داستایوفسکی ابله

دوره مقدماتی php
داستایوفسکی ابله
داستایوفسکی ابله

От издателя:

«Идиот» – роман, в котором творческие принципы Достоевского воплощаются в полной мере, а удивительное владение сюжетом достигает подлинного расцвета. Яркая и почти болезненно талантливая история несчастного князя Мышкина, неистового Парфена Рогожина и отчаявшейся Настасьи Филипповны, много раз экранизированная и поставленная на сцене, и сейчас завораживает читателя…

JavaScript seems to be disabled in your browser.
You must have JavaScript enabled in your browser to utilize the functionality of this website.

От издателя:

«Идиот» – роман, в котором творческие принципы Достоевского воплощаются в полной мере, а удивительное владение сюжетом достигает подлинного расцвета. Яркая и почти болезненно талантливая история несчастного князя Мышкина, неистового Парфена Рогожина и отчаявшейся Настасьи Филипповны, много раз экранизированная и поставленная на сцене, и сейчас завораживает читателя…داستایوفسکی ابله

Класик світової літератури, один з найбільш відомих і популярних російських авторів, твори якого допомагають Заходу зрозуміти загадкову російську душу… Незважаючи на те, що письменник жив у 19-му столітті, придбати кн?

دوره مقدماتی php

Детальніше

«Ідіот» (рос. Идиот) — п’ятий роман Федора Михайловича Достоєвського. Роман уперше було опубліковано з січня 1868 по лютий 1869 у журналі «Російський вісник».

найновіших кінотранскрипцій роману «ідіот» Ф. Достоєвського).

اَبله (به روسی: Идиот) نام یکی از معروف‌ترین رمانهای داستایوفسکی است. این کتاب در سال ۱۸۶۸ در دسترس عموم قرار گرفت. برخی ابله را بهترین اثر خلق شدهٔ داستایوفسکی می‌دانند. این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۸۷ به زبان انگلیسی برگردانده شد. این کتاب نخستین بار در سال ۱۳۳۳ هجری خورشیدی توسط مشفق همدانی به زبان فارسی ترجمه شد. یکی از مهمترین ترجمه های این رمان به فارسی اثر سروش حبیبی است که نشر چشمه آخرین ویراست آن را در سال ۹۸ به چاپ رسانده است.

پرنس میشکین، آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته، پس از اقامتی طولانی در سوئیس برای معالجهٔ بیماری، به میهن خود بازمی‌گردد. بیماری او رسماً افسردگی عصبی است ولی در واقع مویخکین دچار نوعی جنون شده‌است که نمودار آن بی‌ارادگی مطلق است. به علاوه، بی‌تجربگی کامل او در زندگی، اعتماد بی‌حدی نسبت به دیگران در وی پدیدآورد. مویخکین، در پرتو وجود راگوژین، همسفر خویش، فرصت می‌یابد که نشان دهد برای مردمی واقعاً نیک، در تماس با واقعیت، چه ممکن است پیش آید. روگوژین این جوان گرم و روباز و با اراده، به سابقه هم حسی باطنی و نیاز به ابراز مکنونات قبلی، در راه سفر سفره دل خود را پیش میشکین، که از نظر روحی نقطه مقابل اوست، می‌گشاید. روگوژین برای او عشق قهاری را که نسبت به ناستازیا فیلیپونیا احساس می‌کند بازمی‌گوید. این زن زیبا، که از نظر حسن شهرت وضعیت مبهمی دارد، به انگیزه وظیفه شناسی، نه بی اکراه، معشوقه ولی نعمت خود می‌شود تا از این راه حق‌شناسی خود را به او نشان دهد. وی، که طبعاً مهربان و بزرگوار است، نسبت به مردان و به‌طور کلی نسبت به همه کسانی که سرنوشت با آنان بیشتر یار بوده و به نظر می‌آید که برای خوار ساختن او به همین مزیت می‌نازند نفرتی در جان نهفته دارد. این دو تازه دوست، چون به سن پترزبورگ می‌رسند، از یکدیگر جدا می‌شوند و پرنس نزد ژنرال اپانچین، یکی از خویشاوندانش، می‌رود به این امید که برای زندگی فعالی که می‌خواهد آغاز کند پشتیبانش باشد…

قهرمان داستان که دارای بیماری صرع است .

همسر ژنرال آپانچین کسی که میشیکن برایش نامه مینوشته .

که نقاشی میکشد

آنا گریگوریفنا اسنیتکینا (۱۸۶۷–۱۸۸۱)[تا زمان مرگ داستایوسکی]

قمارباز(رمان)

فیودور میخایلاویچ دوستایِوسکی (روسی: Фёдор Миха́йлович Достое́вский؛ IPA: [ˈfʲodər mʲɪˈxajləvʲɪtɕ dəstɐˈjefskʲɪj] ( بشنوید)) (زادهٔ ۱۱ نوامبر (مطابق تقویم سبک قدیم: ۳۰ اکتبر) ۱۸۲۱ – درگذشتهٔ ۹ فوریه (مطابق تقویم سبک قدیم: ۲۹ ژانویه) ۱۸۸۱) نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایفسکی ارائه کرده‌اند.

اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی‌ست عصیان زده، بیمار و روان‌پریش. او ابتدا برای امرار معاش به کار ترجمه پرداخت و آثاری چون اورژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد.

مترجمان مختلف نام این نویسنده را به اشکال متفاوتی در فارسی نوشته‌اند: «داستایوفسکی»، «داستایِفسکی» و «داستایِوسکی» که مورد دوم تلفظ صحیح نام اوست. خشایار دیهیمی در ترجمهٔ زندگینامهٔ داستایِفسکی نوشتهٔ ادوارد هلت کار نام او را به شکل «داستایِفسکی» آورده‌است. نام کوچک او نیز در متون ترجمه‌شده به اشکال «فیودور» و «فئودور» آمده‌است. با توجه به تلفظ روسی نام او، «فیودور دوستایِوسکی» صحیح است.
در بین عامه فارسی زبانان به داستایوفسکی معروف است.
داستایوفسکی ابله

فیودار میخایلاویچ فرزند دوم خانواده داستایِفسکی در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. در ده‌سالگی والدینش مزرعه‌ای کوچک در حومه شهر تولا در نزدیکی مسکو خریدند که از آن به بعد تابستان‌ها را در این مکان می‌گذراندند.
در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانه‌روزی منتقل شدند و سه سال آنجا ماندند. در پانزده‌سالگی مادرش از دنیا رفت. در همان سال امتحانات ورودی دانشکدهٔ مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویهٔ ۱۸۳۸ وارد دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید.

در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. تا تابستان ۱۸۴۴ سهم ارث پدری‌اش به خاطر ولخرجی‌های مختلف به اتمام رسید. اوژنی گرانده اثر بالزاک را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا کرد.
در زمستان ۱۸۴۴–۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستان‌های همزاد، آقای پروخارچین و زنِ صاحبخانه را نوشت.

یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرد و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش داد. پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.

دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت اما برای نشان دادن قدرت فائقه حکومت تزاری این زندانیان را در برابر جوخه‌های آتش نمایشی قرار دادند. در نمایشی که با دقت طراحی شده بود بامداد روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ داستایفسکی و سایر زندانیان را به میدان رژه یک پادگان بردند. در آنجا چوبه‌های اعدام و داربست‌هایی برپا شده بود و روی آن را با پارچه‌های سیاه پوشانده بودند. جرایم و مجازات آن‌ها قرائت شد و کشیشی ارتدکس از آن‌ها خواست به خاطر گناهانشان طلب بخشش کنند. سه نفر از این زندانیان را به چوبه‌ها بستند تا برای اعدام حاضر شوند. در آخرین لحظات این مراسم اعدام ساختگی طبل‌های نظامی با صدای بلند به نواختن درآمد و جوخه آتش تفنگ‌های خود را که به سوی آن‌ها نشانه رفته بود بر زمین گذاشتند. تجربه شخصی او از قرار گرفتن در آستانه مرگ باعث شد که به تاریخ و آن زمانه مشخص از منظر ویژه‌ای بنگرد. سال‌ها بعد او در جایی گفت: «به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم.»[۱]
در زمان تبعید و زندان حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض گشت.

در ۱۵ فوریه ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد تا دورهٔ بعدی مجازاتش را در لباس سرباز عادی طی کند. به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیاده‌نظام سیبری به سمی (سمیپالاتینسک) اعزام شد.
در ۶ فوریه ۱۸۵۷ بعد از دو سال عشق جانفرسا با «ماریا دیمیتریونا» بیوهٔ یک کارمند گمرک ازدواج کرد. در بهار ۱۸۵۹ استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیکی مسکو نقل مکان کند. دو داستان خواب عموجان و دهکدهٔ ستیپان چیکاوا را نوشت و به چاپ رسانید. در سال ۱۸۵۹ عرض‌حالی برای الکساندر دوم که تازه بر تخت نشسته بود فرستاد و بدین وسیله اجازه یافت به سن پترزبورگ برود. یک سال بعد او به جمع ادیبان و روشنفکران شهر سن پترزبورگ ملحق شد.[۱]
در نشریه‌ای که برادرش منتشر می‌کرد ‐ «ورمیا» ‐ شروع به روزنامه‌نگاری کرد. از ژوئن تا اوت ۱۸۶۲ به اروپا سفر کرد. داستانی به نام ماجرای بی‌شرمانه را در «ورمیا» به چاپ رسانید. در ماه ژوئن ۱۸۶۳ «ورمیا» تعطیل شد. قسمتی از تابستان و پاییز ۱۸۶۳ را با معشوقش در اروپا گذراند. در ۱۰ ژوئیه ۱۸۶۴ «میخاییل داستایفسکی» برادر بزرگش درگذشت. در ۱۶ آوریل ۱۸۶۴ ماریا دیمیتریونا درگذشت.
در فاصله سال‌های ۶۴–۱۸۶۲ کتاب‌های خاطرات خانه اموات و آزردگان را به چاپ رسانید.

در ۱۸۶۶ جنایت و مکافات را نوشت و در اکتبر همان سال رمان قمارباز را در ۲۶ روز نوشت این کار با تندنویسی «آنا گریگوریونا» انجام شد. در ۱۵ فوریه ۱۸۶۷ با آنا ازدواج کرد و در آوریل همان سال با همسرش به اروپا سفر کرد و تا تابستان ۱۸۷۱ به روسیه بازنگشت. در این سفر بارها پول خود را در قمار از دست داد. سال اول سفر را در سوئیس و سال دوم را در ایتالیا و دو سال آخر را در دِرِسدِن گذراند.

در فوریهٔ سال ۱۸۶۸ دخترش «سوفیا» به دنیا آمد که بیشتر از سه ماه زنده نماند. نوشتن ابله را در ژانویهٔ ۱۸۶۹ در فلورانس به پایان رسانید و همیشه شوهر را در پاییز همان سال در درسدن نوشت. در ماه سپتامبر ۱۸۶۹ دختر دومش به نام «لیوبوف» به دنیا آمد.
در ژوئیهٔ ۱۸۷۱ نوشتن جن‌زدگان را به پایان رسانید. در تابستان همان سال پسرش به نام «فدیا» به دنیا آمد.
در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجلهٔ «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. جوان خام را در زمستان ۷۵‐۱۸۷۴ نوشت که در طول سال ۱۸۷۵ در مجله «اوتچستیه زابیسکی» انتشار یافت.
«آلیوشا» آخرین فرزندش در ماه اوت ۱۸۷۵ به دنیا آمد که در سه سالگی بر اثر حمله صرع در گذشت.
یادداشت‌های روزانهٔ نویسنده را طی سال‌های ۷۷‐۱۸۷۶ به همین نام در روزنامه منتشر کرد.
برادران کارامازوف در طول سال‌های ۷۹‐۱۸۸۰ به تدریج در «روسکی وستنیک» منتشر شد.

در جشن سه روزهٔ بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانی‌اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریهٔ سال ۱۸۸۱ در اثر خون‌ریزی ریه درگذشت.

داستایِفسکی در آثار خود شخصیت‌هایی را حلاجی می‌کرد که حتی آدمکشی را زیر لوای مرام و اعتقادات ایدئولوژیک خود موجه می‌دانستند. به همین خاطر آثار این نویسنده در تمام سال‌هایی که از آن می‌گذرد، چه در دوران قدرت‌گیری حکومت‌های تمامیت‌خواه قرن بیستم و چه امروزه که «کارزار علیه ترور» در جریان است، با چالش‌های زمانه تناسب دارند. او به خصوص به افکار و ایده‌هایی که پس از ده سال تبعید و بازگشت به سن پترزبورگ در میان روشنفکران رواج یافته بود به دیده شک می‌نگریست.[۱]

مخالفت و اعلام جرم داستایفسکی علیه نهیلیسم روسی در کتاب او با عنوان تسخیرشدگان (جن زدگان) به خوبی منعکس شده‌است. این کتاب که در سال ۱۸۷۲ چاپ شد به خاطر زبان آمرانه و نصیحت گونه آن مورد انتقاد قرار گرفته ولی بدون تردید او می‌خواست نشان دهد که افکار مرسوم در میان روشنفکران آن نسل می‌توانند خطرناک باشند. داستانی که داستایفسکی در این کتاب نقل می‌کند در قالب یک طنز سیاه و گزنده، روشنفکران هم دوره خود را به خاطر بازی کردن با ایده‌های انقلابی بدون آنکه بدانند انقلاب در عمل به چه معنایی است به نقد می‌کشد. داستان کتاب را در واقع می‌توان نسخه‌ای از حوادث واقعی دانست که در زمانی که داستایفسکی مشغول نگارش کتاب بود اتفاق می‌افتاد. داستایفسکی در داستان تسخیر شدگان استدلال می‌کند که فراموش کردن موازین اخلاقی و انسانی به خاطر افکار آزادیخواهانه به نوعی تمامیت‌خواهی و استبداد بدتر از گذشته منجر می‌شود.[۱]

شاید بتوان گفت مشهورترین دیدگاه داستایفسکی که از زبان یکی از شخصیت‌های رمان برادران کارامازوف بیان می‌شود، این جمله باشد که «اگر خدایی وجود نداشته باشد، همه‌چیز مجاز است». ژیل دلوز و ژک لکان، متفکران معاصر فرانسوی خلاف این عقیده را دارند. لکان معتقد است دقیقاً وجود منع الهی است که زمینهٔ گناه را فراهم می‌سازد. به باور دلوز نیز قضیه کاملاً برعکس چیزی است که داستایفسکی می‌گوید، زیرا به واسطهٔ وجود خداست که همه‌چیز مجاز است.[۲]

قیمت مصرف‌کننده همان قیمت چاپ‌ شده بر روی کالا می‌باشد.

دیجی‌کالا

آماده ارسال

این کالا در حال حاضر در انبار دیجی‌کالا موجود ، آماده پردازش و ارسال است

کتا‌ب‌کالا

امتیاز:

۱

از ۵
داستایوفسکی ابله

ارسال از ۲
روز کاری آینده

این کالا در انبار فروشنده موجود است. برای ارسال باید برای مدت زمان ذکر شده منتظر بمانید.

کتاب «ابله» نوشته‌ی نویسنده‌ی مشهور روسی «فیودور داستایوسکی» و ترجمه‌ی مترجم‌ نام‌آشنای معاصر «سروش حبیبی» است. این رمان شرح‌حال سفر یکی از نوادگان خاندان سلطنتی در روسیه را روایت می‌کند که پس از سال‌ها زندگی در سوئیس تصمیم می‌گیرد برای دیدار با یکی از شاهزادگان روسی به روسیه بازگردد. این شاهزاده که دچار بیماری افسردگی و بی‌اعتمادی شدید به اطرافیان خود است، در طول سفر خود با افرادی مرموز همسفر می‌شود که دست‌مایه‌ی اتفاقات این رمان قرار می‌گیرد. سادگی‌ای در وجود او غلیان می‌کند که بیش از هر چیز در چشم دیگران از او یک ابله ساخته است! بسیاری ابله را بزرگ‌ترین شاهکار داستایوسکی می‌دانند. عصیان‌نگری، تداخلات روحی و روانی، خشم، اضطراب‌های درونی و… از ویژگی‌های مشترک شخصیت‌های رمان‌های او‌ هستند. فیلم‌ساز مشهور ژاپنی، «اکیراکوروساوا»، در سال ۱۹۵۶ با استفاده از مضمون ابله داستایوسکی فیلمی ساخته است. «جنایات و مکافات»، «برادران کارامازوف»، «قمارباز»، «جن‌زدگان» و… دیگر آثار برجسته‌ی این نویسنده و مترجم مشهور قرن نوزدهم هستند. انتشارات «چشمه» این رمان کلاسیک را منتشر کرده و در اختیار علاقه‌مندان ادبیات جهان قرار داده است.

«ابله» رمان مشهور «فیودور داستایفسکی»، نویسنده‌ی تاثیرگذار روسیه است؛ نویسنده‌ای که بسیاری از منتقدان، او را پیشگام ادبیات روان‌شناسانه می‌دانند و معتقدند که او بهتر از هر نویسنده‌ی دیگری در آثارش توانسته جزئیات روحی و روانی انسان‌ها را بازتاب دهد.

پرنس «لئون میشکین»، آخرین بازمانده‌ی خاندان بزرگ ولی ورشکسته‌ی میشکین پس از گذراندن دوران درمانش در سوئیس، به روسیه بازمی‌گردد. او در این سفر، با «روگوژین» همراه است؛ جوانی گرم و بااراده که داستان عشقش به زنی زیبارو به نام «ناستازیا فیلیپونیا» را برای پرنس بازگو می‌کند. پرنس میشکین در وطن، با آخرین بانوی بازمانده‌ی میشکین‌ها، «الیزابت» که همسر ژنرال «اپانتچین» است و سه دختر به نام‌های «الکزاندرا»، «آدلائید» و «آگلایا» دارد، ملاقات می‌کند و پس از چندی ارثیه‌ی خوبی به او می‌رسد. دو مثلث عشقی در این رمان وجود دارد که سرانجام هر دو ناکام می‌مانند. از یک طرف پرنس، ناستازیا و آگلایا و در طرف دیگر، پرنس، ناستازیا و روگوژین. پرنس در هر دو مثلث درگیر است؛ اما پس از فرازونشیب بسیار، هر دوی آن‌ها از هم می‌پاشند. پرنس و روگوژین هم در ابتدا و هم در پایان داستان با هم هستند؛ گویی سرنوشتشان به واسطه‌ی یک زن یعنی ناستازیا به‌هم گره خورده است. پرنس میشکین که ظاهرا گرفتار افسردگی روحی است، با همه‌ی خوبی‌ها و روح لطیفی که دارد، ابلهی است خسته‌کننده و عصبی‌کننده. در طول داستان رفتارهایی از او سر می‌زند که تحملش را عذاب‌آور می‌سازد. داستایفسکی به طرز استادانه‌ای در این اثر به نقد بورژوازی پرداخته است. او در این اثر نیز هم‌چون آثار دیگرش تلاش بسیاری برای طرح‌ریزی داستان کرده است. او چندین بار ابله را با طرح‌های مختلف نوشته، در شخصیت‌های داستان تجدیدنظر کرده و سرانجام به بازنویسی پرداخته است.

فیودور میخایلوویچ داستایفسکی (۱۸۲۱–۱۸۸۱) در شهر مسکو و در خانواده‌ای ارتدکس متولد شد. در پانزده‌سالگی امتحانات ورودی دانشکده‌ی مهندسی نظامی را در سن‌پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه‌ی ۱۸۳۸ وارد دانشکده شد.  پس از اتمام تحصیل، در اداره‌ی مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد. در سال ۱۸۴۴ «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا داد. نخستین اثر داستایفسکی به نام «بیچارگان» که خواننده‌ی ایرانی آن را به نام‌هایی چون «نگون‌بختگان» و «مردم فقیر» نیز می‌شناسد، در سال 1839 منتشر شد. این اثر داستایفسکی را به‌عنوان نویسنده‌ای ساختارشکن معرفی کرد و باعث شهرت او شد. رمان بعدی‌اش «همزاد» نام داشت که اثری کمتر شناخته شده است. در سال ۱۸۵۹ دو داستان «خواب عموجان» و «روستای استپانچیکو» را نوشت. با «یادداشت‌های زیرزمینی» دوران باشکوه نویسندگی داستایفسکی آغاز و توجه به زوایای روانی شخصیت‌های داستان در آثارش نمایان شد. در سال ۱۸۶۶ کتاب بعدی‌اش «جنایت و مکافات» را نوشت. این اثر، داستان بدبختی‌های مرد جوان فقیری به نام «راسکولنیکف» را روایت می‌کند که شرایط بد اقتصادی او را در موقعیتی قرار می‌دهد که  پیرزن رباخواری را بکشد. پس از آن دچار جنون می‌شود. فقر و بدبختی جامعه‌ی روسیه‌ی قرن نوزدهم و ناامیدی مطلق و فراگیر آن زمان در این رمان به‌خوبی تصویر شده است. داستایفسکی در همین سال داستان «قمارباز» را منتشر کرد. این داستان، بازتابی از حوادث پیش‌آمده برای او در سفر به آلمان بود. زندگی او در این سفر با فراز و فرود بسیاری مواجه شد. مشکلات مالی، دچارشدن به عشقی نامتعارف و قماربازی باعث شد این نویسنده دوران سختی را در آلمان بگذراند.

در فاصله‌ی سال‌های ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۵، داستایفسکی ابله، همیشه شوهر، جن‌زدگان (تسخیرشدگان) و جوان خام را نوشت. آخرین رمان و شاهکار بی‌بدیل او در ادبیات جهان، به نام «برادران کارامازوف» با طرحی پیچیده و شخصیت‌پردازی خاص در سال‌های 1879 و 1880 نوشته شد. این رمان، داستان کینه‌ی شدید برادران کارامازوف را نسبت به پدر متمولشان در یکی از شهرهای کوچک روسیه، روایت می‌کند. بسیاری از اندیشمندان هم‌چون آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم این اثر را تحسین کرده‌اند. برادران کارامازوف به‌‌عنوان وصیت‌نامه‌ی داستایوفسکی به ملت روس شناخته می‌شود. فیودور داستایفسکی سرانجام در اوایل فوریه‌ی سال ۱۸۸۱ در اثر خونریزی ریه درگذشت و در سن پترزبورگ به خاک سپرده شد.

داستایفسکی از معدود نویسندگان تاریخ ادبیات جهان به‌شمار می‌آید که آثارش در رشته‌های روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، فلسفه و شاخه‌های علوم انسانی بحث‌ها و منازعات قابل‌توجهی ایجاد کرده است. متخصصان و پژوهشگران اعصاب و روان، به داستایفسکی توجه خاصی نشان داده‌اند. او خود بارها از بیماری صرع‌ یاد کرده و تعدادی از قهرمان‌های رمان‌های او نیز دچار حمله‌های صرعی می‌شوند؛ مانند «استاوروگین» در فریفتگان، «اوردینف» در صاحب‌خانه، «گولیادکین» در دوگانگی و پرنس میشکین در رمان ابله. نوشته‌های داستایفسکی کمک بسیاری به فهم و شناخت حمله‌های صرعی کرده است. «جنایت و مکافات» یکی از سه شاهکار او در کنار ابله و برادران کارامازوف، پس از انتشار، همواره در دپارتمان‌های روان‌شناسی جهان به‌عنوان اثری که به‌زیبایی به توصیف حالت‌های روحی جنایتکار (آشفتگی‌ها، تب‌ها و هذیان‌های راسکلنیکف) در قبل و پس از جنایت پرداخته، موردتوجه بوده است. زیگموند فروید، پدر علم روانکاوی رمان «برادران کارامازوف» را به دلیل دربرداشتن تحلیل‌های روانکاوی بسیار تحسین کرده است. او با توجه به علاقه‌ای که به داستایفسکی داشت، در سال ۱۹۲۸ مقاله‌ای تحت‌عنوان «داستایوفسکی و پدرسالاری» منتشر کرد و در آن شخصیت او را مورد بررسی قرار داد.

براساس رمان ابله چند فیلم سینمایی تهیه شده است. یکی از این فیلم‌ها را آکیرا کوروساوا، فیلمساز مشهور ژاپنی در سال ۱۹۵۱ ساخت. مدت‌زمان این فیلم اقتباسی بسیار طولانی از کار درآمد و تهیه‌کننده صد دقیقه از این فیلم ۲۶۵ دقیقه‌ای را بدون جلب‌نظر کوروساوا حذف کرد. کوروساوا درباره‌ی این فیلم می‌گوید: «این فیلم را مدت‌ها پیش از “راشومون” می‌خواستم بسازم. از کودکی، ادبیات روس را دوست داشتم و بخش اعظمش را خوانده‌ام، ولی از داستایفسکی بیش از بقیه خوشم می‌آید… فکر می‌کنم صادقانه‌تر از دیگران درباره‌ی وجود انسان می‌نویسد… در او چیزی هست که از انسان فراتر است، از انسان والاتر است. او به‌طرز وحشتناکی ذهنیت‌گراست، بااین‌حال آدم وقتی خواندن کتابش را تمام می‌کند، می‌فهمد که عینی‌تر از او نویسنده وجود ندارد. به‌هرحال، این حالت فراانسانی، این همدری، این حالت شبه‌خدایی… این همان چیزی است که در داستایفسکی تحسین می‌کنم و همان چیزی است که باعث می‌شود این‌قدر پرنس میشکین‌اش را دوست داشته باشم.»

سروش حبیبی (۱۳۱۲) با بیش از چهار دهه فعالیت در عرصه‌ی ترجمه‌ی آثار ادبی و ترجمه‌ی آثار نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی، تولستوی، آنتوان چخوف، هرمان هسه و گونتر گراس، به‌عنوان مترجمی متبحر و قابل‌اعتماد در میان خوانندگان ایرانی شناخته می‌شود. او مترجمی چندزبانه است و از زبان‌های آلمانی، انگلیسی، روسی و فرانسوی به فارسی ترجمه می‌کند. سروش حبیبی عقیده دارد که ترجمه همچون «پنجره‌ای است رو به باغ فرهنگ زبان و جهان باطن نویسنده‌ی اصلی». او تاکید می‌کند برای ترجمه، تنها تسلط بر زبان خارجی کافی نیست؛ بلکه مترجم باید علاوه‌بر آشنایی کامل با زبان‌های مبدا و مقصد، به فرهنگ و افکار نویسنده‌ی اصلی نیز آشنا باشد تا بتواند ترجمه‌ای قابل‌قبول ارائه بدهد. این مترجم معاصر از نخستین کسانی بود که به ترجمه‌ی ادبیات لاتین به زبان فارسی پرداخت و فارسی‌زبانان را با نویسندگانی چون آلخو پانتیه و ماریانو آزوئلاریا آشنا کرد؛ اما به این کار ادامه نداد. دلیل آن را هم تسلط نه‌چندان زیاد به اسپانیایی دانست. آثار سروش حبیبی از این قرار است: آنا کارنینا، ارباب و بنده، پدر سرگی، جنگ و صلح، داستان یک کوپن جعلی، سعادت زناشویی، سونات کرویتسر، مرگ ایوان ایلیچ از «لیو تولستوی»؛ ابله، بانوی میزبان، شب‌های روشن، شیاطین (جن‌زدگان) از «فیودور داستایوفسکی»؛ سفر به شرق، نارسیس و گلدموند، داستان دوست من، سیذارتا، گورزاد و دیگر قصه‌ها از «هرمان هسه»؛ سگ سفید و خداحافظ گری کوپر از «رومن گاری»؛ گل‌های معرفت و میلاروپا از «اریک امانوئل اشمیت»؛ مروارید، موش‌ها و آدم‌ها از «جان شتاین بک»؛ شب‌های هند، میدان ایتالیا: یک داستان مردمی در سه زمان از «آنتونیو تابوکی»؛ انفجار در کلیسای جامع، قرن روشنفکری از «آلخو کارپانتیه»؛ طبل حلبی از «گونتر گراس»، «ژرمینال» از امیل زولا و…

به اندازه‌ی طول و عرض (درازا و پهنا) کتاب و ‌مجلات، قطع می‌گویند. استاندارهای قطع برای شناسایی اندازه‌های مختلف و انتخاب بهترین ابعاد برای کتاب یا مجله موثر است.

یکی از قطع‌‌های ‌رایج کتاب با ابعاد تقریبی 15×22 سانتی‌متر.

جلد یا رویه محافظ کتاب، مجله، دفتر، کاتالوگ، صفحه‌ی موسیقی و هر چیز دیگر در برابر آسیب‌های فیزیکی بیرونی است.

اگر جنس جلد کتاب مقوای سخت و ضخیم باشد و روی آن پوششی از سلفون کشیده شده باشد به آن جلد سلفون می‌گویند.

قبلا در این نظرسنجی شرکت کرده‌اید.

ارسال سریع کالای سوپر مارکتی فقط در تهران و کرج امکان پذیر است.

با توجه به محدودیت ارسال، آیا مایل هستید این کالا به سبد خرید شما افزوده شود؟

رمان ابله نیز، مانند دیگر رمان‌های داستایوسکی، یکی از بزرگ‌ترین و فوق‌العاده‌ترین کتاب‌‌های ادبیات روسیه و جهان است. کتابی که سروش حبیبی به زیبایی آن را از روسی ترجمه کرده است.

در اینکه رمان ابله یک شاهکار است هیچ شکی وجود ندارد اما خاص بودن رمان ابله از یک جهت بسیار به چشم می‌آید و آن توصیف لحظاتی است که یک فرد محکوم به اعدام از سر می‌گذراند. لحظاتی که از زبان شخصیت اصلی کتاب بیان می‌شود و در واقع ناشی از تجربیات خود داستایوسکی است.داستایوفسکی ابله

همان‌طور که احتمالا می‌دانید، داستایوسکی در سال ۱۸۴۹ به جرم شرکت در توطئه‌ای سیاسی دستگیر شد و به یکی از مخوفترین زندان‌های مجرمان سیاسی پترزبورگ تحویل داده شد و در نهایت به تیرباران محکوم شد. مهری آهی در مقدمه کتاب جنایت و مکافات اتفاقات روز اعدام را چنین شرح می‌دهد:

در روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ داستایفسکی به اتفاق سایر اعضای گروه پتراشفسکی از قلعه پتروپاولفسک به میدان سمیونفسکایا که محل اعدام بود منتقل گردید. پس از قرائت حکم اعدام و پوشانیدن پیراهن سفید بر تن مجرمان، مراسم مذهبی پیش از مرگ اجرا شد. شمشیرهای آنان را به عنوان سلب هر نوع حقوق اجتماعی بر فراز سرشان شکستند و گروه اول محکومان را برای تیرباران‌شدن به ستون بستند. (داستایفسکی در گروه دوم بود) پس از صدای طبلی که ناگهان بگوش رسید، محکومان پای ستون را بر خلاف انتظار به پیش بقیه مجرمان بازگرداندند و فورا فرمان جدید تزار را مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس با اعمال شاقه و تبعید به سیبری، خواندند.

در پایان رمان ابله نیز، نقدی از کانستانتین ماچولسکی – از منتقدان بزرگ ادبیات روسیه و مخصوصا آثار داستایفسکی – ترجمه شده است که در آن ماچولسکی در این مورد می‌گوید:

چند دقیقه‌ای که داستایفسکی روی سکوی اعدام در انتظار اجرای حکم ماند، واقعه‌ای است که در زندگی روحانی او اهمیت کوبنده داشته است. طرح داستان به او اجازه نمی‌داد که قهرمانش را به روی سکوی اعدام ببرد. اما شرح مفصل این واقعه را بر زبان او می‌گذارد و او را وادار می‌کند که تمام جزئیات این مراسم سیاه را تجربه کند.

داستایوسکی این صحنه اعدام و عذاب روحی ناشی از آن را با توصیف بسیار در کتاب آورده است. در اینجا به قسمت کوتاهی از آن اشاره می‌کنیم:

وقتی کسی را با شکنجه می‌کشند رنج و درد زخم‌ها جسمانی است. و این عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل می‌کند، به طوری‌که تنها عذابی که می‌کشد از همان زخم‌هاست تا بمیرد. حال آنکه چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحمل‌ناپذیر است از زخم نیست بلکه در اینست که می‌دانی و به یقین می‌دانی که یک ساعت دیگر، بعد ده دقیقه دیگر، بعد نیم دقیقه دیگر، بعد همین حالا، در همین آن روحت از تنت جدا می‌شود و دیگر انسان نیستی و ابدا چون و چرایی هم ندارد. بزرگ‌ترین درد همین است که چون و چرایی ندارد. (رمان ابله – صفحه ۳۹)

[ لینک: رمان قمارباز – ترجمه سروش حبیبی از نشر چشمه ]

قهرمان اصلی داستان پرنس لی‌یو نیکلایویچ میشکین آخرین بازمانده از یک خاندان اصیل و کهن است. پرنس در کودکی پدر خود را از دست می‌دهد و فرد بسیار گوشه‌گیری می‌شود که از حملات صرع رنج می‌برد. این حملات مکرر صرع او را به صورت نیمچه ابلهی درآورده است. یکی از دوستان ثروتمند پدرش تصمیم می‌گیرد پرنس را برای معالجه به سوییس نزد روان‌پزشکی بفرستد.

همین که پرنس احساس می‌کند حالش بهتر است و می‌تواند سفر کند، به دلیل نامه‌ای که دریافت کرده است، تصمیم به بازگشت به روسیه می‌گیرد. در قطار همسفری پیدا می‌کند که بعدها ماجراهای بسیاری با او خواهد داشت اما در روسیه هیچ خویشاوندی ندارد به جز خانم ژنرال که نسبت بسیار دوری با او دارد. بنابراین تصمیم می‌گیرد نزد او برود. پرنس در یک زمان خاص نزد ژنرال و خانم ژنرال می‌رود و با شیرین زبانی می‌تواند روابط خوبی با آن‌ها ایجاد کند.

قهرمان داستان پرنس میشکین است که مانند راسکولنیکف در مرکز داستان و به‌منزله محور اصلی و مفهوم روحانی رمان است. همه جا حاضر است و در همه ماجراها شرکت دارد و با جزء‌جزء داستان مربوط است. نویسنده او را بارها وصف و بر ویژگی‌های شخصی او تاکید می‌کند. اشخاص داستان پیوسته از او حرف می‌زنند و بر او قاضی می‌شوند. محکومش می‌کنند یا بزرگش می‌دارند و او خود مدام پیش ما اعتراف می‌کند. (نقد کانستانتین ماچولسکی در انتهای رمان ابله – صفحه ۹۷۶)

حال پرنس که سال‌ها از روسیه دور بوده است، ناگهان وارد دنیای جدیدی می‌شود. دنیای آدم‌های اشرافی که به پول و زیبایی بسیار توجه دارند. اما پرنس آنقدر پاک و ساده است که انگار از جنس دیگری است، داستایوسکی او را به عنوان نمونه یک مرد کامل و بااخلاق به ما معرفی می‌کند. کسی که در هر حال حقیقت را می‌گوید، همه را دوست دارد و به همه لطف و محبت می‌کند و حتی زمانی که پولدار هم می‌شود از بخشیدن پول خود دریغ نمی‌کند. مدام از این می‌ترسد که نکند کسی را برنجاند و باعث ناراحتی کسی شود. احدی را قضاوت نمی‌کند و خلاصه بهترین خودش است. مسیح است. و همه در عین حال که او را تحسین می‌کنند و سخنانش را می‌پسندند او را ابله خطاب می‌کنند. پرنس مثل منشا نوری ناشناخته وارد دنیای تاریک و پر از فسادِ پترزبورگ می‌شود. درست مانند نوزادی که تازه به دنیا آمده باشد.

در قطار که نشسته بودم فکر می‌کردم «حالا می‌روم میان مردم. می‌دانم که از زندگی آدم‌ها هیچ نمی‌دانم، ولی زندگی تازه‌ای برایم شروع شده است.» تصمیم گرفته‌ام که کارم را با درستی و جدیت دنبال کنم. شاید حشرونشر با مردم برایم سخته‌کننده و مشکل باشد. قبل از همه چیز تصمیم دارم که با همه مودب و صادق باشم و لابد کسی از من بیش از این انتظاری نخواهد داشت. شاید اینجا هم خیال کنند طفلی بیش نیستم. خوب، بگذار خیال کنند، مگر همه، نمی‌دانم چرا، خیال نمی‌کنند ابله‌ام؟ در حقیقت هم زمانی به‌قدری مریض بودم که به خل‌ها بی‌شباهت نبودم. ولی وقتی خودم می‌فهمم که مردم خیال می‌کنند بی‌شعورم چطور می‌شود گفت که بی‌شعورم؟ (رمان ابله – صفحه ۱۲۲)

در ادامه پرنس با ناستاسیا فیلیپوونا و آگلایا که زیبایی خارج از تصور دارند آشنا می‌شود و معتقد است زیبایی می‌تواند ناجی جهان باشد. ولی پرنس تنها سوسوی نور در این دنیای تاریک است و مخاطب پس از خواندن ماجراهای بسیار زیادی که پرنس از سر می‌گذارند متوجه نکته‌ای می‌شود که داستایوسکی قصد بیان آن را دارد.

[ لینک: رمان شب‌های روشن اثر داستایفسکی ]

همان‌طور که اشاره کردیم، پرنس آدم صاف و ساده‌ای است که شما در هر حالی می‌توانید اطمینان حاصل کنید که او حقیقت را به شما خواهد گفت و چیزی از پنهان‌کاری، دروغ، حرف‌های کنایه‌آمیز و… نمی‌داند. وارد شدن پرنس به دنیای اشرافی و برخورد او با افراد طبقه بالای روسیه داستان رمان ابله است. جامعه‌ای که پول و زیبایی در آن قدرت مطلق است و اگر شما این دو را نداشته باشید عملا هیچی نیستید.

پرنس از همان ابتدا نیرویی روشن در مقابلِ تاریکی است. ولی آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که حقیقتا شر همیشه بر خیر پیروز می‌شود؟ چرا که همه در بطنشان لکه‌های سیاهی دارند و با آن‌ها خو گرفته‌اند؟ آیا تنها ابلهِ پاک داستان، که یکباره وسط این سیاهی‌ها پرت شده است، حق ندارد به جنون برسد؟!

به اعتقاد من سوالی که داستایوسکی در این کتاب قصد دارد به آن پاسخ دهد این است که:

آیا افراد درستکار، با اخلاق و مسیح‌گونه می‌توانند جامعه‌ای را که غرق در ناآگاهی است و آدم‌های آن فقط به پول و زیبایی توجه دارند نجات دهند؟

همه می‌دانیم که نقطه قوت داستایوسکی شخصیت‌پردازی‌اش است. در این کتاب او این توانایی را به سرحد خود می‌رساند! واقعا در حیرتم که چطور یک نویسنده می‌تواند درمورد یک موضوع واحد، از دید شخصیت‌های متفاوت سخن بگوید و هربار گویی مسخ شود و به جلد دیگری وارد شود. داستایوسکی با جذابیتی خاص جلد هر انسان را برای خواننده باز می‌کند تا جنبه‌های وجودی و تاریکی‌های درونش را رک و پوست کنده نشانش دهد.

رمان ابله را بخوانید، نه فقط برای این‌که یک رمان جذاب است، ابله را بخوانید که به یک سفر انسان‌شناسی رفته باشید و به این سوال فکر کنید که آیا سرنوشت یک جامعه می‌تواند به دست دیگری تغییر کند؟

ترجمه رمان ابله نیز یک ترجمه بسیار خوب و روان است و لذت کتاب را بیشتر می‌کند. با این حال شما می‌توانید با مطالعه این مطلب بهترین ترجمه کتاب ابله را نیز شخصا انتخاب کنید.

در اینجا قسمت‌هایی از نقد کانستانتین ماچولسکی در انتهای رمان ابله آمده است را با هم مرور می‌کنیم:

در جنایت و مکافات درد وجدان در روح یک نفر متمرکز است که از نظام کهنه جهان بیرون جسته است، حال آنکه در ابله همه اشخاص داستان دستخوش این بحران‌اند و در این گرداب کشیده شده‌اند و همه اهل جهانی‌اند که در سراشیب تباهی پیش می‌رود.

ما در این کتاب به جهان پول و میلیونرها و سرمایه‌داران و بازارمردان و رباخواران و ماجراجویان حریص وارد می‌شویم.

در ابله قدرت مهلک پول را بر روح آدمی می‌بینیم. همه اشخاص داستان دستخوش سوادی سودند.

هنر داستایفسکی در این است که بلندترین پروازهای خیال را با پشتوانه موشکافی واقعیات صورت واقعیت می‌بخشد. خیز او به بلندی‌های خیال همیشه از گودال واقعیات روزانه آغاز می‌شود. داستان‌های او به حد اشباع پر است از شرح حوادث روزانه.

پرنس میشکین جزو خیال‌پردازانی است که در آثار پیش از محکومیت و دوران اسارتگاه داستایفسکی نقشی دارند و بعد از تبعید قهرمانان یادداشت‌های زیرزمین و جنایت و مکافات شده‌اند. ما با منگی، خیال‌پردازی، گوشه‌گیری و خل‌گونگی آن‌ها آشناییم. اما در ابله ویژگی تازه‌ای به این‌ها افزوده شده است. پرنس نه تنها در احوال خود غور می‌کند بلکه می‌کوشد که شفا یابد. او به روسیه بازمی‌گردد تا وطنش را شناسد و با هموطنان خود درآمیزد و سرچشمه‌های زندگی را بازیابد و از این حیث با خیال‌پردازان پیش از خود تفاوت دارد.

[ لینک: کتاب جنایت و مکافات – همراه با اینفوگرافیک ]

یکی از اصول زندگی‌اش این بود که جایی که به مصلحت نیست خودنمایی نکند و حتی خاموش در گوشه بماند. (رمان ابله – صفحه ۲۸)

مجازات اعدام به گناه آدم‌کشی، به مراتب وحشتناک‌تر از خود آدم‌کشی است. کشته شدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشته شدن به دست تبهکاران ندارد. (رمان ابله – صفحه ۳۹)

حتی در کنج زندان هم می‌شود زندگی عمیق و پرشوری داشت. (رمان ابله – صفحه ۹۷)

من پول می‌خواهم. می‌دانید اگر پول داشته باشم دیگر کسی مرا یک آدم عادی نمی‌شمارد. آن وقت من از هر جهت برجسته و غیر از دیگران می‌شوم. پول از این جهت از همه‌چیز حقیرتر و نفرت‌انگیزتر است که حتی آدم را صاحب ذوق می‌کند و تا دنیا دنیاست همین خواهد بود. (رمان ابله – صفحه ۲۰۳)

همدردی بزرگ‌ترین و شاید یگانه قانون وجود برای تمامی بشریت است. (رمان ابله – صفحه ۳۷۲)داستایوفسکی ابله

یک انسان اصیل و باوجدان، یعنی انسانی که به حکم عقل سالم عمل کند، موظف است که حتی در مسائلی که در کتاب‌های قانون پیش‌بینی نشده باشد اصیل و باوجدان بماند و به همین علت است که بی‌ترس از احتمال بیرون انداخته شدن، چنان‌که الان تهدیدمان کردید، به اینجا آمده‌ایم، برای اینکه ما گدایی نمی‌کنیم، تقاضا نمی‌کنیم، حق‌مان را می‌خواهیم. (رمان ابله – صفحه ۴۳۱)

ناگهان اشتیاق عجیبی احساس کرد که همه چیز را همین جا رها کند و خود به همان‌جایی برود که از آن آمده بود، و برود به جایی، هر چه دورتر بهتر، جایی دورافتاده و فورا برود، بی‌خداحافظی با کسی. احساس می‌کرد که اگر، ولو چند روز دیگر، آنجا بماند به داخل این دنیا کشیده می‌شود و بی‌بازگشت. و از این به بعد جز همین دنیا نصیبی نخواهد داشت. اما فکر نکرد و ده دقیقه که گذشت فورا تصمیم گفت که فرار از این دنیا «ناممکن» است و فرار از جبن است و مسائلی در پیش رو دارد که به هیچ روی حق ندارد از حل آن‌ها شانه خالی کند یا دست‌کم تمام نیروهای خود را برای حل آن‌ها به کار نگیرد. (رمان ابله – صفحه ۴۹۳)

اطمینان داشته باشید که خوشبختی کریستف کلمب زمانی نبود که امریکا را کشف کرد بلکه زمانی خوشبخت بود که می‌کوشید آن را کشف کند. (رمان ابله – صفحه ۶۳۱)

من یک تپانچه کوچک جیبی داشتم. آن را زمانی که هنوز بچه بودم، در آن سن مضحکی که آدم ناگهان به خواندن داستان‌های دوئل و شبیخون دزدان علاقه‌مند می‌شود، خریده بودم. رویا می‌پرداختم که مرا به دوئل دعوت کرده‌اند و من با شجاعت و نجابت جلو تیر تپانچه حریف می‌ایستم. (رمان ابله – صفحه ۶۵۸)

ظرافت احساس و عزت نفس از دل آدم سرچشمه می‌گیرد و چیزی نیست که معلم رقص به کسی تعلیم بدهد. (رمان ابله – صفحه ۷۰۰)

من اغلب حیرانم که آیا می‌شود انسان همه انسان‌ها، همه همنوعانِ خود را دوست داشته باشد؟ البته نمی‌تواند. چنین چیزی طبیعی نیست. عشق انسان به دیگران، که نوع‌دوستی نامیده می‌شود، چیزی است ذهنی و تقریبا همیشه بر پایه خودپرستی استوار است. عشق آزاد از خودپسندی برای ما ممکن نیست. (رمان ابله – صفحه ۷۲۵)

به عقیده من بهتر است آدم تلخکام باشد ولی بداند، تا اینکه خوشحال باشد و… فریب‌خورده. (رمان ابله – صفحه ۸۲۶)

مقام رنج به همه کس داده نمی‌شود! (رمان ابله – صفحه ۸۲۷)

همه چیز را نمی‌شود یکباره فهمید و تکامل را نمی‌شود از کمال شروع کرد. (رمان ابله – صفحه ۸۷۵)

نمی‌فهمم چطور ممکن است از کنار درختی گذشت و از دیدن آن شیرینکام نشد! چطور می‌شود انسانی را دید و از دوست داشتن او احساس سعادت نکرد! وای که زبانم کوتاه است و بیان افکارم دشوار… وای که ما در هر قدم چه بسیار چیزهای زیبا می‌بینیم! به قدری زیبا که حتی نگون‌بخت‌ترین آدم‌ها نمی‌تواند زیبایی‌شان را بینند. کودکی را نگاه کنید، سپیده صبح را تماشا کنید، علفی را که رشد می‌کند و چشمانی که شما را می‌نگردند و پیام دوستی دارند ببینید… (رمان ابله – صفحه ۸۷۶)

دیگر بسم است. به قدر کافی به ندای دلم گوش کردم. حالا دیگر باید به حکم عقل زندگی کرد. (رمان ابله – صفحه ۹۷۱)

[ لینک: کتاب جز از کل ]

? نویسنده مطلب: سروش فتحی – نگار نوشادی 

نظر شما در مورد رمان ابله چیست؟ اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان آثار داستایوسکی کدام‌ها را مطالعه کرده‌اید؟

» معرفی چند رمان خوب دیگر از ادبیات روسیه:

کافه‌بوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافه‌بوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)

سلام یکی ازبهترین وبی نظیرترین کتابهایی که مطالعه کردم ابله بود.اونقدردرگیراین کتاب وشخصیت اصلی شدم که حتی درخواب هم درگیرش بودم .حتتتماخریداری خواهم کردوبه عنوان گنجبنه ای ناب نگهداری خواهم کرد

خیلی خوب و جالب بود توضیحاتتون. اما توقع میرفت بدون صحبت درباره ی اتفاقات پایان داستان در موردش نظر بدید و تحلیل کنید.

رمان خیلی خوب و جذابیه و ازون دست کتابا که دوست نداری زمین بذاری با اینکه خیلی حجیم هست اصلا خسته کننده نیس برعکس جذابه. ترجمه عالی هم داره.

سلام ممنون از سایت بی نظیرتون به نظر شما کسی که میخاد واسه اولین بار داستایوفسکی بخونه با کدام رمانش شروع کنه که راحت تر باشه. این یا جنایات و مکافات

سلام – سایت کافه بوک در حال معرفی بیشتر آثار داستایوفسکی هستش و بعد از آن یک مطلب در خصوص خواندن کتاب های داستایوفسکی ارائه خواهد کرد.

کافه بوک عزیز ما همچنان منتظر مطلب مخصوص خواندن کتاب های داستایوفسکی هستیم.

سلام – در حال تکمیل کتاب های داستایفسکی هستیم – در آینده کتاب شیاطین را معرفی می کنیم و بعد از آن برادران کارامازوف را معرفی می کنیم. احتمالا تا سه ماه آینده مطالب ویژه ای درمورد داستایفسکی و کتاب های داستایفسکی خواهیم داشت. ممنون از صبوری شما

نویسنده اى نیست که نزدیک به ده رمان جذاب و درجه یک داشته باشه، در بین تمام نویسندگان بزرگ هیچکس جز داستایوسکى چنین جایگاهى نداره. تحلیل خیلى خوب بود و چیز دیگه اى نمیشه گفت، فقط تکرار این موضوع که شخصیت پردازیهاى رمانهاى داستایوسکى یونیک هستن و روان پریشى مرموز و عذاب آورى که تقریبا در تمام رمانهاى داستایوسکى هست در ابله هم مشهوده. در طى خوندن رمان، از نظر منِ خواننده، ابله شخصیت اصلى نبود، بلکه شخصیتهاى دیگه ى داستان بودن که بیشتر از اعیان و اشراف بودن. “جوان خام” رمان کمتر مشهور داستایوسکى هم بنوعى شبیه همین رمانش هست اما در قالب ضعیفترش. اما یک نکته دیگه اینکه غیر از رمانهاى مشهور داستایوسکى که خیلى معرفى شدن و همه اسامیشون رو میدونن، من کتاب “رنج کشیدگان و خوارشدگان” رو که از رمانهاى کمتر شناخته شده ى داستایوسکى هست پیشنهاد میکنم، و همینطور رمان “همزاد”، این دو تا کتاب داستایوسکى هیچ چیزى از این رمانها کم ندارن و من به شخصه بعد از رمان حیرت انگیز “شیاطین”، این دو رمان داستایوسکى رو حتى بیشتر از ابله و جنایت و مکافات دوست داشتم

لطفا تحلیل رمان دزیره. ممنون

منابع ما محدود هستش دوست گرامی – ولی در آینده حتما وقتی این کتاب را خواندیم معرفی آن را منتشر خواهیم کرد

عالیه کتاب دزیره.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

ما در وب‌سایت معرفی کتاب کافه‌بوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک می‌کنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.

 

برای دانلود قانونی کتاب ابله و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.

برای دانلود قانونی کتاب ابله و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.

کتاب ابله، شاهکاری دیگر از فئودور داستایوفسکی، بیش از هر چیزی بی‌ارزش بودن صداقت در زمان فراگیری دروغ و نیرنگ را بیان می‌کند. ابله از یک سری حوادث ناگوار و پشت سرهم ترکیب شده، حوداثی که بدست شخصیت‌های حساس پیش‌بینی شده ولی هیچ‌کدام از حوادث بر حسب اراده پیش‌گیری نشده است.

در کتاب ابله، فئودور داستایوفسکی سرنوشت جهان را از طریق سرنوشت مردمانش درک می‌کند. این دیدگاه رایج ملی‌گرایان بزرگ است که بر این باور بودند که انسانیت‌ تنها با میراث ملی می‌تواند پیشرفت کند. شکوه و عظمت این رمان از طریق وابستگی متقابل قوانین متافیزیکی‌ای که به طور کلی بر پیشرفت بشریت حاکم‌اند با آن دسته از قوانین حاکم بر ملت، نشان داده می‌شود.

این قوانین، بدان معنا هستند که انگیزه‌های عمیق انسانی همه در روح روسی با استحکام و صلابت جای گرفته‌اند. توانایی نشان‌دادن این انگیزه‌ها و یا تجلی آن‌ها، که آزادانه در بافت اجتماعی توده معلق می‌شوند و در عین حال از آن جدایی ناپذیرند، شاید تنها کارکرد جوهر آزادی است که در هنر والای داستایوفسکی وجود دارد. داستایفسکی روان‌شناسی شخصیت‌هایش را به عنوان نقطه‌ی شروع انتخاب نمی‌کند. در اصل، بعد روان‌شناسی این شخصیت‌ها چیزی بیش از یک بوته‌ی آزمایش ظریف که در آن انسانیت محض از نیروی آتشین درونی یک ملت در حال گذر تولید می‌شود نیست. بنابراین روان‌شناسی چیزی نیست جز طبیعت وابسته به وجود انسان.داستایوفسکی ابله

همچنین داستایفسکی معتقد است که تنها راه رستگاری برای جوانان و ملت آن‌ها در کودکی شان نهفته است. به وضوح می‌توان به این نکته پی برد که در این رمان شخصیت‌های کودکانه‌ی کلیا و شاهزاده خالص‌ترین شخصیت هایند، گرچه در رمان برادران کارامازوف داستایوفسکی به دنبال پرورش این ایده که نیروهای بی پایان شفابخشی در سادگی کودکانه وجود دارد نبوده است.

کتاب ابله (The Idiot) مثل هر اثر هنری دیگری، بر پایه‌ی یک فکر استوار است. به گفته‌ی ناولیس: «این رمان، ایده آلی مقدم بر تجربه است و نیازی غیر مستقیم به بودن دارد». ابله، مکانیسم اثر و هویت ذاتی‌اش را از این حقیقت می‌گیرد که خود رمان یک داستان فرعی است، داستانی فرعی از زندگی شخصیت اصلی که شاهزاده میشیکین است. روی هم رفته زندگی این شاهزاده، چه قبل و چه بعد از این داستان فرعی، در هاله‌ای از ابهام مدفون شده است، و با توجه به این که سال‌ها قبل و بعد از داستان را در خارج از کشور سپری کرده است می‌توان به وضوح به این قضیه پی برد.

چه احساس نیازی او را به روسیه بازگردانده است؟ هویت روسی‌اش از دل تیرگی و ابهامی که او را در خار ج از کشور احاطه کرده بود پدیدار می‌شود، درست مثل رنگ‌های یک طیف که از دل تاریکی‌ای که آن را در برگرفته است نمایان می‌شود. اما چه نوری است که در طول زندگی میشیکین در روسیه منکسر می‌گردد؟ به‌استثنای اشتباهات تعددش و همچنین ویژگی‌های پرهیزکارانه‌ای که در رفتارش بروز می‌داده، نمی‌توان به‌درستی تعریف کرد که او در این دوره چه کاری انجام داده است حتا در بهترین لحظات زندگی‌اش نیز زندگی برای او بی‌هدف تداوم می‌یابد و از این نظر او فقط به یک آدم بی‌کفایت و بیگانه شبیه است. او نه تنها ازنظر ارزش‌های اجتماعی شکست خورده است بلکه نزدیک‌ترین دوست‌اش نیز فقط به این دلیل که منطق حاکم بر رمان باعث شکل‌گیری یک هدف در زندگی‌اش شده_ می‌تواند فکر و یا هدف قطعی‌ای را در زندگی او پیدا کند درست بر خلاف این، شخصیت اصلی در محیطی عاری از هر گونه مزاحمت و در فضایی کاملا انزواگونه احاطه شده است.

زندگی شاهزاده میشیکین به عنوان یک داستان فرعی در برابر ما قرار داده می‌شود تنها به این منظور که به لحاظ سمبولیک فناناپذیری او برای ما مشهود و قابل رویت باشد. در حقیقت زندگی او به اندازه‌ی زندگی طبیعت فناپذیر است، طبیعتی که او رابطه‌ی عمیقی با آن داشت. طبیعت شاید فناناپذیر باشد، ولی زندگی شاهزاده قطعا فناناپذیر خواهد بود؛ و این حقیقت‌ی است که باید از طریق یک معنای درونی و روحانی دریافت شود. این حقیقت در مورد او و همه‌ی کسانی که در حلقه‌ی جاذبه‌ی دوروبر او قرار دارند مصداق پیدا می‌کند. اما این فناناپذیری به معنای کامل بودن طبیعت نیست، گرچه به نظر می‌رسد خیلی به آن نزدیک باشد، چرا که مفهوم کامل بودن، مفهوم ابدیت را نفی می‌کند، در حالی که ابدیت اوج شکوه و جلال‌اش را در فناناپذیری به دست می‌آورد. زندگی جاودانه‌ای که این رمان به آن گواهی می‌دهد با فناناپذیری در معنای عام آن تفاوت زیادی دارد. زیرا در معنای عام و رایج، زندگی در اصل فناپذیر بوده و تنها چیزهای فناناپذیر انسان، انرژی، شخصیت و روح در شکل‌های مختلف آن است. درست در این معنا است که گوته در گفتگو با اکرمن از فناناپذیری کنشوری حرف می‌زند. به نظر او طبیعت به ناچار پس از آنکه این کنشوری از ما گرفته شد باید حوزه‌هایی جدیدی از کنشوری را برای ما فراهم آورد.

فیودور میخاییلوویچ داستایفسکی به انگلیسی (Fyodor Mikhailovich Dostoyevsky)، رمان‌نویس، نویسنده داستان کوتاه، مقاله‌نویس، روزنامه نگار و فیلسوف روسی بود. داستایوسکی آثار ادبی منحصر بفردی خلق کرده است که روانشناسی فضای آشفته‌ی سیاسی، اجتماعی و معنوی قرن نوزدهم در روسیه را بررسی می‌کند. او در بیست سالگی نویسندگی را آغاز کرد و نخستین رمان داستایفسکی مردم فقیر (Poor Folk) برای نخستین‌بار در سال ١۸۴۶ هنگامی که داستایفسکی تنها ۲۵ ساله بود، چاپ شد. آثار مهم او عبارتند از جنایت و مکافات، ابله و برادران کارامازوف. آثار او شامل ١١ رمان بلند، ۳ رمان، ١۷ داستان کوتاه و آثار متعدد دیگر است. بسیاری از منتقدان ادبی از او به عنوان یکی از بزرگترین و برجسته‌ترین روانشناسان در ادبیات جهان یاد می‌کنند. رمان یادداشت‌های زیر‌زمینی (Notes From Underground) یکی از از اولین آثار ادبی اگزیستانسیالیستی به حساب می‌آید.

در بخشی از کتاب ابله می‌خوانیم:

در مرحله اول باید نسبت به دیگران مودب و روراست باشم، کسی بیش از این از من انتظار ندارد. شاید اینجا همه فکر کنند که بچه هستم خوب، بگذار خیال کنند، نمی‌دانم به چه علت همه فکر می‌کنند آدم ابلهی هستم. البته در آن زمان مدتی سخت بیمار بودم و شباهت زیادی به آدم‌های ابله داشتم، اما حالا هم ابله هستم؟ وقتی خودم می‌فهمم که مردم مرا ابله می‌پندارند پس شعور دارم و دیوانه نیستم.

وقتی به‌جایی وارد می‌شوم با خود فکر می‌کنم. «می‌دانم که همه مرا احمق می‌پندارند، اما من آدم باهوشی هستم و آنها این را نمی‌توانند بفهمند.»

فقط در برلین بود که چند نامه از طرف بچه‌ها به دستم رسید، آنجا بود که واقعاً فهمیدم چقدر آنها را دوست دارم. دریافت اولین نامه برایم بیش از همه دردناک بود. هنگام بدرقه من چقدر اندوهگین بودند. از یک ماه قبل از اینکه آنجا را ترک کنم مرتباً به دیدارم می‌آمدند و می‌گفتند: «لئون از اینجا می‌رود، لئون برای همیشه ما را ترک می‌کند.»

برای دانلود کتاب ابله و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله، و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتاب‌ها و کتابخانه خود دسترسی دارید و می‌توانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقه‌ها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتاب‌هایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.

از «ابله» به عنوان یکی از شاهکارهای «فئودو داستایوفسکی» یاد می‌شود؛ اما آیا این تعبیر واقعا درست است؟

به گزارش ایسنا، روز جمعه (۲۱ آبان‌ماه) سالگرد تولد ۱۹۵ سالگی «فئودور داستایوفسکی» است. به همین مناسبت یادداشتی را که «ای.اس. بیات» ـ شاعر و رمان‌نویس انگلیسی برنده «بوکر» ـ در نقد رمان «ابله» در «گاردین» منتشر کرده، مرور می‌کنیم.

قالب‌های داستانی قرن نوزدهم اروپا و روسیه، رابطه پررنگی با داستان‌های مسیحی دارد، از انجیل گرفته تا کتاب «جان بانیان». این رمان‌ها با کمی هجو، دیالوگ، کمی عدم پذیرش و بازسازی با داستان‌های کهن تعامل برقرار می‌کنند.

«میدل‌ مارچ» با تشبیه کردن قهرمان زن داستان به «مادر ترزا»یی که دیر به دنیا آمده، شروع می‌شود. برعکس «جورج الیوت»، «داستایوفسکی» مسیحی بود و روز به روز اشتیاقش نسبت به حفظ ایمانش بیشتر می‌شد. «دی.اچ. لارنس» یکی دیگر از نویسنده‌هایی که به پیش‌گویی‌های داستانی و مسائل آخرالزمانی در آثارش می‌پرداخت، «ابله» را در سال ۱۹۱۵ خواند. او درباره این رمان نوشت: «داستایوفسکی» را دوست ندارم. مثل موش با نفرت در سایه‌ها می‌خزد و هدفش رسیدن به نور ایمان و عشق است.

ایده محوری «ابله» همان‌طور که خود «داستایوفسکی» در یک نامه نوشته، «ارائه تصویر کامل از یک انسان زیبا» است. پرنس «میشکین» ابله مقدس روسی و از تبار «دون کیشوت» است، یک نوع مسیح در جهانی غیرمسیحی. نویسنده و شخصیت این داستان با مشکلاتی که تمام شخصیت‌های خوب رمان‌های دیگر روبه‌رو می‌شوند، مواجه می‌شود. در این نامه که «داستایوفسکی» سال ۱۸۶۸ نوشت، او به راحتی قبول می‌کند که این پروژه عظیم را با ناپختگی ناشی از درگیری‌های مالی و شغلی، جلو برده است.داستایوفسکی ابله

نگارش و انتشار این رمان با عذاب و سختی همراه بوده. «ابله» برخلاف کارهای قبلی «داستایوفسکی»، در خارج نوشته شد و توسط همسر دوم او «آنا گریگوریونا» برای چاپ آماده شد. دختر آن‌ها در زمان نگارش این کتاب از دنیا رفت. «داستایوفسکی» تا سر حد خودکشی، قمار می‌کرد و دچار حملات صرع می‌شد. «آنا» دفترچه‌های چرک‌نویس را نزد خود نگه می‌داشت.

شاهزاده خوب داستان در اولین یادداشت‌های «داستایوفسکی»، مغرور و شیطان‌صفت توصیف شده. او کسی است که به خواهرخوانده خود تجاوز می‌کند و با راه انداختن آتش‌سوزی عمدی، همسرش را به قتل می‌رساند. این‌طور که به نظر می‌رسد، اولین بخش رمان قوی نوشته شده اما «داستایوفسکی» دقیقا نمی‌دانسته چطور ادامه می‌دهد.

«جان جونز» در تحقیقات دقیق خود بر آثار «داستایوفسکی»، از پذیرفتن «ابله» به عنوان برجسته‌ترین اثر این نویسنده خودداری کرده است. از نظر او، این کتاب تنها رمان «داستایوفسکی» ‌است که از زبان پیچیده و بازی‌های زبانی برخوردار نیست. برخی دیگر از منتقدان شکایت دارند که پرنس خوب «ابله» زندگی همه را بدتر می‌کند و هیچ چیز به دست نمی‌آورد. دنیا نمی‌داند با او چه کند.

به نظر من، «ابله» مثل دیگر شاهکارهای ادبی گاهی خسته‌کننده، دچار نقصان یا پرکار می‌شود اما اهمیتش به اندازه «برادران کارامازوفِ» کاملا دراماتیک و یا «شیاطینِ» ترسناک و ماهرانه است. در آن دو رمان، مثل «جنایت و مکافات» که ساده‌تر است، «داستایوفسکی» پی‌رنگ و ایده‌های سیاسی و مذهبی را در کنار هم به کار بسته است. در «ابله» او تقلا می‌کند تا داستان و شخصیتی را به چنگ آورد که از فضای گوتیک به زندگی قدیسان تغییر مسیر می‌دهد.

آن‌چه بزرگی این اثر را دوبرابر می‌کند، شخصیت پرنس و رویارویی قوی او با مرگ است… موضوع حقیقی «ابله»، حضور و نزدیکی خطر مرگ است. قالب رمان به دست عمیق‌ترین دغدغه‌های «داستایوفسکی» شکل گرفته. «لارنس» بی‌شک به کیفیت ترس و تردیدهای «داستایوفسکی» که همان احساسات مذهبی شدید در این رمان است، واکنش نشان داده است.

مفهوم مرگ در این رمان با اعدام گره خورده. «ابله» اعدام یک قاتل فرانسوی به وسیله گیوتین را توصیف می‌کند. در این داستان نوعی وساطت موزون بین قتل و اعدام وجود دارد. این مسأله جایی به قوی‌ترین و غیرقابل تحمل‌ترین شکل نمایان می‌شود که «میشکین» ما را با وحشت قطعیت وقوع مرگ روبه‌رو می‌کند، این‌که با وجود سلامت کامل ذهن و بدن، بدانی مرگ اجتناب‌ناپذیر و مقرر است. طبیعت ناخوشایند مشاهده نزدیک این احساسات غیرقابل تصور، از تجربه شخصی و موثق خودِ «داستایوفسکی» نشأت می‌گیرد. او خود به اعدام محکوم شد، اما بر اثر حکمی ناگهانی مشمول عفو سلطنتی شد. این در حالی بود که دوست او که نفر جلویی‌اش در صف بود، جان خود را از دست می‌دهد.

*****

«فئودور میخاییلوویچ داستایوفسکی» یکی از سه شخصیت بزرگ ادبیات کشور روسیه است که کم‌تر کسی از اهل کتاب و ادبیات در سراسر دنیا پیدا می‌شود که با رمان‌های «ابله»‌، «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» او آشنا نباشد.

۱۱ نوامبر روزی است که نام این نویسنده رمان، داستان و مقاله‌ در تقویم ادبی جهان ثبت شده است. ویژگی منحصربه‌فرد آثار «داستایوفسکی»، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را براساس نوشته‌های «داستایوفسکی» ارائه کرده‌اند. اکثر داستان‌های او همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمان عصیان‌زده، بیمار و روان‌پریش است.

کودکی و نوجوانی

او ابتدا برای امرار معاش به کار ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» و «دون کارلوس» اثر «شیلر» را ترجمه کرد. «فئودور میخاییلوویچ» فرزند دوم خانواده‌ «داستایوفسکی» بود. پدرش پزشکی بود که از اوکراین به مسکو مهاجرت کرد. مادر او دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. در ۱۰ سالگی والدینش مزرعه‌ای کوچک در حومه‌ شهر تولا در نزدیکی مسکو خریدند که از آن به بعد تابستان‌ها را در این مکان می‌گذراندند.

«داستایوفسکی» در سال ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسه‌ شبانه‌روزی منتقل شد و سه سال آن‌جا ماند. در ۱۵ سالگی مادرش از دنیا رفت. «فئودور» در همان سال امتحانات ورودی دانشکده‌ مهندسی نظامی را در پترزبورگ را با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه‌ ۱۸۳۸ وارد دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید.

جوانی و شهرت ادبی

خالق «جنایات و مکافات» در سال ۱۸۴۳ با درجه‌ افسری از دانشکده‌ نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در اداره‌ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. تا تابستان ۱۸۴۴ سهم ارث پدری‌اش به دلیل ولخرجی‌های افراطی به اتمام رسید. «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا کرد.

«داستایوفسکی» در زمستان ۱۸۴۴- ۱۸۴۵ رمان کوتاه «مردم فقیر» را نوشت که در پی آن وارد محافل نویسندگان بزرگ روس شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستان‌های «همزاد»، «آقای پروخارچین» و «خانم صاحبخانه» را نوشت.

حکم اعدام و حبس

نویسنده‌ نام‌آشنای روس در سال ۱۸۴۹ توسط پلیس مخفی به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت.

در زمان تبعید و زندان، حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض شد. در ۱۵ فوریه ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد تا دوره‌ بعدی مجازاتش را در لباس سرباز عادی طی کند. او سپس به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیاده‌نظام سیبری به سمیپالاتینسک اعزام شد.

ریتم آرام‌تر زندگی و شکوفایی ادبی

نویسنده‌ «برادران کارامازوف» در سال ۱۸۵۷ با «ماریا دیمیتریونا» کارمند گمرک ازدواج کرد. در بهار ۱۸۵۹ استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیکی مسکو نقل مکان کند. دو داستان «خواب عموجان» و «دهکده اشپیانچیکوو» را نوشت و به چاپ رساند.

این رمان‌نویس مشهور در نشریه‌ای به نام «ورمیا» که با برادرش منتشر می‌کرد، شروع به روزنامه‌نگاری کرد. از ژوئن تا اوت ۱۸۶۲ به اروپا سفر کرد. سپس داستانی به نام «ماجرای بی‌شرمانه» را در «ورمیا» به چاپ رساند.

«داستایوفسکی» در فاصله‌ سال‌های ۱۸۶۲ تا ۱۸۶۴ کتاب‌های «خاطرات خانه مردگان» و «آزردگان» را به چاپ رساند. او در سال ۱۸۶۶ «جنایت و مکافات» را نوشت و در اکتبر همان سال رمان «قمارباز» را در ۲۶ روز به نگارش درآورد. این کار با تندنویسی «آنا گریگوریونا» انجام شد. او در فوریه‌ ۱۸۶۷ با «آنا» ازدواج کرد و در آوریل همان سال با همسرش به اروپا سفر کرد و تا تابستان ۱۸۷۱ به روسیه بازنگشت.

«داستایوفسکی» نوشتن «ابله» را در ژانویه‌ ۱۸۶۹ در فلورانس به پایان رساند و «همیشه شوهر» را در پاییز همان سال در درسدن به اتمام رساند. نویسنده‌ برجسته روس در ژانویه‌ ۱۸۷۱ نوشتن «جن‌زدگان» را به پایان رساند.

«فئودور داستایوفسکی» اوایل سال ۱۸۷۳ سردبیر مجله‌ «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. «جوان خام» در طول سال ۱۸۷۵ در مجله‌ «اوتچستیه زابیسکی» انتشار یافت. «داستایوفسکی»، «یادداشت‌های روزانه نویسنده» را طی سال‌های ۱۸۶۷ تا ۱۸۷۷ به همین نام در روزنامه منتشر کرد. «برادران کارامازوف» در طول سال‌های ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۰ به تدریج در «روسکی وستنیک» منتشر شد.

مرگ مرد «جنایت و مکافات»

«داستایوفسکی» در جشن سه‌روزه‌ بزرگداشت «پوشکین» در پی سخنرانی‌اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیات رسید و سرانجام خونریزی ریه جان او را گرفت. «داستایوفسکی» روز هشتم فوریه دچار حمله صرع شدیدی شد که نقل قول‌های متفاوتی درباره علت آن وجود دارد. «آنا» گفته است او به دنبال جاقلمی‌اش می‌گشته که این اتفاق افتاده اما برخی گفته‌اند که «داستایوفسکی» پس از بازجویی پلیس مخفی تزار از ساکنان آپارتمان محل زندگی او، به این حال و روز دچار شده و به بستر مرگ افتاده است. در هر صورت دو حمله دیگر در پی اولی این نویسنده را تا رسیدن به کام مرگ همراهی کرد و ساعت ۹ شب نهم فوریه «داستایوفسکی» دیگر زنده نبود.

 بدن این رمان‌نویس مشهور را در قبرستان «تیخوین» در کنار شاعران مورد علاقه‌اش به خاک سپردند. گفته می‌شود بیش از ۱۰۰ هزار تن در این مراسم حضور داشتند. روی سنگ قبر او نق قولی از انجیل عهد جدید حک شده است.

انتهای پیام


نسخه
الکترونیک
کتاب ابله
به همراه
هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا
دانلود کنید

معرفی کامل کتاب ابله را رایگان بشنوید

قرن نوزدهم و بیستم میلادی دوران تحولات بزرگ در روسیه است. این دوران را می‌توان دوران شکوفایی ادبیات این کشور نیز دانست. نویسندگان روس در این دوران آثار کم‌نظیری را تقدیم ادبیات جهان کردند. ابله یکی از این آثار ارزشمند است که به عقیده‌ی بسیاری از منتقدان در ردیف شاهکارهای ادبی تاریخ قرار می‌گیرد. خواندن رمان ابله مانند نگاه کردن به دنیا با یک فیلتر خاص و استثنایی است.

فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی نویسنده‌ی سرشناس روس در قرن نوزدهم است. او در 11 نوامبر 1821 در «مسکو» پایتخت روسیه به دنیا آمد. نام او را در فارسی به شکل‌های مختلفی نوشته‌اند. «داستایوفسکی»، «داستایوسکی» و «داستایفسکی» ترجمه‌هایی از نام اوست که می‌توانید در برگردان‌های مختلف کتاب‌هایش ببینید. نام کوچکش را نیز گاهی «فیودور» نوشته‌اند. داستایوفسکی در دانشکده‌ی نظامی تحصیل کرد و مدتی در وزارت جنگ مشغول به کار بود و در همان زمان فعالیت در زمینه‌ی ادبیات را آغاز کرد. او کتاب «اوژنی گرانده» اثر «اونوره دوبالزاکِ» فرانسوی را به روسی برگرداند. داستایوفسکی ابله

اولین کتاب داستا یوفسكی، «بیچارگان» در سال 1846 منتشر شد و نامش را بر سر زبان‌ها انداخت. سال 1849 داستایوفسکی به جرم اقدام برای براندازی حکومت دستگیر شد و پس از کش‌و‌قوس‌های بسیار به چهار سال زندان در سیبری و پس از آن خدمت در لباس سرباز محکوم شد. او چند سال پس از آزادی از خدمت در ارتش استعفا داد و پس از آن وقتش را صرف نوشتن کرد.

فیودور داستایفسکی نویسنده‌ی بسیار پرکاری بود و بیش از 30 اثر در حوزه‌ی ترجمه، داستان‌ کوتاه، رمان بلند و مجموعه مقاله تالیف کرد. کتاب‌های «برادران کارامازوف»، «جنایت و مکافات» و داستان کوتاه «قمار باز» از مشهورترین آثار این نویسنده‌ به‌شمار می‌روند. آثار داستایوفسکی به 170 زبان مختلف ترجمه شده است.

مشخصه‌ی بارز رمان‌های داستایوفسکی پرداختن گسترده‌اش به جنبه‌های روانی شخصیت‌های داستان است. اکثر شخصیت ها در رمان‌های داستایوسکی ذهن پریشان و درگیری‌های درونی بسیاری دارند که در مسیر داستان تاثیرات خود را نشان می‌دهند.

داستایوفسکی تنها 60 سال زندگی کرد. این نویسنده‌ی برجسته در نهم فوریه 1881 در سنت‌پترزبوگ درگذشت و در قبرستان «تیخوین» به خاک سپرده شد.

The idiot که در فارسی ابله ترجمه شده است، یکی از معروف‌ترین داستان‌های نویسنده‌ی سرشناس روس فیودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoyevsky) است. او در رمان ابله به شکلی بسیار واقع‌گرایانه به موشکافی شرایط جامعه و شخصیت‌های داستان پرداخته است. واقع‌گراییِ محض در ابله این کتاب را به یکی از خاکستری‌ترین آثار ادبیات جهان تبدیل کرده است.

داستایوفسکی نوشتن این کتاب را زمانی شروع کرد که برای فرار از بدهی‌هایش همراه با همسر خود در سوئیس زندگی می‌کرد. آن‌ها زندگی بسیار فقیرانه‌ای داشتند و چندین بار به دلیل پرداخت نکردن اجاره مجبور شدند محل زندگی‌شان را تخلیه کنند. زمان نوشتن این کتاب داستا یوفسکی شرایط روحی مساعدی نداشت، همچنین او به قمار هم اعتیاد پیدا کرده بود و پول کمی هم که در اختیار داشت را در این راه از دست داده بود. سرانجام رمان ابله در سال 1868 منتشر شد.

رمان ابله داستایوفسکی سال 1887 به انگلیسی برگردانده شد. اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی بسیاری از کتاب وجود دارد که 150 سال پس از نوشته شدن ابله و بیش از یک قرن پس از درگذشت نویسنده‌اش ساخته شده‌اند. آثاری اقتباسی که نشان می‌دهد ابله یک رمان معمولی نیست؛ شاید کسانی باشند که آن را نپسندند اما هنوز هم در سراسر جهان مورد توجه است.

ابله بلافاصله بعد از انتشار چندان مورد توجه  قرار نگرفت؛ بسیاری از خوانندگان و منتقدین معتقد بودند ابله از ساختار و یک‌پارچگیِ خوبی برخوردار نیست. خود فئودور داستایفسکی هم این ویژگی کتاب را انکار نکرده است. او بدون طرح و پرداخت قبلی رمان را نوشت و به آن بال و پر داد تا ببیند به کجا خواهد رسید. داستایوفسکی در نامه‌ای که به «نیکلای استراخف»، منتقد ادبی روس نوشت گفت: «بسیاری از بخش‌های رمان عجولانه نوشته شده است.  بخشی از آن خیلی پخش و پلاست و خوب پرداخت نشده است. اما بخش‌هایی از آن خوب در آمده است. من پشت رمانم نمی‌ایستم، اما پشت ایده‌ام برای اینگونه نوشتن ایستاده‌ام.»

«گری سال مورسون» نویسنده و منتقد ادبی آمریکایی درباره‌ی کتاب ابله گفته است: «ابله همه‌ی استانداردهای نقد ادبی را نقض کرده، اما به‌گونه‌ای به عظمت واقعی دست یافته است.»

 

ابله داستان جوانی به نام پرنس مشکین، پسر یک خانواده‌ی اصیل و ثروتنمد است که ورشکست شده‌اند. مشکین که به بیماری صرع مبتلا است، پس از گذراندن اقامت طولانی‌اش در سوئیس برای معالجه در حال بازگشت به کشور است. او قصد دارد نزد تنها حامیان و آشنایانی که در روسیه دارد، یعنی ژنرال اپانچین و همسرش برود. بیماری او باعث شده است مشکین به لحاظ روانی دچار عدم ثبات شود و رفتاری نسبتا جنون‌آمیز داشته باشد. او در قطاری که در آن سوار است با راگوژین آشنا می‌شود. راگوژین از عشق خود نسبت به زنی به نام ناستازیا فیلیپوونا، زنی بسیار زیبا و عجیب که در ادامه داستان ماجراهای عشقی زیادی را رقم می‌زند، می‌گوید. 

استایوفسکی شخصیت پرنس مشکین را به گونه‌ای ترسیم کرده است که انگار قصد داشته تا مسیح را در زمانه‌ای پر از آلودگی زنده کند. قهرمان داستان با همه‌ی سادگی‌اش وارد فضای عجیب و آلوده‌ی سنت‌پترزبورگ می‌شود؛ شهری که چالش‌های بزرگی برایش ایجاد می‌کند.

فیلمسازهای زیادی در سراسر دنیا رمان فئودور داستایوفسكی را به عنوان سوژه انتخاب کرده‌اند و آثار اقتباسی زیادی در کشورهای مختلف و به زبان‌های گوناگون از روی آن ساخته شده است. 

اولین اقتباس از رمان ابله  فیلم درام صامتی به نام «ارواح سرگردان» بود که سال 1921 در آلمان ساخته شد. «کارل فئولیش» این فیلم را کارگردانی کرده است. «ژرژ لامپن»، کارگردان فرانسوی در سال 1946 فیلمی درام از روی رمان ابله به همین نام ساخت. سال 1951 «آکیرا کوروساوا» کارگردان ژاپنی صاحب‌نام، اقتباس دیگری از این کتاب را روی پرده‌ی سینما برد که در سال 1385 در ایران دوبله و پخش شد. رمان ابله در شوروی سابق و هندوستان و استونی نیز به فیلم تبدیل شده است.

سال 1985 در فرانسه فیلم عشق جنون آمیز (L’Amour braque) ساخته شد که فیلم‌نامه‌اش برداشتی آزاد از ابله بود. این فیلم در سال 1986 نامزد دریافت جایزه‌ی بهترین فیلم در جشنواره‌ی بین المللی «فانتاسپورتو»ی پرتقال شد. فیلم لهستانی – ژاپنی «ناستازیا» در سال 1994 بر اساس فصل آخر رمان ابله ساخته شد.

در روسیه هم آثار مختلفی با الهام از کتاب ابله ساخته شده است. یکی از این آثار، فیلم کمدی «داون هاوس» است که سال 2001  توانست جایزه‌ی ویژه‌ی هیئت داوران را در جشنواره‌ی فیلمِ بازِ روسیه از آن خود کند.

اقتباس موفق دیگری که در روسیه ساخته شد، سریال تلوزیونی ابله (The Idiot) است که سال 2003 در 10 قسمتِ پنجاه دقیقه‌ای از شبکه‌ی راشیا-1 پخش شد. این سریال که به متن کتاب بسیار وفادار است، مورد توجه مخاطبین قرار گرفت.

کتاب ابلهِ داستایوفسکی بارها و بارها در ایران ترجمه شده است و انتشارات‌های مختلفی آن را منتشر کرده‌اند. بیش از 10 ترجمه از این کتاب در بازار وجود دارد که بسیاری از آن‌ها ترجمه‌های خوبی‌اند و انتخاب بهترین ترجمه میان آن‌ها کار سختی است.

«مشفق همدانی» اولین بار در سال 1313 این کتاب را به فارسی ترجمه کرد. از میان ترجمه‌های موجود در بازار می‌توان به ترجمه‌ی خوب و روان «سروش حبیبی» از این کتاب اشاره کرد. دلیل قابل توجه بودن این ترجمه این است که «حبیبی» ابله را از نسخه‌ی روسی به فارسی برگردانده است.

ترجمه‌ی «نسرین مجیدی» در سال 1389 به‌صورت دو جلدی توسط «نشر روزگار» منتشر شد که با پیش‌درآمدی از «والتر بنیامین» درباره‌ی فئودور داستایوسکی آغاز می‌شود و دید بسیار خوبی به خواننده می‌دهد تا به‌شکل عمیق‌تری به رمان نگاه کند. در سال 1396 «انتشارات به‌سخن» نسخه‌ای دوجلدی از کتاب را با ترجمه‌ی «پرویز شهدی» منتشر کرد.

علاقه‌مندان به ادبیات کلاسیک و كتاب‌های داستایوفسکی مي‌توانند نسخه‌ي الكترونيك (pdf) کتاب ابله با ترجمه‌‌های «نسرین مجیدی»، « مشفق همدانی» و «پرویز شهدی» را در سايت فيديبو خريد و دانلود كنند.

عاقبت به او توصیه کردم به جای آنکه تلی از طلا را بیهوده در خاک دفن کند آن را ذوب کرده و با آن تابوتی طلایی برای کودک یخ‌زده‌اش بسازد و بچه‌اش را از خاک بیرون آورده در آن تابوت بگذارد. انگار ساریکوف این شوخی مرا با اشک‌هایی که نشانه‌ی حق‌شناسی‌اش بود پذیرفت و فورا برای اجرای این طرح به راه افتاد. من هم تفی از سر نفرت انداختم و رفتم. وقتی که به خودم آمدم کولیا گفت که اصلا نخوابیده‌ام و تمام مدت درباره‌ی ساریکوف با او صحبت می‌کرده‌ام. لحظاتی بود که دچار غم و اندوه شدیدی می‌شدم به همین دلیل کولیا هنگام رفتن نگران من بود. وقتی از جا برخاستم در را پشت سر او قفل کنم ناگهان تابلویی را که در خانه‌ی راگوژین دیده بودم به خاطر آوردم. این تابلو در دلگیرترین اتاق او و بالای سردر آویخته شده ‌بود. آن را هنگام عبور از آن‌جا به من نشان داد، فکر می‌کنم پنج دقیقه به تماشای آن ایستاده بودم. از نظر هنری چیز قابل توجهی نبود اما اضطراب و ناراحتی غریبی در من ایجاد می‌کرد.

«تصویر متعلق به حضرت مسیح بود که تازه از صلیب پایین کشیده شده بود. من معتقدم که نقاشان یا تصویر مسیح را هنگامی که بر صلیب کشیده شده نقاشی می‌کنند یا وقتی از صلیب پایین آورده می‌شود… »

الیف شافاک

فئودور داستايفسكی‌

فردریک بکمن

اروین یالوم

لئو تولستوی

عباس معروفی‌

جی دی سلینجر

جوجو مویز

یوستین گردر

جوجو مویز

میچ آلبوم داستایوفسکی ابله

دبرا فاین

گابریل گارسیا مارکز

ژوزه ساراماگو

آراویند آدیگا

جان اشتاین بک

گابریل گارسیا مارکز

آلبر کامو

دانیل کلمان

تونی موریسون

ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو

الکساندر شولر

جان اشتاین بک

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

فئودور داستايفسكی‌

نام کتاب، نویسنده، مترجم، ناشر یا هر واژه مورد نظرتان را
بنویسید

iOS

اندروید

ویندوز



https://fidibo.com/book/3268

کتاب مورد نظرتان را درخواست کنید تا در صورت امکان آن را به فروشگاه اضافه کنیم.

 فئودور داستایوفسکی نویسنده شهیر و بی همتای
روسی بی شک یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان سبک رئالیسم در ادبیات جهان است و تا
به امروز هیچ نوشته ای مبانی اخلاقی را از نظر ادبی مانند رمان «جنایت و مکافات» و
شخصیت راسکلنیکف زیر سوال نبرده است . البته اخلاقیات در متن این نویسنده به وفور
مورد پرسش و بازیچه خط مشی داستان می شود و نمی توان تنها یک اثر از این نویسنده
را به عنوان فلسفه ای نو در برابر چیستی و چرایی اخلاقیات برشمرد اما در کتاب
مذکور به طور نسبی تناسب اخلاقی راوی و شخصیت های داستانی به طور منحصر به فردی روایت
شده است و به جرات می توان این اثر را برگ برنده ادبیات روس در برابر دیگر مدعیان
در این زمینه دانست .

«برادران
کارامازوف» نام اثری است شناخته شده از داستایوفسکی که از سوی بزرگانی چون :
زیگموند فروید و آلبرت انیشتین مورد بررسی و ستایش قرار گرفته است . این اثر
اخلاقیت را از دید یک پیرمرد فاسد جاه طلب و پسرانش زیر ذره بین قرار می دهد و از
سوی یک داستان نویس جامعه شناس هریک را تحلیل می کند ، اما این تحلیل آغاز ماجرا
نیست گویی همه آثار این نویسنده شهیر مانند قطاری به هم پیوسته داستانی در نفی
فلسفی اخلاقیات است همان طور که بعد ها فیلم سازی در حد و اندازه کوروساوا آثاری
مانند سانجیرو ، یوجیمبو و هفت سامورایی را در ستایش اخلاقیات سنتی و جوانمردانه
ژاپن در کارنامه خود قرار می دهد و برگ برنده ای برای پرواز به قله اندیشه رو می
کند . اما باید جهت نگریستن داستایوفسکی به اخلاقیات را با شکسپیر (نمایشنامه نویس
بریتانیایی) مقایسه کرد چرا که بی شک از نظر زمانی و از نظر تئوریک ویلیام شکسپیر
سالها قبل تر از داستایوفسکی این فرضیه اخلاق گرایی و چرایی آن را با به خدمت
گرفتن واژه ها در «مکبث» که اثری است در چرایی و ستایش دست های به خون آغشته و
«هملت» یک تراژدی تمام عیار با ویژگی های عاشقانه که اخلاقیات نقش پررنگی در آن
بازی می کند ، به نمایش می گذارد پس می توان با علم به این موضوع که شکسپیر از نظر
فلسفی (البته در زمینه نمایشنامه نویسی) به مراتب ایده آل تر از داستایوفسکی در
برادران کارامازوف نگاه می کند چرا که برادران کارامازوف ملزم به سرنوشتی وراثتی
هستند و شخصیت ها و درام های شکسپیر همه خود تصمیم به چرخش نظری در اخلاقیات و
فرهنگ زیستی خود می گیرند . تا به این جا متوجه شده ایم که حتی داستایوفسکی از اُبژه
های نامترادف در داستان هایش برای پیش بردن هدف از ارائه یک متن استفاده کرده است
اما هنوز نمی دانیم چرا تا به این اندازه این اثر (برادران کارامازوف) از سوی
بزرگان اهل اندیشه مورد بررسی و ستایش قرار گرفته است ؟ . اولین نکته در نوع
برخورد راوی با ارائه داستان به مخاطب است که به شدت هوشمندانه با سطح سلیقه
بالایی انتخاب شده است ؛ داستایوفسکی روایت را گاه به دست می گیرد گاه دست به دست
می کند و گاه از دست می دهد این حقه دراماتیک در پردازش یک متن بی ادعا اما به شدت
پرمعنی می تواند مخاطب را جذب روایت بی شیله پیله آن کند و به طور ناخواسته برای
هر یک قضاوت منصفانه ای در نظر گیرد . نکته دوم در انتخاب لوکیشن ها و خود شخصیت
های این داستان است چرا که ، فئودور کارامازوف (پدر برادران) خود به خود شخصیتی
قابل پیش بینی ، اخلاق ستیز و متمول دارد از همین رو می توان برخورد وی را با
فرزندانش پیش بینی کرد اما حقه دیگری که نویسنده در این جا به مخاطب می زند در
ارائه این برخورد ها است که گاه برخوردهای دستوری ، عمیق و گاه برخوردهای بی اعتنا
و سطحی را پیش رو می گذارد و متعاقبا واکنش فرزندانش برایش هیچ اهمیت معنوی ندارد
. نکته آخری که به نظر می رسد نه تنها این داستان را بلکه همه داستان های
داستایوفسکی را باور پذیر تر و عمیق تر کرده است در این جمله خلاصه شده است که :
نویسنده هرگز عشق را بهانه ای برای گریز از اخلاقیات و چارچوب های جامعه در نظر
نمی گیرد بلکه این چارچوب ها را بهانه ای برای رهیافتی به سوی آن می کند ؛ دقیقا
نقطه مقابل شکسپیر که تقریبا می توان به جرات گفت همواره از عشق برای راه نفوذی به
اخلاقیات و چرایی آن به صورت یک پرسش موضع گیرانه  استفاده کرده است . با توجه به این سه نکته
ارائه شده اکنون می توان این رمان ارزش مند را در ازای پرداخت زمان مورد مطالعه
قرار داد و به مفهوم اخلاقی در آن پی برد .

داستان راسکلنیکف در «جنایات و مکافات» به حدی شخصیت محور می شود که یادمان می رود نویسنده این کار را با مویخکین  در «ابله» می کند و شاید تجربه ای دوباره از توهمات یک شکست خورده در دنیای واقعی می باشد . اما در واقع این چنین نیست بلکه هر یک از آثار این نویسنده به خودی خود تجربه ای تازه در جهت کشف اخلاقیات و روانشناسی جامعه خویش می باشد و به همین جهت نمی توان هیچ کدام این آثار را بهترین یا بدترین آثار داستایوفسکی برشمرد بلکه فقط می توان آنها را کاوشی در نظام اخلاقی و فلسفه آدمی دانست . اما دیوانگی مویخکین و راسکلنیکف به گمان این که هر دو از یک جبهه نشات می گیرند و آن نفس روانی کاری است که تاثیر سنگین بر درونیات و متحول شدنشان می گذارد خود به خود سوژه ای است روانی به همین دلیل می توان نزدیکی این دوشخصیت را به هم اعتراف کرد همانند مارتین اسکورسیزی که از جو پشی در آثارش از یک منحنی شخصیتی استفاده می کند و مخاطب هرگاه چهره این بازیگر را مشاهده می کند به کاربرد او در داستان پی می برد . اما نه به راحتی اسکورسیزی این شخصیت ها در یک راستا قرار می گیرند و نه می بایست این چنین شود بلکه در این جا نویسنده با به رخ کشیدن مهارت خود در زمینه پردازش یک داستان روانی – اخلاقی می خواهد جامعه را متمدن و بازسازی کند که در جغرافیایی خود به موفقیت رسیده است . دوباره می رسیم به این نکته که چرا «جنایت و مکافات» و «ابله» رو در کنار هم مورد بررسی قرار می دهیم شاید نه از نظر زمانی و نه از نظر پیرنگ داستانی این دو هیچ ربطی به هم نداشته باشند اما با توجه به این نکات می توان کمی در این موضوع تامل کرد : اول این که هر دو این رمان ها به مراتب از دیگر نوشته های داستایوفسکی رئالیسمی تر پردازش شده اند و به اندازه ای بر روی ادبیات جهان تاثیر گذار بوده اند که می شود ریخت رمان«جنگل نوروژی» نوشته هاروکی موراکامی را کپی نسبتا قوی از فرم نوشتاری این دو داستان با تعلیق و مدت زمان کمتر نسبت به نمونه های ذکر شده دانست . دوم عواطف غالب شده بر شخصیت ها پس از وقوع حوادث است که خود را بروز می دهند و در هر دو رمان خواننده تا پشت سر نگذاشتن بخش های اولیه آن با خلق و خوی عجیب شخصیت ها ارتباط ضمنی برقرار نمی کند بلکه فقط آنها را به عنوان یک بیوگرافی قوی در پس ذهن خود نگاه می دارد . نکته آخر این که به طور سلیقه ای «جنایت و مکافات» ابر رمان جهان در حوزه رئالیسم است و بی شک نمی توان همتایی در بحث فلسفی ارائه شده توسط نویسنده و جغرافیای خلق شده آن پیدا کرد و «ابله» با وجود تکنیک های پیشرفته داستان نویس شخصیتی منحصر به فرد و تکرار نشدنی است که اگر او را جای راسکلنیکف قرار دهیم برای کتاب بازان یک آش بی نظیر خواهد شد . مسلما عیار داستایوفسکی با چنین سنجش هایی بالا پایین نمی شود اما باید در نظر داشت که این سنجش ها با اصرار کاوش در شخصیت ها و چرایی شکل گیری چنین داستان های رئالیسم عجیب غریبی که امروز به وفور می توانیم در اطراف خود مشاهده کنیم ارائه شده است شاید هر یک از ما در زندگیمان جنایتی کرده باشیم و در استرس مکافات آن دست به کار ابلهانه ای بزنیم .

چاپ شده در روزنامه اصفهان زیبا / علی رفیعی وردنجانی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *داستایوفسکی ابله

ارسال دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رمان ابله (The Idiot) نام یکی از معروف‌ترین رمان های داستایوفسکی است. این کتاب در سال ۱۸۶۸ در دسترس عموم قرار گرفت. برخی ابله را بهترین اثر خلق شدهٔ داستایوسکی می‎دانند. این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۸۷ به زبان انگلیسی برگردانده شد. این کتاب نخستین بار در سال ۱۳۳۳ هجری خورشیدی توسط مشفق همدانی به زبان فارسی ترجمه شد.

داستایوفسکی ابله
داستایوفسکی ابله
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *