یک ضرب المثل همراه با نقاشی

دوره مقدماتی php
یک ضرب المثل همراه با نقاشی
یک ضرب المثل همراه با نقاشی

كتابخانه ضرب المثل

دوره مقدماتی php

 

یک ضرب المثل همراه با نقاشی


 

آش نخورده و دهن
سوخته

بشنو و باور مكن

علاج واقعه قبل از
وقوع بايد كرد

اگر پيش همه شرمنده ام ، پيش دزده … 


بيلش را پارو كرده 

دعوا سر
لحاف ملا بود  


ما
پوستين را ول كرديم ، پوستين …

شتر ديدي
، نديدي   


باد
آورده را باد مي بره  


كفگير به
ته ديگ خورده   


آستين
نو بخور پلو 
 


از اين
ستون به اون ستون فرج است 
 


يك
خشت هم بگذار در ديگ 
 


بين همه
پيغمبرها جرجيس را پيدا كرده 
 


فوت
كوزه گري 
 


خياط در
كوزه افتاد   

دو
قورت و نيمش باقي مانده   

بزك نمير
بهار مي آد 

دوستي
خاله خرسه 

دم خروسو
باور كنيم يا …

جيك
جيك مستونت بود …


فلفل نبين
چه ريزه …


یک ضرب المثل همراه با نقاشی

يك
كلاغ ، چهل كلاغ 

ضرب المثلهاي بيشتر

 

 

 


 

 


مثل چيست ؟ 

 مثل
ها چند نوعند ؟ 

 مثل
ها از كجا مي آيند ؟ 

 مثل
ها چه فايده اي دارند ؟ 

 


صفحه اصلي سايت كودكان

_
 نوجوان
 > 
كتابخانه ضرب
المثل  

    

طراحي صفحات توسط
سايت كودكان دات او آر جي
 ، هر نوع كپي برداري
ممنوع است

عکس نوشته های ضرب المثل های زیبا و با معنی ایرانی عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس ضرب المثل های ایرانی و خارجی زیبا عکس…

داستان ضرب المثل بلبل به شاخ گل نشست وقتی یکی حرف نابجایی بزند می گویند حکایت این بابا هم همان حکایت بلبل است که به شاخ گل نشسته است در روزگار قدیم یکی از خان ها تمام دوستان خود را که همه خان بودند به منزل خود دعوت کرد روز میهمانی تمام خان ها سوار بر اسب بندی همراه نوکر…

داستان ضرب المثل ماست مالی کردن قضیه ماستمالی کردن از حوادثی است که درعصر بنیانگذار سلسلۀ پهلوی اتفاق افتاد و شادروان محمد مسعود این حادثه را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این صورت نقل کرده است : هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن…

داستان ضرب المثل کله اش بوی قورمه سبزی می دهد | داستان ضرب المثل امروزه در دوره ی تمدّن و پیشرفت برای از میان بردن مخالفان روش های بی رحمانه و وحشیانه ای وجود دارد؛ فکرش را بکنید که در گذشته چگونه می توانسته باشد؟ یکی از شیوه ها در دوره ی صفویه برای کشتن مخالفان این بود که از کله…یک ضرب المثل همراه با نقاشی

داستان ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است | داستان ضرب المثل به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : از این ستون به آن ستون فرج است . یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود…

داستان ضرب المثل آستين نو ، بخور پلو | داستان ضرب المثل روزي ملا نصرالدين به يک مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد . او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به…

داستان ضرب المثل قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را | داستان ضرب المثل خروسی بود بال و پرش رنگ طلـا ، انگاری پيرهنی از طلـا، به تن كرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمایی می كرد . خروس ما اينقدر قشنگ بود كه اونو خروس زری پيرهن پری صدا می كردند . خروس از…

داستان ضرب المثل فواره چون بلند شود سرنگون شود | داستان ضرب المثل فواره چون بلند شد سرنگون شود… یعنی هر صعودی یه سقوطی داره… که البته باید فقط در مادیات اینطور باشد… صعود معنویات سقوط نداره… اما گفته اند که خاندان برمک خاندانی ایرانی بودند که در دربار عباسیان نفوذ فراوان داشتند و تعدادی ازآنها وزرای خلفای عباسی بودند. جعفر…

از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری | داستان ضرب المثل در نور کم غروب، زن سالخورده ای را دید که در کنار جاده درمانده ،منتظر بود در آن نور کم متوجه شد که او نیاز به کمک دارد جلوی مرسدس زن ایستاد و از اتومبیلش پیاده شد در این یک ساعت گذشته هیچ کس نایستاده بود تا…

داستان ضرب المثل یک خشت هم بگذار در دیگ | داستان ضرب المثل عروس خودپسندی ، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی مي كرد . مادرشوهر پخت و پز را بعهده داشت . يک روز مادرشوهر مريض شد و از قضا آن روز مهمان داشتند . عروس می خواست پلو بپزد ولی بلد نبود ، پيش خودش فكر كرد اگر…

داستان ضرب المثل ماست هایشان را کیسه کردند | داستان ضرب المثل اصطلـاح ماست هایشان را کیسه کردند کنایه از : جا خوردن، ترسیدن، از تهدید کسی غلاف کردن و دم در کشیدن و یا دست از کار خود برداشتن است. ژنرال کریم خان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب ناصرالدین شاه قاجار بود. گدایان و بیکاره ها در زمان حکومت مختارالسلطنه…

داستان ضرب المثل زیر آب زدن | داستان ضرب المثل زیرآب، در خانه های قدیمی ‌تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می‌کردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که…

داستان ضرب المثل تنبل خانه شاه عباسی | داستان ضرب المثل هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می گویند: مگه تنبلخونه شاه عباسه؟ امروز به ریشه یابی این مثل عامیانه می پردازیم. شاه عباس کبیریک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده…

داستان ضرب المثل کفگیر به ته دیگ خورده | داستان ضرب المثل برای پختن پلو به مقدار زياد از قابلمه های بزرگی به نام ديگ استفاده می كنند. و از قاشق های بزرگی بنام كفگير برای هم زدن و كشيدن پلو استفاده می شود . در زمانهای قديم كه مردم نذر می كردند و غذا مي پختن ، مردم براي گرفتن…

داستان ضرب المثل زد که زد خوب کرد که زد | داستان ضرب المثل هر وقت روستایی ساده دلی بنشیند و «خیال پلو» بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مثل را می زنند. می گویند یك روز زنی كه شغلش ماست فروشی بود، ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد. در…

خرید بلیط هواپیما | خرید بک لینک | آهنگ های شاد جدید

اصل ضرب المثل :

پایت را به اندازه گلیمت دراز کن

مفهوم :

به اندازهای که توانایی داری توقع داشته باش

یک ضرب المثل همراه با نقاشی

 

اصل ضرب المثل :

خدا خر را شناخت و شاخ بهش نداد

مفهوم :

در مورد افرادی گفته می شود  که اگر قدرت داشت باشند امان را از خلق الله می گرفتند

 

اصل ضرب المثل :

هر که خربزه می خورد پای لرزش هم مینشیند

مفهوم :

کاری که کردی باید فکر عاقبتش هم باشی

 

اصل ضرب المثل :

سر گاو توی خمره گیر کرده

مفهوم :

به آدمی که به درد سر افتاده گفته می شود

 

اصل ضرب المثل :

نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است

مفهوم :

اشاره به کسانی که عمل نادرست آنان،جزءعادتشان شده در حالیکه قصد رنجاندن کسی را ندارند

 

اصل ضرب المثل :

دوستی خاله خرسه

مفهوم :

اشاره به همنشینی و رفاقت با آدم نادان

 

اصل ضرب المثل :

بادمجان بم آفت نداره

مفهوم :

یک ضرب المثل همراه با نقاشی

به آدمهای پوست کلفتی که از خطرات جان سالم بدر میبرند گفته می شود

 

اصل ضرب المثل :

ریش و قیچی دست شماست

مفهوم :

صاحب اختیار شمائید و هرطور بخواهید عمل نمائید

 

اصل ضرب المثل :

دندونه اسب پیشکش را نمی شمارند

مفهوم :

اگر هدیه ای به کسی دادی برآن خرده نگیر

 

اصل ضرب المثل :

خر در گل ماندن

مفهوم :

در مورد شخصی که در نیمه راه از انجام کار عاجز است بکار می رود

 

اصل ضرب المثل :

ماراز پونه بدش می آید دم لونش سبز می شود

مفهوم :

اشاره به کسی است که از چیزی یا کسی نفرت دارد و با آن مواجه می شود

 

اصل ضرب المثل :

از خرس یک مو کندن غنیمت است

مفهوم :

در مورد خسیسان گفته می شود که نم پس نمی دهند

 

 

اصل ضرب المثل :

ریگي در کفش داشتن

مفهوم :

در مورد افرادی که با نقشه قبلی درفکر ریا و دوروئی هستند گفته می شود

 

اصل ضرب المثل :

بار کج به منزل نمی رسد

مفهوم :

هشداری است در مورد اینکه کار نادرست توفیقی بدنبال ندارد

 

اصل ضرب المثل :

گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

مفهوم :

همیشه نمی توان سواره رفت بالاخره جهان پستي و بلندي دارد

ضرب المثل ها همیشه هشدار ها و پیام های بسیاری برای ما دارند پیام هایی که فراتر از یک تلنگر شاید مسیر زندگی مان را تغییر درهد در این بخش ریشه تاریخی ضرب المثل هر چیزی تازه اش خوب است،الا دوست! را می خوانید این ضرب المثل برای هوشیار کردن افراد، در مورد حفظ روابط و دوستی های قدیمی به کار می رود.

روزی روزگاری، دو دوست قدیمی که سالیان سال با هم دوست و یار بودند و به قول معروف نان و نمک یکدیگر را خورده بودند شروع به کار معامله و دادوستد کردند. این دوستان هرچند وقت یکبار با یکدیگر معامله می کردند و از آنجایی که هر معامله ای امکان دارد سودده یا زیان ده باشد، در یکی از این معامله ها متضرر شدند و هریک از آنها دیگری را در این زیان مقصر می دانستند و این خود باعث اختلاف و سوءتفاهم بین آنها شد. آنها دیگر مثل گذشته با هم دوست نبودند و کمتر یکدیگر را می دیدند و کمتر از پیش از حال یکدیگر خبردار می شدند. گاه پیش می آمد که دلشان برای گذشته و دوره ای که با یکدیگر خوب و صمیمی بودند تنگ می شد ولی غرورشان اجازه نمی داد، اختلافشان را بر سر این معامله کنار بگذارند و به دیدار یکدیگر بروند.

بالاخره یک روز یکی از این دوستان تصمیم گرفت تا غرورش را زیر پا بگذارد و با دوستش صحبت کند تا اختلافشان را برای همیشه کنار بگذارند و مثل قبل با هم رفتار کنند و یا اینکه برای همیشه با هم قطع رابطه کنند. مرد تاجر با این قصد شاگردش را فرستاد تا به سراغ دوستش برود و از او دعوت کند، برای اینکه مشکلشان را حل کنند و به در دکان او بیاید.مرد دومی وقتی شاگرد دوستش را دید که از او می خواهد تا به دکان استادش برود، بلند شد و دفتر حساب و کتابش را جمع کرد تا اگر دوستش سندی در محکومیت او رو کرد، او هم از سندها و مدارکش استفاده کند. و همین کار را هم کرد، او از همان ابتدای ورودش جروبحث را شروع کرد. اولی سعی می کرد دومی را متهم کند و دومی می خواست اولی را متهم کند تا اینکه سروصدایشان بالا گرفت.دکانداران دیگر بازار که صدای آنها را شنیدند در مغازه مرد می آمدند ولی وقتی می دیدند مرد صاحب مغازه با دوست صمیمی اش جروبحث می کند بدون اینکه حرفی بزنند برمی گشتند. چون می دانستند که دوستان صمیمی مثل این دو نفر به این سادگی ها با هم دشمن نمی شوند و پا در میانی آنها ممکن است فقط اوضاع را خراب تر کند. آنها منتظر ماندند تا این دو دوست از دوستی و محبت با یکدیگر صحبت کنند و جروبحثشان تمام شود. ولی هرچه منتظر ماندند دیدند فقط صدای آنها بالاتر می رود تا اینکه شاگرد دوست اولی فکری به ذهنش رسید. او دو تا چای ریخت و در سینی گذاشت و به آنها نزدیک شد. اول به دوستی که میهمان بود تعارف کرد و بعد سینی چای را به طرف ارباب خود گرفت او هم چای را برداشت ولی آنها آنقدر عصبانی بودند که اصلاً انگار نه انگار به دعوای خود ادامه دادند.

شاگرد در یک لحظه که میان این دو دوست سکوت برقرار شد از فرصت استفاده کرد و رو به دوست میهمان گفت:نوش جانتون، چای دارچین که شما همیشه دوست داشتید. دو دوست که تازه متوجه چای شده بودند، نگاهی به هم انداختند و لبخند زدند.یک ضرب المثل همراه با نقاشی

صاحب مغازه نگاهی به استکان چای انداخت و رو به دوستش گفت:ما تا حالا چند تا از این چایی ها با هم خوردیم؟

دوستش سری تکان داد و لبخندزنان گفت:هزار تا نمی دونم شایدم بیشتر!

صاحب دکان گفت:راستی ما اگر پول این چایی ها را که با هم خوردیم را جمع بزنیم از سود هر دوی ما در این معامله بیشتر می شود. اصلاً این معامله جدا از ضرر و زیان و یا سودش اصلاً ارزش دارد سابقه ی این همه سال دوستی را زیر پا بگذاریم.

حرف صاحب مغازه دوستش را هم تحت تأثیر قرار داد، به حدی که بلند شد و روی دوست قدیمی اش را بوسید و شاگرد مغازه از اینکه می دید نقشه اش به خوبی گرفت و توانست دوستی بین دو مرد تاجر مجدداً برقرار کند خیلی خوشحال بود

توجه : ارسال پیام های توهین آمیز به هر شکل و با هر ادبیاتی با اخلاق و منش اسلامی ،ایرانی ما در تناقض است لذا از ارسال اینگونه پیام ها جدا خودداری فرمایید.

” + result[i].Title + “

” + result[i].Dec + “

ضرب‌المثل ​حاوی داستان و حوادث پند آموزی است که گاهی هنگام ​صحبت کردن برای ​بیان پیشگویی های احتمالی نتایج انجام برخی از کارها به مخاطب به کار می رود. واژه ضرب المثل از دو قسمت “ضرب” و “مثل” تشکیل شده است. ضرب به معنی “زدن” و مثل نیز به معنی “داستان” می باشد. به عبارت دیگر ضرب المثل به معنی “مثل زدن” نیز می باشد. البته ضرب المثل های ایرانی تنها برای ​تلنگر زدن به کار نمی روند و در برخی موارد هدف از بیان این ضرب المثل های فارسی آموزش مفاهیم مختلف ​زندگی به افراد در قالب یادآوری سخنان ارزشمند گذشتگانی است که حقایق بسیاری را تجربه کرده اند. در ادامه تعدادی ضرب المثل ​همراه با معنی آن ها بیان شده اند که برای مطالعه داستان هر کدام  از آن ها عنوان ضرب المثل را انتخاب کنید. 

 

یک ضرب المثل همراه با نقاشی

با گسترش روزافزون صنعت فوم و کاربری آن واحد تحقیقاتی فکرآفرین فوم از سال 1391 فعالیت خود را به دو بخش کودکان که شامل بازی و اسباب بازی های فکری، آموزشی و پازل ها ​و ​بزرگسالان که شامل محصولات ورزشی می باشد طبقه بندی نموده است. شایان ذکر است مجموعه فکرآفرین به عنوان یکی از زیرمجموعه های شرکت تولیدی- صنعتی فومیران مسئولیت خطیر قطعه سازی صنایع مختلف را نیز برعهده دارد.

ماست ها را کیسه کردن

 کنایه از ترس و جاخوردگی است 

 کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب شده در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحیۀ اصفهان بود و زیر نظر ظل السلطان حاکم ظالم اصفهان و  فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می کرد.  پارک مختارالسلطنه در اصفهان که اکنون گویا محل کنسولگری انگلیس است به او تعلق داشته است. مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.در آن زمان که هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری (بلدیه) وجود نداشته است حکام وقت با اختیارات تامه و کلیۀ امور و شئون قلمرو حکومتی من جمله امر خوار بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامله داشته اند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می کردند. روزی به مختارالسلطنه اطلاع داده اند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده طبقات پایین را از این مادۀ غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق نان آنهاست نمی توانند استفاده کنند. مختارالسلطنه اوامر و دستورات غلاظ و شداد صادر کرد و ماست فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با قیافۀ ناشناخته و متنکر به یکی از دکانهای لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست. ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید:«چه جور ماست می خواهی؟» مختارالسلطنه گفت:«مگر چند جور ماست داریم؟» ماست فروش جواب داد:«معلوم می شود تازه به تهران آمدی و نمی دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!» مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت:«ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می خواست به مشتری می فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید! اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیم به این جهت ما لبنیات فروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالا از کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟!» مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به فراشان حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان خان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگۀ شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت:«آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر صورت ترا آلوده کند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!» چون سایر لبنیات فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه و همه ماستها را کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند. آری، عبارت ماستها را کیسه کرد از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب المثل شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازاً مورد استفاده قرار می گیرد.

ميخشو بكوب سر زبون من

یک ضرب المثل همراه با نقاشی

يه روزي يكي پياده از شهر به ده مي رفتظهر شدو گرسنه شد و زير درختي نشست و لقمه اي رو كه زنش براي تو راهي براش گزاشته بود رو بيرون اورد تا بخورههنوز لقمه اولو دهنش نگزاشته بود كه سواري از دور پيدا شدمرد طبق عادت همه مردم بفرمايي زد و از قضا سوار ايستاد و گفت:رد احسان گناههاز اسب پياده شد و به اين طرف و اون طرف نگاه كرد و چون جايي رو براي بستن اسبش پيدا نكرد پرسيدافسار اسبم رو كجا بكوبمطرفم كه از اون تعارف نا به جا ناراحت شده بود گفت :ميخشو بكوب سر زبون من

 حلال حلالش به اسمون رفتمادر پيري از فرزند راهزنش خواست تا براي اون كنفي از راه حلال به دست بيارهپسره براي انجام خواسته مادر يه روز جلوي مسافري رو گرفت و دستارش رو قاپيد و گفت :اين رو بر من حلال كنمرد قبول نكرد جون راهزن چوب دستي شو در اورد . به جون مرد افتاد هرچي اون بي چاره فرياد ميزد حلال كردم دست بردار نبودجوون راه زن دستار رو پيش مادرش برد و وقتي مادرش از حلال بودن اون پرسيد جوون گفتكاون قدر زدمش تا حلال حلالش رفت به اسمون

 

آواز خركي و رقص شتري   يه خري از دست صاحبش فرار مي كنه در راه يه شتر مي بينه كه در حال بار بريهخره ميگه:تا كي مي خواي بار بكشي بيا با هم فرار كنيم شتر قبول مي كنه و ميرن تا به يه چمنزار مي رسن يه مدتي اونجا مي مونن تا اينكه خوشي ميزنه زير دل خره و شروع ميكنه به عر عرهر چي شتره منعش ميكنه و مي گه صداتو ميشنون فايده اي نداره و خره ميگه :خوشحالم مي خوام اواز بخونمچيزي نگذشت كه صاحبان شتر و خر فهميدن و اسيرشون كردن و براي اينكه دو باره فرار نكنن اونا رو حسابي بار زدن تا اينكه خره از پا در اومد و بستنش به پشت شترهشتره كه دل خوشي از خره نداشت تا رسيد لب دره شروع كرد به رقصيدنهر چي خره گفت:اينجا جاي رقصيدن نيست شتره قبول نكرد و گفت:خوشحالم ميخوام برقصم و اينطوري خرو انداخت ته دره

 

عطاشو به لقاش بخشيدمجناب سعدي ميگه:براي يه مستمندي مشكلي پيش امد يكي بهش گفت :فلاني وضعش خيلي خوبه اگر بري پيشش حتما كمكت ميكنهمستمند ه سمت خانه ان فرد رفت وقتي به اونجا رسيد ديد طرف اخماشو تو هم كشيده و غضب الود و عصباني نشستهنيازمنده چيزي نگفت و از همون جا برگشتبهش گفتن چي شدگفت:عطاشو به لقاش بخشيدم

 

اگر تو تا شنبه زنده اي منم تا سه شنبه بي كارميه خر پير و مجروح تو بيابون افتاده بود يه سگ گرسنه هم كنارش نشسته بود كه وقتی خره مرد يه دلي از عزا در بيارهيك ساعتي كه گذشت خره كه در حال مرگ بود گفت:بي خودي منتظري من از اون خرايي نيستم كه زود بميرم من تاشنبه زنده امسگه گفت:باكي نيست من حوصلم زياده تا سه شنبه هم بي كارم  اگر تو تا شنبه زنده اي منم تا سه شنبه بي كارم

 انگشت به شيره زدنيه روز شاگزد بقالي ميخواست يه تكه آشغال رو از روي شيره برداره وقتي اين كار رو كرد يه كمي شيره به نوك انگشت شاگرده ماليده ميشه و در همين موقع طوطيه بغال به سمت مگس پريد شاگرد بغال كه ميخواست از پريدن طوطي جلو گيري كنه به سمت طوطي پريد اما به ظرف شيره خورد و ظرف شكستدر همين موقع بغال وارد شد و تا اين صحنه رو ديد سنگ ترازو ور به سمت شاگرد پرت كرد و شاگردش مرداينه كه گفتن :شاگرد بي چاره سر يه انگشت به شيره زدن جونشو از دست داد

 

من زير اندازتواوردم شايد يكي هم رو اندازت رو بيارهيكي رفت دزدي ديد صاحبخونه خوابيدهچادر شبي رو كه با خودش اورده بود رو پهن كرد و رفت تا هرچي پيدا كرد بياره و بزاره تو اون چادر شبوقتي رفت بگرده دنبال وسايل صاحب خونه غلتي زد و روي چادر شب خوابيددزد وقتي برگشت و چيزي پيدا نكرد و صاحبخونه رو روي چادر شب ديد گفت بهتي برم و از خير اين چادر شب بگزرموقتي داشت مي رفت صاحبخونه گفت:داري ميري اون در روببند كسي نياد تودزد گفت:بذار باز باشه شايد همين طور كه من زير اندازت رو اوردم يكي هم رو اندازت رو بياره

 

اوسا علم….درد ورم اين كه نبود سر علميه خياطي بود كه هر وقت پارچه اي براي دوختن لباس براش مياوردن يه تيكه از ازش به عنوان سر قيچي برميداشتتااينكه زد و يه شب خواب ديد كه قيامت شده و اون تو صحراي محشره و تكه هايي كه از پارچه ها كه به عنوان سر قيچي برداشته بود سر يه علم آتيش آويزونه و دارن اونو به جهنم ميرنهراسون از خواب پريد و كله سحر رفت در مغازه و به شاگردش گفت :از اين به بعد اگر خواستم سر قيچي بردارم بگو اوسا علم تا ياد خوابم بيفتمچتد روز گزشت و تا يه روز يه پارچه گرون قيمت براش اوردن تا با اون يه قبا بدوزه خياطه همين كه چشكش به اون پارچه افتاد دلش نيومد از ائن پارچه بگزه و قيچي رو اورد تا يه تيكه از اون رو براي خودش بردارهشاگردش جلو اومد و گفت:اوسا علم اوسا علمخياطه كه نميتونست از اون پارچه نفيس دل بكنه گفت:درد و ورم اين كه نبود سر علم

 

خروس اگر خروس باشه توی راه هم مي خونهيكي خونه يه روستايي مهمان بود خروس چاق و چله ميزبان چشمشو گرفت بودنصفه هاي شب دور از چشم همه بلند شد خروس رو گرفت و به راه افتاد صاحبخانه از خواب بيدار شد و گفت :حالا كه زوده داري ميري بمون تا خروس بخونه بعد برومهمان دزد در جوابش گفت:خروس اگر خروس باشه توي راهم مي حونهدزد رفت و صاحبخونه از همه جا بي خبر گرفت خوابيدصبح وقتي رفت سر لونه خروسه تازه فهميد ديشب مهمون بي معرفتش چي گفته

نه خانی اومده نه خانی رفته

يكي يه خربزه مي خره ببره خونه توي راه وسوسه ميشه كه خوبه خربزه رو ببرم به رسم بزرگون گوشتشو بخورن و باقي شو كناربگزارم تا اگر كسي از اينجا رد شد فكر كنه كه خاني از اينجا گزشته و گوشت خربزه رو خورد ه و گوشتش رو انداخته اينجابه اين نست گوشت خربزه رو خورد خواست پوستش رو دور بندازه كه با خودش گفت:بهتره پوستش رو هم گاز بزنم تا مردم فكر كنن نوكري هم بودهپوست خربزه رو گاز زد و خواست پوست نازك شده رو دور بندازه كه به اين فكر افتاد كه پوست خربزه رو هم بخوره تا مردم بگن نه خاني اومده و نه خاني رفته

 

باهمه بله با ما هم بلهيه بازرگاني ورشكست شد و طلب كاراش اونو به دادگاه كشوندن بازر گانه با يه وكيل مشورت كرد و وكيل بهش گفت :توي دادگاه هر كس از تو چيزي پرسيد بگو (بله)با زرگان هم پولي به وكيل داد و قرار شد بقيه پول رو بعد از دادگاه به وكيل بدهفرداش در دادگاه در جواب قاضي و طلباراش همش گفت :(بله و بله)تا اينكه قاضي گفت اين بيچاره از بده كاري عقلش رو از دست داده بهتري شما ببخشيدشطلب كارها هم دلشون به حال اون سوخت و اون رو بخشيدنفرداي اون روز وكيله به خونه بازر گان رفت و بقيه پولش رو طلب كرد و مرد بده كار در جواب گفت:(بله)وكيلم گفت:باهمه بله با ما هم بله

 

خر بيار باقلا بار كنيه كشاورزي باقالي زيادي برداشت كرده بود و كنارش خوابيده بوديه قلدري اومد و بنا كرد به پر كردن خور جينشكشاورزه بلند شد كه جلوي قلدرو بگيره كه با هم گلاويز شدند . قلدره يه چاقو ور داشت و به كشاورزه گفت: من مي خواستم فقط خورجينم رو پر كنم حالا كه اينجوريهمي كشمت همه رو ميبرمصاحب باقاليا كه ديد از پس قلدري برنمياد گفت: حالا كه پاي جون در ميونه برو خر بيار باقالي بار كن

 

 

اگه من منم پس كو كدوي گردنميكي كه تو گيجي و هواس پرتي لنگه نداشت مي خواست بره سفر زنش گفت اين كدو رو به گزدنت اويزون كن كه اگر راه رو گم كردي حد اقل خودتو گم نكنيمرد حواس پرتم قبول كرد و كدو رو به گردنش آويزون كرد وراه افتاد توي راه شب زير يه درختي خوابيد و يه دزدي اومد و كدو رو از گردن مرد حواس پرت دزديدمرد حواس پرت صبح كه از خواب پاشد و كدو رو پيدا نكرد گفت:اگه من منم پس كو كدوي گردنم

 

جايي رسيده كه شتر رو با نمد داغ ميكننيه شتر به شتر ديگه از دست صاحبش شكايت مي كرد كه گفت :صاحبم از بس بار من ميكنه كه طاقتم طاق ميشهشتر ديگه گفت :بارت چيه اون شتر جواب :داد معمولا نمكشتره گفت:اگر توي راهت جوي ابي چيزي ديدي توي جوب اب بخواب تا نمك ها اب بشه و بارت سبك حال صاحبتم جا ميادشتره به حرف دوستش عمل كرد و صاحيش فهميد كه خوابيدن شتر از نا تواني نيست و دفعه بعد صاحب شتر نمد بار شترش كرد و شتر هم از همه جا بي خبر توي جوي اب خوابيد و وزن بارش اينبار چند برابر شد و صاحبش به زور شلاق اون رو از زمين بلند كرد و به راه انداخو اين مثل شد كه كار به جايي رسيده كه شتر رو با نمد داغ ميكنن

 يك ضرب المثل قديمي مي گويد :ميمون پير دست اش را داخل نارگيل نمي كند

در هندوستان، شكارچيان براي شكار ميمون سوراخ كوچكي در نارگيل ايجاد مي كنند. يك موز در آن مي گذارند و زير خاك پنهان اش مي كنند. ميمون دست اش را به داخل نارگيل مي برد و به موز چنگ مي اندازد، اما ديگر نمي تواند دست اش را بيرون بكشد، چون مشت اش از دهانه سوراخ خارج نمي شود. فقط به خاطر اين كه حاضر نيست ميوه را رها كند. در اين جا، ميمون درگير يك جنگ ناممكن معطل مي ماند و سرانجام شكار مي شود.

همين ماجرا، دقيقاً در زندگي ما هم رخ مي دهد. ضرورت دستيابي به چيزهاي مختلف در زندگي، ما را زنداني آن چيزها مي كند. در حقيقت متوجه نيستيم كه از دست دادن بخشي از چيزي، بهتر است تا از دست دادن كل آن چيز.

در تله گرفتار مي شويم، اما از چيزي كه به دست آورده ايم، دست نمي كشيم، خودمان را عاقل مي دانيم؛ اما (از ته دل مي گويم) مي دانيم كه اين رفتار يك جور حماقت است.

برگرفته از كتاب پائولو كوئيلو (دومين مكتوب)

یک ضرب المثل همراه با نقاشی
یک ضرب المثل همراه با نقاشی
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *