سلام نوید هستم میخوام یکی از بهترین داستان هامو برای شما دوستان تعریف کنم این داستان واقعیت داره درمورد منو پسرخالم جنی که جون مارو نجات داد هرکی میبینه حتما بخونید
منو خوانواده میخواستیم برای تعطیلات تابستونی بریم داهاتمون توی داهاتمون خیلی چیزا دیدیم ولی این یکی واقعا محشر بود ما زه داهات رفتیم دیدم پسرخالم هم اومده ما باهم سلام علیکم کردیم ولی با پسرخالم بعد چند شب شرط گذاشتیم گفتیم بریم تو قتلگاه هرکی میترسه نیاد بحث سر ترس اینا شد ومنو پسر داهاتمونم وسط کوه دشت یه قبرستان بزرگ یه مسجد جنگل ها و باغ ها من خودم عاشق اینجام ولی هیچکی پاشو از ساعت 9شب به بعد بیرون نمیزاره اونایی که بیرون میزارن هم بخاطر گاو گوسفند ایناست اخه داهاتمون بالایی کوه بعدش قتلگاه یکی از خطرناک ترین نقطه شبه هرکی رفته یا از قتلگاه داستان هایی گفته که من سر پل یه دختر بچه در حال گریه کردن دیدم فلان هیچکس باور نمیکرد ولی ما رفتم چالش شوروع شده بود ما همین میخواستیم بریم ساعت یازده شب بیرون یکدفعه دست پای هردوتامون خود به خود فلج شداز جامون نمیتونستیم تکون بخوریم دیگه اون شب نرفتیم بیرون بعدش که خوابیدیم من یه خوابی دیدم یه پیر زن توی بخوابم دیدم هی میگفت نرو بیرون این یه هشداره تو با اون پسر خالت منو پسر خالم برای صبحانه بیدار شدیم نکته جالب اینجاست خود پسر خالم گفت تو دیشب خواب یه پیر زن ندیدی من تعجب کردم گفتم عه منم خواب پیر زن دیدم هی منو تهدید میکرد نرم بیرون پسر خالمم دقیقا همین خواب میدید ماهم همون شب قرار داشتیم بریم توی قتلگاه همون شب خواب پیر زنه رو دیدیم ولی گفتیم کصشعره معلوم نبود چی بود ما ایندفعه تونستیم ساعت 12شب بریم وقتی رسیدیم به قتلگاه کنار یه سنگ بزرگ یه پیر زن نشسته بود من به پسر حالم گفتم عه این پیر زنه همون پیر زنه نیست مارو خواب نما میکرد پسر خالمم گفت اره اینو منم دیدم رفتیم سمتش گفتیم مادر جان چرا تنهایی این وقت شب اینجا نشستی یکدفعه پیر زنه نمیدونم چطوری بگم روی هوا معلق موند تا هشت متری ما رفت بالا سرمون وایساد ما ریدیم به خودمون همون لحضه داشتیم بهش نگاه میکردیم بهمون با یه صدای وحشتناک گرفته که نمیشه بهتون گفت چه صدایی داشت گفت مگه بهتون نگفتم از خونه بیرون نیاید منو پسر خالم همونجا پا به فرار گذاشتیم رفتیم خونه که موضوع همین به خوانواده گفتیم همون لحضه دوتا سگ خیلی وحشی گنده از طرف قتلگاه داشتن میومدن توی محل هی پارس میکردند وقتی منو پسر خالم فهمیدیم این سگ از قتلگاه دارن میان یه جوری شدیم گفتیم عه یعنی اگه ما تو قتلگاه بودیم این دوتا سگ مارو پاره پوره میکردند این داستان واقعیت داشت خودم تو کف موندم که اون پیر زنه از کجا میفهمید اگه ما میرفتیم توی قتلگاه دوتا سگ وحشی باید بیان بالا مارو میکشتن با صدای پارس این دوتا سگ همه از خونه پنجره ها کله هارو انداختن بیرون امید وارم لذت برده باشین این اتفاق واقعا برامون افتاد ولی این اتفاق دومین اتفاقی بود که برامون افت.
پارکهای ملی و جنگلهای انبوه در کنار عظمت و زیباییهای فراوانی دارند، همواره بستر وقوع حوادث ناگوار و گاهاً عجیب و غریب بودهاند. در این مطلب چند تجربهی عینی واقعی را از افرادی که به دامان طبیعت رفتهاند میشنویم.
آیا میدانستید که هر پارک ملی، با وجود زیبایی و عظمتش میتوانند مکانی ترسناک باشند؟ از گم شدن در طبعیت آنها گرفته تا مواجه شدن با یک خرس گریزلی یا پیدا کردن چیزی خارج از تصور و خارقالعاده، این فضاهای باز همواره پر از وحشت بودهاند. همانطور که به زودی در این داستانهای واقعی از پارکهای ملی متوجه خواهید شد، هنگامی که به کوهنوردی رفتهاید یا در حال لذت بردن از طبیعت هستید، حادثه همواره در کمین شما است.
برخی افراد وارد قسمتهایی از جنگل میشوند و هرگز بازنمیگردند. عدهای دیگر نیز صداهای عجیب و غریبی میشنوند یا اشیای عجیبی پیدا میکنند. هیچگاه نمیتوان با قاطعیت گفت زمانی که به جنگلهای انبوه وارد میشوید، چه اتفاقی برای شما خواهد افتاد. پس خودتان را برای این ۲۵ داستان ترسناک واقعی از پارکهای آماده کنید.داستان ترسناک ایرانی واقعی
یکی از اعضای وبسایت «ردیت» (Reddit) داستان جالبی را تعریف کرده است. او میگفت که در زمان کودکی به همراه خانوادهاش برای کوهنوردی و گشتزنی به همراه سگشان به «پارک آلگانکویین» (Algonquin Park) واقع در «انتاریو» میرفته است. یک بار که در کنار لبهای ایستاده بودند و از مناظر لذت میبردند، سگ آنها با سرعت تمام دوید و از ارتفاعی چهار متری به پایین پرید. آنها نمیدانستند که چهکار کنند چون هیچ راهی نبود که سگ را از آنجا خارج کنند و به بالا آورند. در حالیکه با ناامیدی به دنبال پیدا کردن راه حلی بودند، شخصی با تجهیزات کامل کوهنوردی از داخل جنگل بیرون آمد و از لبهی دیواره با طناب به پایین رفت و سگ را نجات داد و بدون اینکه کلمهای حرف بزند، آنجا را ترک کرد. در پایان داستان او اشاره میکند که «پارک آلگانکویین» مکان مناسب و شناختهشدهای برای کوهنوردی آن هم با تجهیزات کامل نیست.
تعدادی باستانشناس در حال بررسی یک مکان تاریخی در «بریتیش کلمبیا» بودند که اتفاق عجیبی رخ داد. آنها در میان ناکجاآباد و چندین کیلومتر دورتر از نزدیکترین شهر بودند و به مکانی آمده بودند که عملا متروکه و دورافتاده محسوب میشد. در حالیکه مشغول کار بودند و به نقشههایشان نگاه میکردند، ناگهان صدای وحشتناکی را شنیدند. این صدا به قدری شدید بود که به گوشهایشان فشار و قفسهی سینههایشان را به لرزه درمیآورد. درحالیکه از شنیدن این صدا در بهت و حیرت فرو رفته بودند، دوباره آن را شنیدند و این بار وحشتزده از آنجا فرار کردند. ده سال بعد و هنگامی که این ماجرا را برای کسی تعریف میکنند همچنان وحشت در نگاه آنها موج میزند.
پارکی بود که به دانشآموزان اجازه میداد در داخل جنگلهایش و کنار نهرها بهدنبال حیوانات و حشرات گوناگون بگردند. روزی یکی از کودکان چند دندان آسیاب پیدا کرد. معلم به او گفت که این دندانها احتمالا متعلق به یک گوزن است. دو روز بعد مقامات رسمی پارک جسدی را پیدا کردند که تمام دندانهایش را از دست داده بود.
زوجی از «بریتیش کلمبیا» به سمت «سن دیگو» به همراه سگشان در حال مسافرت بودند و هنگامی که در «کالیفرنیا» توقف کردند، برای استراحت چادری برپا کردند. شب هنگام به خواب رفتند، اما ساعت یک نیمه شب با نوایی از خواب بیدار شدند. زمزمهای مرموز که آنها را وحشت زده کرده بود به گوش میرسید و به آنها میگفت: «و آنگاه که قدیسان نمایان میشوند». پس از مدتی این آواز تبدیل شد به این عبارت: «زمانی که در اینجا میخوابید به من بیاحترامی میکنید و زمانی که به من بیاحترامی میکنید، به تفنگداران آمریکا بیاحترامی میکنید.» پس از مدتی این نوا شروع به هجی کردن حروف کلمهی «فرار» کرد و این زوج وحشتزده با سرعت تمام از آنجا گریختند. صبح روز بعد به این مکان برگشتند و وسایلی که جا گذاشته بودند را با خودشان بردند.
یکی از اعضای وبسایت «ردیت» تعریف میکرد که هنگامی که ۱۸ ساله بود، به همراه تعداد از دوستانش سفری به «جنگل ملی آپالاشیکولا» (Apalachicola National Forest) در نزدیکی تالاهاسی واقع در ایالت «فلوریدا» داشتند. در حالیکه در اطراف کمپ قدم میزدنند، با پیرمرد سفیدپوستی مواجه شدند که داخل یک ون زندگی میکرد و لباسهایش رو به بندی میان دو درخت آویزان کرده بود. تعداد زیادی کیسهی زباله در اطراف ون بود و یک سگ شکاری با موهای طلایی نیز در آن نزدیکی بسته شده بود. برای مدتی حدود ۱۰ دقیقه با او صحبت کردند و سپس به راه خود ادامه دادند. دو ماه بعد چهرهی این پیرمرد را در تلویزیون دیدند. معلوم شد که این شخص یک قاتل سریالی به نام «گری مایکل هیلتون» (Gary Michael Hilton) بوده است. او دختر جوانی را اندکی پس از اینکه آنها کمپ را ترک کردند، به قتل رسانده بود. آنها فورا با پلیس تماس گرفتند و نقش عظیمی در فرایند بازرسی این پرونده داشتند و حتی برای شهادت دادن با پروازی به محل تشکیل دادگاه مراجعه کردند.
به نقل از یکی از اعضای وبسایت «ردیت» هنگامی که در حال قدمزنی در طبیعت بوده، با لاشهای قدیمی از یک هواپیمای سقوط کرده مواجه میشود. هواپیما با صخرهای برخورد کرده بود و هیچکس برای پاکسازی محل سقوط نیامده بود. او که میدانست افرادی در این حادثه کشته شدهاند و احتمالا اجساد آنها همچنان داخل هواپیما است، شدیدا وحشتزده شده بود.
یکی از داوطلبان نگهداری از مسیر در «کوهستان وایت ماونتینز» (White Mountains) واقع در « نیوهمپشایر» قبل از آنکه به همراه دوستش به مسیر کوهنوردی وارد شود، کامیونی را در پارکینگ محوطه دید. هنگامی که به بالای صخرهها رسیدند، شخصی را دیدند که حدس میزدند صاحب کامیون باشد. او که تنها لباس زیر به تن داشت با یک بالشت در بالای صخره خوابیده بود و هنگامی که به او نزدیک شدند، به سرعت مکان را ترک کرد.
یکی از اعضای وبسایت «ردیت» به همراه یکی از دوستانش به کوهنوردی در مسیری واقع در «کلرادو» رفته بود تا اردویی بهپا کند. آنها در کنار نهری چادر زدند و تصمیم گرفتند که زیر سقف آسمان بخوابند. اندکی بعد زنی در نزدیکی آنها چادر زد. او به خواب رفته بود که با صدای زن از خواب بیدار شد. زن از او پرسید که آن خرس را دیدی؟ او وحشتزده به سمت چادر زن برگشت و دید که پاره شده بود. ظاهرا او غذایش را در چادر گذاشته بود و هنگامی که خرس به چادر حمله کرده، از آن خارج شده و نجات یافته بود.
2,385,000 تومان
هوایی
5 روز و 4 شب
7,100,000 تومان
هوایی
7 روز و 6 شب
1,050,000 تومان
زمینی
4 روز و 3 شب
771,000 تومان
هوایی
4 روز و 3 شب
کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب کجارو تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است
تولید و توسعه نرم افزار کجارو توسط شرکت آویژه انجام میشود
Eydad Productions
داستان ترسناک ایرانی واقعی
این داستان فرستاده شده از یکی از اعضای سایت بوده اگر شما هم داستانی دارید برای ما بفرستید
عموی بابام که حدودا پیرمردی هفتاد ساله، مجنون، از لحاظ عقلی ناسالم و فوق العاده تنها بود، حدود ده سال پیش تو همون اتاق مخروبش تو یه خونه مخروبه درگذشت، و جنازشو چند روز بعد وقتی از طرف شهرداری واسه خراب کردن خونه اومده بودن پیدا کردن. اسمش عباس بود (مطمئنا اکثر اهالی سیرجان میشناسنش) و با اینکه عقب مونده بود فوق العاده هم مهربون بود، گاهی وقتا میومد در خونمون و سراغ بابامو که چندین سال بود فوت کرده بود میگرفت و میگفت: به بابات بگو یه سر به داییش بزنه (فکر میکرد دایی بابامه) خیلی دلم واسش میسوخت و ما جزو محدود کسایی بودیم که با روی خوش تحویلش میگرفتیم. بعد از فوتش خیلی ناراحت بودیم، که مامانم گفت: بنده خدا فقط ده سال از زندگیشو فهمید. گفتم: یعنی چی؟ گفت: آخه تا ده سالگی سالم بود. گفتم: چی شد پس؟ گفت: عباس هم تا ده سالگی مثل بقیه بچه های ده شون بود (پِسوجان) اتفاقا خیلیم سالمو بازیگوش بوده، یه روز عصر که گوسفندها رو از چِرا برمیگردونه میبینه یکی از گوسفندها نیست. از ترسِ باباش گوسفندا رو میبره تو طویله و میدووعه بطرف بیرونِ ده … پدر مادرش تا آخرای شب صبر میکنن و نگران میشن و میرن دنبالش، که یکی از همسایه ها میگه: دمِ غروب دیدمش، گوسفندا رو برد تو طویله و بدو رفت تو دشت. خونه همه اهالی رو سر میزنن ولی عباس اونجا نبوده، با چند تا از مردهای ده میزنن به دشت و بیابون دنبالش، پیداش نمیکنن. دم دمای صبح کنار قبرستون پیداش میکنن. بیهوش افتاده بود و از دماغش خون اومده بود. میبرنش خونه، دو روز بعد بهوش میاد، ولی حرف نمیزد و قشنگ از چهرش ترس میبارید. بعد از چند روز به حرف میاد. و تنها چیزی که میگه اینه: همشون زَدنتم… و دیگه عباس اون عباس سابق نبود و مثل عقب مونده های ذهنی شده بود، و درستشم نشد، تا بعد از مرگ پدر مادرش و کوچ خواهر برادراش به شهر، عباس کلا تنها و البته ترد شد. تا وقتی که تو سن هفتاد سالگی تو خونه مخروبه ای تو شهر سیرجان درگذشت…
حمیدرضا (برنامه نویس – مدیر سایت – طراح اپلیکیشن – گرافیست مجله) تیم در جستجوی هیولا. برای ارتباط با من با آیدی های زیر در ارتباط باشید تلگرام: HiddenT | اینستاگرام: HiddenT_HRV
اینجور داستان ها معلوم نیست که واقعیت داره یا نه ولی وجود جن واقعیت داره و اسمش چندین بار تو قرآن اومده من اونایی که به جن اعتقاد ندارن کاری ندارم ولی یه خاطره ی بد از همین موجودات دارم که شاید برای شما ترسناک نباشه ولی برای من خیلی ترسناک بود من چهارده سالم بود که به دعوت یکی از دوستام که عاشق این بود که با جن ها ارتباط برقرار کنه دعوت شدم و منو تحریک به احضار جن کرد و منم قبول کردم چون خیلی کنجکاو بودم ببینم چه اتفاقی می افته من اون موقع تو دوران جاهلی بودم و چیزی از خطرناک بودنش نمیدونستم و بالاخره موفق شدم با چند نفر از دوستام یه قراری تو یه خرابه بزاریم تا احضار کنیم و موفق شدیم ولی بلایی که اون موجود خطرناک سر ما آور هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره، تا دوماه منو دوستام اذیت و آزار جن رو چشیدیم و برامون درس عبرت شد که دیگه سمت اینجور موجودات نریم ولی من بازم دلم میخواست سمتشون برم ولی اینبار نه دیگه برای ارتباط باهاشون برای مبارزه کردن با جن ها و از اون موقع بدون اینکه مامان بابام خبردار بشن مطالعمو درباره جن از سیر تا پیاز مو به مو شروع کردم و تا الان که ۱۷ سالمه ادامه دادم. دلیل اینکه دارم رو جن و موجودات ماورایی تحقیق میکنم اینه که به درجه ای برسم وقتی واسه کسی مشکلی در رابطه با جن پیش بیاد بتونم کمکش کنم و اونو از دست اون موجودات نجات بدم و الانم اطلاعاتم به اندازه ای هست که بتونم مناطق جن زده رو شناسایی کنم و کمک کنم و اینکه اینو بهتون بگم که اصلا به دنبال همیچین چیزایی نرید و اگه هم رفتید و براتون مشکل پیش اومد اصلا پیش دعا نویس نرید چون ۹۹ درصد دعا نویس ها دروغی هستن و هیچ کمکی نمیتونن بکنن و فقط پول حروم میگیرن پیشنهاد من اینکه پیش یه جنگیر یا شیطان شناس برید تا اونا کمکتون کنن چون اونا راهه خارج شدن جن رو بلدن و کمکتون میکنن.
جن واقعیت داره اماوقتی میبینش نباید بترسین چون عین حیوونای دیگن
تو ببینی نمی ترسی دیگه ؟ ن؟ ???
خدایی تمامه این چیزایی که ماها میشنویم از دور قشنگ و جذابه برامون…. ولی امان از اون روزی که پرت به پره یه جن از جنسه بدجنسش بیوفته…. من که ندیدم پلی اونایی که دیدن میگن تا مرده هاتو نیاره جلو چشمات، دست بردار نیست…. سعی کنیم پیگیر نشیم…
آخییی الهی خدا بیامرزه ببچارهه?????
عالی بود ماهم متاسفانه درگیر همچین چیزایی توخونمون بودیم اما بعدازاون خونه رفتیم
آیا واقعا جن وجود داره؟و چجور میشه دید؟
بالیمو ترش
سلام گلم معلومه که وجود داره، منتها بعضیا بهش اعتقاد ندارن.من میدونم چطوری ظاهر میشه، میخوای بهت بگم که شب چطوری خوابشو ببینی؟؟؛ برو تو اینترنت بزن،ذکر احضار جن، میاره، انواع مختلفس ذکر داره.ولی از من میشنوی نکن عزیزمآ شاید بدش گیرت بیاد.اذیتت کنه.ولی اگه نمیترسی ذکر احضارشو بنویس تو انگشتت،بخواب شب باشه بهتره. شب میاد تو خوابت.
در مورد این دیدگاهایی که میزارین
پسرا یا داستان میزارن یا این داستانو تایید یا رد میکنن
همه دخترا هم احساس هن دردی و ناراحتی??
شاید بعضی هاتون فکر کنید این داستان دروغه اما راسته وقتی من ۱۰ ساله بودم با ۳ تا بچه ی دیگه که البته یکشون کلاس ششم هستش بودیم اون ۲ نفر هم همسن من بودن با والدینمون رتیم یک روستای متروکه وخلوط پدر پدربزرگم اون جا یک خونه دارن خونشون دوطبقه است ما توی طبقه ی اول بودیم والدینمون توی طبقه ی دوم خوابیده بودیم طبقه ی اول رو به باغه داشتیم مشقامونو می نوشتیمو اصلا تو فکد جن نبودیم تا اینکه یکی چراغو خاموش کرد انقدر ترسیدیم یکی صورتشو چسبوند به پنجره یکیمون رفت بالا دیگه هم نیومد یعنی صبح والدینمون گفتن ما جرعت نداشتیم شب اونجا بمونیم شما چه جوری موندین؟
خیلی ناراحت کننده بود
سلام جن واقعا وجود داره من تو خونمون صدا های عجیب میشنوم بعضی وقتامیبینم یه نفر تو خونه هس ک سیاه هس خیلی خیلی میترسم ولی چاره ای ندارم وقتی ۷سالم بود یه نفر صورتش مثل اسب بود بال بزرگ داشت وهیکلش مثل انسان بود رنگشم کاملا صورتی قرمز بود لخت هم بود هی میومد از پشت دیوار خرابه ای ک تو کوچمون بود بهم میگفت بیا بیا بیا ولی من فرار میکردم حتی چن وقت دیوونه شده بودم ولی برام دعا گرفتن بهتر شدم ولی هنوزم احساسش میکنم
سلام دوستان موضوعی که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعی هست برای خودم اتفاق افتاد اواخر اسفند سال ۸۸ بود من و رفیقم برای برگشت به خدمت سربازی باید میرفتیم به قمصر کاشان من ۱۳ روز غیبت داشتم روزی که از اهواز حرکت کردیم به سمت اصفهان و موقعی که رسیدیم اصفهان من رفتم پیش دوست های قدیمیم و رفیقم هم رفت حونه خواهرش سرتون رو درد نیارم اینقدر دیر رفتیم ترمینال که اتوبوس کاشان نداشت با اتوبوس تهران سوار شدیم و حدود ساعت یک ربع مونده به ۱ شب رسیدیم ۳ راهی قمصر به کاشان اونجا پیاده شدیم گفتیم پیاده بریم تا قمصر فکر نمیکردیم مسیر طولانی بشه هوا سرد ماشین نبود نه تو مسیر رفت نه برگشت تا اینکه موقع حرکت آمبولانسی به سمت کاشان داشت میرفت و من متوجه شدم دعا کردم برگرده که لاقل ما زود برسیم قمصر در حال پیاده رفتن به سمت قمصر بودیم و من خوابم میومد و مدام توهم میزدم که محمد این چیه اون چیه تا به جایی رسیدیم که کارخانه آسفالت بود که اونجا میگفتن جن داره و من و محمد وسط جاده راه میرفتبم که به یک باره سمت چپمون رو نگاه کردم کنار شونه جاده یدفعه یه جن سیاه و قد کوتاه و کپل با چشم هایی درشت و دریده رو دیدم زبونم بند اومد و به محمد گفتم اون چیه محمد گفت مجتبی فرار من که کاملا هیچی نمیتونستم بگم فقط گفتم محمد فاتحه حمد و سوره رو طوری خوندیم و من جرات نکردم نگاه کنم دوباره تا اینکه محمد دید گفت رفت من نگاه کردم دیدم نیست تا ۱۵ دقیقه فقط تمام موهای بدنمون سیخ شده بود تا بعد آرامشمون آمبولانسه از کاشان برگشت دست تکون دادیم ایستاد برامون و محمد گفت من سوار نمیشم تا به راننده گفتم آقا میشه یه لحظه پاهاتو بیاری بالا رفیقم ببینش تا محمد دید سوار شد و جریان رو برای راننده تعریف کردم و گفت هیچکسی حتی محلی های اینجا هم نصفه شب چه پیاده و با موتور رد نمیشن فقط با ماشین و خدا خواست تا آمبولانس برگشت و ما صحیح و سالم به محل خدمتمون رسیدیم و دقتی برای گروهبانمون تعریف کردیم گفتند تماس میگرفتید بمیومدیم دنبالتون خیلی کار خطرناکی کردید و من ۱ بار بعد از ابن جریان به فاصله ۱۵ روز بعد خوابم دیدم ولی به صورت انسان و…
من خودم بچه قمصرم ولی چیزی ندیدما
سلام به دوستا عزیز من یه پسر شونزده ساله ام و از سن چهار سالگی با جن و اجنه اشنا شدم نمیخوام کنم از خودم ولی تجربیاتم خیلی زیاده.جن وجود داره سر بو سرش نذارین و حی دنبال جن وغیره نرید اونا شما رو جذب میکنن.نصیحتمو گوش کنید.
وای پشمام
واقعا ناراحت شدیم خدارحمتش کنع چه سرنوشت بدی واقعا اونجور ادما ازما پاک ترن اشک مون سرازیر شد بیچاره دلم براش سوخت اخرش هممون اینجوری میشیم ن جن بزنه ولی افسردع تنها زیاد تحویلمون نمیگیرن من ۱۳ سالمه ??????????????
سلام منم بعضی وقتا دونفر سرتا پا سفید پوش میان پیش همسرم وقتی میرم طرفشون صداهای خیلی ترسناک درمیارن و همسرم میگه این روح آقابزرگه با دوستش اومده منهم از ترس فرار میکنم میرم امامزاده بعد از دو سه ساعت همسرم با ترس و لرز میاد دنبالم میگه کبلایی بیا آقابزرگ رفت اینقدر همسرمو میترسونن که بیچاره تا ی هفته نمیتونه درست را بره
خخخخخخخ
سلام میخوام داستان واقعی تعریف کنم خونه ما تو شیراز شهرک قصرقمشه هست اونجا یک قبرستان قدیمی داره که اونور رود خانه هست وما اینور رود خانه خونه داریم با بچه های همسایه تصمیم گرفتیم یک شب بریم قبرستان و رفتیم وخیلی شجاع به نظر می رسیدیم بالاخره بگذریم رفتیم دیدم یه ماشین اونجاست رفتیم نزدیک دیدیم ماشین یک پیکان چپ کرده که سر تا پاش خون می ریزه وترسیدیم رفتیم عقب غیب شد فکر کریم خیالاتی شدیم دیدیم سر یکی از قبر ها یک زن با موهای بلند و قد بلند نشسته و داره بلند بلند ناله میده رفتیم نزدیک دیدیم جیغ می کشه نیاین نزدیک ناخن در آورد ناخن های تیز که ازش خون می ریخت یکی از دوستام غش کرد گذاشتیم رو ولمون قرار کردیم اینا دنبالمان هر جا می رفتیم از جلومون در می یومد از اون روز به بعد هنوز به قبرستان نرفتم
جن وجود دارهجن بیاد تو خوابت تورو ببره حالیت میشه?ولی دوستان بختک وجود نداره وقتی نا صاف میخوابیم نفسمون بند میاد و نمیتونیم نفس بکشیم و احساس سنگینی میکنیم اگه یکی رو اینجوری دیدیم داره خفه میشه سریع سرشو بالا بدین خودم چند بار اینجوری شدم و مادرم منو نجات داد?
بختک وجود داره من خواب بودم دیدم روم سنگینی می کنه نگاه کردم دیدم چیزی نیس بد سنگینی بیشتر بیشتر شد بد صداهای ناجوری امد که مادرم هم ب اون صدا بلند شد تا که مامانم بلند شد هم صدا قطع شد هم دیگه سنگینی روم نبود
واقعا خیلی ناراحت کننده بود .همه ی حرف های شما درسته ولی حرف تو که میگی جن وجود نداره فقط درست نیست تو از کجا میدونی جن وجود نداره ها لطفا بهم بگوها توی خود قرآن اومده درمورد جن و تو میگی وجود نداره یعنی حرف خدا اضتخفرا الله درست نیست واقعا تو دیگه کی هستی . من خودم یک بار جن سراغم اومده بود اون مقه من فقط ۱ سال داشتم که می خواستند منو خفه کنند . واقعا راست میگم به خدا راست میگم. ن
وای بمیرم برات چقدرم قرآن خونی اضتخفرالله ایمان که نیست ماشاللا ، خریّت محضه
بیچاره دلم واسه سوخت و جناب ناشناس جن وجود داره تو قرآن هست هر چی ترسناکه الکیه؟ مگه میشه
من هم شنیدم و هم باور دارم که جن وجود داره ولی تا وقتی سراغش نری کاری به کاریت نداره.
سلام داستان هایی که من با یک واسطه از خود افراد (مطمئن و موثق) شنیدم و حتی «دیدم» به چشم، شاید به چند صفحه خلاصه بشه که انشاءالله فرصتی باشه کم کم میفرستم…. موضوع اینه که قدیما تو روستا ها اجنه بیشتر رفت و آمد میکردند مخصوصاً جاهایی مثل چلّه خونه ها الانم هستند همچنین جاهایی… ما در گویش خودمون به اینطور جا ها میگیم «فاضل مند!! »…. متاسفانه منزل قبلی ما هم در این رابطه سابقه دار بود…. البته اسمشون بد در رفته وگرنه اگر شما باهاشون کاری نداشتن باشین باهاتون کاری ندارن…… موفق باشینداستان ترسناک ایرانی واقعی
جن وجود نداره، داستان تخیلی هست،
به دید چشمی وجود ندارن…. به ندرت دیده میشن…. ولی اگه از نزدیک فرد جن زده رو ببینی دیگر این حرف رو نمی زنی…. (البته مثل فیلمای تخیلی نیست)
گوه نخور باو
سلام من سوگند م من نمیتونم روی تختم بخوابم چون صدای آب میشنوم و در تابستان شب ساعت۳-۴ مگسی که همیشه میاد زیر گوشم و صدای عجیبی در میاره
گوه نخور
دلم برای زندگی ش گرفت.عزیز دلم
?اخی…خدایش بیامرزد? منم یکیو میشناسم همینجوره کوچیک بوده تو زیرزمینشون جنا زدنش از اونوقت ب بعد ذهنش رشد نکرده الان پیره حدودا هفتاد سال اینا
چقد بد…
این دومین موضوع ترسناک در مورد سیرجانه. خدا بخیر کنه?
خب از کجا معلوم جن بودن اونایی ک زدنشون شاید چارتا ولگرد بودن
وااااای بیشتر اینکه بترسم ناراحت شدم اشکم دراومد به خدا? چه سرنوشت بدی
این ماجرا بیشتر از اینکه ترس داشته باشه خیلی دلگیر و ناراحت کننده بود.وقتی خانوادش تردش کنن چه انتظارى میشه از غریبه داشت.خدا رحمتش کنه …اینجور آدما دلشون از همه ی انساهای سالم خیلی پاک تره
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
دیدگاه
یک جمعه شب معمولی بود و من داشتم تا دیروقت با دوستم بردلی تو چتروم مجازی ای که به تازگی پیدا کرده بودیم چت میکردم….
گوینده و تدوینگر: امیرحسین رنگرز اینستاگرام گوینده: raaangraaaz@ تدیوینگر: حمیدرضا حیدنت حمایت کننده و انتشار از: وبسایت در جستجوی هیولا موضوع: چاه شیطان Your browser…
گوینده و تدوینگر: امیرحسین رنگرز اینستاگرام گوینده: raaangraaaz@ تدیوینگر: حمیدرضا حیدنت حمایت کننده و انتشار از: وبسایت در جستجوی هیولا موضوع: مزرعه هینترکایفک برای خواندن متن…
گیسو کمند یا راپونزل افسانه ایی که در سال ۱۸۱۳ توسط یه نویسنده آلمانی نوشته شده. این داستان هم درست مثل بقیه انیمیشین های دیزنی…
در جستجوی هیولا تنها برای افزایش اطلاعات مردم شریف ایران ساخته شده و تابع قوانین جمهوری اسلامی بوده و همیچگونه تابع نهاد و ارگان های دیگری نبوده و سعی در تبلیغ کار و دین دیگری را نداشته لطفا با دنبال کردن شبکه های اجتماعی ما و معرفی ما در شبکه های اجتماعی خود مارا حمایت کنید
کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب متعلق به وب سایت در جستجوی هیولا بوده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع و انتشار غیرمجاز پیگرد قانونی دارد.
این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه:
دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که میگفت: جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
اینطوری تعریف میکنه:
من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی. 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهوداستان ترسناک ایرانی واقعی
ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد. وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت.
اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.
دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد.
من هم بی معطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.
وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!
خیلی ترسیدم!
داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود.
نمیتونستم حتی جیغ بکشم، ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره.
تو لحظههای آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
تو لحظههای آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم.
ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم.
در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون.
اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین
بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم، وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند
یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد:
ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم
سوار شده بود!!!؟
دهنت سرویس مردم ازخنده
واقعا داستانش عجیبه
یا داستان نذار یا اگه میذاری یه چیزی بذار که ارزش خوندن داشته باشه
بازم ازین داستانا بذارید به قوله خودتون ترسنــــاک:-)
سایتتون خوبه مرسی
تف تو عقلت باو بیمزه
اصکو آدرمات
خیلی
بی مزه بود
خیلی مسخره
این مورد فک کنم ترکیب صنعتی و سنتی بوده وگرنه اینهمه کصشر بی سابقه اس
ناموسن نظرتو خوندم پوکیدم از خنده نظرت از داستان خنده دار تر بود لآیک داداچ
جالب بود خندم گرفت.:-)
اما برام اتفاق بیوفته قلبم در جا ایست میکنه:-[
داستان ترسناک ایرانی واقعی
هزار بار شنیدم اه اه
باریک:|
بابا ریدی با این داستانت
من از بس داستان ترسناک خوندم واکسینه شدم از همون اولشم نترسیدم ولی اخرش خیلی باحال بود
دمت گرم
خلاقیت تاچه حد داداچ مواظب خودت باش یه وخ ترورت نکنن ولی ازشوخی گذشته قشنگ بود
Not Dreadful
مممممممممممممممممممزززززززززززززخخخخخخخررررررررففففففففففففففف
ترين داستان ترسناك در كل جهان هستي
ترسناك نبود ولي ميدونم كه واقعي نيست
تا اخرش بخون…خخخخخ
اینو صد هزار بار همه شنیدیم مسخرس
واقعا
جالب بود همین
وای اولش خیلی ترسناک بود ولی آخرش خیلی بانمک بود خندیدم
خیلی ترسناک نبود
برو بابا خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
خبای جالب بوداولش ترسناک اخرش هم خنده دار
هههه
خیلی با حال بود خیلی حال کردم دمتون گرم
برو بابا به این هم میگن ترسناک خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
منم بانظر شیوا موافقم ،کجاش ترسناک بود
موافقم شیواجون
عجب ادمی بوده یعنی اینقدر ادم منفی هم پیدا میشه
خخخخ
خخخخخخخخخخخخخخ
خیلی خندیدمرسی گلم
باباااا سكته كردممممم اولشششششش !!!!!!!
واقعا عالي بود tank yuo
.salam kheiliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii kho0o0o0o0b bo0o0o0d
mersyyyyyyyy
امان از دست این عقل کل هاااااااا
kheili khash bood
yazdi harf zadam
باریکلا
jaleb bood .merc
جالب بود !
و البته سر کاری :d
ست لاوس از خانههای ترسناک و مکانهای عجیبی عکاسی کرده که کسی جرات ندارد به آن پا بگذارد. خانههای متروکه و دورافتاده ایالت متحده آمریکا و داستانهای ترسناک آن بیش از هر چیز سوژه عکاسی ست لاوس بوده است. در این مطلب، ترسناکترین عکسهای ست لاوس را ببینید و به داستانهای آن گوش بسپارید.
وقت سفارت انگلیس
«ست لاوس» عکاسی است که به جرات میتوان گفت زندگیاش را با دیدن و عکاسی کردن از خانههای ترسناک آمریکایی به خطر انداخته است. قتلهای فجیع، جادوگری، پرستشهای مرموز و ترسناک، در مکانهایی اتفاق افتاده است که هیچ کسی شهامت رفتن به آنجا را ندارد. شما هم نیازی به رفتن به آنجا ندارید؛ کافیست کتاب «یک داستان ترسناک آمریکایی» اثر «ست لاوس» را ببینید. عکسهایی که ست لاوس در این کتاب به چاپ رساند بیشتر شامل بناهای متروکه و کارخانههای مخروبه است؛ اما دلیل شهرت این کتاب بیشتر به عکسهایی است که از خانههای متروکه ثبت شده. معروف است که این خانهها محل زندگی ارواح است و کسی جرات ورود به آن را ندارد.
این خانه در بوفالو نیویورک واقع شده و به خانه «کیتر» معروف شده است. این خانه از سال 1968، پس از خودکشی صاحبش، کلانتر کیتر، خالی و متروک باقی ماند. به گفته محلیها، دائما صداهای مرموزی از این خانه به گوش میرسد. به همین خاطر کسی جرات نزدیک شدن به آن را ندارد. اما ست لاوس این کار را انجام داد. داستان ترسناک ایرانی واقعی
خانهای که دو مرد و یک زن همزمان در آن کشته شدند نظر ست لاوس را به خود جلب کرد. این حادثه در آگوست 1942 اتفاق افتاد و بعد از آن دیگر کسی داخل آن نرفت. از آن روز، این خانه به «معبد روحزده» معروف شد.
خانه هوستون در تگزاس، یک مهمانخانه بین راهی بود که اتفاقات عجیبی در آن رخ داد. میگویند چندین مسافر در تخت خواب و حین صرف صبحانه در آن به قتل رسیدند؛ این حادثه در سال 1970 اتفاق افتاد.
پیتسبورگ خانهای متروک در پنسیلوانیا است؛ عجیب است که ساکنان این خانه تعدادی عروسک هستند که کنارشان اره و اشیا فلزی دیده میشود. همین مسئله ست لاوس را ترغیب کرد تا برای ورود به این خانه خطر کند.
به گفتهی محلیهای اوهایو آمریکا، در این خانه جادوگری زندگی میکرده است. گردهمایی جادوگران در این خانه برگزار میشد و جسد صاحب خانه در همین خانه خاک شده است.
اینجا عمارت خانوادهی «الیور» است که در چستر واقع شده. خانواده الیور در سال 1898، در این مکان گم شدند. این خانواده هرگز پیدا نشدند و این مسئله به راز کشف نشدهای تبدیل شد. محلیها میگویند گاهی روح آنها را در پشت پنجرههای این خانه میبینند. ست لاوس از این گفته نترسید و به عکاسی خود در متروکههای آمریکا ادامه داد.
میگویند این خانه متروک متعلق به «آنتونی ساول»، یکی از قاتلان سریالی آمریکا است، این قاتل، قربانیهایش را در خانه پنهان میکرد. از آن زمان کسی جرات ورود به این خانه را نداشته و به خانهای متروک تبدیل شده. نکته عجیب این است که افرادی که به این خانه نزدیک شدهاند صداهای عجیبی شنیدهاند. آیا ست لاوس هم این صداها را شنیده؟
در پایان باید گفت: در جهان، مکانها و گفتههای عجیب زیادی وجود دارد که برای برخی بسیار جذاب است. در مطلب 11 مکان توریستی ترسناک اطلاعات بیشتری کسب کنید.
منابع: سایت www.theguardian.com
www.slate.com
تور استانبول
کارشناس ارشد فلسفه غرب، علاقهمند به سینما، مطالعه و ورزش
تهیه و تدوین: تحریریه دالاهولطفا در نشر دانستههای خود کوشا باشید.برداشت و استفاده غیرتجاری از مطالب این وبسایت، حتی بدون ذکر منبع آزاد است.
با وارد کردن ایمیل خود مطالبی خواندنی و جذاب دریافت کنید.
۵ کتاب ممنوعه و نایاب در قرن ۲۱ که دیگر چاپ نمی شوند!
۵ رمان معروف و برتر ایرانی برای جماعت کتابخوان
۵ رمان ترسناکی که شما را وحشت زده خواهد کرد
۵ رمان عاشقانه خارجی معروف بدون سانسور
۵ رمان مشهور عباس معروفی
داستان ترسناک ایرانی واقعی
۵ مورد از فاجعه بارترین اشتباهات مهندسی جهان
۵ مکان از سردترین نقاط جهان که زندگی در آنها جریان دارد
۵ شخصیت مشهوری که نبش قبر شدند
۵ مورد از مهمترين لحظهها و رويدادهاى تاريخى که دنیا را تغییر دادند
۵ مکان از عجایب جهان امروز که باید ببینید (۲۰۱۸)
۵ ورزش کسل کننده برای تماشا در جهان مشخص شد!
۵ ورزشکار معروف که مدال المپیک خود را از دست دادند!
۵ ورزش خطرناک در مکان های شگفت انگیز جهان
۵ ورزش عجیب دنیا : ترکیب خنده، نشاط و شگفتی!
۵ تیم با بیشترین تعداد قهرمانی در جام جهانی
۵ نکته خواندنی از مسابقه استعدادیابی عصر جدید
۵ نکته جالب در مورد مسابقات امریکا گات تلنت ۲۰۱۹
۵ هتلی که باید قبل از مرگ یک بار هم که شده در آن بخوابید!
۵ محلی که باعث میشه هوس آفرود سواری کنید
۵ نمایش حیرت انگیز شعبده بازی افراد مشهور جهان
۵ بلایی که اینترنت بر سر زندگی ما میآورد!
۵ غذای خطرناکی که نباید با معده خالی مصرف کنید
۵ حقیقتی که تا به حال درباره ژاپن نمیدانستید
۵ اشتباه که در زندگی زناشویی منجر به طلاق میشود
۵ دسر گران قیمت دنیا که پیش از اتمام غذا باید خورد!
۵ گوشی فراتر از گوشی های هوشمند (فناوری در حال ظهور MWC 2018)
۵ نظریه احمقانه در مورد تغییرات اقلیمی انسان ها
۵ ربات عجیب که کارهای خلاقانه انجام می دهند!
۵ حشره مرگبار و خطرناک در جهان
۵ گوشی و تبلت هوشمند بکار رفته در فیلم های علمی تخیلی
۵ فیلم بر اساس حوادث واقعی که حقیقت را بیان نمی کنند!
۵ دلیلی که تئاتر زندگی ما را بهتر میکند؟
۵ جمله معروف و ناب از ترسناک ترین قاتلان زنجیره ای جهان!
۵ فیلم پرفروش تاریخ سینما:شاهکارهایی ابدی…
۵ فیلم معناگرا که ذهن شما را آشفته خواهد کرد
۵ راز خصوصی و روابط عاشقانه سلنا گومز خواننده مشهور!
۵ کیک عروسی گران قیمت سلبریتی ها در جهان را ببینید!
۵ آلبوم موسیقی پرفروش از خوانندگان معروف
۵ راز ناگفته درباره موزه لوور، معروف ترین موزه ی جهان
۵ ساز عجیب و خلاقانه در دنیای موسیقی جهان
داستان ترسناک ایرانی واقعی
۵ اپلیکیشن جالب که معلوم نیست هدف از ساختن آنها چه بوده!
۵ دستگاه اجتماعی نوآورانه در جهان
۵ اپلیکیشن برتر ماشین حساب پیشرفته اندرویدی
۵ اپلیکیشن و نرم افزار تشخیص اسکناس های تقلبی (پول، چک پول، دلار و …)
۵ بازی هیجانی و ماجراجویانه برای اندروید
۵ اختراع برتری که زنان در جهان ثبت کرده اند!
۵ استارت آپ موفق و پولساز در ایران را می شناسید؟
۵ حقیقت جالب و خواندنی از شرکت سامسونگ
۵ روش کسب درآمد اینترنتی بدون سرمایه
۵ استارتاپ برتر سال ۲۰۱۸
منتشر شده
روی
به وسیله
زمانی که جشن Halloween برگزار میشود ممکن است عدهای آن قدر بزرگ شده باشند که نتوانند ماسک بزنند و از همسایههای خود شکلات بگیرند اما دلیلی ندارد که از این جشن لذت نبرند.
هالووین یک جشن تفریحی و قدیمی است که اگر در آن هیچ چیزی اتفاق نیفتد حتماً یک فیلم ترسناک یا داستان ترسناک در آن وجود خواهد داشت.
خواندن این داستانها یا دیدن فیلم ترسناک در جمع میتواند به جای ایجاد ترس، موجب شادی شود. به همین دلیل در این مطلب، نمونه هایی از داستان های ترسناک واقعی را برای شما معرفی کردیم:
او با رها کردن روح از شر شیاطین، غریبه نبود و مسئولیت داشت زنی را که روحش در تسخیر شیاطین بود، آزاد کند. اما اسمیت (Emma Schmidt) چهل ساله در سن ۱۴ سالگی علامت هایی از نفوذ شیطان به روحش را نشان داد.
برای ریزاینر ۲۳ روز طاقت فرسا طول کشید تا نهایتاً دو روز قبل از کریسمس روح اما از تسخیر شیاطین آزاد شد. این داستان در کتابی از وگل (Vogl) آمده است.
اد و لورن با معشوقه جرالد بریتل (Gerald Brittle) برگشتند. این کتاب یکی از بهترین کارهای آن هاست که روایت های وحشتناک و اضطراب آور زدیادی ر آن وجود دارد.
در لیست بهترین کتاب های پرفروش نیویورک تایمز این تنها کتابی بود که من نتوانستم آن را کنار بگذارم. برای ۵ دهه کتاب Ed And Lorraine Warren بهترین کارشناسان آمریکایی در زمینه بررسی اعتقادات نسبت به ارواح خبیث و رهاسازی روح از تسخیر شیاطین بود.
آنها تحقیقات بسیاری در این زمینه به ثبت رساندهاند که در بین آنها به داستان های آشنایی برمیخوریم.
در نوامبر سال ۲۰۱۶، جرالد دادخواستی ۹۰۰ میلیون دلاری علیه برادران وارنر به دلیل نقض قانون کپی رایت پر کرد. در آگوست ۲۰۱۷، قاضی دادگاه منطقهای جان گیبنی (John Gibney Jr)، پیشنهاد استودیو را برای متوقف کردن پرونده با اشاره به تبلیغ جادو و عدم صلاحیت شخصی رد کرد. اگر این داستان برای شما ترسناک نیست قطعاً تصور پرداخت یک صورتحساب ۹۰۰ میلیون دلاری شما را خواهد ترساند!
وقتی فیلم تلویزیونی کتاب امید سیاه وحشت (The Black Hope Horror) ساخته شد، برای خواندن کتاب آن تردید نکردم و حقیقتاً کتاب فوقالعادهای بود.
در سال ۱۹۸۰، بن و جین ویلیامز (Ben and Jean Williams) ملکی را برای ساخت یک خانه در بخش نیوپورت هوستون خریداری کردند.
وقتی که کار ساخت خانه تمام شد آنها به سرعت به آنجا نقل مکان کردند و چیزهای عجیب تقریباً بلافاصله شروع شد. زمانی که آنها در این خانه بد شوم زندگی میکردند اتفاقات عجیبی میافتاد، وسایل جا به جا یا ناپدید میشدند، صداهای عجیب به گوش میرسید و پنج نفر از اعضای خانواده فوت کردند.
همسایه های آنها نیز تجربه های مشابهی داشتند و متوجه شدند که خانه های آنها در یک قبرستان قدیمی ساخته شده است. آنها پس از فهمیدن این ماجرا به شدت عصبانی شده و از مجریان این طرح در دادگاه شکایت کردند. این کتاب همانند طرحی ساختار یافته برای یکی از موفقترین فیلمها در دهه ۱۹۸۰ است.
اتفاقات ماوراءالطبیعه بسیاری در این کتاب اتفاق میافتد مانند صداهای عجیبی که داخل راهرو شنیده می شود و کشیده شدن ملافه از روی تختشان زمانی که خوابیده بودند و ظاهر شدن ناگهانی یک زن عجیب که به جک حمله میکند.
آنها به خانهای در پنسیلوانیا نقل مکان کردند تا بفهمند که تنها نیستند و نهایتاً به دلیل این شرایط از اد و لورن وارن تقاضای کمک کردند. پس از بررسی دریافتند که خانه آنها توسط سه روح و یک شیطان تسخیر شده است. بر اساس این داستان فیلمی ترسناک با نام The Haunted در سال ۱۹۹۱ ساخته شد.
شاید برای شما عجیب باشد که داستان وحشتناک Amityville را به عنوان اولین مورد از لیست ذکر کردهام، اما من این کتاب را در هر هالووین مطالعه می کنم.
یک زوج جوان اهل نیویورک، به خانه جدیدی میروند که برای آن تنها ۸۰۰۰۰ دلار پرداخت کردهاند. ۲۸ روز بعد، تمام خانواده از آنجا فرار میکنند و ادعا میکنند که شیطانی وحشتناک در خانه است.
این رمان، داستانی فوق العاده بود و موفقیت چشمگیری به دست آورد و خوانندگان بسیاری از سراسر جهان آن را مطالعه کردند.
در این داستان هم مجدداً اد و لورن وارن ظاهر میشوند. ادعا شد که این داستان یک شوخی فریب آمیز است، اما لورن حقایقی را ثبت کرد که نشان میداد این خانواده در برابر اتفاقات ماوراءالطبیعه شدیداً به کمک نیاز دارند.
در سال ۱۹۷۹، همان سالی که استوارت روزنبرگ (Stuart Rosenberg) از فیلم خانه بدنام مشهور شد، وکیل مدافع ویلیام وبر (William Weber) ادعا کرد که آنها این داستان وحشتناک را به دلیل مصرف زیاد مشروب از خود ساختهاند.
اگر توانستید این داستان های ترسناک یا فیلم های ساخته شده از آنها را حتما مطالعه کنید یا ببینید! اما اگر چنین داستانهایی شما را نمی ترساند به ما بگویید ترسناک ترین داستان های زندگی شما چه داستان هایی هستند؟
——*——
دانشگاه دیجیتال مارکتینگ ایران
آموزش دیجیتال مارکتینگ
با دوره های ویدئویی اساتید بین المللی و به زبان فارسی در آکادمی گرشا
——*——
۵ رمان عاشقانه برتر از مرتضی مؤدب پور
۵ مورد از بهترین کتاب داستان های چندجلدی جهان
Motrteza
تیر ۲۰, ۱۳۹۷ در ۱۴:۱۶
سلام میشه بگید این کتبها واسه چه سنی مناسبن؟ من ۱۵سالمه، علاقه دارم ولی نمیدونم بخونم یا بزارم واسه بعدا…
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty
Copyright © 2017 تمامی حقوق برای تاپ فایو محفوظ است
0