159 و 160 همین سوره تنها بیان و توصیف مخلصین را شایسته ذات پروردگار شمرده است، که نشان عمق واقعی معرفت آنان است; می فرماید: «سبحان الله عما یصفون – الا عباد الله المخلصین; منزه است خداوند از آنچه آنها توصیف می کنند، مگر (توصیف) بندگان مخلص خدا!»

5- در آیه 24 سوره یوسف، هنگامی که سخن از حمایت الهی در برابر وسوسه های خطرناک همسر عزیز مصر به میان می آورد، می فرماید: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین; اینچنین کردیم، تا بدی و زشتی را از او دور سازیم; چرا که او از بندگان مخلص ما بود.»

در این که میان «مخلص » و «مخلص » («خالصان » و «خالص شدگان ») چه تفاوتی وجود دارد؟ سخنهایی گفته شده است; ولی شاید بهترین تفسیر در این زمینه این باشد که «مخلصان » کسانی هستند که خود در راه خالص سازی خویشتن از هرگونه آلودگی به شرک و انگیزه های غیر الهی، و رذائل اخلاقی گام می نهند، و تا آنجا که در توان دارند پیش می روند; اما «مخلصان » کسانی هستند که امدادهای الهی و عنایات ربانی، آخرین ناخالصیهای وجودشان از میان می برد، و به لطف پروردگار از هر نظر خالص می شوند.

توضیح این که: ناخالصیها در وجود انسان در واقع دو گونه است:

گونه ای از آن طوری است که انسان از آن آگاه می شود، و توان بر طرف ساختن آن را دارد، ودر این راه می کوشدوتلاش می کند وموفق به اخلاص نیت وعقیده و عمل می شود.

اما گونه ای دیگر از آن بقدری مخفی و مرموز است که انسان توانایی بر تشخیص، و در صورت تشخیص، توانایی بر پاکسازی آن ندارد; همان گونه که در روایت معروف نبوی وارده شده: «ان الشرک اخفی من دبیب النمل علی صفاة سوداء فی لیلة ظلماء; شرک (و نفوذ آن در اعمال) مخفی تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک!» (1)

در این گونه موارد هرگاه لطف الهی شامل حال سالکان راه نشود، از این گذرگاه صعب العبور گذر نخواهند کرد، و در ناخالصیها می مانند; اما گویی خداوند جایزه کسانی را که در اخلاص خویش تا آخرین مرحله توان و قدرت می کوشند، این قرار داده که باقی مانده راه را تنها با عنایت او بپویند، و این مخلصان را مخلص کند.

هنگامی که انسان به این مرحله برسد دیگر در برابر وساوس شیاطین و هوای نفس بیمه خواهد شد، و طمع شیطان از او بریده می شود، و شیطان در برابر این افراد رسما اظهار عجز می کند.

اینجاست که از خوان نعمت الهی بی حساب بهره می گیرند، و توصیف آنها درباره صفات جلال و جمال پروردگار، رنگ توحید خالص به خود می گیرد، و طبیعی است که در قیامت نیز بدون حساب وارد بهشت می شوند چرا که حساب خود را در این جهان صاف کرده اند.

این همان است که امیرمؤمنان علی علیه السلام طبق بعضی از خطب نهج البلاغه بدان اشاره کرده، و در توصیف بندگان شایسته پروردگار می فرماید: «قد اخلص لله فاستخلص; یکی از صفات برجسته آنان این است که خویش را برای خدا خالص کرده، و خداوند خلوص او را پذیرفته (و به مرحله نهایی رسانیده است). (2)

به همین دلیل درباره پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی چنین آمده است: «فعند ذلک استخلص الله عزوجل لنبوته و رسالته من الشجرة المشرفة الطیبة … محمدا صلی الله علیه و آله اختصه للنبوة و اصطفاه بالرسالة; در این هنگام خداوند بزرگ محمد صلی الله علیه و آله را برای نبوت و رسالتش از شجره پر ارزش پاک برگزید و خالص گردانید.» (3)

و در حدیث دیگری که از بعضی معصومان: روایت شده می خوانیم: «وجدت ابن آدم بین الله و بین الشیطان فان احبه الله تقدست اسمائه، خلصه و استخلصه و الا خلی بینه و بین عدوه; فرزندم آدم را در میان خدا و شیطان می بینم، اگر خداوند متعال او را (به سبب تلاش و کوشش در راه اخلاص) دوست دارد، خالص و مخلصش می سازد، وگرنه او را در برابر شیطان، رها می سازد.» (4)

کوتاه سخن این که: مساله خلوص و اخلاص در نیت و اعتقاد و اخلاق و عمل، از مهمترین گامها و اساسی ترین پایه های تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله است.

این معنی در روایات اسلامی نیز فوق العاده مورد بحث قرار گرفته است که گوشه هایی از آن را در ذیل از نظر می گذرانیم:

1- در حدیثی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم: «ثلات لایغ-ل علیهن قلب رجل مسلم اخلاص العمل لله عزوجل و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم; سه چیز است که قلب هیچ مسلمانی نباید درباره آن خیانت کند (و همه مسلمین باید آن را رعایت کنند): خالص کردن عمل برای خدا، و خیرخواهی برای پیشوایان اسلام و ملازمت جماعت مسلمین و جدا نشدن از آن.» (5)

2- در حدیث دیگری از آن حضرت می خوانیم که اخلاص از اسرار الهی است: «الاخلاص سر من اسراری استودعه قلب من احببته من عبادی; اخلاص یکی زا اسرار من است و آن را در قلب هر کس از بندگانم را که دوست بدارم به ودیعه می گذارم.» (6)

3- امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «الاخلاص اشرف نهایة; اخلاص باارزشترین مقامی است که انسان به آن می رسد.» (7)

4- و در تعبیر بلند دیگر می فرماید: «الاخلاص اعلی الایمان; اخلاص برترین مقام ایمان است. » (8)

5- و در تعبیر پرمعنای دیگری از همان امام می خوانیم: «فی اخلاص الاعمال تنافس اولوا النهی و الالباب; رقابت عاقلان و اندیشمندان با یکدیگر در اخلاص عمل است.» (9)

6- این مساله تا آنجا اهمیت دارد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله تفاوت مقامات مؤمنان را در تفاوت درجات اخلاص می شمرد و می فرماید: «بالاخلاص تتفاضل مراتب المؤمنین » (10)

7- امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز آخرین مرحله یقین را اخلاص معرفی می کند و می فرماید: «غایة الیقین الاخلاص » (11)

8- اخلاص بقدری اهمیت دارد که مقدار مختصری از عمل که با آن باشد سبب نجات انسان می گردد، چنان که در حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: «اخلص قلبک یکفک القلیل من العمل » (12)

9- اخلاص تا آن حد اهمیت دارد که علی علیه السلام آن را عبادت مقربان درگاه خدا می شمرد، و می گوید: «الاخلاص عبادة المقربین.» (13)

10- این بحث دامنه دار را با حدیث جالب دیگری از علی علیه السلام به پایان می بریم که فرمود: «طوبی لمن اخلص لله العبادة و الدعاء ولم یشغل قلبه بما تری عیناه، و لم ینس ذکر الله بما تسمع اذناه و لم یحزن صدره بما اعطی غیره; خوشا به حال کسی که عبادت و دعایش را برای خدا خالص کند، و قلب خود را به آنچه می بیند مشغول ندارد، و یاد خدا را با آنچه می شنود، به فراموشی نسپرد، درونش به خاطر نعمتهایی که به دیگران داده شده است، غمگین نشود.» (14)

داستان قرانی در مورد اخلاص

مرحوم فیض کاشانی در محجة البیضاء در این زمینه چنین می نویسد: «حقیقت اخلاص آن است که نیت انسان از هرگونه شرک خفی و جلی پاک باشد»، قرآن مجید می فرماید: و ان لکم فی الانعام لعبرة نسقیکم مما فی بطونه من بین فرث و دم لبنا خالصا سائغا للشاربین; در وجود چهارپایان برای شما درسهای عبرتی است، چرا که از درون شکم آنها، از میان غذاهای هضم شده و خون، شیر خالص و گوارا به شما می نوشانیم. (15)

«شیر خالص آن است که نه رگه های خون در آن باشد، و نه اثری از آلودگی درون شکم و نه غیر آن، صاف و پاک و بدون غل و غش باشد; نیت و عمل خالص نیز همان گونه است، باید هیچ انگیزه ای جز انگیزه الهی بر آن حاکم نگردد.» (16)

در روایات اسلامی نیز تعبیرات بسیار لطیفی درباره حقیقت اخلاص و نشانه های مخلصین بیان شده که به بخشی از آن اشاره می کنیم:

1- در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم که فرمود: «ان لکل حق حقیقة و مابلغ عبد حقیقة الاخلاص حتی لا یحب ان یحمد علی شی ء من عمل لله; هر حقیقتی نشانه ای دارد، هیچ بنده ای به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر زمانی که دوست نداشته باشد که او را به خاطر اعمال الهی اش بستانید.» (17)

2- در حدیث دیگری از همان حضرت نقل شده که فرمود: «اما علامة المخلص فاربعة; یسلم قلبه، و تسلم جوارحه، و بذل خیره و کف شره; اما علائم مخلص چهار چیز است: قلبش تسلیم خداست، همچنین اعضایش تسلیم فرمان اوست، خیر خود را در اختیار مردم می گذارد و شر خود را باز می دارد.» (18)

3- در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام می خوانیم: «لایکون العبد عابدا لله حق عبادته حت-ی ینقطع عن الخلق کله الیه، فحینئذ یقول هذا خالص لی فی-تقبله بکرمه; هیچ عبادت کننده ای حق عبادت خدا را به جا نمی آورد، مگر این که از تمام مخلوقات چشم بردارد و متوجه او شود; در این هنگام، خداوند می فرماید: این برای من خالص شده است; پس به کرمش او را می پذیرد.» (19)

4- و بالاخره امام صادق علیه السلام جان سخن را در یک جمله کوتاه خلاصه کرده، و درباره اخلاص می فرماید: «ما انعم الله عزوجل علی عبد اجل من ان لایکون فی قلبه مع الله غیره; خداوند متعال نعمتی بزرگتر از این به بنده ای نداده است که در قلبش با خدا، دیگری نباشد. » (20)

اکنون با توجه به اهمیت فوق العاده اخلاص، و تاثیر عمیق آن در پیمودن راه حق، و وصول به مقامات عالیه قرب الی الله، این سؤال پیش می آید که اخلاص را چگونه می توان به دست آورد؟

بی شک اخلاص نیت همیشه برخاسته از ایمان و یقین و عمق معارف الهیه است; هر قدر یقین انسان به توحید افعالی خدا بیشتر باشد و هیچ مؤثری را در عالم هستی، جز ذات پاک او نشناسد، و همه چیز را از او و از ناحیه او و به فرمان او بداند، و اگر اسباب و عواملی در عالم امکان وجود دارد، آن را نیز سر بر فرمان او ببیند چنین کسی اعمالش توام با خلوص است; زیرا جز خدا مبدا تاثیری نمی بیند که برای او کار کند.

