داستان صوتی ترسناک ایرانی

داستان صوتی ترسناک ایرانی
داستان صوتی ترسناک ایرانی

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان صوتی ترسناک ایرانی

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

نویسنده: آنتوان چخوفمترجم: سروژ استپانیانراوی: امیر اردلان داودی

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان صوتی ترسناک ایرانی

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

نویسنده: آنتوان چخوفمترجم: سروژ استپانیانراوی: امیر اردلان داودی

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…


راوی: امیر اردلان داودی

معرفی چخوف دیگر کاری بیهوده است او را همه می شناسند و اکثر کتابدوستان با کتاب هایش آشنا هستند.
خلاصه ای از داستان: من اعتقادی به تناسخ ارواح ندارم ولی مرگ یا حتی صرف اشاره به ان کافی است تا مرا به ورطه یاس و افسردگی بیفکند مرگاوری است محتوم و غیر قابل اجتناب که همه را شامل می شود ولی با تمام اوصاف ذات بشر فطرتا با فکر مرگ در تضاد است.

آنتوان پاولوویچ چِخوف‏ (۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ – ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴) داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس برجسته ی روس است. او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس برمی‌شمارند و در زمینه ی نمایش‌نامه‌نویسی نیز آثار برجسته‌ای از خود به جا گذاشته‌است و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایش نامه‌نویس می‌دانند.

کلمات کلیدی: کتاب صوتی، دانلود کتاب صوتی، دانلود کتاب صوتی داستان، دانلود کتاب شب وحشتناک، دانلود کتاب صوتی آنتوان چخوف، دانلود داستان های آنتوان چخوف،

برای دانلود کتاب داستان صوتی شب وحشتناک و دسترسی سریع و کاملا رایگان به بیش از ۱۰،۰۰۰ هزار کتاب و کتاب صوتی دیگر اپلیکیشن کتاب سبز را، رایگان دانلود کنید.

داستان صوتی ترسناک ایرانی

کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و…کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتاب‌ها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.

کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و…کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتاب‌ها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.

ورود به سایت

ثبت نام

فراموشی رمزعبور

ثبت نام کنید

ورود با گوگل

رادیو هشت

داستان صوتی ترسناک ایرانی

با صدای:
علی ضمیری

گروه:
پادکست
های شعر و ادبیات

دانلود رایگان (57 نفر)


داستان بلند نمایش صوتی همه کتاب ها

ارسال شده توسط رُما

مشخصات کتاب :
مدت زمان : ۱ ساعت ۲۸ دقیقه
 حجم فایل : ۲۳ MB
 

پخش و دانلود :
پخش آنلاین
برای پخش یک بار روی دکمه پلی کلیک کنید و منتظر بمانید
 
این کتاب از “ ایران صدا ” برای شما


داستان کوتاه نمایش صوتی همه کتاب ها

داستان صوتی ترسناک ایرانی

ارسال شده توسط رُما

مشخصات کتاب :
مدت زمان : ۴۰ دقیقه
 حجم فایل : ۱۰ MB
 

پخش و دانلود :
پخش آنلاین
برای پخش یک بار روی دکمه پلی کلیک کنید و منتظر بمانید
 
این کتاب از “ ایران صدا ” برای شما به نمایش


داستان بلند نمایش صوتی همه کتاب ها

ارسال شده توسط رُما

مشخصات کتاب :
مدت زمان : ۲ ساعت و ۶ دقیقه
 حجم فایل : ۲۹ MB
 

پخش و دانلود :
پخش آنلاین
برای پخش یک بار روی دکمه پلی کلیک کنید و منتظر بمانید
 
این کتاب از “ ایران صدا ” برای

برترین ها داستان بلند نمایش صوتی همه کتاب ها

ارسال شده توسط رُما

زمان : ۱ ساعت و ۲۴ دقیقه
 حجم فایل : ۳۸ MB
فرمت فایل : mp3
پخش آنلاین
برای پخش یک بار روی دکمه پلی کلیک کنید و منتظر بمانید


داستان بلند نمایش صوتی همه کتاب ها

ارسال شده توسط رُما

مدت زمان : ۲ ساعت و ۸ دقیقه
حجم فایل : ۳۰ MB
فرمت فایل : mp3
پخش آنلاین
برای پخش یک بار روی دکمه پلی کلیک کنید و منتظر بمانید

کاراگاهی خصوصی در لس آنجلس توسط زنی که ادعا می کند همسرش در


نمایش صوتی همه کتاب ها

ارسال شده توسط رُما

مدت زمان : ۲ ساعت و ۱۷ دقیقه
 حجم فایل : ۳۲ MB
فرمت فایل : mp3
پخش آنلاین
برای پخش یک بار روی دکمه پلی کلیک کنید و منتظر بمانید

سعید، پسر خانواده، با دختری به نام شادی آشنا شده است که با


برترین ها نمایش صوتی همه کتاب ها

ارسال شده توسط رُما

مدت زمان : ۳ ساعت و ۱۱ دقیقه
 حجم فایل : ۳۴ MB
فرمت فایل : mp3
پخش آنلاین
برای پخش یک بار روی دکمه پلی کلیک کنید و منتظر بمانید

پل و ژولی به خاطر نامه ی مشترکی که از سوی هانری کاستل دریافت


داستان کوتاه همه کتاب ها

ارسال شده توسط رُما

زمان : ۱۴ دقیقه
 حجم فایل : ۶ MB
فرمت فایل : mp3
پخش آنلاین
برای پخش یک بار روی دکمه پلی کلیک کنید و منتظر بمانید

نویسنده: آنتوان چخوف
مترجم: سروژ استپانیان
راوی: امیر اردلان داودی

نویسنده: آنتوان چخوف
مترجم: سروژ استپانیان
راوی: امیر اردلان داودی

بنیانا


برای فردای بهتر

 

ماجرای داستان صوتی شهر مه گرفته از آنجا شروع می‌شود که این فرد برای تهیه غذا وارد فروشگاه و رستوران می‌شود . مدت زمانی که افراد در فروشگاه می‌مانند بسیار بسیار  طولانیست و حتی سال‌ها طول می‌کشد و در آخر اگر بتوانند خارج شوند هم عمرشان از دست رفته و هم دارایی‌ آن ها کاملا نابود شده است .

داستان صوتی ترسناک ایرانی

این فروشگاه در داستان صوتی شهر مه گرفته شامل چند طبقه است و هر طبقه برای قشری خاص توسط شیطان آماده شده است . تقریبا تمام نقاط شهر توسط دیگران شیطان ها اداره می شود. 

 

شخص داستان داستان صوتی شهر مه گرفته با فریب دادن یک جن راهی پیدا می‌کند تا طبقات را یکی پس از دیگری طی کند و به نزد ارباب آن‌ها در آخرین طبق برسد
در آخرین طبقه پس از ورود به یک اتاق مخفی چهره حقیقی شیطان را می‌بیند
و آنجا رویارویی و نبرد نهایی است . شیطان به شدت جوان داستان که حالا کاملا پیر شده است را می ترساند اما . . . . . . 

در ادامه مطلب لینک های دانلود تمامی قسمت های داستان صوتی شهر مه گرفته آماده شده است : 

 

نکته اول : توجه داشته باشید که لینک های “دریافت از مصاف” غالبا دارای کیفیت صوت متوسط هستند ;پیشنهاد ما دریافت از لینکهای صدای میقات است که سرعت و کیفیت بالا دارند.

نکته دوم : این داستان براساس روایات آخرزمان که در کلام ائمه معصوم (ع) آمده ساخته شده و در جای جای داستان به آن اشاره میشود

نکته سوم : پیشنهاد میکنیم که هر روز فقط یک قسمت از داستان را بشنوید , جذابیت داستان آنقدر زیاد است که شاید بخواهید کل ان را یک روزه بشنوید.

 

در ادامه مطلب لینک دانلود مستقیم برنامه صوتی شهر مه گرفته آماده شده است . برای پخش فرمت mp3 وکیفیت بالاتر صدا در اندروید از برنامه هایی همچون vlc player یا mx player و… استفاده کنید …

بروزرسانی 24 دی 97 : لینک دانلود از سرور اروپا اضافه شد. روی عبارت ” لینک دوم ” بزنید  .حجم نسخه mp3 سایت مصاف با نسخه سایت صدای میقات متفاوت است . بنا به دلخواه دانلود فرمایید …

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت چهارم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت پنجم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت ششم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

 داستان شهر مه گرفته قسمت هفتم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

 داستان شهر مه گرفته قسمت هشتم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت نهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

داستان صوتی ترسناک ایرانی

 

داستان شهر مه گرفته قسمت دهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت یازدهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت دوازدهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت سیزدهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت چهاردهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت پانزدهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت شانزدهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت هفدهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت هجدهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت نونزدهم

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

داستان شهر مه گرفته قسمت بیستم(آخر)

دریافت از مصاف   | دریافت از صدای میقات | لینک دوم 

 

حواشی قسمت بیستم

دریافت از صدای میقات  | لینک دوم 

 

منبع صدای میقات

 

در ادامه بخوانید  »» 
ده توصیه زیبای استاد شهاب مرادی برای زائران حرم امام رضا علیه السلام 
چگونه با کودکان خود بازی کنیم ؟ [راهنمای زنده کردن کودک درون پدر و مادرها]

در ادامه بخوانید  »» 



ثبت نام

ورود


دانلود کتاب داستان صوتی گربه سیاه


دانلود کتاب داستان صوتی آبنبات بیگانگان

داستان صوتی ترسناک ایرانی

دانلود کتاب کتاب آشپزی غذاهای گیاهخواری (وگان)

دانلود کتاب جزوه ریاضی یک (۱)

دانلود کتاب شهاب دادگرنژاد مدیر نمونه ملی

چرا و چگونگی دانلود کتاب

دانلود کتاب داستان صوتی سایه مغول

دانلود کتاب صوتی دن کیشوت

دانلود کتاب داستان صوتی تمشک تیغ دار

دانلود کتاب داستان صوتی کاه

دانلود کتاب داستان صوتی گراکوس شکارچی

دانلود کتاب صوتی الکساندر مقدونی، بت فرو ریخته

دانلود کتاب صوتی مازیار دلاور طبرستان

دانلود کتاب صوتی یعقوب لیث سیستانی

دانلود کتاب داستان صوتی ویلان دوله

دانلود کتاب صوتی آریوبرزن

دانلود کتاب داستان صوتی جانباز کاباره

داستان صوتی ترسناک ایرانی
داستان صوتی ترسناک ایرانی
0

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار
داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین كهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون «صدای سخن عشق» گفتارشان اصلاً تكراری نیست.

در ادبیات عامیانه و شفاهی مردم كوچه و بازار هم این فصل نمود خاصی دارد و آنچه كه در ضرب المثل ها، متل ها، قصه ها و باورهای مردم آمده است نشانگر جایگاه خاص این فصل در زندگی مردم است.

عباراتی همچون

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

در مقابل عبارت «سیاه بهار» كه عموماً مختص امور دام و كشاورزی بود، عبارت «گدا بهار» در مورد امور اداری و شاغلان در ادارات دولتی رایج بود.

برخلاف امروز كه پول به شكل اسكناس بسیار و فراوان در بازار رواج دارد و دست به دست می شود و مازاد تورم هر ساله ریشه در این درد بی درمان دارد، پول ـ اعم از مسكوك و اسكناس ـ چندان در بازار گردش نمی كرد و با توجه به درآمد اندك شاغلان در بخش دولتی و همچنین تعداد كم افراد شاغل در این رشته، اكثراً نقدینگی خود را در اسفند و فروردین از دست می دادند و برای ماه های بعد، دچار بی پولی می شدند و جالب آن بود كه برخلاف این روزها، قیمت ها سیر نزولی پیدا می كرد و با آمدن میوه های گوناگون و فراوانی و ارزانی آنها، باز هم قدرت خرید، چندان وجود نداشت و مردم در حسرت میوه های نورسیده می ماندند و عبارت «گدابهار» مصداق می یافت.

حال، نگاهی داریم به برخی از ضرب المثل ها و كنایه های مردم طهران ـ و یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی كه در این عبارات وجود دارند؛

كمبزه بسیار كمیاب بود و از آن جا كه خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و كالك كمبزه، كار هر كس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ضرب المثل به كار می رفت.

حیوان نگون بخت تمامی تمایلاتش حد و اندازه دارد و آن كه حد و اندازه نمی شناسد، حیوان ناطق است.

این ضرب المثل وقتی به كار می رفت كه آدم تازه واردی بخواهد سرآدم كهنه كاری كلاه بگذارد و از آن جا كه مرغ در فصول گرم سال عمدتاً «كرچ» می شود جوجه پاییزه، چندان وجود خارجی نداشت این كنایه شاید به همین دلیل هم به كار می رفت.

اما در روزگاران گذشته، یكی از شیرین ترین خواب ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سكرآور بهار بود.

اكثر بهارخواب ها رو به حیاط خانه ها بود و آن دسته از بهارخواب ها كه رو به خیابان بودند به علت سكوت حاكم بر شهر، باعث اغتشاش خواب نمی شدند، اما خوابیدن در بهارخواب رو به حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت دیگری داشت.

چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان كه مورد استفاده قرار می گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می رفت.

امروز ما در آپارتمان ها و خانه های كوچك، «تا لنگ ظهر» می خوابیم و با كوفتگی و بدن درد از خواب برمی خیزیم و این هیچ نیست مگر تغییر زندگی بدون ضرورتی كه صورت دادیم.

یك بار به یاد دوران كودكی، یادی از بهارخواب و خوابیدن در آن بكنید تا بدانید آرامش در طهران چگونه بود و در تهران چه بلایی بر سرش آمد.

منبع:همشهری 24/12/ 83

نصرا… حدادی

درمهارت نوشتاری

داستان و معانی ضرب المثل با یک گل بهار نمیشود

در این پست با معنی و مفهوم، مثال و داستان برای مَثَل قدیمی و پرکاربرد ” با یک گل بهار نمی شود ” در زبان فارسی آشنا می شوید با دانشچی همراه باشید.

۱- برای تحقق هدف باید تمام مقدمات آن را فراهم کرد و یکی کافی نیست.

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

۲- با یک آدم خوب همه دنیا درست نمیشود.

۳- انجام هر کاری تنها شاید اینکه یک نفر کارش را درست و خوب انجام بده، کافی نباشه. نیاز هست تا همه ما، هر یک بنا به سهم و نقشی که داره، بهترین عملکردش را داشته باشه و آنچه را که باید انجام بدهد.

۴- با یک گل بهار نمیشه و لازمه همه برای بهترشدن همدیگر و خودمون تلاش کنیم.

۵- با دیدن جزء و یک نشانه مثبت نمیتوان نتیجه گیری کاملا امیدوارانه و کلی کرد.

۶- برای این ضرب المثل می توان تصور کرد که تنها با وجود یک گل نمی توان به آمدن فصل بهار دلخوش بود و فصل بهار با وجود انبوهی از گل ها معنی خواهد داشت نه تنها یک گل.

۷- تقریبا معادل این ضرب المثل مثل «یک دست صدا ندارد» است.

❍ مثلا در شهری یک فرد باعث ناراحتی ما می شود ولی قضاوت ما نباید این باشد که همه افراد این شهر افراد بدی هستند.

❍ مثلا یک پزشک در مورد یک بیماری تشخیص اشتباه بدهد، ما نباید بگوییم که همه پزشکان بی سواد هستند.

❍ مثلا یک مغازه دار اگر چیزی را گران بدهد نباید این طور قضاوت شود که همه مغازه دارها بی انصاف هستند.

جوانی بی‌فکر تمام میراثی را که برایش مانده بود به باد داد و دیگر جز بالاپوشی که به تن داشت، چیزی برایش نماند. جوانک روزی پرستویی را که پیش از فصل بهار از راه رسیده بود، دید و تصوّر کرد هوا رو به گرمی است و دیگر نیازی به بالاپوش ندارد. آن‌گاه جوانک بالاپوشش را نیز همانند وسایل دیگرش فروخت. امّا طولی نکشید که هوای زمستانی با یخ‌بندانی سخت دوباره خودنمایی کرد.

یک روز که جوانک به‌جایی می‌رفت چشمش به پرستویی افتاد که از سرما یخ زده بود و به او گفت: «پرنده‌ی بیچاره، هم خودت را به خاک سیاه نشاندی و هم مرا.»

انتخاب زمان اشتباه، همیشه خطرناک است./ منبع داستان راسخون

برچسب زده شده با :با یک گل بهار نمیشود داستان کوتاه با یک گل بهار نمی شود ضرب المثل فارسی پنجم ابتدایی مثال برای با یک گل بهار نمی شود معنی با یک گل بهار نمی شود

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

 − 
5
 = 
چهار

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

با رسیدن فصل بهار به نیمه های عمرش اتفاقاتی را می بینیم که در حال افتادن اند و یا این که افتاده اند. گاهی این فصل به فصل زشت و دلتنگی تبدیل می شود زیرا با نازل بهار، تمام برکات سال طبق ضرب المثل بالا نزول می شوند و اگر بهار با دست خالی وارد کلبه فصل شود با دست خالی بر می گردد و آن وقت ترانه ها رنگ جدایی می گیرند:«به صد امید آمد، رفت نومیدبهار ـ آری، بر او نگشود کس دردر این ویران به رویش کس نخندیدکس اش تاجی زگل ننهاد بر سر»

امیدوارم خودمان سرنوشت خودمان را با کار و فعالیت ( سال ۹۰ توسط مقام معظم رهبری سال جهاد اقتصادی نام گذاری فرمودند) رقم بزنیم.

این ضرب المثل در مواقعی به کار می رود که در

انجام کاری از ابتدا مشخص است که چه اتفاقی خواهد

 افتاد و شروع کار پایان آن را نشان می دهد.

این ضرب المثل به دلیل وضع آب و هوا

در فصل بهار می باشد.

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

 اگر در فصل بهار بارندگی خوب و کافی باشد

می گویند سال خوبی است

اما اگر بارندگی نباشد و هوا گرم و خشک باشد

می گویند سال خوبی نیست

 در واقع

“سالی که نکوست از بهارش  پیداست”

در ادامه این ضرب المثل جمله ی دیگری هم هست

که امروزه کمتر استفاده می شود و بیشتر مانند یک

ضرب المثل جداگانه کاربرد دارد

 “ماستی که ترش است از تغارش پیداست”

قسمت دوم ضرب المثل هم مانند بخش اول 

همان معنا را دارد.

در گذشته که ماست را در تغار

(ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست نگه می داشتند)

درست می کردند اگر ماست بد بود و چربی اضافه پیدا

کرده بود هم ارزان تر بود و هم باید فقط در تغار

نگهداری و فروخته می شد.

بنابراین تغاری بودن ماست به معنی بد بودن آن بود.

 

 شیخ بهایی می فرماید:  

تا منزل آدمی سرای دنیاست  

کارش همه جرم و کار حق لطف وعطاست

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود                  

سالی که نکوست از بهارش پیداست

فال حافظ

.

تنظیم فونت



به سايت خوش آمديد !

براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد

متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست 
Search Images Maps Play YouTube News Gmail Drive More »

متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست | کورس
mycourse.ir/متن-انشاء-در-مورد-سالي-که-نکوست-از-بهارش/
Cached
Translate this page
متن انشاء در مورد سالی که نکوست از بهارش پیداست – وی ام بلاگ – رز بلاگ vmblog.rozblog.com/…/متن-انشا-در-مورد-سالی-که-نکوست-از-بهار… Translate this page
سالی که نکوست از بهارش پیداست
www.shiachildren.com/play/proverb/bahar.php
Cached
Similar
Translate this page
سالی که نکوست از بهارش پیداست. این ضرب المثل در مواقعی به کار می رود که در انجام کاری از ابتدا مشخص است که چه اتفاقی می افتد و شروع کار پایان آن را نشان می دهد.
متن انشاء در مورد سالی که نکوست از بهارش پیداست – وی ام بلاگ – رزبلاگ
vmblog.rozblog.com/…/متن-انشا-در-مورد-سالی-که-نکوست-از-بهار…
– Translate this page
Oct 24, 2017 – و جرات رفتن در جز جز اتفاقات و سیستمی که آنجا را اداره میکرد، به کسی…,متن انشاء در مورد سالی که نکوست از بهارش پیداست,وی ام بلاگ.
Images for ‫متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست‬‎
روستای فارسیان – سالی که نکوست از بهارش پیداست
pirebad.blogfa.com/post/640
Cached
Translate this page
می گویند «سالی که نکوست، از بهارش پیداست» و با این ضرب المثل می خواهند تمام سرنوشت سال را به گردن بهار بیندازند چنانچه ما تمام سرنوشت خویش را به دست تقدیر …
متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست | مجله تفریحی
farabicarpet.ir/متن-انشاء-در-مورد-سالي-که-نکوست-از-بهارش/
Cached
Translate this page
متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست سالی که نکوست از بهارش پیداست www.shiachildren.com/play/proverb/bahar.php. Translate this page سالی که …
معنی ضرب المثل ” سالی که نکوست از بهارش پیداست ” – دانش‌چی
www.daneshchi.ir/سالی-که-نکوست-از-بهارش-پیداست/
Cached
Translate this page
درباره مفهوم و معنی ضرب المثل سالی که نکوست از بهارش پیداست ، درباره این مَثَل قدیمی – فارسی پنجم ابتدایی – شروع هر کاری نمایانگر پایان آن کار است.
سالی که نکوست از بهارش پیداست – کانون
www.kanoon.ir › مشاوره › مقالات مشاوره ای
Cached
Similar
Sep 28, 2013 – تقریبا همه ما این ضرب المثل جالب راشنیده ایم ،اما آیا درمورد زندگیمان تعمیم داده ایم؟شما دانش آموزان چطور؟ یک هفته از آغاز سال تحصیلی جدید گذشت،اما …
متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست | جدید بلاگ
sarabniaz.germanyticket.ir/متن-انشاء-در-مورد-سالي-که-نکوست-از-…
Cached
Translate this page
متن انشاء در مورد سالی که نکوست از بهارش پیداست – وی ام بلاگ – رز بلاگ vmblog.rozblog.com/…/متن-انشا-در-مورد-سالی-که-نکوست-از-بهار… Translate this page
متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست | بیریاب
biryab24.varzeshiraz.ir/متن-انشاء-در-مورد-سالي-که-نکوست-از-بهار…
– Translate this page
متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست. 1 . سالی که نکوست از بهارش پیداست سالی که نکوست از بهارش پیداست. این ضرب المثل در مواقعی به کار می رود …
Searches related to متن انشاء در مورد سالي که نکوست از بهارش پيداست
داستان طنز سالی که نکوست از بهارش پیداست
داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهارش پیداست
انشا در مورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهارش پیداست
تحقیق درباره سالی که نکوست از بهارش پیداست
مفهوم نزدیک سالی که نکوست از بهارش پیداست
عکس سالی که نکوست از بهارش پیداست
پروفایل سالی که نکوست از بهارش پیداست
ضرب المثل ماستی که ترشه از تغارش پیداست
 

سایت بدون – این ضرب المثل به این معنی به کار می رود که از شروع و ابتدای هر کاری می توان به انتها و عاقبت کار آن پی برد ، ریشه ضرب المثل هم در این است که زندگی انسان هایی که کشت دارند و کشاورزی انجام می دهند به باران بسیار بستگی دارد و اکثر بارندگی هم در فصل بهار انجام می شود ، اگر سالی با بارندگی خوب شروع شود ، آن سال بسیار خوب است اما اگر بارندگی نباشد و سال سال خشکسالی باشد ، آن سال هم خوب نخواهد بود ، این ضرب المثل از شعر زیبای «آصفی هروی» است که می گوید:

آن حور که خط مشکبارش پیداست /پیرامن گل بنفشه زارش پیداست

امسال طراوت عذارش پیداست /سالی که نکوست از بهارش پیداست

شیخ بهایی هم می گوید

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود/ سالی که نکوست از بهارش پیداست

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وبسایت/تارک

add_action(‘wp_head’,’telegram_seo_link’);
function telegram_seo_link(){
if (is_single()) {
global $post;

$thumbnail = wp_get_attachment_image_src( get_post_thumbnail_id($post->ID), ‘full’ );
echo ‘

‘;
}
}

رادیو قصه کودکانه

خاله سمینا

برای خرید کلیک کنید!

زندگی را ورق بزن، هر فصلش را بخوان، با بهار برقص، با تابستان بچرخ، در پاییزش عاشقانه قدم بزن، با زمستانش بنشین و چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش، زندگی را باید زندگی کرد، آن طور که دلت می گوید، مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری.

داستان کودکانه عیدی بهار خانوم:

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

بهار خانم که از راه رسید، همه‌ جا گل بود و سبزه. گنجشکه روی درخت جیک‌ جیکی کرد و گفت: «بهار خانم خوش‌ آمدی. عیدی من را می‌ دهی؟ بهار خانم تقی زد به تخم‌ های گنجشک، جوجه‌ ها بیرون آمدند. بهار خانم گفت: «این هم عیدی تو».

درخت گفت: «بهار خانم خوش‌ آمدی به من هم عیدی می‌ دهی؟» بهار خانم یک مشت شکوفه ریخت روی شاخه‌ های درخت. درخت خوشگل شد. بهار خانم گفت: «این هم عیدی تو».

کرمه سرش را از خاک بیرون آورد گفت: «بهار خانم خوش آمدی به من هم عیدی می‌ دهی؟» بهار خانم به ابرها نگاهی کرد و خندید. باران شرشر بارید. کرمه خوش‌ حال شد و دمش را تکان داد. بهار خانم گفت: «این هم عیدی تو.» بعد هم رفت خانه خاله‌ پیرزن. خاله پیرزن کنار سفره هفت‌ سین نشسته بود و داشت سین‌ های سفره هفت‌ سین را می‌ شمرد. یک سین کم داشت. به بهار خانم گفت: « یک سین کم دارم. حالا چه کار کنم؟ غصه‌ دار شد».

بهار خانم گفت: «ناراحت نباش.» بعد دست کرد توی جیبش و یک شاخه سنبل گذاشت توی سفره هفت‌ سین و گفت: «بفرما این هم عیدی تو خاله پیرزن.» و این جوری شد که اون سال همه از بهار خانم عیدی گرفتند. بوی سنبل توی خانه خاله ‌پیرزن پیچیده بود.

معرفی چند کتاب جذاب و خواندنی برای عیدی دادن به کودکان:

۱-کتاب قصه عمو نوروز و خاله نوبهار

نوشته: شکوه قاسم نیا

گروه سنی الف و ب

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

قصه عمو نوروز و خاله نوبهار به شکل‌های مختلف سینه به سینه و نسل به نسل روایت شده و همین خاصیت ماندگاری آن است.

اما حلاوت و شیرینی برخی روایت‌ها مثل قند است! آب می‌شود در دهان! مخصوصا اگر قصه با شعر همراه شده باشد.

شکوه قاسم‌نیا یکی از شیرین‌ترین قصه گویان کودکی ما و کودکان ماست. او در این داستان شعر و نثر را به‌هم آمیخته و داستانی ساخته که در ذهن کودک شما خواهد ماند.

۲- کتاب نخستین روز جهان، داستان های شاهنامه

بازآفرینی: محمد رضا یوسفی

گروه سنی ج ود

نشر خانه  ادبیات

شاهنامه پر است از داستان‌های حماسی، فردوسی که بازنوشته‌های آن برای کودکان بسیار مورد استقبال آن‌ها قرار می‌گیرد. نخستین روز جهان روایت نوروز است که تصویرگری‌های خاص دارد و برای نوجوان و کودکان پرخوان بسیار جذاب است.

این داستان‌ها به دو زبان فارسی و انگلیسی نوشته شده که برای کودکان انگلیسی زبان هم خواندنی خواهد بود.

۳- کتاب بنفشه های عمو نوروز

نوشته: محمد هادی محمدی

گروه سنی ب و ج

موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات

محمدهادی محمدی از آن نویسندگان نیکوی روزگار است که قلمش چه در تحقیق ادبیات کودکان و چه در نگارش داستان کودک بی اندازه موثر و خلاقانه است.

همه در آمد این کتاب با شعار «همه کودکان حق دارند کتاب با کیفیت بخوانند» متعلق است به فرهنگ و مطالعات کودکی فرزندان سرزمینمان.

۴- کتاب ننه سرما و عمو نوروز، بخون و بچین

نوشته: مهدی مردانی

گروه سنی الف و ب

نشر آریا نوین

این کتاب شعرهای شادی دارد در کنار یک امتیاز دیگر که برای هر کودک پیش از دبستانی جالب است، هر صفحه همراه یک پازل نه تکه است و در مجموع پنج پازل در کتاب کار شده است.

کودک شما می‌تواند وقتی شما شعرهای کتاب را برایش می‌خوانید با درست کردن پازل شما را همراهی کند.

والدین عزیز برای آگاهی از روش های تربیتی درست به سایت رادیو قصه به قسمت تعلیم و تربیت کودک و برای کودکان خود به قسمت قصه کودکانه صوتی مراجعه کنید.

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار
داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار
0

چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی
چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

كتابخانه ضرب المثل

 

چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی


 

آش نخورده و دهن
سوخته

بشنو و باور مكن

علاج واقعه قبل از
وقوع بايد كرد

اگر پيش همه شرمنده ام ، پيش دزده … 


بيلش را پارو كرده 

دعوا سر
لحاف ملا بود  


ما
پوستين را ول كرديم ، پوستين …

شتر ديدي
، نديدي   


باد
آورده را باد مي بره  


كفگير به
ته ديگ خورده   


آستين
نو بخور پلو 
 


از اين
ستون به اون ستون فرج است 
 


يك
خشت هم بگذار در ديگ 
 


بين همه
پيغمبرها جرجيس را پيدا كرده 
 


فوت
كوزه گري 
 


خياط در
كوزه افتاد   

دو
قورت و نيمش باقي مانده   

بزك نمير
بهار مي آد 

دوستي
خاله خرسه 

دم خروسو
باور كنيم يا …

جيك
جيك مستونت بود …


فلفل نبين
چه ريزه …


چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

يك
كلاغ ، چهل كلاغ 

ضرب المثلهاي بيشتر

 

 

 


 

 


مثل چيست ؟ 

 مثل
ها چند نوعند ؟ 

 مثل
ها از كجا مي آيند ؟ 

 مثل
ها چه فايده اي دارند ؟ 

 


صفحه اصلي سايت كودكان

_
 نوجوان
 > 
كتابخانه ضرب
المثل  

    

طراحي صفحات توسط
سايت كودكان دات او آر جي
 ، هر نوع كپي برداري
ممنوع است

اصل ضرب المثل :

پایت را به اندازه گلیمت دراز کن

مفهوم :

به اندازهای که توانایی داری توقع داشته باش

چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

 

اصل ضرب المثل :

خدا خر را شناخت و شاخ بهش نداد

مفهوم :

در مورد افرادی گفته می شود  که اگر قدرت داشت باشند امان را از خلق الله می گرفتند

 

اصل ضرب المثل :

هر که خربزه می خورد پای لرزش هم مینشیند

مفهوم :

کاری که کردی باید فکر عاقبتش هم باشی

 

اصل ضرب المثل :

سر گاو توی خمره گیر کرده

مفهوم :

به آدمی که به درد سر افتاده گفته می شود

 

اصل ضرب المثل :

نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است

مفهوم :

اشاره به کسانی که عمل نادرست آنان،جزءعادتشان شده در حالیکه قصد رنجاندن کسی را ندارند

 

اصل ضرب المثل :

دوستی خاله خرسه

مفهوم :

اشاره به همنشینی و رفاقت با آدم نادان

 

اصل ضرب المثل :

بادمجان بم آفت نداره

مفهوم :

چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

به آدمهای پوست کلفتی که از خطرات جان سالم بدر میبرند گفته می شود

 

اصل ضرب المثل :

ریش و قیچی دست شماست

مفهوم :

صاحب اختیار شمائید و هرطور بخواهید عمل نمائید

 

اصل ضرب المثل :

دندونه اسب پیشکش را نمی شمارند

مفهوم :

اگر هدیه ای به کسی دادی برآن خرده نگیر

 

اصل ضرب المثل :

خر در گل ماندن

مفهوم :

در مورد شخصی که در نیمه راه از انجام کار عاجز است بکار می رود

 

اصل ضرب المثل :

ماراز پونه بدش می آید دم لونش سبز می شود

مفهوم :

اشاره به کسی است که از چیزی یا کسی نفرت دارد و با آن مواجه می شود

 

اصل ضرب المثل :

از خرس یک مو کندن غنیمت است

مفهوم :

در مورد خسیسان گفته می شود که نم پس نمی دهند

 

 

اصل ضرب المثل :

ریگي در کفش داشتن

مفهوم :

در مورد افرادی که با نقشه قبلی درفکر ریا و دوروئی هستند گفته می شود

 

اصل ضرب المثل :

بار کج به منزل نمی رسد

مفهوم :

هشداری است در مورد اینکه کار نادرست توفیقی بدنبال ندارد

 

اصل ضرب المثل :

گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

مفهوم :

همیشه نمی توان سواره رفت بالاخره جهان پستي و بلندي دارد

” + result[i].Title + “

” + result[i].Dec + “

ضرب‌المثل ​حاوی داستان و حوادث پند آموزی است که گاهی هنگام ​صحبت کردن برای ​بیان پیشگویی های احتمالی نتایج انجام برخی از کارها به مخاطب به کار می رود. واژه ضرب المثل از دو قسمت “ضرب” و “مثل” تشکیل شده است. ضرب به معنی “زدن” و مثل نیز به معنی “داستان” می باشد. به عبارت دیگر ضرب المثل به معنی “مثل زدن” نیز می باشد. البته ضرب المثل های ایرانی تنها برای ​تلنگر زدن به کار نمی روند و در برخی موارد هدف از بیان این ضرب المثل های فارسی آموزش مفاهیم مختلف ​زندگی به افراد در قالب یادآوری سخنان ارزشمند گذشتگانی است که حقایق بسیاری را تجربه کرده اند. در ادامه تعدادی ضرب المثل ​همراه با معنی آن ها بیان شده اند که برای مطالعه داستان هر کدام  از آن ها عنوان ضرب المثل را انتخاب کنید. 

 

چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

با گسترش روزافزون صنعت فوم و کاربری آن واحد تحقیقاتی فکرآفرین فوم از سال 1391 فعالیت خود را به دو بخش کودکان که شامل بازی و اسباب بازی های فکری، آموزشی و پازل ها ​و ​بزرگسالان که شامل محصولات ورزشی می باشد طبقه بندی نموده است. شایان ذکر است مجموعه فکرآفرین به عنوان یکی از زیرمجموعه های شرکت تولیدی- صنعتی فومیران مسئولیت خطیر قطعه سازی صنایع مختلف را نیز برعهده دارد.

عکس نوشته های ضرب المثل های زیبا و با معنی ایرانی عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس…

داستان ضرب المثل بلبل به شاخ گل نشست وقتی یکی حرف نابجایی بزند می گویند حکایت این بابا هم همان حکایت بلبل است که به شاخ گل نشسته است در روزگار قدیم یکی از خان ها تمام دوستان خود را که همه خان بودند به منزل خود دعوت کرد روز میهمانی تمام خان ها سوار بر اسب بندی همراه نوکر…

داستان ضرب المثل ماست مالی کردن قضیه ماستمالی کردن از حوادثی است که درعصر بنیانگذار سلسلۀ پهلوی اتفاق افتاد و شادروان محمد مسعود این حادثه را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این صورت نقل کرده است : هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن…

داستان ضرب المثل کله اش بوی قورمه سبزی می دهد | داستان ضرب المثل امروزه در دوره ی تمدّن و پیشرفت برای از میان بردن مخالفان روش های بی رحمانه و وحشیانه ای وجود دارد؛ فکرش را بکنید که در گذشته چگونه می توانسته باشد؟ یکی از شیوه ها در دوره ی صفویه برای کشتن مخالفان این بود که از کله…چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

داستان ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است | داستان ضرب المثل به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : از این ستون به آن ستون فرج است . یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود…

داستان ضرب المثل آستين نو ، بخور پلو | داستان ضرب المثل روزي ملا نصرالدين به يک مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد . او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به…

داستان ضرب المثل قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را | داستان ضرب المثل خروسی بود بال و پرش رنگ طلـا ، انگاری پيرهنی از طلـا، به تن كرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمایی می كرد . خروس ما اينقدر قشنگ بود كه اونو خروس زری پيرهن پری صدا می كردند . خروس از…

داستان ضرب المثل فواره چون بلند شود سرنگون شود | داستان ضرب المثل فواره چون بلند شد سرنگون شود… یعنی هر صعودی یه سقوطی داره… که البته باید فقط در مادیات اینطور باشد… صعود معنویات سقوط نداره… اما گفته اند که خاندان برمک خاندانی ایرانی بودند که در دربار عباسیان نفوذ فراوان داشتند و تعدادی ازآنها وزرای خلفای عباسی بودند. جعفر…

از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری | داستان ضرب المثل در نور کم غروب، زن سالخورده ای را دید که در کنار جاده درمانده ،منتظر بود در آن نور کم متوجه شد که او نیاز به کمک دارد جلوی مرسدس زن ایستاد و از اتومبیلش پیاده شد در این یک ساعت گذشته هیچ کس نایستاده بود تا…

داستان ضرب المثل یک خشت هم بگذار در دیگ | داستان ضرب المثل عروس خودپسندی ، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی مي كرد . مادرشوهر پخت و پز را بعهده داشت . يک روز مادرشوهر مريض شد و از قضا آن روز مهمان داشتند . عروس می خواست پلو بپزد ولی بلد نبود ، پيش خودش فكر كرد اگر…

داستان ضرب المثل ماست هایشان را کیسه کردند | داستان ضرب المثل اصطلـاح ماست هایشان را کیسه کردند کنایه از : جا خوردن، ترسیدن، از تهدید کسی غلاف کردن و دم در کشیدن و یا دست از کار خود برداشتن است. ژنرال کریم خان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب ناصرالدین شاه قاجار بود. گدایان و بیکاره ها در زمان حکومت مختارالسلطنه…

داستان ضرب المثل زیر آب زدن | داستان ضرب المثل زیرآب، در خانه های قدیمی ‌تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می‌کردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که…

داستان ضرب المثل تنبل خانه شاه عباسی | داستان ضرب المثل هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می گویند: مگه تنبلخونه شاه عباسه؟ امروز به ریشه یابی این مثل عامیانه می پردازیم. شاه عباس کبیریک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده…

داستان ضرب المثل کفگیر به ته دیگ خورده | داستان ضرب المثل برای پختن پلو به مقدار زياد از قابلمه های بزرگی به نام ديگ استفاده می كنند. و از قاشق های بزرگی بنام كفگير برای هم زدن و كشيدن پلو استفاده می شود . در زمانهای قديم كه مردم نذر می كردند و غذا مي پختن ، مردم براي گرفتن…

داستان ضرب المثل زد که زد خوب کرد که زد | داستان ضرب المثل هر وقت روستایی ساده دلی بنشیند و «خیال پلو» بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مثل را می زنند. می گویند یك روز زنی كه شغلش ماست فروشی بود، ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد. در…

خرید بلیط هواپیما | خرید بک لینک | آهنگ های شاد جدید



آسمونی » سرگرمی » ضرب المثل » ضرب المثل های معروف ایرانی با معنی

آسمان اهدافت را لمس کن… دست یافتنیست…

برای ورود به بخش کامل ضرب المثلها روی عبارت زیر کلیک نمایید:

در این بخش آسمونی تعدادی از ضرب المثل های ایرانی را به ترتیب حروف الفبا و با معنی برای شما عزیزان قرار داده ایم.چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

ضرب المثل با حرف الف

1- ادب از كه آموختی از بی ادبان : بادیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن.

2- آب در هاون كوبیدن : كاربیهوده انجام دادن .

3- آش كشك خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این كار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

4- آش دهانسوزی نیست : بسیار مطلوب و محبوب نیست.

5- آتیش بیار معركه: بهم زنی می كند .

6- آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده .

7- آب از دستش نمی چكد : خیرش به كسی نمی رسد .

8- آفتاب عمرش لب بومه : چیزی بمرگش نمانده .

9- آسمون همه جاش یه رنگه: هر جا كه باشی وضع همینه .

10- از این ستون به آن ستون فرجی است : گذشت زمان ممكن است برای حل مشكل تو مؤثر واقع شود.

11- آب ازآهن جدا كردن: كار د شواری را انجام دادن .

12- آب ازدریا بخشیدن : از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن

13- آب برو ، نان برو تو هم به دنبالش برو: جمله ی توهین آمیزی است.

14- اسب تازی گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خربه انتقاد از بی اهمیت ها

15- آن راكه حساب پاك است ا ز محاسبه چه باك است :كسی كه كارش در ست است از حساب و كتاب ترسی ندارد.

16- اندازه نگهدار كلواوشر بواو لا تسرفوا : پرخوری .

17- ای كه پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی : استفاده از اندک فرصت مانده

18- آنروز كه آواز بود فكر زمستانت هم بود: به فکر آینده نبودن

19- آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود : پشت دیگران ازكسی بدگویی كردن.

ضرب المثل با حرف ب

1- بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می كشد: باچرب زبانی كارهای خویش راپیش می برد .

2- بزك نمیر بهارمیاد .کمبزه با خیار می یاد: به كسی و عده های دورو رازدادن.

3- بادمجان بم آفت نداره: مقاومت داشتن در برابر سختی ها

4- با یك گل بهار نمیشه: با یك شخص درستکار دنیا درست نمی شود.

5- با یه من عسل هم نمی شود خوردش: بد اخلاق بودن

6- به دعای گربه ی سیاه ، بارون نمی باره: خشم خدا نسبت به افراد بدکار

7- برای لای جزر دیوار خوبه: خیلی بی مصرف است.

8- با یك تیر و دو نشون زدن: با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن

9- باد آورده را باد می برد: هر چیزی كه آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.

10- به در گفت دیوار بشنوه: غیر مستقیم حرف زدن

11- به نطق آدمی بهتر است از دواب ، دواب از تو به گر نگویی صواب : استفاده از سخنان خوب در حرف زدن

12- با هر دست كه دادی پس می گیری. پاداش حتمی در مقابل هر خوبی

13- بزرگی به عقل است نه به سال.در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود

14- برای همه مادر است برای من زن بابا: با همه مهربان است با من نا مهربان است.چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی

15- با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی سیاه شوی: در تأثیر همنشینی گویند ،‌یعنی در اثر همنشینی با بدان ،‌بد می شوی و با نیكان نیك.

16- با پولها كباب بی پول ها دود كباب: شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می كند و بینوا می بیند و حسرت می كشد.

ضرب المثل با حرف پ

1- پشت چشم نازك كردن: ناز آوردن

2- پشت دست داغ كردن: تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.

3- پا به دریا بگذاره دریا خشك می شود: بد شانس است.

4- پرسیدن عیب نیست ،‌ ندانستن عیب است: در مذمت نادانی

5- پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن كار خردمندان نیست: كار خطرناك كردن كار انسانهای عاقل نیست.

6- پول كه زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت: ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.

7- پی تقدیر رفتن از كوری است. در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود

8- پشم در كلاه نداشتن. بی مایه بودن

9- پرتو نیكان نگیرد هر كه بنیادش بد است تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است

10- پرده هفت رنگ مگذار تو كه در خانه بوریا داری: قناعت.

11- پولش از پار و بالا می ره: ثروت زیادی دارد.

12- پشت دست را داغ كردن: تصمیم به انجام ندادن كاری گرفتن.

13- پایان شب سیه سپید است: مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.

14- پول علف خرس است: دارایی و مال را به هر كس كه بخواهد نباید داد.

15- پیاده شو با هم راه بریم: در مورد كسی كه خیلی مغرور و متكبر شده است.

ضرب المثل با حرف ت

1- توبه گرگ مرگ است: كسی كه دست از عادتش بر نداره.

2- تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد: به تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری و بسیار دارد.

3- تا تنور گرم است نان را بچسبان: كاملاً از فرصت استفاده كردن.

4- تعارف اومد نیامد دارد: به كسی كه تعارف می كنی ممكن قبول كنه ممكن نكنه.

5- تیرش به سنگ می خوره: به هدفش نمی رسه.

6- تیر توی تاریكی انداختن: با چشم بسته كاری رو انجام دادن.

7- تافته جدا بافته بودن: خود را غیر از بقیه دانستن.

8- تا توانی دلی بدست آور دل شكستن هنر نمی باشد

9- تیشه به ریشه زدن:‌ با پای خود به گور رفتن.

10- توی هفت آسمون یك ستاره نداشتن: بد شانسی آوردن.

11- تو را خواهند پرسید كه عملت چیست نگویند پدرت كیست: باز خواست آخرت.

12- ترسم نرسی به كعبه ای اعرابی كه این ره كه تو می روی به تركستان است

13- تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

14- توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت: كسی كه قانع است قدرتمند است.

ضرب المثل با حرف ج

1- جوجه را آخر پائیز می شمرند: نتیجه كار آخر معلوم می شود.

2- جواب ابلهان خاموشیست: جواب نادانها را نباید داد.

3- جانماز آب كشیدن: در ظاهر خود را خوب نشان دادن.

4- جنگل مولاست: جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.

5- جواب دندان شكن: یعنی با منطق و حساب پاسخ دادن.

6- جایی نمی خوابه كه آب زیرش بره: برای افراد زیرك گفته می شود.

7- جایی رفت كه عرب نی انداخت: كنایه از این است كه بازگشتی ندارد.

8- جنگ دو سردارد: یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شكست است.

9- جاتره بچه نیست: چیزی وجود ندارد.

10- جان كسی را به لب آوردن: زیادی منتظر شدن.

11- جای كه نمك خوردی نكمدان مشكن : در نکوهش خیانت به افرادی که در حق آدم خوبی کرده اند.

12- جهان ای برادر نماند بر كس دل اندر جهان آفرین بند و بس : دوری از دل بستن به دنیا (نزدیک شدن به خدا)

13- جای سوزن انداختن نیست : شلوغی آن مکان

14- جوانمردی كه بخورد و بدهد به از عابری كه نخورد و بنهد: جوانمردی كه به دیگران كمك می كند بهتر از پارسایی است كه نمی خورد و به دیگران هم كمك نمی كنند.

15- جای شكرش باقی است.

ضرب المثل با حرف چ

1- چرا عاقل كند كاری كه باز آرد پشیمانی: عاقل كاری را كه پشیمانی به بار می آورد نمی كند.

2- چو فردا شد فكر فردا كنیم: از حالا جوش فردا را نزنیم.

3- چند تا پیراهن بیشتر پاره كرده: با تجربه تر است.

4- چغندر به هرات زیره به كرمون: هر چیزی به جای خودش.

5- چیزی كه عوض داره گله نداره: این كار به آن كار در.

6- چاقو دسته خودش را نمی بره: خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی كنند.

7- چیزی بارش نیست: ساده لوح بودن.

8- چیزی كه از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان: جای مخفی كردن چیزی نیست.

9- چشم بسته غیب می گوید: به كسی گفته می شود كه از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

10- چشمش آلبالو گیلاس می چینه: چیزی را به طور درست نمی بیند.

11- چه خوش گفت آن تهی دست سلحشور جوی زر بهتر از پنجاه من روز.

12- چو آید زپی دشمن جان شان بیند و اجل پای اسب دوان

13- چوب به لانه زنبور كردن: کارهای خطرناک انجام دادن

14- چو انداختن: جال و جنجال را انداختن.

15- چو كردی با كلوخ انداز پیكار سر خود را به نالای شكستی.

ضرب المثل با حرف ح

1- حساب حسابه ، كاكابرادر: مثل ، برادریمان سر جاش بزغاله یكی هفت صنار.

2- حرف راست را باید از بچه شنید: صحبت درست را كه كودك می گوید ، صحیح است.

3- حسود هرگز نیاسود: از بخل و كینه به جایی نمی رسد.

4- حق به حقدار می رسد: كار شایسته سزای آدم دستكار است.

5- حرفهای گنده تر از دهنش می زنه: سخنان نامناسب زدن

6- حالا كه ماست نشد شیر بده: مقصودی معین ندارد.

7- حاجی ، حاجی را در مكه می بیند: وقتی كسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.

8- حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند: حسادت.

9- حال در ماندگان كسی داند كه به اصول خویش در ما ند: دردمندی.

10- حادثه خبر نمی كند: اتفاقات پیش از آنكه بفهمیم روی می دهد.

11- حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه: با زدن حرف حلوا بدان كه دهانت شیرین نمی شود.

12- حسنی به مكتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت: كار را بی موقع انجام دادن.

13- حرف حساب جواب نداره: درست گفتن مسئله ای درباره حق كسی.

14- حرف حق تلخه: درست گفتن هر حرفی را گویند.

ضرب المثل با حرف خ

1- خر ما از کرگی دم نداشت: بدشانس بودن.

2- خودم كردم كه لعنت بر خودم باد: مانند از ماست که بر ماست

3- خانه به دوش: بی خانه بودن.

4- خر تب می كنه: در فصل تابستان كسی كه لباس گرم بپوشد.

5- خر بیار و باقالی بار كن: در موردی گفته می شود كه آشوب و معركه بر سر موضوعی باشد.

6- خدا از دهنت بشنوه: كاش همان شود كه شما گفتین.

7- خواب زن چپ می زند: در موری گفته می شود كه خواب به تعبیرش خود باشد و بالعكس.

8- خود را به موش مردگی زدن: در مورد كسی گفته می شود كه در انجام کاری سستی می کند

9- خوردن برای زیستن و دكر كردن است تو معتقد كه زیستن از بهر خوردن است

10- خران و گاوان كار بردار به ز آدمیان مردم آزار

11- خر كه كمتر نهر بر وی بار بی شك آسوده تر كند رفتار

12- خواب نوشین بامداد رحیل میل باز دارد سپاه از سبیل عاقبت بد خواب زیاد

13- خاموشی ، به كه جواب سخت.

ضرب المثل با حرف د

1- دیگ به دیگ می گه روت سیاه: كسی كه عیب دارد به دیگران طعنه می زند.

2- در نا امیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است

3- دل به دریا زدن: ریسك كردن.

4- دل به دل راه داره: خبر داشتن از دوستی طرف

5- در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست: هر كاری بكنی مردم درباره ات حرف می زنند.

6- دودو تا چهار تا: چیزی كه واضح است.

7- دشمن دانا به از دوست نادان: دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد ، خوب است.

8- دیوار موش داره موشم گوش داره: حرف به گوش بقیه می رسد.

9- در كار نكو حاجت هیچ استخاره نیست: در انجام دادن كار خوب فكر و تأمل كردن جایز نیست.

10- دود از كنده بلند می شه: با تجربه بودن افراد مسن

11- درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود. در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت

12- دروغی مصلحت آمیز به كه داشتی فتنه انگیز

13- دوست شمار آنكه در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی

14- دشمن آن به كه نیكی بینند : نیكوكاری حتی در حق دشمنان.

15- داشتم فایده نداره از داریم بگو: از آنچه داشتی نگو بگو اكنون چه داری.

ضرب المثل با حرف ر

1- ریگ تو كفششه: منظور داشتن نقشه ی بدی در فکر

2- روكه نیست سنگ پای قزوینه: پررو بودن.

3- رفتم ثواب كنم كباب شدم: در برابر خوبی ، بدی دیدم.

4- راه باز است و جاده دراز: كسی برای رفتن مانع نمی شود.

5- روده بزرگه ، روده كوچكه رو خورد: وقتی كه انسان خیلی گرسنه باشد.

6- رنگش مثل گچ سفید شد: منظور كسی است كه از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.

7- رفتن و نشستن به كه دویدن و گسستن: آرامش.

8- روده تنگ به یك نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نكند و بهره ننگ : قناعت

9- رگ خواب كسی را به دست آورن. پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی

10- ریش در دست دیگران داشتن. اختیار در دست خود نداشتن

11- رفت كه ریش در بیاورد ، سبیلش را هم باخت: خواست وضع بهتری پیدا كند ، آنچه داشت از دست داد.

ضرب المثل با حرف ز

1- ز تعارف كم كن و بر مبلغ افزا: هنگامی گفته می شود كه تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود .

2- زدیم و نگرفت : كسی كه خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد .

3- زبانم مو در آورد : وقتی كه كسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد .

4- زیر آب كسی را زدن : ‌كسی را نزد دیگری بی اعتبار كردن

5- زیر كاسه ، نیم كاسه است : یعنی فریب و حقه ای در كار است .

6- زردآلو را می خورد برای هسته اش: هر كاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.

7- زن به در سرای مرد نكو هم درین عالم است دوزخ او تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار

8- زیر رنج بود گنج های پنهانی : نتیجه دادن زحمات

ضرب المثل با حرف س

1- سری كه درد نمی كند دستمال نمی بندند : وقتی احتیاج به كاری نیست دنبال كار اضافی نرو.

2- سیب دو نیمه :‌ كنایه از شباهت .

3- سرش به تنش زیادی كرده است :‌ از جانش سیر شده است.

4- سكوت نشانه ی رضایت است :‌ وقتی كسی ساكت است رضایتش را نشان می دهد.

5- سرش به تنش می ارزد :‌ ارزش احترام گذاشتن را دارد.

6- سگ زرد برادر شغال است :‌ یعنی در یك جنسند .

7- سبیلش را چرب كردن : یعنی به كسی رشوه دادن.

8- سر پیری و معركه گیری :‌ در مورد كسانی است كه زمان پیری كار جوانان را انجام می دهند .

9- سالی كه نكوست از بهارش پیداست : مواقعی گفته می شود كه كاری بر وفق مراد باشد.

10- سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌ كنایه به كسی است كه خود پر از عیب و اشكال است ولی عیب كوچك دیگران را بزرگ جلوه دهد.

11- سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملك بی سیاست : سه چیز استوار نمی ماند مال كه خرید و فروش نشود و علمی كه مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.

12- سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌ دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن

13- سخنران پرورده ی پیركهن بیندیشد آنكه بگوید سخن

14- سخی دوست خداست ‌

15- ستاره ی سهیل است

ضرب المثل با حرف ش

1- شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ : كنایه از آدمی است كه آرزوهای دور و درازی دارد.

2- شنیدن كی بود مانند دیدن : هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نكن .

3- شتر بابارش گم می شه : نا امن بودن مکانی

4- شتر سواری دولا دولا نمی شود : كار را باید با آگاهی انجام داد.

5- شاهنامه آخرش خوش است : همیشه در اول كار نباید قضاوت كرد.

6- شتری كه در خانه ی همه را می زند :‌ عاقبتی كه برای همه است .

7- شمر ، جلودارش نمیشه : یعنی بسیار آدم شروری است.

8- شنیدم گوسفند را بزرگی رها نیندازدهان و دست گرگی

9- شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان :‌ شیطان با آدمهای یك رنگ كاری ندارد.

10- شوی زن زشت روی و نابینا به : شوهر زن زشت ونابینا باشد بهتر است

11- شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست : خوراكی هیچ ،‌اسباب و ظروف و سفره بیار –- اصل هیچ و فروع بسیاراست.

ضرب المثل با حرف ص

1- صابوش به جامه‌ی كسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

2-صد تا چاقو بسازه ، یكیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نكن.

3- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : آبرومندانه زندگی کردن

4- صبر ،‌كلید كارهاست

5- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشك نمیرد: روزی

6- صبر ایوب داشتن

7- صلاح مملكت خویش خسروان دانند.

8- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شكست عهد صحبت اهل طریق را: پیمان شكنی.

9- صدا از ته چاه بر آمدن. ضعیف بودن

10- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

ضرب المثل با حرف ض

1- ضرر تلخه

2- ضرب ، ضرب اول: در مبارزه آن كسی برنده است كه ضربه اول را زده باشد.

3- ضامن روزی بود روزی رسان. اعتقاد به روزی دهندگی خدا

4- ضعیفی كه با قوی دلاور كند یار دشمن است در هلاك خویش: هركس باید به توان خودش كاری را انجام دهد.

ضرب المثل با حرف ط

1- طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

2- طوطی وار یاد گرفتن: مطلبی را سرسری یاد گرفتن

3- طبل توخالیست: فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

4- طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌كه هست‌خلق‌تحسین‌كنند واوخجل ازپای‌زشت‌خویش: ظاهر بینی افراد

5- طلب كردم زدانایی به یک پند مرا فرمود با نادان مپیوند.

6- طمع را سه حرف است هر سه تهی : در مذمت ونکوهش طمع

ضرب المثل با حرف ع

1- عاقبت جوینده یابنده بود: كسی كه تلاش می كند به مقصودش می رسد.

2- عقل اون پاره سنگ بر می داره: عقل ندارد.

3- عجله كار شیطونه: عجله كار درستی نیست.

4- عاقبت حق به حقدار رسید: همیشه در سرانجام هر كار كسی كه حق دارد برنده است.

5- عالم نا پرهیزگار كور شعله دارست: در نکوهش دانشمند بی تقوا ونترس از خدا

6- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

7- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل:

8- عاقلان را یك اشارت بس بود.

9- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید. دوری از تکبر ویا خودتعریفی

10- عطای او را بلقای او بخشیدم: در مورد افردای كه خیر و شر آنها یكی است.

ضرب المثل با حرف ف

1- فیلش یاد هندوستان كرده: یاد خبری دور، افتاده است.

2- فلفل نبین چه ریزه بشكن ببین چه تیزه: هیچ گاه از ظاهر كسی نمی توان قضاوت كرد.

3- فردا هم روز خداست: یعنی اجبار نیست كه همه كارها را امروز بكنید.

4- فلانی اجاقش كوره: منظور از كسی است كه بچه دار نمی شود.

5- فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد. بی تحمل و طاقتبودن افراد بدکار

6- فرق است میان آنكه یارش در بر آنكه دو چشم انتظارش بر در: انتظار.

7- فهم سخن چون نكند مستمع قوت طبع از متلكم بجوی: فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است

8- فكر نان كن كه خربزه آب است: دل به چیزهای بیهوده نبستن

ضرب المثل با حرف ق

1- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری: ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

2- قصاص در این دنیاست: یعنی هر كس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

3- قاشق نداره آش بخورد: كنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

4- قوز بالاقوز: كار را خراب تر از آنچه كه بود كردن.

5- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.

6- قرآن بر سر زبان است و در میان جان: دیانت

7- قدر عافیت كسی داند كه به مصیبتی گرفتار آید: قدر عافیت.

ضرب المثل با حرف ک

1- كوه به كوه نمی رسد آدم به آدم می رسد:

2- كبكش خروس می خونه: خیلی خوشحال است.

3- كوگوش شنوا: گوش ندادن به حرف.

4- كوزه گر از كوزه شكسته آب می خورد: خسیس بودن

5- كارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید: صبر.

6- كس نبیند بخیل فاضل را كر نه در عیب گفتنش كوشد ور كریمی دو صد گز دارد كرمش عیبها فرو پوشد: افراد فاضل.

7- كرم بین و لطف خداوند گار گر بنده كرده است و او شرمسار: در نکوهش بدکاری

8- كند همجنس با همنجنس پرواز: هر كسی با مثل خودش رابطه دارد.

ضرب المثل با حرف گ

1- گر صبر كنی ز غوره حلوا سازی: صبر كردن.

2- گاومون زائیده: دردسر به سراغ آدم آمدن.

3- گاو پیشانی سفید است: همه كس و در همه جا او را می شناسند.

4- گاو بی شاخ و دم: کسی که فقط در ظاهر قوی ووحشتناک به نظر می رسد

5- گر دست فتاده ای بگیری مردی ور بر كسی خرده نگیری مردی

6- گربه شیر است در گرفتن موش لیك موش است در مصاف پلنگ

7- گرت از دست برآید ذهنی شیرین كف مردی آن نیست كه مشتی بزنی بر دهنی

8- گرگ كه پیر می شود ، رقاص شغال می شود: هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست

ضرب المثل با حرف ل

1- لگد به بخت خود زدن: در مقابل خود ایستادن

2- نقش دادن: كاری به طول انجامیدن

3- لبش بوی شیر می دهد: بی تجربگی فرد

4- همه مهربانتر از مادر: تملق كردن

5- لذتی كه در بخشش هست در انتقام نیست وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

ضرب المثل با حرف م

1- مرغ همسایه غاز است: نا آگاهی

2- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است: ارزش وقت را دانستن

3- ماست را كیسه كردن: گول زدن

4- مرغ یك پا داره: لجبازی كردن

5- مار تو آستین پرورش دادن: محبت به افراد زیان رساننده

6- مار خورده و افعی شده: شرارت کسی

7- مگواندوه خویش با دشمنان كه لامول گویند شادی كنان: دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن

8- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال: آسایش

9- مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست : در ستایش اتحاد وهمبستگی

10- مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم: بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست

11- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد : کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد

12- مسكین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است: زحمتكشی

ضرب المثل با حرف ن

1- نفس از جای گرم برآمدن: در مورد شخصی گفته می شود كه بی خیال مستمندان باشد.

2- نم پس نمی دهد: كارش عیب و ایراد ندارد

3- نخود هر آش شدن: فضول بودن

4- نور علا نور بودن: كار خیلی خوب بودن

5- نان خود خوردن و نشستن به كه كمر زرین بستن و به خدمت ایستادن: قناعت

6- نصیحت پادشاهان كردن كسی رامسلم بود كه نیم سرندارد یاامید. كاربیهوده

5- ندانستی كه بینی بر پای چو در گوشت نیامد مردم

6- نماند به ستمكار بد، روزگار بماند بر او لعنت پایدار

7- نان از برای كنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به كنج عبادت برای نان: سوء استفاده

8- نا بینا به كار خویش بیناست: هر کسی در انجام کاری مهارت دارد

ضرب المثل با حرف و

1- وجود یكی است ولی شكم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یكدیگر نزدیك باشند باز هم از هم جدا هستند.

2- وقت نداره سرشو بخارونه: منظور آنست كه گرفتار است.

3- وین شكم بی هنر پیچ ، پیچ صبر ندارد كه بسازد به هیچ

4- وقت ضرورت چون نماند گزیر دست‌بگیردسرشمشیرتیز: ضرورت‌كارواجب

5- وفاداری مدار از بلبلان چشم كه هردم بر گلی دیگر سرآیند: بی وفایی

ضرب المثل با حرف هـ

1- هر پستی ، بلندی دارد: بعد از هر سختی آسانی هست.

2- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی: یعنی كه به ارتكاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می كنی.

3- هشتش گرو نهش است: آه در بساط ندارد.

4- هر كه بامش بیش ، برفش بیشتر: ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد

5- هركه درحال‌توانایی نكوئی‌نكند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌كارخوب

6- هركه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: کارحسنه کردن در این دنیا

7- هر كه آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت : بی وفابودن روزگار

8- هر كه نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد : قناعت

9- هر كه با بزرگان ستیز و خون خود ریزد: پا از گلیم خود دراز كردن

10- هر جا سر است سخن است.

ضرب المثل با حرف ی

1- یكی به دو كردن: جر و بحث كردن

2- یك دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

3- یك من ماست چقدر كره می دهد: تلافی كردن

4- یك پاش لب گور است: پیر است

5- یزدان كسی را كه دارد نگاه نگردد ز سرما و گرما تباه

6- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده كه مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن: سرسختی

7- یك تیر و دو نشان: با یك كار به دو نتیجه رسیدن

8- یاسین به گوش خر خواندن: پند بی فایده به كسی دادن

9- یك چشم گریان و یك خندان: در مورد كسی گویند كه دو گانه عمل می كند.

برای ورود به بخش کامل ضرب المثلها روی عبارت زیر کلیک نمایید:

من یا همه این را خیلی دوست دارم ممنون

ضرب المثل های ایرانی عالی است ( آناهیتا هستم)♡♡♡♡♡♡♡

خیلی عالی ولی کاش هر حرفی ۱۰۰۰تا بود آناهیتا هستم ممنونم از گوگل ضرب المثل هاهم عالللللللللللللللللللللللی است

سلام/ برای یه بازی لازم داشتم استفاده کردم GOD BLESS! ممنون

اینها بعضیا شون کنایه است لطفا جدا کنید به هر حال خوب بود

عالی بوددد خانم

عالی بود

آخه اینم شد ضربالمثل

زر نظر

ایران 3 0چین

بد نبود

سلام. برای اینکه به کسی بگیم آدم خاص و متفاوتی باشه تا بهتر نتیجه بگیره کسی از دوستان پیشنهادی داره؟

عالی مرسی

عالي بود اما اي کاش دقت هم در آن جاي داشت غلط و اشتباهات زيادي داره، به عنوان به نحوه صحيح دو مورد اشاره مي شود مثل خواب نوشين بامداد رحيل باز دارد پياده را ز سبيل ( مصرع دومي که ذکر شد کاملا اشتباه است و روح سعدي را مي آزارد) نور علي نور ( علا کاملا غلط است) در هر حال کار جالبي بود و جاي تشکر دارد

عالی مرسی

بد نبود من دانشگاهی چیز مفید تر می خوام نه این چرت و پرتارو

سلام عالی بود آقا من میخام به یکی که داره به دارایی من حسادت میکنه چون خودش نداره و اون چیزی که من دارمو پست و به درد نخور جلوه بده چه ضرب المثلی بهش بگم؟ کمک کنین

هیچی جواب ابلهان خاموشیست

گربه دستش به دنبه نمیرسه میگه بو میده

عالی

سلام عالی بود آقا من میخام به یکی که داره به دارایی من حسادت میکنه چون خودش نداره و اون چیزی که من دارمو پست و به درد نخور جلوه بده چه ضرب المثلی بهش بگم؟

عالي بود

ســلام عالی

سلام عالی بــــــــــــود

هلیا ممنونم من برای درسم می خواستم

عالی بود …… .. .. …………. ممنون

دمت گرم خیلی معرکه بود.❤️

دمت گرم خیلی عالی بود.❤️

عالی

خيلي عاليه براي بعضي ها

خیلی خوب وعالی بود فقط کاش داستان ضرب المثل های معروف را می نوشتید?????

مرسی عااالی بود

خیلی خوب بود مرسی عالی???

خيلى ممنون عالى بود

اصلا بدرد نمی خورد آشغال بود نصف معنی ها نبود

عااااالی بود ممنون خیلی خیلی به دردم خورد متشکر

خیلی آلی بو واقا ممنون فقط یه مشکل داشت ? اونم اینکه به ترتیب حروف الفبا ننوشته ??

بدک نبود اما برا خیلیا عالیه?

درست میگیرم بچه حرف گوش کن

ممنون ضرب المثل ها عالی بود??

عالییییییییییییی بود ضرب المثل ها ی شما

عالی نبود└(^o^)┘ (^-^)/

خیلی بد

خیلی افتضاح و بد و بدرد نخور

عالی بود واقعا مرسی

من باس درسم میخواستم زحمت فراوان کیشیدید فقط اگ بیشتر میزاشتید زحمتون نیمیشد آسمونی بابا دودقع برنامو ولکه”ولش ده” خواموشیش کو پایین پایینا نمیره باز میام نیگا مکینیم نظر میدیم…………یادت نرع نیگاع کنی???‍??????

چه بی شخصستی

خوب بود

گفت امتحان ضرب المثل

خیلی خوب بودمرسی

Thank you so much

عالی بودهمه چی تمومیداحسنت

وری گود دمت گگگگگگگگگگگگررررررررررررررممممممممممم خئییییییییییییییییییییییییی خوب بود عالی بود مرسییییییی

من امروز امتحان ترم ادبیات دارم آموزگار محترمم گفته 5 تا ضرب المثل داره توش امیدوارم خوندن اینا به درد بخور باشه

عالی بود برا تمرین دخترم میخواستم خیلی خوبهدکه با معنیش نوشتین

خیلی از معانی اشتباهه

کدام منظورتان است؟

ساام عالی ممنونم .

سلام وخسته نباشید خوب بود میشه لطفا ضرب المثل هاطنز هم بزاریدباگویش محلی مرررسی

همه رو اشتباه نوشتين بابا دكترا

سلام خواستم عرض کنم ضربالمثل نم پس نمی دهد کنایه از خسیس نیست ولی شما مرقوم فرمودید کارش درست وبی عیب است

سلام، ما نیز چنین چیزی ننوشته ایم

عالی است ولی خیلی از حروف ها اشتباه تایپ شده

سلام یه ضرب المثل خیلی مشهور هرچی گشتم نیست!!؟؟؟ شکستن شرح خویش ز مردی نبوود

سلام. خسته نباشید ولی ای کاش در این همه زحمت، دقت بیشتری در معانی و مفاهیم ضرب المثل ها، انتخاب های زیرکانه تر، و همچنین تصحیح غلط های بیشمار تایپی و نوشتاری می کردید که کارتون رو بی ثمر نگذاره.

خوب بود

سلام میشه یک ضرب المثل بگید که آچار و ابزار و گندن و چکش و آدم توش باشه

عالییی بود?

خیلی عالی و به ثمر بود.ممنونم

با سلام عالی بود .از اینکه برای ترویج فرهنگ ایران اینگونه تلاش می کنید ممنونم

زنده باشید دوست گرامی

خيليييييي خوب بود ممنون

یکیم هست که میگن مثلا به جون خودت که میخوام دنیات نباشه (یه همچین چیزی) “میخوام دنیات نباشه” یعنی چی؟؟؟ :)))

کوته چی است.

کوفته چی است.

یعنی تو اونق برام عزیزی که حاضرم خودت باشی اما دنیاو جهان نباشه یعنی زندگی و دنیا واسم مهم نیس فقط جون تو مهمه.

یه مثال دیگه هم هست که خیلی کاربردیه , خواهش میکنم که این رو هم قرار بدید من خودم خیلی ازش استفاده میکنم ” بعد میریم از قبرست خر میاریم ” ?

چی چی می گویی

مصطفی چی چی می گویی.

سلام خییییییییییییییییلی خوب بود خوبه که چندتا دیگه اضافه کنید مثل: از شیر مرغ تا جان آدمیزاد مثل پلو تو دوری خرما نخورده تب می کنه هم خرو میخواهد هم خرمارو

سلام خیلی خوبصرب مثل چطور

ضرب المثلی در مورد امانت داری دارید؟؟؟؟؟؟ لطفا پاسخ بدهید

پاسخ دادیم.

واقعا عالی بود مرسی

ورى گود دمت گگگگگگگگررررررممممم

سلام.میشه از مطالب سایت برای تهیه برنامه استفاده کنم.ممنون میشم پاسخ بدین.اگه میشه جوابو به ایمیلم بفرستید

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی عالی بود مرسی

با سلام از شما کمال تشکر را دارم.

خوب بود مرسی

خوشم اومد عالیه

عالیه ولی جیزی که می خوام پیدا نکردم

عالی بود

چقدر خوب بود چقدر

خیلی عالی بود

خیلی ضرب المثل های زیبا وجالبی بود خیلی خوشم آمد.

خوب بود ولی بعصی ضرب المثل رو نداره

عالي بود ممنوووووووووووووووووووووووووووووووون

ارائه یک ضرب المثل عاقل گیر ما نمیاد دیوانه هم دست از سر ما برنمیداره

معنی این ضرب المثل که اب برو نون برو تو هم برو چی میشه

یعنی هر چی کار کنی به هیچجا نرسی نفرین کردن

واقعا خوب بود

خیلی خوبه ولی بعضی ها رو نداره

یه ضرب المثل بختیاری هست میگه : سنگین با سنجننت سبک مبات ، پیشکننت

به دوستان عزیز پیشنهاد می دهم که به کتاب ضرب المثل iهای بختیاری ورود کنید چرا که ضرب المثل هایی یافت می شود که اثر آنها را در زندگیتان میبینید. اگر نتوانستید بخوانید آن رابه زبان فارسی برگردانید.

آفرين خوب بود

ميشه ازتون خواهش كنم ضرب المثل هاي طنز هم بذارين ممنون

حتماً دوست عزیز ، سایت رو دنبال کنید

خیلی خوبه ولی خنده دارنه داشت

خیلی خوبه ولی خنده دارنه داشت وبار خوب بود

ولی خنده دارنه داشت

لاااااااااااااااااایک

خیلی آموزنده بود

خب معنی هاش کو

جولو شون بود

شفاااااااااا

معنی ها کامل نیستند و کبوتر با کبوتر باز با باز را کامل ننوشته است…………………………………………………

پس چرا معنی ضرب المثل ((قدر عافیت کسی داند که …)) رو نزاشتید عایا؟!؟! ?

خیلی به دردم خورد

خوب بود ولی از احترام و همکاری زیاد نبود لطفا از این ها بگذارین

خوب بوداما درباره ی اتحادنداشت

سلام ضرب المثلی درباه ی رضایت مندی خدا دارید؟ اگه دارید بگید به من خیلی ممنون می شم. مدرسه خواهرم همچین چیزی می خواد حالا اگه کلا” درباره رضایتمندی چیزی داشتید بی زحمت به من ایمیل کنید. با سپاس فراوان

هيچ ضرب المثلى درباره ى فضول بودن نبود و پيدا كردن ضرب المثل مورد نظر در وبلاگ شما واقعا سخت است .

عــــــــــــالی بود اما خیلی از ضرب المثل ها را نداشت

خیلی عالی ممنون

عالیه

ممنون .عالی بود

خیلی خوب بود

بسیار عالی بود

عالی بود ممنون من فردا امتحان ضرب المثل دارم ممنون که کمکم کردین

.عالی بود واقعا عالی بود دست شما درد نکنه

ضرب امثل درباره ی زبان و سخن گفتن اصلا نبود که ؟!

بسیار خنده دار و باحال بود

خیلی مسخره بود خیلی ها رو نداره

خیلی خوب

برای درسم عالی بود ممنون

مممممممممممممممنؤن عاليييييييييييييييييييييييييييي بيدددددددددددددددددددددددد

خیلی خوب بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

خیلی بد بود خیلی خیلی چون معنی نداشت خخخخخخخ شوخی کردم خیلی خوب بود

من همه جانظر میدم ولی عالی بود

بازم بذارید ?

منم واسه درسم میخواستم خیلی عالییییییییییییی بود دمتان گرم

برای درسم میخواستم عالی بود

خیلی عالی بود

خدا قوت

خیلی خ

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بودن مرسی

عالییییییییییییییی بوووووووووووووود

لطفا ضرب المثل های بهتری بگذارید

لطفا کاربرد های هر ضرب المثل راهم به هر یک از ضرب المثل ها اضافه کنید

سپاس وتشکر ار گردآوران ضرب المثلها .دانش آموزان مدرسه آذرمنش پسرانه ناحیه 3 مشهد جهت تحقیق از آنها استفاده کرده بودند .

عالی بود برای درسم

خیلی خوب بود. ممنون

ضرب المثل های شما عالی است

مرسی کنایه ازب تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری وبسیار داردتا تریاق ازعراق ارند مارگزیده مرده باشد رانیز اضافه کنید

ممنون اضافه شد

خیلی خوب بود ممنون

خواهش

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ

تبلیغات در آسمونی

021-22072529

asemooni.com/advertising

چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی
چند ضرب المثل ایرانی همراه با نقاشی
0

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم
ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

اطلاعات عمومی

با سلام.در ادامه کاربرد ضرب المثل ها و معانی و مفهوم آنها با ضرب المثل های جدید در خدمت شما هستیم.پس با ما همراه باشید.

مثل ،‌سخن كوتاه و مشهوري است كه به قصه اي عبرت آميز يا گفتاري نكته آموز اشاره مي كند و جاي توضيح بيشتر را مي گيرد .

كلمه” مثل ” عربي است و كلمه فارسي آن “ متل ” است . وقتي مثل گفتن صورت بي ادبانه پيدا كند آن را متلك مي گويند . البته ضرب المثل يك تركيب عربي است به معناي مثل زدن . در همه زبانهاي دنيا ضرب المثل فراوان است . بعضي از مثل ها در همه زبانها به هم شباهت دارند .هر قدر تاريخ تمدن ملتي درازتر باشد بيشتر حادثه در آن پيدا شده و مثل هاي بيشتري در آن وجود دارد . و در زبان فارسي نيز ده ها هزار ضرب المثل وجود دارد .

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

                    شتر در خواب بيند پنبه دانه         گهي لپ اپ خورد گه دانه دانه

مثل هاي منظوم گاه ساخته و پرداخته شاعر است و گاهي از مثل هاي ساده گرفته شده و در شعر زيبا و مناسبي جا افتاده و جانشين مثل قديمتر شده است .

میدان دادن به کسی:

فرصت کار و فعالیت به کسی دادن ، ا جازه زور آزمایی دادن.

میدان را خالی دیدن:

به هر عملی دست زدن، خود را مصون از دیگران دانستن.

میرزا بنویس:

نامه نگاری که در نگارش هر مطلب تابع دیگری است و از خود اراده ندارد.

میرود از آسمان شوربا بیاورد:

بسیار بلند قامت است ، روز بروز بلندتر میشود.

میرزا قلمدانی است:

نویسنده کم مایه و بی سوادی است.

میرغضبی آهسته ببر ندارد:

همانند: دشمنی آهسته بزن ندارد.

میرزا قشمشم:

آدمی با لباسهای جلف و قیمتی، لوس و خودخواه و بیکاره

کاسه چه کنم در دست داشتن:

دچار درماندگی و سرگردانی بودن، همیشه از بخت خود شاکی بودن.

کاسه و کوزه را سرکسی شکستن:

دق دلی خود را به سرکسی خالی کردن.

کاسه و کوزه کسی را بهم زدن:

وسایل زندگی کسی را بهم زدن، سبب آزار و اذیت کسی شدن

کاسه همان کاسه است و آش همان آش:

چیزی تغییر نیافته و کارها برهمان منوال پیشین است.

کاش پاهایم شکسته بود:

اگر می دانستم نتیجه کار اینطور است هرگز نمی رفتم.

کاش دوقلو بودی:

به شوخی، خودت تنها اینقدر لوس و بی مزه بودی.

به دلسوزی بیش از اندازه تظاهر کردن

کاسه ای زیر نیم کاسه بودن:

سری در پشت پرده وجود داشتن، راز مهمی در کار بودن

کاسبی کاه سابی است:

زیرا به اندک سودا و خرید و فروشی قانع است.

کار یک شاهی صنار نیست:

آن طور هم که تصور کرده ای کار  آسانی نیست.

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

کاری را پخته کردن:

مقدمات انجام و اجرای کاری را فراهم کردن

کار یکبار اتفاق می افتد:

در هر کاری باید شرط احتیاط و پیش بینی را فراموش نکرد.

کار و بارش چاق بودن:

دارای ثروت ومال فراوان بودن، همانند: دماغش چاق بودن

کاری بکن بهر ثواب ، نه سیخ بسوزد نه کباب:

اگر واسطه کار خیری هستی انصاف و عدالت و حق را رعایت کن

یکه خوردن و بسختی پریدن از خواب

چراغ هیج کس تا صبح نسوزد:

روزهای خوش و خوشبختی های انسان دایمی و پایدار نیست.

چراغ پای خودش را روشن نمی کند:

همانند: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.

چر اندر چار گفتن:

سخنان بی معنی و بی سروته گفتن ، یاوه گویی کردن

چاه نکنده منار دزدیدن:

بدون تهیه نقشه و مقدمات امر دست به کار شدن.

چشم آب نخوردن:

انتظار درست شدن کاری را نداشتن ، باور نکردن

نظر پاک باش و حرمت را نگهدار، شتر دیدی ندیدی

چشم بسته غیب گفتن:

سخن گفتن از بدیهیات ، صبحت چیزی که شنونده قبلا از آن اطلاع  دارد.

چشمت روز بد نبیند:

همان بهتر که نبودی و ندیدی که چقدر تاثرآور بود.

چشم کسی آب نخوردن:

تصور انجام کاری یا امری را مشکل دانستن، امید نداشتن

میان دعوا حلوا خیر نمی کنند:

منتظری در حین دعوا و زد و خورد حرف خوش و خوردنی نثار هم کنند، نتیجه دعوا خسارت و زیان است.

میان دعوا  اوقات تلخی نکن:

به شوخی، چون کسی خشمگین گردد و بنای بد حرفی بگذارد برای آرام کردن و خندانیدن او چنین می گویند.

میان حرف کسی دویدن:

حرف کسی را بریدن، به میان حرف کسی حرف آوردن

میان تهی تر از طبل:

شخص پرمدعا و بی هنر

میان بستن:

برای انجام کاری آماده شدن

مقصود خود را در موقعی نامناسب و غیر منتظره بیان داشتن

میان دو سنگ آرد خواستن:

آدم طمعکاری است، در پی سودجویی و استفاده است.

میان زمین و آسمان ماندن:

سرگردان کار خود بودن ، سرگشته و حیران ماندن

میان دو نفر را بهم زدن:

ایجاد  نفاق و کدروت بین دو نفر

نشخوار آدمیزاد حرف است:

اگر پرگویی می کنم ایرادی ندارد، حرف زدن خود نوعی از سرگرمی است.

نشسته پاک است:

به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش بی اعتناست.

نصیب کسی را کسی نخورد:

همانند: روزی کس را، کس نخورد.

براثر گفتگو وجنجال سخن کسی قطع شدن، از ادامه صحبت بازماندن.

نظر زدن :

به چشم بد نگاه کردن، از نظر عوام چشم زخم بودن.

نشادرش تند است:

به شوخی، در کارها شتاب وعجله میکند

نسیه آخر به دعوا رسیه:

همانند: معامله نقدی بوی مشک میدهد.

نزن در کسی را تا نزنند درت را:

همانند: چو بد کردی مباش ایمن ز افات

در نهایت خشم و عصابیت است، سخت آشفته است.

نرم کردن:

شخصی را به منظور خاصی مطیع و رام خود کردن

نرم نرم پوست کندن:

آرام آرام و به ملایمت کار خود را به ضرر دیگری فیصله دادن

عاقبت خشم پشیمانی است.

از آدم خشمگین کارهای سرمی زند که سپس باعث ندامت اوست.

عاقبت گذر پوست به دباغ خانه می افتد:

هر کسی باید روزی حساب اعمال خود را پس بدهد.

عاقل تا پی پل می گشت، دیوانه پا برهنه از آب گذشت :

هر مشکل چاره ای دارد، اگر از راه ملایمت نشدباید جسارت به خرج داد.

عبای ملانصرالدین است:

چند نفر به نوبت آن را می پوشند، همه از آن استفاده میکنند.

همه چیز بر خلاف انتظار ما از آب درامد

عذر بدتر از گناه :

در توجیه کار بد خود دلیل زشت تری آوردن

عروس تعریفی آخرش شلخته از آب درامد

با آنهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب درآمد

گاو بی شاخ و دم :

آدم تنومند شوریده و احمق، همانند: غول بی شاخ و دم.

گاو پیشانی سفید:

معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می شناسد.

گاو خوش آب و علف:

کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه پیشش ببیند بدون اکراه و با اشتهای تمام می خورد

گدا بازی درآوردن:

مقابل دست و دلبازی ، خست و پستی به خرج دادن

گدا حیا ندارد:

بر اثر تکرار خواهش و تمنا آبرویش ریخته شده و شرم نمی کند.

من وظیفه خودم را به خوبی انجام میدهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم.

ضرب شستی به کار بردن:

برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن.

ضرب دستش را چشیده است:

برتری حریف خود را می داند و جرئت مقابله با او را ندارد.

ضرر را از هر کجا جلویش را بگیری منفعت است

آدم عاقل همینکه فهمید راهی را به اشتباهی رفته، برمی گردد.

طاق ابرو نمودن:

کاری مخصوص زنان، عشوه گری کردن

طاقت کسی طاق شدن:

بیقرار شدن ، آرام خود از دست دادن.

طبل زیر گلیم زدن:

پنهان داشتن موضوعی که همه می دانند، پنهانکاری کردن

طرف کسی را گرفتن :

پشتیبانی از کسی کردن، از کسی حمایت و طرفداری کردن

طشتش از بام افتاده :

راز نهان کسی آشکار شدن، رسوا شده است

طی نکرده گز کردن:

بدون مطالعه و نسنجیده دست به کاری زدن

طوق لعنت برگردن کسی افتادن:

گرفتار زحمت و دردسر شدن، دچار همسر بد رفتار و بد اخلاق شدن

طناب گدایی کسی را بریدن:

از ادامه کمک به کسی خود را رها ساختن

طمع زیاد مایه جوانمرگی است:

ادم طمع پیشه غالبا جان خود را به خطر می اندازد

عاشق چشم و ابروی کسی نبودن:

مفت و مجانی برای کسی کار نکردن ، بی جهت برای کسی به آب و آتش نزدن.

عاشقی پیداست از زاری دل :

همانند: رنگ رخساره خبر میدهد از سرضمیر

به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست.

عاقبت به خیر شدن:

به رستگاری و راه خوشبختی رسیدن

عاقبت جوینده یابنده بود:

باجستجو و تلاش به مقصود خود نایل خواهی شد

گذر پوست به دباغخانه می افتد:

هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم.

گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن :

ضمن صبحت و گفتگو کنایه زدن ، همانند : از این شاخ به آن شاخ پریدن

گذشت آنچه گذشت :

افسوس گذشته را نباید خورد ، همانند : تقویم پارسالی به کار نمی خورد.

گذشت بر گشت ندارد:

بخشیده را پس نمی گیرند، بر آنچه بخشیدی چشم طمع نداشته باش.

باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می افتند.

گربه را دم حجله باید کشت:

از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد.

گر تو بهتر می زنی بستان بزن:

اگر فقط ادعا نمی کنی چرا کنار گود نشسته

چاله چوله چيزي را پر كردن:

نواقص را برطرف كردن ، قرضها را پرداخت كردن.

چاقو دسته خودش را نمي برد:

هيچ آدم عاقلي به خودش زيان نمي زند، خويشاوند به خودي آزار نميرساند.

چارديواري اختياري:

محترم بودن خانه و زندگي هركس، اختيار زندگي و محدوده خود را داشتن

چار ميخه كردن:

پي و پايه چيزي را محكم و استوار كردن ، محكم كاري كردن

چارتكبير زدن :

ترك كسي را براي هميشه گفتن، يكباره از چيزي چشم پوشيدن

هر بدي و ظلم به ديگران در پايان گريبانگير خود آدم ميشود. همانند: چه مكن بهركسي،اول خودت دوم كسي.

چشم و همچشمي كردن:

رقابت كردن با ديگران ، هم طرازي نمودن با اطرافيان

چشمها چهار تا شدن:

دندش نرم ميخواست چنين كاري نكند، از تعجب چشمها را گشاد كردن.

چشم وگوشي كسي باز بودن:

از همه جا آگاه بودن، درجريان امور قرار داشتن، آدم با تجربه و فهميده

چشم و گوش بسته :

از هيچ جا و هيچ چيز باخبر نبودن، چيزي نياموخته و بي تجربه

چشم ودل سير است:

به هيچ چيز اعتنايي ندارد، اختيار نفس خود را دارد

رکاب دادن :

سر موافقت داشتن – مطیع شدن

نقطه ضعف پیدا کردن- کسی را تابع اراده خود کردن

رگ دیوانگیش گل کردن:

از شدت خشم دست به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن

رگ عیرتش جنبید:

حس شهامت و جسارتش تحریک شد.

رنگ به رنگ شدن:

از شدت شرمندگی رنگ به صورت آوردن- تغییر رنگ رخسار

روبراه بودن:

مرتب و آماده بودن – سرسازش داشتن

روبرو بودن به از پهلو بود:

لذت هم صحبتی دو نفر و برخورداری از دیدن یکدیگر بیشتر و بهتر است

روبرو کردن :

مواجهه دادن دو نفر برای کشف مطلبی

روبند کردن کسی:

در پیشرفت کار خود از حجب و حیای کسی استفاده کردن

از شدت گرسنگی بیتاب شده – سروصدای شکم گرسنه درآمده

روده درازی کردن:

یکریز حرف زدن – پرگویی و وراجی کردن

روز از نو روزی از نو:

هرروز برای خود به تلاشی جداگانه نیاز دارد

روزه شک دار گرفتن:

در امور و یا کارهای که احتمال شکست و زیان است وارد شدن

رو که بدهی آستر هم می خواهد:

از خوشرویی و مهربانی کسی بهره جویی کردن

روغن چراغی ریخته وقف امامزاده :

منت گذاشتن خشک و خالی و بی خاصیت

میخ دوز شدن (میخکوب شدن):

محکم در جای خود ماندن، بشدت مات و مبهوت شدن.

میخ دو شاخ برزمین فرو نرود:

با دوئیت و نفاق کاری از پیش نمیرود و منافع مشترک را از بین میبرد.

میخش قایم است:

اساس کارش استوار است، پشتیبانش پر زور و قوی است.

میخ طویله پای خروس:

کسی که قد کوتاه و پستی دارد، آدم قد کوتاه

میخواهد از آب بگذرد و پایش هم تر نشود:

در پی سودجودیی می افتد ولی کمترین زحمت و خرجی را متحمل نیست.

میخواهی عزیز شوی یا دور شو یا کور شو:

همانند: آب که در گودال بماند می گندد، دوری و دوستی.

منبع : احسان صحرایی

مطلب کاربرد ضرب المثل ها قسمت اول را از دست ندهید…

 

سلام، عالی…… من از کسانی که دوست دارن خودشون رو یک برند کنند خوشم میاد، تا کاری نکنید اشتباه هم نمی‌کنید، ولی اونکه کار می‌کنه مسلماً اشتباه هم داره، ولی اونکه هدف داره از اشتباهش درس میگیره و این راه تکامله.
موفق باشی آقا ?

ممنون از انرژی مثبتتون.سپاس

ما عاشق بردن هستیم و با هم برنده ایم.

برنده باش توسط یک علاقمند به کتاب و کتابخوانی و مباحث اطلاعات عمومی و دانش و حل جداول و… بنیان نهاده شده است.سعی میکنیم بهترین منبع کامل و جامع برای اطلاعات عمومی و دانستنی ها باشد. اگر به دنبال بردن هستید ما را حتما دنبال کنید، چون شعار ما اینه :

 

برای برنده شدن هیچ وقت دیر نیست… ? 

ما عاشق بردن هستیم و با هم برنده ایم.

برنده باش توسط یک علاقمند به کتاب و کتابخوانی و مباحث اطلاعات عمومی و دانش و حل جداول و… بنیان نهاده شده است.

سعی میکنیم بهترین منبع کامل و جامع برای اطلاعات عمومی و دانستنی ها باشد ، من در اینجا به شما تو هر سنی که هستین ( مهم نیست چندسالته باید دلت جوون باشه ) کمک میکنم تا اولا سطح اطلاعات عمومی تان بالا برود و ثانیا در بردن شما در تمامی مسابقات کمی سهیم باشم.

اگر به دنبال بردن هستید ما را حتما دنبال کنید، چون شعار ما اینه : برای برنده شدن هیچ وقت دیر نیست… ? 

صبح وزوان

صبح وزوان

توسط
محمد علی بخشنده
·
۱۳۹۴/۱۰/۱۰

۴۰۰ ضرب المثل فارسی و معنی و مفهوم آن ها

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

۱- آب از آب تکان نخوردن : کنایه از آرامش : بدون نگرانی

۲- آب از آسیاب افتادن :آرامشی برقرار شد- سرو صدا خاموش شد

۳- آب از سر گذشتن:امید نداشتن- به پایان آمدن امری

۴- آب آمد و تیمم باطل شد :اصل کار آمد وفرع بی مورد است

۵- آب توی دلش تکان نمی خورد :آرام وآهسته حرکت می کند

۶- آب خوش از گلو پایین نرفتن: راحتی نداشتن

۷- آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم : هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.

۸- آب را از سرچشمه باید بست :جلوی ضرر وزیان را از مبدا باید گرفت.

۹- آب زیر پوستش رفته است:کمی چاق شده است-وضع مالیش بهتر شده است.

۱۰- آبشان در یک جوی نمی رود :با هم توافق ندارند –بایکدیگر خوب نیستند.

۱۱- آب غوره گرفتن: گریه کردن – گریستن

۱۲- آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ داری: کسی که خود عیب بسیار دارد وبه اندک عیب دیگری ایراد و خرده می گیرد.

۱۳- آبم است وگاوم است نوبت آسیابم است: به مناسبت چندین کار دیک موقع داشتن

۱۴- آب نخوردن چشم:امیدی نداشتن

۱۵- آب تاب دادن :به موضوعی اهمیت زیادی دادن –اغراق کردن

۱۶- آب در دست داری نخور بیا:در آمدن فوق العاده عجله شتاب اشتن

۱۷- آبی از او گم نمی شود:امکان انجام دادن کار از او نیست-نباید به او امیدی داشت

۱۸- آبی که به زندگی نداد حسین چون گشت شهید بر مزارش

توجهی به کسی در زمان لزوم نکردن در غیر زمان به آن پرداختن_مانند (نوشداروی پس از مرگ سهراب)

۱۹- آتش چون بر افروخت بسوزد تر وخشک :در اثر حادثه گناهکار و بی گناه از بین بروند

۲۰- آتش زیر خاکستر:آرامش موقت-موذی

۲۱- آخر کار خود را کردن:به مقصو خود رسیدن-به هدف خود نائل آمدن

۲۲- آخوند شدن چه آسان وانسان شدن چه مشکل:سواد پیداکردن راحت است اما انسان شدن سخت است.

۲۳- آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد:باید باتوجه به توانایی خود کاری انجام داد.

۲۴- آدم شاخ در می آورد:از شدت تعجب-حرفهای دروغ وغیر قابل قبول

۲۵- آدم گدا این همه دادا:آدمهای فقیر بیشتر ادا دارند-بیشتر عیب وایراد می گیرند

۲۶- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد:به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.

۲۷- آدم مفتخور خوش سلیقه می شود:کسی که چیزی را رایگان بدست می آورد بر آن ایراد می گیرد.

۲۸- آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می زند:به کسی که اطلاع از انجام کاری را ندارد وبه نادرست انجام می دهد.

۲۹- آدم یکبار پایش تو چاله می افتد:از هر اتفاق وپیشامدی باید عبرت گرفت

۳۰- آدم یک دنده:ثابت محکم،بیشتر در جهت منفی

۳۱- آرزو را به گور بردن:به هدف ومقصود خود نرسیدن

۳۲- آزموده را آزمون خطاست:باکسی که قبل آشنا بودن ومعامله داشتن به حیث منفی

۳۳- آسمان به زمین نمی آید:اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.

۳۴- آسمان وریسمان را سر هم بافتن:دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن-نامربوط گفتن

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

۳۵- آش پز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک:دو یا چند نفر در انجام کاری دخالت داشته باشند کار پیش نمی رود

۳۶- آش دهن سوز نبودن:مورد مطلوب نبودن

۳۷- آش خوب باشد کاسه اش چوب باشد:اصل مهم است نه فع.

۳۸- آش کشک خالته بخوری باته نخوری پاته:در هر حال مجبور به انجام کار بودن.

۳۹- آش نخورده ودهن سوخته: کار ی انجام نداده ولی گناهکار شناخته شده

۴۰- آشو لاش کردن:صدمه وآسیب سختی دادن

۴۱- آشی برای کسی پختن:درد سری برای کسی بوجود آوردن.

۴۲- آفتاب لب بام است:مرگ او نزدیک است

۴۳- آفتابه لگن هفت دست وشام و ناهار هیچ:تشریفات زیاد ولی اهمیت کار کم

۴۴- آفاتب همیشه زیر ابر نمی ماند:حقیقت همیشه پنهان نیست-واقیعت روزی رو خواهدکرد

۴۵- آمد زیر ابرویش را بگیرد چشمش را کور کرد:کار خوبی برای کسی خواست انجام دهد اما برعکس شد.

۴۶- آن را که حساب پاک است از معامله چه باک است:کسی که نیست که پاکی داشته باشدترسی از حساب وکتاب ندارد.

۴۷- آنقدر بایست که زیر پایت سبز شود:انتظار کشیدن بدون نتیجه

۴۸- آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد زمستانت نبود:از قبل باید فکر آینده بود

۴۹- آویزه گوش کردن:پندی را فراگرفتن را بکار بستن

۵۰- آه در بساط نداشتن:کاملاً بی چیز و فقیر بودن

۵۱- آهسته بیا آهسته برو گربه شاخت نزند:پنهان کردن مطلب-بی سر وصدا انجام دادن کاری

۵۲- اجاق پدر راروشن نگه داشتن:فرزند داشتن،که بیشتر منظور فرزند پسر داشتن است.

۵۳- اجاقش کور است:صاحب اولاد نمی شود

۵۴- اجل دور سرش می چرخد:وضیعت ناگوار دارد.نزدیک به مرگ است

۵۵- احترام امام زاد ه با متولی آن است:احترام هر کس را باید نزدیکان او حفظ نمایند.

۵۶- از آب گل آلود ماهی گرفتن:از هرج ومرج استفاده کردن

۵۷- از این ستون به آن ستون فرج است:در انتظار بیش آمد ناگوار همیشه باید امید وار بود.

۵۸- از بیخ عرب بودن:چیزی اصلاً سرش نشدن

۵۹- از خر شیطان پیاده شدن:از لج بازی بیرون آمدن

۶۰- از دماغ فیل افتادن:متکبر ومغرور بودن

۶۱- از سه چیز باید حذر کرد:دیوار شکسته-سگ درنده-زن سلیطه

۶۲- ا ز کاه کوه ساختن:چیز کوچک وبی اهمیت را بزرگ جلوه دادن

۶۳- از کیسه خلیفه بخشیدن:از مال وثروت دیگران اعطا کردن

۶۴- از هول حلیم توی دیگ افتادن:از زیادی طمع عجله به جای سود بردن زیان دیدن

۶۵- اسب راگم کردن وپی نعلش گشتن:اصل رااز دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن

۶۶- اگر در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است:از موقیعت نباید سوء استفاده کرد.

۶۷- اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب ببرد:بسیار لابالی وبی فکر واندیشه است

۶۸- اگر کاردش بزنی خونش بیرون نمی آید:از زیادی خشم غضب

۶۹- اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو است:به آدم پرخور گفته می شود.

۷۰- انگشت در سوراخ زنبور کردن:برای خود تولید زحمت ودرد سر کردن

۷۱- ایراد بنی اسرائیلی گرفتن:خرده گیری نابه جا و غیر وارد

۷۲- این شتری است که در خانه هرکس می خوابد:مرگ برای همه است.

۷۳- این کلاه برای سرش گشاد است:درخور توانایی ولیاقت او نیست.

۷۴- با پای بروی کفش پاره می شود وباسر بروی کلاه:در هر حال کار خرج دارد

۷۵- با پنبه سر بریدن:بانرمی به کسی آسیب رساندن صدمه زدن.

۷۶- باد آورده را باد می برد:چیزی که به آسانی و رایگان بدست آید به آسانی هم از دست می رود.

۷۷- باد غبغت انداختن :افاده کردن-خود را گرفتن

۷۸- باد در فقس کردن: کار بهیوده انجام دادن

۷۹- بامجان بم آفت ندارد:خطر،متوجه زشت کاران نمی شود.

۸۰- باسیلی صورت خود را سرخ داشتن:با وجود تنگدستی ظاهر خود را حفظ کردن

۸۱- با کدخدا بساز ؛ده را بتاز:همراه با بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ

۸۲- بالاخانه اش را اجاره داده است:عقلش کم است

۸۳- بالای سیاهی رنگی نیست:وضع از این بدتر نمی شود.

۸۴- با یک تیر دونشانه زدن:از یک عمل دو نتیجه گرفتن

۸۵- با یک دست دهندوانه نمی توان گرفت:از دو کار باید یکی را انتخاب کرد وانجام داد.

۸۶- بچه عزیز است و ادب عزیز تر:تقدّم عزت ادب در وجود انسان

۸۷- بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار می آید:و عده سرخرمن به کسی دادن.

۸۸- برادری به جا بز غاله یکی هفت صد دینار:معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد.

۸۹- برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند:کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمی کنند.

۹۰- برج زهر مار بودن:بسیار عبوس وخشمگین بودن.

۹۱- بر خر مراد خود سوار شدن:به هدف خود نائل آمدن

۹۲- بر کشک را بسای:بر پی کار خود

۹۳- بز گر از سرچشمه آب می خورد:آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد

۹۴- بلد نیستم راحت جان است:به کسی گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم

۹۵- به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می کنند:دچار اشتباه بزرگی شدن

۹۶- به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید:از تنبلی زیاد

۹۷- به جیب زدن :استفاده مالی بردن-پولی به دست آوردن

۹۸- به چاک زدن:فرار کردن

۹۹- به در د لای جرز خوردن:برای هیچ کار مناسب نبودن.

۱۰۰- به دریابرود دریا خشک می شود:در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.

۱۰۱- به رنج و سعی کسی نعمتی به چنک آورد دگر کس آیدو بی سعی و رنج بردارد

توجه به مفتخوری افراد دارد.

۱۰۲- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم:به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد.

۱۰۳- یه رش کسی خندیدن:او را تحقیر ومسخره کردن

۱۰۴- به زخم کسی نمک پاشیدن:درد یا داغ کسی را تشدید کردن

۱۰۵- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است:کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.

۱۰۶- به شترمغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم:کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست

۱۰۷- به شکم خود صابون زدن:وعده وعید به خود دادن.

۱۰۸- به کچل گفتند نامت چیست گفت :زلفعلی،به مزاح تمسخر

۱۰۹- به گمراه گفتنذ نامت چیست گفت :رهبر، به مزاح تمسخر

۱۱۰- به هر سازی رقصیدن:مطابق هر میلی رفتار کردن

۱۱۱- بی بی از بی چادری پنهان است:اگر کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.

۱۱۲- بی گدار به آب زدن:نسنجیده وبدون مطالعه کار کردن.احتایط نکردن.

۱۱۳- پا از گلیم بیرو ن بردن:توجه به حد وحدود خود نکردن.

۱۱۴- پایش لب گور است:نزدیک مردن است.

۱۱۵- پدر کسی را سوزاندن:کسی را بسیار اذیت کردن

۱۱۶- پدر کشی داشتن باکسی:دشمنی سختی باکسی داشتن

۱۱۷- پدر مادر دار بودن:اصل نصب داشتن

۱۱۸- پرنت پلا گفتن:حرفهای ناربط وخارج از موضوع زدن.

۱۱۹- پرسه زدن:ولگردی کردن-گردش بیهوده کردن.

۱۲۰- پُز عالی وجیب خالی:ظاهر آراسته وجیب بدون پول

۱۲۱- پس از مرگ سهراب ونوشدار:کار از کار گذشتن

۱۲۲- پستان به تنور چسباندن :پبش از اندزه دلسوزی کردن

۱۲۳- پشت سر کسی نماز خواندن:به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن

۱۲۴- پشت کسی را به خاک مالیدن:او را شکست دادن

۱۲۵- پیله کردن:باسماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.

۱۲۶- تابستان پدر یتیمان است:در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.

۱۲۷- تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.

۱۲۸- تا تنور گرم است باید نان را چسباند:همین که موقعیت داری استفاده کن.

۱۲۹- تابگویی((ف))می گویم فرح زاد:متوجه و هوشیار هستم

۱۳۰- تا سه نشود بازی نشود:هر چیز با سه تا کامل می شود

۱۳۱- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب شود:زمان و مدت طولانی لازم است

۱۳۲- تا نباشد ،چوب تر فرمان نبر گاو خر:در هر چیزی باید سخت گیری کرد

۱۳۳- تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز ها:تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.

۱۳۴- تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود:کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.

۱۳۵- تر وخشک را باهم سوختن:استثنا در کار نبودن

۱۳۶- تعارف شاه عبدلعظیمی کردن:تعارف ظاهری بودن رضایت باطنی کردن

۱۳۷- توبه ی گرگ مر گ است:کسی که دست از عادت خود بر نمی دراد.

۱۳۸- تو به خیر و من به سلامت:دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم

۱۳۹- تو نیکی مکن در دجله و انداز که ایز در بیابانت دهد باز:نتیجه کار خوب به خود انسان برمی گرد.

۱۴۰- توی هچل افتادن:گرفتار شدن-دچار زحمت شدن

۱۴۱- توی هول ولا ماندن:مضطرب بودن-ترید داشتن

۱۴۲- ته جیبش تار عنکبوت بسته است:بی پول وفقیر است

۱۴۳- جایی نمی رود که آبرویش رود:عاقل است

۱۴۴- جان به عزرائیل ندادن:فوق العاده خسیس بودن

۱۴۵- جای سوزن انداختن نبود:خبلی پر جمیت و شلوغ بود

۱۴۶- چرت موز بودن:جوانی بی ادب و بی اهمیت-غیر قابل اعتناء

۱۴۷- جلز ولز کردن:بسیار التماس زاری کردن

۱۴۸- جنسش شیشه خورده دارد:نادرست است

۱۴۹- جواب ابلهان خاموشی است:در برار افراد نادان باید خاموش بود.

۱۵۰- جوجه ها در آخر پاییز می شمرند:نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود

آمد ۱۵۱- جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.

۱۵۲- جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.

۱۵۳- چا خان کردن : دروغگوئی کردن .

۱۵۴- چاقو دسته ی خود را نمی برد : خویشان وبستگان برای همدیگر ایجاد ناراحتی می کنند.

۱۵۵- چاق سلامتی کردن : حال واحوالپرسی کردن – سلام وعلیک کردن .

۱۵۶- چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.

۱۵۷- چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت .

۱۵۸- چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.

۱۵۹- چاه کن همیشه ته چاه است : کسی که برای دیگران تله ایجاد کند اول خودش می افتد.

۱۶۰- چوب تر به کسی فروختن: مشکلی برای دیگران ایجاد کردن – دشمنی داشتن با کسی.

۱۶۱- چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.

۱۶۲- چوب لای چرخ گذاشتن: مانع پیشرفت دیگران شدن – مانع ایجاد کردن.

۱۶۳- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.

۱۶۴- چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.

۱۶۵- چه خاکی به سرم بریزم : چه چارهای بیندیشم.

۱۶۶- چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.

۱۶۷- حرف راست را از دهن بچه باید شنید: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.

۱۶۸- حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.

۱۶۹- حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای عمل کسی را دادن.

۱۷۰- حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.

۱۷۱- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن .

۱۷۲- حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.

۱۷۳- حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته نیست.

۱۷۴- خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن .

۱۷۵- خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد: این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. (به ویژه زن و مرد )

۱۷۶- خر بیارو باقالا بار کن : کار خراب جبران نا پذیر .

۱۷۷- خر پول : پول دارو ثروتمند.

۱۷۸- خر تو خر بودن : هدجو مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد.

۱۷۹- خر خالی یرقه می رود: آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.

۱۸۰- خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است : آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.

۱۸۱- خر رفتو الاغ برگشت : همان طورکه بود هست- بهتر نشد.

۱۸۲- خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.

۱۸۳- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشیدن : کار همیشگی بدون استراحت.

۱۸۴- خر مقدس بودن : کسی که از نفهمی در تقدس افراط کند.

۱۸۵- خروس بی محل بودن: وقتو زمان را تشخیص ندادن.

۱۸۶- خر همان خر است اما پالانش عوض شده : لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تاثیر ندارد.

۱۸۷- خر همیشه خرما نمی ریند : همیشه نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود – همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.

۱۸۸- خل بازی در آوردن: خود را به دیوانگی زدن.

۱۸۹- خواب زن چپ است: تعبیر خواب زن معکوس است.

۱۹۰- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: خود را به جمعیت واجتماع تطبیق دادن.

۱۹۱- خود را به کوچه ی علی چپ زدن: نادانی نکردن به منظور اجتناب ودوری از کار.

۱۹۲- خود را نخود آشی کردن : مدالخه کردن در هر کاری.

۱۹۳- خودش می برد وخودش می دوزد: همه کاره خودش است.

۱۹۴- خون کسی را توی شیشه کردن: کسی رابسیار اذیت کردن – بسیار گران فروشی کردن.

۱۹۵- داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم صاحب است: از گذشته نگو الان چیکاره ای.

۱۹۶- داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست: کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.

۱۹۷- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان نداند ونپرسد: تواضع وفروتنی افراد دانا.

۱۹۸- دبه در آوردن: پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .

۱۹۹- دختر تر تیزک است: کنایه به زود رشد بودن دختر.

۲۰۰- در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند: طبیعت جنگ ،جنگیدن است.

۲۰۱- در خانه هر چه مهمان هر که: وقتی مهمان سر زده آمد باید آنچه حاضر است یسازد.

۲۰۲- درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر: به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.

۲۰۳- درد خروار آید و منقال رود: مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.

۲۰۴- درد را کی میکشد که می زاید: زحمت شاکی می شکد که کار انجام می دهد.

۲۰۵- در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است: در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.

۲۰۶- در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.

۲۰۷- در مثل مناقشه نیست: منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.

۲۰۸- دزد آمد و هیچ نبرد: همه چیز جای خودش است.

۲۰۹- دزد نگرفته پادشاه است: کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.

۲۱۰- دست از سر کچل کسی برادشتن: کنایه از رها کردن کسی.

۲۱۱- دست به سر کردن: کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن.

۲۱۲- دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.

۲۱۳- دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.

۲۱۴- دست راست و چپ را نشناختن: بسیار کودن و ابله بودن.

۲۱۵- دست دست را می شناسد: امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.

۲۱۶- دستش چسبناک است: دزد است.

۲۱۷- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.

۲۱۸- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن.

۲۱۹- دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور آزمایی کردن است.

۲۲۰- روده بزرگ روده گوچک را خورده است: بسیار گرسنه بودن.

۲۲۱- روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.

۲۲۲- دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر.

۲۲۳- دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: تشویش و اضطراب دارد.

۲۲۴- دماغی چاق داشتن: سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.

۲۲۵- دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را سخت تنیه کردن.

۲۲۶- دم به تله دادن: گیر افتادن.

۲۲۷- دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.

۲۲۸- دم در آوردن: پر رو شدن.

۲۲۹- دمش را گذاشت روی کولش و رفت: ناامید شد و شکست خورد.

۲۳۰- دندان را تیز: طمع زیادی به چیزی داشتن.

۲۳۱- دهن بین بودن: زود باور بودن.

۲۳۲- دهنش چفت و بست ندارد: بی جهت هر ناسزایی گفتن.

۲۳۳- دیوار موش دارد موش گوش دارد: موقع راز گفتن نیست.

۲۳۴- ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی یاد کردن.

۲۳۵- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.

۲۳۶- روزگار کسی را سیاه کردن: او را بدبخت کردن.

۲۳۷- روز وانفسا: روز قیامت و صحرای محشر.

۲۳۸- روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.

۲۳۹- روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم: کار یدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.

۲۴۰- روی سر کسی خراب شدن: به زور به مهمانی کسی رفتن : خود را بر کسی تحمیل نمودن.

۲۴۱- روی شاخش است: کارم حتمی است.

۲۴۲- روی کسی را سفید کردن: موجب سزبلندی و خشنودی کسی شدن.

۲۴۳- ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.

۲۴۴- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.

۲۴۵- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.

۲۴۶- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.

۲۴۷- زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.

۲۴۸- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.

۲۴۹- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.

۲۵۰- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.

۲۵۱- زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان: فقیر و بی چیز است.

۲۵۲- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.

۲۵۳- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .

۲۵۴- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.

۲۵۵- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.

۲۵۶- سال به سال دریغ از پارسال : روزگار وموقعیت بهتری در پیش نیست.

۲۵۷- سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.

۲۵۸- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه یا هدیه دادن.

۲۵۹- سبیل کسی را دود دادن : کسی را تنبیه کردن – خجل وناراحت ساختن.

۲۶۰- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود – غیبتهای طولانی دارد.

۲۶۱- سر به جهنم زدن : بسیار گران تمام شدن.

۲۶۲- سر به سر کسی گذاشتن : اورا ناراحت کردن – با او شوخی کردن.

۲۶۳- سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتی دیار خود را ترک کردن.

۲۶۴- سر به هوا بودن : بازی گوش بودن .

۲۶۵- سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن .

۲۶۶- سر پیری و معرکه گیری : کسانی که در زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.

۲۶۷- سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن – آزموده شدن .

۲۶۸- سر شاخ شدن : درگیر شدن .

۲۶۹- سرش تو لاک خود بودن : کاری به کار کسی نداشتن – در فکر خود بودن.

۲۷۰- سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن .

۲۷۱- سر کسی شیره مالیدن: کسی ا گول زدن : اغفال کردن.

۲۷۲- سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است: هر چیزی که رایگان باشد گواراست.

۲۷۳- سر کیسه را شل کردن: سخاوتمکند بودن : پول خرج کردن.

۲۷۴- سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.

۲۷۵- سر و گوش آب دادن: کسب خبر و اطلاع کردن.

۲۷۶- سری که درد نمی کند دستمال نبند: بی مورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.

۲۷۷- سگ زرد برادر شغال است: به لحاظ بدی هر دو مثل هم اند.

۲۷۸- سگ صاحبش را نمی شناسد: ازدحام و شلوغی زیاد.

۲۷۹- سگ کیش کردن: کسی را بزور به جایی بردن.

۲۸۰- سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن: مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.

۲۸۱- سیر به پیاز می گکه پیف پیف چقدر بو میدهی: دو مجرم مثل هم یکدیگر را سرزنش می کنند.

۲۸۲- شاخ و شانه کشیدن: به خود بالیدن : تظاهر به زورمندی کردن.

۲۸۳- شال و کلاه کردن: آماده شدن : لباس پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.

۲۸۴- شاهنامه آخرش خوش است: باید به پایان کار توجه داشت.

۲۸۵- شب آبستن است تا چه زاید سحر: حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.

۲۸۶- شب دراز است و قلندر بیدار: وقت بسیار است ، شتاب و عجله شایسته نیست.

۲۸۷- شتر با بارش گم شد: به محل بسیار شلوغ گویند.

۲۸۸- شتر دیدی ندیدی: آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.

۲۸۹- شتر سواری دولا دولا نداره: این کار پنهان شدنی نیست.

۲۹۰- شریک دزد و رفیق قافله: کسی که با طرفین دفاع و نزاء زد و بند داشته باشد.

۲۹۱- شش ماهه به دنیا آمدن: بسیار عجول بودن.

۲۹۲- شکم گرسنه فتوای خون می دهد: به آدم بی ایمان نمی توان اعتماد کرد.

۲۹۳- شیری یا روباه؟: پیروز باز گشتی یا شکست خورده؟.

۲۹۴- شورش را در آوردن: زیاده روی بیش از حد کردن در کاری.

۲۹۵- شتر در خواب بیند پنبه دانه: آدمی که آرزوهای دور و دراز داشته باشد.

۲۹۶- شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر بودن (جهت منفی).

۲۹۷- صبر ایّوب داشتن: بسیار بردبار و صبور بودن.

۲۹۸- صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را نمیداند: کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.

۲۹۹- صلاح مملکت خویش خسروان دانند: آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.

۳۰۰- طناب مفت را کردید خود را به دار زد: از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.

۳۰۱- طوطی وار یاد گرفتن: بدون توجه به معنی و مفهوم از بر بودن : نفهمیده حرف زدن.

۳۰۲- عاقبت جوینده یابنده بود: هر کسی که بدنبال چیزی برود به آن می رسد.

۳۰۳- عقل کسی گرد شدن: عقل درست و حسابی نداشتن : کم شدن عقل کسی.

۳۰۴- علی ماند و حوضش: بیکار بودن.

۳۰۵- عمر نوح نداشتن: عمر دراز و طولانی نداشتن.

۳۰۶- عیسی به دین خود موسی هم به دین خود: هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.

۳۰۷-غاز چراندن : بیکار بودن.

۳۰۸- غزل خدا حافظی را خواندن : برای رفتن وجدایی آماده شدن – مردن .

۳۰۹- فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.

۳۱۰- فس فس کردن : دیر جنبیدن – بسیار آهسته کار کردن .

۳۱۱- فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده .

۳۱۲- فلفل مبین که ریزه / بشکن ببین چه تیزاست : به کوچکی شخص نگاه نکن بلکه به لیاقت او نگاه کن .

۳۱۳- فیلش یاد هندوستان کرده : به هدف و مقصد دیگری توجه کرده .

۳۱۴- قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت .

۳۱۵- قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن .

۳۱۶- قوز بالای قوز : گرفتاری رو گرفتاری – مشکلی روی مشکل پیش .

۳۱۷- کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم بهتر از هیچ چیز است .

۳۱۸- کاردش بزنی خونش در نمی آید : بی نهایت خشمگین است .

۳۱۹- کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن .

۳۲۰- کبکش خروس می خواند : بسیار خوشحال وبا نشاط است .

۳۲۱- کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من : کسی برای دیگری کاری انجام نمی دهد .

۳۲۲- کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت ودشوار است .

۳۲۳- کف دستم را بو نکرده بودم : از غیب نمی دانستم .

۳۲۴- کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی : مهارت نداشتن در کاری .

۳۲۵- کلاه شرعی بافتن : عمل غیر مشروعی را با حیله وتزویر شرعی جلوه دادن .

۳۲۶- کار کردن خر وخوردن یابو : کار را کس دیگر می کند نتیجه را کس دیگر می برد .

۳۲۷- کیسه برای چیزی دوختن : طمع داشتن به چیزی .

۳۲۸- گاوش زائیده : مشکلی برایش پیش آمده است .

۳۲۹- گردن کج کردن : خود را کوچک کردن – عاجزانه چیزی از کسی خواستن .

۳۳۰- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : کارها با صبر وبردباری انجام می شود .

۳۳۱- گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن .

۳۳۲- گل سر سبد بودن : برگزیده گروه بودن – ممتاز جمع شدن .

۳۳۳- گاو پیشانی سفید : همه کس و همه جا او را می شناسند .

۳۳۴- گوش بریدن کسی :کلاه برداری کردن از کسی .

۳۳۵- لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن .

۳۳۶- لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود .

۳۳۷- مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود .

۳۳۸- مار را در آستین خود پروراندن : چیز بد را یاری دادن .

۳۳۹- مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد : آدم صدمه دیده همیشه می ترسد.

۳۴۰- ماست خود را کیسه کردن :ترسیدن.

۳۴۱- مثل اینکه مال باباش و خوردم : به مناسبت دشمنی با کسی گفته می شود .

۳۴۲- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : روی آوردن به کار خود هیچ موقع دیر نیست .

۳۴۳- مرغ همسایه غاز است : چیزی که دیگران دارند با ارزش تر است .

۳۴۴- موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمبش بست : طرف خودش پذیرفته نبود معرف دیگری شد .

۳۴۵- مرغ یک پا دارد : از نظرم بر نمی گردم .

۳۴۶- مثل خر در گل ماندن : عاجز و ناتوان و درمانده شدن .

۳۴۷- مرد سر می دهد اما سر نمی دهد : رازی که به کسی سپرده شد فاش نمی شود .

۳۴۸- مشت نمونه خروار است : چیز کم به نشانه فراوان .

۳۴۹- مشت وسندان : جدال ودرگیری ناتوان با توانا – کار دشوار وخطر ناک.

۳۵۰- مگر آمدی آتش ببری : عجله زیاد داشتن.

۳۵۱- مگ ر شهر هرت است ؟ هر کار ی انجام بدهی آزاد نیستی .

۳۵۲- مگر کله گنجشک خورده ای ؟ بسیار پر حرف هستی .

۳۵۳- من می گویم نر است تو می گویی بدوش – بی جهت اصرار کردن

۳۵۴- من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم- با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .

۳۵۵- مو را از دست کشیدن – دقت بسیار کردن .

۳۵۶- موش مردگی درآوردن – خود را به ناخوشسی زدن – خود را بیمار جلوه دادن

۳۵۷- مومن مسجد ندیده – به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد .

۳۵۸- موهایش را در آسیاب سفید کرده – گرچه پیر است اما بی تجربه است .

۳۵۹- مویی از خرس کندن غنیمت است – از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است .

۳۶۰- مهمان مهمان را نمی تواند ببیند صاحبخانه هر دو را – خسیس بودن صاحب خانه

۳۶۱- میانشان شکر آب است – روابط آنها خوب نیست ، اختلاف دارند .

۳۶۲- ناز شست گرفتن – پاداش و جایزه گرفتن .

۳۶۳- نازک نارنجی – زودرنج ، کم تحمل در مقابل مشکلات

۳۶۴- نان به نرخ روز خوردن – پای بند بودن به اصول – رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن

۳۶۵- نان کسی را آجر کردن – موجب ضرر و زیان کسی شدن .

۳۶۶- نخود هر آش بودن – مداخله در هر کاری کردن .

۳۶۷- نشخوار آدمیزاد حرف است – لذت داشتن حرف زیاد .

۳۶۸- نمک پرورده بودن – مدیون کسی دیگر بودن .

۳۶۹- نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار – با آمدن چیز جدید گذشته و قدیمی و دلگیر می شود .

۳۷۰ – نه زنگی زنگ نه رومی روم – میانه رو بودن – متوسط بودن .

۳۷۱- نه سر پیاز نه ته پیاز – کاره ای نبودن .

۳۷۲- نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه – بدون زحمت به هدف رسیدم .

۳۷۳- وقت سر خاراندن نداشتن – سخت گرفتار کار زیاد بودن .

۳۷۴- هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک – از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست .

۳۷۵- هر چه پول بدهی آش می خوری – به اندازه زحمتت نتیجه می گیری .

۳۷۶- هر سرازی سربالایی دارد – راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد .

۳۷۷- هر چه دیدی از چشم خودت دیدی – مقصر خودت هستی .

۳۷۸ – هر چه سنگ است مال پای لنگ است – آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد .

۳۷۹- هر کی با آل علی درافتد برافتد – معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .

۳۸۰- هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد – به دیگران نباید امید داشت ، هر کاری را باید خود انجام داد .

۳۸۱- هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند – هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .

۳۸۲- هر که بامش بیش برفش بیشتر – هر کس داراتر است گرفتار تر است.

۳۸۳- هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد – نباید به دیگران متکی بود .

۳۸۴- هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد – باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

۳۸۵- هفت خوان رستم را طی کردن – کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

۳۸۶- همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی – شانس و اقبال دیگران ییشتر از ماست .

۳۸۷- هنداونه زیر بغل کسی گذاشتن – تملق بی جا گفتن .

۳۸۸- هوا گرگ و میش است – نه تاریک است نه روشن .

۳۸۹- هیچ کاره ی همه کاره – آدم هیچ کاره هود را همه کاره می پندارد .

۳۹۰- یاسین به گوش خر خواندن – کار بی حاصل انجام دادن .

۳۹۱- یال و کوپال داشتن – سرو وضع خوب داشتن .

۳۹۲- یک دستی گرفتن – کسی را کتر از آنچه هست پنداشتن .

۳۹۳- یک ستاره توی آسمان ندارد – ادم بی شانس و اقبال است .

۳۹۴- یک شب هزار شب نمی شود –به تعارف به مهمان می گویند .

۳۹۵- یک کلاغ چهل کلاغ کردن – اغراق و مبالغه نمودن + غیبت زیاد .

۳۹۶- یک بز گر گله را گرگین می کند- یک همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .

۳۹۷- یکی به نعل می زند یکی هم به میخ – هر دو طرف را مراعات می کند .

۳۹۸- یک گوش در است و گوش دیگر دروازه – کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .

۳۹۹- یکی را پی نخود سیاه فرستادن – به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .

۴۰۰- یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود .- کار نابخردانه کردن .

منابع و مآخذ :

۱- فرهنگ مسأله ها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی- دکتر محمد عظیمی نشر قطره- چاپ سوم – ۱۳۸۲

۲- بهترین ضرب المثلهای ایرانی- سهیلا سلحشور- انتشارات اروند

۳- گلستان سعدی- دکتر محمد خزائلی- چابخانه علمی- چاپ هشتم ۱۳۶۸

۴- اصطلاحات و عبارات عامیانه- کتابهای درسی دوره متوسطه-

۵- مجموعه اطلاعات گردآورنده مقاله

بازدیدها: ۲۱۷۹۷۴


۱۳۹۴/۰۸/۱۸

 توسط
محمد علی بخشنده
· Published ۱۳۹۴/۰۸/۱۸


۱۳۹۵/۰۸/۱۷

 توسط
محمد علی بخشنده
· Published ۱۳۹۵/۰۸/۱۷


۱۳۹۵/۰۵/۰۷

 توسط
محمد علی بخشنده
· Published ۱۳۹۵/۰۵/۰۷

،،.ا

عالی بود ولی خیلی هاش کنایه و مبالغه بود ضرب المثل نبود ولی بازی اکی بود

بسیاربسیارزیبابود

سلام سپاس از گردآوری این مجموعه.برای کار در مدرسه بسیار کاربردی است.

سلام وقت بخیر خواستم ببینم شما جواب این ضرب المثل میدونید ممنون
صبح سحر رفع عطش دست خمش،روی تنش

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

دنبال کنید:

اخبار شهرستان / اخبار وزوان

نشست خبری فرماندار شاهین شهر با اصحاب

۱۶ تیر, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

بازدید فرماندار شهرستان و هیئت همراه از قنات تاریخی و بزرگ شهر وزوان

۱۳ تیر, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

نصب وسایل بازی کودکان در محل پارک لاله وزوان

۱۳ تیر, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / قانون گذاری

محمد تقی معینیان:تیجه گیری(قسمت چهارم)پایانی

۲۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار منطقه / اخبار وزوان / اقتصادی / عملکرد شهرداری وزوان / گزارش عملکرد شورای اسلامی شهر وزوان / نماینده مجلس

راههای عملیاتی کردن پروژه فاضلاب شهرهای وزوان و میمه

۱۸ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار منطقه / اخبار وزوان / گزارش عملکرد شورای اسلامی شهر وزوان

دیدگاه شورای اسلامی شهر وزوان در خصوص بازارچه های سیار

۱۸ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان

محمد تقی معینیان ؛جایگاه بخش میمه در طرح تشکیل استان اصفهان شمالی(قسمت سوم)

۱۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان

محمد تقی معینیان ؛سوابق طرح احداث استان اصفهان شمالی (قسمت دوم)

۱۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان

محمد تقی معینیان ؛نیم نگاهی بر طرح های تجزیه طلبان برای استان اصفهان(قسمت اول)

۱۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / قانون گذاری

محمد تقی معینیان: نتیجه گیری (قسمت چهارم)مخالفت با طرح تجزیه استان اصفهان

۶ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / انتصاب / انتصاب در شهرستان

اسفندیارتاجمیری فرماندار شاهین شهر و میمه شد.

۲۴ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / تقسیمات کشوری

کلیات طرح ایجاد استان اصفهان شمالی در جلسه کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس تصویب شد.

۲۲ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / تقدیر و تشکر

تشکر از خانواده محترم شیوخی بابت اهداءاعضای مرحوم احمد شیوخی

۱۸ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / پیام تسلیت

تسلیت به خانواده محترم شیوخی

۱۶ اردیبهشت, ۱۳۹۸

آموزش و پرورش / اخبار وزوان / تقدیر و تشکر / عملکرد شهرداری وزوان

مراسم تجلیل از فرهنگیان شهروزوان

۱۵ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / فرهنگ و هنر / فرهیختگان و چهره های ماندگار وزوانی

میراث ناملموس نقالی شهر وزوان در سال ۹۷ ثبت ملی شد

۱۳ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / اختلاف دو شهر

داود راحم ؛آرزوهایی که به گور سپرده شد و یا به گور سپرده خواهد شد

۱۳ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

در رثای شادروان مرحوم حاج عباس نقیان(محمد علی)

۸ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / فوتبال / ورزشی

ادامه استقلال با شفر یعنی آب در هاون کوبیدن

۷ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان

طرح تشکیل استان اصفهان شمالی به کجا رسید؟

۷ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / تقدیر و تشکر / همه اخبار

تقدیر و تشکر شورای اسلامی شهر وزوان از حاج حسن روستا

۵ آبان, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار وزوان / تخلفات / همه اخبار

جوابیه آقای رضا مصنوعی به یک دیدگاه ……….

۴ اردیبهشت, ۱۳۹۵

اجتماعی / ضرب المثل ها / همه اخبار

۴۰۰ ضرب المثل فارسی و معنی و مفهوم آنها

۱۰ دی, ۱۳۹۴

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / زبان و گفتار وزوانی / مدیر سایت / همه اخبار

ننه،بردومدون آر نه،کر واد ببه!

۱۹ آذر, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار منطقه / اخبار وزوان / / همه اخبار

شناسایی تصاویر قدیمی (۱۲)

۲۰ تیر, ۱۳۹۵

اجتماعی / اخبار وزوان / / مدیر سایت / همه اخبار

شناسایی تصاویر قدیمی(۷)

۸ خرداد, ۱۳۹۵

اخبار وزوان

محمد تقی معینیان; به بهانه سخنان فرماندار شهرستان

۱۳ دی, ۱۳۹۷

اخبار منطقه / اخبار وزوان / / زندگی / مدیر سایت / همه اخبار / ورزشی

شناسایی تصاویر قدیمی(۱)

۱۴ آذر, ۱۳۹۴

اخبار منطقه / اخبار وزوان / قنات تاریخی و بزرگ وزوان / مدیر سایت / همه اخبار

قنات تاریخی و بزرگ شهر وزوان برای چندمین بار توسط عده ای ناشناس به آتش کشیده شد!!!!!!

۱۷ اسفند, ۱۳۹۴

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / پست رضا گویا / فرهنگ و هنر / همه اخبار

تراش پیکر دو آهو به دستان رضا گویا

۲۹ آذر, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / قنات تاریخی و بزرگ وزوان / همه اخبار

قنات تاریخی و بزرگ شهر وزوان باز هم مورد حمله قرار گرفت!!!!

۸ اردیبهشت, ۱۳۹۵

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / پیام تسلیت / همه اخبار

هفتمین روز درگذشت کربلایی شهناز خدا رحمی

۱۴ تیر, ۱۳۹۵

اجتماعی / حمام های تاریخی وزوان / گردشگری و تفریحات / گزارش عملکرد شورای اسلامی شهر وزوان

اطلاعیه. شماره دو شورای اسلامی شهر وزوان.

۱۴ مهر, ۱۳۹۶

اجتماعی / اخبار منطقه / اخبار وزوان / / مدیر سایت / همه اخبار

تصاویر روز نیمه شعبان سال ۱۳۹۵ بردروازه ای ها

۳ خرداد, ۱۳۹۵

اخبار وزوان / مذهبی

همایش شیرخوارگان حسینی شهروزوان

۲۸ شهریور, ۱۳۹۶

اجتماعی / اخبار وزوان / پیام تسلیت / همه اخبار

تسلیت درگذشت فرخ حدادیان

۱۹ تیر, ۱۳۹۵

اخبار وزوان / مذهبی / همه اخبار

اختصاص هزینه شام شب سوم امام از طرف هیئت امنای مسجد امام حسین (ع) وزوان

۱۳ مهر, ۱۳۹۶

اجتماعی / اخبار وزوان / پست ایمان خوش فطرت / قانون و مقررات / همه اخبار

دانستنی های حقوقی

۱ تیر, ۱۳۹۵

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / انتصاب در شهرستان

محمد تقی معینیان؛چرا بومی ها نقش کمرنگی در شهرستان دارند

۱۹ مهر, ۱۳۹۶

اجتماعی / اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / اقتصادی / سلامت / محیط زیست / مدیر سایت / همه اخبار

به بهانه پتروپالایش بر زمین مانده

۱۵ آذر, ۱۳۹۴

اخبار شهرستان / اخبار وزوان

نشست خبری فرماندار شاهین شهر با اصحاب

۱۶ تیر, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

بازدید فرماندار شهرستان و هیئت همراه از قنات تاریخی و بزرگ شهر وزوان

۱۳ تیر, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

نصب وسایل بازی کودکان در محل پارک لاله وزوان

۱۳ تیر, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / قانون گذاری

محمد تقی معینیان:تیجه گیری(قسمت چهارم)پایانی

۲۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار منطقه / اخبار وزوان / اقتصادی / عملکرد شهرداری وزوان / گزارش عملکرد شورای اسلامی شهر وزوان / نماینده مجلس

راههای عملیاتی کردن پروژه فاضلاب شهرهای وزوان و میمه

۱۸ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / تقدیر و تشکر / همه اخبار

تقدیر و تشکر شورای اسلامی شهر وزوان از حاج حسن روستا

۵ آبان, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار وزوان / تخلفات / همه اخبار

جوابیه آقای رضا مصنوعی به یک دیدگاه ……….

۴ اردیبهشت, ۱۳۹۵

اجتماعی / ضرب المثل ها / همه اخبار

۴۰۰ ضرب المثل فارسی و معنی و مفهوم آنها

۱۰ دی, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار منطقه / اخبار وزوان / / همه اخبار

شناسایی تصاویر قدیمی (۱۲)

۲۰ تیر, ۱۳۹۵

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / زبان و گفتار وزوانی / مدیر سایت / همه اخبار

ننه،بردومدون آر نه،کر واد ببه!

۱۹ آذر, ۱۳۹۴

بیشتر

تمامی حقوق این سایت متعلق به صبح وزوان می باشد

نیرو گرفته از  – طراحی شده با قالب هیومن

آسمونی » سرگرمی » ضرب المثل » ضرب المثل های معروف ایرانی با معنی

آسمان اهدافت را لمس کن… دست یافتنیست…

برای ورود به بخش کامل ضرب المثلها روی عبارت زیر کلیک نمایید:

در این بخش آسمونی تعدادی از ضرب المثل های ایرانی را به ترتیب حروف الفبا و با معنی برای شما عزیزان قرار داده ایم.

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

ضرب المثل با حرف الف

1- ادب از كه آموختی از بی ادبان : بادیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن.

2- آب در هاون كوبیدن : كاربیهوده انجام دادن .

3- آش كشك خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این كار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

4- آش دهانسوزی نیست : بسیار مطلوب و محبوب نیست.

5- آتیش بیار معركه: بهم زنی می كند .

6- آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده .

7- آب از دستش نمی چكد : خیرش به كسی نمی رسد .

8- آفتاب عمرش لب بومه : چیزی بمرگش نمانده .

9- آسمون همه جاش یه رنگه: هر جا كه باشی وضع همینه .

10- از این ستون به آن ستون فرجی است : گذشت زمان ممكن است برای حل مشكل تو مؤثر واقع شود.

11- آب ازآهن جدا كردن: كار د شواری را انجام دادن .

12- آب ازدریا بخشیدن : از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن

13- آب برو ، نان برو تو هم به دنبالش برو: جمله ی توهین آمیزی است.

14- اسب تازی گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خربه انتقاد از بی اهمیت ها

15- آن راكه حساب پاك است ا ز محاسبه چه باك است :كسی كه كارش در ست است از حساب و كتاب ترسی ندارد.

16- اندازه نگهدار كلواوشر بواو لا تسرفوا : پرخوری .

17- ای كه پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی : استفاده از اندک فرصت مانده

18- آنروز كه آواز بود فكر زمستانت هم بود: به فکر آینده نبودن

19- آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود : پشت دیگران ازكسی بدگویی كردن.

ضرب المثل با حرف ب

1- بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می كشد: باچرب زبانی كارهای خویش راپیش می برد .

2- بزك نمیر بهارمیاد .کمبزه با خیار می یاد: به كسی و عده های دورو رازدادن.

3- بادمجان بم آفت نداره: مقاومت داشتن در برابر سختی ها

4- با یك گل بهار نمیشه: با یك شخص درستکار دنیا درست نمی شود.

5- با یه من عسل هم نمی شود خوردش: بد اخلاق بودن

6- به دعای گربه ی سیاه ، بارون نمی باره: خشم خدا نسبت به افراد بدکار

7- برای لای جزر دیوار خوبه: خیلی بی مصرف است.

8- با یك تیر و دو نشون زدن: با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن

9- باد آورده را باد می برد: هر چیزی كه آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.

10- به در گفت دیوار بشنوه: غیر مستقیم حرف زدن

11- به نطق آدمی بهتر است از دواب ، دواب از تو به گر نگویی صواب : استفاده از سخنان خوب در حرف زدن

12- با هر دست كه دادی پس می گیری. پاداش حتمی در مقابل هر خوبی

13- بزرگی به عقل است نه به سال.در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود

14- برای همه مادر است برای من زن بابا: با همه مهربان است با من نا مهربان است.

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

15- با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی سیاه شوی: در تأثیر همنشینی گویند ،‌یعنی در اثر همنشینی با بدان ،‌بد می شوی و با نیكان نیك.

16- با پولها كباب بی پول ها دود كباب: شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می كند و بینوا می بیند و حسرت می كشد.

ضرب المثل با حرف پ

1- پشت چشم نازك كردن: ناز آوردن

2- پشت دست داغ كردن: تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.

3- پا به دریا بگذاره دریا خشك می شود: بد شانس است.

4- پرسیدن عیب نیست ،‌ ندانستن عیب است: در مذمت نادانی

5- پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن كار خردمندان نیست: كار خطرناك كردن كار انسانهای عاقل نیست.

6- پول كه زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت: ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.

7- پی تقدیر رفتن از كوری است. در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود

8- پشم در كلاه نداشتن. بی مایه بودن

9- پرتو نیكان نگیرد هر كه بنیادش بد است تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است

10- پرده هفت رنگ مگذار تو كه در خانه بوریا داری: قناعت.

11- پولش از پار و بالا می ره: ثروت زیادی دارد.

12- پشت دست را داغ كردن: تصمیم به انجام ندادن كاری گرفتن.

13- پایان شب سیه سپید است: مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.

14- پول علف خرس است: دارایی و مال را به هر كس كه بخواهد نباید داد.

15- پیاده شو با هم راه بریم: در مورد كسی كه خیلی مغرور و متكبر شده است.

ضرب المثل با حرف ت

1- توبه گرگ مرگ است: كسی كه دست از عادتش بر نداره.

2- تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد: به تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری و بسیار دارد.

3- تا تنور گرم است نان را بچسبان: كاملاً از فرصت استفاده كردن.

4- تعارف اومد نیامد دارد: به كسی كه تعارف می كنی ممكن قبول كنه ممكن نكنه.

5- تیرش به سنگ می خوره: به هدفش نمی رسه.

6- تیر توی تاریكی انداختن: با چشم بسته كاری رو انجام دادن.

7- تافته جدا بافته بودن: خود را غیر از بقیه دانستن.

8- تا توانی دلی بدست آور دل شكستن هنر نمی باشد

9- تیشه به ریشه زدن:‌ با پای خود به گور رفتن.

10- توی هفت آسمون یك ستاره نداشتن: بد شانسی آوردن.

11- تو را خواهند پرسید كه عملت چیست نگویند پدرت كیست: باز خواست آخرت.

12- ترسم نرسی به كعبه ای اعرابی كه این ره كه تو می روی به تركستان است

13- تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

14- توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت: كسی كه قانع است قدرتمند است.

ضرب المثل با حرف ج

1- جوجه را آخر پائیز می شمرند: نتیجه كار آخر معلوم می شود.

2- جواب ابلهان خاموشیست: جواب نادانها را نباید داد.

3- جانماز آب كشیدن: در ظاهر خود را خوب نشان دادن.

4- جنگل مولاست: جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.

5- جواب دندان شكن: یعنی با منطق و حساب پاسخ دادن.

6- جایی نمی خوابه كه آب زیرش بره: برای افراد زیرك گفته می شود.

7- جایی رفت كه عرب نی انداخت: كنایه از این است كه بازگشتی ندارد.

8- جنگ دو سردارد: یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شكست است.

9- جاتره بچه نیست: چیزی وجود ندارد.

10- جان كسی را به لب آوردن: زیادی منتظر شدن.

11- جای كه نمك خوردی نكمدان مشكن : در نکوهش خیانت به افرادی که در حق آدم خوبی کرده اند.

12- جهان ای برادر نماند بر كس دل اندر جهان آفرین بند و بس : دوری از دل بستن به دنیا (نزدیک شدن به خدا)

13- جای سوزن انداختن نیست : شلوغی آن مکان

14- جوانمردی كه بخورد و بدهد به از عابری كه نخورد و بنهد: جوانمردی كه به دیگران كمك می كند بهتر از پارسایی است كه نمی خورد و به دیگران هم كمك نمی كنند.

15- جای شكرش باقی است.

ضرب المثل با حرف چ

1- چرا عاقل كند كاری كه باز آرد پشیمانی: عاقل كاری را كه پشیمانی به بار می آورد نمی كند.

2- چو فردا شد فكر فردا كنیم: از حالا جوش فردا را نزنیم.

3- چند تا پیراهن بیشتر پاره كرده: با تجربه تر است.

4- چغندر به هرات زیره به كرمون: هر چیزی به جای خودش.

5- چیزی كه عوض داره گله نداره: این كار به آن كار در.

6- چاقو دسته خودش را نمی بره: خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی كنند.

7- چیزی بارش نیست: ساده لوح بودن.

8- چیزی كه از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان: جای مخفی كردن چیزی نیست.

9- چشم بسته غیب می گوید: به كسی گفته می شود كه از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

10- چشمش آلبالو گیلاس می چینه: چیزی را به طور درست نمی بیند.

11- چه خوش گفت آن تهی دست سلحشور جوی زر بهتر از پنجاه من روز.

12- چو آید زپی دشمن جان شان بیند و اجل پای اسب دوان

13- چوب به لانه زنبور كردن: کارهای خطرناک انجام دادن

14- چو انداختن: جال و جنجال را انداختن.

15- چو كردی با كلوخ انداز پیكار سر خود را به نالای شكستی.

ضرب المثل با حرف ح

1- حساب حسابه ، كاكابرادر: مثل ، برادریمان سر جاش بزغاله یكی هفت صنار.

2- حرف راست را باید از بچه شنید: صحبت درست را كه كودك می گوید ، صحیح است.

3- حسود هرگز نیاسود: از بخل و كینه به جایی نمی رسد.

4- حق به حقدار می رسد: كار شایسته سزای آدم دستكار است.

5- حرفهای گنده تر از دهنش می زنه: سخنان نامناسب زدن

6- حالا كه ماست نشد شیر بده: مقصودی معین ندارد.

7- حاجی ، حاجی را در مكه می بیند: وقتی كسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.

8- حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند: حسادت.

9- حال در ماندگان كسی داند كه به اصول خویش در ما ند: دردمندی.

10- حادثه خبر نمی كند: اتفاقات پیش از آنكه بفهمیم روی می دهد.

11- حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه: با زدن حرف حلوا بدان كه دهانت شیرین نمی شود.

12- حسنی به مكتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت: كار را بی موقع انجام دادن.

13- حرف حساب جواب نداره: درست گفتن مسئله ای درباره حق كسی.

14- حرف حق تلخه: درست گفتن هر حرفی را گویند.

ضرب المثل با حرف خ

1- خر ما از کرگی دم نداشت: بدشانس بودن.

2- خودم كردم كه لعنت بر خودم باد: مانند از ماست که بر ماست

3- خانه به دوش: بی خانه بودن.

4- خر تب می كنه: در فصل تابستان كسی كه لباس گرم بپوشد.

5- خر بیار و باقالی بار كن: در موردی گفته می شود كه آشوب و معركه بر سر موضوعی باشد.

6- خدا از دهنت بشنوه: كاش همان شود كه شما گفتین.

7- خواب زن چپ می زند: در موری گفته می شود كه خواب به تعبیرش خود باشد و بالعكس.

8- خود را به موش مردگی زدن: در مورد كسی گفته می شود كه در انجام کاری سستی می کند

9- خوردن برای زیستن و دكر كردن است تو معتقد كه زیستن از بهر خوردن است

10- خران و گاوان كار بردار به ز آدمیان مردم آزار

11- خر كه كمتر نهر بر وی بار بی شك آسوده تر كند رفتار

12- خواب نوشین بامداد رحیل میل باز دارد سپاه از سبیل عاقبت بد خواب زیاد

13- خاموشی ، به كه جواب سخت.

ضرب المثل با حرف د

1- دیگ به دیگ می گه روت سیاه: كسی كه عیب دارد به دیگران طعنه می زند.

2- در نا امیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است

3- دل به دریا زدن: ریسك كردن.

4- دل به دل راه داره: خبر داشتن از دوستی طرف

5- در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست: هر كاری بكنی مردم درباره ات حرف می زنند.

6- دودو تا چهار تا: چیزی كه واضح است.

7- دشمن دانا به از دوست نادان: دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد ، خوب است.

8- دیوار موش داره موشم گوش داره: حرف به گوش بقیه می رسد.

9- در كار نكو حاجت هیچ استخاره نیست: در انجام دادن كار خوب فكر و تأمل كردن جایز نیست.

10- دود از كنده بلند می شه: با تجربه بودن افراد مسن

11- درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود. در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت

12- دروغی مصلحت آمیز به كه داشتی فتنه انگیز

13- دوست شمار آنكه در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی

14- دشمن آن به كه نیكی بینند : نیكوكاری حتی در حق دشمنان.

15- داشتم فایده نداره از داریم بگو: از آنچه داشتی نگو بگو اكنون چه داری.

ضرب المثل با حرف ر

1- ریگ تو كفششه: منظور داشتن نقشه ی بدی در فکر

2- روكه نیست سنگ پای قزوینه: پررو بودن.

3- رفتم ثواب كنم كباب شدم: در برابر خوبی ، بدی دیدم.

4- راه باز است و جاده دراز: كسی برای رفتن مانع نمی شود.

5- روده بزرگه ، روده كوچكه رو خورد: وقتی كه انسان خیلی گرسنه باشد.

6- رنگش مثل گچ سفید شد: منظور كسی است كه از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.

7- رفتن و نشستن به كه دویدن و گسستن: آرامش.

8- روده تنگ به یك نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نكند و بهره ننگ : قناعت

9- رگ خواب كسی را به دست آورن. پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی

10- ریش در دست دیگران داشتن. اختیار در دست خود نداشتن

11- رفت كه ریش در بیاورد ، سبیلش را هم باخت: خواست وضع بهتری پیدا كند ، آنچه داشت از دست داد.

ضرب المثل با حرف ز

1- ز تعارف كم كن و بر مبلغ افزا: هنگامی گفته می شود كه تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود .

2- زدیم و نگرفت : كسی كه خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد .

3- زبانم مو در آورد : وقتی كه كسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد .

4- زیر آب كسی را زدن : ‌كسی را نزد دیگری بی اعتبار كردن

5- زیر كاسه ، نیم كاسه است : یعنی فریب و حقه ای در كار است .

6- زردآلو را می خورد برای هسته اش: هر كاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.

7- زن به در سرای مرد نكو هم درین عالم است دوزخ او تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار

8- زیر رنج بود گنج های پنهانی : نتیجه دادن زحمات

ضرب المثل با حرف س

1- سری كه درد نمی كند دستمال نمی بندند : وقتی احتیاج به كاری نیست دنبال كار اضافی نرو.

2- سیب دو نیمه :‌ كنایه از شباهت .

3- سرش به تنش زیادی كرده است :‌ از جانش سیر شده است.

4- سكوت نشانه ی رضایت است :‌ وقتی كسی ساكت است رضایتش را نشان می دهد.

5- سرش به تنش می ارزد :‌ ارزش احترام گذاشتن را دارد.

6- سگ زرد برادر شغال است :‌ یعنی در یك جنسند .

7- سبیلش را چرب كردن : یعنی به كسی رشوه دادن.

8- سر پیری و معركه گیری :‌ در مورد كسانی است كه زمان پیری كار جوانان را انجام می دهند .

9- سالی كه نكوست از بهارش پیداست : مواقعی گفته می شود كه كاری بر وفق مراد باشد.

10- سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌ كنایه به كسی است كه خود پر از عیب و اشكال است ولی عیب كوچك دیگران را بزرگ جلوه دهد.

11- سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملك بی سیاست : سه چیز استوار نمی ماند مال كه خرید و فروش نشود و علمی كه مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.

12- سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌ دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن

13- سخنران پرورده ی پیركهن بیندیشد آنكه بگوید سخن

14- سخی دوست خداست ‌

15- ستاره ی سهیل است

ضرب المثل با حرف ش

1- شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ : كنایه از آدمی است كه آرزوهای دور و درازی دارد.

2- شنیدن كی بود مانند دیدن : هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نكن .

3- شتر بابارش گم می شه : نا امن بودن مکانی

4- شتر سواری دولا دولا نمی شود : كار را باید با آگاهی انجام داد.

5- شاهنامه آخرش خوش است : همیشه در اول كار نباید قضاوت كرد.

6- شتری كه در خانه ی همه را می زند :‌ عاقبتی كه برای همه است .

7- شمر ، جلودارش نمیشه : یعنی بسیار آدم شروری است.

8- شنیدم گوسفند را بزرگی رها نیندازدهان و دست گرگی

9- شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان :‌ شیطان با آدمهای یك رنگ كاری ندارد.

10- شوی زن زشت روی و نابینا به : شوهر زن زشت ونابینا باشد بهتر است

11- شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست : خوراكی هیچ ،‌اسباب و ظروف و سفره بیار –- اصل هیچ و فروع بسیاراست.

ضرب المثل با حرف ص

1- صابوش به جامه‌ی كسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

2-صد تا چاقو بسازه ، یكیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نكن.

3- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : آبرومندانه زندگی کردن

4- صبر ،‌كلید كارهاست

5- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشك نمیرد: روزی

6- صبر ایوب داشتن

7- صلاح مملكت خویش خسروان دانند.

8- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شكست عهد صحبت اهل طریق را: پیمان شكنی.

9- صدا از ته چاه بر آمدن. ضعیف بودن

10- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

ضرب المثل با حرف ض

1- ضرر تلخه

2- ضرب ، ضرب اول: در مبارزه آن كسی برنده است كه ضربه اول را زده باشد.

3- ضامن روزی بود روزی رسان. اعتقاد به روزی دهندگی خدا

4- ضعیفی كه با قوی دلاور كند یار دشمن است در هلاك خویش: هركس باید به توان خودش كاری را انجام دهد.

ضرب المثل با حرف ط

1- طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

2- طوطی وار یاد گرفتن: مطلبی را سرسری یاد گرفتن

3- طبل توخالیست: فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

4- طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌كه هست‌خلق‌تحسین‌كنند واوخجل ازپای‌زشت‌خویش: ظاهر بینی افراد

5- طلب كردم زدانایی به یک پند مرا فرمود با نادان مپیوند.

6- طمع را سه حرف است هر سه تهی : در مذمت ونکوهش طمع

ضرب المثل با حرف ع

1- عاقبت جوینده یابنده بود: كسی كه تلاش می كند به مقصودش می رسد.

2- عقل اون پاره سنگ بر می داره: عقل ندارد.

3- عجله كار شیطونه: عجله كار درستی نیست.

4- عاقبت حق به حقدار رسید: همیشه در سرانجام هر كار كسی كه حق دارد برنده است.

5- عالم نا پرهیزگار كور شعله دارست: در نکوهش دانشمند بی تقوا ونترس از خدا

6- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

7- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل:

8- عاقلان را یك اشارت بس بود.

9- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید. دوری از تکبر ویا خودتعریفی

10- عطای او را بلقای او بخشیدم: در مورد افردای كه خیر و شر آنها یكی است.

ضرب المثل با حرف ف

1- فیلش یاد هندوستان كرده: یاد خبری دور، افتاده است.

2- فلفل نبین چه ریزه بشكن ببین چه تیزه: هیچ گاه از ظاهر كسی نمی توان قضاوت كرد.

3- فردا هم روز خداست: یعنی اجبار نیست كه همه كارها را امروز بكنید.

4- فلانی اجاقش كوره: منظور از كسی است كه بچه دار نمی شود.

5- فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد. بی تحمل و طاقتبودن افراد بدکار

6- فرق است میان آنكه یارش در بر آنكه دو چشم انتظارش بر در: انتظار.

7- فهم سخن چون نكند مستمع قوت طبع از متلكم بجوی: فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است

8- فكر نان كن كه خربزه آب است: دل به چیزهای بیهوده نبستن

ضرب المثل با حرف ق

1- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری: ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

2- قصاص در این دنیاست: یعنی هر كس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

3- قاشق نداره آش بخورد: كنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

4- قوز بالاقوز: كار را خراب تر از آنچه كه بود كردن.

5- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.

6- قرآن بر سر زبان است و در میان جان: دیانت

7- قدر عافیت كسی داند كه به مصیبتی گرفتار آید: قدر عافیت.

ضرب المثل با حرف ک

1- كوه به كوه نمی رسد آدم به آدم می رسد:

2- كبكش خروس می خونه: خیلی خوشحال است.

3- كوگوش شنوا: گوش ندادن به حرف.

4- كوزه گر از كوزه شكسته آب می خورد: خسیس بودن

5- كارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید: صبر.

6- كس نبیند بخیل فاضل را كر نه در عیب گفتنش كوشد ور كریمی دو صد گز دارد كرمش عیبها فرو پوشد: افراد فاضل.

7- كرم بین و لطف خداوند گار گر بنده كرده است و او شرمسار: در نکوهش بدکاری

8- كند همجنس با همنجنس پرواز: هر كسی با مثل خودش رابطه دارد.

ضرب المثل با حرف گ

1- گر صبر كنی ز غوره حلوا سازی: صبر كردن.

2- گاومون زائیده: دردسر به سراغ آدم آمدن.

3- گاو پیشانی سفید است: همه كس و در همه جا او را می شناسند.

4- گاو بی شاخ و دم: کسی که فقط در ظاهر قوی ووحشتناک به نظر می رسد

5- گر دست فتاده ای بگیری مردی ور بر كسی خرده نگیری مردی

6- گربه شیر است در گرفتن موش لیك موش است در مصاف پلنگ

7- گرت از دست برآید ذهنی شیرین كف مردی آن نیست كه مشتی بزنی بر دهنی

8- گرگ كه پیر می شود ، رقاص شغال می شود: هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست

ضرب المثل با حرف ل

1- لگد به بخت خود زدن: در مقابل خود ایستادن

2- نقش دادن: كاری به طول انجامیدن

3- لبش بوی شیر می دهد: بی تجربگی فرد

4- همه مهربانتر از مادر: تملق كردن

5- لذتی كه در بخشش هست در انتقام نیست وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

ضرب المثل با حرف م

1- مرغ همسایه غاز است: نا آگاهی

2- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است: ارزش وقت را دانستن

3- ماست را كیسه كردن: گول زدن

4- مرغ یك پا داره: لجبازی كردن

5- مار تو آستین پرورش دادن: محبت به افراد زیان رساننده

6- مار خورده و افعی شده: شرارت کسی

7- مگواندوه خویش با دشمنان كه لامول گویند شادی كنان: دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن

8- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال: آسایش

9- مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست : در ستایش اتحاد وهمبستگی

10- مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم: بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست

11- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد : کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد

12- مسكین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است: زحمتكشی

ضرب المثل با حرف ن

1- نفس از جای گرم برآمدن: در مورد شخصی گفته می شود كه بی خیال مستمندان باشد.

2- نم پس نمی دهد: كارش عیب و ایراد ندارد

3- نخود هر آش شدن: فضول بودن

4- نور علا نور بودن: كار خیلی خوب بودن

5- نان خود خوردن و نشستن به كه كمر زرین بستن و به خدمت ایستادن: قناعت

6- نصیحت پادشاهان كردن كسی رامسلم بود كه نیم سرندارد یاامید. كاربیهوده

5- ندانستی كه بینی بر پای چو در گوشت نیامد مردم

6- نماند به ستمكار بد، روزگار بماند بر او لعنت پایدار

7- نان از برای كنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به كنج عبادت برای نان: سوء استفاده

8- نا بینا به كار خویش بیناست: هر کسی در انجام کاری مهارت دارد

ضرب المثل با حرف و

1- وجود یكی است ولی شكم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یكدیگر نزدیك باشند باز هم از هم جدا هستند.

2- وقت نداره سرشو بخارونه: منظور آنست كه گرفتار است.

3- وین شكم بی هنر پیچ ، پیچ صبر ندارد كه بسازد به هیچ

4- وقت ضرورت چون نماند گزیر دست‌بگیردسرشمشیرتیز: ضرورت‌كارواجب

5- وفاداری مدار از بلبلان چشم كه هردم بر گلی دیگر سرآیند: بی وفایی

ضرب المثل با حرف هـ

1- هر پستی ، بلندی دارد: بعد از هر سختی آسانی هست.

2- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی: یعنی كه به ارتكاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می كنی.

3- هشتش گرو نهش است: آه در بساط ندارد.

4- هر كه بامش بیش ، برفش بیشتر: ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد

5- هركه درحال‌توانایی نكوئی‌نكند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌كارخوب

6- هركه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: کارحسنه کردن در این دنیا

7- هر كه آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت : بی وفابودن روزگار

8- هر كه نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد : قناعت

9- هر كه با بزرگان ستیز و خون خود ریزد: پا از گلیم خود دراز كردن

10- هر جا سر است سخن است.

ضرب المثل با حرف ی

1- یكی به دو كردن: جر و بحث كردن

2- یك دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

3- یك من ماست چقدر كره می دهد: تلافی كردن

4- یك پاش لب گور است: پیر است

5- یزدان كسی را كه دارد نگاه نگردد ز سرما و گرما تباه

6- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده كه مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن: سرسختی

7- یك تیر و دو نشان: با یك كار به دو نتیجه رسیدن

8- یاسین به گوش خر خواندن: پند بی فایده به كسی دادن

9- یك چشم گریان و یك خندان: در مورد كسی گویند كه دو گانه عمل می كند.

برای ورود به بخش کامل ضرب المثلها روی عبارت زیر کلیک نمایید:

من یا همه این را خیلی دوست دارم ممنون

ضرب المثل های ایرانی عالی است ( آناهیتا هستم)♡♡♡♡♡♡♡

خیلی عالی ولی کاش هر حرفی ۱۰۰۰تا بود آناهیتا هستم ممنونم از گوگل ضرب المثل هاهم عالللللللللللللللللللللللی است

سلام/ برای یه بازی لازم داشتم استفاده کردم GOD BLESS! ممنون

اینها بعضیا شون کنایه است لطفا جدا کنید به هر حال خوب بود

عالی بوددد خانم

عالی بود

آخه اینم شد ضربالمثل

زر نظر

ایران 3 0چین

بد نبود

سلام. برای اینکه به کسی بگیم آدم خاص و متفاوتی باشه تا بهتر نتیجه بگیره کسی از دوستان پیشنهادی داره؟

عالی مرسی

عالي بود اما اي کاش دقت هم در آن جاي داشت غلط و اشتباهات زيادي داره، به عنوان به نحوه صحيح دو مورد اشاره مي شود مثل خواب نوشين بامداد رحيل باز دارد پياده را ز سبيل ( مصرع دومي که ذکر شد کاملا اشتباه است و روح سعدي را مي آزارد) نور علي نور ( علا کاملا غلط است) در هر حال کار جالبي بود و جاي تشکر دارد

عالی مرسی

بد نبود من دانشگاهی چیز مفید تر می خوام نه این چرت و پرتارو

سلام عالی بود آقا من میخام به یکی که داره به دارایی من حسادت میکنه چون خودش نداره و اون چیزی که من دارمو پست و به درد نخور جلوه بده چه ضرب المثلی بهش بگم؟ کمک کنین

هیچی جواب ابلهان خاموشیست

گربه دستش به دنبه نمیرسه میگه بو میده

عالی

سلام عالی بود آقا من میخام به یکی که داره به دارایی من حسادت میکنه چون خودش نداره و اون چیزی که من دارمو پست و به درد نخور جلوه بده چه ضرب المثلی بهش بگم؟

عالي بود

ســلام عالی

سلام عالی بــــــــــــود

هلیا ممنونم من برای درسم می خواستم

عالی بود …… .. .. …………. ممنون

دمت گرم خیلی معرکه بود.❤️

دمت گرم خیلی عالی بود.❤️

عالی

خيلي عاليه براي بعضي ها

خیلی خوب وعالی بود فقط کاش داستان ضرب المثل های معروف را می نوشتید?????

مرسی عااالی بود

خیلی خوب بود مرسی عالی???

خيلى ممنون عالى بود

اصلا بدرد نمی خورد آشغال بود نصف معنی ها نبود

عااااالی بود ممنون خیلی خیلی به دردم خورد متشکر

خیلی آلی بو واقا ممنون فقط یه مشکل داشت ? اونم اینکه به ترتیب حروف الفبا ننوشته ??

بدک نبود اما برا خیلیا عالیه?

درست میگیرم بچه حرف گوش کن

ممنون ضرب المثل ها عالی بود??

عالییییییییییییی بود ضرب المثل ها ی شما

عالی نبود└(^o^)┘ (^-^)/

خیلی بد

خیلی افتضاح و بد و بدرد نخور

عالی بود واقعا مرسی

من باس درسم میخواستم زحمت فراوان کیشیدید فقط اگ بیشتر میزاشتید زحمتون نیمیشد آسمونی بابا دودقع برنامو ولکه”ولش ده” خواموشیش کو پایین پایینا نمیره باز میام نیگا مکینیم نظر میدیم…………یادت نرع نیگاع کنی???‍??????

چه بی شخصستی

خوب بود

گفت امتحان ضرب المثل

خیلی خوب بودمرسی

Thank you so much

عالی بودهمه چی تمومیداحسنت

وری گود دمت گگگگگگگگگگگگررررررررررررررممممممممممم خئییییییییییییییییییییییییی خوب بود عالی بود مرسییییییی

من امروز امتحان ترم ادبیات دارم آموزگار محترمم گفته 5 تا ضرب المثل داره توش امیدوارم خوندن اینا به درد بخور باشه

عالی بود برا تمرین دخترم میخواستم خیلی خوبهدکه با معنیش نوشتین

خیلی از معانی اشتباهه

کدام منظورتان است؟

ساام عالی ممنونم .

سلام وخسته نباشید خوب بود میشه لطفا ضرب المثل هاطنز هم بزاریدباگویش محلی مرررسی

همه رو اشتباه نوشتين بابا دكترا

سلام خواستم عرض کنم ضربالمثل نم پس نمی دهد کنایه از خسیس نیست ولی شما مرقوم فرمودید کارش درست وبی عیب است

سلام، ما نیز چنین چیزی ننوشته ایم

عالی است ولی خیلی از حروف ها اشتباه تایپ شده

سلام یه ضرب المثل خیلی مشهور هرچی گشتم نیست!!؟؟؟ شکستن شرح خویش ز مردی نبوود

سلام. خسته نباشید ولی ای کاش در این همه زحمت، دقت بیشتری در معانی و مفاهیم ضرب المثل ها، انتخاب های زیرکانه تر، و همچنین تصحیح غلط های بیشمار تایپی و نوشتاری می کردید که کارتون رو بی ثمر نگذاره.

خوب بود

سلام میشه یک ضرب المثل بگید که آچار و ابزار و گندن و چکش و آدم توش باشه

عالییی بود?

خیلی عالی و به ثمر بود.ممنونم

با سلام عالی بود .از اینکه برای ترویج فرهنگ ایران اینگونه تلاش می کنید ممنونم

زنده باشید دوست گرامی

خيليييييي خوب بود ممنون

یکیم هست که میگن مثلا به جون خودت که میخوام دنیات نباشه (یه همچین چیزی) “میخوام دنیات نباشه” یعنی چی؟؟؟ :)))

کوته چی است.

کوفته چی است.

یعنی تو اونق برام عزیزی که حاضرم خودت باشی اما دنیاو جهان نباشه یعنی زندگی و دنیا واسم مهم نیس فقط جون تو مهمه.

یه مثال دیگه هم هست که خیلی کاربردیه , خواهش میکنم که این رو هم قرار بدید من خودم خیلی ازش استفاده میکنم ” بعد میریم از قبرست خر میاریم ” ?

چی چی می گویی

مصطفی چی چی می گویی.

سلام خییییییییییییییییلی خوب بود خوبه که چندتا دیگه اضافه کنید مثل: از شیر مرغ تا جان آدمیزاد مثل پلو تو دوری خرما نخورده تب می کنه هم خرو میخواهد هم خرمارو

سلام خیلی خوبصرب مثل چطور

ضرب المثلی در مورد امانت داری دارید؟؟؟؟؟؟ لطفا پاسخ بدهید

پاسخ دادیم.

واقعا عالی بود مرسی

ورى گود دمت گگگگگگگگررررررممممم

سلام.میشه از مطالب سایت برای تهیه برنامه استفاده کنم.ممنون میشم پاسخ بدین.اگه میشه جوابو به ایمیلم بفرستید

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی عالی بود مرسی

با سلام از شما کمال تشکر را دارم.

خوب بود مرسی

خوشم اومد عالیه

عالیه ولی جیزی که می خوام پیدا نکردم

عالی بود

چقدر خوب بود چقدر

خیلی عالی بود

خیلی ضرب المثل های زیبا وجالبی بود خیلی خوشم آمد.

خوب بود ولی بعصی ضرب المثل رو نداره

عالي بود ممنوووووووووووووووووووووووووووووووون

ارائه یک ضرب المثل عاقل گیر ما نمیاد دیوانه هم دست از سر ما برنمیداره

معنی این ضرب المثل که اب برو نون برو تو هم برو چی میشه

یعنی هر چی کار کنی به هیچجا نرسی نفرین کردن

واقعا خوب بود

خیلی خوبه ولی بعضی ها رو نداره

یه ضرب المثل بختیاری هست میگه : سنگین با سنجننت سبک مبات ، پیشکننت

به دوستان عزیز پیشنهاد می دهم که به کتاب ضرب المثل iهای بختیاری ورود کنید چرا که ضرب المثل هایی یافت می شود که اثر آنها را در زندگیتان میبینید. اگر نتوانستید بخوانید آن رابه زبان فارسی برگردانید.

آفرين خوب بود

ميشه ازتون خواهش كنم ضرب المثل هاي طنز هم بذارين ممنون

حتماً دوست عزیز ، سایت رو دنبال کنید

خیلی خوبه ولی خنده دارنه داشت

خیلی خوبه ولی خنده دارنه داشت وبار خوب بود

ولی خنده دارنه داشت

لاااااااااااااااااایک

خیلی آموزنده بود

خب معنی هاش کو

جولو شون بود

شفاااااااااا

معنی ها کامل نیستند و کبوتر با کبوتر باز با باز را کامل ننوشته است…………………………………………………

پس چرا معنی ضرب المثل ((قدر عافیت کسی داند که …)) رو نزاشتید عایا؟!؟! ?

خیلی به دردم خورد

خوب بود ولی از احترام و همکاری زیاد نبود لطفا از این ها بگذارین

خوب بوداما درباره ی اتحادنداشت

سلام ضرب المثلی درباه ی رضایت مندی خدا دارید؟ اگه دارید بگید به من خیلی ممنون می شم. مدرسه خواهرم همچین چیزی می خواد حالا اگه کلا” درباره رضایتمندی چیزی داشتید بی زحمت به من ایمیل کنید. با سپاس فراوان

هيچ ضرب المثلى درباره ى فضول بودن نبود و پيدا كردن ضرب المثل مورد نظر در وبلاگ شما واقعا سخت است .

عــــــــــــالی بود اما خیلی از ضرب المثل ها را نداشت

خیلی عالی ممنون

عالیه

ممنون .عالی بود

خیلی خوب بود

بسیار عالی بود

عالی بود ممنون من فردا امتحان ضرب المثل دارم ممنون که کمکم کردین

.عالی بود واقعا عالی بود دست شما درد نکنه

ضرب امثل درباره ی زبان و سخن گفتن اصلا نبود که ؟!

بسیار خنده دار و باحال بود

خیلی مسخره بود خیلی ها رو نداره

خیلی خوب

برای درسم عالی بود ممنون

مممممممممممممممنؤن عاليييييييييييييييييييييييييييي بيدددددددددددددددددددددددد

خیلی خوب بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

خیلی بد بود خیلی خیلی چون معنی نداشت خخخخخخخ شوخی کردم خیلی خوب بود

من همه جانظر میدم ولی عالی بود

بازم بذارید ?

منم واسه درسم میخواستم خیلی عالییییییییییییی بود دمتان گرم

برای درسم میخواستم عالی بود

خیلی عالی بود

خدا قوت

خیلی خ

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بودن مرسی

عالییییییییییییییی بوووووووووووووود

لطفا ضرب المثل های بهتری بگذارید

لطفا کاربرد های هر ضرب المثل راهم به هر یک از ضرب المثل ها اضافه کنید

سپاس وتشکر ار گردآوران ضرب المثلها .دانش آموزان مدرسه آذرمنش پسرانه ناحیه 3 مشهد جهت تحقیق از آنها استفاده کرده بودند .

عالی بود برای درسم

خیلی خوب بود. ممنون

ضرب المثل های شما عالی است

مرسی کنایه ازب تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری وبسیار داردتا تریاق ازعراق ارند مارگزیده مرده باشد رانیز اضافه کنید

ممنون اضافه شد

خیلی خوب بود ممنون

خواهش

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ

تبلیغات در آسمونی

021-22072529

asemooni.com/advertising

• حرف آ ، ا

• آب از آب تکان نمی خورد : همه چیز در نهایت آرامی است

• آب از دستش نمی چکد : بسیار خسیس است

• آب از دهان سرازیر شدن : بی نهایت شیفته چیزی شدن

• آب از سرچشمه گل آلود است : کار از بالا خراب است

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

• آب از سرش گذشت : بدبختی به منتهی رسیده ، کارش اصلاح شدنی نیست

• آب به غربال پیمودن : کار بیهوده کردن

• آب بر آتش ریختن : فتنه را نشاندن ، غمی را تسلا دادن

• آب برای من ندارد نان که برای تو دارد : گویند وقتی حاج میرزا آقاسی به حفر قنات امر داده بود . روزی که برای بازدید چاهها رفت ، مقنی اظهار داشت که کندن قنات در این جا بی حاصل است چون این زمین آب ندارد . حاجی جواب داد : بله ! اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد .

• آب به سوراخ مورچه ریخته اند : عده زیادی ناگهان از جایی بیرون آمده اند

• آب در هاون کوبیدن : به کار بدون نتیجه مشغول شدن

• آب پاکی روی دست کسی ریختن : کسی را به کلی نا امید کردن

• آب در دست داری نخور : ( یا همون آب دستته بزار زمین ) بسیار شتاب کن

• آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم : مقصود و مراد در کنار ماست و از آن بی خبر هستیم

• آب دست یزید افتاده : کالای فراوان و ارزان قیمت در دست محتکری گران فروش است

• آب دهان مرده است : مرکبی کم رنگ است

• آب را گل آلود می کند تا ماهی بگیرد : اشاره به کسی است که به کدورت میان دوستان و خویشاوندان دامن میزند تا خود از دشمنی آنان فایده ببرد

• آب زیر پوستش رفته : چاق و سر حال شده

• آب زیر کاه : مکار ، بد جنس

• آبشان از یک جو نمی رود : ( یا همون آبشون تو یه جوب نمیره ) به دلیل اختلافی که دارند ، نمی توانند با هم همراه باشند .

• آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب : کار از کار گذشته ، دیگر امیدی به اصلاح کار نیست

• آب که سر بالا می رود ، قرباغه ابوعطا می خواند : جاهلی را گویند که با گفتاری اظهار فضل کند

• آب نطلبیده مراد است : وقتی ناخاسته برای کسی آب بیاورند به فال نیک است

• آب نمی بیند و گرنه شناگر قابلی است : ذاتا شرور است ، اگر خطا و شرارتی مرتکب نمی شود ، وسیله و دسترس ندارد

• آدم از کوچکی بزرگ می شود : برای رسیدن به مقام عالی و فرماندهی ، باید از اطاعت و فرمانبرداری آغاز کرد

• آدم بد حساب دو دفعه می دهد : بد حساب غالبا بدهی را با خسارت می پردازد

• آدم به کیسه اش نگاه می کند : آدمی باید به اندازه درآمدش خرج کند

• آدم چرا روزه شک دار بگیرد : کاری که احتمال ضرر و زیان در آن است نباید مرتکب شد

• آدم حسابش را پیش خودش می کند : قبل از آنکه صاحب حق مطالبه کند ، باید حق او را ادا کرد

• آدم خوش معامله شریک مال مردم است : مردم از شراکت و همکاری با آدم خوش حساب و با انصاف استقبال می کنند

• آدم دست پاچه کار را دوبار می کند : با عجله کارد کردن غالبا باعث خراب شدن کارها می شود

• آدم دو دفعه نمی میرد : ترس از مرگ نباید مانع دفاع از حق شود

• آدم زنده زندگی می خواهد : آدمی برای زندگی کردن به اسباب و لوازم آن نیازمند است

• آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که به بهانه خوشمزه نبودن غذا از خوردن آن امتناع می کند

• آدم هزار پیشه کم مایه است : کسی که به کارهای گوناگون بپردازد از نتیجه همه آنها باز می ماند

• آدمی جایز الخطاست : هر انسانی ممکن است خطایی مرتکب شود

• آدم یک بار پایش به چاله می رود : از آسیب و ضررها باید عبرت گرفت

• آرزو بر جوانان عیب نیست : آرزوهای بزرگ برای جوانان ناپسندیده نیست

• آستین بالا زدن : با عزم و اراده محکم کار را آغاز کردن

• آسمان که به زمین نمی آید : کار بزرگ و خطیری نیست ، پیش آمد غیر قابل جبرانی پیش نمی آید

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

• آسمان و ریسمان : دوچیز نامتناسب

• آسیا به نوبت : در همه کارها باید نوبت را رعایت کرد

• آشپز که دو تا شد ، آش یا شور می شود یا بی نمک : در هر کاری باید یک نفر مسئول و تصمیم گیرنده باشد

• آش دهان سوزی نیست : آنقدر که می گویند دوست داشتنی و مطلوب نیست .

• آش نخورده و دهان سوخته : به گناه نکرده مجازات شدن

• آشی برایت بپزم که یک وجب روغن داشته باشد : هنگام تهدید می گویند ، یعنی ، آنچه از کارهای بد تو می دانم بیان می کنم

• در آفتاب بگذاری راه می افتد : خطش خیلی بد است

• آفتاب در ملکش غروب نمی کند : شرق و غرب زمین در تصرف اوست

• آفتاب لب بام است : پیر است و مرگش نزدیک

• آفتابه خرج لحیم است : به تعمیر نمی ارزد

• آفتابه لگن به شش دست ، شام و نهار هیچ چیز : کار پر سر و صداست اما نتیجه ای در بر ندارد

• آمدم ثواب کنم کباب شدم : در عوض کار یا نیت خوب دچار ضرر و زیان شدم

• آنجا رفت که عرب نی انداخت : دیگر بر نمی گردد ، از دست رفته را باز نخواهد یافت

• آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند : خیر خواه مردم باش

• آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری : همه زیبایی های ظاهری و خصلت های نیک در شما جمع است

• آنچه در آینه جوان بیند ، پیر در خشت خام آن بیند : ÷یران به واسطه تجربه خود روشن بینتر از جوانان هستند .

• آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است : آدم درستکار را از بازرسی باکی نیست

• آن را که عیان است چه حاجت به بیان است : مطلب آنقدر واضح و روشن است که به توضیح و تذکر نیاز ندارد

• آن روی ورق را نخوانده است : فقط یک طرف کار را می بیند و بدین خاطر غلط حکم می کند

• آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت : انتظار منفعت ، همچون گذشته حالا بیجاست

• آنقدر بایست تا علف زیر پایت سبز شود : انتظارت بی نتیجه است

• آنقدر سمن هست که یاسمن گم است : شخص او در میان دیگران اهمیت چندانی ندارد ، با وجود این همه خواهنده به او چیزی نمی رسد

• آنقدر مار خورده ، افعی شده : آنقدر مرتکب کار بد و اعمال زشت شده که به آسانی به نیات بد دیگران پی می برد و آن را دفع می کند

• آن که شیران را کند رو مزاج ، احتیاج است احتیاج است احتیاج : نیازمندی ، آدمی را به فروتنی و تملق وا می دارد .

• آواز دهل شنیدن از دور خوش است : بسا چیز یا کس که از دور مهیب و خطیر می نماید ، از نزدیک به دیده حقیر و ناچیز می آید

• آه از نهاد کسی بر آمدن : بسیار غمگین یا پشیمان شدن

• آه در بساط ندارد : مفلس و بینواست

• ابلهی گفت و احمقی باور کرد : گوینده و شنونده هر دو ساده لوح و خوش باور هستند

• اجاره نشین خوش نشین است : مستاجر ، تحمل بدرفتاری همسایگان و خرابی خانه و بدی آب و هوا را نمی کند !

• ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان : لقمان را گفتند : ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادبان که هر چه در کار ایشان در نظرم ناپسند آمد ، از آن پرهیز کردم

• ارزان خری ، انبان خری : چیز خوب را ارزان نمی فروشند

• از آب و گل در آمدن : به حد مردان رسیدن

• از آنجا مانده ، از اینجا رانده : از هر دو طرف زیان دیده

• از الف تا یا دانستن : از سر تا ته کاری آگاه بودن

• از این شاخ به آن شاخ پریدن : پراکنده سخن گفتن

• از این گوش می گیرد از آن گوش در می کند : حرف نشنو و بی توجه است

• از بی کفنی زنده است : فقیر و بی چیز است

• از پارو بالا رفتن : وافر و بسیار بودن

• از تو حرکت از خدا برکت : خداوند به آنکه بکوشد روی می دهد

• از چاله در آمد به چاه افتاد : دچار زیان و خطر سخت تری شد

• از خر شیطان پیاده شو : جنگ و فتنه درست نکن

• از دماغ فیل افتاده : بسیار متکبر است

• از دور دل می برد از نزدیک زهره : از دور زیبا و فریبنده است و از نزدیک زشت و ترسناک

• از دوست یک اشارت ، از ما به سر دویدن : آماده اجرای اوامر شما هستیم

• از دیوار راست بالا می رود : بسیار شیطان است

• از سر ما هم زیاد است : بخشش او کافی است

• از سیر تا پیاز چیزی خبر داشتن : از جزئیات چیزی کاملا آگاه بودن

• از شیر مادرت حلال تر : بسیار مباح و روا

• از کوزه همان برون تراود که در اوست : بیش از این نباید از او انتظار داشت ، آنچه در ظاهر است نشان از باطن دارد

• از کیسه خلیفه می بخشد : از مال دیگری عطا می کند

• از گل نازکتر به کسی نگفتن : در نهایت مهربانی و ادب با کسی گفتگو کردن

• از ما اصرار ، از او انکار : هر چه پا فشاری کردیم نپذیرفت

• از ماست که بر ماست : آنچه بر سر آدمی می رود ، نتیجه اعمال خود اوست

• از هول حلیم درون دیگ افتاد : حریص و شتاب زده است

• استخوان خرد کردن : برای تحصیل و دانش رنج و سختی کشیدن

• استخوان لای زخم گذاشتن : کاری را به عمد طول دادن ، بر رنج و محنت کسی افزودن

• اشتها زیر دندان است : به کسی گویند که اظهار بی میلی به خوردن کند ، یعنی اگر کمی بخورید میل زیاد می شود

• اشکش در آستین است : با اندکی ناملایمی می گرید

• اگر به دریا برود ، دریا خشک می شود : نا مبارک و شوم است ( یعنی خیلی بدشانسه )

• اگر دیر آمدم شیر آمدم : هر چند به طول انجامید لیکن به مقصود رسیدم

• اگر دیر گفتی گل گفتی : هرچند پس از دیگران عقیده خود را اظهار کردی لیکن بسیار پسندیده گفتی

• انگشت به دهان ماندن : بسیار متعجب شدن

• انگشت نمای خلق شدن : به بدی مشهور شدن

• ایراد بنی اسرائیلی گرفتن : خرده گیری های بسیار و نابجا کردن

• این به آن در : آنچه عوض دارد گله ندارد ( البته تو کتاب اینطوری نوشته بود منم دست توش نبردم اما معنی این ضرب المثل خودش یه ضرب المثل دیگه اس ولی معنی هر دوتاش یکیه )

• این ره که تو میروی به ترکستان است : راه و روشی که در پیش داری ، عاقبت خوبی ندارد

• این قافله تا به حشر ، لنگ است : هر روز در این کار مشکلی نو ظاهر می شود

• حرف ب

• به باد هم نگو : این راز را سخت پوشیده نگه دار

• با پنبه سر بریدن : با نرمی و لطف به کسی آسیب و ضرر رساندن

• باد آورده را باد می برد : هر چه آسان به دست آید ، آسان هم از دست خواهد رفت

• باد به پشت کسی خوردن : پس از مدتی کاهلی و بیکاری ، شروع کار بر کسی دشوار بودن

• باد در آستین کسی کردن : کسی را با تعریف و تمجید فریفتن

• با دمش گردو می شکند : از پیش آمد حاضر بسیار شاد و خرسند است

• بادنجان بم آفت ندارد : خاطر جمع باش به او آسیبی نمی رسد

• بادنجان دور قاب چین : چاپلوس و متملق

• بار کج به منزل نمی رسد : کار از پایه خراب ، نتیجه ای در بر ندارد

• بازی اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد : مثلی است متداول میان اطفال ، برای تسلا به کودکی می گویند که در بازی به او آسیب رسیده است

• با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن : با وجود فقر و بی بضاعتی صورت ظاهر را حفظ می کند

• با شاخ گاو سر را به جنگ انداختن : خود را به مهلکه انداختن

• با طناب پوسیده کسی به چاه رفتن : به واسطه امید و اعتقاد نابجا در بلا گرفتار آمدن

• بالای سیاهی که رنگی نیست : بدتر از این نخواهد شد

• باید گذاشت در کوزه آبش را خورد : این وعده وفا نخواهد داشت

• با یک دست دو هندوانه نمی توان برداشت : به انجام رساندن دو کار خطیر همزمان دشوار است

• با یک گل بهار نمی شود : از یک مورد نتیجه کلی نمی شود گرفت

• ببینیم و تعریف کنیم : در پاسخ آن که ادعا کند چنین و چنان کنم گویند

• بد را باید بد گفت ، خوب را خوب : اگر پیش از این کارهای بدی کرده است ، این یک کارش خوب بوده

• برای کسی بمیر که برای تو تب کند : غم کسی را بخور که بر غم تو اندوهگین شود

• برای همه مادر است برای من زن بابا : با همگان مهربان است و با من بی مهری می کند

• بر یخ نوشتن : قطع امید کردن

• بزک نمیر بهار میاد ، کنبزه با خیار میاد : وفای این وعده بسیار دور است

• بوی حلواش می آید : پیر است و مرگش نزدیک

• به روباه گفتند : شاهدت کیست ؟ گفت : دمم : شاهد مغرض است و با این شهادت به او منفعتی می رسد

• به گمانش علی آباد شهری است : به غلط گمان نیک روزی می برد

• به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود : زیاده طلب می کند تا طرف به اندازه کافی تن بدهد

• به نام ما به کام تو : به ظاهر از آن ماست اما نفعش به دیگری می رسد

• یک تیر و دو نشان زدن : از امکانات موجود نهایت بهره را بردن

• بی رگ است : غیور نیست

• حرف پ

• پا تو کفش کسی کردن : در کار دیگری دخالت کردن

• پا در یک کفش کردن : اصرار و پا فشاری کردن

• پارسال دوست ، امسال آشنا : به شوخی به دوست یا آشنایی می گویند که مدتی دراز از او بی خبر بوده اند

• پایت را به اندازه گلیمت دراز کن : زیاده روی نکن

• پایش لب گور است : به خاطر پیری مرگش نزدیک است

• پته اش روی آب افتاد : رسوا شد ، رازش آشکار شد

• پز عالی جیب خالی : با وجود بی بضاعتی خویشتن را چون توانگران می آراید

• پشت پا زدن : با تحقیر ، ترک گفتن

• پشت چشم نازک کردن : ناز کردن

• پشت دستش را داغ کرد : با خود عهد کرد که بار دیگر این کار را نکند

• پشتش باد خورده : پس از مدتی بیکاری ، هنگام شروع به کار ، کاهلی می کند

• پشت و روش معلوم نیست : دو رو و منافق است

• پشم در کلاه نداشتن : در خور بیم و هراس نبودن

• پشه لگدش زده : مریض نیست و از نازک طبعی ، گمان ناتندرستی به خود می برد

• پل خر بگیری : محل امتحان و آزمایش

• پولش از پارو بالا می رود : مال فراوان دارد

• پیراهن عثمان کردن : حقی را وسیله پیشرفت باطلی کردن

• پی نخود سیاه فرستادن : کسی را با ارجاع به کاری ، از سر باز زدن

• حرف ت

• تا تنور گرم است بچسبان : تا اسباب و وسایل هست ، برای رسیدن به مقصود بکوش ، فرصت را غنیمت شمار

• تا گوساله گاو شود ، دل صاحبش آب شود : رسیدن به مقصود ، با سختی و مرارت توأم است

• تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها : بیشتر اوقات مشهورات بر حقیقت مبتنی است

• تب تند زود عرقش می آید : دوستی های بی حد و اندازه ، غالبا به سردی یا دشمنی مبدل می شود

• ترحم بر پلنگ تیز دندان ، ستم کاری بود بر گوسفندان : رحم آوردن بر بدان ، ستم است بر نیکان

• تعارف آمد و نیامد داره : با این که گمان می بردید احسان شما را نمی پذیرد ، بر خلاف پذیرفت

• تعارف شاه عبد العظیمی است : به زبان می گوید اما از دل راضی نیست ( منظور همون تارف اصفهانیه )

• تو را به گور من نمی گذارند : به خاطر گناه من ، تو را عذاب نمی کنند

• توی دعوا حلوا پخش نمی کنند : ستیزه و دعوا غالبا با زد و خورد و سخنان درشت توأم است

• توی دهن شیر می رود : بسیار شجاع و نترس است

• تیر از کمان رفت : وقت تدارک کار گذشت

• تیری به تاریکی انداختن : به گمان و حدس نتیجه و سود ، کاری کردن

• تیشه بر ریشه خود زدن : خود را در معرض خطر نابودی قرار دادن

• حرف ج

• جا تر است و بچه نیست : کار از کار گذشته و چیزی موجود نیست

• جا گرم کردن : در محلی مستقر شدن

• جانا سخن از زبان ما می گویی : گله و شکایت بیجا از من دارید ، من خود به گله کردن از شما اولی هستم

• جان به عزراییل نمی دهد : بسیار خسیس است

• جان پدر ، تو سفره بی نان ندیده ای : هنوز جوانی و قدر مال نمی دانی

• جان کسی را بر لب آوردن : کسی را مدت زیاد در انتظار گذاشتن

• جای سوزن انداختن نیست : بسیار شلوغ است

• جای شکرش باقی است : باید خدا را شکر کرد که از این بدتر نشده است

• جایی نمی خوابد که آب زیرش برود : آن قدر زیرک است که کاری نمی کند تا دچار ضرر و زیان شود

• جگرش برای فلان چیز لک زده است : آرزومند خوردن یا داشتن آن است

• جنگ اول به از صلح آخر : قرار اول کار بهتر از تفاهم پس از دعواست

• جواب دندان شکن : پاسخ به جا و موجه

• جواب های هوی است : درشت گوی ، درشت می شنود

• جوجه را آخر پاییز می شمارند : نتیجه در پایان کار مشخص می شود

• جیبش را تار عنکبوت گرفته است : دیری است که نقدی به جیب ندارد

• حرف چ

• چار دیواری ، اختیاری : آدمی اختیار خانه خود را دارد

• چار میخ کردن : محکم کردن

• چاقو دسته خودش را نمی برد : نزدیکان و دوستان به یکدیگر زیان و آسیب نمی رسانند ( غلط کردی – من از بیگانگان هرگز ننالم :: که با من هرچه کرد آن آشنا کرد )

• چاه کن ته چاه است : ظلم و ستم ، فرجامی جز بدبختی ندارد

• چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟ : در کارها باید آینده نگر و محتاط بود

• چراغ کسی تا صبح نمی سوزد : خوشبختی های این جهانی دایم و پایدار نیست

• چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : بخششی نابجاست

• چشم بازار را در آورده : بسیار بد خرید کرده است

• چشم به راه داشتن : در انتظار کسی بودن

• چشمت روز بد نبیند : آنچه بر ما رفت امید که بر تو نرود

• چشم چشم را نمی بیند : سخت تاریک است

• چشم ما شور بود ؟ : چرا تا ما آمدیم ، شما قصد رفتن کردید ؟

• چشم و چراغ : برگزیده و محبوب ( دید تو سریالا میگن اسد الله خان شما چشم و چراغ خونه اید )

• چشم و دل پاک است : کاملا مورد اطمینان و اعتماد است

• چشم و دل سیر است : بی اعتنا به مال و بلند نظر است

• چشم هایش آلبالو گیلاس می چیند : در اثر بی خوابی ، اشیا را درهم و تار می بیند

• چوب دو سر طلاست : پیش دو طرف دعوی ، منفور و بی آبروست

• چون دخلت نیست ، خرج آهسته تر کن : مخارج و درآمد آدمی باید متناسب باشد

• چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست : وقتی به کمال مطلوب رسیدی ، سایر کمالات خود به خود حاصل می شود

• چیزی که عوض دارد گله ندارد : وضع حاصل پی آمد طبیعی کار شماست

• حرف ح

• حاجی ارزانی : به شوخی به گران فروشان می گویند

• حرف حق تلخ است : وقتی کلام حق ، به زیان شنونده باشد آن را بر نمی تابد

• حرف حق نزن ، سرت را می برند : هر راستی را نباید گفت

• حرف خودت را کجا شنیدی ؟ آنجا که حرف مردم را : غیبت کننده که در حضور شما بد دیگران را می گوید ، بدون شک ، از شما هم در حضور دیگران بد خواهد گفت

• حرف مرد یکی است : مرد از گفتار خود بر نمی گردد

• حساب به دینار ، بخشش به خروار : حسابگری با بخشش منافات ندارد

• حساب ، حساب است ، کاکا برادر : دوستی و خویشاوندی را نباید در معامله دخالت داد

• حنایش رنگی ندارد : بر گفته ها و وعده های او حساب نمی توان کرد

• حواله سر خرمن است : این وعده وفا نخواهد داشت

• حرف خ

• خاک برایش خبر نبرد : وقتی بخواهند از مرده ای بد بگویند ، کلام را با این جمله آغاز می کنند

• خاک مرده پاشیده اند : سکوت و خاموشی کامل آنجا حکم فرماست

• خانه قاضی گرد و بسیار است اما شماره دارد : مال زیاد ، بی حساب هم نیست

• خدا از دهنت بشنود : ای کاش چنان شود که تو می گویی !

• خدا از رگ گردن به آدم نزدیک تر است : خدا شاهد ناظر اعمال آدمی است

• خدا این چشم را به آن چشم محتاج نکند : احتیاج و نیاز ، خواری و زبونی می آورد

• خدا به آدم چشم داده : چرا بد انتخاب کرده اید ؟

• خدا به آدم دست داده : کارهای خود را نباید بر عهده ی دیگران گذاشت

• خدا به آدم عقل داده : چرا نسنجیده و ندانسته عمل می کنی ؟

• خدا بزرگ است : هنوز باید امیدوار بود

• خدا به قدر قلب هر کس می دهد : آدم حسود ، غالبا فقیر و بی بضاعت است

• خدا جای حق نشسته : ستمکار به کیفر زشتکاری خویش می رسد

• خدا خر را دید شاخش نداد : موذی و بدجنس است اما وسیله اذیت ندارد

• خدا را بنده نیست : سرکش و یاغی شده

• خدا کس بی کسان است : خداوند دستگیر درویشان و بینوایان است

• خر بیار و باقالی بار کن : در موردی گفته می شود که معرکه و جنجالی بر سر موضوعی بر پا شود

• خرج که از کیسه مهمان بود ، حاتم طایی شدن آسان بود : عطا و بخشش از مال دیگران سهل است

• خرش از پل گذشت : اکنون که کارش با یاری دیگران به انجام رسیده یاری کنندگان را فراموش کرده است

• خرش به گل مانده : ناتوان شد

• خر ما از کرگی دم نداشت : از بیم زیانی بزرگتر از ادعای خسارت پیشین گذشتم

• خروس بی محل : آن که گفتار و کردار نابجا دارد

• خر و گاو را به یک چوب می راند : رعایت مقام و مرتبه را نمی کند

• خط و نشان کشیدن : تهدید کردن

• خلایق هر چه لایق : توفیق مردمان به قدر شایستگی آنهاست ( من مرده ی این ضرب المثلم )

• خواب خرگوشی : کنایه از غفلت است

• خواب دیدن : به طمع افتادن ( شنیدید میگن باز چه خوابی برامون دیدی )

• خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو : چنان باش که همگان هستند تا رسوا نشوی ( این رو من واقعا تجربه کرد ، عجب تجربه تلخی هم بود )

• خوش را به آب و آتش می زند : برای رسیدن به مقصود به هر کاری دست می برد

• خود را به کوچه علی چپ می زند : برای کسب منفعت یا دوری از ضرر و زیان ، تجاهل می کند ( البته از وقتی کوچه علی چپ افتاد تو طرح دیگه این مثل کاربرد نداره )

• خود را به موش مردگی می زند : برای مصلحتی ، خود را به مریضی می زند

• خودم کردم که لعنت بر خودم باد : آنچه بر سرم رفت نتیجه بی تدبیری خودم بود

• خوشی زیر دلش زده : حال که بخت با او موافق است ، قدر نمی داند

• خون نکرده ام : گناه بزرگی مرتکب نشده ام تا سزاوار این کیفر باشم

• خیابان متر می کند : بیکار است ( این مثل ماله 100 سال پیشه الان باید بگی کارت می سوزاند تا معلوم بشه طرف بیکاره )

• حرف د

• دارندگی و برازندگی : ثروتمندان ، در خور شأن خویش زندگی می کنند .

• دایه مهربانتر از مادر : آن که بیش از حد و نابجا محبت می کند .

• درِ باغ سبز نشان دادن : با وعده و وعید ، فریب دادن .

• در پوست نگنجیدن : از رسیدن به آرزویی بسیار شاد بودن .

• در خانه اگر کس است یک حرف بس است : شنونده اگر عاقل باشد ، اشارتی کافی است .

• درِ خانه ات را ببند ، همسایه ات را دزد نکن : مالت را حفظ کن تا گمان دزدی به کس نبری .

• در دروازه را می توان بست ، دهن مردم را نمی توان بست : بهانه به دست خلق نباید داد ، چون مردم از غیبت و سخن چینی پروا ندارند .

• درد کوه را آب می کند : لاغری در بیماری ، شگفت انگیز نیست .

• درزی (خیاط) در کوزه افتاد : مردی درزی ، بر دروازه ی شهر دکان داشت و کوزه ای به دیوار آویخته بود ؛ هر وقت جنازه ای را از شهر بیرون می بردند ، وی سنگی در کوزه می انداخت و هر ماه سنگ ها را می شمرد . بعد از مدتی درزی خود از دنیا رفت . مردی به سراغ او آمد و دکانش را بسته یافت . از همسایه پرسید درزی کجاست ؟ همسایه گفت « درزی در کوزه افتاد » .

• در کار خیر ، حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام کار خیر ، تردید نباید کرد .

• در مثل ، مناقشه نیست : در مثلی که آوردم مقصودم شما نبودید .

• دروغ گو کم حافظه است : دروغ گو ، خود ، خویش را رسوا می کند .

• در هفت آسمان یک ستاره ندارد : بسیار درویش و تهیدست است .

• در ، همیشه به یک پاشنه نمی گردد : اوضاع ، همیشه این طور نخواهد بود .

• دست از جان شستن : برای رسیدن به مقصود ، تن به مرگ دادن .

• دست بالای دست بسیار است : بر زیردستان ، ستم روا نیست . قدرتمند تر از شما هم هست .

• دست به دامن کسی شدن : به کسی پناه بردن .

• دست به دست کردن : تعلل و تسامح کردن .

• دست به دهن : بی چیز و نیازمند .

• دست به سرش کرد : با ارجاع کاری او را از سر خود باز کرد .

• دست به عصا راه رفتن : احتیاط کردن .

• دستِ پیش را گرفته است : با آن کخ خود ستمگر است ، حریف مظلوم و ستم دیده را ، جفا کار می خواند .

• دست راستش زیر سر شما باشد : امید است که شما هم به این خوشبختی برسید .

• دست رد به سینه کسی زدن : خواهش و التماس کسی را نپذیرفتن .

• دستش به پشتش نمی رسد : وقتی داخل خانه می شود ، در را نمی بندد .

• دستش به دهنش می رسد : آن قدر استطاعت مالی دارد که نیازمند دیگران نباشد .

• دستِ شکسته وبال گردن : از تحمل بدخلقی خویشاوندان و دستگیری بستگان تهیدست و

بی چیز ، چاره ای نیست .

• دستم بی نمک است : به هر که نیکی می کنم ، در حق من بدی می کند .

• دسته گل به آب دادن : مرتکب کاری ناسزاوار شدن .

• دستی از دور بر آتش داری : از رنج و سختی کار ، کاملا آگاه نیستی .

• دستی که نمی شود برید ، باید بوسید : وقتی بر حریف غلبه نمی توان کرد ، باید تسلیم شد .

• دل به دریا زدن : با وجود خطر و بیم هلاک ، بر کاری مصمم شدن .

• دل به دل راه دارد : دوستی و محبت ، پیوسته دو سویه است .

• دل دادن و قلوه گرفتن : شیفته وار و مشتاقانه با یکدیگر سخن گفتن .

• دل دل کردن : مردد بودن .

• دمش را روی کولش گذاشت : نا امید و شکست خورده ، برگشت .

• دم ، غنیمت است : فرصت را از دست نباید داد .

• دندان تیز کردن : به چیزی طمع بستن .

• دندان گرد بودن : بر کالاهای خود نرخ گران گذاشتن .

• دندانی که درد می کند باید کشید : زن یا دوست بد را باید ترک گفت .

• دنیا دو روز است : از خوشی های دنیا باید بهره برد

• دنیا محل گذر است : باید بدی کنندگان و دشمنان را بخشود .

• دنیا هزار رو دارد : پیش آمدها را باید در نظر گرفت و احتیاط را از دست نداد .

• دو پا داشت ، دو پا هم قرض کرد : به تندی گریخت .

• دو پا در یک کفش کردن : سماجت و پافشاری کردن .

• دود از سر بلند شدن : بسیار و متعجب و متحیر شدن .

• دود از چراغ خوردن : برای تحصیل دانش ، رنج فراوان بردن .

• دودش به چشم خودت می رود : کیفر این کار زشت را خودت خواهی دید .

• دوری و دوستی : رفت و آمدِ زیاد از حد ، به کدورت و دل آزردگی می انجامد .

• دوست آن باشد که گیرد دست دوست ، در پریشان حالی و درماندگی : دوست خوب هنگام سختی و درماندگی همراه آدمی است .

• دوستیِ خاله خرسه : محبت جاهلانه که بر ضرر محبوب منجر شود .

• دو قرت و نیمش باقی است : با وجود این همه محبت و لطف ، باز هم ناسپاسی می کند .

• ده مَرده حلاج است : بسیار زیرک و کاری است .

• دهنش آستر دارد : غذاهای بسیار گرم را به آسانی می خورد .

• دهنش بوی شیر می دهد : هنوز خلق و خوی بچگانه اش باقی است ؛ بچه است .

• دهنش چاک و بست ندارد : راز نکهدار نیست ؛ بی جهت دشنام و ناسزا می گوید .

• دیگی به دیگ می گوید رویت سیاه : خود او صاحب همان عیب است که در دیگران می جوید.

• دیگران کاشتند ، ما خوردیم ؛ ما می کاریم تا دیگران بخورند : آسایش فعلی ما حاصل رنج

گذشتگان است و بالطبع راحتِ آیندگان ، منوط به سعی و خدمت ماست .

• دیوار حاشا بلند است : انکار کردن سهل است .

• دیوار موش دارد ؛ موش هم گوش دارد : گفتن اسرار با آواز بلند ، نشان از بی خردی است .

• دیواری از دیوار ما کوتاه تر ندیده : ما را از همه ضعیف تر دیده ، از این رو به ما ستم روا می دارد .

• حرف ر

• رخت بر بستن : مردن .

• رشته ها پنبه شدن : رنج و تعبی ، باطل و هدر شدن .

• رفتم ثواب کنم ، کباب شدم : در ازای نیکی بدی دیدم .

• رگ خواب کسی را به دست گرفتن : راه نفوذ و تأثیر در کسی یافتن .

• روده بزرگه ، روده کوچکه را خورد : وقتی از گرسنگی بی تاب شوند گویند .

• روی پایش بند نیست : از پیشآمد حاضر ، بسیار شاد و خوشحال است . ( فکر کنم برا خستگی هم میگن )

• ریشش را در آسیا سفید نکرده : آزموده و با تجربه است .

• ریگ در کفش داشتن : مقصود نهانی داشتن .

• حرف ز

• زاغ سیاه کسی را چوب زدن : در کار کسی تجسس کردن .

• زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : نسنجیده سخن گفتن ، پشیمانی در بر دارد .

• زبانم مو درآورد : از بس گفتم خسته شدم .

• زمستان را شبی ، پیران را تبی : پیران در زمستان تحمل سرما را ندارند .

• زمستان رفت ، روسیاهی به زغال ماند : با این که یاری و مدد نکرد ، کار چنان که منظور بود انجام گرفت .

• زنگوله ی پای تابوت : طفل خرد سال مرد پیر .

• زیر آب کسی را زدن : کسی را نزد دیگری منفور کردن ، کسی را از کار بر کنار کردن .

• زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : کسی را با سخن دروغ و چاپلوسی به نخوت و عجب دچار کردن .

• زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن : با حیله و فریب ، کسی را دچار خطر و زیان کردن ، پاپوش درست کردن .

• زیر پای کسی نشستن : کسی را با وعده ها و گفتارهای دروغین ، فریب دادن .

• زیر کاسه ، نیم کاسه ای است : فریب و حیله ای در این کار پنهان است .

• زیره به کرمان بردن : کار عبث و بیهوده کردن .

• حرف س

• سال به سال دریغ از پارسال : هر چه بگذرد ، اوضاع نا بسامان تر است .

• سایه اش را با تیر می زند : سخت با او دشمنی دارد .

• سبیلش را چرب کردن : به او رشوه دادن .

• ستاره سهیل است : زود به زود نمی توان او را دید ، غیبت او طولانی است .

• سراپا گوش بودن : با دقت شنیدن .

• سر به صحرا نهادن : در غم و اندوهی ، چون دیوانگان را بیابان گرفتن .

• سر بیگناه بالای دار نمی رود : بی تقصیری شخص بیگناه ، عاقبت آشکار می شود .

• سر پیری و معرکه گیری : این کار برای شما که سن و سالی دارید شایسته نیست .

• سرِ رشته گم کردن : راه رسیدن به مقصود را از دست دادن .

• سرش از خودش نیست : جوانمرد و بخشنده است .

• سرش برای فلان کار درد می کند : میل و علاقه همیشگی به آن کار دارد .

• سرش برود زبانش نمی رود : سخت حاضر جواب است . ( حامد رو میگه )

• سرش برود شکمش نمی رود : بسیار پرخور و شکموست .

• سرش به سنگ خورد : به خاطر بی تجربگی و خود رأیی ، از کار نتیجه ای نگرفت .

• سر نا را از سر گشادش می زند : کار را از راه و روش معمول آن انجام نمی دهد .

• سر و ته یک کرباس اند : همگی مثل هم هستند .

• سر و گوش آب دادن : آگاهی و اطلاعی اندک حاصل کردن .

• سری از هم سوا هستند : بسیار با هم دوست و مهربان اند .

• سری را که درد نمی کند ، دستمال نمی بندند : بیهوده دنبال دردسر نباید رفت .

• سفره اش همیشه پهن است : اسرار خود و خانواده اش را به طول و تفصیل برای

دیگران شرح می دهد .

• سگ زرد برادر شغال است : در ناجنسی هر دو مثل هم هستند .

• سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام مردم در آنجا زیاد است .

• سنبه پر زور است : حریف قوی است .

• سنگ روی یخ شدن : پیش دیگران شرمسار شدن .

• سنگ کسی را به سینه زدن : از کسی حمایت و هواداری کردن .

• سنگ مفت ، گنجشک مفت : کاری است که دستمایه نمی خواهد ، شاید نتیجه هم

بدهد .

• سیاه کاسه : خسیس ، بخیل .

• سیب زمینی است : بی رگ است ، غیور نیست .

• سیلی نقد به از حلوای نسیه : نقد اگرچه کمتر ، از نسیه بهتر .

• حرف ش

• شاخ به شاخ کسی گذاشتن : با قوی تر از خود ، مجادله کردن .

• شاخ و شانه کشیدن : تهدید کردن .

• شاهنامه آخرش خوش است : باید در انتظار پایان کار بود .

• شتر دیدی ، ندیدی : آنچه دیدی ، نادیده انگار .

• شتر سواری و دولا دولا : کار مهم و بزرگ را در نهان نمی توان انجام داد .

• شریک دزد و رفیق قافله : آدم دو رو و منافق .

• شش ماهه به دنیا آمده : در کارها زیاد عجله می کند .

• شکمی از عزا در آوردن : بعد از گرسنگی طولانی ، غذایی گوارا خوردن

• شلم شوربا : بی نظم و ترتیب .

• شمشیرش به ابر می رسد : مقتدر و تواناست .

• شنیدن کی بود مانند دیدن : شنیده ها را نباید باور کرد .

• شورش را در آوردن : زیاده روی و از حد گذشتن .

• شیر خشتی مزاج است : با همه کسی می تواند زندگی کند .

• شیر مرغ : چیز نایاب .

• شیره به سر کسی مالیدن : کسی را به ناچیزی خرسند کردن .

• شیری یا روباه : کامروا باز گشته ای یا ناکام ؟

• حرف ص

• صابونش به تن من هم خورده : زیان و آسیبش به من هم رسیده .

• صد تا چاقو بسازد ، یکیش دسته ندارد : پیوسته وعده های دروغ میدهد .

• صد تا مثل تو را لب چشمه میبرد ، تشنه بر می گرداند : بسیار مکار و حیله گر است .

• حرف ط

• طوطی وار : گفتاری بی تعقل .

• طوق بر گردن : مطیع و فرمانبردار .

• حرف ظ

• ظاهر و باطنش یکی است : بی ریا و یکدل است .

• ظلم ، عاقبت ندارد : ستمگر به سزای اعمالش میرسد .

• حرف ع

• عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است : در آخر عمر ، بدبخت و سیه روزگار شده .

• عجله کار شیطان است : در کارها باید صبور و محتاط بود .

• عدو شود سبب خیر ، اگر خدا خواهد : با خواست خدا چه بسا که حوادث ناگوار به خیر و صلاح بینجامد .

• عقلش پاره سنگ میبرد : دیوانه است .

• عقل که نیست جان در عذاب است : نادان راه آسان کارها را نمی داند و خود را به سختی می اندازد .

• عقل مردم به چشمشان است : غالب مردم آنچه را که ببینند ، تقلید می کنند .

• حرف ف

• فردا را که دیده است ؟ : دم را غنیمت شمار و خوش باش .

• فردا هم روز خداست : لازم نیست همه کارها را امروز انجام دهید .

• فکر نان کن که خربزه آب است : امور سطحی و کم ارزش را رها کن و به مسائل مهم تر بیندیش .

• فیلش یاد هندوستان کرده : به یاد گذشته ها و خاطراتش افتاده است .

• حرف ق

• قافیه تنگ شدن : کار به تنگنا افتادن .

• قباله کهنه جایی بودن : از ابتدای کار به همه چیز آن آگاه بودن .

• قربان بند کیفتم تا پول داری رفیقتم : وصف حال افرادی است که رفاقتشان به مال و ثروت بسته است .

• قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود : با قناعت و صرفه جویی می توان به عزت و توانگری رسید .

• قلم در کف دشمن است : آنچه می گوید یا می کند مبتنی بر دشمنی است .

• قیمت خون باباش می گوید : خیلی گران می فروشد .

 

Powered By
 

BLOGFA.COM

FreeCod Fall Hafez

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

آرایش

مدل مو

مدل لباس

در بخش ضرب المثل- معنی ضرب المثل سایت آکا تعداد 1420 مقاله در مورد ضرب المثل- معنی ضرب المثل وجود دارد امیدواریم مقالات آکا برای شما مفید واقع شود

سایت سرگرمی ، طنز ، جوک ، اس ام اس، معما ، تست هوش ، حکایات

سه شنبه , ۲۵ تیر ۹۸

فیلم | موزیک و آهنگ | فال و طالع بینی | دنیای بازی | بازی های موبایل | بازی های آنلاین | جالب و خواندنی | ترین ها | عاشقانه ها | طنز و کاریکاتور | ضرب المثل | داستان و حکایت | معما و تست هوش | کارت پستال | پیام ها و اس ام اس های جالب و مناسبتی | تصاویر جالب و دیدنی | ویدیو 

مشاهده بازی و سرگرمی بیشتر

مجله اینترنتی دلخوشی: در این مطلب مجموعه کاملی از ضرب المثل های فارسی را به همراه معنا و تفسیر ضرب المثل های فارسی، بر اساس حروف الفبا، برای شما جمع آوری کرده ایم.

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

ضرب المثل با حرف الف :

۱) آش دهانسوزی نیست : بسیار مطلوب و محبوب نیست.

۲) آتیش بیار معرکه : بهم زنی می کند.

 ۳) ادب از که آموختی از بی ادبان : با دیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن.

۴) آب در هاون کوبیدن : کاربیهوده انجام دادن.

۵) آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده.

۶) آش کشک خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این کار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

۷) آب از دستش نمی چکد : خیرش به کسی نمی رسد.

۸) از این ستون به آن ستون فرجی است : گذشت زمان ممکن است برای حل مشکل تو مؤثر واقع شود.

۹) آب برو، نان برو تو هم به دنبالش برو : جمله ی توهین آمیزی است.

۱۰) آب ازدریا بخشیدن : از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن.

۱۱) آفتاب عمرش لب بومه : چیزی بمرگش نمانده.

۱۲) آسمون همه جاش یه رنگه : هر جا که باشی وضع همینه.

۱۳)  آب ازآهن جدا کردن : کار د شواری را انجام دادن. 

۱۴) آن راکه حساب پاک است ا ز محاسبه چه باک است : کسی که کارش در ست است از حساب و کتاب ترسی ندارد.

۱۵) آنروز که آواز بود فکر زمستانت هم بود : به فکر آینده نبودن.

۱۶) آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود : پشت دیگران ازکسی بدگویی کرد.

 ۱۷) اسب تازی گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خر : به انتقاد از بی اهمیت ها.

۱۸) اندازه نگهدار کلواوشر بواو لا تسرفوا : پرخوری. 

۱۹) ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی : استفاده از اندک فرصت مانده.

۲۰) آسمان وریسمان را سر هم بافتن : دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن، نامربوط گفتن.

 ۲۱) آب از سر گذشتن : امید نداشتن، به پایان آمدن امری.

۲۲) آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم : هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.

۲۳) آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.

۲۴) آدم یک دنده : ثابت محکم، بیشتر در جهت منفی.

۲۵) آسمان به زمین نمی آید : اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.

۱) بادمجان بم آفت نداره : مقاومت داشتن در برابر سختی ها.

۲) با یک گل بهار نمیشه : با یک شخص درستکار دنیا درست نمی شود.

 ۳) بزک نمیر بهارمیاد، خربزه با خیار می یاد : به کسی و عده های دورو رازدادن.

۴) بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد : باچرب زبانی کارهای خویش راپیش می برد.

۵) برای لای جزر دیوار خوبه : خیلی بی مصرف است.

۶) به دعای گربه ی سیاه، بارون نمی باره : خشم خدا نسبت به افراد بدکار.

۷) با یه من عسل هم نمی شود خوردش : بد اخلاق بودن.

۸) باد آورده را باد می برد : هر چیزی که آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.

۹) به در گفت دیوار بشنوه : غیر مستقیم حرف زدن.

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

۱۰) با یک تیر و دو نشون زدن : با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن.

۱۳) بزرگی به عقل است نه به سال : در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود.

۱۴) با هر دست که دادی پس می گیری : پاداش حتمی در مقابل هر خوبی.

۱۵) برای همه مادر است برای من زن بابا : با همه مهربان است با من نا مهربان است.

۱۶) به نطق آدمی بهتر است از دواب، دواب از تو به گر نگویی صواب : استفاده از سخنان خوب در حرف زدن.

۱۷) با پولها کباب بی پول ها دود کباب : شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می کند و بینوا می بیند و حسرت می کشد.

۱۸) با ماه نشینی، ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی : در تأثیر همنشینی گویند، یعنی در اثر همنشینی با بدان،‌ بد می شوی و با نیکان نیک.

۱۹) با پنبه سر بریدن : با نرمی به کسی آسیب رساندن صدمه زدن.

۲۰) بالاخانه اش را اجاره داده است : عقلش کم است.

۲۱) به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید : از تنبلی زیاد.

۲۲) به دریابرود دریا خشک می شود : در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.

۲۳) به هر سازی رقصیدن : مطابق هر میلی رفتار کردن.

۱) پشت دست داغ کردن : تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.

۲) پشت چشم نازک کردن : ناز آوردن.

۳) پرسیدن عیب نیست،‌ ندانستن عیب است : در مذمت نادانی.

۴) پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود : بد شانس است.

۵) پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست : کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست.

۶) پی تقدیر رفتن از کوری است : در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود.

۷) پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت : ثروت زیاد، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.

۸) پشم در کلاه نداشتن : بی مایه بودن.

۹) پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است : تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است.

۱۰) پولش از پارو بالا می ره : ثروت زیادی دارد. 

۱۱) پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری : قناعت.

۱۲) پایان شب سیه سپید است : مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.

۱۳) پیاده شو با هم راه بریم : در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است.

۱۴) پول علف خرس است : دارایی و مال را به هر کس که بخواهد نباید داد.

۱۵) پشت دست را داغ کردن : تصمیم به انجام ندادن کاری گرفتن.

 ۱۶) پا از گلیم بیرو ن بردن : توجه به حد وحدود خود نکردن.

۱۷) پدر کشی داشتن باکسی : دشمنی سختی باکسی داشتن.

 ۱۸) پشت کسی را به خاک مالیدن : او را شکست دادن.

۱۹) پس از مرگ سهراب ونوشدار : کار از کار گذشتن.

۲۰) پایش لب گور است : نزدیک مردن است.

۱) تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد : به تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری و بسیار دارد.

۲) تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود : کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.

۳) توبه گرگ مرگ است : کسی که دست از عادتش بر ندار.

۴) تر وخشک را باهم سوختن : استثنا در کار نبودن.

۵) تا تنور گرم است نان را بچسبان : کاملاً از فرصت استفاده کردن.

۶) ته جیبش تار عنکبوت بسته است : بی پول وفقیر است.

۷) تیرش به سنگ می خوره : به هدفش نمی رسه.

۸) تیر توی تاریکی انداختن : با چشم بسته کاری رو انجام دادن.

۹) تعارف اومد نیامد دارد : به کسی که تعارف می کنی ممکن قبول کنه ممکن نکنه.

۱۰) توی هول ولا ماندن : مضطرب بودن، تردید داشتن.

۱۱) تیشه به ریشه زدن :‌ با پای خود به گور رفتن. 

۱۲) توی هفت آسمون یک ستاره نداشتن : بد شانسی آوردن.

۱۳) توی هچل افتادن : گرفتار شدن، دچار زحمت شدن.

۱۴) تافته جدا بافته بودن : خود را غیر از بقیه دانستن.

۱۵) تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست : باز خواست آخرت.

 ۱۶) تو به خیر و من به سلامت : دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم.

۱۷) توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت : کسی که قانع است قدرتمند است.

۱) جوجه را آخر پائیز می شمرند : نتیجه کار آخر معلوم می شود.

۲) جان به عزرائیل ندادن : فوق العاده خسیس بودن.

۳) جانماز آب کشیدن : در ظاهر خود را خوب نشان دادن.

۴) جواب ابلهان خاموشیست : جواب نادانها را نباید داد.

۵) جایی نمی رود که آبرویش رود : عاقل است.

۶) جواب دندان شکن : یعنی با منطق و حساب پاسخ دادن.

۷) جنگل مولاست : جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.

۸) جایی نمی خوابه که آب زیرش بره : برای افراد زیرک گفته می شود.

۹) جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.

۱۰) جنگ دو سردارد : یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شکست است.

۱۱) جایی رفت که عرب نی انداخت : کنایه از این است که بازگشتی ندارد.

۱۲) جان کسی را به لب آوردن : زیادی منتظر شدن.

۱۳) جاتره بچه نیست : چیزی وجود ندارد.

۱۴) جنسش شیشه خورده دارد : نادرست است.

۱۵) جای که نمک خوردی نکمدان مشکن : در نکوهش خیانت به افرادی که در حق آدم خوبی کرده اند.

۱۶) جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.

۱۷) جهان ای برادر نماند بر کس دل اندر جهان آفرین بند و بس : دوری از دل بستن به دنیا (نزدیک شدن به خدا).

۱۸) جای سوزن انداختن نیست : شلوغی آن مکان.

۱۹) جلز ولز کردن : بسیار التماس زاری کردن.

۲۰) جوانمردی که بخورد و بدهد به از عابری که نخورد و بنهد : جوانمردی که به دیگران کمک می کند بهتر از پارسایی است که نمی خورد و به دیگران هم کمک نمی کنند.

۱) چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی : عاقل کاری را که پشیمانی به بار می آورد نمی کند.

۲) چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.

۳) چو فردا شد فکر فردا کنیم : از حالا جوش فردا را نزنیم.

۴) چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.

۵) چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده : با تجربه تر است.

 ۶) چغندر به هرات زیره به کرمون : هر چیزی به جای خودش.

۷) چوب لای چرخ گذاشتن : مانع پیشرفت دیگران شدن، مانع ایجاد کردن.

۸) چیزی که عوض داره گله نداره : این کار به آن کار در.

۹) چاقو دسته خودش را نمی بره : خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی کنند.

۱۰) چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.

۱۱) چیزی بارش نیست : ساده لوح بودن.

۱۲) چیزی که از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان : جای مخفی کردن چیزی نیست.

۱۳) چشم بسته غیب می گوید : به کسی گفته می شود که از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

۱۴) چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.

۱۵) چشمش آلبالو گیلاس می چینه : چیزی را به طور درست نمی بیند.

۱۶) چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.

۱۷) چوب به لانه زنبور کردن : کارهای خطرناک انجام دادن.

۱۸) چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.

۱۹) چو انداختن : جال و جنجال را انداختن.

۲۰) چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت.

۱) حساب حسابه، کاکابرادر : مثل، برادریمان سر جاش بزغاله یکی هفت صنار.

۲) حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.

۳) حرف راست را باید از بچه شنید : صحبت درست را که کودک می گوید، صحیح است.

۴) حق کسی را کف دستش گذاشتن : سزای عمل کسی را دادن.

۵) حسود هرگز نیاسود : از بخل و کینه به جایی نمی رسد.

۶) حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند : چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.

۷) حق به حقدار می رسد : کار شایسته سزای آدم دستکار است.

۸) حرفهای گنده تر از دهنش می زنه : سخنان نامناسب زدن.

۹) حنایش رنگ ندارد : کاری از او ساخته نیست.

۱۰) حالا که ماست نشد شیر بده : مقصودی معین ندارد.

۱۱) حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند : حسادت.

۱۲) حاجی، حاجی را در مکه می بیند : وقتی کسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.

۱۳) حال درماندگان کسی داند که به اصول خویش درماند : دردمندی.

 ۱۴) حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن.

۱۵) حادثه خبر نمی کند : اتفاقات پیش از آنکه بفهمیم روی می دهد.

۱۶) حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت : کار را بی موقع انجام دادن.

۱۷) حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه : با زدن حرف حلوا بدان که دهانت شیرین نمی شود.

 ۱۸) حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.

۱۹) حرف حق تلخه : درست گفتن هر حرفی را گویند.

۲۰) حرف حساب جواب نداره : درست گفتن مسئله ای درباره حق کسی.

۱) خودم کردم که لعنت بر خودم باد : مانند از ماست که بر ماست.

۲) خره ما از کرگی هم نداشت : بدشانس بودن.

۳) خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد : این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند (به ویژه زن و مرد).

۴) خانه به دوش : بی خانه بودن.

۵) خرتب می کنه : در فصل تابستان کسی که لباس گرم بپوشد.

۶) خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.

۷) خدا از دهنت بشنوه : کاش همان شود که شما گفتین.

۸) خر بیار و باقالی بار کن : در موردی گفته می شود که آشوب و معرکه بر سر موضوعی باشد.

۹) خروس بی محل بودن : وقتو زمان را تشخیص ندادن.

۱۰) خود را به موش مردگی زدن : در مورد کسی گفته می شود که در انجام کاری سستی می کند.

۱۱) خواب زن چپ می زند : در موری گفته می شود که خواب به تعبیرش خود باشد و بالعکس.

۱۲) خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن.

۱۳) خر تو خر بودن : هرج و مرج، بی نظمی و شلوغی زیاد.

۱) دیگ به دیگ می گه روت سیاه : کسی که عیب دارد به دیگران طعنه می زند.

۲) دل به دریا زدن : ریسک کردن.

۳) در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست : هر کاری بکنی مردم درباره ات حرف می زنند.

۴) دل به دل راه داره : خبر داشتن از دوستی طرف.

۵) دشمن دانا به از دوست نادان : دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد، خوب است.

۶) دودو تا چهار تا : چیزی که واضح است.

۷) در کار نکو حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام دادن کار خوب فکر و تأمل کردن جایز نیست.

۸) در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند : طبیعت جنگ، جنگیدن است.

۹) دیوار موش داره موشم گوش داره : حرف به گوش بقیه می رسد.

۱۰) درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود : در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت.

۱۱) دود از کنده بلند می شه : با تجربه بودن افراد مسن.

۱۲) در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت : از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.

۱۳) دشمن آن به که نیکی بینند : نیکوکاری حتی در حق دشمنان.

 ۱۴) دست از سر کچل کسی برادشتن : کنایه از رها کردن کسی.

۱۵) داشتم فایده نداره از داریم بگو : از آنچه داشتی نگو بگو اکنون چه داری.

۱) ریگ تو کفششه : منظور داشتن نقشه ی بدی در فکر.

۲) روزه ی کله گنجشکی گرفتن : تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.

۳) روکه نیست سنگ پای قزوینه : پررو بودن.

۴) رفتم ثواب کنم کباب شدم : در برابر خوبی، بدی دیدم.

۵) راه باز است و جاده دراز : کسی برای رفتن مانع نمی شود.

۶) روزگار کسی را سیاه کردن : او را بدبخت کردن.

۷) رنگش مثل گچ سفید شد : منظور کسی است که از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.

۸) روده بزرگه، روده کوچکه رو خورد : وقتی که انسان خیلی گرسنه باشد.

۹) روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم : کار بدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.

۱۰) روده تنگ به یک نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نکند و بهره ننگ : قناعت.

۱۱) ریش خود را در آسیاب سفید کرده : با تجربه و آزموده نیست.

۱۲) رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن : آرامش.

۱۳) ریش در دست دیگران داشتن : اختیار در دست خود نداشتن.

۱۴) ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن : اختیار کامل داشتن.

۱۵) رگ خواب کسی را به دست آورن : پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی.

۱۶) رفت که ریش در بیاورد، سبیلش را هم باخت : خواست وضع بهتری پیدا کند، آنچه داشت از دست داد.

۱۷) روی کسی را سفید کردن : موجب سربلندی و خشنودی کسی شدن.

۱) ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا : هنگامی گفته می شود که تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود.

۲) زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.

۳) زدیم و نگرفت : کسی که خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد.

۴) زبانم مو در آورد : وقتی که کسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد.

۵) زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل : هر جور زن هرجا پیدا می شود.

۶) زیر آب کسی را زدن : ‌کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.

۷) زیر کاسه، نیم کاسه است : یعنی فریب و حقه ای در کار است.

۸) زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد : از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.

۹) زردآلو را می خورد برای هسته اش : هر کاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.

۱۰) زن به در سرای مرد نکو هم درین عالم است دوزخ او : تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار.

۱۱) زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان : فقیر و بی چیز است.

۱۲) زیر رنج بود گنج های پنهانی : نتیجه دادن زحمات.

۱) سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند : وقتی احتیاج به کاری نیست دنبال کار اضافی نرو.

۲) سیب دو نیمه :‌ کنایه از شباهت.

۳) سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن.

۴) سرش به تنش زیادی کرده است :‌ از جانش سیر شده است.

۵) سکوت نشانه ی رضایت است :‌ وقتی کسی ساکت است رضایتش را نشان می دهد

۶) سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن، آزموده شدن

۷) سرش به تنش می ارزد :‌ ارزش احترام گذاشتن را دارد.

۸) سگ زرد برادر شغال است :‌ یعنی در یک جنسند.

۹) سر شاخ شدن : درگیر شدن.

۱۰) سبیلش را چرب کردن : یعنی به کسی رشوه دادن.

۱۱) سر پیری و معرکه گیری :‌ در مورد کسانی است که زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.

۱۲) سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن.

۱۳) سالی که نکوست از بهارش پیداست : مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد.

۱۴) سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌ کنایه به کسی است که خود پر از عیب و اشکال است ولی عیب کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد.

۱۵) سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است : هر چیزی که رایگان باشد گواراست.

۱۶) سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست : سه چیز استوار نمی ماند مال که خرید و فروش نشود و علمی که مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.

۱۷) سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌ دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن.

۱۸) سر و گوش آب دادن : کسب خبر و اطلاع کردن.

۱۹) سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام و شلوغی زیاد.

۱) شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ : کنایه از آدمی است که آرزوهای دور و درازی دارد.

۲) شنیدن کی بود مانند دیدن : هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نکن.

 ۳) شب آبستن است تا چه زاید سحر : حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.

۴) شتر بابارش گم می شه : نا امن بودن مکانی.

۵) شتر سواری دولا دولا نمی شود : کار را باید با آگاهی انجام داد.

۶) شاهنامه آخرش خوش است : همیشه در اول کار نباید قضاوت کرد.

۷) شتر دیدی ندیدی : آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.

۸) شتری که در خانه ی همه را می زند :‌ عاقبتی که برای همه است.

۹) شمر، جلودارش نمیشه : یعنی بسیار آدم شروری است.

۱۰) شش ماهه به دنیا آمدن : بسیار عجول بودن.

۱۱) شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان :‌ شیطان با آدمهای یک رنگ کاری ندارد.

۱۲) شیری یا روباه؟ : پیروز باز گشتی یا شکست خورده؟.

۱۳) شوی زن زشت روی و نابینا به : شوهر زن زشت ونابینا باشد بهتر است.

۱۴) شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست : خوراکی هیچ،‌ اسباب و ظروف و سفره بیار، اصل هیچ و فروع بسیاراست.

 ۱۵) شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر بودن (جهت منفی).

۱) صابونش به جامه‌ی کسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

۲) صد تا چاقو بسازه، یکیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.

۳) صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را نمیداند : کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.

۴) صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : آبرومندانه زندگی کردن.

۵) صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد : روزی.

۶) صلاح مملکت خویش خسروان دانند : آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.

۷) صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شکست عهد صحبت اهل طریق را : پیمان شکنی.

۸) صدا از ته چاه بر آمدن : ضعیف بودن.

۹) صبر ایّوب داشتن : بسیار بردبار و صبور بودن.

۱) ضعیفی که با قوی دلاور کند یار دشمن است در هلاک خویش : هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.

۲) ضامن روزی بود روزی رسان : اعتقاد به روزی دهندگی خدا.

۳) ضرب، ضرب اول : در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.

۱) طوطی وار یاد گرفتن : مطلبی را سرسری یاد گرفتن.

۲) طمع را سه حرف است هر سه تهی : در مذمت ونکوهش طمع.

۳) طاقتم طاق شد : بیش از این تحمل ندارم، صبرم تمام شده است.

۴) طناب مفت را کردید خود را به دار زد : از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.

۵) طبل توخالیست : فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

۶) طاووس ‌را به‌ نقش و نگاری ‌که هست‌ خلق‌ تحسین‌ کنند و او خجل از پای ‌زشت ‌خویش : ظاهر بینی افراد.

۱) عاقبت جوینده یابنده بود : کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.

۲) عقل اون پاره سنگ بر می داره : عقل ندارد.

۳) عمر نوح نداشتن : عمر دراز و طولانی نداشتن.

۴) عجله کار شیطونه : عجله کار درستی نیست.

۵) عاقبت حق به حقدار رسید : همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

۶) عیسی به دین خود موسی هم به دین خود : هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.

۷) عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست : در نکوهش دانشمند بی تقوا و نترس از خدا.

۸) عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید : دوری از تکبر و یا خود تعریفی.

۹) علی ماند و حوضش : بیکار بودن.

۱۰) عطای او را بلقای او بخشیدم : در مورد افردای که خیر و شر آنها یکی است.

۱۱) عقل کسی گرد شدن : عقل درست و حسابی نداشتن، کم شدن عقل کسی.

۱) فیلش یاد هندوستان کرده : یاد خبری دور، افتاده است.

۲) فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه : هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.

۳) فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.

۴) فردا هم روز خداست : یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.

۵) فلانی اجاقش کوره : منظور از کسی است که بچه دار نمی شود.

۶) فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده.

۷) فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد : بی تحمل و طاقت بودن افراد بدکار.

۸) فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در : انتظار.

۹) فس فس کردن : دیر جنبیدن، بسیار آهسته کار کردن.

۱۰) فکر نان کن که خربزه آب است : دل به چیزهای بیهوده نبستن.

۱۱) فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی : فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است.

۱) قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری : ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

۲) قصاص در این دنیاست : یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

۳) قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن.

۴) قاشق نداره آش بخورد : کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

۵) قوز بالاقوز : کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.

۶) قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت.

۷) قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید : قدر عافیت.

۸) قرآن بر سر زبان است و در میان جان : دیانت.

۱) کبکش خروس می خونه : خیلی خوشحال است.

۲) کو گوش شنوا : گوش ندادن به حرف.

۳) کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم بهتر از هیچ چیز است.

۴) کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد : خسیس بودن.

۵) کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید : صبر.

 ۶) کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن.

۷) کس نبیند بخیل فاضل را کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد کرمش عیبها فرو پوشد : افراد فاضل.

۸) کرم بین و لطف خداوندگار گر بنده کرده است و او شرمسار : در نکوهش بدکاری.

۹) کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت ودشوار است.

۱۰) کند همجنس با همجنس پرواز : هر کسی با مثل خودش رابطه دارد.

۱) گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : صبر کردن.

۲) گاومون زائیده : دردسر به سراغ آدم آمدن.

۳) گردن کج کردن : خود را کوچک کردن، عاجزانه چیزی از کسی خواستن.

۴) گاو پیشانی سفید است : همه کس و در همه جا او را می شناسند.

۵) گاو بی شاخ و دم : کسی که فقط در ظاهر قوی ووحشتناک به نظر می رسد.

۶) گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن.

۷) گرگ که پیر می شود، رقاص شغال می شود : هر آدم شروری، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست.

۱) لگد به بخت خود زدن : در مقابل خود ایستادن.

۲) لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود.

۳) لبش بوی شیر می دهد : بی تجربگی فرد.

۴) لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن. 

۵) لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست : وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر.

۱) ماست را کیسه کردن : گول زدن.

۲) مگر کله گنجشک خورده ای؟ : بسیار پر حرف هستی.

۳) ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : ارزش وقت را دانستن.

۴) مار خورده و افعی شده : شرارت کسی.

۵) من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم : با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم.

۶) مرغ یک پا داره : لجبازی کردن.

۷) مرغ همسایه غاز است : نا آگاهی.

۸) مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود.

۹) مگو اندوه خویش با دشمنان که لامول گویند شادی کنان : دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن.

۱۰) مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست : در ستایش اتحاد وهمبستگی.

۱۱) من می گویم نر است تو می گویی بدوش : بی جهت اصرار کردن.

۱۲) مار تو آستین پرورش دادن : محبت به افراد زیان رساننده.

۱۳) مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال : آسایش.

۱۴) مومن مسجد ندیده : به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد.

۱۵) مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد : کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد.

۱۶) مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است : زحمتکشی.

۱۷) مویی از خرس کندن غنیمت است : از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است.

۱۸) مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم : بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست.

۱) ناز شست گرفتن : پاداش و جایزه گرفتن. 

۲) نفس از جای گرم برآمدن : در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.

۳) نم پس نمی دهد : کارش عیب و ایراد ندارد.

۴) نان کسی را آجر کردن : موجب ضرر و زیان کسی شدن.

۵) نخود هر آش شدن : فضول بودن.

۶) نور علا نور بودن : کار خیلی خوب بودن.

۷) نمک پرورده بودن : مدیون کسی دیگر بودن.

۸) نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن : قناعت.

۹) نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید : کاربیهوده.

۱۰) نه سر پیاز نه ته پیاز : کاره ای نبودن.

۱۱) نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان : سوء استفاده.

۱۲) نابینا به کار خویش بیناست : هر کسی در انجام کاری مهارت دارد.

۱۳) نه زنگی زنگ نه رومی روم : میانه رو بودن، متوسط بودن.

۱) وقت ضرورت چون نماند گزیر دست ‌بگیرد سر شمشیر تیز : ضرورت‌ کار واجب.

۲) وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند : بی وفایی.

۳) وجود یکی است ولی شکم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.

۴) وقت نداره سرشو بخارونه : منظور آنست که گرفتار است.

۱) هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک : از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست.

۲) هر پستی، بلندی دارد : بعد از هر سختی آسانی هست.

۳) هادی، هادی اسم خود بر ما نهادی : یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.

۴) هر چه پول بدهی آش می خوری : به اندازه زحمتت نتیجه می گیری.

۵) هشتش گرو نهش است : آه در بساط ندارد.

۶) هر که بامش بیش، برفش بیشتر : ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد.

۷) هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند : انجام‌کارخوب.

۸) هر سرازی سربالایی دارد : راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد.

۹) هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند : کارحسنه کردن در این دنیا.

۱۰) هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت : بی وفابودن روزگار.

۱۱) هر چه دیدی از چشم خودت دیدی : مقصر خودت هستی.

۱۲) هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد : قناعت.

۱۳) هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد : پا از گلیم خود دراز کردن.

۱۴) هر چه سنگ است مال پای لنگ است : آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد.

۱) یال و کوپال داشتن : سرو وضع خوب داشتن.

۲) یکی به دو کردن : جر و بحث کردن.

۳) یک دست صدا نداره : باید با دیگران متحد بود.

۴) یک دستی گرفتن : کسی را کمتر از آنچه هست پنداشتن.

۵) یک پاش لب گور است : پیر است.

 ۶) یک کلاغ چهل کلاغ کردن : اغراق و مبالغه نمودن همراه غیبت زیاد.

۷) یک تیر و دو نشان : با یک کار به دو نتیجه رسیدن.

۸) یکی به نعل می زند یکی هم به میخ : هر دو طرف را مراعات می کند.

۹) یک چشم گریان و یک خندان : در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند.

۱۰) یک گوش در است و گوش دیگر دروازه : کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد.

۱۱) یاسین به گوش خر خواندن : پند بی فایده به کسی دادن.

۱۲) یار دیرینه‌ مرا گونه‌ زبان  توبه مده که مرا توبه‌ شمشیری  نخواهد بودن : سر سختی.

۱۳) یک من ماست چقدر کره می دهد : تلافی کردن.

گردآوری شده از:

asemooni.com

فرهنگ مسأله ها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی- دکتر محمد عظیمی نشر قطره- چاپ سوم – ۱۳۸۲

بهترین ضرب المثلهای ایرانی- سهیلا سلحشور- انتشارات اروند

گلستان سعدی- دکتر محمد خزائلی- چابخانه علمی- چاپ هشتم ۱۳۶۸

اصطلاحات و عبارات عامیانه- کتابهای درسی دوره متوسطه

مجموعه اطلاعات گردآورنده مقاله

  اخبارروزدنیا

  روانشناسی

  کودک و والدین

  قانون و عدالت

  زناشویی

  کلاس درس

  مذهبی

  علمی

  ورزش

  موفقیت

   آموزش آشپزی

  آرایش و زیبایی

  فرهنگی هنری

  مراسم عروسی

  نکات خانه داری

  مد روز

  بازی و سرگرمی

  تفریحی گردشگری

  دنیای آموزش

  سلامتی

روی یخ گرد و خاک بلند نکن

داستان: وقتی کسی بیخود و بی جهت بهانه بگیرد این مثل را می گویند.روزهای آخر زمستان بود و هنوز کوه ها برف داشت و یخبندان بود، چوپانی بز لاغر و لنگی را که نمی توانست از کوره راه های یخ بسته کوه بگذرد در سر چفت (آغل) گذاشت تا حیوان در همان اطراف چفت و خانه بچرد. عصر که می شد و چوپان گله را از صحرا و کوه می آورد این بز هم می رفت توی رمه و قاطی آنها می شد و…

 

راز دل به زن مگو با نو کیسه معامله نکن با آدم کم عقل رفیق نشو

داستان: پدری به پسرش وصیت کرد که در عمرت این سه کار را نکن. بعد از این که پدر از دنیا رفت پسر خواست بداند که چرا پدرش به او چنین وصیتی کرده؟ پیش خودش گفت : «امتحان کنم ببینم پدرم درست گفته یا نه». هم زن گرفت، هم قرض کرد هم با آدم کم عقل دوست شد. روزی زن جوان از خانه بیرون رفت. مرد فوری رفت گوسفندی آورد و در خانه کشت و خون گوسفند را دور خانه ریخت و لاشه… ا

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

 

راوی سنی است

داستان: عبارت بالا اصولا از تعصب شیعیان در مورد ناقلان روایات اهل سنت و جماعت و یا به اصطلاح دیگر راویان سنی حکایت می کند که رفته رفته صورت ضرب المثل پیدا کرده مجازا در رابطه با منقولات غیر واقع که شنونده آن را باور نکند از باب شوخی و در لفافه ی طیب و مزاح می گوید : «راوی سنی است.» یعنی این گفته و روایت قابل اعتنا و اعتماد نیست و باید به دیده ی تأمل در…

 

رفتم اصفهان برای کار آسان کپه گذاشتند به سرم گفتند ببر آسمان

داستان: می گویند شخصی در کارهای کشاورزی به این و آن کمک می کرد و مزد می گرفت، شایع شده بود که در اصفهان کار آسان و پر درآمد زیاد است. آن مرد که از کار کردن در مزرعه این و آن خسته شده بود راه اصفهان را در پیش گرفت که هم کار آسانی پیدا کند، هم پول و دارایی زیادی گیرش بیاد. موقعی که به اصفهان رسید از یک نفر کار آسان و پر درآمد خواست. مرد اصفهانی او را به…

 

نه می خواهم خدا گوساله را به همسایه ام بدهد و نه ماده گاو را به من.

داستان: این مثل را برای مردم حسود می آورند و می گویند : «زنی همیشه به همسایه ها و دیگران حسودی می کرد و از این بابت خیلی هم عذاب می کشید، روزی به درگاه خداوند متعال نالید و از او یک ماده گاو درخواست کرد. همسایه ای که شاهد تقاضای او بود، گفت : «چون تو خیلی حسودی، خدا به تو گاو نمی دهد، مگر از خدا بخواهی که اول گوساله ای به همسایه ات بدهد و بعد ماده گاوی…

 

نه از دل است نه از جان، از کتک است حسین جان

داستان: این مثل را برای کسانی می گویند که کاری را از روی ترس انجام می دهند و راضی به انجام دادن آن کار نیستند. می گویند در روز عاشورا چند نفر کلیمی را با زور و کتک وادار کردند که در میان عزاداران حضرت حسین سینه بزنند. آنان از ترس اینکه مبادا کتک بخورند به سر و سینه می زدند و دم گرفته بودند : «نه از دله نه از جون، از کتکه حسین جون !» …

 

میرزا میرزا رفتن

داستان: آهسته و با تانی راه رفتن یا غذا خوردن را اصطلاحا در دهات و روستاها «میرزا میرزا رفتن» و «میرزا میرزا خوردن» گویند که پیداست به جهت وجود کلمه ی میرزا باید علت تسمیه و ریشه ی تاریخی داشته باشد. واژه ی میرزا خلاصه ی کلمه ی امیرزاده است که تا چندی قبل به شاهزادگان و فرزندان امرا و حکام درجه ی اول ایران اطلاق می شد. این واژه اولین بار در عصر سربداران… ا

 

می آیند و می روند و با کسی کاری ندارند

داستان: عبارت بالا که از جوان ترین و تازه ترین مثال های سائره می باشد در موارد رعایت اصول خونسردی و بی اعتنایی در برخورد با ناملایمات زندگی به کار می رود و اجمالا می خواهد بگوید سخت نگیر، خونسرد باش، این هم می گذرد و یا به قول شاعر معاصر، شادروان عباس فرات : هم موسم بهار طرب خیز بگذرد               …

 

هیهات، هیهات

داستان: عبارت بالا که جنبه افسوس و ندامت دارد هنگامی به کار برده می شود که از انجام کاری نادم و متاسف شده باشند و یا بخواهند کسی را از ارتکاب به اعمال غیر معقول که ناشی از علت جهالت یا جوانی است بر حذر دارند. عبارت بالا که جنبه افسوس و ندامت دارد هنگامی به کار برده می شود که از آیه 36 از سوره مبارکه المومنون است که پس از شرح مقدمه ای به عبارت: هیهات،… ا

 

هر که چاهی بکنه بهر کسی اول خودش دوم کسی

داستان: چون کسی به دیگری بدی کند یا در مجلسی یک نفر از بدی هایی که با او شده صحبت کند مردم می گویند آنکه برای تو چاه می کند اول خودش در چاه می افتد. در زمان پیامبر اسلام  شخصی که دشمن این خانواده بود هر وقت که می دید مسلمانان پیشرفت می کنند و کفار به پیامبر اسلام ایمان می آورند خیلی رنج می کشید. عاقبت نقشه کشید که پیامبر اسلام را…

 

همه ی راه ها به رم ختم می شوند

داستان: عبارت بالا را باید از مثل های سائره در قاره اروپا دانست که در رابطه با افراد قادر و توانا در کلیه شئون و مسایل مهم به کار می رود و در این گونه موارد مختلف امتحان حل مشکلات داده باشد اصطلاحاً گفته می شود: به خود زحمت ندهید و مغز و فکرتان را خسته نکنید همه راهها به رم ختم می شوند. یعنی: فلانی را ببینید تا مشکلات شما را فیصله دهد. بنابر یک ضرب المثل…

 

هم چوب را خورد و هم پیاز را و هم پول را داد

داستان: در زمان قدیم شخص خطاکاری بود که حاکم دستور داد برای جریمه خطایش باید یکی از این سه راه را انتخاب کند؛ یا صد ضربه چوب بخورد یا یک من پیاز بخورد یا اینکه صد تومان پول بدهد. مرد گفت : «پیاز را می‌خورم» یک من پیاز برای او آوردند. مقداری از آن را که خورد دید دیگر نمی‌تواند بخورد گفت : «پیاز نمی‌خورم، چوب بزنید» به دستور حاکم او را لخت کردند. چند ضربه…

 

قوز بالاقوز

داستان: هنگامی که یک نفر گرفتار مصیبتی شده و روی ندانم کاری مصیبت تازه ای هم برای خودش فراهم می کند این مثل را می گویند. یک قوزی بود که خیلی غصه می خورد که چرا قوز دارد؟ یک شب مهتابی از خواب بیدار شد خیال کرد سحر شده، بلند شد رفت حمام. از سر تون حمام که رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نکرد و رفت تو. سر بینه که داشت لخت می شد حمامی را خوب نگاه… ا

 

فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

داستان: هر گاه چند نفر از افراد فامیلی مثلا پدر و مادر و برادران و خواهران و سایر اعضای طبقه اول از یک خانواده محفل انسی تشکیل داده گرد هم آیند، این جمعیت خانوادگی را ظرفا و اهل اصطلاح به افراد تحت الکسا تشبیه و تمثیل می¬کنند و می گویند : «عجب، اصحاب کسا تشکیل داده اند. فاطمه و ابوها و بعلهل و بنوها» …

 

این به آن در

داستان: گاهی اتفاق می افتد که افرادی در مقام قدرت نمایی بر می آیند و زیان و ضرر مادی یا معنوی می رسانند. شک نیستد که طرف مقابل هم دست به کار می شود و تا عمل دشمن را متقابلا پاسخ نگوید از پای نمی نشیند. عبارت مثلی بالا هنگام عمل متقابل مورد استفاده قرار می گیرد. مغیره بن شعبه در سال پنجم هجرت اسلام آورد و در جنگ های حدیبیه و یمامه و فتوح شام حضور داشت…

 

ایراد بنی اسرائیلی

داستان: هر ایرادی که مبتنی بر دلایلی غیر موجه باشد آن را ایراد بنی اسرائیلی می گویند. اصولا ایراد بنی اسرائیلی احتیاج به دلیل و مدرک ندارد زیرا اصل بر ایراد است – خواه مستند و خواه غیر مستند – برای ایراد گیرنده فرقی نمی کند. ایراد بنی اسرائیلی به اصطلاح دیگر همان بهانه گیری و بهانه جویی است، گاهی از حدود متعارف تجاوز کرده و به صورت توقع نابجا در می آید. بنی…

 

امروز کار خانه با فضه است

داستان: هرگاه کسی گاه گاه کاری غیر از وظیفه خود را بر عهده گیرد یا کاری به تساوی اشتراک بین دو یا چند نفر انجام پذیرد، هر یک از افراد که نوبت انجام کار به وی رسد در پاسخ افراد از باب شوخی و مطایبه می گوید

امامزاده ای است با هم ساختیم

داستان: این مثل در موردی به کار می رود که دو یا چند نفر در انجام امری با یکدیگر تبانی کنند، ولی هنگام بهره برداری یکی از شرکا تجاهل کند و در مقام آن برآید که همان نقشه و تدبیر را نسبت به رفیق یا رفیقان هم پیمانش اعمال نماید. اینجاست که ضرب المثل بالا مورد استفاده و اصطلاح قرار می گیرد، تا رفیق و شریک و مخاطب نیت بر باطل نکند و حرمت و پیمان و وفای به عهده…

 

احساس بالاتر از دلیل است

داستان: دلیل و برهان هر قدر هم قاطع و مستدل باشد، نمی تواند جای احساس را بگیرد. همیشه دلیل و برهان دون احساس، و احساس بالاتر از دلیل است. این عبارت البته در میان اهل اصطلاح و عرفان-هنگامی مورد استفاده و استناد قرار می¬گیرد که متکلم در پیرامون رد و نقص مسایل مسلم و بدیهی اقامه دلیل کند. یعنی همان کاری را که اهل جدل و سفسطه انجام می دهند و هدفشان اقامه دلیل…

 

از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه می برد

داستان: مراد از ضرب المثل بالا که غالبا اهل اطلاع و اصطلاح به کار می بردند این است که آدمی گهگاه به چنان سختی و دشواری گرفتار می شود که رنج و مصیبت سهل و ساده تر از مصیبت اولی را فوزی عظیم می داند و یا به قول شادروان امیر قلی امینی : «از ترس بدتر به بد، و از ترس شریرتر به شریر پناه می برد.» که در این مورد شاهد مثال زیاد است و خواننده این صفحه نظایر آنرا…

 

از ریش به سبیل پیوند می کند

داستان: عبارت بالا ناظر بر اعمال عبث و بیهوده ایست که درآن نفعی نباشد. مثلا کسی از دامن لباسش ببرد و بر دوش وصله کند. این گونه اعمال و اقدامات بی فایده مانند آن است که کوتاهی سبیل را با درازی ریش جبران نمایند، یعنی از ریش قیچی کنند و به سبیل پیوند دهند.اکنون ببینیم ریشه این ضرب المثل بسیار معقول و متداول از کجا آب می خورد. کامران میرزا نایب السلطنه در… ا

 

از پشت خنجر زد

داستان: پناه بر خدا از منافقان روزگار که در لباس دوستی جلوه می کنند ولی چون وثوق و اعتماد طرف مقابل را جلب کردند در فرصت مناسب از پشت خنجر می زنند و دشنه را تا دسته در قلب دوست فریب خورده فرومی کنند. افراد منافق به سابقه تاریخ و شوخ چشمی های روزگار هرگز روی خوش ندیدند و اگر هم احیانا چند صباحی از باده غرور و خیانت سرمست بودند، آن سرمستی دیری نپایید و آن

 

از کوره در رفت

داستان: این مثل سائره در مورد افرادی به کار می رود که سخت خشمگین شوند و حالتی غیر ارادی و دور از عقل و منطق به آنها دست دهد. در چنین مواقعی چهره اشخاص پرچین و سرخ گونه می شود، رگ های پیشانی و شقیقه ورم می کند ، فریادهای هولناک می کشند و خلاصه اعمال و رفتاری جنون آمیز از آنها سر می زند اما ریشه و علت تسمیه این ضرب المثل : برای گداختن آهن روش اینست که درجه…

 

از کیسه خلیفه می بخشد

داستان: هر گاه کسی از کیسه دیگری بخشندگی کند و یا از بیت المال عمومی گشاد بازی نماید عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحا می گویند : «فلانی از کیسه خلیفه می بخشد.» عبد الملک بن صالح از امرا و بزرگان خاندان بنی عباس بود و روزگاری دراز در این دنیا بزیست و دوران خلافت هادی و هارون الرشید و امین را درک کرد. مردی فاضل و دانشمند و پرهیزگار

 

از خجالت آب شد

داستان: آدمی را وقتی خجلت و شرمساری دست دهد بدنش گرم می شود و گونه هایش سرخی می گیرد. خلاصه عرق شرمساری که ناشی از شدت وحدت گرمی و حرارت است از مسامات بدنش جاری می گردد. عبارت بالا گویای آن مرتبه از شرمندگی و سر شکستگی است که خجلت زده را یارای سر بلند کردن نباشد و از فرط انفعال و سر افکندگی سر تا پا خیس عرق شود و زبانش بند آید. اما فعل آب شدن که در این…

 

از دماغ فیل افتاد

داستان: این مثل در مورد افرادی به کار می رود که از خود راضی باشند و عجب و تکبر بیش از حد و اندازه آنها دیگران را ناراحت کند. در چنین مواردی گفته می شود : «مثل اینکه از دماغ فیل افتاده.» در خلال مدت شش ماه که کشتی نوح چون پر کاه بر روی امواج خروشان در حرکت بود از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بوده اند سطح و هوای کشتی ملوث و متعفن شد و…

 

اشرف خر

داستان: افراد حریص و طماع را «اشرف خر» گویند. این نام و عنوان مخصوصا به آن دسته از طمعکاران اطلاق می شود که حرص و طمع و ولع آنها سرانجام به ندامت و پشیمانی منتهی می گردد. نه خود می خوردند و نه به دیگران می خورانند. نه خودشان از این رهگذر طرفی می بندند و نه آثاری که نفع و مصلحت عامه بر آن مترتب باشد بر جای می گذارند. به عبارت دیگر از آن همه ثروت و اندوخته

اشکی بریز

داستان: عبارت بالا از مصطلاحات باده خواران و میگساران است که چون به اقتضای مجلس انبساط خاطری دست دهد و هوس نوشیدن باده کنند، به ساقی مجلس اشارتی کرده می گویند : «اشکی بریز» و یا به اصطلاح دیگر، «اشک چشمی بریز»، که مقصود از اشک همان باده و شراب است و البته به مقدار کم؛ نه زیاد، از ساقی و جام گردان مجلس مطالبه می شود تا به دنباله باده گساری قطع نشود و نشاط…

 

اشک تمساح می ریزد

داستان: گریه دروغین را به اشک تمساح تعبیر کرده اند. خاصه گریه و اشکی که نه از باب دلسوزی، بلکه از رهگذر ریا و تلدیس باشد، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سو نیت گریه کننده جامه عمل بپوشد. سابقا معتقد بودند که غذا و خوراک تمساح به وسیله اشک چشم تامین می شود. بدین طریق که هنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعت ها متمادی بر روی شکم دراز می کشد

 

آنکه شتر را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد

داستان: اگر چه عبارت مثلی بالا به همین صورت بر سر زبانهاست ولی با توجه به جریانی که روی داده فکر می کنم به این صورت باید تغییر داده شود «آنکه الاغ را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد» و شاید همین واقعه موجب شده باشد که عبارت بالا جز امثله سائره در آید. در اوایل سلسله قاجاریه یک نفر پهلوان کشتی از شهر اسلامبول به ایران آمد و در منطقه آذربایجان با… ش

 

آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است

داستان: چون مطلبی آنقدر واضح و روشن باشد که احتیاج به تعبیر و تفسیر نداشته باشد، به مصراع بالا استناد جسته ارسال مثل می کنند. این مصراع از شعر زیر است که ناظم آن را نگارنده نشناخت :پرسی که تمنای تو از لعل لبم چیست     آنجا که عیانست چه حاجت به بیانستطبسی حائری در کشکولش آن را به این صورت هم نقل کرده است :خواهم که بنالم زغم هجر تو گویم           

 

اندرین صندوق جز لعنت نبود

داستان: مصراع بالا از مولانا مولوی بلخی است که چون در میان افراد وجماعات بشری مصادیق زیادی پیدا می کند لذا به صورت ضرب المثل درآمده است.  در المثل وقتی انسان رنج فراوان می برد و به دفینه یا صندوقچه ای دست می یابد از کثرت ذوق و شعف سر از پا نشناخته برای زندگانی آینده خود نقشه ها می کشد ولی همین که صندوق را باز می کند جز یک مشت خاکستر و قراضه چیزی…

 

الکی

داستان: کارهای بدون مطالعه و نقشه و اعمال ظاهری را که حقیقتی نداشته باشد الکی گویند. این اصطلاح در رابطه با دروغ و دروغگویی هم به کار برده می شود و به طور کلی هر چه که واقعیت نداشته باشد و متکلم یا عامل عمل تظاهر به حقیقت و راستی کند در اصطلاح عامیانه گفته می شود : «الکی می گوید» یا به عبارت دیگر : «کارهایش الکی است» الک را به گفته علامه دهخدا «موبیز»…

 

الخیر فیما وقع

داستان: عبارت مثلی بالا که با ضرب المثل «هرچه پیش آید خوش آید» ترادف دارد در واقع مستخرج و مستنبط از قرآن مجید، سوره بقره آیه 214، است. آنجا که میفرماید :«چه بسا از چیزی کراهت دارید، درحالی که خیر وصلاح شما درآن است. خدا می داند وشما نمی دانید.» نقل است که میرزا مهدی خان استر آبادی معروف به «منشی» سجعی مطنطن برای مهر نادرشاه افشار ساخته از نظر گذارانید….

 

آره آورده

با سلام از وب زیبایتان من چطور می تونم کلیه ی ضرب المثلهای فارسی را با معنی دقیق انها پیدا کنم؟لطفا راهنمایی ام کنید.ممنون میشم.

با سلام از وب زیبایتان. من چطور میتونم کلیه ی ضرب المثلهای فارسی را با معانی انها پیدا کنم. اگه راهنماییم کنید ممنون میشم.

عالی

من حرف م رو پیدا نکردم
درضمن خیلی هم مسخره بود
ایشششششششش[زبان][قهقهه]

خوب بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد[تماس][شیطان]

عاااااااااااالی بود . واقعا ممنونم

۱- صابوش به جامه‌ی کسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

۲-صد تا چاقو بسازه ، یکیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.

۳- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : کنایه از کسی که همیشه ظاهرش را حفظ می کند.

۴- صبر ،‌کلید کارهاست : یعنی عجله کردن در کارها اصلاً جایز نیست .

۵- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد: روزی

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

۶- صبر ایوب

۷- صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

۸- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شکست عهد صحبت اهل طریق را: پیمان شکنی.

۹- صدا از ته چاه بر آمدن.

۱۰- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

۱- ضرر تلخه: یعنی ضرر و زیان حتی اگر خیلی کم هم باشد با این حال ناراحت کننده است.

۲- ضرب ، ضرب اول: در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.

۳- ضامن روزی بود روزی رسان.

۴- ضعیفی که با قوی دلاور کند یاد دشمن است در هلاک خویش: هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.

۱- طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

۲- طوطی وار یاد گرفتن: یعنی بدون این که معنی اش را بداند این حرف را زده است.

۳- طبل توخالیست: فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

۴- طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌که هست‌خلق‌تحسین‌کنند: واوخجل ازپای‌زشت‌خویش.

۵- طلب کردم زدانایی بکی پند مرا فرمود با نادان مپیوند.

۶- طمع را سه حرف است هر سه تهی.

۷- طبالی به که بطالی

۱- عاقبت جوینده یابنده بود: کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.

۲- عقل اون پاره سنگ بر می داره: عقل ندارد.

۳- عجله کار شیطونه: عجله کار درستی نیست.

۴- عاقبت حق به حقدار رسید: همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

۵- عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست: عالم ناپرهیزگار.

۶- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

۷- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل: عالم بی عمل.

۸- عاقلان را یک اشارت بس بود.

۹- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید.

۱۰- عطای او را بلقای او بخشیدم: افردای که خیر و شر آنها یکی است.

۱- فیلش یاد هندوستان کرده: یاد خبری دور افتاده است.

۲- فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه: هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.

۳- فردا هم روز خداست: یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.

۴- فلانی اجاقش کوره: منظور از کسی است که بچه دار نمی شود.

۵- فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد. تحمل و طاقت.

۶- فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در: انتظار.

۷- فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی.

۸- فکر نان کن که خربزه آب است: به فکر نان درآوردن باش که خربزه آب است و شکم را سیر می کند.

۱- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری: ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم

۲- قصاص در این دنیاست: یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

۳- قاشق نداره آش بخورد: کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

۴- قوز بالاقوز: کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.

۵- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.

۶- قرآن بر سر زبان است و در میان جان: دیانت

۷- قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید: قدر عافیت.

۱- کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد: آدم می تواند تلافی کند.

۲- کبکش خروس می خونه: خیلی خوشحال است.

۳- کوگوش شنوا: گوش ندادن به حرف.

۴- کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد: خیس بودن.

۵- کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید: صبر.

۶- کس نبیند بخیل فاصل را کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد کرمش عیبها فرو پوشد: افراد فاصل.

۷- کرم بین و لطف خداوند گار گر بنده کرده است و او شرمسار.

۸- کند همجنس با همنجنس پرواز: هر کسی با مثل خودش رابطه دارد.

۱- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم: صبر کردن.

۲- گاومون زائیده: دردسر به سراغ آدم آمدن.

۳- گاو پیشانی سفید است: همه کس و در همه جا او را می شناسند.

۴- گاو بی شاخ و هم: یعنی انسان قوی و هیکل دارد.

۵- گر از بینی دیگر شد هلاک مرا هست بطراز طوفان چه باک

۶- گر دست فتاده ای بگیری مردی ور بر کسی خرده نگیری مردی

۷- گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است در مصاف پلنگ

۸- گاه باشد در کودکی نادان بغلسط بر هدف زند تیری

۹- گرت از دست برآید ذهنی شیرین کف مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

۱۰- گرگ که پیر می شود ، رقاص شغال می شود: هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست

۱- لگد به بخت خود زدن: در مقابل خود ایستادن

۲- نقش دادن: کاری به طول انجامیدن

۳- لبش بوی شیر می دهد: هنوز طفلی بیش نیست

۴- همه مهربانتر از مادر: تملق کردن

۵- لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست: هیچگاه وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

۱- مرغ همسایه غاز است: نا آگاهی

۲- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است: وقت داشتن

۳- ماست را کیسه کردن: گول زدن

۴- مرغ یک پا داره: لجبازی کردن

۵- مار تو آستین پرورش دادن: کسی که زیان و ضرر می زند را بزرگ کردن

۶- مار خورده و افعی شده: خیلی باهوش و زیرک است

۷- مگواندوه خویش با دشمنان که لامول گویند شادی کنان: دشمنی

۸- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال: آسایش

۹- مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست

۱۰- مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم

۱۱- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

۱۲- مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است:زحمتکش

۱- نفس از جای گرم برآمدن: در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.

۲- نم پس نمی دهد: کارش عیب و ایراد ندارد

۳- نخود هر آش شدن: فضول بودن

۴- نور علا نور بودن: کار خیل خوب بودن

۵- نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن: قناعت

۶- نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید. کاربیهوده

۵- ندانستی که بینی بر پای چو در گوشت نیامد مردم

۶- نماند به ستمکار بد روزگار بماند بر او لعنت پایدار

۷- نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان: سوء استفاده

۸- نا بینا به کار خویش بیناست.

۱- وجود یکی است ولی شکم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.

۲- وقت نداره سرشو بخارونه: منظور آنست که گرفتار است.

۳- وین شکم بی هنر پیچ ، پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ

۴- وقت ضرورت چون نماند گزیر دست‌بگیردسرشمشیرتیز: ضرورت‌کارواجب

۵- وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند: وفاداری

۱- هر پستی ، بلندی دارد: بعد از هر سختی آسانی هست.

۲- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی: یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.

۳- هشتش گرو نهش است: آه در بساط ندارد.

۴- هر که بامش بیش ، برفش بیشتر: هر کس کار بیشتری کند بهره بیشتر می‌برد.

۵- هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌کارخوب

۶- هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: حسنت در این دنیا

۷- هر که آمد عمارتی تو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت

۸- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد

۹- هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد: پا از گلیم خود دراز کردن

۱۰- هر جا سر است سخن است.

۱۱- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد

۱- یکی به دو کردن: جر و بحث کردن

۲- یک دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

۳- یک من ماست چقدر کره می دهد: تلافی کردن

۴- یک پاش لب گور است: پیر است

۵- یک خلعت زیبا به از هزار خلعت زیبا

۶- یزدان کسی را که دارد نگاه نگردد ز سرما و گرما تباه

۷- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده که مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن: سرسختی

۸- یک تیر و دو نشان: با یک کار به دو نتیجه رسیدن

۹- یاسین به گوش خر خواندن: پند بی فایده به کسی دادن

۱۰- یک چشم گریان و یک خندان: در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند.

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اگر کسی مایل به گرفتن اقامت دبی هست یا هر مشکلی داره ما تا حدودی میتوا …

მშობლები პაკისტანიდან ჩამოვიდნენ ინგლისში და დარჩნენ ლტოლვილად,გაუჩნდა …

მშობლები პაკისტანიდან ჩამოვიდნენ ინგლისში და დარჩნენ ლტოლვილად,გაუჩნდა …

ایرانی ها رو ول کنی همه میخوان مهاجرت کنن کسی به شما نیازی نداره حالا …

۱۳۹۶ تهیه شده در استدیو تِدْسا طراحی تخصصی وب سایت

ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم
ضرب المثل همراه با معنی و مفهوم
0

داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه

داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه
داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

قصه های این سریال در بیشه ای سرسبز و در میان حیوانات آن می گذرد و ضرب المثل های شیرین فارسی داستان ها را شکل می دهند. بعضی از شخصیت های این مجموعه قورقوری (قورباغه همیشه ناراضی)، شنگول (غاز همیشه خوشحال و سر به هوا)، لاکی ( لاک پشت باهوش و کتاب خوان)، فلفلی (موش مهربان و تند و فرز)، زبلگوش (خرگوش زبل و زرنگ) و عمو جغ جغ ( جغد مهربان و دانا) هستندانیمیشن مثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bکارتون برف خونهhttps://goo.gl/JueWKKانیمیشن قصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSانیمیشن ماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOانیمیشن نمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEکارتون عسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41کارتون ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAکارتون شهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglانیمیشن یکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://www.youtube.com/playlist?list…پندانهhttps://www.youtube.com/playlist?list…شکرستان عروسکیhttps://www.youtube.com/playlist?list…شکرستان تمامی قسمتهاhttps://www.youtube.com/playlist?list…حیات وحشhttps://www.youtube.com/playlist?list…داستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://www.youtube.com/playlist?list…مهارتهای زندگی برای کودکانhttps://www.youtube.com/playlist?list…ماجراهای سمنو و شقاقلhttps://www.youtube.com/playlist?list…خانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://www.youtube.com/playlist?list…قصه های کهنhttps://www.youtube.com/playlist?list…قصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://www.youtube.com/playlist?list…قصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://www.youtube.com/playlist?list…تاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://www.youtube.com/playlist?list…کلیله و دمنهhttps://www.youtube.com/playlist?list…دومان و داستان‌های ایلhttps://www.youtube.com/playlist?list…داستان های بهلولhttps://www.youtube.com/playlist?list…مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://www.youtube.com/playlist?list…قصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://www.youtube.com/playlist?list… #مثلهای_فارسی_برای_کودکان #کارتون #انیمیشن #داستان #قصه #انیمیشن #برای_خردسالان #برای_کودکان-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

در این مطلب در کنار شما به داستان کوتاه یک دست و دو هندوانه اثر آنتوان چخوف می پردازیم، آنتون چخوف نامی آشنا برای تمامی اهالی ادبیات در سراسر جهان است. و شاید نیاز به معرفی او نباشد. اما در آغاز داستان کوتاه یک دست و دو هندوانه به مرور بسیار مختصری از زندگی او می پردازیم. آنتون چخوف با نام کامل آنتون پاولوویچ چخوف پزشک، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور روسی است. او در تاریخ ۲۹ ژانویه‌ی ۱۸۶۰ متولد شد و به تاریخ ۱۵ جولای ۱۹۰۴ در سن ۴۴ سالگی درگذشت. او در مدت عمر کوتاه خود آثار برجسته ای چه در حوزه‌ی داستان کوتاه و چه در حوزه‌ی نمایشنامه نوشته است. از مشهورترین نمایشنامه های او می توان به عروسی، سه خواهر، باغ آلبالو، دایی وانیا اشاره کرد. در ادامه با داستان کوتاه یک دست و دو هندوانه با نت نوشت همراه باشید.

بیشتر بخوانید: نقد داستان ملال انگیز نوشته‌ی آنتون چخوف، از سر گذراندن چنین لحظاتی ساده نیست

ساعت دیواری، ظهر را اعلام کرد. سرگرد شچلکولوبف (۱) ، مالک هزار جریب زمین زراعتی و یک همسر جوان، کله نیمه طاس خود را از زیر شمد چیتی درآورد و بلند‌بلند ناسزا گفت. دیروز، هنگامی ‌که از کنار آلاچیق رد می‌شد، صدای زن جوان خود، کارولینا کارلونا را با جفت گوش‌هایش شنیده بود که با لحنی به مراتب مهربان‌تر و خودمانی‌تر از معمول، با پسر عموی تازه‌واردش گرم گفت‌وگو بود. او شوهر خود را «گوساله» می‌نامید و می‌کوشید ثابت کند که سرگرد را به علت کند‌ذهنی و رفتار دهاتی‌وار و حالات جنون‌آسا و میخوارگی مزمنش، نه دوست می‌داشت، نه دوستش دارد، نه دوستش خواهد داشت. سرگرد، از شنیدن این حرف‌ها دست‌خوش بهت و خشم و جنون شده و مشت‌ها را دیوانه‌وار گره کرده بود؛ صورتش گر گرفته و سرخ‌تر از خرچنگ آب‌پز شده بود؛ در سراسر وجودش چنان همهمه و ترق تروقی راه افتاد که نظیر آن حتی در جریان نبردهای حومه قارص (۲) هم راه نیفتاده بود.

بعد از آن‌که از زیر شمد به آسمان خدا نگریست و چند فحش آبدار بر زبان آورد، شتابان از تخت به زیر آمد، مشت‌ها را در هوا تکان داد، چند دقیقه‌ای در اتاق قدم زد، سپس فریاد کشید:

– آهای کله‌پوک‌ها!

داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه

بیشتر بخوانید: نمایش ایوانف نوشته‌ی آنتوان چخوف و اجرای امیررضا کوهستانی

در اتاق، با سر و صدای زیاد باز شد و پانته‌لی پیشخدمت مخصوص و در عین حال آرایشگر و نظافت‌چی سرگرد، از در درآمد. یکی از لباس‌های کوتاه و نیمدار اربابش را به تن داشت و توله سگی را هم زیر بغل گرفته بود. همان جا، به چارچوب در تکیه داد و با حالتی آمیخته به احترام، چندین بار پلک زد.

سرگرد گفت:

– گوش کن پانته‌لی! دلم می‌خواهد امروز با تو مثل آدم حسابی حرف بزنم – رک وپوست کنده. این چه طرز ایستادن است؟ درست به ایست! آن مگس را هم از توی مشتت ول بده! حال درست شد! خوب، حاضری با من روراست باشی یا نه؟

داستان کوتاه یک دست و دو هندوانه

– اختیار دارید جناب سرگرد.

– با آن چشم‌های ورقلمبیده از تعجب هم، نگاهم نکن. به آدم‌های متشخص نباید با چشم‌های حیرت‌زده نگاه کرد، زشت است! باز که نیشت را باز کرده‌ای! حقا که گاومیشی برادر! بعد از این همه سال هنوز یاد نگرفته‌ای که رفتارت در حضور من چطور باید باشد…بگذریم. حالا رک‌وپوست کنده و بدون تته‌پته به سؤالم جواب بده! تو زنت را کتک می‌زنی یا نه؟

پانته‌لی کف دست را به طرف دهان برد و پوزخندی ابلهانه زد. سپس خنده نخودی سر داد و من‌من‌کنان گفت:

– هر سه‌شنبه خدا، جناب سرگرد!

– این که خنده نداشت! این چیزها خنده برنمی‌دارد! دهانت را هم ببند! در حضور من این‌قدر تنت را نخاران- اصلاَ خوشم نمی‌آید.

لحظه‌ای به فکر فرو رفت، سپس ادامه داد:

– فکر می‌کنم فقط موژیک (۳)جماعت نیست که کتک می‌زند. تو چه فکر می‌کنی؟

بیشتر بخوانید: مروری بر نمایشنامه دائی وانیا و درام نویسی آنتوان چخوف

– حق با شماست قربان!

– یک مثال بیاور!

– در همین شهر خودمان قاضی‌ای داریم به اسم پیوتر ایوانیچ… باید بشناسیدش… حدود ده سال پیش، سرایدارشان بودم. به از شما نباشد، مرد خوبی بود اما امان از وقتی که مست می‌کرد… خدا نصیب هیچ تنابنده‌ای نکند!… گاهی وقت‌ها، مست و پاتیل می‌آمد خانه و با مشت و لگد به جان دنده‌های خانم می‌افتاد. خدا همین‌جا ذلیلم کند اگر دروغ گفته باشم! گاه در آن هیروویر، یکی دو تا مشت هم نصیب من می‌شد. به جان زنش می‌افتاد و هوار می‌کشید: «زنکه بی‌شعور، تو دیگر دوستم نداری! به همین علت، می‌خواهم بکشمت، می‌خواهم چراغ عمرت را خاموش کنم…»

– خوب، زنش چه می‌گفت؟

– همه‌اش می‌گفت: «ببخشید… مرا ببخشید!»

– نه؟ راست می‌گویی؟ این‌که عالی است!»

سرگرد به قدری خوشحال شد که دست‌هایش را به هم مالید.

– البته که راست می‌گویم، جناب سرگرد! آخر چطور ممکن است آدم زن خودش را کتک نزند؟ مثلاَ یکیش خودم… مگر می‌شود زنم را کتک نزنم؟ خوب، زنی که سازدهنی مردم را زیر پایش له کند و بعدش هم به شیرینی‌های شما ناخنک بزند حقش است کتک بخورد… آخر مگر می‌شود مرتکب این همه خلاف شد؟

– لازم نیست برایم صغراکبرا بچینی، کله‌پوک! حالا دیگر استدلال هم می‌کند! تو را چه به استدلال؟ در کاری که به تو مربوط نمی‌شود، هیچ‌وقت دخالت نکن! راستی خانم چه‌کار می‌کنند؟

– خواب تشریف دارند قربان.

بیشتر بخوانید: مروری بر تئاتر سه خواهر ساخته حسن معجونی؛ به همراه مروری بر نمایشنامه‌های آنتون چخوف

– هرچه باداباد! برو به ماریا بگو خانم را بیدار کند و ایشان را بفرستد پیش من… نه صبر کن، نرو! تو چه فکر می‌کنی؟ به نظر تو من شبیه موژیک جماعت هستم؟

– چرا باید شبیه موژیک باشید؟ کی دیده شده که ارباب شبیه موژیک باشد؟ البته هیچه وقت دیده نشده!

این را گفت و شانه‌هایش را بالا انداخت و در را با صدای خشکی باز کرد و بیرون رفت. سرگرد هم که آثار اضطراب بر چهره‌اش نقش خورده بود، آبی به سروروی خود زد و مشغول پوشیدن لباس شد.

سرگرد، همین ک همسر بیست ساله تودل‌برواش از در وارد شد با نیش‌دارترین لحنی که میسرش بود گفت:

– عزیز دلم، می‌توانی ساعتی از وقت گران‌بهایت را که این همه برای همه‌مان مفید است، در اختیار من بگذاری؟

زن، پیشانی‌اش را برای بوسه، به سرگرد عرضه کرد و جواب داد:

– با کمال میل، دوست من!

– عزیز دلم، هوس کرده‌ام روی دریاچه گشتی بزنیم… کمی ‌تفریح کنیم… حاضری همراهی‌ام کنی؟

– فکر نمی‌کنی هوا گرم باشد؟ با وجود این، بابا جانم، پیشنهادت را با کمال میل قبول می‌کنم. اما به یک شرط: تو پارو می‌زنی، من سکان می‌گیرم. باید کمی ‌هم خوراکی برداریم- من که از صبح چیزی نخورده‌ام…

سرگرد، تازیانه‌ای را که در جیب گذاشته بود، با دست لمس کرد و گفت:

– خوراکی برداشته‌ام.

داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه

حدود نیم ساعت بعد از این گفت‌وگو، زن و شوهر سوار قایق بودند و به سمت وسط دریاچه، پیش می‌رفتند. سرگرد، عرق‌ریزان پارو می‌زد و همسرش، قایق را هدایت می‌کرد. مرد، نگاه آکنده از خشمش را به کارولینا کارولینای نگران دوخته بود ودر حالی که در آتش بی‌صبری می‌سوخت، زیر لب با خود غرولند می‌کرد: «نگاهش کنید! شما را به خدا نگاهش کنید!». همین که قایق به وسط دریاچه رسید، سرگرد با صدای بم خود فرمان داد: «ایست!» قایق، از حرکت بازماند. چهره سرگرد، ارغوانی شد و زانوانش لرزیدند. زن، نگاه شگفت‌زده خود را به شوهر دوخت و پرسید:

– چه‌ات شده آپولوشا؟

سرگرد غرش‌کنان گفت:

– پس می‌فرمایید که بنده گوساله‌ام،‌ ها؟ پس من…من… کی‌ام؟ یک کله‌پوک کند ذهن؟ پس تو دوستم نداشتی و دوستم نخواهی داشت،‌ ها؟ پس تو… من…

بار دیگر غرید و مشتش را بلند کرد و تازیانه را در هوا چرخاند و توی قایق… o temporo o mores!… (4) کشمکشی وحشتناک درگرفت. درگیری‌شان چنان بود که در وصف نگنجد! این حادثه را حتی خوش ‌قریحه‌ترین نقاش ایتالیا دیده نیز محال است بتواند ترسیم کند… پیش از آن‌که سرگرد بتواند به از دست رفتن مشتی از موی سر خود پی ببرد و پیش از آن‌که زن جوان، بتواند تازیانه را که از دست شوهر در ربوده بود به کار گیرد، قایق واژگون شد و…

داستان کوتاه یک دست و دو هندوانه

در همین هنگام ایوان پاولویچ، کلیددار سابق سرگرد که اکنون در بخشداری به عنوان دفترنویس خدمت می‌کرد، در ساحل دریاچه، سوت‌زنان مشغول قدم زدن بود. او با بی‌صبری منتظر آن بود که دختران روستایی از راه برسند و بنا به عادت هرروزه‌شان، در دریاچه آب‌تنی کنند؛ سیگار پشت سیگار دود می‌کرد و به چشم‌چرانی سیری که بنا بود نصیبش شود می‌اندیشید. ناگهان فریادهای جانکاهی به گوشش رسید. صدای اربابان سابق خود را شناخت. سرگرد و همسرش داد می‌زدند: «کمک! کمک!» ایوان پاولویچ، کت و شلوار و چکمه‌هایش را بی‌تأمل درآورد، سه بار صلیب بر سینه رسم کرد و به قصد نجات آن دو، خود را به آب زد. از آن‌جایی که قابلیت او در فن شناگری بیش از قابلیتش در دفترنویسی بود، در مدتی کمتر از سه دقیقه، خویشتن را در کنار مغروقین یافت. شناکنان به آن دو نزدیک شد و در دم در بن‌بست قرار گرفت- با خودش فکر کرد: «لعنت بر شیطان! به داد کدام یکی برسم؟ » توان آن را نداشت که هر دو را نجات دهد- فقط یکی از آن دو را می‌توانست از مهلکه برهاند. عضلات صورتش، از شدت تردید و تحیر، کج و معوج شدند؛ گاه به این و گاه به آن دگر، چنگ می‌انداخت. سرانجام رو کرد به آن‌ها و گفت:

– فقط یکی‌تان! هر دوتان، زورم نمی‌رسد! به خیال‌تان رسیده که من نهنگم؟

کارولینا کارلونا که به دامان کت سرگرد، چنگ انداخته بود زوزه‌کشان گفت:

– ایوان عزیزم، مرا… مرا نجات بده! باهات عروسی می‌کنم! به همه مقدسات قسم می‌خورم زنت شوم! وای، خدا جان، دارم غرق می‌شوم!

سرگرد نیز در حالی که آب قورت می‌داد، با صدای بمش هوار می‌کشید:

– ایوان! ایوان پاولویچ! مرد باش! مرا نجات بده، برادر! یک روبل پول ودکات با من! نگذار جوانمرگ شوم!… سر تا پایت را طلا می‌گیرم… بجنب، نجاتم بده! واقعاً که… قول می‌دهم با خواهرت ماریا، عروسی کنم… به خدا می‌گیرمش! خواهرت خیلی تودل‌بروست! به حرف‌های زنم گوش نده، مرده‌شوی قیافه‌اش را ببرد! اگر نجاتم ندهی، می‌کشمت! از چنگم زنده درنمی‌روی!

دریاچه به دور سر دفترنویس بخشداری طوری چرخید که نزدیک بود غرق شود. وعده‌های هر دو را به یکسان، مقرون به صرفه یافت- یکی با صرفه‌تر از دیگری. کدام یک را انتخاب کند؟ فرصت، داشت از دست می‌رفت. سرانجام، تصمیم خود را گرفت: «هر دو را نجات می‌دهم! از هردوشان بماسد، بهتر از آن است که فقط از یکی‌شان بماسد… توکل به خدا!» آن‌گاه صلیبی بر سینه رسم کرد، با دست راستش کارولینا کارلونا را زیر بغل گرفت، انگشت سبابه همان دست را به کراوات سرگرد حلقه زد و هن‌هن‌کنان به سمت ساحل شنا کرد. با دست چپ شنا می‌کرد و در همان حال، دستور می‌داد: «پا بزنید! پا بزنید!» به آینده درخشانی که در انتظارش بود می‌اندیشید: «خانم، زن خودم می‌شود، سرگرد هم می‌شود دامادم… به‌به! حالا دیگر تا می‌توانی کیف کن!… بعد از این، نانت توی روغن است، پسر… نان شیرینی تازه بلنبان و سیگار برگ اعلا بکش!… خدایا، شکرت!» شنای یک دستی، آن هم با دو بار گران و جهت مخالف باد، کار ساده‌ای نبود اما فکر آینده درخشان، نیروی ایوان پاولویچ را دو چندان کرده بود. سرانجام در حالی که لبخند می‌زد و از فرط خوشبختی، خنده‌های نخودی می‌کرد، موفق شد زن و شوهر را به ساحل برساند. خوشحالی ایوان پاولویچ بی حدومرز بود. اما همین که نگاهش به زن و شوهر افتاد که دوستانه دست در دست هم داده و ایستاده بودند، رنگ از صورتش پرید؛ مشتی به پیشانی خود کوبید و بی آن‌که به دختران روستایی که از آب‌تنی دست کشیده و دسته‌جمعی به دور زن و شوهر حلقه زده و نگاه‌های آمیخته به بهت و تحسین‌شان را به دفتر نویس شجاع دوخته بودند اعتنا کنند، با صدای بلند، زار زد.

فردای آن روز، ایوان پاولویچ به توصیه سرگرد از بخشداری اخراج شد. کارولینا کارلونا نیز به خدمت ماریا خاتمه داد و به او گفت: «حالا برو سراغ ارباب مهربان خودت!»

ایوان پاولویچ در کرانه دریاچه منحوس راه می‌رفت و بلند بلند با خودش حرف می‌زد:

– ای آدم‌ها، فغان از دست شما! آخر این همه نمک‌نشناسی؟!

 

۱ – Chtchelkolobov ، معنی تحت‌اللفظی این اسم می‌تواند «پیشانی تلنگری» باشد.

۲ – Ghars ، اشاره به جنگ روسیه با عثمانی‌هاست.

۳ – Moujik ، دهقان- دهاتی.

۴ – چه روزگاری، چه اخلاقیاتی!…( لاتین).

بیشتر بخوانید: داستان کوتاه خوشحالی اثر آنتوان چخوف

بیشتر بخوانید: داستان کوتاه بی عرضه اثر آنتوان چخوف

بیشتر بخوانید: داستان کوتاه در پستخانه اثر آنتوان چخوف

بیشتر بخوانید: داستان کوتاه مرگ یک کارمند اثر آنتوان چخوف

بیشتر بخوانید: داستان کوتاه یک دست و دو هندوانه اثر آنتوان چخوف

بیشتر بخوانید: داستان کوتاه محاکمه اثر آنتوان چخوف

بیشتر بخوانید: داستان کوتاه زنان اثر آنتوان چخوف

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن

وب‌سایت



Current ye@r *


Leave this field empty

1+ فیلم ما همه با هم هستیم جدیدترین ساخته‌ی کمال تبریزی است که در سال ۱۳۹۷ ساخته شده است. فیلمی که پیش…

1+ ملت عشق یا چهل قاعده عشق The Forty Rules of Love (با نام اصلی Aşk) نام رمانی است که در این…

1+ Xiaomi Mi Band به لطف قیمت پایین به یکی از معروف ترین محصولات پوشیدنی (wearable products) در جهان تبدیل شده است…

1+ فیلم One Flew Over the Cuckoo’s Nest «دیوانه از قفس پرید» اثری به کارگردانی Miloš Forman و فیلم نامه لورنس هاوبن…

1+ عوارض الکل در علم امروزی بر کسی پوشیده نیست. مصرف الکل چه به صورت کوتاه مدت و چه بلند مدت می‌تواند…

1+ سال‌های بسیاری است که خواص عنبر نسا ( که برخی نیز عنبر نسارا…

1+ سرطان دهانه رحم یا سرطان گردن رحم نوعی سرطان است که از گردن…

1+ ممکن است شما بخواهید گاهی عکس لحظه های عاشقانه و حریم خصوصی تان…

1+ ماساژ صورت ژاپنی یکی از روش‌های شناخته شده در دنیاست. همه ما تمایل…

1+ افزایش هورمون استروژن می تواند موجب بروز اختلالاتی در زنان شود. استروژن در…

Copyright © 2019 – Netnevesht


نام کاربری


رمز عبور

مرا به خاطر داشته باش

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟


نام کاربری یا ایمیل:


ورود| ثبت نام

قصه های این سریال در بیشه ای سرسبز و در میان حیوانات آن می گذرد و ضرب المثل های شیرین فارسی داستان ها را شکل می دهند. بعضی از شخصیت های این مجموعه قورقوری (قورباغه همیشه ناراضی)، شنگول (غاز همیشه خوشحال و سر به هوا)، لاکی ( لاک پشت باهوش و کتاب خوان)، فلفلی (موش مهربان و تند و فرز)، زبلگوش (خرگوش زبل و زرنگ) و عمو جغ جغ ( جغد مهربان و دانا) هستند

انیمیشن مثل های فارسی برای کودکان
https://goo.gl/aQCJ2b

کارتون برف خونه
https://goo.gl/JueWKK

انیمیشن قصه های گلنار
https://goo.gl/YDYFhm

حکایات و ح

قصه های این سریال در بیشه ای سرسبز و در میان حیوانات آن می گذرد و ضرب المثل های شیرین فارسی داستان ها را شکل می دهند. بعضی از شخصیت های این مجموعه قورقوری (قورباغه همیشه ناراضی)، شنگول (غاز همیشه خوشحال و سر به هوا)، لاکی ( لاک پشت باهوش و کتاب خوان)، فلفلی (موش مهربان و تند و فرز)، زبلگوش (خرگوش زبل و زرنگ) و عمو جغ جغ ( جغد مهربان و دانا) هستند

انیمیشن مثل های فارسی برای کودکان
https://goo.gl/aQCJ2b

کارتون برف خونه
https://goo.gl/JueWKK

انیمیشن قصه های گلنار
https://goo.gl/YDYFhm

حکایات و ح





عضویت

یادآوری نام کاربری و رمز عبور

25600

15300

15750

22500

25200

داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه

12000

25200

13500

20800

با یکدست دو هندوانه نمیشود برداشت

آمار سایت

داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه
داستان ضرب المثل با یک دست دو هندوانه
0

دانلود ضرب المثل های بختیاری

دانلود ضرب المثل های بختیاری
دانلود ضرب المثل های بختیاری

ضرب المثل ها عبارت ها و جمله های موزونی هستند که حاوی پندها و اندرزهای گوناگونی می باشند. موجب آگاهی بخشی ، پندآموزی و عبرت آموزی می شوند. این ضرب المثل ها که گاه پیشینه آنها به چند قرن و شاید هزاران سال قبل باز گردد و سینه به سینه به نسل های بعدی منتقل شده اند ، دریچه ای برای شناخت ابعاد مختلف و جنبه های گوناگون فرهنگ و جامعه هستند. آنها گویای واقعیتهای آشکار و پنهان جامعه و بازتاب بسیاری از رسوم ، عادت ها و شیوه های زندگی یک گروه و یک قوم می باشند. معلوم می دارند که در قلمرو یک فرهنگ چه کارهایی ناپسند و ناخوشایند و انجام کدام اعمال و رویه ها خوشایند و مطلوب است.

در ضرب المثل هاست که زبان و فرهنگ به هم نزدیک می شوند و ابعاد مختلف زبان گفتاری مردم را آشکار می سازند. همچنین می توانند راهگشا ، در یافتن بسیاری از پرسشهای ما در باره زبان و فرهنگ باشند.

در زیر  تعدادی از ضرب المثل های بختیاری با برگردان فارسی آنها ارائه می شود:

• برد سیلا ، بن وار ، نی واسه

سنگ سوراخدار همیشه در باراندز ایل نمی ماند.

دانلود ضرب المثل های بختیاری

کنایه از: تمام پسرها و دخترها بالاخره روزی ازدواج می کنند.

• عروس بونه وه دلس بید ، چرنید ، گد خروس پام تلنید.

عروس که بهانه به دل داشت ، جیغ کشید و گفت : خروس پایم را له کرد.

کنایه از: بهانه جویی و ناسازگاری عروس

• تیلی که تخم ناد ، هندا داسه

جوجه ای که تخمگذار شد ، همسن مادرش است.

کنایه از: فرزندی که ازدواج کرد و بچه به دنیا آورد ، همسن پدر و مادرش شده است.

• بختم ، بخته دامه ، کوشا ، دامم وه پامه

بخت من مثل بخت مادرمه ، کفش های مادرم را هم به پا دارم.

کنایه از: تاثیر گذاری والدین در سرنوشت بچه ها

• هر کی ناره دالو ، نی ره هونه هالو

هر کس مادر بزرگ ندارد به خانه دایی اش نمی رود.

• مهمون هر کی ، هونه خدا هر چی

مهمان هر کسی که باشد ، میزبان با هر چه دارد از او پذیرایی می کند.

• علف سر ریشه خوس ، سوز ایبو

علف سر ریشه خودش جوانه می زند و رشد می کند.

کنایه از: تاثیر خانواده در سرنوشت و تربیت آدمی

• ار لیشم ، گوشت میشم.

اگر زشتم  ، لیکن ذاتی پاک و باارزش دارم.

کنایه از:تاکید بر نجابت و اصالت

• وه بنگشت گدن ، سوکی یا سنگین ، گد ، سوک ، سنگینی ، دس خومه

از گنجشک پرسیدند سبکی یا سنگین ، پاسخ داد ، سبک یا سنگینی دست خودمه.

کنایه از: اختیار و اراده آدمی

• گرگ که پیر ایبو سگ بس خنده

گرگ که پیر می شود ، سگ او را مسخره می کند.

کنایه از: خوار شدن آدمی

• هر چی کنی ، سی ناکس ، نه ایگو خو ، نه ایگو بس

برای ناکس هر هر اندازه کار کنی ، نه می گوید ، خوب است ، نه می گوید ، کافی است.

کنایه از: رویه انسان های بی ارزش و قدرنشناس.

• کر خو مال سی چنه سه ، کر لیش مال سی چنه سه

نه پسر خوب و با لیاقت مال می خواهد (بدست می آورد) ، نه پسر پست و نالایق. (بر باد می دهد)

• گرگن گرهدن ، پند دادن ، گد ولم کنین ، گله رهد.

گرگ را گرفتند ، نصیحت کردند که دیگر به گله حمله نکند ، گفت: رهایم سازید ، گله رفت.

کنایه از: ترک عادت نتوان کرد.

• نه کور حیا داره ، نه کچل ، مزگ سر.

دانلود ضرب المثل های بختیاری

نه آدم کو حیا دارد نه کچل مغز سر دارد.

کنایه از: اینکه آدم های بی حیا و بی چشم و رو  هیچ وقت حیا نمی کنند و از رو نمی روند.

• قاطرن نل کردن ، پشغه کوره هم پاس بلند کرد ، گد مونم ، نل کنین.

قاطر را که نعل کردند ، پشه کوره نیز پایش را بلند کرد و گفت: مرا نیز نعل کنید!

• بز که اجلش ایرسه ، نونا ، شونه خوره

بز که اجلش فرا می رسد ، نانهای چوپان را می خورد.

• لیوونه زه گسنی مرد ، گدن ، گرده گرس گلیس

آسیابان از گرسنگی مرد، گفتند نان در گلویش گیر کرد.

• افتو  زی همچو که دز دلس خاس

آفتاب جایی طلوع کرد که دزد دلش می خواست.

کنایه از: خوش شانسی آدم نا اهل.

• سگ ، دم هونه ساوس ، زله

سگ  در خانه صاحبش زرنگ است.

• همبونه دادن خرس وراره ، خردس ، گد ، جا مزم.

انبان را به خرس دادند که درست کند ، آن را خورد و گفت: جای دستمزدم.

• سرونه سر زینه بیوه ، دهل ، درس

از بدشانسی زن بیوه ، دهل پاره شد.

کنایه از: بدبیاری و بدشانسی

• سی گا مکال  ،چه یه من ، چه صد من.

برای گاوی که خیش نمی رود و تن به کار نمی دهد ، چه یک من و چه صدمن بذر ، فرقی نمی کند.

کنایه از: آدمهایی که تن به کار نمی دهند ، فرقی نمی کند که کار چه باشد.

• کچل که مینا دار ایبو ، زه داغ مینا ، هار ایبو.

زن کچل که صاحب مینا و دستار می شود ، هار می شود.

کنایه از: کم ظرفیتی افراد.

• اوره شومه باداده ، حسنی که خدا داده

ابریشم تاب داده ، حسنی که خدا داده.

کنایه از: اینکه هر کسی را خدواند  به شکلی خاص آفریده است.

• بهیگ به هونه بوس ، تی ناشت ، گهدن ، غلا  ، مین ره ، تیاس کند.

عروس اصلاً  از اول چشم نداشت ، گفتند: کلاغ در راه چشمانش را کند.

کنایه از: عیب پوشی دختر برای شوهر دادن.

زبانزدهای بختیاری

باد اورد خدا دا به حوشه چین: مصداق تغاری بشکند ماستی بریزد،جهان گردد به کام کاسه لیسان.

گیوه کش پا پتی: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.

بالا جام نی دوون هم نی نشینم : کنابه از افرادی که به چیز کم قانع نیستند و زیاد هم گیرشان نمی آید.

کیکنید و چرنید خروس پامه تلنید: به بهانه ای دیگر از انجام کاری سرباز زدن ،بهانه جویی.

ار بووسه نیدی ادا شاهی اکرد : اگر پدرش را نمی دید ادعای پادشاهی می کرد.

کا نداشت یه چی یی داشت: کنایه از نو کیسه.

دلته بنه به دلدون آردته بنه به همبون:آسوده و خاطر جمع باش

هر که گده داره دده نداره: کنایه از افراد تنها خور و خود خواه

حونه مبا بی کهخدا احمد اره مومد ایا:خانه بی برزگتر نباشد هرج و مرج می شود

میراث خرس اگرده به کفتار:

آدمیزا بانده بی باله : کنایه از سرعت انجام کارها و سرعت در رسیدن به مکانی دیگر

آربیز به قیلون گو دو سیلا داری : مصداق آنکه عیب بزرگ خود را نمی بیند و عیب کوچک دیگران را برمی شمارد.

آسیو درادره لوینه کپنه : شمالی ها می گویند هنه بزو (یکی هیزم می شکند و دیگری می گوید هن.): یکی کار انجام می دهد دیگری نفس نفس می کند.

بهیگ وختی گشنه س ابو یاد آش عروسیس اوفته : در شرایط سخت و نداری به یاد ایام خوش افتادن.

افتو ز اوچو که دز دلس اخواست : اوضاع بر وفق مراد آدم بد و تبهکار گشتن.

سگ که چاق ایبو گوشتس نیخورن: آدم بی ارزش همیشه همان است و ظاهرش هم عوض شود همان است.

همبون دادن به خرس گن ورآرس خردس به جا مزدس:مصداق همان آفتابه را خرج لحیم کردن.

منیر به رنگ زردم گادین (گژدین ) زیر بردم: فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.

نون جو نه ری داره نه آستر: آدمی که خوب و بدی  برایش یکسان است.

گا مرد و شیر وهره بهرست: فلانی مرد و بده بستان ه(معاملات)

قطع شد.

تازی وخت شکال….س ایا: کسی که در موقعیت حساس صحنه را ترک می کند.

نه ز پل اره نه ز گدار: کسی که به هیچ صراطی مستقیم نمی شود. یک دنده.

حور سهر مینت خمه کشت و بیرینت مردمه:توش خودم را کشت و بیرونش دیگران را ،ظاهر فریب

لوینه ز گسنه یی مرد گن گرده گرهسه:کسی از گرسنگی مرد و دیگران می گفتند نان در گلویش گیر کرده. باور نداشتن اطرافیان از مشکلات افراد.

کاسه ای داریم آرک برک تو پرس ک مو پر ترک: کنایه از داد و دهش دو طرفه

حیا دار گ حیام ابو بی حیا گ زم اترسه:آدم آبرومند از حیاداری خودش کنار می کشد و آدم بی حیا فکر می کند از او ترسیده اند

جوم دهرسته الصم نپهرسته:اگر مفلس شده ام ولی اصل نسبم از دست نرفته

گرگ که پیر ابو تعمره سگ ابو:سن که بالا می رود جوانان قدرت می گیرند و پیران را تمسخر می کنند.

بچه یا وا ریش بوه ورس بجهمه یا ترنه دا : اشاره به اهمیت تربیت والدین و کنایه از افراد بی خانواده.

برزیر که وامهنه داسنه کل و تیز اکنه :برزگر که از کار وامی ماند ، سعی کردن در یافتن مقصر دارد.

به خرس گن حرف بزن گد پمپلاپف : کسی که فن بیان ندارد و نسنجیده سخن می گوید.

تا داریم سر ایدراریم همی که نداریم پیت ایوراریم: تا داریم زندگی و سرفرازی می کنیم هنگام نداری به خود می پیچیم مار تا صاف نبو به سیلا نیره:صداقت و راستی مایه ی پیروزی است.

دندون اسب پیشکشینه نی شمارن: از هدیه نیاید ایراد گرفت.

به شیطون گن خدا بوته بیامرزه گ چی که نیبو: کاری که با عقل جور نیست.

تا نبوهه امر حق نیوفته بلگ درخت: همه کارها با خواست خداست.

به بنگشت گن سوکی یا سنگین گ سوک سنگینیم دست خمه: احترام هرکس به خودش بستگی دارد.

به توشمال گن بزن گ تنگه پام درد اکنه: کنایه از بهانه ی بیجا آوردن.

به میش اگو بجه به گرگ اگو بگرس: مصداق شریک دزد و رفیق قافله.

برد سر جا خس سنگینه: هرکس در جایگاه خود وقار دارد.

شون گله ن ول کنه حونه خدا دست زس نی ورداره:چوپان گله را رها کند صاحب گله رها نمیکند.

ماهینه که نیخون بگرن دس ایارن سی دینس:وقتی راغب به انجام کاری نباشند. کاری می کنند که حاصل ندارد.

هرچی کنی سی ناکس نه اگو خووه نه اگو بس:برای آدم قدر نشناس کار کردن بی فایده است.

دس خوم کس خوم: به خودم تکیه می کنم.

هرکی گپی نداره نشینه سا یه یرد گپ:هرکس بزرگی ندارد به سنگ بزرگی تکیه می کند.

بز به پا خوس کشن به دار میش به پا خوس : هر کسی باید در مقابل اعمال خود پاسخ گو باشد(که گناه دگران برتو نخواهند نوشت)

کور بهتر به حونه خوس ره ابره: نابینا هم خانه ی خود را بهتر بلد است.

پوس خووه که بوس خووه: اصل و جوهر خوب است که ظاهر خوب است.

گرگ زه به گله هول به یکی دارون: گله را گرگ زد وای به حال آنها که یک گوسفند دارند.

بردیم به آسماری دس ز دینم نی ورداری: بیچاره ام کردی هنوز هم رهایم نمی کنی؟

جلتم ور ملتم: خواه ناخواه جورم را باید بکشی.

بید ار تهله سایه س شرینه:درخت بید اگر ثمری ندارد ولی سایه ی خوبی دارد.کنایه از اینکه اگر  خصلت بد را می بینی صفات خوب را هم ببین.

ضرب المثل های بختیـــــــا ری


چهارشنبه 5 فروردین 1394 07:43 ب.ظ


جمعه 15 اسفند 1393 06:57 ب.ظ


جمعه 8 اسفند 1393 10:34 ب.ظ

 

دانلود ضرب المثل های بختیاری

 


دوشنبه 26 آبان 1393 06:58 ب.ظ


سه شنبه 20 آبان 1393 03:40 ب.ظ


پنجشنبه 8 آبان 1393 10:12 ب.ظ


پنجشنبه 1 آبان 1393 10:10 ب.ظ


پنجشنبه 1 آبان 1393 02:16 ق.ظ


چهارشنبه 23 مهر 1393 09:07 ب.ظ


چهارشنبه 16 مهر 1393 01:13 ق.ظ


شنبه 28 تیر 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 27 تیر 1393 12:00 ق.ظ


سه شنبه 27 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


یکشنبه 25 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 23 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


پنجشنبه 22 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 16 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


شنبه 10 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 9 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 2 خرداد 1393 05:10 ق.ظ


جمعه 26 اردیبهشت 1393 12:00 ق.ظ

ضرب المثل بختیاری:

پَمَر رگ اِره به کوری؟

بزرگترین سر مایه اعتماد به نفس است.یَه مُرغی بی قََلوه فیت فیت اِکِرد

مُرغ ِ کاریاتی زِ کُلُنگ چی رَه با لا…

رَه تا رَِسی به لونَی دال

چار هایه زِدال دید

یکی نِه دُزید…

زِ کُه اُوَی بِ لَم

هایه کِنه ناها هَمُچُ…

نَونِست واس چه وا کُنه…

یَه مرغه دی رَه خَوسی سَره هایه…

تا یه ماه بَهد یَه تیلی ز ِ هایه دِروَی

مُرغ شَوَندِه روز به تیل اِگُد:

نَ کِ رووانه دیدی واستی سَره جات

دانلود ضرب المثل های بختیاری

نَ کِ کِرمِنه دیدی اَمونس دی…

نَکِ اَفتَو دَرَو نیای به مال…

نَکِ بالُنده مِنِه آسمون بِوینی بالاس واز ودِراز..اَما نَجِهی…

تیل دی گپ اَوی

چونو که ز مرغ گفتر اَوید

چونو که بالاس سیاه ودراز…

تیل دی زِ مرغ گفتر اُ گفتر تر اَوید…

اَمامرغ هَی هِمینونه سی تیل اِگود…

نَ کِ رووانه دیدی واستی سَره جات

نَ کِ کِرمِنه دیدی اَمونس دی…

نَکِ اَفتَو دَرَو نیای به مال…

تا یه روز تیل ِ ز ِ مُرغ گفتر گوهد:

هَمو چنه مِنه آسمون؟

هَمو کِ هَی دِر اِخوره….

مرغ گوهد: هو داله…

بی حریفِ مِنه آسمون!

مرغ اِخوره…

تیل اِخوره…

تیل ِ ز ِ مُرغ گفتر گوهد:

مو هم اِخوم جوره هو بالامه واز کنُم…

مو هَم اِخوم جوره هو بال ِ آسمون دِر بخورم…

هر روز همینونه گوهد و گوهد تا یَِه روز مُرد!

هیچ وَقت هَم بال نَزَی …

هیچ وَقت هم نَرَهد به آسمون…

چیناکه هَی بِس اِگوهدِن: تو مرغی!

تو نتری!

راستِس یو بی که تیل ِ ز ِ مُرغ گفتر ، دال بی!

اَما بَس که بِس گوهدِن: تو مُرغی!

تو نتری! خوسم باوَرِس اَویده بی!—آدینگل ِ زیادی هِدِن که دالِن ! نه مرغ!

اَما بسکه بِسون گودِن: تو نتری!

اونو، جوره تو نیدِن!

اونو، زِ …ایما بهترونن!

خوسونم باورسون اَویده!.. که مُرغِن! ————————————دال= عقابکلنگ چی= قله ایی بسیار نزدیک به زرد کوه بختیاریقَلوه= بسیارچیناکه= زیرا کهفیت فیت= فضولی بیش از حدهایه= تخمتیل= جوجهآدینگل= انسانهانتری= نمیتوانیاَویده بی= شده بودبالُنده= پرندهدِر بخورم=بچرخم نَجِهی=فرار نکنیرووا=روباهگفتر= بزرگترشَوَندِه روز=شبانه روز


چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 12:21 ق.ظ


شنبه 6 اردیبهشت 1393 12:25 ق.ظ


جمعه 5 اردیبهشت 1393 12:29 ق.ظ


دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 12:23 ق.ظ

مفهوم تصویر بالا با یک ضرب المثل بختیاری مرتبط است ارسال کنید و جایزه بگیرید.


شنبه 30 فروردین 1393 12:25 ق.ظ


شنبه 30 فروردین 1393 12:00 ق.ظ

اگوی جند ِ باله غاشه

eguy jende bale ghashe


شنبه 30 فروردین 1393 12:00 ق.ظ

کا نداشت  یه چی داشت

ka nadasht ya chi dasht


پنجشنبه 28 فروردین 1393 12:00 ق.ظ


چهارشنبه 20 فروردین 1393 12:00 ق.ظ

» کتابناکهای مرتبط:ماجرای قتل سردار اسعد بختیاری

بختیاری ضرب المثلهای بختیاری

Powered by You

آ – الف – ب – پ – ت – ث – ج – چ – ح – خ – د – ذ – ر – ز – ژ – س – ش – ص – ض – ط – ظ – ع – غ – ف – ق – ک – گ – ل – م – ن – و – هـ – ی

آدُمِ کم شانسِنِه مِنِ کَلِ مُرغون کوسه اِزَنِه[۱].

آهَی گُلَی آسونه، دینگِلی دینگوِس سخته[۲].

اَر اِخوی بینی زِنِ پَرچَلِه یا نه، بِه گوزَکِس[۳] سَیل کُو.

اَفتَو زَی هَمُچو کِه دِلِ دُز اِخاس.

دانلود ضرب المثل های بختیاری

اَلسِ کار پدره، که مادر رهگذره.

اِخومِت که اِگومِت ( دوستت دارم که به تو می گویم ).

اِدُنُم چَنتا مِل وه لاشِسِه ( می دانم چندتا مو در بدنش هست یعنی او را کاملا می شناسم ).

اَمرو تا صُوَه[۴] هَم خدا کریمه.

ایما که سالِنِه پائیدیم[۵]، ماهِنَم اِپائیم.

باد اَوُرد، خدا داد به هوشه چین[۶].

بِجور جاتِه بِنِه پاتِه.

بَختُم، بَختِه دامِه، کَوشا کُهنِه دام بِه پامِه.

بِد[۷] اَر تَهلِه، سایِس شیرینه.

بُز که اَجَل اِگِرِس، نونا شونِ[۸] اِخورِه.

بِزیس و بینیس.

بِنگِشتِه بُردِن باغ بهشت گُد وطن وطن، وِلِس کِردِن اِوَی نشست سَرِ خارپَرزین[۹].

بووم همو کِه سَرِ گُرزِ تاشید[۱۰].

به بِنگِشت گُدِن تُخمات کوچیرِن گُد بووم سُهد[۱۱] تا هَمینونِ نَهادُم.

به تشمال گُدِن ساز بزن گُه، تَنگِه پام اِخارِه.

به میش اِگو بِجِه، به گرگ اِگو بِگِرِس[۱۲].

بیو به دینُم پات پَتیه[۱۳].

تاپو گِلی.

تَش بِ دی[۱۴].

تیلی که تخم ناد، هُمدا داسِه[۱۵].

چی مَشکِ کُهنِه زِ دَر اِگِرِنِس زِ اَنگِلِه اِپُکِه.

دُزِ بُنِ هورِنِ نَتَری بِگِری[۱۶].

دوست اِگُه بِت اِگُم، دِشمِن اِگُه خواستُم بِت بِگُم.

دو کَلا جَنگ اِکُنِن سَرِمالِ مَردُم.

دُهدَر که جَواوِ دا داد، جَواوِ شا داد[۱۷].

زِ بیکاری مِل و مِرزِنگ اِکَنِه[۱۸].

ز دوتا چی ناراحت نَبو بِدَونی و نَرَسی، بِخورِن و بِت نَدِن.

زمین سِفتِه گا زِ تِه گا اِبینِه.

زَهمِ مَچُهما[۱۹].

سَی و گرگ تِفاق[۲۰].

عروس بسکه خوبید، گیوِنِه هم دِراَوُرد.

علف سَرِ ریشه خُس سَوز ایبو.

فِلونی ماتی وابید.

کا چَشمِه رین.

کار دُهدَر نَکِردنس بهتر[۲۱].

دانلود ضرب المثل های بختیاری

کال و وُرار[۲۲].

کَه باقِلِه باد اِزَنی ( کنایه از کار بیهوده کردن است ).

گپِتِه وُرار[۲۳]، کوچیرِت وُراوردِه خداییه.

گرگ که پیر اِبو سگ بِس اِخَندِه [۲۴].

گرگ که زید به گله، بترسه هو که[۲۵] یکی داره.

گرگِ گِرِدِن پَندِس دادِن، گُد وِلُم کُنین گلِه رَهد.

گژدیم بی دا [۲۶].

گله چِرا گِرِهد، بز شَلِه نِها[۲۷] گِرِهد. .

گِوِه کَش پا پَتی ( معادل کوزه گر از کوزه ی شکسته آب می خورد ).

گووَر وا گا اِبَرِه، دُهدَر وا دا.

مثل زخم پلنگ وادِرَوش[۲۸] اِکُنه.

مثل شَنگُل وَرکَنِه به گایَل.

مهمون دِر مِجال[۲۹]، جاس بُنِه چالِه.

مهمون دِرمِجال، شُمِس با خُسِه.

نه زِ پُل اِرِه، نه زِ گُدار[۳۰].

نونِ مُفت نَخَردِن که حرفِ مُفت بِزَنِن .

نونِ یَه مَن هیچی خَردِن و حرف زَیدِن.

هرچه آسِیَو اِدِرارِه، لُوینِه[۳۱] اِکَپنِه.

هر کِه نِه[۳۲] حَرف نَکُشت، تیر تُفَنگ هم نِکُشِس.

هور سُهر هور سُهر، مِنِت خُمِه کُشتِه بِرینت مَردُمِه.

ضرب المثل های بختیاری

آدمی که مالس اِره، ایمونس هم اِره.

“کسی که مالش می رود، ایمانش هم می رود.” کنایه از اینکه کسی که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به این و آن، ایمانش هم از دست برود.

دانلود ضرب المثل های بختیاری

آدمیزاد، بونده بی باله.

“آدمیزاد (همانند) پرنده ای است بدون بال”. کنایه از اینکه هر آینه ممکن است هجران و دوری برای انسان پیش آید.

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم (مولانا(

آربیز به قیلون اگو، دو سیلا داری.

“الک به قلیان می گوید: دو سوراخ داری”. این مثل زمانی بکار میرود که کسی عیب و ایراد خود را نبیند و به دنبال عیب جویی از دیگران باشد. (تیر را در چشم خودش نمی بیند، مو را در چشم دیگری می بیند.(

آردم بختم، آربیزم آوختم.

“آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آویزان کردم”. کنایه از اینکه همه کارهایم را انجام داده ام و دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمانده است.

آسیو دراره، لوینه کپنه.

“آسیاب در می آورد (تولید می کند)، آسیابان (لوینه) می بلعد. (مصرف می کند)”. این مثل را بیشتر در مورد تولید کنندگان و نان آوران خانه بکار می برند، زمانیکه مصرف کنندگان، رعایت اندازه و اعتدال را ننمایند.

ار اِخوی خاک کنی من سرت، برو سر یه تل بلندی.

“اگر (حتی) میخواهی خاک هم بر سر خودت بریزی، برو بالای یک تپه بلند”. کنایه از بزرگ منشی و بلند همتی است. 

ار بو خونه نیدی، اِدا شاهی ایکرد.

“اگر پدر خود را نمی دید، ادعای پادشاهی می کرد”. این ضرب المثل در مورد افرادی که خیلی زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به دیگران تفاخر می کنند، بکار می رود. 

ار جووم دهرست، السم نه پهرست.

“اگر پیراهنم پاره شد. اصلم نپرید (از بین نرفت)”. این ضرب المثل بیانگر این نکته است که فقر و تنگدستی، اصالت خانوادگی و ارزشهای اصیل را از بین نمی برد. 

 

ار خومه نیدیه، گو رشید خوی دارم.

“اگر خودم را ندیده ای، برادر رشید خوبی دارم”. این ضرب المثل درباره کسانی به کار میرود که بیش از آنچه به توانائی های خود تکیه کنند، متکی به توانایی دیگران می شوند. 

ار دنیانه او بو وره، فلونینه خو ابره.

“اگر دنیا را آب ببرد، فلانی را خواب می برد”. در مورد بی تفاوتی برخی افراد بکار می رود که کاری به مسائل پیرامون خود ندارند. 

ار کوگ نکنه قهقه بیجا، کی دونه کوگ کیه کرده جا؟

“اگر کبک قهقه بیجا نکند، چه کسی میداند که کجا جای گرفته است”؟ در مورد افرادی به کار میرود که با طرح مسائلشان باعث افشای راز و رمز خود می شوند و به اصطلاح عسس مرا بگیر راه می اندازند. 

ار لیشم، گوشت میشم.

“اگر زشت هستم، گوشت میش هستم”. یعنی ماهیتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهیت هر چیز است. 

ار نبو امری ز حق، نیفته بلگی ز درخت.

“اگر امر حضرت حق نباشد، برگی از درخت نمی افتد”. این مثل بیانگر آن است که هیچ امری در جهان حادث نمیشود، مگر به خواست خداوند یکتا. 

ار نخردیم نون گندم، اما دیدیم دست مردم.

دانلود ضرب المثل های بختیاری

“اگر نخوردیم نان گندم، اما دیدم دست مردم”. یعنی اگر خودمان کاری را تجربه نکرده ایم، ولی با توجه به تجربیات دیگران با آن آشنایی داریم. 

اسب پیش کشینه که دندوناس نیشمارن.

“دندانهای اسب پیشکشی را که نمی شمارند”. این ضرب المثل بیانگر آن است که اگر هدیه و پیشکش را به کسی بدهند، نباید در صدد ایراد گرفتن از آن برآید. 

افتو زی همو چو که دُز دلس خواست.

“آفتاب همان جایی تابید که دلخواه دزد بود”. فراهم شدن شرایط برای فرد خطاکار، کمال آرزوی اوست. 

الس کار پدره، که مادر رهگذره.

“اصل کار پدره، که مادر رهگذره”. این ضرب المثل “اصل” و “ریشه” انتقال صفات را، “پدر” میداند. اصلی که نظام قبیله ای پدر سالار بر آن متکی است. 

امساله نه هر ساله.

“امسال، مثل هر سال نیست”.  

اورشم که خوار ابو، پیوند هر و گا ابو.

“ابریشم که خوار و بی ارزش میشود، به خر و گاو آویزان میشود”. هر گاه ارزش واقعی چیزی درک نشود، مورد بی اعتنایی قرار میگیرد. 

او سرد رهدم سر دستس.

“آب سرد روی دستش ریختم”. در مقام نا امید کردن افراد به کار می رود. در فارسی: آب پاکی روی دست کسی ریختن. 

اولاد کابهلی، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلی.

“اولاد کابهلی (کاکا بهلول)، تعدادیشان از پا می نالند، تعدادیشان از پهلو”. در مورد افراد خانواده یا فامیلی به کار میرود که هر یک از دردی و بیماریی شکوه داشته باشند. 

 

ایبیزیس و ایبینیس.

“الکش می کنی و آنرا می بینی”. یعنی پس از تجربه کردن به حرف من خواهی رسید. 

ایما که سالنه پائیدیم، ماهنم پائیم.

“ما که سال را پائیدیم، ماه را هم می پائیم”. ما که در انتظار انجام کاری، سالی را به انتظار نشسته و صبر کرده ایم ماهی دیگر را هم منتظر می مانیم. 

ای نونی مو مهمونم، یو چو و یو همبونم.

“اگر نمی دانی من مهمانم، این چوب و این هم انبانم”. یعنی از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. یعنی میتوان از آثار و شواهد چیزی پی به نیات و اهداف بوجود آورنده آن برد. 

ای هوسه، یه دفه بسه.

“اگر هوسه، یکدفعه بسه”. اگر از روی هوی و هوس کاری صورت بگیرد، همان یکبار کافی است. 

باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس.

“باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهیش می کند”. در خصوص حمایت فردی شرور و ناباب از فردی شرورتر و نابابتر بکار می رود. 

بالا جام نی، دو من نی نشینم.

“بالا جایم نیست، پائین (هم) نمی نشینم”. اینکه اگر نتوانم بالا بنشینم، پائین هم نخواهم نشست. 

بجور جاته، بنه پاته.

“(اول) جایت را پیدا کن، (سپس) پایت را بگذار”. این ضرب المثل در مورد افرادی بکار میرود که دست به کارهای نسنجیده ای می زنند. بیشتر در زمینه دقت کردن در امر ازدواج بکار میرود. 

بچه یا واریش بووس بجهمه یا ترنه دا.

“بچه یا باید از ریش پدر حساب ببرد یا از گیس مادر”. این ضرب المثل در زمینه تربیت کودکان است، و بیانگر این نکته است که به هر حال کودک باید حرف شنوی از یکی از والدین داشته باشد، تا در تربیت او خللی وارد نشود. 

بد الس وفا نکرد، الس دار خطا نکرد.

“بد اصل وفا نکرد، اصل دار خطا نکرد”. این ضرب المثل در مورد تأثیر اصالت خانوادگی افراد در عدم انجام کارهای خلاف بکار میرود. یعنی افراد با اصالت خطا نمی کنند و افراد بد اصالت نیز وفا نخواهند کرد. 

برد سر جا خوس سنگینه.

“سنگ سر جایش سنگین است”. کنایه از اینکه افراد در مقام واقعی خود، دارای وقار و ارزش می باشند. 

برد گهپ نشونه نزیدنه. 

“سنگ بزرگ نشانه نزدن است”. 

این مثل بیانگر آن است که دادن وعده های غیر معقول و اغراق آمیز به معنای عملی نشدن آنهاست. 

بردیم به آسماری، دست زدینم نی ورداری.

“مرا بردی (تا کوه) آسماری، دست از دنبال کردنم برنمیداری”. در مورد کینه توزی برخی از افراد بکار میرود، که بیش از حد انتقامجویی می کنند.

(آسماری نام کوهی است به ارتفاع تقریبی ۲۰۰۰ متر در جنوب شرقی مسجد سلیمان.( 

برزگر که وامهنه، داس کل و تیز اکنه.

“برزگر که خسته می شود، داس را کند و تیز می کند”. (داس را مقصر می داند) در مورد بهانه جویی و دلیل تراشی بی مورد بکار میرود. 

برو یه جا که بخوننت، نه چو وردارن بروننت.

“برو جایی که بخوانندت (پذیرایت باشند) نه (جایی که) چوب بردارند و برانندت (بیرونت کنند)”. یعنی برو جایی که حرمتت را بجا آورند، نه مورد بی اعتنایی قرار گیری. 

 

بره نر و کله نی خوسه.

“بره نر در آغل نمی خوابد”. این ضرب المثل در مورد اهمیت داشتن فرزندان پسر بکار میرود و بیانگر آن است که به هر حال آنان به کاری مشغول شده و در خانه نمی مانند. 

بز که اجل گهرس، نونا شونه خوره.

“بزی که اجلش برسد، نانهای چوپان را می خورد”. انجام کارهای غیر منطقی، موجب هلاکت خواهد شد. 

بو دام ز دالوم ایا.

“بوی مادرم از مادربزرگم می آید”. این ضرب المثل به نقش توارث در انتقال صفات و خصایص اشاره دارد. 

چونکه گل رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از چه جوییم از گلاب. 

بونده بد سر درخت بد انشینه.

“پرنده بد، بر روی درخت بد می نشیند”. در فارسی: کند همجنس با همجنس با پرواز. 

بونه و دل، جنگ کردن آسون.

“بهانه به دل، جنگ کردن آسان”. یعنی چنانچه بهانه ای در دل وجود داشته باشد، به دنبال آن جنگ کردن و ایجاد بحران و درگیری آسان خواهد بود. 

بنگشته بردن باغ بهشت، گهد ولات ولات.

“گنجشک را بردند به باغ بهشت، گفت: ولایت ولایت (وطن)”. این ضرب المثل علاقه به وطن را بیان می کند، هر چند که نسبت به دیگر مناطق موقعیت بهتر و برتری نداشته باشد. 

به بنگشت گهدن سوکی یا سنگین؟ گهد: سوک، سنگینیم دس خمه.

“به گنجشک گفتند: سبکی یا سنگین؟ گفت: سبک، سنگینم دست خودم هست”. بیانگر این نکته است که حفظ وقار و ارزش افراد به اراده و عملکرد خودشان بستگی دارد. 

به توشمال گهدن ساز بزه، گو تنگه پام خاره.

“به نوازنده گفتند: ساز بزن. گفت: کف پایم میخارد”. این ضرب المثل زمانی به کار میرود که کسی جهت عدم انجام کاری بهانه جویی کند. 

به خرس گهدن، حرف بزن، گهد: پمبلاپف.

“به خرس گفتند حرف بزن. گفت: پملاپف”. به افرادی که قادر به بیان سنجیده و متین مطالبشان نیستند، اطلاق می شود. 

به شیطون گهدن خدا بوته بیامرزه، گهد چی که نیبو.

“به شیطان گفتند خدا پدرت را بیامرزد. گفت: چیزی که نمی شود”. درباره افرادی به کار میرود که کمتر امیدی به هدایت و آمرزش آنان می رود. 

به کور گهدن چه اخی؟ گهد دو تیه روشن.

“به کور گفتند چه میخوانی؟ گفت: دو چشم روشن”. این ضرب المثل در بیان آرزوهای بدیهی بکار می رود. 

 

به میش اگو بجه، به گرگ اگو بگهرس.

“به میش می گوید: بدو، به گرگ می گوید: بگیرش”. در مورد افرادی به کار میرود که دو دوزه بازی می کنند و به اصطلاح هم رفیق دزدند، هم شریک قافله. 

بهودارو بی بهو، هی ایکنن بهو، بهو.

“پدر دار و بی پدر، هی فریاد می زنند: پدر، پدر”. نظیر: دارا و ندار، هر دو می نالند. 

بهیگ ز هونه بو تی نداشت، گهدن من ره قلاتیسه درورد.

“عروس از خانه پدر چشم نداشت. گفتند: بین راه کلاغ چشمش را در آورد”. این ضرب المثل در مورد افرادی به کار میرود که با دلایل واهی سعی در پنهان 

کردن نقایص دارند.. 

 

بهیگ که بونه و دله، اگه خروس پام تلنی.

“عروس که بهانه به دل دارد، می گوید خروس پایم را له کرد”. در مقام بهانه در دل داشتن و دنبال دست آویز بودن برای بروز آن بکار می رود. 

بهیگ وقتی گشنس ابو، آش عروسیس یا یادس.

“عروس وقتی گرسنه اش می شود، آش عروسی اش یادش می آید”. کنایه از این است که انسان در سختی ها، یاد ایام خوش گذشته می افتد. 

بهیگه و هونه بیوزما، بعداً بفشنس که.

“عروس را در خانه آزمایش کن، سپس او را به کوه بفرست”. پس از حصول اطمینان از توانایی و استعداد افراد باید آنان را به کار گمارد.

بید ای تهله، سایه س شرینه.

“بید اگر (خودش) تلخ است، سایه اش شیرین است”. این ضرب المثل بیانگر آن است که باید در مقام قضاوت به خصوصیات نیک و بد هر دو توجه داشت.

یه حیا دار هَیْ حیا اِیْکه یه بِیْ حیا گو وَروم تَرسه

کسی که از آبروی خود حیا می کند و چیزی نمی گوید ، اون که بی حیا است فکر می کند که از او می ترسد .

خدا سر وُ زِیرِن سیْ یَک آفری 

خداوند همه ی جفتها رو برای هم آفریده است 

گُوَر وا گاه بِرِه دور وا دابره 

گوساله به گاو یعنی مادر می ره یعنی شبیه مادرش می شود و دختر هم شبیه مادرش می شود .  

 

هو که نِت وا گِریوِه اِخِت نه هُو که نِت وا خنده 

اونی که اشک تو را در می آورد تو را دوست دارد ولی اون که تو را می خنداند تو را دوست ندارد و دشمن تو است 

نَنیَر وِ رَنگِ زردُم مُو گُودیمِ زیرِ بَردُم 

به قیافه من نگاه نکن که ساکتم من عقرب زیر سنگ هستم .

هَرْ چی لِر ایگه وِ داغ دِل ایگه 

هر حرفی را که لر می گوید از داغ دل می گوید 

اِخومِت که اِیگُومِتْ

من تو را دوست دارم که راهنماییت می کنم 

یه بار بِگُو نه 9 ماه شَمْ نَکَشْ

یک بار بگو نه و یک عمر پشیمان نباش

بّزِنْ وِ لینگِ خوش زِنن دار میشِنَمْ وِ لینگِ خوش 

صحو امروزه که دیروز تی وه رهس بیدی

برگردان فارسی: فردا همان امروزی است که دیروز منتظرش بودی 

بختیاری ها این ضرب المثل را برای بیان اهمیت زمان به کار می برند. این ضرب المثل بیشتر افرادی را خطاب قرار می دهد که برای انجام کاری امروز و فردا می کنند و کنایه از این است که شخصی زمان را به بطالت سپری نکند.

گئره زه پیری گله ای نیبوه

برگردان فارسی: سگی که پیر شد دیگه نمی تونه یاد بگیره گله رو همراهی کنه

این ضرب المثل بیشتر در میان مردم میوند به کار می رود و اهمیت آموزش در دوران کودکی و جوانی را گوش زد می کند. بختیاری ها این ضرب المثل را هنگامی به کار می برند که شخصی مشغول یادگیری کاری باشد که از او گذشته و نمی تواند آن عمل را یاد بگیرد و در صورت فراگیری نیز برای آن شخص کاربری زیادی نمی تواند داشته باشد.

گگته روز تنگ بشناس، دشمنته روز خوش

برگردان فارسی: دوست رو توی سختی بشناس، دشمن توی شادی هات

بختیاری ها این ضرب المثل در مورد شناختن افراد به کار می برند. و کنایه از این است که در روز سختی و هنگام رویارویی با مشکلات کسی که به داد فرد می رسد همان دوست است و کسی که از شادی فرد ناراحت می شود دشمن اوست. 

زه پیش خوش و زه پشت تش

برگردان فارسی: رودرو خودشیرینی می کنه و پشت سر بدگویی

بختیاری ها این ضرب المثل را بیشتر در مورد افراد دورو و خائن به کار می برند و منظور این که شخص مورد نظر هنگامی که رودروی انسان قرار می گیرد پروع به چاپلوسی و خودشیرینی می کند و هنگامی که چشم انسان را دور می بیند شروع به بد گویی و غیبت می کند.

نکاری که نکاری

نکاری که نکاری که نکاری …..

خان بسی شوم رهد ور هونه یکی زه رییتونس (reyatones) . رییت هم که بسی شوم او نیشک nishk)) ( عدس ) داشت ، سرفهنه کشید و دس به سینه او نیشک نهاد تی خان .

خان که ته ایسه او نیشک نید بی یه لولو کرد دید تومس خیلی خوه گود که هی اسمسس چیده ؛ رییت گود آقا اسمسس او نیشکه . گود چطور وا بخوریس گود : ایما که دنو نداریم تلیت ایکنیم منس و اخوریم . خان هم تلیت کرد و مشغول خوردن وید ……

کاسه اول که تموم کرد گود ایر زه ای او نیشک داری زنو هم وار سیم . یه کاسه گهپ دئره اورد و خان مشغول خوردن وید ….

خان وا خوس گود چنی تومس خوه بل ونرم ( ببینم )  امسال چنی نیشک گیرم ایا . وه رییت گود : امسال چنی زه رییتو نیشک کاشتن ، جواوس داد که خیلی نکاشتنه ، هی مو تهنا یه تیکه کاشتم وی …. 

خان که کاسه دینینه هم تموم کرد بی  ، جا داد ور او نیشک هر چه ترس زس خورد و پوز نهاد ور باقیس تا ته ورشنیدس (voreshnides) ( سر کشید ) و ری کرد و رییت خدا زده و گود : زه ایسه وا دینا وه همه رییتو ایوی غئر زه نیشک چیه نکارین …….

خان ورساد و رهد ور هونس که بخوفته …… نصف شو دیر زه جو یه دل پیچه یرد ، تا خونه جمع و جور کرد و جس ور در کار زه کار گدشت وی و خان خونه خراو کرد ….. سر ته درد نارم تا خود صو خان حالس وا سر جا نود و ره ولس نکرد . صو زی فرشناد وه دین رییتکه اود :

گود بس : در هونت زنس وه خره اینکه که دیشه دادی وم اسمس چه وید . گود : خان اسمس او نیشک وی . خان گود ، سرامال رده دیشه هوشم وه جا نوید : ده نیشک نکاری که نکاری که نکاری ……..

 

خره خاستن وه میلس دس نهاد وا گریوه گود ایسه یا او نی یا هیمه 

برگردان فارسی: خر رو دعوت کردند، شروع کرد به گریه کردن و گفت حالا یا آب کمه یا هیزم

بختیاری ها این ضرب المثل را بیشتر در مورد افرادی به کار می برند که از آنها فقط برای انجام کارها استفاده می شود و بس. این ضرب المثل کنایه از بی اهمیت بودن حضور شخص در یک مجلس است و اینکه شخصی را سیاهی لشکر و حمال جلوه می دهد.  

گامیش کردیه وکیل کهدون

برگردان فارسی: گاومیش را مسئول کاهدون کردی 

معادل: گوشت را به دست گربه دادن

این ضرب المثل را بیشتر در هنگامی به کار می برند که شخصی زمام کار را به افراد طمع کار و سود جو  بسپارد. همچنین این ضرب المثل کنایه از نالایق بودن شخص مسول است.

 

مونه تونه زس درآوردیه که هه روزمونه

           

مونه تونه زس درآوردیه 

 

ایگو خرس و روا قرار نهادن وا یک بسازن و جیجوسونه وا یک گهپ کنن ؛  پش دراوردن ( قرعه کشی کردند )  و زه جور اود که خرس روه وه شکال چی واره سی هردسو ، روا هم زه سیلا  ( لونه ) وه در نکنه و بچونه گهپ کنه .

روز اول خرس ورسا ( بلند شد ) ره وه شکال ، روا هم زی ورسا جیجونکنه او و چینه کرد و خلاصه تا خود شومی ( غروب ) رهنه پید ( چشم به راه ماند ) . شومی دی خرس انی دس پتی ( دست خالی ) ایاهه . زس پرسی په منی امرو هیچی نزی . گود : ولله یه شکال هم کردم شیس کنی (کنایه از  به درد نخوردن ) کچیر وی خومه هم سیر نکرد …… روا هم وا خوس گود اوی نداره حیما ( حتما ) صو که ره وه شکال تلافی امروز ایکنه .

صو زی دوارته خرس زه سیلا کرد وه در ره وه دین شکال روا هم در سیلانه پید ( نگهبانی داد ) تا خود شومی . شومی که رسی دید خرس زنو ( دوباره ) دس پتی ایا . رو ور نهاس گود تاته ( عمو ) خرس په منی هم هیچی نوردیه . گود هی خدا خیر وده وت سی خوت منی وه سیلا مونه ذلیل دونی رم ور کوجه ( کجا رفتم ) . گود مر ( مگر ) چه ویده . گود : او سره سرهنه ( خط بالای کوه ) اوینی یه بزی هی هوچه زیدم لاشس سنیی ( سنگین ) وید وام نیوه ، مو هم هرچه ترسم زس خوردم و وسم وا ره اودم ………

یکه دو رو ( روز ) زیجور گودشت . روا گشنی خیلی فشار اورد ورس . وا خوس گود ایر زه لونه وه کنم وه در خو الان جودار ایا همه جیجونکنه ایخوره ایر هم بمونم خو شومی خرس دس پتی ایا وادینا ( برمیگرده ) هم خوم زه گشنی ایمیرم . یه فکر کرد و تیانه نهاد وریک ، یکی زه جیجونه خرس خورد …..

شومی که خرس مطابق هر رو ( روز ) دس پتی اود ، روا زید وا کپو ( سر )…. بوه بوه بوه ره وا پیش . خرس اود یردس گود گگه په چت ویده . روا گود : گوشنی ( گرسنگی ) فشار اورد ورم مو هم زه سیلا کردم وه در یه زهر ماری وخورم همیکه ( هنگامی که ) اودم وا دینا دیدم گری (گرگ) اوده یکی زه جیجونکه خورده . خرس گو زه اینا مو یا زه اینا تو . روا هم زه ته دل آخی کشی گو تاته زه اینا تو اما چه فرق ایکنه اینا تو هم مثل بچونه خومن . خرس هم گود سرت سلامت ، غصه مخور زه جیجونه مو یکیسو منه ای یکینه که هم گهپ کنم زیاده ……..

خلاصه چند رو زه ای منه گدشت خرس اصلا عار ورس نوست (عبرت نگرفت) . هر روز شومی که ایوه هیچی بسی روا نیورد . یه رو شومی که دوارته خرس دس پتی اود روا وا خوس گود دردم بزنه منه جونت تا سیت نوم  . صو که خرس کرد ور در ره ای تیله درینه هم نهاد ور زمین و تا جا داشت زس خورد ……

شومی ره نشست ور در سیلا دی خرس انی زه دیر هن هن ( هرک و هرک ) سره اشونه و ایا ( کنایه از شادی و سر مستی ) روا هم یه شوه روه ( دنگ و فنگ ) درآورد غش کرد ور سر دس خرس . خرس هم تیکه باد شن ورس و او رخت ورس وه خیال خوس روانه اورد وا هوش . گود په هم چت ویده ؟ گود وه رولمــی ( مویه کردن برای فرزند  ) خرس که دی فهمس وی یکی زه جیجو مرده ، گود مر هم گریگ اوده یکی زه جیجو خورده ؟ گود : سر سلامت هره ( بله ) . خرس که منسی وه کردیه ورس گود زه اینا مو یا زه اینا تو :

” گود : هی خدا خئر وت وده مونه تونه زس دراوردی که هی روزمونه “

 

دو ضرب المثل بختیاری

                                             

وه ناز ایا وه نیز ایره ، بهار ایا پییز ایره 

برگردان فارسی : با صد منت و ناز میاد با ترشرویی و گریه میره ، هنگام بهار میاد و با شروع شدن پاییز می ره 

بختیاری ها این ضرب المثل بیشتر برای سرزنش نوعروسان به کاربرد می برند !!! در برخی موارد در مورد سایر افراد نیز کاربرد دارد . این ضرب المثل کنایه از بی اعتبار بودن قهر و آشتی شخص مقابل است و همچنین وی را رفیق روزهای خوش می داند .( در بین عشایر از بهار تا پاییز فصلی است که گله ها نیاز به علوفه ندارند و  دردسر های زندگی عشایری کمتر است ). 

بهی همی که گشنس ایبو آش عروسیس ایا وه یادس  

برگردان فارسی : عروس گشنش که میشه یاد آش عروسیش میوفته

این ضرب المثل نیز بیشتر برای تازه عروس به کار می رود و البته مورد سایر افراد نیز کاربد فراوان دارد و کنایه از این است که شخص هنگام مواجهه با سختی ها یاد روزهای خوش می افتد . 

قصاو وا آهنگری چه

قصاو وا آهنگری چه

ایگون یه قاطر شله زه پیری و مریضی من ور جا مالا ؛ خلاصه یه دو سه روز شل وه شل دئر جاوارگه چرد. یه رو سیل کرد دید “یه گریه” ( یک گرگ ) انی زه دیر ایا سیس . وا خوس گود مو خو نترم ” وه جهم ” ( فرار کنم ) …. دیدی ” چطئر ” ( چطور ) بیکس میر ویدم وه ای بیابو . منه همی فکرا وید که گری رسی ورس ” قپ آورد ” ( دهان باز کرد ) که بخورس .

گود : تاته گری یه تیکه ” امو وده ” ( مهلت بده ) کار وات دارم .

 گری گو : چته ؟

 گود :  مو خو شلم هیچیم نترم وکنم اخیرسم خوت هرجور که ملته ایخوریم . اما یه قصه دارم زم گوش کو .

گری گود : زیتری بو که انیم زه گوشنی ایمیرم . 

گود : مو زه خان پیلدار ویدم . و خیلی دوسم داشت ” نالامه ” ( نعل ) زه طلا درس کرد . ایسه که منم ورجا مال یادسو رهد و نالاکنه ندروردن . ایسه هم دی مو خه ایر تو هم نخوریم امرو صو زه گوشنی ایمیرم اما بی ای نالانه درار و بفروشسو و یه سروسامونه بده وه خوت .

گری وا خوس گود : ” دیر زه ره نیگو ” ( بی راه نمی گوید ) بل نالاسه درارم اوسه بخورمس . خلاصه گود وه قاطر چطوری نالانه درام .

گود: ما پهام بلن ایکنم تو وا دنونات میخانه بکش و درارسو .

گری که خام وید خواست وا دنوناس میخ ناله بکشه که قاطر وا ” لغت ” ( لگد ) زد ور منه پوزس و همه دنوناسه رخت منه دیونس و خلاصه گرینه سم کو کرد .

گری هم وه یه ” جون جخکنه ” ( بسختی ) خوسه زه زیر چنگ قاطر درآورد و جس …..

منه ره روا دیدس گود : تاته گری په چته یه تیکه بمو ونم کی چون کرد ورت ! 

گری هم حال قضینه گود وس .

روا گود : تاته یه چیه ایگوم اما بدت نا    ”  آخه قصاو وا آهنگری چه  “

ریشه دو ضرب المثل بختیاری

چی زر بو مرد منی وه گردنم

در ریشه یابی این ضرب المثل آورده اند در گذشته نا معلوم هنگامی که مردی فوت می کرد ورثه او مجبور بودند برای به خاکسپاری جنازه مالیات سنگینی به حاکم پرداخت کنند که در زبان بختیاری  به ” زر بو مرد ” معروف بود . د ر این بین پدر یکی از فقرا فوت می کند و وی به دلیل تنگدستی قادر به پرداخت مالیات دفن نبود . لذا جنازه را بر دوش کشید و هر کجا می رفت مجبور بود جنازه را با خود حمل کند و …….

این ضرب المثل در بین بختیاری های منطقه میوند متداول است و هنگامی کاربرد دارد که مجبور به تحمل شخص دیگری علیرغم میل باطنی خود باشند البته در برخی موارد در مورد تحمل اجباری چیزهای دیگر از قبیل بخت و اقبال ، وضع زندگی و …. نیز کاربرد دارد 

 مر زر می لینگو زم ایخوی 

ریشه این ضرب المثل را نیز به همان دوره نسبت می دهند و آورده اند که حاکم علاوه بر ” زر بو مرد ” مالیات دیگری نیز از مردم طلب می کرد که به ” زر می لینگو ” معروف بود . این مالیات هنگامی که جوانی قصد ازدواج داشت از وی طلب می شد و تا مالیات مربوطه را پرداخت نمی کرد از ازدواج وی جلوگیری می کردند.

این ضرب المثل نیز بیشتر در زمانی کاربرد دارد که شخص علیرغم میل باطنی اش از کاری منع می شود و برای وی بهانه تراشی می کنند . همچنین هنگامی که به کسی زور گویی    می شود نیز این ضرب المثل را بکار می برد.

یک شعر از مرحوم بهمن علادین معروف به مسعود بختیاری

مُو تیام تَش ایزَنِه سی دیدن تو

چشمای من آتش می زنن برای دیدن تو 

زِنده مَندُم به خدا با دیدن تو

زنده مانده ام به خدا با دیدن تو 

چه خووه بیای زِ رَه وا با سِفیده

چقدر خوب می شود تو با سپده دم بیای

ایزَنِه افتَو وا با رَسیدنِِ تو

آفتاب سر می زند با رسیدن تو 

وای دیمَه …  وای دیمَه ! ایخُوم دُونگُل یِکیمَه

وای هیزم …. وای هیزم ! من یکی یکدانه ام را می خواهم 

نه تَرُم بَنگِت کُنُم … نه خُوت ایایی

نه می توانم صدایت بزنم … نه خودت می آیی 

حالا باور ایکُنُم …  که بی وفایی

حالا باور می کنم … که تو بی وفای 

آخه تا کِی چینُو با تِهنا بِمَهنیم

آخه من تا کی باید تنها بمانم 

نَدونُم چه دیدیِه  … زِ ای جدائی ؟؟؟

نمی دانم چه چیزی دیده ای از این جدایی ؟ ؟ ؟

 

چَن تَرُم بَنگِت کُنُم ؟ خوت دی وُری بِیَاو

آخه من چقدر می توانم تو را صدا بزنم ؟ خودت پاشو بیا 

آخه تا کِی دیر زِ یک … چی مَه و افتَو

آخه تا کی باید از هم دور باشیم ؟ مثل ماه و آفتاب 

 چه خو وِه اُوِیدِنِت اگر بیایی !!!

چقدر خوب است آمدنت اگر بیایی !!!

توشمالون کار ایکُنِن  … هَف روز و هَف شَو …

ساز و دوهل ساز می زنند … هفت شب و هفت روز

منبع : 

کتاوخونه اینترنتی لور                

 کتاب خانه انترنتی لُر

آدمي که مالس اِره، ايمونس هم اِره. “کسي که مالش مي رود، ايمانش هم مي رود.” کنايه از اينکه کسي که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به اين و آن، ايمانش هم از دست برود. آدميزاد، بونده بي باله. “آدميزاد (همانند) پرنده اي است بدون بال”. کنايه از اينکه هر آينه ممکن است هجران و دوري براي انسان پيش آيد. مرغ باغ ملکوتم، نيم از عالم خاک دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم (مولانا) آربيز به قيلون اگو، دو سيلا داري. “الک به قليان مي گويد: دو سوراخ داري”. اين مثل زماني بکار ميرود که کسي عيب و ايراد خود را نبيند و به دنبال عيب جويي از ديگران باشد. (تير را در چشم خودش نمي بيند، مو را در چشم ديگري مي بيند.) آردم بختم، آربيزم آوختم. “آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آويزان کردم”. کنايه از اينکه همه کارهايم را انجام داده ام و ديگر کاري براي انجام دادن باقي نمانده است. آسيو دراره، لوينه کپنه. “آسياب در مي آورد (توليد مي کند)، آسيابان (لوينه) مي بلعد. (مصرف مي کند)”. اين مثل را بيشتر در مورد توليد کنندگان و نان آوران خانه بکار مي برند، زمانيکه مصرف کنندگان، رعايت اندازه و اعتدال را ننمايند. ار اِخوي خاک کني من سرت، برو سر يه تل بلندي. “اگر (حتي) ميخواهي خاک هم بر سر خودت بريزي، برو بالاي يک تپه بلند”. کنايه از بزرگ منشي و بلند همتي است. ار بو خونه نيدي، اِدا شاهي ايکرد. “اگر پدر خود را نمي ديد، ادعاي پادشاهي مي کرد”. اين ضرب المثل در مورد افرادي که خيلي زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به ديگران تفاخر مي کنند، بکار مي رود. ار جووم دهرست، السم نه پهرست. “اگر پيراهنم پاره شد. اصلم نپريد (از بين نرفت)”. اين ضرب المثل بيانگر اين نکته است که فقر و تنگدستي، اصالت خانوادگي و ارزشهاي اصيل را از بين نمي برد. ار خومه نيديه، گو رشيد خوي دارم. “اگر خودم را نديده اي، برادر رشيد خوبي دارم”. اين ضرب المثل درباره کساني به کار ميرود که بيش از آنچه به توانائي هاي خود تکيه کنند، متکي به توانايي ديگران مي شوند. ار دنيانه او بو وره، فلونينه خو ابره. “اگر دنيا را آب ببرد، فلاني را خواب مي برد”. در مورد بي تفاوتي برخي افراد بکار مي رود که کاري به مسائل پيرامون خود ندارند. ار کوگ نکنه قهقه بيجا، کي دونه کوگ کيه کرده جا؟ “اگر کبک قهقه بيجا نکند، چه کسي ميداند که کجا جاي گرفته است”؟ در مورد افرادي به کار ميرود که با طرح مسائلشان باعث افشاي راز و رمز خود مي شوند و به اصطلاح عسس مرا بگير راه مي اندازند. ار ليشم، گوشت ميشم. “اگر زشت هستم، گوشت ميش هستم”. يعني ماهيتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهيت هر چيز است. ار نبو امري ز حق، نيفته بلگي ز درخت. “اگر امر حضرت حق نباشد، برگي از درخت نمي افتد”. اين مثل بيانگر آن است که هيچ امري در جهان حادث نميشود، مگر به خواست خداوند يکتا. ار نخرديم نون گندم، اما ديديم دست مردم. “اگر نخورديم نان گندم، اما ديدم دست مردم”. يعني اگر خودمان کاري را تجربه نکرده ايم، ولي با توجه به تجربيات ديگران با آن آشنايي داريم. اسب پيش کشينه که دندوناس نيشمارن. “دندانهاي اسب پيشکشي را که نمي شمارند”. اين ضرب المثل بيانگر آن است که اگر هديه و پيشکش را به کسي بدهند، نبايد در صدد ايراد گرفتن از آن برآيد. افتو زي همو چو که دُز دلس خواست. “آفتاب همان جايي تابيد که دلخواه دزد بود”. فراهم شدن شرايط براي فرد خطاکار، کمال آرزوي اوست. الس کار پدره، که مادر رهگذره. “اصل کار پدره، که مادر رهگذره”. اين ضرب المثل “اصل” و “ريشه” انتقال صفات را، “پدر” ميداند. اصلي که نظام قبيله اي پدر سالار بر آن متکي است. امساله نه هر ساله. “امسال، مثل هر سال نيست”. در فارسي: اين تو بميري، آن تو بميري نيست. اورشم که خوار ابو، پيوند هر و گا ابو. “ابريشم که خوار و بي ارزش ميشود، به خر و گاو آويزان ميشود”. هر گاه ارزش واقعي چيزي درک نشود، مورد بي اعتنايي قرار ميگيرد. او سرد رهدم سر دستس. “آب سرد روي دستش ريختم”. در مقام نا اميد کردن افراد به کار مي رود. در فارسي: آب پاکي روي دست کسي ريختن. اولاد کابهلي، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلي. “اولاد کابهلي (کاکا بهلول)، تعداديشان از پا مي نالند، تعداديشان از پهلو”. در مورد افراد خانواده يا فاميلي به کار ميرود که هر يک از دردي و بيماريي شکوه داشته باشند. ايبيزيس و ايبينيس. “الکش مي کني و آنرا مي بيني”. يعني پس از تجربه کردن به حرف من خواهي رسيد. ايما که سالنه پائيديم، ماهنم پائيم. “ما که سال را پائيديم، ماه را هم مي پائيم”. ما که در انتظار انجام کاري، سالي را به انتظار نشسته و صبر کرده ايم ماهي ديگر را هم منتظر مي مانيم. اي نوني مو مهمونم، يو چو و يو همبونم. “اگر نمي داني من مهمانم، اين چوب و اين هم انبانم”. يعني از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. يعني ميتوان از آثار و شواهد چيزي پي به نيات و اهداف بوجود آورنده آن برد. اي هوسه، يه دفه بسه. “اگر هوسه، يکدفعه بسه”. اگر از روي هوي و هوس کاري صورت بگيرد، همان يکبار کافي است. باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس. “باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهيش مي کند”. در خصوص حمايت فردي شرور و ناباب از فردي شرورتر و نابابتر بکار مي رود. بالا جام ني، دو من ني نشينم. “بالا جايم نيست، پائين (هم) نمي نشينم”. اينکه اگر نتوانم بالا بنشينم، پائين هم نخواهم نشست. بجور جاته، بنه پاته. “(اول) جايت را پيدا کن، (سپس) پايت را بگذار”. اين ضرب المثل در مورد افرادي بکار ميرود که دست به کارهاي نسنجيده اي مي زنند. بيشتر در زمينه دقت کردن در امر ازدواج بکار ميرود.

ضرب المثلهای اولیه توسط افراد گمنامی به وجود آمده که شناخته شده نیستند. بعدها اشعار شاعران، گفتار ادبا و حکما نیز به شکل مثل به کارگرفته شده و ماندگار شده اند. با پیشرفت علوم وفنون وگسترده تر شدن روابط اجتماعی، مثل های جدیدی به وجود آمده و برخی مثلهای قدیمی کاربرد خود را از دست داده اند.

ضرب المثل دربین بختیاری ها بسیار رایج است و آنها در گفتگوهایشان از ضرب المثلها زیاد استفاده می کنند. واژه ها و عبارات به کار رفته در ضرب المثلهای بختیاری بیشتر از طبیعت، نحوه ی زندگی، آداب و رسوم و اعتقادات آنها نشات گرفته و به همین دلیل ممکن است در بین اقوام دیگر کاربرد خود را نداشته باشند. به مرور کلمات برخی مثلها به فارسی تغییر داده شده است. تعداد کمی از ضرب المثلهای فارسی نیز در زبان بختیاری به کارگرفته شده اند.

گرچه ضرب المثلها حالت استعاره دارند، اما برخی از آنها ممکن است در یک منطقه ی خاص رواج داشته باشند. باید به کاربرد مثلها در بین بختیاری ها و به مفهوم خاص کلمات در زبان بختیاری توجه داشت. با پیدایش نفت و ورود واژه های جدید، مثلهایی به وجود آمده که شاید بتوان گفت تنها در همین مناطق کاربرد دارند[۱] . با توجه به گویشها ی مختلف در زبان بختیاری، تلفظ بعضی کلمات نیز در طوایف مختلف کمی متفاوت است [۲].

ضرب المثلها بخشی از فرهنگ هر قوم هستند و حفظ آنها به بقای فرهنگ آن قوم کمک می کند. شاید برخی از آنها چندان جالب نباشند، در آنها کلمات مناسبی به کار نرفته باشد، ظاهر خوشایندی نداشته باشند و…، ولی حفظ آنها به همان شکل و ماندگاریشان ضروری است.

یکی از راههای شناخت زندگی هر قومی، مطالعه ی ضرب المثلهای آن قوم است. ضرب المثلها کلید راه یابی به فرهنگ هر قوم و انعکاس دهندۀ تجربیات نسل ها و بازتابی از زبان مردم است. مثلها با جملات کوتاه اما با مفاهیمی بلند وعمیق، چنان مقصود را بیان می کنند که ساعت ها نوشتن و یا سخن گفتن، قادر به این کار نیست. در بین بختیاری ها ضرب المثلها به دلیل تماس مستقیم با طبیعت، صریح و بی پرده ولی عمیق وبسیار پر معناست. ضرب المثلهای بختیاری نشانه ی پیوند این زبان با شاخه های گوناگون ادبیات مانند قصه، داستان، ضرب المثل و شعر است و نشانه ی قریحه و خوش ذوقی قوم بختیاری است.دانلود ضرب المثل های بختیاری

آدُمِ کم شانسِنِه مِنِ کَلِ مُرغون کوسه اِزَنِه[۳].

آهَی گُلَی آسونه، دینگِلی دینگوِس سخته[۴].

اَر اِخوی بینی زِنِ پَرچَلِه یا نه، بِه گوزَکِس[۵] سَیل کُن.

اَفتَو زَی هَمُچو کِه دِلِ دُز اِخواست.

اَلسِ کار پدره، که مادر رهگذره.

اِخومِت که اِگُمِت ( دوستت دارم که به تو می گویم ).

اِدُنُم چَنتا مِل به لاشِسِه ( می دانم چندتا مو در بدنش هست یعنی او را کاملا می شناسم ).

اِمرو تا صُوَه[۶] هَم خدا کریمه.

ایما که سالِنِه پائیدیم[۷]، ماهِنَم اِپائیم.

باد اَوُرد، خدا داد به هوشه چین[۸].

بِجور جاتِه بِنِه پاتِه.

بَختُم، بَختِه دامِه، کَوشا کُهنِه دام بِه پامِه.

بِد[۹] اَر تَهلِه، سایِس شیرینه.

بُز که اَجَل اِگِرِس، نونا شونِ[۱۰] اِخورِه.

بِزیس و بینیس.

بِنگِشتِه بُردِن باغ بهشت گُد وطن وطن، وِلِس کِردِن اِوَی نشست سَرِ خارپَرزین[۱۱].

بووم همو کِه سَرِ گُرزِ تاشید[۱۲].

به بِنگِشت گُدِن تُخمات کوچیرِن گُد بووم سُهد[۱۳] تا هَمینونِ نَهادُم.

به تشمال گُدِن ساز بزن گُه، تَنگِه پام اِخارِه.

به میش اِگو بِجِه، به گرگ اِگو بِگِرِس[۱۴].

بیو به دینُم پات پَتیه[۱۵].

تاپو گِلی.

تَش بِ دی[۱۶].

تیلی که تخم ناد، هُمدا داسِه[۱۷].

چی مَشکِ کُهنِه زِ دَر اِگِرِنِس زِ اَنگِلِه اِپُکِه.

دُزِ بُنِ هورِنِ نَتَری بِگِری[۱۸].

دوست اِگُه بِت اِگُم، دِشمِن اِگُه خواستُم بِت بِگُم.

دو کَلا جَنگ اِکُنِن سَرِمالِ مَردُم.

دُهدَر که جَواوِ دا داد، جَواوِ شا داد[۱۹].

زِ بیکاری مِل و مِرزِنگ اِکَنِه[۲۰].

ز دوتا چی ناراحت نَبو بِدَونی و نَرَسی، بِخورِن و بِت نَدِن.

زمین سِفتِه گا زِ تِه گا اِبینِه.

زَهمِ مَچُهما[۲۱].

سَی و گرگ تِفاق[۲۲].

عروس بسکه خوبید، گیوِنِه هم دِراَوُرد.

دانلود ضرب المثل های بختیاری

علف سَرِ ریشه خُس سَوز ایبو.

فِلونی ماتی وابید.

کا چَشمِه رین.

کار دُهدَر نَکِردنس بهتر[۲۳].

کال و وُرار[۲۴].

کَه باقِلِه باد اِزَنی ( کنایه از کار بیهوده کردن است ).

گپِتِه وُرار[۲۵]، کوچیرِت وُراوردِه خداییه.

گرگ که پیر اِبو سگ بِس اِخَندِه [۲۶].

گرگ که زید به گله، بترسه هو که[۲۷] یکی داره.

گرگِ گِرِدِن پَندِس دادِن، گُد وِلُم کُنین گلِه رَهد.

گژدیم بی دا [۲۸].

گله چِرا گِرِهد، بز شَلِه نِها[۲۹] گِرِهد. .

گِوِه کَش پا پَتی ( معادل کوزه گر از کوزه ی شکسته آب می خورد ).

گووَر وا گا اِبَرِه، دُهدَر وا دا.

مثل زخم پلنگ وادِرَوش[۳۰] اِکُنه.

مثل شَنگُل وَرکَنِه به گایَل.

مهمون دِر مِجال[۳۱]، جاس بُنِه چالِه.

مهمون دِرمِجال، شُمِس با خُسِه.

نه زِ پُل اِرِه، نه زِ گُدار[۳۲].

نونِ مُفت نَخَردِن که حرفِ مُفت بِزَنِن .

نونِ یَه مَن هیچی خَردِن و حرف زَیدِن.

هرچه آسِیَو اِدِرارِه، لُوینِه[۳۳] اِکَپنِه.

هر کِه نِه[۳۴] حَرف نَکُشت، تیر تُفَنگ هم نِکُشِس.

هور سُهر هور سُهر، مِنِت خُمِه کُشتِه بِرینت مَردُمِه.

ü      تاتو بِیُوی گابِه گا اِیره دُونّ به دُونّ

Ta to biyoi gabega eiveh dun be dun

تا تو بیائی گوساله بزرگ میشود ویکبار دوشیدن تمام میشود ودوشیدن بعدی فرامیرسد

ü      تا مال بِه اِیُ وارِ   ارِهُ وِایِ دایره

Ta mal be ei vare areh be ei dareh

تا مال در این وارگه است   ارهُ هم آویران است

تانان در سفره هست آدم شکمو پایش نشسته است

ü      تا رهی نرِی مِردِنِه نِی از مائیِ

Ta rahi nari merdene nies maei

تاراهی نروی مرد را آزمایش نمیکنی   ویژگیهای مرد درسفر شناخته میشود

ü      تا داریم سّرُ اِیدرِاریم           همی که نِداریم پیت ایوِراریم

Ta darim sar eideramrim hamikened arim pit eiverarim

تاداریم(تروتی داریم) سرکشی میکنیم وبدمستی ولی همینکه تهی دست شدیم التماس میکنیم وبخود می پیچیم

ü      تا نکشی رنج     نیخوری آش برنج

Ta nakeshi ranj nikhori ashberenj

تا رنج نبری آش برنج نمیخوری

نابرده رنج گنج میسر نمی شود      مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

ü      تا دیر نبوی دُوس نیبُوی

Ta dir nabuei dus ni buei

تا دور نشوی قدر دوست را نمی فهمی

ü      تا جُو تّنگِه زِس بِپر

Ta ju tange zes beper

تا جوی تنگ است از آن عبور کن

ü      تا تّس آ علیداده

Ta tas aalidaden

یعنی با آعلیداد بستگی دارد باید از او ترسید(آ علیداد قهرمان جنگاوری بود)

ü      تا ترِس تپُنید بِس

Ta atares tapnid bes

تا میتوانست کیسه رو پرکرد

ü      تاتِه زا وازائیم با یُک

Tateh za vazaeim v ayak

با همدیگر پسر عموئیم

ü      تا آرمُونُم وِراجُونُم ایدِرا

Taarmunom vera junom eidera

تا آرزویم برآید جانم از بدن جدا میشود

ü      تا تِیت کار ایکنه دّشتِه لردیه

Ta tit kar eikone dashte gardiyeh

تا چشمت کار میکند دشت لم یزرع است

ü      تا تو زنی وِ کندکا     ایل رهده به اندکا

Ta to zani be kendeka eil rahde be andeka

تا تو به باسن خود بزنی       ایل به اندکا٭ رسیده

(کنایه از آنست که تا تو بیای وبا این طفره رفتن ها روزگار بگذرانی ایل به محل خود رسیده است )

ü      تا نیُوفته کارُم   سراغم نیا خُور ز مارُم

Ta nayufte karom soraghom niya khor ze marom

تا کارم وبارم از بین نرفته پسرخاله ام به سراغم نمی آید

ü      تا دِل نسُوسِه هّرس نیِرسه

Ta del nasuse hars nirize

تا دل نسوزد اشک نمیریزد

تا دلی آتش نگیرد حرف جان سوزی نگوید  حال ما خواهی اگر از گفته ما جستجو کن

ü      تجیرِس کِردِن

Tejires kerden

حیات را دیواری از نی کشیدند

آمار وبلاگ

کاربران آنلاین :

بازديدها :

آمــوزش وبــلاگ نویسی


به نام خدا

ضرب المثلهای رایج در میان مردم پشتکوه و پیشکوه موگویی فریدونشهر 

آورشم كه خار ابو   جل و بند خرو گا ابو .

دانلود ضرب المثل های بختیاری

ابريشم كه خار ميشود  جل وبند  خر و گاو مي شود .

او سرد رهدم سر دستس.

(آب سرد روي دستش ريختم).  در مقام نا اميد کردن افراد به کار مي رود.  در فارسي: آب پاکي روي دست کسي ريختن.

آسيو دراره، آسیابون هورت ده.

آسياب در مي آورد (توليد مي کند)، آسيابان (لوينه) مي بلعد. (مصرف مي کند).  اين مثل را بيشتر در مورد توليد کنندگان و نان آوران خانه بکار مي برند، زمانيکه مصرف کنندگان، رعايت اندازه و اعتدال را ننمايند.

آدميزاد، بالنده بي باله.

آدميزاد (همانند) پرنده اي است بدون بال.  کنايه از اينکه هر آينه ممکن است هجران و دوري براي انسان پيش آيد.

مرغ باغ ملکوتم، نيم از عالم خاک                            دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم    (مولانا)

آدمي که مالس اِره، ايمونس هم اِره.

کسي که مالش مي رود، ايمانش هم مي رود.  کنايه از اينکه کسي که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به اين و آن، ايمانش هم از دست برود.

آربيز به قيلون اگو، دو سيلا داري.

الک به قليان مي گويد: دو سوراخ داري.  اين مثل زماني بکار ميرود که کسي عيب و ايراد خود را نبيند و به دنبال عيب جويي از ديگران باشد.  (تير را در چشم خودش نمي بيند، مو را در چشم ديگري مي بيند.)

آردم بیزنیدم، آردبيزم آوختم.

آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آويزان کردم.  کنايه از اينکه همه کارهايم را انجام داده ام و ديگر کاري براي انجام دادن باقي نمانده است.

ايما که سالنه پائيديم، ماهنم اپائيم.

ما که سال را پائيديم، ماه را هم مي پائيم.  ما که در انتظار انجام کاري، سالي را به انتظار نشسته و صبر کرده ايم ماهي ديگر را هم منتظر مي مانيم.

ايبيزيس و ايبينيس.

الکش مي کني و آنرا مي بيني.  يعني پس از تجربه کردن به حرف من خواهي رسيد.

اير هوسه، يه دفه بسه.

اگر هوسه، يکدفعه بسه.  اگر از روي هوي و هوس کاري صورت بگيرد، همان يکبار کافي است.

ار ندوني مو مهمونم، يو چو و يو همبونم.

اگر نمي داني من مهمانم، اين چوب و اين هم انبانم.  يعني از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. يعني ميتوان از آثار و شواهد چيزي پي به نيات و اهداف بوجود آورنده آن برد.

اولاد کابهلي، یه قریسون ز پانالن، یه قریسون ز پهلي.

اولاد کابهلي (کاکا بهلول)، تعداديشان از پا مي نالند، تعداديشان از پهلو.  در مورد افراد خانواده يا فاميلي به کار ميرود که هر يک از دردي و بيماريي شکوه داشته باشند.

اورشم که خوار ابو، آویزون هر و گا ابو.

ابريشم که خوار و بي ارزش ميشود، به خر و گاو آويزان ميشود.  هر گاه ارزش واقعي چيزي درک نشود، مورد بي اعتنايي قرار ميگيرد.

الس کار پدره، که مادر رهگذره.

اصل کار پدره، که مادر رهگذره.  اين ضرب المثل (اصل) و (ريشه) انتقال صفات را، (پدر) ميداند. اصلي که نظام قبيله اي پدر سالار بر آن متکي است.

افتو همو چو زی که دُز دلس خواست.

آفتاب همان جايي تابيد که دلخواه دزد بود.  فراهم شدن شرايط براي فرد خطاکار، کمال آرزوي اوست.

امساله جورهر سال نی

امسال، مثل هر سال نيست.  در فارسي: اين تو بميري، آن تو بميري نيست.

 

اسب پيش کشنه که دندوناس نيشمارن.

دندانهاي اسب پيشکشي را که نمي شمارند.  اين ضرب المثل بيانگر آن است که اگر هديه و پيشکش را به کسي بدهند، نبايد در صدد ايراد گرفتن از آن برآيد.دانلود ضرب المثل های بختیاری

ار نخرديم نون گندم، اما ديديم دست مردم.

اگر نخورديم نان گندم، اما ديدم دست مردم.  يعني اگر خودمان کاري را تجربه نکرده ايم، ولي با توجه به تجربيات ديگران با آن آشنايي داريم.  

ار نبو امري ز حق، نيفته بلگي ز درخت.

اگر امر حضرت حق نباشد، برگي از درخت نمي افتد.  اين مثل بيانگر آن است که هيچ امري در جهان حادث نميشود، مگر به خواست خداوند يکتا.

ار ليشم، گوشت ميشم.

اگر زشت هستم، گوشت ميش هستم.  يعني ماهيتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهيت هر چيز است.

ار کوگ نکنه قهقه بيجا، کي دونه کوگ کجه کرده جا؟

اگر کبک قهقه بيجا نکند، چه کسي ميداند که کجا جاي گرفته است؟   در مورد افرادي به کار ميرود که با طرح مسائلشان باعث افشاي راز و رمز خود مي شوند و به اصطلاح عسس مرا بگير راه مي اندازند.

ار خومه نيديدی، گو رشيد خوي دارم.

اگر خودم را نديده اي، برادر رشيد خوبي دارم.  اين ضرب المثل درباره کساني به کار ميرود که بيش از آنچه به توانائي هاي خود تکيه کنند، متکي به توانايي ديگران مي شوند.

ار اِخاي خاک کني من سرت، رو سر يه تل بلندي.

اگر (حتي) ميخواهي خاک هم بر سر خودت بريزي، برو بالاي يک تپه بلند.  کنايه از بزرگ منشي و بلند همتي است.

ار دنيانه او بوره، فلونينه خو ابره.

“اگر دنيا را آب ببرد، فلاني را خواب مي برد”.  در مورد بي تفاوتي برخي افراد بکار مي رود که کاري به مسائل پيرامون خود ندارند.

ار جووم دهرست، السم نه پهرست.

“اگر پيراهنم پاره شد. اصلم نپريد (از بين نرفت)”.  اين ضرب المثل بيانگر اين نکته است که فقر و تنگدستي، اصالت خانوادگي و ارزشهاي اصيل را از بين نمي برد.

ار بو خوس نيديد، اِدعا شاهي ايکرد.

“اگر پدر خود را نمي ديد، ادعاي پادشاهي مي کرد”.  اين ضرب المثل در مورد افرادي که خيلي زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به ديگران تفاخر مي کنند، بکار مي رود.

بد الس وفا نکرد، الس دار خطا نکرد.

“بد اصل وفا نکرد، اصل دار خطا نکرد”.  اين ضرب المثل در مورد تأثير اصالت خانوادگي افراد در عدم انجام کارهاي خلاف بکار ميرود. يعني افراد با اصالت خطا نمي کنند و افراد بد اصالت نيز وفا نخواهند کرد.

بچه يا واريش بووس وا حساو بره يا ترنه دا.

“بچه يا بايد از ريش پدر حساب ببرد يا از گيس مادر”.  اين ضرب المثل در زمينه تربيت کودکان است، و بيانگر اين نکته است که به هر حال کودک بايد حرف شنوي از يکي از والدين داشته باشد، تا در تربيت او خللي وارد نشود.

برد سر جا خوس سنگينه.

“سنگ سر جايش سنگين است”.  کنايه از اينکه افراد در مقام واقعي خود، داراي وقار و ارزش مي باشند.

باد بسکه خوه، بادبزن هم اوفته گلس.

“باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهيش مي کند”.  در خصوص حمايت فردي شرور و ناباب از فردي شرورتر و نابابتر بکار مي رود.

برد گهپ نشونه نزيدنه.

“سنگ بزرگ نشانه نزدن است”.

اين مثل بيانگر آن است که دادن وعده هاي غير معقول و اغراق آميز به معناي عملي نشدن آنهاست.

برزگر که منده وابو، داسنه کل و تيز اکنه.

“برزگر که خسته مي شود، داس را کند و تيز مي کند”. (داس را مقصر مي داند)  در مورد بهانه جويي و دليل تراشي بي مورد بکار ميرود.

برديم به آسماري، دست زدينم ني ورداري.  (آسماري نام کوهي است به ارتفاع تقريبي 2000 متر در جنوب شرقي مسجد سليمان.)

“مرا بردي (تا کوه) آسماري، دست از دنبال کردنم برنميداري”.  در مورد کينه توزي برخي از افراد بکار ميرود، که بيش از حد انتقامجويي مي کنند.

بز که اجل گرس، نونا شونه خوره.

“بزي که اجلش برسد، نانهاي چوپان را مي خورد”.  انجام کارهاي غير منطقي، موجب هلاکت خواهد شد.

بجور جاته، بنه پاته.

“(اول) جايت را پيدا کن، (سپس) پايت را بگذار”.  اين ضرب المثل در مورد افرادي بکار ميرود که دست به کارهاي نسنجيده اي مي زنند. بيشتر در زمينه دقت کردن در امر ازدواج بکار ميرود.

بو دام ز دالوم ايا.

“بوي مادرم از مادربزرگم مي آيد”.  اين ضرب المثل به نقش توارث در انتقال صفات و خصايص اشاره دارد.

چونکه گل رفت و گلستان شد خراب                              بوي گل را از چه جوييم از گلاب

بونه منه دل، جنگ کردن آسون.

“بهانه به دل، جنگ کردن آسان”.  يعني چنانچه بهانه اي در دل وجود داشته باشد، به دنبال آن جنگ کردن و ايجاد بحران و درگيري آسان خواهد بود.

به بنگشت گهدن سوکي يا سنگين؟ گهد: سوک، سنگينيم دس خمه.

“به گنجشک گفتند: سبکي يا سنگين؟ گفت: سبک، سنگينم دست خودم هست”.  بيانگر اين نکته است که حفظ وقار و ارزش افراد به اراده و عملکرد خودشان بستگي دارد.

به خرس گهدن، حرف بزن، گهد: پمبلاپف.

“به خرس گفتند حرف بزن. گفت: پملاپف”.  به افرادي که قادر به بيان سنجيده و متين مطالبشان نيستند، اطلاق مي شود.

به توشمال گهدن ساز بزن، گو تنگه پام خاره.

“به نوازنده گفتند: ساز بزن. گفت: کف پايم ميخارد”.  اين ضرب المثل زماني به کار ميرود که کسي جهت عدم انجام کاري بهانه جويي کند.

به کور گهدن چه اخاي؟ گهد دو تيه روشن.

“به کور گفتند چه ميخواني؟ گفت: دو چشم روشن”.  اين ضرب المثل در بيان آرزوهاي بديهي بکار مي رود.

بنگشته بردن باغ بهشت، گهد ولات ولات.

“گنجشک را بردند به باغ بهشت، گفت: ولايت ولايت (وطن)”.  اين ضرب المثل علاقه به وطن را بيان مي کند، هر چند که نسبت به ديگر مناطق موقعيت بهتر و برتري نداشته باشد.

بالنده بد سر درخت بد انشينه.

“پرنده بد، بر روي درخت بد مي نشيند”. در فارسي: کند همجنس با همجنس با پرواز.

بهودارو بي بهو، هي ايکنن بهو، بهو.

“پدر دار و بي پدر، هي فرياد مي زنند: پدر، پدر”.  نظير: دارا و ندار، هر دو مي نالند.

کار ميرود که با دلايل واهي سعي در پنهان کردن نقايص دارند. 

بهيگ که بونه مندل داره، اگو خروس پام تلني.

“عروس که بهانه به دل دارد، مي گويد خروس پايم را له کرد”.  در مقام بهانه در دل داشتن و دنبال دست آويز بودن براي بروز آن بکار مي رود. 

به شيطون گهدن خدا بوته بيامرزه، گهد یه چي که نيبو.

“به شيطان گفتند خدا پدرت را بيامرزد. گفت: چيزي که نمي شود”.  درباره افرادي به کار ميرود که کمتر اميدي به هدايت و آمرزش آنان مي رود.

بهيگه من هونه بيوزما، بعداً بفشنس به که.

“عروس را در خانه آزمايش کن، سپس او را به کوه بفرست”.  پس از حصول اطمينان از توانايي و استعداد افراد بايد آنان را به کار گمارد.

بالا جام ني، دوهون هم ني نشينم.

“بالا جايم نيست، پائين (هم) نمي نشينم”.  اينکه اگر نتوانم بالا بنشينم، پائين هم نخواهم نشست.

بره نر منه کله ني خفته.

“بره نر در آغل نمي خوابد”.  اين ضرب المثل در مورد اهميت داشتن فرزندان پسر بکار ميرود و بيانگر آن است که به هر حال آنان به کاري مشغول شده و در خانه نمي مانند.

بهيگ ز هونه بو تي نداشت، گهدن من ره کلا تيسه درورد.

“عروس از خانه پدر چشم نداشت. گفتند: بين راه کلاغ چشمش را در آورد”.  اين ضرب المثل در مورد افرادي به

بيد اير تهله، سايه س شیرينه.

“بيد اگر (خودش) تلخ است، سايه اش شيرين است”.  اين ضرب المثل بيانگر آن است که بايد در مقام قضاوت به خصوصيات نيک و بد هر دو توجه داشت.

به ميش اگو بدون، به گرگ اگو بگرس.

“به ميش مي گويد: بدو، به گرگ مي گويد: بگيرش”.  در مورد افرادي به کار ميرود که دو دوزه بازي مي کنند و به اصطلاح هم رفيق دزدند، هم شريک قافله.

بهيگ وقتي گسنس ابو، آش عروسيس يا يادس.

“عروس وقتي گرسنه اش مي شود، آش عروسي اش يادش مي آيد”.  کنايه از اين است که انسان در سختي ها، ياد ايام خوش گذشته مي افتد.

برو يه جا که بخوانت، نه چو وردارن بروننت.

“برو جايي که بخوانندت (پذيرايت باشند) نه (جايي که) چوب بردارند و برانندت (بيرونت کنند)”.  يعني برو جايي که حرمتت را بجا آورند، نه مورد بي اعتنايي قرار گيري.

پشقه نشست ور تلم  به کار مردم زلم

پشه روی شکمم نشست به انجامکار مردم زرنگم .

کنایه از کسی است که کار خود را انجام نمی دهد ولی کار مردم را راه می اندازد.

راز خوت ار بگوی؛ اشگم خوت دردی

راز خود را بازگو کردن مانند این است که شکم خود را پاره کنی

اهمیت رازداری 

مال سره مال ایا پشغه سره تی کور ایا.

ثروت برای ثروت مند می آید و پشه روی چشم آدم کور و فقیر.

ندیده  نبینا و کیمند نکنه شی

منظور : كسي كه كاره اي نبوده يا چيزي نداشته و اگر به آن برسد خودش را گم مي كند  و  دختر ترشيده شوهر كند عشوه و ادای او بيشتر ميشود . و بیانگر این بیت شعر است که خدایا روا مدار که گدا معتبر شود   گر معتبر شود زخدا بی خبر شود.

کر خو مال سی چنسه کر لیش مال سی چنسه   

 کنایه از این است که اگر فرزندی خوب و توانمند باشد به آنچه که می خواهد می رسد و فرزندی که نا توان و تمبل و تن پرور باشد هر آن چه كه داشته باشد از دست مي دهد .

یو چنه ؟ آشیشه و داشیشه ، دو چی منه یه شیشه ، وايک قاطي ني بون

سفیده وزرده  تخم مرغ در یک ظرف ولی با هم مخلوط نمی شوند 

مصطفی حسامی به نقل از مردم روستاهای بختیاری نشین فریدونشهر 

statistics

ضرب المثل های بختیاری

 

 

دنیا که انگل ونگله صلاح به دست زنگله

دانلود ضرب المثل های بختیاری

 

 

نه خان اوید نه خان رهد

چیزی نشد / کاری انجام نشد

 

 

گپته ورار کوچیرت وراورده ی

بزرگت را درست کن کوچکت خود به خود درست میشود

 

 

اگر نداری دالو نرو حونه هالو

اگر نداری خیر خواه و مادر بزرگ نرو خونه دائی

 

 

      ارک برک گوه خورد

–       کسی که حرف ببره و بیاره میگن گوه خورد

 

 

چی سگ دروه اگوه

مانند سگ دروغ می گوید . دیدهاید سگ الکی پارس می کنه و میخواهد بگه که کسی اومده . وقتی نگاه می کنی میبینی کسی نیست

 

 

ای ورکنه ای ور کنه کوته همنه اکنه

دانلود ضرب المثل های بختیاری

کسی که با پریدن خودش در جائی می خواهد .نمایش بده و اگه چیزی انجا باشد و با هر پرش یه دانه را بر میدارد . تا تمامشان کند.

 

 

دل کور بدرده

یعنی پسره عاشق شده ودلش درد می کنه

 

 

دودره سر به هوا

دختره هوسی و سرش به هوا هست و عاشقه

 

 

 

 

دانلود ضرب المثل های بختیاری
دانلود ضرب المثل های بختیاری
0

ضرب المثل های بختیاری اصیل

ضرب المثل های بختیاری اصیل
ضرب المثل های بختیاری اصیل

ضرب المثل ها عبارت ها و جمله های موزونی هستند که حاوی پندها و اندرزهای گوناگونی می باشند. موجب آگاهی بخشی ، پندآموزی و عبرت آموزی می شوند. این ضرب المثل ها که گاه پیشینه آنها به چند قرن و شاید هزاران سال قبل باز گردد و سینه به سینه به نسل های بعدی منتقل شده اند ، دریچه ای برای شناخت ابعاد مختلف و جنبه های گوناگون فرهنگ و جامعه هستند. آنها گویای واقعیتهای آشکار و پنهان جامعه و بازتاب بسیاری از رسوم ، عادت ها و شیوه های زندگی یک گروه و یک قوم می باشند. معلوم می دارند که در قلمرو یک فرهنگ چه کارهایی ناپسند و ناخوشایند و انجام کدام اعمال و رویه ها خوشایند و مطلوب است.

در ضرب المثل هاست که زبان و فرهنگ به هم نزدیک می شوند و ابعاد مختلف زبان گفتاری مردم را آشکار می سازند. همچنین می توانند راهگشا ، در یافتن بسیاری از پرسشهای ما در باره زبان و فرهنگ باشند.

در زیر  تعدادی از ضرب المثل های بختیاری با برگردان فارسی آنها ارائه می شود:

• برد سیلا ، بن وار ، نی واسه

سنگ سوراخدار همیشه در باراندز ایل نمی ماند.

ضرب المثل های بختیاری اصیل

کنایه از: تمام پسرها و دخترها بالاخره روزی ازدواج می کنند.

• عروس بونه وه دلس بید ، چرنید ، گد خروس پام تلنید.

عروس که بهانه به دل داشت ، جیغ کشید و گفت : خروس پایم را له کرد.

کنایه از: بهانه جویی و ناسازگاری عروس

• تیلی که تخم ناد ، هندا داسه

جوجه ای که تخمگذار شد ، همسن مادرش است.

کنایه از: فرزندی که ازدواج کرد و بچه به دنیا آورد ، همسن پدر و مادرش شده است.

• بختم ، بخته دامه ، کوشا ، دامم وه پامه

بخت من مثل بخت مادرمه ، کفش های مادرم را هم به پا دارم.

کنایه از: تاثیر گذاری والدین در سرنوشت بچه ها

• هر کی ناره دالو ، نی ره هونه هالو

هر کس مادر بزرگ ندارد به خانه دایی اش نمی رود.

• مهمون هر کی ، هونه خدا هر چی

مهمان هر کسی که باشد ، میزبان با هر چه دارد از او پذیرایی می کند.

• علف سر ریشه خوس ، سوز ایبو

علف سر ریشه خودش جوانه می زند و رشد می کند.

کنایه از: تاثیر خانواده در سرنوشت و تربیت آدمی

• ار لیشم ، گوشت میشم.

اگر زشتم  ، لیکن ذاتی پاک و باارزش دارم.

کنایه از:تاکید بر نجابت و اصالت

• وه بنگشت گدن ، سوکی یا سنگین ، گد ، سوک ، سنگینی ، دس خومه

از گنجشک پرسیدند سبکی یا سنگین ، پاسخ داد ، سبک یا سنگینی دست خودمه.

کنایه از: اختیار و اراده آدمی

• گرگ که پیر ایبو سگ بس خنده

گرگ که پیر می شود ، سگ او را مسخره می کند.

کنایه از: خوار شدن آدمی

• هر چی کنی ، سی ناکس ، نه ایگو خو ، نه ایگو بس

برای ناکس هر هر اندازه کار کنی ، نه می گوید ، خوب است ، نه می گوید ، کافی است.

کنایه از: رویه انسان های بی ارزش و قدرنشناس.

• کر خو مال سی چنه سه ، کر لیش مال سی چنه سه

نه پسر خوب و با لیاقت مال می خواهد (بدست می آورد) ، نه پسر پست و نالایق. (بر باد می دهد)

• گرگن گرهدن ، پند دادن ، گد ولم کنین ، گله رهد.

گرگ را گرفتند ، نصیحت کردند که دیگر به گله حمله نکند ، گفت: رهایم سازید ، گله رفت.

کنایه از: ترک عادت نتوان کرد.

• نه کور حیا داره ، نه کچل ، مزگ سر.

ضرب المثل های بختیاری اصیل

نه آدم کو حیا دارد نه کچل مغز سر دارد.

کنایه از: اینکه آدم های بی حیا و بی چشم و رو  هیچ وقت حیا نمی کنند و از رو نمی روند.

• قاطرن نل کردن ، پشغه کوره هم پاس بلند کرد ، گد مونم ، نل کنین.

قاطر را که نعل کردند ، پشه کوره نیز پایش را بلند کرد و گفت: مرا نیز نعل کنید!

• بز که اجلش ایرسه ، نونا ، شونه خوره

بز که اجلش فرا می رسد ، نانهای چوپان را می خورد.

• لیوونه زه گسنی مرد ، گدن ، گرده گرس گلیس

آسیابان از گرسنگی مرد، گفتند نان در گلویش گیر کرد.

• افتو  زی همچو که دز دلس خاس

آفتاب جایی طلوع کرد که دزد دلش می خواست.

کنایه از: خوش شانسی آدم نا اهل.

• سگ ، دم هونه ساوس ، زله

سگ  در خانه صاحبش زرنگ است.

• همبونه دادن خرس وراره ، خردس ، گد ، جا مزم.

انبان را به خرس دادند که درست کند ، آن را خورد و گفت: جای دستمزدم.

• سرونه سر زینه بیوه ، دهل ، درس

از بدشانسی زن بیوه ، دهل پاره شد.

کنایه از: بدبیاری و بدشانسی

• سی گا مکال  ،چه یه من ، چه صد من.

برای گاوی که خیش نمی رود و تن به کار نمی دهد ، چه یک من و چه صدمن بذر ، فرقی نمی کند.

کنایه از: آدمهایی که تن به کار نمی دهند ، فرقی نمی کند که کار چه باشد.

• کچل که مینا دار ایبو ، زه داغ مینا ، هار ایبو.

زن کچل که صاحب مینا و دستار می شود ، هار می شود.

کنایه از: کم ظرفیتی افراد.

• اوره شومه باداده ، حسنی که خدا داده

ابریشم تاب داده ، حسنی که خدا داده.

کنایه از: اینکه هر کسی را خدواند  به شکلی خاص آفریده است.

• بهیگ به هونه بوس ، تی ناشت ، گهدن ، غلا  ، مین ره ، تیاس کند.

عروس اصلاً  از اول چشم نداشت ، گفتند: کلاغ در راه چشمانش را کند.

کنایه از: عیب پوشی دختر برای شوهر دادن.

زبانزدهای بختیاری

باد اورد خدا دا به حوشه چین: مصداق تغاری بشکند ماستی بریزد،جهان گردد به کام کاسه لیسان.

گیوه کش پا پتی: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.

بالا جام نی دوون هم نی نشینم : کنابه از افرادی که به چیز کم قانع نیستند و زیاد هم گیرشان نمی آید.

کیکنید و چرنید خروس پامه تلنید: به بهانه ای دیگر از انجام کاری سرباز زدن ،بهانه جویی.

ار بووسه نیدی ادا شاهی اکرد : اگر پدرش را نمی دید ادعای پادشاهی می کرد.

کا نداشت یه چی یی داشت: کنایه از نو کیسه.

دلته بنه به دلدون آردته بنه به همبون:آسوده و خاطر جمع باش

هر که گده داره دده نداره: کنایه از افراد تنها خور و خود خواه

حونه مبا بی کهخدا احمد اره مومد ایا:خانه بی برزگتر نباشد هرج و مرج می شود

میراث خرس اگرده به کفتار:

آدمیزا بانده بی باله : کنایه از سرعت انجام کارها و سرعت در رسیدن به مکانی دیگر

آربیز به قیلون گو دو سیلا داری : مصداق آنکه عیب بزرگ خود را نمی بیند و عیب کوچک دیگران را برمی شمارد.

آسیو درادره لوینه کپنه : شمالی ها می گویند هنه بزو (یکی هیزم می شکند و دیگری می گوید هن.): یکی کار انجام می دهد دیگری نفس نفس می کند.

بهیگ وختی گشنه س ابو یاد آش عروسیس اوفته : در شرایط سخت و نداری به یاد ایام خوش افتادن.

افتو ز اوچو که دز دلس اخواست : اوضاع بر وفق مراد آدم بد و تبهکار گشتن.

سگ که چاق ایبو گوشتس نیخورن: آدم بی ارزش همیشه همان است و ظاهرش هم عوض شود همان است.

همبون دادن به خرس گن ورآرس خردس به جا مزدس:مصداق همان آفتابه را خرج لحیم کردن.

منیر به رنگ زردم گادین (گژدین ) زیر بردم: فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.

نون جو نه ری داره نه آستر: آدمی که خوب و بدی  برایش یکسان است.

گا مرد و شیر وهره بهرست: فلانی مرد و بده بستان ه(معاملات)

قطع شد.

تازی وخت شکال….س ایا: کسی که در موقعیت حساس صحنه را ترک می کند.

نه ز پل اره نه ز گدار: کسی که به هیچ صراطی مستقیم نمی شود. یک دنده.

حور سهر مینت خمه کشت و بیرینت مردمه:توش خودم را کشت و بیرونش دیگران را ،ظاهر فریب

لوینه ز گسنه یی مرد گن گرده گرهسه:کسی از گرسنگی مرد و دیگران می گفتند نان در گلویش گیر کرده. باور نداشتن اطرافیان از مشکلات افراد.

کاسه ای داریم آرک برک تو پرس ک مو پر ترک: کنایه از داد و دهش دو طرفه

حیا دار گ حیام ابو بی حیا گ زم اترسه:آدم آبرومند از حیاداری خودش کنار می کشد و آدم بی حیا فکر می کند از او ترسیده اند

جوم دهرسته الصم نپهرسته:اگر مفلس شده ام ولی اصل نسبم از دست نرفته

گرگ که پیر ابو تعمره سگ ابو:سن که بالا می رود جوانان قدرت می گیرند و پیران را تمسخر می کنند.

بچه یا وا ریش بوه ورس بجهمه یا ترنه دا : اشاره به اهمیت تربیت والدین و کنایه از افراد بی خانواده.

برزیر که وامهنه داسنه کل و تیز اکنه :برزگر که از کار وامی ماند ، سعی کردن در یافتن مقصر دارد.

به خرس گن حرف بزن گد پمپلاپف : کسی که فن بیان ندارد و نسنجیده سخن می گوید.

تا داریم سر ایدراریم همی که نداریم پیت ایوراریم: تا داریم زندگی و سرفرازی می کنیم هنگام نداری به خود می پیچیم مار تا صاف نبو به سیلا نیره:صداقت و راستی مایه ی پیروزی است.

دندون اسب پیشکشینه نی شمارن: از هدیه نیاید ایراد گرفت.

به شیطون گن خدا بوته بیامرزه گ چی که نیبو: کاری که با عقل جور نیست.

تا نبوهه امر حق نیوفته بلگ درخت: همه کارها با خواست خداست.

به بنگشت گن سوکی یا سنگین گ سوک سنگینیم دست خمه: احترام هرکس به خودش بستگی دارد.

به توشمال گن بزن گ تنگه پام درد اکنه: کنایه از بهانه ی بیجا آوردن.

به میش اگو بجه به گرگ اگو بگرس: مصداق شریک دزد و رفیق قافله.

برد سر جا خس سنگینه: هرکس در جایگاه خود وقار دارد.

شون گله ن ول کنه حونه خدا دست زس نی ورداره:چوپان گله را رها کند صاحب گله رها نمیکند.

ماهینه که نیخون بگرن دس ایارن سی دینس:وقتی راغب به انجام کاری نباشند. کاری می کنند که حاصل ندارد.

هرچی کنی سی ناکس نه اگو خووه نه اگو بس:برای آدم قدر نشناس کار کردن بی فایده است.

دس خوم کس خوم: به خودم تکیه می کنم.

هرکی گپی نداره نشینه سا یه یرد گپ:هرکس بزرگی ندارد به سنگ بزرگی تکیه می کند.

بز به پا خوس کشن به دار میش به پا خوس : هر کسی باید در مقابل اعمال خود پاسخ گو باشد(که گناه دگران برتو نخواهند نوشت)

کور بهتر به حونه خوس ره ابره: نابینا هم خانه ی خود را بهتر بلد است.

پوس خووه که بوس خووه: اصل و جوهر خوب است که ظاهر خوب است.

گرگ زه به گله هول به یکی دارون: گله را گرگ زد وای به حال آنها که یک گوسفند دارند.

بردیم به آسماری دس ز دینم نی ورداری: بیچاره ام کردی هنوز هم رهایم نمی کنی؟

جلتم ور ملتم: خواه ناخواه جورم را باید بکشی.

بید ار تهله سایه س شرینه:درخت بید اگر ثمری ندارد ولی سایه ی خوبی دارد.کنایه از اینکه اگر  خصلت بد را می بینی صفات خوب را هم ببین.

آ – الف – ب – پ – ت – ث – ج – چ – ح – خ – د – ذ – ر – ز – ژ – س – ش – ص – ض – ط – ظ – ع – غ – ف – ق – ک – گ – ل – م – ن – و – هـ – ی

آدُمِ کم شانسِنِه مِنِ کَلِ مُرغون کوسه اِزَنِه[۱].

آهَی گُلَی آسونه، دینگِلی دینگوِس سخته[۲].

اَر اِخوی بینی زِنِ پَرچَلِه یا نه، بِه گوزَکِس[۳] سَیل کُو.

اَفتَو زَی هَمُچو کِه دِلِ دُز اِخاس.

ضرب المثل های بختیاری اصیل

اَلسِ کار پدره، که مادر رهگذره.

اِخومِت که اِگومِت ( دوستت دارم که به تو می گویم ).

اِدُنُم چَنتا مِل وه لاشِسِه ( می دانم چندتا مو در بدنش هست یعنی او را کاملا می شناسم ).

اَمرو تا صُوَه[۴] هَم خدا کریمه.

ایما که سالِنِه پائیدیم[۵]، ماهِنَم اِپائیم.

باد اَوُرد، خدا داد به هوشه چین[۶].

بِجور جاتِه بِنِه پاتِه.

بَختُم، بَختِه دامِه، کَوشا کُهنِه دام بِه پامِه.

بِد[۷] اَر تَهلِه، سایِس شیرینه.

بُز که اَجَل اِگِرِس، نونا شونِ[۸] اِخورِه.

بِزیس و بینیس.

بِنگِشتِه بُردِن باغ بهشت گُد وطن وطن، وِلِس کِردِن اِوَی نشست سَرِ خارپَرزین[۹].

بووم همو کِه سَرِ گُرزِ تاشید[۱۰].

به بِنگِشت گُدِن تُخمات کوچیرِن گُد بووم سُهد[۱۱] تا هَمینونِ نَهادُم.

به تشمال گُدِن ساز بزن گُه، تَنگِه پام اِخارِه.

به میش اِگو بِجِه، به گرگ اِگو بِگِرِس[۱۲].

بیو به دینُم پات پَتیه[۱۳].

تاپو گِلی.

تَش بِ دی[۱۴].

تیلی که تخم ناد، هُمدا داسِه[۱۵].

چی مَشکِ کُهنِه زِ دَر اِگِرِنِس زِ اَنگِلِه اِپُکِه.

دُزِ بُنِ هورِنِ نَتَری بِگِری[۱۶].

دوست اِگُه بِت اِگُم، دِشمِن اِگُه خواستُم بِت بِگُم.

دو کَلا جَنگ اِکُنِن سَرِمالِ مَردُم.

دُهدَر که جَواوِ دا داد، جَواوِ شا داد[۱۷].

زِ بیکاری مِل و مِرزِنگ اِکَنِه[۱۸].

ز دوتا چی ناراحت نَبو بِدَونی و نَرَسی، بِخورِن و بِت نَدِن.

زمین سِفتِه گا زِ تِه گا اِبینِه.

زَهمِ مَچُهما[۱۹].

سَی و گرگ تِفاق[۲۰].

عروس بسکه خوبید، گیوِنِه هم دِراَوُرد.

علف سَرِ ریشه خُس سَوز ایبو.

فِلونی ماتی وابید.

کا چَشمِه رین.

کار دُهدَر نَکِردنس بهتر[۲۱].

ضرب المثل های بختیاری اصیل

کال و وُرار[۲۲].

کَه باقِلِه باد اِزَنی ( کنایه از کار بیهوده کردن است ).

گپِتِه وُرار[۲۳]، کوچیرِت وُراوردِه خداییه.

گرگ که پیر اِبو سگ بِس اِخَندِه [۲۴].

گرگ که زید به گله، بترسه هو که[۲۵] یکی داره.

گرگِ گِرِدِن پَندِس دادِن، گُد وِلُم کُنین گلِه رَهد.

گژدیم بی دا [۲۶].

گله چِرا گِرِهد، بز شَلِه نِها[۲۷] گِرِهد. .

گِوِه کَش پا پَتی ( معادل کوزه گر از کوزه ی شکسته آب می خورد ).

گووَر وا گا اِبَرِه، دُهدَر وا دا.

مثل زخم پلنگ وادِرَوش[۲۸] اِکُنه.

مثل شَنگُل وَرکَنِه به گایَل.

مهمون دِر مِجال[۲۹]، جاس بُنِه چالِه.

مهمون دِرمِجال، شُمِس با خُسِه.

نه زِ پُل اِرِه، نه زِ گُدار[۳۰].

نونِ مُفت نَخَردِن که حرفِ مُفت بِزَنِن .

نونِ یَه مَن هیچی خَردِن و حرف زَیدِن.

هرچه آسِیَو اِدِرارِه، لُوینِه[۳۱] اِکَپنِه.

هر کِه نِه[۳۲] حَرف نَکُشت، تیر تُفَنگ هم نِکُشِس.

هور سُهر هور سُهر، مِنِت خُمِه کُشتِه بِرینت مَردُمِه.

امرو تا صو خدا کریمه

برگردان فارسي: امروز را بگذران فردا خدا کریم است

این ضرب المثل بیشتر کنایه از امید داشتن به لطف خداوند است و نا امیدی را نکوهش می کند. این ضرب المثل تقریبا معادل ضرب المثل فارسی از این ستون تا اون ستون فرج است می باشد و هنگامی به کار می رود که فرد یا جماعتی از اوضاع پیش آمده مایوس و نا امید شده و به آینده خوبی برای او تصور نمی شود و بیشتر در مقام همدردی به کار می رود.

  

لر وا بار سوک وه ره نیره

ضرب المثل های بختیاری اصیل

برگردان فارسي: لر با بار سبک حرکت نمی کند.

این ضرب المثل تقریبا در بین تمام لرها رایج است و هنگامی به کار میرود که فردی ادعای بیشتر از توانش بکند و در انجام آن عاجز باشد. در برخی موارد افرادی که دارای تجربه بیشتری هستند خطاب به افرادی که در کاری تجربه ندارند و لاف می زنند این ضرب المثل را به کنایه می گویند.

 

پ.ن

چند لینک خواندنی که توصیه می کنم بخونید:

مصائب دختر لر

نزاع طایفه ای در لردگان دو نفر کشته داد

همه سازها بشکند! صدا ها در گلو خفه شود! اگر رضا نباشد!

 

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ

 

 

صحو امروزه كه ديروز تي وه رهس بيدي

برگردان فارسي: فردا همان امروزي است كه ديروز منتظرش بودي

بختياري ها اين ضرب المثل را براي بيان اهميت زمان به كار مي برند. اين ضرب المثل بيشتر افرادي را خطاب قرار مي دهد كه براي انجام كاري امروز و فردا مي كنند و كنايه از اين است كه شخصي زمان را به بطالت سپري نكند.

 

 

گئره زه پيري گله اي نيبوه

برگردان فارسي: سگي كه پير شد ديگه نمي تونه ياد بگيره گله رو همراهي كنه

اين ضرب المثل بيشتر در ميان مردم ميوند به كار مي رود و اهميت آموزش در دوران كودكي و جواني را گوش زد مي كند. بختياري ها اين ضرب المثل را هنگامي به كار مي برند كه شخصي مشغول يادگيري كاري باشد كه از او گذشته و نمي تواند آن عمل را ياد بگيرد و در صورت فراگيري نيز براي آن شخص كاربري زيادي نمي تواند داشته باشد.

 

 

           

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ

           

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ

          

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ

 

 

گگته روز تنگ بشناس، دشمنته روز خوش

ضرب المثل های بختیاری اصیل

برگردان فارسي: دوست رو توي سختي بشناس، دشمن توي شادي هات

بختياري ها اين ضرب المثل در مورد شناختن افراد به كار مي برند. و كنايه از اين است كه در روز سختي و هنگام رويارويي با مشكلات كسي كه به داد فرد مي رسد همان دوست است و كسي كه از شادي فرد ناراحت مي شود دشمن اوست.

 

 

 

 

زه پيش خوش و زه پشت تش

برگردان فارسي: رودرو خودشيريني مي كنه و پشت سر بدگويي

بختياري ها اين ضرب المثل را بيشتر در مورد افراد دورو و خائن به كار مي برند و منظور اين كه شخص مورد نظر هنگامي كه رودروي انسان قرار مي گيرد پروع به چاپلوسي و خودشيريني مي كند و هنگامي كه چشم انسان را دور مي بيند شروع به بد گويي و غيبت مي كند.

 

 

 

 

          

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ

          

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ

 

خره خاستن وه ميلس دس نهاد وا گريوه گود ايسه يا او ني يا هيمه

برگردان فارسي: خر رو دعوت كردند، شروع كرد به گريه كردن و گفت حالا يا آب كمه يا هيزم

بختياري ها اين ضرب المثل را بيشتر در مورد افرادي به كار مي برند كه از آنها فقط براي انجام كارها استفاده مي شود و بس. اين ضرب المثل كنايه از بي اهميت بودن حضور شخص در يك مجلس است و اينكه شخصي را سياهي لشكر و حمال جلوه مي دهد.  

 

 

 

 

گاميش كرديه وكيل كهدون

برگردان فارسي: گاوميش را مسئول كاهدون كردي

معادل: گوشت را به دست گربه دادن

اين ضرب المثل را بيشتر در هنگامي به كار مي برند كه شخصي زمام كار را به افراد طمع كار و سود جو  بسپارد. همچنين اين ضرب المثل كنايه از نالايق بودن شخص مسول است.

 

 

 

 

 وه ناز ايا وه نيز ايره ، بهار ايا پييز ايره

 

 

 

برگردان فارسي : با صد منت و ناز مياد با ترشرويي و گريه ميره ، هنگام بهار مياد و با شروع شدن پاييز مي ره

بختياري ها اين ضرب المثل بيشتر براي سرزنش نوعروسان به كاربرد مي برند !!! در برخي موارد در مورد ساير افراد نيز كاربرد دارد . اين ضرب المثل كنايه از بي اعتبار بودن قهر و آشتي شخص مقابل است و همچنين وي را رفيق روزهاي خوش مي داند .( در بين عشاير از بهار تا پاييز فصلي است كه گله ها نياز به علوفه ندارند و  دردسر هاي زندگي عشايري كمتر است ).

 

 

 

 

 

 

بهي همي كه گشنس ايبو آش عروسيس ايا وه يادس  

 

 

برگردان فارسي : عروس گشنش كه ميشه ياد آش عروسيش ميوفته

اين ضرب المثل نيز بيشتر براي تازه عروس به كار مي رود و البته مورد ساير افراد نيز كاربد فراوان دارد و كنايه از اين است كه شخص هنگام مواجهه با سختي ها ياد روزهاي خوش مي افتد

 

 

 

 

چي زر بو مرد مني وه گردنم

در ريشه يابي اين ضرب المثل آورده اند در گذشته نا معلوم هنگامي كه مردي فوت مي كرد ورثه او مجبور بودند براي به خاكسپاري جنازه ماليات سنگيني به حاكم پرداخت كنند كه در زبان بختياري  به ” زر بو مرد ” معروف بود . د ر اين بين پدر يكي از فقرا فوت مي كند و وي به دليل تنگدستي قادر به پرداخت ماليات دفن نبود . لذا جنازه را بر دوش كشيد و هر كجا مي رفت مجبور بود جنازه را با خود حمل كند و …….

اين ضرب المثل در بين بختياري هاي منطقه ميوند متداول است و هنگامي كاربرد دارد كه مجبور به تحمل شخص ديگري عليرغم ميل باطني خود باشند البته در برخي موارد در مورد تحمل اجباري چيزهاي ديگر از قبيل بخت و اقبال ، وضع زندگي و …. نيز كاربرد دارد

 

 

 مر زر مي لينگو زم ايخوي

ريشه اين ضرب المثل را نيز به همان دوره نسبت مي دهند و آورده اند كه حاكم علاوه بر ” زر بو مرد ” ماليات ديگري نيز از مردم طلب مي كرد كه به ” زر مي لينگو ” معروف بود . اين ماليات هنگامي كه جواني قصد ازدواج داشت از وي طلب مي شد و تا ماليات مربوطه را پرداخت نمي كرد از ازدواج وي جلوگيري مي كردند.

اين ضرب المثل نيز بيشتر در زماني كاربرد دارد كه شخص عليرغم ميل باطني اش از كاري منع مي شود و براي وي بهانه تراشي مي كنند . همچنين هنگامي كه به كسي زور گويي مي شود نيز اين ضرب المثل را بكار مي برد.

 

مامورونه كه توك پا و اردنگي ايزننه بيشتر كنيين

 

 

ایگو زمون قدیم یه شاهی بید که وزیر ناتق ( سخت – كار آزموده ) داشت . يه روز شاه و وزير سر هي كه مردم سي چه مطيع شاهن جرسو ( بحث – درگيري) وست . شاه ايگود اي وزير مردم شوكت و جبروت مونه قبول دارن و همسو بسي هي كه مو شاه عادل و با ايمونيسم ، مونه دوس دارن ….. وزير گود اي شاه قصه ايكنم اما وه دل نيري : ” مردم ايما هر بلا به سرسو واري ( بياوري ) نه نيگون و سر كوت ايكنن ( سر را پايين مي اندازند ) و كار خوسونه ايكنن . شاه گود نه بابا چنو هم ني

وزير گود ايسه يه چند وقت مهلت بده تا ثاوتت (ثابت) كنم .

 وزیر دستور داد زه ایسه وه بعد هرکه خواست زه دروازه شهر رد بوه یه ده قرون زس بیرین .. شاه گود وزیر هونت خراو مردمنه اذیت مکو .. گود قربان تو کارت نبو …

چند روز گدشت وزير زه مامورون دروازه پرسي مردمه كه در چه وضن . گودن هيچي دعا ايكنن وه جونه شاه و وزير …. دستور داد ده قرون که گردین یه توك پا ( لگد ) هم بزنین .. شاه گود هونه بویت دمبر مردم وا مو کنترل نیبون .. گود قربان تو کارت نبو …

 چند رو بعد گدشت وزير دوارته پرسيد مرمه كه در چه وضن . مامورو گودن : هيچي يه كمي نق نق ايكنن . دستور دا ور سر ( علاوه بر ) ده قرون توك پا يك يه اردنگی هم بزنین … شاه گود هونمه خراب مکو چنو … گود قربان تو کارت نبو … گدشت…

بعد چند رو دیدن یه جمعیتی انین ایزنن وا کپو ( بر سر ) و يه پیرمرد وسته وا پيش سو ( جلو )  …. حسن ، حسین  ( فرياد كنان ) انین ایان سی دربار …

موقعی که رسیدن شاه گود وزیر دیدی بردیم وه کوری ( بد بختم كردي ) …. گود قربان تو کارت نبو …

خلاصه موعدی که رسیدن وزیر قاصد فرشناد گود آقا یه کی به عنوان نماینده وا ور دربار ونم بلا تو ( مشكلاتان ) . مردم هعم اي پيرمرد كه وا نها ويده فرشنادن وه حضور وزير ….

وزير نهيو ( نهيب ، سرزنش ) كرد گود هم چطونه ؟… پيرمرد هم گود شاه به سلامت هيچي …

وزير گود نه بو ( بگو ) ونم دردتو چيده … پيرمرد سيل شاه كرد گود نه ارزش نداره خاطر شاهه اذيت كنيم … شاه كه كمي ترسي بي وا غضب سيل وزير كرد و نهيب كرد گود حتما يه مشكل هي كه اي مردم اودنه و به پيرمرد گود بو شاه هم ايخوم مشكل ايسا حل بوه … پيرمرد وا اشنيدن اي قصه خونه جا به جا كرد و قيافه گرهد و گود : اعلي حضرت عرض ايما هنه كه اي مامورونه كه توك پا و اردنگي ايزنن يه كمي تعدادسو كمه مردمم هم كار دارن يه كمي معتل ايبون گوديم اير كه امكان داره يه كمي بيشترسو كنين تا كار مردم هم سريع تر ره بوفته ………. !!!!!!!!!!!!!!!!!

وزير ري كرد ور شاه گود ديدي گودم : وا مامورونه كه توك پا و اردنگي ايزننه بيشتر كنييم

خليل خان ويدم ور عنبر نئ نهام بو       سويلام شه و بلند رهدن وِ جؤ دو

در اواخر دوران خاني خليل خان وي بنا به دلايل نا معلوم آنچنان به فكر آبادي و عمران منطقه افتاده بود كه هدف اصلي يعني رفاه و آسايش اهالي و صد البته آباداني در خدمت مردم را فراموش كرده بود و بسيار به مردم ظلم كرد و بيشتر از حد توان از آنها كار مي كشيد ، به صورتي كه موجي از نارضايتي عمومي در بين مردم پديدار گرديد.ولي مردم به دليل ترسي كه از خان داشتند جرات شورش را به خود راه نمي دادند.

همانگونه كه قبلا اشاره شد خليل خان امر كرده بود كه هر مردي به هر دليلي كه سر كار حاضر نشود ، زن و يا دختر وي بايد به جايش دوشادوش مردان كار كند و در اجراي اين قانون بسيار سخت گيري مي شد. آورده اند روزي خليل خان براي سركشي كارگران رفته بود كه مشاهده كرد زني نيمه برهنه در حالي كه شليته را از پا در آورده بود ، مشغول لگد كردن گل است و با ديدن خليل خان سريعا خود را پوشاند.خليل خان بر وي نهيب زد كه چرا در ميان اين همه مرد با چنين وضعي مشغول كار هستيد . زن عرض داشت ” بجز شما مردي در اين حوالي نمي بينم ” . اين گفته زن بر حاضرين بسيار گران آمد و آنان كه منتظر جرقه اي بودند به سوي خان حمله ور شدند.

خليل خان با مشاهده اوضاع پا به فرار نهاد. بعد از مدتي حكومت منطقه به دست شخص ديگري افتاد و او نيز براي كشتن خليل خان جايزه تعيين كرد ، از اين رو خليل خان با لباس مبدل متواري شد. در حين فرار از شدت گرسنگي به خانه يك پيرزن پناه بد. پيرزن ابتدا از وي نام و نشان پرسيد اما خليل خان جوابي نداد و تنها تقاضاي غذا كرد. پيرزن جواب داد كه در خانه بجز   قويت جؤ *  چيزي ندارمو او از سر ناچاري و گرسنگي همان قويت جو را طلب كرد . پيرزن قويت را براي او فراهم كرد و خان مشغول خوردن شد. در حين خوردن سبيل هاي بلند خان وارد دوغ شده بود. پس از اينكه خوردن غذا تمام شد ، خليل خان دستي به سبيل كشيد و اين شعر را خواند:

خليل خان ويدم ور عنبر نئ نهام بو         سويلام شه و بلند رهدن و جو دو * *

و پير زن با فهميدن اين بيت پي برد كه مهمان او كسي جز خليل خان معروف نيست.

 

 

از آن زمان اين بيت به صورت ضرب المثلي در بين طوايف بختياري اين منطقه باقي مانده است و در بين طايفه هيودي نيز بسيار مشهور است و بسيار به كار مي رود . اين ضرب لمثل بيشتر در مواردي به كار مي رود كه شخصي شوكت و عزت خود را از دست بدهد و مجبور باشد به كارهاي پست تن بدهد.

 

 

پاورقي

——————————————————————————————–

 

 

* قويت جو يا همان ” جو دو ” در قديم جز طعام مردمان كم در آمد بوده و مواد تشكيل دهنده آن دوغ و آرد جو بوده به صورتي كه آرد جو را در دوغ ريخته و هم مي زنند . اين غذا شكم پر كن و كم كالري است.

 

 

** ترجمه :

خليل خان بودم و آنچنان مقامي داشتم كه سبيلم را به كمتر از عطر و عنبر آغشته نمي كردم  ……………….. اما گردش روزگار كاري كرد كه سبيل هاي بلند و سياه من به قوت بي ارزشي مانند جو دو برود  

مي بخور، باده بنوش بر دل مگر غم         گلي از بــاغ بوستان تو شـده كم

آورده اند كه خليل خان در پيگيري عمران و آباداني به منطقه ” دره كايد ” رسيد . وي مدت زمان زيادي در اين منطقه اقامت كرد و دهكده هاي زيادي بنا نهاد . آنچنان سرگرم ساخت و ساز در منطقه دره كايد شده بود كه قريب به يكسال از خانواده خود به دور بود و خبري از اهل و عيالش نداشت . 

در اين مدت ابتدا زن و بعد از او مادر و دست آخر پسر خليل خان از دنيا رفته بودند و خليل خان نيز از اين حوادث اطلاعي نداشت. كسي از اطرافيان نيز جرات آنكه چنين اخبار ناگواري را به خليل خان بدهد ، نداشت. بعد از مدتي كدخدايان و بزرگان دره كايد تصميم گرفتند به هر ترتيبي خبر مرگ عزيزان خان را به او بدهند. پس سفره بزرگي گستردند و خان را دعوت كردند .

در حالي كه خان بر سر سفره نشسته بود و مشغول عيش و نوش بود ، يكي از دره كايد رو به خان كرد و عرض داشت :

خان …….

خليل خان هم متوجه او شد و وي ادامه داد:

مي بخور ، باده بنوش ، بردل مگر غم            گلي از بــاغ بوستان تو شـده كم

خان كه به اين ترتيب فهميده بود كه پسرش از دنيا رفته ، با حال تاسف و از روي تعجب گفت :

كي !!

همان شخص ادامه داد : بعد از مادرت

خان كه به شدت ناراحت شده بود باز هم گفت :

كي !!!

آن شخص ادامه داد بعد از زنت و مابقي جريان را تعريف كرد. به اين ترتيب سه هر سه خبر را با هم به خان گفتند.

از آن زمان اين واقعه به صورت يك مثل بين بختياري هاي بالاخص طوايف ميوند و زلكي باقي مانده و بيشتر در زماني به كار مي رود كه اتفاقاتي ناخوشايندي مرتبط با يك نفر واقع شود و اين شخص به دليلي از اين حوادث اطلاعي ندارد و نشان از بي خبري و بي توجهي شخص مورد نظر مي باشد .

كــــــرم بزرگـــان چـــو اؤر بهار              ببارد و ببارد تا به سر مئلا گمار

 

 

در ابتداي به قدرت رسيدن خليل خان در منطقه بربرود ، وي به كشت و كار بسيار اهميت مي داد و به همين سبب مردم بسيار او را احترام مي كردند و هر گونه خواسته خود را پيش خان مي بردند.

آورده اند كه در فصل درو گندم و خرمن كوبي شخصي مئلا ( mella ) نام از طايفه گمار به خدمت خان رسيد و عرض داشت كه من داراي عايله زيادي هستم و امسال نيز كشت و كاري نداشته ام ، از خان تقاضا دارم مقداري گندم براي آذوقه زمستان به من بدهد تا بتوانم گذران زندگي كنم. دل خان از شنيدن حرف هاي مئلا به رحم آمد و رو به او كرد و گفت چقدر گندم مي خواهي ؟

مئلا كه طبع شعري داشت از فرصت استفاده كرده و گفت :

كــــــرم بزرگـــان چـــو اؤر بهار              ببارد و ببارد تا به سر مئلا گمار

خان از اين كلام مئلا بسيار خوشش آمد و به خدمه دستور داد او را به  “دره داهي ” ببريد آنچنان گندم بر او بباريد تا از سرش بگذرد .

چنين گفته اند كه مئلا گمار  شخصي بسيار بلند قد بود آنچنان كه تمام گندم ” دره داهي ” را از بالا بر سر او بيختند اما با اين وجود كوپه گندم از سر وي عبور نكرد …………

از آن زمان به بعد اين بيت به صورت ضرب المثلي در بين مردمان بختياري به خصوص طايفه ميوند باقي مانده و آن را بيشتر هنگامي به كار مي برند كه كسي بخواهد خواسته اي زيادتر از حد معمول را بيان كند.

 

ضرب المثل های بختیاری

آدمی که مالس اِره، ایمونس هم اِره.

“کسی که مالش می رود، ایمانش هم می رود.” کنایه از اینکه کسی که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به این و آن، ایمانش هم از دست برود.

ضرب المثل های بختیاری اصیل

آدمیزاد، بونده بی باله.

“آدمیزاد (همانند) پرنده ای است بدون بال”. کنایه از اینکه هر آینه ممکن است هجران و دوری برای انسان پیش آید.

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم (مولانا(

آربیز به قیلون اگو، دو سیلا داری.

“الک به قلیان می گوید: دو سوراخ داری”. این مثل زمانی بکار میرود که کسی عیب و ایراد خود را نبیند و به دنبال عیب جویی از دیگران باشد. (تیر را در چشم خودش نمی بیند، مو را در چشم دیگری می بیند.(

آردم بختم، آربیزم آوختم.

“آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آویزان کردم”. کنایه از اینکه همه کارهایم را انجام داده ام و دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمانده است.

آسیو دراره، لوینه کپنه.

“آسیاب در می آورد (تولید می کند)، آسیابان (لوینه) می بلعد. (مصرف می کند)”. این مثل را بیشتر در مورد تولید کنندگان و نان آوران خانه بکار می برند، زمانیکه مصرف کنندگان، رعایت اندازه و اعتدال را ننمایند.

ار اِخوی خاک کنی من سرت، برو سر یه تل بلندی.

“اگر (حتی) میخواهی خاک هم بر سر خودت بریزی، برو بالای یک تپه بلند”. کنایه از بزرگ منشی و بلند همتی است. 

ار بو خونه نیدی، اِدا شاهی ایکرد.

“اگر پدر خود را نمی دید، ادعای پادشاهی می کرد”. این ضرب المثل در مورد افرادی که خیلی زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به دیگران تفاخر می کنند، بکار می رود. 

ار جووم دهرست، السم نه پهرست.

“اگر پیراهنم پاره شد. اصلم نپرید (از بین نرفت)”. این ضرب المثل بیانگر این نکته است که فقر و تنگدستی، اصالت خانوادگی و ارزشهای اصیل را از بین نمی برد. 

 

ار خومه نیدیه، گو رشید خوی دارم.

“اگر خودم را ندیده ای، برادر رشید خوبی دارم”. این ضرب المثل درباره کسانی به کار میرود که بیش از آنچه به توانائی های خود تکیه کنند، متکی به توانایی دیگران می شوند. 

ار دنیانه او بو وره، فلونینه خو ابره.

“اگر دنیا را آب ببرد، فلانی را خواب می برد”. در مورد بی تفاوتی برخی افراد بکار می رود که کاری به مسائل پیرامون خود ندارند. 

ار کوگ نکنه قهقه بیجا، کی دونه کوگ کیه کرده جا؟

“اگر کبک قهقه بیجا نکند، چه کسی میداند که کجا جای گرفته است”؟ در مورد افرادی به کار میرود که با طرح مسائلشان باعث افشای راز و رمز خود می شوند و به اصطلاح عسس مرا بگیر راه می اندازند. 

ار لیشم، گوشت میشم.

“اگر زشت هستم، گوشت میش هستم”. یعنی ماهیتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهیت هر چیز است. 

ار نبو امری ز حق، نیفته بلگی ز درخت.

“اگر امر حضرت حق نباشد، برگی از درخت نمی افتد”. این مثل بیانگر آن است که هیچ امری در جهان حادث نمیشود، مگر به خواست خداوند یکتا. 

ار نخردیم نون گندم، اما دیدیم دست مردم.

ضرب المثل های بختیاری اصیل

“اگر نخوردیم نان گندم، اما دیدم دست مردم”. یعنی اگر خودمان کاری را تجربه نکرده ایم، ولی با توجه به تجربیات دیگران با آن آشنایی داریم. 

اسب پیش کشینه که دندوناس نیشمارن.

“دندانهای اسب پیشکشی را که نمی شمارند”. این ضرب المثل بیانگر آن است که اگر هدیه و پیشکش را به کسی بدهند، نباید در صدد ایراد گرفتن از آن برآید. 

افتو زی همو چو که دُز دلس خواست.

“آفتاب همان جایی تابید که دلخواه دزد بود”. فراهم شدن شرایط برای فرد خطاکار، کمال آرزوی اوست. 

الس کار پدره، که مادر رهگذره.

“اصل کار پدره، که مادر رهگذره”. این ضرب المثل “اصل” و “ریشه” انتقال صفات را، “پدر” میداند. اصلی که نظام قبیله ای پدر سالار بر آن متکی است. 

امساله نه هر ساله.

“امسال، مثل هر سال نیست”.  

اورشم که خوار ابو، پیوند هر و گا ابو.

“ابریشم که خوار و بی ارزش میشود، به خر و گاو آویزان میشود”. هر گاه ارزش واقعی چیزی درک نشود، مورد بی اعتنایی قرار میگیرد. 

او سرد رهدم سر دستس.

“آب سرد روی دستش ریختم”. در مقام نا امید کردن افراد به کار می رود. در فارسی: آب پاکی روی دست کسی ریختن. 

اولاد کابهلی، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلی.

“اولاد کابهلی (کاکا بهلول)، تعدادیشان از پا می نالند، تعدادیشان از پهلو”. در مورد افراد خانواده یا فامیلی به کار میرود که هر یک از دردی و بیماریی شکوه داشته باشند. 

 

ایبیزیس و ایبینیس.

“الکش می کنی و آنرا می بینی”. یعنی پس از تجربه کردن به حرف من خواهی رسید. 

ایما که سالنه پائیدیم، ماهنم پائیم.

“ما که سال را پائیدیم، ماه را هم می پائیم”. ما که در انتظار انجام کاری، سالی را به انتظار نشسته و صبر کرده ایم ماهی دیگر را هم منتظر می مانیم. 

ای نونی مو مهمونم، یو چو و یو همبونم.

“اگر نمی دانی من مهمانم، این چوب و این هم انبانم”. یعنی از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. یعنی میتوان از آثار و شواهد چیزی پی به نیات و اهداف بوجود آورنده آن برد. 

ای هوسه، یه دفه بسه.

“اگر هوسه، یکدفعه بسه”. اگر از روی هوی و هوس کاری صورت بگیرد، همان یکبار کافی است. 

باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس.

“باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهیش می کند”. در خصوص حمایت فردی شرور و ناباب از فردی شرورتر و نابابتر بکار می رود. 

بالا جام نی، دو من نی نشینم.

“بالا جایم نیست، پائین (هم) نمی نشینم”. اینکه اگر نتوانم بالا بنشینم، پائین هم نخواهم نشست. 

بجور جاته، بنه پاته.

“(اول) جایت را پیدا کن، (سپس) پایت را بگذار”. این ضرب المثل در مورد افرادی بکار میرود که دست به کارهای نسنجیده ای می زنند. بیشتر در زمینه دقت کردن در امر ازدواج بکار میرود. 

بچه یا واریش بووس بجهمه یا ترنه دا.

“بچه یا باید از ریش پدر حساب ببرد یا از گیس مادر”. این ضرب المثل در زمینه تربیت کودکان است، و بیانگر این نکته است که به هر حال کودک باید حرف شنوی از یکی از والدین داشته باشد، تا در تربیت او خللی وارد نشود. 

بد الس وفا نکرد، الس دار خطا نکرد.

“بد اصل وفا نکرد، اصل دار خطا نکرد”. این ضرب المثل در مورد تأثیر اصالت خانوادگی افراد در عدم انجام کارهای خلاف بکار میرود. یعنی افراد با اصالت خطا نمی کنند و افراد بد اصالت نیز وفا نخواهند کرد. 

برد سر جا خوس سنگینه.

“سنگ سر جایش سنگین است”. کنایه از اینکه افراد در مقام واقعی خود، دارای وقار و ارزش می باشند. 

برد گهپ نشونه نزیدنه. 

“سنگ بزرگ نشانه نزدن است”. 

این مثل بیانگر آن است که دادن وعده های غیر معقول و اغراق آمیز به معنای عملی نشدن آنهاست. 

بردیم به آسماری، دست زدینم نی ورداری.

“مرا بردی (تا کوه) آسماری، دست از دنبال کردنم برنمیداری”. در مورد کینه توزی برخی از افراد بکار میرود، که بیش از حد انتقامجویی می کنند.

(آسماری نام کوهی است به ارتفاع تقریبی ۲۰۰۰ متر در جنوب شرقی مسجد سلیمان.( 

برزگر که وامهنه، داس کل و تیز اکنه.

“برزگر که خسته می شود، داس را کند و تیز می کند”. (داس را مقصر می داند) در مورد بهانه جویی و دلیل تراشی بی مورد بکار میرود. 

برو یه جا که بخوننت، نه چو وردارن بروننت.

“برو جایی که بخوانندت (پذیرایت باشند) نه (جایی که) چوب بردارند و برانندت (بیرونت کنند)”. یعنی برو جایی که حرمتت را بجا آورند، نه مورد بی اعتنایی قرار گیری. 

 

بره نر و کله نی خوسه.

“بره نر در آغل نمی خوابد”. این ضرب المثل در مورد اهمیت داشتن فرزندان پسر بکار میرود و بیانگر آن است که به هر حال آنان به کاری مشغول شده و در خانه نمی مانند. 

بز که اجل گهرس، نونا شونه خوره.

“بزی که اجلش برسد، نانهای چوپان را می خورد”. انجام کارهای غیر منطقی، موجب هلاکت خواهد شد. 

بو دام ز دالوم ایا.

“بوی مادرم از مادربزرگم می آید”. این ضرب المثل به نقش توارث در انتقال صفات و خصایص اشاره دارد. 

چونکه گل رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از چه جوییم از گلاب. 

بونده بد سر درخت بد انشینه.

“پرنده بد، بر روی درخت بد می نشیند”. در فارسی: کند همجنس با همجنس با پرواز. 

بونه و دل، جنگ کردن آسون.

“بهانه به دل، جنگ کردن آسان”. یعنی چنانچه بهانه ای در دل وجود داشته باشد، به دنبال آن جنگ کردن و ایجاد بحران و درگیری آسان خواهد بود. 

بنگشته بردن باغ بهشت، گهد ولات ولات.

“گنجشک را بردند به باغ بهشت، گفت: ولایت ولایت (وطن)”. این ضرب المثل علاقه به وطن را بیان می کند، هر چند که نسبت به دیگر مناطق موقعیت بهتر و برتری نداشته باشد. 

به بنگشت گهدن سوکی یا سنگین؟ گهد: سوک، سنگینیم دس خمه.

“به گنجشک گفتند: سبکی یا سنگین؟ گفت: سبک، سنگینم دست خودم هست”. بیانگر این نکته است که حفظ وقار و ارزش افراد به اراده و عملکرد خودشان بستگی دارد. 

به توشمال گهدن ساز بزه، گو تنگه پام خاره.

“به نوازنده گفتند: ساز بزن. گفت: کف پایم میخارد”. این ضرب المثل زمانی به کار میرود که کسی جهت عدم انجام کاری بهانه جویی کند. 

به خرس گهدن، حرف بزن، گهد: پمبلاپف.

“به خرس گفتند حرف بزن. گفت: پملاپف”. به افرادی که قادر به بیان سنجیده و متین مطالبشان نیستند، اطلاق می شود. 

به شیطون گهدن خدا بوته بیامرزه، گهد چی که نیبو.

“به شیطان گفتند خدا پدرت را بیامرزد. گفت: چیزی که نمی شود”. درباره افرادی به کار میرود که کمتر امیدی به هدایت و آمرزش آنان می رود. 

به کور گهدن چه اخی؟ گهد دو تیه روشن.

“به کور گفتند چه میخوانی؟ گفت: دو چشم روشن”. این ضرب المثل در بیان آرزوهای بدیهی بکار می رود. 

 

به میش اگو بجه، به گرگ اگو بگهرس.

“به میش می گوید: بدو، به گرگ می گوید: بگیرش”. در مورد افرادی به کار میرود که دو دوزه بازی می کنند و به اصطلاح هم رفیق دزدند، هم شریک قافله. 

بهودارو بی بهو، هی ایکنن بهو، بهو.

“پدر دار و بی پدر، هی فریاد می زنند: پدر، پدر”. نظیر: دارا و ندار، هر دو می نالند. 

بهیگ ز هونه بو تی نداشت، گهدن من ره قلاتیسه درورد.

“عروس از خانه پدر چشم نداشت. گفتند: بین راه کلاغ چشمش را در آورد”. این ضرب المثل در مورد افرادی به کار میرود که با دلایل واهی سعی در پنهان 

کردن نقایص دارند.. 

 

بهیگ که بونه و دله، اگه خروس پام تلنی.

“عروس که بهانه به دل دارد، می گوید خروس پایم را له کرد”. در مقام بهانه در دل داشتن و دنبال دست آویز بودن برای بروز آن بکار می رود. 

بهیگ وقتی گشنس ابو، آش عروسیس یا یادس.

“عروس وقتی گرسنه اش می شود، آش عروسی اش یادش می آید”. کنایه از این است که انسان در سختی ها، یاد ایام خوش گذشته می افتد. 

بهیگه و هونه بیوزما، بعداً بفشنس که.

“عروس را در خانه آزمایش کن، سپس او را به کوه بفرست”. پس از حصول اطمینان از توانایی و استعداد افراد باید آنان را به کار گمارد.

بید ای تهله، سایه س شرینه.

“بید اگر (خودش) تلخ است، سایه اش شیرین است”. این ضرب المثل بیانگر آن است که باید در مقام قضاوت به خصوصیات نیک و بد هر دو توجه داشت.

یه حیا دار هَیْ حیا اِیْکه یه بِیْ حیا گو وَروم تَرسه

کسی که از آبروی خود حیا می کند و چیزی نمی گوید ، اون که بی حیا است فکر می کند که از او می ترسد .

خدا سر وُ زِیرِن سیْ یَک آفری 

خداوند همه ی جفتها رو برای هم آفریده است 

گُوَر وا گاه بِرِه دور وا دابره 

گوساله به گاو یعنی مادر می ره یعنی شبیه مادرش می شود و دختر هم شبیه مادرش می شود .  

 

هو که نِت وا گِریوِه اِخِت نه هُو که نِت وا خنده 

اونی که اشک تو را در می آورد تو را دوست دارد ولی اون که تو را می خنداند تو را دوست ندارد و دشمن تو است 

نَنیَر وِ رَنگِ زردُم مُو گُودیمِ زیرِ بَردُم 

به قیافه من نگاه نکن که ساکتم من عقرب زیر سنگ هستم .

هَرْ چی لِر ایگه وِ داغ دِل ایگه 

هر حرفی را که لر می گوید از داغ دل می گوید 

اِخومِت که اِیگُومِتْ

من تو را دوست دارم که راهنماییت می کنم 

یه بار بِگُو نه 9 ماه شَمْ نَکَشْ

یک بار بگو نه و یک عمر پشیمان نباش

بّزِنْ وِ لینگِ خوش زِنن دار میشِنَمْ وِ لینگِ خوش 

صحو امروزه که دیروز تی وه رهس بیدی

برگردان فارسی: فردا همان امروزی است که دیروز منتظرش بودی 

بختیاری ها این ضرب المثل را برای بیان اهمیت زمان به کار می برند. این ضرب المثل بیشتر افرادی را خطاب قرار می دهد که برای انجام کاری امروز و فردا می کنند و کنایه از این است که شخصی زمان را به بطالت سپری نکند.

گئره زه پیری گله ای نیبوه

برگردان فارسی: سگی که پیر شد دیگه نمی تونه یاد بگیره گله رو همراهی کنه

این ضرب المثل بیشتر در میان مردم میوند به کار می رود و اهمیت آموزش در دوران کودکی و جوانی را گوش زد می کند. بختیاری ها این ضرب المثل را هنگامی به کار می برند که شخصی مشغول یادگیری کاری باشد که از او گذشته و نمی تواند آن عمل را یاد بگیرد و در صورت فراگیری نیز برای آن شخص کاربری زیادی نمی تواند داشته باشد.

گگته روز تنگ بشناس، دشمنته روز خوش

برگردان فارسی: دوست رو توی سختی بشناس، دشمن توی شادی هات

بختیاری ها این ضرب المثل در مورد شناختن افراد به کار می برند. و کنایه از این است که در روز سختی و هنگام رویارویی با مشکلات کسی که به داد فرد می رسد همان دوست است و کسی که از شادی فرد ناراحت می شود دشمن اوست. 

زه پیش خوش و زه پشت تش

برگردان فارسی: رودرو خودشیرینی می کنه و پشت سر بدگویی

بختیاری ها این ضرب المثل را بیشتر در مورد افراد دورو و خائن به کار می برند و منظور این که شخص مورد نظر هنگامی که رودروی انسان قرار می گیرد پروع به چاپلوسی و خودشیرینی می کند و هنگامی که چشم انسان را دور می بیند شروع به بد گویی و غیبت می کند.

نکاری که نکاری

نکاری که نکاری که نکاری …..

خان بسی شوم رهد ور هونه یکی زه رییتونس (reyatones) . رییت هم که بسی شوم او نیشک nishk)) ( عدس ) داشت ، سرفهنه کشید و دس به سینه او نیشک نهاد تی خان .

خان که ته ایسه او نیشک نید بی یه لولو کرد دید تومس خیلی خوه گود که هی اسمسس چیده ؛ رییت گود آقا اسمسس او نیشکه . گود چطور وا بخوریس گود : ایما که دنو نداریم تلیت ایکنیم منس و اخوریم . خان هم تلیت کرد و مشغول خوردن وید ……

کاسه اول که تموم کرد گود ایر زه ای او نیشک داری زنو هم وار سیم . یه کاسه گهپ دئره اورد و خان مشغول خوردن وید ….

خان وا خوس گود چنی تومس خوه بل ونرم ( ببینم )  امسال چنی نیشک گیرم ایا . وه رییت گود : امسال چنی زه رییتو نیشک کاشتن ، جواوس داد که خیلی نکاشتنه ، هی مو تهنا یه تیکه کاشتم وی …. 

خان که کاسه دینینه هم تموم کرد بی  ، جا داد ور او نیشک هر چه ترس زس خورد و پوز نهاد ور باقیس تا ته ورشنیدس (voreshnides) ( سر کشید ) و ری کرد و رییت خدا زده و گود : زه ایسه وا دینا وه همه رییتو ایوی غئر زه نیشک چیه نکارین …….

خان ورساد و رهد ور هونس که بخوفته …… نصف شو دیر زه جو یه دل پیچه یرد ، تا خونه جمع و جور کرد و جس ور در کار زه کار گدشت وی و خان خونه خراو کرد ….. سر ته درد نارم تا خود صو خان حالس وا سر جا نود و ره ولس نکرد . صو زی فرشناد وه دین رییتکه اود :

گود بس : در هونت زنس وه خره اینکه که دیشه دادی وم اسمس چه وید . گود : خان اسمس او نیشک وی . خان گود ، سرامال رده دیشه هوشم وه جا نوید : ده نیشک نکاری که نکاری که نکاری ……..

 

خره خاستن وه میلس دس نهاد وا گریوه گود ایسه یا او نی یا هیمه 

برگردان فارسی: خر رو دعوت کردند، شروع کرد به گریه کردن و گفت حالا یا آب کمه یا هیزم

بختیاری ها این ضرب المثل را بیشتر در مورد افرادی به کار می برند که از آنها فقط برای انجام کارها استفاده می شود و بس. این ضرب المثل کنایه از بی اهمیت بودن حضور شخص در یک مجلس است و اینکه شخصی را سیاهی لشکر و حمال جلوه می دهد.  

گامیش کردیه وکیل کهدون

برگردان فارسی: گاومیش را مسئول کاهدون کردی 

معادل: گوشت را به دست گربه دادن

این ضرب المثل را بیشتر در هنگامی به کار می برند که شخصی زمام کار را به افراد طمع کار و سود جو  بسپارد. همچنین این ضرب المثل کنایه از نالایق بودن شخص مسول است.

 

مونه تونه زس درآوردیه که هه روزمونه

           

مونه تونه زس درآوردیه 

 

ایگو خرس و روا قرار نهادن وا یک بسازن و جیجوسونه وا یک گهپ کنن ؛  پش دراوردن ( قرعه کشی کردند )  و زه جور اود که خرس روه وه شکال چی واره سی هردسو ، روا هم زه سیلا  ( لونه ) وه در نکنه و بچونه گهپ کنه .

روز اول خرس ورسا ( بلند شد ) ره وه شکال ، روا هم زی ورسا جیجونکنه او و چینه کرد و خلاصه تا خود شومی ( غروب ) رهنه پید ( چشم به راه ماند ) . شومی دی خرس انی دس پتی ( دست خالی ) ایاهه . زس پرسی په منی امرو هیچی نزی . گود : ولله یه شکال هم کردم شیس کنی (کنایه از  به درد نخوردن ) کچیر وی خومه هم سیر نکرد …… روا هم وا خوس گود اوی نداره حیما ( حتما ) صو که ره وه شکال تلافی امروز ایکنه .

صو زی دوارته خرس زه سیلا کرد وه در ره وه دین شکال روا هم در سیلانه پید ( نگهبانی داد ) تا خود شومی . شومی که رسی دید خرس زنو ( دوباره ) دس پتی ایا . رو ور نهاس گود تاته ( عمو ) خرس په منی هم هیچی نوردیه . گود هی خدا خیر وده وت سی خوت منی وه سیلا مونه ذلیل دونی رم ور کوجه ( کجا رفتم ) . گود مر ( مگر ) چه ویده . گود : او سره سرهنه ( خط بالای کوه ) اوینی یه بزی هی هوچه زیدم لاشس سنیی ( سنگین ) وید وام نیوه ، مو هم هرچه ترسم زس خوردم و وسم وا ره اودم ………

یکه دو رو ( روز ) زیجور گودشت . روا گشنی خیلی فشار اورد ورس . وا خوس گود ایر زه لونه وه کنم وه در خو الان جودار ایا همه جیجونکنه ایخوره ایر هم بمونم خو شومی خرس دس پتی ایا وادینا ( برمیگرده ) هم خوم زه گشنی ایمیرم . یه فکر کرد و تیانه نهاد وریک ، یکی زه جیجونه خرس خورد …..

شومی که خرس مطابق هر رو ( روز ) دس پتی اود ، روا زید وا کپو ( سر )…. بوه بوه بوه ره وا پیش . خرس اود یردس گود گگه په چت ویده . روا گود : گوشنی ( گرسنگی ) فشار اورد ورم مو هم زه سیلا کردم وه در یه زهر ماری وخورم همیکه ( هنگامی که ) اودم وا دینا دیدم گری (گرگ) اوده یکی زه جیجونکه خورده . خرس گو زه اینا مو یا زه اینا تو . روا هم زه ته دل آخی کشی گو تاته زه اینا تو اما چه فرق ایکنه اینا تو هم مثل بچونه خومن . خرس هم گود سرت سلامت ، غصه مخور زه جیجونه مو یکیسو منه ای یکینه که هم گهپ کنم زیاده ……..

خلاصه چند رو زه ای منه گدشت خرس اصلا عار ورس نوست (عبرت نگرفت) . هر روز شومی که ایوه هیچی بسی روا نیورد . یه رو شومی که دوارته خرس دس پتی اود روا وا خوس گود دردم بزنه منه جونت تا سیت نوم  . صو که خرس کرد ور در ره ای تیله درینه هم نهاد ور زمین و تا جا داشت زس خورد ……

شومی ره نشست ور در سیلا دی خرس انی زه دیر هن هن ( هرک و هرک ) سره اشونه و ایا ( کنایه از شادی و سر مستی ) روا هم یه شوه روه ( دنگ و فنگ ) درآورد غش کرد ور سر دس خرس . خرس هم تیکه باد شن ورس و او رخت ورس وه خیال خوس روانه اورد وا هوش . گود په هم چت ویده ؟ گود وه رولمــی ( مویه کردن برای فرزند  ) خرس که دی فهمس وی یکی زه جیجو مرده ، گود مر هم گریگ اوده یکی زه جیجو خورده ؟ گود : سر سلامت هره ( بله ) . خرس که منسی وه کردیه ورس گود زه اینا مو یا زه اینا تو :

” گود : هی خدا خئر وت وده مونه تونه زس دراوردی که هی روزمونه “

 

دو ضرب المثل بختیاری

                                             

وه ناز ایا وه نیز ایره ، بهار ایا پییز ایره 

برگردان فارسی : با صد منت و ناز میاد با ترشرویی و گریه میره ، هنگام بهار میاد و با شروع شدن پاییز می ره 

بختیاری ها این ضرب المثل بیشتر برای سرزنش نوعروسان به کاربرد می برند !!! در برخی موارد در مورد سایر افراد نیز کاربرد دارد . این ضرب المثل کنایه از بی اعتبار بودن قهر و آشتی شخص مقابل است و همچنین وی را رفیق روزهای خوش می داند .( در بین عشایر از بهار تا پاییز فصلی است که گله ها نیاز به علوفه ندارند و  دردسر های زندگی عشایری کمتر است ). 

بهی همی که گشنس ایبو آش عروسیس ایا وه یادس  

برگردان فارسی : عروس گشنش که میشه یاد آش عروسیش میوفته

این ضرب المثل نیز بیشتر برای تازه عروس به کار می رود و البته مورد سایر افراد نیز کاربد فراوان دارد و کنایه از این است که شخص هنگام مواجهه با سختی ها یاد روزهای خوش می افتد . 

قصاو وا آهنگری چه

قصاو وا آهنگری چه

ایگون یه قاطر شله زه پیری و مریضی من ور جا مالا ؛ خلاصه یه دو سه روز شل وه شل دئر جاوارگه چرد. یه رو سیل کرد دید “یه گریه” ( یک گرگ ) انی زه دیر ایا سیس . وا خوس گود مو خو نترم ” وه جهم ” ( فرار کنم ) …. دیدی ” چطئر ” ( چطور ) بیکس میر ویدم وه ای بیابو . منه همی فکرا وید که گری رسی ورس ” قپ آورد ” ( دهان باز کرد ) که بخورس .

گود : تاته گری یه تیکه ” امو وده ” ( مهلت بده ) کار وات دارم .

 گری گو : چته ؟

 گود :  مو خو شلم هیچیم نترم وکنم اخیرسم خوت هرجور که ملته ایخوریم . اما یه قصه دارم زم گوش کو .

گری گود : زیتری بو که انیم زه گوشنی ایمیرم . 

گود : مو زه خان پیلدار ویدم . و خیلی دوسم داشت ” نالامه ” ( نعل ) زه طلا درس کرد . ایسه که منم ورجا مال یادسو رهد و نالاکنه ندروردن . ایسه هم دی مو خه ایر تو هم نخوریم امرو صو زه گوشنی ایمیرم اما بی ای نالانه درار و بفروشسو و یه سروسامونه بده وه خوت .

گری وا خوس گود : ” دیر زه ره نیگو ” ( بی راه نمی گوید ) بل نالاسه درارم اوسه بخورمس . خلاصه گود وه قاطر چطوری نالانه درام .

گود: ما پهام بلن ایکنم تو وا دنونات میخانه بکش و درارسو .

گری که خام وید خواست وا دنوناس میخ ناله بکشه که قاطر وا ” لغت ” ( لگد ) زد ور منه پوزس و همه دنوناسه رخت منه دیونس و خلاصه گرینه سم کو کرد .

گری هم وه یه ” جون جخکنه ” ( بسختی ) خوسه زه زیر چنگ قاطر درآورد و جس …..

منه ره روا دیدس گود : تاته گری په چته یه تیکه بمو ونم کی چون کرد ورت ! 

گری هم حال قضینه گود وس .

روا گود : تاته یه چیه ایگوم اما بدت نا    ”  آخه قصاو وا آهنگری چه  “

ریشه دو ضرب المثل بختیاری

چی زر بو مرد منی وه گردنم

در ریشه یابی این ضرب المثل آورده اند در گذشته نا معلوم هنگامی که مردی فوت می کرد ورثه او مجبور بودند برای به خاکسپاری جنازه مالیات سنگینی به حاکم پرداخت کنند که در زبان بختیاری  به ” زر بو مرد ” معروف بود . د ر این بین پدر یکی از فقرا فوت می کند و وی به دلیل تنگدستی قادر به پرداخت مالیات دفن نبود . لذا جنازه را بر دوش کشید و هر کجا می رفت مجبور بود جنازه را با خود حمل کند و …….

این ضرب المثل در بین بختیاری های منطقه میوند متداول است و هنگامی کاربرد دارد که مجبور به تحمل شخص دیگری علیرغم میل باطنی خود باشند البته در برخی موارد در مورد تحمل اجباری چیزهای دیگر از قبیل بخت و اقبال ، وضع زندگی و …. نیز کاربرد دارد 

 مر زر می لینگو زم ایخوی 

ریشه این ضرب المثل را نیز به همان دوره نسبت می دهند و آورده اند که حاکم علاوه بر ” زر بو مرد ” مالیات دیگری نیز از مردم طلب می کرد که به ” زر می لینگو ” معروف بود . این مالیات هنگامی که جوانی قصد ازدواج داشت از وی طلب می شد و تا مالیات مربوطه را پرداخت نمی کرد از ازدواج وی جلوگیری می کردند.

این ضرب المثل نیز بیشتر در زمانی کاربرد دارد که شخص علیرغم میل باطنی اش از کاری منع می شود و برای وی بهانه تراشی می کنند . همچنین هنگامی که به کسی زور گویی    می شود نیز این ضرب المثل را بکار می برد.

یک شعر از مرحوم بهمن علادین معروف به مسعود بختیاری

مُو تیام تَش ایزَنِه سی دیدن تو

چشمای من آتش می زنن برای دیدن تو 

زِنده مَندُم به خدا با دیدن تو

زنده مانده ام به خدا با دیدن تو 

چه خووه بیای زِ رَه وا با سِفیده

چقدر خوب می شود تو با سپده دم بیای

ایزَنِه افتَو وا با رَسیدنِِ تو

آفتاب سر می زند با رسیدن تو 

وای دیمَه …  وای دیمَه ! ایخُوم دُونگُل یِکیمَه

وای هیزم …. وای هیزم ! من یکی یکدانه ام را می خواهم 

نه تَرُم بَنگِت کُنُم … نه خُوت ایایی

نه می توانم صدایت بزنم … نه خودت می آیی 

حالا باور ایکُنُم …  که بی وفایی

حالا باور می کنم … که تو بی وفای 

آخه تا کِی چینُو با تِهنا بِمَهنیم

آخه من تا کی باید تنها بمانم 

نَدونُم چه دیدیِه  … زِ ای جدائی ؟؟؟

نمی دانم چه چیزی دیده ای از این جدایی ؟ ؟ ؟

 

چَن تَرُم بَنگِت کُنُم ؟ خوت دی وُری بِیَاو

آخه من چقدر می توانم تو را صدا بزنم ؟ خودت پاشو بیا 

آخه تا کِی دیر زِ یک … چی مَه و افتَو

آخه تا کی باید از هم دور باشیم ؟ مثل ماه و آفتاب 

 چه خو وِه اُوِیدِنِت اگر بیایی !!!

چقدر خوب است آمدنت اگر بیایی !!!

توشمالون کار ایکُنِن  … هَف روز و هَف شَو …

ساز و دوهل ساز می زنند … هفت شب و هفت روز

منبع : 

کتاوخونه اینترنتی لور                

 کتاب خانه انترنتی لُر

ضرب المثل های بختیـــــــا ری


چهارشنبه 5 فروردین 1394 07:43 ب.ظ


جمعه 15 اسفند 1393 06:57 ب.ظ


جمعه 8 اسفند 1393 10:34 ب.ظ

 

ضرب المثل های بختیاری اصیل

 


دوشنبه 26 آبان 1393 06:58 ب.ظ


سه شنبه 20 آبان 1393 03:40 ب.ظ


پنجشنبه 8 آبان 1393 10:12 ب.ظ


پنجشنبه 1 آبان 1393 10:10 ب.ظ


پنجشنبه 1 آبان 1393 02:16 ق.ظ


چهارشنبه 23 مهر 1393 09:07 ب.ظ


چهارشنبه 16 مهر 1393 01:13 ق.ظ


شنبه 28 تیر 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 27 تیر 1393 12:00 ق.ظ


سه شنبه 27 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


یکشنبه 25 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 23 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


پنجشنبه 22 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 16 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


شنبه 10 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 9 خرداد 1393 12:00 ق.ظ


جمعه 2 خرداد 1393 05:10 ق.ظ


جمعه 26 اردیبهشت 1393 12:00 ق.ظ

ضرب المثل بختیاری:

پَمَر رگ اِره به کوری؟

بزرگترین سر مایه اعتماد به نفس است.یَه مُرغی بی قََلوه فیت فیت اِکِرد

مُرغ ِ کاریاتی زِ کُلُنگ چی رَه با لا…

رَه تا رَِسی به لونَی دال

چار هایه زِدال دید

یکی نِه دُزید…

زِ کُه اُوَی بِ لَم

هایه کِنه ناها هَمُچُ…

نَونِست واس چه وا کُنه…

یَه مرغه دی رَه خَوسی سَره هایه…

تا یه ماه بَهد یَه تیلی ز ِ هایه دِروَی

مُرغ شَوَندِه روز به تیل اِگُد:

نَ کِ رووانه دیدی واستی سَره جات

ضرب المثل های بختیاری اصیل

نَ کِ کِرمِنه دیدی اَمونس دی…

نَکِ اَفتَو دَرَو نیای به مال…

نَکِ بالُنده مِنِه آسمون بِوینی بالاس واز ودِراز..اَما نَجِهی…

تیل دی گپ اَوی

چونو که ز مرغ گفتر اَوید

چونو که بالاس سیاه ودراز…

تیل دی زِ مرغ گفتر اُ گفتر تر اَوید…

اَمامرغ هَی هِمینونه سی تیل اِگود…

نَ کِ رووانه دیدی واستی سَره جات

نَ کِ کِرمِنه دیدی اَمونس دی…

نَکِ اَفتَو دَرَو نیای به مال…

تا یه روز تیل ِ ز ِ مُرغ گفتر گوهد:

هَمو چنه مِنه آسمون؟

هَمو کِ هَی دِر اِخوره….

مرغ گوهد: هو داله…

بی حریفِ مِنه آسمون!

مرغ اِخوره…

تیل اِخوره…

تیل ِ ز ِ مُرغ گفتر گوهد:

مو هم اِخوم جوره هو بالامه واز کنُم…

مو هَم اِخوم جوره هو بال ِ آسمون دِر بخورم…

هر روز همینونه گوهد و گوهد تا یَِه روز مُرد!

هیچ وَقت هَم بال نَزَی …

هیچ وَقت هم نَرَهد به آسمون…

چیناکه هَی بِس اِگوهدِن: تو مرغی!

تو نتری!

راستِس یو بی که تیل ِ ز ِ مُرغ گفتر ، دال بی!

اَما بَس که بِس گوهدِن: تو مُرغی!

تو نتری! خوسم باوَرِس اَویده بی!—آدینگل ِ زیادی هِدِن که دالِن ! نه مرغ!

اَما بسکه بِسون گودِن: تو نتری!

اونو، جوره تو نیدِن!

اونو، زِ …ایما بهترونن!

خوسونم باورسون اَویده!.. که مُرغِن! ————————————دال= عقابکلنگ چی= قله ایی بسیار نزدیک به زرد کوه بختیاریقَلوه= بسیارچیناکه= زیرا کهفیت فیت= فضولی بیش از حدهایه= تخمتیل= جوجهآدینگل= انسانهانتری= نمیتوانیاَویده بی= شده بودبالُنده= پرندهدِر بخورم=بچرخم نَجِهی=فرار نکنیرووا=روباهگفتر= بزرگترشَوَندِه روز=شبانه روز


چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 12:21 ق.ظ


شنبه 6 اردیبهشت 1393 12:25 ق.ظ


جمعه 5 اردیبهشت 1393 12:29 ق.ظ


دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 12:23 ق.ظ

مفهوم تصویر بالا با یک ضرب المثل بختیاری مرتبط است ارسال کنید و جایزه بگیرید.


شنبه 30 فروردین 1393 12:25 ق.ظ


شنبه 30 فروردین 1393 12:00 ق.ظ

اگوی جند ِ باله غاشه

eguy jende bale ghashe


شنبه 30 فروردین 1393 12:00 ق.ظ

کا نداشت  یه چی داشت

ka nadasht ya chi dasht


پنجشنبه 28 فروردین 1393 12:00 ق.ظ


چهارشنبه 20 فروردین 1393 12:00 ق.ظ

آدميزاد، بونده بي باله.

“آدميزاد (همانند) پرنده اي است بدون بال”.  کنايه از اينکه هر آينه ممکن است هجران و دوري براي انسان پيش آيد.

مرغ باغ ملکوتم، نيم از عالم خاک                            دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم    (مولانا)

ضرب المثل های بختیاری اصیل

آربيز به قيلون اگو، دو سيلا داري.

“الک به قليان مي گويد: دو سوراخ داري”.  اين مثل زماني بکار ميرود که کسي عيب و ايراد خود را نبيند و به دنبال عيب جويي از ديگران باشد.  (تير را در چشم خودش نمي بيند، مو را در چشم ديگري مي بيند.)

آردم بختم، آربيزم آوختم.

“آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آويزان کردم”.  کنايه از اينکه همه کارهايم را انجام داده ام و ديگر کاري براي انجام دادن باقي نمانده است.

آسيو دراره، لوينه کپنه.

“آسياب در مي آورد (توليد مي کند)، آسيابان (لوينه) مي بلعد. (مصرف مي کند)”.  اين مثل را بيشتر در مورد توليد کنندگان و نان آوران خانه بکار مي برند، زمانيکه مصرف کنندگان، رعايت اندازه و اعتدال را ننمايند.

ار اِخوي خاک کني من سرت، برو سر يه تل بلندي.

“اگر (حتي) ميخواهي خاک هم بر سر خودت بريزي، برو بالاي يک تپه بلند”.  کنايه از بزرگ منشي و بلند همتي است.

ار بو خونه نيدي، اِدا شاهي ايکرد.

“اگر پدر خود را نمي ديد، ادعاي پادشاهي مي کرد”.  اين ضرب المثل در مورد افرادي که خيلي زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به ديگران تفاخر مي کنند، بکار مي رود.

ار جووم دهرست، السم نه پهرست.

“اگر پيراهنم پاره شد. اصلم نپريد (از بين نرفت)”.  اين ضرب المثل بيانگر اين نکته است که فقر و تنگدستي، اصالت خانوادگي و ارزشهاي اصيل را از بين نمي برد.

ار خومه نيديه، گو رشيد خوي دارم.

“اگر خودم را نديده اي، برادر رشيد خوبي دارم”.  اين ضرب المثل درباره کساني به کار ميرود که بيش از آنچه به توانائي هاي خود تکيه کنند، متکي به توانايي ديگران مي شوند.

ار دنيانه او بو وره، فلونينه خو ابره.

“اگر دنيا را آب ببرد، فلاني را خواب مي برد”.  در مورد بي تفاوتي برخي افراد بکار مي رود که کاري به مسائل پيرامون خود ندارند.

ار کوگ نکنه قهقه بيجا، کي دونه کوگ کيه کرده جا؟

ضرب المثل های بختیاری اصیل

“اگر کبک قهقه بيجا نکند، چه کسي ميداند که کجا جاي گرفته است”؟   در مورد افرادي به کار ميرود که با طرح مسائلشان باعث افشاي راز و رمز خود مي شوند و به اصطلاح عسس مرا بگير راه مي اندازند.

ار ليشم، گوشت ميشم.

“اگر زشت هستم، گوشت ميش هستم”.  يعني ماهيتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهيت هر چيز است.

ار نبو امري ز حق، نيفته بلگي ز درخت.

“اگر امر حضرت حق نباشد، برگي از درخت نمي افتد”.  اين مثل بيانگر آن است که هيچ امري در جهان حادث نميشود، مگر به خواست خداوند يکتا.

ار نخرديم نون گندم، اما ديديم دست مردم.

“اگر نخورديم نان گندم، اما ديدم دست مردم”.  يعني اگر خودمان کاري را تجربه نکرده ايم، ولي با توجه به تجربيات ديگران با آن آشنايي داريم.

امساله نه هر ساله.

“امسال، مثل هر سال نيست”.  در فارسي: اين تو بميري، آن تو بميري نيست.

اورشم که خوار ابو، پيوند هر و گا ابو.

“ابريشم که خوار و بي ارزش ميشود، به خر و گاو آويزان ميشود”.  هر گاه ارزش واقعي چيزي درک نشود، مورد بي اعتنايي قرار ميگيرد.

او سرد رهدم سر دستس.

“آب سرد روي دستش ريختم”.  در مقام نا اميد کردن افراد به کار مي رود.  در فارسي: آب پاکي روي دست کسي ريختن.

اولاد کابهلي، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلي.

“اولاد کابهلي (کاکا بهلول)، تعداديشان از پا مي نالند، تعداديشان از پهلو”.  در مورد افراد خانواده يا فاميلي به کار ميرود که هر يک از دردي و بيماريي شکوه داشته باشند.

ايبيزيس و ايبينيس.

“الکش مي کني و آنرا مي بيني”.  يعني پس از تجربه کردن به حرف من خواهي رسيد.

ايما که سالنه پائيديم، ماهنم پائيم.

“ما که سال را پائيديم، ماه را هم مي پائيم”.  ما که در انتظار انجام کاري، سالي را به انتظار نشسته و صبر کرده ايم ماهي ديگر را هم منتظر مي مانيم.

اي نوني مو مهمونم، يو چو و يو همبونم.

“اگر نمي داني من مهمانم، اين چوب و اين هم انبانم”.  يعني از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. يعني ميتوان از آثار و شواهد چيزي پي به نيات و اهداف بوجود آورنده آن برد.

اي هوسه، يه دفه بسه.

“اگر هوسه، يکدفعه بسه”.  اگر از روي هوي و هوس کاري صورت بگيرد، همان يکبار کافي است.

 

باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس.

“باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهيش مي کند”.  در خصوص حمايت فردي شرور و ناباب از فردي شرورتر و نابابتر بکار مي رود.

بالا جام ني، دو من ني نشينم.

“بالا جايم نيست، پائين (هم) نمي نشينم”.  اينکه اگر نتوانم بالا بنشينم، پائين هم نخواهم نشست.

بجور جاته، بنه پاته.

چوقا که گاهی چوخا نيز تلفظ می شود، نوعی عبای دهقانی است که زنان از پشم سفيد طبيعی می بافند و دارای خطوط عمودی آبی تيره يا مشکی است که مردان بختياری آن را روی لباسهای خود می پوشند. ماده اوليه چوقا پشم است که زنان بختياری آن را به گونه ای بسيار نازک و ظريف می ريسند و روی دستگاههای ساده بافت، نواری با عرض حدود 50 تا 70 سانتيمتر (بسته به اندازه مورد نظر) و طول 5/2 متر، می بافند. اين نوار از دو قسمت مساوی و متفاوت تشکيل می شود. بلندی چوقا تقريباً تا سر زانو می رسد و جلوی آن کاملا باز است. چوقا فاقد آستين است. بهترين نوع چوقا که توسط زنان کيارسی بافته می شود به “کيارسی بف” معروف است و دارای بافت بسيار ظريف بوده و تار آنها از جنس پنبه است. و از بازار خريداری می کنند. دار چوقا به صورت افقی و تک نفره است. برای اينکه نخ پشمی مورد استفاده در بافت چوقا ظريف و يکنواخت ريسيده شود، آن را به هنگام پره گرداندن (نخ ريسی) از سوراخی که روی ناخن بلند انگشت شست تعبيه شده است می گذرانندموسيقي بختياري يکي از حوزه هاي گسترده موسيقي مقامي ايران است. نام مقام ها بيانگر نسبت هر نغمه با موضوع و سرگذشت ابداع آنهاست و اين بدان معناست که هر مقام اصيل موسيقي بختياري در نسبت با مراسم، آئين ها و يا سنت هاي ايل بختياري تکوين يافته است. اما مرور زمان و وسعت ارتباطات، مخصوصا در حوزه شنيداري با گرايش هاي انتزاعي، تجريدي و گاه التقاطي سبب شده است تا نغمه هاي ناب اين موسيقي از دسترس دور بماند و يا کم فروغ گردد. نغمه هاي ديگر موسيقي بختياري که بعد از موسيقي کهن اين قوم شکل گرفته اند، عمدتاً تصانيفي است که بر اساس لحن کلي موسيقي بختياري و بعضاً متاثر از يکي از مقام هاي اصلي يا نغمه هاي وابسته به آنها ساخته و اجرا مي شوند.

1- مقام گاه گريو

اصطلاح “گاه گريو” به معني وقت و هنگام مويه است. به آن “گوگريو” هم گفته مي شود که به معني امر به مويه گري است. مويه گري به معني ميتولوژيک در موسيقي عزاي بختياري در عصر حاضر هم وجود دارد؛ اگر چه علت ظهور آن ديگر، به جا آوردن آيين ها مطابق با اجزاي نهاده شده نيست، اما لااقل صورت کلي آن قابل دريافت است و مقام “گاه گريو” بستر ظهور اين جنس از موسيقي مويه گرانه است.

اما در توصيف مصداق گونه “گاه گريو” اشاره به ” علي داد نودال کـُش ” ضروري مي نمايد.

“علي داد” مرد شجاع، دلير و قهرمان ايل بختياري که قادر بوده است 9 “دال”(لاشخور) را با يک تير در آسمان بزند؛ توسط برادر خود به حسد کشته مي شود. موسيقي دانان و مويه گران بدين سان براي ” علي داد ” مويه ها نمودند و در مقام “گاه گريو” اشعار فراوان خواندند و گريستند.  در مقام ” تيپومي ” نيز که اشاره به خصايص فيزيکي و روحي قهرمان دارد، خوانندگان به صورت بداهه اشعاري مي خوانند و جمع با آنان دم مي گيرند و جنسي از مويه گري که کم نظير است، تجلي مي يابد.

                   سکندر درد تو درمون نداره                    گذشته کار تو برگردون نداره

2- الف) شير علي مردان

شير علي مردان يکي از خان هاي ايل هفت لنگ بود که در مبارزه با حکومت جور سرانجام به شهادت رسيد.

ب) گلوم گلوم

تصنيفي تغزلي است که انواع مختلف دارد.

3- سرکوهي

مقامي کهن است که چوپان ها آن را با ني مي خواندند و مي نواختند. اين مقام در عصر حاضر با سازهاي ديگري نيز نواخته مي شود.

4- الف) لچک ريالي

زنان ايل بختياري به روسري يا دستمال سر خود که به آن لچک گفته مي شود، سکه مي دوخته اند و زنان متمول جنس سکه ها را از نقره انتخاب مي کردند. نام تصنيف به اين موضوع اشاره دارد. اين نغمه اغلب در مراسم شادي نواخته مي شود و مورد علاقهً فراوان مردم بختياري است.

ب) برزگري

اين نغمه در راسته اي موسيقي کار قرار مي گيرد و در مورد درو و کشاورزي است که همراه شعر با حالتي تغزلي خوانده مي شود. البته بعدها با تغييراتي توسط سازهاي ديگر نيز نواخته شده است.

ج) لچک ريالي

5- الف) پيش نوازي

به عنوان مقدمه نواخته مي شود.

ب) حوري حوري

نام زني است که منظومه اي عاشقانه در وصف او سروده شده است.

6- الف) چشمهً کوه رنگ

يکي از چشمه هاي قديمي و پر آب است که سرچشمه رودخانه بزرگ استان چهارمحال و بختياري و استان هاي مجاور به شمار مي آيد. نغمه در وصف اين چشمه پرداخته شده است.

ب) سحر ناز

نغمه اي تغزلي که در وصف “سحر ناز” زن زيباي بختياري است

آدمي که مالس اِره، ايمونس هم اِره. “کسي که مالش مي رود، ايمانش هم مي رود.” کنايه از اينکه کسي که مالش به سرقت برود، ممکن است با مظنون شدن به اين و آن، ايمانش هم از دست برود. آدميزاد، بونده بي باله. “آدميزاد (همانند) پرنده اي است بدون بال”. کنايه از اينکه هر آينه ممکن است هجران و دوري براي انسان پيش آيد. مرغ باغ ملکوتم، نيم از عالم خاک دو سه روزي قفسي ساخته اند از بدنم (مولانا) آربيز به قيلون اگو، دو سيلا داري. “الک به قليان مي گويد: دو سوراخ داري”. اين مثل زماني بکار ميرود که کسي عيب و ايراد خود را نبيند و به دنبال عيب جويي از ديگران باشد. (تير را در چشم خودش نمي بيند، مو را در چشم ديگري مي بيند.) آردم بختم، آربيزم آوختم. “آردم را الک کردم، (و) الکم را هم آويزان کردم”. کنايه از اينکه همه کارهايم را انجام داده ام و ديگر کاري براي انجام دادن باقي نمانده است. آسيو دراره، لوينه کپنه. “آسياب در مي آورد (توليد مي کند)، آسيابان (لوينه) مي بلعد. (مصرف مي کند)”. اين مثل را بيشتر در مورد توليد کنندگان و نان آوران خانه بکار مي برند، زمانيکه مصرف کنندگان، رعايت اندازه و اعتدال را ننمايند. ار اِخوي خاک کني من سرت، برو سر يه تل بلندي. “اگر (حتي) ميخواهي خاک هم بر سر خودت بريزي، برو بالاي يک تپه بلند”. کنايه از بزرگ منشي و بلند همتي است. ار بو خونه نيدي، اِدا شاهي ايکرد. “اگر پدر خود را نمي ديد، ادعاي پادشاهي مي کرد”. اين ضرب المثل در مورد افرادي که خيلي زود اصل و نصب خود را فراموش کرده و به ديگران تفاخر مي کنند، بکار مي رود. ار جووم دهرست، السم نه پهرست. “اگر پيراهنم پاره شد. اصلم نپريد (از بين نرفت)”. اين ضرب المثل بيانگر اين نکته است که فقر و تنگدستي، اصالت خانوادگي و ارزشهاي اصيل را از بين نمي برد. ار خومه نيديه، گو رشيد خوي دارم. “اگر خودم را نديده اي، برادر رشيد خوبي دارم”. اين ضرب المثل درباره کساني به کار ميرود که بيش از آنچه به توانائي هاي خود تکيه کنند، متکي به توانايي ديگران مي شوند. ار دنيانه او بو وره، فلونينه خو ابره. “اگر دنيا را آب ببرد، فلاني را خواب مي برد”. در مورد بي تفاوتي برخي افراد بکار مي رود که کاري به مسائل پيرامون خود ندارند. ار کوگ نکنه قهقه بيجا، کي دونه کوگ کيه کرده جا؟ “اگر کبک قهقه بيجا نکند، چه کسي ميداند که کجا جاي گرفته است”؟ در مورد افرادي به کار ميرود که با طرح مسائلشان باعث افشاي راز و رمز خود مي شوند و به اصطلاح عسس مرا بگير راه مي اندازند. ار ليشم، گوشت ميشم. “اگر زشت هستم، گوشت ميش هستم”. يعني ماهيتم خوب است، هر چند که ظاهرم بد باشد. اصل هم ماهيت هر چيز است. ار نبو امري ز حق، نيفته بلگي ز درخت. “اگر امر حضرت حق نباشد، برگي از درخت نمي افتد”. اين مثل بيانگر آن است که هيچ امري در جهان حادث نميشود، مگر به خواست خداوند يکتا. ار نخرديم نون گندم، اما ديديم دست مردم. “اگر نخورديم نان گندم، اما ديدم دست مردم”. يعني اگر خودمان کاري را تجربه نکرده ايم، ولي با توجه به تجربيات ديگران با آن آشنايي داريم. اسب پيش کشينه که دندوناس نيشمارن. “دندانهاي اسب پيشکشي را که نمي شمارند”. اين ضرب المثل بيانگر آن است که اگر هديه و پيشکش را به کسي بدهند، نبايد در صدد ايراد گرفتن از آن برآيد. افتو زي همو چو که دُز دلس خواست. “آفتاب همان جايي تابيد که دلخواه دزد بود”. فراهم شدن شرايط براي فرد خطاکار، کمال آرزوي اوست. الس کار پدره، که مادر رهگذره. “اصل کار پدره، که مادر رهگذره”. اين ضرب المثل “اصل” و “ريشه” انتقال صفات را، “پدر” ميداند. اصلي که نظام قبيله اي پدر سالار بر آن متکي است. امساله نه هر ساله. “امسال، مثل هر سال نيست”. در فارسي: اين تو بميري، آن تو بميري نيست. اورشم که خوار ابو، پيوند هر و گا ابو. “ابريشم که خوار و بي ارزش ميشود، به خر و گاو آويزان ميشود”. هر گاه ارزش واقعي چيزي درک نشود، مورد بي اعتنايي قرار ميگيرد. او سرد رهدم سر دستس. “آب سرد روي دستش ريختم”. در مقام نا اميد کردن افراد به کار مي رود. در فارسي: آب پاکي روي دست کسي ريختن. اولاد کابهلي، چنسون و پانالن، چنسون ز پهلي. “اولاد کابهلي (کاکا بهلول)، تعداديشان از پا مي نالند، تعداديشان از پهلو”. در مورد افراد خانواده يا فاميلي به کار ميرود که هر يک از دردي و بيماريي شکوه داشته باشند. ايبيزيس و ايبينيس. “الکش مي کني و آنرا مي بيني”. يعني پس از تجربه کردن به حرف من خواهي رسيد. ايما که سالنه پائيديم، ماهنم پائيم. “ما که سال را پائيديم، ماه را هم مي پائيم”. ما که در انتظار انجام کاري، سالي را به انتظار نشسته و صبر کرده ايم ماهي ديگر را هم منتظر مي مانيم. اي نوني مو مهمونم، يو چو و يو همبونم. “اگر نمي داني من مهمانم، اين چوب و اين هم انبانم”. يعني از لوازم و بار و بنه ام بدان که من مهمان هستم. يعني ميتوان از آثار و شواهد چيزي پي به نيات و اهداف بوجود آورنده آن برد. اي هوسه، يه دفه بسه. “اگر هوسه، يکدفعه بسه”. اگر از روي هوي و هوس کاري صورت بگيرد، همان يکبار کافي است. باد بسکه خوهه، بادبزن هم اوفته گلس. “باد از بس خوب است، بادبزن هم همراهيش مي کند”. در خصوص حمايت فردي شرور و ناباب از فردي شرورتر و نابابتر بکار مي رود. بالا جام ني، دو من ني نشينم. “بالا جايم نيست، پائين (هم) نمي نشينم”. اينکه اگر نتوانم بالا بنشينم، پائين هم نخواهم نشست. بجور جاته، بنه پاته. “(اول) جايت را پيدا کن، (سپس) پايت را بگذار”. اين ضرب المثل در مورد افرادي بکار ميرود که دست به کارهاي نسنجيده اي مي زنند. بيشتر در زمينه دقت کردن در امر ازدواج بکار ميرود.

ضرب المثل های بختیاری اصیل
ضرب المثل های بختیاری اصیل
0

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی
ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

…”    سال رونق تولید    ”      

ضرب المثل های مازندرانی   

·                     آدم بی مارو خاخر تونّه دَوّه بی همسایه نتونده

      انسان بدون خواهر و مادر می تواند زندگی کند اما بدون داشتن همسایه خوب زندگی مشکل است .

·                     آدم خارِه شه محلة سر شال بوشه تا مردم محلة سر شیر

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

      آدمی در محلة خودش شغال باشد بهتر است تا در محلة دیگران شیر باشد.

      این مثل ناظر بر حمایت و پشتیبانی بستگان و دوستان است که دل را قوت و توانایی می‌بخشد.

·                     آسمون ونه لا هسّه زمین ونه زیر انداز

      آسمون برایش لحاف است و زمین برایش زیر انداز

·                     آدم عجول یا چاه کفنه یا چلّو

      انسانی که در کارهایش رفتار عجولانه داشته باشد به مقصد نمی رسد

·                     اسب هدائه خر بئیته خشالی پر بئیته

      اسب خودش را داد و به جایش خری گرفت و از خوشحالی هم به هوا می پرید

      کسی که چیز با ارزشی را بدهد و در ازایش چیز بی ارزشی را بگیرد و خوشحال هم باشد!

·                     انّه مر بخرده تا افی بیّه

      آنقدر مار خورد تا افعی شد

      شخصی که به واسطه انجام کار خلاف زیاد به صورت یک خلاف کار حرفه ای در آمده باشد.

·                     آخر ماسّه بشنّیه

      آخر ماست را ریخت

      سر آخر نتوانست کارش را تمام کند

·                     اتّا درزن شه خِدّ بزن اتّا گالوج اتّی ره

      یک سوزن به خود بزن یک جوال دوز به دیگران

·                     اسب پیغوم پِ جو نخرنه

      با پیام فرستادن برای اسب اسب جو نمی خورد

      اتّا پیلکا ماس چنّه راغون دارنه

      یک کاسه ماست چقدر روغن دارد

·                     آش که جا دکرد بوئه همه ور انگوس زنّنه

      آش آماده اگر در ظرفی ریخته شود ازهمه طرف به آن انگشت می زنند

      اگر دختری خود را بزک کند همه چشمها را به دنبال خود دارد

·                     امساله میچکا خوانه پارساله میچکا ره جیک جیک باد بده

      بچه گنجشک امساله می خواهد به گنجشک بزرگ‌تر از خودش آواز خواندن یاد بدهد

·                     او به امام ندنه تش به یزید

      آب به امام نمدهد ونیز آتش به یزید هم نمیدهد

·                     او که از سر بگذره چه یک وجه چه صد وجه.

      آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب.

·                     اتّا شفته اتّا محلّ وَسّه

      یک دیوانه برای ( بهم ریختن) یک محل کافی است

·                     آش لوه سر مزه دارنه زن نومزه سر

      خوردن آش سر دیگ مزه دارد و زن هم در دوران نامزدی جذابیت بیشتری دارد

·                     آفتاب و وارش شال عروسیه

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

      آفتاب و باران نشانة عروسی شغال است.

      کنایه از روبه‌صفتی و فرصت‌طلبی است.

·                     اگر داروک بخونده گنه وارش انه

      اگر قورباغه سبز روی درخت بخواند می‌گویند باران می‌آید.

·                     اتی که تسر دکته، دابوی شالِ سر نکِته

      این‌طور که برای تو افتاد( شانس آمد) برای شغالِ دابو نیفتاد.

      دابو: نام روستایی است در آمل.

·                     اما بامشی خامی که گَل بخره

      ما گربه‌ای می‌خواهیم که موش بگیرد یعنی نیازمند نیرویی مؤثر و کارآمد هستیم.

·                     اش رِ ورْفِ روز کشِننّه

      خرس را روز برفی می‌کشند، شکار می‌کنند.

      انجام هرکاری تابع زمان و مکان است.

·                     اگر اینکار بیّه، من تسّه، زنّه ورگ، ایارمه

      اگر این کار انجام نشد برای تو گرگ زنده می‌آورم.

      این مثل در امور محال و غیرممکن گفته‌می شود.

·                     اشِ باتنه تِره خاننه چپون هاکنن، برمه کرده که نوه دراغ بوهه

      خرس را گفتند: تو را می‌خواهند چوپان کنند گریه کرد نکند دروغ باشد.

      خبری دور از انتظار شنیدن.

·                     اشِ کشمبه، پلنگ دار دمبه

      خرس را می‌کُشم پلنگ را می‌تارانم به درخت.

      شاخ‌و‌شانه کشیدن تو خالی.

      خربزه رسیده نصیب شغال می شود

      چیزخوبی نصیب کسی شده که لیاقتش را نداشته است

        ·                     بوتنه که: خی وچه زنه یا مرغنه کنّه؟ بوته: از این حرامی هرچی بوّی، بر اِنه

      گفتند: خوک بچه می زاید یا تخم می کند؟ گفت : از این حرامی هر چه بگویی بر می آید.

      درباره کید و مکر و شیادی برخی افراد بی مروت که از هیچ کار خلافی رویگردان نیستند این مثل را می زنند.

      ·                     بینج پِ ورمز او خرنه

      کنار برنج علف هم آب میخورد

      کسی که با چسبانیدن خود به بزرگی برای خودش شهرتی به هم بزندوبه این طریق امرار معاش کند

      ·                     بنه بخرده آدم دارّ وجنه

      آدم زمین خورده درخت را از ریشه میکند

      ·                     بامشی ره گتنه ته زور دوائه ونه سر خاک دشنّیه

      به گربه گفتند که ادرار تو دارو است گربه روی ادرار خود را با خاک پوشانید

      اگر از آدم بد ذات چیز را بخواهی هرچند در توان او باشد از تو دریغ می کند

      ·                     باجا باجا ره بد دارنه زن پِر هر دو تا ره

      با جناق از با جناق بدش می آید و پدر زن از هردو

      ·                     برمه کنّه نون ندنه

      گریه میکند ولی نان نمیدهد

      کسی که برای افرا د فقیر دلسوزی میکند ولی حاضر به کمک به آنها نیست

      ·                     برار که فقیره هفت پشت غیربه

      برادرش اگر فقیر باشد می گوید نسبتی با من ندارد

       ·                     بابل نرسّی شلوار ره در نیار

      هنوز به بابل نرسیده شلوارت را بیرو نیاور!

       ·                     بورده ابروی بنّه رج هکنه بزوئه چشّه کور هکرده

      رفت زیر ابرو را درست کند زد چشمش را هم کور کرد

      کسی که میخواهد نقصی را بر طرف کند اما بیشتر خرابی به بار آورد

       ·                     پیش دکتی پشت سر ره هم هارش

      جلو که افتادی به پشت سرت نیز نگاهی بنداز

      اگر به مال و مقامی رسیدی به افراد زیر دست خود نیز گوشه چشمی داشته باش

       ·                     پلا احمدِشه فاتح ممدِ

      پلوی احمد را می خوری وبرای محمد فاتحه می خوانی!

      از کسی که به تو نیکی کرد تشکر نمیکنی ولی از دیگری تشکر می کنی

       ·                     پر کنگِ شلوار خشتک ندارنه وچه باد کنّه

      شلوار پدرش کهنه و پاره است بچه اش تکبر می کند!

      فرزندی که پدرش فقیر باشد ولی با این حال افاده داشته باشد

       ·                     پلنگ و بامشی دایی و خِرزانه

      پلنگ و گربه، دایی و خواهر زاده اند.

      این مثل را در مورد افرادی که از یک قماشند به کار می برند.

      سگ زرد برادر شغال

       ·                     پسته بی مغز دهون واز هکنه رسوا بونه

      هنگامی که پسته دهان بسته بدون مغز را باز کنی رسوا می شود

      کسی که نسنجیده سخنی بگوید و خود را رسوا نماید

       ·                     پشیل کد خدا بئیه

      پشیل (آبدزدک شالیزار) کدخدا شد

      فرد بی تجربه و بی لیاقتی به پست مهمی رسید

       ·                     پز عالی جیف خالی

      افاده زیاد با جیب خالی

      کسی که آه در بساط نداشته باشد ولی اهل تکبر و افاده باشد

       ·                     پتک پِتک زنّه راه شونه

      با ناز و کرشمه راه می رود

       ·                     پنج شنبه نون و خرما در کامبی تا امه مرده جه برسه

       ·                     تِ تش مره گرم نکرد تِ دی مره کور هکرده

      آتش تو ما گرم نکرد که هیچ ! دودش چشم ما را کور کرد.

      کسی که بخواهد کمکی بکند اما ضرر زیادی برساند

       ·                     تو بوّی گل دسته همه گننه هسّه

      تو که بگویی گل دسته همه می گویند درست است

      خانم هایی که از شوهرانشان می خواهند احترام آنها را داشته باشند تا دیگران هم از شوهرانشان تبعیت کنند

       ·                     تیم جار خس همه شو پادشاه ره خو ویندن

      کسی که کنار خزانه برنج می خوابد خواب پادشاه شدن خود را می بیند

      فردی که با داشتن مال اندکی آرزوهای بزرگی را در سر بپروراند

       ·                     تا ته دار دارنه ولک ته سلام دارنه علِک

      تا هنگامی که درخت تو میوه دارد به سلام تو جواب می دهند

      تا موقعی که صاحب ثروت هستی به تو احترام می گزارند

       ·                     تو که راغون نداشتی وینگوم چه کاشتی

      تو که روغن نداشتی چرا بادمجان (که روغن زیادی برای سرخ شدن میخواهد) کاشتی؟

       ·                     تش سر تش بشته

      روی آتیش آتیش گذاشت

      هنگامی که دو خبر بد را پشت سر هم به یک نفر بدهند

       ·                     ترش انار شیره نئؤنه

      انار ترش شیرین نمی شود

      کسی که به زور و حیله بخواهد خودش را در دل مردم جای دهد

       ·                     تشی شه وچه پشت دست کشنه گنه چنه نرمه!

      جوجه تیغی دست پشت بچه اش میکشه میگه چقدر نرمه!

       ·                     تشی کِلی سر، باغ بیتی؟

      بالای لانه جوجه تیغی باغ خریدی؟

      اگر کسی در همسایگی فردی نابکار خانه ای تهیه کند یا با چنان آدمی وصلت کند یا شریک شود دیگران در نکوهش از عملش این مثل را می زنند که تو کنار لانه جوجه تیغی که دشمن صیفی‌جات است باغ گرفته ای؟

       ·                     چایی دله دار دره مهمان قد بلند انه

      روی چایی ساقه اش قرار گرفته مهمان قد بلند می‌آید.

       ·                     خرچنگ ر بوتنه ، وری وری چه راه شونی؟ بوته مه نجیبیه

      به خرچنگ گفتند چرا کج کجی راه میری ؟ گفت بخاطر نجابت منه !

       ·                     خوی بد بدی صدقه درها کن تا بدی اون خو بر طرف بوشه

      خواب بد دیدی صدقه بده تا بدی آن خواب بر طرف شود.

       ·                     خی ره باتنه ته خنه خراب بیه، باته این دارِ بن نیه اون دارِ بن

      آن را که جای نیست همه جای اوست.

      سبک‌پا بودن.

       ·                     خی بخره پاره بونه

      خوک بخورد پاره می‌شود(بدپخت بودن)

      سگ بخورد پیشواز گرگ می‌رود.

       ·                     خرس دست حلی جه نرسنه، گنه ترشه

      دست خرس به آلوچه نمی رسد،می گوید ترش است.

      کاری را نمی تواند انجام بدهد،بهانه تراشی می کند.

       ·                     در ره زَِِنی ، دیوار گوش هاکنه

      به در میکوبه تا دیوار بشنوه

       ·                     دله گزنا ، دیا امزنا

      از درون مانند گزنه خشن و از بیرون همچون گشنیز لطیف.کنایه از ظاهر و باطن افراد

       ·                     دست که نمک ندارنه بل ساتور بن.

      دست که نمک ندارد باید آنرا زیر ساتور گذاشت.

       ·                     سالی که نکوست از بهارش پیداست : شامی که کدوست از نهارش پیداست.

      مشابه فارسی میباشد

       ·                     سگ سر او نشند ته دست گند موک زنده

      روی سگ آب نریز دستت زگیل می‌‌زند

       ·                     سره که طلا دنیه ، ماره کرگ سالاره

      توی خونه ای که خروس نباشه، مرغ سالاره

       ·                     شاه شاخ دار بخاسته لیسک هم راه دکته

      شاه خواستار حیوان شاخ دار شد حلزون هم به عنوان شاخ دار به راه افتاد

       ·                     شاه که سیره خانه چکنه زیردستون وشنائی بمیرن.

      شاه که سیر باشد میخواهد چکند که زیردستها گرسنه‌اند.

       ·                     شو بی وقتی نونه جارو بزوئن فرشته ملائکه ره از شه سره بیرون کاندی

      شب بی موقع نباید جارو بزنی چون فرشته و ملائکه را از خانه خود بیرون می‌‌کنی

       ·                     شو سیو، گو سیو

      شب سیاه و گاو سیاه.

      همان‌گونه که گاوِ سیاه در شبِ تاریک به چشم نمی‌آید، دزدی در دلِ شب هم از دید بسیاری مخفی می‌ماند بنابراین این مثل هشداری است که در این موقع ذکر می‌شود.

      اگر کسی بخواهد در شب با لباس ساده یا کفش ساده بیرون برود این مثل را می‌زنند یعنی کسی متوجه عیب‌های لباس نمی‌شود.

       ·                     شالِ بوتنه تِ گواه کیه؟ بوته: مِ(مه) دِم

      به شغال گفتند گواه تو کیست؟ گفت دمم

      هرگاه درباره موضوعی از شخصی شاهد و گواه بطلبند و او یکی از نزدیکان و حامیان خود را معرفی کند، این مثل آورده می شود.

       ·                     عروس رقص بلد نیه گنه بنه تپه چاله دارنه

      عروس رقص بلد نیست میگوید زمین پستی و بلندی دارد یا (هموار نیست)

      زمانی که به کار می‌رود که فرد مصر بهانه‌های بی‌موردی می‌آورد.

       ·                     کملِ دکرده ببره

      ببر پوشالی است یعنی ببر مرده‌ای است که در پوستش کاه ریخته‌اند.

      این کنایه را در مورد افرادی که به ظاهر نیرومند و شجاعند ولی در باطن کم‌رو و ترسو هستند، به کار می‌برند.

      برابر است با: پهلوان پنبه

       ·                     گرم تندیر سره دپوشی ته وشته حادثه پیش انه

      سر تنور گرم را بپوشانی برای تو حادثه پیش می‌آید.

       ·                     گسبن هرچی لاغر بوشه، شه می سر خسنه

      گوسفند هرقدر هم که لاغر باشد، روی پشم خودش می‌خوابد.

 

       ·                     مهمون ، اول شو طلا ، دوم شو نقره ، سوم شو مرس ، چهارم شو خرس

      مهمان در اول شب مانند طلا عزیز است ، در شب دوم مانند نقره گرامی ، در شب سوم مانند مس کم بها و در شب چهارم مانند خرس پرزحمت است.

       ·                     ماهی دِریو دله، جفتی چنِ؟

      ماهی در دریا جفتی چند؟( در توصیف برخی معاملات می‌آید).

      اگر کسی بخواهد جنسی را ندیده بخرد یا به کسی بفر وشد، طرف، این مثل را به کار می‌برد که: چگونه می‌شود ماهی صید نشده را قیمت گذاشت؟

       ·                     نه در سر کلای و نه در پای کش در عقب درم خایای بنفش

      کنایه از فلاکت و بی چیزی و در عین حال بی خیالی گوینده است

       ·                     نمک ره نشند بنه به خاطر این که آب چشم حضرت زهرا هسته

      نمک را زمین نریز به خاطر این که آب چشم حضرت زهرا است

       ·                     وَشنا ره خورش نِوَنه خوره بالش نِوَنه

      آدم گرسنه اهمیتی به خورشت غذا نمی‌دهد آدم خواب آلود بهانه بالشت نمیگیرد.

      این ضرب المثل زمانی بکار میرود که فردی برای انجام یک عمل بهانه‌های بی‌مورد می‌آورد.

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

آرایش

مدل مو

مدل لباس

آکاایران: ضرب المثل های زیبای مازندرانی

آکاایران:  

آسیه گو دوش نیه گنه زمین تپه چاله دارنه

معنی:آسیه دوشیدن گاو را بلد نیست می گوید زمین تپه و چاله دارد.موارد استعمال: عرضه انجام دادن کاری را ندارد بهانه گیری می کند.

اغوز دار سر اسّا صد نفر وره کتپل زندنه

معنی: گردویی که بالای درخت می باشد صد ها نفر برای چیدنش چوب پرت می کنندموارد استعمال: پشت سر دختر جهت خواستگاری او حرف های بسیاری می زنند.

تا دست جا چند تا مگر هندوانه گیرنّه

معنی: با یک دست مگر می توان چند هندوانه برداشت.موارد استعمال: یک نفر مگر می تواند چند مسئولیت را قبول کند یا مسئولیت چند کار را در یک زمان قبول کردن.

اتّا گوش دره هسه اتا گوش دروازه

معنی: یک گوشش مانند در ، گوش دیگرش مانند دروازهموارد استعمال: حرف نشنوی کردن

امید داشتن به از خوردن

معنی: امیدوار بودن بهتر از خوردن است.موارد استعمال: امید را از دست ندادن

انگور انگور جا لکه یادگیرنه، همسایه، همسایه جا فن

معنی: انگور پوسیده باعث پوسیدگی انگور کناری خودش می شود و همسایه نیز از همسایه دیگر هنر می آموزد.موارد استعمال: چشم هم چشمی کردن .

این اسبه مرغنه سیو کرک شنه

معنی: این تخم مرغ سفید از آن مرغ سیاه است.موارد استعمال: قدر پدر و یا مادر را در موقع بدست آوردن تمام، دانستن.

این چش ره شی مار دارنه بموافن خیال دارنه

معنی: این چشمی که مادر شوهر دارد قصد آمدن دارد.موارد استعمال: حالا حالا ها دست بردار نیست، در قصدش مصمم است.

بامشی دست گوشت جا نرسنه گنه بو دنه.

معنی: گربه دستش به گوشت نمی رسد می گوید بو می دهد.موارد استعمال: عرضه انجام کاری را نداشتن.

تهیه و تنظیم : مجله تالاب

منبع :

سایت سرگرمی ، طنز ، جوک ، اس ام اس، معما ، تست هوش ، حکایات

«آب در حصار چال وَ سلام بر حسين (ع)»

آب ننوشيده، سلام بر امام حسين (ع) دادن

کنایه: از چیزی بهرمند نشدن و کمال امتنان داشتن.


ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

«آدِمِ سَرِ سَرِ كَشْ زَنّه نا سَنْگِ كَشْ»

سر را بايد بر سر زد نه بر سنگ

كنايه: با هر كسي نبايد مراوده نمود و آدمي بايد افراد شايسته و هم‌سنگ خود را براي هم‌نشيني انتخاب كند.

کبوتر با کبوتر باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز


«عُذْرِ وَچِه مارْ زَنِه كَچِه»

به بهانه گرسنگي بچه، مادر به نان و نوایی میرسد.

معمولاْ در مجالس  رسمی ،مدعوین طی آداب خاصی پذیرایی میشوند در این بین مادری که طفل خردسال دارد به برکت وجود این بچه خارج از این عرف پذیرایی میشود.


«اسب دُويِ پِشْتي شِ جُو رِ زياد هاكُنِه»

اسب با بيشتر دويدن، سهم جو خود را زياد مي‌كند

كنايه: بهره‌مندي بيشتر مستلزم لياقت و تلاش بيشتر و پشتكار است.

«اسبِ سِمِ بِنْ بَميرِی بِهترِ تا خَرِ سَر جير كَفی بال بِشْكِفِه»

زير سم اسب مردن، شرفش بهتر از آن است كه از بالاي خري بر زمين بيفتي و دستت بشكند.


گوشت شكار (قاچاق صيد شده) را تا موقعي كه در قابلمه هست ترس از لو رفتن آن هم هست.


فصل برداشت گردو يك ماه است

كنايه: فرصت هميشه كوتاه و از دست رفتني است.


احترام و آقايي هر كس از درون خانه و اهل منزل او حفظ مي‌شود.


اگر راه سرازيري است براي همه سرازيري است و اگر سربالايي است براي همه سربالايي است.

كنايه: شرايط براي همه يكسان است و اگر تفاوتي است در واقع اشكال از راه نيست .

نان گرم بر دامن ما مي‌اندازي؟

كنايه:  وعده و وعيد و اميد واهي دادن.

ما تو را سوار بر اسب رهوار مي‌بينيم ولي تو چشم ديدن ما را پياده و با گيوه مندرس هم نداري.

كنايه: ما خير تو را مي‌خواهيم و پيشرفت تو را مي‌بينيم اما تو چشم ديدن ما و توقع پيشرفتمان را نداري.

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی


گداي امسال، سال بعد پادشاه نمي‌شود.

كنايه: كسي كه امسال وضع مالي مناسبي ندارد پس بايد پيش‌بيني كند كه براي سال بعد هم مشكلات وجود دارد و دورانديشي را پيشه كند كه در اوقات و فرصت‌هاي زودگذر، روزها و لحظات سخت خود و عوامل حل مشكلات خود را از ياد نبرد.


آن راه باريكه دامنه كوه را آب شست.

كنايه: آن فرصت طلایی از دست رفت (معادل ،اون ممه رو لولو برده)

ناشتا و شكم خالي آب يخ خوردن؟

كنايه: بي‌قوت و بي‌مايه ریسک کردن و دست به کاربزرگ زدن.

مانند آب مي‌رود اما چون شن‌هاي كف آب مي‌ايستد.

كنايه: شخصي كه قصد رفتن و آهنگ عزيمت را دارد اما عملاْ نمیتواند دل بکند چون مهماني است كه قصد و صحبت رفتن دارد اما پاي رفتن را به جلو نمي‌گذارد.


آتشش گرما و فایده ای برای ما ندارد اما دود آتشش باعث آزار ماست.

كنايه: افرادي كه خيرشان به كسي نمي‌رسد، اما آتش شرشان دامن همه را مي‌گيرد.


اگر در کارها از اطرافیان پیشی بگیری  و حركت كني  چشم پيشرفت تو را ندارد و اگر از غافله عقب بمانی  افاده آن‌ها باعث رنجش میشود.


آن زمان شهر آباد بود حاشیه و اطراف آن خراب بودند. حالا كه شهر خراب شده وای به روزگار اطراف.


چنان رفت كه داوود با بزهايش رفت. داوود شخص چوپاني بود كه با بزهايش به صحرا رفت و هرگز برنگشت.

كنايه: به شخصي كه بي‌اعتنا به وعده‌هايش رفت و هرگز برنگشت.


توله‌سگ زاييده‌ام پاچه‌ام را گرفت، فرزندي زاييده‌ام و مالي جمع كرده‌ام كه بلاي جانم شد.

سگي را خون دل دادم كه با من همدم و همراز گردد/ ندانستم كه سگ خون مي‌خورد خونخوار مي‌گردد

كنايه: از بي‌مهري فرزندان براي والدين يا بي‌خيري اموال براي صاحب آن است.


گربه اگر نباشد موش سالار ميدان است.

كنايه: با نبودن آدم حسابي و قحط‌الرجال شدن، هر بي‌سر و پايي احساس و ادعاي سروري و سالاري مي‌كند.


بگو مگو و دعوا و مرافعه زن و شوهر مانند هواي بهاري است. به همان تندي مي‌غرند و مي‌بارند اندكي بعد، چون آسمان، صاف و زلال مي‌شوند.

كنايه: نبايد دعواي زن و شوهر را جدي تلقي كرد و به آن دامن زد.


خوردن و مردن بهتر است تا انسان آرزو به دل بميرد.

كنايه: بعضي از چيزها به ريسك كردنش مي‌ارزد تا اين‌كه يك عمر حسرتش را بخوري.


برادر را ميل زن گرفتن است به خواهر مي‌گويد شوهر كن.

كنايه: به در مي‌گويند تا ديوار بشنود.


بزك دست بسته را نبين، رهايش كن رقصش را ببين.

كنايه: اگر آب گيرش بيايد شناگر قابلي است.


بُزك نمير بهار مي‌آيد.

كنايه: خبر از درد طرف نداشته و بيهوده به او وعده‌هاي آيندة دور و بعيد را مي‌دهند در حالي كه اكنون توان او به پايان و كارد به استخوانش رسيده است.


شنيده كه گرگ‌ها فراوانند و اوضاع ناامن است، سگ خاكستري هم خوي گرگي گرفت.

كنايه: در شرايط سختي و تلخكامي كه دشمنان و بدخواهان در صف مقابل ايستاده‌اند، دوستي نيز رنگ باخته و آب در آسياب دشمن مي‌ريزد.

نشستن و منفعل بودن زهر به كام مي‌كند و پويايي و تلاش بهره و فايده مي‌آورد.

كنايه: تلاش و كوشش كردن و جويايي و پويايي پيوسته، موجب ترقي انسان مي‌گردد.


اگر بگويي آب رودخانه سرازير مي‌رود من باور نمي‌كنم و مي‌گويم به سمت بالا مي‌رود.

كنايه: فردي كه دروغ‌هاي بزرگ و بسيار مي‌گويد، بديهي‌ترين موضوعات را هم نمي‌شود از زبان او باور كرد.


بدون نزدیکان مي‌شود زندگي كرد اما بدون دوست و همسايه هرگز نمي‌شود.

كنايه: همسايه خوب، ارزش و جايگاه خاصي دارد و مي‌تواند در مواقع مختلف از مادر و خواهر به انسان نزديك‌تر باشد.


خروس بي‌محل نباش.

كنايه: به كساني كه بي‌موقع سخن مي‌گويند و كار بي‌جايي مي‌كنند اين مثل گفته مي‌شود.


انجام كار بيهوده را معني مي‌دهد.


پير مورد تمسخر جوان است.

كنايه: گاه غرور در چشم جواني موجب مي‌شود كه از سر بي‌خردي، پير پرتجربه را ناديده بگيرد.


تا كورسويي از آتش وجود دارد چوب بر اجاق مي‌ريزد.

كنايه: اگر اندكي سوسوي اميدي باشد، شخص تلاش مي‌كند كه از اين اندك روشنايي بهره بگيرد.


از پلي كه تنها از يك تير چوبي ساخته شده مي‌گذرد اما از روي پل پهن و تخته‌بند مي‌رمد.

كنايه: از سوراخ سوزن رد مي‌شود ولي از در دروازده رد نمي‌شود.


تا درخت زال‌زالك باغ تو بار دارد  سلام تو هم جواب دارد.

كنايه: مردم ظاهربين تا زماني با تو مراوده دارند كه تو را مكنت و مال و مقامي هست.


در تاريكي ايستاده و جاي روشن را زير نظر دارد.

كنايه: در سايه‌ها حركت مي‌كند و با سياست كارش را پيش مي‌برد و بدون هياهو اوضاع را زير نظر دارد.


از ترس زنش و بدون اجازه او نمي‌تواند ناني را بر سر سفره تكه كند.

كنايه: نهايت ذليلي مرد در مقابل زن است.


از آتش خاكستر فرو مي‌ريزد.

كنايه: چه بسيار افراد با اصل و نسبي كه به اشخاصي سبك‌سر و پوچ مبدل شدند و چه بسيار نسل دون‌مايه‌اي كه به مقام و منصب رسيده‌اند. اشاره است به اهتمام در راه خودسازي و تعالي خواهي انسان كه ارتباطي با اصل و تبار انسان ندارد.


به تنهايي كوشش كردن و دويدن در واقع كفش و جوراب پاره كردن است.

كنايه: در كارهايي كه نياز به همكاري جمعي مي‌باشد تلاش فردي كاري بيهوده است.

«تَنيرْ كِه گَرْمِِه وِينِه نون دَوِسَّنْ، سردْ بَوُو كِينْگَرَگْ وُونِه»

تنور داغ است بايد نان را پخت، در صورت سردشدن، نان نيم‌پخته مي‌شود و بخشي از آن هم به ديواره تنور مي‌چسبد.

كنايه: اعمال انجام كار در موعد مقرر و گاهي حاضرجوابي لازم است در غير اين صورت با طي شدن زمانِ مناسب، ديگر انجام آن كار بي‌فايده است.

«تَيْزِه دِلِة كِرْكْ نَواشْ»

چون مرغي در معركه تعزيه وارد نشو.

كنايه: در كاري كه به تو مربوط نيست و حضور فيزيكي و گفتاري تو نامناسب است وارد نشو.

«جِنْجِرِ مِلْ بُو گُنِه مِنْ دارِ دوش گيرمِه»

اگر مطابق ميل جنجر (نوعي گنجشك بسيار كوچك) باشد، درخت تنومند را به دوش بشكد.

كنايه: اگر كارها و مصالح طبيعي خارج از قانون و تقرير كائنات باشد هر كس بر حسب دامنه اميال خود ميل به انجام تغييرات و كسب منفعت شخصي خود را دارد. البته هستي و زندگي بي‌نظم و حدود و اندازه را مداومت نپايد.

«چَرْ كُرِسْ آشِ جُور پَلْ كُنِه»

چرا مانند آش ارزن مي‌جوشي.

كنايه: چرا بي‌قراري و آرام نمي‌گيري و بازيگوشي مي‌كني.

«چُو رِ گيرْنِه دِزْبامْشي فِرارْ كُنِه»

چوب را مي‌گيري گربه دزد فرار مي‌كند.

كنايه: كسي كه خطايي انجام داده و گناهكار است دائماً در گريز و ناآرامي است و بر حسب همان بي‌قراري گاهي جرم خود را ثابت مي‌كند.

«حرفْ قيمتْ دارْنِه»

هر حرفي قيمتي دارد.

كنايه: قدر گوهر كلام را بايد دانست تا بر سر هر بازار بي‌مقداري آن را حراج نكرد.

«حرفْ دَهَنِ دِلِه دُرِّ، دِرِه درْگاشي عالم پِرِه»

حرف تا در دهان گوينده هست چون دُرّ نهفته در صدف است. وقتي از دهان بيرون آمد در جهان پر مي‌شود و بي‌ارزش.

كنايه: حرف را بايد در دهان چون درّي به عمل آورد آن‌گاه آن را عرضه نمود.

«خالي سَرِ سك نَچِكاتِِنِه»

سري كه بي‌مغز و بي‌گوشت و فقط يك پارچه استخوان خالي‌ است، سگ هم به آن پوزه نمي‌زند.

كنايه: اگر درايت و فهم نداشته باشي و يا از مكنت و مال برخوردار نباشي چون استخوان خشك جمجمه‌اي هستي كه مورد توجه سگ هم قرار نمي‌گيري.

«خدا بيامِرزِه مِرْدِه رِ، كَفن دَكُورْدِه زينّه رِ»

خدا مرده را بيامرزد كه باعث شد زنده صاحب كفن شود.

كنايه: به واسطه فوت كسي، بسياري به واسطه ارث، ديه و … به نان و نوايي مي‌رسند.

«خَرْ نَيي وِ بارِه دَوسِّه»

هنوز خر را نديده بار و بنه آن را بست.

كنايه: اصل را نيافته، فرعيات را فراهم كرد. در واقع به كسي گفته مي‌شود كه بدون شناخت كاري مي‌كند و هزينة بدون فايده‌اي را متحمل مي‌شود.

«خَرْ دارُ و قاطر دارِ شُو مِنْزِلْ يَكْ جااَ»

كسي كه خر كندرو دارد و آن كسي كه قاطري چابك و تندرو دارد نهايتاً براي شب‌ماني در يك كاروانسرا به سر مي‌برند.

كنايه: دلالت بر آهستگي و پيوستگي دارد. لذا شتاب و عجله در پيمودن راه، انسان را از مقصد غايي او آن طرف‌تر نمي‌برد.

«خرِ سَرْ لُو شِيَنْ يَوَرْ وِ سَرْ جيرْ كَتَنْ هزار وَرْ»

سوارشدن بر روي خر عيب و ايراد به حساب مي‌آيد، واي به روزي كه از سر خر هم بر زمين بيفتي آن وقت هزار عيب ديگر به آن اضافه مي‌شود.

كنايه: كاري را كه شروع نكرده‌اي ممكن است يك عيب داشته باشد آن هم فقط عدم شروع آن است اما وقتي وسط كاري بماني هزاران گرفتاري و مشكلات بر آن افزوده مي‌گردد. اول شناخت و برنامه بعد شروع و ادامه.

«خرسِ بَتِرْكِسّه اِشْكَم و شالِ عارِسِيّ»

شكم خرس تركيد و عروسي شال شد.

كنايه: طغاري بشكست و جهان به كام كاسه‌ليسان شد.

«خَميرَكْ شِلْ بَوُو لاكْ هَمْ اُ پَسْ دِنِه»

وقتي خمير خيس و شل و وارفته شود ظرف خميرگيري هم از خودش آب پس مي‌دهد.

كنايه: بدبياري پشت بدبياري مي‌آيد.

«خرْ خَرِه لُوييرْ نَميرْنِه»

تاكنون خري به خاطر جفتك به خر ديگري نمرده است.

كنايه: معمولاً پس از دعواي بچه‌ها عنوان مي‌شود. اگر كودكي، كودك ديگري را سر انگشتي بزند هيچ‌كدام نمي‌ميرند و بعد از چند لحظه دوباره با هم آشتي مي‌كنند. اين موضوع نبايد به دعوا و مرافعه بزرگ‌ترها ختم شود و نشان صلح‌طلبي فرهنگ بومي را دارد.

«خُو رِ بالِشْ نَوُونِه، وَشْنا رِ خُورشْ»

منگ خواب‌آلوده را نياز به بالش نيست و گرسنه واقعي را نياز به خورشت.

كنايه: اگر نيازمند واقعي باشد ديگر به جزئيات غيرضروري و امورات غيرمهم تكيه نمي‌كند بلكه اصل را مي‌پذيرد و نيازش را برطرف مي‌كند.

«خونِ با خونْ نَشُورِنِه»

خون را با خون نمي‌شويند.

كنايه:‌ بدي را با بدي نبايد پاسخ داد و هر جنجالي را با جنجال ديگر نبايد به جنگ عظيمي تبديل كرد. كه اين هم خود نشاني از روحية آرامش‌جو، صلح‌طلب و باگذشت اين فرهنگ مي‌باشد.

«دارِ دكتم نالْنِه حالِ دكتم نالْنِه»

آن كس كه در ميان شاخه قطور درخت گير كرده مي‌نالد، كسي هم كه در ميان شاخه‌هاي نازك زير درخت گير كرده مي‌نالد.

كنايه: ممكن است كسي كه مشكل كوچكي دارد آه و فغان بسيار نمايد اما بايد به داد كسي رسيد كه در انبوه مشكلات گرفتار است و حتي فرصت ناليدن و فرياد زدن هم ندارد.

«دِزْ پِرِسِنِه مِرْدِ گيرْنِه»

دزد برمي‌خيزد، مرد را مي‌گيرد و مي‌گويد دزد.

كنايه: افرادي با جلوة دروغين و هياهوي كاذب براي پوشش دادن تقصيرات و جرم خود، كساني را كه به جرم آن‌ها آگاه بوده، با نيرنگ و توطئه خراب مي‌كنند.

«در اگَرْ زَرِ درْ بُو وِ پِشْتِ بَنِ چُو»

اگر در انبار زر باشد پشت آن را با چوب قفل مي‌كنند (منظور كلون چوبي بوده كه پشت درب‌هاي قديمي مي‌انداختند كه حكم قفل و بست امروزي را داشته)

كنايه: اگر صاحب مقام و منصب و احياناً اموال زياد هستي لازم است به پشتوانه‌هاي انساني توجه داشته باشي و به خود غره نشوي. شايد روزي ياران و اقوامي كه از تو پايين‌تر و ضعيف‌تر باشند پشتيبان مقتدري براي تو باشند (به اندازه همان كلون چوبي كه به صورت يك تكه چوب كوچك و بي‌بهاست اما پشت درب انبار زر كه قرار مي‌گيرد نقش ارزنده‌اي دارد)

«دِزْ باش و دَلير باش، قَحْبِه باش و شَرير باش»

كنايه: در هر كاري كه هستي بهترين باش، در انجام هر كاري سرآمد باش.

«دِشْن تُن گَتْتَر كَلا دَرِ»

بزرگ‌تر از كوزه، خمره است.

كنايه: دست بالاي دست بسيار است.

«دَكُورْدِه گيِه سَرْ قوّت كُنِه»

بر سر گو…يده ديگري زور مي‌زند.

كنايه: كسي كه كار انجام شده ديگري را به نام خودش تمام مي‌كند.

«دَلِه مَلِه گُو تِه كُرْدِ سَگ نَوونِه»

تولة سگ ولگرد سگ چوپان نمي‌شود.

كنايه: نسل بد، نيكو نگردد چون بنيادش بد است.

«دير دلبر و نَزيك زهرِوَرْ»

از دور دل مي‌برد و از نزديك زهره آب مي‌كند.

كنايه: برخي از آدم‌ها يا اشياء تا وقتي كه به جزئيات آن‌ها معرفت پيدا نكرده‌اي، تحسين كاذبي در تو ايجاد مي‌كند و دل تو را مي‌برند اما وقتي به آن‌ها نزديك مي‌شوي و از جزئيات آن‌ها با خبر مي‌شوي و شناخت پيدا مي‌كني موجب تنفر و دل‌زدگي و گاهي هراس در تو مي‌شوند.

«دُو رِ بَيَه وِرِه خالِه ماسّه»

دوغ را ديد گمان كرد ماست است.

كنايه: به كسي گفته مي‌شود كه با اندك امكانات، يا پست و مقام، يا علم و يا هر چيز ديگري مغرور گشته و چشم از واقعيت‌ها مي‌پوشاند و دچار افاده و غرور مي‌شود.

«دوسه تَلِه سِفْ كنِّ انارِه»

سيب تلخ سوغات دوست از انار كن شيرين‌تر است.

كنايه: معادل ضرب‌المثل فارسي هر چه از دوست رسد نيكوست.

«دُونِه دَوو كِلا رِ پِلا بَپِتَنْ چِه كارِه؟»

برنج اگر در خمره باشد پلوپختن كار آساني است.

كنايه: اگر امكانات باشد انجام كار سخت نيست. بعضي از عدم تونايي‌ها به جهت عدم تمكن مالي است.

«ديو دره، كَمْ ديو دَوَ»

در دره ديوها، ديو كم بود يكي هم به آن‌ اضافه شد.

كنايه: در جايي كه شلوغ و تراكم جمعيت باشد و تعداد ديگري هم به آن اضافه شوند اين مثل گفته مي‌شود.

«رَجِه سَرِ اَفتابِه‌»

آفتاب لب بوم است.

كنايه: روزگار پيري و پايان عمر را مي‌رساند.

«رنگ هاكُرْدْ مِرْغُونِه عيد روزا»

تخم مرغ رنگ كرده در روز عيد براي تزيين سفره كارايي دارد.

كنايه: هر چيز در زمان و مكان خود نيكو قابل استفاده است. اگر زمان و مكان مناسب آن بگذرد بلااستفاده و بي‌معنا خواهد بود. (در مازندران جهت آرايه سفره عيد نوروز، تخم‌مرغ‌ها را با طيف‌هاي مختلف رنگ‌آميزي مي‌كنند)

«سَگَكْ اگر خُونِه ساز بِيَه چَ گَزِنا كوله بِنْ درازْ بِيَه»

سگ اگر قرار بود خانه‌اي براي خودش بسازد چرا هميشه زير سايه بوته گزنه درازكش است.

كنايه: شخصي كه پيوسته براي انجام كاري غُلُو مي‌كند اما هيچ‌گاه به آن اهتمام نمي‌ورزد و نتيجه اين است كه اين شخص عرضه و همتي ندارد.

«سگِ تعريف هاكُني يا دَلِه وُونِه يا چرم دِزْ»

اگر از سگ چوپان زياد تعريف كني يا بي‌بخار مي‌شود يا چرم مي‌دزدد.

كنايه: تعريف كردن بيش از حد در وصف خوبي‌ها، باعث ضايع شدن فرد مي‌گردد.

«سِري تَلي اُورْنِه»

سيري، مزة تلخي مي‌آورد.

كنايه: شخصي كه از روي بي‌ميلي و بي‌اشتهايي از غذا ايراد مي‌گيرد، يا اين‌كه از شرايط سخت گذشته رها شده و به رفاه و مال و مكنت رسيده و زندگي گذشتة خود را ياد نمي‌آورد.

«شانسْ كِه دَگِرْدِه پالوده دَنُنْ اِشْكِنِه»

شانس كه برگردد پالوده هم دندان مي‌شكند.

كنايه: اگر اقبال با آدمي يار نباشد همة راه‌هاي زندگي به بن‌بست مي‌رسد.

«شِتِرِ گردن بِلَنِه وِ هفتْ گُذَرِه نَزِنِّه»

اگر گردن شتر دراز است براي بريدن سرش و ذبح شرعي، از هفت جاي مختلف آن را قطع نمي‌كنند.

كنايه: اگر كسي مال و امكانات بيشتري دارد مي‌بايست از او به اندازه و نسبت به ديگران خراج و ماليات يا هر كمك عام‌المنفعه‌اي را اخذ كرد و چون مال بيشتري دارد نبايد به هر بهانه‌اي او را تحت فشار قرار داد. در خصوص توقع بي‌جا داشتن از شخص گفته مي‌شود.

«شيرِنِّه خَرْمِزِه شالِ خوراكه»

خربزه شيرين و رسيده هميشه عايد شغال است.

كنايه: چيزهاي خوب عايد افرادي مي‌شود، كه قدردان آن نيستند.

«شير سَرْ شيَه ماسِّه پي كُمينْ»

شير جوشيد و از شيرجوش بيرون ريخت، ما ماست را فوت مي‌كنيم كه سر نرود.

كنايه: كاري كه بي‌حاصل و نابجا انجام شود.

«جُلِه شير، مَلَكِ باج نَوُونِه»

پيمانه‌هاي پر از شير باج و بهره‌هاي مالكانه محسوب نمي‌شود.

كنايه: بي‌حساب و كتاب و خرد خرد پرداختن، در زمان تسويه به حساب نمي‌آيد.

«شير كِه پير بَوُو، شالِ خَنِّه زَنُونِه»

شير كه پير شود شغال هم او را به تمسخر مي‌گيرد.

كنايه: پيري، روزگار ناتوانيِ جسمي است و در مقابل هر ناچيز و هر كسي، انسان رنجور و ضعيفي است.

«عيد بيما، سيزده بيما، گَتِه كِوانو تازه بيما»

عيد آمد و رفت، سيزده به در هم گذشت، كدبانوي بزرگ تازه عيد ديدني آمده.

«عارِسَكْ كَلْ بيَه كَمْ بيَه گ..زَمْ بَزا»

سر عروس كچل بود و عيبش كم نبود، باد معده هم در كرد.

كنايه: آبروريزي و بي‌حيثيتي پياپي ناشي از بي‌احتياطي است.

«غريب دلسوزْ بَوُو غمخوار نَوُونِه»

غريبه ممكن است دلش بسوزد اما غمخوار تو نمي‌شود.

كنايه: اگر هر چه قدر آشنا و اقوام بدي كنند ولي در مواقع سختي و درماندگي، غمخوار تو هستند ولي غريبه فقط براي لحظه‌اي دلش مي‌سوزد و فراموشت خواهد كرد.

«قاضي كه طرف بُو، زن طلاقِه»

قاضي كه طرف دعوا و مقابل باشد در واقع طلاق زنت صادر شده است.

كنايه: در پيشگاه بي‌عدالت، اثبات حقيقت، نشدني و چاره‌اي جز تسليم نيست. اين مثل در مواقع ضايع‌شدن حق است و هنگامي كه با حكم ناحق، مظلوم به حق خويش نمي‌رسد.

«كار كُنه خرِ نون خورْنِه زَرِ»

چون خر كار كردن و نان به قيمت زر خوردن است.

كنايه: تلاش وافر در زندگي جهت رفاه و راحتي بيشتر است.

«كِرِ وِنِه كُپا هَسّه»

دسته علف او مانند تلي بزرگ از علف است.

كنايه: اين مثل به شخصي اشاره مي‌كند كه دلاور و پرتلاش و خستگي‌ناپذير است.

«كَلِ كَلْ بُتَنْ عيب نيَه»

كچل را كچل گفتن عيب نيست.

كنايه: عيب واقعي كسي را چون آينه‌اي صادقانه و بي‌ريا به او بگويي در واقع از او عيب‌جويي نكرده‌اي و به او كمك مي‌كني تا عيبش را رفع كند.

«كَلْ هَسِّمِه دلاور، حرف زَمه برابر»

من كچل بي‌باك هستم حرف را رو در رو مي‌گويم.

كنايه: اين مثل را زماني مي‌گويند كه شخصي لازم است رو دربايستي را كنار بگذارد و حرفي را كه با پنهان‌كاري گفته نمي‌شود مستقيماً و روشن و واضح بگويد.

«كلْ پيرْ وَرْزا رِ خوشِه»

شخم زدن براي گاو نر كار كشته لذت‌بخش است.

كنايه: كار براي فرد با تجربه خوش و لذت‌بخش است.

«كربلاي گِلْ نَوُو، چِلْچِلاي كولي نَوُونِه»

اگر خاك كربلا نباشد چلچله‌اي نمي‌تواند براي خود لانه بسازد.

كنايه: اگر كسي موفقيتي دارد حتماً از پشتوانه مالي و فكري قوي برخوردار است.

«كِرْكِ كينْگْ دارْنِه، غازْ مرغونِه كُنِه»

ك..ن مرغ دارد و تخم غاز مي‌گذارد.

كنايه: چون خيلي زرنگ و فعال است بنابراين بيشتر از ظرفيت و امكانات موجود سود حاصل مي‌كند.

«كمتر بَخُور، جمع‌ترْ بَخُوس»

كمتر بخور، جمع‌تر بخواب.

كنايه: قانع باش و طمع نكن تا به دردسر نيفتي.

«كَنّا پيشِ واشْ بِرِ»

علف‌هاي جلوي درب و در مسير راهروها هميشه پژمرده و غيرقابل چراست.

كنايه: انسان هميشه به امكانات و داشته‌هاي خود توجهي ندارد و حسرت نداشته‌ها را مي‌خورد. معادل فارسي آن «مرغ همسايه غاز است».

«كو كَشْ دَكُنِه، دريا شِ خودْرِه شُورْنِه»

در كوهستان قضاي حاجت مي‌كند و با آب دريا خود را طهارت مي‌كند.

كنايه: شخصي كه در كارها سرعت عمل دارد و فاصله‌ها را با همت و تلاش كم مي‌كند.

«كورِه‌چي كِه اين دارْ و اون‌ دارْ كُنِه، پيتِه دارْ وِ قسمت وُونِه»

كوره‌چي زغال كه به دنبال كنده‌هاي درخت وسواس به خرج مي‌دهد و از اين درخت به درخت ديگر مي‌رود، در آخر كنده پوسيده قسمت او مي‌شود.

كنايه: وسواس بيش از حد در انتخاب هر چيزي موجب عوايد بد خواهد شد.

«كوه بُسِّه درِه رِ مَشْتْ بَوَ»

كوه فرو ريخت و دره را پر كرد.

كنايه: چنان مصيبت و چنان خرابي به بار آمد كه جبران آن غيرممكن است. اين مثل در اعلان خبر جنايت و يا واقعه‌اي اسف‌بار و عظيم به كار مي‌رود.

«كو رِ وَرِه چَرْنِه، خُنِه رِ وَچِهْ»

كوه را بره مي‌چرد، خانه را بچه.

كنايه: خانواده‌هاي پرجمعيت و عيال‌وار هميشه تهي از اقتصاد قوي مي‌باشند.

«كالِشِ مِلْ بُو كَلِ وَرْزا رِ دوشِنِه»

اگر ميل گاوبان باشد از گاو نر هم شير مي‌دوشد.

كنايه: كسي كه انجام خواسته‌اي هر چند منطقي را رد مي‌كند و توجيه زيادي هم جهت عدم توانايي خود در انجام آن اظهار مي‌كند اما نظر درخواست‌كننده تأمين نمي‌شود. و شخص درخواست‌كننده اين مثل را به عنوان اين كه شخص از همة فرصت‌ها و امكانات براي انجام خواسته او به كار نبرده و توانمندي‌اش را در اختيار او قرار نداده گفته مي‌شود.

«گالِشْ كِه كُلك نارْنِه بي‌نِما اَ»

گالش (گاوبان) بدون بالاپوش نمدي بدقواره است.

كنايه: براي انجام هر كاري بايد امكانات مربوط به آن را فراهم كرد.

«گَبْ دهنِ دِلِه دُرِّ دَره درِ درْ گاشي عالمْ پِرِه»

سخن در دهان دُرْ است و چون برون آيد در عالم پر است.

كنايه: از سنجيده سخن گفتن است. سخن وقتي گران‌بهاست كه چون دُرّ ناياب و پرخريدار است.

«گَبي كِه چاق نَكُنِه لاغر چَرْ»

حرفي كه چاق نمي‌كند چرا لاغركند.

كنايه: حرفي كه به آبرو و عزت انسان نمي‌افزايد چرا بايد گفته شود كه از آبرو و شخصيت انسان كم كند؟

«گِرْزِه كُولي نَشِمَّه ساجِه كُوتِلِه رِ شِه دِمْ دَوِسِّه»

موش داخل لانه‌اش نمي‌رفت دسته جارو را هم به دمش بست.

كنايه: به شخصي است كه قبل از حل گرفتاري، مشغله‌اي ديگر، از سر بي‌خردي به آن اضافه مي‌كند.

«گرن بزْ سرچشمه اُو خُورنِه»

بز گر گرفته در بالادست آب مي‌نوشد.

كنايه: بعضي از افراد بدتركيب و بدظاهر در باطن خود را بسيار ستايش مي‌كنند و از خودراضي‌اند و به كمتر از حد عالي، راضي نيستند.

«گُو رِ وِ شاقْ سنگين نيَه»

شاخ گاو برايش سنگين نيست.

كنايه: برخي از صفات و داشته‌هاي هر فردي كه به نظر اطرافيان زائد و بي‌مصرف است براي خود شخص ممكن است توجيه ضروري و ايده‌آلي را داشته باشد. اين مثل در مقابل كسي به كار مي‌رود كه انسان را از داشتن چيزي و انجام كاري منع مي‌كند.

«گُو رِ پوسْ هاكُرْدِه وِ دِمْ بَمُونِسِّه»

گاو را پوست كند، دمش باقي ماند.

كنايه: عمدة كار را انجام داده و قسمت بسيار ناچيز آن باقي مانده كه لازم است با حوصله و مقاومت به پايان برساند.

«گُو كِشْ دَكُرْدِه چِكِه وِرِ بَيْتِه»

گاو مي‌ش…شيد چكه پاشيد.

كنايه: اين مثل دلالت بر نسبت‌هاي دور فاميلي دو نفر به كار مي‌رود.

«گُوكِ نَيَه كِرِسْ سازِنِه»

هنوز گوساله را نديده، جاي او را مي‌سازد.

كنايه: آدمي كه با توهم زندگي مي‌كند فقط توجيهي بدون تلاش و پشتكار و برنامه دارد (البته داشتن خيال زيبا و روياپردازي، امروزه به عنوان يك اثر و انرژي مثبت براي رسيدن به هدف‌هاي بزرگ اثبات رسيده است. چنان‌چه هر اتفاق بزرگي كه افتاده ابتدا فقط يك فكر ساده بود)

«مارِ اِشْكَمْ گُواِ كُلُمْ»

شكم مادر دنياي ناشناختني است.

كنايه: اين مثل وقتي به كار مي‌رود كه برادران و خواهراني را با خصلت‌هاي متفاوت و غيرقابل قياس مي‌بينيم.

«ماشِه‌رِ كِلِه اِنْگِني گناهكار خَوَرْدار وُونِه»

انبر را اگر در اجاق بگذاري گناهكار و مجرم بو مي‌برد كه مي‌خواهي او را داغ كني.

كنايه: اگر كسي گناه و جرمي مرتكب شود اگر وسيلة اثبات گناهكاري او را فراهم كني، اعتراف مي‌كند.

«مالي كه سر به شينين بُو، صاحاب هم وِ كمكِه»

وقتي مالي قرار است فنا شود، صاحب هم كمك آن مي‌شود.

كنايه: در بعضي مواقع انسان، مال خود را با دست خود نابود مي‌كند.

«ماهْ خانِم بِلَني و شاه خانِم درازي يَكيَه»

بلندي ماه خانم و درازي شاه خانم يكي است.

كنايه: در مقياس به كسي گفته مي‌شود كه ابتدا ادعا مي‌كرد كار را بهتر از ديگري انجام مي‌دهد اما در نهايت شبيه كار اولي را انجام داد.

«مرْدِ سَرْ وَلِه»

سر مرد پايين است.

كنايه: مردي كه در پي كسب و كار است وقت و ساعت نمي‌شناسد.

«مردي يخ داشته، مس ناشته»

شخصي يخ داشت، غصه نداشت.

كنايه: نااميدي را از خود دور كن زيرا هيچ يخ‌فروشي كه كالاي او رفته رفته رو به تحليل و كاستي مي‌رود، كارش را رها نمي‌كند.

«مَسِّه كُلْ كُلْ كُنِه»

تك‌سرفه‌هايي از روي مستي و بي‌عاري مي‌كند.

كنايه: با شكم سير حرف مي‌زند.

«مَهْرْ همه جا پِتْ بَخُورِه شِه كوليِ دَمْ راسْ شِنِه»

مار هر جا كج و معوج برود جلوي لانة خود راست مي‌رود.

كنايه: هر كس بايد حداقل در محل زندگي خود، در كوي و محلة خود سالم زندگي كند و خوش‌نام باشد ولو اين‌كه در جاي ديگر رعايت اين مسائل را نكند.

«ميچكا هفتا وَچِه كُنِه يَتا بِلْبِلْ وُونِه»

گنجشك هفت تا جوجه به دنيا مي‌آورد كه فقط يكي از آن‌ها بلبل مي‌شود.

كنايه: اين مثل به فرزندي موفق بين ساير فرزندان تلقي مي‌گردد و ديگر اين‌كه مواقعي گفته مي‌شود كه نبايد با يك بار تلاش و توليد به ايده‌آل فكر كنيم بلكه مقصود و هدف در ممارست و صبر حامل خواهد شد.

«ميون بَخُور، كنار بَخُوسْ»

وسط بخور، كنار بخواب.

كنايه: در سياست و ماجرا داخل نشويد، معادل فارسي ضرب‌المثل آهسته برو، آهسته بيا كه گربه شاخت نزنه»

«نا رُو دَرْ وَطَنْ دارْمِه، نا غربَتْ دِلِ خوشْ»

نه رو دارم به وطن برگردم و نه در غربت دل خوش دارم.

كنايه: پشيماني و راه بي‌برگشت.

«نَخُورْدِمِه هَلي، بَيْتِه مِ گَلي»

آلوچه جنگلي نخورده گلويم گرفت.

كنايه: براي گناه نكرده، تقاص پس مي‌دهيم.

«نون زيادي، دَنُونِ نِشْكِنِه»

نان اضافه دندان نمي‌شكند.

كنايه: هيچ‌كس ميل به عدم پيشرفت و رفاه كم ندارد بلكه همه خواهان ترقي و تعالي هستند.

«وَرْزا گوزْ بَزا مِزْ بَسوتِه»

به بهانه اين‌كه گاو زير بار گ… مزدش سوخت.

كنايه: به بهانه‌هاي واهي، حقي را تباه كردن است و موضوع بهانه با اصل آن ربطي به هم ندارند.

«وَرا كَتِه همْ نالْنِه يَكْ وَرْ كَتِه همْ نالْنِه»

آن كه روي زمين لميده است مي‌نالد و آن كسي هم كه به پهلو زمين خورده مي‌نالد.

كنايه: كسي كه از مال و منال و مكنت دنياي برخوردار است از مستي، ناله و نعره مي‌زند، آن كسي هم كه از بيچارگي و بدبختي زمين خورده مي‌نالد. ميان اين دو چه تفاوتي وجود دارد؟

«وَرْزا هر چي شاق كَني هاكُنِه، گِلْ شِه سَرْ كُنِه»

گاونر هر چه شاخ بر زمين بزند خاك بر سر خودش مي‌ريزد.

كنايه: شخص لجباز هر چه بيشتر لجبازي و يك‌دندگي كند، بيشتر مي‌بازد.

«وِرْگْ چه دُونِه قِمَتِ قاطرْ كُرِه چيَه»

گرگ قيمت كره قاطر را نمي‌داند و ارزش مادي آن را براي صاحبش نمي‌سنجد.

كنايه: براي دشمن و يا دزد مال و ناموس، ارزش حيثيت و مال ديگران مهم نيست.

«وسطْ خوارِ كنار مِجْ»

از وسط مي‌خورد از كنار راه مي‌رود.

كنايه: به فرد محافظه‌كار گفته مي‌شود.

«وَشْنا رِ نونِ لاكْ سَرْ دَرِ»

گرسنه را فرصت و تحمل تا رفتن و رسيدن به جاي نان نيست.

كنايه: كسي كه موقعيت مالي ضعيفي دارد اما امكان صبر كردن در وصول مطالبات يا سرمايه‌گذاري طولاني مدت را ندارد.

«همه شُونِه رِ قُوَتْ دَرِه، تِ چونِه رِ»

همه با شانه و بازوي قوي كار مي‌كنند  و تو با چانه و فك قوي فقط حرف مي‌زني.

كنايه: پرحرفي و كم‌كاري.

«هَنْتي جِنِ كينْگِ چَچي بَزِني»

همان‌طور كه آتش به جن بزني.

كنايه: شخصي را در اثر گفتن حرفي يا عملي نامربوط آن‌چنان عصباني كني كه انگار جن را كه مخالف آتش است به آتش بكشي.

«يا وَرينْ لا يا وَرُون لا»

يا اين طرف، يا آن طرف»

كنايه: كار را بايد يك سره كرد و از بلاتكليفي خارج شد.

«يَتا بِنْجْ باعث وُونِه چارْتا زِرا همْ اُو خُورنِه»

يك خوشه برنج باني آب خوردن هزاران گياه هرز و خودرو و وحشي مي‌شود.

كنايه: گاهي انسان بايد منشاء و منبع خير براي ديگران و مردم جامعة خود باشد. مانند همان برنجي كه باعث آبياري گياهان در طول مسير آبراه تا اطراف خود مي‌شود.

«يَكْ تيم باروت داشته، براي نِمود داشته»

اندكي باروت براي خودنمايي داشت و هيچگاه از آن استفاده نمي‌كرد.

كنايه: داشتن هر چيز مادي و معنوي زماني مفيد است كه بتوان از آن استفاده بهينه كرد نه براي خودنمايي و نمايش به ديگران.


 

استایل هلیا امامی در نوزدهمین جشن حافظ / عکس

عکسهای سحر دولتشاهی در اکران خصوصی فیلم رضا

عکسهای علیرضا خمسه و همسرش در جشن حافظ ۹۸

رازهای خرید بلیط هواپیما و تور مسافرتی

درمان سوزش بینی

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

ایرج نوذری کنار مادر و دخترش / عکس

بهترین هتل های تهران را کجا رزرو کنیم؟

درمان نیش زنبورهای عسل

روش تهیه بستنی وانیلی در منزل

گرینلند کجاست + تاریخچه گرینلند

عکس ریحانه پارسا و مادرش بدون آرایش

شباهت جالب لیلا بلوکات و خواهرش / عکس

عکس متفاوت و دیدنی نیکی کریمی و خواهرش

عکس لیلا بلوکات و شیلا خداداد در سالن زیبایی آرایشی

عکس آریا عظیمی نژاد و همسرش در اکران فیلم خانه دیگری

عکس جنجالی رامبد جوان و همسرش در کانادا

عکسهای زیبای الناز شاکردوست در اکران شبی که ماه کامل شد

تیپ متفاوت مهناز افشار در خارج از کشور / ۳ عکس

عکسهای جدید و متفاوت روناک یونسی و همسرش در کنسرت

استایل متفاوت سحر قریشی در اکران مردمی ایکس لارج / ۸ عکس

خانه » ? سرگرمی » ضرب المثل های مازندرانی به همراه معنی

همه شهرهای ایران ضرب المثل های خاص خود را دارند که در زمان و مکان های زیادی مورد استفاده قرار می گیرد. ما در این بخش گهر تعدادی ضرب المثل های مازندرانی به همراه معنی را برای شما عزیزان منتشر می کنیم.

معنی:آسیه دوشیدن گاو را بلد نیست می گوید زمین تپه و چاله دارد.

موارد استعمال: عرضه انجام دادن کاری را ندارد بهانه گیری می کند.

 

معنی: گردویی که بالای درخت می باشد صد ها نفر برای چیدنش چوب پرت می کنند

موارد استعمال: پشت سر دختر جهت خواستگاری او حرف های بسیاری می زنند.

 

معنی: با یک دست مگر می توان چند هندوانه برداشت.

موارد استعمال: یک نفر مگر می تواند چند مسئولیت را قبول کند یا مسئولیت چند کار را در یک زمان قبول کردن.

 

معنی: یک گوشش مانند در ، گوش دیگرش مانند دروازه

موارد استعمال: حرف نشنوی کردن

 

معنی: امیدوار بودن بهتر از خوردن است.

موارد استعمال: امید را از دست ندادن

 

معنی: انگور پوسیده باعث پوسیدگی انگور کناری خودش می شود و همسایه نیز از همسایه دیگر هنر می آموزد.

موارد استعمال: چشم هم چشمی کردن .

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

 

معنی: این تخم مرغ سفید از آن مرغ سیاه است.

موارد استعمال: قدر پدر و یا مادر را در موقع بدست آوردن تمام، دانستن.

 

معنی: این چشمی که مادر شوهر دارد قصد آمدن دارد.

موارد استعمال: حالا حالا ها دست بردار نیست، در قصدش مصمم است.

 

معنی: گربه دستش به گوشت نمی رسد می گوید بو می دهد.

موارد استعمال: عرضه انجام کاری را نداشتن.

 

آب ننوشیده، سلام بر امام حسین (ع) دادن

کنایه: از چیزی بهرمند نشدن و کمال امتنان داشتن.

 

سر را باید بر سر زد نه بر سنگ

کنایه: با هر کسی نباید مراوده نمود و آدمی باید افراد شایسته و هم‌سنگ خود را برای هم‌نشینی انتخاب کند.

کبوتر با کبوتر باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز

 

به بهانه گرسنگی بچه، مادر به نان و نوایی میرسد.

معمولاْ در مجالس  رسمی ،مدعوین طی آداب خاصی پذیرایی میشوند در این بین مادری که طفل خردسال دارد به برکت وجود این بچه خارج از این عرف پذیرایی میشود.

 

روش های اخذ گرین کارت دانمارک و تمدید و لغو آن

بیوگرافی گراهام گرین و آثار مشهور او

پروفایل فاتحه برای اموات

با بهترین هتل های تایلند آشنا شوید

معرفی کتاب چنین گفت زرتشت از فریدریش ویلهلم نیچه

راهنمای انتخاب کتاب برای مطالعه

آیا می دانید سیتیزن شیپ چیست ؟

قانون قصاص در ایران برای قاتل چگونه است؟

فهرست کشورهایی که مجاز به ثبت نام لاتاری هستند

داستان نامه به خدا از گرگوریو لوپز فوئنتس

درمان سوزش بینی

درمان نیش زنبورهای عسل …

روش تهیه بستنی وانیلی در منزل …

گرینلند کجاست + تاریخچه گرینلند …

روش های اخذ گرین کارت دانمارک و تمدید و …

بیوگرافی گراهام گرین و آثار مشهور او …

آشنایی با رشته مدیریت تبلیغات …

عکسهای منزل لایت رویایی با رنگ …

انواع روش های لاغری موضعی …

قیمت روز گوشی موبایل ۲۳ تیر ۹۸ ، قیمت گو …

زمان پخش و تکرار دوقلوها شبکه دو (عموهای …

پروفایل فاتحه برای اموات …

قرص آسمورال + موارد مصرف و عوارض قرص آس …

تبلیغات همگن، همسان یا تبلیغات محتوایی چ …

تفاوت میکروبلیدینگ و میکروپیگمنتیشن در چ …

مدل جدید کتونی مردانه ۲۰۱۹ (کتانی پسرانه …

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

عکس ریحانه پارسا و مادرش بدون آرایش …

شباهت جالب لیلا بلوکات و خواهرش / عکس …

عکس متفاوت و دیدنی نیکی کریمی و خواهرش …

عکس لیلا بلوکات و شیلا خداداد در سالن زی …

عکس آریا عظیمی نژاد و همسرش در اکران فیل …

عکس جنجالی رامبد جوان و همسرش در کانادا …

عکسهای زیبای الناز شاکردوست در اکران شبی …

تیپ متفاوت مهناز افشار در خارج از کشور / …

عکسهای جدید و متفاوت روناک یونسی و همسرش …

استایل متفاوت سحر قریشی در اکران مردمی ا …

استایل هلیا امامی در نوزدهمین جشن حافظ / …

عکسهای سحر دولتشاهی در اکران خصوصی فیلم …

عکسهای علیرضا خمسه و همسرش در جشن حافظ ۹ …

ایرج نوذری کنار مادر و دخترش / عکس …

گرینلند کجاست + تاریخچه گرینلند …

روش های اخذ گرین کارت دانمارک و تمدید و …

بیوگرافی گراهام گرین و آثار مشهور او …


 


سرویس کودک جام نیوز،


 

چند ضرب المثل شیرین مازندرانی را بخوانید ولذت ببرید.

آدم دل خش بوئه خنه کلی پشت بوئه
دل آدم خوش باشد خانه آدم پشت لانه مرغ دانی باشد
اگر آدم دل خوشی داشته باشد زندگی در جاهای کوچک و فقیرانه نیز قابل تحمل است.

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی


آدم بی مارو خاخر تونّه دَوّه بی همسایه نتونده
انسان بدون خواهر و مادر می تواند زندگی کند اما بدون داشتن همسایه خوب زندگی مشکل است.


آدم خارِه شه محلة سر شال بوشه تا مردم محلة سر شیر
آدمی در محلة خودش شغال باشد بهتر است تا در محلة دیگران شیر باشد
این مثل ناظر بر حمایت و پشتیبانی بستگان و دوستان است که دل را قوت و توانایی می‌بخشد.


آسمون ونه لا هسّه زمین ونه زیر انداز
آسمون برایش لحاف است و زمین برایش زیر انداز


آشنا ور گیر ، غریب موس ده
کسی که به آشنایانش توجه کمی دارد و با غریبه ها دمخور است.


آدم عجول یا چاه کفنه یا چلّو
انسانی که در کارهایش رفتار عجولانه داشته باشد به مقصد نمی رسد.


اسب هدائه خر بئیته خشالی پر بئیته
اسب خودش را داد و به جایش خری گرفت و از خوشحالی هم به هوا می پرید
کسی که چیز با ارزشی را بدهد و در ازایش چیز بی ارزشی را بگیرد و خوشحال هم باشد!


انّه مر بخرده تا افی بیّه
آنقدر مار خورد تا افعی شد
شخصی که به واسطه انجام کار خلاف زیاد به صورت یک خلاف کار حرفه ای در آمده باشد.


 


پاتوق/ 2006


 

«برای مشاهده  جدیدترین اخبار جذاب و خواندنی کلیک کنید»

1 – آدم خارِه شه محلة سر شال بوشه تا مردم محلة سر شیرآدمی در محلة خودش شغال باشد بهتر است تا در محلة دیگران شیر باشد.این مثل ناظر بر حمایت و پشتیبانی بستگان و دوستان است که دل را قوت و توانایی می‌بخشد.

2 – اگر اینکار بیّه، من تسّه، زنّه ورگ، ایارمه                     اگر این کار انجام نشد برای تو گرگ زنده می‌آورم.این مثل در امور محال و غیرممکن گفته‌می شود.

3 – این گرونمایه وگ، ازون کوزه                                         این قورباغة گرانمایه از آنِ لاک‌پشت است.این گرانمایه در از آن صدف است. در مقام تعریض و کنایه گفته‌می‌شود.

4 – این گله دله رِ شال دارنه                                                          داخل این گله شغال دارد.زیر این کاسه، نیم‌کاسه است.

5 – بپتِ خربزه، شالِ نصیب بونه                                                    خربزة پخته نصیب شغال می‌شود.نادان نیستم که قدر یار ندانمخربزه پخته نصیب شغال شد.

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

6 – پلنگِ لاش سر ارمجی، تن نشونهبه لاشة پلنگ، جوجه تیغی نزدیک نمی‌شود.

7 – تا بوردمی ورگ باویم، هوا روز بیه                                   تا رفتیم گرگ بشویم هوا روز شد.یک شب هم خواستیم برویم دزدی، مهتاب شد.

8 – تی شی شال بوهه، ته آرد گوآل بوههآردت به تغار باشه، شوهرت شغال باشه.شوهرت شغال باشد آردت به جوال باشد(ظاهربین بودن).

9 – ینار آدمِ شال خرنهآدم تنها را شغال می‌خورد.یک دست بی‌صداست.

10 – خی ره باتنه ته خنه خراب بیه، باته این دارِ بن نیه اون دارِ بن                                           آن را که جای نیست همه جای اوست.سبک‌پا بودن.

11 – خی بخره پاره بونهخوک بخورد پاره می‌شود(بدپخت بودن)

سگ بخورد پیشواز گرگ می‌رود.

12 – خی کله، خی عملِ انه بچة خوک، خوک می‌شود.از مار نزاید بجز بچة مار.

13 – وکا وک‌رنگ، کمشی خر رنگ                            وکا رنگ وک است کمشی رنگ خر است.سگ زرد برادر شغاله.

14 – آفتاب و وارش شال عروسیه

آفتاب و باران نشانة عروسی شغال است.کنایه از روبه‌صفتی و فرصت‌طلبی است.

15 – اگِ ورگ مرغنه هکنه، تِ رِ آغوذ دِمِاگر گرگ تخم گذارد به تو گردو می‌دهم.کنایه از محال بودن کاری است.معادل: باد در مشت داشتن.

16 – اما بامشی خامی که گَل بخره                                            ما گربه‌ای می‌خواهیم که موش بگیرد یعنی نیازمند نیرویی مؤثر و کارآمد هستیم.

17 – آَشِ گنه بور آهنگریبه خرس می‌گوید برو آهنگری کن.معادل: هرکسی را بهر کاری ساختند.

18 – اسب تا پل نکفه پل رِ بو نچینه                                     اسب تا گرفتار چاله‌ها(روزنه‌های) پل نشود عبور از آن پل را بو نمی‌کشد.معادل: قدر عافیت آن کس داند که به مصیبتی گرفتار آید.انسان تا گرفتار با مشکلات نشود تجربه‌اندوزی نخواهد کرد.

19 – ارمجی شه وچة سر دس کشنه، گنه چه نرمجوجه‌تیغی بر سر بچة خود دست کشیده می‌گوید چه قدر نرم است.معادل: گالش نمی گوید دوغ من ترش است.

20 – این هوای دله، خی تیمِجار نشونهدر این هوا، خوک هم به خزانة شالی نمی‌رود.کنایه از عملِ سنجیده

21 – تِ جنّ ورگ بخرده                                                           جنِ تو را گرگ خورده‌است.به حالت بعد از عصبانیت گفته‌می‌شود.

22 – تلاکته، بورده شالِ پیشواز                                               جوجه‌خروس به استقبال شغال رفته‌است.کنایه از به استقبال خطر رفتن است.

23 – شِ خی دنه، مردم سِ شوپه کنه                                        خودش خوک وارد زمین(شالیزاری) می کند، آنگاه برای مردم شپ‌پایی می‌کند.کنایه از حیله و ناراستی است.

24 – شالی که ماهی بخرِده، دِریو رِ میون کنه                        شالی که ماهی بخورد تا عمق دریا پیش می‌رود.در مورد پر توقع بودن، آدمهایی که در برابر نیکی کردن دیگران طمع می‌کنند، به‌کار می‌رود.

25 – کورِ بامشی و سیس                                                            گربة کور و سوسککنایه از بخل و خست است.

26 – ورگ بزو، شالِ سِ دکته                                                       گرگ صید کرد ولی نصیب شغال گردید.کنایه از استفاده از زحمت دیگران است.

27 – لسگ، جمعِ شاخدار دکته                                                  حلزون هم جزو شاخداران به حساب آورد.کنایه از اظهار وجود و خودنمایی است.

28 – آدم سگ بیتی و شال بیتی داره، آدم بیتی نارهآدم را سگ و شغال بگیرد آدم نگیرد.کسانی که مورد حسد و آزار دیگران واقع می شوند این مثل را به کار می برند چراکه گزیدگی سگ و شغال ترمیم می شود ولی حسد و کینه موجب ویرانی خانمان می گردد.

29 – اتا کرک و هفت تا ورگ؟                                                    یک مرغ و هفت تا گرگ؟- 1هرگاه چند نفر جوان به غذای مختصری برسند و یکباره آن را بخورند. این مثل را می زنند.2 -وقتی که چند تن به یک نفر یورش ببرند این مثل را می زنند که در واقع می گویند چند نفر به یک نفر؟مورد اول برابر است با یک مویز و چهل قلندر.

30 – پلنگ و بامشی دایی و خِرزانه                                               پلنگ و گربه، دایی و خواهر زاده اند.این مثل را در مورد افرادی که از یک قماشند به کار می برند.سگ زرد برادر شغال

«تا کچیک نه ایی *** گت نبونی»تا خودت را کوچک نکنی، بزرگ نمی شوی.

با عرض سلام خدمت همه دوستان… 

اول یه عذر خواهی بابت غیبت طولانی مدتی که داشتم …

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

زمستونه و خوابش دیگه!!  وبلاگ ما هم یه مدتی به خواب زمستونی فرو رفته بود اونم از نوع عمیقش!! خلاصه از همه دوستان بابت تاخیری که داشتم عذر می خوام امیدوارم بتونم جبران کنم…

بگذریم…

مطمئنا برای شناخت فرهنگ و آداب و رسوم هر جامعه ضرب المثل ها می توانند کمک شایانی به ما بکنند.. به وسیله این ضرب المثل ها که حاوی نکات اخلاقی و اجتماعی و انتقادی و ادبی فراوانیست می توان به شناخت نسبی در مورد فرهنگ مردم هر جامعه دست پیدا کرد..

به نظر خودم یکی از دلایلی که لهجه مازندرانی رو شیرین و جذاب جلوه میده ، استفاده ی فراوان از ضرب المثل هاییست که مردم این دیار در صحبت های روزمره خود به کار می برند…  ضرب المثل های زیبا و البته پر کاربردی که اکثرا ریشه تاریخی دارند و مازنی ها این را از  گذشتگان خود به ارث برده اند…

یه جایی خوندم علامه حسن زاده آملی در كتابي ١٨٠٠ ضرب المثل مازندراني را جمع آوری کرده و به طور دقیق ریشه یابی کرده و هرکدوم از آنها رو به طور دقیق با دلایل اسلامی گره زده…. ضرب المثل ابتدای مطلبم هم به زبان علامه حسن زاده بیان شده…

 نکته جالبی وجود داره اینه که حیوانات نقش زیادی را در شکل گیری ضرب المثل های مازندران ایفا می کنند..

سعی می کنم در چند پست جداگانه ضرب المثل ها رو قرار بدم…ضرب المثل هایی که هم مفهوم بیشتری داشته باشه و هم اینکه به فرهنگ منطقه ما نزدیک تر باشه…

دوستانی هم که ضرب المثل های دیگری رو به ذهن دارن به صورت خصوصی در نظرات برامون بنویسند که بتونیم در پست های بعد از آنها استفاده کنیم…

دوستان اگه می تونید در نظراتتون اون ضرب المثلی  که فکر می کنید زیباتر بوده رو ذکر کنید

ضرب المثلهای مازندرانی

۱-گوش عزیزه گوشواره عزیز تر   وچه عزیزه ، ادب عزیزتر

 فرزند برای انسان عزیزه  ولی ادب عزیزتر(آبرو و احترام ارزشش از فرزند هم بیشتره)

پلوی احمد را می خوری وبرای محمد فاتحه می خوانی؟!

۳- ته چنه ره  لَرگِه كُولِ جه دَوِنْدِن  : به مفهوم اشاره به پرچانه بودن است

۴-آدم دل خش بوئه خانه کالی پشت بوئه 

دل آدم خوش باشد خانه آدم پشت لانه مرغ دانی باشد..

اگر آدم دل خوشی داشته باشد زندگی در جاهای کوچک و فقیرانه نیز قابل تحمل است.

 ۵- شالِ شکار شونی، شیِرِ اسلحه دار

 به شکار شغال که می خواهی بروی، اسلحه شکارِ شیر را بردار(در بیان محتاط بودن می آید).

این مثل را عمدتاً در وقت سفر و در توجیه خرجی و توشه نامناسب داشتن ذکر می کنند یعنی بهتر است از روی احتیاط، بیشتر از حد نیاز تدارک دید.

۶-وِشنا ره خارش نِوَنه ، خوره بالش نوِنه 

آدم گرسنه اهمیتی به خورشت غذا نمی‌دهد و آدم خواب آلود بهانه بالشت نمیگیرد.

این ضرب المثل زمانی بکار میرود که فردی برای انجام یک عمل بهانه‌های بی‌مورد می‌آورد.

۷-گوسفند هرچی لاغر بوشه، خاش می سر خاسنه

 گوسفند هرقدر هم که لاغر باشد، روی پشم خودش می‌خوابد.

 این مثل را در مورد افرادی می زنند که بافقرشان می‌سازند و دست نیاز پیش دیگران دراز نمی‌کنند.

۸-آغوز خواني بخوري ، ونه چك چك صدا ر نشنوئي ؟!

مي خواي گردو بخوري اما نمي خواي صداي شكستن اون رو بشنوي ؟

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

مفهوم کنایی : رسیدن به خواسته ها با رنج همراه استمعادل فارسی: خربزه می خوری پای لرزش هم بنشین

۹-اَنده مَر بخارده تا افی بَیّه 

آنقدر مار خورد تا افعی شد

۱۰-آش که جا هاکارده بوشه همه وره انگوس زنّنه 

آش آماده اگر در ظرفی ریخته شود ازهمه طرف به آن انگشت می زنند

اگر کاری آماده باشد همه به دنبالش می روند..

۱۱-پیش دکتی پشت سر ره هم هارش 

جلو که افتادی به پشت سرت نیز نگاهی بنداز

اگر به مال و مقامی رسیدی به افراد زیر دست خود نیز گوشه چشمی داشته باش

اگر به جایی رسیدی گذشته خود را فراموش نکن

۱۲-اسب با بار، گوم وونه 

معني: در آن مكان اسب با بارش گم مي شود.

مفهوم : در منزل فلاني آنقدر شلوغ و بي درو پيكر است كه اگر اسب با بار به درونش برود پنهان مي شود

۱۳-ونه شیر، شکار هاکانه، شال بخاره 

 باید شیر شکار کند تا شغال بخورد.

۱۴-رندی ورته پلا دنیه(رندی ورته مرسه)

بعد از ته دیگ مسه (بعد از ته دیگ به مس میرسیم…). مس در اینجا استعاره از دیگ هست.

این ضرب المثل موقعی بکار میره که دیگه کار از کار گذشته باشه و نشه کاری از پیش برد…

به اصطلاح موقعی که به آخر خط رسیده باشیم…

۱۵-مِن گُمبه نَره وِه گُنه بَدوش      

من میگم نره، اون میگه بدوش   

کنایه ازاینکه طرف حرف کسی را متوجه نشود

۱۶-بَپِتِه خَروِزِه شال نَصیب وونه         

خربزه رسیده نصیب شغال میشه  

کنایه از: طرف برای کاری زحمت می کشد، اما موقع ثمر دادن کارش کس دیگری سر وقت حاضر می شود تا سودی از آن ببرد

۱۷-همه چی نازِکی جه بُسِنِه، ظلم کالفتی جِه    

هر شیء از نازکی پاره می شود، اما ظلم هر چه بیشتر شود و نمود بیشتری پیدا کند زمینه سقوطش بیشتر می شود

۱۸-شاه شاخدار بخاسته  لِسک هم راه دکته       لسک= حلزون

شاه دعوت کرد از اونایی که شاخ دارن حلزون هم راه افتاد بره!!

 کنایه از دخالت در کاری که به او مربوط نیست

۱۹-شو سیو، گو سیو 

شب سیاه و گاو سیاه.

اگر کسی بخواهد در شب با لباس ساده یا کفش ساده بیرون برود این مثل را می‌زنند یعنی کسی متوجه عیب‌های لباس نمی‌شود. 

۲۰-آخِر، ماسّه پَلی هادا          

 معني: آخر ماست را ريخت.

 مفهوم :  خراب كاري ، آبرو ريزي وبه عملي گفته مي شود كه غير قابل جبران است.( در صورت ريخته شدن ماست بر زمين جمع كردن آن غير ممكن است)

 

اس ام اس مازندراني

در زندگی مثل خی باش تا مشکلات را
مثل لم کنار بزنی و در مسیر ترقی فس فس کنی و جلو بری

مازندرانی
ها دروغ گفتن را از صبح زود آغاز میکنند : پرس ، پرس شو بیه !!

كينگ سو 
چیست ؟ نوعی ورزش کششی مازندرانی برای 
نزدیک شدن به سفره !!

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

وارش گنه من درياره نخوايمه  چلچلا
گنه من صدا ره نخوايمه  من گمه بي تو دنيا
ره نخوايمه

چند تا حرف خودموني

مبل سر نيشته  ، كتين سرهنشتنه ياد نكن

سرمايه دار بويه  ، شه فقيري ره ياد نكن

زبون خارجي ره ياد بيته ، مازندراني ره ياد نكن

چهار نفر رييس بويه ، شه گته كجيكي ره ياد نكن

ته وضع خب بوه ارباب بويه ، شه رعيتي ره ياد نكن

ته كت و شلوار نو بويه  ، شه احوال پرسي ره ياد نكن

وقته كه راحت قدم زنه ، شه لينگ تلي ره ياد نكن

آلو طلايي ره خارني ، ترش هلي ره ياد نكن

فقط نکن !!!

1- شش سال اوّل زندگی: • گریه نکن • شیطونی نکن • دست تو دماغت نکن • تو شلوارت پی‌پی نکن • مامانت رو اذیّت نکن • روی دیوار نقاشی نکن • انگشتت رو تو پریز برق نکن •دمپایی بابا رو پات نکن • به خورشید نگاه نکن • شبها تو جات جیش نکن • تو کمد مامان فضولی نکن • با اون پسر بی‌تربیته بازی نکن • اسباب‌بازی‌ها رو تو دهنت نکن • زیر دامن شمسی خانوم رو نگاه نکن • دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن

2- دوره دبستان: • موقع رفتن به مدرسه دیر نکن • پات رو تو جامیزی نکن • ورقهای دفترت رو پاره نکن • مدادت رو تو دهنت نکن • به دخترهای مدرسه بغلی نگاه نکن • تخته پاک‌کن رو خیس نکن • حیاط مدرسه رو کثیف نکن • با دخترهای شمسی خانوم آمپول بازی نکن • دست تو کیف بغل دستیت نکن • تخته‌سیاه رو خط‌خطی نکن • گچ رو پرت نکن • تو راهرو سرو صدا نکن • تو کلاس پچ‌پچ نکن • ATARI بازی نکن

 

3- دوره راهنمایی: • ترقّه بازی نکن • SEGA بازی نکن • جاهای بدبد فیلمها رو نگاه نکن • موقع برگشتن از مدرسه دیر نکن • تو کوچه فوتبال بازی نکن • دست تو جیبت نکن • با مامانت کل‌کل نکن • تو کلاس صحبت نکن • بعد از ظهر سروصدا نکن • با دختر شمسی خانوم منچ بازی نکن • اتاقت رو شلوغ نکن • روی میز بابات کتابهات رو ولو نکن • عکس لختی تماشا نکن • با بچّه‌های بی‌ادب رفت و آمد نکن • جرّ و بحث نکن

4- دوره دبیرستان:

• با کامپیوتر بازی نکن • تو حموم معطّل نکن • تقلّب نکن • با دوستات موتورسواری نکن • عصرها دیر نکن • با دختر شمسی خانوم صحبت نکن • با بابات دعوا نکن • تو کلاس معلّمتون رو مسخره نکن • تو خیابون دنبال دخترها نکن • مردم‌آزاری نکن • نصف شب سرو صدا نکن • فیلم سوپر نگاه نکن • وقتت رو با مجله تلف نکن • چشم‌چرونی نکن

 

5- دوره دانشگاه:

• رشته‌ای رو که دوست داری انتخاب نکن • ?? ساعته چت نکن • سر کلاس درس غیبت نکن • با دختر شمسی‌خانوم دل و قلوه ردّ و بدل نکن • خیابون‌ها رو متر نکن • تو سیاست دخالت نکن • با دخترهای مردم هر کاری دلت خواست نکن • شب برای شام دیر نکن • با مأمور پلیس کل‌کل نکن • چراغ قرمز رو عشقی رد نکن • موبایلت رو Reject نکن • حذف پزشکی نکن • آستین کوتاه تنت نکن • همه رو دودره نکن

6- دوره سربازی: • موهات رو بلند نکن • روت رو زیاد نکن • از اوامر سرپیچی نکن • فرار نکن • با اسلحه شوخی نکن • غیبت نکن • به آینده فکر نکن • درگیری ایجاد نکن • به فرمانده بی‌احترامی نکن • غیر از خدمت به هیچ چیز دیگری فکر نکن • با رئیس عقیدتی جرّ و بحث نکن • اعتراض نکن • با دختر شمسی خانوم نامه‌نگاری نکن • از تلف شدن وقتت ناله نکن • از آشپزخونه دزدی نکن

7- دوره شوهر بودن: • با زنت شوخی نکن • زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن • به زنت خیانت نکن • با دوستانت الواتی نکن • تو Orkut خودت رو Single معرفی نکن • به زنهای دیگه نگاه نکن • موبایلت رو قایم نکن • از عکسهای قبل از ازدواجت نگهداری نکن • پولت رو خرج دوستات نکن • رفتار دوران مجرّدی رو تکرار نکن • غیر از زندگی مشترک به هیچ چیز فکر نکن • ریسک نکن • بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن

 

8- دوره پدر بودن: • بچّه رو تنبیه نکن • به بچّه بی‌توجّهی نکن • بچّه‌ت رو با بچّه‌های دیگه مقایسه نکن • به بچّه توهین نکن • بچّه رو از بازی منع نکن • بچّه‌ت رو به کتک زدن بچّه دختر شمسی خانوم تشویق نکن • با بچّه کل‌کل نکن • بچّه رو محدود نکن • بچّه رو از جنس مخالف دور نکن • به مادر بچّه بی‌توجّهی نکن • بچّه رو به هیچ چیز مجبور نکن • آزادی بچّه رو محدود نکن • به حلال‌زاده بودن بچّه شک نکن • از خواستهای بچّه چشم‌پوشی نکن

 

9- دوره پیری: • برای بچّه‌هات مزاحمت ایجاد نکن • نوه‌هات رو لوس نکن • با پیرزن‌های دیگه معاشرت نکن • به خاطراتت فکر نکن • پولت رو خرج نکن • هوس جوونی نکن • غیر از آخرتت به هیچ چیز فکر نکن • با زنت بی‌وفایی نکن • از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن • لباس شاد تنت نکن • به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجّه نکن • تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن • از گذشته ناله نکن • به هر کی رسیدی، نصیحت نکن • به آینده فکر نکن

 

 ضرب المثل های شيرين مازندرانی

مهمون ، اول شو طلا ، دوم شو نقره ، سوم شو مرس ، چهارم شو خرس

كار ورزا كنه بامشي گنه من خسومه

خرچنگ ر بوتنه ، وري وري چه راه شوني؟ بوته مه نجيبيه  

خنه كه تلا دنيه ، كرچ كرگ سالاره 

وشنا ره خورش نوينه  خوره بالش نوينه  

اتتا بي نماز واسه ، در مسجد نوننه.

یا گرد وونه یا چارسو

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی

او ر تي لن كنه ، تا ماهي بيره

پیشین دمالین پله

رحمت بر کفن دز پیشین

آقا نوکر دارنه نوکر چاکر دارنه

اتتا زننه دتا حساب کننه

اتتا کچه راغون دارنه همه شو مهمون دارنه

اتتا کرک هفتا ورگ

اسا خر بیارو  باکله بار هاکن

اسب بار کجه کشی باربنه قایم کننه

اسب هدا خر هایته خشالی پر هایته

وچه تا برمه نکرده مار وره شیر ندنه

اگر گوش عزیزه گواشوار هم عزیزه

اما بوردمی عروس بین عروس بورده کنس بچین

فلانی جا نماز او کشنه

او بورده کیله او شونه

فلانی او ره پرزو کننه

اوسار ول و ویل دارنه هر کس شه ایل دارنه

اون موقع خرش داشتمی نون ناشتمی اسا که نون دارمی خرش نارمی

رسوایی ره سگ نخارنه

اتتا گوش دره این گوش دروازه

این لم بی خی نیه.کاسه ای زیر نیم کاسه است.

برادری بجا بزکله شه قيمت دارنه

 

ضرب المثل های  از دور دنيا در مورد ازدواج

 ١هنگام ازدواج بيشتر با گوش هايت مشورت كن تا با چشم هايت.. ضرب المثل آلمانی. ٢- مردی كه به خاطر ” پول ” زن می گيرد، به نوكری می رود. . ضرب المثل فرانسوی . ٣-لياقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . . ضرب المثل چينی . ۴- زنی سعادتمند است كه مطيع ” شوهر” باشد. ضرب المثل يونانی . ٥- زن عاقل با داماد ” بی پول ” خوب می سازد. . ضرب المثل انگليسی . ٦- زن مطيع فرمانروای قلب شوهر است. . ضرب المثل انگليسی . ٧- زن و شوهر اگر يكديگر را بخواهند در كلبه ی خرابه هم زندگی می كنند. . ضرب المثل آلمانی . ٨ – داماد زشت و با شخصيت به از داماد خوش صورت و بی لياقت . . ضرب المثل لهستانی . ٩- دختر عاقل ، جوان فقير را به پيرمرد ثروتمند ترجيح می دهد. . ضرب المثل ايتاليايی. ١٠ -داماد كه نشدی از يك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .. ضرب المثل فرانسوی . ١١- دو نوع زن وجود دارد؛ با يكی ثروتمند می شوی و با ديگری فقير. . ضرب المثل ايتاليايی . ١٢- در موقع خريد پارچه حاشيه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقيق كن . . ضرب المثل آذربايجانی . ١٣- برا ی يافتن زن می ارزد كه يك كفش بيشتر پاره كنی . . ضرب المثل چينی . ١٤- تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصيل انتخاب كن . . ضرب المثل چينی . ١٥- اگر خواستی اختيار شوهرت را در دست بگيری اختيار شكمش را در دست بگير. . ضرب المثل اسپانيايی. ١٦- اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار . . ضرب المثل تركی . ١٧- ازدواج مقدس ترين قراردادها محسوب می شود. .ماری آمپر. ١٨- ازدواج مثل يك هندوانه است كه گاهی خوب می شود و گاهی هم بسيار بد. . ضرب المثل اسپانيايی . ١٩- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتری است . . ضرب المثل فرانسوی . ٢٠- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشيمانی است . . سقراط .٢١- ازدواج مثل اجرای يك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط يك اشتباه صورت بگيرد جبرانش غير ممكن خواهد بود. . بورنز . ٢٢- ازدواجی كه به خاطر پول صورت گيرد، برای پول هم از بين می رود. . رولاند . ٢٣- ازدواج هميشه به عشق پايان داده است . . ناپلئون . ٢٤- اگر كسی در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است . . محمد حجازی. ٢٥- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست ، ولی می توانيم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنيم . . خانم پرل باك . ٢٦- با زنی ازدواج كنيد كه اگر ” مرد ” بود ، بهترين دوست شما می شد . . بردون. ٢٧- با همسر خود مثل يك كتاب رفتار كنيد و فصل های خسته كننده او را اصلاً نخوانيد . . سونی اسمارت. ٢٨- برای يك زندگی سعادتمندانه ، مرد بايد ” كر ” باشد و زن ” لال ” . . سروانتس . ٢٩- ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ ” شجاعت ” می خواهد. . كريستين . ٣٠- تا يك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های يكديگر را نمی بينند. . اسمايلز . ٣١- پيش از ازدواج چشم هايتان را باز كنيد و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذاريد. . فرانكلين . ٣٢- خانه بدون زن ، گورستان است . . بالزاك . ٣٣- تنها علاج عشق ، ازدواج است . . آرت بوخوالد. ٣٤- ازدواج پيوندی است كه از درختی به درخت ديگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو ” زنده ” می شوند و اگر ” بد ” شد هر دو می ميرند. . سعيد نفيسی . ٣۵- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنايی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل! . تن . ٣٦- شوهر ” مغز” خانه است و زن ” قلب ” آن . . سيريوس. ٣٧- عشق ، سپيده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . . بالزاك . ٣٨- قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال شش نظريه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هيچ نظريه ای نيستم . . لرد لوچستر. ٣٩- مردانی كه می كوشند زن ها را درك كنند ، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج كنند. . بن بيكر. ٤٠- با ازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می كشد و زن روی آينده اش . . سينكالويس. ٤١- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آيد . . پاستور . ٤٢- ازدواج كنيد، به هر وسيله ای كه می توانيد. زيرا اگر زن خوبی گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف بزرگی می شويد. . سقراط. ٤٣- قبل از رفتن به جنگ يكی دو بار و پيش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن . . يكی از دانشمندان لهستانی . ٤٤- مطيع مرد باشيد تا او شما را بپرستد. . كارول بيكر. ٤٥- من تنها با مردی ازدواج می كنم كه عتيقه شناس باشد تا هر چه پيرتر شدم، برای او عزيزتر باشم . . آگاتا كريستی. ٤٦- هر چه متأهلان بيشتر شوند ، جنايت ها كمتر خواهد شد. . ولتر. ٤٧- هيچ چيز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون هميشه آن را مربوط به خودش می داند . . جانسون . ٤٨- زن ترجيح می دهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را كه شنونده خوبی نيست ، تحمل كند. . كينهابارد. ٤٩- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پيدا می كنند. . شاو. ٥٠- وقتی برای عروسی ات خيلی هزينه كنی ، مهمان هايت را يك شب خوشحال می كنی و خودت را عمری ناراحت ! . روزنامه نگار ايرلندی . ٥١ – هيچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی كند. . ضرب المثل اسكاتلندی.٥٢ – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن . . ضرب المثل آلمانی . ٥٣ – تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر كنی . . شارل بودلر . ٥٤ – دوام ازدواج يك قسمت روی محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . . ضرب المثل اسكاتلندی . ٥٥ – ازدواج پديده ای است برای تكامل مرد. . مثل سانسكريت . ٥٦ – زناشويی غصه های خيالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبديل می كند . .ضرب المثل آلمانی . ٥٧ – ازدواج قرارداد دو نفره ای است كه در همه دنيا اعتبار دارد. . مارك تواين . ٥٨ – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شيرينی و بی مزگی . .ولتر . ٥٩ – تا ازدواج نكرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر كنی. . شارل بودلر .ضرب المثل های  از دور دنيا در مورد زنانگليسی: زن فقط يک چيز را پنهان نگاه می‌دارد آنهم چيزی است که نمی‌داند. هلندی: وقتی زن خوب در خانه باشد، خوشی از در و ديوار می ريزد. استونی: از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقير زن بگير. فرانسوی: آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است. انتخاب زن و تربوز مشکل است. بدون زن، مرد موجودی خشن و نخراشيده بود. آلمانی:کاری را که شيطان از عهده بر نيايد زن انجام می‌دهد. وقتی زنی می‌ميرد يک فقته از دنيا کم می‌شود. کسی که زن ثروتمند بگيرد آزادی خود را فروخته است. آنکه را خدا زن داد، صبر همه داده. گريه زن، دزدانه خنديدن است. يونانی: شرهاي سه‌گانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن.

برای مردم مهم نيست که زن بگيرد يا نگيرد، زيرا در هر دو صورت پشيمان خواهد شد. گرجی‌ها: اسلحه زن اشک اوست. ايتاليايی: اگر زن گناه کرد، شوهرش معصوم نيست. زناشويی را ستايش کن اما زن نگير

ضرب المثل های خنده دار مازندرانی
ضرب المثل های خنده دار مازندرانی
0

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم
معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

۱- صابوش به جامه‌ی کسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

۲-صد تا چاقو بسازه ، یکیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.

۳- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : کنایه از کسی که همیشه ظاهرش را حفظ می کند.

۴- صبر ،‌کلید کارهاست : یعنی عجله کردن در کارها اصلاً جایز نیست .

۵- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد: روزیمعنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

۶- صبر ایوب

۷- صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

۸- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شکست عهد صحبت اهل طریق را: پیمان شکنی.

۹- صدا از ته چاه بر آمدن.

۱۰- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

۱- ضرر تلخه: یعنی ضرر و زیان حتی اگر خیلی کم هم باشد با این حال ناراحت کننده است.

۲- ضرب ، ضرب اول: در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.

۳- ضامن روزی بود روزی رسان.

۴- ضعیفی که با قوی دلاور کند یاد دشمن است در هلاک خویش: هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.

۱- طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

۲- طوطی وار یاد گرفتن: یعنی بدون این که معنی اش را بداند این حرف را زده است.

۳- طبل توخالیست: فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

۴- طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌که هست‌خلق‌تحسین‌کنند: واوخجل ازپای‌زشت‌خویش.

۵- طلب کردم زدانایی بکی پند مرا فرمود با نادان مپیوند.

۶- طمع را سه حرف است هر سه تهی.

۷- طبالی به که بطالی

۱- عاقبت جوینده یابنده بود: کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.

۲- عقل اون پاره سنگ بر می داره: عقل ندارد.

۳- عجله کار شیطونه: عجله کار درستی نیست.

۴- عاقبت حق به حقدار رسید: همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

۵- عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست: عالم ناپرهیزگار.

۶- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

۷- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل: عالم بی عمل.

۸- عاقلان را یک اشارت بس بود.

۹- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید.

۱۰- عطای او را بلقای او بخشیدم: افردای که خیر و شر آنها یکی است.

۱- فیلش یاد هندوستان کرده: یاد خبری دور افتاده است.

۲- فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه: هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.

۳- فردا هم روز خداست: یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.

۴- فلانی اجاقش کوره: منظور از کسی است که بچه دار نمی شود.

۵- فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد. تحمل و طاقت.

۶- فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در: انتظار.

۷- فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی.

۸- فکر نان کن که خربزه آب است: به فکر نان درآوردن باش که خربزه آب است و شکم را سیر می کند.

۱- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری: ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

۲- قصاص در این دنیاست: یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

۳- قاشق نداره آش بخورد: کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

۴- قوز بالاقوز: کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.

۵- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.

۶- قرآن بر سر زبان است و در میان جان: دیانت

۷- قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید: قدر عافیت.

۱- کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد: آدم می تواند تلافی کند.

۲- کبکش خروس می خونه: خیلی خوشحال است.

۳- کوگوش شنوا: گوش ندادن به حرف.

۴- کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد: خیس بودن.

۵- کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید: صبر.

۶- کس نبیند بخیل فاصل را کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد کرمش عیبها فرو پوشد: افراد فاصل.

۷- کرم بین و لطف خداوند گار گر بنده کرده است و او شرمسار.

۸- کند همجنس با همنجنس پرواز: هر کسی با مثل خودش رابطه دارد.

۱- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم: صبر کردن.

۲- گاومون زائیده: دردسر به سراغ آدم آمدن.

۳- گاو پیشانی سفید است: همه کس و در همه جا او را می شناسند.

۴- گاو بی شاخ و هم: یعنی انسان قوی و هیکل دارد.

۵- گر از بینی دیگر شد هلاک مرا هست بطراز طوفان چه باک

۶- گر دست فتاده ای بگیری مردی ور بر کسی خرده نگیری مردی

۷- گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است در مصاف پلنگ

۸- گاه باشد در کودکی نادان بغلسط بر هدف زند تیری

۹- گرت از دست برآید ذهنی شیرین کف مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

۱۰- گرگ که پیر می شود ، رقاص شغال می شود: هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست

۱- لگد به بخت خود زدن: در مقابل خود ایستادن

۲- نقش دادن: کاری به طول انجامیدن

۳- لبش بوی شیر می دهد: هنوز طفلی بیش نیست

۴- همه مهربانتر از مادر: تملق کردن

۵- لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست: هیچگاه وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

۱- مرغ همسایه غاز است: نا آگاهی

۲- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است: وقت داشتن

۳- ماست را کیسه کردن: گول زدن

۴- مرغ یک پا داره: لجبازی کردن

۵- مار تو آستین پرورش دادن: کسی که زیان و ضرر می زند را بزرگ کردن

۶- مار خورده و افعی شده: خیلی باهوش و زیرک است

۷- مگواندوه خویش با دشمنان که لامول گویند شادی کنان: دشمنی

۸- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال: آسایش

۹- مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست

۱۰- مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم

۱۱- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

۱۲- مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است:زحمتکش

۱- نفس از جای گرم برآمدن: در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.

۲- نم پس نمی دهد: کارش عیب و ایراد ندارد

۳- نخود هر آش شدن: فضول بودن

۴- نور علا نور بودن: کار خیل خوب بودن

۵- نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن: قناعت

۶- نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید. کاربیهوده

۵- ندانستی که بینی بر پای چو در گوشت نیامد مردم

۶- نماند به ستمکار بد روزگار بماند بر او لعنت پایدار

۷- نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان: سوء استفاده

۸- نا بینا به کار خویش بیناست.

۱- وجود یکی است ولی شکم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.

۲- وقت نداره سرشو بخارونه: منظور آنست که گرفتار است.

۳- وین شکم بی هنر پیچ ، پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ

۴- وقت ضرورت چون نماند گزیر دست‌بگیردسرشمشیرتیز: ضرورت‌کارواجب

۵- وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند: وفاداری

۱- هر پستی ، بلندی دارد: بعد از هر سختی آسانی هست.

۲- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی: یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.

۳- هشتش گرو نهش است: آه در بساط ندارد.

۴- هر که بامش بیش ، برفش بیشتر: هر کس کار بیشتری کند بهره بیشتر می‌برد.

۵- هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌کارخوب

۶- هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: حسنت در این دنیا

۷- هر که آمد عمارتی تو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت

۸- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد

۹- هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد: پا از گلیم خود دراز کردن

۱۰- هر جا سر است سخن است.

۱۱- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد

۱- یکی به دو کردن: جر و بحث کردن

۲- یک دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

۳- یک من ماست چقدر کره می دهد: تلافی کردن

۴- یک پاش لب گور است: پیر است

۵- یک خلعت زیبا به از هزار خلعت زیبا

۶- یزدان کسی را که دارد نگاه نگردد ز سرما و گرما تباه

۷- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده که مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن: سرسختی

۸- یک تیر و دو نشان: با یک کار به دو نتیجه رسیدن

۹- یاسین به گوش خر خواندن: پند بی فایده به کسی دادن

۱۰- یک چشم گریان و یک خندان: در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند.

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اگر کسی مایل به گرفتن اقامت دبی هست یا هر مشکلی داره ما تا حدودی میتوا …

მშობლები პაკისტანიდან ჩამოვიდნენ ინგლისში და დარჩნენ ლტოლვილად,გაუჩნდა …

მშობლები პაკისტანიდან ჩამოვიდნენ ინგლისში და დარჩნენ ლტოლვილად,გაუჩნდა …

ایرانی ها رو ول کنی همه میخوان مهاجرت کنن کسی به شما نیازی نداره حالا …

۱۳۹۶ تهیه شده در استدیو تِدْسا طراحی تخصصی وب سایت

سرزمین تیزهوش‌ها

مرجع آموزشی همه‌ی دانش آموزان باهوش سرزمینمان، ایران

برای تبلیغات در سایت تیزلند کلیک کنید

عضویت در کانال تلگرام

در این مطلب توضیحاتی درباره کتاب فارسی پنجم دبستان انتشارات گاج ارائه شده است.

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

تهران ، میدان فاطمی ، ابتدای شهید گمنام ، خیابان جهانمهر ،
کوچه دوم الف ، پلاک سه ممیز یک

تلفن : 17-88996316

پیام رسان : 0903 100 2046

سامانه پیامک : 5000 123 123

در شبکه های اجتماعی دنبالمان کنید:

کلیه حقوق این سایت متعلق به تیزلند می باشد. Copyright © 2015 – 2019 tizland.ir

طراحی قالب سایت : مبناتک هیوا



اصل ضرب المثل :

پایت را به اندازه گلیمت دراز کن

مفهوم :

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

به اندازهای که توانایی داری توقع داشته باش


اصل ضرب المثل :

خدا خر را شناخت و شاخ بهش نداد

مفهوم :

در مورد افرادی گفته می شود  که اگر قدرت داشت باشند امان را از خلق الله می گرفتند



اصل ضرب المثل :

هر که خربزه می خورد پای لرزش هم مینشیند

مفهوم :

کاری که کردی باید فکر عاقبتش هم باشی


اصل ضرب المثل :

سر گاو توی خمره گیر کرده

مفهوم :

به آدمی که به درد سر افتاده گفته می شود


اصل ضرب المثل :

نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است

مفهوم :

اشاره به کسانی که عمل نادرست آنان،جزءعادتشان شده در حالیکه قصد رنجاندن کسی را ندارند



اصل ضرب المثل :

قطره قطره جمع شود وانگهی دریا شود

مفهوم :

در مورد عاقبت اندیشی مادی و و معنوی صرفه جویی و عمل نیک به کار می رود


اصل ضرب المثل :

دوستی خاله خرسه

مفهوم :

اشاره به همنشینی و رفاقت با آدم نادان

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم


اصل ضرب المثل :

بادمجان بم آفت نداره

مفهوم :

به آدمهای پوست کلفتی که از خطرات جان سالم بدر میبرند گفته می شود


اصل ضرب المثل :

ریش و قیچی دست شماست

مفهوم :

صاحب اختیار شمائید و هرطور بخواهید عمل نمائید


اصل ضرب المثل :

دندونه اسب پیشکش را نمی شمارند

مفهوم :

اگر هدیه ای به کسی دادی برآن خرده نگیر


اصل ضرب المثل :

خر در گل ماندن

مفهوم :

در مورد شخصی که در نیمه راه از انجام کار عاجز است بکار می رود


اصل ضرب المثل :

ماراز پونه بدش می آید دم لونش سبز می شود

مفهوم :

اشاره به کسی است که از چیزی یا کسی نفرت دارد و با آن مواجه می شود


اصل ضرب المثل :

از خرس یک مو کندن غنیمت است

مفهوم :

در مورد خسیسان گفته می شود که نم پس نمی دهند


اصل ضرب المثل :

آشپز که دو تا شد آش یا شور است یا بی نمک

مفهوم :

منظور دخالت بی جای دو آدم نا وارد ،در کار می باشد


اصل ضرب المثل :

ریگي در کفش داشتن

مفهوم :

در مورد افرادی که با نقشه قبلی درفکر ریا و دوروئی هستند گفته می شود


اصل ضرب المثل :

یارو خر را رنگ می کنه جای گور خر می فروشه

مفهوم :

در مورد شخصی که دائم در فکر گول زدن و دست انداختن دیگران است بکار می رود


اصل ضرب المثل :

زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد

مفهوم :

اشاره به اینکه با خوش رفتاری می توان دل دیگران را بدست آورد


اصل ضرب المثل :

هر چه بگندد نمکش میزنندوای به روزی که بگندد نمک

مفهوم :

وقتی شخص یا وسیله ای که خود حلال مشکلی است نیازمند به دیگری می شود گفته می شود


اصل ضرب المثل :

گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی

مفهوم :

به آدمهای عجولی که تحمل دیدن نتیجه کار را ندارند گفته می شود


اصل ضرب المثل :

جوجه رو آخر پائیز می شمارند

مفهوم :

هشداریست به اینکه نتیجه کار را باید در عاقبت کار دید


اصل ضرب المثل :

ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است

مفهوم :

کار نیک و عمل صالح را هر وقت انجام دهی اجر خود خواهی برد


اصل ضرب المثل :

کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز

مفهوم :

هر کسی دوست مورد سلیقه خود را خواهد یافت


اصل ضرب المثل :

با یک تیر دو نشان زدن

مفهوم :

در موردافرادی که با یک عمل دو کار را انجام می دهند میاید


اصل ضرب المثل :

تیری که در رفت به دست نیاید

مفهوم :

عمر رفته و گذشته را نمی توان دوباره بدست آورد


اصل ضرب المثل :

با یک گل بهار نمی آيد

مفهوم :

تنها با یک کار نیک نمی توان کسی را نیکوکار بحساب آورد


اصل ضرب المثل :

در دیزی باز است حیای گربه کجاست

مفهوم :

به آنهایی که کار ناشایست را ترک نمی کنند ،گفته می شود


اصل ضرب المثل :

گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

مفهوم :

همیشه نمی توان سواره رفت بالاخره جهان پستي و بلندي دارد


اصل ضرب المثل :

بار کج به منزل نمی رسد

مفهوم :

هشداری است در مورد اینکه کار نادرست توفیقی بدنبال ندارد

 آش نخورده و دهن سوخته

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

 بشنو و باور مكن

 علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد

 اگر پيش همه شرمنده ام ، پيش دزده … 

 بيلش را پارو كرده 

 دعوا سر لحاف ملا بود  

 ما پوستين را ول كرديم ، پوستين …

 شتر ديدي ، نديدي   

 باد آورده را باد مي بره  

 كفگير به ته ديگ خورده   

 آستين نو بخور پلو   

 از اين ستون به اون ستون فرج است   

 يك خشت هم بگذار در ديگ   

 بين همه پيغمبرها جرجيس را پيدا كرده   

 فوت كوزه گري   

 خياط در كوزه افتاد   

 دو قورت و نيمش باقي مانده   

 بزك نمير بهار مي آد 

 دوستي خاله خرسه 

 دم خروسو باور كنيم يا …

 جيك جيك مستونت بود …

 فلفل نبين چه ريزه …

 يك كلاغ ، چهل كلاغ 

 ضرب المثلهاي بيشتر

 

• حرف آ ، ا

• آب از آب تکان نمی خورد : همه چیز در نهایت آرامی است

• آب از دستش نمی چکد : بسیار خسیس است

• آب از دهان سرازیر شدن : بی نهایت شیفته چیزی شدنمعنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

• آب از سرچشمه گل آلود است : کار از بالا خراب است

• آب از سرش گذشت : بدبختی به منتهی رسیده ، کارش اصلاح شدنی نیست

• آب به غربال پیمودن : کار بیهوده کردن

• آب بر آتش ریختن : فتنه را نشاندن ، غمی را تسلا دادن

• آب برای من ندارد نان که برای تو دارد : گویند وقتی حاج میرزا آقاسی به حفر

قنات امر داده بود . روزی که برای بازدید چاهها رفت ، مقنی اظهار داشت که کندن

 قنات در این جا بی حاصل است چون این زمین آب ندارد . حاجی جواب داد : بله !

اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد .

 

• آب به سوراخ مورچه ریخته اند : عده زیادی ناگهان از جایی بیرون آمده اند

• آب در هاون کوبیدن : به کار بدون نتیجه مشغول شدن

• آب پاکی روی دست کسی ریختن : کسی را به کلی نا امید کردن

• آب در دست داری نخور : ( یا همون آب دستته بزار زمین ) بسیار شتاب کن

• آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم : مقصود و مراد در کنار ماست و از آن

 بی خبر هستیم

 

• آب دست یزید افتاده : کالای فراوان و ارزان قیمت در دست محتکری گران

  فروش است

 

• آب دهان مرده است : مرکبی کم رنگ است

 

• آب را گل آلود می کند تا ماهی بگیرد : اشاره به کسی است که به کدورت

  میان دوستان و خویشاوندان دامن میزند تا خود از دشمنی آنان فایده ببرد

 

 

• آب زیر پوستش رفته : چاق و سر حال شده

 

• آب زیر کاه : مکار ، بد جنس

 

• آبشان از یک جو نمی رود : ( یا همون آبشون تو یه جوب نمیره ) به دلیل

اختلافی که دارند ، نمی توانند با هم همراه باشند .

 

• آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب : کار از کار گذشته ، دیگر

  امیدی به اصلاح کار نیست

 

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

• آب که سر بالا می رود ، قرباغه ابوعطا می خواند : جاهلی را گویند که

  با گفتاری اظهار فضل کند

 

• آب نطلبیده مراد است : وقتی ناخاسته برای کسی آب بیاورند به فال نیک

است

 

• آب نمی بیند و گرنه شناگر قابلی است : ذاتا شرور است ، اگر خطا و

شرارتی مرتکب نمی شود ، وسیله و دسترس ندارد

 

• آدم از کوچکی بزرگ می شود : برای رسیدن به مقام عالی و فرماندهی ،

باید از اطاعت و فرمانبرداری آغاز کرد

 

• آدم بد حساب دو دفعه می دهد : بد حساب غالبا بدهی را با خسارت

می پردازد

 

• آدم به کیسه اش نگاه می کند : آدمی باید به اندازه درآمدش خرج کند

• آدم چرا روزه شک دار بگیرد : کاری که احتمال ضرر و زیان در آن است نباید مرتکب شد

• آدم حسابش را پیش خودش می کند : قبل از آنکه صاحب حق مطالبه کند ، باید حق او را ادا کرد

• آدم خوش معامله شریک مال مردم است : مردم از شراکت و همکاری با آدم خوش حساب و با انصاف استقبال می کنند

• آدم دست پاچه کار را دوبار می کند : با عجله کارد کردن غالبا باعث خراب شدن کارها می شود

• آدم دو دفعه نمی میرد : ترس از مرگ نباید مانع دفاع از حق شود

• آدم زنده زندگی می خواهد : آدمی برای زندگی کردن به اسباب و لوازم آن نیازمند است

• آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که به بهانه خوشمزه نبودن غذا از خوردن آن امتناع می کند

• آدم هزار پیشه کم مایه است : کسی که به کارهای گوناگون بپردازد از نتیجه همه آنها باز می ماند

• آدمی جایز الخطاست : هر انسانی ممکن است خطایی مرتکب شود

• آدم یک بار پایش به چاله می رود : از آسیب و ضررها باید عبرت گرفت

• آرزو بر جوانان عیب نیست : آرزوهای بزرگ برای جوانان ناپسندیده نیست

• آستین بالا زدن : با عزم و اراده محکم کار را آغاز کردن

• آسمان که به زمین نمی آید : کار بزرگ و خطیری نیست ، پیش آمد غیر قابل جبرانی پیش نمی آید

• آسمان و ریسمان : دوچیز نامتناسب

• آسیا به نوبت : در همه کارها باید نوبت را رعایت کرد

• آشپز که دو تا شد ، آش یا شور می شود یا بی نمک : در هر کاری باید یک نفر مسئول و تصمیم گیرنده باشد

• آش دهان سوزی نیست : آنقدر که می گویند دوست داشتنی و مطلوب نیست .

• آش نخورده و دهان سوخته : به گناه نکرده مجازات شدن

• آشی برایت بپزم که یک وجب روغن داشته باشد : هنگام تهدید می گویند ، یعنی ، آنچه از کارهای بد تو می دانم بیان می کنم

• در آفتاب بگذاری راه می افتد : خطش خیلی بد است

• آفتاب در ملکش غروب نمی کند : شرق و غرب زمین در تصرف اوست

• آفتاب لب بام است : پیر است و مرگش نزدیک

• آفتابه خرج لحیم است : به تعمیر نمی ارزد

• آفتابه لگن به شش دست ، شام و نهار هیچ چیز : کار پر سر و صداست اما نتیجه ای در بر ندارد

• آمدم ثواب کنم کباب شدم : در عوض کار یا نیت خوب دچار ضرر و زیان شدم

• آنجا رفت که عرب نی انداخت : دیگر بر نمی گردد ، از دست رفته را باز نخواهد یافت

• آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند : خیر خواه مردم باش

• آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری : همه زیبایی های ظاهری و خصلت های نیک در شما جمع است

• آنچه در آینه جوان بیند ، پیر در خشت خام آن بیند : ÷یران به واسطه تجربه خود روشن بینتر از جوانان هستند .

• آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است : آدم درستکار را از بازرسی باکی نیست

• آن را که عیان است چه حاجت به بیان است : مطلب آنقدر واضح و روشن است که به توضیح و تذکر نیاز ندارد

• آن روی ورق را نخوانده است : فقط یک طرف کار را می بیند و بدین خاطر غلط حکم می کند

• آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت : انتظار منفعت ، همچون گذشته حالا بیجاست

• آنقدر بایست تا علف زیر پایت سبز شود : انتظارت بی نتیجه است

• آنقدر سمن هست که یاسمن گم است : شخص او در میان دیگران اهمیت چندانی ندارد ، با وجود این همه خواهنده به او چیزی نمی رسد

• آنقدر مار خورده ، افعی شده : آنقدر مرتکب کار بد و اعمال زشت شده که به آسانی به نیات بد دیگران پی می برد و آن را دفع می کند

• آن که شیران را کند رو مزاج ، احتیاج است احتیاج است احتیاج : نیازمندی ، آدمی را به فروتنی و تملق وا می دارد .

• آواز دهل شنیدن از دور خوش است : بسا چیز یا کس که از دور مهیب و خطیر می نماید ، از نزدیک به دیده حقیر و ناچیز می آید

• آه از نهاد کسی بر آمدن : بسیار غمگین یا پشیمان شدن

• آه در بساط ندارد : مفلس و بینواست

• ابلهی گفت و احمقی باور کرد : گوینده و شنونده هر دو ساده لوح و خوش باور هستند

• اجاره نشین خوش نشین است : مستاجر ، تحمل بدرفتاری همسایگان و خرابی خانه و بدی آب و هوا را نمی کند !

• ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان : لقمان را گفتند : ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادبان که هر چه در کار ایشان در نظرم ناپسند آمد ، از آن پرهیز کردم

• ارزان خری ، انبان خری : چیز خوب را ارزان نمی فروشند

• از آب و گل در آمدن : به حد مردان رسیدن

• از آنجا مانده ، از اینجا رانده : از هر دو طرف زیان دیده

• از الف تا یا دانستن : از سر تا ته کاری آگاه بودن

• از این شاخ به آن شاخ پریدن : پراکنده سخن گفتن

• از این گوش می گیرد از آن گوش در می کند : حرف نشنو و بی توجه است

• از بی کفنی زنده است : فقیر و بی چیز است

• از پارو بالا رفتن : وافر و بسیار بودن

• از تو حرکت از خدا برکت : خداوند به آنکه بکوشد روی می دهد

• از چاله در آمد به چاه افتاد : دچار زیان و خطر سخت تری شد

• از خر شیطان پیاده شو : جنگ و فتنه درست نکن

• از دماغ فیل افتاده : بسیار متکبر است

• از دور دل می برد از نزدیک زهره : از دور زیبا و فریبنده است و از نزدیک زشت و ترسناک

• از دوست یک اشارت ، از ما به سر دویدن : آماده اجرای اوامر شما هستیم

• از دیوار راست بالا می رود : بسیار شیطان است

• از سر ما هم زیاد است : بخشش او کافی است

• از سیر تا پیاز چیزی خبر داشتن : از جزئیات چیزی کاملا آگاه بودن

• از شیر مادرت حلال تر : بسیار مباح و روا

• از کوزه همان برون تراود که در اوست : بیش از این نباید از او انتظار داشت ، آنچه در ظاهر است نشان از باطن دارد

• از کیسه خلیفه می بخشد : از مال دیگری عطا می کند

• از گل نازکتر به کسی نگفتن : در نهایت مهربانی و ادب با کسی گفتگو کردن

• از ما اصرار ، از او انکار : هر چه پا فشاری کردیم نپذیرفت

• از ماست که بر ماست : آنچه بر سر آدمی می رود ، نتیجه اعمال خود اوست

• از هول حلیم درون دیگ افتاد : حریص و شتاب زده است

• استخوان خرد کردن : برای تحصیل و دانش رنج و سختی کشیدن

• استخوان لای زخم گذاشتن : کاری را به عمد طول دادن ، بر رنج و محنت کسی افزودن

• اشتها زیر دندان است : به کسی گویند که اظهار بی میلی به خوردن کند ، یعنی اگر کمی بخورید میل زیاد می شود

• اشکش در آستین است : با اندکی ناملایمی می گرید

• اگر به دریا برود ، دریا خشک می شود : نا مبارک و شوم است ( یعنی خیلی بدشانسه )

• اگر دیر آمدم شیر آمدم : هر چند به طول انجامید لیکن به مقصود رسیدم

• اگر دیر گفتی گل گفتی : هرچند پس از دیگران عقیده خود را اظهار کردی لیکن بسیار پسندیده گفتی

• انگشت به دهان ماندن : بسیار متعجب شدن

• انگشت نمای خلق شدن : به بدی مشهور شدن

• ایراد بنی اسرائیلی گرفتن : خرده گیری های بسیار و نابجا کردن

• این به آن در : آنچه عوض دارد گله ندارد ( البته تو کتاب اینطوری نوشته بود منم دست توش نبردم اما معنی این ضرب المثل خودش یه ضرب المثل دیگه اس ولی معنی هر دوتاش یکیه )

• این ره که تو میروی به ترکستان است : راه و روشی که در پیش داری ، عاقبت خوبی ندارد

• این قافله تا به حشر ، لنگ است : هر روز در این کار مشکلی نو ظاهر می شود

 

 

 

• حرف ب

• به باد هم نگو : این راز را سخت پوشیده نگه دار

• با پنبه سر بریدن : با نرمی و لطف به کسی آسیب و ضرر رساندن

• باد آورده را باد می برد : هر چه آسان به دست آید ، آسان هم از دست خواهد رفت

• باد به پشت کسی خوردن : پس از مدتی کاهلی و بیکاری ، شروع کار بر کسی دشوار بودن

• باد در آستین کسی کردن : کسی را با تعریف و تمجید فریفتن

• با دمش گردو می شکند : از پیش آمد حاضر بسیار شاد و خرسند است

• بادنجان بم آفت ندارد : خاطر جمع باش به او آسیبی نمی رسد

• بادنجان دور قاب چین : چاپلوس و متملق

• بار کج به منزل نمی رسد : کار از پایه خراب ، نتیجه ای در بر ندارد

• بازی اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد : مثلی است متداول میان اطفال ، برای تسلا به کودکی می گویند که در بازی به او آسیب رسیده است

• با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن : با وجود فقر و بی بضاعتی صورت ظاهر را حفظ می کند

• با شاخ گاو سر را به جنگ انداختن : خود را به مهلکه انداختن

• با طناب پوسیده کسی به چاه رفتن : به واسطه امید و اعتقاد نابجا در بلا گرفتار آمدن

• بالای سیاهی که رنگی نیست : بدتر از این نخواهد شد

• باید گذاشت در کوزه آبش را خورد : این وعده وفا نخواهد داشت

• با یک دست دو هندوانه نمی توان برداشت : به انجام رساندن دو کار خطیر همزمان دشوار است

• با یک گل بهار نمی شود : از یک مورد نتیجه کلی نمی شود گرفت

• ببینیم و تعریف کنیم : در پاسخ آن که ادعا کند چنین و چنان کنم گویند

• بد را باید بد گفت ، خوب را خوب : اگر پیش از این کارهای بدی کرده است ، این یک کارش خوب بوده

• برای کسی بمیر که برای تو تب کند : غم کسی را بخور که بر غم تو اندوهگین شود

• برای همه مادر است برای من زن بابا : با همگان مهربان است و با من بی مهری می کند

• بر یخ نوشتن : قطع امید کردن

• بزک نمیر بهار میاد ، کنبزه با خیار میاد : وفای این وعده بسیار دور است

• بوی حلواش می آید : پیر است و مرگش نزدیک

• به روباه گفتند : شاهدت کیست ؟ گفت : دمم : شاهد مغرض است و با این شهادت به او منفعتی می رسد

• به گمانش علی آباد شهری است : به غلط گمان نیک روزی می برد

• به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود : زیاده طلب می کند تا طرف به اندازه کافی تن بدهد

• به نام ما به کام تو : به ظاهر از آن ماست اما نفعش به دیگری می رسد

• یک تیر و دو نشان زدن : از امکانات موجود نهایت بهره را بردن

• بی رگ است : غیور نیست

 

 

 

• حرف پ

• پا تو کفش کسی کردن : در کار دیگری دخالت کردن

• پا در یک کفش کردن : اصرار و پا فشاری کردن

• پارسال دوست ، امسال آشنا : به شوخی به دوست یا آشنایی می گویند که مدتی دراز از او بی خبر بوده اند

• پایت را به اندازه گلیمت دراز کن : زیاده روی نکن

• پایش لب گور است : به خاطر پیری مرگش نزدیک است

• پته اش روی آب افتاد : رسوا شد ، رازش آشکار شد

• پز عالی جیب خالی : با وجود بی بضاعتی خویشتن را چون توانگران می آراید

• پشت پا زدن : با تحقیر ، ترک گفتن

• پشت چشم نازک کردن : ناز کردن

• پشت دستش را داغ کرد : با خود عهد کرد که بار دیگر این کار را نکند

• پشتش باد خورده : پس از مدتی بیکاری ، هنگام شروع به کار ، کاهلی می کند

• پشت و روش معلوم نیست : دو رو و منافق است

• پشم در کلاه نداشتن : در خور بیم و هراس نبودن

• پشه لگدش زده : مریض نیست و از نازک طبعی ، گمان ناتندرستی به خود می برد

• پل خر بگیری : محل امتحان و آزمایش

• پولش از پارو بالا می رود : مال فراوان دارد

• پیراهن عثمان کردن : حقی را وسیله پیشرفت باطلی کردن

• پی نخود سیاه فرستادن : کسی را با ارجاع به کاری ، از سر باز زدن

 

 

 

• حرف ت

• تا تنور گرم است بچسبان : تا اسباب و وسایل هست ، برای رسیدن به مقصود بکوش ، فرصت را غنیمت شمار

• تا گوساله گاو شود ، دل صاحبش آب شود : رسیدن به مقصود ، با سختی و مرارت توأم است

• تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها : بیشتر اوقات مشهورات بر حقیقت مبتنی است

• تب تند زود عرقش می آید : دوستی های بی حد و اندازه ، غالبا به سردی یا دشمنی مبدل می شود

• ترحم بر پلنگ تیز دندان ، ستم کاری بود بر گوسفندان : رحم آوردن بر بدان ، ستم است بر نیکان

• تعارف آمد و نیامد داره : با این که گمان می بردید احسان شما را نمی پذیرد ، بر خلاف پذیرفت

• تعارف شاه عبد العظیمی است : به زبان می گوید اما از دل راضی نیست ( منظور همون تعارف اصفهانیه )

• تو را به گور من نمی گذارند : به خاطر گناه من ، تو را عذاب نمی کنند

• توی دعوا حلوا پخش نمی کنند : ستیزه و دعوا غالبا با زد و خورد و سخنان درشت توأم است

• توی دهن شیر می رود : بسیار شجاع و نترس است

• تیر از کمان رفت : وقت تدارک کار گذشت

• تیری به تاریکی انداختن : به گمان و حدس نتیجه و سود ، کاری کردن

• تیشه بر ریشه خود زدن : خود را در معرض خطر نابودی قرار دادن

 

 

 

• حرف ج

• جا تر است و بچه نیست : کار از کار گذشته و چیزی موجود نیست

• جا گرم کردن : در محلی مستقر شدن

• جانا سخن از زبان ما می گویی : گله و شکایت بیجا از من دارید ، من خود به گله کردن از شما اولی هستم

• جان به عزراییل نمی دهد : بسیار خسیس است

• جان پدر ، تو سفره بی نان ندیده ای : هنوز جوانی و قدر مال نمی دانی

• جان کسی را بر لب آوردن : کسی را مدت زیاد در انتظار گذاشتن

• جای سوزن انداختن نیست : بسیار شلوغ است

• جای شکرش باقی است : باید خدا را شکر کرد که از این بدتر نشده است

• جایی نمی خوابد که آب زیرش برود : آن قدر زیرک است که کاری نمی کند تا دچار ضرر و زیان شود

• جگرش برای فلان چیز لک زده است : آرزومند خوردن یا داشتن آن است

• جنگ اول به از صلح آخر : قرار اول کار بهتر از تفاهم پس از دعواست

• جواب دندان شکن : پاسخ به جا و موجه

• جواب های هوی است : درشت گوی ، درشت می شنود

• جوجه را آخر پاییز می شمارند : نتیجه در پایان کار مشخص می شود

• جیبش را تار عنکبوت گرفته است : دیری است که نقدی به جیب ندارد

 

 

 

• حرف چ

• چار دیواری ، اختیاری : آدمی اختیار خانه خود را دارد

• چار میخ کردن : محکم کردن

• چاقو دسته خودش را نمی برد : نزدیکان و دوستان به یکدیگر زیان و آسیب نمی رسانند ( غلط کردی – من از بیگانگان هرگز ننالم :: که با من هرچه کرد آن آشنا کرد )

• چاه کن ته چاه است : ظلم و ستم ، فرجامی جز بدبختی ندارد

• چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟ : در کارها باید آینده نگر و محتاط بود

• چراغ کسی تا صبح نمی سوزد : خوشبختی های این جهانی دایم و پایدار نیست

• چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : بخششی نابجاست

• چشم بازار را در آورده : بسیار بد خرید کرده است

• چشم به راه داشتن : در انتظار کسی بودن

• چشمت روز بد نبیند : آنچه بر ما رفت امید که بر تو نرود

• چشم چشم را نمی بیند : سخت تاریک است

• چشم ما شور بود ؟ : چرا تا ما آمدیم ، شما قصد رفتن کردید ؟

• چشم و چراغ : برگزیده و محبوب ( دید تو سریالا میگن اسد الله خان شما چشم و چراغ خونه اید )

• چشم و دل پاک است : کاملا مورد اطمینان و اعتماد است

• چشم و دل سیر است : بی اعتنا به مال و بلند نظر است

• چشم هایش آلبالو گیلاس می چیند : در اثر بی خوابی ، اشیا را درهم و تار می بیند

• چوب دو سر طلاست : پیش دو طرف دعوی ، منفور و بی آبروست

• چون دخلت نیست ، خرج آهسته تر کن : مخارج و درآمد آدمی باید متناسب باشد

• چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست : وقتی به کمال مطلوب رسیدی ، سایر کمالات خود به خود حاصل می شود

• چیزی که عوض دارد گله ندارد : وضع حاصل پی آمد طبیعی کار شماست

 

 

 

• حرف ح

• حاجی ارزانی : به شوخی به گران فروشان می گویند

• حرف حق تلخ است : وقتی کلام حق ، به زیان شنونده باشد آن را بر نمی تابد

• حرف حق نزن ، سرت را می برند : هر راستی را نباید گفت

• حرف خودت را کجا شنیدی ؟ آنجا که حرف مردم را : غیبت کننده که در حضور شما بد دیگران را می گوید ، بدون شک ، از شما هم در حضور دیگران بد خواهد گفت

• حرف مرد یکی است : مرد از گفتار خود بر نمی گردد

• حساب به دینار ، بخشش به خروار : حسابگری با بخشش منافات ندارد

• حساب ، حساب است ، کاکا برادر : دوستی و خویشاوندی را نباید در معامله دخالت داد

• حنایش رنگی ندارد : بر گفته ها و وعده های او حساب نمی توان کرد

• حواله سر خرمن است : این وعده وفا نخواهد داشت

 

 

 

 

• حرف خ

• خاک برایش خبر نبرد : وقتی بخواهند از مرده ای بد بگویند ، کلام را با این جمله آغاز می کنند

• خاک مرده پاشیده اند : سکوت و خاموشی کامل آنجا حکم فرماست

• خانه قاضی گرد و بسیار است اما شماره دارد : مال زیاد ، بی حساب هم نیست

• خدا از دهنت بشنود : ای کاش چنان شود که تو می گویی !

• خدا از رگ گردن به آدم نزدیک تر است : خدا شاهد ناظر اعمال آدمی است

• خدا این چشم را به آن چشم محتاج نکند : احتیاج و نیاز ، خواری و زبونی می آورد

• خدا به آدم چشم داده : چرا بد انتخاب کرده اید ؟

• خدا به آدم دست داده : کارهای خود را نباید بر عهده ی دیگران گذاشت

• خدا به آدم عقل داده : چرا نسنجیده و ندانسته عمل می کنی ؟

• خدا بزرگ است : هنوز باید امیدوار بود

• خدا به قدر قلب هر کس می دهد : آدم حسود ، غالبا فقیر و بی بضاعت است

• خدا جای حق نشسته : ستمکار به کیفر زشتکاری خویش می رسد

• خدا خر را دید شاخش نداد : موذی و بدجنس است اما وسیله اذیت ندارد

• خدا را بنده نیست : سرکش و یاغی شده

• خدا کس بی کسان است : خداوند دستگیر درویشان و بینوایان است

• خر بیار و باقالی بار کن : در موردی گفته می شود که معرکه و جنجالی بر سر موضوعی بر پا شود

• خرج که از کیسه مهمان بود ، حاتم طایی شدن آسان بود : عطا و بخشش از مال دیگران سهل است

• خرش از پل گذشت : اکنون که کارش با یاری دیگران به انجام رسیده یاری کنندگان را فراموش کرده است

• خرش به گل مانده : ناتوان شد

• خر ما از کرگی دم نداشت : از بیم زیانی بزرگتر از ادعای خسارت پیشین گذشتم

• خروس بی محل : آن که گفتار و کردار نابجا دارد

• خر و گاو را به یک چوب می راند : رعایت مقام و مرتبه را نمی کند

• خط و نشان کشیدن : تهدید کردن

• خلایق هر چه لایق : توفیق مردمان به قدر شایستگی آنهاست ( من مرده ی این ضرب المثلم )

• خواب خرگوشی : کنایه از غفلت است

• خواب دیدن : به طمع افتادن ( شنیدید میگن باز چه خوابی برامون دیدی )

• خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو : چنان باش که همگان هستند تا رسوا نشوی ( این رو من واقعا تجربه کرد ، عجب تجربه تلخی هم بود )

• خوش را به آب و آتش می زند : برای رسیدن به مقصود به هر کاری دست می برد

• خود را به کوچه علی چپ می زند : برای کسب منفعت یا دوری از ضرر و زیان ، تجاهل می کند ( البته از وقتی کوچه علی چپ افتاد تو طرح دیگه این مثل کاربرد نداره )

• خود را به موش مردگی می زند : برای مصلحتی ، خود را به مریضی می زند

• خودم کردم که لعنت بر خودم باد : آنچه بر سرم رفت نتیجه بی تدبیری خودم بود

• خوشی زیر دلش زده : حال که بخت با او موافق است ، قدر نمی داند

• خون نکرده ام : گناه بزرگی مرتکب نشده ام تا سزاوار این کیفر باشم

• خیابان متر می کند : بیکار است ( این مثل ماله 100 سال پیشه الان باید بگی کارت می سوزاند تا معلوم بشه طرف بیکاره )

 

 

 

• حرف د

• دارندگی و برازندگی : ثروتمندان ، در خور شأن خویش زندگی می کنند .

• دایه مهربانتر از مادر : آن که بیش از حد و نابجا محبت می کند .

• درِ باغ سبز نشان دادن : با وعده و وعید ، فریب دادن .

• در پوست نگنجیدن : از رسیدن به آرزویی بسیار شاد بودن .

• در خانه اگر کس است یک حرف بس است : شنونده اگر عاقل باشد ، اشارتی کافی است .

• درِ خانه ات را ببند ، همسایه ات را دزد نکن : مالت را حفظ کن تا گمان دزدی به کس نبری .

• در دروازه را می توان بست ، دهن مردم را نمی توان بست : بهانه به دست خلق نباید داد ، چون مردم از غیبت و سخن چینی پروا ندارند .

• درد کوه را آب می کند : لاغری در بیماری ، شگفت انگیز نیست .

• درزی (خیاط) در کوزه افتاد : مردی درزی ، بر دروازه ی شهر دکان داشت و کوزه ای به دیوار آویخته بود ؛ هر وقت جنازه ای را از شهر بیرون می بردند ، وی سنگی در کوزه می انداخت و هر ماه سنگ ها را می شمرد . بعد از مدتی درزی خود از دنیا رفت . مردی به سراغ او آمد و دکانش را بسته یافت . از همسایه پرسید درزی کجاست ؟ همسایه گفت « درزی در کوزه افتاد » .

• در کار خیر ، حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام کار خیر ، تردید نباید کرد .

• در مثل ، مناقشه نیست : در مثلی که آوردم مقصودم شما نبودید .

• دروغ گو کم حافظه است : دروغ گو ، خود ، خویش را رسوا می کند .

• در هفت آسمان یک ستاره ندارد : بسیار درویش و تهیدست است .

• در ، همیشه به یک پاشنه نمی گردد : اوضاع ، همیشه این طور نخواهد بود .

• دست از جان شستن : برای رسیدن به مقصود ، تن به مرگ دادن .

• دست بالای دست بسیار است : بر زیردستان ، ستم روا نیست . قدرتمند تر از شما هم هست .

• دست به دامن کسی شدن : به کسی پناه بردن .

• دست به دست کردن : تعلل و تسامح کردن .

• دست به دهن : بی چیز و نیازمند .

• دست به سرش کرد : با ارجاع کاری او را از سر خود باز کرد .

• دست به عصا راه رفتن : احتیاط کردن .

• دستِ پیش را گرفته است : با آن کخ خود ستمگر است ، حریف مظلوم و ستم دیده را ، جفا کار می خواند .

• دست راستش زیر سر شما باشد : امید است که شما هم به این خوشبختی برسید .

• دست رد به سینه کسی زدن : خواهش و التماس کسی را نپذیرفتن .

• دستش به پشتش نمی رسد : وقتی داخل خانه می شود ، در را نمی بندد .

• دستش به دهنش می رسد : آن قدر استطاعت مالی دارد که نیازمند دیگران نباشد .

• دستِ شکسته وبال گردن : از تحمل بدخلقی خویشاوندان و دستگیری بستگان تهیدست و

بی چیز ، چاره ای نیست .

• دستم بی نمک است : به هر که نیکی می کنم ، در حق من بدی می کند .

• دسته گل به آب دادن : مرتکب کاری ناسزاوار شدن .

• دستی از دور بر آتش داری : از رنج و سختی کار ، کاملا آگاه نیستی .

• دستی که نمی شود برید ، باید بوسید : وقتی بر حریف غلبه نمی توان کرد ، باید تسلیم شد .

• دل به دریا زدن : با وجود خطر و بیم هلاک ، بر کاری مصمم شدن .

• دل به دل راه دارد : دوستی و محبت ، پیوسته دو سویه است .

• دل دادن و قلوه گرفتن : شیفته وار و مشتاقانه با یکدیگر سخن گفتن .

• دل دل کردن : مردد بودن .

• دمش را روی کولش گذاشت : نا امید و شکست خورده ، برگشت .

• دم ، غنیمت است : فرصت را از دست نباید داد .

• دندان تیز کردن : به چیزی طمع بستن .

• دندان گرد بودن : بر کالاهای خود نرخ گران گذاشتن .

• دندانی که درد می کند باید کشید : زن یا دوست بد را باید ترک گفت .

• دنیا دو روز است : از خوشی های دنیا باید بهره برد

• دنیا محل گذر است : باید بدی کنندگان و دشمنان را بخشود .

• دنیا هزار رو دارد : پیش آمدها را باید در نظر گرفت و احتیاط را از دست نداد .

• دو پا داشت ، دو پا هم قرض کرد : به تندی گریخت .

• دو پا در یک کفش کردن : سماجت و پافشاری کردن .

• دود از سر بلند شدن : بسیار و متعجب و متحیر شدن .

• دود از چراغ خوردن : برای تحصیل دانش ، رنج فراوان بردن .

• دودش به چشم خودت می رود : کیفر این کار زشت را خودت خواهی دید .

• دوری و دوستی : رفت و آمدِ زیاد از حد ، به کدورت و دل آزردگی می انجامد .

• دوست آن باشد که گیرد دست دوست ، در پریشان حالی و درماندگی : دوست خوب هنگام سختی و درماندگی همراه آدمی است .

• دوستیِ خاله خرسه : محبت جاهلانه که بر ضرر محبوب منجر شود .

• دو قرت و نیمش باقی است : با وجود این همه محبت و لطف ، باز هم ناسپاسی می کند .

• ده مَرده حلاج است : بسیار زیرک و کاری است .

• دهنش آستر دارد : غذاهای بسیار گرم را به آسانی می خورد .

• دهنش بوی شیر می دهد : هنوز خلق و خوی بچگانه اش باقی است ؛ بچه است .

• دهنش چاک و بست ندارد : راز نکهدار نیست ؛ بی جهت دشنام و ناسزا می گوید .

• دیگی به دیگ می گوید رویت سیاه : خود او صاحب همان عیب است که در دیگران می جوید.

• دیگران کاشتند ، ما خوردیم ؛ ما می کاریم تا دیگران بخورند : آسایش فعلی ما حاصل رنج

گذشتگان است و بالطبع راحتِ آیندگان ، منوط به سعی و خدمت ماست .

• دیوار حاشا بلند است : انکار کردن سهل است .

• دیوار موش دارد ؛ موش هم گوش دارد : گفتن اسرار با آواز بلند ، نشان از بی خردی است .

• دیواری از دیوار ما کوتاه تر ندیده : ما را از همه ضعیف تر دیده ، از این رو به ما ستم روا می دارد .

 

 

• حرف ر

• رخت بر بستن : مردن .

• رشته ها پنبه شدن : رنج و تعبی ، باطل و هدر شدن .

• رفتم ثواب کنم ، کباب شدم : در ازای نیکی بدی دیدم .

• رگ خواب کسی را به دست گرفتن : راه نفوذ و تأثیر در کسی یافتن .

• روده بزرگه ، روده کوچکه را خورد : وقتی از گرسنگی بی تاب شوند گویند .

• روی پایش بند نیست : از پیشآمد حاضر ، بسیار شاد و خوشحال است . ( فکر کنم برا خستگی هم میگن )

• ریشش را در آسیا سفید نکرده : آزموده و با تجربه است .

• ریگ در کفش داشتن : مقصود نهانی داشتن .

 

 

 

• حرف ز

• زاغ سیاه کسی را چوب زدن : در کار کسی تجسس کردن .

• زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : نسنجیده سخن گفتن ، پشیمانی در بر دارد .

• زبانم مو درآورد : از بس گفتم خسته شدم .

• زمستان را شبی ، پیران را تبی : پیران در زمستان تحمل سرما را ندارند .

• زمستان رفت ، روسیاهی به زغال ماند : با این که یاری و مدد نکرد ، کار چنان که منظور بود انجام گرفت .

• زنگوله ی پای تابوت : طفل خرد سال مرد پیر .

• زیر آب کسی را زدن : کسی را نزد دیگری منفور کردن ، کسی را از کار بر کنار کردن .

• زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : کسی را با سخن دروغ و چاپلوسی به نخوت و عجب دچار کردن .

• زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن : با حیله و فریب ، کسی را دچار خطر و زیان کردن ، پاپوش درست کردن .

• زیر پای کسی نشستن : کسی را با وعده ها و گفتارهای دروغین ، فریب دادن .

• زیر کاسه ، نیم کاسه ای است : فریب و حیله ای در این کار پنهان است .

• زیره به کرمان بردن : کار عبث و بیهوده کردن .

 

 

 

• حرف س

• سال به سال دریغ از پارسال : هر چه بگذرد ، اوضاع نا بسامان تر است .

• سایه اش را با تیر می زند : سخت با او دشمنی دارد .

• سبیلش را چرب کردن : به او رشوه دادن .

• ستاره سهیل است : زود به زود نمی توان او را دید ، غیبت او طولانی است .

• سراپا گوش بودن : با دقت شنیدن .

• سر به صحرا نهادن : در غم و اندوهی ، چون دیوانگان را بیابان گرفتن .

• سر بیگناه بالای دار نمی رود : بی تقصیری شخص بیگناه ، عاقبت آشکار می شود .

• سر پیری و معرکه گیری : این کار برای شما که سن و سالی دارید شایسته نیست .

• سرِ رشته گم کردن : راه رسیدن به مقصود را از دست دادن .

• سرش از خودش نیست : جوانمرد و بخشنده است .

• سرش برای فلان کار درد می کند : میل و علاقه همیشگی به آن کار دارد .

• سرش برود زبانش نمی رود : سخت حاضر جواب است . ( حامد رو میگه )

• سرش برود شکمش نمی رود : بسیار پرخور و شکموست .

• سرش به سنگ خورد : به خاطر بی تجربگی و خود رأیی ، از کار نتیجه ای نگرفت .

• سر نا را از سر گشادش می زند : کار را از راه و روش معمول آن انجام نمی دهد .

• سر و ته یک کرباس اند : همگی مثل هم هستند .

• سر و گوش آب دادن : آگاهی و اطلاعی اندک حاصل کردن .

• سری از هم سوا هستند : بسیار با هم دوست و مهربان اند .

• سری را که درد نمی کند ، دستمال نمی بندند : بیهوده دنبال دردسر نباید رفت .

• سفره اش همیشه پهن است : اسرار خود و خانواده اش را به طول و تفصیل برای

دیگران شرح می دهد .

• سگ زرد برادر شغال است : در ناجنسی هر دو مثل هم هستند .

• سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام مردم در آنجا زیاد است .

• سنبه پر زور است : حریف قوی است .

• سنگ روی یخ شدن : پیش دیگران شرمسار شدن .

• سنگ کسی را به سینه زدن : از کسی حمایت و هواداری کردن .

• سنگ مفت ، گنجشک مفت : کاری است که دستمایه نمی خواهد ، شاید نتیجه هم

بدهد .

• سیاه کاسه : خسیس ، بخیل .

• سیب زمینی است : بی رگ است ، غیور نیست .

• سیلی نقد به از حلوای نسیه : نقد اگرچه کمتر ، از نسیه بهتر .

 

 

 

• حرف ش

• شاخ به شاخ کسی گذاشتن : با قوی تر از خود ، مجادله کردن .

• شاخ و شانه کشیدن : تهدید کردن .

• شاهنامه آخرش خوش است : باید در انتظار پایان کار بود .

• شتر دیدی ، ندیدی : آنچه دیدی ، نادیده انگار .

• شتر سواری و دولا دولا : کار مهم و بزرگ را در نهان نمی توان انجام داد .

• شریک دزد و رفیق قافله : آدم دو رو و منافق .

• شش ماهه به دنیا آمده : در کارها زیاد عجله می کند .

• شکمی از عزا در آوردن : بعد از گرسنگی طولانی ، غذایی گوارا خوردن

• شلم شوربا : بی نظم و ترتیب .

• شمشیرش به ابر می رسد : مقتدر و تواناست .

• شنیدن کی بود مانند دیدن : شنیده ها را نباید باور کرد .

• شورش را در آوردن : زیاده روی و از حد گذشتن .

• شیر خشتی مزاج است : با همه کسی می تواند زندگی کند .

• شیر مرغ : چیز نایاب .

• شیره به سر کسی مالیدن : کسی را به ناچیزی خرسند کردن .

• شیری یا روباه : کامروا باز گشته ای یا ناکام ؟

 

 

• حرف ص

• صابونش به تن من هم خورده : زیان و آسیبش به من هم رسیده .

• صد تا چاقو بسازد ، یکیش دسته ندارد : پیوسته وعده های دروغ میدهد .

• صد تا مثل تو را لب چشمه میبرد ، تشنه بر می گرداند : بسیار مکار و حیله گر است .

 

 

• حرف ط

• طوطی وار : گفتاری بی تعقل .

• طوق بر گردن : مطیع و فرمانبردار .

 

 

 

• حرف ظ

• ظاهر و باطنش یکی است : بی ریا و یکدل است .

• ظلم ، عاقبت ندارد : ستمگر به سزای اعمالش میرسد .

 

 

• حرف ع

• عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است : در آخر عمر ، بدبخت و سیه روزگار شده .

• عجله کار شیطان است : در کارها باید صبور و محتاط بود .

• عدو شود سبب خیر ، اگر خدا خواهد : با خواست خدا چه بسا که حوادث ناگوار به خیر و صلاح بینجامد .

• عقلش پاره سنگ میبرد : دیوانه است .

• عقل که نیست جان در عذاب است : نادان راه آسان کارها را نمی داند و خود را به سختی می اندازد .

• عقل مردم به چشمشان است : غالب مردم آنچه را که ببینند ، تقلید می کنند .

 

 

 

• حرف ف

• فردا را که دیده است ؟ : دم را غنیمت شمار و خوش باش .

• فردا هم روز خداست : لازم نیست همه کارها را امروز انجام دهید .

• فکر نان کن که خربزه آب است : امور سطحی و کم ارزش را رها کن و به مسائل مهم تر بیندیش .

• فیلش یاد هندوستان کرده : به یاد گذشته ها و خاطراتش افتاده است .

 

 

 

• حرف ق

• قافیه تنگ شدن : کار به تنگنا افتادن .

• قباله کهنه جایی بودن : از ابتدای کار به همه چیز آن آگاه بودن .

• قربان بند کیفتم تا پول داری رفیقتم : وصف حال افرادی است که رفاقتشان به مال و ثروت بسته است .

• قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود : با قناعت و صرفه جویی می توان به عزت و توانگری رسید .

• قلم در کف دشمن است : آنچه می گوید یا می کند مبتنی بر دشمنی است .

• قیمت خون باباش می گوید : خیلی گران می فروشد .

 

صفحه ۸۹ کتاب نگارش فارسی ششم دو ضرب المثل را که در کتاب های فارسی سالهای گذشته یا پنجم ابتدایی دبستان آموخته اید بنویسید از سایت نکس لود دریافت کنید.

با سلام خدمت شما عزیزان در این بخش می‌خواهیم جواب سوال صفحه ۸۹ کتاب نگارش فارسی ششم ابتدایی را برای شما عزیزان قرار بدهیم در جواب این بخش که با سوال مطرح شده است که دو ضرب المثلی را که در کتاب فارسی سال های گذشته آموخته را بنویسید جواب ما برای این بخش اینگونه است که هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی و ضرب المثل دوم اینگونه است قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود اگر شما ضرب المثل های دیگری تاریخ برای مادر نظرات پایین بفرستید تا در همین مطلب با اسم شما قرار بگیرد.

نویسنده : نابرده رنج گنج میسر نمیشود.

نویسنده : میهن دوستی نشانه ایمان است.

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

نویسنده : هر که خربزه بخوره پای لرزش هم می شینه.

نویسنده : آشپز که دوتا شود اش یا شور می شود یا بی نمک.

حسین : هرکه خربزه بخوره پای لرزش هم می شینه.

سه قلب : کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد.

نویسنده : آشپز که دوتا باشه اش یا شور میشه یا بی نمک.

نویسنده : هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک بود کنی. قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.

سه تا قلب چشمی : ضرب المثل چاه نکن بهر کسی. اول خودت بعدا کسی.

سپهر : پایت را به اندازه ی گلیمت دراز کن.

ناشناس : بار کج به منزل نمی رسد هر که بامش بیش برفش بیشتر.

نویسنده : نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

برای دریافت “دو ضرب المثل که در کتاب فارسی پنجم یا سال های گذشته آموختید بنویسید صفحه 89 کتاب نگارش فارسی ششم” لطفا نظری در نظرات پایین سایت برای ما بفرستید یا از دکمه صورتی
ارسال نظر استفاده
کنید.

یک کلاغ چهل کلاغ

داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است .ماهان پنجازی

خآفرین خوشم اومد

کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز ایمان ارمغان از شهر ورزنه

خوب بود فقط میخوام همه درس هارو داشته باشید ممنون میشم مرسیآشپز که دوتا شه آش شور میشه یا بی نمکمیهن دوستی نشانه ایمان است

سایتتون خیلی خوبه من همیشه واسه نگارش شما رو دنبال می کنم.ضرب المثلاتون خیلی عالی بود متشکرم

آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک

ممنونم از سایتتون عالیه همهی سایتایی که دارید من همیشه سایت شما رو دنبال می کنم

مرسی واقعا خیلی به من کمک کرد . از طرف نازنین یزدانی

باعرض سلام وخسته نباشی خدمت شما عزیزانی که این صفحه رو تهیه کردین

اشپز که دوتا باشه اش یا شور میشه یا بی نمک

ضرب المثل چاه نکن بهر کسی.اول خودت بعدا کسی

هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک بود کنی قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

عالیه حرف نداره عالییییییییئ

عالیه حرف نداره عالییییییییئ

من از این بخش خوشم اومد وتونستم نگارشم رو کامل کنم

متشکرم

بار کج به منزل نمی رسد هر که بامش بیش برفش بیشتر

آشپز که دو تا شد آش یا شور میشه یا بی نمک

یک کلاغ چهل کلاغ

از تو حرکت، از خدا برکت

آشپز که دوتا شود اش یا شور می شود یا بی نمک

کبوتر با کبوتر باز با باز کند هم جنس با هم جنس پروازمعنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم

هر که خربزه بخوره پای لرزش هم می شینه


هرگونه کپی برداری از مطلب یا قالب حرام است

معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم
معنی ضرب المثل های فارسی کلاس پنجم
0

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴
داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

خدای جنگ (به انگلیسی: God of War) یک سری بازی ویدئویی به سبک اکشن ماجرایی که توسط شرکت سرگرمی کامپیوتری سونی بر اساس اساطیر یونان ساخته شده‌است. سری خدای جنگ با انتشار در سال ۲۰۰۵ برای کنسول‌های پلی‌استیشن شرکت سونی آغاز شده‌است. تا به حال هشت نسخه از این بازی منتشر عرضه شده‌است؛ چهار نسخه اصلی خدای جنگ ۴٬۳٬۲٬۱ و یک نسخه فرعی معراج توسط استودیوی سانتا مونیکای سونی ساخته شده‌اند، و بوسیله سرگرمی کامپیوتری سونی برای کنسول‌های پلی‌استیشن ۲ ،پلی‌استیشن ۳ و پلی‌استیشن ۴ منتشر شده‌اند. ردی ات داون ساخت نسخه‌های کنسول بازی دستی پلی‌استیشن همراه، شامل خدای جنگ: زنجیرهای المپ و خدای جنگ: روح اسپارتا را بر عهده داشته‌است.[۱]

روند بازی در این سری، ترکیبی از سبک‌های اکشن ماجرایی، سکوبازی و معمایی است. دوربین در بازی‌های مجموعه خدای جنگ به صورت دید سوم شخص است. (البته در برخی از صحنه‌های بازی همچون شماره سوم شاهد نوعی دوربین با نمای دید اول شخص هستیم.

بازیکن کنترل شخصیت کریتوس را بر عهده دارد و باید برای رسیدن به اهداف هر مرحله، از یک مجموعه نبردها، معماها و چالش‌ها عبور کند. سلاح‌های اصلی کریتوس در طول بازی‌های این مجموعه، شامل یک شمشیر دو زنجیره می‌شود و در کنار آن، کریتوس می‌تواند در هر شماره، سلاح‌های خاصی را بدست آورد. کریتوس همچنین قابلیت ویژه‌ای به نام خشم خدایان دارد که به او آسیب‌ناپذیری موقت می‌بخشد و آسیب حملات او را افزایش می‌دهد.

کریتوس و برادرش در یکی از دهکده‌های کوچک یونان قدیم به نام اسپارتا به‌دنیا آمدند. به‌خاطر ناشناس بودن پدر کریتوس خانواده کوچک او همیشه مورد توهین و اذیت سایر مردم قرار می‌گرفت. وقتی دو برادر کمی بزرگ‌تر شدند کریتوس به علت توانایی‌هایش در جنگیدن به خدمت ارتش اسپارتان درآمد ولی برعکس او برادرش به علت مریض‌حالی و ناتوانی به کوه‌های اسپارتا برای گذران باقی عمرش فرستاده شد. برادر کریتوس در همان‌جا مرد و به دنیای مردگان رفت. کریتوس بعد از مدت کوتاهی فرماندهی یک لشکر ۵۰ نفره را به عهده گرفت که بعدها این تعداد به چند هزار نفر افزایش یافت و همه برای افتخار اسپارتان می‌جنگیدند. تا اینکه روز جنگ با لشکر عظیم بارباریان فرا رسید. این جنگ شروع ماجراهای پرفراز و نشیب کریتوس و اسپارتان بود. جنگی که سرنوشت اسپارتانی‌ها و کریتوس را تغییر داد. کریتوس در میدان نبرد دریافت که لشکر بارباریان چندین برابر عظیم‌تر از اسپارتانی‌هاست ولی راه برگشتی وجود نداشت. کریتوس عازم جنگ شد ولی قدرت بسیار لشکر مقرها خیلی زود تمام اسپارتانی‌ها را تار و مار کردند. سرنوشت کریتوس تا بدینجا این بود که شاه باربارها روی سینه او بایستد و پتک عظیم خود را برای فرود آوردن روی کریتوس بالا ببرد ولی… کریتوس وقتی خود را مقابل قدرت دشمن ناتوان و عاجز دید از خدای جنگ کمک خواست. او نام خدای جنگ آرس را صدا زد تا به او کمک کند.

او در ازای کمک آرس و شکست دادن دشمنانش، در مقابل آرس سجده کرد که از این به بعد بنده او خواهد بود و به فرمان او هرکجا را که بخواهد به آتش خواهد کشید. آرس هدیه‌ای به او داد و این هدیه یک شمشیر دوتایی با قدرت خدای جنگ به نام «Blade of chaos» بود. این شمشیر به دست‌های او زنجیر شد تا فقط آرس بتواند آن‌ها را از دست او رها کند. کریتوس قبل از اینکه بنده خدای جنگ شود ازدواج کرده بود صاحب یک دختر بود. زن او دقیقاً نقطه مخالف کریتوس بود و با اعمال او به شدت مخالف بود. به این علت که حتی کریتوس فراموش کرده بود که خانواده‌ای دارد و فقط به فکر شکوه اسپارتا بود. کریتوس به قدری جاه طلب بود که حتی به درخواست آرس مبنی بر حمله به دهکده اسپارتان هم تن داد. دهکده‌ای که در آن متولد شده بود. او وارد دهکده شد و دستور تخریب و کشتن همه افراد دهکده را صادر کرد. بعد از تخریب کامل دهکده کریتوس به جلوی معبد اسپارتان رسید. در جلوی معبد پیرزنی پیشگو جلوی او را گرفت و به او اخطار کرد که در داخل معبد سرنوشت شومی در انتظار اوست و او را منع کرد؛ ولی کریتوس پیشگو را کنار زد و داخل شد و شروع به قتل و عام کردن افراد داخل معبد گردید، اما وقتی دست از کشتنشان کشید متوجه بدن بیجان زن و دخترش در زیر پاهایش شد. آرس به او گفت ناراحت نباشد چون او بزودی جنگجوی بزرگی خواهد شد. وقتی کریتوس از معبد خارج شد پیشگو نزد او آمد و او را به این صورت سحر کرد که خاکستر زن و فرزندانش همیشه بروی بدن او بماند تا وقتی هرکس او را ببیند متوجه جنایات و اعمال زشت او شود؛ و از آن به بعد رنگ او سفید شد.
داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

بعد از این ماجرا بود که روح اسپارتا بوجود آمد و هر کسی که او را می‌دید از او فرار می‌کرد. بعد از آن واقعه افسردگی به سراغش آمد و پیش الهه عقل و خرد آتنا رفت. آتنا دختر پادشاه ایزدان زئوس و خواهر آرس بود که آرس به شهر او یعنی آتن حمله کرده بود. کریتوس از آتنا خواست تا عذاب را از وجود او پاک کند. آتنا به او گفت اگر آرس را شکست داده و شهر او را از دست او نجات دهد، خدایان گناهان او را خواهند بخشید.
(ارس خدای جنگ طلبی بود و بخاطر تخریب شهر های زیادی بقیه خدایان به فکر کشتن او افتاده بودند ولی نمی‌خواستند که یک خدا توسط خدای دیگری کشته شود ) کریتوس به آتن رفت و آرس را دید که مشغول تخریب شهر بود. آتنا به او گفت که تنها راه شکست یک خدا به دست یک انسان استفاده از جعبه پاندورا است. جعبه پاندورا جعبه‌ای جادویی در معبد پاندوراست که هر یک از خدایان قدرتی از قدرت‌های خود را در آن قرار داده و آن را در معبد پاندورا قرار داده‌اند.

معبد پاندورا در دشت ارواح گمشده و توسط زئوس به پشت پدرش کرونوس زنجیر شده بود. آتنا به او گفت که فقط معجزه آتن که یک زن است می‌تواند درب دشت ارواح گمشده را باز کند. او به معبد معجزه رفت و معجزه آتن را نجات داد و او درب صحرای ارواح گمشده را برای کریتوس باز کرد در معبد معجزه پیرمردی را دید که مشغول کندن قبری بود. کریتوس به آنجا رفت. آتنا به او گفت که برای ورود به عمیق‌ترین جاهای صحرا از موانعی بگذرد و اولین آنها از بین بردن سایرن‌ها است. کریتوس به راهش در دشت ادامه داد تا به صوری رسید. بر آن دمید و کرونوس به سمت او آمد. کرونوس به حدی بزرگ بود که کریتوس به زحمت نصف یکی از دندان‌های او می‌شد. ۳ روز طول کشید تا کریتوس به معبد رسید. حالا باید به بالاترین مکان معبد می‌رفت. وقتی جلوی دروازه معبد رسید نگهبان دروازه را دید او به کریتوس گفت که تا بحال هیچ‌کس زنده از آنجا برنگشته است. نگهبان دروازه را برای او باز کرد و کریتوس وارد شد. لوحی را مشاهده کرد که نام معمار خدایان و سازنده معبد را نوشته بود. پاتروس وردس سوم. بالاخره کریتوس بعد از پشت سرگذاشتن موانع و معماهای معبد به جعبه پاندورا دست یافت. جعبه‌ای که سه قدرت از سه خدای اصلی یونان را در خود داشت. زئوس، پوزیدون و هادس. کریتوس بعد از ۱۰۰۰ سال رنگ خورشید را بر جعبه پاندورا تاباند؛ ولی آرس که متوجه قضیه شد چوبی را از آتن به سمت او پرتاب کرد و دست کریتوس را از جعبه کوتاه کرد. کریتوس به دنیای مردگان رفت. در آنجا ناخدای کشتی که هیدرا به آن حمله کرده بود جان او را نجات داد. خود کریتوس باعث مرگ او شده بود ولی اینبار توسط او نجات یافت و برای بار دوم ناخدا را به اعماق دنیای زیر زمین فرستاد. کریتوس با خوش‌شناسی تمام نجات یافته بود. او به بالاترین مکان دنیای زیر زمین رفت. طنابی از بالا به پایین افتاد و کریتوس از آن بالا رفت. او از همان قبری که پیرمرد در معبد معجزه می‌کند بیرون آمد.

خدای خدایان زئوس به شکل پیرمردی جان او را نجات داده بود . او به داخل شهر رفت و آرس را دید. آرس جعبه را در دست داشت و رو به زئوس می‌گفت: “می‌بینی پدر. تو خواستی آتن رو نجات بدی ولی حال هم آتن در چنگ من است و هم جعبه پاندورا…” کریتوس با صاعقه زئوس جعبه را از دست او جدا کرد و بعد از گذشت هزار سال برای اولین بار قدرت خدایان نمایان شد. کریتوس صاحب این قدرت شد و به حدی بزرگ شد که به اندازه آرس رسید. انسانی با قدرت خدایی. جنگ آخر آغاز شد و کریتوس در راند اول! توانست آریس را شکست دهد ولی شمشیرها افسونی شده بود که نمی‌توانست آریس را نابود کند. آرس کریتوس را به عالم توهم برد تا با نشان دادن کشته شدن دختر و همسر به دست خودش او را عذاب دهد. چندین موجود به شکل کریتوس به دختر و همسرش حمله کردند ولی کریتوس جانانه در مقابل آن‌ها ایستاد و خانواده‌اش را نجات داد. او رو به آرس کرد و گفت من خانواده‌ام را نجات دادم ولی آرس شمشیرها را از او گرفت و دختر و فرزندش را کشت. کریتوس به عالم واقعیت برگشت بدون شمشیرهای دگرگونی. این یعنی اینکه آرس اشتباه بزرگی کرده بود و به دست خودش زنجیرهای اسارت را از دست کریتوس باز کرده بود؛ و بعد خدایان آخرین هدیه خود را به کریتوس اهدا کردند، یعنی شمشیر خدایان. کریتوس با تمام وجود شمشیر را در سینه آرس فروکرد و خدای جنگ نابود شد. بعد از آن واقعه کریتوس نزد آتنا آمد و از او خواهش کرد این عذاب را از وجود او پاک کند ولی آتنا به او گفت نه انسان نه خدا هیچ‌کس نمی‌تواند خاطره اعمال را از ذهن او پاک کند. کریتوس به بالاترین صخره کوه المپ رفت و خود را از آن به پایین پرتاب کرد تا خود را بکشد؛ ولی خدایان او را بالا آوردند و آتنا به او گفت یک تخت در عرش المپ خالی است، و آن چیزی نیست جز تاج و تخت خدای جنگ. آتنا شمشیر Blade of Athena را به او داد و او را به عنوان خدای جنگ معرفی کرد.

کریتوس علاوه بر حضور در مجموعه بازی‌های خدای جنگ، در ۵ بازی دیگر هم به عنوان شخصیت قابل کنترل حضور داشته‌است. از جمله این بازی‌ها می‌توان به بزرگ سیاره کوچک، ضربه‌های داغ گلف: خارج از مرزها، سول کالیبر: سرنوشت شکسته، مادنیشن ریسرز و نسخه‌های پلی استیشن ۳ و پلی‌استیشن ویتا بازی مورتال کامبت در سال ۲۰۱۱ اشاره کرد.

پلی‌استیشن ۲ (به انگلیسی: PlayStation 2) [مخفف: PS2] دومین کنسول بازی ویدئویی خانگی از سونی کامپیوتر انترتینمنت است که پس از کنسول موفق پلی‌استیشن و قبل از پلی‌استیشن ۳ در سری پلی‌استیشن است. خبر ساخته شدن آن در مارس سال ۱۹۹۹ داده شد و یک سال بعد در ژاپن منتشر شد. رقبای اصلی این کنسول، کنسول‌های سگا دریم‌کست، اکس‌باکس و نینتندو گیم‌کیوب بودند.

پلی‌استیشن ۲ از نسل ششم کنسول‌های بازی هست و با فروش ۱۵۵ میلیون نسخه تا سال ۲۰۱۳ پرفروش‌ترین کنسول خانگی تاریخ است، با فروش بیش از ۱۴۰ میلیون نسخه تا ۳۰ سپتامبر سال ۲۰۰۹.[۴] در سال ۲۰۰۵ پلی استیشن ۲ سریع‌ترین کنسولی شد که توانسته بود ۱۰۰ میلیون نسخه روانه بازار کند. پس از بیش از ۱۲ سال از عرضه این کنسول، سونی فروش جهانی آن را در چهارم ژانویه ۲۰۱۳ میلادی متوقف کرد.[۵] پرفروش‌ترین بازی پلی‌استیشن ۲ با فروش ۱۷ میلیون نسخه اتومبیل‌دزدی بزرگ: سن آندریاس است. آخرین بازی برای این کنسول عنوان فوتبال تکاملی حرفه‌ای ۲۰۱۴ بود.

نوشتارهای اصلی:

وب‌گاه‌های رسمی:

وب‌گاه‌های غیررسمی:

بازی اکشن-ماجراجویی یا اکشن – ماجرایی (به انگلیسی: Action-adventure game) سبکی در بازی رایانه‌ای است که خود زیرمجموعهٔ سبک اکشن قرار می‌گیرد، بازیکن با بازی در این سبک، علاوه بر شرکت در صحنه‌های اکشن، در عمل درگیر داستان بازی نیز خواهید شد. همراه شدن صحنه‌های اکشن با ماجراجویی‌هایی مانند پنهان‌کاری و حل پازل‌های گوناگون، از جمله عناصر تشکیل‌دهنده این سبک از بازی‌ها به‌شمار می‌روند. بازی‌هایهادس۲، ندانسته، توم ریدر، کیش یک آدم‌کش و اسپیلنترسل در این سبک قرار می‌گیرند.[۱]

خدای جنگ (همچنین به‌عنوان خدای جنگ ۴ و خدای جنگ پی‌اس۴ نیز شناخته می‌شود)[۱] یک بازی ویدئویی در سبک اکشن-ماجراجویی است که توسط استودیو سنتا مونیکا ساخته شده و بوسیلهٔ سونی اینتراکتیو انترتینمنت در تاریخ ۲۰ آوریل ۲۰۱۸ به‌طور انحصاری برای کنسول پلی‌استیشن ۴ منتشر شد.

این هشتمین قسمت در مجموعه بازی‌های خدای جنگ به‌شمار می‌رود و دنباله‌ای بر نسخهٔ خدای جنگ ۳ محسوب می‌شود.[۲] بازی به عنوان یک نسخه بازراه‌اندازی از سری خدای جنگ به‌شمار می‌رود و این بار به جای آنکه داستان آن همانند تمامی قسمت‌ها در این مجموعه بازی بر اساس اساطیر یونانی دنبال شود، در اساطیر اسکاندیناوی روایت می‌شود.[۳]

شخصیت اصلی بازی کماکان کریتوس است که دیگر پا به سن گذاشته و اکنون صاحب پسر شده‌است. کریتوس نقش مربی و محافظ پسرش را ایفا می‌کند و در طی روند بازی پسرش به او در مبارزات، اکتشافات و حل معماها کمک می‌کند. سلاح اصلی کریتوس در این قسمت یک تبرزین جادویی است.

این بازی دارای نمرات بسیار بالایی است و با استقبال بسیار خوب منتقدین مواجه شد. وبگاه‌های گیم‌اسپات و آی‌جی‌ان به ترتیب به این بازی امتیاز ۹ از ۱۰ و ۱۰ از ۱۰ را داده‌اند و همچنین امتیاز کلی ۹۴ از ۱۰۰ را در وبگاه متاکریتیک به خود اختصاص داد.[۴] به گفتهٔ بسیاری از رسانه‌ها، این بازی یکی از بهترین بازی‌های کنسول پلی‌استیشن ۴ است.[۵]

روند بازی در خدای جنگ بسیار متفاوت و تا اندازه زیادی از نسخه‌های پیشین فاصله گرفته‌است، به گونه‌ای که از ابتدا بازسازی شده‌است.[۶] با وجود اینکه قسمت پیشین تحت عنوان معراج (۲۰۱۳) حالت چندنفره را در این مجموعه معرفی نمود، این نسخه تنها دارای حالت تک‌نفره است. از ویژگی‌های جدید در این بازی می‌توان به دوربین آزاد با دید سوم شخص در بالا شانه اشاره کرد که خاصیت یک دوربین سینمایی ثابت سوم شخص را دارد و با نسخه‌های پیشین تفاوت دارد (به استثنای نسخهٔ دوبعدی خیانت در سال ۲۰۰۷). از جنبه سینمایی، بازی به صورت نمای مستمر و بدون هیچ کاتی در دوربین ارائه شده‌است. دشمنان موجود در بازی ریشه در اساطیر اسکاندیناوی دارند و شامل ترول‌ها، اوگر، دروگرها و همچنین مخلوقات از گور برخاسته‌ای که توسط جادوی سِیدر منحرف شده‌اند می‌باشد.
داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

کریتوس از یک تبرزین جادویی به نام تبر لویاتان استفاده می‌کند که قادر است با عناصر مختلف جادو های مختلف ترکیب شده و به سمت دشمنان پرتاب شود. به‌طور مثال تبر می‌تواند با یخ ترکیب شود و کریتوس قادر است آن را به طرف دشمنان پرتاب کند و به شکلی جادویی آن را به سوی دستش بازگرداند (درست شبیه به میولنیر، چکش ثور).[۷] همچنین کریتوس می‌تواند تبر خود را شارژ کرده و با انفجاری از انرژی به دشمنان اطرافش آسیب بزند. در بازی، تبر دارای حملات سبک و سنگین است؛ حملات سنگین به کریتوس اجازه می‌دهد تا دشمنانش را به هوا پرتاب کند. دشمنان بزرگتر مانند اُوگر دارای نقاط حساسی هستند که با برخورد تبر، گیج می‌شوند. با پرتاب تبر به سمت برخی از وسایل اطراف، آن‌ها منفجر می‌شوند و به دشمنان نزدیک محل انفجار آسیب وارد می‌شود. تبر لویاتان را می‌توان با چسباندن سنگ خط رونی ارتقا داد. یک سنگ برای حملات سنگین و دیگری برای حملات سبک. این ویژگی به بازیکنان امکان می‌دهد تا سبک بازی مورد علاقهٔ خودشان را ایجاد کنند. سلاح دیگری که کریتوس از آن استفاده می‌کند، سپر است. زمانی که کریتوس از آن استفاده نمی‌کند، سپر را روی ساعد چپش به عنوان زره قرار می‌دهد. هنگام مبارزه از سپر می‌توان هم برای حمله و هم برای دفاع استفاده کرد.[۸]

بازی دارای جهانی نیمه باز بوده و بازیکن میتواند به محیط های قبلی سر بزند و راز های مخفی را کشف کند و با باسفایت های اختیاری مبارزه کند.[۹] حالت رویداد فوری نسبت به نسخه‌های پیشین دستخوش تغییر قرار گرفته‌است. بالای سر دشمنان دو نوار وجود دارد، یکی میزان سلامتی و دیگری درجه گیج شدن را نشان می‌دهد. پر کردن نوار گیجی به شکست دادن راحت‌تر دشمنان قوی کمک می‌کند. با پر شدن نوار و بسته به نوع دشمن، کریتوس کارهای مختلفی مانند نصف کردن یا پرت کردن انجام می‌دهد.[۱۰] قابلیت شنا کردن از بازی حذف شده‌است و بازیکنان در صورت نیاز از قایق برای عبور از آب استفاده می‌کنند.

در بعضی قسمت‌ها این بازی مانند بازی‌های نقش‌آفرینی عمل می‌کند. برای مثال قابلیت ارتقاء دانش تیراندازی یا خشم زمان دار. نوار این خشم مانند بازی‌های قبلی این مجموعه، حین مبارزه پر می‌شود و کریتوس با استفاده از آن می‌تواند با دستان خالی مبارزه کرده و آسیب زیادی به دشمنانش وارد کند.[۱۱][۱۲] هم‌چنین منابعی وجود دارد که بازیکن می‌تواند آن‌ها را پیدا کند. [۱۳] این منابع به بازیکن اجازه می‌دهد تا زره جدیدی بسازد یا زره فعلی خود را ارتقاء بخشد. در طول بازی، بازیکن صندوق‌هایی پیدا می‌کند که در آن اشیاء به نام هک‌سیلور (hacksilver) است. هک سیلورها نقشی اساسی در ساختن ابزار و وسایل جدید دارند. ساختن ابزار به تجربه نیز(xp) نیاز دارد.[۱۲]

با این‌که بازیکن همیشه کریتوس را کنترل می‌کند اما گاهی اوقات می‌تواند آتریوس، پسر کریتوس را نیز کنترل کند.[۱۴] در این زمان، یک دکمه به آتریوس اختصاص داده می‌شود و بازیکن می‌تواند با فشردن آن دکمه، باعث شود تا آتریوس کار خاصی انجام دهد. برای مثال اگر بازیکن به کمک نیاز داشته باشد، می‌تواند وسط صفحه را روی دشمن تنظیم کرده و به آترئوس دستور دهد تا به دشمن شلیک کند یا اینکه روی سر دشمن بپرد و او را برای لحظاتی گیج کند.[۱۵]تیرهای آتریوس در ابتدا تاثیر کمی روی سلامتی دشمن دارند اما در ادامه ی روند بازی و با ارتقاع کمان اتریوس میتوان آسیب ضربات را افزایش داد همچنین تیر ها باعث می‌شوند نوار گیجی دشمن به سرعت پر شود.[۱۰]

در طول بازی آتریوس در حل پازل‌ها، مسافرت، مبارزه و… کمک می‌کند. زمانی هم که بازیکن با تعداد زیادی از دشمنان روبه‌رو می‌شود، آتریوس به صورت مستقل باعث حواس پرتی دشمنان ضعیف‌تر می‌شود تا بازیکن با دشمنان قوی‌تر بجنگد.[۱۶] اگر تعداد زیادی از دشمنان با آتریوس درگیر شوند، او روی زمین می‌افتد و دیگر تا آخر مبارزه درگیر نمی‌شود. آتریوس نیز مانند کریتوس در طول بازی سلاح و زره و توانایی‌های جدید از جمله تیرهای رعد و برق به دست می‌آورد.[۱۷]

در حالی که هفت بازی قبلی کم و بیش بر اساس اساطیر یونانی بود اما این بازی در اساطیر اسکاندیناوی ادامه می‌یابد.[۱۸] اتفاقات این بازی قبل از زمان وایکینگ‌ها رخ می‌دهد. شش قلمرو از ۹ جهان اساطیر اسکاندیناوی قابل دسترسی است. بیشتر زمان بازی در سرزمین میدگارد می‌گذرد. جایی که انسان‌ها زندگی می‌کنند و همان قلمرویی است که دنیای یونان وجود داشته بود. دیگر قلمروها عبارتند از الف‌هایم: قلمرو اِلف‌های نور و تاریکی، هل‌هایم: قلمرو مردگان، یوتون‌هایم: سرزمین غول‌ها. قلمروهای دیگر که به صورت اختیاری می‌توان وارد آن‌ها شد عبارتند از نیفل‌هایم: قلمرو مه و موسپل‌هایم: قلمرو آتش. دسترسی به سه قلمرو دیگر آسگارد: قلمرو خدایان آسیر، واناهایم: قلمرو ایزدان ونیر، و سوارت‌آلفهایم: قلمرو دورف‌ها توسط اودین، حاکم آسگارد بسته شده‌است.[۱۹] در وسط تمام قلمروها درخت افسانه‌ای ایگدراسیل وجود دارد که قلمروها را به هم متصل می‌کند. با اینکه هر قلمرو جهانی متفاوت است اما همه آن‌ها به طور همزمان در یک مکان وجود دارند. سفر بین قلمروها از طرق بیفروست و یکی از ریشه‌های ایگدراسیل صورت می‌گیرد. بیفروست را تیر ،یک خدای جنگ صلح دوست ساخت و به قلمروهای دیگر سفر کرد و افسانه‌های آن‌ها را آموخت. اودین، تیر را کشت چراکه باور داشت تیر با همدستی با غول‌ها می‌خواهد او را از مقامش کنار بزند.

قهرمان‌های اصلی بازی کریتوس (صداپیشگی توسط کریستوفر جاج) و پسر کوچکش آتریوس (سانی سالجیک) هستند. کریتوس، فرزند زئوس، یک مبارز از اسپارتا است که به خدای جنگ یونان تبدیل شد. پس از این که به میدگارد (سرزمین انسان‌ها) آمد، با همسر دومش که اکنون مرده است (لافی Laufey) آشنا شد که البته او را فای (Faye) صدا می‌کرد. او و فای فرزندی به نام آرتریوس دارند که نه از گذشتهٔ کریتوس خبر داشت و نه می‌دانست خدا است. با این حال این توانایی را دارد که افکار دیگران را بخواند. هماورد اصلی بازی، ایزد آسیر، بالدر (جرمی دیویس)، برادر ثور است. فرزندان ثور، مودی (Modi) و مگنی (Magni) (نولان نورث و تروی بیکر) به بالدر کمک می‌کنند. پدر بالدر، اودین و مادرش خدای ونیر، فریا (دانیل بیسوتی) است. اودین، فریا را به میدگارد تبعید کرده است که فریا در آن جا به جادوگر جنگل معروف شد. او برای محافظت از پسرش بالدر، او را جاودانه کرد که باعث شد نه درد و نه خوشحالی را احساس کند و همین به تنفر بالدر از فریا انجامید. شخصیت‌های دیگری هم وجود دارند شامل: میمیر (آلستر دانکن) که ادعا می‌کند باهوش‌ترین انسان زندهٔ جهان است. بروک (Brok) و سیندری (Sindri) (راجر کری هد و آدام جی. هرینگتون) دو برادر دورف که در نقاط مختلفی از جهان حضور دارند و برای کریتوس و آرتریوس سلاح‌ها جدید می‌سازند. این دو برادر بودند که تبر لویاتان کریتوس را ساختند و آن را به فای دادند.[۲۰]
.
.
.
همچنین روح ایزد بانوی آتنا در بازی در دو صحنه وجود دارد و کریتوس را هیولا و تغیر ناپذیر توصیف میکند و به او میگوید ک طبیعت تو عوض شدنی نیست.از دیگر شخصیت هایی ک در نسخه های قبلی وجود داشتند و در این نسخه وجود دارند زئوس خدای خدایان و خدای رعد میباشد ک در جهان مردگان کریتوس با او دیدار میکند

بر طبق وبگاه متاکریتیک، خدای جنگ مورد تقدیر همگانی قرار گرفت و با استقبال بسیار خوب منتقدین مواجه شد و در کنار نسخه اصلی خدای جنگ بالاترین امتیاز را در این فرنچایز دارا می‌باشد. این بازی دارای رتبه سوم در بین تمام بازی‌های کنسول پلی‌استیشن ۴ را دارا می‌باشد و همچنین عنوان بالاترین امتیاز یک بازی در سال ۲۰۱۸ برای این کنسول را به ارمغان آورد.[۲۷] خدای جنگ به ویژه در زمینه سیستم مبارزات، گرافیک، موسیقی، طراحی دنیای بازی، استفاده از اساطیر اسکاندیناوی، داستان، شخصیت پردازی و احساسات سینمایی مورد ستایش قرار گرفت.

در مراسم The Game Awards 2018 این بازی به عنوان برترین بازی سال ۲۰۱۸ انتخاب شد.

خدای جنگ (به انگلیسی: God of War) یک بازی ویدئویی به سبک اکشن-ماجراجویی که بر اساس اساطیر یونان توسط استودیو سنتا مونیکا ساخته شده و به وسیلهٔ سونی اینتراکتیو انترتینمنت در ۲۲ مارس ۲۰۰۵ برای کنسول پلی‌استیشن ۲ انتشار یافته‌است. این بازی اولین قسمت در مجموعه بازی‌های خدای جنگ است و نسخهٔ بعدی بازی با نام خدای جنگ ۲ در ۱۳ مارس ۲۰۰۷، و سومین قسمت نیز با نام خدای جنگ ۳ برای کنسول پلی‌استیشن ۳ در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۰ منتشر شده‌است.چهارمین قسمت از این بازی که انقلاب بزرگی در بین بازی‌های ویدئویی به پا کرد(god of war)نام دارد

بازی با شخصیت اصلی داستان یعنی کریتوس آغاز می‌شود که می‌گوید «خدایان المپیوس مرا رها کرده‌اند دیگر هیچ امیدی نیست» او خود را از بلندترین کوه یونان به پایین پرتاب می‌کند. سپس بازی به سه هفته قبل برمی‌گردد نمایش اتفاقاتی که سرنوشت بدبختانه‌اش را می‌سازد. او به مأموریتی فرستاده می‌شود که برای نجات دادن شهر آتن باید خدای جنگ یعنی آرس را بکشد. نام کریتوس هر جنگجویی را در سراسر عالم به لرزه می‌انداخت. او به عنوان یک رهبر دارای خصلت‌های شجاعت، زیرکی، تاکتیک‌های جنگی و سرسختی در نبرد بود.
زن‌ها بچه‌ها و مردان زیادی از لب تیغ این جنگجو گذشته‌اند. همسرش تنها کسی بود که می‌توانست جلوی خشم کریتوس را بگیرد.
سرانجام روزی آمد که کریتوس نمی‌توانست پیش‌بینی کند. ارتش او با ۵۰ مرد جنگجوی ورزیده در برابر هزاران نفر از لشکریان بربرها و قبایل بادیه‌نشین وحشی از مشرق‌زمین قرار گرفت. بعد از نبردی چند ساعته لشکر کریتوس مانند خود او در جنگی وحشیانه شکست می‌خورد. کریتوس در برابر رهبر بیگانگان شکست خورده بود، چند ثانیه تا مرگ فاصله داشت. با کمال ناامیدی او آرس خدای جنگ را صدا می‌زند، و می‌گوید: آرس دشمنان مرا نابود کن و جان مرا در اختیار بگیر.

خدای جنگ که شاهد این نزاع است به درخواست کریتوس جواب می‌دهد و در یک لحظه تمامی سربازان دشمن را تکه‌تکه می‌کند. آرس به کریتوس شمشیرهای آشوب “Blades of Chaos” را می‌دهد شمشیرهایی که دراعماق جهنم ساخته شده‌است. این اسلحه ترکیبی از ۲ شمشیر که که مانند ۲ خنجر به انتهای زنجیر است تشکیل شده. زنجیرها در دست کریتوس می‌پیچند و گوشت دست او را ذوب می‌کنند. این زنجیرها برای همیشه قول کریتوس را به او یادآور می‌شود. در یک چشم به هم زدن رهبر وحشیان بادیه‌نشین می‌میرد… کریتوس با شمشیرهای آشوب سر رهبر وحشیان را می‌برد.

کریتوس، وفادار به قولش از این به بعد تمامی دستورهای خدای جنگ را اجرا می‌کند. کریتوس به نام خدای جنگ انسان‌های زیادی را می‌کشد. حتی به دهکده وفادار به آتنا هم رحم نمی‌کند. به درخواست کریتوس مردانش تمامی دهکده را به آتش کشاندند. در طول کشتار کریتوس معبدی را پیدا می‌کند که به او احساس می‌دهد هرگز نباید به آن قدم بگذارد. قبل از داخل شدن غیبگوی دهکده به او اخطار می‌دهد که خطرات معبد بیشتر از آن چیزیست که کریتوس فکر می‌کند. کریتوس بی‌توجه به پیرزن وارد معبد می‌شود، خون جلوی چشمان او را گرفته. هر کس در نزدیکی کریتوس بود جان سالم بدر نبرد. کریتوس همه را قطعه قطعه کرد. بالاخره او دو قربانی آخر خود را هم گرفت. هر چند همه چیز تغییر پیدا کرد، وقتی کریتوس به عقل آمد دید در جلوی چشمان او جسد همسر و دختر کوچکش پیداست. بله او با دستان خود آن دو را کشته بود برای او بسیار گیج‌کننده بود که خانواده او آنجا چه می‌کردند در حالی که او آخرین بار در شهر اسپارتا از آن‌ها خداحافظی کرده بود تا به جنگ بیاید. خدای جنگ که یک بار جان او را نجات داده بود برای او توضیح می‌دهد که برنامه‌هایش چه بوده‌است. او ظاهر می‌شود و توضیح می‌دهد که زن و بچه‌اش آخرین ریسمان‌های انسانیت در زندگیش بوده‌اند؛ ولی حقیقتی در راه بود جادوگر دهکده از خاکستر زن و بچه‌اش که در معبد سوخته بودند برای نفرین ابدی او استفاده کرد تمامی بدن کریتوس را خاکستر سفید خانواده‌اش پوشاندند به غیر از خالکوبی قرمز بدنش. نفرینی که همیشه و همه جا به‌دنبال او بود.

کریتوس از تابعیتش به خدای جنگ دست می‌کشد. او ۱۰ سال در دنیا سرگردان شد از این بندر به بندری دیگر از مکانی به مکان دیگر ولی کابوس‌ها او را رها نمی‌کردند انگار این افکار مانند طاعون مغزش را فاسد کرده بودند. خاطرات کشتن زن و فرزندش وجودش را فرا گرفته بود.
بعد از ۱۰ سال خدای جنگ خودش به آتن حمله می‌کند جایی که آتنا خواهرش محافظ آن بود. به وسیله قانون زئوس خدایان از جنگ با خودشان منع شده بودند. بنابرین برای نجات شهر باید به دنبال موجودی فانی می‌گشت که بتواند خدای جنگ را نابود کند. او به‌دنبال کریتوس می‌رود و قول می‌دهد که در برابر متوقف کردن خدای جنگ گناهان و جنایت‌هایش را می‌بخشد، و کریتوس قبول می‌کند.
کریتوس اول شروع به یافتن پیشگوی آتن می‌کند. وقتی به معبد پیشگو رسید، پیرمردی را دید که در حال کندن قبر است، پیرمرد گفت که مجبور است قبر بزرگی را بکند و وقت هم ندارد و بعد پیرمرد به کریتوس حرفی زد که نمی‌توانست باور کند. قبری که او می‌کند برای یک نفر بود و آن یک نفر هم کریتوس بود.
داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

بر اساس دانسته‌های پیرمرد غیبگو او فقط با یک راه می‌توانست خدای جنگ را نابود کند و آن هم پیدا کردن جعبه پاندورا افسانه‌ای بود. آتنا به کریتوس می‌گوید که چطور باید به جعبه پاندورا دست پیدا کند. او باید به داخل کوهستانی می‌رفت که بر سوار آخرین تیتان یعنی کرونوس، که پدر بیرحم زئوس بود. بالاخره با سعی و تلاش و پشت سر گذاشتن تهدیدات بسیار مهلک کریتوس موفق شد به جعبه پاندورا دست پیدا کند؛ ولی قبل از رسیدن به آتن همراه جعبه، خدای جنگ از این مسئله آگاه می‌شود که کریتوس به جعبه دست پیدا کرده. در حالی که در حال جنگ بود از مسافتی بسیار دور با ستون سنگی تیز به طرف کریتوس که در معبد پاندورا بود پرتاب می‌کند. تیر پس از طی مسافت بسیار زیادی به کریتوس می‌رسد و شکم او را پاره می‌کند و او را به دیوار می‌کشد. در آخرین لحظات عمر کریتوس خاطرات کشتارش، کشتار زن و بچه‌اش در ذهنش تدایی می‌شود. کریتوس با درماندگی می‌بیند که نوکران خدای جنگ چگونه جعبه پانادورا را با خود می‌برند. کریتوس در دوزخ سقوط می‌کند، او شکست می‌خورد اما نمی‌خواهد بمیرد. او در راه جهنم با جامعه جنایت کارن مبارزه می‌کند. در انتهای راه به زنجیری رسید که یک سر آن به آسمان وصل بود. در آخر زنجیر همان پیرمردی بود که داشت قبر می‌کند او می‌گوید آتنا تنها خدایی نیست که از تو مواظبت می‌کند گورکن پیر این را گفت و غیب شد.
کریتوس از صحرای روحهای سرگشته با تمامی دام‌ها و خطرهایش عبور می‌کند و بالاخره موفق می‌شود که از دوزخ خودش فرار کند. یک کار باقی‌مانده بود پیدا کردن جعبه پاندورا. او وقتی به خدای جنگ رسید جعبه با زنجیری به دستان خدای جنگ وصل بود. با پرتاب یک صاعقه به طرف دستان خدای جنگ توانست زنجیر را از دستان خدای جنگ پاره کند. جعبه سقوط می‌کند و کریتوس باز هم آن را پس می‌گیرد. در آخر نبردی مانده بود بین کریتوس و خدای جنگ که سرنوشت آتن را رقم می‌زند. در یک اقدام تدافعی خدای جنگ کریتوس را داخل ذهن خودش به دام انداخت. او توهماتی از خانواده‌اش را برای ذهن کریتوس ساخت که به دستان خود کریتوس کشته می‌شدند. کریتوس عهد می‌کند که نگذارد دیگر بار خانواده‌اش به دست خدای جنگ بمیرند و از آن‌ها در مقابل موجوداتی که شبیه خودش بودند و قصد کشتن خانواده‌اش را داشتند محافظت کند. بالاخره کریتوس بر دشمنان خیالیش پیروز می‌شود و خانواده‌اش را نجات می‌دهد. با این وجود که کریتوس موفق به نجات خانواده‌اش شد؛ ولی چه ارزشی داشت در آخر فهمید که آن‌ها همه‌اش خیالات بوده. هدف خدای جنگ از این کار این بود که روح خدای جنگ را بشکند تا کریتوس پذیرای شکست شود. کریتوس که حالا تمامی نیروها و اسلحه تیغه‌های آشفتگی را از دست داده بود جنگ را بخوبی اداره می‌کند و توانست در هشیاری حملات خدای جنگ را بشکند و به شمشیر قوی کوه المپ دست پیدا کند. بعد از یک نبرد طولانی و سخت، بالاخره کریتوس می‌تواند خدای جنگ را شکست دهد و شمشیرش را در گلوی خدای جنگ فرو برد.
بعد از کشتن خدای جنگ و دریافت تبریکات خدایان مختلف کریتوس از آتنا می‌خواهد کابوس‌ها و زجرهایی که در جانش در اثر گشتن همسر و فرزندش رخنه کرده‌اند را از او دور کند. آتنا به او می‌گوید که می‌تواند جنایات و اشتباهات او را ببخشد ولی هیچ خدا یا نیرویی نیست که بتواند خاطرات کارهای وحشتناکی که در سایه خدای جنگ آرس انجام داده را از وجودش پاک و فراموش کند.
کریتوس با احساس ناامیدی به بالای بلندترین کوه یونان می‌رود و با سقوط از بلندی خودکشی می‌کند. (صحنه اول بازی) کریتوس سقوط می‌کند و به درون دریای اژه می‌افتد؛ ولی قبل از اینکه بمیرد احساس می‌کند نیروی عجیبی او را به بالای کوه می‌کشاند. او به بالای کوه کشیده می‌شود، آتنا به کریتوس می‌گوید که خدایان حکم کردند او امروز به دلیل خدمت بزرگش به خدایان نمیرد.
او به کریتوس یادآوری می‌کند که یک تخت در کوه المپ خالی است و یک خدای جنگ جدید لازم است. او به کریتوس پیشنهاد خدای جنگ شدن را می‌دهد و دری که به کوه المپ و تخت خدایی منتهی می‌شود را برای او می‌گشاید، و اینگونه کریتوس خدای جنگ می‌شود؛ و انتقام‌گیری از تمام خدایان آغاز…!

در صورت داشتن مشکل اول راهنمای موجود در ادامه مطلب رو بخونید و در دانلود کردن حتما باید ای پیتون ایرانی باشه و یکی یکی باید دانلود کنی همزمان نمیشه اگه مشکلتون رفع نشد و مشکلتون مهم و جدی بود با شماره 09369555630 تماس بگیرید برای مشکلات جزیی به آیدی @morti72 پیام دهید کانال @downloads98

 

داستان بازی God Of War I , II , III

خدای جنگ ۱ , ۲ , ۳

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

گاد آف وار

این کریتوس ما توی دهکده اسپارتا زندگی میکرده و یدونه داداش و مادر داشته که داداشش مریض میشه و بعد از اون به کوهی میره و دیگه ازش خبری نمیشه و همه فکر میکنن که مرده ولی توی یکی از یازیهایی که برای پی اس پی اومده دنبال داداشش میگرده حالا بعد از اون کریتوس میره به سپاه اسپارتا و با یه سری افراد کم شروع میکنه و کم کم نیروهاش به هزاران هزار سرباز میرسه ولی تو یکی از جنگ ها در برابر باربارین ها تا مرز شکست خوردن میره ولی درست در لحظه ای که یه قدم تا شکست خوردن فاصله داره روح خودشو به اریس خدای جنگ میفروشه و اریس هم دستور میده که از اعماق جهنم شمشیری بسازن و میارن به دستهای کریتوس زنجیر میکنن و زنجیرها انقدر داغ بود که به دستهای اون میچسبه و یادآور قولی هست که به اریس داده اون سر رئیس بابارین ها رو میکنه و کل سربازهای اونم اتیش میگیرنو کریتوس پیروز میشه و بعد از اون به اریس خدمت میکنه و همه ی دهکده ها رو آتیش میزنه و همه رو میکشه ولی توی اخرین ماموریتش به یه معبد حمله میکنه که متعلق به آتنا یکی از خدایان بود قبل از ورود کریتوس به معبد صاحب معبد به اون اخطار میده که نباید به اینجا وارد بشه ولی اون گوش نمیکنه میره اونتو و همه رو میکشه آخرین کسایی که میکشه زن و بچه خودش بودن و وقتی اونا رو میکشه تازه میفهمه چیکار کرده ولی دیگه دیر شده بود اون تعجب میکنه که زن و بچشو تو اسپارتا ترک کرده بود ولی اینجا بودن اون موقع به اریس میگه که دیگه به اون خدمت نمیکنه و میخواد که اونو بکشه و بعد از اون خاکستر زن و بچه اش روی پوست اون موند تا همه بفهمن که اون چیکار کرده و بعد از اون به خاطر سفید شدن پوستش بهش میگفتن روح اسپارتا.

 

بعد از اون کریتوس دلشو میزنه به دریا و با کشتی به این ور و اون ور سفر میکنه ولی کابوس کسایی که کشته هنوز باهاشه آزارش میدن واسه همین پیش آتنا میره و ازش میخواد که یکاری بکنه که کابوساش تموم بشه .آتنا هم میگه باید بری آتن الان برادرم اریس داره اونجا رو تخریب میکنه و اگه جلوی اونو بگیره کابوساش تموم میشه و کریتوس میره به شهر و صاحب معبد اونجا رو پیدا میکنه و اونم بهش میگه باید بره جعبه پاندورا رو بدست بیاره تا بتونه اریس رو شکست بده اونم با تحمل یه عالمه سختی  و رد شدن از کویر و رویارویی با هیولاها بالاخره به کرونوس پدر زئوس میرسه و بعد از ۳ روز بالا رفتن ا زکوهی که پشت کرونوس بود میرسه به بالای اون و بعد از تحمل سختی ها و حل معماهای زیادی به جعبه میرسه ولی اریس متوجه میشه و یه چوب از اونجا به طرف کریتوس پرت میکنه که به اون میخوره و میکشتش ولی کریتوس دواره برمیگرده و در جعبه رو باز میکنه و اریس رو میکشه ولی خدایان فقط گناهاشو میبخشن و لی کابویهاشو تموم نمیکنن برای همین اون تصمیم میگیره خودشو از بلندترین صخره اونجا یعنی کوه المپ به پایین پرت کنه و این کارو میکنه ولی با افتادن توی آب با هیچ سنگی برخورد نمیکنه و دوباره از آب میاد بیرون و به سمت بالا میره بدون این که بخواد خدایان نجاتش داده بودن تا خدای جنگ بعدی بشه و چون اریس شمشیرهاشو ازش گرفته بود آتنا یه جفت شمشیر به اون میده و کریتوس میشه خدای جنگ.

 

تا این جا واسه خدای جنگ ۱ بود

 

حالا خدای جنگ ۲:

 

کریتوس که خدای جنگ میشه سربازاشو رهبری میکنه و همه جاهارو میگیره ولی توی آخرین جنگ تصمیم میگیره که خودش هم بره و به سربازاش کمک کنه ولی خدایان که از این کارهای کریتوس میترسیدند و میترسیدند که با این کار و قوی شدن بیش از حد خدایان رو هم از بین ببره برای همین جلوی اونو میگیرن ولی کریتوس گوش نمیکنه و میپره پایین ولی با ورودش به اونجا زئوس که تبدیل به یک کلاغ شده بود میاد و یکم از قدرت اونو میگیره و به یه مجسمه میده که توی اون شهر داشتن میساختنش و اونو زنده میکنه و کریتوس هم کوچیک میشه ولی هنوز بیشتر قدرت هاشو داره و اون باادامه راهش و کشتن سربازها با اون مجسمه درگیر میشه و یکم اونو زخمی میکنه ولی زئوس به اون میگه که میخواد بهش کمک کنه و شمشیر اولیمپوس که جنگی که بین خدایان و تایتانها بود رو تموم کرده بود برای اون میفرسته ولی هدف دیگه ای داره و میخواد باقی نیروهای خدایی اونو بگیره و با اینکار کریتوس مجبور میشه همه ی نیروهاشو داخل شمشیر بریزه تا بتونه ازش استفاده کنه و اون مجسمه رو میکشه ولی موقع پایین افتادن مجسمه دستش روی کریتوس میفته و شمشیر از دستش در میره اونم که همه ی نیروشو داخل شمشیر ریخته بود دیگه نیرویی براش نمونده بود و زئوس اونو میکشه و به دنیای زیرزمینی میره ولی گایا مادر زئوس که به مادر زمین هم معروفه به اون کمک میکنه تا دوباره زنده بشه و بهش میگه که اونا هم میخوان زئوس رو بکشن و برای اینکار باید کریتوس پیش خواهران سرنوشت بره اونا رو بکشه و با یکی از وسیله هاشون به زمان گذشته بره و زمانی که جنگ بین تایتانها و خداها بوده تایتانها رو به زمان حال بیاره چون زئوس بعد از اون جنگ اونا رو تبعید کرده بود به دنیای زیرزمینی و پدرش کونوس رو مجازات کرده بود که تا آخر عمرش باید جعبه پاندورا رو حمل کنه و کریتوس با گذشتن از موانع مختلف و کشتن دشمنها و یا حتی خدایانی مثل ایکاروس یا گرفتن قدرت از کرونوس یا … خیلی قدرتمند میشه و میتونه خواهران سرنوشت رو شکست بده و حتی ۱آتنا رو هم میکشهو به زمان گذشته میره و تایتانها رو میاره به حال و با تایتان ها به سمت کوه المپ برای گرفتن انتقامش از خدایان راه میفته

 

اینجا هم خدای جنگ ۲ تموم شد

 

حالا آخرین قسمت یعنی خدای جنگ ۳:

 

کریتوس به همراه تایتانها به بالای کوه المپ راه میفتن و خدایان هم هراسان شروع به جمع کردن نیرو و حمله به اونا میکنن ولی کریتوس در این راه خدای ۷ دریا یعنی پوزیدون رو میکشه و باعث میشه سطح دریاها بالا بیاد و خودشو به بالای کوه میرسونه و با زئوس مواجه میشه و گایا هم خودشو میرسونه به بالای اونجا و بعد از اون زئوس هر دو رو به پایین پرت میکنه کریتوس در حال افتادن از گایا میگیره و بهش میگه که اونو نجات بده ولی گایا این کار رو نمیکنه و به اون میگه که این کار گایا و بقیه تایتانها بوده که با زئوس مقابله کنن و کریتوس رو فقط برای آزادسازی خودشون احتیاج داشتن و کریتوس رو به پایین و رودخونه ی مردگان پرت میکنه و هر کس بجز هیدیس خدای دنیای زیرزمین یا مردگان به داخل این رود بیفته ارواح داخل رود از اون تغذیه میکنن و اینکار باعث میشه که اون دوباره قدرتهاشو از دست بده و دیگه قدرتی نداشته باشه و با بیرون اومدن از اونجا روح آتنا رو میبینه که به طرفش میاد و اون که تا الان داشته بر علیه کریتوس و به نفع خدایان حرف میزد پیداش میشه و با یه سری حرف که کریتوس باید خدایان رو بکشه اونو راضی میکنه که با اون همکاری کنه و بهش یه شمشیر میده و بهش میگه که باید بره دختری به نام پاندورا رو پیدا کنه تا بتونه جعبه پاندورا رو باز کنه و دراین راه اون تقریبا تمام خدایان رو میکشه و آخرش هم با قربانی کردن پاندورا جعبه رو باز میکنه ولی با وجود امیدواری فراوان با جعبه خالی مواجه میشه و بخاطر اینکه به پاندورا وابستگی پیدا کرده بود خیلی از مرگش ناراحت میشه و وقتی میره به جنگ زئوس و به پدرش میگه که باید این کارو تموم کنن پس شروع میکنن به جنگ و گایا میاد به اونا حمله میکنه و اونا میرن داخل قلب گایا بعد از یه سری زد و خورد کریتوس زئوس رو به قلب گایا با شمشیر میدوزه و اونا میمیرن ولی کریتوس که داشت برمیگشت یهو زئوس بلند میشه و اونو میکشه ولی کریتوس به خیالاتش میره واونجا براش یه سری اتفاقات میفته و در  آخر جعبه رو پیدا میکنه و وقتی اونو باز میکنه قدرت داخلشو میگیره و یاد حرف پاندورا میفه که میگفت ما باید همیشه امید داشته باشیم و برمیگرده و آخرین خدا رو هم میکشه و آتنا میاد و به کریتوس میگه که باید قدرتی که داخل جعبه پاندورا پیدا کرد رو به اون بده ولی کریتوس میگه که هیچی داخل جعبه نبود ولی آتنا یه داستان تعریف میکنه که موقعی که زئوس داشت جعبه رو میساخ همه ی بدی ها و ترس هارو داخل اون گذاشت ولی آتنا که از باز شدن جعبه و بیرون اومدن اونا میترسید .داخل جعبه یه سری نیروهای خوب و امید هم میفرسته و با باز شدن جعبه در قسمت اول قدرت رو کریتوس میگیره و بدی ها به سمت خدایان میره و زئوس رو گرفتار میکنه ولی کریتوس که از مرگ پاندورا ناراحت بود خودش رو میکشه و نیروی آتنا رو پخش میکنه و ………..

 

خلاصه ی داستان:

هنگامی که زمین به اسمان رسید یعنی وقتی که گایا که مادر زمین است با اورانوس که تصور اسمان است با هم ازدواج کردند از ان ها فرزندان زیادی از جمله کرونوس پدید امد . گایا که از زایمان های پیاپی خسته شده بود داسی را ساخت و به فرزندش داد تا با ان پدرش را بکشد و زمین را از اسمان جدا کند .پس کرونوس پدرش را کشت و در ان لحظه یعنی لحظه ی جدایی زمین از اسمان زیبایی در جهان پدید امد . گایا پس از مرگ اورانوس به کرونوس گفت که فرزندی از تو پدید می اید که تو را همچون پدرت خواهد کشت . سال ها بعد کرنوس با ریه ازدواج کرد و از ان ها سه دختر و دو پسر به وجود امد که کرونوس از ترس کشته شدن ان ها را خورد . پس از مدتی فرزند دیگری از ان ها پدید امد … پسری به نام زئوس … ریه از ترس این که پسر جدیدش هم توسط کرونوس خورده شود به جزیره ای گریخت و بزرگ کردن فرزند جدیدش را به پری ها سپرد … سپس پارچه را به دور سنگی پیچید و ان را به عنوان فرزند جدیدشان به کرونوس معرفی کرد . کرونوس هم بدون ان که درون پارچه را ببیند ان را خورد . هنگامی که زئوس بزرگ شد و فهمید که خواهران و برادرانش در شکم کرونوس هستند و خواهران و برادرانش را نجات داد و سپس ان ها پدر خود را به بند کشیدند . انگاه زئوس جهان را بین خود و برادرانش تقسیم کرد . به قید قرعه اسمان به زئوس و دریا ها به پوزیدون و دنیای مردگان و زیر زمین به هادس رسید و شما در نسخه ی شماره ی سوم بازی هلیوس و هادس را اول از همه میکشید . هر یک از خواهران هم الهه های زمین شدند . یکی از خواهران که هرا نام داشت با زئوس ازدواج کرد  . فرزندانی که از ان دو به وجود امد شامد ارس –خدای جنگ قبلی که در شماره ی یک بازی به طرز بدی او را کشتید – هفایستوس – خدای اهنگری که او را در نسخه ی سوم کشتید و شمشیر هایش را گرفتید – . هبه الهه ی جوانی و ایلیتایه الهه ی زایمان . اتنا که الهه ی خرد است که در سفرتان برای انتقام گیری از زئوس یار همراهتان است که البته فرزند زئوس و متیس است . زئوس از طریق یک پیشگو فهمید که اگر متیس دخنری را به دنیا بیاورد ان دختر پسری را به دنیا میاورد که نه تنها زئوس را میکشد بلکه تمام المپیان را به خاک و خون میکشد . پس زئوس متیس را بلعید ولی هفایستوس سر پدرش را شکافت و تا متیس از سر زئوس بیرون بیاید و اتنا متولد شود . و در نهایت فرزند اتنا به دنیا امد … پسری به نام کریتوس که خود شما هستید . مایا نیز از زئوس فرزندی به نام هرمس به دنیا اورد که خداتی پیام رسان شد که در نسخه ی سوم این بازی شما پا های هرمس را قطع کردید و کفش هایش را برداشتید تا از دیوار ها بتوانید بالا روید . سپس هلیوس را که خدای خورشید بود کشتید تا از سر او در مکان های تاریک به عنوان چراغ قوه استفاده کنید . پس از ان گل زندگی هرا را خشک کردید . کرونوس هم همان تایتانی بود که در شماره های قبلی بازی دیده بودید که در صحرا در حالی که باری بر روی دوش اوست حرکت میکند که البته او را نیز در شماره ی سوم بازی کشتید و ان چیزی را هم که روی دوشش بود معبد پندورا بود  . تایفون را نیز که فرزند گایا بود کشتید به این دلیل که گایا به او دستور داده بود تا زئوس را بکشد ولی شما دوست داشتید تا خودتان زئوس را بکشید . اکاروس که فرزند ددالوس صنعتگر بود و پایه های تعادی زمین را طراحی کرده بود را کشتید تا بال هایش را بکنید و از ان بال ها برای پرش های بلند استفاده کنید . هرکول را نیز که افسانه ای ترین پهلوان یونان بود را نیز کشتید و مشت های اهنینش را برای شکستن و خورد کردن سپر ها استفاده کردید . هنگامی که خود را برای کشتن زئوس اماده میکردید و در جعبه ی پندورا را باز کردید در حالی که انتظار داشتید که در ان قدرتی باشد تا با ان بتوانید خدایی را بکشید ان را خالی دیدید و سپس بدون قدرت ان جعبه برای انتقام نهایی پدر بزرگ خود را که زئوس بود کشتید . ای کریتوس تو نه تنها خانواده ی خود را کشتی بلکه تمام کسانی را که به تو قدرت بخشیده بودند را نیز به خاک و خون کشیدی و هر چیزی را که سر راهت بود نابود کردی . در نهایت هم فهمیدی که قدرت جعبه ی پندورا یک وسیله نبود بلکه قدرتی بود که اتنا در ان دمیده بود . حال که تمام دنیا را نابود کردی چه میخواهی بکنی ؟ در اخر هم خود را کشتی … و دیگر هیچ .

 

 

 


انتشار مطلب

داستان بازی خدای جنگ ۱ , ۲ , ۳ GOD OF WAR

آدرس کوتاه شده این مطلب

خیلی عالی بود ممنون

چرا کریتوس خود کشی کرد لطفا مدیر سایت بگید

کریتوس انتقامشو گرفت اتنا هم چون قدرت پاندورا رو تو وجود کریتوس دید خواست ازش سو استفاده کنه خودشو کشتو فدرتو آزاد کرد

روایت داستان رو در بالا واقعا زیبا بیان کردید سپاسگذارم راستی دوست عزیز این بازی رو اکثر ماها در کامپیوتر در مبدل های پلی استیشن بازی میکنیم معمولایک نرم افزار برای بازی ها ساخته میشه که میشه باهاش در بازی تقلب کرد مثلا پرش قدرتی یا سلاح قدرتی رو در اول بازی به کمک این نرم افزار داشت میخوام ازتون درخواست کنم این مورد رو به سایتتون اضافه کنید چون واقعا نیاز هست بهش

تشکر در مورد این نرم افزار اطلاعی ندارم اگه شما نام انگلیسی نرم افزار رو بادید قید کنید قرار داده میشه

سلام خواستم ببینم که شماره ۳ این بازی همون ghost of sparta است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام خیر برای ps3فقط منتشر شده نسخه ۳

نه نیست همون خدای جنگ ۳ هستش

سلام سایتتون واقعا عالی بود و متشکرم که داستان ۳ رو هم کمو بیش با جزیاتش توضیح دادی چون تو سایتای دیگه فقط راجب سلاح ها و کیفیت و…. توضیح داده بودن

خواهش می کنم

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

سلام . ببخشید زنجیرهای المپ چندش میشه ؟ میشه به ترتیب تمام نسخه هاش را بگید ؟ زنجیره های المپ و روح اسپارتا نمیدونم کدوما میشه . میخوام بگیرم میخوام به ترتیب باشه

ترتیب نداره دو تاش داستان متفاوت داره ولی اول المپ منتشر شد بعد روح اسپارتا

چجوری دانلود کنم از کجا خدای جنگ ۳رو دانلود کنم

در سایت موجوده سرچ کنید

المپ و روح اسپارتا شماره چنده و آیا میتوان شماره سه را واسه کامپیوتر دانلود کرد

شماره ای نیستن
نه نمیشه

تشکر از داستانتون.
یه سوال دارم .تو صحنه پایانی کریتوس بعد از خودکشی چی میشه چون جسدش اونجا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وسری۴این بازی قراره ساخته بشه یا کلا تموم شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اخره داستان خودشو می کشه و اون نیرویی که داررو رها می کنه سری ۴ بازی کلا داستان دیگه ای خواهد داشت و میشه گفت ربطی به نسخه های قبل نداره

ببینید زعوس خودکشی نمیکنه
اون قدرتی که توی جعبه بوده اونو ناپدید میکنه و اینکه توی گاد اور چهار از یه سرزمین دیگه ظاهر میشه که قراره اهریمن ها و نیروهای باقی‌مانده تایتان ها به اون سرزمین حمله کنن و زعوس پسرش رو پیدا میکنه و به پسرش میگه شکار حیوانات کار خوبی نیست ناگهان موجودات اهریمن به پسرش حمله میکنن و اون میره برای نجات پسرش توی جنگل و کوهستان

لطفا اطلاعات غلط ندید خدای جنگ در نسخه ی سه داستانش تموم میشه نسخه ی جدید خدای جنگ داستان متفاوت و به دوز از نسخه های قبل داره در ضمن به پسرش میگه من گشنمه باید برام شکار کنی برعکس گفتی

نخیر ایشون درست میگن ختی تیزر خدای جتگ ۴ هم داخل آپارت اومده

خیلی ممنون خیر سرمون آمده بودیم پشتون برای درست کردن کارمون

سلام ممنون بابت توضیحتون،فقط ی سوال داشتم داستان خدای جنگ۳گفتین کریتوس پسره گایا هستش ولی در خلاصه گفتین فرزند آتنا.و ی سری توضیحات گیج کننده ک فرق داشتن با هم دیگه.

کریتوس پسر زئوسه گایا مادره زمینه

سلام خیلی علی بود فقط میخوام بدونم که گاد اف وار۴و۵ هم میزارین

سلام ببخشید من با کیبورد بازی میکنم و در مرحله ای باید با زنی مثل مار (ماهی) بجنگید و باید سرش را بچرخانید اما من هر کاری میکنم نمیتونم شکستش بدم لطفا کمک کنید

پاسخ قصفت:: با دکمه هایی مثل AوSوDوW رو بزنین من تونستم

سلام من هم همین مشکل رو داشتم که خودم با یه ابتکار حلش کردم!
در قسمت تنظیمات حرکت ها رو روی ماوس اعمال کنید و از ماوس استفاده کنید.
وقتی علامت چرخش روی اون مارماهی میاد ماوس رو سریع بچرخونید.
اولش سخته و باید سعی کنید بعد که یاد گرفتید آسون میشه.

اتنا برای چی میخواست از کریتوس سو استفاده کنه برای چی (لطفا این رو هم جواب بدید

می خواست قدرت پاندورارو بگیره ازش

ممنون

یه سوال کریتوس زئوس رو کشت ولی زئوس کریتوس رو کشت بعد از خود کشی کریتوس چی میشه

بازی تموم میشه

اقا عالی بود من تمام نسخه هارو بازی کردم مرتضی جان ممنون بابت داستان واقعا از نظر خدای جنگ بهترین بازیه و هیچ بازی به پاش نمیرسه

بله بازی خوبی بود

روایت شده نیرو جعبه توانایی نامیرا داشته میشه مرد و زنده شد داستان چهار سه روایت و نظریه داره یک که همین نیرو نامیرا که از جعبه گرفته و فرزند کریتوس که داخل چهار هست یک روایت میگه چهار میره به سمت فیلم سینمایی ثور و اون پسر بچه ثور و اون مرد پدرش هست و یک روایت دیگه هم هست دقیقا یادم نیس ولی سه نظریه هست درباره شماره چهار و طبق شواهد شماره چهار هیچ ربطی به قبل نداره مگر با یک چرخش عظیم داستان یک و دو و سه به چهار و شایدم پنج کشیده بشه …..

در خدای جنگ دو که گفتید زءوس تبدیل به کلاغ شد و قدرت کریتوس را گرفت و به یک مجسمه داد اشتباه است. او زءوس نبود. او آتنا بود که به کریموس اخطار داده بود که اگر به فتح کردن سرزمین ها ادامه دهد دیگر به او کمک نمی کند. و تبدیل به کلاغ هم نشد آتنا تبدیل به هیپوگریف شد.به غیر از این همه چیز درست و با متن بسیار عالی نگارش شده است.

داداچ خیلی خیلی خیلی عالی توضیح دادی ناموسا خیلی میخااااامت

قربانت

پس اتنا مادر کریتوس بود یا خواهرش?

خواهرش

آیا گاد آف وار ۳ برای ps2 هم هست؟باتشکر

خیر

اقا مرتضی چند روزه که نیستید

همیشه هستم

باشه
اما من یک نظر دارم شما اسم بازی خدای جنم روح اسپارتا و زنجیر های الیمپوس رو شنیدید بازی خدای جنن زنجیر های الیمپوس قبل از خدای جنگ یک انتشار یافته که من بازیش میکنم

اون بازی که شما میگید کریتوس به دنبال برادرش میگرده اسمش خدای جنگ روح تسپارتاست که اخرش توسط خدای مرگ کشته میشه و کریتوس انتقام میگره این بازی بعد از خدای جنگ یک است

میگم داستان خدای جنگ چهار جریانش چیه پسرم مگه داشته ؟!تو قبلیاش شمشیرش بهتر با تا یه ددونه تبر

بعضی جاهاشو غلط نوشتیدددد مثلا اونجا که حتی اتنارو هم میکشه اونجا اومد زوس بکشه که اتنا پرید جلوش و اتناکشته شد وزوس در رفت البته بیشتر جاهاشو تو پاسخاتونم اشتباه کردید وقتی از یک بازی چیزی نمیدونید الکی تو سایت نذارید

تو خوبی تو مهندسی خیالت راحت شد؟ عقده ای
این نوشتار خلاصه خصلاصه شده برو بفهم خلاصه یعنی چی بعد نظر بده

من متاسفانه‌پلی استیشن ۲ ندارم.چندین بار بازی گاد اف وار یک‌ و دو‌رو برای کامپیوتر خریدم ولی گیر میکرد و دیگه جولوتر نمیرفت.میشه لینک سالم بازی‌ رو برای پی‌سی بهم بدین؟باور‌کنین یه عمره عاشق این بازیم،دعاتون میکنم

کمی درهم برهم گفتید ولی خوب بود از آخر خلاصه داستان هم خیلی حال کردم

اول اینکه داداشش غیب نشد دوتا از خداها که یکیش هم اتنا بوده میدزدنش اون زخم رو چشم چپ کریتوس هم بخاطر درگیری با اونیکی خداهه بوده . دومش کریتوس خودشو میکشه اما زنده میمونه اگه ادامه بازی رو دیده باشید کریتوس از کوهه پریده تو دریا از رد خون میشه فهمید.سومش میشه تو فیلم چهارش فهمید که تو زمان تور و لوکی بودن چون پسره داشت با عروسک های اونا بازی میکرد.چهارمش وقتی پسره داره میره تو خونه میتونید کفشای خدای نامه رسان رو تو یه جعبه ببینید که کریتوس از خدای نامه رسان گرفته بود.پنجمش تبر کریتوس عین همون شمشیر های افشان کریتوس که تو جنگ خدایان یک یه خط های ابی رنگ روش بود رو تبر هم هست.شیشمش میشه لباس کریتوس که دامن مانند بود رو تو تنش دید .هفتمش رد شمشیر رو شکم کریتوس که خودشو کشته بود هست .هشتمش رد زنجیر های داغ شده شمشیر های افشان روی دست راست کریتوس قابل دیدنه و کلی چیز های دیگه از قسمت های قبل تو جنگ خدایان چهار وجود داره .درضمن اگه پسره کریتوسه چرا بهش نمیشه بابا یا پدر میگه قربان ! کریتوس هم بهش نمیشه پسرم میگه پسر! اگه پسرشه پس زن جدیده ی کریتوس کجاست؟

سلام.. من با کیبورد بازی god of war2تو کامپیوتر من تو قسمتی که با مار میجنگه نمی دونم چطوری قدرت هایی رو که گرفتم عوض کنم چون باید بعد از اون سرباز ها رو با قدرت سر مار بکشم .لطفا جواب بدین.ممنون

سلام ، داستانو خیلی خوب گفتید فقط کریتوس پسر زعوس بود یا اتنا؟؟؟

با تشکر از متن خوبتون
یه سوال داشتم : توی god of war 4 این پسره بچه کیه؟ پسر کریتوس هست؟؟ از کجا اومده؟؟

د. ماه دیگه بازی منتشر میشه و داستانش مشخص میشه

سلام خسته نباشید خیلی جالب بود
میخواستم بپرسم که اگه زئوس پدربزرگ کریتوس بود پس بابای کریتوس کی بود؟ چرا اشاره ای بهش نشده؟!

زیوس پدرشه

اصلا با عقل جور در نمیاد. شما اینجا نوشتید که
کریتوس پسر آتنا و نوه زئوسه!! درحال که توی داستان،
کریتوس برادر ناتنی آتنا و پسر زئوسه.

کجا اینو نوشتیم؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

آموزش استخراج پارت های دانلود شده و نصب

آموزش های مربوط به کنسول و بازی های پلی استیشن

آیا این بازی در سیستم من اجرا می شود؟

راهنمای دانلود فایل ها

در صورت داشتن مشکل با شماره 09369555630 تماس بگیرید یا با ایدی تلگرام @morti72
آدرس کانال تلگرام @downloads98

تمامی حقوق برای این وب سایت محفوظ بوده و هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد

طراحی و پرداخته شده توسط ترفندهای وردپرس

سبد خرید شما خالی است.

سبد خرید شما خالی است.

داستان بازی خدای جنگ God of War یک اقتباس هوشمندانه از سری داستان های اساطیر یونان است. اگر قرار بر سپاس و قدردانی باشد، مخاطب این مقاله بی شک استودیو سازنده بازی خدای جنگ God of War  یعنی Santa Monica خواهد بود. در اینجا سعی در تشریح هرچه سادهِ داستان بازی خدای جنگ God of War داریم تا به بدینسان، آن دسته از عزیزانی که قصد تجربه این بازی را –برای اولین مرتبه- دارند، به مشکل داستانی برخورد نکنند.

این سوالی است که تا ساعت ها پس از شروع نسخه اول بازی خدای جنگ، به آن پاسخی داده نمی شود. سکانس اول بازی از آنجایی شروع می شود که کریتوس Kratos خود را از بالای کوهی (که بعد تر خواهیم فهمید که نام آن آتن است.) به پایین رها می کند.

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

کریتوس به همراه همسر و دختر خود در دهکده ای به نام اسپارتا زندگی می کردند. او و برادرش همواره مورد آزار و اذیت مردم آن دهکده قرار می گرفتند. زیرا هیچ کس (حتی خودشان) از هویت حقیقی پدرشان چیزی نمی دانستند. برادر کریتوس به علت مریضی و ناتوانی به کوهی می رود تا ادامه عمرش را در آنجا سپری کند. اما کریتوس به خاطرِ قدرت زیادی که داشت، به ارتش اسپارتا می پیوندد. او در ابتدا فرمانده گروهی پنجاه نفره بود. اما با گذشتِ زمانی کم، کریتوس به فرماندهیِ چندین هزار سرباز درمی آید.

او در جنگی مقابل بَربَرین ها (که سپاهی چندین برابر سپاه کریتوس داشتند)، شکست می خورد. درست در زمانی که فرمانده ارتش بَربَرین ها پتک خود را بر روی سینه کریتوس قرار می دهد تا او را بکشد، کریتوس از اِریس (خدای جنگ) درخواست کمک می کند. کریتوس در این هنگام بر روی زمین زانو می زند و عاجزانه این جمله را (به صدا پیشگی فوق العاده ترنس کانر کارسون) ایراد می کند:

Ares, Destroy my enemies and my life, is yours.

اِریس دستور می دهد تا از قلب جهنم شمشیرهایی برای کریتوس ساخته شود (Chaos of Blade). اِریس شمشیر های گداخته را به دستان کریتوس می دوزد. او فرمانده بَربَرین ها را می کشد و تمام سپاه او را به آتش می کشد. بعد از این اتفاق، کریتوس با اِریس عهد می بندد تا او را پرستش کند و تمام فرمان های او را اجابت نماید. کریتوس بعد از این واقعه گوش به فرمان اِریس می شود و به تمام مکان هایی که او می گوید حمله می کند تا همه را به زیر تیغ خود بکشناد.

اما در یکی از همین ماموریت ها، اِریس به او دستور حمله به معبدی را می دهد. در مقابل این معبد، پیرزنی سَدِ راه او می شود و او را از اتفاق شومی (که لحظاتی بعد انتظار کریتوس را می کشد) آگاه می سازد. کریتوس بدون توجه به هشدار پیرزن، به داخل معبد می رود و تمامی مردان، زنان و کودکانی که آنجا بودند را به خاک و خون می کشد. نقطه تراژدی داستان درست همینجاست. همسر و دختر کریتوس در میان کشته شدگان بودند. حرص و خون خواهی شخصیت دوست داشتنی  داستان بازی خدای جنگ God of War آنقدر غیر قابل کنترل بود، که کسانی را که می کشت،  دیگر نمی دید. او این کار را از اِریس آموخته بود.

پرده ای از خون، مابین چشمان کریتوس و قربانیانش.

کریتوس در زمان خروج خود از معبد، با پیر زن مواجه می شود. پیر زن که از پیش تر آن اتفاق شوم را به کریتوس اطلاع داده بود، خاکستر همسر و دختر او را بر روی تنِ کریتوس می پاشد. بدن کریتوس به رنگ سپید در می آید تا دیگران او را از آن پس، -به خاطره این کار زشت- “روح اسپارتا” بنامند.

اما این پایان داستان بازی خدای جنگ God of War نبود. کریتوس درد و عذاب کشتن همسر و فرزند خود را به گردن خود می دید. پس، دست از پرستش اِریس (خدای جنگ) برداشت و به خود قول انتقامی خونین داد. او پیش آتنا (دختر زئوس، خواهر اِریس) الهه عقل و خرد رفت و از او کمک خواست تا گناه نابخشودنی او را ببخشد. آتنا از کریتوس خواست تا شهرش (آتن) را -که به دست اریس در حال نابودی بود- نجات دهد و در پَسِ آن، اِریس را شکست دهد تا خدایان گناه او را ببخشند. آتنا به کریتوس گفت، تنها راه شکست اِریس، جعبه پاندورا است. جعبه پاندورا جعبه ای است که تمام خدایان قدرتی از قدرت های خود را درون آن برای هزاران سال قرار داده اند.

معبد پاندورا بر روی دوش پدر زئوس، کرونوس قرار دارد. زئوس که پدر خود را از پیش تر به صحرای ارواح گمشده تبعید کرده بود، معبد پاندورا را بر روی دوش او بست تا دست کسی به معبد و جعبه پاندورا نرسد.

کریتوس خود را به کرونوس می رساند و از او بالا می رود. در لحظه یافتن جعبه پاندورا، اِریس از این ماجرا با خبر می شود و با پرتاب تکه چوبی بزرگ از آتن به سمت کریتوس، او را از رسیدن به پاندورا باز می دارد. کریتوس با ضربه اِریس کشته می شود و به دنیای مردگان سفر می کند. کریتوس به دست یکی از کسانی که خود در مسیر معبد پاندورا کشته بود، از جهان زیرین نجات پیدا می کند. کریتوس به آتن باز می گردد و جعبه پاندورا را در دستان اِریس می بیند. او توانست به کمک ساعقه ی زئوس، جعبه پاندورا را از دستان اریس باز پس گیرد و قدرت خدایان (که هزاران سال در آن بود) را بدست آورد. او هم اکنون هم اندازه اِریس است.

کریتوس با Blade of Chaos (که در واقع هدیه ی خود اِریس بود) نتوانست اِریس را شکست دهد. اِریس از مبارزه با کریتوس به ستوه آمد و با خشم و نفرت Blade of Chaos را از او باز پس گرفت تا او را ضعیف تر از پیش کند. این کار اِریس، اشتباهی مرگبار بود. چراکه اِریس به وسیله اسلحه ای خود (Blade of Chaos) به هیچ وجه از پا در نمی آمد. حال کریتوس هیچ سلاحی در دست ندارد. او بلند شد و شمشیر خدایان (این شمشیر غول پیکر در واقع در قسمت های قبلی بازی به عنوان یک پل از آن استفاده میشد) را برداشت.

کریتوس با شمشیر خدایان، اِریس را به حماسی ترین شکل ممکن، کشت و شهر آتن را نجات داد. حال کریتوس با گام های خسته نزد آتنا می رود تا او گناهانش را ببخشاید. آتنا، تن کریتوس را از گناهان پاک کرد اما هرگز ذهن او را نتوانست از شر گناهانش برهاند.

کریتوس که نمی توانست خود را ببخشد (در اینجا طلاقی افسانه یا اسطوره Mythology را با تراژدی Tragedy شاهد هستیم.) به بالاترین نقطه کوه آتن رفت و خود را به پایین رها کرد. تا شاید با کشتن خویش، از این درد بزرگ رهایی یابد. منجی کریتوس (آتنا)، -به کمک خدایان (پوسایدون، خدای آب ها و برادر زئوس و هِیدس)- او را نجات می دهد. آتنا که می داند دیگر خدای جنگی (اِریس) وجود ندارد، پس به دنبال جایگزینی برای او می گردد.

کریتوس بر تخت خدای جنگ، می نشیند.

پایان

 

داستان بازی خدای جنگ God of War پیام های بسیاری دارد. داستان برای کریتوس، با تشنگیِ قدرت شروع می شود. جاییکه اِریس سپاهی بزرگ در اختیارش قرار می دهد. حرص برای قدرت، همواره در همه جوامع بوده و هست. کریتوس نیز از این قاعده مستثنی نیست. خون خواهی سیری ناپذیری در او پدیدار می شود. او آنقدر در این قدرت غرق می شود که حتی دیگر همسر و فرزند خود را نیز نمی شناسد و آنها را ناخواسته، می کُشد. تنبیه بزرگی برای یک جنگجو. درسی جبران ناپذیر، که کریتوس را به ورطه انتقام می کشد. بدست آوردن قدرت، بسی دشوار است اما کنترل جایگاه قدرت، بسیار سخت تر از رسیدنِ به آن است.

این درس تنها برای کریتوس نیست. بلکه برای تمام کسانی است که به اندازه ای در این دنیا قدرت داشته اند یا دارند صدق می کند. وقتی قدرتی از صاحب آن گرفته می شود، شخص، برای باز پس گیری آن، به هر کاری دست خواهد زد. اعتیاد به قدرت شایع تر از هرگونه اعتیاد به مواد مخدر است. پس شخص دارای قدرت، دست به باز پسگیری قدرت (به هر  راهی) می زند.

اما چرا انتقام؟ یکی از تلخ ترین روش های باز پس گیری قدرت، انتقام است. چراکه نه تنها صاحب قدرتش بیشتر نمی شود، بلکه با انتقام ضعف خود را به همگان نشان خواهد داد. در واقع انتقام، آخرین راه برای باز پسگیری قدرت است.

اما چرا انتقام بد است؟ انتقام جایی است که شما را به اتفاقات نامطلوب دیگری نیز خواهد کشاند. شما قدرت از دست رفته خود را از راهی نا مشروع به نام انتقام، باز پس گرفته اید. نگه داشتن این قدرت، احتیاج به قدرت بیشتری دارد و چون شما این کار را به سختی و نا مشروع به دست آورده اید، ادامه کار (نگهداری قدرت) کاری بس سخت و سخت تر خواهد شد.

خرید بازی God of War

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

قیمت مناسب نسبت به نبض بازار

ارسال به سراسر استان های ایران

بسته بندی اختصاصی کروکوگیم

هفت روز ضمانت تعویض کالا

هولوگرام بنیاد ملی بازی های رایانه ای

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

کروکوگیم دارای نماد اعتماد الکترونیکی دو ستاره

(برای مشاهده مجوز، بر روی نماد فوق “کلیک” فرمایید.)

 


نام کاربری یا آدرس ایمیل *


گذرواژه *

مرا به خاطر بسپار

ورود


گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟


آدرس ایمیل *


گذرواژه *

سیاست حفظ حریم خصوصی


عضویت

تماس با مادرباره بازی مگآرشیو خبر


ثبت نام

آغاز داستان عمدتا شامل فلش‌بک‌هایی به گذشته کریتوس می‌شود. در اولین صحنه از بازی، کریتوس را می‌بینیم که برروی بلندترین صخره یونان ایستاده و از اینکه خدایان او را ترد کرده‌اند بهت‌زده شده است. هنگامی که بازیکن شروع به بازی کردن می‌کند، ماجرا به سه هفته پیش از این صحنه بر می‌گردد و در همین حین، راوی داستان، پیشینه کریتوس را روایت می‌کند. کریتوس در گذشته به عنوان یکی از جنگجویان افسانه‌ای اسپارتان شناخته می‌شد. کسی که گروه مبارزین پنجاه نفره‌اش را به یک ارتش بسیار بزرگ تبدیل کرده بود که در آن هزاران جنگجوی حرفه‌ای همراه با استراتژی قوی حضور داشتند. به هرحال، یک روز ارتش بزرگ کریتوس در مقابل بربرهای وحشی قرار می‌گیرد. یک جنگ تمام عیار که در انتهای آن ارتش کریتوس کاملا شکست می‌خورد و کریتوس کاملا از پیروزی در این نبرد ناامید می‌شود. البته فقط تا زمانی که تصمیم می‌گیرد زندگی و خدماتش را به آرِس، خدای جنگ پیشکش کند و در مقابل، خواستار کمک از این الهه‌ قدرتمند می‌شود. آرس هم قدرت و پتانسیل بسیار زیادی را در وجود کریتوس می‌بیند و پیشنهاد او را قبول می‌کند. در نتیجه به کمک کریتوس می‌رود و بربرها را در نبردی که کاملا در آن پیروز شده بودند، شکست می‌دهد. او همچنین دو شمشیر استثنایی که با نام Blade of Chaos شناخته می‌شوند را به کریتوس می‌بخشد و آن‌ها را با استفاده از زنجیرهای بسیار بزرگ به دستان کریتوس می‌بندد.داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

کریتوس در اولین حضورش در سری God of War، شخصیت بسیار عمیق و پردردی را به تصویر کشید.

پس از مدتی کریتوس کاملا به خدمت آرس درآمده بود و مجددا توانست رهبری ارتشی بسیار بزرگ از بهترین جنگجویان یونان را به‌دست بیاورد. روزی کریتوس همراه با ارتشش به روستایی حمله می‌کند که اهالی‌اش الهه‌ای به نام آتنا را پرستش می‌کردند. سپس تمام اهالی روستا را از دم تیغ می‌گذارند و حتی خانه‌هایشان را هم به آتش می‌کشد. از آن پس، آرس کریتوس را به نوعی به یک جنون وحشی مبتلا می‌کند و از او یک هیولای تمام‌عیار می‌سازد؛ به طوری که کریتوس هرکس را که سر راهش قرار می‌گرفت، می‌کشت و از بین می‌برد. کریتوس در این قسمت وارد یکی از حساس‌ترین برهه‌های زندگی‌اش می‌شود و اشتباه خیلی بزرگی را به جان می‌خرد. با وجود تمام پیشگویی‌های خود کریتوس و هشدارهایی که از جانب پیشگوهای اطرافش دریافت کرده بود، یک روز وارد معبد روستا می‌شود و شروع به قتل عام کردن افراد داخل معبد می‌کند. پس از اینکه خون روی جنازه‌ها رفته رفته کنار می‌رود و هویت قربانی‌های کریتوس مشخص می‌شود. کریتوس متوجه می‌شود که دو نفر در میان جنازه‌ها، همسرش و دختربچه کوچکش هستند که دقایقی پیش، خودش آن‌ها را کشته بود. سپس آرس شروع به توضیح در رابطه با این اتفاق می‌کند و به کریتوس از آزمایشی می‌گوید که در این روستا پیش روی کریتوس قرار گرفته بود. کریتوس طی این ماجرا آخرین رگه‌های انسانیتش را هم از دست می‌دهد و به یک هیولای واقعی تبدیل می‌شود. هیولایی که تمام اطرافیانش را می‌کشت و در این راه حتی به همسر و دختربچه کوچکش هم رحم نکرده بود. این روستا که اوراکل نام داشت، کریتوس را نفرین کرد و خاکستر جنازه‌های خانواده‌اش را به بدن او چسباند. از آن پس کریتوس یک عنوان جدید دریافت کرد و آن هم «The Ghost of Sparda» یا همان «روح اسپارتان» بود و همین لقب جدید باعث می‌شود که همه مردم یونان از کریتوس بترسند. کریتوس باری دیگر خدمات خود را به آرس واگذار کرد و به مدت ده سال به خدمت به خدایان دیگر المپوس مشغول شد.

از همان ابتدای ماجرا پیدا بود که آرِس قرار است مشکلات بزرگی را برای کریتوس بوجود بیاورد.

هنگامی که بازیکن کم کم وارد بطن ماجرا می‌شود و ارتباط بیشتری با شخصیت کریتوس برقرار می‌کند، داستان به جایی می‌رسد که کریتوس وارد شهر آتن، شهری که در آن آتنا زندگی می‌کند، می‌شود و شهر را در محاصره آرس می‌بیند. آتنا تعداد زیادی از جنگجویانش را از دست داده و حالا از کریتوس می‌خواهد که به او کمک کند و شهر آتن را از شر آرس و ارتشش نجات دهد. کریتوس هم در ازای یک شرط جدید با آتنا موافقت می‌کند. به شرطی که چنانچه در این نبرد پیروز شد و شهر آتن را نجات داد، تمام خاطرات بد او به دست فراموشی سپرده شوند و خدایان گذشته او را پاک کنند. از همین رو در صدد شکست دادن آرس بر می‌آید و در می‌یابد که تنها راه کشته شدن یک خدا به دست یک انسان فانی، جعبه پاندورا است. اما متاسفانه، به علت ترس بسیار زیاد خدایان از قدرت درون این جعبه، زئوس (خدای خدایان) آن را در معبد پاندورا مخفی کرده است. معبدی که بر پشت تایتانی به نام کرونوس بنا شده و به دستور زئوس، این تایتان در صحرایی به نام «آخرین ارواح» سرگردان شده است و جعبه هم کاملا مهر و موم شده. (قفلی که گره طناب‌هایش اگر گوشت این تایتان را پاره کنند و به استخوان‌هایش برسند، باز نخواهد شد) سپس کریتوس به سراغ این جعبه می‌رود و معبد پاندورا را پیدا می‌کند. از موانع بسیاری عبور می‌کند و دشمنان بسیار زیادی را از سر راه بر می‌دارد. تا اینکه به جعبه پاندورا دسترسی پیدا می‌کند اما در همین حین که آرس متوجه موفقیت کریتوس در این مسیر می‌شود، ستون بزرگی را از شهر آتن به سمت معبد پاندورا می‌اندازد و کریتوس را برروی یک دیوار به دام می‌اندازد و اقدام به کشتن او می‌کند. در همین حین که کریتوس برروی دیوار به دام افتاده است و درحال مرگ است، آرس او را به جهان زیرزمین تبعید می‌کند. اما کریتوس باز هم از مهلکه جان سالم به در می‌برد و با کمک یک گورکن، موفق به فرار کردن از دنیای مرده‌ها (جهان زیرین) می‌شود و سپس به سمت شهر آتن می‌رود. او باری دیگر به جعبه پاندورا نزدیک می‌شود و آرس را در مقابل خود می‌بیند. آرس هم اینبار استراتژی جدیدی را در پیش می‌گیرد و از خاطرات کریتوس بر علیه او استفاده می‌کند. به طوری که او را درون یک توهم بسیار واقع‌گرایانه به دام می‌اندازد و مدام تصاویری از خانواده‌اش را که درحال کشته شدن توسط خود کریتوس هستند، به نمایش می‌گذارد. کریتوس باری دیگر در نبرد با آرس شکست می‌خورد. آرس هم به او رحم می‌کند و شمشیرهای Blade of Chaos را از دستان او باز می‌کند. پس از مدتی، کریتوس یک شمشیر بزرگ معروف در شهر آتن را به‌دست می‌آورد و با استفاده از آن به نبرد باز می‌گردد و این بار آرس، خدای جنگ را شکست می‌دهد.

آرت‌ورکی دیدنی از کریتوس در دنیای زیرین!

پس از تحسین شدن کریتوس توسط خدایان، کریتوس از آتنا می‌خواهد که گذشته‌اش را به طور کامل از خاطر او پاک کند و وی را از شر کابوس‌هایی که مدام می‌بیند، رها کند. سپس آتنا به کریتوس توضیح می‌دهد که خدایان نمی‌توانند انسان‌ها را از گناه‌هایشان پاک کنند و این کابوس‌ها دائمی هستند و هیچوقت از بین نمی‌روند. سپس طبق داستان دایره شکلی که بازی آن را به طور کامل روایت کرد، کریتوس را در همان صحنه ابتدای بازی می‌بینیم. جایی که از دریای Aegean بالا می‌رود و بر لبه‌ بلندترین صخره یونان می‌ایستد. سپس آتنا او را هل می‌دهد و در همین حین که درحال توضیح دادن خدماتی که برای خدایان به جا آورده است، یک پورتال باز می‌شود و کریتوس را به المپوس (مقر خدایان) می‌برد. حالا کریتوسی که آرس، خدای جنگ را شکست داده، ادعای خدای جنگ بودن می‌کند و تاج و تخت خدای جنگ را طلب می‌کند.

ارس قیافه ی ت**ی داره

iNFO@BaziMag(dot)com

09155229694

051-37657648

051-37650323

وی‌جی بازار فروشگاه آنلاین بازی و سخت افزار

تمام بازی های خدای جنگ با دوبله ی فارسی ادامه


شروع از

ابعاد ویدیو

640×360
560×315
320×180
ابعاد دلخواه
واکنش گرا (Responsive)

عرض:
ارتفاع:

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴


شروع از


نظرات

تمام بازی های خدای جنگ با دوبله ی فارسی ادامه


شروع از

ابعاد ویدیو

640×360
560×315
320×180
ابعاد دلخواه
واکنش گرا (Responsive)

عرض:
ارتفاع:

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴


شروع از


نظرات

[بروزرسانی ۲ تیر]

یک هفته‌ای است که از اتمام کنفرانس‌های نمایشگاه E3 امسال می‌گذرد. در اینکه سونی، برنده‌ی کنفرانس‌های امسال بود شکی نداریم، اما حتی می‌توانیم از کنفرانس سونی هم بهترین بخش‌اش را انتخاب کنیم. نمایش «خدای جنگ» جدید بهترین قسمت کنفرانس سونی در E3 2016 بود.

نمایش این قسمت جدید از God of War آن‌قدر بازی‌کننده‌ها را شگفت‌زده کرده که آن‌ها از هر گوشه و کناری به دنبال اطلاعات بیشتر از بازی می‌گردند. اخیرا، به لطف وب‌سایت رسمی بازی خدای جنگ و هم‌چنین صحبت‌های سازندگان این بازی، توانسته‌ایم اطلاعات بیشتری از God of War به دست بیاوریم.

در وب‌سایت بازی درباره‌ی آن نوشته شده است:

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴

“بازی، شروع جدیدی برای کریتوس است. او به عنوان یک انسان و به دور از سایه‌ی خدایان، در سرزمین‌های ناشناخته‌ی اسکاندیناوی (Norse) به دنبال خلوتی برای خویش است. با هدفی جدید و به همراه پسرش، کریتوس باید برای بقا با قدرت مبارزه کند.”

در ادامه‌ی این توضیح آمده است: “به عنوان یک محافظ و استاد برای پسری که می‌خواهد احترام پدرش را به دست بیاورد، کریتوس باید بر خشمی که سال‌ها بر او سلطه داشته، کنترل پیدا کند. “

اطلاعات منتشر شده هم‌چنین به دنیای بازی اشاره دارد. محیط بازی، کاملا برگرفته از دنیای اسطوره‌های اسکاندیناوی است. قسمت جدید خدای جنگ، خدایان، هیولاها و موجوداتی کاملا جدید را در خودش جای داده است. بازی هم‌چنین دوربین روی شانه (Over-the-shoulder) دارد؛ یعنی زاویه‌ی دوربین مثل بازی‌های بتمن یا Gears of War شخصیت اصلی بازی را دنبال می‌کند. تبر کریتوس هم نه تنها وسیله‌ای برای نابود کردن دشمنان، بلکه وسیله‌ای برای باز کردن راه و گشت و گذار در محیط است.

«جیت شروف» (Jeet Shroff)، طراح روند بازی خدای جنگ جدید، درباره‌ی وضعیت کریتوس گفته است: “کریتوس پسری دارد و یک پدر است. او سعی می‌کند تا خشم‌اش را فروبنشاند تا پسرش را از چیزی که درون خودش است، محافظت کند. بازی تجربه‌ای بین شما و پسرتان است؛ شما در نقش کریتوس بازی می‌کنید، اما داستان درباره‌ی هر دوی شما است.”

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

[مطلب اصلی]

سونی طی کنفرانس‌اش در نمایشگاه E3 امسال، از قسمت جدید مجموعه بازی‌های «خدای جنگ» (God of War) برای کنسول پلی‌استیشن۴ رونمایی کرد. بر و بچه‌های وب‌سایت IGN هم توانسته‌اند مدتی پای این بازی بنشینند و اطلاعات جدیدی از آن منتشر کنند.

اگر ویدیوی روند بازی خدای جنگ جدید را دیده باشید، احتمالا حواس‌تان به پسر «کریتوس» (Kratos) جلب شده است. در حالی که در بازی، تماما کنترل کریتوس را بر عهده دارید، هم‌چنین می‌توانید فرمان‌هایی به پسر او بدهید. هر دو شخصیت بازی، در طول روندش پیشرفت و تغییر می‌کنند.

سازندگان خدای جنگ جدید، یک کلید را روی دسته برای فرمان دادن به پسر کریتوس رزرو کرده‌اند. این کلید، با توجه به موقعیتی که در آن قرار دارید، فرمان‌های مختلفی به پسر کریتوس می‌دهد. برای مثال، می‌توان با فشردن این کلید از پسر کریتوس درخواست کرد تا در مبارزات، حل معماها یا گذر از مناطق مختلف، به او کمک کند.

برای مثال، در دموی زنده‌ای که در کنفرانس سونی نمایش داده شد، می‌توانیم ببینیم که کریتوس مشغول یاد دادن تیراندازی به پسرش است. پسر کریتوس در حالی که در این دمو نمی‌تواند درست و حسابی شلیک کند، در طول بازی به تیراندازی قهار تبدیل می‌شود.

قسمت جدید خدای جنگ هم‌‌چنین قرار است از ابتدا تا پایان، در یک شات نمایش داده شود؛ یعنی بازی هیچ کاتی ندارد و حتی قرار نیست یک صفحه‌ی لودینگ (بارگذاری) ببینید!

نمای دوربین در خدای جنگ جدید، برخلاف قسمت‌های قبلی این مجموعه، توسط خود بازی‌کننده کنترل می‌شود؛ طوری که دوربین مثل بیشتر بازی‌های امروزی، بالای شانه‌ی شخصیت اصلی قرار گرفته.

دنیای این قسمت جدید از خدای جنگ هم پر از راه‌های مخفی و آیتم‌های مختلفی است. کریتوس می‌تواند در نقشه به گشت و گذار بپردازد و آیتم‌های مختلف جمع آوری کند. این آیتم‌ها، برای ساخت سلاح یا زره به کار گرفته می‌شوند. سازندگان خدای جنگ جدید می‌گویند که بازی‌شان عناصر نقش‌آفرینی زیادی دارد. برای مثال، خودمان در ویدیوی رونمایی بازی دیدیم که شخصیت‌ها امتیاز تجربه می‌گیرند و مهارت‌شان بیشتر می‌شود.

«کوری بارلوگ»، کارگردان خدای جنگ ۲، کارگردانی این قسمت جدید از خدای جنگ را برعهده دارد. بارلوگ می‌گوید که بازی پر از صحنه‌های عظیم و پر سر و صدا مثل شماره‌های قبلی است، اما ترجیح داده‌اند تا در نمایش E3 روی شخصیت‌ها تمرکز کنند. بارلوگ می‌گوید که می‌خواهند خود بازی‌کننده‌ها صحنه‌های خفن بازی را ببینند و غافلگیر شوند.

کارگردان خدای جنگ جدید درباره‌ی بازی جدیدشان می‌گوید: “در این بازی، کریتوس نحوه‌ی خدا شدن را به پسرش می‌آموزد و پسر او، انسانیت را به کریتوس.”

با توجه به اینکه از نظر ما و بسیاری از منتقدین، خدای جنگ ۲ بهترین بازی این مجموعه است، از قسمت جدید این بازی و کوری بارلوگ، انتظارات زیادی داریم.

خدای جنگ جدید قرار است برای پلی‌استیشن۴ عرضه شود، اما تاریخ انتشار معلومی ندارد.

اگر کنفرانس سونی را دنبال نکرده‌اید، می‌توانید در ادامه روند بازی God of War جدید را ببینید.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

منبع: Gematsu


دو
 + 

 = 
4

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

به نظر من کریتوس در ۴ جاشو به پسرش میده و در ۵ و ۶ خدایه جنگ،این بچش هس که شخصیت اصلی بازی رو دریافت میکنه چون این کار باعث تمام نشدن داستان خدایه جنگ میشه و شاید این بازی تاریخی بشه بعیدم نیست

اگر سانتا مونیکا بخواد که بعد از خدایه جنگ (۴) ، ۵و۶و۰۰۰ خدایه جنگو بسازه باید خدایه جنگ ۴ رو بسیار عالی بی نقص و خیلی بهتر از قسمت هایه قبلی به نظر گیمر ها بسازن باید اینه خدایه جنگ ۱ باشه باید یه داستان نو و تازه در اختیار داشته باشن که این خدایه جنگ ۱ بتونن ۲ ۳ ۴ شو هم که میشه ۵ ۶ ۷ رو بسازن اگر خدایه جنگ (۱) بازی قشنگی از اب درنمیومد هیچ وقت ۲ ۳ ش در کار نبود اگر کلیپ های ساخت خدایه جنگ ۳ رو که تو خود بازیم هست دیده باشین میفهمین واقعا برای این بازی زحمت و تلاش فراوانی کشیده شده من واقعا نمیدونم ۴ این بازی رو چطوری میخوان بسازن چون خیلی باید جذاب بسازن که جواب بگیرن به نظر من باید خدایه جنگ چهار رو دو تا چهار سال آینده بدن بیرون و تا اون موقع روش کار کنن

داستان خدای جنگ ۱ تا ۴
داستان خدای جنگ ۱ تا ۴
0