Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження списків відтворення…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження списків відтворення…
ایمیل خود را وارد کنید:
بار الاغ را که بردارند، پالونش را هم به منزل نمی رساند. این مثل برای اشخاصی به کارمی رود که جز تن پروری هنر و کاری نداشته باشند و در برابر امتیازاتی که به آنها می دهند خود را به تسامح و بی قیدی بزنند. مرد هیزم شکنی بود که یک الاغ و یک شتر […]
ادامه مطلب
داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
( روایت اول ) هرگاه بخواهند بگویند: « بدی از خود ماست و اگر ما خودمان بد نباشیم کسی به ما ظلم نمی کند.» این مثل را می آورند. می گویند پدر و مادر «بخت نصر» در شیر خوارگی او مردند و مردم بخت نصر را که بچه ای بود قوی هیکل و بدشکل و […]
ادامه مطلب
خانه مان امروز روشن می شود می رسد داداش خوبم از سفر می شوم خندان به سویش می دوم تا که می پیچد صدایش پشت در خنده هایم را تماشا می کند با دو چشم مهربان و آشنا چون که می داند برای دیدنش روزها و لحظه ها کردم دعا خانه کرده در نگاه گرم […]
ادامه مطلب
او پرستاراست شبها بیدار است با مهربانی فکر بیمار است او مهربان است شیرین زبان است مثل فرشته در آسمان است چراغی در دست می گیرد هر شب همیشه دارد لبخندی بر لب سر تا پا سفید می پوشد لباس رنگ لباسش مثل گل یاس او به بیماران دوا می دهد با مهربانی غذا می […]
ادامه مطلب
یک بستنی از کوچه خریدم برگشتم و به خانه رسیدم از کاکائوهاش خوردم ولی زود احساس کردم بی حال و شل بود دیدم کمی بعد شد نرم و وارفت یک دفعه کج شد جیغم هوا رفت سُر خورد و افتاد بر روی پایم از بستنی ماند چوبش برایم ای «گرم» خیلی لوس و بدی تو […]
ادامه مطلب
حضرت محمّد(ص)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکّه به دنیا آمد.
پدرش عبد الله پیش از ولادتش درگذشته بود.
او شش سال بیشتر نداشت که مادرش آمنه را نیز از دست داد.
تا هشت سالگى زیر سرپرستى جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید.
رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوى خود جلب کرد و دیرى نگذشت که مهرش در دلها جاى گرفت.
او برخلافِ کودکانِ همسالش که موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب میکرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه میداشت.
او به چیزهاى خوراکى هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان که رسم اطفال است، با دستپاچگى و شتابزدگى غذا مى خوردند و گاهى لقمه از دست یکدیگر مى ربودند، ولى او به غذاى اندک اکتفا و از حرص ورزى در غذا خوددارى میکرد.در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان مى داد.
بعضى روزها همین که از خواب برمیخواست، به سر چاه زمزم مىرفت و از آب آن جرعه اى چند مى نوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مى نمودند، مى گفت: احساس گرسنگى نمیکنم.
او نه در کودکى و نه در بزرگسالى، هیچ گاه از گرسنگى و تشنگى سخن به زبان نمىآورد.
عموى مهربانش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خود مى خوابانید
او گوید: من هرگز کلمه اى دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم.
او به بازیچههاى کودکان رغبت نمیکرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود.
آن حضرت در سیزده سالگى، ابوطالب را در سفر شام، همراهى کرد.
در همین سفر بود که شخصیّت، عظمت، بزرگوارى و امانتدارى خود را نشان داد.
بیست و پنج سال داشت که با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد.
محمّد(صلى الله علیه وآله) در میان مردم مکّه به امانتدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه، او را محمّد امین مىخواندند.
در همین سنّ و سال بود که با نصب حجرالاسود و جلوگیرى از فتنه و آشوب قبایلى، کاردانى و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکّه (= حلف الفضول) انسان دوستى خود را به اثبات رساند.
پاکى و درستکارى و پرهیز از شرک و بتپرستى و بى اعتنایى به مظاهر دنیوى و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود.
آن حضرت در چهل سالگى به پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود.
پس از این مدّت، به حکم آیه “وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ”; یعنى: “خویشاوندان نزدیک خود را هشدار ده!”، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بتپرستى را به گوشِ مردم رساند.
از همین جا بود که سران قریش، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند.
پیامبر در مدّت سیزده سال در مکّه، با همه آزارها و شکنجه هاى سرمایه داران مشرک مکّه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهى خویش هرگز عقب نشینى ننمود.
پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه، ناچار به هجرت شد.
پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند که در طىّ این ده سال نیز کفّار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت هاى بسیارى براى او ایجاد کردند.
در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترک مکّه و ابلاغ امامت على بن ابیطالب(علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرى، رحلت فرمود.
اداب غذا خوردن پیامبر در کودکی، زندگی نامه پیامبر (ص)، سخن حضرت ابوطالب در مورد پیامبر (ص)، متانت پیامبر (ص) در کودکی، مرتب بودن پیامبر (ص)
کاش متن راکمتر می کردید
very nice
سلام زندگی نامه رسول اکرم ص رو خوندم بااینکه قبلا هم خونده بودم ولی هر وقت دوباره میخونم بازم برام جالب و تازست ممنون.
سلام برای شخصیت بزرگی مثل حضرت رسول ص این چند سطر کافی نیست به خاطر همین است اصلاعات ما اکثر مردم از آن حضرت بسیار کم است ای کاش زوایای بیشتری را پوشش میدادید.اجرکم عند الله
از اینکه مطاب مذهبی را برای کودکان میگذارید ممنون،اما ای کاش مطالب را جوری کنار هم میگذاشتید که بصورت داستانی شیرین و جذاب برای بچه ها شود
از شما ممنونم گه چنین سایتی درست کرده اید
خیلی عالی بود ولی اگر کمی زیادتر می بود بهتر بود
بس این کار ها رو چرا انجام نمی دید
عالی بود تاحالا داستانی به ای قشنگی نخوانده بودم
خوب بود ولی کاش کلمه ها را آسان تر برای بچه ها می نوشتید.
من برای خواهر کوچکم میخواستم.
اگر کلمات ساده تر بود دیگه عالی میشد.
خیلی عالی بود همه مثل محمد باشند دنیاگلستان می شود
کاش کمتر می بود
سلام
خسته نباشبد
اگه کلمات رو ساده تر و به صورت داستانی و با توضیحات بیشتر مینوشتید واقعا عالی و بینظیر میشد
بنام خدا
خدایا شکرت بابت اینکه ما مسلمان هستیم و پیامبر ما حضرت محمد مصطفی صل علیه و آله
است و دوستان من خیلی دوست دارم زندگی شخصی خودم رو شبیه به زندگی پیامبر ص کنم و شکر خدای مهربان بیشتر بجا ببارم بگم خدایا شکرت شکرت شکرت که پیامبر به این خوبی برای ما آوردی و برگزیدگی شکرت شکررررررتتتتتتتتتتتت??????????????????
نام (لازم)
ایمیل (منتشر نمیشود) (لازم)
وبسایت
داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
/* */
داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
آرایش
مدل مو
مدل لباس
پیامبر گرامی اسلام
زندگی نامه حضرت محمد (ص):نام: محمد بن عبد الله
حضرت محمد (ص) در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.کنیه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهیم.
القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه و…
منصب حضرت محمد (ص): آخرین پیامبر الهى، بنیانگذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.
تاریخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى (به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته اند.
عام الفیل، همان سالى است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.
محل تولد حضرت محمد (ص): مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
نسب پدرى حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنانحضرت محمد (ص) روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتابهاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت مىرسد.
مادر حضرت محمد (ص): آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، کم نظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى کرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمهاش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.
و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتى هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگهدارى کند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى کرد.
بیوگرافی پیامبر گرامی اسلام
مدت رسالت و زمامدارى حضرت محمد (ص): از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى)، که در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجرى، که رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهدهدار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص) علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.همسران حضرت محمد (ص):1. خدیجه بنت خویلد.
2. سوده بنت زمعه.
3. عایشه بنت ابى بکر.
4. امّ شریک بنت دودان.
5. حفصه بنت عمر.
6. ام حبیبه بنت ابى سفیان.
7. امّ سلمه بنت عاتکه.
8. زینب بنت جحش.
9. زینب بنت خزیمه.
10. میمونه بنت حارث.
11. جویریه بنت حارث.
داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
12. صفیّه بنت حىّ بن اخطب.
آکاایران: نخستین زنى که افتخار همسرى حضرت محمد (ص) را یافت، خدیجه بنت خویلد بود. حضرت محمّد(ص) پیش از رسیدن به مقام رسالت، در سن 25 سالگى با این بانوى بزرگوار ازدواج نمود.
خدیجه کبرى (س) با موقعیت و اموال خویش، خدمات شایانى به پیامبر اکرم(ص) در اظهار رسالتش کرد. این بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در ردیف بانوان قدسى، همانند مریم و آسیه، قرار دارد. حضرت محمد (ص) به احترام خدیجه کبرى (س) تا هنگامى که وى زنده بود، با هیچ زن دیگرى ازدواج نکرد. همو بود که دردها و رنجهاى پیامبر(ص) را، که سران شرک و کفر متوجه آن حضرت مىکردند، تسلّى داده و او را در رسالت و نبوتش یارى میداد.خدیجه کبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى که در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف و عنایت مخصوص پروردگار جهانیان قرار گرفت. به همین جهت روزى جبرئیل امین به محضر پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خدیجه برسان. پیامبر اکرم(ص) به همسرش فرمود: اى خدیجه! جبرئیل امین از جانب خداوند متعال به تو سلام مىرساند. خدیجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئیل السّلام».حضرت خدیجه (س) در ایام همسرى با حضرت محمد (ص) از احترام ویژه رسول خدا(ص) برخوردار بود و پیامبر(ص) نیز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خدیجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نیکى یاد میکرد.از عایشه، سومین زن حضرت محمد (ص)، روایت شده است:«کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لایَکادُ یَخْرُجُ مِنَ الْبَیْتِ حَتّى یَذْکُرَ خَدیجَةَ فَیَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَیْها، فَذَکَرها یَوْماً مِنَ الْاَیّامِ فَادْرَکَتْنی الْغَیْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ کانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَکَ اللّهُ خَیْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ. (1)
حضرت محمد (ص) هیچگاه از خانه بیرون نمیرفت مگر این که یادى از خدیجه مىکرد و از او به نیکى نام مىبرد. یک روز که حضرت محمد (ص) از خدیجه (س) یاد کرده و خوبىهاى او را بیان میکرد، غیرت زنانگى بر من غالب شد و به پیامبر(ص) گفتم: آیا او یک پیرزن بیشتر بود و حال آن که خداوند بهتر از آن (یعنى عایشه) را به تو داده است؟ پیامبر اکرم(ص) از این گفتار من، خشمگین شد، به طورى که موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حرکت درآمد.
فرزندان حضرت محمد (ص):الف) پسران ان حضرت محمد (ص):1. قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.2. عبدالله. این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وى را «طیّب» و «طاهر» مىگفتند.
3. ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات یافت.عبدالله و قاسم از خدیجه کبرى (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین کودکى از دنیا رفتند.
ب) دختران حضرت محمد (ص):
1. زینب (س). 2. رقیه (س). 3. ام کلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).دختران حضرت محمد (ص) همگى از حضرت خدیجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پیش از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته بودند. تنها فرزندى که از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرین دختر وى بود. این بانوى مکرّمه، افتخار بانوان عالم، بلکه همه انسانها و مورد تقدیس و تکریم فرشتگان عرشى است. همو است که مادر سبطین و امّ الأئمة المعصومین(ع) است.
گرچه پیامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خویش علاقهمند بود، اما در میان همسرانش بیش از همه، به خدیجه کبرى (س) و در میان فرزندانش بیش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقهمند بوده و اظهار محبت و لطف میفرمود
آغاز بعثت حضرت محمد (ص):محمد امین ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذیرش وحی – کم کم – آماده می شد .
درآن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مأمور شد آیاتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد ( ص ) خواست این آیات را بخواند : ” اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم ” . یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید . او انسان را از خون بسته آفرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است . خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست .
زندگی نامه حضرت محمد (ص)
حضرت محمد (ص) – از آنجا که امی و درس ناخوانده بود – گفت : من توانایی خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که ” لوح ” را بخواند . اما همان جواب را شنید – در دفعه سوم – محمد ( ص ) احساس کرد می تواند ” لوحی ” را که در دست جبرئیل است بخواند . این آیات سرآغاز مأموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود .
جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خدیجه دانست که مأموریت بزرگ ” محمد ” آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : ” بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان را یاری می نمایی ” . سپس محمد ( ص ) گفت : ” مرابپوشان ” خدیجه او را پوشاند .
حضرت محمد (ص) اندکی به خواب رفت . خدیجه نزد ” ورقة بن نوفل ” عمو زاده اش که از دانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنین گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پیش آمده است آغاز پیغمبری است و ” ناموس بزرگ ” رسالت بر او فرود می آید . خدیجه با دلگرمی به خانه برگشت .
معراج حضرت محمد (ص):پیش از هجرت به مدینه که در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگی حضرت محمد (ص) پیش آمد که به ذکر مختصری از آن می پردازیم : در سال دهم بعثت “معراج ” پیغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفری بود که به امر خداوند متعال و بهمراه امین وحی (جبرئیل ) و بر مرکب فضا پیمایی به نام “براق ” انجام شد.
حضرت محمد (ص) این سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امیر المومنین علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بیت المقدس یا مسجد اقصی روانه شد، و از بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیا (ع ) دیدن فرمود.
سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازدید به عمل آورد، و در نتیجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان حق تعالی آگاه شد و به “سدرة المنتهی ” رفت و آنرا سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. سپس از همان راهی که آمده بود به زادگاه خود “مکه ” بازگشت و از مرکب فضا پیمای خود پیش از طلوع فجر در خانه “ام هانی ” پائین آمد.
به عقیده شیعه این سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی گفته اند. در قرآن کریم در سوره “اسرا” از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است : “منزه است خدایی که شبانگاه بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهای خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست “. در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانی مومن است .اصحاب و یاران حضرت محمد (ص):پیامبر اسلام(ص) چه در مکّه معظمه و چه در مدینه، داراى اصحاب و یاران باوفایى بود که برخى از آنان پیش از آن حضرت و برخى دیگر پس از ایشان از دنیا رفتند و تعداد آنان به هزاران نفر مىرسد. در این جا به نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره میشود:
1. على بن ابىطالب(ع).
2. ابوطالب بن عبد المطلب.
3. حمزة بن عبدالمطلب.
4. جعفربن ابىطالب.
5. عباس بن عبدالمطلب.
6. عبداللّه بن عباس.
7. فضل بن عباس.
8. معاذبن جبل.
9. سلمان فارسى.
10. ابوذر غفارى (جندب بن جناده).11. مقداد بن اسود.
12. بلال حبشى.
13. مصعب بن عمیر.
14. زبیر بن عوام.
15. سعد بن ابى وقاص.
16. ابو دجانه.
17. سهل بن حنیف.
18. سعد بن معاذ.
19. سعد بن عباده.
20. محمد بن مسلمه.21. زید بن ارقم.
22. ابو ایوب انصارى.
23. جابر بن عبدالله انصارى.
24. حذیفة بن یمان عنسى.
25. خالد بن سعید اموى.
26. خزیمة بن ثابت انصارى.
27. زید بن حارثه.
28. عبدالله بن مسعود.
29. عمار بن یاسر.
30. قیس بن عاصم.
31. مالک بن نویره.
32. ابوبکر بن ابى قحافه.
33. عثمان بن عفان.
34. عبدالله بن رواحه.
35. عمر بن خطّاب.
36. طلحة بن عبیدالله.
37. عثمان بن مظعون.
38. ابو موسى اشعرى.
39. عاصم بن ثابت.
40. عبدالرحمن بن عوف.41. ابوعبیده جراح.
42. ابو سلمه.
43. ارقم بن ابى ارقم.
44. قدامة بن مظعون.
45. عبدالله بن مظعون.
46. عبیدة بن حارث.
47. سعید بن زید.
48. خَبّاب بن اَرَت.
49. بریده اسلمى.
50. عثمان بن حنیف.
51. ابو هیثم تیهان.
52. ابىّ بن کعب.
تاریخ و سبب رحلت حضرت محمد (ص):
دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علماى شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اکثر علماى اهل سنّت، در سال یازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدینه بر اثر زهرى که زنى یهودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود. معروف است که پیامبر اسلام(ص) در بیمارىِ وفاتش مىفرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است که آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورده بود.
محل دفن حضرت محمد (ص):
مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى) در همان خانهاى که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.
گردآوری: بخش دین واندیشه آکاایران
سایت دینی، دین و اندیشه ،آکا، دعا ، قرآن ، نهج البلاغه ، ائمه اطهار ، زندگینامه بزرگان دین
نفحات إسلامية
2016-08-23
20175 بازدید
حضرت رسول اکرم (صلى اللَّه عليه و آله) روز جمعه هفدهم ربيع الأول در عام الفيل هنگام طلوع آفتاب متولد شدند. در روايات عامه تولد آن جناب روز دوشنبه ذكر شده است. آنان پس از اين اختلاف كرده اند و بعضى معتقدند كه تولد حضرت در شب دوم اين ماه بوده و گروهى گفتهاند در شب دهم اتفاق افتاده است.(زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، صفحه 3)داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
« حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَعْمَشَ بْنِ عِيسَى عَنْ حَمَّادٍ الطيافي [الطَّنَافِسِيِ] عَنِ الْكَلْبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السّلام) قَالَ: قَالَ لِي كَمْ لِمُحَمَّدٍ اسْمٌ فِي الْقُرْآنِ قَالَ قُلْتُ اسْمَانِ أَوْ ثَلَاثٌ فَقَالَ يَا كَلْبِيُّ لَهُ عَشَرَةُ أَسْمَاءَ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً وَ طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى وَ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ وَ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ وَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ وَ يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ وَ يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا فَالذِّكْرُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه و آله و سلم) وَ نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ فَاسْأَلْ يَا كَلْبِيُّ عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ فَأُنْسِيتُ وَ اللَّهِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ فَمَا حَفِظْتُ مِنْهُ حَرْفاً أَسْأَلُهُ عَنْه» (بصایر الدرجات، ج1، ص512)
« صفار روايت كرده است به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السّلام) كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را ده نام است در قرآن: محمّد، احمد، عبد الله، طه، يس، نون، مزمّل، مدثّر، رسول و ذكرچنانچه فرموده است وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ ( سوره آل عمران/ آيه 144) وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ (سوره صف/ آيه 6) وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً (سوره جن/ آيه 19) طه* ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (سوره طه/ آيه 1 و 2) يس* وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (سوره يس/ آيه 1 و 2) ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ (سوره قلم/ آيه 1) يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ (سوره مزمل/ آيه 1) يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (سوره مدثر/ آيه 1) قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً (سوره طلاق، آیه 10) پس حضرت صادق عليه السّلام فرمود: «ذكر» از نامهاى آن حضرت است، و مایيم اهل ذكر كه حق تعالى در قرآن ذكر كرده است كه هر چه ندانيد از ذكر سؤال كنيد.»(جلاء العيون، صفحه 35)
بعضى از علما از قرآن مجيد چهار صد نام براى آن حضرت ذکر کرده اند و مشهور آن است كه نام آن حضرت در تورات «مؤد مؤد» است، در انجيل «طاب طاب»، در زبور «فارقليط» و بعضى گفتهاند كه نام حضرت در انجيل «فارقليط» است. امّا برخی از اسماء و القاب كه اكثر علما از قرآن استخراج كردهاند عبارتند از: شاهد، شهيد، مبشّر، بشير، نذير، داعى، سراج منير، رحمة للعالمين، رسول اللّه، خاتم النبيّين، نبيّ، امّى، نور، نعمت، روف، رحيم، منذر، مذكّر، شمس، نجم، حم، سما و تين.[1]» (جلاء العيون، صفحه 35)
حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) در نهج البلاغه درباره بعثت پیامبر و زمان جاهلیت چنین میفرماید: «خداوند متعال پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) را به رسالت مبعوث گردانيد در زماني كه هيچ يك از انبياء باقى نمانده و به خواب رفتن فرق مختلف مردم در تاريكى نادانى و گمراهى طولانى گشته بود و فتنهها در سر تا سر دنيا پا گرفته كارها در هم و بر هم گشته آتش جنگها افروخته و نور و روشنایى دنيا پنهان شده، نادرستيهاى آن آشكار گرديده بود، برگش زرد گشته بود و (مردم) از ثمره آن بهره و سودى نمىبرند و آبش فرو رفته و خشك شده بود (درخت علم و هدايت را خزان گرفته مردم در راه سعادت و رستگارى قدم نمىگذاشتند و خير و نيكویى باقى نمانده بود) نشانههاى هدايت و رستگارى محو و نابود و پرچمهاى هلاكت و بدبختى آشكار شده بود پس دنيا با منظره بدى به اهلش نگريسته و به خواهان خود رو ترش كرده بود ثمرهاش فساد و تباهكارى و طعامش گوشت مردار بود، شعارش خوف و ترس و رويّهاش شمشير بود.(نهج البلاغه، خطبه 88، جلد اول، ص 222-223)
«خداوند به وسيله آن حضرت كينههاى ديرينه را نابود ساخت و آتش دشمنيها را خاموش نمود و ميان برادران ايمانى را (مانند امير المؤمنين و سلمان) الفت و دوستى انداخت و ميان خويشان (مانند حمزه و ابى لهب به سبب اسلام و كفر) جدایى افكند و به واسطه ظهور و پيدايش آن بزرگوار ذلّت و بيچارگى مؤمنين را به عزّت و سرورى و برترى و بزرگى و كفّار را به نكبت و بد بختى مبدّل نمود، سخن او بيان و خاموشيش زبان بود.» (نهج البلاغه، خطبه 95،جلد دوم، ص 283 )
حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه درباره خصلتهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین فرمودند:«پيغمبر(صلّى اللّه عليه و آله) به روى زمين طعام مىخورد و مىنشست مانند نشستن بنده (دو زانو نشسته پا روى پا نمىانداخت) و به دست خود پارگى كفشش را می دوخت و جامهاش را وصله مي كرد. بر در خانهاش پردهاى كه در آن صورتها نقش شده آويخته بود پس به يكى از زنهايش فرمود اى زن اين پرده را از نظر من پنهان كن زيرا وقتى من به آن چشم مىاندازم دنيا و آرايشهاى آن را به ياد مىآورم پس از روى دل از دنيا دورى گزيد ياد آن را از خود دور ساخت و دوست داشت كه آرايش آن از جلو چشمش پنهان باشد تا باور نكند كه آنجا جاى آرميدن است و اميدوارى درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد پس آنرا از خود بيرون و از دل دور كرده و از جلو چشم پنهان گردانيد و چنين است (رفتار) كسى كه چيزى را دشمن مىدارد، بدش مىآيد به آن چشم اندازد و نام آن در حضورش برده شود.» (نهج البلاغه، خطبه 157،جلد سوم، ص 511)
برخی از غزوات حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) عبارتند از: بدر اولی و کبری، بنى سليم، سويق، ذى امر، قرده، بنى قينقاع، احد، حمراء الاسد، الرجيع، معونه، بنى نضير، بنى لحيان، ذات الرقاع، بدر اخيره، خندق يا احزاب، بنى مصطلق، خيبر، موته، حنين و تبوك. از تعداد غزوات، رنج و مشقتی که پیامبر گرامی اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) برای نشر و شکل گیری دین اسلام تحمل نمودند؛ مشخص میشود. (ر.ک. زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، صفحات 108- 180)
« شيخ مفيد و شيخ طبرسى روايت كردهاند كه: چون حضرت (رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از حجّة الوداع مراجعت نمود، بر آن حضرت معلوم شد كه رحلت او به عالم بقا نزديك شده است، پيوسته در ميان ايشان خطبه مىخواند، ايشان را از فتنههاى بعد از خود و مخالفت با فرمودههاى خود برحذر مىنمود و وصيّت مىفرمود ايشان را كه دست از سنّت و طريقه او بر ندارند و بدعت در دين الهى نكنند و متمسّك شوند به عترت و اهل بيت او به اطاعت و نصرت و حراست و متابعت ايشان را بر خود لازم دانند و منع مىكرد ايشان را از مختلف شدن و مرتد شدن.
مكرّر مىفرمود كه: ايّها النّاس من پيش از شما مىروم و شما در حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد، از شما سؤال خواهم كرد كه چه كرديد با دو چيز گران بزرگ كه در ميان شما گذاشتم: كتاب خدا و عترت كه اهل بيت من هستند. به درستى كه خداوند لطيف خبير مرا خبر داده است كه اين دو چيز از هم جدا نمىشوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند، به درستى كه اين دو چيز را در ميان شما مىگذارم و مىروم پس سبقت مگيريد بر اهل بيت من و پراكنده مشويد از ايشان و در حقّ ايشان تقصير مكنيد كه هلاك خواهيد شد و چيزى تعليم ايشان مكنيد به درستى كه ايشان از شما داناترند، چنين مىيابم شما را كه بعد از من از دين برگرديد و كافر شويد و شمشيرها به روى يكديگر بكشيد، پس من با على را ملاقات كنيد در لشكرى مانند سيل در فراوانى و سرعت و شدّت. بدانيد كه علىّ بن ابى طالب (عليه السّلام) برادر و وصىّ من است و قتال خواهد كرد بر تأويل قرآن چنانچه قتال كردم بر تنزيل قرآن و از اين باب سخنان در مجالس متعدّد مىفرمود.
پس اسامة بن زيد را امير كرد و لشكرى ترتيب داد، امر كرد او را كه با اكثر صحابه بيرون رود به سوى بلاد روم به آن موضعى كه پدرش در آنجا شهيد شده بود و غرض حضرت از فرستادن اين لشكر آن بود كه مدينه از اهل فتنه و منافقان خالى شود و كسى با حضرت امير المؤمنين عليه السّلام منازعه نكند تا امر خلافت بر آن حضرت مستقر گردد و مردم را مبالغه بسيار مىفرمود در بيرون رفتن و اسامه را به حرب فرستاد و حكم فرمود كه در آنجا توقّف نمايد تا لشكر بر سر او جمع شوند و جمعى را مقرّر فرمود كه مردم را بيرون كنند و ايشان را حذر مىفرمود از دير رفتن.» ( جلاء العيون، ص84 و 85)
« ترس از فتنه های منافقین سبب گردید پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالت بیماری دست بر دوش امير المؤمنين و فضل بن عبّاس انداخت، با نهايت ضعف و ناتوانى پايهاى خود را مىكشيد تا به مسجد در آمد، چون نزديك محراب رسيد … نشست با مردم نماز را نشسته ادا كرد. حضرت به گروهی از صحابه که از رفتن با لشکر اسامه تخلف کرده بودند دستور اکید به پیوستن به آن لشکر را دادند و لعنت کردند کسی که از این امرسرپیچی کند و مدهوش شدند از تعب رفتن به مسجد و برگشتن و از حزن و اندوهى كه عارض شد بر آن حضرت. پس مسلمانان بسيار گريستند و صداى گريه و نوحه از زنان و فرزندان آن حضرت بلند شد و شيون از مردان و زنان مسلمانان برخاست پس حضرت چشم مبارك گشود و به سوى ايشان نظر كرد فرمود كه: بياوريد از براى من دواتى و كتف گوسفندى تا بنويسم از براى شما نامهاى كه گمراه نشويد هرگز.
مؤلّف جلاء العيون گويد كه: اين حديث دوات و قلم در صحيح بخارى[2] و مسلم[3] و ساير كتب معتبره اهل سنّت مذكور است به طرق متعدّده، چنين روايت كردهاند ايشان از ابن عبّاس كه او گريست آن قدر كه آب ديدهاش سنگريزه مسجد را تر كرد و مىگفت كه: روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه، روزى كه درد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شديد شد و گفت: بياوريد دواتى و كتفى تا بنويسم از براى شما كتابى كه گمراه نشويد بعد از آن هرگز. پس نزاع كردند در اين و سزاوار نبود در حضور پيغمبر كه نزاع كنند.» (جلاء العيون، صفحه87- 88)
« سيّد بن طاووس و كلينى به سند مزبور از حضرت موسى بن جعفر (عليهما السّلام) روايت كردهاند كه آن حضرت فرمود كه: از پدرم حضرت امام جعفر صادق (عليه السّلام) پرسيدم: آيا نه چنين بود كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) كاتب وصيّت نامه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بود كه حضرت بر او القا مىكرد و او مىنوشت و جبرئيل و ملائكه مقرّبان (عليه السّلام) گواهان بودند؟ حضرت صادق (عليه السّلام) ساعتى ساكت شد بعد از آن فرمود كه: چنين بود كه گفتى وليكن چون وقت وفات آن حضرت شد جبرئيل از جانب خداوند جليل نامه نوشته تمام كرده مهر كردهاى آورد با امينان خداوند عالميان از ملائكه مقرّبان.
پس جبرئيل گفت: يا محمّد امر كن كه بيرون كنند آنها را كه نزد تواند به غير از وصىّ تو على بن أبي طالب، تا آن كه نامه آسمانى را از ما وصىّ تو بگيرد، گواه گيرى تو ما را بر آنكه نامه را به او سپردى و او ضامن شود كه عمل نمايد به آنچه در آن نامه هست.
پس امر كرد حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) كه هر كه در آن خانه بود بيرون كردند به غير از علىّ بن أبي طالب (عليه السّلام) و فاطمه (عليها السّلام) در پشت پرده نشسته بود، جبرئيل گفت: يا محمّد پروردگارت سلام مىرساند و مىفرمايد: آن نامه چيزى است كه پيشتر در معراج و غير آن عهد كرده بودم با تو و شرط كرده بودم بر تو و گواه شده بودم به آن بر تو و گواه گرفته بودم بر تو ملائكه خود را به آنكه من كافيم از براى گواه بودن اى محمّد.
حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) چون اين سخنان را از جبرئيل شنيد، بندهاى بدن مباركش از خوف الهى لرزيد فرمود: اى جبرئيل! پروردگار من همه نقصها سالم است از و همه سلامتيها از اوست و همه تحيّتها به سوى او برمىگردد، راست گفته است پروردگار من، وفا به وعده خود نموده است، نامه را به من بده.
پس جبرئيل نامه را به آن حضرت داد، امر كرد به حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) تسليم نمايد، چون حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نامه را تسليم حضرت على (عليه السّلام) نمود، فرمود بخوان اين نامه را، حضرت نامه را حرف حرف خواند تا به آخر، چون نامه را تمام كرد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: اين عهد پروردگار من است به سوى من و شرطى است كه بر من گرفته است و امانتى است از او نزد من، من آن را رسانيدم و آنچه خير خواهى امّت بود به عمل آوردم و اداى رسالتهاى خدا نمودم.
اميرالمؤمنين(عليه السّلام) فرمود: گواهى مىدهم از براى تو- پدر و مادرم فداى تو باد- كه تبليغ رسالت كردى و خير خواهى امّت نمودى، تصديق مىنمايم تو را در آنچه گفتى، گواهى مىدهد از براى تو گوش من و چشم من و گوشت من و خون من.
جبرئيل گفت: من نيز براى شما هر دو بر آنچه گفتيد از جمله گواهانم.
حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: يا على وصيّت مرا گرفتى، دانستى آن را و از براى خدا و از براى من ضامن شدى كه وفا كنى به هر عهدى كه در آن نامه نوشته است؟ حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: بلى- پدر و مادرم فداى تو باد- بر من است ضمانت آنها و بر خداست كه مرا يارى كند و توفيق دهد كه به آنها عمل نمايم، پس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: يا على من مىخواهم بر تو گواه بگيرم چون در روز قيامت به نزد من آیى براى من گواهى دهند كه حجّت بر تو تمام كردم، على (عليه السّلام) فرمود: بلى گواه بگيرید.
حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: جبرئيل و ميكائيل با ملائكه مقرّبان كه با ايشان آمدهاند و حاضرند، ميان من و تو گواهند، حضرت اميرالمومنین (عليه السّلام) فرمود: گواه شوند بر من و من نيز ايشان را گواه مىگيرم- پدر و مادرم فداى تو باد- پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) ايشان را گواه گرفت.
و از جمله امورى كه بر آن جناب شرط گرفت به امر جبرئيل از جانب حق تعالى آن بود كه گفت: يا على وفا مىكنى به آنچه در اين نامه است از دوستى كسى كه با خدا و رسول دوستى كند و دشمنى كسى كه با خدا و رسول دشمنى كند و بيزارى جستن از ايشان و بر آنكه صبر كنى بر فرو خوردن خشم ايشان و بر رفتن حقّ تو و غصب كردن خمس تو و ضايع كردن حرمت تو؟ حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) گفت: بلى يا رسول اللّه. پس حضرت اميرالمومنین(عليه السّلام) فرمودند: سوگند ياد مىكنم به حقّ آن خداوندى كه دانه را شكافت و خلايق را آفريده است كه شنيدم از جبرئيل كه مىگفت با رسول خدا كه: يا محمّد اعلام كن او را كه هتك حرمت او خواهند كرد، حرمت او حرمت خدا و رسول است، و ريش مبارك او را از خون سر او خضاب خواهند كرد، پس حضرت اميرالمومنین (عليه السّلام) فرمود كه چون اين كلمه را شنيدم از جبرئيل امين مدهوش شدم بر رو در افتادم، گفتم: بلى قبول كردم و راضى شدم، هر چند هتك حرمت من بكنند و سنّتها را معطّل گردانند و كتاب الهى را پاره كنند و كعبه را خراب كنند و ريشم را از خونم رنگين كنند، در همه احوال صبر خواهم كرد و اميد اجر از پروردگار خود خواهم داشت، تا آنكه مظلوم به نزد تو آيم.
پس حضرت رسول (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فاطمه و حسن و حسين (عليهم السّلام) را طلبيد، به ايشان اعلام كرد مثل آنچه را به حضرت اميرالمومنین (عليه السّلام) اعلام كرده بود، ايشان همان را فرمودند که حضرت اميرالمومنین (عليه السّلام) فرموده بود وصيّتنامه را مهر كردند به مهرهاى طلاى بهشت كه آتش به آن نرسيده بود، نامه را به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) سپردند.
چون حضرت امام موسى (عليه السّلام) سخن را به اينجا رسانيد، راوى پرسيد: در آن وصيّتنامه چه بود؟ حضرت فرمود كه: سنّتهاى خدا و سنّتهاى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.
راوى پرسيد: آيا در آن وصيّت در غصب خلافت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نوشته بود؟ حضرت فرمود: بلى و اللّه جميع آنچه كردند در آن نامه نوشته بود، مگر نشنيدهاى قول حق تعالى را كه إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ (سوره مبارکه يس، آيه 12) يعنى: ما زنده مىگردانيم مردگان را و مىنويسيم آنچه پيش فرستادهاند و آنچه بعد از ايشان بر اعمال ايشان مترتّب مىشود، همه چيز را احصا كردهايم در امام مبين يعنى لوح محفوظ يا امير المؤمنين (عليه السّلام) .
پس حضرت فرمود كه: رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و فاطمه (عليها السّلام) فرمود كه: آيا فهميديد آنچه به شما گفتم؟ قبول كرديد كه به آنها عمل نمایيد؟ گفتند: بلى، قبول كرديم چنانچه حقّ قبول كردن است و صبر مىكنيم بر آنچه بر ما دشوار باشد و ما را به خشم آورد[4].» (جلاء العيون، صفحه94-96)
حضرت اميرالمومنین علی بن ابیطالب (عليه السّلام) در نهج البلاغه درباره لحظات جان سپاری پیامبر اکرم (صلى اللَّه عليه و آله) فرمودند:« رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- قبض روح شد در حالي كه سرش بر سينه من بود و به روى دستم جان از بدنش جدا شد و (به جهت تيّمن و تبرّك آن) دست به چهرهام كشيدم و غسل آن حضرت(صلّى اللَّه عليه و آله) را متصدّى گرديدم و فرشتگان مرا كمك كردند پس خانه و اطراف آن (حاضرين و فرشتگانى كه در آمد و رفت بودند) به گريه و ناله در آمدند، گروهى از فرشتگان فرود آمده گروهى بالا مىرفتند و همهمه نماز ايشان كه بر آن بزرگوار مىخواندند از گوش من جدا نمىشد تا اينكه او را در آرامگاهش نهاديم. پس كيست در حال حيات و ممات به آن حضرت از من سزاوارتر؟ شتاب كنيد از روى بينایى و بايد در جنگ با دشمن نيّت شما راست باشد كه سوگند به آن كه جز او خدایى نيست من بر راه حقّ هستم و دشمنان ما بر لغزشگاه باطل هستند، مىگويم آنچه مىشنويد و از خدا براى خود و براى شما آمرزش مىطلبم. (نهج البلاغه، خطبه 188،جلد چهارم، ص 634-635 )
حضرت امیرالمومنین (عليه السّلام) هنگام به خاك سپردن برترین زنان عالم حضرت فاطمه (عليها السّلام) در خطاب به رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) و در بی وفایی و ظلم مردم زمانه فرمودند:«درود بر تو اى رسول خدا از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمد و زود به تو پيوست. اى رسول خدا شكيبایى من از (مفارقت و جدایى) برگزيده تو كم گرديد و طاقت و توانایى من از (رفتن) او از دست رفت، براى من پس از ديدار مفارقت و جدایى تو و سختى مصيبت و اندوه تو شكيبایى است. در حالي كه من سرت را بر لحد آرامگاهت نهادم و بين گردن و سينهام جان از تنت خارج شد، ما مملوك خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم. همانا امانت (فاطمه عليها السّلام) پس گرفته شد، ولى (در اين مصيبت) همواره بعد از اين در اندوه بوده شبم به بيدارى خواهد گذشت تا اينكه خداوند براى من سرایى كه تو در آن اقامت گزيدهاى اختيار نمايد و به همين زودى دخترت به تو اجتماع امّت ترا برستم به آن مظلومه خبر خواهد داد. (حقّش را نشناخته، پهلويش را شكسته و جنينش را سقط و فدكش را غصب كردند) پس همه سرگذشت را از او سؤال كن و چگونگى رفتارشان را با ما بپرس، اين همه ستمگرى از ايشان بر ما وارد شده در حالي كه از رفتن تو مدّتى نگذشته و ياد تو از بين نرفته بود و بر هر دو شما درود باد درود وداع كننده (با محبّت و دوستى) نه درود خشمگين و رنجيده و دلتنگ، پس اگر بروم نه از بى علاقگى است و اگر بمانم نه از بد گمانى است به آنچه خداوند به شكيبايان وعده داده است. (نهج البلاغه، خطبه 236،جلد چهارم، ص 821 )
هنگام وفات حضرت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) برخی در محل دفن آن حضرت اختلاف كردند، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمودند: خداوند روح پيغمبرش را در شريفترين بقاع زمين اخذ مي كند، اكنون نيز لازم است كه آن حضرت در اطاقى كه از دنيا رفته اند دفن شوند. (زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام، صفحه 9)
مآخذ
زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ( ترجمه إعلام الورى)، طبرسى، فضل بن حسن، تهران، 1390 ق.
جلاء العيون، علامه مجلسی، قم، سرور، 1382
نهج البلاغه، محمد بن حسن شریف الرضی، مترجم علی نقی فیض الاسلام اصفهانی، تهران، موسسه چاپ ونشر تالیفات فیض الاسلام، 1379
بصایر الدرجات في فضایل آل محمّد صلّى الله عليهم، صفار، محمد بن حسن، مصحح: محسن بن عباسعلى كوچه باغى، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم،1404 ق.
داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
تمامی حقوق محفوظ است © 2003 – 2019 .
آستان قدس حسینی
زندگی حضرت محمد از تولد تا وفات، برای ما مسلمانان، لحظه به لحظه درس زندگی و آزادی دارد . از این رو معلمین و اولیا دانش آموزان به مناسبت ها ی مختلف سعی میکنند کودکان خود را به وسیله تحقیق و انشا در مورد حضرت محمد با سیره و روش زندگی حضرت محمد (ص) آشنا کنند . در ادامه ما برای کمک به دانش آموزان و اولیا آنها چند انشا و تحقیق در مورد محمد (ص ) آماده کرده ایم . امیدواریم مفید باشد.
حضرت محمّد(ص)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکه به دنیا آمد. پدرش عبد الله پیش از ولادتش درگذشته بود. او شش سال بیشتر نداشت که مادرش آمنه را نیز از دست داد. تا هشت سالگى زیر سرپرستى جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید. رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوى خود جلب کرد و دیرى نگذشت که مهرش در دلها جاى گرفت. او برخلافِ کودکانِ همسالش که موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب میکرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه میداشت.
او به چیزهاى خوراکى هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان که رسم اطفال است، با دستپاچگى و شتابزدگى غذا مى خوردند و گاهى لقمه از دست یکدیگر مى ربودند، ولى او به غذاى اندک اکتفا و از حرص ورزى در غذا خوددارى میکرد.در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان مى داد. بعضى روزها همین که از خواب برمیخواست، به سر چاه زمزم مىرفت و از آب آن جرعه اى چند مى نوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مى نمودند، مى گفت: احساس گرسنگى نمیکنم. او نه در کودکى و نه در بزرگسالى، هیچ گاه از گرسنگى و تشنگى سخن به زبان نمىآورد.
عموى مهربانش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خود مى خوابانید او گوید: من هرگز کلمه اى دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم. او به بازیچههاى کودکان رغبت نمیکرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود. آن حضرت در سیزده سالگى، ابوطالب را در سفر شام، همراهى کرد. در همین سفر بود که شخصیّت، عظمت، بزرگوارى و امانتدارى خود را نشان داد. بیست و پنج سال داشت که با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد.داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
محمّد(صلى الله علیه وآله) در میان مردم مکّه به امانتدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه، او را محمّد امین مىخواندند. در همین سنّ و سال بود که با نصب حجرالاسود و جلوگیرى از فتنه و آشوب قبایلى، کاردانى و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکّه (= حلف الفضول) انسان دوستى خود را به اثبات رساند. پاکى و درستکارى و پرهیز از شرک و بتپرستى و بى اعتنایى به مظاهر دنیوى و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود.
آن حضرت در چهل سالگى به پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود. پس از این مدّت، به حکم آیه “وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ”; یعنى: “خویشاوندان نزدیک خود را هشدار ده!”، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بتپرستى را به گوشِ مردم رساند. از همین جا بود که سران قریش، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند. پیامبر در مدّت سیزده سال در مکّه، با همه آزارها و شکنجه هاى سرمایه داران مشرک مکّه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهى خویش هرگز عقب نشینى ننمود. پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه، ناچار به هجرت شد.
پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند که در طىّ این ده سال نیز کفّار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت هاى بسیارى براى او ایجاد کردند. در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترک مکّه و ابلاغ امامت على بن ابیطالب(علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرى، رحلت فرمود.
زندگی حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اینهمه ، روایات بیشمار موجود در بیشتر جزئیات همداستان نیستند و به ویژه آگاهیهای ما در باب زندگی آن بزرگوار ، پیش از بعثت ، به تفصیل شرح سیره ایشان پس از بعثت نیست .
به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسی زندگی وی در طول ۶۳ سال در ذهن نقش میبندد، بازتابی از تصویر ظهور پیامبری الهی و سرگذشت شخصیتی است که با پشت سر نهادن دشواریهای بسیار ، بیهیچ خستگی و ناامیدی به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزیره العرب را متحد کند و آماده گستردن اسلام در بیرون از مرزهای عربستان شود و از آن مهم تر دیانتی را بنیاد نهد که اینک یکی از مهمترین ادیان جهان به شمار میرود .
تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسیاری از روایات در ۱۷ ربیع الاول عامالفیل ( ۵۷۰ م ) ، یا به روایتی ۱۲ همان ماه در تقویم عربی روی داد . پدر پیامبر(ص)، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند ؛ قبیلهای که بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر به بازرگانی اشتغال داشتند .
عبدالله ، پدر پیامبر (ص) اندکی پیش از تولد فرزندش برای تجارت با کاروانی به شام رفت و در بازگشت بیمار شد و درگذشت . بنابر رسمی که در مکه رایج بود ، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد . وی ۶ ساله بود که همراه مادر برای دیدار خویشان به یثرب ( مدینه ) رفت، اما آمنه نیز در بازگشت ، بیمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزدیک مدینه ـ به خاک سپردند.
محمد ( ص) از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نیز در ۸سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد ( ص) بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستی برادرزاده اش کوششی بلیغ می کرد . در سفری تجارتی به شام او را با خود همراه برد و هم در این سفر ، راهبی بَحیرا نام ، نشانه های پیامبری را در او یافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت.
از وقایع مهم پیش از ازدواج پیامبر ( ص ) ، شرکت در پیمانی به نام « حلف الفضول » است که در آن جمعی از مکیان تعهد کردند « از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند » . پیمانی که پیامبر (ص) بعدها نیز آن را میستود و میفرمود اگر بار دیگر او را به چنان پیمانی باز خوانند ، به آن میپیوندد.
شهرت محمد (ص) به راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود که « امین » لقب گرفت و همین صداقت و درستی توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و او را با سرمایه خویش برای تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شیفته درستکاری « محمد امین» شد که خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد ، در حالی که بنابر مشهور ، دستکم ۱۵ سالی از او بزرگتر بود . خدیجه برای محمد ( ص ) همسری فداکار بود و تا زمانی که حیات داشت ، پیامبر همسر دیگری برنگزید .
او برای پیامبر ( ص ) فرزندانی آورد که پسران همگی در کودکی در گذشتند و در میان دختران ، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه( ع) است . از جزئیات این دوره از زندگی پیامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهی چندانی در دست نیست ؛ جز آنکه می دانیم نزد مردمان به عنوان فردی اهل تأمل و تفکر شناخته شده ، و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود .
از آداب و رسوم زشت آنان چشمگیرتر از همه بت پرستی بود و پیامبر (ص) از آن روی بر میتافت . محمد (ص) اندکی پیش از بعثت ، دیر زمانی را به تنهایی در غار حرا، در کوهی نزدیک مکه به سر میبرد و زمان را به خاموشی و اندیشه میگذرانید.
گفتهاند نخستین نشانههای بعثت پیامبر (ص) به هنگام ۴۰ سالگی او ، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته ، شبی در ماه رمضان ، یا ماه رجب است که فرشته وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سوره علق را برخواند .
بنابر روایات ، پیامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفهای ایجاد شد و همین امر پیامبر(ص ) را غمناک ساخته بود ، ولی اندکی بعد فرشته وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانه خدا از بتان ، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد .
پیامبر (ص) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اول کسی که به او ایمان آورد ، همسرش خدیجه ، و از مردان ، پسر عمویش علی بن ابی طالب ( ع) بود که در آن هنگام سرپرستی او را پیامبر (ص) بر عهده داشت.
در منابع فرق گوناگون اسلامی، از برخی دیگر همچون ابوبکر و زیدبن حارثه ، به عنوان نخستین گروندگان به اسلام نام برده اند، اما باید در نظر داشت که این موضوع برای مسلمانان در گرایشهای مذهبی گوناگون پیوسته افتخاری بود و بعدها به زمینه ای برای منازعات کلامی میان آنان تبدیل شد . هر چند دعوت آغازین بسیار محدود بود ، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی داشت و چندی برنیامد که گروه اسلام آورندگان به اطراف مکه میرفتند و با پیامبر (ص) نماز میگزاردند.
۳ سال پس از بعثت، پیامبر(ص) دستور یافت تا همگان را از خاندان قریش گرد آورد و دعوت توحید را در سطحی گستردهتر مطرح سازد . پیامبر (ص) بدین کار دست زد ، اما دعوتش اجابتی چندان نیافت و بر شمار اسلام آورندگان قریش نیفزود.
باید گفت با آنکه اشراف مکه دعوت جدید را که بر وحدانیت خدا و برابری انسانها تاکید بسیار داشت ، بر نمیتافتند ، اما فرودستان و بیچیزان ، دین جدید را با دل و جان پذیرا بودند و گروه گروه به آن می گرویدند و برخی از ایشان همچون عمار یاسر و بلال حبشی بعدها از بزرگان صحابه شدند .
رفتار قریشیان و به طور کلی مشرکان مکه اگر چه نخست با ملایمت و بیشتر با بیاعتنایی همراه بود ، ولی چون بدگویی از بتان و از آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت ، قریشیان بر پیامبر ( ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموی پیامبر ( ص) را که جداً از او حمایت میکرد ، برای آزار پیامبر (ص) در تنگنا قرار دادند .
از یک سو تعرض قریشیان و دیگر قبایل به مسلمانان و شخص پیامبر(ص) فزونی می گرفت و از دیگر سو در صفوف قریشیان نسبت به مخالفت با پیامبر (ص) یا حمایت از او ، دو دستگی پدید آمد .
سختگیری مشرکان چندان شد که پیامبر (ص) عدهای از اصحاب را امر کرد تا به حبشه هجرت کنند و به نظر میرسد که برخی از اصحاب نیز میان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قریشیان پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند .
آنان پیمان خویش را بر صحیفهای نوشتند و به دیوار کعبه آویختند. از آن سوی ، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر(ص) و خدیجه به درهای مشهور به « شعب » ابوطالب ، پناه بردند و تا جایی که ممکن بود ، نه کسی به آنجا می آمد و نه خود از آن بیرون می شدند . سرانجام ، پس از آنکه خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برده بود ،
قریشیان پذیرفتند که مخالفان را رها کنند و از محاصره ایشان دست بردارند ( سال ۱۰ بعثت ) . بدین سان پیامبر (ص) و خاندان او از تنگنا رهایی یافتند. اندکی پس از خروج پیامبر (ص) از شعب ، دو تن از نزدیکترین یاورانش ، خدیجه و ابوطالب وفات یافتند.
با وفات ابوطالب ، پیامبر (ص) یکی از جدیترین حامیان خود را از دست داد و مشرکان با فرصت به دست آمده بر اذیت و آزار پیامبر (ص) و مسلمانان افزودند ، کوشش پیامبر( ص ) برای دعوت ساکنان خارج مکه ، به ویژه طایف ، به جایی نرسید و او آزرده خاطر و ناآسوده به مکه بازگشت.
سرانجام ، توجه پیامبر (ص) به شهر یثرب جلب شد که شهری مستعد برای دعوت اسلام بود . در آن شهر دو قبیله اصلی ، یعنی اوس و خزرج ، بیشتر اوقات با هم در جنگ و ستیز بودند و از کسی که ایشان را به آشتی و دوستی دعوت کند ، استقبال میکردند . پیامبر (ص) اتفاقاً ۶ تن از خزرجیان را در موسم حج دید و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون به شهر خویش بازگشتند ، به تبلیغ دعوت پرداختند.
سال بعد ، یعنی در سال ۱۲ بعثت ، تنی چند از اوس و خزرج ، به خدمت پیامبر (ص) آمدند و در عقبه ، درهای در نزدیکی مکه ، با آن حضرت بیعت کردند و پیامبر (ص) نماینده ای برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد . این بیعت نخستین پایه حکومتی شد که پیامبر (ص) در یثرب بنیاد نهاد .
سال بعد نیز شمار بیشتری از یثربیان با پیامبر ( ص) بیعت کردند و گویا در یثرب جز گروه اندکی نمانده بود که به اسلام در نیامده باشند . گرچه این مذاکرات پنهانی بود ، ولی قریشیان بدان آگاهی یافتند و پس از شور درباره رسیدگی به کار پیامبر ( ص) و مسلمانان ، بر آن شدند که از همه تیرههای قریش کسانی گرد آیند و شبانه پیامبر (ص) را بکشند تا خون او برگردن کسی نیفتد .
پیامبر (ص) که از این توطئه آگاه شده بود ، حضرت علی (ع) را بر جای خویش نهاد و خود به شتاب ، در حالی که ابوبکر نیز با او همراه شده بود ، به سوی یثرب روان شد.
خروج پیامبر (ص) از مکه که از آن به هجرت تعبیر شده ، نقطه عطفی در تاریخ زندگی آن حضرت و نیز تاریخ اسلام است ؛ زیرا از آن پس پیامبر (ص) ، تنها مشرکان را به دوری از بت پرستی و ایمان به خدای یگانه فرا نمیخواند ، بلکه دیگر در رأس حکومتی قرار گرفته بود که میبایست بر مبنای شریعتی آسمانی جامعهای نوین بنا نهد ؛
اما اینکه برخی از نویسندگان برآنند که پیامبر (ص) در مدینه رسالت و دعوت و تبلیغ را رها کرد ، درست نیست و پیامبر (ص) هرگز این نقش را از دست ننهاد . گسیل داشتن کسانی برای تبلیغ اسلام به میان قبایل و ارسال دعوتها به فرمانروایان کشورها مؤید این معنی است. هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه ، نزد مسلمانان با اهمیت بسیار تلقی شد ، تا بدانجا که مبدا تاریخ ایشان قرار گرفت و این خود نشان دهنده برداشتی است که اعراب از هجرت پیامبر (ص) به عنوان یک مرحله نوین داشتند .
سرانجام پیامبر(ص) در ماه ربیع الاول سال ۱۴ بعثت به یثرب رسید ؛ شهری که از آن پس به نام آن حضرت ، مدینه الرسول یا به اختصار مدینه نام گرفت . آن حضرت نخست در جایی بیرون شهر ، به نام قبا درنگ فرمود و یثربیان به استقبال او شتافتند . پس از چند روزی ، به شهر در آمد و در قطعه زمینی خشک ، مسجدی به دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد که بنیاد مسجد النبی کنونی در مدینه منوره است.
روز به روز بر شمار مهاجران افزوده میشود و انصار ـ که اینک به ساکنان پیشین یثرب اطلاق میشد ـ آنان را در منزل خویش جای می دادند . پیامبر (ص) ، نخست میان انصار و مهاجران پیمان برادری برقرار کرد و خود علی بن ابی طالب (ع) را به برادری برگرفت. عده ای اندک نیز بودند که اگرچه به ظاهر ادعای اسلام میکردند ، ولی به دل ایمان نیاورده بودند ، و اینان را « منافقین » می نامیدند .
مدتی پس از ورود به مدینه ، پیامبر (ص) با اهالی شهر ، حتی یهودیان پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند. چندی بعد قبله مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر یافت و هویت مستقل برای اسلام تثبیت شد . در سال نخستین هجرت ، مسلمانان با مشرکان مکه برخوردی جدی پیدا نکردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد. در واقع بیشتر اوقات پیامبر (ص) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعه کوچک مسلمانان مدینه و گسترش حوزه نفوذ اسلام گذشت .
در اوایل سال ۱۱ ق ، بیماری و رحلت پیامبر (ص) پیش آمد . چون بیماری پیامبر (ص) سخت شد ، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش فرمود و گفت اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند ، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آمادهام. وفات پیامبر (ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ ق ، یا به روایتی در ۱۲ ربیع الاول همان سال در ۶۳ سالگی روی داد .داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه ( ع) کسی زنده نبود . دیگر فرزندانش ،از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر(ص) به دنیا آمد ، همگی در گذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی (ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانهاش ـ که اینک داخل در مسجد مدینه است ـ به خاک سپردند .
در وصف رفتار و صفات پیامبر (ص) گفتهاند:
و آن را امروز هم سرمشق زندگی و دین خود قرار میدهند .
در ویکی پدیا در مورد میلاد پیامبر آمده است :
میلاد پیامبر یا عید مولود (به عربی: مَوْلِدُ النَبِیِّ یا المولد النبوی الشریف)، سالروز ولادت پیامبر اسلام، محمد بن عبدالله است و یکی از اعیاد بزرگ اسلامی است. اگرچه تاریخ دقیق ولادت پیامبر اسلام مشخص نیست،
این جشنها معمولاً در ۱۲ ربیعالاول برگزار میشوند و شیعیان ۱۷ ربیعالاول را جشن میگیرند. اکثر مسلمانان و دولتهای اسلامی این روز را جشن میگیرند، و به خاطر تولد او به شادمانی میپردازند،
خیابانها را آذین میبندند، و صدقات و خیرات مینمایند. در مساجد نیز مجالسی برگزار میکنند، و اشعاری به نام مولودی در مدح پیامبر اسلام میخوانند، و سیره او را بیان میدارند، و با شیرینیجات از مردم پذیرایی مینمایند.
این جشنها برای اولین بار به صورت عمومی در مصر در سال ۱۱۰۰ میلادی [اواخر قرن پنجم هجری] برگزار شد. خلفای فاطمی شیعه مذهب، ولادت پیامبر، علی بن ابیطالب، فاطمه زهرا، و خلیفهٔ وقت فاطمی را جشن میگرفتند. این جشنها به صورت اهدای هدیه و ایراد خطبهها انجام میشد. بعدها این جشنها تقریباً به فراموشی سپرده شدند.
منشاء بسیاری از جشنهای مسلمانان سنی به سال ۱۲۰۷ میلادی برمیگردد که در آن مظفرالدین گوکبری (شوهرخواهر صلاحالدین ایوبی) در اربیل به مدت یک ماه جشنهایی را برای میلاد پیامبر برگزار کرد. اگرچه رهبران مذهبی این جشن را به رسمیت نشناختند، به تدریج این عید به مناطق دیگر مسلماننشین منتشر شد.
به جز سلفیها، که معتقدند که مراسم میلاد پیامبر بدعت است و آنرا حرام میدانند، بقیه اهل سنت در طول تاریخ و تا کنون مراسم میلاد پیامبر را نیک میشمردهاند، و بسیاری از علمای اهل سنت (مانند ابن اثیر، ابن جوزی، سخاوی و ابن کثیر) کتابهایی ویژه میلاد پیامبر نگاشتهاند و حتی معتقدند مستحب بودن روزهٔ دوشنبهها به خاطر یادبود میلاد پیامبر است. از میان کشورهای اسلامی، تنها کشوری که در آن میلاد پیامبر تعطیل نیست، عربستان است.
شیعیان نیز علاوه بر میلاد پیامبر، برای میلاد سایر چهارده معصوم، مراسم جشن و شادی برگزار میکنند؛ و به ویژه روز میلاد مهدی را به طور ویژهتر برگزار مینمایند، و با چراغانی کردن خیابانها و دادن شربت و شیرینی به استقبال آن میروند.
فاصله میان ۱۲ ربیعالاول که سالگرد ولادت پیامبر اسلام بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیعالاول که سالگرد ولادت پیامبر اسلام بنا بر روایات شیعه است، به ابتکار و پیشنهاد آیت الله حسینعلی منتظری و حمایت آیت الله خمینی به عنوان هفته وحدت نامگذاری شده است.
طی این اقدام، مسئلهای که شاید میتوانست عاملی برای تشدید اختلافات میان مسلمانان شیعه و سنی باشد، موجب وحدت آفرینی بیشتر میان مسلمانان شد.
در این راستا سازمانی رسمی با نام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی رسماً در حال فعالیت هست و هر ساله در تهران و در هفته وحدت کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی را برگزار، و علمای بزرگ را از کشورهای مختلف دور هم جمع میکند،
که همواره از رهبر ایران تا همه مسولین تأکید دارند که وحدت میان مسلمانان باید ایجاد و عوامل تفرقه خشکانده شود. با توجه به تفرقه افکنیهای دشمنان اسلام در میان مسلمین، وحدت اسلامی مورد تأکید علمای سنی و شیعه قرار دارد.
با میلاد پیامبر(ص)، خاتم پیامبران (ع)، پرونده نبوت برای همیشه مختومه شد. تمام أنبیاء (ع)، از حضرت آدم(ع) تا حضرت عیسی (ع)، بشارت آمدن پیامبر اکرم (ص) را به پیروانشان داده بودند و پیامبراکرم (ص) در چنین ایامی قدم به عرصه گیتی نهاد.
بیش از ۱۴۰۰ سال پیش در روز ۱۷ ربیعالاول، کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود نام مبارکش محمد بن عبدالله و در تورات و برخی کتب آسمانی”احمد” نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد(ص) پیش از نامگذاریِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وی را «احمد» نامیده بود
کنیه حضرت محمد (ص)ابوالقاسم و ابوابراهیم است و القاب حضرت محمد (ص) رسول اللّه، نبی اللّه، مصطفی، محمود، امین، امّی، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه و…
حضرت محمد (ص)، آخرین پیامبر الهی، بنیانگذار حکومت اسلامی و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.
برابر رسم خانوادههای بزرگ مکه “آمنه” پسر عزیزش، محمد را به دایهای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهای شهر پرورش یابد. “حلیمه” زن پاک سرشت مهربانی بود. حضرت ۶ ساله بود که همراه مادر برای دیدار خویشان به یثرب (مدینه) رفت، اما آمنه نیز در بازگشت، بیمار شد و درگذشت و او را در ابواء نزدیک مدینه به خاک سپردند.
محمد (ص) از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت، اما او نیز در ۸ سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد (ص) بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستی برادرزادهاش کوششی بلیغ میکرد. در سفری تجارتی به شام او را با خود همراه برد و هم در این سفر، راهبی بحیرا نام، نشانههای پیامبری را در او یافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت.
نخستین زنی که افتخار همسری حضرت محمد (ص)را یافت، خدیجه بنت خویلد بود. حضرت محمّد(ص) پیش از رسیدن به مقام رسالت، در سن ۲۵ سالگی با این بانوی بزرگوار ازدواج نمود و ثمره این ازدواج بانوی نخست خلقت حضرت زهرا (س) است.
به مناسبت ولادت حضرت به مختصر معجزاتی از زمان ولادت این خاتم پیامبران اشاره میکنیم:
معجزات زمان تولد پیامبر اکرم (ص) بیشتر و عجیبتر از اتفاقات رخ داده در زمان دیگر انبیا (ع) است تا اینکه مردم را با این معجزات و امور خارقالعاده آماده پذیرش امانت مهم الهی کنند.
همزمان با تولد و کودکی هر پیامبری، معجزات و امور خارقالعادهای در جهان اتفاق میافتد که هدف از آن، آماده ساختن مردم برای پذیرش ادعای بعدی آن پیامبر است.
به عنوان مثال زمانی که حضرت موسی (ع) متولد شد خداوند متعال به مادرش وحی کرد که او را روی تختهای بگذارد و به آب اندازد و او چنین کرد و خداوند، موسی (ع) را در حمایت فرعون که هزاران کودک را از ترس متولد شدن موسی (ع) کشته بود پرورش داد و این یک امر خارق العاده محسوب میشود.
یا مثلا حضرت عیسی (ع) بدون پدر متولد شد و در حالی که هنوز در گهواره بود با زبان فصیحی سخن گفت و از آینده خبر داد و این مساله معجزه ایشان در زمان نوزادی بود.
به این امور یعنی به معجزاتی که قبل و هنگام تولد هر پیغمبری اتفاق میافتد «اِرهاص» میگویند.
توضیح بیشتر اینکه «ارهاص» در لغت به معنای آماده ساختن و محکم کردن است، و در اصطلاح، وقوع کارهای خارقالعادهای است که قبل از تولد، هنگام تولد و پیش از ادعای نبوت از سوی پیامبر، انجام میگیرد.
چون پیامبر گرامی اسلام (ص) بزرگترین پیامبر خداوند است که بر بشریت نازل شده و شریعت آن حضرت، کاملترین شریعت الهی است،
و از طرفی دیگر این شریعت کامل خداوندی تا قیامت زنده و پویا خواهد ماند و آخرین و کاملترین عقاید، اخلاق و احکام را به همراه دارد لذا معجزات و ارهاصات زمان تولد پیامبر اکرم (ص) بیشتر و عجیبتر از ارهاصات دیگر انبیا بوده تا اینکه مردم را با این معجزات و امور خارق العاده آماده پذیرش امانت مهم الهی کنند.
با این توضیح روشن شد که هدف مهم «اِرهاص» آماده کردن مردم برای پذیرش نبوت پیامبری است که قرار است متولد شود.
مهمترین ارهاصاتی که قبل از تولد و همچنین هنگام تولد پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) اتفاق افتاد – مطابق چند روایت نقل شده از حضرت امیرالمومنین علی (ع) و امام صادق (ع) چنین است:
از امام صادق (ع) روایت شده است که ابلیس تا هفت آسمان بالا میرفت و مسائل غیبی را گوش میداد و اخبار آسمانها را میشنید، وقتی حضرت عیسی( ع) متولد شد او را از سه آسمان منع کردند و (بعد از آن) تا چهار آسمان بالا میرفت و چون حضرت رسول اکرم (ص) متولد شد او را از همه آسمانها منع کردند و شیاطین را با تیرهای شهاب از درهای آسمانها راندند.
حضرت آمنه (ع) مادر گرامی حضرت رسول (ص) گفت: والله که چون پسرم متولد شد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سر به سوی آسمان بلند کرد و به اطراف نظر کرد پس از او نوری ساطع شد که همه چیز را روشن کرد و به سبب آن نور، قصرهای شام را دیدم و در میان آن روشنی، صدائی شنیدم که میگفت: بهترین مردم را به دنیا آوردی، پس او را «محمّد» نام کن.
در روایت وارد شده که شیطان در میان فرزندان خود فریاد زد تا همه نزد او جمع شدند و گفتند: چه چیز تو را اینچنین پریشان کرده است؟ گفت: وای بر شما! از اوّل شب تا به حال احوال آسمان و زمین را متغیّر مییابم،
حادثه عظیمی در زمین واقع شده است که از وقتی که عیسی (ع) به آسمان رفته، مثل آن واقع نشده است، بروید و بگردید و تفحّص کنید که چه امر غریب حادث شده است؛
پس متفرّق شدند و گردیدند و برگشتند و گفتند: چیزی نیافتیم. شیطان گفت که تحقیق این امر، کار من است. پس در دنیا جولان کرد تا به حرم (محدوده حرم در سرزمین وحی که بدون احرام نمیشود وارد آنجا شد) رسید،
دید که ملائکه اطراف حرم را گرفتهاند، چون خواست که داخل شود ملائکه بانگ بر او زدند پس برگشت و مانند گنجشکی کوچک شده و از جانب کوه حِرا داخل شد، جبرئیل گفت: برگرد ای ملعون!
گفت: ای جبرئیل، سؤالی دارم، بگو امشب چه اتفاقی افتاده؟ جبرئیل گفت: محمّد (ص)، بهترین پیغمبران، امشب، متولّد شده است. پرسید که آیا مرا در او بهرهای هست؟ گفت: نه، پرسید که آیا در امّت او بهره دارم؟ گفت: بلی، ابلیس گفت: راضی شدم.
از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده است که همه دنیا در آن شب روشن شد و هر سنگ و کلوخ و درختی خندید و هر آنچه در آسمانها و زمین بود خدا را تسبیح گفت.
سخن گفتن درباره ی ویژگی های اخلاقی رسول اکرم (ص) بسی دشوار است که زبان از گفتن آن قاصر و قلم از بیان آن عاجز است . اما
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
مانیز قلم در دست گرفته و به نگارش ذره ای از اقیانوس بی کران فضایل اخلاقی آن حضرت پرداخته ایم ،
پیامبری که رحمه للعالمین است و به فرمایش خودش «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» برای تکمیل مکارم اخلاق نازل شده است و به همین خاطر رفتار رسول خدا (ص) پر از زیبایی هاست .
نگاه کردن آن حضرت حکایت از عدالت درونی او دارد ، رفتار کریمانه اش گویای بزرگی روح ، و خشم و خشنودی اش تنها به خاطر رضایت پروردگارش بود . در مجلس دارای ادب ، سکوتش دارای حکمت و حیای آن حضرت قابل تو صیف نیست ،
زهد پیامبر با احدی قابل مقایسه نمی باشد ، فقیر و غنی در منظر آن حضرت هیچ تفاوتی با هم ندارند جز به تقوای الهی ، همیشه حق بر زبانش جاری ، لبخند بر لب ، و متواضع ترین مردم بود ،
آن قدر مهربان و نازک دل بود که همه مردم مشتاق زیارت آن حضرت بودند . در امانت داری سرآمد همه بود ، در راستگویی از دوران جوانی لقب امین به او داده بودند در زیبایی سیرت و صورت همتایی نداشت ،
به قول و پیمانش وفادار بود ، عفت کلام آن حضرت سر مشق همه ی نیکان بود خوبی ها و فضایل و زیبایی های آن حضرت آن قدر فراوانند که ذکر همه آنها در این مختصر نمی گنجد . اینک به ذکرگوشه ای از ویژگی های اخلاقی پیامبر اکرم(ص) می پردازیم.
از عایشه سوال شد:« پیغمبر(ص) در خانه چه می کرد ؟» گفت:«جامه اش را می دوخت ، و نعلین خود را پینه می کرد ، و کارهایی که یک مرد با اهل خود باید انجام بدهد ایشان نیز انجام می داد »
پیامبر نعمت های الهی را بزرگ می انگاشت اگر چه بسیار اندک بود ،از غذا نه زیاد تعریف می کرد و نه بدگویی می نمود .
امام حسین (ع) فرمود :« از پدرم امیرالمومنین (ع) از سیره و روش حضرت رسول اکرم (ص) با همنشینانش پرسیدم : پدرم فرمود : پیغمبر (ص) همواره خوشرو ، سهل گیر ، نرمخو بود . خشونت و تندخویی نداشت ، پرخاشجویی و دشنامگویی نمی نمود ، هرگز عیبجویی یا مداحی نمی کرد ، از آنچه نمی پسندید تغافل می فرمود و در عین حال کسی را از خود مایوس نمی ساخت و دیگران را که بدان مایل بودند ناامید و مایوس نمی کرد ، خود را از سه چیز محفوظ می داشت : مجادله کردن ، پرگویی ، کارهای بیهوده .
پیامبر لحظه ای نگاه می کرد و به کسی خیره نمی شد . پیغمبر نگاه خود را میان اصحابش تقسیم نمی نمود و به این و آن برابر نگاه می کرد.آن حضرت هیچگاه با چشم و ابرو اشاره نمی کردند . با هیچ کس ، سخنی که مورد پسندش نبود بیان نمی کرد .
هنگام راه رفتن ، همانند کسی که روی زمین شیب دار حرکت کند ، قدم ها را برمی داشت و می فرمودند :« بهترین شما خوش اخلاق ترین شماست .از هیچ خوراکی تعریف یا بدگویی نمی کرد ، اصحابش با حضور پیامبر ، در موردی نزاع نمی کردند.»
خلق و خوی پیامبر اکرم (ص) آنقدر نرم بوده مردم او را برای خویش همچون پدری دلسوز و مهربان می دانستند ، همه ی مردم نزد او از نظر حقوق در یک درجه قرار داشتند .
رسول خدا (ص) فرمودند :« چون افراد گرفتار را دیدید خدا را سپاس گویید طوری که آنها نشنوند تا غمگین نشوند.»
پیامبر (ص) هیچگاه به خاطر دنیا و آنچه مربوط به دنیا بود ، خشمگین نمیشد و چون غضبناک می گشت هیچ چیز آتش غضبش را فرو نمی نشاند تا وقتی که او را در راه حق یاری کنند و هرگز برای امور شخصی خود خشمگین نمیشد و برای خود جوش نمیزد.
در حضور آن بزرگوار(ص) ، راجع به مطلبی نزاع نمی کردند و اگر کسی شروع به سخن می کرد ، همه ساکت می شدند تا حرفش به پایان رسد ، و به نوبت در محضر پیامبر(ص) سخن می گفتند ، اگر اهل مجلس از چیزی به خنده می افتادند ، پیامبر اکرم(ص) نیز می خندیدند و از آنچه که اظهار شگفتی می کردند، پیامبر هم شگفت زده می شد .
در برابر فرد غریب بر سخن ناهنجارش سخت شکیبایی می کرد در مقابل سخنان خشن و تند و سوال های بی روّیه ی مردم تحمل به خرج می داد، حتی اگر یکی از اصحاب، سائل غریبی را عقب می راندند که مزاحم پیغمبر نشود ناراحت می شد و می فرمود:«چون حاجتمندی را دیدید حاجتش را روا کنید هرگز اجازه نمیداد کسی او را بسیار ستایش کند کلام هیچ کس را قطع نمی کرد مگر آنکه از حد خود تجاوز می نمود در این صورت یا برمی خاست یا او را از ادامه سخن نهی می فرمود.»
رسول خدا(ص) فال خوب را دوست می داشت و از فال بد اکراه داشت.
امام حسین (ع) فرمودند :« در مورد سکوت رسول خدا(ص) سوال نمودم» پدرم –امیرالمومنین (ع)- فرمودند :« در سکوت یکی از چهار حالت را داشت ۱. بردبار، ۲.حذر، ۳.تقدیر، ۴. تفکر،
اما تقدیر و اندازه نگه داری اش در این بود که توجه و نگاه های خود را به همه ی مجلسیان یکسان تقسیم می کرد ، و همچنین در گوش دادن به سخنان ایشان ، و اما تفکر او درباره ی جهان فانی و عالم باقی بود ، و حلم و بردباری بر او جمع آمده بود ، که نه چیزی او را خشمگین می نمود ، و نه او را از جای در می برد .
حذر(و پرهیز) او در چهار چیز برای او جمع شده بود : دنبال کردن کارهای نیک ، تا دیگران به او اقتدا کنند ، و ترک زشتی ها تا دیگران آنها را ترک نمایند ، کوشش در کارهایی که موجب اصلاح امت بود ، و اقدام بر آنچه که خیر دنیا و آخرت آنان را فراهم می آورد.
ابو سعید خدری می گوید :
«رسول خدا (ص) از دختران پرده نشین با حیاتر بود ، و اگر چیزی را دوست نمی داشت ،از صورت مبارکش می شد فهمید».
همانا رسول خدا (ص) بر روی زمین می نشست و غذا می خورد و همانند بندگان می نشست و با دست خود کفش خود را وصله می زد و جامه ی خود را با دست می دوخت ، و بر دراز گوش برهنه سوار می شد و دیگری را نیز پشت سرش سوار می کرد.
پایان
انشاء درباره حضرت محمد(ص) انشا درباره ی حضرت محمد ص انشا درباره ی حضرت محمد انشا درباره تولد حضرت محمد انشا برای حضرت محمد انشا زندگی حضرت محمد موضوع انشا حضرت محمد انشاء حضرت محمد انشا درباره حضرت محمد ص انشا درباره میلاد حضرت محمد انشا حضرت محمد
در پایان ترانه ی زیبای کودکانه ای در مورد پیامبر (ص) تقدیم شما دانش آموزان و اولیای عزیز میشود .
دیدگاه
تصویر امنیتی *
بهینه سازی : دلبرانه
اللــهم صــل علــی محــمد و آل محــمد و عجل فرجهــم کلیه حقوق برای این سایت محفوظ است و کپی برداری فقط باذکر منبع با لینک مربوطه بلامانع است Copyright delbaraneh.com © 2019- Allrights Reserved.
بـه مناسبت سال روز رحلت حضرت محمد، امروز چند انشا با موضوع حضرت محمد «ص» را جمع آوری کرده ایم. دین رسمی کشور اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری یا دوازده امامی می باشد و حضرت محمد بعنوان پیامبر اسلام و آورنده سخن خدا شخص اول دین هستند. انشا شـما میتواند بقیه هم کلاسی هاي تان را بیشتر با این پیامبر مهربان و بزرگ آشنا کند، در ادامه با زنگ انشا پارس ناز همراه باشید.
خداونـد برای راهنمایی انسانها پیامبرانی را مبعوث کرد. آخرین پیامـبر حضـرت محـمد «ص» اسـت کـه خـانم پیامبران اسـت وپس از ایشان پیامبری نخواهد آمد.ایشان فرزند عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم هستند کـه سلسله نسب شریف آن حضرت با سی واسطه بـه حضرت ابراهیم خلیل «ع» میرسد ومادرشان ــ آمنه دختر وهب ــ اسـت.داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
عموم سـیره نویسان اتفاق دارند کـه تولد پیامبر گرامی اسلام «ص» در عام الفیل وسال 570 میلادی وماه ربیع الاول بوده اسـت. ولی در روز تولد او اختلاف دارند.مشهور میان محدثان شیعه این اسـت کـه آن حضرت در هفده ربیع الاول روز جمعه پس ازطلوع فجر چشم بـه جهان گشود و مشهور میان اهل سنت این اسـت کـه ولادت آن حضرت در روز دوشنبه 12 ربیع الاول اتفاق افتاده اسـت.
حضرتمحمد مصطفی«ص» در روز 27 رجبِ سالِ 40 عام الفیل، هم زمان با سال 13 پیش از هجرتِ پیامبر اسلام، در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خدا بـه پیامبری نایل امد و مامور شد کـه چند خداپرستی و بت پرستی را از زمین بردارد وخدا پرستی را رواج دهد وپیام وحی رابه مردم برساندپیامبر اسلام حضرتمحمد «ص» برترین پیامبران و رسولان و خاتـم آنهاست و پس از او پیامبری نخواهد آمد.
نام مبارکش چهار بار درقرآنِ مجید در سورههای – آل عمران، محمد، فتح، احزاب – آمده اسـت و نام دیگر آن حضرت«احمد» اسـت کـه یکبار در قرآن در سورۀ صف آیه 6 ذکر شده اسـت. ولی القاب آن حضرت تحت عناوین – نبی، رسول، بشیر، نذیر، خاتم النبیین، الفاتح، نبی الرحمه، نبی التوبه، نبی الملحمه، رسول الله، الماحی، العاقب، المقفی، المصطفی، النبی الامی، طه، یس و…- ده ها بار در قرآن ذکر شده اسـت.
فرزندان پیامبر «ص» همه ی درعصر خودش از دنیا رفتند جز حضرتفاطمه زهرا «س» کـه یگانه یادگار پیامبراعظم «ص» اسـت.پس از بازگشت از حجه الوداع و انتخاب جانشینی حضرتعلی «ع» درغدیر خم، چند ماهی نگذشته بود کـه پیامبر اسلام «ص» دربستر بیماری قرار گرفتند اما گه گاهی بـه مسجد رفته وبا مردم نماز میخواندند وبرخی موضوعات را تذکر میدادند.
مخصوصاً حدیثِ ثقلین را بار دیگر برای مردم یادآوری می نمودند و تمسـک بـه قرآن و عترت را بعنوان یگانه راه رستگاری بیان میفرمودند. بـه هر حال، مردم مدینه دراضطراب و نگرانی شدیدی بـه سر میبردند و سرانجام روح مقدس و بزرگ پیامبر گرامی اسلام«ص» ظهر روز دوشنبه 28 ماه صفر بـه ملکوت اعلی پیوست.
حضرت علی «ع» پیکر مطهر پیامبر «ص» را غسل داد و کفن کرد و بر آن نماز خواند وسپس آن حضرت را در همان خانهاي کـه رحلت فرموده بود بـه خاک سپردند.با رحلت حضرت محمد باب نبوت و درهای وحی برای همیشه بـه روی بشر بسته شد و اوصیاء بعد از ایشان، رهـبری و هـدایت مردم را از طـرف خداوند برعـهده گرفتند.
ماه فرو ماند از جـمال مـحمد
سـرو نباشـد بـه اعتـدال محمد
قدر فلـک را کمال و منزلتى نیست
درنظر قدر با کـمال محمد
شهر مکه درظلمت وسکوت سنگینی فرو رفته بودو اثری از حیات وفعالیت بـه چشم نمیخورد، تنها ماه، مطابق معمول آرام آرام از پشت کوههای سیاه اطراف، بالا آمده و شعاع کمرنگ و لطیف خودرا بر روی خانههاي ساده و خالی از تجمل و هم چنین ریگزارهای دور شهر، پهن میکرد.
کم کم شب از نیمه گذشت و نسیم لذت بخش و مطبوعی سرزمین تفتیده حجاز را فرا گرفت و آنرا برای مدت کوتاهی آماده استراحت ساخت، ستارگان هم دراین هنگام بـه این بزم بی ریا رونق و صفا بخشیده و بـه روی ساکنان شهر مکه لبخند میزدند کرانه افق مکه در آستانه سپیده سحر بود، ولی هنوز سکوت ابهام آمیزی بر شهر حکومت می کرد و همه ی در خواب بودند.
فقط آمنه بیدار بودو دردی راکه در انتظارش بود احساس میکرد… درد رفته رفته شدیدتر شد… ناگهان چند بانوی ناشناس و نورانی را در اطاق خویش دید که بوی خوشی از آنان به مشام میرسید. متحیر بود کـه ایشان کیانند و چگونه از در بسته داخل شدهاند؟ طولی نکشـید که نوزاد عزیزش بدنیا آمد و بدین ترتیب دیدگان آمنه پس از ماهها انتظار در سحرگاه هفدهم ربیع الاول بـه دیدار فرزندش روشن شد.
همه ی از این ولادت خوشحال بودند، ولی دراین هنگام که – محمد، صلی الله علیه وآله – شبستان تاریک و خاموش آمنه را روشن میکرد جای همسر جوانش – عبدالله – خالی بود چون او در بازگشت از سفر شام در مدینه درگذشته ودر همانجا بـه خاک سپرده شده و آمنه را برای همیشه تنها گذاشته بود.
والا پیامبر! می خواهم صدایت کنم و عاجزام کـه کدام نام را برانگیزم؟ میدانم اي نهر همیشه جاری، اي روشنایی بخش! نامها در برابر تـو، سنجاقکانی هستند کـه ذرات کوچکی از زلالی ات را میچشند و حلاوتش را فریاد میکنند. مقدّر ازلی، بشارت ابدی! فیض فراگیر را زمینیان در هر نقطه به نامی میخوانند؛ همان گونه کـه آب را؛ و نام تـو اي ذره ذره دلدادگی و تعبد، عطش خداپرستی را میگستراند.
و جوانههاي طلوع را در اقصی نقاط جهان میپروراند. کودکان جاهل طائفند، آنان کـه هنوز پیشانی ات را سنگ میزنند کـه تـو پیامبر آزادی و عدالت اجتماعی هستی؛ تـو پیامبر تمام اصطلاحات زیبا و مدرن بشری هستی پیش از این کـه اختراع شوند. نام تـو، امید رسیدن به کمال و انگیزه خلقت را دوباره زنده می کند. نام تـو چراغ می شود و ذرات سیاهِ هوا را چون شمع، در برابر مـا روشن می کند.
داستان زندگی حضرت محمد به زبان ساده
نام تـو هر جا سبز شود، زمین و زمینیان، بهتر نفس می کشند و طبیعت، حقیقت خودرا نشان میدهد. هر بار کـه نامت را می برم، لبهایم دوبار به هم آغوشی درمی آیند. هر بار کـه نامت را میبرم، متبرک می شوم و کنگرهها رابه قد کشیدن وا میدارم. اما کدام نام اسـت کـه سهمِ بیشتری از مسمی برده اسـت؟ هنوز در جست وجوی آن اسم سعیدم کـه بی کرانی از تـو در حروفش جاری اسـت.
می خواهم صدایت کنم و نام تـو دفتر بـه دفتر، آواره ام کرده اسـت. نه! هرگز نمی توانم سرشارتر ازآن نام بیابم کـه آکنده از ستایش زمین و زمان اسـت؛ محمد صلی الله علیه و آله ! راهی کـه بـه بشر نشان داد، بن بست ندارد. بنام تـو، رساله دلگشای رسل ختم می شود. سراسر زمین چشم می شود و بـه مسیر سبزی کـه گردن آویز آسمان اسـت، خیره می ماند.
حضرت محمّد«ص»، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکه بدنیا آمد. پدرش عبد الله پیش از ولادتش درگذشته بود. او شش سال بیشتر نداشت کـه مادرش آمنه را نیز از دست داد. تا هشت سالگى زیر سرپرستى جدّش عبدالمطّلب بودو پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید. رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان رابه سوى خود جلب کرد و دیرى نگذشت کـه مهرش در دلها جاى گرفت.
او برخلافِ کودکانِ همسالش کـه موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتب میکرد و سر و صورتِ خودرا تمیز نگه میداشت. او بـه چیزهاى خوراکى هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان کـه رسم اطفال اسـت، با دستپاچگى و شتابزدگى غذا مى خوردند و گاهى لقمه از دست یک دیگر مى ربودند، ولي او بـه غذاى اندک اکتفا و از حرص ورزى در غذا خوددارى میکرد.
در همه ی احوال، متانت بیش از حد سن و سال خویش از خود نشان مى داد. بعضى روزها همین کـه از خواب برمیخواست، بـه سر چاه زمزم مىرفت و از آب آن جرعه اى چند مى نوشید و چون بـه وقت چاشت بـه صرف غذا دعوتش مى نمودند، مى گفت: احساس گرسنگى نمی کنم. او نه در کودکى و نه در بزرگسالى هیچ گاه از گرسنگى و تشنگى سخن بـه زبان نمی آورد.
عموى مهربانش ابوطالب وی را همیشه درکنار بستر خود مى خوابانید او گوید: مـن هرگز کلمه اى دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم. او بـه بازیچههاى کودکان رغبت نمیکرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست میداشت ودر همه ی حال فروتن بود. آن حضرت در سیزده سالگى، ابوطالب را در سفر شام، همراهي کرد. در همین سفر بود کـه شخصیت، عظمت، بزرگوارى و امانتدارى خودرا نشان داد.
25 سال داشت کـه با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد. در بین مردم مکه بـه امانتدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا کـه همه ي، وی را محمد امین می خواندند. در همین سن و سال بود کـه با نصب حجرالاسود و جلوگیرى از فتنه و آشوب قبایلى، کارداني و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکه «= حلف الفضول» انسان دوستى خود رابه اثبات رساند.
پاکى و درستکارى و پرهیز از شرک و بتپرستى و بى اعتنایى بـه مظاهر دنیوى و اندیشیدن در نظام آفرینش، وی را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود. آن حضرت در 40 سالگى بـه پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود. پس از این مدت، بـه حکم آیه ـــ وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ”; ـــ یعنى خویشاوندان نزدیک خودرا هشدار ده رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد.
سپس دعوت بـه توحید و پرهیز از شرک و بتپرستى رابه گوشِ مردم رساند. از همین جا بود کـه سران قریش، مخالفت با وی را آغاز کردند و بـه اذيت آن حضرت پرداختند. پیامبر در مدت سیزده سال در مکه، با همۀ آزارها و شکنجه هاى سرمایه داران مشرک مکه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهى خویش هرگز عقب نشینى ننمود. پس از سیزده سال تبلیغ در مکه، ناچار بـه هجرت شد
پس از هجرت بـه مدینه زمینه نسبتاً مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند کـه در طى این ده سال نیز کفار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت هاى بسیاري براى او ایجاد کردند. درسال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حج و ترک مکه و ابلاغ امامت علي بن ابیطالب «علیه السلام» در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرى، رحلت فرمود.
زندگی حضرت محمد «ص» از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اینهمه ، روایات بیشمار موجود در بیشتر جزئیات همداستان نیستند و به ویژه آگاهیهای مـا در باب زندگی آن بزرگوار ، پیش از بعثت ، بـه تفصیل شرح سیره ایشان پس از بعثت نیست.
بـه هر حال ، انچه از مطالعه و بررسی زندگی وی درطول 63 سال در ذهن نقش میبندد، بازتابی از تصویر ظهور پیامبری الهي و سرگذشت شخصیتی است که با پشت سر نهادن دشواری هاي بسیار ، بیهیچ خستگی و ناامیدی بـه اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزیره العرب را متحد کند و آماده گستردن اسلام در بیرون از مرزهای عربستان شود و ازآن مهم تر دیانتی را بنیاد نهد کـه اینک یکی از مهم ترین ادیان جهان بـه شمار می رود.
تولد حضرت محمد «ص» بنابر تعداد زیادی از روایات در 17 ربیع الاول عامالفیل « 570 م » ، یا بـه روایتی 12 همان ماه در تقویم عربی روی داد. پدر پیامبر«ص»، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هردو از قبیله بزرگ قریش بودند ؛ قبیلهاي کـه بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر بـه بازرگانی اشتغال داشتند.
عبدالله ، پدر پیامبر «ص» اندکی پیش از تولد فرزندش برای تجارت با کاروانی بـه شام رفت ودر بازگشت بیمار شـد و درگذشت. بنابر رسمی کـه در مکه رایج بود ، محمد «ص» رابه زنی بنام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. وی ۶ ساله بود کـه همراه مادر برای دیدار خویشان بـه یثرب « مدینه » رفـت، اما آمنه نیز در بازگشت ، بیمار شد و درگذشت و وی را در ابواء ـ نزدیک مدینه ـ بـه خاک سپردند.
محمد «ص» از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نیز در ۸سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد « ص» بر عهده عمویش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستی برادر زاده اش کوششی بلیغ می کرد. در سفری تجارتی بـه شام وی را با خود همراه برد و هم دراین سفر ، راهبی بَحیرا نام ، نشانه هاي پیامبری را در او یافت و ابوطالب را ازآن امر مطلع ساخت.
از وقایع مهم پیش از ازدواج پیامبر « ص » ، شرکت در پیمانی بنام – حلف الفضول – است کـه در آن جمعی از مکیان تعهد کردند – از هر مظلومی حمایت کنند و حق وی را بستانند -. پیمانی کـه پیامبر «ص» بعد ها نیز آنرا میستود و میفرمود اگر بار دیگر وی را بـه چنان پیمانی باز خوانند ، بـه آن میپیوندد.
شهرت محمد «ص» بـه راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود کـه « امین » لقب گرفت و همین صداقت و درستي توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و وی را با سرمایه خویش برای تجارت بـه شام فرستاد ؛ سپس چنان شیفته درستکاری « محمد امین» شد کـه خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد ، در حالیکـه بنابر مشهور ، دستکم 15 سالی از او بزرگتر بود.
خدیجه برای محمد «ص» همسری فداکار بودو تا زمانی کـه حیات داشت ، پیامبر همسر دیگری برنگزید. او برای پیامبر ( ص ) فرزندانی آورد کـه پسران همگی در کودکی در گذشتند و در بین دختران ، از همه ی نامدارتر ، حضرت فاطمه «ع» اسـت. از جزئیات این دوره از زندگی پیامبر « ص» تا زمان بعثت آگاهی چندانی در دست نیست.
جز آنکه میدانیم نزد مردمان بعنوان فردی اهل تأمل و تفکر شناخته شده ، و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود. از آداب و رسوم زشت آنان چشمگیرتر از همه ی بت پرستی بودو پیامبر «ص» ازآن روی بر میتافت. محمد (ص) اندکی پیش از بعثت ، دیر زمانی رابه تنهایی در غار حرا، در کوهی نزدیک مکه بـه سر می برد و زمان رابه خاموشی و اندیشه میگذرانید.
گفتهاند اولین نشانه هاي بعثت پیامبر «ص» بـه هنگام 40 سالگی او ، رؤیاهای صادقه بوده اسـت، اما انچه در سیره بعنوان آغاز بعثت شهرت یافته ، شبی در ماه رمضان ، یا ماه رجب اسـت کـه فرشته وحی در غار حرا بر پیامبر «ص» ظاهر شد و بر او اولین آیات سوره علق را برخواند. بنابر روایات ، پیامبر «ص» بـه شتاب بـه خانه بازگشت و خواست کـه وی را هر چـه زودتر بپوشانند.
گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه اي ایجاد شد و همین امر پیامبر(ص) را غمناک ساخته بود ، ولی اندکی بعد فرشته وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود واصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانه خدا از بتان ، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد.
پیامبر «ص» دعوت بـه توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اول کسیکه بـه او ایمان آورد ، همسرش خدیجه ، و از مردان ، پسر عمویش علی بن ابی طالب « ع» بود کـه در آن هنگام سرپرستی وی را پیامبر «ص» بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامی، از برخی دیگر هم چون ابوبکر و زیدبن حارثه ، بعنوان اولین گروندگان بـه اسلام نام برده اند.
اما باید درنظر داشت کـه این موضوع برای مسلمانان در گرایش هاي مذهبي گوناگون پیوسته افتخاری بودو بعد ها بـه زمینه اي برای منازعات کلامی میان آنان تبدیل شد. هر چند دعوت آغازین بسیار محدود بود ، ولی شمار مسلمانان رو بـه فزونی داشت و چندی برنیامد کـه گروه اسلام آورندگان بـه اطراف مکه میرفتند و با پیامبر «ص» نماز میگزاردند.
سه سال پس از بعثت، پیامبر«ص» دستور یافت تا همگان را از خاندان قریش گرد آورد و دعوت توحید را در سطحی گسترده تر مطرح سازد. پیامبر «ص» بدین کار دست زد ، اما دعوتش اجابتي چندان نیافت و بر شمار اسلام آورندگان قریش نیفزود. باید گفت با آنکه اشراف مکه دعوت جدید راکه بر وحدانیت خدا و برابری انسانها تاکید بسیار داشت ، بر نمیتافتند.
اما فرودستان و بیچیزان ، دین جدید رابا دل و جان پذیرا بودند و گروه گروه بـه آن می گرویدند و عده اي از ایشان هم چون عمار یاسر و بلال حبشي بعد ها از بزرگان صحابه شدند. رفتار قریشیان و بطور کلی مشرکان مکه گرچه نخست با ملایمت و بیشتر با بیاعتنایی همراه بود ، ولی چون بدگویی از بتان و از آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت ، قریشیان بر پیامبر «ص» و مسلمانان سخت گرفتند.
و خاصه ابوطالب عموی پیامبر « ص» راکه جداً از او حمایت میکرد ، برای اذيت پیامبر «ص» در تنگنا قرار دادند. از یک سو تعرض قریشیان و دیگر قبایل بـه مسلمانان و شخص پیامبر«ص» فزونی میگرفت و از دیگر سو در صفوف قریشیان نسبت بـه مخالفت با پیامبر «ص» یا حمایت از او ، دو دستگی پدید آمد. سختگیری مشرکان چندان شد کـه پیامبر (ص) عدهاي از اصحاب را امر کرد تا بـه حبشه هجرت کنند.
و بنظر میرسد کـه عده اي از اصحاب نیز میان حبشه و حجاز در معاشرت بوده اند. درسال ششم بعثت ، سرانجام قریشیان پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند. آنان پیمان خویش را بر صحیفهاي نوشتند و بـه دیوار کعبه آویختند. ازآن سوی ، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر«ص» و خدیجه بـه درهاي مشهور بـه « شعب » ابوطالب ، پناه بردند.
و تا جاییکه ممکن بود ، نه کسی بـه آنجا می آمد و نه خود ازآن بیرون میشدند. سرانجام ، پس از آنکه خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برده بود ، قریشیان پذیرفتند کـه مخالفان را رها کنند و از محاصره ایشان دست بردارند « سال 10 بعثت ». بدین سان پیامبر «ص» و خاندان او از تنگنا رهایی یافتند. اندکی پس از خروج پیامبر«ص» از شعب ، دو تن از نزدیکترین یاورانش ، خدیجه و ابوطالب وفات یافتند.
با وفات ابوطالب ، پیامبر «ص» یکی از جدیترین حامیان خودرا از دست داد و مشرکان با فرصت بـه دست آمده بر اذیت و اذيت پیامبر «ص» و مسلمانان افزودند ، کوشش پیامبر« ص » برای دعوت ساکنان خارج مکه ، بـه ویژه طایف ، بـه جایی نرسید و او آزرده خاطر و ناآسوده بـه مکه بازگشت. سرانجام ، توجه پیامبر «ص» بـه شهر یثرب جلب شد کـه شهری مستعد برای دعوت اسلام بود.
در آن شهر دو قبیله اصلی ، یعنی اوس و خزرج ، بیشتر اوقات باهم در جنگ و ستیز بودند و از کسیکه ایشان رابه آشتي و دوستي دعوت کند ، استقبال می کردند. پیامبر «ص» اتفاقاً ۶ تن از خزرجیان را در موسم حج دید و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون بـه شهر خویش بازگشتند ، بـه تبلیغ دعوت پرداختند. سال بعد ، یعنی درسال ۱۲ بعثت ، تنی چند از اوس و خزرج ، بـه خدمت پیامبر «ص» آمدند.
ودر عقبه ، درهاي در نزدیکی مکه ، با آن حضرت بیعت کردند و پیامبر «ص» نماینده اي برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد. این بیعت اولین پایه حکومتی شد کـه پیامبر «ص» در یثرب بنیاد نهاد. سال بعد نیز شمار بیشتری از یثربیان با پیامبر « ص» بیعت کردند و گویا در یثرب جز گروه اندکی نمانده بود کـه بـه اسلام در نیامده باشند. گرچه این مذاکرات پنهانی بود ، ولی قریشیان بدان آگاهی یافتند.
و پس از شور درباره رسیدگی بکار پیامبر « ص» و مسلمانان ، بر آن شدند کـه از همه ی تیرههاي قریش کساني گرد آیند و شبانه پیامبر «ص» را بکشند تا خون او برگردن کسي نیفتد. پیامبر «ص» کـه از این توطئه آگاه شده بود ، حضرت علی «ع» را بر جای خویش نهاد و خود بـه شتاب ، در حالیکه ابوبکر نیز با او همراه شده بود ، بـه سوی یثرب روان شد.
خروج پیامبر «ص» از مکه کـه ازآن بـه هجرت تعبیر شده ، نقطه عطفی در تاریخ زندگی آن حضرت و نیز تاریخ اسلام اسـت ؛ زیرا ازآن پس پیامبر «ص» ، تنها مشرکان رابه دوری از بت پرستی و ایمان بـه خدای یگانه فرا نمی خواند ، بلکه دیگر در رأس حکومتی قرار گرفته بود کـه می بایست بر مبنای شریعتی آسمانی جامعه اي نوین بنا نهد ؛ اما این کـه عده اي از نویسندگان برآنند کـه پیامبر «ص» در مدینه رسالت و دعوت و تبلیغ را رها کرد.
درست نیست و پیامبر «ص» هرگز این نقش را از دست ننهاد. گسیل داشتن کسانی برای تبلیغ اسلام بـه میان قبایل و ارسال دعوتها بـه فرمانروایان کشورها مؤید این معنی اسـت. هجرت پیامبر «ص» از مکه بـه مدینه ، نزد مسلمانان با اهمیت بسیار تلقی شد ، تا بدانجا کـه مبدا تاریخ ایشان قرار گرفت و این خود نشان دهنده برداشتی اسـت کـه اعراب از هجرت پیامبر «ص» بعنوان یک مرحله نوین داشتند.
سرانجام پیامبر«ص» در ماه ربیع الاول سال 14 بعثت بـه یثرب رسید ؛ شهری کـه ازآن پس بنام آن حضرت ، مدینه الرسول یا بـه اختصار مدینه نام گرفت. آن حضرت نخست در جایی بیرون شهر ، بنام قبا درنگ فرمود و یثربیان بـه استقبال او شتافتند. پس از چند روزی ، بـه شهر در آمد ودر قطعه زمینی خشک ، مسجدی بـه دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد کـه بنیاد مسجد النبی کنونی در مدینه منوره اسـت.
روز بـه روز بر شمار مهاجران افزوده می شود و انصار ـ کـه اینک بـه ساکنان پیشین یثرب اطلاق می شد ـ آنان را در منزل خویش جای می دادند. پیامبر «ص» ، نخست میان انصار و مهاجران پیمان برادری برقرار کرد و خود علی بن ابی طالب «ع» رابه برادری برگرفت. عده اي اندک نیز بودند کـه اگر چـه بـه ظاهر ادعای اسلام مي کردند ، ولی بـه دل ایمان نیاورده بودند ، و اینان را « منافقین » می نامیدند.
مدتی پس از ورود بـه مدینه ، پیامبر «ص» با اهالی شهر ، حتی یهودیان پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یک دیگر را رعایت کنند. چندی بعد قبله مسلمانان از بیت المقدس بـه سوی کعبه تغییر یافت و هویت مستقل برای اسلام تثبیت شد. درسال اولین هجرت ، مسلمانان با مشرکان مکه برخوردی جدی پیدا نکردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد.
در اوایل سال ۱۱ ق ، بیماری و رحلت پیامبر «ص» پیش آمد. چون بیماری پیامبر «ص» سخت شد ، بـه منبر رفت و مسلمانان رابه مهربانی با یک دیگر سفارش فرمود و گفت اگر کسی را حقی بر گردن مـن اسـت بستاند ، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آمادهام. وفات پیامبر «ص» در ۲۸ صفر سال ۱۱ ق ، یا بـه روایتی در ۱۲ ربیع الاول همان سال در ۶۳ سالگی روی داد.
در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه « ع» کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش ،از جمله ابراهیم کـه یکی دو سال پیش از وفات پیامبر«ص» بدنیا آمد ، همگی در گذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر«ص» را حضرت علی «ع» بـه یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد ودر خانهاش ـ کـه اینک داخل در مسجد مدینه اسـت ـ بـه خاک سپردند.
در وصف رفتار و صفات پیامبر «ص» گفتهاند: اغلب خاموش بودو جز در حد نیاز سخن نمیگفت. هرگز تمام دهان را نمیگشود ، بیشتر تبسم داشت و هیچ گاه بـه صدای بلند نمی خندید ، چون بـه سوی کسی میخواست روی کند ، با تمام تن خویش بر میگشت. بـه پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقهمند بود ، چندانکه چون از جایی گذر می کرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوی خوش ، حضورش را در مییافتند.
در کمال سادگی میزیست ، بر زمین مینشست و بر زمین خوراک میخورد و هرگز تکبر نداشت. هیچ گاه تا حد سیری غذا نمی خورد ودر بسیاری موارد ، بـه ویژه آنگاه کـه تازه بـه مدینه در آمده بود ، گرسنگی را پذیرا بود. چون راهبان نمیزیست و خود میفرمود کـه از نعمتهای دنیا بـه حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ، و هم پرستش کرده اسـت.
انشا درمورد حضرت محمد «ص» | با مقدمه و نتیجه گیری
رفتار او با مسلمانان و حتّي با متدینان بـه دیگر ادیان روشي مبنتی بر شفقت و بزرگواری و گذشت ومهربانی بود.سـیرت و زندگي او چـنان مطبـوعِ دلِ مسـلمانان بود کـه تا جزئي ترین گوشههاي آنرا سینهبـهسینه نقل مي کردند و آنرا امروز هم سرمشق زندگی و دینِ خود قرار می دهند.
0