دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی

دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی
دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی

خانه » بلاگ » بهترین وبسایت آموزش ترکی استانبولی » دانلود رایگان ۳ کتاب داستان و رمان ترکی استانبولی بصورت پی دی اف

حتماً شما هم با خواندن یک رمان سعی می کنید تا با شخصیت اصلی داستان همدلی داشته باشید. خوانندگان رمان ناخودآگاه از شخصیت های برجسته و اصلی موجود در رمان الهام گرفته و روحیات و رفتارشان بعد از خواندن رمان تا حدودی تغییر می یابد. در این مقاله می توانید ۴ کتاب رمان ترکی استانبولی را که بصورت بصورت پی دی اف می باشد به رایگان دانلود نمایید.

نویسندگان معروف کشور ترکیه از جمله: الیف شافاک، یاشار کمال، اورهان پاموک و … آثار معروفی را ثبت کرده اند که جزء پر مخاطب ترین رمانهای جهان به شمار می روند. نویسندگانی که نام ادبیات ترکیه با آنها گره خورده و خواندن آثارشان بر کسانی که ادبیات ملل مختلف را دنبال می‌کنند واجب است. خوشبختانه از بهترین نویسندگان ترکیه کتاب‌های زیادی به فارسی ترجمه شده است و طرفداران زیادی هم دارند. اگر نگاهی به روی جلد برخی از کتابهای رمان بیاندازیم با اسامی عجیب و غریبی مواجه می شویم که برای ما نامفهوم ولی در زبان ترکی پر معنا می باشند و از فرهنگ‌ها و سنت‌های ادبی گوناگون،‌ تاریخ، فلسفه، عرفان و سیاست‌های فرهنگی سخن می‌گویند.

حتماً بخوانید: آموزش ۱۰ کلمه و عبارت کاربردی در زبان ترکی استانبولی با معنا و تلفظ فارسی

 ≡ لینک دریافت رمان عشق و غرور به زبان فارسی ⇐  دانلود همین کتاب به زبان ترکی استانبولیدانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی

 ≡ لینک دریافت رمان Kafamda Bir Tuhaflık از اورهان پاموک

همچنین بخوانید: خرید ۳ تا از بهترین کتاب های آموزش زبان ترکی استانبولی

از آنجایی که رمانها معمولاً مفصل هستند لذا خواندن رمانهای معرفی شده در این مطلب به تمام دوستانی که کمی فرصت اضافه دارند توصیه می شود. چون یکی از مهمترین فواید مطالعه رمان این است که عمق روزمرگی زندگی آدم‌های معمولی را می‌کاود و پرده از پیچیدگی‌ها و کژتابی‌های رفتار آدمی بر می‌گیرد. همچنین مطالعه رمان به ما اجازه میده که تو شرایط مختلف زندگی کنیم و موقعیت افراد مختلف را احساس کنیم.

نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال دیدگاه

تماس با ما

تهران-خیابان انقلاب  تلفن تماس ۰۹۱۹۳۲۲۶۳۲۶ تلفن ثابت ۲۸۴۲۶۹۲۹ -۰۲۱

ایمیل maxer.ir@gmail.com

تبلیغـات    فروشـگاه

شرکت لوتوس

با بیش از ۱۵ سال سابقه درخشان در امر آموزش و فروش محصولات آموزشی، تنها به کیفیت و رضایت مشتری می اندیشیم !

© استفاده از مطالب چـــرب زبـــان تنها با کسب اجازه از مدیریت امکان پذیر می باشد. سلامتی-زیبایی

داستان «برک»، داستانی چند سطری است که برای آموزش زمان گذشته ساده به علاقمندان به ترکی استانبولی نوشته شده است. این داستان همراه با کلمات مهم و معنی کلمات به انگلیسی برای یادگیری بهتر دوستان عزیز آماده شده است.

حجم فایل:          80کیلوبایت                                  نوع: پی دی اف                پسوورد: istanbulturkcesi

پیش از این دو داستان زیر هم برای دانلود قرار داده شده بود:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی

دیدگاه

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

معادله را پاسخ دهید *
(function( timeout ) {
setTimeout(
function() {
var notice = document.getElementById(“cptch_time_limit_notice_96”);
if ( notice )
notice.style.display = “block”;
},
timeout
);
})(120000);

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

 − 
2
 = 
سه

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

Call Now

داستان ترکی استانبولی «اولدوز و کلاغ‌ها»، اثر «صمد بهرنگی» معلم، منتقد اجتماعی، مترجم، داستان‌نویس و محقق آذربایجانی بود. اولدوز و کلاغ‌ها نام داستانی برای نوجوانان است. این داستان در سال ۱۳۴۷ انتشار یافت. در پایان داستان چنین آمده: تمام شد در آخیر جان، جلیل قهوه خاناسی. پاییز  ۴۴

این داستان به ترکی استانبولی هم ترجمه شده است و علاقمندان می‌توانند متن ترکی استانبولی را همراه با متن فارسی دانلود و مقایسه کنند.


حجم فایل ترکی استانبولی: ۴ مگابایت


دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی

حجم فایل متن فارسی: ۲۴۵ کیلوبایت


نوع فایل: پی دی اف ترکی استانبولی و فارسی


پسورد:istanbul


چرا دانلود نمیشه هیچکدومش؟پسورد هم درست زدم

مشکلی نداره!پسوردشم الان امتحان کردم بقیه هم دانلود کردن مشکلی نداره
istanbul این پسوردشه

سلام. هیچ کدوم از کتا بها دانلود نمیشن”کلمه رمز نا معتبر است”

istanbul
پسوردش اینه و الان امتحان کردم درسته.

پسورد رو تایپ نکنید بلکه کپی پیست کنید.

سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین

سلام .من‌ساکن استانبول ترکیه هستم و ۳۴ سالمه مدرکه تحصیلاتم دوم دبیرستان خیلی علاقمند شدم‌ ک‌ دنبال تحصیل برم و درس بخوانم‌چطوری و از کجا باید شروع کنم‌باتشکر

سلام اول دیپلم و پیش باید تموم کنید. میتونید برید مدرسه ایرانیان استانبول مدرسه فجر استانبول

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

معادله را پاسخ دهید *
(function( timeout ) {
setTimeout(
function() {
var notice = document.getElementById(“cptch_time_limit_notice_84”);
if ( notice )
notice.style.display = “block”;
},
timeout
);
})(120000);

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.
5
 × 

 = 

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

Call Now

اصلی و کرم‌ داستان عاشقانهٔ ترکی که روایت‌های گوناگون از آن در فرهنگ و ادبیات کشورهای ایران، آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و برخی کشورهای آسیای میانه رواج دارد، در اوایل سدهٔ دهم قمری‌/ شانزدهم میلادی به وجود آمده و از همین زمان به بعد در میان مردم ایران، قفقاز، آسیای میانه و آسیای صغیر رواج یافته‌است.

با این همه، برخی پژوهشگران بر این باورند که خاستگاه اصلی این افسانه آذربایجان بوده‌است. برخی دیگر معتقدند اصلی (معشوق‌) و کرم (عاشق‌)، قهرمانان داستان، در اواخر سده دهم قمری‌/شانزدهم میلادی می‌زیسته‌اند و این داستان در حدود یک قرن پس از آنها شکل گرفته‌است. در بیشتر روایات قفقاز، خاستگاه افسانهٔ اصلی و کرم شهر گنجه یاد شده است؛ اما بنا بر روایات مردم آسیای صغیر نقطهٔ آغاز داستان شهر اصفهان است.

حال در این پست این داستان جالب و عاشقانه ترکی را برای دانلود عزیزان قرار داده‌ام. امیدوارم با صبر و حوصله آن‌را بخوانید و سوالات مربوط به لغت و اصطلاحات را مطرح نمایید.

حجم فایل: 33 مگابایت نوع: پی‌دی‌اف رنگی پسوورد: kerem

اصلی و کرم

دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی

دانلود با لینک مستقیم

merc aaaalı boood

خواهش میکنم.

.cocuklugumdan beri eli sazli asiklarimizin dilinden duydugum en guzel ask hikayesidir asli ile kerem destani
.ellerinize saglig

eyvallah
teşekkür ederim

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید

 

گفتنی است به‌زودی مجموعه داستان‌های کوتاه به صورت صوتی و متن پی‌دی‌اف برای فروش در بخش فروشگاه وبلاگ قرار داده خواهد شد. این مجموعه شامل صدها داستان است.

دانلود فایل صوتی (3.5 مگابایت)

دانلود متن(پی‌دی‌اف)


دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید

کتاب پیش رو خود آموز ترکی استانبولی به همراه دستور زبان است.

این کتاب جامع شامل مکالمه، دستور زبان، اصطلاح، ضرب المثل و … می باشد.

کلمات کلیدی: زبان، ادبیات، ادبیات ترکی، آموزش زبان ترکی استانبولی، دستور زبان، زبات ترکی، دستور زبان ترکی استانبولی، دانلود خود آموز ترکی استانبولی، بهترین راه آموزش زبان ترکی، خودآموز ترکی، روانشناسی یادگیری زبان ترکی، مکالمه ترکی استانبولی، آموزش گام به گام ترکی، مترجمی ترکی استانبولی، دستور زبان ترکی استانبولی،

برای دانلود کتاب خودآموز ترکی استانبولی و دسترسی سریع و کاملا رایگان به بیش از ۱۰،۰۰۰ هزار کتاب و کتاب صوتی دیگر اپلیکیشن کتاب سبز را، رایگان دانلود کنید.

کتاب سبز بزرگترین مرجع رایگان دانلود کتاب الکترونیکی با بیش از ۱۰،۰۰۰ کتاب، کتاب صوتی و رمان است. با کتاب سبز در تمامی موضوعات مانند داستان و رمان، مجله، موفقیت و روانشناسی، تاریخی، کامپیوتر، علمی، دانشگاهی، کتاب صوتی و…کتاب برای دانلود قرار داده شده است. دانلود کتاب‌ها با فرمت PDF یا MP3 است. تمامی کتاب‌های موجود با در نظر گرفتن حقوق مولفان برای دانلود رایگان انتشار یافته‌اند. تمامی مولفان می‌توانند کتاب‌ها و مقالات با ارزش خود را برای انتشار رایگان به کتاب سبز ارسال کنند.

نسخه
الکترونیک
کتاب داستان‌های کوتاه دو زبانه
به همراه
هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا
دانلود کنید

Genç adam, antika merakı sebebiyle Anadolu’nun en ücra köşelerini dolaşıyor ve gözüne kestirdiği malları yok pahasına satın alarak yolunu buluyordu.
فرد جوان به خاطر علاقه اش به عتیقه جات، دورترین نقاط آناتولی را می‌گشت و هر چیزی که به نظرش جذاب می‌رسید را با کمترین قیمت می‌خرید و به راهش ادامه می‌داد.
Kış kıyamet demeden sürdürdüğü seyahatler sırasında başına gelmeyen kalmamış gibiydi. Fakat, bu seferki hepsinden farklı görünüyordu. Yolları kapatan kar yüzünden arabasını terk etmiş ve yoğun tipi altında donmak üzereyken, bir ihtiyar tarafından bulunup onun kulübesine davet edilmişti.
در سفرهایی که در سرما و گرما انجام داده بود اتفاقات زیادی بر سرش آمده بود. اما این بار به نظر می‌رسید با سفرهای دیگرش فرق داشته باشد. به خاطر برفی که راه‌ها را بسته بود از ماشینش پیاده شده بود و در حال یخ زدن زیر طوفان سنگین بود که از یک پیرمردی او را پیدا کرد و به خانه اش دعوت کرده بود.
Yaşlı adam, antikacının yürümesine yardım ederken: Günlerdir hasta olduğumdan, odun kesmek için ilk defa dışarıya çıktım, dedi.
Meğer seni bulmak için iyileşmişim.
مرد پیر با کمک به راه رفتن عتیقه چی گفت: به خاطر اینکه چند روز است مریضم برای بریدن هیزم اولین بار به بیرون رفتم.
پس به خاطر پیدا کردن تو خوب شده بودم.
Diz boyuna varan karla boğuşup kulübeye geldiklerinde, antikacının beyaz göre göre donuklaşan gözleri faltaşı gibi açıldı. Odanın orta yerindeki kuzinenin etrafını saran üç-dört iskemle, onun şimdiye kadar gördüğü en güzel antikalar olmalıydı.
پس از خلاصی از برفی که تا زیر زانو بود و ورودشان به خانه، چشمان یخ زده عتیقه چی از تعجب از حدقه بیرون زد: در وسط اتاق و در نزدیک اجاق گاز سه چهار صندلی جا گرفته که از زیباترین صندلی‌های عتیقه‌ای بود که تا آن موقع دیده بود.

شما به آخر نمونه کتاب رسیده‌اید، برای خواندن نسخه کامل، کتاب
الکترونیک را خریداری نمایید و سپس با نصب اپلیکیشن فیدیبو آن را
مطالعه کنید:

در حال بارگذاری…

الیف شافاک دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی

پائولو کوئیلو

ارنست همینگوی

ارسلان فصيحی

فردریک بکمن

لیل لوندز

لئو تولستوی

اورهان پاموک

رابرت گرین

مهدی آذر یزدی

لطفعلی پورکاظمی

یوستین گردر

زهره کیانی امنیه

جواد تیموری

روح‌اله میرجلیلی، محمدرضا شهبازمرادی

روح‌اله میرجلیلی، محمدرضا شهبازمرادی

سیاوش قنبرنژادمغانلو

عادل دشتی

عادل دشتی، فاطمه سادات سلیمانی

علی بنیادی نائینی، مهدی سلیمانی ملکان

عادل دشتی، فاطمه‌سادات سلیمانی

نام کتاب، نویسنده، مترجم، ناشر یا هر واژه مورد نظرتان را
بنویسید

iOS

اندروید

ویندوز



https://fidibo.com/book/82406

کتاب مورد نظرتان را درخواست کنید تا در صورت امکان آن را به فروشگاه اضافه کنیم.

دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی
دانلود رایگان کتاب داستان ترکی استانبولی
0

كتاب داستان تركي استانبولي

كتاب داستان تركي استانبولي
كتاب داستان تركي استانبولي

خانه » بلاگ » بهترین وبسایت آموزش ترکی استانبولی » دانلود رایگان ۳ کتاب داستان و رمان ترکی استانبولی بصورت پی دی اف

حتماً شما هم با خواندن یک رمان سعی می کنید تا با شخصیت اصلی داستان همدلی داشته باشید. خوانندگان رمان ناخودآگاه از شخصیت های برجسته و اصلی موجود در رمان الهام گرفته و روحیات و رفتارشان بعد از خواندن رمان تا حدودی تغییر می یابد. در این مقاله می توانید ۴ کتاب رمان ترکی استانبولی را که بصورت بصورت پی دی اف می باشد به رایگان دانلود نمایید.

نویسندگان معروف کشور ترکیه از جمله: الیف شافاک، یاشار کمال، اورهان پاموک و … آثار معروفی را ثبت کرده اند که جزء پر مخاطب ترین رمانهای جهان به شمار می روند. نویسندگانی که نام ادبیات ترکیه با آنها گره خورده و خواندن آثارشان بر کسانی که ادبیات ملل مختلف را دنبال می‌کنند واجب است. خوشبختانه از بهترین نویسندگان ترکیه کتاب‌های زیادی به فارسی ترجمه شده است و طرفداران زیادی هم دارند. اگر نگاهی به روی جلد برخی از کتابهای رمان بیاندازیم با اسامی عجیب و غریبی مواجه می شویم که برای ما نامفهوم ولی در زبان ترکی پر معنا می باشند و از فرهنگ‌ها و سنت‌های ادبی گوناگون،‌ تاریخ، فلسفه، عرفان و سیاست‌های فرهنگی سخن می‌گویند.

حتماً بخوانید: آموزش ۱۰ کلمه و عبارت کاربردی در زبان ترکی استانبولی با معنا و تلفظ فارسی

 ≡ لینک دریافت رمان عشق و غرور به زبان فارسی ⇐  دانلود همین کتاب به زبان ترکی استانبولی

كتاب داستان تركي استانبولي

 ≡ لینک دریافت رمان Kafamda Bir Tuhaflık از اورهان پاموک

همچنین بخوانید: خرید ۳ تا از بهترین کتاب های آموزش زبان ترکی استانبولی

از آنجایی که رمانها معمولاً مفصل هستند لذا خواندن رمانهای معرفی شده در این مطلب به تمام دوستانی که کمی فرصت اضافه دارند توصیه می شود. چون یکی از مهمترین فواید مطالعه رمان این است که عمق روزمرگی زندگی آدم‌های معمولی را می‌کاود و پرده از پیچیدگی‌ها و کژتابی‌های رفتار آدمی بر می‌گیرد. همچنین مطالعه رمان به ما اجازه میده که تو شرایط مختلف زندگی کنیم و موقعیت افراد مختلف را احساس کنیم.

نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال دیدگاه

تماس با ما

تهران-خیابان انقلاب  تلفن تماس ۰۹۱۹۳۲۲۶۳۲۶ تلفن ثابت ۲۸۴۲۶۹۲۹ -۰۲۱

ایمیل maxer.ir@gmail.com

تبلیغـات    فروشـگاه

شرکت لوتوس

با بیش از ۱۵ سال سابقه درخشان در امر آموزش و فروش محصولات آموزشی، تنها به کیفیت و رضایت مشتری می اندیشیم !

© استفاده از مطالب چـــرب زبـــان تنها با کسب اجازه از مدیریت امکان پذیر می باشد. سلامتی-زیبایی

250,000 ریال قیمت با احتساب مالیات بر ارزش افزوده میباشد.

 

کتابهای داستان اورجینال بصورت سطح بندی شده با صورت و متن را میتوانید از موسسه آوا مهد تدبیر خریداری کنید. این کتابها از A1 تا C1 طبقه بندی شده اند و دوستان علاقمند به یادگیری ترکی استانبولی در همه سطوح میتوانند از کتابهای خاص سطح خودشان استفاده کنند.

برای کسب اطلاعات بیشتر با  موسسه آوا مهد تدبیر تماس بگیرید:

021

كتاب داستان تركي استانبولي

66573959

 

کتابهای داستان اورجینال بصورت سطح بندی شده با صورت و متن را میتوانید از موسسه آوا مهد تدبیر خریداری کنید. این کتابها از A1 تا C1 طبقه بندی شده اند و دوستان علاقمند به یادگیری ترکی استانبولی در همه سطوح میتوانند از کتابهای خاص سطح خودشان استفاده کنند.

برای کسب اطلاعات بیشتر با  موسسه آوا مهد تدبیر تماس بگیرید:

021

66573959


محمدرضا
– 1394-11-28

باسلام… توضیحات این آیتم خیلی ناقصه،مشخص نیست تعداد کتاب ها چندتاست و همینطور اسامی کتابها و همچنین سطح a1 تا c1 هر کتاب ؟!!!!
باتشکر


azimi
– 1394-11-29

سلام تعداد کتاب زیاده حدود 40 جلد که هرکدام سطوح مختلفی دارند. یعنی چند جلد برای سطح مبتدی، چند جلد برای متوسط و چند جلد هم پیشرفته.


محمدرضا
– 1394-11-30

سلام مجدد….تعداد کتابهایی که سطحشون تا hitit 1 هست چندتاست؟ امکان داره کل کتابها و سطحشونو واسم ایمیل کنید؟

You must be logged in to post a review.

داستان «برک»، داستانی چند سطری است که برای آموزش زمان گذشته ساده به علاقمندان به ترکی استانبولی نوشته شده است. این داستان همراه با کلمات مهم و معنی کلمات به انگلیسی برای یادگیری بهتر دوستان عزیز آماده شده است.

حجم فایل:          80کیلوبایت                                  نوع: پی دی اف                پسوورد: istanbulturkcesi

پیش از این دو داستان زیر هم برای دانلود قرار داده شده بود:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

كتاب داستان تركي استانبولي

دیدگاه

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

معادله را پاسخ دهید *
(function( timeout ) {
setTimeout(
function() {
var notice = document.getElementById(“cptch_time_limit_notice_93”);
if ( notice )
notice.style.display = “block”;
},
timeout
);
})(120000);

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.
یک
 × 

 = 
هشت

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

Call Now

داستان ۲۴ ساعت در خواب و بیداری درباره پسربچه‌ای به نام لطیف است که به همراه پدرش برای کار به تهران آمده‌اند و با دست‌فروشی و خیابان‌خوابی روزگار می‌گذرانند. لطیف هر روز عروسک شتری را از پشت ویترین یک مغازه اسباب‌بازی فروشی تماشا می‌کند. کم‌کم در خیالش با شتر دوست می‌شود و به او دل می‌بندد. در پایان داستان مرد پولداری شتر را برای دخترش می‌خرد. لطیف برای این که نگذارد شترش را ببرند با مرد درگیر می‌شود و از او کتک می‌خورد. آرزو می‌کند مسلسل پشت شیشه مال او بود.

شما عزیزان می توانید ترجمه ترکی استانبولی این داستان را از این سایت دانلود کنید.

حجم فایل ترکی استانبولی:   ۳مگابایت                               نوع فایل: پی دی اف                    رمز دانلود: azimi

حجم فایل فارسی:                ۲۰۸ کیلوبایت                           نوع فایل: پی دی اف                   رمز دانلود: azimi

كتاب داستان تركي استانبولي

سلام.
adı bende saklı یعنی چی؟

سلام. اسمش تو قلبم محفوظه.

استاد مگه حرف n ضمیر ملکی برای دوم شخص مفرد و سوم شخص مفرد نیست؟! پس میتونیم adın bende saklı رو هم اسمش تو قلبم محفوظه ترجمه کنیم؟

adıاسمش
adınاسمت

سلام اقای عظیمی
کلمه عبور دانلود این فایل چیه؟
مرسی

azimi

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

معادله را پاسخ دهید *
(function( timeout ) {
setTimeout(
function() {
var notice = document.getElementById(“cptch_time_limit_notice_11”);
if ( notice )
notice.style.display = “block”;
},
timeout
);
})(120000);

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.
1
 × 

 = 

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

Call Now

نسخه
الکترونیک
کتاب داستان‌های کوتاه دو زبانه
به همراه
هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا
دانلود کنید

Genç adam, antika merakı sebebiyle Anadolu’nun en ücra köşelerini dolaşıyor ve gözüne kestirdiği malları yok pahasına satın alarak yolunu buluyordu.
فرد جوان به خاطر علاقه اش به عتیقه جات، دورترین نقاط آناتولی را می‌گشت و هر چیزی که به نظرش جذاب می‌رسید را با کمترین قیمت می‌خرید و به راهش ادامه می‌داد.
Kış kıyamet demeden sürdürdüğü seyahatler sırasında başına gelmeyen kalmamış gibiydi. Fakat, bu seferki hepsinden farklı görünüyordu. Yolları kapatan kar yüzünden arabasını terk etmiş ve yoğun tipi altında donmak üzereyken, bir ihtiyar tarafından bulunup onun kulübesine davet edilmişti.
در سفرهایی که در سرما و گرما انجام داده بود اتفاقات زیادی بر سرش آمده بود. اما این بار به نظر می‌رسید با سفرهای دیگرش فرق داشته باشد. به خاطر برفی که راه‌ها را بسته بود از ماشینش پیاده شده بود و در حال یخ زدن زیر طوفان سنگین بود که از یک پیرمردی او را پیدا کرد و به خانه اش دعوت کرده بود.
Yaşlı adam, antikacının yürümesine yardım ederken: Günlerdir hasta olduğumdan, odun kesmek için ilk defa dışarıya çıktım, dedi.
Meğer seni bulmak için iyileşmişim.
مرد پیر با کمک به راه رفتن عتیقه چی گفت: به خاطر اینکه چند روز است مریضم برای بریدن هیزم اولین بار به بیرون رفتم.
پس به خاطر پیدا کردن تو خوب شده بودم.
Diz boyuna varan karla boğuşup kulübeye geldiklerinde, antikacının beyaz göre göre donuklaşan gözleri faltaşı gibi açıldı. Odanın orta yerindeki kuzinenin etrafını saran üç-dört iskemle, onun şimdiye kadar gördüğü en güzel antikalar olmalıydı.
پس از خلاصی از برفی که تا زیر زانو بود و ورودشان به خانه، چشمان یخ زده عتیقه چی از تعجب از حدقه بیرون زد: در وسط اتاق و در نزدیک اجاق گاز سه چهار صندلی جا گرفته که از زیباترین صندلی‌های عتیقه‌ای بود که تا آن موقع دیده بود.

شما به آخر نمونه کتاب رسیده‌اید، برای خواندن نسخه کامل، کتاب
الکترونیک را خریداری نمایید و سپس با نصب اپلیکیشن فیدیبو آن را
مطالعه کنید:

در حال بارگذاری…

الیف شافاک

كتاب داستان تركي استانبولي

پائولو کوئیلو

ارنست همینگوی

ارسلان فصيحی

فردریک بکمن

لیل لوندز

لئو تولستوی

اورهان پاموک

رابرت گرین

مهدی آذر یزدی

لطفعلی پورکاظمی

یوستین گردر

زهره کیانی امنیه

جواد تیموری

روح‌اله میرجلیلی، محمدرضا شهبازمرادی

روح‌اله میرجلیلی، محمدرضا شهبازمرادی

سیاوش قنبرنژادمغانلو

عادل دشتی

عادل دشتی، فاطمه سادات سلیمانی

علی بنیادی نائینی، مهدی سلیمانی ملکان

عادل دشتی، فاطمه‌سادات سلیمانی

نام کتاب، نویسنده، مترجم، ناشر یا هر واژه مورد نظرتان را
بنویسید

iOS

اندروید

ویندوز



https://fidibo.com/book/82406

کتاب مورد نظرتان را درخواست کنید تا در صورت امکان آن را به فروشگاه اضافه کنیم.

گیسوم مکانی است برای توسعه و ترویج کتاب و کتاب خوانی و خدماتی هم چون فروش و خرید کتاب را ارائه می‌دهد.

عضو هستید؟
 
وارد شوید

پارامترهای قابل انتخاب


 

خرید کتاب زبان , فروش کتاب زبان را در بزرگترین سامانه خرید اینترنتی انلاین کتابهای زبان خارجی تجربه کنید. فروشگاه زبان تک مجموعه ی بی نظیر از کتاب های زبان انگلیسی , زبان المانی , فرانسوی,ترکی , کره ی , داستان کودکان , اموزشی زبان , IELTS , TOEFL , GRE , PTE  و….فراهم کرده است.


«خرید کتاب زبان»

كتاب داستان تركي استانبولي

ادرس دفتر مرکزی:  تهران میدان انقلاب خ کارگر جنوبی ابتدای روانمهر پ 168 طبقه اول واحد 4


 


 

كتاب داستان تركي استانبولي
كتاب داستان تركي استانبولي
0

داستانهای ترسناک واقعی جن

داستانهای ترسناک واقعی جن
داستانهای ترسناک واقعی جن

———————————————————————————————————

من کارمند یه شرکت مهندسی بودم . فردی مجرد با کلی کار در شرکت مهندسی. خانه ایی داشتم تک مرتبه با مادرم در ان جا زندگی میکردم که بعد روزها مادرم دار فانی را وداع گفت . من یک برادر و دو خواهر داشتم که همشون متاهل بودند. روزی خیلی خسته بودم از این که خیلی کار کرده بودم . رفتم خانه مون چراغ ها را روشن کردم لیوانی از بالای کابینت افتاد پایین خیلی ترسیدم  رفتم که لیوان را بردارم در یخچال باز شد. خیلی خیلی ترسناک بود چون اصلا به غیر من کسی تو داخل خانه است از ترس تو خودم مونده بودم. که با سرعت دیدم به سمت بیرون یه چند ساعتی تو بیرون ماندم . همسایه ها که از من می پرسیدن چکارمیکنی می گفتم دارم هوا میخورم . می دونستن که تو هوای زمستونی جایی برای هوا خوری نیست . با شک می گذشتن بعد که گشنگی زیاد به من قلبه امد گفتم به خدا توکل ارامی در را بستم و رفتم داخل هر قدمی که بر میداشتم ضربان قلبم از ترس زیاد تر می شد. وارد خانه شدم جو بدی بود اصلا یادم رفته بود که اول باید چه کار کنم که غذا رو بخورم از ترس به خودم پیچیدم ماندم تو وسط خانه . که یهویی یکی با ضربه ی اخر زد تو وسط کمرم همانجا بیهوش شدم . دیگه ندونستم که چی شد ولی انقدر که یادمه چیزی محکم خورد به من که اونجوری بیهوش شدم. بعد چند ساعت که به هوش امدم تو زمین بودم که دیدم صدای عجیبی که صدای وحشتناکی بود را شنیدم  خودم را به بیهوشی زدم تا نفهمند که من زنده ام . امدن بالا سرم من که زیره چشمی نگاه می کردم  پاهایی سیاه را می دیدم که به ان ور و این ور میرفتن . نفسم از ترس بند امده بود به زوری نفس می کشیدم که دیدم کسانی نامرئی من را می کشن به بیرون من که از وحشت صدا می زدم همسایه ها در را زدن من که از ترس و ضعف حالی نداشتم که برم در را بازکنم صحنه های بسیار ترسناکی بود که اصلا هیچ کس فکر شم هم نمی کرد . خلاصه فردای ان روز مردم امدن من را به بیمارستان بردند طوری ترسیده بودم که وقتی که کسی به جلو می امد دستم را میگرفتم چون می ترسیدم . خلاصه جریان را به همه توزیح دادم که ان خانه را پلمپ کردن تا کسی به انجا نرود چون خانه ی وحشت بود تا یک خانه ی زندگی . الان که به ذهنم اسیب های جدی وارد شده الان تو دارم یه مغازه ی ابزار فروشی کار میکنم و خونه ایی اجاره ایی دارم . یک پسر و دختر و همسر دارم.

———————————————————————————–

داستانی ترسناک بر اساس رویدادهای واقعی.

آنها به خانه ای متروکه در مزرعه خود نقل مکان می کنند، اما دائما با رویدادهای نگران کننده روبرو می شوند. بازیگران فیلم های برتر در لوس آنجلس، تایید می کنند که فیلم “توطئه” واقعا ترسناک است..

داستانهای ترسناک واقعی جن

فیلم هیجان انگیز “توطئه”، داستان روح سرگردانی است که از یک سرگذشت واقعی اقتباس شده است. جیمز وان، کارگردان فیلم های ترسناک “اره” و “دسیسه گر”، در این فیلم رویدادهای واقعی خانواده پرون را در ایالت رود آیلند آمریکا دنبال می کند که دارای پنج دخترند و به گفته او مورد ارعاب ارواح شیطانی قرار گرفته اند.

آنها به خانه ای متروکه در مزرعه خود نقل مکان می کنند، اما دائما با رویدادهای نگران کننده روبرو می شوند. بازیگران فیلم های برتر در لوس آنجلس، تایید می کنند که فیلم “توطئه” واقعا ترسناک است.
جوی کینگ یکی از بازیگران این فیلم می گوید: “زمان فیلم برداری هرگز نترسیدم. اما پس از آن و زمانی که فیلم را تماشا کردم، بسیار وحشتناک بود. من هم یکی از بیست هزار نفری بودم که پس از دیدن فیلم از خود می پرسیدند که چقدر ترسناک بود. برای من شگفت آور بود و من هنگام تماشا از ترس به گریه افتادم.”
در فیلم “توطئه”، ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون، در نقش اد و لورا وارن، یعنی پژوهشگران امور ماورای طبیعی بازی کرده اند که به کمک خانواده پرون می آیند.
پاتریک ویلسون، یکی از بازیگران این فیلم: “من تا کنون تجربه ای اینچنین از برخورد با یک روح را نداشتم که آشکارا در برابر من بایستد و بگوید: حال شما چطور است؟ اگرچه که تجربه کافی در مورد نیروهای غیرعادی مطرح در یک داستان، مانند نیروی سرنوشت یا تصادف و از این قبیل را داشتم.”
ورا فارمیگا، بازیگر دیگر فیلم در مورد اینکه هنگام بازی ترسیده یا نه، می گوید: “احساس ترس و وحشت نداشتم. اما احساسی از نگرانی داشتم که آنرا از خود دور می کردم. این توان در درون ما هست که نگرانی را از خود دور کنیم.”
پدر و مادر خانواده پرون، پنج دختر خود را روانه یک خانه متروکه در مزرعه خود می کنند تا ببینند چه اتفاق غیر عادی و ترسناکی در خانه جدیدشان می افتد.
پژوهشگران و کارشناسان امور ماورای طبیعی تلاش می کنند تا خانواده را که با ارعاب یک شبح در خانه روبرو هستند، یاری دهند.
فیلم توطئه در طول تابستان ۲۰۱۳ در سراسر جهان اکران می شود.

1398/04/29

1398/04/27

1398/04/26

Khob o Ali
Mamnon
man akhario dos dashtam
haiajan angiz bod

I love them
good
thanks

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

 − 
پنج
 = 
1

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

 

 

داستانهای ترسناک واقعی جن

این داستان فرستاده شده از یکی از اعضای سایت بوده اگر شما هم داستانی دارید برای ما بفرستید

عموی بابام که حدودا پیرمردی هفتاد ساله، مجنون، از لحاظ عقلی ناسالم و فوق العاده تنها بود، حدود ده سال پیش تو همون اتاق مخروبش تو یه خونه مخروبه درگذشت، و جنازشو چند روز بعد وقتی از طرف شهرداری واسه خراب کردن خونه اومده بودن پیدا کردن. اسمش عباس بود (مطمئنا اکثر اهالی سیرجان میشناسنش) و با اینکه عقب مونده بود فوق العاده هم مهربون بود، گاهی وقتا میومد در خونمون و سراغ بابامو که چندین سال بود فوت کرده بود میگرفت و میگفت: به بابات بگو یه سر به داییش بزنه (فکر میکرد دایی بابامه) خیلی دلم واسش میسوخت و ما جزو محدود کسایی بودیم که با روی خوش تحویلش میگرفتیم. بعد از فوتش خیلی ناراحت بودیم، که مامانم گفت: بنده خدا فقط ده سال از زندگیشو فهمید. گفتم: یعنی چی؟ گفت: آخه تا ده سالگی سالم بود. گفتم: چی شد پس؟ گفت: عباس هم تا ده سالگی مثل بقیه بچه های ده شون بود (پِسوجان) اتفاقا خیلیم سالمو بازیگوش بوده، یه روز عصر که گوسفندها رو از چِرا برمیگردونه میبینه یکی از گوسفندها نیست. از ترسِ باباش گوسفندا رو میبره تو طویله و میدووعه بطرف بیرونِ ده … پدر مادرش تا آخرای شب صبر میکنن و نگران میشن و میرن دنبالش، که یکی از همسایه ها میگه: دمِ غروب دیدمش، گوسفندا رو برد تو طویله و بدو رفت تو دشت. خونه همه اهالی رو سر میزنن ولی عباس اونجا نبوده، با چند تا از مردهای ده میزنن به دشت و بیابون دنبالش، پیداش نمیکنن. دم دمای صبح کنار قبرستون پیداش میکنن. بیهوش افتاده بود و از دماغش خون اومده بود. میبرنش خونه، دو روز بعد بهوش میاد، ولی حرف نمیزد و قشنگ از چهرش ترس میبارید. بعد از چند روز به حرف میاد. و تنها چیزی که میگه اینه: همشون زَدنتم… و دیگه عباس اون عباس سابق نبود و مثل عقب مونده های ذهنی شده بود، و درستشم نشد، تا بعد از مرگ پدر مادرش و کوچ خواهر برادراش به شهر، عباس کلا تنها و البته ترد شد. تا وقتی که تو سن هفتاد سالگی تو خونه مخروبه ای تو شهر سیرجان درگذشت…

حمیدرضا (برنامه نویس – مدیر سایت – طراح اپلیکیشن – گرافیست مجله) تیم در جستجوی هیولا. برای ارتباط با من با آیدی های زیر در ارتباط باشید تلگرام: HiddenT | اینستاگرام: HiddenT_HRV

اینجور داستان ها معلوم نیست که واقعیت داره یا نه ولی وجود جن واقعیت داره و اسمش چندین بار تو قرآن اومده من اونایی که به جن اعتقاد ندارن کاری ندارم ولی یه خاطره ی بد از همین موجودات دارم که شاید برای شما ترسناک نباشه ولی برای من خیلی ترسناک بود من چهارده سالم بود که به دعوت یکی از دوستام که عاشق این بود که با جن ها ارتباط برقرار کنه دعوت شدم و منو تحریک به احضار جن کرد و منم قبول کردم چون خیلی کنجکاو بودم ببینم چه اتفاقی می افته من اون موقع تو دوران جاهلی بودم و چیزی از خطرناک بودنش نمیدونستم و بالاخره موفق شدم با چند نفر از دوستام یه قراری تو یه خرابه بزاریم تا احضار کنیم و موفق شدیم ولی بلایی که اون موجود خطرناک سر ما آور هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره، تا دوماه منو دوستام اذیت و آزار جن رو چشیدیم و برامون درس عبرت شد که دیگه سمت اینجور موجودات نریم ولی من بازم دلم میخواست سمتشون برم ولی اینبار نه دیگه برای ارتباط باهاشون برای مبارزه کردن با جن ها و از اون موقع بدون اینکه مامان بابام خبردار بشن مطالعمو درباره جن از سیر تا پیاز مو به مو شروع کردم و تا الان که ۱۷ سالمه ادامه دادم. دلیل اینکه دارم رو جن و موجودات ماورایی تحقیق میکنم اینه که به درجه ای برسم وقتی واسه کسی مشکلی در رابطه با جن پیش بیاد بتونم کمکش کنم و اونو از دست اون موجودات نجات بدم و الانم اطلاعاتم به اندازه ای هست که بتونم مناطق جن زده رو شناسایی کنم و کمک کنم و اینکه اینو بهتون بگم که اصلا به دنبال همیچین چیزایی نرید و اگه هم رفتید و براتون مشکل پیش اومد اصلا پیش دعا نویس نرید چون ۹۹ درصد دعا نویس ها دروغی هستن و هیچ کمکی نمیتونن بکنن و فقط پول حروم میگیرن پیشنهاد من اینکه پیش یه جنگیر یا شیطان شناس برید تا اونا کمکتون کنن چون اونا راهه خارج شدن جن رو بلدن و کمکتون میکنن.

جن واقعیت داره اماوقتی میبینش نباید بترسین چون عین حیوونای دیگن

تو ببینی نمی ترسی دیگه ؟ ن؟ ???

خدایی تمامه این چیزایی که ماها میشنویم از دور قشنگ و جذابه برامون…. ولی امان از اون روزی که پرت به پره یه جن از جنسه بدجنسش بیوفته…. من که ندیدم پلی اونایی که دیدن میگن تا مرده هاتو نیاره جلو چشمات، دست بردار نیست…. سعی کنیم پیگیر نشیم…

آخییی الهی خدا بیامرزه ببچارهه?????

عالی بود ماهم متاسفانه درگیر همچین چیزایی توخونمون بودیم اما بعدازاون خونه رفتیم

آیا واقعا جن وجود داره؟و چجور میشه دید؟

بالیمو ترش

سلام گلم معلومه که وجود داره، منتها بعضیا بهش اعتقاد ندارن.من میدونم چطوری ظاهر میشه، میخوای بهت بگم که شب چطوری خوابشو ببینی؟؟؛ برو تو اینترنت بزن،ذکر احضار جن، میاره، انواع مختلفس ذکر داره.ولی از من میشنوی نکن عزیزمآ شاید بدش گیرت بیاد.اذیتت کنه.ولی اگه نمیترسی ذکر احضارشو بنویس تو انگشتت،بخواب شب باشه بهتره. شب میاد تو خوابت.

در مورد این دیدگاهایی که میزارین

پسرا یا داستان میزارن یا این داستانو تایید یا رد میکنن

همه دخترا هم احساس هن دردی و ناراحتی??

شاید بعضی هاتون فکر کنید این داستان دروغه اما راسته وقتی من ۱۰ ساله بودم با ۳ تا بچه ی دیگه که البته یکشون کلاس ششم هستش بودیم اون ۲ نفر هم همسن من بودن با والدینمون رتیم یک روستای متروکه وخلوط پدر پدربزرگم اون جا یک خونه دارن خونشون دوطبقه است ما توی طبقه ی اول بودیم والدینمون توی طبقه ی دوم خوابیده بودیم طبقه ی اول رو به باغه داشتیم مشقامونو می نوشتیمو اصلا تو فکد جن نبودیم تا اینکه یکی چراغو خاموش کرد انقدر ترسیدیم یکی صورتشو چسبوند به پنجره یکیمون رفت بالا دیگه هم نیومد یعنی صبح والدینمون گفتن ما جرعت نداشتیم شب اونجا بمونیم شما چه جوری موندین؟

خیلی ناراحت کننده بود

سلام جن واقعا وجود داره من تو خونمون صدا های عجیب میشنوم بعضی وقتامیبینم یه نفر تو خونه هس ک سیاه هس خیلی خیلی میترسم ولی چاره ای ندارم وقتی ۷سالم بود یه نفر صورتش مثل اسب بود بال بزرگ داشت وهیکلش مثل انسان بود رنگشم کاملا صورتی قرمز بود لخت هم بود هی میومد از پشت دیوار خرابه ای ک تو کوچمون بود بهم میگفت بیا بیا بیا ولی من فرار میکردم حتی چن وقت دیوونه شده بودم ولی برام دعا گرفتن بهتر شدم ولی هنوزم احساسش میکنم

سلام دوستان موضوعی که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعی هست برای خودم اتفاق افتاد اواخر اسفند سال ۸۸ بود من و رفیقم برای برگشت به خدمت سربازی باید میرفتیم به قمصر کاشان من ۱۳ روز غیبت داشتم روزی که از اهواز حرکت کردیم به سمت اصفهان و موقعی که رسیدیم اصفهان من رفتم پیش دوست های قدیمیم و رفیقم هم رفت حونه خواهرش سرتون رو درد نیارم اینقدر دیر رفتیم ترمینال که اتوبوس کاشان نداشت با اتوبوس تهران سوار شدیم و حدود ساعت یک ربع مونده به ۱ شب رسیدیم ۳ راهی قمصر به کاشان اونجا پیاده شدیم گفتیم پیاده بریم تا قمصر فکر نمیکردیم مسیر طولانی بشه هوا سرد ماشین نبود نه تو مسیر رفت نه برگشت تا اینکه موقع حرکت آمبولانسی به سمت کاشان داشت میرفت و من متوجه شدم دعا کردم برگرده که لاقل ما زود برسیم قمصر در حال پیاده رفتن به سمت قمصر بودیم و من خوابم میومد و مدام توهم میزدم که محمد این چیه اون چیه تا به جایی رسیدیم که کارخانه آسفالت بود که اونجا میگفتن جن داره و من و محمد وسط جاده راه میرفتبم که به یک باره سمت چپمون رو نگاه کردم کنار شونه جاده یدفعه یه جن سیاه و قد کوتاه و کپل با چشم هایی درشت و دریده رو دیدم زبونم بند اومد و به محمد گفتم اون چیه محمد گفت مجتبی فرار من که کاملا هیچی نمیتونستم بگم فقط گفتم محمد فاتحه حمد و سوره رو طوری خوندیم و من جرات نکردم نگاه کنم دوباره تا اینکه محمد دید گفت رفت من نگاه کردم دیدم نیست تا ۱۵ دقیقه فقط تمام موهای بدنمون سیخ شده بود تا بعد آرامشمون آمبولانسه از کاشان برگشت دست تکون دادیم ایستاد برامون و محمد گفت من سوار نمیشم تا به راننده گفتم آقا میشه یه لحظه پاهاتو بیاری بالا رفیقم ببینش تا محمد دید سوار شد و جریان رو برای راننده تعریف کردم و گفت هیچکسی حتی محلی های اینجا هم نصفه شب چه پیاده و با موتور رد نمیشن فقط با ماشین و خدا خواست تا آمبولانس برگشت و ما صحیح و سالم به محل خدمتمون رسیدیم و دقتی برای گروهبانمون تعریف کردیم گفتند تماس میگرفتید بمیومدیم دنبالتون خیلی کار خطرناکی کردید و من ۱ بار بعد از ابن جریان به فاصله ۱۵ روز بعد خوابم دیدم ولی به صورت انسان و…

من خودم بچه قمصرم ولی چیزی ندیدما

سلام به دوستا عزیز من یه پسر شونزده ساله ام و از سن چهار سالگی با جن و اجنه اشنا شدم نمیخوام کنم از خودم ولی تجربیاتم خیلی زیاده.جن وجود داره سر بو سرش نذارین و حی دنبال جن وغیره نرید اونا شما رو جذب میکنن.نصیحتمو گوش کنید.

وای پشمام

واقعا ناراحت شدیم خدارحمتش کنع چه سرنوشت بدی واقعا اونجور ادما ازما پاک ترن اشک مون سرازیر شد بیچاره دلم براش سوخت اخرش هممون اینجوری میشیم ن جن بزنه ولی افسردع تنها زیاد تحویلمون نمیگیرن من ۱۳ سالمه ??????????????

سلام منم بعضی وقتا دونفر سرتا پا سفید پوش میان پیش همسرم وقتی میرم طرفشون صداهای خیلی ترسناک درمیارن و همسرم میگه این روح آقابزرگه با دوستش اومده منهم از ترس فرار میکنم میرم امامزاده بعد از دو سه ساعت همسرم با ترس و لرز میاد دنبالم میگه کبلایی بیا آقابزرگ رفت اینقدر همسرمو میترسونن که بیچاره تا ی هفته نمیتونه درست را بره

خخخخخخخ

سلام میخوام داستان واقعی تعریف کنم خونه ما تو شیراز شهرک قصرقمشه هست اونجا یک قبرستان قدیمی داره که اونور رود خانه هست وما اینور رود خانه خونه داریم با بچه های همسایه تصمیم گرفتیم یک شب بریم قبرستان و رفتیم وخیلی شجاع به نظر می رسیدیم بالاخره بگذریم رفتیم دیدم یه ماشین اونجاست رفتیم نزدیک دیدیم ماشین یک پیکان چپ کرده که سر تا پاش خون می ریزه وترسیدیم رفتیم عقب غیب شد فکر کریم خیالاتی شدیم دیدیم سر یکی از قبر ها یک زن با موهای بلند و قد بلند نشسته و داره بلند بلند ناله میده رفتیم نزدیک دیدیم جیغ می کشه نیاین نزدیک ناخن در آورد ناخن های تیز که ازش خون می ریخت یکی از دوستام غش کرد گذاشتیم رو ولمون قرار کردیم اینا دنبالمان هر جا می رفتیم از جلومون در می یومد از اون روز به بعد هنوز به قبرستان نرفتم

جن وجود دارهجن بیاد تو خوابت تورو ببره حالیت میشه?ولی دوستان بختک وجود نداره وقتی نا صاف میخوابیم نفسمون بند میاد و نمیتونیم نفس بکشیم و احساس سنگینی میکنیم اگه یکی رو اینجوری دیدیم داره خفه میشه سریع سرشو بالا بدین خودم چند بار اینجوری شدم و مادرم منو نجات داد?

بختک وجود داره من خواب بودم دیدم روم سنگینی می کنه نگاه کردم دیدم چیزی نیس بد سنگینی بیشتر بیشتر شد بد صداهای ناجوری امد که مادرم هم ب اون صدا بلند شد تا که مامانم بلند شد هم صدا قطع شد هم دیگه سنگینی روم نبود

واقعا خیلی ناراحت کننده بود .همه ی حرف های شما درسته ولی حرف تو که میگی جن وجود نداره فقط درست نیست تو از کجا میدونی جن وجود نداره ها لطفا بهم بگوها توی خود قرآن اومده درمورد جن و تو میگی وجود نداره یعنی حرف خدا اضتخفرا الله درست نیست واقعا تو دیگه کی هستی . من خودم یک بار جن سراغم اومده بود اون مقه من فقط ۱ سال داشتم که می خواستند منو خفه کنند . واقعا راست میگم به خدا راست میگم. ن

وای بمیرم برات چقدرم قرآن خونی اضتخفرالله ایمان که نیست ماشاللا ، خریّت محضه

بیچاره دلم واسه سوخت و جناب ناشناس جن وجود داره تو قرآن هست هر چی ترسناکه الکیه؟ مگه میشه

من هم شنیدم و هم باور دارم که جن وجود داره ولی تا وقتی سراغش نری کاری به کاریت نداره.

سلام داستان هایی که من با یک واسطه از خود افراد (مطمئن و موثق) شنیدم و حتی «دیدم» به چشم، شاید به چند صفحه خلاصه بشه که انشاءالله فرصتی باشه کم کم میفرستم…. موضوع اینه که قدیما تو روستا ها اجنه بیشتر رفت و آمد میکردند مخصوصاً جاهایی مثل چلّه خونه ها الانم هستند همچنین جاهایی… ما در گویش خودمون به اینطور جا ها میگیم «فاضل مند!! »…. متاسفانه منزل قبلی ما هم در این رابطه سابقه دار بود…. البته اسمشون بد در رفته وگرنه اگر شما باهاشون کاری نداشتن باشین باهاتون کاری ندارن…… موفق باشین

داستانهای ترسناک واقعی جن

جن وجود نداره، داستان تخیلی هست،

به دید چشمی وجود ندارن…. به ندرت دیده میشن…. ولی اگه از نزدیک فرد جن زده رو ببینی دیگر این حرف رو نمی زنی…. (البته مثل فیلمای تخیلی نیست)

گوه نخور باو

سلام من سوگند م من نمیتونم روی تختم بخوابم چون صدای آب می‌شنوم و در تابستان شب ساعت۳-۴ مگسی که همیشه میاد زیر گوشم و صدای عجیبی در میاره

گوه نخور

دلم برای زندگی ش گرفت.عزیز دلم

?اخی…خدایش بیامرزد? منم یکیو میشناسم همینجوره کوچیک بوده تو زیرزمینشون جنا زدنش از اونوقت ب بعد ذهنش رشد نکرده الان پیره حدودا هفتاد سال اینا

چقد بد…

این دومین موضوع ترسناک در مورد سیرجانه. خدا بخیر کنه?

خب از کجا معلوم جن بودن اونایی ک زدنشون شاید چارتا ولگرد بودن

وااااای بیشتر اینکه بترسم ناراحت شدم اشکم دراومد به خدا? چه سرنوشت بدی

این ماجرا بیشتر از اینکه ترس داشته باشه خیلی دلگیر و ناراحت کننده بود.وقتی خانوادش تردش کنن چه انتظارى میشه از غریبه داشت.خدا رحمتش کنه …اینجور آدما دلشون از همه ی انساهای سالم خیلی پاک تره

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

یک جمعه شب معمولی بود و من داشتم تا دیروقت با دوستم بردلی تو چتروم مجازی ای که به تازگی پیدا کرده بودیم چت میکردم….

گوینده و تدوینگر: امیرحسین رنگرز    اینستاگرام گوینده: raaangraaaz@ تدیوینگر: حمیدرضا حیدنت حمایت کننده و انتشار از: وبسایت در جستجوی هیولا موضوع: چاه شیطان Your browser…

گوینده و تدوینگر: امیرحسین رنگرز    اینستاگرام گوینده: raaangraaaz@ تدیوینگر: حمیدرضا حیدنت حمایت کننده و انتشار از: وبسایت در جستجوی هیولا موضوع: مزرعه هینترکایفک برای خواندن متن…

گیسو کمند یا راپونزل افسانه ایی که در سال ۱۸۱۳ توسط یه نویسنده آلمانی نوشته شده. این داستان هم درست مثل بقیه انیمیشین های دیزنی…

در جستجوی هیولا تنها برای افزایش اطلاعات مردم شریف ایران ساخته شده و تابع قوانین جمهوری اسلامی بوده و همیچگونه تابع نهاد و ارگان های دیگری نبوده و سعی در تبلیغ کار و دین دیگری را نداشته لطفا با دنبال کردن شبکه های اجتماعی ما و معرفی ما در شبکه های اجتماعی خود مارا حمایت کنید

 

کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب متعلق به وب سایت در جستجوی هیولا بوده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع و انتشار غیرمجاز پیگرد قانونی دارد.

دوستان من خودم اینکارو انجام دادم و مسائل خاصی برام پیش اومد لطفا اگه میترسید انجام ندید…روش احضار :در یک اتاق نیمه تاریک و ساکت ترجیحا نیمه شب (که تمرکز بالاتر و احتمال موفقیت دو چندان است) بنشینید .10 دقیقه تمرکز کنید و در این مدت فقط به اجنه و ارتباط با اونها فکر کنید. سوره جن را تا آخر بخوانید. سپس یک قلم و کاغذ بر دارید و قلم را در دست گرفته نزدیک کاغذ نگه دارید بطوریکه نوک قلم روی کاغذ باشد . سپس بگویید از ارواحی که در اینجا حاضر هستند می خواهم که از طریق این قلم با من صحبت کنند و چند بار این جمله را تکرار کنید.و بگویید سلام .خواهید دید که دست شما بدون اراده و خواست شما شروع به نوشتن می کند و جواب شما را می دهد و این بدلیل این نکته است که جن اکنون در بدن شما میهمان است و از طریق دست شما با شما ارتباط برقرار کرده البته در صورتی که از تمرکز بالاتری برخوردار باشید نیازی به قلم و کاغذ نخواهید داشت و جن بصورت ذهنی با شما حرف می زند و تفاوت میان افکار خودتان و حرفهای جن میهمان برایتان کاملا ملموس خواهد بود و اینجاست که به معنای واقعی کلمه ی “وسوسه ” پی خواهید برد.در حین جلسه برای اینکه مطمئن شوید اینها تلقین نیست از جن بخواهید که به نحوی حضور خودش رو براتون ثابت کنه مثلا پرده رو تکون بده یا ضربه ای به در بزنه.در ضمن مراقب باشید که سر کار نرید چون جنها هم مانند ما انسانها خوب و بد دارند و ممکن است یک جن شرور به تور شما بخورد که بخواهد کمی اذیتتان کند مثلا خودش را بعنوان روح یکی از بستگانتان معرفی کند و اشک شما را در بیاورد بعد آخر سر بفهمید که داره شما رو دست می ندازه و بهتون می خنده ( جنها اغلب از این کارها لذت میبرند)اکثر اوقات در این احضار ها این اجنه هستند که حاضر میشند و احتمال حضور ارواح خیلی کمه.در پایان جلسه خداحافظی کنید و بگویید “اخرج به حق سلیمان بن داوود” تا جن از بدن شما خارج شود.باز هم تاکید می کنم این مطالب فقط برای بیشتر شدن اطلاعات شماست و مسئولیت هرگونه اتفاقات و حوادث ناشی از احضارات به عهده خود شماست

وقتی شب 4شنبه از نیمه گذشت.می توان این احضار را در اتاقی نیمه تاریک و به تنهایی انجام داد.

 

طریقه ای آن اینچنین است که آیات بیست ونهم تا سی و یکم از سوره ی احقاف را 105بار بخوانید.یکی از جنیان ظاهر خواهد شد و ممکن است در هر شکلی یاشد اما خوف ننماید و آنچه را که مجاز است بپرسید که جواب خواهد شنید.اگر این عمل مکررا درشبهای 4شنبه تکرار شود هر بار لازم نیست که 105بار آیات خوانده شود بلکه ممکن است در دفعات تکرار پایین تر نیز جن ظاهر شود و بعدها حتی ممکن است در حدود 10 15 20 40 و غیره تعداد تقلیل یابد و جن ظاهر شود.آیات قرآنی را درست بخوانید و به معانی فارسی آنها نیز در ضمن خواندن توجه کنید و سعی نمایید با تمرکز حواس توام شود که مسلما نتیجه مطلوب حاصل خواهد شد.

 

داستانهای ترسناک واقعی جن

شروع آیات قرآنی:(و اذ صرفنا الیک نفرامن الجن)و پایان آن تا:(و یجرکم من عذاب الیم) “از 29 تا 31 سوره احقاف”

توسط خودم مورد تجربه قرار گرفته و بهترین نکته اینه که نترسید عزیزان بزرگترین کلید موفقیت نترسیدنه 

هر کس این اسماء را بر کف دست خود بنویسد و بخوابد ، یکی از پریان بیاید و هر چه بخواهد در خواب خبر دهد .

و این اسما این است :(( شهث هث یهث ))

و هرکس این اسما را بر نوک انگشت ابهام خود بنویسد یکی از اجنه بیاید و او را خبر دهد ازآن چه می خواهد و باید نترسد .و آن اسما این است :(( شهمون پهوه شروه ))

و اگر کسی در کاری نگران باشد این اسما را بر کف دست خود بنویسد و بخوابد یک از ارواحبیاید و او را از ان امر خبر دهد .و ان اسما این است :(( سهت هث بهث هت بهث ))@

قدرت تلقین انسان موجودی تلقین پذیر میباشد و تلقین پذیری یکی از ویژگیهای انسان است تلقین تاثیر فوق العاده ای بر انسان دارد. شاید یکی از دلایلی که اسلام زندگی را با گفتن اذان در گوش نوزاد آغاز میکند و در تلقین به میت تمام میکند، اهمیت تلقین باشد. بنظر میرسد یک بعد از ابعاد اذکار و عبادات هم بعد تلقینی آنها میباشد. همه انسانها با درجات مختلف تلقین پذیرند و این تلقین پذیری در خلسه بسیار افزایش مییابد. دانشمندان به دفعات نشان داده اند هر نوع تلقین مورد پذیرش ضمیر ناخودآگاه قرار میگیرد، امروزه دانشمندان اثبات کرده اند که بخشی از اثرات داروها اثرات تلقینی آنها است لذا در پزشکی امروز استفاده از شبه داروها مطرح شده است که فاقد اثرات خاص دارویی و شیمیایی میباشند. در تمام اعصار تلقین نقش مهمی در زندگی انسان بازی کرده است. از تلقین میتوان برای تحت کنترل در آوردن نفس خود استفاده کرد. تلقینِ سازنده نیروی شگفت انگیزی میباشد. یادتان باشد تلقین فی نفسه قدرتی ندارد مگر اینکه ما قبولش کنیم. بنابراین با آگاهی از اثرات تلقین ازآن در جهت مثبت استفاده کنید و خود رااز تلقینات منفی دیگران و محیط در امان نگه دارید. انواع تلقین: 1- تلقین کلامی 2- تلقین فکری 3- تلقین شنیداری 4- تلقین دیداری 5- تلقین نوشتاری شما می توانید از هر یک از انواع تلقین که تمایل داشتید استفاده کنید. بنده مجید نعمت زاده به عنوان کسی که بارها از نیروی تلقین استفاده کرده یاد آوری می نمایم که جملات تلقینی باید مثبت و کوتاه باشد و از قبل آماده و در دسترس قرار گرفته باشند، توجه کنید که برای تاثیر گزاری بیشتر، این جملات را بسیار جدی و محکمو با باوری عمیق در ذهن خود تکرار کنید و یا بر زبان جاری سازید. جملات تلقینی زیر برای رسیدن به تمرکز خوب و تقویت حافظه پیشنهاد میگردد. (البته بسیار بهتر است تلقینات در حالت خلسه انجام گیرد) – من همواره از هوش، شهامت و ذکاوت سرشارم. – من به فرایند زندگی اعتماد دارم و ایمن هستم. – من خودم را دوست دارم و تایید میکنم. – من از آرامش الهی سر شارم. – من دارای حافظه عالی و قدرتمند هستم. – تمرکز من فوق العاده است. – من با عشق و علاقه مطالعه میکنم. – من با محبت به خودم توازن می بخشم. – خواندن و مطالعه کردن به من احساس آرامش میدهد. – من خوب و راحت مطالعه میکنم و خوب و راحت یاد میگیرم.- من در جلسه امتحان بخوبی مطالب را از ذهنم به برگه امتحان منتقل میکنم. – من از درس خواندن و امتحان دادن لذتمی برم. – من نسبت به خود صادق هستم، من مسئول پیشرفت خودم هستم.

 

جن چگونه موجودی است و آیا می توان توسط علوم پیشرفته امروزی آن را اثبات کرد؟

جن در لغت به معنای «مستور و پوشیده» است، همان گونه که بچه در رحم را «جنین» گویند، «جنّت» نیز اشاره به باغی است که درختان آن مانع از به چشم آمدن زمینش می گردد.

و شاید علّت شک و تردید در وجود جن نیز همان مستور و پنهان بودنش از انظار و حسّ بشری است که علت آن در ذات خلقتش نهفته است.

قرآن کریم خلقت جن را این گونه بیان می دارد:

و جان(مترادف با جن و پدر جن است همان طور که آدم، پدر انسان) را پیش تر، از آتش زهرآگین آفریدیم: «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ»[4]

خدا انسات را از گل خشک شده ای چون خاک سفال آفرید و جنیان را از شعله ای بی دود؛ «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ، وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ ْ نارٍ»[5]

جنیان می توانند خود را به هر شکل و قیافه ای درآورند(به استثنای پیامبران و ائمه معصوم) و از چشم موجودات دیگر پنهانند.

ملاصدرا پنهان و آشکار شدن جن را با هوا قیاس می کند و این طور عنوان می دارد: «بدن های لطیف آنها در لطافت و نرمی متوسط بوده و از این رو آماده جدایی و یا گرد آمدن هستند، چون گرد هم آیند قوام آن ها بهتر گشته و مشاهده می گردند و چون جدا گردند قوام شان نازک و جسم شان لطیف می شود و از دیده پنهان می مانند، مانند: هوا که وقتی ذراتش گرد هم می آیند، غلیظ می شود و به صورت ابر در می آید و وقتی ذرات آن از هم جدا می شوند، لطیف شده و دیده نمی شوند».[6]

همین ویژگی وجودی، به آن ها این امکان را می دهد که خود را به هر شکلی و با هر حجمی درآورند، چه به اندازه سر سوزن و چه در اندازه اتاقی بزرگ، آن ها به واسطه همین ویژگی، زمان برایشان معنا ندارد، و مسافتی را که بشر مدت ها باید آن را طی کند، در لحظه ای می پیمایند و اعمالی را که از توان انسان خارج است، آن ها به راحتی قادر به انجامش هستند. عمده ترین علّت شک و تردید در وجود آنان هم همین پنهان بودن از چشم انسان هاست. البته از نظر علمی هم توجیه پذیر است، چرا که در جهان هستی چیزهای زیادی وجود دارد که به چشم ما قابل رؤیت نیست.

در بسیاری از کشورها و حتی در کشور خودمان هم نمونه های زیادی شنیده می شود که اشخاصی با عنوان جن گیر و یا احضار کنندگان ارواح، توانسته اند از آن ها بهره گیرند.

و بنابر آیات قرآن کریم:

«این موجود عجیب پیش از آفرینش انسان، خلق شده است»[7]

«جنیان از شعله های آتش آفریده شده اند»[8]

«جنیان همچون انسان ها، دسته دسته به دنیا آمده و بعد به جهان آخرت خواهند رفت»[9]

«آن ها نیز نر و ماده دارند»[10]

«آنها نیز تمایلات نفسانی دارند»[11]

«تعداد جنیان بیش از آدمیان است»[12]

 

 

جن واژه‌ای عربی و به معنی «موجود پنهان و نادیدنی» است. در عرف فارسی «اَجِنّه» جمع جن شمرده می‌شود. در عربی جمع واژه  جن، جِنان است و نوع آن جِنَّه. در فرهنگ فارسی دکتر محمد معین، به معنای «موجودی متوهم و غیر مرئی، پری» آمده‌است. به آنکه مورد اذیت و آزار جنّیان واقع شده جن زده[۱] یا مجنون[۲] گویند.

 

جن چیست؟

در یک دیدگاه وسیع به هر موجود ماوراءطبیعه‌ای که از دیدگاه انسان مستور است، جن می‌گویند. مانند فرشته‌ها، شیطان‌ها. اما اصطلاحاً و بنا بر باور برخی از مردم، جن‌ها (اجانین) گروهی از موجودات زنده، دارای احساسات و تفکر و معمولاً نامرئی از جهان آفرینش هستند که هزاران سال پیش از خلقت بشر از آتش خلق شده‌اند.

 

جن از دیدگاه مذاهب

اسلام

داستانهای ترسناک واقعی جن

شکلی خیالی از مهر یا نگین سلیمان که در داستان‌ها به وی نیرویی برای تسلط بر جنیان می‌بخشید.

 

پاره‌ای از باورهای مسلمانان پیرامون جن از قرآن سرچشمه می‌گیرد. در قرآن جن موجودی توصیف شده که «از آتش (نار) آفریده» شده‌است.[پانویس ۱] جن دارای دو جنس نر و ماده[پانویس ۲] و دارای علم و ادراک معرفی شده‌است.[پانویس ۳] همچنین به آنان ویژگی‌های اخلاقی داده شده[پانویس ۴] و مواردی از تماس آن‌ها با انسان را متصور شده‌است.[پانویس ۵] به روایت قرآن جن «از پیش از آفرینش انسان» بر روی زمین می‌زیسته‌است.∗ در کل جن بیست و دو مرتبه در قرآن تکرار شده و دارای سوره‌ای به همین نام است. هم چنین چنانکه در قرآن گفته شده، شیطان رجیم یا همان ابلیس از جنس جن است. در سوره نمل (مورچه) در کتاب قرآن در آیه ۱۷ به این مورد اشاره شده‌است که سلیمان نبی بر سپاهیانی از جن تسلط و آنها را در خدمت خود داشته‌است. نیز در آیه ۳۹ از سوره نمل به توانایی خارق العادهٔ این موجودات اشاره می‌شود.

 

آنگونه که در بخشی از کتاب «در محضر استاد» که به پرسش و پاسخ‌هایی با آقای علامه طباطبایی(شیعه)می‌پردازد، به نقل از او، عمر این موجودات بسیار بیشتر از عمر انسان‌ها بوده و جمعیتشان نیز از جمعیت انسان‌ها بیشتر است. در همین کتاب اشاره شده‌است که سپاهی از جن‌ها به رهبری زعفر در واقعه کربلا به کمک حسین بن علی آمد ولی حسین کمک او را نپذیرفت. او نوشته‌است: یکی از جنگ‌های امام علی علیه السّلام با جن (نصیبین) بود. همچنین در تفسیر المیزان درباره پناهنده شدن مردم به جن، نوشته: «مراد از پناه بردن انس به جن بطوری که گفته‌اند این است که در عرب رسم بوده وقتی در مسافرت در شب، به بیابانی برمی‌خوردند از شر جانوران و سفیهان جنی به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه می‌بردند و می‌گفتند: من پناه می‌برم به عزیز این وادی، از شر سفهاء قومش» به گفته علامه طباطبایی: «تقسیم آیه مبارکه بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ در مربعات به حروف ابجد، برای رفع جنیان و افراد مبتلا به جن مفید است».

 

ابن خرم در کتاب الفصل می‌نویسد: «طایفه جن امتی هستند دارای عقل، فکر و قدرت تمیز که به ایشان از طرف خدا وعده و وعید نازل شده و آنها نیز پذیرفته‌اند. آمیزش می‌کنند اولادی از آن‌ها بوجود می‌آید و مرگ نیز آنها را در بر می‌گیرد و چون جسمشان زود فنا می‌شود احتیاج به قبرستان ندارند و تمامی مسلمانان نیز بر این امر توافق و اجماع دارند جنیان دارای اجسام لطیف، شفاف و هوائی هستند یعنی زندگی در هوا و زمین برای آنها امکان دارد زیرا عنصر آنها از آتش است. همچنان‌که عنصر انسانها از خاک است»

 

صدر المتالهین شیرازی معروف به ملاصدرا می‌نویسد: «جن را وجودی در این جهان حس و وجودی در جهان غیب و تمثیل (عالم مثال) است، اما وجودشان در این جهان هیچ جسمی که آن را نوعی از لطافت و اعتدال باشد نیست، جز آن که روحی در خور آن و نفسی که از مبدا فعال بر آن اضافه شده‌است می‌باشد آنان بدنهای لطیفی دارند که در لطافت و نرمی متوسط بوده و پذیرای جدائی و گرد آمدن است، چون جدا گشت، قوامش نازک و حجمش لطیف گشته و از دیگرن پنهان می‌گردد»

 

در آیه ۱۳۰ سوره انعام، آمده: «یا معشر الجن و الانس الم یاتکم رسل منکم» یعنی: «ای گروه جن و انس! آیا پیامبرانی از بین شما برای شما نیامدند؟» که ظاهرا و بنا به نظر بسیاری از معتقدان به دین اسلام، آیه مذکور نشان دهنده این است که جن‌ها پیامبرانی از جنس خودشان هم داشته‌اند. در آیه ۶ سوره ناس عبارت من الجنة و الناس آمده‌است

 

مسیحیت

آنگونه که از باورهای مسیحی برمی آید مسیحیان به وجود جن معتقد بوده و آنها را «ارواح خبیث» یا «ارواح شیطانی» می‌دانند. در بسیاری از آیات عهد عتیق و عهد جدید از جن، اجنه و شیطان و ابلیس به صراحت نام برده شده‌است از جمله لاویان ۱۹:۳۱ و ۲۰:۶، اول سموئل ۲۸:۳ و ۲۸:۹ و ۲۸:۷ اول تواریخ ۱۰:۱۳، متی ۴:۱ و ۱۲:۲۲، لوقا ۴:۵ و ۸:۱۲، یوحنا ۸:۴۴ و بسیاری آیات دیگر. ضمنا جن‌گیری جزء اموری است که کلیسای کاتولیک به صورت تخصصی آن را انجام می‌دهد و در حال حاضر پاپ بندیکت شانزدهم از آن حمایت می‌کند و انجمن بین‌المللی جن گیران برای همین موضوع توسط پدر گابریل آمرث تاسیس شده‌است.[۳] برخی گمان می‌کنند درباره ماهیت آنها در بین عامه مردم غلو شده و تصویری ترسناک از آنان ترسیم شده‌است.

 

جن در باور مردم

ایرانیان

در باور برخی افراد، جن‌ها تنها در شب، تاریکی، تنهایی و در محل‌هایی مانند گرمابه، آب انبار، پستو و ویرانه و بیابان وجود دارند. در باور عامه، جن به شکل انسان است با این تفاوت که پاهایش مانند بز، سم دارد. مژه‌های دراز او نیز با مژهٔ انسان متفاوت است و رنگ موی او بور است. همزمان با زاده شدن هر نوزاد انسان، بین اجنه نیز نوزادی به دنیا می‌آید که شبیه نوزاد انسان است اما سیاه و لاغر و زشت که این موجود را همزاد آن طفل می‌خوانند.

 

بنابر باور برخی، نه تنها باید پیش از ریختن آب جوش روی زمین «بسم الله» گفت، بلکه حتی پیش از ریختن آب سرد، پرت کردن چیزی و هر کاری که می‌تواند به یک موجود فرضی در محل آسیب برساند یا برای او اهانت آمیز باشد (مانند انداختن آب دهان و…) نیز باید «بسم الله» گفت. و ذکر این عبارت برای دور کردن جن‌ها از محل و ایمن ماندن از آسیب احتمالی آن‌ها موثر است. البته عده‌ای نیز متعقدند که ذکر «بسم الله» به تنهایی چاره ساز نیست و حتی نوعی دعوت از آنان محسوب می‌شود و حتماً باید عبارت را کامل و به صورت «بسم الله الرحمن الرحیم» به کار برد.

 

در تهران قدیم عده‌ای از ساکنان را عقیده بر این بود که گاه و بی‌گاه در مواقع معین در حمام‌ها جن‌ها رفت و آمد می‌کنند و با احتیاط قدم به حمام می‌گذاشتند، مخصوصا شب‌ها خیلی با ترس و وهم در حمام وارد شده و خود را شستشو می‌کردند. گویند مظفرالدین شاه از همین‌گونه افراد بود …معی را عقیده بر این بود که جن‌ها گاهی برای اغفال و فریب مردم و کشانیدن آنها به حمام، زودتر از موعد مقرر در بوق حمام می‌دمند … مردم برای رفع و دور کردن اجنه به بعضی عوامل متوسل می‌شدند و از جمله جام چهل کلید و این جام از برنج ساخته شده بود و دسته‌ای داشت که آن را سوراخ می‌کردند و بر چهل پاره برنج یا مس بعضی کلمات را حک می‌کردند، ضمنا بعضی دعاها را به خط خوش به روی جام می‌کندند.[۴]

قرآن مجید وجود جن را تصدیق کرده است و ویژگی  ‏های زیر را برای او برمی شمارد:

 

1.جن موجودی است که از آتش آفریده شده، بر خلاف انسان که از خاک آفریده شده است. [1]

2. دارای علم ، ادراک، تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. [2]

3. دارای تکلیف و مسئولیت است. [3]

4. گروهی از آن ها مؤمن و صالح و گروهی کافرند.[4]

5. دارای حشر و نشر و معادند. [5]

6. قدرت نفوذ در آسمان‏ها و خبرگیری و استراق سمع داشتند و بعداً منع شدند. [6]

7. با بعضی از انسان‏ها ارتباط برقرار می کردند و با آگاهی محدودی که نسبت به بعضی از اسرار نهایی داشتند، به اغوای انسان‏ها می پرداختند. [7]

8. میان آنها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند، همان گونه که میان انسان ‏ها چنین است. [8]

9. قدرت بر انجام بعضی از کارهای مورد نیاز انسان را دارند. [9]

10. خلقت آنها روی زمین قبل از خلقت انسان ‏ها بوده است. [10]

11. در داستان حضرت سلیمان علیه السلام وقتى عفریتى از جن مدعى مى‏شود که می تواند تخت بلقیس را به نزد سلیمان آورد پیش از آن که از مجلسش برخیزد، [11] حضرت سلیمان آن جن را تکذیب نمى‏کند؛ اگر چه در قرآن نیامده است که آن جن تخت را آورد. [12]

از مجموع این آیات استفاده می شود که جن یک موجود خیالی نیست و یک موجود واقعی مادی است که ارتباط با او امکان پذیر است و عده ای هم با او ارتباط برقرار کرده اند. اگرچه از روزگاران قدیم بین انسان و جن، شیوه ‏های مختلفی از روابط تصور می شده است، اما ما تنها شیوه ‏هایی را که در روایات معتبر آمده است می توانیم بپذیریم.

در این جا به بعضی از گونه ‏های این روابط که در قرآن و روایات و سخنان دانشمندان ذکر شده، اشاره می کنیم:

ألف: پناه بردن به جن؛ در قرآن مجید آمده: “و همانا مردانی از انس به مردانی از جن پناه می بردند، پس به سختی ‏های ایشان می افزودند”. [13]

رسم عرب چنین بود که هرگاه به بیابان هولناکی می رسیدند، به جن آن وادی پناه می بردند. اسلام این کار را نهی کرده و پناه بردن به آفریننده ی جن و انس را امر فرموده است. [14]

ب: تسخیر جن؛ تسخیر جنیان و به خدمت گرفتن آن ها، گرچه ممکن است اما میان فقها در باره ی این که آیا چنین کاری جایز است یا نه؟، بحث است. قدر مسلم آن است که این کار نباید از راهی که شرعا حرام است صورت گیرد یا باعث آزار و اذیت آن ها شود و نیز نباید به کارگرفتن آنها برای کارهای نامشروع و حرام  باشد زیرا انجام کار نامشروع، حرام است چه با واسطه باشد یا بی واسطه. [15]

از آیت الله العظمی خامنه ای؛ در باره ی حکم مراجعه به افرادی که از طریق تسخیر ارواح و جن اقدام به معالجه مى‏کنند، با توجه به این که یقین وجود دارد که آن ها فقط کار خیر انجام مى‏دهند، سؤال شد، ایشان جواب فرمودند: این کار فى نفسه اشکال ندارد، مشروط بر این که از راه هایى که شرعاً حلال هستند، اقدام شود. [16]

برای خواندن به ادامه مطلب بروید

سلام من سرتاسر زندگیم پر از اتفاقاتیه که دارم ازش یک کتاب میسازم

۱۲ سالم بود متدین و نماز خون بودم از مدرسه اومدم خونه طبق معمول خونه کسی نبود

در رو بستم و شروع به درس خوندن کردم خونه ما کنار قبرستان پر از درختیه داشتم درس میخوندم که دیدم از توی راه رو صدای پا میاد از ترس دزد رفتم

داستانهای ترسناک واقعی جن

نگاه کردم کسی پشت در نبود در حیاطو قفل کرده بودم پس گفتم حتما روزه گرفتتم ولی گرسنه نبودم

باز نشستم صدا اومد ولی این بار صدایی بود که انگار انسانی رو دارند خفه میکنند وخس خس میکرد ترسیدم بسم الله گفتم

داخل آشپز خانه رفتم کسی را ندیدم میز تلویزیون بزرگی داشتیم جثه کوچکم را پشتش پنهان کردم

تلویزیون روشن بود ولی با صدای کم

در کابینت ها محکم بهم میخورد وباز هم صدای خس خس گریه کردم حس کردم وارد خانه شده ودر کمد دیواری را باز کرد من از پشت میز تلویزیون یواشکی سرگ کشیدم

صدای ممتد تلویزیون که موجود پنهانی کم وزیاد میکردش را شنیدم واز خدا خواستم بمن که برایشروزه گرفته بودم کمک کند

هوا داغ وسنگین تر میشد نفس های تند میکشید انگار قصد پیدا کردنم را داشت جسم زرد رنگی را دیدم که دارد وارد اتاق خواب میشود

داشتم سکته میکردم ولی کمی دور شد من با چشمانم بدن زشت او را دیدم انگار داشت با خودش حرف میزد

ولی جمله ای با صدای ظریف ونامفهوم شب شده بود ومن مادر را تو دلم فریاد میزدم

صدای زیبای ربنا از تلویزیون پخش شد و واشک ریختم اون موجود ترسناک با صدای وحشتناکی چرخ خورد وبه زمین افتاد

اذان گفت ومن حاظرم دستم را روی قرآن بگذارم که هوای خانه سنگینی خود را از دست داد وعادی شد

ولی در باز شد ومن باز ترسیدم صدایی مرا بخود خواند دخترم وقتی مادر چهره کبود شده من را دید گریست و این علنا واقعیت بود

بررسی اتفاقات عجیب و ترسناک جهان.

5,312 total views, 31 views today

جن گیری تلاش برای اخراج جن، شیطان یا ارواح شرور از شخص یا محلی است که باور دارند مورد تسخیر قرار گرفته‌است. کسی که جن‌گیری را انجام می‌دهد، جن‌گیری خوانده می‌شود و غالباً شخصی روحانی است که توسط کلیسا این تعلیمات، تواناییها و قدرتها را فرا گرفته‌است. کلیسایکاتولیک و پاپ بندیکت شانزدهم از این موضوع حمایت می‌کنند و تحت رهبری پدر گابریل آمرث اقدام به تأسیس انجمن بین‌المللی جن‌گیران نموده‌است جن‌گیری و اساساً حلول شیطان در جسم آدم در کلیسای کاتولیک مفهومی پذیرفته‌شده است.

 
کمتر کسی تا بحال فیلم جن گیر را ندیده یا درباره اش نشنیده است اما کمتر درباره داستانی که این فیلم معروف براساس ان ساخته شد گفته شده است. رولاند یا رابی مانهایم پسر نوجوانی که در سال 1940 در ایالت مریلند امریکا به دنیا امد وی خانواده خود را از دست داده بود و به همراه تنها عمه خود زندگی می کرد در اواخر سال 1954 او رفتار های عجیبی از خود بروز می داد صدا او ترسناک شده و قدرت او افزایش یافته بود حرکت مبلمان خانه ،لرزیدن پنجره ها ، رفتار های نگران کننده رولاند  و پرواز وی در اتاق خوابش باعث شد عمه وی کلیسا را در جریان بگذارد دو تن از پدران کلیسا در محل حاضر شدن با دیدن وخامت اوضاع از واتیکان اجازه جنگیری را گرفتند در حین جن گیری یکی از پدر ها از پنجره اتاق رولاند سقوط می کند و کشته می شود و رولاند در نهایت جان خود را از دست می دهد.

در سال 1971 رمان جنگیر توسط ویلیام پیتر نوشته می شد و در سال 1973 فیلم جن گیر اقتباس از این رمان ساخته می شود اما کارگرادن این فیلم نقش پسر جن زده را با جنس مونث عوض می کند تا حس ترس و دلسوزی را در بینندگان بی افزاید.

داستانهای ترسناک واقعی جن

 

 
زمستان سال ۱۹۷۰،راجر و کارولین پرون به همراه ۵ دختر خود آندره‌آ ، نانسی ، کریستین ، سیندی و اپریل به یک عمارت دو طبقه‌ی عجیب واقع در منطقه‌ی “هریس‌ویل رُدآیلند نقل مکان کردند، عمارتی که به نام ملک آرنولد پیر نامگذاری شده بود. ظاهر این خانه‌ی اربابی نشان نمی‌داد که چه ترس و وحشتی را در دل خود پنهان کرده است، ترسی که به زودی دامن‌گیر این ساکنان جدید می‌شد مدت‌ها بود که والدین به دنبال خرید خانه‌ای رویایی بودند که تا حد امکان راحتی فرزندان آنها را فراهم کند. خانواده از این جابجایی راضی بودند، این خانه‌ی ۱۰ اتاق خوابه که در زمینی به وسعت ۲۰۰ جریب ساخته شده بود، فضای کافی را برای همه دختران فراهم کرده بود، از سوی دیگر چشم‌انداز این منطقه نیز زیبا و رویایی بود. به نظر می‌رسید همه چیز دست به دست هم داده تا روزهای رنگارنگ و پر نشاطی در انتظار خانواده‌ی پِرون باشد، اما این تنها یک تصور اشتباه بود. این رویا خیلی زود به کابوس بدل شد.

پرون‌ها از همان اولین ساعات ورود به خانه حس می‌کردند چیزی ناخوشایند خانه‌ی دوست داشتنی آنها را تحت تأثیر خود قرار داده است. شاید این مسئله به تاریخچه‌ی این خانه باز می‌گشت. این ملک نخستین بار در سال ۱۶۸۰ بنا نهاده شده بود. هشت نسل از یک خانواده در این عمارت متولد شده، زندگی کرده و در نهایت جان سپرده بودند، مرگ و میری که همیشه هم طبیعی نبود. به‌عنوان مثال خانم “جان آرنولد” در سن ۹۳ سالگی خود را در اصطبل خانه دار زده بود. همچنین چندین مورد دیگر خودکشی به وسیله‌ی سم یا دار زدن نیز در طی این سال‌ها گزارش شده بود. به این آمار باید قتل یک کودک ۱۱ ساله به نام “پرودنس آرنولد” توسط یک کارگر مزرعه و البته پیدا شدن اجساد ۴ مرد را اضافه کرد که به شکلی اسرارآمیز منجمد شده بودند. شاید به همین دلیل بود که فروشنده‌ی خانه به راجر توصیه کرد در تمام طول شب، چراغ‌ها را روشن بگذارد.

تقریبا تمام اعضای این خانواده به اشکال مختلف حوادث ماورایی را تجربه کردند، اما در این میان، مادر خانواده بیش از دیگران در مرکز توجه ارواح قرار داشت. او یکی از اولین تجربیات خود را این گونه بیان می‌کند: یک بار با یک زن ملبس به لباس خاکستری مواجه شده که سرش گویی از یک سو آویزان بود و با صدایی ناخوشایند خطاب به او گفت:برو بیرون، من شما را با مرگ و تاریکی از این خانه بیرون می‌رانم

روزها یکی پس از دیگری با حوادثی عجیب و غیر قابل توضیح سپری می‌شد. تختخواب‌ها تکان می‌خوردند، اسباب و وسایل منزل یا از این گوشه و به آن گوشه سر می‌خوردند یا در هوا معلق بودند. شب هنگام سر و صداهایی عجیبی در خانه به گوش می‌رسید. گوشی تلفن در هوا معلق بود گویی دستی آن را نگه داشته است، اما با ورود افراد به اتاق، گوشی ناگهان محکم به روی تلفن کوبیده می‌شد. صندلی‌ها با ورود مهمانان ناپیدا جابجا شده و تابلوهای آویزان از دیوارها سقوط می‌کردند. پرون‌ها حتی ادعا می‌کردند یک بار یک دیوار به طور کامل محو شده و از آن چیزی باقی نمانده بود این بخشی از دردسرهای سکونت در این عمارت بود، اما شاید در مقابل اتفاقات پیش رو، بخشی ناچیز به شمار می‌آمد.

چهره‌ی ترس به زودی بیش از پیش خود را به خانواده نشان داد. در ورودی منزل نیمه شب باز می‌شد و سپس با صدایی بلند بسته می‌شد. بعضی از درها تکان می‌خوردند و بعضی قفل می‌شدند، یک بار گویی نیرویی کل خانه را می‌لرزاند. روح پسربچه‌ای چهار ساله هر شب در خانه پرسه می‌زد و مادرش را صدا می‌کرد: “ماما مااااما”. نیمه شب‌ها کسی به دخترها لگد می‌زد یا موهای آنها را می‌کشید. حتی روح کودکی به “سیندی” گفته بود که اجساد هشت سرباز در دیوار خانه‌ی آنها مدفون شده است، اما بدترین قسمت ماجرا زمانی فرا رسید که یک روح خبیث، کارولین را هدف قرار داده و شروع به شکنجه، آزار و اذیت او کرد.

نام این زن “بتشیبا تایر” بود. او در سال ۱۸۱۲۲ در “رُدآیلند” متولد شد و تمام عمرش را به همراه همسرش “جادسون شرمن”  در حومه‌ی “هریس‌ویل” سپری کرد. گفته می‌شد او صاحب چهار فرزند شد که سه تای آنها در همان اوان کودکی جان سپردند. اگرچه در آن زمان آمار مرگ و میر کودکان بالا بود، اما مرگ فرزندان، بتشیبا را در مرکز سؤظن قرار داد. به خصوص به دلیل زخم‌های مرموزی که روی سر کودکان دیده شد، گویی کسی با یک وسیله‌ی تیز سوزن مانند، جمجمه آنها را سوراخ کرده بود. مردم فکر می‌کردند که دلیل این اتفاقات شوم، دست داشتن او در جادوی سیاه و شیطان‌پرستی است. بعدها گفته شد که او حتی نوه‌اش را هم در همین راه قربانی کرده است. دادگاهی برای او تشکیل شد ولی به دلیل کمبود ادلّه‌ی لازم، رأی به بی‌گناهی او داده شد. “بتشیبا” شاید از نظر قانونی بی‌گناه بود، ولی این امر ذهنیتی که مردم از او داشتند را تغییر نداد. به ویژه که در آن زمان گفته می‌شد او خدمتکاران را به دلیل خطاهای جزئی مورد آزار و شکنجه قرار داده و به آنها گرسنگی می‌دهد. در نهایت او در ۲۵ ماه می ۱۸۸۵ با حلق آویز کردن خود از درختی در پشت اصطبل به زندگیش خاتمه داد. پزشک قانونی که او را معاینه کرد، گفت تا به حال چنین چیزی ندیده است. بدن لاغر “بتشیبا” به گونه‌ای خشک شده که گویی از سنگ ساخته شده بود. اکنون به نظر می‌رسید روح بتشیبای عصبانی این خانه را تسخیر کرده است.

در ابتدا روح از فشارهای فیزیکی برای مجبور کردن کارولین به ترک خانه استفاده کرد، او را نیشگون گرفته یا به صورتش سیلی می‌زد. اما رفته رفته این شکنجه ابعاد بدتری به خود گرفت. روح بعدا کارولین را با آتش مورد حمله قرار داد و حتی آن گونه که کارولین توصیف می‌کند، او را با چیزی شبیه به سوزن  زخمی می‌کرد. او می‌گوید یک بار که روی کاناپه دراز کشیده بود، حس کرده که چیزی سوزن مانند به پایش فرو رفته است، وقتی به پایش نگاه کرده حفره‌ای خون آلود مشاهده کرده که گویی با سوزن خیاطی سوراخ شده است. اما ظاهرا کارولین و خانواده‌اش قصد ترک خانه را نداشتند. اینجا بود که روح ناراضی تصمیم گرفت این بار کارولین را از درون مورد هجوم قرار دهد.

این حمله‌ها دیگر بیش از تاب و توان کارولین بود به طوری که خانواده حس کردند کارولین تسخیر شده است، برای همین دست کمک به سوی دو محقق عالم ارواح دراز کردند و اینجا بود که بالاخره زوج معروف “وارِن” وارد ماجرا شدند.

“لورن و اد وارن”  محققان دنیای ماورالطبیعه‌ای بودند که به دلیل تحقیقاتشان پیرامون مسئله‌ی “عمارت اِمیتی ویل” و همچنین “عروسک تسخیر شده‌ی آنابل” شهرتی قابل توجه داشتند. به محض ورود به خانه‌ی پرون، لورن نیروی تاریکی را از وجود کارولین حس کرد. به نظر می‌رسید روح بتشیبای عصبانی این خانه و به خصوص یکی از ساکنانش را تسخیر کرده است. اما پیش از خانواده‌ی پرون، دیگرانی هم در این خانه سکونت داشتند، پس چرا “بتشیبا” چنین رفتاری را با این خانواده در پیش گرفته بود؟ یکی از اولین فرضیات به محلی نبودن این خانواده می‌پردازد؛ آنها در اینجا غریبه بودند و همچنین باورهای مذهبی دیگر مسئله‌ی مورد اشاره بود. در آن زمان به نظر می‌رسید ایمان خانواده‌ی پرون چند مستحکم نیست.

لورن وارن می‌گوید:”ایمان، حافظ شماست. من به خدا باور دارم و همین ایمان به من کمک می‌کند. خدا از من حمایت کرده و مرا در انجام مسئولیت‌هایم یاری می‌کند. در آن زمان خانواده‌ی پرون فاقد چنین باوری بود و این چیز خطرناکی است.”

در تلاش برای رهایی خانواده از این طلسم و تسخیر، وارن‌ها سعی کردند با روش‌های مخصوص، خانه را از ارواح پاک‌سازی کنند. اما البته در جریان این کار آنها متوجه حقایق جالب دیگری نیز شدند. اینکه “بتشیبا” تنها روح ساکن این عمارت نیست. ارواح درگذشتگان، مدام در این خانه در جنب و جوش بوده و بعضی از آنها هم ظاهرا بی‌آزار و حتی مهربان بودند. به‌عنوان مثال روحی بود که بوی رایحه گل می‌داد، روح دیگری هر شب دخترها را برای شب بخیر می‌بوسید. مرد ریزه و میزه و بامزه‌ای هم بود که دوست داشت یکجا نشسته و بازی بچه‌ها را تماشا کند و گاهی دستی نامرئی ماشین‌های اسباب بازی را هل می‌داد. حتی یک روح عاشق نظافت و تمیزی نیز در منزل زندگی می‌کرد. پرون‌ها اشاره می‌کردند گاهی با شنیدن سروصدا به آشپزخانه رفته و می‌دیدند که جارو به گوشه و کنار آشپزخانه حرکت کرده و حتی یک کپّه آشغال در وسط آشپزخانه روی هم انباشه و در انتظار دور ریخته شدن است.

اما این ارواح آن چیزی نبودند که کارولین را از درون و بیرون مورد شکنجه قرار داده بود. تحمل این شکنجه‌ها دیگر خارج از تحمل کارولین بود. لورن‌ها به این نتیجه رسیدند که شاید جن‌گیری تنها راه نجات کارولین باشد. آنها برای انجام چنین کاری نیازمند اجازه‌ی مخصوص از واتیکان بودند، اما کارولین فرصت چندانی نداشت.

آندره‌آ، دختر بزرگ پرون‌ها، در مورد شب جن‌گیری مادرش چنین می‌گوید:”آن شب یکی از بدترین شب‌های زندگیم بود، تصور می‌کردم که مادرم زیر این فشار و ترس شدید می‌میرد. او با صدایی عجیب که پیش از این هرگز نشنیده بودیم صحبت می‌کرد. نیرویی شدید که به نظر من متعلق به این جهان نبود او را به فاصله ۲۰ فوت و به اتاق دیگر پرتاب کرد.”

ماجرای ترس و وحشت حاکم بر این خانه در سال ۲۰۱۳ و در قالب فیلم ترسناک احضار (The Counjuring) روانه‌ی پرده‌ی نقره‌ای سینما شد. لورن وارن خود در مقام مشاور به کارگردان “جمیز وان”  کمک کرد. این فیلم به گوشه‌ای از آن چیزی می‌پردازد که کارولین پرون در آن دوران متحمل شد.

اما پایان ماجرای واقعی خانواده‌ی پرون چیز دیگری است. بر خلاف آن چیزی که در فیلم شاهد آن هستیم، زوج وارن موفق به حل کامل مسئله‌ی خانواده‌ی پرون نشد. در ابتدا به نظر می‌رسید همه چیز رو به بهبود است، اما خیلی زود اوضاع حتی از قبل هم بدتر شد. در حقیقت این گونه که به نظر می‌رسد، محققان فعالیت‌های فراواقعی به جای حل مشکل، ظاهرا تنها بر خشم نیروهای تاریکی افزوده بودند. پرون‌ها به دلیل وضعیت وخیم اقتصادی آن زمان، ناگزیر همچنان در این خانه زندگی کردند و سال‌های ترسناکی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتند. سرانجام در سال ۱۹۸۰ خانواده بالاخره موفق به فروش املاک شد و از بند این هراس هر روزه رهایی یافت پرون‌ها به جرجیا نقل مکان کرند، جایی که به حد کافی از تاریکی حاکم بر “عمارت آرنولد پیر” فاصله داشت. هر چند بر اساس گزارش‌های موجود، نیروهای ماورایی آنها را حتی تا جنوب نیز تعقیب کردند، ولی ظاهرا از شدت و قدرت آنها به حد قابل توجهی کاسته شده بود.

 
در سال 1974 خانواده اسمورل،جک و جانت به همراه چهار دختر خود(سحر-هدر-شانون-کارن) قصد نقل مکان به غرب پیتستون در ایالت پنسیلوانیا را کردند این خانه قدیمی در محله ایی ارام ساخته شده بود جک و جانت در سال 1967 با یک دیگر ازدواج کرده و جک در 1968 وارد نیرو دریایی ایالات متحده شده بود خانواده اسمورل مذهب کاتولیک داشته و افراد با ایمانی بودند انها زندگی خود را در خانه جدید شروع کردند همه چیز عادی بود تا  این که اتفاقات عجیب شروع شد.

تلوزیون خود به خود اتش گرفت صدا های عجیب از حمام باعث شد جک خود را  به انجا برساند تمام سینک حمام خط خطی شده بود خانواده اسمورل سگی در خانه نگه داری می کردند  اما امکان نداشت سگ بتواند این عمل را انجام دهد این پایان کار نبود این خطوط در  دیوار های چوبی انبار خانه هم دیده شد اما باز جدی گرفته نشد.

تا این که در سال 1975 سحر دختر بزرگ خانواده جسمی با چهره ایی وحشتناک را در اطراف اتاق خواب خود می بیند که در حال پرواز است این اتفاق چندین و چند شب رخ می دهد فعالیت های ماورا الطبیعه در خانه افزایش یافته و هر بار سینک های حمام تعویض می شد باز علامت چنگ ها روی ان دیده می شد هر شب صدای پا جسمی در راه پله باعث رعب و وحشت خانواده اسمورل می شد مبلمان انها خود به خود جا به جا می شد و گمان می رفت بر روی صندلی فردی نشسته است پس از گذشت زمان کم کم انها بوی بدی را در خانه احساس می کردند خانه بصورت عجیبی سرد شده بود و صدا های ترسناک شنیده می شد.

در ماه فوریه 1985 جانت در حال شستن لباس در زیر زمین خانه بود که جسمی عجیب را می بیند که به او حمله ور می شود این شروع موج جدیدی از اتفاقات خشن تر بود چند روز بعد پنکه سقفی خانه بر روی شانون سقوط می کند اما او از چنگال مرگ فرار می کند.

در سال 1986  جک و جانت سراغ دو نفر از معروف ترین کارشناسان ماورا الطبیعه ان زمان رفتندند اد و لورن وارن به همراه کاراگاهان پلیس و چند تن از روانشناسان ان زمان شروع به تحقیق بر سر مسائل ان خانه کردند بر اساس اطلاعات،وارن توانایی دیدن شیاطین را داشته که نوعی موهبت الهی بود (چشم برزخ) پس از چند روز وارن وجود 4 جن را در خانه خانواده اسمورل تایید کرد.

وارن برای ازار اجنه نوار های مذهبی در سر تا سر خانه پخش می کرد و پروردگار را عبادت می کرد این باعث اتفاقات وحشتناک شد آینه ها می لرزید کمد ها تکان می خورد صدا هایی ترسناک به گوش می خورد فحاشی هایی همچون (حرا.مز.اده ….)که اکثرا خطاب به وارن بود.

چند شب بد جک اسمورل مورد حمله جن قرار گرفت که به گفته خودش به شکل زن جوان با چشم های قرمز و لثه سبز بود جانت همه او را دید که شبیه سایه بود این باعث شد اد و لورن وارن از واتیکان در خواست کمک کنند اسقف در محل حاضر شد انها شروع به اخراج شیاطین از خانه کردند که این عمل باعث شد جنی به شکل خوک بر روی دو پا بود وارد جسم جانت شود (بعد از خروج جن جانت چهره ان را تفسیر کرد) وارن به کمک اسقف توانستند جانت را از شیطان خلاص کنند مدتی خانواده اسمورل از دست شیاطین خلاص شدند اما پایدار نماند و انها در سال 1986 از خانه شیطانی نقل مکان کردند واتیکان  تا سال 1988 به جن گیری در این خانه ادامه داد که در اخر اعلام کردند توانسته اند شیاطین را از این خانه خارج کنند اما صحت و سقم ان مشخص نیست در اخر خانواده اسمورل داستان زندگی خود را در کتابی به نام(خالی از سکنه)به چاپ رساندند.

 
کلارا جرمانا دختری شانزده ساله در شهر ماموریت سنت مایکل در ناتال، آفریقای جنوبی بود.در سن شانزده سالگی ، جن در جسمش رخنه می کند کلارا بعدا این اطلاعات را به پدرش هورنر اراسموس داد و توسط یک راهبه در فضای مجازی منتشر شد که کلارا به زبان هایی صحبت می کرد که هیچ دانشی از ان زبان نداشت

این واقعیت نیز توسط دیگر شاهدان تصدیق شده بود که او به زبان های “لهستانی، آلمانی، فرانسوی و سایر زبانهای دیگر صحبت می کرد.” راهبه گزارش داد که کلارا اسرار آمیز ترین تجاوزات توسط افرادی که تا به حال انها را ندیده را  برملا می کرد علاوه بر این، کلارا نمی توانست حضور اشیاء پر برکت را تحمل کند و به نظر میرسید و اغلب تحمل حضور راهبه ها را  در اتاق نداشت و با انها درگیر می شد راهبه ها گزارش دادند کلارا صدا های عجیبی داشت یک خانم در حال بازدید حتی نوشت:

تا به حال همچینصدایی نشنیده بودم  نه شیرهای آفریقای شرقی و نه گاو نر عصبانی همچین صدایی ندارد گاهی اوقات، آن را مانند یک گله واقعی از حیوانات وحشی که توسط شیطان ادغام شده بودند، یک کور جهنمی را تشکیل دادند تشبیح می کرد

به گفته برخی، این دختر را در حال پرواز در اتاق به صورت افقی و عمودی دیده اند طبق یک کتاب راهنمای لوتری روانپزشکی،این نشانه های یک بیماری روانی نمی تواند باشد(شیزوفرنی) در نتیجه، دو کشیش کلیسای کاتولیک، سرپرست Mansueti (مدیر ماموریت سنت مایکل) و Rev. Erasmus (پدر کلیسا )، برای خارج کردن جن  از جسم کلارا  اقدام کردند که دو روز طول کشید.در روز دوم گفته شد که جن خارج گردیده و دخترک شفا پیدا کرده است .

 

 
انه لیزه میشل،متولد 21 سپتامبر 1952 در ایالت بایرن جمهوری فدرال سابق آلمان ،پدر و مادر وی پیرو مذهب کاتولیک بودند، میشل هم فردی مذهبی بود و حداقل دو بار در هفته  برای اعتراف به کلیسا می رفت در سال 1968، در سن  16 سالگی، میشل به طور ناگهانی دچار تشنج شدید شد تشخیص دکتر وی بیماری صرع بود با تجویز دارو موقتا خوب شد اما توهمات میشل شروع شد حتی بیشتر از توهم او در اتاق به پرواز در می امد  که دلیل قانع کننده  نداشت.

میشل شروع به  خودرو عنکبوت و مگس کرد صدای میشل تغییر کرد بسیار ترسناک شده بود دارو های دکتر فایده ایی نداشت و پرواز میشل هیچ جواب قانع کنند ایی نداشت در سال 1973، زمانی که میشل 20 ساله شد والدین وی به  کلیسا مراجعه کرده از انها کمک بخواهند علائم میشل روز به روز بدتر می شد، در نهایت کشیش کلیسا راضی شد تا دست به کار شود.

مراسم در حدود 10 ماه از سال 1975 تا 1976 برگزار شد در این زمان کشیش دو بار در هفته برای در اوردن  جن  از روح میشل اقدام می کند در نهایت مشخص گردید  شش شیطان  در جسم میشل رخنه کرده اند اما کشیش نتوانست انها را خارج کند.

در این زمان وزن او به 30 کیلو کاهش یافت و در نهایت میشل در اوایل سال ژوئیه سال 1976 بر اثر گرسنگی و تشنگی فوت کرد پلیس علت مرگ آنه لیزه را سوءتغذیه (کم آبی) عنوان کرد. او افراد خاطی از جمله پدر و مادر آنه لیز و دو کشیش را در مرگ او بازداشت کرد، زیرا پلیس بر این باور بود که اگر آنه لیزه را وادار به خوردن غذا کرده بودند، شاید او شانس بیشتری برای زنده ماندن داشت. یک روان‌شناس که از سوی دادگاه مامور تحقیق شده بود بر این باور بود که آنچه بر آنه لیزه اتفاق افتاده بود یک اضطراب و تنش شدید روانی بوده که می‌توانست قابل درمان باشد.

 

 
این داستان عجیب ماجرای دختری است که گاهگاه از فرو رفتن دندانهای یک موجود نامرئی در بدنش ، وحشتزده می شد و داد و فریاد میکرد . حتی زمانیکه پلیس به کمکش شتافت باز هم به فریاد زدن ادامه داد . هیچکس نمیدانست این موجود ناشناخته که دندان های خود را در بدن این دختر بیچاره فرو می کند ، چیست ؟و تا به امروز نیز کسی موفق به شناسایی آن نشده است . در شب دهم ماه مه 1951 که شب آرام و گرمی بود ، پلیس این دختر را که دچار هیجانات شدید عصبی شده بود ، به مرکز فرماندهی کل اورد . پزشک مخصوص او را تحت معایناتی قرار داد و سپس در حالیکه غرغر می کرد ، کلاهش را روی سرش جابجا کرد و با اوقات تلخی گفت : این درست و منطقی نیست که برای معاینه یک دختر مصروع نصف شب مرا از رختخواب بیرون کشیده اید . شهرداری مانیل چیزی نگفت و با حیرت به پزشک عصبانی و دخترک بیچاره که فریاد می زد ، نگاه می کرد . تاول هایی که در محل دندان گرفتگی بود ، روی بازویش دیده می شد . آیا این امکان وجود داشت که در موقع بروز حمله عصبی خودش بازویش را گاز گرفته باشد ؟ و یا اینکه همانطور که ادعا می کرد موجودی نامرئی او را در اتاق دربسته اش وحشیانه مورد حمله قرار می داد ؟ هر چه که بود ، این مورد خاص آنقدر عجیب بود که آنها را وادار کرد تا پزشک را نیمه شب به آنجا بکشانند .

شبیه همین اتفاق برای دختر 17 ساله ای بنام کلاریتا ولانوا (Clarita Villaneuva) رخ داد . حالات این دختر بقدری حیرات انگیز بود که مأمورین ، رئیس پلیس را فراخواندند و او به نوبه خود پزک مخصوص را بر بالین دختر حاظر کرد . و سپس هر دو به زندان رفتند تا علت آنهمه شلوغی و جنجال را پیدا کنند . پلیس این دختر را که از آوارگان جنگ بود و در خیابانهای شهر مانیل سرگردان شده بود و عده ای دورش جمع شده بودند ، را پیدا کرد . این دختر مدعی بود که توسط یک موجود نامرئی مورد حمله قرار گرفته است . ناظرین این صحنه که اغلب آنها از میخانه های اطراف بیرون آمده بودند ، او را مسخره می کردند و وانمود میکردند که او دیوانه است . به هر حال هر چه که بود ، پلیس قضاوت را به عهده متخصصین گذاشت . آنها دختر را در حالیکه سعی داشت خودش را از دست آنها خلاص کند ، گرفتند و به سلول زندان انداختند . زمانیکه در را پشت سرش بستند ، کلاریتا خودش را بر زمین انداخت و پلیس هم به خواهش او ، برای اینکه نگاهی به محل گاز گرفتگی روی بازویش بیاندازد ، ترتیب اثری نداد .

داستانهای ترسناک واقعی جن

تنها توضیحی که کلاریتا در مورد این موجود نامرئی می توانست ارائه بدهد این بود که :
این موجود شبیه به انسانی غول پیکر با چشمانی درست و ترسناک و لباسی گشاد و سیاه رنگ بود و هر وقت که قصد حمله داشت در هوا معلق می شد . پس از گذشت لحظاتی ، دختر دوباره شروع به داد و فریاد کرد و می گفت که آن موجود وحشتناک بازگشته است و از میان میله های زندان اورا مورد آزار قرار می دهد . پلیس که از این رفتار دختر ، خشمگین و در عین حال مضطرب شده بود ، در زندان را باز کرد و در ختر را در حالیکه با صدای بلند ، فریاد می کشید ، به سالن زندان راهنمایی کرد . در انجا پلیس آثار گاز گرفتگی های تازه ای را روی شانه و بازوی دختر مشاهده کرد . محل های کبودی به چیزی شبیه به آب دهان آغشته بود . مامورین با عجله رئیس زندان را مطلع کردند . پس از رسیدن رئیس پلیس و شهردار ، پزشک مخصوص دختر را معاینه کرد . نکته عجیب و شگفت آور ، اینجا بود که هیچکس قادر نیست تا پشت گردن و شانه خود را گاز بگیرد . کلاریتا بقیه شب را روی نیمکتی در جلوی اداره پلیس گذراند ، و آنقدر گریه کرد تا بالاخره خوابش برد . صبح روز بعد ، وقتیکه پلیس اماده شد تا او را به جرم ولگردی به دادگاه ببرد ، دختر دوباره شروع به داد و فریاد کرد . آن چیز نامرئی برگشته بود و پشت او را گاز می گرفت . دو پلیس قوی هیکل او را گرفتند و دیگری نیز دستهای او را نگه داشت . مامورین پلیس در برابر چشمان حیرت زده خود علائم گاز گرفتگی تازه ای را روی بازوها ، کفت دست و گردن دختر بیچاره دیدند . این حمله حداقل 5 دقیقه ادامه داشت تا اینکه دختر در اثر شدت درد از هوش رفت و روی زمین افتاد . پزشک مخصوص زندان دوباره او را معاینه کر و با تعجب سر خود را به نشانه پاسخ منفی تکان داد . زیرا هیچ گونه آثار غش یا صرع در وی دیده نمی شد .
محل های دندان گرفتگی واقعی بودند . پزشک بلافاصله شهردار و اسقف اعظم را خبر کرد . تقریبا 30 دقیقه قبل از رسیدن آنها دختر به هوش آمد . آثار گازگرفتگی روی بازوهایش ورم کرده بود و کف یکی از دستهایش نیز کبود و متورم شده بود . زمانیکه شهردار و پزشک مخصوص او را به بیمارستان زندان می بردند ، کلاریتا شروع به جیغ . داد کرد و گفت که ان موجود نامرئی دوباره به او حمله کرده است و اینبار او تنها نبود ، بلکه یک موجود چشم درشت دیگر نیز به کمکش آمده بود . شهردار بعدا تاکید کرد که علائم کبودی در اطراف گردن و سر انگشتان دختر دیده شد .سفر پازنده دقیقه ای به بیمارستان زندان ، برای شهردار مانیل ، پزشک مخصوص ، خود دختر و راننده اتومبیل یک کابوس وحشتناک بود . اما این حملات یکباره متوقف شدند و کبودی ها و محل دندان گرفتگی ها به تدریج از بین رفت و دیگر هیچگاه چنین حادثه ای برای وی پیش نیامد . پس از این ماجرا شهردار اظهار داشت که : « برای این واقعه شگفت آور هیچ توجیه قابل قبولی وجود ندارد »

مارینا لارا(Mariana Lara)پزشک مخصوص نیز در اینباره گفت : «هر بار که حمله شروع میشد ، من از حیرت بر جای خود خشک می شدم »

 

 
عمارت زیبای سه طبقه که به لطف سبک معماری جالب و مستعمراتی خود مورد توجه قرار داشت، چندین سال قبل شبی تلخ و ناخوشایند را پشت سر گذاشت. شبی شوم که با صدای شلیک گلوله، رنگ خون گرفت. شبی که دیوارهای خاموش آن، شاهد جان باختن اعضای یک خانواده بودند. والدین و کودکان در خواب ناز بودند، وقتی الهه‌ی مرگ در قالب یکی از نزدیک‌ترین خویشاوندان آنها، جان تک تک‌شان را گرفت. اما ظاهراً این رویداد تلخ ، با تار و پود این خانه عجین شده و منشأ حوادث ترسناکی شد که ساکنان بعدی خانه را درگیر خود کرد. ماجرای خانواده‌ای که یک سال پس از این اتفاق به این عمارت نقل مکان کردند، زمانی بسیار مورد توجه رسانه‌ها بود. عنوان تسخیر شده، لقبی است که پس از این واقعه، نصیب خانه‌ی “اِمیتی ویل” شد از زمان حادثه، این عمارت بیش از آنکه در تملک کسی باشد، برای فروش گذاشته شده است و ظاهراً کسی دوست ندارد در آن ساکن شود که البته قابل درک است.

بیشتر بدانید:

در ۱۳ ماه نوامبر سال ۱۹۷۴، در “اِمیتی ویل” نیویورک، مرد جوان ۲۳ ساله‌ای به نام رونالد دِفو (Ronald Defeo) به داخل کافه‌ای به نام “هری” هجوم آورده و فریادزنان خبر داد که به والدینش تیراندازی شده است. پلیس پس از رسیدن به منزل خانواده‌ی دفو، اجساد ۶ عضو این خانواده یعنی پدر “رونالد دفو” ۴۳ ساله، مادر “لوئیس بریگانت دفو” ۴۲ ساله و چهار فرزند آنها “داون” ۱۸- “آلیسون” ۱۳- “مارک” ۱۱ و “جان متیو” ۹ ساله را در حالی یافت که در تختخواب‌های خود و با شلیک گلوله کشته شده بوند.

رونالد ادعا می‌کرد که در زمان تیراندازی در منزل حضور نداشته است و تنها پس از بازگشت به خانه، با اجساد مواجه شده و بلافاصله هم برای خبر دادن به کافه‌ی هری رفته است. اما با جستجوی پلیس، یک جعبه گلوله اسلحه‌ی “35-Marlin” در اتاق رونالد کشف شد و اینجا بود که او دیگر راهی برای انکار نیافت و به این جنایت هولناک اعتراف کرد. بعد از یک روند دادرسی طولانی، رونالد برای هر شش فقره قتل مجرم شناخته شده و محکوم شد.

هر چند پس از ختم دادرسی و به خاک سپردن اجساد قربانیان، هنوز هم سوالاتی بی جواب مانده بود. به عنوان مثال هرگز پاسخی به این پرسش داده نشد که چگونه یک نفر موفق شده به تنهایی ۶ عضو خانواده‌ی خود را به قتل برساند و در عین حال با هیچ مقاومتی هم روبرو نشود؟ همچنین سلاح به کار رفته نیز عجیب بود، چرا که شلیک با این نوع اسلحه تقریباً بی‌سابقه بود.

همان گونه که گفتیم اجساد قربانیان در حالی کشف شد که هیچ گونه زخم دفاعی در بدن نداشتند، بررسی پزشکی قانونی مدرکی دال بر وجود سم یا دارو را در خون هیچ کدام از آنها نشان نداد. به علاوه اجساد قربانیان به هیچ وجه از جای خود تکان داده نشده بود.

یک کشیش کاتولیک به نام “پدر رِی پکورارو” (Ray Pecoraro) به درخواست لاتزها به منزل آنها آمد تا برای خانواده‌ای که تازه به آن جا آمده بودند، آرزوی سعادت و خوشبختی کند. زمانی که کشیش به طبقه‌ی دوم عمارت و اتاقی که روزگاری متعلق به مارک و جان دفو بود، وارد شده و می‌خواست آن جا را با آب مقدس تطیهر کند، دستی نامرئی را احساس کرد که مدام به او سیلی می‌زند و صدایی شنید که خطاب به او می‌گفت: از اینجا بیرون برو”، کاری که کشیش بلافاصله آن را انجام داد.

البته کشیش قبل از رفتن به ملاقات خانم و آقای لاتز رفت. او در مورد صدایی که شنیده بود چیزی به آن دو نگفت، اما مصراً از آنها درخواست کرد که به هیچ عنوان اتاق بالای پله‌ها را به عنوان اتاق خواب مورد استفاده قرار نداده و در ضمن به هیچ کسی هم اجازه ندهند در آن اتاق بخوابد. خانواده‌ی لاتز این توصیه‌ی خیرخواهانه را مورد توجه قرار داده و از این اتاق به عنوان خیاط خانه استفاده کردند.

از نخستین شبی که آنها به این خانه نقل مکان کردند، تجربیات عجیب و ترسناک هم شروع شد و با گذشت هر روز، این مسئله به بحث و جدل بیش‌تر خانواده دامن می‌زد. به عنوان مثال جرج دائماً احساس سرما می‌کرد، به طوری که ناگزیر، مدام در حال ریختن هیزم به داخل بخاری بود. همچنین عادات بهداشتی او نیز تغییر کرده و او و همسرش “کتی” از نظر سلامتی دچار مشکل شده بودند.

دختر کوچک لاتزها بیش‌تر اوقات خود را در اتاقش با همبازی خیالی خود سپری می‌کرد، همبازی که از سوی او این گونه توصیف می‌شد: ” دختری به نام “جودی” با چشمان درشت قرمز و اندازه‌ای متغیر که گاهی از خود خانه نیز بزرگ‌تر است.” این دخترک مرموز همچنین ادعا می‌کرد که هیچ کس قادر به دیدن او نیست، مگر خود او تمایل به دیده شدن داشته باشد. در همین حین وقوع حوادث عجیب و غریب همچنان ادامه داشت، رایحه‌های عجیبی در گوشه و کنار خانه به مشام می‌رسید، نیمه شب و در حالی که همه در خواب بودند، در جلویی منزل با صدایی شدید باز و بسته می‌شد. آنها ردِّ پاهایی سیاه روی سرامیک سرویس بهداشتی مشاهده کردند و کتی یک بار توسط نیروی نامرئی لمس شد، زمانی هم ماده‌ای ژلاتینی و سبزرنگ در کل خانه مشاهده شد. در آن اتاق مرموز بالای پله‌ها صدها حشره پیدا شد، در حالی که فصل مناسبی برای حضور آنها نبود.

جرج هر شب ناخودآگاه ساعت سه و ربع از خواب بیدار می‌شد، یعنی همان ساعتی که به گمان پلیس، زمان به قتل رسیدن خانواده‌ی دفو بود. یک بار او در حالی از خواب بیدار شد که شاهد تبدیل همسرش به یک عجوزه‌ی ۹۰ ساله بود و شبی دیگر او را دید که میان زمین و هوا معلق مانده بود. جرج حتی ادعا می‌کرد که شبی از خواب برخاسته و صدای لرزیدن و تکان خوردن تختخواب فرزندانش را می‌شنیده ولی توان هیچ اقدامی را نداشته است، چرا که گویی نیرویی نامرئی او را محکم سرجای خود نگه داشته بود.

خانواده‌ی لاتز بارها سعی کردند که با کشیش کاتولیک تماس بگیرند، اما هر بار تلفن قطع می‌شد. زمانی که از بازگشت کشیش ناامید شدند، خود دست به کار شدند. آنها هر کدام با یک صلیب تجهیز شده و به گوشه و کنار خانه رفتند و مشغول عبادت و خواندن دعا و سرودهای مذهبی شدند. اما صدایی به گوش رسید که از آنها می‌پرسید:” نمی‌خواهید تمامش کنید؟”

اما آخرین شب حضور آنها در این خانه‌ی شوم، بدترین شب آنها بود. صداهای وحشتناکی تمام فضای خانه را پر کرده بود، مبلمان و اسباب و اثاثیه به این سو و آن سوی خانه حرکت می‌کردند و بچه ها را دچار ترس و وحشتی دیوانه کننده کرده بودند. آن جا بود که درست ۲۸ روز پس از اقامت در این منزل، خانواده‌ی لاتز عطای این خانه را به لقایش بخشیده و آن را ترک کردند. آنها هیچ چیز از منزل برنداشتند، جرج می‌گوید که در آن زمان تمام فکر و ذکرش این بوده که اگر کوچک‌ترین چیزی از آن جا با خود ببرد، اتفاق هولناکی خواهد افتاد. خانواده‌ی لاتز پس از ترک خانه به منزل مادر کتی رفتند و در آرامش آنجا سعی در فراموشی این خاطرات تلخ داشتند.

در این زمان اد و لورن وارن تحقیقات را بر عهده میگیرند دو ماه پس از جریان داستان وحشت” اِمیتی ویل”، “لائورا دیدیو” (Laura Didio) گزارشگر شبکه‌ی ۵ نیویورک با این زوج تماس گرفته و از این خانه و رویدادهای عجیب و غیر قابل توضیح آن صحبت و از آنها خواهش کرد که این مسئله را پی‌گیری کنند.

یک تیم از گزارشگران، محققان و افراد فعال در زمینه‌ی تجربیات فراواقعی و ماورالطبیعه، توسط “اد وارن” سازماندهی شد. آنها سپس به بازدید این خانه در “خیابان اوشِن” (112 Ocean Avenue) رفتند. اما خانواده‌ی لاتز حاضر نشدند در این بررسی همراه دیگران شده و دیگر بار به درون این خانه قدم بگذارند.

در طول این بررسی اتفاقات عجیبی افتاد، مثلاً یک بار زمانی که اِد سرگرم خواندن ادعیه مذهبی برای دفع شیاطین در زیر زمین منزل بود، توسط نیرویی فیزیکی هل داده شد و یا لورن احساس کرد که نیروی شیطانی با او مقابله کرده و او را از نظر ذهنی تحت فشار قرار داده است. حتی اجساد خانواده‌ی دفو را در حالی مشاهده کرد که روی زمین دراز کشیده و بدن آنها با ملافه‌های سفید پوشیده شده بود، به دنبال این تجربه، او توسط نیرویی ماورایی به عقب پرتاب شد. تیم تحقیقاتی همچنین موفق به ثبت تصویری عجیب و شگفت انگیز شدند، تصویری از شبح یک پسر بچه‌ی کوچک در طبقه‌ی دوم منزل.

آنها دریافتند زمینی که این خانه در آن ساخته شده، زمانی توسط فردی به نام “جان کِچَم” (John Ketchum) مورد استفاده قرار داشته است. ظاهراً در سال ۱۹۲۴، این مرد که ارتباطی هم با جادوی سیاه داشته، در کلبه‌ای در این زمین به کارهایی ناخوشایند مشغول بوده است. جان درخواست کرده که بدن او در این زمین دفن شود و تا آن زمان نیز جسد او همانجا باقی مانده بود.

به علاوه معلوم شد زمانی هم سرخپوست‌های “شینی‌کاک” (Shinicock) را در این زمین زندانی کرده بودند، اینجا خانه‌ی افراد بیمار و دیوانه بوده است، در واقع آنها سرخپوست‌های بیچاره را اینجا رها کرده و آنها آنقدر آنجا می‌ماندند تا بمیرند.

وارن‌ها باور داشتند که این ملک دارای انرژی منفی بسیاری بوده که با تاریخی تلخ و سیاه در هم آمیخته است. و در واقع همین تاریخچه باعث شده است تا این خانه همچون آهن ربایی قدرتمند، ارواح شیطانی و مافوق طبیعی را به سوی خود جذب کند. به علاوه آن دو معتقد بودند که همین انرژی‌ها مستقیما زندگی دو خانواده‌ی دفو و لاتز را نیز تحت الشعاع خود قرار داده‌اند.

بعدها زوج وارن بازنشسته شدند و خانواده‌ی لاتز نیز این ملک و زمین و اسباب و اثاثیه را فروخته و به کالیفرنیا نقل مکان کردند. خانه‌ای که در سال ۱۹۷۵ تنها به مبلغ ۸۰ هزار دلار فروخته شده بود، در سال ۲۰۱۰ با قیمت ۹۵۰ هزار دلار معامله شد.

به هر حال این خانه حتی پس از این ماجراها نیز مورد توجه بازدیدکنندگان و به ویژه عاشقان دنیای ترس و هیجان است. هر چند به تازگی، ادعایی مربوط به فعالیت‌های ماورایی در این خانه گزارش نشده است، اما در زمان فروش خانه یک دلال معاملات ملکی به نام “جیمز اسمیت” (James Smith) تجربه‌ای ترسناک را به همراه دیگر همکارانش پشت سر گذاشت. او می‌گوید که به همراه دو دوست دیگرش به این خانه رفته و گوشه و کنارش را بررسی کردند، همه چیز ظاهراً طبیعی بوده و هیچ علامت مشکوکی مشاهده نمی‌شد، هر چند دو نفر از آنها حس بدی داشتند. سرانجام آنها به زیرزمین ترسناک خانه قدم گذاشتند و آنجا بود که ورق برگشت. جیمز می‌گوید که روی دیوار حفره‌ای را مشاهده کرده و به بررسی آن پرداخت. درست همان زمان متوجه وزش بادی بسیار سرد از میان این حفره‌ی تاریک شد. با توجه به اینکه آن زمان فصل تابستان بود و هوا بسیار گرم، وزش این باد سرد و تغییر دما که خیلی ناگهانی رخ داد، آنها را وحشت‌زده کرد. ضمن آنکه جمیز ادعا می‌کند حس می‌کرده کسی در آن نزدیکی ایستاده و آنها را می‌پاییده است. به هر حال این مشاوران جوان به سرعت خانه را ترک کرده و سوگند خوردند که دیگر قدم به داخل نگذارند.

شاید جالب باشد که بدانید جرج لاتز پس از این ماجرا به اشکال مختلف از “رونالد دفو” دفاع کرد، چرا که او باور داشت که رونالد در جنایتی که مرتکب شده، بی‌تقصیر بوده است. او می‌گوید این خانه و صداهای مرموزش رونالد بیچاره را وادار به کشتن اعضای خانواده‌ی خود کرده‌اند.

با ورود به بخش ایجاد مقاله قادر به ثبت و انتشار مطالب ترسناک خود خواهید بود (ضوابط سایت کاربر محور)

در صورتی که این مقاله را مخالف با قوانین جمهوری اسلامی می دانید به ما گزارش دهید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

خانه ی قدیمی:

 من مادر بزرگ پیری داشتم که توی یه خونه خیلی قدیمی در یکی از محلهای پایین شهر زندگی میکرد و اونهایی که قمی هستند من آدرس خونه مامان بزرگمو بهشون میدم که برن و خونه رو ببینن البته الان بعداز فوت مادر بزرگم در خونه رو از چوبی به آهنی تغییر دادیم.

همیشه یادمه مادر بزرگم تنها زندگی میکرد و بابابزرگم قبل از بزرگ شدن بابام فوت کرده بوده همیشه مادر بزرگم میگفت : ننه جون از اونا میان منو قلقلک میدن و منو اذیت میکنن طوری که حالم بهم میخوره همیشه یادمه قیچی زیر متکاش میگذاشت ولی بازم اذیتش میکردن تا حدی که گاهی میگفت ننه وسایل خونه رو جابه جا میکنن و میز رو میکشن اینطرف و اونطرف بهشون میگم نکنید ولی گوش نمیدن.

 

داستانهای ترسناک واقعی جن

من میترسیدم اما چرا دروغ بگم باور نمیکردم گاهی مادر بزرگم میگفت ننه چرا ظهر ناهار میخوردم دم در ایستاده بودی و هرچی بهت گفتم غذا بخور گوش نکردی؟؟؟ . درصورتی که من ظهر اصلا اونجا نرفته بودم.

 

همیشه دلم میخواست صحت گفته های اونو باور کنم تا اینکه یک شب تابستون پیشش موندم و توی حیاط روی تخت دراز کشیدم با وجودی که میترسیدم اما نیروی کنجکاوی بر من غلبه کرده بود دقیقا روبروی من یه ایوون تقریبا بزرگ بود و من پایین توی حیاط کاملا ایوون رو میدیدم و مطمئنم بیدار بودم چون از ترس خوابم نمیبرد…

 

کمی از شب که گذشت دیدم یه زن با موهای مشکی بلند که موهاش خیلی ضخیم بود از زیر زمین اومد بیرون قلبم داشت میترکید از ترس از پله ها بالارفت و دقیقا پشت به من ایستاد نای حرکت نداشتم و حتی نمیتونستم فریاد بزنم روی تخت نشستم و فقط بهش نگاه کردم، یادم بود که میگفتن از ما بهترون یا جنها سم دارن واسه من به پاهاش نگاه کردم بخدا به اون کسی که همه ما رو افریده قسم پاهاش سم داشت باور کنید به خاک و مامان و بابام قسم سم داشت برگشت و به من نگاه کرد و من دیگه نفهمیدم چی شد و از هوش رفتم…

 

 

برجک :

روز اولی بود که پامو میذاشتم تو پادگان…پادگانمون وسط کویر های شهرستان میبد توی یزد بودوسط مرداد ماه بود هوا خیلی خیلی گرم بود و هرجارو که میدیدی فقط کویر بودجو پادگانم خیلی جو سنگین و فوق العاده نظامی تر از نظامی بودکسی با سربازای جدید حرف نمیزد و بهتره بگم اصلا آدم حساب نمیکردنسنگین ترین کارا رو دوش سربازای جدید بوداز همون روز اول ورودم به هرکی میرسیدم ازم میپرسید جدیدی ؟ میگفتم آره میگفت بالای برجک خوش بگذره…!!

 

 

منم متوجه حرفشون نمیشدم پیش خودم فکر میکردم برجکم یه پسته دیگه مثله بقیه پستا … اولش پستای تیمی مثل گشت و نزدیک پادگان رو بهم دادن تا توجیح بشم تو کل این مدت هم سربازا و فرمانده ها کلی داستان از جن و دیو و ارواح که تو پادگان بود برامون تعریف میکردن و میگفتن هر چندوقت یکبار یه سرباز اینجا روانی میشه و میفرستنشون خونه حتی چنتاشون معافیت دائم گرفتن منم پیش خودم گفتم سربازا زرنگن اینطوری خدمت رو دور زدن…!

یکی دو هفته این طوری گذشت تا اینکه من با یکی از سربازای نسبتا قدیمی آشنا شدم و طولی نکشید که رفیق شدیم ازش پرسیدم داستان برجک چیه؟؟؟؟ گفت تو این پادگان بیش تر از 10 تا برجک هست همشون به هم نزدیکن اما فقط یدونشون از همه خیلی دورتره که تقریبا سمته کوههای پشت پادگانه و خیلی ترسناکه شایعه شده اونجا پر از جنه … و کسی پست نمیده اونجا غیر از جدیدا و سربازای تنبیهی …! ازش پرسیدم تا حالا اونجا پست دادی؟؟؟ گفتش آره هزار بار اما من که چیزی ندیدم شاید فقط ترسوها میبینن اما یه شب یه سرباز از ترسش تشنج کرد رنگش مثل گچ شده بود و زنگ زدن به خانوادش و اومدن بردنش…!

خلاصه بعد از مدتها نوبت به من رسید که برم بالای همون برجک سربازای قدیمی خیلی چیزا تعریف میکردن اما راستشو بخواین همش به خودم فحش میدادم که چرا اومدم خدمت… بالاخره ماشین رسید به برجک ( برجک فاصلش زیاد بود و با ماشین عوض میکردن پستارو) بسم الله گفتم و رفتم بالا همه چی باهام بود بی سیم و اسلحه و یه فانوس کوچیک ….

خلاصه تنها شدم و تا جا داشت با دوربین دور و برمو نگاه میکردم که ببینم چیزی به چشمم میخوره یا نه 1 ساعت از پستم گذشته بود همش خدا خدا میکردم تموم بشه که دیدم به نفر از سمته کوههای پشت پادگان داره میاد سمتم … اولش فکر کردم گشته اما نه یه پسر جوون با یه لباس خاکستری دقیقا مثل لباسای خودمون نزدیک تر شد میخواستم شلیک کنم اما ترسیدم توهم باشه و دردسر درست بشه برام انقدر اومد جلو که تونستم صورتشو ببینم خوب که دقت کردم دیدم خودمم!!!!!

 

اصلا باورم نمیشد صحنه ای رو که میدیدم یهو انگار سرم سنگین شد و بدنم نمیتونست سرمو نگه داره از برجک اومد بالا وقتی چشمام تو چشماش افتاد، دیدم دقیقا خوده خودمم ، چشمای خون افتاده و صورت سیاهی داشت و یه لبخند شیطنت امیز رو لباش، زانوهام سست شده بود و میلرزید و فکم قفل شده بود ، دستامو نمیتونستم تکون بدم فقط چسبیده بودم به دیوار و لبام همش میلرزید،اومد جلو تر قلبم داشت از جا در میومد تا نزدیکم شد یه سیلیه محکم بهم زد و از حال رفتم … وقتی بیدار شدم دیدم همه دورم جمعند تو بیمارستان و دکتر بهم گفت حالت خوبه ؟؟ اما من نمیتونستم حرف بزنم .. اشکم درومد ولی هرکاری کردم نتونستم حرف بزنم. …. بالاخره منو فرستادن تهران و بعد از شش ماه تونستم حرف بزنم و انتقالی گرفتم اومدم تهران…

 

چند ماه پیش عصرپاییزی ، خونه تنها بودم داشتم تلویزیون نگاه می کردم ، هوا کم کم داشت تاریک می شد ،رفتم همه ی لامپها ی اتاق ها و حیاط رو روشن کردم دوباره اومدم تلویزیون نگاه کنم ، بعد از مدتی ناخودآگاه احساس خوف و ترس کردم، در حالی که بارها و بارها من روزها و شب ها خونه تنها مونده بودم و این اولین بار بود که بی دلیل می ترسیدم ، احساس می کردم کسی به جز من هم تو خونه اس و حرکاتمو زیرنظر داره و مواظب منه ، پیش خودم گفتم شاید تنهایی باعث همچین احساسی شده ،

برا همین زنگ زدم به مامان و بابام و پرسیدم که کی از عروسی برمیگردن ، اونا هم گفتن که ساعت 9 ، 10 شب میان… سه چهار ساعت تنهایی تو اون شرایط برام واقعا سخت بود ،یا باید سه چهار ساعت تو اون سرما میزدم بیرون یا از دوستان و آشنایان دعوت می کردم بیان خونمون ، پس زنگ زدم به دو تا پسرعموهام و سعی کردم بدون اینکه متوجه ترس من بشن دعوتشون کنم تا بیان، گفتم که آهنگهای جدید دانلود کردم فلش مموریشونو بیارن تا آهنگ بزنم ، خوشبختانه اونا هم قبول کردن ولی بیست ، سی دقیقه طول می کشید تا اونا برسن ، به ناچار صدای تلویزیونو زیاد کردم و سعی کردم خودمو مشغول نگه دارم … ولی رفته رفته احساس ترس و خوف من بیشتر می شد و صورتم از ترس عرق کرده بود…

 

 

 

بعد بیست دقیقه دیگه نتونستم بمونم، پیش خودم گفتم الانه که برسن، چند دقیقه بیرون باشم بهتر از این که اینجا تنها باشم ، رفتم کاپشن و کلاهمو برداشتم و پوشیدم، چراغهای اتاق رو خاموش کردم ، فقط چراغ حیاط رو روشن گذاشتم … اومدم در حیاط رو باز کردم رفتم بیرون تا خواستم در رو ببندم پسر عموم داد زد نبند اومدیم … بعد سلام و احوال پرسی پرسید جایی می خواستی بری ؟ منم برا اینکه متوجه قضیه نشن گفتم نه می خواستم برم یک کم برا امشب میوه و تخمه و آجیل خرید کنم تا دور هم خوش باشیم ! پسر عموهام نذاشتن گفتند فقط نیم ساعت می تونند باشند چون کار واجبی دارند باید برند … حالا من مونده بودم که بعد نیم ساعت که اینا رفتند می خوام چیکار کنم ….

 

با هم رفتیم تو خونه وارد حال شدم کلید چراغ رو زدم روشن نشد ، رفتم کلید چراغ اتاقهای دیگه پذیرایی ، خواب ، آشپزخانه رو هم زدم بازم روشن نشدن ، با نور موبایل کنتور برق را رو هم چک کردیم درست بود بعد چند دقیقه تلاش ، پسرعموم گفت حتما لامپها اتصالی چیزی شده سوختن ، چهار پایه آوردم رفتم بالا لامپ رو چک کنم دیدم لامپ باز شده و هر لحظه امکان داشت بیافته پایین، انگار یکی لامپها رو باز کرده بود ،لامپ رو سفت کردم روشن شد، در کمال ناباوری تمام 5 لامپ داخل خونه شل شده بودند … بعد اینکه لامپها روشن شدن قضیه رو برا پسرعموهام تعریف کردم ، اونا هم گفتند بهتره امشب اینجا تنها نباشی و تا اومدن مامان بابات با هم بیرون باشیم ….

 

با ماشین 3 ساعتی گشتیم و شام رو هم بیرون خوردیم ولی همش تو ذهنم این سوال بود که کی می تونه در عرض بیست سی ثانیه همه ی لامپ های خونه رو باز کنه و بعد در بره!

 

 

بعد اینکه مامان بابا اومدن ماجرا رو تعریف کردم ولی اونا زیاد جدی نگرفتند ، بابام گفت که لامپ ها رو من شل کرده بودم و از این حرفا که من نترسم ….

چهار پنج روز بعد این ماجرا پدرم خونه تنها بود و من و مامانم رفته بودیم شهرستان ،پدرم تعریف میکنه :

همه ی چراغها رو خاموش کردم و گرفتم خوابیدم … حول حوش ساعت 2 بود که از خواب پریدم دیدم چراغ اتاق خواب روشنه رفتم پذیرایی دیدم چراغ اونجا هم روشنه ، همه ی پنج لامپ خونه روشن شده بود … بابام میگه زیاد جدی نگرفتم گفتم شاید از بس خسته بودم یادم رفته خاموش کنم…چراغها رو خاموش کردم گرفتم خوابیدم بعد نیم ساعت دوباره با نور لامپ اتاق بیدار شدم بازم همه ی لامپ ها روشن شده بود … این بار رفتم آشپرخونه یک چاقو برداشتم همه ی کمد ها اتاقها ، دستشویی، حمام رو گشتم ولی کسی نبود ، اتاقها رو هم قفل کردم، اومدم پذیرایی تلویزیون رو روشن کردم، صداشو قطع کردم ،چراغها رو هم خاموش کردم …. رو مبل دراز کشیدم ولی با نور تلویزیون چشممو دوخته بودم به کلید لامپ ، تا ببینم کی لامپ ها رو روشن می کنه ….

داستانهای ترسناک واقعی جن

یک ساعتی منتظر موندم خبری نشد یواش یواش داشت خوابم می گرفت و چشمام بسته می شد که یهو دیدم چراغها روشن شدن ولی چیزی ندیدم … فوراً از مبل بلند شدم رفتم سمت کلید لامپ دیدم به پایین فشار داده شده و روشن شده … در ها رو چک کردم دیدم قفله …

پدرم اون شب تا صبح بیدار مونده بود و فردا ماجرا رو برا دوستاش تعریف می کنه و اونا هم چند سوره از قرآن و دعا رو سفارش می کنند که بخونه ، بعد از اون شب دیگه این اتفاق تکرار نشد ….

 

 

 

دوستی تعریف می کرد که در یکی از مهد کودکهای یه شهر بعد از اینکه مربی آموزشی راجب بهشت و جهنم و شیطان و خدا صحبت کرد دختربچه ی پنج ساله سواله عجیبی پرسید که این داستان رو از زبان مربی آموزشی تعریف می کنم

مثل همیشه تا وارد کلاس شدم همه ی بچه ها بلند شدن و همون خوش آمد گویی همیشگی رو با هم گفتن. بعد از کمی خوش وبش گویی با بچه ها گفتم که امروز قصد دارم داستان حضرت آدم و شیطان رو براتون تعریف کنم از بچه ها پرسیدم کسی این داستان رو بلده؟ همشون ساکت شدن که ناگهان دختربچه ای که ردیف جلو نشسته بود گفت خانم این داستان رو عموم دیشب برام تعریف کرد من هم بی اختیارگفتم آفرین دختر خوب بیا جلو و این داستان رو برا بچه ها تعریف کن

 

 اون هم اومد جلوی وایت برد و شروع کرد به تعریف داستان حضرت آدم و شیطان ، که چه جوری شیطان حضرت آدم رو فریب می ده ، بعد از اتمام داستان به بچه ها گفتم که براش دست بزنن و تشویقش کنن تا بره سر جاش بشینه ، بعد از تشویق بچه ها دیدم دختربچه هنوز اونجاست و داره به من نگا می کنه بهش گفتم عزیزم چی شده؟ چرا نمی ری سرجات بشینی؟دفعه بعد یه داستان دیگه برا بچه ها تعریف می کنی

 

 اونم گفت: خانم معلم یه سوال بپرسم ، گفتم بپرس عزیزم ، گفت مگه خدا زمانی که شیطان برا آدم سجده نکرد از بهشت بیرون نکرد. گفتم آره زمانی که خدواند حضرت آدم رو خلق کرد تمامی فرشته ها برای آدم سجده کردن به جز شیطان که اون هم فرشته نبود.

 

پرسید خوب اگه خدا شیطان رو از بهشت بیرون کرد پس چه جوری شیطان تونست وارد بهشت شه و حضرت آدم رو گول بزنه ، یه کمی مکث کردم ، از این سوالش جا خوردم بعد از مدتی من و من خواستم یه چیزی بگم که  دختره گفت:” دیشب موقعی که می خواستم بخوابم ، عموم بعد از این که مامان از پیشم رفت اومد و داستان رو تعریف کرد و بهم گفت که فردا این داستان رو برا بچه ها و خانم معلمتون تعریف کن و ازش این سوال رو بپرس”

 

 

 

یه روز زمستانی بعد از کلی خواهش و التماس از فرمانده گردان مرخصی چند روزه گرفتم و با خوشحالی به طرف خونه ، توی روستا حرکت کردم برای رفتن به روستا ابتدا رفتم ترمینال جنوب(خزانه) و بلیط اتوبوس برا تبریز گرفتم.

حدوده ساعت 7 عصر ماشین حرکت کرد، تمام راه پوشیده از برف بود و برف همه جا رو سفید پوش کرده بود. تمام مدت تو اتوبوس به روستا و خانواده ام فکر میکردم که مدتها دور از اونا بودم، چیزی حدوده چهار ماه ….

از یه طرف خوشحال بودم که میرم خونه و از یه طرف هم نگران شاید باید به حرف فرمانده گردان گوش می دادم وتوی این روز زمستانی و سرد ، کولاکی مرخصی نمی گرفتم…

چون من باید برای رفتن به روستا شهرستان بستان آباد پیاده شده و از همون جا هم اگه مسیر باز باشه باید با تراکتور یا مینی بوس برم روستا . تمام شب توی اتوبوس بیدار بودم و تمامی اهالی روستا یکی یکی جلوی چشمام می اومدن…

 به پدرم فکر می کردم که الان باز مریض شده و گوشه خونه خوابیده یا مادرم اگه منو ببینه چه عکس العملی نشون میده یا خاله ام که بارداره و نمی دونم بچه اش دختره یا پسر  و همچنین برادرم که می دونم این همه مدت که من نبودم حتما خیلی رنج کشیده و به دختر دایی ام که قراره باهاش ازدواج کنم.

. نزدیکای سحر بود که اتوبوس به بستان آباد رسید و همون جا از اتوبوس پیاده شدم هوا خیلی سرد وابری بود و یواش یواش دونه های برف داشت می بارید.

با خودم گفتم بهتره برم یه چیزی بخورم بعد راه بیافتم چون بشدت احساس سرما میکردم ضمنا باید منتظر مینی بوس میموندم تا بیاد . رفتم طرف قهوه خانه دیدم زیاد شلوغ نیست چند دقیقه ای اونجا نشستم وصبحونه و چایی خوردم.

بعد از مدتی دیدم بارش برف شدت گرفت ، بنابراین فوری ساک و وسایلمو برداشتم و رفتم به سمت مینی بوس . مینی بوس مثل همیشه منتظر مسافرا بود و این نشون میداد که هنوز جاده بازه .

رفتم و سوار مینی بوس شدم بعد چند دقیقه مینی بوس تقریبا نیمه پر شد و راننده اومد و ماشین رو روشن کرد وحرکت کردیم به سمت روستا ، روستای ما آخرین روستا تو مسیر بود.

توی مسیر روستا بودیم که بارش برف شدت گرفت وبرف کولاک می کرد مینی بوس هم آروم آروم و با احتیاط کامل به مسیرش ادامه می داد ، مسافرا یکی یکی  داشتن پیاده می شدن من هم خدا خدا می کردم که جاده بسته نشه چون هر لحظه احساس می کردم که سرعت مینی بوس کم میشه بعدیک ساعت فقط من بودم و دو نفر دیگه ، که یهو راننده مینی بوس ماشین رو متوقف کرد و گفت عزیزان شرمنده دیگه جلوتر از این نمی تونم برم ، جاده بسته اس میترسم برم  ماشین تو برف گیر کنه.

 حالا ترس من فقط از برف و کولاک نبود حالا باید فکر حمله گرگها رو هم می کردم بنابراین من و دو نفر دیگه پیاده شده و با پای پیاده به سمت روستامون راه افتادیم خوشبختانه یکی از همراهام هم مقصدش روستای من بود این طوری حداقل دو نفر بودیم و  ترس از حمله گرگها کمتر می شد…

دوست من هم خیلی آدم پرحرفی بود و یه ریز در مورد همه چی صحبت می کرد چاره ای نداشتم باید تحملش می کردم بالاخره با کلی مشقت  کوهها رو پشت سر گذاشتیم.

 وقتی وارده جاده خود روستا شدیم  شدت بارش برف هم یواش یواش داشت کم میشد و ما بهتر میتونستیم جلومونو ببینیم، همه درختا سفید پوش شده بودن و کناره های آب رودخونه هم یخ زده بود.

احساس می کردم سالهاست که به روستا نیومده ام بعد از نیم ساعت پیاده روی یواش یواش می تونستم زمینها و باغهای روستا رو ببینم ، دوستم هم که کماکان به حرف زدنش ادامه می داد ولی من کوچکترین توجه ای به حرفای اون نداشتم و فقط  میخواستم هر چی زودتر به خونه برسم…

توی همین افکار غوطه ور بودم که یهو اون طرف رودخانه گوشه باغ  زنی رو دیدم که داره لباس میشوره ، چشامو تیز کردم تا ببینم اون کیه که توی این برف و کولاک اونم تنهایی داره لباس میشوره… 

تغییر مسیر دادم و رفتم طرف زنه ، نگام فقط رو اون زنه بود و دوستم هم فقط داشت حرف میزد من هر چی فکر کردم دیدم این زنه اصلا آشنا نیست و شبیه هیچ کدوم از زنای ده نیست و یه چیزی رو هی داخل آب می کنه بعد میاره بیرون،

با خودم گفتم این چه طرزه شستنه لباسه ، قدمامو تندتر کردم تا ببینم این زن کیه، دوستم تا دید من سرعت حرکتم رو زیاد کردم و تغییر مسیر دادم با خنده گفت رحیم خیلی عجله داری ولی مسیر روستا که این طرفه.

 ولی من بدون اعتنا به حرفای اون به مسیرم به طرف زنه ادامه دادم و گامهامو سریع تر بر میداشتم یواش یواش می تونستم اون زنه رو بهتر ببینم خدای من چی میبینم باز چشامو تیز کردم ،برف مزاحم دیدم شده بود ،

 دوباره با دقت نیگا کردم دیدم زنه یه  نوزاده پسر رو که لخته و هیچ لباسی تنش نیست هی  داخل آب میکنه و در میاره و با حرص و عصبانیت این کار رو تکرار می کنه ، نوزاد بیچاره هم فقط دست و پا می زد و هق هق می کرد و داشت خفه می شد،  با خودم گفتم این زنه حتما دیونه اس ، کدوم مادری دلش میاد همچین بلایی سر بچه اش بیاره .

تا اونجایی که من یادم بود توی روستای ما و حتی روستاهای مجاور زن دیونه نداشتیم ، اون زنه همچنان بچه رو داخل آب می کرد و در میاورد

 ، هنوز چهل متری باهاش فاصله داشتم که یهو…

 سرشو بلند کرد و به من خیره شد من هم یک دفعه احساس ترس و وحشت کردم و در جا خشکم زد و وایسادم دیگه هیچ صدایی رو نمی تونستم بشنوم  انگار کر شدم ، اونم همون جوری با چشای خیره و درشت خود فقط به من  نیگا می کرد و با یه دستش بچه رو زیر آب نگه داشته بود ، انگار یکی توان حرکت رو از من گرفت حتی پلک هم نمی تونستم بزنم انگار کل دنیا یه دفعه صداش قطع شده بود ، حتی صدای برف و کولاک و باد هم نمی اومد به راحتی می تونستم ، فقط صدای قلبمو بشنوم و حس کنم

بعد پنج یا شش ثانیه فوری بچه رو از داخل آب کشید بیرون ، خدای من بچه مثل بچه آدم نبود چشمای بچه از حدقه زده بود بیرون  و با همون حالت داشت به من نگاه می کرد،

 انگار بچه با اون چشای ترسناکش التماس می کرد کمکش کنم،  ولی  من  حتی نمی تونستم داد بزنم انگار یکی داشت صدا و نفسمو خفه می کرد که زنه یهو بچه رو جلوی دو دستش گرفت وبا سرعت فرار کرد طرف داخل باغ،

 طرز فراره زنه هم عجیب بود  زنه درحالی که دو دستشو جلوش ،صاف گرفته بود بچه رو با سرعت داشت میبرد ، بچه هم که روش به طرف من بود با چشای ترسناکش فقط به من زل زده بود و می تونستم التماسشو ببینم و من هم فقط به بچه نگا می کردم  ولی اون به سرعت داشت از من دور می شد و  با حالت زل زده نگام می کرد تا آخرین جایی که می تونستم و برف و کولاک اجازه میداد با نگاهم دنبالشون کردم…

یهو زنه وایساد و سرشو برگردوند طرف من  و یک لحظه نگام کرد و یکدفعه پرید پشت درختا من هم همین طور مات و مبهوت فقط نگاه می کردم که با صدای دوستم به خودم اومدم که از دور داد می زد رحیم چته؟ چرا جواب نمیدی؟ انگار بدنم یهو آزاد شد و می تونستم صدای برف و کولاک و باد رو بشنوم برگشتم نگا کردم دیدم بدون اینکه متوجه شم حدود چهل پنجاه متر با دوستم فاصله گرفتم به سرعت دویدم طرف دوستم و ماجرا رو بهش گفتم.

ولی اون گفت که نه زنی دیده و نه بچه ای و با حالت تمسخر و خنده به من گفت معلومه تو ارتش خیلی اذیت می شی! من هم بی تفاوت به حرفای اون ، هر دو راه افتادیم طرف خونه ، ولی تمام راه همش فکر اون بچه و زنه بودم…

بعد از حدود بیست دقیقه ای به خونه رسیدم و از دوستم جدا شدم و در زدم منتظر بودم که الان مادرم یا برادرم میان در رو باز می کنن هوا هم خیلی سرد بود کمی منتظر موندم دیدم خبری نشد دویاره محکم تر در زدم که صدای ضعیفه پدرم رو شنیدم که می گفت کیه؟

گفتم منم رحیم ، پدر در رو باز کن . اون هم با کلی مشقت اومد و در رو باز کرد.  تا دیدمش فهمیدم که باز مریض شده و خونه نشین شده بعد از روبوسی و احوال پرسی

ازشم پرسیدم تنهایی؟ گفت آره . پرسیدم پس داداش و مادرم کجاست؟  پدرم گفت چند دقیقه پیش دختر خالت با گریه و زاری اومد و گفت که خاله ات که باردار بود بچه اش تو شکمش سقط شده و مرده برای همین مادرت با دادشت رفتن خونه خالت ، تا اینو شنیدم تنم لرزید و بی اختیار گفتم بچه اش پسر بود؟ پدرم گفت آره پسر بود…

هالای پوزان = لغت ترکی. جنی که بر سر زنان باردار ظاهر میشود و سبب سقط نوزاد یا مرگ مادر میشود.

 

 

عموی دوستم ساکن یکی از شهرستانهای اطراف قزوین حدود چهل داشت سرحالو سالم و شاداب حتی لب به سیگار نمیزد

متاهل بود با مینی بوسی که داشت هر روز مسافرا رو به مسیری که از وسط چنتا روستا رد میشد میبرد .

مسافرا تو مسیر روستاها یا مزارع اطراف جاده پیاده میشدن گاهی هم مسیر کوتاهی رو وسط جاده سوار مینی بوس میشدن .عادت داشت گاهی با مسافرا سر مسائل روز بحث کنه بعضی اوقات هم رابطش با مسافرا فقط تبادل لبخند بود بیشتر زندگیشو به رانندگی گذرونده بود

 خیلی واقع بین بود و برای اسایش خانوادش تلاش میکرد

پسر 17 ساله یکی از اقوامش شاگردش بود که کرایه هارو جمع میکرد در رو باز میکرد یا برا مسافرا اب میبرد.باین وصف زندگیش به ارومی پیش میرفت

اون صبح پاییزی شاگردش زنگ زد که بخاطر بیماری مادرش نمیتونه بیاد .راننده بعد از خوردن صبحانه بطرف گاراژ رفت مینی بوس رو بیرون اورد گرچه رانندگی تو هوای سرد

چندان خوشایند نبود بخصوص که امروز شاگردش هم نیومده بود

 

ماشین رو همون جای همیشگی پارک کرد و منتظر موند تک تک مسافرا سوار شن طبق معمول وقتی تعداد مسافرا بحد نصاب رسید مینی بوس رو روشن کرد و به راه افتاد

بعد از اینکه بین راه هم چند نفرو سوار کرد از اینه جلو متوجه پیرمرد خیلی سالخورده و ضعیفی شد که تمام مدت بهش زل زده بود

و اونو از اینه جلو ماشین میپایید…

از اونجاکه اواخر پاییز بود مسافرای روستا کمتر شده بودن .مردم یکی یکی پیاده شدندیگه جز اون پیرمرد و راننده کسی تو ماشین نبود پیرمرد اومد و ردیف جلو نشست

راننده نمیدونست کجا باید پیرمرد رو پیاده کنه هنوز تا اخرین ده خیلی مونده بود

نگاه خیره پیرمرد ازار دهنده بود

 راننده از پیرمرد پرسید:

“عمو کجا میری؟

پیرمرد که از اول مسیر یک کلمه هم حرف نزده بود جواب نداد راننده بی اعتنا به پیرمرد به رانندگیش ادامه داد تو مسیری بودن که فقط دشت بکر بود

هنوز چند کیلومتر تا نزدیکترین ده باقی مونده بود که پیر مرد ایستاد راننده به خیال اینکه پیرمرد میخواد پیاده شه بلند شد و در مینی بوس رو باز کرد

پیرمرد پول کرایه رو روی صندلی کنار راننده گذاشت…

موقع پیاده شدن بود که که راننده متوجه سم های پیرمرد جن شد و خشکش زد

وقتی پیر مرد جن اخرین نگاه رو به راننده انداخت و چهره واقعیشو با خباثت نمایش داد قلب راننده بیچاره که تحمل این شوک عصبی رو نداشت ایستادو در جا سکته کرد

 

خدا میدونه چند ساعت راننده نگون بخت سکته کرده تو اون سرما کف ماشین بیهوش بود بالاخره یکی از روستاییها که با موتور رد میشد متوجه مینی بوس شد

وقتی دید نمیتونه اونو بهوش بیاره اونو به بیمارستان رسوند

فردای اونروز راننده تو بخش سی سی یو بهوش اومد و با لکنت زبان و بدبختی اونچه رو که دیده بود تعریف کرد

تا پنج روز بعد بخاطر حال وخیمش تو سی سی یو بستری بود که روز ششم بعلت نامعلوم دوباره سکته کرد و دار فانی رو وداع گفت.

 

 

 قصد دارم یک ماجرا از یکی از دوستای دانشگاهیم تعریف کنم حتی دوستم  این ماجرا رو تو  کلاس درس اندیشه اسلامی برای استاد و دانشجوها تعریف کرد و استادمون پس از شنیدن ماجرا به دوستم گفت که بعد از اتمام کلاس بیاد تا بهش بگه چه کاری انجام بده تا دیگه این اتفاق براش تکرار نشه  بعد از اتمام کلاس من از دوستم خواستم تا تمام ماجرا رو برام دقیق و کامل تعریف کنه ،  این ماجرا رو از زبان دوستم تعریف می کنم:

 

بعد از آخرین کلاسم تو دانشگاه حدود ساعت ۸ شب با دوستام خداحافظی کرده و به سمت منزل دانشجویی خود که حدود ۱۰ دقیقه با دانشگاه فاصله داشت به راه افتادم .

دیدم هوا خوبه حال و هوای پیاده روی به سرم زد،  بنابراین تصمیم گرفتم مسیر دانشگاه تا منزل رو پیاده برم . من و سه دوستم یه منزل دانشجویی گرفته بودیم و قرار گذاشته بودیم هر شب یکی تدارک شام رو ببینه . از شانس من هم اون شب نوبت من بود بنابراین گفتم پیاده برم ، هم موقعه شام به منزل می رسم و هم توی راه چهار تا همبرگر می خرم ، این طوری دیگه از شستن ظرفها هم راحت می شدم. بعد چند دقیقه به ساندویچی رسیدم و چهار تا همبرگر خریدم .بعد از مدت کوتاهی به منزل رسیدم و در رو باز کردم دیدم مثل همیشه منتظر من هستن و هنوز چیزی نخوردن. بعد از خوردن شام و تماشای فوتبال رخت خوابها رو پهن کردیم و چراغ ها رو خامو ش کردیم و خوابیدیم .

  من که اصلا خوابم نمی برد و تمام ذهنم مشغول حوادثی بود که اون روز توی دانشگاه برام رخ داده بود. فکر کنم تا یک ساعت همین طور داشتم فکر می کردم و اصلا خوابم نمی برد و همش توی رختخواب به این طرف و اون طرف غلت می خوردم که بالاخره احساس سنگینی توی چشام کردم و یواش یواش داشت خوابم می برد که یهو با صدای دوستم که توی خواب حرف می زد و هذیون می گفت از خواب بیدار شدم.

 اما با خودم گفتم حتما کابوس میبینه و بعد چند ثانیه دیگه هذیون نمی گه  چشامو دوباره بستم و خواستم بخوابم که باز دوستم توی خواب شروع کرد به هذیون گفتن اما این دفعه فقط صدای دوستمو نمیشنیدم انگار صدای پچ پچ و خنده هم می اومد بنابراین کنجکاو شدم ببینم که این صداها مال کیه چشامو باز کردم و سرمو برگردوندم طرف دوستم خدای من چی میبینم ،،

 اینها کی هستن و اتاق ما چیکار می کنن دیدم چند نفر دور دوستم حلقه زده و رو زانوهاشون نشستن و با دستاشون میزنن رو زانوهاشون و می خندن و تو گوش هم دیگه پچ پچ می کنن و دوباره می خندن دوستم هم تو خواب فقط هذیون می گفت اونا هم می خندیدن.

 بدنشون خیلی سفید بود و مثل گچ بود تا من به اونا نگا کردم انگار متوجه من شده بودن و در یک لحظه و چشم برهم زدن همشون از زمین بلند شدن و فرار کردن طرف آشپزخونه ، آخری که داشت فرار می کرد به پاهاش نگا کردم دیدم پاهاش مثل مجسمه های گچیه ، اما نتونستم چهرشونو خوب ببینم چون هم تازه از خواب بیدار شده بودم و چشام هنوز تار می دیدن و هم صورت و بدنشون خیلی روشن و سفید بود . من هم بعد از فرار اونا از ترس لحاف رو کشیدم رو صورتم و تا صبح همون جوری خوابیدم .

صبح با صدای بچه ها از خواب بلند شدم و تا دوستم رو دیدم ازش پرسیدم یوسف دیشب کابوس می دیدی؟ اونم در عین خونسردی گفت: نه چطور مگه؟ ماجرا رو براش تعریف کردم ولی یوسف گفت: اصلا متوجه چیزی نشده و شب هم کابوس ندیده بقیه دوستام هم متوجه چیزی نشده بودن ، نه صدای دوستم رو شنیده بود و نه موجودات سفید رنگ دیده بودن و تنها شاهد ماجرا من بودم.

 

پدربزرگم زمانی که ما برای تفریح به روستا رفته بودیم این ماجرا رو تعریف کرد البته به اصرارما.

پدربزرگم می گفت یه روز بعد از آبیاری مزارع داشتم برای ناهار برمی گشتم طرف خونه، که زمین بغلی، تپه مانند بود دیدم یه چوپان قد بلند بالای تپه خوابیده و کلاهشو هم کشیده رو صورتش و دستاشو هم گذاشته زیره سرش پدربزرگم می گفت من فکر کردم حتما این چوپان از ده بغلی اومده و اینجا خوابیده، اون چوپانه بالای تپه خوابیده بود و پدربزرگم هم پایین بوده ، پدربزرگم می گفت هرچی چوپان رو صدا زدم که چرا اینجا خوابیدی و اهله کدوم دهی؟هیچ جوابی نداد

 و کوچکترین اعتنایی به من نکرد  بنابراین یه سنگ برداشته و به طرف چوپانه پرتاب کرده  بود می گفت سنگ به چوپانه نخورد ولی یکدفعه چوپانه مثل دیونه ها از زمین بلند شد و

به طرف من  دوید پدربزرگم می گفت تا چوپانه از زمین بلند شد دیدم پاهاش مثل سم اسب گرد بود و چوپانه هم مثل آدمای لال نعره می کشید و داد می زد و به طرفم میومد . می گفت سرعتش هم زیاد بود وگامهای خیلی بلندی برمیداشت ، پدربزرگم می گفت من هم تا دیدم داره به طرفم میاد فوری به سمت دیگر باغ فرار کردم و بعد از مدتی برگشتم

پشت سرم رو نگا کردم دیدم وسط باغ وایساده و فقط داره به من نیگا می کنه و دیگه دنبالم نمی یاد پدربزرگم می گفت قیافه اش مثل آدما بود ولی پاهاش به شکل سم اسب بود و مثل آدمای لال درهم برهم می گفت. 

 

 

 

شبی که من جن دیدم

تابستان 19 سالگی ام بعد از امتحانات دانشگاه تصمیم گرفتم تو راهی که همیشه بهش فکر میکردم قدم بزارم. زندگی مادی و دنیا بنظرم بیش از پیش تکراری پوچ و بیهوده بود ..چاره ای نداشتم

به توصیه ی یکی از کتابهای راهنمای تصوف شروع کردم به گرفتن روزه ی اب . مدت چهل روز بود شب روز ششم بود که هوسم به اراده ام پیروز شد و یک گوجه فرنگی خوردم . روزه اب تموم شد و من قدرت اینو نداشتم که چهل روزو از سر بگیرم از فردای اونشب شروع به روزه معمولی ترک حیوانی و ترک همه چیزهای مادی لذت بخش کردم افطارم معمولا تکه ای نون و اب بود بعد از ده روز تصمیم گرفتم همزمان شروع به ذکر خوندن بکنم

تو کتاب اثرات شگفت انگیز و سحر امیزی برای هر ذکر نوشته شده بود . من اذکار دیدن عجایب رو انتخاب کردم . ذکرها عبارت بودن از یک ذکر کوتاه هزار و یک مرتبه که من هر روز ده هزارو یک مرتبه میخوندم بعلاوه یک دعای تقریبا یک صفحه ای که روزی بیست و هفت مرتبه بود و یک دعای نسبتا طولانی

اذکار خیلی خیلی زودتر از چیزی که تصور میکردم اثر کردند . شب روز چهارم یا پنجم بعد از شروع ذکر خوندن بود که وقتی بخواب رفتم مثل اینکه تنم فورا خوابید اما من کاملا هوشیار بودم توی فضای سیاه و تاریک وجودم… انگار منتظر بودم . بعد از حدود دو ساعت چشمانم ناگهان باز شد انگار چشمام میخواستن از حدقه بزنن بیرون

نگاهم به سقف بود که دریای فوق العاده زیبایی رو رو سقف دیدم امواج پی در پی .. طوفان..همونطور که چشمام به سقف دوخته شده بودن من هیچ تسلطی به تنم نداشتم حتی پلک هم نمیزدم انگار سنگ بودم بعد از 15-20 دقیقه چشمام محکم بسته شدن چند دقیقه بعد بحال خودم اومدم چشمامو باز کردم خیلی خسته بودم بخواب رفتم.

این تجربه همزمان با روزه ها و اذکار هر دو شب یکبار تکرار میشد بعد از اونشب دو بار دیگه اون دریای طوفانی رو رو سقف دیدم بار سوم صخره ای هم گوشه ای بود بار چهارم یک قصر فوق العاده شبیه قصر چینی ها دیدم که دو طبقه بود بالای طبقه دوم یک درخت زیبا پر از شکوفه بود اذ نزدیکی قصر یک چشمه رد میشد

بار پنجم پروانه ای بلوری با بالهایی با گوشه های گرد که هر بالش حدود یک دست بود از بالای سرم پرواز کرد و روی دیوار نشست

اونشب انگار اون جسمم نبود و داشت ذکرای عربی نا اشنا تند تند زمزمه میکرد.

من از تجربیاتم خیلی شاد بودم فراموش کرده بودم ظاهرم شبیه یک مرده متحرک با دور چشمای سیاه و کبود شده

غرق در دنیای جدیدی که دو شب یکبار راس ساعت 1:30 تا دو شب ظاهر میشد بودم حتی یک بار ظهر وقتی کاملا هوشیار بودم چیزهایی دیدم

یک روز که داشتم یکی از کتابها رو میخوندم چشمم به دعایی افتاد که مربوط به احضار جن بود ..نمیدونم چرا اونموقع انقدر از خودم مطمئن بودم…

 

بعد از افطار غسل گرفتم چند رکعت نماز حاجت و بعد اون دعای طولانی احضار جن….

اونشب هیچ اتفاقی نیافتاد. روز بعد مادربزرگم مهمون اومد طفلک از دیدن چهره من شوکه شد فکر میکرد رو به موتم ! این شد که مادر بزرگ مهربونم بزور چنتا کتلت چپوند تو حلقم

با خوردن گوشت ترک حیوانی من باطل شده بود و من نمیتونستم بدون ترک حیوانی ذکر بخونم تصمیم گرفتم چند روز کنار بکشم روزه هارو هم قطع کردم زندگیم بحالت عادی برگشته بود .

———————————————————

اتاق من پنجره ای بزرگ داشت که مشرف به گلخونه ی سنگی بود بالای گلخونه نورگیر بود دور گلخونه شیشه نداشت رو سنگای مرمر فقط چنتا گلدون کوچیک بود پنجره اتاقم که حدود نیم متر از کف اتاق فاصله داشت همیشه باز بود بخصوص تابستون که پنجره های نورگیر هم باز بودن و از سقف باد خنکی وارد اتاقم میشد

 

سه روز از قطع ترک حیوانی من گذشته بود شب نزدیکای ساعت دو بود و من سرحالو بیخواب مشغول خوندن یک کتاب علمی بودم .جایی که نشسته بودم از پنجره حدود یک و نیم متر فاصله داشت . یک دفعه انگار یکی به سرعت سرمو طرف پنجره چرخوند …چشمم به چشم موجودی افتاد که درست پشت قاب پنجره بود …

نگاهش وجودمو خاکستر کرد..چشمای متوسطش سفیدی نداشت سیاهه سیاه بود…برق مختصری تو چشماش بود مژه و ابرو نداشت سرش کمی از سر انسان کوچکتر بود سرش گوشه بالای پنجره بود معلوم بود قدش خیلی بلنده موهاش کوتاه و پر کلاغی بود. پیشونی خیلی بلندش برخلاف پوست گونه هاش صاف بود لبای باریک و دهن گشادی داشت با یه لبخند کریه که همه صورت خاکستریشو چروک کرده بود

نمیدونم چند دقیقه خیره بهش یخ زده بودم ثانیه ها مثل ساعتها میگذشت وقتی کمی بخودم اومدم خواستم اسم خدا رو ببرم که از اونجا بره .اما زبونم.. انگار زبون یه لال مادرزاد بود تنها چیزی که از زبونم خارج میشد تته پته بود مایوسانه مثل دیوانه ها دستامو تکون میدادم و تته پته میکردم ..اون تمام مدت خیره بمن با لبخند موذیانش تماشام میکرد حتی نمیتونستم فریاد بکشم انگار هیچکس نبود کمکم کنه..

بالاخره متوجه قرانی که روی میز چوبی قدیمی گذاشته بودم شدم یاٌسم امید شد تا خواستم برش دارم اون جن ناپدید شد

 

بعد از اونشب توبه کردم دیگه حتی ذکر هم نخوندم مدتها طول کشید که بحالت عادی برگردم تا شش ماه بعد ماجرا غرق در عرق از خواب میپریدم و هذیون میگفتم اگه شب یه دفعه ای کسی رو

تو گلخونه میدیدم بی اختیار تته پته میکردم انگار باز اونو دیدم

الان چند سال از اون ماجرا گذشته شاید باز هم بخوام وارد متافیزیک شم اما دیگه هیچوقت سراغ اجنه نمیرم

 

 

 

.ما یه روستا داریم که همیشه بعد از اتمام امتحانات تابستون به روستا پیش پدربزرگم می رفتیم یادمه اون سال بعد از پایان امتحانات ثلث سوم قرار شد که خانوادگی بریم دهمون.

 

 

ده ما حدود چهار ساعت با شهر تبریز فاصله داره و یکی از سرسبزترین و زیباترین روستاهای شهرستان هشترود می باشد.ماجرا از اونجا شروع شد که من با پدربزرگم برای آبیاری درختان ومزرعه راهی شدیم البته اون موقعه من هشت سال بیشتر نداشتم بعد از آبیاری پدربزرگم از من خواست که سوار دواب (الاغ) شده و به روستا برگردم من هم سوار شده و راهی روستا شدم .مسیر مزرعه تا روستا هم یک مسیر حدود بیست دقیقه ای و پر از درخت و باغ و دره بود فکر کنم ساعت حدود دو یا سه ظهر بود

 

وهمه جا هم سوت و کور بود و من هم به صورت یه وری سوار الاغ شده بودم و در حال سوت زدن بودم و مسیر رو به آرومی طی می کردم که یهو صدای دهل و آواز سورنا(به ترکی زرنا میگن) رو شنیدم صدا ضعیف بود ولی هرچه جلوتر میرفتم صدا بلند تر می شد تا این که یهو اون ور باغ مردا و زنای کوتاه قدی دیدم که داشتن میرقصیدن انگار که عروسی گرفته باشن. قدشون کمتر از یه متر می شد.اونا مثل کردها دست به دست هم داده بودند وگروهی می رقصیدن و بعضیاشون هم فقط نیگا می کردن و یکی هم دهل می زد و یکی هم زرنا من حدود۲۵-۲۰ متر با اونا فاصله داشتم قیافه هاشون از دور مثل آدم بود ولی

قدشون خیلی کوتاه بود زناشون مثل زنای ده بودند و مرداشون هم همین طور سگای کوچیکی داشتن که به درخت بسته بودن

 

لباس زناشون شبیه این عکس بود

من حدود بیست یا سی ثانیه همین طور که الاغ داشت می رفت نیگاشون می کردم تا اینجا فکر می کردم اینا حتما آدمای ده بغلی هستن و دارن عروسی میگرن اونا هم اصلا توجه ای به من نمی کردن و فقط می رقصیدن که یه دفعه یکیشون که رو تنه درخت نشسته بود وبه من نزدیک تر از همه بود سرشو برگردوند و به من نیگا کرد تا اون نیگام کرد تمام موهای بدنم سیخ سیخ شدن  قیافه اش ترسناک بود چشمای خیلی بزرگ و درشتی داشت و پوست صورتش هم کمی سیاه بود و موهای سیاهشو هم یه طرف شونه کرده بود جالب اینه که همه شون کلاه سرشون بود به جز این یکی . تا اون نیگا کرد من از ترس مثل دیونه ها از الاغ پیاده شده و جیغ و داد زنان رفتم طرف روستا .

 

 

 قیافه اش تقریبا مثل این عکس بود

کمی مونده بود برسم به روستا که یکی از اهالی روستا جلومو گرفت و گفت بچه چته؟ چرا داد و بیداد می کنی؟ من هم که زبونم بند اومده بود فقط به باغ اشاره می کردم اونم گفت بیا نشون بده ببینم کجا رو می گی؟ من هم با اون رفتم  وقتی به باغ رسیدیم انگار نه انگار هیچی نبود همشون غیب شده بودن.

این هم عکسی از محل رویت جن ها در روستا

 بعد از گذشت چند سال از اون ماجرا تازه فهمیدم که اون روز ظهر موجوداتی که دیده بودم چی بودند و اولین نفر توی ده هم نیستم که همچین عروسی رو میبینم پدربزرگ من هم از این عروسیا دیده و میگه هر موقعه اونا خیلی شاد و خوشحال میشن از خودشون بی خود و غافل میشن بنابراین قابل رویت میشن. یه کلیپ فیلم هم از محل رویت میذارم که اگه خواستین دانلود کنید

 دانلود کلیپ محل رویت اجنه

 

 

 

 

 

زن جوان وقتی پس از ماهها آزار واذیت توسط جن ها ناچارشد تن به خواسته های آنها بدهدو با چشمانی اشکبار در دادگاه کرج حاضر شد. این زن و شوهر جوان پس از چند سال زندگی برای اینکه زن جوان از شکنجه ها و آزار واذیت جن ها نجات یابد طلاق گرفت .تابستان 1383 زن وشوهر جوانی در یکی از شعب دادگاهها خانواده حاضر شدند و درخواست شان را برای طلاق توافقی اعلام کردند .

شوهر 33 ساله این زن به قاضی گفت : من وهمسرم از اول زندگی مان تا حالا با هم هیچ مشکلی نداشتیم ولی حالا با وجود داشتن دو دختر 10 و2 ساله به خاطر مشکلاتی که همسرم به آن مبتلا شده است ناچار شده ایم که از هم جدا شویم. مرد در ادامه حرفهایش گفت : هر شب جن ها به سراغ زنم می آیند واو را به شدت آزار واذیت می کنند من دیگر نمی توانم زنم را در این شرایط ببینم . زن جوان به قاضی گفت : 13 ساله بودم که در یک محضر مرا به عقد همسرم که 9 سال از من بزرگتر بود در اوردند . درست یک هفته بعد از عقدمان بود که خواب های عجیبی را دیدم .

در عالم کودکی بودم و معنای خواب ها را نمی فهمیدم ولی اولین خوابم را هرگز فراموش نمی کنم . آن شب در عالم رویا دیدم که چهار گربه سیاه و یک گربه سفید در خانه مان آمده اند. گربه های سیاه مرا به شدت کتک می زدند ولی گربه سفید طرفداری مرا می کرد و از آنان خواست که کاری به من نداشته باشند از خواب که بیدار شدم متوجه خراش ها و زخمهایی روی بدنم شدم که به آرامی از ان خون بیرون می زد .

 دیگر ترس مرا برداشته بود حتی روزها وقتی جلوی آینه می رفتم گربه ها را درچشمانم می دیدم . از آن شب به بعد جنگ وجدال های من با چند گربه ادامه پیدا کرد . ( جنها در عالم انسانها و در کوچه و بازار ، معمولا به شکل گربه سانان ظاهر میشوند . البته به هر شکل دیگری هم که بخواهند،متوانند ظاهر بشوند ) در این مورد ابتدا با هیچ کس حرفی نزدم وتنها خانواده من و خانواده او جای زخمها را می دیدند دوران عقد 9 ماه طول کشید چون این شکنجه ها ادامه داشت خانواده ام مرا نزد یک دعانویس در ماهدشت کرج بردند او در کاسه آبی دعا خواند و بعد کاسه را کنار گذاشت به آینه نگاه کردم گربه ها را دیدم آن مرد دعانویس دست وپای گربه ها را با زنجیر بسته بود بعد از آن به من گفت باید چله نشینی کنی وتا چهل روز از چیزهایی که از حیوانات تولید شده استفاده نکنی تا چند روز غذا رشته پلو و عدس پلو می خوردم و این مساله و دستوراتی را که او داده بود رعایت کردم اما روزهای بعد پدر شوهرم که خسته شده بود اجازه نداد که این کار را ادامه بدهم . بعد از جشن عروسی ما، آن گربه ها رفتند .جای دیگر یک گربه سیاه با دوغول بیابانی که پشت سر او حالت بادی گارد داشتند سراغم آمدند . غولها مرا می گرفتند و گربه سیاه مرا می زد .

من با این گربه 5 سال جنگیدم تا اینکه یکی از بستگانم ما را راهنمایی کرد تا مشهد نزد دعانویسی برویم. دعانویس مشهدی از ما زعفران – نبات -پارچه و کوزه آب ندیده خواست. او به کوزه چاقو می زد زمانیکه ما از خانه او خارج می شدیم ناگهان کوزه را پشت سرم شکاند و من ترسیدم .او گفت جن ها را از بین برده است . همان شب گربه بزرگ سیاه در حالیکه چوبی در دست داشت به همراه 13 گربه کوچک سراغم آمدند و مرا به شدت کتک زدند حال یک گربه تبدیل به 14 گربه شده بود .باز بستگان مرا راهنمایی کردند سراغ دعانویس های دیگری برویم. در قزوین پیر مردی با ریش های بلند.

در چالوس پیر مردی .در روستای خاتون لر. در تهران و…. حتی 40 هزارتومن پول دادیم و دعا نویسی از اطراف اراک به منزلمان آوردیم و 250 هزار تومن از ما دستمزد خواست اما او که رفت همان شب باز من کتک خوردم. در این 12 سال 10-15 میلیون تومن خرج کردیم اما فایده ای نداشت. حتی در بیمارستان نزد چند روانپزشک رفتیم ولی کاری از دستشان بر نیامد. چاقو قیچی سنجاق هرچه بالا سرم گذاشتم نتیجه نداشت. حتی دعا گرفتم. جن ها کیف دعا را برداشتند و چند روز بعد کیف خالی را در گردن دخترم انداختند . گربه سیاه به اندازه یک میز تلویزیون بود او روی دو پا راه می رفت بینی بزرگ قرمز و گوشهای تیز و چشمان براقی داشت و مثل آدم حرف می زد اما گربه های کوچک چهار پا بودند و جیغ می کشیدند.از زندگی با شوهرم راضی بودم و همدیگر را بسیار دوست داشتیم . اما جن ها از من می خواستند که از همسرم جداشوم .

اوایل فقط شب ها آنها را می دیدم اما کم کم روزها هم وارد زندگی ام می شدند . گربه بزرگ مرا بسیار دوست داشت وبا من حرف می زد به من می گفت از شوهرت طلاق بگیر او شیطان و بد دهن است به تو خیانت می کند . شبها که شوهرم می خوابید آنها مرا بالای سر شوهرم می بردند به من می گفتند اگر با ما باشی و از همسرت جدا شوی ارباب ما میشوی اما اگر جدا نشوی کتک خوردنها ادامه دارد . آنها دو راه پیش پایم گذاشتند به من گفتند نزد دعانویس نرو فایده ای ندارد فقط یا از همسرت جدا شو و یا با ما بیا . آنها شب ها مرا بیرون می بردند وقتی با آنها بودم پشتم قرص بود و از تاریکی نمی ترسیدم چون از من حمایت می کردند .

آنها مرا به عروسی هایشان می بردند فضای عروسی هایشان سالنی تمیز شفاف و مرتب بود در عروسی هایشان همه نوع میوه بود در عروسی ها گربه بزرگ یک سر میز می نشست ومن سر دیگر میز و پذیرایی آنچنانی از میهمانان می شد آنها به من طلا و جواهرات می دادند .

در حالیکه ساز و دهل نمی زدند اما صدای آن به گوش می رسید در میهمانی ها همه چیز می خوردم و خوش می گذشت اما وقتی پای حرف می رسید آنها مرا به شدت کتک می زدند فضایی که مرا در آن کتک می زدند با فضای عروسی شان زمین تا اسمان فرق داشت .

محله ای قدیمی مثل ارگ بم با اتاق های کوچک در فضایی مه آلود و کثیف که معلوم نبود کجاست در آن فضا فقط گربه بزرگ روی صندلی می نشست و گربه های کوچک همه روی زمین روی کول هم سوار بودند بیشتر ساعاتی که مرا کتک می زدند 3 صبح بودحدود 2 ساعت مرا می زدند اما این دو ساعت برای شوهرم شاید 20 ثانیه می گذشت او با صدای ناله های من بیدار می شد و می دید از زخم ها خون بیرون می زند .

زخمها رابا بتادین ضد عفونی می کردم وقتی گربه بزرگ مرا می زدجای زخمها عمیق بود اما تعداد زخمها کمتر بود . گاهی که او نمی زد وبه گربه های کوچک دستور می داد آنها خراشهای زیادی به شکل 7 را روی تنم وارد می کردند حتی صورت مرا با این خراشها شطرنجی می کردند حتی گاهی شبها مرا تا صبح می زدند . شبهایی که قرار بود کتک بخورم کسل می شدم و می فهمیدم می خواهند مرا بزنند. آن ها سه سال مدام به من می گفتند باید از شوهرت طلاق بگیری .

در حالیکه دختر بزرگم 7 ساله بود من دوباره باردار شدم . آن ها بقدری عصبانی بودن که مرا تا حد بیهوشی کتک زدند.در 9 ماه بارداری بارها آنها به من حمله می کردند تا بچه را از شکمم بیرون بکشند واو را از بین ببرند شبها همسرم بالای سرم می نشست تا آنها مرا کتک نزنند اما او فقط پنجه هایی که به بدنم کشیده می شد را می دید وکاری نمی توانست بکند .

 زمانی که منزل مادرم می آمدم جن ها با من کاری نداشتند و سراغم نمی آمدند اما به محض آنکه پا در خانه شوهرم میگذاشتم آنها اذیت وآزار را شروع می کردند . یک شب پدر شوهرم گفت تا صبح با قمه بالای سرت می نشینم و هر چند وقت قمه را از بالای سرت رد میکنم تا آنها کشته شوند. نزدیکیهای صبح پدر شوهرم چند لحظه چرت زد که با صدای فریاد من بیدار شد ودید بدن من به شدت زخمی و خون آلود است . پدر شوهرم سر این قضیه 4 ماه مارا به همراه اثاثیه مان به منزل خودش برد اما شب که خوابیده بود آنها سراغش آمده و گفته بودند عروست کجاست و او گفته بود در ان اتاق با دخترم خوابیده است. صبح که از خواب بیدار شدم دیدیم صورتم خون آلود است . دیگر کمتر کسی به منزل ما رفت وآمد داشت .

یکبار برادرم آمد به منزلمان و دید دخترم مشقهایش را می نویسد ومن حمام هستم اما صدایی از حمام نمی آید بعد از 20 دقیقه که در را باز کرد می بیند من در حمام زیر دوش غرق در خونم .یکبار به دستشوئی رفته بودم و تا 3 ساعت بیرون نیامدم. خواهرانم که نگران بودند در را بازکرده و دیدند تمام بدنم چنگ خورده و جای خراش است . گربه بزرگ دوپا علاقه زیادی به من داشت او فقط فردای من را به من می گفت او در مورد من بسیار تعصب داشت و اگر کسی به من توهین می کرد او می گفت تو چیزی نگو تلافی اش را سرش در می آورم . همیشه همه می گفتند آه و نفرین تو می گیرد . من کاره ای نبودم فقط حمایت و تعصب جن ها بود بیشتر اوقات می فهمیدم بیرون چه اتفاقی می افتد حتی خیلی وقتها که قرار بود جایی دعوایی شود من خودم را قبل از آن میرساندم تا جلوی دعوا را بگیرم .

همه به من میگفتند اگر از آنها جواهرات بخواهی برایت می آورند .یکبار از آنها خواستم آنها یک انگشتر بزرگ مروارید که حدود 30 نگین اطراف آن بود برایم اوردند اما گفتند تا یک هفته به کسی نگو و بعد آشکارا دستت کن اما شوهرم آنرا در جیبش گذاشت وبه همه نشان داد .

جن ها آمدند آنرا بردندوبه من گفتند لیاقت نداری . دیگر کم کم نیرویی مرا به خارج از خانه هدایت می کرد و بی هوا بیرون از منزل می رفتم اما نمی دانستم کجا بروم . این اواخر به مدت سه ماه زنی جوان و بسیار زیبا با موهای بلند و طلایی رنگ در حالیکه چکمه ای تا روی زانوهایش می پوشید از اوپن آشپزخانه وارد منزلمان می شد .دختر کوچکم او را دیده و ترسیده بود.

روی چکمه هایش از پونز پوشیده شده بود او روزها به خانه ما می امد و بسیار کم حرف می زد و زیبایی و قدرت این زن حیرت اور بود او بدون انکه چیزی بگویم ذهن مرا می خواند و کارها را انجام می داد حتی دکور منزل را تغییر می داد و لباسهای او مانند لباسهای من بود اگر من در منزل روسری به سر داشتم اوهم روسری به سر داشت.

او در منزل همه کارها را می کرد اما وارد آشپزخانه نمی شد و چیزی نمی خورد .یکبار برای من گوشت قربانی آورد . تا اینکه همسرم به خانه برگشت و از تغییر اتاق خواب ناراحت شد و آن را مانند اولش کرد. زن چکمه پوش دیگر سراغم نیامد ولی گربه بزرگ گفت همسرت تاوان کارش را می دهد و همسرم به زندان افتاد. این روزهای آخر سه زن ویک مرد به سراغم آمدند و در اتاق پرستاری مرا اذیت می کردند یکی از زن ها شبیه من بود آزار آنها که تمام می شد گربه ها می آمدند .

از شوهرم خواستم که از هم جدا شویم دیگر توان مبارزه با آنها را نداشتم روز ها در حین جمع وجور کردن خانه ناگهان بویی حس کردم بویی عجیب بود می فهمیدم الان سراغم می آیند و مرا به قلعه می برند و کتک می زنند. ناگهان بیهوش می شدم گاهی تا 48 ساعت منگ بودم راه میرفتم و غذای زیادی می خوردم اما خودم چیزی نمی فهمیدم.

صبح روز بعد زوجین در دادگاه حضور یافتند روی صورت زن جوان زخم عمیق سه چنگال با فاصله ای بیشتر از دست انسان وجود داشت و صورت و دست های زن خون آلود بود . در 10 مرداد حکم طلاق صادر شد. زن جوان گفت جن ها دیشب آمدند ولی دیگر مرا نمی زدند آنها خوشحال بودند و گفتند اقدام خوبی کردی آن را ادامه بده این زن جوان گفت : رای طلاق را دوماه بالای کمد گذاشتم و اجرا نکردیم آن ها شب سراغ من آمدند ومرا وحشتناک کتک زدند طوریکه روی بدنم خط ونشان کشیدند. با همسرم قرار گذاشتیم ساعت 19 عصر روز بعد برای اجرای حکم طلاق به دفترخانه برویم و حضانت دو دختر م به همسرم سپرده شد . ساعت 17 آنروز قبل از مراجعه به محضر همسرم مرا نزد دعانویسی برد. مرد دعانویس به همسرم گفت : اگر زنت را طلاق بدهی جن ها او را می برند و از ما 10 روز مهلت خواست تا جن ها را مهار کند.

خانواده ام گفتند تو که 12 سال صبر کردی این 10 روز را هم صبر کن اما در این ده روز کتک ها شدیدتر بود طوری که جای زخمها گوشت اضافه می آورد حتی سقف دهانم را زخم کرده بودند و موهای سرم را کنده بودند . چند بار مرا که کتک می زدند دختر کوچکم برای طرفداری به سمت من دوید اما آنها دخترم را زدند.

پس از اجرای حکم طلاق جن ها خوشحال بودند بعد از آن چند بار به منزل همسرم رفتم تا کارهایش را انجام دهم و خانه اش را مرتب کنم اما جن ها با عصبانیت سراغم آمدند و دندان قروچه می کردند. بعد از طلاق که به خانه پدرم به همراه دو دخترم برگشتم دیگر آنها سراغم نمی آیند ومرا نمی زنند. تا چند وقت احساس دلتنگی به آنها دارم اگر بخواهم می توانم آنها را ببینم .

نظر کارشناسان این است که این زن مشکل روحی و روانی داشته و در خواب با چنگ زدن  باعث جراحت و زخم صورت و بدنش می شود و هم اکنون زن مذکور در تیمارستان بستری است .

 

 

 

بعضی مواقع تنهایی و ترس و هراس و تخیلات شدید باعث میشه که کوچکترین صدا یا خطای بینایی برامون تبدیل به کابوس شه، و هر چه بر ترسمون افزوده شه چیزها و اتفاقات عادی هم برامون مرموز و غیرعادی خواهد شد ، و بیشترین صد مه ای که انسانها می بینند از ترس خودشونو ، که باعث مشکلات شدید روحی و روانی میشه …. 

 

منبع: وبلاگ مجهولات

 

Your browser does not support the audio elemet.

اممم…من نفهمیدم ادم و شیطان رو.الان عموی دختره شیطان بود یا جن بود چی بود کلا من از داستان چیزی نفهمیدم.

منم به این چیزا اعقاد نداشتم من خوابم خیلی سنگین بود ولی یه بار نمیدونم چرا احساس کردم اب دهانم تموم شده خیلی تشنم بود فقط اب میخواستم خواستم اتاق چراغمو روشن کنم که چشمم به سالن افتاد و یه پسر بچه شبیه پسرخالم دیده که موهاش بلند شده و صورتش ضخمیه با اینکه پسرخالم تو یه شهرستان دیگه بود بعد دیدیم با یه لیوان اب میاد پیشم ترسیدم بیهوش شدم ولی وقتی بیدار شدم دیدم سرجامم و هیچکی به حرفمم باور نکرد.هنوزم که هنوزه با ترس میخوابم استرس دارم فقط…:(

وایییی…اینایی که میگی حقیقت داره؟؟؟؟

 

if you have crazy friend you have everything …

if you have crazy friend you have everything …

[00:00.00]Shervin Haji Aghapour
[00:03.00]Age Be Man Behtari
[00:03.00]   
[00:14.00]   
[00:15.00]نشد بشم
[00:18.00]اون شاهزاده اون مرد
[00:21.00]که یه روز میاد با یه اسب قشنگ
[00:27.00]نشد بره از رو سرمون
[00:32.00]این ابر سیاه
[00:38.00]تو اگه بی من بهتری
[00:41.00]ترجیح میدم بری
[00:44.00]ولی قبل رفتنت
[00:47.00]بیا دستمو بگیر
[00:50.00]من قول میدم بهت
[00:53.00]یکجا شاید بهشت
[00:55.00]ما بازم با همیم
[01:01.00]نشد بدم دنیامو رو برای خنده هات
[01:07.00]نشد بیای فرش کنم کوچه رو برات
[01:13.00]نشد زمین برقصه با سازمون
[01:19.00]نشد نری نبری قلبمو همرات
[01:24.00]تو میری ولی
[01:26.00]شعر میشی تو کتابم
[01:30.00]یه رویای محال
[01:33.00]توی خوابم
[01:36.00]منم لای ابرها دنبالت میگردم
[01:41.00]تا شاید یه روز یه جا
[01:45.00] برگردی بازم
[01:47.00]تو اگه بی من بهتری
[01:50.00]ترجیح میدم بری
[01:55.00]   
[02:03.00]بی من بهتری
[02:08.00]من قول میدم بهت
[02:14.00]ما بازم با همیم
[02:22.00]تو اگه بی من بهتری
[02:25.00]ترجیح میدم بری
[02:28.00]ولی قبل رفتنت
[02:31.00]بیا دستمو بگیر
[02:33.00]   
[02:33.00]   
[02:34.00] THE END   

رکنا: ماجرا از روز زایمان انیس خانم و گمشدن این زن و چند نفر دیگر در محل زندگی اش آغاز شد. زهرا خانم ،زن همسایه که از ناپدید شدن شوهرش و انیس خانم و دیگران دلهره داشت وقتی از زبان مادر شوهر خود قصه خیالی شنید که امکان دارد جن ها به این زن زائو و دیگران آسیب رسانده باشند نگرانی اش بیشتر شد. آن روز ماجراهای عجیب و غریبی برای زهرا خانم رخ داد و آخرین اتفاق صدای قهقهه شبح سیاه از پشت پنجره بود.

اما ادامه ماجرا:با فریاد پیرزن،محبوبه به عقب برگشت. آرام راه می رفت. زهرا خانم فکر می کرد محبوبه می خواهد به داخل کمد دیواری برود. اما او از جلوی کمد دیواری آرام رد شد. دختر جوان دستش را به طرف دیوار دراز کرد. کلید برق را فشار داد. اما کلید را اشتباه زد. لامپ کوچک قرمز رنگی که شوهر زهرا خانم به عنوان چراغ خواب زده بود روشن شد. پیرزن که حرصش در آمده بود دادی زد و گفت: دختر جان چرا لامپ رنگ جن ها را روشن کرده ای؟! محبوبه قهقهه زنان جواب داد: خوب است که نمردیم و فهمیدیم که رنگ جن ها قرمز است، مادر جان، من می خواستم لامپ مهتابی را روشن کنم و از این لامپ اجنه بی خبر بودم. زهرا خانم که در درگاه آهنی در ایستاده بود گفت: می شود دیگر از اجنه حرفی نزنید. خواهر شوهرش به طرف او آمد. زهرا داشت از ترس سکته می کرد. مادر شوهرش که از دست دخترش عصبانی شده بود دادی زد و گفت: محبوبه خیلی مسخره ای. چرا این اداو اطوار را از خودت در می آوری، کوری، نمی بینی اعصاب مان خرد و خمیر است و حالا شوخی ات گرفته است؟ در این لحظه محبوبه دستانش را بالا آورد و در حالی که شکلک در می آورد و صدایش را می لرزاند گفت: من یک جن هستم، آمده ام سر وقت شما دو تا، انیس را هم…

زهرا خانم به خواهر شوهرش خیره مانده بود که مادر شوهرش دوباره داد زد و گفت: دست بردار محبوبه، وقت پیدا کرده ای؟ دختر جوان چند قدم جلو آمد. زهرا در روشنایی قرمز رنگ اتاق با خشم به صورت خواهرشوهرش نگاه می کرد. می خواست وانمود کند نمی ترسد. دستش را آرام جلو برد و گفت:بیا ببینم چکار می خواهی بکنی. محبوبه چند قدم جلوتر آمد. زهرا خانم فکر می کرد خواهر شوهرش می خواهد دست او را بگیرد. در این لحظه صدای زنگ تلفن خانه سکوت اتاق را شکست. ترس و وحشت زهرا خانم و مادر شوهرش چند برابر شده بود. محبوبه مثل آدم های برق گرفته از جلوی زن برادرش رد شد و به داخل هال دوید. در این لحظه زهرا خانم درد عجیبی روی پایش احساس کرد. انگار میله آهنی سرخ شده ای روی پنجه های پایش فرو کرده بودند. جیغی کشید و زانو زد. با دستانش روی پای خود را ماساژ Massage می داد.

اما صدای زمین خوردن محبوبه در وسط هال ،حس درد را از یاد زن جوان برد. مادر شوهر زهرا خانم. استغفرا… کنان جلو آمد و گفت:دخترجان، چه اتفاقی افتاد. خب چرا مثل عقب مانده ها شده ای و برق ها را روشن نمی کنی. محبوبه که انگار ترسیده بود ناله کنان سرش را بالا آورد و گفت: به طرف گوشی تلفن دویدم ،اما کسی پایم را گرفت و زمین خوردم ،حاج خانم تو راست می گویی امشب جن ها به ما حمله کرده اند.

داستانهای ترسناک واقعی جن

پیرزن که خودش هم ترسیده بود پاورچین پاورچین جلو رفت و کلید برق هال را روشن کرد. محبوبه گفت خودم هم می خواستم لامپ اتاق را روشن کنم ،صدای زنگ تلفن مرا به داخل هال کشاند. محبوبه از جابرخاست. صدای زنگ تلفن دوباره بلند شد. لنگان لنگان جلو رفت و گوشی تلفن را برداشت. او با صدای بلند سلام کرد و گفت:داداش معلوم است توکجایی، من و مادرجان از ظهر آمده ایم اینجا و دل مان هزار راه رفته است. زهرا خانم و مادر شوهرش هم جلو آمدند. زن جوان گوشی را از دست محبوبه کشید و گفت:آقا محمد سلام ،کجایی تو مرد حسابی دلم هزار راه رفته است. مرد جوان خیلی خونسرد جواب داد: از مغازه زنگ می زنم. الان مشتری دارم و سرم شلوغ است. تا یک ساعت دیگر می آیم. چای را آماده کن،خدا حافظ.

آقا محمد گوشی را قطع کرد. زهرا خانم که هاج و واج مانده بود رو به مادر شوهرش گفت:آقا محمد دروغ می گوید از ساعت ۱۰ صبح تا یکی دو ساعت قبل مغازه اش تعطیل بود و حالا می گوید مغازه ام هستم و… . او که دچار شک و تردید شده بود گفت:نکند این آقا محمد نبود و… . زن جوان ،مادر شوهرش و محبوبه (خواهر شوهرش ) به فکر فرو رفته بودند که چه سری در این تماس تلفنی فوری و فوتی نهفته بود و… برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

نویسنده: طوبی ساقی

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت اول

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت دوم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود- قسمت سوم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت چهارم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت ششم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هفتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هشتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هشتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت نهم (پایانی)

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

شوهرم تعقیبم کرده بود و وقتی با بهمن وارد خانه شوم شدیم، پلیس ما را در وضعیت بد دستگیر کرد

تقاضای عجیب یک قاتل برای اعدام شدن از قاضی دادگاه تهران + عکس

با خواستگار خواهرم ازدواج کردم!

شمع که خاموش شد صدای وحشتناکی از حیاط آمد و عروس باردار ..!

اعتراف عجیب راننده شیطان صفت پس از آزار دختر جوان تهرانی

بهار نوعروس 30 روزه زندانی شد!

۳۸ دقیقه وحشت از حمله موشکی به ایالت هاوایی امریکا

محاکمه نامادری به خاطر قتل دخترخوانده 16 ساله در شهر ری

وقتی شوهرم مهمان جوانش که یک زن بود را معرفی کرد، خشکم زد!

راز شوم نوعروس در خانه مادرشوهرش لو رفت / وقتی به مهمانی های شبانه می رفتم ..!

یک زن از دختران آشتیان برای خودش خواستگاری می کرد و ..!

مأموریت ویژه کماندوهای ارتش ایران در عملیات نجات ملوانان گرفتار در نفتکش + عکس

فروشنده دختر برای نجات از دست صاحبکار شیطان صفت، شرور اجیر کرد!

ورود کشتی ژاپنی برای آغازعملیات سرد کردن کشتی

 

 


حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:

رکنا: ماجرا از آنجا آغاز شد که شوهر انیس خانم درست در روز زایمان همسرش غیب شد. زن همسایه…

رکنا: ماجرا از آن جا آغاز شد که انیس خانم در روز زایمانش در حالی که دو پسرش و طاهره خانم…

رکنا: بهتر است در دوران بارداری به خصوص در سه ماهه سوم بارداری، در انتخاب کفش های تان…

رکنا: یک مغازه دار دزدی را که به مغازه اش حمله کرده بود با چوب کریکت فراری داد.


خیلی مسخره است

داستانهای ترسناک واقعی جن

موضوعات داغ

با اشتراک در خبرنامه رکنامهمترین و جدیدترین اخبار روز را در ایمیل خود داشته باشید:

سایت اینترنتی رکنا

کلیه حقوق متعلق به

سایت اینترنتی رکنا

است

  RSS  

داستانهای ترسناک واقعی جن
داستانهای ترسناک واقعی جن
0

داستانهای ترسناک جن ایرانی

داستانهای ترسناک جن ایرانی
داستانهای ترسناک جن ایرانی

 

 

داستانهای ترسناک جن ایرانی

این داستان فرستاده شده از یکی از اعضای سایت بوده اگر شما هم داستانی دارید برای ما بفرستید

عموی بابام که حدودا پیرمردی هفتاد ساله، مجنون، از لحاظ عقلی ناسالم و فوق العاده تنها بود، حدود ده سال پیش تو همون اتاق مخروبش تو یه خونه مخروبه درگذشت، و جنازشو چند روز بعد وقتی از طرف شهرداری واسه خراب کردن خونه اومده بودن پیدا کردن. اسمش عباس بود (مطمئنا اکثر اهالی سیرجان میشناسنش) و با اینکه عقب مونده بود فوق العاده هم مهربون بود، گاهی وقتا میومد در خونمون و سراغ بابامو که چندین سال بود فوت کرده بود میگرفت و میگفت: به بابات بگو یه سر به داییش بزنه (فکر میکرد دایی بابامه) خیلی دلم واسش میسوخت و ما جزو محدود کسایی بودیم که با روی خوش تحویلش میگرفتیم. بعد از فوتش خیلی ناراحت بودیم، که مامانم گفت: بنده خدا فقط ده سال از زندگیشو فهمید. گفتم: یعنی چی؟ گفت: آخه تا ده سالگی سالم بود. گفتم: چی شد پس؟ گفت: عباس هم تا ده سالگی مثل بقیه بچه های ده شون بود (پِسوجان) اتفاقا خیلیم سالمو بازیگوش بوده، یه روز عصر که گوسفندها رو از چِرا برمیگردونه میبینه یکی از گوسفندها نیست. از ترسِ باباش گوسفندا رو میبره تو طویله و میدووعه بطرف بیرونِ ده … پدر مادرش تا آخرای شب صبر میکنن و نگران میشن و میرن دنبالش، که یکی از همسایه ها میگه: دمِ غروب دیدمش، گوسفندا رو برد تو طویله و بدو رفت تو دشت. خونه همه اهالی رو سر میزنن ولی عباس اونجا نبوده، با چند تا از مردهای ده میزنن به دشت و بیابون دنبالش، پیداش نمیکنن. دم دمای صبح کنار قبرستون پیداش میکنن. بیهوش افتاده بود و از دماغش خون اومده بود. میبرنش خونه، دو روز بعد بهوش میاد، ولی حرف نمیزد و قشنگ از چهرش ترس میبارید. بعد از چند روز به حرف میاد. و تنها چیزی که میگه اینه: همشون زَدنتم… و دیگه عباس اون عباس سابق نبود و مثل عقب مونده های ذهنی شده بود، و درستشم نشد، تا بعد از مرگ پدر مادرش و کوچ خواهر برادراش به شهر، عباس کلا تنها و البته ترد شد. تا وقتی که تو سن هفتاد سالگی تو خونه مخروبه ای تو شهر سیرجان درگذشت…

حمیدرضا (برنامه نویس – مدیر سایت – طراح اپلیکیشن – گرافیست مجله) تیم در جستجوی هیولا. برای ارتباط با من با آیدی های زیر در ارتباط باشید تلگرام: HiddenT | اینستاگرام: HiddenT_HRV

اینجور داستان ها معلوم نیست که واقعیت داره یا نه ولی وجود جن واقعیت داره و اسمش چندین بار تو قرآن اومده من اونایی که به جن اعتقاد ندارن کاری ندارم ولی یه خاطره ی بد از همین موجودات دارم که شاید برای شما ترسناک نباشه ولی برای من خیلی ترسناک بود من چهارده سالم بود که به دعوت یکی از دوستام که عاشق این بود که با جن ها ارتباط برقرار کنه دعوت شدم و منو تحریک به احضار جن کرد و منم قبول کردم چون خیلی کنجکاو بودم ببینم چه اتفاقی می افته من اون موقع تو دوران جاهلی بودم و چیزی از خطرناک بودنش نمیدونستم و بالاخره موفق شدم با چند نفر از دوستام یه قراری تو یه خرابه بزاریم تا احضار کنیم و موفق شدیم ولی بلایی که اون موجود خطرناک سر ما آور هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره، تا دوماه منو دوستام اذیت و آزار جن رو چشیدیم و برامون درس عبرت شد که دیگه سمت اینجور موجودات نریم ولی من بازم دلم میخواست سمتشون برم ولی اینبار نه دیگه برای ارتباط باهاشون برای مبارزه کردن با جن ها و از اون موقع بدون اینکه مامان بابام خبردار بشن مطالعمو درباره جن از سیر تا پیاز مو به مو شروع کردم و تا الان که ۱۷ سالمه ادامه دادم. دلیل اینکه دارم رو جن و موجودات ماورایی تحقیق میکنم اینه که به درجه ای برسم وقتی واسه کسی مشکلی در رابطه با جن پیش بیاد بتونم کمکش کنم و اونو از دست اون موجودات نجات بدم و الانم اطلاعاتم به اندازه ای هست که بتونم مناطق جن زده رو شناسایی کنم و کمک کنم و اینکه اینو بهتون بگم که اصلا به دنبال همیچین چیزایی نرید و اگه هم رفتید و براتون مشکل پیش اومد اصلا پیش دعا نویس نرید چون ۹۹ درصد دعا نویس ها دروغی هستن و هیچ کمکی نمیتونن بکنن و فقط پول حروم میگیرن پیشنهاد من اینکه پیش یه جنگیر یا شیطان شناس برید تا اونا کمکتون کنن چون اونا راهه خارج شدن جن رو بلدن و کمکتون میکنن.

جن واقعیت داره اماوقتی میبینش نباید بترسین چون عین حیوونای دیگن

تو ببینی نمی ترسی دیگه ؟ ن؟ ???

خدایی تمامه این چیزایی که ماها میشنویم از دور قشنگ و جذابه برامون…. ولی امان از اون روزی که پرت به پره یه جن از جنسه بدجنسش بیوفته…. من که ندیدم پلی اونایی که دیدن میگن تا مرده هاتو نیاره جلو چشمات، دست بردار نیست…. سعی کنیم پیگیر نشیم…

آخییی الهی خدا بیامرزه ببچارهه?????

عالی بود ماهم متاسفانه درگیر همچین چیزایی توخونمون بودیم اما بعدازاون خونه رفتیم

آیا واقعا جن وجود داره؟و چجور میشه دید؟

بالیمو ترش

سلام گلم معلومه که وجود داره، منتها بعضیا بهش اعتقاد ندارن.من میدونم چطوری ظاهر میشه، میخوای بهت بگم که شب چطوری خوابشو ببینی؟؟؛ برو تو اینترنت بزن،ذکر احضار جن، میاره، انواع مختلفس ذکر داره.ولی از من میشنوی نکن عزیزمآ شاید بدش گیرت بیاد.اذیتت کنه.ولی اگه نمیترسی ذکر احضارشو بنویس تو انگشتت،بخواب شب باشه بهتره. شب میاد تو خوابت.

در مورد این دیدگاهایی که میزارین

پسرا یا داستان میزارن یا این داستانو تایید یا رد میکنن

همه دخترا هم احساس هن دردی و ناراحتی??

شاید بعضی هاتون فکر کنید این داستان دروغه اما راسته وقتی من ۱۰ ساله بودم با ۳ تا بچه ی دیگه که البته یکشون کلاس ششم هستش بودیم اون ۲ نفر هم همسن من بودن با والدینمون رتیم یک روستای متروکه وخلوط پدر پدربزرگم اون جا یک خونه دارن خونشون دوطبقه است ما توی طبقه ی اول بودیم والدینمون توی طبقه ی دوم خوابیده بودیم طبقه ی اول رو به باغه داشتیم مشقامونو می نوشتیمو اصلا تو فکد جن نبودیم تا اینکه یکی چراغو خاموش کرد انقدر ترسیدیم یکی صورتشو چسبوند به پنجره یکیمون رفت بالا دیگه هم نیومد یعنی صبح والدینمون گفتن ما جرعت نداشتیم شب اونجا بمونیم شما چه جوری موندین؟

خیلی ناراحت کننده بود

سلام جن واقعا وجود داره من تو خونمون صدا های عجیب میشنوم بعضی وقتامیبینم یه نفر تو خونه هس ک سیاه هس خیلی خیلی میترسم ولی چاره ای ندارم وقتی ۷سالم بود یه نفر صورتش مثل اسب بود بال بزرگ داشت وهیکلش مثل انسان بود رنگشم کاملا صورتی قرمز بود لخت هم بود هی میومد از پشت دیوار خرابه ای ک تو کوچمون بود بهم میگفت بیا بیا بیا ولی من فرار میکردم حتی چن وقت دیوونه شده بودم ولی برام دعا گرفتن بهتر شدم ولی هنوزم احساسش میکنم

سلام دوستان موضوعی که میخوام براتون تعریف کنم کاملا واقعی هست برای خودم اتفاق افتاد اواخر اسفند سال ۸۸ بود من و رفیقم برای برگشت به خدمت سربازی باید میرفتیم به قمصر کاشان من ۱۳ روز غیبت داشتم روزی که از اهواز حرکت کردیم به سمت اصفهان و موقعی که رسیدیم اصفهان من رفتم پیش دوست های قدیمیم و رفیقم هم رفت حونه خواهرش سرتون رو درد نیارم اینقدر دیر رفتیم ترمینال که اتوبوس کاشان نداشت با اتوبوس تهران سوار شدیم و حدود ساعت یک ربع مونده به ۱ شب رسیدیم ۳ راهی قمصر به کاشان اونجا پیاده شدیم گفتیم پیاده بریم تا قمصر فکر نمیکردیم مسیر طولانی بشه هوا سرد ماشین نبود نه تو مسیر رفت نه برگشت تا اینکه موقع حرکت آمبولانسی به سمت کاشان داشت میرفت و من متوجه شدم دعا کردم برگرده که لاقل ما زود برسیم قمصر در حال پیاده رفتن به سمت قمصر بودیم و من خوابم میومد و مدام توهم میزدم که محمد این چیه اون چیه تا به جایی رسیدیم که کارخانه آسفالت بود که اونجا میگفتن جن داره و من و محمد وسط جاده راه میرفتبم که به یک باره سمت چپمون رو نگاه کردم کنار شونه جاده یدفعه یه جن سیاه و قد کوتاه و کپل با چشم هایی درشت و دریده رو دیدم زبونم بند اومد و به محمد گفتم اون چیه محمد گفت مجتبی فرار من که کاملا هیچی نمیتونستم بگم فقط گفتم محمد فاتحه حمد و سوره رو طوری خوندیم و من جرات نکردم نگاه کنم دوباره تا اینکه محمد دید گفت رفت من نگاه کردم دیدم نیست تا ۱۵ دقیقه فقط تمام موهای بدنمون سیخ شده بود تا بعد آرامشمون آمبولانسه از کاشان برگشت دست تکون دادیم ایستاد برامون و محمد گفت من سوار نمیشم تا به راننده گفتم آقا میشه یه لحظه پاهاتو بیاری بالا رفیقم ببینش تا محمد دید سوار شد و جریان رو برای راننده تعریف کردم و گفت هیچکسی حتی محلی های اینجا هم نصفه شب چه پیاده و با موتور رد نمیشن فقط با ماشین و خدا خواست تا آمبولانس برگشت و ما صحیح و سالم به محل خدمتمون رسیدیم و دقتی برای گروهبانمون تعریف کردیم گفتند تماس میگرفتید بمیومدیم دنبالتون خیلی کار خطرناکی کردید و من ۱ بار بعد از ابن جریان به فاصله ۱۵ روز بعد خوابم دیدم ولی به صورت انسان و…

من خودم بچه قمصرم ولی چیزی ندیدما

سلام به دوستا عزیز من یه پسر شونزده ساله ام و از سن چهار سالگی با جن و اجنه اشنا شدم نمیخوام کنم از خودم ولی تجربیاتم خیلی زیاده.جن وجود داره سر بو سرش نذارین و حی دنبال جن وغیره نرید اونا شما رو جذب میکنن.نصیحتمو گوش کنید.

وای پشمام

واقعا ناراحت شدیم خدارحمتش کنع چه سرنوشت بدی واقعا اونجور ادما ازما پاک ترن اشک مون سرازیر شد بیچاره دلم براش سوخت اخرش هممون اینجوری میشیم ن جن بزنه ولی افسردع تنها زیاد تحویلمون نمیگیرن من ۱۳ سالمه ??????????????

سلام منم بعضی وقتا دونفر سرتا پا سفید پوش میان پیش همسرم وقتی میرم طرفشون صداهای خیلی ترسناک درمیارن و همسرم میگه این روح آقابزرگه با دوستش اومده منهم از ترس فرار میکنم میرم امامزاده بعد از دو سه ساعت همسرم با ترس و لرز میاد دنبالم میگه کبلایی بیا آقابزرگ رفت اینقدر همسرمو میترسونن که بیچاره تا ی هفته نمیتونه درست را بره

خخخخخخخ

سلام میخوام داستان واقعی تعریف کنم خونه ما تو شیراز شهرک قصرقمشه هست اونجا یک قبرستان قدیمی داره که اونور رود خانه هست وما اینور رود خانه خونه داریم با بچه های همسایه تصمیم گرفتیم یک شب بریم قبرستان و رفتیم وخیلی شجاع به نظر می رسیدیم بالاخره بگذریم رفتیم دیدم یه ماشین اونجاست رفتیم نزدیک دیدیم ماشین یک پیکان چپ کرده که سر تا پاش خون می ریزه وترسیدیم رفتیم عقب غیب شد فکر کریم خیالاتی شدیم دیدیم سر یکی از قبر ها یک زن با موهای بلند و قد بلند نشسته و داره بلند بلند ناله میده رفتیم نزدیک دیدیم جیغ می کشه نیاین نزدیک ناخن در آورد ناخن های تیز که ازش خون می ریخت یکی از دوستام غش کرد گذاشتیم رو ولمون قرار کردیم اینا دنبالمان هر جا می رفتیم از جلومون در می یومد از اون روز به بعد هنوز به قبرستان نرفتم

جن وجود دارهجن بیاد تو خوابت تورو ببره حالیت میشه?ولی دوستان بختک وجود نداره وقتی نا صاف میخوابیم نفسمون بند میاد و نمیتونیم نفس بکشیم و احساس سنگینی میکنیم اگه یکی رو اینجوری دیدیم داره خفه میشه سریع سرشو بالا بدین خودم چند بار اینجوری شدم و مادرم منو نجات داد?

بختک وجود داره من خواب بودم دیدم روم سنگینی می کنه نگاه کردم دیدم چیزی نیس بد سنگینی بیشتر بیشتر شد بد صداهای ناجوری امد که مادرم هم ب اون صدا بلند شد تا که مامانم بلند شد هم صدا قطع شد هم دیگه سنگینی روم نبود

واقعا خیلی ناراحت کننده بود .همه ی حرف های شما درسته ولی حرف تو که میگی جن وجود نداره فقط درست نیست تو از کجا میدونی جن وجود نداره ها لطفا بهم بگوها توی خود قرآن اومده درمورد جن و تو میگی وجود نداره یعنی حرف خدا اضتخفرا الله درست نیست واقعا تو دیگه کی هستی . من خودم یک بار جن سراغم اومده بود اون مقه من فقط ۱ سال داشتم که می خواستند منو خفه کنند . واقعا راست میگم به خدا راست میگم. ن

وای بمیرم برات چقدرم قرآن خونی اضتخفرالله ایمان که نیست ماشاللا ، خریّت محضه

بیچاره دلم واسه سوخت و جناب ناشناس جن وجود داره تو قرآن هست هر چی ترسناکه الکیه؟ مگه میشه

من هم شنیدم و هم باور دارم که جن وجود داره ولی تا وقتی سراغش نری کاری به کاریت نداره.

سلام داستان هایی که من با یک واسطه از خود افراد (مطمئن و موثق) شنیدم و حتی «دیدم» به چشم، شاید به چند صفحه خلاصه بشه که انشاءالله فرصتی باشه کم کم میفرستم…. موضوع اینه که قدیما تو روستا ها اجنه بیشتر رفت و آمد میکردند مخصوصاً جاهایی مثل چلّه خونه ها الانم هستند همچنین جاهایی… ما در گویش خودمون به اینطور جا ها میگیم «فاضل مند!! »…. متاسفانه منزل قبلی ما هم در این رابطه سابقه دار بود…. البته اسمشون بد در رفته وگرنه اگر شما باهاشون کاری نداشتن باشین باهاتون کاری ندارن…… موفق باشین

داستانهای ترسناک جن ایرانی

جن وجود نداره، داستان تخیلی هست،

به دید چشمی وجود ندارن…. به ندرت دیده میشن…. ولی اگه از نزدیک فرد جن زده رو ببینی دیگر این حرف رو نمی زنی…. (البته مثل فیلمای تخیلی نیست)

گوه نخور باو

سلام من سوگند م من نمیتونم روی تختم بخوابم چون صدای آب می‌شنوم و در تابستان شب ساعت۳-۴ مگسی که همیشه میاد زیر گوشم و صدای عجیبی در میاره

گوه نخور

دلم برای زندگی ش گرفت.عزیز دلم

?اخی…خدایش بیامرزد? منم یکیو میشناسم همینجوره کوچیک بوده تو زیرزمینشون جنا زدنش از اونوقت ب بعد ذهنش رشد نکرده الان پیره حدودا هفتاد سال اینا

چقد بد…

این دومین موضوع ترسناک در مورد سیرجانه. خدا بخیر کنه?

خب از کجا معلوم جن بودن اونایی ک زدنشون شاید چارتا ولگرد بودن

وااااای بیشتر اینکه بترسم ناراحت شدم اشکم دراومد به خدا? چه سرنوشت بدی

این ماجرا بیشتر از اینکه ترس داشته باشه خیلی دلگیر و ناراحت کننده بود.وقتی خانوادش تردش کنن چه انتظارى میشه از غریبه داشت.خدا رحمتش کنه …اینجور آدما دلشون از همه ی انساهای سالم خیلی پاک تره

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

یک جمعه شب معمولی بود و من داشتم تا دیروقت با دوستم بردلی تو چتروم مجازی ای که به تازگی پیدا کرده بودیم چت میکردم….

گوینده و تدوینگر: امیرحسین رنگرز    اینستاگرام گوینده: raaangraaaz@ تدیوینگر: حمیدرضا حیدنت حمایت کننده و انتشار از: وبسایت در جستجوی هیولا موضوع: چاه شیطان Your browser…

گوینده و تدوینگر: امیرحسین رنگرز    اینستاگرام گوینده: raaangraaaz@ تدیوینگر: حمیدرضا حیدنت حمایت کننده و انتشار از: وبسایت در جستجوی هیولا موضوع: مزرعه هینترکایفک برای خواندن متن…

گیسو کمند یا راپونزل افسانه ایی که در سال ۱۸۱۳ توسط یه نویسنده آلمانی نوشته شده. این داستان هم درست مثل بقیه انیمیشین های دیزنی…

در جستجوی هیولا تنها برای افزایش اطلاعات مردم شریف ایران ساخته شده و تابع قوانین جمهوری اسلامی بوده و همیچگونه تابع نهاد و ارگان های دیگری نبوده و سعی در تبلیغ کار و دین دیگری را نداشته لطفا با دنبال کردن شبکه های اجتماعی ما و معرفی ما در شبکه های اجتماعی خود مارا حمایت کنید

 

کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب متعلق به وب سایت در جستجوی هیولا بوده و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع و انتشار غیرمجاز پیگرد قانونی دارد.

خانه ی قدیمی:

 من مادر بزرگ پیری داشتم که توی یه خونه خیلی قدیمی در یکی از محلهای پایین شهر زندگی میکرد و اونهایی که قمی هستند من آدرس خونه مامان بزرگمو بهشون میدم که برن و خونه رو ببینن البته الان بعداز فوت مادر بزرگم در خونه رو از چوبی به آهنی تغییر دادیم.

همیشه یادمه مادر بزرگم تنها زندگی میکرد و بابابزرگم قبل از بزرگ شدن بابام فوت کرده بوده همیشه مادر بزرگم میگفت : ننه جون از اونا میان منو قلقلک میدن و منو اذیت میکنن طوری که حالم بهم میخوره همیشه یادمه قیچی زیر متکاش میگذاشت ولی بازم اذیتش میکردن تا حدی که گاهی میگفت ننه وسایل خونه رو جابه جا میکنن و میز رو میکشن اینطرف و اونطرف بهشون میگم نکنید ولی گوش نمیدن.

 

داستانهای ترسناک جن ایرانی

من میترسیدم اما چرا دروغ بگم باور نمیکردم گاهی مادر بزرگم میگفت ننه چرا ظهر ناهار میخوردم دم در ایستاده بودی و هرچی بهت گفتم غذا بخور گوش نکردی؟؟؟ . درصورتی که من ظهر اصلا اونجا نرفته بودم.

 

همیشه دلم میخواست صحت گفته های اونو باور کنم تا اینکه یک شب تابستون پیشش موندم و توی حیاط روی تخت دراز کشیدم با وجودی که میترسیدم اما نیروی کنجکاوی بر من غلبه کرده بود دقیقا روبروی من یه ایوون تقریبا بزرگ بود و من پایین توی حیاط کاملا ایوون رو میدیدم و مطمئنم بیدار بودم چون از ترس خوابم نمیبرد…

 

کمی از شب که گذشت دیدم یه زن با موهای مشکی بلند که موهاش خیلی ضخیم بود از زیر زمین اومد بیرون قلبم داشت میترکید از ترس از پله ها بالارفت و دقیقا پشت به من ایستاد نای حرکت نداشتم و حتی نمیتونستم فریاد بزنم روی تخت نشستم و فقط بهش نگاه کردم، یادم بود که میگفتن از ما بهترون یا جنها سم دارن واسه من به پاهاش نگاه کردم بخدا به اون کسی که همه ما رو افریده قسم پاهاش سم داشت باور کنید به خاک و مامان و بابام قسم سم داشت برگشت و به من نگاه کرد و من دیگه نفهمیدم چی شد و از هوش رفتم…

 

 

برجک :

روز اولی بود که پامو میذاشتم تو پادگان…پادگانمون وسط کویر های شهرستان میبد توی یزد بودوسط مرداد ماه بود هوا خیلی خیلی گرم بود و هرجارو که میدیدی فقط کویر بودجو پادگانم خیلی جو سنگین و فوق العاده نظامی تر از نظامی بودکسی با سربازای جدید حرف نمیزد و بهتره بگم اصلا آدم حساب نمیکردنسنگین ترین کارا رو دوش سربازای جدید بوداز همون روز اول ورودم به هرکی میرسیدم ازم میپرسید جدیدی ؟ میگفتم آره میگفت بالای برجک خوش بگذره…!!

 

 

منم متوجه حرفشون نمیشدم پیش خودم فکر میکردم برجکم یه پسته دیگه مثله بقیه پستا … اولش پستای تیمی مثل گشت و نزدیک پادگان رو بهم دادن تا توجیح بشم تو کل این مدت هم سربازا و فرمانده ها کلی داستان از جن و دیو و ارواح که تو پادگان بود برامون تعریف میکردن و میگفتن هر چندوقت یکبار یه سرباز اینجا روانی میشه و میفرستنشون خونه حتی چنتاشون معافیت دائم گرفتن منم پیش خودم گفتم سربازا زرنگن اینطوری خدمت رو دور زدن…!

یکی دو هفته این طوری گذشت تا اینکه من با یکی از سربازای نسبتا قدیمی آشنا شدم و طولی نکشید که رفیق شدیم ازش پرسیدم داستان برجک چیه؟؟؟؟ گفت تو این پادگان بیش تر از 10 تا برجک هست همشون به هم نزدیکن اما فقط یدونشون از همه خیلی دورتره که تقریبا سمته کوههای پشت پادگانه و خیلی ترسناکه شایعه شده اونجا پر از جنه … و کسی پست نمیده اونجا غیر از جدیدا و سربازای تنبیهی …! ازش پرسیدم تا حالا اونجا پست دادی؟؟؟ گفتش آره هزار بار اما من که چیزی ندیدم شاید فقط ترسوها میبینن اما یه شب یه سرباز از ترسش تشنج کرد رنگش مثل گچ شده بود و زنگ زدن به خانوادش و اومدن بردنش…!

خلاصه بعد از مدتها نوبت به من رسید که برم بالای همون برجک سربازای قدیمی خیلی چیزا تعریف میکردن اما راستشو بخواین همش به خودم فحش میدادم که چرا اومدم خدمت… بالاخره ماشین رسید به برجک ( برجک فاصلش زیاد بود و با ماشین عوض میکردن پستارو) بسم الله گفتم و رفتم بالا همه چی باهام بود بی سیم و اسلحه و یه فانوس کوچیک ….

خلاصه تنها شدم و تا جا داشت با دوربین دور و برمو نگاه میکردم که ببینم چیزی به چشمم میخوره یا نه 1 ساعت از پستم گذشته بود همش خدا خدا میکردم تموم بشه که دیدم به نفر از سمته کوههای پشت پادگان داره میاد سمتم … اولش فکر کردم گشته اما نه یه پسر جوون با یه لباس خاکستری دقیقا مثل لباسای خودمون نزدیک تر شد میخواستم شلیک کنم اما ترسیدم توهم باشه و دردسر درست بشه برام انقدر اومد جلو که تونستم صورتشو ببینم خوب که دقت کردم دیدم خودمم!!!!!

 

اصلا باورم نمیشد صحنه ای رو که میدیدم یهو انگار سرم سنگین شد و بدنم نمیتونست سرمو نگه داره از برجک اومد بالا وقتی چشمام تو چشماش افتاد، دیدم دقیقا خوده خودمم ، چشمای خون افتاده و صورت سیاهی داشت و یه لبخند شیطنت امیز رو لباش، زانوهام سست شده بود و میلرزید و فکم قفل شده بود ، دستامو نمیتونستم تکون بدم فقط چسبیده بودم به دیوار و لبام همش میلرزید،اومد جلو تر قلبم داشت از جا در میومد تا نزدیکم شد یه سیلیه محکم بهم زد و از حال رفتم … وقتی بیدار شدم دیدم همه دورم جمعند تو بیمارستان و دکتر بهم گفت حالت خوبه ؟؟ اما من نمیتونستم حرف بزنم .. اشکم درومد ولی هرکاری کردم نتونستم حرف بزنم. …. بالاخره منو فرستادن تهران و بعد از شش ماه تونستم حرف بزنم و انتقالی گرفتم اومدم تهران…

 

چند ماه پیش عصرپاییزی ، خونه تنها بودم داشتم تلویزیون نگاه می کردم ، هوا کم کم داشت تاریک می شد ،رفتم همه ی لامپها ی اتاق ها و حیاط رو روشن کردم دوباره اومدم تلویزیون نگاه کنم ، بعد از مدتی ناخودآگاه احساس خوف و ترس کردم، در حالی که بارها و بارها من روزها و شب ها خونه تنها مونده بودم و این اولین بار بود که بی دلیل می ترسیدم ، احساس می کردم کسی به جز من هم تو خونه اس و حرکاتمو زیرنظر داره و مواظب منه ، پیش خودم گفتم شاید تنهایی باعث همچین احساسی شده ،

برا همین زنگ زدم به مامان و بابام و پرسیدم که کی از عروسی برمیگردن ، اونا هم گفتن که ساعت 9 ، 10 شب میان… سه چهار ساعت تنهایی تو اون شرایط برام واقعا سخت بود ،یا باید سه چهار ساعت تو اون سرما میزدم بیرون یا از دوستان و آشنایان دعوت می کردم بیان خونمون ، پس زنگ زدم به دو تا پسرعموهام و سعی کردم بدون اینکه متوجه ترس من بشن دعوتشون کنم تا بیان، گفتم که آهنگهای جدید دانلود کردم فلش مموریشونو بیارن تا آهنگ بزنم ، خوشبختانه اونا هم قبول کردن ولی بیست ، سی دقیقه طول می کشید تا اونا برسن ، به ناچار صدای تلویزیونو زیاد کردم و سعی کردم خودمو مشغول نگه دارم … ولی رفته رفته احساس ترس و خوف من بیشتر می شد و صورتم از ترس عرق کرده بود…

 

 

 

بعد بیست دقیقه دیگه نتونستم بمونم، پیش خودم گفتم الانه که برسن، چند دقیقه بیرون باشم بهتر از این که اینجا تنها باشم ، رفتم کاپشن و کلاهمو برداشتم و پوشیدم، چراغهای اتاق رو خاموش کردم ، فقط چراغ حیاط رو روشن گذاشتم … اومدم در حیاط رو باز کردم رفتم بیرون تا خواستم در رو ببندم پسر عموم داد زد نبند اومدیم … بعد سلام و احوال پرسی پرسید جایی می خواستی بری ؟ منم برا اینکه متوجه قضیه نشن گفتم نه می خواستم برم یک کم برا امشب میوه و تخمه و آجیل خرید کنم تا دور هم خوش باشیم ! پسر عموهام نذاشتن گفتند فقط نیم ساعت می تونند باشند چون کار واجبی دارند باید برند … حالا من مونده بودم که بعد نیم ساعت که اینا رفتند می خوام چیکار کنم ….

 

با هم رفتیم تو خونه وارد حال شدم کلید چراغ رو زدم روشن نشد ، رفتم کلید چراغ اتاقهای دیگه پذیرایی ، خواب ، آشپزخانه رو هم زدم بازم روشن نشدن ، با نور موبایل کنتور برق را رو هم چک کردیم درست بود بعد چند دقیقه تلاش ، پسرعموم گفت حتما لامپها اتصالی چیزی شده سوختن ، چهار پایه آوردم رفتم بالا لامپ رو چک کنم دیدم لامپ باز شده و هر لحظه امکان داشت بیافته پایین، انگار یکی لامپها رو باز کرده بود ،لامپ رو سفت کردم روشن شد، در کمال ناباوری تمام 5 لامپ داخل خونه شل شده بودند … بعد اینکه لامپها روشن شدن قضیه رو برا پسرعموهام تعریف کردم ، اونا هم گفتند بهتره امشب اینجا تنها نباشی و تا اومدن مامان بابات با هم بیرون باشیم ….

 

با ماشین 3 ساعتی گشتیم و شام رو هم بیرون خوردیم ولی همش تو ذهنم این سوال بود که کی می تونه در عرض بیست سی ثانیه همه ی لامپ های خونه رو باز کنه و بعد در بره!

 

 

بعد اینکه مامان بابا اومدن ماجرا رو تعریف کردم ولی اونا زیاد جدی نگرفتند ، بابام گفت که لامپ ها رو من شل کرده بودم و از این حرفا که من نترسم ….

چهار پنج روز بعد این ماجرا پدرم خونه تنها بود و من و مامانم رفته بودیم شهرستان ،پدرم تعریف میکنه :

همه ی چراغها رو خاموش کردم و گرفتم خوابیدم … حول حوش ساعت 2 بود که از خواب پریدم دیدم چراغ اتاق خواب روشنه رفتم پذیرایی دیدم چراغ اونجا هم روشنه ، همه ی پنج لامپ خونه روشن شده بود … بابام میگه زیاد جدی نگرفتم گفتم شاید از بس خسته بودم یادم رفته خاموش کنم…چراغها رو خاموش کردم گرفتم خوابیدم بعد نیم ساعت دوباره با نور لامپ اتاق بیدار شدم بازم همه ی لامپ ها روشن شده بود … این بار رفتم آشپرخونه یک چاقو برداشتم همه ی کمد ها اتاقها ، دستشویی، حمام رو گشتم ولی کسی نبود ، اتاقها رو هم قفل کردم، اومدم پذیرایی تلویزیون رو روشن کردم، صداشو قطع کردم ،چراغها رو هم خاموش کردم …. رو مبل دراز کشیدم ولی با نور تلویزیون چشممو دوخته بودم به کلید لامپ ، تا ببینم کی لامپ ها رو روشن می کنه ….

داستانهای ترسناک جن ایرانی

یک ساعتی منتظر موندم خبری نشد یواش یواش داشت خوابم می گرفت و چشمام بسته می شد که یهو دیدم چراغها روشن شدن ولی چیزی ندیدم … فوراً از مبل بلند شدم رفتم سمت کلید لامپ دیدم به پایین فشار داده شده و روشن شده … در ها رو چک کردم دیدم قفله …

پدرم اون شب تا صبح بیدار مونده بود و فردا ماجرا رو برا دوستاش تعریف می کنه و اونا هم چند سوره از قرآن و دعا رو سفارش می کنند که بخونه ، بعد از اون شب دیگه این اتفاق تکرار نشد ….

 

 

 

دوستی تعریف می کرد که در یکی از مهد کودکهای یه شهر بعد از اینکه مربی آموزشی راجب بهشت و جهنم و شیطان و خدا صحبت کرد دختربچه ی پنج ساله سواله عجیبی پرسید که این داستان رو از زبان مربی آموزشی تعریف می کنم

مثل همیشه تا وارد کلاس شدم همه ی بچه ها بلند شدن و همون خوش آمد گویی همیشگی رو با هم گفتن. بعد از کمی خوش وبش گویی با بچه ها گفتم که امروز قصد دارم داستان حضرت آدم و شیطان رو براتون تعریف کنم از بچه ها پرسیدم کسی این داستان رو بلده؟ همشون ساکت شدن که ناگهان دختربچه ای که ردیف جلو نشسته بود گفت خانم این داستان رو عموم دیشب برام تعریف کرد من هم بی اختیارگفتم آفرین دختر خوب بیا جلو و این داستان رو برا بچه ها تعریف کن

 

 اون هم اومد جلوی وایت برد و شروع کرد به تعریف داستان حضرت آدم و شیطان ، که چه جوری شیطان حضرت آدم رو فریب می ده ، بعد از اتمام داستان به بچه ها گفتم که براش دست بزنن و تشویقش کنن تا بره سر جاش بشینه ، بعد از تشویق بچه ها دیدم دختربچه هنوز اونجاست و داره به من نگا می کنه بهش گفتم عزیزم چی شده؟ چرا نمی ری سرجات بشینی؟دفعه بعد یه داستان دیگه برا بچه ها تعریف می کنی

 

 اونم گفت: خانم معلم یه سوال بپرسم ، گفتم بپرس عزیزم ، گفت مگه خدا زمانی که شیطان برا آدم سجده نکرد از بهشت بیرون نکرد. گفتم آره زمانی که خدواند حضرت آدم رو خلق کرد تمامی فرشته ها برای آدم سجده کردن به جز شیطان که اون هم فرشته نبود.

 

پرسید خوب اگه خدا شیطان رو از بهشت بیرون کرد پس چه جوری شیطان تونست وارد بهشت شه و حضرت آدم رو گول بزنه ، یه کمی مکث کردم ، از این سوالش جا خوردم بعد از مدتی من و من خواستم یه چیزی بگم که  دختره گفت:” دیشب موقعی که می خواستم بخوابم ، عموم بعد از این که مامان از پیشم رفت اومد و داستان رو تعریف کرد و بهم گفت که فردا این داستان رو برا بچه ها و خانم معلمتون تعریف کن و ازش این سوال رو بپرس”

 

 

 

یه روز زمستانی بعد از کلی خواهش و التماس از فرمانده گردان مرخصی چند روزه گرفتم و با خوشحالی به طرف خونه ، توی روستا حرکت کردم برای رفتن به روستا ابتدا رفتم ترمینال جنوب(خزانه) و بلیط اتوبوس برا تبریز گرفتم.

حدوده ساعت 7 عصر ماشین حرکت کرد، تمام راه پوشیده از برف بود و برف همه جا رو سفید پوش کرده بود. تمام مدت تو اتوبوس به روستا و خانواده ام فکر میکردم که مدتها دور از اونا بودم، چیزی حدوده چهار ماه ….

از یه طرف خوشحال بودم که میرم خونه و از یه طرف هم نگران شاید باید به حرف فرمانده گردان گوش می دادم وتوی این روز زمستانی و سرد ، کولاکی مرخصی نمی گرفتم…

چون من باید برای رفتن به روستا شهرستان بستان آباد پیاده شده و از همون جا هم اگه مسیر باز باشه باید با تراکتور یا مینی بوس برم روستا . تمام شب توی اتوبوس بیدار بودم و تمامی اهالی روستا یکی یکی جلوی چشمام می اومدن…

 به پدرم فکر می کردم که الان باز مریض شده و گوشه خونه خوابیده یا مادرم اگه منو ببینه چه عکس العملی نشون میده یا خاله ام که بارداره و نمی دونم بچه اش دختره یا پسر  و همچنین برادرم که می دونم این همه مدت که من نبودم حتما خیلی رنج کشیده و به دختر دایی ام که قراره باهاش ازدواج کنم.

. نزدیکای سحر بود که اتوبوس به بستان آباد رسید و همون جا از اتوبوس پیاده شدم هوا خیلی سرد وابری بود و یواش یواش دونه های برف داشت می بارید.

با خودم گفتم بهتره برم یه چیزی بخورم بعد راه بیافتم چون بشدت احساس سرما میکردم ضمنا باید منتظر مینی بوس میموندم تا بیاد . رفتم طرف قهوه خانه دیدم زیاد شلوغ نیست چند دقیقه ای اونجا نشستم وصبحونه و چایی خوردم.

بعد از مدتی دیدم بارش برف شدت گرفت ، بنابراین فوری ساک و وسایلمو برداشتم و رفتم به سمت مینی بوس . مینی بوس مثل همیشه منتظر مسافرا بود و این نشون میداد که هنوز جاده بازه .

رفتم و سوار مینی بوس شدم بعد چند دقیقه مینی بوس تقریبا نیمه پر شد و راننده اومد و ماشین رو روشن کرد وحرکت کردیم به سمت روستا ، روستای ما آخرین روستا تو مسیر بود.

توی مسیر روستا بودیم که بارش برف شدت گرفت وبرف کولاک می کرد مینی بوس هم آروم آروم و با احتیاط کامل به مسیرش ادامه می داد ، مسافرا یکی یکی  داشتن پیاده می شدن من هم خدا خدا می کردم که جاده بسته نشه چون هر لحظه احساس می کردم که سرعت مینی بوس کم میشه بعدیک ساعت فقط من بودم و دو نفر دیگه ، که یهو راننده مینی بوس ماشین رو متوقف کرد و گفت عزیزان شرمنده دیگه جلوتر از این نمی تونم برم ، جاده بسته اس میترسم برم  ماشین تو برف گیر کنه.

 حالا ترس من فقط از برف و کولاک نبود حالا باید فکر حمله گرگها رو هم می کردم بنابراین من و دو نفر دیگه پیاده شده و با پای پیاده به سمت روستامون راه افتادیم خوشبختانه یکی از همراهام هم مقصدش روستای من بود این طوری حداقل دو نفر بودیم و  ترس از حمله گرگها کمتر می شد…

دوست من هم خیلی آدم پرحرفی بود و یه ریز در مورد همه چی صحبت می کرد چاره ای نداشتم باید تحملش می کردم بالاخره با کلی مشقت  کوهها رو پشت سر گذاشتیم.

 وقتی وارده جاده خود روستا شدیم  شدت بارش برف هم یواش یواش داشت کم میشد و ما بهتر میتونستیم جلومونو ببینیم، همه درختا سفید پوش شده بودن و کناره های آب رودخونه هم یخ زده بود.

احساس می کردم سالهاست که به روستا نیومده ام بعد از نیم ساعت پیاده روی یواش یواش می تونستم زمینها و باغهای روستا رو ببینم ، دوستم هم که کماکان به حرف زدنش ادامه می داد ولی من کوچکترین توجه ای به حرفای اون نداشتم و فقط  میخواستم هر چی زودتر به خونه برسم…

توی همین افکار غوطه ور بودم که یهو اون طرف رودخانه گوشه باغ  زنی رو دیدم که داره لباس میشوره ، چشامو تیز کردم تا ببینم اون کیه که توی این برف و کولاک اونم تنهایی داره لباس میشوره… 

تغییر مسیر دادم و رفتم طرف زنه ، نگام فقط رو اون زنه بود و دوستم هم فقط داشت حرف میزد من هر چی فکر کردم دیدم این زنه اصلا آشنا نیست و شبیه هیچ کدوم از زنای ده نیست و یه چیزی رو هی داخل آب می کنه بعد میاره بیرون،

با خودم گفتم این چه طرزه شستنه لباسه ، قدمامو تندتر کردم تا ببینم این زن کیه، دوستم تا دید من سرعت حرکتم رو زیاد کردم و تغییر مسیر دادم با خنده گفت رحیم خیلی عجله داری ولی مسیر روستا که این طرفه.

 ولی من بدون اعتنا به حرفای اون به مسیرم به طرف زنه ادامه دادم و گامهامو سریع تر بر میداشتم یواش یواش می تونستم اون زنه رو بهتر ببینم خدای من چی میبینم باز چشامو تیز کردم ،برف مزاحم دیدم شده بود ،

 دوباره با دقت نیگا کردم دیدم زنه یه  نوزاده پسر رو که لخته و هیچ لباسی تنش نیست هی  داخل آب میکنه و در میاره و با حرص و عصبانیت این کار رو تکرار می کنه ، نوزاد بیچاره هم فقط دست و پا می زد و هق هق می کرد و داشت خفه می شد،  با خودم گفتم این زنه حتما دیونه اس ، کدوم مادری دلش میاد همچین بلایی سر بچه اش بیاره .

تا اونجایی که من یادم بود توی روستای ما و حتی روستاهای مجاور زن دیونه نداشتیم ، اون زنه همچنان بچه رو داخل آب می کرد و در میاورد

 ، هنوز چهل متری باهاش فاصله داشتم که یهو…

 سرشو بلند کرد و به من خیره شد من هم یک دفعه احساس ترس و وحشت کردم و در جا خشکم زد و وایسادم دیگه هیچ صدایی رو نمی تونستم بشنوم  انگار کر شدم ، اونم همون جوری با چشای خیره و درشت خود فقط به من  نیگا می کرد و با یه دستش بچه رو زیر آب نگه داشته بود ، انگار یکی توان حرکت رو از من گرفت حتی پلک هم نمی تونستم بزنم انگار کل دنیا یه دفعه صداش قطع شده بود ، حتی صدای برف و کولاک و باد هم نمی اومد به راحتی می تونستم ، فقط صدای قلبمو بشنوم و حس کنم

بعد پنج یا شش ثانیه فوری بچه رو از داخل آب کشید بیرون ، خدای من بچه مثل بچه آدم نبود چشمای بچه از حدقه زده بود بیرون  و با همون حالت داشت به من نگاه می کرد،

 انگار بچه با اون چشای ترسناکش التماس می کرد کمکش کنم،  ولی  من  حتی نمی تونستم داد بزنم انگار یکی داشت صدا و نفسمو خفه می کرد که زنه یهو بچه رو جلوی دو دستش گرفت وبا سرعت فرار کرد طرف داخل باغ،

 طرز فراره زنه هم عجیب بود  زنه درحالی که دو دستشو جلوش ،صاف گرفته بود بچه رو با سرعت داشت میبرد ، بچه هم که روش به طرف من بود با چشای ترسناکش فقط به من زل زده بود و می تونستم التماسشو ببینم و من هم فقط به بچه نگا می کردم  ولی اون به سرعت داشت از من دور می شد و  با حالت زل زده نگام می کرد تا آخرین جایی که می تونستم و برف و کولاک اجازه میداد با نگاهم دنبالشون کردم…

یهو زنه وایساد و سرشو برگردوند طرف من  و یک لحظه نگام کرد و یکدفعه پرید پشت درختا من هم همین طور مات و مبهوت فقط نگاه می کردم که با صدای دوستم به خودم اومدم که از دور داد می زد رحیم چته؟ چرا جواب نمیدی؟ انگار بدنم یهو آزاد شد و می تونستم صدای برف و کولاک و باد رو بشنوم برگشتم نگا کردم دیدم بدون اینکه متوجه شم حدود چهل پنجاه متر با دوستم فاصله گرفتم به سرعت دویدم طرف دوستم و ماجرا رو بهش گفتم.

ولی اون گفت که نه زنی دیده و نه بچه ای و با حالت تمسخر و خنده به من گفت معلومه تو ارتش خیلی اذیت می شی! من هم بی تفاوت به حرفای اون ، هر دو راه افتادیم طرف خونه ، ولی تمام راه همش فکر اون بچه و زنه بودم…

بعد از حدود بیست دقیقه ای به خونه رسیدم و از دوستم جدا شدم و در زدم منتظر بودم که الان مادرم یا برادرم میان در رو باز می کنن هوا هم خیلی سرد بود کمی منتظر موندم دیدم خبری نشد دویاره محکم تر در زدم که صدای ضعیفه پدرم رو شنیدم که می گفت کیه؟

گفتم منم رحیم ، پدر در رو باز کن . اون هم با کلی مشقت اومد و در رو باز کرد.  تا دیدمش فهمیدم که باز مریض شده و خونه نشین شده بعد از روبوسی و احوال پرسی

ازشم پرسیدم تنهایی؟ گفت آره . پرسیدم پس داداش و مادرم کجاست؟  پدرم گفت چند دقیقه پیش دختر خالت با گریه و زاری اومد و گفت که خاله ات که باردار بود بچه اش تو شکمش سقط شده و مرده برای همین مادرت با دادشت رفتن خونه خالت ، تا اینو شنیدم تنم لرزید و بی اختیار گفتم بچه اش پسر بود؟ پدرم گفت آره پسر بود…

هالای پوزان = لغت ترکی. جنی که بر سر زنان باردار ظاهر میشود و سبب سقط نوزاد یا مرگ مادر میشود.

 

 

عموی دوستم ساکن یکی از شهرستانهای اطراف قزوین حدود چهل داشت سرحالو سالم و شاداب حتی لب به سیگار نمیزد

متاهل بود با مینی بوسی که داشت هر روز مسافرا رو به مسیری که از وسط چنتا روستا رد میشد میبرد .

مسافرا تو مسیر روستاها یا مزارع اطراف جاده پیاده میشدن گاهی هم مسیر کوتاهی رو وسط جاده سوار مینی بوس میشدن .عادت داشت گاهی با مسافرا سر مسائل روز بحث کنه بعضی اوقات هم رابطش با مسافرا فقط تبادل لبخند بود بیشتر زندگیشو به رانندگی گذرونده بود

 خیلی واقع بین بود و برای اسایش خانوادش تلاش میکرد

پسر 17 ساله یکی از اقوامش شاگردش بود که کرایه هارو جمع میکرد در رو باز میکرد یا برا مسافرا اب میبرد.باین وصف زندگیش به ارومی پیش میرفت

اون صبح پاییزی شاگردش زنگ زد که بخاطر بیماری مادرش نمیتونه بیاد .راننده بعد از خوردن صبحانه بطرف گاراژ رفت مینی بوس رو بیرون اورد گرچه رانندگی تو هوای سرد

چندان خوشایند نبود بخصوص که امروز شاگردش هم نیومده بود

 

ماشین رو همون جای همیشگی پارک کرد و منتظر موند تک تک مسافرا سوار شن طبق معمول وقتی تعداد مسافرا بحد نصاب رسید مینی بوس رو روشن کرد و به راه افتاد

بعد از اینکه بین راه هم چند نفرو سوار کرد از اینه جلو متوجه پیرمرد خیلی سالخورده و ضعیفی شد که تمام مدت بهش زل زده بود

و اونو از اینه جلو ماشین میپایید…

از اونجاکه اواخر پاییز بود مسافرای روستا کمتر شده بودن .مردم یکی یکی پیاده شدندیگه جز اون پیرمرد و راننده کسی تو ماشین نبود پیرمرد اومد و ردیف جلو نشست

راننده نمیدونست کجا باید پیرمرد رو پیاده کنه هنوز تا اخرین ده خیلی مونده بود

نگاه خیره پیرمرد ازار دهنده بود

 راننده از پیرمرد پرسید:

“عمو کجا میری؟

پیرمرد که از اول مسیر یک کلمه هم حرف نزده بود جواب نداد راننده بی اعتنا به پیرمرد به رانندگیش ادامه داد تو مسیری بودن که فقط دشت بکر بود

هنوز چند کیلومتر تا نزدیکترین ده باقی مونده بود که پیر مرد ایستاد راننده به خیال اینکه پیرمرد میخواد پیاده شه بلند شد و در مینی بوس رو باز کرد

پیرمرد پول کرایه رو روی صندلی کنار راننده گذاشت…

موقع پیاده شدن بود که که راننده متوجه سم های پیرمرد جن شد و خشکش زد

وقتی پیر مرد جن اخرین نگاه رو به راننده انداخت و چهره واقعیشو با خباثت نمایش داد قلب راننده بیچاره که تحمل این شوک عصبی رو نداشت ایستادو در جا سکته کرد

 

خدا میدونه چند ساعت راننده نگون بخت سکته کرده تو اون سرما کف ماشین بیهوش بود بالاخره یکی از روستاییها که با موتور رد میشد متوجه مینی بوس شد

وقتی دید نمیتونه اونو بهوش بیاره اونو به بیمارستان رسوند

فردای اونروز راننده تو بخش سی سی یو بهوش اومد و با لکنت زبان و بدبختی اونچه رو که دیده بود تعریف کرد

تا پنج روز بعد بخاطر حال وخیمش تو سی سی یو بستری بود که روز ششم بعلت نامعلوم دوباره سکته کرد و دار فانی رو وداع گفت.

 

 

 قصد دارم یک ماجرا از یکی از دوستای دانشگاهیم تعریف کنم حتی دوستم  این ماجرا رو تو  کلاس درس اندیشه اسلامی برای استاد و دانشجوها تعریف کرد و استادمون پس از شنیدن ماجرا به دوستم گفت که بعد از اتمام کلاس بیاد تا بهش بگه چه کاری انجام بده تا دیگه این اتفاق براش تکرار نشه  بعد از اتمام کلاس من از دوستم خواستم تا تمام ماجرا رو برام دقیق و کامل تعریف کنه ،  این ماجرا رو از زبان دوستم تعریف می کنم:

 

بعد از آخرین کلاسم تو دانشگاه حدود ساعت ۸ شب با دوستام خداحافظی کرده و به سمت منزل دانشجویی خود که حدود ۱۰ دقیقه با دانشگاه فاصله داشت به راه افتادم .

دیدم هوا خوبه حال و هوای پیاده روی به سرم زد،  بنابراین تصمیم گرفتم مسیر دانشگاه تا منزل رو پیاده برم . من و سه دوستم یه منزل دانشجویی گرفته بودیم و قرار گذاشته بودیم هر شب یکی تدارک شام رو ببینه . از شانس من هم اون شب نوبت من بود بنابراین گفتم پیاده برم ، هم موقعه شام به منزل می رسم و هم توی راه چهار تا همبرگر می خرم ، این طوری دیگه از شستن ظرفها هم راحت می شدم. بعد چند دقیقه به ساندویچی رسیدم و چهار تا همبرگر خریدم .بعد از مدت کوتاهی به منزل رسیدم و در رو باز کردم دیدم مثل همیشه منتظر من هستن و هنوز چیزی نخوردن. بعد از خوردن شام و تماشای فوتبال رخت خوابها رو پهن کردیم و چراغ ها رو خامو ش کردیم و خوابیدیم .

  من که اصلا خوابم نمی برد و تمام ذهنم مشغول حوادثی بود که اون روز توی دانشگاه برام رخ داده بود. فکر کنم تا یک ساعت همین طور داشتم فکر می کردم و اصلا خوابم نمی برد و همش توی رختخواب به این طرف و اون طرف غلت می خوردم که بالاخره احساس سنگینی توی چشام کردم و یواش یواش داشت خوابم می برد که یهو با صدای دوستم که توی خواب حرف می زد و هذیون می گفت از خواب بیدار شدم.

 اما با خودم گفتم حتما کابوس میبینه و بعد چند ثانیه دیگه هذیون نمی گه  چشامو دوباره بستم و خواستم بخوابم که باز دوستم توی خواب شروع کرد به هذیون گفتن اما این دفعه فقط صدای دوستمو نمیشنیدم انگار صدای پچ پچ و خنده هم می اومد بنابراین کنجکاو شدم ببینم که این صداها مال کیه چشامو باز کردم و سرمو برگردوندم طرف دوستم خدای من چی میبینم ،،

 اینها کی هستن و اتاق ما چیکار می کنن دیدم چند نفر دور دوستم حلقه زده و رو زانوهاشون نشستن و با دستاشون میزنن رو زانوهاشون و می خندن و تو گوش هم دیگه پچ پچ می کنن و دوباره می خندن دوستم هم تو خواب فقط هذیون می گفت اونا هم می خندیدن.

 بدنشون خیلی سفید بود و مثل گچ بود تا من به اونا نگا کردم انگار متوجه من شده بودن و در یک لحظه و چشم برهم زدن همشون از زمین بلند شدن و فرار کردن طرف آشپزخونه ، آخری که داشت فرار می کرد به پاهاش نگا کردم دیدم پاهاش مثل مجسمه های گچیه ، اما نتونستم چهرشونو خوب ببینم چون هم تازه از خواب بیدار شده بودم و چشام هنوز تار می دیدن و هم صورت و بدنشون خیلی روشن و سفید بود . من هم بعد از فرار اونا از ترس لحاف رو کشیدم رو صورتم و تا صبح همون جوری خوابیدم .

صبح با صدای بچه ها از خواب بلند شدم و تا دوستم رو دیدم ازش پرسیدم یوسف دیشب کابوس می دیدی؟ اونم در عین خونسردی گفت: نه چطور مگه؟ ماجرا رو براش تعریف کردم ولی یوسف گفت: اصلا متوجه چیزی نشده و شب هم کابوس ندیده بقیه دوستام هم متوجه چیزی نشده بودن ، نه صدای دوستم رو شنیده بود و نه موجودات سفید رنگ دیده بودن و تنها شاهد ماجرا من بودم.

 

پدربزرگم زمانی که ما برای تفریح به روستا رفته بودیم این ماجرا رو تعریف کرد البته به اصرارما.

پدربزرگم می گفت یه روز بعد از آبیاری مزارع داشتم برای ناهار برمی گشتم طرف خونه، که زمین بغلی، تپه مانند بود دیدم یه چوپان قد بلند بالای تپه خوابیده و کلاهشو هم کشیده رو صورتش و دستاشو هم گذاشته زیره سرش پدربزرگم می گفت من فکر کردم حتما این چوپان از ده بغلی اومده و اینجا خوابیده، اون چوپانه بالای تپه خوابیده بود و پدربزرگم هم پایین بوده ، پدربزرگم می گفت هرچی چوپان رو صدا زدم که چرا اینجا خوابیدی و اهله کدوم دهی؟هیچ جوابی نداد

 و کوچکترین اعتنایی به من نکرد  بنابراین یه سنگ برداشته و به طرف چوپانه پرتاب کرده  بود می گفت سنگ به چوپانه نخورد ولی یکدفعه چوپانه مثل دیونه ها از زمین بلند شد و

به طرف من  دوید پدربزرگم می گفت تا چوپانه از زمین بلند شد دیدم پاهاش مثل سم اسب گرد بود و چوپانه هم مثل آدمای لال نعره می کشید و داد می زد و به طرفم میومد . می گفت سرعتش هم زیاد بود وگامهای خیلی بلندی برمیداشت ، پدربزرگم می گفت من هم تا دیدم داره به طرفم میاد فوری به سمت دیگر باغ فرار کردم و بعد از مدتی برگشتم

پشت سرم رو نگا کردم دیدم وسط باغ وایساده و فقط داره به من نیگا می کنه و دیگه دنبالم نمی یاد پدربزرگم می گفت قیافه اش مثل آدما بود ولی پاهاش به شکل سم اسب بود و مثل آدمای لال درهم برهم می گفت. 

 

 

 

شبی که من جن دیدم

تابستان 19 سالگی ام بعد از امتحانات دانشگاه تصمیم گرفتم تو راهی که همیشه بهش فکر میکردم قدم بزارم. زندگی مادی و دنیا بنظرم بیش از پیش تکراری پوچ و بیهوده بود ..چاره ای نداشتم

به توصیه ی یکی از کتابهای راهنمای تصوف شروع کردم به گرفتن روزه ی اب . مدت چهل روز بود شب روز ششم بود که هوسم به اراده ام پیروز شد و یک گوجه فرنگی خوردم . روزه اب تموم شد و من قدرت اینو نداشتم که چهل روزو از سر بگیرم از فردای اونشب شروع به روزه معمولی ترک حیوانی و ترک همه چیزهای مادی لذت بخش کردم افطارم معمولا تکه ای نون و اب بود بعد از ده روز تصمیم گرفتم همزمان شروع به ذکر خوندن بکنم

تو کتاب اثرات شگفت انگیز و سحر امیزی برای هر ذکر نوشته شده بود . من اذکار دیدن عجایب رو انتخاب کردم . ذکرها عبارت بودن از یک ذکر کوتاه هزار و یک مرتبه که من هر روز ده هزارو یک مرتبه میخوندم بعلاوه یک دعای تقریبا یک صفحه ای که روزی بیست و هفت مرتبه بود و یک دعای نسبتا طولانی

اذکار خیلی خیلی زودتر از چیزی که تصور میکردم اثر کردند . شب روز چهارم یا پنجم بعد از شروع ذکر خوندن بود که وقتی بخواب رفتم مثل اینکه تنم فورا خوابید اما من کاملا هوشیار بودم توی فضای سیاه و تاریک وجودم… انگار منتظر بودم . بعد از حدود دو ساعت چشمانم ناگهان باز شد انگار چشمام میخواستن از حدقه بزنن بیرون

نگاهم به سقف بود که دریای فوق العاده زیبایی رو رو سقف دیدم امواج پی در پی .. طوفان..همونطور که چشمام به سقف دوخته شده بودن من هیچ تسلطی به تنم نداشتم حتی پلک هم نمیزدم انگار سنگ بودم بعد از 15-20 دقیقه چشمام محکم بسته شدن چند دقیقه بعد بحال خودم اومدم چشمامو باز کردم خیلی خسته بودم بخواب رفتم.

این تجربه همزمان با روزه ها و اذکار هر دو شب یکبار تکرار میشد بعد از اونشب دو بار دیگه اون دریای طوفانی رو رو سقف دیدم بار سوم صخره ای هم گوشه ای بود بار چهارم یک قصر فوق العاده شبیه قصر چینی ها دیدم که دو طبقه بود بالای طبقه دوم یک درخت زیبا پر از شکوفه بود اذ نزدیکی قصر یک چشمه رد میشد

بار پنجم پروانه ای بلوری با بالهایی با گوشه های گرد که هر بالش حدود یک دست بود از بالای سرم پرواز کرد و روی دیوار نشست

اونشب انگار اون جسمم نبود و داشت ذکرای عربی نا اشنا تند تند زمزمه میکرد.

من از تجربیاتم خیلی شاد بودم فراموش کرده بودم ظاهرم شبیه یک مرده متحرک با دور چشمای سیاه و کبود شده

غرق در دنیای جدیدی که دو شب یکبار راس ساعت 1:30 تا دو شب ظاهر میشد بودم حتی یک بار ظهر وقتی کاملا هوشیار بودم چیزهایی دیدم

یک روز که داشتم یکی از کتابها رو میخوندم چشمم به دعایی افتاد که مربوط به احضار جن بود ..نمیدونم چرا اونموقع انقدر از خودم مطمئن بودم…

 

بعد از افطار غسل گرفتم چند رکعت نماز حاجت و بعد اون دعای طولانی احضار جن….

اونشب هیچ اتفاقی نیافتاد. روز بعد مادربزرگم مهمون اومد طفلک از دیدن چهره من شوکه شد فکر میکرد رو به موتم ! این شد که مادر بزرگ مهربونم بزور چنتا کتلت چپوند تو حلقم

با خوردن گوشت ترک حیوانی من باطل شده بود و من نمیتونستم بدون ترک حیوانی ذکر بخونم تصمیم گرفتم چند روز کنار بکشم روزه هارو هم قطع کردم زندگیم بحالت عادی برگشته بود .

———————————————————

اتاق من پنجره ای بزرگ داشت که مشرف به گلخونه ی سنگی بود بالای گلخونه نورگیر بود دور گلخونه شیشه نداشت رو سنگای مرمر فقط چنتا گلدون کوچیک بود پنجره اتاقم که حدود نیم متر از کف اتاق فاصله داشت همیشه باز بود بخصوص تابستون که پنجره های نورگیر هم باز بودن و از سقف باد خنکی وارد اتاقم میشد

 

سه روز از قطع ترک حیوانی من گذشته بود شب نزدیکای ساعت دو بود و من سرحالو بیخواب مشغول خوندن یک کتاب علمی بودم .جایی که نشسته بودم از پنجره حدود یک و نیم متر فاصله داشت . یک دفعه انگار یکی به سرعت سرمو طرف پنجره چرخوند …چشمم به چشم موجودی افتاد که درست پشت قاب پنجره بود …

نگاهش وجودمو خاکستر کرد..چشمای متوسطش سفیدی نداشت سیاهه سیاه بود…برق مختصری تو چشماش بود مژه و ابرو نداشت سرش کمی از سر انسان کوچکتر بود سرش گوشه بالای پنجره بود معلوم بود قدش خیلی بلنده موهاش کوتاه و پر کلاغی بود. پیشونی خیلی بلندش برخلاف پوست گونه هاش صاف بود لبای باریک و دهن گشادی داشت با یه لبخند کریه که همه صورت خاکستریشو چروک کرده بود

نمیدونم چند دقیقه خیره بهش یخ زده بودم ثانیه ها مثل ساعتها میگذشت وقتی کمی بخودم اومدم خواستم اسم خدا رو ببرم که از اونجا بره .اما زبونم.. انگار زبون یه لال مادرزاد بود تنها چیزی که از زبونم خارج میشد تته پته بود مایوسانه مثل دیوانه ها دستامو تکون میدادم و تته پته میکردم ..اون تمام مدت خیره بمن با لبخند موذیانش تماشام میکرد حتی نمیتونستم فریاد بکشم انگار هیچکس نبود کمکم کنه..

بالاخره متوجه قرانی که روی میز چوبی قدیمی گذاشته بودم شدم یاٌسم امید شد تا خواستم برش دارم اون جن ناپدید شد

 

بعد از اونشب توبه کردم دیگه حتی ذکر هم نخوندم مدتها طول کشید که بحالت عادی برگردم تا شش ماه بعد ماجرا غرق در عرق از خواب میپریدم و هذیون میگفتم اگه شب یه دفعه ای کسی رو

تو گلخونه میدیدم بی اختیار تته پته میکردم انگار باز اونو دیدم

الان چند سال از اون ماجرا گذشته شاید باز هم بخوام وارد متافیزیک شم اما دیگه هیچوقت سراغ اجنه نمیرم

 

 

 

.ما یه روستا داریم که همیشه بعد از اتمام امتحانات تابستون به روستا پیش پدربزرگم می رفتیم یادمه اون سال بعد از پایان امتحانات ثلث سوم قرار شد که خانوادگی بریم دهمون.

 

 

ده ما حدود چهار ساعت با شهر تبریز فاصله داره و یکی از سرسبزترین و زیباترین روستاهای شهرستان هشترود می باشد.ماجرا از اونجا شروع شد که من با پدربزرگم برای آبیاری درختان ومزرعه راهی شدیم البته اون موقعه من هشت سال بیشتر نداشتم بعد از آبیاری پدربزرگم از من خواست که سوار دواب (الاغ) شده و به روستا برگردم من هم سوار شده و راهی روستا شدم .مسیر مزرعه تا روستا هم یک مسیر حدود بیست دقیقه ای و پر از درخت و باغ و دره بود فکر کنم ساعت حدود دو یا سه ظهر بود

 

وهمه جا هم سوت و کور بود و من هم به صورت یه وری سوار الاغ شده بودم و در حال سوت زدن بودم و مسیر رو به آرومی طی می کردم که یهو صدای دهل و آواز سورنا(به ترکی زرنا میگن) رو شنیدم صدا ضعیف بود ولی هرچه جلوتر میرفتم صدا بلند تر می شد تا این که یهو اون ور باغ مردا و زنای کوتاه قدی دیدم که داشتن میرقصیدن انگار که عروسی گرفته باشن. قدشون کمتر از یه متر می شد.اونا مثل کردها دست به دست هم داده بودند وگروهی می رقصیدن و بعضیاشون هم فقط نیگا می کردن و یکی هم دهل می زد و یکی هم زرنا من حدود۲۵-۲۰ متر با اونا فاصله داشتم قیافه هاشون از دور مثل آدم بود ولی

قدشون خیلی کوتاه بود زناشون مثل زنای ده بودند و مرداشون هم همین طور سگای کوچیکی داشتن که به درخت بسته بودن

 

لباس زناشون شبیه این عکس بود

من حدود بیست یا سی ثانیه همین طور که الاغ داشت می رفت نیگاشون می کردم تا اینجا فکر می کردم اینا حتما آدمای ده بغلی هستن و دارن عروسی میگرن اونا هم اصلا توجه ای به من نمی کردن و فقط می رقصیدن که یه دفعه یکیشون که رو تنه درخت نشسته بود وبه من نزدیک تر از همه بود سرشو برگردوند و به من نیگا کرد تا اون نیگام کرد تمام موهای بدنم سیخ سیخ شدن  قیافه اش ترسناک بود چشمای خیلی بزرگ و درشتی داشت و پوست صورتش هم کمی سیاه بود و موهای سیاهشو هم یه طرف شونه کرده بود جالب اینه که همه شون کلاه سرشون بود به جز این یکی . تا اون نیگا کرد من از ترس مثل دیونه ها از الاغ پیاده شده و جیغ و داد زنان رفتم طرف روستا .

 

 

 قیافه اش تقریبا مثل این عکس بود

کمی مونده بود برسم به روستا که یکی از اهالی روستا جلومو گرفت و گفت بچه چته؟ چرا داد و بیداد می کنی؟ من هم که زبونم بند اومده بود فقط به باغ اشاره می کردم اونم گفت بیا نشون بده ببینم کجا رو می گی؟ من هم با اون رفتم  وقتی به باغ رسیدیم انگار نه انگار هیچی نبود همشون غیب شده بودن.

این هم عکسی از محل رویت جن ها در روستا

 بعد از گذشت چند سال از اون ماجرا تازه فهمیدم که اون روز ظهر موجوداتی که دیده بودم چی بودند و اولین نفر توی ده هم نیستم که همچین عروسی رو میبینم پدربزرگ من هم از این عروسیا دیده و میگه هر موقعه اونا خیلی شاد و خوشحال میشن از خودشون بی خود و غافل میشن بنابراین قابل رویت میشن. یه کلیپ فیلم هم از محل رویت میذارم که اگه خواستین دانلود کنید

 دانلود کلیپ محل رویت اجنه

 

 

 

 

 

زن جوان وقتی پس از ماهها آزار واذیت توسط جن ها ناچارشد تن به خواسته های آنها بدهدو با چشمانی اشکبار در دادگاه کرج حاضر شد. این زن و شوهر جوان پس از چند سال زندگی برای اینکه زن جوان از شکنجه ها و آزار واذیت جن ها نجات یابد طلاق گرفت .تابستان 1383 زن وشوهر جوانی در یکی از شعب دادگاهها خانواده حاضر شدند و درخواست شان را برای طلاق توافقی اعلام کردند .

شوهر 33 ساله این زن به قاضی گفت : من وهمسرم از اول زندگی مان تا حالا با هم هیچ مشکلی نداشتیم ولی حالا با وجود داشتن دو دختر 10 و2 ساله به خاطر مشکلاتی که همسرم به آن مبتلا شده است ناچار شده ایم که از هم جدا شویم. مرد در ادامه حرفهایش گفت : هر شب جن ها به سراغ زنم می آیند واو را به شدت آزار واذیت می کنند من دیگر نمی توانم زنم را در این شرایط ببینم . زن جوان به قاضی گفت : 13 ساله بودم که در یک محضر مرا به عقد همسرم که 9 سال از من بزرگتر بود در اوردند . درست یک هفته بعد از عقدمان بود که خواب های عجیبی را دیدم .

در عالم کودکی بودم و معنای خواب ها را نمی فهمیدم ولی اولین خوابم را هرگز فراموش نمی کنم . آن شب در عالم رویا دیدم که چهار گربه سیاه و یک گربه سفید در خانه مان آمده اند. گربه های سیاه مرا به شدت کتک می زدند ولی گربه سفید طرفداری مرا می کرد و از آنان خواست که کاری به من نداشته باشند از خواب که بیدار شدم متوجه خراش ها و زخمهایی روی بدنم شدم که به آرامی از ان خون بیرون می زد .

 دیگر ترس مرا برداشته بود حتی روزها وقتی جلوی آینه می رفتم گربه ها را درچشمانم می دیدم . از آن شب به بعد جنگ وجدال های من با چند گربه ادامه پیدا کرد . ( جنها در عالم انسانها و در کوچه و بازار ، معمولا به شکل گربه سانان ظاهر میشوند . البته به هر شکل دیگری هم که بخواهند،متوانند ظاهر بشوند ) در این مورد ابتدا با هیچ کس حرفی نزدم وتنها خانواده من و خانواده او جای زخمها را می دیدند دوران عقد 9 ماه طول کشید چون این شکنجه ها ادامه داشت خانواده ام مرا نزد یک دعانویس در ماهدشت کرج بردند او در کاسه آبی دعا خواند و بعد کاسه را کنار گذاشت به آینه نگاه کردم گربه ها را دیدم آن مرد دعانویس دست وپای گربه ها را با زنجیر بسته بود بعد از آن به من گفت باید چله نشینی کنی وتا چهل روز از چیزهایی که از حیوانات تولید شده استفاده نکنی تا چند روز غذا رشته پلو و عدس پلو می خوردم و این مساله و دستوراتی را که او داده بود رعایت کردم اما روزهای بعد پدر شوهرم که خسته شده بود اجازه نداد که این کار را ادامه بدهم . بعد از جشن عروسی ما، آن گربه ها رفتند .جای دیگر یک گربه سیاه با دوغول بیابانی که پشت سر او حالت بادی گارد داشتند سراغم آمدند . غولها مرا می گرفتند و گربه سیاه مرا می زد .

من با این گربه 5 سال جنگیدم تا اینکه یکی از بستگانم ما را راهنمایی کرد تا مشهد نزد دعانویسی برویم. دعانویس مشهدی از ما زعفران – نبات -پارچه و کوزه آب ندیده خواست. او به کوزه چاقو می زد زمانیکه ما از خانه او خارج می شدیم ناگهان کوزه را پشت سرم شکاند و من ترسیدم .او گفت جن ها را از بین برده است . همان شب گربه بزرگ سیاه در حالیکه چوبی در دست داشت به همراه 13 گربه کوچک سراغم آمدند و مرا به شدت کتک زدند حال یک گربه تبدیل به 14 گربه شده بود .باز بستگان مرا راهنمایی کردند سراغ دعانویس های دیگری برویم. در قزوین پیر مردی با ریش های بلند.

در چالوس پیر مردی .در روستای خاتون لر. در تهران و…. حتی 40 هزارتومن پول دادیم و دعا نویسی از اطراف اراک به منزلمان آوردیم و 250 هزار تومن از ما دستمزد خواست اما او که رفت همان شب باز من کتک خوردم. در این 12 سال 10-15 میلیون تومن خرج کردیم اما فایده ای نداشت. حتی در بیمارستان نزد چند روانپزشک رفتیم ولی کاری از دستشان بر نیامد. چاقو قیچی سنجاق هرچه بالا سرم گذاشتم نتیجه نداشت. حتی دعا گرفتم. جن ها کیف دعا را برداشتند و چند روز بعد کیف خالی را در گردن دخترم انداختند . گربه سیاه به اندازه یک میز تلویزیون بود او روی دو پا راه می رفت بینی بزرگ قرمز و گوشهای تیز و چشمان براقی داشت و مثل آدم حرف می زد اما گربه های کوچک چهار پا بودند و جیغ می کشیدند.از زندگی با شوهرم راضی بودم و همدیگر را بسیار دوست داشتیم . اما جن ها از من می خواستند که از همسرم جداشوم .

اوایل فقط شب ها آنها را می دیدم اما کم کم روزها هم وارد زندگی ام می شدند . گربه بزرگ مرا بسیار دوست داشت وبا من حرف می زد به من می گفت از شوهرت طلاق بگیر او شیطان و بد دهن است به تو خیانت می کند . شبها که شوهرم می خوابید آنها مرا بالای سر شوهرم می بردند به من می گفتند اگر با ما باشی و از همسرت جدا شوی ارباب ما میشوی اما اگر جدا نشوی کتک خوردنها ادامه دارد . آنها دو راه پیش پایم گذاشتند به من گفتند نزد دعانویس نرو فایده ای ندارد فقط یا از همسرت جدا شو و یا با ما بیا . آنها شب ها مرا بیرون می بردند وقتی با آنها بودم پشتم قرص بود و از تاریکی نمی ترسیدم چون از من حمایت می کردند .

آنها مرا به عروسی هایشان می بردند فضای عروسی هایشان سالنی تمیز شفاف و مرتب بود در عروسی هایشان همه نوع میوه بود در عروسی ها گربه بزرگ یک سر میز می نشست ومن سر دیگر میز و پذیرایی آنچنانی از میهمانان می شد آنها به من طلا و جواهرات می دادند .

در حالیکه ساز و دهل نمی زدند اما صدای آن به گوش می رسید در میهمانی ها همه چیز می خوردم و خوش می گذشت اما وقتی پای حرف می رسید آنها مرا به شدت کتک می زدند فضایی که مرا در آن کتک می زدند با فضای عروسی شان زمین تا اسمان فرق داشت .

محله ای قدیمی مثل ارگ بم با اتاق های کوچک در فضایی مه آلود و کثیف که معلوم نبود کجاست در آن فضا فقط گربه بزرگ روی صندلی می نشست و گربه های کوچک همه روی زمین روی کول هم سوار بودند بیشتر ساعاتی که مرا کتک می زدند 3 صبح بودحدود 2 ساعت مرا می زدند اما این دو ساعت برای شوهرم شاید 20 ثانیه می گذشت او با صدای ناله های من بیدار می شد و می دید از زخم ها خون بیرون می زند .

زخمها رابا بتادین ضد عفونی می کردم وقتی گربه بزرگ مرا می زدجای زخمها عمیق بود اما تعداد زخمها کمتر بود . گاهی که او نمی زد وبه گربه های کوچک دستور می داد آنها خراشهای زیادی به شکل 7 را روی تنم وارد می کردند حتی صورت مرا با این خراشها شطرنجی می کردند حتی گاهی شبها مرا تا صبح می زدند . شبهایی که قرار بود کتک بخورم کسل می شدم و می فهمیدم می خواهند مرا بزنند. آن ها سه سال مدام به من می گفتند باید از شوهرت طلاق بگیری .

در حالیکه دختر بزرگم 7 ساله بود من دوباره باردار شدم . آن ها بقدری عصبانی بودن که مرا تا حد بیهوشی کتک زدند.در 9 ماه بارداری بارها آنها به من حمله می کردند تا بچه را از شکمم بیرون بکشند واو را از بین ببرند شبها همسرم بالای سرم می نشست تا آنها مرا کتک نزنند اما او فقط پنجه هایی که به بدنم کشیده می شد را می دید وکاری نمی توانست بکند .

 زمانی که منزل مادرم می آمدم جن ها با من کاری نداشتند و سراغم نمی آمدند اما به محض آنکه پا در خانه شوهرم میگذاشتم آنها اذیت وآزار را شروع می کردند . یک شب پدر شوهرم گفت تا صبح با قمه بالای سرت می نشینم و هر چند وقت قمه را از بالای سرت رد میکنم تا آنها کشته شوند. نزدیکیهای صبح پدر شوهرم چند لحظه چرت زد که با صدای فریاد من بیدار شد ودید بدن من به شدت زخمی و خون آلود است . پدر شوهرم سر این قضیه 4 ماه مارا به همراه اثاثیه مان به منزل خودش برد اما شب که خوابیده بود آنها سراغش آمده و گفته بودند عروست کجاست و او گفته بود در ان اتاق با دخترم خوابیده است. صبح که از خواب بیدار شدم دیدیم صورتم خون آلود است . دیگر کمتر کسی به منزل ما رفت وآمد داشت .

یکبار برادرم آمد به منزلمان و دید دخترم مشقهایش را می نویسد ومن حمام هستم اما صدایی از حمام نمی آید بعد از 20 دقیقه که در را باز کرد می بیند من در حمام زیر دوش غرق در خونم .یکبار به دستشوئی رفته بودم و تا 3 ساعت بیرون نیامدم. خواهرانم که نگران بودند در را بازکرده و دیدند تمام بدنم چنگ خورده و جای خراش است . گربه بزرگ دوپا علاقه زیادی به من داشت او فقط فردای من را به من می گفت او در مورد من بسیار تعصب داشت و اگر کسی به من توهین می کرد او می گفت تو چیزی نگو تلافی اش را سرش در می آورم . همیشه همه می گفتند آه و نفرین تو می گیرد . من کاره ای نبودم فقط حمایت و تعصب جن ها بود بیشتر اوقات می فهمیدم بیرون چه اتفاقی می افتد حتی خیلی وقتها که قرار بود جایی دعوایی شود من خودم را قبل از آن میرساندم تا جلوی دعوا را بگیرم .

همه به من میگفتند اگر از آنها جواهرات بخواهی برایت می آورند .یکبار از آنها خواستم آنها یک انگشتر بزرگ مروارید که حدود 30 نگین اطراف آن بود برایم اوردند اما گفتند تا یک هفته به کسی نگو و بعد آشکارا دستت کن اما شوهرم آنرا در جیبش گذاشت وبه همه نشان داد .

جن ها آمدند آنرا بردندوبه من گفتند لیاقت نداری . دیگر کم کم نیرویی مرا به خارج از خانه هدایت می کرد و بی هوا بیرون از منزل می رفتم اما نمی دانستم کجا بروم . این اواخر به مدت سه ماه زنی جوان و بسیار زیبا با موهای بلند و طلایی رنگ در حالیکه چکمه ای تا روی زانوهایش می پوشید از اوپن آشپزخانه وارد منزلمان می شد .دختر کوچکم او را دیده و ترسیده بود.

روی چکمه هایش از پونز پوشیده شده بود او روزها به خانه ما می امد و بسیار کم حرف می زد و زیبایی و قدرت این زن حیرت اور بود او بدون انکه چیزی بگویم ذهن مرا می خواند و کارها را انجام می داد حتی دکور منزل را تغییر می داد و لباسهای او مانند لباسهای من بود اگر من در منزل روسری به سر داشتم اوهم روسری به سر داشت.

او در منزل همه کارها را می کرد اما وارد آشپزخانه نمی شد و چیزی نمی خورد .یکبار برای من گوشت قربانی آورد . تا اینکه همسرم به خانه برگشت و از تغییر اتاق خواب ناراحت شد و آن را مانند اولش کرد. زن چکمه پوش دیگر سراغم نیامد ولی گربه بزرگ گفت همسرت تاوان کارش را می دهد و همسرم به زندان افتاد. این روزهای آخر سه زن ویک مرد به سراغم آمدند و در اتاق پرستاری مرا اذیت می کردند یکی از زن ها شبیه من بود آزار آنها که تمام می شد گربه ها می آمدند .

از شوهرم خواستم که از هم جدا شویم دیگر توان مبارزه با آنها را نداشتم روز ها در حین جمع وجور کردن خانه ناگهان بویی حس کردم بویی عجیب بود می فهمیدم الان سراغم می آیند و مرا به قلعه می برند و کتک می زنند. ناگهان بیهوش می شدم گاهی تا 48 ساعت منگ بودم راه میرفتم و غذای زیادی می خوردم اما خودم چیزی نمی فهمیدم.

صبح روز بعد زوجین در دادگاه حضور یافتند روی صورت زن جوان زخم عمیق سه چنگال با فاصله ای بیشتر از دست انسان وجود داشت و صورت و دست های زن خون آلود بود . در 10 مرداد حکم طلاق صادر شد. زن جوان گفت جن ها دیشب آمدند ولی دیگر مرا نمی زدند آنها خوشحال بودند و گفتند اقدام خوبی کردی آن را ادامه بده این زن جوان گفت : رای طلاق را دوماه بالای کمد گذاشتم و اجرا نکردیم آن ها شب سراغ من آمدند ومرا وحشتناک کتک زدند طوریکه روی بدنم خط ونشان کشیدند. با همسرم قرار گذاشتیم ساعت 19 عصر روز بعد برای اجرای حکم طلاق به دفترخانه برویم و حضانت دو دختر م به همسرم سپرده شد . ساعت 17 آنروز قبل از مراجعه به محضر همسرم مرا نزد دعانویسی برد. مرد دعانویس به همسرم گفت : اگر زنت را طلاق بدهی جن ها او را می برند و از ما 10 روز مهلت خواست تا جن ها را مهار کند.

خانواده ام گفتند تو که 12 سال صبر کردی این 10 روز را هم صبر کن اما در این ده روز کتک ها شدیدتر بود طوری که جای زخمها گوشت اضافه می آورد حتی سقف دهانم را زخم کرده بودند و موهای سرم را کنده بودند . چند بار مرا که کتک می زدند دختر کوچکم برای طرفداری به سمت من دوید اما آنها دخترم را زدند.

پس از اجرای حکم طلاق جن ها خوشحال بودند بعد از آن چند بار به منزل همسرم رفتم تا کارهایش را انجام دهم و خانه اش را مرتب کنم اما جن ها با عصبانیت سراغم آمدند و دندان قروچه می کردند. بعد از طلاق که به خانه پدرم به همراه دو دخترم برگشتم دیگر آنها سراغم نمی آیند ومرا نمی زنند. تا چند وقت احساس دلتنگی به آنها دارم اگر بخواهم می توانم آنها را ببینم .

نظر کارشناسان این است که این زن مشکل روحی و روانی داشته و در خواب با چنگ زدن  باعث جراحت و زخم صورت و بدنش می شود و هم اکنون زن مذکور در تیمارستان بستری است .

 

 

 

بعضی مواقع تنهایی و ترس و هراس و تخیلات شدید باعث میشه که کوچکترین صدا یا خطای بینایی برامون تبدیل به کابوس شه، و هر چه بر ترسمون افزوده شه چیزها و اتفاقات عادی هم برامون مرموز و غیرعادی خواهد شد ، و بیشترین صد مه ای که انسانها می بینند از ترس خودشونو ، که باعث مشکلات شدید روحی و روانی میشه …. 

 

منبع: وبلاگ مجهولات

 

Your browser does not support the audio elemet.

اممم…من نفهمیدم ادم و شیطان رو.الان عموی دختره شیطان بود یا جن بود چی بود کلا من از داستان چیزی نفهمیدم.

منم به این چیزا اعقاد نداشتم من خوابم خیلی سنگین بود ولی یه بار نمیدونم چرا احساس کردم اب دهانم تموم شده خیلی تشنم بود فقط اب میخواستم خواستم اتاق چراغمو روشن کنم که چشمم به سالن افتاد و یه پسر بچه شبیه پسرخالم دیده که موهاش بلند شده و صورتش ضخمیه با اینکه پسرخالم تو یه شهرستان دیگه بود بعد دیدیم با یه لیوان اب میاد پیشم ترسیدم بیهوش شدم ولی وقتی بیدار شدم دیدم سرجامم و هیچکی به حرفمم باور نکرد.هنوزم که هنوزه با ترس میخوابم استرس دارم فقط…:(

وایییی…اینایی که میگی حقیقت داره؟؟؟؟

 

if you have crazy friend you have everything …

if you have crazy friend you have everything …

[00:00.00]Shervin Haji Aghapour
[00:03.00]Age Be Man Behtari
[00:03.00]   
[00:14.00]   
[00:15.00]نشد بشم
[00:18.00]اون شاهزاده اون مرد
[00:21.00]که یه روز میاد با یه اسب قشنگ
[00:27.00]نشد بره از رو سرمون
[00:32.00]این ابر سیاه
[00:38.00]تو اگه بی من بهتری
[00:41.00]ترجیح میدم بری
[00:44.00]ولی قبل رفتنت
[00:47.00]بیا دستمو بگیر
[00:50.00]من قول میدم بهت
[00:53.00]یکجا شاید بهشت
[00:55.00]ما بازم با همیم
[01:01.00]نشد بدم دنیامو رو برای خنده هات
[01:07.00]نشد بیای فرش کنم کوچه رو برات
[01:13.00]نشد زمین برقصه با سازمون
[01:19.00]نشد نری نبری قلبمو همرات
[01:24.00]تو میری ولی
[01:26.00]شعر میشی تو کتابم
[01:30.00]یه رویای محال
[01:33.00]توی خوابم
[01:36.00]منم لای ابرها دنبالت میگردم
[01:41.00]تا شاید یه روز یه جا
[01:45.00] برگردی بازم
[01:47.00]تو اگه بی من بهتری
[01:50.00]ترجیح میدم بری
[01:55.00]   
[02:03.00]بی من بهتری
[02:08.00]من قول میدم بهت
[02:14.00]ما بازم با همیم
[02:22.00]تو اگه بی من بهتری
[02:25.00]ترجیح میدم بری
[02:28.00]ولی قبل رفتنت
[02:31.00]بیا دستمو بگیر
[02:33.00]   
[02:33.00]   
[02:34.00] THE END   

رکنا: ماجرا از روز زایمان انیس خانم و گمشدن این زن و چند نفر دیگر در محل زندگی اش آغاز شد. زهرا خانم ،زن همسایه که از ناپدید شدن شوهرش و انیس خانم و دیگران دلهره داشت وقتی از زبان مادر شوهر خود قصه خیالی شنید که امکان دارد جن ها به این زن زائو و دیگران آسیب رسانده باشند نگرانی اش بیشتر شد. آن روز ماجراهای عجیب و غریبی برای زهرا خانم رخ داد و آخرین اتفاق صدای قهقهه شبح سیاه از پشت پنجره بود.

اما ادامه ماجرا:با فریاد پیرزن،محبوبه به عقب برگشت. آرام راه می رفت. زهرا خانم فکر می کرد محبوبه می خواهد به داخل کمد دیواری برود. اما او از جلوی کمد دیواری آرام رد شد. دختر جوان دستش را به طرف دیوار دراز کرد. کلید برق را فشار داد. اما کلید را اشتباه زد. لامپ کوچک قرمز رنگی که شوهر زهرا خانم به عنوان چراغ خواب زده بود روشن شد. پیرزن که حرصش در آمده بود دادی زد و گفت: دختر جان چرا لامپ رنگ جن ها را روشن کرده ای؟! محبوبه قهقهه زنان جواب داد: خوب است که نمردیم و فهمیدیم که رنگ جن ها قرمز است، مادر جان، من می خواستم لامپ مهتابی را روشن کنم و از این لامپ اجنه بی خبر بودم. زهرا خانم که در درگاه آهنی در ایستاده بود گفت: می شود دیگر از اجنه حرفی نزنید. خواهر شوهرش به طرف او آمد. زهرا داشت از ترس سکته می کرد. مادر شوهرش که از دست دخترش عصبانی شده بود دادی زد و گفت: محبوبه خیلی مسخره ای. چرا این اداو اطوار را از خودت در می آوری، کوری، نمی بینی اعصاب مان خرد و خمیر است و حالا شوخی ات گرفته است؟ در این لحظه محبوبه دستانش را بالا آورد و در حالی که شکلک در می آورد و صدایش را می لرزاند گفت: من یک جن هستم، آمده ام سر وقت شما دو تا، انیس را هم…

زهرا خانم به خواهر شوهرش خیره مانده بود که مادر شوهرش دوباره داد زد و گفت: دست بردار محبوبه، وقت پیدا کرده ای؟ دختر جوان چند قدم جلو آمد. زهرا در روشنایی قرمز رنگ اتاق با خشم به صورت خواهرشوهرش نگاه می کرد. می خواست وانمود کند نمی ترسد. دستش را آرام جلو برد و گفت:بیا ببینم چکار می خواهی بکنی. محبوبه چند قدم جلوتر آمد. زهرا خانم فکر می کرد خواهر شوهرش می خواهد دست او را بگیرد. در این لحظه صدای زنگ تلفن خانه سکوت اتاق را شکست. ترس و وحشت زهرا خانم و مادر شوهرش چند برابر شده بود. محبوبه مثل آدم های برق گرفته از جلوی زن برادرش رد شد و به داخل هال دوید. در این لحظه زهرا خانم درد عجیبی روی پایش احساس کرد. انگار میله آهنی سرخ شده ای روی پنجه های پایش فرو کرده بودند. جیغی کشید و زانو زد. با دستانش روی پای خود را ماساژ Massage می داد.

اما صدای زمین خوردن محبوبه در وسط هال ،حس درد را از یاد زن جوان برد. مادر شوهر زهرا خانم. استغفرا… کنان جلو آمد و گفت:دخترجان، چه اتفاقی افتاد. خب چرا مثل عقب مانده ها شده ای و برق ها را روشن نمی کنی. محبوبه که انگار ترسیده بود ناله کنان سرش را بالا آورد و گفت: به طرف گوشی تلفن دویدم ،اما کسی پایم را گرفت و زمین خوردم ،حاج خانم تو راست می گویی امشب جن ها به ما حمله کرده اند.

داستانهای ترسناک جن ایرانی

پیرزن که خودش هم ترسیده بود پاورچین پاورچین جلو رفت و کلید برق هال را روشن کرد. محبوبه گفت خودم هم می خواستم لامپ اتاق را روشن کنم ،صدای زنگ تلفن مرا به داخل هال کشاند. محبوبه از جابرخاست. صدای زنگ تلفن دوباره بلند شد. لنگان لنگان جلو رفت و گوشی تلفن را برداشت. او با صدای بلند سلام کرد و گفت:داداش معلوم است توکجایی، من و مادرجان از ظهر آمده ایم اینجا و دل مان هزار راه رفته است. زهرا خانم و مادر شوهرش هم جلو آمدند. زن جوان گوشی را از دست محبوبه کشید و گفت:آقا محمد سلام ،کجایی تو مرد حسابی دلم هزار راه رفته است. مرد جوان خیلی خونسرد جواب داد: از مغازه زنگ می زنم. الان مشتری دارم و سرم شلوغ است. تا یک ساعت دیگر می آیم. چای را آماده کن،خدا حافظ.

آقا محمد گوشی را قطع کرد. زهرا خانم که هاج و واج مانده بود رو به مادر شوهرش گفت:آقا محمد دروغ می گوید از ساعت ۱۰ صبح تا یکی دو ساعت قبل مغازه اش تعطیل بود و حالا می گوید مغازه ام هستم و… . او که دچار شک و تردید شده بود گفت:نکند این آقا محمد نبود و… . زن جوان ،مادر شوهرش و محبوبه (خواهر شوهرش ) به فکر فرو رفته بودند که چه سری در این تماس تلفنی فوری و فوتی نهفته بود و… برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

نویسنده: طوبی ساقی

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت اول

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت دوم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود- قسمت سوم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت چهارم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت ششم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هفتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هشتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت هشتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود – قسمت نهم (پایانی)

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

شوهرم تعقیبم کرده بود و وقتی با بهمن وارد خانه شوم شدیم، پلیس ما را در وضعیت بد دستگیر کرد

تقاضای عجیب یک قاتل برای اعدام شدن از قاضی دادگاه تهران + عکس

با خواستگار خواهرم ازدواج کردم!

شمع که خاموش شد صدای وحشتناکی از حیاط آمد و عروس باردار ..!

اعتراف عجیب راننده شیطان صفت پس از آزار دختر جوان تهرانی

بهار نوعروس 30 روزه زندانی شد!

۳۸ دقیقه وحشت از حمله موشکی به ایالت هاوایی امریکا

محاکمه نامادری به خاطر قتل دخترخوانده 16 ساله در شهر ری

وقتی شوهرم مهمان جوانش که یک زن بود را معرفی کرد، خشکم زد!

راز شوم نوعروس در خانه مادرشوهرش لو رفت / وقتی به مهمانی های شبانه می رفتم ..!

یک زن از دختران آشتیان برای خودش خواستگاری می کرد و ..!

مأموریت ویژه کماندوهای ارتش ایران در عملیات نجات ملوانان گرفتار در نفتکش + عکس

فروشنده دختر برای نجات از دست صاحبکار شیطان صفت، شرور اجیر کرد!

ورود کشتی ژاپنی برای آغازعملیات سرد کردن کشتی

 

 


حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:

رکنا: ماجرا از آنجا آغاز شد که شوهر انیس خانم درست در روز زایمان همسرش غیب شد. زن همسایه…

رکنا: ماجرا از آن جا آغاز شد که انیس خانم در روز زایمانش در حالی که دو پسرش و طاهره خانم…

رکنا: بهتر است در دوران بارداری به خصوص در سه ماهه سوم بارداری، در انتخاب کفش های تان…

رکنا: یک مغازه دار دزدی را که به مغازه اش حمله کرده بود با چوب کریکت فراری داد.


خیلی مسخره است

داستانهای ترسناک جن ایرانی

موضوعات داغ

با اشتراک در خبرنامه رکنامهمترین و جدیدترین اخبار روز را در ایمیل خود داشته باشید:

سایت اینترنتی رکنا

کلیه حقوق متعلق به

سایت اینترنتی رکنا

است

———————————————————————————————————

من کارمند یه شرکت مهندسی بودم . فردی مجرد با کلی کار در شرکت مهندسی. خانه ایی داشتم تک مرتبه با مادرم در ان جا زندگی میکردم که بعد روزها مادرم دار فانی را وداع گفت . من یک برادر و دو خواهر داشتم که همشون متاهل بودند. روزی خیلی خسته بودم از این که خیلی کار کرده بودم . رفتم خانه مون چراغ ها را روشن کردم لیوانی از بالای کابینت افتاد پایین خیلی ترسیدم  رفتم که لیوان را بردارم در یخچال باز شد. خیلی خیلی ترسناک بود چون اصلا به غیر من کسی تو داخل خانه است از ترس تو خودم مونده بودم. که با سرعت دیدم به سمت بیرون یه چند ساعتی تو بیرون ماندم . همسایه ها که از من می پرسیدن چکارمیکنی می گفتم دارم هوا میخورم . می دونستن که تو هوای زمستونی جایی برای هوا خوری نیست . با شک می گذشتن بعد که گشنگی زیاد به من قلبه امد گفتم به خدا توکل ارامی در را بستم و رفتم داخل هر قدمی که بر میداشتم ضربان قلبم از ترس زیاد تر می شد. وارد خانه شدم جو بدی بود اصلا یادم رفته بود که اول باید چه کار کنم که غذا رو بخورم از ترس به خودم پیچیدم ماندم تو وسط خانه . که یهویی یکی با ضربه ی اخر زد تو وسط کمرم همانجا بیهوش شدم . دیگه ندونستم که چی شد ولی انقدر که یادمه چیزی محکم خورد به من که اونجوری بیهوش شدم. بعد چند ساعت که به هوش امدم تو زمین بودم که دیدم صدای عجیبی که صدای وحشتناکی بود را شنیدم  خودم را به بیهوشی زدم تا نفهمند که من زنده ام . امدن بالا سرم من که زیره چشمی نگاه می کردم  پاهایی سیاه را می دیدم که به ان ور و این ور میرفتن . نفسم از ترس بند امده بود به زوری نفس می کشیدم که دیدم کسانی نامرئی من را می کشن به بیرون من که از وحشت صدا می زدم همسایه ها در را زدن من که از ترس و ضعف حالی نداشتم که برم در را بازکنم صحنه های بسیار ترسناکی بود که اصلا هیچ کس فکر شم هم نمی کرد . خلاصه فردای ان روز مردم امدن من را به بیمارستان بردند طوری ترسیده بودم که وقتی که کسی به جلو می امد دستم را میگرفتم چون می ترسیدم . خلاصه جریان را به همه توزیح دادم که ان خانه را پلمپ کردن تا کسی به انجا نرود چون خانه ی وحشت بود تا یک خانه ی زندگی . الان که به ذهنم اسیب های جدی وارد شده الان تو دارم یه مغازه ی ابزار فروشی کار میکنم و خونه ایی اجاره ایی دارم . یک پسر و دختر و همسر دارم.

———————————————————————————–

داستانی ترسناک بر اساس رویدادهای واقعی.

آنها به خانه ای متروکه در مزرعه خود نقل مکان می کنند، اما دائما با رویدادهای نگران کننده روبرو می شوند. بازیگران فیلم های برتر در لوس آنجلس، تایید می کنند که فیلم “توطئه” واقعا ترسناک است..

داستانهای ترسناک جن ایرانی

فیلم هیجان انگیز “توطئه”، داستان روح سرگردانی است که از یک سرگذشت واقعی اقتباس شده است. جیمز وان، کارگردان فیلم های ترسناک “اره” و “دسیسه گر”، در این فیلم رویدادهای واقعی خانواده پرون را در ایالت رود آیلند آمریکا دنبال می کند که دارای پنج دخترند و به گفته او مورد ارعاب ارواح شیطانی قرار گرفته اند.

آنها به خانه ای متروکه در مزرعه خود نقل مکان می کنند، اما دائما با رویدادهای نگران کننده روبرو می شوند. بازیگران فیلم های برتر در لوس آنجلس، تایید می کنند که فیلم “توطئه” واقعا ترسناک است.
جوی کینگ یکی از بازیگران این فیلم می گوید: “زمان فیلم برداری هرگز نترسیدم. اما پس از آن و زمانی که فیلم را تماشا کردم، بسیار وحشتناک بود. من هم یکی از بیست هزار نفری بودم که پس از دیدن فیلم از خود می پرسیدند که چقدر ترسناک بود. برای من شگفت آور بود و من هنگام تماشا از ترس به گریه افتادم.”
در فیلم “توطئه”، ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون، در نقش اد و لورا وارن، یعنی پژوهشگران امور ماورای طبیعی بازی کرده اند که به کمک خانواده پرون می آیند.
پاتریک ویلسون، یکی از بازیگران این فیلم: “من تا کنون تجربه ای اینچنین از برخورد با یک روح را نداشتم که آشکارا در برابر من بایستد و بگوید: حال شما چطور است؟ اگرچه که تجربه کافی در مورد نیروهای غیرعادی مطرح در یک داستان، مانند نیروی سرنوشت یا تصادف و از این قبیل را داشتم.”
ورا فارمیگا، بازیگر دیگر فیلم در مورد اینکه هنگام بازی ترسیده یا نه، می گوید: “احساس ترس و وحشت نداشتم. اما احساسی از نگرانی داشتم که آنرا از خود دور می کردم. این توان در درون ما هست که نگرانی را از خود دور کنیم.”
پدر و مادر خانواده پرون، پنج دختر خود را روانه یک خانه متروکه در مزرعه خود می کنند تا ببینند چه اتفاق غیر عادی و ترسناکی در خانه جدیدشان می افتد.
پژوهشگران و کارشناسان امور ماورای طبیعی تلاش می کنند تا خانواده را که با ارعاب یک شبح در خانه روبرو هستند، یاری دهند.
فیلم توطئه در طول تابستان ۲۰۱۳ در سراسر جهان اکران می شود.

1398/04/29

1398/04/27

1398/04/26

Khob o Ali
Mamnon
man akhario dos dashtam
haiajan angiz bod

I love them
good
thanks

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

 − 

 = 

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

  RSS  

سلام من محمدم ۱۷سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به چند ماه پیش یه روز سر کلاس فیزیک نشسته بودیم و داشتیم به درسایی که معلم میداد گوش میکردم

 

که یهو متوجه شدم دمای هوا به شدت بالا رفته جوری که نفس کشیدن برام مشکل شده بود به بچه ها نگاه کردم ولی اونا کاملا عادی به نظر میرسیدن یهو متوجه دسام شدن از شدت داغی کاملا قرمز شده بود

 

همونطور که به دستام نگاه میکردم زنگ خورد و من سریع رفتم حیاط و دستامو گرفتم زیر اب ولی همچنان احساس گرما میکردم بخاطر همین سرمو گرفتم زیر شیر اب بعد از اینکه کمی حالم بهتر شد و خواستم برم بالا توی راهروبودم ولی عجیب بود که صدای هیچکدوم از بچه ها نمیومد و هیچکدومشونم تو راهرو نبودن تصمیم گرفتم برم تو نماز خونه و کمی دراز بکشم

داستانهای ترسناک جن ایرانی

 

دستمو رو دستگیره گذاشتم تا درو باز کنم که دستم سوخت و دستمو کشیدم دوباره سعی کردم درو باز کنم این بار کاملا عادی بود وارد نمازخونه شدم که ناگهان در با یه نیروی قوی به هم کوبیده شد و بسته شد برای اینکه نترسم به این فکر کردم که حتما بخاطر باد بوده دراز کشیدم تا خستگیم در بره و چشمام هم بسته بود که حس کردم صدای راه رفتن کسی میاد فکر کردم که صدای راه رفتن بچه هاس بدون این که چشمامو باز کنم به استراحتم ادامه دادم

 

داشتم به داغ شدن دستگیره در و بسته شدنش فکر میکردم که یهو یادم افتاد هیچ کدوم از پنجره ها باز نیستن که بخواد درو ببنده چشمامو باز کردم و از چیزی که میدیدم بشدت ترسیده بودم مطمئنم که وارد نماز خونه شده بودم ولی اونجا اصلا شباهتی به نماز خونه نداشت دور تا دورم دیوار های سنگی و بلند بود حتی در یا پنجره هم وجود نداشت خیلی هم تاریک بود یکم که چشمام به تاریکی عادت کرد متوجه حضور شخصی مقابل خودم شدم از شدت ترس نمیتونستم ازش چشم بردارم اون شخص روی هوا نشسته بود و لباس مشکی بلند تنش بود چهرش بخاطر تاریکی کامل مشخص نبود

 

ولی چشماش به راحتی قابل تشخیص بود یه چیزی مثل چشمای گربه توی تاریکی و البته خیلی هم وحشتناک از شدت ترس داشت گریم میگرفت میخواستم از دستش فرار کنم ولی راه فراری وجود نداشت از جام بلند شدم حداقل از نشستن خیلی بهتر بود اون شخص هم از جاش پاشد و بهم نزدیک شد منم ناخودآگاه عقب عقب میرفتم

 

هرچی اون شخص بهم نزدیک تر میشد هیکلش درشت تر میشد به اندازه ای بهم نزدیک شد که برخورد نفس هاشو با بدنم احساس میکرد بوی خیلی بدی هم میداد یه چیزی مثل بوی لجن همونطور که با وحشت بهش نگاه میکردم حس کردم کسی مچ پامو گرفته و من محکم به زمین خوردم و بیهوش شدم

 

وقتی به هوش اومدم تو اتاقم بودم فکر کردم خواب میدیدم که متوجه دردی تو مچ پام شدم و وقتی که بهش نگاه کردم جای انگشتای درشتی رو روی پاهام دیدم که سه تا انگشت هم داشت همونطور که به مچ پام نگاه میکردم مردی وارد اتاقم شد و درو بست بدون اینکه چیزی بگه شروع کرد به دعا خوندن که صدای شکستن شیشه ها به همراه صدای جیغ به گوشم رسید

 

متوجه شدم اون فرد دعا نویسه و خانوادم اونو خبر کردن تا بهمون کمک کنه از شدت ترس چشامو بستم که صدای شکستن شیشه رو این بار از داخل اتاقم شنیدم و اون مرد دیگه دعایی نخوند دیگه هم صدایی نمیومد چشمامو که باز کردم دیدم همه چیز به حالت عادی برگشته ولی شیشه اتاقم شکسته بود

 

از اون موقع به بعد هم اتفاق خاصی نیفتاده فقط بعضی شبا صدای کشیدن ناخن شخصی رو دیوار به گوش میرسه ولی با خودم و خانوادم کاری ندارن خداروشکر به شنیدن اون صدا ها هم دارم عادت ميكنم

برای خواندن به ادامه مطلب بروید

سلام من سرتاسر زندگیم پر از اتفاقاتیه که دارم ازش یک کتاب میسازم

۱۲ سالم بود متدین و نماز خون بودم از مدرسه اومدم خونه طبق معمول خونه کسی نبود

در رو بستم و شروع به درس خوندن کردم خونه ما کنار قبرستان پر از درختیه داشتم درس میخوندم که دیدم از توی راه رو صدای پا میاد از ترس دزد رفتم

داستانهای ترسناک جن ایرانی

نگاه کردم کسی پشت در نبود در حیاطو قفل کرده بودم پس گفتم حتما روزه گرفتتم ولی گرسنه نبودم

باز نشستم صدا اومد ولی این بار صدایی بود که انگار انسانی رو دارند خفه میکنند وخس خس میکرد ترسیدم بسم الله گفتم

داخل آشپز خانه رفتم کسی را ندیدم میز تلویزیون بزرگی داشتیم جثه کوچکم را پشتش پنهان کردم

تلویزیون روشن بود ولی با صدای کم

در کابینت ها محکم بهم میخورد وباز هم صدای خس خس گریه کردم حس کردم وارد خانه شده ودر کمد دیواری را باز کرد من از پشت میز تلویزیون یواشکی سرگ کشیدم

صدای ممتد تلویزیون که موجود پنهانی کم وزیاد میکردش را شنیدم واز خدا خواستم بمن که برایشروزه گرفته بودم کمک کند

هوا داغ وسنگین تر میشد نفس های تند میکشید انگار قصد پیدا کردنم را داشت جسم زرد رنگی را دیدم که دارد وارد اتاق خواب میشود

داشتم سکته میکردم ولی کمی دور شد من با چشمانم بدن زشت او را دیدم انگار داشت با خودش حرف میزد

ولی جمله ای با صدای ظریف ونامفهوم شب شده بود ومن مادر را تو دلم فریاد میزدم

صدای زیبای ربنا از تلویزیون پخش شد و واشک ریختم اون موجود ترسناک با صدای وحشتناکی چرخ خورد وبه زمین افتاد

اذان گفت ومن حاظرم دستم را روی قرآن بگذارم که هوای خانه سنگینی خود را از دست داد وعادی شد

ولی در باز شد ومن باز ترسیدم صدایی مرا بخود خواند دخترم وقتی مادر چهره کبود شده من را دید گریست و این علنا واقعیت بود

دوستان من خودم اینکارو انجام دادم و مسائل خاصی برام پیش اومد لطفا اگه میترسید انجام ندید…روش احضار :در یک اتاق نیمه تاریک و ساکت ترجیحا نیمه شب (که تمرکز بالاتر و احتمال موفقیت دو چندان است) بنشینید .10 دقیقه تمرکز کنید و در این مدت فقط به اجنه و ارتباط با اونها فکر کنید. سوره جن را تا آخر بخوانید. سپس یک قلم و کاغذ بر دارید و قلم را در دست گرفته نزدیک کاغذ نگه دارید بطوریکه نوک قلم روی کاغذ باشد . سپس بگویید از ارواحی که در اینجا حاضر هستند می خواهم که از طریق این قلم با من صحبت کنند و چند بار این جمله را تکرار کنید.و بگویید سلام .خواهید دید که دست شما بدون اراده و خواست شما شروع به نوشتن می کند و جواب شما را می دهد و این بدلیل این نکته است که جن اکنون در بدن شما میهمان است و از طریق دست شما با شما ارتباط برقرار کرده البته در صورتی که از تمرکز بالاتری برخوردار باشید نیازی به قلم و کاغذ نخواهید داشت و جن بصورت ذهنی با شما حرف می زند و تفاوت میان افکار خودتان و حرفهای جن میهمان برایتان کاملا ملموس خواهد بود و اینجاست که به معنای واقعی کلمه ی “وسوسه ” پی خواهید برد.در حین جلسه برای اینکه مطمئن شوید اینها تلقین نیست از جن بخواهید که به نحوی حضور خودش رو براتون ثابت کنه مثلا پرده رو تکون بده یا ضربه ای به در بزنه.در ضمن مراقب باشید که سر کار نرید چون جنها هم مانند ما انسانها خوب و بد دارند و ممکن است یک جن شرور به تور شما بخورد که بخواهد کمی اذیتتان کند مثلا خودش را بعنوان روح یکی از بستگانتان معرفی کند و اشک شما را در بیاورد بعد آخر سر بفهمید که داره شما رو دست می ندازه و بهتون می خنده ( جنها اغلب از این کارها لذت میبرند)اکثر اوقات در این احضار ها این اجنه هستند که حاضر میشند و احتمال حضور ارواح خیلی کمه.در پایان جلسه خداحافظی کنید و بگویید “اخرج به حق سلیمان بن داوود” تا جن از بدن شما خارج شود.باز هم تاکید می کنم این مطالب فقط برای بیشتر شدن اطلاعات شماست و مسئولیت هرگونه اتفاقات و حوادث ناشی از احضارات به عهده خود شماست

وقتی شب 4شنبه از نیمه گذشت.می توان این احضار را در اتاقی نیمه تاریک و به تنهایی انجام داد.

 

طریقه ای آن اینچنین است که آیات بیست ونهم تا سی و یکم از سوره ی احقاف را 105بار بخوانید.یکی از جنیان ظاهر خواهد شد و ممکن است در هر شکلی یاشد اما خوف ننماید و آنچه را که مجاز است بپرسید که جواب خواهد شنید.اگر این عمل مکررا درشبهای 4شنبه تکرار شود هر بار لازم نیست که 105بار آیات خوانده شود بلکه ممکن است در دفعات تکرار پایین تر نیز جن ظاهر شود و بعدها حتی ممکن است در حدود 10 15 20 40 و غیره تعداد تقلیل یابد و جن ظاهر شود.آیات قرآنی را درست بخوانید و به معانی فارسی آنها نیز در ضمن خواندن توجه کنید و سعی نمایید با تمرکز حواس توام شود که مسلما نتیجه مطلوب حاصل خواهد شد.

 

داستانهای ترسناک جن ایرانی

شروع آیات قرآنی:(و اذ صرفنا الیک نفرامن الجن)و پایان آن تا:(و یجرکم من عذاب الیم) “از 29 تا 31 سوره احقاف”

توسط خودم مورد تجربه قرار گرفته و بهترین نکته اینه که نترسید عزیزان بزرگترین کلید موفقیت نترسیدنه 

هر کس این اسماء را بر کف دست خود بنویسد و بخوابد ، یکی از پریان بیاید و هر چه بخواهد در خواب خبر دهد .

و این اسما این است :(( شهث هث یهث ))

و هرکس این اسما را بر نوک انگشت ابهام خود بنویسد یکی از اجنه بیاید و او را خبر دهد ازآن چه می خواهد و باید نترسد .و آن اسما این است :(( شهمون پهوه شروه ))

و اگر کسی در کاری نگران باشد این اسما را بر کف دست خود بنویسد و بخوابد یک از ارواحبیاید و او را از ان امر خبر دهد .و ان اسما این است :(( سهت هث بهث هت بهث ))@

قدرت تلقین انسان موجودی تلقین پذیر میباشد و تلقین پذیری یکی از ویژگیهای انسان است تلقین تاثیر فوق العاده ای بر انسان دارد. شاید یکی از دلایلی که اسلام زندگی را با گفتن اذان در گوش نوزاد آغاز میکند و در تلقین به میت تمام میکند، اهمیت تلقین باشد. بنظر میرسد یک بعد از ابعاد اذکار و عبادات هم بعد تلقینی آنها میباشد. همه انسانها با درجات مختلف تلقین پذیرند و این تلقین پذیری در خلسه بسیار افزایش مییابد. دانشمندان به دفعات نشان داده اند هر نوع تلقین مورد پذیرش ضمیر ناخودآگاه قرار میگیرد، امروزه دانشمندان اثبات کرده اند که بخشی از اثرات داروها اثرات تلقینی آنها است لذا در پزشکی امروز استفاده از شبه داروها مطرح شده است که فاقد اثرات خاص دارویی و شیمیایی میباشند. در تمام اعصار تلقین نقش مهمی در زندگی انسان بازی کرده است. از تلقین میتوان برای تحت کنترل در آوردن نفس خود استفاده کرد. تلقینِ سازنده نیروی شگفت انگیزی میباشد. یادتان باشد تلقین فی نفسه قدرتی ندارد مگر اینکه ما قبولش کنیم. بنابراین با آگاهی از اثرات تلقین ازآن در جهت مثبت استفاده کنید و خود رااز تلقینات منفی دیگران و محیط در امان نگه دارید. انواع تلقین: 1- تلقین کلامی 2- تلقین فکری 3- تلقین شنیداری 4- تلقین دیداری 5- تلقین نوشتاری شما می توانید از هر یک از انواع تلقین که تمایل داشتید استفاده کنید. بنده مجید نعمت زاده به عنوان کسی که بارها از نیروی تلقین استفاده کرده یاد آوری می نمایم که جملات تلقینی باید مثبت و کوتاه باشد و از قبل آماده و در دسترس قرار گرفته باشند، توجه کنید که برای تاثیر گزاری بیشتر، این جملات را بسیار جدی و محکمو با باوری عمیق در ذهن خود تکرار کنید و یا بر زبان جاری سازید. جملات تلقینی زیر برای رسیدن به تمرکز خوب و تقویت حافظه پیشنهاد میگردد. (البته بسیار بهتر است تلقینات در حالت خلسه انجام گیرد) – من همواره از هوش، شهامت و ذکاوت سرشارم. – من به فرایند زندگی اعتماد دارم و ایمن هستم. – من خودم را دوست دارم و تایید میکنم. – من از آرامش الهی سر شارم. – من دارای حافظه عالی و قدرتمند هستم. – تمرکز من فوق العاده است. – من با عشق و علاقه مطالعه میکنم. – من با محبت به خودم توازن می بخشم. – خواندن و مطالعه کردن به من احساس آرامش میدهد. – من خوب و راحت مطالعه میکنم و خوب و راحت یاد میگیرم.- من در جلسه امتحان بخوبی مطالب را از ذهنم به برگه امتحان منتقل میکنم. – من از درس خواندن و امتحان دادن لذتمی برم. – من نسبت به خود صادق هستم، من مسئول پیشرفت خودم هستم.

 

جن چگونه موجودی است و آیا می توان توسط علوم پیشرفته امروزی آن را اثبات کرد؟

جن در لغت به معنای «مستور و پوشیده» است، همان گونه که بچه در رحم را «جنین» گویند، «جنّت» نیز اشاره به باغی است که درختان آن مانع از به چشم آمدن زمینش می گردد.

و شاید علّت شک و تردید در وجود جن نیز همان مستور و پنهان بودنش از انظار و حسّ بشری است که علت آن در ذات خلقتش نهفته است.

قرآن کریم خلقت جن را این گونه بیان می دارد:

و جان(مترادف با جن و پدر جن است همان طور که آدم، پدر انسان) را پیش تر، از آتش زهرآگین آفریدیم: «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ»[4]

خدا انسات را از گل خشک شده ای چون خاک سفال آفرید و جنیان را از شعله ای بی دود؛ «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ، وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ ْ نارٍ»[5]

جنیان می توانند خود را به هر شکل و قیافه ای درآورند(به استثنای پیامبران و ائمه معصوم) و از چشم موجودات دیگر پنهانند.

ملاصدرا پنهان و آشکار شدن جن را با هوا قیاس می کند و این طور عنوان می دارد: «بدن های لطیف آنها در لطافت و نرمی متوسط بوده و از این رو آماده جدایی و یا گرد آمدن هستند، چون گرد هم آیند قوام آن ها بهتر گشته و مشاهده می گردند و چون جدا گردند قوام شان نازک و جسم شان لطیف می شود و از دیده پنهان می مانند، مانند: هوا که وقتی ذراتش گرد هم می آیند، غلیظ می شود و به صورت ابر در می آید و وقتی ذرات آن از هم جدا می شوند، لطیف شده و دیده نمی شوند».[6]

همین ویژگی وجودی، به آن ها این امکان را می دهد که خود را به هر شکلی و با هر حجمی درآورند، چه به اندازه سر سوزن و چه در اندازه اتاقی بزرگ، آن ها به واسطه همین ویژگی، زمان برایشان معنا ندارد، و مسافتی را که بشر مدت ها باید آن را طی کند، در لحظه ای می پیمایند و اعمالی را که از توان انسان خارج است، آن ها به راحتی قادر به انجامش هستند. عمده ترین علّت شک و تردید در وجود آنان هم همین پنهان بودن از چشم انسان هاست. البته از نظر علمی هم توجیه پذیر است، چرا که در جهان هستی چیزهای زیادی وجود دارد که به چشم ما قابل رؤیت نیست.

در بسیاری از کشورها و حتی در کشور خودمان هم نمونه های زیادی شنیده می شود که اشخاصی با عنوان جن گیر و یا احضار کنندگان ارواح، توانسته اند از آن ها بهره گیرند.

و بنابر آیات قرآن کریم:

«این موجود عجیب پیش از آفرینش انسان، خلق شده است»[7]

«جنیان از شعله های آتش آفریده شده اند»[8]

«جنیان همچون انسان ها، دسته دسته به دنیا آمده و بعد به جهان آخرت خواهند رفت»[9]

«آن ها نیز نر و ماده دارند»[10]

«آنها نیز تمایلات نفسانی دارند»[11]

«تعداد جنیان بیش از آدمیان است»[12]

 

 

جن واژه‌ای عربی و به معنی «موجود پنهان و نادیدنی» است. در عرف فارسی «اَجِنّه» جمع جن شمرده می‌شود. در عربی جمع واژه  جن، جِنان است و نوع آن جِنَّه. در فرهنگ فارسی دکتر محمد معین، به معنای «موجودی متوهم و غیر مرئی، پری» آمده‌است. به آنکه مورد اذیت و آزار جنّیان واقع شده جن زده[۱] یا مجنون[۲] گویند.

 

جن چیست؟

در یک دیدگاه وسیع به هر موجود ماوراءطبیعه‌ای که از دیدگاه انسان مستور است، جن می‌گویند. مانند فرشته‌ها، شیطان‌ها. اما اصطلاحاً و بنا بر باور برخی از مردم، جن‌ها (اجانین) گروهی از موجودات زنده، دارای احساسات و تفکر و معمولاً نامرئی از جهان آفرینش هستند که هزاران سال پیش از خلقت بشر از آتش خلق شده‌اند.

 

جن از دیدگاه مذاهب

اسلام

داستانهای ترسناک جن ایرانی

شکلی خیالی از مهر یا نگین سلیمان که در داستان‌ها به وی نیرویی برای تسلط بر جنیان می‌بخشید.

 

پاره‌ای از باورهای مسلمانان پیرامون جن از قرآن سرچشمه می‌گیرد. در قرآن جن موجودی توصیف شده که «از آتش (نار) آفریده» شده‌است.[پانویس ۱] جن دارای دو جنس نر و ماده[پانویس ۲] و دارای علم و ادراک معرفی شده‌است.[پانویس ۳] همچنین به آنان ویژگی‌های اخلاقی داده شده[پانویس ۴] و مواردی از تماس آن‌ها با انسان را متصور شده‌است.[پانویس ۵] به روایت قرآن جن «از پیش از آفرینش انسان» بر روی زمین می‌زیسته‌است.∗ در کل جن بیست و دو مرتبه در قرآن تکرار شده و دارای سوره‌ای به همین نام است. هم چنین چنانکه در قرآن گفته شده، شیطان رجیم یا همان ابلیس از جنس جن است. در سوره نمل (مورچه) در کتاب قرآن در آیه ۱۷ به این مورد اشاره شده‌است که سلیمان نبی بر سپاهیانی از جن تسلط و آنها را در خدمت خود داشته‌است. نیز در آیه ۳۹ از سوره نمل به توانایی خارق العادهٔ این موجودات اشاره می‌شود.

 

آنگونه که در بخشی از کتاب «در محضر استاد» که به پرسش و پاسخ‌هایی با آقای علامه طباطبایی(شیعه)می‌پردازد، به نقل از او، عمر این موجودات بسیار بیشتر از عمر انسان‌ها بوده و جمعیتشان نیز از جمعیت انسان‌ها بیشتر است. در همین کتاب اشاره شده‌است که سپاهی از جن‌ها به رهبری زعفر در واقعه کربلا به کمک حسین بن علی آمد ولی حسین کمک او را نپذیرفت. او نوشته‌است: یکی از جنگ‌های امام علی علیه السّلام با جن (نصیبین) بود. همچنین در تفسیر المیزان درباره پناهنده شدن مردم به جن، نوشته: «مراد از پناه بردن انس به جن بطوری که گفته‌اند این است که در عرب رسم بوده وقتی در مسافرت در شب، به بیابانی برمی‌خوردند از شر جانوران و سفیهان جنی به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه می‌بردند و می‌گفتند: من پناه می‌برم به عزیز این وادی، از شر سفهاء قومش» به گفته علامه طباطبایی: «تقسیم آیه مبارکه بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ در مربعات به حروف ابجد، برای رفع جنیان و افراد مبتلا به جن مفید است».

 

ابن خرم در کتاب الفصل می‌نویسد: «طایفه جن امتی هستند دارای عقل، فکر و قدرت تمیز که به ایشان از طرف خدا وعده و وعید نازل شده و آنها نیز پذیرفته‌اند. آمیزش می‌کنند اولادی از آن‌ها بوجود می‌آید و مرگ نیز آنها را در بر می‌گیرد و چون جسمشان زود فنا می‌شود احتیاج به قبرستان ندارند و تمامی مسلمانان نیز بر این امر توافق و اجماع دارند جنیان دارای اجسام لطیف، شفاف و هوائی هستند یعنی زندگی در هوا و زمین برای آنها امکان دارد زیرا عنصر آنها از آتش است. همچنان‌که عنصر انسانها از خاک است»

 

صدر المتالهین شیرازی معروف به ملاصدرا می‌نویسد: «جن را وجودی در این جهان حس و وجودی در جهان غیب و تمثیل (عالم مثال) است، اما وجودشان در این جهان هیچ جسمی که آن را نوعی از لطافت و اعتدال باشد نیست، جز آن که روحی در خور آن و نفسی که از مبدا فعال بر آن اضافه شده‌است می‌باشد آنان بدنهای لطیفی دارند که در لطافت و نرمی متوسط بوده و پذیرای جدائی و گرد آمدن است، چون جدا گشت، قوامش نازک و حجمش لطیف گشته و از دیگرن پنهان می‌گردد»

 

در آیه ۱۳۰ سوره انعام، آمده: «یا معشر الجن و الانس الم یاتکم رسل منکم» یعنی: «ای گروه جن و انس! آیا پیامبرانی از بین شما برای شما نیامدند؟» که ظاهرا و بنا به نظر بسیاری از معتقدان به دین اسلام، آیه مذکور نشان دهنده این است که جن‌ها پیامبرانی از جنس خودشان هم داشته‌اند. در آیه ۶ سوره ناس عبارت من الجنة و الناس آمده‌است

 

مسیحیت

آنگونه که از باورهای مسیحی برمی آید مسیحیان به وجود جن معتقد بوده و آنها را «ارواح خبیث» یا «ارواح شیطانی» می‌دانند. در بسیاری از آیات عهد عتیق و عهد جدید از جن، اجنه و شیطان و ابلیس به صراحت نام برده شده‌است از جمله لاویان ۱۹:۳۱ و ۲۰:۶، اول سموئل ۲۸:۳ و ۲۸:۹ و ۲۸:۷ اول تواریخ ۱۰:۱۳، متی ۴:۱ و ۱۲:۲۲، لوقا ۴:۵ و ۸:۱۲، یوحنا ۸:۴۴ و بسیاری آیات دیگر. ضمنا جن‌گیری جزء اموری است که کلیسای کاتولیک به صورت تخصصی آن را انجام می‌دهد و در حال حاضر پاپ بندیکت شانزدهم از آن حمایت می‌کند و انجمن بین‌المللی جن گیران برای همین موضوع توسط پدر گابریل آمرث تاسیس شده‌است.[۳] برخی گمان می‌کنند درباره ماهیت آنها در بین عامه مردم غلو شده و تصویری ترسناک از آنان ترسیم شده‌است.

 

جن در باور مردم

ایرانیان

در باور برخی افراد، جن‌ها تنها در شب، تاریکی، تنهایی و در محل‌هایی مانند گرمابه، آب انبار، پستو و ویرانه و بیابان وجود دارند. در باور عامه، جن به شکل انسان است با این تفاوت که پاهایش مانند بز، سم دارد. مژه‌های دراز او نیز با مژهٔ انسان متفاوت است و رنگ موی او بور است. همزمان با زاده شدن هر نوزاد انسان، بین اجنه نیز نوزادی به دنیا می‌آید که شبیه نوزاد انسان است اما سیاه و لاغر و زشت که این موجود را همزاد آن طفل می‌خوانند.

 

بنابر باور برخی، نه تنها باید پیش از ریختن آب جوش روی زمین «بسم الله» گفت، بلکه حتی پیش از ریختن آب سرد، پرت کردن چیزی و هر کاری که می‌تواند به یک موجود فرضی در محل آسیب برساند یا برای او اهانت آمیز باشد (مانند انداختن آب دهان و…) نیز باید «بسم الله» گفت. و ذکر این عبارت برای دور کردن جن‌ها از محل و ایمن ماندن از آسیب احتمالی آن‌ها موثر است. البته عده‌ای نیز متعقدند که ذکر «بسم الله» به تنهایی چاره ساز نیست و حتی نوعی دعوت از آنان محسوب می‌شود و حتماً باید عبارت را کامل و به صورت «بسم الله الرحمن الرحیم» به کار برد.

 

در تهران قدیم عده‌ای از ساکنان را عقیده بر این بود که گاه و بی‌گاه در مواقع معین در حمام‌ها جن‌ها رفت و آمد می‌کنند و با احتیاط قدم به حمام می‌گذاشتند، مخصوصا شب‌ها خیلی با ترس و وهم در حمام وارد شده و خود را شستشو می‌کردند. گویند مظفرالدین شاه از همین‌گونه افراد بود …معی را عقیده بر این بود که جن‌ها گاهی برای اغفال و فریب مردم و کشانیدن آنها به حمام، زودتر از موعد مقرر در بوق حمام می‌دمند … مردم برای رفع و دور کردن اجنه به بعضی عوامل متوسل می‌شدند و از جمله جام چهل کلید و این جام از برنج ساخته شده بود و دسته‌ای داشت که آن را سوراخ می‌کردند و بر چهل پاره برنج یا مس بعضی کلمات را حک می‌کردند، ضمنا بعضی دعاها را به خط خوش به روی جام می‌کندند.[۴]

قرآن مجید وجود جن را تصدیق کرده است و ویژگی  ‏های زیر را برای او برمی شمارد:

 

1.جن موجودی است که از آتش آفریده شده، بر خلاف انسان که از خاک آفریده شده است. [1]

2. دارای علم ، ادراک، تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. [2]

3. دارای تکلیف و مسئولیت است. [3]

4. گروهی از آن ها مؤمن و صالح و گروهی کافرند.[4]

5. دارای حشر و نشر و معادند. [5]

6. قدرت نفوذ در آسمان‏ها و خبرگیری و استراق سمع داشتند و بعداً منع شدند. [6]

7. با بعضی از انسان‏ها ارتباط برقرار می کردند و با آگاهی محدودی که نسبت به بعضی از اسرار نهایی داشتند، به اغوای انسان‏ها می پرداختند. [7]

8. میان آنها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند، همان گونه که میان انسان ‏ها چنین است. [8]

9. قدرت بر انجام بعضی از کارهای مورد نیاز انسان را دارند. [9]

10. خلقت آنها روی زمین قبل از خلقت انسان ‏ها بوده است. [10]

11. در داستان حضرت سلیمان علیه السلام وقتى عفریتى از جن مدعى مى‏شود که می تواند تخت بلقیس را به نزد سلیمان آورد پیش از آن که از مجلسش برخیزد، [11] حضرت سلیمان آن جن را تکذیب نمى‏کند؛ اگر چه در قرآن نیامده است که آن جن تخت را آورد. [12]

از مجموع این آیات استفاده می شود که جن یک موجود خیالی نیست و یک موجود واقعی مادی است که ارتباط با او امکان پذیر است و عده ای هم با او ارتباط برقرار کرده اند. اگرچه از روزگاران قدیم بین انسان و جن، شیوه ‏های مختلفی از روابط تصور می شده است، اما ما تنها شیوه ‏هایی را که در روایات معتبر آمده است می توانیم بپذیریم.

در این جا به بعضی از گونه ‏های این روابط که در قرآن و روایات و سخنان دانشمندان ذکر شده، اشاره می کنیم:

ألف: پناه بردن به جن؛ در قرآن مجید آمده: “و همانا مردانی از انس به مردانی از جن پناه می بردند، پس به سختی ‏های ایشان می افزودند”. [13]

رسم عرب چنین بود که هرگاه به بیابان هولناکی می رسیدند، به جن آن وادی پناه می بردند. اسلام این کار را نهی کرده و پناه بردن به آفریننده ی جن و انس را امر فرموده است. [14]

ب: تسخیر جن؛ تسخیر جنیان و به خدمت گرفتن آن ها، گرچه ممکن است اما میان فقها در باره ی این که آیا چنین کاری جایز است یا نه؟، بحث است. قدر مسلم آن است که این کار نباید از راهی که شرعا حرام است صورت گیرد یا باعث آزار و اذیت آن ها شود و نیز نباید به کارگرفتن آنها برای کارهای نامشروع و حرام  باشد زیرا انجام کار نامشروع، حرام است چه با واسطه باشد یا بی واسطه. [15]

از آیت الله العظمی خامنه ای؛ در باره ی حکم مراجعه به افرادی که از طریق تسخیر ارواح و جن اقدام به معالجه مى‏کنند، با توجه به این که یقین وجود دارد که آن ها فقط کار خیر انجام مى‏دهند، سؤال شد، ایشان جواب فرمودند: این کار فى نفسه اشکال ندارد، مشروط بر این که از راه هایى که شرعاً حلال هستند، اقدام شود. [16]

داستانهای ترسناک جن ایرانی
داستانهای ترسناک جن ایرانی
0

داستان تركي استانبولي

داستان تركي استانبولي
داستان تركي استانبولي

داستان «برک»، داستانی چند سطری است که برای آموزش زمان گذشته ساده به علاقمندان به ترکی استانبولی نوشته شده است. این داستان همراه با کلمات مهم و معنی کلمات به انگلیسی برای یادگیری بهتر دوستان عزیز آماده شده است.

حجم فایل:          80کیلوبایت                                  نوع: پی دی اف                پسوورد: istanbulturkcesi

پیش از این دو داستان زیر هم برای دانلود قرار داده شده بود:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

داستان تركي استانبولي

دیدگاه

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

معادله را پاسخ دهید *
(function( timeout ) {
setTimeout(
function() {
var notice = document.getElementById(“cptch_time_limit_notice_59”);
if ( notice )
notice.style.display = “block”;
},
timeout
);
})(120000);

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

 × 

 = 
14

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

Call Now

تحصیل در ترکیه 02188982806 و 09375681354


 


BEBEK

Genç kadın, bebeğin güzelliği karşısında 
büyülenmiş gibiydi. Kıvırcık sarı saçları, iri mavi gözleri,
kalkık bir burun ve küçük kırmızı dudaklarıyla 
bir kartpostalı andıran bebek, kadının şimdiye kadar 
gördüğü en cana yakın kız çocuğuydu. 
Onun ipek yanaklarını daya doya öpmek ve 
cennet kokusunu içine çekmek için eğildiğinde : 
“Dokunma bana …” diye bir ses duydu.
“Beni okşamaya hakkın yok senin…” 
Kadın korkuyla irkilip etrafına bakındı. 
Bebekle kendisinden başka içerde kimse yoktu. 
Aynı sesi tekrar duyduğunda bebeğe döndü. 
Aman Allahım!.. Yeni doğmuş gibi görünmesine rağmen 
konuşan oydu. “Bana yaklaşmanı istemiyorum” 
diye devam etti. “Hemen uzaklaş benden…” 
Kadın, biraz olsun kendini toplayarak : 
“Çocuklarımız hep erkek oluyor” dedi. 
“Onlar da güzel ama kız çocukları başka. 
Bu yüzden seni öpmek istedim.”
“Beni öpemezsin” diye ağlamaya başladı bebek.
“Benim de seni öpemeyeceğim gibi…” 
“Neden ?” diye sordu kadın.”Neden öpemezsin ki ?” 
Bebek, hıçkırıklara boğulurken : 
“Bunun sebebini bilmen gerekir” dedi.
“Düşünürsen mutlaka bulacaksın…” Kadın, neler olup
bittiğini hatırlamak üzereyken kendine geldi. 
Özel bir hastanenin en lüks odasında yatıyor 
ve narkozun tesirinden midesi bulanıyordu. 
Aile dostları olan tanınmış doktor, 
odayı dolduran çiçeklerden bir tanesini 
vazodan çıkartıp kadına uzatırken : 
“Geçmiş olsun hanımefendi” dedi.
“Başarılı bir kürtajdı doğrusu. 
Ha..! Sahi, “kız”mış aldırdığınız bebek.”


 

داستان تركي استانبولي

نام (اجباری)

آدرس پست الکترونیکی (اجباری است اما نمایش داده نمی‌شود)

آدرس سایت

تصویر امنیتی جدید

خانه » بلاگ » بهترین وبسایت آموزش ترکی استانبولی » دانلود رایگان ۳ کتاب داستان و رمان ترکی استانبولی بصورت پی دی اف

حتماً شما هم با خواندن یک رمان سعی می کنید تا با شخصیت اصلی داستان همدلی داشته باشید. خوانندگان رمان ناخودآگاه از شخصیت های برجسته و اصلی موجود در رمان الهام گرفته و روحیات و رفتارشان بعد از خواندن رمان تا حدودی تغییر می یابد. در این مقاله می توانید ۴ کتاب رمان ترکی استانبولی را که بصورت بصورت پی دی اف می باشد به رایگان دانلود نمایید.

نویسندگان معروف کشور ترکیه از جمله: الیف شافاک، یاشار کمال، اورهان پاموک و … آثار معروفی را ثبت کرده اند که جزء پر مخاطب ترین رمانهای جهان به شمار می روند. نویسندگانی که نام ادبیات ترکیه با آنها گره خورده و خواندن آثارشان بر کسانی که ادبیات ملل مختلف را دنبال می‌کنند واجب است. خوشبختانه از بهترین نویسندگان ترکیه کتاب‌های زیادی به فارسی ترجمه شده است و طرفداران زیادی هم دارند. اگر نگاهی به روی جلد برخی از کتابهای رمان بیاندازیم با اسامی عجیب و غریبی مواجه می شویم که برای ما نامفهوم ولی در زبان ترکی پر معنا می باشند و از فرهنگ‌ها و سنت‌های ادبی گوناگون،‌ تاریخ، فلسفه، عرفان و سیاست‌های فرهنگی سخن می‌گویند.

حتماً بخوانید: آموزش ۱۰ کلمه و عبارت کاربردی در زبان ترکی استانبولی با معنا و تلفظ فارسی

 ≡ لینک دریافت رمان عشق و غرور به زبان فارسی ⇐  دانلود همین کتاب به زبان ترکی استانبولی

داستان تركي استانبولي

 ≡ لینک دریافت رمان Kafamda Bir Tuhaflık از اورهان پاموک

همچنین بخوانید: خرید ۳ تا از بهترین کتاب های آموزش زبان ترکی استانبولی

از آنجایی که رمانها معمولاً مفصل هستند لذا خواندن رمانهای معرفی شده در این مطلب به تمام دوستانی که کمی فرصت اضافه دارند توصیه می شود. چون یکی از مهمترین فواید مطالعه رمان این است که عمق روزمرگی زندگی آدم‌های معمولی را می‌کاود و پرده از پیچیدگی‌ها و کژتابی‌های رفتار آدمی بر می‌گیرد. همچنین مطالعه رمان به ما اجازه میده که تو شرایط مختلف زندگی کنیم و موقعیت افراد مختلف را احساس کنیم.

نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال دیدگاه

تماس با ما

تهران-خیابان انقلاب  تلفن تماس ۰۹۱۹۳۲۲۶۳۲۶ تلفن ثابت ۲۸۴۲۶۹۲۹ -۰۲۱

ایمیل maxer.ir@gmail.com

تبلیغـات    فروشـگاه

شرکت لوتوس

با بیش از ۱۵ سال سابقه درخشان در امر آموزش و فروش محصولات آموزشی، تنها به کیفیت و رضایت مشتری می اندیشیم !

© استفاده از مطالب چـــرب زبـــان تنها با کسب اجازه از مدیریت امکان پذیر می باشد. سلامتی-زیبایی

مرا بخاطر بسپار

سردبیر۱۳۹۸-۳-۲۵ ۱۲:۲۸:۲۱ +۰۰:۰۰۲۵ام خرداد, ۱۳۹۸|

داستان تركي استانبولي

سردبیر۱۳۹۸-۲-۱۵ ۱۲:۴۸:۴۶ +۰۰:۰۰۱۵ام اردیبهشت, ۱۳۹۸|

سردبیر۱۳۹۸-۲-۹ ۲۱:۰۲:۱۹ +۰۰:۰۰۹ام اردیبهشت, ۱۳۹۸|

سردبیر۱۳۹۷-۱۲-۱۵ ۱۳:۲۵:۰۰ +۰۰:۰۰۱۵ام اسفند, ۱۳۹۷|

سردبیر۱۳۹۷-۱۱-۲۳ ۱۲:۲۹:۵۶ +۰۰:۰۰۲۳ام بهمن, ۱۳۹۷|

مجموعه TÜRKÇEDE با مدیریت استاد رضا عباسی مترجم و مدرس زبان ترکی استانبولی از سال 1389 فعالیت رسمی خود را آغاز نمود. تالیف چندین کتاب پرتیراژ ، آموزش به هزاران نفر از علاقه مندان زبان ترکی استانبولی ، اعزام صدها تن از هموطنان به دانشگاههای معتبر کشور ترکیه بخشی از خدمات این مجموعه می باشد. آشنا نمودن زبان آموزان با گرامر صحیح زبان ترکی استانبولی و فراگیری لهجه متداول در کشور ترکیه از دغدغه های اصلی مجموعه TÜRKÇEDE می باشد. در سال های اخیر خدمات نوینی در عرصه های بازرگانی ، گردشگری ، ترجمه عمومی و تخصصی و غیره ارائه شده است که با مشارکت هموطنان امید است این خدمات به نحو چشمگیر توسعه یابد.

250,000 ریال قیمت با احتساب مالیات بر ارزش افزوده میباشد.

 

کتابهای داستان اورجینال بصورت سطح بندی شده با صورت و متن را میتوانید از موسسه آوا مهد تدبیر خریداری کنید. این کتابها از A1 تا C1 طبقه بندی شده اند و دوستان علاقمند به یادگیری ترکی استانبولی در همه سطوح میتوانند از کتابهای خاص سطح خودشان استفاده کنند.

برای کسب اطلاعات بیشتر با  موسسه آوا مهد تدبیر تماس بگیرید:

021

داستان تركي استانبولي

66573959

 

کتابهای داستان اورجینال بصورت سطح بندی شده با صورت و متن را میتوانید از موسسه آوا مهد تدبیر خریداری کنید. این کتابها از A1 تا C1 طبقه بندی شده اند و دوستان علاقمند به یادگیری ترکی استانبولی در همه سطوح میتوانند از کتابهای خاص سطح خودشان استفاده کنند.

برای کسب اطلاعات بیشتر با  موسسه آوا مهد تدبیر تماس بگیرید:

021

66573959


محمدرضا
– 1394-11-28

باسلام… توضیحات این آیتم خیلی ناقصه،مشخص نیست تعداد کتاب ها چندتاست و همینطور اسامی کتابها و همچنین سطح a1 تا c1 هر کتاب ؟!!!!
باتشکر


azimi
– 1394-11-29

سلام تعداد کتاب زیاده حدود 40 جلد که هرکدام سطوح مختلفی دارند. یعنی چند جلد برای سطح مبتدی، چند جلد برای متوسط و چند جلد هم پیشرفته.


محمدرضا
– 1394-11-30

سلام مجدد….تعداد کتابهایی که سطحشون تا hitit 1 هست چندتاست؟ امکان داره کل کتابها و سطحشونو واسم ایمیل کنید؟

You must be logged in to post a review.

 

گفتنی است به‌زودی مجموعه داستان‌های کوتاه به صورت صوتی و متن پی‌دی‌اف برای فروش در بخش فروشگاه وبلاگ قرار داده خواهد شد. این مجموعه شامل صدها داستان است.

دانلود فایل صوتی (3.5 مگابایت)

دانلود متن(پی‌دی‌اف)


بازهم نوبت یک داستان کوتاه دیگر برای علاقه‌مندان به ترکی استانبولی رسید. نامه‌ای پراحساس از یک مادر خطاب به دختر کوچکش با عنوان ترکی «Bir Annenin Kızına Mektubu»؛

در این داستان نکته‌ای ظریف پنهان شده است: تا وقتی کنار هم هستیم به هم محبت کنیم، اجازه تصمیم‌گیری به هم بدهیم و قدر لحظات را بدانیم…

دانلود فایل صوتی

دانلود متن(پی‌دی‌اف)

داستان تركي استانبولي
داستان تركي استانبولي
0

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی
ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

آغرییان دیشی چکرلر. «دندانی را که درد می‌کند باید کشید.»

اوغری پیشیک آغاج گورجک قاچار «گربه دزده چوب ببینه فرار می‌کنه»

ایلان هر یئره اگری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. مار هر کجا که کج بره ، خونه خودش راست میره.

 

اوز گوزینده دیرگی گورمور ، اوزگه نین کینده توکو گورور. تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند.

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

اوستورانین قاباغیندا سیچماسان ، دئیرلر گوتو یوخدی. (به علت رعایت نکردن ادب در این ضرب المثل از ترجمه آن معذوریم)فقط جهت اطلاع

اولی دوروپ مرده شیری یویوور. مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده.

 

اولن یوخدی قبرنه سیچاسان هنوز خبری نیست که داری برنامه میریزی.

اول قارداشلیغوی ثابت ائله سورا ارث و میراث ایسته اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن.

 

اولیه اوز وئرسن ، سیچار کفنین باتیرار (شامل بند بی ادبی می شود)

 

باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. تازمانی که سود میرسد دوست است.

باشیوا داش سالاندا ، اوجا یئردن سال

وقتی میخواهی کاری را شروع کنی از بالا شروع کن 

 

باغبانین گل وقتی قولاغی ائشیتمز

 

بورنو یئللی دیر. «دماغش باد دارد.»

بورنوندان توتسان جانی چیخار. «اگر دماش را بگیری جانش در می‌آید.»

بو گونون صاباغی دا وار. «امروز فردایی هم دارد.»

بیر باشی وار مین سئوداسی. «یک سر دارد و هزار سودا.»

بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست.»

 

پیشیگه دئدیلر پوخون درمان دی ،سیچدی اوستون باسدیردی. «به گربه گفتند گهت دواس ، رید ،روش خاک ریخت » (با عرض شرمندگی!!!)

پیچاق وورسان قانی چیخماز. «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید.» (کنایه از عصبانیت)

 

پوخ پوخدی ، یاشی یا قوروسی. سروته یه کرباسه

هامیسی بیر بئزین قیراغیدی. سروته یه کرباسه

 

تاری یازانی بنده پوزا بیلمه ز. «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد.»

تولکویه دئدیلر هانی شاهدون دئدی قویروغوم. «به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»

جان وئره‌ر مال وئرمه ز. «جانش را بگیر ،ولی مالش را نگیر.»

 

جوجه نی پاییزدا سایارلار. جوجه را آخر پاییز می‌شمارند.

جندانین دوعاسی مستجاب اولسا ، گویدن س… یاغار. اگر دعای جنده مستجاب می شد از آسمان ک… می بارید.

 

چالما قاپیمی ، چالارلار قاپیوی. درم را نکوب ، در تو را هم می‌کوبند .( آزارم نده کسی هم تورا آزار خواهد داد)

 

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. «جهاندیده بسیار می داند.»

 

چوخ زمان ، دوران اوکوز ، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند. !!!

 

حاجی له‌لین آرتیخ بالاسی. جوجه اضافی لک‌لک .( جوجه‌‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت میکند)

 

دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان،دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان.

 

دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جگم، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جگم، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی.

دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می افتد.»

 

دوشانا دئییر قاچ ، تازی یا دئییر توت. به خرگوش میگه بدو، به سگ تازی میگه بگیر.

دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی ، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم ایری اولا. به شتر گفتند که گردنت کج است ، گفت کجایم صاف است ؟

ده لی دلی نی گورنده ، چوماغین گیزله در. دیوانه که دیوانه ببیند چماقش را قایم میکند.

 

دولت دوشانی ارابا ایله توتار دولت خرگوش را با ارابه میگیرد.

 

دالی یا قالسان دئیرلر بیج دی ، قاباغا گئچسن دییرلر گیج دی. دده م منه کور دئدی، هر گلنی وور دئدی.

 

سوزی آت یره صاحبی گوتوره ر. «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره»

سن چوره گی آت سویا ، بالیق بیلمسه ، خالق بیلر تو تکه نان را در آب بریز اگر ماهی نفهمد ، خدا میفهمد.

ساخلا سامانی ، گلر زامانی کاه را نگه دار وقت استفاده آن میرسد

شیر گوجالسا ، سیکینین اوستونه کپنک قونار. (دوباره عذر می خوام ولی از سانسور هم خوشم نمیاد!!)

شئر غزل دئیر چرند میگوید

قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر. «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید ».

کئچی جان هاییندا، قصاب پیگ آختاریر.

کئچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر.

کیم اوز قاتیقینا تورش دئیر. هیچکس به ماست خودش ترش نمی‌گه.

 

کور آلاهدان نه ایستر ، ایکی گوز بیری اگری بیری دوز. کور از خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم.

 

کور کورا دیر زیت گوزوه. کور به کور میگوید بگوزم به چشت.

 

کور توتدوغون براخماز کور چیزی رو که گرفت رها نمیکنه

 

گئجه شهره گئدن چوخ اولار ، قیشدا بوستان اکن. شب کسی که میگوید به شهر می‌روم زیاد است ، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت .

 

گئجه اودونا گئدن چوخ اولار.

 

گولمه قونشووا ، گلر باشیوا به همسایه نخند ، سر خودت هم میاد.  

لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. لپه را نگو برنجو بگو،دیروزو نگو امروزو بگو(داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)

 

نسیه موقوف حتی سنه ده. نسیه حتی برای تو ممنوع.

 

یئر برک اولاندا ، اوکوز اوکوزدن گوره ر. وقتی زمین که سفت است، یک گاو فکر میکند تقصیر گاو دیگر است .

 

یوقورت توکولسه یئری قالار ، آیران توکولسه نه یی قالار؟ اگر ماست بریزد جایش میماند،اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن میماند؟

 

یامان گونون عمرو آز اولار. عمر روز سخت کم است(پایان شب سیاه سپید است)

 

یاخشی دوست یامان گونده بللنر. دوست خوب در زمان سختی معلوم میشود(دوست آنست که گیرد دست دوست در پریشانحالی و درماندگی)

 

 

(خواهشا نظر یاددان چیخماسین)

خواهشا نظر یادتون نره

آجینان یاتیب گونورتادا دوروب .

از زور گرسنگی شب می خوابد و بعد از ظهر بیدار می شود .

 

جهننمه گئدن اؤزونه يولداش آختارار

مسافرجهنم ، دنبال رفیق می گردد .

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

 

دوز يولدا يئري ينمير، شوخوملوخدا شيللاق آتير

راه صاف را نمی تواند برود ، توی زمین شخم خورده شلنگ تخته می اندازد !

 

سن آقا ، من آقا ، ئينكلري كيم ساغا؟

تو آقا ، من آقا ، راستی !گاوها را کی بدوشد ؟!

 

ئوزینه سیچیر ، منه گوز بره لدیر .

برای خودش می ریند ، برای من چشم می دراند !

 

ائششگه گوٍجوٍ چاتميًر , پالانئ تاپدالاييًر .

زورش به خر نمی رسد ، پالانش را کتک می زند !

 

اروس قاشقینان انگلیس پخی ییری !!

با قاشق روس ، گوه انگلیسی می خورد !

 

اوستورانين قاباغيندا سيچماسان ، دئير گوتي يوخدور .

اگر جلوی گوزو نرینی ، فکر می کند که کون نداری !

 

اوغری ائو صاحاب اولماز ، ائو صاحابین ائوین ییخار !

دزد صاحب زندگی نمی شود ، صاحبخانه را از زندگی می اندازد !

 

آت آتینان ساواشاندا ، آرادا ائششه کین قیچی سینار !

اسب با اسب که بجنگد ، آن وسط پای خر بیچاره می شکند !

 

دولتلی پول چیخاردار ، کاسیب اوتیرار پوللارین سایار !

ثروتنمد پول در می آورد ، فقیر می نشیند پولهای او را حساب می کند !

 

کاسیب پول تاپسا یئر تاپماز !

آدم فقیر اگر پول هم پیدا کند ، جا پیدا نمی کند !

 

گوزل آقا چوخ گوزلیدی ، وردی بیر چیچک ده چیخاردی

آقا خوشگل ، خیلی خوشگل بود ، زد و آبله هم در آورد !

 

الله ايكي قاپازي ، بير باشا وير ماز

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

خدا یک سرکوفت را به یک سر نمی زند .

الله باغليان قاپوني ، هئچ كيم آچامماز.

دری که خدا ببندد را هیچ کس نمی گشاید .

الله بي گوزي او گوزه محتاج اله مه سين.

خداوند این چشم را به آن چشم محتاج نکند.

الله بيلدي گاميش نه حيواندير ، اونا قانات وئرمه دي ، هر داما دوشسئدي ، ياتيراردي.

خدا گاومیش را شناخت بهش بال نداد. روی هر بامی که می نشست فرو می نشست.

الله چوره ك وئره نده ، آغيز وئرمز.

خدا هم وقتی نان می دهد ، دهان نمی دهد .

الله داغينا باخار قار وئره ر.

خداوند به کوه اش نگاه می کند و برفش می دهد.

الله شنبه ني جهوده قسمت ائله سين.

خدا شنبه را به جهود قسمت کند.

الله گئج دوتار ، برك دوتار .

خدا دیر می گیرد ولی سخت می گیرد.

 

***

جان مادرتان ! اگر ضرب المثل ترکی بلدید٬ بنویسید.ثواب دارد !

 

 

 « آنا دیلی »  ٬ وبلاگ جدیدی است که سعی در جمع آوری ضرب المثل به زبان ترکی آذربایجانی دارد . ای همشهریان ! ای همزبانان ! ای مرتبطان با منابع موضوع فوق ! ای دوست داران زبان و ادبیات ترکی ! ای عزیزان دل ! و ای …

ای بابا ! کمک کنید دیگر ! چه می دانم چطوری . معرفی کتاب٬ قرض دادن کتاب ٬ نوشتن ضرب المثلهایی که بلدید ( با ذکر منطقه  استفاده کننده ) ٬ معرفی سایت و …

پس :

قارداشلار ! باجیلار ! آنا دیلی ئوزه باش ویروز !!

***

بیری آروادونون اولومون دن ، قورخور بالدوزو یئرینده اولمویا

طرف به جاي اينكه از مرگ زنش نگران باشد ، دلواپس مرگ خواهر زنش است !

 

پنیری دری ساخلار آروادو اری

پنير را خيك ( توبره ) نگه مي دارد و زن را شوهر .

 

تنبل آروادون قیزی زرنگ اولور

زن تنبل ، دختر زرنگ خواهد داشت .

 

قونشو آروادو آدامون گوزونه قیز گلیر تویوغو دا غاز گلیر

زن همسايه به چشم آدم ، دختر مي آيد و مرغش هم غاز !

 

ائوده آرواد ايكي اولسا ، ائو سوپورمميش قالار

خانه اي كه دو تا زن داشته باشد ، هميشه بي جارو مي ماند .

 

ايكي آروادي كيشي مسجده ياتار

مرد دو زنه ، توي مسجد مي خوابد .

 

آروادلار هاميسي آغ پارلاق ، دليسيني سئچمك اولماز ، قارقا هاميسي قاپ قارا ،‌قاري سيني سئچمك اولماز

همه زنها سفيد و براقند ، ديوانه شان را نمي تواني تشخيص بدهي ، همه كلاغها سياهند ، پيرشان را نمي تواني تشخيص بدهي .

 

آروادي گوزل ، آتي يورغا ايله يولداش اولما

با آدمي كه زن خوشگل واسب تيزرو دارد ، همراه مشو !

 

آروادين شريك لي اولسون ، مالين شريك لي اولماسون

زنت شريكي باشد ولي مالت نه !

 

آروادين گوچگين آل ، ايشليك چيختدي بختووه

زن خوشگل بگير ،‌اگر كاري هم در آمد خوش به حالت !

 

آروادين يالاغي سمني قويار ، كيشنين يالاغي باققال دوكاني آچار

زن شكمو سمنو مي پزد ، مرد شكمو دكان بقالي مي زند

 

 

آللاه‌دان اوزولمییه نه اؤلوم یوخدور. «کسی(بیماری) که امیدش را از خدا قطع نکرده نمی‌میرد.» آت آلمامیش آخیر چکیر. «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد.» آتامین اؤلمه گیند‌ن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانییا. «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏‏،ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد.» آت آلماغا جاهال یوللا،قیز آلماغا قوجانی. «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر(عروس).» آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند» آدامین آغزیندان سؤز آلیر. «از دهان آدم حرف می‌کشد.» آج تویوق یاتار یوخودا داری گوره ر. مرغ گرسنه در خواب ارزن میبیند. آدون ندی رشید بیرین دئ، بیرین ائشید. «یکی بگو، یکی بشنو» آز دانیش ناز دانیش. «کم گوی و گزیده گوی.» آصلانین ائر‌کک , دیشی سی اولماز. «شیر نر و ماده ندارد.» آغاج بار گتیردیکجه باش اگر. «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود.» آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. «کرم درخت را از درون می‌خورد.» آغریمایا‌ن باشا دسمال باغلامازلار. «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.» آغرییان دیشی چکرلر. «دندانی را که درد می‌کند باید کشید.» اوغری پیشیک آغاج گورجک قاچار «گربه دزده چوب ببینه فرار می‌کنه» ایلان هر یئره اگری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. مار هر کجا که کج بره ، خونه خودش راست میره. ا اوز گوزینده دیرگی گورمور ، اوزگه نین کینده توکو گورور. تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند. اوستورانین قاباغیندا سیچماسان ، دئیرلر گوتو یوخدی. (به علت رعایت نکردن ادب در این ضرب المثل از ترجمه آن معذوریم)فقط جهت اطلاع اولی دوروپ مرده شیری یویوور. مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده. اولن یوخدی قبرنه سیچاسان هنوز خبری نیست که داری برنامه میریزی. اول قارداشلیغوی ثابت ائله سورا ارث و میراث ایسته اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن. اولیه اوز وئرسن ، سیچار کفنین باتیرار (شامل بند بی ادبی می شود)

 

 

 

ب باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. تازمانی که سود میرسد دوست است. باشیوا داش سالاندا ، اوجا یئردن سال

 

باغبانین گل وقتی قولاغی ائشیتمز

 

بورنو یئللی دیر. «دماغش باد دارد.» بورنوندان توتسان جانی چیخار. «اگر دماش را بگیری جانش در می‌آید.» بو گونون صاباغی دا وار. «امروز فردایی هم دارد.» بیر باشی وار مین سئوداسی. «یک سر دارد و هزار سودا.» بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست.»

 

 

 

پ پیشیگه دئدیلر پوخون درمان دی 

این وب سایت دارای بیش از دوهزار و پانصد مثل ترکی آذری ایران است. روی حرف نخست ضرب المثل مورد نظرتان کلیک کنید و یا واژه ای از آن ضرب المثل را در قوطى «جستجو» تایپ کنید تا مثل مورد نظرتان را بیابید. Advertisements

لطفا ایمیل خود را وارد کنید

به 14 مشترک دیگر بپیوندید

دنبال کنید

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

بوشلی (بورجلی، بورشلی، بوشلی)  بوشلونون ساغلیغین ایستر.

پیشیک اؤلدورور آدام قورخودور! – گربه میکشد و آدم میترساند!

تویدان صونرا ناغارانین فایداسی اولماز – منظور: ساز و اواز بعد از عروسی بی فایده است.

 جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئر ه ر ،ولی مالین ورمه ز) – جانش را میدهد اما مالش را نمیبخشد.

چوخ گوله ن چوخ آغلار – کسی که زیاد بخندد زیاد گریه کند.

حکیم محرم دیر – حکیم محرم است.

خلقه ایت هورر، بیزه چاققال = به مردم سگ پارس می کند، به ما شغال

دیل چاشار دوزونی دییه ر – گاه زبان می لغزد و راستش را می گوید.

ذکرسیز مومنی شیطان آللادار – مومن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می کند.

رحمت دوزه نه ، لعنت پوزانا – رحمت برکسی که کارها را درست می کند و لعنت برکسی که کارها را خراب میکند.

زورنا چی نین اؤز تویی دی – یعنی آدم کار بلد دارد برای خودش کار میکند. مثلا نجار برای خودش کمدمیسازد. کنایه از این است که یک نفر -به دلایل شخصی- دارد سنگ تمام میگذارد.

سن اوخویانلاری من توخوموشام = «آن چه تو میخوانی آنها را خود من بافته ام (سروده ام).» مجازا این بدان معنی است که آنچه تومیگوئی برای من چیز نوی نیست، میدانم. این البته کمی لحن بی اهمیت جلوه دادن گفته های طرف مقابل را دارد و از این نگاه شاید توهین آمیز تفسیر شود.

شیرینجه گل، شیرینجه گئت – ترجمه: با خوشی بیا و با خوشی برو.

صابون قره پالاز آغارتماز. ترجمه: گلیم سیاه را صابون نمیتواند سفید کند.

ضحین داماری آچیلیب. نظیر: دل توی دلش بند نمیشود، ریسه میره (میرود).

این وب سایت دارای بیش از دوهزار و پانصد مثل ترکی آذری ایران است. روی حرف نخست ضرب المثل مورد نظرتان کلیک کنید و یا واژه ای از آن ضرب المثل را در قوطى «جستجو» تایپ کنید تا مثل مورد نظرتان را بیابید.

ظالم ایتین قویروغودی. نظیر ابابیل است. به مزاح در مورد بچه های شیطان گفته میشود.

بیری دییپ: عزرائیل اوشاخ پایلییر. او بیری دییپ: منیمکین آلماسین، وئرمگی باشینا دگسین! یکی میگوید: عزرائیل بچه توزیع میکند. دیگری جواب میدهد: بچه مرا ازدستم نگیرد، توزیع بچه به سرش بخورد!

غربت جنت اولسادا، گینه وطن یاخشی دیر – حتی اگر غربت جنت باشد، باز وطن بهتر از آنست. نظیر: یوسف که به مصر پادشاهی میکرد می گفت بی شاهی کنعان خوشتر.

شخصى از ديگرى پرسيد: فارسى بلدى؟ مخاطب جواب داد: فمن يعمل! او با اين جمله مي خواست بگويد بله، كمى بلدم. سوال كننده خنديد و گفت: پس معلوم ميشود عربى هم ميدانى!

قونشوم شاد، من ده شاد – اگر همسایه من شاد باشد من هم شاد خواهم بود.

کاسب ایتی نین آدینی قویار «گوموش»! – آدم بی پول نام سگش را میگذارد «نقره»! اشاره به کسانی است که مال خود را بالا تر و بهتر از همه تصور میکنند.

گئچی سنه قوربان دی اما دری سی یوز مین تومن – بزه فدای سرت (قابلی ندارد) ولی پول پوستش 100هزار تومان میشود. این ضرب المثل در نکوهش تعارفات بیجا کاربرد دارد.

سن کی لای لای باشاریسان، نیه ئوزوون یوخون توتمور؟ – تو که لالائی بلدی چرا خودت نمیخوابی؟ نظیر: گر تو بهتر میزنی، بستان بزن!

مشه ده قورد آزد ایدی، بیری ده گمی نن گلدی – در جنگل گرگ کم بود یكى هم با کشتی آمد! بمعنی: مزاحم کم بود یکی هم اضافه شد! در ضمن نگاه کنید به: آزوارایدیآجآدام……

نسيه موقوف حتي سنه ده – نسيه حتي براي تو ممنوع.

واری اولان تاخار یوخو اولان باخار – کسی که دارد استفاده می کند کسی که ندارد تماشا میکند. نظیر: دارندگی و برازندگی.

هاداران پاداران دانیشیر – نظیر: پرت و پلا میگوید.

یاخینا گلمه یانیرام، اوزاغا گئتمه دونورام=زیاد به من نزدیک نشو که مرا می سوزانی، زیاد از من دور نشو که سردم می شود.

آوریل 24, 2017 | سخن بزرگان, ضرب المثل, فرهنگ ایران | 0 comments

ضرب المثل تركی با ترجمه فارسی

ضرب المثل های زیبای ترکی با ترجمه فارسی مجموعه : دنیای دانستنی ها

ضرب المثل فارسی و زبان ترکی

ضرب المثل فارسی و زبان ترکی

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

آ آللاه‌دان اوزولمییه نه اؤلوم یوخدور. «کسی(بیماری) که امیدش را از خدا قطع نکرده نمی‌میرد.»

آت آلمامیش آخیر چکیر. «قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد.»

آتامین اؤلمه گیند‌ن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانییا. «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏‏،ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد.»

آت آلماغا جاهال یوللا،قیز آلماغا قوجانی. «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر(عروس).»

آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. «دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند»

آدامین آغزیندان سؤز آلیر. «از دهان آدم حرف می‌کشد.»

آج تویوق یاتار یوخودا داری گوره ر. مرغ گرسنه در خواب ارزن میبیند.

آدون ندی رشید بیرین دئ، بیرین ائشید. «یکی بگو، یکی بشنو»

آز دانیش ناز دانیش. «کم گوی و گزیده گوی.»

آصلانین ائر‌کک , دیشی سی اولماز. «شیر نر و ماده ندارد.»

آغاج بار گتیردیکجه باش اگر. «درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود.»

آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. «کرم درخت را از درون می‌خورد.»

آغریمایا‌ن باشا دسمال باغلامازلار. «به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.»

آغرییان دیشی چکرلر. «دندانی را که درد می‌کند باید کشید.»

اوغری پیشیک آغاج گورجک قاچار «گربه دزده چوب ببینه فرار می‌کنه»

ایلان هر یئره اگری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. مار هر کجا که کج بره ، خونه خودش راست میره.

ا اوز گوزینده دیرگی گورمور ، اوزگه نین کینده توکو گورور. تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند.

اولی دوروپ مرده شیری یویوور. مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده.

 

اول قارداشلیغوی ثابت ائله سورا ارث و میراث ایسته اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن.

 

ب باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو. تازمانی که سود میرسد دوست است.

باشیوا داش سالاندا ، اوجا یئردن سال

باغبانین گل وقتی قولاغی ائشیتمز

بورنو یئللی دیر. «دماغش باد دارد.»

بورنوندان توتسان جانی چیخار. «اگر دماش را بگیری جانش در می‌آید.»

بو گونون صاباغی دا وار. «امروز فردایی هم دارد.»

بیر باشی وار مین سئوداسی. «یک سر دارد و هزار سودا.»

بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا. «یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست.»

 

پ پیشیگه دئدیلر پوخون درمان دی ،سیچدی اوستون باسدیردی. «به گربه گفتند گهت دواس ، رید ،روش خاک ریخت » (با عرض شرمندگی!!!)

بیچاق وورسان قانی چیخماز. «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید.» (کنایه از عصبانیت)

 

 

هامیسی بیر بئزین قیراغیدی. سروته یه کرباسه

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

 

ت تاری یازانی بنده پوزا بیلمه ز. «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد.»

تولکویه دئدیلر هانی شاهدون دئدی قویروغوم. «به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»

ج جان وئره‌ر مال وئرمه ز. «جانش را بگیر ،ولی مالش را نگیر.»

 

جوجه نی پاییزدا سایارلار. جوجه را آخر پاییز می‌شمارند.

جندانین دوعاسی مستجاب اولسا ، گویدن س… یاغار. اگر دعای جنده مستجاب می شد از آسمان ک… می بارید.

چ چالما قاپیمی ، چالارلار قاپیوی. درم را نکوب ، در تو را هم می‌کوبند .( آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)

 

چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. «جهاندیده بسیار می داند.»

 

چوخ زمان ، دوران اوکوز ، یاتان اوکوزون باشینا سیچار. خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند. !!!

 

ح حاجی له‌لین آرتیخ بالاسی. جوجه اضافی لک‌لک .( جوجه‌‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت میکند)

د دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان،دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان.

 

دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جگم، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جگم، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی.

دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. «در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می افتد.»

 

دوشانا دئییر قاچ ، تازی یا دئییر توت. به خرگوش میگه بدو، به سگ تازی میگه بگیر.

دوه یه دئدیلر بوینون اگریدی ، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم اگری اولا. به شتر گفتند که گردنت کج است ، گفت کجایم صاف است ؟

ده لی دلی نی گورنده ، چوماغین گیزله در. دیوانه که دیوانه ببیند چماقش را قایم میکند.

 

دولت دوشانی ارابا ایله توتار دولت خرگوش را با ارابه میگیرد.

 

دالی یا قالسان دئیرلر بیج دی ، قاباغا گئچسن دییرلر گیج دی. دده م منه کور دئدی، هر گلنی وور دئدی.

 

س سوزی آت یره صاحبی گوتوره ر. «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره»

سن چوره گی آت سویا ، بالیق بیلمسه ، خالق بیلر تو تکه نان را در آب بریز اگر ماهی نفهمد ، خدا میفهمد.

ساخلا سامانی ، گلر زامانی کاه را نگه دار وقت استفاده آن میرسد

ش شیر گوجالسا ، سیکینین اوستونه کپنک قونار. (دوباره عذر می خوام ولی از سانسور هم خوشم نمیاد!!)

شئر غزل دئیر چرند میگوید

ق

قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر. «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید ».

ک

کئچی جان هاییندا، قصاب پیگ آختاریر. کئچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر.

کیم اوز قاتیقینا تورش دئیر. هیچکس به ماست خودش ترش نمی‌گه.

 

کور آلاهدان نه ایستر ، ایکی گوز بیری اگری بیری دوز. کور از خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم.

 

کور کورا دیر زیت گوزوه. کور به کور میگوید بگوزم به چشت.

کور توتدوغون براخماز کور چیزی رو که گرفت رها نمیکنه

 

گ گئجه شهره گئدن چوخ اولار ، قیشدا بوستان اکن. شب کسی که میگوید به شهر می‌روم زیاد است ، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت .

 

گئجه اودونا گئدن چوخ اولار.

 

گولمه قونشووا ، گلر باشیوا به همسایه نخند ، سر خودت هم میاد. ل

لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. لپه را نگو برنجو بگو،دیروزو نگو امروزو بگو(داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)

ن نسیه موقوف حتی سنه ده. نسیه حتی برای تو ممنوع.

ی یئر برک اولاندا ، اوکوز اوکوزدن گوره ر. وقتی زمین که سفت است، یک گاو فکر میکند تقصیر گاو دیگر است .

یوقورت توکولسه یئری قالار ، آیران توکولسه نه یی قالار؟ اگر ماست بریزد جایش میماند،اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن میماند؟

یامان گونون عمرو آز اولار. عمر روز سخت کم است(پایان شب سیاه سپید است)

یاخشی دوست یامان گونده بللنر. دوست خوب در زمان سختی معلوم میشود(دوست آنست که گیرد دست دوست در پریشانحالی و درماندگی)

 

آللاه‌دان اوزولمییه نه اؤلوم یوخدور. «كسی(بیماری) كه امیدش را از خدا قطع نكرده نمی‌میرد».

آباد اوْلسون خال خال، بیری یاتار بیری قالخار. «آباد باشد خلخال، یكی می خوابد یكی بیدار می شود(وصف محلی كه همیشه تعدادی بیدارند وشلوغ است)».

آتا اولماق آساندی ‏‏،آتالیق ائتمك چتیندیر. «پدر شدن سهل است ‏‏،ولی پدری كردن سخت».

آتا چاتئنجاغ اششه یه مین! «تا زمانیكه به اسب برسی سوارخر شو»!

آت آلماغا جاوان یوللا،قیز آلماغا قوجانی. «جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر(عروس)».

آت آلمامیش آخئر چكیر. «قبل از اینكه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد».

آتا دوغرایب بالایئیر. «پسر دنباله رو پدر میشود».

آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونوایلان چالمیش. «پدرش را خوك گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده».

آتاسئنا خئیئری اولمایان كیمه خئییری اولار؟ «كسی كه به پدرش خوبی نمیكند به چه كسی خوبی میكند»؟

آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر. «هركه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می كند».

آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر. «توله ای كه جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می شود».

آتالار سوزونه محاكیمه اولماز. «نصیحت پدر را نمی شود محاكمه كرد »

آتالار سوزو حكمتدیر. «سخن پدران پندآموز است».

آتالار سوزو عاغلئن گوزو. «سخنان پدران(ضرب المثلها) چشم عقل هستند».

آتام آتام من بو ایشه ماتام. « »

آتا مالین درج ایله‏‏، اونا گوره خرج ایله. «اول ارث پدری را صاحب شو،آنگاه خرجش كن».

آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی. «برای پدرم رختخواب پهن كردم،خادم پدرم آمد خوابید».

آتام ایله آتانی دئینجه ‏‏،اوزوم ایله اوزونو دئه. «حساب پدر با حساب خودت جداست ».

آتام ائوینده بایلق باشی ‏‏،اریم ائوینده تویوق آشی. «خونه پدر كله ماهی خوراكم بود ،خونه شوهر مرغ بریان».

آتامی آنامی آتمیشام تكجه سنی توتموشام. «پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده ام».

آتامین اؤلمه سیند‌ن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا. «از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏‏،ترسم از این است كه عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد».

آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار(آتا مینمه ك راحتدیر، آت دان ینمه ك چتیندیر). «اگر سوار بر اسب شدن یك عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد(رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار است)».

آتان بیلیجی دی سنه نه؟. «گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل»

آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟ «پدرت پیاز ومادرت سیر،مگه میشه تو بشی گلبسر(خیارسبز)».

آتانین دعاسی ‏‏،آنانین ناله سی. «دعای پدر و ناله مادر».

آتانین دعاسی آنانین آهی. «دعای پدر و آه مادر».

آتا اوت ایته ات وئرمزلر. «به اسب علف و به سگ گوشت نمیدهند».

آتا مین ‏‏،آد قازان. «بر اسب سوار شو و شهرت بطلب».

آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار. «پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند».

آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا. «در خانه ی پدر نامادری- در خانه ی شوهر مادر شوهر».

آتان اوخ قایئتماز. «تیر پر تاب شده بر نمی گردد».

آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار. «دو اسب را كه یكجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند».

آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر. «مرغ گرسنه در خواب ارزن میبیند».

آج قارئن آجی آیران. «شكم گرسنه و دوغ تلخ(وعده های تو خالی)».

آجئن ایمانی اولماز. «آدم گرسنه ایمان ندارد ».

آجئندان یاتیب گون اورتادا دوروب . «از زور گرسنگی شب می خوابد و بعد از ظهر بیدار می شود».

آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار. «آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشك میشوند».

آخار سو یولونی تاپار. «آب جاری راهش رو پیدا می كنه».

آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر. «كسی كه جستجو كند پیدا میكند و كسی كه بخوابد در خواب میبیند(جوینده یابنده است)».

آخیرده گوله ن،یاخشی گوله ر. «كسی كه آخر میخندد،بهتر میخندد».

آدام هر نه دن قورخسا، باشئنا گله ر. «انسان از هر چیزی بترسد به سرش میاید».

آدامئن آغزئندان سؤز آلئر. «از دهان آدم حرف می‌كشد».

آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن. «آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»!

آدی منیم دادی سنین. «به اسم من ولی لذتش مال دیگران».(به نام من و به كام دیگران)

آدئن توتدون اوزو گلدی. «اسمشو آوردی پیداش شد».

آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید. «یكی بگو، یكی بشنو».

آرپا اكه ن بوغدا درمه ز. «كسی كه جو می كارد گندم درو نمی كند».

آزاجئق آشئم ، آغرئماز باشئم. «به فقر می سازم ، دردسری ندارم».

آز دانئش ناز دانئش. «كم گوی و گزیده گوی».

آستا دانئش، اوستا دانئش. «كم گوی و گزیده گوی».

آستا گئده ن یورولماز. «كسی كه آهسته میرود خسته نمیشود».

آسلانین ائر‌كك دیشی سی اولماز. «شیر نر و ماده ندارد».

آش دی آشئن ایسپناغی. «آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه».

آشی پیشدی. «گاوش زائید.مشكلی برایش پیش آمد».

آغاج بار گتیردیكجه باش ایه ر. «درختی كه بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود».

آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر. «كرم درخت را از درون می‌خورد».( كرم از خود درخت است)

آغانئن مالی چئخاندا نوكرین جانی چئخئر. «از اموال آقا داره كم میشه جان نوكر داره در میاد(شاه می بخشد شیخعلی خان نمی بخشد)».

آغریمایا‌ن باشا دسمال باغلامازلار. «به سری كه درد نمی‌كند دستمال نمی‌بندند».

آغرییان دیشی چكرلر. «دندانی را كه درد می‌كند باید كشید».

آغئزلاردا ساققئز اولماق. «دهان به دهان گشتن».

آغئزئنا باخ تیكه كس. «به اندازه دهانت لقمه بردار(پایت را به اندازه گلیمت دراز كن)».

آغئزئندا مرجیمك ایسلانمئر. «عدس دردهانش خیس نمی‌شود(درمورد آدمی كه سرّ نگهدارنیست)».

آل آپارمئش. ( آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالى كه به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله دیده مىشود)».

آل ایتدن معروف اولماق. «مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن».

آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون ، قویسون شانسئنئن اوستونه. «خدا از عمر آدم بردارد ، به شانسش اضافه كند».

آللاه ایكی قاپازی ، بیر باشا وور ماز. «خدا دو سركوفت را به یك سر نمی زند».

آللاه ایلانی تانییب ، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب. «خدا خر را شناخت و شاخش نداد».

آللاه باغلایان قاپئنی ، هئچ كیم آچامماز. «دری را كه خدا ببندد، هیچ كس نمیتواندباز كند».

آللاه بیر قاپئنی باغلاسا ، آیری قاپی آچار. «خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد ، در دیگر به رویش می گشاید(خدا گر ز حكمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)».

آللاه داغئنا باخار قار وئره ر. «خداوند به كوه اش نگاه می كند برفش می دهد(خداوند به هر كسی به اندازه لیاقتش میدهد، خلایق هرچه لایق)».

آللاه دغل بازا پای ورمز. «خدااز فریب كاران حمایت نمی كند.»

آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین. «خداوند شنبه را قسمت جهودها كند».

آللاه قارغا ده ییل كی گوز اویا(آللاهئن بارماغی یوخدور ، گؤزووه سوخا). «خداوند مانند كلاغ نیست كه چشم در بیاورد(چوب خدا صدا نداره)».

آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه. «خدا اختیار داره، »

آللاها قوربان اولوم كی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب. «قربان خداوند بروم كه به یكی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یكی هم بلغور خالی».

آلچاقدا دایان كه چیخاسان باشا. «برای رسیدن به قله كوه باید از دامنه شروع كنی».

آلئنمئش تاپئلمئش دی. «چیزی كه خریده شده غنیمت است».

آناسئنا باخ قئزئنی آل،قئراغئنا باخ بئزینی آل. «در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق كن».

آنلایان بیر تل ده ن آنلایار(آدام اولانا بیر سوز یئته ر.آنلایانا بیر سؤز بسدیر.آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره.آنلایانا بیر سؤز بیر كیتابدئر.آنلایانا بیر كلمه سازدئر،آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر). «عاقل را یك اشاره كافیست ».

[ویرایش] الف

اتوروب گمی نین ایچینده،گمی چی نین گو’زون ایور(اتوروب گمی نین ایچینده،گمی چی نه ن ساواشئر). «هم تو كشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده».

ات وئرمه ده ن ، كوفته ایسته مه(ات وئرمه میش ،كوفته الده ائدیلمز). «تا وقتی گوشت نداده ای كوفته نخواه».

احتیاط ایییدین یاراشئغی دئر(احتیاط عاغلئن شرطی دیر). «احتیاط زینت جوانمردان است(احتیاط شرط عقل است)».

احمد بی غم دیر. «آدم بی خیالی است».

ادب بازاردا ساتئلماز. «ادب در بازار فروخته نمیشود».

اریم اولسون ائرمنی اولسون(اراولسون اكبر اولسون). «اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است كه شوهر و سایه سر باشد».

اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ك ، یونجام سارالما ، توربا تیكینجه ك. «بزك نمیر بهار میاد ، كمپوزه با خیار میاد».

اششیه گوٍجوٍ چاتمیًر , پالانئ تاپدالاییًر . «زورش به خر نمی رسد ، پالانش را كتك می زند»!

اشك نه بیلر آرپا باهادی. «خر كه نمی فهمه جو گرونه(خر چه داند قیمت قند و نبات)».

اشید اینانما. «بشنو و باور مكن».

ال الی یویار ، ال ده دؤنه ر اوزو یویار. «دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید(همدلی و كمك به دیگران و رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)».

اله گوتورنده قاوال، گوته سوخاندا زورنا. « »

الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر. «الكم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد(آردم را بیختم الكم را آویختم)».

الینده ن سو داممئر. «از دستش آب نمیچكد(كنایه از آدم خسیس)».

ان بؤیوك بیجلیك دوزلوكدور. «بزرگترین زیركی درستكاری و صداقت است».

اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر. «ناله كردن در ابتدا از گریه كردن در انتها بهتر است(احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی و گریه كردن در پایان كار است)».

اوجوزدان باهاسی اولماز. « همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است».

اوجوزلو اتین شورباسی اولماز. «از گوشت ارزان شوربا نمیشود ».

اود آلتئندان كوز ،آدام آلتئندان سوز(آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن كوز یاندئرار). «خاكستر زیر آتش ، حرف پشت سر انسان(انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در زحمت و رنج است همچنان كه شعله ور شدن چوب زیر دیگ را می سوزاند)».

اود پارچاسی دی. «یه پارچه آتیشه».

اوره ییم قئزمئر. «دلم گرم نمیشه».

اوز گوزونده دیره یی گورمور ، اوزگه نین كینده توكو گورور. «تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند».

اؤزومون قشنگین چاققال یئیر. «بهترین انگور (باغ) راشغال میخورد ».

اوزونه سیچیر ، منه گوز بره لدیر . «برای خودش می ریند ، برای من چشم می دراند»!(خودش را خیس میكند,عصبانیتش را سر من خالی می كند.)

اوزو یئخئلان آغلاماز. «كسی كه خودش بیفته گریه نمی كنه (خود كرده را تدبیرنیست)».

اوستورانین قاباغیندا سیچماسان ، دئیرلر گوتو یوخدی. «كلوخ انداز را پاداش سنگ است.»(عوض عوض داره گله نداره)

اوغرو پیشیك آغاج گورجك قاچار. «گربه دزده چوب ببینه فرار می‌كنه».

اوغرو دان اوغرویا حلالدی. «دزد كه از دزد بدزده حلاله.»

اؤلسون او یاخشی كی پیسده ن سونرا گه له جك(اؤلسون او پیس كی یئرینه یاخجی سی گه له جك). «بمیرد آن خوبی كه میخواهد بعد از بد بیاید(هیچ بدی نرفت كه خوب جاش رو بگیره)».

اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته. «اول برادریتو ثابت كن بعد ادعای ارث بكن».

اؤلو دوروب مرده شیری یویور. «مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده».

اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار. «فقط مرگ را چاره نیست».

اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه. «نمیمیرد خدیجه،میبیند نوه و نتیجه (یعنی هركس كار بكند خوب و بد نتیجه كارش و یا عمل انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه كار قضاوت خواهند كرد)».

اؤلمه ك اگر اؤلمه كدیر، بونه جان وئرمه كدیر. «مرگ یك بار شیون هم یك بار».

اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان. «هنوز خبری نیست كه داری برنامه میریزی».

اؤلویه اوز وئرسن ، سیچار كفنین باتیرار. «به مرده رو بدی می رینه كفنشو كثیف می كنه».

او مراغا باسلئغئدی،ایلده بیر دفعه گلر. «آن باسلوق مراغه است سالی یكبار میاید».

ایت موتالدان ال‌چكدی موتال ایتدن ال چكمیر. «سگ از خیك دست برداشت خیك ازسگ دست برنمی‌دارد».

ایت هورر كروان كئچر. «سگ پارس می‌كند، كاروان میگذرد(سگ لاید و كاروان گذر،جواب ابلهان خاموشی است)».

ایتین آیاغیندان تیكان چئخاردئر. «از پای سگ خار در می‌آورد(سخت كوش- در مورد انجام كارهای سخت و مشاغل طاقت فرسا)».(كنایه ازشجاعت و نترس بودن)

ائرمنی قان گوروب. «جهود خون دیده».

ائرمنی موسلمان ائله مك. «».

ایری اوتوراق دوز دانیشاق. «كج بشینیم، راست صحبت كنیم(اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)».

ایش ایچینده ایش وار. «كاسه ای زیر نیم كاسه است».

ایش اینسانئن جووهه ری دیر. «كار جوهره ی انسان است».

ایش قالسا اوستونه قار یاغار. «اگه كار بماند رویش برف میبارد».(كار امروز را نگذار فردا)

ایشله ین دمیری، پاس باسماز. «آهنی كه كار كند زنگ نمی‌زند(در زمینه ارزشمندی كار كردن بیان می‌شود)».

ایشی دوشنده آختارار ، ایشیم دوشنده قاوالار. «وقتی كاری با من دارد دنبالم می گردد ، وقتی كاری باهاش دارم فراری ام می دهد».

ایكی عزیزین آراسئنا گیرمزلر. «یعنی هیچوقت بین دو نفردوست و یار عزیز و صمیمی وارد نمی شوند(بین دو عزیز نباید فاصله و اختلاف انداخت».

ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر. «مار هر كجا كه كج بره ، خونه خودش راست میره».

ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار. «مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه ».

ایلانی اوتوب اژدها اولوب . «مار را قورت داده شده اژدها».(مار خورده افعی شده)

ایل باهارئندان بیلینر. «سالی كه نكوست از بهارش پیداست».

ائل گوجو، سئل گوجو(ائلین گوجو، سئلین گوجو). «قدرت مردم مانند قدرت سیل است(دست خدا با مردم است)،در زمینه نیرومندی كار جمعی بیان می‌شود».

ائله دانئشئر كی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر. «چنان حرف می زند كه مرغ بریان خنده اش می گیرد».

ائله قورخور ، جین دمیرده ن قورخان كیمی. «مثل ترسیدن جن از آهن می ترسد(كنایه از آدم ترسو است)».

ائله یئرده یاتماز كی آلتئنا سو كئچه. «می گویند فلانی جائی نمی خوابد كه آب زیرش برود، بسیار محتاط است».

ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر. «از خانه‌ام در میاید،به شكمم میرود(از این جیب به ان جیب)».

ب

باخما اوزونون قاراسئنا ، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا. «فلفل نبین چه ریزه،بشكن ببین چه تیزه».

بارلی آغاجا داش وورارلار. «درختی كه میوه داره بهش سنگ پرتاب می كنند(به‌درخت بی‌ثمر سنگ نمی‌زنند)».

باشدا آغئل اولماسا بدن عذابدا اولار. «اگه تو سر عقل نباشه بدن تو عذابه».

باشئنا داش دا سالاندا ، اوجا یئردن سال(باشئنا كول ده اله سن ،اوجا یئردن اله). «وقتی میخواهی بر سرت خاك بریزی از جای بلند بریز(همت بلند دار كه مردان روزگار – باهمت بلند بجائی رسیده اند)».

باغدا اریك واریدی سلام علیك واریدی، باغدان اریك قورتولدو سلام علیك قورتولدو. «تازمانی كه سود میرسد دوست است».

باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز. «گوش باغبان وقت باز شدن گل كر می شود».

بالا لی قارغا بال یئمه ز. «كلاغی كه فرزند دارد خودش عسل را نمیخورد(همه چیز برای بچه ها)».

بال شیرین،بالا بالدان دا شیرین. «عسل شیرین است ، فرزند از عسل هم شیرین تر».

بالئغ كونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار(كونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا اولار،كؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته). «كسی كه دلش ماهی می خواهد باید در آب فرو رود(هركه طوطی خواهد جور هندوستان كشد،كسی كه خربزه می خورد ، پای لغزش هم می نشیند)».

بركت ،حركت ده دیر. «از تو حركت،از خدا بركت».

بش بارماغ بشیده بیر اولماز. «پنج انگشت برابر نیستند».

بش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم. «نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم».

بش قئرانلئق یوغورت كیمین اوزون توتوب. «مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته»

بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر. «این دنیا مانند آینه است هركسی میاید و نظری بر آن می افكند».

بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر. «طلبكار سلامتی بدهكار را می خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید».

بوردا منم باغداددا كور خلیفه. «در اینجا همه كاره من هستم همچنانكه در بغداد نیز خلیفه كور همه كاره است».

بؤركونو قوی قاباغئنا. «كلاه خود را قاضی كن».

بورنو یئللی دیر. «دماغش باد دارد».

بورنوندان توتسان جانی چئخار. «اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید».

بوغدا بوغدادان بیته ر. «از مكافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو».

بوقارا او قارا یا بنزه مز. «این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست».

بو گونون صاباحی دا وار(جمعه نین چرشنبه سی وار). «امروز فردایی هم دارد(در مورد افرادی كه شاكر نعمت نیستند به كار می رود)».

بولاغ سو توكمه یی ایله بولاغ اولماز گئره ك اوزو جوشا. چشمه با آب ریختن چشمه نمی شود خودش باید بجوشد.

بولانماسا دورولماز(خراب اولماسا آباد اولماز) . «شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است».

بونلاردان فاطییا تومان اولماز. «از اینهان به فاطی تنبان نمی شود».

بیر آیاغی قبیرده اولماق(بیر آیاغی قبیرده دیر). «پای كسی لب گور بودن».

بیر الده ایكی قارپئز توتماغ اولماز. «با یك دست نمیتوان دو هندوانه را برداشت ».

بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه. «اول یك سوزن به خودت بزن بعد یك جوالدوز به دیگران».

بیر باشی وار مین سئوداسی. «یك سر دارد و هزار سودا.»

بیر بیر مین اولار،داما داما گو’ل اولار. «یكی یكی هزار میشود چكه چكه دریاچه(استخر)میشود(قطره قطره جمع گردد وانگهی دریاشود)».

بیر تخته سی اسكیك دی. «یه تخته اش كمه».

بیر تیكه نی بیلمه ین ،اون تیكه نی ده بیلمز(بیر تیكه نی بیلمه ین ، مین تیكه نیده بیلمز). «كسی یك خوبی را(كه در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید».

بیر داش ایله ایكی قوش وورماق. «با یك تیر دو نشان زدن».

بیر سوز اولماسا،مین سوز دئییلمز(بیر سوز اولماسا دئمزلر). «تا نباشد چیزكی مردم نگویند چیزها».

بیر كنده گیردین هامی كور سنده كور(یالانا بورون ، ال ایله سورون). «اگر وارد دهی شدی دیدی همه كور هستند تو هم كور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو)».

بیر گول ایله باهار اولماز. «با یك گل بهار نمی شود».

بیرلیك هاردا دیرلیك اوردا. «یكدلی هرجا كه باشد زندگی آنجاست».

بیرین بیلیرسن بیرین یوخ. «یكی را می دانی یكی را نه ».

پ

پاخما اولماسا، مرد رند آجئن دان اولر. «اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می میرد».

پاكات ایچینده سؤز دئمه ك. «چیزی را با كنایه و در پرده گفتن».

پنیری دری ساخلار قادئنی اری. «پنیر را خیك ( توبره ) نگه می دارد و زن را شوهر».

پوخ پوخدور ، یاشی یا قوروسو. «گوه گوه است،چه تر چه خشك(سر و ته یه كرباسن)».

پولو وئر پولا. «پول را بده به پول».

پیچاق اوز دسته سین كسمه ز. «چاقو دسته خودشو نمیبره(هیچ شخصی حتی فرد دیوانه و احمق به خانواده خود آسیب نمی رساند)».

پیچاق وورسان قانی چیخماز. «چاقو بزنی خونش در نمی‌آید».(كنایه از عصبانیت)

پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ. «فرزند بد و ناخلف را نه میشود طرد كرد نه میشود قورت داد».

پیشی یه دئدیلر پوخون درمان دی ،سئچدی اوستون باسدئردی. «به گربه گفتند گهت دوا است ، رید ،روش خاك ریخت».(كنایه از فرد خسیس)

[ویرایش] ت

تانری داغئنا باخار، قار وئرر. «خداوند به هر كسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد».

تانری یازانی ، بنده پوزا بیلمه ز. «سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد».

تایلی تایئن تاپمالی. «كبوتر با كبوتر باز با باز، كند همجنس با همجنس پرواز».

تك الده ن سس چئخماز. «یه دست صدا نداره».

تكلئق آللاها گلیب. «تنهایی خدا را زیبد».

تلسه ن قئز اره گئتمز،اره گتسده خئیر گؤرمز. «دختری كه برای شوهر كردن عجله كند، نمیتواند شوهر كند و اگر توانست شوهر كند در زندگی اش خیر نمیبیند».

تنبل احمد دیر. «آدم تنبلی است».

تنبل قادئنئن ، قئزی زیرنگ اولار. «زن تنبل ، دختر زرنگ خواهد داشت».

توخون آجدان خبری اولماز . «شخصی كه سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد(سواره از پیاده خبر ندارد)».

توك ایله دری،اوره كده ن سو ایچه ر. «مو و پوست از دل آب میخورند(وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص میكند)».

تولكوسن آسلانلا چیخما ساوشا. «اگر روباهی با شیر دعوا نكن».

تولكو سوواخلی باغا گیرمه ز. «روباه به باغ محصور وارد نمی شود».

تولكویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم. «به روباهه گفتن شاهدت كیه؟ گفت: دمبم».

تویدا،اوینایانین بویون گوره رلر. «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش».

ج

جان وئره‌ر مال وئرمه ز(جانین وئره ر ،ولی مالئن ورمه ز). «جانش را میدهد ولی مالش را نه».

جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر. «یعنی بواسطه تنبلی و كاهلی به غریبه و نا آشنا رو می اندازد».

جفا چكمه ین، صفا گورمز. «كسی كه سختی نبیند به آرامش نمیرسد».

جوجه نی پاییزدا سایارلار. «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند».

جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز. «جوجه همیشه زیر سبد نمیماند».

جویود دور(جویود كیمین پوللارئن یئغئر). «جهود(خسیس)است(مثل جهود پولهایش را جمع میكند)».

جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار. «مسافرجهنم ، دنبال رفیق می گردد».

چ

چادراسئزلئق دان ائوده قالئب(تومانسئز لئقدان ائوده قالئب). «از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی بیند وگرنه شناگر قابلی است(بدی و خیانت نكردن او از فقدان وسائل است)».

چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت(چاغئران یئرده ن قالمازلار، چاغئرمایان یئره باخمازلار). «جایی كه دعوت شده ای حاضر باش ـ از جایی كه دعوت نشده ای پنهان باش».

چالما قاپیمی ، چالارلار قاپینی. «درم را نكوب ، در تو را هم می‌كوبند.( آزارم نده كسی هم ترا آزار خواهد داد)».

چوخ زامان ، دوران اوكوز ، یاتان اوكوزون باشینا سیچار. «خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند».

چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر. «محبت زیاد زود جدایی می آورد(تب تند زود سرد میشود)».

چوخ یاشایان چوخ بیلمز،چوخ گزه‌ن چوخ بیلر. «كسی كه زیاد عمر كند زیاد نمیداند،كسی كه زیاد سفر كند زیاد میداند.جهاندیده بسیار می داند( مورد كسانی كه سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می كنند بكار می رود)».

چؤره یی سوفرادا گؤرؤب ، سویو كوزَه‏دَه(گونو باجا‏دا گؤروبدور سویو كوزَه‏دَه). «نان را در سفره دیده و آب را در كوزه،آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در كوزه(در مورد كسی گفته می‌شود كه نازپرورده‌ است)».

چولك اكه ن ، طوفان بیچه ر. «هركه باد بكارد، طوفان درو خواهد كرد».

چؤلمَك گَزَر ، قاپاغئنئ تاپار. «دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌كند».

چومچه آش دان ایستی اولوب. «كاسه ی داغ تر از آش بودن».

چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز(چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز). «چراغ به اطراف خود نور نمیدهد(كنایه از كسانی است كه با وجود مستحق در اطرافیان خود فقط دیگران از وجود او بهره مند می شوند)».

ح

حاجی لك ‌لكین آرتئغ بالاسی. «جوجه اضافی لك‌لك( جوجه‌‌ای كه خود لك‌لك از لانه بیرون پرت میكند)».

حالوا ـ حالوادئمك له، آغئز شیرین اولماز. «با حلوا حلوا گفتن دهن شیـرین نمی شود».

حامام سویو ایله دوست توتماق(خلیفه كیسه سیندن باغئشلاماق). «با آب حمام دوست پیدا كردن(از كیسه خلیفه بخشیدن)».

حسن تلسیك دیر. «خیلی آدم عجولی است».

حكماوار اوزاخ كردیسی یاخئن(همدان اوزاخ كَردی یاخئن ). «حكم آباد(همدان) دور ولی كرتهایش نزدیك است(كنایه از كسی است كه به دروغ می گفت من در حكم آباد(همدان)از روی كرت بزرگ می پریدم غافل از اینكه كرت همه جا هست و امتحان كردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)،اگر یزد دور است، گز نزدیك است».

حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل. «حق گرفتنی است دادنی نیست».

حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر. «فاصله حق و باطل چهار انگشت است».

حق داشی آغئر اولار. «سنگ حق سنگین است».

حق سوز آجی اولار. «حرف حق تلخ است».

حق سوز آخار سولاری ساخلار. «حرف حق آبهای جاری را متوقف میكند».

حیرصین دوولته زیانئ وار. «عصبانیت به مال ودولت زیان دارد(در زمان عصبانیت زدن و شكستن به دارایی خود انسان ضرر می رساند)».

حیوانئن دیشینه باخارلار ،اینسانئن ایشینه. «سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش».

خ

خالا خاطیرین قالماسئن. «محض خالی نبودن عریضه».

خانئم سئندئران قابئن سسی چئخماز. «ظرفی كه خانم خانه می شكند صدایش در نمی آید(صدایش را در نمیاورند)».

خان یورغانی میتیل اولماز. «لحاف خان از جنس متقال نیست».

خاتئن قئز خالاسئنا چكر، قوچ ایید دایئ سئنا(خانئم قئز خالئسئنا چكر، خان اوغلان دایئسئنا). «دختر خانم شبیه خاله اش میشود ، آقا پسر شبیه داییش».

خكه خكه دئیینجه قئش چئخار. «تا تو بخوای بگی خكه(تكه های كوچیك زغال)زمستون تموم شده».

خیاطین اینه سی ایتمسه گونده اون دانا كوینك تیكر. «سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه».

خئییر وئر ، خئییر گوتور. «خیر بده ، خیر بردار».

د

داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر. «كوه به كوه نمی رسد آدم به آدم میرسد».

دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی ، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی. « اگه عقب بمونی میگن گیجه و اگه جلو بزنی میگن زیادی زرنگه(شاگرد خیاط اتو را گرم می آورد حرف است سرد می آورد حرف است)»!

دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر. «اگر صحبت كردن از نقره باشد صحبت نكردن از طلاست(سكوت طلاست)».

دده م منه كور دئدی، هر گلنی وور دئدی. « »

دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر. «در آهنین هم روزی كارش به درب چوبی می‌افتد».

دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر. «راه صاف را نمی تواند برود ، توی زمین شخم خورده شلنگ ‌تخته می‌اندازد».

دوز یول گه ده ن ، یورولماز. «كسی كه در راه راست قدم بردارد ، خسته نمیشود».

دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار. «كسی كه صبر كند برنده میشود و هركه شكیبا باشد به مقصد میرسد(گر صبركنی زغوره حلوا سازی)».

دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا. «دوست به سر نگاه میكند ، دشمن به پا».

دوشانا دئییر قاچ ، تازی یا دئییر توت. «به خرگوش میگه بدو، به سگ تازی میگه بگیر».

دولانان آیاغا داش دیه ر. «هر كس با برنامه ریزی صحیح و خردمندانه تلاش و كوشش كند حتماً موفق خواهد شد(جوینده یابنده است)».

دولت دوشانی ارابا ایله توتار. «دولت خرگوش را با ارابه میگیرد».

دولتلی پول چیخاردار ، كاسیب اوتیرار پوللارین سایار ! «ثروتنمد پول در می آورد ، فقیر می نشیند پولهای او را حساب می كند»!

دووارا مینه ن طالعینده اولاسان. « »

دوواری نم یئخار ،اینسانی غم. «دیوار را رطوبت ویران می كند انسان راغم».

دوه دن بویوك فیل وار. «از شتر بزرگتر فیل هست ».

دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر . « یك مو از خرس كندن غنیمت است».

دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی ، دئدی هارام دوزدور كی بوینوم ایری اولا. «به شتر گفتند كه گردنت كج است ، گفت كجایم صاف است»؟

دئدی دئدی ملاكه دیر. «اگر چیزی را زیاد بگویند ملكه ذهن میشود و اتفاق می افتد».

دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی. « »

دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن. «مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان».

دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان،دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان. «گفت چطوره یه حرفی بگم كه بتركی ، گفت چطوره كه خودمو بزنم به نفهمی تا تو بتركی »

دئوین قولاغئنا قورقوشوم. «بر گوش دیو سرب(گوش شیطان كر)».

ده لی دلی نی گورنده ، چوماغین گیزله در. «دیوانه كه دیوانه ببیند چماقش را قایم میكند.»

ده لی یه همیشه بایرامدئر(ده لی یه گونده بایرامدئر). «برای دیوانه همیشه عید است(برای دیوانه هر روز جشن است)».

دینمه یه نین ،دینه نی وار. «».

دییرمان نوبتینن ایشلر . «آسیاب به نوبت است».

ذ

ذكرسیز مومنی شیطان آللادار. «مومن بدون ذكر و نماز را شیطان گمراه می كند».

ذوقسئز طاعت بارسئز آغاجدئر. «طاعت بدون ذوق درخت بی بار است».

ر

رحمت دوزه نه ،لعنت پوزانا. «رحمت بركسی كه كارها را درست می كند و لعنت بركسی كه كارها را برمی اندازد».

رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز. «رشید برای زدن پسرش از پدرش اجازه نمی گیرد».

رعیتین دوواری آلچاق اولار(كاسئبئن دوواری آلچاق اولار). «دیوار رعیت كوتاه می شود(چراغ فقیر نور ندارد)».

رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل. « به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو».

روزوسو گلن زامان یوخو توتار كؤپه یی. «وقتی زمان روزی سگ میرسد خوابش میبرد».

روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار. روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار. «رشوه جهنم را درخشان میكند».

ریحان مرزه كردیسینه گتمیركی. «به كرت و باغچه ریحان مرزه كه نمیرود».

[ویرایش] ز

زر قدرین زرگر بیلر. «قدر زر زرگر بداند».

زحمت چكمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز. «كسی كه زحمت نكشیده باشد قدر راحتی را نمیفهمد».

زحمت سیز بال دادانمازسان. «بدون زحمت نمیتوانی عسل بخوری(نابرده رنج گنج میسر نمیشود)».

زحمتی مشاطه چكر لذتی داماد آپارئر. «مشاطه زحمت میكشد داماد لذت میبرد».

زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر. «ضرر را از هر كجا بگیری نفع است».

س

ساح باشا ساقئز یاپئشدئرما(ساح باشئنا ساققئز سالما). «سری كه درد نمی كنه دستمال نمی بندند(میفكن بر سر بی موی خود زفت)».

ساخلا سامانی ، گلر زامانی. «كاه را نگه دار وقت استفاده آن میرسد(هرچیز كه زار آید، یك روز به‌كار آید)».

سارالا سارالا قالماخدان ، قیزارا قیزارا اولمه ك یاخشئدئر. «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است».

ساققالیم یوخدور سوزوم كئچمیر. «ریش ندارم حرفم را قبول ندارند».

سرباز نه بیلیر هیوا كالدئر. «سرباز چه می فهمه كه میوه هنوز كاله ( خر چه داند قیمت نقل و نبات)».

سس سیز طیاره دیر. «آب زیر كاه است».

سفه ننه نین سفه ده قئزی اولار. «مادر كه بی عقل باشد دخترش هم بی عقل میشود».

سلام سلامتلئق گتیره ر. «سلام سلامتی میاره».

سن چوره یی آت سویا ، بالئق بیلمسه ، خالیق بیلر. تو تكه نان را در آب بریز اگر ماهی نفهمد ، خدا میفهمد.(تو نیكی میكن و در دجله انداز كه ایزد در بیابانت دهد باز)

سن آقا ، من آقا ، اینكلری كیم ساغا؟ «تو آقا ، من آقا ، راستی !گاوها را كی بدوشد ؟!».

سن اوخیانی من توخورام. «چند پیراهن بیشتر از تو پاره كردم».

سندن حركت ،الله دان بركت. «از تو حركت ،از خدا بركت».

سو بولبولو دور. «كنایه از كسی كه زیاد به حمام میرود».

سوبیر یئرده قالسا ایی له نر. «تحرك لازمه زندگی است».

سوت گولونده دیر. «تو استخر (دریاچه ی )شیر است».

سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار. «غریق بر هر گیاه خشك چنگ زند».

سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر. «حرف را بینداز زمین صاحبش برداره».

سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار. «حرف حرف را میاورد ، حرف هم چشم را باز میكند».

سؤز سؤز گتیره ر،آرشئن بئزی. «یعنی یك حرف كافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود».

سؤز وار گلر كچر ، سؤز وار دلر كچر. «سخنی هست كه گفته می شود و می گذرد ، سخنی هست كه گفته می شود و دل و جگر را سوراخ می كند و می گذرد».

سؤزون دوزون اوشاق دئیر. «حرف راست را بچه میگوید».

سویوغ سولیمان دیر. « »

سویون آخارئندان،آدامئن یئره باخارئندان گرك گورخاسان. «از آن نترس كه های و هوی دارد،از آن بترس كه سر به زیر دارد».

سیچانلار پلنگ اولامازلار،تؤلكولر آسلان. «در موشها استعداد پلنگ شدن نیست ودر روباه ها استعداد شیر شدن».

سیدر كافیر موفته اولسا اوزان اول. «سدر و كافور كه مفت باشه بخواب بمیر».

سئرچه ندیر كلله پاچا سی نه اولا(قارئشقا ندیر كلله پاچا سی نه اولا). «موضوع بی اهمیت قابل بحث نیست».

سئنان قول بویوندان آسلانار. «دست شكسته وبال گردنه».

ش

شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت. «زیبا روخان ایمان ندارند و پادشاهان عدالت».

شرطی شوخومدا كس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان(شرطی شوخومدا كس خرمنده شنه دعواسی چئخماسئن). «جنگ اول به از صلح آخر است».

شووه ره ن مزاج دئر. «اشاره به كسی كه نظرش را سریع تغییر میدهد».

شئر غزل دئییر. «چرند میگوید».

شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار. «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد».

ص

صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن. «گر صبر كنی زغوره حلوا سازم».

صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه ، ناهاری اوزون تك یئه، وشامی دشمنین ایله یئه. «صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور ، و شام را با دشمنت بخور».

ض

ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر. «جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است ».

ط

طعنه لی سوزدن ایتی قئلئنج یاخشئدئر. «شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است».

[ویرایش] ظ

ظولمون آخیری اولماز. «ظلم عاقبت ندارد».

ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار. «آنچه كه با ظلم آباد شود با عدل ویران میشود».

ع

عاغئل عاغئلدان اؤتكم اولار. «عقل از عقل نافذ می شود(همفكری و مشورت)».

عجله ایشینه شیطان قارئشار. «عجله كار شیطان است».

عذاب ملاكه سی دیر. «فرشته ی عذاب است».

عوض عوض اولدو قاری. «این به اون در».

عوضین بدل آددا اوغلو وار. «عوض عوض داره گله نداره».

غ

غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشئ دئر. «یوسف كه به مصر پادشاهی میكرد می گفت بی شاهی كنعان خوشتر».

ق

قادئنئن یالاغی سمنی قویار ، كیشنین یالاغی باققال دوكانی آچار. «زن شكمو سمنو می پزد ، مرد شكمو دكان بقالی می زند».

قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار. «زنی هست كه خانه را آباد میكند، زنی هم هست كه خانه خراب میكند».

قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور. «بچه كلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است».

قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار. «برادرها باهم دعوا كردند،ابلهان هم باور كردند».

قارغادان قناری اولماز. «كلاغ فقط یك كلاغ است و نمی توان آنرا به جای قناری جا زد( نمی توان ذات و جوهره افراد را تغییر داد)».

قارقئشئن ایكی باشی اولار. «نفرین دو سر دارد».

قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر(قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان قازانا دئییر اوزون قارا ، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون). «دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است ( كسی كه عیب دارد عیب دیگری را می گیرد،در مورد افراد خلافكار گفته می شود كه به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)».

قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر. « »

قانی قانیله یومازلار. «خون را با خون نمی شویند».

قلم،قئلئنجدان ایتی دیر. «قلم،از شمشیر تیزتر است».

قورخان باش سالیم قالار. «سری كه بترسد سالم میماند».

قورخان گوزه چوپ دوشه ر(قورویان گوزه چوپ دوشه ر). «موش توی كاسه آدم وسواسی میافتد».

قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر(گوز گوردوغوندان قورخار،ایلان چالمئش آلا چاتی دان قورخار). «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد».

قورد آرتسا،پاخئل دا آرتار(پاخئل آرتماز). «اگر گرگ پیشرفت كند، بخیل هم پیشرفت میكند(بخیل پیشرفت نمیكند)».

قورد بالاسی ، قورد اولار(قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور). «عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود».

قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیك. «از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم ( از چاله به چاه افتادیم)».

قورد دومانلئغی سئوه ر. «گرگ از پراكندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پلیدش دست یابد».

قوردون سلامی طمع سیز اولماز. «سلام گرگ بی طمع نیست».

قورو قورو قوربانئن اولوم. « تعارف كم كن و بر مبلغ افزای».

قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر. «مهمان شتر صاحبخانه است ».

قوناغ قوناغی سئومه ز ، ائو ییه سی هئچ بیرین. «مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را».

قونشو آشی دادلی اولار(قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر،تویوغو دا غاز گلیر). «مرغ همسایه غازه(زن همسایه به چشم آدم ، دختر می آید و مرغش هم غاز)».

قویو قازان اوزون درینده گوره ر. «چاه كن همیشه خودش را در ته چاه می بیند،چاه كن همیشه ته چاه است(چاه مكن بهر كسی اول خودت دوم كسی)».

قویون اولمایان یئرده كچی یه حاج عبدالكریم آقا دئیرله. «جایی كه گوسفند نباشه به بز حاج عبدالكریم آقا میگن(تو شهر كورا یه چشم پادشاهه)».

قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور. «در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست».

قئز بادام دئر ، بالاسی بادام ایچی(منیم بالام بادام دئر ، بالاسی بادامئن ایچی). «دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام(فرزند من بادام است ، بچه اش مغز بادام)».

قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید. «دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو(به در میگم دیوار بشنوه)».

قئش چئخار اوزو قارالئق كوموره قالار. «بالاخره زمستان هم می گذرد و روسیاهی به زغال می ماند».

قیصاص قیامته قالماز. «مجازات گناه به قیامت نمی ماند».

[ویرایش] ك

كار ائشیدمز، یاراشدئرارـ كور گؤرمه ز ، قوراشدئرار . «كر نمی شنود و جفت وجور می كند ، كور نمی بیند و سرهم می كند».

كاسیب(كسبه چی)مرد اولار. «كاسب جوانمرد میشود».

كاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار(كاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار). «آدم بی چیز (آس و پاس) رو (در حالیكه) روی شتر (سوار است)، رتیل می گزد(آدم فقیر(بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش میزند)».

كچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر. «بز از جانش می ترسد، قصاب دنبال دنبه می گردد».

كچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر. «وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می مالد».

كچی نین قطوری سر چشمه دن سو ایچر. «بز گر از سر چشمه آب می خورد».

كدخدانی گور، كندی چاپ . «اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور و سپس هر كاری خواستی بكن».

كفنین جیبی یوخدور. «كفن جیب ندارد».

كله سویودور. «كشكه».

كورا گئجه گوندوز بیردیر(كورا نه گئجه نه گوندوز). «كور را شب و روز یكسان است(برای كور شب و روز فرقی نداره)».

كورآللاهدان نه ایستر ، ایكی گوز بیری ایری بیری دوز. «كوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یكی كج یك سالم».

كور توتدوغون بوراخماز. «كور چیزی رو كه بگیره ول نمی كنه(آدم كور در كارها لجوج و سختگیر است)».

كور قوشون روزوسون الله وئره ر. «روزی پرنده ی كور را خدا میدهد».

كور كورا دئیر زیت گوزونه. «كور به كور میگوید بگوزم به چشت(دیگ به دیگ می گوید روت سیاه)».

كوزَه تزه لئغدا(تزه اولاندا)سویو سوُیوق ساخلار(تزه كوزه سرین سو). «كوزه فقط وقتی نو است ، آب را خنك نگاه می‌دارد( كنایه از اینكه : هر چیز ، تازه‌اش خوب است)».

كوزه چی سئنئق قابدان سوایچر. «كوزه گر از كوزه شكسته آب می خورد».

كوزَه ، سو یوْلوندا سئنار. «كوزه ، سرانجام در راهِ آوردن آب ، خواهد شكست».

كیتاب ،بیلیك منبعی دیر. «كتاب منبع دانش است».

كئچمه نامرد كؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولكو دالداسئندا قوی یسین اصلان سنی. «از پلی كه نامرد درست كرده عبور نكن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تكیه نكن ، همین بهتر كه شیر تورو بخوره».

كیچیكدن خطا، بویوكدن عطا. «كوچكتر خطا می كند و بزرگتر بواسطه بزرگی می بخشد».

كیشی توپوردویون یالاماز(كیشی ده سؤز بیر اولار،كیشی سوزونون اوستونده دورار). «مرد تفش را لیس نمیزند،قول مردان جان دارد(حرف مرد یكی است،مرد سر حرفی كه زده میایستد)».

كیشی قئزی اولمایاسان ،كیشی قادئنی اولاسان. «دختر جوانمرد بودن مهم نیست،مهم این است كه زن جوانمرد باشی».

كیم اوز قاتئغئنا(آیرانئنا)تورش دئیر؟(هئچ كیم اوز خمیرینه تورش دئمز). «هیچكس به ماست(دوغ)خودش ترش نمی‌گه».

گ

گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا* گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن.عاشیق علعسگر « »

گلین اوینایا بیلمیر ،دئییر اوتاق ایری دیر. «عروس نمی تواند برقصد ، می‌گوید زمین كج است(وقتی زمین سفت است ، گاو از چشم گاو می بیند)».

گلین گلیب اوجاغ اوستونه. « »

گمینین ایشینی گمیچی بیله ر(چوره یی وئر چوركچیه بیر چورك ده اوسته وئر). «كار را به كاردان بسپار(كار را به كاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است تا به دست افراد ناشی بدهند)».

گورول آما یاغما. «رعد و برق بزن ولی نبار».

گولد ه ن تیكان اولار تیكاندان گول. «از گل خار میشود و از خار گل(گاهی اوقات فرزند خانواده ی خوب ،آدم بدی میشود و فرزند خانواده ی بد آدم خوبی میشود)».

گول،گوللر آچئلسئن. «بخند،تا گلها باز شوند(بخند تا دنیا به روت بخنده)».

گولمه قونشونا ، گلر باشئنا. «به همسایه نخند ، سر خودت هم میاد».

گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟ «اندود توان چشمه ی خورشید به گل»؟

گئجه اودونا گئدن چوخ اولار. «قصه شب دراز است(شب دراز است و قلندر بیدار)».

گئجه شهره گئدن چوخ اولار ، قیشدا بوستان اكن. «شب كسی كه میگوید به شهر می‌روم زیاد است ، زمستان كسی كه می‌گوید جالیز خواهم كاشت».

گئدر بوستان قئراسی ، قالار اوزون قارا سی. «خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام میشود و فقط روسیاهی میماند».

گئدیب حاماما ،اولوب شاماما(گئده جه یم حاماما،چئخام اولام شاماما). «یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است كه انسان تمیز و معطّرگردد».

گی یه ن ایله یی یه نین كین الله وئره ر(یئیجین ایله گئیجینینكین آلله یتیره ر). « »

ل

لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز. «اشاره به آدم وقت نشناس می باشد-حسنی به مكتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت».

لالئن دیلین ننه سی بیله ر. «زبان لال را مادرش میفهمد(آشنا داند صدای آشنا)».

لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟ «لالایی بلدی چرا نمی خوابی»؟

لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده. «لپه را نگو برنجو بگو،دیروزو نگو امروزو بگو(داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)».

م

مالی قاز(زیندگانلئغئ مالی قاز كئچیر). «بخور و نمیر(زندگی بخور و نمیری دارد».

ماتئ میخاناسئ دئر(فاطی میخاناسی دیر،حسن سوخدو دییرمانئ دئر). «میخانه ماتی(فاطی)است(شهر هرت است)».

مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا. «در مورد افرادی كه تحقیق نكرده به دیگران تهمت و افترا می بندند بكار می رود».

محبت قئیچی سی هر شیی كسه ر. «قیچی محبت همه چیز را میبرد».

مرند اولوسو كیمین اوزانئر(مرند اولوسو دور). «مانند مرده های مرند دراز میشود».

مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن.عاشیق علعسگر «احساس غرور نكن و خود را بزرگ مبین زمانی می رسد كه كم می آوری».

ملا اولدو مكتب داغیلدی. «ملا مرد مكتب هم تعطیل شد».

من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما. «من می گویم آسمان تو می گویی ریسمان».

موسی مئسئب دئر. «موسی كز كرده(كنایه از كسی كه كار اشتباهی كرده و ساكت و خجل گوشه یی نشسته)».

مئخی میسمارا دونده رن الله دئر. «هر چیزی در ید پروردگار است».

مئردار اسكی اود دوتماز(مال پوخون ائلدئرئم وورماز). «بادمجان بم آفت ندارد».

میرزا قلمدان دی. «میرزا قلمدان است».

میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر. «میوه خوب را درجنگل، شغال میخورد(سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)».

ن

ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار. «آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش میزند».

ناهاردان معلومدور شاما نه وار. «سالی كه نكوست از بهارش پیداست».

نفسی ایستی یئرده ن چئخئر. «نفسش از جای گرم در میاد».

نوخود فالی آچماق. «فال نخود باز كردن(چیزی را لفت دادن، در انجام كاری دودل بودن)».

نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا كورپو قالئپ اویاندا. «چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف( خرما بر نخیل ودست ما كوتاه)».

نیت هارا منزیل اورا. «نیت به هر كجا باشد ،منزل و مقصد همانجاست».

و

وارلیقدا دوست اولما یوخلوقدا كنار***ایگیتم دیینده بو عادت اولماز. « »

واری اولان تاخار یوخو اولان باخار. «كسی كه داره استفاده می كنه كسی كه نداره نگاه می كنه (دارندگی و برازندگی)».

وئر ال ساخلار. «دست بخشنده نگهدار صاحبش و كسانی كه مورد دعای آن فرد هستند میباشد».

ه

هاردا آشدی ، اوردا باشدی. «هر جا آش هست، آنجا سر است».

هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار. «سروته یه كرباسن».

هر اوخویان ملانصرالدین اولماز. «هر گردی گردو نیست».

هر زادئن تزه سی، دوستون كوهنه سی. «هر چیز تازه اش خوب است دوست كهنه اش».

هر كس ساغ اولسون اوزونه. «هر كس باید به خود متكی باشد و از دیگران انتظار كمك نداشته باشد».

هر گوزلده بیر عایئب اولار. «هر گلی عیب و علتی دارد( گل بی خار خداست)».

هر نه اكیرسن، اونودا بیچیر سن. «هرچه بكاری همان را درو میكنی(هرچه بكاری تو، همان بدروی)».

هرنه سالار سان آشئنا ، اودا چئخار قاشئقئنا. «هرچه كنی بخود كنی – گر همه نیك و بد یا كنی».

همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان. «همیشه شعبان یكبار هم رمضان».

هئچ ده ن یئی دیر. «از هیچی بهتره (كاچی به از هیچی)».

هئچ گول تیكان سئز اولماز. «هیچ گلی بی خار نیست».

ی

یا حسن كئچل یا كئچل حسن. «چه علی خواجه چه خواجه علی».

یاخشئ دوست یامان گونده بللنر. «دوست خوب در زمان سختی معلوم میشود(دوست آنست كه گیرد دست دوست***در پریشانحالی و درماندگی)».

?اخش? قئزدان ?اخش? دا گل?ن او?ر. «دختر خوب عروس خوبی هم میشود».

یاخئنداكی علف ، اوزاغداكی آرپادان یاخشئدئر(اوزاق یئرین آرپاسئندان ، یاخئن یئرین سامانی یاخشئ دئر). «سیلی نقد به از حلوای نسیه».

یاشدا یانئر قورونون اودونا(قورونون اودونا ،یاش دا یانار). «تر هم به آتش خشك می سوزد.(تر و خشك با هم می سوزد)».

یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوك. «از چاه درآمده توی چاله افتادیم».

یالانچئنئن حافیظه سی اولماز. «دروغگو حافظه ندارد».

یامان گونون عمرو آز اولار(قارا گونون عمرو آز اولار،قارا گجه نین آغ گونودوزواولار). «عمر روز سخت كم است،یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم پیوسته اند(پایان شب سیاه سپید است)».

یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی. «چراغش روشن باشد، نورش بیاید».

یای وار ، قئش وار، چوخ ایش وار. «تابستان هست ،زمستان هست ، كار زیاد است(این مثل در مورد شخص عجول بكار می رود بدین مضمون كه فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و كار زیادی در پیش است و تا رسیدن به نتیجه وقت زیادی لازم است)».

یورغانی گویده آیاغی اوزون. «».

یوقورت توكولسه یئری قالار ، آیران توكولسه نه یی قالار؟ «اگر ماست بریزد جایش میماند،اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن میماند؟»

یومورتاسی ترسه دوشوب. «كلافه است».

یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر،گاه یییه سی نین(همشه سو بئله گتمز). «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین(همیشه در روی یك پاشنه نمی چرخد)».

یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار – چوره ك وئره ن اولماز. «به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی كسی یك لقمه نان نمی دهد(وقتی از یك كاری یا شخصی طرفداری الكی و ظاهری می كنند ولی در موقع نیاز هیچكدام پا پیش نمی گذارند این مثل كاربرد دارد)».

یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر. «قصه ما به سر رسید كلاغه به خونه اش نرسید».

یئر برك اولاندا،اوكوز اوكوزدن گوره ر. «وقتی زمین سفت است، گاو فكر میكند تقصیر گاو دیگر است(وقتی زمین سفت است ، گاو از چشم گاو می بیند- عروس نمی توانست برقصد ، می‌گفت زمین كج است)».

یئرین قولاغی وار. «دیوار موش دارد ، موش هم گوش دارد».

یئرینه ایشه مك بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر. «».

ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار. «به جای اینكه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس كنی دست به دامن یه خدا شو».

یئكه باشئن یكه بلاسی اولار(قویونو اولان، قورددان قورخماز). «هر چه سر بزرگتر ، درد سر بیشتر(هر كه بامش بیش برفش بیشتر)».

[ویرایش] بدون متن اصلی

آتش هر جا كه افتد، خودش جا را باز می‌كند. بر سوگند كسی كه زیاد سوگند می خورد اعتماد مكن. نیكی به جای نیكی، كار هر كس است؛ اما نیكی به جای بدی، ویژه‌ی جوانمردان است. مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاك. اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت! دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید! هر كس با آشپز قهر كند، گشنه به خانه می‌رود! اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از كجا آورده‌ای»! فرزند بلاست، نباشد واویلاست! خرِ كاركن از بیك بیكار به! نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهره‌ی آدم چاك شود! دست را نباید برید باید بوسید. زرنگی زیاد جوانمرگی می آورد. تا از پل نگذشته ای خرس را دایی بخوان. اگر دروغگو نبود،راستگو شناخته نمی شد. آقا میاره نوله، خانم می ریزد تو گاله. آخر شوخی به دعوا می كشد. اگر دیدی یارت یار نیست تركش عار نیست. برای عاشق بغداد دور نیست. بازار نه پدر را می شناسد نه مادر را. آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد. آنچه با های می آید با هوی می رود. اگر یابو را تیمار كنی جفتك می اندازد. از حرارتش خیری ندیدیم از دودش كور شدیم. اگر خوراك آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می سایند. ادب زیادی بی ادبی است. این مرغ است كه به خروس می گوید بانگ بردار. اگر از كسی تنفر داری بگذار زنده بماند. آب صاف و روشن ماهی ندارد. افرادی كه بوی بدی می دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند. اندوه مانند دل پر خارش است كه با خاریدن پیشتر می شود. اگر منبع یك جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود. انسان از پیروزی چیزی یاد نمی گیرد ولی از شكست خیلی چیزها یاد می گیرد. از زنان زیبا همچنان بپر هیزید كه از فلفل سرخ هندی.

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

 ×  4  =  .hide-if-no-js{display:none !important}

لوگو فن و هنر ایران زمین , وب سایت ASH WOOD

فن و هنر ایران زمین , استاد رضا کیانیان

انجمن حمایت از حقوق کودکان

در بازار امروز تبلیغات و در دسترس بودن نام یک مجموعه در اینترنت و تاثیر آن بر فروش و درآمد آن مجموعه , یک حرف تازه نیست و نیازی به اثبات ندارد .

تبلیغات شما 

وب سایت فن و هنر مرجع صنایع چوب و داخلی

اطلاعات بیشتر ..

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

ضرب المثل ترکی در کشور ترکیه و شهرهای این کشور رواج دارد و ضرب المثل های ترکی استانبولی همانند ضرب المثل های فارسی بسیار زیبا و فلسفی بوده و اگر می خواهید از ضرب المثل ترکی استانبولی در حرف های روزمره تان استفاده کنید در ادامه سماتک مجموعه زیباترین ضرب المثل های ترکی استانبولی را تهیه و گردآوری کرده است.

Gerçek dost kötü günde belli olur

دوستان واقعی در وقت تنگی شناخته می‌شوند.

ایت هورر کروان کئچر

جواب ابلهان خاموشی است

Kopegin duasi Kabul olsa idi, gokden kemik yagardi

اگر دعای سگ مورد قبول قرار می گرفت از آسمان باران استخوان می بارید.

در فارسی “به حرف گربه سیاه باران نمی آید”

کور آلاهدان نه ایستر ، ایکی گوز بیری اگری بیری دوز.
کور از خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم.

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

Bickak yarasi gecer, del yarasi gecmez

زخم چاقو التیام می یابد اما زخم زبان همواره بدتر می شود

We will burn a blanket to kill a flea

ما یک پتو را به خاطر کشتن کک می سوزانیم.

قونشو قونشودان سحر اویانماغی اؤرگه نه ر
همسایه از همسایه، صبح بیدار شدن را یاد می‌گیرد.

There is not a single season without fruit

هیچ فصلی بدون میوه نیست.

Kind words will get a snake out of its hole

کلمات مهربانانه (نرم) مار را از سوراخش بیرون می کشد.

اودا گلمیسن سویا ؟
به آتش آمده‌ای یا آب؟به جنگ آمدی یا صلح؟ آتش= جنگ، آب= صلح

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

One who sows wind will reap hurricane

کسی که باد می کارد طوفان درو می کند.

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

اوزو به زکلی ، ایچی ته زکلی
صورت بزک شده، داخلش کود ،پِهِن

Fish only come to their senses after they are caught in the net

ماهی ها تنها بعد از گیر افتادن در تور حواس شان جمع می شود.

ایشله ین دمیری، پاس باسماز

آهنی که کار کند زنگ نمی زند

ضرب المثل ترکی استانبولی

If you do not know what to say, say what your elders said

اگر نمی دانی چه چیزی بگویی حرف بزرگان را نقل قول کن.

One eats while another watches — that is how revolutions are begun

یک نفر می خورد یک نفر نگاه می کند و اینگونه است که انقلاب ها شکل می گیرد.

ضرب المثل ترکی استانبولی

ایری اوتوراق دوز دانیشاق
کج بشین، راست صحبت کن.

He who did not help building the minaret, thinks that it just grew out from the ground

کسی که در ساخت مناره کمک نکرده فکر می کند مناره از زمین سبز شده است.

ضرب المثل ترکی استانبولی

The house that receives no guests, never receives angels

خانه ای که هیچ مهمانی وارد آن نمی شود فرشته ای هم واردش نمی شود.

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

ایتین ایاغیندان تیکان چیخاردیر
از پای سگ خار در می‌آورد.

A full pistol scares one person, an empty one scares forty people

هفت تیر پر یک نفر را می ترساند، یک هفت تیر خالی چهل نفر را.

آج قارین ، آجی آیران
شکم گرسنه، دوغ تلخ

An orphan cuts his own umbilical cord.

یتیم بند نافش را خودش قیچی می کند.

ضرب المثل ترکی استانبولی

Not every stone will hurt your head

هر سنگی به سرتان آسیب نمی زند.

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

چالما قاپیمی ، چالار لار قاپینی

درم را نکوب، در تو را هم می کوبند

Don’t tell your secret to your friend, he will tell it to his friend

رازتان را به دوست خود نگویید چون او هم به دوست خودش خواهد گفت.

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چو گزه ن چوخ بیلر

کسی که زیاد عمر کند زیاد نمیداند، کسی که زیاد سفر کند زیاد میداند

A satiated man doesn’t know what’s hunger, a healthy man doesn’t know what’s disease

انسان سیر گرسنگی را نمی شناسد و انسان سالم نمی داند بیماری چیست.

ضرب المثل ترکی استانبولی

Free vinegar is sweeter than honey

سرکه مفت از عسل شیرین تر است.

زیانئن یارسئندان قایئتماق قازانجدئر

ضرر را از هر کجا بگیری نفع است

ضرب المثل ترکی استانبولی

A gold sword opens an iron door

شمشیر طلا یک در آهنی را باز می کند.

آغزیوا باخ تیکه توت

به اندازه دهانت لقمه بردار

ضرب المثل به زبان ترکی

In a village with too many roosters morning will come late

در روستایی که خروس های زیادی دارد صبح دیر شروع می شود!

Mountain won’t meet mountain, but man will meet man

کوه به کوه نمی رسه اما آدم به آدم می رسه

آلله بیر قاپینی باغلاسا، آیری قاپی آچار

خدا گر ز رحمت ببندد دری زرحمت گشاید در دیگری

The crow said: “Oh, my snow-white child”

کلاغ گفت:”اوه بچه سفید برفی ام!”

ضرب المثل به زبان ترکی

بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز

کسی یک خوبی را که در حقش شده نفهمد هزار خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید

The liar’s house burned, but nobody believed it

خانه دروغگو سوخت اما هیچ کس باور نکرد!

هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی

هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش

Damlaya damlaya göl olur

قطره قطره دریاچه درست می شود.

معادل فارسی: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.

هرکس ساغ اولسون اوزونه

هرکس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار نداشته باشد

ضرب المثل ترکی استانبولی

If the wind does not blow, the leaves do not move

اگر باد نوزد برگ ها حرکت نمی کنند.

وارلی گئیه نده دییه رلر موبارکدیر ، یوخسول گئیه نده دییه رلر هاردان تاپدین ؟
شخص پولدار بپوشد ( می‌گویند) مبارک باشید، فقیر بپوشد ، از کجا ، آورده؟

If they say there is a wedding in the sky, women would try to put up a ladder

اگر بگویند جشن عروسی ای در آسمان برگزار می شود زن ها سعی می کنند با نردبان بالا بروند.

هر نه اکیرسن، اونودا بیچیرسن

هرچه بکاری همان را درو میکنی

Look at the mother before marrying the daughter

قبل از ازدواج با یک دختر مادرش را ببین.

معادل فارسی: مادر رو ببین، دختر رو بگیر.

ضرب المثل ترکی استانبولی با ترجمه فارسی

وغدا بوغدادان بیته ر

گندم از گندم بروید جو از جو

ضرب المثل ترکی استانبولی

If you search for a faultless woman, you will remain a bachelor

اگر دنبال یک زن بی نقص بگردی همیشه عزب باقی می مانی.

آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئییری اولار؟

کسی که به پدرش خوبی نمیکند به چه کسی خوبی میکند

ضرب المثل به زبان ترکی

Not he who lived long knows, but he who traveled much knows

کسی که زیاد عمر کند چیز زیادی نمی داند بلکه کسی که زیاد مسافرت می کند خیلی چیزها می داند.

ضرب المثل ترکی استانبولی با ترجمه فارسی

ایلان هر یئره ایری گدسه، اوز یوواسینا دوز گدر

مار هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره

Don’t tread on the tail of a sleeping snake

دم ماری که خوابیده را لگد نکن!

Those who conceal their grief find no remedy for it

کسی که غم خود را پنهان کند درمانی برایش پیدا نمی کند.

ضرب المثل ترکی استانبولی با ترجمه فارسی

زحمت سیز بال دادانمازسان

نابرده رنج گنج میسر نمیشود

Iron that works does not rust

آهنی که استفاده شود زنگ نمی زند.

ضرب المثل ترکی استانبولی با ترجمه فارسی

قورخان گوزه چوب دوشه ر

از هر چی بترسی، سرت میاد

ضرب المثل های ترکی استانبولی

A hungry hen sees herself in a wheat silo

مرغ گرسنه خودش را در سیلوی گندم می بیند.

ایش قالسا اوستونه قار یاغار

کار امروز را به فردا مسپار

ضرب المثل ترکی

The shoemaker’s child goes barefoot

بچه کفاش بدون کفش راه می رود.

A son will learn from his father to make a living, a daughter will learn from her mother to cut clothes

پسر از پدرش ساختن یک زندگی را یاد می گیرد و دختر از مادرش خیاطی را.

بش بارماغ بشیده بیر اولماز

پنج انگشت برابر نیستند

ضرب المثل های ترکی استانبولی

A bird will not fly with one wing

پرنده با یک بال پرواز نخواهد کرد.

اوزو یئخئلان آغلاماز

خود کرده را تدبیر نیست

ضرب المثل ترکی

They put the nightingale into a golden cage, yet it still craved for its home

بلبل را در قفس طلایی هم که بگذارند هنوز آرزوی خانه اش را دارد.

Wormy beans will have blind buyers

لوبیاهای کرمو خریداران کور دارند.

ضرب المثل های زیبای ترکی با ترجمه فارسی

Ateş olmayan yerden duman çıkmaz

هیچ دودی از جایی که آتشی در آن جا روشن نیست بیرون نمی آید.

ضرب المثل های ترکی استانبولی

Who loves roses will endure the thorns

کسی که گل رز دوست دارد خار آن را هم تحمل می کند.

هرکیم ائششه ک اولدو سنده پالانی اول
هرکس الاغ شد، تو پالان.

ضرب المثل ترکی

Sutten agzi yanan , yogurdu ufleyerk yer.
کسی که زبونشو با شیر داغ سوزانده باشد، ماست را هم با احتیاط می خورد.
معادل فارسی : مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.

ضرب المثل های ترکی استانبولی

You harvest what you sow

تو چیزی که می کاری را برداشت می کنی.

No matter how far you have gone on the wrong road, turn back

مهم نیست چقدر در جاده اشتباه جلو رفته اید، از همان جا برگردید.

ضرب المثل های ترکی استانبولی

تولکویه دئدیلر هانی شاهدون دئدی قویروغوم.
«به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»

Sabır acıdır, meyvesi tatlıdır

صبر تلخ است اما میوه آن شیرین است.

آللاه‌دان اوزولمییه نه اؤلوم یوخدور.
«کسی(بیماری) که امیدش را از خدا قطع نکرده نمی‌میرد.»

آت آلمامیش آخیر چکیر.
«قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد.»

آتامین اؤلمه گیند‌ن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانییا.
«از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏‏،ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد.»

آت آلماغا جاهال یوللا،قیز آلماغا قوجانی.
«جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر(عروس).»

آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار.
«دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند»

آدامین آغزیندان سؤز آلیر.
«از دهان آدم حرف می‌کشد.»

آج تویوق یاتار یوخودا داری گوره ر.
مرغ گرسنه در خواب ارزن میبیند.

آدون ندی رشید بیرین دئ، بیرین ائشید.
«یکی بگو، یکی بشنو»

آز دانیش ناز دانیش.
«کم گوی و گزیده گوی.»

آصلانین ائر‌کک , دیشی سی اولماز.
«شیر نر و ماده ندارد.»

آغاج بار گتیردیکجه باش اگر.
«درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود.»

آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر.
«کرم درخت را از درون می‌خورد.»

آغریمایا‌ن باشا دسمال باغلامازلار.
«به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.»

آغرییان دیشی چکرلر.
«دندانی را که درد می‌کند باید کشید.»

اوغری پیشیک آغاج گورجک قاچار
«گربه دزده چوب ببینه فرار می‌کنه»

ایلان هر یئره اگری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر.
مار هر کجا که کج بره ، خونه خودش راست میره.

اوز گوزینده دیرگی گورمور ، اوزگه نین کینده توکو گورور.
تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند.

اولی دوروپ مرده شیری یویوور.
مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده.

اول قارداشلیغوی ثابت ائله سورا ارث و میراث ایسته
اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن.

باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو.
تازمانی که سود میرسد دوست است.

باشیوا داش سالاندا ، اوجا یئردن سال

باغبانین گل وقتی قولاغی ائشیتمز

بورنو یئللی دیر.
«دماغش باد دارد.»

بورنوندان توتسان جانی چیخار.
«اگر دماش را بگیری جانش در می‌آید.»

بو گونون صاباغی دا وار.
«امروز فردایی هم دارد.»

بیر باشی وار مین سئوداسی.
«یک سر دارد و هزار سودا.»

بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا.
«یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست.»

پیشیگه دئدیلر پوخون درمان دی ،سیچدی اوستون باسدیردی.
«به گربه گفتند گهت دواس ، رید ،روش خاک ریخت » (با عرض شرمندگی!!!)

بیچاق وورسان قانی چیخماز.
«چاقو بزنی خونش در نمی‌آید.» (کنایه از عصبانیت)

هامیسی بیر بئزین قیراغیدی.
سروته یه کرباسه

تاری یازانی بنده پوزا بیلمه ز.
«سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد.»

تولکویه دئدیلر هانی شاهدون دئدی قویروغوم.
«به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»

جان وئره‌ر مال وئرمه ز.
«جانش را بگیر ،ولی مالش را نگیر.»

جوجه نی پاییزدا سایارلار.
جوجه را آخر پاییز می‌شمارند.

جندانین دوعاسی مستجاب اولسا ، گویدن س… یاغار.
اگر دعای جنده مستجاب می شد از آسمان ک… می بارید.

چالما قاپیمی ، چالارلار قاپیوی.
درم را نکوب ، در تو را هم می‌کوبند .( آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)

چوخ گزه‌ن چوخ بیلر.
«جهاندیده بسیار می داند.»

چوخ زمان ، دوران اوکوز ، یاتان اوکوزون باشینا سیچار.
خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند. !!!

حاجی له‌لین آرتیخ بالاسی.
جوجه اضافی لک‌لک .( جوجه‌‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت میکند)

دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان،دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان.

دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جگم، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جگم، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی.

دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر.
«در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می افتد.»

دوشانا دئییر قاچ ، تازی یا دئییر توت.
به خرگوش میگه بدو، به سگ تازی میگه بگیر.

دوه یه دئدیلر بوینون اگریدی ، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم اگری اولا.
به شتر گفتند که گردنت کج است ، گفت کجایم صاف است ؟

ده لی دلی نی گورنده ، چوماغین گیزله در.
دیوانه که دیوانه ببیند چماقش را قایم میکند.

دولت دوشانی ارابا ایله توتار
دولت خرگوش را با ارابه میگیرد.

دالی یا قالسان دئیرلر بیج دی ، قاباغا گئچسن دییرلر گیج دی.
دده م منه کور دئدی، هر گلنی وور دئدی.

سوزی آت یره صاحبی گوتوره ر.
«حرف را بینداز زمین صاحبش برداره»

سن چوره گی آت سویا ، بالیق بیلمسه ، خالق بیلر
تو تکه نان را در آب بریز اگر ماهی نفهمد ، خدا میفهمد.

ساخلا سامانی ، گلر زامانی
کاه را نگه دار وقت استفاده آن میرسد

شیر گوجالسا ، سیکینین اوستونه کپنک قونار. (دوباره عذر می خوام ولی از سانسور هم خوشم نمیاد!!)

شئر غزل دئیر
چرند میگوید

قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر.
«مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید ».

کئچی جان هاییندا، قصاب پیگ آختاریر.
کئچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر.

کیم اوز قاتیقینا تورش دئیر.
هیچکس به ماست خودش ترش نمی‌گه.

کور آلاهدان نه ایستر ، ایکی گوز بیری اگری بیری دوز.
کور از خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم.

کور کورا دیر زیت گوزوه.
کور به کور میگوید بگوزم به چشت.

کور توتدوغون براخماز
کور چیزی رو که گرفت رها نمیکنه

گئجه شهره گئدن چوخ اولار ، قیشدا بوستان اکن.
شب کسی که میگوید به شهر می‌روم زیاد است ، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت .

گئجه اودونا گئدن چوخ اولار.

گولمه قونشووا ، گلر باشیوا
به همسایه نخند ، سر خودت هم میاد.

لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده.
لپه را نگو برنجو بگو،دیروزو نگو امروزو بگو(داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)

نسیه موقوف حتی سنه ده.
نسیه حتی برای تو ممنوع.

یئر برک اولاندا ، اوکوز اوکوزدن گوره ر.
وقتی زمین که سفت است، یک گاو فکر میکند تقصیر گاو دیگر است .

یوقورت توکولسه یئری قالار ، آیران توکولسه نه یی قالار؟
اگر ماست بریزد جایش میماند،اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن میماند؟

یامان گونون عمرو آز اولار.
عمر روز سخت کم است(پایان شب سیاه سپید است)

یاخشی دوست یامان گونده بللنر.
دوست خوب در زمان سختی معلوم میشود(دوست آنست که گیرد دست دوست در پریشانحالی و درماندگی)

ضرب المثل ترکیه ای قدیمی را در بالا خواندید مجموعه زیباترین ضرب المثل های ترکیه ای و استانبولی برای آن دسته از عزیزان ترک است که در کشور عزیزمان ایران زندگی می کنند امیدواریم این مطلب مورد توجه شما بازدید کننده عزیز قرار گرفته باشد.

 

? ضرب المثل ? 1,726 بازدید

زیباترین ضرب المثل های ترکی ایرانی همراه با متن اصلی و ترجمه

بدلیل زیبایی نوع نوشتاری زبان ترکی اصل نوشتار هم قرار داده شد

باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی. باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو.

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

در باغ زردآلو بود سلام علیک هم بود. زردآلوهای باغ تمام شد سلام علیک هم تمام شد .

ضرب المثل

بیر چیو بیر نالی. بیر نال بیر آتی. بیر آت بیر پهلوانی. بیر پهلوان بیر لشگری و بیر لشگر بیر کشوری ساخلار.

یک میخ یک نعل را. یک نعل یک اسب را. یک اسب یک پهلوان را. یک پهلوان یک لشگر را و یک لشگر یک کشور را نگه می دارد

ضرب المثل های ترکی

ائله یئرده یاتماز کی آلتئنا سو کئچه.

می گویند فلانی جائی نمی خوابد که آب زیرش برود. .

ضرب المثل برگه سیب

آلما قاخی دا قاخدی. اریک اوندان قاباخدی.

برگه سیب هم هرچند برگه هست ولی برگه زرد آلو از آن به مراتب بهتر است

ضرب المثل های ترکی

آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر.

توله ای که جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می شود .

آتامین اؤلمه سیند ن قورخمیرام. قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا.

از مرگ پدرم نمی ترسم .ترسم از این است که عزرائیل در خانه ام را بشناسد .

ضرب المثل ترکی

آتا مینمه یین بیر عیبی وار. آت دان دوشمه یین مین عیبی وار.

اگر سوار بر اسب شدن یک عیب و ایراد داشته باشد. از آن افتادن و پیاده شدن هزار مورد و مسئله دارد .

ضرب المثل های ترکی

آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار.

دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند .

ضرب المثل های ترکی

آجیندان یاتیب گون اورتادا دوروب .

از زور گرسنگی شب می خوابد و بعد از ظهر بیدار می شود .

ضرب المثل حریص

آجین قارنی دویار. گوزو دویماز.

حریص دایم در غم است. هرچه دارد پندارد کم است .

ضرب المثل آدم بد شانس

آخار سویا گئدسه. آخار سولار قورویار.

آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشک میشوند .

ضرب المثل های ترکی

آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر.

کسی که جستجو کند پیدا میکند و کسی که بخوابد در خواب میبیند .

آدادا قورد آز ایدی. بیری ده گمیله گلدی.

در جزیره گرگ کم بود. یکی هم با کشتی آمد

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

ضرب المثل های ترکی

آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن.

آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه

ضرب المثل های ترکی

آغانئن مالی چئخاندا نوکرین جانی چئخئر.

از اموال آقا داره کم میشه جان نوکر داره در میاد

ضرب المثل های ترکی

آللاه بیر قاپئنی باغلاسا . آیری قاپی آچار.

خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد . در دیگر به رویش می گشاید

ضرب المثل خداوند

آللاه داغئنا باخار قار وئره ر.

خداوند به کوه اش نگاه می کند برفش می دهد

ضرب المثل های ترکی

آللاها قوربان اولوم کی. یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب.

قربان خداوند بروم که به یکی روغن روی روغن داده وبرای یکی هم بلغور خالی .

ضرب المثل های ترکی

آناسئنا باخ قئزئنی آل.قئراغئنا باخ بئزینی آل.

در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن .

یو ساتان بیر ایل دولتی اولار ایو آلان بیر ایل کاسب.

هر کی خونه بفروشه یک سال وضعش توپ میشه و اونی که خونه می خره یک سال بی پولی میکشه

ضرب المثل های ترکی

اؤلسون او یاخشی کی پیسده ن سونرا گه له جک ( اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جک ) .

بمیرد آن خوبی که میخواهد بعد از بد بیاید ( هیچ بدی نرفت که خوب جاش رو بگیره ) .

ضرب المثل های ترکی

بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر.

طلبکار سلامتی بدهکار را می خواهد

ضرب المثل های ترکی

بولاغ سو توکمه یی ایله بولاغ اولماز گه ره ک اوزو جوشا.

چشمه با آب ریختن چشمه نمی شود خودش باید بجوشد.

ضرب المثل چشمه

بیر کنده گیردین هامی کور سنده کور.

اگر وارد دهی شدی دیدی همه کور هستند تو هم کور باش

ضرب المثل های ترکی

پادشاه اوزاغ دا. آللاه یوخاری دا. کیمه دیه سن دردیدینی ؟

پادشاه در دور دست است. خداوند بالاست. به کی دردم را بگویم ؟ .

ضرب المثل های ترکی

پاخما اولماسا. مرد رند آجئن دان اولر.

اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد. رند از گرسنگی می میرد .

پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ.

فرزند بد را نه میشود دور انداخت. نه میشود پذیرفت .

ضرب المثل گربه

پیشی یه دئدیلر پوخون درمان دی. سئچدی اوستون باسدئردی.

به گربه گفتند گهت دوا است. رید. روش خاک ریخت .

ضرب المثل های ترکی

پیشییین الی اته چاتمیردی دئیه ردی مینداردی.

گربه دستش به گوشت نمی رسید. می گفت بو میده.

ضرب المثل های ترکی

تلسه ن قئز اره گئتمز.اره گتسده خئیر گؤرمز.

دختری که برای شوهر کردن عجله کند. نمیتواند شوهر کند و اگر توانست شوهر کند در زندگی اش خیر نمیبیند .

ضرب المثل های ترکی

جانا گلن. مالا گلسین.

چیزی که می خواهد به جان ضرر بزند. بهتر است به مال ضرر بزنند .

ضرب المثل های ترکی

چالما قاپیمی . چالارلار قاپینی.

درم را نکوب . در تو را هم می کوبند

ضرب المثل عمر و دانستن

چوخ یاشایان چوخ بیلمز.چوخ گزن چوخ بیلر.

کسی که زیاد عمر کند زیاد نمیداند.کسی که زیاد سفر کند زیاد میداند.جهاندیده بسیار می داند

ضرب المثل های ترکی

حیوانئن دیشینه باخارلار .اینسانئن ایشینه.

سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش .

منبع : fa.wikiquote.org

همچنین بخوانید : ضرب المثل های چینی

متن اهنگ محسن چاوشی همیشه خسته از روزای برفی همیشه خسته از روزای برفی عشق …

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

لطفا پاسخ را به عدد انگلیسی وارد کنید:

گپ 8 :: ثبت شده در ساماندهی وزارت ارشاد اسلامی کانال تلگرام سایت :: wwwgap8ir ایدی تلگرام مدیریت :: @gharib811

function addLink(){if(window.getSelection().containsNode(document.getElementsByClassName(“fathii”)[0],true)){var a=document.getElementsByTagName(“body”)[0];var b;b=window.getSelection();var c=”
“+document.location.href+””;var e=b+c;var e=b.toString().replace(/n/g,”
“)+c;var d=document.createElement(“div”);d.style.position=”absolute”;d.style.left=”-99999px”;a.appendChild(d);d.innerHTML=e;b.selectAllChildren(d);window.setTimeout(function(){a.removeChild(d)},0)}}document.oncopy=addLink;



• نیّت هارا  منزیل اورا

• وئردیگین ال ایله آل!

• وئرن آشی ایچیلر ، قابینا دا سیچارلار

• وئرن ال آلان الین اوستونده اولار

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

• وئریب یامان اولونجا ، وئرمَییب یامان اول

• واخت انسانا هر شئی اؤیرَدَر

• واخت غنیمتدیر

• واختسیز بانلایان خوروزون باشینی کسرلر

• واختسیز گلن قوناق اؤز کیسه سیندن یئیر

• واختیندا گؤرولمَمیش ایش همیشه گؤرولممَیش قالار

• واختینی ایتیرَن بختینی ایتیرر

• واردیر پولون هامی قولون ، یوخدور پولون  آچیقدیر یولون

• وارلی اولوب غم  غصّه ایله یاشاماقدانسا ، کاسیب اولوب شاد  خرّم یاشاماق یاخشیدیر

• وارلی اومدوغونو یئیر، کاسیب آ اولدوغونو

• وارلی کیسه سینی دؤیر، کاسیب دیزینی

• وارلی نین الینی بیچاق کسسه ، یوخسول کؤنَگینی پارچالار

• وارلی نین چؤرَگی کاسیبین چنَه سینی یورار

• وارلی واریندان پای وئرسه ، وارسیزدا وارلی اولار

• وارلی یوخسوللاشاندا اللی ایل دستگاهینی پوزماز

• وارلیغین سونو اسله یوخلوغون سونو بیردیر

• وارلیلیغا تَلسَن کاسیبلیغا تئز دوشر

• وارلینین آروادی اؤلنده یورغان  دؤشَگی تزَلنَر، کاسیبین آروادی اؤلنده یورغان

دؤشکسیزقالار

• وارلینین تورپاغیندان چای کئچر ، کاسیبیندان یول

• وارلینین خوروزودا یومورتلایار

• وارلینین کؤنلو اولونجایا قدَرکاسیبین جانی چیخار

• وارین اوجوز ایسه ، اؤزون باهالی اول

• وارینی وئرَنین کیسه سی بوش قالار

• وای اوندادیرکی ، واذلی ائوینه یوخسول گیره

• وجدان بازاردا ساتیلماز

• وزیری قارغ اولانین آغزی زیبیللیکده اولار

• وطن ویرانه ده اولسا ، جنّتدیر

• وطنه محبّت ایمان اثری دیر

• وطنی سئومَیَن انسان اولماز ، اولسا ، اول شخصده وجدان اولماز

• وورا بیلمَیَن داشین بؤیویوندن یاپیشار

• هئچ کیمین آهی یئرده قالماز

• هارادا دوه نین قویروغو ، اوراداد ائششگین قولاغی

• هارایا میخ چالیرام ( چاخیرام) ، پاپاغینی آسیر

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی

• هاردا آشدی ، اوردا باشدی

• هاردا قامیش ، اورادا جامیش

• هاردا گؤردون درویش ، اوردا اولار نیکبت ایش

• هر نه اَکسن ، اونودا بیچرسن

• هر نه ایله اؤلچورسن ، اونلادا اؤلچولورسن

• هر نه تؤکسن آشینا ، او چیخار قاشیغینا

• هره نین اؤز روزوسو وار

• یئتمیش ایکی دره دن سو گتیرر

• یئتنه یئتیر یئتمَیَنه داش آتیر

• یئتیمه اؤیود وئرن چوخ اولار، چؤرک وئرن آز

• یئتیمه وای  وای دئیَن چوخ اولار، چؤرک وئرن آز اولار

• یئتیمین آغزی آشا چاتاندا ، باشی داشا چاتار

• یئددی آرخا بیر قاریش ، بیر آیدا یئددی قاریش ؟!

• یئددی آرخین سویونوبیر آرخا جالامازلار

• یئددی دره قوخولارین تولکوبیلر

• یئددی سینده نه ایدیسه ، یئتمیشینده ده اودور

• یئددی فرسیز اوغولدان بیر فرسیز قیز یاخشیدیر

• یئددی قوردابیر چاریق نئیلَسین ؟

نام (الزامی)

ایمیل (منتشر نخواهد شد) (الزامی)

وب سایت

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بهشتی به نام اردبیل می باشد و استفاده از مطالب با درج منبع بلامانع است. این سایت در سایت ساماندهی ثبت شده است مدیر:اسماعیل عباسی
|
شرکت طراحی سایت آنلاینر

ضرب المثل های بی تربیتی ترکی
ضرب المثل های بی تربیتی ترکی
0

ضرب المثل ها آلمانی

ضرب المثل ها آلمانی
ضرب المثل ها آلمانی


 


 


مطالعه بیشتر درباره زبان آلمانی:

ضرب المثل ها آلمانی

برای کسب اطلاعات بیشتر به این بخش ها مراجعه کنید:

عضو اتحادیه صنعت زبان اروپا

دارنده استاندارد ISO 17100

نماینده رسمی SDL Trados

عضو اتحادیه GALA

سایت ترجمه تخصصی شبکه مترجمین ایران فعالیت خود را از سال 1385 با رویکرد ترجمه انگلیسی، فارسی و سایر زبان‌ها آغاز کرده‌است. سفارش ترجمه در این سایت ترجمه به صورت کاملا آنلاین انجام می‌شود. ترجمه تخصصی مهارتی است که یک مترجم با سالها تجربه کار ترجمه به صورت حرفه‌ای به دست می‌آورد. ما در این مجموعه با بهترین مترجمان خبره و متخصص همکاری می‌کنیم و به همین دلیل امکان ترجمه با سرعت‌های فوری و نیمه فوری و ایجاد کیفیت‌های ترجمه طلایی و نقره‌ای و برنز برای اولین بار در این سایت فراهم شده است. تحویل زودهنگام ترجمه، استفاده از جدیدترین ابزارهای ترجمه تخصصی، کنترل کیفی تمامی ترجمه‌ها، سطح‌بندی مترجمان و ارائه سطوح کیفی و قیمتی ترجمه مطابق با نیاز کاربران ترجمه از خصوصیات سایت ترجمه تخصصی شبکه مترجمین ایران است. همچنین برای بسیاری از پروژه‌ها واژگان تخصصی برای ترجمه استخراج می‌شود و حافظه ترجمه به رایگان برای مشتریان تشکیل می‌شود. در این مجموعه برای ترجمه طلایی بازخوانی ترجمه‌ها به رایگان انجام می‌شود.

1398 © transnet.ir تمامی حقوق نزد موسسه فرهنگی و هنری (ترجمه) شبکه مترجمین ایرانیان محفوظ است.

  بیوگرافی پارسا خائف در عصر جدید با عکس های پارسا خائف خواننده و داستان زندگی شخصی و ماجرای شهرت اش را در سایت فتوکده می خوانید   بیوگرافی پارسا خائف     پارسا خائف متولد 27 اردیبهشت 1384 در اردبیل، خواننده است   دانش آموز مقطع هفتم می باشد، فعالیت خود را با موسیقی […]

.

 

 

ضرب المثل ها آلمانی

 

(Ein gutes Gewissen ist ein sanftes Ruhekissen)

 

وجدان پاک چون بالشی نرم است

 

مطمئنا این یکی از جذاب‌ترین ضرب‌المثل‌های زبان آلمانی است. کار بد انجام نده تا بتوانی خواب راحتی داشته باشی و وجدانت آرام باشد. اما وجدان آرام چیست و عذاب وجدان که آزاردهنده روح بسیاری شده، کدام است؟ تشخیص خوبی و بدی در میان انسان‌ها بسیار دشوار شده است.

 

 

(Wer im Glashaus sitzt, soll nicht mit Steinen werfen)

 

کسی که در خانه‌ای شیشه‌ای نشسته نباید سنگ پرتاب کند

 

گرچه چگونگی بوجود آمدن این ضرب‌المثل چندان روشن نیست، اما در انجیل، کتاب مقدس مسیحیان آمده است: «هر یک از شما که هیچ گناهی مرتکب نشده، اولین سنگ را پرتاب کند.» معنی این ضرب‌المثل این است که هیچ انسانی بی‌گناه نیست و همه ما در خانه‌هایی شیشه‌ای نشسته‌ایم که پرتاب یک سنگ نابودش می‌کند.

 

 

(Viele Kِche verderben den Brei)

 

آشپزهای زیاد پوره را فاسد می‌کنند

 

این ضرب‌المثل معادل ضرب‌المثل فارسی است که می‌گوید: «آشپز که دوتا شد، آش یا شور می‌شود یا بی‌نمک.» این ضرب‌المثل شرایطی احتمالی را نشان می‌دهد که در آن گردآمدن چندین کارشناس در امری خاص با نظرهای کارشناسانه متفاوت، جلوی موفقیت کار را می‌گیرد.

 

 

(Kleider machen Leute)

 

لباس‌ها مردم را می‌سازند

 

این ضرب‌المثل از زبان لاتین به آلمانی راه یافته است. این ضرب‌المثل همچنین عنوان کتابی است از گوتفرید کِلِر، شاعر و سیاست‌مدار سوئیسی که در آن مردم یک شاگرد خیاط را به خاطر لباس‌هایی که برتن می‌کند، کنت می‌شمارند. مارک تواین در این باره می‌گوید: «مردمان لخت تاثیر چندانی در تحولات جامعه ندارند.» در فارسی نیز ضرب‌المثل “آستین نو، بخور چلو” به این ضرب‌المثل نزدیک است.

 

 

(Einem geschenkten Gaul schaut man nicht ins Maul)

ضرب المثل ها آلمانی

 

دهان اسب پیشکشی را نگاه نمی‌کنند

 

در گذشته در آلمان هدیه دادن اسب بسیار مرسوم بود. در چنین شرایطی بسیار نامحترمانه بود که صاحب جدید اسب در حضور صاحب قبلی، دهان اسب را چون دام‌پزشکان باز کرده و از روی دندان‌ها سن و ارزش اسب را بررسی کند. نمونه کاملا شبیه این ضرب‌المثل در فارسی نیز وجود دارد: دندان‌های اسب پیشکشی را نمی‌شمرند.

 

 

(Lügen haben kurze Beine)

 

دروغ پاهای کوتاهی دارد

 

این ضرب‌المثل نشان می‌دهد که با دروغ نمی‌توان به اهداف بلند رسید. ضرب‌المثل دیگری در زبان آلمانی وجود دارد که شبیه داستان چوپان دروغگو در زبان فارسی است. این ضرب‌المثل می‌گوید: «کسی که یک بار دروغ گفت، دیگر کسی باورش نمی‌کند، حتی اگر حقیقت را بگوید». در زبان فارسی ضرب‌المثلی نزدیک به روایت آلمانی وجود دارد که می‌گوید: «دروغگو کم‌حافظه است».

 

 

(Auch ein blindes Huhn findet mal ein Korn)

 

حتی یک مرغ کور هم دانه‌ای می‌یابد

 

این ضرب‌المثل آلمانی از افراد ناتوان تعریف نمی‌کند، بلکه می‌گوید افراد ناتوان هم مثل مرغی کور که گاهی دانه‌ای می‌یابند، در شرایطی خاص و به طور اتفاقی به هدف‌هایی می‌رسند. البته این ضرب‌المثل را می‌توان به این صورت نیز تعریف کرد: در صورت برنامه‌ریزی درست، حتی یک مرغ کور هم می‌تواند به دانه برسد.

 

 

(Aller guten Dinge sind drei)

 

همه چیزهای خوب سه‌تایی هستند

 

این ضرب‌المثل براین نظر است که همه‌ی چیزهای خوب سه‌تایی هستند. در فارسی هم ضرب‌المثلی نزدیک به آن داریم که می‌گوید: «تا سه نشه، بازی نشه.» جالب این که در دستگاه‌های بازی قمار نیز برنده کسی است که سه علامت را در کنار هم بیابد.

 

 

(Morgenstund hat Gold im Mund)

 

صبح‌گاهان زر در کام دارد

 

این ضرب‌المثلی است که دعوت و تشویق به سحرخیزی می‌کند و اشاره به آن دارد که سحرخیزان در کارهایشان موفق می‌شوند. در فارسی و بسیاری زبان‌های دیگر نیز ضرب‌المثل‌های نزدیک به این وجود دارند: سحرخیز باش تا کام روا باشی، ضرب‌المثلی شناخته شده و مورد توجه در زبان فارسی است. در زبان انگلیسی ضرب‌المثل “The early bird catches the worm” وجود دارد که معنی آن این است: کرم طعمه‌ی مرغ سحرخیز است.

 

 

.

.

ضرب المثل های معروف آلمانی با عکس,ضرب المثل های آلمانی با ترجمه و عکس,ضرب المثل محبوب آلمانی ها با عکس و ترجمه,ضرب المثل های معروف آلمانی با ترجمه  و عکس قشنگ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

خوب بود خسته نباشید

عالى بوددددد

فتوکده بعنوان مجله خبری و تفریحی از سال 92 فعالیت خود را شروع کرده است، تمام تلاش این گروه انتشار محتوای سالم و منحصر بفرد مورد نیاز کاربران ایرانی با رعایت قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد، هرگونه کپی نیاز به اجازه کتبی از سایت فتوکده می باشد

ضرب‌المثل‌های آلمانی و مترادف آن به‌فارسی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب المثل ها آلمانی

A – B – C – D – E – F – G – H – I – J – K – L – M – N – O – P – Q – R – S – T – U – V – W – X – Y – Z



ضرب المثل زبان آلمانی
چه چیزی می تواند در یادگیری زبان آلمانی الهام بخش تر از چند ضرب المثل زبان آلمانی باشد. با دانستن این ضرب المثل ها شما می توانید به فرآیند آموزش زبان خود رنگ و تنوع ببخشید. آموزشگاه زبان ایران آکسفورد می خواهد چند مورد از معروف ترین ضرب المثل زبان آلمانی را برای شما بیاورد تا از خواندن آنها لذت ببرید.

ضرب المثل زبان آلمانی

Aller Anfang ist schwer
” شروع هر چیزی سخت است ” . همیشه برداشتن قدم اول سخت ترین مرحله برای انجام یک کار است.
Wer rastet, der rostet
” کسی که استراحت می کند، زنگ می زند ” آلمانی ها به سخت کوشی معروف هستند و معتقدند کسی که تنبل است پیشرفت نمی کند یا به قولی مثل آهنی که در یک جا بماند زنگ می زند.
Das billige ist immer das Teuerste.
” ارزانترین همیشه گرانترین است “. در اتوموبیل های آلمانی همانند بنز ، پورشه و BMW یک خصوصیت وجود دارد و آن کیفیت است. این ضرب المثل هم به همین مسئله اشاره می کند که اگر شما جنس ارزان بخرید ، مجبورید در بلند مدت چند برابر یک کالای گران برای آن هزینه کنید.
Morgenstund hat Gold im Mund.
” صبح در دهان خود طلا دارد ” . نمونه فارسی آن سحر خیز باش تا کامروا باشی است.
Wer zwei Hasen auf einmal jagt bekommt keinen.
” کسی که دو خرگوش را دنبال می کند ، هیچ کدام را نمی گیرد ” . تمرکز بر روی یک هدف باعث موفقیت شما می شود.
Wer A sagt, muss auch B sagen
” کسی که الف را بگوید باید ب را هم بگوید ” اگر کسی کاری را شروع کند باید آن را ادامه ده.
Selbst ist der Mann.
” شما خودتان مرد هستید ” کمی ترجمه این ضرب المثل زبان آلمانی به فارسی کمی سخت است اما معادل ” کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من “.
آموزشگاه زبان ایران آکسفورد هم سعی می کند در کلاس های زبان آلمانی خود کیفیت را در حد بالا نگه دارد تا بهترین استفاده را از آن ببرید.

آموزش زبان آلمانی اندروید نوک انگشتان شما دنیای از اطلاعات را در خود جای داده اند. کافیست اپلیکیشن آموزش زبان آلمانی اندروید را در گوشی موبایل خود داشته باشید تا ماراتون یادگیری آلمانی را راحت تر طی کنید. به شما پیشنهاد می دهد که این جعبه جواهر خود را با بهترین ها پر کنید تا هر وقت به آن نگاه […]

کشورهای آلمانی زبان آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا ثروتمندترین کشور حال حاضر اروپا و یکی از پیشرفته ترین کشور های دنیا در حال حاضر همانند رقبای دیگر خود همانند فرانسه ، اسپانیا و یا پرتغال یا بریتانیا در گذشته مستعمره نداشته و به طور کلی به عنوان یک کشور استعمارگر شناخته نشده است؟ کشورهای آلمانی […]

ضرب المثل ها آلمانی

آموزش زبان آلمانی مجازی زبان آلمانی می تواند از آنچه فکر می کنید بسیار آسانتر باشد اگر به برخی راهنمایی ها توجه بیشتری کنید. با یک نظم و Discipline آلمانی و توضیحاتی مرحله به مرحله و کمی ارائه سیاست هویج و چماق !! می توانید بهترین نتیجه را بگیرید. آموزش زبان آلمانی مجازی بستری را فراهم می کند تا انگیزه […]

ادبیات زبان آلمانی موسیقیدان بزرگی همانند باخ Bach توانست تاثیر بزرگی در عالم موسیقی بگذارد. اما آیا آسمان ادبیات زبان آلمانی هم دارای چنین ستارگانی هست. جواب مثبت است. آلمان دارای نویسندگان بزرگی است که هر کدام دارای جایگاه ویژه خود هستند. به عنوان مثال Goethe گوته و یا فرانس کافکا Franz Kafka از نویسندگانی هستند که در ایران هم […]

گرامر زبان آلمانی زبان آلمانی در ساختار خود بسیار به زبان انگلیسی شبیه است اما به دلیل داشتن جنسیت و ترتیب ثانویه افعال در زبان آلمانی بسیار با زبان انگلیسی متفاوت هستند. گرامر زبان آلمانی به فارسی را به طور بسیار خلاصه در این بخش ارائه می دهد. اما اگر بیشتر علاقه داشته باشید می توانید pdf گرامر زبان آلمانی […]

سیستم مدرسه آلمانی ها کشور آلمان به دلیل تربیت نیروی ماهر همیشه مشهور بوده و می توان گفت قسمت اعظم این موفقیت را مدیون سیستم مدرسه آلمانی ها است. برگزار کننده کلاس های آموزش زبان آلمانی در تهران در این مطلب سیستم آموزش را در کشور آلمان برایتان مشخص کند تا اگر قصد اقامت در کشور آلمان را دارید و […]

مجموعه کامل بهترین ضرب المثل های مشهور و معروف آلمانی با معنی فارسی

مردم هر کشوری از یک سری اصطلاحات برای گفتن منظورشان استفاده میکنند . از طریق این بخش هم شما قادر خواهید بود تا از اصطلاحات و ضرب المثل های آلمانی استفاده کنید .

گاهی اوقات که ترجمه متن یک کمی پیچیده تر از معادل فارسی آن میشود داخل پرانتز با عبارت ( ت ت : ترجمه تحت اللفظی ) ترجمه خود متن را هم نوشته ایم.

Unter den Blinden ist der Einäugige Konig

در شهر کوران ، یک چشم پادشاه است

ضرب المثل ها آلمانی

Ohne Fleiß , keinen Preis

نا برده رنج ، گنج میسر نمی شود

Wie du mir , so ich dir

چیزی که عوض داره گله نداره

Reden ist Silber , Schweigen ist Gold

حرف زدن نقره است سکوت طلا

Er ( oder sie ) sagt zu allem ja und amin !

به همه چیز تن در می دهد ( ت ت : به همه چیز می گوید : بله و آمین )

Machst du es gut , so hast du es gut

تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز ( ت ت :نیکی کن ، نیکی ببین )

Wie gewonnen , so zeronnen

باد آورده را باد می برد

!… Und wenn sie nicht gestorben sind , so leben sie noch heute

قصه ما به سر رسید ،کلاغه به خونش نرسید ! ( ت ت : اگر زنده باشن هنوز هم با همن – یعنی با هم هستن در صلح وصفا ! )

Wie der vater , so der Sohn

پسر کو ندارد نشان از پدر ، تو بیگانه خوانش ، نخوانش پسر !

Kein Freund , ohne Leid

از پس هر خنده دو صد گریه مهیاست ( بی دوست ، بی تاسف )

Liebe kann Berge versetzen

ترجمه: «عشق، کوه را جا به جا می‌کند»

مترادف فارسی: «عشق در کوه‌کنی داد نشان قدرت خویش// ورنه این مایه هنر تیشه فرهاد نداشت» فرخی یزدی

Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.

ترجمه: «عشق، سخت‌ترین سنگ‌ها و صخره‌ها را نرم می‌کند.»

مترادف فارسی: «گر کوه‌کن زپای در آمد چه‌جای طعن// بالله که کوه پست شود زیر بار عشق» عبدالرحمن جامی

Liebe braucht keinen Lehrer.

ترجمه: «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»

مترادف فارسی: «ای بی‌خبراز سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی» سنائی

Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.

ترجمه: «عشقی که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»

مترادف فارسی: «چو زین سر هست زان سر نیز باید // که مهر از یک طرف دیری نپاید» اوحدی

Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.

ترجمه: «عشق بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»

مترادف فارسی: «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// که یک‌سر مهربونی، دردسر بی» باباطاهر

Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.

Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.

ضرب المثل ها آلمانی

ترجمه: «عشق و سرفه را نمی‌توان پنهان داشت.»
ترجمه: «عشق و سرمستی از دریچه بیرون را می‌نگرند.»

مترادف: «عشق و مشک پنهان نمی‌ماند.»

Liebe kann man nicht erzwingen.

Liebe duldet keinen Zwang.

ترجمه: «عشق را نمی‌توان تحمیل کرد»
ترجمه: «عشق، زورپذیر نیست»

مترادف فارسی: «عشق به‌زور، و مِهر به‌چُنبِه نمی‌شود.»

Liebe macht närrisch.

Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.

ترجمه: «عشق، جنون‌آور است»
ترجمه: «عشق و عقل به ندرت دست در دست دارند.»

مترادف فارسی: «عشق و جنون همسایه دیوار به دیوارند.»
مترادف فارسی: «عشق در آمد به‌دل، رفت زسر عقل و هوش.»

Liebe fürchtet keine Gefahr.

ترجمه: «عشق از خطر نمی‌هراسد»

مترادف فارسی: «عشق را از تیغ و خنجر باک نیست.»

Liebe ist ein verzehrendes Fieber.

Liebe ist Leides Anfang.

ترجمه: «عشق تب کشنده‌ای است»
ترجمه: «عشق، آغاز رنج است»

مترادف فارسی: «به‌گیتی عاشقی بی‌غم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» فخرالدین اسعد گرگانی
مترادف فارسی: «عشق برمن در عنا بگشود// عشق سر تا به‌ سر عذاب و عناست» فرخی سیستانی

Das Eisen schmieden, solange es heiß ist
ترجمه: تا آفتاب می درخشد، علف ها را خشک کن.
معادل: تا تنور داغ است نان را بچسبان، تا تنور گرم است نان دربند.
Den Wald vor lauter Bäumen nicht sehen
ترجمه: از انبوه درختان جنگل پیدا نیست.
معادل: آنقدر جلو چشم بود که دیده نمی شد.
Durch Dick und Dünn gehen
ترجمه سفر کردن با کسی در راه باریک و عریض
معادل: (از حافظ) اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف خانه و گرمابه و گلستان باش .
Eine Schwalbe macht noch keinen Sommer
ترجمه: با آمدن یک چلچله تابستان نمی آید.
معادل: با یک گل بهار نمی شود.
Eine Stecknadel im Heuhaufen suchen
ترجمه و معادل: دنبال سوزن در انبار کاه گشتن.
Kleider machen Leute
ترجمه: لباس ها مردم را می سازند.
معادل: آستین نو بخور چلو
Leichter gesagt als getan
ترجمه: گفتنش از انجام دادنش ساده تر است.
معادل: از حرف تا عمل فاصله بسیار است.
Rom ist auch nicht an einem Tag erbaut worden
ترجمه: شهر رم یک روزه ساخته نشده است.
معادل: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.
Viele Köche verderben den Brei
معنی: آشپزهای زیادی فرنی را خراب می کند.
معادل: آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک.
Aus einer Mücke einen Elefanten machen
معنی: از توده ای موش کور ساخته کوه ساختن.
معادل: از کاه کوه ساختن.
Die Katze im Sack kaufen
معنی: گربه را داخل کیسه خریدن
معادل: هندوانه دربسته خریدن.
Einem geschenkten Gaul schaut man nicht ins
معنی: شخص نباید داخل دهان اسب هدیه شده را نگاه کند.
دندان های اسب پیشکشی را نمی شمرند.
Hunde, die bellen, beißen nicht
معنی: سگی که پارس می کند گاز نمی گیرد.
Morgenstund’ hat Gold im Mund
معنی: کرم از آن مرغ سحر خیز است.
معادل: سحرخیز باش تا کام روا باشی.
Zwei Fliegen mit einer Klappe schlagen
معنی: با یک سنگ دو پرنده زدن.
معادل: با یک تیر دو نشان زدن.
Alles auf eine Karte setzen
معنی: تمام پول را روی یک کارت شرط بستن.
معادل: تمام تخم مرغ ها را داخل یک سبد گذاشتن.
Lügen haben kurze Beine
معنی: دروغ گو پاهای کوتاهی دارد.
معادل: دروغ گو کم حافظه است.
Probieren geht über studieren
معنی: تجربه کردن بهتر از آموختن است.
معادل: دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
Wie man in den Wald hineinruft, so schallt es heraus
معنی: کسی که در بیابان فریاد زند، بازتاب آن را خواهد شنید.
معادل: مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
Reden ist Silber, Schweigen ist Gold
معنی: صحبت کردن نقره ای است و سکوت طلایی.
معادل: (از امثال و حکم) اگر گفتن سیم است خاموشی زر است .

فال حافظ

سلامت و پزشکی
سبک زندگی
گیاهخواری
اطلاعات دارویی
خواص ها
مد و فشن

سرگرمی
چهره ها
عکس های جالب و دیدنی
اشعار زیبا
آهنگ
ویدیو کلیپ
آهنگ تولدت مبارک

کپی برداری ممنوع !

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب کوکا به هر نحو غیر مجاز می باشد.
هر گونه کپی برداری از محتوای سایت کوکا پیگرد قانونی دارد.
استفاده از مطالب سایت کوکا در سایت های خبر خوان و دارای آی فریم نیز اکیدا ممنوع است.

مطالب بخش سلامت و پزشکی سایت کوکا فقط جنبه اطلاع رسانی و آموزشی دارند. این مطالب توصیه پزشکی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان کرد.

کهن ترین ضرب المثل های آلمانی ترجمه: شاپور چهارده چريكمطالب این مقاله از “فرهنگ ضرب‌المثل‌های بایر  ” اخذ شده است.  ضرب المثل ها همیشه زنده اند. شاید عمل و تعداد آنها نسبت به ازمنه گدشته تغییر کرده باشد، شاید هم مردم دیگر ضرب المثل ها را به مثابه پند و اندرز گرانقیمت نمی پذیرند و شاید هم ضرب المثل، به مثابه نوعی علم ارتباطات یا به عنوان حامل تجربه اجتماعي و تجربه اخلا قي و تجربه عام، ديگر كاربردي كه در ازمنة قديم داشته، اينك از دست داده باشد. ولي امروزه نوعي آزادي در رابطه با ضرب المثل ها مشاهده مي شود . كسي كه از ضرب المثل استفاده مي كند، چه جدي، چه شوخي، چه كامل و چه ناقص، خواهان آن است كه به حرف و سخن و گفتة خويش ، تحكم بيشتري ببخشد. عنصري كه در ضرب المثل ها آشيانه كرده، نيرو و قدرت خاصي به اين ضرب  المثل ها مي بخشد، كه موجب مي شود كه ضرب المثل، هم از طرف مردم كوچه و بازارو هم از طرف روشنفكران و متفكران و مطبوعات و راديو و تلويزيون و . . . مورد استفاده قرار گيرد.  هر شخصي داراي گنجينه اي از ضرب المثل ها و اصطلا حات زبان مادري اش مي باشد.  ما حتي گنجينه اي از اصطلا حات و ضرب المثل هاي مختلف در زبانهاي بيگانه اي كه فرا گرفته ايم، داريم. اصولاً اصطلا حات و ضرب المثل ها جايگاه ويژه اي در هر زبان دارند و جزء لا ينفك هر زباني مي باشند.  در ساليان گذشته چندين مجلد از اصطلا حات و ضرب المثل هاي آلماني وارد بازار شده اند، كه باوجوديكه اين رشته از لحاظ علمي و زباني در ساليان و دهه هاي گذشته رشد قابل توجه و شاياني داشته است، ولي اين فرهنگ ها به مراتب كوچك تر و كم حجم تر شده اند . گرچه زبان آلماني از لحاظ اصطلا حات و ضرب المثل ها، يكي از زبانهای غنی می باشد. گدشته از این، نگارش فرهنگ ضرب المثل ها و جمع آوری و تدوین آنها در این زبان، نیز دارای سنتی کهن و پایه ای علمی می باشد. بیش از یکصد سال پیش فرهنگ صرب المثل “واندر”  وارد بازار گردید که در این کتاب ضرب المثل های آلمانی را از قرن 16 تا 19 میلادی جمع آوری و تدوین کرده بودند . این فرهنگ بر پایه “فرهنگ صرب المثل” ی که در سال 1813 میلادی از طرف واگنر و بعد ها نیز از طرف “واندر” تدوین شدند، ترتیب یافته است، که حاوی  بيش از ١٥٠٠٠ ضرب المثل مي باشد، كه در بيش از ٥٠٠٠ مورد ، مدون گرديده است . بدين ترتيب خواننده اين امكان را دارد، كه در اسرع وقت، مطلب مورد نظرش را بيابد.

ضرب المثل چيست؟ درتاريخ ادبيات آلمان، تعاريف زيادي براي ضرب المثل نوشته اند   . اين تعاريف وليدر چند نكته زير مشترك هستند:  كارآكتر جمله بندي، مردمي بودن ، خصوصيتسادگي و سادگيِ از بر كردن آن و تجربه عام. پس به طور کلی مي توان گفت، كه ضربالمثل ها جملا تي هستند كه طبق تجربه عام بوجود آمده اند و عموماً نيزدر تجربه اي عامرا با جملاتی ساده ولی محکم بازگو می کنند. گرچه ضرب المثل ها معمولا جملاتی کوتاه هستند،  مع الوصف گاهی دارای باری به شدت ادیبانه یا شاعرانه نیز می باشند و گاهی یک ضرب المثل کوتاه می تواند به اندازه یک کتاب گویا باشد. برای کسی که از یک ضرب المثل استفاده می کند، مهم نیست که این ضرب المثل از مدام شهر یا کشور یا قاره باشد، مهم آن است که این ضرب المثل گویا باشد و نیز اینکه محتوای آن چه باشد. معمولاً نيز اين ضرب المثل ساخته و پرداخته شده و صيقل داده مي شوند و باز هم به نقاط ديگر حمل مي شود. به همين علت هم گاهي در ادبيات به ضرب المثل هائي بر مي خوريم، كه مثلاً از آفريقا يا آسيا يا نقاط ديگر سرچشمه گرفته اند، ولي نمونه اين ضرب المثل ها را در زبان مادري خود نيز داريم. و اين همان تجربه عام است . معلوم نيست كه اولين ضرب المثل هاي آلماني از كي و از كجا و به وسيلة چه شخص يا اشخاصي جمع آوري و تدوين شدند. ولي قديم ترين ضرب المثل آلماني را ، در سرود معروف    كه در قرن ٩ ميلا دي نوشته شده، مي توان يافت .  سرود هيلده براند، بعد از سال ٨٠٠ ميلا دي در معبد فولدا کشف شد و قديمي ترين سرودي است كه در زبان آلماني به صورت مكتوب موجود مي باشد . اين سرود كه فقط قسمت هائي از آن تا به امروز باقي مانده در بارۀ هيلده براند  و پسرش هادوبراند ميباشد. اين سرود در قرن نهم ميلا دي نوشته شده است. این  ضرب المثل چنین است: „Mit geru scal man geba infaban, ort widar orte.(D.h.: Mit dem Speer soll der Mann Gabe empfangen, Spitze gegen Spitze.)یعنی: مرد باید با نیزه مردانگی خود را ثابت کند، سرنیزه در مقابل سرنیزه.

در این ضرب المثل به خوبی می توان عناصر ژرمنی از قبیل جنگ طلبی، ثبوت مردانگی با سرنیزه و خشونت را مشاهده کرد. به این موارد باید اضافه کرد که ضرب المثل های آلمانی در قرون وسطا ، یا دقیق تر گفته شود تا اواخر قرن 15 میلادی معمولاً به طريق غير مستقيم نقل قول مي شدند . اين نقل قول هاي غير مستقيم، بعد ها از طرف شعرا و نويسندگان آلماني جمع آوري و تدوين شدند،   يا در آثار بزرگتري  مانند آثار “اشپر فوگل” ، “هرگر”یا در کتبی مانند كتاب با ارزش ” فراي دانك و كتاب “ رنر ”  اثر هوگو فون تريم برگ  بکار برده شدند. كهن ترين اثرِحاوي ضرب المثل هاي آلماني كه تا كنون كشف شده است، كتابي  كه ترجمة آلماني آن چنين است : كشتي بارکش )    است با عنوان لا تين  كه این کتاب در حدود سال 1023  ميلا دي از طرف شخصي به نام “اگبرت فون لوتيش ” نوشته شده است. در اين كتاب موارد ديگري غير از ضرب المثل هاي آلماني نيز وجود دارد، ولي ضرب المثل هاي آلماني در اين كتاب به زبان لا تين نوشته شده اند. از چنين كتبي در مكتب ها و مدارس مذهبي وابسته به كليساها براي آموزش نوباوگان استفاده مي شده است. گذشته از آن مفاد چنين كتبي در راه تكثير اخلا ق نيزمؤثر بوده است. . ضرب المثل هائي كه از قرن ١١ تا ١٥ ميلا دي جمع آوري شدند، به وضوح نشان مي دهند كه اين ضرب المثل ها از يك منبع خاص و واحدي تغذيه نمي شدند . بلكه عناصري از فرهنگ و زبان فولكلوريك و همچنين واژگان يا جملا ت علمي اي كه راه  به زبان و فرهنگ عامه گشوده بودند، و نیز ضرب المثل های عاریه ای ، که از زبان دیگری به عاریه گرفته شده بودند، تغذیه می شدند . ضرب المثل هائی، مانند :

Eine Hand, wäscht die andereيك دست، دست ديگر را مي شويد.كه اين ضرب المثل ها از دوران آنتيك سرچشمه گرفته اند. همچنين ضرب المثل هائي از قبيل:Den Seinen gibt der Herr im Schlaf.خدا مال خودش را در خواب مي بخشد:

و نيز:Hochmut kommt vor dem Fall.غرور قبل از سقوط (شكست) ظاهر مي شود.كه اين ضرب المثل ها نيز از انجيل عاريه گرفته شده اند.

ضرب المثل ها آلمانی

ضرب المثل هاي ديگري از قبيل:Lügen haben kurze Beine.دروغگو كم حافظه است.

و همچنين Der Krug geht solange zum Wasser, bis er bricht.كوزه آنقدر به طرف چشمه مي رود، تا بشكند

دوم اينكه، نه هر زمينۀ همواري لا جرم بايد به عاريه گرفتن ضرب المثل ختم شود.روابط زندگي متشابه، به تجارب و ارزشيابي متشابه مي انجامد. تصاوير ساده و متشابهنيز در سراسر كرۀ زمين وجود دارد.   گ. ان. پرمياكوف  در اثر با ارزش خود ثابت كرده است كه حتي در ميان اقوام و مللي كه تحقيقاً هيچ ارتباط فرهنگي با هم نداشته اند، ضرب‌المثل هاي متشابه زيادي وجود دارد با همۀ اين تفاصيل، تعداد كثيري از اصطلا حات و ضرب المثل هاي آلماني از دورۀ عتيقه (يا آنتيك) سرچشمه گرفته اند . عامل انتقال نيز گاهي كليسا و گاهي هومانيسم بوده است . در اواخر قرن ١٥ و اوائل قرن ١٦ ميلا دي دانشمندان هومانيست اروپا، نخست متوجه مجموعه ضرب المثل هاي بومي شدند ، كه يا به زبان لا تين نوشته شده  بودند، و يا از زبانهاي ديگر به زبان لا تين ترجمه شده بودند . قرون 15 و 16 میلادی را می توان دوران شکوفائی ضرب المثل های آلمانی دانست. در این قرون و حتی تا میانه قرن 17 میلادی ضرب المثل های آلمانی گسترش و شکوفائی خاصی یافتند و به ضرب المثل ها در این قرون به عنوان نوعی دانش و بینش نگریسته می شد و در نوشته ها، مباحثات، منابر، کتب و مکاتبات از آنها استفاده بسیاری می شد. نویسندگان و شعرائی از قبیل سباستیان برانت، هانس ساکس ، توماس مورنر و بسياري ديگر درِ ادبيات آلماني را  ضرب المثلهای آلمانی گشودند و باعث شدند تا این ضرب المثل ها وارد ادبیات آلمان و بدین طریق وارد زنذگی مردم شوند. افراد معروفي مانند مارتين لوتر، و نيز نويسندگاني كه هنوز معروف نشده بودند ، باعث شدند تا ضرب المثلها وارد ادبيات آلمان گردند و درروند نهضت پروتستانتيسم و جنبش كشاورزان در آلمان، در قرن ١٦ ميلا دي ، ازضرب المثل در بيانات و سخنراني ها و نوشته هاي خود استفاده ها كردند و از قدرت كلا م و اجمالي بودن آن بهره ها بردند ، تا حرف و مطلب خود را به مردم كوچه و بازار برسانند . مارتين لوتر حتي مجموعة كوچك و دست نوشته اي از ضرب المثلهاي معروف و برا ، براي خود ترتيب داده بود كه از آنها در سخنراني ها و مكاتبات و 1534 انجيل  كتبش استفاده مي كرد . هنگامي كه مارتين لوتر در سال هاي 1522 تا را ترجمه مي كرد ، باعث گرديد تا بسياري از ضرب المثل هاي مذهبي و كليسائي، كهقبل از مارتين لوتر نيز وجود داشتند و از آنها استفاده مي شد، اينك با ترجمة انجيلرنگ بين المللي و فرا ملي به خود گرفته و در سراسر اروپا پخش گردند . اين ضربالمثلها ، همانهائي هستند كه ما از آنها با نام سرگردان (يا عاريه اي) نام برده ايم زيرا كه بسياري از اين ضرب المثلها در سنت شفاهي اقوام بني اسرائيل و نيز در نزديونانيان و روميان وجود داشته اند و بعد ها با ترجمة آلماني مارتين لوتر از انجيل، نيزوارد فرهنگ و زبان آلماني شدند. در زمان لوتر، موقع آن فرارسيده بود، كه ضرب المثلهاي آلماني ، به زبان آلماني وبدون وابستگي به زبان لا تين نگاشته و ثبت شوند .  اين كار را شخص دانشمندي به نام يوحانس آگريكولا  در سال ١٥٢٩ ميلا دي با اثري به نام  (سیصد ضرب المثل عمومی ) شروع کرد.   وی در همین سال، یعنی در سال 1529 میلادی جلد دومی به آنها افزود با عنوان:  (قسمتی دیگر ) . در سال 1534 میلادی نیز مجموعه کامل تر دیگری با عنوان “هفتصد و پنجاه ضرب المثل آلمانی  ” را به دست چاپ سپرد. در سال 1548 نیز مجموعه خود را کامل تر کرده وچاپ کرد. نهضت پروتستانتيسم، عوامل ملي و مذهبي و نگراني براي زبان آلماني، اخلا ق كاري ووجدان بيدار يوحانس آگريكولا وي را تشويق به نوشتن چنين كتبي مي كرد.   دومين نفر در اين رابطه، سباستيان فرانك  مي باشد، كه مجموعة ديگري از ضرب المثل هاي آلماني را با عنوان “ضرب المثل ها”  در سال ١٥٤١ ميلا دي به دست چاپ سپرد ، كه در همان سال نيز جلد دومي به آن افزود . اين دو مجلد، شامل بيش از ٧٠٠٠ ضرب المثل آلمانيبودند . از اين دو مجلد ضرب المثل آلماني استقبال شاياني بوجود آمد و خوانندگانزيادي آن را خريدند.  ناشري به نام “اگه نولف ” سال ١٥٤٨ ميلا دي آثار يوحانس آگريكولا و سباستين فرانك را در هم ادغام كرده،  و فهرستي نيز به آنها افزود و مطالب اين كتابها را طبق سليقه و ذوق خوانندگان آن روز تهيه و تنظيم كرده و آن را با عنوان” ضرب المثل ها ، سخنوري زيبا و دانائی ”  چاپ كرد . اين كتاب در نزد  خوانندگان با اقبال بسيار نيكي برخورد كرد و تا اواخر قرن ١٧ نيز به مراتب تجديد چاپ شد . اين كتابها باعث شدند تا يك سلسله از فرهنگ هاي نفيس و با ارزش و جامع در مورد ضرب المثل هاي آلماني نوشته شوند ، كه اين مسابقه تا اواخر قرن ١٩ ميلا دي نيز ادامه داشت ، و در كتاب حاضر نيز از ضرب المثل هائي كه در كتب نامبرده آمده اند، استفاده ها شده است. در این راستا باید از دو اثر دیگر نیز نام برد که در سنت جمع آوری و تدوین ضرب المثل های آلمانی در قرن 17 میلادی نقش بسزائی ایفا کردند. یکی اثری است با نام “دانائی آلمانی ” از دانشمردی به نام “فریدریش پترز” دیگری کتاب “كريستف له مان  ”  كه در سال ١٦٣٠ ميلادی نوشته شده است كه ٢٣٠٠٠ ضرب المثل را شامل مي شده است. هر دوي اين آثار، بهمنابع قبل از خود نيز اشاره كرده و منابع ديگري كه در تنظيم و تدوين كتاب دخيلبوده اند را نيز نام برده اند ، كه در پاره اي موارد به تجارب شخصي نويسنده يا ناشر،و نيز مكالمات روزمرة مردم نيز اشاراتي كرده اند. به مرور زمان، و آرام آرام، همچنان كه جامعه و ادبيات و فرهنگ آلمان در طول قرونو اعصار پيشرفت مي كردند، و از قرون وسطي به طرف دوران روشنگري، و اقتدار وخرد و راسيوناليسم پيش مي رفت، به همان مقدار نيز از ارزش و اعتبار ضرب المثلنيز كاسته مي شد . تا جائي كه ديگر ضرب المثل در جامعه چندان رونقي نداشت و آنرا نشانه و سمبلي از” آلا مد بودن” يا” امل بودن” مي پنداشتند و حداكثر در هنگام بازيو سرگرمي و يا موقعي كه مي خواستند به كسي ” تعارف” كنند، از ضرب المثلاستفاده مي كردند. حتي دوره اي بود، كه در آن با ضرب المثل مبارزه مي كردند واستفاده از ضرب المثل را نشانة ” قديمي بودن و كهنه و امل بودن” مي دانستندهمة اين زحمات و كوشش ها و برخوردها نتوانستند كه سنت شفاهي ضرب المثل رادر آلمان از بين ببرند . مردم روستاها و دهات و قصبات بيشتر از مردم شهر نشين،باعث گسترش و ماندگار شدن ضرب المثل ها شدند . در شهر ها نيز كارگران يدياين نقش را تقبل كردند و باعث رونق بازار ضرب المثل گرديدند . به همين علت نيزاولين فرهنگ ضرب المثلهاي آلماني كه در قرن ١٩ ميلا دي به چاپ رسيد، از اين امربا نوعي دهن كجي به نام “دانش كوچه و بازار”نام مي برد. در طول قرون و اعصار گذشته، انواع و اقسام مختلف ضرب المثل های آلمانی وارد بازار گردید.  فرهنگ ضرب المثل های واگنرکه در سال 1813 به چاپ رسید، همچنین فرهنگ “کورته”  و نیز فرهنگ “آیزه لاین” و فرهنگ “سیم روک” به نوغ الفبائی آن، یعنی با استفاده از حروف الفبا برای ترتیب موارد ضرب المثل ها روی کردند.آنها گدشته از این، به چاپ و تکثیر فرهنگ های کوچکی برای استفاده دانش آموزان و دانشجویان اقدام کردند ، که گاهی در دروس اخلاق و دینی هم استفاده می شدند.  تعدادي از نويسندگان نامي و نويسندگان رئاليستي آلمان از قبيل، هبل، و كلا يست، گوتهلف و ئودور اشتورم در آثار خود، از اصطلا حات و ضرب المثل هاي زيادي استفاده مي كردند، كه همين خود موجب رجوع خوانندگان به فرهنگ هاي مختلف اصطلا حات و ضربالمثلها مي گرديد و همين امر بعد ها باعث گرديد تا رشته اي در زبان شناسي كه بهشناسائي ضرب المثلها و اصطلا حات مي پردازد و در زبان آلماني به آن “ضرب‌المثل‌شناسی ” مي گويند، تأسيس گردد. يكي ديگر از افرادي كه بايد در اين باب ناميده شود، “كارل فريدريش ويلهلم واندر “مي باشد . وي از دانشمندان و مربياني مي باشد كه به علت اختلا فاتي كه با زمامداران دولت پروس در باب رفورم نظام آموزشي پيدا كرد، از خدمت در آموزش و پرورش اخراج گرديد. وي صاحب و نويسندة “فرهنگ پنج جلدي ضرب المثل هاي آلماني ” می‌باشد كه در نوع خود بي نظير و كامل مي باشد و شامل250 هزار ضرب المثل می باشد.نظرات انتقادي در بارة كاربرد و استفاده از ضرب المثل در سنوات گذشته زياد بودهاند . “كارل فريدريش ويلهلم واندر” در سال ١٨٧٢ در اين مورد مي نويسد: “ استفاده از ضرب المثل هائي از قبيل:

Der Klügere gibt nach.آنکه عاقل تر است، کوتاه می آید

Man muß mit den Wolfen Heulen.انسان باید با گرگ ها زوزه بکشد.

Was nicht zu ändern ist, ist nicht zu änder.امری را که نمی شود تغییر داد، نمی شود تغییر داد.

مردم را از راه به بیراهه می کشد.

كارل كراوس نيز در مورد استفادة نابجا از ضرب المثل ها اخطا  مي دهد و مي نويسد: استفادة نابجا از ضرب المثل هائي، مانند ضرب المثل زيرLiebe deinen Nächsten, wie dich selbst. Denn jeder ist sich selbst, der Nächste.یعنی : انسان بايد نزديك ترين كسانش را مثل خودش دوست داشته باشد. زيرا كه نزديكترين كس به انسان، خود انسان است. .وي در اين باره مي گويد: اينگونه ضرب المثلها باعث به بيراهه كشانده شدن مردم مي شود.   و نيز “هربرت يرينگ  به موقع هشدار داد كه خورده بورژواهاي نادان مي توانند دراستفاده كردن از ضرب المثل به بيراهه كشانده شوند، اگر چشم ها و گوشهايشان باز نباشد . و هم او بود كه در سال ١٩٣٢ موقعي كه نازيسم و فاشيسم دست در دست هم با هم معاشقه مي كردند و اروپا و جهان را به آتش مي كشاندند، هشدار مي داد كه استفاده از جملا ت و ضرب المثل هائي مانند:

Das Hemd ist uns näher als der Rock.پيراهن ما به ما نزديك تر است، تا دامن ما.

Was ich nicht weiß, macht mich nicht heiß.مطلبي را كه من نمي دانم، برايم اهميتي هم ندارد. آب به آسياب نازي ها و فاشيست ها ريختن است. وي در يك مقاله با عنوان “ اصطلا حات كوچك” در سال ١٩٣٢ نوشت :اصطلاحات کوچکی وجود دارند که ظاهرا و اصولا بی خطر هستند. ولی همین اصطلاحات به ظاهر کوچک و بی ارزش موقعی خطرناک می شوند که افراد نابابی نوعی جهان بینی را در ورای آنها مشاهده می کنند و این اصطلاخات کوچک را با آن جهان بینی در هم می آمیزند. از بررسی تاریخ اجتماعی و تاریخ ادبیات آلمان می دانیم که نازی ها نیز چنان کزدند و ضرب المثل های زیادی را نیز تحریف کردند .  ضرب المثل ها مكاتب فلسفي نيستند. ضرب المثل گرچه وسعت عام يافته و در تمامي سرزمينهاي يك زبان و فرهنگ گسترش مي يابد، مع الوصف نمي توان پذيرفت كه ضرب المثل داراي اعتباري عام باشد . بلكه فقط و فقط تجربه اي عام است . هر ضرب المثلي را بايد به تنهائي مورد بررسي قرار داد. ضرب المثل ها غالباً با هم مغايرت دارند . هر ضرب المثلي مانند كودكي است كه در عصر و زمانة خاصي متولد شده است. هر ضرب المثلي نيز از زاوية ديد طبقه اي خاص، يا قشري معين ، يا حتي صنف بخصوصي ، يا گروه اجتماعي معيني گفته يا نوشته شده است . هر ضرب المثلي كه ازپس قرون و اعصار گذشته و به دست ما رسيده است، نشان مي دهد كه اين ضربالمثل داراي خواص معيني نيز مي باشد. وگرنه در پس اين قرون و اعصار از بين رفتهبود، همانطور كه ضرب المثل هائي در گذشته بوده اند، كه خاصيت آن را نداشته اندكه به دست ما برسند و از بين نرفته اند . مردم قطعناً امروزه، دانش و بينش خود را ازضرب المثلها دريافت نمي كنند، بلكه از ضرب المثل استفاده مي كنند، تا نظر و رأيخود را تحكيم كرده و زير آن خط تأكيد بكشند.

در پاره اي از ضرب المثل ها، مانند: Schuster, bleib bei deinen Leisten.كفاش، تو كار خودت را بكن.Die dümmsten Bauern haben die dicksten Kartoffeln.احمق ترين كشاورزان، بزرگترين سيب زميني ها را دارند.این گوته ضرب المثل ها، مانند دو ضرب المثلی که در بالا قید شدند، با صنف خاصی در رابطه هستند (اینجا با کفاش و کشاورز) و هیچ کس نیز این ضرب المثل ها را به صنف یا طبقه و قشر دیگری ربط نمی دهد.کلا می توان گفت که خدای ضرب المثل ، خدای واقعی نیست. همینطور شیطان در ضرب المثل ها نیز شیطان نیست. پادشاه، پادشاه نیست و فقیر نیز در ضرب المثل ها فقیر واقعی نیست. بلکه این ها را می توان تصاویر زبانی، یا زبان تصویری و تمثیلی دانست.

مثلا ضرب المثل زیر را از لحاظ املا و انشا و محتوای آن اصلا نمی توان درک کرد: Der Teufel scheißt immer auf den größten Haufenشيطان هميشه جائی می ریند که گه زیادی جمع شده باشد. يا ضرب المثل: Die Arbeit ist keine Hase. Sie läuft dir nicht davon.كار ، خرگوش نيست، كه از دست تو فرار كند.كه قطعناً منظوري را با شوخي و طنز در هم آميخته است. نويسندگان و دانشمندان و افرادي كه ضرب المثل ها را جمع آوري و تدوين ميكردند، در دهه ها و سده هاي گذشته دانسته يا ندانسته دست به نوعي سانسور زده وتعداد قابل ملا حظه اي از ضرب المثلهاي آلماني را كنار گذاشتند . غالباً نيز به اين دليلكه اين ضرب المثلها قابليت نوشتن يا جمع آوري شدن را نداشته اند . مثلاًدر سال ١٨٨٣ تعدادي از ضرب المثل هاي آلماني را به دليل وشتر اينكه آنها كفر آميز بودند يا قابل نگارش نبودند، از رده خارج كرد و آنها را بدستفراموشي سپرد. در فرهنگ كورته   كه از سال ١٨٣٧ تا كنون بارها تجديد چاپ شده بود، به ضرب المثل هائي اشاره مي كند، كه از لحاظ زباني سالم نبوده و باعث گمراهي فرزندان بشر! مي گشتند.از فرهنگ نويس معروفي مانند” واندر” كه در سطور بالا از وي نام برديم و فرهنگ پنج جلدي اش را معرفي كرديم) ، در بارة شيوة نگارش پاره اي از ضرب المثل ها انتقاد خود را به روي كاغذ آورده و مي نويسد:” در پاره ای از فرهنگ ها ، آنجائی که از کلمات رشت و رکیک استفاده می شده است، به گداشتن چند نقطه (…) اکتفا می کردند . گوئی که رعایت اخلاق در نوشتن همین چند نقطه خلاصه می شود. کار بغضی از نویسندگان نیز چنات مضحک شده که هنگام نوشتن بعضی اصطلاحات و واژگان ، به نوشتن اولین حرف آن واژه و گداشتن چند نقطه بعد از آن اکتفا می کنند . “بیندر” یکی دیگر از فرهنگ نویسان ، حتی موقع نوشتن کلمه شیطان ، فقط به نوشتن حرف اول آن اکتفا می کردند و بعد از آن چند تا نقطه می گذاشتند ، اين يعني چه؟ اين شيطان ناقص با ما چه كار مي تواند بكند؟

نمونه هائی از ضرب المثل های آلمانی:Wer anderen eine Grube gräbt, fällt selbst hinein.چاه کن، حود همیشه ته چاه است.

Wo Aas ist, da sind Fliegen.جائی که مردار باشد، مگس هم هست.

Geduld baut, Ungeduld bricht ab.صبر و حوصله سازنده است ، بی صبری و کم طاقتی ویران کننده.

Wenn´s Unglück sein soll, kann man sich den Finger in der Nase abbrechen.اگر خوش شانس نباشی، انگشتت در درون دماغت هم می شکند.

Ohne Aber ist nichts in der Welt.در این جهان هیچ چیز بدون اما و اگر نیست.

Wäre nicht das Aber, jedes Pferd hätte seinen Haber.اگر همین اما و اگر وجود نداشت، هر اسبی صاحب خودش را داشت.

Liebe und Verstand gehen selten Hand in Hand.عشق و خرد بندرت دست در دست هم مي گذارند

Für den Fleißigen hat die Woche sieben Heute, für den Faulen sieben Morgenهر هفته، براي يك آدم زرنگ هفت تا امروز دارد ، ولي براي يك آدم تنبل هفت تا فردا.

Ein alter Irrtum hat mehr Freunde als eine neue Wahrheit.يك اشتباه تاريخي دوستداران بيشتري دارد تا يك حقيقت جديد.

An drei Dingen erkennt man den Weisen:1- Schweigen, wenn Narren reden;2- denken; wenn andere glauben;3- handeln; wenn Faule träumenدر سه چيز مي توان خردمندان را تشخيص داد::1- سكوت ، موقعي كه ابلهان سخن مي گويند،2- اندیشه، موقعی که دیگران خیال می کنند،3- عمل ، موقعی که تن پروران در خوابند. 

apss.trans

Категория:

Бесплатно Книги и справочники Приложение

Последняя версия:

ضرب المثل ها آلمانی

1.0

Дата публикации:

2017-12-15

Получить:

Требования:

Android 2.3.2+

Жаловаться:

Сообщить о неприемлемом содержании

ضرب المثل های فارسی به آلمانی

2018-03-25

Обновлено: 2018-03-25

Требуется Android: Android 2.3.2+ (Gingerbread, API 9)

Подпись: 9d51c4b786a18f575cce455001157daab8948bcb

Screen DPI: 160-640dpi

Architecture: universal

Файл SHA1-хэша: b7867cefea43466725579094fbe2d52508f59675

Размер файла: 3.7 MB

Скачать


Facebook
VK
OK.RU

Circle Jumper Tower

1.0.1

Ejumper Games

2ГИС

4.3.7.2426

DoubleGIS, LLC

Clash Royale

2.8.6

Supercell

Авто.ру: купить и продать авто

6.6.4

Auto.ru

Banggood

6.9.2

Banggood

ضرب المثل ها آلمانی

The Elder Scrolls: Blades

1.0.0.748582

Bethesda Softworks LLC

Spirit Radar

1

PixelBro

Amino

2.3.28023

Amino Apps

Триколор Онлайн ТВ

2.2.287

НАО «Национальная спутниковая компания»

The Day After Tomorrow

1.0.102

NetEase Games

РЕШЕНИЯ

ПОДДЕРЖКА

ПОДПИСАТЬСЯ

ТОП ПРИЛОЖЕНИЙ ДЛЯ ANDROID

ТОП ИГР ДЛЯ ANDROID

 قابلیتهای اپلیکیشن جامع آموزش زبان دلفین (مخصوص اندروید)

شامل زبانهای مختلف از جمله : انگلیسی ، آلمانی، فرانسوی (در حال تکمیل)
امکان دانلود، نصب و استفاده از محصولات آموزشی متنوع از زبانهای مختلف.
با قابلیت هایلات هوشمند، متن ها را همراه با صوت آنها به راحتی و بدون سردرگمی مطالعه کنید.
 پشتیبانی قوی و بروزرسانی های متعدد
همراه با دو اپلیکیشن مجزا دیکشنری و جعبه لایتنر
نمایش دیکشنری (انگلیسی به فارسی، انگلیسی به انگلیسی) با زدن روی هر کلمه
و امکانات بی شمار دیگر… برای اطلاعات بیشتر و نصب رایگان این اپلیکیشن بر روی دکمه زیر کلیک کنید : هم اکنون رایگان نصب کنید

ضرب المثل ها آلمانی

 

این درس، ششمین درس از آموزش زبان آلمانی در این سایت، به شما عزیزان می باشد که موضوع آن آموزش زمان و ساعت در زبان آلمانی می باشد. در این درس ابتدا لغات مربوط به موضوع درس را با معنی فارسی آن و همچنین نحوه تلفظ تمامی لغات آلمانی در اختیار شما عزیزان قرار می دهد. بعد از آن مکالمه ای را برای شما ارائه می دهد که نحوه استفاده از زمان و ساعت را در جملات زبان آلمانی فرابگیرید. همچنین گرامر و نکات مهم و کلیدی مربوط به حرف تعریف معین و نامعین را به شما عزیزان آموزش خواهد داد. همراه با درسی که هم اکنون در اختیار شما عزیزان قرار دارد، می توانید یک اصطلاح و ضرب المثل به زبان آلمانی را نیز فرابگیرید.


 


 

Vokabular                                 Aussprache                           واژگان

 (لغت)                                    (تلفظ)                               (معنی)

das Wochenende                           ( وُخِن اِنده)                                   آخر هفته

das Jahr                                        (یا (آکشیده))                                     سال

die Jahreszeit                                (یارِس تْسایت)                                   فصل

die Stunde                                        (شْتونده)                              ساعت (زمان ۶۰ دقیقه)

Eine halbe Stunde                        (اَینه هالبه شْتونده)                            نیم ساعت

Eine Viertelstunde                        (اَینه فیِرتِل شْتونده)                           ربع ساعت

die Minute                                         (مینوته)                                       دقیقه

die Sekunde                                     (زِ کونده)                                        ثانیه

die Uhr                                                (اوآ)                               ساعت (ابزار و ساعت …)

Um … Uhr                                       (اوم … اوآ)                                 … سر ساعت

Um wie viel Uhr?                             (اوم وی فیل اوآ)                            ساعتِ چند؟

Um 3                                                 (اوم دْرای)                                   ساعتِ ۳

die Freizeit                                         (فْرایتسایت)                            زمان، اوقات فراغت                       

Viertel vor 5                                     (فیرتِل فُ فونف)                               ربع به ۵

Viertel nach 5                                  (فیرتِل ناخ فونف)                               5 و ربع

Halb 7                                                (هالْب زیبِن)                             (!) شش و نیم

der Frühling                                          (فرولینگ)                                      بهار

der Sommer                                            (زُماَ)                                       تابستان

der Herbst                                             (هِربْسْت)                                      پاییز

der Winter                                               (وینتاَ)                                      زمستان

Dauern                                                   (داورن)                                   طول کشیدن


 


 

۱٫ Welches Jahr haben wir?              امسال چه سالی است؟

۲٫ Wir haben das Jahr 2012.             .ما در سال ۲۰۱۲ هستیم

۳٫ Welches Datum haben wir heute?              امروز چه تاریخیه؟

۴٫ Wir haben den zehnten Januar 2012.             .امروز ۱۰ام ژانویه ۲۰۱۲ است

ضرب المثل ها آلمانی

۵٫ Wie lange spielen Sie Fußball?               چند وقته که فوتبال بازی می کنید؟

۶٫ Wie viel Uhr ist es? / Wie spät ist es?              ساعت چنده؟


۷٫ Es ist 5 Uhr.                .ساعت ۵ است

۸٫ Welche Jahreszeit ist es?               در چه فصلی هستیم؟


۹٫ Es ist Sommer.                .در تابستان هستیم


۱۰٫ Haben Sie eine Uhr?              شما ساعت دارید؟

۱۱٫ Nein, ich habe keine.               .نه (هیچ) ندارم

۱۲٫ Ja, ich habe eine.                .بله (یک دونه) دارم

۱۳٫ Wie lange dauert das?               چقدر طول می کشه؟


۱۴٫ Drei Stunden.             .سه ساعت


۱۵٫ Nur eine Stunde.              .فقط یک ساعت


 


 


Singular


مفرد


پسرها


خانم ها


دختربچه ها


Jungen


Frauen


Mädchen


Plural


جمع

Der Junge ist 7 Jahre alt.                     .آن پسر ۷ سال سن دارد

Das Mädchen spielt Tennis.                 .آن دختربچه تنیس بازی می کند

Die Frauen kochen Spagetti.                .آن خانم ها اسپاگتی می پزند


 


Singular


مفرد

Ein Junge spielt Fußball.                 .یک پسر فوتبال بازی می کند

Eine Frau sitzt hier.                         .یک خانم اینجا نشسته است

Ein Kind geht in den Park.                .یک بچه به پارک می رود

نکته) در موارد ذیل هیچ حرف تعریفی بکار نمی رود:


۱- برای نام محل ها

۲- برای اکثر کشورها (به جز چند استثنا، از جمله ایران که مذکر است.)

۳- برای مهارت های خاص (مثل نواختن آلات موسیقی، زبان ها، ورزش ها)


۴- برای مواد (مثل آهن، کاغذ، آب، چوب)


 

الف) در جای خالی، در صورت نیاز، حرف تعریف مناسب را قرار دهید.


۱٫ Das Mädchen kauft ein Eis (s). ________ Eis schmeckt gut.


۲٫ Ich spiele ________ Gitarre (e).


۳٫ Mein Bruder spricht _________ Japanisch (s).


۴٫ _________ Tisch ist aus Holz (s).


۵٫ Wir fahren nach _________ Berlin (s).


۱٫ Das          2. __          3. __          4. Der          5. __



 

Redensart                                                                                    اصطلاح


Wie die Zeit vergeht!


وی دی تْسایت فِگِت


زمان چقدر سریع میگذره!


 

Sprichwort                                                                               ضرب المثل


Morgenstund(e) hat Gold im Mund.


مُرگِن شْتوند هَت گُلد ایم موند


سحرخیز باش تا کامروا باشی.


 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وبسایت

 + 
چهار
 = 
هشت

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

این درس، چهارمین درس از آموزش زبان آلمانی در این سایت، به شما عزیزان می باشد که موضوع آن آموزش روزهای هفته، اوقات روز و تاریخ در زبان آلمانی می باشد. در این درس ابتدا لغات مربوط به موضوع درس را با معنی فارسی آن و همچنین نحوه تلفظ تمامی لغات آلمانی در اختیار شما عزیزان قرار می دهد. بعد از آن مکالمه ای را برای شما ارائه می دهد که نحوه استفاده از روزهای هفته و تاریخ ها را در جملات زبان آلمانی فرابگیرید. همچنین گرامر و نکات مهم و کلیدی مربوط به حرف اضافه am و همچنین اعداد ترتیبی را به شما عزیزان آموزش خواهد داد.


 


 

 (لغت)                                    (تلفظ)                                   (معنی)

die Nummer                                      (نوما)                                           عدد / شماره

das Datum                                        (داتوم)                                               تاریخ

der Tag                                              (تاگ)                                               روز

Heute                                                (هُیته)                                               امروز

Morgen                                             (مُرگِن)                                               فردا

Übermorgen                                   (اوبَ مُرگِن)                                           پس فردا

Gestern                                            (گِسْتاَن)                                              دیروز

Vorgestern                                      (فُ گِسْتاَن)                                            پریروز

der Morgen                                       (مُرگِن)                                                صبح

der Vormittag                                   (فُ میتاگ)                                         قبل از ظهر

der Mittag                                          (میتاگ)                                               ظهر

der Nachmittag                                 (ناخمیتاگ)                                         بعد از ظهر

der Abend                                           (آبِند)                                            عصر، غروب

die Nacht                                           (ناخت)                                                 شب

die Mitternacht                                 (میتَ ناخت)                                           نیمه شب

In drei Tagen                                  (این دْرای تاگِن)                                      سه روز دیگر

der Monat                                            (مُناتْ)                                                 ماه

die Woche                                           (وُخه)                                                   هفته

das Jahr                                         (یا (آی کشیده ))                                           سال

Vor zwei Jahren                              (فُ تْسوای یارِن)                                      دو سال پیش

Nächste Woche                                (نکْسته وُخه)                                          هفته دیگر

Letze Woche                                     (لتْسته وُخه)                                           هفته پیش


 


 

۱٫ Welcher Tag ist heute?             امروز چه روزی است؟


۲٫ Heute ist Montag.             .امروز دوشنبه است

۳٫ Wann spielen wir Fußball?            ما کی فوتبال بازی می کنیم؟

۴٫ Morgen spielen wir Fußball.            .ما فردا فوتبال بازی می کنیم

۵٫ Was machst du heute Abend?            تو امشب چه کار می کنی؟

۶٫ Heute Abend mache ich Sport.            .امشب ورزش می کنم


۷٫ Wann ist dein Geburtstag?             تولد کی است؟

۸٫ Mein Geburtstag ist am Mittwoch.            .تولدم روز چهارشنبه است

۹٫ Wo ist Tania am Dienstag?            تانیا روز سه شنبه کجاست؟

۱۰٫ Am Dienstag ist sie in Teheran.            .او روز سه شنبه درر تهران است

۱۱٫ Welches Datum ist heute?             امروز چه تاریخی است؟

۱۲٫ Heute ist der Erste.            .امروز اول (ماه) است

۱۳٫ Welcher Tag ist morgen?           فردا چه روزی است؟


 

در کشورهای اروپایی (از جمله آلمان) هفته با روز دوشنبه شروع و به روز یکشنبه ختم می شود و روزهای کاری معمولا از دوشنبه تا جمعه می باشد.


 


 


 

کلیه روزها دارای حرف تعریف نامشخص der بوده و به این ترتیب مذکر هستند. حرف اضافه am به معنی “در” قبل از اسامی روزها به کار گرفته می شود:

am Sonntag               در روز یکشنبه                             am Samstag          در روز شنبه

am Wochenende         در آخر هفته                                am Montag            در روز دوشنبه

از آنجایی که همه روزها مذکر هستند برای گتن تاریخ از حرف تعریف مذکر و اعداد ترتیبی استفاده می کنیم.

Heute ist der dritte September.              .امروز سوم سپتامبر است


 

الف) جاهای خالی را با کلمات داده شده پر کنید. (یکی از کلمات اشتباه است)


۱٫ Welcher _________ ist heute? Heute ist Mittwoch.


۲٫ Welches Datum ist morgen? Morgen ist _________ elfte Oktober.


۳٫ Wo sind Sie ________ Wochenende?



۱٫ Tag               2. der               3. am



 

Redensart                                                                                    اصطلاح


Danke schön. / Bitte schön.


دانکه شُن / بیته شُن

خیلی ممنون. / خواهش می کنم. (معنی دوم: بفرمایید)


 

  Sprichwort                                                                               ضرب المثل


 Was du heute kannst besorgen, das verschiebe nicht auf morgen!

واس دو هُیته کانْست بِزُرگِن داس فِشیبه نیشت آوف مُرگِن.


کار امروز را به فردا مفکن (محول نکن)!


 

عالي بود
خلاصه
پرمحتوا

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وبسایت

 × 
هشت
 = 
seventy two

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

این درس، سومین درس از آموزش زبان آلمانی در این سایت، به شما عزیزان می باشد که موضوع آن آموزش ملیت ها و زبان ها در زبان آلمانی می باشد. در این درس ابتدا لغات مربوط به موضوع درس را با معنی فارسی آن و همچنین نحوه تلفظ تمامی لغات آلمانی در اختیار شما عزیزان قرار می دهد. بعد از آن مکالمه ای را برای شما ارائه می دهد که ملیت ها و زبان ها در زبان آلمانی را فرابگیرید. همچنین گرامر و نکات مهم و کلیدی مربوط به جملات خبری و پرسشی و همچنین نحوه صرف برخی از افعال را آموزش می دهد.


 


 

die Sprache                                              (شْپراخه)                                             زبان

die Frem                                                (فْرِمد شْپراخه)                                     زبان خارجی

Deutsch                                                      (دُیچ)                                           زبان آلمانی

Sprechen                                                  (شْپْرِشِن)                                        صحبت کردن

Persisch (Farsi)                                         (پِرزیش)                                          زبان فارسی

Englisch                                                   (اِنگلیش)                                         زبان انگلیسی

die Muttersprache                                   (موتَرشْپراخه)                                      زبان مادری 

Kommen                                                    (کُمِن)                                               آمدن

Von / aus                                                (فُن / آوس)                                              از

Woher?                                                      (وُهِاَ)                                               از کجا

die Nationalität                                        (ناتسیُنالیِتت)                                             ملیت

Welch?                                               (وِلش (ش خفیف))                                          کدام                                       

Wie viele?                                                (وی فیله)                                             چه تعداد

Iraner / Iranerin                                      (ایراناَ / ایرانِرین)                                 ایرانی مذکر / مونث

Afghane                                                     (اَفگانه)                                       افغان مذکر / مونث

der Iran                                                       (ایران)                                   کشور ایران (مذکر است)

Deutsche                                                     (دُیچه)                                       آلمانی مذکر / مونث

Österreicher / in                                         ( اُستْرایشاَ)                                    اطریشی مذکر / مونث

Buchstabieren                                           (بوخشْتابیرِن)                                         هجی کردن

Meine / Ihre                                               (ماینه / ایره)                                     مال من / مال شما


 

۱٫ Woher kommen Sie?              شما از کجا میایید؟ (اهل کجایید؟)

۲٫ Ich komme aus Deutschland.             من اهل آلمان هستم. (آلمانی هستم)

۳٫ Ich bin Iraner (Iranerin) und spreche Persisch.           من ایرانی (ایرانی مونث) هستم و فارسی صحبت می کنم

۴٫ Sprechen Sie Englisch?              شما انگلیسی صحبت می کنید؟

۵٫ Meine Muttersprache ist Persisch.               زبان مادری من فارسی است

۶٫ Wie viele Sprachen sprecht ihr?              شما (شماها) چند تا زبان صحبت می کنید؟

۷٫ Welche Nationalität hat er?             تابعیت او کجاییه؟


۸٫ Er ist Engländer.             او انگلیسی است

۹٫ Wir kommen aus Afghanistan.             ما اهل افغانستان هستیم


۱۰٫ Bitte buchstabieren Sie!             لطفا هجی کنید


۱۱٫ Bitte wiederholen Sie!            لطفا تکرار کنید

۱۲٫ Maryam spricht Persisch und Englisch.            مریم فارسی و انگلیسی صحبت می کند

۱۳٫ In der Schweiz spricht man 3 Sprachen.           در سوئیس به سه زبان صحبت می کنند

۱۴٫ Wie sagt man “good” auf Deutsch?           به “good” در آلمانی چه گفته می شود؟  (Good به آلمانی چی میشه؟)

۱۵٫ Auf Deutsch sagen wir “gut”.          در آلمانی می گوییم “گوت”


 


 

به ترتیب کلمات در جمله خبری ساده آلمانی در جدول زیر دقت کنید. همانطور که می بینید ترتیب اجزای جمله با فارسی فرق دارد و فعل در مکان دوم قرار می گیرد.


مفعول             Akkusativ   


 


دو نوع جمله سوالی در آلمانی وجود دارد:

همانطور که می بینید در جمله سوالی بله / خیر فعل در اول جمله قرار می گیرد ولی در جمله سوالی با کلمه پرسشی، آن کلمه پرسشی در اول جمله قرار می گیرد.


 

در جدول بعد با متداول ترین کلمات پرسشی آشنا می شوید.


 


 

الف) از فعل های داده شده ذیل، فعل صحیح را در جای خالی قرار دهید.


۱٫ Welche Sprachen ____________ Sie?


۲٫ Wie viele Sprachen ____________ er?


۳٫ Ich ___________ Englisch und Farsi.


۴٫ ___________ ihr Italienisch?


۱٫ d               2. a               3. c               4. b



 


ب) جملات زیر را به آلمانی ترجمه کنید.


۱- اسم من تینا است. اسم شما چیست؟


۲- من دیانا هستم. شما ایرانی هستید؟


۳- بله من ایرانی هستم. شما اهل کجایید؟

۴- زبان مادری من فارسی است. زبان مادری شما چیست؟


۵- زبان مادری من روسی است.



۱٫ Ich heiße Tina. wie heißen Sie?


۲٫ Ich bin Diana. Sind Sie Iranerin?


۳٫ Ja, ich bin Iranerin. woher kommen Sie?


۴٫ Meine Muttersprache ist Persisch. Was ist Ihre Muttersprache?


۵٫ Meine Muttersprache ist Russisch.



 

       Redensart                                                                                    اصطلاح   


Wie bitte?


وی بیته؟


چی؟ ( متوجه نشدم )


 

       Sprichwort                                                                               ضرب المثل 


Andere Länder, andere Sitten


آندْره لِنداَ آندْره زیتِن


ممالک دیگر رسم و رسوم دیگری دارند.


 

عالی بود

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وبسایت

 × 
6
 = 
fifty four

.hide-if-no-js {
display: none !important;
}

دسته ها

محصولات برتر

سایتهای مفید

ضرب المثل ها آلمانی
ضرب المثل ها آلمانی
0

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح
ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

 بسیار خوش آمدید!از شما دعوت می‌شود که از بخشهای آموزشی و مطالب مفید و نکته‌های ارزشمند بیان شده در سایت انگلیسی مثل آب خوردن دیدن و استفاده فرمایید.

ضرب المثل: Word of mouth مفهوم به انگلیسی:News that travels from person to person مفهوم به فارسی :خبرهاییكه از شخصی به شخص دیگر منتقل میشود

ضرب المثل: You can’t judge a bookby its cover مفهوم به انگلیسی:Don’t make judgments based only on appearances مفهوم به فارسی: از روی ظاهر قضاوت نكن

ضرب المثل: Your guess is as goodas mine مفهوم به انگلیسی:You can’t speak with certainty about something مفهوم به فارسی :نمیتوانیدبا قاطعیت در مورد مطلبی صحبت كنید

ضرب المثل: A friend in need is afriend indeed مفهوم به انگلیسی: a real friend is one who is supportive in times of trouble مفهوم به فارسی : دوستواقعیکسی است که در موقع مشکلات همراه ما هست.ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

ضرب المثل: new broom sweeps clean مفهوم به انگلیسی: something new and in good condition works better مفهوم به فارسی :چیزجدید و خوب بهتر کار می کند.

ضرب المثل: A stitch in time savesnine مفهوم به انگلیسی : little preventive maintenance can savethe need for repairs later مفهوم به فارسی :مراقبتبیشتر باعث میشود که احتیاجی به تعمیر دوباره نباشد.

ضرب المثل: Barking up the wrongtree مفهوم به انگلیسی: make an error; make a claim to the incorrect person مفهوم به فارسی :درستکردن یک مشکل وخطلا برای یک نفر

ضرب المثل: First come, first served مفهوم به انگلیسی: person who arrives first is served first مفهوم به فارسی : هرکسزودتر آمده باشد زودتر میرود.

ضرب المثل: Tit for tat مفهوم به انگلیسی: this for that, مفهوم به فارسی :اینبرای آن

ضرب المثل: A Blessing In Disguise مفهوم به انگلیسی: A good thing that you don’t recognize at first مفهوم به فارسی : چیزخوبی كه در ابتدا قدرش را نمیدانید

ضرب المثل: A Chip On Your Shoulder مفهوم به انگلیسی: Angry because of what happened in the past مفهوم به فارسی :عصبانی بودن بخاطر چیزی كه قبلا اتفاق افتاده

ضرب المثل: A Dime A Dozen مفهوم به انگلیسی: Cheap and easy to get مفهوم به فارسی : چیزیكه ارزان و راحت بدست بیاید

ضرب المثل: A Drop In The Bucket مفهوم به انگلیسی: Something that isn’t important because it’s very small مفهوم به فارسی : چیزیكه بدلیل كوچك بودن اهمیت ندارد

ضرب المثل: A Fool And His Money Are Easily Parted مفهوم به انگلیسی: Foolish people lose money easily مفهوم به فارسی : یهاحمق راحت پولشو از دست میده

ضرب المثل: A Penny Saved Is A Penny Earned مفهوم به انگلیسی: Little by little you’ll save money by not spending your money مفهوم به فارسی : قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود

ضرب المثل: A Piece Of Cake مفهوم به انگلیسی: Something that is very easy to do مفهوم به فارسی : كاریكه انجام آن ساده است. معادل  در فارسی:  مثل آب خوردن

ضرب المثل: A Shot In The Dark مفهوم به انگلیسی: A guess when you don’t know the facts مفهوم به فارسی : حدسزدن چیزی وقتی که تو واقعیت رو نمی دونی

ضرب المثل: A Slap On The Wrist مفهوم به انگلیسی: A punishment that is very mild مفهوم به فارسی : تنبیهخیلی ملایم

ضرب المثل: A Slip Of The Tongue مفهوم به انگلیسی: Something which you did not mean to say مفهوم به فارسی : وقتیچیزی را گفته اید كه قصد گفتنش را نداشته اید

 

راهنما و روشهای تهیه مجموعه‌ها:

چطور مجموعه  برای من ارسال می شود؟

چطور می توانم هزینه را پرداخت کنم؟

روشهای تهیه برای دوستان خارج از ایران

تماس الکترونیکی و ایمیل به ما

تماس تلفنی با ما

پاسخ به پرسش های متداول

تنها از سایت های داراینماد اعتماد الکترونیکیبا اطمینان خرید کنید.

 بسیار خوش آمدید!از شما دعوت می‌شود که از بخشهای آموزشی و مطالب مفید و نکته‌های ارزشمند بیان شده در سایت انگلیسی مثل آب خوردن دیدن و استفاده فرمایید.

 

A bad thing never diesبادنجان بم آفت ندارد

A bad workman quarrels withblameshis toolنمی تواند برقصد می گوید زمین کج است

A beggar’s purse is bottomlessاگر ریگ بیابان در شود چشم گدایان پر نشودضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

A bird in the hand is worth two in the bushسیلی نقد به از حلوای نسیه

A blow with a word strikes deeper than a blow with a swordزخم زبان از زخم شمشیر بدتر است

Absence makes the heart grow found; friends agree but at distanceدوری ودوستی

A burnt child dreads the fireمار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

A clear conscience fear no accusationتوپاک باش و مدار ای برادرازکس باک

Action speaks louder than wordsدو صد گفته چون نیم کردار نیست

Add fuel to the fireآتشی را دامن زدن

Adversity often leads to prosperityپایان شب سیه سپید است

All earsسرا پا گوش بودن

A friend in need is a friend indeedدوست آنست که گیرد دست دوست/در پریشان حالی و درمانذگی

A friend to every body is a friend to nobodyدوست همه کس دوست هیچ کس نیست

After death the doctorنوشدارو پس از مرگ سهراب

A good name is better than richesنام نیگو گر بماند ز آدمی/به کز او ماند سرای زرنگار

A good win needs no bushمشک آن است که خود ببوید

A great ship must have deep waterهر که بامش بیش برفش بیشتر

A happy heart makes a blooming visageرنگ رخسار نشان می دهدازسر ضمیر

A hard gathering, a wide scatteringحساب به دینار،بخشش به خروار

A hungry man, an angry manآدم گرسنه دین و ایمان ندارد

A join pot does not boilدیگ شراکت جوش نمی آید

A little bird told me soکلاغه برایم خبر آورد

All are not thieves that dogs hard atهر گردی گردو نیست

All is for the bestهر چه پیش آید خوش آید

All is well that ends wellشاهنامه آخرش خوش است

A white lieدروغ مصلحتی

A lover dreams of his mistressشتر در خواب بیند پنبه دانه

A nod to the wise, a rod for the foolعاقل را اشارتی کافیست

Answer one in his own language; tit for tatجواب های، هوی است

April and May are the keys of the yearسالی که نکوست از بهارش پیداست

As easy as A B C; as easy as winkingمثل آب خوردن

A sound mine is in a sound bodyعقل سالم در بدن سالم

As proud as the peacockاز دماغ فیل افتاده

As well known as the village pumpگاو پیشانی سفید

At a loose endپا در هوا

At a loss to understandسر در گم

A widow’s miteبرگ سبزی است تحفه ی درویش

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

A willing horse is run to deathخر بارکش را هی بار می کنند

A wool seller knows a good buyerکاسب مشری خود را می شناسد

A word before is worth two afterجنگ اول به از صلح آخر

A word is enough to the wiseعاقل را اشارتی کافیست

A word spoken is an arrow left flyآب رفته ز جوی باز نمی گردد

Barking dogs don’t biteاز آن نترس که های و هوی دارد/از آن بترس که سر به زیر دارد

Be above oneselfخود را گم کردن

Be all abroadاز مرحله پرت بودن

Bear one a grudgeبا کسی لج بودن

Beat about the bushکرکری خواندن

Beat one to frighten an otherبه در می گویم دیوار بشنود

Beauty s in the eye of beholderاز چشم مجنون لیلی را نگریستن

Beauty opens all doorsروی زیبا مرهم دل های خسته است

Be choked with tearsاز بغض ترکیدن

Bed of rosesآش دهن سوز

Be fed upسر رفتن حوصله

Be funny with some oneسر به سر کسی گذاشتن

Begin your web and God will send you the threadاز تو حرکت از خدا برکت

Be in debtبدهکار بودن

Be in the moodسر حال بودن

Be just to all, but trust not allبد گمان باش در امان باش

Be moved with compassionبه رحم آمدن

Bend one’s heart onدل به چیزی بستن

Be out of sensesحواس پرت بودن

Best wishes forمبارک باشد

Be true and fear notآن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک ست

Better a lock than doubtمالت راسفت نگه دار همسایه ات را دزد مکن

Better face a danger once than be always in dangerمرگ یک دفعه شیون یک دفعه

Better ate than neverدیر آی و درست آی

Better sit idle than work for naughtبیکاری به از بیگاری است

Better the head of a dog than the tail of a lionسگ خانه باش ولی کوچک خانه نباش

Better to have it out than be always achingدندان لق راباید کشید

Between two stools one falls the groundبا یک دست نمی توان دو هندوانه گرفت

Birds of a feather flock togetherکبوتر با کبوتر باز با باز

Bites and piecesof the foodهله هوله

Bitter pills may have wholesome effectsشفا بایدت داروی تلخ نوش

Bitter sighآه سرد

Bless youعافیت باشد

Blood with tellبازگردد به اصل خود هرچیز

Blow one’s noseدماغ خود را گرفتن

Bread and pointکوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد

Break bread with someoneنان و نمک با کسی خوردن

Break of relationsقطع رابطه کردن

Break the neck of a taskکمر کاری را شکستن

Break the eyesبحث را عوض کردن؛شادی ایجادکردن

Burn the midnight lampدود چراغ خوردن

Buzz offبزن به چاک

Carry pick abackکول کردن

Carry water in a sieve; plough the sea shoreب در هاون کوبیدن

Cast thy bread upon the waters, for thou shalt find it after any daysتو نیکی می کن و در دجله انداز/که ایزد در بیابانت دهد باز

Catch one nappingچرت کسی را پاره کردن

Cats have nine livesگربه هفت جان دارد

Cock and bull storyآسمان ریسمان-چاخان پاخان

Charity begins at homeچراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

Christmas comes but once yearهر روز عید نیست که حلوا خورد کسی

Claw me, and I’ll claw youنان به همدیگر قرض دادن

Cleanliness is next to Godlinessنظافت قسمتی از ایمان است

Collect one’s witحواس خود را جمع کردن

Come off your high horseپیاده شو باهم بریم

Come roundبه هوش آمدن

Come to a standstillمتوقف شدن

be at largeفراری بودن

Coming events cast their shadows beforeسالی که نکوست از بهارش پیداست

Cook someone’s gooseآشی برای کسی پختنکه یه وجب روغن داشته باشد

Count sheepاختر شمردن

Covetousness is the mother of ruin and mischiefطمع مایه ی فلاکت است

Crooked by nature is never made straight by educationنهال تلخ نگردد به تربیت شیرین

Cry wine and sell vinegarجو فروش گندم نما

Cutcrack a jokeمزه انداختن

Cut the crapمزخرف نگو

Cut to the heartکسی را کباب کردن

Cut your coat according to your clothپا را به اندازه ی گلیمت دراز کن

Cut classبی اجازه از کلاس غایب شدن

Dance as someone pipesبه ساز کسی رقصیدن

Dance before the music startsنزده رقصیدن

Dash one’s hopesامید کسی را نا امید کردن

Dead men tell no talesسر بریده صدا نمی دهد

Deeds not wordsدوصد گفته چون نیم کردار نیست

Destroy the lion while he is but a whelpعلاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد

Discretion is the better part of valorاحتیاط شرط عقل است

Divide and ruleنفاق انداز و حکومت کن

Don’t cast pearls before swineخر چه داند قیمت قند و نبات

Don’t count your chickens before they are hatchedجوج را آخر پاییز می شمارند

Don’t let the grass grow under your feetآب تو دستته بذار زمین بیا

Don’t play hard to getناز نکن

Don’t teach your grandmothers to suck eggsآزموده را آزمودن خطاست

Do without somethingاز چیزی صرف نظر کردن

Draw blood out of a stoneاز ریگ روغن کشیدن

Draw in one’s hornsسر جای خود نشستن

Draw to an endته کشیدن

Dress up to the ninesهفت قلم آرایش کردن

Drink-hail; drink good health; cheerioنوش جان

Drop by drop fills the tubقطره قطره جمع گرددوانگهی دریا شود

Dumb-showلال بازی

Dud chequeچک بی محل

Early to bed and early to rise, makes a man healthy, ealthy, nd wiseسحر خیز باش تا کامروا گردی

Easy come, easy goباد آورده را باد می برد

Eat salt with a personنان و نمک با کسی خوردن

Escape one’s memoryاز خاطر رفتن

Every cloud has a silver lining

ر نومیدی بسی امید است/پایان شب سیه سپید است

Every dog is a lion at homeهر سگ به درخانه ی خویش است دلیر

Every cook praises his own brothکس نگوید که دوغ من ترش است

Every light has it’s shadow, every hill its valleyهر سربالایی یک سرازیری دارد؛پایان شب سیه سپید است

Every man to his tasteسلیقه ها مختلف است

Every now an thenگاهگاهی

Every sore has its salveهر دردی را درمانی است

Exchange is no robbery; tit for tatهرچه عوض داره گله نداره/ این به آن در

Fair and squareراست حسینی

Fair faces need no paintحاجت مشاطه نیست روی دلارام را

Fair-weather friendرفیق نیمه راه

Fall a victim toقربانی…شدن

Fall on one’s kneesبزانو درآمدن

Fall shortکوتاه آمدن

Fall out of the frying pan into the fireاز چاله به چاه افتادن

Far from it!حاشا که!خدا نکند

Fate overtook himاجلش فرا رسید

Feel a person’s pulseنبض کسی را گرفتن

Few words are best=short and briefمختصر و مفید

Fill someone with furyکفر کسی را بالا آوردن

Fill with wonderمتعجب ساختن

Find the length of one’s footدندان کسی را شمردن

Fire upآتشی شدن

First come, first servedنوبتی هم که باشد،نوبت ماست

Fish and guests stink after three daysمهمان تا سه روز عزیز است

Fish for informationیکدستی زدن

Fish in troubled watersاز آب گل آلود ماهی گرفتن

Flatter oneselfدل خوشی به خود دادن

Fling up one’s capکلاه خود را هوا انداختن

 

Flog a dead horseآهن سرد کوبیدن

Fools have the best luckدنیا به کام ابلهان است

Fools tie knots, and wise men loose themیک دیوانه سنگی به چاه می اندازد صد عاقل نمی توانند آن را ر یاورند

Forbidden fruit is sweetمنع چوبیند حریص تر شود انسان

Forced tearsگریه ی زورکی

Freeze one’s bloodزهره ترک کردن

Friends may meet, but mountains never greetکوه به کوه نمی رسد،آدم به آدم می رسد

From a bad paymaster get what you canیک مو از خرس کندن غنیمت است

From time immemorialاز عهد بابا آدمقدیم ها

Get a firm footingجا برای خود باز کردن

Get a head ofجلو افتادن از

Get a longامرار معاش کردن

Get a thing off one’s chestدل خود را خالی کردن

Get away! =Get out! =Get off!گم شو!

Get hold of the wrong end of the stickسرنا را از سر گشاد زدن

Get into a grooveروی غلتک افتادن

Get into contact withتماس گرفتن با

Get off withگرم گرفتن

Get around a personقلق کسی را به دست آوردن

Get the length of one’s shoesرگ خواب کسی را به دست آوردن

Give a follow up toترتیب اثر دادن به

Give someone a leg upزیر بال کسی را گرفتن

Give a relief toیاری کردن به

Give good shape toمرتب کردن

Give a heed toمحل گذاشتن،توجه کردن

Give oneself airsباد در دماغ انداختن

Give the devil his dueعیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو

Give wayجا خالی کردن

Give with one hand and take back with the otherاز پا پس زدن با دست پیش کشیدن

Goat’s woolشیر مرغ

Go away with one’s tail between one’s legsدُم خود را روی کول گذاشتن و رفتن

Go back on a bargainتو زدن

Go back on one’s wordبه وعده ی خود وفا نکردن

Go byپیروی کردن

God forbidخدا نکنه؛نعوذ بالله

God helps the sailor but he must rowاز تو حرکت از خدا برکت

God never sends a mouth, but He sends meat for itهر آن کس که دندان دهد نان دهد

Gone is the goose that the golden egg did layآن ممه را لولو برد

Good and quickly seldom meetنر بزا و الان بزا

Good cheap is dear at the long runارزان بی علت گران بی حکمت

Good for you! = how lucky you are!خوش به حالت!

Good luck to youشانس یارت!

Go the wrong wayخطا رفتن

Go the extremitiesافراط و تفریط کردن

Go to kingdom come=Go to one’s last homeبرحمت ایزدی پیوستن

Go too farگندش را در آوردن

Go to the barوکالت گرفتن

Gorunto wasteهرز رفتن

Go with the streamtideهمرنگ جماعت شدن

Grant audienceبار عام دادن

Grant someone’s requestحاجت کسی را بر آوردن

Grease someone’s moustacheسبیل کسی را چرب کردن

Great promise, small performanceسنگ بزرگ علامت نزدن است

Grind down someone=grind someone’s faceخون کسی را شیشه کردن

Grow a beardریش گذاشتن

Habit is second natureترک عادت موجب مرض است

Half a loaf is better than nothingکاچی به از هیچی

Handsome is that handsome doesهر که را خلقش نکو نیکش شمر

Hang over/aboutپلکیدن

Hang down the headپکر شدن

Hang on someoneانگل کسی شدن

Hang on someone’s lipsچشم به دهان کسی دوختن

Hard knotگره کور

Hard to deal withآدم ناتو

Hard to pleaseنازک نارنجی

Hard up for moneyمشکلات مالی

Harp on one stringپا توی یک کفش کردن

Haste makes wasteعاجل دوبار کار می کند

Have a finger in every pieنخود هر آش بودن

Have a job to doپوست اداختن

Have an eye on somethingکیسه دوختن

Have a rough timeبرزخ بودن

Have a sandpebble in one’s shoeریگی به کفش داشتن

Have a thing a great bargainبزگیر آوردن

Have a try atزوری زدن

Have in stockموجود داشتن

Have recourse toمتوسل شدن به

Have the heart toگواهی دادن دل

Have the last wordحرف خود را به کرسی نشاندن

Have views uponچشم طمع به چیزی داشتن

Head and shoulderیک سر و گردن

Heart speaks to heartدل به دل راه دارد

He can’t contain himself for joy= he seems to tread on airاز خوشی در پوست خود نمی گنجد

He can’t make both ends meetهشتش گرو نه اش است

راهنما و روشهای تهیه مجموعه‌ها:

چطور مجموعه  برای من ارسال می شود؟

چطور می توانم هزینه را پرداخت کنم؟

روشهای تهیه برای دوستان خارج از ایران

تماس الکترونیکی و ایمیل به ما

تماس تلفنی با ما

پاسخ به پرسش های متداول

تنها از سایت های داراینماد اعتماد الکترونیکیبا اطمینان خرید کنید.

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

I’ve been looking for a great IELTS tutor. I had an academic band 6 and I needed to…

LingoTies has great teachers. The website is great and you can find many resources to…

شرکت در کلاس های مجازی سایت لنگویج تایز باعث شده در همه ی مهارت های انگلیسی خصوصاً صحبت کردن…

سایتتون واقعا عالیه، من هم از مطالب آموزشیش استفاده میکنم و هم از کلاسهای مجازیش. اساتید مجرب و…

نرم افزار چت روم وب سایت برای استفاده ی کلیه ی بازدید کنندگان تهیه و دقیقاً در قسمت پایین همین نوشته قرار دارد! اعضای لینگوتایز می توانند پس از ورود به سایت از چت روم عمومی و یا شخصی، برای گفتگو با دیگر زبان آموزان و مدرسین زبان استفاده کنند.

تمامی محتوای این سایت توسط تیم لینگوتایز تهیه شده و در اختیار شما قرار گرفته است. لطفاً در صورتی که قصد هر گونه کپی و یا استفاده از مطالب این وب سایت را دارید، این کار را با ذکر منبع و لینک صفحه مربوطه انجام دهید.

 

فرم تماس

کلیه حقوق متعلق به وب سایت لینگوتایز می باشد.

ویژگی های اصلی زبانشناس به شرح زیر است:

 یادگیری زبان انگلیسی با بهترین منابع و داستان های آموزشی
 افزایش سریع دایره‌ی لغات انگلیسی با روشی ابتکاری
 یادگیری مکالمه زبان انگلیسی و گرامر با استراتژی‌های کارآمد (تکنیک سایه و پنج استراتژی دیگر)
 مناسب برای تمام سطوح، به همراه ترجمه‌ی فارسی مطالب برای مبتدی‌ها
برای مشاهده‌ی آنلاین مطالب آموزش، به قسمت داستان‌ کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه بفرمایید.
برای مشاهده‌‌ی کامل ویژگی های نرم افزار زبانشناس به بخش نرم افزار آموزش زبان انگلیسی اندروید زبانشناس مراجعه کنید.
برای ورود به صفحه‌ی اصلی وبسایت زبانشناس، روی دکمه‌ی زیر کلیک کنید:

ضرب المثلها بخش مهمی از فرهنگ و زبان یک ملت را شامل می شوند و اغلب به شکل یک نثر کوتاه بیان می شوند و استفاده از آنها در گفتار و شنیدار موجب جذاب تر شدن آنها می شود. در اینجا تعدادی از ضرب المثل های انگلیسی با ترجمه و معادل فارسی آن آورده شده است.

 

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

مرغی که در هواست نباید به سیخ کشید

یکی به میخ و یکی به نعل زدن

زیره به کرمان بردن

همرنگ جماعت شدن

آسمان را به زمین دوختن

کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی

آب در هاون سائیدن

کسی که بچه خود را نزند روزی به سینه خود خواهد زد

کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد

کاچی به از هیچ چیز است

خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو

از دنده چپ برخاستن

سگ سگ را نمی خورد

دندان اسب پیشکشی را نمی شمارند

تا تنور گرم است باید نان پخت

با یک گل بهار نمی شود

باد آورده را باد می برد

نانش در روغن است

یک تخته اش کم است

سرنا را از ته گشاد آن زدن

به ساز کسی رقصیدن

حساب حساب است، کاکا برادر

نابرده رنج گنج میسر نمیشود

نه خود خورد نه کس دهد، گنده کند به سگ دهد

چون گردکان بر گنبد

مثل خر در گل مانده

شاهنامه آخرش خوش است

کبوتر با کبوتر باز با باز

آب در هاون سائیدن

نخود هر آشی بودن

دست و پا چلفتی است

بی خبری خوش خبری است

آتش را دامن زدن

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها

نمک خوردی نمکدان مشکن

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

از چاه درآمدن و در چاله افتادن

مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

ارسال شده توسط رضا در تاریخ اردیبهشت ۱۴, ۱۳۹۴ در داستان و ضرب المثل, کمک آموزشی | ۴ دیدگاه

برای یادگیری آسان زبان انگلیسی می توانید از تکنیک‌های کاربردی وبسایت زبانشناس استفاده کنید:

 


نویسنده: رضا

A distant tour begins with one step…
سفري به طول هزارفرسنگ با يك گام آغاز مي شود…

تیر ۳۱, ۱۳۹۴

مرسی

خرداد ۵, ۱۳۹۸

خیلی خوبه من روزی ۱۰۰ بار ازش استفاده می کنم

شهریور ۷, ۱۳۹۶

باسلام و تشکر از سایت عالیتون

خرداد ۵, ۱۳۹۸

واقعا عالیه نمی دونم چجوری تشکر کنم مرسی از زحماتتون.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

ویژگی های اصلی زبانشناس به شرح زیر است:

 یادگیری زبان انگلیسی با بهترین منابع و داستان های آموزشی
 افزایش سریع دایره‌ی لغات انگلیسی با روشی ابتکاری
 یادگیری مکالمه زبان انگلیسی و گرامر با استراتژی‌های کارآمد (تکنیک سایه و پنج استراتژی دیگر)
 مناسب برای تمام سطوح، به همراه ترجمه‌ی فارسی مطالب برای مبتدی‌ها
برای مشاهده‌ی آنلاین مطالب آموزش، به قسمت داستان‌ کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه بفرمایید.
برای مشاهده‌‌ی کامل ویژگی های نرم افزار زبانشناس به بخش نرم افزار آموزش زبان انگلیسی اندروید زبانشناس مراجعه کنید.
برای ورود به صفحه‌ی اصلی وبسایت زبانشناس، روی دکمه‌ی زیر کلیک کنید:

ضرب المثلها بخش مهمی از فرهنگ و زبان یک ملت را شامل می شوند و اغلب به شکل یک نثر کوتاه بیان می شوند و استفاده از آنها در گفتار و شنیدار موجب جذاب تر شدن آنها می شود . در اینجا تعدادی از ضرب المثلهای انگلیسی با ترجمه و معادل فارسی آنها آورده شده است .

First catch your hare , Then cook him

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

مرغی که در هواست نباید به سیخ کشید .

To run with the hare and hunt with the hounds

یکی به سیخ و یکی به نعل زدن

To carry coals to Newcastle

زیره به کرمان بردن

To go with the stream

همرنگ جماعت شدن

To move heaven and earth

آسمان را به زمین دوختن

Physician , heal theyself

کل اگر طبیب بودی ، سر خود وانمودی

To milk the ram

آب در هاون ساییدن

Spare the rod and spoil the child

کسی که بچه خود را نزند ، روزی به سینه خود خواهد زد .

Half a loaf is better then no bread

کاچی به از هیچ چیز است

When in Rome , do as the Romans do

خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو

One should not look a gift horse in the mouth

دندان اسب پیشکشی را نمی شمارند

Strike while the iron is hot

تا تنور گرم است باید نان را پخت

One swallow does not make summer

با یک گل بهار نمی شود

Light come , Light go

باد آورده را باد می برد

He is a button short

یک تخته اش کم است

His bread is buttered on both sides

نانش در روغن است

Bargain is bargain

حساب حساب است ، کاکا برادر

Nothing ventured , Nothing gained

نابرده رنج گنج میسر نمی شود

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

All is well that ends well

شاهنامه آخرش خوش است

To fall from the frying pan into the fire

از چاه درآمدن و در چاله افتادن

A burnt child dreads the fire

مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

ارسال شده توسط رضا در تاریخ اردیبهشت ۱۳, ۱۳۹۶ در داستان و ضرب المثل, کمک آموزشی | ۲ دیدگاه

برای یادگیری آسان زبان انگلیسی می توانید از تکنیک‌های کاربردی وبسایت زبانشناس استفاده کنید:

 


نویسنده: رضا

A distant tour begins with one step…
سفري به طول هزارفرسنگ با يك گام آغاز مي شود…

بهمن ۴, ۱۳۹۶

همه رو یا غلط ترجمه کردین یا غلط املایی دارین

آبان ۱۱, ۱۳۹۷

نه اتفاقا درسته

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

خانه » بلاگ » آموزش آسان زبان انگلیسی » جملات و لغات مهم انگلیسی » ۱۵۰ تا از اصطلاحات و ضرب المثل های روزمره انگلیسی با ترجمه فارسی

در ادامه آموزش های کاربردی زبان انگلیسی، در این پست، ۱۰۰ تا از اصطلاحات و ضرب المثل های کاربردی و روزمره زبان انگلیسی را با ترجمه فارسی در اختیار شما قرار می دهیم. نهایتا هم می توانید فایل پی دی اف را دانلود کنید.

ضرب المثل ها یا proverbs بخشی از گفته ها یا عبارت هایی هستند که در ان ها شیوه بیان موضوع از گفته ها ی عادی متفاوت است. ضرب المثل عبارتی است کوتاه, دقیق,شیوا,به یاد ماندنی که برای اخطار,نصیحت,پیش گویی یا نوعی برداشت انتقادی از یک موضوع است.در زبان انگلیسی ضرب المثل ها همانند زبان فارسی پر کاربرد و با اهمیت است ,به همین دلیل در این مقاله سعی شده است به تعدادی از رایج ترین ضرب المثل های انگلیسی بپردازیم.

در بخش اول مهم ترین ضرب المثل ها و در بخش دوم اصطلاحات کاربردی روزمره را برای شما تدوین کرده ایم. همچنین می توانید دانلود رایگان ۱۰۰ تااز بهترین داستان های کوتاه زبان انگلیسی با ترجمه فارسی را مطالعه کنید.

 

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

 

   دانلود فایل پی دی اف این لیست 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال دیدگاه

تماس با ما

تهران-خیابان انقلاب  تلفن تماس ۰۹۱۹۳۲۲۶۳۲۶ تلفن ثابت ۲۸۴۲۶۹۲۹ -۰۲۱

ایمیل maxer.ir@gmail.com

تبلیغـات    فروشـگاه

شرکت لوتوس

با بیش از ۱۵ سال سابقه درخشان در امر آموزش و فروش محصولات آموزشی، تنها به کیفیت و رضایت مشتری می اندیشیم !

© استفاده از مطالب چـــرب زبـــان تنها با کسب اجازه از مدیریت امکان پذیر می باشد. سلامتی-زیبایی

istanbul escort

porno izle

porno indir

 

دانلود

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

در زیر می توانید تعداد زیادی ضرب المثل انگلیسی را با ترجمه فارسی مشاهده کنید که به ترتیب حروف الفبا (البته از آخر به اول) مشخص شده اند.

You’re only young once

آدم  همیشه که جوان نمی ماند؛ قدر جوانی را بدان.

Your sins will find you out

مکن بد که بد بینی از یار نیک       نروید ز تخم بدی بار نیک

غم و شادمانی نماند  و لیک         جزای عمل ماند و نام نیک

You can’t make an omelette/omelet without breaking eggs

تا خراب نشود، آباد نمی شود؛ بی مایه فطیر است.

You can not serve God and mammon

هم خدا خواهی و هم دنیای دون

این محال است و جنون ای ذولفنون

You may end him but you’ll not mend him

توبه گرگ مرگ است.

You can lead a horse to water, but you can’t make him drink

هیچ کاری با زور درست نمی شود؛ زور همیشه کارساز نیست.

You win some/a few, you lose some/a few

زندگی برد و باخت دارد.

You are what you eat.

 غذای انسان ماهیت انسان را می سازد.

You have take the good with the bad

باید خوب را با بد پذیرفت.

A Younger idler, an old beggar

جوان بیکار امروز، گدای پیر فرداست.

در جوانی کار کن تا در پیری گدایی نکنی.

You reap what you sow.

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم

دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم

You pay your money and you take your choice

هر چقدر پول بدهی همان قدر آش می خوری.

You can do anything, but not everything

شما می توانید هر کاری را انجام دهید اما نمی توانید همه کارها را انجام دهید.

You can’t put the clock back

گذشته ها گذشته است.

Years teach us more than books

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح

سالها بیشتر از کتابها به ما درس می دهند.

You want a thing done, do it yourself

کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

You can’t keep a good man down

 خواستن توانستن است.

You saw nothing, you heard nothing

شتر دیدی ندیدی.

You took the words out of my mouth

جانا سخن از زبان ما می گویی.

You are scraping the bottom of the barrel.

ملاقه ات به ته دیگ خورده است.

You can’t win.

مقسّمت ندهد روزی که ننهادست.

You can educate a fool, but you can not make him think

آدم احمق را می توان تربیت کرد  اما نمی توان به تفکر واداشت.

You can’t have your cake and eat it too

نی شود هم خدا را بخواهی و هم خرما را.

You can’t take it with you when you die

ثروت را به هنگام مرگ با خود  به گور نتوان برد.

You can not put out a fire with oil

آتش را با آتش خاموش  نتوان کرد.

You can not wash a black a more white

که زنگی به شستن نگردد سفید.

You can not catch old birds with chaff.

عنقا را به دام نتوان گرفت.

You must lie on the bed you have made

خود کرده را تدبیر نیست.

You are a back seat driver

کنار گود نشستی و می گویی لنگش کن.

You  may know by a handful the whole sack

مشت نمونه خروار است.

You can not burn the candle at both ends

نی شود هم خدا را بخواهی و هم خرما را.

You can’t dance at two weddings.

با یک دست نمی توان دو هندوانه بر داشت.

You can’t mend a broken egg

آب رفته به جوی بر نگردد.

You can not sell the cow and drink the milk

نی شود هم خدا را بخواهی و هم خرما را.

You buy land, you buy stones, you buy meat, you buy bones

گنج بی مار و گل بی خار نیست.

You can not get blood out of stone.

از آب کره نتوان گرفت.

Your love will be in my heart at all times.

اگر مرگم به نامردی نگیرد      مرا مهر تو در دل جاودانی ست

و گر عمرم به ناکامی سر آید   تو را دارم که مرگم زندگانی ست

Your wish is my command

از تو به یک اشارت از ما به سر دویدن.

جسم و جان و هر چه هستم  آن توست      حکم و فرمان جملگی فرمان توست

You must grin and bear it

باید بسوزی و بسازی.

You can’t see the wood for the trees.

آنقدر سمن است که یاسمن پیدا نیست.

You can’t make bricks without straw

با دست خالی نمی توان کاری انجام داد.

You can not get a quart into a pin pot

نمی توان بحر را در کوزه ریخت.

You are responsible for you

هر کس ضامن دوزخ و بهشت خویش است.

You can’t please everyone.

همه را نمی توان از خود راضی  نگه داشت.

You cannot unscrambles eggs.

کاری است گذشته، سبویی است شکسته.

You cannot teach an old dog new tricks

پیر را تعلیم دادن مشکل است.

You cannot make a silk purse out of a sow’s ear

از تخم مرغ پشم نتوان چید.

You should never judge a book by its cover.

از روی ظاهر نباید قضاوت کرد.

ما برون را ننگریم و قال را           ما درون را بنگریم و حال را

You have to crawl before you can walk.

قبل از راه رفتن باید خزیدن رایاد گرفت.

You can catch more flies with honey than you can with vinegar

هر کاری راهی دارد.

W, w

When it rains, it pours

چو بد آید هر چه آید بد شود.

بدبختی نمی آید وقتی هم می آید پشت سر هم می آید.

Whatever happens is for the best

هر چه پیش آید خوش آید.

Whoever knocks on a door and persists will be allowed in

گفت پیغمبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

Where there is muck, there’s luck/brass

آدم پولدار شانس هم دارد.

When the cat’s away the mice will play

ماه درخشنده چون پنهان شود     شب پرّه بازیگر میدان شود

What is done can’t be undone.

آب رفته به جوی برنگردد، گذشته ها گذشته است.

When in Rome do as the Romans do

خواهی نشوی رسوا  همرنگ جماعت شو.

Where there is a will, there is a way

خواستن، توانستن است.

the Way to a man’s heart is through his stomach

برای بدست آوردن دل مردان باید از طریق شکمشان وارد شد.

Without music, life is a journey through a desert

بدون موسیقی، زندگی به منزله سفر کردن از بیابان است.

What we acquire without sweat we give away without regret

هر آنچه آسان یافتی، آسان دهی از دست.

Well begun is half done

شروع خوب نصف کار است.

Winners never cheat and cheaters never win

آدمهای برنده هرگز کلک نمی زنند و آدمهای متقلب هرگز برنده نمی شوند.

When money speaks, the truth remains silent

وقتی پول حرف می زند حقیقت سکوت اختیار می کند.

When a thing is done, advice comes too late

بعد از وقوع واقعه، پند و تدبیر دیگر بکار نیاید.

Waste not, want not

اسراف نکن تا محتاج نشوی.

a Watched pot never boils

زمان انتظار دیر می گذرد.

Will is the key of the victories

رمز پیروزی اراده است.

the Wish is father to the thought

شتر در خواب بیند پنبه داند؛ فکر باطل ز تمنا خیزد.

a Wise man avoids edged tools

آدم دانا به نشتر نزند مشت.

a Word to the wise is enough/sufficient

در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

ازین به نصیحت نگوید کست     اگر عاقلی یک اشارت بس است

Word cut more than sword

زبان برنده تر از شمشیر است.

the Worm will turn

چو دست از همه حیلتی در گسست       حلال است شمشیر بردن به دست

وقت  ضرورت  چو  نباشد  گریز  دست  بگیرد  سر  شمشیر  تیز

What is bred in the bone, will never come out of the flesh

اصل بد نیکو نگردد هر که بنیادش بد است.

Wall have ears

مکن پیش دیوار غیبت بسی      بود، کز پسش گوش دارد کسی

Who chatter to you, will chatter of you

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد

بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

Who has skirts of straw needs fear to fire

کسی که دامن حصیری دارد باید از آتش فاصله بگیرد.

کسی که بار شیشه دارد نباید به دیوانه سنگ بیاندازد.

When love is not madness, it is not love

عشق که به حد دیوانگی نرسید، عشق نیست.

عاشق آن باشد که چون آتش بود           گرم رو سوزنده و سرکش بود

What the eye sees not, the heart ruse not

اگر دیده نبیند، دل نخواهد.

When good cheer is lacking, our friends will be packing

یار نیک را در روز بد شناسند.

While the grass grow, the cow starves

بزک نمیر بهار میاد، خربزه با خیار میاد.

Who longest wait of all surely wins

صبر آرد آرزو را نی شتاب؛ صبر مایه پیروزی است.

We are on a different wavelength

آبمان به یک جوی نمی رود.

We live for a good time not for a long time

کیفیت زندگی مهم تر از کمیت زندگی است.

Who knows much, will suffer much

هر که بیشتر می فهمد بیشتر رنج می برد.

What the heart feels the tongue speaks

آنچه بر دل فرود آید، بر زبان آید.

Who keeps company with the wolf will learn to howl

انگور ز انگور همی گیرد رنگ.

کمال همنشین در من اثر کرد    و گرنه من همان خاکم که هستم

Water is life’s matter and matrix, mother and medium.

آب مایه حیات است؛ بدون آب نمی توان زندگی کرد؛ آب آبادانی است.

Water which is to pure has no fish

آب پاک و تمیز ماهی ندارد.

Wishes don’t wash the dishes

با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود.

a Wonder lasts but nine days

آتش تند زود خاکستر می شود.

a Work well begun is half done

کاری که خوب شروع شده باشد در واقع نیمی از آن انجام شده است.

When/where one door shuts another opens

خدا گر به حکمت ببندد دری       گشاید به فضل و کرم در دیگری

When the word is out it belongs to another

سخن تا نگویی بر او دست هست    چو گفته شد یابد او بر تو دست

When the head aches, all the body is out of tune

چو عضوی بدرد آورد روزگار       دگر عضوها را نماند قرار

What is a workman without his tools

ز بی آلتان کار ناید درست؛ بدون ابزار و وسایل کاری نمی توان انجام داد.

Wedlock is a padlock

ازدواج، اسارت است.

ای گرفتار پایبند عیال                 دیگر آسودگی مبند خیال

Work while it is day

تا تنور داغ است نان باید پخت.

the Weakest goes to the wall

هر چه سنگ است به پای لنگ است؛ سنگ به در بسته می خورد.

When candles are away all cats are grey

شب گربه سمور نماید.

We are shot with our own arrow

خود کرده را تدبیر نیست؛ از ماست که بر ماست.

Wear the pants in the family

تصمیم گیرنده بودن؛ حرف آخر را زدن؛ رئیس بودن

a Woman’s place is in the home

خانه بدون زن گورستان است.

زن بلا باشد به هر کاشانه ای       بی بلا هرگز مبادا خانه ای

a Woman’s work is never done

کار خانم ها هیچ وقت تمام نمی شود.

Walnuts and pears you plant for your heirs

هر چه نیکی کنید آن نیکی به خود کرده اید.

When the wine is in, the wit is out

شراب، عقل از سر بیرون کند.

When the pot boils over, it cools itself

فواره چون بلند شود سرنگون شود.

Wisdom is better than strength.

آدمی را عقل می باید نه زور.

What you pay, what you get

هر چقدر پول بدهی همان قدر آش می خوری.

What is past, is past

گذشته ها گذشته است.

Who laughs last, laughs longest

آن خوش است ای جان که فرجامش خوش است.

While there is life, there is hope

تا زندگی هست، امید هست.

What you lose on the swings, you gain on the roundabouts

دری نبست زمانه که دیگر دری نگشاید.

ایزد هرگز دری نبندد بر تو    تا صد دیگری به بهتری نگشاید

What is told in the ear of a man, is often heard a hundered miles away

حرفی که از دهان بر آید، گرد جهان در آید.

Wonders will never cease.

معجزه هنوز هم اتفاق می افتد.

Water is the best thirst quencher

آب بهترین فرو نشاننده عطش است.

Want is the mother of industry

احتیاج مادر اختراع است.

What is taken in with the milk, only goes out with the soul.

با شیر اندرون شده با جان بدر شود.

When drink enters, wisdom departs

شراب که از در، در آمد        عقل و هوش از کف برفت

Worrying never did anyone any good

نگرانی دردی را درمان نمی کند.

Wake not a sleeping dog

فتنه در خواب است بیدارش مکن.

We seek water in the sea

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم.

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد         وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

We cannot learn without pain.

بدون رنج و زحمت، علم حاصل نمی شود.

We lie loudest when we lie to ourselves

وقتی به خودمان دروغ می گوییم آن را بلندتر فریاد می زنیم.

When in doubt do nowt/ nothing

روزه شک دار نگیر.

Who knows he knows nothing knows much.

هرگز دل من ز  علم  محروم  نشد    کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب وروز  معلومم شد که هیچ معلوم نشد

Who knows what tomorrow holds.

که داند که فردا چه زاید زمان؛ هیچکس از آینده خبر ندارد.

When things got to the worst they will mend

تا پریشان نشود کار به سامان نرسد؛ خرابی مقدمه اصلاح است.

When angry, count a hundred

هر وقت عصبانی شدی یک لیوان آب بخور.

What costs little is little esteemed.

نداند کسی قدر روز خوشی       مگر روزی افتد به سختی کشی

What can’t be cured must be endured.

چو نتوان بر افلاک دست آختن   ضروری است با گردشش ساختن

Water does not tickle out of his hand

آب از دستش نمی چکد.

Writing of ideas is the capital of future

نگارش اندیشه ها، سرمایه آینده است.

Woman’s dreams go by contraries

خواب زن چپ است.

Win a few, lose a few

آدم گاه برنده است، گاه بازنده.

Words are but wind.

حرف باد هواست.

Why buy a cow when milk is so cheap.

چرا باید یک گاو بخری وقتی که شیر اینقدر ارزان است. ( آفتابه خرج لحیم کردن است )

War and love are as full of trouble as pleasure

جنگ و عشق هر آنقدر لذت بخش باشند به همان قدر دردسرساز هم هستند.

Wear the old coat, but buy the new book.

لباس کهنه ات را بپوش اما کتاب تازه بخر.

Wake up and smell the coffee.

ششدانگ حواس خود را جمع کردن

Work one’s fingers to the bone

جان کندن؛ سخت کار کردن

Warm the cockles of somebody’s heart

کسی را خوشحال کردن.

Weigh the pros and cons.

معایب و محاسن کاری یا چیزی را سنجیدن.

Work all the hours God sends

بکوب کار کردن؛ شبانه روز کار کردن

Wear one’s heart on one’s sleeve.

بی شیله پیله بودن؛ صاف و ساده بودن

When pigs fly.

خدا را چه دیدی!؛ در همیشه روی یک پاشنه نمی گردد.

Win small, win early, win often

کم ببر، زود ببر، همیشه ببر.

When the hell’s frozen over.

وقت گل نی

Who dares to teach must never cease to learn.

مدرس نباید از مطالعه و آموختن دست بردارد.

Who know who is beautiful and who ugly behind the curtain?

کس چه داند که پس پرده که زیباست، که زشت.

When the dust has settled.

وقتی آبها از آسیاب افتاد؛ وقتی سر و صداها خوابید.

When it comes to the crunch.

موقعش که برسد؛ وقتش که برسد.

Where there are bees there is honey.

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.

Where there is no justice there is no joy.

آنجا که عدالت نیست، خوشی هم  نیست.

 a Willing horse is run to death.

هر کسی را بهر کاری ساختند.

a Word before is worth two after.

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.

a Woman conceals what she knows not.

مگو از هیچ نوعی پیش زن راز    که زن رازت بگوید جمله سرباز

a Word spoken is past recalling.

آب رفته به جوی بر نگردد؛ گذشته‌ها گذشته است.

the Way to get along is to go along.

همزیستی در همراهی است.

the Wolf may lose his teeth, but never his nature.

مار پوست می اندازد، خوی نمی اندازد.

When two Sundays meet.

هر وقت خورشید از مغرب بر آید؛ وقت گل نی.

What everybody says must be true.

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.

We all make mistakes.

انسان جایزالخطاست.

Why keep a dog and bark yourself?

چرا آدم باید سگ داشته باشد ولی خودش پارس کند.

Where there is peace, God is.

هر جا که صفا هست در آن نور خدا هست.

Where there is love, there is no coercion.

هر جا سخن از عشق است زور و اجباری در کار نیست.

Whatever comes from a friend is good.

هر چه از دوست رسد نیکوست.

When I am no more, let happen what may.

پس از من کو جهان را آب گیرد.

Winning isn’t everything.

برد و پیروزی که همه چیز نیست.

Winning is earning, losing is learning.

پیروزی موفقیت است و شکست تجربه.

What soberness conceals, drunkenness reveals.

مستی راستی می آورد؛ آدم مست راستگو است.

Where ignorance is bliss, its folly to be wise.

جایی که جهالت برکت است، دانایی احمقی است.

Without sleep, no health.

خواب برای سلامتی لازم است.

When the shit hits the fan.

خر تو خر که شد؛ اوضاع شیر تو شیر که شد.

What goes up must come down.

فواره چون بلند شود سرنگون گردد.

a Woman can beat the devil.

زن شیطان را هم می تواند شکست دهد؛ شیطان از زن درس می آموزد.

a Word before is worth two after.

چنگ اول به از صلح آخر.

a Wise head keeps a shut mouth.

ترا خاموشی ای خداوند هوش     وقارست و نا اهل را پرده پوش

the Whole dignity of a man lies in the power of thought.

بزرگی هر کس در طرزفکر و تفکر اوست.

What is done can’t be undone.

چو تیر از کمان رفت نیاید به شست باز.

Without justice, courage is weak.

بدون عدالت، شجاعت کار ساز نیست.

When you play you must pay.

بازی اشکنک سر شکستنک هم دارد.

هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند.

What goes around, comes around.

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.

Where there is love, there is pain.

عشق بدون رنج نیست؛ عشق با سختی همراه است.

Why should the devil have all the best tunes ?

خربزه شیرین نصیب کفتار می شود.

What is sauce for the goose is sauce for the gander.

بر کس مپسند آنچه ترا نیست پسند.

When character is lost, all is lost.

هیچ چیزی مهم تر از آبرو نیست.

Without friends a tree like without roots.

آدم بی دوست، مثل درخت بی ریشه است.

When ambition ends, happiness begins.

پایان جاه طلبی، آغاز خوشبختی است.

What a man says drunk, he thinks sober.

مستی و راستی.

What can you expect from a hog but a grunt?

از کوزه همان برون تراود که در اوست.

از خوک جز خرخر کردن چیزی نمی توان انتظار داشت.

When the drink is in, the truth is out.

مستی و راستی.

When poverty come in the door, love goes out the window

فقر که از در درآمد عشق از پنجره بیرون رفت.

Write your inguries in the sand, kindness in marble

بدی ها را روی شن بنویس وخوبیها را روی سنگ مرمر.

When there is no trust, there is no love.

وقتی که اعتماد نباشد عشق هم نیست.

Whatever comes up is welcomed

هر چه پیش آید، خوش آید.

What must be, must be

از تقدیر گریزی نیست؛ آنچه باید بشود می شود.

What goes around, comes around

چیزی که عوض دارد، گله ندارد.

  

A, a

Any port in a storm

در بیابان لنگه کفش کهنه نعمت است.

Actions speak louder than words

به عمل کار برآید به سخندانی نیست.

Act so in the wally that need not fear  those who stand on the hill

آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.

As you make your bed you must lie on it

خود کرده را تدبیر نیست.

Absence makes the heart grow fonder

جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند.

All good things come to an end

چراغ هیچکس تا صبح نمی سوزد.

All work and no play make Jacks a dull boy

تنوع چاشنی زندگی است.

All things come to him who waits

گرصبر کنی زغوره حلوا سازی؛گوساله به روزگار گاوی گردد.

All’s fair in love and war

در عشق و جنگ هر کاری رواست.

Ask and you shall receive

پرسان، پرسان می توان رفت هندوستان.

an Apple a day keeps the doctor away

روزی یک سیب بخور تا از طبیب بدور مانی.

April showers bring forth May flowers

تا باران نبارد گل نروید.

All’s well that ends well

شاهنامه آخرش خوش است؛ جوجه‌ها را آخر پاییز می شمارند.

All roads lead to Rome

همه راهها به رم ختم می شود.

After a storm comes a calm

آرامش پس از طوفان می آید.

After death the doctor

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی.

All truths will not bear telling

هر حقیقتی را نباید به زبان آورد.

Affection blinds reason

محبت آدم را کور می کند.

an Artist lives every where

وجود مردم دانا مثال زر و طلاست   که هر کجا برود قدر و قیمتش دانند

All are not hunters that blow the horn

هر که ریش دارد بابا نیست؛ هر که شیپور دارد شکارچی نیست.

All doors open to politeness

ادب تاجی  است از نور الهی      بنه بر سر برو هر جا که خواهی

Attack is the best form of defense

دست پیش زوال ندارد؛ حمله بهترین نوع دفاع  است.

As you sow, as you reap

چو دشنام گویی، دعا نشنوی              بجز کشته خویش ندروی

نپندارم ای در خزان کشته جو              که گندم ستانی بوقت درو

As the work, so the pay

مزد خر چرانی، خر سواری است.

 an Ass is but an ass though laden with gold

خر اگر جل اطلس بپوشد باز هم خر است.

Art is long, life is short

علم آمد فراوان ، عمر کوتاه.

As you salute, you will be saluted

بود حرمت هر کس از خویشتن.

کمم گیری کمت گیرم ، نمرده ماتمت گیرم.

All things are difficult before they are easy

معما چو حل گشت آسان شود.

Action is the proper fruit of knowledge

بار درخت علم ندانم بجز عمل.

Adam’s ale is the best brew

آب بهترین مشروب است.

All are not thieves that dogs bark at

هر کسی را که سگ پارس می کند دزد نمی توان گفت.

All cats are grey in the dark

شب گربه سمور می نماید.

All’s fish that comes to the net

نگه دار فرصت که عالم دمیست.

Appearances are deceptive

ظواهر فریبنده اند.

Ask no questions and hear no lies

نپرس تا دروغ نشنوی.

All things are possible with God

خدا برهر کاری تواناست.

Adam ate the apple, and our teeth still ache

چوب دیگران را خوردن

As well be hanged for a sheep as a lamb

دزد به دار آویخته می شود چه برای یک گوسفند جه برای یک برهّ.

the Apple doesn’t fall far from the tree

میوه پای درخت می افتد.

the Apples on the other side of the wall are the sweetest

مرغ همسایه غاز است.

نعمت ما به چشم همسایه         صد برابر فزون کند پایه

Accidents will happen in the best regulated families

با قضا و قدر کارزار نتوان کرد.

Accident(s) will happen

با سرنوشت نمی توان جنگید؛ حادثه خبر نمی کند.

All men are members of the same body

بنی آدم اعضای یکدیگرند         که در آفرینش ز یک گوهرند

All his gees are swan

مرغ خودش را غاز می داند.

Ask much to have a little

به مرگ گیر تا به تب راضی شود.

All is grist that comes to his mill

از تخم مرغ پشم می چیند؛ از آب کره می گیرد.

All is for the best

هر چه پیش آید خوش آید.

Always have two strings to your bow

کار از محکم کاری عیب نمی کند.

Abstinence is the best medicine

امساک و پرهیز بهترین دارو است؛ سلامتی تن در پرهیز است.

Accusing the times is but excusing ourselves.

از ماست که بر ماست؛ خود کرده را تدبیر نیست.

Adversity often leads to prosperity

بنیاد غم وشادی بس دیر نمی پاید

  هر صبح ز پی شامی، هر شب سحری دارد

After night comes the dawn

ای دل صبور باش و نخور غم که عاقبت

این شام  صبح گردد و این شب سحر شود

After sorrow comes joy

در پس هر گریه آخر خنده ایست        مرد آخربین مبارک بنده ایست

Answer one in his own language

کلوخ انداز را پاداش سنگ است؛ جواب های، هو است.

April and May are the keys of the year

سالی که نیکوست از بهارش پیداست.

All covet, all lose

آدم حریص همیشه محروم است.

All fellows in football

بازی اشکنک، سر شکستنک دارد.

Any time means no time

هر وقت به معنای هیچ وقت است.

All clouds bring not rain

نه آبستن درّ بود هر صدف؛ هر ابری باران ندارد.

All talk and no trouser

 به عمل کاربرآید به سخندانی نیست.

All that glitters is not gold

هر درخشنده ای طلا نیست؛ هر گردی  گردو نیست.

Anger has no eyes

خشم کار شیطان است؛ خشم چشم و گوش ندارد.

At foot of the candle it is dark

پسر کفاش همیشه پا برهنه است؛ پای چراغ تاریک است.

Absence sharpens love, presence strengthens it

دوری و دوستی؛ با اهل زمانه صحبت از دور خوش است.

All things must pass

هر چیزی پایانی دارد.

All you need is love

هر انسانی به محبت نیاز دارد.

All the world loves a lover

طفیل هستی عشقند آدمی و پری.

Act quickly, think slowly

خوب تامل کن، زود دست بکار شو.

Act today only tomorrow is too late

کار امروز به فردا مفکن.

Advice most needed is least heeded

پند گفتن با جهول خوابناک                تخم افکندن بود در شوره زار

با سیه دل چه سود گفتن وعظ         نرود میخ آهنی در سنگ

All frills and no knickers

پز عالی، جیب خالی.

All flowers are not in one garden

همه گلها در یک باغ پیدا نمی شوند.

After dinner sit a while, after supper walk a mile

بعد ازخوردن نهاراستراحت کن، بعد ازخوردن شام قدم بزن.

As poor as a church mouse

در هفت آسمان یک ستاره نداشتن؛ گورم کجاست که کفنم باشد.

As soon as a man is born, he begins to die

انسان از لحظه تولد  به سوی مرگ گام بر می دارد.

Adventures are to the adventurous

آدم ماجراجو در کمین خطر است؛ مارگیر را مار می کشد.

Adversity makes strange bedfellows

فقر و نداری  دوستان را هم  بیگانه می کند.

an Army marches on it’s stomach

سپاه بی خزینه نتوان داشت.

As the twig is bent, so is the tree inclined

نهد شاخ پر میوه سر بر زمین.

درخت هر چه بارش بیشتر می شود سرش فروتر می آید.

All truths are not to be told

هر حقیقتی را نباید بر زبان آورد.

Anger is momantary madness

خشم نوعی جنون آنی است؛ خشم دیوانگی کوتاهی است.

Argue the toss

یکی به دو کردن؛ دهن به دهن شدن

As you bake, so shall you brew

آشی است که خودت پخته ای.

چو تو خود کنی اختر خویش را بد    مدار از فلک چشم  نیک اختری

Ask a silly question and you get a silly answer

سوال احمقانه بپرس تا جواب اخمقانه بشنوی.

All abroad and nothing at home

پز عالی، جیب خالی.

Age and wedlock tame man and beast

پیری و ازدواج  آدم را رام  و مطیع می کند.

Appetite comes with eating

اشتها زیر دندان است.

Agree to differ/disagree

عیسی و موسی هر کدام به دین خود بودن

All for one and one for all

غم جمله خور در هوای یکی         مراعات صد کن برای یکی

All cat’s love fish but hate to get their paws wet

هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد.

All hat no cattle; All frills no knickers; All sizzle no steak

از سرمایه و عمل خبری نبودن

Always care about your flowers and friends

همیشه مواظب دوستان و گلهای خود باشید.

the Anvil fears no blows

 از آن بیدها نیست که با این بادها بلرزد.

Anger edges valor

خشم به آدم شجاعت می بخشد؛ خشم شمشیر تیز و برّان است.

Always look both ways before crossing the street

احتیاط به خرج دادن؛ با احتیاط عمل کردن

Advice is cheap

نصیحت خرجی ندارد.

.All men are mortal

همه انسانها فناپذیر هستند.

.All experience is education for the soul

همه تجربه ها جهت تربیت روح و نفس است.

.All days are short to industry and long to idleness

زمان برای آدم بیکار خیلی به کندی می گذرد.

.All things grow with time except grief

گذشت زمان از شدت غم و اندوه می کاهد.

.Absence increases sorrow

غیبت طولانی باعث افزایش اندوه می شود.

P, p

 

Prevention is better than cure

پیشگیری بهتر از درمان است.

practice makes perfect

کار نیکو کردن از پر کردن است.

the Pen is mightier than the sword

تیغ علم از تیغ آهن تیزتر          بل ز صد  لشکرظفر انگیز تر

People who live in glass houses shouldn’t throw stone

عیبجو عیب خودش را نمی بیند.

Precious good are contained in small parcels

کوتاه خردمند به از نادان بلند است.

O, o

an Ounce of prevention is better than a pound of cure

جنگ اول به از صلح آخر؛ علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.

 One who acts through another, acts through himself

هر چه کنی به خود کنی            گر همه نیک و بد کنی

One can not put the clock/time back

زمان گذشته نیاید به بر؛ گذشته ها گذشته است.

Old habits die hard

مار پوست بگذارد و خوی نمی گذارد.

 

N, n 

 

Never too old to learn

برای آموختن هیچ وقت دیر نیست.

No  man can serve two masters

نی شود هم خدا را خواست و هم خرما را.

Necessity is the mother of invention

احتیاج مادر اختراع است.

No gain without pain

به رنج اندر است ای خردمند گنج        نیابد کسی گنج نابرده رنج

M, m

Make haste slowly

عجله کار شیطان است.

Marry in May, run for aye

هر چیز به وقت خویش نیکوست.

Moderation in all things

در همه کارها میانه گزینی باید کرد.

Measure is medicine

اندازه نگه دار که اندازه نیکوست.

the Morning sun never lasts a day

چراغ هیچکس تا صبح نسوزد.

Man is to man a wolf

انسان گرگ انسان است.

a Man’s best friends are his ten fingers

کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

Much coin, much care

سر بزرگ بلای بزرگ دارد.

Men are not angles

انسان فرشته نیست؛ بشر جایزالخطاست.

  

L, l

Locking the stable door after the horses are gone

تریاق را بعد از مردن مار گزیده آوردن

نوشدارو پس از مرگ سهراب آوردن

Let the dead bury their dead

خفته را خفته کی کند بیدار.

Lightning never strikes in the same place twice

خانه دزد زده ایمن است؛ صاعقه دو بار در یک جا نمی زند.

Let sleeping dogs lie

چوب در لانه زنبور نکن؛ فتنه در خواب است بیدارش مکن.

Let bygones be bygones

گذشته ها گذشته است؛ آن قدح بشکست و آن پیمانه ریخت.

Least said, soonest mended

با آنکه سخن به لطف آب است      کم گفتن هر سخن صواب است

Look before you leap

زرع نکرده پاره نکن؛ بی گدار به آب نزن.

a Leopard cannot change its spots

عاقبت گرگ زاده گرگ شود        گر چه با آدمی بزرگ شود

K, k

Kings have long arms

هر که را زور در بازوست، زر در ترازوست.

Killing no murder

هیچ خونی به ناحق ریخته نمی شود.

Kill two flies with one flap

با یک تیر دو نشان زدن

Kill the goose that lays the golden eggs

مرغ تخم طلا را کشتن؛ نان خود را آجر کردن

Knowledge is power

بالاتر است آنکه داناتر است.

J, j

Jack of all trades, master of none

آدم همه کاره، هیچ کاره است.

a Jar’s mouth may be stopped, a man’s cannot

در دروازه را می توان بست، ولی دهان مردم را نمی شود بست.

کام و دم مار و نیش کژدم بستن    بتوان، نتوان زبان مردم بستن

Judge not, that ye be not judged

عیب تو خواهی نگوید کس، عیب کس نگو.

Justice is half religion

انصاف ، نصف ایمان است.

a Jealous man is the keeper of his wealth

بخیل برای ثروت خود نگهبان است.

Joy surfeited turns to sorrow

آب ار چه زلال خیزد          از خوردن پر ملال خیزد

Jam tomorrow and jam yesterday, but never jam today

امروز نقد، فردا نسیه.

Jack is as good as his master

گفت و خوش گفت پیر برزیگر       آنچنان مادر این چنین دختر

Jouk and let the jaw go by

رطب خورده منع رطب چون کند.

a Joint pot does not boil

که دیگ شراکت نیاید به جوش.

Just what the doctor ordered

 همین و می خواستیم.

the Jewel in the crown

گل سر سبد بودن، سر گل بودن

Just the ticket

خود خودش است.

the Joker in the pack

عنصر ناسازگاربودن؛ وصله ناجور بودن

Jump in at the deep end

خود را به دردسر انداختن

I, i

It’s easy to be wise after the event

معما چو حل گشت آسان شود.

It’s a long lane that has no turning

در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخد.

If a thing worth doing, it is worth doing well

کارنیکو کردن از پر کردن است؛ کار را که کرد آنکه تمام کرد.

If at first you don’t succeed, try, try again

اگر بار اول موفق نشدی دوباره بکوش و بکوش و بکوش.

If you can’t lick/beat them, join them

جنگ و زور آوری مکن با مست

پیش سر پنجه در بغل نه دست

H, h

He who pays the piper calls the tone

هر چقدر پول بدهی همان قدر آش می خوری.

Half a loaf is better than none/no bread

کاچی به از هیچی است.

a Hungry man is an angry man

آدم گرسنه ایمان ندارد.

He has a loose tongue

آدم دهن لقی است.

Haste makes waste

عجله کار شیطان است؛ شتاب کلید اندوه است.

He who hesitates is lost

کارها به صبر بر آید و مستعجل به سر در آید.

Honesty is the best policy

درستی بهترین سیاست است.

G, g

a Good wine needs no bush

اگرهست مرد از هنر بهره ور      هنر خود بگوید نه صاحب هنر

اگر مشک خالص نداری، مگوی    ورت هست خود فاش گردد ببوی

Give a dog a bad name and hang him

گر سر آزار داری،  بهانه بسیار داری.

God help those who help themselves

از تو حرکت، از خدا برکت.

Great promise, small performance

سنگ بزرگ علامت نزدن است.

F, f

Faint heart never won fair lady

عروس ملک کسی در کنار گیرد تنگ

که بوسه بر لب شمشیر آبدار نهد

the First blow is half the battle

ضربه اول نیمی از مبارزه است.

Fair exchange, no robbery

آنچه عوض دارد گله ندارد.

a Fault confessed is half redressed

گنه را عذر شوید جامه را آب.

اعتراف به خطا  نیمی از بخشودگی است.

Every dog is a lion at home

سگ در خانه صاحبش شیر است.

Every light has its  shadow

هر گلی را خزانی در کمین است.

Either win the saddle or lose the horse

یا سر می رود یا کلاه می آید.

the End justifies the means

هدف وسیله را توجیه می کند.

Experience is the mother/father of wisdom

تجربه مادر/پدر خرد است.

Experience is the best teacher

تجربه بهترین معلم است.

D, d

Deeds not words

آزادگی مرد بکار است نه گفتار  آن به که عمل باشد و گفتار نباشد

Do well and have well

هر که به نیکی عمل آغاز کرد       نیکی او روی بدو باز کرد

Divide and rule

تفرقه بیانداز و حکومت کن.

the Darkest hour is that before down

نومید  مشو ز چاره جستن          کز دانه شگفت نیست رستن

Don’t put off for tomorrow what you can do today

کار امروز به فردا مفکن.

a Door must either be shut or open

نی شود هم خدا را خواست و هم خرما را.

a Desperate man needs no help

از جان گذشته را به مدد احتیاج نیست.

Don’t cry over split milk

طرب نوجوان ز پیر مجو       که دگر ناید آب رفته بجوی

B, b

Bad actions lead to worse reaction

همینت پسند است اگر بشنوی    که گر خار کاری، سمن ندروی

Better bad now than worse later

جنگ اول به از صلح آخر.

Bad news travels fast

خبر بد زود پخش می شود.

a Bad workman blames his tools

عروس نمی تواند برقصد می گوید زمین کج است.

Barking dogs seldom bite

سگ لاینده، گیرنده نبود.

Birds of a feather flock together

کبوتر با کبوتر باز با باز     کند همجنس با همجنس پرواز

Bargain is bargain

حساب حساب است، کاکا برادر.

the Best of friends must be apart

خورشید رخا ز بنده تحویل مکن    این  دخل مرا به هجر تبدیل مکن

خواهی که ز من جدا شوی بی سببی  خود دهر جدا کند تو تعجیل مکن

C, c

Cross the stream where it is shallowest

گره کز دست بگشاید چرا آزار دندان را.

Charity begins at home

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.

Cowards die many times before their deaths

آدم نترس یکبار می میرد آدم ترسو هزار بار.

هر که ترسید مرد ، هر که نترسید برد؛ ترس برادر مرگ است.

Cut the cackle and come to the hosses

دو صد گفته چون نیم کردار نیست.

Cross the bridge when one comes to it

چو فردا شود فکر فردا کنیم.

Clothes do not make the man

آدم را به جامه نشناسند؛ لباس طریقت به تقوا بود

گردآوری : کاردوآنلاین ( مرکز دانلود رایگان منابع آموزش انگلیسی )

www.kardOOnline.com

کتاب اشتباهات رایج زبان انگلیسی Is That What You Mean را در این قسمت از…

کتاب داستان انگلیسی The Painter is in Town را در این قسمت از مرکز دانلود منابع…

کتاب آموزش زبان انگلیسی Past Simple: Learning English through History را در این قسمت از…

کتاب آموزش زبان انگلیسی The Challenge of Effective Speaking را در این قسمت از مرکز…

مجموعه ویدئویی آموزش زبان انگلیسی با فیلم Improve English by Movies را در این قسمت از…

Absolutely perfect is use full tnx

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

تعداد موارد موجود در سبدخرید: 0

ده فعل چند قسمتی با معانی مختلف در زبان انگلیسی

لیست کامل Homophone ها (کلمات هم تلفظ) در زبان انگلیسی

لیست کامل Homonym ها در زبان انگلیسی

لیست کامل Homograph ها (کلمات هم املا) در زبان انگلیسی

لیست کامل چهل اصطلاح کاربردی زبان انگلیسی در مورد موسیقی

لیست کامل پنجاه و پنج عنوان آهنگ اصطلاحی به همراه معنی

لیست کامل 24 مترادف کلمه ی Learn در زبان انگلیسی

لیست کامل 15 مترادف کلمه ی Gain در زبان انگلیسی

لیست کامل 10 مترادف کلمه ی Possible در زبان انگلیسی

لیست کامل اصطلاحات زبان انگلیسی با رنگ آبی (Blue)

لیست کامل اصطلاحات زبان انگلیسی با رنگ سیاه (Black)

لیست کامل عبارت های نشان داده روند انجام کار در زبان انگلیسی

لیست کامل عبارت های نشان داده تشابه در زبان انگلیسی

لیست کامل عبارت های مقایسه کردن در زبان انگلیسی

ده اصطلاح برتر انگلیسی در رابطه با موفقیت

عبارت های مختلف زبان انگلیسی برای گفتن “عجله کن”

دوازده کلمه ی مترادف برای کلمه ی Dry به همراه معنی و مثال

لیست کامل جملات پرکاربرد زبان انگلیسی در سفر

آزمون GMAT زبان انگلیسی چیست؟

آزمون GRE زبان انگلیسی چیست؟

آزمون KET زبان انگلیسی چیست؟

آزمون TOEIC زبان انگلیسی چیست؟

آزمون PET زبان انگلیسی چیست؟

پکیج های پیشنهادی کاردوآنلاین برای زبان آموزان

ضرب المثل های انگلیسی با ترجمه فارسی

اصول یادگیرى هوشمندانه زبان خارجى، ترکیب زیبا و هوشمندانه سنت و مدرنیته

نکات یادگیری زبان انگلیسی با فیلم

7 قانون طلایی یادگیری آسان مکالمه زبان انگلیسی

بهترین مجموعه (ها) و مناسب ترین شیوه یادگیری انگلیسی کدامند ؟

هر آنچه که باید در باره آزمون تافل بدانید

دوره ی صوتی و ویدئویی بانک پرسش ها و پاسخ های زبان انگلیسی

سری جدید پادکست های زبان انگلیسی کاردوآنلاین کادپاد پلاس

اپلیکیشن های اندروید آموزش زبان انگلیسی کاردوآنلاین

دوره ی صوتی آموزش چهل و پنج مکالمه ی داغ زبان انگلیسی

سری دروس صوتی آموزش افعال چند قسمتی انگلیسی موضوع بندی شده

قوی ترین دوره ی آموزش مکالمه ی زبان انگلیسی

مجموعه بیست و هشت مکالمه ی ضروری زبان انگلیسی

سری دروس صوتی داستان های انگلیسی سطح بندی شده به زبان فارسی

سری دروس صوتی ضرب المثل های زبان انگلیسی امریکایی

سری دروس صوتی چیستان های زبان انگلیسی امریکایی

دوره ی ویدئویی آموزش نکات تخصصی و پیشرفته رایتینگ به زبان فارسی

مجموعه جزوه های آموزشی زبان انگلیسی کاردوآنلاین

سری دروس صوتی عبارت های عامیانه ی انگلیسی به زبان فارسی

سری دروس تصویری آموزش 100 لغت زیبای زبان انگلیسی

مجموعه ی عبارت های مفید زبان انگلیسی در سه سطح

سری دروس آموزش زبان انگلیسی با انیمیشن های زبان اصلی

بسته ی آموزش فارسی مکالمه های روزمره انگلیسی

سری دروس صوتی آموزش لغات ضروری آزمون GRE

سری دروس صوتی آموزش لغات علمی و دانشگاهی زبان انگلیسی

سری دروس صوتی آموزش لغات ضروری آزمون ایلتس


paykasa al


kalebet
kalebet
kalebet


istanbul escort


istanbul escort

ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح
ضرب المثل انگلیسی به فارسی با توضیح
0

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان
ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

و ارز ۲۴ تیر ۹۸ ، قیمت دلار آزاد

قیمت طلا ۲۴ تیر ۹۸ ، قیمت روز سکه و طلا

عناوین روزنامه های امروز دوشنبه ۲۴ تیر ۹۸ + تصویر

۲۴ تیر ۹۸ ، قیمت خودرو ، ایران خودرو

استایل هلیا امامی در نوزدهمین جشن حافظ / عکس

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

عکسهای سحر دولتشاهی در اکران خصوصی فیلم رضا

عکسهای علیرضا خمسه و همسرش در جشن حافظ ۹۸

رازهای خرید بلیط هواپیما و تور مسافرتی

درمان سوزش بینی

ایرج نوذری کنار مادر و دخترش / عکس

عکس ریحانه پارسا و مادرش بدون آرایش

شباهت جالب لیلا بلوکات و خواهرش / عکس

عکس متفاوت و دیدنی نیکی کریمی و خواهرش

عکس لیلا بلوکات و شیلا خداداد در سالن زیبایی آرایشی

عکس آریا عظیمی نژاد و همسرش در اکران فیلم خانه دیگری

عکس جنجالی رامبد جوان و همسرش در کانادا

عکسهای زیبای الناز شاکردوست در اکران شبی که ماه کامل شد

تیپ متفاوت مهناز افشار در خارج از کشور / ۳ عکس

عکسهای جدید و متفاوت روناک یونسی و همسرش در کنسرت

استایل متفاوت سحر قریشی در اکران مردمی ایکس لارج / ۸ عکس

خانه » ? سرگرمی » ضرب المثل های مازندرانی به همراه معنی

همه شهرهای ایران ضرب المثل های خاص خود را دارند که در زمان و مکان های زیادی مورد استفاده قرار می گیرد. ما در این بخش گهر تعدادی ضرب المثل های مازندرانی به همراه معنی را برای شما عزیزان منتشر می کنیم.

معنی:آسیه دوشیدن گاو را بلد نیست می گوید زمین تپه و چاله دارد.

موارد استعمال: عرضه انجام دادن کاری را ندارد بهانه گیری می کند.

 

معنی: گردویی که بالای درخت می باشد صد ها نفر برای چیدنش چوب پرت می کنند

موارد استعمال: پشت سر دختر جهت خواستگاری او حرف های بسیاری می زنند.

 

معنی: با یک دست مگر می توان چند هندوانه برداشت.

موارد استعمال: یک نفر مگر می تواند چند مسئولیت را قبول کند یا مسئولیت چند کار را در یک زمان قبول کردن.

 

معنی: یک گوشش مانند در ، گوش دیگرش مانند دروازه

موارد استعمال: حرف نشنوی کردن

 

معنی: امیدوار بودن بهتر از خوردن است.

موارد استعمال: امید را از دست ندادن

 

معنی: انگور پوسیده باعث پوسیدگی انگور کناری خودش می شود و همسایه نیز از همسایه دیگر هنر می آموزد.

موارد استعمال: چشم هم چشمی کردن .

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

 

معنی: این تخم مرغ سفید از آن مرغ سیاه است.

موارد استعمال: قدر پدر و یا مادر را در موقع بدست آوردن تمام، دانستن.

 

معنی: این چشمی که مادر شوهر دارد قصد آمدن دارد.

موارد استعمال: حالا حالا ها دست بردار نیست، در قصدش مصمم است.

 

معنی: گربه دستش به گوشت نمی رسد می گوید بو می دهد.

موارد استعمال: عرضه انجام کاری را نداشتن.

 

آب ننوشیده، سلام بر امام حسین (ع) دادن

کنایه: از چیزی بهرمند نشدن و کمال امتنان داشتن.

 

سر را باید بر سر زد نه بر سنگ

کنایه: با هر کسی نباید مراوده نمود و آدمی باید افراد شایسته و هم‌سنگ خود را برای هم‌نشینی انتخاب کند.

کبوتر با کبوتر باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز

 

به بهانه گرسنگی بچه، مادر به نان و نوایی میرسد.

معمولاْ در مجالس  رسمی ،مدعوین طی آداب خاصی پذیرایی میشوند در این بین مادری که طفل خردسال دارد به برکت وجود این بچه خارج از این عرف پذیرایی میشود.

 

و ارز ۲۴ تیر ۹۸ ، قیمت دلار آزاد

قیمت طلا ۲۴ تیر ۹۸ ، قیمت روز سکه و طلا

عناوین روزنامه های امروز دوشنبه ۲۴ تیر ۹۸ + تصویر

۲۴ تیر ۹۸ ، قیمت خودرو ، ایران خودرو

آقا داماد عروس را دور زد و به کانادا رفت!

زمان واریز یارانه تیرماه ۹۸

معرفی همه روش های مهاجرت به کانادا

طرح فروش فوری ایرانخودرو ۱۹ تیر ۹۸

سود عربستان از حجاج ایرانی چقدر است؟

بزودی شارژ کارت تلفن های همگانی امکان پذیر می شود

قیمت روز گوشی موبایل ۲۴ تیر ۹۸ ، قیمت گو …

درمان سوزش بینی

درمان نیش زنبورهای عسل …

روش تهیه بستنی وانیلی در منزل …

گرینلند کجاست + تاریخچه گرینلند …

روش های اخذ گرین کارت دانمارک و تمدید و …

بیوگرافی گراهام گرین و آثار مشهور او …

آشنایی با رشته مدیریت تبلیغات …

عکسهای منزل لایت رویایی با رنگ …

انواع روش های لاغری موضعی …

زمان پخش و تکرار دوقلوها شبکه دو (عموهای …

پروفایل فاتحه برای اموات …

قرص آسمورال + موارد مصرف و عوارض قرص آس …

تبلیغات همگن، همسان یا تبلیغات محتوایی چ …

تفاوت میکروبلیدینگ و میکروپیگمنتیشن در چ …

مدل جدید کتونی مردانه ۲۰۱۹ (کتانی پسرانه …

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

عکس ریحانه پارسا و مادرش بدون آرایش …

شباهت جالب لیلا بلوکات و خواهرش / عکس …

عکس متفاوت و دیدنی نیکی کریمی و خواهرش …

عکس لیلا بلوکات و شیلا خداداد در سالن زی …

عکس آریا عظیمی نژاد و همسرش در اکران فیل …

عکس جنجالی رامبد جوان و همسرش در کانادا …

عکسهای زیبای الناز شاکردوست در اکران شبی …

تیپ متفاوت مهناز افشار در خارج از کشور / …

عکسهای جدید و متفاوت روناک یونسی و همسرش …

استایل متفاوت سحر قریشی در اکران مردمی ا …

عناوین روزنامه های امروز دوشنبه ۲۴ تیر ۹ …

استایل هلیا امامی در نوزدهمین جشن حافظ / …

عکسهای سحر دولتشاهی در اکران خصوصی فیلم …

عکسهای علیرضا خمسه و همسرش در جشن حافظ ۹ …

ایرج نوذری کنار مادر و دخترش / عکس …

گرینلند کجاست + تاریخچه گرینلند …

روش های اخذ گرین کارت دانمارک و تمدید و …

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

ضرب‌المثل‌های مازندرانی

ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی •

چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی •

عبری • عربی • فارسی • فرانسوی •

لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی •

…”    سال رونق تولید    ”      

ضرب المثل های مازندرانی   

·                     آدم بی مارو خاخر تونّه دَوّه بی همسایه نتونده

      انسان بدون خواهر و مادر می تواند زندگی کند اما بدون داشتن همسایه خوب زندگی مشکل است .

·                     آدم خارِه شه محلة سر شال بوشه تا مردم محلة سر شیر

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

      آدمی در محلة خودش شغال باشد بهتر است تا در محلة دیگران شیر باشد.

      این مثل ناظر بر حمایت و پشتیبانی بستگان و دوستان است که دل را قوت و توانایی می‌بخشد.

·                     آسمون ونه لا هسّه زمین ونه زیر انداز

      آسمون برایش لحاف است و زمین برایش زیر انداز

·                     آدم عجول یا چاه کفنه یا چلّو

      انسانی که در کارهایش رفتار عجولانه داشته باشد به مقصد نمی رسد

·                     اسب هدائه خر بئیته خشالی پر بئیته

      اسب خودش را داد و به جایش خری گرفت و از خوشحالی هم به هوا می پرید

      کسی که چیز با ارزشی را بدهد و در ازایش چیز بی ارزشی را بگیرد و خوشحال هم باشد!

·                     انّه مر بخرده تا افی بیّه

      آنقدر مار خورد تا افعی شد

      شخصی که به واسطه انجام کار خلاف زیاد به صورت یک خلاف کار حرفه ای در آمده باشد.

·                     آخر ماسّه بشنّیه

      آخر ماست را ریخت

      سر آخر نتوانست کارش را تمام کند

·                     اتّا درزن شه خِدّ بزن اتّا گالوج اتّی ره

      یک سوزن به خود بزن یک جوال دوز به دیگران

·                     اسب پیغوم پِ جو نخرنه

      با پیام فرستادن برای اسب اسب جو نمی خورد

      اتّا پیلکا ماس چنّه راغون دارنه

      یک کاسه ماست چقدر روغن دارد

·                     آش که جا دکرد بوئه همه ور انگوس زنّنه

      آش آماده اگر در ظرفی ریخته شود ازهمه طرف به آن انگشت می زنند

      اگر دختری خود را بزک کند همه چشمها را به دنبال خود دارد

·                     امساله میچکا خوانه پارساله میچکا ره جیک جیک باد بده

      بچه گنجشک امساله می خواهد به گنجشک بزرگ‌تر از خودش آواز خواندن یاد بدهد

·                     او به امام ندنه تش به یزید

      آب به امام نمدهد ونیز آتش به یزید هم نمیدهد

·                     او که از سر بگذره چه یک وجه چه صد وجه.

      آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب.

·                     اتّا شفته اتّا محلّ وَسّه

      یک دیوانه برای ( بهم ریختن) یک محل کافی است

·                     آش لوه سر مزه دارنه زن نومزه سر

      خوردن آش سر دیگ مزه دارد و زن هم در دوران نامزدی جذابیت بیشتری دارد

·                     آفتاب و وارش شال عروسیه

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

      آفتاب و باران نشانة عروسی شغال است.

      کنایه از روبه‌صفتی و فرصت‌طلبی است.

·                     اگر داروک بخونده گنه وارش انه

      اگر قورباغه سبز روی درخت بخواند می‌گویند باران می‌آید.

·                     اتی که تسر دکته، دابوی شالِ سر نکِته

      این‌طور که برای تو افتاد( شانس آمد) برای شغالِ دابو نیفتاد.

      دابو: نام روستایی است در آمل.

·                     اما بامشی خامی که گَل بخره

      ما گربه‌ای می‌خواهیم که موش بگیرد یعنی نیازمند نیرویی مؤثر و کارآمد هستیم.

·                     اش رِ ورْفِ روز کشِننّه

      خرس را روز برفی می‌کشند، شکار می‌کنند.

      انجام هرکاری تابع زمان و مکان است.

·                     اگر اینکار بیّه، من تسّه، زنّه ورگ، ایارمه

      اگر این کار انجام نشد برای تو گرگ زنده می‌آورم.

      این مثل در امور محال و غیرممکن گفته‌می شود.

·                     اشِ باتنه تِره خاننه چپون هاکنن، برمه کرده که نوه دراغ بوهه

      خرس را گفتند: تو را می‌خواهند چوپان کنند گریه کرد نکند دروغ باشد.

      خبری دور از انتظار شنیدن.

·                     اشِ کشمبه، پلنگ دار دمبه

      خرس را می‌کُشم پلنگ را می‌تارانم به درخت.

      شاخ‌و‌شانه کشیدن تو خالی.

      خربزه رسیده نصیب شغال می شود

      چیزخوبی نصیب کسی شده که لیاقتش را نداشته است

        ·                     بوتنه که: خی وچه زنه یا مرغنه کنّه؟ بوته: از این حرامی هرچی بوّی، بر اِنه

      گفتند: خوک بچه می زاید یا تخم می کند؟ گفت : از این حرامی هر چه بگویی بر می آید.

      درباره کید و مکر و شیادی برخی افراد بی مروت که از هیچ کار خلافی رویگردان نیستند این مثل را می زنند.

      ·                     بینج پِ ورمز او خرنه

      کنار برنج علف هم آب میخورد

      کسی که با چسبانیدن خود به بزرگی برای خودش شهرتی به هم بزندوبه این طریق امرار معاش کند

      ·                     بنه بخرده آدم دارّ وجنه

      آدم زمین خورده درخت را از ریشه میکند

      ·                     بامشی ره گتنه ته زور دوائه ونه سر خاک دشنّیه

      به گربه گفتند که ادرار تو دارو است گربه روی ادرار خود را با خاک پوشانید

      اگر از آدم بد ذات چیز را بخواهی هرچند در توان او باشد از تو دریغ می کند

      ·                     باجا باجا ره بد دارنه زن پِر هر دو تا ره

      با جناق از با جناق بدش می آید و پدر زن از هردو

      ·                     برمه کنّه نون ندنه

      گریه میکند ولی نان نمیدهد

      کسی که برای افرا د فقیر دلسوزی میکند ولی حاضر به کمک به آنها نیست

      ·                     برار که فقیره هفت پشت غیربه

      برادرش اگر فقیر باشد می گوید نسبتی با من ندارد

       ·                     بابل نرسّی شلوار ره در نیار

      هنوز به بابل نرسیده شلوارت را بیرو نیاور!

       ·                     بورده ابروی بنّه رج هکنه بزوئه چشّه کور هکرده

      رفت زیر ابرو را درست کند زد چشمش را هم کور کرد

      کسی که میخواهد نقصی را بر طرف کند اما بیشتر خرابی به بار آورد

       ·                     پیش دکتی پشت سر ره هم هارش

      جلو که افتادی به پشت سرت نیز نگاهی بنداز

      اگر به مال و مقامی رسیدی به افراد زیر دست خود نیز گوشه چشمی داشته باش

       ·                     پلا احمدِشه فاتح ممدِ

      پلوی احمد را می خوری وبرای محمد فاتحه می خوانی!

      از کسی که به تو نیکی کرد تشکر نمیکنی ولی از دیگری تشکر می کنی

       ·                     پر کنگِ شلوار خشتک ندارنه وچه باد کنّه

      شلوار پدرش کهنه و پاره است بچه اش تکبر می کند!

      فرزندی که پدرش فقیر باشد ولی با این حال افاده داشته باشد

       ·                     پلنگ و بامشی دایی و خِرزانه

      پلنگ و گربه، دایی و خواهر زاده اند.

      این مثل را در مورد افرادی که از یک قماشند به کار می برند.

      سگ زرد برادر شغال

       ·                     پسته بی مغز دهون واز هکنه رسوا بونه

      هنگامی که پسته دهان بسته بدون مغز را باز کنی رسوا می شود

      کسی که نسنجیده سخنی بگوید و خود را رسوا نماید

       ·                     پشیل کد خدا بئیه

      پشیل (آبدزدک شالیزار) کدخدا شد

      فرد بی تجربه و بی لیاقتی به پست مهمی رسید

       ·                     پز عالی جیف خالی

      افاده زیاد با جیب خالی

      کسی که آه در بساط نداشته باشد ولی اهل تکبر و افاده باشد

       ·                     پتک پِتک زنّه راه شونه

      با ناز و کرشمه راه می رود

       ·                     پنج شنبه نون و خرما در کامبی تا امه مرده جه برسه

       ·                     تِ تش مره گرم نکرد تِ دی مره کور هکرده

      آتش تو ما گرم نکرد که هیچ ! دودش چشم ما را کور کرد.

      کسی که بخواهد کمکی بکند اما ضرر زیادی برساند

       ·                     تو بوّی گل دسته همه گننه هسّه

      تو که بگویی گل دسته همه می گویند درست است

      خانم هایی که از شوهرانشان می خواهند احترام آنها را داشته باشند تا دیگران هم از شوهرانشان تبعیت کنند

       ·                     تیم جار خس همه شو پادشاه ره خو ویندن

      کسی که کنار خزانه برنج می خوابد خواب پادشاه شدن خود را می بیند

      فردی که با داشتن مال اندکی آرزوهای بزرگی را در سر بپروراند

       ·                     تا ته دار دارنه ولک ته سلام دارنه علِک

      تا هنگامی که درخت تو میوه دارد به سلام تو جواب می دهند

      تا موقعی که صاحب ثروت هستی به تو احترام می گزارند

       ·                     تو که راغون نداشتی وینگوم چه کاشتی

      تو که روغن نداشتی چرا بادمجان (که روغن زیادی برای سرخ شدن میخواهد) کاشتی؟

       ·                     تش سر تش بشته

      روی آتیش آتیش گذاشت

      هنگامی که دو خبر بد را پشت سر هم به یک نفر بدهند

       ·                     ترش انار شیره نئؤنه

      انار ترش شیرین نمی شود

      کسی که به زور و حیله بخواهد خودش را در دل مردم جای دهد

       ·                     تشی شه وچه پشت دست کشنه گنه چنه نرمه!

      جوجه تیغی دست پشت بچه اش میکشه میگه چقدر نرمه!

       ·                     تشی کِلی سر، باغ بیتی؟

      بالای لانه جوجه تیغی باغ خریدی؟

      اگر کسی در همسایگی فردی نابکار خانه ای تهیه کند یا با چنان آدمی وصلت کند یا شریک شود دیگران در نکوهش از عملش این مثل را می زنند که تو کنار لانه جوجه تیغی که دشمن صیفی‌جات است باغ گرفته ای؟

       ·                     چایی دله دار دره مهمان قد بلند انه

      روی چایی ساقه اش قرار گرفته مهمان قد بلند می‌آید.

       ·                     خرچنگ ر بوتنه ، وری وری چه راه شونی؟ بوته مه نجیبیه

      به خرچنگ گفتند چرا کج کجی راه میری ؟ گفت بخاطر نجابت منه !

       ·                     خوی بد بدی صدقه درها کن تا بدی اون خو بر طرف بوشه

      خواب بد دیدی صدقه بده تا بدی آن خواب بر طرف شود.

       ·                     خی ره باتنه ته خنه خراب بیه، باته این دارِ بن نیه اون دارِ بن

      آن را که جای نیست همه جای اوست.

      سبک‌پا بودن.

       ·                     خی بخره پاره بونه

      خوک بخورد پاره می‌شود(بدپخت بودن)

      سگ بخورد پیشواز گرگ می‌رود.

       ·                     خرس دست حلی جه نرسنه، گنه ترشه

      دست خرس به آلوچه نمی رسد،می گوید ترش است.

      کاری را نمی تواند انجام بدهد،بهانه تراشی می کند.

       ·                     در ره زَِِنی ، دیوار گوش هاکنه

      به در میکوبه تا دیوار بشنوه

       ·                     دله گزنا ، دیا امزنا

      از درون مانند گزنه خشن و از بیرون همچون گشنیز لطیف.کنایه از ظاهر و باطن افراد

       ·                     دست که نمک ندارنه بل ساتور بن.

      دست که نمک ندارد باید آنرا زیر ساتور گذاشت.

       ·                     سالی که نکوست از بهارش پیداست : شامی که کدوست از نهارش پیداست.

      مشابه فارسی میباشد

       ·                     سگ سر او نشند ته دست گند موک زنده

      روی سگ آب نریز دستت زگیل می‌‌زند

       ·                     سره که طلا دنیه ، ماره کرگ سالاره

      توی خونه ای که خروس نباشه، مرغ سالاره

       ·                     شاه شاخ دار بخاسته لیسک هم راه دکته

      شاه خواستار حیوان شاخ دار شد حلزون هم به عنوان شاخ دار به راه افتاد

       ·                     شاه که سیره خانه چکنه زیردستون وشنائی بمیرن.

      شاه که سیر باشد میخواهد چکند که زیردستها گرسنه‌اند.

       ·                     شو بی وقتی نونه جارو بزوئن فرشته ملائکه ره از شه سره بیرون کاندی

      شب بی موقع نباید جارو بزنی چون فرشته و ملائکه را از خانه خود بیرون می‌‌کنی

       ·                     شو سیو، گو سیو

      شب سیاه و گاو سیاه.

      همان‌گونه که گاوِ سیاه در شبِ تاریک به چشم نمی‌آید، دزدی در دلِ شب هم از دید بسیاری مخفی می‌ماند بنابراین این مثل هشداری است که در این موقع ذکر می‌شود.

      اگر کسی بخواهد در شب با لباس ساده یا کفش ساده بیرون برود این مثل را می‌زنند یعنی کسی متوجه عیب‌های لباس نمی‌شود.

       ·                     شالِ بوتنه تِ گواه کیه؟ بوته: مِ(مه) دِم

      به شغال گفتند گواه تو کیست؟ گفت دمم

      هرگاه درباره موضوعی از شخصی شاهد و گواه بطلبند و او یکی از نزدیکان و حامیان خود را معرفی کند، این مثل آورده می شود.

       ·                     عروس رقص بلد نیه گنه بنه تپه چاله دارنه

      عروس رقص بلد نیست میگوید زمین پستی و بلندی دارد یا (هموار نیست)

      زمانی که به کار می‌رود که فرد مصر بهانه‌های بی‌موردی می‌آورد.

       ·                     کملِ دکرده ببره

      ببر پوشالی است یعنی ببر مرده‌ای است که در پوستش کاه ریخته‌اند.

      این کنایه را در مورد افرادی که به ظاهر نیرومند و شجاعند ولی در باطن کم‌رو و ترسو هستند، به کار می‌برند.

      برابر است با: پهلوان پنبه

       ·                     گرم تندیر سره دپوشی ته وشته حادثه پیش انه

      سر تنور گرم را بپوشانی برای تو حادثه پیش می‌آید.

       ·                     گسبن هرچی لاغر بوشه، شه می سر خسنه

      گوسفند هرقدر هم که لاغر باشد، روی پشم خودش می‌خوابد.

 

       ·                     مهمون ، اول شو طلا ، دوم شو نقره ، سوم شو مرس ، چهارم شو خرس

      مهمان در اول شب مانند طلا عزیز است ، در شب دوم مانند نقره گرامی ، در شب سوم مانند مس کم بها و در شب چهارم مانند خرس پرزحمت است.

       ·                     ماهی دِریو دله، جفتی چنِ؟

      ماهی در دریا جفتی چند؟( در توصیف برخی معاملات می‌آید).

      اگر کسی بخواهد جنسی را ندیده بخرد یا به کسی بفر وشد، طرف، این مثل را به کار می‌برد که: چگونه می‌شود ماهی صید نشده را قیمت گذاشت؟

       ·                     نه در سر کلای و نه در پای کش در عقب درم خایای بنفش

      کنایه از فلاکت و بی چیزی و در عین حال بی خیالی گوینده است

       ·                     نمک ره نشند بنه به خاطر این که آب چشم حضرت زهرا هسته

      نمک را زمین نریز به خاطر این که آب چشم حضرت زهرا است

       ·                     وَشنا ره خورش نِوَنه خوره بالش نِوَنه

      آدم گرسنه اهمیتی به خورشت غذا نمی‌دهد آدم خواب آلود بهانه بالشت نمیگیرد.

      این ضرب المثل زمانی بکار میرود که فردی برای انجام یک عمل بهانه‌های بی‌مورد می‌آورد.

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

آرایش

مدل مو

مدل لباس

آسیه گو دوش نیه گنه زمین تپه چاله دارنهمعنی:آسیه دوشیدن گاو را بلد نیست می گوید زمین تپه و چاله دارد.موارد استعمال: عرضه انجام دادن کاری را ندارد بهانه گیری می کند.

 

اغوز دار سر اسّا صد نفر وره کتپل زندنهمعنی: گردویی که بالای درخت می باشد صد ها نفر برای چیدنش چوب پرت می کنندموارد استعمال: پشت سر دختر جهت خواستگاری او حرف های بسیاری می زنند.

 

تا دست جا چند تا مگر هندوانه گیرنّهمعنی: با یک دست مگر می توان چند هندوانه برداشت.موارد استعمال: یک نفر مگر می تواند چند مسئولیت را قبول کند یا مسئولیت چند کار را در یک زمان قبول کردن.

 

اتّا گوش دره هسه اتا گوش دروازهمعنی: یک گوشش مانند در ، گوش دیگرش مانند دروازهموارد استعمال: حرف نشنوی کردن

 

امید داشتن به از خوردنمعنی: امیدوار بودن بهتر از خوردن است.موارد استعمال: امید را از دست ندادن

 

انگور انگور جا لکه یادگیرنه، همسایه، همسایه جا فنمعنی: انگور پوسیده باعث پوسیدگی انگور کناری خودش می شود و همسایه نیز از همسایه دیگر هنر می آموزد.موارد استعمال: چشم هم چشمی کردن .

 

این اسبه مرغنه سیو کرک شنهمعنی: این تخم مرغ سفید از آن مرغ سیاه است.موارد استعمال: قدر پدر و یا مادر را در موقع بدست آوردن تمام، دانستن.

 

این چش ره شی مار دارنه بموافن خیال دارنهمعنی: این چشمی که مادر شوهر دارد قصد آمدن دارد.موارد استعمال: حالا حالا ها دست بردار نیست، در قصدش مصمم است.

 

بامشی دست گوشت جا نرسنه گنه بو دنه.معنی: گربه دستش به گوشت نمی رسد می گوید بو می دهد.موارد استعمال: عرضه انجام کاری را نداشتن.

منبع:avaxnet.com

سایت سرگرمی ، طنز ، جوک ، اس ام اس، معما ، تست هوش ، حکایات

«آب در حصار چال وَ سلام بر حسين (ع)»

آب ننوشيده، سلام بر امام حسين (ع) دادن

کنایه: از چیزی بهرمند نشدن و کمال امتنان داشتن.


ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

«آدِمِ سَرِ سَرِ كَشْ زَنّه نا سَنْگِ كَشْ»

سر را بايد بر سر زد نه بر سنگ

كنايه: با هر كسي نبايد مراوده نمود و آدمي بايد افراد شايسته و هم‌سنگ خود را براي هم‌نشيني انتخاب كند.

کبوتر با کبوتر باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز


«عُذْرِ وَچِه مارْ زَنِه كَچِه»

به بهانه گرسنگي بچه، مادر به نان و نوایی میرسد.

معمولاْ در مجالس  رسمی ،مدعوین طی آداب خاصی پذیرایی میشوند در این بین مادری که طفل خردسال دارد به برکت وجود این بچه خارج از این عرف پذیرایی میشود.


«اسب دُويِ پِشْتي شِ جُو رِ زياد هاكُنِه»

اسب با بيشتر دويدن، سهم جو خود را زياد مي‌كند

كنايه: بهره‌مندي بيشتر مستلزم لياقت و تلاش بيشتر و پشتكار است.

«اسبِ سِمِ بِنْ بَميرِی بِهترِ تا خَرِ سَر جير كَفی بال بِشْكِفِه»

زير سم اسب مردن، شرفش بهتر از آن است كه از بالاي خري بر زمين بيفتي و دستت بشكند.


گوشت شكار (قاچاق صيد شده) را تا موقعي كه در قابلمه هست ترس از لو رفتن آن هم هست.


فصل برداشت گردو يك ماه است

كنايه: فرصت هميشه كوتاه و از دست رفتني است.


احترام و آقايي هر كس از درون خانه و اهل منزل او حفظ مي‌شود.


اگر راه سرازيري است براي همه سرازيري است و اگر سربالايي است براي همه سربالايي است.

كنايه: شرايط براي همه يكسان است و اگر تفاوتي است در واقع اشكال از راه نيست .

نان گرم بر دامن ما مي‌اندازي؟

كنايه:  وعده و وعيد و اميد واهي دادن.

ما تو را سوار بر اسب رهوار مي‌بينيم ولي تو چشم ديدن ما را پياده و با گيوه مندرس هم نداري.

كنايه: ما خير تو را مي‌خواهيم و پيشرفت تو را مي‌بينيم اما تو چشم ديدن ما و توقع پيشرفتمان را نداري.

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان


گداي امسال، سال بعد پادشاه نمي‌شود.

كنايه: كسي كه امسال وضع مالي مناسبي ندارد پس بايد پيش‌بيني كند كه براي سال بعد هم مشكلات وجود دارد و دورانديشي را پيشه كند كه در اوقات و فرصت‌هاي زودگذر، روزها و لحظات سخت خود و عوامل حل مشكلات خود را از ياد نبرد.


آن راه باريكه دامنه كوه را آب شست.

كنايه: آن فرصت طلایی از دست رفت (معادل ،اون ممه رو لولو برده)

ناشتا و شكم خالي آب يخ خوردن؟

كنايه: بي‌قوت و بي‌مايه ریسک کردن و دست به کاربزرگ زدن.

مانند آب مي‌رود اما چون شن‌هاي كف آب مي‌ايستد.

كنايه: شخصي كه قصد رفتن و آهنگ عزيمت را دارد اما عملاْ نمیتواند دل بکند چون مهماني است كه قصد و صحبت رفتن دارد اما پاي رفتن را به جلو نمي‌گذارد.


آتشش گرما و فایده ای برای ما ندارد اما دود آتشش باعث آزار ماست.

كنايه: افرادي كه خيرشان به كسي نمي‌رسد، اما آتش شرشان دامن همه را مي‌گيرد.


اگر در کارها از اطرافیان پیشی بگیری  و حركت كني  چشم پيشرفت تو را ندارد و اگر از غافله عقب بمانی  افاده آن‌ها باعث رنجش میشود.


آن زمان شهر آباد بود حاشیه و اطراف آن خراب بودند. حالا كه شهر خراب شده وای به روزگار اطراف.


چنان رفت كه داوود با بزهايش رفت. داوود شخص چوپاني بود كه با بزهايش به صحرا رفت و هرگز برنگشت.

كنايه: به شخصي كه بي‌اعتنا به وعده‌هايش رفت و هرگز برنگشت.


توله‌سگ زاييده‌ام پاچه‌ام را گرفت، فرزندي زاييده‌ام و مالي جمع كرده‌ام كه بلاي جانم شد.

سگي را خون دل دادم كه با من همدم و همراز گردد/ ندانستم كه سگ خون مي‌خورد خونخوار مي‌گردد

كنايه: از بي‌مهري فرزندان براي والدين يا بي‌خيري اموال براي صاحب آن است.


گربه اگر نباشد موش سالار ميدان است.

كنايه: با نبودن آدم حسابي و قحط‌الرجال شدن، هر بي‌سر و پايي احساس و ادعاي سروري و سالاري مي‌كند.


بگو مگو و دعوا و مرافعه زن و شوهر مانند هواي بهاري است. به همان تندي مي‌غرند و مي‌بارند اندكي بعد، چون آسمان، صاف و زلال مي‌شوند.

كنايه: نبايد دعواي زن و شوهر را جدي تلقي كرد و به آن دامن زد.


خوردن و مردن بهتر است تا انسان آرزو به دل بميرد.

كنايه: بعضي از چيزها به ريسك كردنش مي‌ارزد تا اين‌كه يك عمر حسرتش را بخوري.


برادر را ميل زن گرفتن است به خواهر مي‌گويد شوهر كن.

كنايه: به در مي‌گويند تا ديوار بشنود.


بزك دست بسته را نبين، رهايش كن رقصش را ببين.

كنايه: اگر آب گيرش بيايد شناگر قابلي است.


بُزك نمير بهار مي‌آيد.

كنايه: خبر از درد طرف نداشته و بيهوده به او وعده‌هاي آيندة دور و بعيد را مي‌دهند در حالي كه اكنون توان او به پايان و كارد به استخوانش رسيده است.


شنيده كه گرگ‌ها فراوانند و اوضاع ناامن است، سگ خاكستري هم خوي گرگي گرفت.

كنايه: در شرايط سختي و تلخكامي كه دشمنان و بدخواهان در صف مقابل ايستاده‌اند، دوستي نيز رنگ باخته و آب در آسياب دشمن مي‌ريزد.

نشستن و منفعل بودن زهر به كام مي‌كند و پويايي و تلاش بهره و فايده مي‌آورد.

كنايه: تلاش و كوشش كردن و جويايي و پويايي پيوسته، موجب ترقي انسان مي‌گردد.


اگر بگويي آب رودخانه سرازير مي‌رود من باور نمي‌كنم و مي‌گويم به سمت بالا مي‌رود.

كنايه: فردي كه دروغ‌هاي بزرگ و بسيار مي‌گويد، بديهي‌ترين موضوعات را هم نمي‌شود از زبان او باور كرد.


بدون نزدیکان مي‌شود زندگي كرد اما بدون دوست و همسايه هرگز نمي‌شود.

كنايه: همسايه خوب، ارزش و جايگاه خاصي دارد و مي‌تواند در مواقع مختلف از مادر و خواهر به انسان نزديك‌تر باشد.


خروس بي‌محل نباش.

كنايه: به كساني كه بي‌موقع سخن مي‌گويند و كار بي‌جايي مي‌كنند اين مثل گفته مي‌شود.


انجام كار بيهوده را معني مي‌دهد.


پير مورد تمسخر جوان است.

كنايه: گاه غرور در چشم جواني موجب مي‌شود كه از سر بي‌خردي، پير پرتجربه را ناديده بگيرد.


تا كورسويي از آتش وجود دارد چوب بر اجاق مي‌ريزد.

كنايه: اگر اندكي سوسوي اميدي باشد، شخص تلاش مي‌كند كه از اين اندك روشنايي بهره بگيرد.


از پلي كه تنها از يك تير چوبي ساخته شده مي‌گذرد اما از روي پل پهن و تخته‌بند مي‌رمد.

كنايه: از سوراخ سوزن رد مي‌شود ولي از در دروازده رد نمي‌شود.


تا درخت زال‌زالك باغ تو بار دارد  سلام تو هم جواب دارد.

كنايه: مردم ظاهربين تا زماني با تو مراوده دارند كه تو را مكنت و مال و مقامي هست.


در تاريكي ايستاده و جاي روشن را زير نظر دارد.

كنايه: در سايه‌ها حركت مي‌كند و با سياست كارش را پيش مي‌برد و بدون هياهو اوضاع را زير نظر دارد.


از ترس زنش و بدون اجازه او نمي‌تواند ناني را بر سر سفره تكه كند.

كنايه: نهايت ذليلي مرد در مقابل زن است.


از آتش خاكستر فرو مي‌ريزد.

كنايه: چه بسيار افراد با اصل و نسبي كه به اشخاصي سبك‌سر و پوچ مبدل شدند و چه بسيار نسل دون‌مايه‌اي كه به مقام و منصب رسيده‌اند. اشاره است به اهتمام در راه خودسازي و تعالي خواهي انسان كه ارتباطي با اصل و تبار انسان ندارد.


به تنهايي كوشش كردن و دويدن در واقع كفش و جوراب پاره كردن است.

كنايه: در كارهايي كه نياز به همكاري جمعي مي‌باشد تلاش فردي كاري بيهوده است.

«تَنيرْ كِه گَرْمِِه وِينِه نون دَوِسَّنْ، سردْ بَوُو كِينْگَرَگْ وُونِه»

تنور داغ است بايد نان را پخت، در صورت سردشدن، نان نيم‌پخته مي‌شود و بخشي از آن هم به ديواره تنور مي‌چسبد.

كنايه: اعمال انجام كار در موعد مقرر و گاهي حاضرجوابي لازم است در غير اين صورت با طي شدن زمانِ مناسب، ديگر انجام آن كار بي‌فايده است.

«تَيْزِه دِلِة كِرْكْ نَواشْ»

چون مرغي در معركه تعزيه وارد نشو.

كنايه: در كاري كه به تو مربوط نيست و حضور فيزيكي و گفتاري تو نامناسب است وارد نشو.

«جِنْجِرِ مِلْ بُو گُنِه مِنْ دارِ دوش گيرمِه»

اگر مطابق ميل جنجر (نوعي گنجشك بسيار كوچك) باشد، درخت تنومند را به دوش بشكد.

كنايه: اگر كارها و مصالح طبيعي خارج از قانون و تقرير كائنات باشد هر كس بر حسب دامنه اميال خود ميل به انجام تغييرات و كسب منفعت شخصي خود را دارد. البته هستي و زندگي بي‌نظم و حدود و اندازه را مداومت نپايد.

«چَرْ كُرِسْ آشِ جُور پَلْ كُنِه»

چرا مانند آش ارزن مي‌جوشي.

كنايه: چرا بي‌قراري و آرام نمي‌گيري و بازيگوشي مي‌كني.

«چُو رِ گيرْنِه دِزْبامْشي فِرارْ كُنِه»

چوب را مي‌گيري گربه دزد فرار مي‌كند.

كنايه: كسي كه خطايي انجام داده و گناهكار است دائماً در گريز و ناآرامي است و بر حسب همان بي‌قراري گاهي جرم خود را ثابت مي‌كند.

«حرفْ قيمتْ دارْنِه»

هر حرفي قيمتي دارد.

كنايه: قدر گوهر كلام را بايد دانست تا بر سر هر بازار بي‌مقداري آن را حراج نكرد.

«حرفْ دَهَنِ دِلِه دُرِّ، دِرِه درْگاشي عالم پِرِه»

حرف تا در دهان گوينده هست چون دُرّ نهفته در صدف است. وقتي از دهان بيرون آمد در جهان پر مي‌شود و بي‌ارزش.

كنايه: حرف را بايد در دهان چون درّي به عمل آورد آن‌گاه آن را عرضه نمود.

«خالي سَرِ سك نَچِكاتِِنِه»

سري كه بي‌مغز و بي‌گوشت و فقط يك پارچه استخوان خالي‌ است، سگ هم به آن پوزه نمي‌زند.

كنايه: اگر درايت و فهم نداشته باشي و يا از مكنت و مال برخوردار نباشي چون استخوان خشك جمجمه‌اي هستي كه مورد توجه سگ هم قرار نمي‌گيري.

«خدا بيامِرزِه مِرْدِه رِ، كَفن دَكُورْدِه زينّه رِ»

خدا مرده را بيامرزد كه باعث شد زنده صاحب كفن شود.

كنايه: به واسطه فوت كسي، بسياري به واسطه ارث، ديه و … به نان و نوايي مي‌رسند.

«خَرْ نَيي وِ بارِه دَوسِّه»

هنوز خر را نديده بار و بنه آن را بست.

كنايه: اصل را نيافته، فرعيات را فراهم كرد. در واقع به كسي گفته مي‌شود كه بدون شناخت كاري مي‌كند و هزينة بدون فايده‌اي را متحمل مي‌شود.

«خَرْ دارُ و قاطر دارِ شُو مِنْزِلْ يَكْ جااَ»

كسي كه خر كندرو دارد و آن كسي كه قاطري چابك و تندرو دارد نهايتاً براي شب‌ماني در يك كاروانسرا به سر مي‌برند.

كنايه: دلالت بر آهستگي و پيوستگي دارد. لذا شتاب و عجله در پيمودن راه، انسان را از مقصد غايي او آن طرف‌تر نمي‌برد.

«خرِ سَرْ لُو شِيَنْ يَوَرْ وِ سَرْ جيرْ كَتَنْ هزار وَرْ»

سوارشدن بر روي خر عيب و ايراد به حساب مي‌آيد، واي به روزي كه از سر خر هم بر زمين بيفتي آن وقت هزار عيب ديگر به آن اضافه مي‌شود.

كنايه: كاري را كه شروع نكرده‌اي ممكن است يك عيب داشته باشد آن هم فقط عدم شروع آن است اما وقتي وسط كاري بماني هزاران گرفتاري و مشكلات بر آن افزوده مي‌گردد. اول شناخت و برنامه بعد شروع و ادامه.

«خرسِ بَتِرْكِسّه اِشْكَم و شالِ عارِسِيّ»

شكم خرس تركيد و عروسي شال شد.

كنايه: طغاري بشكست و جهان به كام كاسه‌ليسان شد.

«خَميرَكْ شِلْ بَوُو لاكْ هَمْ اُ پَسْ دِنِه»

وقتي خمير خيس و شل و وارفته شود ظرف خميرگيري هم از خودش آب پس مي‌دهد.

كنايه: بدبياري پشت بدبياري مي‌آيد.

«خرْ خَرِه لُوييرْ نَميرْنِه»

تاكنون خري به خاطر جفتك به خر ديگري نمرده است.

كنايه: معمولاً پس از دعواي بچه‌ها عنوان مي‌شود. اگر كودكي، كودك ديگري را سر انگشتي بزند هيچ‌كدام نمي‌ميرند و بعد از چند لحظه دوباره با هم آشتي مي‌كنند. اين موضوع نبايد به دعوا و مرافعه بزرگ‌ترها ختم شود و نشان صلح‌طلبي فرهنگ بومي را دارد.

«خُو رِ بالِشْ نَوُونِه، وَشْنا رِ خُورشْ»

منگ خواب‌آلوده را نياز به بالش نيست و گرسنه واقعي را نياز به خورشت.

كنايه: اگر نيازمند واقعي باشد ديگر به جزئيات غيرضروري و امورات غيرمهم تكيه نمي‌كند بلكه اصل را مي‌پذيرد و نيازش را برطرف مي‌كند.

«خونِ با خونْ نَشُورِنِه»

خون را با خون نمي‌شويند.

كنايه:‌ بدي را با بدي نبايد پاسخ داد و هر جنجالي را با جنجال ديگر نبايد به جنگ عظيمي تبديل كرد. كه اين هم خود نشاني از روحية آرامش‌جو، صلح‌طلب و باگذشت اين فرهنگ مي‌باشد.

«دارِ دكتم نالْنِه حالِ دكتم نالْنِه»

آن كس كه در ميان شاخه قطور درخت گير كرده مي‌نالد، كسي هم كه در ميان شاخه‌هاي نازك زير درخت گير كرده مي‌نالد.

كنايه: ممكن است كسي كه مشكل كوچكي دارد آه و فغان بسيار نمايد اما بايد به داد كسي رسيد كه در انبوه مشكلات گرفتار است و حتي فرصت ناليدن و فرياد زدن هم ندارد.

«دِزْ پِرِسِنِه مِرْدِ گيرْنِه»

دزد برمي‌خيزد، مرد را مي‌گيرد و مي‌گويد دزد.

كنايه: افرادي با جلوة دروغين و هياهوي كاذب براي پوشش دادن تقصيرات و جرم خود، كساني را كه به جرم آن‌ها آگاه بوده، با نيرنگ و توطئه خراب مي‌كنند.

«در اگَرْ زَرِ درْ بُو وِ پِشْتِ بَنِ چُو»

اگر در انبار زر باشد پشت آن را با چوب قفل مي‌كنند (منظور كلون چوبي بوده كه پشت درب‌هاي قديمي مي‌انداختند كه حكم قفل و بست امروزي را داشته)

كنايه: اگر صاحب مقام و منصب و احياناً اموال زياد هستي لازم است به پشتوانه‌هاي انساني توجه داشته باشي و به خود غره نشوي. شايد روزي ياران و اقوامي كه از تو پايين‌تر و ضعيف‌تر باشند پشتيبان مقتدري براي تو باشند (به اندازه همان كلون چوبي كه به صورت يك تكه چوب كوچك و بي‌بهاست اما پشت درب انبار زر كه قرار مي‌گيرد نقش ارزنده‌اي دارد)

«دِزْ باش و دَلير باش، قَحْبِه باش و شَرير باش»

كنايه: در هر كاري كه هستي بهترين باش، در انجام هر كاري سرآمد باش.

«دِشْن تُن گَتْتَر كَلا دَرِ»

بزرگ‌تر از كوزه، خمره است.

كنايه: دست بالاي دست بسيار است.

«دَكُورْدِه گيِه سَرْ قوّت كُنِه»

بر سر گو…يده ديگري زور مي‌زند.

كنايه: كسي كه كار انجام شده ديگري را به نام خودش تمام مي‌كند.

«دَلِه مَلِه گُو تِه كُرْدِ سَگ نَوونِه»

تولة سگ ولگرد سگ چوپان نمي‌شود.

كنايه: نسل بد، نيكو نگردد چون بنيادش بد است.

«دير دلبر و نَزيك زهرِوَرْ»

از دور دل مي‌برد و از نزديك زهره آب مي‌كند.

كنايه: برخي از آدم‌ها يا اشياء تا وقتي كه به جزئيات آن‌ها معرفت پيدا نكرده‌اي، تحسين كاذبي در تو ايجاد مي‌كند و دل تو را مي‌برند اما وقتي به آن‌ها نزديك مي‌شوي و از جزئيات آن‌ها با خبر مي‌شوي و شناخت پيدا مي‌كني موجب تنفر و دل‌زدگي و گاهي هراس در تو مي‌شوند.

«دُو رِ بَيَه وِرِه خالِه ماسّه»

دوغ را ديد گمان كرد ماست است.

كنايه: به كسي گفته مي‌شود كه با اندك امكانات، يا پست و مقام، يا علم و يا هر چيز ديگري مغرور گشته و چشم از واقعيت‌ها مي‌پوشاند و دچار افاده و غرور مي‌شود.

«دوسه تَلِه سِفْ كنِّ انارِه»

سيب تلخ سوغات دوست از انار كن شيرين‌تر است.

كنايه: معادل ضرب‌المثل فارسي هر چه از دوست رسد نيكوست.

«دُونِه دَوو كِلا رِ پِلا بَپِتَنْ چِه كارِه؟»

برنج اگر در خمره باشد پلوپختن كار آساني است.

كنايه: اگر امكانات باشد انجام كار سخت نيست. بعضي از عدم تونايي‌ها به جهت عدم تمكن مالي است.

«ديو دره، كَمْ ديو دَوَ»

در دره ديوها، ديو كم بود يكي هم به آن‌ اضافه شد.

كنايه: در جايي كه شلوغ و تراكم جمعيت باشد و تعداد ديگري هم به آن اضافه شوند اين مثل گفته مي‌شود.

«رَجِه سَرِ اَفتابِه‌»

آفتاب لب بوم است.

كنايه: روزگار پيري و پايان عمر را مي‌رساند.

«رنگ هاكُرْدْ مِرْغُونِه عيد روزا»

تخم مرغ رنگ كرده در روز عيد براي تزيين سفره كارايي دارد.

كنايه: هر چيز در زمان و مكان خود نيكو قابل استفاده است. اگر زمان و مكان مناسب آن بگذرد بلااستفاده و بي‌معنا خواهد بود. (در مازندران جهت آرايه سفره عيد نوروز، تخم‌مرغ‌ها را با طيف‌هاي مختلف رنگ‌آميزي مي‌كنند)

«سَگَكْ اگر خُونِه ساز بِيَه چَ گَزِنا كوله بِنْ درازْ بِيَه»

سگ اگر قرار بود خانه‌اي براي خودش بسازد چرا هميشه زير سايه بوته گزنه درازكش است.

كنايه: شخصي كه پيوسته براي انجام كاري غُلُو مي‌كند اما هيچ‌گاه به آن اهتمام نمي‌ورزد و نتيجه اين است كه اين شخص عرضه و همتي ندارد.

«سگِ تعريف هاكُني يا دَلِه وُونِه يا چرم دِزْ»

اگر از سگ چوپان زياد تعريف كني يا بي‌بخار مي‌شود يا چرم مي‌دزدد.

كنايه: تعريف كردن بيش از حد در وصف خوبي‌ها، باعث ضايع شدن فرد مي‌گردد.

«سِري تَلي اُورْنِه»

سيري، مزة تلخي مي‌آورد.

كنايه: شخصي كه از روي بي‌ميلي و بي‌اشتهايي از غذا ايراد مي‌گيرد، يا اين‌كه از شرايط سخت گذشته رها شده و به رفاه و مال و مكنت رسيده و زندگي گذشتة خود را ياد نمي‌آورد.

«شانسْ كِه دَگِرْدِه پالوده دَنُنْ اِشْكِنِه»

شانس كه برگردد پالوده هم دندان مي‌شكند.

كنايه: اگر اقبال با آدمي يار نباشد همة راه‌هاي زندگي به بن‌بست مي‌رسد.

«شِتِرِ گردن بِلَنِه وِ هفتْ گُذَرِه نَزِنِّه»

اگر گردن شتر دراز است براي بريدن سرش و ذبح شرعي، از هفت جاي مختلف آن را قطع نمي‌كنند.

كنايه: اگر كسي مال و امكانات بيشتري دارد مي‌بايست از او به اندازه و نسبت به ديگران خراج و ماليات يا هر كمك عام‌المنفعه‌اي را اخذ كرد و چون مال بيشتري دارد نبايد به هر بهانه‌اي او را تحت فشار قرار داد. در خصوص توقع بي‌جا داشتن از شخص گفته مي‌شود.

«شيرِنِّه خَرْمِزِه شالِ خوراكه»

خربزه شيرين و رسيده هميشه عايد شغال است.

كنايه: چيزهاي خوب عايد افرادي مي‌شود، كه قدردان آن نيستند.

«شير سَرْ شيَه ماسِّه پي كُمينْ»

شير جوشيد و از شيرجوش بيرون ريخت، ما ماست را فوت مي‌كنيم كه سر نرود.

كنايه: كاري كه بي‌حاصل و نابجا انجام شود.

«جُلِه شير، مَلَكِ باج نَوُونِه»

پيمانه‌هاي پر از شير باج و بهره‌هاي مالكانه محسوب نمي‌شود.

كنايه: بي‌حساب و كتاب و خرد خرد پرداختن، در زمان تسويه به حساب نمي‌آيد.

«شير كِه پير بَوُو، شالِ خَنِّه زَنُونِه»

شير كه پير شود شغال هم او را به تمسخر مي‌گيرد.

كنايه: پيري، روزگار ناتوانيِ جسمي است و در مقابل هر ناچيز و هر كسي، انسان رنجور و ضعيفي است.

«عيد بيما، سيزده بيما، گَتِه كِوانو تازه بيما»

عيد آمد و رفت، سيزده به در هم گذشت، كدبانوي بزرگ تازه عيد ديدني آمده.

«عارِسَكْ كَلْ بيَه كَمْ بيَه گ..زَمْ بَزا»

سر عروس كچل بود و عيبش كم نبود، باد معده هم در كرد.

كنايه: آبروريزي و بي‌حيثيتي پياپي ناشي از بي‌احتياطي است.

«غريب دلسوزْ بَوُو غمخوار نَوُونِه»

غريبه ممكن است دلش بسوزد اما غمخوار تو نمي‌شود.

كنايه: اگر هر چه قدر آشنا و اقوام بدي كنند ولي در مواقع سختي و درماندگي، غمخوار تو هستند ولي غريبه فقط براي لحظه‌اي دلش مي‌سوزد و فراموشت خواهد كرد.

«قاضي كه طرف بُو، زن طلاقِه»

قاضي كه طرف دعوا و مقابل باشد در واقع طلاق زنت صادر شده است.

كنايه: در پيشگاه بي‌عدالت، اثبات حقيقت، نشدني و چاره‌اي جز تسليم نيست. اين مثل در مواقع ضايع‌شدن حق است و هنگامي كه با حكم ناحق، مظلوم به حق خويش نمي‌رسد.

«كار كُنه خرِ نون خورْنِه زَرِ»

چون خر كار كردن و نان به قيمت زر خوردن است.

كنايه: تلاش وافر در زندگي جهت رفاه و راحتي بيشتر است.

«كِرِ وِنِه كُپا هَسّه»

دسته علف او مانند تلي بزرگ از علف است.

كنايه: اين مثل به شخصي اشاره مي‌كند كه دلاور و پرتلاش و خستگي‌ناپذير است.

«كَلِ كَلْ بُتَنْ عيب نيَه»

كچل را كچل گفتن عيب نيست.

كنايه: عيب واقعي كسي را چون آينه‌اي صادقانه و بي‌ريا به او بگويي در واقع از او عيب‌جويي نكرده‌اي و به او كمك مي‌كني تا عيبش را رفع كند.

«كَلْ هَسِّمِه دلاور، حرف زَمه برابر»

من كچل بي‌باك هستم حرف را رو در رو مي‌گويم.

كنايه: اين مثل را زماني مي‌گويند كه شخصي لازم است رو دربايستي را كنار بگذارد و حرفي را كه با پنهان‌كاري گفته نمي‌شود مستقيماً و روشن و واضح بگويد.

«كلْ پيرْ وَرْزا رِ خوشِه»

شخم زدن براي گاو نر كار كشته لذت‌بخش است.

كنايه: كار براي فرد با تجربه خوش و لذت‌بخش است.

«كربلاي گِلْ نَوُو، چِلْچِلاي كولي نَوُونِه»

اگر خاك كربلا نباشد چلچله‌اي نمي‌تواند براي خود لانه بسازد.

كنايه: اگر كسي موفقيتي دارد حتماً از پشتوانه مالي و فكري قوي برخوردار است.

«كِرْكِ كينْگْ دارْنِه، غازْ مرغونِه كُنِه»

ك..ن مرغ دارد و تخم غاز مي‌گذارد.

كنايه: چون خيلي زرنگ و فعال است بنابراين بيشتر از ظرفيت و امكانات موجود سود حاصل مي‌كند.

«كمتر بَخُور، جمع‌ترْ بَخُوس»

كمتر بخور، جمع‌تر بخواب.

كنايه: قانع باش و طمع نكن تا به دردسر نيفتي.

«كَنّا پيشِ واشْ بِرِ»

علف‌هاي جلوي درب و در مسير راهروها هميشه پژمرده و غيرقابل چراست.

كنايه: انسان هميشه به امكانات و داشته‌هاي خود توجهي ندارد و حسرت نداشته‌ها را مي‌خورد. معادل فارسي آن «مرغ همسايه غاز است».

«كو كَشْ دَكُنِه، دريا شِ خودْرِه شُورْنِه»

در كوهستان قضاي حاجت مي‌كند و با آب دريا خود را طهارت مي‌كند.

كنايه: شخصي كه در كارها سرعت عمل دارد و فاصله‌ها را با همت و تلاش كم مي‌كند.

«كورِه‌چي كِه اين دارْ و اون‌ دارْ كُنِه، پيتِه دارْ وِ قسمت وُونِه»

كوره‌چي زغال كه به دنبال كنده‌هاي درخت وسواس به خرج مي‌دهد و از اين درخت به درخت ديگر مي‌رود، در آخر كنده پوسيده قسمت او مي‌شود.

كنايه: وسواس بيش از حد در انتخاب هر چيزي موجب عوايد بد خواهد شد.

«كوه بُسِّه درِه رِ مَشْتْ بَوَ»

كوه فرو ريخت و دره را پر كرد.

كنايه: چنان مصيبت و چنان خرابي به بار آمد كه جبران آن غيرممكن است. اين مثل در اعلان خبر جنايت و يا واقعه‌اي اسف‌بار و عظيم به كار مي‌رود.

«كو رِ وَرِه چَرْنِه، خُنِه رِ وَچِهْ»

كوه را بره مي‌چرد، خانه را بچه.

كنايه: خانواده‌هاي پرجمعيت و عيال‌وار هميشه تهي از اقتصاد قوي مي‌باشند.

«كالِشِ مِلْ بُو كَلِ وَرْزا رِ دوشِنِه»

اگر ميل گاوبان باشد از گاو نر هم شير مي‌دوشد.

كنايه: كسي كه انجام خواسته‌اي هر چند منطقي را رد مي‌كند و توجيه زيادي هم جهت عدم توانايي خود در انجام آن اظهار مي‌كند اما نظر درخواست‌كننده تأمين نمي‌شود. و شخص درخواست‌كننده اين مثل را به عنوان اين كه شخص از همة فرصت‌ها و امكانات براي انجام خواسته او به كار نبرده و توانمندي‌اش را در اختيار او قرار نداده گفته مي‌شود.

«گالِشْ كِه كُلك نارْنِه بي‌نِما اَ»

گالش (گاوبان) بدون بالاپوش نمدي بدقواره است.

كنايه: براي انجام هر كاري بايد امكانات مربوط به آن را فراهم كرد.

«گَبْ دهنِ دِلِه دُرِّ دَره درِ درْ گاشي عالمْ پِرِه»

سخن در دهان دُرْ است و چون برون آيد در عالم پر است.

كنايه: از سنجيده سخن گفتن است. سخن وقتي گران‌بهاست كه چون دُرّ ناياب و پرخريدار است.

«گَبي كِه چاق نَكُنِه لاغر چَرْ»

حرفي كه چاق نمي‌كند چرا لاغركند.

كنايه: حرفي كه به آبرو و عزت انسان نمي‌افزايد چرا بايد گفته شود كه از آبرو و شخصيت انسان كم كند؟

«گِرْزِه كُولي نَشِمَّه ساجِه كُوتِلِه رِ شِه دِمْ دَوِسِّه»

موش داخل لانه‌اش نمي‌رفت دسته جارو را هم به دمش بست.

كنايه: به شخصي است كه قبل از حل گرفتاري، مشغله‌اي ديگر، از سر بي‌خردي به آن اضافه مي‌كند.

«گرن بزْ سرچشمه اُو خُورنِه»

بز گر گرفته در بالادست آب مي‌نوشد.

كنايه: بعضي از افراد بدتركيب و بدظاهر در باطن خود را بسيار ستايش مي‌كنند و از خودراضي‌اند و به كمتر از حد عالي، راضي نيستند.

«گُو رِ وِ شاقْ سنگين نيَه»

شاخ گاو برايش سنگين نيست.

كنايه: برخي از صفات و داشته‌هاي هر فردي كه به نظر اطرافيان زائد و بي‌مصرف است براي خود شخص ممكن است توجيه ضروري و ايده‌آلي را داشته باشد. اين مثل در مقابل كسي به كار مي‌رود كه انسان را از داشتن چيزي و انجام كاري منع مي‌كند.

«گُو رِ پوسْ هاكُرْدِه وِ دِمْ بَمُونِسِّه»

گاو را پوست كند، دمش باقي ماند.

كنايه: عمدة كار را انجام داده و قسمت بسيار ناچيز آن باقي مانده كه لازم است با حوصله و مقاومت به پايان برساند.

«گُو كِشْ دَكُرْدِه چِكِه وِرِ بَيْتِه»

گاو مي‌ش…شيد چكه پاشيد.

كنايه: اين مثل دلالت بر نسبت‌هاي دور فاميلي دو نفر به كار مي‌رود.

«گُوكِ نَيَه كِرِسْ سازِنِه»

هنوز گوساله را نديده، جاي او را مي‌سازد.

كنايه: آدمي كه با توهم زندگي مي‌كند فقط توجيهي بدون تلاش و پشتكار و برنامه دارد (البته داشتن خيال زيبا و روياپردازي، امروزه به عنوان يك اثر و انرژي مثبت براي رسيدن به هدف‌هاي بزرگ اثبات رسيده است. چنان‌چه هر اتفاق بزرگي كه افتاده ابتدا فقط يك فكر ساده بود)

«مارِ اِشْكَمْ گُواِ كُلُمْ»

شكم مادر دنياي ناشناختني است.

كنايه: اين مثل وقتي به كار مي‌رود كه برادران و خواهراني را با خصلت‌هاي متفاوت و غيرقابل قياس مي‌بينيم.

«ماشِه‌رِ كِلِه اِنْگِني گناهكار خَوَرْدار وُونِه»

انبر را اگر در اجاق بگذاري گناهكار و مجرم بو مي‌برد كه مي‌خواهي او را داغ كني.

كنايه: اگر كسي گناه و جرمي مرتكب شود اگر وسيلة اثبات گناهكاري او را فراهم كني، اعتراف مي‌كند.

«مالي كه سر به شينين بُو، صاحاب هم وِ كمكِه»

وقتي مالي قرار است فنا شود، صاحب هم كمك آن مي‌شود.

كنايه: در بعضي مواقع انسان، مال خود را با دست خود نابود مي‌كند.

«ماهْ خانِم بِلَني و شاه خانِم درازي يَكيَه»

بلندي ماه خانم و درازي شاه خانم يكي است.

كنايه: در مقياس به كسي گفته مي‌شود كه ابتدا ادعا مي‌كرد كار را بهتر از ديگري انجام مي‌دهد اما در نهايت شبيه كار اولي را انجام داد.

«مرْدِ سَرْ وَلِه»

سر مرد پايين است.

كنايه: مردي كه در پي كسب و كار است وقت و ساعت نمي‌شناسد.

«مردي يخ داشته، مس ناشته»

شخصي يخ داشت، غصه نداشت.

كنايه: نااميدي را از خود دور كن زيرا هيچ يخ‌فروشي كه كالاي او رفته رفته رو به تحليل و كاستي مي‌رود، كارش را رها نمي‌كند.

«مَسِّه كُلْ كُلْ كُنِه»

تك‌سرفه‌هايي از روي مستي و بي‌عاري مي‌كند.

كنايه: با شكم سير حرف مي‌زند.

«مَهْرْ همه جا پِتْ بَخُورِه شِه كوليِ دَمْ راسْ شِنِه»

مار هر جا كج و معوج برود جلوي لانة خود راست مي‌رود.

كنايه: هر كس بايد حداقل در محل زندگي خود، در كوي و محلة خود سالم زندگي كند و خوش‌نام باشد ولو اين‌كه در جاي ديگر رعايت اين مسائل را نكند.

«ميچكا هفتا وَچِه كُنِه يَتا بِلْبِلْ وُونِه»

گنجشك هفت تا جوجه به دنيا مي‌آورد كه فقط يكي از آن‌ها بلبل مي‌شود.

كنايه: اين مثل به فرزندي موفق بين ساير فرزندان تلقي مي‌گردد و ديگر اين‌كه مواقعي گفته مي‌شود كه نبايد با يك بار تلاش و توليد به ايده‌آل فكر كنيم بلكه مقصود و هدف در ممارست و صبر حامل خواهد شد.

«ميون بَخُور، كنار بَخُوسْ»

وسط بخور، كنار بخواب.

كنايه: در سياست و ماجرا داخل نشويد، معادل فارسي ضرب‌المثل آهسته برو، آهسته بيا كه گربه شاخت نزنه»

«نا رُو دَرْ وَطَنْ دارْمِه، نا غربَتْ دِلِ خوشْ»

نه رو دارم به وطن برگردم و نه در غربت دل خوش دارم.

كنايه: پشيماني و راه بي‌برگشت.

«نَخُورْدِمِه هَلي، بَيْتِه مِ گَلي»

آلوچه جنگلي نخورده گلويم گرفت.

كنايه: براي گناه نكرده، تقاص پس مي‌دهيم.

«نون زيادي، دَنُونِ نِشْكِنِه»

نان اضافه دندان نمي‌شكند.

كنايه: هيچ‌كس ميل به عدم پيشرفت و رفاه كم ندارد بلكه همه خواهان ترقي و تعالي هستند.

«وَرْزا گوزْ بَزا مِزْ بَسوتِه»

به بهانه اين‌كه گاو زير بار گ… مزدش سوخت.

كنايه: به بهانه‌هاي واهي، حقي را تباه كردن است و موضوع بهانه با اصل آن ربطي به هم ندارند.

«وَرا كَتِه همْ نالْنِه يَكْ وَرْ كَتِه همْ نالْنِه»

آن كه روي زمين لميده است مي‌نالد و آن كسي هم كه به پهلو زمين خورده مي‌نالد.

كنايه: كسي كه از مال و منال و مكنت دنياي برخوردار است از مستي، ناله و نعره مي‌زند، آن كسي هم كه از بيچارگي و بدبختي زمين خورده مي‌نالد. ميان اين دو چه تفاوتي وجود دارد؟

«وَرْزا هر چي شاق كَني هاكُنِه، گِلْ شِه سَرْ كُنِه»

گاونر هر چه شاخ بر زمين بزند خاك بر سر خودش مي‌ريزد.

كنايه: شخص لجباز هر چه بيشتر لجبازي و يك‌دندگي كند، بيشتر مي‌بازد.

«وِرْگْ چه دُونِه قِمَتِ قاطرْ كُرِه چيَه»

گرگ قيمت كره قاطر را نمي‌داند و ارزش مادي آن را براي صاحبش نمي‌سنجد.

كنايه: براي دشمن و يا دزد مال و ناموس، ارزش حيثيت و مال ديگران مهم نيست.

«وسطْ خوارِ كنار مِجْ»

از وسط مي‌خورد از كنار راه مي‌رود.

كنايه: به فرد محافظه‌كار گفته مي‌شود.

«وَشْنا رِ نونِ لاكْ سَرْ دَرِ»

گرسنه را فرصت و تحمل تا رفتن و رسيدن به جاي نان نيست.

كنايه: كسي كه موقعيت مالي ضعيفي دارد اما امكان صبر كردن در وصول مطالبات يا سرمايه‌گذاري طولاني مدت را ندارد.

«همه شُونِه رِ قُوَتْ دَرِه، تِ چونِه رِ»

همه با شانه و بازوي قوي كار مي‌كنند  و تو با چانه و فك قوي فقط حرف مي‌زني.

كنايه: پرحرفي و كم‌كاري.

«هَنْتي جِنِ كينْگِ چَچي بَزِني»

همان‌طور كه آتش به جن بزني.

كنايه: شخصي را در اثر گفتن حرفي يا عملي نامربوط آن‌چنان عصباني كني كه انگار جن را كه مخالف آتش است به آتش بكشي.

«يا وَرينْ لا يا وَرُون لا»

يا اين طرف، يا آن طرف»

كنايه: كار را بايد يك سره كرد و از بلاتكليفي خارج شد.

«يَتا بِنْجْ باعث وُونِه چارْتا زِرا همْ اُو خُورنِه»

يك خوشه برنج باني آب خوردن هزاران گياه هرز و خودرو و وحشي مي‌شود.

كنايه: گاهي انسان بايد منشاء و منبع خير براي ديگران و مردم جامعة خود باشد. مانند همان برنجي كه باعث آبياري گياهان در طول مسير آبراه تا اطراف خود مي‌شود.

«يَكْ تيم باروت داشته، براي نِمود داشته»

اندكي باروت براي خودنمايي داشت و هيچگاه از آن استفاده نمي‌كرد.

كنايه: داشتن هر چيز مادي و معنوي زماني مفيد است كه بتوان از آن استفاده بهينه كرد نه براي خودنمايي و نمايش به ديگران.


 

«تا کچیک نه ایی *** گت نبونی»تا خودت را کوچک نکنی، بزرگ نمی شوی.

با عرض سلام خدمت همه دوستان… 

اول یه عذر خواهی بابت غیبت طولانی مدتی که داشتم …

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

زمستونه و خوابش دیگه!!  وبلاگ ما هم یه مدتی به خواب زمستونی فرو رفته بود اونم از نوع عمیقش!! خلاصه از همه دوستان بابت تاخیری که داشتم عذر می خوام امیدوارم بتونم جبران کنم…

بگذریم…

مطمئنا برای شناخت فرهنگ و آداب و رسوم هر جامعه ضرب المثل ها می توانند کمک شایانی به ما بکنند.. به وسیله این ضرب المثل ها که حاوی نکات اخلاقی و اجتماعی و انتقادی و ادبی فراوانیست می توان به شناخت نسبی در مورد فرهنگ مردم هر جامعه دست پیدا کرد..

به نظر خودم یکی از دلایلی که لهجه مازندرانی رو شیرین و جذاب جلوه میده ، استفاده ی فراوان از ضرب المثل هاییست که مردم این دیار در صحبت های روزمره خود به کار می برند…  ضرب المثل های زیبا و البته پر کاربردی که اکثرا ریشه تاریخی دارند و مازنی ها این را از  گذشتگان خود به ارث برده اند…

یه جایی خوندم علامه حسن زاده آملی در كتابي ١٨٠٠ ضرب المثل مازندراني را جمع آوری کرده و به طور دقیق ریشه یابی کرده و هرکدوم از آنها رو به طور دقیق با دلایل اسلامی گره زده…. ضرب المثل ابتدای مطلبم هم به زبان علامه حسن زاده بیان شده…

 نکته جالبی وجود داره اینه که حیوانات نقش زیادی را در شکل گیری ضرب المثل های مازندران ایفا می کنند..

سعی می کنم در چند پست جداگانه ضرب المثل ها رو قرار بدم…ضرب المثل هایی که هم مفهوم بیشتری داشته باشه و هم اینکه به فرهنگ منطقه ما نزدیک تر باشه…

دوستانی هم که ضرب المثل های دیگری رو به ذهن دارن به صورت خصوصی در نظرات برامون بنویسند که بتونیم در پست های بعد از آنها استفاده کنیم…

دوستان اگه می تونید در نظراتتون اون ضرب المثلی  که فکر می کنید زیباتر بوده رو ذکر کنید

ضرب المثلهای مازندرانی

۱-گوش عزیزه گوشواره عزیز تر   وچه عزیزه ، ادب عزیزتر

 فرزند برای انسان عزیزه  ولی ادب عزیزتر(آبرو و احترام ارزشش از فرزند هم بیشتره)

پلوی احمد را می خوری وبرای محمد فاتحه می خوانی؟!

۳- ته چنه ره  لَرگِه كُولِ جه دَوِنْدِن  : به مفهوم اشاره به پرچانه بودن است

۴-آدم دل خش بوئه خانه کالی پشت بوئه 

دل آدم خوش باشد خانه آدم پشت لانه مرغ دانی باشد..

اگر آدم دل خوشی داشته باشد زندگی در جاهای کوچک و فقیرانه نیز قابل تحمل است.

 ۵- شالِ شکار شونی، شیِرِ اسلحه دار

 به شکار شغال که می خواهی بروی، اسلحه شکارِ شیر را بردار(در بیان محتاط بودن می آید).

این مثل را عمدتاً در وقت سفر و در توجیه خرجی و توشه نامناسب داشتن ذکر می کنند یعنی بهتر است از روی احتیاط، بیشتر از حد نیاز تدارک دید.

۶-وِشنا ره خارش نِوَنه ، خوره بالش نوِنه 

آدم گرسنه اهمیتی به خورشت غذا نمی‌دهد و آدم خواب آلود بهانه بالشت نمیگیرد.

این ضرب المثل زمانی بکار میرود که فردی برای انجام یک عمل بهانه‌های بی‌مورد می‌آورد.

۷-گوسفند هرچی لاغر بوشه، خاش می سر خاسنه

 گوسفند هرقدر هم که لاغر باشد، روی پشم خودش می‌خوابد.

 این مثل را در مورد افرادی می زنند که بافقرشان می‌سازند و دست نیاز پیش دیگران دراز نمی‌کنند.

۸-آغوز خواني بخوري ، ونه چك چك صدا ر نشنوئي ؟!

مي خواي گردو بخوري اما نمي خواي صداي شكستن اون رو بشنوي ؟

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

مفهوم کنایی : رسیدن به خواسته ها با رنج همراه استمعادل فارسی: خربزه می خوری پای لرزش هم بنشین

۹-اَنده مَر بخارده تا افی بَیّه 

آنقدر مار خورد تا افعی شد

۱۰-آش که جا هاکارده بوشه همه وره انگوس زنّنه 

آش آماده اگر در ظرفی ریخته شود ازهمه طرف به آن انگشت می زنند

اگر کاری آماده باشد همه به دنبالش می روند..

۱۱-پیش دکتی پشت سر ره هم هارش 

جلو که افتادی به پشت سرت نیز نگاهی بنداز

اگر به مال و مقامی رسیدی به افراد زیر دست خود نیز گوشه چشمی داشته باش

اگر به جایی رسیدی گذشته خود را فراموش نکن

۱۲-اسب با بار، گوم وونه 

معني: در آن مكان اسب با بارش گم مي شود.

مفهوم : در منزل فلاني آنقدر شلوغ و بي درو پيكر است كه اگر اسب با بار به درونش برود پنهان مي شود

۱۳-ونه شیر، شکار هاکانه، شال بخاره 

 باید شیر شکار کند تا شغال بخورد.

۱۴-رندی ورته پلا دنیه(رندی ورته مرسه)

بعد از ته دیگ مسه (بعد از ته دیگ به مس میرسیم…). مس در اینجا استعاره از دیگ هست.

این ضرب المثل موقعی بکار میره که دیگه کار از کار گذشته باشه و نشه کاری از پیش برد…

به اصطلاح موقعی که به آخر خط رسیده باشیم…

۱۵-مِن گُمبه نَره وِه گُنه بَدوش      

من میگم نره، اون میگه بدوش   

کنایه ازاینکه طرف حرف کسی را متوجه نشود

۱۶-بَپِتِه خَروِزِه شال نَصیب وونه         

خربزه رسیده نصیب شغال میشه  

کنایه از: طرف برای کاری زحمت می کشد، اما موقع ثمر دادن کارش کس دیگری سر وقت حاضر می شود تا سودی از آن ببرد

۱۷-همه چی نازِکی جه بُسِنِه، ظلم کالفتی جِه    

هر شیء از نازکی پاره می شود، اما ظلم هر چه بیشتر شود و نمود بیشتری پیدا کند زمینه سقوطش بیشتر می شود

۱۸-شاه شاخدار بخاسته  لِسک هم راه دکته       لسک= حلزون

شاه دعوت کرد از اونایی که شاخ دارن حلزون هم راه افتاد بره!!

 کنایه از دخالت در کاری که به او مربوط نیست

۱۹-شو سیو، گو سیو 

شب سیاه و گاو سیاه.

اگر کسی بخواهد در شب با لباس ساده یا کفش ساده بیرون برود این مثل را می‌زنند یعنی کسی متوجه عیب‌های لباس نمی‌شود. 

۲۰-آخِر، ماسّه پَلی هادا          

 معني: آخر ماست را ريخت.

 مفهوم :  خراب كاري ، آبرو ريزي وبه عملي گفته مي شود كه غير قابل جبران است.( در صورت ريخته شدن ماست بر زمين جمع كردن آن غير ممكن است)

 

19 – اتا اسپیج وسه اتا دواج ره تش نزننه

برگردان به فارسی : برای از بین بردن یک  کک یک لحاف را آتش نمی زنند.

مفهوم کنائی : زمانی بکار می رود که شخصی  یک چیز بزرگ و بارزش را فدای یک چیز کم ارزش و کوچک بکند .

 اسپیج (espij )= کک       دواج (dooaaj)= لحاف          تش (taash)= آتش        وسه (vesseh)= برای      اتا (aatta)= یکی -یک عدد

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

20 -اتا  گپ زنه  که خر ره خنده گیرنه ، بام شی ره سما

برگردان به فارسی  : حرفی  می زند که الاغ را به خنده می اندازد و گربه را می رقصاند.

مفهوم کنائی :کنایه از آن دارد که بیان حرفهائی که بی ربط و نا مربوطند، و هیچ ارتباطی به هم ندارند.

گپ (gaap)= حرف زدن -صحبت کردن   –      گیرنه (girnh)=میگیرد ،گرفتن  –   بامشی (baam  e  shee)=گربه خانگی

سما (semaa)= رقص محلی مازندرانی

21 -اتا چرن نه گوو باعث وونه که همه سرو تن گوئی بووه

برگردان به فارسی : یک گاو ی که اسهال داردباعث می شود که تمام گاوهای طویله اسهالی شوند .

مفهوم کنائی : کنایه از آن دارد که وجود یک شخص و فرد بد در یک مجموعه سبب منحرف شدن عده ائی از هم قطارانش  می شود.

چرن نه گوو (cheren neh  goo)=گاو اسهالی   –    وونه (voonh)= می شود  –  گووئی (gooee)=مدفوع گاو –   بووه (baaveh)=شدن -بشود

22 -اسب  دوویه پشتی  شه جو  ره  زیاد کنه

برگردان به فارسی :اسب با بیشتر دویدن و کار کردن سهم جوی خود را زیاد می کند .

مفهوم کنائی :بهرمندی بیشتر مستلزم لیاقت وتلاش بیشتر و پشتکار بیشتر است.

دووی(dooyeh)=دویدن -تاختن اسب         شه (sheh)= خودش -برای خودش  .

23 -اماره  گرم  نون پله  اینگنه

برگردان به فارسی :نان گرم در دامن ما می گذارد .

مفهوم کنائی :کنایه از آن دارد که به کسی وعده و وعید دادن و امید واهی به کسی دادن است.

اماره (emaarh)= به ما        پله (pelh)=  دامن               اینگنه(een ‘gnnh) =گذاشتن –

24 -آدم عجول  یا چاه  کفنه یا چلوو

برگردان به فارسی :آدم عجول و شتاب کننده در کار  یا در چاه می افتد و یا در چاهک .

مفهوم کنائی :بدین مفهوم است که انسانهائی که در کارهایشان با شتاب و عجولانه رفتار می کنند به مقصد نمی رسند .

کفنه (kaafnh)=  افتادن            چلوو (cheloo)= در مازندران چاهکهائی هستند با عمق دو یا سه متر جهت آب شرب

25 -وشنا ره  خورش نونه  ، خوئن ره بالش

برگردان به فارسی :آدم گرسنه به خورشت اهمیت نمی دهد و آدم خواب آلوده به بالش .

مفهوم کنائی :فردی برای انجام دادن کار ها بهانه های بی مورد می آورد .

وشنا  (veshnaa)= ‘گرسنه           نونه(naavenh)= میل ندارد           خوئن (khoowen)= خواب آلوده –

26 -آش که جا دکرد  بووشه همه وره انگووس زنننه

برگردان به فارسی :اگر آش آماده شده و در ظرفی ریخته شود از هر طرف به انگشت میزنند به اصطلاح ناخنک می زنند.

مفهوم کنائی :درمورد  انسانهائی بکار میرود که به دنبال  کارهی آماده هستند .

جا دکرد (jaa  daakerd)= ریخته شده در ظرف            بووشه (boosheh)=شده باشد                انگووس (aangoos)=انگشت دست                                    زنننه(zaan nenh)=می زنند

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

27 -پیش  دکتی  پشت سر  ره هم هارش

برگردان به فارسی :میگوید که اگر جلو افتادی و از کسی پیشی گرفتی به پشت سرت هم نگاهی بینداز.

مفهوم کنائی :کنایه از آن دارد که اگر به جائی رسیدی گذشته خود را فراموش مکن .

پیش دکتی (peesh  daaketi)=پیشی گرفتی – جلو افتادی                 هارش (haaresh)= نگاه کن

28 -من گمه نره  وه گنه بدوش

برگردان به فارسی :من میگویم نره اون میگه بدوش

مفهوم کنائی :از اینکه حرف کسی را متوجه نمی شودکنایه از یکدندگی و لجاجت دارد .و حرف خود را به کرسی نشاندن

گمه (gmeh)= میگویم             وه (veh)= او – وی               گنه (gneh)= میگوید

29 -همه چی از نازکی  وسینه  ظلم از کلفتی

برگردان به فارسی :همه چیز از نازکی و باریکی پاره می شوند ولی ظلم هر چه بیشتر شود و نمود بیشتری پیدا کند رمینه سقوطش بیشتر فراهم می شود .

مفهوم کنائی :منظور آنست که کاری را آنقدر خارج از عرف و معمول ادامه ندهیم که سر انجام ضررش به خود آدم برسد .

وسینه (vesseeneh)=  پاره می شود 

30 -شاه شاخدار بخاسه  لسک هم راه دکته 

برگردان به فارسی :شاه دعوت کرد از آنهائی که شاخدارند  ،لسک هم راه افتاد که بره.

مفهوم کنائی :  دخالت کردن در کاری که توان انجام آن را ندارد و به او مربوط نمی شود .

لسک (lesaak)=حلزون                     راه دکته (rah  daaketeh) =راه افتاد -راهی شدن                            

تا هستی میخام باشم .با کمی مکث به اطرافت نگاه کن نگاه من دنبال توست .

آدم عجول یا چاه کفنه یا چلّو

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان

من : اهل مازندرانم !!! روزگارم بد نیست تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی . مادری دارم ، بهتر از برگ درخت .پدری بهتر از کل جهان دوستانی ، بهتر از آب روان . و خدایی که در این نزدیکی است : لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه . من مسلمانم . قبله ام یک گل سرخ . جانمازم چشمه ، مهرم نور . دشت سجاده من . من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.. هرکجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است…


 


سرویس کودک جام نیوز،


 

چند ضرب المثل شیرین مازندرانی را بخوانید ولذت ببرید.

آدم دل خش بوئه خنه کلی پشت بوئه
دل آدم خوش باشد خانه آدم پشت لانه مرغ دانی باشد
اگر آدم دل خوشی داشته باشد زندگی در جاهای کوچک و فقیرانه نیز قابل تحمل است.

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان


آدم بی مارو خاخر تونّه دَوّه بی همسایه نتونده
انسان بدون خواهر و مادر می تواند زندگی کند اما بدون داشتن همسایه خوب زندگی مشکل است.


آدم خارِه شه محلة سر شال بوشه تا مردم محلة سر شیر
آدمی در محلة خودش شغال باشد بهتر است تا در محلة دیگران شیر باشد
این مثل ناظر بر حمایت و پشتیبانی بستگان و دوستان است که دل را قوت و توانایی می‌بخشد.


آسمون ونه لا هسّه زمین ونه زیر انداز
آسمون برایش لحاف است و زمین برایش زیر انداز


آشنا ور گیر ، غریب موس ده
کسی که به آشنایانش توجه کمی دارد و با غریبه ها دمخور است.


آدم عجول یا چاه کفنه یا چلّو
انسانی که در کارهایش رفتار عجولانه داشته باشد به مقصد نمی رسد.


اسب هدائه خر بئیته خشالی پر بئیته
اسب خودش را داد و به جایش خری گرفت و از خوشحالی هم به هوا می پرید
کسی که چیز با ارزشی را بدهد و در ازایش چیز بی ارزشی را بگیرد و خوشحال هم باشد!


انّه مر بخرده تا افی بیّه
آنقدر مار خورد تا افعی شد
شخصی که به واسطه انجام کار خلاف زیاد به صورت یک خلاف کار حرفه ای در آمده باشد.


 


پاتوق/ 2006


 

«برای مشاهده  جدیدترین اخبار جذاب و خواندنی کلیک کنید»

ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان
ضرب المثل های مازندرانی همراه با داستان
0

ضرب المثل ترکی با داستان

ضرب المثل ترکی با داستان
ضرب المثل ترکی با داستان

آ
آللاه‌دان اوزولمییه نه اؤلوم یوخدور.
«کسی(بیماری) که امیدش را از خدا قطع نکرده نمی‌میرد.»

آت آلمامیش آخیر چکیر.
«قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد.»ضرب المثل ترکی با داستان

آتامین اؤلمه گیند‌ن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانییا.
«از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏‏،ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد.»

آت آلماغا جاهال یوللا،قیز آلماغا قوجانی.
«جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر(عروس).»

آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار.
«دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند»

آدامین آغزیندان سؤز آلیر.
«از دهان آدم حرف می‌کشد.»

آج تویوق یاتار یوخودا داری گوره ر.
مرغ گرسنه در خواب ارزن میبیند.

آدون ندی رشید بیرین دئ، بیرین ائشید.
«یکی بگو، یکی بشنو»


آز دانیش ناز دانیش.
«کم گوی و گزیده گوی.»

آصلانین ائر‌کک , دیشی سی اولماز.
«شیر نر و ماده ندارد.»

آغاج بار گتیردیکجه باش اگر.
«درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود.»

آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر.
«کرم درخت را از درون می‌خورد.»

آغریمایا‌ن باشا دسمال باغلامازلار.
«به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.»

آغرییان دیشی چکرلر.
«دندانی را که درد می‌کند باید کشید.»

اوغری پیشیک آغاج گورجک قاچار
«گربه دزده چوب ببینه فرار می‌کنه»

ایلان هر یئره اگری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر.
مار هر کجا که کج بره ، خونه خودش راست میره.

ا
اوز گوزینده دیرگی گورمور ، اوزگه نین کینده توکو گورور.
تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند.

اولی دوروپ مرده شیری یویوور.
مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده.

 

اول قارداشلیغوی ثابت ائله سورا ارث و میراث ایسته
اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن.

 

 ب
باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو.
تازمانی که سود میرسد دوست است.


باشیوا داش سالاندا ، اوجا یئردن سال


باغبانین گل وقتی قولاغی ائشیتمز


بورنو یئللی دیر.
«دماغش باد دارد.»

بورنوندان توتسان جانی چیخار.
«اگر دماش را بگیری جانش در می‌آید.»

بو گونون صاباغی دا وار.
«امروز فردایی هم دارد.»

بیر باشی وار مین سئوداسی.
«یک سر دارد و هزار سودا.»

بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا.
«یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست.»

 

 پ
پیشیگه دئدیلر پوخون درمان دی ،سیچدی اوستون باسدیردی.
«به گربه گفتند گهت دواس ، رید ،روش خاک ریخت » (با عرض شرمندگی!!!)

بیچاق وورسان قانی چیخماز.
«چاقو بزنی خونش در نمی‌آید.» (کنایه از عصبانیت)

 

 

هامیسی بیر بئزین قیراغیدی.
سروته یه کرباسه

 

ت
تاری یازانی بنده پوزا بیلمه ز.
«سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد.»ضرب المثل ترکی با داستان

تولکویه دئدیلر هانی شاهدون دئدی قویروغوم.
«به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»

ج
جان وئره‌ر مال وئرمه ز.
«جانش را بگیر ،ولی مالش را نگیر.»

 

جوجه نی پاییزدا سایارلار.
جوجه را آخر پاییز می‌شمارند.

جندانین دوعاسی مستجاب اولسا ، گویدن س… یاغار.
اگر دعای جنده مستجاب می شد از آسمان ک… می بارید.

چ
چالما قاپیمی ، چالارلار قاپیوی.
درم را نکوب ، در تو را هم می‌کوبند .( آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)

 

چوخ گزه‌ن چوخ بیلر.
«جهاندیده بسیار می داند.»

 

چوخ زمان ، دوران اوکوز ، یاتان اوکوزون باشینا سیچار.
خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند. !!!

 

ح
حاجی له‌لین آرتیخ بالاسی.
جوجه اضافی لک‌لک .( جوجه‌‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت میکند)

د
دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان،دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان.

 

دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جگم، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جگم، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی.

دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر.
«در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می افتد.»

 

دوشانا دئییر قاچ ، تازی یا دئییر توت.
به خرگوش میگه بدو، به سگ تازی میگه بگیر.

دوه یه دئدیلر بوینون اگریدی ، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم اگری اولا.
به شتر گفتند که گردنت کج است ، گفت کجایم صاف است ؟

ده لی دلی نی گورنده ، چوماغین گیزله در.
دیوانه که دیوانه ببیند چماقش را قایم میکند.

 

دولت دوشانی ارابا ایله توتار
دولت خرگوش را با ارابه میگیرد.

 

دالی یا قالسان دئیرلر بیج دی ، قاباغا گئچسن دییرلر گیج دی.
دده م منه کور دئدی، هر گلنی وور دئدی.

  

س
سوزی آت یره صاحبی گوتوره ر.
«حرف را بینداز زمین صاحبش برداره»

سن چوره گی آت سویا ، بالیق بیلمسه ، خالق بیلر
تو تکه نان را در آب بریز اگر ماهی نفهمد ، خدا میفهمد.

ساخلا سامانی ، گلر زامانی
کاه را نگه دار وقت استفاده آن میرسد

ش
شیر گوجالسا ، سیکینین اوستونه کپنک قونار. (دوباره عذر می خوام ولی از سانسور هم خوشم نمیاد!!)

شئر غزل دئیر
چرند میگوید

ق

قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر.
«مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید ».


ک

کئچی جان هاییندا، قصاب پیگ آختاریر.
کئچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر.

کیم اوز قاتیقینا تورش دئیر.
هیچکس به ماست خودش ترش نمی‌گه.

 

کور آلاهدان نه ایستر ، ایکی گوز بیری اگری بیری دوز.
کور از خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم.

 

کور کورا دیر زیت گوزوه.
کور به کور میگوید بگوزم به چشت.

کور توتدوغون براخماز
کور چیزی رو که گرفت رها نمیکنه

 

گ
گئجه شهره گئدن چوخ اولار ، قیشدا بوستان اکن.
شب کسی که میگوید به شهر می‌روم زیاد است ، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت .

 

گئجه اودونا گئدن چوخ اولار.

 

گولمه قونشووا ، گلر باشیوا
به همسایه نخند ، سر خودت هم میاد.
 

ل

لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده.
لپه را نگو برنجو بگو،دیروزو نگو امروزو بگو(داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)

ن
نسیه موقوف حتی سنه ده.
نسیه حتی برای تو ممنوع.

ی
یئر برک اولاندا ، اوکوز اوکوزدن گوره ر.
وقتی زمین که سفت است، یک گاو فکر میکند تقصیر گاو دیگر است .

یوقورت توکولسه یئری قالار ، آیران توکولسه نه یی قالار؟
اگر ماست بریزد جایش میماند،اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن میماند؟

یامان گونون عمرو آز اولار.
عمر روز سخت کم است(پایان شب سیاه سپید است)

یاخشی دوست یامان گونده بللنر.
دوست خوب در زمان سختی معلوم میشود(دوست آنست که گیرد دست دوست در پریشانحالی و درماندگی)

این وب سایت دارای بیش از دوهزار و پانصد مثل ترکی آذری ایران است. روی حرف نخست ضرب المثل مورد نظرتان کلیک کنید و یا واژه ای از آن ضرب المثل را در قوطى «جستجو» تایپ کنید تا مثل مورد نظرتان را بیابید. Advertisements

لطفا ایمیل خود را وارد کنید

به 14 مشترک دیگر بپیوندید

دنبال کنید
ضرب المثل ترکی با داستان

بوشلی (بورجلی، بورشلی، بوشلی)  بوشلونون ساغلیغین ایستر.

پیشیک اؤلدورور آدام قورخودور! – گربه میکشد و آدم میترساند!

تویدان صونرا ناغارانین فایداسی اولماز – منظور: ساز و اواز بعد از عروسی بی فایده است.

 جان وئره‌ر مال وئرمه ز (جانین وئر ه ر ،ولی مالین ورمه ز) – جانش را میدهد اما مالش را نمیبخشد.

چوخ گوله ن چوخ آغلار – کسی که زیاد بخندد زیاد گریه کند.

حکیم محرم دیر – حکیم محرم است.

خلقه ایت هورر، بیزه چاققال = به مردم سگ پارس می کند، به ما شغال

دیل چاشار دوزونی دییه ر – گاه زبان می لغزد و راستش را می گوید.

ذکرسیز مومنی شیطان آللادار – مومن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می کند.

رحمت دوزه نه ، لعنت پوزانا – رحمت برکسی که کارها را درست می کند و لعنت برکسی که کارها را خراب میکند.

زورنا چی نین اؤز تویی دی – یعنی آدم کار بلد دارد برای خودش کار میکند. مثلا نجار برای خودش کمدمیسازد. کنایه از این است که یک نفر -به دلایل شخصی- دارد سنگ تمام میگذارد.

سن اوخویانلاری من توخوموشام = «آن چه تو میخوانی آنها را خود من بافته ام (سروده ام).» مجازا این بدان معنی است که آنچه تومیگوئی برای من چیز نوی نیست، میدانم. این البته کمی لحن بی اهمیت جلوه دادن گفته های طرف مقابل را دارد و از این نگاه شاید توهین آمیز تفسیر شود.

شیرینجه گل، شیرینجه گئت – ترجمه: با خوشی بیا و با خوشی برو.

صابون قره پالاز آغارتماز. ترجمه: گلیم سیاه را صابون نمیتواند سفید کند.

ضحین داماری آچیلیب. نظیر: دل توی دلش بند نمیشود، ریسه میره (میرود).

این وب سایت دارای بیش از دوهزار و پانصد مثل ترکی آذری ایران است. روی حرف نخست ضرب المثل مورد نظرتان کلیک کنید و یا واژه ای از آن ضرب المثل را در قوطى «جستجو» تایپ کنید تا مثل مورد نظرتان را بیابید.

ظالم ایتین قویروغودی. نظیر ابابیل است. به مزاح در مورد بچه های شیطان گفته میشود.

بیری دییپ: عزرائیل اوشاخ پایلییر. او بیری دییپ: منیمکین آلماسین، وئرمگی باشینا دگسین! یکی میگوید: عزرائیل بچه توزیع میکند. دیگری جواب میدهد: بچه مرا ازدستم نگیرد، توزیع بچه به سرش بخورد!

غربت جنت اولسادا، گینه وطن یاخشی دیر – حتی اگر غربت جنت باشد، باز وطن بهتر از آنست. نظیر: یوسف که به مصر پادشاهی میکرد می گفت بی شاهی کنعان خوشتر.

شخصى از ديگرى پرسيد: فارسى بلدى؟ مخاطب جواب داد: فمن يعمل! او با اين جمله مي خواست بگويد بله، كمى بلدم. سوال كننده خنديد و گفت: پس معلوم ميشود عربى هم ميدانى!

قونشوم شاد، من ده شاد – اگر همسایه من شاد باشد من هم شاد خواهم بود.

کاسب ایتی نین آدینی قویار «گوموش»! – آدم بی پول نام سگش را میگذارد «نقره»! اشاره به کسانی است که مال خود را بالا تر و بهتر از همه تصور میکنند.

گئچی سنه قوربان دی اما دری سی یوز مین تومن – بزه فدای سرت (قابلی ندارد) ولی پول پوستش 100هزار تومان میشود. این ضرب المثل در نکوهش تعارفات بیجا کاربرد دارد.

سن کی لای لای باشاریسان، نیه ئوزوون یوخون توتمور؟ – تو که لالائی بلدی چرا خودت نمیخوابی؟ نظیر: گر تو بهتر میزنی، بستان بزن!

مشه ده قورد آزد ایدی، بیری ده گمی نن گلدی – در جنگل گرگ کم بود یكى هم با کشتی آمد! بمعنی: مزاحم کم بود یکی هم اضافه شد! در ضمن نگاه کنید به: آزوارایدیآجآدام……

نسيه موقوف حتي سنه ده – نسيه حتي براي تو ممنوع.

واری اولان تاخار یوخو اولان باخار – کسی که دارد استفاده می کند کسی که ندارد تماشا میکند. نظیر: دارندگی و برازندگی.

هاداران پاداران دانیشیر – نظیر: پرت و پلا میگوید.

یاخینا گلمه یانیرام، اوزاغا گئتمه دونورام=زیاد به من نزدیک نشو که مرا می سوزانی، زیاد از من دور نشو که سردم می شود.

ضرب المثل تركی با
ترجمه فارسی

آللاه‌دان اوزولمییه نه اؤلوم یوخدور.
«كسی(بیماری) كه امیدش را از خدا قطع نكرده نمی‌میرد».

آباد اوْلسون خال خال، بیری یاتار بیری قالخار.
«آباد باشد خلخال، یكی می خوابد یكی بیدار می شود(وصف محلی كه همیشه تعدادی
بیدارند وشلوغ است)».

آتا اولماق آساندی ‏‏،آتالیق ائتمك چتیندیر.
«پدر شدن سهل است ‏‏،ولی پدری كردن سخت».

آتا چاتئنجاغ اششه یه مین!
«تا زمانیكه به اسب برسی سوارخر شو»!

آت آلماغا جاوان یوللا،قیز آلماغا قوجانی.
«جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر(عروس)».

آت آلمامیش آخئر چكیر.
«قبل از اینكه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد».

آتا دوغرایب بالایئیر.
«پسر دنباله رو پدر میشود».

آتاسئن دونقوز قاپمیش اوغلونوایلان چالمیش.
«پدرش را خوك گاز گرفته و پسرش را مار نیش زده».

آتاسئنا خئیئری اولمایان كیمه خئییری اولار؟
«كسی كه به پدرش خوبی نمیكند به چه كسی خوبی میكند»؟

آتا سین گورمه ین شاهلئق ادعاسی ائدر.
«هركه آبا و اجدادش را نشناسد ادعای پادشاهی می كند».

آتا سیندان قاباغا دوشه ن تولانی قورد یئیه ر.
«توله ای كه جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ می شود».

آتالار سوزونه محاكیمه اولماز.
«نصیحت پدر را نمی شود محاكمه كرد »

آتالار سوزو حكمتدیر.
«سخن پدران پندآموز است».

آتالار سوزو عاغلئن گوزو.
«سخنان پدران(ضرب المثلها) چشم عقل هستند».

آتام آتام من بو ایشه ماتام.
« »

آتا مالین درج ایله‏‏، اونا گوره خرج ایله.
«اول ارث پدری را صاحب شو،آنگاه خرجش كن».

آتاما یاتاق سالدیم قالایچی یلدی یاتدی.
«برای پدرم رختخواب پهن كردم،خادم پدرم آمد خوابید».

آتام ایله آتانی دئینجه ‏‏،اوزوم ایله اوزونو دئه.
«حساب پدر با حساب خودت جداست ».

آتام ائوینده بایلق باشی ‏‏،اریم ائوینده تویوق آشی.
«خونه پدر كله ماهی خوراكم بود ،خونه شوهر مرغ بریان».

آتامی آنامی آتمیشام تكجه سنی توتموشام.
«پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبیده ام».

آتامین اؤلمه سیند‌ن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانیا.
«از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏‏،ترسم از این است كه عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد».

آتا مینمه یین بیر عیبی وار، آت دان دوشمه یین مین عیبی وار(آتا مینمه ك راحتدیر،
آت دان ینمه ك چتیندیر).
«اگر سوار بر اسب شدن یك عیب و ایراد داشته باشد، از آن افتادن و پیاده شدن هزار
مورد و مسئله دارد(رسیدن به ثروت و مقام خوشایند ولی از دست دادن آن سخت و ناگوار
است)».

آتان بیلیجی دی سنه نه؟.
«گیرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل»

آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟
«پدرت پیاز ومادرت سیر،مگه میشه تو بشی گلبسر(خیارسبز)».

آتانین دعاسی ‏‏،آنانین ناله سی.
«دعای پدر و ناله مادر».

آتانین دعاسی آنانین آهی.
«دعای پدر و آه مادر».

آتا اوت ایته ات وئرمزلر.
«به اسب علف و به سگ گوشت نمیدهند».

آتا مین ‏‏،آد قازان.
«بر اسب سوار شو و شهرت بطلب».

آتا آنا رشوه سیز دوست دورلار.
«پدر و مادر بدون هیچ چشم داشتی دوستت هستند».

آتا ائوینده اوگئی آنا _ار ائوینده قایئن آنا.
«در خانه ی پدر نامادری- در خانه ی شوهر مادر شوهر».

آتان اوخ قایئتماز.
«تیر پر تاب شده بر نمی گردد».

آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار.
«دو اسب را كه یكجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند».

آج تویوق یاتار یوخودا داری گورر.
«مرغ گرسنه در خواب ارزن میبیند».

آج قارئن آجی آیران.
«شكم گرسنه و دوغ تلخ(وعده های تو خالی)».

آجئن ایمانی اولماز.
«آدم گرسنه ایمان ندارد ».

آجئندان یاتیب گون اورتادا دوروب .
«از زور گرسنگی شب می خوابد و بعد از ظهر بیدار می شود».

آخار سویا گئدسه، آخار سولار قورویار.
«آدم بد شانس اگر به آبهای روان برود آنها هم خشك میشوند».

آخار سو یولونی تاپار.
«آب جاری راهش رو پیدا می كنه».

آختاران تاپار یاتان یوخودا گوره ر.
«كسی كه جستجو كند پیدا میكند و كسی كه بخوابد در خواب میبیند(جوینده یابنده
است)».

آخیرده گوله ن،یاخشی گوله ر.
«كسی كه آخر میخندد،بهتر میخندد».

آدام هر نه دن قورخسا، باشئنا گله ر.
«انسان از هر چیزی بترسد به سرش میاید».

آدامئن آغزئندان سؤز آلئر.
«از دهان آدم حرف می‌كشد».

آدامئن اون دانا یییجی سی اولسون بیر دانا دیییجی سی اولماسئن.
«آدم ده تا نون خور داشته باشه ولی یه دونه غر زن نه»!

آدی منیم دادی سنین.
«به اسم من ولی لذتش مال دیگران».(به نام من و به كام دیگران)

آدئن توتدون اوزو گلدی.
«اسمشو آوردی پیداش شد».

آدئن ندی رشید بیرین دئه، بیرین ائشید.
«یكی بگو، یكی بشنو».

آرپا اكه ن بوغدا درمه ز.
«كسی كه جو می كارد گندم درو نمی كند».

آزاجئق آشئم ، آغرئماز باشئم.
«به فقر می سازم ، دردسری ندارم».

آز دانئش ناز دانئش.
«كم گوی و گزیده گوی».

آستا دانئش، اوستا دانئش.
«كم گوی و گزیده گوی».

آستا گئده ن یورولماز.
«كسی كه آهسته میرود خسته نمیشود».

آسلانین ائر‌كك دیشی سی اولماز.
«شیر نر و ماده ندارد».

آش دی آشئن ایسپناغی.
«آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه».

آشی پیشدی.
«گاوش زائید.مشكلی برایش پیش آمد».

آغاج بار گتیردیكجه باش ایه ر.
«درختی كه بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود».

آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر.
«كرم درخت را از درون می‌خورد».( كرم از خود درخت است)

آغانئن مالی چئخاندا نوكرین جانی چئخئر.
«از اموال آقا داره كم میشه جان نوكر داره در میاد(شاه می بخشد شیخعلی خان نمی
بخشد)».

آغریمایا‌ن باشا دسمال باغلامازلار.
«به سری كه درد نمی‌كند دستمال نمی‌بندند».

آغرییان دیشی چكرلر.
«دندانی را كه درد می‌كند باید كشید».

آغئزلاردا ساققئز اولماق.
«دهان به دهان گشتن».

آغئزئنا باخ تیكه كس.
«به اندازه دهانت لقمه بردار(پایت را به اندازه گلیمت دراز كن)».

آغئزئندا مرجیمك ایسلانمئر.
«عدس دردهانش خیس نمی‌شود(درمورد آدمی كه سرّ نگهدارنیست)».

آل آپارمئش.
( آل او را ببرد)(آل=موجودی موهوم و خیالى كه به چشم انسان تنها در شب یا زن حامله
دیده مىشود)».

آل ایتدن معروف اولماق.
«مثل گاو پیشانی سفید مشهور بودن».

آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون ، قویسون شانسئنئن اوستونه.
«خدا از عمر آدم بردارد ، به شانسش اضافه كند».

آللاه ایكی قاپازی ، بیر باشا وور ماز.
«خدا دو سركوفت را به یك سر نمی زند».

آللاه ایلانی تانییب ، آیاغلارئنی قارنئنا سوخوب.
«خدا خر را شناخت و شاخش نداد».

آللاه باغلایان قاپئنی ، هئچ كیم آچامماز.
«دری را كه خدا ببندد، هیچ كس نمیتواندباز كند».

آللاه بیر قاپئنی باغلاسا ، آیری قاپی آچار.
«خدا اگر دری را به روی بنده اش ببندد ، در دیگر به رویش می گشاید(خدا گر ز حكمت
ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری)».

آللاه داغئنا باخار قار وئره ر.
«خداوند به كوه اش نگاه می كند برفش می دهد(خداوند به هر كسی به اندازه لیاقتش
میدهد، خلایق هرچه لایق)».

آللاه دغل بازا پای ورمز.
«خدااز فریب كاران حمایت نمی كند.»

آللاه شنبه نی جهودا قیسمت ائله سین.
«خداوند شنبه را قسمت جهودها كند».

آللاه قارغا ده ییل كی گوز اویا(آللاهئن بارماغی یوخدور ، گؤزووه سوخا).
«خداوند مانند كلاغ نیست كه چشم در بیاورد(چوب خدا صدا نداره)».

آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه.
«خدا اختیار داره، »

آللاها قوربان اولوم كی، یاغی یاغ اوسته وئریب یارمانی یاوان قویوب.
«قربان خداوند بروم كه به یكی روغن روی روغن (صد نازو نعمت) داده وبرای یكی هم
بلغور خالی».

آلچاقدا دایان كه چیخاسان باشا.
«برای رسیدن به قله كوه باید از دامنه شروع كنی».

آلئنمئش تاپئلمئش دی.
«چیزی كه خریده شده غنیمت است».

آناسئنا باخ قئزئنی آل،قئراغئنا باخ بئزینی آل.
«در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس
تحقیق كن».

آنلایان بیر تل ده ن آنلایار(آدام اولانا بیر سوز یئته ر.آنلایانا بیر سؤز
بسدیر.آنلایانا ایشاره، آنلامایانا میناره.آنلایانا بیر سؤز بیر كیتابدئر.آنلایانا
بیر كلمه سازدئر،آنلامایانا زورنا قاوال آزدئر).
«عاقل را یك اشاره كافیست ».

[ویرایش] الف

اتوروب گمی نین ایچینده،گمی چی نین گو’زون ایور(اتوروب گمی نین ایچینده،گمی چی نه
ن ساواشئر).
«هم تو كشتی نشسته هم به ناخدا گیر داده».

ات وئرمه ده ن ، كوفته ایسته مه(ات وئرمه میش ،كوفته الده ائدیلمز).
«تا وقتی گوشت نداده ای كوفته نخواه».

احتیاط ایییدین یاراشئغی دئر(احتیاط عاغلئن شرطی دیر).
«احتیاط زینت جوانمردان است(احتیاط شرط عقل است)».

احمد بی غم دیر.
«آدم بی خیالی است».

ادب بازاردا ساتئلماز.
«ادب در بازار فروخته نمیشود».

اریم اولسون ائرمنی اولسون(اراولسون اكبر اولسون).
«اخلاق و رفتار مهم نیست مهم این است كه شوهر و سایه سر باشد».

اششییم اؤلمه یونجا بیتینجه ك ، یونجام سارالما ، توربا تیكینجه ك.
«بزك نمیر بهار میاد ، كمپوزه با خیار میاد».

اششیه گوٍجوٍ چاتمیًر , پالانئ تاپدالاییًر .
«زورش به خر نمی رسد ، پالانش را كتك می زند»!

اشك نه بیلر آرپا باهادی.
«خر كه نمی فهمه جو گرونه(خر چه داند قیمت قند و نبات)».

اشید اینانما.
«بشنو و باور مكن».

ال الی یویار ، ال ده دؤنه ر اوزو یویار.
«دست، دست را می‌شوید، دست برمی‌گردد صورت را می‌شوید(همدلی و كمك به دیگران و
رفتار متقابل آنها در تمامی زمینه‌ها)».

اله گوتورنده قاوال، گوته سوخاندا زورنا.
« »

الییم اله نیب قلبیریم گویده فئرئلدئر.
«الكم بیخته شده و غربیلم درهوا می‌چرخد(آردم را بیختم الكم را آویختم)».

الینده ن سو داممئر.
«از دستش آب نمیچكد(كنایه از آدم خسیس)».

ان بؤیوك بیجلیك دوزلوكدور.
«بزرگترین زیركی درستكاری و صداقت است».

اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان یاخشئدئر.
«ناله كردن در ابتدا از گریه كردن در انتها بهتر است(احتیاط اولیه بهتر از پشیمانی
و گریه كردن در پایان كار است)».

اوجوزدان باهاسی اولماز.
« همیشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است».

اوجوزلو اتین شورباسی اولماز.
«از گوشت ارزان شوربا نمیشود ».

اود آلتئندان كوز ،آدام آلتئندان سوز(آدامئن آلتئن سوز یاندئرار، قازانئن آلتئن
كوز یاندئرار).
«خاكستر زیر آتش ، حرف پشت سر انسان(انسان بواسطه برخی از سخنان دیگران همیشه در
زحمت و رنج است همچنان كه شعله ور شدن چوب زیر دیگ را می سوزاند)».

اود پارچاسی دی.
«یه پارچه آتیشه».

اوره ییم قئزمئر.
«دلم گرم نمیشه».

اوز گوزونده دیره یی گورمور ، اوزگه نین كینده توكو گورور.
«تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند».

اؤزومون قشنگین چاققال یئیر.
«بهترین انگور (باغ) راشغال میخورد ».

اوزونه سیچیر ، منه گوز بره لدیر .
«برای خودش می ریند ، برای من چشم می دراند»!(خودش را خیس میكند,عصبانیتش را سر من
خالی می كند.)

اوزو یئخئلان آغلاماز.
«كسی كه خودش بیفته گریه نمی كنه (خود كرده را تدبیرنیست)».

اوستورانین قاباغیندا سیچماسان ، دئیرلر گوتو یوخدی.
«كلوخ انداز را پاداش سنگ است.»(عوض عوض داره گله نداره)

اوغرو پیشیك آغاج گورجك قاچار.
«گربه دزده چوب ببینه فرار می‌كنه».

اوغرو دان اوغرویا حلالدی.
«دزد كه از دزد بدزده حلاله.»

اؤلسون او یاخشی كی پیسده ن سونرا گه له جك(اؤلسون او پیس كی یئرینه یاخجی سی گه
له جك).
«بمیرد آن خوبی كه میخواهد بعد از بد بیاید(هیچ بدی نرفت كه خوب جاش رو بگیره)».

اول قارداشلئغئنی ثابت ائله سونرا ارث و میراث ایسته.
«اول برادریتو ثابت كن بعد ادعای ارث بكن».

اؤلو دوروب مرده شیری یویور.
«مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده».

اؤلومدن باشقا هر شئیه چاره وار.
«فقط مرگ را چاره نیست».

اؤلمه ز خدیجه، گوره ر نوه نتیجه.
«نمیمیرد خدیجه،میبیند نوه و نتیجه (یعنی هركس كار بكند خوب و بد نتیجه كارش و یا عمل
انجام یا فته اش را خواهد دید و پس از آن دیگران با دیدن نتیجه كار قضاوت خواهند
كرد)».

اؤلمه ك اگر اؤلمه كدیر، بونه جان وئرمه كدیر.
«مرگ یك بار شیون هم یك بار».

اؤلن یوخدور قبرینه سئچاسان.
«هنوز خبری نیست كه داری برنامه میریزی».

اؤلویه اوز وئرسن ، سیچار كفنین باتیرار.
«به مرده رو بدی می رینه كفنشو كثیف می كنه».

او مراغا باسلئغئدی،ایلده بیر دفعه گلر.
«آن باسلوق مراغه است سالی یكبار میاید».

ایت موتالدان ال‌چكدی موتال ایتدن ال چكمیر.
«سگ از خیك دست برداشت خیك ازسگ دست برنمی‌دارد».

ایت هورر كروان كئچر.
«سگ پارس می‌كند، كاروان میگذرد(سگ لاید و كاروان گذر،جواب ابلهان خاموشی است)».

ایتین آیاغیندان تیكان چئخاردئر.
«از پای سگ خار در می‌آورد(سخت كوش- در مورد انجام كارهای سخت و مشاغل طاقت
فرسا)».(كنایه ازشجاعت و نترس بودن)

ائرمنی قان گوروب.
«جهود خون دیده».

ائرمنی موسلمان ائله مك.
«».

ایری اوتوراق دوز دانیشاق.
«كج بشینیم، راست صحبت كنیم(اظهار صداقت و راسنگویی در هر موقعیتی)».

ایش ایچینده ایش وار.
«كاسه ای زیر نیم كاسه است».

ایش اینسانئن جووهه ری دیر.
«كار جوهره ی انسان است».

ایش قالسا اوستونه قار یاغار.
«اگه كار بماند رویش برف میبارد».(كار امروز را نگذار فردا)

ایشله ین دمیری، پاس باسماز.
«آهنی كه كار كند زنگ نمی‌زند(در زمینه ارزشمندی كار كردن بیان می‌شود)».

ایشی دوشنده آختارار ، ایشیم دوشنده قاوالار.
«وقتی كاری با من دارد دنبالم می گردد ، وقتی كاری باهاش دارم فراری ام می دهد».

ایكی عزیزین آراسئنا گیرمزلر.
«یعنی هیچوقت بین دو نفردوست و یار عزیز و صمیمی وارد نمی شوند(بین دو عزیز نباید
فاصله و اختلاف انداخت».

ایلان هر یئره ایری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر.
«مار هر كجا كه كج بره ، خونه خودش راست میره».

ایلانئن یارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار.
«مار از پونه بدش میاد دم در لونه اش سبزه میشه ».

ایلانی اوتوب اژدها اولوب .
«مار را قورت داده شده اژدها».(مار خورده افعی شده)

ایل باهارئندان بیلینر.
«سالی كه نكوست از بهارش پیداست».

ائل گوجو، سئل گوجو(ائلین گوجو، سئلین گوجو).
«قدرت مردم مانند قدرت سیل است(دست خدا با مردم است)،در زمینه نیرومندی كار جمعی
بیان می‌شود».

ائله دانئشئر كی پیشمیش تویوغون گولمه یی گلیر.
«چنان حرف می زند كه مرغ بریان خنده اش می گیرد».

ائله قورخور ، جین دمیرده ن قورخان كیمی.
«مثل ترسیدن جن از آهن می ترسد(كنایه از آدم ترسو است)».

ائله یئرده یاتماز كی آلتئنا سو كئچه.
«می گویند فلانی جائی نمی خوابد كه آب زیرش برود، بسیار محتاط است».

ائویمدن چئخئر قارنئما گئدیر.
«از خانه‌ام در میاید،به شكمم میرود(از این جیب به ان جیب)».

[ویرایش] ب

باخما اوزونون قاراسئنا ، باخ آلنئنئن سیتاراسئنا.
«فلفل نبین چه ریزه،بشكن ببین چه تیزه».

بارلی آغاجا داش وورارلار.
«درختی كه میوه داره بهش سنگ پرتاب می كنند(به‌درخت بی‌ثمر سنگ نمی‌زنند)».

باشدا آغئل اولماسا بدن عذابدا اولار.
«اگه تو سر عقل نباشه بدن تو عذابه».

باشئنا داش دا سالاندا ، اوجا یئردن سال(باشئنا كول ده اله سن ،اوجا یئردن اله).
«وقتی میخواهی بر سرت خاك بریزی از جای بلند بریز(همت بلند دار كه مردان روزگار –
باهمت بلند بجائی رسیده اند)».

باغدا اریك واریدی سلام علیك واریدی، باغدان اریك قورتولدو سلام علیك قورتولدو.
«تازمانی كه سود میرسد دوست است».

باغبانئن گول واختی قولاغی ائشیتمز.
«گوش باغبان وقت باز شدن گل كر می شود».

بالا لی قارغا بال یئمه ز.
«كلاغی كه فرزند دارد خودش عسل را نمیخورد(همه چیز برای بچه ها)».

بال شیرین،بالا بالدان دا شیرین.
«عسل شیرین است ، فرزند از عسل هم شیرین تر».

بالئغ كونلو ایستیه نین گوتو سودا اولار(كونلو بالئغ ایسته نین گوتو بوزلو سو دا
اولار،كؤنلو بالئغ اتی ایسته یه ن، قویروغون قویار بوز اوسته).
«كسی كه دلش ماهی می خواهد باید در آب فرو رود(هركه طوطی خواهد جور هندوستان
كشد،كسی كه خربزه می خورد ، پای لغزش هم می نشیند)».

بركت ،حركت ده دیر.
«از تو حركت،از خدا بركت».

بش بارماغ بشیده بیر اولماز.
«پنج انگشت برابر نیستند».

بش ده آلاجاغئم یوخ اوچ ده وئره جاغئم.
«نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم».

بش قئرانلئق یوغورت كیمین اوزون توتوب.
«مانند ماست پنج قرانی خودش را گرفته»

بودونیا بیر گوزگودور، هر گلن باخار گئدر.
«این دنیا مانند آینه است هركسی میاید و نظری بر آن می افكند».

بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ایستر.
«طلبكار سلامتی بدهكار را می خواهد تا زنده باشد و بتواند دین خود را ادا نماید».

بوردا منم باغداددا كور خلیفه.
«در اینجا همه كاره من هستم همچنانكه در بغداد نیز خلیفه كور همه كاره است».

بؤركونو قوی قاباغئنا.
«كلاه خود را قاضی كن».

بورنو یئللی دیر.
«دماغش باد دارد».

بورنوندان توتسان جانی چئخار.
«اگر دماغش را بگیری جانش در می‌آید».

بوغدا بوغدادان بیته ر.
«از مكافات عمل غافل مشو***گندم از گندم بروید جو ز جو».

بوقارا او قارا یا بنزه مز.
«این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست».

بو گونون صاباحی دا وار(جمعه نین چرشنبه سی وار).
«امروز فردایی هم دارد(در مورد افرادی كه شاكر نعمت نیستند به كار می رود)».

بولاغ سو توكمه یی ایله بولاغ اولماز گئره ك اوزو جوشا.
چشمه با آب ریختن چشمه نمی شود خودش باید بجوشد.

بولانماسا دورولماز(خراب اولماسا آباد اولماز) .
«شرط آبادانی و اصلاح، به هم خوردن و از بین بردن برخی از شرایط و موارد است».

بونلاردان فاطییا تومان اولماز.
«از اینهان به فاطی تنبان نمی شود».

بیر آیاغی قبیرده اولماق(بیر آیاغی قبیرده دیر).
«پای كسی لب گور بودن».

بیر الده ایكی قارپئز توتماغ اولماز.
«با یك دست نمیتوان دو هندوانه را برداشت ».

بیر اینه اوزونه وور، بیر جووالدوز اوزگیه.
«اول یك سوزن به خودت بزن بعد یك جوالدوز به دیگران».

بیر باشی وار مین سئوداسی.
«یك سر دارد و هزار سودا.»

بیر بیر مین اولار،داما داما گو’ل اولار.
«یكی یكی هزار میشود چكه چكه دریاچه(استخر)میشود(قطره قطره جمع گردد وانگهی
دریاشود)».

بیر تخته سی اسكیك دی.
«یه تخته اش كمه».

بیر تیكه نی بیلمه ین ،اون تیكه نی ده بیلمز(بیر تیكه نی بیلمه ین ، مین تیكه نیده
بیلمز).
«كسی یك خوبی را(كه در حقش شده) نفهمد ده خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید».

بیر داش ایله ایكی قوش وورماق.
«با یك تیر دو نشان زدن».

بیر سوز اولماسا،مین سوز دئییلمز(بیر سوز اولماسا دئمزلر).
«تا نباشد چیزكی مردم نگویند چیزها».

بیر كنده گیردین هامی كور سنده كور(یالانا بورون ، ال ایله سورون).
«اگر وارد دهی شدی دیدی همه كور هستند تو هم كور باش (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت
شو)».

بیر گول ایله باهار اولماز.
«با یك گل بهار نمی شود».

بیرلیك هاردا دیرلیك اوردا.
«یكدلی هرجا كه باشد زندگی آنجاست».

بیرین بیلیرسن بیرین یوخ.
«یكی را می دانی یكی را نه ».

[ویرایش] پ

پاخما اولماسا، مرد رند آجئن دان اولر.
«اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگی می میرد».

پاكات ایچینده سؤز دئمه ك.
«چیزی را با كنایه و در پرده گفتن».

پنیری دری ساخلار قادئنی اری.
«پنیر را خیك ( توبره ) نگه می دارد و زن را شوهر».

پوخ پوخدور ، یاشی یا قوروسو.
«گوه گوه است،چه تر چه خشك(سر و ته یه كرباسن)».

پولو وئر پولا.
«پول را بده به پول».

پیچاق اوز دسته سین كسمه ز.
«چاقو دسته خودشو نمیبره(هیچ شخصی حتی فرد دیوانه و احمق به خانواده خود آسیب نمی
رساند)».

پیچاق وورسان قانی چیخماز.
«چاقو بزنی خونش در نمی‌آید».(كنایه از عصبانیت)

پیس اولادی نه آتماغ اولار نه اوتماغ.
«فرزند بد و ناخلف را نه میشود طرد كرد نه میشود قورت داد».

پیشی یه دئدیلر پوخون درمان دی ،سئچدی اوستون باسدئردی.
«به گربه گفتند گهت دوا است ، رید ،روش خاك ریخت».(كنایه از فرد خسیس)

[ویرایش] ت

تانری داغئنا باخار، قار وئرر.
«خداوند به هر كسی متناسب با ظرفیتش روزی می‌دهد».

تانری یازانی ، بنده پوزا بیلمه ز.
«سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد».

تایلی تایئن تاپمالی.
«كبوتر با كبوتر باز با باز، كند همجنس با همجنس پرواز».

تك الده ن سس چئخماز.
«یه دست صدا نداره».

تكلئق آللاها گلیب.
«تنهایی خدا را زیبد».

تلسه ن قئز اره گئتمز،اره گتسده خئیر گؤرمز.
«دختری كه برای شوهر كردن عجله كند، نمیتواند شوهر كند و اگر توانست شوهر كند در
زندگی اش خیر نمیبیند».

تنبل احمد دیر.
«آدم تنبلی است».

تنبل قادئنئن ، قئزی زیرنگ اولار.
«زن تنبل ، دختر زرنگ خواهد داشت».

توخون آجدان خبری اولماز .
«شخصی كه سیر است از احوال گرسنه آگاهی ندارد(سواره از پیاده خبر ندارد)».

توك ایله دری،اوره كده ن سو ایچه ر.
«مو و پوست از دل آب میخورند(وضعیت پوست و مو را دل آدم مشخص میكند)».

تولكوسن آسلانلا چیخما ساوشا.
«اگر روباهی با شیر دعوا نكن».

تولكو سوواخلی باغا گیرمه ز.
«روباه به باغ محصور وارد نمی شود».

تولكویه دئدیلر هانی شاهیدین؟ دئدی: قویروغوم.
«به روباهه گفتن شاهدت كیه؟ گفت: دمبم».

تویدا،اوینایانین بویون گوره رلر.
«تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باش».

[ویرایش] ج

جان وئره‌ر مال وئرمه ز(جانین وئره ر ،ولی مالئن ورمه ز).
«جانش را میدهد ولی مالش را نه».

جانی بوشلوغدان ائرمنی یه دایی دئییر.
«یعنی بواسطه تنبلی و كاهلی به غریبه و نا آشنا رو می اندازد».

جفا چكمه ین، صفا گورمز.
«كسی كه سختی نبیند به آرامش نمیرسد».

جوجه نی پاییزدا سایارلار.
«جوجه را آخر پاییز می‌شمارند».

جوجه همیشه سبت آلتئندا قالماز.
«جوجه همیشه زیر سبد نمیماند».

جویود دور(جویود كیمین پوللارئن یئغئر).
«جهود(خسیس)است(مثل جهود پولهایش را جمع میكند)».

جهننمه گئدن اؤزونه یولداش آختارار.
«مسافرجهنم ، دنبال رفیق می گردد».

[ویرایش] چ

چادراسئزلئق دان ائوده قالئب(تومانسئز لئقدان ائوده قالئب).
«از بی چادری تو خونه مونده-آب نمی بیند وگرنه شناگر قابلی است(بدی و خیانت نكردن
او از فقدان وسائل است)».

چاغئرئلان یئرده ییت ـ چاغئرئلمایان یئردن ایت(چاغئران یئرده ن قالمازلار،
چاغئرمایان یئره باخمازلار).
«جایی كه دعوت شده ای حاضر باش ـ از جایی كه دعوت نشده ای پنهان باش».

چالما قاپیمی ، چالارلار قاپینی.
«درم را نكوب ، در تو را هم می‌كوبند.( آزارم نده كسی هم ترا آزار خواهد داد)».

چوخ زامان ، دوران اوكوز ، یاتان اوكوزون باشینا سیچار.
«خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند».

چوخ محبت تئز آیرلئق گتیره ر.
«محبت زیاد زود جدایی می آورد(تب تند زود سرد میشود)».

چوخ یاشایان چوخ بیلمز،چوخ گزه‌ن چوخ بیلر.
«كسی كه زیاد عمر كند زیاد نمیداند،كسی كه زیاد سفر كند زیاد میداند.جهاندیده
بسیار می داند( مورد كسانی كه سن زیاد و موی سفیدشان را دلیل دانایی شان تلقی می
كنند بكار می رود)».

چؤره یی سوفرادا گؤرؤب ، سویو كوزَه‏دَه(گونو باجا‏دا گؤروبدور سویو كوزَه‏دَه).
«نان را در سفره دیده و آب را در كوزه،آفتاب را از روزن بام دیده‌است و آب را در
كوزه(در مورد كسی گفته می‌شود كه نازپرورده‌ است)».

چولك اكه ن ، طوفان بیچه ر.
«هركه باد بكارد، طوفان درو خواهد كرد».

چؤلمَك گَزَر ، قاپاغئنئ تاپار.
«دیزی می‌گردد و درِ مناسب خودش را پیدا می‌كند».

چومچه آش دان ایستی اولوب.
«كاسه ی داغ تر از آش بودن».

چیراغ اوز دیبینه ایشئغ وئر مز(چیراغ اوز دیبینه ایشئغ سالماز).
«چراغ به اطراف خود نور نمیدهد(كنایه از كسانی است كه با وجود مستحق در اطرافیان
خود فقط دیگران از وجود او بهره مند می شوند)».

[ویرایش] ح

حاجی لك ‌لكین آرتئغ بالاسی.
«جوجه اضافی لك‌لك( جوجه‌‌ای كه خود لك‌لك از لانه بیرون پرت میكند)».

حالوا ـ حالوادئمك له، آغئز شیرین اولماز.
«با حلوا حلوا گفتن دهن شیـرین نمی شود».

حامام سویو ایله دوست توتماق(خلیفه كیسه سیندن باغئشلاماق).
«با آب حمام دوست پیدا كردن(از كیسه خلیفه بخشیدن)».

حسن تلسیك دیر.
«خیلی آدم عجولی است».

حكماوار اوزاخ كردیسی یاخئن(همدان اوزاخ كَردی یاخئن ).
«حكم آباد(همدان) دور ولی كرتهایش نزدیك است(كنایه از كسی است كه به دروغ می گفت
من در حكم آباد(همدان)از روی كرت بزرگ می پریدم غافل از اینكه كرت همه جا هست و
امتحان كردن آن نیاز به شهر خاصی ندارد)،اگر یزد دور است، گز نزدیك است».

حق آلمالئدئر، وئرمه لی ده ییل.
«حق گرفتنی است دادنی نیست».

حق ایله باطیلین آراسی دورد بارماقدئر.
«فاصله حق و باطل چهار انگشت است».

حق داشی آغئر اولار.
«سنگ حق سنگین است».

حق سوز آجی اولار.
«حرف حق تلخ است».

حق سوز آخار سولاری ساخلار.
«حرف حق آبهای جاری را متوقف میكند».

حیرصین دوولته زیانئ وار.
«عصبانیت به مال ودولت زیان دارد(در زمان عصبانیت زدن و شكستن به دارایی خود انسان
ضرر می رساند)».

حیوانئن دیشینه باخارلار ،اینسانئن ایشینه.
«سلامت حیوان به دندان است وشایستگی انسان به عملش».

[ویرایش] خ

خالا خاطیرین قالماسئن.
«محض خالی نبودن عریضه».

خانئم سئندئران قابئن سسی چئخماز.
«ظرفی كه خانم خانه می شكند صدایش در نمی آید(صدایش را در نمیاورند)».

خان یورغانی میتیل اولماز.
«لحاف خان از جنس متقال نیست».

خاتئن قئز خالاسئنا چكر، قوچ ایید دایئ سئنا(خانئم قئز خالئسئنا چكر، خان اوغلان
دایئسئنا).
«دختر خانم شبیه خاله اش میشود ، آقا پسر شبیه داییش».

خكه خكه دئیینجه قئش چئخار.
«تا تو بخوای بگی خكه(تكه های كوچیك زغال)زمستون تموم شده».

خیاطین اینه سی ایتمسه گونده اون دانا كوینك تیكر.
«سوزن خیاط اگه گم نشه روزی ده تا لباس میدوزه».

خئییر وئر ، خئییر گوتور.
«خیر بده ، خیر بردار».

[ویرایش] د

داغ داغا یئتیشمز، آدام آداما یئتیشر.
«كوه به كوه نمی رسد آدم به آدم میرسد».

دالی یا قالسان دئیرلر گیج دی ، قاباغا گئچسن دییرلر بیج دی.
« اگه عقب بمونی میگن گیجه و اگه جلو بزنی میگن زیادی زرنگه(شاگرد خیاط اتو را گرم
می آورد حرف است سرد می آورد حرف است)»!

دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر.
«اگر صحبت كردن از نقره باشد صحبت نكردن از طلاست(سكوت طلاست)».

دده م منه كور دئدی، هر گلنی وور دئدی.
« »

دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر.
«در آهنین هم روزی كارش به درب چوبی می‌افتد».

دوز یولدا یئری ینمیر، شوخوملوخدا شیللاق آتیر.
«راه صاف را نمی تواند برود ، توی زمین شخم خورده شلنگ ‌تخته می‌اندازد».

دوز یول گه ده ن ، یورولماز.
«كسی كه در راه راست قدم بردارد ، خسته نمیشود».

دوزه ن آپارار دایانان مقصده چاتار.
«كسی كه صبر كند برنده میشود و هركه شكیبا باشد به مقصد میرسد(گر صبركنی زغوره
حلوا سازی)».

دوست باشا باخار، دوشمن آیاغا.
«دوست به سر نگاه میكند ، دشمن به پا».

دوشانا دئییر قاچ ، تازی یا دئییر توت.
«به خرگوش میگه بدو، به سگ تازی میگه بگیر».

دولانان آیاغا داش دیه ر.
«هر كس با برنامه ریزی صحیح و خردمندانه تلاش و كوشش كند حتماً موفق خواهد
شد(جوینده یابنده است)».

دولت دوشانی ارابا ایله توتار.
«دولت خرگوش را با ارابه میگیرد».

دولتلی پول چیخاردار ، كاسیب اوتیرار پوللارین سایار !
«ثروتنمد پول در می آورد ، فقیر می نشیند پولهای او را حساب می كند»!

دووارا مینه ن طالعینده اولاسان.
« »

دوواری نم یئخار ،اینسانی غم.
«دیوار را رطوبت ویران می كند انسان راغم».

دوه دن بویوك فیل وار.
«از شتر بزرگتر فیل هست ».

دوه دن ده بیر قیل غنیمتدیر .
« یك مو از خرس كندن غنیمت است».

دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی ، دئدی هارام دوزدور كی بوینوم ایری اولا.
«به شتر گفتند كه گردنت كج است ، گفت كجایم صاف است»؟

دئدی دئدی ملاكه دیر.
«اگر چیزی را زیاد بگویند ملكه ذهن میشود و اتفاق می افتد».

دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جه یه م، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جه
یه م، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده
یئرینده قالدی.
« »

دئدیلر عزرائیل اوشاق پایلایئر، دئدی نه وئرسین نه آلسئن.
«مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان».

دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان،دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان.
«گفت چطوره یه حرفی بگم كه بتركی ، گفت چطوره كه خودمو بزنم به نفهمی تا تو بتركی
»

دئوین قولاغئنا قورقوشوم.
«بر گوش دیو سرب(گوش شیطان كر)».

ده لی دلی نی گورنده ، چوماغین گیزله در.
«دیوانه كه دیوانه ببیند چماقش را قایم میكند.»

ده لی یه همیشه بایرامدئر(ده لی یه گونده بایرامدئر).
«برای دیوانه همیشه عید است(برای دیوانه هر روز جشن است)».

دینمه یه نین ،دینه نی وار.
«».

دییرمان نوبتینن ایشلر .
«آسیاب به نوبت است».

[ویرایش] ذ

ذكرسیز مومنی شیطان آللادار.
«مومن بدون ذكر و نماز را شیطان گمراه می كند».

ذوقسئز طاعت بارسئز آغاجدئر.
«طاعت بدون ذوق درخت بی بار است».

[ویرایش] ر

رحمت دوزه نه ،لعنت پوزانا.
«رحمت بركسی كه كارها را درست می كند و لعنت بركسی كه كارها را برمی اندازد».

رشید اوغول وورماغا آتاسئندان ایذن آلماز.
«رشید برای زدن پسرش از پدرش اجازه نمی گیرد».

رعیتین دوواری آلچاق اولار(كاسئبئن دوواری آلچاق اولار).
«دیوار رعیت كوتاه می شود(چراغ فقیر نور ندارد)».

رنگیمه باخ احوالئمی خبر آل.
« به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو».

روزوسو گلن زامان یوخو توتار كؤپه یی.
«وقتی زمان روزی سگ میرسد خوابش میبرد».

روس تویوغودور پئسلاسان پئسلانار.
«»

روشوه جهنمی ایشئقلاندئرار.
«رشوه جهنم را درخشان میكند».

ریحان مرزه كردیسینه گتمیركی.
«به كرت و باغچه ریحان مرزه كه نمیرود».

[ویرایش] ز

زر قدرین زرگر بیلر.
«قدر زر زرگر بداند».

زحمت چكمه ین راحتلئغئن قدرینی بیلمز.
«كسی كه زحمت نكشیده باشد قدر راحتی را نمیفهمد».

زحمت سیز بال دادانمازسان.
«بدون زحمت نمیتوانی عسل بخوری(نابرده رنج گنج میسر نمیشود)».

زحمتی مشاطه چكر لذتی داماد آپارئر.
«مشاطه زحمت میكشد داماد لذت میبرد».

زیانئن یاریسئندان قایئتماق قازانجدئر.
«ضرر را از هر كجا بگیری نفع است».

[ویرایش] س

ساح باشا ساقئز یاپئشدئرما(ساح باشئنا ساققئز سالما).
«سری كه درد نمی كنه دستمال نمی بندند(میفكن بر سر بی موی خود زفت)».

ساخلا سامانی ، گلر زامانی.
«كاه را نگه دار وقت استفاده آن میرسد(هرچیز كه زار آید، یك روز به‌كار آید)».

سارالا سارالا قالماخدان ، قیزارا قیزارا اولمه ك یاخشئدئر.
«مرگ سرخ به از زندگی ننگین است».

ساققالیم یوخدور سوزوم كئچمیر.
«ریش ندارم حرفم را قبول ندارند».

سرباز نه بیلیر هیوا كالدئر.
«سرباز چه می فهمه كه میوه هنوز كاله ( خر چه داند قیمت نقل و نبات)».

سس سیز طیاره دیر.
«آب زیر كاه است».

سفه ننه نین سفه ده قئزی اولار.
«مادر كه بی عقل باشد دخترش هم بی عقل میشود».

سلام سلامتلئق گتیره ر.
«سلام سلامتی میاره».

سن چوره یی آت سویا ، بالئق بیلمسه ، خالیق بیلر.
تو تكه نان را در آب بریز اگر ماهی نفهمد ، خدا میفهمد.(تو نیكی میكن و در دجله
انداز كه ایزد در بیابانت دهد باز)

سن آقا ، من آقا ، اینكلری كیم ساغا؟
«تو آقا ، من آقا ، راستی !گاوها را كی بدوشد ؟!».

سن اوخیانی من توخورام.
«چند پیراهن بیشتر از تو پاره كردم».

سندن حركت ،الله دان بركت.
«از تو حركت ،از خدا بركت».

سو بولبولو دور.
«كنایه از كسی كه زیاد به حمام میرود».

سوبیر یئرده قالسا ایی له نر.
«تحرك لازمه زندگی است».

سوت گولونده دیر.
«تو استخر (دریاچه ی )شیر است».

سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپئشار.
«غریق بر هر گیاه خشك چنگ زند».

سؤزو آت یره صاحبی گؤتوره ر.
«حرف را بینداز زمین صاحبش برداره».

سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار.
«حرف حرف را میاورد ، حرف هم چشم را باز میكند».

سؤز سؤز گتیره ر،آرشئن بئزی.
«یعنی یك حرف كافی است گفته شود تا سخن و حرف جدیدی بواسطه آن مطرح شود».

سؤز وار گلر كچر ، سؤز وار دلر كچر.
«سخنی هست كه گفته می شود و می گذرد ، سخنی هست كه گفته می شود و دل و جگر را
سوراخ می كند و می گذرد».

سؤزون دوزون اوشاق دئیر.
«حرف راست را بچه میگوید».

سویوغ سولیمان دیر.
« »

سویون آخارئندان،آدامئن یئره باخارئندان گرك گورخاسان.
«از آن نترس كه های و هوی دارد،از آن بترس كه سر به زیر دارد».

سیچانلار پلنگ اولامازلار،تؤلكولر آسلان.
«در موشها استعداد پلنگ شدن نیست ودر روباه ها استعداد شیر شدن».

سیدر كافیر موفته اولسا اوزان اول.
«سدر و كافور كه مفت باشه بخواب بمیر».

سئرچه ندیر كلله پاچا سی نه اولا(قارئشقا ندیر كلله پاچا سی نه اولا).
«موضوع بی اهمیت قابل بحث نیست».

سئنان قول بویوندان آسلانار.
«دست شكسته وبال گردنه».

[ویرایش] ش

شاهیدده ایمان یوخ بی ده عدالت.
«زیبا روخان ایمان ندارند و پادشاهان عدالت».

شرطی شوخومدا كس، خیر ماندا یابا لاشما یاسان(شرطی شوخومدا كس خرمنده شنه دعواسی
چئخماسئن).
«جنگ اول به از صلح آخر است».

شووه ره ن مزاج دئر.
«اشاره به كسی كه نظرش را سریع تغییر میدهد».

شئر غزل دئییر.
«چرند میگوید».

شیرین سوز ایلانی یوواسئندان چئخاردار.
«زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد».

[ویرایش] ص

صبر ایله حالوا پیشر ای قورا سندن.
«گر صبر كنی زغوره حلوا سازم».

صوبحانه نی یولداشئن ایله یئه ، ناهاری اوزون تك یئه، وشامی دشمنین ایله یئه.
«صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور ، و شام را با دشمنت بخور».

[ویرایش] ض

ضررین قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دیر.
«جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است ».

[ویرایش] ط

طعنه لی سوزدن ایتی قئلئنج یاخشئدئر.
«شمشیر تیز از حرف با طعنه بهتر است».

[ویرایش] ظ

ظولمون آخیری اولماز.
«ظلم عاقبت ندارد».

ظولم ایله آباد اولان عدل ایله ویران اولار.
«آنچه كه با ظلم آباد شود با عدل ویران میشود».

[ویرایش] ع

عاغئل عاغئلدان اؤتكم اولار.
«عقل از عقل نافذ می شود(همفكری و مشورت)».

عجله ایشینه شیطان قارئشار.
«عجله كار شیطان است».

عذاب ملاكه سی دیر.
«فرشته ی عذاب است».

عوض عوض اولدو قاری.
«این به اون در».

عوضین بدل آددا اوغلو وار.
«عوض عوض داره گله نداره».

[ویرایش] غ

غوربت جنت اولسادا، یئنه وطن یاخشئ دئر.
«یوسف كه به مصر پادشاهی میكرد می گفت بی شاهی كنعان خوشتر».

[ویرایش] ق

قادئنئن یالاغی سمنی قویار ، كیشنین یالاغی باققال دوكانی آچار.
«زن شكمو سمنو می پزد ، مرد شكمو دكان بقالی می زند».

قادئن وار ائو یاپار قادئن وار ائو ییخار.
«زنی هست كه خانه را آباد میكند، زنی هم هست كه خانه خراب میكند».

قارا قارغانئندا بالاسی اوزونه خوشدور.
«بچه كلاغ سیاه هم برای مادرش خوشگل است».

قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ایناندئلار.
«برادرها باهم دعوا كردند،ابلهان هم باور كردند».

قارغادان قناری اولماز.
«كلاغ فقط یك كلاغ است و نمی توان آنرا به جای قناری جا زد( نمی توان ذات و جوهره
افراد را تغییر داد)».

قارقئشئن ایكی باشی اولار.
«نفرین دو سر دارد».

قازان قازانا دئیر، گوتون قارا دئر(قازان قازانا دئییر دیبین قارا دئر، قازان
قازانا دئییر اوزون قارا ، گودوش گودو شا دئییر اوزون قارا اولسون).
«دیگ به دیگ میگه رویت سیاه است ( كسی كه عیب دارد عیب دیگری را می گیرد،در مورد
افراد خلافكار گفته می شود كه به خلاف وبزه دیگران اعتراض دارند)».

قاقا اولمایان یئرده ایدیه قاقا د ئیر لر.
« »

قانی قانیله یومازلار.
«خون را با خون نمی شویند».

قلم،قئلئنجدان ایتی دیر.
«قلم،از شمشیر تیزتر است».

قورخان باش سالیم قالار.
«سری كه بترسد سالم میماند».

قورخان گوزه چوپ دوشه ر(قورویان گوزه چوپ دوشه ر).
«موش توی كاسه آدم وسواسی میافتد».

قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر(گوز گوردوغوندان قورخار،ایلان چالمئش آلا
چاتی دان قورخار).
«مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد».

قورد آرتسا،پاخئل دا آرتار(پاخئل آرتماز).
«اگر گرگ پیشرفت كند، بخیل هم پیشرفت میكند(بخیل پیشرفت نمیكند)».

قورد بالاسی ، قورد اولار(قورد انی یی (بالاسی) یئنه قورد اولور).
«عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود».

قورددان قورتولدوغ، قولیبیابانیه توش گلدیك.
«از شر گرگ خلاص شدیم، گرفتار غول بیابونی شدیم ( از چاله به چاه افتادیم)».

قورد دومانلئغی سئوه ر.
«گرگ از پراكندگی، بلبشویی و مه آلودی خوشش می آید تا از فرصت بوجود آمده بتواند
به اهداف پلیدش دست یابد».

قوردون سلامی طمع سیز اولماز.
«سلام گرگ بی طمع نیست».

قورو قورو قوربانئن اولوم.
« تعارف كم كن و بر مبلغ افزای».

قوناغ ائو ییه سی نین دوه سی دیر.
«مهمان شتر صاحبخانه است ».

قوناغ قوناغی سئومه ز ، ائو ییه سی هئچ بیرین.
«مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه صاحب‌خونه هردو را».

قونشو آشی دادلی اولار(قونشو قادئنی آدامئن گوزونه قئز گلیر،تویوغو دا غاز گلیر).
«مرغ همسایه غازه(زن همسایه به چشم آدم ، دختر می آید و مرغش هم غاز)».

قویو قازان اوزون درینده گوره ر.
«چاه كن همیشه خودش را در ته چاه می بیند،چاه كن همیشه ته چاه است(چاه مكن بهر كسی
اول خودت دوم كسی)».

قویون اولمایان یئرده كچی یه حاج عبدالكریم آقا دئیرله.
«جایی كه گوسفند نباشه به بز حاج عبدالكریم آقا میگن(تو شهر كورا یه چشم
پادشاهه)».

قئز ائوینده تویدور اوغلان ائوینده خبر یوخدور.
«در خانه عروس جشن عروسی برقرار است در خانه داماد خبری نیست».

قئز بادام دئر ، بالاسی بادام ایچی(منیم بالام بادام دئر ، بالاسی بادامئن ایچی).
«دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام(فرزند من بادام است ، بچه اش مغز بادام)».

قئزئم سنه دئییرم گلینیم سن اشید.
«دخترم به تو میگم، عروسم تو بشنو(به در میگم دیوار بشنوه)».

قئش چئخار اوزو قارالئق كوموره قالار.
«بالاخره زمستان هم می گذرد و روسیاهی به زغال می ماند».

قیصاص قیامته قالماز.
«مجازات گناه به قیامت نمی ماند».

[ویرایش] ك

كار ائشیدمز، یاراشدئرارـ كور گؤرمه ز ، قوراشدئرار .
«كر نمی شنود و جفت وجور می كند ، كور نمی بیند و سرهم می كند».

كاسیب(كسبه چی)مرد اولار.
«كاسب جوانمرد میشود».

كاسئبی دَوَه اوستوندَه بووَه سانجار(كاسئبی، دوه اوستونده ایلان وورار).
«آدم بی چیز (آس و پاس) رو (در حالیكه) روی شتر (سوار است)، رتیل می گزد(آدم
فقیر(بدبخت) اگر روی شتر هم باشد مار آن را نیش میزند)».

كچی جان هاییندا، قصاب پیی آختارئر.
«بز از جانش می ترسد، قصاب دنبال دنبه می گردد».

كچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر.
«وقتی عمر بز به سر آمد، خودش را به چماق چوپان می مالد».

كچی نین قطوری سر چشمه دن سو ایچر.
«بز گر از سر چشمه آب می خورد».

كدخدانی گور، كندی چاپ .
«اگر در جایی خواستی به هدف و مقصود خود دست یابی دل صاحب ورئیس آنجا را بدست آور
و سپس هر كاری خواستی بكن».

كفنین جیبی یوخدور.
«كفن جیب ندارد».

كله سویودور.
«كشكه».

كورا گئجه گوندوز بیردیر(كورا نه گئجه نه گوندوز).
«كور را شب و روز یكسان است(برای كور شب و روز فرقی نداره)».

كورآللاهدان نه ایستر ، ایكی گوز بیری ایری بیری دوز.
«كوراز خدا چی میخواد دوتا چشم یكی كج یك سالم».

كور توتدوغون بوراخماز.
«كور چیزی رو كه بگیره ول نمی كنه(آدم كور در كارها لجوج و سختگیر است)».

كور قوشون روزوسون الله وئره ر.
«روزی پرنده ی كور را خدا میدهد».

كور كورا دئیر زیت گوزونه.
«كور به كور میگوید بگوزم به چشت(دیگ به دیگ می گوید روت سیاه)».

كوزَه تزه لئغدا(تزه اولاندا)سویو سوُیوق ساخلار(تزه كوزه سرین سو).
«كوزه فقط وقتی نو است ، آب را خنك نگاه می‌دارد( كنایه از اینكه : هر چیز ، تازه‌اش
خوب است)».

كوزه چی سئنئق قابدان سوایچر.
«كوزه گر از كوزه شكسته آب می خورد».

كوزَه ، سو یوْلوندا سئنار.
«كوزه ، سرانجام در راهِ آوردن آب ، خواهد شكست».

كیتاب ،بیلیك منبعی دیر.
«كتاب منبع دانش است».

كئچمه نامرد كؤرپوسوندن قوی آپارسئن سل سنی***یاتما تولكو دالداسئندا قوی یسین
اصلان سنی.
«از پلی كه نامرد درست كرده عبور نكن بزار سیل تو رو با خودش ببره و به روباه تكیه
نكن ، همین بهتر كه شیر تورو بخوره».

كیچیكدن خطا، بویوكدن عطا.
«كوچكتر خطا می كند و بزرگتر بواسطه بزرگی می بخشد».

كیشی توپوردویون یالاماز(كیشی ده سؤز بیر اولار،كیشی سوزونون اوستونده دورار).
«مرد تفش را لیس نمیزند،قول مردان جان دارد(حرف مرد یكی است،مرد سر حرفی كه زده
میایستد)».

كیشی قئزی اولمایاسان ،كیشی قادئنی اولاسان.
«دختر جوانمرد بودن مهم نیست،مهم این است كه زن جوانمرد باشی».

كیم اوز قاتئغئنا(آیرانئنا)تورش دئیر؟(هئچ كیم اوز خمیرینه تورش دئمز).
«هیچكس به ماست(دوغ)خودش ترش نمی‌گه».

[ویرایش] گ

گل یاپیشما گؤجؤن چاتمایان داشا* گؤتؤره بیلمزسن زورا دؤشرسن.عاشیق علعسگر
« »

گلین اوینایا بیلمیر ،دئییر اوتاق ایری دیر.
«عروس نمی تواند برقصد ، می‌گوید زمین كج است(وقتی زمین سفت است ، گاو از چشم گاو
می بیند)».

گلین گلیب اوجاغ اوستونه.
« »

گمینین ایشینی گمیچی بیله ر(چوره یی وئر چوركچیه بیر چورك ده اوسته وئر).
«كار را به كاردان بسپار(كار را به كاردان سپردن و چند برابر اجرت دادن بهتر است
تا به دست افراد ناشی بدهند)».

گورول آما یاغما.
«رعد و برق بزن ولی نبار».

گولد ه ن تیكان اولار تیكاندان گول.
«از گل خار میشود و از خار گل(گاهی اوقات فرزند خانواده ی خوب ،آدم بدی میشود و
فرزند خانواده ی بد آدم خوبی میشود)».

گول،گوللر آچئلسئن.
«بخند،تا گلها باز شوند(بخند تا دنیا به روت بخنده)».

گولمه قونشونا ، گلر باشئنا.
«به همسایه نخند ، سر خودت هم میاد».

گونشی پالچیقلا سووار ماق اولار می؟
«اندود توان چشمه ی خورشید به گل»؟

گئجه اودونا گئدن چوخ اولار.
«قصه شب دراز است(شب دراز است و قلندر بیدار)».

گئجه شهره گئدن چوخ اولار ، قیشدا بوستان اكن.
«شب كسی كه میگوید به شهر می‌روم زیاد است ، زمستان كسی كه می‌گوید جالیز خواهم
كاشت».

گئدر بوستان قئراسی ، قالار اوزون قارا سی.
«خربزه نارس و هندوانه بوستان تمام میشود و فقط روسیاهی میماند».

گئدیب حاماما ،اولوب شاماما(گئده جه یم حاماما،چئخام اولام شاماما).
«یعنی نتیجه استحمام و آرایش این است كه انسان تمیز و معطّرگردد».

گی یه ن ایله یی یه نین كین الله وئره ر(یئیجین ایله گئیجینینكین آلله یتیره ر).
« »

[ویرایش] ل

لاری خوروز بانلاماز، بانلاسا واخت آنلاماز.
«اشاره به آدم وقت نشناس می باشد-حسنی به مكتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت».

لالئن دیلین ننه سی بیله ر.
«زبان لال را مادرش میفهمد(آشنا داند صدای آشنا)».

لای لای بیلیرسن نیه یاتمیرسان؟
«لالایی بلدی چرا نمی خوابی»؟

لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده.
«لپه را نگو برنجو بگو،دیروزو نگو امروزو بگو(داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم
حساب است)».

[ویرایش] م

مالی قاز(زیندگانلئغئ مالی قاز كئچیر).
«بخور و نمیر(زندگی بخور و نمیری دارد».

ماتئ میخاناسئ دئر(فاطی میخاناسی دیر،حسن سوخدو دییرمانئ دئر).
«میخانه ماتی(فاطی)است(شهر هرت است)».

مال گئدر بیریانا ایمان گئدر مین یانا.
«در مورد افرادی كه تحقیق نكرده به دیگران تهمت و افترا می بندند بكار می رود».

محبت قئیچی سی هر شیی كسه ر.
«قیچی محبت همه چیز را میبرد».

مرند اولوسو كیمین اوزانئر(مرند اولوسو دور).
«مانند مرده های مرند دراز میشود».

مغرورلوق ائیله یب اوستادام دئمه***وقت اولار بیریئرده دارا دؤشرسن.عاشیق علعسگر
«احساس غرور نكن و خود را بزرگ مبین زمانی می رسد كه كم می آوری».

ملا اولدو مكتب داغیلدی.
«ملا مرد مكتب هم تعطیل شد».

من دئییرم فدم دمه، سن دئییرسن دامدان داما.
«من می گویم آسمان تو می گویی ریسمان».

موسی مئسئب دئر.
«موسی كز كرده(كنایه از كسی كه كار اشتباهی كرده و ساكت و خجل گوشه یی نشسته)».

مئخی میسمارا دونده رن الله دئر.
«هر چیزی در ید پروردگار است».

مئردار اسكی اود دوتماز(مال پوخون ائلدئرئم وورماز).
«بادمجان بم آفت ندارد».

میرزا قلمدان دی.
«میرزا قلمدان است».

میوه‌نین یاخشی سئن مشه ده چاققال یه یر.
«میوه خوب را درجنگل، شغال میخورد(سیب سرخ برای دست چلاق خوبه)».

[ویرایش] ن

ناشی زورنانی یوغون باشئندان چالار.
«آدم ناشی، سرنا را ازسر گشادش میزند».

ناهاردان معلومدور شاما نه وار.
«سالی كه نكوست از بهارش پیداست».

نفسی ایستی یئرده ن چئخئر.
«نفسش از جای گرم در میاد».

نوخود فالی آچماق.
«فال نخود باز كردن(چیزی را لفت دادن، در انجام كاری دودل بودن)».

نه فایدا بیز قالمئشئق بویاندا كورپو قالئپ اویاندا.
«چه فایده ما ماندیم این طرف و پل آن طرف( خرما بر نخیل ودست ما كوتاه)».

نیت هارا منزیل اورا.
«نیت به هر كجا باشد ،منزل و مقصد همانجاست».

[ویرایش] و

وارلیقدا دوست اولما یوخلوقدا كنار***ایگیتم دیینده بو عادت اولماز.
« »

واری اولان تاخار یوخو اولان باخار.
«كسی كه داره استفاده می كنه كسی كه نداره نگاه می كنه (دارندگی و برازندگی)».

وئر ال ساخلار.
«دست بخشنده نگهدار صاحبش و كسانی كه مورد دعای آن فرد هستند میباشد».

[ویرایش] ه

هاردا آشدی ، اوردا باشدی.
«هر جا آش هست، آنجا سر است».

هامئسی بیر بئزین قئراغئدئلار.
«سروته یه كرباسن».

هر اوخویان ملانصرالدین اولماز.
«هر گردی گردو نیست».

هر زادئن تزه سی، دوستون كوهنه سی.
«هر چیز تازه اش خوب است دوست كهنه اش».

هر كس ساغ اولسون اوزونه.
«هر كس باید به خود متكی باشد و از دیگران انتظار كمك نداشته باشد».

هر گوزلده بیر عایئب اولار.
«هر گلی عیب و علتی دارد( گل بی خار خداست)».

هر نه اكیرسن، اونودا بیچیر سن.
«هرچه بكاری همان را درو میكنی(هرچه بكاری تو، همان بدروی)».

هرنه سالار سان آشئنا ، اودا چئخار قاشئقئنا.
«هرچه كنی بخود كنی – گر همه نیك و بد یا كنی».

همشه شعبان بیر دفعه ده رمضان.
«همیشه شعبان یكبار هم رمضان».

هئچ ده ن یئی دیر.
«از هیچی بهتره (كاچی به از هیچی)».

هئچ گول تیكان سئز اولماز.
«هیچ گلی بی خار نیست».

[ویرایش] ی

یا حسن كئچل یا كئچل حسن.
«چه علی خواجه چه خواجه علی».

یاخشئ دوست یامان گونده بللنر.
«دوست خوب در زمان سختی معلوم میشود(دوست آنست كه گیرد دست دوست***در پریشانحالی و
درماندگی)».

?اخش? قئزدان ?اخش? دا گل?ن او?ر.
«دختر خوب عروس خوبی هم میشود».

یاخئنداكی علف ، اوزاغداكی آرپادان یاخشئدئر(اوزاق یئرین آرپاسئندان ، یاخئن یئرین
سامانی یاخشئ دئر).
«سیلی نقد به از حلوای نسیه».

یاشدا یانئر قورونون اودونا(قورونون اودونا ،یاش دا یانار).
«تر هم به آتش خشك می سوزد.(تر و خشك با هم می سوزد)».

یاغئشدان قورتولوب دولویا دوشدوك.
«از چاه درآمده توی چاله افتادیم».

یالانچئنئن حافیظه سی اولماز.
«دروغگو حافظه ندارد».

یامان گونون عمرو آز اولار(قارا گونون عمرو آز اولار،قارا گجه نین آغ
گونودوزواولار).
«عمر روز سخت كم است،یعنی روزگار پستی و بلندی داشته و تلخی و شادی آن به هم
پیوسته اند(پایان شب سیاه سپید است)».

یانسئن چیراغی، گلسین ایشئغی.
«چراغش روشن باشد، نورش بیاید».

یای وار ، قئش وار، چوخ ایش وار.
«تابستان هست ،زمستان هست ، كار زیاد است(این مثل در مورد شخص عجول بكار می رود
بدین مضمون كه فردا تابستان و زمستان خواهد آمد و كار زیادی در پیش است و تا رسیدن
به نتیجه وقت زیادی لازم است)».

یورغانی گویده آیاغی اوزون.
«».

یوقورت توكولسه یئری قالار ، آیران توكولسه نه یی قالار؟
«اگر ماست بریزد جایش میماند،اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن میماند؟»

یومورتاسی ترسه دوشوب.
«كلافه است».

یهر گاه آتئن بئلینده گزه ر،گاه یییه سی نین(همشه سو بئله گتمز).
«گهی زین به پشت و گهی پشت به زین(همیشه در روی یك پاشنه نمی چرخد)».

یئتیمه وای وای دیه ن چوخ اولار – چوره ك وئره ن اولماز.
«به حال یتیم وای وای گویان زیادند ولی كسی یك لقمه نان نمی دهد(وقتی از یك كاری
یا شخصی طرفداری الكی و ظاهری می كنند ولی در موقع نیاز هیچكدام پا پیش نمی گذارند
این مثل كاربرد دارد)».

یئدیلر ایچدیلر مطلبه یئتیشدیلر.
«قصه ما به سر رسید كلاغه به خونه اش نرسید».

یئر برك اولاندا،اوكوز اوكوزدن گوره ر.
«وقتی زمین سفت است، گاو فكر میكند تقصیر گاو دیگر است(وقتی زمین سفت است ، گاو از
چشم گاو می بیند- عروس نمی توانست برقصد ، می‌گفت زمین كج است)».

یئرین قولاغی وار.
«دیوار موش دارد ، موش هم گوش دارد».

یئرینه ایشه مك بس ده ییل، شیرین چای دا ایسته ییر.
«».

ییرمی دورد مین پیغمبره یالوارینجا بیر دانا آللاها یالوار.
«به جای اینكه به بیست و چهار هزار پیامبر التماس كنی دست به دامن یه خدا شو».

یئكه باشئن یكه بلاسی اولار(قویونو اولان، قورددان قورخماز).
«هر چه سر بزرگتر ، درد سر بیشتر(هر كه بامش بیش برفش بیشتر)».

[ویرایش] بدون متن اصلی

آتش هر جا كه افتد، خودش جا را باز می‌كند.
بر سوگند كسی كه زیاد سوگند می خورد اعتماد مكن.
نیكی به جای نیكی، كار هر كس است؛ اما نیكی به جای بدی، ویژه‌ی جوانمردان است.
مرد باید یا در هرات [میدان جنگ] باشد، یا زیر خاك.
اگر شوهر خوب بود، خدا هم شوهر داشت!
دین ارمنی خوب دینی است، البته اگر روز رستاخیز گندش در نیاید!
هر كس با آشپز قهر كند، گشنه به خانه می‌رود!
اگر گدایی بپوشد، همه می‌گویند: «از كجا آورده‌ای»!
فرزند بلاست، نباشد واویلاست!
خرِ كاركن از بیك بیكار به!
نام عروسی را جشن گذاشته‌اند، مبادا زهره‌ی آدم چاك شود!
دست را نباید برید باید بوسید.
زرنگی زیاد جوانمرگی می آورد.
تا از پل نگذشته ای خرس را دایی بخوان.
اگر دروغگو نبود،راستگو شناخته نمی شد.
آقا میاره نوله، خانم می ریزد تو گاله.
آخر شوخی به دعوا می كشد.
اگر دیدی یارت یار نیست تركش عار نیست.
برای عاشق بغداد دور نیست.
بازار نه پدر را می شناسد نه مادر را.
آنقدر به ماه بی اعتنا باش تا زیر پایت بیفتد.
آنچه با های می آید با هوی می رود.
اگر یابو را تیمار كنی جفتك می اندازد.
از حرارتش خیری ندیدیم از دودش كور شدیم.
اگر خوراك آسیا را نرسانی سنگها همدیگر را می سایند.
ادب زیادی بی ادبی است.
این مرغ است كه به خروس می گوید بانگ بردار.
اگر از كسی تنفر داری بگذار زنده بماند.
آب صاف و روشن ماهی ندارد.
افرادی كه بوی بدی می دهند خود متوجه بوی بد خود نیستند.
اندوه مانند دل پر خارش است كه با خاریدن پیشتر می شود.
اگر منبع یك جوی گل آلود باشد تمام جوی گل آلود خواهد بود.
انسان از پیروزی چیزی یاد نمی گیرد ولی از شكست خیلی چیزها یاد می گیرد.
از زنان زیبا همچنان بپر هیزید كه از فلفل سرخ هندی.

ضرب المثل ترکی با داستان

 

 

Home |
Sitemap |
RSS Feed

ضرب المثل ترکی با داستان

ضرب المثل ترکی در کشور ترکیه و شهرهای این کشور رواج دارد و ضرب المثل های ترکی استانبولی همانند ضرب المثل های فارسی بسیار زیبا و فلسفی بوده و اگر می خواهید از ضرب المثل ترکی استانبولی در حرف های روزمره تان استفاده کنید در ادامه سماتک مجموعه زیباترین ضرب المثل های ترکی استانبولی را تهیه و گردآوری کرده است.

Gerçek dost kötü günde belli olur

دوستان واقعی در وقت تنگی شناخته می‌شوند.

ایت هورر کروان کئچر

جواب ابلهان خاموشی است

Kopegin duasi Kabul olsa idi, gokden kemik yagardi

اگر دعای سگ مورد قبول قرار می گرفت از آسمان باران استخوان می بارید.

در فارسی “به حرف گربه سیاه باران نمی آید”

کور آلاهدان نه ایستر ، ایکی گوز بیری اگری بیری دوز.
کور از خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم.

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

Bickak yarasi gecer, del yarasi gecmez

زخم چاقو التیام می یابد اما زخم زبان همواره بدتر می شود

We will burn a blanket to kill a flea

ما یک پتو را به خاطر کشتن کک می سوزانیم.

قونشو قونشودان سحر اویانماغی اؤرگه نه ر
همسایه از همسایه، صبح بیدار شدن را یاد می‌گیرد.

There is not a single season without fruit

هیچ فصلی بدون میوه نیست.

Kind words will get a snake out of its hole

کلمات مهربانانه (نرم) مار را از سوراخش بیرون می کشد.

اودا گلمیسن سویا ؟
به آتش آمده‌ای یا آب؟به جنگ آمدی یا صلح؟ آتش= جنگ، آب= صلح

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

One who sows wind will reap hurricane

کسی که باد می کارد طوفان درو می کند.

ضرب المثل ترکی با داستان

اوزو به زکلی ، ایچی ته زکلی
صورت بزک شده، داخلش کود ،پِهِن

Fish only come to their senses after they are caught in the net

ماهی ها تنها بعد از گیر افتادن در تور حواس شان جمع می شود.

ایشله ین دمیری، پاس باسماز

آهنی که کار کند زنگ نمی زند

ضرب المثل ترکی استانبولی

If you do not know what to say, say what your elders said

اگر نمی دانی چه چیزی بگویی حرف بزرگان را نقل قول کن.

One eats while another watches — that is how revolutions are begun

یک نفر می خورد یک نفر نگاه می کند و اینگونه است که انقلاب ها شکل می گیرد.

ضرب المثل ترکی استانبولی

ایری اوتوراق دوز دانیشاق
کج بشین، راست صحبت کن.

He who did not help building the minaret, thinks that it just grew out from the ground

کسی که در ساخت مناره کمک نکرده فکر می کند مناره از زمین سبز شده است.

ضرب المثل ترکی استانبولی

The house that receives no guests, never receives angels

خانه ای که هیچ مهمانی وارد آن نمی شود فرشته ای هم واردش نمی شود.

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

ایتین ایاغیندان تیکان چیخاردیر
از پای سگ خار در می‌آورد.

A full pistol scares one person, an empty one scares forty people

هفت تیر پر یک نفر را می ترساند، یک هفت تیر خالی چهل نفر را.

آج قارین ، آجی آیران
شکم گرسنه، دوغ تلخ

An orphan cuts his own umbilical cord.

یتیم بند نافش را خودش قیچی می کند.

ضرب المثل ترکی استانبولی

Not every stone will hurt your head

هر سنگی به سرتان آسیب نمی زند.

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

چالما قاپیمی ، چالار لار قاپینی

درم را نکوب، در تو را هم می کوبند

Don’t tell your secret to your friend, he will tell it to his friend

رازتان را به دوست خود نگویید چون او هم به دوست خودش خواهد گفت.

ضرب المثل به زبان ترکی استانبولی

چوخ یاشایان چوخ بیلمز، چو گزه ن چوخ بیلر

کسی که زیاد عمر کند زیاد نمیداند، کسی که زیاد سفر کند زیاد میداند

A satiated man doesn’t know what’s hunger, a healthy man doesn’t know what’s disease

انسان سیر گرسنگی را نمی شناسد و انسان سالم نمی داند بیماری چیست.

ضرب المثل ترکی استانبولی

Free vinegar is sweeter than honey

سرکه مفت از عسل شیرین تر است.

زیانئن یارسئندان قایئتماق قازانجدئر

ضرر را از هر کجا بگیری نفع است

ضرب المثل ترکی استانبولی

A gold sword opens an iron door

شمشیر طلا یک در آهنی را باز می کند.

آغزیوا باخ تیکه توت

به اندازه دهانت لقمه بردار

ضرب المثل به زبان ترکی

In a village with too many roosters morning will come late

در روستایی که خروس های زیادی دارد صبح دیر شروع می شود!

Mountain won’t meet mountain, but man will meet man

کوه به کوه نمی رسه اما آدم به آدم می رسه

آلله بیر قاپینی باغلاسا، آیری قاپی آچار

خدا گر ز رحمت ببندد دری زرحمت گشاید در دیگری

The crow said: “Oh, my snow-white child”

کلاغ گفت:”اوه بچه سفید برفی ام!”

ضرب المثل به زبان ترکی

بیر تیکه نی بیلمه ین، مین تیکه نیده بیلمز

کسی یک خوبی را که در حقش شده نفهمد هزار خوبی دیگر را هم نخواهد فهمید

The liar’s house burned, but nobody believed it

خانه دروغگو سوخت اما هیچ کس باور نکرد!

هر زادئن تزه سی، دوستون کوهنه سی

هر چیز تازه اش خوب است دوست کهنه اش

Damlaya damlaya göl olur

قطره قطره دریاچه درست می شود.

معادل فارسی: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.

هرکس ساغ اولسون اوزونه

هرکس باید به خود متکی باشد و از دیگران انتظار نداشته باشد

ضرب المثل ترکی استانبولی

If the wind does not blow, the leaves do not move

اگر باد نوزد برگ ها حرکت نمی کنند.

وارلی گئیه نده دییه رلر موبارکدیر ، یوخسول گئیه نده دییه رلر هاردان تاپدین ؟
شخص پولدار بپوشد ( می‌گویند) مبارک باشید، فقیر بپوشد ، از کجا ، آورده؟

If they say there is a wedding in the sky, women would try to put up a ladder

اگر بگویند جشن عروسی ای در آسمان برگزار می شود زن ها سعی می کنند با نردبان بالا بروند.

هر نه اکیرسن، اونودا بیچیرسن

هرچه بکاری همان را درو میکنی

Look at the mother before marrying the daughter

قبل از ازدواج با یک دختر مادرش را ببین.

معادل فارسی: مادر رو ببین، دختر رو بگیر.

ضرب المثل ترکی استانبولی با ترجمه فارسی

وغدا بوغدادان بیته ر

گندم از گندم بروید جو از جو

ضرب المثل ترکی استانبولی

If you search for a faultless woman, you will remain a bachelor

اگر دنبال یک زن بی نقص بگردی همیشه عزب باقی می مانی.

آتاسئنا خئیئری اولمایان کیمه خئییری اولار؟

کسی که به پدرش خوبی نمیکند به چه کسی خوبی میکند

ضرب المثل به زبان ترکی

Not he who lived long knows, but he who traveled much knows

کسی که زیاد عمر کند چیز زیادی نمی داند بلکه کسی که زیاد مسافرت می کند خیلی چیزها می داند.

ضرب المثل ترکی استانبولی با ترجمه فارسی

ایلان هر یئره ایری گدسه، اوز یوواسینا دوز گدر

مار هر کجا که کج بره، خونه خودش راست میره

Don’t tread on the tail of a sleeping snake

دم ماری که خوابیده را لگد نکن!

Those who conceal their grief find no remedy for it

کسی که غم خود را پنهان کند درمانی برایش پیدا نمی کند.

ضرب المثل ترکی استانبولی با ترجمه فارسی

زحمت سیز بال دادانمازسان

نابرده رنج گنج میسر نمیشود

Iron that works does not rust

آهنی که استفاده شود زنگ نمی زند.

ضرب المثل ترکی استانبولی با ترجمه فارسی

قورخان گوزه چوب دوشه ر

از هر چی بترسی، سرت میاد

ضرب المثل های ترکی استانبولی

A hungry hen sees herself in a wheat silo

مرغ گرسنه خودش را در سیلوی گندم می بیند.

ایش قالسا اوستونه قار یاغار

کار امروز را به فردا مسپار

ضرب المثل ترکی

The shoemaker’s child goes barefoot

بچه کفاش بدون کفش راه می رود.

A son will learn from his father to make a living, a daughter will learn from her mother to cut clothes

پسر از پدرش ساختن یک زندگی را یاد می گیرد و دختر از مادرش خیاطی را.

بش بارماغ بشیده بیر اولماز

پنج انگشت برابر نیستند

ضرب المثل های ترکی استانبولی

A bird will not fly with one wing

پرنده با یک بال پرواز نخواهد کرد.

اوزو یئخئلان آغلاماز

خود کرده را تدبیر نیست

ضرب المثل ترکی

They put the nightingale into a golden cage, yet it still craved for its home

بلبل را در قفس طلایی هم که بگذارند هنوز آرزوی خانه اش را دارد.

Wormy beans will have blind buyers

لوبیاهای کرمو خریداران کور دارند.

ضرب المثل های زیبای ترکی با ترجمه فارسی

Ateş olmayan yerden duman çıkmaz

هیچ دودی از جایی که آتشی در آن جا روشن نیست بیرون نمی آید.

ضرب المثل های ترکی استانبولی

Who loves roses will endure the thorns

کسی که گل رز دوست دارد خار آن را هم تحمل می کند.

هرکیم ائششه ک اولدو سنده پالانی اول
هرکس الاغ شد، تو پالان.

ضرب المثل ترکی

Sutten agzi yanan , yogurdu ufleyerk yer.
کسی که زبونشو با شیر داغ سوزانده باشد، ماست را هم با احتیاط می خورد.
معادل فارسی : مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.

ضرب المثل های ترکی استانبولی

You harvest what you sow

تو چیزی که می کاری را برداشت می کنی.

No matter how far you have gone on the wrong road, turn back

مهم نیست چقدر در جاده اشتباه جلو رفته اید، از همان جا برگردید.

ضرب المثل های ترکی استانبولی

تولکویه دئدیلر هانی شاهدون دئدی قویروغوم.
«به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»

Sabır acıdır, meyvesi tatlıdır

صبر تلخ است اما میوه آن شیرین است.

آللاه‌دان اوزولمییه نه اؤلوم یوخدور.
«کسی(بیماری) که امیدش را از خدا قطع نکرده نمی‌میرد.»

آت آلمامیش آخیر چکیر.
«قبل از اینکه اسب را بخرد آخورش را می‌سازد.»

آتامین اؤلمه گیند‌ن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانییا.
«از مرگ پدرم نمی‌ترسم ‏‏،ترسم از این است که عزرائیل در خانه‌ام را بشناسد.»

آت آلماغا جاهال یوللا،قیز آلماغا قوجانی.
«جوان را برای خرید اسب بفرست و پیر را برای دختر(عروس).»

آتی آت ایله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوی اولار.
«دو اسب را که یکجا ببندی اگر هم رنگ نشوند هم خوی هم میشوند»

آدامین آغزیندان سؤز آلیر.
«از دهان آدم حرف می‌کشد.»

آج تویوق یاتار یوخودا داری گوره ر.
مرغ گرسنه در خواب ارزن میبیند.

آدون ندی رشید بیرین دئ، بیرین ائشید.
«یکی بگو، یکی بشنو»

آز دانیش ناز دانیش.
«کم گوی و گزیده گوی.»

آصلانین ائر‌کک , دیشی سی اولماز.
«شیر نر و ماده ندارد.»

آغاج بار گتیردیکجه باش اگر.
«درختی که بارش بیشتر باشد بیشتر خم می‌شود.»

آغاجی ایچیندن قورد یئیه‌ر.
«کرم درخت را از درون می‌خورد.»

آغریمایا‌ن باشا دسمال باغلامازلار.
«به سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.»

آغرییان دیشی چکرلر.
«دندانی را که درد می‌کند باید کشید.»

اوغری پیشیک آغاج گورجک قاچار
«گربه دزده چوب ببینه فرار می‌کنه»

ایلان هر یئره اگری گدر، اوز یوواسینا دوز گدر.
مار هر کجا که کج بره ، خونه خودش راست میره.

اوز گوزینده دیرگی گورمور ، اوزگه نین کینده توکو گورور.
تیر را در چشم خود نمی‌بیند ولی مو را در چشم دیگری می‌بیند.

اولی دوروپ مرده شیری یویوور.
مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل میده.

اول قارداشلیغوی ثابت ائله سورا ارث و میراث ایسته
اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث بکن.

باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدان اریک قورتولدو سلام علیک قورتولدو.
تازمانی که سود میرسد دوست است.

باشیوا داش سالاندا ، اوجا یئردن سال

باغبانین گل وقتی قولاغی ائشیتمز

بورنو یئللی دیر.
«دماغش باد دارد.»

بورنوندان توتسان جانی چیخار.
«اگر دماش را بگیری جانش در می‌آید.»

بو گونون صاباغی دا وار.
«امروز فردایی هم دارد.»

بیر باشی وار مین سئوداسی.
«یک سر دارد و هزار سودا.»

بیرلیک هاردا دیرلیک اوردا.
«یکدلی هرجا که باشد زندگی آنجاست.»

پیشیگه دئدیلر پوخون درمان دی ،سیچدی اوستون باسدیردی.
«به گربه گفتند گهت دواس ، رید ،روش خاک ریخت » (با عرض شرمندگی!!!)

بیچاق وورسان قانی چیخماز.
«چاقو بزنی خونش در نمی‌آید.» (کنایه از عصبانیت)

هامیسی بیر بئزین قیراغیدی.
سروته یه کرباسه

تاری یازانی بنده پوزا بیلمه ز.
«سرنوشت را نمی‌شود تغییر داد.»

تولکویه دئدیلر هانی شاهدون دئدی قویروغوم.
«به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»

جان وئره‌ر مال وئرمه ز.
«جانش را بگیر ،ولی مالش را نگیر.»

جوجه نی پاییزدا سایارلار.
جوجه را آخر پاییز می‌شمارند.

جندانین دوعاسی مستجاب اولسا ، گویدن س… یاغار.
اگر دعای جنده مستجاب می شد از آسمان ک… می بارید.

چالما قاپیمی ، چالارلار قاپیوی.
درم را نکوب ، در تو را هم می‌کوبند .( آزارم نده کسی هم ترا آزار خواهد داد)

چوخ گزه‌ن چوخ بیلر.
«جهاندیده بسیار می داند.»

چوخ زمان ، دوران اوکوز ، یاتان اوکوزون باشینا سیچار.
خیلی وقتها گاو ایستاده بر سر گاو نشسته می‌ریند. !!!

حاجی له‌لین آرتیخ بالاسی.
جوجه اضافی لک‌لک .( جوجه‌‌ای که خود لک‌لک از لانه بیرون پرت میکند)

دئدی نئجه سن بیر سوز دئییم چاتدایاسان،دئدی نئجه سن آنلامایام پارتدایاسان.

دئدیلر ایش، قیز دئدی اره گئده‌جگم، گلین دئدی آیریلاجاغام، قوجا دئدی اؤله‌جگم، اولدو قیش، نه قیز اره گئتدی، نه گلین آیریلدی، نه ده قوجا اؤلدو ایش ده یئرینده قالدی.

دمیر قاپی نین تخته قاپی یا دا ایشی دؤشر.
«در آهنین هم روزی کارش به درب چوبی می افتد.»

دوشانا دئییر قاچ ، تازی یا دئییر توت.
به خرگوش میگه بدو، به سگ تازی میگه بگیر.

دوه یه دئدیلر بوینون اگریدی ، دئدی هارام دوزدور کی بوینوم اگری اولا.
به شتر گفتند که گردنت کج است ، گفت کجایم صاف است ؟

ده لی دلی نی گورنده ، چوماغین گیزله در.
دیوانه که دیوانه ببیند چماقش را قایم میکند.

دولت دوشانی ارابا ایله توتار
دولت خرگوش را با ارابه میگیرد.

دالی یا قالسان دئیرلر بیج دی ، قاباغا گئچسن دییرلر گیج دی.
دده م منه کور دئدی، هر گلنی وور دئدی.

سوزی آت یره صاحبی گوتوره ر.
«حرف را بینداز زمین صاحبش برداره»

سن چوره گی آت سویا ، بالیق بیلمسه ، خالق بیلر
تو تکه نان را در آب بریز اگر ماهی نفهمد ، خدا میفهمد.

ساخلا سامانی ، گلر زامانی
کاه را نگه دار وقت استفاده آن میرسد

شیر گوجالسا ، سیکینین اوستونه کپنک قونار. (دوباره عذر می خوام ولی از سانسور هم خوشم نمیاد!!)

شئر غزل دئیر
چرند میگوید

قورخموش آداما قویون باشی جوت گورونر.
«مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید ».

کئچی جان هاییندا، قصاب پیگ آختاریر.
کئچی نین اجلی گلنده باشین چوبانین چوماغینا سورتر.

کیم اوز قاتیقینا تورش دئیر.
هیچکس به ماست خودش ترش نمی‌گه.

کور آلاهدان نه ایستر ، ایکی گوز بیری اگری بیری دوز.
کور از خدا چی میخواد دوتا چشم یکی کج یک سالم.

کور کورا دیر زیت گوزوه.
کور به کور میگوید بگوزم به چشت.

کور توتدوغون براخماز
کور چیزی رو که گرفت رها نمیکنه

گئجه شهره گئدن چوخ اولار ، قیشدا بوستان اکن.
شب کسی که میگوید به شهر می‌روم زیاد است ، زمستان کسی که می‌گوید جالیز خواهم کاشت .

گئجه اودونا گئدن چوخ اولار.

گولمه قونشووا ، گلر باشیوا
به همسایه نخند ، سر خودت هم میاد.

لپه نی دئمه دویونو ده، دونه نی دئمه بویونو ده.
لپه را نگو برنجو بگو،دیروزو نگو امروزو بگو(داشتم داشتم حساب نیست دارم دارم حساب است)

نسیه موقوف حتی سنه ده.
نسیه حتی برای تو ممنوع.

یئر برک اولاندا ، اوکوز اوکوزدن گوره ر.
وقتی زمین که سفت است، یک گاو فکر میکند تقصیر گاو دیگر است .

یوقورت توکولسه یئری قالار ، آیران توکولسه نه یی قالار؟
اگر ماست بریزد جایش میماند،اگر دوغ بریزد چه چیزی از آن میماند؟

یامان گونون عمرو آز اولار.
عمر روز سخت کم است(پایان شب سیاه سپید است)

یاخشی دوست یامان گونده بللنر.
دوست خوب در زمان سختی معلوم میشود(دوست آنست که گیرد دست دوست در پریشانحالی و درماندگی)

ضرب المثل ترکیه ای قدیمی را در بالا خواندید مجموعه زیباترین ضرب المثل های ترکیه ای و استانبولی برای آن دسته از عزیزان ترک است که در کشور عزیزمان ایران زندگی می کنند امیدواریم این مطلب مورد توجه شما بازدید کننده عزیز قرار گرفته باشد.





آب زمزمیننده یوسان، پاک اولماز

آباد اولاسان خالخال،بیری یاتار بیری قالخار

آبیری باهار اوتی دیل کی بیرده گؤوره

آبیرینی یئیوب،حیانی باغلیوب بئلینه

ضرب المثل ترکی با داستان

آت آلماغا جاهیل یوللا،قیز آلماغا قوجانی

آت آلمامیش،آخیر چکیر

آت اؤلنده،ایتین بایرامیدی

آت اولاندا میدان اولماز، میدان اولاندا آت اولماز

آت سنون،میدان سنون

آت میخین یئردن چیخاردار،ایکیسین اؤزونه، بیرین یئره

آت میننین تانئیر

آت میننین دی

آتدان اؤستن دانیشیر

آتدی

آتدیم باسما

آتی آت یانینا باغلاسان ، همرنگ اولماز ولی همخوی اولار

آتیل گؤتووه یئل دیسین

آج اولسا گؤزونه تپر

آچیلمامیش سوفرانین بیرعیبی وار،آچیلمیش سوفرانین،مین بیر

آچیم سنه آچیغین دئیم

آخار سووا گئتسم، قورویار

آخیرت سوداسیدی

آدام اؤز ائوینده هر یئردن راحتدی

آدام اوز به گؤز اولور

آدام اومدوغی یئردن کوسر

آدام آج اولسا،داشیدا یئیر

آدام اؤلسده،بوغازینا بیرقطره سو توکمز

آدام اوت توتور یانیر

آدام اونی مستراحدا گؤرسه ،هچ ایاغا دورماز

آدام بالاسی کیمی

آدام بیرساغ سولینا باخار،دانیشار

آدام چاغریلمیش یئردن قالماز

آدام چوخ بیلر،آز دانیشار

آدام خئرداسیدی

آدام دنیادان بیر قوری کفن آپاراجاخ

آدام صاباحین بیلمیر کی

آدام قحط لیغیدی

آدام گؤدنسیز اولماز

آدام وار دئیللر باش گتیر،گئدر سؤز گتیرر، آدام وار دئیللر سؤز گتیر،گئدر باش گتیررضرب المثل ترکی با داستان

آدام یاغماسادا بیر گورولدار

آداما آداملیخ لازیمدی

آداما سؤزی بیر یول دئیللر

آداما یونگوللیخ گتیرر

آداملیخ ائیی بورنونا دیمیوب

آدامی تانیان یئرده قورد یئسین

آدامین قورساغی اولار

آدامین آداما ایشی دوشر

آدامین آغزینا سؤز قویور

آدامین آغزینّان سؤز آلیر

آدامین آغزینین سووی آخیر

آدامین آنّینین یازیسی نه اولسا، اونی گؤره جاخ

آدامین قانی قینیور

آدامین وطنی دوغولدوغی یئر دیل،دویدوغی یئردی

آدامین یانیندا باش کسللر

آدون باتسین

آدون چیخینجا،جانون چیخایدی

آدین قویدون فرش،چتینلیغا قددش

آدین ندی،رشید،بیرین دئدین بیرین اشیت

آرا بارماغونان بیر اؤزوی ساکت ایله

آرا قاریشدی، مسَّب ایتدی

آرادا یئیر،برده گزیر

آرپا اکن، بوغدا درمز

آرزی،گؤرزینن بویودوب

آرزیسی گؤزینده قالدی

آرواد

آرواد آغیزدی

آرواد اوزوا خوش باخیب

آرواد هارالی ،کیشی اورالی

آرواد هرنه دئسه برعکس ایله

آروادا آرواد دئیبلر،کیشیه کیشی

آروادّان قورخمیان داغلاردی

آروادلار هامسی آغ پالتار،دلیسین سچماغ اولماز،قارقالار هامسی قب قره،قاریسین سچماغ اولماز

آروادی گویچک،آتی یئنگه اولانینان،یولداش اولما

آروادی،اری ساخلار،پنیری دری ساخلار

آروادین گؤزلین آل،ایشله چیخدی بختیوه

آری یوواسینا چوپ اوزالدما

آز بانک قوی گؤراخ

آز دانیش،ناز دانیش

آز قالیرگؤزینن آدامی یئیه

آز یئ،قارنووا بیر نوکر توت

آز یاشا،آزاد یاشا

آزا قانع اول،چوخی آللاهدان ایسته

آژ تویوخ یاتار،یوخودا داری گؤرر

آژ قارنین،ایمانی اولماز

آژ قارین،آجی آیران

آژ قورد کیمی،اوزومه باخیر

آسانسورینان،ماشین تعارف گؤتورمز

آستا گلر،اوستا گلر

آش،قاپیاجا یولداش

آشپازخانا پیشیگیدی

آشیب داشیب

آغ پالتارینان گئد،آغ کفنینن چیخ

آغ قویون،قره قویون ایلمه

آغ یارما ،قره گونده کارا گلر

آغا بغیشلیر ،نوکر بغیشلمیر

آغا دئ،دیلون اؤرگشسین

آغا،الیوی باس یاغا، خدمت ایله قوناغا

آغاجی اؤز ایچینَّن قورد یئیر

آغاجی یاردیلار،دئدی تبرین دسته سی اؤزومنندی

آغاش بارگتیردیخجا، باش ایر

آغاش گؤرنده ، هیز ایت قاچار

آغرلیغین یئرگؤتوریر، روزیسین آللاه وئریر

آغریماز باشا،ساقّیز سالمازلار

آغرییان دیشی ،چکللر

آغزون شیرین اولسون

آغزون قان اولسا ،گرک یئره توپورمیه سن

آغزوندا دیلین یوخی دی

آغزوننان یکّه دانیشما

آغزی

آغزی

آغزی آجیلیخ، سالما

آغزی باغلی گئتدیخ،قئیدیخ

آغزی گؤزیوی نیه ایئسن

…آغزیما داش توپراق

آغزیمی آشماها

آغزینا گلنی،دئدی

آغزینّان ، سوت ائیسی گلیر

آغزینّان یکّه تیکه گوتوروب

آغزیوی سووا چک

آغزیوین سؤزین بیل

آغلامیانا ، سوت وئرمزلر

آغیر اؤتی،باتمان گل

آغین آدی وار،قره نین دادی

آفتابا لگن بش دست، شام وناهار هش زاد

آفتافا اوغروسی دیر

آفتافیا ،لافلافا دئیر

آگاه اولموشدی

آل الی وار،وئر الی یوخدی

آلا ایتدن ، منشوردی

آلا باشووا کول باشووا ایلدی

آلا قوی اؤرگیوین باشینا

آلتدا قالانین، جانی چیخار

آلتداکی داش دوروب ، اؤسته کی داش دورمور

آلتی آیلیخ دیل سن کی

آلچاخدا یاتانی سئل آپارار،اوجادا یاتانی یئل

آللاه آخیرعاقبتیمیزی بخیر ایلسین

آللاه آدامین پیشیگینده ،خوشگیل ایلسین

آللاه آغزوننان اشیتسین

آللاه اؤچومجی سینن ساخلاسین

آللاه اؤزی دولاندیریر

آللاه اؤزی رحم ایلسین

آللاه اؤزی عغله گلمین قضاوقدردن حفظ ایلسین

آللاه ایسته سه بیرینه وئره،سوروشماز کیمین اوغلوسان

آللاه ایشی دؤزلدسه،بئله دؤزلدر

آللاه ایکی یوموروغی بیر باشا ویرماز

آللاه ایلینه،بنده نه ایلسین

آللاه بوگؤنی،آدامین دوشمنینه ده گؤرسدمسین

آللاه بوینووا قویسون

آللاه بویوکلیخدان اسگیک ایلمسین

آللاه بیر

آللاه بیلن یاخچی دی

آللاه توتوب، پیغمبرعصاسینن ویریب

آللاه حق یئرده اوتوروب

آللاه دئین اولسون،من دئین اولماسین

آللاه داغینا باخار،قار وئرر

آللاه دردلرین کرخاناسیندا ساخلاسین

آللاه ساغ گؤزی،سول گؤزه محتاج ایلمسین

آللاه سنون باشووی قویوب، ایاغووا داش سالماسین

آللاه سنه اینصاف وئرسین

آللاه سنه بیرحلال سؤت اممیشین یتیرسین

آللاه سنی گؤروم نه دئیم ایلمسین

آللاه سنی منه چوخ گؤرمسین

آللاه سنی منه وئرینجه،بیر قره داش وئریدی

آللاه شوشنی،داش دیبینده ساخلار

آللاه قوناغئیوخ

آللاه قویدی قاباغینا

آللاه کور قوشون، روزیسین یوواسیندا یتیرر

آللاه گؤرستمه سین

آللاه ویران داشین،سسی چیخماز

آللاه هچ علی

آللاه هچ کسی آژلیغینان ، ایمتاحانا چکمسین

آللاه هچ کسی سوننان گؤرمیش ایلمسین

آللاه هچ کیشینین شلوارین ایکی ایلمسین

آللاه هرکسین اؤرگینه گؤره وئرسین

آللاه یئخانی،بنده قالخیزا بیلمز

آللاها خوش گئتمز

آللاهدان اوزولمینه،اؤلوم یوخدی

آللاهدان گیزلین دیل، سنّن نه گیزلین

آللاهدان نه گلسه،خوش گلیب

آللاهسیز ایش یوخدی

آللاهلیغ ادّعاسی ایلیور

آللاهی اؤتوروب،بنده دن یاپیشیب

آللاهی بویوکدیر

آللاهین ایشینلن باش قورتالماغ اولماز

آللاهین گویلی خوش اولاندا ،یارالدیب

آللاهینان ،آللاهلیغ، ایلماغ اولماز

آلماچی اششکینه اوخشویور

آلمانین قرمزیسین،اششک دیشلر

آمان سنین الینّن

آنا سؤتونّن حلالدی

آنادان امدیغی سؤت بورنوننان گلدی

آوارا گوردی

آی آللاه ،سنی تانیمیانا لعنت

آیا ـ گونه دئیب،سن چیخما،من چیخیم

آیدا ،ایلده ،بیرناماز،اونودا شیطان قویماز

آیون چیخیب

آیین اون دوردینّن دانیشیر

آیۀ یأس اوخوما


اؤتورسن،مالّا نصرالدّین بیزوی کیمین،بیری بیرینّن یئین گئدر

اؤجوزدان،باهاسی اولماز

اؤجوزلی اتین،شورباسی اولماز

اؤرتولی بازار،دوستلیغی پوزار

اؤرگدن،اؤرگه،یول وار

اؤرگی داشداندی

اؤرگی نازیکدی

اؤرگیم اوت توتوب یانیر

اؤرگیم سرینلدی

اؤرگیم سن اوچون بیر تیکه اولوب

اؤرگیم قاندی

اؤرگیم یاندی

اؤرگیمه قویولموشدی

اؤرگیمین سؤزین دئدین

اؤرگینده هش زاد یوخدی

اؤز اؤزونه قورد گتیریب

اؤز ائوون قوری چورکی،اؤزگه نین پلونّان باشدی

اؤز الیوینن،اؤز قبریوی قازدین

اؤز ایشینه گئدندی

اؤز ایشیوی،اؤزگیه اؤمود اولما

اؤز بیلدیغین هش کسه وئرمیر

اؤز پوخون اؤز سققلیوه

اؤز چورکیوی یئیوب،اؤزگه نین سؤزین دانیشما

اؤز دیل کی،قزوینین ایاخ داشیدی

اؤز سؤزیمی اؤزومه دئیر

اؤز شیرینلوغونان ایچ

اؤز کوچین،سودان چیخاردار

اؤز کولگه سینّن،قورخور

اؤز گؤزینده دیرکی گؤرمور،اؤزگه نین گؤزونده چوپی گؤرور

اؤز ننه

اؤز ننه

اؤزآرامیزدا قالسین

اؤزگه آتینا مینن تئز یئخیلار

اؤزگه اؤزگه نین نامازین استورا

اؤزگه اوغلونّان اوغول اولماز،چای قیراغنّان ملک اولماز

اؤزگه ایشینده آدامی،آفتافا نین باشینّان سالیب،لولویئنّن چیخارداللار

اؤزگه نین مالیندا گؤزون اولماسین

اؤزوا توخداخلیخ وئر

اؤزوز بیچیب،اؤزوز تیکیبسیز

اؤزون گؤزه سوخور

اؤزون ویریب تاری قلینجینا

اؤزونّن بترینه،راس گلمیئب

اؤزونه توکان،بازار آچیب

اؤزوه بیر ایش باشی باغلا

اؤزوه بیر گون آغلا

اؤزوی بوغما هامسی سنیندی

اؤزوی گؤزدن سالما

اؤزی اؤزینه ایلیوب،کولی گؤزینه ایلیوب

اؤزی بیلر،آللاهی بیلر

اؤزی یئخیلان،آغلاماز

اؤستی اورتیلی دئدیم،بیلسن

اؤکوزینن،بیزوین،شوخلوغی توتماز

اؤلچی

اؤلدی وار،دؤندی یوخدی

اؤلسون اول پیس کی،یئرینه یاخچیسی گله جاخ

اؤلماغ اؤلماخدی،خیریلداماخ نمنه سیدی

اؤلمز ماما خجّه،گؤرر ،نوه نتیجه

اؤلمه ساخ،قالساخ

اؤلمه،دیریل گئچینیروخ

اؤلن یوخدی گورینا سئچاسان

اؤلنینن اؤلماغ اولماز کی

اؤلوسی اؤلن بیر گون آغلار،دلیسی اولان هر گون

اؤلوسی ده دردسردی،دیری سی ده

اؤلوم ایتیم دونیادی

اؤلوم حقدی،امّا قونشیا

اؤلوم دیل کی چاره سی اولماسین

اؤلی اششک آختاریر،نالین چکسین

اؤلی دوروب،میردشیر یوؤر

اؤلی گوتی باللی اولار

اؤلینی اؤتورسن اؤز باشینا،سئچارکفنین باتیرار

اؤوچیه داغدا جیران گؤرسدیر

ائل اؤز دلیسین بوراخماز

ائل گوجی،سئل گوجی

ائلدارلیخ چتیندی

ائو آلاندا باخ گؤر همسایان کیمدی

ائو اشیگی سنه تاپشیریرام،سنی آللاها

ائو سؤز سیز،گور عذابسیز،اولماز

ائو ساتاندا،باخدیر سونرا سات

ائوده آرواد ایکی اولسا،ائو سوپورممیش قالار

ائویمنن چئخیر،قارنیما گئدیر

ائوین بیوکی اولمیاسان،یولداشین کیچیگی

ائوین تیکیلسین

ائوین یئخیلسین

ات وئرممیش، شوربا ایستیر

اتی آجی آدامدی

اتی سنون، سوموگی منیم

اجل یتیشنده،آدامین گؤزـ قولاغی توتولار

اخلاغینان دئ،ایکی یول دئ

ار

ار گرک ، تئز گرک

اربابین مالی گئدیر، نوکرین جانی

اردک دورار قاز یریشی یرئیه،یئخیلار جرجنک اولار

ارمنی دغاسی کیمی،قاباغا گلماخدان،دالی گئدیر

ارمنی قان گؤروب

ارمنی،مسلمان ایلمیسن کی

ارمنیلیخ یاخچیدی،قیامتّده باراسی چیخماسا

اره گئدنده بویوک قیزدی،ائوده قالاندا کیچیک قیزدی

استراغین،قولونجا نه ربطی وار

استورانینان،بویوران،یورولماز

استوروب،آییلیب

اسدورانین قاباغیندا سئشماسان دئیللر گؤتی یوخدی

اسدورماسان ایئی چیخماز

اسدوروب،اسدوراغینّان کوسوب

اسدوروب،یئلده قاباخ دورور

اسگیسی یانیخدی

اسگیک آدامدی

اسگیک اسگیک،سیکیم داشّاغیمنان دا اسگیک

اسنماغ،اسنماغ گتیرر

اششک قوناخلیغی دیل کی

اششک گلیب ،اششک گئده جاخ

اششک هارا ،دوشک اورا

اششک همان اششکدی،پالانی عوض اولوب

اششکدن دوشموش اولار

اششکدن ینیب، ماشینا مینیب

اششکلیخ زمانه سینن چوخ گئدیر

اششکه گؤجی چاتمیر،پالانین تاپدیر

اششکه مینماخ بیر عیبدی،اششکدن دوشماخ مین عیب

اششکی باغلاسان آت یانینا،یا هایئن گؤتورر،یا خویون

اششکی سؤرن، استراغینادا قاتداشار

اششکی کؤرپیدن گئشدی

اششکی گتیر،معرکه چات

اششکی یئخیلانا، چوخ سؤز دئیللر

اششکیم اؤلمه یونجا بیتینجه، یونجا سارالما توربا تیکینجه

اششکیم اؤلوب،باشی قیزیلدان

اششکین ساتان،کوشّک آلانماز

اششکین قولاغینا یاسین اوخویور

اشکین گوتونّن،باشی چیخمیر

اصل ایتمز،یاغ ایئمز

اصلانین ارکک

اصول الدّین سوروشور

ال

ال الی یووار،الده دونر اوزی یووار

ال ایاخ چالما

ال ایاغا دوشدی

ال ایاغیوی داغیدما

ال مرد اولار،گؤز نامرد

الحق والانصاف

الدن ایاخدان چیخدوخ

الدن توتماغ،علیدن

اللرون قیز بوینونا

الماسی،الماس کسر

اله باخاندی

الی اوزونلیغ ایلمه

الی بازاریندا بش قران چیخارتماز

الی بوش گؤتی یاش قئیددوخ

الی خئیرلی دی

الیفی گیلیف اوخویور

الیم آغزیما یتیشیر

الیم یونگولدی

الیمنن توتماخدان،قیچیمنان توتور

الیمه داغ باسمیشام

الیمی قویدی،قاپی آراسیندا

الیمین دوزی گؤزیوی توتسین

الیمین،دوزی یوخدی

الیمینن وئریب،ایاغیمینان،دالیسیجا قاچامّارام

الین آغدان،قره یه ویرمیر

الین یاغلیدی،چک اؤز باشووا

الینده یاغ اولسادا،قوی یئره،دورگل بورا

الینّن،یاغ دامماز

الیوه یاپیشمازکی

الیوی قره ایلمز کی

الیوی،اوخوموشام

امام حسین

امانته،خیانت اولماز

امیر بازاری اوت توتسون،منه بیردستمالّیخ،چیخسین

انتر مشقی وئریر

انسانا هرندن پرهیز وئرسن،اونا حریص اولار

انشاءا

انصاف،دینین یاریسی

انگیلیس توخومی دی

انگیلیسین خزانه سی قورتولار،ائو ایشی قورتولماز

انگیوین پیچی بوشالماسین

او بوببو دی،یایدا گلر

او زیرنگلیخدا نچه قارداشسیز

او سنون آغزیوین یئمی دیل

او سنین دیشلریوی سایئب

او قدر دئدیم،دیلیمده،توک بیتدی

او قدر دایاندیم،ایاغیمین آلتیندا اوت گؤردی

او گئدن قارداشدی کی گئدوب

او منه ال وئرمز

او یئماغین بیر خئرلداتماسیدا وار

او،بونون جوری بارماغی اولانماز

اوت الوودی

اوت اولاسان،اوتدوغون یئری،یاندرانماسان

اوت پارچاسیدی

اوت دئدیم دیلیم یاندی

اوت ویرمیشام،مالیمه،پولون یوخدی،خبرین

اوتا،گلمیسن،سووا

اوتانانین،اوغلی اولماز

اوتانما،اینانما،آللانما

اوتانیب قاماشمیر

اوتانیسان،اوزوه،قلبیر توت

اوتدان،کول عمله گلر،کولدن اوت

اوتوروب انگ انگه وئریر

اوتوروب سیکینه قئل دؤزور

اوتونان،سو کیمین دیلر

اوتی اشیر،اؤز قاباغینا

اوج اوجا دویوننوروخ

اوجی یوخ،بوجاغی یوخ

اودا قالیب اؤز کرمیوه

اوز اوزه ساتاشیر

اوز وئریسن،آستار ایستیر

اوزاخدان باخانا،دؤیوش هاساد گلر

اوزدن گؤزدن سالدی

اوزوا گولمدیخ کی

اوزوم ایاغیوین آلتینا

اوزوم دولوسی

اوزومنن کسمیر

اوزومه سالدیم

اوزومین یاخچیسین چاقّال یئیر

اوزون آدامین عغلی توپوغوندا اولار

اوزون اوزون مشه لر،سیزدن قالان پیشه لر

اوزون ایت یالاسا دویار

اوزون قلمه دی

اوزونّن آشاغیا باخ،اوزونّن یوخاریا باخما

اوزونون سویی توکولوب

اوزونه باخ،حالین خبر آل

اوزه چکیسن

اوزی بزک ، ایچی تزک

اوزینه سؤز گلر

اوشاخ باشی تولامیسان کی

اوشاخ بویوددیم الیمین عصاسی اولسون،جانیمین بلاسی اولدی

اوشاخ ندی فیشنگ ندی،پادداسین باغری چاتّداسین

اوشاخ،قویون دیل کی ساتاسان یه باشین کسسن

اوشاخسان گئد اوشاخلوغووا

اوشاغ سئشدی بیر یئره،گلین یاخدی مین یئره

اوشاغ عزیزدی،تربیتی اونلاندا عزیزدی

اوشاغا دئدیلر دانیش،دئدی جامیش

اوغری اؤزی ائو اولماز،ائو صاحبین ائولیخدان سالار

اوغری پیشیک،آغاش گؤرجه،قاچار

اوغرینین یادینا داش سالیر

اوغلان ائوینده هش زاد یوخدی،قیز ائوینده تویدی

اوغلان اوشاغی تئز اومار

اوغلان گونده بیرآرپا بوئیر،قیز بیر بوغدا

اوغلان نعمتدی،قیز رحمت

اوغلان وئریر وئرسین،قیز وئریر وئرسین،هراعضاسین دؤز وئرسین

اوغورلیغین اوّلی،دوشدی آی ایشیغینا

اوغوللارآتانی،قیزلارآنانی،هچ گلینلر قینآنانی بینمز

اوقدر خوشمزه دی کی،آدام آز قالیر بارماخلاریندا یئیه

اوّل آللاه

اول عشق است

اوّل قارداشلیغوی ثابت ایله،سونرا دده مالی ایسته

اوّل مچیدین ایچی،سونرا اشیگی

اولاجاغا چاره یوخدی

اولار سرعتده بللی اولماز

اولار هامسی یاندیم یاندیمدی

اولار هامیسی ناشیلیخداندی

اولان اولوب گئچیب گئدیب

اولسا،یاغسا،بیتسه

اون دانا کور قیزیم اولسا،بیرینده اونا وئرمرم

اوندا گؤزوم قالدی

اونلان بیر ترازویا گیرمه

اونون اؤستونده حساب گئدماخ اولماز

اونون دریسیده،پولدی

اونون دوه کینی وار

اونون قابینا،او قویولوب

اونی آللاه وئریبدی

اونی جیبیوه قویما

اونیدا اوندا گؤرروخ

اونیدا منه چوخ گؤریسن

اووجومون ایچین ائیلمه میشدیم کی

اووجومون ایچینّن گلیر

اوهه وار داغدان آشیرار،اوهه وار داغدان یندیرر

ای هر بیرزادا قادر آللاه

ایئده ده وار،جهرده ده،جهره ایئرن قهبده ده

ایاخدان سالدیم

ایاغ آلتدا قالدیخ

ایاغی آغیردی

ایاغی آلتدا اوتدولار

ایاغی گئچیب گوتورن قبرینه

ایاغی یئر توتار

ایاغی یونگیلدی

ایاغیم چاتمیر

ایاغینین آلتین بوشادّیلار

ایاغیوین آلتینا باخ

ایاغیوین آلتینا باخسان،بیزی گؤررسن

ایپ اؤزولدی،دانا قاشدی

ایپ گلیب دوغاناخدان گئچر

ایپه ساپا گتیرینجه دده م یاندی

ایت آغاش کولگه سینده یاتار،دئیر بس کی اؤز کولگه سیدی

ایت اوزی وار

ایت باشی آلیب آغزینا

ایت پوخونّان میرداردی

ایت پیشیگ کیمین بوغوشوللار

ایت قورساغی،یاغ گؤتورمز

ایت کیمی شولیذیمّه دی

ایت کیمی،قویروخ بولور

ایت مصیبتینن

ایت هورر،کروان گئچر

ایت،ایتّدیغینّاندا ال چکسه،سولنماغینّان ال چکمز

ایتن طولا میردار اولار

ایتی سرکه،قابینا لطمه ویرار

ایتی ویریسان،یوواسینّان چیخمیر اشیگه

ایتین اویونون گتدی باشیما

ایتین ایاغینّان تیکان چخاردیر

ایتین قودوران یئریدی

ایتین کتکین ویردیم

ایتینن قورد قارداشدی

ایچریم اؤزومی یاندیریر،اشیگیم اؤزگه نی

ایدیخجا سالیر

ایراخ جانونّان

ایراخ سنّن

ایربیله کی آروادّان قورخوسان،آللاهدان قورخسایدون یئرین بهشتدیدی

ایری اوتوراخ دؤز دانیشاخ

ایستمینین گؤزی چیخسین

ایستی سوت ایچن آغیز،ایرانی پولر ایچر

ایستیرم،اؤز آغام اولام،اوز نوکریم

ایستیسن بیرکسی تانیاسان،باخ گؤر یولداشی کیمدی

ایش آللاهدان دؤزگلمه سه،گلمز

ایش ایشی گؤرستدی

ایش برعکس اولسا،بورنون سووی گؤزه دامار

ایش برکه دایاندی

ایش بیرسری اولار

ایش کیشینین جوهریدی

ایش گؤردیرنیندی،گؤرنین دیل

ایش گتیرمسه گتیرمز

ایشتاها دیشین آلتیندا اولار

ایشده دایانان آپارار

ایشلماغیندا گؤرمیسن،ایشلمماغیندا

ایشلمه سن،دیشلمه سن

ایشله مئیسن،یئیسن

ایشله منه،اؤرگش اؤزوا

ایشلینه هر یئر ایشدی

ایشممیش کفلنوبدی

ایشی دویونه دوشوب

ایشیمین،پیس وختیدی

ایشین اؤستی آچیلدی

ایشین اوّلین نه دوست گؤرسین نه دشمن

ایشیوین آدی ندیر

ایکی آروادلی کیشی،مچیدّه یاتار

ایکی اششکین آرپاسین بولنمز

ایکی اوزلی دی

ایکی ایاغیم واریدی،ایکی ایاغدا بورج ایلدیم،تؤ دابانا،قاشدیم

ایکی ایاغین گیئب بیر باشماغا

ایکی جوت،بیر تک

ایکی دانا مینلیک دانیشاندا،بیردانا بش تومنلیک آرایا گیرمز

ایکی قارپیزی بیرالده توتماغ اولماز

ایکی قیرانلغی دؤشمیر

ایکی گؤزین کیمی مواظیب اول

ایکیسی ده باتماندی

ایگیت امک ایتیرمز

ایلان اؤز یوواسینا دؤز گئدر

ایلان دیلی چیخارتدیم،سایمادی

ایلان سانجان،آلا ایپتدن قورخار

ایلان ویران،یاتدی،من یاتمادیم

ایلان یئیوب،اژدها اولوب

ایلانی سیداحمد الینن توتور

ایلانین یارپیزدان آجیغی گلر،اودا چیخار یواسینین آغزینا

ایلده واجب دیل

ایله بیل زنانه حامامیدی

ایله بتر،بشقابا قویمالی دیل

ایله بیر سؤز دئیر کی،پیشمیش تویوغون گولماغی گلیر

ایله بیردن بیره

ایله بیل آتدی دالینجا گلیر

ایله بیل آج اششک یونجیه باخیر

ایله بیل آغزینا قووت توکوبلر

ایله بیل آنادان ایندی اولموشام

ایله بیل آیی یه دئرمانچی دئدون

ایله بیل اؤلی توپراغی سپیبلر

ایله بیل اتین کسیللر

ایله بیل اششکه توتک چالیسان

ایله بیل الیمده دی،دئیم آلا

ایله بیل الینن قویوب

ایله بیل اوزوا خوش باخیبلار

ایله بیل باش آپاریر

ایله بیل باشون بدنؤوه آغرلیغ ایلیر

ایله بیل باشوین آلتیندا بیری وار

ایله بیل تیکان اؤسته اوتوروب

ایله بیل جانون جیجیشیر

ایله بیل جین دیشیگی دی

ایله بیل جینه بسم ا

ایله بیل دارتلمامیش دنون وار

ایله بیل دده سین من اؤلدورمیشم

ایله بیل دده سینون مالیدی

ایله بیل دده مالیسین من یئمیشم

ایله بیل دنیانی وئردین بیلسینه

ایله بیل دوه نالبنده باخیر

ایله بیل سؤزی داشا دئیرم

ایله بیل سوت گولینده یاتمیشدیم

ایله بیل فلانی منی دوغوب

ایله بیل فیل استراغیدی

ایله بیل قوری بیگدی

ایله بیل قیریخ قوشوندی

ایله بیل کروانسرا قاپیسیدی

ایله بیل کهلیون آزیب

ایله بیل کی داش داشییب

ایله بیل کی منی آجی باهالیخدان قورتالیب

ایله بیل کی یاوان آش ایچیب

ایله بیل گؤزونده تیکاندی

ایله بیل من یاغلی یئمیشم،بو یاوان

ایله بیل ناقّا بالیخدی

ایله بیل ننه سینین،کبینینه یازیبلار

ایله بیل،بیردانا آلمانی یاری بؤلمیسن

ایله بیل،دیل اوتی یئمیسن

ایله بیل،گلین چیخاجاخ

ایله بیل،یومورتا یوکی آپاریر

ایله بیلیرعلامه دهر دی

ایله گئدیر،یئخیلسا مین تیکه اولار

ایله ویررام آدووی ترسه دئیسن

ایله ویررام بشیده یانیننان چیخار

ایله ویررام ججیمین داغیلار

ایله ویررام سوی سووا یتیرمسن

ایله یئرده یاتماز،آلتینا سو گئچه

ایله یاتیب،ایله بیل کاسیبین بختی یاتیب

ایلیگینه ایشلیوبلر

ایمانئوی یاندیرما

ایمتاحانی آغیر اولدی

ایمتاحانی مجّانیدی

اینانمیسان اؤل،گئت،گؤر

ایندی اوردا،ایت ایئسین تانیمیر

ایندی اولدوخ اؤزگه

ایندی دن بیرساحات سونرانی بیلماغ اولماز

ایندی گلدین مطلب اؤسته

ایندی من اؤز آدیمی اؤزگه دن سوروشورام

اینه سالماغا،یئر یوخدی

اینه کیمی،هامنی بزر،اؤزی لوت گزر


بابا او پیغمبر بالاسیدی

بابلی بابین تاپیب،استوراخ قابین تاپیب

باتاغ حسابی دیریددیم

باجاناغ،باجاناغی گؤرنده،گؤتی قاشینار

باجی باجین اؤلسون،سؤز چوخ وخت یوخ

باخما اوزونین قره سینه،باخ آنّینین ستارا سینا

بارلی آغاجا،داش ویراللار

بازار گوللندی

بازارین گؤزین چیخاردمیسان

باش آغریسی وئرمه

باش تاپدون

باش قولاغی آلتی عبّاسیا دیمز

باش گؤتی بللّی دیل

باش گؤتیوه یاراشیر

باش،گؤتینن اوینور

باشا دوشدون

باشاردوغین ایشه گئد

باشدان سووما ایلدی

باشلی باشین ساخلاسین

باشلی گؤزلی گؤرا گتمز

باشماخلاریوین ایچینده تویدی

باشون گوللر اوسته

باشون ساغ اولسون

باشووا تصدّق

باشووا خئیر

باشووا داش سالاندا،اوجا یئردن سال

باشووا دولانیم

باشووین اؤستونده،گرک آغاج اولا

باشی دیدی لحد داشینا

باشیما تاس دئیرمانی چویردی

باشیما قال گتدی

باشیمدا قوش توتوب

باشین اششک باشینا اوخشویور

باشین توتوسان گؤتی آچیلیر،گؤتون توتوسان باشی آچیلیر

باشین قاشیماغا وختی یوخدی

باشینا آند ایچللر

باشینا هاوا گلوبدی

باشینّان دا ایضافه دی

باشیوی سیندریم،اتگیوه گیردکان توکوم

باغبانسان،اؤز باخچاوی بلله

باغبانین گول وقتی،قولاغی اشیتمز

باغدا اریک واریدی سلام وعلیک واریدی،باغدان اریک قورتولدی،سلام وعلیک قورتولدی

باغریم چاتّادی

باغلا دیلینه

بالا اگر نجّار منم سن نه دئیسن،یوخکی سنسن من نه دئیرم

بالاخره من سنّن بیرکوینک آرتیخ یئرتمیشام

بالدیز چوالدیز

بالغی هروخت سودان توتسان تازادی

بالیخ گویلی ایستین،گؤتون قویار بوزلی سووا

باهار هاواسی ارـ آرواد داعواسی

باهم یئیوب،آیری سئچیللار

بختور باشووا اولسون

بس کیشیلوغون هارا گئدیب

بسم الله دئمه سن قارنوین برکتی قاچار

بش اششکین ایشین گؤرور

بش بارماغیمی بال ایلیوب باسام آغزینا،دئیر زهری دوغرادی

بش بارماغین،بشیده بیر اولماز

بش قرانلیخ کارا گلمز

بش قیرانا،گولّه آتیرام

بش قیرانلیخدا گول

بشر چئ سوت امیب

بکار

بکارچیلیغین اؤزی قره اولسون

بلکه نی اکسن،شلغم گؤورر

بللی دیل نه قیلیخدا بشردی

بللی دیل هانسی دره دن گلیب

بلی وه شکر،نازوی کیم چکر

بنده بنده یه رحم ایلر،آللاه هر ایکیسینه

بو اونون یانیندا توی بایرامدی

بو ایش سنه باخیر

بو ایش،سنین الیوی اؤپور

بو بیر باشی باغلی قارپیزدی

بو توکی دئیرماندا آغارتمامیشام

بو چورکی،سن قویدون منیم اتگیمه

بو خط بو نشان

بو داش اولمادی،اوداشا آتیل

بو دای حضرت فیل ایشیدی

بو سؤزلره،بیرباغ سوزی وئرمزلر

بو سؤزلری یغیشدیر،قوی علی بیگ صاندیغینا

بو قره او قره لردن دیل

بو قولاخدان آلیر،او قولاخدان وئریراشیگه

بو گولماغین،بیرآغلاماسیدا وار ها

بو گونون ایشین،صاباحا ساخلاما

بو لاب بیزی آغاش دلنه دوندردی

بو یوز دیر اونا

بو،اونون قارنینا بش تپیک ویریب

بو،تازا دئیر اؤلن منیدیم

بوآرواد بوتئزلیغا سنی حاجی ایلر

بواوزدن او اوزه ایلدی

بوجان سنلن چیخاجاخ

بوخنا اوخنالاردان دیل

بودا اششکین سورورکی منده کندوانلیم

بودا بیر گوندی

بودا بیزه عمل اولدی

بودیل باشیوی باده وئره جاغ

بورانی آلیب باشینا

بوردا دوه،یوکینن ایتر

بوردا منم،بغداددا کور خلفه

بورکووی آت گؤیه

بورکووی قوی قاباغیوا فیکرلش

بورکی باشا قویان گرک،بورکینده بیر یاراشا

بورکیمیز قاریشار

بورنون باجاسینّان گلسین

بورنون توتاسان جانی چیخار

بورنی اوغولوب

بورنی یللیدی

بورنیوین دلیگینّن گلسین

بوسؤزی گرک قیزیل سووینان یازاسان

بوش توتان،برک یئیر

بوشلی بوشلونون ساغلیغین ایستر

بوغازین گافاینینان دلیبلر

بوغدان گؤتوردی قویدی سققله

بوگون،گون هایانّان چیخیب

بوگونلری هش باباندا یوخودا گؤرمیوب

بوگونلن سنده وار

بوگونون،صاباحیدا وار

بولاردان آداما چورک ـ پالتار چیخماز

بولاری گؤره گؤره گلمیشوخ

بولاغا سو توکماغینان،بولاغ اولماز،بولاغ گرک اؤزونّن قینیه

بولان سولان

بولاندیریخ سودان بالیخ توتور

بولانماسا،دورولماز

بومسلمانچی لیغین یولی دیل

بومنیم ال

بونا بئل باغلاما

بونّان آللاه باشارسین

بوننان،اونون،آللاهیدا بیر دیل

بونون اوچون باش سیندیریلار

بونون ایپینن قویویا دوشملی دیل

بونون باشینّان بیر توک اسگیک اولسا،وای حالووا

بونون تیکه سی نم کیمنن دوشوب

بونی گؤرنده آدامین اتی توکولور

بونی گؤرنده،آدامین بوشلاری یادینا دوشور

بوی دئمه

بویاخانا کوپی دیل کی

بوینوم قیلدان نازیکدی

بوینون قویوب چینینه

بوینووا دوشمه سین

بویوک باشین،بویوکده بلاسی اولار

بویوک دوه یه دیللر

بویوگون بویوک یئری وار،کیچگین کیچیک یئری

بویووا بیچیلیب

بیچینچیه دوئشان گؤرسدیر

بیر آچار سال

بیر اؤرگده ایکی محبت اولماز

بیر اؤلومیمی بیلمرم

بیر اوخونان،ایکی نشان ویردیم

بیر ایپ اؤسته،دورمور

بیر ایپ اوسته،ایکی چندرباز اویناماز

بیر ایکی دانا رنگلیسین دئدیم

بیر ایللیخ یولی،بیرگونده گتدّی

بیر اینه اؤزوا ویر،ایکیسین یولداشیوا

بیر باتمان باشیوی دبردینجه،بیر پونزا دیلیوی ترپت

بیر باتمان بالینان،اوتماغ اولماز

بیر باشی وار،مین سوداسی

بیر داش آلتدان قوی،بیرداش اؤستن

بیر داشدی آتیرام،توتار،توتار،توتمازدا کی هچ

بیر دده قیرخ اوغولی ساخلار،قیرخ اوغول بیر دده نی ساخلیامّاز

بیر دری بیر سوموکدی

بیر دلی بیرداش سالارقوویا،مین عغیللی چیخاردانماز

بیر سؤز دئدیم دئممیش

بیر سؤز سالیب آغزینا

بیر قاپیدان ایکی باش چیخسا،بیرین کسللر

بیر قارینا،ایکی منّت اولماز

بیر قبره،ایکی اؤلی قویمازلار

بیر قطره سو اولدی،گیردی یئره

بیر قوطور گچی،بیر سورونی پوخا چکر

بیر گئدیرم

بیر،بیره اوچون،ائوی اوتا وئرمزلر

بیرآز،محبّتدی اؤتورون

بیرآلمانی آت گویه ،یئره دوشونجه،یا نصیب یا قیسمت

بیرالدن سس چیخماز

بیرایل یئ چورک تره،یوز ایل یئ بالینان کره

بیرتیکه چورک آت دریایه،بالیخدا بیلمسه،خالیخ بیلر

بیرتیکه چورک،داشدان چیخیر

بیرتیکه چورکی بیلمدیخ،آغزیمیزا یئدیخ یه بورنوموزا

بیرتیکه چورکی زهرمار ایلدی

بیرحصیردی،بیرممدنصیر

بیرساحاتدی تنباکی یانیر،هله ایندی دئیرکی نه توسیسی دی

بیرساحاتدی ناغیل دئیرم،بوتازا سوروشور،لیلی،قیزیدی یا اوغلان

بیرساحاتین زاوالینا گلدی

بیرسن بیلیسن،بیرمن،بیرده آللاه

بیرسوایچیم ساحات چکمدی

بیرگؤتونن،بیرکلّه قند بوشلیدوخ

بیرگولونن باهار اولماز

بیرلیک هاردا،دیریلیک اوردا

بیری دوشسه قویویا،سنده گرک دوشسن

بیری،آروادین اولومینّن قورخار کی،بالدیز یئرینده اولمیا

بیریئره باخدیم،بیرگویه باخدیم

بیرین بیلیسن،بیرین بیلمیسن

بیرینه یاخچیلیغ ایلدون،بیلمدی،دون پیسلیغ ایله،گینه بیلمز

بیز با هم دؤز چورک یئمیشوخ

بیزباهم سوموک سندیرمیشوخ

بیزبونی ایستمسک گرک کیمی گؤراخ

بیزدن اوزاخ گزن قورد،مین ایل یاشاسین

بیزدیل چوالدیزدی

بیزو باشلیان یولین،آخری یارلغانا دوشر

بیزه گلن بیزه اوخشار

بیزیم پولومیزین شری قانجیخدی

بیزیم سویمیز بیرآرخا گتمیر

بیسواد آدامین جیبینده،خودکار اولار

بیگ وئرن،آتین،دیشین سایمازلار

بیلدیغی قدر چکسین

بیلسینه حربه کسیبلر

بیلمیرم باشیما نه داش سالیم

بیلمیرم باشیما نه کول الییم

بیلنه بیرتیکه،بیلمینه مین تیکه

بیلنینن،بیلمئین،بیردیل

بیلینه بیلینمز فرق ایلور

بینیمی یئدی

بینینه باتمادی

بینینه سالیب

بینینه ویریب

بیواخ گلیب،تئز اورگشیب

بیین دیل پییندی


پاددیان آیین گؤتونده

پاکاتدی دئدیم

پخ پخدی یاش ـ قوروسی یوخدی

پخ تاماهلیغ ایلمه

پخ کیمین اؤزون توتوب

پخ یئماغینا پشماندی

پخ یئنین،قاشیغی بیلینده اولار

پخی پخا قاتیب،پخی باجادان آتیب

پخی سبده سالیب

پخی گؤتونّن ایری چیخاندا

پرینی گؤرسد،زرینی وسط

پسته قاریندی

پلّه نی،بیربیر چیخاللار

پوخ موتالی

پول ال چیرکیدی

پول تله سی دی

پول کؤرویور

پول وئرن،زرنا چالار

پول،پولی گتیرر

پولا پول دئمیر

پولون وار گیریش،پولون یوخدی سؤروش

پولووی،جیبینده گؤر

پولوی توکمیسن،قنویه

پیچاخ ویراسان،قانی چیخماز

پیچاخ،اؤز دسته سین کسمز

پیس یاخچی سئچندی

پیشیک آسگریب،بو مریضلر

پیشیک اؤلدوریر،گؤز قورخوتسین

پیشیک اوینادیری

پیشیک بزیئر

پیشیک بیر باتماندی

پیشیک دؤواردان ایری گئشدی

پیشیکه دئدیلر،پوخون درماندی،سئشدی اؤستون قویلادی

پیشیکی قسقینجا قویسان،دونر جرماخلار

پیشیکین الی اته چاتماز،دئیر مرداردی

پیشیییم پیشیییمینن گتیرمیشم


تؤ دئیسن گویده دونور

تؤ سنون ذاتي – سؤتوه گلسين

تؤ سنین یولووا لعنت

تؤرکی سایادی

تؤکلریم بیزبیز دوروب

تؤکی دیریلدی

تابوت زینگرودی

تاپان تاپانین اولسون

تاپباجا دئمه

تاری بونی ساخلا،ایپینن اؤرکنین سری بونی ساخلا

تاری یازانی،بنده پوزا بیلمز

تازا کوزه،سرین سو

تازا گلدی بازاردان،کهنه دوشدی نظردن

تاس منیمدی کرامتین تانیرام

تالچخدان چیخدون

تپ چوویر ایلدی

تخته طاباغدیلار

ترازو گؤتی یئره ویریر

ترله گلسین

تکلیخ آللاها یاراشیب

تنبل آروادین،قیزی زرنگ اولار

تنبل فکرلی اولار

تنبلیخدان اششکه،دایی دئیر

توبا لاتما وئریسن دای

توپ

توپ ویراسان داغیلماز

توپراغ چکرگتیرر

توپراغ،گوجلی اولار

توپراغینان بیر اولدی

توپورجکینن،یاپیشدیریبلار

توت آغاجی دیلم،هر گلنه ائیرم

توتسام دریسین سویارام

توتسام قانین ایچرم

توتولمئین ایری پادشاهدی

توخون،آجدان خبری اولماز

تورش الچدی،یئنین دیشی قاماشیر

توسّوسی اؤز گؤزینه گئدر

توکووه،اوت ویریبلار

تولکی تولکیه بویورور،تولکی قویروغینا

تولکیه دئدیلر،شاهیدون هانی،قویروغین گؤرستدی

توما نوین باغین برک باغلا،همسایاوی اوغری توتما

توی پولینان،ائو پولون،آللاه یتیرر

توی گؤرممیشوخ،باجاسینّاندا باخمامیشوخ

تویئنان ـ یاس،قارداشدی

تویدا اوینیانین،باشیدا اوینار،گؤتیده اوینار

تویدان سونرا،حنانی گؤته یاخاللار

تویوخ گئدر،پوخیدا گئدر

تویوخ نه قدرکؤکلر،اوقدر باجاسی دارالار

تیکه نی باشینا دولاندیریر،قویور آغزینا


جالانان سو،بیرده کؤزویه قئیدمز

جان جانّان آیریدی

جان جگریدی

جان دئیب،جان اشیدسن

جان سنین،جهنّم تارینین

جان شیرین اولار

جاندی ها بادمجان دیل

جانی بیرقالب دوستدیلار

جانیدا بدنّن چیخسا،فطرتی چیخماز

جانیم سنه دئسین

جانین ساغ اولسون

جانینا یئر تاپمیر

جانیوی یاغلا

جریان جهره ج

جزیغونّان چیخما

جلالووا چوخ شوکورآللاه

جلیل

جنماز سوا چکمیرم

جوان آینادا گؤرنی،قوجا دؤواردا گؤرر

جواهر،جیندا آراسیندا اولار

جوتونه بیر سقّه ویردیم

جوجه نی،پاییزین آخرینده سایاللار

جوجه یومورتادان چیخار،قابیغین بینمز

جهنّمه گئدن،اؤزونه یولداش آختارار

جیبلریمیزین فرقی یوخدی،منیم جیبیم سنین جیبون

جیبووه داش سالیبلار،جواب وئرمیسن؟

جیجی باجیدیلار

جین آزیدی جینّیکدن،بیریده چیخدی کوللیکدن


چاپخانام،یوخدی کی

چادراسیزلیخدان،ائوده قالیب

چایدان گئچنده گؤت گؤته دیمیشیخ

چچل باخار گؤزگیه،آدین قویار اؤزگیه

چچل چاره قیلان اولسیدی،اوزباشینا دوا ایلردی

چراغ،اؤز دیبینه ایشیخ سالماز

چک زحمت،گؤر لذّت

چمچه آشدان ایسّیدی

چوبانین گویلی اولسا،تکه دن سوت ساغار

چوخ آزبیلمیشسن

چوخ اسگیک آدامدی

چوخ پولاکی دی

چوخ چیغیرما،بخیه ن آتار

چوخ سؤزین دالینجا اولما

چوخ سایما،برکتی قاچار

چوخ سیمیتن دی

چوخ ظولوم اولدی

چوخ غیرتدن،بغیرتچیلخ ال وئرر

چوخ فکر ایلمه،یه اؤزی گلر،یه نامه سی

چوخ گؤزل،چوخ قشنگ،چوخدا باقاعده

چوخ گوینن گئدیسن

چوخ محبتدن مرض حاصل اولار

چوخ میت بیین آدامدی

چوخ نانجیب دی

چوخ یئماخلیخ آدامی،آز یئماخلیخداندا قویار

چوخ یاشیان،چوخ بیلمز،چوخ گزن،چوخ بیلر

چوخ یکّه جئردون

چوخ یکّه سئچیب،باشینّان دا بیر دیشلیر

چوخداندی اؤلوب،یئردن گؤتورنی یوخدی

چوخلوخ،پوخلوخ

چورک آغاجی دی

چورک دیل کی یئمسن،آجونّان اؤلسن

چورک یئینیوی باشونّان ایلمیشم

چورکی وئر چورکچیه،بیرینده اؤسته وئر

چورکین بیرین یه،بیرینده تصدّق وئر

چول چاپیوی یئغیشدیر

چیچیکدن خطا،بیوکدن عطا

چیخدی اؤستونه


حاجی لیلکین آرتیخ بالاسی

حاضرینا،شاهدی

حالواحالوا دئماغینان،آغیز شیرین اولماز

حرام مالین برکتی اولماز

حرامون اولسون

حسابا سوخما

حسابا قویمادی

حسن سوخدی،دئیرمانیدی

حق دانیشانین،دیلین کسللر

حق سؤز،آجی اولار

حقّی ناحق ایلمه

حکم آوار

حکمی روان سان

حلب اوزاخدا اولسا،ارسینجان بورالاردادی

حنا چوخ اولسا،گلین گؤتونده حنا یاخار

حوصله نی بازاردا ساتمازلار

حیرسوه توسسی وئر

حیوان بالا سؤتّدن یانیخلی دی

حیوانی کسیسن گؤریسن کی آغزیندا دیلی وار


خئردا پوللار بویودی وئردیخ اره

خئیریندن گئچدیم

خاصیتدی نینسین،خاصیتین ترک ایلسین

خالا خاطیرین قالماسین

خانیم سیندیران قابین،سسی چیخماز

خایاسیزدی

خراب اولماسا،آباد اولماز

خرجیمی ایته توکدیم

خسته تلسر،امرود وختینده یتیشر

خلق آداما گؤتینن گؤلر

خلق چورکی،قولاغینا یئمیر،آغزینا یئیر

خلق نده جانینین قدرین بیلیر

خلقه ایت هورسه،بیزه چاقّال هورور

خلقی اؤزوه گؤلدورمه

خلقی بوردا تختیه باغلیوب

خلیفه کیسه سینَّن بغیشلیر

خلیل دئیرکس،جلیل دئیرکسمه

خمیر چوخ سو آپارار

خنجر یاراسی گئدر،گئتمز دیل یاراسی

خوروز پیغامینان سو ایشمز

خوروز یوخیدی،صبح آچیلمیردی

خوروزلانير

خیاط،دوشدی کؤزیه

خیاطین اینه ـ ساپی ایتمه سیدی،گونده اون دست کت ـ شلوار تیکردی

خئيراولا


دؤز یئرده یرئیه بیلمیر،شوخومدا شلّاغ آتیر

دؤز یول گئدن یورولماز

دؤسّوز فطیر

دؤشان چماغا راست گلن کیمی

دؤوزدان بیرتوکده چکسن غنیمتدی

دئ دیلیوه قوربان

دئدوغووی یاز امضالا

دئدی بادام گؤز بالام،دئدی بادام ایستیرم

دئدی دئدی ایلیلّر

دئدی، نوری ائوده؟،دئدی، قیزیدا ائوده،دئدی، پس نور علی نور اولدی

دئدی،کاساد ماسادّی،دئدی،کاساد کاسادّی،ماساد ندی،دئدی، ماسادّاساتدیغیمدی کی قئیدیر 

دئدیم اشیدسن،دئمدیم اؤرگشسن

دئماغ اولمور،گؤزین اؤسته قاشون وار

دئیر بس کی شق القمر ایلیوب

دئیر بس کی یئرآچیلیب،گوی آچیلیب بو دوشوب

دئیر تویوخ بیرقیشلیدی

دئیر دوه نظرم،بیله گزرم

دئیر،ارککسنده دؤغ،دیشیسنده دؤغ

دئیر،چئینه توپورآغزیما

دئير،سيكيم يوغوردليدى،يئسن ده بودى،يئمسن ده

دئیرمانچی اششکی تک،ایش چکیللر

دئینمه یوکی توتوب

داداش قارداشدیلار

دادانمیسان دولمیه،بلکه بیرگون اولمیه

دادی داماغیندا قالیب

دار دونیادا یتدی آرخادان بیر چوالی یوخدی

دار دیبینّن قورتولان

دارقا شایردّی

داش داشیمیسان کی

داش دغرلادیر آریا

داش دویردی

داش،داش اؤسته دورماز

داشّاخلاری گئتدی قارنینا

داشدان سس چیخدی،سنّن سس چیخمادی

داشدان یوموشاخ،نه اولسا یئیر

داشلار دیله گلدی

داشلار،چاتّداسا

داغ دالیسنّان گلممیشوخ کی

داغ،داغا یتیشمز،آدام آداما یتیشر

داغی داغ اؤسته قویاردیم

دالدان آتان داش،توپوغا دیر

دالی

دالیسینا ال چالما

دالیه قالیسان دئیللر گیجدی،قاباغا گئچیسن دئیللر بیجدی

دام دؤواردا اوینور

دامارا باخیب،قان آلاللار

دامارلارون یوغونلیوب

داماز لیخ ساخلاما

دامینان

دانا آتیلمامیش،بیزو آتیلیر

دانشماخ باشارمیسان،دانشماماخدا باشارمیسان

دانشماخ گؤموش اولسا،دانشماماخ قیزیلداندی

دانیشان چوخ پیس آدامدی

دانیشاندا چوللی دوشان،آغزیندا یئرلشمیر

داواخانا نردیوانی دی

دای بونون دده سین یاندیردین

دای جانا گلمیشم

دای چوخ ماقّابی داری اؤسته قویما

دای سن بونون برکتین گؤتّدون

دای منلن اومی کوس ایلمه

دای منیم عغلیم بیر یئره چاتمیر

دایی دئیرم جیبیمه قوورقا توکسین

دب قویما

دخیل دوشوب

دده ـ ننه سین،پامبغ آراسیندا ساخلار

دده اوغولا باغ باغلامیش،اوغول دده یه وئرمیر یمیش

دده بابا گئدن یولون،توپوغینا داش دیمز

دده سی یوخ ننه سی یوخ

دده سین یاندیررام

دده سینون باشیندا قویوب اؤستینه

دده سینون سفراسینین باشیندا بویوب

دده سینین باشین یئدی

دده سینین قانین قویور اؤستونه

دده گزن آغاشلاری،بالا بوداغ بوداغ ایلر

دده م اوغلی قارداشیم دیل کی

دده م گلدی گؤزیمین قاباغینا

دده م منه کور دئیب،هر گلنی ویر دئیب

دده مالیمیز شریک دیل کی

دده مه ده بسدی،ننه مه ده بسدی

دده ن یاخچی،ننه ن یاخچی

درد بی درمان دیل کی چاره سی اولماسین

دردلی دئینگن اولار

دردیم دردیمه قاریشیب

دردین دئشیلمه سین

دره ده قورد آزیدی،بیریده گمینن گلدی

دریادا بوغولان،ایلانا دا ال آتار

دشمنیمین دشمنی دی

دعاکارکسمه دی دول داشا

دلی دلینی گؤرسه،چوماغین گیزلدر

دلی دولی دی

دلی قیرمیزینی سویر،سفیه سارینی

دلیگ آختاریر،بارماغین سوخا

دلیه سلام وئر،گئچ

دلیه هل وئر،الینه بئل وئر

دمیر قاپینیندا،تخته قاپئیه ایشی دوشر

دمین جز بز

دونیا بونون کی دی

دونیا بیر پنجره دی،هر گلن بیر باخار گئدر

دونیا فریلداخ خانادی،فریلدادانا عشق اولسون

دونیا مالی دنیادا قالاجاخ

دونیا یالان دنیادی

دونیادان دویمیشام

دوداخلاری ساللانیب

دوران اؤکوز،سئچار یاتان اؤکوزون باشینا

دورد اللی دیلم کی

دوردگؤزلی باخیر

دوز یئیب،دوز قابین سندریب

دوزمجه دوزمه

دوست

دوست

دوست اولار سوینر،دوشمن اولار پاددار

دوست آدامین باشینا باخار،دوشمن ایاغینا

دوست،دوستین اونوتماز

دوستوم منی یاد ایلسون،بیرایچی بوش گردکانینان

دوستووی باب ایله،هامی دئسین هابیله

دوشابلانما

دوشانا دئیرقاچ،تازیه دئیرتوت

دوشدی باشیما

دوشر دوشمزی وار

دوشمن یاتمیب

دولانان ایاغا داش دیر

دولت،دؤشانی ارابه ایلن توتار

دولتدینین ایشی یاتماز،کاسیبین سیکی

دونون آچیلماسین

دونیاسنّن اولماسادا،سن دونیاینان جورگل

دونیالیغی وار

دونیانون ایشینه بئل باغلاماغ اولماز

دونیانی دورد اللی توتوب

دوه اویناسا،قار یاغار

دوه چینن قوهوم اولانین،دروازاسی گن گرک

دوه دن دوشنه،هش زاد اولماز،اششکدن دوشنین،قولی سینار

دوه قوشونا دئدیلر،یوک آپار،دئدی،قوشام،دئدیلر،اوچ،دئدی،دوه یم

دوه گؤتی یاغلیاجاخسان

دوه گؤردون،قئغین گؤرمدون

دوه نی آپاران،اششکدی

دوه نی ایتیریب،کوشّک آختاریر

دوه نی چمچینن سوارمازلار

دوه نین ایاغی آلتیندا،قاریشقا ازیلمز

دوه یه دئدیلر بوینون ایریدی،دئدی هارام دوزدی کی

دویمه قاپینی،دویللر قاپیوی

دویه دئدیلر نه کاره سن،دئدی ساعت سازام،دئدی اللروه یاراشیر

دی اؤزوه

دیپلمنان یوخاری دانیشما

دیرناغی باتسا ال چکمز

دیریه دیرلیک لازیمدی

دیشلان پیشیکدی

دیشلرون کلفتینه گلسون

دیشلرین ایتیلدیب

دیک دور ایاغا

دیل

دیل باشا بلادی

دیلدن دؤشدوخ

دیلسیز

دیلی آجیدی

دیلی اوزونلیغ ایلمه

دیلیم توتار

دیلینن،ایلانی یواسینّان چیخاردار

دیندیرملی دیل

دینسیزین الینّن،ایمانسیز گلر

دینمیر دینمه

دینمینین بیر دیننی وار


رحم ایلین،رحمه قالار

رحمتّیگین قیز نوه سی

رنگ وئردی رنگ آلدی

رنگی روفی آتدی

روزیمیز دوشوب،کور یولچینین الینه

ریحان ـ مرزه کردیسینه گئتمیرکی


زرنا بالابان چالما

زمانه اوشاغیدی

زورونا چاپیر

زورونان ا

زهله م گتمیش

زینال آدامیسان،یه زینب آدامی


سؤتون داشماسین

سؤز ایچینده سؤز وار

سؤز بزئیر

سؤز بیردا قالسین

سؤز دئینده قولاخلاری تاقّیلدیر

سؤز دولاندیریر

سؤز سؤزونن توتمیر

سؤز سؤزی گتیرر،آرشین بئزی

سؤز یئرده قالماز

سؤزبازدی

سؤزسؤزه گلنده

سؤزلی آداما اوخشوسان

سؤزوم آغزیمدا قالدی

سؤزوم آغزیمدا لـله پامبیغدی

سؤزومون اؤستینه سؤز دانیشما

سؤزومی یئره سالما

سؤزون چؤریون چیخاردیر

سؤزون یوخدی دانیشما

سؤزوی باجووا دئمه،باجینین باجیسی وار

سؤزوی شکرینن کسیرم

سؤزه باخماماغون کتکین یئیسن

سؤزی آت یئره،صاحبی گؤتورر

سؤزی آغزوندا پیشیر،چیخارد

سؤزی شوخلیغینان آداما دئیللر

سؤزی قلنج کیمی کسیر

سؤزی یئرینده خشلیر

سؤزین دؤزین آختاراسان

سؤزین دؤزین اوشاخدان اشیدسن

سؤزین یوخدی دانیشما

سئچیراؤستونده اوتورور

سئشدون اوقتیمیزه

سئشدی طاغینا

سئشمیر کی قارنیم آجالار

…سئله وئریم بیله

سئلین آغزین یومماغ اولار،ائلین آغزین یومماغ اولماز

سئوینن قوردون،آغزی باغلانار

ساحات کیمی ایشلیر

ساخلا سامانی،گلر زمانی

ساخلیان ساخلار

ساری اینک کیمی،سوتی ساغانّان سونرا،ویریر جالئیر

ساریمساخ یئین ائینه ده دؤزر

ساغ الدن وئرسن،سول الین خبری اولماسین

ساغ الین اولسون،منیم باشیما

ساغ الینن،سول الین،تانیمیر

ساقّیز کیمی سوواشیب

سامان آنباریندا،اینه آختاریر

سامان اؤزون دیل،سامانلیخ کی اؤزوندی

سایی یوخ،حسابی یوخ

سچمه دیل دولدورمادی

سچن سشملیغا دوشر

سحرجک،لبیک چالیب

سحردن آخشاما،ایت اوتاریر

سرباز نه بیلیر،حئیوا کالدی یه یتیشمیش

سرچه سوتی ایستیر

سرچه ندی،کلّه پاچاسی نه اولا

سرچه نی رنگلیئب،قناری آدینا ساتیللار

سرراست حسابدی

سسی ایله بیل قویونون تکینّن چیخیر

سسیمه سس وئرن اولمادی

سسین آتیب باشینا

…سفته بسم ا

سفته سنلن،برکت آللاهدان

سفته می کور ایلدی

سفیل سرگردان دولانیر

سققلیم یوخدی،سؤزوم گچمیر

سکته ایلمه

سلام وعلیکیمیز یوخدی

سلامیوی یئدون

سن آغ سققلیغ ایلمه

سن آغا،من آغا،اینکلری کیم ساغا

سن آللاهینان اول،آللاه سنلن دی

سن اؤز ایشینده اول

سن اعمالدان چیخدون

سن امر ایله،قار یاغسین

سن اوخویانلاری،من توخومیشام

سن اوننان بونی بیر یئره قویوسان

سن اونون بیر یئره دوشن دیرناغیدا اولا بیلمسن

سن ایماله ایلمه

سن بو ایشی گؤرسن من آدیمی عوض ایلرم

سن توکدوخلاریوی بو یئغیب

سن دئدین من ایناندیم

سن دئین اولسون قال یاتسین

سن دئین قبیرده اؤلی یوخدی

سن سن اولسیدون نه واریدی

سن سو ایچسن،منیم خبریم وار

سن قدیم کیشیسن،ساری یاغ یئمیسن

سن کیم من کیم

سن گلن یوللارا قوربان

سن گلینجه من بیرینده دوغارام

سن منن چوخ یاشیاجاخسان

سن منی مستطیع ایلدون

سن نجور چالسان،من اوینارام

سن وکیلسن،وزیر

سن هچ اونون الینه سو توکه بیلمزسن

سن هچ بونون،گؤزینده پولویه بیلمسن

سن یئمه،من یئیم داعواسیدی

سنده منیم قیامت قارداشیم

سنسیز بیرتیکه چؤرک بوغازیمنان گئچمیر

سنکی لای لای بیلیسن،نیه یاتمیسان

سنّن حرکت آللاهدان برکت

سنّن گچی باشی توتان چیخماز

سنون آهون توتدی

سنه آچیم لاب آچیغین دئیم

سنه بیرآش پیشریم یاغی اؤزونده بیرقاریش دورسین

سنه بیرایش گؤریم،گویده کی قوشلارحالیوا آغلاسین

سنه خوش،منه سنّنده خوش

سنه ده یاخچی دئدوخ،گومانا دوشدون

سنی اؤز الیمینن کفنلئیم دؤز دئیرم

سنی یاناسان اوشاخ

سنی یولا گلسن

سنین بو دیلین اولماسیدی،باشووی قارقالار داغیداردی

سنین تویوندا،سوماخپالاندا سو داشیاجاغام

سنین جانین بونون جانی

سنین ده هوش باشین اولسایدی منه نیه راست گلیردین

سنین قانین بوبیرسی لردن قیرمیزیدی

سنین کیمی دوستی اولانا،دشمن لازم دیل

سنین گؤزونن گؤریرم

سنین هله خوش گونوندی

سنینده عمرونن آز قالیر

سنینکی سنده،منیمکی منده

سنینکین سنه وئررم

سنّینن یکّه دانیشیر

سو آتدان یاسا گئدنلردندی

سو آیدینلیخ دی

سو اولان یئرده،تیمّم باطیلدی

سو بیر یئرده قالسا،ایلنر

سو سرچشمه دن بولاندریخدی

سو یولوندا،کؤزه سینار

سوؤزیه بیرخاتین سؤزوسی دئیللر

سوؤی کؤزه ده،گونی باجادا گؤروب

سوؤین شیریلتیسینا، قولاغ آسیرام

سوبایلیخ،سلطانلیخدی

سوخدی ایتین گؤتونه،چیخارتدی

سورودن آیریلان قوزونی،قورد آپارار

سوروشماخ عیب دیل،بیلمماخ عیبدی

سوزی باغی باغلامیسان کی

سوسوز قلمه

سوسوزومنان دیلیم چیخیر

سوفرا باشیندا دانیشمازلار

سوکی باشدان آشدی،یه بیرقاریش یه مین قاریش

سولار آلتدان باش یوخاری گئدیر

سونکی پشمانلیخ بره بیتیرمز

سووا من اؤلوم دئسن دورار

سویمیز بیر آرخا گئتمیر

سویوب سویوب،قویروغوندا مردارلادی

سویی میتقارینا یتیردین

سیچان دلیگه گیرمز،گؤتونه سوپورگه باغلار

سیچاندا قورقا یئیر

سیخما بوغمیه سالما

سیزدن بیزه یتیشیب

سیفارشینن،حاژ قبول اولماز

سيلينن اوزومى قيزارديرام


شاببادان شوببادان

شادلوغیوا شوونلیغ ایلمه

شاطر چؤرکدن یئملی دیر

شافتالی طاباغیدی

شبته نی شرط ایلمیسن

شرطی شوخومدا کسیرم

شرمنده لیغوین یاریسی منیم

شرین آغزینلان چیخارتمیشام اشیگه

شرین قویروغینان اویناما

شستینن دانیش

شله پیتدادی

شورا کتده،اششک تاپیلدی،قالدی ارکک دیشیسی

شوربا قیزدیریر

شوشکی سالیر

شوکور نعمتددی

شیر بازلیغ ایلیر

شیره توخوم،بیرتوخوم

شیرین شیرین یئماغین،آجی آجی استورماغی دا وار

شیطان قورقوسی دی


صاباحی کیم گؤروب

صاح یئری قولاغینین دیبیدی

صبرینن،حالوا پیشر،ای قورا سنّن

صدر دویوسی اششگه باش آغریسی گتیرر


ضرر ایچینده،خئیر آختارمازلار

ضررین یاریسینّان قئیدماخ،منفعتدی


طبعووا یاتیب

طبعینه دیدی

طرفی کنده یول وئرمیللر،کدخدانین سراغین توتور

ظاهر

ظلم یئرده قالماز


عاشیغی یئغاللار اویناماغا

عایشا شوونلیغ سالیر

عثمان کوینگی ایلیوب

عجب جمالون اولسون

عجله ایشه،شیطان قاریشار

عجله کار گجله

عرضیمه بیر تپیک آت

عزرائیل قاپیسین تانیئب

عزرائیلینان پاسور اوینور

عزیزلریمی گؤردوم،قالدی گرامی لریم

عسگر باقّال کیمی،چالمامیشدان اوینور

عشق آدامی کور ایلر

عشق اولسون ازدواج اولماسین

عغلی اولمیانین،جانی عذابدادی

عغلیم باشیمدا پولوم جیبیمده

عغلیم کسمیر

عغلین وئریب اوشاغ عغلینه

عغیللی باشلی قولاغ آس

علینین بورکین قویور ولینین باشینا،ولینین بورکین قویورعلینین باشینا

عم اوغلی

عمرومون شوشه سیدی

عمرینده بیردانا دؤز سوز دانیشیسان،بودی

عمومی یئرده خصوصی سؤز اولماز

عمی گئت ایشوین دالیسیجا

عمی وایی دیل،زمی وایی دی

عوض،عوضدی

غيبت چوخ شيرين اولار


فابدان چئخیب

فارسی دئزقیریر

فاطما ننه ایشین اوزالتدی

فتح ایلمیسن

فرعونلیغ ایلمه

فره دن قالان،قوطور اولار

فقط عمل صالح آدام گؤرر

فلان کسه بیع بازار یوخدی

فلانکس اوشاخلارینا،دیرناخلارینّان سوت وئریب

فلانکس چوخ اوزی قرمزی دی

فلانکس چوخ کپک اوغلی آدامدی

فلانکس سوننان گؤرمیشدی

فلانکس قانی ایستی آدامدی

فلانکس قانی سویوخ آدامدی

فلانکس مالی چوخ گؤنی قره دی

فلانکسین آغزینان اوتورور

فلانکسین ائین سنلن آلیرام

فلانکسین ایپینه اودون یئغمالی دیل

فلانکسین باشینا آند ایچللر

فلانکسین قاداسی دوشسون اؤرگیوه

فلانکسین گؤتونده آغ توک وار

فلانی شیطانا درس وئرر

فلانی قیزل تشته قان قوسور

فلانی مین دانا پیچاخ دوزلدسه،بیرینین دسته سی اولماز

فلانی،سس سیز طیّاره دی

فلانیدی دای نه داشی وار نه قومی

فلانینین ایاغی بیلنی،سنون باشون بیلمز

فلانیه گؤزلریمنن چوخ ایطمینانیم وار

فلکدن بیرگون اوغورلاسیدیم

فلکین بیر نردبانی وار،قویوب مئشه ده،بیرین یندیرر،بیرین میندیرر

فیکرین داغدا

فیکرین دام

فینجان اوینادیر


قؤیونی قازان گن قازار،درین قازار،اؤزونه قازار

قاباخدان گلنلیخ،ایلیر

قابلاما دولانار،قاپاغین تاپار

قابیرقالاری سایلیر

قاپان ایت،دیشلرین گؤرستمز

قاپیدان قؤویسان،باجادان گلیر

قاچاق نبی دی

قادابالا سنن گتسین اوگئتماخدی کی گئدیب

قاداسی دوشسین گیله لریوه

قادریم یوخدی بیرلیوان سؤ ایچم

قارداشلار ساواشار،آخماخلار اینانار

قارداشی،قارداشین قبرینه قویمیجاخلار

قارقالار منیم تویوغومدی

قارنی اؤستونه آغاش گؤتوروب

قارنی زغلیدی

قارنیدا دویسا،گؤزی دویماز

قارنیندا سؤز قالمیر

قارنیندا قیرخ تولکی دولانار،هچ بیرینین قویروغی بیرینه دیمز

قازان قازانا دئیر،اؤزون قره دی

قازماخ یئسن تویوندا قار یاغار

قاش

قاش قاباغی یئری سوپورور

قاقا اولمئین یئرده،ایدئیه قاقا دئیللر

قالان ایشه قار یاغار

قالیب اؤتونان،سو آراسیندا

قان

قان اوتدورور

قان چناغیدی

قان سؤ یئرینه آخار

قان قیامت اولماز کی

قان گؤزین توتوب

قانسیزدی

قانووی کثیف ایلمه

قانی باهاسی دانیشیر

قانین آلیب اووجونا

قانین توتوب شوشویه

قانینین آراسینا گیردیم

قب مال صاحبینا یتیشر

قبریم اؤسته چراغ توتاجاخ

قبله سین ایتیریب

قرآننان کوینک گئیه،من اینانمارام

قرآنی ویریر قولتوغینا کی،دورمنی ویر

قربان اولوم او ساحاتوا کی

قربانام اوداعویه کی،بیر ساحات اوستونّن گئچه

قربانلیغ اتی ایلدیلر

قره بخت داغلارا چیخسا،داغلاری دومان آلار

قره ساحات اولاسان

قره قئید جانیمی آلیب

قره قارقانین بالاسی،اؤزونه شیریندی

قره قانچیل ایلدی

قره قورخی گلیر

قره گونون عمری آز اولار

قره گوی اولاسان

قره مال کیمی باش آلیب گئدیر

قره نین اؤستونه دای قره یوخدی

قره یمیشی جیبه توکللر

قصد غرضیم یوخدی کی

قلبی قره دی

قلبینه گلر

قلنجنین او اؤزوده کسیر بو اؤزوده

قمیشووی چک گؤراخ

قو دئیسن،قولاخ توتولور

قوجا تاماهکار اولار

قوچ ایگیت دائیسینا چکر،خانم قیز عمّه سینه

قوربانون اولوم

قورخما دالیندا،داغ کیمی دایانمیشام

قورخما،دانیشماسان،دئمزلر دیلی یوخدی

قورخموش آداما،قویون باشی جیود گؤرسنر

قورخودان سئشدی شالوارینا

قورخولی باش،سلامت قالار

قورخونون بالاسی اولسون

قورد بالاسی قورد اولار

قورد دئدون،قولاغی گؤرسندی

قورد گچینین بیر شیئن یئمیوب کی

قوردالاسان قوردی چیخار

قورددان قورخان،قویون ساخلاماز

قورشالادی،وئردی دده سینین کهنه بورجونا

قوریان گؤزه،چوپ دوشر

قوزی بالا توز ایلمه

قوشون کشلیخدی

قوشی الینّن اوچوردیب،دوریب بیابیا چاغیریر

قولاخلارون ترسه اشیدیر

قولاخلارین ایتیلدیب

قولاغوون دالیسین گؤرنده،فلانزادی گؤرسن

قولاغووی آچ اشید

قولاغی توکلیدی

قولاغیمیزین دیبینده دی

قولاغیمین دیبی قیزیشدی

قولاغینا گورگوشوم

قولاغینین دالیسی سارالیب

قولاغینین دیبنّن تره ایسی گلیر

قولتوغونا قارپیز وئرمه

قولون سنیغی بوینوندی

قوناخ باجی اوینوللار

قوناخ بیر اولسا،آدام اوکوزده کسر

قوناخلیغ یاخچیدی،بیرگون سیزده،بیرگون بیزده

قوناغ ائو صاحبین دوه سیدی

قوناغ قوناغی ایستمز،ائوصاحبی هچ بیرینی

قوناغین سیکی طاخچالاری گزمز

قوندارما بیر شیئدی

قونشی آروادی آدامین گؤزینه قیزگلر،تویوغیدا قازگلر

قونشی اؤمودونا قالان،گئجه شامسیز یاتار

قونشی قونشیا باخار،جانینا اود یاخار

قونشی قونشیدان،سحر اویانماغی اؤرگنر

قونشی قونشینین اتینده یئسه،سوموگین آتماز

قوی سوریا دا بیر سؤز یئری قالسین

قوی گؤتونه یئر ایلسین

قوی مچید ـ منبر اولسون،کورعصاسین دایاسین

قوی میخین چالسین

قوی ویردیخلارون بیمارستانّان چیخسین

قویدی کاساسینا

قویروغی قاپی آراسیندادی

قویمیر سؤز آدامین آغزینّان قورتولسون

قویونی تاپشیریب قورد الینه

قیخاتینلارین پالتاری،بوخچادا ساواشار

قیرخ آروادین،بیر قره تویوخجا عغلی اولماز

قیرقی کیمین قوندی باشینین اؤستونه

قیز اوتدوخجا بخت اؤسته اوتورار

قیز قیترندی

قیز کسیگ اولار

قیزاریب،بوزارما

قیزدان حیالیدی

قیزدی قیزل پارچاسی

قیزسیز ننه،دوزسیز ننه

قیزکیوانی ائوخراب،اوغلان کدخدا کند خراب

قیزی آتدون بشیگه،جاهازین آت اشیگه

قیزیل گول کیمی اوشاخدی

قیزیل گوللیه گلسن

قیزیم سنه دئیرم،گلینیم سن اشید

قیزین دؤیمین،دیزین دویر

قیسمتدن آرتیخ یئماغ اولماز

قیش گئدر،اؤزی قره لیخ کؤموره قالار

قیمت چوخ تیردی

قینآنان سنی چوخ ایسدیر


کؤکی سووا یتیریب

کؤکینّن اولماسین

کار اشیتمز،اویدورار

کار سالماز

کاسبی دوه اؤستینده بوه سانجار

کاسیب اوشاغی گؤرممیش اولمیاسان

کاسیب پول تاپسادا،یئرتاپماز

کاسیب گیئسه دئیللرهاردان تاپدون،دولتدی گیئسه دئیللر مبارکدی

کاسیبا قول اول،وارلیه اوغول اولما

کاسیبین اؤلوسینین،دولتدینین قهبه سینین،سسی چیخماز

کاسیبین بیراوغلی اولدی،اودا بوینی ایریدی

کاسیبین دؤواری آلچاغ اولار

کاسیبین سؤزی،یورقونون سؤزی

کاسیبین گؤزی توخ اولار

کاسیبین گؤنی ایتین گؤنی

کباب ایئنه گلدوخ،گؤردوخ اششک داغلیللار

کتدن گلن واریدی

کچلین آدین قویاللار زلفعلی،کورین آدین قویاللارعینعلی

کدخدانی گؤر،کندی چاپ

کردارلی کردارین یئیر،کردارسیزلارکوینک گئیر

کرم دریاسیدی

کرمی جوشه گلیب

کروانسرا قاپیسی کیمی آچیخدی

کره کره دائیه ده کره

کفگیر یتیشیب قازانین تکینه

کفن مفته اولسا،اؤلن چوخ اولار

کفنین جیبی یوخدی

کفون پئسدلی چالیر

کلثوم ننه کتابینّان دئیر

کوپنینن چوخ دانیشما

کور توتدیغین بوراخماز

کور،کورا یول گؤرسدیر

کورآللاهدان نه ایستر،ایکی گؤز،بیری ایری، بیری دؤز

کورا نه گئجه نه گؤنوز

کورپی قالدی چایئن اوتایندا

کورگؤزه قویاسان آچیلار

کوسنین پایئن یئیللر

کوکینّن بیله بیر سؤز یوخوموش

کولک اکن،طوفان بیچر

کوللوک سرچه سینه اوخشویور

کوله آدامین،یاریسی یئرده اولار

کولی باشیوا الئیم

کونول سئون گؤیچک اولار

کهلیک باشین قویلار قارا،دئیر بس کی هچ کس اونی گؤرمیر

کهلیکین آزیب

کهنه پالان لاری،سوکمیون

کیشی تؤپوردیغئن یالاماز

کیشی قیزی اولمیاسان،کیشی آروادی اولاسان

کیشینین باشی گئدر،امّا سؤزی گئتمز

کیشینین بورکین،آرواد باشا قویماز

کیشینین سؤزی بیر اولار

کیم اؤلوب کیم قالیب

کیمین تویوغونا کیشّه،دئمیشیخ

 


گؤتون توتاتوتا گئتدی

گؤتونن قاپی آشمامیسان

گؤتووینن گویه چیخاسان،بو ایش اولان دیل

گؤتوینّن باشینا مین آغاش یولدی

گؤتی قوش پیشیریر

گؤتینّن کفلنیب

گؤتینین قارانلیغی وار

گؤجن،زوران

گؤدازا وئردی

گؤر هاردان سینیب،هاردان سس وئریر

گؤراخ آللاهدان نه گلیر

گؤردوم سووی سوزولموش گلدی

گؤردون ایشون یاشدی،قوی قاچ

گؤردون بیری اششک اولدی،سنده پالانی اول

گؤردی توسّی برکدی،قاشدی

گؤردین یئماخ دای نه دئماخ

گؤرممیش آدام،چی چوغوندور

گؤرممیش،بیلممیش،دانیشما

گؤرممیشین بیراوغلی اولدی،چکدی داشّاغین چیخارتدی

گؤرنین گؤزین چیخارداللار

گؤروب گؤره جاغون ایله بویودی

گؤروکن داغا،بلدچی لازم دیل

گؤز قاباغیدی

گؤز قولاخدا اول

گؤز گؤردوغینّان قورخار

گؤز گؤز ایلدیم

گؤز گؤزی گؤرمیر

گؤز وئریر،ایشیخ وئرمیر

گؤزدن ایتدی

گؤزدن قویما

گؤزل آغا چوخ گؤزلیدی،ویردی چیچکده چیخارتدی

گؤزلری ایشیخلاندی

گؤزلری چیخدی کلّه سینه

گؤزلریمنن چوخ ایستیرم

گؤزلرین آغارتدی

گؤزلرین آیدین اولسون

گؤزله گؤزون وار اولسون

گؤزوم آختاریردی

گؤزوم یولدا قالدی

گؤزومنن دوشدی

گؤزومه گؤرسن مه

گؤزون اؤستونده اولسون

گؤزون دالیسیجا قالماسین

گؤزوه آغ سالارام

گؤزی توخدی

گؤزی قالار

گؤزی گؤتیرمیر

گؤزیم سو ایشمیر

گؤزیمین آغی

گؤزیمین ایشیغی گلدی

گؤزین یومدی،آغزین آشدی

گؤزینن ایراخ

گؤزینین اوتون آلیب

گؤزینین قره سی گئتمزکی

گؤزیوی آچ آدامیوی تانی

گؤزیوی آچیب یومونجا

گؤلدن آرتیخ سؤز دئمه

گؤنی سووا وئرمه

گؤنی قالیندی

گئتدون بیرشهره گؤردون هامی کور،سنده کور

گئتدی سو گتیرماغا،چشمه نیده قوروتدی

گئتدی سوگتیره،ویردی کوزه لریده سیندیردی

گئتمه گؤزومنن،گئدرم اؤزومنن

گئجه اودونا گئدن چوخ اولار،سحر یئرینّن دوران اولماز

گئجه سلاحلی،گؤنوزکلاهلی گرک

گئجه شهره گئدن چوخ اولار،قیشدا بوستان اکن

گئجه گؤنوزومیز بیر اولوب

گئجه گؤنوزیوی ایتیرمیسن

گئجه ماللاسی

گئجه نین خیرینّن،گونوزون شرّی یاخچیدی

گئجه یوخووا گلسه،قورخاسان

گئجه یه گونوز

گئچمه آللاهین ایشلرینن

گئچمه نامردکورپیسینّن،قوی یئسین اصلان سنی

گئچنه گذشت دئیبلر

گئچی استورمیر،آدام دانیشیر

گئچی جان هایندا،قصّاب دوریب پئ آخداریر

گئچی ملئمه سه،تکه آتیلماز

گئچی هله هاران قیرخیلوب

گئچیب خیدگیمه نه اوتابیلیرم نه آتابیلیرم

گئچینه جاغون منلن دی

گئچینین اجلی گلنده،باشین چوبانین چماغینا سورتر

گئچینین قوطوری،سرچشمه دن سو ایچر

گئد الین هارا،اوجادی قوی اورا

گئد گولده استور،قورباغالار قورخسون

گئدر او گؤزللیخ،سنده قالماز

گجله بینی یئیب

گجین گئچمسین

گذارچی اولاندا،گل سئش بیزیم قفیلیمیزا

گرک بورانی دیلونان یالیاسان

گرک داغ یئخیلا،دره دولا

گل بو داشلاری توک اتگینّن

گل یومورتانی دویونّه،بونا سؤز قاندیر

گلدی قاشین دؤزلده،ویردی گؤزین چیخارتدی

گلدیخ ثواب ایلیاخ،کباب اولدوخ

گلنینن قارداشدی،گئدنینن یولداش

گلین اوجاغا چکر

گلین اوینیانماز،دئیراتاغ ایریدی

گلینین ایاغی،چوبانین دایاغی

گناه بیر زاددی کی،هش کس بوینونا آلماز

گول ایستین،تیکانینادا دؤزر

گول تیکانسیز،دره ایلانسیز اولماز

گولمه قونشووا،گلر باشووا

گولون دالی ـ قاباغی اولماز

گون چیخاندا چیخ،گون باتاندا بات

گون او گون اولسون

گون همیشه بولوت آلتدا قالماز

گوندن آیدیندی

گونومی توتوب گوی اسگیه

گونی گونلن پیس گلیر

گونی گونه ساتما

گونی،گونینن توتدورماغ اولماز

گونیمی کسیب

گویدن یئره یاغار

گویده ویردی

گیرمجنونون گؤزینه،باخ لیلینین اؤزینه

گیزلینده سیکیلن،آشکاردا دوغار

گینه نه یوخی گؤرمیسن


لالام لال،کارام کار

لالین دیلین،ننه سی بیلر

لپه نی دئمه،دویونی دئ،دوننی دئمه،بویونی دئ

لوطی لاری باسدیلار بینوریه

لوطی لیغ زمانه سینن چوخ گئدیر

له له وار،یوردی یوخدی


ماتاحون ماتاح اولونجا،بازارون بازار اولسون

ماضی مات اؤسته گلدی

مال گئدر بیر یئره،ایمان گئدر مین یئره

مالّا نصرالدّین کیمی،اؤز یازدیغین اوخویانمیر

مالیم گئدینجه،جانیم گئدسین

ماما ایکی اولسا،اوشاخ ترسه چیخار

مبارک قیرمیزی اولار

مثلده معرفت اولماز

…مثلی پیسدی،دیللرکی

مچید قاباغیدی آغیرگل

مچیدین قاپیسی آچیخدی،ایتین حیاسینا نه گلیب

محبت محبت گتیرر

مردار اسگی اوت توتماز

مردمین عغلی گؤزونده اولار

مص مص دئینجه،مصطفا دئ قورتال

ملا نصیرالدینه دئدیلر،آروادون چوخ گزیندی دئدی،هچ بیزه گلمیر

ممه یئینّن، په په یئینه جه بیلدی

من اؤزوم آدام اوتارمیشام

من اونی دده سینّن یاخچی تانیرام

من بورانی گؤزی باغلی گئدیب گلرم

من بورانین داشین قویموشام

من بیر سؤز دئدیم،دئممیش

من بیر سؤز دئیرم،سن بیر سؤز اشیدیسن

من بیلیرم او نه قوشون یومورتاسیدی

من دئدیم من اشیتدیم

من دئدیم یوؤرت قره دی،قره دی

من دئیرم دامنان داما،بو دئیر یرتئغوی یاما

من سنه نه دیلده دئیم

من سنه یالانیم ندی

من سنی گویلرده آختاریردیم،یئرده تاپمیشام

من سنین کیمین لری،سوسوز آپارّام چشمیه،سوسوز گتیرّم

من طاماح دیشمی چکدیم

من فلانینین دالیسیندا ناماز قیلارام

من نابلد خورک یئمرم

من یئدیم،سنه قالمادی

من یکّه لیخدا کیشینی اله سالیب

من یوخام،آیری نوحه خوان گؤر

من یوز دانا سنین کیمی لری بیودمیشم

من،سنین بیردانا مردار توکؤوی،وئرمرم اونا

منّتلی چؤرک یئمه رم

منلن باش باشا قویما

منلن به ایجازه سؤ ایشمز

منلن کی دده یه اوغول چیخمادی

منلن نرد

منه بیله انش

منه جوت صبیرده دوشر،تک صبیرده

منه دئین یوخدی سن نه کاره سن

منه ده قارانلیخ دی

منه سو ایچیمدی

منه یئمن تومنی یوخدی

منی ایتیرن،تاپانّان چوخ سوینر

منی قئنیانا لعنت

منی گؤردون

منیم آنلیما یازیلیب

منیم اؤزوم اولدی،بونون اؤزی اولدی

منیم الیئم النیب،قلبیریمده گویده فیریلدیر

منیم الیم چولاخ دیلدی کی

منیم ایکی قارنیم اولسایدی،بیرین یئرتاردیم

منیم اینمی یئین،گرک چوالدیز سئچا

منیم باشیمین دالیندا گؤزوم وار

منیم جانیمنان نه ایستیرسن

منیم دؤواریمنان آلچاخ دؤوار تاپمادون

منیم دیلیم راحات دورمور

منیم سیکیلممیش یئریم،قولاغیمین دیبیدی

منیم کور گؤزلریم اؤسته

منیم یادیمدا دیل کی بوگون ناهارا نه یئمیشم

منیمکی منه بسدی

منیمکی منه دیدی

منیمکین یئیاخ،سنونکین اویناداخ

میدان قیزدیریر

میرتینین باشی یاریمدی

میرغضب کیمی دوروب باشیم اؤسته

میلیونین پخمه سیدی،قئرانین گئده سی

مین ایلّیغیم دالی دوشدی

مین بیر ایکی دردیم وار

میندیرب پیسرینه


ناامید شیطاندی

ناحاق قان یاتدی،بو اوشاخ یاتمادی

ناله ی قاز اوخویور

ناهاردان بللّیدی،شاما نه وار

نت کی نت

نده دیمه دوشردی

نسیه دانیشیر

نسیه،گیرمز کیسیه

نعمتین چوخلوغنلان قودوروب

نفتی جالاما

نفسون ایسّی یئردن چیخیر

نقدی اوتوروب نسیه دن یاپیشیب

ننه اؤرگی ایستیرکی طاقت گتیرسین

ننه سینه باخ،قیزی آل

ننه سینین امجگین کسنلردندی

نوار سحردن اوقاپی سلام بوقاپی سلام

نوبارین گتیریب

نوخداسین قیریپ

نوخوشا دئیللر یئیسن

نوه بادامین ایچیدی

نه آغیز یاندیران آشدی،نه باش سیندیران داش

نه الیوی ایله آچ دئسینلر پخمه دی،نه ایله یوم دئسینلر قیطمیردی

نه توکسن آشیوا،او چیخار قاشیغووا

نه خبر،کورکن کولوکده دیل کی

نه دورد دولانیسان

نه سیللیه گلیر،نه گوللیه

نه عجب،یول ایتیرمیسن

نه قدر پول وئرسن،ایربله آش ایچسن

نه قدر دیل توکدیم

نه قدر سنه بسدی

نه قویموسان،نه آختاریسان

نه کی وارینا هولا قوشدی

نه وئرمیسن،آلانمیسان

نه وار قاری آرواد کیمی دئینیسن

نه وار؟توکوبلر

نه واریدی توکدی داری اؤسته

نه یئر قبول ایلیر نه گؤی

نه یاتّدون کی نه یوخی گؤرسن

نیّت برعکس اولار

نیّت هارا،منزل اورا

نیسگیل تیکه توتما

نیه آجیغیوا گلیر


وئرنده خوشدی،ایستینده ناخوشدی

وختینده ائولنسیدی،ایندی بش اوشاغی واریدی

وقت وارآدام اینه نین گوتونّن گئچر،وقت وار دروازادان گئچمز

وقتسیز بانلیان خوروزون باشین کسللر

ویر باشینّان چؤرکین الینّن آل

ویردون خالا

ویردی داشا،چیخدی باشا

ویررام دادار دوراسان


هارام وار هارا گئدم

هاردان دوشدی کسیر

هامپالیغیوا گؤره دانیش

هامسی بیر بزین قیراغیدی

هامنین منلن زهله سی گئدیر،منیمده بونّان

هامیا بیرگؤزده باخ

هامیا عغل قویار

هامیسی سنیندی

هامینی برق توتار،بیزی لامپا چراغی

هامینین آغزی آچیخ قالمیشدی

هاوا بو هاوا

هایئن قاباغا سالیر

هاینان گلن،هوینان گئدر

هچ آغ ـ قره سینه باخمیر

هچ الی بیر جیبینه گئتمدی

هچ پیشیک آللاها خاطیر سیچان توتماز

هچ توتکینه ده سایمئر

هچ کس اؤز یوؤردینا تورش دئمز

هچ کس منیم پیشیکیمه پیشده دئیمّز

هچ یاننان یاریمادیم

هر آغیزدان،بیر آواز گلیر

هر اوخویان،مالّا نصرالدین اولماز

هر بیر ساحاتیم،مین ایل گئچدی

هر دده سینین گؤزین چیخاردانا،کوراوغلی دئمزلر

هر سؤزین بیر یئری وار

هرآنقرانا قولاغ آسسان،گرک بیردان ایصفاهانا آخیر چکسن

هراوت،اؤزکوکینین اؤستونده بیتر

هرایش وختینده

هرایشه قیف قویور

هرایشین بیر پوفی وار

هرایشین بیر یولی وار

هرزادین اولماماغی بیردردّی،اولماسی مین درد

هرزادین تازاسی یاخچی اولار،دوستون کهنه سی

هرسؤزدن بیرسؤز آیئریر

هرکسن اؤز ائوینین قیبله سین یاخچی بیلر

هرکسن بابام هارای اؤزونه

هرکسنین بیردوران وار

هرکیشینین ایشی دیل نر کیشینین ایشیدی

هرگؤزلین بیرعیبی اولار

هرنجور عشقین چکیر

هرنه قازانیرام آرواد اونا بیرقویو قازیر

هرنه یئمیسن تورشولاش

هریئری آبادلادون بیرقالیب بورا

هریس فرشی کیمی،گون به گون گلیر اؤستونه

هش بیر سالیب چیخمیر

هش دخلی وار

هش یولچونین تورباسیندا بیله بیرزاد تاپیلماز

هله داماغی ایسلانمیر

هله یوغونی یورقان آلتدادی

هم آخیردان یئیر،هم توربادان

هم خودانی ایستیر،هم خورمانی

همان آشدی،همان کاسا

همشه بوداماخدا

همشه سن گله سن

همشه شعبان بیر سریده رمضان

همی زیارتدی همی تیجارت

همینکی قانمیسان،اؤزی میلیونلار ارزشیدی

هن هن ،یوخ یوخ

هورن ایت قاپماز

هوقوش اششک پالانون دوشر

هویک اششکیمیز ،پیس یئرده یورولدی

هویک کی اوکلّه نی بوستاندا ایشلدمیسن

هی باشیما چالیر

هیس باغرساغیمی کسیر

هیکلینه آفتافا گؤتدوم

هیکلیوه آللانما


یئ قوی گؤزیوین قوردی اؤلسین

یئخیلانی،الی کولوکلیده ویرار،الی بالتالیدا

یئدون بونون یاریسین،گینه قالار یاریسی

یئدون،قارنون وار اولسون

یئدیغیمیدا سایئر

یئر

یئر یوردی بللی دیل

یئردن گؤورمیوب کی

یئردن،گویه جه فرقی وار

یئرده ـ گویده دورمور

یئرده قویوب

یئرکی برک اولور،اؤکوز اؤکوزدن اینجئیر

یئری بوشدی بوش اولسون،گئتدیغی یئرده خوش اولسون

یئری بوشدی بوش اولماسین

یئرین آلتیندا بیلیر،اؤستونده

یئرین ایلمیسن

یئرین بوش

یئریوی دار ایلیب

یئغیر قولاغینا

یئل گتیرنی،سئل آپارار

یئماخدان باش آیئندیرمیر

یئماغا کمک،ایشلمگه تک

یئماغینان دویمیوب،یالاماغینان نه دویاجاغ

یئممیسن قاز اتینی،بیلمیسن لذّتینی

یئمه دیخ کی

یئیب ایشماخ دیزدندی

یئیسن نوخوشا دئیللر

یئین گئت،دووار دیبینن

یاپیشاندا،الیفدن یاپیش

یاتاخ یئرین بورادی

یاخچی اولسا دئیللر اؤزومیز ایلدیخ،پیس اولسا دئیللر باعثینه لعنت

یاخچی یئرینه دوشدی

یاخچی یوخی گؤرمیسن،اسدوریب داغیدماسان

یاخچیا یاخچی دئیللر،پیسه پیس

یاخچیسین آللاه بیلیر

یاخچیلیغین قاباغی،یامانلیخدی

یاخشی دوست،یامان گونده بیلینر

یاخینا گلمه ائین گلیر،اوزاغا گئتمه جانیم چیخار

یاراشیخ معدنی

یاز بوز اؤسته

یاشدا یانار،قوری اوتونا

یاغ گئدیر،یاغ اؤسته،یارما یاوان قینیر

یاغ یوؤرتداندی،یوؤرت یاغدان

یاغلی یاوانا دؤزوب

یاغیشدان قورتولدوخ،دامجیه راس گلدیخ

یاغیشدان قورتولیب،دولیه دوشدیخ

یاغین داشماسین

یالانچی طاماحکاری توؤلار

یالانچیه دئدیلر شاهیدون هانی،گئتدی اؤزوم ایاخلیانی گتدی

یامان سوقتسن

یامان گونون عمری آز اولار

یامان یئل آپاران بیرشیدی

یان منه،یانیم سنه

یاندی قئندی وئریر

یانسین چراغی،گلسین ایشیغی

یای شخدسی آپاردی

یای وار،قیش وار،چوخ ایش وار

یتدی دره نین سووین قاتیر بیر بیرینه

یتدی کفن چورودوب

یتدی گویده،بیراولدوزوم یوخدی

یتدی لر اؤسته تاپیب

یتمیش ایکی دولتدن آزاددی

یتنه یتیر،یتمینه بیر داش آتیر

یتیمه وای وای دئین چوخ اولار،چورک وئرن اولماز

یتیمی نه ویر نه دوی،چورگین الینن آل

یتیمین الی اوزون اولار

یخمه سنجاق ساشمیوب سانکی

یخه ن قورتولدی

یکّه گؤزین ایشیغی اولماز

ینگه مشاطا ایستمز

یوؤرت توکولسه یئری قالار،ایران توکولسه نئی قالار

یوؤرتدا بیر دامار اولار،سنده اودا یوخدی

یواش اول،دالینجا آتلی قاچمیرکی

یواش گئت،منده گلیم

یوخ قارداش آللاه ایشوی راست گتیرسین

یوخدیه قلم ایشلمز

یوخسوللوغین اؤزی قره اولسون

یودی،آریددی،قویدی اورا

یورقان باسیب

یورقانووا گؤره،قیچیوی اوزالد

یولا گئتمیللر

یولچولوغونّان ال چک

یولداش،جیبیوین پولی

یولداشدان دالی قالما

یولدان گئچن واریدی

یومورتا بویامیسان

یومورتادان چیخمامیش باش یاریر

یومورتاسی دوگون دوشوب

یومورتانی سحر اؤزون یئ،ناهار دوستووا وئر،آخشام دشمنیوه

یونگیل ایاغ اوشاخسان

یوولمامیش قاشیخ کیمی گیریر آریا

یه حسن چچل،یه چچل حسن

یه سنه وئرن آللاه،یه منه وئرن آللاه

 RSS

POWERED BY
BLOGFA.COM

راهنمای استفاده از کد QR

ضرب المثل ترکی با داستان

داستان به همراه ضرب المثل های زیبای ترکی

داستان فلکوریک ترکی با ترجمه فارسی(۲ميسدي، اوتا قويارسان اولار، ايستيیابانچی نین شیرواندا پیتی یئمه سی

و………….. 

ضرب المثل ترکی با داستان
ضرب المثل ترکی با داستان
0