نشانههای سجاوندی
عجب سازنده ی این علامت عرب دولاب است
من ِعاشق ِ غذاهای جدید و محلی، خوب جایی آمده بودم. اولش بگویم که من کلن آشهای بیرون از خانه را دوست ندارم. حتی آشهای خانگی دیگران را هم نمیخورم و فقط آش دستپخت افراد معدودی را میخورم. اما نمیدانم چه شده بود که این بار هوس خوردن آش بیرون کرده بودم. نکته بعدیاش هم کشک بود که تنها کشک گوسفندی خودساب را میخورم و طعم کشکهای پاستوریزه را دوست ندارم. اما اینجا باز هم از روش همیشگی خود دست کشیدم و گفتم هر چه باداباد.
اول آش جوش پره سفارش دادم. کلی کشک داشت و چیزهایی شبیه راویولی که هر کدام به اندازه یک گردو بود. رویش هم پر از گردو و ادویههای دیگر بود. حسابی خوشمزه بود. کشکش هم به نظرم طعم خوبی داشت. تازه موتور خوردنم گرم شده بود. فضای خوردن هم به آدم حس خوبی میداد. طرفها گلی دستساز بود با نقاشیها دستی. میزهای آهنی با صندلیهای فلزی کوچک. دور تا دور هم میزهای باریکی که به دیوار پیچ شده بود تا رو به دیوار بشینی و آشخوری کنی. فوقالعاده بود. البته به احتمال زیاد با توجه به تغییر مکان در سه چهار روز آینده دیگر این را نخواهید دید.
دو تا غذای دیگر هم سفارش دادم. اشکنه کشک – آن هم کسی که کلن کشک غیرخودساب نمیخورد – و شامی کباب. هر دوی آنها خوشمزه بودند. شامی کبابش مرا یاد دوران بچهگی انداخت. زمانی که شامیهای پر از آرد نخودچی و سیبزمینی پخته له شده را که گوشت هم به آنها نشان داده میشد، میخوردیم. طعم دوران بچهگی. یاد راتاتویی و منتقد غذایش افتادم که غذای سرآشپزش طعم دوران بچهگی را برایش زنده کرده بود. بیشتر طعم شامیهای مادرجون – مادر ِ مادرم – را میداد. آن موقعها دوست نداشتم. به نظرم خیلی چسبناک بود. همهاش طعم آرد بود. اما الان خیلی چسبید. داییام سالها پیش میگفت که احساس میکند پیر شده است و نشانهاش هم این است که آبگوشت دوست دارد. من هم وقتی شامی کباب دوران بچگیام را که غذای زورکیامان بود، دوست داشتم، احساس پیری کردم. و این احساس خیلی پر رنگ بود، به خصوص که امسال چهل ساله شدهام.
این آشکده ویژگی عالی دیگری هم داشت. با این که ظاهرش خیلی معمولی بود و به مخیلهات هم خطور نمیکرد که این آشکده چندان در بند مدرن شدن باشد، از ش گرفته تا غذاهایش، اما از ابزارهای مدرن به نحو مناسبی استفاده کرده بود. در جشنواره آشهای ایرانی، غذاهای ایرانی و جشنواره غذا در پاکستان و چند جای دیگر شرکت کرده بود و رتبههایی هم گرفته بود. این کارها خیلی خوب هستند و باید ترویج شوند. تنوع غذایی ما را بالا میبرند، واریتههای غذایی مختلف را حفظ میکنند و به اقتصادهای محلی میدان میدهند. متاسفانه موبایلم را دزدیده بودند و هنوز موبایل جدیدی نگرفتهام. برای همین نتوانستم عکس بگیرم. دفعهی بعد عکس میگیرم و برایتان میگذارم.
غذاهای آشکده یاران گناباد
طرز تهیه آش جوش پره گناباد
آشکده یاران گناباد همانطور که از اسمش هویداست، غذاهای گنابادی داره. غذاهایش اینهاست
من که همه رو نخوردم، ولی سه تایی که خوردم خوشمره بود. بقیه هم باید خوشمزه باشند.
این آشکده کجاست
اولش گفتم که توی مشهد است. اما خب مشهد شهر بزرگی است و حتمن باید آدرسش رو بدانید تا امکان خوردن آشها و غذاهای دیگر آن را پیدا کنید. دو تا شعبه داره. اولیاش در خیابان معلم، بین معلم 51 و 53 است. البته از اول دی 91. قبلش همین خیابان معلم بین معلم 44 و 46 بوده. آن طرف خیایان با صد متر فاصله. شعبه دو لمکده هم داره که من البته نرفتم، در خیابان راهنمایی 20 است. نمیدانم دقیق کجاست.
خیلی بد سلیقه ای که کشک و بادمجون یا حلیم بادمجون نخوردی
در ضمن گفتم برو موبایل منو بردار که اینجور لنگ نمونی و ما رو لنگ نذاری… کو تا تو موبایل بخری
آدرس فیس بوک خودتون چیه؟؟
راستی یه چیزی میخواستم ازتون بپرسم که توی پست قبل متوجه شدم ولی دیدم وقتش نیست که بپرسم.”اعظم بانو خواهرتونه؟؟”
در خطه شمال خراسان، به خصوص درهگز، آشهاي لَخشَك و جوشواره جزو آشهاي محبوب است. منتها نه اينطور كه گفتي.
هر دوي اين آشها تركيبي از خمير و سبزي آش هستند. براي لخشك، خميرها رو به صورت رشتههاي پهن با ضخامت حدودن چهار پنج سانت و عرض ده پانزده سانت ميبرن. براي جوشواره خمير رو به صورت مربعي ميبرن و بعد مخلوطي از گوشت رو توي اون ميذارن و بقچه ميكنن. در ضمن چاشني اصلي اونها سير و ماست هست. يعني آش رو با پيازداغ و سيرماست زياد ميخورن. كشك براي اين آشها رو تا حالا نديدم. بايد يه گنابادي بياد نظر بده.
آقا مسعود دوباره منو وارد بحث ادبیات کردینا.دیگه این نکته رو سال اول دبستان به بچه ها یاد میدن که خـــواهر نه خاهر.
پس چرا زود تر نگفتین اگه میدونستم که اون مسئله پانوشت رو اصلا پیش نمیاوردم[خجالت][خجالت]
یادتون نیست کلی روش بحث کردیم که پانوشت با پانوشته میشه بالانوشت رو میرن رو پشت بوم خونشون میشینن و مینویسن و… یادتون اومد؟؟
من چه ربطی به گربه خونه مامان بزرگ دارم آقا مسعود؟[دلشکسته].دخمل یاد آور یه دختر دست گله.اُکِی؟؟
سلام.خوشحالم که مجددا امدید.امیدوارم که خوب باشید.
چقدر با طعم خوبی تعریف کردید.میگم با طعم خوب چون بوی اون آش خوشمزه تا اینجا هم آمد.[لبخند]این دفعه رفتید عکس هم بگیرید هم از غذا و هم از جا.
در مورد احساس پیری هم چه بامزه گفتید.راست میگید من هم بچه گی از ابگوشت متنفر بودم و غذام تو اون روز نیمروی خود پخته بود اما الان خودم هوس میکنم و درست میکنم و دوست دارم شدیدا[خنده]و میدونید که 40 را رد کرده ام
این دفعه قورمه هم بخورید شنیدم بسیار خوشمزه است .
اشکنه فقط کشک و گردو و پیاز داغ بود؟
راستی شنیده ام انجا خیلی غذاهاشون با “کمه “است آیا این غذا ها احیانا با ان نبوده ؟
یادمه کارتون خونه مامان بزرگه رو.”خونه مامان بزرگه هزارتا قصه داره”.
آخـــی چقدر شما مظلوم واقع میشین.عوضش من کلا از حیوانات تنفر دارم از گربه و سگ گرفته تا جانوران ریز بیخود مثه سوسک و مارمولک.[سبز]
توصيه مي كنم اگه يه بار ديگه اومديد حتما آش لخشكش را هم بخوريد. فوق العاده خوشمزه ست
چرا این پست از دستم در رفته بود؟؟!!!
دارم فکر میکنم یه رستوران بزنم دعوتتون کنم هفته ای بار،،خوب بلدی تبلیغات کنی و ادرسم بدی!
در ضمن با این حساب منم پیر شدم رفت چون چند روزی هست هوس بورانی اسفناج کردم غذایی که سر سفره یا جای من بود یا اون[گریه]
یاران گناباد یکی از بهترین غذاخوری های محلی هست. ما که عاشقشیم؛ مخصوصا جوش پره اش. گاهی واقعا جوش پره ی خونمون پایین می افته!
شعبه ی خیابون راهنمایی اش خیلی بهتر و بزرگ تره. پیشنهاد می کنم این بار اگر گذارتون به مشهد افتاد، برید اونجا. اشکنه ی بنه و چنگالی اش رو هم امتحان کنید.9