این حقیقت در روایات اسلامی در عبادات کوتاه و پر معنایی منعکس است: امام علی بن ابیطالب علیهما السلام در حدیثی می فرماید: «الاخلاص ثمرة الیقین; اخلاص میوه درخت یقین است.» (21)

و از آنجا که عبادت به مقتضای واعبد ربک حتی یاتیک الیقین یکی از اسباب یقین می باشد، در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است که «الاخلاص ثمرة العبادة; اخلاص میوه درخت عبادت است.» (22)

و نیز از آنجا که علم و معرفت یکی از سر چشمه های یقین است، و یقین چنان که گفتیم سرچشمه اخلاص است، در حدیثی از همان حضرت آمده است که فرمود: «ثمرة العلم اخلاص العمل; میوه علم، اخلاص عمل است.» (23)

و بالاخره در گفتار جامعی از مولی علی علیه السلام به سرچشمه های اخلاص چنین اشاره شده است: «اول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الاخلاص له; سرآغاز دین معرفت خداست، و کمال معرفتش تصدیق ذات اوست، و کمال تصدیق ذاتش، توحید و شهادت بر یگانگی او می باشد; و کمال توحید او اخلاص است. » (24)

بزرگان علم اخلاق در این زمینه اشارات روشن و دقیقی دارند، بعضی معتقدند اخلاص موانع و آفات آشکار و نهان دارد; بعضی بسیار قوی و خطرناک و بعضی ضعیفتر است، و شیطان و هوای نفس برای مشوب ساختن ذهن انسان و گرفتن صفا و اخلاص و آلوده کردن اعمال به ریا نهایت تلاش و کوشش را می کنند.

بعضی از مراحل ریا کاری و آلودگی نیت به قدری روشن است که هر کسی آن را در می یابد; مثل این که شیطان در نمازگزار نفوذ می کند و می گوید نماز را آرام و آهسته و با آداب و خشوع انجام ده، تا حاضران تو را انسانی مؤمن و صالح بدانند و هرگز به غیبت تو آلوده نشوند، این یک فریب آشکار از ناحیه شیطان است!

گاه این وسوسه های شیطانی به شکل مخفی تری صورت می گیرد، و در لباس اطاعت ظاهر می شود; مثلا، می گوید: تو انسان برجسته ای و مردم به تو نگاه می کنند، اگر نماز و اعمالت را زیبا سازی دیگران به تو اقتدا کرده و در ثواب آنها شریک خواهی شد، و انسان بی خبر گاه تسلیم چنین وسوسه ای می شود، و در دره هولناک ریا سقوط می کند.

گاه وسوسه های شیطان از این هم پیچیده تر و پنهان تر است; مثل این که به نماز گزار می گوید انسان مخلص کسی است که در خلوت و جلوت یکسان باشد، کسی که عبادتش در خلوات کمتر از جلوات باشد، ریا کار است، و به این ترتیب او را وادار می کند که در خلوت نماز خود را جالب و جاذب کند تا بتواند در بیرون و در مقابل مردم نیز چنین کند و به اهداف خود برسد این نیز یک نوع ریا کاری خفی است که ممکن است بسیاری از آن غافل شوند و از درک آن عاجز گردند. و همچنین مراحل مخفی تر و پنهان تر. (25)

براستی موانع و آفات اخلاص به قدری زیاد و متنوع و پنهان است که هیچ انسانی جز از طریق پناه بردن به لطف الهی از آن رهایی نمی یابد.

در روایات اسلامی نیز هشدارهای مهمی درباره آفات اخلاص آمده است:

از جمله در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: «کیف یستطیع الاخلاص من یغلبه الهوی; چگونه توانایی بر اخلاص دارد کسی که هوای نفس بر او غالب است؟» (26)

در حقیقت، عمده ترین آفت اخلاص و مهمترین مانع آن در این حدیث شریف بیان شده است. آری! هوای نفس است که سرچشمه اخلاص را تیره و تاریک می سازد.

در حدیث دیگری از همان امام بزرگوار می خوانیم: «قلل الآمال تخلص لک الاعمال; آرزوها را کم کن (و دامنه آرزوهای دور و دراز را جمع نما) تا اعمال تو خالص شود!» (27)

این نکته حائز اهمیت است که گاه انسان در این مورد، گرفتار وسواس می شود که آن خود یکی دیگر از نیرنگهای شیطان است، به او می گوید به نماز جماعت مرو، چرا که در آنجا ممکن است نیتت آلوده شود، فقط در خانه نماز بخوان، یا هنگامی که در میان جمعیت به نماز بر می خیزی مستحبات را ترک کن و نماز را بسیار سریع و دست و پا شکسته بخوان مبادا آلوده ریا گردی. و بسیار دیده ایم افرادی را که به خاطر همین گرفتاری از مستحبات مؤکدی که شرع، به آن دعوت کرده است باز مانده اند.

و شاید به همین دلیل است که قرآن مجید مردم را دعوت به انفاق پنهان و آشکار هر دوکرده است.می فرماید:«الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عندربهم ولاخوف علیهم ولاهم یحزنون;آنها که اموال خود را شب و روز، پنهان و آشکار انفاق می کنند مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند.» (28)

این بحث را با ذکر نکته دیگری پایان می دهیم و آن این که داشتن اخلاص در خلوت و تنهایی. چندان افتخار نیست، مهم آن است که انسان در جلوت و در میان مردم و در مرئی و منظر همگان بتواند اعمال خالصانه انجام دهد.

از آنجا که اخلاص گرانبهاترین گوهری است که در خزانه قلب و روح انسان پیدا می شود، آثار فوق العاده مهمی نیز دارد که در روایات اسلامی با تعبیرات کوتاه و بسیار پر معنی به آن اشاره شده است.

در حدیث معروفی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم: «ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحا الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه; هیچ بنده ای از بندگان خدا چهل روز اخلاص را پیشه خود نمی سازد مگر این که چشمه های حکمت و دانش از قلبش بر زبانش جاری می شود.» (29)

در حدیث دیگری از امام علی بن ابیطالب علیهما السلام می خوانیم: «عند تحقق الاخلاص تستنیر البصائر; به هنگام تحقق اخلاص، چشم بصیرت انسان نورانی می شود.» (30)

در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «فی اخلاص النیات نجاح الامور; در اخلاص نیت پیروزی در کارها است.» (31)

این نکته روشن است که هر قدر نیت خالصتر باشد به باطن کارها اهمیت بیشتری داده می شود تا به ظاهر کار، و به تعبیر دیگر، محکم کاری در حداعلی خواهد بود; به همین دلیل پیروزی در کار تضمین خواهد شد. و بعکس اگر نیت آلوده به ریا باشد به ظاهر بیش از باطن اهمیت داده می شود و کارها و برنامه ها توخالی می گردد و همین امر سبب شکست است.

و نیز به همین دلیل، در حدیث دیگری از همان امام علیه السلام می خوانیم: «لو خلصت النیات لزکت الاعمال; اگر نیات خالص شود اعمال پاکیزه خواهد شد.» (32)

نقطه مقابل اخلاص «ریا» است، که در آیات و روایات اسلامی از آن مذمت شده است و آن را عاملی برای بطلان اعمال و نشانه ای از نشانه های منافقان و نوعی شرک به خدا معرفی کرده اند.

ریاکاری تخریب کننده فضائل اخلاقی و عاملی برای پاشیدن بذر رذائل در روح و جان انسانهاست. ریاکاری اعمال را تو خالی و انسان را از پرداختن به محتوا و حقیقت عمل باز می دارد.

ریاکاری یکی از ابزارهای مهم شیطان برای گمراه ساختن انسانهاست.

با این اشاره به آیات قرآن باز می گردیم و چهره ریاکاران و نتیجه اعمال آنها را بررسی می کنیم.

1- یا ایها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لایؤمن بالله و الیوم الاخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لایقدرون علی شی ء مما کسبوا و الله لایهدی القوم الکافرین (سوره بقره، آیه 264)

2- فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه اح-دا (سوره کهف، آیه 110)

3- ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصلوة قاموا کسالی یرآؤن الناس و لا یذکرون الله الا قلیلا (سوره نساء، آیه 142)

4- و الذین ینف-قون اموال-هم رئ-اء الناس و لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و من یکن الشیطان له قرینا فسآء قرینا (سوره نساء، آیه 38)

5- و لا تکونوا کالذین خرجوا من دیارهم بطرا و رئاء الناس و یصدون عن سبیل الله و الله بما یعملون محیط (سوره انفال، آیه 47)

6- فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون، الذین هم یرآؤن و یمنعون الماعون (سوره ماعون، آیات 4 تا7)

ترجمه:

1- ای کسانی که ایمان آورده اید بخششهای خود را با منت و آزار باطل نسازید همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کند و به خدا و روز رستاخیز ایمان نمی آورد (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن (قشر نازکی از) خاک باشد (و بذرهائی در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد (و همه خاکها و بذرها را بشوید) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند، آنها از کاری که انجام داده اند چیزی به دست نمی آورند و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند!

2- پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.

3- منافقان می خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب می دهد و هنگامی که به نماز بر می خیزند با کسالت بر می خیزند و در برابر مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی نمایند.

4- و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند و ایمان به خدا و روز باز پسین ندارند (چرا که شیطان رفیق و همنشین آنها است) و کسی که شیطان قرین او باشد بد همنشین و قرینی دارد.

5- و مانند کسانی نباشید که از روی هوا پرستی و غرور و خود نمائی در برابر مردم از سرزمین خود (به سوی میدان بدر) بیرون آمدند و (مردم را) از راه خدا باز می داشتند (و سرانجام شکست خوردند) و خداوند به آنچه عمل می کنند احاطه (و آگاهی) دارد.

6- پس وای بر نماز گزارانی که، در نماز خود سهل انگاری می کنند، همان کسانی که ریا می کنند، و دیگران را از وسائل ضروری زندگی منع می نمایند!

شرح و تفسیر

در نخستین آیه، منت گذاردن و آزار دادن و ریا کردن در یک ردیف شمرده شده و همه آنها را موجب بطلان و نابودی صدقات (و اعمال نیک) معرفی می کند بلکه تعبیراتی از این آیه نشان می دهد که شخص ریا کار ایمان به خدا و روز آخرت ندارد; می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید انفاقهای خود را با منت و آزار باطل نکنید!» (یا ایها الذین آم-نوا لات-بطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی) سپس این گونه افراد را به کسی تشبیه می کنند که مال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می نماید و به خدا روز رستاخیز ایمان ندارد! (کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لایؤمن بالله و الیوم الاخر)

در ذیل آیه، مثال بسیار گویا و پر معنائی برای این گونه اشخاص زده و می فرماید: «مثل (کار) او همچون قطعه سنگی است که بر آن قشر نازکی از خاک باشد (و بذرهائی در آن افشانده شود) و رگبار باران بر آن فرود آید (و همه خاکها و بذرها را با خود بشوید و با خود ببرد) و آن را صاف (و خالی از همه چیز رها سازد)!» (فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا)

این گونه اشخاص (به یقین) «از کاری که انجام داده اند بهره ای نمی گیرند و خداوند کافران را هدایت نمی کند!» (لایقدرون علی شی ء مما کسبوا و الله لایهدی القوم الکافرین)

در این آیه تلویحا یک بار ریاکاران را فاقد ایمان به خدا و روز قیامت معرفی کرده و یک بار به عنوان قوم کافر، و اعمال آنها را هیچ و پوچ و فاقد هرگونه ارزش می شمرد چرا که بذر اعمالشان در سرزمین ریا کاری پاشیده شده که هیچ گونه آمادگی برای رشد و نمو ندارد.این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که ریاکاران خودشان همانند قطعه سنگی هستند که قشر نازکی از خاک بر آن است و هیچ گونه بذر مفیدی را پرورش نمی دهد; آری! قلب آنها همچون سنگ و روحشان نفوذ ناپذیر و اعمالشان بی ریشه و نیاتشان آلوده است.

جالب این که در آیه ای که پشت سر این آیه در همان سوره بقره آمده است اعمال خالصان و مخلصان را به باغی پر برکت تشبیه می کند که بذر و نهال صالح در آن کاشته شده و باران کافی بر آن می بارد و نور آفتاب از هر سو به آن می تابد و نسیم باد از هر طرف به آن می وزد و میوه و ثمره آن را مضاعف می سازد.

در دومین آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله را مخاطب قرار داده و دستور می دهد مساله توحید خالص را به عنوان اصل اساسی اسلام به مردم برساند; می فرماید: «بگو من بشری همچون شما هستم (تنها امتیاز من این است که) به من وحی می شود که معبود شما تنها یکی است » (قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد)

سپس نتیجه گیری می کند که بر این اساس، اعمال باید از هر نظر خالص و خالی از شرک باشد و می فرماید: «پس هر کس امید به لقای پروردگارش را دارد باید عمل صالح انجام دهد و کسی را در عبادت پروردگارش شریک نسازد!» (فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا)

به این ترتیب، شرک در عبادت، هم اساس توحید را ویران می سازد و هم اعتقاد به معاد را; و به تعبیر دیگر، گذرنامه ورود در بهشت جاویدان عمل خالص است.

قابل توجه این که در شان نزول این آیه آمده است که مردی به نام «جندب بن زهیر خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد من کارهایم را برای خدا به جا می آورم و هدفم رضای اوست اما هنگامی که مردم از آن آگاه می شوند مسرور و شاد می شوم; پیامبر فرمود: «ان الله طیب و لایقبل الاالطیب و لایقبل ما شورک فیه; خداوند پاک است و جز عمل پاک را نمی پذیرد و عملی که غیر او در آن شرکت داده شود مقبول او نخواهد بود!» سپس آیه فوق نازل شد. (33)

در شان نزول دیگری آمده است که مردی خدمتش عرض کرد: «من جهاد فی سبیل الله را دوست دارم و در عین حال دوست دارم مردم موقعیت مرا در جهاد بدانند.» در این هنگام آیه فوق نازل شد. (34)

شبیه همین معنی در مورد انفاق در راه خدا و صله رحم نیز نقل شده است (35) و نشان می دهد که آیه بالا بعد از سؤالات گوناگون در مورد اعمال آلوده به اهداف غیر خدائی نازل شده است و ریا کار به عنوان مشرک و کسی که ایمان محکمی به آخرت ندارد، معرفی گردیده است.

در حدیث دیگری نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم که فرمود: «من صلی یرائی فقد اشرک و من صام یرائی فقد اشرک و من تصدق یرائی فقد اشرک ثم قرء فمن کان یرجوا لقاء ربه …; کسی که نماز را به خاطر ریا بخواند مشرک شده و کسی که روزه را برای ریا به جا آورد مشرک شده و کسی که صدقه و انفاق را برای ریا انجام دهد مشرک شده سپس آیه: فمن کان یرجوا لقاء ربه … را تلاوت فرمود.» (36)

در سومین آیه، ریا را یکی از اعمال منافقان شمرده می فرماید: «منافقین می خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب می دهد و هنگامی که به نماز می ایستند از روی کسالت است و در برابر مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند!» (ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الی الصلوة قاموا کسالی یرآؤن الناس و لا یذکرون الله الا قلیلا)

این نکته قابل توجه است که نفاق نوعی دوگانگی ظاهر و باطن است و ریاکاری نیز شکل دیگری از دوگانگی ظاهر و باطن می باشد چرا که ظاهر عمل الهی و باطن آن شیطانی و ریائی است و به خاطر جلب توجه مردم! بنابراین، طبیعی است که ریا جزء برنامه منافقان باشد.

در چهارمین آیه، اعمال ریائی را همردیف عدم ایمان به خدا و روز قیامت و همنشینی با شیطان شمرده می فرماید: «آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند و ایمان به خداوند و روز باز پسین ندارند (چرا که شیطان رفیق و همنشین آنها است) و کسی که شیطان قرین اوست بد قرینی انتخاب کرده است » (و الذین ینفقون اموالهم رئاء الناس و لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و من یکن الشیطان له قرینا فسآء قرینا ).

به این ترتیب، ریاکاران دوست شیطان و فاقد ایمان قاطع به مبدا و معاد هستند.

در پنجمین آیه، خداوند مسلمانان را از همسوئی با کفار که اعمالشان ریاکارانه و از روی هوا پرستی و خود نمائی بوده است نهی می کند،می فرماید: «مانند کسانی نباشید که از سرزمین خود به خاطر هواپرستی و غرور و خودنمائی در برابر مردم بیرون آمدند! و مردم را از راه خدا باز می داشتند و خداوند به آنچه عمل می کنند احاطه (کامل) دارد.» (و لاتکونوا کالذین خرجوا من دیارهم بطرا و رئاء الناس و یصدون عن سبیل الله و الله بما یعملون محیط)

طبق قرائنی که در آیه موجود است بتصدیق مفسران، آیه اشاره به حرکت سپاهیان قریش به سوی میدان بدر است که به هنگام خارج شدن از مکه آلات لهو و لعب و بعضی از خوانندگان و شراب همراه خود آوردند حتی اگر دم از بت پرستی می زدند آنهم ریاکارانه و عملا برای جلب نظر بت پرستان بود.

بعضی ازمفسران نیزگفته اند ازآنجا که بدر یکی از مراکز تجمع و از بازارهای عرب بود و درعرض سال گاهی در آنجا اجتماع می کردند، ابوجهل مخصوصا وسائل عیش و نوش را با خود برد و هدفش این بود که از همه کسانی که با آنجا آشنا بودند زهر چشم بگیرد.

به هر حال قرآن مؤمنان را از این گونه کارها نهی می کند و به آنها دستور می دهد که با رعایت تقوا و اخلاص بر همه مشکلات غلبه کنند و سرنوشت ریاکاران هوسباز و بی تقوا را در میدان بدر فراموش ننمایند.

در آخرین آیه مورد بحث، باز هم از ریاکاری به بیان دیگری نکوهش می کند و می فرماید: «وای بر نماز گزارانی که نماز را به دست فراموشی می سپارند و از آن غفلت می کنند، آنها که ریا می کنند و مردم را از ضروریات زندگی باز می دارند» (فویل للمصلین، الذین هم عن صلاتهم ساهون ، الذین هم یرآؤن و یمنعون الماعون ).

تعبیر به «ویل » در قرآن مجید در27 مورد آمده است و غالبا در مورد گناهان بسیار سنگین و خطرناک است. به کار بردن، این تعبیر در مورد ریاکاران نیز حکایت از شدت زشتی عمل آنها می کند.

از آنچه در آیات بالا آمد زشتی این گناه و خطرات آن برای سعادت انسان آشکار می شود و بخوبی روشن می گردد که یکی از موانع مهم تهذیب نفس و پاکی قلب و روح همین ریا کاری است که نقطه مقابل آن خلوص نیت و پاکی دل است.

در احادیث اسلامی فوق العاده به این مساله اهمیت داده شده و ریاکاری به عنوان یکی از خطرناکترین گناهان معرفی شده است که به گوشه ای از آن در ذیل اشاره می شود:

1- در حدیثی از پیغمبر اکرم می خوانیم: «اخوف ما اخاف علیکم الریا والشهوة الخفیة; خطرناکترین چیزی که از آن بر شما می ترسم ریاکاری و شهوت پنهانی است!» (37)

ظاهرا منظور از شهوت پنهانی همان انگیزه های مخفی ریاکاری است.

2- در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است: «ادنی الریاء شرک; کمترین ریا شرک به خداست.» (38)

3- باز از همان حضرت آمده است که فرمود: «لایقبل الله عملا فیه مقدار ذرة من ریاء; خداوند عملی را که ذره ای از ریا در آن باشد قبول نمی کند!» (39)

4- در حدیث دیگری از همان بزرگوار آمده است «ان الم-رائی ی-نادی ع-لیه ی-وم القیامة یا فاجر یا غادر یامرائی ضل عملک و حبط اجرک اذهب فخذ اجرک ممن کنت تعمل له; روز قیامت شخص ریا کار را صدا می کنند و می گویند ای فاجر! ای حیله گر پیمان شکن! و ای ریاکار! اعمال تو گم شد و اجر تو نابود گشت برو و پاداش خود را از کسی که برای او عمل کردی بگیر!» (40)

5- یکی از اصحاب می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله را گریان دیدم، عرض کردم: چرا گریه می کنید؟ فرمود: «انی تخوفت علی امتی الشرک، اما انهم لایعبدون صنما و لا شمسا و لا قمرا و لا حجرا، و لکنهم یرائون باعمالهم; من بر امتم از شرک و چند گانه پرستی بیمناکم! بدانید آنها بت نخواهند پرستید و نه خورشید و ماه و قطعات سنگ را، ولی در اعمالشان ریا می کنند (و از این طریق وارد وادی شرک می شوند).» (41)

6- در حدیث دیگری از همان حضرت صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: ان الملک لیصعد بعمل العبد مبتهجا به فاذا صعد بحسناته یقول الله عزوجل اجعلوها فی سجین انه لیس ایای اراد بها; فرشته عمل بنده ای را با شادی به آسمان می برد هنگامی که حسنات او را به بالا می برد خداوند عزوجل می فرماید آن را در جهنم قرار دهید، او عمل خود را به نیت من انجام نداده است!» (42)

7- باز در حدیث دیگری از همان حضرت صلی الله علیه و آله می خوانیم: «یقول الله سبحانه انی اغنی الشرکاء فمن عمل عملا ثم اشرک فیه غیری فانا منه بری ء و هو للذی اشرک به دونی; خداوند سبحان می فرماید: من بی نیازترین شریکانم، هرکس عملی بجا آورد و غیر مرا در آن شریک کند من از او بیزارم، و این عمل از آن کسی است که شریک قرار داده نه از آن من! » (43)

این هفت حدیث پر معنی و تکان دهنده که همه از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است بخوبی نشان می دهد گناه ریا به قدری عظیم است که چیزی با آن برابری نمی کند و این به خاطر آثار بسیار بدی است که ریا در فرد و جامعه و در جسم و روح انسان ایجاد می کند.

از امامان معصوم علیهم السلام احادیث تکاندهنده ای دیده می شود، از جمله:

8- در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که از جدش نقل می کند: «سیاتی علی الناس زمان تخبث فیه سرائرهم و تحسن فیه علانیتهم، طمعا فی الدنیا لایریدون ما به عند ربهم یکون دینهم ریاء، لایخالطهم خوف یعمهم الله بعقاب فیدعونه دعاء الغریق فلایستجیب لهم; زمانی بر مردم فرا می رسد که باطن آنها آلوده و ظاهرشان زیبا است، و این به خاطر طمع در دنیا می باشد، هرگز آنچه را نزد پروردگارشان است اراده نمی کنند، دین آنها ریا است، و خوف خدا در قلبشان نیست، خداوند مجازاتی فراگیر بر آنها می فرستد و آنها همچون فرد غریق او را می خوانند ولی دعای آنان را اجابت نمی کند!» (44)

9- در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: «کل ریاء شرک انه من عمل للناس کان ثوابه للناس و من عمل لله کان ثوابه علی الله; هر ریائی شرک است، هر کس برای مردم عمل کند پاداش او بر مردم است، و هر کس برای خدا عمل کند ثوابش بر خداست!» (45)

10- در حدیثی از امام امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم: «المرائی ظاهره جمیل و باطنه علیل …; ریا کار ظاهر عملش زیبا و باطنش زشت و بیمار است!» (46)

و نیز فرمود: «ما اقبح بالانسان باطنا علیلا و ظاهرا جمیلا; چه زشت است که باطن انسان خراب و بیمار و ظاهرش زیبا باشد»! (47)

و در این زمینه روایات از رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدی بسیار فراوان است.

شاید افراد ظاهر بین هنگامی که به این روایات تکاندهنده نگاه می کنند از عظمت گناه ریا و آثار وحشتناک آن در شگفتی فرو روند و تصورشان این باشد که اگر عمل انسان خوب باشد چه فرق می کند نیت او هر چه می خواهد باشد، فرض کنید انسانی بیمارستان، مسجد، جاده و پل یا مانند اینها برای رفاه مردم بسازد، نیتش هرچه باشد بالاخره عمل او نیکو است، به فرض که قصدش ریاکاری باشد خدمت او به مردم در جای خود ثابت است. بگذاریم مردم کار خیر و خدمت کنند نیتشان هر چه می خواهد باشد.

ولی این اشتباه بسیار بزرگی است; زیرا اولا، هر عملی دارای دو نوع تاثیر است: تاثیری در خود انسان می گذارد، و تاثیری در بیرون. ریاکار با عمل خود درون خود را ویران می سازد و از مقام والای توحید دور می شود و در قعر دره شرک پرتاب می گردد; مردم را وسیله عزت و احترام خود می بیند و قدرت خدا را به دست فراموشی می سپارد و این ریاکاری که نوعی بت پرستی است سر از مفاسد بیشمار اخلاقی در می آورد.

ثانیا، از نظر عمل بیرونی و خدماتی که به ظاهر انجام داده و قصد او تظاهر و ریاکاری بوده نیز جامعه دچار خسارت می شود چرا که سعی او این است که ظاهر عملش را درست کند و اهمیتی به باطن عمل نمی دهد و چه بسا این امر سبب می شود که آن اسباب رفاه تبدیل به اسباب عذاب برای مردم گردد و لطمه های جبران ناپذیری از آن ببینند.

به عبارت دیگر، هنگامی که جامعه ای عادت به ریاکاری و تظاهر کند همه چیز او از محتوا تهی می شود، فرهنگ و اقتصاد و سیاست و بهداشت و نظم و نیروهای دفاعی همه تو خالی و تهی می گردد و همه جا به ظاهرسازی قناعت می کنند، دنبال خیر و سعادت جامعه نیستند بلکه به سراغ چیزی می روند که ظاهرجالبی داشته باشد، و این طرز کار، ضربات هولناکی بر جامعه وارد می کند که بر هوشمندان مخفی و پنهان نیست.

بسیاری از افراد بعد از مطالعه و بررسی احادیث بالا و مانند آن که شدیدترین تعبیرات را درباره ریاکاران دارد در تشخیص موضوع ریا گرفتار وسوسه می شوند، البته جا دارد که انسان در مورد ریا سختگیر باشد، چرا که نفوذ ریا در عمل بسیار مرموز و مخفی است، چه بسا انسان سالها عملی را انجام می دهد بعدا می فهمد که عمل او ریائی بوده است، مثل داستان معروفی که درباره یکی از مؤمنین پیشین نقل می کنند که نماز جماعت سالیان دراز را قضا کرد، و دلیلش این بود که همه روز در صف اول می ایستاد، یک روز دیر به جماعت آمد و در صفوف آخر ایستاد احساس کرد از این جریان ناراحت است، چرا که مردم او را در صفوف آخر می بینند، باید همیشه در صف اول باشد!

ولی افراط و تفریط در این مساله مانند همه مسائل، اشتباه و خطاست، باید از علامات ریا پی به وجود آن برد و از آن پرهیز کرد، ولی وسواس غلط است.

علمای اخلاق در این زمینه بحثهای جالبی دارند; از جمله، مرحوم فیض کاشانی در «محجة البیضاء» سؤالی به این صورت طرح می کند: «اگر عالم و واعظ بخواهد بداند در وعظ خود صادق و مخلص است و ریاکار نیست از کجا بداند؟»

سپس به پاسخ این سؤال پرداخته می گوید: «این امر نشانه هائی دارد، از جمله این که اگر واعظی بهتر از او و آگاه تر و مقبول تر در میان مردم پیدا شود خوشحال گردد و حسد او را به دل نگیرد، آری! مانعی ندارد که در مقام غبطه بر آید و آرزو کند که او مانند آن عالم و واعظ گردد (یا از او بهتر).

«نشانه دیگر این که اگر بزرگان و شخصیتها در مجلس او حضور یابند سخنانش تغییر نکند، و همه مردم را به یک چشم نگاه کند (و به خاطر جلب توجه آن عالم و اظهار فضل و کمال در پیشگاه او در سخنانش تغییری حاصل نشود).

«نشانه دیگر این که اگر گروهی از مستمعین پشت سر او در کوچه و بازار به راه بیفتند خوشحال نباشد.» (48)

بهترین محک برای شناخت اعمال ریائی از غیر ریائی همان معیارهائی است که در روایات اسلامی آمده است; از جمله:

1- در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم که فرمود: «اما علامة المرائی فاربعة: یحرص فی العمل لله اذا کان عنده احد و یکسل اذا کان وحده و یحرص فی کل امره علی المحمدة و یحسن سمته بجهده; اما علامت ریاکار چهار چیز است: هنگامی که کسی نزد اوست تلاش می کند اعمال الهی انجام دهد و هنگامی که تنها شد در انجام عمل کسل است! و در تمام کارهایش اصرار دارد مردم از او مدح و ستایش کنند، وسعی می کند ظاهرش را در نظر مردم خوب جلوه دهد.» (49)

2- در حدیث دیگری همین معنی با تعبیرات جالب دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل شده است فرمود:

«للمرائی اربع علامات:

یکسل اذا کان وحده

وینشط اذا کان فی الناس

و یزید فی العمل اذا اثنی علیه

وینقص منه اذا لم یثنی علیه;

ریا کار چهار علامت دارد:

اگر تنها باشد اعمال خود را با کسالت انجام می دهد،

و اگر در میان مردم باشد بانشاط انجام می دهد،

هرگاه او را مدح و ثنا گویند بر عملش می افزاید،

و هرگاه ثنا نگویند از آن می کاهد!» (50)

شبیه همین معنی از لقمان حکیم نیز نقل شده است. (51)

خلاصه، هرکاری که با انگیزه بهتر نشان دادن عمل در انظار مردم صورت گیرد، سبب نفوذ ریا در عمل است و این انگیزه را هر چند مرموز باشد از دوگانگی برخورد انسان به اعمالی که در خلوت و جلوت انجام می دهد می توان دریافت.

این مطلب به اندازه ای ظریف و مرموز است که گاه انسان برای فریب وجدان خود اعمال خود را در خلوت بسیار جالب انجام می دهد تا خود را قانع کند که در اجتماع نیز همان گونه انجام دهد و دوگانگی در آن نباشد در حالی که هم عملی را که در اجتماع انجام می دهد ریا است و هم آن را که در خلوت انجام داده آلوده به نوعی ریا است.

اما همان گونه که در بالا نیز اشاره شد، افراط در این مساله جایز نیست چرا که دیده شده افرادی از نماز جماعت و وعظ و ارشاد بر سر منبر و تدریس و تصنیف کتاب محروم می شوند به این عنوان که می ترسیم عمل ما ریائی باشد.

در روایات اسلامی نیز به این مطلب اشاره شده است که اگر انسان عملی انجام دهد و مردم از آن با خبر شوند و از آن مسرور گردد در حالی که انگیزه او از آغاز ارائه به مردم نبوده ضرری به قصد قربت و عمل الهی او نمی زند. (52)

از اینجا روشن می شود که تشویق نیکوکاران نسبت به اعمال صالحی که انجام داده اند در یک مجلس عمومی یا در وسائل ارتباط جمعی به این قصد که دیگران نیز به این کار تشویق شوند منع شرعی ندارد، بلکه از کارهائی است که بزرگان همیشه انجام می داده اند و اجر و پاداش انجام دهنده کار نیز ضایع نمی شود، مشروط به این که انگیزه اش از آغاز چنین مطلبی نبوده باشد.

در آیات قرآنی و روایات اسلامی نیز بارها تشویق به صدقات و خیرات پنهانی و آشکار شده است، و این نشان می دهد که انسان می تواند با انجام اعمال صالحه بطور آشکار انگیزه های الهی خود را نیز حفظ کند، و از ریا برکنار بماند.

در پنج آیه از قرآن مجید تشویق به انفاق «سرا وعلانیة » یعنی بخشش در پنهان و آشکار یا «سرا و جهرا» که همان معنا را می دهد شده است. (53)

اصولا قسمتی از عبادات اسلامی بطور آشکار انجام می شود همانند نماز جمعه و جماعت و مراسم با شکوه حج خانه خدا و تشییع جنازه مؤمن و جهاد و امثال آن; درست است که باید انگیزه در تمام اینها الهی باشد ولی اگر گرفتار وسوسه شود همه این اعمال را ترک می کند و این نیز ضایعه بزرگی است.

راه مبارزه با ریا کاری، مانند همه اخلاق و اعمال مذموم و ناپسند، دو چیز است: نخست توجه به علل و ریشه های آن برای خشکانیدن و نابود کردن آنها، و سپس مطالعه در پیامدهای آن برای آگاه شدن از عواقب دردناکی که در انتظار آلودگان به این اخلاق مذموم است.

گفتیم ریشه ریا همان «شرک افعالی » و عدم توجه به حقیقت توحید است.

اگر پایه های توحید افعالی در درون جان ما محکم شود و بدانیم عزت و ذلت و روزی و عمت به دست خداست و دلهای مردم نیز در اراده و اختیار اوست هرگز به خاطر جلب رضای این و آن اعمال خود را آلوده به ریا نمی کنیم!

اگر به یقین بدانیم کسی که با خداست همه چیز دارد، و کسی که از او جداست فاقد همه چیز است، و به مصداق «ان ینصرکم الله فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذاالذی ینصرکم من بعده; اگر خداوند شما را یاری کند هیچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد و اگر دست از یاری شما بر دارد هیچ کس نمی تواند شما را یاری کند!» (54)

و اگر به این حقیقت قرآنی توجه کنیم که تمام عزت نزد خدا و به دست خداست: «ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا; آیا کسانی که با دشمنان خدا طرح دوستی می ریزند می خواهند عزت و آبرو نزد آنها کسب کنند، با این که همه عزتها از آن خداست!» (55)

آری! اگر ایمان به این امور در اعماق جان مستقر شود دلیلی ندارد که انسان برای جلب توجه مردم و کسب وجاهت و آبرو یا جلب اعتماد آنها خود را آلوده به اعمال نفاق آلود کند!

بعضی از علمای اخلاق گفته اند ریشه اصلی ریاکاری حب جاه و مقام است که اگر آن را تشریح کنیم به سه اصل باز می گردد: علاقه به ستایش مردم، فرار از مذمت و نکوهش آنها، و طمع ورزیدن به آنچه در دست مردم است.

سپس مثالی برای آن در مورد جهاد فی سبیل الله می زنند که انسان گاه به جهاد می رود برای این که مردم از شجاعت و قهرمانی او سخن بگویند، و گاه به جهاد می رود تا او را به ترس و جبن متهم نسازند، و گاه به خاطر به چنگ آوردن غنائم جنگی قدم در میدان می گذارد! تنها کسی می تواند از جهادش بهره بگیرد که برای عظمت آئین حق و دفاع از دین خدا پیکار کند.

این از یک سو، و از سوی دیگر، هنگامی که انسان به آثار مرگبار ریاکاری بیندیشد که:

ریا همچون آتش سوزانی است که در خرمن اعمال انسان می افتد و همه را خاکستر می کند; نه تنها عبادات و طاعات انسان را بر باد می دهد بلکه گناه عظیمی است که مایه روسیاهی صاحب آن در دنیا و آخرت است.

ریا همچون موریانه ای است که ستونهای کاخ سعادت انسان را از درون تهی می کند و بر سر صاحبش ویران می سازد.

ریا کاری نوعی کفر و نفاق و شرک است.

ریاکاری شخصیت انسان را در هم می کوبد و آزادگی و حریت و کرامت انسانی را از او می گیرد و بدبخترین مردم در قیامت ریاکارانند!

توجه به این حقایق، اثر باز دارنده مهمی بر ریاکاران دارد.

این نکته نیز قابل توجه است که پنهان کردن نیتهای آلوده به ریا، برای مدت طولانی ممکن نیست، و ریاکاران غالبا در همین دنیا شناخته و رسوا می شوند و از لابه لای سخنان و رفتار آنها آلودگی نیت آنها فاش می شود، و ارزش خود را نزد خاص و عام از دست می دهند; توجه به این معنی نیز اثر باز دارنده مهمی دارد.

لذتی که از عمل خالص و نیت پاک به انسان دست می دهد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست، و همین امر برای خلوص نیت کافی است.

بعضی از علمای اخلاق گفته اند: یکی از طرق درمان عمل ریا این است که انسان تلاش برای پنهان نگاه داشتن عبادات و حسنات خود کند و به هنگام عبادت در را بر روی خود ببندد، و هنگام انفاق و کارهای خیر دیگر سعی بر کتمان آن نماید تا تدریجا به این کار عادت کند.

ولی این به آن معنا نیست که از شرکت در جمعه و جماعت و مراسم حج و اعمال دسته جمعی دیگر خودداری نماید که آن نیز ضایعه ای است بزرگ!

این سؤالی است که بسیاری از خود می کنند که بعد از انجام یک عبادت خوب احساس نشاط می کنیم آیا این نشانه ریا نیست؟ و پاسخ آن این است که اگر سرچشمه نشاط توفیقی باشد که خدا به او داده و نورانیت و روحانیتی باشد که از ناحیه عبادات در وجود انسان حاصل می شود هیچ منافاتی با خلوص نیت ندارد; آری! اگر این نشاط از مشاهده مردم از اعمال او حاصل گردد منافات با خلوص دارد هر چند موجب بطلان عمل نمی شود مشروط به این که مقدار یا کیفیت اعمال خود را بر اثر مشاهده مردم به هیچ وجه تغییر ندهد.

این معنی در روایات اسلامی نیز آمده است:

در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: که در پاسخ سؤالی که یکی از یارانش در این زمینه عنوان کرد و عرضه داشت کسی عمل خیری انجام داده و دیگری آن را می بیند و صاحب عمل خوشحال می شود، آیا این معنی با خلوص نیت منافات دارد؟ فرمود: لا باس، ما من احد الا و هو یحب ان ی-ظهر ل-ه فی الن-اس الخیر اذا ل-م یکن صن-ع ذلک ل-ذلک! ; اشکالی ندارد، هر کسی دوست دارد که در میان مردم کار خیر او آشکار گردد (و مردم او را به نیکوکاری بشناسند) مشروط بر این که عمل خیر را برای این هدف انجام نداده باشد. (56)

در حدیث دیگر می خوانیم که «ابوذر» شبیه این سؤال را از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نمود و عرض کرد انسان عملی برای خویش (به قصد قربت) انجام می دهد و مردم او را دوست می دارند; پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تلک عاجل بشری المؤمن; این بشارت سریعی است که نصیب مؤمن (در دنیا) می شود.» (57)

در اینجا سؤال دیگری مطرح است و آن این که در میان ریا و سمعه چه تفاوتی وجود دارد؟ و آیا هر دو با خلوص نیت منافات دارد، و موجب بطلان عمل است؟!

درجواب عرض می کنیم:«ریا» آن است که عمل را طوری انجام دهد که دیگران ببینند و از این طریق کسب وجاهت و موقعیت برای عمل کننده حاصل شود، ولی «سمعه » آن است که عمل نیکی دور از چشم مردم انجام دهد به این هدف که بعدا به گوش مردم برسد و موقعیتی در جامعه برای او فراهم شود، بنابراین هر دو عمل، انگیزه غیر الهی دارد منتها یکی از طریق مشاهده به اطلاع مردم می رسد، و دیگری از طریق شنیدن و اشتهار و در واقع هیچ تفاوتی از نظر فساد و بطلان عمل و فقدان قصد قربت و آلودگی نیت در میان این دو نیست.

ولی اگر سمعه را این چنین تفسیر کنیم که فاعل در حین انجام عمل قصد قربت داشته بعدا که مردم از آن آگاه می شوند و او را می ستایند شاد و خوشحال می شود، این حالت به یقین موجب بطلان عمل نخواهد شد.

و هرگاه عملی را با قصد قربت انجام دهد و بعد به این فکر بیفتد که انجام آن را اینجا و آنجا بازگو کند تا کسب موقعیت کند (و این کار را ریای بعد از عمل می نامند) موجب بطلان عمل نمی گردد هرچند ارزش کار او را بسیار پائین می آورد و از نظر اخلاقی موجب انحطاط است.

بعضی از بزرگان فقهاء چگونگی ورود ریا را در عمل انسان به ده صورت ترسیم کرده اند:

نخست این که، انگیزه او بر عمل فقط ارائه به مردم باشد که قطعا عمل او باطل است.

دوم این که، هدفش هم خدا باشد و هم ریا و آن نیز موجب بطلان عمل می شود.

سوم این که، تنها در بعضی از اجزاء واجب عمل خود قصد ریا کند مثل این که رکوع یا سجود نماز واجب را به قصد ریا انجام دهد این نیز موجب بطلان عمل است هرچند محل تدارک آن جزء باقی باشد، به همین جهت ریا را تشبیه به باطل شدن وضو هنگام نماز کرده اند، هرچند احتیاط آن است که جزء ریائی را دوباره به جا آورد و بعد از پایان، نماز را اعاده نماید.

چهارم این که، در بعضی از اجزاء مستحب مانند قنوت قصد ریا کند و آن را نیز موجب بطلان عمل دانسته اند.

پنجم این که، اصل عمل برای خداست ولی آن را در مکانی (مانند مسجد) به جا می آورد که انگیزه الهی ندارد، آن هم موجب بطلان عمل است.

ششم این که، درمورد زمان عمل، ریا می کند; مثلا، اصل نماز بقصد خداست اما انجام آن در اول وقت به نیت ریا می باشد آن هم مانند ریای در مکان موجب فساد عمل است.

هفتم این که، در مورد بعضی از ویژگیها و اوصاف عمل قصد ریا دارد; مثل این که انجام نماز را با جماعت یا با حالت خضوع و خشوع به قصد ریا باشد هرچند نسبت به اصل نماز به راستی قصد خدا دارد، آن هم موجب بطلان عمل است; زیرا این ویژگیها از اصل عمل جدا نیست و به تعبیر دیگر این اوصاف با موصوف خود متحد می باشد.

هشتم این که، اصل عمل به نیت خداست اما مقدمات آن جنبه ریائی دارد; مثل این که نماز را در مسجد به قصد خدا به جا می آورد ولی حرکت به سوی مسجد به قصد ریا است، بسیاری از فقهاء این نوع ریا را موجب بطلان عمل نمی دانند زیرا مقدمات ریائی خارج از عمل بوده است، و قاعده فقهی نیز همین را اقتضا می کند.

نهم این که، بعضی از اوصاف بیرونی را به نیت ریا انجام می دهد، مثل این که اصل نماز را به قصد خدا انجام می دهد ولی انداختن تحت الحنک را به قصد ریا، این نوع ریا هر چند کار زشت و مذمومی است ولی موجب بطلان اصل عمل نمی شود. (58)

دهم این که انجام عمل فقط برای خداست ولی اگر مردم او را ببینند خوشحال می شود بی آن که هیچ تاثیری در کیفیت انجام عمل داشته باشد این قسم نیز موجب بطلان عمل یست بلکه در حقیقت ریا محسوب نمی شود، زیرا ریا آن است که انگیزه ای برای عمل شود.


پینوشت ها:

1- بحارالانوار، جلد69، صفحه 93.

2- نهج البلاغه، خطبه 87.

3- بحار، جلد 14، صفحه 520 .

4- بحار، جلد 5، صفحه 55 .

5- محجة البیضاء، جلد 8، صفحه 125 – حدیث بطور کامل در خصال شیخ صدوق، باب الثلاثه، صفحه 167، نیز آمده است.

6- محجة البیضاء، جلد 8، صفحه 125.

7- تصنیف الغرر، صفحه 197، رقم 3894.

8- غرر الحکم، جلد 1، صفحه 30.

9- غرر الحکم، جلد 2، صفحه 513.

10- میزان الحکمه، ماده خلص جلد 1، صفحه 754.

11- غرر الحکم، جلد 2، صفحه 503.

12- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 175 ذیل حدیث 15.

13- غرر الحکم، جلد 1، صفحه 25 (رقم 718).

14- اصول کافی، جلد، صفحه 16.

15- سوره نحل، آیه 66.

16- المحجة البیضاء، جلد 8،صفحه 128 (باتلخیص).

17- بحار، جلد69، صفحه 304.

18- تحف العقول، صفحه 16.

19- مستدرک الوسائل، جلد 1، صفحه 101.

20- همان مدرک.

21- غرر الحکم جلد 1، صفحه 30 (شماره 903).

22- غرر الحکم، جلد1، صفحه 17 (شماره 444).

23- غرر الحکم، جلد 1، صفحه 361 (شماره 55).

24- نهج البلاغه، خطبه 1.

25- محجة البیضاء، جلد 8، صفحه 133.

26- غرر الحکم، جلد 2، صفحه 553، شماره 4.

27- غرر الحکم، حدیث 2906.

28- سوره بقره، آیه 274.

29- عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 69; بحارالانوار، جلد67، صفحه 242.

30- غرر الحکم، جلد 2،صفحه 490، شماره 12.

31- غرر الحکم، جلد 2، صفحه 14، شماره 68.

32- غرر الحکم، جلد 2، صفحه 603، شماره 11.

33- و 34- و 35- تفسیر قرطبی، جلد6، صفحه 4108، و4109

36- الدر المنشور (طبق تفسیر المیزان، جلد13، صفحه 407)

37- محجة البیضاء، جلد6، صفحه 141 .

38- و39- و40- و 41- محجة البیضاء، جلد6، صفحه 141 .

42- کافی، جلد2، صفحه 295.

43- میزان الحکمه، جلد 2، صفحه 1017، چاپ جدید.

44- کافی، جلد 2، صفحه 296.

45- همان مدرک، صفحه 293.

46- امالی صدوق، صفحه 398 – غرر الحکم جلد 1، صفحه 60، شماره 1614.

47- غرر الحکم، جلد 2،صفحه 749، شماره 209.

48- محجة البیضاء، جلد6، صفحه 200.

49- تحف العقول، صفحه 17.

50- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحه 180.

51- خصال (مطابق نقل میزان الحکمة، جلد 2، صفحه 1020 چاپ جدید.)

52- وسائل الشیعه، جلد 1، ابواب مقدمة العبادات، باب 15، صفحه 55.

53- بقره – 274; رعد – 22; ابراهیم – 31; نحل – 75; فاطر -29.

54- سوره آل عمران، آیه 160.

55- سوره نساء، آیه 139.

56- و 57- وسائل الشیعه، جلد 1، صفحه 55.

58- توجه داشته باشید استحباب تحت الحنک در نماز ثابت نیست، آنچه در روایات معتبر آمده است مربوط به تمام حالات است و آن نیز در شرایط فعلی شبهه لباس شهرت دارد.

 

 

روز هشتم ذی الحجه روز ترویه است. در این روز اعمال و آدابی در منابع حدیثی وارد شده است. یوم الترویه حجاج نیت حج تمتع می نمایند و محرم شده از مکه سمت منی حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته می کنند و …

نقش و عملکرد مسجد در تربیتفصلنامه معرفت، شماره 33ضرابی، عبدالرضامقدمه

مشاهدات تجربی، اظهارات دست اندرکاران امور مساجد وانجام مصاحبه های اکتشافی اولیه، که با چند تن از مردم عادی و برخی افراد فعال در…

این پژوهش با توجه به اهمیت نقش نماز در زندگی انسان، به بررسی آثار و فواید روحی، جسمانی و پزشکی نماز از منظر امام رضا(ع) در راستای حفظ کرامت انسانی پرداخته است و با استفاده از اطلاعات کسب شده از منابع …

امام صادق علیه السلام با تشکیل کلاس های متعدد تفسیری علاوه بر تفسیر قرآن و تربیت عده ای کثیری از مفسران بزرگ، نقش فعالی در ارائه تفسیر مناسب و موافق با تعالیم نبوی، داشته است، مبانی تفسیری آن حضرت؛ دو…

مقام معظم رهبری: حضرت امام (ره) انسانى بسيار عاقل، دورانديش، حكيم، آدم‏ شناس، تيزبين، حليم، متين و آينده ‏نگر بود؛ كه هر كدام از اين صفات، كافى بود كه شخصى را در مرتبه ‏يى والا جاى دهد و احترام همگان …

نداها و خطابهای الهی در قرآن مجله مکتب اسلام، شماره 5 (سال 81) نساجی زواره، اسماعیلقرآن مجید به منظور استفاده همگانی از رهنمودهایش و درک حقایقش، در بیان مفاهیم و معانی بلند خود و ابلاغ پیام هایش، شیوه…

روز هشتم ذی الحجه روز ترویه است. در این روز اعمال و آدابی در منابع حدیثی وارد شده است. یوم الترویه حجاج نیت حج تمتع می نمایند و محرم شده از مکه سمت منی حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته می کنند و …

یکی از مشکلات جوانان به ویژه در اجتماعات امروزی دارا نبودن شرایط عمومی برای ازدواج به هنگام و تشکیل خانواده سالم است. این مشکل در پسران بیشتر از دختران نمود دارد؛ زیرا عوامل انحراف جنسی در پسران بیش ا…

یکی از مهم ترین فعالیت های امامان شیعه، به ویژه امامان متاخر، آماده سازی جامعه شیعی برای ورود به دوره غیبت امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف بود. شایدچنین به نظر رسد که این فعالیت برای امامانی که …

پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اشغال جنوب لبنان، به وسیله رژیم صهیونیستی در سال 1982 میلادی، به ایجاد و تکوین حزب الله لبنان با حمایت های نظام جمهوری اسلامی ایران منجر شد که نتیجه آن، پیدایش گفتمانی نشا…

بینامتنی نظریه ای است که با آن می توان میان متن قدیم و جدید ارتباط برقرار کرد و بر غنای اثر ادبی افزود. به این دلیل، این پژوهش در نظر دارد با روش توصیفی و تحلیلی، اثر بینامتنی دینی را با رویکرد مفهومی…

حدیث کِساء، حدیثی در فضیلت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) است. واقعه حدیث کِساء در خانه ام سلمه، همسر پیامبر روی داد. پیامبر اکرم (ص) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندان خویش را با پارچ…

ای انسان، تمام اعمال و رفتار تو نه تنها در زندگی شخصی ات بلکه در طبیعت و محیط پیرامون تو نیز اثر می گذارد. دین اسلام قبل از هر چیز انسان را به پی آمدهای مثبت و منفی دنیوی کارهایش متوجه ساخته و هشدارها…

احکام روزه ‏(استفتائات روزه بر اساس فتوای مقام معظم رهبری)سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ایس 731: دختری که به سن تکلیف رسیده، ولی به علت ضعف جسمانی توانایی روزه گرفتن ندارد، و بعد از ماه…

شخصى می‌گفت: سى سال نماز خود را که در مسجد و در صف اول خوانده بودم، قضا کردم، به جهت این که یک روز به خاطر عذرى دیر به مسجد رسیدم و در صف اول جا نبود، در صف دوم ایستادم، در نفس خود خجالتى یافتم از این که مردم مرا در صف دوم ملاحظه می‌ کردند. فهمیدم که در این سى سال همین که مردم مرا در صف اول می‌ دیدند باعث اطمینان خاطر من بوده ‌و من به آن شاد بودم و فهمیدم عبادتم برای خدا نبوده…اهمیت اخلاص1:پیامبر مامور اجرای اخلاص است:بهترین موجود خداوند یعنی همان رسول مهربانی و رحمت مامور می شود،ماموریت بسیار بالایی،اصلا هر کسی که می خواهد در زندگی خوشبخت باشد و به ملکوت سفر کند و با فرشتگان خدا هم کلام بشود، باید خود را مانند رسول گرامی اسلام مامور بداند، اما مامور به چه؟ پیامبر چه ماموریتی داشت؟ خداوند در قرآن کریم به این ماموریت رسول اکرم تصریح می کند و می فرماید:بگو:من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم«1»رسول رحمت و مغفرت مامور بود که خدا را عبادت کند و این عبادت او فقط و فقط برای خدا باشد و هیچ گونه انگیزه ای به غیر از رضایت خداوند در آن نباشد2:تنها دین خالص و عمل خالص پذیرفته می شود:خوبی ها مانند گل های زیبایی هستند که انسان آن را می چیند و در گلدانِ خانه دلش ذخیر می کند و هر روزی که عملی خوبی انجام می دهد خانه دل را خوشبوتر می کند و همه این گل ها شاخه شاخه روی هم جمع می شوند و خانه اخرتش را می سازند ولی باید توجه داشت که در صورتی این گل ها دل و جسم و اخرت انسان را خشبو می کند و مورد قبول  خداوند مهربان واقع می شود که شخص آن را فقط به نیت الهی و با اخلاص انجام دهد و از هر گونه ریا کاری به دور باشد همان گونه که خداوند می فرماید:آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آن ها که غیر خدا را اولیاى خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: این ها را نمى ‏پرستیم مگر بخاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آن چه اختلاف داشتند داورى مى‏ کند خداوند آن کس را که دروغگو و کفران‏ کننده است هرگز هدایت نمى‏ کند«2»3:اخلاص بالاترین درجه ایمان:هر کدام از ما دوست داریم که راه ایمان را به سلامت طی کنیم و روز به روز پیشرفت کنیم  و به بالاترین درجه ایمان برسیم،این خواسته محقق نمی شود مگر این که اعمال خود را فقط برای رضایت خداوند انجام دهیم تا بتوانیم به بالاترین درجات ایمان برسیم همان گونه که امیر المومنین می فرماید:اخلاص بالاترین درجه ایمان است«3»         جهت دیدن تصویر با کیفیت بهتر اینجا را کلیک کنیدمنابع:1:قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّین«زمر آیه 11»2:أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی‏ ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ«زمر آیه 3»3:الإخلاص أعلى الإیمان «غررالحکم، ص83 »

به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، در یادداشت «ادب» از منظر آیات قرآن/ تحصیل «ادب»، اولویتی برای تنها روز باقی مانده عمر» اصل «ادب» بیان شد و در این یادداشت که حجت‌الاسلام سید محمدحسین راجی، استاد کفایه حوزه، مدرس دانشگاه و رئیس بنیاد صحیفه سجادیه در خراسان رضوی در اختیار ایکنا قرار داده است، به «اخلاص» به عنوان یکی از اصول اخلاقی در جامعه قرآنی، پرداخته می‌شود.سومین ویژگی خانواده قرآنی این است که اخلاص داشته باشد. خداوند در قرآن در رابطه با صدقات می‌‌فرماید:«لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر» صدقات خودتان را با منت‌گذاشتن و اذیت کردن دیگران از بین نبرید.صدقات و کمک‌‌های خود را با منت گذاشتن ضایع نکنید و ریا نکنید. اینکه خدا نکرده انسان به خاطر اینکه مردم ببینند، کاری کند، همه‌ اعمال نیک خود را باطل کرده است. در کتاب مصباح‌الشریعه آمده است: «النّاسُ كُلُّهُم‏‌‌هالِكُونَ الّا العالمونَ وَ العالمونَ كُلُّهُم‌‌هالِكُونَ الّا العاملونَ وَ العاملونَ كُلُّهُم‌‌هالِكُونَ الّا المخلِصونَ والمُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظيمٍ، همه مردم هلاک خواهند شد مگر علما، علما همه هلاک می‌‌شوند مگر کسانی که عمل می‌‌کنند، همه عمل کننده‌‌ها هم هلاک می‌‌شوند مگر کسانی که اخلاص داشته باشند. و کسانی که اخلاص دارند در خطر به سر می‌‌برند». شیطان بسیار به آن‌ها حمله می‌‌کند. شیطان به خدا می‌‌گوید: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» همه بندگانت رابه فساد و گناه  می‌‌کشم جز مخلَصین را.تفاوت مخلِص و مخلَصدر فرهنگ لغات ما دو واژه «مخلَص» و «مخلِص» را داریم. اگر بخواهیم تفاوت آن دو را با یک مثال بیان کنیم؛ فردی را در نظر می‌گیریم به کوه‌نوردی می‌‍رود، زمانی که به قله برسد مخلَص است و هنگامی که در مسیر رسیدن به قله هست، مخلِص تلقی می‌شود.شیطان می‌‌گوید من فقط کسانی را که مخلَص هستند را نمی‌‌توانم اغفال کنم، یعنی فقط انبیاء و ائمه بزرگوار و معصومین(ع)، شیطان طمع دارد که این‌ها را به فساد بکشد اما با وجود اینکه تلاش می‌کند، فایده‌ای ندارد.«پس از 25 سال به اخلاص رسیدم»ظاهراً این داستان برای سید بحرالعلوم گفته شده است که روزی طلبه‌‌ها دیدند ایشان می‌‌خندد. گفتند چرا می‌‌خندید؟ ایشان فرمود بعد از ۲۵ سال خودسازی، امروز به دلم رجوع کردم و دریافتم که به اخلاص کامل رسیدم. پس انسان اگر عامل هم باشد اما «فی خطر عظیم» است و باید خیلی مراقبت کند.هدیه‌‌های مرگمردی خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و عرض کرد آیا به من اجازه می‌‌دهید که آرزوی مرگ بکنم؟ حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره‌ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود، 10 هدیه با خود ببرد.(آیا هدایا را آماده کردی؟) پرسید آن هدایا کدامند؟پیامبر اکرم(ص) پاسخ دادند: هدیه عزرائیل، هدیه قبر، هدیه نکیر و منکر، هدیه میزان، هدیه پل صراط،  هدیه مالک (خزانه‌دار جهنم)، هدیه رضوان (خزانه‌دار بهشت)، هدیه پیامبر(ص)، هدیه جبرئیل و هدیه خداوند متعال؛ اما هدیه صراط چهار چیزاست: اخلاص عمل، زیاد به یاد خدا بودن، خوش اخلاقی و تحمل کردن آزار دیگران. پس مومن باید اخلاص در عمل داشته باشد.تسلط شیطان با دینارعابدى در بنى‌اسرائیل بود، به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى‌پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابلیس به صورت پیرمردى در راه وى آمد و گفت: كجا مى‌روى؟ عابد گفت: مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.ابلیس گفت: دست بردار تا سخنى باز گویم. گفت: بگو، گفت: خداى را رسولانى است اگر قطع این درخت لازم بود خداى آنان را مى‌فرستاد. عابد گفت: ناچار باید این كار انجام دهم. ابلیس گفت: نگذارم؛ و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها كن تا سخن دیگرى برایت گویم، و آن این است كه تو مرد مستمندی هستى اگر تو را مالى باشد كه بكارگیرى و برعابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است. دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم.عابد گفت: راست مى‌گویى، یك دینار صدقه مى‌دهم و یك دینار بكار برم، بهتر از این است كه قطع درخت كنم؛ مرا به این كار امر نكرده‌اند و من پیامبر نیستم كه غم بیهوده خورم؛ و دست از شیطان برداشت.دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مى‌نمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند. شیطان در راهش آمد و گفت: به كجا مى روى؟ گفت: مى‌روم قطع درخت كنم، گفت: هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت: بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا كنم.گفت: مرا رها كن تا بروم؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟ ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص، قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو كرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم. اگر ما برای خدا حرف بزنیم، سخن‌مان تأثیرگذار است، اما اگر در سال اول پاکت قطوری به ما دادند و سال دوم به خاطر آن پاکت قطور برویم، حرفمان اثری ندارد و ما باید اخلاص در عمل داشته باشیم.عزت به دست خداستدلیل ریا ‌کردن این است که انسان می‌خواهد عزیز باشد و توسط انسان‌ها دیده شود؛ برای همین گاهی سبک زندگی او از معیارهای اسلامی فاصله می‌گیرد و مطابق خواست مردم می‌شود تا مورد تشویق و تعریف دیگران واقع شود، غافل از آنکه خداوند می‌فرماید «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ» عزت و ذلت دست خداست و دست ما نیست.درحديثی قدسی می‌خوانيم كه خداوند متعال می‌فرمايد: «اَالاِخلاصُ سِرٌ مِن اَسرارِي اِستَودَعتُهُ قَلبَ مَن اَحبَبتُ مِن عِباديِ»؛ اخلاص يكي از اسرار من است كه در دل بندگان محبوب خويش به وديعت نهادم. یعنی بنده من به جایگاهی برسد، من اخلاص را در قلب او می‌‌گذارم. اگر هم کسی عزیز شود از ریا نیست و به خاطر اخلاص است.اخلاص شیخ عباس قمیاگر بخواهیم نمونه بارزی برای این مطلب مطرح کنیم، می‌توانیم به جریان شیخ عباس قمی نویسنده کتاب مفاتیح‌الجنان اشاره کنیم که ذره‌ای در کارش ریا نداشت و بخاطر اخلاصش، عزیز شد. ایشان در خاطرات خود برای پسرش آورده است که: وقتى کتاب منازل‌الاخره را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه(س) احکام شرعی را برای مردم مى گفت.مرحوم پدرم «کربلائى محمد رضا» از علاقه‌مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود، به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب منازل‌الاخره که از تألیفات من بود را مى‌گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله‌گو مى‌شدى و مى‌توانستى منبر بروى و از این کتاب که او براى ما مى‌خواند، تو هم مى‌خواندى. چند بار خواستم بگویم پدرجان! این کتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم و فقط عرض کردم، دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.اخلاص آیت‌الله سید حسین کوه‌‌کمریآيت‌اللّه سيّدحسين كوه‏ كمرى که شخصیت بزرگی داشتند. نقل شده است ایشان كه از شاگردان صاحب جواهر و شيخ انصارى و مجتهدى مشهور بود و حوزه درسى معتبرى داشت، هر روز طبق معمول در ساعت معيّن، به يكى از مسجدهاى نجف می‌آمد و تدريس می‌‏كرد. چنان‏كه مى‏‌دانيم حوزه تدريس خارج فقه و اصول، زمينه رياست و مرجعيّت است و مرجعيّت براى يك طلبه به معنى اين است كه يك مرتبه از صفر به بى‏‌نهايت برسد؛ طلبه‌‏اى كه شانس مرجعيّت دارد، مرحله حسّاسى را طی مى‏‌كند و مرحوم سيد حسين كوه ‏كمرى در چنين مرحله‌‏اى بود.يك روز آن مرحوم از جايى بازمی‌گشت و نيم ساعت بيشتر به وقت درس باقى نمانده بود، فكر كرد در اين وقت كم اگر بخواهد به خانه برود به كارى نمی‌‏رسد، بهتر است برود به محل موعود و به انتظار شاگردان بنشيند، رفت و هنوز كسى نيامده بود، ولى ديد در يك گوشه مسجد، شيخ ژوليده‌‏اى با چند شاگرد نشسته و تدريس می‌كند. مرحوم سيّدحسين سخنان او را گوش كرد، با كمال تعجّب احساس كرد كه اين شيخ ژوليده بسيار محقّقانه بحث مى‏‌كند، روز ديگر راغب شد عمداً زودتر بيايد و به سخنان او گوش كند، آمد و گوش كرد و بر اعتقاد روز پيشش افزوده گشت.اين عمل چند روز تكرار شد، براى مرحوم سيّدحسين‌‌ يقين حاصل شد كه اين شيخ از خودش فاضل‌تر است و او از درس اين شيخ استفاده می‌‏كند و اگر شاگردان خودش به جاى درس او به درس اين شخص حاضر شوند، بهره بيشترى خواهند برد. اينجا بود كه خود را ميان تسليم و عناد و ايمان و كفر و ميان آخرت و دنيا مخيّر ديد.غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود/ ز هرچه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است‏روز ديگر كه شاگردان آمدند و جمع شدند گفت: رفقا امروز مى‏خواهم، مطلب تازه‏اى به شما بگويم؛ اين شيخ كه در آن كنار با چند شاگرد نشسته براى تدريس از من شايسته‏‌تر است و خود من هم از او استفاده می‌كنم، همه با هم می‌‏رويم به درس‏ او! از آن روز در حلقه شاگردان شيخ ژوليده كه چشم‌هايش اندكى تراخم داشت و آثار فقر از او ديده می‌شد درآمد. اين شيخ ژوليده ‏پوش همان است كه بعدها به نام حاج شيخ مرتضى انصارى معروف شد. شيخ در آن وقت تازه از سفر چند ساله خود به مشهد و اصفهان و كاشان برگشته و از اين سفر توشه فراوانى برگرفته بود، مخصوصا از محضر مرحوم حاج ملّا احمد نراقى در كاشان. چنين حالتى در هركس باشد مصداق‏ «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» است. این اخلاص در عمل است که مرجع تقلیدی بگوید دیگری از من با سواد‌تر هستند.«اخلاص» رمز رسیدن به عزت استاگر می‌خواهیم عزیز شویم، باید اخلاص داشته باشیم؛ انسان با ریا ماندگار نمی‌شود، بلکه راز این عزت در بین مردم و ماندگار شدن نام بزرگان؛ «اخلاص» است که علما و بزرگان زیادی این چنین هستند؛ و مواردی که در این مطلب از ایشان یاد شد، به خاطر اخلاص در تاریخ ماندگار شدند.پیامبر اکرم(ص) می‌‌فرمایند: «من أخلص لله أربعين صباحاً فجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه»؛ كسي كه چهل شبانه روز با اخلاص عمل كند، خداوند چشمه‌‏هاي حكمت را در قلب او مي‏جوشاند و بر قلم و زبانش جاري مي‏‌كند. یعنی انسان اگر اخلاص واقعی داشته باشد و ذره ای ریا در کارش نباشد، با حکمت می‌‌شود. لقمان، حکیم بود چون اخلاص داشت. اگر ما می‌‌خواهیم حکیم بشویم و نام‌مان در تاریخ ماندگار بشود، باید اخلاص داشته باشیم و شهدا، نمونه بارز این امر هستند. غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود/ ز هرچه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است‏آنچه در خاطرات شهدا بیان شده، این است که از خداوند می‌خواستند که در گمنامی به شهادت برسند؛ در حالی که عده‌ای آرزوی‌شان این است که مزارشان در فلان جا باشد و روی سنگ قبرشان فلان عکس و فلان شعر حک شود، شهدای گمنام می‌گفتند: دوست داریم هیچ کس یادی از ما نکند و خدا اینگونه عزیزشان کرد. مثل شهید ابراهیم‌‌هادی که می‌‌گوید می‌‌خواهم گمنام دفن شوم و هیچ اسمی از من نباشد و امروز خدا چگونه نام و یاد او را بزرگ کرد. «و رفعنا لک ذکرک»« آیا ما اسم تو را بزرگ نکردیم» شهید، گمنام است ولی واقعا پر نام است و نامش همه جا ماندگار شده است.خلوص و تلاش، لازمه اعمال انسانما باید در اعمال‌مان خلوص و تلاش داشته باشیم؛ شهدا اخلاص داشته‌اند که به این جایگاه‌‌های عالی رسیده‌اند و یکی از شهدای دهه هفتادی ما، شهید عزیز مدافع حرم، شهید محمدرضا دهقان امیری است.مادر ایشان گفتند:«آخرین باری که از سوریه به من زنگ زد، گفت: مادر دعا کن شهید شوم».گفتم: پسرم شهادت اخلاص می‌‌خواهد هر وقت توانستی اخلاص داشته باشی شهید می‌‌شوی. گفت: «مادر به خدا الان اخلاص دارم و دیگر هیچ وابستگی ندارم».مادر ایشان گفتند: این آخرین جمله ای بود که پسرم به من گفت و بعد به شهادت رسید.شهید جواد جوکاردر مناجاتش می‌گفت: إلهی! علم بدون عمل، زندگی بدون بندگی، عمل بدون اخلاص را نصیب ما نفرما.صفوان جمال از حضرت صادق(ع) روايت مى‏كند كه از آن حضرت شنيدم فرمودند: «مؤمن كسى است كه همه چيز در برابر او خشوع كنند و اين هنگامى است كه آن مؤمن در كارهاى خود اخلاص داشته باشد، و هر‌گاه چنين باشد خداوند همه را از وى می‏ترساند، حتى جنبندگان و حشرات زمين و درندگان و پرندگان هوا». «اخلاص»، بزرگ‌ترین رمز موفقیت بنیانگذار انقلاب اسلامی/ امام خمینی، الگوی حقیقی اخلاصامام راحل، نمونه این روایت و ما الگوی واقعی اخلاص درعصرما بودند. ایشان اخلاص عجیبی داشتند و به‌ جرأت می‌توان گفت بزرگ‌‌ترین رمز موفقیت امام خمینی در بی‌نظیرترین انقلاب معاصر، خلوص نیت و خدامحوری ایشان در به ثمر نشاندن این انقلاب عظیم بود.آیت‌الله ابراهیم امینی می‌گوید: پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی همه فقها و علمای بزرگ قم جلسه استفتا داشتند؛ ولی حضرت امام چنین جلسه‌ای نداشت. می‌دانستم كه ایشان قبول نمی‌کنند. یك روز خدمت ایشان رسیدم و گفتم: اگر اجازه بدهید عده‌ای از فقها و فضلا را دعوت كنم تا بعضی از شب‌ها به منزل شما بیایند و مسائل مشكل فقهی را با آنان در میان بگذارید تا بحث كنند و ورزیده شوند. البته منظور من همان جلسه استفتا بود؛ اما اسمش را نبردم تا مبادا امام قبول نكنند. پس از پایان یافتن حرفم، امام نگاهی به من كردند و فرمودند:«آقای امینی! از شما چنین انتظاری نداشتم! منتظر بودم كه به من بگویی: تو دیگر پیر شده‌ای و مرگت نزدیك شده، به فكر خدا و معاد باش و خودت را اصلاح كن و با نفس اماره‌ات مبارزه كن!» کسی که اینگونه اخلاص داشته باشد، تمام دنیا جلوی او تعظیم می‌‌کنند. می‌‌بینید که الان یکی از اسم‌‌هایی که در نیجریه و آفریقا زیاد بر سر زبان می‌آید، اسم امام خمینی است و یکی از اسم‌‌های مرسوم در لبنان روح‌الله است؛ این می‌‌شود عزت. و در سالروز ارتحال امام چگونه کاروان‌‌های پیاده به مرقد ایشان می‌‌روند. بعضی‌‌ها با زبان روزه‌اند، بعضی‌‌ها گرما می‌‌خورند و این‌‌ها عزتی است که خدا به امام به خاطر اخلاص عنایت کرده است.راز ماندگار شدنشعر «باز این چه شورش است…» که در عزاداری محرم بسیار معروف است، مربوط به آقای محتشم کاشانی است. محتشم کاشانی برای دریافت صله شعر را برای شاه طهماسب صفوی سرود و شاه نمی‌‌خواست به او صله بدهد گفت: شما کاری کنید که از اهل بیت(ع) صله بگیرید. محتشم کاشانی بعد از آن دید نباید منت حکام را بکشد و با اخلاص تمام و بدون هیچ چشم داشتی ترجیع‌بند معروف باز این چه شورش است را سرود که تا کنون ماندگار مانده است و تازگی دارد. در نهایت شاه هم مجبور شد به خاطر چنین شعری به او صله بدهد و چون از سر اخلاص بوده بر دل‌ها نشسته است.مرحوم موذن‌زاده اردبیلی در مصاحبه‌ای گفته بود برای گفتن اذان، ۳۰ روز، روزه گرفتم و این یعنی اخلاص. ولی چه بسیار افرادی بودند که چیزهای خوبی خواندند ولی این چنین نشد.آن چیزی که ماندگار می‌‌شود اخلاص است که اگر نباشد هیچ چیز ماندگار نمی‌‌شود.ریاسنج و عقوبت ریابرای آنکه بفهمیم اخلاص داریم یا خیر، باید از ریاسنج بهره بگیریم؛ و در این خصوص علمای اخلاق می‌‌فرمایند: ببینید اگر متوجه شوید در شغل خودتان یکی از شما بهتر هست، ناراحت می‌‌شوید یا نمی‌‌شوید. اگر ناراحت شدید معلوم می‌‌شود که زندگی شما با ریا است. اینجا معلوم می‌‌شود انسان اهل ریا هستیم یا خیر.«وَ اجْتَنِبُوا الرِّيَاءَ فَإِنَّهُ شِرْكٌ بِاللَّهِ إِنَّ الْمُرَائِيَ يُدْعَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ يَا كَافِرُ يَا فَاجِرُ يَا غَادِرُ يَا خَاسِرُ» بپرهیزید از ریا و آن شرک به خدا است، روز قیامت ریا کار را با چهار اسم صدا می‌‌زنند، ای کافر، ای گنه کار، ای خیانت کار، ای زیان کار. راه درمان ریاراه مبارزه با ریا کاری، مانند همه اخلاق و اعمال مذموم و ناپسند، دو چیز است: نخست توجه به علل و ریشه‌‌های آن امر برای خشکانیدن و نابود کردن آن‌ها، و سپس مطالعه در پیامدهای آن برای آگاه‌شدن از عواقب دردناکی که در انتظار آلودگان به این اخلاق مذموم است.حالا به دنبال عواقب دردناک آن باشیم. ما که فهمیدیم اگر ریا کنیم عزیز و ماندگار نمی‌‌شویم، پس چرا ریا کنیم؟! چقدر افرادی بودند که افطاری‌‌های میلیونی و میلیاردی دادند و عزیز نشدند، پس ما هم با این چیزها عزیز نمی‌‌شویم. اگر اخلاص داشته باشیم و نان و پنیر افطار دهیم عزیز می‌‌شویم و این باید در همه اعمال باشد.

انتهای پیام

 

داستان قرانی در مورد اخلاص
داستان قرانی در مورد اخلاص
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *