داستان در مورد ظلم

دوره مقدماتی php
داستان در مورد ظلم
داستان در مورد ظلم

  سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد خوابش نبرد. غلامان را گفت: حکما به کسی ظلم شده او را بیابید. پس از کمی جستجو غلامان باز گشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد دادخواهی نیافتیم. اما سلطان را دوباره خواب نیامد. خود برخاست و با جامه مبدل بیرون شد. در پشت قصر و در کنار حرمسرا ناله ای شنید که خدایا ! محمود اینک با ندیمان خود در حرمسرا نشسته و نزدیکی قصرش اینچنین ستم می شود. سلطان گفت: چه می گویی؟ اینک من محمودم و از پی تو آمده ام . بگو قصه چیست؟ آن مرد گفت: یکی از خواص تو که نامش را نمی دانم شب ها به خانه من می آید و به زور زن مرا مورد آزار و اذیت خود قرار می دهد. سلطان گفت : اکنون کجاست؟ جواب داد: شاید رفته باشد. شاه گفت: هر وقت آمد مرا خبر کن و او را به پاسبان قصر معرفی کرد و گفت:  هر زمان این مرد مرا خواست به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم. شب بعد باز همان سرهنگ به خانه آن مرد بینوا رفت. مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت. سلطان محمود با شمشیر برهنه به راه افتاد. در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید دستور داد چراغ را خاموش نگاه دارید. آنگاه آن ظالم را با شمشیر کشت. پس از آن دستور داد تا چراغ بیفروزند و در صورت کشته نگریست. پس دردم سر به سجده نهاد.  آنگاه صاحبخانه را گفت: قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام . عرض کرد:  سلطانی چون تو چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کرد؟ سلطان گفت: هر چه هست بیاور. مرد تکه ای نان آورد و سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید. سلطان محمود گفت: آن شب که از قصه تو  آگاه شدم با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من کسی جرات این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم . گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری مانع اجرای عدالت نشود. چراغ که روشن شد نگاه کردم دیدم بیگانه است سجده شکر گذاشتم. اما غذا خواستنم از این رو بود که از  آن شب که از چنین ظلمی در ملک خود اطلاع یافتم با پروردگار خود عهد بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم. اکنون از آن ساعت تا حال چیزی نخورده ام.

December 7, 2015

April 5, 2015

داستان در مورد ظلم

January 12, 2015

دوره مقدماتی php

زنى به حضور حضرت داوود آمد و گفت: اى پیامبر خدا، پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
حضرت داوود فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.
سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟
زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم، ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم.
هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه حضرت داوود را زدند، ناگهان ده نفر تاجر به حضور حضرت داوود آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید.
حضرت داوود از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست؟
عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم، طوفانى برخاست، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم، ناگهان پرنده اى دیدیم، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت، آن را گشودیم، در آن شال بافته دیدیم، به وسیله آن، مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهی.
حضرت داوود به زن نگاه کرد و به او فرمود:
پروردگار تو از دریا برایت هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟
سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.

بسیار زیبا بود

داستان در مورد ظلم

خیلی خوب بید

عالی ♥

کاملا حقیقت دارد و از دست خدا بر می آید.
مشابه این ماجرا برای خودم ودیگر افراد خداپرست به صورت معجزه اتفاق افتاده.
من نیز داستانها را نوشته ام.

داستان بسیار عالی بود اما چقدر خوب بود که منابع اون را هم اعلام می کردید

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

داستان در مورد ظلم

 

موقعی که خلافت به عمربن عبدالعزیز منتقل شد، هیأت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک و تهنیت به دربار وی آمدند که از آن جمله هیأتی از حجاز بود. کودک خردسالی در آن هیأت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید. خلیفه گفت: آن کس که سنش بیشتر است، حرف بزند. کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! اگر میزان شایستگی، سن بیشتر باشد، در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند. عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل به عجب آمد، او را تأیید کرد و اجازه داد حرف بزند. کودک گفت: از شهر دوری به اینجا آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس! طمع نداریم برای آن که از عدل تو برخورداریم و در منازل خویش با اطمینان و امنیت زندگی می کنیم. ترس ندایم زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم. آمدن ما در این جا فقط به منظور شکرگزاری و قدردانی است. عمربن عبدالعزیز به کودک گفت: مرا موعظه کن! کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! بعضی از مردم از حلم خداوند و همچنین از تمجید مردم دچار غرور شدند. مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمامداری گرفتار لغزش نشوی. عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سوال کرد. گفتند: دوازده ساله است

المستطرف، ج 1، ص 46؛ کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، ص 279.

 

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

وقتی اسکندر جهت فتح ممالک قطع مسالک می کرد در اقصای مغرب به شهری رسید که در آب و هوا و نعمت و صفا نظیر آن را ندیده بود فرمان داد تا در آن حوالی سراپرده بر پا نمایند .

ناگاه به قبرستانی رسیدند دید بر قبر یکی نوشته شده او یکسال عمر کرده و بر دیگری نوشته سه سال و بر دیگری پنج سال و خلاصه هیچ یک را عمر از پانزده سال و بیست سال بیش نبود در حیرتشد که چگونه در چنین آب و هوای خوب عمر اندک باشد.

فرستاد جمعی از اعیان شهر را حاضر کردند و همه را معمّر و کهن سال یافت.

از معمای عمر کم قبرها پرسید.

گفتند: اموات ما نیز مانندما عمر زیاد کرده اند ولی روش ما این است که از ایام زندگی خود آن چه برای تحصیل علم و دانش و تکمیل نفس گذراندیم از عمر خود شماریم و بقیه را باطل و بیهوده دانیم پس هر که از مادرگذرد آن مقدار زمان را حساب کنند و بر روی قبر او نویسند که با علم و دانش بوده است .

 اسکندر را این سخن و عادت بسیار پسندیده آمد وآنها را تحسین کرد .

منبع: داستان هایی از فضیلت علم، ص16

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم

 

خداوند به یکی از پیامبران خویش وحی نمود که به مؤمنین بگو:

«لا تلبسوا لباس اعدائی و لا تطمعوا مطاعم اعدائی و لا تسکلوا مسالک اعدائی فتکونوا اعدائی کماهم اعدائی»؛

لباس دشمنان مرا نپوشید، غذا های دشمنان مرا نخورید و روش های دشمنان مرا پیروی نکنید که اگر چنین کنید شما هم دشمنان من خواهید بود همچنان که آنان دشمنان من هستند.

تاثیر لباس در شخصیت انسان بسیار واضح است. تاثیر لباس اینقدر زیاد است که حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه در خطبه متقین، که صد و ده صفت مومنین را بیان می کند، می فرمایند دومین صفت، لباس آنهاست.

«فَالْمُتَّقُونَ … وَ مَلْبَسُهُمُ الاْقْتِصادُ»

لباس مستقیما روی شخصیت انسان تاثیر می گذارد.

شما اگر لباسی را بپوشید که برای یک انسان خوب، عالی و بزرگوار است تاثیر خودش را می گذارد.

همچنین اگر کسی لباسی بپوشد که برای فلان خواننده بدکاره آمریکایی است، بداند که رویش تاثیر می گذارد.

اندازه لباس هم تاثیرگذار است.

«من تشبه بقوم فهو منهم»؛ هر کس به قومی شباهت پیدا کند از آن قوم است.

چه دلش پاک باشد چه نباشد، کم کم به آن سمت گرایش پیدا می کند.

 

داستانک:

فرعون دلقکى داشت که از کارها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن ، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد.

پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحید آمده ام . دلقک از همانجا بازگشت ، لباسى شبیه لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد.داستان در مورد ظلم

آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را بالشکرش در رود نیل غرق ساخت ، آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسى عرض کرد:

پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى ، با این که مرا اذیت کرد؟ خطاب رسید: اى موسى ! من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.

انوار نعمانیه ، ص ۳۵۴٫

 

اگر زندگی ما شبیه اولیای خدا باشد چه می شود؟

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

 


جزای ظلم به پیر زن بیچاره


پی نوشت
1- رنگارنگ


 

در دوران قدیم در یکی از شهرهای ایران که عده زیادی از مردم به کشاورزی مشغول بودند.پادشاهی جوان که تازه به تاج و تخت نشسته بود، بسیار ظالم بود و هر روز بیشتر از قبل به مردم ستم می کرد و مالیاتی زیاد از مردم می گرفت.

بالاخره مردم از این همه آزار و اذیت خسته شدند و تصمیم گرفتند همه با هم از آن شهر سفر کنند تا در جای دیگری زندگی کنند.بعد از این ماجرا تنها تعداد کمی از مردم در شهر پادشاه بدجنس باقی ماندند.با کم شدن مردم دیگر کسی نبود که کشاورزی کند و محصولی بفروشد تا مالیات آنرا به پادشاه دهد.به همین دلیل خزانه پادشاه کم کم خالی شد.

دشمنان نیز هنگامی که فهمیدند اوضاع مالی شاه خراب شده تصمیم گرفتند تا به او حمله کنند.

 هر که فریادرس روز مصیبت خواهد    گو در ایام سلامت به جوانمردی گوش

         بنده ی حلقه بگوش ار ننوازی، برود       لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقه بگوشداستان در مورد ظلم

شاه وزیر خود را خواست و گفت: حالا می گویی چه کنیم و چگونه با این مشکل کنار بیاییم؟ وزیر گفت:

 ای شاه، آن چیزی که موجب برگشتن مردم می شود تا برای تو سپاهی باشند در زمان حمله دشمنان،مهربانی و کرم و رحمت می باشد که مردم بتوانند در پناه آن، احساس امنیت و آرامش خاطر داشته باشند.ولی متاسفانه شما اینچنین نمی کنید و به همین دلیل مردم از سرزمین پادشاهی شما رفته اند.

نکند جور پیشه سلطانی          که نیاید ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح ظلم افکند        پای دیوار ملک خویش بکند

پادشاه از نصیحت وزیر عاقل و خوش فکرش خوشش نیامد و دستور داد تا او را به زندان بیندازند.

دشمنان او به شهر حمله کردند و مردم هم بدون جنگ و خونریزی خود را تسلیم کردند.

شاه هم با چند تن از نوکران فرار کرد.

پادشاهی کور، روا دارد ستم بر زیر دست           دوستدارش روز سختی دشمن زورآور است

با رعیت صلح کن، و ز جنگ خصم ایمن نشی    ز آنکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است

 

آورده اند: در زمانهای قدیم، حاکمی زندگی می کرد که در اثر کهولت سن، پیر و ناتوان شده بود. این حاکم پیر ، دو پسر داشت که هر دوی آنها ، دلیر ، شمشیرزن ، دانا و باهوش بودند . حاکم پیر می دانست که پس از مرگش ، پسران او برای رسیدن به حکومت ، به جنگ و جدال خواهند پرداخت . لذا تصمیم گرفت که پیش از مرگ ، خودش تکلیف آنها را روشن کند . برای این منظور ، مملکت را دو قسمت کرد و حکومت بر هر قسمت را به یکی از پسرانش سپرد . روزها و هفته ها و ماهها گذشت تا لحظه موعود فرا رسید ……

آورده اند: در زمانهای قدیم، حاکمی زندگی می کرد که در اثر کهولت سن، پیر و ناتوان شده بود. این حاکم پیر ، دو پسر داشت که هر دوی آنها ، دلیر ، شمشیرزن ، دانا و باهوش بودند . حاکم پیر می دانست که پس از مرگش ، پسران او برای رسیدن به حکومت ، به جنگ و جدال خواهند پرداخت . لذا تصمیم گرفت که پیش از مرگ ، خودش تکلیف آنها را روشن کند . برای این منظور ، مملکت را دو قسمت کرد و حکومت بر هر قسمت را به یکی از پسرانش سپرد . روزها و هفته ها و ماهها گذشت تا لحظه موعود فرا رسید و حاکم پیر ، جان به جان آفرین تسلیم کرد . با مرگ حاکم ، حکومت پسرانش آغاز شد . آنها بدون اینکه به یکدیگر کاری داشته باشند ، به حکومت در سرزمین خود پرداختند . آنها چنان به امور حکومتی سرگرم شدند که یکدیگر را به کلی فراموش کردند . حاکم قبل از مرگ به آنها سفارش کرده بود که که اگر می خواهند در کار حکومت موفق شوند ، باید مردم بیچاره را فراموش نکنند و در هر شرایطی عدل و داد را رعایت کنند . یکی از آن پسرها ، به وصیت پدر عمل کرد و کمر به خدمت مردم بست . اما دیگری به روشی که خود می خواست ، حکومتش را اداره کرد و در کارش به تنها چیزی که فکر نمی کرد ، وضع و حال مردم بیچاره بود . یکی عدل و داد را پیشه کرد و پیش از انجام هر کاری ، به خوب و بد آن می اندیشید . اما دیگری شیوه ظلم و ستم را درپیش گرفت و به این وسیله خودش را در چاه ظلمت گرفتار کرد . حاکم عادل ، جواهرهای خزانه مملکت را برای بهبود وضع مردم خرج کرد و به دستگیری از بیچارگان و تهیدستان پرداخت . اما حاکم ظالم ، برای آنکه بر جواهرات خزانه خود بیفزاید ، مالیاتهای سنگین و کمرشکن ، از مردم بیچاره گرفت . به مرور زمان ، در سرزمینی که حاکم عادل حکومت می کرد ، خزانه مملکت خالی شد ، اما مردم به آسایش و راحتی رسیدند . حاکم برای افراد فقیر و درویش ، خانه و سرپناه ساخت . عدل و داد او باعث شد که اوضاع زندگی همه مردم خوب شود و شادی و سرور و خوشبختی بر همه جا سایه افکند . مردم وقتی عدالت حاکم جوان را دیدند ، با او یکدل شدند و در مشکلات و مصیبتها ، یار و همراه او بودند . اما حاکم ظالم ، روز به روز بر دامنه ثروت و دارایی خود می افزود و می گفت خوشبختی سرزمینش در این است که خزانه مملکت ، همیشه پر از طلا و جواهر باشد . او آنقدر دستمزد لشکریانش را کم کرد که به تدریج ، مهر حاکم جوان از دل آنها بیرون رفت و در دل با او دشمن شدند . بازرگانان کشورهای همسایه نیز وقتی که شنیدند در آن کشور ، ظلم و ستم حکومت می کند ، رابطه خود را با بازرگانان آن قطع کردند . خرید و فروش متوقف / و بازارها کساد شد . به این ترتیب ، کشور ضعیف شد و دشمن که از این وضعیت با خبر شده بود ، به آنجا حمله کرد . حاکم ظالم که از ابتدای حکومت خود ، کوچکترین خدمتی به مردم نکرده بود ، نمی توانست انتظار یاری از سوی مردم داشته باشد . او آنقدر ظلم کرده بود که مردم برای فرا رسیدن مرگش دعا می کردند . پس کسی یاریش نکرد و شکست خورد . اما بشنوید از حاکم عادل ، او که همیشه به فکر مردم بود ، در سختی ها نیز مردم را در کنار خود داشت . این دو حاکم پیر شدند و بالاخره مردند . اما حاکم عادل ، خوبیهای خود را به عنوان عمل نیک به آن دنیا برد و نامش به نیکی ماند و حاکم ظالم ، ظلم و بیدادگری را توشه آخرت خود ساخت و نامش به بدی ماند .نکته ها: قوام دولت و ملت به عدالت استاز دیدگاه علی علیه السلام مقوله عدالت چنان ارزشمند و پراهمیت است که نادیده گرفتن آن، ثبات اجتماعی را متزلزل می کند و شکست یک ملت را موجب می شود. و اجرای آن مایه پایداری و استحکام جامعه است : «العدل قوام البریّة و الظلم بوار الرعیّة.»(1) یعنی : عدالت، مایه قوام و پایداری مردم است و ستم و ظلم، موجب هلاک ملت است.انسجام و حفظ وحدت اجتماعی و امنیت عمومی در گرو برخوردها و رفتارهای عادلانه می باشد و به عکس، تفرقه و جدایی، اختلاف گروهی و ملی و تشنجات اجتماعی، از ظلم و بی عدالتی برمی خیزد. عدل و دادگری نه تنها باعث قوام و استمرار اجتماع انسانی است و نوع آنها را گرد هم آورده و جامعه سالم و پیشرفته ای را به وجود می آورد بلکه برترین عامل نگهدارنده حکومتها و دولتهاست.دولتها و حکومتهایی که به عدالت رفتار نکنند پایه حاکمیتشان بسیار سست و ضعیف است و اقتدارشان موقت خواهد بود؛ زیرا با ستمگری و بی عدالتی، نابودی خود را امضا کرده اند. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند : «مَنْ جارَتْ ولایتُهُ زالت دولَتُهُ.»(2) یعنی : کسی که در دایره حکومتش ظلم و ستم کند، حکومتش از بین خواهد رفت. و یا «مَنْ عَمِلَ بالعدلِ حَصَّنَ اللهُ مُلْکَهُ»(3) یعنی : کسی که به عدالت عمل کند خداوند قلمرو حکومتش را حفظ خواهد نمود. و در حفظ ثبات و پایداری دولت می فرمایند : «ثباتُ الدول بالعدل.»(4) یعنی : ثبات و پایداری دولتها، به برپایی قسط و عدل است. و یا : «زینُ المُلکُ العدل.»(5) یعنی : زینت پادشاهی و زیور حکومت داری، اجرای عدالت است.در نظم و نثر فارسی که غالبا منشأ روایی دارند نیز به این موضوع اشاره شده است. سعدی چنین سروده است :خبر داری از خسروان عجم / که کردند بر زیر دستان ستم؟ نه آن شوکت و پادشاهی بماند / نه آن ظلم بر روستایی بماند خطا بین که بر دست ظالم برفت / جهان ماند و او با مظالم برفت خنک روز محشر تن دادگر / که در سایه عرش دارد مقر چو خواهد که ویران شود عالمی / کند ملک در پنجه ظالمی (6)این شاعر و ادیب نامور با استعانت از سخن علی علیه السلام که فرمودند : «لیستْ تَصْلُحُ الرعیةُ اِلّا بصلاح الولاةِ و لا تَصْلُحُ الولاة اِلّا باستقامة الرعیة.»(7) چنین سروده است :که خاطر نگهدار درویش باش / نه در بند آسایش خویش باش خرابی و بد نامی آید زجور / رسد پیش بین این سخن به غور بر آن باش تا هرچه نیت کنی / نظر در صلاح رعیت کنی از آن بهره ورتر در آفاق نیست / که در ملک رانی به انصاف نیست پاورقی ها:1 -همان، ص 141، ح 857 و 856.2 -همان، ج 2، ص 187، ح 715.3 -همان، ص 209، ح 1068.4 -همان، ج 1، ص 329، ح 30.5 -همان، ص 385، ح 23.6 -بوستان سعدی باب اول ص 59 7 -یعنی : کار ملت جز با اصلاح زمامداران و وضع زمامداران جز با درستی کار ملت اصلاح نمی شود. نهج البلاغه، خطبه216. 

 

داستان در مورد ظلم

منبع : گروه دل آریا

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

داستان در مورد ظلم

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження…

Завантаження…

SUBSCRIBE to Afghanistan Journal ! https://goo.gl/yA1Bd5LET’S CONNECT!https://www.facebook.com/afgjournal/https://www.instagram.com/afghanistan…https://twitter.com/AfgJournal#AfghanistanJournal

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Завантаження…

Виконується…

Завантаження списків відтворення…

ورود | عضویت

حکیمی درحال گفتگو با عده ای از مومنان بود. در بین سخنان او که درباره آتش افروزی ظالمان و گردنکشان تاریخ و آزار و اذیت های فراوانی که آنها به مردم وارد کرده اند، بود ـ مومنی گفت: …

حکیمی درحال گفتگو با عده ای از مومنان بود. در بین سخنان او که درباره آتش افروزی ظالمان و گردنکشان تاریخ و آزار و اذیت های فراوانی که آنها به مردم وارد کرده اند، بود ـ مومنی گفت:

آقا! این خدانشناسان بزرگ، روی تاریخ بشر را سیاه کرده اند! اینها ما را هم نزد فرشتگان سر به زیر و سرافکنده کرده اند. اینها با پیروی دقیق و گوش سپردن همه جانبه به شیطان، آرامش و آسایش را از بندگان خدا گرفته اند…

حکیم اظهار داشت: بله، متاسفانه، از اینها هم بدتر عمل کرده اند!داستان در مورد ظلم

سپس با لحن سوزناکی در حالیکه اشک از گوشه چشمانش بیرون زده بود نجوا کرد که خداوند فرموده است:

بندگان ما امانت بوده اند در کف این طاغیان کالوده اند

جای تدبیر امور و کارشان دائما می کرده اند آزارشان

گرگها بودند در پوستین میش مال مردم می زدند درمال خویش

روی دنیا را سیه کردند و تار احمقان معجب بی بند و بار…

سپس آهی کشید و ساکت شد.

جوانی که در جمع حاضر بود پرسید: آقا! به نظرم می رسد که آخر عاقبت حکام جور، خیلی وحشتناک باشد، یعنی اینها به همان اندازه ای که به مردم آزار رسانده اند، باید آزار ببینند!

حکیم گفت: همینطور است! و حماقتی بالاتر از این نیست که انسان بخاطر حکومت چند روزه، برای عالم آخرت و خانه ابدی خویش اینهمه درد و رنج و گرفتاری و عذاب بفرستد.

دیگری گفت: منظورتان این است که حکام جور بزرگ، احمقهای بزرگ بوده اند؟

حکیم اظهار داشت: بله!

پیرمردی که دربین جمع بود گفت:

ای کاش می دانستیم که عذاب جهنمی فراعنه، نرونها، کسری ها، پادشاهان و حکام جور که اینهمه ظلم و ستم کرده اند، چگونه است.

حکیم گفت: خداوند سبحان در آیات متعدد قرآن پرده از انواع و اقسام عذابهایی که آنها برای خود فرستاده اند و در دوزخ گرفتار آنها می باشند، اشاره فرموده است؛ مثلا در آیات ۱۷ و ۱۶و ۱۵ ابراهیم می فرمایند: وخاب کل جبار عنید، من ورائه جهنم و یسقی من ماء صدید. یتجرعه و لایکاد یسیغه و یاتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت و من ورائه عذاب غلیظ…

هر گردنکش جبار و منحرفی، ناامیدو نابود شد! به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و (به او) از آب بد بوی متعفنی نوشانده می شود. (او) به زحمت جرعه جرعه آن را سرمی کشد؛ و هرگز حاضر نیست به میل خود آنرا بنوشد؛ و (بخاطر عذابهای شدید) مرگ از هر سو به سراغش می آید؛ ولی با اینهمه نمی میرد (که راحت شود)؛ و به دنبال آن، عذاب شدیدی (برای او) است…

یکی از حاضرین گفت: چه آخر عاقبت نکبت باری دارند گردنکشان و حکام جور!

و حکیم افزود: بله، آه از روزگارشان!

عباسعلی کامرانیان

مصاحبه با میلاد بیک خواننده

مصاحبه با محسن اورنگ

مصاحبه با سید رضا اورنگ

مصاحبه جنجالی با رضا ایرانمنش

گردو را گران نخرید!

5 مکان با لذیذترین صبحانه ها در پوکت تایلند

3 جاذبه مذهبی فراموش نشدنی در کوالالامپور

بزرگترین فروشگاه اینترنتی محصولات شوینده بهداشتی

اجاره آپارتمان مبله در تهران : راهکاری برای اسکان در سفرهای تابستانی

3 مکان عجیب و اسرارآمیز در ارمنستان

جهت مشاوره رایگان درباره تبلیغات، با ما تماس بگیرید:

۰۲۱ – ۲۳۰ ۴۴ ۳۳۳

آفتاب وبسایت مرجع فارسی زبانان سراسر دنیا، از سال ۱۳۸۰ تا کنون است

+۹۸ ۲۱ ۲۳۰ ۴۴ ۳۳۳

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۲۳۰ ۴۴ ۱۰۳

داستان در مورد ظلم

ایران، تهران، میدان نوبنیاد ، کوهستان سوم ، پلاک ۳

خداوند حکیم در قرآن کریم سوره ی مبارکه ی هود آیه 113 مردم را از سازش با ستم منع می فرماید و به آنهایی که با ظالمان سازش می کنند وعده ی عذاب داده است:

وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَداستان در مورد ظلم

و (شما مؤمنان) هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست شوید و به آنها  دلگرم باشید و گر نه آتش (کیفر آنان)  شما را هم فرا خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید داشت و هرگز کسی شما را یاری نخواهد کرد

در این صفحه ضمن بیان یک داستان تاریخی  نسبت مستقیم مردم و حاکمان ، و چگونگی ارتباط این دو با هم  تشریح شده است. 

به نسبت حاکمان را با خلایق
مثل باشد خلایق هرچه لایق….

 ( و انصافا امروزه مصداق این حکایت در جامعه ی ما چقدر محسوس و ملموس است….. ) 

.

شهید مظلوم دکتر بهشتی می فرماید:

   از نظر اسلام، ستم پذیری فرقی با ستم كردن ندارد. ستم پذیران همان قدر کناهکار محسوب می شوند که ستمکاران گناه کارند

تحریم و فشار اقتصادی سخت است
بر دل به مثال آتشی در رخت است

اما نکشد رئیس و حاکم سختی
سختی همه سهم مردم بد بخت است

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆


زنده باد مسئولین جمهوری اسلامی ایران……!!!!

با وجود چنین سیاستمدارانی که امروزه در ایران حکومت می کنند برای بنده ثابت شده است که نه تنها آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند که هیچ کس و هیچ قدرت دیگری از اسرائیل و انگلیس گرفته تا داعش و عربستان و همچنین ملت قهرمان ایران هیچکدام در برابر ایشان هیچ غلطی نمی توانند بکنند…..

سال 1396 در جریان انتخابات ریاست جمهوری مردم بینوای ایران که از وضعیت حاکم بر جامعه و شرایط ناگوار زندگی شان خسته شده بودند به سوی صندوق های آرا هجوم آورده و در اعتراض به وضع موجود و برای مخالفت با سیستم حاکم به کسی رای دادند که فکر می کردند وی چهره ای در مقابل نظام است در حالی که واقعا او برای عموم مردم ایران بدترین گزینه بود…..

چند ماه بعد وقتی مردم فهمیدند که چه کلاه گشادی سرشان رفته است ؛ دست به شورشی بی سابقه زدند اما کاری از پیش نبردند…..

پس از اعتراضات مردمی دولت برای اینکه مردم را به غلط کردیم بیندازد پس از اغتشاشات مزد مردم را داد و با ایجاد تورمی بی سابقه فقط در عرض حدود پنج ماه ارزش پول ایران را پنج برابر کاهش داد و دلار 3 هزار تومانی را به 15 هزار تومان رساند….
تورمی که در طول تاریخ ایران سابقه نداشته است….
البته لازم به ذکر است که یارانه همچنان همان 45 هزار تومانی است که در زمان دلار هزار تومانی تصویب و پرداخت می شد…..

در این بین مردم بینوا کمپین تحریم خرید خودروهای ایرانی را نیز به راه انداختند اما با این حال لگنی به نام پراید از حدود 20 ملیون تومان به حدود 40 ملیون تومان رسید…..
و جالب اینکه مردم قهرمان ایران برای خرید همان لگن های کذایی صف کشیدند…..

خلاصه اینکه خدمت دولتمردان ایران عرض می کنم که همچنان راحت  سوار بر خر مراد باشید و هر غلطی که خواستید بکنید  زیرا در مقابل شما هیچکس هیچ غلطی نمی تواند بکند
پس خیال تان راحت:

همچنان مردم سواری می دهند
پیش تان تن را به خواری می دهند….

همچنین به هموطنان فهیم و عزیز خود عرض می کنم که:

قدر مسئولین جمهوری اسلامی ایران را بدانید که ایشان شایسته ترین حاکمان برای شما هستند….

الهی به پای هم پیر شوید

به نسبت حاکمان را با خلایق 
مثل باشد خلایق هرچه لایق…..

18 شهریور 1397

ضمن تشکر از شما کاربر گرامی به خاطر بازدید از این سایت از جنابعالی دعوت می کنم برای مطالعه ی دیگر حکایات و داستان هایی که توسط بنده به نظم درآمده اند   بر روی 

  حکایات منظوم   

کلیک نموده و از روی فهرست اشعار در آن صفحه ؛ حکایت مورد نظرتان را انتخاب و مطالعه فرمائید 

همچنین در صورت تمایل برای آشنایی بیشتر با شاعر اشعار این سایت لطفا بر روی

   مفیدی    

کلیک نمایید

داستان در مورد ظلم

سلامت و موفق و سرافراز باشید

ان شاءالله

شامل 40 صفحه شعر

کلیه اشعار درج شده در این سایت، سروده اینجانب، حسین مفیدی‌فر می‌باشد.

طراحی وب سایت توسط حسن علیقلی – ۰۹۳۳۳۶۸۲۳۶۷

داستان در مورد ظلم
داستان در مورد ظلم
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *