داستان خاله سوسکه کجا میری

دوره مقدماتی php
داستان خاله سوسکه کجا میری
داستان خاله سوسکه کجا میری

یکی از زیباترین و جذاب ترین قصه های دوران کودکی همه ما، قصه خاله سوسکه است که بارها شنیده ایم اما از آن خسته نشده این و همچنان مشتاق شنیدن آن هستیم. در این مطلب می توایند این قصه زیبا را مطالعه نموده و همچنین برای کودکانتان بخوانید.

قصه خاله سوسکه داستانی در رابطه با زندگی سوسک جوانی است که قصد ازدواج دارد و بعد از مدتی با آقای موش ازدواج می کند و زندگی آنها خود داستان های زیبایی را می سازد. در این مقاله این قصه زیبا و دوست داشتنی را ارائه داده ایم که می تواند علاوه بر یادآوری و مرور خاطرات کودکی شما، قصه ایی جذاب و دوست داشتنی برای کودک تانا باشد. تا پایان با قصه خاله سوسکه و روایت زیبای زندگی او همراه ما باشید.

همانطور که گفتیم در این بخش قصه خاله سوسکه را با روایتی زیبا و جذاب برای کودکان مطرح می کنیم که این قصه کودکانه زیبا می تواند برای همه شما جذاب و خواندنی باشد. این قصه جالب را در ادامه مشاهده فرمایید.

داستان خاله سوسکه کجا میری

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود….
در سالهای دور، در شهری زیبا یه خاله سوسکه قشنگی بود که یه روز پیراهنی از پوست پیاز، روسری از پوست سیر، چادری از پوست بادمجان و یه جفت کفش خیلی قشنگ از پوست سنجد دوخت و پوشید و بیرون رفت. رفت و رفت و رفت تا به بقال رسید. بقال گفت: خاله سوسک پا کوتاه! سوسک سیاه! کجا می‌ری؟
خاله سوسک ناراحت شد و گفت:  من که از گل بهترم، از یرگ گل نازکترم چرا می‌ذاری سر به سرم؟؟
– پس چی بگم؟
– بگو خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا می‌ری؟
– ای خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا می‌ری؟
– می‌رم کمی گردش کنم.
– خاله قزی زنم می‌شی؟ وصله این تنم می‌شی؟ دگمه پیرهنم می‌شی؟
– اگه من زنت بشم، وصله اون تنت بشم، دگمه پیرهنت بشم، وقتی دعوامون بشه منو با چی می‌زنی؟
بقال سنگ ترازو رو برداشت و گفت: با این.
خاله سوسکه جیغی زد و گفت: نه، نه، نه! من زن بقال نمی‌شم؛ اگر بشم، کشته می‌شم.
بعد خاله سوسکه رفت و رفت و رفت تا به قصاب رسید. قصاب گفت: خاله سوسک پا کوتاه! سوسک سیاه! کجا می‌ری؟
خاله سوسک ناراحت شد و گفت: من که از گل بهترم، از یرگ گل نازکترم چرا می‌ذاری سر به سرم؟؟
– پس چی بگم؟
– بگو خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا می‌ری؟
– ای خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا می‌ری؟
– می‌رم کمی گردش کنم.
– خاله قزی زنم می‌شی؟ وصله این تنم می‌شی؟ دگمه پیرهنم می‌شی؟
– اگه من زنت بشم، وصله اون پتنت بشم، دگمه پیرهنت بشم، وقتی دعوامون بشه منو با چی می‌زنی؟
قصاب ساتور رو برداشت و گفت: با این.
خاله سوسکه جیغی زد و گفت: نه، نه، نه! من زن قصاب نمی‌شم؛ اگر بشم، کشته می‌شم.
بعد خاله سوسکه رفت و رفت و رفت تا به بزاز رسید. بزاز گفت: خاله سوسک پا کوتاه! سوسک سیاه! کجا می‌ری؟
خاله سوسک ناراحت شد و گفت: من که از گل بهترم، از یرگ گل نازکترم چرا می‌ذاری سر به سرم؟؟
– پس چی بگم؟
– بگو خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا می‌ری؟
– ای خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا می‌ری؟
– می‌رم کمی گردش کنم.
– خاله قزی زنم می‌شی؟ وصله این تنم می‌شی؟ دگمه پیرهنم می‌شی؟
– اگه من زنت بشم، وصله اون تنت بشم، دگمه پیرهنت بشم، وقتی دعوامون بشه منو با چی می‌زنی؟
بزاز مترش رو برداشت و گفت: با این.
خاله سوسکه جیغی زد و گفت: نه، نه، نه! من زن بزاز نمی‌شم؛ اگر بشم، کشته می‌شم.

دوره مقدماتی php

بعد خاله سوسکه رفت و رفت و رفت تا به خیاط رسید. خیاط گفت: خاله سوسک پا کوتاه! سوسک سیاه! کجا می‌ری؟
خاله سوسک ناراحت شد و گفت:من که از گل بهترم، از یرگ گل نازکترم چرا می‌ذاری سر به سرم؟؟
– پس چی بگم؟
– بگو خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا می‌ری؟
– ای خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا می‌ری؟
– می‌رم کمی گردش کنم.
– خاله قزی زنم می‌شی؟ وصله این تنم می‌شی؟ دگمه پیرهنم می‌شی؟
– اگه من زنت بشم، وصله اون تنت بشم، دگمه پیرهنت بشم، وقتی دعوامون بشه منو با چی می‌زنی؟
خیاط قیچی رو برداشت و گفت: با این.
خاله سوسکه جیغی زد و گفت: نه، نه، نه! من زن خیاط نمی‌شم؛ اگر بشم، کشته می‌شم.
بعد رفت و رفت و رفت تا به کنار چشمه رسید. آقا موشه همین که خاله سوسکه رو دید یه دل نه صد دل عاشق شد
و به خاله سوسکه گفت: ای خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، زنم می‌شی؟
خاله سوسکه گفت: اگه من زنت بشم، وقتی دعوامون بشه، منو با چی می‌زنی؟
– با دم نرم و نازکم.
– راستی راستی می‌زنی؟
– نه، نمی‌زنم!
– زنت می‌شم.

خلاصه آنها با هم عروسی کردند…
در اینجای قصه خاله سوسکه ، چند روزی از ازدواج آنها می گذشت که، یه روز خاله سوسکه رفت لب چشمه که یه دفعه پاش سر خورد و افتاد توی آب.(اوخ اوخ اوخ…)
خاله سوسکه داد زد: آقا موشه…آقا موشه…گل گلدونت، چراغ ایونت، تو آب افتاده، داره غرق می‌شه.
آقا موشه مثل برق و باد خودش رو به رودخونه رسوند و گفت: خاله قزی جون! دستت رو بده من!
– وا دستم که می‌شکنه.
– پس پات رو بده.
– پام رگ به رگ می‌شه.
– پس چی کار کنم؟؟
– یه نردبان برام بیار.
آقا موشه زور یه هویج برداشت و با دندانش جوید و برای خاله سوسکه توی آب انداخت. خاله سوسکه از نردبان بالا رفت و با آقا موشه به خانه رفتند و زندگی خوبی داشتند.

امیدواریم از خواندن قصه خاله سوسکه لذت برده باشید و این داستان زیبا و خواندنی را در کنار سایر قصه های کودکانه جدید برای بچه ها تعریف نمایید. پیشنهاد می کنیم از دیگر داستان ها و همچنین قصه های شیرین بچه ها در بخش داستان کودک دیدن فرمایید.

منبع : آرگا



موهاتو ابریشمی کن !



روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !



چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟


مردان زیبا چه ویژگی هایی دارند؟ (معیارهای زیبایی از دید خانم ها)



نحوه درست کردن اسموتی هندوانه با 4 طعم معرکه


ایده های دوست داشتنی برای تزیین منزل با وسایل دور ریز

سلام خیلی ممنون از قصه های آموزنده که ارائه کردید من هر شب برای پسرم از این قصه ها می خونم

قشنگ بود منو برد به بچگی هام
مبشه داستان عروسی دختر خاله عنکبوت رو هم بذارین

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

رده: داستان, گلچین

یکی بود، یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود. یک خاله سوسکه بود، که در این دار دنیا، جز یک پدر کسی را نداشت. یک روز پدره گفت: “من دیگر نمی توانم خرج تو را بدهم، پیر شده ام و زمین گیر، پاشو، فکری به حال خودت بکن!” گفت: “چه کنم، کجا برم؟” گفت: “شنیده ام در همدان عمو رمضانی است پولدار که از دخترهای ریز نقش خوشش می آید، پاشو برو خودت را به او برسان، که اگر همچین کاری بکنی و خودت را توی حرم سرایش بیندازی نانت توی روغن است.” خاله سوسکه وقتی از پدرش این حرف ها را شنید گفت: “راست می گویی ما توی این خانه لنگه کفش کهنه شدیم، از این در به آن ‌در می افتیم.”

آهی کشید و نفسی از دل برآورد، پاشود رفت جلوی آیینه و بزک و هفت قلم آرایش کرد، به صورت و لپش سفید آب و سرخاب مالید، ‌میان ابروهایش را خط کشید و به گوشه لپش خال گذاشت. به چشم هاش سرمه کشید. ابروها را هم وسمه گذاشت و دستش را هم با حنا نگاری کرد و روی موهاش هم زرک ریخت. آن وقت از پوست پیاز پیرهنی درست کرد و پوشید و از پوست سیر روبندی زد و از پوست بادنجان چادری دوخت و به سر کرد و از پوست سنجد هم یک جفت کفش به پا کرد. و با چم و خم و کش و فش و آب ‌و تاب، مثل پنجه ی آفتاب، آمد بیرون.

رسید دم دکان بقالی، بقاله گفت: “خاله سوسکه کجا میری؟” گفت: “خاله و درد پدرم، من که از گل بهترم، من که تاج هر سرم!” بقاله گفت: “پس چی بگویم؟” گفت:”بگو ای خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، ‌اقر بخیر. کجا می ری؟” “می روم تا همدان، شو کنم بر رمضان، روغن به بستو بکنم، آرد به کند و بکنم. نان گندم بخورم، غلیون بلور بکشم، منت بابا نکشم.” گفت: “زن من می شی؟” گفت: “اگه من زنت بشم، وقتی که دعوامان شد مرا با چی میزنی؟” گفت: “با سنگ ترازو” گفت: “واخ، واخ! زنت نمی شم، ‌اگه بشم کشته می شم.”داستان خاله سوسکه کجا میری

از آنجا رد شد تا رسید به دکان قصابی، ‌ قصابه وقتی چشمش به خاله سوسکه خورد گفت: “خاله سوسکه کجا می ری؟” در جوابش گفت:‌ “خاله سوسکه و درد پدرم، من که از گل بهترم، من که تاج هر سرم!” گفت: “پس چی بگویم؟” گفت:”بگو ای خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، ‌اقر بخیر. کجا می ری؟” گفت: “می روم تا همدان، شو کنم بر رمضان، روغن به بستو بکنم، آرد به کندو بکنم. نان گندم بخورم، غلیون بلوربکشم، منت بابا نکشم.” قصابه گفت: “زن من می شی؟” گفت: اگه من زنت بشم، وقتی که دعوامان شد مرا با چی میزنی؟” گفت: “با ساتور قصابی.” گفت: “واخ، واخ! زنت نمی شم،‌اگه بشم کشته می شم.”

از اونجا هم رد شد رسید به دکان علافی، تا چشمش به خاله سوسکه خورد، داد زد “آی خاله سوسکه کجا می ری؟” خاله سوسکه گقت: “خاله سوسکه و درد پدرم، من که از گل بهترم، من که تاج هر سرم!” علاف گفت: “پس چی بگم؟” گفت:”بگو خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، ‌اقر بخیر. کجا می ری؟” گفت: “می روم تا همدان، شو کنم بر رمضان، روغن به بستو بکنم، آرد به کندو بکنم. نان گندم بخورم، غلیون بلور بکشم، منت بابا نکشم.” گفت: “زن من می شی؟” گفت: “اگه من زنت بشم ، اگه دعوامون بشه منو با چی میزنی؟” گفت: “با این چوب قپان!” گفت: “زنت نمی شم. اگر بشم کشته می شم!”

از آن جا رد شد، تا رسید سر کپه ی خاکی. آن جا آقا موشه ایی نشسته بود. آرخلق قلمکار پوشیده بود، شب کلاه ترمه به سرش و شلوار قصب بپاش. تا چشم آقا موشه به خاله سوسکه خورد، آمد جلو کرنش بالا بلندی کرد و گفت: “ای خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، اقر بخیر؟ کجا میری؟” خاله سوسکه گفت: “ای عالی نسب، تنبان قصب. می روم تا همدان، شو کنم بر رمضان، روغن به بستو بکنم، آرد به کندو بکنم، نان گندم بخورم، غلیون بلور بکشم، منت بابا نکشم!” گفت: “خاله قزی جان، جان جانان! می توانی راه را نزدیک کنی و زن من بشی؟” گفت:‌”البته که می شم! چرا نمی شم! اما بگو ببینم مرا کجا می خوابانی؟” گفت: “روی خیک شیره” گفت: “کی می تواند روی چمن چسبان بخوابد؟” گفت: “روی خیک روغن” گفت: “کی روی چیز چرب و چیلی می خوابد؟” گفت: “روی مشک دوغ.” گفت: “کی روی چیز تر و تیلی می خوابد؟” گفت: “روی کیسه گردو” گفت: “کی روی چیز قلمبه سلمبه می خوابد؟” گفت: روی زانوام می خوابانم” گفت: “چی زیر سرم می گذاری؟” گفت: “بازوم را” گفت: “گفت خوب اگه یه روزی روزگاری از دست من اوقاتت تلخ شد، مرا با چی می زنی؟ ” گفت: “با دم نرم و نازکم” گفت: “راستی راستی می زنی؟” گفت: “نه دمم را به سرمه می زنم و به چشمت می کشم” گفت: “حالا که این طور است زنت می شم.”

باری کارها را راست و درست کردند و هر چه موش و سوسک تو شهر بود وعده گرفتند و عروسی را راه انداختند. شب عروسی دیگ ها را بار گذاشتند، قندها را به آب ریختند، بزن و بکوب خوبی هم راه انداختند. کارها که رو براه شد، عروس را با باینگه و دار و دسته اش به خانه داماد آوردند. داماد هم تا سر کوچه با ساقدوش ها پیشواز آمد. آخر سر، کار چاق کن ها دست عروس را گرفتند و گذاشتند توی دست داماد و مبارک باد را خواندند.

دیگر زندگی را درست کردند، خاله سوسکه سر و سامانی پیدا کرد. چند روزی گذشت. آقا موشه دنبال کارش رفت، و خاله سوسکه افتاد توی خانه داری. یک روز عرق چین و پیراهن و زیر شلواری آقا موشه را برد دم آب که بشورد، پاش سرید افتاد توی آب. به هزار زحمت خودش را به علفی رساند و آن جا بند شد. پی چاره می گشت و می خواست تا غرق نشده آقا موشه را خبر دار کند، در این میان یکی از سوارهای شاهی پیدا شد. خاله سوسکه فریاد زد: “ای سوارک – رکی، دم اسبت اردکی، بتو می گویم، به اسب دلدلت می گویم، به قبای پرگلت می گویم، برو تو آشپزخانه شاه، آن جا آقا موشک را بگو، بلبله گوشک را بگو، سنجاب پوشک را بگو، که نازت، نازنینت، گل بستانت، چراغ شبستانت، تو آب افتاده، خودت را با نردبان طلا برسان و از آب بکشش بیرون.”

سوار آمد به خانه ی شاه و تو آب افتادن خاله سوسکه و حرف هاش را برای شاه و وزیر تعریف کرد و آن ها را خنداند، نگو آقا موشه هم که همان وقت از آشپزخانه به کنج اتاق آمده بود، این ها را شنید. مثل برق و باد خودش را رساند دم آب، بنا کرد توی سرش زدن، که: ای حلال و همسرم، خاک عالم بر سرم، که گفت تو آب بیفتی؟ زود باش دستت را بده بکشمت بیرون، گفت: ” وا دستم نازک است ور میاد.” گفت: “پاتو بده” گفت: “پام رگ به رگ می شود” گفت: “زلفت را بده” گفت: “پریشان می شود” گفت: “پس چه کنم چاره کنم؟” گفت: “من که به تو پیغام دادم، که نردبان طلا بیار، تا بیام بیرون.”

موشه دوید، رفت تا دکان سبزی فروشی یک هویج دزدید، با دندانش جوید و دندانه – دندانه اش کرد و آورد برای خاله سوسکه و گذاشت توی آب. خاله سوسکه با قر و غمزه، یواش یواش آمد بالا و آقا موشه کولش گرفت و بردش خانه، رختخواب را پهن کرد و خواباندش. صبح که از خواب بیدار شد، استخوان درد گرفته بود و سرما سختی هم خورده بود. آقا موشه دستپاچه شد، که: نکند، سینه پهلو کرده باشد! تند و تیز به سراغ حکیم رفت. حکیم آمد و گفت: “چاییده، باید شوربای شلغم بخورد” بیچاره آقا موشه باز رفت، این طرف و آن طرف دنبال شلغم دزدی و لپه دزدی و چیزهای دیگر. وقتی که همه را فراهم کرد، رفت توی آشپزخانه و یک دیگ را بارگذاشت و زیرش را آتش کرد،‌ آب که جوش آمد، لپه و لوبیا را ریخت، بعد هم شلغم ها را پوست کند و خرد کرد و ریخت توی دیگ. اما همین که آمد بهم بزند افتاد توی دیگ آش،

از آ‌ن طرف خاله سوسکه هر چه صبر کرد دید آقا موشه نیامد. هم دلواپس شده بود هم گرسنه بنا کرد به صدا زدن: “آقا موشه، آقا موشه!” دید جوابی نمی آید. به هزار زحمت چادرش را پیچید دور کمرش و آمد توی آشپزخانه، دید: آقا موشه نیست. رفت سر دیگ، کفگیر را گرفت که دیگ را بهم بزند (چشت چیز بد نبیند) دید آقا موشه پخته و بریان توی دیگ آش شنا می کند…

دوبامبی زد تو سرش. بنای گریه و زاری گذاشت. گیس کشی کرد، سینه کوبید، اشک ریخت تا از حال رفت – همسایه ها خبر شدند، آمدند مشت و مالش دادند، کاه گل به دماغش رساندند، گلاب به صورتش زدند، تا به حال آمد و گفت: “دیگه زندگی به چه درد می خوره؟” باری شب و روز خوراک خاله سوسکه اشک چشم بود و خون جگر، سر هفته که شد، با در و همسایه سر خاکش رفت، چله اش را هم گرفت. سالش را هم برگزار کرد. بعد از آن هم هر چه خواستگار آمد جواب داد و گفت: “من بعد از آن نازنین دو کار نمی کنم: نه اسم شوهر می آورم، نه سیاهی از خود دور می کنم!” اینست که از آ‌ن روز تا حالا خاله سوسکه از غم آقا موشه سیاه پوش است.

این بود سرگذشت خاله سوسکه. بالا رفتیم ماست بود. پایین آمدیم دوغ بود. قصه ی ما دروغ بود.

خوب بود ولی اخرش غمگین بود

مثبت ۱۶ سالیه! :دی

رده سنیش خیلی بالا بودا!!!

این که -۳ نبود ولی خوب بود

همشون باحال هستن واقعا سایت بسیار جالبیه باتشکر فراوان از شما

خوب بود ولی مناسب بچه های کوچیک نیست..بد اموزی داره.

یاد خاطرات بچگیم افتادم

یادش بخیر

اگر امکان داره قصه نمکی و آلوزنگی هم بگذارید.با تشکر.

سلام . خیلی ممنون از قصه خوبتون ولی آخرش واقعا غمگین بود . همینطور که میخوندم داشتم برا دخترم هم تعریف میکردم مجبور شدم آخرشو عوض کنم …

با اینکه برای ما خاطره انگیزه ولیواقعا برای بچه ها مناسب نیست. فکر کنم مامان من آخر داستان و تغییر میداد که اینقدر درام نشه

والا بلا ما زمان بچه گیمون آقا موشه که با خاله سوسکه عروسى کرد به خوبى و خوشى تموم شد اینا رو نداشت که

ولى به هر حال ممنون از قصه تون

سلااام خدابیامرزه مامانی مهربونمو ..یادش به خیر..همیشه میدویدم بغلش و میگفتم مامانی خاله سوسکه رو بگو..خواهش میکنم هرکی پست منو میخونه برای شادی روحش یه صلوات بفرسته..ممنووونم از همتون..خدا مادربزرگای هرکی داره رو براش حفظ کنه و هرکی نداره بیامرزه..

والله منم قصه رو که برای پسر۶ ساله ام میخوندم ؛ یه جاهایی شرمسار بودم ، بخونم ،نخونم . ولی جالب بود پسرم قصه رو کامل میدونست ! مادر بزرگش با تمام جزییات براش تعریف کرده بود . برام خیلی جالب بود! امان از دست این مادربزرگا!

سلام مرسی از قصه ی خوبتون اما ب نظرم خیلی ادبی نوشته شده بود من واسه برادر زادم که ۶ سالشه خوندم میگفت معنی این کلمه یعنی چی اما ب هر حال ممنون

از پدرا و مادرا تمنا می کنم که آگاه باشند و این داستان ضدزن رو برای بچه هاشون نخونند!! یعنی چی “منو با چی می زنی؟” + یعنی چی که زن بیوه سیاهپوش بمونه و ازدواج دوباره نکنه؟ یعنی چی که یه زن جز اطوار چیز دیگه ای بلد نباشه؟؟؟ این داستان قدیمی هست درست.ولی مثل فرهنگ قدیمی ما ضدزن و افتضاحه افتضاح!!

ممنون از متن داستان من وقتی بچه بودم نوار قصه شو داشتم و همیشه هم گوش می دادم، همه شو از حفظ بودم. یه روی نوار خاله سوسکه بود و اون طرفش بز زنگوله پا و شعر دویدم و دویدم. متنی که نوشتین دقیقا عین نوار قصه ش بود.عالی بود. برای دخترم که ۸ سالشه چند بار خودم قصه شو اجرا کرده بودم، داشتم تو سایتها دنبال دانلود قصه می گشتم که متن قصه رو اینجا پیدا کردم. ممکنه اگه قصه صوتیش رو پیدا کردین بذارین لطفا. خیلی خاطره انگیز بود برای من. دخترم هم وقتی براش قصه رو میگم خوشش میاد

خیلی زیبا بود. می خواستم بگم وقتی شما برای کودکانتان این قصه زیبا را تعریف میکنید آن ها از این زاویه به داستان نگاه نمیکنند البته شما بهتر از من میذانید چون من هم هنوز ۱۵ سالم نشده ولی وقتی من بچه بودم دقیقا همین رو برام تعریف میکردند و من فقط به این توجه میکردم که آقا موشه و خاله سوسکه خیلی همدیگه رو دوس داشتن ولی باز مادر پدرا خودشون صلاح بچه هاشونو میدونن من کیم که دخالت کنم ولی ممنون از سایتتون

البته ببخشید که بد صحبت کردم

البته من در بعضی قسامت با نظر والدین موافقم

خوبه

عالی بود. وقتی بجه بودم نوارشو داشنم ولی گمش کردم و برای خواهر کوچکترم قسمت هایی که یادم بود فقط می خوندم . لطفا فایل های صوتی قصه ها هم قرار بدین . ممنون

من بچه ک بودم مامانیم بادوتا قصه منومیخابوند یکیش خاله سوسک بود ولی الان دیگ یادش نیس. برام بخونه ولی امسب باشوهرم دوتایی قصه رو خوندیم خعلی قشنگ بود من عاشششششق این قصه ام الان عاقامون منو باقصه میخابونه.

اصلا مناسب بچه هانیست

داستان خاله سوسکه کجا میری

به نظر منم برا بچه ها خوب نیست اینا برا بچه ها که‌ نه برای‌نوجوانان هست

همچنین

سلام. این داستان با این سبک و ادبیات اصلا برای بچه ها مناسب نیست! آموزش کتک زدن زن، آموزش دزدی، آموزش قر و فر فراوون و بی عرضگی، آموزش بیهوده بودن و … من فیلمشو دیدم با بازی سحر ولدبیگی، بیشتر مناسب سن بزرگترهاست.

هرچند از داستانهای قدیمیه فارسیه ولی واقعا بداموزی داره در درجه اول پدری که به بچه دخترش میگه برو و در درجه دوم بهش میگه شوهر کن از سر من وا شو. اینکه قبلش به خودش نمیرسید حرف شوهر میشه سفیداب میزنه . قشنگ نیست. چرا برای ازدواج دنبال کتک خوردنه. اینا همه تو ذهن بچه ها اثر داره . و درنهایت چرا تو دیگ؟؟؟؟ ادم حالش بهم میخوره یه موش بادکرده و پخته . حداق می افتاد تو اب

قصه اصلا مناسب بچه ها نیست

باسلام بسیار زیبا و جالب بود ممنون که کمک میکنید برای حفظ فرهنگ این مرز و بوم …برای دوستانی که نقد داشتن میگم که توجه داشته باشید که این قصه بسیار قدیمی و فولکلور هست بنابر این در اون بازه زمانی بسیار هم آموزشی بوده و آمیخته با فرهنگ شما میتونید به خواسته خودتون بخشهایی از اون رو تغییر بدهید اما حتما روزگاری اصل قطه رو برای بچه هاتون بگید چون یکی از مهم ترین منابع شناخت و حفظ یک فرهنگ زبانه که در قالب مثل ها و متل ها سینه به سینه انتقال داده میشه و اجازه کشف خط سیر یک فرهنگ رو میدهد. .

بنظر منم مناسب بچه ها نبود مادرم ک برای دخترم تعریف کرد چیزی نگفتم ولی وقتی گفت مامان خاله سوسکه رو بگو گفتم میره شهر پیش ی نفر کار کنه یا نگفتم تومنو میزنی زنت نمیشم گفتم اون تحصیلات نداشت کمالات نداشت یا خیلی جاهای دیگرو تغییر دادم

ایول به نگرشش زن رو باید کتک زد از همه پرسید منو با چی میزنی بعدشم همش دنبال پول و نیغ زدن بود صرفا برای راحتیش همین نگرش شده حاکم بر جامعه الان من نمیدونستم همچین داستانیم هس!

اگه والدین میدونستند چقدر این سیک ادبیات روی روحیه بچه و اخلاقش در آینده اثر میذاره عمرا همچین چیزی رو براش نمیخوندن.زن ستیزی.دزدی.اتفاقات ناگوار.اثرات منفی طلاق در قدیم و … همه خیلی داغونن انصافا!!!مامان من که برام نمیخوند خداروشکر!!

ععععععاااااااااااا لللییییییییییی

به دلیل استفاده کودکان تمام دیدگاه‌ها پیش از نمایش بازبینی میشوند. آدرس ایمیل شما نمایش داده نمی‌شود. گزینه هایی که با * مشخص شده اند باید پر شوند.



سلام.
حالتون چه طوره؟
خب من اومدم به قولی که چند روز پیش به شما داده بودم عمل کنم.
میخوام از امروز، نوار قصه هایی که در سالهای قبل توسط شرکت چهل و هشت قصه تولید و منتشر شد رو به مرور براتون بذارم.
این مجموعه شامل حدودً پنجاه و دو یا سه نوار قصه هست که در دهه ی شصت و اگر اشتباه نکنم، اوایل دهه ی هفتاد منتشر شده و شرکت چهل و هشت قصه هم منحل شده.
تا امروز، توی محله، سه تا از این نوار قصه ها منتشر شده.
دوتاش رو خیلی قبلتر، مینا منتشر کرد و یکیش رو هم هفته ی پیش مجتبی براتون گذاشت.
هدف من از ادامه ی راه این دو عزیز اینه که این نوار قصه ها که با زحمت زیادی توسط اساتید بزرگ نمایش و دوبله ی ایران تولید شده و فوق العاده آموزنده و سرگرم کننده هم هست و مطمئنً همه ی ما که سن و سال کودکیمون به اون دوران برمیگرده، خاطرات به یاد ماندنی از این نوار قصه ها داریم، به دست کودکان و نوجوانان امروز هم برسه و اونها هم از این آثار فاخر و تکرار نشدنی، استفاده کنن.
همینجا از کسانی که این امکان براشون هست خواهش میکنم که این نوار قصه ها رو از اینجا دانلود کنند و به کودکان شهر خودشون، به خصوص کودکان نابینا برسونن.
این فایلها رو دانلود کنید و به انجمنهای نابینایان، مهد کودکها و مدارس دبستان بدید تا به بچه ها بدن و این قصه های آموزنده بار دیگه در ایران عزیز فراگیر بشه.
امیدواریم گوشکن، بار دیگه از پیشگامان احیای این آثار با ارزش و فراموش شده در ایران نزد کودکان بشه.
حالا بریم سر نوار قصه ها.
شما ابتدا میتونید نوار قصه ی شش جوجه کلاغ و یک روباه رو از:
این پست مینا،
و نوار قصه ی تیزچنگال ماهیچه دوست رو از:
این پست مینا،
و نوار قصه ی خاله سوسکه رو از:
این پست مجتبی
دانلود کنید.
ولی بریم سراغ نوار قصه ای که خودم براتون آوردم.
چون مجتبی قصه ی خاله سوسکه رو گذاشته بود، من هم یکی دیگه از نوار قصه های خاله سوسکه رو براتون میذارم.
میدونید که خاله سوسکه قصه های مختلفی دربارش گفته شده.
شما میتونید لبه ی اول نوار قصه ی خاله سوسکه کجا میری رو با حجم نوزده مگابایت از:
اینجا
و لبه ی دوم رو با حجم هجده مگابایت از:
اینجا
دانلود کنید.
این کار شروعش با مینا و ادامش با مجتبی بود که جا داره از هر دو دوست خوبمون تشکر کنم.
امیدوارم بتونیم با همکاری همدیگه لحظات خوشی رو برای کودکانمون رقم بزنیم.
مطمئنً من به تنهایی نمیتونم اون کاری رو که لازم هست به درستی انجام بدم.
تکتک شما دوستان باید کمکم کنید تا اتفاق خوبی رو رقم بزنیم.
کمترین کاری که میتونید بکنید رسوندن این قصه ها به کودکانی که میشناسید، مثل کودکان فامیل و همسایه هست، یا اگر معلم هستید به شاگردانتون برسونید یا هر راه دیگه ای که فکر میکنید میشه این حرکت بزرگ فرهنگی رو گسترش داد.
خب از طولانی شدن پست هم پوزش میخوام.
امیدوارم استقبال از این پستها به شکلی باشه که دلسرد نشم.
موفق باشید.
بدرود.

سلام
اول شدم. پست را کامل خوندم و همچنین پسندیدم.
ممنون.
موفق باشید.

سلام نازنین.
اولیت مبارک.
ممنون که خوندی.
ولی قرارمون یادت نره.
قرار شد این قصه ها رو به بچه های فامیل و همسایه و هرکی که میتونی برسونی.
موفق باشی.

داشت عباسقلي خان پسري .پسر با ادب و با هنري …اسم او بود پرواز ….داستان خاله سوسکه کجا میری

سلام دکی.
ولی پسر عباسقلیخان که دکتر نمیشه.

خب منم سوم, آخجون منم میدانلودم,
میگما از منم تشکر کن کامنت گذاشتم, ههخخخ

سلام زهره.
خب همینجا جا داره از زهره ی گرامی هم به خاطر کامنت پرمحتوایی که گذاشت تشکر کنیم.

سلام
میگما این نوار قصه ها رو برا بچه ها میذارید ولی همش ما داریم گوش میدیمااااا
فکر کنم باید بنویسید یه نوار قصه برای کوچولو های بزرگ

سلام خانم بشارت.
خخخ. آره ظاهرً باید به کوچولوها بگم این نوارها رو دانلود کنن به دست بزرگتراشون برسونن.
ولی خوبه.
یه چهارتا نوار قصه گوش کنیم لا اقل چهار روز دیگه خواستیم برای یه بچه قصه تعریف کنیم ضایع نشیم هیچی بلد نباشیم خخخ.
ممنون از حضورتون.

سلام شهروز تو هتمن گوش بده برات خوبه برای آینده بدرد میخوره
هاهاهاهاهاهاهاهاهاها

سلام طاها.
برای من به درد میخوره یا تو.
راستی دانلود کن ببر برای شاگردهای خانمت دیگه.
میگم این چهارتا رو فعلً ببر بده به مؤسسه جعفر اینا گوش کنن.
خخخ.
نه جدی ببر بده برای بچه هاشون بذارن.
با من هم کلکل نکن عزیزم.
آخر عاقبت نداره هااااااا!

داداش ما که بخت ما خابیده کسی را نداریم
برای تو خوبه از ما زوتر آستین بالا زدی

من آستین کوتاه میپوشم عزیزم.

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد

دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد

دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد

ملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد

چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد

چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید

بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد

چو هفت صد پرده دل را به نور خود بدراند

ز عرشش این ندا آید بنامیزد بنامیزد

چو او از هفتمین دریا به کوه قاف رو آرد

از آن دریا چه گوهرها کنار خاک درریزد

آورین آورین.

سلام شهروز جان.
شاید بعضی وقتها نتونم بیام و از این پستهای خوبت تشکر کنم ولی بدون که من یکی از طرفداران نوار قصه و کارتون و مستند و رمان و از این جور چیزها هستم.
پس همیشه یادت باشه که اگر باشم در اینگونه پستهایت حتما نظر میزارم و سپاسگزارم.
موفق باشی.

سلام بر محمد عزیز.
به خاطر لطفت ممنون.
این خیلی خوبه که به این قبیل چیزها علاقه داری.
فعلً این چهارتا نوار قصه ای که گذاشتم رو بگیر.
تا آخر سال سعی میکنم همه ی نوارهای منتشر شده رو اینجا براتون بذارم.
موفق باشید.

دورود خسته نباشید خسته نباشید میگن به همه از مدیر سایت گرفته تا عزیزان نگهدار و پشتیبان سرور تا برسه به ماها که در خانه نشستیم و مرور خاطرات را با خیال راحت انجام میدهیم همگی خسته نباشید دستت طلا جناب حسینی اما ای کاش همگی بتوانید یه جورایی فیل بزارید همانند مجتبی چون می خواهیم قصه ها و فیلم های آن دوران را که همانند گنجینه هایی دست نیافتنی است را به کودکانمان نشان بدهیم پس اگر براتون مقدور بود همانند مجتبی خوان هم فیلم قصه ها را بزارید هم نوار های به سصوتی تبدیل شده یه آنها را یا اینکه اگر براتون مقدور بود فیلمهای آن زمان را هم در قسمت های مختلف برای دانلود قرار بدهید بینهایت سپاسگزارم از لطفتان خدا وند یکتا یارتان باد و موفق باشید با تشکر فاروق خسروی از استان کرمانشاه

فاروق عزیز سلام.
خوشحالم که یکی از بچه های قدیمی شهید محبی رو اینجا دیدم.
میگم فیلم اون شبی که اومدید هیأت خونه ی ما هستهاااااااا میخوای بذارم خخخ.
تازه داییم هم هنوز تو رو یادشه.
ولی فیلمهایی که خواستی، مشخص نیست که نسخه ی صوتی توضیحدارش موجود باشه یا نه.
چون فایل تصویریش که به درد این سایت نمیخوره.
ولی از بچه ها اگر کسی سایت قدرتمندی در این مورد میشناسه خوشحال میشیم بهمون معرفی کنه.
این نوارها، تقریبً پراکنده شدن و تقریبً هیچ کس یا سایتی همه ی اونها رو یکجا نداره.
هر کس بالاخره آرشیوش یه کم و کسری داره.
ولی اگر خدا بخواد میخوام گوشکن اولین یا یکی از معدود سایتهای انگشتشماری باشه که هر پنجاه و سه تا نوار رو برای دانرود داشته باشه.
اینطوری حتی خیلی از بیناها هم برای دانلود این نوارها میان اینجا و این فرصتیه برای فرهنگسازی درباره ی تواناییهامون و اثبات خودمون.
ممنون که نظر دادی.
موفق باشید.

سلام.
مثل اینکه دیر رسیدم.
این روزها من زیاد دیر می رسم. یعنی هستم ها ولی انگار نیستم. وای قصه! آخجون! میشه فقط مال کودکان نباشه؟ یعنی بزرگ ها هم دل دارن. الان چرا این مدلی تماشا می کنید خوب قصه دوست دارم مگه چیه؟
جناب شهروز من۱عالمه قصه دارم ولی کیفیت خیلی هاشون افتضاحه. درضمن به احتمال خیلی قوی شما همهش رو دارید. پس صبر می کنم شما هرچی قصه دارید رو کنید تا ببینم هر کدوم رو که نداشتید من بذارم. مثلا تیز چنگال رو با کیفیت افتضاح اون هم نصفه داشتم که الان میرم واسه دانلودش!
مینا جان! جناب شهروز و آقای خادمی! این کار خیلی قشنگیه. اگر از من می شنوید حتما ادامهش بدید. چه کامنت های زیرش زیاد باشه چه نباشه. من یکی از طرفدار های سفت و سختش هستم و خیلی هم سفت پاش ایستادم. اتفاقا طالب های این قصه ها رو هم سراغ دارم. موندم چطور تا الان به فکرم نرسید که می تونم هر هفته یکی از این قصه ها رو براشون پخش کنم! از شما ممنونم. بابت این قصه و این پست و این پیشنهاد و پیشاپیش هم ممنونم بابت باقیش که امیدوارم هرگز دلسرد نشید و ادامه بدید.
دوباره من اومدم با پر حرفی هام! همه ببخشید! چی خیال کردید؟ کامنت های انشاییم این طرف ها نبود گفتید دیگه رفت خلاص شدیم؟ مطمئن باشید که نشدید. من هستم با کامنت های طولانیم و با دعای همیشگیم برای همهتون از ته دل.
ایام به کام.

سلام پریسا.
حالا ما میگیم برای بچه ها ولی خودمون گوش میکنیم کی به کیه؟
من خودم چند روز پیش داشتم دالیموشه گوش میکردم خخخ.
یه حالی داااااااااااااااد!
قطعً به کمک و دلگرمی همه ی شما احتیاج دارم.
من هم ممکنه یه سریهاش رو نداشته باشم.
اونجاست که یکی مثل تو میاد به کمکم و این آرشیو رو توی گوشکن باهم کامل میکنیم.
ممنون از حضورت و لطفت.
موفق باشید.

سلااام شهروز جووونم
آخ جون
آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته
من خییییلیییی دوست دارم قصه رو
اگه میشه سیندرلا رو هم بذار
من خیلی دوست دارم اون قصه رو ولی نمیدونم نوارشو کجا گذاشتم.
میسی میسی از پست و نوار موفق باشی

سلام اصغر.
باشه. اگر پیداش کردم، احتمالً دوشنبه برات میذارم.
آقا از بین این پنجاه و دو نوار، اولویت با نوارهایی هست که توی کامنتها درخواست میشه.
فعلً سیندرلا در اولویته.
اصغر ممنون از حضورت.

واااااآاااااییییی آآآآخ جون قصه قصه قصه جوووووٱوووونمی ایول شهروزی،،عاشقم قصه رو عااااااشقم زیااااد قصه دوست دارم وااااایییی که چقد خوشحالم خداااااااییییااا میسی میسی شهروز زیااااد،،همیشه برا ما قصه بزار که من که خودم دوست دارم…تا چند سال پیش مامان بابام برام قصه میگفتن اما حالا کهمثلا بزرگ شدم نه دیگه خجالتم میاد که برم بگم برام قصه بگن بازم بعضی وقتا مامانیمو میگم برام داستان بگه اما روم نمیشه بهش بگم برام قصه بگه هاااا،،خلاصه که بسیاااار از این کار خوشمان آمد رفتم که دانلود کنم یهههههووووٱوووٱووووٱووو هوهو هوهو
خدافسی
وااااایییی راستی از بس حول بودم سلام یادم رفت ببخشید
خوب حالا خدافسی باااااای باااایییی

سلام ملیسا.
خخخ.
خب یعنی تا چند سال پیش تا کِی یعنی؟
حالا برو دانلود کن گوش کن.
خدافظی.

سلام واسه داستان خاله سوسکه ممنون خیلی گشتم تا پیداش کنم ،میخواستم واسه دختر داداشم بزارمش.

سلااااااااااااام
بخدا عالی بودین کلی دنبال قصه خاله سوسکه بچگیام می گشتم که عاشقش بودم و اینجا پیدا کردم
هرچند الان نوارشو دارد ولی ممنون که شما فایلشو گذاشتیییییین

[…] دانلود نوار قصه ی خاله سوسکه کجا میری. – محله نابینای… […]داستان خاله سوسکه کجا میری

سلام امروز کاملا اتفاقی داستانای قدیمی رو سرچ کردم و این پیجو دیدم خیلی ازتون ممنونم کارتون خیلی قشنگه فقط یه سوال دارم چطوری میتونم لیست همه قصه هایی که گذاشتید رو ببینم بازم ممنون از کار قشنگتون

[…] دانلود نوار قصه ی خاله سوسکه کجا میری. – محله نابینای… […]

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت


هشت
 + 
پنج
 = 

مشترک نمی شوم
دریافت همه دیدگاه های این نوشته
فقط دریافت پاسخ دیدگاه های خودم
اگه کامنت جدیدی اومد با ایمیل به شما اطلاع داده بشه؟ البته حتی اگه کامنت هم ندی میتونی مشترک کامنت دونی بشی!


Username


Password

Remember Me

آدرس ایمیلتان را وارد کنید:

پیاده‌سازی توسط فید برنر

حق کپی رایت برای سایت گوشکن محفوظ است.

انتشار مطالب سایت با اجازه ی کتبی از مدیر سایت، بلامانع است.

پيش پي‌نوشت: براي زوج‌ها جوان.

 

داستان خاله سوسکه کجا میری

 

يكي بود يكي نبود، غير از خدا هيچكس نبود. يه خاله سوسكه قشنگي بود كه يه روز پيراهني از پوست پياز، روسري از پوست سير، چادري از پوست بادمجان و يه جفت كفش خيلي قشنگ از پوست سنجد دوخت و پوشيد و بيرون رفت. رفت و رفت و رفت تا به بقال رسيد. بقال گفت: خاله سوسك پا كوتاه! سوسك سياه! كجا مي‌ري؟

خاله سوسك ناراحت شد و گفت: خاله سوسكه و درد. من كه از گل بهترم، از يرگ گل نازكترم چرا مي‌ذاري سر به سرم؟؟

– پس چي بگم؟

– بگو خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، كجا مي‌ري؟

– اي خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، كجا مي‌ري؟

– مي‌رم كمي گردش كنم.

– خاله قزي زنم مي‌شي؟ وصله اين تنم مي‌شي؟ دگمه پيرهنم مي‌شي؟

– اگه من زنت بشم، وصله اون پيرهنت بشم، دگمه پيرهنت بشم، وقتي دعوامون بشه منو با چي مي‌زني؟

بقال سنگ ترازو رو برداشت و گفت: با اين.

خاله سوسكه جيغي زد و گفت: نه، نه، نه! من زن بقال نمي‌شم؛ اگر بشم، كشته مي‌شم.

بعد خاله سوسكه رفت و رفت و رفت تا به قصاب رسيد. قصاب گفت: خاله سوسك پا كوتاه! سوسك سياه! كجا مي‌ري؟

خاله سوسك ناراحت شد و گفت: خاله سوسكه و درد. من كه از گل بهترم، از يرگ گل نازكترم چرا مي‌ذاري سر به سرم؟؟

– پس چي بگم؟

– بگو خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، كجا مي‌ري؟

– اي خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، كجا مي‌ري؟

– مي‌رم كمي گردش كنم.

– خاله قزي زنم مي‌شي؟ وصله اين تنم مي‌شي؟ دگمه پيرهنم مي‌شي؟

– اگه من زنت بشم، وصله اون پيرهنت بشم، دگمه پيرهنت بشم، وقتي دعوامون بشه منو با چي مي‌زني؟

قصاب ساتور رو برداشت و گفت: با اين.

خاله سوسكه جيغي زد و گفت: نه، نه، نه! من زن قصاب نمي‌شم؛ اگر بشم، كشته مي‌شم.

بعد خاله سوسكه رفت و رفت و رفت تا به بزاز رسيد. بزاز گفت: خاله سوسك پا كوتاه! سوسك سياه! كجا مي‌ري؟

خاله سوسك ناراحت شد و گفت: خاله سوسكه و درد. من كه از گل بهترم، از يرگ گل نازكترم چرا مي‌ذاري سر به سرم؟؟

– پس چي بگم؟

– بگو خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، كجا مي‌ري؟

– اي خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، كجا مي‌ري؟

– مي‌رم كمي گردش كنم.

– خاله قزي زنم مي‌شي؟ وصله اين تنم مي‌شي؟ دگمه پيرهنم مي‌شي؟

– اگه من زنت بشم، وصله اون پيرهنت بشم، دگمه پيرهنت بشم، وقتي دعوامون بشه منو با چي مي‌زني؟

بزاز مترش رو برداشت و گفت: با اين.

خاله سوسكه جيغي زد و گفت: نه، نه، نه! من زن بزاز نمي‌شم؛ اگر بشم، كشته مي‌شم.

بعد خاله سوسكه رفت و رفت و رفت تا به خياط رسيد. خياط گفت: خاله سوسك پا كوتاه! سوسك سياه! كجا مي‌ري؟

خاله سوسك ناراحت شد و گفت: خاله سوسكه و درد. من كه از گل بهترم، از يرگ گل نازكترم چرا مي‌ذاري سر به سرم؟؟

– پس چي بگم؟

– بگو خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، كجا مي‌ري؟داستان خاله سوسکه کجا میری

– اي خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، كجا مي‌ري؟

– مي‌رم كمي گردش كنم.

– خاله قزي زنم مي‌شي؟ وصله اين تنم مي‌شي؟ دگمه پيرهنم مي‌شي؟

– اگه من زنت بشم، وصله اون پيرهنت بشم، دگمه پيرهنت بشم، وقتي دعوامون بشه منو با چي مي‌زني؟

خياط قيچي رو برداشت و گفت: با اين.

خاله سوسكه جيغي زد و گفت: نه، نه، نه! من زن خياط نمي‌شم؛ اگر بشم، كشته مي‌شم.

بعد رفت و رفت و رفت تا به كنار چشمه رسيد. آقا موشه همين كه خاله سوسكه رو ديد يه دل نه صد دل عاشق شد و به خاله سوسكه گفت: اي خاله قزي، چادر يزدي، كفش قرمزي، زنم مي‌شي؟

خاله سوسكه گفت: اگه من زنت بشم، وقتي دعوامون بشه، منو با چي مي‌زني؟

– با دم نرم و نازكم.

– راستي راستي مي‌زني؟

– نه، نمي‌زنم! نازت مي‌كنم.

– زنت مي‌شم.

خلاصه آنها با هم عروسي كردند…

چند روزي گذشت. يه روز خاله سوسكه رفت لب چشمه كه يه دفعه پاش سر خورد و افتاد توي آب. خاله سوسكه داد زد: آقا موشه…آقا موشه…گل گلدونت، چراغ ايونت، تو آب افتاده، داره غرق مي‌شه.

آقا موشه مثل برق و باد خودش رو به رودخونه رسوند و گفت: خاله قزي جون! دستت رو بده من!

– وا دستم كه مي‌شكنه.

– پس پات رو بده.

– پام رگ به رگ مي‌شه.

– پس چي كار كنم؟؟

– يه نردبان برام بيار.

آقا موشه زور يه هويج برداشت و با دندانش جويد و براي خاله سوسكه توي آب انداخت. خاله سوسكه از نردبان بالا رفت و با آقا موشه به خانه رفتند و زندگي خوبي داشتند.

 

 

 

پي‌نوشت1: بالا رفتيم دوغ بود قصه ما دروغ بود، پايين اومديم ماست بود قصه ما راست بود.

 

 

پي‌نوشت2: قول مي‌دم ديگه از اينا ننويسم.

 

فعلان.

نه بنويس ولی حقيقت بنويس آقا موشه ای اگه توی زندگی من بياد باور کن زير شعله رو زياد می کنه زودتر جزغاله بشم

سلام
که اينطور خاله سوسکه رو ضايع ميکنی اگه به مادرش نگفتم بقيه حرفامو هم نميگم ……………………..
راستی از اين به بعد طفره زن رو زود تر آپ ميکنم

سلام منو با دمپايی ميزنن وايييييييييييييييييييييييی

سلااااام : من ديروز يه دختره ديدم که خوشم ميومد ازش … اسمش الناز بود … نکنه خودت باشی … ديروز کجا بودی ؟؟؟ … !!! :))))

سلام نمی دونم ميدونی يا نه اين آقا موشه از بستگان ماست خيلی بچه گليه اينقدر خوبهههههههههههههههههههههههههههه

خيلی مبتذلی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خیلی قشنگ بود. مررررررررسیییییی [بغل]

یعنی دقیقا چیزی بود که دنبالش بودم!!! و شاید این بهونه ای بود که دقیق تر نگاه کنم چون حتما چیزای دیگه ای هم پشت این احساس پنهونه 🙂

دیدم اگه کامنت نذارمو تشکر نکنم نامردیه. واقعا مرسی. کلی از دوران کودکیم تازه شد ….

http://dl.3sotdownload.com/dl/90/3/Khale%20Soskeh.mp3
اینم لینکش واسه کسایی که مث من باش خاطره دارن

کلیپ موزیکال شاد کودکانه خاله سوسکه ، عروسی خاله سوسکه – کانال عسل (آنتی نامرد) – aparat.com/antinamard

 

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود سوسک خوش بالایی بود,دختر زیبایی بود.صورتی مثال ماه با 2تا چشم سیاه,قد نگو بالا بلند,مونگومثل کمند,از شبق مشکی ترک,از کمندبلند ترک…بابای سوسکه ولی خیلی فقیر,ناتوان بود وتودردوغم اسیر.تاکه روزی از روزا تاجری از تاجرا شهره ی خوشکلی سوسکو شنیدمرغ دل از قفس پرید.نامه ای نوشت برای پدرش خواستگاری کرد از اون دختر از گل بهترش.پدرش با خاله این قصه رو گفت,خاله هم نشست و حرفاش وشنفت:

((بشنو از من دخترم دختر ازبرگ گل نازک ترم,بروشهر همدون پیش مرد مهربون,بهش میگن مش رمضون,عاشقه برای تو از دلو جون,شوهری پیدا نمی کنی دیگه بهتر از اون.پول داره طبق طبق خونه داره هزار هزار,جون من ای دخترم ,بهونه ای تازه نیار.))

((مهربون عزیز دل ای پدرم من که از گل بهترم از خوشگلا خوشگل ترم ,دور بشم از تو برم؟ازدواج کنم با مردی که نه خوبیش رو دیدم,نه اونو پسندیدم؟))

بعد چند ماه پدر سوسکه سیاه,شد مریض وروی لباش ناله و آه.خاله سوسکه پاکوتاه پوشیدش ترمه قبا,راهی شد برهمدون شو کنه با رمضون,عصا واسه پدر بشه وضع اونا بهتر بشه.داستان خاله سوسکه کجا میری

خاله سوسکه رفت ورفت تا رسید به بقالی ,بقاله سبیل کلفت,چاق وتاس وتپلی.

((سلام علیکم سوسکه سیاه ,حال شما چطوره؟قربون اون قد وبالا دماغ امسال شما چطوره؟))

-((این چجور حرف زدنه؟تربیت هم خوب چیزیه.حرف نزنی که بهتره,نزاکت هم خوب چیزیه.یکی یک دونه منم ,گل بابونه منم,خوشگل وگل دهنم,توی سوسکا نوبرم))

((چرا اینقدر خاله جون بدت اومد؟ای بابا دنیا که آخر نیومد.بگو پس من چی بگم.قربون قدت برم.))

-((به من بگو:ای خاله قزی کفش قرمزی,پیرهن گلی چشم بلبلی,کجا میری؟چرا تو تنها میری؟))

((خیلی خوب کجا میری؟))

-((میروم بر همدون ,شوکنم بر رمضون,قلیون بلور بکشم,منت مردم نکشم))

((زن من بشو سوسکه  سیاه این همه هم ادا نیا.))

-((واه واه واه ,واه چه حرفا چه چیزا,این نشد خواستگاری ای بی حیا!))

((بگو پس من چی بگم؟ قربون قدت برم؟ ))

-((باید بگی:خاله سوسکه ناز نازی,رخت ولباس پوس پیازی,اگه دل بدم به تو,توهم به من دل می بازی؟))

((خاله سوسکه ناز نازی,رخت ولباس پوس پیازی,اگه دل بدم به تو,توهم به من دل می بازی؟))

-((اگه من زنت بشم ,وصله ی تنت بشم,یه روز دعوامون بشه,قهر بین دوتامون بشه,منو با چی میزنی؟))

((با سنگ پاتوق میزنم هی میزنم وهی میزنم))

-((واه واه واه واه من زن بقال نمیشم اگربشم کشته میشم,به خونم آغشته میشم.))

خاله سوسکه رفت ورفت تا رسید به قصابی.قصابه بیرون دوید گفت به او با بی تابی:

((خاله سوسکه نازنازی٬رخت ولباس پوست پیازی٬بگوکه کجامیری.بی کس وتنها میری؟))

-((خاله سوسکه ودردپدرم چرامیزاری سربه سرم؟من که ازگل بهترم٬تودخترا تاج سرم٬خاله سوسکه کدومه؟بی تربیت بی نزاکت٬حرف نزنی سنگین تری!))

((این قدر دعوا چرا خاله سوسکه پر ادا؟چی باید ادات کنم؟بگوچی صدات کنم؟))

-((به من بگو:ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬اغربخیر٬کجامیری؟))

((ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬اغربخیر٬کجامیری؟))

-((میرم برهمدون٬شو کنم بررمضون ٬ نون گندم بخرم٬منت مردم نبرم.میرم که غوغابکنم٬دشمنورسوا بکنم.))

((این همه راهوبری تاهمدون؟پیش آقارمضون؟من خودم فدات می شم٬نوکربابات میشم٬خاک زیرپات میشم.))

-((اگه من زنت یشم وصله ی تنت بشم٬دنیا که یک جور نمیشه٬بدون نمک شورنمیشه٬وقتی دعوامون بشه٬قهربین ۲تامون بشه٬من و باچی میزنی؟))

((بله؟دعوامون بشه؟قهربین ۲تامون بشه؟اگه هی کفش بخوای لباس بخوای٬باحرف من تو٬راه نیایبا ایت ساطورقصابی دمارتودر میارم٬داغون پاغونت می کنم.))

-((واه٬واه٬واه واه واه٬من زن قصاب نمیشم))

((چرا نمیشی؟))

-((اگربشم کشته میشم٬به خونم آغشته میشم.))

خاه سوسکه رفت ورفت تارسیدبه خرازی٬مردخرازبه اوگفت:((خاله سوسکه نازنازی٬رخت ولباس پوس پیازی.با اون لب مثل انار٬باقدسرووچنار٬کجا میری بی کس ویار؟))

-((این چه حرف زدنه؟تربیتم خوب چیزیه٬وقاحتم حدی داره٬نزاکتم خوب چیزیه.))

((این قدر دعواچرا؟خاه سوسک پرادا؟بگو که چی چی بگم٬نگی من بایدبرم!))

-((به من بگو:ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬اغربخیر٬کجامیری؟))

((ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬اغربخیر٬کجامیری؟))

-((میرم برهمدون٬شو کنم بررمضون٬واسه پدرعصابشه٬گره ی فقرش وابشه.))

((خاله سوسکه پاکوتاه٬شیرین ادا٬ترمه قبا٬ای باباجسارته٬می بخشیا٬وصله ی تنم میشی؟))داستان خاله سوسکه کجا میری

-((واسه خواستگاری٬بروپیش پدرم٬شرمی کن حیایی کن٬ای خدا خاک به سرم.))

((توفقط جواب بگو٬میرم پیش بابات٬لال بشه زبون من قربون شرم وحیات.))

-((اگه من زنت یشم وصله ی تنت بشم٬یه روز دعوامون بشه ٬قهربین دوتامون بشه٬منوباچی میزنی؟))

((خدانیاره اون روزو چشام نبینه اون روزو ولی اگه دعوامون بشه٬قهربین ۲تامون بشه٬بااین سوزن خیاطی٬حالت رومن جا میارم.جونی برات نمیزارم.))

-((واه٬واه٬واه واه واه٬چه چیزا٬من زن خراز نمیشم٬اگربشم کشته میشم به خونم آغشته میشم!))

خاله سوسکه رفت ورفت تا رسیدبه جوی آب.خواست که از آب رد بشه٬لغزیدش به توی آب.تاکه موشی مهربون٬سوسکه رو دید٬بی درنگ میون جوی آب پرید.دم خودروپیش خاله جون آوردبا دمش خاله روازآب بیرون کشید.خاله سوسکه چشم گشود٬دل زموش ماربود. موشه گفت:((ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬ازاین وراکجامیری؟اگه جای دورمیری٬پس چراتنها میری؟))

-((میرم بر همدون٬شوکنم بررمضون٬نون گندم بخورم٬هی بخورم هی بخوابم.))

اشکی ازچشم آقا موشه چکید٬خبرخوبی نبود که اون شنید.آقاموش عاشق قصه ی ما٬باصدایی پرزشرم وحیا٬گفت به او:((شیرین ادا٬ترمه قبا٬چشمون سیاه٬دلبری٬نقل تری٬ازهمه قشنگ تری٬توی سوسکانوبری٬میدونی دوست دارم؟میدونی جای تودرقلب منه؟هرچی ازمحبتم برات بگم بازم کمه؟ژ٬میتونم ازشماخواهشی کنم؟با من عروسی بکنی؟))

-((اگه من زنت بشم٬وصله ی تنت بشم٬شب که از راه برسه٬تاریکی بی حساب بیاد٬مئ کجالالا کنم؟توچشمام که خواب بیاد؟میدونی عروس خانوم لونه میخواد٬خونه میخواد٬یه جایی که گرم باشه٬یه جایی که نرم باشه.))((گمونم روخیک شیره خونه ی خوبی باشه٬ای همسرم٬ازبرگ گل نازک ترم.))

-((خیک شیره٬واه واه واه ٬چسبی بشم؟خداپناه.))

((خیک روغن چجوره؟نگیرانقدربهونه.))

-((خیک روغن نمیخوام٬نگوکه بایدبیام.چرب میشه تن وبدنم٬میریزه موی سرم.))

((غصه نخورقشنگ من٬خوشگل ملنگ من٬هرچی موش وگربه هست٬فدای ناز نگات٬بخوره توسرمن٬تموم این دردروبلات.هرچی که ازم بخوای ٬برات فراهم میارم.برای تومهربون سنگ تموم من میزارم.))

-((اگه من زنت یشم وصله ی تنت بشم٬یه روز دعوامون بشه ٬قهربین دوتامون بشه٬منوباچی میزنی؟))

((زدن چیه خاک به سرم٬توهستی چون تاج سرم٬اگرکه دعوامون بشه ٬قهربین ۲تامون بشه٬ازدلت در میارم٬جون سر راهت میزارم.))

-((حالا که فهمیدم توهستی مهربون٬زنت میشم از دل وجون.))

خاله سوسکه دروغ نگم عاشق موشه شده بود٬حرفای موش عزیز٬سوسکه روراضی کرده بود٬خاله سوسکه وآقا موش عروسی کردند.

بچه ها٬خوش وخرم زندگی کردندباهم٬شکرخدا.بادابادامبارک بادا..ایشاالله مبارک بادا…بادابادامبارک بادا…ایشاالله مبارک بادا.

((خاله سوسکه نازنازی٬رخت ولباس پوست پیازی٬بگوکه کجامیری.بی کس وتنها میری؟))

-((خاله سوسکه ودردپدرم چرامیزاری سربه سرم؟من که ازگل بهترم٬تودخترا تاج سرم٬خاله سوسکه کدومه؟بی تربیت بی نزاکت٬حرف نزنی سنگین تری!))

((این قدر دعوا چرا خاله سوسکه پر ادا؟چی باید ادات کنم؟بگوچی صدات کنم؟))

-((به من بگو:ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬اغربخیر٬کجامیری؟))

((ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬اغربخیر٬کجامیری؟))

-((میرم برهمدون٬شو کنم بررمضون ٬ نون گندم بخرم٬منت مردم نبرم.میرم که غوغابکنم٬دشمنورسوا بکنم.))

((این همه راهوبری تاهمدون؟پیش آقارمضون؟من خودم فدات می شم٬نوکربابات میشم٬خاک زیرپات میشم.))

-((اگه من زنت یشم وصله ی تنت بشم٬دنیا که یک جور نمیشه٬بدون نمک شورنمیشه٬وقتی دعوامون بشه٬قهربین ۲تامون بشه٬من و باچی میزنی؟))

((بله؟دعوامون بشه؟قهربین ۲تامون بشه؟اگه هی کفش بخوای لباس بخوای٬باحرف من تو٬راه نیایبا ایت ساطورقصابی دمارتودر میارم٬داغون پاغونت می کنم.))

-((واه٬واه٬واه واه واه٬من زن قصاب نمیشم))

((چرا نمیشی؟))

-((اگربشم کشته میشم٬به خونم آغشته میشم.))

خاه سوسکه رفت ورفت تارسیدبه خرازی٬مردخرازبه اوگفت:((خاله سوسکه نازنازی٬رخت ولباس پوس پیازی.با اون لب مثل انار٬باقدسرووچنار٬کجا میری بی کس ویار؟))

-((این چه حرف زدنه؟تربیتم خوب چیزیه٬وقاحتم حدی داره٬نزاکتم خوب چیزیه.))

((این قدر دعواچرا؟خاه سوسک پرادا؟بگو که چی چی بگم٬نگی من بایدبرم!))

-((به من بگو:ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬اغربخیر٬کجامیری؟))

((ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬اغربخیر٬کجامیری؟))

-((میرم برهمدون٬شو کنم بررمضون٬واسه پدرعصابشه٬گره ی فقرش وابشه.))

((خاله سوسکه پاکوتاه٬شیرین ادا٬ترمه قبا٬ای باباجسارته٬می بخشیا٬وصله ی تنم میشی؟))

-((واسه خواستگاری٬بروپیش پدرم٬شرمی کن حیایی کن٬ای خدا خاک به سرم.))

((توفقط جواب بگو٬میرم پیش بابات٬لال بشه زبون من قربون شرم وحیات.))

-((اگه من زنت یشم وصله ی تنت بشم٬یه روز دعوامون بشه ٬قهربین دوتامون بشه٬منوباچی میزنی؟))

((خدانیاره اون روزو چشام نبینه اون روزو ولی اگه دعوامون بشه٬قهربین ۲تامون بشه٬بااین سوزن خیاطی٬حالت رومن جا میارم.جونی برات نمیزارم.))

-((واه٬واه٬واه واه واه٬چه چیزا٬من زن خراز نمیشم٬اگربشم کشته میشم به خونم آغشته میشم!))

خاله سوسکه رفت ورفت تا رسیدبه جوی آب.خواست که از آب رد بشه٬لغزیدش به توی آب.تاکه موشی مهربون٬سوسکه رو دید٬بی درنگ میون جوی آب پرید.دم خودروپیش خاله جون آوردبا دمش خاله روازآب بیرون کشید.خاله سوسکه چشم گشود٬دل زموش ماربود. موشه گفت:((ای خاله قزی٬کفش قرمزی٬ازاین وراکجامیری؟اگه جای دورمیری٬پس چراتنها میری؟))

-((میرم بر همدون٬شوکنم بررمضون٬نون گندم بخورم٬هی بخورم هی بخوابم.))

اشکی ازچشم آقا موشه چکید٬خبرخوبی نبود که اون شنید.آقاموش عاشق قصه ی ما٬باصدایی پرزشرم وحیا٬گفت به او:((شیرین ادا٬ترمه قبا٬چشمون سیاه٬دلبری٬نقل تری٬ازهمه قشنگ تری٬توی سوسکانوبری٬میدونی دوست دارم؟میدونی جای تودرقلب منه؟هرچی ازمحبتم برات بگم بازم کمه؟ژ٬میتونم ازشماخواهشی کنم؟با من عروسی بکنی؟))

-((اگه من زنت بشم٬وصله ی تنت بشم٬شب که از راه برسه٬تاریکی بی حساب بیاد٬مئ کجالالا کنم؟توچشمام که خواب بیاد؟میدونی عروس خانوم لونه میخواد٬خونه میخواد٬یه جایی که گرم باشه٬یه جایی که نرم باشه.))((گمونم روخیک شیره خونه ی خوبی باشه٬ای همسرم٬ازبرگ گل نازک ترم.))

-((خیک شیره٬واه واه واه ٬چسبی بشم؟خداپناه.))

((خیک روغن چجوره؟نگیرانقدربهونه.))

-((خیک روغن نمیخوام٬نگوکه بایدبیام.چرب میشه تن وبدنم٬میریزه موی سرم.))

((غصه نخورقشنگ من٬خوشگل ملنگ من٬هرچی موش وگربه هست٬فدای ناز نگات٬بخوره توسرمن٬تموم این دردروبلات.هرچی که ازم بخوای ٬برات فراهم میارم.برای تومهربون سنگ تموم من میزارم.))

-((اگه من زنت یشم وصله ی تنت بشم٬یه روز دعوامون بشه ٬قهربین دوتامون بشه٬منوباچی میزنی؟))

((زدن چیه خاک به سرم٬توهستی چون تاج سرم٬اگرکه دعوامون بشه ٬قهربین ۲تامون بشه٬ازدلت در میارم٬جون سر راهت میزارم.))

-((حالا که فهمیدم توهستی مهربون٬زنت میشم از دل وجون.))

خاله سوسکه دروغ نگم عاشق موشه شده بود٬حرفای موش عزیز٬سوسکه روراضی کرده بود٬خاله سوسکه وآقا موش عروسی کردند.

بچه ها٬خوش وخرم زندگی کردندباهم٬شکرخدا.بادابادامبارک بادا..ایشاالله مبارک بادا…بادابادامبارک بادا…ایشاالله مبارک بادا.

 

 

((مرا با چی می زنی؟ ” گفت: “با دم نرم و نازکم” گفت: “راستی راستی می زنی؟” گفت: “نه دمم را به سرمه می زنم و به چشمت می کشم” گفت: “حالا که این طور است زنت می شم.” باری کارها را راست و درست کردند و هر چه موش و سوسک تو شهر بود وعده گرفتند و عروسی را راه انداختند. شب عروسی دیگ ها را بار گذاشتند، قندها را به آب ریختند، بزن و بکوب خوبی هم راه انداختند. کارها که رو براه شد، عروس را با باینگه و دار و دسته اش به خانه داماد آوردند. داماد هم تا سر کوچه با ساقدوش ها پیشواز آمد. آخر سر، کار چاق کن ها دست عروس را گرفتند و گذاشتند توی دست داماد و مبارک باد را خواندند.دیگر زندگی را درست کردند، خاله سوسکه سر و سامانی پیدا کرد.چند روزی گذشت. آقا موشه دنبال کارش رفت، و خاله سوسکه افتاد توی خانه داری.یک روز عرق چین و پیراهن و زیر شلواری آقا موشه را برد دم آب که بشورد، پاش سرید افتاد توی آب. به هزار زحمت خودش را به علفی رساند و آن جا بند شد. پی چاره می گشت و می خواست تا غرق نشده آقا موشه را خبر دار کند، در این میان یکی از سوارهای شاهی پیدا شد. خاله سوسکه فریاد زد: “ای سوارک – رکی، دم اسبت اردکی، بتو می گویم، به اسب دلدلت می گویم، به قبای پرگلت می گویم، برو تو آشپزخانه شاه، آن جا آقا موشک را بگو، بلبله گوشک را بگو، سنجاب پوشک را بگو، که نازت، نازنینت، گل بستانت، چراغ شبستانت، تو آب افتاده، خودت را با نردبان طلا برسان و از آب بکشش بیرون.”سوار آمد به خانه ی شاه و تو آب افتادن خاله سوسکه و حرف هاش را برای شاه و وزیر تعریف کرد و آن ها را خنداند، نگو؟ آقا موشه هم که همان وقت از آشپزخانه به کنج اتاق آمده بود، این ها را شنید. مثل برق و باد خودش را رساند دم آب، بنا کرد توی سرش زدن، که: ای حلال و همسرم، خاک عالم بر سرم، که گفت تو آب بیفتی؟ زود باش دستت را بده بکشمت بیرون، گفت: ” وا دستم نازک است ور میاد.” گفت: “پاتو بده” گفت: “پام رگ به رگ می شود” گفت: “زلفت را بده” گفت: “پریشان می شود” گفت: “پس چه کنم چاره کنم؟” گفت: “من که به تو پیغام دادم، که نردبان طلا بیار، تا بیام بیرون.”موشه دوید، رفت تا دکان سبزی فروشی یک هویج دزدید، با دندانش جوید و دندانه – دندانه اش کرد و آورد برای خاله سوسکه و گذاشت توی آب. خاله سوسکه با قر و غمزه، یواش یواش آمد بالا و آقا موشه کولش گرفت و بردش خانه، رختخواب را پهن کرد و خواباندش. صبح که از خواب بیدار شد، استخوان درد گرفته بود و سرما سختی هم خورده بود. آقا موشه دستپاچه شد، که: نکند، سینه پهلو کرده باشد! تند و تیز به سراغ حکیم رفت. حکیم آمد و گفت: “چاییده، باید شوربای شلغم بخورد” بیچاره آقا موشه باز رفت، این طرف و آن طرف دنبال شلغم دزدی و لپه دزدی و چیزهای دیگر. وقتی که همه را فراهم کرد، رفت توی آشپزخانه و یک دیگ را بارگذاشت و زیرش را آتش کرد،‌آب که جوش آمد، لپه و لوبیا را ریخت، بعد هم شلغم ها را پوست کند و خرد کرد و ریخت توی دیگ. اما همین که آمد بهم بزند افتاد توی دیگ آش،  از آ‌ن طرف خاله سوسکه هر چه صبر کرد دید آقا موشه نیامد. هم دلواپس شده بود هم گرسنه بنا کرد به صدا زدن: “آقا موشه، آقا موشه!” دید جوابی نمی آید. به هزار زحمت چادرش را پیچید دور کمرش و آمد توی آشپزخانه، دید: آقا موشه نیست. رفت سر دیگ، کفگیر را گرفت که دیگ را بهم بزند  (چشت چیز بد نبیند) دید آقا موشه پخته و بریان توی دیگ آش شنا می کند… دوبامبی زد تو سرش. بنای گریه و زاری گذاشت. گیس کشی کرد، سینه کوبید، اشک ریخت تا از حال رفت – همسایه ها خبر شدند، آمدند مشت و مالش دادند، کاه گل به دماغش رساندند، گلاب به صورتش زدند، تا به حال آمد و گفت: “دیگه زندگی به چه درد می خوره؟” باری شب و روز خوراک خاله سوسکه اشک چشم بود و خون جگر، سر هفته که شد، با در و همسایه سر خاکش رفت، چله اش را هم گرفت. سالش را هم برگزار کرد. بعد از آن هم هر چه خواستگار آمد جواب داد و گفت: “من بعد از آن نازنین دو کار نمی کنم: نه اسم شوهر می آورم، نه سیاهی از خود دور می کنم!” اینست که از آ‌ن روز تا حالا خاله سوسکه از غم آقا موشه سیاه پوش است. این بود سرگذشت خاله سوسکه.))

 

داستان خاله سوسکه کجا میری
داستان خاله سوسکه کجا میری
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *