ضرب المثل شعر فارسی

دوره مقدماتی php
ضرب المثل شعر فارسی
ضرب المثل شعر فارسی

 1. مقدمه

دهخدا در یادداشت­های پراکندة خود در مورد ضرب­المَثَل می­نویسد:«پدرهای ما، مَثَل را یکی از اقسام بیست و چهارگانة ادب شمرده و مِثل دیگر قسمت­ها به آن اهمیت می­داده­اند» (!دبیرسیاقی،1364 : بیست و یک). دهخدا این علوم را برنمی­شمرد؛ لیکن علوم ادبی را دانشمندان بلاغت و ادب مختلف دانسته­اند، چنان­که«سیوطی فنون ادب را شش، ابن ا­نباری هشت، مؤلّف منتهی­­الارب ده، زمخشری دوازده، قاضی زکریا چهارده، مؤلّف نفایس­الفنون پانزده مهم برشمرده­اند» (یکانی، 1346: 17). این فنون عبارتند از: واژه­شناسی، صرف، نحو، ریشه­شناسی، معانی، بدیع، عروض، قافیه، خط، نقد شعر، انشا، قوانین قرائت، تبارشناسی، معما، ماده تاریخ، امثال و حکم، شعر، خطابه، افسانه­گویی و داستان.

مَثَل جدای از آن که خود یکی از گونه­های فنون ادب به شمار می­آید، با مباحث فنون ادبی دیگر؛ از جمله معانی، بیان، بدیع، عروض، واژه­شناسی، داستان و… نیز مرتبط است.

ابراهیم نظّام متکلّم و ادیب و شاعر قرن دوم (فوت 200.ق)می­نویسد: در مثل چهار امتیاز موجود است که در سایر انواع کلام با هم یافت نمی­شود و آن چهار عبارتند از: اختصار لفظ، وضوح معنی، حسن تشبیه، لطافت کنایه و این آخرین درجة بلاغت سخن است که مافوق آن متصوّر نیست (بهمنیار، 1381: 18). تاکنون تعاریف فراوان از مثل به عمل آمده است (!بهمنیار، 1381: 17- 18 ؛ میدانی، 1987: 6 و 7). از جمع بندی این تعاریف، تعریف جامع زیر را می­توان ارائه داد: «مثل جمله­ای است کوتاه، گاه استعاری و  آهنگین، مشتمل بر تشبیه، با مضمون حکیمانه و برگرفته ازتجربیات مردم که به واسطة روانی الفاظ و روشنی معنا و لطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی در گفتار خود به کار برند» ( ذوالفقاری، 1388: 32 ).

مبنای این پژوهش  و آمارهای آن، فرهنگ بزرگ ضرب المثل­های فارسی(ذوالفقاری، 1388) با حجم صد هزار مثل است. تحقیق کتابخانه­ای و به روش تحلیل محتوا خواهد بود. این مقاله مستخرج از طرح پژوهشی با همین عنوان است که در مرکز تحقیقات زبان فارسی دانشگاه تربیت مدرّس انجام پذیرفته است. در این تحقیق تمامی اشعار مثل شدة هفتاد شاعر براساس بسامد به کارگیری امثال در شعر آنان و به ترتیب الفبا و به همراه توضیحات لازم دیگر و طی ششصد صفحه آمده است.ضرب المثل شعر فارسی

 

دوره مقدماتی php

2.پیشینه و روش تحقیق

در گردآوری ضرب‌المثل‌های منظوم که عمدةً حاوی مثل‌های مشهور و اشعار معروف شاعران فارسی‌زبان است، کوشش‌های در خور تأمّلی انجام پذیرفته است؛ از جمله قدیمی‌ترین آن‌ها امثال و حکم دهخداست که میان سال‌های 1308 تا 1311 در چهار جلد بزرگ فراهم آمد. امثال و حکم شامل سی‌هزار مثل، حکمت، مصطلحات، کنایات، احادیث، اخبار و اشعار معروف است که قریب نیمی از آن، اشعارِِِ معروف است. دهخدا در پاسخ خرده‌گیری گروهی که امثال وحکم را تماماً ضرب‌المثل‌های مشهور نمی‌دانند، ‌پاسخ می‌دهد: « من خودم متوجّه این نکته بودم؛ ولی از انتخاب عنوانی مطوّل نظیر امثال و حکم و مصطلحات و اخبار و احادیث خودداری و به عنوان سادة امثال و حکم اکتفا کردم» (دهخدا،1361: مقدمه لغت‌نامه، 381).

اوِّلین کتاب مستقل به نام امثال منظوم در این حوزه از آن  احمد اخگر است که در سال 1319 در دو جلد منتشر شد. مؤلّف پنج هزار مثل را در اشعار دوبیتی سرودة خود گنجانیده است. معلوم است که این اثر، جامعِ امثالِ منظوم شاعران نیست و تنها زاییدة ذوق مؤلّف است.

 در سال 1351 حمید شعاعی کتاب امثال شعرفارسی را منتشر کرد که تنها یک جلد آن چاپ شد و حرف الف را شامل می‌شود. مؤلّف برای هر کنایه، اصطلاح یا مثل از شاعران مختلف نمونه‌هایی را نقل می‌کند که به طریق ارسال مثل از آن بهره  گرفته‌اند. تنها بخش کمی از این کتاب به درج امثال اختصاص یافته است.

کتاب «امثال سائره و پندهای موزون» (تهران،1360‌) به کوشش زهرا مزارعی نیز کتابی مختصر در این زمینه است. شاید محقّقانه ‌و علمی‌ترین کار در گرد‌آوری امثال منظوم کتاب مثل‌ها و حکمت‌ها در شعر شاعران  قرن سوم تا یازدهم،‌تألیف رحیم عفیفی باشد که در سال 1371 منتشر شد. مقدمة محقّقانه، ارجاعات دقیق و جامعیت از ویژگی‌های این کتاب است.پس از آن کتاب «امثال موزون در ادب‌فارسی» نوشتة رضا بشیری مؤدب در سال 1375 چاپ شد که تنها مصراع‌های مثل‌شده ذکر شده‌اند نه تمامی بیت، آن هم بی‌ذکر دقیق  مأخذ که فقط به نام سراینده اشاره دارد.

از آثار دیگر در این زمینه،  ضرب‌المثل‌های منظوم فارسی نوشتة محمدعلی حقیقت سمنانی، (تهران، 1374)، ضرب‌المثل‌های شعر فارسی و ریشه تاریخی آن»  تألیف محمدعبادزاده کرمانی(1370)و ضرب‌المثل‌های منظوم نوشتة حسین خرّمی (1376) است.

 هیچ یک از کتاب‌های یاد شده به تحلیل و چگونگی کاربرد و نحوة استفادة شاعران از ضرب‌المثل‌ها اشاره‌ای نکرده‌اند. در حوزة ارسال‌مثل در شعر شاعران نیز دو‌کتاب مستقل نوشته شده است: ارسال‌مثل در شعر حافظ نوشتة محمدی برازجانی(1374)؛ ارسال مثل در شعر فردوسی و «ارسال مثل در مثنوی»نوشتة منصور مؤیّد (1373). همچنین مقاله ‌ارسال‌مثل (ذوالفقاری، 1385: 77-53 ) ابعاد مختلف موضوع را بررسی می­کند. مقالة حاضر بطور مستقل ابعاد موضوع را به شیوة تحلیلی روشن می‌سازد.

در این مقاله ابتدا امثال هفتاد تن از شاعران را براساس بسامد اشعار مثل شدة آنان از کتاب فرهنگ بزرگ ضرب المثل­های فارسی انتخاب و شمارش کردیم. از آن میان بیست شاعر با بیشترین تعداد کاربرد مثل را با توجه به شهرت آنان در مثل آوری، انتخاب کرده و ارسال المثل­ها و ابیات مثل شدة آنان را تحلیل کردیم.

 

3. مثل‌منظوم

 مثل‌های رایج در فارسی یا منظوم است یا منثور. مثل‌های منثور در قالب جمله یا شبه‌جمله به زبان گفتاری یا معیار به کار می‌روند و اغلب مثل‌های فارسی از این دسته‌‌اند. گاه مثل‌های منثور در قالب جمله‌ای ساده و خالی از آرایه‌های ادبی ارائه می‌شود؛ مثل: «بادنجان بم (بد) آفت ندارد» و یا ممکن است، چند آرایة ادبی داشته باشد؛ مثل: «برادری، برابری» که سجع متوازی و جناس لاحق دارد؛ یا «چه سر بر کلاه چه کلاه بر سر» که صنعت عکس دارد‌ یا «همان خر سیاه است و همان راه آسیا» که سجع دارد و یا «طبّالی به از بطّالی» که قلب دارد؛ «یا جنگ اول به از صلح آخر» که عکس دارد و «جان می‌دهد؛ اما جامه نمی‌دهد» که جناس دارد. مثل‌های منثور اغلب آهنگین است «اول ساقی، بعد باقی» یا «هرچه سنگه پیش پای لنگه» گاه حتی وزن عروضی نیز در امثال مشاهده می‌شود:«اشتر به قطار و ما به دنبال» (مفعول مفاعلن فعولن).

امثال منظوم متضمن صنعت تمثیل و ارسال‌مثل است و به دلیل روانی، شهرت و درون مایة مؤثّر آن در میان مردم رواج یافته و مثل ‌شده­اند؛ ‌مانند نمونه‌های زیر:

«دیدار تو حل مشکلات است»

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

 

صبر از تو خلاف ممکنات است                      (سعدی، 1383: 431)

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه                       (حافظ، 1380: 372)

در میان مثل­های منظوم برخی است که شاعر آن را می­شناسیم؛ مثل:

به خود گفتا جواب است این نه جنگ است

«پشّه چو پُر شد بزند پیل را»

چون گذارد خشت اوّل بر زمین معمار کج

 

کلوخ انداز را پاداش سنگ است           (نظامی، خسرو و شیرین، 271)

با همه مردی و صلابت که اوست                      (سعدی، 1381: 124)

گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج                     (صائب، 1345: 1109)

در مقابل، سرایندة تعداد زیادی از امثال منظوم شناخته شده نیست؛ مثل:

دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است

 

 

شیشة‌بشکسته را پیوند کردن مشکل است 1

شیشه تا گرم است کی از سنگ پروا می‌کند.

 شود عاقبت‌ بچّة گرگ، گرگ.  

کوری نگر، عصاکش کور دگر شود.

در خانة مور شبنمی طوفان است.

ضرب المثل شعر فارسی

 برخی از اشعار منظوم و نسبةً رایج جزء «حکم» محسوب می‌شوند که اغلب، تحصیل‌کردگان و اهل ادب از آنها بهره می‌جویند و نمی‌توان آنها را ضرب‌المثل دانست؛ مثل:

حکایت بر مزاج مستمع‌گو

شعر ناگفتن به از شعری که باشد نادرست

 

اگر دانی که دارد با تو میلی                      (سعدی، 1381: 185)

بچّه نازادن به از شش ماهه بفکندن جنین                     (منوچهری، 1362: 80)

اغلب نمونه­‌هایی که درکتاب امثال و حکم دهخدا و کتاب مثل‌ها و حکمت‌ها در شعر شاعران»آمده‌اند، حکمت‌ و اشعار معروف هستند. البته شاید نتوان بطور دقیق نشان داد کدام مثل است و کدام حکمت. مثل شدن این اشعار به میزان رواج آن درمیان مردم بستگی دارد.

در برخی از کتاب­های ضرب­المثل گاه برخی حکمت­ها را به عنوان مثل ضبط کرده­اند. کلمات قصار بزرگان، اغلب حکمت است نه مثل. مثل رواج دارد و حاصل تجربیات مردم است؛ اما حکمت رواج کمتری دارد و مبتنی بر عقل و اندیشه متفکّران است. تنها وجه اشتراک مثل و حکمت جنبة اندرزی آن است. دهخدا نام کتاب خود را امثال و حکم قرار داده است؛ زیرا بسیاری از مواردی که نقل می­کند، حکمت است نه مثل و خود نیز بر این نکته واقف بوده و تفاوت آن­ها را چنین دانسته است: «مثل تشبیه معقول به محسوس است، در عبارتی کوتاه و فصیح، برای نیکو تصویر کردن معقول در ذهن با تأثیر زیاده دادن به آن حکمت عبارتی فصیح و قصیر باشد که حاوی قاعدة طبیعی یا عقل و یا وضعی باشد و به تسامح عامه هر دو را مثل گویند. مثال برای نوع اوّل: «آب در کوزه و ما تشنه لبان می­گردیم» معقول (مشبه) مقصود حاصل متکلّم است و محسوس (مشبّه­به) آب در کوزه یا تشنه لبی است.گاه مثل و حکمت با هم ترکیب شوند مانند: «آواز سگان کم نکند رزق گدا را» منبع مخالف را به آواز سگان و نفع خویش را به رزق گدا تشبیه کرده و از آن مقصود ندارد» (دهخدا، 1366: 27). بنابراین نمی­توان جمله «خردمند باشید تا توانگر باشید» یا «دوست نیک گنجی بزرگ است.» را مثل دانست.

ممکن است برخی حکمت­ها بر اثر رواج و کاربرد زیاد به صورت مثل درآیند؛ مثلاً «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» این­جمله گرچه در ابتدا حکمت بوده؛ لیکن بر اثر تکرار و رواج به صورت مثل درآمده است؛ بنابراین از میان تمامی مشخصه­ها،رواج در تفاوت میان مثل و حکمت مهم­تر و تعیین کننده­تر است. به نظر ابن­قیم جوزی نیز «هرگاه کلمه­ای رواج یافت و منتشر و مدت زیادی بر زبان­ها جاری شد مَثَل می­شود؛ چنان­که سخنی صائب از تجربه برخاسته باشد؛ ولی بر زبان­ها جاری نباشد، آن را حکمت می­نامند» (ابن­قیم الجوزی، 1981: 18) بهمنیار نیز جمله­های حکیمانه و کلمات قصار را مطلقاً از دایرة امثال خارج نمی­کند و جمله­های حکیمانه را دو قسم می­داند. «امثال و غیر امثال، جمله‌هایی که استعمال آن­ها بدون تغییر یا با تغییر جزیی بین عامّه رایج و متداول است جزء امثالند و آن جمله­هایی که بین عامّه مشهور نیستند؛ امثال نیستند و می­توان آن­ها را کلمات قصار یا حکم نامید»(بهمنیار، 1381: 27) پس در هر مثلی حکمتی است؛ ولی هر حکمتی مثل به شمار نمی­آید.

4.ارسال مثل

رادویانی در کتاب ترجمان البلاغه این آرایه را چنین تعریف می‌کند: «یکی از جملة بلاغت آن است کی شاعر اندر بیت حکمتی گوید، آن به راه  مثل بود» (رادویانی، 1949: 84 و نیز  رشید وطواط، 1362‌: 55-56؛ هدایت، 1357: 26) مانند مثَلَ:« کلاغ خواست راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خود را هم فراموش کرد»  که در شعر چندین شاعر به طریق‌ارسال مثل به کار رفته است:

کلاغی تک کبک در گوش کرد

 

تک خویشتن را فراموش کرد                  (نظامی، شرف‌نامه، 187)

جامی همین مثل  را به طریق تمثیل می­آورد و نتیجه می­گیرد:

عاقبت از خامی خود سوخته کرد فرامش ره و رفتار خویش

 

رهروی کبک نیاموخته ماند غرامت زده در کارخویش              (جامی، تحفة‌الاحرار، 431)

و یا مولانا مَثَل «مرغی که انجیر می‌خوره نوکش کجه» را این‌گونه در شعر خود گنجانیده است:

بر سماع راست هرکس چیر نیست

 

«طعمة هر مرغکی انجیر نیست»                  (مولوی، 1369: 1/2763)

اهل بلاغت ارسال مثل را موجب آرایش و تقویت کلام و نیز نشانة قدرت گوینده دانسته‌اند؛ ازجمله در کتاب فنون بلاغت و صناعت ادبی(همایی،1339: 47) می‌خوانیم:« گاه باشد که آوردن یک مثل در نظم و نثر یا خطابه و سخنرانی اثرش در پروراندن مقصود و جلب توجّه خواننده و شنونده بیش از چندین بیت منظوم و چند صفحه مقاله و رساله باشد».

حال اگر شاعری دو مثل را در شعر خود درج کند. به آن «ارسال‌المثلین» گویند، نظیر:

ندانست یک جا بود دام و دانه

 

به پای خود آمد به سلاخ‌خانه

که متضمّن دو مثل است:

1. هرکجا دانه‌است، ‌دامی هست؛

2. به پای خود به سلاخ‌خانه رفت؛

شمس قیس رازی اشاره‌ای به ارسال‌المثلین نمی‌کند؛ امّا درحدائق‌السحر (رشید وطواط، 1362: 56) و مدارج‌البلاغه (هدایت، 1357: 28) از این آرایه نام می‌برند و بیت زیر را از ابوالفتح بستی شاهد می‌آورند:

نه هر که تیغی دارد به حرب باید رفت

 

نه هرکه دارد تریاک زهر باید خورد

و این نمونه از ظهیر‌فاریابی:

نه هر زنی به دو گز مقنعه است کدبانو

 

نه هر سری به کلاهی سزای سالاری است                 (ظهیر فاریابی، 1377: 50)

و یا این بیت مشهور حافظ:

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

 

نه هر که آینه سازد سکندری داند                 (حافظ، 1380: 298)

شاعران از مثل به طریق ارسال مثل به دو گونه در شعر خود استفاده می‌کنند:

به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می

چو دید قهر تو زین پس معالجت نکند

زی تیر نظر کرد و پر خویش در آن دید

عیب جوانی نپذیرفته‌اند

 

علاج کی کنمت‌«آخر الدوا الکی»                      (حافظ، 1380: 298 )

چنین زنند مثل «آخر الدوا الکی»               (کمال الدین‌اسماعیل، 514)

گفتا ز که نالیم که «از ماست که بر ماست»                          (ناصرخسرو، 499)

«پیری و صد عیب» چنین گفته‌اند     (نظامی، مخز‌ن‌الاسرار،‌ص 327)

منتظر داد به دادی شود

 

«آمده باد به بادی شود»                                  (همان، 52)

که مصراع دوم به مثل «باد آورده را باد می‌برد» اشاره دارد.

در دو نوع اخیر مثل‌هایی از آنچه میان مردم رایج بوده در شعر درج شده است؛ امّا چنان که گفتیم شعر برخی شاعران خود به دلیل شهرت و رواج در حکم مثلی درآمده ‌است. این دسته نمی‌تواند ارسال المثل باشد و خود بیت یا مصرع در حکم مثل است؛ برای نمونه:

چون که با کودک سر و کارت فتاد

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

جفا پیشگان را بده سر به باد

بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

 

پس زبان کودکی باید گشاد                  (مولوی، 1369: 4/2577)

«سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش»                       (حافظ، 1380: 193)

«ستم بر ستم پیشه عدل است و داد»                        (سعدی، 1381: 80)

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا                      (شهریار، 1366: 184)

چشم‌ها را باید شست،‌  جور دیگر باید دید (سهراب سپهری، هشت کتاب، 219) (درباره ارسال مثل !ذوالفقاری، 1386: 31-52)

 

5. بازتاب ضرب‌المثل در شعر شاعران

با نگاهی به آثار شاعران و نویسندگان بزرگ چون مولوی، فردوسی، نظامی، حافظ، سعدی، پی ‌می‌بریم که این شاعران از ضرب‌المثل و حکمت‌های عام و تمثیل برای بیان اندیشه‌های والای خود سود‌جسته‌اند و این شیوة بیان خود به عنوان شاخصة سبکی آنان درآمده، ‌تا آن‌جا که گاه همین خصیصه در تمامی سبک‌های شعر و نثر فارسی عامل مهمی در شناخت سبک‌ها به شمار می‌آید. از طرفی مخاطب‌شناسی از سوی شاعران و نویسندگان بزرگ فارسی زبان ایجاب می‌کند که برای تفهیم مطالب اخلاقی، عرفانی و اجتماعی همواره از مثل و تمثیل برای ایجاد ارتباط  بهتر و مؤثّرتر بهره بگیرند.

 ضرب‌المثل‌های منظوم به دلایلی چند همواره از سوی شاعران و خوانندگان شعر مورد توجّه بوده است (!منصور مؤ‌یّد، 1365: 8) از جمله؛ ایجاز و اختصار؛ آوردن معانی بلند در شعر،‌جامع الاطراف بودن؛‌تطابق ضرب‌المثل و شعر در مورد مطلب مورد نظر؛ سهولت حفظ شعر؛ سرعت انتشار شعر؛  سرعت انتقال معنی؛ قدرت جذب افکار و گرایش فطری مردم به شعر.

در کتاب مجمع‌الامثال( میدانی، 1972: 6) دربارة علّت استفاده شاعران و نویسندگان از مثل و رواج آن از سوی مردم چنین آمده است: «چهار صنعت در مثل جمع می‌شود که در دیگر انواع سخن به این حد نیست: ایجاز لفظ، استواری و صلابت معنی، حسن تشبیه و جودت کنایه که این نهایت بلاغت است». از این روست که اهل بلاغت آوردن مثل و سخنان حکمت‌آمیز مناسب در میان سخن را از هنرهای نویسندگی و ترکیب کلام رسا و بیان گیرا در ادب فارسی دانسته‌اند. یوسفی سه دلیل برای کاربرد مثل‌ها از سوی شاعران ذکر می‌کند: «نخست آن‌که چون مثل غالباً رایج و ذهن همگان به آن آشناست، به انتقال معنی کمک می‌کند و در عین ایجاز از عهدة این مهم برمی‌آید؛ به عبارت دیگر شاعر به سبب همین انس و آشنایی از نیروی معنوی مثل بهره می‌برد و معنی مورد نظرش را بیان می‌کند؛ ثانیاً مفاهیم با اشاره‌ای لطیف به ذهن دیگران راه می‌یابد و این طرز بیان از تصریح بلیغ‌تر و شیرین‌تر است. بسا اتفّاق می‌افتد که موضوعِِِ مَِثَل حیوانات، درختان، چیزها و یا مفاهیم کلّی است که بعضی از آن‌ها بظاهر حقیقتی را در بر ندارند یا الفاظ آن‌ها با موضوع سخن بی‌ارتباط به نظر می‌رسد، امّا ذهن نکتة منظور و این‌ارتباط ظریف را درمی‌یابد و مسرور می‌شود؛ بعلاوه همین که الفاظ و صورت مثل مأنوس است چون چاشنی‌ای شعر را مطبوع می‌کند» (یوسفی، 1363: 575).

شاعران سبک عراقی بیشتر از شاعران سبک خراسانی و شاعران سبک هندی بیشتر از دو سبک دیگر از مثل و ارسال مثل بهره جسته‌اند. در شعر شاعران هندی تمثیل‌های فراوانی می‌یابیم که به مثل سائر بدل شده‌اند. شاعران با مضمون‌پردازی و مضمون‌سازی که ویژگی شعر این دوره‌است و با الهام از محیط زندگی روزانه، نکته‌هایی اخلاقی و اجتماعی طرح کرده‌اند؛ از آن جمله است:

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را

 

چندان امان نداد که شب را سحر کند          (شفایی اصفهانی،دیوان، ص دو)

گرچه صفا این‌گونه ابیات مشهور سبک هندی را مثل نمی‌داند و جانشین مثل قلمداد می‌کند: «بیت‌های مشهور که از کثرت شهرت و رواج به حد شیوع رسیده حکم مثل سایر یافته‌اند، امّا مَثَل نیستند و عادتاً در توضیح مقال گوینده و اثبات یا تعلیل و توجیه آن به کار می‌روند و در چنین موردهایی است که می‌توان آنها را جانشین و قائم‌مقام مثل دانست» (صفا،1372‌: 5/542).

یک دلیل رشد مثل‌ها در شعر شاعران از سبک‌خراسانی به هندی و تا امروز گسترش ابعاد و جنبه‌های اجتماعی در شعر آنان است که این امر نشان می‌دهد تا چه میزان شاعران از زبان مردم بهره گرفته‌اند و تا چه اندازه به زندگی و تجربیات مردمی توجِّه داشته‌اند. با نگاهی به فهرست شاعران و کاربرد امثال در شعر آنان این نظر را می‌توان به اثبات رساندکه شاعرانی چون سعدی،‌مولوی، صائب، بیدل، پروین،‌ابن ‌یمین که در کاربرد مثل و مثل‌سازی شهره‌اند، شاعرانی اجتماعی و مردمی هستند.

 اکنون با نگاهی به کاربرد ارسال‌مثل در دیوان شعر هفتاد شاعر(براساس فرهنگ بزرگ ضرب المثل­های فارسی)، از نزدیک و به طور عینی، کاربرد مَثَل و چگونگی آن را نشان می‌دهیم. فهرست شاعران و تعداد امثال آنان به ترتیب بسامد عبارتند از:

با نگاهی به جدول بالا درمی­یابیم، از میان یکصد هزار مثل فارسی، 11691 مثل از هفتاد شاعر فارسی است؛ یعنی 5/11 درصد از امثال فارسی را امثال منظوم یا ارسال مثل است. ده شاعر اول این فهرست، همان شاعران بزرگ ادب فارسی هستند. شاعران سبک خراسانی(جز فردوسی) و شاعران معاصر کمتر از مثل در شعر خود استفاده کرده­اند و یا شعرشان مثل شده است. این نشان می­دهد تودة مردم رغبت کمتری به این دو سبک دارند. در میان سبک­های شعری شعر شاعران سبک عراقی، سپس هندی در ردیف اول تا بیستم قرار می­گیرند؛ یعنی شاعرانی که دست کم دویست مثل منظوم درشعر آنان دیده می­شود. 

1. سعدی:با 2115 مثل مشهور جایگاه ممتازی در ذهن و زبان مردم دارد. اگر این نمونه­گیری را نشان دهندة توجه مردم به شاعران بدانیم، باز سعدی مقام اول را دارد. سعدی با جادوی کلام خود و آمیختن نوشداروی تعلیم با حکمت­های تجربی و زندگی مردم و دقایق آن توانسته در قلب مردم جای گیرد. در کتاب ضرب‌المثل‌های سعدی (رضا،1374‌) تعداد 1535 نمونه از مثل‌های سعدی در کلّیة آثارش گردآوری شده است (بوستان 455، گلستان 420، غزلیات 447، قصاید 133،‌قطعات 64،‌نصیحة‌الملوک 25،  مثنویات 25، مفردات 11، رباعیات 17، رسائل نثر 10، ترجیعات 7، مثلثات3). در فرهنگ ضرب المثل­های فارسی  2115 مورد مثل از سعدی ثبت شده است.

سعدی علاوه بر استفاده از مثل‌های رایج در آثارش، بسیاری از اشعار وی به دلیل انطباق با شرایط مثل و ویژگی‌های آن، ضرب‌المثل شده‌اند. یوسفی در مقدمة گلستان (!سعدی،1381‌: 40) می‌نویسد:« تأمّل در گلستان نشان می‌دهد که وی چگونه با به کار گرفتن کلمات و ترکیبات رایج و تمثیل‌های ساده و همه‌کس فهم، توانسته است، نکاتی بسیار ظریف را مفهوم و مشهود کند. در این زمینه حتّی بسیاری از مسائل پیچیده و دقیق فکری به مدد ذوق لطیف و ساده‌پسند سعدی به صورتی محسوس در پیش چشم تجسّم می‌باید؛ از آن جمله است، تمثیل معروف او در مورد بنی‌آدم» یوسفی شأن سعدی را در مثل‌سازی با شکسپیر یکی می‌داند.دو هزار جمله در آثار شکسپیر نیز در بین مردم رواج یافته است.( مینوی،‌1346: 154).سعدی بیش از همه خود را به مردم نزدیک کرده است. دلیل شهرت اشعار سعدی و مثل‌گونگی اشعار وی نیز همین دقیقه است. گلستان همواره از مردمی‌ترین متون ادب فارسی بوده و هیچ کتابی به اندازة گلستان در میان تودة مردم جایگاه نداشته است؛ زیرا سعدی به آنچه در زندگی مردم اتفّاق می‌افتاده توجّه داشته و از آن الهام می­گرفته است. جز لحن سخن و سادگی ذاتی و شیرینی و طراوت محتوا و مضامین و زبانِ گلستان اصولاً سعدی، برای نزدیکی کلام خود به ذهن و زبان و فهم مردم از تمثیل و مثل بهره می‌جوید. سعدی علاوه بر استفاده از مثل‌های رایج در آثارش، بسیاری از اشعار وی به دلیل انطباق با شرایط مثل و ویژگی‌های آن، ضرب‌المثل شده‌اند. برای نمونه، جهان دیده بسیار گوید دروغ (گلستان، 56)ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی/کین ره که تو می روی به ترکستان است  (گلستان،88)نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر (گلستان،59)هر چه نپاید دلبستگی را نشاید  (گلستان، 91) آب کز سر گذشت در جیحون/چه بدستی چه نیزه‌ای چه هزار (کلیات: 798).

2.صائب تبریزی: پس از سعدی با 1817 مثل مرتبة دوم کاربرد مثل را داراست.  صائب از جمله شاعران سبک هندی است که به کثرت شعر شهره است. تفاوت صائب با شاعران دیگر در این است که اغلب ابیات او مثل شده‌‌اند؛ برای نمونه:

درد هرکس به قدر طاقت اوست

 

رنج بیش از تن است دل‌ها را                       (صائب، 1345: 142)

یکصد نمونه ‌از این ارسال‌مثل‌‌ها را احمد سهیلی‌خوانساری (دریاگشت، 1371: 121- 130) گرد آورده است. مثل­های صائب اغلب اسلوب معادله است و به دلیل انس مردم در افغانستان و شبه قارّه با شعر وی کاربرد آن  در آن مناطق بیشتر است. نمونه­هایی از ابیات مثل شده صائب:  بیمار عشق را به طبیب(دوا)احتیاج نیست (صائب: 999). تیمم باطل است آن‌جا که آب است (صائب: 619). دستی از دور بر آتش داری (داریم،می‌دار،دارد).(صائب: 688) رزق را روزی‌رسان پر می‌دهد / بی‌مگس هرگز نماند عنکبوت.(صائب: 2175) زمانه‌ای است که هرکس به خود گرفتار است.(صائب: 827) ظرافت،آتش‌افروز جدایی است.(صائب: 3458) مستمع، صاحبْ سخن را بر سرِ کار آورد (صائب: 1174). مور در خانة خود حکم سلیمان دارد (صائب: 1604). یار کارافتاده را یاری هم از یاران رسد(بُوَد) (صائب: 3248).

3.نظامی با914 مثل پس از صائب قرار می­گیرد. توجه نظامی به ادب شفاهی چه در اخذ داستان‌ها و چه در کاربرد اصطلاحات، کنایات و واژگان عامه و ضرب‌المثل‌ها‌ی رایج؛ از جمله ویژگی‌های، سبکی او به شمار می‌آید تا آن‌جا که زرّین‌کوب کاربرد این اندازه امثال، زبانزدها و قصّه‌های کوتاه تمثیلی را که در ردیف امثال و در واقع زبدة  مضمون یا منشاء پیدایش آنهاست، همراه با افراط و اصرار فوق‌العاده‌ای که در آوردن تصویرهای مجازی و ترادف تشبیهات و استعارات دارد موجب آفت اطناب در زبان او می‌داند (زرّین‌کوب، 1380: 238). نظامی 840 مورد مثل در آثارش به کار برده است.برخی مثل‌های نظامی گاه در منابع قبل و یا بعد دیده نمی‌شود و خاص اوست، از جمله:

ز خر برگیرم و بر خود نهم بار

به هر جا کاشتی بود و زر اندود

نالة عود از نفس مجمرست

 

خران را خنده می‌آید بدین کار               (نظامی، خسروشیرین: 169)

به سوی نیکوان خوشتر رود رود                 (همان، خسروشیرین:414)

رنج خران راحت پالا‌نگر است        (نظامی، مخز‌ن‌الاسرار: بیت 49)

برخی نیز از امثال معروف است: که مرگ خر بوَد، سگ را عروسی ( خسرو و شیرین: 268). کس نگوید که دوغ من ترش است ( هفت‌پیکر: 37). کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است ( خسرو و شیرین: 271). ز آبِ خُرد، ماهیْ خُرد خیزد (خسرو و شیرین: 190). سگ صلح کند به استخوانی ( لیلی و مجنون: 172). شتر‌بان درود آن‌چه خر بنده کِشت ( شرف‌نامه:249).

4.حافظ با780 مثل در رتبة چهارم قرار می­گیرد.حافظ، حافظة مردم ایران و بیت بیت دیوانش، بیت الغزل زندگی مردم است. الفتی که عامه با غزل­های وی دارند، ابیات بی­شماری را از دیوان حافظ ضرب المثل کرده و بر زبان­ها انداخته است. اغلب اشعارحافظ به دلیل روانی، شهرت و درون مایة مؤثّر آن در میان مردم رواج ‌یافته و به صورت مثل درآمده­اند:

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

 

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه                       (حافظ، 1380: 372)

با دوستان مروّت،با دشمنان مدارا                                    (همان، 5)

آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند(همان، 261)

 آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد.(همان، 96)

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست       هر‌کجا هست خدایا به سلامت دارش.(همان، 188)

نسبت مثل شدگی ابیات مشهور حافظ یکسان نیست؛ برخی بسیار شهرت یافته­اند؛مثل:

 با دُردکشان هرکه درافتاد برافتاد (همان، 75).

 با دوستان مروّت با دشمنان مدارا (همان، 5).

حسابش با کرام‌الکاتبین است (همان، 39).

 به این شکستگی ارزد به صد هزار درست.(همان، 21)

 گاه ابیات مثل شدة حافظ را شاعران دیگر به طریق ارسال مثل در شعر خود درج یا تضمین کرده‌اند؛ مثل:

این‌که می‌بینم به بیداریست یارب یا به خواب؟( ص 305) که در دیوان ابن‌یمین(ص 187)هم آمده است.

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد(ص 109) که در دیوان کمال‌خجندی(2-1/489) به همین شکل آمده است.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

خاک را زر می­کنی، ما را توانگر می کنی

هست اکسیر مس ما نظرِ لطفِ شما

برو این دام بر مرغی دگر نه

چو عنقا را بلند است آشیانه

 

آیا بود که گوشة‌چشمی به ما کنند؟                        (حافظ،1380: 131)

نسخة این کیمیا را از کجا آورده­ای ؟                (رهی معیری، 1380: 671)

مسِ ما بی نظر لطفِ شما زر نشود                        (عبرت نائینی، 112)

که عنقا را بلند است آشیانه                       (حافظ، 1380: 297)

قناعت کن به تخمِ مرغِ خانه                   (ایرج میرزا، 1358: 79 )

گاه مردم در اشعارحافظ تصرّف کرده و برخی ابیات معروف را به شکل دیگری به کار برده­اند؛ مثل: با آشنا سخن آشنا بگو در اصل: با یار آشنا سخن آشنا بگو (ص 287) یا «تو چه دانی قلم صنع به نامت چه نوشت؟» در اصل: که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟(ص 55). «دستی از غیب برون آید و کاری بکند» در اصل: مَردی از خویش برون آید و کاری بکند.(ص128) «عیب او جمله بگفتی هنرش نیز بگو» در اصل: عیب می‌جمله چو گفتی هنرش نیز بگو(ص 227). «هر آن‌چه کرد آشنا کرد». در اصل: هرچه کرد آن آشنا کرد (ص89). «هم ناگفته می‌دانی و هم ننوشته می‌خوانی» در اصل: هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی(ص 336). «کار امروز به فردا مفکن» در اصل: ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن (ص360).

برخی ابیات بر سبیل تمثیل است؛ مثل:

باز ارچه گاه‌گاهی بر سر نهد کلاهی

 

مرغان قاف دانند آیین پادشاهی                                    (ص 348)

گاه حافظ با تغییر برخی مثل­ها و دستکاری هنرمندانه، آن­ها را به بیتی زیبا تبدیل می­کند؛ مانند بیت: آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند (ص 261) که از مثل« با اهل هنر جهان به کین است» گرفته شده است. یا مثل «برای کور شب و روز یکی است.» را حافظ چنین گفته: آن‌جا که بصر نیست چه خوبی و چه زشتی (ص 303) بیت «آ‌ن‌کس است اهل بشارت که اشارت داند.»(ص 15). برگرفته از مثل «عاقل را یک اشارت بس است» است.در جای دیگر هم به این مثل اشاره دارد:« تلقین اهل‌نظر یک اشارت است» (ص 242).

پس از حافظ گاه برای برخی از امثال وی داستانی نیز ساخته­اند؛ مانند «اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش» (ص 185) و «هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده‌شد به عشق» (ص 9) که حبله‌رودی درجامع ‏التمثیل( صص 62، 396) داستان آن را بیان می­کند و یا بیت« اى مگس عرصة سیمرغ نه جولانگه توست »(ص 313) که داستان آن مشهور است ( !کاوشی در امثال و حکم فارسى، ص 111) و یا برای بیت «غرّه مشو که گربة ‌عابد(زاهد)نماز کرد» (ص 289)داستانی نقل کرده­اند(داستان‏هاى امثال، ص 207، تمثیل و مثل، ج 2، ص 164، مجلة سخن، شمارة  5، سال سوّم، ص 7 – 385 و داستان نامة بهمنیاری و یا برگرفته از کلیله و دمنه، ص 208- 205)  و بیت «یا یارب مباد آن‌که گدا معتبر شود» (حافظ، 1380: 153)که داستان آن در ریحانة­الادب، ج 1 آمده است.

نمونه­هایی دیگر از ضرب­المثل­های مشهورحافظ: آخرالامر گِل کوزه‌گران خواهیم شد (ص 340)آشنا سخن آشنا نگه دارد (ص 83). آ‌ن‌کس است اهل بشارت که اشارت داند (ص 15).از ازل تا به ابد فرصت درویشان است(ص 35). اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش (ص 185). اگر ساقی تو باشی مِیْ ‌توان خورد (ص 201). با یارِ آشنا سخنِ آشنا بگو (ص 286). بر در ارباب بی‌مروّت دنیا/ چند نشینی که خواجه کی به در آید؟(ص 157)بشوی اوراق اگر هم‌درس مایی (ص 110). بندة ‌طلعت آن باش که آنی دارد (ص 85)به بند و دام نگیرند مرغ دانا را (ص 4). به شهر خود روم و شهریار خود باشم (ص 676). پا از گلیم خود چرا پیشتر کشیم؟(ص 259). جام می‌و خون دل هر یک به کسی دادند (ص 109). چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند (ص124). حسابش با کرام‌الکاتبین است (ص 39). خدایا زین معمّا پرده بردار (ص 166). خدایا مُنعمم گردان به درویشی و خرسندی (ص 307). خوش بود گر محک تجربه آید به میان/ تا سیه‌روی شود هرکه در او غش باشد (ص 108). خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود (ص 141). در بساط نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست (ص 194). درخت دوستی بنشان که گنج بی‌شمار آرد (ص 78). که در طریقتِ ما کافری است رنجیدن (ص 271). دریاب ضعیفان را در وقت توانایی (ص352). دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند (ص 131). شرطِ اوّل قدم آن است که مجنون باشی (ص 321) صوفی ار باده به اندازه خورد، نوشش باد (ص 72). عاشقی شیوة‌رندان بلاکش باشد (ص 108). عشق کاری است که موقوف هدایت باشد (ص 108). ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن(ص 360). کلید گنج سعادت قبول اهل دل است (ص127). گوشِ نامحرم نباشدجای پیغامِ سروش (ص194). من از بیگانگان هرگز (دیگر)ننالم/ که با من هرچه کرد آن آشنا کرد (ص 89). من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش / هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت (ص 56). نه هر آن کو ورقی خواند معانی دانست (ص 34). یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور/کلبة‌احزان شود روزی گلستان غم مخور ص 172). برون کشید باید از این ورطه رخت خویش ص 197).

5.سناییبا کاربرد768 ضرب‌المثل‌ در شعر خود، تصویری از روزگارش را به ما بازمی‌نماید. مثل «دیو باشد مقیم گرمابه»که عقاید خرافی آن عصر را نشان می‌دهد. ضرورت راز‌داری در این ارسال‌مثل سنایی معلوم می‌شود:

با گران جان مگوی هرگز راز

زر نداری تو را که باشد میر

 

«کاسیا چون دو شد شود غماز»                      (سنایی، حدیقه:‌ 480)

«خر نداری چه ترسی از خرگیر»                                 (همان، 497)

 

که حکایت از ظلم ظالمان و زورگیران دارد و داستان خرگیری را به یاد می‌آورد که بعدها نیز داستان خرگیری در مثنوی مولوی انعکاس می‌یابد. از ابیات مثل شده اوست: پس تو «خون را به خون چرا شویی» ( سنایی، حدیقه: 420) «برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن» (سنایی، دیوان، 91)  بسیاری از مصراع‌های سنایی، خود درحکم مثل‌اند؛ ‌از جمله:

 گر تو دیدی سلام من برسان ( سنایی، حدیقه: 455 ‌):‌کون در آب و آسمان بینی(سنایی، حدیقه: 138): گرگ درنده کی بود خراز (دیوان: 169): نشود بز به پچ‌پچی فربه ( سنایی، حدیقه: 177)

6.فردوسی: با کاربرد687 مثل در شاهنامه و در لابه‌لای داستان‌ها به فراخور حوادث و وقایع پیش‌رو یا پیش آمده، ابیاتی را بر سبیل مثل بیان می‌کند. فردوسی به جای مثل از کلمة  «دستان» «داستان» یا «دستان زدن» استفاده می‌کند:

یکی داستان گویم ار بشنوید

 

همان چه که کارید آن بدروید                   (فردوسی، 1375: 1618)

و اغلب راوی خود را (دهقان، پیر، خردمند،…) ذکر می‌کند:

چه گفت آن خردمند با رأی و هوش

 

که با اختر بد به مردی مکوش                            (همان،  12557)

چنان که از دو نمونة یاد شده بر می‌آید، در شاهنامه اغلب مثل‌ها تغییر شکل یافته‌اند و کمتر به همان شکل رایج استفاده می‌شوند. تعداد زیادی از امثال فردوسی با ابیاتی نظیر« چنین است کردار گردان سپهر»  «چنین است رسم‌سرای درشت» «چنین است کردار این پر فریب» «چنین است آیین و رسم جهان»، «چنین است این گنبد تیزگرد» و نظایر آن آغاز می‌شود، سپس در مصراع بعد مثل را می‌آورد:

چنین است رسم سرای درشت

 

«گهی پشت بر زین گهی زین به پشت»                                    (ص 385)

7.مولوی بیشتر به جای مثل از تمثیل استفاده می‌کند (درباره امثال مثنوی !ذوالفقاری،تمثیل و مثل در مثنوی، ص 325-369) او با ذکر بیتی از داستانی مشهور، تمام داستان را به یاد خواننده می­آورد؛ نظیر: «لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای» (مثنوی،‌دفتر چهارم‌،‌بیت 2221) «صحبت احمق بسی خون‌ها که ریخت»  (همان، دفتر سوم، بیت 2570) از علی‌آموز اخلاق عمل» (همان، دفتر اوِّل) و ده‌ها نمونة دیگر.

 تعداد زیادی از مثل‌های منظوم مثنوی ساختة مولانا است که رایج شده؛ نظیر:

آن یکی خر داشت پالانش نبود

«از قیاسش خنده آمد خلق را » کار پاکان  را قیاس از خود مگیر

 

یافت پالان گرگ خر را در ربود                   ( مولوی، 1369 :1/ 41)

کوچو خود پنداشت صاحب دلق را گر چه باشد در نوشتن شیر‌شیر                              (همان، 1/262)

بهر‌ه‌گیری از امثال عربی وجملات معروف یا احادیث مشهور مثل شده نیز در مثنوی به نسبت آثار دیگر بیشتر است.  این کاربردها گاه عین عبارت یا ترجمة آن است:

مؤمنان آیینة یکدیگرند

آن که عالم مست گفتش آمدی

 

این خبر می از پیمبر آورند                           (همان، 1/ 1361)

کلمینی یا حمیرا می‌زدی                           (همان، 1/ 2484)

8. بیدل دهلوی: ­سبک بیدل هندی است که در آن اسلوب معادله و تمثیل فراوان است. مثل­ها و شبه­مثل­های آثار بیدل، نتیجة گرایش او به فرهنگ مردم است. تعداد 356 بیت یا مصرع از شعر او مثل شده؛ اما بی گمان ابیات بیشتری از این شاعر در افغانستان بر زبان مردم جاری است، زیرا بیدل خوانی  آیینی رایج در آن دیار بوده است. تعداد قابل توجهی از امثال افغانی را بیت یا مصرعی از بیدل تشکیل می­دهد. نمونه­هایی از ابیات مثل شدة بیدل: آب هرجا که بینی( دیدم) زیردست روغن است (ص195) آتش ایمن نیست از اشک کباب (ص160) آیینه با خوب (زیبا) و زشت کار ندارد ( ص549) دانه بعد از آرد گشتن قابل پرویزن است (ص 345) ارّه بی‌دندانه چون گردد ببرد سنگ را (ص95).

9.فخرالدین اسعد گرگانی: 310 مثل در ویس و رامین به کاربرده که  نشان دهندة توجه این شاعر به زبان مردم است.  صادق هدایت ضمن برشمردن ارزش‌های ویس و رامین یکی از آنها را کاربرد ضرب‌المثل‌‌های فراوان در آن می‌داند و نمونه‌هایی از امثال آن را ذکر می‌کند (هدایت، 1324: 411).  روشن، فهرستی شامل 250 ضرب‌المثل را در پایان ویس و رامین می‌آورد (گرگانی، 1382: 501- 510)؛ از آن جمله است: هر آن کو زاغ باشد رهنمایش /به گورستان بود همواره جایش (ص 132:بیت 26). نباشد مار را بچِّه به جز مار/ نیارد شاخ بد جز تخم بد بار (ص 138: بیت 45).  نه هر خر را به چوبی راند باید/ نه هر کس را به نامی خواند باید (ص 116: بیت 40). او نیز گاه راوی را ذکر می‌کند و کمتر عین مثل را به کار می‌برد.

10جامی: 292 مثل را در آثارش درج کرده است. از دل برود هر آن‌چه (هرآن‌که) از دیده برفت (دیوان: 813). از نصیحت حل شود هر مشکلی ( سلامان‌وابسال: 344).  بود هر گنج را ناچار ماری (یوسف و زلیخا: 613). چو حلوا خام باشد، علّت آرد.( یوسف و زلیخا: 741). چه سوراخ گوش،چه سوارخِ موش ( هفت‌اورنگ: 922). خنده آیین خردمندان است ( سبحه الابرار: 549).  ز گندم جو،ز جو گندم نیاید ( هفت‌اورنگ: 664).کارِ خدا را به خدا واگذار ( هفت‌اورنگ: 408). گواه بی‌گواهان چیست؟ سوگند (هفت اورنگ:686).  نمک خوردی، نمکدان را شکستی ( هفت‌اورنگ: 68).

11. عطار نیشابوری:  با کاربرد 286 مثل در خلال تمثیل­ها و داستان­های خود بر جاذبه­های شعرش افزوده­ است. بسیاری از مثل­های او تمثیل است و داستان دارد؛ مثل: ز روباهی بپرسیدند احوال /زمعروفان گواهش بود دنبال.( خسرو‌نامه: 124). اگر این خر بیفتد هیچ دارم (اسرارنامه: 141). آن قدح بشکست و آن ساقی نماند ( مصیبت‌نامه: 238). از باد،کُلَه نگاه می‌نتوان داشت ( مختارنامه: 202). از گُو برون آمد و در چاه افتاد ( خسرونامه: 311).  به تحفه سوی خوزستان شکر بُرد ( خسرونامه: 374). به دریا در تیمم چون توان کرد؟(خسرونامه: 156). شب آبستن است و طفل در راه ( خسرونامه: 42). مرد را رسوا کند بس زود زر (منطق‌الطیر:117). هزاران شیشه را سنگی تمام است ( خسرونامه‌: 15).  به بویش مرده هم از گور برخاست ( خسرونامه: 254).

12. ابن‌یمین: شاعری قطعه‌سراست و اشعار و اندرزهای او معروف است. بخشی از اندرزهای او شامل 285 مصراع یا بیت در کتب امثال آمده است (!چوهدری، 1380: ص 43)؛ برای نمونه: «برّه را می‌برد گرگ و اشتلم می‌کرد کُرد»(امثال و حکم)هرآن‌کس که مدح چنین‌ها کند / نهد در بر گاو لوزینه را(دیوان:316)نوشدارو چه سود خواهد داشت /چون شد از ملک زندگی سهراب (دیوان:321). اهل عالم همه کشاورزند/هرچه کارند هم‌‌چنان دروند (دیوان: 405)جز این در 457 قطعة  ابن‌یمین شامل 4700 بیت، تک‌بیت‌هایی دیده می‌شود که  به دلیل پختگی و روانی در‌ حکم مثل در‌آمده‌اند.

13. ناصرخسرو: اشعارش یکسره اندرز و حکمت است، طبعاً می‌کوشد از مثل‌ها و تمثیل‌ها به نحوی چشمگیر بهره جوید. محقق برخی مثل‌ها و تمثیل‌ها و کنایات شاعر را نشان دهد. (محقّق:1344). ناصرخسرو اغلب  منبع یا راوی مثل‌ها و تمثیل‌ها را نیز نام می­برد؛ از جمله:

کز بدی‌ها خود بپیچد بد کنش چند ناگاهان به چاه اندر فتاد

 

آن نوشتند در اوستا و زند آن که او مر دیگران را چاه کند                          (ناصرخسرو، 122)

 

 مثل زیر را از قول عوام نقل می‌کند:

مکن چنان که در این باب عامیان گویند

 

«چو سر برهنه کند تا به جان بکوشد کل»                                (دیوان: 249)

که برگرفته از مثل « کل که سر برهنه کند تا جان دارد بکوشد» است.

 در مثل زیر به محل کاربرد مثل اشاره کرده است:

چون تو بر نی بخورد بایدت

 

این خود مثل است در خراسان                                (دیوان: 369)

14.امیرخسرو دهلوی:  169 مثل در آثارش به کار برده است. امیرخسرو به دلیل آشنایی عمیق با فرهنگ مردم، کوشیده از امثال فراوانی در داستان­هایش استفاده کند: با خدا دادگان ستیزه خطاست. (هشت بهشت: 36)بلا در آمدن کس را نپرسد/پیرایة‌نامه، حرفِ نامه است ( مجنون و لیلی: 45). تا شربت صاف در قدح هست در سر‌که‌چرا کسی زند دست؟( مجنون و لیلی: 40). خانة‌درویش را شمعی به[یا کم] از مهتاب نیست /خر نشود ار جُل دیبا فقیه.( مطلع‌الانوار: 99). خنک آن‌کس که تخم نیکی کاشت /زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد.سفال از تاس زر کم نیست در کار  ولی گاهِ گرو گردد پدیدار ( شیرین و خسرو: 278). سنگی که ز آسمان بیفتد / جز بر خر شیشه‌گر نیاید.(دیوان: 313)گوش ابلیس چو قرآن شنود کرگردد (دیوان:237).گوشه‌گیران ستوده نام بوند ( هشت بهشت:39).گَهِ لقمة کوشش گهِ سجدة خواب./مکش سر ز رایی که بخرد زند ( خمسه: 522). هوا گرم و من تشنة‌ناصبور/ بیابان و خرمانده و راه دور./یک شعله بس است خرمنی را.( دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها1073)آن‌که چراغیش نباشد به راه  در شب تاریک در افتد به چاه ( مطلع‌الانوار: 54)پنج‌شنبه به آید از شنبه ( هشت بهشت: 33). خاک میفکن به ترازوی خویش ( مطلع‌الانوار: 276). دو سلطان در یکی کشور نگنجد ( دیوان: 146). سگ را سگ تواند خورد دندان ( شیرین و خسرو:31).

15.انوری ابیوردی: 105مثل در دیوان خود به کار برده که بیشتر در قطعات اندرزی وی آمده است. بیش از آن که انوری از امثال به  طریق ارسال مثل استفاده کند، اشعار وی به دلیل شهرت، مثل شده­اند: این‌که می‌بینم به بیداری است یارب یا به خواب؟( دیوان: 70،و بعدها درحافظ: 305 ؛ ابن‌یمین: 187) باش تا صبح دولتت بدمد/کاین هنوز از نتایج سحر است ( دیوان: 60). بر آزادگان جز بلا می‌نیاید ( دیوان: 535). پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند ( دیوان: 626). پرده از روی کاربرنگرفت ( دیوان: 500). پسر که ناخلف آید پدر چه سود کند؟ (دیوان: 523). جوحی از خدوک چرخة ‌مادرشکست ( دیوان: 92). دایه بی‌شیر و طفل بیمار است ( دیوان: 777). درمان بدمست سیلی بود ( دیوان:632). سفر مربّی مرد است و آستانة‌جاه ( دیوان: 209). سقنقوری کجا آید ز کافور (دیوان: 230). طاووس و سرای روستایی ( دیوان: 498). کیمیایی بِه از قناعت نیست ( دیوان: 359). گاوی است نیک شیر ولیکن لگدزن است ( دیوان: 55). گناه از بنده و عفو از خداوند ( دیوان: 383). نام زنگی بسی بود کافور ( دیوان: 237). هر خرواری همان دوتنگ است ( دیوان: 74). خودکرده را تدبیر چیست؟( دیوان: 2:911).

16. ابوسعیدابوالخیر: در سخنان منظوم وی که در قالب رباعی است، 40مثل مشهور است که اغلب در متون عرفانی نقل می­شود: تا کور شود هر آن‌که نتواند دید (ص42).چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من (ص 79). در چاه ‌نشین و طلبِ جاه مکن.(ص 76)گر در یمنی چو با منی، پیش منی/ گر پیش منی چو بی‌منی، در یمنی (ص 122). دیدی که چه می‌گفت و شنیدی که چه کرد؟ (ص 29). راحت و ایمنی ز درویشی است (ص 111). زان روز حذر کن که ورق برگردد (ص 26). صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموش (ص 112). غم نیست وگر هست نصیبِ دلِ اعداست (ص 110). ما آیینه‌ایم هرآن ‌که در ما نگرد (ص36). مردی باید که قدرِ مردی داند (ص 31). هر کاسه که سرنگون بود، پر نشود (ص 41).  هرکس چیزی که لایق اوست کند ( ص 34).

16.عنصری:  به دلیل بیان منطقی و استدلالی خود اغلب از مثل‌های سایر برای اقنای مخاطب بهره می‌جوید. 72 مثل دردیوان عنصری است.در اولین کتب بلاغی چون المعجم و ترجمان البلاغه اغلب شاهد مثال‌ها برای ارسال‌مثل متعلّق به عنصری است. در کتاب عنصری و مقام او در ادب (افتخار،1378‌: ص 163- 168) چهل مَثَل در شعر عنصری فهرست شده که  از آن جمله است:

فعل آلوده گوهر آلاید

«چو میروک را بال گردد هزار

 

«از خم سرکه سرکه پالاید»                                 (دیوان:341)

بر آرد پر از گردش روزگار»                                (دیوان: 330)

این شعر به مثل‌«مور را چون اجل رسد پر بر آرد» اشاره دارد.

با تامل در اشعار عنصری درمی­یابیم گاه مصراع‌های آخر ‌در حکم مثل یا حکمت است. در مواردی او خود بر مثل بودن آن­ها تأکید دارد:

مگر به من گذرد هست در مثل که رسن

 

اگر چه دیر بود بگذرد سوی چنب                                   (دیوان:66)

برخی از اشعار عنصری خود مثل شده است:

چنین نماید شمشیر خسروان آثار

 

چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار                                   (دیوان:61)

17. فرخی سیستانی: چون با زبان مردم آشناست، طبعاً از مثل و تعابیر عصر شاعر نیز بهره می‌جوید. 138مثل در اشعار او دیده می­­شود.برخی از مثل‌های مندرج در شعر فرخی حتی امروز نیز کاربرد دارند:

تو مرا یافته‌ای بی‌همه شغل

شنیدم که جوینده یابنده باشد

 

نیست اندر حکمت پشم مگر                                (دیوان: 183)

به معنی درست آمد این لفظ باری                                (دیوان: 272)

مورخّان تاریخ ادبیات جملگی ( رپیکا،1345‌: 174) به وجود امثله در خلال مدایح فرخی اذعان داشته‌اند. یوسفی در کتاب فرخی‌سیستانی (یوسفی، 1370: 576 و 595) قریب یکصد ارسال‌مثل او را استخراج کرده است؛ از جمله:

خفتگان را ببرد آب چنین است به مثل

 

این مثل خوار شد و گشت سراسر وی را                                (دیوان: 292)

مصراع چهارم اغلب رباعیات فرخی مثل است:

گفتم که بیا وعدة دوشینه بیار گفتا دهم ای همه جفا نک زنهار

 

ورنه بخروشم ز تو اکنون چو هزار آواز مده که گوش دارد  دیوار ”                                 (دیوان:446)

بسیاری از ابیات او خود در حکم مثل است و علامه دهخدا آنها را به عنوان مثل ضبط کرده است:

من تنگدلی پیشه نگیرم که بزرگان

 

کس را به بزرگی نرسانند به یک‌بار                                  (دیوان: 82)

18.خیام:  به نسبت تعداد اندک اشعارش، بیشترین جایگاه را در امثال فارسی یافته است. فروغی رباعیات منسوب به خیام را 66 ( فروغی: 1321)، هدایت143 (هدایت: 1354) و دشتی 76 (دشتی: 1381) دانسته‌اند. با این حجم اندک 71 مصراع خیام در میان امثال فارسی دیده می‌شود. مرگ اندیشی، حیرت در اسرار هستی، اغتنام فرصت و خوش باشی سه موضوع مهم این مثل‌هاست. خیام به طریق ارسال‌مثل ضرب‌المثل‌ها را در شعر خود نیاورده است؛ بلکه اشعار وی حکم مثل ‌یافته‌اند. کاربرد اشعار خیام به عنوان مثل در نزد مردم با معنی فلسفی آن اندکی متفاوت است. به عبارتی برداشت مردم اغلب سطحی‌تر و اجتماعی‌تر است؛ برای نمونه:

آخر به دل خاک فرو خواهی شد (ص: 88). آسوده کسی که خود نیامد به جهان ( ص 105). آواز دُهُل شنیدن از دور خوش است (ص: 81). این آمدن و رفتنم از بهرِ چه بود؟ (ص 86). با اهل زمانه صحبت از دور نکوست (ص: 16). پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ (ص 45). پیمانه که پُر شود‌،چه بغداد و چه بلخ (ص: 45). دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ (ص 72). از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن/فردا که نیامدست فریاد مکن (ص: 61).

19.خاقانی:  همواره به دلیل احاطه و تسلّطی که بر علوم و دواوین پیش از خود، اساطیر و قصص، امثال و کنایات داشته، ‌کوشیده آنچه در گنجینة  بی‌پایان ذهن اوست بر زبان جاری سازد. کثرت مثل‌های خاقانی(193 مورد) خود دلیل این امر است.برخی امثال دیوان خاقانی ساختة اوست که رایج شده است:

 گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار /کوز‌هر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست (دیوان: 839). مارگزیده قوام مار نداند (دیوان: 578). آری ز گوشت گاو بود بارِ زعفران ( دیوان:313).آری نرود گرگ گزیده ز پیِ آب ( دیوان: 56). اکژّی راستی کی آید؟ (تحفةالعراقین: 69). جزای نکویی است نام نکو(دیوان: 418). جز سایه کسی همرهِ من نیست ( دیوان: 56). چو دزد افتاد در باری،نه خر ماند و نه پالانش ( دیوان: 211). در بحر کسی نمک نجوید ( تحفةالعراقین: 165). سگ‌گزیده از آب ترسد (دیوان: 61). مهره چه بینی که هست (به کف) مار ببین در کمین ( دیوان: 334). نشاید کوفت آهن جز به آهن (دیوان: 318). ز مردم، مردم آزاری نیاید (خاقانی: 605) . مفتاح بهشت بی‌زبانی است (تحفة‌العراقین:471).

 

نتیجه‌

1. مثل‌ها به دلیل ویژگی‌های ذاتی چون ایجاز، آهنگ، زمینة  استعاری، رسایی، فصاحت و گیرایی،  جنبه‌های  بالای اندرزی و  رواج؛  از جملة اقسام بیست‌وچهار‌گانة ادبی محسوب می‌شود که موجب غنی‌سازی شعر شاعران شده است. بازتاب گستردة ارسال مثل در شعر شاعران مبین این موضوع است.

2. مثل‌های فارسی یا منثور است یا منظوم و مثل‌ها  منظوم یا به طریق ارسال مثل در شعرشاعران استفاده شده‌اند یا اشعار معروف به عنوان مثل در‌آمده‌اند. گویندة اشعار مثل شده گاه نامعلوم است.

3. درج یک یا د‌و مثل در شعر را ارسال‌مثل یا ارسال‌مثلین می‌گویند. شاعر گاه عین مثل و یا مضمون مثل را در شعر خود می‌آورد. گاه نیز خود شعر به دلیل شهرت و رواج، مثل می‌شود. تمامی این موارد در حوزة امثال منظوم فارسی بررسی می‌شود.

 4. ارسال مثل با تمثیل متفاوت است؛ زیرا ارسال‌مثل استفاده از ضرب‌المثلی است که از قبل وجود داشته، اما تمثیل فقط ذکر مثالی است برای اثبات یا استحکام یک اندیشه. ارسال‌مثل با اسلوب معادله نیز متفاوت است؛  اگر‌چه در هر دو، مصراع اوّل تقریر مسأله و مصراع دوّم توجیه آن است؛ ولی مصراع دوم در اسلوب معادله ساختة شاعر است، ولی در ارسال مثل ضرب‌المثلی مشهور است. ارسال مثل با تضمین نیز از آن حیث متفاوت است که تضمین، استفاده از شعر شاعری است که یا معروف است یا غیر معروف  و اگر معروف باشد ممکن است، حکم ارسال‌مثل نیز پیدا کند.

5. کمیت کاربرد مثل‌ها نشان می‌دهد که  شاعران سبک عراقی بیش از شاعران سبک خراسانی و شاعران سبک هندی بیش از دو سبک دیگر از مثل‌های منظوم بهره جسته‌اند. یک دلیل مهم این امر بالا رفتن جنبه­های اجتماعی در شعر شاعران به لحاظ زبانی، سبکی و اندیشه‌ای است.

6. شاعران در استفاده از ضرب‌المثل  گاه نام محل، راوی و منبع را نیز ذکر می‌کنند. ضرب‌المثل‌ها به نام‌های دستان و‌ داستان و دستانزد در شعر شاعران یاد شده است. بیت چهارم اغلب رباعی‌های معروف حکمِِِِ ضرب‌المثل یافته و رایج شده است.

7. از میان یکصد هزار مثل فارسی در مجموع 11691 مثل از هفتاد شاعر یعنی 5/11 درصد از امثال فارسی، ارسال مثل یا مثل منظوم است. ده شاعر اول این فهرست، همان شاعران بزرگ ادب فارسی و از پرکارترین آن­ها هستند: سعدی شیرازی(1152مثل) صائب تبریزی(1817مثل) نظامی گنجوی(914) حافظ شیرازی (780)  سنایی غزنوی  (768) فردوسی توس (677) مولوی بلخی (570) بیدل دهلوی(356) فخرالدین گرگانی (310) جامی (932) عطّار نیشابوری (862) شاعران سبک خراسانی(جز فردوسی) و شاعران معاصر کمتر در شعر خود از مثل استفاده کرده­اند و یا شعرشان مثل شده است. این موضوع نشان می­دهد تودة مردم رغبت کمتری به این دو سبک دارند.

پی‌نوشت

1- از این پس ماخذ تمامی شاهد مثال­ها، کتاب فرهنگ بزرگ ضرب­ المثل­های فارسی است.

 

منابع

1- آذرخشی، رعدی، [ آذرخشی، غلامعلی].(1364). نگاه، تهران: نشرگفتار.

2- اخگر، احمد، امثال منظوم.(1318).(دو جلد )، روزنامه‌کانون شعرا.

3- افتخار، زاهد.(1378). عنصری و مقام او در ادبیات فارسی‌، پاکستان: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.

4- ایرج میرزا.(1358).دیوان ایرج میرزا، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران: رشدیه.

5- بهار، محمدتقی. (1365). دیوان بهار، چ2، تهران: علمی.

6- بهمنیار،‌احمد. (1381).داستان‌نامه بهمنیاری، تهران: ‌انتشارات دانشگاه تهران.

7- بیدل دهلوی، عبدالقادر.(1371). کلیات دیوان، تصحیح خال محمد خسته-خلیل الله خلیلی، به اهتمام حسین­آهی، تهران: فروغی، چاپ سوم.

8- حافظ، شمس‌الدین محمّد .(1380). دیوان، به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران: ‌زوار.

9- حبله‌رودی، محمدعلی. (1390)جامع التمثیل، به تصحیح حسن ذوالفقاری، تهران: انتشارات معین.

10- حمیدی شیرازی، مهدی.(1367).دیوان حمیدی، تهران: پاژنگ.

11- خراسانی، عماد، [برقعی،عمادالدین حسن ]. دیوان عماد خراسانی، چ3، تهران: نگاه

12- خرمی، ‌حسین.(1373). ضرب‌المثل‌های منظوم، ‌قم: ‌نشر‌خرم.

13- دریا گشت، رسول.(1371).‌صائب و سبک هندی، تهران: قطره.

14- دبیرسیاقی، سید محمد. (1364). گزیدة امثال و حکم دهخدا، تهران:تیراژه.

15- دشتی،‌علی .(1381). دمی با خّیام، چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر.

16- دهخدا، علی‌اکبر.(1361). امثال و حکم، ‌تهران: امیرکبیر.

17- ذوالفقاری، حسن.(1388). فرهنگ بزرگ ضرب المثل­های ایرانی، تهران: معین.

18- ———— .(1386). «بررسی ساختار ارسال مثل»، پژوهش­های ادبی؛ سال 15، شماره15، بهار، ص 31-52.

19- ———–.(1385). «کتاب­شناسی ضرب‌المثل‌های فارسی»،‌ فصلنامه مطالعات ایرانی، کرمان،  زمستان، ‌ش 9.

20- ———–.(1384). داستان­های امثال، تهران: مازیار.

21- ———–.(1384). «شیوه‌نامة تدوین ضرب‌المثل‌فارسی»، فصلنامة فرهنگ مردم، سال سوم، ش 8 و 9.

22- ———–.(1386).« تمثیل و مثل در مثنوی»، فصلنامة فرهنگ، سال بیستم، شماره 3-4،پیاپی 63-64، زمستان و پاییز،ص 325-369.

23- رادفر، ابوالقاسم. (‌1368). فرهنگ بلاغی- ادبی.( 2جلد).‌،‌تهران: انتشارات اطلاعات.

24- رادویانی، محمد بن عمر.(‌بی تا).ترجمان البلاغه، به اهتمام احمد آتش، استانبول:  چایخانه ابراهیم.

25- رپیکا،‌ژان. (1345).‌تاریخ ادبیات ایران، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

26- رضا،‌ مسعود.(‌1374).ضرب‌المثل‌های سعدی، تهران: مؤسسة مطبوعاتی پنج‌شنبه‌ها.

27- رشید وطواط .(1362). حدایق السحر فی دقایق الشعر،‌ به تصحیح عباس اقبال،‌ تهران: طهوری.

28- رهی معیری .(1380).کلیات رهی، تهران: زوار.

29- زرین‌کوب، عبدالحسین.(1380). پیرگنجه در جستجوی ناکجاآباد،‌ چاپ پنجم، ‌تهران: ‌سخن.

30- سپهری، سهراب. (1366). هشت کتاب، تهران: طهوری.

31- سعدی، مصلح بن عبدالله .(1381). گلستان سعدی، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی.

32- ——————.(1383). کلیات سعدی، به اهتمام مظاهر مصفا، تهران:روزنه.

33- —————–.(1381). بوستان سعدی، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی.

34- سنایی، ‌ابوالمجد مجدودبن آدم.(1359). حدیقه‌الحقیقه و طریقه الشریعه،‌ به تصحیح مدرس رضوی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

35- شاملو، احمد. (1375). دشنه در دیس، تهران: مروارید.

36- شاهد چوهدری.(1380). مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت ابن یمین،‌انجمن ‌آثار و مفاخر فرهنگی.

 37- شعاعی،‌حمید.(1351). امثال شعر فارسی،‌تهران:گوتنبرگ.

38- شفیعی کدکنی،‌محمدرضا‌.(1366). صورخیال در شعر فارسی،‌تهران: آگاه.

39- شمیسا،‌سیروس.(1373). گزیده منطق‌الطیر،‌ تهران: ‌قطره.

40- شهریار، محمدحسن.(1366). کلیات، تهران: انتشارات زرین.

41- صائب تبریزی.(1345).کلیات صائب تبریزی با مقدمه امیری‌فیروزکوهی، تهران: انجمن آثار ملی ایران.

42- صفا،‌ذبیح‌الله.(1372). ‌تاریخ ادبیات در ایران (8 جلد)، تهران: فردوس.

43- عفیفی‌،‌رحیم.(1371). ‌مثل‌ها و حکمت‌ها در آثار شاعران،‌تهران: سروش.

44- ظهیر فاریابی .(1377). دیوان، به کوشش تقی بینش، مشهد: کتاب­فروشی باستان.

45- فردوسی،‌ابوالقاسم.(1375). ‌شاهنامه،‌بر اساس چاپ مسکو،‌ به کوشش سعید حمیدیان، تهران‌: ‌داد.

46- فروغی، ‌محمد‌علی.(1321). رباعیات خیام،تهران: شرکت سهامی چاپ رنگین.

47- کاشفی سبزواری،‌میرزا حسن،.(1369). بدایع‌الافکار فی صنایع‌الاشعار، به تصحیح میرجلال‌الدین کزازی، تهران: مرکز.

48- کلیم کاشانی،.(1362). دیوان کلیم، به اهتمام مهدی افشار، تهران: ‌زرین.

 49- گرکانی، شمس‌العلما،.(1362).ابدع البدایع،  به اهتمام حسین جعفری، ‌تبریز: احرار.

50- گرگانی‌، فخر‌الدین اسعد.(1381). ویس و رامین، به تصحیح محمد روشن، ‌تهران: صدای معاصر.

51-  لنگرودی، شمس.(1372). سبک هندی و کلیم کاشانی، تهران: نشر مرکز.

 52- محقق،‌مهدی.(1344). تحلیل اشعار ناصرخسرو، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

53- محمّدی برازجانی، محمود. (‌1374). ارسال‌مثل یا امثال و حکم در شعر حافظ، تهران: مفید.

54- مزارعی، زهرا.(1376). امثال سائر و پندهای موزون، شیراز: انتشار و صحافی لوکس.

55- مشیری،فریدون.(1373). سه دفتر، تهران: چشمه.

56- معینی کرمانشاهی، رحیم.(1377). خورشید شب،چ4، تهران: سنایی.

57- منزوی، حسین.(1384). با عشق در حوالی فاجعه،تهران: پاژنگ.

58- منصور مؤید، علیرضا.(1373). ارسال‌مثل در شاهنامه فردوسی، تهران: سروش.

59- منصور مؤید،‌علیرضا.(1376). ارسال‌مثل در مثنوی، تهران: ‌سروش.

60- منوچهری، احمد بن قوص،.(1362).دیوان، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، تهران: ‌زوار.

61- مولوی، جلال الدین محمّدبن محمّد .(1369). مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد نیکلسون، ‌تهران: مولی.

62-  میدانی‌، ابوالفضل.(1973). مجمع الامثال، به اهتمام محِّمد محی الدین عبدالحمید، بیروت: دارالجیل.

63- مینوی، مجتبی.(1346). پانزده گفتار،‌چاپ دوم، تهران: ‌دانشگاه تهران.

64- نایینی، عبرت، [مصاحبی نایینی،محمد علی].(1345). دیوان عبرت نایینی، به کوشش حسین مظلوم،تهران: سنایی.

 65- نشاط،‌سید محمود.(1342). ‌زیب سخن یا علم بدیع پارسی، تهران: مهر آیین.

66- نیمایوشیج.(1370).مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج،به کوشش سیروس طاهباز، تهران: نگاه.

67- هاشمی‌بک، سید احمد.(1342). جواهرالبلاغه،‌ تهران: الهام.

68- هدایت، رضاقلی خان.(1357). مدارج البلاغه، شیراز: معرفت.

69- هدایت‌، صادق.(1353‌). «چند نکته درباره ویس و رامین»؛ پیام ‌نوین، سال نهم و دهم‌، مرداد شهریور.

70- هدایت‌، صادق.(1354). ‌ترانه‌های خیام‌، تهران: جاویدان.

71- همایی، جلا‌الدین.(1339). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: علمی.

72- یکانی، اسماعیل.(1346). سخن شناسی، تهران: بی‌نا

73- یوسفی،‌ غلامحسین. (‌1364). ‌فرخی‌سیستانی ‌بحثی در شرح احوال و روزگار شعر او، ‌تهران: علمی.

74- یوسفی،غلامحسین.(1363). کاغذزر، تهران: یزدان.

حافظ از باد خزان در چمن د هر مرنج

 

فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست

                                                         حافظ

 

ضرب المثل شعر فارسی

 

نوک مژگانم به سرخی بربیاض روی زرد

 

قصه می نویسید حاجت گفتار نیست

 

                                                سعدی

 

 

عمرها در پی مقصود،به جان گردیدیم

 

دوست در خانه وما گردجهان گردیدیم

 

                                                سعدی

 

هرکه ناموخت از گذشت روزگار

 

نیز ناموزد ز هیچ آموزگار

 

                                رودکی

 

با مایه خود بساز و چون بی هنران

 

سرمایه بی عا ریت مخاه ازدیگران

 

                                           حمید الدین بلخی

 

زندگی شد بر من ازتیغ شهادت نا گوار

 

 

میشود باطل تیمم آب پیدا کرده را

 

                                   صائب

 

شکوام آتش زبان گردیده است از خوی دوست

 

ضرب المثل شعر فارسی

آه اگر آبی براین آتش نریزد روی دوست

 

                                                    صائب

 

 

 

تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

 

پرتوی نیکا نگیرد انکه بنیادش بد است

 

                                               سعدی

 

پنبه از گوش برون کن که نبا گوش سفید

 

دم صبحی است که صبح دوم ان کفن است

 

                                                     صائب

 

سعدیا ازروی تحقیق این سخن نشنیده ای

 

هرنشیبی را فرازی هر فرازی را نشیبی

 

                                                  سعدی

 

ترسم به کعبه نرسی ای اعرابی

 

کاین ره که میروی به ترکستان است

 

                                          سعدی

 

سر گرگ را هم اول میباید برید

 

نه چون گوسفندان مردم درید

 

                                 سعدی

 

خدایا چنان کن سر انجام کار

که تو خشنود باشی و ما رستگار

 

 

 

از طلا گشتن پشیمان گشته ایم

مرحمت فرموده ما را مس کنید

 

 

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه رو شود هر که در او غش باشد

 

                                           حافظ

 

 

نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب اتش باشد

 

                                                 حافظ

 

افتادگی اموز گر طالب فیضی

هرگز نخورد اب زمینی که بلند است

 

 

با خرابات نشینان زکرامت ملاف

هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد

 

                                          حافظ

 

دیدار یار غایب،دانی چه ذوق دارد

ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد

          

                                          سعدی

 

خشت بر دریا زدن بی حاصل است

مشت بر سندان زدن نه کار عاقل است

 

                                                 عمان سامانی

 

از کرامات شیخ ما این است

شیر را خورد و گفت شیرین است

 

                                      

کند همجنس با همجنس پرواز

کبوتر با کبوتر باز با باز

 

 

قرار در کف آزادگان نگیرد مال

نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال

 

                                         سعدی

 

         

گه دلم پیش تو گاهی پیش دوست

رو که در یک دل نمی گنجد دو دوست

 

                                    عمان سامانی

 

 

بهتر آن است که حدیث دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

 

                              مولوی

 

 

من از مفصل این نکته مجملی گفتم

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

 

                                                       عمان سامانی

 

چو بید بر سر ایمان خود می لرزم

که دل به دست کمان ابروی است کمان خویش

                                

                                                   حافظ

 

چوپانان بچه ای که ماه ازو دارد رشک

از بهر پنیر او بباریدم  اشک

بر جای پنیر داد کشکم که  بمال

این را به تغار خویشتن یعنی ،کشک!

 

                                               دهقان سامانی

 

کس نخارد پشت من

 جز ناخن انگشت من

 

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مگشا چون دگران قرآن را

 

 

تا مرد سخن نگفته باشد،عیب هنرش نهفته ماند

بی هنر چون دعوی بیجا کند رسوا شود

 

                                    سعدی

 

به آب زمزم و کوثر نتوان سفید کرد

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه

                                           حافظ

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است

ای نور دیده،صلح به از جنگ و داوری

 

                                       حافظ

 

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کی روی،ره زکه پرسی چه کنی،چون باشی

 

                                                    حافظ

 

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

 

                                        حافظ

 

ثوابت باشد ای دارای خرمان

اگر رحمی کنی بر خوشه چینی

 

                                     حافظ

 

روی جانان طلبی،آیینه را قابل ساز

ورنه هرگز گل و نسرین ندمد زآهن و روی

 

                                                    حافظ

 

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم

از بد حادثه اینجا به میان آمده ایم  

 

                                      حافظ

 

یکی از عقل می لافد،یکی کامات می بافد

بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم

 

                                        حافظ

 

آنکو  تو را به سنگدلی کردی رهنمون

ای کاشکی که پاش به سنگی بر آمدی

 

                                         حافظ

 

آنکه فکرش گره از کار جهان بگشاید

گو در این  کار بفرما نظری بهتر از این

 

                                   حافظ

آن سرزنش که کرد ترا دوست، حافظا

بیش از گلیم خود مگر پا کشیده ای

 

                                      حافظ

 

پای مالنگ است و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و بر خرما نخیل

 

                                          حافظ

 

خاکستر مرا از حسد چشم می زنند

پروانه مرا از نظرها نهان بسوز

 

                                     صائب

 

کی زصندل به شود درد سرم

ناصحا این چو بکاری واگذار

 

                             صائب

 

تزلزل ره ندارد در دل بی آرزو صائب

چو آب از آسیا افتاد سر گردان نمی باشد

 

                         صائب

 

سر کشی در آب و خاک مردم افتاده نیست

در زمین خاکساری ،دانه وارون می دمد

 

                                   صائب

 

رنگ در آب و گلم گریه خونین نگذاشت

لاله از تربت من زرد برون می آید

 

                                        صائب

 

می توان کردن به تلقین زنده خون مرده را

بخت خواب آلود را بیدار کردن مشکل است

 

                                           صائب

 

میتوان خواند از جبین،راز دل عشاق را

در کف اهل قیامت ،نامه نگشوده نیست

 

                                           صائب

ترک این وحشت سرا ،شایستهء افسوس نیست

می زند بیهوده خود را،مرغ بسمل بر زمین

 

                                             صائب

 

به خموشی چمن آرا،لب مرغان را بست

سنگ دندان پریشان سخنان گوش کر است

 

                                               صائب

 

زخواب امن کسی بهره می برد صائب

که پشت پا به دنیای بی وفا زده است

 

                                         صائب

 

مگو پوچ،تا نشنوی حرف پوچ

که خمیازه خمیازه می آورد

 

                                 صائب

 

قضا چون زگردون فرو هشت پر

همه زیرکان کور گشتند و کر

 

                                   حافظ

 

شاخ گل هر جا که می روید، گل است

خم مل هر جا که می جوشد ،مل است

 

                                             سعدی

 

زیره را من سوی کرمان آورم

گر به پیش تو دل و جان آورم

                              

                               مولوی

 

کی تراشد،تیغ دسته خویش را

رو به جراحی سپار این ریش را

 

                                مولوی

 

چون نکه با کودک سر و کات فتاد

هم زبان کودکی،باید گشود

 

                         مولوی

زهد رندان نو آموخته ،راهی به دهی است

من که بد نام جهانم چه صلاح اندیشم

 

                                           حافظ

 

مرغی که خبر ندارد از آب زلال

منقار در آب شور دارد همه سال

 

                              مولوی

 

دوست را کسی به یک بلا نفروخت

بهر کیکی،گلیم نتوان سوخت

 

                             مولوی

 

پرسید یکی که عاشقی چیست؟

گفتم که چو ما شوی بدانی

 

                                    مولوی

 

 

گر کنی تف سوی روی خود کنی

ورزنی بر آیینه بر خود زنی

 

                              مولوی

 

آنچه تو در آینه بینی عیان

پیر اندر خشت بیند پیش ار آن

 

                               مولوی

 

هم رنگ جماعت شو ،تا لذت جان بینی

در کوی خرابات آ،تا درد کشان بینی

 

                                  مولوی

 

دوستی ابله بتر از دشمنی است

او به هر حیله که دانی راندنی است

 

                                   مولوی

 

دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم

به آنکه بر در میخانه برکشم عملی

                                          حافظ

زاهد پشیمان را ذوق  باده خواهد کشت

عاقلا مکن کار ،کاورد پشیمانی

 

                                    حافظ

 

نام احمد،نام جمله انبیاست

چونکه صد آمد،نود هم پیش ماست

 

                                             مولوی 

 

 

 خدا گر ببندد ز حکمت دری 

ز رحمت گشاید در دیگری

 

از مکافات عمل غافل مشو

گندم از گندم بروید جو زجو

 

                    هر چه کنی به خود کنی                     

گر همه نیک وبد کنی

 

با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است

با دهان تشنه مردن بر لب دریاخوش است

                          صائب

 

ساقیا برخیزودرده جام را

  خاک بر سر کن غم ایام را

                                               حافظ

 

     چو آب آمد تیمم نیست درکار

             چو روز آمد چراغ از پیش بردار

                                  صائب

 

    سعی نابرده در این راه به جایی نرسی

  مزد اگر می طلبی طاعت استاد بر

                             حافظ

 

مکن زغصه شکایت که در طریق ادب

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

                          حافظ

 

هرگه دل به عشق دهی، خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

                               حافظ

 

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

 

نوک مژگانم به سرخی بربیاض روی زرد

قصه می نویسد حاجت گفتار نیست

                  حافظ

 

 

                                          

 

 

 

 

                                             

در آخرین اخبار ۱۲ مهر ۱۳۹۶ ۰ 19,752 بازدید

بسیاری از ابیات در اشعار فارسی وجود دارند که ما از آن ها به عنوان ضرب المثل در کلام خود بهره می بریم.

در این نوشته تعدادی از این ابیات گرد آوری شده :

 

۱ – خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه دراو غش باشدضرب المثل شعر فارسی

۲ – زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشت زندانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

۳ – خوب گیرد جام راساقی به دست کار نیکو کردن از پرکردن است

۴ – نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نودهم پیش ماست

۵ – تو مو می بینی و من پیچش مو تو ابرو من اشارت های ابرو

۶ – با مردم زمانه سلامی و و السلام چو گفتی غلامتم به خدا می فروشنت

۷- میان ماه من تا ماه گردون تفاوت اززمین تا آسمان است

۸ – عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است ور به سختی گذرد نیمه نفس بسیار است

۹ – اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است تربیت نااهل راچون گردکان بر گنبد است

۱۰ – زندگی کردن من مردن تدریجی بود هر چه جان کند تنم، عمر حسابش کردم

۱۱ – بلا ندیده دمی را شروع باید کرد علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

۱۲ – پرسی که تمنای تو ازلعل لبم چیست؟ آن جا که عیان است چه حاجت به بیان است

۱۳ – درتنگنای حیرتم از نخوت رقیب یارب مباد آن که گدا معتبر شود

۱۴ – با خرابات نشینان زکرامات ملاف هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد

۱۵ – دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید مجنون چو سیه دانه ببیند خوشش آید

۱۶ – زهشیاران عالم هرکه رادیدم غمی دارد دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد

۱۷ – رفتی و فراموش شد آن عهد و قسم از دل برود هر آن چه از دیده برفت

۱۸ – رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز تاداد خوداز کهتر ومهتر بستانی

۱۹ – گر دایره ی کوزه زگوهرسازند از کوزه همان برون تراود که دروست

۲۰ – درناامیدی بسی امیداست پایان شب سیه سپید است

۲۱ – خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج

۲۲ – هیچ آدابی وترتیبی مجوی هرچه میخواهد دل تنگت بگوی

۲۳ – روزگار است که گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیاردارد

۲۴ – زی تیر نگه کردو پرخویش بر اودید گفتا زکه نالیم که ازماست که برماست

۲۵ – مروبه هند وبیابامن خراب بساز به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است

۲۶ – گفتم که الف گفت دگر هیچ مگو در خانه اگر کس است یک حرف بس است

۲۷ – امیدواربودآدمی به خیرکسان برخیرتوامیدنیست شرمرسان

۲۸ – ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان

۲۹ – در جهان پیل مست بسیار است دست بالای دست بسیار است

۳۰ – به پیری رسیدم در این کهنه دیر جوانی کجایی که یادت به خیر

۳۱ – ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو می روی به ترکستان است

۳۲ – یا مکن با پیلبانان دوستی یابنا کن خانه ای در خورد پیل

۳۳ – باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحراست

۳۴ – زلیخا گفتن ویوسف شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن

۳۵ – هرکه نان از عمل خویش خورد منت حاتم طائی نبرد

۳۶ – آن قفس بگسست وآن هندوگریخت آن سبو بشکست وآن پیمانه ریختضرب المثل شعر فارسی

۳۷ – این نقدبگیر ودست از آن نسیه بدار آواز دهل شنیدن از دور خوش است

۳۸ – پای ما لنگ است ومقصد بس دراز دست ما کوتاه وخرما بر نخیل

۳۹ – گفت شخصی خوب ورد آورده ای لیک سوراخ دعا گم کرده ای

۴۰ – برگ سبزی است تحفه ی درویش چه کند بی نوا ندارد بیش

۴۱ – هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

۴۲ – هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ای ؟ من در میان جمع ودلم جای دیگر است

۴۳ – تو نیکی می کن ودر دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

۴۴ – با بدان بد باش وبا نیکان نکو جای گل،گل باش وجای خار خار

۴۵ – پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش ،مخوانش پسر

۴۶ – بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذرامارابس

۴۷ – هرچه کنی به خود کنی گرهمه نیک وبد کنی

۴۸ – رهرو آن نیست که گه تند وگهی خسته رود رهرو آن است که آهسته وپیوسته رود

۴۹ – حسن یوسف ،یدبیضا،دم عیس داری آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری

۵۰ – گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل

۵۱ – بس تجربه کردیم در این دار مکافات بادرد کشان هر که در افتاد ور افتاد

۵۲ – بدین مژده گر جان فشانم رواست که این مژده آسایش جان ماست

۵۳ – ازمکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید، جو ز جو

۵۴ – خمیر مایه ی دکان شیشه گر سنگ است عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

۵۵ – ببندد گر ایزد ز حکمت دری ز رحمت گشاید در دیگری

۵۶ – عاقل مباش تا غم دیوانگان خوری دیوانه باش تا عاقلان غم توخورند

۵۷ – مهر ابله مهر خرس آمد یقین کین او مهر است و مهر اوست کین

۵۸ – صدبار بد ی کردی ودیدید ثمرش را نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی

۵۹ – بهار آمد به صحرا و در ودشت جوانی هم بهاری بود و بگذشت

۶۰ – چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن اگر باران به کوهستان نبارد که میخوانند ملاحان سرودی به سالی دجله گردد خشک رودی

ساتین

۲۴ تیر ۱۳۹۸

۲۴ تیر ۱۳۹۸

۲۴ تیر ۱۳۹۸

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد .بخش ‌های مورد نیاز علامت‌ گذاری شده ‌اند * *

دیدگاهdocument.getElementById(“comment”).setAttribute( “id”, “d2c72d64f2e51e0239c5df93850c142a” );document.getElementById(“52e99e69cc”).setAttribute( “id”, “comment” );

نام *

ایمیل *

وب سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

کلیه حقوق مادی و معنوی سایت ساتین محفوظ است، استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع با لینک مستقیم بلامانع است.

© Copyright 2019, All Rights Reserved. | Powered by saten

‘);
WinPrint.document.close();
WinPrint.focus();
WinPrint.print();
WinPrint.close();
}

function limitText(limitField, limitCount, limitNum) {
if (limitField.value.length > limitNum) {
limitField.value = limitField.value.substring(0, limitNum);
}
else {
limitCount.value = limitNum – limitField.value.length;
}
}

function SubmitOnEnter(searchBox, event) {
var keyCode;
if (window.event) {
keyCode = window.event.keyCode;
}
else if (event) {
keyCode = event.which;
}
else {
return true;
}
if (keyCode == 13) {
// This is for Enter Key
SiteSearch();
return false;
}
else {
return true;
}
}

function SiteSearch() {
document.location.href = “/SearchResult.aspx?q=” +
document.getElementById(‘q’).value;
}

function EncodeText(value) {
var returnValue = “”;
var x = 0;
var regex = /(^[a-zA-Z0-9_.]*)/
while (x < value.toString().length) {
var match = regex.exec(value.substr(x));
if (match != null
x += match[1].length;
}
else {
if (value[x] == ' ') {
returnValue += '+';

}
else {
var charCode = value.charCodeAt(x);
var haxValue = charCode.toString(16);
returnValue += "%" + (haxValue.length < 2 ? '0' : '') + haxValue.toUpperCase();
}
x++;
}
}
return returnValue;
}

var elem = document.createElement('script');
elem.src = 'https://quantcast.mgr.consensu.org/cmp.js';
elem.async = true;
elem.type = "text/javascript";
var scpt = document.getElementsByTagName('script')[0];
scpt.parentNode.insertBefore(elem, scpt);
(function () {
var gdprAppliesGlobally = false;
function addFrame() {
if (!window.frames['__cmpLocator']) {
if (document.body) {
var body = document.body,
iframe = document.createElement('iframe');
iframe.style = 'display:none';
iframe.name = '__cmpLocator';
body.appendChild(iframe);
} else {
// In the case where this stub is located in the head,
// this allows us to inject the iframe more quickly than
// relying on DOMContentLoaded or other events.
setTimeout(addFrame, 5);
}
}
}
addFrame();
function cmpMsgHandler(event) {
var msgIsString = typeof event.data === "string";
var json;
if (msgIsString) {
json = event.data.indexOf("__cmpCall") != -1 ? JSON.parse(event.data) : {};
} else {
json = event.data;
}
if (json.__cmpCall) {
var i = json.__cmpCall;
window.__cmp(i.command, i.parameter, function (retValue, success) {
var returnMsg = {
"__cmpReturn": {
"returnValue": retValue,
"success": success,
"callId": i.callId
}
};
event.source.postMessage(msgIsString ?
JSON.stringify(returnMsg) : returnMsg, '*');
});
}
}
window.__cmp = function (c) {
var b = arguments;
if (!b.length) {
return __cmp.a;
}
else if (b[0] === 'ping') {
b[2]({
"gdprAppliesGlobally": gdprAppliesGlobally,
"cmpLoaded": false
}, true);
} else if (c == '__cmp')
return false;
else {
if (typeof __cmp.a === 'undefined') {
__cmp.a = [];
}
__cmp.a.push([].slice.apply(b));
}
}
window.__cmp.gdprAppliesGlobally = gdprAppliesGlobally;
window.__cmp.msgHandler = cmpMsgHandler;
if (window.addEventListener) {
window.addEventListener('message', cmpMsgHandler, false);
}
else {
window.attachEvent('onmessage', cmpMsgHandler);
}
})();
window.__cmp('init', {
'Language': 'en',
'Display Persistent Consent Link': false,
'Initial Screen Reject Button Text': 'I do not accept',
'Initial Screen Accept Button Text': 'I accept',
'Purpose Screen Body Text': 'You can set your consent preferences and determine how you want your data to be used based on the purposes below. You may set your preferences for us independently from those of third-party partners. Each purpose has a description so that you know how we and partners use your data.',
'Vendor Screen Body Text': 'You can set consent preferences for each individual third-party company below. Expand each company list item to see what purposes they use data for to help make your choices. In some cases, companies may disclose that they use your data without asking for your consent, based on their legitimate interests. You can click on their privacy policies for more information and to opt out.',
'Vendor Screen Accept All Button Text': 'Accept all',
'Vendor Screen Reject All Button Text': 'Reject all',
'Initial Screen Body Text': 'We and our partners use technology such as cookies on our site to personalise content and ads, provide social media features, and analyse our traffic. Click below to consent to the use of this technology across the web. You can change your mind and change your consent choices at anytime by returning to this site.',
'Initial Screen Body Text Option': 1,
'Publisher Name': 'PeykeIran',
'Publisher Logo': 'https://www.peykeiran.com/App_Images/logoPeykFa.png',
'Min Days Between UI Displays': 100,
'Publisher Purpose IDs': [2, 3, 4, 5],
'Post Consent Page': 'https://www.peykeiran.com/PrivacyPolicy.html',
'Consent Scope': 'service',
});

.footer {
position: fixed;
bottom: 0;
width: 100%;
text-align: center;
background-color: azure;
}

در فرهنگ فارسی اشعار و ابیاتی وجود دارند که به صورت ضرب المثل در آمده اند ولی مصرع اول آنها مشخص نیست و تنها مصرع دوم معروف شده. در ادامه تعدادی از مشهورترین این ابیات را برای شما قرار میدهیم.

گر دایره ی کوزه زگوهر سازند
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
(بابا افضل)

با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
(سعدی)

هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
(حافظ)

چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
(فردوسی)

امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان
(سعدی)

صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی
بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی
(سعدی)

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آن که گدا معتبر شود
(حافظ)

در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
(قائم مقام)

مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
(صائب اصفهانی)

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
(حافظ)

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی،
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
(صائب اصفهانی)

كد زير را كپى كنيد و در جاى مناسب در سايت خود قرار دهيد

مثل ها به عنوان ستون فرهنگ مردم و يکي از اقسام ادبي همواره مورد توجه شاعران بوده است، چنان که حتي کاربرد مثل و تمثيل و استشهاد يکي از شاخصه هاي سبکي به شمار مي آمده است. در اين مقاله ضمن برشمردن کارکردهاي مثل و اشاره به پيشينه تحقيق، ضرب المثل هاي منظوم از جهات گوناگون بررسي مي شوند و تفاوت ارسال مثل با تمثيل، اسلوب معادله، تضمين، تلميح و کلام جامع تبيين مي گردد که يکي از دو مساله اساسي تحقيق در اين مقاله است، سپس آمار ضرب المثل ها در شعر 70 شاعر معروف فارسي را به ترتيب تعداد مي آوريم و از اين تعداد به کيفيت بازتاب امثال در شعر بيست شاعر اشاره مي کنيم تا معلوم مي شود بطور خاص هريک از شاعران از مثل ها، چگونه در شعر خود بهره گرفته اند.هدف از اين تحقيق جز تبيين دقيق مساله و گشودن روزني براي تحقيقات بيشتر در اين زمينه، بررسي اين نکته نيز هست که شاعران همواره از گنجينه عظيم ادب شفاهي به چه روش هايي بهره جسته اند و بر غناي آن نيز افزوده اند. در مجموع تعداد 11691 مثل از هفتاد شاعر از ميان يکصد هزار مثل، يعني 11.5 درصد از امثال فارسي، به طريق ارسال مثل يا مثل منظوم در ديوان اين شاعران ديده شده که سعدي، صائب و نظامي بيشترين استفاده را از امثال داشته اند. روش تحقيق کتابخانه اي و به شيوه تحليل محتواست و دستاوردهاي آن نشان دادن گستره، ميزان و چگونگي بهره گيري شاعران از ضرب المثل در شعر خود است. اين مقاله مستخرج از طرح پژوهشي با همين عنوان است که در مرکز تحقيقات زبان فارسي دانشگاه تربيت مدرس انجام پذيرفته است.

نشانی: تهران، بزرگراه اشرفی اصفهانی، نرسیده به پل بزرگراه شهید همت، خیابان شهید قموشی، خیابان بهار، نبش کوچه چهارم، پلاک 1

کدپستی: 1461965381

ضرب المثل شعر فارسی

تلفن و دورنگار: 44265001 (9821+)

کارگاه های آموزشی

اخبار

JCR

خبرگزاری سیناپرس

پیوندهای مرتبط


شروع موضوع توسط Kasandra ‏15 ژوئن 2011 در انجمن شعر

کلید واژه ها:
ضرب المثلمثل منظومشاعران ایرانیارسال المثل

ورود | عضویت

مثل یا ضرب‌المثل‌ها ریشه در فرهنگ یک کشور دارد و تجربیات جمعی مردمان آن را در جملاتی کوتاه و موجز بیان می‌کند. گاه این مثل‌ها از میان مردم وارد زبان شعر و دیوان شعرا شده است و …

مثل یا ضرب‌المثل‌ها ریشه در فرهنگ یک کشور دارد و تجربیات جمعی مردمان آن را در جملاتی کوتاه و موجز بیان می‌کند. گاه این مثل‌ها از میان مردم وارد زبان شعر و دیوان شعرا شده است و گاهی هم شعرها میان مردم آمده‌ و خود تبدیل به یک ضرب‌المثل شده‌ است. هرچند که نمی‌توان مرز دقیقی میان این دو قائل شد و به یقین ضرب‌المثل‌ها را در این دسته‌بندی جای داد، اما در این مورد شکی نیست که بسیاری از اشعار خود مثل شده‌ و حالا ورد زبان مردم است و دهان به دهان می‌گردد.

دیوان حافظ پر است از چنین مثل یا تمثیل‌هایی که با گذر قرن‌های متمادی از عصر زندگی این شاعر هنوز هم زنده است و از زبان مردم شنیده می‌شود. در این نوشته به بخشی از این مثل‌ها اشاره می‌کنیم:

ـ پای ما لنگ است و منزل بس دراز/ دست ما کوتاه و خرما بر نخیلضرب المثل شعر فارسی

ـ ز حسن ناتمام ما جمال یار مستغنی است/ به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

ـ آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا

ـ جام می ‌و خون دل هریک به کسی دادند/ در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

ـ هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود/ در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ـ واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند/ چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

ـ اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش/ حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

ـ پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت/ من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم

ـ ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

ـ ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست/ عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

مصاحبه با میلاد بیک خواننده

مصاحبه با محسن اورنگ

مصاحبه با سید رضا اورنگ

مصاحبه جنجالی با رضا ایرانمنش

پروانه به انتخابش زیباست

تابلو چلنیوم و نکاتی درباره آن

با خرید از جشنواره 50-5 لوتوس، بی‌نهایت خرید کن و بی‌نهایت جایزه بگیر

بهترین راهکار‌های حفاظت از اماکن

بهترین زمان خرید بلیط هواپیما

ساده‌ترین راه خرید تورهای مسافرتی با بهترین قیمت

جهت مشاوره رایگان درباره تبلیغات، با ما تماس بگیرید:

۰۲۱ – ۲۳۰ ۴۴ ۳۳۳

آفتاب وبسایت مرجع فارسی زبانان سراسر دنیا، از سال ۱۳۸۰ تا کنون است

+۹۸ ۲۱ ۲۳۰ ۴۴ ۳۳۳

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۲۳۰ ۴۴ ۱۰۳

ایران، تهران، میدان نوبنیاد ، کوهستان سوم ، پلاک ۳

و برای اطلاع علاقمندان ارائه می گردد . برای دریافت و خواندن کافیست با در نظر

گرفتن اولین حرف ضرب المثل روی حروف زیر کلیک کنید .

      

الف      ب        

 

ضرب المثل شعر فارسی

   پ          ت         

 

 

  ج           چ     

      د         ذ           

  ز        س 

 

ع  

 

   ن 

 

  هـ

 

 

____مطالب مرتبط : ____

یابو برش داشته یابوی اخته و مرد كوسه سن و سالشون معلوم نیست یابوی پیش آهنگ آخرش توبره كش میشه یا خدا یا خرما یاربد، بدتر بود از یار بد یارب مباد آنكه گدا معتبر شود یار در خانه و گرد جهان میگردیم یارقدیم ، اسب زین كرده است یار، مرا یاد كنه ولو با یك هل پوك یا زنگی زنگ باش یا رومی روم یا علی غرقش كن منهم روش یا كوچه گردی یا خانه داری یا مرد باش یا نیمه مرد یا هپل هپو یا مرگ یا اشتها یا مكن با پیلان دوستی — یا بنا كن خانه در خورد پیل !” سعدی ” یعنی كشك یكی رو تو ده راه نمی دادند سراغ كدخدارو میگرفت یك ارزن از دستش نمی ریزه یك مرده بنام به كه صد زنده به ننگ یك انار و صد بیمار یك بز گر گله را گر میكند یكخورده شاخ بهتر از هزار ذرع دمه یك داغ دل بس است برای قبیله ای یكدم نشد كه بی سر خر زندگی كنیم یك ده آباد بهتر از صد شهر خراب یك بار جستی ملخه، دو بار جستی ملخه، آخر به دستی ملخه یه بام و دو هوا یه پا چارق، یه پا گیوه یه پاش این دنیا یه پاش اون دنیاست یه پول جیگرك سفره قلمكار نمیخواد یه تب یه پهلوان و میخوابونه یه تخته اش كمه خل و كم عقل است یه جا میل و مناره را نمی بینه یه جا ذره رو در هوا میشماره یه مثقال گه توی شكمش نیست میخواد به شمس العماره برینه یه چیز بگو بگنجه یه حموم خرابه چهل تا جومه دار نمیخواد یه خونه داریم پنبه ریسه ، میون هفتاد ورثه یه دست به پیش و یه دست به پس یه دست صدا نداره یه دستم سپر بود، یه دستم شمشیر، با دندونام كه نمیتونم بجنگم یه دیوانه سنگی به چاه میندازه كه صدعاقل نمیتونه بیرون بیاره یه روده راست توی شیكمش نیست یه روزه مهمونیم و صد ساله دعاگو یه روز حلاجی میكنه سه روز پنبه از ریش ور میچینه یه سال بخور نون و تره صد سال بخور نون و كره یه سال روزه بگیر آخرش با فضله سگ افطار كن یه سوزن بخودت بزن و یه جوالدوز به مردم یه سیب و كه به هوا بندازی تا بیاد پائین هزار تا چرخ میخوره یه شكم سیر بهتر از صد شكم نیم سیر یه عمر گدائی كرده هنوز شب جمعه رو نمیدونه ! یه كاسه چی صد تا سرناچی ! یه كفش آهنی میخواد و یه عصای فولادی یه كلاغ و چهل كلاغ یه گوشش دره یه گوشش دروازه یه لاش كردیم نرسید دو لاش كردیم كه برسد یه لقمه نون پرپری من بخورم یا اكبری یه مرید خر بهتر از یه ده شیش دانگ یه مو از خرس كندن غنیمته یه مویز و چل قلندر یه نه بگو، نه ماه رو دل نكش یه وقت از سوراخ سوزن تو میره یه وقت از در دروازه تو نمیره یكی به نعل و یكی به میخ یكی چهارشنبه پول پیدا میكنه یكی گم میكنه یكی كمه، دوتا غمه ، سه تا خاطر جمه یكی مرد و یكی مردار شد یكی به غضب خدا گرفتار شد یكی میبره یكی میدوزد یكی میمرد ز درد بینوایی – یكی میگفت خانوم زردك میخواهی ؟ یكی نون نداشت بخوره پیاز میخورد كه اشتهاش واشه یكی یه دونه یا خل میشه یا دیوونه !

____مطالب مرتبط : ____

هادی ! هادی ! اسم خودتو بما نهادی هر جا كه آشه، كل، فراشه هر جا خرسه، جای ترسه هر جا سنگه بپای احمد لنگه هر جا كه پری رخیست دیوی با اوست هر جا كه گندوم نده مال من دردمنده هر جا كه نمك خوری نمكدون نشكن هر جا مرغ لاغره، جایش خونه ملا باقره هر جا هیچ جا ، یك جا همه جا هر چه از دزد موند، رمال برد هر چه بخود نپسندی بدیگران نپسند هر چه بگندد نمكش میزنند — وای به وقتی كه گندد نمك هر چه به همش بزنی گندش زیادتر میشه هر چه پول بدی آش میخوری هر چه پیش آید خوش آید هر چه خدا خواست همان شود — هر چه دلم خواست نه آن شد هر چه خورده نریده هر چه دختر همسایه چل تر، برای ما بهتر هر چه در دیگ است به چمچه میاد هر چه دیر نپاید دلبستگی را نشاید هر چه رشتم پنبه شد هر چه سر، بزرگتر درد بزرگتر هر چه عوض داره گله نداره هر چه كنی بخود كنی گر همه نیك و بد كنی هر چه كه پیدا میكنه خرج اتینا میكنه هر چه مار از پونه بدش میاد بیشتر در لونه اش سبز میشه هر چه میگم نره، بازم میگه بدوش هر چه نصیب است نه كم میدهند — ور نستانی به ستم میدهند

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست !

ورنه تشریف توبر بالای كس كوتاه نیست .” حافظ “

هر چیز كه خوار آید یكروز به كار آید هر خری را به یك چوب نمیرونند هر دودی از كباب نیست هر رفتی، آمدی داره هر سخن جائی و هر نكته مقامی دارد هر سرازیری یك سر بالائی داره هر سركه ای از آب، ترش تره هر سگ در خونه صاحابش شیره هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی هر كس از هر جا رونده است با ما برادر خونده است

هر كسی پنجروزه نوبت اوست ! ”

دور مجنون گذشت و نوبت ماست … ” ” حافظ ”

هر كه با مادر خود زنا كنه با دگران چها كنه هر كه بامش بیش برفش بیش هر كه بیك كار، بهمه كار – هر كه بهمه كار بهیچ كار هر كه به امید همسایه نشست گرسنه میخوابه هر كه تنها قاضی رفت خوشحال بر میگرده هر كه خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه هر كه خری نداره غمی نداره هر كه خیانت ورزد دستش در حساب بلرزد هر كه دست از جان بشوید هر چه در دل دارد گوید هر كه را زر در ترازوست زور در بازوست هر كه را طاووس باید جور هندوستان كشد هر كه را میخواهی بشناسی یا باهاش معامله كن یا سفر كن هر كه شیرینی فروشد مشتری بروی بجوشد هر كه نان از عمل خویش خورد — منت از حاتم طائی نبرد هر كی بفكر خویشه كوسه بفكر ریشه هر كی خر شد، ما پالونیم هر كی كه زن نداره،آروم تن نداره هر گردی گردو نیست هر گلی زدی سر خودت زدی هزار تا چاقو بسازه یكیش دسته نداره هزار تا دختر كور و یكروزه شوهر میده هزار دوست كمه، یك دشمن بسیار هزار قورباغه جای یه ماهی رو نمیگیره هزار وعده خوبان یكی وفا نكند هشتش گرو نه است هلو برو تو گلو هم از توبره میخوره هم از آخور هم از شوربای قم افتادیم هم از حلیم كاشون همان آش است و همان كاسه همان خر است و یك كیله جو هم چوب را خوردیم هم پیاز را و هم پول را دادیم هم حلوای مرده هاست هم خورش زنده ها هم خدا را میخواهد هم خرما همدون دوره و كردوش نزدیك همدون دوره و كردوش نزدیك همسایه نزدیك، بهتر از برادر دور همسایه ها یاری كنید تا من شوهر داری كنم هم فاله و هم تماشا همكار همكار و نمیتونه ببیند هم لحافه و هم تشك هم میترسم هم میترسونم همنشین به بود تا من از او بهتر شوم همه ابری هم بارون نداره همه خرها رو به یك چوب نمیرونند همه رو مار میگزه مارو خر چسونه همه سروته یه كرباسند همه قافله پس و پیشیم همه كاره و هیچ كاره همه ماری مهره نداره همه ماهی خطر داره بدنامیشو صفر داره هر مرغی انجیر نمیخوره همیشه آب در جوی آقا رفیع نمیره به دفه هم در جوی آقا شفیع میره همیشه خره خرما نمیرینه همیشه روزگار بانسان رو نمیكنه همیشه شعبان ، یكبا ر هم رمضان همیشه ما میدیدیم یه دفعه هم تو ببین همینو كه زائیدی بزرگش كن هنوز باد به زخمش نخورده هنور دهنش بوی شیر میده هنوز سر از تخم در نیاورده هنوز غوره نشده مویز شده هوو هوو را خوشگل میكنه جاری جاری را كدبانو هیچ ارزونی بی علت نیست هیچ انگوری دوبار غوره نمیشه هیچ بده را به هیچ بستانی كاری نیست هیچ بدی نرفت كه خوب جاش بیاد هیچ بقالی نمیگه ماست من ترشه هیچ تقلبی بهتر از راستی نیست هیچ چراغی تا به صبح نمیسوزه هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست هیچ دوئی نیست كه سه نشه هیچ دودی بی آتش نیست هیچ عروس سیاه بختی نیست كه تا چهل روز سفید بخت نباشه هیچكاره ، رقاص پای نقاره هیچكاره و همه كاره هیچكس در پیش خود چیزی نشد هیچكس را توی گور دیگری نمیگذارن هیچكس روزی دیگری را نمیخوره هیچكس نمیگه ماست من ترشه هیچ گرونی بی حكمت نیست !

____مطالب مرتبط : ____

____مطالب مرتبط : ____

ضرب المثل هایی که با حرف (میم) شروع می شوند :

ما از خیك دست برداشتیم خیك از ما دست بر نمیداره ما اینور جوب تو اونور جوب ما اینور جوب تو اونور جوب، فحش بده فحش بستون، پیراهن یكی شانزده تومنه ! مادر را دل سوزد، دایه را دامن مادر زن خرم كرده، توبره بر سرم كرده مادر كه نیست با زن بابا باید ساخت مادر مرده را شیون میاموز مارا باش كه از بز دنبه میخواهیم مار بد بهتر بود از یار بد مار پوست خودشو ول میكنه اما خوی خودشو ول نمیكنه مار تا راست نشه بسوراخ نمیره مار خورده افعی شده مار خیلی از پونه خوشش میاد دم لونه اش سبز میشه مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه مار گیر را آخرش مار میكشه مار مهره، هر ماری نداره مار هر كجا كج بره توی لونه خودش راست میره ماست را كه خوردی كاسه شو زیر سرت بزار ماستها را كیسه كردند ماست مالی كردن ماستی كه ترشه از تغارش پیداست ماست نیستی كه انگشتت بزنند ما صد نفر بودیم تنها، اونها سه نفر بودند همراه ما كه خوردیم اما نگی یارو خر بود سیرابیت نپخته بود ما كه در جهنم هستیم یك پله پائین تر ما كه رسوای جهانیم غم عالم پشمه مال است نه جان است كه آسان بتوان داد مال بد بیخ ریش صاحبش مال به یكجا میره ایمون به هزار جا مالت را خار كن خودت را عزیز كن مال خودت را محكم نگهدار همسایه را دزد نكن مال خودم مال خودم مال مردمم مال خودم مال دنیا وبال آخرته مال ما گل مناره، مال مردم زیر تغاره مال مفت صرافی نداره پول باد آورده چند و چون نداره مال ممسك میراث ظالمه مال همه ماله، مال من بیت الماله ماما آورده را مرده شور میبره ماما كه دو تا شد سر بچه كج در میاد ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون — او بمطلب ها رسید و ما هنوز آواره ایم . ماه درخشنده چو پنهان شود — شب پره بازیگر میدان شود ما هم تون را میتابیم هم بوق را میزنیم ماه همیشه زیر ابر پنهان نمیمونه ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است ماهی ماهی رو میخوره، ماهی خوار هر دو را ماهی و ماست ؟ عزرائیل میگه بازم تقصیر ماست ؟ مبارك خوشگل بود ابله هم درآورد مثقال نمكه خروار هم نمكه مثل سیبی كه از وسط نصف كرده باشند مثل كنیز ملا باقر مرد چهل ساله تازه اول چلچلیشه

مرد خردمند هنر پیشه را عمر دو بایست در این روزگار *

تا به یكی تجربه آموختن – با دگری تجربه بردن بكار

مرد كه تنبوتش دو تا شد بفكر زن نو میافته مرده را رو كه رو بدی بكفن خودش میرینه مردی را پای دار میبردند زنش میگفت : یه شلیته گلی برای من بیار مردی كه نون نداره اینهمه زبون نداره مرغ بیوقت خوان را باید سر برید مرغ زیرك كه میرمید از دام – با همه زیركی بدام افتاد مرغ گرسنه ارزن در خواب می بینه مرغ، هم تخم میكمه هم چلغوز مرغ همسایه غازه مرغی را كه در هواست نباید به سیخ كشید مرغ یه پا داره مرغی كه انجیر میخوره نوكش كجه مرگ برای من، گلابی برای بیمار مرگ به فقیر و غنی نگاه نمیكنه مرگ خر عروسی سگه مرگ خوبه اما برای همسایه مرگ میخواهی برو گیلان مرگ یه بار شیون یه بار

مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد !

” نابرده رنج گنج میسر نمی شود … ” ” سعدی “

مزد خر سور چرونی خر سواریست مزد دست مهتر چس یابوست مسجد نساخته گدا درش ایستاده مشتری آخر شب خونش پای خودشه مشك خالی و پرهیز آب معامله با خودی غصه داره معامله نقد بوی مشك میده معما چو حل گشت آسان شود مغز خر خورده مفرداتش خوبه اما مرده شور تركیبشو ببره مگس به فضله ش بشینه تا مورچه خور دنبالش میدوه مگه سیب سرخ برای دست چلاق خوبه ؟ مگه كاشونه كه كپه با فعله است ؟ ملا شدن چه آسون، آدم شدن چه مشكل ملا نصرالدین صنار میگرفت سگ اخته میكرد یكعباسی میداد میرفت حموم

من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم —

ضرب المثل شعر فارسی

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال . ” سعدی ”

من از بیگانگان هرگز ننالم — كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد . ” حافظ” من كجا و خلیفه در بغداد من میگم خواجه ام تو میگی چند تا چه داری ؟ من میگم نره تو میگی بدوش من میگم انف، تو نگو انف، تو بگو انف من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش —چون بفكر سوختن افتاده ای مردانه باش من نوكر حاكمم نه نوكر بادنجان موریانه همه چیز خونه را میخوره جز غم صاحب خونه را موش به سوراخ نمیرفت جارو به دم بست موش چیه كه كله پاچش باشه موش زنده بهتر از گربه مرده است موش به همبونه ( انبار) كار نداره همبونه به موش كار داره موش و گربه كه با هم بسازند دكان بقالی خراب میشه مهتاب نرخ ماست را میشكنه مهره مار داره مه فشاند نور و سگ عوعو كند — هر كسی بر طینت خود می تند ! ” مولوی ” مهمون باید خنده رو باشه اگر چه صاحب خونه، خون گریه كنه مهمون تا سه روز عزیزه مهمون خر صاحبخونه است مهمون كه یكی شد صاحبخونه گاو میكشه مهمون مهمون و نمیتونه ببینه صاحبخونه هر دو را مهمون ناخونده خرجش پای خودشه مهمون هر كی ، و در خونه هر چی میون حق و باطل چهار انگشته میون دعوا حلوا خیر نمی كنند میون دعوا نرخ معین میكنه می بخور، منبر بسوزان، مردم آزاری مكن میخوای عزیز بشی یا دور شو یا كور شو میراث خرس به كفتار میرسه میراث خوار بهتر از چشته خوره میوه خوب نصیب شغال میشه میهمان راحت جان است و لیكن چو نفس — خفه سازد كه فرود آید و بیرون نرود

____مطالب مرتبط : ____

ضرب المثل هایی که با حرف ( گ ) شروع می شوند :

گابمه و آبمه و نوبت آسیابمه گاو پیشانی سفیده گاوش زائیده گاو نه من شیر گاه باشد كه كودك نادان — بغلط بر هدف زند تیری گاهی از سوراخ سوزن تو میره گاهی هم از دروازه تو نمیره گدارو كه رو بدی صاحبخونه میشه نرمی ز حد مبر كه چو دندان مار ریخت —- هر طفل نی سوار كند تازیانه اش ! “صائب” گذر پوست به دباغخانه میافته گر بدولت برسی مست نگردی مردی گر بری گوش و گر زنی دمبم — بنده از جای خود نمی جنبم گربه برای رضای خدا موش نمیگیره گربه تنبل را موش طبابت میكنه گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده گربه را دم حجله باید كشت گربه را اگر در اطاق حبس كنی پنجه بروت میزنه گربه را گفتند : گهت درمونه خاك پاشید روش گربه روغن میخوره خانم دهنش بو میكنه گربه شب سموره گربه شیر است در گرفتن موش — لیك موش است در مصاف پلنگ گربه مسكین اگر پر داشتی — تخم گنجشك از زمین بر داشتی گر تو بهتر میزنی بستان بزن گر تو قرآن بدین نمط خوانی — ببری رونق مسلمانی را ! ‌” سعدی” گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را ! ” در كوی نیكنامی ما را گذر ندادند … ” ‌حافظ” گر جمله كائنات كافر گردند — بر دامن كریاش ننشیند گرد گر حكم شود كه مست گیرند — درشهرهر آنچه هست گیرند گر در همه دهر یك سر نیشتر است — بر پای كسی رود كه از همه درویشتر است ! گر در یمنی چو با منی پیش منی — ور پیش منی چو بی منی در یمنی گرد نام پدر چه میگردی ؟ — پدر خویش باش اگر مردی ! ‌” سعدی” گرز به خورند پهلوون گر زمین و زمان بهم دوزی — ندهندت زیاده از روزی گر صبر كنی ز غوره حلوا سازیم گر گدا كاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست ؟ گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده گرهی كه با دست باز میشه نباید با دندان باز كرد گفت پیغمبر كه چون كوبی دری — عاقبت زآن در برون آید سری گفت : چشم تنگ دنیا دار را — یا قناعت پر كند یا خاك گور !‌” سعدی” گفت : چشم تنگ دنیا دار را — یا قناعت پر كند یا خاك گور !‌” سعدی” گفت : خونه قاضی عروسیست . گفت : بتو چه؟ گفت : مرا هم دعوت كرده اند . گفت : بمن چه ؟ گفت : استاد! شاگردان از تو نمیترسند. گفت : منهم از شاگردها نمیترسم گفتند : خرس تخم میذاره یا بچه ؟ گفت : از این دم بریده هر چی بگی بر میاد! گفتند : خربزه و عسل با هم نمیسازند.گفت :حالا كه همچین ساخته اند كه دارند منو از وسط بر میدارند گفتند : خربزه میخوری با هندوانه ؟ گفت : هر دودانه گفت : نوری خونه است ؟ گفتند : علاوه بر نوری دخترش هم خونه است . گفت : نور علی نور گل زن و شوهر را از یك تغار برداشته اند گله گیهات بسرم ایشالاه عروسی پسرم گنج بی مار و گل بی خار نیست — شادی بی غم در این بازار نیست ! ‌” مولوی” گنجشك امسال رو باش كه گنجشك پارسالی را قبول نداره گنجشك با باز پرید افتاد و ماتحتش درید گنجشك با زاغ زوغش بیست تاش یه قرونه، گاو میش یكیش صد تومنه گندم از گندم بروید جو ز جو ! “‌ از مكافات عمل غافل نشو … ” ‌” مولوی” گندم خوردیم از بهشت بیرونمان كردند گوساله بسته را میزنه گوسفند امام رضا را تا چاشت نمیچرونه گوسفند بفكر جونه، قصاب به فكر دنبه گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من — آنچه البته بجائی نرسد فریادست ! ‌” یغمای جندقی” گوشت جوان لب طاقچه است گوشت را از ناخن نمیشه جدا كرد گوشت را از بغل گاو باید برید گوشت رانم را میخورم منت قصاب رو نمیكشم گوهر پاك بباید كه شود قابل فیض — ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ مرجان نشود ! ” حافظ” گه جن خورده گیرم پدر تو بود فاضل — از فضل پدر تو را چه حاصل ! ‌” نظامی” گیرم كه مار چوبه كند تن بشكل مار — كو زهر بهر دشمن و كو مهره بهر دوست ! ” خاقانی” گیسش را توی آسیا سفید نكرده !

 

ضرب المثل هایی که با حرف ( ل ) شروع می شوند :

لاف در غریبی، گوز در بازار مسگرها لالائی میدونی چرا خوابت نمیبره لب بود كه دندون اومد لر اگر ببازار نره بازار میگنده لقمان حكیم را گفتند : ادب از كه آموختی ؟ گفت : از بی ادبان ! “گلستان سعدی” لگد به گور حاتم زده لولهنگش آب میگیره لیلی را از چشم مجنون باید دید !

 

____مطالب مرتبط : ____

 

معروف ترین ضرب المثل های زبان فارسی

ضرب المثل هایی که با حرف (ک) شروع می شوند :

كاچی بهتر از هیچی است كار از محكم كاری عیب نمیكنه كار بوزینه نیست نجاری كار خر و خوردن یابو كارد، دسته خودشو نمی بره كار نباشه زرنگه كار، نشد نداره كار هر بز نیست خرمن كوفتن — گاو نر میخواهد و مرد كهن . كاری بكن بهر ثواب – نه سیخ بسوزه نه كباب كاسه گرمتر از آش كاسه جائی رود كه شاه تغار باز آید كاسه را كاشی میشكنه، تاوانش را قمی میده كاشكی را كاشتند سبز نشد كاشكی ننم زنده میشد – این دورانم دیده میشد كافر همه را بكیش خود پندارد كاه از خودت نیست كاهدون كه از خودته كاه بده، كالا بده، دو غاز و نیم بالا بده كاه پیش سگ، استخوان پیش خر كاه را در چشم مردم می بینه كوه را در چشم خودش نمی بینه كاهل به آب نمیرفت، وقتی میرفت خمره میبرد كباب پخته نگردد مگر به گردیدن كبكش خروس میخونه كپه هم با فعله است ؟ كجا خوشه؟ اونجا كه دل خوشه كج میگه اما رج میگه كچلی را گفتند: چرا زلف نمیگذاری ؟ گفت : من از این قرتی گریها خوشم نمیاد كچل نشو كه همه كچلی بخت نداره كچلیش، كم آوازش كدخدا را ببین ، ده را بچاپ كرایه نشین، خوش نشینه كرم داران عالم را درم نیست — درم داران عالم را كرم نیست كرم درخت از خود درخته

كژدم را گفتند: چرا بزمستان در نمیآئی ؟ گفت :

ب تابستانم چه حرمت است كه در زمستان نیز بیرون آیم ؟ كس را وقوف نیست كه انجام كار چیست ! ” هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شمار ” حافظ ” كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من كسی دعا میكنه زنش نمیره كه خواهر زن نداشته باشه كسی را در قبر دیگری نمی گذارند كسی كه از آفتاب صبح گرم نشد از آفتاب غروب گرم نمیشه كسی كه از گرگ میترسه گوسفند نگه نمیداره كسی كه را مادرش زنا كنه، با دیگران چها كنه كسی كه منار میدزده ، اول چاهش را میكنه كسی كه خربزه می خوره، پای لرزش هم میشینه كشته از بسكه فزونست كفن نتوان كرد كفاف كی دهد این باده بمستی ما —      خم سپهر تهی شد ز می پرستی ما . كف دستی كه مو نداره از كجاش میكنند ؟ كفتر صناری، یاكریم نمیخونه كفتر چاهی جاش توی چاهه كفشات جفت ، حرفات مفت كفشاش یكی نوحه میخونه، یكی سینه میزنه كفگیرش به ته دیگ خورده كلاغ آمد چریدن یاد بگیره پریدن هم یادش رفت كلاغ از وقتی بچه دار شد ، شكم سیر بخود ندید كلاغ از باغمون قهر كرد، یك گردو منفعت ما كلاغ از باغمون قهر كرد، یك گردو منفعت ما كلاغ خواست راه رفتن كبك را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت كلاغ، روده خودش در آمده بود اونوقت میگفت : من جراحم كلاغ سر لونه خودش قارقار نمیكنه كل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی كلاه را كه به هوا بیندازی تا پائین بیاید هزار تا چرخ میخوره كلاه كچل را آب برد گفت : برای سرم گشاد بود كلفتی نون را بگیر و نازكی كار را كلوخ انداز را پاداش سنگ است — جواب است ای برادر این نه جنگ است . كله اش بوی قرمه سبزی میده كله پز برخاست سگ جایش شنست كله گنجشكی خورده كمال همنشین در من اثر كرد — وگر نه من همان خاكم كه هستم .  ” سعدی” كم بخور همیشه بخور كمم گیری كمت گیرم – نمرده ماتمت گیرم كنار گود نشسته میگه لنگش كن كند همجنس با همجنس پرواز ! ” كبوتر با كبوتر باز با باز …” كنگر خورده لنگر انداخته كور از خدا چی میخواهد ؟ دو چشم بینا كور خود و بینای مردم كورشه اون دكانداری كه مشتری خودشو نشناسه كور را چه به شب نشینی كور كور را میجوره آب گودال را كور هر چی توی چنته خودشه خیال میكنه توی چنته رفیقش هم هست كوری دخترش هیچ، داماد خوشگل هم میخواهد كوزه خالی، زود از لب بام میافته كوزه گر از كوزه شكسته آب میخوره كوزه نو آب خنك داره كوزه نو دو روز آب را سرد نگه میداره كوسه دنبال ریش رفت سیبیلشم از دست داد كوسه و ریش پهن كو فرصت ؟ كوه بكوه نمیرسه، آدم به آدم میرسه كوه ، موش زائیده !

 

____مطالب مرتبط : ____

ضرب المثل شعر فارسی
ضرب المثل شعر فارسی
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *