ضرب المثل همراه با معنی

دوره مقدماتی php
ضرب المثل همراه با معنی
ضرب المثل همراه با معنی

دوشنبه , ۲۴ تیر ۹۸

فیلم | موزیک و آهنگ | فال و طالع بینی | دنیای بازی | بازی های موبایل | بازی های آنلاین | جالب و خواندنی | ترین ها | عاشقانه ها | طنز و کاریکاتور | ضرب المثل | داستان و حکایت | معما و تست هوش | کارت پستال | پیام ها و اس ام اس های جالب و مناسبتی | تصاویر جالب و دیدنی | ویدیو 

مشاهده بازی و سرگرمی بیشتر

مجله اینترنتی دلخوشی: در این مطلب مجموعه کاملی از ضرب المثل های فارسی را به همراه معنا و تفسیر ضرب المثل های فارسی، بر اساس حروف الفبا، برای شما جمع آوری کرده ایم.

ضرب المثل همراه با معنی

دوره مقدماتی php

ضرب المثل با حرف الف :

۱) آش دهانسوزی نیست : بسیار مطلوب و محبوب نیست.

۲) آتیش بیار معرکه : بهم زنی می کند.

 ۳) ادب از که آموختی از بی ادبان : با دیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن.

۴) آب در هاون کوبیدن : کاربیهوده انجام دادن.

۵) آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده.

۶) آش کشک خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این کار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

۷) آب از دستش نمی چکد : خیرش به کسی نمی رسد.

۸) از این ستون به آن ستون فرجی است : گذشت زمان ممکن است برای حل مشکل تو مؤثر واقع شود.

۹) آب برو، نان برو تو هم به دنبالش برو : جمله ی توهین آمیزی است.

۱۰) آب ازدریا بخشیدن : از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن.

۱۱) آفتاب عمرش لب بومه : چیزی بمرگش نمانده.

۱۲) آسمون همه جاش یه رنگه : هر جا که باشی وضع همینه.

۱۳)  آب ازآهن جدا کردن : کار د شواری را انجام دادن. 

۱۴) آن راکه حساب پاک است ا ز محاسبه چه باک است : کسی که کارش در ست است از حساب و کتاب ترسی ندارد.

۱۵) آنروز که آواز بود فکر زمستانت هم بود : به فکر آینده نبودن.

۱۶) آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود : پشت دیگران ازکسی بدگویی کرد.

 ۱۷) اسب تازی گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خر : به انتقاد از بی اهمیت ها.

۱۸) اندازه نگهدار کلواوشر بواو لا تسرفوا : پرخوری. 

۱۹) ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی : استفاده از اندک فرصت مانده.

۲۰) آسمان وریسمان را سر هم بافتن : دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن، نامربوط گفتن.

 ۲۱) آب از سر گذشتن : امید نداشتن، به پایان آمدن امری.

۲۲) آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم : هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.

۲۳) آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.

۲۴) آدم یک دنده : ثابت محکم، بیشتر در جهت منفی.

۲۵) آسمان به زمین نمی آید : اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.

۱) بادمجان بم آفت نداره : مقاومت داشتن در برابر سختی ها.

۲) با یک گل بهار نمیشه : با یک شخص درستکار دنیا درست نمی شود.

 ۳) بزک نمیر بهارمیاد، خربزه با خیار می یاد : به کسی و عده های دورو رازدادن.

۴) بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد : باچرب زبانی کارهای خویش راپیش می برد.

۵) برای لای جزر دیوار خوبه : خیلی بی مصرف است.

۶) به دعای گربه ی سیاه، بارون نمی باره : خشم خدا نسبت به افراد بدکار.

۷) با یه من عسل هم نمی شود خوردش : بد اخلاق بودن.

۸) باد آورده را باد می برد : هر چیزی که آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.

۹) به در گفت دیوار بشنوه : غیر مستقیم حرف زدن.

ضرب المثل همراه با معنی

۱۰) با یک تیر و دو نشون زدن : با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن.

۱۳) بزرگی به عقل است نه به سال : در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود.

۱۴) با هر دست که دادی پس می گیری : پاداش حتمی در مقابل هر خوبی.

۱۵) برای همه مادر است برای من زن بابا : با همه مهربان است با من نا مهربان است.

۱۶) به نطق آدمی بهتر است از دواب، دواب از تو به گر نگویی صواب : استفاده از سخنان خوب در حرف زدن.

۱۷) با پولها کباب بی پول ها دود کباب : شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می کند و بینوا می بیند و حسرت می کشد.

۱۸) با ماه نشینی، ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی : در تأثیر همنشینی گویند، یعنی در اثر همنشینی با بدان،‌ بد می شوی و با نیکان نیک.

۱۹) با پنبه سر بریدن : با نرمی به کسی آسیب رساندن صدمه زدن.

۲۰) بالاخانه اش را اجاره داده است : عقلش کم است.

۲۱) به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید : از تنبلی زیاد.

۲۲) به دریابرود دریا خشک می شود : در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.

۲۳) به هر سازی رقصیدن : مطابق هر میلی رفتار کردن.

۱) پشت دست داغ کردن : تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.

۲) پشت چشم نازک کردن : ناز آوردن.

۳) پرسیدن عیب نیست،‌ ندانستن عیب است : در مذمت نادانی.

۴) پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود : بد شانس است.

۵) پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست : کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست.

۶) پی تقدیر رفتن از کوری است : در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود.

۷) پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت : ثروت زیاد، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.

۸) پشم در کلاه نداشتن : بی مایه بودن.

۹) پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است : تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است.

۱۰) پولش از پارو بالا می ره : ثروت زیادی دارد. 

۱۱) پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری : قناعت.

۱۲) پایان شب سیه سپید است : مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.

۱۳) پیاده شو با هم راه بریم : در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است.

۱۴) پول علف خرس است : دارایی و مال را به هر کس که بخواهد نباید داد.

۱۵) پشت دست را داغ کردن : تصمیم به انجام ندادن کاری گرفتن.

 ۱۶) پا از گلیم بیرو ن بردن : توجه به حد وحدود خود نکردن.

۱۷) پدر کشی داشتن باکسی : دشمنی سختی باکسی داشتن.

 ۱۸) پشت کسی را به خاک مالیدن : او را شکست دادن.

۱۹) پس از مرگ سهراب ونوشدار : کار از کار گذشتن.

۲۰) پایش لب گور است : نزدیک مردن است.

۱) تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد : به تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری و بسیار دارد.

۲) تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود : کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.

۳) توبه گرگ مرگ است : کسی که دست از عادتش بر ندار.

۴) تر وخشک را باهم سوختن : استثنا در کار نبودن.

۵) تا تنور گرم است نان را بچسبان : کاملاً از فرصت استفاده کردن.

۶) ته جیبش تار عنکبوت بسته است : بی پول وفقیر است.

۷) تیرش به سنگ می خوره : به هدفش نمی رسه.

۸) تیر توی تاریکی انداختن : با چشم بسته کاری رو انجام دادن.

۹) تعارف اومد نیامد دارد : به کسی که تعارف می کنی ممکن قبول کنه ممکن نکنه.

۱۰) توی هول ولا ماندن : مضطرب بودن، تردید داشتن.

۱۱) تیشه به ریشه زدن :‌ با پای خود به گور رفتن. 

۱۲) توی هفت آسمون یک ستاره نداشتن : بد شانسی آوردن.

۱۳) توی هچل افتادن : گرفتار شدن، دچار زحمت شدن.

۱۴) تافته جدا بافته بودن : خود را غیر از بقیه دانستن.

۱۵) تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست : باز خواست آخرت.

 ۱۶) تو به خیر و من به سلامت : دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم.

۱۷) توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت : کسی که قانع است قدرتمند است.

۱) جوجه را آخر پائیز می شمرند : نتیجه کار آخر معلوم می شود.

۲) جان به عزرائیل ندادن : فوق العاده خسیس بودن.

۳) جانماز آب کشیدن : در ظاهر خود را خوب نشان دادن.

۴) جواب ابلهان خاموشیست : جواب نادانها را نباید داد.

۵) جایی نمی رود که آبرویش رود : عاقل است.

۶) جواب دندان شکن : یعنی با منطق و حساب پاسخ دادن.

۷) جنگل مولاست : جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.

۸) جایی نمی خوابه که آب زیرش بره : برای افراد زیرک گفته می شود.

۹) جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.

۱۰) جنگ دو سردارد : یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شکست است.

۱۱) جایی رفت که عرب نی انداخت : کنایه از این است که بازگشتی ندارد.

۱۲) جان کسی را به لب آوردن : زیادی منتظر شدن.

۱۳) جاتره بچه نیست : چیزی وجود ندارد.

۱۴) جنسش شیشه خورده دارد : نادرست است.

۱۵) جای که نمک خوردی نکمدان مشکن : در نکوهش خیانت به افرادی که در حق آدم خوبی کرده اند.

۱۶) جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.

۱۷) جهان ای برادر نماند بر کس دل اندر جهان آفرین بند و بس : دوری از دل بستن به دنیا (نزدیک شدن به خدا).

۱۸) جای سوزن انداختن نیست : شلوغی آن مکان.

۱۹) جلز ولز کردن : بسیار التماس زاری کردن.

۲۰) جوانمردی که بخورد و بدهد به از عابری که نخورد و بنهد : جوانمردی که به دیگران کمک می کند بهتر از پارسایی است که نمی خورد و به دیگران هم کمک نمی کنند.

۱) چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی : عاقل کاری را که پشیمانی به بار می آورد نمی کند.

۲) چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.

۳) چو فردا شد فکر فردا کنیم : از حالا جوش فردا را نزنیم.

۴) چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.

۵) چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده : با تجربه تر است.

 ۶) چغندر به هرات زیره به کرمون : هر چیزی به جای خودش.

۷) چوب لای چرخ گذاشتن : مانع پیشرفت دیگران شدن، مانع ایجاد کردن.

۸) چیزی که عوض داره گله نداره : این کار به آن کار در.

۹) چاقو دسته خودش را نمی بره : خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی کنند.

۱۰) چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.

۱۱) چیزی بارش نیست : ساده لوح بودن.

۱۲) چیزی که از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان : جای مخفی کردن چیزی نیست.

۱۳) چشم بسته غیب می گوید : به کسی گفته می شود که از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

۱۴) چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.

۱۵) چشمش آلبالو گیلاس می چینه : چیزی را به طور درست نمی بیند.

۱۶) چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.

۱۷) چوب به لانه زنبور کردن : کارهای خطرناک انجام دادن.

۱۸) چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.

۱۹) چو انداختن : جال و جنجال را انداختن.

۲۰) چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت.

۱) حساب حسابه، کاکابرادر : مثل، برادریمان سر جاش بزغاله یکی هفت صنار.

۲) حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.

۳) حرف راست را باید از بچه شنید : صحبت درست را که کودک می گوید، صحیح است.

۴) حق کسی را کف دستش گذاشتن : سزای عمل کسی را دادن.

۵) حسود هرگز نیاسود : از بخل و کینه به جایی نمی رسد.

۶) حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند : چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.

۷) حق به حقدار می رسد : کار شایسته سزای آدم دستکار است.

۸) حرفهای گنده تر از دهنش می زنه : سخنان نامناسب زدن.

۹) حنایش رنگ ندارد : کاری از او ساخته نیست.

۱۰) حالا که ماست نشد شیر بده : مقصودی معین ندارد.

۱۱) حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند : حسادت.

۱۲) حاجی، حاجی را در مکه می بیند : وقتی کسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.

۱۳) حال درماندگان کسی داند که به اصول خویش درماند : دردمندی.

 ۱۴) حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن.

۱۵) حادثه خبر نمی کند : اتفاقات پیش از آنکه بفهمیم روی می دهد.

۱۶) حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت : کار را بی موقع انجام دادن.

۱۷) حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه : با زدن حرف حلوا بدان که دهانت شیرین نمی شود.

 ۱۸) حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.

۱۹) حرف حق تلخه : درست گفتن هر حرفی را گویند.

۲۰) حرف حساب جواب نداره : درست گفتن مسئله ای درباره حق کسی.

۱) خودم کردم که لعنت بر خودم باد : مانند از ماست که بر ماست.

۲) خره ما از کرگی هم نداشت : بدشانس بودن.

۳) خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد : این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند (به ویژه زن و مرد).

۴) خانه به دوش : بی خانه بودن.

۵) خرتب می کنه : در فصل تابستان کسی که لباس گرم بپوشد.

۶) خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.

۷) خدا از دهنت بشنوه : کاش همان شود که شما گفتین.

۸) خر بیار و باقالی بار کن : در موردی گفته می شود که آشوب و معرکه بر سر موضوعی باشد.

۹) خروس بی محل بودن : وقتو زمان را تشخیص ندادن.

۱۰) خود را به موش مردگی زدن : در مورد کسی گفته می شود که در انجام کاری سستی می کند.

۱۱) خواب زن چپ می زند : در موری گفته می شود که خواب به تعبیرش خود باشد و بالعکس.

۱۲) خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن.

۱۳) خر تو خر بودن : هرج و مرج، بی نظمی و شلوغی زیاد.

۱) دیگ به دیگ می گه روت سیاه : کسی که عیب دارد به دیگران طعنه می زند.

۲) دل به دریا زدن : ریسک کردن.

۳) در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست : هر کاری بکنی مردم درباره ات حرف می زنند.

۴) دل به دل راه داره : خبر داشتن از دوستی طرف.

۵) دشمن دانا به از دوست نادان : دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد، خوب است.

۶) دودو تا چهار تا : چیزی که واضح است.

۷) در کار نکو حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام دادن کار خوب فکر و تأمل کردن جایز نیست.

۸) در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند : طبیعت جنگ، جنگیدن است.

۹) دیوار موش داره موشم گوش داره : حرف به گوش بقیه می رسد.

۱۰) درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود : در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت.

۱۱) دود از کنده بلند می شه : با تجربه بودن افراد مسن.

۱۲) در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت : از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.

۱۳) دشمن آن به که نیکی بینند : نیکوکاری حتی در حق دشمنان.

 ۱۴) دست از سر کچل کسی برادشتن : کنایه از رها کردن کسی.

۱۵) داشتم فایده نداره از داریم بگو : از آنچه داشتی نگو بگو اکنون چه داری.

۱) ریگ تو کفششه : منظور داشتن نقشه ی بدی در فکر.

۲) روزه ی کله گنجشکی گرفتن : تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.

۳) روکه نیست سنگ پای قزوینه : پررو بودن.

۴) رفتم ثواب کنم کباب شدم : در برابر خوبی، بدی دیدم.

۵) راه باز است و جاده دراز : کسی برای رفتن مانع نمی شود.

۶) روزگار کسی را سیاه کردن : او را بدبخت کردن.

۷) رنگش مثل گچ سفید شد : منظور کسی است که از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.

۸) روده بزرگه، روده کوچکه رو خورد : وقتی که انسان خیلی گرسنه باشد.

۹) روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم : کار بدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.

۱۰) روده تنگ به یک نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نکند و بهره ننگ : قناعت.

۱۱) ریش خود را در آسیاب سفید کرده : با تجربه و آزموده نیست.

۱۲) رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن : آرامش.

۱۳) ریش در دست دیگران داشتن : اختیار در دست خود نداشتن.

۱۴) ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن : اختیار کامل داشتن.

۱۵) رگ خواب کسی را به دست آورن : پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی.

۱۶) رفت که ریش در بیاورد، سبیلش را هم باخت : خواست وضع بهتری پیدا کند، آنچه داشت از دست داد.

۱۷) روی کسی را سفید کردن : موجب سربلندی و خشنودی کسی شدن.

۱) ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا : هنگامی گفته می شود که تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود.

۲) زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.

۳) زدیم و نگرفت : کسی که خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد.

۴) زبانم مو در آورد : وقتی که کسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد.

۵) زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل : هر جور زن هرجا پیدا می شود.

۶) زیر آب کسی را زدن : ‌کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.

۷) زیر کاسه، نیم کاسه است : یعنی فریب و حقه ای در کار است.

۸) زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد : از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.

۹) زردآلو را می خورد برای هسته اش : هر کاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.

۱۰) زن به در سرای مرد نکو هم درین عالم است دوزخ او : تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار.

۱۱) زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان : فقیر و بی چیز است.

۱۲) زیر رنج بود گنج های پنهانی : نتیجه دادن زحمات.

۱) سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند : وقتی احتیاج به کاری نیست دنبال کار اضافی نرو.

۲) سیب دو نیمه :‌ کنایه از شباهت.

۳) سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن.

۴) سرش به تنش زیادی کرده است :‌ از جانش سیر شده است.

۵) سکوت نشانه ی رضایت است :‌ وقتی کسی ساکت است رضایتش را نشان می دهد

۶) سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن، آزموده شدن

۷) سرش به تنش می ارزد :‌ ارزش احترام گذاشتن را دارد.

۸) سگ زرد برادر شغال است :‌ یعنی در یک جنسند.

۹) سر شاخ شدن : درگیر شدن.

۱۰) سبیلش را چرب کردن : یعنی به کسی رشوه دادن.

۱۱) سر پیری و معرکه گیری :‌ در مورد کسانی است که زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.

۱۲) سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن.

۱۳) سالی که نکوست از بهارش پیداست : مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد.

۱۴) سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌ کنایه به کسی است که خود پر از عیب و اشکال است ولی عیب کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد.

۱۵) سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است : هر چیزی که رایگان باشد گواراست.

۱۶) سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست : سه چیز استوار نمی ماند مال که خرید و فروش نشود و علمی که مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.

۱۷) سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌ دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن.

۱۸) سر و گوش آب دادن : کسب خبر و اطلاع کردن.

۱۹) سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام و شلوغی زیاد.

۱) شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ : کنایه از آدمی است که آرزوهای دور و درازی دارد.

۲) شنیدن کی بود مانند دیدن : هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نکن.

 ۳) شب آبستن است تا چه زاید سحر : حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.

۴) شتر بابارش گم می شه : نا امن بودن مکانی.

۵) شتر سواری دولا دولا نمی شود : کار را باید با آگاهی انجام داد.

۶) شاهنامه آخرش خوش است : همیشه در اول کار نباید قضاوت کرد.

۷) شتر دیدی ندیدی : آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.

۸) شتری که در خانه ی همه را می زند :‌ عاقبتی که برای همه است.

۹) شمر، جلودارش نمیشه : یعنی بسیار آدم شروری است.

۱۰) شش ماهه به دنیا آمدن : بسیار عجول بودن.

۱۱) شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان :‌ شیطان با آدمهای یک رنگ کاری ندارد.

۱۲) شیری یا روباه؟ : پیروز باز گشتی یا شکست خورده؟.

۱۳) شوی زن زشت روی و نابینا به : شوهر زن زشت ونابینا باشد بهتر است.

۱۴) شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست : خوراکی هیچ،‌ اسباب و ظروف و سفره بیار، اصل هیچ و فروع بسیاراست.

 ۱۵) شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر بودن (جهت منفی).

۱) صابونش به جامه‌ی کسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

۲) صد تا چاقو بسازه، یکیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.

۳) صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را نمیداند : کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.

۴) صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : آبرومندانه زندگی کردن.

۵) صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد : روزی.

۶) صلاح مملکت خویش خسروان دانند : آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.

۷) صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شکست عهد صحبت اهل طریق را : پیمان شکنی.

۸) صدا از ته چاه بر آمدن : ضعیف بودن.

۹) صبر ایّوب داشتن : بسیار بردبار و صبور بودن.

۱) ضعیفی که با قوی دلاور کند یار دشمن است در هلاک خویش : هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.

۲) ضامن روزی بود روزی رسان : اعتقاد به روزی دهندگی خدا.

۳) ضرب، ضرب اول : در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.

۱) طوطی وار یاد گرفتن : مطلبی را سرسری یاد گرفتن.

۲) طمع را سه حرف است هر سه تهی : در مذمت ونکوهش طمع.

۳) طاقتم طاق شد : بیش از این تحمل ندارم، صبرم تمام شده است.

۴) طناب مفت را کردید خود را به دار زد : از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.

۵) طبل توخالیست : فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

۶) طاووس ‌را به‌ نقش و نگاری ‌که هست‌ خلق‌ تحسین‌ کنند و او خجل از پای ‌زشت ‌خویش : ظاهر بینی افراد.

۱) عاقبت جوینده یابنده بود : کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.

۲) عقل اون پاره سنگ بر می داره : عقل ندارد.

۳) عمر نوح نداشتن : عمر دراز و طولانی نداشتن.

۴) عجله کار شیطونه : عجله کار درستی نیست.

۵) عاقبت حق به حقدار رسید : همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

۶) عیسی به دین خود موسی هم به دین خود : هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.

۷) عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست : در نکوهش دانشمند بی تقوا و نترس از خدا.

۸) عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید : دوری از تکبر و یا خود تعریفی.

۹) علی ماند و حوضش : بیکار بودن.

۱۰) عطای او را بلقای او بخشیدم : در مورد افردای که خیر و شر آنها یکی است.

۱۱) عقل کسی گرد شدن : عقل درست و حسابی نداشتن، کم شدن عقل کسی.

۱) فیلش یاد هندوستان کرده : یاد خبری دور، افتاده است.

۲) فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه : هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.

۳) فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.

۴) فردا هم روز خداست : یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.

۵) فلانی اجاقش کوره : منظور از کسی است که بچه دار نمی شود.

۶) فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده.

۷) فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد : بی تحمل و طاقت بودن افراد بدکار.

۸) فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در : انتظار.

۹) فس فس کردن : دیر جنبیدن، بسیار آهسته کار کردن.

۱۰) فکر نان کن که خربزه آب است : دل به چیزهای بیهوده نبستن.

۱۱) فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی : فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است.

۱) قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری : ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

۲) قصاص در این دنیاست : یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

۳) قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن.

۴) قاشق نداره آش بخورد : کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

۵) قوز بالاقوز : کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.

۶) قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت.

۷) قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید : قدر عافیت.

۸) قرآن بر سر زبان است و در میان جان : دیانت.

۱) کبکش خروس می خونه : خیلی خوشحال است.

۲) کو گوش شنوا : گوش ندادن به حرف.

۳) کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم بهتر از هیچ چیز است.

۴) کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد : خسیس بودن.

۵) کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید : صبر.

 ۶) کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن.

۷) کس نبیند بخیل فاضل را کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد کرمش عیبها فرو پوشد : افراد فاضل.

۸) کرم بین و لطف خداوندگار گر بنده کرده است و او شرمسار : در نکوهش بدکاری.

۹) کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت ودشوار است.

۱۰) کند همجنس با همجنس پرواز : هر کسی با مثل خودش رابطه دارد.

۱) گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : صبر کردن.

۲) گاومون زائیده : دردسر به سراغ آدم آمدن.

۳) گردن کج کردن : خود را کوچک کردن، عاجزانه چیزی از کسی خواستن.

۴) گاو پیشانی سفید است : همه کس و در همه جا او را می شناسند.

۵) گاو بی شاخ و دم : کسی که فقط در ظاهر قوی ووحشتناک به نظر می رسد.

۶) گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن.

۷) گرگ که پیر می شود، رقاص شغال می شود : هر آدم شروری، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست.

۱) لگد به بخت خود زدن : در مقابل خود ایستادن.

۲) لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود.

۳) لبش بوی شیر می دهد : بی تجربگی فرد.

۴) لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن. 

۵) لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست : وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر.

۱) ماست را کیسه کردن : گول زدن.

۲) مگر کله گنجشک خورده ای؟ : بسیار پر حرف هستی.

۳) ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : ارزش وقت را دانستن.

۴) مار خورده و افعی شده : شرارت کسی.

۵) من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم : با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم.

۶) مرغ یک پا داره : لجبازی کردن.

۷) مرغ همسایه غاز است : نا آگاهی.

۸) مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود.

۹) مگو اندوه خویش با دشمنان که لامول گویند شادی کنان : دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن.

۱۰) مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست : در ستایش اتحاد وهمبستگی.

۱۱) من می گویم نر است تو می گویی بدوش : بی جهت اصرار کردن.

۱۲) مار تو آستین پرورش دادن : محبت به افراد زیان رساننده.

۱۳) مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال : آسایش.

۱۴) مومن مسجد ندیده : به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد.

۱۵) مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد : کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد.

۱۶) مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است : زحمتکشی.

۱۷) مویی از خرس کندن غنیمت است : از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است.

۱۸) مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم : بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست.

۱) ناز شست گرفتن : پاداش و جایزه گرفتن. 

۲) نفس از جای گرم برآمدن : در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.

۳) نم پس نمی دهد : کارش عیب و ایراد ندارد.

۴) نان کسی را آجر کردن : موجب ضرر و زیان کسی شدن.

۵) نخود هر آش شدن : فضول بودن.

۶) نور علا نور بودن : کار خیلی خوب بودن.

۷) نمک پرورده بودن : مدیون کسی دیگر بودن.

۸) نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن : قناعت.

۹) نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید : کاربیهوده.

۱۰) نه سر پیاز نه ته پیاز : کاره ای نبودن.

۱۱) نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان : سوء استفاده.

۱۲) نابینا به کار خویش بیناست : هر کسی در انجام کاری مهارت دارد.

۱۳) نه زنگی زنگ نه رومی روم : میانه رو بودن، متوسط بودن.

۱) وقت ضرورت چون نماند گزیر دست ‌بگیرد سر شمشیر تیز : ضرورت‌ کار واجب.

۲) وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند : بی وفایی.

۳) وجود یکی است ولی شکم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.

۴) وقت نداره سرشو بخارونه : منظور آنست که گرفتار است.

۱) هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک : از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست.

۲) هر پستی، بلندی دارد : بعد از هر سختی آسانی هست.

۳) هادی، هادی اسم خود بر ما نهادی : یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.

۴) هر چه پول بدهی آش می خوری : به اندازه زحمتت نتیجه می گیری.

۵) هشتش گرو نهش است : آه در بساط ندارد.

۶) هر که بامش بیش، برفش بیشتر : ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد.

۷) هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند : انجام‌کارخوب.

۸) هر سرازی سربالایی دارد : راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد.

۹) هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند : کارحسنه کردن در این دنیا.

۱۰) هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت : بی وفابودن روزگار.

۱۱) هر چه دیدی از چشم خودت دیدی : مقصر خودت هستی.

۱۲) هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد : قناعت.

۱۳) هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد : پا از گلیم خود دراز کردن.

۱۴) هر چه سنگ است مال پای لنگ است : آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد.

۱) یال و کوپال داشتن : سرو وضع خوب داشتن.

۲) یکی به دو کردن : جر و بحث کردن.

۳) یک دست صدا نداره : باید با دیگران متحد بود.

۴) یک دستی گرفتن : کسی را کمتر از آنچه هست پنداشتن.

۵) یک پاش لب گور است : پیر است.

 ۶) یک کلاغ چهل کلاغ کردن : اغراق و مبالغه نمودن همراه غیبت زیاد.

۷) یک تیر و دو نشان : با یک کار به دو نتیجه رسیدن.

۸) یکی به نعل می زند یکی هم به میخ : هر دو طرف را مراعات می کند.

۹) یک چشم گریان و یک خندان : در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند.

۱۰) یک گوش در است و گوش دیگر دروازه : کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد.

۱۱) یاسین به گوش خر خواندن : پند بی فایده به کسی دادن.

۱۲) یار دیرینه‌ مرا گونه‌ زبان  توبه مده که مرا توبه‌ شمشیری  نخواهد بودن : سر سختی.

۱۳) یک من ماست چقدر کره می دهد : تلافی کردن.

گردآوری شده از:

asemooni.com

فرهنگ مسأله ها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی- دکتر محمد عظیمی نشر قطره- چاپ سوم – ۱۳۸۲

بهترین ضرب المثلهای ایرانی- سهیلا سلحشور- انتشارات اروند

گلستان سعدی- دکتر محمد خزائلی- چابخانه علمی- چاپ هشتم ۱۳۶۸

اصطلاحات و عبارات عامیانه- کتابهای درسی دوره متوسطه

مجموعه اطلاعات گردآورنده مقاله

  اخبارروزدنیا

  روانشناسی

  کودک و والدین

  قانون و عدالت

  زناشویی

  کلاس درس

  مذهبی

  علمی

  ورزش

  موفقیت

   آموزش آشپزی

  آرایش و زیبایی

  فرهنگی هنری

  مراسم عروسی

  نکات خانه داری

  مد روز

  بازی و سرگرمی

  تفریحی گردشگری

  دنیای آموزش

  سلامتی

اطلاعات عمومی

با سلام.در ادامه کاربرد ضرب المثل ها و معانی و مفهوم آنها با ضرب المثل های جدید در خدمت شما هستیم.پس با ما همراه باشید.

مثل ،‌سخن كوتاه و مشهوري است كه به قصه اي عبرت آميز يا گفتاري نكته آموز اشاره مي كند و جاي توضيح بيشتر را مي گيرد .

كلمه” مثل ” عربي است و كلمه فارسي آن “ متل ” است . وقتي مثل گفتن صورت بي ادبانه پيدا كند آن را متلك مي گويند . البته ضرب المثل يك تركيب عربي است به معناي مثل زدن . در همه زبانهاي دنيا ضرب المثل فراوان است . بعضي از مثل ها در همه زبانها به هم شباهت دارند .هر قدر تاريخ تمدن ملتي درازتر باشد بيشتر حادثه در آن پيدا شده و مثل هاي بيشتري در آن وجود دارد . و در زبان فارسي نيز ده ها هزار ضرب المثل وجود دارد .

ضرب المثل همراه با معنی

                    شتر در خواب بيند پنبه دانه         گهي لپ اپ خورد گه دانه دانه

مثل هاي منظوم گاه ساخته و پرداخته شاعر است و گاهي از مثل هاي ساده گرفته شده و در شعر زيبا و مناسبي جا افتاده و جانشين مثل قديمتر شده است .

میدان دادن به کسی:

فرصت کار و فعالیت به کسی دادن ، ا جازه زور آزمایی دادن.

میدان را خالی دیدن:

به هر عملی دست زدن، خود را مصون از دیگران دانستن.

میرزا بنویس:

نامه نگاری که در نگارش هر مطلب تابع دیگری است و از خود اراده ندارد.

میرود از آسمان شوربا بیاورد:

بسیار بلند قامت است ، روز بروز بلندتر میشود.

میرزا قلمدانی است:

نویسنده کم مایه و بی سوادی است.

میرغضبی آهسته ببر ندارد:

همانند: دشمنی آهسته بزن ندارد.

میرزا قشمشم:

آدمی با لباسهای جلف و قیمتی، لوس و خودخواه و بیکاره

کاسه چه کنم در دست داشتن:

دچار درماندگی و سرگردانی بودن، همیشه از بخت خود شاکی بودن.

کاسه و کوزه را سرکسی شکستن:

دق دلی خود را به سرکسی خالی کردن.

کاسه و کوزه کسی را بهم زدن:

وسایل زندگی کسی را بهم زدن، سبب آزار و اذیت کسی شدن

کاسه همان کاسه است و آش همان آش:

چیزی تغییر نیافته و کارها برهمان منوال پیشین است.

کاش پاهایم شکسته بود:

اگر می دانستم نتیجه کار اینطور است هرگز نمی رفتم.

کاش دوقلو بودی:

به شوخی، خودت تنها اینقدر لوس و بی مزه بودی.

به دلسوزی بیش از اندازه تظاهر کردن

کاسه ای زیر نیم کاسه بودن:

سری در پشت پرده وجود داشتن، راز مهمی در کار بودن

کاسبی کاه سابی است:

زیرا به اندک سودا و خرید و فروشی قانع است.

کار یک شاهی صنار نیست:

آن طور هم که تصور کرده ای کار  آسانی نیست.

ضرب المثل همراه با معنی

کاری را پخته کردن:

مقدمات انجام و اجرای کاری را فراهم کردن

کار یکبار اتفاق می افتد:

در هر کاری باید شرط احتیاط و پیش بینی را فراموش نکرد.

کار و بارش چاق بودن:

دارای ثروت ومال فراوان بودن، همانند: دماغش چاق بودن

کاری بکن بهر ثواب ، نه سیخ بسوزد نه کباب:

اگر واسطه کار خیری هستی انصاف و عدالت و حق را رعایت کن

یکه خوردن و بسختی پریدن از خواب

چراغ هیج کس تا صبح نسوزد:

روزهای خوش و خوشبختی های انسان دایمی و پایدار نیست.

چراغ پای خودش را روشن نمی کند:

همانند: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.

چر اندر چار گفتن:

سخنان بی معنی و بی سروته گفتن ، یاوه گویی کردن

چاه نکنده منار دزدیدن:

بدون تهیه نقشه و مقدمات امر دست به کار شدن.

چشم آب نخوردن:

انتظار درست شدن کاری را نداشتن ، باور نکردن

نظر پاک باش و حرمت را نگهدار، شتر دیدی ندیدی

چشم بسته غیب گفتن:

سخن گفتن از بدیهیات ، صبحت چیزی که شنونده قبلا از آن اطلاع  دارد.

چشمت روز بد نبیند:

همان بهتر که نبودی و ندیدی که چقدر تاثرآور بود.

چشم کسی آب نخوردن:

تصور انجام کاری یا امری را مشکل دانستن، امید نداشتن

میان دعوا حلوا خیر نمی کنند:

منتظری در حین دعوا و زد و خورد حرف خوش و خوردنی نثار هم کنند، نتیجه دعوا خسارت و زیان است.

میان دعوا  اوقات تلخی نکن:

به شوخی، چون کسی خشمگین گردد و بنای بد حرفی بگذارد برای آرام کردن و خندانیدن او چنین می گویند.

میان حرف کسی دویدن:

حرف کسی را بریدن، به میان حرف کسی حرف آوردن

میان تهی تر از طبل:

شخص پرمدعا و بی هنر

میان بستن:

برای انجام کاری آماده شدن

مقصود خود را در موقعی نامناسب و غیر منتظره بیان داشتن

میان دو سنگ آرد خواستن:

آدم طمعکاری است، در پی سودجویی و استفاده است.

میان زمین و آسمان ماندن:

سرگردان کار خود بودن ، سرگشته و حیران ماندن

میان دو نفر را بهم زدن:

ایجاد  نفاق و کدروت بین دو نفر

نشخوار آدمیزاد حرف است:

اگر پرگویی می کنم ایرادی ندارد، حرف زدن خود نوعی از سرگرمی است.

نشسته پاک است:

به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش بی اعتناست.

نصیب کسی را کسی نخورد:

همانند: روزی کس را، کس نخورد.

براثر گفتگو وجنجال سخن کسی قطع شدن، از ادامه صحبت بازماندن.

نظر زدن :

به چشم بد نگاه کردن، از نظر عوام چشم زخم بودن.

نشادرش تند است:

به شوخی، در کارها شتاب وعجله میکند

نسیه آخر به دعوا رسیه:

همانند: معامله نقدی بوی مشک میدهد.

نزن در کسی را تا نزنند درت را:

همانند: چو بد کردی مباش ایمن ز افات

در نهایت خشم و عصابیت است، سخت آشفته است.

نرم کردن:

شخصی را به منظور خاصی مطیع و رام خود کردن

نرم نرم پوست کندن:

آرام آرام و به ملایمت کار خود را به ضرر دیگری فیصله دادن

عاقبت خشم پشیمانی است.

از آدم خشمگین کارهای سرمی زند که سپس باعث ندامت اوست.

عاقبت گذر پوست به دباغ خانه می افتد:

هر کسی باید روزی حساب اعمال خود را پس بدهد.

عاقل تا پی پل می گشت، دیوانه پا برهنه از آب گذشت :

هر مشکل چاره ای دارد، اگر از راه ملایمت نشدباید جسارت به خرج داد.

عبای ملانصرالدین است:

چند نفر به نوبت آن را می پوشند، همه از آن استفاده میکنند.

همه چیز بر خلاف انتظار ما از آب درامد

عذر بدتر از گناه :

در توجیه کار بد خود دلیل زشت تری آوردن

عروس تعریفی آخرش شلخته از آب درامد

با آنهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب درآمد

گاو بی شاخ و دم :

آدم تنومند شوریده و احمق، همانند: غول بی شاخ و دم.

گاو پیشانی سفید:

معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می شناسد.

گاو خوش آب و علف:

کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه پیشش ببیند بدون اکراه و با اشتهای تمام می خورد

گدا بازی درآوردن:

مقابل دست و دلبازی ، خست و پستی به خرج دادن

گدا حیا ندارد:

بر اثر تکرار خواهش و تمنا آبرویش ریخته شده و شرم نمی کند.

من وظیفه خودم را به خوبی انجام میدهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم.

ضرب شستی به کار بردن:

برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن.

ضرب دستش را چشیده است:

برتری حریف خود را می داند و جرئت مقابله با او را ندارد.

ضرر را از هر کجا جلویش را بگیری منفعت است

آدم عاقل همینکه فهمید راهی را به اشتباهی رفته، برمی گردد.

طاق ابرو نمودن:

کاری مخصوص زنان، عشوه گری کردن

طاقت کسی طاق شدن:

بیقرار شدن ، آرام خود از دست دادن.

طبل زیر گلیم زدن:

پنهان داشتن موضوعی که همه می دانند، پنهانکاری کردن

طرف کسی را گرفتن :

پشتیبانی از کسی کردن، از کسی حمایت و طرفداری کردن

طشتش از بام افتاده :

راز نهان کسی آشکار شدن، رسوا شده است

طی نکرده گز کردن:

بدون مطالعه و نسنجیده دست به کاری زدن

طوق لعنت برگردن کسی افتادن:

گرفتار زحمت و دردسر شدن، دچار همسر بد رفتار و بد اخلاق شدن

طناب گدایی کسی را بریدن:

از ادامه کمک به کسی خود را رها ساختن

طمع زیاد مایه جوانمرگی است:

ادم طمع پیشه غالبا جان خود را به خطر می اندازد

عاشق چشم و ابروی کسی نبودن:

مفت و مجانی برای کسی کار نکردن ، بی جهت برای کسی به آب و آتش نزدن.

عاشقی پیداست از زاری دل :

همانند: رنگ رخساره خبر میدهد از سرضمیر

به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست.

عاقبت به خیر شدن:

به رستگاری و راه خوشبختی رسیدن

عاقبت جوینده یابنده بود:

باجستجو و تلاش به مقصود خود نایل خواهی شد

گذر پوست به دباغخانه می افتد:

هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم.

گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن :

ضمن صبحت و گفتگو کنایه زدن ، همانند : از این شاخ به آن شاخ پریدن

گذشت آنچه گذشت :

افسوس گذشته را نباید خورد ، همانند : تقویم پارسالی به کار نمی خورد.

گذشت بر گشت ندارد:

بخشیده را پس نمی گیرند، بر آنچه بخشیدی چشم طمع نداشته باش.

باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می افتند.

گربه را دم حجله باید کشت:

از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد.

گر تو بهتر می زنی بستان بزن:

اگر فقط ادعا نمی کنی چرا کنار گود نشسته

چاله چوله چيزي را پر كردن:

نواقص را برطرف كردن ، قرضها را پرداخت كردن.

چاقو دسته خودش را نمي برد:

هيچ آدم عاقلي به خودش زيان نمي زند، خويشاوند به خودي آزار نميرساند.

چارديواري اختياري:

محترم بودن خانه و زندگي هركس، اختيار زندگي و محدوده خود را داشتن

چار ميخه كردن:

پي و پايه چيزي را محكم و استوار كردن ، محكم كاري كردن

چارتكبير زدن :

ترك كسي را براي هميشه گفتن، يكباره از چيزي چشم پوشيدن

هر بدي و ظلم به ديگران در پايان گريبانگير خود آدم ميشود. همانند: چه مكن بهركسي،اول خودت دوم كسي.

چشم و همچشمي كردن:

رقابت كردن با ديگران ، هم طرازي نمودن با اطرافيان

چشمها چهار تا شدن:

دندش نرم ميخواست چنين كاري نكند، از تعجب چشمها را گشاد كردن.

چشم وگوشي كسي باز بودن:

از همه جا آگاه بودن، درجريان امور قرار داشتن، آدم با تجربه و فهميده

چشم و گوش بسته :

از هيچ جا و هيچ چيز باخبر نبودن، چيزي نياموخته و بي تجربه

چشم ودل سير است:

به هيچ چيز اعتنايي ندارد، اختيار نفس خود را دارد

رکاب دادن :

سر موافقت داشتن – مطیع شدن

نقطه ضعف پیدا کردن- کسی را تابع اراده خود کردن

رگ دیوانگیش گل کردن:

از شدت خشم دست به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن

رگ عیرتش جنبید:

حس شهامت و جسارتش تحریک شد.

رنگ به رنگ شدن:

از شدت شرمندگی رنگ به صورت آوردن- تغییر رنگ رخسار

روبراه بودن:

مرتب و آماده بودن – سرسازش داشتن

روبرو بودن به از پهلو بود:

لذت هم صحبتی دو نفر و برخورداری از دیدن یکدیگر بیشتر و بهتر است

روبرو کردن :

مواجهه دادن دو نفر برای کشف مطلبی

روبند کردن کسی:

در پیشرفت کار خود از حجب و حیای کسی استفاده کردن

از شدت گرسنگی بیتاب شده – سروصدای شکم گرسنه درآمده

روده درازی کردن:

یکریز حرف زدن – پرگویی و وراجی کردن

روز از نو روزی از نو:

هرروز برای خود به تلاشی جداگانه نیاز دارد

روزه شک دار گرفتن:

در امور و یا کارهای که احتمال شکست و زیان است وارد شدن

رو که بدهی آستر هم می خواهد:

از خوشرویی و مهربانی کسی بهره جویی کردن

روغن چراغی ریخته وقف امامزاده :

منت گذاشتن خشک و خالی و بی خاصیت

میخ دوز شدن (میخکوب شدن):

محکم در جای خود ماندن، بشدت مات و مبهوت شدن.

میخ دو شاخ برزمین فرو نرود:

با دوئیت و نفاق کاری از پیش نمیرود و منافع مشترک را از بین میبرد.

میخش قایم است:

اساس کارش استوار است، پشتیبانش پر زور و قوی است.

میخ طویله پای خروس:

کسی که قد کوتاه و پستی دارد، آدم قد کوتاه

میخواهد از آب بگذرد و پایش هم تر نشود:

در پی سودجودیی می افتد ولی کمترین زحمت و خرجی را متحمل نیست.

میخواهی عزیز شوی یا دور شو یا کور شو:

همانند: آب که در گودال بماند می گندد، دوری و دوستی.

منبع : احسان صحرایی

مطلب کاربرد ضرب المثل ها قسمت اول را از دست ندهید…

 

سلام، عالی…… من از کسانی که دوست دارن خودشون رو یک برند کنند خوشم میاد، تا کاری نکنید اشتباه هم نمی‌کنید، ولی اونکه کار می‌کنه مسلماً اشتباه هم داره، ولی اونکه هدف داره از اشتباهش درس میگیره و این راه تکامله.
موفق باشی آقا ?

ممنون از انرژی مثبتتون.سپاس

ما عاشق بردن هستیم و با هم برنده ایم.

برنده باش توسط یک علاقمند به کتاب و کتابخوانی و مباحث اطلاعات عمومی و دانش و حل جداول و… بنیان نهاده شده است.سعی میکنیم بهترین منبع کامل و جامع برای اطلاعات عمومی و دانستنی ها باشد. اگر به دنبال بردن هستید ما را حتما دنبال کنید، چون شعار ما اینه :

 

برای برنده شدن هیچ وقت دیر نیست… ? 

ما عاشق بردن هستیم و با هم برنده ایم.

برنده باش توسط یک علاقمند به کتاب و کتابخوانی و مباحث اطلاعات عمومی و دانش و حل جداول و… بنیان نهاده شده است.

سعی میکنیم بهترین منبع کامل و جامع برای اطلاعات عمومی و دانستنی ها باشد ، من در اینجا به شما تو هر سنی که هستین ( مهم نیست چندسالته باید دلت جوون باشه ) کمک میکنم تا اولا سطح اطلاعات عمومی تان بالا برود و ثانیا در بردن شما در تمامی مسابقات کمی سهیم باشم.

اگر به دنبال بردن هستید ما را حتما دنبال کنید، چون شعار ما اینه : برای برنده شدن هیچ وقت دیر نیست… ? 

• حرف آ ، ا

• آب از آب تکان نمی خورد : همه چیز در نهایت آرامی است

• آب از دستش نمی چکد : بسیار خسیس است

• آب از دهان سرازیر شدن : بی نهایت شیفته چیزی شدن

ضرب المثل همراه با معنی

• آب از سرچشمه گل آلود است : کار از بالا خراب است

• آب از سرش گذشت : بدبختی به منتهی رسیده ، کارش اصلاح شدنی نیست

• آب به غربال پیمودن : کار بیهوده کردن

• آب بر آتش ریختن : فتنه را نشاندن ، غمی را تسلا دادن

• آب برای من ندارد نان که برای تو دارد : گویند وقتی حاج میرزا آقاسی به حفر

قنات امر داده بود . روزی که برای بازدید چاهها رفت ، مقنی اظهار داشت که کندن

 قنات در این جا بی حاصل است چون این زمین آب ندارد . حاجی جواب داد : بله !

اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد .

 

• آب به سوراخ مورچه ریخته اند : عده زیادی ناگهان از جایی بیرون آمده اند

• آب در هاون کوبیدن : به کار بدون نتیجه مشغول شدن

• آب پاکی روی دست کسی ریختن : کسی را به کلی نا امید کردن

• آب در دست داری نخور : ( یا همون آب دستته بزار زمین ) بسیار شتاب کن

• آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم : مقصود و مراد در کنار ماست و از آن

 بی خبر هستیم

 

• آب دست یزید افتاده : کالای فراوان و ارزان قیمت در دست محتکری گران

  فروش است

 

• آب دهان مرده است : مرکبی کم رنگ است

 

• آب را گل آلود می کند تا ماهی بگیرد : اشاره به کسی است که به کدورت

  میان دوستان و خویشاوندان دامن میزند تا خود از دشمنی آنان فایده ببرد

 

 

• آب زیر پوستش رفته : چاق و سر حال شده

 

• آب زیر کاه : مکار ، بد جنس

 

• آبشان از یک جو نمی رود : ( یا همون آبشون تو یه جوب نمیره ) به دلیل

اختلافی که دارند ، نمی توانند با هم همراه باشند .

 

• آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب : کار از کار گذشته ، دیگر

  امیدی به اصلاح کار نیست

 

ضرب المثل همراه با معنی

• آب که سر بالا می رود ، قرباغه ابوعطا می خواند : جاهلی را گویند که

  با گفتاری اظهار فضل کند

 

• آب نطلبیده مراد است : وقتی ناخاسته برای کسی آب بیاورند به فال نیک

است

 

• آب نمی بیند و گرنه شناگر قابلی است : ذاتا شرور است ، اگر خطا و

شرارتی مرتکب نمی شود ، وسیله و دسترس ندارد

 

• آدم از کوچکی بزرگ می شود : برای رسیدن به مقام عالی و فرماندهی ،

باید از اطاعت و فرمانبرداری آغاز کرد

 

• آدم بد حساب دو دفعه می دهد : بد حساب غالبا بدهی را با خسارت

می پردازد

 

• آدم به کیسه اش نگاه می کند : آدمی باید به اندازه درآمدش خرج کند

• آدم چرا روزه شک دار بگیرد : کاری که احتمال ضرر و زیان در آن است نباید مرتکب شد

• آدم حسابش را پیش خودش می کند : قبل از آنکه صاحب حق مطالبه کند ، باید حق او را ادا کرد

• آدم خوش معامله شریک مال مردم است : مردم از شراکت و همکاری با آدم خوش حساب و با انصاف استقبال می کنند

• آدم دست پاچه کار را دوبار می کند : با عجله کارد کردن غالبا باعث خراب شدن کارها می شود

• آدم دو دفعه نمی میرد : ترس از مرگ نباید مانع دفاع از حق شود

• آدم زنده زندگی می خواهد : آدمی برای زندگی کردن به اسباب و لوازم آن نیازمند است

• آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که به بهانه خوشمزه نبودن غذا از خوردن آن امتناع می کند

• آدم هزار پیشه کم مایه است : کسی که به کارهای گوناگون بپردازد از نتیجه همه آنها باز می ماند

• آدمی جایز الخطاست : هر انسانی ممکن است خطایی مرتکب شود

• آدم یک بار پایش به چاله می رود : از آسیب و ضررها باید عبرت گرفت

• آرزو بر جوانان عیب نیست : آرزوهای بزرگ برای جوانان ناپسندیده نیست

• آستین بالا زدن : با عزم و اراده محکم کار را آغاز کردن

• آسمان که به زمین نمی آید : کار بزرگ و خطیری نیست ، پیش آمد غیر قابل جبرانی پیش نمی آید

• آسمان و ریسمان : دوچیز نامتناسب

• آسیا به نوبت : در همه کارها باید نوبت را رعایت کرد

• آشپز که دو تا شد ، آش یا شور می شود یا بی نمک : در هر کاری باید یک نفر مسئول و تصمیم گیرنده باشد

• آش دهان سوزی نیست : آنقدر که می گویند دوست داشتنی و مطلوب نیست .

• آش نخورده و دهان سوخته : به گناه نکرده مجازات شدن

• آشی برایت بپزم که یک وجب روغن داشته باشد : هنگام تهدید می گویند ، یعنی ، آنچه از کارهای بد تو می دانم بیان می کنم

• در آفتاب بگذاری راه می افتد : خطش خیلی بد است

• آفتاب در ملکش غروب نمی کند : شرق و غرب زمین در تصرف اوست

• آفتاب لب بام است : پیر است و مرگش نزدیک

• آفتابه خرج لحیم است : به تعمیر نمی ارزد

• آفتابه لگن به شش دست ، شام و نهار هیچ چیز : کار پر سر و صداست اما نتیجه ای در بر ندارد

• آمدم ثواب کنم کباب شدم : در عوض کار یا نیت خوب دچار ضرر و زیان شدم

• آنجا رفت که عرب نی انداخت : دیگر بر نمی گردد ، از دست رفته را باز نخواهد یافت

• آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند : خیر خواه مردم باش

• آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری : همه زیبایی های ظاهری و خصلت های نیک در شما جمع است

• آنچه در آینه جوان بیند ، پیر در خشت خام آن بیند : ÷یران به واسطه تجربه خود روشن بینتر از جوانان هستند .

• آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است : آدم درستکار را از بازرسی باکی نیست

• آن را که عیان است چه حاجت به بیان است : مطلب آنقدر واضح و روشن است که به توضیح و تذکر نیاز ندارد

• آن روی ورق را نخوانده است : فقط یک طرف کار را می بیند و بدین خاطر غلط حکم می کند

• آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت : انتظار منفعت ، همچون گذشته حالا بیجاست

• آنقدر بایست تا علف زیر پایت سبز شود : انتظارت بی نتیجه است

• آنقدر سمن هست که یاسمن گم است : شخص او در میان دیگران اهمیت چندانی ندارد ، با وجود این همه خواهنده به او چیزی نمی رسد

• آنقدر مار خورده ، افعی شده : آنقدر مرتکب کار بد و اعمال زشت شده که به آسانی به نیات بد دیگران پی می برد و آن را دفع می کند

• آن که شیران را کند رو مزاج ، احتیاج است احتیاج است احتیاج : نیازمندی ، آدمی را به فروتنی و تملق وا می دارد .

• آواز دهل شنیدن از دور خوش است : بسا چیز یا کس که از دور مهیب و خطیر می نماید ، از نزدیک به دیده حقیر و ناچیز می آید

• آه از نهاد کسی بر آمدن : بسیار غمگین یا پشیمان شدن

• آه در بساط ندارد : مفلس و بینواست

• ابلهی گفت و احمقی باور کرد : گوینده و شنونده هر دو ساده لوح و خوش باور هستند

• اجاره نشین خوش نشین است : مستاجر ، تحمل بدرفتاری همسایگان و خرابی خانه و بدی آب و هوا را نمی کند !

• ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان : لقمان را گفتند : ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادبان که هر چه در کار ایشان در نظرم ناپسند آمد ، از آن پرهیز کردم

• ارزان خری ، انبان خری : چیز خوب را ارزان نمی فروشند

• از آب و گل در آمدن : به حد مردان رسیدن

• از آنجا مانده ، از اینجا رانده : از هر دو طرف زیان دیده

• از الف تا یا دانستن : از سر تا ته کاری آگاه بودن

• از این شاخ به آن شاخ پریدن : پراکنده سخن گفتن

• از این گوش می گیرد از آن گوش در می کند : حرف نشنو و بی توجه است

• از بی کفنی زنده است : فقیر و بی چیز است

• از پارو بالا رفتن : وافر و بسیار بودن

• از تو حرکت از خدا برکت : خداوند به آنکه بکوشد روی می دهد

• از چاله در آمد به چاه افتاد : دچار زیان و خطر سخت تری شد

• از خر شیطان پیاده شو : جنگ و فتنه درست نکن

• از دماغ فیل افتاده : بسیار متکبر است

• از دور دل می برد از نزدیک زهره : از دور زیبا و فریبنده است و از نزدیک زشت و ترسناک

• از دوست یک اشارت ، از ما به سر دویدن : آماده اجرای اوامر شما هستیم

• از دیوار راست بالا می رود : بسیار شیطان است

• از سر ما هم زیاد است : بخشش او کافی است

• از سیر تا پیاز چیزی خبر داشتن : از جزئیات چیزی کاملا آگاه بودن

• از شیر مادرت حلال تر : بسیار مباح و روا

• از کوزه همان برون تراود که در اوست : بیش از این نباید از او انتظار داشت ، آنچه در ظاهر است نشان از باطن دارد

• از کیسه خلیفه می بخشد : از مال دیگری عطا می کند

• از گل نازکتر به کسی نگفتن : در نهایت مهربانی و ادب با کسی گفتگو کردن

• از ما اصرار ، از او انکار : هر چه پا فشاری کردیم نپذیرفت

• از ماست که بر ماست : آنچه بر سر آدمی می رود ، نتیجه اعمال خود اوست

• از هول حلیم درون دیگ افتاد : حریص و شتاب زده است

• استخوان خرد کردن : برای تحصیل و دانش رنج و سختی کشیدن

• استخوان لای زخم گذاشتن : کاری را به عمد طول دادن ، بر رنج و محنت کسی افزودن

• اشتها زیر دندان است : به کسی گویند که اظهار بی میلی به خوردن کند ، یعنی اگر کمی بخورید میل زیاد می شود

• اشکش در آستین است : با اندکی ناملایمی می گرید

• اگر به دریا برود ، دریا خشک می شود : نا مبارک و شوم است ( یعنی خیلی بدشانسه )

• اگر دیر آمدم شیر آمدم : هر چند به طول انجامید لیکن به مقصود رسیدم

• اگر دیر گفتی گل گفتی : هرچند پس از دیگران عقیده خود را اظهار کردی لیکن بسیار پسندیده گفتی

• انگشت به دهان ماندن : بسیار متعجب شدن

• انگشت نمای خلق شدن : به بدی مشهور شدن

• ایراد بنی اسرائیلی گرفتن : خرده گیری های بسیار و نابجا کردن

• این به آن در : آنچه عوض دارد گله ندارد ( البته تو کتاب اینطوری نوشته بود منم دست توش نبردم اما معنی این ضرب المثل خودش یه ضرب المثل دیگه اس ولی معنی هر دوتاش یکیه )

• این ره که تو میروی به ترکستان است : راه و روشی که در پیش داری ، عاقبت خوبی ندارد

• این قافله تا به حشر ، لنگ است : هر روز در این کار مشکلی نو ظاهر می شود

 

 

 

• حرف ب

• به باد هم نگو : این راز را سخت پوشیده نگه دار

• با پنبه سر بریدن : با نرمی و لطف به کسی آسیب و ضرر رساندن

• باد آورده را باد می برد : هر چه آسان به دست آید ، آسان هم از دست خواهد رفت

• باد به پشت کسی خوردن : پس از مدتی کاهلی و بیکاری ، شروع کار بر کسی دشوار بودن

• باد در آستین کسی کردن : کسی را با تعریف و تمجید فریفتن

• با دمش گردو می شکند : از پیش آمد حاضر بسیار شاد و خرسند است

• بادنجان بم آفت ندارد : خاطر جمع باش به او آسیبی نمی رسد

• بادنجان دور قاب چین : چاپلوس و متملق

• بار کج به منزل نمی رسد : کار از پایه خراب ، نتیجه ای در بر ندارد

• بازی اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد : مثلی است متداول میان اطفال ، برای تسلا به کودکی می گویند که در بازی به او آسیب رسیده است

• با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن : با وجود فقر و بی بضاعتی صورت ظاهر را حفظ می کند

• با شاخ گاو سر را به جنگ انداختن : خود را به مهلکه انداختن

• با طناب پوسیده کسی به چاه رفتن : به واسطه امید و اعتقاد نابجا در بلا گرفتار آمدن

• بالای سیاهی که رنگی نیست : بدتر از این نخواهد شد

• باید گذاشت در کوزه آبش را خورد : این وعده وفا نخواهد داشت

• با یک دست دو هندوانه نمی توان برداشت : به انجام رساندن دو کار خطیر همزمان دشوار است

• با یک گل بهار نمی شود : از یک مورد نتیجه کلی نمی شود گرفت

• ببینیم و تعریف کنیم : در پاسخ آن که ادعا کند چنین و چنان کنم گویند

• بد را باید بد گفت ، خوب را خوب : اگر پیش از این کارهای بدی کرده است ، این یک کارش خوب بوده

• برای کسی بمیر که برای تو تب کند : غم کسی را بخور که بر غم تو اندوهگین شود

• برای همه مادر است برای من زن بابا : با همگان مهربان است و با من بی مهری می کند

• بر یخ نوشتن : قطع امید کردن

• بزک نمیر بهار میاد ، کنبزه با خیار میاد : وفای این وعده بسیار دور است

• بوی حلواش می آید : پیر است و مرگش نزدیک

• به روباه گفتند : شاهدت کیست ؟ گفت : دمم : شاهد مغرض است و با این شهادت به او منفعتی می رسد

• به گمانش علی آباد شهری است : به غلط گمان نیک روزی می برد

• به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود : زیاده طلب می کند تا طرف به اندازه کافی تن بدهد

• به نام ما به کام تو : به ظاهر از آن ماست اما نفعش به دیگری می رسد

• یک تیر و دو نشان زدن : از امکانات موجود نهایت بهره را بردن

• بی رگ است : غیور نیست

 

 

 

• حرف پ

• پا تو کفش کسی کردن : در کار دیگری دخالت کردن

• پا در یک کفش کردن : اصرار و پا فشاری کردن

• پارسال دوست ، امسال آشنا : به شوخی به دوست یا آشنایی می گویند که مدتی دراز از او بی خبر بوده اند

• پایت را به اندازه گلیمت دراز کن : زیاده روی نکن

• پایش لب گور است : به خاطر پیری مرگش نزدیک است

• پته اش روی آب افتاد : رسوا شد ، رازش آشکار شد

• پز عالی جیب خالی : با وجود بی بضاعتی خویشتن را چون توانگران می آراید

• پشت پا زدن : با تحقیر ، ترک گفتن

• پشت چشم نازک کردن : ناز کردن

• پشت دستش را داغ کرد : با خود عهد کرد که بار دیگر این کار را نکند

• پشتش باد خورده : پس از مدتی بیکاری ، هنگام شروع به کار ، کاهلی می کند

• پشت و روش معلوم نیست : دو رو و منافق است

• پشم در کلاه نداشتن : در خور بیم و هراس نبودن

• پشه لگدش زده : مریض نیست و از نازک طبعی ، گمان ناتندرستی به خود می برد

• پل خر بگیری : محل امتحان و آزمایش

• پولش از پارو بالا می رود : مال فراوان دارد

• پیراهن عثمان کردن : حقی را وسیله پیشرفت باطلی کردن

• پی نخود سیاه فرستادن : کسی را با ارجاع به کاری ، از سر باز زدن

 

 

 

• حرف ت

• تا تنور گرم است بچسبان : تا اسباب و وسایل هست ، برای رسیدن به مقصود بکوش ، فرصت را غنیمت شمار

• تا گوساله گاو شود ، دل صاحبش آب شود : رسیدن به مقصود ، با سختی و مرارت توأم است

• تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها : بیشتر اوقات مشهورات بر حقیقت مبتنی است

• تب تند زود عرقش می آید : دوستی های بی حد و اندازه ، غالبا به سردی یا دشمنی مبدل می شود

• ترحم بر پلنگ تیز دندان ، ستم کاری بود بر گوسفندان : رحم آوردن بر بدان ، ستم است بر نیکان

• تعارف آمد و نیامد داره : با این که گمان می بردید احسان شما را نمی پذیرد ، بر خلاف پذیرفت

• تعارف شاه عبد العظیمی است : به زبان می گوید اما از دل راضی نیست ( منظور همون تعارف اصفهانیه )

• تو را به گور من نمی گذارند : به خاطر گناه من ، تو را عذاب نمی کنند

• توی دعوا حلوا پخش نمی کنند : ستیزه و دعوا غالبا با زد و خورد و سخنان درشت توأم است

• توی دهن شیر می رود : بسیار شجاع و نترس است

• تیر از کمان رفت : وقت تدارک کار گذشت

• تیری به تاریکی انداختن : به گمان و حدس نتیجه و سود ، کاری کردن

• تیشه بر ریشه خود زدن : خود را در معرض خطر نابودی قرار دادن

 

 

 

• حرف ج

• جا تر است و بچه نیست : کار از کار گذشته و چیزی موجود نیست

• جا گرم کردن : در محلی مستقر شدن

• جانا سخن از زبان ما می گویی : گله و شکایت بیجا از من دارید ، من خود به گله کردن از شما اولی هستم

• جان به عزراییل نمی دهد : بسیار خسیس است

• جان پدر ، تو سفره بی نان ندیده ای : هنوز جوانی و قدر مال نمی دانی

• جان کسی را بر لب آوردن : کسی را مدت زیاد در انتظار گذاشتن

• جای سوزن انداختن نیست : بسیار شلوغ است

• جای شکرش باقی است : باید خدا را شکر کرد که از این بدتر نشده است

• جایی نمی خوابد که آب زیرش برود : آن قدر زیرک است که کاری نمی کند تا دچار ضرر و زیان شود

• جگرش برای فلان چیز لک زده است : آرزومند خوردن یا داشتن آن است

• جنگ اول به از صلح آخر : قرار اول کار بهتر از تفاهم پس از دعواست

• جواب دندان شکن : پاسخ به جا و موجه

• جواب های هوی است : درشت گوی ، درشت می شنود

• جوجه را آخر پاییز می شمارند : نتیجه در پایان کار مشخص می شود

• جیبش را تار عنکبوت گرفته است : دیری است که نقدی به جیب ندارد

 

 

 

• حرف چ

• چار دیواری ، اختیاری : آدمی اختیار خانه خود را دارد

• چار میخ کردن : محکم کردن

• چاقو دسته خودش را نمی برد : نزدیکان و دوستان به یکدیگر زیان و آسیب نمی رسانند ( غلط کردی – من از بیگانگان هرگز ننالم :: که با من هرچه کرد آن آشنا کرد )

• چاه کن ته چاه است : ظلم و ستم ، فرجامی جز بدبختی ندارد

• چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟ : در کارها باید آینده نگر و محتاط بود

• چراغ کسی تا صبح نمی سوزد : خوشبختی های این جهانی دایم و پایدار نیست

• چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : بخششی نابجاست

• چشم بازار را در آورده : بسیار بد خرید کرده است

• چشم به راه داشتن : در انتظار کسی بودن

• چشمت روز بد نبیند : آنچه بر ما رفت امید که بر تو نرود

• چشم چشم را نمی بیند : سخت تاریک است

• چشم ما شور بود ؟ : چرا تا ما آمدیم ، شما قصد رفتن کردید ؟

• چشم و چراغ : برگزیده و محبوب ( دید تو سریالا میگن اسد الله خان شما چشم و چراغ خونه اید )

• چشم و دل پاک است : کاملا مورد اطمینان و اعتماد است

• چشم و دل سیر است : بی اعتنا به مال و بلند نظر است

• چشم هایش آلبالو گیلاس می چیند : در اثر بی خوابی ، اشیا را درهم و تار می بیند

• چوب دو سر طلاست : پیش دو طرف دعوی ، منفور و بی آبروست

• چون دخلت نیست ، خرج آهسته تر کن : مخارج و درآمد آدمی باید متناسب باشد

• چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست : وقتی به کمال مطلوب رسیدی ، سایر کمالات خود به خود حاصل می شود

• چیزی که عوض دارد گله ندارد : وضع حاصل پی آمد طبیعی کار شماست

 

 

 

• حرف ح

• حاجی ارزانی : به شوخی به گران فروشان می گویند

• حرف حق تلخ است : وقتی کلام حق ، به زیان شنونده باشد آن را بر نمی تابد

• حرف حق نزن ، سرت را می برند : هر راستی را نباید گفت

• حرف خودت را کجا شنیدی ؟ آنجا که حرف مردم را : غیبت کننده که در حضور شما بد دیگران را می گوید ، بدون شک ، از شما هم در حضور دیگران بد خواهد گفت

• حرف مرد یکی است : مرد از گفتار خود بر نمی گردد

• حساب به دینار ، بخشش به خروار : حسابگری با بخشش منافات ندارد

• حساب ، حساب است ، کاکا برادر : دوستی و خویشاوندی را نباید در معامله دخالت داد

• حنایش رنگی ندارد : بر گفته ها و وعده های او حساب نمی توان کرد

• حواله سر خرمن است : این وعده وفا نخواهد داشت

 

 

 

 

• حرف خ

• خاک برایش خبر نبرد : وقتی بخواهند از مرده ای بد بگویند ، کلام را با این جمله آغاز می کنند

• خاک مرده پاشیده اند : سکوت و خاموشی کامل آنجا حکم فرماست

• خانه قاضی گرد و بسیار است اما شماره دارد : مال زیاد ، بی حساب هم نیست

• خدا از دهنت بشنود : ای کاش چنان شود که تو می گویی !

• خدا از رگ گردن به آدم نزدیک تر است : خدا شاهد ناظر اعمال آدمی است

• خدا این چشم را به آن چشم محتاج نکند : احتیاج و نیاز ، خواری و زبونی می آورد

• خدا به آدم چشم داده : چرا بد انتخاب کرده اید ؟

• خدا به آدم دست داده : کارهای خود را نباید بر عهده ی دیگران گذاشت

• خدا به آدم عقل داده : چرا نسنجیده و ندانسته عمل می کنی ؟

• خدا بزرگ است : هنوز باید امیدوار بود

• خدا به قدر قلب هر کس می دهد : آدم حسود ، غالبا فقیر و بی بضاعت است

• خدا جای حق نشسته : ستمکار به کیفر زشتکاری خویش می رسد

• خدا خر را دید شاخش نداد : موذی و بدجنس است اما وسیله اذیت ندارد

• خدا را بنده نیست : سرکش و یاغی شده

• خدا کس بی کسان است : خداوند دستگیر درویشان و بینوایان است

• خر بیار و باقالی بار کن : در موردی گفته می شود که معرکه و جنجالی بر سر موضوعی بر پا شود

• خرج که از کیسه مهمان بود ، حاتم طایی شدن آسان بود : عطا و بخشش از مال دیگران سهل است

• خرش از پل گذشت : اکنون که کارش با یاری دیگران به انجام رسیده یاری کنندگان را فراموش کرده است

• خرش به گل مانده : ناتوان شد

• خر ما از کرگی دم نداشت : از بیم زیانی بزرگتر از ادعای خسارت پیشین گذشتم

• خروس بی محل : آن که گفتار و کردار نابجا دارد

• خر و گاو را به یک چوب می راند : رعایت مقام و مرتبه را نمی کند

• خط و نشان کشیدن : تهدید کردن

• خلایق هر چه لایق : توفیق مردمان به قدر شایستگی آنهاست ( من مرده ی این ضرب المثلم )

• خواب خرگوشی : کنایه از غفلت است

• خواب دیدن : به طمع افتادن ( شنیدید میگن باز چه خوابی برامون دیدی )

• خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو : چنان باش که همگان هستند تا رسوا نشوی ( این رو من واقعا تجربه کرد ، عجب تجربه تلخی هم بود )

• خوش را به آب و آتش می زند : برای رسیدن به مقصود به هر کاری دست می برد

• خود را به کوچه علی چپ می زند : برای کسب منفعت یا دوری از ضرر و زیان ، تجاهل می کند ( البته از وقتی کوچه علی چپ افتاد تو طرح دیگه این مثل کاربرد نداره )

• خود را به موش مردگی می زند : برای مصلحتی ، خود را به مریضی می زند

• خودم کردم که لعنت بر خودم باد : آنچه بر سرم رفت نتیجه بی تدبیری خودم بود

• خوشی زیر دلش زده : حال که بخت با او موافق است ، قدر نمی داند

• خون نکرده ام : گناه بزرگی مرتکب نشده ام تا سزاوار این کیفر باشم

• خیابان متر می کند : بیکار است ( این مثل ماله 100 سال پیشه الان باید بگی کارت می سوزاند تا معلوم بشه طرف بیکاره )

 

 

 

• حرف د

• دارندگی و برازندگی : ثروتمندان ، در خور شأن خویش زندگی می کنند .

• دایه مهربانتر از مادر : آن که بیش از حد و نابجا محبت می کند .

• درِ باغ سبز نشان دادن : با وعده و وعید ، فریب دادن .

• در پوست نگنجیدن : از رسیدن به آرزویی بسیار شاد بودن .

• در خانه اگر کس است یک حرف بس است : شنونده اگر عاقل باشد ، اشارتی کافی است .

• درِ خانه ات را ببند ، همسایه ات را دزد نکن : مالت را حفظ کن تا گمان دزدی به کس نبری .

• در دروازه را می توان بست ، دهن مردم را نمی توان بست : بهانه به دست خلق نباید داد ، چون مردم از غیبت و سخن چینی پروا ندارند .

• درد کوه را آب می کند : لاغری در بیماری ، شگفت انگیز نیست .

• درزی (خیاط) در کوزه افتاد : مردی درزی ، بر دروازه ی شهر دکان داشت و کوزه ای به دیوار آویخته بود ؛ هر وقت جنازه ای را از شهر بیرون می بردند ، وی سنگی در کوزه می انداخت و هر ماه سنگ ها را می شمرد . بعد از مدتی درزی خود از دنیا رفت . مردی به سراغ او آمد و دکانش را بسته یافت . از همسایه پرسید درزی کجاست ؟ همسایه گفت « درزی در کوزه افتاد » .

• در کار خیر ، حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام کار خیر ، تردید نباید کرد .

• در مثل ، مناقشه نیست : در مثلی که آوردم مقصودم شما نبودید .

• دروغ گو کم حافظه است : دروغ گو ، خود ، خویش را رسوا می کند .

• در هفت آسمان یک ستاره ندارد : بسیار درویش و تهیدست است .

• در ، همیشه به یک پاشنه نمی گردد : اوضاع ، همیشه این طور نخواهد بود .

• دست از جان شستن : برای رسیدن به مقصود ، تن به مرگ دادن .

• دست بالای دست بسیار است : بر زیردستان ، ستم روا نیست . قدرتمند تر از شما هم هست .

• دست به دامن کسی شدن : به کسی پناه بردن .

• دست به دست کردن : تعلل و تسامح کردن .

• دست به دهن : بی چیز و نیازمند .

• دست به سرش کرد : با ارجاع کاری او را از سر خود باز کرد .

• دست به عصا راه رفتن : احتیاط کردن .

• دستِ پیش را گرفته است : با آن کخ خود ستمگر است ، حریف مظلوم و ستم دیده را ، جفا کار می خواند .

• دست راستش زیر سر شما باشد : امید است که شما هم به این خوشبختی برسید .

• دست رد به سینه کسی زدن : خواهش و التماس کسی را نپذیرفتن .

• دستش به پشتش نمی رسد : وقتی داخل خانه می شود ، در را نمی بندد .

• دستش به دهنش می رسد : آن قدر استطاعت مالی دارد که نیازمند دیگران نباشد .

• دستِ شکسته وبال گردن : از تحمل بدخلقی خویشاوندان و دستگیری بستگان تهیدست و

بی چیز ، چاره ای نیست .

• دستم بی نمک است : به هر که نیکی می کنم ، در حق من بدی می کند .

• دسته گل به آب دادن : مرتکب کاری ناسزاوار شدن .

• دستی از دور بر آتش داری : از رنج و سختی کار ، کاملا آگاه نیستی .

• دستی که نمی شود برید ، باید بوسید : وقتی بر حریف غلبه نمی توان کرد ، باید تسلیم شد .

• دل به دریا زدن : با وجود خطر و بیم هلاک ، بر کاری مصمم شدن .

• دل به دل راه دارد : دوستی و محبت ، پیوسته دو سویه است .

• دل دادن و قلوه گرفتن : شیفته وار و مشتاقانه با یکدیگر سخن گفتن .

• دل دل کردن : مردد بودن .

• دمش را روی کولش گذاشت : نا امید و شکست خورده ، برگشت .

• دم ، غنیمت است : فرصت را از دست نباید داد .

• دندان تیز کردن : به چیزی طمع بستن .

• دندان گرد بودن : بر کالاهای خود نرخ گران گذاشتن .

• دندانی که درد می کند باید کشید : زن یا دوست بد را باید ترک گفت .

• دنیا دو روز است : از خوشی های دنیا باید بهره برد

• دنیا محل گذر است : باید بدی کنندگان و دشمنان را بخشود .

• دنیا هزار رو دارد : پیش آمدها را باید در نظر گرفت و احتیاط را از دست نداد .

• دو پا داشت ، دو پا هم قرض کرد : به تندی گریخت .

• دو پا در یک کفش کردن : سماجت و پافشاری کردن .

• دود از سر بلند شدن : بسیار و متعجب و متحیر شدن .

• دود از چراغ خوردن : برای تحصیل دانش ، رنج فراوان بردن .

• دودش به چشم خودت می رود : کیفر این کار زشت را خودت خواهی دید .

• دوری و دوستی : رفت و آمدِ زیاد از حد ، به کدورت و دل آزردگی می انجامد .

• دوست آن باشد که گیرد دست دوست ، در پریشان حالی و درماندگی : دوست خوب هنگام سختی و درماندگی همراه آدمی است .

• دوستیِ خاله خرسه : محبت جاهلانه که بر ضرر محبوب منجر شود .

• دو قرت و نیمش باقی است : با وجود این همه محبت و لطف ، باز هم ناسپاسی می کند .

• ده مَرده حلاج است : بسیار زیرک و کاری است .

• دهنش آستر دارد : غذاهای بسیار گرم را به آسانی می خورد .

• دهنش بوی شیر می دهد : هنوز خلق و خوی بچگانه اش باقی است ؛ بچه است .

• دهنش چاک و بست ندارد : راز نکهدار نیست ؛ بی جهت دشنام و ناسزا می گوید .

• دیگی به دیگ می گوید رویت سیاه : خود او صاحب همان عیب است که در دیگران می جوید.

• دیگران کاشتند ، ما خوردیم ؛ ما می کاریم تا دیگران بخورند : آسایش فعلی ما حاصل رنج

گذشتگان است و بالطبع راحتِ آیندگان ، منوط به سعی و خدمت ماست .

• دیوار حاشا بلند است : انکار کردن سهل است .

• دیوار موش دارد ؛ موش هم گوش دارد : گفتن اسرار با آواز بلند ، نشان از بی خردی است .

• دیواری از دیوار ما کوتاه تر ندیده : ما را از همه ضعیف تر دیده ، از این رو به ما ستم روا می دارد .

 

 

• حرف ر

• رخت بر بستن : مردن .

• رشته ها پنبه شدن : رنج و تعبی ، باطل و هدر شدن .

• رفتم ثواب کنم ، کباب شدم : در ازای نیکی بدی دیدم .

• رگ خواب کسی را به دست گرفتن : راه نفوذ و تأثیر در کسی یافتن .

• روده بزرگه ، روده کوچکه را خورد : وقتی از گرسنگی بی تاب شوند گویند .

• روی پایش بند نیست : از پیشآمد حاضر ، بسیار شاد و خوشحال است . ( فکر کنم برا خستگی هم میگن )

• ریشش را در آسیا سفید نکرده : آزموده و با تجربه است .

• ریگ در کفش داشتن : مقصود نهانی داشتن .

 

 

 

• حرف ز

• زاغ سیاه کسی را چوب زدن : در کار کسی تجسس کردن .

• زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : نسنجیده سخن گفتن ، پشیمانی در بر دارد .

• زبانم مو درآورد : از بس گفتم خسته شدم .

• زمستان را شبی ، پیران را تبی : پیران در زمستان تحمل سرما را ندارند .

• زمستان رفت ، روسیاهی به زغال ماند : با این که یاری و مدد نکرد ، کار چنان که منظور بود انجام گرفت .

• زنگوله ی پای تابوت : طفل خرد سال مرد پیر .

• زیر آب کسی را زدن : کسی را نزد دیگری منفور کردن ، کسی را از کار بر کنار کردن .

• زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : کسی را با سخن دروغ و چاپلوسی به نخوت و عجب دچار کردن .

• زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن : با حیله و فریب ، کسی را دچار خطر و زیان کردن ، پاپوش درست کردن .

• زیر پای کسی نشستن : کسی را با وعده ها و گفتارهای دروغین ، فریب دادن .

• زیر کاسه ، نیم کاسه ای است : فریب و حیله ای در این کار پنهان است .

• زیره به کرمان بردن : کار عبث و بیهوده کردن .

 

 

 

• حرف س

• سال به سال دریغ از پارسال : هر چه بگذرد ، اوضاع نا بسامان تر است .

• سایه اش را با تیر می زند : سخت با او دشمنی دارد .

• سبیلش را چرب کردن : به او رشوه دادن .

• ستاره سهیل است : زود به زود نمی توان او را دید ، غیبت او طولانی است .

• سراپا گوش بودن : با دقت شنیدن .

• سر به صحرا نهادن : در غم و اندوهی ، چون دیوانگان را بیابان گرفتن .

• سر بیگناه بالای دار نمی رود : بی تقصیری شخص بیگناه ، عاقبت آشکار می شود .

• سر پیری و معرکه گیری : این کار برای شما که سن و سالی دارید شایسته نیست .

• سرِ رشته گم کردن : راه رسیدن به مقصود را از دست دادن .

• سرش از خودش نیست : جوانمرد و بخشنده است .

• سرش برای فلان کار درد می کند : میل و علاقه همیشگی به آن کار دارد .

• سرش برود زبانش نمی رود : سخت حاضر جواب است . ( حامد رو میگه )

• سرش برود شکمش نمی رود : بسیار پرخور و شکموست .

• سرش به سنگ خورد : به خاطر بی تجربگی و خود رأیی ، از کار نتیجه ای نگرفت .

• سر نا را از سر گشادش می زند : کار را از راه و روش معمول آن انجام نمی دهد .

• سر و ته یک کرباس اند : همگی مثل هم هستند .

• سر و گوش آب دادن : آگاهی و اطلاعی اندک حاصل کردن .

• سری از هم سوا هستند : بسیار با هم دوست و مهربان اند .

• سری را که درد نمی کند ، دستمال نمی بندند : بیهوده دنبال دردسر نباید رفت .

• سفره اش همیشه پهن است : اسرار خود و خانواده اش را به طول و تفصیل برای

دیگران شرح می دهد .

• سگ زرد برادر شغال است : در ناجنسی هر دو مثل هم هستند .

• سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام مردم در آنجا زیاد است .

• سنبه پر زور است : حریف قوی است .

• سنگ روی یخ شدن : پیش دیگران شرمسار شدن .

• سنگ کسی را به سینه زدن : از کسی حمایت و هواداری کردن .

• سنگ مفت ، گنجشک مفت : کاری است که دستمایه نمی خواهد ، شاید نتیجه هم

بدهد .

• سیاه کاسه : خسیس ، بخیل .

• سیب زمینی است : بی رگ است ، غیور نیست .

• سیلی نقد به از حلوای نسیه : نقد اگرچه کمتر ، از نسیه بهتر .

 

 

 

• حرف ش

• شاخ به شاخ کسی گذاشتن : با قوی تر از خود ، مجادله کردن .

• شاخ و شانه کشیدن : تهدید کردن .

• شاهنامه آخرش خوش است : باید در انتظار پایان کار بود .

• شتر دیدی ، ندیدی : آنچه دیدی ، نادیده انگار .

• شتر سواری و دولا دولا : کار مهم و بزرگ را در نهان نمی توان انجام داد .

• شریک دزد و رفیق قافله : آدم دو رو و منافق .

• شش ماهه به دنیا آمده : در کارها زیاد عجله می کند .

• شکمی از عزا در آوردن : بعد از گرسنگی طولانی ، غذایی گوارا خوردن

• شلم شوربا : بی نظم و ترتیب .

• شمشیرش به ابر می رسد : مقتدر و تواناست .

• شنیدن کی بود مانند دیدن : شنیده ها را نباید باور کرد .

• شورش را در آوردن : زیاده روی و از حد گذشتن .

• شیر خشتی مزاج است : با همه کسی می تواند زندگی کند .

• شیر مرغ : چیز نایاب .

• شیره به سر کسی مالیدن : کسی را به ناچیزی خرسند کردن .

• شیری یا روباه : کامروا باز گشته ای یا ناکام ؟

 

 

• حرف ص

• صابونش به تن من هم خورده : زیان و آسیبش به من هم رسیده .

• صد تا چاقو بسازد ، یکیش دسته ندارد : پیوسته وعده های دروغ میدهد .

• صد تا مثل تو را لب چشمه میبرد ، تشنه بر می گرداند : بسیار مکار و حیله گر است .

 

 

• حرف ط

• طوطی وار : گفتاری بی تعقل .

• طوق بر گردن : مطیع و فرمانبردار .

 

 

 

• حرف ظ

• ظاهر و باطنش یکی است : بی ریا و یکدل است .

• ظلم ، عاقبت ندارد : ستمگر به سزای اعمالش میرسد .

 

 

• حرف ع

• عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است : در آخر عمر ، بدبخت و سیه روزگار شده .

• عجله کار شیطان است : در کارها باید صبور و محتاط بود .

• عدو شود سبب خیر ، اگر خدا خواهد : با خواست خدا چه بسا که حوادث ناگوار به خیر و صلاح بینجامد .

• عقلش پاره سنگ میبرد : دیوانه است .

• عقل که نیست جان در عذاب است : نادان راه آسان کارها را نمی داند و خود را به سختی می اندازد .

• عقل مردم به چشمشان است : غالب مردم آنچه را که ببینند ، تقلید می کنند .

 

 

 

• حرف ف

• فردا را که دیده است ؟ : دم را غنیمت شمار و خوش باش .

• فردا هم روز خداست : لازم نیست همه کارها را امروز انجام دهید .

• فکر نان کن که خربزه آب است : امور سطحی و کم ارزش را رها کن و به مسائل مهم تر بیندیش .

• فیلش یاد هندوستان کرده : به یاد گذشته ها و خاطراتش افتاده است .

 

 

 

• حرف ق

• قافیه تنگ شدن : کار به تنگنا افتادن .

• قباله کهنه جایی بودن : از ابتدای کار به همه چیز آن آگاه بودن .

• قربان بند کیفتم تا پول داری رفیقتم : وصف حال افرادی است که رفاقتشان به مال و ثروت بسته است .

• قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود : با قناعت و صرفه جویی می توان به عزت و توانگری رسید .

• قلم در کف دشمن است : آنچه می گوید یا می کند مبتنی بر دشمنی است .

• قیمت خون باباش می گوید : خیلی گران می فروشد .

 

صبح وزوان

صبح وزوان

توسط
محمد علی بخشنده
·
۱۳۹۴/۱۰/۱۰

۴۰۰ ضرب المثل فارسی و معنی و مفهوم آن ها

ضرب المثل همراه با معنی

۱- آب از آب تکان نخوردن : کنایه از آرامش : بدون نگرانی

۲- آب از آسیاب افتادن :آرامشی برقرار شد- سرو صدا خاموش شد

۳- آب از سر گذشتن:امید نداشتن- به پایان آمدن امری

۴- آب آمد و تیمم باطل شد :اصل کار آمد وفرع بی مورد است

۵- آب توی دلش تکان نمی خورد :آرام وآهسته حرکت می کند

۶- آب خوش از گلو پایین نرفتن: راحتی نداشتن

۷- آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم : هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.

۸- آب را از سرچشمه باید بست :جلوی ضرر وزیان را از مبدا باید گرفت.

۹- آب زیر پوستش رفته است:کمی چاق شده است-وضع مالیش بهتر شده است.

۱۰- آبشان در یک جوی نمی رود :با هم توافق ندارند –بایکدیگر خوب نیستند.

۱۱- آب غوره گرفتن: گریه کردن – گریستن

۱۲- آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ داری: کسی که خود عیب بسیار دارد وبه اندک عیب دیگری ایراد و خرده می گیرد.

۱۳- آبم است وگاوم است نوبت آسیابم است: به مناسبت چندین کار دیک موقع داشتن

۱۴- آب نخوردن چشم:امیدی نداشتن

۱۵- آب تاب دادن :به موضوعی اهمیت زیادی دادن –اغراق کردن

۱۶- آب در دست داری نخور بیا:در آمدن فوق العاده عجله شتاب اشتن

۱۷- آبی از او گم نمی شود:امکان انجام دادن کار از او نیست-نباید به او امیدی داشت

۱۸- آبی که به زندگی نداد حسین چون گشت شهید بر مزارش

توجهی به کسی در زمان لزوم نکردن در غیر زمان به آن پرداختن_مانند (نوشداروی پس از مرگ سهراب)

۱۹- آتش چون بر افروخت بسوزد تر وخشک :در اثر حادثه گناهکار و بی گناه از بین بروند

۲۰- آتش زیر خاکستر:آرامش موقت-موذی

۲۱- آخر کار خود را کردن:به مقصو خود رسیدن-به هدف خود نائل آمدن

۲۲- آخوند شدن چه آسان وانسان شدن چه مشکل:سواد پیداکردن راحت است اما انسان شدن سخت است.

۲۳- آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد:باید باتوجه به توانایی خود کاری انجام داد.

۲۴- آدم شاخ در می آورد:از شدت تعجب-حرفهای دروغ وغیر قابل قبول

۲۵- آدم گدا این همه دادا:آدمهای فقیر بیشتر ادا دارند-بیشتر عیب وایراد می گیرند

۲۶- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد:به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.

۲۷- آدم مفتخور خوش سلیقه می شود:کسی که چیزی را رایگان بدست می آورد بر آن ایراد می گیرد.

۲۸- آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می زند:به کسی که اطلاع از انجام کاری را ندارد وبه نادرست انجام می دهد.

۲۹- آدم یکبار پایش تو چاله می افتد:از هر اتفاق وپیشامدی باید عبرت گرفت

۳۰- آدم یک دنده:ثابت محکم،بیشتر در جهت منفی

۳۱- آرزو را به گور بردن:به هدف ومقصود خود نرسیدن

۳۲- آزموده را آزمون خطاست:باکسی که قبل آشنا بودن ومعامله داشتن به حیث منفی

۳۳- آسمان به زمین نمی آید:اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.

۳۴- آسمان وریسمان را سر هم بافتن:دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن-نامربوط گفتن

ضرب المثل همراه با معنی

۳۵- آش پز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک:دو یا چند نفر در انجام کاری دخالت داشته باشند کار پیش نمی رود

۳۶- آش دهن سوز نبودن:مورد مطلوب نبودن

۳۷- آش خوب باشد کاسه اش چوب باشد:اصل مهم است نه فع.

۳۸- آش کشک خالته بخوری باته نخوری پاته:در هر حال مجبور به انجام کار بودن.

۳۹- آش نخورده ودهن سوخته: کار ی انجام نداده ولی گناهکار شناخته شده

۴۰- آشو لاش کردن:صدمه وآسیب سختی دادن

۴۱- آشی برای کسی پختن:درد سری برای کسی بوجود آوردن.

۴۲- آفتاب لب بام است:مرگ او نزدیک است

۴۳- آفتابه لگن هفت دست وشام و ناهار هیچ:تشریفات زیاد ولی اهمیت کار کم

۴۴- آفاتب همیشه زیر ابر نمی ماند:حقیقت همیشه پنهان نیست-واقیعت روزی رو خواهدکرد

۴۵- آمد زیر ابرویش را بگیرد چشمش را کور کرد:کار خوبی برای کسی خواست انجام دهد اما برعکس شد.

۴۶- آن را که حساب پاک است از معامله چه باک است:کسی که نیست که پاکی داشته باشدترسی از حساب وکتاب ندارد.

۴۷- آنقدر بایست که زیر پایت سبز شود:انتظار کشیدن بدون نتیجه

۴۸- آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد زمستانت نبود:از قبل باید فکر آینده بود

۴۹- آویزه گوش کردن:پندی را فراگرفتن را بکار بستن

۵۰- آه در بساط نداشتن:کاملاً بی چیز و فقیر بودن

۵۱- آهسته بیا آهسته برو گربه شاخت نزند:پنهان کردن مطلب-بی سر وصدا انجام دادن کاری

۵۲- اجاق پدر راروشن نگه داشتن:فرزند داشتن،که بیشتر منظور فرزند پسر داشتن است.

۵۳- اجاقش کور است:صاحب اولاد نمی شود

۵۴- اجل دور سرش می چرخد:وضیعت ناگوار دارد.نزدیک به مرگ است

۵۵- احترام امام زاد ه با متولی آن است:احترام هر کس را باید نزدیکان او حفظ نمایند.

۵۶- از آب گل آلود ماهی گرفتن:از هرج ومرج استفاده کردن

۵۷- از این ستون به آن ستون فرج است:در انتظار بیش آمد ناگوار همیشه باید امید وار بود.

۵۸- از بیخ عرب بودن:چیزی اصلاً سرش نشدن

۵۹- از خر شیطان پیاده شدن:از لج بازی بیرون آمدن

۶۰- از دماغ فیل افتادن:متکبر ومغرور بودن

۶۱- از سه چیز باید حذر کرد:دیوار شکسته-سگ درنده-زن سلیطه

۶۲- ا ز کاه کوه ساختن:چیز کوچک وبی اهمیت را بزرگ جلوه دادن

۶۳- از کیسه خلیفه بخشیدن:از مال وثروت دیگران اعطا کردن

۶۴- از هول حلیم توی دیگ افتادن:از زیادی طمع عجله به جای سود بردن زیان دیدن

۶۵- اسب راگم کردن وپی نعلش گشتن:اصل رااز دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن

۶۶- اگر در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است:از موقیعت نباید سوء استفاده کرد.

۶۷- اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب ببرد:بسیار لابالی وبی فکر واندیشه است

۶۸- اگر کاردش بزنی خونش بیرون نمی آید:از زیادی خشم غضب

۶۹- اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو است:به آدم پرخور گفته می شود.

۷۰- انگشت در سوراخ زنبور کردن:برای خود تولید زحمت ودرد سر کردن

۷۱- ایراد بنی اسرائیلی گرفتن:خرده گیری نابه جا و غیر وارد

۷۲- این شتری است که در خانه هرکس می خوابد:مرگ برای همه است.

۷۳- این کلاه برای سرش گشاد است:درخور توانایی ولیاقت او نیست.

۷۴- با پای بروی کفش پاره می شود وباسر بروی کلاه:در هر حال کار خرج دارد

۷۵- با پنبه سر بریدن:بانرمی به کسی آسیب رساندن صدمه زدن.

۷۶- باد آورده را باد می برد:چیزی که به آسانی و رایگان بدست آید به آسانی هم از دست می رود.

۷۷- باد غبغت انداختن :افاده کردن-خود را گرفتن

۷۸- باد در فقس کردن: کار بهیوده انجام دادن

۷۹- بامجان بم آفت ندارد:خطر،متوجه زشت کاران نمی شود.

۸۰- باسیلی صورت خود را سرخ داشتن:با وجود تنگدستی ظاهر خود را حفظ کردن

۸۱- با کدخدا بساز ؛ده را بتاز:همراه با بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ

۸۲- بالاخانه اش را اجاره داده است:عقلش کم است

۸۳- بالای سیاهی رنگی نیست:وضع از این بدتر نمی شود.

۸۴- با یک تیر دونشانه زدن:از یک عمل دو نتیجه گرفتن

۸۵- با یک دست دهندوانه نمی توان گرفت:از دو کار باید یکی را انتخاب کرد وانجام داد.

۸۶- بچه عزیز است و ادب عزیز تر:تقدّم عزت ادب در وجود انسان

۸۷- بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار می آید:و عده سرخرمن به کسی دادن.

۸۸- برادری به جا بز غاله یکی هفت صد دینار:معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد.

۸۹- برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند:کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمی کنند.

۹۰- برج زهر مار بودن:بسیار عبوس وخشمگین بودن.

۹۱- بر خر مراد خود سوار شدن:به هدف خود نائل آمدن

۹۲- بر کشک را بسای:بر پی کار خود

۹۳- بز گر از سرچشمه آب می خورد:آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد

۹۴- بلد نیستم راحت جان است:به کسی گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم

۹۵- به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می کنند:دچار اشتباه بزرگی شدن

۹۶- به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید:از تنبلی زیاد

۹۷- به جیب زدن :استفاده مالی بردن-پولی به دست آوردن

۹۸- به چاک زدن:فرار کردن

۹۹- به در د لای جرز خوردن:برای هیچ کار مناسب نبودن.

۱۰۰- به دریابرود دریا خشک می شود:در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.

۱۰۱- به رنج و سعی کسی نعمتی به چنک آورد دگر کس آیدو بی سعی و رنج بردارد

توجه به مفتخوری افراد دارد.

۱۰۲- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم:به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد.

۱۰۳- یه رش کسی خندیدن:او را تحقیر ومسخره کردن

۱۰۴- به زخم کسی نمک پاشیدن:درد یا داغ کسی را تشدید کردن

۱۰۵- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است:کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.

۱۰۶- به شترمغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم:کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست

۱۰۷- به شکم خود صابون زدن:وعده وعید به خود دادن.

۱۰۸- به کچل گفتند نامت چیست گفت :زلفعلی،به مزاح تمسخر

۱۰۹- به گمراه گفتنذ نامت چیست گفت :رهبر، به مزاح تمسخر

۱۱۰- به هر سازی رقصیدن:مطابق هر میلی رفتار کردن

۱۱۱- بی بی از بی چادری پنهان است:اگر کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.

۱۱۲- بی گدار به آب زدن:نسنجیده وبدون مطالعه کار کردن.احتایط نکردن.

۱۱۳- پا از گلیم بیرو ن بردن:توجه به حد وحدود خود نکردن.

۱۱۴- پایش لب گور است:نزدیک مردن است.

۱۱۵- پدر کسی را سوزاندن:کسی را بسیار اذیت کردن

۱۱۶- پدر کشی داشتن باکسی:دشمنی سختی باکسی داشتن

۱۱۷- پدر مادر دار بودن:اصل نصب داشتن

۱۱۸- پرنت پلا گفتن:حرفهای ناربط وخارج از موضوع زدن.

۱۱۹- پرسه زدن:ولگردی کردن-گردش بیهوده کردن.

۱۲۰- پُز عالی وجیب خالی:ظاهر آراسته وجیب بدون پول

۱۲۱- پس از مرگ سهراب ونوشدار:کار از کار گذشتن

۱۲۲- پستان به تنور چسباندن :پبش از اندزه دلسوزی کردن

۱۲۳- پشت سر کسی نماز خواندن:به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن

۱۲۴- پشت کسی را به خاک مالیدن:او را شکست دادن

۱۲۵- پیله کردن:باسماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.

۱۲۶- تابستان پدر یتیمان است:در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.

۱۲۷- تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.

۱۲۸- تا تنور گرم است باید نان را چسباند:همین که موقعیت داری استفاده کن.

۱۲۹- تابگویی((ف))می گویم فرح زاد:متوجه و هوشیار هستم

۱۳۰- تا سه نشود بازی نشود:هر چیز با سه تا کامل می شود

۱۳۱- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب شود:زمان و مدت طولانی لازم است

۱۳۲- تا نباشد ،چوب تر فرمان نبر گاو خر:در هر چیزی باید سخت گیری کرد

۱۳۳- تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز ها:تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.

۱۳۴- تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود:کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.

۱۳۵- تر وخشک را باهم سوختن:استثنا در کار نبودن

۱۳۶- تعارف شاه عبدلعظیمی کردن:تعارف ظاهری بودن رضایت باطنی کردن

۱۳۷- توبه ی گرگ مر گ است:کسی که دست از عادت خود بر نمی دراد.

۱۳۸- تو به خیر و من به سلامت:دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم

۱۳۹- تو نیکی مکن در دجله و انداز که ایز در بیابانت دهد باز:نتیجه کار خوب به خود انسان برمی گرد.

۱۴۰- توی هچل افتادن:گرفتار شدن-دچار زحمت شدن

۱۴۱- توی هول ولا ماندن:مضطرب بودن-ترید داشتن

۱۴۲- ته جیبش تار عنکبوت بسته است:بی پول وفقیر است

۱۴۳- جایی نمی رود که آبرویش رود:عاقل است

۱۴۴- جان به عزرائیل ندادن:فوق العاده خسیس بودن

۱۴۵- جای سوزن انداختن نبود:خبلی پر جمیت و شلوغ بود

۱۴۶- چرت موز بودن:جوانی بی ادب و بی اهمیت-غیر قابل اعتناء

۱۴۷- جلز ولز کردن:بسیار التماس زاری کردن

۱۴۸- جنسش شیشه خورده دارد:نادرست است

۱۴۹- جواب ابلهان خاموشی است:در برار افراد نادان باید خاموش بود.

۱۵۰- جوجه ها در آخر پاییز می شمرند:نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود

آمد ۱۵۱- جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.

۱۵۲- جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.

۱۵۳- چا خان کردن : دروغگوئی کردن .

۱۵۴- چاقو دسته ی خود را نمی برد : خویشان وبستگان برای همدیگر ایجاد ناراحتی می کنند.

۱۵۵- چاق سلامتی کردن : حال واحوالپرسی کردن – سلام وعلیک کردن .

۱۵۶- چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.

۱۵۷- چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت .

۱۵۸- چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.

۱۵۹- چاه کن همیشه ته چاه است : کسی که برای دیگران تله ایجاد کند اول خودش می افتد.

۱۶۰- چوب تر به کسی فروختن: مشکلی برای دیگران ایجاد کردن – دشمنی داشتن با کسی.

۱۶۱- چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.

۱۶۲- چوب لای چرخ گذاشتن: مانع پیشرفت دیگران شدن – مانع ایجاد کردن.

۱۶۳- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.

۱۶۴- چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.

۱۶۵- چه خاکی به سرم بریزم : چه چارهای بیندیشم.

۱۶۶- چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.

۱۶۷- حرف راست را از دهن بچه باید شنید: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.

۱۶۸- حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.

۱۶۹- حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای عمل کسی را دادن.

۱۷۰- حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.

۱۷۱- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن .

۱۷۲- حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.

۱۷۳- حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته نیست.

۱۷۴- خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن .

۱۷۵- خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد: این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. (به ویژه زن و مرد )

۱۷۶- خر بیارو باقالا بار کن : کار خراب جبران نا پذیر .

۱۷۷- خر پول : پول دارو ثروتمند.

۱۷۸- خر تو خر بودن : هدجو مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد.

۱۷۹- خر خالی یرقه می رود: آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.

۱۸۰- خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است : آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.

۱۸۱- خر رفتو الاغ برگشت : همان طورکه بود هست- بهتر نشد.

۱۸۲- خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.

۱۸۳- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشیدن : کار همیشگی بدون استراحت.

۱۸۴- خر مقدس بودن : کسی که از نفهمی در تقدس افراط کند.

۱۸۵- خروس بی محل بودن: وقتو زمان را تشخیص ندادن.

۱۸۶- خر همان خر است اما پالانش عوض شده : لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تاثیر ندارد.

۱۸۷- خر همیشه خرما نمی ریند : همیشه نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود – همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.

۱۸۸- خل بازی در آوردن: خود را به دیوانگی زدن.

۱۸۹- خواب زن چپ است: تعبیر خواب زن معکوس است.

۱۹۰- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: خود را به جمعیت واجتماع تطبیق دادن.

۱۹۱- خود را به کوچه ی علی چپ زدن: نادانی نکردن به منظور اجتناب ودوری از کار.

۱۹۲- خود را نخود آشی کردن : مدالخه کردن در هر کاری.

۱۹۳- خودش می برد وخودش می دوزد: همه کاره خودش است.

۱۹۴- خون کسی را توی شیشه کردن: کسی رابسیار اذیت کردن – بسیار گران فروشی کردن.

۱۹۵- داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم صاحب است: از گذشته نگو الان چیکاره ای.

۱۹۶- داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست: کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.

۱۹۷- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان نداند ونپرسد: تواضع وفروتنی افراد دانا.

۱۹۸- دبه در آوردن: پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .

۱۹۹- دختر تر تیزک است: کنایه به زود رشد بودن دختر.

۲۰۰- در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند: طبیعت جنگ ،جنگیدن است.

۲۰۱- در خانه هر چه مهمان هر که: وقتی مهمان سر زده آمد باید آنچه حاضر است یسازد.

۲۰۲- درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر: به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.

۲۰۳- درد خروار آید و منقال رود: مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.

۲۰۴- درد را کی میکشد که می زاید: زحمت شاکی می شکد که کار انجام می دهد.

۲۰۵- در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است: در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.

۲۰۶- در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.

۲۰۷- در مثل مناقشه نیست: منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.

۲۰۸- دزد آمد و هیچ نبرد: همه چیز جای خودش است.

۲۰۹- دزد نگرفته پادشاه است: کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.

۲۱۰- دست از سر کچل کسی برادشتن: کنایه از رها کردن کسی.

۲۱۱- دست به سر کردن: کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن.

۲۱۲- دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.

۲۱۳- دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.

۲۱۴- دست راست و چپ را نشناختن: بسیار کودن و ابله بودن.

۲۱۵- دست دست را می شناسد: امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.

۲۱۶- دستش چسبناک است: دزد است.

۲۱۷- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.

۲۱۸- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن.

۲۱۹- دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور آزمایی کردن است.

۲۲۰- روده بزرگ روده گوچک را خورده است: بسیار گرسنه بودن.

۲۲۱- روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.

۲۲۲- دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر.

۲۲۳- دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: تشویش و اضطراب دارد.

۲۲۴- دماغی چاق داشتن: سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.

۲۲۵- دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را سخت تنیه کردن.

۲۲۶- دم به تله دادن: گیر افتادن.

۲۲۷- دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.

۲۲۸- دم در آوردن: پر رو شدن.

۲۲۹- دمش را گذاشت روی کولش و رفت: ناامید شد و شکست خورد.

۲۳۰- دندان را تیز: طمع زیادی به چیزی داشتن.

۲۳۱- دهن بین بودن: زود باور بودن.

۲۳۲- دهنش چفت و بست ندارد: بی جهت هر ناسزایی گفتن.

۲۳۳- دیوار موش دارد موش گوش دارد: موقع راز گفتن نیست.

۲۳۴- ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی یاد کردن.

۲۳۵- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.

۲۳۶- روزگار کسی را سیاه کردن: او را بدبخت کردن.

۲۳۷- روز وانفسا: روز قیامت و صحرای محشر.

۲۳۸- روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.

۲۳۹- روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم: کار یدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.

۲۴۰- روی سر کسی خراب شدن: به زور به مهمانی کسی رفتن : خود را بر کسی تحمیل نمودن.

۲۴۱- روی شاخش است: کارم حتمی است.

۲۴۲- روی کسی را سفید کردن: موجب سزبلندی و خشنودی کسی شدن.

۲۴۳- ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.

۲۴۴- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.

۲۴۵- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.

۲۴۶- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.

۲۴۷- زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.

۲۴۸- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.

۲۴۹- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.

۲۵۰- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.

۲۵۱- زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان: فقیر و بی چیز است.

۲۵۲- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.

۲۵۳- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .

۲۵۴- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.

۲۵۵- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.

۲۵۶- سال به سال دریغ از پارسال : روزگار وموقعیت بهتری در پیش نیست.

۲۵۷- سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.

۲۵۸- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه یا هدیه دادن.

۲۵۹- سبیل کسی را دود دادن : کسی را تنبیه کردن – خجل وناراحت ساختن.

۲۶۰- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود – غیبتهای طولانی دارد.

۲۶۱- سر به جهنم زدن : بسیار گران تمام شدن.

۲۶۲- سر به سر کسی گذاشتن : اورا ناراحت کردن – با او شوخی کردن.

۲۶۳- سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتی دیار خود را ترک کردن.

۲۶۴- سر به هوا بودن : بازی گوش بودن .

۲۶۵- سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن .

۲۶۶- سر پیری و معرکه گیری : کسانی که در زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.

۲۶۷- سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن – آزموده شدن .

۲۶۸- سر شاخ شدن : درگیر شدن .

۲۶۹- سرش تو لاک خود بودن : کاری به کار کسی نداشتن – در فکر خود بودن.

۲۷۰- سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن .

۲۷۱- سر کسی شیره مالیدن: کسی ا گول زدن : اغفال کردن.

۲۷۲- سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است: هر چیزی که رایگان باشد گواراست.

۲۷۳- سر کیسه را شل کردن: سخاوتمکند بودن : پول خرج کردن.

۲۷۴- سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.

۲۷۵- سر و گوش آب دادن: کسب خبر و اطلاع کردن.

۲۷۶- سری که درد نمی کند دستمال نبند: بی مورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.

۲۷۷- سگ زرد برادر شغال است: به لحاظ بدی هر دو مثل هم اند.

۲۷۸- سگ صاحبش را نمی شناسد: ازدحام و شلوغی زیاد.

۲۷۹- سگ کیش کردن: کسی را بزور به جایی بردن.

۲۸۰- سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن: مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.

۲۸۱- سیر به پیاز می گکه پیف پیف چقدر بو میدهی: دو مجرم مثل هم یکدیگر را سرزنش می کنند.

۲۸۲- شاخ و شانه کشیدن: به خود بالیدن : تظاهر به زورمندی کردن.

۲۸۳- شال و کلاه کردن: آماده شدن : لباس پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.

۲۸۴- شاهنامه آخرش خوش است: باید به پایان کار توجه داشت.

۲۸۵- شب آبستن است تا چه زاید سحر: حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.

۲۸۶- شب دراز است و قلندر بیدار: وقت بسیار است ، شتاب و عجله شایسته نیست.

۲۸۷- شتر با بارش گم شد: به محل بسیار شلوغ گویند.

۲۸۸- شتر دیدی ندیدی: آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.

۲۸۹- شتر سواری دولا دولا نداره: این کار پنهان شدنی نیست.

۲۹۰- شریک دزد و رفیق قافله: کسی که با طرفین دفاع و نزاء زد و بند داشته باشد.

۲۹۱- شش ماهه به دنیا آمدن: بسیار عجول بودن.

۲۹۲- شکم گرسنه فتوای خون می دهد: به آدم بی ایمان نمی توان اعتماد کرد.

۲۹۳- شیری یا روباه؟: پیروز باز گشتی یا شکست خورده؟.

۲۹۴- شورش را در آوردن: زیاده روی بیش از حد کردن در کاری.

۲۹۵- شتر در خواب بیند پنبه دانه: آدمی که آرزوهای دور و دراز داشته باشد.

۲۹۶- شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر بودن (جهت منفی).

۲۹۷- صبر ایّوب داشتن: بسیار بردبار و صبور بودن.

۲۹۸- صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را نمیداند: کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.

۲۹۹- صلاح مملکت خویش خسروان دانند: آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.

۳۰۰- طناب مفت را کردید خود را به دار زد: از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.

۳۰۱- طوطی وار یاد گرفتن: بدون توجه به معنی و مفهوم از بر بودن : نفهمیده حرف زدن.

۳۰۲- عاقبت جوینده یابنده بود: هر کسی که بدنبال چیزی برود به آن می رسد.

۳۰۳- عقل کسی گرد شدن: عقل درست و حسابی نداشتن : کم شدن عقل کسی.

۳۰۴- علی ماند و حوضش: بیکار بودن.

۳۰۵- عمر نوح نداشتن: عمر دراز و طولانی نداشتن.

۳۰۶- عیسی به دین خود موسی هم به دین خود: هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.

۳۰۷-غاز چراندن : بیکار بودن.

۳۰۸- غزل خدا حافظی را خواندن : برای رفتن وجدایی آماده شدن – مردن .

۳۰۹- فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.

۳۱۰- فس فس کردن : دیر جنبیدن – بسیار آهسته کار کردن .

۳۱۱- فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده .

۳۱۲- فلفل مبین که ریزه / بشکن ببین چه تیزاست : به کوچکی شخص نگاه نکن بلکه به لیاقت او نگاه کن .

۳۱۳- فیلش یاد هندوستان کرده : به هدف و مقصد دیگری توجه کرده .

۳۱۴- قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت .

۳۱۵- قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن .

۳۱۶- قوز بالای قوز : گرفتاری رو گرفتاری – مشکلی روی مشکل پیش .

۳۱۷- کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم بهتر از هیچ چیز است .

۳۱۸- کاردش بزنی خونش در نمی آید : بی نهایت خشمگین است .

۳۱۹- کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن .

۳۲۰- کبکش خروس می خواند : بسیار خوشحال وبا نشاط است .

۳۲۱- کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من : کسی برای دیگری کاری انجام نمی دهد .

۳۲۲- کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت ودشوار است .

۳۲۳- کف دستم را بو نکرده بودم : از غیب نمی دانستم .

۳۲۴- کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی : مهارت نداشتن در کاری .

۳۲۵- کلاه شرعی بافتن : عمل غیر مشروعی را با حیله وتزویر شرعی جلوه دادن .

۳۲۶- کار کردن خر وخوردن یابو : کار را کس دیگر می کند نتیجه را کس دیگر می برد .

۳۲۷- کیسه برای چیزی دوختن : طمع داشتن به چیزی .

۳۲۸- گاوش زائیده : مشکلی برایش پیش آمده است .

۳۲۹- گردن کج کردن : خود را کوچک کردن – عاجزانه چیزی از کسی خواستن .

۳۳۰- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : کارها با صبر وبردباری انجام می شود .

۳۳۱- گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن .

۳۳۲- گل سر سبد بودن : برگزیده گروه بودن – ممتاز جمع شدن .

۳۳۳- گاو پیشانی سفید : همه کس و همه جا او را می شناسند .

۳۳۴- گوش بریدن کسی :کلاه برداری کردن از کسی .

۳۳۵- لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن .

۳۳۶- لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود .

۳۳۷- مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود .

۳۳۸- مار را در آستین خود پروراندن : چیز بد را یاری دادن .

۳۳۹- مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد : آدم صدمه دیده همیشه می ترسد.

۳۴۰- ماست خود را کیسه کردن :ترسیدن.

۳۴۱- مثل اینکه مال باباش و خوردم : به مناسبت دشمنی با کسی گفته می شود .

۳۴۲- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : روی آوردن به کار خود هیچ موقع دیر نیست .

۳۴۳- مرغ همسایه غاز است : چیزی که دیگران دارند با ارزش تر است .

۳۴۴- موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمبش بست : طرف خودش پذیرفته نبود معرف دیگری شد .

۳۴۵- مرغ یک پا دارد : از نظرم بر نمی گردم .

۳۴۶- مثل خر در گل ماندن : عاجز و ناتوان و درمانده شدن .

۳۴۷- مرد سر می دهد اما سر نمی دهد : رازی که به کسی سپرده شد فاش نمی شود .

۳۴۸- مشت نمونه خروار است : چیز کم به نشانه فراوان .

۳۴۹- مشت وسندان : جدال ودرگیری ناتوان با توانا – کار دشوار وخطر ناک.

۳۵۰- مگر آمدی آتش ببری : عجله زیاد داشتن.

۳۵۱- مگ ر شهر هرت است ؟ هر کار ی انجام بدهی آزاد نیستی .

۳۵۲- مگر کله گنجشک خورده ای ؟ بسیار پر حرف هستی .

۳۵۳- من می گویم نر است تو می گویی بدوش – بی جهت اصرار کردن

۳۵۴- من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم- با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .

۳۵۵- مو را از دست کشیدن – دقت بسیار کردن .

۳۵۶- موش مردگی درآوردن – خود را به ناخوشسی زدن – خود را بیمار جلوه دادن

۳۵۷- مومن مسجد ندیده – به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد .

۳۵۸- موهایش را در آسیاب سفید کرده – گرچه پیر است اما بی تجربه است .

۳۵۹- مویی از خرس کندن غنیمت است – از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است .

۳۶۰- مهمان مهمان را نمی تواند ببیند صاحبخانه هر دو را – خسیس بودن صاحب خانه

۳۶۱- میانشان شکر آب است – روابط آنها خوب نیست ، اختلاف دارند .

۳۶۲- ناز شست گرفتن – پاداش و جایزه گرفتن .

۳۶۳- نازک نارنجی – زودرنج ، کم تحمل در مقابل مشکلات

۳۶۴- نان به نرخ روز خوردن – پای بند بودن به اصول – رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن

۳۶۵- نان کسی را آجر کردن – موجب ضرر و زیان کسی شدن .

۳۶۶- نخود هر آش بودن – مداخله در هر کاری کردن .

۳۶۷- نشخوار آدمیزاد حرف است – لذت داشتن حرف زیاد .

۳۶۸- نمک پرورده بودن – مدیون کسی دیگر بودن .

۳۶۹- نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار – با آمدن چیز جدید گذشته و قدیمی و دلگیر می شود .

۳۷۰ – نه زنگی زنگ نه رومی روم – میانه رو بودن – متوسط بودن .

۳۷۱- نه سر پیاز نه ته پیاز – کاره ای نبودن .

۳۷۲- نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه – بدون زحمت به هدف رسیدم .

۳۷۳- وقت سر خاراندن نداشتن – سخت گرفتار کار زیاد بودن .

۳۷۴- هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک – از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست .

۳۷۵- هر چه پول بدهی آش می خوری – به اندازه زحمتت نتیجه می گیری .

۳۷۶- هر سرازی سربالایی دارد – راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد .

۳۷۷- هر چه دیدی از چشم خودت دیدی – مقصر خودت هستی .

۳۷۸ – هر چه سنگ است مال پای لنگ است – آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد .

۳۷۹- هر کی با آل علی درافتد برافتد – معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .

۳۸۰- هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد – به دیگران نباید امید داشت ، هر کاری را باید خود انجام داد .

۳۸۱- هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند – هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .

۳۸۲- هر که بامش بیش برفش بیشتر – هر کس داراتر است گرفتار تر است.

۳۸۳- هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد – نباید به دیگران متکی بود .

۳۸۴- هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد – باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

۳۸۵- هفت خوان رستم را طی کردن – کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

۳۸۶- همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی – شانس و اقبال دیگران ییشتر از ماست .

۳۸۷- هنداونه زیر بغل کسی گذاشتن – تملق بی جا گفتن .

۳۸۸- هوا گرگ و میش است – نه تاریک است نه روشن .

۳۸۹- هیچ کاره ی همه کاره – آدم هیچ کاره هود را همه کاره می پندارد .

۳۹۰- یاسین به گوش خر خواندن – کار بی حاصل انجام دادن .

۳۹۱- یال و کوپال داشتن – سرو وضع خوب داشتن .

۳۹۲- یک دستی گرفتن – کسی را کتر از آنچه هست پنداشتن .

۳۹۳- یک ستاره توی آسمان ندارد – ادم بی شانس و اقبال است .

۳۹۴- یک شب هزار شب نمی شود –به تعارف به مهمان می گویند .

۳۹۵- یک کلاغ چهل کلاغ کردن – اغراق و مبالغه نمودن + غیبت زیاد .

۳۹۶- یک بز گر گله را گرگین می کند- یک همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .

۳۹۷- یکی به نعل می زند یکی هم به میخ – هر دو طرف را مراعات می کند .

۳۹۸- یک گوش در است و گوش دیگر دروازه – کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .

۳۹۹- یکی را پی نخود سیاه فرستادن – به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .

۴۰۰- یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود .- کار نابخردانه کردن .

منابع و مآخذ :

۱- فرهنگ مسأله ها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی- دکتر محمد عظیمی نشر قطره- چاپ سوم – ۱۳۸۲

۲- بهترین ضرب المثلهای ایرانی- سهیلا سلحشور- انتشارات اروند

۳- گلستان سعدی- دکتر محمد خزائلی- چابخانه علمی- چاپ هشتم ۱۳۶۸

۴- اصطلاحات و عبارات عامیانه- کتابهای درسی دوره متوسطه-

۵- مجموعه اطلاعات گردآورنده مقاله

بازدیدها: ۲۱۷۹۴۹


۱۳۹۴/۰۹/۰۴

 توسط
محمد علی بخشنده
· Published ۱۳۹۴/۰۹/۰۴


۱۳۹۵/۰۳/۱۹

 توسط
محمد علی بخشنده
· Published ۱۳۹۵/۰۳/۱۹


۱۳۹۷/۰۵/۱۸

 توسط
محمد علی بخشنده
· Published ۱۳۹۷/۰۵/۱۸

،،.ا

عالی بود ولی خیلی هاش کنایه و مبالغه بود ضرب المثل نبود ولی بازی اکی بود

بسیاربسیارزیبابود

سلام سپاس از گردآوری این مجموعه.برای کار در مدرسه بسیار کاربردی است.

سلام وقت بخیر خواستم ببینم شما جواب این ضرب المثل میدونید ممنون
صبح سحر رفع عطش دست خمش،روی تنش

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

دنبال کنید:

اخبار شهرستان / اخبار وزوان

نشست خبری فرماندار شاهین شهر با اصحاب

۱۶ تیر, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

بازدید فرماندار شهرستان و هیئت همراه از قنات تاریخی و بزرگ شهر وزوان

۱۳ تیر, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

نصب وسایل بازی کودکان در محل پارک لاله وزوان

۱۳ تیر, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / قانون گذاری

محمد تقی معینیان:تیجه گیری(قسمت چهارم)پایانی

۲۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار منطقه / اخبار وزوان / اقتصادی / عملکرد شهرداری وزوان / گزارش عملکرد شورای اسلامی شهر وزوان / نماینده مجلس

راههای عملیاتی کردن پروژه فاضلاب شهرهای وزوان و میمه

۱۸ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار منطقه / اخبار وزوان / گزارش عملکرد شورای اسلامی شهر وزوان

دیدگاه شورای اسلامی شهر وزوان در خصوص بازارچه های سیار

۱۸ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان

محمد تقی معینیان ؛جایگاه بخش میمه در طرح تشکیل استان اصفهان شمالی(قسمت سوم)

۱۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان

محمد تقی معینیان ؛سوابق طرح احداث استان اصفهان شمالی (قسمت دوم)

۱۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان

محمد تقی معینیان ؛نیم نگاهی بر طرح های تجزیه طلبان برای استان اصفهان(قسمت اول)

۱۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / قانون گذاری

محمد تقی معینیان: نتیجه گیری (قسمت چهارم)مخالفت با طرح تجزیه استان اصفهان

۶ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / انتصاب / انتصاب در شهرستان

اسفندیارتاجمیری فرماندار شاهین شهر و میمه شد.

۲۴ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / تقسیمات کشوری

کلیات طرح ایجاد استان اصفهان شمالی در جلسه کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس تصویب شد.

۲۲ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / تقدیر و تشکر

تشکر از خانواده محترم شیوخی بابت اهداءاعضای مرحوم احمد شیوخی

۱۸ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / پیام تسلیت

تسلیت به خانواده محترم شیوخی

۱۶ اردیبهشت, ۱۳۹۸

آموزش و پرورش / اخبار وزوان / تقدیر و تشکر / عملکرد شهرداری وزوان

مراسم تجلیل از فرهنگیان شهروزوان

۱۵ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / فرهنگ و هنر / فرهیختگان و چهره های ماندگار وزوانی

میراث ناملموس نقالی شهر وزوان در سال ۹۷ ثبت ملی شد

۱۳ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / اختلاف دو شهر

داود راحم ؛آرزوهایی که به گور سپرده شد و یا به گور سپرده خواهد شد

۱۳ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

در رثای شادروان مرحوم حاج عباس نقیان(محمد علی)

۸ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / فوتبال / ورزشی

ادامه استقلال با شفر یعنی آب در هاون کوبیدن

۷ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان

طرح تشکیل استان اصفهان شمالی به کجا رسید؟

۷ اردیبهشت, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / تقدیر و تشکر / همه اخبار

تقدیر و تشکر شورای اسلامی شهر وزوان از حاج حسن روستا

۵ آبان, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار وزوان / تخلفات / همه اخبار

جوابیه آقای رضا مصنوعی به یک دیدگاه ……….

۴ اردیبهشت, ۱۳۹۵

اجتماعی / ضرب المثل ها / همه اخبار

۴۰۰ ضرب المثل فارسی و معنی و مفهوم آنها

۱۰ دی, ۱۳۹۴

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / زبان و گفتار وزوانی / مدیر سایت / همه اخبار

ننه،بردومدون آر نه،کر واد ببه!

۱۹ آذر, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار منطقه / اخبار وزوان / / همه اخبار

شناسایی تصاویر قدیمی (۱۲)

۲۰ تیر, ۱۳۹۵

اجتماعی / اخبار وزوان / / مدیر سایت / همه اخبار

شناسایی تصاویر قدیمی(۷)

۸ خرداد, ۱۳۹۵

اخبار وزوان

محمد تقی معینیان; به بهانه سخنان فرماندار شهرستان

۱۳ دی, ۱۳۹۷

اخبار منطقه / اخبار وزوان / / زندگی / مدیر سایت / همه اخبار / ورزشی

شناسایی تصاویر قدیمی(۱)

۱۴ آذر, ۱۳۹۴

اخبار منطقه / اخبار وزوان / قنات تاریخی و بزرگ وزوان / مدیر سایت / همه اخبار

قنات تاریخی و بزرگ شهر وزوان برای چندمین بار توسط عده ای ناشناس به آتش کشیده شد!!!!!!

۱۷ اسفند, ۱۳۹۴

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / پست رضا گویا / فرهنگ و هنر / همه اخبار

تراش پیکر دو آهو به دستان رضا گویا

۲۹ آذر, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / قنات تاریخی و بزرگ وزوان / همه اخبار

قنات تاریخی و بزرگ شهر وزوان باز هم مورد حمله قرار گرفت!!!!

۸ اردیبهشت, ۱۳۹۵

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / پیام تسلیت / همه اخبار

هفتمین روز درگذشت کربلایی شهناز خدا رحمی

۱۴ تیر, ۱۳۹۵

اجتماعی / حمام های تاریخی وزوان / گردشگری و تفریحات / گزارش عملکرد شورای اسلامی شهر وزوان

اطلاعیه. شماره دو شورای اسلامی شهر وزوان.

۱۴ مهر, ۱۳۹۶

اجتماعی / اخبار منطقه / اخبار وزوان / / مدیر سایت / همه اخبار

تصاویر روز نیمه شعبان سال ۱۳۹۵ بردروازه ای ها

۳ خرداد, ۱۳۹۵

اخبار وزوان / مذهبی

همایش شیرخوارگان حسینی شهروزوان

۲۸ شهریور, ۱۳۹۶

اجتماعی / اخبار وزوان / پیام تسلیت / همه اخبار

تسلیت درگذشت فرخ حدادیان

۱۹ تیر, ۱۳۹۵

اخبار وزوان / مذهبی / همه اخبار

اختصاص هزینه شام شب سوم امام از طرف هیئت امنای مسجد امام حسین (ع) وزوان

۱۳ مهر, ۱۳۹۶

اجتماعی / اخبار وزوان / پست ایمان خوش فطرت / قانون و مقررات / همه اخبار

دانستنی های حقوقی

۱ تیر, ۱۳۹۵

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / انتصاب در شهرستان

محمد تقی معینیان؛چرا بومی ها نقش کمرنگی در شهرستان دارند

۱۹ مهر, ۱۳۹۶

اجتماعی / اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / اقتصادی / سلامت / محیط زیست / مدیر سایت / همه اخبار

به بهانه پتروپالایش بر زمین مانده

۱۵ آذر, ۱۳۹۴

اخبار شهرستان / اخبار وزوان

نشست خبری فرماندار شاهین شهر با اصحاب

۱۶ تیر, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

بازدید فرماندار شهرستان و هیئت همراه از قنات تاریخی و بزرگ شهر وزوان

۱۳ تیر, ۱۳۹۸

اخبار وزوان

نصب وسایل بازی کودکان در محل پارک لاله وزوان

۱۳ تیر, ۱۳۹۸

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / قانون گذاری

محمد تقی معینیان:تیجه گیری(قسمت چهارم)پایانی

۲۵ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار منطقه / اخبار وزوان / اقتصادی / عملکرد شهرداری وزوان / گزارش عملکرد شورای اسلامی شهر وزوان / نماینده مجلس

راههای عملیاتی کردن پروژه فاضلاب شهرهای وزوان و میمه

۱۸ خرداد, ۱۳۹۸

اخبار وزوان / تقدیر و تشکر / همه اخبار

تقدیر و تشکر شورای اسلامی شهر وزوان از حاج حسن روستا

۵ آبان, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار وزوان / تخلفات / همه اخبار

جوابیه آقای رضا مصنوعی به یک دیدگاه ……….

۴ اردیبهشت, ۱۳۹۵

اجتماعی / ضرب المثل ها / همه اخبار

۴۰۰ ضرب المثل فارسی و معنی و مفهوم آنها

۱۰ دی, ۱۳۹۴

اجتماعی / اخبار منطقه / اخبار وزوان / / همه اخبار

شناسایی تصاویر قدیمی (۱۲)

۲۰ تیر, ۱۳۹۵

اخبار شهرستان / اخبار منطقه / اخبار وزوان / زبان و گفتار وزوانی / مدیر سایت / همه اخبار

ننه،بردومدون آر نه،کر واد ببه!

۱۹ آذر, ۱۳۹۴

بیشتر

تمامی حقوق این سایت متعلق به صبح وزوان می باشد

نیرو گرفته از  – طراحی شده با قالب هیومن

آسمونی » سرگرمی » ضرب المثل » ضرب المثل های معروف ایرانی با معنی

آسمان اهدافت را لمس کن… دست یافتنیست…

برای ورود به بخش کامل ضرب المثلها روی عبارت زیر کلیک نمایید:

در این بخش آسمونی تعدادی از ضرب المثل های ایرانی را به ترتیب حروف الفبا و با معنی برای شما عزیزان قرار داده ایم.

ضرب المثل همراه با معنی

ضرب المثل با حرف الف

1- ادب از كه آموختی از بی ادبان : بادیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن.

2- آب در هاون كوبیدن : كاربیهوده انجام دادن .

3- آش كشك خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این كار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

4- آش دهانسوزی نیست : بسیار مطلوب و محبوب نیست.

5- آتیش بیار معركه: بهم زنی می كند .

6- آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده .

7- آب از دستش نمی چكد : خیرش به كسی نمی رسد .

8- آفتاب عمرش لب بومه : چیزی بمرگش نمانده .

9- آسمون همه جاش یه رنگه: هر جا كه باشی وضع همینه .

10- از این ستون به آن ستون فرجی است : گذشت زمان ممكن است برای حل مشكل تو مؤثر واقع شود.

11- آب ازآهن جدا كردن: كار د شواری را انجام دادن .

12- آب ازدریا بخشیدن : از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن

13- آب برو ، نان برو تو هم به دنبالش برو: جمله ی توهین آمیزی است.

14- اسب تازی گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خربه انتقاد از بی اهمیت ها

15- آن راكه حساب پاك است ا ز محاسبه چه باك است :كسی كه كارش در ست است از حساب و كتاب ترسی ندارد.

16- اندازه نگهدار كلواوشر بواو لا تسرفوا : پرخوری .

17- ای كه پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی : استفاده از اندک فرصت مانده

18- آنروز كه آواز بود فكر زمستانت هم بود: به فکر آینده نبودن

19- آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود : پشت دیگران ازكسی بدگویی كردن.

ضرب المثل با حرف ب

1- بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می كشد: باچرب زبانی كارهای خویش راپیش می برد .

2- بزك نمیر بهارمیاد .کمبزه با خیار می یاد: به كسی و عده های دورو رازدادن.

3- بادمجان بم آفت نداره: مقاومت داشتن در برابر سختی ها

4- با یك گل بهار نمیشه: با یك شخص درستکار دنیا درست نمی شود.

5- با یه من عسل هم نمی شود خوردش: بد اخلاق بودن

6- به دعای گربه ی سیاه ، بارون نمی باره: خشم خدا نسبت به افراد بدکار

7- برای لای جزر دیوار خوبه: خیلی بی مصرف است.

8- با یك تیر و دو نشون زدن: با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن

9- باد آورده را باد می برد: هر چیزی كه آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.

10- به در گفت دیوار بشنوه: غیر مستقیم حرف زدن

11- به نطق آدمی بهتر است از دواب ، دواب از تو به گر نگویی صواب : استفاده از سخنان خوب در حرف زدن

12- با هر دست كه دادی پس می گیری. پاداش حتمی در مقابل هر خوبی

13- بزرگی به عقل است نه به سال.در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود

14- برای همه مادر است برای من زن بابا: با همه مهربان است با من نا مهربان است.

ضرب المثل همراه با معنی

15- با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی سیاه شوی: در تأثیر همنشینی گویند ،‌یعنی در اثر همنشینی با بدان ،‌بد می شوی و با نیكان نیك.

16- با پولها كباب بی پول ها دود كباب: شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می كند و بینوا می بیند و حسرت می كشد.

ضرب المثل با حرف پ

1- پشت چشم نازك كردن: ناز آوردن

2- پشت دست داغ كردن: تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.

3- پا به دریا بگذاره دریا خشك می شود: بد شانس است.

4- پرسیدن عیب نیست ،‌ ندانستن عیب است: در مذمت نادانی

5- پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن كار خردمندان نیست: كار خطرناك كردن كار انسانهای عاقل نیست.

6- پول كه زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت: ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.

7- پی تقدیر رفتن از كوری است. در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود

8- پشم در كلاه نداشتن. بی مایه بودن

9- پرتو نیكان نگیرد هر كه بنیادش بد است تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است

10- پرده هفت رنگ مگذار تو كه در خانه بوریا داری: قناعت.

11- پولش از پار و بالا می ره: ثروت زیادی دارد.

12- پشت دست را داغ كردن: تصمیم به انجام ندادن كاری گرفتن.

13- پایان شب سیه سپید است: مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.

14- پول علف خرس است: دارایی و مال را به هر كس كه بخواهد نباید داد.

15- پیاده شو با هم راه بریم: در مورد كسی كه خیلی مغرور و متكبر شده است.

ضرب المثل با حرف ت

1- توبه گرگ مرگ است: كسی كه دست از عادتش بر نداره.

2- تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد: به تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری و بسیار دارد.

3- تا تنور گرم است نان را بچسبان: كاملاً از فرصت استفاده كردن.

4- تعارف اومد نیامد دارد: به كسی كه تعارف می كنی ممكن قبول كنه ممكن نكنه.

5- تیرش به سنگ می خوره: به هدفش نمی رسه.

6- تیر توی تاریكی انداختن: با چشم بسته كاری رو انجام دادن.

7- تافته جدا بافته بودن: خود را غیر از بقیه دانستن.

8- تا توانی دلی بدست آور دل شكستن هنر نمی باشد

9- تیشه به ریشه زدن:‌ با پای خود به گور رفتن.

10- توی هفت آسمون یك ستاره نداشتن: بد شانسی آوردن.

11- تو را خواهند پرسید كه عملت چیست نگویند پدرت كیست: باز خواست آخرت.

12- ترسم نرسی به كعبه ای اعرابی كه این ره كه تو می روی به تركستان است

13- تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

14- توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت: كسی كه قانع است قدرتمند است.

ضرب المثل با حرف ج

1- جوجه را آخر پائیز می شمرند: نتیجه كار آخر معلوم می شود.

2- جواب ابلهان خاموشیست: جواب نادانها را نباید داد.

3- جانماز آب كشیدن: در ظاهر خود را خوب نشان دادن.

4- جنگل مولاست: جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.

5- جواب دندان شكن: یعنی با منطق و حساب پاسخ دادن.

6- جایی نمی خوابه كه آب زیرش بره: برای افراد زیرك گفته می شود.

7- جایی رفت كه عرب نی انداخت: كنایه از این است كه بازگشتی ندارد.

8- جنگ دو سردارد: یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شكست است.

9- جاتره بچه نیست: چیزی وجود ندارد.

10- جان كسی را به لب آوردن: زیادی منتظر شدن.

11- جای كه نمك خوردی نكمدان مشكن : در نکوهش خیانت به افرادی که در حق آدم خوبی کرده اند.

12- جهان ای برادر نماند بر كس دل اندر جهان آفرین بند و بس : دوری از دل بستن به دنیا (نزدیک شدن به خدا)

13- جای سوزن انداختن نیست : شلوغی آن مکان

14- جوانمردی كه بخورد و بدهد به از عابری كه نخورد و بنهد: جوانمردی كه به دیگران كمك می كند بهتر از پارسایی است كه نمی خورد و به دیگران هم كمك نمی كنند.

15- جای شكرش باقی است.

ضرب المثل با حرف چ

1- چرا عاقل كند كاری كه باز آرد پشیمانی: عاقل كاری را كه پشیمانی به بار می آورد نمی كند.

2- چو فردا شد فكر فردا كنیم: از حالا جوش فردا را نزنیم.

3- چند تا پیراهن بیشتر پاره كرده: با تجربه تر است.

4- چغندر به هرات زیره به كرمون: هر چیزی به جای خودش.

5- چیزی كه عوض داره گله نداره: این كار به آن كار در.

6- چاقو دسته خودش را نمی بره: خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی كنند.

7- چیزی بارش نیست: ساده لوح بودن.

8- چیزی كه از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان: جای مخفی كردن چیزی نیست.

9- چشم بسته غیب می گوید: به كسی گفته می شود كه از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

10- چشمش آلبالو گیلاس می چینه: چیزی را به طور درست نمی بیند.

11- چه خوش گفت آن تهی دست سلحشور جوی زر بهتر از پنجاه من روز.

12- چو آید زپی دشمن جان شان بیند و اجل پای اسب دوان

13- چوب به لانه زنبور كردن: کارهای خطرناک انجام دادن

14- چو انداختن: جال و جنجال را انداختن.

15- چو كردی با كلوخ انداز پیكار سر خود را به نالای شكستی.

ضرب المثل با حرف ح

1- حساب حسابه ، كاكابرادر: مثل ، برادریمان سر جاش بزغاله یكی هفت صنار.

2- حرف راست را باید از بچه شنید: صحبت درست را كه كودك می گوید ، صحیح است.

3- حسود هرگز نیاسود: از بخل و كینه به جایی نمی رسد.

4- حق به حقدار می رسد: كار شایسته سزای آدم دستكار است.

5- حرفهای گنده تر از دهنش می زنه: سخنان نامناسب زدن

6- حالا كه ماست نشد شیر بده: مقصودی معین ندارد.

7- حاجی ، حاجی را در مكه می بیند: وقتی كسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.

8- حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند: حسادت.

9- حال در ماندگان كسی داند كه به اصول خویش در ما ند: دردمندی.

10- حادثه خبر نمی كند: اتفاقات پیش از آنكه بفهمیم روی می دهد.

11- حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه: با زدن حرف حلوا بدان كه دهانت شیرین نمی شود.

12- حسنی به مكتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت: كار را بی موقع انجام دادن.

13- حرف حساب جواب نداره: درست گفتن مسئله ای درباره حق كسی.

14- حرف حق تلخه: درست گفتن هر حرفی را گویند.

ضرب المثل با حرف خ

1- خر ما از کرگی دم نداشت: بدشانس بودن.

2- خودم كردم كه لعنت بر خودم باد: مانند از ماست که بر ماست

3- خانه به دوش: بی خانه بودن.

4- خر تب می كنه: در فصل تابستان كسی كه لباس گرم بپوشد.

5- خر بیار و باقالی بار كن: در موردی گفته می شود كه آشوب و معركه بر سر موضوعی باشد.

6- خدا از دهنت بشنوه: كاش همان شود كه شما گفتین.

7- خواب زن چپ می زند: در موری گفته می شود كه خواب به تعبیرش خود باشد و بالعكس.

8- خود را به موش مردگی زدن: در مورد كسی گفته می شود كه در انجام کاری سستی می کند

9- خوردن برای زیستن و دكر كردن است تو معتقد كه زیستن از بهر خوردن است

10- خران و گاوان كار بردار به ز آدمیان مردم آزار

11- خر كه كمتر نهر بر وی بار بی شك آسوده تر كند رفتار

12- خواب نوشین بامداد رحیل میل باز دارد سپاه از سبیل عاقبت بد خواب زیاد

13- خاموشی ، به كه جواب سخت.

ضرب المثل با حرف د

1- دیگ به دیگ می گه روت سیاه: كسی كه عیب دارد به دیگران طعنه می زند.

2- در نا امیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است

3- دل به دریا زدن: ریسك كردن.

4- دل به دل راه داره: خبر داشتن از دوستی طرف

5- در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست: هر كاری بكنی مردم درباره ات حرف می زنند.

6- دودو تا چهار تا: چیزی كه واضح است.

7- دشمن دانا به از دوست نادان: دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد ، خوب است.

8- دیوار موش داره موشم گوش داره: حرف به گوش بقیه می رسد.

9- در كار نكو حاجت هیچ استخاره نیست: در انجام دادن كار خوب فكر و تأمل كردن جایز نیست.

10- دود از كنده بلند می شه: با تجربه بودن افراد مسن

11- درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود. در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت

12- دروغی مصلحت آمیز به كه داشتی فتنه انگیز

13- دوست شمار آنكه در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی

14- دشمن آن به كه نیكی بینند : نیكوكاری حتی در حق دشمنان.

15- داشتم فایده نداره از داریم بگو: از آنچه داشتی نگو بگو اكنون چه داری.

ضرب المثل با حرف ر

1- ریگ تو كفششه: منظور داشتن نقشه ی بدی در فکر

2- روكه نیست سنگ پای قزوینه: پررو بودن.

3- رفتم ثواب كنم كباب شدم: در برابر خوبی ، بدی دیدم.

4- راه باز است و جاده دراز: كسی برای رفتن مانع نمی شود.

5- روده بزرگه ، روده كوچكه رو خورد: وقتی كه انسان خیلی گرسنه باشد.

6- رنگش مثل گچ سفید شد: منظور كسی است كه از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.

7- رفتن و نشستن به كه دویدن و گسستن: آرامش.

8- روده تنگ به یك نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نكند و بهره ننگ : قناعت

9- رگ خواب كسی را به دست آورن. پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی

10- ریش در دست دیگران داشتن. اختیار در دست خود نداشتن

11- رفت كه ریش در بیاورد ، سبیلش را هم باخت: خواست وضع بهتری پیدا كند ، آنچه داشت از دست داد.

ضرب المثل با حرف ز

1- ز تعارف كم كن و بر مبلغ افزا: هنگامی گفته می شود كه تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود .

2- زدیم و نگرفت : كسی كه خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد .

3- زبانم مو در آورد : وقتی كه كسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد .

4- زیر آب كسی را زدن : ‌كسی را نزد دیگری بی اعتبار كردن

5- زیر كاسه ، نیم كاسه است : یعنی فریب و حقه ای در كار است .

6- زردآلو را می خورد برای هسته اش: هر كاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.

7- زن به در سرای مرد نكو هم درین عالم است دوزخ او تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار

8- زیر رنج بود گنج های پنهانی : نتیجه دادن زحمات

ضرب المثل با حرف س

1- سری كه درد نمی كند دستمال نمی بندند : وقتی احتیاج به كاری نیست دنبال كار اضافی نرو.

2- سیب دو نیمه :‌ كنایه از شباهت .

3- سرش به تنش زیادی كرده است :‌ از جانش سیر شده است.

4- سكوت نشانه ی رضایت است :‌ وقتی كسی ساكت است رضایتش را نشان می دهد.

5- سرش به تنش می ارزد :‌ ارزش احترام گذاشتن را دارد.

6- سگ زرد برادر شغال است :‌ یعنی در یك جنسند .

7- سبیلش را چرب كردن : یعنی به كسی رشوه دادن.

8- سر پیری و معركه گیری :‌ در مورد كسانی است كه زمان پیری كار جوانان را انجام می دهند .

9- سالی كه نكوست از بهارش پیداست : مواقعی گفته می شود كه كاری بر وفق مراد باشد.

10- سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌ كنایه به كسی است كه خود پر از عیب و اشكال است ولی عیب كوچك دیگران را بزرگ جلوه دهد.

11- سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملك بی سیاست : سه چیز استوار نمی ماند مال كه خرید و فروش نشود و علمی كه مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.

12- سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌ دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن

13- سخنران پرورده ی پیركهن بیندیشد آنكه بگوید سخن

14- سخی دوست خداست ‌

15- ستاره ی سهیل است

ضرب المثل با حرف ش

1- شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ : كنایه از آدمی است كه آرزوهای دور و درازی دارد.

2- شنیدن كی بود مانند دیدن : هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نكن .

3- شتر بابارش گم می شه : نا امن بودن مکانی

4- شتر سواری دولا دولا نمی شود : كار را باید با آگاهی انجام داد.

5- شاهنامه آخرش خوش است : همیشه در اول كار نباید قضاوت كرد.

6- شتری كه در خانه ی همه را می زند :‌ عاقبتی كه برای همه است .

7- شمر ، جلودارش نمیشه : یعنی بسیار آدم شروری است.

8- شنیدم گوسفند را بزرگی رها نیندازدهان و دست گرگی

9- شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان :‌ شیطان با آدمهای یك رنگ كاری ندارد.

10- شوی زن زشت روی و نابینا به : شوهر زن زشت ونابینا باشد بهتر است

11- شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست : خوراكی هیچ ،‌اسباب و ظروف و سفره بیار –- اصل هیچ و فروع بسیاراست.

ضرب المثل با حرف ص

1- صابوش به جامه‌ی كسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

2-صد تا چاقو بسازه ، یكیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نكن.

3- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : آبرومندانه زندگی کردن

4- صبر ،‌كلید كارهاست

5- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشك نمیرد: روزی

6- صبر ایوب داشتن

7- صلاح مملكت خویش خسروان دانند.

8- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شكست عهد صحبت اهل طریق را: پیمان شكنی.

9- صدا از ته چاه بر آمدن. ضعیف بودن

10- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

ضرب المثل با حرف ض

1- ضرر تلخه

2- ضرب ، ضرب اول: در مبارزه آن كسی برنده است كه ضربه اول را زده باشد.

3- ضامن روزی بود روزی رسان. اعتقاد به روزی دهندگی خدا

4- ضعیفی كه با قوی دلاور كند یار دشمن است در هلاك خویش: هركس باید به توان خودش كاری را انجام دهد.

ضرب المثل با حرف ط

1- طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

2- طوطی وار یاد گرفتن: مطلبی را سرسری یاد گرفتن

3- طبل توخالیست: فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

4- طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌كه هست‌خلق‌تحسین‌كنند واوخجل ازپای‌زشت‌خویش: ظاهر بینی افراد

5- طلب كردم زدانایی به یک پند مرا فرمود با نادان مپیوند.

6- طمع را سه حرف است هر سه تهی : در مذمت ونکوهش طمع

ضرب المثل با حرف ع

1- عاقبت جوینده یابنده بود: كسی كه تلاش می كند به مقصودش می رسد.

2- عقل اون پاره سنگ بر می داره: عقل ندارد.

3- عجله كار شیطونه: عجله كار درستی نیست.

4- عاقبت حق به حقدار رسید: همیشه در سرانجام هر كار كسی كه حق دارد برنده است.

5- عالم نا پرهیزگار كور شعله دارست: در نکوهش دانشمند بی تقوا ونترس از خدا

6- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

7- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل:

8- عاقلان را یك اشارت بس بود.

9- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید. دوری از تکبر ویا خودتعریفی

10- عطای او را بلقای او بخشیدم: در مورد افردای كه خیر و شر آنها یكی است.

ضرب المثل با حرف ف

1- فیلش یاد هندوستان كرده: یاد خبری دور، افتاده است.

2- فلفل نبین چه ریزه بشكن ببین چه تیزه: هیچ گاه از ظاهر كسی نمی توان قضاوت كرد.

3- فردا هم روز خداست: یعنی اجبار نیست كه همه كارها را امروز بكنید.

4- فلانی اجاقش كوره: منظور از كسی است كه بچه دار نمی شود.

5- فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد. بی تحمل و طاقتبودن افراد بدکار

6- فرق است میان آنكه یارش در بر آنكه دو چشم انتظارش بر در: انتظار.

7- فهم سخن چون نكند مستمع قوت طبع از متلكم بجوی: فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است

8- فكر نان كن كه خربزه آب است: دل به چیزهای بیهوده نبستن

ضرب المثل با حرف ق

1- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری: ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

2- قصاص در این دنیاست: یعنی هر كس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

3- قاشق نداره آش بخورد: كنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

4- قوز بالاقوز: كار را خراب تر از آنچه كه بود كردن.

5- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.

6- قرآن بر سر زبان است و در میان جان: دیانت

7- قدر عافیت كسی داند كه به مصیبتی گرفتار آید: قدر عافیت.

ضرب المثل با حرف ک

1- كوه به كوه نمی رسد آدم به آدم می رسد:

2- كبكش خروس می خونه: خیلی خوشحال است.

3- كوگوش شنوا: گوش ندادن به حرف.

4- كوزه گر از كوزه شكسته آب می خورد: خسیس بودن

5- كارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید: صبر.

6- كس نبیند بخیل فاضل را كر نه در عیب گفتنش كوشد ور كریمی دو صد گز دارد كرمش عیبها فرو پوشد: افراد فاضل.

7- كرم بین و لطف خداوند گار گر بنده كرده است و او شرمسار: در نکوهش بدکاری

8- كند همجنس با همنجنس پرواز: هر كسی با مثل خودش رابطه دارد.

ضرب المثل با حرف گ

1- گر صبر كنی ز غوره حلوا سازی: صبر كردن.

2- گاومون زائیده: دردسر به سراغ آدم آمدن.

3- گاو پیشانی سفید است: همه كس و در همه جا او را می شناسند.

4- گاو بی شاخ و دم: کسی که فقط در ظاهر قوی ووحشتناک به نظر می رسد

5- گر دست فتاده ای بگیری مردی ور بر كسی خرده نگیری مردی

6- گربه شیر است در گرفتن موش لیك موش است در مصاف پلنگ

7- گرت از دست برآید ذهنی شیرین كف مردی آن نیست كه مشتی بزنی بر دهنی

8- گرگ كه پیر می شود ، رقاص شغال می شود: هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست

ضرب المثل با حرف ل

1- لگد به بخت خود زدن: در مقابل خود ایستادن

2- نقش دادن: كاری به طول انجامیدن

3- لبش بوی شیر می دهد: بی تجربگی فرد

4- همه مهربانتر از مادر: تملق كردن

5- لذتی كه در بخشش هست در انتقام نیست وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

ضرب المثل با حرف م

1- مرغ همسایه غاز است: نا آگاهی

2- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است: ارزش وقت را دانستن

3- ماست را كیسه كردن: گول زدن

4- مرغ یك پا داره: لجبازی كردن

5- مار تو آستین پرورش دادن: محبت به افراد زیان رساننده

6- مار خورده و افعی شده: شرارت کسی

7- مگواندوه خویش با دشمنان كه لامول گویند شادی كنان: دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن

8- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال: آسایش

9- مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست : در ستایش اتحاد وهمبستگی

10- مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم: بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست

11- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد : کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد

12- مسكین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است: زحمتكشی

ضرب المثل با حرف ن

1- نفس از جای گرم برآمدن: در مورد شخصی گفته می شود كه بی خیال مستمندان باشد.

2- نم پس نمی دهد: كارش عیب و ایراد ندارد

3- نخود هر آش شدن: فضول بودن

4- نور علا نور بودن: كار خیلی خوب بودن

5- نان خود خوردن و نشستن به كه كمر زرین بستن و به خدمت ایستادن: قناعت

6- نصیحت پادشاهان كردن كسی رامسلم بود كه نیم سرندارد یاامید. كاربیهوده

5- ندانستی كه بینی بر پای چو در گوشت نیامد مردم

6- نماند به ستمكار بد، روزگار بماند بر او لعنت پایدار

7- نان از برای كنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به كنج عبادت برای نان: سوء استفاده

8- نا بینا به كار خویش بیناست: هر کسی در انجام کاری مهارت دارد

ضرب المثل با حرف و

1- وجود یكی است ولی شكم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یكدیگر نزدیك باشند باز هم از هم جدا هستند.

2- وقت نداره سرشو بخارونه: منظور آنست كه گرفتار است.

3- وین شكم بی هنر پیچ ، پیچ صبر ندارد كه بسازد به هیچ

4- وقت ضرورت چون نماند گزیر دست‌بگیردسرشمشیرتیز: ضرورت‌كارواجب

5- وفاداری مدار از بلبلان چشم كه هردم بر گلی دیگر سرآیند: بی وفایی

ضرب المثل با حرف هـ

1- هر پستی ، بلندی دارد: بعد از هر سختی آسانی هست.

2- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی: یعنی كه به ارتكاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می كنی.

3- هشتش گرو نهش است: آه در بساط ندارد.

4- هر كه بامش بیش ، برفش بیشتر: ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد

5- هركه درحال‌توانایی نكوئی‌نكند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌كارخوب

6- هركه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: کارحسنه کردن در این دنیا

7- هر كه آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت : بی وفابودن روزگار

8- هر كه نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد : قناعت

9- هر كه با بزرگان ستیز و خون خود ریزد: پا از گلیم خود دراز كردن

10- هر جا سر است سخن است.

ضرب المثل با حرف ی

1- یكی به دو كردن: جر و بحث كردن

2- یك دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

3- یك من ماست چقدر كره می دهد: تلافی كردن

4- یك پاش لب گور است: پیر است

5- یزدان كسی را كه دارد نگاه نگردد ز سرما و گرما تباه

6- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده كه مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن: سرسختی

7- یك تیر و دو نشان: با یك كار به دو نتیجه رسیدن

8- یاسین به گوش خر خواندن: پند بی فایده به كسی دادن

9- یك چشم گریان و یك خندان: در مورد كسی گویند كه دو گانه عمل می كند.

برای ورود به بخش کامل ضرب المثلها روی عبارت زیر کلیک نمایید:

من یا همه این را خیلی دوست دارم ممنون

ضرب المثل های ایرانی عالی است ( آناهیتا هستم)♡♡♡♡♡♡♡

خیلی عالی ولی کاش هر حرفی ۱۰۰۰تا بود آناهیتا هستم ممنونم از گوگل ضرب المثل هاهم عالللللللللللللللللللللللی است

سلام/ برای یه بازی لازم داشتم استفاده کردم GOD BLESS! ممنون

اینها بعضیا شون کنایه است لطفا جدا کنید به هر حال خوب بود

عالی بوددد خانم

عالی بود

آخه اینم شد ضربالمثل

زر نظر

ایران 3 0چین

بد نبود

سلام. برای اینکه به کسی بگیم آدم خاص و متفاوتی باشه تا بهتر نتیجه بگیره کسی از دوستان پیشنهادی داره؟

عالی مرسی

عالي بود اما اي کاش دقت هم در آن جاي داشت غلط و اشتباهات زيادي داره، به عنوان به نحوه صحيح دو مورد اشاره مي شود مثل خواب نوشين بامداد رحيل باز دارد پياده را ز سبيل ( مصرع دومي که ذکر شد کاملا اشتباه است و روح سعدي را مي آزارد) نور علي نور ( علا کاملا غلط است) در هر حال کار جالبي بود و جاي تشکر دارد

عالی مرسی

بد نبود من دانشگاهی چیز مفید تر می خوام نه این چرت و پرتارو

سلام عالی بود آقا من میخام به یکی که داره به دارایی من حسادت میکنه چون خودش نداره و اون چیزی که من دارمو پست و به درد نخور جلوه بده چه ضرب المثلی بهش بگم؟ کمک کنین

هیچی جواب ابلهان خاموشیست

گربه دستش به دنبه نمیرسه میگه بو میده

عالی

سلام عالی بود آقا من میخام به یکی که داره به دارایی من حسادت میکنه چون خودش نداره و اون چیزی که من دارمو پست و به درد نخور جلوه بده چه ضرب المثلی بهش بگم؟

عالي بود

ســلام عالی

سلام عالی بــــــــــــود

هلیا ممنونم من برای درسم می خواستم

عالی بود …… .. .. …………. ممنون

دمت گرم خیلی معرکه بود.❤️

دمت گرم خیلی عالی بود.❤️

عالی

خيلي عاليه براي بعضي ها

خیلی خوب وعالی بود فقط کاش داستان ضرب المثل های معروف را می نوشتید?????

مرسی عااالی بود

خیلی خوب بود مرسی عالی???

خيلى ممنون عالى بود

اصلا بدرد نمی خورد آشغال بود نصف معنی ها نبود

عااااالی بود ممنون خیلی خیلی به دردم خورد متشکر

خیلی آلی بو واقا ممنون فقط یه مشکل داشت ? اونم اینکه به ترتیب حروف الفبا ننوشته ??

بدک نبود اما برا خیلیا عالیه?

درست میگیرم بچه حرف گوش کن

ممنون ضرب المثل ها عالی بود??

عالییییییییییییی بود ضرب المثل ها ی شما

عالی نبود└(^o^)┘ (^-^)/

خیلی بد

خیلی افتضاح و بد و بدرد نخور

عالی بود واقعا مرسی

من باس درسم میخواستم زحمت فراوان کیشیدید فقط اگ بیشتر میزاشتید زحمتون نیمیشد آسمونی بابا دودقع برنامو ولکه”ولش ده” خواموشیش کو پایین پایینا نمیره باز میام نیگا مکینیم نظر میدیم…………یادت نرع نیگاع کنی???‍??????

چه بی شخصستی

خوب بود

گفت امتحان ضرب المثل

خیلی خوب بودمرسی

Thank you so much

عالی بودهمه چی تمومیداحسنت

وری گود دمت گگگگگگگگگگگگررررررررررررررممممممممممم خئییییییییییییییییییییییییی خوب بود عالی بود مرسییییییی

من امروز امتحان ترم ادبیات دارم آموزگار محترمم گفته 5 تا ضرب المثل داره توش امیدوارم خوندن اینا به درد بخور باشه

عالی بود برا تمرین دخترم میخواستم خیلی خوبهدکه با معنیش نوشتین

خیلی از معانی اشتباهه

کدام منظورتان است؟

ساام عالی ممنونم .

سلام وخسته نباشید خوب بود میشه لطفا ضرب المثل هاطنز هم بزاریدباگویش محلی مرررسی

همه رو اشتباه نوشتين بابا دكترا

سلام خواستم عرض کنم ضربالمثل نم پس نمی دهد کنایه از خسیس نیست ولی شما مرقوم فرمودید کارش درست وبی عیب است

سلام، ما نیز چنین چیزی ننوشته ایم

عالی است ولی خیلی از حروف ها اشتباه تایپ شده

سلام یه ضرب المثل خیلی مشهور هرچی گشتم نیست!!؟؟؟ شکستن شرح خویش ز مردی نبوود

سلام. خسته نباشید ولی ای کاش در این همه زحمت، دقت بیشتری در معانی و مفاهیم ضرب المثل ها، انتخاب های زیرکانه تر، و همچنین تصحیح غلط های بیشمار تایپی و نوشتاری می کردید که کارتون رو بی ثمر نگذاره.

خوب بود

سلام میشه یک ضرب المثل بگید که آچار و ابزار و گندن و چکش و آدم توش باشه

عالییی بود?

خیلی عالی و به ثمر بود.ممنونم

با سلام عالی بود .از اینکه برای ترویج فرهنگ ایران اینگونه تلاش می کنید ممنونم

زنده باشید دوست گرامی

خيليييييي خوب بود ممنون

یکیم هست که میگن مثلا به جون خودت که میخوام دنیات نباشه (یه همچین چیزی) “میخوام دنیات نباشه” یعنی چی؟؟؟ :)))

کوته چی است.

کوفته چی است.

یعنی تو اونق برام عزیزی که حاضرم خودت باشی اما دنیاو جهان نباشه یعنی زندگی و دنیا واسم مهم نیس فقط جون تو مهمه.

یه مثال دیگه هم هست که خیلی کاربردیه , خواهش میکنم که این رو هم قرار بدید من خودم خیلی ازش استفاده میکنم ” بعد میریم از قبرست خر میاریم ” ?

چی چی می گویی

مصطفی چی چی می گویی.

سلام خییییییییییییییییلی خوب بود خوبه که چندتا دیگه اضافه کنید مثل: از شیر مرغ تا جان آدمیزاد مثل پلو تو دوری خرما نخورده تب می کنه هم خرو میخواهد هم خرمارو

سلام خیلی خوبصرب مثل چطور

ضرب المثلی در مورد امانت داری دارید؟؟؟؟؟؟ لطفا پاسخ بدهید

پاسخ دادیم.

واقعا عالی بود مرسی

ورى گود دمت گگگگگگگگررررررممممم

سلام.میشه از مطالب سایت برای تهیه برنامه استفاده کنم.ممنون میشم پاسخ بدین.اگه میشه جوابو به ایمیلم بفرستید

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی عالی بود مرسی

با سلام از شما کمال تشکر را دارم.

خوب بود مرسی

خوشم اومد عالیه

عالیه ولی جیزی که می خوام پیدا نکردم

عالی بود

چقدر خوب بود چقدر

خیلی عالی بود

خیلی ضرب المثل های زیبا وجالبی بود خیلی خوشم آمد.

خوب بود ولی بعصی ضرب المثل رو نداره

عالي بود ممنوووووووووووووووووووووووووووووووون

ارائه یک ضرب المثل عاقل گیر ما نمیاد دیوانه هم دست از سر ما برنمیداره

معنی این ضرب المثل که اب برو نون برو تو هم برو چی میشه

یعنی هر چی کار کنی به هیچجا نرسی نفرین کردن

واقعا خوب بود

خیلی خوبه ولی بعضی ها رو نداره

یه ضرب المثل بختیاری هست میگه : سنگین با سنجننت سبک مبات ، پیشکننت

به دوستان عزیز پیشنهاد می دهم که به کتاب ضرب المثل iهای بختیاری ورود کنید چرا که ضرب المثل هایی یافت می شود که اثر آنها را در زندگیتان میبینید. اگر نتوانستید بخوانید آن رابه زبان فارسی برگردانید.

آفرين خوب بود

ميشه ازتون خواهش كنم ضرب المثل هاي طنز هم بذارين ممنون

حتماً دوست عزیز ، سایت رو دنبال کنید

خیلی خوبه ولی خنده دارنه داشت

خیلی خوبه ولی خنده دارنه داشت وبار خوب بود

ولی خنده دارنه داشت

لاااااااااااااااااایک

خیلی آموزنده بود

خب معنی هاش کو

جولو شون بود

شفاااااااااا

معنی ها کامل نیستند و کبوتر با کبوتر باز با باز را کامل ننوشته است…………………………………………………

پس چرا معنی ضرب المثل ((قدر عافیت کسی داند که …)) رو نزاشتید عایا؟!؟! ?

خیلی به دردم خورد

خوب بود ولی از احترام و همکاری زیاد نبود لطفا از این ها بگذارین

خوب بوداما درباره ی اتحادنداشت

سلام ضرب المثلی درباه ی رضایت مندی خدا دارید؟ اگه دارید بگید به من خیلی ممنون می شم. مدرسه خواهرم همچین چیزی می خواد حالا اگه کلا” درباره رضایتمندی چیزی داشتید بی زحمت به من ایمیل کنید. با سپاس فراوان

هيچ ضرب المثلى درباره ى فضول بودن نبود و پيدا كردن ضرب المثل مورد نظر در وبلاگ شما واقعا سخت است .

عــــــــــــالی بود اما خیلی از ضرب المثل ها را نداشت

خیلی عالی ممنون

عالیه

ممنون .عالی بود

خیلی خوب بود

بسیار عالی بود

عالی بود ممنون من فردا امتحان ضرب المثل دارم ممنون که کمکم کردین

.عالی بود واقعا عالی بود دست شما درد نکنه

ضرب امثل درباره ی زبان و سخن گفتن اصلا نبود که ؟!

بسیار خنده دار و باحال بود

خیلی مسخره بود خیلی ها رو نداره

خیلی خوب

برای درسم عالی بود ممنون

مممممممممممممممنؤن عاليييييييييييييييييييييييييييي بيدددددددددددددددددددددددد

خیلی خوب بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

خیلی بد بود خیلی خیلی چون معنی نداشت خخخخخخخ شوخی کردم خیلی خوب بود

من همه جانظر میدم ولی عالی بود

بازم بذارید ?

منم واسه درسم میخواستم خیلی عالییییییییییییی بود دمتان گرم

برای درسم میخواستم عالی بود

خیلی عالی بود

خدا قوت

خیلی خ

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بودن مرسی

عالییییییییییییییی بوووووووووووووود

لطفا ضرب المثل های بهتری بگذارید

لطفا کاربرد های هر ضرب المثل راهم به هر یک از ضرب المثل ها اضافه کنید

سپاس وتشکر ار گردآوران ضرب المثلها .دانش آموزان مدرسه آذرمنش پسرانه ناحیه 3 مشهد جهت تحقیق از آنها استفاده کرده بودند .

عالی بود برای درسم

خیلی خوب بود. ممنون

ضرب المثل های شما عالی است

مرسی کنایه ازب تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری وبسیار داردتا تریاق ازعراق ارند مارگزیده مرده باشد رانیز اضافه کنید

ممنون اضافه شد

خیلی خوب بود ممنون

خواهش

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ

تبلیغات در آسمونی

021-22072529

asemooni.com/advertising

۱- صابوش به جامه‌ی کسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

۲-صد تا چاقو بسازه ، یکیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.

۳- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : کنایه از کسی که همیشه ظاهرش را حفظ می کند.

۴- صبر ،‌کلید کارهاست : یعنی عجله کردن در کارها اصلاً جایز نیست .

۵- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد: روزی

ضرب المثل همراه با معنی

۶- صبر ایوب

۷- صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

۸- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شکست عهد صحبت اهل طریق را: پیمان شکنی.

۹- صدا از ته چاه بر آمدن.

۱۰- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

۱- ضرر تلخه: یعنی ضرر و زیان حتی اگر خیلی کم هم باشد با این حال ناراحت کننده است.

۲- ضرب ، ضرب اول: در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.

۳- ضامن روزی بود روزی رسان.

۴- ضعیفی که با قوی دلاور کند یاد دشمن است در هلاک خویش: هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.

۱- طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

۲- طوطی وار یاد گرفتن: یعنی بدون این که معنی اش را بداند این حرف را زده است.

۳- طبل توخالیست: فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

۴- طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌که هست‌خلق‌تحسین‌کنند: واوخجل ازپای‌زشت‌خویش.

۵- طلب کردم زدانایی بکی پند مرا فرمود با نادان مپیوند.

۶- طمع را سه حرف است هر سه تهی.

۷- طبالی به که بطالی

۱- عاقبت جوینده یابنده بود: کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.

۲- عقل اون پاره سنگ بر می داره: عقل ندارد.

۳- عجله کار شیطونه: عجله کار درستی نیست.

۴- عاقبت حق به حقدار رسید: همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

۵- عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست: عالم ناپرهیزگار.

۶- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

۷- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل: عالم بی عمل.

۸- عاقلان را یک اشارت بس بود.

۹- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید.

۱۰- عطای او را بلقای او بخشیدم: افردای که خیر و شر آنها یکی است.

۱- فیلش یاد هندوستان کرده: یاد خبری دور افتاده است.

۲- فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه: هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.

۳- فردا هم روز خداست: یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.

۴- فلانی اجاقش کوره: منظور از کسی است که بچه دار نمی شود.

۵- فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد. تحمل و طاقت.

۶- فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در: انتظار.

۷- فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی.

۸- فکر نان کن که خربزه آب است: به فکر نان درآوردن باش که خربزه آب است و شکم را سیر می کند.

۱- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری: ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

ضرب المثل همراه با معنی

۲- قصاص در این دنیاست: یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

۳- قاشق نداره آش بخورد: کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

۴- قوز بالاقوز: کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.

۵- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.

۶- قرآن بر سر زبان است و در میان جان: دیانت

۷- قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید: قدر عافیت.

۱- کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد: آدم می تواند تلافی کند.

۲- کبکش خروس می خونه: خیلی خوشحال است.

۳- کوگوش شنوا: گوش ندادن به حرف.

۴- کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد: خیس بودن.

۵- کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید: صبر.

۶- کس نبیند بخیل فاصل را کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد کرمش عیبها فرو پوشد: افراد فاصل.

۷- کرم بین و لطف خداوند گار گر بنده کرده است و او شرمسار.

۸- کند همجنس با همنجنس پرواز: هر کسی با مثل خودش رابطه دارد.

۱- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم: صبر کردن.

۲- گاومون زائیده: دردسر به سراغ آدم آمدن.

۳- گاو پیشانی سفید است: همه کس و در همه جا او را می شناسند.

۴- گاو بی شاخ و هم: یعنی انسان قوی و هیکل دارد.

۵- گر از بینی دیگر شد هلاک مرا هست بطراز طوفان چه باک

۶- گر دست فتاده ای بگیری مردی ور بر کسی خرده نگیری مردی

۷- گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است در مصاف پلنگ

۸- گاه باشد در کودکی نادان بغلسط بر هدف زند تیری

۹- گرت از دست برآید ذهنی شیرین کف مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

۱۰- گرگ که پیر می شود ، رقاص شغال می شود: هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست

۱- لگد به بخت خود زدن: در مقابل خود ایستادن

۲- نقش دادن: کاری به طول انجامیدن

۳- لبش بوی شیر می دهد: هنوز طفلی بیش نیست

۴- همه مهربانتر از مادر: تملق کردن

۵- لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست: هیچگاه وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

۱- مرغ همسایه غاز است: نا آگاهی

۲- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است: وقت داشتن

۳- ماست را کیسه کردن: گول زدن

۴- مرغ یک پا داره: لجبازی کردن

۵- مار تو آستین پرورش دادن: کسی که زیان و ضرر می زند را بزرگ کردن

۶- مار خورده و افعی شده: خیلی باهوش و زیرک است

۷- مگواندوه خویش با دشمنان که لامول گویند شادی کنان: دشمنی

۸- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال: آسایش

۹- مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست

۱۰- مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم

۱۱- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

۱۲- مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است:زحمتکش

۱- نفس از جای گرم برآمدن: در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.

۲- نم پس نمی دهد: کارش عیب و ایراد ندارد

۳- نخود هر آش شدن: فضول بودن

۴- نور علا نور بودن: کار خیل خوب بودن

۵- نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن: قناعت

۶- نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید. کاربیهوده

۵- ندانستی که بینی بر پای چو در گوشت نیامد مردم

۶- نماند به ستمکار بد روزگار بماند بر او لعنت پایدار

۷- نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان: سوء استفاده

۸- نا بینا به کار خویش بیناست.

۱- وجود یکی است ولی شکم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.

۲- وقت نداره سرشو بخارونه: منظور آنست که گرفتار است.

۳- وین شکم بی هنر پیچ ، پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ

۴- وقت ضرورت چون نماند گزیر دست‌بگیردسرشمشیرتیز: ضرورت‌کارواجب

۵- وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند: وفاداری

۱- هر پستی ، بلندی دارد: بعد از هر سختی آسانی هست.

۲- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی: یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.

۳- هشتش گرو نهش است: آه در بساط ندارد.

۴- هر که بامش بیش ، برفش بیشتر: هر کس کار بیشتری کند بهره بیشتر می‌برد.

۵- هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌کارخوب

۶- هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: حسنت در این دنیا

۷- هر که آمد عمارتی تو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت

۸- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد

۹- هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد: پا از گلیم خود دراز کردن

۱۰- هر جا سر است سخن است.

۱۱- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد

۱- یکی به دو کردن: جر و بحث کردن

۲- یک دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

۳- یک من ماست چقدر کره می دهد: تلافی کردن

۴- یک پاش لب گور است: پیر است

۵- یک خلعت زیبا به از هزار خلعت زیبا

۶- یزدان کسی را که دارد نگاه نگردد ز سرما و گرما تباه

۷- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده که مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن: سرسختی

۸- یک تیر و دو نشان: با یک کار به دو نتیجه رسیدن

۹- یاسین به گوش خر خواندن: پند بی فایده به کسی دادن

۱۰- یک چشم گریان و یک خندان: در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند.

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اگر کسی مایل به گرفتن اقامت دبی هست یا هر مشکلی داره ما تا حدودی میتوا …

მშობლები პაკისტანიდან ჩამოვიდნენ ინგლისში და დარჩნენ ლტოლვილად,გაუჩნდა …

მშობლები პაკისტანიდან ჩამოვიდნენ ინგლისში და დარჩნენ ლტოლვილად,გაუჩნდა …

ایرانی ها رو ول کنی همه میخوان مهاجرت کنن کسی به شما نیازی نداره حالا …

۱۳۹۶ تهیه شده در استدیو تِدْسا طراحی تخصصی وب سایت

ضرب المثل همراه با معنی

آرایش

مدل مو

مدل لباس

در بخش ضرب المثل- معنی ضرب المثل سایت آکا تعداد 1420 مقاله در مورد ضرب المثل- معنی ضرب المثل وجود دارد امیدواریم مقالات آکا برای شما مفید واقع شود

سایت سرگرمی ، طنز ، جوک ، اس ام اس، معما ، تست هوش ، حکایات

ضرب المثل همراه با معنی
ضرب المثل همراه با معنی
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *