تایتانیک (به انگلیسی: Titanic) فیلمی حماسی-عاشقانه و فاجعهای به نویسندگی و کارگردانی جیمز کامرون محصول سال ۱۹۹۷ کمپانیهای پارامونت پیکچرز و فاکس قرن بیستم است. ماجرای فیلم داستان غرق شدن تایتانیک، بزرگترین کشتی زمان خود در سال ۱۹۱۲ است. فیلمنامه تایتانیک آمیزهای از واقعیت و افسانه است. برخی شخصیتهای این فیلم در کشتی تایتانیک حضور نداشتهاند. همچنین برخی صحنههای به تصویر کشیده شده در فیلم نیز وجود خارجی ندارند.
این فیلم به همراه بن هور و ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه برنده ۱۱ جایزه اسکار است. از لحاظ فروش نیز این فیلم یک پدیده بود و در سال ۱۹۹۷ با ۱٫۸ میلیارد دلار فروش پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای جهان در زمان خود شد. در حال حاضر این فیلم بعد از انتقام جویان: پایان بازی
و آواتار با فروش جهانی بالغ بر ۲ میلیارد دلار، سومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای جهان است.[۱]
یک جوینده گنج به نام «بروک سوت» که به دنبال الماس مشهوری به نام قلب اقیانوس در بقایای کشتی غرق شده تایتانیک است، صندوقچهای در کشتی پیدا میکند که در آن نقاشی از چهره زنی جوان با الماسی بر گردن به چشم میخورد. پس از نمایش نقاشی در یک برنامه تلویزیونی، خانم پیری به اسم «رز دوویت بوکیتر» ادعا میکند که همان زن نقاشی است. او را به محل غرق کشتی میبرند تا به جستجوگران کمک کند جای الماس را پیدا کنند، اما به جای این کار او داستان غرق شدن کشتی تایتانیک را برای همه آنگونه که خود از نزدیک دیدهاست، بازگو میکند.
رز دوویت بوکیتر ۱۷ ساله و ثروتمند تصمیم میگیرد با کشتی به آمریکا برود و در آنجا با «کال هاکلی» ازدواج کند. مادرش او را مجبور کرده تا به این ازدواج تن در دهد. آنها سوار کشتی تایتانیک میشوند و کشتی حرکت میکند. یک شب رز تصمیم میگیرد تا از بالای کشتی خودش را در آب بیندازد. اما مسافر فقیر و جوانی به اسم «جک داوسون» که کارش نقاشی است، او را نجات میدهد. «جک داوسون» همراه با دوستش بلیط تایتانیک را در بازی پوکر بردهاند. آنها به تدریج بیشتر با هم آشنا میشوند و این آشنایی منجر به عشقی عمیق بین آن دو میشود.
هاکلی و مادر رز میکوشند تا آنها را از هم جدا نگه دارند. خدمتکار هاکلی به دستور او گردنبند الماسی را که هاکلی به رز هدیه داده را در جیب جک میگذارند و افسران کشتی به جرم دزدی به او در طبقه پایین کشتی به لوله دستبند میزنند. کشتی به یک کوه یخ شناور برخورد کرده و شروع به غرق شدن میکند و همه خدمه و مسافرین کشتی در تلاشند تا راه نجاتی برای خود بیابند. ابتدا زنها و بچهها را در قایقها میگذارند و نجات میدهند. در این بین در طبقهٔ زیرین که جک در آنجا زندانی است رز تبر بزرگی برمیدارد و دستبند جک را میشکند و با هم به سمت بالا میروند. توماس اندروز به رز جلیقه نجات میدهد و افسران رز را به قایق میبرند اما او پیش جک برمیگردد. مادر رز با قایق نجات پیدا میکند و هاکلی هم کودکی را بغل میگیرد و به قایق میرود و نجات مییابد.
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
کشتی کمکم غرق میشود و تعداد زیادی از مسافران روی آب میمانند و یخ میزنند جک رز را بر روی قطعه چوبی میگذارد و از رز قول میگیرد که زنده بماند. قایقها دوباره برمی گردند تا کسانی را که زنده ماندهاند نجات دهند ولی فقط رز زنده بود و نجات یافت به این ترتیب جک برای زنده ماندن رز یخ میزند و میمیرد. پس از ۸۴ سال الماس دست رز است و آن را در دریا میاندازد. همان شب رز در تخت خواب خود میخوابد و خواب میبیند این بار تایتانیک میزبان جشن پیوند این دو دلدادهاست. آن هم با شکوه تمام و در میان کف زدن حضاری که هیچ رشک و کینه و ترسی از زمان حیات شان در تایتانیک با خود ندارند؛ گویی در آخر عشق پیروز است و قسمت همین بود که سرانجام این دو عاشق پس از مرگ به هم برسند و جاودانه شوند.
همهٔ داستان عاشقی جک و رز واقعی بودند ولی برخی از شخصیتها دروغ بوده و وجود خارجی نداشتهاند.
کامرون مجذوب نحوه و حالت غرق شدن کشتی شد، و از دیدگاه او آراماس تایتانیک کوه اورست غرق شدنها بود. او تقریباً این نکته را زمانی در زندگی واقعی اش متوجه شده بود که احساس کرد میتواند یک سفر زیرآبی داشته باشد. اما او همچنان میگوید یک بیقراری ذهنی را در زمان حضورش در کالج و زمانی که قصد داشته از علم به هنر مهاجرت کند، را تجربه کردهاست؛ و زمانی که آیمکس شاتهایی را از کشتی غرق شده درست کرد، او تصمیم اولیه اش را گرفت و به دنبال سرمایهگذار هالیوودی را گشت تا هزینه سفردریایی او را بپردازد. کامرون میگوید: «این برای این نبود که من میخواستم یک فیلم بسازم، بلکه میخواستم تا کنار کشتی غرق شده بروم.»
کامرون یک فیلمنامه اولیه برای فیلم تایتانیک نوشت و به دیدار مدیران کمپانی فاکس قرن بیستم رفت. کامرون در این مورد میگوید: «آنها خوششان آمد و گفتند:باشه، یه فیلم حماسی عاشقانه سه ساعته؟ مطمئنی فقط همینه؟ شباهتی به فیلم نابودگر نداره؟ صحنههای هیجان آور، شلیک گلوله یا تصادف ماشین؟ من گفتم: نه، نه. این هیچ شباهتی به اون نداره.» مدیران کمپانی فاکس در مورد ایده این فیلم و موفقیت تجاری اش شک داشتند، و تنها به خاطر رابطه طولانی و اعتمادشان به کامرون، به وی چراغ سبز نشان دادند.
کامرون کمپانی فاکس را متقاعد کرد تا به وی اجازه دهند، تا فیلم را بر اساس تجربیات واقعی، مشاهده کشتی غرق شده و با استفاده از چندین غواص انجام دهد، کاری که دو سال به طول انجامید. کامرون میگوید:”با این کار زمینه فکری ام جزئیات بیشتری را شامل میشد، پس گفتم: ببنید، ما تمام این کار رو برای جستجو و پیدا کردن الماس انجام میدیم. پس برویم تصویر از کشتی بگیریم؛ و ما میتونیم این تصویربرداری رو با استفاده از مدلهای حرفهای، عکس کنترل حرکت، و گرافیک رایانهای یا روشهای دیگری بگیریم.
هارلند اند ولف که سازندگان کشتی تایتانیک بودند آرشیوهای محرمانه خود را گشودند، و نقشههای کشتی اصلی را که از بین رفته تلقی میشد، عرضه کردند. برای طراحی فضای داخل کشتی، طراح صحنه مشهور، پیتر لامونت و تیمی برای طراحی آثار آن دوران را انتخاب کردند تا با دقت تمام کشتی را باز از ابتدا بسازند. کمپانی فاکس نیز چهل هکتار از سواحل در جنوب مکزیک را خرید و درآنجا یک استودیوی اختصاصی برای این فیلم ساخت که کار آن در تاریخ ۳۱ می ۱۹۹۶ تمام شد. یک مخزن افقی که نزدیک به هفده میلیون گالن آب در آن جای میگرفت برای داشتن نمای ۲۷۰ درجهای اقیانوس برای ساخت دوباره کشتی و فیلمبرداری فیلم نیز ساخته شد. یک مدل کامل از کشتی ساخته شد، اما لامونت قسمتهایی از عرشه و چند جای دیگر کشتی را برای جایگیری بهتر در مخزن حذف نمود. این نقاط قرار شد با مدل دیجیتالی جایگزین شوند. قایقهای نجات و دودکشها به اندازه ده درصد کوچکتر شدند. بر روی عرشه اصلی و عرشه A با دقت کار شده بود، اما سایر قسمتهای کشتی تنها ورقهای فولادی بودند. قطعاتی نیز برای زمانی که سکانسهایی که کشتی در آنها غرق میشود و تکانهای بزرگی میخورد تعبیه شده بود. برجی به ارتفاع ۱۶۲ فوت (۴۹ متر) و جرثقیل برجی بلندی به ارتفاع ۶۰۰ فوت (۱۸۰ متر)، ریلهایی برای جابه جایی دوربین، چراغها و ابزار حرفهای تصویربرداری نیز تعبیه شده بودند.[۳]
اتاقهای داخل کشتی نیز، تماماً براساس کشتی اصلی و تصاویر و نقشههای باقیمانده ساخته شدند. راه پله اصلی کشتی که بنایی بسیار زیبا و لوکس بود و با استفاده از چوب طبیعی و بهترین مواد ساخته شده بود، در سکانسهای پایانی غرق شد.
سایر وسیلهها نیز شامل اتاقها، فرشها، طراحیها، دکورها، صندلیها، رنگها و حتی لباس کارکنان کشتی نیز، کاملاً مطابق با طراحیهای اصلی کمپانی وایت استار بود. کامرون حتی دو تاریخدان تایتانیک را نیز استخدام کرد تا از جزئیات کامل کشتی برای استفاده در فیلم بهره ببرد.
تایتانیک یازده جایزه اسکار برد.
Screenplay of Titanic at imsdb.com/scripts
آراِماس تایتانیک (به انگلیسی: RMS Titanic) کشتی بخار بزرگی بود که در ۱۵ آوریل ۱۹۱۲، در هنگام سفر از بندر ساوتهمپتون انگلستان به نیویورک آمریکا به علت برخورد با کوه یخی غرق شد و ۱۵۱۴ نفر از مسافران و خدمهٔ آن جان خود را از دست دادند.
طراح اصلی این کشتی بزرگ، مهندس ایرلندی، توماس اندروز، و ناخدای کشتی کاپیتان ادوارد جان اسمیت بود. مدیر شرکت دریایی ستارهٔ سفید (صاحب کشتی تایتانیک)، بروس ایزمای، فرار کرد و زنده ماند. ۷۱۰ نفر از ۲۲۲۴ نفری که در کشتی بودند زنده ماندند.
۲۳:۴۰ نیمه شب ۱۴ آوریل ۱۹۱۲
دیدبان کشتی حضور کوه یخ را اعلام کرد. به دستور کاپیتان اسمیت تایتانیک به سمت چپ هدایت شد. تایتانیک با سرعت ۲۹ کیلومتر بر ساعت در حرکت بود و متوقف کردن آن با این سرعت بیش از ۸۰۰ متر طول میکشید و فرصت کافی برای چرخش به چپ و جلوگیری از برخورد قسمت راست خود با کوه یخ را نداشت. [نیازمند منبع]
۲۳:۴۸
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
کاپیتان اسمیت سریع به داخل کشتی سرک میکشد و میزان آسیب را برای اولین بار از نزدیک مشاهده میکند.
تنها در ۱۰ دقیقه اول برخورد آب تا ارتفاع ۴/۵ متر بالا میآید.
۰۰:۰۰ بامداد ۱۵ آوریل
خبرها به سرعت به کاپیتان اسمیت میرسند که ۵ محفظه در حال پر شدن است او میداند تایتانیک ممکن است بیشتر از ۲ ساعت وقت نداشته باشد. در نتیجه به افسران دستور میدهد ۲۰ قایق نجات را آماده کنند.
۰۰:۰۵ بامداد
عملیات تخلیه مسافران و خدمه از کشتی آغاز میشود.
۰۰:۴۵ بامداد
اولین قایق نجات روی آبهای اقیانوس اطلس شناور شد. این قایق حدود ۶۵ نفر ظرفیت دارد اما با ۳۷ جای خالی کشتی را ترک میکند به دلیل پیروی از قانون «الویت با زنان و کودکان است» و کم بودن تعداد زنها و بچهها در کشتی، بسیاری از قایقهای نجات به جای ۶۹ نفر ظرفیت کامل خود، تنها چند ده نفر سرنشین داشتند.
۱:۳۰ بامداد
۱۱۰ دقیقه پس از برخورد تایتانیک اولین قربانیهایش را میگیرد. ۵ کارمند که نامههای آب گرفته را از اتاق پست نجات میدهند غرق میشوند.
۱:۴۵ بامداد
ملوانان آخرین قایق نجات را به آب میاندازند. اکنون نجات جان بقیهٔ مسافران به دست خودشان است. برق تایتانیک بهطور کامل قطع میشود.
۱:۵۰ بامداد
کشتی به تدریج به سمت چپ میچرخید. حوالی ساعت ۱:۵۰ بامداد، آب وارد یکی از راهروهای سمت چپ کشتی شد و در نتیجه چرخش شدت یافت.
۲:۱۵ بامداد
با افزایش فشار آب، دیگهای بخار متصل به دودکش شماره ۱ از جا کنده شد و دودکش سقوط کرد. آب در مسیری جدید وارد کشتی شد و غرق شدن کشتی شتاب یافت.
۲:۱۸ بامداد
تفاوت شدید وزن بین سینه کشتی که به دلیل ورود آب، سنگین شده بود و کشتی دم نسبتاً سبک، تنش عظیمی در بدنه کشتی ایجاد کرد و بدنه کشتی در مقابل دودکش سوم ترک خورد.
چند ثانیه بعد و با به حداکثر رسیدن نیروی خمشی، بدنه کشتی دونیم شد. سینه کشتی و دم تنها از طرق اسکلت تقویت شده زیرین به هم متصل ماندند. کشتی دم به سمت چپ چرخید و افراد روی کشتی به بیرون پرتاب شدند.
۲:۱۹ بامداد
سینه کشتی از دم که هنوز شناور بود، جدا شد. کشتی دم سرو ته شده و آب از سمت جلو وارد آن شد
۲:۲۰ بامداد
درحالی که سینه کشتی با سرعت به سمت کف دریا میرفت، کشتی دم به حالت تقریباً عمودی چرخیده و وسایل داخل آن به بیرون ریخته میشد؛ در همین حال کشتی دم از سطح اقیانوس ناپدید گشت. دیگهای بخار از جای خود خارج شده و مستقیماً به بستر اقیانوس سقوط کردند و پس از آن دیگر تا چند مدت دیده نشد.
۲:۲۱ بامداد
جریان آب در اطراف سینه کشتی باعث از جا درآمدن دکل جلوی کشتی و برخورد آن با سکوی فرماندهی و دودکشها شدند.
دودکشها از جا کنده شد
به دلیل ظاهر مخروطی شکل سینه و کشتی دم، هر دوی آنها با کم شدن سرعت به کف اقیانوس سقوط کردند. چرخش ساعت گرد کشتی دم سبب شد قبل از اینکه با کف اقیانوس برخورد کند. وسایل بیشتری از داخل آن به بیرون ریخته شود
سینه کشتی با سرعت ۵۵/۵ کیلومتر بر ساعت و بازاویه ۲۰ درجه با بستر اقیانوس برخورد کرد؛ در نتیجه بدنه شکسته شد و عرشههایش خرد شدند. بقایای متلاشی شده دم حاکی از برخورد بدتر آن با کف اقیانوس است.
کاپیتان اسمیت به توماس (طراح کشتی) گفت:قسمتهای ۱ و ۲ و۳ و ۴ و ۵ پر از آب است این چقدر خطرناک است؟
توماس بارنگ پریده پاسخ داد:خیلی بد این کشتی در حال غرق شدن است.
کاپیتان:اما تو گفتی تایتانیک هیچ وقت غرق نمیشود.
توماس:بله گفتم اگر ۳ یا ۴ قسمت از تایتانیک پر از آب باشد خطرناک نیست ولی نه ۵ قسمت.
کاپیتان:چند ساعت وقت داریم؟
توماس:نمیدانم حداکثر ۲ ساعت بدنه و آنتن باهم میرند.
در ساعت ۰۰:۱۴ کاپتان اسمیت به جان فلیپس دستور میدهد تا با استفاده از بیسیم درخواست کمک کند.
در ساعت ۲۵ دقیقهٔ بامداد تلاشهای فلیپس به نتیجه میرسد و کشتی اس. اس کارپسیا پیغام را میشنود و به آنها پاسخ میدهد. اما این کشتی ۹۳ کیلومتر با آنها فاصله دارد و با حداکثر سرعتش نیز ۴ ساعت طول میکشد تا به تایتانیک برسد. در همین حال یک افسر کشتی ای را میبیند که فقط ۱۰ کیلومتر با آنها فاصله دارد احتمال دارد این همان کشتی ای باشد که ۲ ساعت پیش اخطار کوه یخ را به آنان داده بود یعنی اس. اس کالیفرنیا. اما متصدی بیسیم آن الان به خواب رفتهاست و این درحالی است که میتوانست در کمتر از نیم ساعت به کمک تایتانیک بیاید. فیلیپس نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند و کشتی کالیفرنیا از آنها دور تر میشود.
پس از غرق شدن تایتانیک گزارشهای متعددی در مورد تعداد کثیر کوههای یخ در اقیانوس اطلس شمالی منتشر شد. در همان زمان مقامات دریانوردی و هواشناسی آمریکا به روزنامه نیویورک تایمز گفتند که زمستان گرم آن سال باعث شده که توده بزرگی از کوههای یخ در آبهای اقیانوس اطلس به حرکت درآیند. در روزها و هفتههای پیش از وقوع این حادثه جهت باد و دما شمال اقیانوس اطلس باعث شده بود که تعداد زیادی از کوههای یخ به سمت جنوب حرکت کنند.
همه این اطلاعات باعث شده بود که پژوهشگران در گذشته به این نتیجه برسند که در آن روزها تعداد بسیار زیاد و بیسابقهای از کوههای یخ در بخش شمالی اقیانوس اطلس شناور بودند. یک گروه پژوهشی از آمریکا این فرضیه را مطرح کرده بود که نزدیک شدن بیش از حد ماه به کره زمین باعث شد که در زمستان سال ۱۹۱۲ ارتفاع امواج اقیانوس به شکل چشمگیری افزایش یابد و بنابراین حجم عظیمتری از تودههای یخ از مناطق یخبندان گرینلند جدا شده و در اقیانوس اطلس شناور شدند.
اما در این پژوهش جدید در دانشگاه شفیلد، تمام اطلاعات گارد ساحلی و اداره دریانوردی آمریکا از سال ۱۹۰۰ تا چند دهه بعد را بررسی کردهاند. روشهای تحلیل و بررسی اطلاعات با گذشت زمان پیچیدهتر شدهاست و مقایسه شرایط جوی دورههای مختلف را دشوارتر میکند. پژوهشگران بریتانیایی در مطالعات خود متوجه شدند که حجم و تعداد کوههای یخ شناور در آن بخش از اقیانوس اطلس در هر سال به نسبت سالهای دیگر تفاوت قابل ملاحظهای داشت. هر چند به حرکت درآمدن تودههای یخ در سال ۱۹۱۲ میزان نسبتاً بالایی داشته ولی این میزان نه غیرعادی و نه بیسابقه بودهاست. تخمین زده میشود که در آن سال حدود ۱۰۰۰ کوه یخ از مدار ۴۸ درجه، که مرز منطقه مناسب برای دریانوردی تلقی میشد، عبور کرده بودند.
در بیست سال فاصله سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰ که توسط پژوهشگران مورد بررسی قرار گرفته، حداقل در پنج سال تعداد کوههای یخی که از مدار ۴۸ درجه عبور کرده بودند بالای ۷۰۰ مورد بودهاست. طبق آمارهای گارد ساحلی آمریکا تعداد کوههای یخ شناور در این مناطق در سال ۱۹۰۹ از سال ۱۹۱۲ بیشتر بودهاست. اگر مبنا را ۶۰ تا ۷۰ سال اول قرن بیستم در نظر بگیریم، تعداد کوههای یخ شناور در سال ۱۹۱۲ جزو بیشترینها بود ولی بدون شک پرشمارترین مورد نبودهاست.
پژوهشگران با استفاده از اسناد گارد ساحلی آمریکا و دادههای دیگر یک مدل کامپیوتری برای ردیابی مسیر حرکت کوههای یخ در سال ۱۹۱۲ طراحی کردند. آنها با استفاده از این مدل کامپیوتری توانستند مسیر حرکت کوه یخی که کشتی تایتانیک را در جنوب گرینلند غرق کرد تشخیص دهند. آنها معتقدند که این کوه یخ احتمالاً در پاییز سال ۱۹۱۱ از مناطق یخبندان شمال اقیانوس اطلس جدا شده و در آغاز حرکتش طول آن حدود ۵۰۰ متر و عمق آن حدود ۳۰۰ متر بودهاست. براساس تخمینهای این مدل محاسبه کامپیوتری، در زمان وقوع حادثه یعنی ۱۴ آوریل ۱۹۱۲، حجم و اندازه این کوه یخ با آنچه که در عکسهای ویلیام اسکویرز ناخدای کشتی مینیا دیده میشود مطابقت دارد. کشتی مینیا در عملیات جستجو و نجات مسافران تایتانیک شرکت داشت و ناخدای آن از کوه یخی که به کشتی اصابت کرده بود چندین عکس گرفتهاست.[۱]
دانشمندان اخیراً فرضیهای جدید را مطرح کردهاند که میگوید ماه کامل (قرص ماه) در غرق شدن و برخورد کشتی تایتانیک با کوه یخ نقش داشتهاست. محققان دانشگاه ایالتی تگزاس در سن مارکوس میگویند ماه کامل باعث رانش کوه یخ به سمت جنوب شدهاست.[۲]
مورخ بریتانیایی با نام تیم مالتین معتقد است که جو و اتمسفر منطقهٔ سقوط کشتی شرایط را برای کارکنان کشتی بسیار سخت کرده بود و آنها نتوانستهاند کوه یخی را متوقف کنند تا به کشتی برخود نکند.[۳]
از همان لحظهای که بندر بلفاست را ترک کردیم هوا بسیار عالی بود. وقتی که به عمق اقیانوس اطلس رسیدیم، هوا خیلی ملایم و وضعیت آب مثل دریاچههایی بود که در ضربالمثلها از آنها یاد میشود. حتی یک ذره باد هم نمیوزید و آب دریا مثل یک ورقه شیشهای بود. در هر موقعیت دیگری این شرایط آب و هوایی میتوانست مطلوب و ایدهآل باشد؛ ولی هر کس که در مورد کوههای یخ تجربه داشته باشد میداند که دقیقاً همین شرایط به علاوه آسمان بدون ماه، تشخیص و رویت کوههای یخ را بسیار دشوار میکند و قاعدتاً بر هوشیاری ناخدا، افسران و ملوانان کشتی میافزاید.
[۱]
پژوهشگران به وسیله ۱۰۰۰۰۰ عکسی که به وسیله رباتهای زیردریایی گرفته شدهاست توانستهاند نقشهای از جایگاه لاشه کشتی غرق شده ترسیم کنند.[۴]
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
پرینز آدالبرت، یک ناظر اقیانوس، ساعتی بعد از اینکه تایتانیک با کوه یخ برخورد کرد و غرق شد، از آن کوه یخ عکس گرفت. او وقتی این عکس را گرفت تایتانیک غرق شده بود و از اینکه چه اتفاقی افتاده خبری نداشت. چیزی که این عکس را نسبت به عکسهای دیگر متمایز میکند این است که پرینز در توصیف تکه یخ نوشتهاست: بر روی کوه یخ، رنگ سرخ کاملاً قابل مشاهده بود و این رنگ توسط برخورد یک کشتی ایجاد شدهاست. این عکس دهها سال بر دیوار شرکتی آویزان بود که نماینده سازندگان تایتانیک بود، اما این شرکت در سال ۲۰۰۲ بسته و این عکس و نوشته همراهاش به حراج گذاشته شد. از این عکس که بعضی از آن به عنوان «کوه یخ تایتانیک» یاد میکنند در سال ۱۹۵۵ در کتابی استفاده شد.[۵]
(و به تعداد۶۱ عدد سگ در کلاس یک وجود داشت که فقط سه سگ موفق به نجات توسط صاحبان خود شدند)
کِیت الیزابت وینسْلِت (به انگلیسی: Kate Elizabeth Winslet) با تلفظ صحیح وینزلت (زادهٔ ۵ اکتبر ۱۹۷۵، برکشیر) هنرپیشه و خواننده اهل انگلستان و برنده جایزه اسکار، جایزه امی، سه جایزه گلدن گلوب و جایزه گرمی است. او جوانترین فردی است که شش بار نامزد جایزه اسکار و یکی از معدود بازیگران زنی است که موفق به دریافت سه جایزه از چهار جایزه مهم جوایز سرگرمی آمریکا (که شامل یک جایزه امی، یک جایزه اسکار و یک جایزه گرمی میشود) شدهاست.[۲][۳] او همچنین برنده جایزههای متعددی از انجمن بازیگران، آکادمی فیلم و تلویزیون بریتانیا و انجمن مطبوعات خارجی هالیوود و جایزه سزار در سال ۲۰۱۲ به صورت افتخاری شدهاست.
او از کودکی به یادگیری نمایشپردازی پرداخت و در سال ۱۹۹۱ کار خود را در تلویزیون بریتانیا آغاز کرد. اولین فیلم سینمایی بلند که وینسلت در آن ایفای نقش کرد موجودات آسمانی (۱۹۹۴) بود که برای بازی در این فیلم مورد توجه و ستایش بسیاری قرار گرفت. او همینطور برای بازی در نقش مکمل در فیلم عقل و احساس (۱۹۹۵) مورد توجه بسیار قرار گرفت تا اینکه با بازی در فیلم تایتانیک به هنرپیشهای با شهرت جهانی تبدیل شد؛ تایتانیک در آن زمان پرفروشترین فیلم تاریخ شد.
از سال ۲۰۰۰ به بعد بازی وینسلت برای فیلمهایی نظیر قلمپرها (۲۰۰۰)، آیریس (۲۰۰۱)، درخشش ابدی یک ذهن پاک (۲۰۰۴)، در جستجوی ناکجاآباد (۲۰۰۴)، بچههای کوچک (۲۰۰۶)، کتابخوان (۲۰۰۸) و جاده انقلابی (۲۰۰۸) همواره نظر مثبت منتقدین را به خود جلب کردهاست. عملکرد او در فیلمهایش باعث شد که دیوید ادلستین، منتقد مجله نیویورک از او بهعنوان «بهترین بازیگر انگلیسیزبان نسل خود» یاد کند.[۴] او در سال ۲۰۰۸ برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم کتابخوان و در سال ۲۰۱۱ برنده جایزه امی برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن در سریال کوتاه میلدرد پیرس برای بازی در نقش میلدرد پیرس شدهاست. همچنین بزرگترین موفقیت حرفهای–تجاری وی، فیلم کمدی رمانتیک تعطیلات (۲۰۰۶)، انیمیشن برآبرفته (۲۰۰۶) و فیلم علمی تخیلی سنتشکن (۲۰۱۴) بودهاند.
علاوه بر بازیگری، وینسلت گوینده و راوی برنامههای مستند و کتابهای کودکان هم بودهاست. در سال ۲۰۰۰ برنده جایزه بهترین آلبوم شنیداری کودکان برای روایت به قصهگو گوش کن شد. همچنین او بهعنوان خواننده در بعضی از موسیقیهای متن فیلم به همکاری پرداختهاست و در سال ۲۰۰۱ تکآهنگی به نام «چه میشد اگر»[پانویس ۱] (برگرفته از موسیقی متن سرود کریسمس ساخته ۲۰۰۱) منتشر کرد که در میان تکآهنگها محبوبیت زیادی پیدا کرد. وینسلت قبلاً از جیم تریپلتون و سام مندس طلاق گرفته و هماکنون با ند راک اند رول ازدواج کردهاست.
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
کیت وینسلت در ۵ اکتبر ۱۹۷۵ در ریدینگ برکشایر، انگلستان به دنیا آمد[۵] و دومین فرزند از چهار فرزند سالی آن (موسوم به بریجز) و جان وینسلت بود. مادر او پیشخدمت و پدرش یک سازنده استخر بود. بث و آنا، خواهران کیت، و جوس وینسلت برادر وی است.[۶][۷] او که در خانوادهای از اهل تئاتر، از جمله عمویش، به دنیا آمده بود، از اوایل زندگی خود از پدربزرگ و مادربزرگش، که در یک تئاتر محلی اجرا میکردند، الهام گرفته بود.[۸]
کیت وینسلت تحصیل در رشتهٔ نمایشپردازی را از سن ۱۱ سالگی در مدرسه تئاتر ردروفس[پانویس ۲] آغاز کرد، که یک مدرسه مختلط در میدنهد، برکشایر بود. وینسلت در آنجا یک دانشآموز نماینده[پانویس ۳] هم بود.[۹] در سن ۱۲ سالگی، وینسلت در یک تبلیغ تلویزیونی که توسط تیم پاپ کارگردانی شده بود، بازی کرد. این تبلیغ محصول جدید کمپانی شوگر پاف[پانویس ۴] بود. تیم پاپ پس از دیدن بازی او اعتقاد داشت که بازیگری از ابتدا در طبیعت او وجود داشتهاست.[۱۰] در طول سالهای نوجوانی او، وینسلت در بیش از ۲۰ صحنه نمایش در لندن در مدرسه نمایشپردازی ستارهساز[پانویس ۵] در نقش اصلی حضور پیدا کردهاست که میتوان به خانم هانیگان در آنی، مادر گرگ در کتاب جنگل و لنا مارلی در باگزی مالون اشاره کرد.[۱۱][۱۲]
وینسلت حرفهٔ بازیگری خود را با بازی در سریال علمی–تخیلی تلویزیونی فصل تاریک (۱۹۹۱) که توسط بیبیسی پخش میشد، آغاز کرد؛ مخاطب این سریال بیشتر کودکان بودند.[۱۳] این نقش باعث شد که وی در ادامه در تلهفیلم نگرش انگلوساکسون (۱۹۹۲)، سریال کمدی برگرد (۱۹۹۲) و همچنین یک قسمت از سریال درام پزشکی تلفات (۱۹۹۳) به ایفای نقش بپردازد.[۱۳]
پس از ترک مدرسه برای ادامه حرفه بازیگری و حضور در تولیدات مختلف فیلمهای بریتانیایی، در سال ۱۹۹۲، وینسلت در هنرآزمایی برای فیلم موجودات آسمانی پیتر جکسون حضور پیدا کرد.[۸] وینسلت برای بازی در نقش جولیت هولم، دختر نوجوانی که در قتل مادر بهترین دوستش، پالین پارکر (با بازی ملانی لینسکی) دخیل بودهاست، تست بازیگری داد، که سرانجام از میان ۱۷۵ دختر دیگر، او نقش را از آن خود کرد. پیتر جکسون در گفتگویی با مجله انترتینمنت ویکلی، نقشی که کیت وینسلت در قسمتهای کماهمیتتر تست بازیگری بازی میکند را دلیلی بر قدرت او در مقایسه با دیگر بازیگران دانست.[۸] این فیلم شامل اولین خوانندگی وینسلت نیز بود، که در آن آهنگ سونو آداتی(یک اریتا اثر لا بوهِم)[۱۴] را بدون آهنگ پسزمینه خوانده و در موسیقی متن فیلم هم قرار گرفتهاست.[۱۵] این فیلم که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد، با نقدهای بسیار مثبتی همراه بود. همچنین فیلم نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را برای جکسون و همکارش فرن والش به ارمغان آورد.[۱۶] وینسلت نیز برنده جایزه امپایر و انجمن منتقدان فیلم لندن بهعنوان بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.[۱۷] دژان تامسون، نویسنده و منتقد فیلم روزنامه واشینگتن پست، اظهار داشت:
—کیت وینسلت در گفتگویی با نیویورک تایمز، ۱۹۹۵[۸]
در همان سال، از ۷ آوریل تا ۷ مه، او در نقش جرالدین بارکلی در نمایش آنچه خدمتکار دید[پانویس ۶] برای تئاتر رویال اکسچینج حضور پیدا کرد.[۱۹][۲۰] عملکرد وی در این نمایش باعث شد که او نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن توسط جوایز تئاتر منجستر نیوز ایوینینگ[پانویس ۷] شود.[۲۱][۲۲]
در سال بعد، او برای بازی در نقش کوچک اما محوری لوسی استیل برای فیلم حس و حساسیت که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته جین آستین است، تست بازیگری داد. اما در نهایت وی در نقش دوم فیلم، همراه با اما تامسون، هیو گرانت و آلن ریکمن به ایفای نقش ماریان داشوود پرداخت.[۲۳] انگ لی، کارگردان فیلم، ابتدا از نحوهٔ بازی وینسلت در موجودات آسمانی ابراز نگرانی کرد. به همین خاطر او را به انجام ورزش تای چی ترغیب کرد و به او گفت که باید برای ایفای نقش، آثار ادبی سبک گوتیک معاصر آستین را مطالعه کند؛ همچنین با یک معلم پیانو هم به تمرین بپردازد تا با نقشش هماهنگ شود.[۲۳] بودجه این فیلم معادل ۱۶٫۵ میلیون دلار آمریکا بود. این فیلم پس از اکران به موفقیت تجاری بسیار خوبی رسید و منتقدین نیز نقدهای بسیار مثبتی دربارهٔ آن نوشتند. تاد مککارتی، از مجله ورایتی، وینسلت را باعنوان «فوقالعاده مانند بلند پرواز عاشقانهای که بالهایش سوختهاست» و فیلم را باعنوان «تقریباً بیش از حد از یک چیز خوب» توصیف کرد.[۲۳] فیلم نزدیک ۱۳۵ میلیون دلار آمریکا فروش کرد، و جوایز مختلفی را برای وینسلت به همراه داشت. او برنده یک جایزه بفتا و یک جایزه انجمن بازیگران فیلم و همچنین نامزد دریافت جایزه اسکار و گلدن گلوب برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن نیز شد.[۱۷][۲۴]
در سال ۱۹۹۶، وینسلت به بازی در دو فیلم جود و هملت پرداخت. در فیلم جود به کارگردانی مایکل وینترباتم که اقتباسی از رمان جود گمنام، اثر توماس هاردی در دوره ویکتوریایی بود؛ وی به ایفای نقش سو برایدهد میپردازد. زن جوانی که طرفدار حقوق زنان است و در ادامه عاشق پسر عموی خود (با بازی کریستوفر اکلستون) میشود. گرچه این فیلم مورد تحسین بسیاری از منتقدین قرار گرفت اما در گیشه موفقیت چندانی بدست نیاورد و به سختی ۲ میلیون دلار فروش کرد.[۲۵][۲۶] در سال ۱۹۹۶، وینسلت در فیلم هملت ساخته کنت برانا در نقش اوفلیا، معشوقه هملت به نقش آفرینی پرداخت. فیلم که اقتباسی از نمایشنامهٔ هملت نوشته ویلیام شکسپیر بود، نقدهای بسیار خوبی را از منتقدان دریافت کرد و همچنین وینسلت نیز دومین جایزه امپایر خود را به خاطر بازی در این فیلم دریافت کرد.[۱۷][۲۷] در ادامه همان سال، وینسلت بهعنوان یکی از پنجاه نفر زیبای دنیا از دیدگاه وبگاه پیپل انتخاب شد.[۸]
در سپتامبر ۱۹۹۶، کیت وینسلت شروع به نقش آفرینی در کنار لئوناردو دی کاپریو در فیلم تایتانیک، به کارگردانی جیمز کامرون کرد.[۲۸] در ابتدا نیکول کیدمن، مدونا، جودی فاستر، کامرون دیاز، گوئینت پالترو، کلیر دینز و گابریله انور کسانی بودند که برای این نقش در نظر گرفته شده بودند؛[۲۹][۳۰][۳۱][۳۲] ولی وقتی آنها این نقش را نپذیرفتند، وینسلت به سختی برای گرفتن این نقش مبارزه کرد. او هر روز از انگلستان به جیمز کامرون نامه مینوشت و بالاخره به لطف مدیر برنامههای خود هیلدا کووالی، کامرون از او برای شرکت در تستهای اولیه دعوت نمود.[۳۳] کامرون شخصیت رز (شخصیت اصلی زن فیلم تایتانیک) را به نوعی به آدری هپبورن شبیه میدانست و از بازیگر اجراکننده این نقش، حتی بعد از اینکه تحت تأثیر اجرای وینسلت در تست بازیگری قرار گرفت، مطمئن نبود.[۲۹] پس از اینکه وینسلت همراه با دی کاپریو تست بازیگری را انجام داد، به شدت تحت تأثیر بازی دی کاپریو قرار گرفت، بهطوریکه به کامرون گفته بود که بازی دی کاپریو فوقالعاده بوده و حتی اگر خودش موفق به گرفتن نقش رز نشد، کامرون حتماً نقش جک را به دیکاپریو بدهد.[۲۹] همچنین وینسلت یک شاخه گل رز را برای کامرون فرستاد که یادداشتی روی آن قرار داشت که در آن نوشته شده بود: «از طرف رز شما» و حتی یک روز که کامرون در اتومبیل هامر خود بود با او تماس گرفت و گفت: «من رز هستم! من حتی نمیفهمم چرا شما هنوز از بقیه تست بازیگری میگیرد!» در نهایت پشتکار او و همچنین استعدادش باعث شد که کامرون را برای دادن نقش رز به او متقاعد کند.[۲۹]
وینسلت باید در این فیلم نقش رز دِویت بوکاتر هفده ساله را بازی میکرد که در جریان غرق شدن کشتی آراماس تایتانیک در سال ۱۹۱۲ نجات مییابد. این شخصیت، یک دختر از طبقه اشرافی است که شخصیتی بسیار احساساتی دارد و به همین دلیل وینسلت نیز میبایست با احساس بازی میکرد.[۳۴] در جریان فیلمبرداری، وینسلت یکی از معدود بازیگرانی بود که خواهان پوشیدن لباس مخصوص داخل آب برای گرم شدن، در طول صحنههای فیلمبرداری فیلم در آب نبود، که باعث شد وی به سینهپهلو دچار شود.[۳۲] در صحنههای داخل آب فیلم، که رز در حال یخ زدن است و میلرزد، وینسلت به اجرای نقش نمیپرداخت؛ بلکه وی در حال یخ زدن در صحنه واقعی بود. وینسلت در دفتر خاطرات خودش، که در زمان فیلمبرداری فیلم به نوشتن آن میپرداخت، این گونه نوشته بود: «من بهطور کامل در حال لرزیدن هستم. کمد لباسهایم من را به پوشیدن لباس مخصوص داخل آب (که برای گرم شدن است) تشویق میکند؛ ولی من نمیتوانم. چون [در صورت پوشیدن] از وجود آن آگاه هستم و درضمن، لباس من برای آن بیش از حد نازک است. جیم (جیمز کامرون) نمیخواهد که این لباس معلوم باشد و میگوید که این تیشرت مرطوبی برای فیلم نیست. همچنین او نمیخواهد که لباس من وقتی که خیس هستم، به من بچسبد. ما تمام انواع تستهای دوربین را برای این کار انجام دادهایم. (هوا) خیلی سرد است، ولی… به این معنی است که امیدوارم واکنشهای من طبیعی و واقعی باشند.»[۳۵]
در نهایت برخلاف همه انتظارها، این فیلم تنها فیلمی شد که در گیشه به رکورد ۱٫۸۴۳ میلیارد دلار رسید[۳۶] و همچنین وینسلت نیز به یک ستاره فیلم تجاری تبدیل شد.[۳۷] پس از آن، او نامزد دریافت جایزههای بسیار و برنده یکی از جوایز فیلم اروپا نیز شد.[۱۷][۳۸] در سال ۱۹۹۷، نویسنده استرالیایی گزیدهای از دفتر خاطرات وینسلت، که از زمان فیلمبرداری فیلم تایتانیک بود، به چاپ رساند. وینسلت در این دفتر دربارهٔ اتفاقات فیلم که در طول فیلمبرداری رخ داده بود، از جمله اولین ملاقات او با جیمز کامرون، که در آن کامرون به او یک مدل از کشتی تایتانیک و چگونگی فیلمبرداری جلوههای ویژه با استفاده از یک دوربین کوچک را نشان داد، نوشته بود. او در یک گفتگوی تلویزیونی، در مورد چگونگی تحت تأثیر قرار گرفتنش برای توجه کامرون به جزئیات فیلم، معتقد بود که تمام چیزهایی که در فیلم انجام دادند (هر صحنه، هر فضا، هر دیوار و حتی هر قطعه از کارد و چنگال) دقیقاً چیزی بود که در کشتی واقعی انجام شده و کپی کامل شده بود.[۳۹]
نقاشی برهنه رز که توسط کامرون طراحی شده بود، توسط شرکت متخصص آمریکایی در حراج یادگاریهای امروز (شنبه) و یکشنبه به مزایده گذاشته شده بود و انتظار میرفت که حدود ۷٬۵۰۰ تا ۱۰٬۰۰۰ پوند به فروش برسد، اما در نهایت این نقاشی در سال ۲۰۱۱، به مبلغ ۱۶٬۰۰۰ دلار به فروش رفت. در مارس ۲۰۱۴، و در جریان پیشنمایش فیلم سنتشکن در شهر لس آنجلس، طرفداران وی یک نسخه از نقاشی برهنه رز در فیلم تایتانیک را به وی نشان دادند و از او خواستند تا نقاشی را امضاء کند؛ ولی وی نپذیرفت. وینسلت در گفتگویی با وبگاه یاهو! فیلمها گفت: «من آن (نقاشی) را امضاء نمیکنم. این احساس بسیار ناراحتکنندهای است. چرا شما این کار را میکنید؟… بسیاری از مردم از من میخواهند تا نقاشی را امضاء کنم. نقاشی هنوز برای من فراموش نشدنی است.»[۴۰]
وینسلت در سال ۱۹۹۸، به بازی در فیلم کم بودجه و عاشقانه هیپی مو فرفری زشت پرداخت، که پیش از تایتانیک فیلمبرداری شده بود.[۴۱] همچنین وینسلت بازی در نقش مکمل فیلم شکسپیر عاشق (۱۹۹۸) و آنا و شاه (۱۹۹۹) را نپذیرفت و در عوض، نقش مادری جوان اهل انگلستان، به نام جولیا را در فیلم مو فرفری زشت پذیرفت، که در این فیلم به همراه دخترانش به امید شروع یک زندگی جدید، از لندن به مراکش مهاجرت میکنند.[۴۱] فیلم مو فرفری زشت در کل نقدهای مختلفی دریافت کرد و به صورت محدود توزیع شد[۴۲] و در سطح جهان ۵ میلیون دلار فروش کرد.[۴۳] این فیلم تنها فیلم وینسلت در سال ۱۹۹۸ بود. در سال ۱۹۹۹، وینسلت در کنار بازیگر مشهور، هاروی کایتل در فیلم دود مقدس! (۱۹۹۹) به ایفای نقش پرداخت.[۳۴] او که پس از بازی در فیلم تایتانیک خودش را تحت فشار میدانست، دراینباره گفت:
وینسلت در همان سال به اجرای صدای شخصیت بریگید در انیمیشن کامپیوتری پریها پرداخت.[۴۵]
در سال ۲۰۰۰، او به بازی در فیلم قلمِ پرها به همراه جفری راش و خواکین فینیکس پرداخت. فیلم اقتباسی از زندگی فیلسوف و شاعر معروف فرانسوی، مارکی دوساد بود. وینسلت در این فیلم نقش یک خدمتکار که در دیوانه خانهای که مارکی دوساد در آن قرار داشت بازی میکند، کسی که به دوساد کمک میکرد تا کتابهایش را به صورت مخفیانه چاپ کند.[۴۶] پس از انتشار، فیلم مورد ستایش بسیاری از منتقدین قرار گرفت و جوایز بسیاری را برای وینسلت به ارمغان آورد که شامل نامزدی یک جایزه انجمن بازیگران فیلم و یک جایزه ستلایت بود.[۱۷] این فیلم یک موفقیت هنری نیز محسوب میشود و در اولین آخر هفتهای که به بازار عرضه شد، بهطور میانگین ۲۷٫۷۰۹ هزار دلار فروش کرد، و در کل در جهان ۱۸ میلیون دلار فروش کرد.[۴۷]
وینسلت در سال ۲۰۰۱، به بازی در فیلم معما پرداخت. او در این فیلم نقش زن جوانی را بازی میکند که عاشق یک کد شکن جوان در دوران جنگ جهانی دوم شدهاست.[۴۸] فیلم که اولین تجربه وینسلت در زمینه بازی در ژانر جنگی بود؛ از آن بهعنوان «تجربهای درخشان» یاد میکند. وی هنگام بازی در این فیلم پنجماهه حامله بود و کارگردان فیلم، مایکل اپتد مجبور شد با استفاده از حقههای سینمایی او را لاغرتر جلوه دهد.[۴۸] در کل فیلم نقدهای بسیار مثبتی از سوی صاحب نظران دریافت کرد[۴۹] و وینسلت برای عملکردش در فیلم یک «جایزه مستقل فیلم و سینمای بریتانیا» را دریافت کرد.[۱۷] همچنین مجله نیویورک تایمز در نقد خود وی را شایستهتر و پیروزتر از همیشه دانست.[۵۰]
—کیت وینسلت در گفتگویی با نیویورک تایمز، ۱۹۹۹[۵۱]
در همان سال، وینسلت به بازی در فیلم تحسینشده آیریس، ساخته ریچارد ایره در نقش رماننویس معروف، آیریس مرداک پرداخت. او در این فیلم نقش خود را با جودی دنچ تقسیم کرد و وینسلت در نقش آیریس جوان و جودی دنچ در نقش آیریس سالخورده بازی میکرد.[۵۲] این فیلم باعث شد که هم وینسلت و هم دنچ نامزد دریافت اسکار شوند، که این سومین نامزدی اسکار وینسلت نیز محسوب میشد.[۱۷] همچنین در همین سال، او در انیمیشن سرود کریسمس که براساس رمانی به همین نام نوشته چارلز دیکنز است، در نقش بل به ایفای نقش پرداخت. برای این فیلم، او تکآهنگ چه میشد اگر را ضبط کرد و آن را در نوامبر سال ۲۰۰۱ منتشر کرد.[۵۳] وینسلت همه پولی را که از فروش این تکآهنگ بدست آورد، به دو سازمان مورد علاقهاش یعنی انجمن ملی جلوگیری از ظلم به کودکان و بنیاد مبارزه با سرطان کودکان اهدا کرد.[۵۳][۵۴] این آهنگ در جدول ده آهنگ پرفروش اروپا، رتبه یک را در کشورهای اتریش، بلژیک و ایرلند[۵۵] و در جدول تکآهنگهای بریتانیا رتبه ششم را بدست آورد؛[۵۶] همچنین در سال ۲۰۰۲ برنده جایزه سازمان حمایت از طرفداران یوروویژن در بخش موسیقی شد.[۵۷]
فیلم بعدی وینسلت در سال ۲۰۰۳، زندگی دیوید گیل (۲۰۰۳) بود که وینسلت در این فیلم درام نقش یک روزنامهنگار مصمم برای موفقیتهای بیشتر را بازی میکند که در هفتههای پایانی زندگی یک پروفسور محکوم به اعدام، با بازی کوین اسپیسی، به مصاحبه با وی میپردازد. این فیلم چه در گیشه و چه در بین منتقدین یک شکست محسوب شد، چرا که تنها نیمی از بودجه ۵۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلاری خود فروش کرد[۵۸][۵۹] و راجر ایبرت، نویسنده شیکاگو سان-تایمز از این فیلم بهعنوان «فیلمی افتضاح» یاد کرد.[۶۰]
پس از فیلم زندگی دیوید گیل، وینسلت همراه جیم کری به بازی در فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک (۲۰۰۴) پرداخت. این فیلم به سبک فراواقعگرایی–درام بود و توسط کارگردان معروف فرانسوی میشل گوندری کارگردانی شد. وینسلت در این فیلم، نقش کلمنتاین کروچینسکی را بازی میکند که دختری پرحرف، خود سر و تاحدی عصبی است و تصمیم میگیرد خاطرات دوست پسر سابقش را از ذهن خود پاک کند.[۶۱] این نقش از سایر نقشهایی که وی بازی کرده بود، کاملاً متفاوت بود. بهطوریکه خود وینسلت در مصاحبهای با مجله ورایتی گفت: «این نقشی نبود که من بتوانم آن را ارائه بدهم […] من فقط از این خوشحال بودم که او (کارگردان فیلم) در من چیزی دیده بود که باعث میشد فکر کند که من توانایی بازی در نقش کلمنتاین را دارم.»[۶۲] این فیلم پس از اکران به موفقیت بسزایی در گیشه و در میان منتقدان رسید.[۶۳] وینسلت نیز برای بازی با احساسش، چهارمین نامزدی اسکار خود را کسب کرد. همچنین پیتر ترورس، منتقد مجله رولینگ استون، در نقد خود وینسلت را «درخشان و به شدت آسیبپذیر» توصیف کرد.[۶۴]
آخرین بازی او در سال ۲۰۰۴، فیلم در جستجوی ناکجاآباد بود. این فیلم داستان نویسنده معروف اسکاتلندی جیمز بری (با بازی جانی دپ) و رابطه عجیبش با سیلویا لویلِن دیویس (با بازی وینسلت) را به تصویر میکشد. این رابطه باعث میشود که جیمز نمایشنامه معروف پیتر پن را با الهام از پسران سیلویا بنویسد.[۶۵] در طول فیلمبرداریهای نهایی فیلم، وینسلت دربارهٔ نقش خود در این فیلم گفت:
این فیلم نقدهای بسیار مثبتی دریافت کرد و موفقیتهای بینالمللی زیادی کسب کرد، و با فروش بیش از ۱۸۰ میلیون دلاریاش در جهان، به پرفروشترین فیلم وینسلت پس از تایتانیک بدل شد.[۶۶][۶۷]
در سال ۲۰۰۵، وینسلت در یک قسمت از سریال کمدی اکستراس، ساخته بیبیسی و اچبیاو و کارگردانی ریکی جرویس و استیون مرچنت ظاهر شد. در این قسمت او نقش یک راهبه، به نام مگی را بازی میکرد که از طریق سکس تلفنی در حال راهنمایی جنسی یکی از شخصیتهای فیلم بود. بازی در این قسمت از سریال، اولین نامزدی وی برای دریافت جایزه امی را نیز به همراه داشت.[۱۷] در سال ۲۰۰۵، وینسلت به بازی در فیلم کمدی-رمانتیک و موزیکال عشق و سیگار، به نویسندگی و کارگردانی جان تورتورو پرداخت. او در این فیلم نقش تولا را بازی میکرد که خودش این شخصیت را بهعنوان «زنی شلخته بددهن، بدرفتار و کسی که نمیداند چگونه لباس بپوشد» توصیف میکند.[۶۸] تورتورو که پس از مشاهده رقصیدن وینسلت در فیلم دود مقدس تحت تأثیر قرار گرفته بود، او را برای این نقش برگزید.[۶۸] همچنین وینسلت در این فیلم شعر معروف کانی فرانسیس بهنام آیا همان اندازه که مرا میبوسی دوست داری؟ را خواند.[۶۹] دِرِک اِلی از مجله ورایتی در نقد خود نوشت:
در سال ۲۰۰۵، وینسلت پس از نپذیرفتن دعوت وودی آلن برای بازی در فیلم امتیاز نهایی، اعلام کرد که میخواهد زمان بیشتری را با کودکانش صرف کند.[۷۱] سپس در سال ۲۰۰۶، وینسلت در فیلم همه مردان پادشاه به کارگردانی استیون زایلیان، همراه با شان پن و جود لا حضور پیدا کرد. وینسلت در این فیلم نقش آنه استانتون، یار دوران کودکی جک باردن (با بازی جود لا) را ایفا کردهاست. فیلم چه در گیشه و چه در بین منتقدین ناموفق بود.[۷۲][۷۳] تاد مککارتی، منتقد مجله ورایتی، فیلم را باعنوان «بسیار بد بازی شده […] نبود هیچ نقطهای از تعامل و درگیر شدن شخصیتها با یکدیگر، احساس مرده فیلم و نبود هیچ هیجانی برای تحریک کردن احساس بینندگان» توصیف کرد.[۷۴]
وینسلت در ادامه همان سال، با بازی در فیلم بچههای کوچک به کارگردانی تاد فیلد، شانس دوبارهای پیدا کرد. او در نقش سارا پیرس، یک زن خانهدار بیحوصله که بسیار مشتاق به عشقبازی با همسایه متاهلش (با بازی پاتریک ویلسون) است، به ایفای نقش پرداخت. عملکرد وینسلت و همچنین فیلم، نقدهای فوقالعادهای را دریافت کردند. ای. او. اسکات، منتقد آمریکایی مجله نیویورک تایمز در نقد خود نوشت:
برای کار وی در این فیلم، او با جایزه انگلیس برای هنرمند انگلیسی سال بفتا/الای، یک شاخه از جوایز بفتا که در لسآنجلس مستقر است، مفتخر شد.[۷۶] همچنین وینسلت نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش زن شد و در سن ۳۱ سالگی، جوانترین بازیگر زن در طول تاریخ شد که نامزد پنج جایزه اسکار شدهاست.[۷۷]
او پس از فیلم بچههای کوچک در فیلم کمدی–رمانتیک نانسی مایرز بهنام تعطیلات، به همراه کامرون دیاز، جود لا و جک بلک به ایفای نقش پرداخت. در این فیلم او نقش آیریس، یک زن انگلیسی که بهطور موقت با یک زن آمریکایی (با بازی دیاز) در حال مبادله خانه است، ایفا کردهاست. فیلم پس از انتشار، نقدهای مختلفی را از سوی منتقدان دریافت کرد.[۷۸] این فیلم بزرگترین موفقیت تجاری وینسلت در نه سال اخیر شد و در سراسر جهان بیش از ۲۰۵ میلیون دلار فروش کرد.[۷۹] همچنین در سال ۲۰۰۶، از صدای وینسلت در چند پروژه کوچکتر استفاده شد. در انیمیشن کامپیوتری برآبرفته، او به اجرای صدای شخصیت ریتا، یک موش فاضلاب که به رودی (با بازی هیو جکمن) کمک میکند تا از رتروپولیس فرار کند و به اصل و نسب کنزینگتونی خود برسد، میپردازد. فیلم از لحاظ منتقدان و همچنین از لحاظ تجاری موفق بود و در باکس آفیس جهانی ۱۷۷ میلیون دلار فروش کرد.[۸۰]
در سال ۲۰۰۷، وینسلت دوباره با لئوناردو دیکاپریو در فیلم جاده انقلابی (۲۰۰۸) به کارگردانی سام مندس، همسر آن زمان وینسلت، همبازی شد. وینسلت پیشنهاد کرده بود که هردوی آنها باید با وی در این فیلم، که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته ریچارد یتس است و جاستین هیت مسئولیت خواندن فیلمنامهٔ آن را بر عهده داشت، بازی کنند.[۸۱] در نتیجه در هر دوی آنها «برکت، رحمت و فشار اضافه» روی صحنه این فیلم به وجود آمد و برای وینسلت این فیلم اولین تجربه کار او با مندس بود.[۸۲] فیلم که داستان زن و شوهری را که در دهه ۱۹۵۰ در ازدواجشان شکست خوردند را به تصویر میکشد. دی کاپریو و وینسلت برای آماده کردن خودشان برای بازی در این فیلم، فیلم دورههای ترویج زندگی در حومه شهر را تماشا کردند،[۸۲] که هردو بررسیهای مطلوبی را با تماشای این فیلمها، بدست آوردند.[۸۳] عملکرد وینسلت در این فیلم باعث شد که وی برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر زن فیلم درام شود، که هفتمین نامزدی وی در جوایز گلدن گلوب محسوب میشود.[۱۷] در طول سخنرانیاش در مراسم گلدن گلوب، وینسلت که گریان و شوکه شده بود، از نامزدهای دیگر این جایزه، مریل استریپ، ان هتوی، کریستین اسکات توماس و آنجلینا جولی، عذرخواهی کرد. وی درحالی که از عملکرد دیکاپریو تحسین میکرد، گفت: «من خیلی خوشحالم که میتوانم اینجا بایستم و به شما بگویم که دوستتان دارم، و برای ۱۳ سال است (که دوستتان دارم)»[۸۴] دیوید ادلستین، منتقد مجله نیویورک در نقد خود اظهار داشت که
در اواخر سال ۲۰۰۸، وینسلت در فیلم کتابخوان، که اقتباسی از رمانی به همین نام اثر برنهارد شلینک (۱۹۹۵) است، به همراه رالف فاینس و داوید کروس و با کارگردانی استیون دالدری حضور پیدا کرد. در ابتدا اولین بازیگر انتخابشده برای نقش وینسلت، به دلیل اینکه برنامههای وی در ابتدا با فیلم جاده انقلابی مغایرت داشت و قادر به پذیرفتن نقش نبود، نیکول کیدمن بود.[۸۵] پس از یک ماه از آغاز فیلمبرداری و قبل از فیلمبرداری نقش کیدمن در فیلم، او به علت بارداری از فیلم را ترک کرد و موجب شد تا وینسلت دوباره قادر باشد تا به فیلم محلق شود.[۸۵] وینسلت در این فیلم نقش هانا اشمیتز، نگهبان سابق اردوگاه نازیها را بازی میکند که با یک نوجوان (با بازی داوید کروس)، بهعنوان یک فرد بزرگسال، رابطهای عاشقانه و جنسی برقرار میکند و پس از سالها هانا را در حال محاکمه در دادگاه جنایتکاران جنگی نازی میبیند.[۸۶] وینسلت بعدها گفت که این نقش برای او دشوار بود، چراکه او بهطور طبیعی قادر نبود که از گارد اساس طرفداری کند.[۸۷] از آنجا که وینسلت میبایست در فیلم بهطور کامل از جلو برهنه میشد، برای او مرکین ساخته شده بود.[۸۸][۸۹] درحالی فیلم بهطور کلی نقدهای مختلفی را از سوی منتقدان دریافت کرد،[۹۰] عملکرد وینسلت نقدهای زیادی را دریافت کرد.[۹۰] وبگاه فیلممیسری در فهرستی از بهترین ۱۰۰ عملکرد بازیگران زن در طی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰، عملکرد وینسلت در فیلم کتابخوان را در جایگاه ۴۷ام قرار داد.[۹۱] در سال بعد، وینسلت برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد که ششمین نامزدی وی در اسکار محسوب میشد. علاوهبرآن او برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل زن، جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول زن و جایزه انجمن بازیگران فیلم برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.[۱۷] در طول سخنرانیاش در مراسم اسکار، وینسلت گفت: «اولین باری که وانمود کردم که جایزه اسکار را برنده شدم، ۸ ساله بودم که بطری شامپو را در دست گرفته بودم. خب، الان که بطری شامپو نیست.»[۸۴] در اواخر سال ۲۰۱۰، وبگاه پاپکرانچ در فهرستی ۱۰۰ نفره از جذابترین زنان سال ۲۰۱۰، وینسلت را در رتبه ۱۰۰ام قرار داد و نوشت:
در سال ۲۰۱۱، وینسلت در سریال کوتاه شبکه اچبیاو به نام میلدرد پیرس، که اقتباسی از رمانی به همین نام اثر جیمز کین (۱۹۴۱) است، به همراه گای پیرس و ایوان ریچل وود و با کارگردانی تاد هینز حضور پیدا کرد.[۹۳] او نقش یک مادر فداکار در طول رکود بزرگ را به تصویر میکشد که از شوهر خویش جدا شده و عاشق یک مرد جدید میشود؛ در حالی که همه تلاشش را میکند تا از دختر خودشیفتهاش عشق و احترام کسب کند. وینسلت دربارهٔ نقش خود در این سریال کوتاه گفت: «من میدانم که باید چه مقدار زیادی را روی صحنه نمایش اجرا کنم که خود آن یک چالش محسوب میشد.»[۹۴] مجموعه پنج فصلی میلدرد پیرس، بهطور کلی نقدهای مختلفی را از سوی منتقدان دریافت کرد.[۹۵] وبگاه سالون فیلم را «ساکت، آرام و شاهکار اندوهآور» توصیف کرد.[۹۶] همچنین وینسلت برای عملکردش در این سریال، برنده جایزه امی، جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش زن برای سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی[۹۷] و جایزه انجمن بازیگران فیلم برای بهترین بازیگر نقش زن برای سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی شد.[۹۸]
همچنین در سال ۲۰۱۱، وینسلت در فیلم مهیج شیوع به همراه ماریون کوتیار، مت دیمون، گوئینت پالترو، جود لا و با کارگردانی استیون سودربرگ حضور پیدا کرد. داستان فیلم، ویروس کشندهای را روایت میکند که با سرعت زیادی همهگیر شده و حتی بدون تماس مستقیم به فردی منتقل میشود و او را در عرض چند روز میکشد. وینسلت نقش افسر خدمات اطلاعات بیماریهای همهگیر را به تصویر میکشد که در طول تحقیقات خود بر روی این بیماری، آن را دریافت کرده و آلوده به آن شدهاست.[۹۹] فیلم دیگر وینسلت در سال ۲۰۱۱، فیلم کشتار به کارگردانی رومن پولانسکی و به همراه جودی فاستر، جان سی ریلی و کریستوف والتس بود که پیشنمایش آن در جشنواره فیلم ونیز سال ۲۰۱۱ بر روی پرده رفت. فیلم که اقتباسی از نمایشنامهٔ خدای کشتار اثر یاسمینا رضا (۲۰۰۶) است، داستان دیدار دو زوج را روایت میکند که بهخاطر دعوای فرزندانشان در یک پارک با یکدیگر به گفتگو میپردازند. وینسلت برای عملکردش در این فیلم، نامزد جایزه توسط انجمن مطبوعات خارجی هالیوود شد که دومین نامزدی وی توسط این انجمن در همان سال است.[۱۰۰]
در سال ۲۰۱۲، کتاب گویای وینسلت که اجرای رمان ترز راکن از نویسنده فرانسوی، امیل زولا است، در وبگاه آدیبل.کام انتشار یافت.[۱۰۱] اولین فیلم او در سال ۲۰۱۳ فیلم ۴۳ بود که یک مجموعهٔ فیلم مستقل کمدی سیاه بود که ۱۴ داستان مختلف و هر بخش یک کارگردان جداگانهای داشت.[۱۰۲] بخش وینسلت، که عنوانش گرفتن بود، توسط پیتر فارلی کارگردانی شد و و داستان آن حول محور یک بازرگان مجرد به نام بث (با بازی وینسلت) بود که با واجد شرایطترین کارشناس شهر (با بازی هیو جکمن) قرار کاری میگذارد و زمانی شوکه میشود که بث روسری او را از سرش کنار میزند، و یک جفت بیضه آویزان از گردنش میبیند.[۱۰۳] این فیلم دومین همکاری وینسلت با هیو جکمن، پس از فیلم برآبرفته در سال ۲۰۰۶ است. روزنامه شیکاگو سان-تایمز در نقدی آن را «همشهری کین افتضاح» توصیف کرد.[۱۰۴]
در سال ۲۰۱۳، وینسلت در فیلم روز کارگر، که اقتباسی از رمانی به همین نام اثر جویس مینارد (۲۰۰۹) است، به همراه جاش برولین و با کارگردانی جیسون رایتمن حضور پیدا کرد، که او فیلم را باعنوان «فیلمی بسیار عاشقانه، هرچند عجیب و غریب» توصیف کرد.[۱۰۵][۱۰۶] در حالی که بهطور کلی فیلم با نقدهای مختلفی از سوی منتقدان مواجه شد،[۱۰۷] عملکرد وینسلت در نقش ادل، زنی با ذهنی شکننده و سرکوب مادر یک پسر ۱۳ ساله که در طول آخر هفته یک تابستان طولانی، سرپناهی به یک زندانی موفق به فرار و تحت تعقیب پلیس محلی میدهد، نقدهای زیادی را دریافت کرد.[۱۰۸] برای عملکردش در این فیلم، وینسلت دهم نامزدی گلدن گلوب خود را برای جایزه بهترین بازیگر زن فیلم درام بدست آورد.[۱۰۵][۱۰۹] در اواخر سال ۲۰۱۳، مجله امپایر در فهرستی از ۱۰۰ بازیگر سکسی سال ۲۰۱۳، وینسلت را در رتبه ۳۱ این فهرست قرار داد و نوشت:
وبگاه رنکر نیز در فهرست زیباترین زنان تمام ادوار، وینسلت را در جایگاه ۴۸ام و در فهرست جذابترین بازیگران مو قرمز زن در جایگاه ۷ام قرار داد.[۱۱۱][۱۱۲] سپس وینسلت در سال ۲۰۱۴، در فیلم سنتشکن، که اقتباسی از رمانی به همین نام اثر ورونیکا راف (۲۰۱۱) است، به ایفای نقش پرداخت.[۱۱۳] وینسلت در این فیلم، نقش جینین متیوز، رهبر کارآزموده گروه را بازی میکند که وی را با «هیتلر» مقایسه میکنند.[۱۱۴] این در حالی بود که او تا قبل از آن هرگز نقش شخصیتهای بد را بازی نکرده بود.[۱۱۵] عملکرد وینسلت در این فیلم، نقدهای مثبت زیادی را از طرف منتقدان دریافت کرد و در این نقدها عملکرد وی «قابل درک»،[۱۱۶] و «جینین متیوز را بهعنوان سم خالص» توصیف شد.[۱۱۷]
—آلن ریکمن، کارگردان فیلم هرج و مرج کوچک[۱۱۸]
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
در اواخر سال ۲۰۱۴، وینسلت به همراه ماتیاس اسچوئنائرتس در فیلم هرج و مرج کوچک، به کارگردانی آلن ریکمن به ایفای نقش پرداخت. داستان این فیلم دربارهٔ باغهایی با چشمانداز زیبایی است که به دستور لوئی چهاردهم در آنجا شروع به احداث کاخ ورسای و تخریب آنها شدهاست.[۱۱۹] باوجود کسب ستایش کمی از منتقدان، عملکرد وینسلت در نقش دستیار طراح سابینه د بارا نقدهای مثبتی بدست آورد.[۱۲۰] همچنین مجله ونتی فر نوشت: «او با بلندپروازی و درد میدرخشد. بازی در نقش یک زن با یک گذشته غمانگیز که به دنبال پناهگاهی است، از ظرافت و نوآوری کار اوست.»[۱۲۱] همچنین در همان سال، وینسلت رمان کودکان رولد دال به نام ماتیلدا روایت کرد، که آدیوفایل در بررسی خود گفت: «او (وینسلت) خودنمایی خودش را برای خصوصیاتش رهایی بخشید. در حالی که ماتیلدای وینسلت به میزان متوسطی با گفتار لطیفی است، وینسلت صدای خودش را برای والدین رجزخوان ورموود میسنجد؛ صدای کلفتش برای خانم ترانچبال و صدای نازکش برای خانم عسل.»[۱۲۲] همچنین وینسلت جایزه اودیسی را برای عملکردش در این کتاب گویا بدست آورد.[۱۲۳]
وینسلت سال ۲۰۱۵ را با بازی در دومین قسمت از سری سنتشکن به نام سنتشکن: شورشی، که اولین فیلم دنبالهداری است که تابهحال در حرفهاش در آن حضور داشتهاست، شروع کرد.[۱۲۴][۱۲۵] مجله فوربز در نقد خود عملکرد وینسلت را بهعنوان یک «دیکتاتور قاتل» توصیف کرد؛[۱۲۶] درحالی که وبگاه درپ گفت که فیلم در طول صحنههای او «قدرت پردازش بیشتری» را داراست.[۱۲۷]
از مارس سال ۲۰۱۵، وینسلت پروژههای مختلفی را در حالتهای تولید داشت. او فیلم درام–جنایی جان هیلکات به نام تریپل ناین را به اتمام رساند.[۱۲۸] وینسلت در این فیلم نقش یک زن جوان روسی-اسرائیلی که گروههای مافیایی است، بازی میکند و هیلکات او را باعنوان «واقعاً محسورکننده، تکه تند و زننده کار» توصیف کرد.[۱۲۹] همچنین وینسلت در فیلم خیاط زنانه، که اقتباسی از رمانی به همین نام اثر روسالیئه هام (۲۰۰۰) است، با کارگردانی جوسلین مورهوس حضور پیدا کرد، که در آن او نقش یک زن افسونگر که خیاط زنانه نیز هست، بازی میکند.[۱۳۰][۱۳۱] علاوه بر این، وی در کنار مایکل فاسبندر در فیلم کارگردان انگلیسی، دنی بویل با نام استیو جابز به ایفای نقش میپردازد.[۱۳۲] همچنین وینسلت قرار است در فیلم کمدی–درام جولیت، برهنه، که اقتباسی از رمانی به همین نام اثر نیک هورنبای (۲۰۰۹) است، با کارگردانی جسه پرتز حضور پیدا کند.[۱۳۳]
ویسنلت زمانی که سر صحنه مجموعهٔ تلویزیونی سال ۱۹۹۱ فصل تاریک بود، بازیگر و نویسنده انگلیسی استیون تردرا را ملاقات کرد، که نتیجهاش چهار و نیم سال رابطه با وی بود.[۱۳۴] وینسلت از او بهعنوان «مهمترین چیز در زندگیاش بعد از خانواده وی» یاد میکرد.[۸] آندو تا سال ۱۹۹۵ و پس از جداییشان در اثر مرگ تردرا با هم بودند.[۱۳۵] تردرا بر اثر سرطان استخوان و در طول هفته پخش فیلم تایتانیک درگذشت، و باعث شد که وینسلت پیشنمایش فیلم را که دست لسآنجلس اکران میشد برای حضور در مراسم تشییع جنازه تردرا در لندن، از دست بدهد.[۱۳۴]
در سال ۲۲ نوامبر ۱۹۹۸، وینسلت با کارگردان انگلیسی جیم تریپلتون، که سر صحنه فیلم مو فرفری زشت در سال ۱۹۹۷ بود، آشنا شد.[۱۳۶][۱۳۷] آندو در یک میخانه در زادگاه وینسلت در ردینگ، انگلستان ازدواج کردند.[۸] در اکتبر ۲۰۰۰ در لندن،[۱۳۶] او صاحب یک دختر به نام میا هانی شد.[۱۳۷] در نهایت وینسلت و تریپلتون در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۰۱ از یکدیگر جدا شدند.[۱۳۸] وینسلت نیز در مصاحبهای با مجله پیپل گفت که «کینهای بین ما وجود ندارد و من و جیم احترام زیادی برای یکدیگر قائلیم.»[۸]
پس از جدایی او از تریپلتون، وینسلت رابطهاش را با کارگردانی انگلیسی، سام مندس در سال ۲۰۰۱ آغاز کرد.[۱۳۸] وینسلت او را در جشنواره فیلم نیویورک برای آخرین فیلمش در همان سال، بهنام آیریس ملاقات کرد.[۸] سپس در ۲۳ مه ۲۰۰۳، وینسلت و مندس در جزیره آنگویلا با هم ازدواج کردند.[۱۳۶] پسر آنها، به نام جو الفی وینسلت مندس در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۳ در شهر نیویورک به دنیا آمد.[۱۳۶] وینسلت و مندس جدایی خود را از هم در مارس ۲۰۱۰ اعلام کردند،[۱۳۹] و سرانجام در سال ۲۰۱۱ و پس از ۷ سال زندگی مشترک از یکدیگر طلاق گرفتند.[۱۴۰]
در اوت ۲۰۱۱، وینسلت به همراه فرزندان و دوست پسر مانکنش، لوئیس دولر، در جزیره نکر، جزیرهای خصوصی برای گروه ویرجین که مؤسس آن ریچارد برانسون است، اقامت داشتند. یک آتشسوزی آسیب قابل توجهی به خانه وارد کرد اما آسیبی به افراد مقیم آنجا وارد نکرد.[۱۴۱]
در طول اوت همان سال در تعطیلات جزیره نکر، وینسلت با ند راک اند رول ملاقات کرد و آنها پس از این ملاقات شروع به رابطه و قرارگذاشتن کردند.[۱۴۲] نام اصلی راک اند رول، ند ابل اسمیت بود که بعدها به صورت قانونی نام خود را به ند راک اند رول تغییر داد.[۱۴۳] او که خواهرزاده ریچارد برانسون است، برای گروه ویرجین کار میکند.[۱۴۲][۱۴۴] راک اند رول قبلاً با الیزا پیرسون، دختر ویسکانت مودری ازدواج کرده بود.[۱۴۵] در تابستان سال ۲۰۱۲، وینسلت و راک اند رول بایکدیگر نامزد شدند.[۱۴۶] در سپتامبر ۲۰۱۲ اعلام شد که وینسلت و راک اند رول از نیویورک به بریتانیا نقل مکان کردهاند تا بهطور دائم در آنجا زندگی کنند. آندو تصمیم گرفتند تا به خانه به ارث رسیدهشان در پارک ملی سوت داونز در غرب ساسکس نقل مکان کنند.[۱۴۷][۱۴۸] سرانجام وینسلت در دسامبر ۲۰۱۲ با راک اند رول در یک مراسم خصوصی در نیویورک ازدواج کرد. در این مراسم دو فرزند کیت و تعداد بسیار اندکی از دوستان او از جمله لئوناردو دیکاپریو و اعضای خانوادهاش شرکت داشتهاند.[۱۴۶][۱۴۹][۱۵۰] وینسلت در گفتگویی با روزنامه دیلی میرور گفت: «من یک مرد عالی در زندگیام دارم که حمایتکننده فوقالعادهای است. من یک خانواده فوقالعاده دارم. همه ما [در خانواده] خندان هستیم.»[۱۵۱] در ۷ دسامبر ۲۰۱۳، پسر این زوج، بئر وینسلت، در شهر ساسکس در انگلستان متولد شد.[۱۵۲][۱۵۳]
در سال ۲۰۱۴، وینسلت در گفتگویی با مجله ماری کلر گفت: «لئو (لئوناردو دیکاپریو) عشق زندگی من است. من فکر میکنم به این دلیل (روابط ما) فقط مختص دوستی است، زیرا هیچ چیز عاشقانهای (بایکدیگر) نداشتیم. فهمیدن این مطلب برای مردم خیلی ناامیدکننده است، چرا که در داستان کیت و لئو در سریال آبکی، ما در نگاه اول عاشق شدیم و میلیونها بار بوسه و نوازش عاشقانه داشتیم؛ ولی در حقیقت ما هرگز این کار را واقعاً انجام ندادیم.»[۱۵۴] وینسلت در مراسم جایزه گلدن گلوب سال ۲۰۰۹، پس از دریافت این جایزه در سخنرانیاش رو به دیکاپریو گفت: «دوستت دارم لئو»[۱۵۵]
نوسانات وزن وینسلت در طول سالهای مختلف بهخوبی توسط رسانهها، مستند شدهاست.[۱۳۴][۱۳۶] او به صراحت در مورد امتناعش به اجازه دادن هالیوود برای دیکته کردن وزنش برای بازی در فیلمها، اعلام کرده بود.[۴۴][۱۵۶] در فوریه ۲۰۰۳، نسخه بریتانیایی مجله جیکیو عکسهایی از وینسلت منتشر کرد که وی به صورت دیجیتالی تغییر کرده بود تا وینسلت به صورت چشمگیری لاغرتر نشان داده شود.[۱۳۶] وینسلت با صدور بیانیهای که تغییرات بدون رضایت او ساخته شده بودند، گفت: «من فقط نمیخواستم که مردم فکر کنند که من فرد ریاکاری هستم که ناگهان ۳۰ پوند یا هرچقدر دیگر [از وزنم] کم کردهام.»[۱۵۷] جیکیو پس از آن از وینسلت برای این اتفاق عذرخواهی کرد.[۴۴] در سال ۲۰۰۷، وینسلت برنده دادخواست تهمت مجله گرازیا به او شد که ادعا کرده بود که وینسلت نزد پزشک متخصص رژیم غذایی رفتهاست.[۱۵۸] همچنین، وینسلت برنده دادخواست تهمت دیلی میل در سال ۲۰۰۹ به او شد که این روزنامه ادعا کرده بود که وینسلت در مورد رژیم ورزشی خود دروغ گفته بود.[۱۵۹] وینسلت اظهار داشت که او درخواست عذرخواهی کرده بود که تعهد خود را به دیدگاهش که همواره در مورد مسائل بدن زنان بیان میکند، نشان دهد؛ یعنی اینکه زنان باید ظاهر خود را با غرور و افتخار بپذیرید.[۱۵۹]
با اینکه وینسلت گیاهخوار نیست، در سال ۲۰۱۰ ویدئویی را برای بنیاد مردمی رعایت اصول اخلاقی در برابر جانوران منتشر کرد که در آن سرآشپزها را به حذف جگر چرب از منوهای خود تشویق میکرد و از مشتریان درخواست میکرد تا رستورانهایی را که در آن جگر چرب سرو میشد، تحریم کنند.[۱۶۰][۱۶۱][۱۶۲]
وینسلت گوینده و راوی برنامهٔ مستند شجاعت مادر است. داستان این مستند دربارهٔ بازگشت اوتیسم به کلی تورستینسون است، که مبتلا به اوتیسم شده و مادرش مارگارت اریکسدوتیر نام دارد. این مستند در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۰، پس از پخش در شبکه اچبیاو در ماه آوریل همان سال منتشر شد. دخالت او در این فیلم مستند، به تأسیس سازمان غیرانتفاعی خودش، به نام بنیاد گلدن هت که مأموریتش از بین بردن موانع برای افراد مبتلا به اوتیسم است، منجر شد.[۱۶۳][۱۶۴] او همچنین کتابی باعنوان کلاه طلایی: صحبت دربارهٔ بازگشت اوتیسم، که حاوی اظهارات و پرترههای شخصی از تعدادی از افراد مشهور از جمله لئوناردو دیکاپریو، ماریون کوتیار و مایکل کین است، نوشت.[۱۶۵] در سال ۲۰۱۱، وینسلت برای کارهایش با بنیاد گلدن هت، برنده جایزه یو دونا برای بهترین کار انساندوستانه شد.[۱۶۶]
وینسلت که مدل لوازم آرایشی و بهداشتی خانه عطر لانکوم بود.[۱۶۷] در سال ۲۰۱۰، او به شرکت سازنده ساعت سوئیسی لونژین، بهعنوان «سفیر ظرافت» آنها پیوست.[۱۶۸] همچنین وینسلت در تعدادی از کمپینهای تبلیغاتی هر دو مارک حضور پیدا کرد.[۱۶۹] در سال ۲۰۱۱، شرکت لانکوم با بنیاد گلدن هت وینسلت، برای جذب سرمایه برای این سازمان و کمک به افراد مبتلا به اوتیسم، به هم پیوستند.[۱۷۰]
وینسلت همواره از پیری بهصورت طبیعی حمایت میکند و آشکارا ضد جراحی پلاستیک و بوتاکس سخن گفتهاست.[۱۷۱][۱۷۲] در سال ۲۰۱۵، او در مصاحبه با مجله بازار هارپر گفت: «زندگی خیلی کوتاه است که آن را با تمرکز بر روی چیزهایی مانند آن [جراحی پلاستیک و بوتاکس] بگذرانی. من میخواهم سلامتی خودم و سلامتی عقلم را حفظ کنم، تغذیه خوبی داشته و شاد باشم.»[۱۷۳]
وینسلت برای عملکردش در فیلم کتابخوان (۲۰۰۸)، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را بهدستآورد. او همچنین برنده دو جایزه گلدن گلوب در همان سال شد، که یکی از آنها جایزه بهترین بازیگر زن فیلم درام برای جاده انقلابی (۲۰۱۳) و دیگری جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای کتابخوان (۲۰۰۸) بود، که باعث تبدیل شدن وی، پس از جوآن پلورایت و سیگورنی ویور به سومین بازیگری که به این افتخارات دست پیدا کردهاست.[۱۷۸] وینسلت موفق به کسب دو جایزه بفتا شدهاست، که یکی جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن برای کتابخوان (۲۰۰۸) و دیگری جایزه بفتا بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای حس و حساسیت (۱۹۹۵) بود. او در مجموع شش بار نامزد جایزه اسکار، ده بار نامزد جایزه گلدن گلوب، و هفت بار نامزد جایزه بفتا شدهاست.[۴۴][۱۷۹]
وینسلت جوایز متعددی را نیز از دیگر سازمانها دریافت کردهاست، که شامل جایزه انجمن منتقدان فیلم لسآنجلس برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم آیریس (۲۰۰۱) و جایزه انجمن بازیگران فیلم برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم حس و حساسیت و کتابخوان میشود. مجله پریمیر عملکرد وینسلت در نقش کلمنتاین کروچینسکی در فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک را بهعنوان هشتاد و یکمین از فهرست بهترین عملکردهای فیلم در تمام دوران خواند.[۱۸۰] در سال ۲۰۰۷، وینسلت موفق به دریافت جوایز بریتانیا از آکادمی هنرهای سینمایی و تلویزیونی بریتانیا (بفتا) شد.[۱۸۱] او در سال ۲۰۰۹، جایزه جشنواره بینالمللی سنتا باربارا فیلم مدرن را برای رسمیت شناختن دستاوردهایش در صنعت فیلم از آن خود کرد.[۱۸۲]
وینسلت جوانترین بازیگری است که در سن ۳۱ سالگی، نامزد دریافت پنج جایزه اسکار که آخرین آن برای فیلم بچههای کوچک (۲۰۰۶) بود، شدهاست. او از بت دیویس که در سن ۳۳ سالگی پنجمین نامزدی جایزه اسکارش را برای عملکردش در فیلم روباههای کوچک (۱۹۴۱) دریافت کرده بود، پیشی گرفتهاست.[۱۸۳] با نامزدی وینسلت برای بهترین بازیگر زن برای فیلم کتابخوان، او به جوانترین بازیگر زنی تبدیل شد که نامزد دریافت شش جایزه اسکار شدهاست.[۱۸۴]
وینسلت موفق شد تا نامزد جایزه اسکار، بهعنوان نسخههای جوانتر شخصیتهای پیر فیلمها که شامل نقش رز به همراه گلوریا استوارت در دوران پیری وی در فیلم تایتانیک (۱۹۹۷)،[۱۸۵] و همچنین جودی دنچ در نقش اریس مرداک در فیلم اریس شود.[۴۴] این تنها نمونهای از نسخههای جوان و مسنتر از یک شخصیت در فیلم است که هر دو نامزد جایزه اسکار شدهاند، که باعث شد وینسلت تنها بازیگری شود که دو بار نامزدی جایزه اسکار خود را با فردی دیگر که همان شخصیت را به تصویر میکشد به اشتراک بگذارد.[۱۸۵]
هنگامی که وینسلت برای عملکردش در جاده انقلابی نامزد دریافت جایزه اسکار نشد، به دومین بازیگری پس از شرلی مکلین تبدیل شد که بدون نامزدشدن برای همان نقش در جایزه اسکار، برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر زن فیلم درام شدهاست. قوانین اسکار به بازیگر اجازه نمیدهد که نامزد دریافت جایزهای بیش از یک بار در یک رده معین شود؛ بههمین دلیل فرایند نامزدی اسکار وینسلت را برای عملکردش در کتابخوان بهعنوان بازیگر نقش اول – برخلاف گلدن گلوب، که عملکرد او را بهعنوان بازیگر نقش مکمل در نظر گرفت – انتخاب کرد. همچنین او نتوانست نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش زن برای جاده انقلابی شود.[۱۸۶][۱۸۷]
در سال ۲۰۰۰، وینسلت برای عملکردش در روایت به قصهگو گوش کن، برنده جایزه گرمی برای بهترین آلبوم شنیداری کودکان شد.[۱۸۸][۱۸۹] او همچنین نامزد جایزه امی ساعات پربیننده برای بازیگر زن عالی مهمان در یک سری کمدی برای بازی در نقش خودش در یک قسمت از مجموعه اکستراس در سال ۲۰۰۵ شد.[۱۹۰] در جوایز امی ساعات پربیننده سال ۲۰۱۱، وینسلت برنده جایزه امی برای بازیگر برجسته نقش اول زن در یک سریال کوتاه یا یک فیلم برای عملکردش در نقش میلدرد پیرس در سریال به همین نام شد. در سال ۲۰۱۴، وینسلت موفق به دریافت جایزه اودیسی از انجمن کتابخانه آمریکا برای عملکردش در کتاب گویای رمان کودکان رولد دال به نام ماتیلدا شد.[۱۲۳]
در سال ۲۰۱۱، موزه مادام توسو از مجسمه موم وینسلت در لباس ایلی صعب که او در جایزه امی ساعات پربیننده همان سال میپوشید، پردهبرداری کرد.[۱۹۱] در سال ۲۰۱۲، وینسلت بهعنوان فرمانده رتبه امپراتوری بریتانیا در تاریخ تولدش برای خدمات وی به درام، منصوب شد.[۱۹۲][۱۹۳] همچنین او در همان سال با جایزه سزار افتخاری مفتخر شد.[۱۹۴]
کیت وینسلت به عنوان یکی از زیباترین زنان جهان در لیست جهانی BWC ثبت شدهاست.
در سال ۲۰۱۲، ستارهای برای وینسلت در پیادهرو شهرت هالیوود،[۱۹۵] و در ۶۲۶۲ بلوار هالیوود نصب شد،[۱۹۶] که سرانجام در روز ۱۷ مارس ۲۰۱۴ و در روز سنت پاتریک توسط وینسلت به همراه کتی بیتس و جیمز کامرون بهعنوان سخنران مهمان در مراسمی از آن رونمایی شد.[۱۹۷][۱۹۸][۱۹۹]
لئوناردو ویلهلم دیکاپریو (به انگلیسی: Leonardo Wilhelm DiCaprio) بازیگر و تهیهکنندهٔ آمریکایی است. دی کاپریو کار خود را با حضور در تبلیغات تلویزیونی آغاز کرد. او به خاطر نقشآفرینی در فیلمهای مشهور و موفق هالیوود همچون دار و دستههای نیویورکی، تلقین، تایتانیک، جزیره شاتر و گرگ وال استریت شهرت بسیاری کسب کردهاست. وی تا به حال ۶ بار نامزد دریافت جایزهٔ اسکار شده که برای اولین بار در سال ۲۰۱۶ برای فیلم بازگشته موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.[۲] وی در سپتامبر ۲۰۱۴ به سمت سفیر صلح سازمان ملل متحد و نماینده این سازمان در امور تغییرات جوی برگزیده شد.[۳][۴]
لئوناردو، در ۱۱ نوامبر ۱۹۷۴ در شهر لس آنجلس در ایالت کالیفرنیا متولد شد. پدرش جورج دیکاپریو نویسنده کتابهای کمیک و بازیگر-تهیهکننده فیلمهای طنز و مادرش ایرملین ایندربرکن و مادربزرگش هلنا ایندربرکن است. اجداد لئوناردو اهل ایتالیا و آلمان بودند و سه چهارم دی کاپریو در واقع آلمانی است. نام لئوناردو توسط مادر او و به خاطر نام لئوناردو دا وینچی هنگامی که نقاشی این هنرمند را در ایتالیا مشاهده نمود بر او گذاشته شد. مادر و پدر لئو هنگامی که تنها یک سال داشت از یکدیگر طلاق گرفتند و لئوناردو همراه مادرش در محلهٔ فقیرنشینی با نام اکو پارک[۵] که موسوم به زاغههای هالیوود است زندگی کرد و بزرگ شد. پدر دی کاپریو یک دورگه آلمانی-ایتالیایی اهل الیف و باواریاست. و مادر بزرگ مادری دی کاپریو، هلن ایندربرکن، یک آلمانی متولد یلنا اسمیرنوا روسیه است.
آغاز کار لئوناردو در ۱۹۸۹ با بازی در نقشگری بکمن در سریال تلویزیونی بود در همین هنگام بود که با یکی دیگر از بازیگران سینما توبی مگوایر آشنا شد و دوستیشان تاکنون در جایش باقیاست. دی کاپریو در واقع در سال ۱۹۹۱ با فیلم ترسناک و علمی-تخیلی مخلوقات ۳ پا به عرصه سینما گذاشت.
او بازیگری را در ۵ سالگی با بازی در سریال تلویزیونی رامپر روم آغاز کرد اما به علت رفتارش از پروژه اخراج شد و پس از آن تصمیم گرفت تا تحصیلاتش را بهطور جدی آغاز کند و به مدرسه جان مارشال پیوست. وی در سال ۱۹۹۲ پیشرفت چشمگیری کرد و توسط رابرت دنیرو از بین چهار صد جوانی که برای تست بازی در فیلم زندگی این پسر شرکت کرده بودند، انتخاب شد و در آن فیلم در کنار الن بارکین و خود رابرت دنیرو به ایفای نقش پرداخت. در ابتدای دوران کارش مدیر آژانس و مدیر برنامههایش به او گوش زد کردند که نام «لئوناردو» بیش از حد غیر انگلیسی و خارجی است و او باید نامش را به لنی ویلیامز تغییر دهد اما لئوناردو نپذیرفت و با بازی در فیلم زندگی این پسر در سال ۱۹۹۳ به صورت جدی تر وارد سینما شد.
دیکاپریو در اواخر سال ۱۹۹۳ با ایفای نقش یک معلول ذهنی در فیلم چه چیزی گیلبرت گریپ را میخورد در کنار جانی دپ قرار گرفت و خوش درخشید که موفق شد برای ایفای نقش گلبرت گراپ کاندیدای جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در سن نوزده سالگی شود. در سال ۱۹۹۶ دیکاپریو در نقش رومئو در فیلم جدید رومئو و ژولیت اثر شکسپیر حاضر گشت و موفق به برنده شدن خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین شود. اما با این همه فعالیت و کارنامهٔ خوب فیلم پر سرو صدای تایتانیک ۱۹۹۷ ساخته جیمز کامرون بود که او را تبدیل به فوق ستارهای در دنیای هالیوود کرد. دی کاپریو در این فیلم، نقش یک جوان ۲۰ ساله از آمریکای شمالی را بر عهده داشت که برنده دو بلیط برای حضور در کشتی سلطنتی تایتانیک میشود. دی کاپریو در ابتدا از پذیرفتن این نقش امتناع کرد ولی سرانجام با اصرار و تشویقهای جیمز کامرون، که به توانایی او در ایفای این نقش ایمان داشت، نقش را پذیرفت. بر خلاف انتظارات، این فیلم موفقیتی بینظیر در گیشهها کسب کرد و با فروشی بیش از ۱٫۸۴۳ میلیارد دلار آمریکا، در رده بالاترین فیلم پر فروش آن زمان و تاریخ سینما قرار گرفت. این فیلم، دی کاپریو را در کنار محبوبترین بازیگرانی که عمده هوادارانشان زنان و دختران جوان بودند، قرار داد. او برای بازی در این نقش نامزد جوایز بسیاری از جمله جایزه گلدن گلوب و جایزه سینمایی امتیوی شد.
بعد از موفقیت بزرگ تایتانیک او حضوری نه چندان دلچسب در فیلم شهرت وودی آلن داشت و بعد از آن نیز در سال ۲۰۰۰ یعنی ۴ سال بعد از تایتانیک در مصاحبهای با مجله تایم اقرار کرد که دوران تایتانیک برای او سختترین دوران بودهاست. لئوناردو میگوید: «در زمان تایتانیک هیچ گونه رابطهای با خود نتوانستم برقرار کنم، دیگر به آن شهرت دست نخواهم یافت و انتظار مجددش را هم ندارم و چیزی نیست که من حال به دنبالش باشم».
بعد از آن لئو ناردو در فیلم ساحل ظاهر شد فیلمی که نه از نظر منتقدان و نه از نظر تماشاگران راضیکننده نبود و با شکست تجاری شدید مواجه شد.
در سال ۲۰۰۲ دیکاپریو خود را کمی از دنیای پر زرق و برق هالیوود و عکسهای کلیشهای مجلات دور کرد و تمرکزش را به روی دو اثر موفق اگه میتونی منو بگیر[۶] به کارگردانی استیون اسپیلبرگ با بازی تام هنکس و دار و دستههای نیویورکی[۷] به کارگردانی مارتین اسکورسیزی با بازی دانیل دی-لوئیس را در کارنامهاش قرار داد که هر دو فیلم مورد توجه منتقدین قرار گرفتند و نمرات زیادی را دریافت نمودند و هر دو نزدیک به هم اکران شدند. او برای ایفای نقش فرانک آبیگنل جونیور در فیلم اگه میتونی منو بگیر نامزد دریافت گلدن گلوب شد. بعد از آن نوبت به اثر قابل توجه هوانورد که بر اساس زندگی واقعی هاوارد هیوز کارگردان و هوانورد معروف آمریکایی ساخته شده بود رسید. دومین کار مشترک اسکورسیزی دومین کاندیدایی جایزه اسکار را به عنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد برای او به ارمغان آورد و همچنین موفق به دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد درام شد.
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
همچنان دیکاپریو همکاریش را با اسکورسیزی ادامه داده بهطوریکه او جایگزین رابرت دنیرو در فیلمهای هزاره جدید وی است.
دیکاپریو در سال ۲۰۰۵ مشغول همکاری سومش با اسکورسیزی به نام رفتگان[۸] با حضور ستارگان دیگری چون جک نیکلسون، الک بالدوین، مت دیمون و مارک والبرگ شد. در ضمن هنوز دو همکاری دیگر مارتین اسکورسیزی و دیکاپریو باقی ماندهاست. وی در سال ۲۰۰۶ برای بازی در فیلم الماس خونین جلوی دوربین ادوارد زوئیک رفت. دی کاپریو برای سومین بار برای بازی در فیلم الماس خونین نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.
لئوناردو با موفقیت در سال ۲۰۰۶ به استراحتی کوتاه پرداخت و مشغول ساختن فیلمی در مورد محیط زیست شد و این فیلم را به جشنواره فیلم کن برد.
دی کاپریو ۲۰۰۸ را با بازی در فیلم یک مشت دروغ ریدلی اسکات آغاز کرد. همچنین او در فیلم جاده انقلابی ۲۰۰۸ یک بار دیگر با کیت وینسلت همبازی شد. در سال ۲۰۱۰ او در دو فیلم جزیره شاتر و تلقین حضور یافت که هردو پرفروشترین فیلمهای سال شناخته شدند و هر دو فیلم در لیست ۲۵۰ فیلم برتر imdb حضور دارند تلقین با رتبه ۱۰ .درآمد او در سال ۲۰۱۰ به ۶۰ میلیون دلار تخمین زده شد. این دو فیلم پشت سر هم جزو فیلمهای موفق او و کارگردانهای کار بودهاست. دی کاپریو همکاری خود با اسکورسیزی را در فیلم روان شناختی مهیج جزیره شاتر که بر اساس رمانی با همین نام نوشته دنیس لهین بود ادامه داد. جزیره شاتر با بودجهای معادل ۴۱ میلیون دلار آمریکا فروش بی نظیری در گیشهها داشت و بیشترین موفقیت دی کاپریو و اسکورسیزی در گیشهها تا آن زمان نام گرفت. همچنین دی کاپریو در فیلم علمی-تخیلی تلقین ساخته کریستوفر نولان نیز که دربارهٔ رویاهای فردی و وارد کردن رؤیا به ذهن بود، بسیار درخشید. لئو، در نقش دام کاب یک خارجکننده اطلاعات و واردکننده رویاهای خاص به ذهن افراد بود. او اولین بازیگری بود که برای ایفای نقش در این فیلم توسط نولان انتخاب شد. این فیلم بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت و در روز اول اکران ۲۱ میلیون و در آخر همان هفته ۶۲٫۷ میلیون دلار آمریکا فروش داشت.
لئوناردو در سال ۲۰۱۱ به استراحت پرداخت و در سال ۲۰۱۲ درفیلم جنگوی آزاد شده ساختهٔ کوئنتین تارانتینو به بازی پرداخت و در سال ۲۰۱۳ در دو فیلم گتسبی بزرگ که براساس رمانی به همین نام ساختهٔ باز لورمان و گرگ وال استریت ساختهٔ مارتین اسکورسیزی که براساس کتاب دلال بزرگ جردن بلفورت ساخته شده بود جلوی دوربین رفت و بازی درخشانی را به نمایش گذاشت، او که در این فیلم به عنوان تهیهکننده نیز حضور داشت پنجمین همکاری خود را با اسکورسیزی تجربه کرد.
برای لئوناردو بازی در گرگ وال استریت چهارمین نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد و همچنین به دلیل آنکه یکی از تهیهکنندگان این فیلم بود پنجمین نامزدی جایزه اسکار برای بهترین فیلم را به ارمغان آورد. همچنین دی کاپریو جایزه سینمایی امتیوی بهترین لحظه را نیز به دست آورد. در سال ۲۰۱۳ وی تهیهکنندگی دو فیلم رانر رانر و خارج از کوره را بر عهده گرفت.
دی کاپریو در سال ۲۰۱۵ با فیلم بازگشته آلخاندرو گونزالز اینیاریتو بار دیگر به عنوان یک بازیگر قدرتمند مورد توجه قرار گرفت و در ابتدا جایزه گلدن گلوب، جایزه انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، جایزه بفتا و جایزه ستلایت را از آن خود کرد. او در ادامه برای ششمین بار نامزد جایزه اسکار شد و توانست این بار برای اولین بار جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به دست آورد. پیام تبریک به او در توییتر رکورد بیشترین پیام اختصاص داده شده را شکست و به مرز دو میلیون رسید و همچنین در اکثر نقاط کشورهای مختلف پس از دریافت اسکار وی دست به خوشحالی و شادی زدند.
در سال ۲۰۱۶ فعل Leo به معنی «بدست آوردن چیزی پس از سالها تلاش» به گنجینهٔ دیکشنری آکسفورد اضافه گردید که این فعل برگرفته از نام لئوناردو دیکاپریوست که توانست پس از سالها تلاش در این سال برندهٔ جایزهٔ اسکار شود.[۹]
دی کاپریو تنها فرزند ایرملین ایندربرکن و جورج دی کاپریو بود، که در لس آنجلس کالیفرنیا متولد شد. مادر آلمانی الاصل او یک منشی حقوقی بازنشسته و پدرش نیز بازیگر و تهیهکننده فیلمهای کمدی زیرزمینی و توزیعکننده کتب طنز بود. مادر دی کاپریو، در طول دهه ۱۹۵۰ از اور-ارکناشویک در منطقه رور آلمان به آمریکا مهاجرت کرد. در حالی که خانواده پدر وی که دو رگه ایتالیایی از ناحیهٔ ناپل و آلمانی از ناحیهٔ باواریا در جنوب آلمان بودند از چهار نسل قبل در آمریکا زندگی میکردند. مادر بزرگ مادری دی کاپریو، هلن ایندربرکن، در یلنا اسمیرنوا متولد شده و یک روسی مهاجر به آلمان بود. در مصاحبهای با مهمترین کلیسا روسیه در سال ۲۰۱۰، دی کاپریو بیان کرد که پدر بزرگ او نیز روس بوده و افزود: در نتیجه من هم یک نیمهروسی محسوب میشوم.
دیکاپریو دارای خانهای در شهر لسآنجلس و آپارتمانی در شهر نیویورک آمریکا است. وی همچنین صاحب جزیرهای در بلیز است.
او از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ با ژیزل بوندشن سوپر مدل برزیلی و از آن پس تا سال ۲۰۱۰ با بار رافائلی مدل اسرائیلی رابطه عشقی داشتهاست. لئو در طی دو سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ با دو مدل دیگر به ترتیب با بلیک لایولی و ارین هیثرتون رابطه داشتهاست. دیکاپریو در سال ۲۰۱۴ رابطهای چند ماه بایک مدل آلمانی به نام تونی گارن داشت و پس از آن شایعاتی مبنی بر رابطه او با خواننده مشهور باربادوسی یعنی ریانا برسر زبانها افتاد که هرگز رنگ واقعیت نگرفتهاست.
او فعالیتهای وسیعی را برای منابع طبیعی به خصوص در حفظ و نگهداری گوریلها انجام میدهد و نیز تقبل بخشی از کمکهای بیمارستان لس آنجلس که مخصوص کودکان سرطانیاست را به عهده دارد.
وی در سپتامبر ۲۰۱۴ به سمت سفیر صلح سازمان ملل متحد و نماینده این سازمان در امور تغییرات جوی برگزیده شد. وی از سال ۱۹۹۸ تاکنون همواره برای حفظ محیط زیست تلاش کردهاست و در بنیادی که با نام او راهاندازی شده، فعالیت میکند.[۳][۴] او در اکتبر ۲۰۱۴ برای ایجاد و گسترش مناطق حفاظت شده دریایی و همچنین متوقف کردن صید غیرقانونی در دریاها و ۵ اقیانوس زمین، ۲ میلیون دلار کمک کرد، مجموع کمکهای مالی وی در این زمینه به بیش از ۳ میلیون دلار میرسد.[۱۰]
دیکاپریو در ۱۶ ژوئن ۲۰۱۶ در واتیکان با پاپ فرانسیس، رهبر مسیحیان جهان، به صورت خصوصی دیدار کرد. این دو نفر در مورد نگرانیها در زمینه محیط زیست سخن گفتند و لئوناردو دیکاپریو از طرف مؤسسه خیریهاش چکی را به پاپ اهدا کرد. او همچنین کتاب آثار هیرونیموس بوش، نقاش قرن پانزدهم میلادی را به پاپ هدیه داد.
در عوض پاپ هم نسخهای جلد چرمی از لوداتو سی، بخشنامهای که در خصوص محیط زیست نوشته، و کتاب پیشینش «لذت تعالیم مسیح» را به لئوناردو دیکاپریو تقدیم کرد.[۱۱]
فعالیتهای وی منتقدانی نیز دارد که او را به دورویی و ریاکاری متهم کردهاند و بیان داشتند که: ‘دی کپریو از حفظ محیط زیست و گرمایش زمین سخن میگوید در حالی که خودش در یاتهای عظیم مهمانی میگیرد و با جتهای خصوصیاش مسافرت میکند که مصرف سوخت بالایی داشته و برای محیط زیست مضرند.'[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶]
دی کاپریو بازیهای درخشانی را در طول حرفه کاریش از خود به نمایش گذاشته که از مهمترین آنها میتوان به تایتانیک، دارودستههای نیویورکی، جانگوی آزاد شده، بازگشته و روزی روزگاری در هالیوود اشاره کرد.
دی کاپریو تا به حال نامزد دریافت ۱۶۱ جایزه و برنده ۵۴ جایزه شدهاست. جایزه اسکار، جایزه گلدن گلوب، جوایز فیلم بفتا و جایزه انجمن بازیگران فیلم از مهترین آن هاست.
جیمز فرانسیس کامرون (به انگلیسی: James Cameron) (زاده ۱۶ اوت ۱۹۵۴) کارگردان اهل کانادا است که بیشتر فیلمهای مهیج و تخیلی میسازد.
او در شهر کوچکی به نام کپوس کیسینگ در حومه انتاریو کانادا، نزدیک آبشار نیاگارا، به دنیا آمد. در پانزده سالگی همزمان با تحصیلات متوسطه فیلم یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک) را دید و به سینما علاقهمند شد. خودش در این باره گفتهاست: «با دیدن این فیلم به فیلمسازی علاقهمند شدم. نمیتوانستم تصور کنم که کوبریک چگونه این کارها را انجام دادهاست. مایل بودم آنچه را او انجام داده بود فرا بگیرم. چارهای نبود جز اینکه دوربین سوپر هشت پدرم را قرض بگیرم و سعی کنم با سرعتهای مختلف از اشیای دور و اطرافم فیلمبرداری کنم، و بعد نتیجه را روی پرده ببینم.
او یک بار در زمانی که مسئول جابجایی غذای مدارس بود به سینما میرود و فیلم جنگ ستارگان را میبیندو زمانی که بیرون میآید به دوست خود میگوید:باید این فیلم را من میساختم.»
اکنون وی یکی از کارگردانان صاحب سبک و خلاق هالیوود بهشمار میرود که نویسندگی و کارگردانی دومين و سومین فیلم پرفروش تاریخ سینما (آواتار و تایتانیک) را در پرونده دارد.[۱]
او سومین نفری است که توانسته با زیر دریایی خود به درازگودال ماریانا -که ۱۱۰۰۰ متر عمق دارد- در سال ۲۰۱۲سفر کند. او توانست ۲ ساعت در گودال، داخل زیر دریایی بماند و بازگردد.
در ایام نوجوانی خانوادهاش به دهکده آرنج در جنوب کالیفرنیا نقل مکان کرد، و چندی بعد با خواندن کتابی دربارهٔ فیلمنامهنویسی با همکاری یکی از دوستانش یک فیلمنامه ده دقیقهای نوشت، و آن را به طریقه ۳۵ میلیمتری فیلمبرداری کرد. کامرون با این فیلم در رشتههای جلوههای ویژه، تمهیدات سینمایی و شیشه شفاف دست به آزمایش و تجربه زد. خودش گفتهاست: «به کتابخانه USC رفتم و هر چه مربوط به تکنولوژی فیلم بود پیدا کردم و خواندم. از صفحات کپی میگرفتم و از صفحات دیگر یادداشت برمیداشتم. در تکنولوژی سینما مجانی فارغالتحصیل شدم. در دانشکده ثبت نام نکرده بودم، بلکه تمام اوقات در کتابخانه بودم. معمولاً کوهی از کاغذ و پوشه در کنارم بود تا بیاموزم که جلوههای ویژه چگونه انجام میشوند.»
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
کامرون پس از پایان تحصیلات به هالیوود رفت و در دهه هشتاد به عنوان فیلمنامهنویس و کارگردانی فنآور شناخته شد.
کامرون مانند بسیاری از کارگردانهای آمریکایی فعالیت خود را از کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» که متعلق به کارگردان آمریکایی راجر کورمن بود، آغاز کرد. کورمن به دلیل مشکلات فراوان که با صاحبان پر قدرت استودیوها، انجمن تولیدکنندگان و انجمن پخش و توزیع فیلم در آمریکا داشت، کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» را تأسیس کرده بود و هم به تهیه فیلمهای تجاری پرفروش میپرداخت، و هم امکان تهیه فیلمهای هنری فیلم سازان اروپایی مثل فرانسو تروفو، فدریکو فلینی و اینگمار برگمن را فراهم کرد.
جنگ فراسوی ستارگان نخستین فیلمی بود که کامرون در آن به عنوان طراح و سازنده صحنهها از خود ابتکار عمل نشان داد، و در به تصویر کشیدن فیلمنامهای که جان سی لز با الهام از فیلم هفت سامورایی نوشه بود قدرت استعداد و خلاقیت خود را به کار گرفت. کهکشان وحشت و فرار از نیویورک(۱۹۸۱) فیلمهای دیگری هستند که کامرون در برنامهریزی تولید و مسئولیت جلوههای ویژه آنها همکاری داشت. در چنین موقعیتی راجر کورمن فرصتی طلایی برای کامرون فراهم کرد تا نخستین فیلم خود را در سال ۱۹۸۱ به نام پیرانا ۲: تخم ریزی کارگردانی کند. قسمت اول این فیلم جان سی لز و جودانته با الهام از آروارهها (فیلمی از استیون اسپیلبرگ) نوشته و ساخته بودند. پیرانا ۲ فیلمی با ساختار سینمایی ضعیف بود و در نمایش عمومی از جهت تجاری با شکست رو به رو شد.
جیمز کامرون پس از شکست پیرانا ۲ گفت: به آدمی شباهت داشتم که زیر آب ماندهاست. میدانستم که اگر قرار باشد روزی دوباره پشت دوربین فیلمبرداری قرار بگیرم، بایستی فیلمی برای خود بسازم؛ بنابراین شروع به نوشتن فیلمنامه کردم. من در جلوههای ویژه سابقه مفیدی داشتم؛ بنابراین طبیعی بود که سراغ فیلمنامهای با موضوعی علمی و خیالی بروم، و چون میدانستم قادر نیستم برای تهیه این فیلم بیشتر از سه تا چهار میلیون دلار فراهم کنم داستانی علمی و خیالی نوشتم که ماجرای آن در دوره معاصر میگذرد.
فیلم دوم کامرون ترمیناتور یا نابودگر بود که کامرون آن را با بازی آرنولد شوراتزنگر، مایکل بین، لیندا همیلتون و پل وینفیلد ساخت.
برای تولید ترمیناتور ۶ میلیون دلار هزینه شد، و وقتی فیلم در سال ۱۹۸۴ درست به آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نمایش درآمد کنایهای بر «طلوع» عصر زمامداری رونالد ریگان قلمداد شد، و از آرنولد شوارتزنگر به عنوان مخوفترین فرانکشتاین نیم قرن اخیر سخن گفته شد.
پس از موفقیت غیرمنتظره ترمیناتور، که ۸۴ میلیون دلار درآمد داشت، کامرون در نوشتن فیلمنامه رمبو: اولین خون قسمت دوم (۱۹۸۵) با سیلوستر استالونه همکاری کرد و سپس در سال ۱۹۸۶ دنباله بیگانه (فیلم) را تحت عنوان بیگانهها را با بازی سیگورنی ویور، کاری هن و مایکل بین ساخت.
فیلم بعدی جیمز کامرون ورطه نام داشت. ورطه در سال ۱۹۸۹ با بازی ادهریس، مری الیزابت و مایکل بین شناخته شد.
نابودگر ۲: روز داوری پر آوازهترین فیلم کامرون تا آغاز دهه نود میلادی است. او که ترمیناتور را با هزینهای بالغ بر شش میلیون دلار ساخته بود، در حرکتی بلند پروازانه ترمیناتور ۲ را با هزینهای بالغ بر یکصد میلیون دلار ساخت.
دروغهای حقیقی فیلم دیگری از جیمز کامرون است که او در سال ۱۹۹۴ با بازی آرنولد شوارتزنگر، جیمی لی کرتیس و تام آرنولد با هزینهای بالغ بر یکصدو بیست میلیون دلار ساخت.
و اما تایتانیک ساخته جیمز کامرون است که با فروش افسانه آیش کامرون را در مقام یکی از ثروتمندترین مردان جهان قرار داد.
پس از اینکه کشتی اقیانوس پیمای تایتانیک در سال ۱۹۱۲، با وزن شصت هزار تن و دویست و هفتاد متر طول، که از بلندترین آسمان خراشهای آن روزهای نیویورک بلندتر بود، به آب انداخته شد و چند روز بعد با ۲۲۴۳ نفر مسافر و خدمه، بر اثر برخورد با کوه یخ در اقیانوس اطلس زیر آب فرورفت، و ۱۵۱۳ نفر جان خود را از دست دادند. این حادثه اندوهبار به موضوع جذابی برای سینماگران درآمد تا فیلمهایی از این ماجرا عرضه کنند. نجات یافتگان از تایتانیک (۱۹۱۲)، تایتانیک (هربرت سپلین، ۱۹۴۳)، شب به یاد ماندنی (جرج روی هیل، ۱۹۵۷)، شب به یاد ماندنی (روی وارد بیکر، ۱۹۵۸)، تایتانیک (نسخه موزیکال)، مالی براون غرق ناشدنی (چارلز والتر، ۱۹۶۴)و شب یخی (نسخه آلمانی) فیلمهایی هستند که پیش از فیلم پر خرج و جاه طلبانه کامرون ساخته و عرضه شدند.
آنچه باعث ساخته شدن این فیلم توسط جیمز کامرون شد، در کلام خود او آشکار است: «دهم آوریل ۱۹۱۲. تکنولوژی آرزوی دو دهه انسان را با نمایش معجزهای با شکوه تحقق میبخشد. در آن زمان چه چیز بهتر از به آب انداختن تایتانیک بزرگترین و باشکوهترین وسیله نقلیه ساخته شده توسط انسان، میتوانست نشانه تفوق انسان بر طبیعت باشد، اما فقط چهار روز ونیم بعد رؤیای انسان فرو میریزد. افسانه این بانوی دریاها، کشتی رؤیاها، در کابوسی هولناک به پایان میرسد، و توان شکست ناپذیر انسان در برابر چشمان وحشت زده دو هزار و پانصد مسافر مغلوب ضعفهای همیشگی انسان میشود، و آنچه باقی میماند تکبر، بی خیالی، آز و آسوده طلبی است که مسبب این فاجعه بود.»
فیلم موفق دیگر کامرون فیلم آواتار بود. فیلم نه تنها پرفروشترین فیلم سال ۲۰۰۹ بود، بلکه پرفروشترین فیلم تمام تاریخ سینماست. این فیلم علمی تخیلی باعث شد که کامرون برای بار دوم (بعد از تایتانیک) برای بدست آوردن جایزهٔ گلدن گلوب بهترین کارگردانی به روی سن برنده برود. او همچنین برای اسکار بهترین کارگردانی نیز کاندید شد هر چند که به همسر سابقش کاترین بیگلو و فیلم موفق او (مهلکه) باخت.
کامرون قرار است ادامه آواتار را در چهار قسمت بسازد که دومین قسمت آواتار در دسامبر سال 2021 اکران میشود.
او برای نوشتن فیلمنامه سایر قسمتها از جاش فریدمن، ریک جافا، آماندا سیلور و شین سالرنو دعوت به همکاری کردهاست.
در سال ۲۰۱۳ ثروت وی بالغ بر ۹۰۰ میلیون دلار تخمین زده شدهاست.
وی تاکنون پنج بار ازدواج کردهاست. ابتدا با شارون ویلیامز (۱۹۷۸–۱۹۸۴) سپس با گیل آن هرت (۱۹۸۵–۱۹۸۹) بعد با کاترین بیگلو (۱۹۸۹–۱۹۹۱) کارگردان برنده جایزه اسکار و لیندا همیلتون ستاره فیلمهای ترمیناتور و نابودگر ۲: روز داوری (۱۹۹۷–۱۹۹۹) ازدواج کردهاست.
از سال ۲۰۰۰ وی با سوزی آمیس بازیگر و مدل آمریکایی ازدواج نمودهاست.
کامرون پس از مرگ جیمز هورنر دوست و همکار آهنگساز خود در تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۱۵ به وی ادای احترام کرد و این حادثه را به همسر و نزدیکان او تسلیت گفت. هورنر در ساخت موسیقی متن فیلمهای بیگانهها، تایتانیک و آواتار با کامرون همکاری داشت.
جیمز فرانسیس کامرون (به انگلیسی: James Cameron) (زاده ۱۶ اوت ۱۹۵۴) کارگردان اهل کانادا است که بیشتر فیلمهای مهیج و تخیلی میسازد.
او در شهر کوچکی به نام کپوس کیسینگ در حومه انتاریو کانادا، نزدیک آبشار نیاگارا، به دنیا آمد. در پانزده سالگی همزمان با تحصیلات متوسطه فیلم یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک) را دید و به سینما علاقهمند شد. خودش در این باره گفتهاست: «با دیدن این فیلم به فیلمسازی علاقهمند شدم. نمیتوانستم تصور کنم که کوبریک چگونه این کارها را انجام دادهاست. مایل بودم آنچه را او انجام داده بود فرا بگیرم. چارهای نبود جز اینکه دوربین سوپر هشت پدرم را قرض بگیرم و سعی کنم با سرعتهای مختلف از اشیای دور و اطرافم فیلمبرداری کنم، و بعد نتیجه را روی پرده ببینم.
او یک بار در زمانی که مسئول جابجایی غذای مدارس بود به سینما میرود و فیلم جنگ ستارگان را میبیندو زمانی که بیرون میآید به دوست خود میگوید:باید این فیلم را من میساختم.»
اکنون وی یکی از کارگردانان صاحب سبک و خلاق هالیوود بهشمار میرود که نویسندگی و کارگردانی دومين و سومین فیلم پرفروش تاریخ سینما (آواتار و تایتانیک) را در پرونده دارد.[۱]
او سومین نفری است که توانسته با زیر دریایی خود به درازگودال ماریانا -که ۱۱۰۰۰ متر عمق دارد- در سال ۲۰۱۲سفر کند. او توانست ۲ ساعت در گودال، داخل زیر دریایی بماند و بازگردد.
در ایام نوجوانی خانوادهاش به دهکده آرنج در جنوب کالیفرنیا نقل مکان کرد، و چندی بعد با خواندن کتابی دربارهٔ فیلمنامهنویسی با همکاری یکی از دوستانش یک فیلمنامه ده دقیقهای نوشت، و آن را به طریقه ۳۵ میلیمتری فیلمبرداری کرد. کامرون با این فیلم در رشتههای جلوههای ویژه، تمهیدات سینمایی و شیشه شفاف دست به آزمایش و تجربه زد. خودش گفتهاست: «به کتابخانه USC رفتم و هر چه مربوط به تکنولوژی فیلم بود پیدا کردم و خواندم. از صفحات کپی میگرفتم و از صفحات دیگر یادداشت برمیداشتم. در تکنولوژی سینما مجانی فارغالتحصیل شدم. در دانشکده ثبت نام نکرده بودم، بلکه تمام اوقات در کتابخانه بودم. معمولاً کوهی از کاغذ و پوشه در کنارم بود تا بیاموزم که جلوههای ویژه چگونه انجام میشوند.»
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
کامرون پس از پایان تحصیلات به هالیوود رفت و در دهه هشتاد به عنوان فیلمنامهنویس و کارگردانی فنآور شناخته شد.
کامرون مانند بسیاری از کارگردانهای آمریکایی فعالیت خود را از کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» که متعلق به کارگردان آمریکایی راجر کورمن بود، آغاز کرد. کورمن به دلیل مشکلات فراوان که با صاحبان پر قدرت استودیوها، انجمن تولیدکنندگان و انجمن پخش و توزیع فیلم در آمریکا داشت، کمپانی «نیو ورلد پیکچرز» را تأسیس کرده بود و هم به تهیه فیلمهای تجاری پرفروش میپرداخت، و هم امکان تهیه فیلمهای هنری فیلم سازان اروپایی مثل فرانسو تروفو، فدریکو فلینی و اینگمار برگمن را فراهم کرد.
جنگ فراسوی ستارگان نخستین فیلمی بود که کامرون در آن به عنوان طراح و سازنده صحنهها از خود ابتکار عمل نشان داد، و در به تصویر کشیدن فیلمنامهای که جان سی لز با الهام از فیلم هفت سامورایی نوشه بود قدرت استعداد و خلاقیت خود را به کار گرفت. کهکشان وحشت و فرار از نیویورک(۱۹۸۱) فیلمهای دیگری هستند که کامرون در برنامهریزی تولید و مسئولیت جلوههای ویژه آنها همکاری داشت. در چنین موقعیتی راجر کورمن فرصتی طلایی برای کامرون فراهم کرد تا نخستین فیلم خود را در سال ۱۹۸۱ به نام پیرانا ۲: تخم ریزی کارگردانی کند. قسمت اول این فیلم جان سی لز و جودانته با الهام از آروارهها (فیلمی از استیون اسپیلبرگ) نوشته و ساخته بودند. پیرانا ۲ فیلمی با ساختار سینمایی ضعیف بود و در نمایش عمومی از جهت تجاری با شکست رو به رو شد.
جیمز کامرون پس از شکست پیرانا ۲ گفت: به آدمی شباهت داشتم که زیر آب ماندهاست. میدانستم که اگر قرار باشد روزی دوباره پشت دوربین فیلمبرداری قرار بگیرم، بایستی فیلمی برای خود بسازم؛ بنابراین شروع به نوشتن فیلمنامه کردم. من در جلوههای ویژه سابقه مفیدی داشتم؛ بنابراین طبیعی بود که سراغ فیلمنامهای با موضوعی علمی و خیالی بروم، و چون میدانستم قادر نیستم برای تهیه این فیلم بیشتر از سه تا چهار میلیون دلار فراهم کنم داستانی علمی و خیالی نوشتم که ماجرای آن در دوره معاصر میگذرد.
فیلم دوم کامرون ترمیناتور یا نابودگر بود که کامرون آن را با بازی آرنولد شوراتزنگر، مایکل بین، لیندا همیلتون و پل وینفیلد ساخت.
برای تولید ترمیناتور ۶ میلیون دلار هزینه شد، و وقتی فیلم در سال ۱۹۸۴ درست به آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نمایش درآمد کنایهای بر «طلوع» عصر زمامداری رونالد ریگان قلمداد شد، و از آرنولد شوارتزنگر به عنوان مخوفترین فرانکشتاین نیم قرن اخیر سخن گفته شد.
پس از موفقیت غیرمنتظره ترمیناتور، که ۸۴ میلیون دلار درآمد داشت، کامرون در نوشتن فیلمنامه رمبو: اولین خون قسمت دوم (۱۹۸۵) با سیلوستر استالونه همکاری کرد و سپس در سال ۱۹۸۶ دنباله بیگانه (فیلم) را تحت عنوان بیگانهها را با بازی سیگورنی ویور، کاری هن و مایکل بین ساخت.
فیلم بعدی جیمز کامرون ورطه نام داشت. ورطه در سال ۱۹۸۹ با بازی ادهریس، مری الیزابت و مایکل بین شناخته شد.
نابودگر ۲: روز داوری پر آوازهترین فیلم کامرون تا آغاز دهه نود میلادی است. او که ترمیناتور را با هزینهای بالغ بر شش میلیون دلار ساخته بود، در حرکتی بلند پروازانه ترمیناتور ۲ را با هزینهای بالغ بر یکصد میلیون دلار ساخت.
دروغهای حقیقی فیلم دیگری از جیمز کامرون است که او در سال ۱۹۹۴ با بازی آرنولد شوارتزنگر، جیمی لی کرتیس و تام آرنولد با هزینهای بالغ بر یکصدو بیست میلیون دلار ساخت.
و اما تایتانیک ساخته جیمز کامرون است که با فروش افسانه آیش کامرون را در مقام یکی از ثروتمندترین مردان جهان قرار داد.
پس از اینکه کشتی اقیانوس پیمای تایتانیک در سال ۱۹۱۲، با وزن شصت هزار تن و دویست و هفتاد متر طول، که از بلندترین آسمان خراشهای آن روزهای نیویورک بلندتر بود، به آب انداخته شد و چند روز بعد با ۲۲۴۳ نفر مسافر و خدمه، بر اثر برخورد با کوه یخ در اقیانوس اطلس زیر آب فرورفت، و ۱۵۱۳ نفر جان خود را از دست دادند. این حادثه اندوهبار به موضوع جذابی برای سینماگران درآمد تا فیلمهایی از این ماجرا عرضه کنند. نجات یافتگان از تایتانیک (۱۹۱۲)، تایتانیک (هربرت سپلین، ۱۹۴۳)، شب به یاد ماندنی (جرج روی هیل، ۱۹۵۷)، شب به یاد ماندنی (روی وارد بیکر، ۱۹۵۸)، تایتانیک (نسخه موزیکال)، مالی براون غرق ناشدنی (چارلز والتر، ۱۹۶۴)و شب یخی (نسخه آلمانی) فیلمهایی هستند که پیش از فیلم پر خرج و جاه طلبانه کامرون ساخته و عرضه شدند.
آنچه باعث ساخته شدن این فیلم توسط جیمز کامرون شد، در کلام خود او آشکار است: «دهم آوریل ۱۹۱۲. تکنولوژی آرزوی دو دهه انسان را با نمایش معجزهای با شکوه تحقق میبخشد. در آن زمان چه چیز بهتر از به آب انداختن تایتانیک بزرگترین و باشکوهترین وسیله نقلیه ساخته شده توسط انسان، میتوانست نشانه تفوق انسان بر طبیعت باشد، اما فقط چهار روز ونیم بعد رؤیای انسان فرو میریزد. افسانه این بانوی دریاها، کشتی رؤیاها، در کابوسی هولناک به پایان میرسد، و توان شکست ناپذیر انسان در برابر چشمان وحشت زده دو هزار و پانصد مسافر مغلوب ضعفهای همیشگی انسان میشود، و آنچه باقی میماند تکبر، بی خیالی، آز و آسوده طلبی است که مسبب این فاجعه بود.»
فیلم موفق دیگر کامرون فیلم آواتار بود. فیلم نه تنها پرفروشترین فیلم سال ۲۰۰۹ بود، بلکه پرفروشترین فیلم تمام تاریخ سینماست. این فیلم علمی تخیلی باعث شد که کامرون برای بار دوم (بعد از تایتانیک) برای بدست آوردن جایزهٔ گلدن گلوب بهترین کارگردانی به روی سن برنده برود. او همچنین برای اسکار بهترین کارگردانی نیز کاندید شد هر چند که به همسر سابقش کاترین بیگلو و فیلم موفق او (مهلکه) باخت.
کامرون قرار است ادامه آواتار را در چهار قسمت بسازد که دومین قسمت آواتار در دسامبر سال 2021 اکران میشود.
او برای نوشتن فیلمنامه سایر قسمتها از جاش فریدمن، ریک جافا، آماندا سیلور و شین سالرنو دعوت به همکاری کردهاست.
در سال ۲۰۱۳ ثروت وی بالغ بر ۹۰۰ میلیون دلار تخمین زده شدهاست.
وی تاکنون پنج بار ازدواج کردهاست. ابتدا با شارون ویلیامز (۱۹۷۸–۱۹۸۴) سپس با گیل آن هرت (۱۹۸۵–۱۹۸۹) بعد با کاترین بیگلو (۱۹۸۹–۱۹۹۱) کارگردان برنده جایزه اسکار و لیندا همیلتون ستاره فیلمهای ترمیناتور و نابودگر ۲: روز داوری (۱۹۹۷–۱۹۹۹) ازدواج کردهاست.
از سال ۲۰۰۰ وی با سوزی آمیس بازیگر و مدل آمریکایی ازدواج نمودهاست.
کامرون پس از مرگ جیمز هورنر دوست و همکار آهنگساز خود در تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۱۵ به وی ادای احترام کرد و این حادثه را به همسر و نزدیکان او تسلیت گفت. هورنر در ساخت موسیقی متن فیلمهای بیگانهها، تایتانیک و آواتار با کامرون همکاری داشت.
فیلم تایتانیک که در سال 1997 پرده سینما ها را به تسخیر در آورد و لقب پرفروشترین فیلم تاریخ را قبل از اینکه توسط دیگر فیلم جیمز کامرون کارگردان هر دو فیلم شکسته شود را یدک می کشید داستان عشقی ناکام و کوتاه به اندازه زنگی خود کشتی تایتانیک است. این فیلم پر طرفدار اما حاوی نکاتی است که در یکصد سالگی غرق شدن این ابر کشتی نگاهی به آن شاید خالی از لطف نباشد.
استودیو ی پارامونت اصرار داشت که ماتیو مکاناهی نقش جک داوسون را برعهده گیرد، با اصرار جیمز کامرون این نقش به لئوناردو دی کاپریوی جوان رسید. حتی تام کروز نیز خواهان حضور در این نقش بود اما دستمزد چند میلیونی او باعث شد جیمز کامرون بر انتخاب دی کاپریو مصممتر گردد. کامرون می گوید راضی نمودن خود دی کاپریو برا ی بازی در این نقش بسیار دشوار بود.
داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
تصویر امنیتی جدید
مجله «روانشناسی امروز» بخشی از توصیه های یک مجله قدیمی امریکایی را منتشر کرد و البته برای هر توصیه، یک ضد توصیه هم تهیه دید. ما بخشی از آن را دستچین کردیم و تفسیرش را …
فصل جدید مجموعه «بازی تاج و تخت» با نامزدی در ۳۲ رشته رکورد جوایز امی برای مجموعههای تلویزیونی درام را شکست.
هر چند پایان پر دست انداز فصل جدید موجب خشم هواداران «بازی تاج و تخت» شد ولی …
شرکت نستله، یکی از بزرگترین تولیدکنندگان شکلات در جهان می گوید نوعی شکلات جدید تهیه کرده که در آن از «شکر افزوده» استفاده نشده است.
با این حال شکلات «کیت کت» جدید شرکت نستله، مزه ش…
برخی مطالعات نشان دادهاند که افراد تنها با نگاهکردن به گلهای طبیعی هنگام صبح از احساس شادی و انرژی بیشتری برخوردار میشوند.
عصر ایران به نقل از “کر ۲” نوشت: «گلها از مظاهر زیبای طبیعت هستند. نگ…
دوران قاعدگی (پریود) بخش مهمی از زندگی زنان است. تقریبا نیمی از جمعیت زنان یا یک چهارم جمعیت جهان در سن باروری هستند و هر ماه قاعدگی را تجربه میکنند. رعایت بهداشت …
تخم مرغ: 3 عدد
شکر: 200 گرم
وانیل: یک هشتم ق چ
روغن مایع: یک و یک چهارم پیمانه
شیر: 1 پیمانه
آرد: 300 گرم
پودر کاکائو: 3 ق س
بیکینگ پودر: 2 ق چ
نمک: کمی
میوه…
مسئولان انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی بارها تأکید میکنند که خودشان هم تصور نمیکردند هر روز قربانی تازهای در گوشه و کنار کشور با آنها تماس بگیرد. پوران، معصومه، محسن، فاطمه، زیور، نرگس، مهناز و حالا ام…
شاید باورش سخت باشد اما بیست سال از پخش فیلم به یاد ماندنی تایتانیک می گذرد. احتمالا کمتر کسی در دنیا این فیلم را ندیده و بیشتر مردم دنیا دست کم یک بار آن را دیده اند. این فیلم موفق در همه ی جای دنیا با استقبال رو به رو شد. بدون شک گفتنی های زیادی درباره ی روند تولید و پشت صحنه ی فیلم خوش ساخت و پرهزینه ی تایتانیک وجود دارد. در ادامه به حقایقی جالب درباره ی این فیلم به یاد ماندنی می پردازیم.
۱- بازیگران معروفی برای بازی در نقش جک تست دادند مثل تام کروز، برد پیت، کریستین بیل، مکالی کالکین و متیو مک کانهی. حتی یک بار کیت وینسلت به همراه متیو مک کانهی در تست بازیگری فیلم شرکت کرد. اما در نهایت نقش جک به لئوناردو کاپریوی جوان (که البته در آن زمان مشهور نبود) رسید.
۲- کیت وینسلت هم نقش رز را به راحتی به دست نیاورد. رقیبان او برای این نقش مدونا، شارون استون، نیکول کیدمن، گوئینت پالترو، وینونا رایدر و اوما تورمن بودند. کیت برای آنکه شانسش را بیشتر کند، شماره تلفن جیمز کامرون، کارگردان فیلم را گرفت و مدام با او تماس می گرفت و می گفت: «من باید این نقش را بگیرم. باید دیوانه باشی که من را انتخاب نکنی.» البته کیت ویسنلت حالا این صحبت ها را انکار می کند اما اقرار می کند که او برای کامرون یک دسته گل رز به همراه یادداشتی با این مضمون فرستاد: «از طرف رزت.»داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
۳- هزینه ی تولید فیلم تایتانیک بیشتر از هزینه ی ساخت کشتی آن بود. ۲۰۰ میلیون دلار برای تولید این فیلم هزینه شد در حالی که هزینه ی ساخت کشتی ۷/۵ میلیون دلار (حالا معادل ۱۵۰ میلیون دلار) بود.
۴- طبق فیلمنامه، قرار بر این بود که رز با پاشنه ی کفشش نامزدش را زخمی کند اما به نظر کیت وینسلت بهتر بود رز به صورت نامزدش تف کند و این به سناریوی نهایی تبدیل شد.
۵- اگر تمام صحنه های مربوط به زمان حال از فیلم حذف شود و تنها بخش های مربوط به وقایع سال ۱۹۱۲ باقی بماند، زمان فیلم ۲ ساعت و ۴۰ دقیقه خواهد بود، یعنی دقیقا همان زمانی که طول کشید تا کشتی تایتانیک غرق شود.
۶- کامرون مایل نبود از هیچ موسیقی ای در فیلمش استفاده کند. اما جیمز هورنر، آهنگساز فیلم مخفیانه آهنگی با خوانندگی سلن دیون، خواننده ی مشهور کانادایی ضبط کرد و کاست آن را به کارگردان داد. سلن دیون هم نسبت به آن آهنگ مردد بود (در واقع آن را دوست نداشت) اما وقتی فیلمنامه را خواند نظرش عوض شد. در زمان ضبط آهنگ همه ی حاضرین به گریه افتاده بودند.
۷- در سال ۱۹۹۵، کامرون ۱۲ بار تا اعماق اقیانوس غواصی کرد تا کشتی غرق شده ی تایتانیک را از نزدیک ببیند. از آنجا بود که کامرون متوجه شد نمی تواند اجازه دهد هیچ اشتباهی در فیلمش وجود داشته باشد و باید یاد تمام کسانی که در جریان این تراژدی کشته شده بودند را گرامی بدارد.
۸- دیکاپریو در یکی از صحنه های فیلم دیالوگی دارد که می گوید: «من پادشاه دنیا هستم.» این دیالوگ در فیلمنامه نبود و در واقع دیکاپریو آن را بداهه گفته بود.
۹- فیلم تایتانیک رکوردهای زیادی را شکست. یکی از آن ها مدت زمان اکران فیلم بود. تایتانیک ۲۸۷ روز بر روی پرده ی سینماها به نمایش درآمد.
۱۰- در صحنه های مربوط به دوران پیری رز، سگ او را هم می بینم که از نژاد پامرانین است. انتخاب این سگ بی دلیل نبود. بعد از حادثه ای که برای کشتی رخ داد، سه سگ را پیدا کردند. دو تای آن ها پامرانین بودند و یکی از آن ها از نژاد پیکینیز بود. در زمان ساخت فیلم، صحنه هایی هم از تلاش حیوانات درون کشتی برای نجات خودشان ضبط شد اما در نهایت کارگردان تصمیم به حذف آن ها گرفت.
۱۱- در زمان فیلمبرداری، اسم فیلم سیاره ی یخی بود. انتخاب این اسم برای آن بود تا روند ساخت فیلم مخفیانه باقی بماند و دیگر کمپانی های فیلمسازی ای که درباره ی تایتانیک فیلم می ساختند، نتوانند از روند ساخت فیلم باخبر شوند.
۱۲- هزینه ی ساخت فیلم دو برابر بیشتر از مقدار برنامه ریزی شده بود. تایتانیک پر هزینه ترین فیلم زمان خودش بود. کمپانی فاکس قرن بیستم مجبور شد از کمپانی فیلمسازی دیگری دعوت به همکاری کند تا هزینه های ساخت فیلم تقسیم شود. کمپانی دیگر، رقیب آن ها، یعنی پارامونت پیکچرز بود. در آن زمان کسی فکر نمی کرد این فیلم پولساز باشد.
۱۳- لباس کیت وینسلت به گونه ای طراحی و تولید شد که در هر دو حالت خیس و خشک ظاهر خوبی داشته باشد.
۱۴- بعضی صحنه های فیلم بر اساس خاطرات بازماندگان کشتی تایتانیک ساخته شدند. برای مثال، صحنه ای که یک مرد دو دختر را به داخل یک قایق نجات می فرستد، دقیقا بر اساس خاطره ی یکی از آن دخترها است.
۱۵- کامرون می خواست همه ی شخصیت های فیلمش کاملا ساختگی باشند اما وقتی نگارش فیلمنامه را تمام کرد، متوجه شد در میان مسافران کشتی کسی به نام جک داوسن وجود داشته.
۱۶- آیا جک هم می توانست به همراه رز روی آن تکه چوب جا بگیرد؟ سال ها است که این مسأله موضوع بحث طرفداران فیلم تایتانیک بوده است. حتی چند دانشجوی برتانیایی با انجام آزمایشی ثابت کردند دیکاپریو هم شانس نجات روی آن تخته را داشت. تنها واکنش جیمز کامرون به این صحبت ها این بود: «در صفحه ی ۱۴۷ فیلمنامه آمده که جک می میرد. به همین سادگی.» طبق گفته های کارگردان، اگر جک زنده می ماند فیلم کاملا متفاوت می شد. به علاوه، این فیلم درباره ی مرگ است بنابراین شخصیت اصلی باید می مرد.
۱۷- با این حال، تکه چوبی که رز با آن نجات پیدا کرد، عینا از روی نمونه ی اصلی ساخته شده که بعد از غرق شدن کشتی تایتانیک پیدا شد و حالا از آن در موزه نگهداری می شود.
۱۸- جیمز کامرون بعد از خواندن زندگینامه ی بازیگری قدیمی به نام بئاتریس وود متوجه شد این زن شبیه به تصوری بود که او از شخصیت رز در ذهنش داشت. البته بئاتریس هرگز سوار کشتی تایتانیک نشده بود اما از خانواده ای ثروتمند بود و برای آنکه بتواند بازیگر شود با خانواده اش جنگیده بود.
۱۳۹۸. تمامی حقوق برای وبسایت Rooziato (روزیاتو) محفوظ است.
جولین فالوز، فیلمنامهنویس برنده اسکار که در حال نوشتن متن فیلمنامه سریال کوتاهی درباره کشتی تایتانیک است، قول داده نگاهی جدید و واقعی به این حادثه داشته باشد.
به گزارش خبرآنلاین، این نویسنده گفته به داستان مسافران معمولی و خدمه کشتی که کمتر به آنها توجه شده میپردازد.
نویسنده «گاسفورد پارک» در مصاحبه با آبزرور گفت قصد دارد در این مجموعه کاملترین داستان کشتی نفرینشده تایتانیک را روایت کند و به ماجراهای «فراموششده» آن بپردازد.
فالوز گفت: «در تمام فیلمهای قبلی تاکید بر مسافران اعیانی و مسافران بخش ارزان قیمت کشتی بود، در اینجا ما خط داستانی پررنگ و محکمی درمورد افرادی که بین این دو طبقه هستند، طبقه معمولی و متوسط داریم، آنها لقمه گازنزده ساندویچ هستند. در این داستان با خدمتکاران ایتالیایی، خدمه معمولی و آشپزها سروکار داریم، تلویزیون به شما این اجازه را میدهد تا همه شخصیتها را به تصویر بکشید.»
فالوز در دنیای تلویزیون با مجموعه «داونتاون اُبی» به موفقیت عظیمی رسیده است. آن مجموعه با اشارهای به غرق شدن کشتی تایتانیک شروع میشود و داستانش در دوران پیش از جنگ اول جهانی میگذرد. حالا سریال کوتاه «تایتانیک» باز هم از علاقه این نویسنده به وقایع منتهی به سال 1914 میگوید.داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
او افزود: «این مجموعه زندگی در دنیای پیش از جنگ اول جهانی را به شکلی مینیاتوری به تصویر میکشد، دنیایی آرام و مغرور. کشتی تایتانیک تمام دنیای پیش از جنگ اول جهانی را در خود خلاصه کرده است…برخورد این کشتی با کوه یخ شبیه آغاز جنگ جهانی و تاثیر آن است. عجیب است که در سالگرد 100 سالگی این اتفاق هیچ کار خاصی برای یادبود آن صورت نگرفته است.»
به نظر میرسد «تایتانیک» فالوز شباهت بسیاری به «داونتاون ابی» داشته باشد، فالوز معتقد است: «میخواستیم تمام زندگی را روی عرشه کشتی به تصویر بکشیم و آن را به عنوان نمونه مشابه زندگی روی خشکی نشان دهیم.»
سال 1912 در تراژدی تایتانیک هزار و 500 نفر کشته شدند و تاکنون بارها این داستان به صورت فیلم سینمایی یا اثر تلویزیونی روایت شده است. «تایتانیک» ساخته جیمز کامرون با بازی لئوناردو دیکاپریو در نقش پسری از طبقه فقیر که مسافر بخش ارزانقیمت است و عاشق دختری (با بازی کیت وینسلت) از طبقه اعیان میشود به فروش یک میلیارد و 120 میلیون دلار رسید و برنده 11 جایزه اسکار شد.
نمایشگاهی براساس مدارک این حادثه که 17 سال است در لندن برپاست – و تا 31 ژوئیه امسال پذیرای بازدیدکنندگان است – 22 میلیون نفر بازدیدکننده داشته است. فالوز تحت تاثیر برخی از اشیاء موجود در این نمایشگاه قرار گرفت و تصمیمش بر نوشتن فیلمنامه جدیتر شد؛ «با دیدن این اشیاء ناگهان تصویر زنان و مردان و کودکانی که راهی اقیانوس شدهاند از ذهنتان میگذرد و مرگ آنها برایتان دردآورتر میشود.»
قرار نیست نسخه تلویزیونی جلوههای ویژهای همسطح فیلم کامرون داشته باشد، فالوز در این مورد گفت: «نگاه من بیشتر از بعد انسانی است. یکی از خوبیهای تلویزیون این است که وقت بسیار بیشتری دارید. میتوانید روی پرداخت شخصیتهایی کار کنید که در سینما فراموش میشوند و یا مجبور هستید برای اینکه فیلم طولانیتر از 100 دقیقه نشود از خیرشان بگذرید.»
فیلمنامهنویس «توریست» معتقد است اعضای هر سه طبقه کشتی از خود شجاعت، ایثار و حتی بدرفتاری نشان دادند؛ «برخی از آدمها خیلی قهرمانگونه هستند و برخی هم نیستند. این مسئله در طبقه اعیان، طبقه متوسط و طبقه فقیر یکسان بود. اما در این بین ملوانهای کشتی قابل ستایش بودند.»
اولین فیلم براساس این ماجرای تلخ «نجاتیافته از تایتانیک» نام داشت که در همان روزهای بعد از غرق شدن کشتی با بازی دوروتی گیبسن ساخته شد، این بازیگر خودش مسافر تایتانیک بود و از حادثه جان سالم به در برد. گیبسن در روایت فالوز یکی از شخصیتهای اصلی است که سوفی وینکلمن نقش او را بازی میکند.
از دیگر افرادی که از این حادثه نجات یافتند و در سریال فالوز نقش دارند میتوان به جارلز لایتولر، یکی از ملوانها و خانواده الیسن اشاره کرد، براساس شخصیتهای این خانواده سال 1996 یک سریال کوتاه ساخته شد، این خانواده همیشه موضوعی بحثانگیز در اقتباسهای سینمایی/تلویزیونی تایتانیک بودهاند.
یکی از ماندگارترین تصاویر تایتانیک در سینما «شب بهیادماندنی» ساخته روی وارد بیکر در سال 1958 با بازی کنت جونز در نقش لاتولر بود. فالوز در این مورد افزود: «فیلم بیکر بدون شک داستان ملوانهای کشتی است. و از طرف دیگر فیلم کامرون داستان عشقی شخصیتهایی خیالی است و فقط یکی دو شخصیت واقعی دارد. اولویت کامرون روایت یک داستان عاشقانه بود.»
این نویسنده که برای «گاسفورد پارک» برنده اسکار فیلمنامهنویسی شده است در خاتمه درمورد عبرتآموز بودن فیلمنامهاش گفت: «داستان من برای تمام افرادی است که زندگی منظمی دارند و فکر میکنند تمدن آنها را هیچ حادثهای تهدید نمیکند. وقتی از رم باستان یا روسیه دوران استالین صحبت میکنید متوجه میشوید که قبل از سقوط همیشه غرور سلطه پیدا کرده است. پس داستان من ارجاعاتی به دنیای امروز دارد.»
فیلمبرداری این سریال چهارقسمتی نهم ماه مه آغاز میشود و لینوس روچ، سلیا ایمری و توبی جونز بازیگران آن هستند.
گاردین / 24 آوریل / ترجمه: حسین عیدیزاده
57241
در ۱۰۰ کیلومتری شیراز، یکی از تاریخیترین و زیباترین شهرهای استان فارس وجود دارد که سالهای دور میهمان پادشاهی بوده است که علاقههای عجیب و غریب و بلندپروازیهایش سرنوشت تاریخ را تغییر داد. اگر از قدمت این شهر بپرسید باید گفت که به دوران هخامنشیان و حمله اسکندر و در نهایت به اواخر دوران اشکانی و ابتدای شکل گیری حکومت ساسانیان خواهد رسید.
عملکرد بانک ملی ایران در واگذاری اموال و دارایی ها چنان چشمگیر بوده که این کارنامه موفق در گزارش کمیسیون ویژه حمایت از تولید ملی و نظارت بر اجرای اصل 44 قانون اساسی مورد تمجید و تقدیر قرار گرفت.
تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved
“سالها باهم زندگی کردیم. هر جا بروی، من هم میآیم.” این کلمات را “ایدا استراوس” در حین سوارشدن بر قایق نجات شماره 8 به همسرش “ایزیدور استراوس” گفت. اما پشیمان شد و نزد همسرش ماند.
به گزارش ایلنا، “روزالی ایدا استراوس” یک آلمانی- آمریکایی بود که در سال 1849 در آلمان متولد شد. در 22 سالگی با “ایزیدور استراوس” ازدواج کرد. ایزیدور 26 سال داشت و تاجر و یکی از مالکهای فروشگاه “میسیز” بود.
آنها هفت فرزند داشتند که یکی از آنها در نوزادی درگذشت. در ظاهر این تمام زندگی آنها بود و هیچکدام ویژگیِ خاصی نداشتند. اما دقیقاً به خاطر همین سادگی و عشق فوقالعاده خاص شده بودند. پس از چهل سال ازدواج و زندگی مشترک، عشق پر اشتیاقی به هم داشتند.داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
در اوایل سال1912 برای تعطیلات زمستانی به اروپا رفتند و اکثر وقت خود را در “کیپ مارتین” در جنوب فرانسه سپری کردند. در اوایل ماه آوریل سوار بر تایتانیک شدند تا به خانه برگردند. هنگامی که کشتی به کوه یخ برخورد کرد، به عرشه آمدند تا سوار قایقهای نجات شوند. تصمیم گرفته شد ابتدا زنان و کودکان سوار شوند؛ بااینحال چون از طبقه ممتاز بودند، ایزیدور را به قایق نجات شماره 8 بردند تا کنار همسرش بنشیند. اما او حاضر نشد میان خود و دیگران استثنا قائل شود و با لحن محکمی به سرهنگ گریسی گفت: “قبل از بقیه مردها سوار نمیشوم.”
ایدا اصرار داشت که مستخدم جدیدش (الن برد) سوار قایق نجات شود، اما او تردید داشت. ایدا پالتوی پوستش را به الن داد و گفت دیگر نیازی به آن ندارد.
بااینکه سرهنگ گریسی و دیگر افراد سعی کردند ایدا را سوار قایق کنند، اما او نپذیرفت و گفت حاضر نیست از شوهرش جدا شود: “همانطور که باهم زندگی کردیم، باهم میمیریم.”
آنها آخرین بار بر روی عرشه کشیده و در آغوش هم دیده شدند. شاهدان عینی آن صحنه را “شگفتانگیزترین جلوه عشق و وفاداری” توصیف کردند. جسد ایزیدور شناسایی و به نیویورک فرستاده شد. متأسفانه جسد ایدا هرگز پیدا نشد.
منبع: فرادید
اخبار مرتبط
تایتانیک Titanic فیلمی حماسی-عاشقانه به نویسندگی و کارگردانی جیمز کامرون محصول سال ۱۹۹۷ قرن بیستم است. ماجرای فیلم داستان غرق شدن تایتانیک، بزرگترین کشتی زمان خود در سال ۱۹۱۲ است. فیلمنامه تایتانیک آمیزهای از واقعیت و افسانه است
۱۰ آوریل سال ۱۹۱۲ روزی مهم در تاریخ صنعت حمل و نقل دریایی بود روزی که تایتانیک ابرکشتی مسافربری جهان اولین سفر رسمی خود را از بندر ساوتهمپتون انگلستان آغاز کرد تا با عبور از اقیانوس اطلس به نیویورک در ایالات متحده آمریکا برسد. نام تایتانیک از ریشه ای یونانی و به معنی «غولآسا» بود. این کشتی اولین سفر خود را با بیش از ۲۲۰۰ مسافر آغاز کرد اما پس از تنها چهار روز، زمانی که فقط ۲ روز دیگر به پایان مسیر خود داشت در اثر برخورد با کوه یخ به طرزی باورنکردنی آسیب دید و در کمتر از سه ساعت غرق شد؛ حادثهای تراژیک با بیش از ۱۵۰۰ کشته که اکثرا در دمای منفی دو درجه اقیانوس یخ زدند تا این فاجعه یکی از مرگبارترین سوانح دریایی جهان لقب بگیرد.
فیلم تایتانیک
کشتی تایتانیک در تاریخ به صفت غرقناپذیری ملقب بود و به سبب همین تضاد و سرنوشت دور از انتظار، دستمایه تولیدات فرهنگی بسیاری در بیش یکصد سال اخیر بوده است. سینما یکی از اولین مدیومهایی بود که پای خود را به این ماجرا باز کرد. «نجات یافته از تایتانیک» (۱۹۱۲) تنها ۲۹ روز بعد از فاجعه به نمایش در آمد که فیلمی صامت با بازی دوروتی گیبسون هنرپیشه آمریکایی بود که خود واقعا یکی از نجات یافتگان تایتانیک بود. بیش از ۴۰ سال بعد «یک شب به یاد ماندنی» (۱۹۵۸) روی پردههای سینما رفت. این فیلم درامی انگلیسی از رمانی به همین نام که حوادث آخرین شب تایتانیک را به تصویر می کشید بود و پرخرج ترین فیلم تاریخ بریتانیا تا آن زمان بود. هنوز بسیاری از تاریخنگاران معتقدند که این فیلم یکی از دقیقترین روایتها از شب حادثه را دارد.اما بدون شک هیچکدام از این تولیدات آن شکوهی را که شایسته تایتانیک بود نداشت و جهان می بایست دههها برای تماشای ابعاد کامل این فاجعه صبر کند تا مردی کانادایی که زمانی با «نابودگر» (۱۹۹۱) چشم دنیا را خیره کرد بود دوباره جادوی خود را به کار گیرد و این تراژدی دریایی را برای همیشه در اذهان ماندگار کند. فیلمی جسورانه با کارگردانی بیپروا که برای رسیدن به هدف خود از هیچ چیز ابا نداشت چشم سینمادوستان را خیره کرد. این کارگردان کسی نبود جز جیمز کامرون که حتی اگر لازم بود تا یک کشتی را تقریبا با همان ابعاد غولآسا بسازد و آن را دوباره در استودیوی خود غرق کند دست از آن برنمی داشت و او درنهایت فیلمی ساخت و آن را به سادگی «تایتانیک» نامید.
«تایتانیک» عاشقانهای حماسی محصول ۱۹۹۷ به کارگردانی جیمز کامرون است. تایتانیک گرچه حادثهای تاریخی و واقعی را به تصویر میکشد اما با اضافه کردن درامی عاشقانه از زاویه دیدی متفاوت نسبت به تولیدات سالها و دهههای قبل، داستان این حادثه را بازگو می کند.«تایتانیک» با سکانسی در زمان معاصر روی کشتی روسی «آکادمیک مستیسلاف کلدیش» آغاز میشود. گروهی جستجوگر در پی یافتن گردنبندی ارزشمند هستند که الماسی کمیاب به نام قلب اقیانوس دارد و گمان میرود در زیر بقایای تایتانیک در اقیانوس اطلس مدفون شده است. این جستجو آنها را به پیرزنی میرساند که آخرین بار این الماس گرانبها را در کشتی به گردن خود داشته است. پیرزن که از آخرین نجاتیافتگان تایتانیک است خاطرات خود را برای اعضای تیم تعریف می کند تا بخش عمدهای از فیلم در واقع فلش بکی به قصه عاشقانه او در تایتانیک باشد.داستان فیلم تایتانیک واقعی است؟
فیلم سینمایی تایتانیک Titanic
رز (با بازی کیت وینسلت) دختر ۱۷ سالهای از مسافران قسمت درجه ۱ تایتانیک است که به همراه مادر خود به آمریکا سفر می کند. پدر او به تازگی فوت شده و خانواده ثروتمندش را با مقادیر زیادی بدهی تنها گذاشته است و حالا رز باید به اجبار تن به ازدواجی مصلحتی با تاجری ثروتمند بدهد تا خانواده خود را از بحران خارج کند. از آن سو یکی دیگر از مسافران کشتی جوانی به نام جک داوسون با بازی خیره کننده لئوناردو دی کاپریو است که در آخرین لحظات دو بلیت درجه سه کشتی را در قمار برده است و به همراه دوست خود پا به تایتانیک می گذارد.ادامه داستان تمی آشنا و کلاسیک دارد. دیدار اتفاقی دو جوان و پا گرفتن عشقی ممنوعه بین دختری ثروتمند و پسری از طبقه فرودست جامعه که تایتانیک را به محل قرارهای مخفیانه و تعقیب و گریزهای عاشقانه بدل می کند. رز به دنبال آزادی و هیجانیست که قیدهای طبقه بورژوا او را از آن محروم کرده است و جک به سختی تلاش می کند تا از میان جامعهای فرومایه سری در سرها در بیاورد. این عشق اما دیری نمیپاید و به فاجعهای بزرگ گره می خورد. تایتانیک با کوه یخ برخورد می کند و قصه جک و رز را مانند هزاران داستان ناگفته دیگر به قعر اقیانوس یخ زده می کشاند. رز که از این مهلکه جان سالم به در برده نام خانوادگی خود را تغییر میدهد و بنا به قولی که در آخرین لحظات به عشق خود داده است به دنبال طعم راستین زندگی می رود.
ایده ساخت «تایتانیک» به هفت سال قبل از اکران فیلم بازمی گردد. شاید جالب باشد بدانید که جیمز کامرون یکی از شیفتگان سفرهای اکتشافی در دریا و پیدا کردن بقایای کشتیهای غرق شده است. یک اشتیاق عجیب که او مجبور شد آن را در راه مسیر هنری زندگی خود فدا کند اما زمانی که در ۱۹۹۲ مستند ایمکس «تایتانیکا» پخش شد شعله های شوق قدیمی کامرون دوباره زبانه کشی؛. مستندی درباره تایتانیک که به قول جیمز کامرون اورستِ کشتیهای غرق شده بود. او تصمیم می گیرد خود به سراغ این بقایا برود. مقدمات کار چندین سال به طول می انجامد. کامرون مجدانه تلاش می کند تا مدیران ارشد فاکس قرن بیستم را برای پشتیبانی مالی این پروژه متقاعد کند. او می گفت: «من این کار را برای اینکه فیلم بسازم نکردم بلکه من واقعا میخواستم به بقایای تایتانیک برسم.»کامرون نسخه اولیه فیلمنامه را برای استودیو میفرستد و طرح خود را «رومئو- ژولیتی در تایتانیک» مینامد. مدیران استودیو دو به شک هستند. آنها از کامرون انتظار تمی همچون «نابودگر» با تعقیب و گریزهای بی پایان و نفیر گلوله های آتشین دارند نه عاشقانهای سه ساعته! اما در نهایت روابط گرم دیرین به تردیدها پایان می دهد و پیش تولید آغاز میشود.کامرون و اعضای گروهش ماهها در اطراف محل حادثه به تحقیق و فیلمبردای از لاشه کشتی مشغول میشوند و بارها به دل اعماق خطرناک اقیانوس میزنند. آنها بعدها در مصاحبه ای فاش کردند که این جلسات فیلمبرداری مستند از بقایای واقعی تایتانیک و گشت و گذار در اعماق تاریک و ساکت اقیانوس تاثیری عمیق روی روح آنان گذاشت و پروژه را از ساخت درامی بلندپروازانه به روایتی از یک فاجعه واقعی تبدیل کرد که صدها انسان واقعی در آن جان خود را از دست دادند. کامرون معتقد بود بعد از این پروژه شاید هیچ فیلمساز دیگری سراغ تایتانیک نرود و فیلم دیگری در این باره ساخته نشود مگر شاید چند مستند و این حقیقت، مسئولیتی بزرگ بر دوش او میگذاشت تا بار احساسی واقعی این تراژدی به درستی به تصویر کشیده شود.
بازسازی کامل آراماس تایتانیک
کامرون به فیلمبرداری از بقایای واقعی کشتی بسنده نکرد و ۶ ماه وقت صرف تحقیق درباره مسافران و خدمه کشتی کرد تا سرانجام یک جدول زمانی دقیق از روزهای منتهی به حادثه تهیه و فیلمنامه اصلی آماده شد. طراحی صحنه و دکور تایتانیک را شاید بتوان یکی از عجایب دنیای هالیوود نامید. کمپانی فاکس قرن بیستم، زمینی به وسعت ۱۶ هکتار را در سواحل مکزیک خرید و استودیویی بزرگ در آنجا برپا کرد. درکنار ساحل، مخزن آبی به گنجایش ۶۵ میلیون لیتر آب به ساخت مدلی تقریبا هم اندازه کشتی اصلی اختصاص داده شد. «هارلند اند وولف» شرکت سازنده تایتانیک نقشه های فنی و محرمانه کشتی را که تا آن زمان گمان می رفت نابود شده باشد در اختیار تیم سازنده فیلم قرارداد تا مدل کشتی هر چه بیشتر به نسخه اصلی شبیه باشد. کمالگرایی کامرون تا آنجا پیش رفت که در طراحی صحنه از موکت، مبلمان، پرده، چراغ و روشنایی، ظرف و ظروف چینی، کارد و چنگال و لباس های فرم اصلی تایتانیک استفاده شد.در حقیقت ایده آل گرایی جیمز کامرون خود یکی از بزرگترین دشواری های تیم تولید و گروه بازیگران تایتانیک بود. مردی که به «ترسناکترین مرد هالیوود» شهرت دارد بسیار سرسخت، انعطاف ناپذیر و بسیار کمالگراست که برای رسیدن به نتیجه دلخواه خود از فریاد کشیدن بر سر ستارگان سینما نیز هیچ ابایی ندارد.پروژه «تایتانیک» مصدومان زیادی به همراه داشت. دررفتگی و شکستگی های استخوان بازیگران و بدلکاران که حتی شامل آرنج کیت وینسلت هم شد تا لشگری از بازیگران سرماخورده و آنفلوآنزا گرفته و در مواردی عفونت های کلیوی که حاصل حضور ساعت های متمادی در آب سرد اقیانوس و سختگیری های کامرون بود. یک بار بیل پکستون بازیگری که بارها در فیلم های جیمز کامرون حضور داشته اینطور اظهار کرد: «سر صحنه یک فیلم آدم های زیادی حضور دارند و جیم از آن دسته افرادی نیست که فرصت ربودن قبل و روح آنها را داشته باشد!»
فیلم تایتانیک Titanic
خود کامرون ضمن بی اهمیت دانستن این انتقادها گفته است که فیلمسازی برای او نوعی مبارزه است؛ نبردی بزرگ میان تجارت و زیبایی شناسی. در یک مورد کار چنان بالا گرفت که یکی از افراد سرخورده تیم نوعی داروی تخدیرکننده به داخل سوپ کامرون ریخت که دامن حدود ۵۰ نفر از اعضای تیم را گرفت و آنها را به بیمارستان کشاند.فیلمبرداری «تایتانیک» بالاخره بعد از چندین ماه فراز و فرود و تلاش طاقت فرسا به اتمام رسید و این پروژه که بیش از دویست میلیون دلار هزینه در برداشت نامش را به عنوان پرخرج ترین فیلم تاریخ سینما تا آن زمان ثبت کرد. این یعنی برای هر یک دقیقه «تایتانیک» بیش از یک میلیون دلار خرج شده بود. این مساله موجب وحشت مدیران ارشد استودیو شد زیرا یک فیلم ۱۹۶ دقیقه ای یعنی دفعات پخش کمتر در سالن های سینما و پایین آمدن آمار فروش. آنها خواستار حذف شدن حداقل یک ساعت از فیلم شدند که با واکنش قاطع کامرون، پا پس کشیدند. جیمز کامرون جواب داده بود: «می خواهید فیلم را یک ساعت کوتاه کنید؟ بسیار خب اول باید مرا آتش بزنید و اگر می خواهید مرا آتش بزنید باید اول مرا بکشید!»
«تایتانیک» سرانجام در اواخر ۱۹۹۷ به نمایش در آمد و با اکران خیره کننده خود به تمامی شایعات پایان داد. در حقیقت هزینه ساخت فوق العاده سنگین فیلم و جا به جا شدن مکرر جدول زمانی اتمام و اکران فیلم شایعه فاجعه آمیز بودن فیلم را که از مدت ها قبل در هالیوود پیچیده بود قوت بخشیده بود و بسیاری انتظار یک زباله گرانقیمت را داشتند، اما فیلم تاثیری عمیق بر مخاطبان خود گذاشت و انواع رکوردهای فروش و تعداد مخاطب را جابه جا کرد.«تایتانیک» گیشه را به معنای واقعی قبضه کرد و بیش از ۱.۸ میلیارد دلار فروش کرد و تا ۱۳ سال بعد که «آواتار» (۲۰۱۰) – فیلمی دیگر از جیمز کامرون – به نمایش درآمد، پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما باقی ماند. «تایتانیک» اولین فیلمی در تاریخ بود که فروش آن از یک میلیارد دلار گذشت و جالب است بدانید که پانزده سال بعد در سال ۲۰۱۲ نسخه سه بعدی تایتانیک نیز در حدود ۳۴۰ میلیون دلار فروخت و این فیلم را بعد از «آواتار» به دومین فیلم تاریخ سینما بدل کرد که فروش آن از ۲ میلیارد دلار گذشته است. «تایتانیک» محبوب منتقدان نیز بود و کوهی از جوایز به ارمغان آورد. فیلم، نامزد ۱۴ جایزه اسکار شد که از حیث خود را به صدر جدول تاریخ اسکار و کنار فیلم «همهچیز درباره ایو» (۱۹۵۰) رساند و در این میان در ۹ رشته از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی برنده شد.قطعه «قلبم ادامه خواهد داد» ملودی اصلی فیلم بود که جیمز هورنر آهنگساز فیلم آن را نوشت و سلن دیون آن را خواند. هورنر این قطعه را در خفا ساخت چراکه کامرون نمی خواست از هیچ ترانه ای در فیلم خود استفاده کند اما هورنر سرانجام در زمانی مناسب که به قول خودش کامرون خوش احوال بود از پروژه مخفیانه خود رونمایی کرد و کامرون بعد از چندین بار تکرار پذیرفت از آن استفاده کند که تصمیمی عاقلانه بود و به جریان تاثیرگذاری فیلم کمک شایانی کرد. «قلبم ادامه خواهد داد» قلب مخاطبان خود در سراسر جهان را تسخیر کرد و به پرفروش ترین تک آهنگ سال ۱۹۹۸ و یکی از پرفروش ترین قطعات موسیقی همه ادوار تبدیل شد.
فیلم عاشقانه تایتانیک
«تایتانیک» فیلمی جسور و بلندپرواز بود که صنعت سینما را تکان داد. این فیلم فاجعه ای انسانی را به لطیف ترین شکل ممکن روایت و قلب مخاطبان خود را فشرده کرد. به قول راجر ایبرت منتقد بزرگ سینما جادوی «تایتانیک» آنجاست که ما تقریبا همه چیز را از پیش می دانیم ولی با این حال باز دل خود را به قصه فیلم می بازیم. ما از پیش می دانیم تایتانیک با کوه یخ برخورد می کند و غرق می شود، ما می دانیم احتمالا عاشقانه ای باید در جریان باشد. ما باید به نوعی شاهد غرور سازندگان کشتی بابت ساخت یک ابرکشتی غرق ناشدنی باشیم و سرانجام می دانیم باید لحظات پر از هرج و مرج و آشوب آدم های گریزان از مرگ وجود داشته باشد و «تایتانیک» هنرمندانه و باظرافت همچون بالرینی ماهر به تمام این انتظارات پاسخ می دهد.کامرون معتقد بود غرق شدن تایتانیک همچون رمانی فوقالعاده است که واقعا به وقوع پیوسته است و در نتیجه در فیلم خود نیز این داستان واقعی را با شخصیت پردازی بی نظیر و استفاده از جلوه های ویژه پیشرو در زمان خود روایت کرد. یکی از وهم آمیزترین سکانس های فیلم شاید نماهای پایانی فیلم باشد زمانی که تایتانیک به قعر آب فرو می رود و بعد از دقایقی آرامشی مرگبار پهنه اقیانوس را در بر می گیرد. انسان هایی یخ زده که بعضا گرانقیمت ترین لباس ها را بر تن دارند و گه گاه با ضجه و فریاد «کمک» سکوت را می شکنند. و این زمان و مکان چه موقعیت متضاد عجیبی برای بودن است، آن هم زمانی که بلیت یک کشتی غرق ناپذیر در جیب داری!
بیشتر بدانید : چرا تایتانیک فیلم عاشقانهی محبوب ما است؟
بیشتر بدانید : فیلم تایتانیک با فرمتی جدید بازخواهد گشت
بیشتر بدانید : فیلم تایتانیک برای دی کاپریو خنده دار است!
بیشتر بدانید : چرا کیت وینسلت از تایتانیک بدش می آید؟!
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغseemorgh.com/cultureمنبع : mehrnews.com
نام (اجباری)
آدرس پست الکترونیکی (اجباری است اما نمایش داده نمیشود)
تصویر امنیتی جدید
All Rights Reserved – © 2019 | باز نشر مطالب پورتال سیمرغ تنها با ذکر نام و آدرس seemorgh.com مجاز می باشد.0