قصه های صوتی کودکانه قدیمی

دوره مقدماتی php
قصه های صوتی کودکانه قدیمی
قصه های صوتی کودکانه قدیمی

اطلاعات تماس:

.۰۲۱۷۷۱۸۹۶۲۴ .۰۲۱۷۷۱۹۱۶۵۹

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

دوره مقدماتی php

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

دسترسی به تمام قصه های صوتی ویژه سایت رادیو کودک (مخصوصا قصه صوتی قصه صوتی فندق و نارگیل با صدای مریم نشیبا) از طریق خرید اشتراک ماهیانه امکان پذیر است.

خرید اشتراک ماهیانه

اطلاعات تماس:

.۷۷۱۹۱۶۵۹ .۷۷۱۸۹۶۲۴

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.

کامل ترین مرجع قصه کودکانه صوتی و داستان صوتی کودکانه شب از سن ۲ تا ۱۲ سال در اختیار شماست، در صورت علاقمندی به یک قصه صوتی لطفا بازخورد خود را نیز از آن داستان برای ما بنویسید تا خانواده های دیگر نیز بتوانند از آن داستان ها استفاده کنند. حالا اگر به دنبال داستان و کتاب کودک هستید می توانید به صفحات سری داستان کوتاه کودکانه، کتاب قصه برای کودکان دبستانی و دسته بندی کتاب های کودک براساس سن و سلیقه کودک خود رجوع کنید.

داستان های صوتی در این صفحه بدون دسته بندی آورده شده اند اما اگر شما به دنبال داستان صوتی با محوریت خاصی مثل مسائل محیط زیستی یا تربیتی هستید می توانید از گزینه فیلتر استفاده کنید یا بر روی برچسب هر داستان صوتی کلیک کنید.

اگر به دنبال داستان های کودکانه برای فرزند پیش دبستانی یا دبستانی خود هستید. می توانید در این صفحه آن ها را پیدا کنید.

در یک روز بارانی لیزی، کرم کوچولوی قصه ی ما روی شاخه های درخت بالای برکه نشسته بود.

لیزی شروع کرد به خوردن قسمتی از برگ درخت که زیر بارون خیس نشده بود.

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

یکدفعه صدایی شنید که میگفت: “هی … تو داری چتر منو میخوری!”

لیزی به…

سعید پسر خوب و با ادبی بود، سعید با مادرش در کلبه ایی کوچک زندگی می کردند و فیل کوچکی داشت.

سعید برای فیلش زنگوله ایی تهیه کرده بود تا هیچ وقت گم نشود. اما فیل کوچولو زنگوله دوست نداشت چون هر وقت و هر جا می رفت همه متوجه می شدند و می فهمیدند که او آمده است.

داستان”فیل زنگوله دار” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

سعید پسر خوب و با ادبی بود، سعید با مادرش در کلبه ایی کوچک زندگی می کردند و فیل کوچکی داشت.

سعید برای فیلش زنگوله ایی تهیه کرده بود تا هیچ وقت گم نشود. اما فیل کوچولو زنگوله دوست نداشت چون هر وقت و هر جا می رفت همه…

یکی بود یکی نبود.

یک آقا لاک پشتی بود که با پدر و مادر و خواهرش کنار رودخانه زندگی میکردند.

یک روز خونواده ی آقا لاک پشته براش تولد گرفته بودن.

همه ی دوستاش رو دعوت کرده بودن، یه برگ سبز بزرگ خوشمزه هم براش آورده بودن.

یکی بود یکی نبود

فرید کوچولو صبح های زود با پدر و مادرش میومد به خونه ی مادربزرگ و پدربزرگش، تا مادر و پدرش برن به سرکار.

عصر هم که میشد مادر یا پدرش میومدن دنبالش و اونو میبردن خونه.

فرید مادربزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست…

بالای درختی بلند دو تا کبوتر با هم زندگی می کردند. اسم مادر ،کبوتر خانم بود و دخترش به اسم سپید پر بود.

یک روز کبوتر خانوم به دختر کوچولوش گفت من باید دنبال غذا برم و تو باید تنها توی لانه بمانی و مراقب خودت باشی و کار خطرناکی هم نکنی. سپیدپر کمی بالهایش ر اتمیز کرد و بعد سراغ نقاشی رفت و سعی کرد نقاشی کند. بعد به بیرون لانه نگاه کرد و مورچه ها را دید.

داستان”سپیدپر” با اجرای خانم مریم نشیبا د رصدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

بالای درختی بلند دو تا کبوتر با هم زندگی می کردند. اسم مادر ،کبوتر خانم بود و دخترش به اسم سپید پر بود.

یک روز کبوتر خانوم به دختر کوچولوش گفت من باید دنبال غذا برم و تو باید تنها توی لانه بمانی و مراقب خودت باشی و کار…

یکی بود یکی نبود

یک مداد شمعی زرد کوچولو بود که با پدر و مادر زردش زندگی میکرد.

زرد کوچولو نقاشی کردن رو خیلی دوست داشت.

اون همه چیز رو به رنگ زرد میکشید: خورشید، جوجه، گل های آفتابگردان و حتی فیل های زرد، ابرهای زرد، یا…

باغ زیبا و قشنگی بود که باغبان پیر و مهربانی داشت که خیلی به گل ها رسیدگی می کرد.

توی شاخه های درختان این باغ پرنده ها لانه کرده بودند. بین یکی ازشاخه ها گنجشک کوچولویی بود که روی یک تخم سفید و کوچولو نشسته بود. بعد از مدتی تخم شکست و یک جوجه زیبا بیرون آمد به نام جیک جیکی. جیک جیکی مهربان بود و گل ها را دوست داشت.

داستان”اشتباه جیک جیکی” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

باغ زیبا و قشنگی بود که باغبان پیر و مهربانی داشت که خیلی به گل ها رسیدگی می کرد.

توی شاخه های درختان این باغ پرنده ها لانه کرده بودند. بین یکی ازشاخه ها گنجشک کوچولویی بود که روی یک تخم سفید و کوچولو نشسته بود. بعد از…

یکی بود یکی نبود

یک پسربچه ای بود به اسم امیر که با پدر و مادرش در خانه شان زندگی میکردند.

یک روز که مادر امیر داشت در آشپزخانه ماکارونی درست میکرد، امیر لباس گرگی اش را پوشید و شروع کرد به شیطنت.

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

از پله ها بالا و پایین میرفت…

یکی بود یکی نبود

یه خاله پیرزنی بود که توی خونه ی کوچیکش تنها زندگی میکرد.

خونه ی خاله پیرزن خیلی کوچولو بود، یه حیاط نقلی و کوچولو هم داشت.

هرروز دم غروب که میشد، سماورشو روشن میکرد، میرفت حیاط رو آب و جارو میکرد.

یه…

توی یک جنگل زیبا، حیوانات دور هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.

یک روز صبح که حیوانات دور برکه جمع شده بودند، حیوان جدیدی به جنگل آمد. این حیوان جدید لاک پشت بود. روز های بعد وقتی لاک پشت برای گردش رفت خاله خرگوشه و سنجاب کوچولو از او در مورد دریا و حیوانات دریا و بقیه چیزها سوال کردند

داستان”اشتباه خاله خرگوشه و سنجاب کوچولو” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

توی یک جنگل زیبا، حیوانات دور هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.

یک روز صبح که حیوانات دور برکه جمع شده بودند، حیوان جدیدی به جنگل آمد. این حیوان جدید لاک پشت بود. روز های بعد وقتی لاک پشت برای گردش رفت خاله خرگوشه و…

یکی بود یکی نبود

یه سرزمینی بود توی قطب جنوب که کلی پنگوئن باهم اونجا زندگی میکردن.

پنگوئن ها از دریا ماهی میگرفتن و میخوردن، روی یخ ها لیز میخوردن و باهم بازی میکردن و خلاصه حسابی خوشحال بودن.

برفی هم، که یه پنگوئن کوچولوی…

پرستو کوچولو داستان ما در دسته بزرگ پرستو ها زندگی می کرد. پرستو ها دو بار در سال مهاجرت می کنند.

مرتضی کوچولو برای پرستو ها توی ایوان، لانه درست کرده بود. پاییز از راه رسیده بود و هوا داشت کم کم سرد می شد و پرستو ها برای کوچ آماده می شدند. اما روزی که پرستو ها کوچ کردند یک پرستو کوچولو توی لانه ماند و مرتضی کوچولو از او نگهداری کرد.

داستان”مسافر کوچولو” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

پرستو کوچولو داستان ما در دسته بزرگ پرستو ها زندگی می کرد. پرستو ها دو بار در سال مهاجرت می کنند.

مرتضی کوچولو برای پرستو ها توی ایوان، لانه درست کرده بود. پاییز از راه رسیده بود و هوا داشت کم کم سرد می شد و پرستو ها…

ماهک کوچولو خونه ی مادر بزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست داشت.

خونه ی آنها یک حیاط کوچک نقلی داشت با یک حوض کوچک نقلی که توش سه تا ماهی قرمز کوچولو بود. یه درخت خوشگل هم توی حیاط بود که عصرها سایه اش می افتاد روی حوض.

ماهک هروقت که به…

روزی روزگاری یک عمو آسیابانی بود که یک سیبیل خیلی خیلی گنده داشت.

سیبییلش از بناگوش دررفته بود و وقتی توی آسیاب داشت گندم ها رو آرد میکرد، سیبیلاش از پنجره میومدن بیرون.

عمو آسیابان سیبیلاشو خیلی خیلی دوست داشت و مواظبشون بود.

یه روزی روزگاری توی یه دشت بزرگ و سرسبز یه عده اسب زندکی میکردند. اونا همه جا باهم میرفتن و همیشه پیش هم بودن. روزا میرفتن از دشت های سرسبز علف میخوردن و از چشمه ی خنکی که داشتن آب میخوردن. بچه ها باهم میدویدن و بازی میکردن.

بین این اسب ها…

اسب سفید مهربونی بود که توی دشتی زندگی می کرد و به همه کمک می کرد.

روزی اسب توی راه پیر مردی خسته را دید که باری را حمل می کرد. اسب جلوی پیرمرد زانو زد و پیرمرد سوار شد و اسب او را به خانه اش رساند.

داستان”اسب سفید” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

اسب سفید مهربونی بود که توی دشتی زندگی می کرد و به همه کمک می کرد.

روزی اسب توی راه پیر مردی خسته را دید که باری را حمل می کرد. اسب جلوی پیرمرد زانو زد و پیرمرد سوار شد و اسب او را به خانه اش رساند.

داستان”اسب…

مادر بزرگ برای بهار قصه ایی می گفت به اسم بچه های آسمان.

مادر یزرگ از دو فرشته ای گفت که همه اسمشان را گذاشته بودند بچه های آسمان. گیس طلا و نقره نشان دو فرشته مهربان بودند که یکی فرشته شب و دیگری فرشته روز بودو این دوفرشته به همه جا سر می زدند و به همه کمک می کردند.

داستان”بچه های آسمون” بااجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

مادر بزرگ برای بهار قصه ایی می گفت به اسم بچه های آسمان.

مادر یزرگ از دو فرشته ای گفت که همه اسمشان را گذاشته بودند بچه های آسمان. گیس طلا و نقره نشان دو فرشته مهربان بودند که یکی فرشته شب و دیگری فرشته روز بودو این…

درخت سپیداری در کنار خیابانی زندگی می کرد. برگهای درخت سپیدار کم کم قرار بود که به خواب زمستانی بروند و برگ ها در حال تغییر رنگ بودند.

اما برگی بود که برگ آیینه نام داشت دلش نمی خواست رنگش زرد بشود و سوار بر باد روی زمین بیفتد. درخت سپیدار هر روز برگ های زیادی را از دست می داد. اما برگ آیینه قصد نداشت به بقیه دوستانش ملحق بشود.

داستان”برگ تنها” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

درخت سپیداری در کنار خیابانی زندگی می کرد. برگهای درخت سپیدار کم کم قرار بود که به خواب زمستانی بروند و برگ ها در حال تغییر رنگ بودند.

اما برگی بود که برگ آیینه نام داشت دلش نمی خواست رنگش زرد بشود و سوار بر باد روی…

یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود. یک گربه بود و یک طُرقه بود و یک خروس خوشگل و چاق و چله که ته جنگل، تو یک کلبه چوبی سه تائی با هم زندگی می‌کردند.
گربه پالتو پوستی داشت. طرقه هم تن خودش یک نیم تنه مخملی داشت. اما خروس تپلی، بس که پرهاش قشنگ…

یک روز اردک کوچولو به دور و برش نگاه کرد و همه ی اردک ها را دید.

با خودش فکرکرد: “من درست شبیه اردک های دیگر هستم. هیچ فرقی باهم نداریم!”

ولی او دلش میخواست جور دیگری باشد، نه شبیه همه!

با خودش گفت:

“اگر یک پرنده بودم…

یک روز خانوم کلاغه از لونه اش اومد بیرون تا برای بچه هاش غذا پیدا کنه.

همینجوری که داشت پرواز میکرد یک کرم رو دید که روی علف ها راه میرفت.

خیلی خوشحال شد که یه غذای خوب برای جوجه کلاغ هاش پیدا کرده. رفت و کرم رو با نوکش از روی زمین…

پگاه دختر خوبی بود ولی یک عادت زشت داشت و آن هم این بود که دلش نمی خواست صبح ها صورتش را بشوید.

پگاه کوچولو یک روز صبح صدای چند بچه گربه را شنید و وقتی به زیر زمین رسید، دید چند بچه گربه کوچولو بدون مادرشان در حال بازی و ورجه ورجه کردن هستند. پگاه از پشت پنجره منتظر برگشت مادر بچه گربه ها شد اما خبری از مادربچه گربه ها نشد بنابراین پگاه با مادرش برای بچه گربه ها شیر بردند.

داستان”بچه گربه های تمیز” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

پگاه دختر خوبی بود ولی یک عادت زشت داشت و آن هم این بود که دلش نمی خواست صبح ها صورتش را بشوید.

پگاه کوچولو یک روز صبح صدای چند بچه گربه را شنید و وقتی به زیر زمین رسید، دید چند بچه گربه کوچولو بدون مادرشان در حال بازی…

بهار نزدیک شده بود، اما پرنده بهاری هنوز مژده آمدن بهار را به حیوانات جنگل نداده بود.

حیوانات جنگل نگران پرنده بهاری بودند و قصد داشتند به دنبال پرنده بروند. سنجاب و خرگوش و آهو و جوجه تیغی و لاکپشت کوچولو و … با هم به دنبال پرنده بهاری رفتند اما…

این برنامه در شب میلاد امام محمد باقر علیه السلام و فصل بهار پخش شده است.

داستان”پرنده بهاری” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

بهار نزدیک شده بود، اما پرنده بهاری هنوز مژده آمدن بهار را به حیوانات جنگل نداده بود.

حیوانات جنگل نگران پرنده بهاری بودند و قصد داشتند به دنبال پرنده بروند. سنجاب و خرگوش و آهو و جوجه تیغی و لاکپشت کوچولو و … با هم…

این داستان دو همسایه در درخت زاری هست که گنجشک پرنده ای توانا و کلاغ پرنده ای تبنل است.

این داستان دو همسایه در درخت زاری هست که گنجشک پرنده ای توانا و کلاغ پرنده ای تبنل است.

سلام بچه‌ها. شبتون بخیر. امشبم مثل شبای قبل قصه داریم. اسم قصه‌مون قمری و هیزم‌شکن فقیره.

یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ‌کی نبود. یه هیزم‌شکنی بود بچه‌ها که با زن مهربونش توی یه خونه توی یه دهکده‌ای که نه خیلی دور بود و نه خیلی نزدیک زندگی می‌کردن. اونا خونشون خیلی کوچیک بود و زندگیشون خیلی سخت. برای اینکه هیزم‌شکن هر روز از صبح تا شب کار می‌کرد اما درآمد کافی برای اینکه گذران زندگی کنن به‌دست نمی‌آورد.

یه روز هیزم‌شکن تبر و تیرکمونشو برداشت و رفت جنگل. تا ظهر کار کرد و کار کرد. بعدش خسته و گرسنه شد. به خاطر همین روی تنۀ یه درخت نشست تا یه کمی خستگی در کنه که یهویی از بالای سرش یه صدایی شنید. سرشو بلند کرد. واااای اون بالا یه دسته قمری دید. اونا همینطوری لابه‌لای شاخۀ درختا پرواز می‌کردن. هیزم‌شکن با عجله تیرکمونشو برداشت تا یکی از اونا رو شکار کنه. یکی از قمریا که خیلی هم کوچولو بود یهویی داد زد: دست نگه دار هیزم‌شکن ما رو شکار نکن. قمریای دیگه وقتی که صدای اونو شنیدن فهمیدن که جونشون در خطره و پرواز کردن رفتن. اما قمری کوچیکه اومد پایین و روی پایین‌ترین شاخۀ درخت و رو کرد به هیزم‌شکن. بهش گفت: ببین هیزم‌شکن! گوش کن ببین من چی می‌گم. اگه قول بدی که قمریای دیگه رو شکار نکنی، اگه قول بدی که از این به بعد بذاری قمریای دیگه راحت و آسوده و بیان و لابه‌لای شاخۀ درختا پرواز کنن اون‌وقت هر آرزویی که بکنی من برآورده می‌کنم.

هیزم‌شکن وقتی حرفای قمری رو شنید خیلی تعجب کرد اما قول داد که باشه دیگه قمریا رو شکار نمی‌کنم. بعدم آرزو کرد که یه خونۀ قشنگ و بزرگ داشته باشه. وقتی هیزم‌شکن از جنگل برگشت با ناامیدی به خونه‌ش نگاه کرد چون فکر می‌کرد که قمریه بیخودی گفته. مگه می‌شه که بتونه آرزوی منو برآورده کنه؟

اما بچه‌ها می‌دونید چی دید؟ دید که زن مهربونش جلوی یه خونۀ بزرگ و قشنگ وایساده و داره براش دست تکون می‌ده. هیزم‌شکن و زن مهربونش خوشحال و خوشبخت توی اون خونۀ بزرگ و قشنگ زندگی می‌کردن. اما، اما مدتی که گذشت هیزم‌شکن دیگه راضی و شاد نبود چون دیگه دلش می‌خواست به جای این خونۀ بزرگ، یه قصر بزرگ داشته باشه با لباسای خیلی قشنگ و اسبای رنگ‌ووارنگ. به خاطر همین دوباره رفت جنگل. رفت و قمری رو صدا کرد و ازش خواست که آرزوشو برآورده کنه. قمری هم به حرفش گوش داد. برای همین هیزم‌شکن وقتی به خونه برگشت دید که به جای خونۀ خودش یه قصر خیلی باشکوه اونجاست. زن مهربونش هم با لباسای خیلی قشنگ پشت پنجره وایساده و داره براش دست تکون می‌ده.

از اون به بعد هیزم‌شکن فکر می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم روی زمینه. حالا دیگه هم ثروتمند بود هم اینکه دهقانای همسایه خیلی بهش احترام می‌ذاشتن.

اما بچه‌ها می‌دونید چی شد؟ دوباره یه مدت که گذشت هیزم‌شکن بازم راضی و شاد نبود. دوباره رفت جنگل و این بار از قمری خواست که اونو شاه سرزمین خودش کنه.

بچه‌ها هیزم‌شکن شاه شد. حالا دیگه همه ازش اطاعت می‌کردن. اما اون اصلا شاه عادلی نبود. از همۀ دهقانای فقیر پول خیلی زیادی می‌گرفت. اونا مجبور بودن که یه عالمه از درآمد خودشونو بدن به شاه چون‌که ازش می‌ترسیدن. حالا دیگه شاه خیلی خیلی ثروتمند شده بود اما هنوزم خوشحال و راضی نبود. چرا؟ به خاطر اینکه اون فقط شاه سرزمین خودش بود، دلش می‌خواست که تمام سرزمینای دور و اطرافش هم مال خودش بشه. اون دلش می‌خواست شاه شاهان بشه. به خاطر همینم از بین همۀ دهقانا قوی‌ترین مرد رو انتخاب کرد و با اون یه سپاه خیلی بزرگ درست کرد. بعدشم شروع کرد حمله کردن به کشورای همسایه. اما سربازای کشورای همسایه با تیر و توپ از سرزمینشون دفاع کردن. سربازای شاه که همون دهقانا بودن از ترس فرار کردن و اومدن تو مزرعه‌هاشون قایم شدن.

شاه که خیلی عصبانی بود از بلندترین برج قصر خودش رفت بالا و قمری رو صدا کرد. بهش گفت: زود باش قمری، زود باش آخرین آرزوی منو برآورده کن. یه سپاه قوی به من بده که بتونم همۀ شاهان رو شکست بدم و بشم شاه شاهان. قمری گفت: نه، من دیگه آرزوی تو رو برآورده نمی‌کنم. تا حالا هر چی که خواستی به‌دست آوردی اما نتونستی تو صلح و شادی باهاشون زندگی کنی. می‌دونم که اگه شاه شاهان هم بشی بازم راضی نمی‌شی.

شاه که از عصبانیت سرخ شده بود و به خودش می‌پیچید دستور داد که با توپ به قمری حمله کنن.

بچه‌ها توپه غرید و غرید و غرید اما به‌جای اینکه بخوره به قمری، خورد به یکی از برجای قصر. قصر آتیش گرفت. شعله‌های آتیش بود که از پنجره‌ها و در و دیوار قصر میومدن بیرون. بعد یه مدت قصر سوخت و خراب شد. تمام ثروت شاه هم با قصرش رفت. این بود که از این به بعد هیزم‌شکن با آرزوی شاه شاهان شدنش موند و یه تبر و یه کلبۀ کوچیک و زن مهربونش.

بچه‌ها قصۀ ما به سر رسید. حالا چشماتونو ببندید که می‌خوام براتون لالایی بخونم.

عروسک جون عروسک جون

دیگه شب شد لالا

به قربون دو چشمونت

 لالا کن لالا

دلم می‌خوا که تو خواب ناز بری نازنین

شب چراغون خدا رو تو آسمون ببینی

عروسک جون عروسک جون

دیگه شب شد لالا

به قربون دو چشمونت

لالا کن لالا

شب بخیر.

سلام بچه‌ها. شبتون بخیر. امشبم مثل شبای قبل قصه داریم. اسم قصه‌مون قمری و هیزم‌شکن فقیره.

یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ‌کی نبود. یه هیزم‌شکنی بود بچه‌ها که با زن مهربونش توی یه خونه توی یه دهکده‌ای که نه خیلی دور…

روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز شیری زندگی میکرد. آقا شیر که دیگه کم کم داشت پیر میشد نمیتونست به سرعت قدیم بدوه. بخاطر همینم خیلی وقتا نمیتونست شکار کنه و گرسنه میموند. 

یک روز همینطوری که داشت در جنگل پرسه میزد و دنبال غذا میگشت به یک غار…

خانواده ی موش ها در یک نانوایی زندگی میکردند و از نان ها و کیک ها تغذیه میکردند.

نانوا همه ی راه ها را برای بیرون کردن موش ها از نانوایی اش امتحان کرده بود و موفق نشده بود.

تا اینکه روزی تصمیم گرفت دشمن اصلی موش ها یعنی “گربه” را به…

روزی روزگاری جغدی در یک جنگل زندگی میکرد که با یک قو که در دریاچه زندگی میکرد دوست بود. قو پادشاه تمام قو های دریاچه بود و همه به او احترام میگذاشتند و هروقت هرکس مشکلی داشت به سراغ قو می آمد تا او مشکلش را حل کند.

جغد فکر میکرد که چون قو…

درخت بلوط همیشه فکر میکرد که از نی هایی که در نزدیکی او روییده اند، خیلی قویتر است.

با خودش میگفت: “من در مقابل طوفان صاف و محکم می ایستم و وقتی باد می وزه هیچ وقت از ترس خم نمیشم. اما این نی ها خیلی ضعیف هستند، تا باد می آید خم میشوند.”…

روزی روزگاری در دل یک جنگل، یک برکه ی کوچک و زیبا بود که ماهی ها، قورباغه ها، و خرچنگ های زیادی در آن زندگی میکردند.

دو ماهی به اسم های “بادی” و “بودی” هم در این برکه زندگی میکردند که از همه ی ماهی ها بزرگتر و زیباتر بودند. و به همین دلیل…

روزی روزگاری مرغ دریایی پیری در کنار دریاچه ای زندگی می کرد

مرغ قصه ما انقدری پیر شده بود که دیگه نمی تونست مثل قدیم ماهی ها را شکار کنه

بخاطر همین هر روز داشت کمتر از روز قبل شکار می کرد و داشت از گرسنگی می مرد

اما فکری به…

یک روز بچه فیل قصه ما، در جنگل به راه افتاد تا برای خودش دوستی پیدا کند. 

اول از همه خانم میمون را روی درخت دید

ازش پرسید: “با من دوست میشی؟”

میمون جواب داد: “من دنبال دوستی هستم که مثل من بتونه روی شاخه ها تاب بازی کنه، تو…

در روستای قشنگی دختری به نام نرگس با خانواده اش زندگی می کرد.

یک روز پدر نرگس کوچولو،یک بره کوچولو برای او آورد. بره کوچولو پشم های سفید قشنگی داشت به همین خاطر نرگس کوچولو اسم بره اش را برفی گذاشت. چند روز بعد پدر پشم های برفی را چید و نرگس با دیدن بره اش شروع به گریه کرد.

داستان”بره سفید” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

در روستای قشنگی دختری به نام نرگس با خانواده اش زندگی می کرد.

یک روز پدر نرگس کوچولو،یک بره کوچولو برای او آورد. بره کوچولو پشم های سفید قشنگی داشت به همین خاطر نرگس کوچولو اسم بره اش را برفی گذاشت. چند روز بعد پدر پشم…

کبوتری بود که چهار جوجه داشت سه تا جوجه با طوق قهوه ای و و یک جوجه عجیب و غریب.

سه جوجه طوق قهوه ایی داشتند و جوجه آخر گردنش سفید و بدون طوق بود. همه جوجه ها برای گردش و تفریح و بازی می رفتند و فقط جوجه آخری توی لانه می ماند.

داستان”اشتباه جوجه کبوتر” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

کبوتری بود که چهار جوجه داشت سه تا جوجه با طوق قهوه ای و و یک جوجه عجیب و غریب.

سه جوجه طوق قهوه ایی داشتند و جوجه آخر گردنش سفید و بدون طوق بود. همه جوجه ها برای گردش و تفریح و بازی می رفتند و فقط جوجه آخری توی لانه می…

دختر زیبایی به نام شهرزاد از وقتی به دنیا اومد نمی تونست درست راه برود

در هنگام به دنیا اومدنش عضله پاش صدمه دیده بود و دکتر ها هم دیر فهمیده بودند

بخاطر همین شهرزاد خانم خیلی سریع نمی تونست راه بره

سریع بدوئه، در ورزش های…

توی یه باغ بزرگ گل های رنگارنگی با هم زندگی می کردند، هر روز صبح خورشید خانم روی سر گل ها دست می کشید و اونها رو بیدار می کرد.

تا اینکه یک روز علفی توی باغ در آمد و گل ها با دیدن علف خیلی ناراحت شدند و می خواستند که باغبان بوته علف را از باغ گل بکند. تنها گلی که اعتراض نکرد گل نیلوفر بود. باغبان که به باغ آمد نیلوفر برگ هایش راروی علف انداخت و باغبان متوجه علف نشد.

داستان”مهربونی چقدر خوبه” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

توی یه باغ بزرگ گل های رنگارنگی با هم زندگی می کردند، هر روز صبح خورشید خانم روی سر گل ها دست می کشید و اونها رو بیدار می کرد.

تا اینکه یک روز علفی توی باغ در آمد و گل ها با دیدن علف خیلی ناراحت شدند و می خواستند که…

توی یک مزرعه سر سبز و قشنگ خانم مرغه دنبال یک آشیونه می گشت.

سحر و سپهر که با پدرشون توی انبار رفته بودند، خانم مرغه را دیدند که روی چند تخم نشسته بود. سپهر و سحر از آن روز به بعد هر روز چند بار برای دیدن خانم مرغه می رفتند. اماخانم مرغه برای خوردن آب و دونه بلند نمی شد.

داستان”مرغ مزرعه مادر بهتریه” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

توی یک مزرعه سر سبز و قشنگ خانم مرغه دنبال یک آشیونه می گشت.

سحر و سپهر که با پدرشون توی انبار رفته بودند، خانم مرغه را دیدند که روی چند تخم نشسته بود. سپهر و سحر از آن روز به بعد هر روز چند بار برای دیدن خانم مرغه می…

مادر یک روز به سینا گفت من چند روز مرخصی گرفتم تا خانه تکانی عید را انجام بدهیم.

مادربزرگ و خاله ناهید برای کمک به آنها آمدند. سینا دوست داشت که کمک کند. و دوست داشت که ظرف ها را خشک کند اما یکی از ظرف ها را شکست و دست سینا برید.

داستان” اشتباه سینا کوچولو” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

مادر یک روز به سینا گفت من چند روز مرخصی گرفتم تا خانه تکانی عید را انجام بدهیم.

مادربزرگ و خاله ناهید برای کمک به آنها آمدند. سینا دوست داشت که کمک کند. و دوست داشت که ظرف ها را خشک کند اما یکی از ظرف ها را شکست و دست…

علی کوچولو با پدر و مادر و مادر بزرگش زندگی می کرد و هر روز بعد از رفتن مادر و پدر به سر کار، با مادر بزرگش می ماند.

ماه رمضان بود و علی هر روز به مادر بزرگ کمک می کرد. علی همچنین هر روز با مادر بزرگ قرآن می خواند و گاهی معنی کلمات را می پرسید. این برنامه در ماه مبارک رمضان پخش شده است.

داستان”کتاب آسمانی” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.

علی کوچولو با پدر و مادر و مادر بزرگش زندگی می کرد و هر روز بعد از رفتن مادر و پدر به سر کار، با مادر بزرگش می ماند.

ماه رمضان بود و علی هر روز به مادر بزرگ کمک می کرد. علی همچنین هر روز با مادر بزرگ قرآن می خواند و…

تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.

اطلاعات تماس:

.۰۲۱۷۷۱۸۹۶۲۴ .۰۲۱۷۷۱۹۱۶۵۹

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

قصه های صوتی کودکانه پگاه قصه گو، بیوگرافی پگاه رضوی قصه گو، قصه صوتی بلند، دانلود قصه های کودکانه قدیمی، قصه صوتی برای کودکان دبستانی، پگاه قصه گو جدید، قصه صوتی برای کودکان پیش دبستانی، کانال قصه صوتی کودکانه

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .

خیلی خیلی سالهای پیش توی یک مزرعه ای کوچیک یک مادری با ۱۲ تا پسر خودش زندگی می کرد . بچه ها این پسرها خیلی پر انرژی بودند بیشتر وقتها از درختها بالا میرفتند  ، از شاخه ها شون می افتادند پایین ، بعضی از موقع ها رو تپه کنار رودخونه سر می خوردند و با صدایی بلند می خندیدند . هر وقت هم چشم مامان شون رو دور میدیدند روی زمیت غلط میزدند و خودشون رو حسابی خاکی و گلی می گردند، بچه های کوچیکتر هم چهار دست و پا راه میرفتند و لباسها شون رو پاره می کردند . مادرشون کارش این بود که از صبح زود تا آخر شب لباسها و جورابها شون  رو که توی این همه بازی پاه شده بود رو وصله کنه و همیشه هم به فکر این بود که وای نهار چی بپزم وای شام چی بپزم . برای همین فرصت نمیکرد که خونه رو تمیز و مرتب کنه

خوب بچه ها اگه میخواین بدونین سرانجام این داستان چی میشه می تونین این قصه رو از همینجا گوش کنین .

یک دختر بود که توی یک روستا همراه با پدر و مادرش زندگی می کردند . مادر اون دختر به دلیل بیماری که داشت مجبور بود بره به شهر تا مداوا بشه اما توی اون سفر پدر و دختر همراه با مادرش نرفتند . دایی اون دختر با مادرش رفت . همه روستا پشت واسه اونا حرف در آورده بودند و پشت سر باباش حرف میزدند و میگفتند که چرا باباش مادرش رو تنها فرستاده اصلا چه معنی میده . از اون ور بچه ها وظیفه نون پختن وظیفه مادر بود . حالا که مادر نبود این وظیفه افتاده بود به گردن پدر . اما پدر تا حالا هیچ وقت نون نپخته بود اصلا بلد نبود . واسه همین هم اولین روزی که خواست نون بپزه آتش تنور خورد به صورتش رو گیزززز ، ابرو ها و مژه هاش سوخت …

در زمانهای های خیلی خیلی قدیم ، توی دهکده ای که نه خیلی دور بود و خیلی نزدیک پادشاهی زندگی می کرد که سه تا دختر داشت . یک روز رو کرد به سه تا دختر هاش و پرسید :

ببینم بنظر شما این رویه است که آستر رو نگه میداره یا آستره که رویه رو نگه میداره ؟

دختر بزرگ و دختر وسط جواب دادند خب که معلومه اون رویه است که آستر رو نگه میداره اما دختر کوچیک تر مخالفت کرد و گفت این آستره که رویه رو نگه میداره .پادشاه از جواب دختر کوچیکش اصلا خوشش نیومد واسه همین دسنور داد که دخترش رو به عقد پسری در بیاد به نام حسن اما بچه ها چه پسری ، این پسر با مادر پیرش زندگی میکرد و عادت داشت که از صبح تا شب می خوابید هیچ کمکی هم به مادرش نمیکرد ، هیچی . حتی اگه ولش میکردید دلش میخواست که مادر پیرش بیاد و غذا رو هم دهنش بزاره . هیچ کاری هم بلد نبود .

قصه صوتی کودکانه پسری در طبل

قصه صوتی کودکانه آهوی جادو شده

شما در این صفحه می توانید داستان صوتی ویلن آوازه خوان را گوش کنید. ما خوشحال می شویم اگر چند خطی برای ما از داستان صوتی ای که گوش کردید بنویسید.

شما در این صفحه می توانید داستان صوتی برادر بزرگ برادر کوچک را گوش دهید.

در این صفحه شما می توانید داستان صوتی آدم برفی خندان را بشنوید.

قصه صوتی آهوی لاغر شده با صدای پگاه قصه گو

قصه صوتی آسمان آبی از پگاه قصه گو به مناسبت روز درختکاری

قصه صوتی ۱۵ دقیقه ای آرزوی خرگوش از پگاه قصه گو

این قصه رو پگاه صوتی تعریف می کنه از جنگلی که یه عالمه حیوان توش زندگی می کنند.

مگسی دنبال یه جای خنک در تابستون می گرده که میره توی یه کوزه.

این داستان رو دو پسر ۶ ساله با هم نوشته اند.

این داستان دو مردی هست که اسم هر دوی آن ها بتمن است.

کودکان آرزوهاشون رو به بتمن می گفتند که براشون برآورده کنه.

حالا در این داستان در روستایی نزدیک دیوی تمام پول های مردم را برداشته و رفته.

حالا بتمن ها باید بروند و پول ها رو پس بگیرند.

کفاشی در شهری بود که کارش حرف نداشت. اما هیچ وقت تبلیغ کارش رو نمی کرد و می گفت کار من نیازی به بازاریابی و تبلیغ نداره.

یه روزی ۳ تا بچه کوچولو رو دید که پا برهنه در حال بازی هستند.

از روی جای پای بچه های کوچک براشون کفش دوخت.

تا روزی بچه های کوچک بصورت معجزه آسایی به کمک پیرمرد آمدند و زندگی پیرمرد را عوض کردند.

این داستان به کودکان می آموزد که بی دلیل ببخشند و بدانند که کارهای نیک به زندگی شما نیکی و ارزش می آورند.

قصه صوتی کودکانه مهربانی

گلی بود. گلدونی بود. باغی بود. باغبونی بود. مادری بود. پسری بود. اسم مادر ریحانه خاتون بود. ریحانه خاتون یه مادر ساده دل بود که دلش مثل آب زلال و مثل آینه صاف بود.

اون یه پسر یه ساله داشت که خیلی دوسش داشت.

هر روز توی خونه راه می رفت و براش می خوند : یک ساله ام . گل خونه ام.

یه روز گاو حنایی باغ بغل صدای ریحانه خاتون رو موقع آواز خوندن شنید.

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

اومد کنار پنجره وسرش رو آورد تو و گفت ما . مبارکه ریحانه خاتون. شنیدم پسرت یه ساله شده.

ریحانه خاتون با خوشحالی گفت بله یک سالش شده

یک ساله ام

گل خونه ام

گاو گفت : ما ! حالا می تونه راه بره.

ریحانه خاتون گفت نه هنوز نمی تونه راه بره. هنوز خیلی زوده.

گاو گفت : ما! گوساله من یه روزشه اما می تونه راه بره. پسر یه روزه من از پسر یه ساله تو زرنگتره.

ریحانه خاتون وقتی که اینو شنید ناراحت شد. به پسر کوچکش نگاه کرد و با خودش گفت چرا گوساله ره میره. پسر من راه نمیره. همین موقع گوسفند و بره اش اومدند کنار پنجره و گفت : بع بع مبارکه ریحانه خاتون. می گفتی پسرت یه ساله شده ، مگه نه.

ریحانه خانون با خوشحالی گفت : بله

یک سالم

گل خونم

گوسفند گفت : بع بع حالا خودش می تونه غذا بخوره؟

ریحانه دستی به موهای پسرش کشید و گفت : نه. هنوز نه. باید یه کم دیگه صبر کنیم.

گوسفنده  گفت : بره من یه ماهشه اما خودش غذا می خوره. بره یه ماهه من از پسر یه ساله تو زرنگتره

ریحانه خاتون باز هم ناراحت شد و به خودش گفت : چرا بره گوسفند خودش غذا می خوره اما پسر من نه.

قصه صوتی کودکانه گربه کوچک داستانی مناسب برای کودکان زیر ۹ سال با صدای پگاه رضوی عزیز را می توانید در این صفحه گوش کنید.

پیرمرد خارکنی بود که توی یه ده کوچیک زندگی میکرد. روزا میرفت توی بیابون و خار میکَند و عصرها هم خاراشو میبرد شهر میفروخت. یه شب که از شهر داشت برمیگشت خونه هوا طوفانی شد…

یک پسری بود بچه ها بنام پاتریک ، پاتریک مدرسه میرفت اما از این خیلی بدش می اومد که وقتی بیاد خونه تکلیف مدرسه اش رو انجام بده ، میدونید چرا ؟ چون اون عاشق  بدمینتون بازی کردن و فیلم نگاه کردن بود . دوست داشت وقتی از مدرسه میاد بازی کنه ، فیلم نگاه کنه و بخوابه ، بخاطر همین هیچ وقت تکالیف مدرسه اش رو انجام نمیداد  . هرچی معلمش با مهربونی باهاش صحبت میکرد ، مادرش و باباش اما نه پاتریک اصلا گوشش به این حرفها بدهکار نبود که نبود . دیگه بچه ها معلم پاتریک کم کم ناراحت شده بود و شروع کرد ناراحتیش رو به پاتریک گفتن . از اونور هم پاتریک هی میگفت اه ه ه من نمیخوام تکلیفم رو توی خونه انجام بدم . همش آرزو میکرد که کاشکی یکی می اومد تا بیاد تکلیف های منرو انجام بده و …

دو تا مرد بودند که در همسایگی همدیگه زندگی می کردند . اسم یکیشون دانا و اسم یکی دیگه نادان بود.

اونا رابطه های خیلی خوبه باهم داشتند.

خیلی موقع ها در طول روز باهم می نشستند و از آرزو هاشون برای همدیگه می گفتند.

یکروز همینجور که داشتند باهم صحبت میکردند تصمیم گرفتند راه بیافتند برند دنبال آرزو هاشون.

اونها راه افتادند و رفتند و رفتند تا رسیدند به یک دو راهی.

یکیشون گفت از اینور بریم، یکی دیگه گفت نه از اونور بریم.

چند دقیقه باهم حرف زدند و صحبت کردند که از اینور بریم و از اونور بریم که خلاصه تصمیم گرفتند هر کدومشون راهی برند که فکر میکنند درسته برند.

اینجا دیگه جاییه که هرکدومون باید بریم دنبال آرزو های خودمون.

راه ما شاید از اینجا دیگه باید از همدیگه جدا باشه.  

خلاصه بچه ها دانا یک راه رو انتخاب کرد و نادان هم یک راه و …

سارا خواهر نوزاد احمد است که تازه به دنیا آمده، احمد در تفکرات کودکی خود غوطه ور است و تصور می کند که با به دنیا آمدن خواهرش می تواند از ابتدایی ترین روزها با او ارتباط بگیرد. قبل از به دنیا آمدن سارا، خیلی خوشحال است ولی بلافاصله بعد از ورود او و دیدن توجه‌های اطرافیان ناراحت می‌شود و شروع می‌کند به کارهایی برای جلب توجه. این کتاب برای اولین بار سال ۶۳ توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شده و همچنان موجود می‌باشد. راوی قصه چند مورد مرتبط با فرزندپروری دهه ۶۰ را با توجه به نیاز امروز کودکان تغییر داده است. قصه بسیار مفید و قابل استفاده برای خانواده هایی‌ است که در انتظار فرزند دوم هستند.

شما می توانید قصه صوتی خروس دانا را از این قسمت مشاهده کنید.

در این صفحه شما می توانید به داستان صوتی بابا بزرگ نجار گوش دهید.

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.

اطلاعات تماس:

.۰۲۱۷۷۱۸۹۶۲۴ .۰۲۱۷۷۱۹۱۶۵۹

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

دسترسی به تمام قصه های صوتی ویژه سایت رادیو کودک (مخصوصا قصه صوتی قصه صوتی فندق و نارگیل با صدای مریم نشیبا) از طریق خرید اشتراک ماهیانه امکان پذیر است.

خرید اشتراک ماهیانه

اطلاعات تماس:

.۷۷۱۹۱۶۵۹ .۷۷۱۸۹۶۲۴

اطلاعات تماس:

.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲

تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.

سلام، ممنون از توجه و لطف شما

سلام، ممنون از توجه و لطف شما

سلام، ممنون از توجه و لطف شما

ممنون از پیگیری شما حتما رسیدگی می شود.

سلام، ممنون از توجه و لطف شما

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

سلام، ممنون از توجه و لطف شما

سلام و ممنون از توجهتون

پیام شما دریافت شد

قصه خوانی به کودک کمک می کند تا با زبان کشور خود بیشتر آشنا شوند و بدانند کلمات چگونه تلفظ می شوند و کجا باید عبارات مناسب را بیان کرد. بسیاری از کلماتی که کودک در طول زندگی خود استفاده می کنند در سال های اولیه زندگی فرا می گیرند بنابرابن می توان با گوش کردن و درک واژه ها این مهارت را در آنها به خوبی گسترش داد.

قصه فرزند شما را تشویق می کند که در طول قصه سوالاتی در ارتباط با قهرمان های قصه از شما سوال کند و این یعنی این که فرزند شما به مهارت تفکر دست یافته است.

سایت ایستگاه کودک اهمیت زیادی به مقوله قصه و داستان برای کودکان قایل می باشد و بسیاری از قصه های سایت برای اولین بار در اینترنت تهیه و پخش شده است. اینبار تصمیم گرفتیم بیشتر کارهای خانم پگاه رضوی یا پگاه قصه گو را در قالب این مجموعه برای شما عزیزان آماده نماییم.

برای گوش کردن سایر داستان های پگاه قصه گو کلیک نمایید

ابر کوچولو

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

آهوی لاغر

برف و شادی

بشنو و باور نکن

بوسه ی راسو

جوجه های دارکوب

چکه آب چکه باران

چه خانه ی زیبایی

خاله جان

خانه جدید خارپشت

خرگوش سفید و خال خالی

درخت و گلنار

دل موش کوچولو

دوهندوانه

دیگ کهنه

زنبور

سنگ و رودخانه

قصه ای از قطب شمال

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

قطار و ریل

قلب من برای تو

گاو و الاغ

من آرزو دارم

میمون و پلنگ

ناتاشا

ملکه ی تنها

ایستگاه کودک

خیلی خوب بود ممنون

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.


نام کاربری یا نشانی ایمیل


رمز عبور

آقا موش شکمو از نوار قصه های قدیمی شرکت ۴۸ داستان یا سوپر اسکوپ بوده که در این پست این مجموعه را که در ۲ نوار قصه بوده را به طور کامل برای دانلود قرار داده ایم.

قسمتی از متن قصه آقا موش شکمو

بچه ها سلام

علیک سلام علیک سلام علیک سلام

صدها سلام هزار سلام خیلی سلام

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

صدها علیک هزار علیک خیلی علیک

……

تعریف من یه قصه ست

یه قصه پر غصه ست

براتون بگم جان عمو

یک آقا موش شکمو

که ظالم و خیلی بلاست

قهرمان قصه ماست

این موشک بدجنس و ریز

با دو تا چشم خیلی تیز

هم پر خور و حریصه

هم دزد و هم خسیسه

هم فضول و هم بی ادب

همیشه هست در خواب و تب

آی بچه های خوب من

نوگل های محبوب من

…..

 

اون قصه خیلی قشنگ

خیلی خوب و خیلی قشنگ

یه اسم خوبی داره

اسمی که حرف نداره

اسم قصه جان عمو

هست آقا موش شکمو

….

یکی بود یکی نبود

غیر خدا هیچ کس نبود
در زمانهای پیش از این

یه گوشه ای از رو زمین

یک موشک پرخوری بود

یک موشک مفتخوری بود

براتون بگم جان عمو

اون آقا موش شکمو

از صبح تا شب هی می خورد

هم می خورد و هم می برد

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

از صبح تا ظهر تو کوچه

غروب و شب به گوشه

همه جا رو اون می گشت

از هیچ چیزهم نمی گذشت

یا می دزدید و می خورد

یا که به لونه می برد

از نخود و عدس و ماش

که می پزند با اونا آش

از کره و روغن و شیر

تا پیاز و تره و سیر

…….

یا می دزدید و می خورد

یا که به لونه می برد

به این طریق که گفتیم

شرحش رو هم شنفتیم

گذشت و رفت چند ماهی

کرد موشه هی خوشحالی

تا رسید فصل سرما

پرید و رفت گرما

تو یه زمستونه سخت

شد موشه خیلی بدبخت

از بس که بود یخ و برف

طاقتشو داد از کف

اون روز و شب تو لونه

خورد و نموند یه دونه

از گشنگی داشت می مرد

که نوروز سرما رو برد

گذشت و رفت زمستون

شکوفه کرد تو بستون

این قصه صوتی آقا موش شکمو در دو نوار قصه قدیمی  از شرکت ۴۸ داستان بوده و در هر نوار نیز دولبه بوده که با این اوصاف ۴ قسمت بوده که همه آنها را به طور کامل برای کاربران سایت ایستگاه کودک قرار داده یم

قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

 

دانلود آقا موش شکمو

 

منبع : ایستگاه کودک

عالیه
یهو یادم افتاد و فکر نمیکردم راحت پیدا شه

سپاس از شما براي اين نوستالژي قشنگ

خوشحالم که خوشتون اومده

وای موش شکمو.یادش بخیر.بچه بودم بابام برام پَک نوار کاستش و پازلش و کتاب داستانشو برام گرفته بود.هر روز گوش میدادم.??????

خیلی ممنون خیلی ,الی بود یاد بچگیهام افتادم خیلی وقت بود دنبال قصه کاملش بودم

واااای یادش بخیر روزای کودکی …

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.


نام کاربری یا نشانی ایمیل


رمز عبور

با سلام و تشکر فراوان از متصدیان و مدیران محترم این سایت ، سپاس : چون ما در دورترین نقطه مرز ج.ا.ایران و روستا به راحتی به این نرم افزارها دست رسی داشته و نیازی به مراجعه به شهر ها و صرف هزینه نداریم . خدا قوت دوستان . چاره ای

باسلام سایت خوبی دارین ولی به نظر بنده منوی راحت و روان برای پیدا کردن موضوع خواصی نیست
مثلا بنده از گوگل کلمه دانلود کورل 14 را خواستم و این سایت را انتخاب کردم ولی دانلود فایل مذکور رو پیدا نکردم
اکثر سایتها به این شرایت هستند. شاید به خاطر تبلیغات بی حد و تکراری این کار انجام میشود. اکبری

سلام
سایت بسیار عالی هست
فقط یه سوال آیا ریکاوری یا همان بازیابی اطلاعات از طریق سخت افزار صحت دارد یا همان نرم افزار می باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرسی

اون از نام خلیج فارس این هم از تغییر ملیت دانشمندان ایرانی و ملیت عربی بهشون دادن منظورم همین شیخ رازی که اخبارش خود سافت گذر تایید کرده حالا برید با استفاده از نرم افزار های این شرکت صهونیستی دم از غیرت و ایران دوستی خودتون بزنید

دمت گرم حال کردم

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

سلام. دستتون درد نکنه خیلی خوب بود همونی بود که میخواستم. من دنبال یه همچین نرم افزاری بودم که بالاخره تو سایت شما پیداش کردم دستتون درد نکنه.

دوستان زحمت کش سافتگذر بابت قرار دادن لایسنس های آواست ممنون همیشه ادامه دهید و این روند را قطع نکنید.با تشکر از سایت خوبتون.

سلام باتوجه به اینکه بانک سپه اولین بانک ایرانیه ولی عقب مانده ترین بانکه

ممنون.
خسته نباشید.

این کتاب مدار منطقی داود کریم زادگان مقدم ،انتشارات پیام نور هستش…اگه کتاب مرجع مدار منطقی موریس مانو رو قرار میدادید خیلی بهنر بود..بازم ممنون

کارتون عالیه
دنیاتون قشنگ.

سلام خدمت مدیران سایت سافت گذر و کاربران عزیز آقا دستتون درد نکنه بابت :
1- سایت خوبتون
2- آپدیت آقلاین هاتون ( مخصوصا نود 32 )
3- انجمن
4- و…
من رشتم کامپیوتر هست و دانشجو هم هستم من در گوگل هرچی آپدیت آفلاین میگشم برای نود32 پیدا نمی کردم تا باسایت خوبتون آشنا شدم واقعا عالی هست یک سوال هم دارم شما آپدیت های افلاین نود 32 را کی یا میذارید تو سایتتون ممنون بازم اگر امکانش هست میتونید به ادرس ایمیلم برفستید جوابش را ممنونتون میشم یا حق التماس دعا و عیدتون هم مبارک

بازیش با موسه خیلی سخته کنترلش

سلام دوستان
کسی میدونه چطور میتونم در این نرم افزار سه زبان برای کیبوردم فعال منم؟ من میخوام چینی رو هم به فارسی و انگلیسی اضافه کنم اما توی انتخابهام نمیشه چینی رو اضافه کرد!

کرک جدید رو امتحان کردم، به خوبی جواب داد.
ممنون

مرسی واقعا مرسی خیلی باحالین . من هر کاری میکردم نمیتونستم دانلود کنم نگو این نامردا بستن نمیشه این کارو کرد ولی خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما کار رو واسمون راحت کردن . بازم تشکر میکنم

با سلام و خسته نباشید خدمت سافت گذر
لطفا نرم افزار زیر را در داخل سایت قرار بدهید
مشهورترین و قدرتمندترین نرم افزار فضاشناسی نرم افزار STARRY NIGHT یا آسمان پر ستاره میباشد . این نرم افزار شامل بیش از 980000 کهکشان و بیش از 16 میلیون ستاره است و نام مشخصات دقیق تمامی این ستاره ها را در خود ذخیره دارد . با کمک این نرم افزار می توانید با انتخاب موقعیت مجازی محل مورد نظرتان تمامی رخداد های فلکی مربوط به آن را بررسی و مشاهده کنید . این برنامه به گونه ای طراحی شده است که به درد تمامی افراد از ستاره شناسان حرفه ای گرفته تا افراد آماتور بخورد . به این ترتیب با کمک این نرم افزار میتوانید به خارج از منظومه شمسی یا حتی کهکشان راه شیری سفر کنید . از امکانات ویژه این نرم افزار می توان به ساده بودن محیط کاریری آن اشاره کرد علاوه بر این تمامی عکس هایی که در این نرم افزار قرار دارند به خوبی یکپارچه شده اند و شما میتوانید به یک واقع گرایی چشم گیر نسبت به آسمان دست پیدا کنید . این برنامه می تواند مسیر کاوشگران فضایی را نیز دنبال کند . همچنین امکان اضافه کردن اجسام سه بعدی به نرم افزار مانند سیاره هایی که اشکال نامنظم دارند یا ماهواره هایی که بشر می سازد هم وجود دارد . مدل های اجسام سه بعدی به طریقی طراحی شده اند که بتوانید تمامی نمای سطوح را هم مشاهده کنید وهیچ زاویه ای از دید شما پنهان نماند علاوه بر این شما می توانید نشانگر های میدان دید را به منظور سازگاری با اندازه چشمی خودتان در فهرستی که وسایل ذخیره شده قرار دارند به دلخواه خود تغییر داده و تنظیم کنید . همچنین گزارش های رصدی شما هم قابل ثبت در این نرم افزار است . این نرم افزار توجه زیادی هم به کودکان و نوجوانان داشته و بخشی را به صورت اختصاصی برای ان ها طراحی کرده است که دوست دارند در آینده اختر شناس شوند . امکانات گرافیکی و تصویری این نرم افزار در نوع خود بی نظیر است و هیچ نرم افزاری با این کیفیت تا به حال ارائه نشده است و دقیقا به همین دلایل است که این نرم افزار در چند سال اخیر پر فروش ترین نرم افزار نجومی در جهان بوده است جالب است که بدانید اولین نسخه از این نرم افزار در سال 1997 به بازار عرضه شد و سه سال بعد نسخه بعدی این نرم افزار برنده مدال طلای بهترین نرم افزار شد .
این هم آدرس سایت : www.starrynight.com
با تشکر و سپاس از زحمات شما . انشا الله با کمک خدا موفق باشید .

دستتون درد نکنه عالی
در ضمن ادمین جان محترم سافتگذر من اهل اکانت وی ای پی اینا نیستم ولی به سایتتون کمک مالی می کنم
من شخصا 10000 تومن
از دوستان خواهش می کنم اگر تونستن هر کسی که بیاد حداقل قدر یه شارژ ایرانسل یا همراه اولم بتونه کمک کنه بازم ارزش داره
من نیگا کردم 4000 نفر دانلود زدن از این 4000 فقط 1000 نفرشون قدر شارژ همراه اولم کمک کنن براشون چیز خواصی نمی شه ولی رقم قابل قبولی برا این سایت جمع می شه و این دوستان عزیز هم می تونن ادامه بدن
موفق و معید باشین

سلام
واقعا خسته نباشین
من آنتی ویروس nod ver 4 را دارم و میخوام از آبدیت هام بکاب بگیرم
ولی بلد نیستم
خواهش میکنم آموزش بکاب گرفتن از نود رو برام بفرستین
با تشکر فراوان

سلام گلي هستم نميدونم چي بگم فقط اين که دمتون گرم کولاک کردين

دانلود قصه های صوتی کودکانه

سبد خرید خالی است

لیست مورد علاقه شما خالی است

این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

قصه ها و داستان های صوتی کودکانه

بی تریدی قصه و داستان روشی موثر برای تربیت کودکان است که از قدیم الایام در خانواده ها مورد استفاده قرار گرفته است. قصه و داستان به روش غیر مستقیم در تربیت کودکان موثر است که به دلیل علاقه ی کودک به شنیدن قصه این روش تربیتی میتواند اهمیتی خاص در رشد آنان داشته باشد. لذا روانشناسان توصیه میکنند که والدین با صدایی رسا و لحنی ساده، روزانه حداقل 15 دقیقه برای کودک خود داستان بخوانند. اما در این روزگار دشواری های زندگی موجب شده تا والدین زمان کمتری را برای بودن در کنار کودکان خود داشته باشند و شاید در ساعات آخر شب دیگر رمقی برای قصه گویی آنهم با لحنی شاد و مشتاق نداشته باشند! در چنین شرایط لازم است که از تکنولوژی های موجود برای کمک به تربیت کودک استفاده کرد.

قصه های صوتی کودکانه قدیمی

یکی از روش هایی که در طی سال های اخیر برای مطالعه و کتابخوانی مورد توجه قرار گرفته است استفاده از قصه ها و داستان های صوتی کودکانه است. در این روش به جای صرف وقت برای خواندن کتاب میتوان از قصه ها و داستان های صوتی کودکانه شاد و موزیکال بهره برد. اکثر قصه ها و داستان های صوتی کودکانه دارای جذابیت های بصری  و لحنی ساده و شاد هستند که کودکان  آنها را دوست دارند.

سلام صدا هم به منظور نشر فرهنگ قصه گویی و آشنایی کودکان سرزمین با قصه ها و داستان های  قدیمی و معاصر تعدادی از قصه ها و داستان های صوتی کودکانه موزیکال را جمع آوری کرده که امیدوارم مورد توجه کودکان و نوجوانان عزیز و والدین گرامی آنها قرار گیرد.

دانلود پکیج کامل قصه ها و داستان های صوتی کودکانه شامل بیش از پنجاه داستان و قصه موزیکال

[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]

آسیابان و مرد زور گو

[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]

بز زنگوله پا

[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]

بازرگان و طوطی

[divider style=”dashed” top=”20″ bottom=”20″]

امیر ارسلان نامدار

[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]

آلیس در سرزمین عجایب

[divider style=”dashed” top=”20″ bottom=”20″]

علیمردان خان

[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]

آش سنگ

[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]

شب بخیر کوچولو-قصه تخم مرغ رنگی

[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]

لحاف آبی

[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]

سگی که قار قار میکرد

باز نمیشن

سلام- بله متاسفانه تعدادی از کتاب های صوتی کودکان بر روی ساند کلود قرار گرفته بود که چون این سایت برای ایران فیلتر است ، فایل ها پلی نمی شدند که ر حال جابجائی به سروری دیگریهستیم

با سلام متاسفانه دانلود نمیشود قصه های کودکانه.

اين وبسايت متعلق به سلام صدا ميباشد و تمامی حقوق آن محفوظ ميباشد .

قصه های صوتی کودکانه قدیمی
قصه های صوتی کودکانه قدیمی
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *