ضرب المثل با هم بودن

دوره مقدماتی php
ضرب المثل با هم بودن
ضرب المثل با هم بودن

اطلاعات عمومی

سلام عزیزان. در این بخش توصیه تعدادی از ضرب المثل های ایرانی را به ترتیب حروف الفبا و با معنی برای شما عزیزان قرار داده ایم.

ضرب‌المثل گونه‌ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آن‌ها نهفته است. بسیاری از این داستان‌ها از یاد رفته‌اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ بااین‌حال، در سخن به‌کار می‌رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی: داستان زدن) است.

با برنده باشیم همراه شوید…

ضرب المثل با هم بودن

ضرب المثل با حرف الف

دوره مقدماتی php

۱- آب از دریا بخشیدن : از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن

۲- آب در هاون کوبیدن : کاربیهوده انجام دادن .

۳- آش کشک خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این کار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

۴- آش دهانسوزی نیست : بسیار مطلوب و محبوب نیست.

۵- آتیش بیار معرکه: بهم زنی می کند .

۶- آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده .

۷- آب از دستش نمی چکد : خیرش به کسی نمی رسد .

۸- آفتاب عمرش لب بومه : چیزی بمرگش نمانده .

۹- آسمون همه جاش یه رنگه: هر جا که باشی وضع همینه .

۱۰- از این ستون به آن ستون فرجی است : گذشت زمان ممکن است برای حل مشکل تو مؤثر واقع شود.

۱۱- آب از آهن جدا کردن: کار دشواری را انجام دادن .

۱۲- آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود : پشت دیگران ازکسی بدگویی کردن.

۱۳- آب برو ، نان برو تو هم به دنبالش برو: جمله ی توهین آمیزی است.

۱۴- اسب تازی گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خر به انتقاد از بی اهمیت ها

۱۵- آن راکه حساب پاک است ا ز محاسبه چه باک است :کسی که کارش در ست است از حساب و کتاب ترسی ندارد.

۱۶- اندازه نگهدار کلو اوشر بو او لا تسرفوا : پرخوری .

۱۷- ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی : استفاده از اندک فرصت مانده

۱۸- آنروز که آواز بود فکر زمستانت هم بود: به فکر آینده نبودن

آب از آب تکان نمیخوره !

آب از سر چشمه گله !

آب از دستش نمیچکه !
آب از سرش گذشته !

آب را گل آلود میکنه که ماهی بگیره !
آب پاکی روی دستش ریخت !
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم !
آب زیر پوستش افتاده !
آب که یه جا بمونه، میگنده .

آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه چه صد نی !
آبکش و نگاه کن که به کفگیر میگه تو سه سوراخ داری !
آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه !

آبی از او گرم نمیشه !
آب نمی بینه و گرنه شناگر قابلیه !
آتش که گرفت، خشک و تر میسوزد !
آخر شاه منشی، کاه کشی است !
آدم با کسی که علی گفت، عمر نمیگه !
آدم بد حساب، دوبار میده !

آدم خوش معامله، شریک مال مردمه !
آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره !
آدم دست پاچه، کار را دوبار میکنه !
آدم زنده، زندگی میخواد !

آدم گرسنه، خواب نان سنگک می بینه !
آدم گدا، اینهمه ادا ؟!
آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه !
آرد خودمونو بیختیم، الک مونو آویختیم !
آرزو بر جوانان عیب نیست !

آسوده کسی که خر نداره — از کاه و جوش خبر نداره !
آستین نو پلو بخور !
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه !
آش نخورده و دهن سوخته !

آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بی نمک !
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی !

آفتابه خرج لحیمه !

آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار میکنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم میشه !

آمدم ثواب کنم، کباب شدم !
آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را کور کرد !

آنرا که حساب پاکه، از محاسبه چه باکه ؟!
آنانکه غنی ترند، محتاج ترند !
آنچه دلم خواست نه آن شد — آنچه خدا خواست همان شد .
آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه !

آنقدر مار خورده تا افعی شده !
آنقدر سمن هست، که یاسمن توش گمه !
آن ممه را لولو برد !
آنوقت که جیک جیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود ؟
آواز دهل شنیده از دور خوشه !

اجاره نشین خوش نشینه !

ضرب المثل با هم بودن

۲ ارزان خری، انبان خری !

۳ از اسب افتاده ایم، اما از نسل نیفتاده ایم !

۴ از اونجا مونده، از اینجا رونده !

۵ از اون نترس که های و هوی داره، از اون بترس که سر به تو داره !!

۶ از این امامزاده کسی معجز نمی بینه !!

۷ از این دم بریده هر چی بگی بر میاد !!

۸ از این ستون بآن ستون فرجه !

۹ از بی کفنی زنده ایم !

۱۰ از دست پس میزنه، با پا پیش میکشه !

۱۱ از تنگی چشم پیل معلومم شد — آنانکه غنی ترند محتاج ترند !

۱۲ از تو حرکت، از خدا برکت .!

۱۳ از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است !

۱۴ از خر افتاده، خرما پیدا کرده !

۱۵ از خرس موئی، غنیمته !

۱۶ از خر میپرسی چهارشنبه کیه ؟!

۱۷ از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هات بده !

۱۸ از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی !!

۱۹ از دور دل و میبره، از جلو زهره رو !!

۲۰ از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه !

۲۱ از شما عباسی، از ما رقاصی !

۲۲ از کوزه همان برون تراود که در اوست ! ( گر دایره کوزه ز گوهر سازند )!

۲۳ از کیسه خلیفه می بخشه !

۲۴ از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند !

۲۵ از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد !

۲۶ از ماست که بر ماست !

۲۷ از مال پس است و از جان عاصی !

۲۸ از مردی تا نامردی یک قدم است !

۲۹ از من بدر، به جوال کاه !

۳۰ از نخورده بگیر، بده به خورده !

۳۱ از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن !

۳۲ از هر چه بدم اومد، سرم اومد !

۳۳ از هول هلیم افتاد توی دیگ !

۳۴ از یک گل بهار نمیشه !
۳۵ از این گوش میگیره، از آن گوش در میکنه !

۳۶ اسباب خونه به صاحبخونه میره !

۳۷ اسب پیشکشی رو، دندوناشو نمیشمرند !

۳۸ اسب ترکمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور !

۳۹ اسب دونده جو خود را زیاد میکنه !

۴۰ اسب را گم کرده، پی نعلش میگرده !

۴۱ اسب و خر را که یکجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند !

۴۲ استخری که آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چکار ؟ !

۴۳ اصل کار برو روست، کچلی زیر موست !

۴۴ اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد !

۴۵ اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن !

۴۶ اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره !

۴۷ اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می بینمت بچشم آن وختی !

۴۸ اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میکرد !

۴۹ اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید !

۵۰ اگه تو مرا عاق کنی، منهم ترا عوق میکنم !

۵۱ اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز !

۵۲ اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد !

۵۳ اگه خاله ام ریش داشت، آقا دائیم بود !

۵۴ اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله !
۵۵ اگر دانی که نان دادن ثواب است — تو خود میخور که بغدادت خرابست !

۵۶ اگه دعای بچه ها اثر داشت، یک معلم زنده نمی موند !

۵۷ اگه زاغی کنی، روقی کنی، میخورمت !

۵۸ اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون کنگر فروشی !

۵۹ اگه علی ساربونه، میدونه شترو کجا بخوابونه !

۶۰ اگه کلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد !

۶۱ اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره !

۶۲ اگه لر ببازار نره بازار میگنده !

۶۳ اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشکن !

۶۴ اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه !

۶۵ اگه مهمون یکی باشه، صاحبخونه براش گاو می کشه !

۶۶ اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم !

۶۷ اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد !

۶۸ اگه هفت تا دختر کور داشته باشه، یکساعته شوهر میده!

۶۹ اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر !

۷۰ امان از خانه داری، یکی میخری دو تا نداری!

۷۱ امان ازدوغ لیلی ، ماستش کم بود آبش خیلی !

۷۲ انگور خوب، نصیب شغال میشه !

۷۳ اوسا علم ! این یکی رو بکش قلم !

۷۴ اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام !

۷۵ اول بچش، بعد بگو بی نمکه !

۷۶ اول برادریتو ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن !

۷۷ اول بقالی و ماست ترش فروشی !

۷۸ اول پیاله و بد مستی !

۷۹ اول ، چاه را بکن، بعد منار را بدزد !

۸۰ ای آقای کمر باریک، کوچه روشن کن و خانه تاریک !

۸۱ این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست !

۸۲ اینجا کاشون نیست که کپه با فعله باشه !

۸۳ این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه !

۸۴ این قافله تا به حشر لنگه !

۸۵ اینکه برای من آوردی، ببر برای خاله ات !

۸۶ اینو که زائیدی بزرگ کن !

۸۷ این هفت صنار غیر از اون چارده شی است !

۸۸ اینهمه چریدی دنبه ات کو ؟!

۸۹ اینهمه خر هست و ما پیاده میریم !!

ضرب المثل با حرف ب

۱- بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد: باچرب زبانی کارهای خویش راپیش می برد .

۲- بزک نمیر بهارمیاد .خربزه با خیار می یاد: به کسی و عده های دورو رازدادن.

۳- بادمجان بم آفت نداره: مقاومت داشتن در برابر سختی ها

۴- با یک گل بهار نمیشه: با یک شخص درستکار دنیا درست نمی شود.

۵- با یه من عسل هم نمی شود خوردش: بد اخلاق بودن

۶- به دعای گربه ی سیاه ، بارون نمی باره: خشم خدا نسبت به افراد بدکار

۷- برای لای جزر دیوار خوبه: خیلی بی مصرف است.

۸- با یک تیر و دو نشون زدن: با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن

۹- باد آورده را باد می برد: هر چیزی که آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.

۱۰- به در گفت دیوار بشنوه: غیر مستقیم حرف زدن

۱۱- به نطق آدمی بهتر است از دواب ، دواب از تو به گر نگویی صواب : استفاده از سخنان خوب در حرف زدن

۱۲- با هر دست که دادی پس می گیری. پاداش حتمی در مقابل هر خوبی

۱۳- بزرگی به عقل است نه به سال.در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود

۱۴- برای همه مادر است برای من زن بابا: با همه مهربان است با من نا مهربان است.

۱۵- با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی سیاه شوی: در تأثیر همنشینی گویند ،‌یعنی در اثر همنشینی با بدان ،‌بد می شوی و با نیکان نیک.

۱۶- با پولها کباب بی پول ها دود کباب: شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می کند و بینوا می بیند و حسرت می کشد.

ضرب المثل با حرف پ

۱- پشت چشم نازک کردن: ناز آوردن

۲- پشت دست داغ کردن: تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.

۳- پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود: بد شانس است.

۴- پرسیدن عیب نیست ،‌ ندانستن عیب است: در مذمت نادانی

۵- پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست: کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست.

۶- پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت: ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.

۷- پی تقدیر رفتن از کوری است. در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود

۸- پشم در کلاه نداشتن. بی مایه بودن

۹- پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است

۱۰- پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری: قناعت.

۱۱- پولش از پار و بالا می ره: ثروت زیادی دارد.

۱۲- پشت دست را داغ کردن: تصمیم به انجام ندادن کاری گرفتن.

۱۳- پایان شب سیه سپید است: مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.

۱۴- پول علف خرس است: دارایی و مال را به هر کس که بخواهد نباید داد.

۱۵- پیاده شو با هم راه بریم: در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است.

پا را به اندازه گلیم باید دراز کرد !
پای خروستو ببند، بمرغ همسایه هیز نگو !
پایین پایین ها جاش نیست، بالا بالا ها راش نیست !
پز عالی، جیب خالی !
پس از چهل سال چارواداری، الاغ خودشو نمیشناسه !
پس از قرنی شنبه به نوروز میافته !
پستان مادرش را گاز گرفته !
پسر خاله دسته دیزی !
پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، موندم سفیل و سرگردان !
پدر کو ندارد نشان از پدر — تو بیگانه خوانش نخوانش پسر !
پشت تاپو بزرگ شده !
پنج انگشت برادرند، برابر نیستند !
پوست خرس نزده میفروشه !
پول است نه جان است که آسان بتوان داد !
پول پیدا کردن آسونه، اما نگهداریش مشکله !
پول حرام، یا خرج شراب شور میشه یا شاهد کور !
پولدارها به کباب، بی پولها به بوی کباب ،
پول ما سکه عُمَر داره !
پیاده شو با هم راه بریم !
پیاز هم خودشو داخل میوه ها کرده !
پی خر مرده میگرده که نعلش را بکنه !
پیراهن بعد از عروسی برای گل منار خوبه !
پیرزنه دستش به درخت گوجه نمیرسید، می گفت : ترشی بمن نمیسازه !
پیش از آخوند منبر نرو !
پیش رو خاله، پشت سر چاله !
پیش قاضی و معلق بازی !

 

ضرب المثل با حرف ت

۱- توبه گرگ مرگ است: کسی که دست از عادتش بر نداره.

۲- تا تنور گرم است نان را بچسبان: کاملاً از فرصت استفاده کردن.

۳- تعارف اومد نیامد دارد: به کسی که تعارف می کنی ممکن قبول کنه ممکن نکنه.

۴- تیرش به سنگ می خوره: به هدفش نمی رسه.

۵- تیر توی تاریکی انداختن: با چشم بسته کاری رو انجام دادن.

۶- تافته جدا بافته بودن: خود را غیر از بقیه دانستن.

۷- تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد

۸- تیشه به ریشه زدن:‌ با پای خود به گور رفتن.

۹- توی هفت آسمون یک ستاره نداشتن: بد شانسی آوردن.

۱۰- تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست: باز خواست آخرت.

۱۱- ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی که این ره که تو می روی به ترکستان است

۱۲- تا مردم سخن نگفته باشد عیب و هزش نهفته باشد

۱۳- توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت: کسی که قانع است قدرتمند است.

 

ضرب المثل با حرف ج

۱- جوجه را آخر پائیز می شمرند: نتیجه کار آخر معلوم می شود.

۲- جواب ابلهان خاموشیست: جواب نادانها را نباید داد.

۳- جانماز آب کشیدن: در ظاهر خود را خوب نشان دادن.

۴- جنگل مولاست: جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.

۵- جواب دندان شکن: یعنی با منطق و حساب پاسخ دادن.

۶- جایی نمی خوابه که آب زیرش بره: برای افراد زیرک گفته می شود.

۷- جایی رفت که عرب نی انداخت: کنایه از این است که بازگشتی ندارد.

۸- جنگ دو سردارد: یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شکست است.

۹- جاتره بچه نیست: چیزی وجود ندارد.

۱۰- جان کسی را به لب آوردن: زیادی منتظر شدن.

۱۱- جایی که نمک خوردی نکمدان مشکن : در نکوهش خیانت به افرادی که در حق آدم خوبی کرده اند.

۱۲- جهان ای برادر نماند بر کس دل اندر جهان آفرین بند و بس : دوری از دل بستن به دنیا (نزدیک شدن به خدا)

۱۳- جای سوزن انداختن نیست : شلوغی آن مکان

۱۴- جوانمردی که بخورد و بدهد به از عابری که نخورد و بنهد: جوانمردی که به دیگران کمک می کند بهتر از پارسایی است که نمی خورد و به دیگران هم کمک نمی کنند.

۱۵- جای شکرش باقی است.

 

ضرب المثل با حرف چ

۱- چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی: عاقل کاری را که پشیمانی به بار می آورد نمی کند.

۲- چو فردا شد فکر فردا کنیم: از حالا جوش فردا را نزنیم.

۳- چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده: با تجربه تر است.

۴- چغندر به هرات زیره به کرمون: هر چیزی به جای خودش.

۵- چیزی که عوض داره گله نداره: این کار به آن کار در.

۶- چاقو دسته خودش را نمی بره: خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی کنند.

۷- چیزی بارش نیست: ساده لوح بودن.

۸- چیزی که از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان: جای مخفی کردن چیزی نیست.

۹- چشم بسته غیب می گوید: به کسی گفته می شود که از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

۱۰- چشمش آلبالو گیلاس می چینه: چیزی را به طور درست نمی بیند.

۱۱- چه خوش گفت آن تهی دست سلحشور جوی زر بهتر از پنجاه من روز.

۱۲- چو آید زپی دشمن جان شان بیند و اجل پای اسب دوان

۱۳- چوب به لانه زنبور کردن: کارهای خطرناک انجام دادن

۱۴- چو انداختن: جال و جنجال را انداختن.

۱۵- چو کردی با کلوخ انداز پیکار سر خود را به نالای شکستی.

 

ضرب المثل با حرف ح

۱- حساب حسابه ، کاکابرادر: مثل ، برادریمان سر جاش بزغاله یکی هفت صنار.

۲- حرف راست را باید از بچه شنید: صحبت درست را که کودک می گوید ، صحیح است.

۳- حسود هرگز نیاسود: از بخل و کینه به جایی نمی رسد.

۴- حق به حقدار می رسد: کار شایسته سزای آدم دستکار است.

۵- حرفهای گنده تر از دهنش می زنه: سخنان نامناسب زدن

۶- حالا که ماست نشد شیر بده: مقصودی معین ندارد.

۷- حاجی ، حاجی را در مکه می بیند: وقتی کسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.

۸- حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند: حسادت.

۹- حال در ماندگان کسی داند که به اصول خویش در ما ند: دردمندی.

۱۰- حادثه خبر نمی کند: اتفاقات پیش از آنکه بفهمیم روی می دهد.

۱۱- حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه: با زدن حرف حلوا بدان که دهانت شیرین نمی شود.

۱۲- حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت: کار را بی موقع انجام دادن.

۱۳- حرف حساب جواب نداره: درست گفتن مسئله ای درباره حق کسی.

۱۴- حرف حق تلخه: درست گفتن هر حرفی را گویند.

 

ضرب المثل با حرف خ

۱- خرما از کرگی هم نداشت: بدشانس بودن.

۲- خودم کردم که لعنت بر خودم باد: مانند از ماست که بر ماست

۳- خانه به دوش: بی خانه بودن.

۴- خرتب می کنه: در فصل تابستان کسی که لباس گرم بپوشد.

۵- خر بیار و باقالی بار کن: در موردی گفته می شود که آشوب و معرکه بر سر موضوعی باشد.

۶- خدا از دهنت بشنوه: کاش همان شود که شما گفتین.

۷- خواب زن چپ می زند: در موری گفته می شود که خواب به تعبیرش خود باشد و بالعکس.

۸- خود را به موش مردگی زدن: در مورد کسی گفته می شود که در انجام کاری سستی می کند

۹- خوردن برای زیستن و دکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است

۱۰- خران و گاوان کار بردار به ز آدمیان مردم آزار

۱۱- خر که کمتر نهر بر وی بار بی شک آسوده تر کند رفتار

۱۲- خواب نوشین بامداد رحیل میل باز دارد سپاه از سبیل عاقبت بد خواب زیاد

۱۳- خاموشی ، به که جواب سخت.

 

ضرب المثل با حرف د

۱- دیگ به دیگ می گه روت سیاه: کسی که عیب دارد به دیگران طعنه می زند.

۲- در نا امیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است

۳- دل به دریا زدن: ریسک کردن.

۴- دل به دل راه داره: خبر داشتن از دوستی طرف

۵- در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست: هر کاری بکنی مردم درباره ات حرف می زنند.

۶- دودو تا چهار تا: چیزی که واضح است.

۷- دشمن دانا به از دوست نادان: دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد ، خوب است.

۸- دیوار موش داره موشم گوش داره: حرف به گوش بقیه می رسد.

۹- در کار نکو حاجت هیچ استخاره نیست: در انجام دادن کار خوب فکر و تأمل کردن جایز نیست.

۱۰- دود از کنده بلند می شه: با تجربه بودن افراد مسن

۱۱- درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود. در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت

۱۲- دروغی مصلحت آمیز به که داشتی فتنه انگیز

۱۳- دوست شمار آنکه در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی

۱۴- دشمن آن به که نیکی بینند : نیکوکاری حتی در حق دشمنان.

۱۵- داشتم فایده نداره از داریم بگو: از آنچه داشتی نگو بگو اکنون چه داری.

 

ضرب المثل با حرف ر

۱- ریگ تو کفششه: منظور داشتن نقشه ی بدی در فکر

۲- روکه نیست سنگ پای قزوینه: پررو بودن.

۳- رفتم ثواب کنم کباب شدم: در برابر خوبی ، بدی دیدم.

۴- راه باز است و جاده دراز: کسی برای رفتن مانع نمی شود.

۵- روده بزرگه ، روده کوچکه رو خورد: وقتی که انسان خیلی گرسنه باشد.

۶- رنگش مثل گچ سفید شد: منظور کسی است که از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.

۷- رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن: آرامش.

۸- روده تنگ به یک نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نکند و بهره ننگ : قناعت

۹- رگ خواب کسی را به دست آورن. پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی

۱۰- ریش در دست دیگران داشتن. اختیار در دست خود نداشتن

۱۱- رفت که ریش در بیاورد ، سبیلش را هم باخت: خواست وضع بهتری پیدا کند ، آنچه داشت از دست داد.

 

ضرب المثل با حرف ز

۱- ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا: هنگامی گفته می شود که تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود .

۲- زدیم و نگرفت : کسی که خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد .

۳- زبانم مو در آورد : وقتی که کسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد .

۴- زیر آب کسی را زدن : ‌کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن

۵- زیر کاسه ، نیم کاسه است : یعنی فریب و حقه ای در کار است .

۶- زردآلو را می خورد برای هسته اش: هر کاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.

۷- زن به در سرای مرد نکو هم درین عالم است دوزخ او تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار

۸- زیر رنج بود گنج های پنهانی : نتیجه دادن زحمات

 

ضرب المثل با حرف س

۱- سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند : وقتی احتیاج به کاری نیست دنبال کار اضافی نرو.

۲- سیب دو نیمه :‌ کنایه از شباهت .

۳- سرش به تنش زیادی کرده است :‌ از جانش سیر شده است.

۴- سکوت نشانه ی رضایت است :‌ وقتی کسی ساکت است رضایتش را نشان می دهد.

۵- سرش به تنش می ارزد :‌ ارزش احترام گذاشتن را دارد.

۶- سگ زرد برادر شغال است :‌ یعنی در یک جنسند .

۷- سبیلش را چرب کردن : یعنی به کسی رشوه دادن.

۸- سر پیری و معرکه گیری :‌ در مورد کسانی است که زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند .

۹- سالی که نکوست از بهارش پیداست : مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد.

۱۰- سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌ کنایه به کسی است که خود پر از عیب و اشکال است ولی عیب کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد.

۱۱- سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست : سه چیز استوار نمی ماند مال که خرید و فروش نشود و علمی که مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.

۱۲- سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌ دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن

۱۳- سخنران پرورده ی پیرکهن بیندیشد آنکه بگوید سخن

۱۴- سخی دوست خداست ‌

۱۵- ستاره ی سهیل است

 

ضرب المثل با حرف ش

۱- شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ : کنایه از آدمی است که آرزوهای دور و درازی دارد.

۲- شنیدن کی بود مانند دیدن : هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نکن .

۳- شتر بابارش گم می شه : نا امن بودن مکانی

۴- شتر سواری دولا دولا نمی شود : کار را باید با آگاهی انجام داد.

۵- شاهنامه آخرش خوش است : همیشه در اول کار نباید قضاوت کرد.

۶- شتری که در خانه ی همه را می زند :‌ عاقبتی که برای همه است .

۷- شمر ، جلودارش نمیشه : یعنی بسیار آدم شروری است.

۸- شنیدم گوسفند را بزرگی رها نیندازدهان و دست گرگی

۹- شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان :‌ شیطان با آدمهای یک رنگ کاری ندارد.

۱۰- شوی زن زشت روی و نابینا به : شوهر زن زشت ونابینا باشد بهتر است

۱۱- شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست : خوراکی هیچ ،‌اسباب و ظروف و سفره بیار –- اصل هیچ و فروع بسیاراست.

 

ضرب المثل با حرف ص

۱- صابوش به جامه‌ی کسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

۲-صد تا چاقو بسازه ، یکیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.

۳- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : آبرومندانه زندگی کردن

۴- صبر ،‌کلید کارهاست

۵- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد: روزی

۶- صبر ایوب داشتن

۷- صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

۸- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شکست عهد صحبت اهل طریق را: پیمان شکنی.

۹- صدا از ته چاه بر آمدن. ضعیف بودن

۱۰- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

 

ضرب المثل با حرف ض

۱- ضرر تلخه

۲- ضرب ، ضرب اول: در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.

۳- ضامن روزی بود روزی رسان. اعتقاد به روزی دهندگی خدا

۴- ضعیفی که با قوی دلاور کند یار دشمن است در هلاک خویش: هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.

 

ضرب المثل با حرف ط

۱- طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

۲- طوطی وار یاد گرفتن: مطلبی را سرسری یاد گرفتن

۳- طبل توخالیست: فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

۴- طاووس‌ را به‌ نقش و نگاری‌ که هست‌ خلق‌ تحسین‌ کنند و او خجل از پای‌ زشت‌ خویش: ظاهر بینی افراد

۵- طلب کردم زدانایی به یک پند مرا فرمود با نادان مپیوند.

۶- طمع را سه حرف است هر سه تهی : در مذمت ونکوهش طمع

 

ضرب المثل با حرف ع

۱- عاقبت جوینده یابنده بود: کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.

۲- عقل اون پاره سنگ بر می داره: عقل ندارد.

۳- عجله کار شیطونه: عجله کار درستی نیست.

۴- عاقبت حق به حقدار رسید: همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

۵- عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست: در نکوهش دانشمند بی تقوا ونترس از خدا

۶- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

۷- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل:

۸- عاقلان را یک اشارت بس بود.

۹- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید. دوری از تکبر ویا خودتعریفی

۱۰- عطای او را بلقای او بخشیدم: در مورد افردای که خیر و شر آنها یکی است.

 

ضرب المثل با حرف ف

۱- فیلش یاد هندوستان کرده: یاد خبری دور، افتاده است.

۲- فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه: هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.

۳- فردا هم روز خداست: یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.

۴- فلانی اجاقش کوره: منظور از کسی است که بچه دار نمی شود.

۵- فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد. بی تحمل و طاقتبودن افراد بدکار

۶- فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در: انتظار.

۷- فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی: فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است

۸- فکر نان کن که خربزه آب است: دل به چیزهای بیهوده نبستن

 

ضرب المثل با حرف ق

۱- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری: ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

۲- قصاص در این دنیاست: یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

۳- قاشق نداره آش بخورد: کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

۴- قوز بالاقوز: کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.

۵- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.

۶- قرآن بر سر زبان است و در میان جان: دیانت

۷- قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید: قدر عافیت.

 

ضرب المثل با حرف ک

۱- کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد:

۲- کبکش خروس می خونه: خیلی خوشحال است.

۳- کوگوش شنوا: گوش ندادن به حرف.

۴- کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد: خسیس بودن

۵- کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید: صبر.

۶- کس نبیند بخیل فاضل را کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد کرمش عیبها فرو پوشد: افراد فاضل.

۷- کرم بین و لطف خداوند گار گر بنده کرده است و او شرمسار: در نکوهش بدکاری

۸- کند همجنس با همنجنس پرواز: هر کسی با مثل خودش رابطه دارد.

 

ضرب المثل با حرف گ

۱- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی: صبر کردن.

۲- گاومون زائیده: دردسر به سراغ آدم آمدن.

۳- گاو پیشانی سفید است: همه کس و در همه جا او را می شناسند.

۴- گاو بی شاخ و دم: کسی که فقط در ظاهر قوی ووحشتناک به نظر می رسد

۵- گر دست فتاده ای بگیری مردی ور بر کسی خرده نگیری مردی

۶- گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است در مصاف پلنگ

۷- گرت از دست برآید ذهنی شیرین کف مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

۸- گرگ که پیر می شود ، رقاص شغال می شود: هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست

 

ضرب المثل با حرف ل

۱- لگد به بخت خود زدن: در مقابل خود ایستادن

۲- نقش دادن: کاری به طول انجامیدن

۳- لبش بوی شیر می دهد: بی تجربگی فرد

۴- همه مهربانتر از مادر: تملق کردن

۵- لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

 

ضرب المثل با حرف م

۱- مرغ همسایه غاز است: نا آگاهی

۲- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است: ارزش وقت را دانستن

۳- ماست را کیسه کردن: گول زدن

۴- مرغ یک پا داره: لجبازی کردن

۵- مار تو آستین پرورش دادن: محبت به افراد زیان رساننده

۶- مار خورده و افعی شده: شرارت کسی

۷- مگواندوه خویش با دشمنان که لامول گویند شادی کنان: دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن

۸- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال: آسایش

۹- مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست : در ستایش اتحاد وهمبستگی

۱۰- مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم: بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست

۱۱- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد : کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد

۱۲- مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است: زحمتکشی

 

ضرب المثل با حرف ن

۱- نفس از جای گرم برآمدن: در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.

۲- نم پس نمی دهد: کارش عیب و ایراد ندارد

۳- نخود هر آش شدن: فضول بودن

۴- نور علا نور بودن: کار خیلی خوب بودن

۵- نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن: قناعت

۶- نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید. کاربیهوده

۵- ندانستی که بینی بر پای چو در گوشت نیامد مردم

۶- نماند به ستمکار بد، روزگار بماند بر او لعنت پایدار

۷- نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان: سوء استفاده

۸- نا بینا به کار خویش بیناست: هر کسی در انجام کاری مهارت دارد

 

ضرب المثل با حرف و

۱- وجود یکی است ولی شکم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.

۲- وقت نداره سرشو بخارونه: منظور آنست که گرفتار است.

۳- وین شکم بی هنر پیچ ، پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ

۴- وقت ضرورت چون نماند گزیر دست‌بگیردسرشمشیرتیز: ضرورت‌کارواجب

۵- وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند: بی وفایی

 

ضرب المثل با حرف هـ

۱- هر پستی ، بلندی دارد: بعد از هر سختی آسانی هست.

۲- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی: یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.

۳- هشتش گرو نهش است: آه در بساط ندارد.

۴- هر که بامش بیش ، برفش بیشتر: ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد

۵- هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌کارخوب

۶- هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: کارحسنه کردن در این دنیا

۷- هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت : بی وفابودن روزگار

۸- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد : قناعت

۹- هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد: پا از گلیم خود دراز کردن

۱۰- هر جا سر است سخن است.

 

ضرب المثل با حرف ی

۱- یکی به دو کردن: جر و بحث کردن

۲- یک دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

۳- یک من ماست چقدر کره می دهد: تلافی کردن

۴- یک پاش لب گور است: پیر است

۵- یزدان کسی را که دارد نگاه نگردد ز سرما و گرما تباه

۶- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده که مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن: سرسختی

۷- یک تیر و دو نشان: با یک کار به دو نتیجه رسیدن

۸- یاسین به گوش خر خواندن: پند بی فایده به کسی دادن

۹- یک چشم گریان و یک خندان: در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند.

سلام لطفا سوالات قابل دانلود کنید بصورت pdf چون خیلی از سوالات pdf نیستن

سلام . تو برناممون هست که اکثر سوالات پی دی اف شن…حتما

ما عاشق بردن هستیم و با هم برنده ایم.

برنده باش توسط یک علاقمند به کتاب و کتابخوانی و مباحث اطلاعات عمومی و دانش و حل جداول و… بنیان نهاده شده است.سعی میکنیم بهترین منبع کامل و جامع برای اطلاعات عمومی و دانستنی ها باشد. اگر به دنبال بردن هستید ما را حتما دنبال کنید، چون شعار ما اینه :

 

برای برنده شدن هیچ وقت دیر نیست… ? 

ما عاشق بردن هستیم و با هم برنده ایم.

برنده باش توسط یک علاقمند به کتاب و کتابخوانی و مباحث اطلاعات عمومی و دانش و حل جداول و… بنیان نهاده شده است.

سعی میکنیم بهترین منبع کامل و جامع برای اطلاعات عمومی و دانستنی ها باشد ، من در اینجا به شما تو هر سنی که هستین ( مهم نیست چندسالته باید دلت جوون باشه ) کمک میکنم تا اولا سطح اطلاعات عمومی تان بالا برود و ثانیا در بردن شما در تمامی مسابقات کمی سهیم باشم.

اگر به دنبال بردن هستید ما را حتما دنبال کنید، چون شعار ما اینه : برای برنده شدن هیچ وقت دیر نیست… ? 

دوشنبه , ۲۴ تیر ۹۸

فیلم | موزیک و آهنگ | فال و طالع بینی | دنیای بازی | بازی های موبایل | بازی های آنلاین | جالب و خواندنی | ترین ها | عاشقانه ها | طنز و کاریکاتور | ضرب المثل | داستان و حکایت | معما و تست هوش | کارت پستال | پیام ها و اس ام اس های جالب و مناسبتی | تصاویر جالب و دیدنی | ویدیو 

مشاهده بازی و سرگرمی بیشتر

مجله اینترنتی دلخوشی: در این مطلب مجموعه کاملی از ضرب المثل های فارسی را به همراه معنا و تفسیر ضرب المثل های فارسی، بر اساس حروف الفبا، برای شما جمع آوری کرده ایم.

ضرب المثل با هم بودن

ضرب المثل با حرف الف :

۱) آش دهانسوزی نیست : بسیار مطلوب و محبوب نیست.

۲) آتیش بیار معرکه : بهم زنی می کند.

 ۳) ادب از که آموختی از بی ادبان : با دیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن.

۴) آب در هاون کوبیدن : کاربیهوده انجام دادن.

۵) آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده.

۶) آش کشک خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این کار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

۷) آب از دستش نمی چکد : خیرش به کسی نمی رسد.

۸) از این ستون به آن ستون فرجی است : گذشت زمان ممکن است برای حل مشکل تو مؤثر واقع شود.

۹) آب برو، نان برو تو هم به دنبالش برو : جمله ی توهین آمیزی است.

۱۰) آب ازدریا بخشیدن : از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن.

۱۱) آفتاب عمرش لب بومه : چیزی بمرگش نمانده.

۱۲) آسمون همه جاش یه رنگه : هر جا که باشی وضع همینه.

۱۳)  آب ازآهن جدا کردن : کار د شواری را انجام دادن. 

۱۴) آن راکه حساب پاک است ا ز محاسبه چه باک است : کسی که کارش در ست است از حساب و کتاب ترسی ندارد.

۱۵) آنروز که آواز بود فکر زمستانت هم بود : به فکر آینده نبودن.

۱۶) آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود : پشت دیگران ازکسی بدگویی کرد.

 ۱۷) اسب تازی گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خر : به انتقاد از بی اهمیت ها.

۱۸) اندازه نگهدار کلواوشر بواو لا تسرفوا : پرخوری. 

۱۹) ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی : استفاده از اندک فرصت مانده.

۲۰) آسمان وریسمان را سر هم بافتن : دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن، نامربوط گفتن.

 ۲۱) آب از سر گذشتن : امید نداشتن، به پایان آمدن امری.

۲۲) آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم : هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.

۲۳) آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.

۲۴) آدم یک دنده : ثابت محکم، بیشتر در جهت منفی.

۲۵) آسمان به زمین نمی آید : اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.

۱) بادمجان بم آفت نداره : مقاومت داشتن در برابر سختی ها.

۲) با یک گل بهار نمیشه : با یک شخص درستکار دنیا درست نمی شود.

 ۳) بزک نمیر بهارمیاد، خربزه با خیار می یاد : به کسی و عده های دورو رازدادن.

۴) بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد : باچرب زبانی کارهای خویش راپیش می برد.

۵) برای لای جزر دیوار خوبه : خیلی بی مصرف است.

۶) به دعای گربه ی سیاه، بارون نمی باره : خشم خدا نسبت به افراد بدکار.

۷) با یه من عسل هم نمی شود خوردش : بد اخلاق بودن.

۸) باد آورده را باد می برد : هر چیزی که آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.

۹) به در گفت دیوار بشنوه : غیر مستقیم حرف زدن.

ضرب المثل با هم بودن

۱۰) با یک تیر و دو نشون زدن : با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن.

۱۳) بزرگی به عقل است نه به سال : در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود.

۱۴) با هر دست که دادی پس می گیری : پاداش حتمی در مقابل هر خوبی.

۱۵) برای همه مادر است برای من زن بابا : با همه مهربان است با من نا مهربان است.

۱۶) به نطق آدمی بهتر است از دواب، دواب از تو به گر نگویی صواب : استفاده از سخنان خوب در حرف زدن.

۱۷) با پولها کباب بی پول ها دود کباب : شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می کند و بینوا می بیند و حسرت می کشد.

۱۸) با ماه نشینی، ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی : در تأثیر همنشینی گویند، یعنی در اثر همنشینی با بدان،‌ بد می شوی و با نیکان نیک.

۱۹) با پنبه سر بریدن : با نرمی به کسی آسیب رساندن صدمه زدن.

۲۰) بالاخانه اش را اجاره داده است : عقلش کم است.

۲۱) به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید : از تنبلی زیاد.

۲۲) به دریابرود دریا خشک می شود : در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.

۲۳) به هر سازی رقصیدن : مطابق هر میلی رفتار کردن.

۱) پشت دست داغ کردن : تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.

۲) پشت چشم نازک کردن : ناز آوردن.

۳) پرسیدن عیب نیست،‌ ندانستن عیب است : در مذمت نادانی.

۴) پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود : بد شانس است.

۵) پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست : کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست.

۶) پی تقدیر رفتن از کوری است : در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود.

۷) پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت : ثروت زیاد، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.

۸) پشم در کلاه نداشتن : بی مایه بودن.

۹) پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است : تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است.

۱۰) پولش از پارو بالا می ره : ثروت زیادی دارد. 

۱۱) پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری : قناعت.

۱۲) پایان شب سیه سپید است : مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.

۱۳) پیاده شو با هم راه بریم : در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است.

۱۴) پول علف خرس است : دارایی و مال را به هر کس که بخواهد نباید داد.

۱۵) پشت دست را داغ کردن : تصمیم به انجام ندادن کاری گرفتن.

 ۱۶) پا از گلیم بیرو ن بردن : توجه به حد وحدود خود نکردن.

۱۷) پدر کشی داشتن باکسی : دشمنی سختی باکسی داشتن.

 ۱۸) پشت کسی را به خاک مالیدن : او را شکست دادن.

۱۹) پس از مرگ سهراب ونوشدار : کار از کار گذشتن.

۲۰) پایش لب گور است : نزدیک مردن است.

۱) تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد : به تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری و بسیار دارد.

۲) تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود : کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.

۳) توبه گرگ مرگ است : کسی که دست از عادتش بر ندار.

۴) تر وخشک را باهم سوختن : استثنا در کار نبودن.

۵) تا تنور گرم است نان را بچسبان : کاملاً از فرصت استفاده کردن.

۶) ته جیبش تار عنکبوت بسته است : بی پول وفقیر است.

۷) تیرش به سنگ می خوره : به هدفش نمی رسه.

۸) تیر توی تاریکی انداختن : با چشم بسته کاری رو انجام دادن.

۹) تعارف اومد نیامد دارد : به کسی که تعارف می کنی ممکن قبول کنه ممکن نکنه.

۱۰) توی هول ولا ماندن : مضطرب بودن، تردید داشتن.

۱۱) تیشه به ریشه زدن :‌ با پای خود به گور رفتن. 

۱۲) توی هفت آسمون یک ستاره نداشتن : بد شانسی آوردن.

۱۳) توی هچل افتادن : گرفتار شدن، دچار زحمت شدن.

۱۴) تافته جدا بافته بودن : خود را غیر از بقیه دانستن.

۱۵) تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست : باز خواست آخرت.

 ۱۶) تو به خیر و من به سلامت : دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم.

۱۷) توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت : کسی که قانع است قدرتمند است.

۱) جوجه را آخر پائیز می شمرند : نتیجه کار آخر معلوم می شود.

۲) جان به عزرائیل ندادن : فوق العاده خسیس بودن.

۳) جانماز آب کشیدن : در ظاهر خود را خوب نشان دادن.

۴) جواب ابلهان خاموشیست : جواب نادانها را نباید داد.

۵) جایی نمی رود که آبرویش رود : عاقل است.

۶) جواب دندان شکن : یعنی با منطق و حساب پاسخ دادن.

۷) جنگل مولاست : جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.

۸) جایی نمی خوابه که آب زیرش بره : برای افراد زیرک گفته می شود.

۹) جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.

۱۰) جنگ دو سردارد : یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شکست است.

۱۱) جایی رفت که عرب نی انداخت : کنایه از این است که بازگشتی ندارد.

۱۲) جان کسی را به لب آوردن : زیادی منتظر شدن.

۱۳) جاتره بچه نیست : چیزی وجود ندارد.

۱۴) جنسش شیشه خورده دارد : نادرست است.

۱۵) جای که نمک خوردی نکمدان مشکن : در نکوهش خیانت به افرادی که در حق آدم خوبی کرده اند.

۱۶) جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.

۱۷) جهان ای برادر نماند بر کس دل اندر جهان آفرین بند و بس : دوری از دل بستن به دنیا (نزدیک شدن به خدا).

۱۸) جای سوزن انداختن نیست : شلوغی آن مکان.

۱۹) جلز ولز کردن : بسیار التماس زاری کردن.

۲۰) جوانمردی که بخورد و بدهد به از عابری که نخورد و بنهد : جوانمردی که به دیگران کمک می کند بهتر از پارسایی است که نمی خورد و به دیگران هم کمک نمی کنند.

۱) چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی : عاقل کاری را که پشیمانی به بار می آورد نمی کند.

۲) چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.

۳) چو فردا شد فکر فردا کنیم : از حالا جوش فردا را نزنیم.

۴) چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.

۵) چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده : با تجربه تر است.

 ۶) چغندر به هرات زیره به کرمون : هر چیزی به جای خودش.

۷) چوب لای چرخ گذاشتن : مانع پیشرفت دیگران شدن، مانع ایجاد کردن.

۸) چیزی که عوض داره گله نداره : این کار به آن کار در.

۹) چاقو دسته خودش را نمی بره : خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی کنند.

۱۰) چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.

۱۱) چیزی بارش نیست : ساده لوح بودن.

۱۲) چیزی که از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان : جای مخفی کردن چیزی نیست.

۱۳) چشم بسته غیب می گوید : به کسی گفته می شود که از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

۱۴) چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.

۱۵) چشمش آلبالو گیلاس می چینه : چیزی را به طور درست نمی بیند.

۱۶) چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.

۱۷) چوب به لانه زنبور کردن : کارهای خطرناک انجام دادن.

۱۸) چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.

۱۹) چو انداختن : جال و جنجال را انداختن.

۲۰) چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت.

۱) حساب حسابه، کاکابرادر : مثل، برادریمان سر جاش بزغاله یکی هفت صنار.

۲) حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.

۳) حرف راست را باید از بچه شنید : صحبت درست را که کودک می گوید، صحیح است.

۴) حق کسی را کف دستش گذاشتن : سزای عمل کسی را دادن.

۵) حسود هرگز نیاسود : از بخل و کینه به جایی نمی رسد.

۶) حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند : چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.

۷) حق به حقدار می رسد : کار شایسته سزای آدم دستکار است.

۸) حرفهای گنده تر از دهنش می زنه : سخنان نامناسب زدن.

۹) حنایش رنگ ندارد : کاری از او ساخته نیست.

۱۰) حالا که ماست نشد شیر بده : مقصودی معین ندارد.

۱۱) حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند : حسادت.

۱۲) حاجی، حاجی را در مکه می بیند : وقتی کسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.

۱۳) حال درماندگان کسی داند که به اصول خویش درماند : دردمندی.

 ۱۴) حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن.

۱۵) حادثه خبر نمی کند : اتفاقات پیش از آنکه بفهمیم روی می دهد.

۱۶) حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت : کار را بی موقع انجام دادن.

۱۷) حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه : با زدن حرف حلوا بدان که دهانت شیرین نمی شود.

 ۱۸) حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.

۱۹) حرف حق تلخه : درست گفتن هر حرفی را گویند.

۲۰) حرف حساب جواب نداره : درست گفتن مسئله ای درباره حق کسی.

۱) خودم کردم که لعنت بر خودم باد : مانند از ماست که بر ماست.

۲) خره ما از کرگی هم نداشت : بدشانس بودن.

۳) خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد : این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند (به ویژه زن و مرد).

۴) خانه به دوش : بی خانه بودن.

۵) خرتب می کنه : در فصل تابستان کسی که لباس گرم بپوشد.

۶) خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.

۷) خدا از دهنت بشنوه : کاش همان شود که شما گفتین.

۸) خر بیار و باقالی بار کن : در موردی گفته می شود که آشوب و معرکه بر سر موضوعی باشد.

۹) خروس بی محل بودن : وقتو زمان را تشخیص ندادن.

۱۰) خود را به موش مردگی زدن : در مورد کسی گفته می شود که در انجام کاری سستی می کند.

۱۱) خواب زن چپ می زند : در موری گفته می شود که خواب به تعبیرش خود باشد و بالعکس.

۱۲) خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن.

۱۳) خر تو خر بودن : هرج و مرج، بی نظمی و شلوغی زیاد.

۱) دیگ به دیگ می گه روت سیاه : کسی که عیب دارد به دیگران طعنه می زند.

۲) دل به دریا زدن : ریسک کردن.

۳) در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست : هر کاری بکنی مردم درباره ات حرف می زنند.

۴) دل به دل راه داره : خبر داشتن از دوستی طرف.

۵) دشمن دانا به از دوست نادان : دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد، خوب است.

۶) دودو تا چهار تا : چیزی که واضح است.

۷) در کار نکو حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام دادن کار خوب فکر و تأمل کردن جایز نیست.

۸) در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند : طبیعت جنگ، جنگیدن است.

۹) دیوار موش داره موشم گوش داره : حرف به گوش بقیه می رسد.

۱۰) درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود : در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت.

۱۱) دود از کنده بلند می شه : با تجربه بودن افراد مسن.

۱۲) در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت : از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.

۱۳) دشمن آن به که نیکی بینند : نیکوکاری حتی در حق دشمنان.

 ۱۴) دست از سر کچل کسی برادشتن : کنایه از رها کردن کسی.

۱۵) داشتم فایده نداره از داریم بگو : از آنچه داشتی نگو بگو اکنون چه داری.

۱) ریگ تو کفششه : منظور داشتن نقشه ی بدی در فکر.

۲) روزه ی کله گنجشکی گرفتن : تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.

۳) روکه نیست سنگ پای قزوینه : پررو بودن.

۴) رفتم ثواب کنم کباب شدم : در برابر خوبی، بدی دیدم.

۵) راه باز است و جاده دراز : کسی برای رفتن مانع نمی شود.

۶) روزگار کسی را سیاه کردن : او را بدبخت کردن.

۷) رنگش مثل گچ سفید شد : منظور کسی است که از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.

۸) روده بزرگه، روده کوچکه رو خورد : وقتی که انسان خیلی گرسنه باشد.

۹) روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم : کار بدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.

۱۰) روده تنگ به یک نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نکند و بهره ننگ : قناعت.

۱۱) ریش خود را در آسیاب سفید کرده : با تجربه و آزموده نیست.

۱۲) رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن : آرامش.

۱۳) ریش در دست دیگران داشتن : اختیار در دست خود نداشتن.

۱۴) ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن : اختیار کامل داشتن.

۱۵) رگ خواب کسی را به دست آورن : پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی.

۱۶) رفت که ریش در بیاورد، سبیلش را هم باخت : خواست وضع بهتری پیدا کند، آنچه داشت از دست داد.

۱۷) روی کسی را سفید کردن : موجب سربلندی و خشنودی کسی شدن.

۱) ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا : هنگامی گفته می شود که تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود.

۲) زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.

۳) زدیم و نگرفت : کسی که خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد.

۴) زبانم مو در آورد : وقتی که کسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد.

۵) زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل : هر جور زن هرجا پیدا می شود.

۶) زیر آب کسی را زدن : ‌کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.

۷) زیر کاسه، نیم کاسه است : یعنی فریب و حقه ای در کار است.

۸) زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد : از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.

۹) زردآلو را می خورد برای هسته اش : هر کاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.

۱۰) زن به در سرای مرد نکو هم درین عالم است دوزخ او : تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار.

۱۱) زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان : فقیر و بی چیز است.

۱۲) زیر رنج بود گنج های پنهانی : نتیجه دادن زحمات.

۱) سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند : وقتی احتیاج به کاری نیست دنبال کار اضافی نرو.

۲) سیب دو نیمه :‌ کنایه از شباهت.

۳) سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن.

۴) سرش به تنش زیادی کرده است :‌ از جانش سیر شده است.

۵) سکوت نشانه ی رضایت است :‌ وقتی کسی ساکت است رضایتش را نشان می دهد

۶) سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن، آزموده شدن

۷) سرش به تنش می ارزد :‌ ارزش احترام گذاشتن را دارد.

۸) سگ زرد برادر شغال است :‌ یعنی در یک جنسند.

۹) سر شاخ شدن : درگیر شدن.

۱۰) سبیلش را چرب کردن : یعنی به کسی رشوه دادن.

۱۱) سر پیری و معرکه گیری :‌ در مورد کسانی است که زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.

۱۲) سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن.

۱۳) سالی که نکوست از بهارش پیداست : مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد.

۱۴) سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌ کنایه به کسی است که خود پر از عیب و اشکال است ولی عیب کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد.

۱۵) سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است : هر چیزی که رایگان باشد گواراست.

۱۶) سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست : سه چیز استوار نمی ماند مال که خرید و فروش نشود و علمی که مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.

۱۷) سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌ دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن.

۱۸) سر و گوش آب دادن : کسب خبر و اطلاع کردن.

۱۹) سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام و شلوغی زیاد.

۱) شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ : کنایه از آدمی است که آرزوهای دور و درازی دارد.

۲) شنیدن کی بود مانند دیدن : هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نکن.

 ۳) شب آبستن است تا چه زاید سحر : حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.

۴) شتر بابارش گم می شه : نا امن بودن مکانی.

۵) شتر سواری دولا دولا نمی شود : کار را باید با آگاهی انجام داد.

۶) شاهنامه آخرش خوش است : همیشه در اول کار نباید قضاوت کرد.

۷) شتر دیدی ندیدی : آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.

۸) شتری که در خانه ی همه را می زند :‌ عاقبتی که برای همه است.

۹) شمر، جلودارش نمیشه : یعنی بسیار آدم شروری است.

۱۰) شش ماهه به دنیا آمدن : بسیار عجول بودن.

۱۱) شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان :‌ شیطان با آدمهای یک رنگ کاری ندارد.

۱۲) شیری یا روباه؟ : پیروز باز گشتی یا شکست خورده؟.

۱۳) شوی زن زشت روی و نابینا به : شوهر زن زشت ونابینا باشد بهتر است.

۱۴) شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست : خوراکی هیچ،‌ اسباب و ظروف و سفره بیار، اصل هیچ و فروع بسیاراست.

 ۱۵) شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر بودن (جهت منفی).

۱) صابونش به جامه‌ی کسی خوردن : یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

۲) صد تا چاقو بسازه، یکیش دسته نداره : یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.

۳) صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را نمیداند : کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.

۴) صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : آبرومندانه زندگی کردن.

۵) صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد : روزی.

۶) صلاح مملکت خویش خسروان دانند : آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.

۷) صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شکست عهد صحبت اهل طریق را : پیمان شکنی.

۸) صدا از ته چاه بر آمدن : ضعیف بودن.

۹) صبر ایّوب داشتن : بسیار بردبار و صبور بودن.

۱) ضعیفی که با قوی دلاور کند یار دشمن است در هلاک خویش : هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.

۲) ضامن روزی بود روزی رسان : اعتقاد به روزی دهندگی خدا.

۳) ضرب، ضرب اول : در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.

۱) طوطی وار یاد گرفتن : مطلبی را سرسری یاد گرفتن.

۲) طمع را سه حرف است هر سه تهی : در مذمت ونکوهش طمع.

۳) طاقتم طاق شد : بیش از این تحمل ندارم، صبرم تمام شده است.

۴) طناب مفت را کردید خود را به دار زد : از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.

۵) طبل توخالیست : فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

۶) طاووس ‌را به‌ نقش و نگاری ‌که هست‌ خلق‌ تحسین‌ کنند و او خجل از پای ‌زشت ‌خویش : ظاهر بینی افراد.

۱) عاقبت جوینده یابنده بود : کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.

۲) عقل اون پاره سنگ بر می داره : عقل ندارد.

۳) عمر نوح نداشتن : عمر دراز و طولانی نداشتن.

۴) عجله کار شیطونه : عجله کار درستی نیست.

۵) عاقبت حق به حقدار رسید : همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

۶) عیسی به دین خود موسی هم به دین خود : هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.

۷) عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست : در نکوهش دانشمند بی تقوا و نترس از خدا.

۸) عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید : دوری از تکبر و یا خود تعریفی.

۹) علی ماند و حوضش : بیکار بودن.

۱۰) عطای او را بلقای او بخشیدم : در مورد افردای که خیر و شر آنها یکی است.

۱۱) عقل کسی گرد شدن : عقل درست و حسابی نداشتن، کم شدن عقل کسی.

۱) فیلش یاد هندوستان کرده : یاد خبری دور، افتاده است.

۲) فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه : هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.

۳) فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.

۴) فردا هم روز خداست : یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.

۵) فلانی اجاقش کوره : منظور از کسی است که بچه دار نمی شود.

۶) فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده.

۷) فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد : بی تحمل و طاقت بودن افراد بدکار.

۸) فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در : انتظار.

۹) فس فس کردن : دیر جنبیدن، بسیار آهسته کار کردن.

۱۰) فکر نان کن که خربزه آب است : دل به چیزهای بیهوده نبستن.

۱۱) فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی : فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است.

۱) قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری : ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

۲) قصاص در این دنیاست : یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

۳) قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن.

۴) قاشق نداره آش بخورد : کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

۵) قوز بالاقوز : کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.

۶) قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت.

۷) قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید : قدر عافیت.

۸) قرآن بر سر زبان است و در میان جان : دیانت.

۱) کبکش خروس می خونه : خیلی خوشحال است.

۲) کو گوش شنوا : گوش ندادن به حرف.

۳) کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم بهتر از هیچ چیز است.

۴) کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد : خسیس بودن.

۵) کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید : صبر.

 ۶) کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن.

۷) کس نبیند بخیل فاضل را کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد کرمش عیبها فرو پوشد : افراد فاضل.

۸) کرم بین و لطف خداوندگار گر بنده کرده است و او شرمسار : در نکوهش بدکاری.

۹) کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت ودشوار است.

۱۰) کند همجنس با همجنس پرواز : هر کسی با مثل خودش رابطه دارد.

۱) گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : صبر کردن.

۲) گاومون زائیده : دردسر به سراغ آدم آمدن.

۳) گردن کج کردن : خود را کوچک کردن، عاجزانه چیزی از کسی خواستن.

۴) گاو پیشانی سفید است : همه کس و در همه جا او را می شناسند.

۵) گاو بی شاخ و دم : کسی که فقط در ظاهر قوی ووحشتناک به نظر می رسد.

۶) گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن.

۷) گرگ که پیر می شود، رقاص شغال می شود : هر آدم شروری، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست.

۱) لگد به بخت خود زدن : در مقابل خود ایستادن.

۲) لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود.

۳) لبش بوی شیر می دهد : بی تجربگی فرد.

۴) لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن. 

۵) لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست : وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر.

۱) ماست را کیسه کردن : گول زدن.

۲) مگر کله گنجشک خورده ای؟ : بسیار پر حرف هستی.

۳) ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : ارزش وقت را دانستن.

۴) مار خورده و افعی شده : شرارت کسی.

۵) من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم : با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم.

۶) مرغ یک پا داره : لجبازی کردن.

۷) مرغ همسایه غاز است : نا آگاهی.

۸) مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود.

۹) مگو اندوه خویش با دشمنان که لامول گویند شادی کنان : دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن.

۱۰) مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را به راننده پوست : در ستایش اتحاد وهمبستگی.

۱۱) من می گویم نر است تو می گویی بدوش : بی جهت اصرار کردن.

۱۲) مار تو آستین پرورش دادن : محبت به افراد زیان رساننده.

۱۳) مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال : آسایش.

۱۴) مومن مسجد ندیده : به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد.

۱۵) مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد : کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد.

۱۶) مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است : زحمتکشی.

۱۷) مویی از خرس کندن غنیمت است : از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است.

۱۸) مزن بی تأمل بگفتار دم نگو گوی گردوگوئی چه غم : بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست.

۱) ناز شست گرفتن : پاداش و جایزه گرفتن. 

۲) نفس از جای گرم برآمدن : در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.

۳) نم پس نمی دهد : کارش عیب و ایراد ندارد.

۴) نان کسی را آجر کردن : موجب ضرر و زیان کسی شدن.

۵) نخود هر آش شدن : فضول بودن.

۶) نور علا نور بودن : کار خیلی خوب بودن.

۷) نمک پرورده بودن : مدیون کسی دیگر بودن.

۸) نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن : قناعت.

۹) نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید : کاربیهوده.

۱۰) نه سر پیاز نه ته پیاز : کاره ای نبودن.

۱۱) نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان : سوء استفاده.

۱۲) نابینا به کار خویش بیناست : هر کسی در انجام کاری مهارت دارد.

۱۳) نه زنگی زنگ نه رومی روم : میانه رو بودن، متوسط بودن.

۱) وقت ضرورت چون نماند گزیر دست ‌بگیرد سر شمشیر تیز : ضرورت‌ کار واجب.

۲) وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند : بی وفایی.

۳) وجود یکی است ولی شکم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.

۴) وقت نداره سرشو بخارونه : منظور آنست که گرفتار است.

۱) هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک : از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست.

۲) هر پستی، بلندی دارد : بعد از هر سختی آسانی هست.

۳) هادی، هادی اسم خود بر ما نهادی : یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.

۴) هر چه پول بدهی آش می خوری : به اندازه زحمتت نتیجه می گیری.

۵) هشتش گرو نهش است : آه در بساط ندارد.

۶) هر که بامش بیش، برفش بیشتر : ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد.

۷) هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند : انجام‌کارخوب.

۸) هر سرازی سربالایی دارد : راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد.

۹) هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند : کارحسنه کردن در این دنیا.

۱۰) هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت : بی وفابودن روزگار.

۱۱) هر چه دیدی از چشم خودت دیدی : مقصر خودت هستی.

۱۲) هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد : قناعت.

۱۳) هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد : پا از گلیم خود دراز کردن.

۱۴) هر چه سنگ است مال پای لنگ است : آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد.

۱) یال و کوپال داشتن : سرو وضع خوب داشتن.

۲) یکی به دو کردن : جر و بحث کردن.

۳) یک دست صدا نداره : باید با دیگران متحد بود.

۴) یک دستی گرفتن : کسی را کمتر از آنچه هست پنداشتن.

۵) یک پاش لب گور است : پیر است.

 ۶) یک کلاغ چهل کلاغ کردن : اغراق و مبالغه نمودن همراه غیبت زیاد.

۷) یک تیر و دو نشان : با یک کار به دو نتیجه رسیدن.

۸) یکی به نعل می زند یکی هم به میخ : هر دو طرف را مراعات می کند.

۹) یک چشم گریان و یک خندان : در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند.

۱۰) یک گوش در است و گوش دیگر دروازه : کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد.

۱۱) یاسین به گوش خر خواندن : پند بی فایده به کسی دادن.

۱۲) یار دیرینه‌ مرا گونه‌ زبان  توبه مده که مرا توبه‌ شمشیری  نخواهد بودن : سر سختی.

۱۳) یک من ماست چقدر کره می دهد : تلافی کردن.

گردآوری شده از:

asemooni.com

فرهنگ مسأله ها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی- دکتر محمد عظیمی نشر قطره- چاپ سوم – ۱۳۸۲

بهترین ضرب المثلهای ایرانی- سهیلا سلحشور- انتشارات اروند

گلستان سعدی- دکتر محمد خزائلی- چابخانه علمی- چاپ هشتم ۱۳۶۸

اصطلاحات و عبارات عامیانه- کتابهای درسی دوره متوسطه

مجموعه اطلاعات گردآورنده مقاله

  اخبارروزدنیا

  روانشناسی

  کودک و والدین

  قانون و عدالت

  زناشویی

  کلاس درس

  مذهبی

  علمی

  ورزش

  موفقیت

   آموزش آشپزی

  آرایش و زیبایی

  فرهنگی هنری

  مراسم عروسی

  نکات خانه داری

  مد روز

  بازی و سرگرمی

  تفریحی گردشگری

  دنیای آموزش

  سلامتی

«الف»

آب از سرش گذشت:

 کارش درست نیست و بالا خره موفق نمی شود.

آب به آب شدن:

از جایی به جای دیگر رفتن .

ضرب المثل با هم بودن

آب که سر بالابره , قورباغه ابوعطا می خونه :

کسی که به مرادش برسد خوشحال و شاد شود و خودش را گم کند.

آبشان از یک جوی نرود :

به هیچ وجه با هم موافق نیستند.

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم :

یعنی به آزرویمان رسیدیم و خبر نداریم و دنبالش هستیم .

آبی که در یک جا مونده می گنده :

زیاد در یک مکان ماندن مساوی با بی ارزش شدن.

آب نمی بینه ولی شناگر ماهریه :

فرصتی به دست نمی آره ولی امکانش باشد از دستش بر می آید و ارزشی هم بر دیگری قائل نیست .

آفتابه لگن هفت دست , شام و ناهار هیچی !:

جایی که همه امکانات باشد , ولی از عمل خبری نباشد.

آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه !:

مواظب باش که آسیب نبینی .

آدم خوش معامله شریک مال دیگرانه :

خوش حساب باش تا همه قبولت داشته باشند.

آب از او گرم نمیشه :

نباید به او امیدوار باشیم .

آدم هزار کاره کم مایه است :

کسی که مشغول یک کار نشود و هر بار یک کار دیگر انجام دهد , سر انجام بی کار و بی ارزش می شود.

آفتابه خرج لحیمه :

ارزش درست شدن نداره .

آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب :

زمانی گفته می شود که کسی از مشکلات زیاد نترسد.

آشپز که دو تا شد آش یا شور میشه یا بی مزه :

کاری که دو تا رئیس داشته باشد آن کار سرانجام درستی ندارد.

آب زیر پوستش افتاده !:

چاق و چله شده .

آب در گوش کسی کردن :

کلک زدن و فریب دادن .

آب در جوی داشتن :

غنی و ثروتمند بودن .

آب را زیر هفت طبقه زمین می بیند:

باهوش و زرنگ بودن .

آدم ناشی سرنارا از سر گشاد میزنه !:

ضرب المثل با هم بودن

کسی که کاری را می خواهد انجام بدهد ولی بلد نیست .

آخر شاه منشی کاه کشی است :

کسی که حد و مرز خودش را نداند آخرش بدبختی است .

آتش و پنبه :

دو کس و یا دو چیز که با هم جور در نیایند.

 آتش با آتش خاموش نشود :

یعنی اگر کسی عصبانی شد با خشم آرام نمی شود.

آدم تا کوچکی نکنه به بزرگی نمیرسه :

برای رسیدن به مرتبه عالی باید از رتبه های پایین گذشت .

آنقدر مار خورده افعی شده !:

تجربه های زیاد اندوختن و هوشیار شدن.

از بی کفنی زنده ایم !:

خیلی بدبخت و بیچاره ایم .

از خرس موی کندن غنیمته !:

از کسی که پولداره و خسیس , پول جزیی گرفتن حساب است .

از هرچه بدم آمد بر سرم آمد:

از چیزی که نمی خواستم همان برایم پیش آمد.

 

از مردی تا نامردی یک قدم است :

یک لغزش کوچک مردی را بی حرکت کند.

اجاره نشین خوش نشینه :

کسی که خونه ندارد و اجاره نشین است در هر جایی که خوشش آمد زندگی می کند.

ادب بزرگترین سرمایه است :

بالاترین ثروت و دارایی کسی ادب اوست .

الکی خوش است :

خوشحالیش به درد نمی خورد.

اسب را گم کرده پی نعلش می گردد:

کار اصلی را رهاک کردن و به حاشیه پرداختن .

اگر خواهی اندوهگین نباشی , حسود مباش:

حسادت باعث غم و غصه می شود.

اول بچش بعد بگو بی نمکه :

با عجله قضاوت نکن.

اگر مردن نبود آدم آدم را می خورد!:

موقعی گفته می شود که حرص و ولع انسان , افسار گسیخته شود.

اگر نخوردیم نان گندم ولی دیدیم دست مردم :

ممکن است کاری را خود شخص انجام ندهد ولی دیده که مردم چگونه انجام می دهند.

انگور خوب نصیب شغال می شود:

چیز با ارزش , نصیب شخص بی لیاقت شود.

انگشت کوچک فلانی هم نمی شود:

در مقایسه خیلی اختلاف است .

او را با صد من شکر هم نمی توان خورد:

در موردی گفته می شود که کسی فیافه زننده و تلخی داشته باشد.

«ب»

بادنجان بم آفت ندارد:

کنایه از این است که یک أدم زشت خو دیرتر می میرد.

باید گذاشت در کوزه آبش را خورد:

دیگه نباید فکر آن را کرد.

بچه سر راهی برداشتم پسرم شود آقا بالا سرم شد:

کاری کردم که به نفعم شود به ضررم شد.

باد در کلاه افکندن:

مغرور و متکبر شدن .

با کسی که علی گفت عمر نمی گوید :

با کسی که دوست شد دشمنی نمی کند.

بامی از بام ما کوتاهتر ندیده :

از ما مظلومتر کسی را گیر نیاورده .

با همه بلی با من هم بلی :

با همه کلک با من هم کلک .

برای کسی بمیر که برات تب کنه :

برای کسی ناراحت باش که به دردت بخورد.

برای من آب ندارد برای تو هم نان ندارد:

یعنی نفعی برای هیچکدام نیست .

برهنه آمدیم و برهنه خواهیم رفت :

وقتی متولد شدیم چیزی با خود نیاوردیم , وقتی هم مردیم چیزی با خود نمی بریم .

بیلش هزار من آب بر می دارد !:

یعنی دارای اعتبار است .

به مرغشان کیش نمی شه گفت :

برای کسانی می گویند که خودخواه و مغرور باشند.

بند را آب برد :

همه سرمایه را از دست داد.

بنام ما , به کام تو :

مثل مادری که به نام بچه اش چیزی بخورد.

به هرکجا که روی آسمان هم همین رنگ است :

کاری که در جا فرقی نکند.

بی ابر باران کردن:

خیلی بهانه جویی کردن.

به شتر مرغ گفتند : بار ببر , گفت : مرغم . گفتند بپر , گفت : شترم !:

در مورد افراد بهانه جو می گویند.

به ماه میگه تو در نیا من در میام !:

برای کسانی گفته می شود که از خود خیلی تعریف می کنند.

به گوش خر یاسین خواندن :

برای کسی که پند و اندرز فایده نداشته باشد.

برادری برابری :

دو برادر سهم برابر دارند.

برای شیطان پاپوش می دوزد :

خیلی مزور و حیله گر است .

با پا راه بری کفش پاره می شه , با سر کلاه :

یعنی هر کاری خرج دارد.

بزک نمیر بهار میاید کمبزه با خیار می یاد:

وعده سر خرمن به کسی دادن .

 

«پ»

پول علف خرس است !:

دارایی و مال و منال را به هر کسی که بخواهد نباید داد.

پیاده شو با هم راه برویم :

در مورد کسی گفته می شود که خیلی مغرور و متکبر شده باشد.

پیشانی پلنگ خاریدن :

یعنی کار سخت انجام دادن .

پول نداده , میان لحاف خوابیده :

بی سرمایه شریک مال مردم می شود و بیشترین سود را هم می خواهد.

پشت و روش معلوم نیست :

یعنی ظاهر و باطنش یکی نیست , منافق است .

پیاز هم خودش را داخل میوه ها کرده :

آدم نادرست و ناشی خود را با اهل فن مساوی بداند.

پاشنه دهن را کشیدن :

ناسزا و دشنام زیاد گفتن .

پشت دست را داغ کردن :

دیگر کاری را انجام ندادن

پیش توپچی ترقه در می کند:

موقعی گفته می شود که شخص حقیری پیش مرد فاضلی اظهار وجود کند.

پی خر می گردد که نعلش را بکند:

زیاده طلبی و سود جویی بیش از حد .

پای خر یک بار به چاله می رود:

مثل کسی که یک با اشتباه کند.

پدر و مادر میوه نایابند :

فرزند پیدا می شود ولی پدر و مادر پیدا نمی شود.

«ت»

تا به آب نزنی شنا گر نمی شوی :

تا دست به کار نزنی آن را یاد نمی گیری .

تا ابله در جهان است مفلس در نمی ماند :

از نادانی دیگران سود بردند .

تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود!:

تا زمانی که پسر مثل پدر گردد جگرها خون شود .

تو بگی  ف  من میگم فرح زاد :

موقعی گفته می شود که کسی بخواهد از هوش خود تعریف کند.

توی دعوا نان و حلوا خیر نمی کنند :

توی شلوغی کسی به فکر کسی نیست .

توبه گرگ مرگ است :

کسی که دست از عادتش برندارد.

تکیه بر آب کردن :

به چیزی بی پایه تکیه داشتن .

تا هستم به ریش تو بستم :

کنایه از همیشه با هم بودن است .

تعارف شاه عبدالعظیمی است :

یعنی به زبان می گوید ولی از دل راضی نیست .

ترمزش را بپیچ :

عصبانی مشو.

تابستون پدر یتیمونه :

یعنی در فصل تابسان مردم فقیر و بی لباس ناراحت نیستن .

تنت را چرب کن :

خودت را آماده هرگونه کار سخت و دشواری بکن .

تا نهال تر است باید راست کرد :

تا بچه کوچک است تربیت مفید است

«ج»

جایی نمی خوابه که آب زیرش بره :

برای افراد زیرک گفته می شود.

جوانی است و هزار چم و خم :

 آراستن برای جوانان زیبنده است .

جیبش را تار عنکبوت گرفته است :

مواقعی گفته می شود که کسی بی پول باشد.

جایی رفت که عرب نی انداخت :

کنایه از این است که بازگشتی ندارد.

جهود دعاش را آورده :

وقتی کسی پیش دیگران محبوب می شود.

جنگ زرگری :

جنگ و جدال دروغین که برای گول زدن باشد.

جهود بازی در آوردن :

یعنی سرو صدا و بی ابرویی کردن

«چ»

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است :

اول به خودش رسیدن بعدآ به دیگری .

چاقو دسته خودش را نمیبره :

خویشان وبستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی کنند.

چشم بازار را در آوردن :

خرید جالب نکردن .

چشم بسته غیب می گوید :

برای شوخی به کسی گفته می شود که از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

چرا توپچی نشدی ؟:

به مزاح به کسی اطلاق می شود که از صدای کوچک بترسد .

چند کلمه از مادر عروس بشنو :

تحقیر کردن برای صحبت کردن کسی آورده می شود.

چشمش محک است :

با نگاه کردن از سرانجام مسئله با خبر می شود.

چادر قلعه زن است :

چادر پوشش و حفاظ برای زن است .

چشمش هزار کار می کنه که ابروش نمی دونه :

خیلی زیرک و موذی است .

 

«ح»

حرف راست را باید از بچه شنید :

صحبت درست را که کودک می گوید صحیح است .

حرف خود تو کجا شنیدی ؟ اونجا که حرف مردمو شنیدی :

هرکس غیبت شمار را در جمع بکند , بدان که غیبت دیگری را به شما خواهد گفت .

حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی :

پول و هزینه زیادی صرف کسی شود که کاره ایی از آب در نیاید .

حساب حسابه , کاکا برادر :

مثل : برادریمان به جا بزغاله یکی هفت صنار

حوض نساخته , قورباغه پیدا شد :

در مورد کسی است که کاری برای جائی انجام نداده ولی برای آنجا می خواهد رئیس و مدیر انتخاب کند.

حرفهات مفت , کفشهات جفت :

در مورد شخصی گفته می شود که از پیروز شده نهایی و خیلی خود در آینده صحبت می کند.

حرف حساب جواب نداره :

درست گفتن مسئله ای در باره حق کسی .

حیف از آنها که مردند و آواز تو را نشنیدند:

به شوخی گفته می شود که آواز تو زشت و زننده است .

حرامزادگی مایه نمی خواهد:

دروغ گویی و تزویر چیزی است که همه کس از آن با خبر است .

 

«خ»

خار را در چشم دیگران می بینه و تیر را در چشم خودش نمی بینه :

در مورد همه کس به غیبت و تهمت می پردازد.

خانه اگر پر از دشمن باشد بهتره تا خالی باشد:

اگر خانه خالی باشد یا در آن افراد کم باشند مورد حمله دزدان شود

 

خرس در کوه بوعلی سیناست :

کسی که سواد کم دارد , در برابر بیسوادان می شود گفت که او دانشمند روزگار است .

خر که جو دید کاه نمی خوره :

در مورد کسانی گفته می شود  که بهره فراوان ببرند با بهره کم نسازند.

خر گچ کش روز جمعه از کوه سنگی می یاره :

فرد بدبخت برای او همیشه کار است حتی روز جمعه.

خدا نجار نیست اما در و تخته رو خوب بهم میندازه :

در موردی گفته می شود که دو همسایه و یا زن و شوهر با هم جور باشند.

خوشا چاهی که آب از خود برآرد:

در مورد کسانی است که خودشان از خود جوهری دارند.

خود را به موش مردگی زدن :

در مورد کسانی گفته می شود که برای انجام کاری دچار ضعف می شوند.

«د»

دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد:

در مورد کسانی گفته می شود که از دانایی و هوشیاری زیاد سئوال می کنند و آدم نادان نمی داند و نمی پرسد .

داغ شکم از داغ عزیزان بدتر است :

در مورد کودکانی گفته می شود که برای خوردنی سخت می گریند .

در خانه ات را ببند , همسایه ات را دزد نکن :

مواظب مالت باش تا به کسی تهمت دزدی نزنی .

در جنگ حلوا پخش نمی کنند:

طبیعت جنگ ,جنگیدن است .

دستم نمک نداره (یا ) دستم بی نمک است :

به هر کس خوبی کنه جای آن بدی می بینه .

دود چراغ خوردن :

رنج و تلاش فراوان کشیدن برای تحصیل علم .

دودش به چشم خودت می رود :

مجازات و سختی کار نصیب خود خواهد شد.

در همیشه به یک پاشنه نمی گرده :

دنیا این جور نمی ماند.

در کوزه بگذار آبش را بخور:

کاری که می خواهی بکنی ارزش ندارد.

دل دادن و قلوه گرفتن :

منظور آن است که آنقدر محو در سخنان کس شدن و شیفته او گشتن .

درخت هرچه بارش بیشتر سرش پایین تر :

هر کس رتبه و دانش فزونی یابد افتاده تر می شود.

در هفت آسمان یک ستاره ندارد :

برای کسی گفته می شود که بی چیز است .

ده انگشت را  خداوند برابر نیافریده :

منظور این است که میان اشخاص با هم اختلافی است .

ده مرده حلاج است :

یعنی مرد زرنگ و زیرک و کار درستی است .

دیگران کاشتن ما خوردیم , ما می کاریم دیگران بخورند:

منظور استفاده رساندن به همدیگر است .

دو مغز در یک پوست بودن :

منظور بسیار متحد و رفیق بودن است .

دهنش آستر دارد :

به کسی گفته می شود که خوراکیهای خیلی داغ را به راحتی بخورد.

 

«ذ»

ذکر کدورت , کدورت می آورد :

تکرار حرفهایی که در گذشته باعث ناراحتی شده رابطه دوباره را بهم می زند.

ذکر عیش نصف عیش است :

گفتن سخنانی که باعث خوشحالی شود نزدیک به انجام دادن آن عمل است که باعث سرور و خوشی می شود.

 

«ر»

رستم است و یک دست اسلحه :

در مورد کسانی گفته می شود که با یک دست لباس , فخر بفروشند .

روده بزرگه , روده کوچکه رو خورد :

وقتی که انسان خیلی گرسنه باشد .

راهبر باش نه راه بر :

منظور در زندگی طوری راهنمایی کن که راه گشا باشد نه باعث انحراف و بن بست شود .

رفتنم با خودم , امدم با خدا :

وقتی که از زمان بازگشت اطلاع نداشته باشد .

ریشه اش را ملخ خورده :

نشانه از تنبلی و کاهلی است .

روزه شک دار گرفتن :

کنایه از اینست که کسی در مورد انجام کاری یقین نداشته باشد .

راه نفسشو بستم :

یعنی کسی را در منگنه و فشار قرار دادم .

روزی گربه , دست زن شلخته است :

زنی که خانه دار نباشد سبب ضرر و زیان است .

روزه بی نماز , عروس بی جهاز , قورمه بی پیاز :

در مورد کاری گفته می شود که از اول تا آخرش ناقص است .

روزه خوردنش را دیده ام , اما نماز کردنش را ندیده ام :

عمل بدش را دیده ایم ولی عمل خوبش را ندیده ایم .

راه دویده کفش دریده :

زحمت بیهوده کشیدن و ضرر کردن .

روز بهار هفت بار نهار :

کنایه از اینست که در فصل بهار اشتها زیاد می شود.

رخت دو جاری را در یک تشت نمیشه شست :

کنایه از رقابت زنهای دو برادر است .

روی تشک پر قو خوابیده :

یعنی جایش راحت و خیالش آسوده است .

ریش ما دست اونه :

کنایه از اینست که اختیار ما دست کس دیگری است .

 «ز»

زبان خر را خلج میدونه :

به شوخی هنگامی به دو نفر گفته می شود که با اخلاق و کردار و گفتار همدیگر آشنا هستند .

زبان گوشت است و به هر طرف که بچرخانی می چرخد :

زمانی گفته می شود که شخصی دروغ و بی منطق صحبت کند .

زمستان رفت و روسیاهی به ذغال ماند :

بدون اینکه موثر باشد خودکار دست به نتیجه مثبت می رسد .

زیر آب کسی را زدن :

کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن .

زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز :

با صبر و حوصله با اتفاقات پیش بینی نشده روبرو شدن .

زیر پای کسی نشستن :

با دروغ و ریا کسی را فریب دادن .

زدیم و نگرفت :

کسی که خود را به خطربیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد .

زن راضی , مرد راضی گور پدر قاضی :

بدین منظور است که در هر صورت با هم دیگر تفاهم دارند و احتیاجی به نظر دیگران ندارند .

زیر شالش قرصه :

منظور مال و ثروت زیاد دارد .

زبان گزیده بدتر از مار گزیده است :

یعنی حرف ناخوشایندی ممکن است هرگز فراموش نشود ولی زخم مار , ممکن است التیام یابد .

زیر دمش سست است :

خیلی تنبل و بی عرضه است .

زنگوله پای تابوت :

به فرزند کسانی گفته می شود که پدرش پیر باشد و او متولد شود .

زخم خوب میشه ولی جاش می مونه :

کنایه از اینست که هر کاری اثر خود را تا ابد بجا می گذارد .

«س»

سبزی پاک کردن :

یعنی چاپلوسی و تملق گوئی .

سالها بی قمقمه مشق کرده :

منظور کسی در کاری با تجربه و وارد باشد .

سازشان با هم کوک نیست :

اختلاف بین شان زیاد است و به توافق نمی رسند .

سبیلش آویزان شدن :

از نا امیدی ناراحت شدن .

سال به سال دریغ از پارسال :

منظور سالها ی جدید بدتر از سالهایی است که گذشته است .

سال به دوازده ماه , ما می بینیم یکدفعه هم تو ببین :

در مواردی گفته می شود که کسی پر از عیب باشد ولی یک غیب کوچک کسی را به رخش بکشد .

سالها می گذره تا شنبه به نوروز بیفته :

منظور این است که کسی برای انجام کاری فرصت را از دست بدهد و باز منتظر فرصت دیگر شود 

ستاره را بالای سر خود نمی تواند دید :

منظور به کسی است که بی نهایت حسود و خود پسند است .

سبیلش را دود داد :

یعنی نهایت تنبیه را انجام داد .

سخاوت پس از ادای وام است :

یعنی وقتی عمل شایسته ای انجام دهی نیکوکار هستی .

سخن نیکو صیاد دلهاست :

بدین منظور است , که با حرفهای درست دوست های بیشتری پیدا می کنی .

سر بی صاحب می تراشد :

یعنی بدون اجازه کسی در مورد او تصمیم می گیرد .

سرش از خودش نیست :

یعنی بسیار سخاوتمند و بخشنده می باشد .

سر را با پنبه می برد :

منظور کسی است که با زبان خوش کس دیگر را گرفتار مشکل کند .

سرش به تنش زیادی می کند :

کسی که سراغ خطر بزرگی می رود .

سر به صحرا گذاشت :

کسی که از خانه و کاشانه فرار کند تا آسوده شود .

سر در سر چیزی کردن :

بر سر هدفی جان خود را دادن .

سر بزرگ بلای بزرگ دارد :

کار بزرگ خطر و مسئولیت بیشتری دارد .

سر حلیم روغن می رود :

صبح خیلی زود سر کاری رفتن .

سرش به کلاش می ارزه :

یعنی شخص با احترامی است .

سرگنده اش زیر لحاف است :

یعنی قسمت بزرگ کار هنوز تمام نشده .

سر قبری گریه کن که مرده توش باشد :

به معنی این است که کسی را نصیحت کن که پند پذیر باشد .

سر کیسه را شل کن همه دنبالت میان :

منظور خرج کردن و احسان دادن است که نیازمندان برای  گرفتن آن جمع می شوند .

سرکه هوا رفت پائین رو نمی بیند :

زمانی که کسی به درجه بالائی رسید توجهی به زیر دستانش نکند .

سر و ته یک کرباسیم :

یعنی همه یک جور و یک شکل هستیم.

سرش را پیراهنش هم نمی داند :

منظور به کسی که خیلی تو دار و رازش را کسی نداند.

سری از هم جدا هستند :

یعنی با هم خیلی مهربان و با محبت هستند.

سگ باش کوچک خانه مباش :

بدین معنی است که معمولا کوچکتر خانه بیشتر دستورات را انجام 

می دهد.

سگ زرد برادر شغال است :

یعنی دو نفر در بدی کم و کسری از هم نداشته باشند.

سگ را که چاق کنند هار میشه :

کنایه از این است که اگر آدم پستی را حمایت کنند به روی حامی خود پنجه می زند.

سگ دو زدن :

کنایه از بیهوده کار کردن است.

سنگ به در بسته می خورد:

یعنی همه بدبختیها به سر بیچارگان می آید.

سنگ مفت , گنجشک مفت :

کاری که سرمایه نخواهد واحتمال سود بردن هم داشته باشد.

سوسکه از دیوار بالا می رفت مادرش می گفت , قربون دست و پای بلوریت :

کنایه از لوس و ناز کردن فرزند وندیدن عیب و اشکال او.

سیلی نقد به از حلوای نسیه است :

منظور آنست که هر چه نقد بدست بیاید بهتر از چیزیست  که هر چند  بیشتر باشد ولی دیر بدست بیاید.

سوزن همه را لباس دار می کند و خودش همیشه لخته :

این مثل در مورد افرادی گفته می شود که خودشان را وقف دیگران 

می کنند.

سیخم و میخم , اطاق بیخم :

منظور پابرجا و غیر قابل تغییر هستم.

سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :

کنایه به کسی است که خود پر از عیب واشکال بزرگ باشد ولی عیب و

اشکال کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد.

 «ش»

شاخ بر آوردن :

رسوا شدن .

شریک دزد و رفیق قافله :

کنایه از دوروئی و نیزنگ بازی است .

شکم از عزا در آوردن :

پس از مدتی گرسنگی و نخوردن یک وعده غذا حسابی و سیر خوردن .

شیر مرغ و جان آدم :

هر چیز خوردنی را به خاطر آوردن .

شمشیرش به ابر می رسد :

کنایه از توانمندی کسی باشد .

شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟:

کنایه از آدمی است که آرزوهای دور و درازی داشته باشد .

شنونده باید عاقل باشد !:

یعنی هر حرفی قابل قبول نیست . مگر انکه با ترازوی عقل سنجیده شود . 

شتر با بارش گم شد :

کنایه از بی سامانی و درهم بر هم بودن اوضاع خبر می دهد.

شیله پیله تو کارش نیست :

منظور آدم درستکار و بی ریاست .

شیطون پیش اون باید درس بخونه و چیز یاد بگیره :

یعنی در شیطان بازی دوز و کلک استاد همه است .

شیشه عمرش پیش منه :

یعنی هر وقت خواسته باشم می توانم او را از پای در بیاورم .

شیطونی از چشماش می باره :

منظور از ظاهرش پیداست که انسان شیطانی است .

شده کلاف سر در گم :

منظور کسی که راه و رسم زندگی را گم کرده باشد.

شتر سواری دولا دولا نمیشه :

کار بزرگ را نمی توان پنهان کرد .

شترها را نعل می کردند , کبک هم پایش را بلند کرد :

یعنی آدم معمولی خود را هم طراز بزرگان بداند.

شریک اگر خوب بود , خدا هم شریک می گرفت :

منظور در کار شراکت همیشه اختلاف هست .

شکم گشنه , آروغ فندقی !:

با دست خالی می خواهد کارهای بزرگ انجام دهد.

شمر , جلودارش نمیشه :

یعنی بسیار آدم شروری است .

 

«ص»

صابونش بجامه کسی خوردن :

یعنی ضرر و زیانش به او هم رسیده .

صد تا دوست کمه و یک دشمن زیاد :

یعنی حتی از یک دشمن نیز غافل نباش .

صد تا چاقو بسازه , یکیش دسته نداره :

یعنی هیچوقت به حرفش اعتماد نکن , بسیار دروغگو و پشت هم انداز است .

صبر کوتاه خدا سی ساله !:

یعنی خدا دیر گیر است ولی سخت گیر است .

صد رحمت به کفن دزد اولی !:

در موردی گفته می شود که دومی بدتر از اولی باشد .

صبر , کلید کارهاست :

یعنی عجله نمودن  در کارها اصلآ جایز نیست .

صد موش را یک گربه بس است !:

منظور سیاهی لشگر اصلآ به کار نمی آید , بلکه کاردانی و تیز هوشی ملاک است .

صلاح مملکت خویش خسروان دانند !:

منظور آنست که با وجود حقیقت آنچه را که خود صلاح می دانی انجام بده .

 «ض»

ضامن را جای ضامن نگیرند !:

منظور آنست که کسی اگر اشتباهی کرد باید مکافات آنرا نیز بدهد.

ضرب خورده جراحه !:

یعنی حکیم واقعی کسی است که اون زخم سر خودش آمده باشد .

ضرر تلخه !:

یعنی ضرر و زیان حتی اگر خیلی کم هم باشد با این حال ناراحت کننده است .

ضرب , ضرب اول :

منظور آنست که در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد

«ط»

طاس اگر نیک نشیند , همه کس نراد است !:

در مورد گفته می شود که اگر کسی اقبال خوبی داشته باشد در هر کاری موفق است .

طاقت دیدن مهمان نداشت , خونه رو ول کرد !:

منظور آنست که به کاری دست زد که از کار اول بدتر بود .

طبل تو خالیست !:

فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست .

طشت طلا رو سرت بگیر و برو !:

یعنی راه بسیار امنی است .

طشت از بام افتاد !:

یعنی پیش همه رسوا شدی .

طاقتم طاق شد !:

بیش از این تحمل ندارم , صبرم تمام شده است .

طلا که پاکه , چه منتش به خاکه :

یعنی چیز خوب اصلآ به تعریف کردن احتیاج ندارد .

طوطی وار یاد گرفتن :

یعنی بدون این که معنی اش را بداند این حرف را زده است .

 «ظ»

ظالم دست کوتاه !:

به کسی می گویند که ذاتآ آدم متجاوز و زورگو است ولی میدان چنین کاری را ندارد .

ظاهر و باطنش یکی است :

یعنی مردی ساده , بی ریا و یکدل است .

ظاهر از شیخ و باطن از شیطان :

اصلآ آدم راستگویی نیست .

ظلم عاقبت نداره :

بالاخره روزی ستمدیدگان حق خود را از ستمگران می گیرند.

ظالم پای دیوار خودشو می کنه !:

یعنی ستمگر با کارهایی که انجام می دهد باعث سرنگونی خودش می شود.

روایت است که در یک درگیری قتلی رخ می دهد و قاتل فرار می کند مامورین به شخصی مضنون می شوند و او را دستگیر می کنند فرد مضنون هر چه التماس می کند که من بی گناهم حرفش را قبول نمی کنند و پس از محاکمه چون شاهدی ندارد به اعدام محکوم می شود روز اعدام طناب بر گردن او می بندند و بالای دار می کشند اما طناب پاره می شود و از بالای دار می افتد وقتی دوباره می خواهند او را بالا بکشند قاتل اصلی که جز تماشاگران بوده  جلو می آید و می گوید : او را رها کنید ، او بی گناه است و قاتل منم  پس او را به زندان می برند و بی گناه را آزاد می کنند مقصود این مثل این است که شخص بی گناه مجازات نخواهد شد و در پایان بی گناهی اش ثابت می شود ، ولو به پای چوبه ی دار برای همین گفته اند آدم بی گناه پای دار می رود ولی سر دار نمی رود.

برای هر یک از ما پیش آمده که در بین صحبت های خود به دلایل مختلفی از ضرب المثل یا کنایه استفاده کنیم. مثلا می خواهیم حرفی را غیر مستقیم بیان کنیم یا برای زیبایی کلام و… در اینجا سعی کرده ام ضرب المثل ها و کنایه های مختلف به همراه معنی و موارد کاربرد آن ها را جمع آوری کنم.

 

حرف آ ، ا

• آب از آب تکان نمی خورد : همه چیز در نهایت آرامی استضرب المثل با هم بودن

• آب ازآهن جدا کردن: کار د شواری را انجام دادن

• آب ازدریا بخشیدن : از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن

• آب از دستش نمی چکد : بسیار خسیس است. خیرش به کسی نمی رسد

• آب از دهان سرازیر شدن : بی نهایت شیفته چیزی شدن

• آب از سرچشمه گل آلود است : کار از بالا خراب است

• آب از سرش گذشت : بدبختی به منتهی رسیده ، کارش اصلاح شدنی نیست

آب در هاون کوبیدن : کاربیهوده انجام دادن •

• آب بر آتش ریختن : فتنه را نشاندن ، غمی را تسلا دادن

• آب برای من ندارد نان که برای تو دارد : گویند وقتی حاج میرزا آقاسی به حفر قنات امر داده بود . روزی که برای بازدید چاهها رفت ، مقنی اظهار داشت که کندن قنات در این جا بی حاصل است چون این زمین آب ندارد . حاجی جواب داد : بله ! اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد . به تو فایده می رساند

• آب به سوراخ مورچه ریخته اند : عده زیادی ناگهان از جایی بیرون آمده اند

• آب به غربال پیمودن : کار بیهوده کردن

• آب در هاون کوبیدن : به کار بدون نتیجه مشغول شدن

• آب پاکی روی دست کسی ریختن : کسی را به کلی نا امید کردن

• آب در دست داری نخور : ( یا همون آب دستته بزار زمین ) بسیار شتاب کن

• آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم : مقصود و مراد در کنار ماست و از آن بی خبر هستیم

• آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود : پشت دیگران ازکسی بدگویی کردن فایده ای ندارد

• آب دست یزید افتاده : کالای فراوان و ارزان قیمت در دست محتکری گران فروش است

• آب دهان مرده است : مرکبی کم رنگ است

• آب را گل آلود می کند تا ماهی بگیرد : اشاره به کسی است که به کدورت میان دوستان و خویشاوندان دامن میزند تا خود از دشمنی آنان فایده ببرد

• آب زیر پوستش رفته : چاق و سر حال شده

• آب زیر کاه : مکار ، بد جنس

• آبشان از یک جو نمی رود : ( یا همون آبشون تو یه جوب نمیره ) به دلیل اختلافی که دارند ، نمی توانند با هم همراه باشند .

•  آب از سرش گذشت : بدبختی به منتهی رسیده ، کارش اصلاح شدنی نیست

• آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب : کار از کار گذشته ، دیگر امیدی به اصلاح کار نیست

• آب که سر بالا می رود ، قورباغه ابوعطا می خواند : جاهلی را می گویند که با گفتاری اظهار فضل کند

• آب نطلبیده مراد است : وقتی ناخواسته برای کسی آب بیاورند به فال نیک است

• آب نمی بیند و گرنه شناگر قابلی است : ذاتا شرور است ، اگر خطا و شرارتی مرتکب نمی شود ، وسیله و دسترس ندارد

• آتیش بیار معرکه: دو بهم زنی می کند

• آتیش زده به مالش : هر چی داشته بخشیده

• آدم از کوچکی بزرگ می شود : برای رسیدن به مقام عالی و فرماندهی ، باید از اطاعت و فرمانبرداری آغاز کرد

• آدم بد حساب دو دفعه می دهد : بد حساب غالبا بدهی را با خسارت می پردازد

• آدم به کیسه اش نگاه می کند : آدمی باید به اندازه درآمدش خرج کند

• آدم چرا روزه شک دار بگیرد : کاری که احتمال ضرر و زیان در آن است نباید مرتکب شد

• آدم حسابش را پیش خودش می کند : قبل از آنکه صاحب حق مطالبه کند ، باید حق او را ادا کرد

• آدم خوش معامله شریک مال مردم است : مردم از شراکت و همکاری با آدم خوش حساب و با انصاف استقبال می کنندضرب المثل با هم بودن

• آدم دست پاچه کار را دوبار می کند : با عجله کارد کردن غالبا باعث خراب شدن کارها می شود

• آدم دو دفعه نمی میرد : ترس از مرگ نباید مانع دفاع از حق شود

• آدم زنده زندگی می خواهد : آدمی برای زندگی کردن به اسباب و لوازم آن نیازمند است

• آدم گرسنه سنگ را هم می خورد : به کسی می گویند که به بهانه خوشمزه نبودن غذا از خوردن آن امتناع می کند

• آدم هزار پیشه کم مایه است : کسی که به کارهای گوناگون بپردازد از نتیجه همه آنها باز می ماند

• آدمی جایز الخطاست : هر انسانی ممکن است خطایی مرتکب شود

• آدم یک بار پایش به چاله می رود : از آسیب و ضررها باید عبرت گرفت

• آرزو بر جوانان عیب نیست : آرزوهای بزرگ برای جوانان ناپسندیده نیست

• آستین بالا زدن : با عزم و اراده محکم کار را آغاز کردن

• آسمان که به زمین نمی آید : کار بزرگ و خطیری نیست ، پیش آمد غیر قابل جبرانی پیش نمی آید

• آسمان و ریسمان به هم می بافد : دوچیز نامتناسب را به هم ربط می دهد

• آسمون همه جاش یه رنگه: هر جا که باشی وضع همینه

• آسیا به نوبت : در همه کارها باید نوبت را رعایت کرد

• آشپز که دو تا شد ، آش یا شور می شود یا بی نمک : در هر کاری باید یک نفر مسئول و تصمیم گیرنده باشد

• آش دهان سوزی نیست : آنقدر که می گویند دوست داشتنی و مطلوب نیست .

• آش کشک خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته : این کار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد

• آش نخورده و دهان سوخته : به گناه نکرده مجازات شدن

• آشی برایت بپزم که یک وجب روغن داشته باشد : هنگام تهدید می گویند ، یعنی ، آنچه از کارهای بد تو می دانم بیان می کنم

• در آفتاب بگذاری راه می افتد : خطش خیلی بد است

• آفتاب در ملکش غروب نمی کند : شرق و غرب زمین در تصرف اوست

• آفتاب لب بام است : پیر است و مرگش نزدیک . چیزی به مرگش نمانده

• آفتابه خرج لحیم است : به تعمیر نمی ارزد

• ‌آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هیچی : منظور کار پر سر و صداست که نتیجه ای در بر ندارد

• آمدم ثواب کنم کباب شدم : در عوض کار یا نیت خوب دچار ضرر و زیان شدم

• آنجا رفت که عرب نی انداخت : دیگر بر نمی گردد ، از دست رفته را باز نخواهد یافت

• آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند : خیر خواه مردم باش

• آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری : همه زیبایی های ظاهری و خصلت های نیک در شما جمع است

• آنچه در آینه جوان بیند ، پیر در خشت خام آن بیند : پیران به واسطه تجربه خود روشن بینتر از جوانان هستند .

• آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است : آدم درستکار را از بازرسی باکی نیست

• آن را که عیان است چه حاجت به بیان است : مطلب آنقدر واضح و روشن است که به توضیح و تذکر نیاز ندارد

• آن روی ورق را نخوانده است : فقط یک طرف کار را می بیند و بدین خاطر غلط حکم می کند

• آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت : انتظار منفعت ، همچون گذشته حالا بیجاست

• آنقدر بایست تا علف زیر پایت سبز شود : انتظارت بی نتیجه است

• آنقدر سمن هست که یاسمن گم است : شخص او در میان دیگران اهمیت چندانی ندارد ، با وجود این همه خواهنده به او چیزی نمی رسد

• آنقدر مار خورده ، افعی شده : آنقدر مرتکب کار بد و اعمال زشت شده که به آسانی به نیات بد دیگران پی می برد و آن را دفع می کند

• آن که شیران را کند روبه مزاج ، احتیاج است احتیاج است احتیاج : نیازمندی ، آدمی را به فروتنی و تملق وا می دارد .

• آواز دهل شنیدن از دور خوش است : بسا چیز یا کسی که از دور مهیب و خطیر می نماید ، از نزدیک به دیده حقیر و ناچیز می آید

• آه از نهاد کسی بر آمدن : بسیار غمگین یا پشیمان شدن

• آه در بساط ندارد : مفلس و بینواست

• ابلهی گفت و احمقی باور کرد : گوینده و شنونده هر دو ساده لوح و خوش باور هستند

• اجاره نشین خوش نشین است : مستاجر ، تحمل بدرفتاری همسایگان و خرابی خانه و بدی آب و هوا را نمی کند !

• ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان : لقمان را گفتند : ادب از که آموختی ؟ گفت از بی ادبان که هر چه در کار ایشان در نظرم ناپسند آمد ، از آن پرهیز کردم : بادیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن

• ارزان خری ، انبان خری : چیز خوب را ارزان نمی فروشند

• از آب و گل در آمدن : به حد مردان رسیدن

• از آنجا مانده ، از اینجا رانده : از هر دو طرف زیان دیده

• از الف تا یا دانستن : از سر تا ته کاری آگاه بودن

• از این ستون به آن ستون فرجی است : گذشت زمان ممکن است برای حل مشکل تو مؤثر واقع شود

• از این شاخ به آن شاخ پریدن : پراکنده سخن گفتن

• از این گوش می گیرد از آن گوش در می کند : حرف نشنو و بی توجه است

• از بی کفنی زنده است : فقیر و بی چیز است

• از پارو بالا رفتن : وافر و بسیار بودن

• از تو حرکت از خدا برکت : خداوند به آنکه بکوشد روی می دهد

• از چاله در آمد به چاه افتاد : دچار زیان و خطر سخت تری شد

• از خر شیطان پیاده شو : جنگ و فتنه درست نکن

• از دماغ فیل افتاده : بسیار متکبر است

• از دور دل می برد از نزدیک زهره : از دور زیبا و فریبنده است و از نزدیک زشت و ترسناک

• از دوست یک اشارت ، از ما به سر دویدن : آماده اجرای اوامر شما هستیم

• از دیوار راست بالا می رود : بسیار شیطان است

• از سر ما هم زیاد است : بخشش او کافی است

• از سیر تا پیاز چیزی خبر داشتن : از جزئیات چیزی کاملا آگاه بودن

• از شیر مادرت حلال تر : بسیار مباح و روا

• از شیر مرغ تا جان آدمیزاد: یعنی همه چیز

• از کوزه همان برون تراود که در اوست : بیش از این نباید از او انتظار داشت ، آنچه در ظاهر است نشان از باطن دارد

• از کیسه خلیفه می بخشد : از مال دیگری عطا می کند

• از گل نازکتر به کسی نگفتن : در نهایت مهربانی و ادب با کسی گفتگو کردن

• از ما اصرار ، از او انکار : هر چه پا فشاری کردیم نپذیرفت

• از ماست که بر ماست : آنچه بر سر آدمی می رود ، نتیجه اعمال خود اوست

• از هول حلیم درون دیگ افتاد : حریص و شتاب زده است

• اسب تازی اگر ضعیف بود همچنان از طویله ی خر به:  انتقاد از بی اهمیت ها

• استخوان خرد کردن : برای تحصیل و دانش رنج و سختی کشیدن

• استخوان لای زخم گذاشتن : کاری را به عمد طول دادن ، بر رنج و محنت کسی افزودن

• اشتها زیر دندان است : به کسی گویند که اظهار بی میلی به خوردن کند ، یعنی اگر کمی بخورید میل زیاد می شود

• اشکش در آستین است : با اندکی ناملایمی می گرید

• اگر به دریا برود ، دریا خشک می شود : نا مبارک و شوم است ( یعنی خیلی بدشانس است )

• اگر دیر آمدم شیر آمدم : هر چند به طول انجامید لیکن به مقصود رسیدم

• اگر دیر گفتی گل گفتی : هرچند پس از دیگران عقیده خود را اظهار کردی لیکن بسیار پسندیده گفتی

• اندازه نگهدار که اندازه نکوست: افراط و تفریط نکن

• انگشت به دهان ماندن : بسیار متعجب شدن

• انگشت نمای خلق شدن : به بدی مشهور شدن

• ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی : استفاده از اندک فرصت مانده

• ایراد بنی اسرائیلی گرفتن : خرده گیری های بسیار و نابجا کردن

• این به آن در : آنچه عوض دارد گله ندارد . در عوض بدی بدی کردن

• این ره که تو میروی به ترکستان است : راه و روشی که در پیش داری ، عاقبت خوبی ندارد

• این قافله تا به حشر ، لنگ است : هر روز در این کار مشکلی نو ظاهر می شود

 

 

حرف ب

• با پنبه سر بریدن : با نرمی و لطف به کسی آسیب و ضرر رساندن

• با حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه: با زدن حرف حلوا بدان که دهانت شیرین نمی شود

• با پولها کباب بی پول ها دود کباب: شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می کند و بینوا می بیند و حسرت می کشد

• باد آورده را باد می برد : هر چه آسان به دست آید ، آسان هم از دست خواهد رفت

• باد به پشت کسی خوردن : پس از مدتی کاهلی و بیکاری ، شروع کار بر کسی دشوار بودن

• باد در آستین کسی کردن : کسی را با تعریف و تمجید فریفتن

• با دمش گردو می شکند : از پیش آمد حاضر بسیار شاد و خرسند است

• بادمجان بم آفت ندارد : خاطر جمع باش به او آسیبی نمی رسد .مقاومت داشتن در برابر سختی ها

• بادمجان دور قاب چین : چاپلوس و متملق

• بار کج به منزل نمی رسد : کار از پایه خراب ، نتیجه ای در بر ندارد

• بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد: باچرب زبانی کارهای خویش راپیش می برد

• بازی اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد : مثلی است متداول میان اطفال ، برای تسلا به کودکی می گویند که در بازی به او آسیب رسیده است

• با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن : با وجود فقر و بی بضاعتی صورت ظاهر را حفظ می کند

• با شاخ گاو سر را به جنگ انداختن : خود را به مهلکه انداختن

• با طناب پوسیده کسی به چاه رفتن : به واسطه امید و اعتقاد نابجا در بلا گرفتار آمدن

• بالاتر سیاهی که رنگی نیست : بدتر از این نخواهد شد

• با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی سیاه شوی: در تأثیر همنشینی گویند ،‌یعنی در اثر همنشینی با بدان ،‌بد می شوی و با نیکان نیک

• با هر دست که دادی پس می گیری. پاداش حتمی در مقابل هر خوبی

• باید گذاشت در کوزه آبش را خورد : این وعده وفا نخواهد داشت

• با یک تیر و دو نشون زدن: با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن

• با یک دست دو هندوانه نمی توان برداشت : به انجام رساندن دو کار خطیر همزمان دشوار است

• با یک گل بهار نمی شود : از یک مورد نتیجه کلی نمی شود گرفت

• با یه من عسل هم نمی شود خوردش: بد اخلاق بودن

• ببینیم و تعریف کنیم : در پاسخ آن که ادعا کند چنین و چنان کنم گویند

• بد را باید بد گفت ، خوب را خوب : اگر پیش از این کارهای بدی کرده است ، این یک کارش خوب بوده

• برای کسی بمیر که برای تو تب کند : غم کسی را بخور که بر غم تو اندوهگین شود

• برای لای جزر دیوار خوبه: خیلی بی مصرف است

• برای همه مادر است برای من زن بابا : با همگان مهربان است و با من بی مهری می کند

• بر یخ نوشتن : قطع امید کردن

• بزک نمیر بهار میاد ، کنبزه با خیار میاد : به کسی وعده های دورو دراز دادن

• بزرگی به عقل است نه به سال: در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود

• بوی حلواش می آید : پیر است و مرگش نزدیک

• به باد هم نگو : این راز را سخت پوشیده نگه دار

• به در گفت دیوار بشنوه: غیر مستقیم حرف زدن

• به دعای گربه ی سیاه ، بارون نمی باره: خشم خدا نسبت به افراد بدکار

• به روباه گفتند : شاهدت کیست ؟ گفت : دمم : شاهد مغرض است و با این شهادت به او منفعتی می رسد

• به گمانش علی آباد شهری است : به غلط گمان نیک روزی می برد

• به مرگ می گیرد تا به تب راضی شود : زیاده طلب می کند تا طرف به اندازه کافی تن بدهد

• به نام ما به کام تو : به ظاهر از آن ماست اما نفعش به دیگری می رسد

• یک تیر و دو نشان زدن : از امکانات موجود نهایت بهره را بردن

• بی رگ است : غیور نیست

 

حرف پ

• پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود: بد شانس است

• پا تو کفش کسی کردن : در کار دیگری دخالت کردن

• پا در یک کفش کردن : اصرار و پا فشاری کردن

• پارسال دوست ، امسال آشنا : به شوخی به دوست یا آشنایی می گویند که مدتی دراز از او بی خبر بوده اند

• پایان شب سیه سپید است: مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است. بالاخره روزگار خوش می آید

• پایت را به اندازه گلیمت دراز کن : زیاده روی نکن

• پایش لب گور است : به خاطر پیری مرگش نزدیک است

• پته اش روی آب افتاد : رسوا شد ، رازش آشکار شد

• پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است: آدم بی ادبی که قابل تربیت کردن نیست

• پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری: قناعت

• پرسیدن عیب نیست ،‌ ندانستن عیب است: در مذمت نادانی

• پز عالی جیب خالی : با وجود بی بضاعتی خویشتن را چون توانگران می آراید

• پشت پا زدن : با تحقیر ، ترک گفتن

• پشت چشم نازک کردن : ناز کردن

• پشت دستش را داغ کرد : با خود عهد کرد که بار دیگر این کار را نکند

• پشتش باد خورده : پس از مدتی بیکاری ، هنگام شروع به کار ، کاهلی می کند

• پشت و روش معلوم نیست : دو رو و منافق است

• پشم در کلاه نداشتن : در خور بیم و هراس نبودن. بی مایه بودن

• پشه لگدش زده : مریض نیست و از نازک طبعی ، گمان ناتندرستی به خود می برد

• پل خر بگیری : محل امتحان و آزمایش

• پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست: کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست

• پولش از پارو بالا می رود : مال فراوان دارد . ثروت زیادی دارد

• پول علف خرس است: دارایی و مال را به هر کس که بخواهد نباید داد

• پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت: ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد

• پیاده شو با هم راه بریم: در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است

• پی تقدیر رفتن از کوری است. در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود

• پیراهن عثمان کردن : حقی را وسیله پیشرفت باطلی کردن

• پی نخود سیاه فرستادن : کسی را با ارجاع به کاری ، از سر باز زدن

 

 

حرف ت

• تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد: به تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری و بسیار دارد

• تا تنور گرم است نان را بچسبان: کاملاً از فرصت استفاده کردن

• تا تنور گرم است بچسبان : تا اسباب و وسایل هست ، برای رسیدن به مقصود بکوش ، فرصت را غنیمت شمار

• تافته جدا بافته بودن: خود را غیر از بقیه دانستن

• تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد: در حق دیگران خوبی کن بدی کردن کاری ندارد.

• تا گوساله گاو شود ، دل صاحبش آب شود : رسیدن به مقصود ، با سختی و مرارت توأم است

• تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد:انسان ذات خود را با اعمال و گفتارش نشان می دهد

• تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها : بیشتر اوقات چیزی که مردم می گویند بر حقیقت مبتنی است

• تب تند زود عرقش می آید : دوستی های بی حد و اندازه ، غالبا به سردی یا دشمنی مبدل می شود

• ترحم بر پلنگ تیز دندان ، ستم کاری بود بر گوسفندان : به آدم های بد رحم کردن باعث آسیب رسیدن به انسان های مظلوم می شود

• ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی که این ره که تو می روی به ترکستان است: بیراهه رفتن. در اشتباه ماندن

• تعارف آمد و نیامد داره : با این که گمان می بردید احسان شما را نمی پذیرد ، پذیرفت . به کسی که تعارف می کنی ممکن است قبول کند یا نکند

• تعارف شاه عبد العظیمی است : به زبان می گوید اما از دل راضی نیست

• توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت: کسی که قانع است قدرتمند است

• توبه گرگ مرگ است: کسی که دست از عادتش بر نداشته

• تو را به گور من نمی گذارند : به خاطر گناه من ، تو را عذاب نمی کنند

• تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست: باز خواست آخرت. خود عمل مهم است نه زور و زر

• توی دعوا حلوا پخش نمی کنند : ستیزه و دعوا غالبا با زد و خورد و سخنان درشت توأم است

• توی دهن شیر می رود : بسیار شجاع و نترس است

• توی هفت آسمون یک ستاره نداشتن: بد شانسی آوردن

• تیر از کمان رفت : وقت تدارک کار گذشت

• تیرش به سنگ می خورد: به هدفش نمی رسد

• تیشه بر ریشه خود زدن : خود را در معرض خطر نابودی قرار دادن. با پای خود به گور رفتن

• تیری در تاریکی انداختن : به گمان و حدس نتیجه و سود ، کاری کردن . با چشم بسته کاری رو انجام دادن

 

حرف ج

• جا تر است و بچه نیست : کار از کار گذشته و چیزی موجود نیست

• جا گرم کردن : در محلی مستقر شدن

• جانا سخن از زبان ما می گویی : گله و شکایت بیجا از من دارید ، من خود به گله کردن از شما اولی هستم

• جان به عزراییل نمی دهد : بسیار خسیس است

• جان پدر ، تو سفره بی نان ندیده ای : هنوز جوانی و قدر مال نمی دانی

• جان کسی را بر لب آوردن : کسی را مدت زیاد در انتظار گذاشتن

• جانماز آب کشیدن: در ظاهر خود را خوب نشان دادن

• جای سوزن انداختن نیست : بسیار شلوغ است

• جای شکرش باقی است : باید خدا را شکر کرد که از این بدتر نشده است

• جایی رفت که عرب نی انداخت: کنایه از این است که بازگشتی ندارد

• جای که نمک خوردی نکمدان مشکن : به افرادی که در حق تو خوبی کرده اند بدی نکن

• جایی نمی خوابد که آب زیرش برود : آن قدر زیرک است که کاری نمی کند تا دچار ضرر و زیان شود

• جگرش برای فلان چیز لک زده است : آرزومند خوردن یا داشتن آن است

• جنگ اول به از صلح آخر : قرار اول کار بهتر از تفاهم پس از دعواست

• جنگ دو سردارد: یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شکست است

• جواب ابلهان خاموشیست: جواب نادانها را نباید داد

• جواب دندان شکن : پاسخ به جا و موجه

• جواب های هوی است : درشت گوی ، درشت می شنود

• جوانمردی که بخورد و بدهد به از عابری که نخورد و بنهد: جوانمردی که به دیگران کمک می کند بهتر از پارسایی است که نمی خورد و به دیگران هم کمک نمی کنند

• جوجه را آخر پاییز می شمارند : نتیجه در پایان کار مشخص می شود

• جیبش را تار عنکبوت گرفته است : دیری است که نقدی به جیب ندارد

• جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود: به فکر آینده نبودن

 

حرف چ

• چار دیواری ، اختیاری : آدمی اختیار خانه خود را دارد

• چار میخ کردن : محکم کردن

• چاقو دسته خودش را نمی برد : نزدیکان و دوستان به یکدیگر زیان و آسیب نمی رسانند

• چاه کن ته چاه است : ظلم و ستم ، فرجامی جز بدبختی ندارد

• چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ؟ : در کارها باید آینده نگر و محتاط بود

• چراغ کسی تا صبح نمی سوزد : خوشبختی های این جهانی دایم و پایدار نیست

• چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : بخششی که می شود به اطرافیان کرد نباید به غیر کند

• چشم بازار را در آورده : بسیار بد خرید کرده است

• چشم بسته غیب می گوید: به کسی گفته می شود که از موضوع روشن و واضح خبر می ده

• چشم به راه داشتن : در انتظار کسی بودن

• چشمت روز بد نبیند : آنچه بر ما رفت امید که بر تو نرود

• چشم چشم را نمی بیند : سخت تاریک است

• چشم ما شور بود ؟ : چرا تا ما آمدیم ، شما قصد رفتن کردید ؟

• چشم و چراغ مایید : برگزیده و محبوب ما هستید

• چشم و دل پاک است : کاملا مورد اطمینان و اعتماد است

• چشم و دل سیر است : بی اعتنا به مال و بلند نظر است

• چشم هایش آلبالو گیلاس می چیند : در اثر بی خوابی ، اشیا را درهم و تار می بیند . چیزی را به طور درست نمی بیند

• چغندر به هرات زیره به کرمون: هر چیزی به جای خودش

• چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده: با تجربه تر است

• چو انداختن: جال و جنجال را انداختن

• چوب به لانه زنبور کردن: کارهای خطرناک انجام دادن

• چوب دو سر طلاست : پیش دو طرف دعوا ، منفور و بی آبروست

• چو فردا شود فکر فردا کنیم: از حالا جوش فردا را نزنیم

• چو دخلت نیست ، خرج آهسته تر کن : مخارج و درآمد آدمی باید متناسب باشد

• چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست : وقتی به کمال مطلوب رسیدی ، سایر کمالات خود به خود حاصل می شود

• چیزی بارش نیست: ساده لوح بودن

• چیزی که از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان: جای مخفی کردن چیزی نیست

• چیزی که عوض دارد گله ندارد : وضع حاصل پی آمد طبیعی کار شماست. این کار به آن کار در

 

حرف ح

• حادثه خبر نمی کند: اتفاقات پیش از آنکه بفهمیم روی می دهد

• حاجی ارزانی : به شوخی به گران فروشان می گویند

• حاجی ، حاجی را در مکه می بیند: وقتی کسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند

• حالا که ماست نشد شیر بده: مقصودی معین ندارد

• حرف حساب جواب نداره: درست گفتن مسئله ای درباره حق کسی

• حرف حق تلخ است : وقتی کلام حق ، به زیان شنونده باشد آن را بر نمی تابد

• حرف حق نزن ، سرت را می برند : هر راستی را نباید گفت

• حرف خودت را کجا شنیدی ؟ آنجا که حرف مردم را : غیبت کننده که در حضور شما بد دیگران را می گوید ، بدون شک ، از شما هم در حضور دیگران بد خواهد گفت

• حرف راست را باید از بچه شنید: صحبت درست را که کودک می گوید ، صحیح است.

• حرف مرد یکی است : مرد از گفتار خود بر نمی گردد

• حرفهای گنده تر از دهنش می زنه: سخنان نامناسب زدن

• حساب به دینار ، بخشش به خروار : حسابگری با بخشش منافات ندارد

• حساب ، حساب است ، کاکا برادر : دوستی و خویشاوندی را نباید در معامله دخالت داد

• حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت: کار را بی موقع انجام دادن

• حسود هرگز نیاسود: از بخل و کینه به جایی نمی رسد

• حق به حقدار می رسد: کار شایسته سزای آدم دستکار است

• حنایش رنگی ندارد : بر گفته ها و وعده های او حساب نمی توان کرد

• حواله سر خرمن است : این وعده وفا نخواهد داشت

 

حرف خ

• خاک برایش خبر نبرد : وقتی بخواهند از مرده ای بد بگویند ، کلام را با این جمله آغاز می کنند

• خاک مرده پاشیده اند : سکوت و خاموشی کامل آنجا حکم فرماست

• خانه به دوش: بی خانه بودن

• خانه قاضی گرد و بسیار است اما شماره دارد : مال زیاد ، بی حساب هم نیست

• خدا از دهنت بشنود : ای کاش چنان شود که تو می گویی !

• خدا از رگ گردن به آدم نزدیک تر است : خدا شاهد ناظر اعمال آدمی است

• خدا این چشم را به آن چشم محتاج نکند : احتیاج و نیاز ، خواری و زبونی می آورد

• خدا به آدم چشم داده : چرا بد انتخاب کرده اید ؟

• خدا به آدم دست داده : کارهای خود را نباید بر عهده ی دیگران گذاشت

• خدا به آدم عقل داده : چرا نسنجیده و ندانسته عمل می کنی ؟

• خدا بزرگ است : هنوز باید امیدوار بود

• خدا به قدر قلب هر کس می دهد : آدم حسود ، غالبا فقیر و بی بضاعت است

• خدا جای حق نشسته : ستمکار به کیفر زشتکاری خویش می رسد

• خدا خر را دید شاخش نداد : موذی و بدجنس است اما وسیله اذیت ندارد

• خدا را بنده نیست : سرکش و یاغی شده

• خدا کس بی کسان است : خداوند دستگیر درویشان و بینوایان است

• خر بیار و باقالی بار کن : در موردی گفته می شود که معرکه و جنجالی بر سر موضوعی بر پا شود

• خرتب می کنه: در فصل تابستان کسی که لباس گرم بپوشد

• خرج که از کیسه مهمان بود ، حاتم طایی شدن آسان بود : عطا و بخشش از مال دیگران سهل است

• خرش از پل گذشت : اکنون که کارش با یاری دیگران به انجام رسیده یاری کنندگان را فراموش کرده است

• خرش به گل مانده : ناتوان شد

• خر بیار و باقالی بار کن: در موردی گفته می شود که آشوب و معرکه بر سر موضوعی باشد

• خر ما از کرگی دم نداشت : از بیم زیانی بزرگتر از ادعای خسارت پیشین گذشتم . بدشانس بودن

• خروس بی محل : آن که گفتار و کردار نابجا دارد

• خر و گاو را به یک چوب می راند : رعایت مقام و مرتبه را نمی کند

• خط و نشان کشیدن : تهدید کردن

• خلایق هر چه لایق : توفیق مردمان به قدر شایستگی آنهاست

• خواب خرگوشی : کنایه از غفلت است

• خواب دیدن : به طمع افتادن ( مثلا:  باز چه خوابی برامون دیدی )

• خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو : چنان باش که همگان هستند تا رسوا نشوی

• خوش را به آب و آتش می زند : برای رسیدن به مقصود به هر کاری دست می برد

• خود را به کوچه علی چپ می زند : برای کسب منفعت یا دوری از ضرر و زیان ، تجاهل می کندو خود را به نادانی می زند

• خود را به موش مردگی می زند : برای مصلحتی ، خود را به مریضی و ناتوانی می زند

• خودم کردم که لعنت بر خودم باد : آنچه بر سرم رفت نتیجه بی تدبیری خودم بود

• خوشی زیر دلش زده : حال که بخت با او موافق است ، قدر نمی داند

• خون نکرده ام : گناه بزرگی مرتکب نشده ام تا سزاوار این کیفر باشم

• خیابان متر می کند : بیکار است

 

حرف د

• دارندگی و برازندگی : ثروتمندان ، در خور شأن خویش زندگی می کنند .

• داشتم داشتم فایده نداره از داریم بگو: از آنچه داشتی نگو بگو اکنون چه داری

• دایه مهربانتر از مادر : آن که بیش از حد و نابجا محبت می کند .

• درِ باغ سبز نشان دادن : با وعده و وعید ، فریب دادن .

• در پوست نگنجیدن : از رسیدن به آرزویی بسیار شاد بودن .

• در خانه اگر کس است یک حرف بس است : شنونده اگر عاقل باشد ، اشارتی کافی است .

• درِ خانه ات را ببند ، همسایه ات را دزد نکن : مالت را حفظ کن تا گمان دزدی به کس نبری .

• درخت هرچه پر بار تر سر به زیر تر: در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت

• در دروازه را می توان بست ، دهن مردم را نمی توان بست : بهانه به دست خلق نباید داد ، چون مردم از غیبت و سخن چینی پروا ندارند . هر کاری بکنی مردم درباره ات حرف می زنند

• درد کوه را آب می کند : لاغری در بیماری ، شگفت انگیز نیست .

• درزی (خیاط) در کوزه افتاد : مردی درزی ، بر دروازه ی شهر دکان داشت و کوزه ای به دیوار آویخته بود ؛ هر وقت جنازه ای را از شهر بیرون می بردند ، وی سنگی در کوزه می انداخت و هر ماه سنگ ها را می شمرد . بعد از مدتی درزی خود از دنیا رفت . مردی به سراغ او آمد و دکانش را بسته یافت . از همسایه پرسید درزی کجاست ؟ همسایه گفت « درزی در کوزه افتاد » . منظور این که اتفاق شامل حال او هم شد.

• در کار خیر ، حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام کار خیر ، تردید نباید کرد .

• در مثل ، مناقشه نیست : در مثلی که آوردم مقصودم شما نبودید .

• دروغ گو کم حافظه است : دروغ گو ، خود ، خویش را رسوا می کند .

• در هفت آسمان یک ستاره ندارد : بسیار درویش و تهیدست است .

• در ، همیشه به یک پاشنه نمی گردد : اوضاع ، همیشه این طور نخواهد بود .

• دست از جان شستن : برای رسیدن به مقصود ، تن به مرگ دادن .

• دست بالای دست بسیار است : بر زیردستان ، ستم روا نیست . قدرتمند تر از شما هم هست .

• دست به دامن کسی شدن : به کسی پناه بردن .

• دست به دست کردن : تعلل و تسامح کردن .

• دست به دهن : بی چیز و نیازمند .

• دست به سرش کرد : با ارجاع کاری او را از سر خود باز کرد .

• دست به عصا راه رفتن : احتیاط کردن .

• دستِ پیش را گرفته است : با آن که خود ستمگر است ، حریف مظلوم و ستم دیده را ، جفا کار می خواند .

• دست راستش زیر سر شما باشد : امید است که شما هم به این خوشبختی برسید .

• دست رد به سینه کسی زدن : خواهش و التماس کسی را نپذیرفتن .

• دستش به پشتش نمی رسد : وقتی داخل خانه می شود ، در را نمی بندد .

• دستش به دهنش می رسد : آن قدر استطاعت مالی دارد که نیازمند دیگران نباشد .

• دستِ شکسته وبال گردن است : از تحمل بدخلقی خویشاوندان و دستگیری بستگان تهیدست و بی چیز ، چاره ای نیست .

• دستم بی نمک است : به هر که نیکی می کنم ، در حق من بدی می کند .

• دسته گل به آب دادن : مرتکب کاری ناسزاوار شدن .

• دستی از دور بر آتش داری : از رنج و سختی کار ، کاملا آگاه نیستی .

• دستی که نمی شود برید ، باید بوسید : وقتی بر حریف غلبه نمی توان کرد ، باید تسلیم شد .

• دشمن دانا به از دوست نادان: دانایی و فهمیدگی گرچه در دشمن باشد ، خوب است. دوست نادان آدم را گرفتار می کند

• دل به دریا زدن : با وجود خطر و بیم هلاک ، بر کاری مصمم شدن . ریسک کردن

• دل به دل راه دارد : دوستی و محبت ، پیوسته دو سویه است . خبر داشتن از دوستی طرف

• دل دادن و قلوه گرفتن : شیفته وار و مشتاقانه با یکدیگر سخن گفتن .

• دل دل کردن : مردد بودن .

• دمش را روی کولش گذاشت : نا امید و شکست خورده ، برگشت .

• دم ، غنیمت است : فرصت را از دست نباید داد .

• دندان تیز کردن : به چیزی طمع بستن .

• دندان گرد بودن : بر کالاهای خود نرخ گران گذاشتن . طمع کار بودن

• دندانی که درد می کند باید کشید : زن یا دوست بد را باید ترک گفت .

• دنیا دو روز است : از خوشی های دنیا باید بهره برد

• دنیا محل گذر است : باید بدی کنندگان و دشمنان را بخشود .

• دنیا هزار رو دارد : پیش آمدها را باید در نظر گرفت و احتیاط را از دست نداد .

• دو پا داشت ، دو پا هم قرض کرد : به تندی گریخت .

• دو پا در یک کفش کردن : سماجت و پافشاری کردن .

• دود از سر بلند شدن : بسیار و متعجب و متحیر شدن .

دود از کنده بلند می شود: با تجربه بودن افراد مسن

• دود از چراغ خوردن : برای تحصیل دانش ، رنج فراوان بردن .

• دودش به چشم خودت می رود : کیفر این کار زشت را خودت خواهی دید .

• دودو تا چهار تا: چیزی که واضح است

• دوری و دوستی : رفت و آمدِ زیاد از حد ، به کدورت و دل آزردگی می انجامد .

• دوست آن باشد که گیرد دست دوست ، در پریشان حالی و درماندگی : دوست خوب هنگام سختی و درماندگی همراه آدمی است .

• دوستیِ خاله خرسه : محبت جاهلانه که بر ضرر محبوب منجر شود .

• دو قورت و نیمش باقی است : با وجود این همه محبت و لطف ، باز هم ناسپاسی می کند .

• ده مرده حلاج است : بسیار زیرک و کاری است .

• دهنش آستر دارد : غذاهای بسیار گرم را به آسانی می خورد .

• دهنش بوی شیر می دهد : هنوز خلق و خوی بچگانه اش باقی است ؛ بچه است .

• دهنش چاک و بست ندارد : راز نگهدار نیست ؛ بی جهت دشنام و ناسزا می گوید .

• دیگ به دیگ میگه روت سیاه : کسی که عیب دارد به دیگران طعنه می زند

• دیگران کاشتند ، ما خوردیم ؛ ما می کاریم تا دیگران بخورند : آسایش فعلی ما حاصل رنج گذشتگان است و بالطبع راحت آیندگان ، منوط به سعی و خدمت ماست .

• دیوار حاشا بلند است : انکار کردن راحت است .

• دیوار موش دارد ؛ موش هم گوش دارد : گفتن اسرار با آواز بلند ، نشان از بی خردی است . حرف به گوش بقیه می رسد

• دیواری از دیوار ما کوتاه تر ندیده : ما را از همه ضعیف تر دیده ، از این رو به ما ستم روا می دارد .

 

 

حرف ر

• راه باز است و جاده دراز: کسی برای رفتن مانع نمی شود

• رخت بر بستن : مردن .

• رشته ها پنبه شدن : رنج و تعبی ، باطل و هدر شدن . سختی که نتیجه نداده

• رفت که ریش در بیاورد ، سبیلش را هم باخت: خواست وضع بهتری پیدا کند ، آنچه داشت از دست داد

• رفتم ثواب کنم ، کباب شدم : در ازای نیکی بدی دیدم .

• رگ خواب کسی را به دست گرفتن : راه نفوذ و تأثیر در کسی یافتن . پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی

• رنگش مثل گچ سفید شد: منظور کسی است که از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد

• روده بزرگه ، روده کوچکه را خورد : وقتی از گرسنگی بی تاب شوند گویند وقتی که انسان خیلی گرسنه باشد

• روکه نیست سنگ پای قزوینه: پررو بودن

• روی پایش بند نیست : از پیشآمد حاضر ، بسیار شاد و خوشحال است .

• ریشش را در آسیا سفید نکرده : آزموده و با تجربه است .

• ریگ در کفش داشتن : مقصود نهانی داشتن . نقشه ی بدی در فکر داشتن.

 

 

حرف ز

• زاغ سیاه کسی را چوب زدن : در کار کسی تجسس کردن .

• زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : نسنجیده سخن گفتن ، پشیمانی در بر دارد .

• زبانم مو درآورد : از بس گفتم خسته شدم . وقتی که کسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد

• ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا: هنگامی گفته می شود که تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود

• زردآلو را می خورد برای هسته اش: هر کاری را برای نتیجه اش انجام می دهد

• زدیم و نگرفت : کسی که خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد

• زمستان را شبی ، پیران را تبی : پیران در زمستان تحمل سرما را ندارند .

• زمستان رفت ، روسیاهی به زغال ماند : با این که یاری و مدد نکرد ، کار چنان که منظور بود انجام گرفت .

• زن به در سرای مرد نکو هم درین عالم است دوزخ او: تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار

• زنگوله ی پای تابوت : طفل خرد سال مرد پیر .

• زیر آب کسی را زدن : کسی را نزد دیگری منفور کردن ، کسی را از کار بر کنار کردن. ‌کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن

• زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : کسی را با سخن دروغ و چاپلوسی به نخوت و غرور دچار کردن .

• زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن : با حیله و فریب ، کسی را دچار خطر و زیان کردن ، پاپوش درست کردن .

• زیر پای کسی نشستن : کسی را با وعده ها و گفتارهای دروغین ، فریب دادن .

• زیر کاسه ، نیم کاسه ای است : فریب و حیله ای در این کار پنهان است . فریب و حقه ای در کار است

• زیر رنج بود گنج های پنهانی : نتیجه دادن زحمات

• زیره به کرمان بردن : کار عبث و بیهوده کردن .

 

حرف س

• سال به سال دریغ از پارسال : هر چه بگذرد ، اوضاع نا بسامان تر است .

• سالی که نکوست از بهارش پیداست : مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد. برای کارهایی که نتیجه اش از اول مشخص می شود

• سایه اش را با تیر می زند : سخت با او دشمنی دارد .

• سبیلش را چرب کردن : به او رشوه دادن .

• ستاره سهیل است : زود به زود نمی توان او را دید ، غیبت او طولانی است .

• سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌ دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن

• سراپا گوش بودن : با دقت شنیدن .

• سر به صحرا نهادن : در غم و اندوهی ، چون دیوانگان را بیابان گرفتن .

• سر بیگناه بالای دار نمی رود : بی تقصیری شخص بیگناه ، عاقبت آشکار می شود .

• سر پیری و معرکه گیری : این کار برای شما که سن و سالی دارید شایسته نیست . در مورد کسانی است که زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند

• سرِ رشته گم کردن : راه رسیدن به مقصود را از دست دادن .

• سرش از خودش نیست : جوانمرد و بخشنده است .

• سرش برای فلان کار درد می کند : میل و علاقه همیشگی به آن کار دارد .

• سرش برود زبانش نمی رود : سخت حاضر جواب است .

• سرش برود شکمش نمی رود : بسیار پرخور و شکموست .

• سرش به تنش زیادی کرده است :‌ از جانش سیر شده است

• سرش به تنش می ارزد :‌ ارزش احترام گذاشتن را دارد

• سرش به سنگ خورد : به خاطر بی تجربگی و خود رأیی ، از کار نتیجه ای نگرفت .

• سر نا را از سر گشادش می زند : کار را از راه و روش معمول آن انجام نمی دهد .

• سر و ته یک کرباس اند : همگی مثل هم هستند .

• سر و گوش آب دادن : آگاهی و اطلاعی اندک حاصل کردن .

• سری از هم سوا هستند : بسیار با هم دوست و مهربان اند .

• سری را که درد نمی کند ، دستمال نمی بندند : بیهوده دنبال دردسر نباید رفت .

• سفره اش همیشه پهن است : اسرار خود و خانواده اش را به طول و تفصیل برای دیگران شرح می دهد .

• سکوت نشانه ی رضایت است :‌ وقتی کسی ساکت است رضایتش را نشان می دهد. کسی که راضی ست و اعتراضی نمی کند

• سگ زرد برادر شغال است : در ناجنسی هر دو مثل هم هستند .

• سگ صاحبش را نمی شناسد : ازدحام مردم در آنجا زیاد است .

• سنبه پر زور است : حریف قوی است .

• سنگ روی یخ شدن : پیش دیگران شرمسار شدن .

• سنگ کسی را به سینه زدن : از کسی حمایت و هواداری کردن .

• سنگ مفت ، گنجشک مفت : کاری است که دستمایه نمی خواهد ، شاید نتیجه هم بدهد .

• سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست : سه چیز استوار نمی ماند مال که خرید و فروش نشود و علمی که مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست

• سیاه کاسه : خسیس ، بخیل .

• سیب را از وسط نصف کنند :‌ کنایه از شباهت

• سیب زمینی است : بی رگ است ، غیور نیست .

• سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌ کنایه به کسی است که خود پر از عیب و اشکال است ولی عیب کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد

• سیلی نقد به از حلوای نسیه : نقد اگرچه کمتر ، از نسیه بهتر .

 

 

حرف ش

• شاخ به شاخ کسی گذاشتن : با قوی تر از خود ، مجادله کردن .

• شاخ و شانه کشیدن : تهدید کردن .

• شاهنامه آخرش خوش است : باید در انتظار پایان کار بود . همیشه در اول کار نباید قضاوت کرد

• شتر بابارش گم می شه : نا امن بودن مکانی

• شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ : کنایه از آدمی است که آرزوهای دور و دراز و حتی بعید و نشدنی دارد

• شتر دیدی ، ندیدی : آنچه دیدی ، ندیده بگیر .

• شتر سواری دولا دولا نمی شود : کار را باید با آگاهی انجام داد. کار مهم و بزرگ را در نهان نمی توان انجام داد .

• شتری که در خانه ی همه را می زند :‌ عاقبتی که برای همه است

• شریک دزد و رفیق قافله : آدم دو رو و منافق .

• شش ماهه به دنیا آمده : در کارها زیاد عجله می کند .

• شکمی از عزا در آوردن : بعد از گرسنگی طولانی ، غذایی گوارا خوردن

• شلم شوربا : بی نظم و ترتیب .

• شمر ، جلودارش نمیشه : یعنی بسیار آدم شروری است

• شمشیرش به ابر می رسد : مقتدر و تواناست .

• شنیدن کی بود مانند دیدن : شنیده ها را نباید باور کرد . هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نکن

• شورش را در آوردن : زیاده روی و از حد گذشتن .

• شیر خشتی مزاج است : با همه کسی می تواند زندگی کند .

• شیر مرغ : چیز نایاب .

• شیره به سر کسی مالیدن : کسی را به ناچیزی خرسند کردن .

• شیری یا روباه : کامروا باز گشته ای یا ناکام ؟

 

 

حرف ص

• صابونش به تن من هم خورده : زیان و آسیبش به من هم رسیده .

• صبر ایوب داشتن: صبور بودن

• صدا از ته چاه بر آمدن. ضعیف بودن

• صد تا چاقو بسازد ، یکیش دسته ندارد : پیوسته وعده های دروغ میدهد . یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن

• صد تا مثل تو را لب چشمه میبرد ، تشنه بر می گرداند : بسیار مکار و حیله گر است .

• صلاح مملکت خویش خسروان دانند: هر طور که خودت می دانی رفتار کن

• صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد : آبرومندانه زندگی کردن

 

حرف ض

• ضرر تلخه: هر کسی از ضرر کردن ناراحت می شود

• ضرب ، ضرب اول: در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد

• ضامن روزی بود روزی رسان: اعتقاد به روزی دهندگی خدا

• ضعیفی که با قوی دلاور کند یار دشمن است در هلاک خویش: هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد

 

حرف ط

• طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است

• طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌که هست‌خلق‌تحسین‌کنند واوخجل ازپای‌زشت‌خویش: ظاهر بینی افراد

• طبل توخالیست: فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست

• طمع را سه حرف است هر سه تهی : در مذمت ونکوهش طمع

• طوطی وار : گفتاری بی تعقل . مطلبی را سرسری یاد گرفتن

• طوق بر گردن : مطیع و فرمانبردار .

 

حرف ظ

• ظاهر و باطنش یکی است : بی ریا و یکدل است .

• ظلم ، عاقبت ندارد : ستمگر به سزای اعمالش میرسد .

 

حرف ع

• عاقبت جوینده یابنده بود: کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد

• عاقبت حق به حقدار رسید: همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است

• عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است : در آخر عمر ، بدبخت و سیه روزگار شده .

• عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست: در نکوهش دانشمند بی تقوا ونترس از خدا

• عجله کار شیطان است : در کارها باید صبور و محتاط بود . عجله کار درستی نیست

• عدو شود سبب خیر ، اگر خدا خواهد : با خواست خدا چه بسا که حوادث ناگوار به خیر و صلاح بینجامد .

• عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید: دوری از تکبر ویا خودتعریفی

• عطای او را به لقای او بخشیدم: در مورد افردای که خیر و شر آنها یکی است

• عقلش پاره سنگ میبرد : دیوانه است . عقل ندارد

• عقل که نیست جان در عذاب است : نادان راه آسان کارها را نمی داند و خود را به سختی می اندازد .

• عقل مردم به چشمشان است : غالب مردم آنچه را که ببینند ، تقلید می کنند .

 

حرف ف

• فردا را که دیده است ؟ : دم را غنیمت شمار و خوش باش .

• فردا هم روز خداست : لازم نیست همه کارها را امروز انجام دهید .

• فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد: بی تحمل و طاقت بودن افراد بدکار

• فکر نان کن که خربزه آب است : امور سطحی و کم ارزش را رها کن و به مسائل مهم تر بیندیش دل به چیزهای بیهوده نبند.

• فلانی اجاقش کوره: منظور از کسی است که بچه دار نمی شود

• فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه: هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد

• فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی: فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است

• فیلش یاد هندوستان کرده : به یاد گذشته ها و خاطراتش افتاده است .

 

حرف ق

• قاشق نداره آش بخورد: کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد

• قافیه تنگ شدن : کار به تنگنا افتادن .

• قباله کهنه جایی بودن : از ابتدای کار به همه چیز آن آگاه بودن .

• قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری: ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران

• قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید: کسی که سختی کشیده قدر رفاه و آسایش را می داند

• قربان بند کیفتم تا پول داری رفیقتم : وصف حال افرادی است که رفاقتشان به مال و ثروت بسته است .

• قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود : با قناعت و صرفه جویی می توان به عزت و توانگری رسید .

• قلم در کف دشمن است : آنچه می گوید یا می کند مبتنی بر دشمنی است .

• قوز بالاقوز: کار را خراب تر از آنچه که بود کردن

• قیمت خون باباش می گوید : خیلی گران می فروشد .

 

حرف ک

• کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد: آدم به دیگران نیاز پیدا می کند

• کبکش خروس می خونه: خیلی خوشحال است

• کوگوش شنوا: گوش ندادن به حرف

• کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد: خسیس بودن. با وجود داشتن امکانات بهره نبردن

• کرم بین و لطف خداوند گار گر بنده کرده است و او شرمسار: در نکوهش بدکاری

• کند همجنس با همنجنس پرواز: هر کسی با مثل خودش رابطه دارد

 

حرف گ

• گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی: صبر کردن

• گاومون زائیده: دردسر به سراغ آدم آمدن

• گاو پیشانی سفید است: همه کس و در همه جا او را می شناسند

• گاو بی شاخ و دم: کسی که فقط در ظاهر قوی ووحشتناک به نظر می رسد

• گر دست فتاده ای بگیری مردی ور بر کسی خرده نگیری مردی: مردانگی و مروت به کمک کردن به دیگران است

• گربه شیر است در گرفتن موش لیک موش است در مصاف پلنگ: قدرتمند تر از شما هم هست .  

• گرگ که پیر می شود ، رقاص شغال می شود: هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگران است

 

حرف ل

• لگد به بخت خود زدن: به شانس پشت کردن

• لفتش دادن: کاری به طول انجامیدن

• لبش بوی شیر می دهد: بی تجربگی فرد

• لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست: وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

 

حرف م

• مرغ همسایه غاز است: نا آگاهی.

• ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است: ارزش وقت را دانستن

• ماست را کیسه کردن: گول زدن

• مرغ یک پا داره: لجبازی کردن

• مار تو آستین پرورش دادن: محبت به افراد زیان رساننده

• مار خورده و افعی شده: شرارت کسی

• مگواندوه خویش با دشمنان که لاحول گویند شادی کنان: دشمن را به ناراحتی خود شاد نکن

• مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال: زندگی نباید صرف مال اندوزی شود ثروت باید برای رفاه انسان استفاده شود و نه این که رفاه انسان صر جمع کردن ثروت

• مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را بدرانند پوست : در ستایش اتحاد وهمبستگی

• مزن بی تأمل بگفتار دم: بدون فکرحرف نزدن واگر هم سخن گفته شد دیگر جای تأسف خوردن نیست

• مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد : کسی از چیزی ضرر دیده از آن چیز برای هیشه رعب ووحشت دارد

• مسکین خر اگر چه تمیز است چون با رهمی برد عزیز است: زحمتکشی

 

حرف ن

• نفس از جای گرم برآمدن: در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد

• نم پس نمی دهد: راز خود را برملا نمی کند

• نخود هر آش شدن: فضول بودن

• نور علا نور بودن: کار خیلی خوب بودن. بهتر بودن

• نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن: قناعت

• نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان: سوء استفاده

• نا بینا به کار خویش بیناست: هر کسی در انجام کاری مهارت دارد

 

حرف و

• وجود یکی است ولی شکم دوتاست: یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند

• وقت نداره سرشو بخارونه: منظور آنست که گرفتار است

• وفاداری مدار از بلبلان چشم که هردم بر گلی دیگر سرآیند: بی وفایی

 

حرف هـ

• هر پستی ، بلندی دارد: بعد از هر سختی آسانی هست

• هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی: یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی

• هشتش گرو نهش است: آه در بساط ندارد

• هر که بامش بیش ، برفش بیشتر: ثروت زیاد آسایش به بار نمی آورزد

• هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌کارخوب

• هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: کارحسنه کردن در این دنیا

• هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت : بی وفابودن روزگار

• هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد : قناعت

• هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد: پا از گلیم خود دراز کردن

 

حرف ی

• یکی به دو کردن: جر و بحث کردن

• یک دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

• یک من ماست چقدر کره می دهد: تلافی کردن

• یک پاش لب گور است: پیر است

• یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده که مرا توبه‌ شمشیر نخواهدبودن: سرسختی

• یک تیر و دو نشان: با یک کار به دو نتیجه رسیدن

• یاسین به گوش خر خواندن: پند بی فایده به کسی دادن

• یک چشم گریان و یک چشم خندان: در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند

 

1- آب از آب تکان نخوردن :   کنايه از آرامش : بدون نگراني2- آب از آسياب افتادن :   آرامشي برقرار شد- سرو صدا خاموش شد3- آب از سر گذشتن:    اميد نداشتن-  به پايان آمدن امري4- آب آمد و تيمم باطل شد :   اصل کار آمد وفرع بي مورد است5- آب توي دلش تکان نمي خورد :   آرام وآهسته حرکت مي کند6- آب خوش از گلو پايين نرفتن:    راحتي نداشتن7- آب در کوزه و ماتشنه لبان مي گرديم : هدف ومقصود در نزديکي ما قرار دارد اما به دنبال آن مي گرديم.8- آب را از سرچشمه بايد بست :جلوي ضرر وزيان را از مبدا بايد گرفت.9- آب زير پوستش رفته است:کمي چاق شده است- وضع ماليش بهتر شده است.10- آبشان در يک جوي نمي رود :با هم توافق ندارند – بايکديگر خوب نيستند.11- آب غوره گرفتن: گريه کردن -گريستن12- آب کش به کف گير مي گويد چقدر سوراخ داري: کسي که خود عيب بسيار دارد  وبه اندک عيب ديگري ايراد و خرده  مي گيرد.13- آبم است وگاوم است نوبت آسيابم است:  به مناسبت چندين کار دريک موقع داشتن14- آب نخوردن چشم:اميدي نداشتن15- آب تاب دادن :به موضوعي اهميت زيادي دادن -اغراق کردن16- آب در دست داري نخور بيا:   در آمدن فوق العاده عجله شتاب اشتن17- آبي از او گم نمي شود:امکان انجام دادن کار از او نيست-   نبايد به او اميدي داشت18- آبي که به زندگيش نديد حسين                         چون گشت شهيد بر مزارش دادندتوجهي  به کسي در زمان لزوم نکردن در غير زمان به آن پرداختن_مانند (نوشداروي پس از مرگ سهراب)19- آتش چون بر افروخت بسوزد تر وخشک :در اثر حادثه گناهکار و بي گناه از بين بروند20- آتش زير خاکستر:آرامش موقت-موذي21- آخر کار خود را کردن:به مقصود خود رسيدن-   به هدف خود نائل آمدن22- آخوند شدن چه آسان وانسان شدن چه مشکل:سواد پيداکردن راحت است اما انسان شدن سخت است.23- آدم بايد لقمه را به اندازه دهانش بگيرد:بايد باتوجه به توانايي خود کاري انجام داد.24- آدم شاخ در مي آورد:از شدت تعجب-  حرف هاي دروغ وغير قابل قبول25- آدم گدا اين همه ادا:آدمهاي فقير بيشتر ادا دارند-  بيشتر عيب وايراد مي گيرند26- آدم گرسنه سنگ را هم مي خورد:به کسي مي گويند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتناع مي کند.27- آدم مفتخور خوش سليقه مي شود:کسي که چيزي را رايگان بدست مي آورد بر آن ايراد مي گيرد.28- آدم ناشي سرنا را از سر گشاد آن مي زند: به کسي که  از انجام کاري اطلاع  ندارد وبه نادرست انجام مي دهد.29- آدم يکبار پايش تو چاله مي افتد:از هر اتفاق وپيشامدي بايد عبرت گرفت30- آدم يک دنده:ثابت محکم،بيشتر در جهت منفي31- آرزو را به گور بردن:به هدف ومقصود خود نرسيدن32- آزموده را آزمون خطاست:باکسي که قبل آشنا بودن ومعامله داشتن به حيث منفي33- آسمان به زمين نمي آيد:اتفاق فوق العاده اي روي نخواهد داد.34- آسمان وريسمان را سر هم بافتن:دوچيز بي تناسب را به هم ارتباط دادن-  نامربوط گفتن35- آش پز که دوتا شد آش يا شور مي شود يا بي نمک:دو يا چند نفر در انجام کاري دخالت داشته باشند کار پيش نمي رود.36- آش دهن سوز نبودن:مورد مطلوب نبودن37- آش خوب باشد کاسه اش چوب باشد:اصل مهم است نه فع.38- آش کشک خالته بخوري پاته نخوري پاته:در هر حال مجبور به انجام کار بودن.39- آش نخورده ودهن سوخته: کار ي انجام نداده ولي گناهکار شناخته شده40- آش و لاش کردن:صدمه وآسيب سختي دادن41- آشي براي کسي پختن:درد سري براي کسي بوجود آوردن.42- آفتاب لب بام است:مرگ او نزديک است43- آفتابه لگن هفت دست وشام و ناهار هيچ:تشريفات زياد ولي اهميت کار کم44- آفتاب هميشه زير ابر نمي ماند:حقيقت هميشه پنهان نيست-  واقيعت روزي رو خواهدکرد45- آمد زير ابرويش را بگيرد چشمش را کور کرد:کار خوبي براي کسي خواست  انجام دهد  اما برعکس شد.46- آن را که حساب پاک است از معامله چه باک است:کسي که نيست که پاکي داشته باشدترسي از حساب وکتاب ندارد.47- آن قدر بايست که زير پايت سبز شود:  انتظار کشيدن بدون نتيجه48- آن وقت که جيک جيک مستانت بود ياد زمستانت نبود:از قبل بايد فکر آينده بود49- آويزه گوش کردن:پندي را فراگرفتن را بکار بستن50- آه در بساط نداشتن:کاملاً بي چيز و فقير بودن51- آهسته بيا آهسته برو گربه شاخت نزند:پنهان کردن مطلب-  بي سر وصدا انجام دادن کاري52- اجاق پدر راروشن نگه داشتن:فرزند داشتن،که بيشتر منظور فرزند پسر داشتن است.53- اجاقش کور است:صاحب اولاد نمي شود54- اجل دور سرش مي چرخد:وضيعت ناگوار دارد.نزديک به مرگ است55- احترام امام زاد ه با متولي آن است:احترام هر کس را بايد نزديکان او حفظ نمايند.56- از آب گل آلود ماهي گرفتن:از هرج ومرج استفاده کردن57- از اين ستون به آن ستون فرج است:در انتظار بيش آمد ناگوار هميشه بايد اميد وار بود.58- از بيخ عرب بودن:چيزي اصلاً سرش نشدن59- از خر شيطان پياده شدن:از لج بازي بيرون آمدن60- از دماغ فيل افتادن:متکبر ومغرور بودن61- از سه چيز بايد حذر کرد:ديوار شکسته- سگ درنده-  زن سليطه62- ا ز کاه کوه ساختن:چيز کوچک وبي اهميت را بزرگ جلوه دادن63- از کيسه خليفه بخشيدن:از مال وثروت ديگران اعطا کردن64- از هول حليم توي ديگ افتادن:از زيادي طمع عجله به جاي سود بردن زيان ديدن65- اسب راگم کردن وپي نعلش گشتن:اصل رااز دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن66- اگر در ديزي باز است حياي گربه کجا رفته است:از موقيعت نبايد سوء استفاده کرد.67- اگر دنيا را آب ببرد فلاني را خواب ببرد:بسيار لابالي وبي فکر وانديشه است68- اگر کاردش بزني خونش بيرون نمي آيد:از زيادي خشم غضب69- اگر کاه از تو نيست کاهدان از تو است:به آدم پرخور گفته مي شود.70- انگشت در سوراخ زنبور کردن:براي خود توليد زحمت ودرد سر کردن71- ايراد بني اسرائيلي گرفتن:خرده گيري نابه جا و غير وارد72- اين شتري است که در خانه هرکس مي خوابد:مرگ براي همه است.73- اين کلاه براي سرش گشاد است:درخور توانايي ولياقت او نيست.74- با پاي بروي کفش پاره مي شود وباسر بروي کلاه:در هر حال کار خرج دارد75- با پنبه سر بريدن:بانرمي به کسي آسيب رساندن صدمه زدن.76- باد آورده را باد مي برد:چيزي که به آساني و رايگان بدست آيد به آساني هم از دست مي رود.77- باد غبغب انداختن :افاده کردن-  خود را گرفتن78- باد در فقس کردن: کار بهيوده انجام دادن79- بامجان بم آفت ندارد:خطر،متوجه زشت کاران نمي شود.80- باسيلي صورت خود را سرخ داشتن:با وجود تنگدستي ظاهر خود را حفظ کردن81- با کدخدا بساز ؛ده را بتاز:همراه با بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ82- بالاخانه اش را اجاره داده است:عقلش کم است83- بالاي سياهي رنگي نيست:وضع از اين بدتر نمي شود.84- با يک تير دونشانه زدن:از يک عمل دو نتيجه گرفتن85- با يک دست دهندوانه نمي توان گرفت:از  دو کار بايد يکي را انتخاب کرد وانجام داد.86- بچه عزيز است و ادب  عزيز تر:تقدّم عزت ادب در وجود انسان87- بزک نمير بهار مي آيد کمبزه با خيار مي آيد:و عده سرخرمن به کسي دادن.88- برادري به جا بز غاله يکي هفت صد دينار:معامله و داد ستد ارتباطي به دوستي ندارد.89- براي يک بي نماز در مسجد را نمي بندند:کار را به خاطر يک شخص نابه هنجار تعطيل نمي کنند.90- برج زهر مار بودن:بسيار عبوس وخشمگين بودن.91- بر خر مراد خود سوار شدن:به هدف خود نائل آمدن92- برو کشکت را بساب:برو پي کار خود93- بز گر از سرچشمه آب مي خورد:آدم نالايق بيش تر از ديگران به خود مي بالد94- بلد نيستم راحت جان است:به کسي گويند که براي فرار از انجام کاري بگويد بلد نيستم95- به بوي کباب آمديم ديدم خر داغ مي کنند:دچار اشتباه بزرگي شدن96- به تنبل گفتند برو سايه گفت سايه خودش مي آيد:از تنبلي زياد97- به جيب زدن :استفاده مالي بردن-پولي به دست آوردن98- به چاک زدن:فرار کردن99- به در د لاي جرز خوردن:براي هيچ کار مناسب نبودن.100- به دريابرود دريا خشک مي شود:در باره ي افراد بي طالع و بي اقبال گويند.101- به رنج و سعي کسي نعمتي به چنک آورد         دگر کس آيدو بي سعي و رنج برداردتوجه به مفت خوري افراد دارد.102- به روباه گفتند شاهدت کيست گفت دمم:به شخصي که بيهوده افراد ديگر را گواه خود سازد.103- يه رش کسي خنديدن:او را تحقير ومسخره کردن104- به زخم کسي نمک پاشيدن:درد يا داغ کسي را تشديد کردن105- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجايم راست است:کسي که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.106- به شترمرغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم: کسي که به بهانه هاي مختلف حاضر به انجام  دادن کار نيست.107- به شکم خود صابون زدن:وعده وعيد به خود دادن.108- به کچل گفتند نامت چيست گفت :زلفعلي،به مزاح تمسخر109- به گمراه گفتند نامت چيست گفت :رهبر، به مزاح تمسخر110- به هر سازي رقصيدن:مطابق هر ميلي رفتار کردن111- بي بي از بي چادري پنهان است:اگر کسي کاري انجام نمي دهد بدليل نداشتن وسيله است.112- بي گدار به آب زدن:نسنجيده وبدون مطالعه کار کردن.احتياط نکردن.113- پا از گليم بيرو ن بردن:توجه به حد وحدود خود نکردن.114- پايش لب گور است:نزديک مردن است.115- پدر کسي را سوزاندن:کسي را بسيار اذيت کردن116- پدر کشي داشتن باکسي:دشمني سختي باکسي  داشتن117- پدر مادر دار بودن:اصل و نسب داشتن118- پرت پلا گفتن:حرف هاي نا ربط  وخارج از موضوع زدن.119- پرسه زدن:ولگردي کردن-  گردش بيهوده کردن.120- پُز عالي وجيب خالي:ظاهر آراسته وجيب بدون پول121- پس از مرگ سهراب ونوشدارو :کار از کار گذشتن122- پستان به تنور چسباندن :پبش از اندوه دلسوزي کردن123- پشت سر کسي نماز خواندن : به کسي زياد عقيده و اعتماد داشتن124- پشت کسي را به خاک ماليدن : او را شکست دادن125- پيله کردن:باسماجت و اصرار چيزي را از کسي خواستن.126- تابستان پدر يتيمان است:در فصل تابستان بينوايان احتياج به خانه لباس ندارند.127- تا پول داري رفيقتم عاشق بند کيفتم: زماني که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.128- تا تنور گرم است بايد نان را چسباند:همين که موقعيت داري استفاده کن.129- تابگويي((ف))مي گويم فرح زاد:متوجه و هوشيار هستم130- تا سه نشود بازي نشود:هر چيز با سه تا کامل مي شود131- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب شود:زمان و مدت طولاني لازم است132- تا نباشد ،چوب تر فرمان نبرد گاو خر:در هر چيزي بايد سخت گيري کرد133- تا نباشد چيزکي مردم نگويند چيز ها:تا مطلب کوتاهي در پيرامون چيزي گفته مي نشود مردم چيزي در باره آن نمي گويند.134- تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد مي شود:کسي که دست به عمل کوچکي زد کم کم کارهاي بد برزگتر انجام مي دهد.135- تر وخشک را باهم سوختن:استثنا در کار نبودن136- تعارف شاه عبدالعظيمي کردن:تعارف ظاهري بودن رضايت باطني کردن137- توبه ي گرگ مر گ است:کسي که دست از عادت خود بر نمي دارد.138- تو به خير و من به سلامت:ديگر ما به يکديگر کاري نداريم139- تو نيکي مي کن و در دجله  انداز که ايزد در بيابانت دهد باز:نتيجه کار خوب به خود انسان برمي گرد.140- توي هچل افتادن:گرفتار شدن-  دچار زحمت شدن141- توي هول و ولا ماندن:مضطرب بودن-تر ديد داشتن142- ته جيبش تار عنکبوت بسته است:بي پول وفقير است143- جايي نمي رود که آبرويش رود:عاقل است144- جان به عزرائيل ندادن:فوق العاده خسيس بودن145- جاي سوزن انداختن نبود:خبلي پر جمعيت و شلوغ بود146- چرت موز بودن:جواني بي ادب و بي اهميت-  غير قابل اعتنا147- جلز ولز کردن:بسيار التماس زاري کردن148- جنسش شيشه خورده دارد:نادرست است149- جواب ابلهان خاموشي است:در برار افراد نادان بايد خاموش بود.150- جوجه را در آخر پاييز مي شمرند:نتيجه هر کار در پايان آن مشخص مي شود آمد 151- جور استاد به زمهر پدر : سخت گيري معلم به نفع شاگرد است. 152- جيم شدن : آهسته وبدون آن که کسي متوجه شود محلي را ترک گفتن.153- چا خان کردن : دروغگوئي کردن .154- چاقو دسته ي خود را نمي برد : خويشان وبستگان براي هم ديگر ايجاد ناراحتي مي کنند. 155- چاق سلامتي کردن : حال واحوالپرسي کردن – سلام وعليک کردن .156- چپ چپ نگاه کردن : با تلخي وخشم به کسي نگريستن.157- چراغي که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جاي واجب بايد پرداخت .158- چشمش شور است : کسي که چشم گيرا داشته باشد وباعث آسيب ديگران شود.159- چاه کن هميشه ته چاه است : کسي که براي ديگران تله ايجاد کند اول خودش مي افتد.160- چوب تر به کسي فروختن: مشکلي براي ديگران ايجاد کردن – دشمني داشتن با کسي.161- چوب دوسر نجس : کسي که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.162- چوب لاي چرخ گذاشتن: مانع پيشرفت ديگران شدن  –  مانع ايجاد کردن.163- چو دخلت نيست خرج آهسته تر کن : در آمد نداري قناعت کن.164- چانه اش گرم شد : زياد حرف مي زند.165- چه خاکي به سرم بريزم : چه چار ه هايي بينديشم.166- چيزي در چنته نداشتن : بي اطلاع بودن.167- حرف راست را از دهن بچه بايد شنيد: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.168- حساب به دينار، بخشش به خروار : در حساب بايد دقيق بود ودر بخشش سخاوتمند.169- حق کسي را کف دستش گذاشتن: سزاي عمل کسي را دادن.170- حلواي تنتناني تا نخوري نداني : تا آزمايش نکني متوجه نخواهي شد.171- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن .172- حلزون خود را به جمع شاخدارها مي کند: چيزي کوچک وبي اهميت خود را داخل بزرگان مي کند.173- حنايش رنگ ندارد: کاري از او ساخته نيست.174- خاله زنک بازي در آوردن : حرکات غير جدي زنانه داشتن .175- خدا نجار نيست اما درو تخته را خوب به هم مي اندازد: اين دو نفر در رفتار بسيار به هم شبيه هستند. (به ويژه زن و مرد )176- خر بيارو باقالا بار کن : کار خراب جبران نا پذير .177- خر پول : پول دارو ثروتمند.178- خر تو خر بودن : هرج و مرج و بي نظمي – شلوغي زياد.179- خر خالي يرقه مي رود: آدم بي مسئوليت ادعاي زيادي دارد.180- خر را که به عروسي مي برند براي خوشي نيست براي آبکشي است : آدم زحمت کش را براي کار کردن دعوت مي کنند.181- خر رفت و الاغ برگشت : همان طورکه بود هست-  بهتر نشد.182- خرس را به رقص آورديم دمش را به دست آورديم : کسي را وادار به انجام کاري کردن واز آن نتيجه گرفتن.183- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشيدن : کار هميشگي بدون استراحت.184- خر مقدس بودن : کسي که از نفهمي در تقدس افراط کند.185- خروس بي محل بودن: وقت و زمان را تشخيص ندادن.186- خر همان خر است اما پالانش عوض شده : لباس يا مقام جديد در شخصيت فرد تاثير ندارد.187- خر هميشه خرما نمي ريند : هميشه نمي توان در انتظار همان پيش آمد خوب بود – هميشه فرصت خوب به دست نمي آيد.188- خل بازي در آوردن: خود را به ديوانگي زدن.189- خواب زن چپ است: تعبير خواب زن معکوس است.190- خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو: خود را به جمعيت واجتماع تطبيق دادن.191- خود را به کوچه ي علي چپ زدن: ناداني نکردن به منظور اجتناب ودوري از کار.192- خود را نخود آشي کردن : مداخله کردن در هر کاري.193- خودش مي برد وخودش مي دوزد: همه کاره خودش است.194- خون کسي را توي شيشه کردن: کسي رابسيار اذيت کردن – بسيار گران فروشي کردن.195- داشتم داشتم صاحب نيست دارم دارم صاحب است: از گذشته نگو الان چيکاره اي.196- داغ شکم از داغ عزيزان کمتر نيست: کودک يا کسي که از نخوردن غذا بي تابي مي کند.197- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان نداند ونپرسد: تواضع وفروتني افراد دانا.198- دبه در آوردن: پس از توافق در معادله براي تغيير دادن شرايط آن به نفع خود تلاش کردن .199- دختر تر تيزک است: کنايه به زود رشد بودن دختر.200- در جنگ نان وحلوا تقسيم نمي کنند: طبيعت جنگ ،جنگيدن است.201- در خانه هر چه مهمان هر که: وقتي مهمان سر زده آمد بايد آنچه حاضر است يسازد.202- درخت گردو به اين بزرگي درخت خربزه الله اکبر: به مناسبت مقايسه ي غلط گويند. 203-  درد خروار آيد و مثقال رود: مشکل و سختي که يکباره آمد کم کم رفع مي شود.204- درد را کي ميکشد که مي زايد: زحمت راکسي مي کشد که کار انجام مي دهد.205- در حوضي که ماهي نيست قورباغه سپهسالار است: در جايي که آدم شايسته اي نيست هر ناشايستي لايق شود.206- در ديزي باز است حياي گربه کجا رفت: از نبودن مانع نبايد سوء استفاده نمود.207- در مثل مناقشه نيست:  منظور از مثل ياد شده شخص مخاطب نيست.208- دزد آمد و هيچ نبرد: همه چيز جاي خودش است.209- دزد نگرفته پادشاه است: کسي را به دليل نديدن نمي توان مقصر دانست.210- دست از سر کچل کسي برادشتن: کنايه از رها کردن کسي.211- دست به سر کردن: کسي را با حيله و نيرنگ از خود دور کردن.212- دست به دهان رسيدن: مختصر ثروتي داشتن و امورات خود را پيش بردن.213- دست به يقه شدن: با هم درگير شدن.214- دست راست و چپ را نشناختن: بسيار کودن و ابله بودن.215- دست دست را مي شناسد: امانتي را که از کسي گرفتند بايد به همان شخص پس داد.216- دستش چسبناک است: دزد است.217- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبي يا کمک کند آن شخص منظور ندارد.218- دست و پاي خود را گم کردن: هول شدن.219- دست و پنجه نرم کردن: کنايه از زور آزمايي کردن است.220- روده بزرگ روده گوچک را خورده است: بسيار گرسنه بودن.221- روزه ي کله گنجشکي گرفتن: تا نيم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.222- دل به دل راه داشتن: احساس نزديکي دو نفر به يکديگر.223- دلش مثل سير و سرکه مي جوشد: تشويش و اضطراب دارد.224- دماغي چاق داشتن: سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.225- دماغ کسي را به خاک ماليدن: او را سخت تنيه کردن.226- دم به تله دادن: گير افتادن.227- دم بخت بودن: دختري که موقع شوهر کردن او فرا رسيده باشد.228- دم در آوردن: پر رو شدن.229- دمش را گذاشت روي کولش و رفت: نااميد شد و شکست خورد.230- دندان را تيز: طمع زيادي به چيزي داشتن.231- دهن بين بودن: زود باور بودن.232- دهنش چفت و بست ندارد: بي جهت هر ناسزايي گفتن.233- ديوار موش دارد موش گوش دارد: موقع راز گفتن نيست.234- ذکر خير کسي را کردن: به خوبي کسي ياد کردن.235- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.236- روزگار کسي را سياه کردن: او را بدبخت کردن.237- روز وانفسا: روز قيامت و صحراي محشر.238- روزه ي بي نمازي: عروس بي جهاز و قور مربي پياز : همه چيز ناقص است.239- روزه خوردنش را ديده ايم نماز کردنش را نديده ايم: کار يدش را ديديم اما کار خوبش را نديديم.240- روي سر کسي خراب شدن: به زور به مهماني کسي رفتن : خود را بر کسي تحميل نمودن.241- روي شاخش است: کارم حتمي است.242- روي کسي را سفيد کردن: موجب سزبلندي و خشنودي کسي شدن.243- ريش خود را به دست ديگري دادن: تسليم ديگري شدن : اختيار خود را به کسي دادن.244- ريش خود را در آسياب سفيد کرده: با تجربه و آزموده نيست.245- ريش و قيچي هر دو را به دست داشتن: اختيار کامل داشتن.246- ريگي در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.247- زمين دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسياري خجالتي چنين آرزويي کردن.248- زن از غازه سرخ شود مرد از غزا: زن با آرايش و مرد با جنگيدن خوشرنگ مي شوند.249- زن نانجيب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پيدا مي شود.    250- زن نانجيب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پيدا نمي شود.251- زير اندازش زمين است و رو اندازش آسمان: فقير و بي چيز است.252- زيرآب کسي را زدن: کسي را نزد ديگري بي اعتبار کردن.253- زير کاسه اي نيم کاسه اي بودن : نقشه اي پنهاني در کار بودن .254- زيره به کرمان بردن : بردن چيزي به محلي که در آنجا فراوان باشد.255- زينب ستم کش است : خانمي که بيشتر از ديگران کارهاي سخت وطاقت فرسا انجام مي دهد.256- سال به سال دريغ از پارسال : روزگار وموقعيت بهتري در پيش نيست. 257- سالي که نکوست از بهارش پيداست : شروع هر کار نمايانگر پايان کار است.258- سبيل کسي را چرب کردن : به کسي رشوه يا هديه دادن.259- سبيل کسي را دود دادن : کسي را تنبيه کردن  – خجل وناراحت ساختن.260- ستاره ي سهيل است : دير دير ديده مي شود – غيبت هاي طولاني دارد.261- سر به جهنم زدن : بسيار گران تمام شدن.262- سر به سر کسي گذاشتن : اورا ناراحت کردن  – با او شوخي کردن.263- سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتي ديار خود را ترک کردن.264- سر به هوا بودن : بازي گوش بودن .265- سر پل خر بگيري : محل بررسي وگير افتادن .266- سر پيري و معرکه گيري : کساني که در زمان پيري کار جوانان را انجام مي دهند.267- سرد وگرم روزگار و چشيدن : تجربه آموختن – آزموده شدن .268- سر شاخ شدن : درگير شدن .269- سرش تو لاک خود بودن : کاري به کار کسي نداشتن- در فکر خود بودن.270- سر کسي را گرم کردن : کسي را مشغول کردن .271- سر کسي شيره ماليدن: کسي ا گول زدن : اغفال کردن.272- سرکه ي مفت شيرين تر از عسل است: هر چيزي که رايگان باشد گواراست.273- سر کيسه را شل کردن: سخاوتمکند بودن : پول خرج کردن.274- سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه نزن و قيمت جنس را پايين نياور.275- سر و گوش آب دادن: کسب خبر و اطلاع کردن.276- سري که درد نمي کند دستمال نبند: بي مورد براي خود ايجاد مشکل و نگراني نکن.277- سگ زرد برادر شغال است: به لحاظ بدي هر دو مثل هم اند.278- سگ صاحبش را نمي شناسد: ازدحام و شلوغي زياد.279- سگ کيش کردن: کسي را بزور به جايي بردن.280- سير تا پياز را براي کسي نقل کردن: مطلبي را به طور تفصيل براي ديگري شرح دادن.281- سير به پياز مي گه که پيف پيف چقدر بو ميدهي: دو مجرم مثل هم يکديگر را سرزنش مي کنند.282- شاخ و شانه کشيدن: به خود باليدن : تظاهر به زورمندي کردن.283- شال و کلاه کردن: آماده شدن : لباس پوشيدن براي بيرون رفتن از منزل.284- شاهنامه آخرش خوش است: بايد به پايان کار توجه داشت.285- شب آبستن است تا چه زايد سحر: حوادثي در پيش است بايد در انتظار آن بود.286- شب دراز است و قلندر بيدار: وقت بسيار است ، شتاب و عجله شايسته نيست.287- شتر با بارش گم شد: به محل بسيار شلوغ گويند.288- شتر ديدي نديدي: آنچه ديدي يا شنيدي بازگو نکن.289- شتر سواري دولا دولا نداره: اين کار پنهان شدني نيست.290- شريک دزد و رفيق قافله: کسي که با طرفين دفاع و نزاء زد و بند داشته باشد.291- شش ماهه به دنيا آمدن: بسيار عجول بودن.292- شکم گرسنه فتواي خون مي دهد: به آدم بي ايمان نمي توان اعتماد کرد.293- شيري يا روباه؟:   پيروز باز گشتي يا شکست خورده؟.294- شورش را در آوردن: زياده روي بيش از حد کردن در کاري.295- شتر در خواب بيند پنبه دانه: آدمي که آرزوهاي دور و دراز داشته باشد.296- شيطان را درس دادن: باهوش و حيله گر بودن (جهت منفي).297- صبر ايوب داشتن: بسيار بردبار و صبور بودن.298- صد سال گدايي کرد امّا شب جمعه را نميداند: کسي که به رموز کار خود آگاه نيست.299- صلاح مملکت خويش خسروان دانند: آنچه را خود مصلحت مي بيني انجام بده.300- طناب مفت را کرديد خود را به دار زد: از هرچه رايگان باشد استفاده مي نمايد.301- طوطي وار ياد گرفتن: بدون توجه به معني و مفهوم از بر بودن : نفهميده حرف زدن.302- عاقبت جوينده يابنده بود: هر کسي که بدنبال چيزي برود به آن مي رسد.303- عقل کسي گرد شدن: عقل درست و حسابي نداشتن : کم شدن عقل کسي.304- علي ماند و حوضش: بيکار بودن.305- عمر نوح نداشتن: عمر دراز و طولاني نداشتن.306- عيسي به دين خود موسي هم به دين خود: هر کس در عقيده و اعتقاد خود آزاد است.307-غاز چراندن : بيکار بودن.308- غزل خدا حافظي را خواندن : براي رفتن وجدايي آماده شدن – مردن .309- فرار وبر قرار ترجيع دادن : براي اجتناب از خطر فرار کردن. 310- فس فس کردن : دير جنبيدن – بسيار آهسته کار کردن .311- فضول و بردن جهنم گفت هيزمش تر است : بسيار ايراد گير و اعتراض کننده .312- فلفل مبين که ريزه / بشکن ببين چه تيزاست : به کوچکي شخص نگاه نکن بلکه به لياقت او نگاه کن .313- فيلش ياد هندوستان کرده : به هدف و مقصد ديگري توجه کرده .314- قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت .315- قلق کسي را به دست آوردن : به اخلاق وروحيه ي کسي آشنا شدن .316- قوز بالاي قوز : گرفتاري رو گرفتاري – مشکلي روي مشکل پيش .317- کاچي بهتر از هيچي است : چيز کم بهتر از هيچ چيز است .318- کاردش بزني خونش در نمي آيد : بي نهايت خشمگين است .319- کاري بکن بهر ثواب نه سيخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن .320- کبکش خروس مي خواند : بسيار خوشحال وبا نشاط است .321- کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من : کسي براي ديگري کاري انجام نمي دهد .322- کار حضرت فيل است : کاري بسيار سخت ودشوار است .323- کف دستم را بو نکرده بودم : از غيب نمي دانستم .324- کل اگر طبيب بودي سر خود دوا نمودي : مهارت نداشتن در کاري .325- کلاه شرعي بافتن : عمل غير مشروعي را با حيله وتزوير شرعي جلوه دادن .326- کار کردن خر وخوردن يابو : کار را کس ديگر مي کند نتيجه را کس ديگر مي برد .327- کيسه براي چيزي دوختن : طمع داشتن به چيزي .328- گاوش زائيده : مشکلي برايش پيش آمده است .329- گردن کج کردن : خود را کوچک کردن – عاجزانه چيزي از کسي خواستن .330- گر صبر کني ز غوره حلوا سازي : کارها با صبر وبردباري انجام مي شود .331- گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاري مبادرت کردن .332- گل سر سبد بودن : برگزيده گروه بودن – ممتاز جمع شدن .333- گاو پيشاني سفيد : همه کس و همه جا او را مي شناسند .334- گوش بريدن کسي :کلاه برداري کردن از کسي .335- لفت دادن کاري : به درازا کشانيدن کارو با تشريفات زياد به آن پرداختن .336- لنگه کفش کهنه در بيابان نعمت است : چيز بي ارزش و ناقابل در شرايط نياز مفيد واقع مي شود .337- مار پوست خود بگذارد اما خوي خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمي شود .338- مار را در آستين خود پروراندن : چيز بد را ياري دادن .339- مار گزيده از ريسمان سياه وسفيد مي ترسد : آدم صدمه ديده هميشه مي ترسد.340- ماست خود را کيسه کردن :ترسيدن.341- مثل اينکه مال باباش و خوردم : به مناسبت دشمني با کسي گفته مي شود .342- ماهي را هر وقت از آب بگيري تازه است : روي آوردن به کار خود هيچ موقع دير نيست .343- مرغ همسايه غاز است : چيزي که ديگران دارند با ارزش تر است .344- موش به سوراخ نمي رفت جارو به دمبش بست : طرف خودش پذيرفته نبود معرف ديگري شد .345- مرغ يک پا دارد : از نظرم بر نمي گردم .346- مثل خر در گل ماندن : عاجز و ناتوان و درمانده شدن .347- مرد سر مي دهد اما سر نمي دهد : رازي که به کسي سپرده شد فاش نمي شود .348- مشت نمونه خروار است : چيز کم به نشانه فراوان .349- مشت وسندان : جدال ودرگيري ناتوان با توانا – کار دشوار وخطر ناک.350- مگر آمدي آتش ببري : عجله زياد داشتن. 351- مگر  شهر هرت است ؟ هر کار ي انجام بدهي آزاد نيستي .352- مگر کله گنجشک خورده اي ؟ بسيار پر حرف هستي . 353- من مي گويم نر است تو مي گويي بدوش  – بي جهت اصرار کردن 354- من يک پيراهن بيشتر از تو پاره کردم- با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .355- مو را از دست کشيدن – دقت بسيار کردن . 356- موش مردگي درآوردن خود را به ناخوشي زدن-  خود را بيمار جلوه دادن 357- مومن مسجد نديده – به شوخي به کسي مي گويند که تظاهر به تقدس دارد .358- موهايش را در آسياب سفيد کرده  –  گرچه پير است اما بي تجربه است . 359- مويي از خرس کندن غنيمت است  –  از آدم خسيس حداقل استفاده هم غنيمت است . 360- مهمان مهمان را نمي تواند ببيند صاحبخانه هر دو را – خسيس بودن صاحب خانه361- ميانشان شکر آب است  – روابط آنها خوب نيست ، اختلاف دارند . 362- ناز شست گرفتن  –  پاداش و جايزه گرفتن . 363- نازک نارنجي  – زودرنج ، کم تحمل در مقابل مشکلات 364- نان به نرخ روز خوردن  –  پاي بند بودن به اصول – رفتار خود را با وضع حاضر تطبيق دادن 365- نان کسي را آجر کردن  -موجب ضرر و زيان کسي شدن . 366- نخود هر آش بودن – مداخله در هر کاري کردن . 367- نشخوار آدميزاد حرف است – لذت داشتن حرف زياد . 368- نمک پرورده بودن – مديون کسي ديگر بودن . 369- نو که آمد به بازار    کهنه شود دل آزار – با آمدن چيز جديد گذشته و قديمي و دلگير مي شود . 370 – نه زنگي زنگ نه رومي روم- ميانه رو بودن-  متوسط بودن . 371- نه سر پياز نه ته پياز- کاره اي نبودن . 372- نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه –  بدون زحمت به هدف رسيدم . 373- وقت سر خاراندن نداشتن – سخت گرفتار کار زياد بودن . 374- هر چه بگندد نمکش مي زنند   واي به روزي که بگندد نمک- از افراد درست ديگر انتظار انجام کار بد و زشت نيست . 375- هر چه پول بدهي آش مي خوري – به اندازه زحمتت نتيجه مي گيري . 376- هر سرازي سربالايي دارد- راحتي سختيهايي هم به دنبال دارد . 377- هر چه ديدي از چشم خودت ديدي-  مقصر خودت هستي .378 – هر چه سنگ است مال پاي لنگ است-  آسيب و صدمه هميشه به آدمهاي بيچاره مي رسد . 379- هر کي با آل علي درافتد برافتد – معمولاً سادات به مخالفان خود مي گويند .380- هر کس به اميد همسايه نشيند گرسنه مي خوابد-  به ديگران نبايد اميد داشت ، هر کاري را بايد خود انجام داد . 381- هر کس خربزه مي خورد پاي لرزش هم مي نشيند- هر کس بايد عاقبت اعمال خود را تحمل کند . 382- هر که بامش بيش برفش بيشتر-  هر کس داراتر است گرفتار تر است. 383- هر که نان از عمل خويش خورد    منت حاتم طايي نبرد –  نبايد به ديگران متکي بود . 384- هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد – بايد سختيها را براي رسيدن به هدف تحمل کرد . 385- هفت خوان رستم را طي کردن- کار بسيار سخت را براي رسيدن به هدف تحمل کرد . 386- همه را برق مي گيرد ما را چراغ نفتي – شانس و اقبال ديگران ييشتر  از ماست . 387- هنداونه زير بغل کسي گذاشتن – تملق بي جا گفتن . 388- هوا گرگ و ميش است-  نه تاريک است نه روشن .389- هيچ کاره ي همه کاره – آدم هيچ کاره هود را همه کاره مي پندارد . 390- ياسين به گوش خر خواندن – کار بي حاصل انجام دادن . 391- يال و کوپال داشتن – سرو وضع خوب داشتن . 392- يک دستي گرفتن – کسي را کتر از آنچه هست پنداشتن . 393- يک ستاره توي آسمان ندارد -ادم بي شانس و اقبال است . 394- يک شب هزار شب نمي شود -به تعارف به مهمان مي گويند . 395- يک کلاغ چهل کلاغ کردن- اغراق و مبالغه نمودن + غيبت زياد . 396- يک بز گر گله را گرگين مي کند- يک همنشين بد ديگران را هم به فساد مي کشاند . 397- يکي به نعل مي زند يکي هم به ميخ -هر دو طرف را مراعات مي کند . 398- يک گوش در است و گوش ديگر  دروازه  – کسي که مطلبي را به خاطر نمي سپارد .399- يکي را پي نخود سياه فرستادن – به بهانه اي او را ازميدان خارج کردن . 400- يکي نان نداشت بخورد پياز مي خورد تا اشتهايش باز شود  – کار نابخردانه کردن .

منبع: فناوری اطلاعاتMRK

اگر پرگویی می کنم ایرادی ندارد، حرف زدن خود نوعی از سرگرمی است.

نشسته پاک است:

به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش بی اعتناست.

نصیب کسی را کسی نخورد:

همانند: روزی کس را، کس نخورد.

ضرب المثل با هم بودن

نطقش کور شدن:

براثر گفتگو وجنجال سخن کسی قطع شدن، از ادامه صحبت بازماندن.

نظر زدن :

به چشم بد نگاه کردن، از نظر عوام چشم زخم بودن.

نشادرش تند است:

به شوخی، در کارها شتاب وعجله میکند

نسیه آخر به دعوا رسیه:

همانند: معامله نقدی بوی مشک میدهد.

نزن در کسی را تا نزنند درت را:

همانند: چو بد کردی مباش ایمن ز افات

نشترش بزنی خونش درنمی اید

در نهایت خشم و عصابیت است، سخت آشفته است.

نرم کردن:

شخصی را به منظور خاصی مطیع و رام خود کردن

نرم نرم پوست کندن:

آرام آرام و به ملایمت کار خود را به ضرر دیگری فیصله دادن

 

من وظیفه خودم را به خوبی انجام میدهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم.

ضرب شستی به کار بردن:

برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن.

ضرب دستش را چشیده است:

برتری حریف خود را می داند و جرئت مقابله با او را ندارد.

ضرر را از هر کجا جلویش را بگیری منفعت است

آدم عاقل همینکه فهمید راهی را به اشتباهی رفته، برمی گردد.

طاق ابرو نمودن:

کاری مخصوص زنان، عشوه گری کردن

طاقت کسی طاق شدن:

بیقرار شدن ، آرام خود از دست دادن.

طبل زیر گلیم زدن:

پنهان داشتن موضوعی که همه می دانند، پنهانکاری کردن

طرف کسی را گرفتن :

پشتیبانی از کسی کردن، از کسی حمایت و طرفداری کردن

طشتش از بام افتاده :

راز نهان کسی آشکار شدن، رسوا شده است

طی نکرده گز کردن:

ضرب المثل با هم بودن

بدون مطالعه و نسنجیده دست به کاری زدن

طوق لعنت برگردن کسی افتادن:

گرفتار زحمت و دردسر شدن، دچار همسر بد رفتار و بد اخلاق شدن

طناب گدایی کسی را بریدن:

از ادامه کمک به کسی خود را رها ساختن

طمع زیاد مایه جوانمرگی است:

ادم طمع پیشه غالبا جان خود را به خطر می اندازد

مفت و مجانی برای کسی کار نکردن ، بی جهت برای کسی به آب و آتش نزدن.

عاشقی پیداست از زاری دل :

همانند: رنگ رخساره خبر میدهد از سرضمیر

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد:

به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست.

عاقبت به خیر شدن:

به رستگاری و راه خوشبختی رسیدن

عاقبت جوینده یابنده بود:

باجستجو و تلاش به مقصود خود نایل خواهی شد

عاقبت خشم پشیمانی است.

از آدم خشمگین کارهای سرمی زند که سپس باعث ندامت اوست.

عاقبت گذر پوست به دباغ خانه می افتد:

هر کسی باید روزی حساب اعمال خود را پس بدهد.

عاقل تا پی پل می گشت، دیوانه پا برهنه از آب گذشت :

هر مشکل چاره ای دارد، اگر از راه ملایمت نشدباید جسارت به خرج داد.

عبای ملانصرالدین است:

چند نفر به نوبت آن را می پوشند، همه از آن استفاده میکنند.

عجب کشکی ساییدم

همه چیز بر خلاف انتظار ما از آب درامد

عذر بدتر از گناه :

در توجیه کار بد خود دلیل زشت تری آوردن

عروس تعریفی آخرش شلخته از آب درامد

با آنهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب درآمد

آدم تنومند شوریده و احمق، همانند: غول بی شاخ و دم.

گاو پیشانی سفید:

معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می شناسد.

گاو خوش آب و علف:

کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه پیشش ببیند بدون اکراه و با اشتهای تمام می خورد

گدا بازی درآوردن:

مقابل دست و دلبازی ، خست و پستی به خرج دادن

گدا حیا ندارد:

بر اثر تکرار خواهش و تمنا آبرویش ریخته شده و شرم نمی کند.

گذر پوست به دباغخانه می افتد:

هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم.

گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن :

ضمن صبحت و گفتگو کنایه زدن ، همانند : از این شاخ به آن شاخ پریدن

گذشت آنچه گذشت :

افسوس گذشته را نباید خورد ، همانند : تقویم پارسالی به کار نمی خورد.

گذشت بر گشت ندارد:

بخشیده را پس نمی گیرند، بر آنچه بخشیدی چشم طمع نداشته باش.

گربه آمد و آن دنبه را برد:

باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می افتند.

گربه را دم حجله باید کشت:

از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد.

گر تو بهتر می زنی بستان بزن:

اگر فقط ادعا نمی کنی چرا کنار گود نشسته ای

 

نواقص را برطرف كردن ، قرضها را پرداخت كردن.

چاقو دسته خودش را نمي برد:

هيچ آدم عاقلي به خودش زيان نمي زند، خويشاوند به خودي آزار نميرساند.

چارديواري اختياري:

محترم بودن خانه و زندگي هركس، اختيار زندگي و محدوده خود را داشتن

چار ميخه كردن:

پي و پايه چيزي را محكم و استوار كردن ، محكم كاري كردن

چارتكبير زدن :

ترك كسي را براي هميشه گفتن، يكباره از چيزي چشم پوشيدن

چاه كن هميشه در ته چاه است:

هر بدي و ظلم به ديگران در پايان گريبانگير خود آدم ميشود. همانند: چه مكن بهركسي،اول خودت دوم كسي.

چشم و همچشمي كردن:

رقابت كردن با ديگران ، هم طرازي نمودن با اطرافيان

چشمها چهار تا شدن:

دندش نرم ميخواست چنين كاري نكند، از تعجب چشمها را گشاد كردن.

چشم وگوشي كسي باز بودن:

از همه جا آگاه بودن، درجريان امور قرار داشتن، آدم با تجربه و فهميده

چشم و گوش بسته :

از هيچ جا و هيچ چيز باخبر نبودن، چيزي نياموخته و بي تجربه

چشم ودل سير است:

به هيچ چيز اعتنايي ندارد، اختيار نفس خود را دارد

 

سر موافقت داشتن – مطیع شدن

رگ خواب کسی را به دست آوردن:

نقطه ضعف پیدا کردن- کسی را تابع اراده خود کردن

رگ دیوانگیش گل کردن:

از شدت خشم دست به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن

رگ عیرتش جنبید:

حس شهامت و جسارتش تحریک شد.

رنگ به رنگ شدن:

از شدت شرمندگی رنگ به صورت آوردن- تغییر رنگ رخسار

روبراه بودن:

مرتب و آماده بودن – سرسازش داشتن

روبرو بودن به از پهلو بود:

لذت هم صحبتی دو نفر و برخورداری از دیدن یکدیگر بیشتر و بهتر است

روبرو کردن :

مواجهه دادن دو نفر برای کشف مطلبی

روبند کردن کسی:

در پیشرفت کار خود از حجب و حیای کسی استفاده کردن

روده بزرگه روده کوچیکه را خورد:

از شدت گرسنگی بیتاب شده – سروصدای شکم گرسنه درآمده

روده درازی کردن:

یکریز حرف زدن – پرگویی و وراجی کردن

روز از نو روزی از نو:

هرروز برای خود به تلاشی جداگانه نیاز دارد

روزه شک دار گرفتن:

در امور و یا کارهای که احتمال شکست و زیان است وارد شدن

رو که بدهی آستر هم می خواهد:

از خوشرویی و مهربانی کسی بهره جویی کردن

روغن چراغی ریخته وقف امامزاده :

منت گذاشتن خشک و خالی و بی خاصیت

 

محکم در جای خود ماندن، بشدت مات و مبهوت شدن.

میخ دو شاخ برزمین فرو نرود:

با دوئیت و نفاق کاری از پیش نمیرود و منافع مشترک را از بین میبرد.

میخش قایم است:

اساس کارش استوار است، پشتیبانش پر زور و قوی است.

میخ طویله پای خروس:

کسی که قد کوتاه و پستی دارد، آدم قد کوتاه

میخواهد از آب بگذرد و پایش هم تر نشود:

در پی سودجودیی می افتد ولی کمترین زحمت و خرجی را متحمل نیست.

میخواهی عزیز شوی یا دور شو یا کور شو:

همانند: آب که در گودال بماند می گندد، دوری و دوستی.

میدان دادن به کسی:

فرصت کار و فعالیت به کسی دادن ، ا جازه زور آمایی دادن.

میدان را خالی دیدن:

به هر عملی دست زدن، خود را مصون از دیگران دانستن.

میرزا بنویس:

نامه نگاری که در نگارش هر مطلب تابع دیگری است و از خود اراده ندارد.

میرود از آسمان شوربا بیاورد:

بسیار بلند قامت است ، روز بروز بلندتر میشود.

میرزا قلمدانی است:

نویسنده کم مایه و بی سوادی است.

میرغضبی آهسته ببر ندارد:

همانند: دشمنی آهسته بزن ندارد.

میرزا قشمشم:

آدمی با لباسهای جلف و قیمتی، لوس و خودخواه و بیکاره

دچار درماندگی و سرگردانی بودن، همیشه از بخت خود شاکی بودن.

کاسه و کوزه را سرکسی شکستن:

دق دلی خود را به سرکسی خالی کردن.

کاسه و کوزه کسی را بهم زدن:

وسایل زندگی کسی را بهم زدن، سبب آزار و اذیت کسی شدن

کاسه همان کاسه است و آش همان آش:

چیزی تغییر نیافته و کارها برهمان منوال پیشین است.

کاش پاهایم شکسته بود:

اگر می دانستم نتیجه کار اینطور است هرگز نمی رفتم.

کاش دوقلو بودی:

به شوخی، خودت تنها اینقدر لوس و بی مزه بودی.

کاسه از آش گرمتر:

به  دلسوزی بیش از اندازه تظاهر کردن

کاسه ای زیر نیم کاسه بودن:

سری در پشت پرده وجود داشتن، راز مهمی در کار بودن

کاسبی کاه سابی است:

زیرا به اندک سودا و خرید و فروشی قانع است.

کار یک شاهی صنار نیست:

آن طور هم که تصور کرده ای کار  آسانی نیست.

کاری را پخته کردن:

مقدمات انجام و اجرای کاری را فراهم کردن

کار یکبار اتفاق می افتد:

در هر کاری باید شرط احتیاط و پیش بینی را فراموش نکرد.

کار و بارش چاق بودن:

دارای ثروت ومال فراوان بودن، همانند: دماغش چاق بودن

کاری بکن بهر ثواب ، نه سیخ بسوزد نه کباب:

اگر واسطه کار خیری هستی انصاف و عدالت و حق را رعایت کن.

یکه خوردن و بسختی پریدن از خواب

چراغ هیج کس تا صبح نسوزد:

روزهای خوش و خوشبختی های انسان دایمی و پایدار نیست.

چراغ پای خودش را روشن نمی کند:

همانند: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.

چر اندر چار گفتن:

سخنان بی معنی و بی سروته گفتن ، یاوه گویی کردن

چاه نکنده منار دزدیدن:

بدون تهیه نقشه و مقدمات امر دست به کار شدن.

چشم آب نخوردن:

انتظار درست شدن کاری را نداشتن ، باور نکردن

چشمت را درویش کن:

نظر پاک باش و حرمت را نگهدار، شتر دیدی ندیدی

چشم بسته غیب گفتن:

سخن گفتن از بدیهیات ، صبحت چیزی که شنونده قبلا از آن اطلاع  دارد.

چشمت روز بد نبیند:

همان بهتر که نبودی و ندیدی که چقدر تاثرآور بود.

چشم کسی آب نخوردن:

تصور انجام کاری یا امری را مشکل دانستن، امید نداشتن

منتظری در حین دعوا و زد و خورد حرف خوش و خوردنی نثار هم کنند، نتیجه دعوا خسارت و زیان است.

میان دعوا  اوقات تلخی نکن:

به شوخی، چون کسی خشمگین گردد و بنای بد حرفی بگذارد برای آرام کردن و خندانیدن او چنین می گویند.

میان حرف کسی دویدن:

حرف کسی را بریدن، به میان حرف کسی حرف آوردن

میان تهی تر از طبل:

شخص پرمدعا و بی هنر

میان بستن:

برای انجام کاری آماده شدن

میان دعوا نرخ معین می کند:

مقصود خود را در موقعی نامناسب و غیر منتظره بیان داشتن

میان دو سنگ آرد خواستن:

آدم طمعکاری است، در پی سودجویی و استفاده است.

میان زمین و آسمان ماندن:

سرگردان کار خود بودن ، سرگشته و حیران ماندن

میان دو نفر را بهم زدن:

ایجاد  نفاق و کدروت بین دو نفر

 

ضرب المثل با هم بودن
ضرب المثل با هم بودن
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *