گنجشکک اشی مشی نام متلی ایرانی (احتمالاً با ریشه کازرونی) است که ابتدا پری زنگنه و بعد فرهاد مهراد ترانهای بر اساس آن خواندهاند. آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود. این ترانه در فیلم گوزنها اجرا شدهاست.[۱] داستان این متل سیاسی و اعتراضی بوده و در روایتهای مختلفی منتشر شدهاست. روایت کازرونی این متل که ساخته شاعر و نویسنده کازرونی حسن حاتمی است برای چاپ به احمد شاملو سپرده میشود که با گویش تهرانی توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ منتشر شدهاست.
گنجشککی سکه پولی پیدا میکند و پس از آنکه با جستجوی بسیار صاحب آن را نمییابد با آن ماست میخرد و با پیرزنی که نان میپزد شریک میشود. پیرزن به او نارو میزند و گنجشکک نان پیرزن را میبرد. با چوپانی شریک میشود و چوپان نیز به او نارو میزند. گنجشکک بره چوپان را به تلافی میدزدد. با تازهدامادی شریک میشود و باز هم نارو میخورد. گنجشکک عروس وی را میرباید و به لوطیان میدهد و در عوض تمبکی از آنان میگیرد. گنجشکک با تمبک خویش به قصر پادشاه رفته و شکایت به او میبرد. پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرها به وی اصابت نمیکنند ولی او از ترس بیهوش شده و شاه او را میخورد. گنجشکک که در زندان نمور و تاریک شکم پادشاه به هوش میآید، موفق میشود از آنجا فرار کرده و آبروی پادشاه را نیز نزد همه ببرد و تنبک خود را بازپس گیرد. تمبک را به نزد لوطیان برده و عروس را بازپس میستاند و با او زندگی میکند. بخشی از داستان از زبان نگهبانان پادشاه چنین است: «گنجشکک اشیمشی، لب بوم ما مشین، بارون میاد خیس میشی، برف میاد گولّه میشی میافتی تو حوض نقاشی، میگیرتت فراش باشی، میکشتت قصاب باشی، میپزتت آشپزباشی، میخورتت حاکمباشی.»[۲]
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد. او برای اینکه شناخته نشود هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر در میآورد.[۳]
به گفته حسن حاتمی، اشی مشی در گویش کازرونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.[۴] به گفته حامد هاتف داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و فرهاد مهراد نیز با جایگزین کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی افزودهاست.[۵]
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد (وجه مثبت رنگها) با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه (وجه منفی رنگها)، همگی از نکات برجسته داستان هستند.[۶]
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
در سالهای اخیر کتابهای بسیاری این داستان را در روایتهای گوناگون منتشر کردهاند.[۷] در سال ۱۳۴۰ این متل (با روایت کازرونی) در کتاب هفته کیهان به سردبیری احمد شاملو منتشر شد. احمد شاملو گویش کازرونی آن را به گویش تهرانی برگرداند.[۸]
گنجشکک اشی مشی نام متلی ایرانی (احتمالاً با ریشه کازرونی) است که ابتدا پری زنگنه و بعد فرهاد مهراد ترانهای بر اساس آن خواندهاند. آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود. این ترانه در فیلم گوزنها اجرا شدهاست.[۱] داستان این متل سیاسی و اعتراضی بوده و در روایتهای مختلفی منتشر شدهاست. روایت کازرونی این متل که ساخته شاعر و نویسنده کازرونی حسن حاتمی است برای چاپ به احمد شاملو سپرده میشود که با گویش تهرانی توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ منتشر شدهاست.
گنجشککی سکه پولی پیدا میکند و پس از آنکه با جستجوی بسیار صاحب آن را نمییابد با آن ماست میخرد و با پیرزنی که نان میپزد شریک میشود. پیرزن به او نارو میزند و گنجشکک نان پیرزن را میبرد. با چوپانی شریک میشود و چوپان نیز به او نارو میزند. گنجشکک بره چوپان را به تلافی میدزدد. با تازهدامادی شریک میشود و باز هم نارو میخورد. گنجشکک عروس وی را میرباید و به لوطیان میدهد و در عوض تمبکی از آنان میگیرد. گنجشکک با تمبک خویش به قصر پادشاه رفته و شکایت به او میبرد. پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرها به وی اصابت نمیکنند ولی او از ترس بیهوش شده و شاه او را میخورد. گنجشکک که در زندان نمور و تاریک شکم پادشاه به هوش میآید، موفق میشود از آنجا فرار کرده و آبروی پادشاه را نیز نزد همه ببرد و تنبک خود را بازپس گیرد. تمبک را به نزد لوطیان برده و عروس را بازپس میستاند و با او زندگی میکند. بخشی از داستان از زبان نگهبانان پادشاه چنین است: «گنجشکک اشیمشی، لب بوم ما مشین، بارون میاد خیس میشی، برف میاد گولّه میشی میافتی تو حوض نقاشی، میگیرتت فراش باشی، میکشتت قصاب باشی، میپزتت آشپزباشی، میخورتت حاکمباشی.»[۲]
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد. او برای اینکه شناخته نشود هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر در میآورد.[۳]
به گفته حسن حاتمی، اشی مشی در گویش کازرونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.[۴] به گفته حامد هاتف داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و فرهاد مهراد نیز با جایگزین کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی افزودهاست.[۵]
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد (وجه مثبت رنگها) با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه (وجه منفی رنگها)، همگی از نکات برجسته داستان هستند.[۶]
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
در سالهای اخیر کتابهای بسیاری این داستان را در روایتهای گوناگون منتشر کردهاند.[۷] در سال ۱۳۴۰ این متل (با روایت کازرونی) در کتاب هفته کیهان به سردبیری احمد شاملو منتشر شد. احمد شاملو گویش کازرونی آن را به گویش تهرانی برگرداند.[۸]
گنجشکک اشی مشی نام متلی ایرانی (احتمالاً با ریشه کازرونی) است که ابتدا پری زنگنه و بعد فرهاد مهراد ترانهای بر اساس آن خواندهاند. آهنگ این کار از اسفندیار منفردزاده بود. این ترانه در فیلم گوزنها اجرا شدهاست.[۱] داستان این متل سیاسی و اعتراضی بوده و در روایتهای مختلفی منتشر شدهاست. روایت کازرونی این متل که ساخته شاعر و نویسنده کازرونی حسن حاتمی است برای چاپ به احمد شاملو سپرده میشود که با گویش تهرانی توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ منتشر شدهاست.
گنجشککی سکه پولی پیدا میکند و پس از آنکه با جستجوی بسیار صاحب آن را نمییابد با آن ماست میخرد و با پیرزنی که نان میپزد شریک میشود. پیرزن به او نارو میزند و گنجشکک نان پیرزن را میبرد. با چوپانی شریک میشود و چوپان نیز به او نارو میزند. گنجشکک بره چوپان را به تلافی میدزدد. با تازهدامادی شریک میشود و باز هم نارو میخورد. گنجشکک عروس وی را میرباید و به لوطیان میدهد و در عوض تمبکی از آنان میگیرد. گنجشکک با تمبک خویش به قصر پادشاه رفته و شکایت به او میبرد. پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرها به وی اصابت نمیکنند ولی او از ترس بیهوش شده و شاه او را میخورد. گنجشکک که در زندان نمور و تاریک شکم پادشاه به هوش میآید، موفق میشود از آنجا فرار کرده و آبروی پادشاه را نیز نزد همه ببرد و تنبک خود را بازپس گیرد. تمبک را به نزد لوطیان برده و عروس را بازپس میستاند و با او زندگی میکند. بخشی از داستان از زبان نگهبانان پادشاه چنین است: «گنجشکک اشیمشی، لب بوم ما مشین، بارون میاد خیس میشی، برف میاد گولّه میشی میافتی تو حوض نقاشی، میگیرتت فراش باشی، میکشتت قصاب باشی، میپزتت آشپزباشی، میخورتت حاکمباشی.»[۲]
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد. او برای اینکه شناخته نشود هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر در میآورد.[۳]
به گفته حسن حاتمی، اشی مشی در گویش کازرونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.[۴] به گفته حامد هاتف داستان بار سیاسی و اعتراضی داشته و فرهاد مهراد نیز با جایگزین کردن کلمه «حاکم» به جای «حکیم» بر این بار سیاسی و اعتراضی افزودهاست.[۵]
انتخاب یک پرنده آزاد به عنوان شخصیت اصلی داستان، رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره او، تقابل رنگهایی که گنجشکک خود را به آن میآمیزد (وجه مثبت رنگها) با رنگهای گوناگون جواهرات پادشاه (وجه منفی رنگها)، همگی از نکات برجسته داستان هستند.[۶]
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
در سالهای اخیر کتابهای بسیاری این داستان را در روایتهای گوناگون منتشر کردهاند.[۷] در سال ۱۳۴۰ این متل (با روایت کازرونی) در کتاب هفته کیهان به سردبیری احمد شاملو منتشر شد. احمد شاملو گویش کازرونی آن را به گویش تهرانی برگرداند.[۸]
اسفندیار منفردزاده (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۳۱۹ در تهران[۱]) موسیقیدان، آهنگساز و تنظیمکنندهٔ ایرانی است.
منفردزاده از سال ۱۳۳۵ آهنگسازی را در «رادیو ایران» آغاز کرد، و تا هشت سال بعد ادامه داد. قبل از آن مدت کوتاهی در «رادیو نیرو هوایی» و تئاترهای لالهزار عود میزد. او همزمان با تنظیم اپرای تخت جمشید (۱۳۴۶) و فتح بابل (۱۳۴۷) آهنگ فیلمهای هنگامه (۱۳۴۷) و جهنم سفید (۱۳۴۷) هر دو به کارگردانی ساموئل خاچیکیان، را ساخت. آهنگ دو ترانه برای صدای کورس سرهنگ زاده در فیلم حسن کچل (علی حاتمی، ۱۳۴۹)نیز از ساختههای اوست.[۲]
دوران همکاری وی با مسعود کیمیایی و امیر نادری و بهرام بیضایی درخشانترین دوران کار وی به عنوان سازندهٔ موسیقی فیلم است. او در این دوران آهنگسازی فیلمهایی چون عمو سیبیلو، گوزنها، تنگنا، داش آکل، خداحافظ رفیق، رضا موتوری و قیصر را به عهده داشت که مشهورترین اثرش موسیقی فیلم قیصر میباشد. او همچنین برای موسیقی متن دو فیلم قیصر و رضا موتوری برنده جایزه از جشنواره فیلم سپاس شد. اکثر کارهای او با صدای فرهاد و گوگوش اجرا شدهاند.[۳] منفردزاده از کودکی با مسعود کیمیایی دوست بودهاست.[۴]
او که تحصیلاتش را در رشتهٔ موسیقی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیمهتمام گذاشت، در دانشگاه موسیقی وین نیز نتوانست این رشته را به پایان برساند. او در سال ۱۳۴۶ در زمینهٔ اپراهای تختجمشید نیز فعالیت داشت.[۵]
در سال ۱۳۴۴ نیز همراه با علیاکبر صدیف، دکتر رضا ناروند، پرویز اتابکی و گروهی دیگر از هنرمندان، در اجرای اپرای فتح بابل در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران همکاری داشت.
سرود بهاران خجسته باد
به پیشنهاد پدرام اکبری، تصمیم به اجرای سرود بهاران خجسته باد که در بین زندانیان سیاسی معروف شده بود میگیرند.
وظیفه ضبط این سرود به «اسفندیار منفردزاده» آهنگساز معروف، که خود نیز در رابطه با پروندهٔ خسرو گلسرخی (و سوابق چپی) توسط ساواک دستگیر و مدتی زندانی بود، سپرده شد و از آن جا که پدرام و دوستانش هیچ ملودی مربوطی را به یاد نداشتند و تکرار ملودی آهنگهای معروف بود، او خود به ساختن ملودی پرداخت و به دلیل تعطیل ارکسترها و خانهنشین شدن نوازندگان، خود به تنهایی تمام سازها را ابتدا تک تک نواخت و بعد همه را با هم ترکیب کرد.
سرانجام، هنگامی که مراسم یادبود و بزرگداشت «کرامت» و «خسرو» در مدرسه عالی سینما-تلویزیون در حال برگزار شدن بود، نوار ضبط و آماده شده «بهاران خجسته باد!» را مستقیماً از استودیو به سالن برگزاری مراسم آوردند و در آنجا برای نخستین بار این سرود پخش شد.
منفردزاده خود دربارهٔ سابقه اجرای این سرود بعدها چنین میگوید: «… سرود «بهاران خجستهباد» با شتاب و با سازهایی در حد اسباب بازی، با وسایل ضبط زیر متوسط سال انقلاب – یعنی بسیار ابتدائی امروز – با صداهایی کاملاً غیر حرفهای در منزل و نه در استودیو، ضبط شدهاست. . . اگر سرود «بهاران خجستهباد» بدون کمک امتیازات ویژه با چنین اقبالی ماندگار میشود، نام عشق و ایثارگر و انسانی بزرگ یعنی کرامت دانشیان، نیروی پرتوان ماندگاری آن بودهاست، نه موسیقی و اجرایی ابتدایی آنهم با صدای غیرحرفهای من. . .»[۶]
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
در سابقه و تاریخچهٔ ترانهٔ «جمعه»، باید از فیلم «خداحافظ رفیق» ساختهٔ «امیر نادری» گفت و این واقعیت که: کنجکاوی برای شنیدن آن موسیقی و ترانهٔ متن و شعر و صدا، تنها عاملی بود که میتوانست سینماروهای آنروزگار را به دیدن این فیلم جذب کند. فیلمی که از اولین فیلمهای نامتعارف سینمای ایران بود با بازی هنرپیشههایی ناشناخته و نه چندان معروف.
«شهیار قنبری» در مجموعهای از ترانهسرودههای او که با نام «دریا در من» منتشر شده، در پانویس این شعر مینویسد:
«در یک عصر جمعه، ترانهٔ جمعه را در خانهٔ اسفندیار نوشتم. روبروی سازمان سینما پیام. بلوار الیزابت دوم (نوشتم). (سپس آن را با موسیقی اسفندیار) ترانه را به امیر نادری و فیلم خداحافظ رفیقاش، دوستانه پیشکش کردیم. روی جلد صفحهٔ چهل و پنج دور، سه تصویر سپید و سیاه از جوانیی ما (عکس از امیر نادری). پشت جلد. دستانی چروکیده. پیر. سیاه. گرسنه. پای این تصویر نوشتم: ـ نازنین، هدیهای به تو که هر روزت، جمعه است. ترانهٔ آمنه، با صدای آغاسی، همزمان منتشر شد. میگفتند: جمعه بیش از آمنه گل کردهاست! جمعه، پیروزی ترانهٔ نوین بود.»
«منفردزاده» در همدلیای که با جریان سینمای متفاوت و معترض داشت و از بابت قولی که داده بود ملودی و ریتم آهنگ و ترانه را میسازد اما از آنجا که خود درگیر تعهدات دیگری است که باید به موقع آماده کند از «محمد اوشال» از آهنگسازان خوب و مطرح آن سالها میخواهد اجرای اینکار را تقبل کند و «امیر نادری» را با او آشنا میکند.
«محمد اوشال»، در جواب به این درخواست همکار خود، آن را تنظیم و اجرا میکند. آنچه که ضبط میکند بیشتر با سازهای بادی اجرا شدهاست. روی همین ریتم و ملودی که فضا و ضرباهنگی نظامی دارد، «فرهاد» سرودهٔ «شهیار قنبری» را میخواند. حاصل آن هر چه هست اما به دل «امیر نادری» خوش نمینشیند. پس با نارضائی از کار «اوشال» به خود «اسفندیار منفردزاده» بازمیگردد و با این انتظار که خود او کار را تمام و به قولی که دادهاست عمل کند.
این رفتوآمدها با به پایان رسیدن صداگذاری و دوبلهٔ فیلم بیشتر و بیپولی پروژه، فشردهتر و سختتر میشود. تا آن که شبی از روزی که دیگر خلق همه از این به تأخیر و تعویق افتادنها تنگ شده و کار دارد به رنجیدگی خاطر و آزردگی دل میکشد، «منفردزاده» با قرار قبلی و با کمک «شهبال» سر راه به رستورانی که «فرهاد» شبها در آنجا میخواند میرود.
ساعتی به انتظار تمام شدن نوبت خواندن فرهاد مینشیند و ساعت سه بامداد او را به همراه «شهبال شبپره» یکی از اعضای گروه «بلککتز» که آن زمان «فرهاد» خوانندهٔ آن گروه است، برمیدارد و از «رستوران کوچینی» در حوالی «بلوار الیزابت» میرانند تا برسند به «استودیو طنین» در خیابان «ثریا» کوچهٔ «رامسر».
آنموقع از شب، استودیو آماده است. «گرجی» صدابردار و «محمد اوشال» با قرار قبلی آنجا هستند؛ «ناصر غواص» از جوانان علاقهمندی که معمولاً همان دور و برها هستند هم دم دست است. دیروقت است و چیزی به پگاه نمانده، قبل از اینکه «فرهاد» از پا در بیاید و به خواب بیفتد باید کار را تمام کرد.
پس «شهبال شبپره» پشت درام مینشیند و «محمد اوشال» روی کلیدهای پیانو خم میشود و گیتار هم که دست خود «فرهاد» است و «اسفندیار منفردزاده» کنترباس را بدست میگیرد. «شهرام غواص» را صدا میزنند که بیاید و «سوت» را بزند. میآید. میزند و «فرهاد» میخواند. کل کار و اجرا در یک برداشت ـ بدون تکرار دوباره ـ ضبط و تمام میشود. ساعتی بعد که پگاه سر میزند، ترانهٔ «جمعه» متولد شدهاست.
«جمعه» با صدای «فرهاد»، بیهیچ چشمداشت مادی، و صرفاً در جهت حمایت از «امیر نادری»، و فیلم «خداحافظ رفیق»، به او هدیه میشود. این ترانه کمی بعدتر با صدای «گوگوش» هم اجرا شد و به بازار آمد؛ ولی اجرای «جمعه» با صدای فرهاد که تلخ میخواند بیشتر مورد قبول افتاد و ماندگار شد. او با صدای خود، این ترانه را به یاد و خاطرهٔ نسل و زمانهٔ ما پیوند زد.
هفت سال بعد از انتشار این ترانه، بار دیگر جمعهای دیگر در تاریخ مبارزات مردمی ایران، رخت عزا تن میکند و سیاهپوش میشود. جمعهای که هفدهم شهریور ماه سال پنجاه و هفت است. هنوز روزی از وقوع این کشتار نگذشته که نسخهٔ دوم ترانهٔ «جمعه» در تنظیم و اجرایی تازه، با ریتمی متفاوت و کوبنده به بازار میآید.
«اسفندیار منفردزاده»، در اجرای صدای چکشواری که در شروع نمونهٔ بازخوانی شدهٔ این ترانه میشنویم؛ از کوبش ضربههای برهم دو پاره سنگ، و در ادامه از صدای «اسفندیار قرهباغی»، خوانندهٔ سرود مشهور «ای ایران»، برای بخش کورال و همسرایی بهره گرفته بود و «فرهاد» که اینبار آن را با حس و حالی متفاوت از اجرای اول میخواند.
این اجرای تازه با نام «جمعه برای جمعه»، در همدلی با واقعهٔ جمعهٔ سیاه ۱۷ شهریور منتشر شد و بعد از واقعهٔ «سیاهکل» پیوندی همیشه با آن رویداد تاریخی نیز دارد.[۷]
منفردزاده بعد از انقلاب ترانههایی برای ابی و داریوش آهنگسازی کرد. موسیقی فیلم تابوی ایرانی را نوشت و هماکنون ساکن کشور سوئد است.
اسفندیار منفردزاده (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۳۱۹ در تهران[۱]) موسیقیدان، آهنگساز و تنظیمکنندهٔ ایرانی است.
منفردزاده از سال ۱۳۳۵ آهنگسازی را در «رادیو ایران» آغاز کرد، و تا هشت سال بعد ادامه داد. قبل از آن مدت کوتاهی در «رادیو نیرو هوایی» و تئاترهای لالهزار عود میزد. او همزمان با تنظیم اپرای تخت جمشید (۱۳۴۶) و فتح بابل (۱۳۴۷) آهنگ فیلمهای هنگامه (۱۳۴۷) و جهنم سفید (۱۳۴۷) هر دو به کارگردانی ساموئل خاچیکیان، را ساخت. آهنگ دو ترانه برای صدای کورس سرهنگ زاده در فیلم حسن کچل (علی حاتمی، ۱۳۴۹)نیز از ساختههای اوست.[۲]
دوران همکاری وی با مسعود کیمیایی و امیر نادری و بهرام بیضایی درخشانترین دوران کار وی به عنوان سازندهٔ موسیقی فیلم است. او در این دوران آهنگسازی فیلمهایی چون عمو سیبیلو، گوزنها، تنگنا، داش آکل، خداحافظ رفیق، رضا موتوری و قیصر را به عهده داشت که مشهورترین اثرش موسیقی فیلم قیصر میباشد. او همچنین برای موسیقی متن دو فیلم قیصر و رضا موتوری برنده جایزه از جشنواره فیلم سپاس شد. اکثر کارهای او با صدای فرهاد و گوگوش اجرا شدهاند.[۳] منفردزاده از کودکی با مسعود کیمیایی دوست بودهاست.[۴]
او که تحصیلاتش را در رشتهٔ موسیقی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیمهتمام گذاشت، در دانشگاه موسیقی وین نیز نتوانست این رشته را به پایان برساند. او در سال ۱۳۴۶ در زمینهٔ اپراهای تختجمشید نیز فعالیت داشت.[۵]
در سال ۱۳۴۴ نیز همراه با علیاکبر صدیف، دکتر رضا ناروند، پرویز اتابکی و گروهی دیگر از هنرمندان، در اجرای اپرای فتح بابل در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران همکاری داشت.
سرود بهاران خجسته باد
به پیشنهاد پدرام اکبری، تصمیم به اجرای سرود بهاران خجسته باد که در بین زندانیان سیاسی معروف شده بود میگیرند.
وظیفه ضبط این سرود به «اسفندیار منفردزاده» آهنگساز معروف، که خود نیز در رابطه با پروندهٔ خسرو گلسرخی (و سوابق چپی) توسط ساواک دستگیر و مدتی زندانی بود، سپرده شد و از آن جا که پدرام و دوستانش هیچ ملودی مربوطی را به یاد نداشتند و تکرار ملودی آهنگهای معروف بود، او خود به ساختن ملودی پرداخت و به دلیل تعطیل ارکسترها و خانهنشین شدن نوازندگان، خود به تنهایی تمام سازها را ابتدا تک تک نواخت و بعد همه را با هم ترکیب کرد.
سرانجام، هنگامی که مراسم یادبود و بزرگداشت «کرامت» و «خسرو» در مدرسه عالی سینما-تلویزیون در حال برگزار شدن بود، نوار ضبط و آماده شده «بهاران خجسته باد!» را مستقیماً از استودیو به سالن برگزاری مراسم آوردند و در آنجا برای نخستین بار این سرود پخش شد.
منفردزاده خود دربارهٔ سابقه اجرای این سرود بعدها چنین میگوید: «… سرود «بهاران خجستهباد» با شتاب و با سازهایی در حد اسباب بازی، با وسایل ضبط زیر متوسط سال انقلاب – یعنی بسیار ابتدائی امروز – با صداهایی کاملاً غیر حرفهای در منزل و نه در استودیو، ضبط شدهاست. . . اگر سرود «بهاران خجستهباد» بدون کمک امتیازات ویژه با چنین اقبالی ماندگار میشود، نام عشق و ایثارگر و انسانی بزرگ یعنی کرامت دانشیان، نیروی پرتوان ماندگاری آن بودهاست، نه موسیقی و اجرایی ابتدایی آنهم با صدای غیرحرفهای من. . .»[۶]
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
در سابقه و تاریخچهٔ ترانهٔ «جمعه»، باید از فیلم «خداحافظ رفیق» ساختهٔ «امیر نادری» گفت و این واقعیت که: کنجکاوی برای شنیدن آن موسیقی و ترانهٔ متن و شعر و صدا، تنها عاملی بود که میتوانست سینماروهای آنروزگار را به دیدن این فیلم جذب کند. فیلمی که از اولین فیلمهای نامتعارف سینمای ایران بود با بازی هنرپیشههایی ناشناخته و نه چندان معروف.
«شهیار قنبری» در مجموعهای از ترانهسرودههای او که با نام «دریا در من» منتشر شده، در پانویس این شعر مینویسد:
«در یک عصر جمعه، ترانهٔ جمعه را در خانهٔ اسفندیار نوشتم. روبروی سازمان سینما پیام. بلوار الیزابت دوم (نوشتم). (سپس آن را با موسیقی اسفندیار) ترانه را به امیر نادری و فیلم خداحافظ رفیقاش، دوستانه پیشکش کردیم. روی جلد صفحهٔ چهل و پنج دور، سه تصویر سپید و سیاه از جوانیی ما (عکس از امیر نادری). پشت جلد. دستانی چروکیده. پیر. سیاه. گرسنه. پای این تصویر نوشتم: ـ نازنین، هدیهای به تو که هر روزت، جمعه است. ترانهٔ آمنه، با صدای آغاسی، همزمان منتشر شد. میگفتند: جمعه بیش از آمنه گل کردهاست! جمعه، پیروزی ترانهٔ نوین بود.»
«منفردزاده» در همدلیای که با جریان سینمای متفاوت و معترض داشت و از بابت قولی که داده بود ملودی و ریتم آهنگ و ترانه را میسازد اما از آنجا که خود درگیر تعهدات دیگری است که باید به موقع آماده کند از «محمد اوشال» از آهنگسازان خوب و مطرح آن سالها میخواهد اجرای اینکار را تقبل کند و «امیر نادری» را با او آشنا میکند.
«محمد اوشال»، در جواب به این درخواست همکار خود، آن را تنظیم و اجرا میکند. آنچه که ضبط میکند بیشتر با سازهای بادی اجرا شدهاست. روی همین ریتم و ملودی که فضا و ضرباهنگی نظامی دارد، «فرهاد» سرودهٔ «شهیار قنبری» را میخواند. حاصل آن هر چه هست اما به دل «امیر نادری» خوش نمینشیند. پس با نارضائی از کار «اوشال» به خود «اسفندیار منفردزاده» بازمیگردد و با این انتظار که خود او کار را تمام و به قولی که دادهاست عمل کند.
این رفتوآمدها با به پایان رسیدن صداگذاری و دوبلهٔ فیلم بیشتر و بیپولی پروژه، فشردهتر و سختتر میشود. تا آن که شبی از روزی که دیگر خلق همه از این به تأخیر و تعویق افتادنها تنگ شده و کار دارد به رنجیدگی خاطر و آزردگی دل میکشد، «منفردزاده» با قرار قبلی و با کمک «شهبال» سر راه به رستورانی که «فرهاد» شبها در آنجا میخواند میرود.
ساعتی به انتظار تمام شدن نوبت خواندن فرهاد مینشیند و ساعت سه بامداد او را به همراه «شهبال شبپره» یکی از اعضای گروه «بلککتز» که آن زمان «فرهاد» خوانندهٔ آن گروه است، برمیدارد و از «رستوران کوچینی» در حوالی «بلوار الیزابت» میرانند تا برسند به «استودیو طنین» در خیابان «ثریا» کوچهٔ «رامسر».
آنموقع از شب، استودیو آماده است. «گرجی» صدابردار و «محمد اوشال» با قرار قبلی آنجا هستند؛ «ناصر غواص» از جوانان علاقهمندی که معمولاً همان دور و برها هستند هم دم دست است. دیروقت است و چیزی به پگاه نمانده، قبل از اینکه «فرهاد» از پا در بیاید و به خواب بیفتد باید کار را تمام کرد.
پس «شهبال شبپره» پشت درام مینشیند و «محمد اوشال» روی کلیدهای پیانو خم میشود و گیتار هم که دست خود «فرهاد» است و «اسفندیار منفردزاده» کنترباس را بدست میگیرد. «شهرام غواص» را صدا میزنند که بیاید و «سوت» را بزند. میآید. میزند و «فرهاد» میخواند. کل کار و اجرا در یک برداشت ـ بدون تکرار دوباره ـ ضبط و تمام میشود. ساعتی بعد که پگاه سر میزند، ترانهٔ «جمعه» متولد شدهاست.
«جمعه» با صدای «فرهاد»، بیهیچ چشمداشت مادی، و صرفاً در جهت حمایت از «امیر نادری»، و فیلم «خداحافظ رفیق»، به او هدیه میشود. این ترانه کمی بعدتر با صدای «گوگوش» هم اجرا شد و به بازار آمد؛ ولی اجرای «جمعه» با صدای فرهاد که تلخ میخواند بیشتر مورد قبول افتاد و ماندگار شد. او با صدای خود، این ترانه را به یاد و خاطرهٔ نسل و زمانهٔ ما پیوند زد.
هفت سال بعد از انتشار این ترانه، بار دیگر جمعهای دیگر در تاریخ مبارزات مردمی ایران، رخت عزا تن میکند و سیاهپوش میشود. جمعهای که هفدهم شهریور ماه سال پنجاه و هفت است. هنوز روزی از وقوع این کشتار نگذشته که نسخهٔ دوم ترانهٔ «جمعه» در تنظیم و اجرایی تازه، با ریتمی متفاوت و کوبنده به بازار میآید.
«اسفندیار منفردزاده»، در اجرای صدای چکشواری که در شروع نمونهٔ بازخوانی شدهٔ این ترانه میشنویم؛ از کوبش ضربههای برهم دو پاره سنگ، و در ادامه از صدای «اسفندیار قرهباغی»، خوانندهٔ سرود مشهور «ای ایران»، برای بخش کورال و همسرایی بهره گرفته بود و «فرهاد» که اینبار آن را با حس و حالی متفاوت از اجرای اول میخواند.
این اجرای تازه با نام «جمعه برای جمعه»، در همدلی با واقعهٔ جمعهٔ سیاه ۱۷ شهریور منتشر شد و بعد از واقعهٔ «سیاهکل» پیوندی همیشه با آن رویداد تاریخی نیز دارد.[۷]
منفردزاده بعد از انقلاب ترانههایی برای ابی و داریوش آهنگسازی کرد. موسیقی فیلم تابوی ایرانی را نوشت و هماکنون ساکن کشور سوئد است.
گوزنها، فیلمی محصول سال ۱۳۵۳ ایران، به کارگردانی مسعود کیمیایی و با بازی بهروز وثوقی و فرامرز قریبیان است.[۱]
بهروز وثوقی با بازی در این فیلم جایزهی بهترین بازیگر مرد در سومین جشنواره جهانی فیلم تهران در سال ۱۳۵۳ را از آن خود کرد.
در رأیگیری از ۵۵ فیلمشناس ایرانی در سال ۱۳۸۱، گوزنها به همراهِ باشو، غریبه کوچک کارِ بهرام بیضایی بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شدهاست.[۲] در رأیگیریهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۸ مجلّهٔ فیلم نیز گوزنها بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شد.
مرد تحت تعقیبی به نام قدرت، پس از سرقت مسلحانه از بانک، خود را به دوستش سید رسول میرساند. سید مردی معتاد است و دوست دخترش فاطمه بازیگر تماشاخانه است. سید که مردی زبون است، با کمک معنوی قدرت به خودش میآید… ابتدا در مقابل مزاحم فاطمه و سپس صاحب خانه میایستد و سپس هروئین فروشی را که او را به اعتیاد کشانده از پا درمیآورد. پلیس رد قدرت را در خانه سید مییابد و هر دو به دست پلیس کشته میشوند.[۳][پیوند مرده]
محمود دولتآبادی دربارهٔ فیلم گوزنها میگوید: نمایشنامهای نوشته بودم به نام تنگنا، وقتی به زندان افتادم این نمایشنامه بدون اجازه من، به فیلم برگردانده شد؛ و نامش شد گوزنها آن هم بیهیچ اشارهای به نمایشنامه و نویسندهاش. از زندان که درآمدم فیلم را دیدم. موضوع، فضا و پرسوناژها همه از نمایشنامه (تنگنا) برداشته شده بود.[۴]
واقعه آتشسوزی سینما رکس آبادان و موضوع طعنهدار فیلم که تنها سه سال پس از واقعه سیاهکل به پرده رسید، شایعات زیادی را در خصوص این فیلم دامن زد. پری زنگنه ترانه گنجشکک اشیمشی را روی این فیلم خواندهاست.[نیازمند منبع]
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження…
Завантаження…
مجموعۀ قصههای حسنی با اشعار کودکانه، داستانهای قدیمی که سینه به سینه از گذشته به ما رسیده را بیان میکند.لیست پخش های بیشتر:قصههای حسنیhttps://goo.gl/t7rbTTعلی و ذره بینشhttps://goo.gl/nCnhdFکارتون بالا رودی ها پایین رودی ها سبیل خان دربرابر توپوزقلی میرزاhttps://goo.gl/gUZX6Fکلینیک خندهhttps://goo.gl/Zckpcnلالایی برای کودکانhttps://goo.gl/VvpSTCکارتون مسافری از دور دوراhttps://goo.gl/9sioSfکارتون نون و پنیر و پستهhttps://goo.gl/mfFg47انیمیشن داستان مشاهیرhttps://goo.gl/FtPaQeمجموعه طنز انتقادی شکرآبادhttps://goo.gl/RnZ62Cماجراهای کوشا 2 – انیمیشن آموزشی برای کودکانhttps://goo.gl/hzQ8QRانیمیشن حکمت پنهانhttps://goo.gl/cRGoiqماجراهای حاکم و حاتمhttps://goo.gl/s39XjNماجراهای پنج انگشتhttps://goo.gl/xQY4Asقصه های کهن ادبیاتhttps://goo.gl/JA65hMداستانهای مثنوی معنوی برای کودکانhttps://goo.gl/ePDCPxماجراهای سینا و لاکیhttps://goo.gl/bx2EjUشکرستان سری 3https://goo.gl/6a9UEMرعنا دختر دهقانhttps://goo.gl/pxyBNGشکرستان- سری دومhttps://goo.gl/oQjDjaاین چیه؟https://goo.gl/ImXmdkقصه های بی بی و باباhttps://goo.gl/CgCiTgمن و مدرسهhttps://goo.gl/cIXey0شجاعانhttps://goo.gl/Ox4BlLآموزش بازی های سنتی و محلی برای بچه هاhttps://goo.gl/DouJZpجوجه جوجه طلاییhttps://goo.gl/YiqJNfمثل های فارسی برای کودکانhttps://goo.gl/aQCJ2bبرف خونهhttps://goo.gl/JueWKKقصه های گلنارhttps://goo.gl/YDYFhmحکایات و حکایت های سعدیhttps://goo.gl/q96kXSماجراهای بهادرhttps://goo.gl/mMepcOنمکی و مار عینکیhttps://goo.gl/1LD3wEعسل آباد براساس ضرب المثل های کردیhttps://goo.gl/AKeo41ماجراهای سعیدhttps://goo.gl/pi6hUAشهر عسلی (شهر زنبورها)https://goo.gl/Rokqocشعرهای کودکانهhttps://goo.gl/xORjglیکی بود یکی نبود سرزمین من ایران بودhttps://goo.gl/mFiI5jداستان های شاهنامهhttps://goo.gl/13t6n0پندانهhttps://goo.gl/wIsBKLشکرستان عروسکیhttps://goo.gl/rLOUygشکرستان تمامی قسمتهاhttps://goo.gl/S3g04jحیات وحشhttps://goo.gl/sXrp6qداستانهای پهلوان کوچک آریو برای کودکانhttps://goo.gl/6FFYwEمهارتهای زندگی برای کودکانhttps://goo.gl/nXJMoIماجراهای سمنو و شقاقلhttps://goo.gl/KoS7Zyخانه ما – انیمیشن آموزنده برای کودکانhttps://goo.gl/jOjaJQقصه های کهنhttps://goo.gl/KR54COقصه ما مثل شد- چقدر با ضرب المثل ها آشنا هستید؟https://goo.gl/D1v5asقصه های خوب برای بچه های خوب نوشته مهدی آذر یزدیhttps://goo.gl/hUAh5Dتاریخ به زبان ساده برای نوجوانان و کودکانhttps://goo.gl/AhGwgcکلیله و دمنهhttps://goo.gl/CO5Xcwدومان و داستانهای ایلhttps://goo.gl/aZWzJkداستان های بهلولhttps://goo.gl/x3MaE7مجموعه آموزنده پهلوانان – ویژه نوجوانانhttps://goo.gl/nZopCTقصه های انبیاء- فرمانروایان مقدسhttps://goo.gl/wkMPAX #کارتون #انیمیشن #داستان #قصه #انیمیشن #بقصه_های_حسنی #برای_کودکان #اشعار_کودکانه-This video is under CC licenceAuthor: iribtvwebpage: https://www.irib.ir/ https://www.telewebion.com/Licence: ATTRIBUTION LICENSE 3.0 (http://creativecommons.org/licenses/b…)-
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Завантаження…
Виконується…
Завантаження списків відтворення…
مخاطبان
جستجو
گنجشکک اشی مشی، به شهر ما پر می کشی؟ تو حوض نقاشی نشین، بر لب بوم ما نشین، از دل جنگل بزرگ، میون شیر و ببر و گرگ، از قصه ها جدا شدی، مهمون شهر ماشدی، خسته شده دو بال تو، زخمی شده خیال تو، تیره و تار آسمون، خاطره شد رنگین کمون، تو شهر سردرگم ما، خاطره شد رنگین کمون، اما تو گنجشکک ناز، اومدی از راه دراز، سر می زنی به لونه ها، میون آشیونه ها …
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
سیما
جدول پخش هفتگی
پخش زنده
فرکانس
آرشیو
جذب ایده
خبرخوان موضوعی
صفحه برندگان سیما
صدا
جدول پخش هفتگی
پخش زنده
فرکانس
آرشیو
جذب ایده
خبرخوان موضوعی
صفحه برندگان صدا
پیوندهای عمومی
سازمان صدا و سیما
معاونت امور استان ها
سایت نگاه
باشگاه مخاطبان نگاه
تلویزیون اینترنتی
رادیو اینترنتی
باشگاه مخاطبان
واحد پژوهش
امکانات
صفحه هنرمندان
صفحه دابسمش
صفحات ویژه
پرسش و پاسخ متداول
ارتباط با ما
باشگاه مخاطبان
نقشه سـایت
انتقادات و پیشنهادات
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
کلیه حقوق متعلق به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران می باشد. | هرگونه برداشت مطالب با ذکر منبع بلامانع است. |
آخرین بروز رسانی
:
۱۳۹۸/۰۵/۲۲
پیاده سازی توسط شرکت سپهر افزار ایرانیان
عروسکی بود. آهنگ قشنگ و داستان گیرایی داشت
«اشیمشی» تنها واژهای است که در هیچ یک از لغتنامهها و ادبیات فارسی، معنی خاصی برای آن ذکر نشده است و معلوم هم نیست که این صفت را چرا به «گنجشک» دادهاند؛ با این حال با چسبیدن این صفت به گنجشکها بود که این پرنده زیبا نیز وارد حوزه ادبیات عامیانه و کودکانه کشورمان شد و سالهای سال است که مردم کشورمان همه گنجشکها را «اشیمشی» هم صدا میزنند و عدهای نیز نام دیگر گنجشک را «اشیمشی» میدانند.
این ماجرا از روزی شروع شد که «حسن حاتمی» شاعر و قصهنویس کودکان اهل کازرون در سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و یکراست سراغ احمد شاملو رفت و ماجرای یکی از داستانهای کودکانهاش را برای او شرح داد (که البته همینجا از همه کازرونیها و شیرازیها میخواهم تا اگر نامی، نشانی یا تلفنی از این نویسنده و شاعر دارند، ما را باخبر کنند و با ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات در میان بگذارند.)
آن روزها احمد شاملو در روزنامه کیهان کار میکرد و مسئول و سردبیر کیهان هفته بود. شاملو داستان گنجشگک اشیمشی او را از زبان و لهجه شیرازی و کازرونی به تهرانی تبدیل کرد و در هفتهنامه «کیهان هفته» به چاپ رسانید.
به گفته حسن حاتمی، نخستین نویسنده و بنیان گذار قصههای گنجشگک اشیمشی در کشور، «اشیمشی» در گویش و لهجه کازرونی، مخفف ترکیب « با شاه منشین» است و به کسی اطلاق میشود که با شاه و دربار نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد.
«حامد هاتف»، منتقد و داستاننویس معاصر نیز معتقد است که داستان کوچک و کودکانه گنجشگک اشیمشی، بار سیاسی و اعتراض زیادی در کنه خود دارد و در لایههای پنهانیاش نوعی فرهنگ اعتراض به چشم میخورد و هنگامی که «فرهاد» خواننده معروف جاز کشورمان آن را با آهنگ و تنظیم زیبایی از اسفندیار منفردزاده اجرا کرد؛ جای واژه حاکم باشی، واژه حکیمباشی را به کار برد که هم مجوز انتشار بگیرد و هم قابل عرضه به عموم باشد.
«حامد هاتف» در جلسه نقد و بررسی «عناصر بین متنی اشیمشی» در شماره ۱۴۵ ماهنامه کتاب ماه کودک و نوجوان شهر کتاب گفته است: انتخاب یک پرنده به عنوان شخصیت اصلی یک داستان کودکانه اعتراضی، قصه احتمال رنگ به رنگ شدن و تغییر چهره را در شرایط ویژه حکایت میکند و این که در هر شرایط گنجشک چگونه باید خود را حفظ کند.
قصه گنجشگک اشیمشی
روایتی که حسن حاتمی نخستین نویسنده این قصه در کتاب اولیه خود آورده به این شرح است که:
«… گنجشگکی سکه پولی پیدا میکند و پس از آن که با جستجوی بسیار صاحب آن را نمییابد با آن ماست میخرد و با پیرزنی که نان میپزد شریک می شود.
پیرزن به او نارو میزند و گنجشگک هم به تلافی، نان پیرزن را میبَرَد و با چوپانی شریک میشود.
چوپان نیز به او نارو میزند. گنجشگک، بره چوپان را به تلافی میدزد، با تازه دامادی شریک میشود؛اما از داماد هم نارو میخورد. گنجشگک عروس وی را میرباید و به لوطیان میدهد و در عوض تمبکی از آنان میگیرد. گنجشگک با تمبک خود به قصر پادشاه رفته و شکایت به او میبرد.»
بقیه در صفحه ۵
بقیه از صفحه۳
به گفته منتقدان داستان و ادبیات کودکان، از اینجا به بعد، داستان وجه کاملاً سیاسی به خود میگیرد. به ادامه این قصه توجه کنید:
«… پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرهای زیادی به سمت او رها میشود، امّا به او اصابت نمیکند. گنجشگک از ترس بیهوش شده و شاه او را میگیرد و میخورد و گنجشگک در زندان نمور و تاریک شکم شاه به هوش میآید و با ترفندهایی موفق به فرار شده و آبروی پادشاه را نزد همه میبرد و تمبک خود را باز پـس میگـیرد و نزد لوطیان رفته و عروس را باز پس میستاند و با او زندگی میکند.»
البته بخشی از داستان نیز از زاویهای دیگر و از زبان نگهبان پادشاه، جور دیگری نقل شده و در آن اینگونه آمده است:
گنجشگک اشیمشی…
لب بوم ما مَشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گوله میشی
میافتی تو حوض نقاشی
میگیرتت، فراش باشی،
میکشتت، قصاب باشی
میپزتت، آشپزباشی
میخورتت، حاکمباشی
امّا روایت امروزی گنجشگک اشیمشی این است که گنجشگک اشیمشی از تاج شاه یاقوتیاش را میدزد تا به بچههایش بدهد و بچههایش با آن بازی کنند، امّا در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا با آن زندگیاش را سروسامان بدهد. پس از آن گنجشگک به دزدیهایش به شیوه «رابینهود» ادامه میدهد و بخشهایی از جواهرات شاه را دزدیده و بین مردم تقسیم میکند و برای این که شناخته نشود، هربار خود را در حوض نقاشی انداخته و به رنگی دیگر درمیآورد.
سراینده گنجشگک اشیمشی
در مورد سراینده ترانه گنجشگک اشیمشی اطلاع دقیقی در در دست نیست. بسیاری از منابع مربوط به حوزه ادبیات کودک و نوجوان، خود حسن حاتمی نویسنده این قصه را منشاء ساخت این ترانه میدانند و برخی از شاعران و پژوهشگران شیرازی بر این عقیدهاند که این شعر برخاسته از ادبیات عامه و فولکلوریک کازرون است و مردم با همین مصرعهای کوتاه و بلند آن را زمزمه میکردهاند.
برخی نیز گفتهاند که محمود مشرف تهرانی (مـ آزاد) شاعر برجسته کشورمان که صاحب کتاب و آثار زیادی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است، این شعر را سروده است، امّا خود آن مرحوم که برای انجام کاری به دفتر مجله سروش (محل سابق کارمن) آمده بود، به من گفت: من فقط این ترانه را جمع و جور کردم و درباره آن تحقیقاتی کوتاه انجام دادم و براساس آن کتاب «لیلی لیلی حوضک» را نوشتم.
کتابی که محمود مشرف تهرانی از آن یاد کرده است، در سال ۱۳۷۸ برای گروه سنی الف ـ ب بـا نقاشیهای بهـمن دادخـواه و با قیمت ۶ تومان منتشر شد.
امّا پیش از آن نیز مرحوم بانو گیتی پاشایی، خواننده قبل از انقلاب و همسر اوّل مسعود کیمیایی فیلمساز معاصر نیز ترانهای با عنوان «لیلیلیلی حوضکر جوجو اومد آب بخوره افتاد توی حوضک» خوانده بود که در ردیف ترانههای پر مخاطب روزگار خودش بود.
امّا درباره گنجشگک اشیمشی و دستاندرکاران تولید این ترانه مباحثی مطرح است که در شمارههای آینده از نظرتان خواهد گذشت.
ادامه دارد
داستان شعر گنجشکک اشی مشی
code
نسخه مناسب چاپ
0