متری شیش و نیم فیلمی به نویسندگی و کارگردانی سعید روستایی و تهیهکنندگی سید جمال ساداتیان و محصول سال ۱۳۹۷ ایران است. نخستین بار در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر به روی پرده رفت و موفق شد برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شود. بعد از ابد و یک روز، این فیلم دومین همکاری سعید روستایی با نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار و پیمان معادی است.[۱][۲]
این فیلم در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ در سینماهای ایران اکران شدهاست و پرفروشترین فیلم غیرکمدی و دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران است.
چند تن از مأمورین پلیس مبارزه با مواد مخدر به سردستگی صمد (پیمان معادی) به دنبال فروشندهٔ بزرگ شیشه در تهران به اسم ناصر خاکزاد(نوید محمدزاده) هستند.
متری شیش و نیم برای نخستین بار، روز جمعه ۱۲ بهمن ماه ۱۳۹۷ در بخش سودای سیمرغ سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و از چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ نیز در سراسر کشور به صورت گسترده اکران شد.
فیلم «متری شش و نیم» دومین ساخته سعید روستایی پس از «ابد و یک روز» بود که این فیلم نیز تحسین مخاطبان را در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به همراه داشت.
رویکرد امروز داستان متری شش و نیم درباره یک سرگرد پلیس مبارزه با مواد مخدر بنام صمد (با بازی پیمان معادی) است که به دنبال توزیعکننده دانه درشت مواد مخدر بنام ناصر خاکزاد (با بازی نوید محمدزاده) است.
صمد تلاش میکند با دستگیری تمام خردهفروشان و بازجویی از آنها به چهره اصلی ناصر خاکزاد برسد. سرانجام در بازجویی از الهام (با بازی پریناز ایزدیار) به محل زندگی ناصر پی میبرد و …
داستان اصلی فیلم متری شیش و نیم
سعید روستایی پدیده سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر بود. «ابد و یک روز» توانست هم توجه مخاطبان را به خود جلب کند و هم جوایز متعددی را نصیب خود کند. همین درخشش خیرهکننده کار روستایی را برای فیلم دوم بسیار سخت کرد و سه سال طول کشید تا او برای ساخت فیلم دومش آستین بالا بزند.
متری شیش و نیم هم مثل ابد و یک روز فیلمی اجتماعی است با کنایهها و اشارات واضح سیاسی از سوی نویسنده و کارگردان فیلم. سعید روستایی این بار و برخلاف ابد و یک روز دوربینش را سمت پلیس میبرد و داستان را از منظر پلیسی خشن، اما منصف بنام صمد روایت میکند که به دنبال یک عمده فروش مواد مخدر بنام ناصر خاکزاد است.
روستایی در طول فیلم دوربینش را به جاهایی میبرد و تصاویری را از تهران به ما نشان میدهد که قبل از این شاهد چنین تصاویر تکاندهندهای از تهران نبودهایم. روستایی تلاش کرده این تصویر چرک و سیاه از شهر تهران را با دقت بالا و در کمال امانت ثبت و ضبط کند.
روستایی با ثبت این تصاویر نشان میدهد که زیرپوست این شهر چه خبر است و پشت برجها، مراکز خرید و سینماهای شیکی که هر روز در تهران ساخته میشود چه فاجعهای خوابیده است. تلاش قابل ستایش روستایی البته محدود به نمایش بیپرایه از خشونتها و سیاهی شهر تهران باقی نمیماند.
روستایی تلاش میکند در حد بضاعت سینمای ایران تصویر متفاوتی از پلیس مواد مخدر و مصائبی که آنها درگیر آن هستند نشان دهد. پلیس در فیلم متری شیش و نیم متفاوت است از چیزی که مخاطب در این سالها در سینما و تلویزیون دیده است. آن تصاویر شیک و کلیشهای که با محافظهکاری تمام به عنوان تصویری از پلیس در ذهن مخاطب شکل گرفته است در مقابل واقعگرایی فیلم روستایی رنگ میبازد. مهمترین حسن فیلم روستایی هم در همین است.
مخاطب از همان پلانهای ابتدایی فیلم با پلیسها همراه میشود و آنها را انسانهایی واقعی میبیند از جنس خودش. تنها تفاوت صمد و دیگر پلیسهای فیلم در این است که فقط شغلی که برگزیدهاند با سایر مردم تفاوت دارد، وگرنه آنها هم درگیر همان مشکلات و مصائبی هستند که هر انسان دیگری ممکن است در زندگی روزمرهاش با آن مصائب دست و پنجه نرم کند.
سعید روستایی همین میزان دقت و انصاف را هم در ترسیم قطب دیگر ماجرا ناصر خاکزاد رعایت کرده است. ناصر خاکزاد فیلم نه یک جانی بالفطره و خلافکاری بیرحم که جوانی ساده و فقیر است که جبر زندگی او را مجبور کرده تا بدل به یک قاچاقچی مواد مخدر شود. همین رعایت انصاف در پردازش شخصیتها هم هست که تقابل صمد و ناصر را به جذابترین قسمت فیلم بدل میکند.
صمد و ناصر هر دو معلول شرایطی هستند که در آن زندگی میکنند. اگر ناصر به صمد پیشنهاد رشوه میدهد و صمد به آن فکر میکند (هر چند پای شرافتش میایستد و آن را نمیپذیرد) به خاطر مشکلات و مصائبی است که در زندگی روزمره با آن دست و پنجه نرم میکنند. روستایی در اقدامی تحسین برانگیز نوک تیز پیکان انتقاداتش را متوجه شرایط جامعه میکند که مسئول آشفتگی آن نه صمد و ناصر بلکه سیاستگذارانی هستند که چنین شرایطی را برای یک جوان فراهم کردند که او برای فرونشاندن عقدههای کودکیاش مجبور میشود مواد مخدر معامله کند.
آدمهای فیلم روستایی در حد خودشان انسانهای باشرفی هستند. صمد آنقدر حواسش هست که برای بچه کوچکی که دستگیر کرده پیتزا بخرد و ناصر هم تمام پولی را که از قاچاق درآورده خرج خانوادهاش کرده تا بهتر زندگی کنند. با همین نگاه است که روستایی موفق میشود در عین نشان دادن مصائب و مشکلات زندگی شهری در تهران امروز نگاهی انسانی و عزتمندانه به شخصیتهای فیلمش داشته باشد.
اما مشکل اصلی متری شیش و نیم در کمبود ایدههای خلاقانه برای بسط و گسترش داستان تکراری فیلم است. بعد از دستگیری ناصر و بریدن حکم دادگاه برای او عملا فیلم تمام شده است، اما روستایی دلش نمیآید تمام ایدههایش را کنار بگذارد فیلم را ادامه میدهد و همین مسئله باعث میشود تا از تاثیرگذاری داستان کم شود.
در متری شیش و نیم مشکل کمبود مصالح داستانی نیست، بلکه ایدههای خلاقانهای وجود ندارد که این مصالح داستانی را به خوبی بارور کند. به همین خاطر روستایی برای رسیدن به تاثیرگذاری مورد نظرش به اجرا تکیه کرده و تا حد زیادی هم موفق شده به عنوان کارگردان فیلمش را با اجرایی نفسگیر از خطر ملالآور بودن نجات دهد. متری شیش و نیم شاید به اندازه ابد و یک روز خوب نباشد، اما فیلمی است محکم و تاثیرگذار که تصویری انسانی از آدمهایی ترسیم میکند که به خاطر زیست در جامعهای با روابط ناسالم به بیراهه کشیده شدهاند.
عوامل فیلم
کارگردان و فیلمنامه نویس: سعید روستایی
مدیرفیلمبرداری: هومن بهمنش
صدابردار: ایرج شهزادی
چهره پرداز: ایمان امیدواری
طراح صحنه: محسن نصراللهی
طراح لباس: غزاله معتمد
تدوین: بهرام دهقانی
صداگذاری: امیرحسین قاسمی
موسیقی: پیمان یزدانیان
بازیگران: فرهاد اصلانی، پیمان معادی، نوید محمدزاده و پریناز ایزدیار
منبع :رویداد ۲۴
تمامی حقوق این سایت برای رویکرد امروز محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
قسمتی جالب و جنجالی از فیلم متری شیش و نیم به کارگردانی سعید روستایی که در اکران شده را در اینجا بببینید .
تمامی حقوق برای وبسایت خبری
“شما نیوز”
محفوظ است و نقل مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است.
فیلم متری شیش و نیم سعید روستایی متعجبکننده بود. از سازنده «ابد و یک روز» که آنقدر در شخصیتپردازی و دیالوگنویسی ظرافت داشت ساخت فیلمی تا این حد گلدرشت و بیظرافت و حتی بد بعید بود.
فیلم «متری شیش و نیم» به دو بخش تقسیم میشود. یک ساعت اولش نشان از همان سعید روستایی بااستعداد دارد. کارگردانی یک ساعت اول حتی از «ابد و یک روز» هم بهتر است. سکانس حمله پلیس به قرارگاه معتادان چه در آن بیغوله حاشیه شهر و چه در پارک وسط اتوبان عالی از کار درآمده است. سکانس تعقیب و گریز اول نفسگیر است و جزو معدود دفعاتی است که در سینمای ایران شاهد یک کاراکتر پلیس درست و حسابی به تمام معنا هستیم. پیمان معادی در نقش پلیس مبارزه با مواد مخدر بازی درخشان و کاراکتر درستی دارد.
اما حیف از آن کارگردانی و ایده اصلی یک ساعت اول که قربانی جهانبینی فیلمساز و تردید او در انتخاب قهرمان میشود. فیلم از جایی که پلیس وارد خانه نوید محمدزاده (ناصر خاکزاد) میشود سقوط آزاد میکند. از اینجا به بعد به طرز غریبی روایت تغییر میکند و حتی در کارگردانی سکانسها هم شاهد افت قابل ملاحظهای هستیم.
انرژی که در نیمه ابتدایی فیلم شاهدش بودیم در نیمه دوم تبدیل به صحنههای الکی شلوغ میشود که به ضرب و زور میخواهد به فیلم ریتم بدهد و شکست میخورد. فیلمنامه هم که بعد از همان یکساعت از دست میرود. کمکم کارگردان تصمیم میگیرد قهرمان یک ساعت اولش را که پلیس بوده حذف کند و قاچاقچی را که دنبالش بودیم و با کلی مصیبت و دردسر گیر افتاده، از آدم بد داستان تبدیل به قهرمان و حتی شمایلی اسطورهای بکند.
کاش سعید روستایی میدانست که خاکستری نگاه کردن به آدمها در یک درام نیازمند یک رویه است که از ابتدا تا انتها طی شود. آن هم با هوشمندی و ظرافت. اگر قرار بود ناصر خاکزاد قهرمان خاکستری فیلم «متری شیش و نیم» باشد که به همان دلایل نخنما و بارها گفته شده همیشگی از جمله فقر و محله و چه و چه به دام خلاف افتاده و خودش تبدیل به مافیای خلافکاران شده تا از خانوادهاش حفاظت کند، از اول فیلم باید نگاه ملایمتری نسبت به او در تماشاگر ایجاد میکرد.
داستان اصلی فیلم متری شیش و نیم
با کدام منطق برای قاچاقچی که در دهها کشور خارجی هم علاوه بر ایران صدها نفر را بدبخت کرده و دهها نفر را بالای چوبه دار فرستاده باید دل سوزاند؟ آن سمپاتی آخری که کارگردان به زور میخواهد نسبت به این شخصیت ایجاد کند، در حد و اندازهای که نیروی پلیس شبیه جوخه تیربار تصویر میشوند، وصله نچسب و حتی غیرقابل تحملی است. آن حس و حال پیمان معادی در انتهای فیلم واقعا بیمعنی از کار درآمده. پلیسی که از ابتدا دنبال مجرم بوده حالا چرا باید دلش به حال چنین آدم مخوفی بسوزد و با این حال شاهد اعدامش باشد؟
متاسفانه حتی سکانسهای مضحک هم در فیلم کم نداریم. سکانسهای دادگاه نوید محمدزاده از فرط شعارزدگی و بیانیههایی که در آن داده میشود، خندهدار شدهاند. سکانس ملاقات ناصر خاکزاد با خانوادهاش با آن صحنه غریب آفتاب بالانس زدن بچه برادرش شبیه یک فیلم ابزورد شده. همانقدر پوچ و مضحک و عجیب و غریب. یک ساعت و ربع آخر فیلم پر از پلانهایی است که بود و نبودشان هیچ فرقی نمیکند و روستایی باید به فکر یک تدوین اساسی و قیچی زدن درست و حسابی باشد.
«متری شیش و نیم» حداقل در چهار سکانس میتوانست تمام بشود و پایانش با بدترین سکانس ممکن رقم خورد. فیلم البته از همان تمهیدهای «ابد و یک روز» برای احساساتی کردن تماشاگرش استفاده میکند اما بار اول دیدن فیلم هیجانزده نشوید. این احساسات قلابی است. متاسفانه سعید روستایی از نیمه فیلمش به بعد چنان به بیراهه رفته که حتی عیش یکساعت اول را هم از تماشاگرش دریغ میکند.
«متری شیش و نیم» از سطحیترین فیلمهای امسال سینمای ایران است. ناامیدکننده از سوی جوانی که به او امیدها داشتیم.
6
−
4
=
.hide-if-no-js {
display: none !important;
}
متاسفم براتون
فکر می کنید اگر نظر مخالف دیگران بدین دیگه میشین یک نظریه پرداز و منتقد عالی و درجه یک
فیلم متری شیش و نیم یک فیلم کاملا عمقی و مفهوم دار بود
اینکه عقده هایی تو کشور ما هست که دارن با قانون سرکوب میشن
و تا وقتی این عقده ها هست قانون هم هست
این نقد بزرگ اجتماعی رو با نقد های عجولانه و حسودانه خودتون کور می کنید
بازم متاسفم
حداقل نظر مخالف خودتون رو نمایش بدین
چرا تا یک نفر مخالف چیزی هستش .ما ایرانیا متاسف میشیم؟؟
واقعا تاسف برای چی؟
من مخالف شمام.چون شما بر نمیتابی…درجا متاسف میشی؟؟؟
ماها باید یاد بگیریم هم بد هست هم خوب
هم موافق هست هم مخالف
۴۰ سال تو تلویزیون فقط گفتن خوب خوب خوب.موافق موافق موافق.نتیجش شد این.
تا یکی نظر مخالف میده..همه براش متسف میشن
من با بخشی از نظر شما مخالفم..اما خلاف عادت ایرانی ها برای شما متاسف نیستم.شما نظر خودتون رو دارید و بنده نظر خودم.
کاراکتر “ناصر” اصلا اونجوری که انتظار میرفت پیچیده و جذاب نبود..آن تعریفهای وسوسه برانگیز که نامزد سابق ناصر کرد با شخصیت خود ناصر خیلی فرق داشت
شخصیت صمد درگیر مشکلات خانوادگی بود که اصلا بیننده رو درگیر نمیکرد و خیلی گنگ بود..شاید فیلم سانسور شده بود!!
در ضمن فریاد های اقای معادی بسیار گوش خراش بود بواسطه تن صدای پائین ایشون.که بنده در سینما بیشتر دیالوگهای ایشون رو متوجه نشدم.
نحوه رسیدن به شخصیت ناصر بسیار ابتدایی و بچگانه بود…با ۲ بازجویی و تحت فشار قرار دادن متهم به سرشاخه رسیدن فقط در فیلمهای کودکانه دیده میشه.کسی که به قول خودش ۵ سال بهترین زندگی رو بواسطه سرشاخه بودن کرده بود.چطور اینقدر راحت دستگیر شد؟؟چرا در این ۵ سال نشد بود؟؟؟
به نظرم داستان باگهای زیادی داشت که واقعا بنده رو اذیت کرد
فیلم رو امروز دیدم. فیلم بدی نبود. اما به نظرم یه سری از دیالوگ ها بیش از حد شعار زدگی داشت.
چقد نظرات منتقدین راجع به این فیلم متضاده!!
ایرادایی که به فیلم گرفتین تو برنامه دیشب هفت هم به فیلم گرفته شد و دوتا از منتقدین تقریبا به این ایرادا پاسخ دادن. شاید دیدن برنامه باعث شه یه مقدار حجم مخالفتتون کمتر بشه
لطفا تو نقد های فیلم یکم ملاحظه میکردین که داستان لو نره!!
خذا وکیلی داری در مورده فیلم متری شیش و نیم حرف میزنی؟؟ سکانس دادگاه نویدو افتاب بالانس کودک ابزورد شده….مطمئنم داشتی تو یه سالن دیگه فیلم دیگه ایی میدیدی…انقدر حرفهای بی اساس زدی نمیدونم به کدومش اشاره کنم…کارگردانی فیلم وبازیها درخشانه…ضرب فیلم عاااالیه…قابها عاااالیه…فیلمبرداری عالیه…ودر اخر فیلمنامه بسیار درخشانه….توصیه میکنم فیلم متری شیش ونیم رو یکبار دیگه البته با چشمان باز ببینید و ناامید نباشید….متری شیش و نیم از نظر اکثریت منتقدان چند پله جلوتر از فیلمهای دیگه است….پلیسی که هرگز اینگونه بهش پرداخت نشده…وغیره..
واقعاً مرسی از نقد بسیار خوبتان.
این فیلم نا امید کننده بود؛ از صدای گوشخراش پیمان معادی و پلیس-زبردست بازی هایی که به نظرم به او نمی آید و سمپات نبودنش، تا بلاتکلیف ماندن خیلی از ردهایی که خود فیلمنامه نویس گذاشت، مثلاً قضیه ی قتل بچه ی همکار صمد (کار ژاپنی بود یا خاکباز؟ یا فرقی می کرد؟)، یا “باهوش” بودن خاکباز، که در نهایت دیدیم فقط در دادگاه بلد است دروغ بگوید و مثلاً از ارتباطاتش در خارج از زندان کمک بگیرد. اما اگر منظور فیلمنامه نویس از هوشمندی، هوشِ قاچاقچی فیلم ارتباط فرانسوی بوده یا حتی هوش اغراق شده ی ژوکر در بتمن دوم نولان، ما که هرگز چنین چیزی را در خاکباز ندیدم.
حتی این گانگسترِ مثلاً حرفه ای مخوف انقدر ضعیف بود که پلیسهای بی نظم و کله شقی مثل معادی و تیمش با بدست آوردن یکی دو اسم (حسن گاو و آنیکی) و یک بازجویی ساده از شخصیت پری ناز ایزدیار توانستند ادرس طرف را پیدا کنند. کدام هوش؟!
فیلم انگار یک نسخه ی بی حس و حال از سریال به شدت موثرترِ The Shield بود؛ حداقل آنجا با سردسته ی گروه ضربت خشن (ویک مکی) همذات پنداری می کردیم، معرفت و مرامش را می دیدیم، و بالاتر از آن، سریال از تصویر آن همه خشونت و درگیری های پلیس حرفی برای گفتن داشت و سردرگم نبود. اینجا معادی به راحتی هم تیمی های خودش را قربانی می کند، پول پیتزا را هم حساب نمی کند (!)، هم حواسش نیست گه خاکباز چه راحت با پیشنهاد رشوه و هم صحبت شدن می تواند فریبش دهد. نهایت ذکاوتش در مچگیری از یک بچه است.
از طرف دیگر، فیلمساز، یا هر ارگانی که پشت فیلم است، انگار اصرار دارند برخورد تحقیرآمیز پلیس با مردم را (چون معتادان نیز مردم هستند، برخلاف تصویری که فیلم از آنها می دهد) تطهیر کند، یا حداقل عادی و لازم جلوه دهد. متاسفانه فیلم همان نگاه سوء استفاده گرانه و “فله ای” را نسبت به اقشار محروم دارد که فیلم “مغزهای کوچک زنگ زده” داشت. اصلاً انگار این فیلم ادامه ی همان است و شخصیت محمدزاده، کمی پخته شده ی شخصیتش در آن فیلم!
در نهایت این همه سر و صدا، ایییین همه دیالوگ نوشتن و مزه پرانی های تئاتری (به جای کار گذاشتن یکی دو معمای درست، یا سکانس های تعقیب موثرتر و …)، و این همه خرج نتیجه اش می شود فیلمی که بیشتر به مستندی می ماند از پروسه ی دستگیری و محاکمه ی موادفروشان و معتادان، تا یک فیلم پلیسی درست و حسابی.
باز هم ممنون از شما.
من این فیلم رو دیشب دیدم . با کلی امیدواری بخاطر تجربه ابد و یک روز اما ناامید شدم. نیمه اول فیلم بسیار خوب و هیجانی بود و منتظر اتفاقات جذابتر بودم اما نیمه دوم فیلم کاملا مایوس کرد. اینکه ناصر خاکزاد خودکشی کرده بود یعنی یه آدم دل بریده از دنیا که دیگه چیزی براش مهم نیست دستگیر شده و حالا تمام تلاشش رو برای رهایی داره انجام میده و میخاد خودشو خیلی قوی و قلدر نشون میده که خیلی آشنا داره و پشتش گرمه که در ادامه معلوم میشه هیچ خبری نبود خیلی دلسرد کننده بود . اینکه صمد میتونست اون پیشنهاد رو قبول کنه و فیلم رو هیجانی و غافلگیر کننده کنه اما اینکارو نکرد تا روند نزولی فیلم از نیمه دومش پیش بره ! اینکه با اون انفجار میشد تمام نیروها فوت کنن و داستان رو جذابتر کنه اما بازم نشد! میشد قضیه اون دو کیلو اضافه تر جنس ها واقعی باشه و حداقل جذابتر تموم بشه اما بازم نشد! حتی میشد ناصر خاکزاد به قاضی هم پیشنهاد بده و وسوسه اش کنه اما هیچ کدوم این اتفاقات نیفتاد تا فیلم از نیمه دوم روی یه شیب نزولی پیش بره و جوری تموم بشه که میشد حدس زد و دیگه نه خبری از هیجان بود نه غافلگیری بیننده! فیلم پتانسیل بالایی برای جذابیت داشت اما هی نشد و داستان خیلی معمولی پیش رفت. توقع ام از فیلم خیلی بالاتر بود. اما بازی نوید محمدزاده و پیمان معادی عالی بود. ولی شخصیت نوید محمدزاده میتونست قویتر خطرناک تر و غافلگیرکننده تر باشه. اون صحنه دیدارش با خانواده اش هم اصلا جذاب نبود. در کل ناامید کننده تموم شد
خیلی نقد بدی بود امیدوارم در آینده شاهد نقد های پخته تر و بهتری از شما باشیم
فیلم درجه یک وعالی بود….بازیها و کارگردانی درخشان بودند…فیلمبرداری بسیار قوی و فیلمنامه ایی که تا اخر فیلم ادم رو میخکوب کرد…نظرات منتقد محترم برگرفته ایی از نقدهای تندروها در برنامه سینمای جشنواره بود…لطفا کمی بیشتر مطالعه کنید و بیشتر فیلم ببینید…به قول فراستی که امروزه همه دوست دارن شبیه اون باشن متری شیش و نیم خیلی از ابدویک روز جلوتر بود…..ارادتمند
سرکار خانم نصراللهی…
لطف کنید و از این به بعد این چنین نقدی رو در همچین سایتی که البته پربازدید هم هست منتشر نکنید
این حداقل کاریست که میتونید برای اندکی تشکر درحق تمام دستاندرکاران هر فیلمی بکنید
خیلی از فیلمهای دیگه هستند که نیازمند نقد اینچنینی شما باشه
اما متری ششونیم به این حجم از بدبینی نیازی نداره
میتونستید خوبی های فیلم رو بگید
انقدر خشن صحبت کردن برای فیلمی با این میزان مخاطب و فروش لزومی نداره
نقدتون کاملا اشتباه بود!یک اینکه ناصر شخصیت مثبت نداشت و فقط برای این تو نیمه دوم دلسوزی براش بیشتر شد که بخاطر کمبود هاش دست به همچین کاری زده بود!دو اینکه اگر از اول فیلم نگاه ملایمی به ناصر به نمایش درمیومداعتیاد و معتاد کردن خوب جلوه میکرد!واینکه مردم وقتی دیدن ناصر برای چی وارد این قضیه شده کمی بیشتر تونستن درکش کنن!اگر نگاهی به ژانر این فیلم بندازیم نوشته اجتمایی!
یعنی میخواد اجتماع رو به نمایش بزاره میخواد نشون بده چرا یه نفر باید صد ها نفرو بد بخت کنه! که تو نیمه دوم به این میپردازه و تماشاگر غافلگیر میشه و قصه براش جذاب تر که چه خلأ هایی تو زندگی ناصر وجود داشته که به اینجا کشیده شده!
اعتیاد یا قاچاق مواد مخدر برمیگرده به کمبود هایی که اون ادما تو زندگیشون داشتن و این فیلم دقیقا داره اینو نشون میده!چیز که ماخیلی گفتیم ولی هیچ کس باور نکرد!
بشدت نقد درستی بود
دوستانی که فیلم بین باشتد و سینمارو دنبال کنند با نقد شما موافقن مخاطبان سطحی سینما در مقابل این نقد جبهه میگیرن
سلام
اصول حرفه ای را رعایت کنید و در چنین نقدهایی ابتدا درج بفرمایید این نقد شامل اسپویل می باشد
با سپاس
میخوام بدونم اگه منتقد نبودی جرات داشتی از پونصد متری اینجا هم رد بشی؟
تو نه! همتووووووون
:)))
نقد شما بشدت ضعیف بود چون فقط میخواستید برای جلب توجه از فیلمی که این همه مخاطب جذب کرده بد بگویید
در نقد شما چرا به اون فیلم برداری خوب یا بازی درخشان نوید محمد زاده اشاره نشد،کدوم فیلم در جشنواره امسال بود که اینچنین فیلم نامه پویایی داشته باشه، شاید باید دوباره فیلم رو ببینید شاید نظرتون عوض شد
فیلم «متری شیش و نیم» دومین ساخته سعید روستایی، با بازی پیمان معادی و نوید محمدزاده این روزها در حال اکران است. در این مطلب نگاهی به این فیلم داشتهایم. همراه زومجی باشید.
پس از موفقیت فیلم ابد و یک روز، چه در جشنواره فجر و چه در فروش گیشه، نام سعید روستایی بهعنوان یک کارگردان فیلم اولی که توانست در ژانری غیر از کمدی، فیلمی بسازد که بتواند با عموم مردم ارتباط برقرار کند، بر سر زبانها افتاد. آن هم در برههای که فیلمهای کمدی حرف اول را در فروش گیشه میزدند. با پشتوانه موفقیت فیلم ابد و یک روز، این روزها هر مخاطبی کنجکاو است که به تماشای ساخته جدید او نیز بنشیند. اما خب شاید سؤال برایمان ایجاد شود که چرا فیلمهای او اینقدر مورد استقبال قرار گرفتهاند؟
در این مطلب سعی داریم با نگاه به هر دو فیلم روستایی، به بررسی عواملی که منجر به موفقیت او در جذب مخاطب شده است بپردازیم و همچنین با تمرکز بر فیلمنامه دو اثر، به درک خوبی از تمهیداتی که روستایی برای پیشبرد قصه، چه موفق و چه ناموفق، به کار میگیرد برسیم. به آن دسته از مخاطبانی که فیلم را ندیدهاند حتما توصیه میشود به تماشای آن بنشینند چرا که فارغ از ایراداتش، فیلمیست که تکان دهنده شروع میشود و تقریبا به مدت دو سوم از زمانش شما را درگیر قصه خود میکند اما متاسفانه در یک سوم پایانی، مسیری کاملا شعاری و پند دهنده را پیش میگیرد که کاملا میتواند توی ذوق مخاطب بزند. همچنین در مجموع میتوان این فیلم را از ابد و یک روز نیز بهتر ارزیابی کرد و مسیری صعودی را برای روستایی در نظر گرفت. برای ادامه دادن مطلب بهتر است که هر دو فیلم روستایی را تماشا کرده باشید.
ادامه مطلب برای کسانیست که فیلم «متری شیش و نیم» و «ابد و یک روز» را تماشا کرده باشند
داستان اصلی فیلم متری شیش و نیم
روستایی تلاش بسیاری کرده است که شخصیت پلیس را خاکستری جلوه دهد و باید گفت تا حد خوبی هم موفق بوده است
ناصر خاکزاد دنباله همان محسن ابد و یک روز است که حال برای انتقام از تمام کمبودهای زندگیاش آنقدر در تولید و فروش شیشه پیش رفته که به راس هرم رسیده است. روستایی یکی از رویکردهایش به تصویر کشیدن زندگی خانوادهها و آدمهاییست که کمتر مخاطبی شاید از نزدیک روند زندگی آنها را دیده باشد. این مسئله به خودی خود برای مخاطب تکان دهنده و تازه است و شاید بیراه نباشد که بگوییم یکی از عوامل جذابیت فیلمهای او همین است. در ابد و یک روز زندگی یک خردهفروش را به تصویر کشیده بود و حال در متری شیش و نیم دنباله این سلسله را میگیرد و حلقه را تنگتر میکند تا به نمایش زندگی یک عمده فروش برسد. حال از سوی دیگر روستایی در این فیلم، پلیس را هم بهعنوان ارگانی که قرار است این سلسله را کنترل کند وارد فضای فیلمش کرده است. پلیسی که سرپرستی آن را صمد (با بازی پیمان معادی) شخصیتی دارای چارچوب و تعهد کاری و همچنین خشن به عهده دارد. روستایی تلاش بسیاری کرده است که شخصیت پلیس را خاکستری جلوه دهد و باید گفت تا حد خوبی هم موفق بوده است. اما یکی از کمبودهایی که ممکن است به چشم بیاید این است که جز در روابط کاری این پلیس، جزییات بیشتری از روابطش با خانواده، با وجود اینکه مدام به آن در طول فیلم اشاره میشود، نشان نمیدهد که میتوانست به درک بیشتر ابعاد این شخصیت کمک کند.
درواقع اگر نگاهی به کاراکترهای دو فیلم روستایی بیاندازیم، او همواره تلاش داشته است که شخصیتهایی خاکستری خلق کند اما باید گفت که در این فیلم به نسبت موفقتر از ابد و یک روز عمل کرده است. در فیلم ابد و یک روز، مرتضی بهعنوان برادر بزرگ خانواده، ویژگیهای شخصیتیاش غالبا منفی است و اگر هم تلاشی مثلا برای گیر نیفتادن برادرش میکند، در دیالوگی که خودش میگوید بیشتر برای به دردسر نیفتادن خودش است. همچنین در انتهای فیلم نیز تمام اقدامهایش از نیتهایی غیر انسانی سرچشمه میگیرند. او خواهرش سمیه را نه برای سر و سامان دادن بلکه برای پول به افغانیها وا گذار میکند و همچنین برادرش محسن را مخفیانه به کمپ لو میدهد تا مانع تصمیماتی که گرفته است نشود. این عوامل درکنار هم منجر میشود که او را سیاه ببینیم تا خاکستری. از طرف دیگر شخصیت سمیه در موضع گیریهایش بسیار بلاتکلیف نشان میدهد. دقیقا مشخص نیست او از زندگی چه میخواهد و برای تن دادن به ازدواج چه موضعی میگیرد. این بلاتکلیفی سمیه را در صحنه پایانی فیلم بهطور بارزی شاهد هستیم. او درحالیکه انتخابش را کرده است و با خانواده افغانی همراه میشود، به طرزی نمایشی و اتفاقی برادر کوچکترش یعنی نوید را در خیابان میبیند و از تصمیم خود منصرف میشود. چنین تغییر موضعی آن هم اینقدر سریع منجر میشود که با یک شخصیت بالغ و صاحب اراده روبهرو نباشیم. شاید کاراکتر جالب و خاکستری در آن فیلم مادر محسن (با بازی شیرین یزدانبخش) باشد که با مادرهای معصوم و مهربان کلیشهای که قبلا در بسیاری از فیلمها دیده بودیم متفاوت است. او برای محسن مقداری شیشه قایم کرده است که بی پول نماند! شخصیت محسن نیز برخلاف اعتیادی که دارد نشان میدهد که کاملا روی خانوادهاش حساس است و در تقابل با برادرش مرتضی، برای مخاطب دوست داشتنیتر میشود اما شخصیتش ابعاد زیادی ندارد.
بهنوعی بارزترین توانایی سعید روستایی، شناخت خوب او از طراحی روند صحنهها در نگارش فیلمنامه است
در فیلم متری شیش و نیم همانطور که اشاره شد، روستایی سعی کرده است که دو شخصیت اصلیاش را خاکستری و همچنین باهوش طراحی کند و تقریبا هم در پرداخت پلیس موفق بوده است. بهگونهای که پلیسی را به ما نشان میدهد که شبیه پلیسهایی که درسینمای ایران دیدهایم از همان ابتدا پاک و منزه و یک بعدی نیست. درواقع تلاش او برای خلق شخصیتهای خاکستری از دیگر عوامل موفقیت فیلمش است. اما باید گفت که در پرداخت شخصیت ناصر خاکزاد دچار ایراداتی میشود. فیلمساز اگرچه ناصر را یک خلافکار سنگین در تجارت شیشه معرفی میکند اما در پایان سعی دارد با نشان دادن انگیزههای او از این امر، ناصر را هم خاکستری جلوه دهد. مشکلی که در اینجا پیش میآید این است که اولا این کار را بسیار دیر انجام میدهد و حرفهای او آنقدر جنبه شعاری پیدا میکنند که نمیتوانیم آن را جزو شخصیت پردازی او بدانیم. دوم اینکه آنقدر بار گناه او سنگین است که عملا انتظار عجیبی است که بخواهیم با او همذات پنداری کنیم (مثل این میماند که در فیلم ابد و یک روز نیز بخواهیم با مرتضی به خاطر اقدامهایش همذات پنداری کنیم). وقتی در تمام مسیر فیلم بر آدمهای قربانی زیادی تاکید میشود که هرکدام بهنوعی به تجارت ناصر مربوط میشوند، عملا تکلیف ما با این شخصیت مشخص است و در گناهکار بودن او تردیدی نداریم. اما روستایی سعی دارد در دل دیالوگهای ناصر، به طرز کاملا صریح و توی ذوق زنندهای به اختلاف طبقاتی و فقری که به شکل یک عقده درآمده است و هر لحظه میتواند ناصر خاکزاد دیگری به وجود بیاورد تاکید کند.
مشکل آنجا است که انتظار نداریم از فیلمی که اینقدر خوب شروع میشود و در دل صحنههای روند دارش، ضمن اینکه ما را کاملا درگیر قصه میکند، معناهایش را هم در لایههای زیرین به ما میگوید، در سی دقیقه پایانی اینقدر صریح و خطابهای شود. بهعنوان مثال بیایید شروع فیلم را با هم مرور کنیم.
در شروع فیلم پلیس وارد خانه یکی از خردهفروشها میشود. هربار پس از باز کردن یک در، به دری دیگر میرسد. در همین لحظه نه چهره فرد خردهفروش بلکه سایه او را میبیند. در یک سکانس استاندارد تعقیب و گریز، آن فرد خردهفروش در دل یک گودال میافتد و رویش را با خاک میپوشانند. این صحنه، ضمن اینکه تکان دهنده است و در همان شروع مخاطب را به صندلی میچسباند و او را ترغیب به تماشای ادامه فیلم میکند، سلسله وار بودن روند یافتن این راس هرم را با شکاندن هرکدام از درها یادآور میشود. همچنین از همان ابتدا این خردهفروشِ ابتدای فیلم (و امثال او) را کاملا یک قربانی معرفی میکند که گویی اصلا وجودش برای هیچ کس اهمیتی ندارد و صرفا میخواهند از او به حلقه بعدی برسند. مانند تمام افرادی که در ادامه مورد بازجویی قرار میگیرند تا صرفا حلقه بعدی را لو دهند. این روند سلسله وار را، هم در برخی پلانها همچون پلانی که گفته شد بهصورت کرد تصویری میبینیم و هم آنقدر در ناخودآگاهِ صمد نقش بسته است که مدام در دیالوگهایش هنگام بازجویی شنیده میشود. در بازجوییها برای تهدید، مدام از ربط دادن آدمهای این هرم به یکدیگر حرف میزند و این باعث شده است که تاثیرات شغل او را در رفتارش هم ببینیم. همچنین در لایهای پینهان این تاکیدها گویی استعارهایست از هر سلسله فسادی که در کشور وجود دارد و افراد زیادی از خرده تا راس این سلسله را شکل میدهند و مسیر ریشه یابی هرکدام، مسیری شبیه به همین است. هزاران قربانی را باید مورد بازجویی قرار داد تا به راس آن رسید.
اما در روند فیلمنامه، این سبک بازجویی به تکرار میافتد و برایمان آنگونه که باید باورپذیر نمیشود. ما از ابتدا از ناصر خاکزاد باتوجهبه دیالوگهایی که میشنویم، تصور یک آدم باهوش و بسیار با نفوذ را داریم که باتوجهبه اینکه چند سال است که او را دستگیر نکردهاند، انتظار نمیرود که بهراحتی گیر بیفتد. اما اتفاقی که میافتد این است که با چند بازجویی که روندهایی شبیه به هم دارند به ناصر خاکزاد میرسند. آن وقت مدام این پرسش در ذهن ما شکل میگیرد که چگونه با این تهدیدها و بازجوییها پیش از این نتوانستند رد ناصر را بزنند. یا اگر هم تاکنون آن همه معتاد را مورد بازجویی قرار نداده بودند، به تکرار افتادن روند بازجوییها انکار ناپذیر است و شگرد خاصی را در گیر انداختن ناصر خاکزاد شاهد نیستیم.
یکی از عوامل تازگی فیلمهای او برای مخاطب، به تصویر کشیدن زندگی خانوادهها و آدمهایی است که کمتر مخاطبی شاید از نزدیک روند زندگی آنها را دیده باشد
فیلم تا میانه که بهدنبال ناصر خاکزاد هستند کاملا از یک نخ روایی مشخص برخوردار است و ما درگیر روندی هستیم که قرار است به گیر انداختن ناصر ختم شود. وقتی که تقریبا در میانه فیلم، ناصر را در خانه خودش گیر میاندازند، سؤال اینجا است که حال باید بهدنبال چه چیز در فیلم باشیم؟ در تمام مدت بهدنبال ناصری بودیم که به دست آوردنش به نظر کار راحتی نبود، حال که او را گیر آوردهاند دیگر مسئله ما چیست؟ کمی بعدتر متوجه میشویم که روستایی سعی دارد به ما نشان دهد که گیر انداختن این آدم شاید راهحل کافی نباشد و هر لحظه میتواند با دادن رشوه از آنجا بیرون بزند. امری که به نظر میرسد ناصر در طول این مدت بسیار انجام داده است و برای همین گیر افتادنش را خیلی جدی نمیگیرد. بنابراین چیزی که ما را در ادامه برای تماشای فیلم ترغیب میکند، این است که آیا صمد پیشنهاد رشوه ناصر را میپذیرد یا نه. اما این مسئله نیز با ماجراهای فرعی دیگری پیوند میخورد و اساسا ما سرنخ قصه اصلی را گم میکنیم. مهمترین ماجرایی که به کلی از قصه فیلم جدا است و گویی شروع یک فیلم دیگر است، ماجرای کشته شدن فرزند حمید (همکار پلیس صمد) است. صرفنظر از باورپذیری این موضوع که چرا باید شخصی به نام رضا ژاپنی که یک تولید کننده شیشه است، فرزند یک پلیس را به گروگان بگیرد و بعد هم آن را از بین ببرد (که ما از جزییات آن خبر نداریم)، این ماجرا هیچ تاثیری در روند قصه ندارد.
بهعنوان مثال اگر بخواهیم آن را یک داستان فرعی در مسیر فیلمنامه هم در نظر بگیریم، ضمن اینکه میتواند به کلی از خط اصلی قصه جدا باشد اما باید تاثیری حداقل در تغییر شخصیتها ایجاد کند. اتفاقی که میافتد این است که پس از خودکشی رضا ژاپنی، این ماجرا هم به کلی فراموش میشود و دوباره به سراغ کَل کَل صمد و ناصر میرویم. این معضل داستان فرعی را روستایی در فیلم ابد و یک روز هم دارد. داستان فرعی خود زنی پسر خواهر مرتضی برای اینکه به اصطلاح (لاتی خود را پر کند) هیچ تاثیری در روند قصه و حتی روند شخصیت پردازیها ندارد و آنقدر از مسیر اصلی فیلم جدا است که میتوان آن را حذف کرد. برداشتهایی از قبیل تقابل آن پسر خواهرِ قوی هیکل از نسل جدید با مرتضی و همچنین پرورش یافتن چنین نسلی در دل این خانواده، مفاهیمی است که به کلی در حاشیه قرار میگیرند و گویی بیشتر منِ نگارنده سعی دارم آن را به فیلم الصاق کنم درحالیکه در فرم فیلم جایی ندارند.
نکته حائز اهمیت دیگر درباره سعید روستایی، شناخت خوب او از طراحی روند صحنهها در فیلمنامه و حتی در کارگردانی است. این نکته را میتوان بارزترین توانایی او نامید که غالبا در طول مسیر فیلمش صحنههایی را به تصویر میکشد که هرلحظه مخاطب را غافل گیر میکنند و سطح تنش را بالا میبرند. بهعنوان نمونه به صحنه بی نظیر تفتیش خانه خردهفروشی به نام رضا دقت کنید. اگر ارزش مثبت را برای زن، لو نرفتن موادی که در دامنش قایم کرده است بدانیم و هرچیزی را که لحظه به لحظه به لو رفتن او کمک کند منفی، آنوقت بیایید بررسی کنیم چندبار این روند مثبت و منفی در طول این صحنه شدت مییابد.
ابتدا زن رضا خیلی طبیعی میگوید که خانه را اشتباه آمدهاید (مثبت)، پلیس باور نمیکند و به زور وارد خانه میشود(منفی)، هرچه میگردند در وسایل خانه موادی پیدا نمیکنند(مثبت)، تصمیم میگیرند منتظر رضا بمانند(منفی)، رضا میآید اما جنسی به همراه ندارد (مثبت)، پلیس در خواست سگ میکند(منفی)، زن رضا را وارد ماشین میکنند و سگ، او را نمیبیند و پلیس هم به او شکی ندارد چرا که موقع آمدن رضا با جیغ و فریاد سعی دارد به مامورها القا کند که مواد در دستان رضاست (مثبت). اما ناگهان وقتی سگ بیرون میآید به سراغ زن میرود و مواد را پیدا میکند(منفی). برای ما بهعنوان مخاطب هرکدام از این مثبت و منفیها هربار دلهره و غافلگیری به همراه دارد که رفته رفته بیشتر و بیشتر میشود. درواقع چنین صحنه پردازیهایی حال چه ازطریق کنش و چه ازطریق دیالوگ (بهعنوان نمونه صحنه طولانی دیالوگ گویی بین مرتضی و محسن که در پایان منجر به کتک خوردن محسن به وسیله مرتضی میشود) یکی از عوامل موفقیت سعید روستایی در جذب و درگیر کردن مخاطب با جهان فیلمش است. اما شاید افسوس بزرگ درباره فیلم متری شیش و نیم همین موضوع باشد که در اواخر فیلم، دیگر نه خبری از چنین صحنههایی است و نه خبری از صمد، پلیس فیلم است که به یک باره اواخر فیلم غیب میشود. آن وقت این ایراد وارد است که توالی چنین صحنههایی در پایان به نقطه مشخصی نمیرسد و به یکباره جذابیت فیلم تمام میشود. در پایان ما میمانیم و ترس و لرز از تماشای صحنه اعدام احتمالا برای عبرت گرفتن! هرچند شاید ممیزیها، روستایی را مجبور به نوشتن چنین پایانی کردهاند.
امید است که سعید روستایی بتواند در فیلم جدیدش کم نقصتر ظاهر شود و هربار ما را شگفت زده کند. به هر روی اتفاق کمی نیست که سعید روستایی در فیلم جدیدش، چه از منظر کارگردانی (مانند محدود نبودن به یک لوکیشن مثل خانه فیلم ابد و یک روز و همچنین طراحی و هماهنگی پلانهای شلوغ خیابانی) و چه از منظر فیلمنامه که به شخصیتهایی در جایگاه متفاوت با فیلم قبلیاش، توانسته است به تکرار نیفتد و فیلم متفاوتی را در مقایسه با تجربه اول به نمایش بگذارد. فیلمی که با تمام ایراداتش به هرحال میتواند رضایت بسیاری از مخاطبان را جلب کند.
سعید روستایی کارگردان جوان سینمای ایران امروز نه تنها عاشقان تیفوسی دهه شصت بلکه از هر سنی و از هر دهه ای و از هر قشری طرفداران پروپاقرصی را همراه خود و آثار سینمایی اش کرده است.
متری شیش و نیم دومین ساخته روستایی در مقام کارگردانی است. فیلمی با مضمون پلیس، تبهکار و تعقیب و گریز این دو و ایجاد دو قطبی میان پلیس (پیمان معادی) و توزیع کننده مواد مخدر (نوید محمد زاده) و پرداخت به شخصیت هر کدام از این دو قطب ماجرا و درگیری، مبارزه و گره گشایی برای به دام انداختن تبهکاری حرفه ای، داستان و روایت خود را از سر می گیرد تا به هدف اصلی و نهایی آن برسد.
متری شیش و نیم فیلم بسیار خوبی است، یک الگوی درست از فیلم شاهکار ((مخمصه)) اثر مایکل مان، مقایسه ای در کار نیست فقط گفتیم یک الگوی خوب و درست اما قطعا نه به شاهکاری اثر مایکل مان. حتی نمی خواهم متری شیش و نیم را با فیلم (ابد و یک روز) مقایسه کنم، چرا که این نیز کار اشتباهی است و هر کدام یک فیلم مستقل با مضمونی متفاوت از یک کارگردان اند، کارگردانی که امروز یکی از مهمترین کارگردان های سینمای ایران است. تنها وجه اشتراک میان این دو فیلم، امضاء مولف آن یعنی سعید روستایی است، از قاب بندی چشمگیر دوربین و اهمیت به روایت داستانی گیرا تا شخصیت پردازی خیره کننده او و گرفتن بازی از بازیگران؛ یک پیمان معادی عالی و بی نقص و یک نوید محمد زاده با بازی فوق العاده درخشان، دوئلی میان خیر و شر.
داستان اصلی فیلم متری شیش و نیم
فیلم با سکانس تعقیب و گریز شروع می شود، گویی یک قطعه پازل برای رسیدن به هدف، شروعی عالی و هیجان انگیز برای رساندن مفهومی که در سراسر فیلم در جریان است، شروعی که در آن بهترین سکانس تعقیب و گریز تاریخ سینمای ایران به تصویر کشیده می شود.
برای تکمیل چنین پازلی سعید روستایی به درست ترین شکل ممکن عمل می کند و سرگرد صمد داستان را با بازی پیمان معادی قدم به قدم از قربانیان مواد مخدر به خرده فروشان و از خرده فروشان به توزیع کننده ها و از توزیع کننده ها به کلان فروش ها و در نهایت به دیلر اصلی آن یعنی ناصر خاکزاد با بازی نوید محمد زاده نزدیک می کند.
یکی از مهمترین و جذاب ترین سکانس های فیلم روستایی مربوط می شود به لحظه رو در رویی سرگرد صمد و ناصر خاکزاد، تقابل دو تفکر و دو دیدگاه، یکی برای شرافت کاری گاهی از زندگی و خانواده خود می گذرد و با تمام دغدغه هایی که نسبت به مسکن و محل زندگی خود و همسرش دارد حاضر نیست به هر قیمتی حیثیت و شرافت خود را پیمال کند و در آن سو مردی جاه طلب که دغدغه اصلی او نیز رفاه خانواده و تغییر محل سکونت (مسئله مسکن) و ساختن آینده ای روشن برای خویشان خود است، رابطه میان او و معشوقه اش الهام با بازی پریناز ایزدیار را بیاد بیاورید، رابطه ای که به پایان و بن بست رسیده است اما به واسطه عشق ناصر به الهام رفاه او یعنی ماشین و مسکن تامین شده است.
حال این دو به هم رسیده اند، یکی در بند و دیگری در قدرت، نگاه از بالا به پایین سرگرد به ناصر خاکزادی که امروز دستش بسته است. سعید روستایی مثل همیشه شخصیت های داستانش را باور پذیر ساخته است نه صمد و نه ناصر هیچ کدامشان سفید و یا سیاه مطلق نیستند بلکه کاملا خاکستری اند.
سرکرده توزیع مواد مخدر اینبار در بند است و برای رهایی به سرگرد پیشنهاد رشوه می دهد، نحوه برخورد سرگرد با چنین پیشنهاد وسوسه انگیزی چه می تواند باشد! نگاه توام با درنگ و چانه زنی اش برای بالا بردن رقم رشوه تامل بر انگیز است. اینجا سرگردی داریم با مشکلات عدیده همچون مسکن، خانواده و در راس آن همسرش و در مقابل پیشنهاد دیلر مواد مخدر که می تواند تمامی مشکلاتش را به دست فراموشی بسپارد. باز هم تقابل دو تفکر؛ یکی شرافت را انتخاب کرده است و دیگری تباهی را، سکانس دیگری را بیاد بیاورید، سرگرد صمد و ناصر خاکزاد اینبار روبروی قاضی، به فاصله نشستن آن ها روبروی قاضی دقت کنید این فاصله همان تفاوت میان دو طرز فکر و تفکر است و این همان تمرکز و اهمیت فیلمنامه روی پرداخت دو شخصیت اصلی اثر است که روستایی در قابی درست بخوبی از پس ان بر امده است.
پایان بندی عالی یکی از نقاط قوت فیلم متری شیش و نیم است. در پایان بندی کارگردان با دقت و هوشیاری خاصی، تمام سعی خود را می کند تا مقام و شان خانواده حفظ شود، جایی که پدر خاکزاد بعنوان نماد خانواده دلش می خواهد به همان محله و به همان خانه ی انتهای کوچه تنگ برگردند تا بگوید این رفاه را به هر قیمتی نمی خواهد.
کمی بعد تر میبینیم ناصرخاکزاد پایه چوبه دار ایستاده است او به هیچ وجه از مرگ هراسی ندارد، حتی یکبار به استقبال آن رفته است، دغدغه او سرنوشت خانواده خود است و در لحظه های آخر زندگی اش پلان به پلان سرنوشت خانواده خود را در ذهن مرور می کند. ناصر اعدام می شود، روستایی به خوبی میداند که بیننده نباید طرف شر را بگیرد و یا برای ناصر دلسوزی کند برای همین او آخرین سکانس فیلم خود را به نشان دادن معتادی که می خواهد شیشه ماشین سرگرد صمد را پاک کند اختصاص می دهد تا ذهن بیننده را به تباهی سرنوشت انسان هایی که به دلیل وجود افرادی چون ناصر خاکزاد در دام مواد افتاده اند سوق دهد.
این همان لبه ی تیغی است که روستایی آن را درک کرده و به خوبی از پس آن بر آمده است.
میلاد خدابنده
با ثبت نام در ویرگول به آرشیو بزرگی از مقالات مرتبط با این موضوع دسترسی خواهید داشت
مطلبی دیگر از این نویسنده
مطلبی دیگر در همین موضوع
بر اساس علایق شما
از این پس او نمیتواند پروفایل کاربری و مطالب شما را ببیند.
«سعید روستایی» بعد از ساخت فیلم ابد و یک روز توانست اسم و رسمی در سینمای کشورمان برای خود بیافریند. روستایی توانست با ساخت اولین فیلم خود در مقام کارگردان (پیش از این او در سینما نقش دستیار کارگردان را برعهده داشت) ثابت کند که هم سینما را بلد است و هم فیلمنامه نویس قهاری است. فیلم ابد و یک روز تبدیل به یکی از پرفروشترین فیلمهای آن سال شد و توانست بازخوردهای بسیار مثبتی از سوی منتقدان و تماشاگران دریافت کند. بعد از اکران این فیلم، نگاهها به سمت سعید روستایی خیره شده بود تا بدانند او میخواهد در اثر بعدی خود چه کند و در نهایت متری شیش و نیم، نام پروژه بعدی او اعلام شد؛ فیلمی که تقریبا با همان عوامل ابد و یک روز ساخته میشد.
تهیه کنندگان به بفروش بودن فیلم سعید روستایی ایمان داشتند و این بار بودجه بیشتری در اختیار او قرار دادند و رقمی ۸ میلیارد تومانی برای تهیه فیلم در نظر گرفته شد. پروسه ساخت فیلم درگیر جریانهای خبری بسیاری شد و حتی رسیدن و یا نرسیدنش به جشنواره هم برای خودش جنجالی بود. حواشی زیاد فیلم متری شش و نیم و موفقیت قبلی کارگردان و از آن مهمتر، تیم بازیگری قوی فیلم همه و همه باعث شد که فیلم در یک جریان خبری قوی قرار بگیرد و با استقبال شدیدی از سوی مخاطبین سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر روبرو شود. اکران نشدن فیلم در روزهای اول و پیچیدن شایعاتی مبنی بر اینکه فیلم توقیف شده و یا اجازه اکران ندارد هم مزید بر علت شد که فیلم در بین جمعیت تماشاگران به اصطلاح هایپ شود؛ به طوری که این روزها اگر سری به هر یک از سالنهای پخش کننده فیلم بزنید با صف طویل علاقهمندان و مشافان دیند فیلم روبرو خواهید شد. اما متری شش و نیم آیا واقعا ارزش این حجم از هیجان و اشتیاق را دارد؟
شروع کوبنده فیلم که میتواند به عنوان یک فیلم کوتاه بسیار قوی تلقی شود، نوید بخش دیدن یک فیلم سینمایی قوی است اما متاسفانه چنین نیست. فیلم جدید سعید روستایی بازهم به معضل اعتیاد نگاه میکند ولی این بار نه در قالب یک داستان خانوادگی بلکه در قالب یک فیلم درام کمی تا قسمتی پلیسی. متری شش و نیم روایتگر گروهی از تیم پلیس مبارزه با مواد مخدر به سرکردگی فردی به نام صمد است که در به در دنبال یک فروشنده عظیم ماده مخدر شیشه در پایتخت هستند. نام این فروشنده ناصر خاکزاد بوده و این روزها هر کسی که توسط تیم آنها دستگیر میشود، یک سرش به خاکباز گره میخورد. فرزند یکی از همتیمیهای صمد هم توسط قماش خاکباز دزدیده شده و بعد هم به قتل رسیده و برای همین اعضای پلیس مواد مخدر تشنه پیدا کردن خاکباز هستند.
داستان اصلی فیلم متری شیش و نیم
تیم مذکور بعد از جستجوی بسیار سرنخهایی از خاکباز پیدا میکند و میتواند با چند خرده فروش وارد صحبت شود و با تهدید آنها و وعده کاهش جرمشان، از آنها بخواهد که در دستگیری خاکباز کمکشان کنند. پلیس در جستجوی خود بیشتر و بیشتر به خاکباز نزدیک میشود و کم کم به هویت این فروشنده بزرگ مواد مخدر که آشپزخانه (محل تولید مواد) بزرگی در تهران دارد را پی میبرد.
فیلم سعید روستایی برخلاف فیلم قبلی خود، ابد و یک روز، داستانی عاری از پیچیدگی دارد و در حقیقت میتوان کل آن را به این شکل تعریف کرد: داستان یک تیم پلیسی که به دنبال یک فروشنده مواد مخدر هستند. ناصر خاکزاد که به عنوان این فروشنده بزرگ شناخته میشود، تا یک سوم میانی فیلم حضوری ندارد و بعد از آنکه در فیلم ظاهر میشود، اصلا آن چیزی نیست که پیش از این تماشاگر برای آن هایپ شده بود. بیننده چند تصور از کاراکتر خاکباز دارد، یکی اینکه او یک نقش منفی قهار و بیرحم باشد و بتواند بازی موش و گربه را پلیس ادامه دهد و یکی دیگر اینکه فیلمساز بتواند از او یک ضد قهرمان بسازد. روستایی بیشتر به مورد دوم تمایل پیدا کرده ولی نمیتواند از خاکباز یک ضد قهرمان درست و درمان بسازد و با اینکه تمام زور خودش را میزند تا دلمان به حال او بسوزد، ولی تماشاگر در هیچ صحنهای با خاکباز همذات پنداری نمیکند.
نوید محمد زاده با اینکه بازیگر قابلی است و هوشمندانه هم نقش خاکباز را پدیرفته تا از دام بازیهای تکراری خود بیرون بیاید، اما نمیتواند به این شخصیت جلا ببخشد و او را تبدیل به یک تیپ کند. زمانی که رییس پلیس با نامزد سابق خاکباز درباره خلق و خوی این فروشنده مواد صحبت میکند، این زن خصایص اخلاقی جالبی از خاکباز را به پلیس ارائه میدهد که هیچ کدام در کاراکتری که نوید محمدزاده آن را بازی میکند، دیده نمیشود. نوید محمدزاده بازی خوبی دارد اما شخصیتی که برایش نوشته شده هیچ عمقی ندارد و فیلمنامه نویس (که همان سعید روستایی کارگردان است) نمیتواند شخصیت خودش را تبدیل به کاراکتری ماندگار کند. همین اتفاق برای دیگر کاراکترهای فیلم هم میافتد و شخصیت صمد هم در حد یک کاراکتر مقوایی باقی میماند؛ کاراکتر مقوایی که اما بازی خوب پیمان معادی را با خود دارد.
شخصیتهای فیلم، آدم خوبها و آدم بدها، هیچ کدام به یاد ماندنی نیستند و داستان فیلم هم بعد از دستگیری خاکباز به جای آنکه وارد فاز جدید و هیجانی شود، رسما کم میآورد. فیلم با ورود به یک سوم میانی خود دچار ضعف میشود و کارگردان حرفی برای گفتن ندارد به جز آنکه یک سری دیالوگهای شعاری با بازی خوب و موسیقی محزون روی نوید محمد زاده پیاده سازی کند تا فیلمش تماشایی شود. کاراکترهای جدیدی که به فیلم آورده میشود، هیچ کدام جذابیتی ندارند و فیلم در این صحنهها درجا میزند. با ورود به یک سوم پایانی هم فیلمساز باز نمیتواند کاری از پیش ببرد و یک سری سوژههای خوب را به باد میدهد و با پایان بندی بد، فیلمش را تمام میکند.
سعید روستایی از منظر فنی در فیلم خود هیچ چیزی کم نگذاشته، او بهترین قابهای تصویر را برای به تصویر کشیدن داستانش انتخاب میکند و هزاران معتادی که در صحنه گرد هم آورده را هر روز با تیم سازنده فیلم وظیفه نقل و انتقالشان را انجام میداده. سختیهای ساخت فیلم بر هیچ کس پوشیده نیست و کار کردن با این حجم از معتادان واقعی کار مشقت باری بوده که تیم سازنده به خوبی از پس آن برآمده است. فیلمبرداری و تدوین فیلم بی نقص صورت گرفته و موسیقی هم که برای تک تک صحنهها انتخاب و خلق شده حال و هوای آن سکانس را دوچندان میکند.
در واقع باید گفت که فیلم جدید سعید روستایی اگر این تیم بازیگری قوی (نوید محمد زاده، پیمان معادی، پریناز ایزدیار، فرهاد اصلانی و…) را نداشت در حد یک فیلم ضعیف تلقی میشود اما با وجود بازیگران قوی، فیلمساز توانسته مشکلات شدید فیلمنامه بیمحتوا و کاراکترهای مقوایی خود را لاپوشانی کند و از مهلکه جان سالم به در ببرد. متری شش و نیم پسرفت عظیمی برای کارگردان آن که توانسته بود در اولین تجربه کارگردانیاش اثری چون ابد و یک روز را خلق کند به حساب میآید و روستایی باید برای آینده کارنامه سینمایی خود، بیشتر و بیشتر زحمت بکشد تا ابد و یک روز تبدیل به یک اتفاق نشود. او شخصی است که توانست با ساخت فیلم قبلیاش یک جریان سینمایی در کشور راه بیندازد که البته پیروان چندان قوی و خوبی نداشت اما در هر حال بنیانگذار یک جریان فکری بود و حال که تصمیم گرفته به زیرکی از سایه این جریان خودش را جدا کند و با تغییر ژانر راهش را عوض کند، کار را خراب کرده است.
متری شش و نیم ناامیدکنندهترین فیلم جشنواره فجر امسال بود چرا که توقع انتظار شاهکار دیگری را داشتیم اما با فیلمی روبرو میشویم که در بهترین حالت خود یک اثر معمولی است که آن هم به یمن بازی قوی بازیگرانش به این جایگاه میرسد.
اول حرفتون کمی درسته که هیجان و پیچش فیلم بعد از نیمه اول فیلم به یک باره خالی میشه اما در خصوص اینکه بیننده نمیتونه دلش برای نوید محمد زاده بسوزه به نظرم درست نیست بنده امروز سینما رفتم، من و کسانی که در سینما بودن چندین سکانس رو که نوید محمد زاده حضور داشت به خصوص سکانس پایانی فیلم؛ اشکمون در اومد و واقعا نوید محمد زاده رو درک کردیم اما درخصوص شخصیت پردازی پیمان معادی جاهایی از فیلم سانسور شده اللخصوص از زندگی شخصی کاراکتر پیمان معادی که این نتیجه زحمات نیروی انتظامیه و نمیشه اون رو مقوایی دونست. بازیگردانی روستایی برای سرگرد عالی بود و هیچ کارگردانی تا امروز انقدر واقع گرایانه و درست پلیس رو نشون نداده بود البته فیلم کمی ضعف داشت که بخش عمده ایش حاصل سانسور هایی بود ک دست عوامل نبود و الحق این سانسور ها بیجا بودن، فلذا خواهش میکنم اگه سینما بلدین فیلم نقد کنید و اگر بلد نیستید بشنید یک گوشه و سعی کنید بیشتر گوش کنید تا حرف بزنید
این منتقد یک بیسواد و یک حسود بیچاره است.نقدت به درد لای جرز میخوره.برو کارتونت رو نگاه کن بابا
اینکه شما برای نوید محمد زاده اشک ریختین به خاطر بازی قوی اون هست که توی متن اشاره شده وگرنه شخصیت و کاراکتری که براش ساخته شده به هیچ وجه عمق لازم برای ضد قهرمان شدن رو نداره.
فیلم جذابیه.اما چیزی که من نمیفهمم چرا ما باید با کسی که به هر دلیلی فقط فکر خودش و خانوادشه و همبستگی اجتماعی رونمیفهمه احساس همذات پنداری کنیم. صحنه اعدامش به شوخی به دوستم گفتم انگار توماس مور رو دارن گردنمیزنن.
چون همه ی ما به فکر خودمونو خانوادمونیم! کافی نیست؟
خوب اختلاس گرها هم فقط فکر خودشون و خانوادشونن به قیمت نابودی و فقر دیگران.
قرار بر این نیست که شرط خوب بودن یک فیلم پیچیدگی داستان و فیلمنامه باشه .به نظر من این طرز نگاه به فیلم ها که “چون داستان ساده هست و کاراکترها و احساساتشون خیلی واضح و آشکار به هم مرتبط هستن به معنی ضعیف بودن فیلمه” خیلی کوته فکرانه هست.
داستان فیلم میتونه خیلی مشخص و ساده باشه و برای درک سرو ته فیلم لازم نباشه که بیننده اتم رو بشکافه ولی تاثیر عمیقی روی بیننده بزاره .
به نظر من فیلمی که از طرف بیننده ها به عنوان فیلم برتر انتخاب شده نیازی به نقد نداره.
بنظرم نقدشون اصلا درست نیست، اتفاقا خیلی با شخصیت منفی همزادپنداری میکنن تماشاچیا، و اینکه تو فیلم هیچ شخصیت سفید یا سیاهی نیست که به یادموندنی باشه اتفاقا نقطه ی مثبت فیلمه که انقد داستان و کاراکتراش طبیعی و نزدیک به واقعیتن درست مثل ابد و یک روز، واقعا کار سختیه به این زیبایی این فیلمنامه ی نزدیک به دنیای واقعی رو بسازی
من قبل از دیدن فیلم این نقد رو خوندم و کلی از این که بلیط گرفتم ناراحت شدم
اما وقتی فیلمو دیدم متوجه شدم زمین تا آسمون با نقد شما فرق داره
فیلم عالی بود
موضوع اجتماعی درست و عالی پیش رفت
و در مورد همزاد پنداری
جوری فیلم خوش ساخت بود که آدم نه تنها با شخصیت نوید محمد زاده بلکه با اون پسر بچه ی بی سرپناه با اون پلیسی که بچش مرده بود حتا با قاضی پرونده ام ارتباط قوی برقرار میکرد
پس نمیشه گفت فقط چون بازیگرا خوب بودن فیلم موفقه
این نقد کاملا بی انصافی و دور از حقیقته
مفاهیمی مانند تیپ و شخصیت،تعریفهایی برای خودشان دارند. مطالعه کنید.
واقعا تمام زورتو زدی از این شاهکار ایراد بگیری ولی بازم نتونستی.نمیدونم برای چی بهت زور اومده که بد بگی ولی به جای این کارا توام خلاق باش و صادق میتونی یه کارایی بکنی
دیشب این فیلمو دیدم با وجود اینکه سالهاست فیلم ایرانی نمیبینم ولی میخوام یکبار دیگه برم این فیلمو ببینم.این فیلم واقعا یه شاهکاره و مطمئنا رکورد فروش رو جابجا میکنه
به نظر من فیلم یکی از بهترین فیلمهای ارزشمند سالهای اخیر بود،که مجموعه این فیلمها از تعداد انگشتان دست هم کمترن،نمیدونم تو جایی که باکس افیسش پر از فیلمهای مبتذل دم دستی هست که اکثرشون بازسازی فیلمهای معلوم الحال و کمدیهای ضعیف قبل از انقلابه،چرا از این فیلم با نقدهای بی پایه و اساس،انتقاد میشه،من نمیگم فیلمنامه مشکلی نداشته ولی واقعا نقد شما ،بخصوص استفاده از برخی کلمات ،مشخصا مغرضانه صورت گرفته.
دیدن فیلم رو به همه توصیه میکنم.
هرچند دل ادم واسه ناصر خاکزاد،(که شما به اشتباه نوشتید خاکباز و از همینجا میشه فهمید چقدر فیلم رو سرسری و بی دقت مورد عنایت قرار دادید)،می سوزه ولی فقر و نداری دلیل خوبی برای از بین بردن زندگی بقیه ادمها نیست.
مشکل جای دیگست،امیدوارم خداوند همه ی ما رو در پناه خودش حفظ کنه.
عااالی بود فیلم، خاک بر سر همچین منتقدی ، شاهکار بود، منتقدمون گویا خبری از واقعیات جامعه ندارن… این فیلم بسیار دقیق بود و حتی یک سری جاهاش به ما فکر و نبوغ فیلمناما رو نشون میداد مثل اونجاش که به پریناز ایزدیار گفت ، خوب بگو اون تختی که روش با کفش میومده کجاست؟
فیلم بی نظیر بود و نقد افتضاح
تو سینما ک مادیروز دیدیم همه پسندیدند منم خیلی خوشم اومد از این فیلم. ب نظر من فیلمی ک از نظر تماشگرا انتخاب بشه فیلم خوبیه
چرا میگین اخر فیلم ضعیف بود اتفاقا اخرش مونده بودیم دلمون برای صمد بسوزه که با عقده بزرگ شده و برای اینکه خانوادش از فقر و بدبختی نجات پیدا کنن که علتشم بخاطره جامعه هست و جامعه مقصره اصلیه,یا اینکه با خودخواهیش باعث بدبختیه خانواده های زیادی شده بخودمون بفهمونیم که اعدام حقشه و اگه تو جامعه واقعا این حکم برای اصل کاریا که با رشوه راحت میگردن انجام بشه این همه معتاد نداشتیم و درس عبرت واسه سایریت
این منتقد یک بیسواد و یک حسود بیچاره است.نقدت به درد لای جرز میخوره.برو کارتونت رو نگاه کن بابا
اتفاقا من ب عنوان تماشاگر با ناصر خاکباز توی بیشتر صحنه ها همذات پنداری کردم و اصلا هم “ناامیدکننده ترین”نبود؛فیلم های مزخرف زیادی توی جشنواره بودن که این فیلم نسبت به اونا بهتر بود.
من این فیلم رو دیشب دیدم . با کلی امیدواری بخاطر تجربه ابد و یک روز اما ناامید شدم. نیمه اول فیلم بسیار خوب و هیجانی بود و منتظر اتفاقات جذابتر بودم اما نیمه دوم فیلم کاملا مایوس کرد. اینکه ناصر خاکزاد خودکشی کرده بود یعنی یه آدم دل بریده از دنیا که دیگه چیزی براش مهم نیست دستگیر شده و حالا تمام تلاشش رو برای رهایی داره انجام میده و میخاد خودشو خیلی قوی و قلدر نشون میده که خیلی آشنا داره و پشتش گرمه که در ادامه معلوم میشه هیچ خبری نبود خیلی دلسرد کننده بود . اینکه صمد میتونست اون پیشنهاد رو قبول کنه و فیلم رو هیجانی و غافلگیر کننده کنه اما اینکارو نکرد تا روند نزولی فیلم از نیمه دومش پیش بره ! اینکه با اون انفجار میشد تمام نیروها فوت کنن و داستان رو جذابتر کنه اما بازم نشد! میشد قضیه اون دو کیلو اضافه تر جنس ها واقعی باشه و حداقل جذابتر تموم بشه اما بازم نشد! حتی میشد ناصر خاکزاد به قاضی هم پیشنهاد بده و وسوسه اش کنه اما هیچ کدوم این اتفاقات نیفتاد تا فیلم از نیمه دوم روی یه شیب نزولی پیش بره و جوری تموم بشه که میشد حدس زد و دیگه نه خبری از هیجان بود نه غافلگیری بیننده! فیلم پتانسیل بالایی برای جذابیت داشت اما هی نشد و داستان خیلی معمولی پیش رفت. توقع ام از فیلم خیلی بالاتر بود. اما بازی نوید محمدزاده و پیمان معادی عالی بود. ولی شخصیت نوید محمدزاده میتونست قویتر خطرناک تر و غافلگیرکننده تر باشه. اون صحنه دیدارش با خانواده اش هم اصلا جذاب نبود. در کل ناامید کننده تموم شد
جناب آقای آرش پارساپور امیدوارم بابت نقد غیر منصفانه و جهت داری که نوشتی لااقل پول خوبی گیرت اومده باشه…، جالبه از اون طرف همکارت جناب شایان کرمی چنان از شخصیت و فیلم اخیر خانم آبیار تمجید میکنن کسی ندونه فکر میکنه خانم آبیار “کریستوفر نولان” هستند و شبی که ماه کامل شد هم “inception” ، هرچقدر زور بزنید بیشتر از چشم میفتید و گوشتتون تلخ تر میشه، از بنده گفتن بود خود دانید…
احسنت واقعا درست گفتی
داستان اصلی فیلم متری شیش و نیم
به نظرم فيلم مى خواست بگه اين يارو خلاف كرده و قانون ميگه بايد جواب كاراشو بده ولى در عين حال زاتش فاسد و خراب نبوده و ميتونسته ادم خيلى خوبى باشه ،يعنى در كل همه وظيفشونو انجام دادن و كارشونم درست بود ولى نويد يه ادم معمولى بود كه دست به خلاف زده بود و از روى ناچارى بود كه خودش هم مقصر اصليش نبوده و دليل اصلى خلاف هاش خودش نبود چون از روى ناچارى خلاف كرده بود پس …خودتون تحليل كنيد چرا ناچار شده بود وارد خلاف بشه, مشكلات جامعه و فقر و بدبختى و …
نقد خیلی ضعیفی بود. به نظر من فیلم بسیار خوش ساخت و جذابی بود. حداقل نقش پیمان معادی سال ها ماندگار خواهد بود. به نظرم ایشان فیلم را خوب نفهمیدند. مدت ها بود فیلم ایرانی با این ضرب آهنگ و هیجان ندیده بودم. البته قبول دارم دارای از اواسط فیلم دچار افت می شود.
اینقدر ایشون بد دیالوگ میگفتن
۰صدای زیر و شبیه جیغ) که ماها تو سینما نمیفهمیدیم ایشون چی میگن
شما حداقل یک بار فیلم رو میدیدی میدونستی اسم کاراکتر آقای محمد زاده “ناصر خاکزاد” هست نه ” خاکباز”
حتی این نام خانوادگی هم که به معنی زاده شده از خاک هست دارای مفهومی برای این شخصیت هست.
این نقد واقعا درست نیست!
فیلم بسیار شکه کننده واقعی قوی با حس تعلیق بالا ساخته شده…بازی، فیلمنامه و حتی فیلم برداری بسیار بهتر از فیلم قبلی کار شده من نمیدونم اصلا منتقد این فیلم رو دیده؟!! یا یچیزی از روی حسادت یا تیزر (تیزر کمی ضعیفه خداییش) نوشته…
حیف این فیلم به این زیبایی با این نقد، شما نقد نکن دیگه بابا ما رفتیم سینما بعد فیلم کل سالن پا شد دست زد همه تحت تاثیر داستان خوب بازی بازیگر ها عالی به خصوص معادی و محمدزاده فیلمبرداری درجه یک حجم سیاهیلشکر رو چقدر خوب بازی گرفتن عالی بود درکل
حتما پیشنهاد میکنم
بنظرم اگه میخواستین فیلم و نقد کنین،بهتر بود اول یه سری چیزای ابتدایی رو میفهمیدین بعد نظر میدادین.اسم شخصیت ناصر خاک زاد بود نه خاک باز.غلط های املاییتون هم بنظرم گویای این موضوع هست که صلاحیت کافی برای نقد حرفه ای ندارید.فیلم ضعف های زیادی داشت اما نه چیز هایی که شما بیان کردین.از اصلی ترین ضعف ها چشم پوشی کردین و به چیزایی گیر دادین که اصلا ضعف نیستن؛سوبرداشت شخصی شما هستن و برخلاف چیزی که شما خیلی خصمانه بیان کردین،با وجود ضعف و سوتی های ریاد،فیلم در نهایت و به طور کلی خوب به نظر می اومد.خسته هم نباشید با این نقدتون.
واقعن يك فيلمنامه آبكي در حد فيلمهاي ظهر جمعه تلويزيون، كه بازيگراي خوب تونسته بودن يكم آبروي فيلم رو بخرن. بعد فيلم نيوز نوشته سعيد روستايي با فيلم دومش ثابت كرد نابغه ست! يا خدا خودت به داد نابغه برس
واقعا نقد افتضاحیه.چجوری میگی موفق نشد جوری که میخواد شخصیت ناصر رو بسازه؟از هر کی که فیلم رو دیده پرسیدم برعکس نقد شما گفته همزات پنداری کرده و خیلیا مثل من اخراش گریه کردم بخاطرش.درمورد شخصیت صمد هم باید بگم واقعا عالی کار شده بود.همچین شخصیت هایی واقعا تو سینمای ایران کم دیده بودیم.پلیس بود ولی خوب نبود.یه شخصیت خاکستری واقعا باورپذیر
من یاد شخصیت والتر وایت تو برکینگ بد افتادم و کاملا تونستم با شخصیت ناصر خاک زاد ارتباط برقرار کنم مخصوصا با دیالوگای اخرش مرسی از عوامل فیلم که همچین پروژه سختی رو به سرانجام رسوندن یه صحنه هایی واقعا نفس تو سینمون حبس میشد واقعا لذت بردم
در این حدی که می گید ضعیف نیست اما در کل نقدو قبول دارم و تعجب می کنم چرا این فیلم اینقدر مورد استقبال تماشا گران قرار گرفته
امروز فیلم را دیدم.بطور فهرست وار نظراتم را خلاصه میکنم.۱- زمان اکران فیلم که مصادف با نوروز است اصلا مناسب نیست.چون فیلم بسیار تلخ و متاثرکننده است.۲- بازیها خوب و موضوع بسیار واقعگرایانه است ولی واقعا لازمه اینقدر فیلم را تلخ ساخت؟ باتوجه به اینکه موضوع کاملا قابل لمس و واقعیست در جامعه ما. ۳- فیلم طولانی و باتوجه به فشار روحی مداومی که روی تماشاگر وارد میکند خسته کننده و واقعا اعصاب خردکنه.۴- نمایش صحنه اعدام جمعی جلوی اینهمه تماشاچی سینما تشویق و تعمیق خشونت در جامعه را میکند که این بدترین تاثیر آن است. ۵- من به شخصه از دیدن چنین فیلمهایی خودداری خواهم کرد چون جز ایجاد فشار بر روان آدمها هیچ خاصیت و ارزشی ندارد. ۶- آخرین مورد که ربطی به این فیلم ندارد اکران فیلم رحمان۱۴۰۰ است که آنهم یک توهین به تماشاچی است نه شادی آور است نه ارزش هنری دارد و فقط یک فیلم کاملا بی ارزش تبلیغاتی است. به امید روزی که هنرمندان و دست اندر کاران سینما ما که ارزش زیادی براشون قائلم متوجه شوند که مدتی است به بیراهه میروند.
متری شش و نیم یه اتفاق واقعی تو شمال کشوره.نویسنده هیچ زحمتی نکشیده.ثابت کردنشم اصلا سخت نیست
این نقدت واسه این بود بقبه بیان نقدت کنند ؟؟؟؟
اصلا کل نقدت در یک جمله خلاصه می شه “من را ببهشید از فیلمسازی چیزی سرم نمی شه،چه برسه بخوام نقد کنم “
حواستم رگباری بهت حمله کنم دیدم دوستان قبلا زحمتشو به خوبی کشیدن واقعا جای تاسفه و حیرت زده ام از کم هوشی شما که اگر درک حداقلی از فیلمنامه نویسی داشتی سناریوی هوشمندانه تری مینوشتی که غرض ورزیت انقدر به وضوح به چشم نیاد کاش واقعا قدر چنین افرادی رو تو جامعه ی قحطی زده ی امروزمون بدونیم هرچند از امثال شما انتظاری نیست چون منویاتتون واضحه و انتظار سازنده بودن از شما بیهوده س
خواستم رگباری بهت حمله کنم دیدم دوستان قبلا زحمتشو به خوبی کشیدن واقعا جای تاسفه و حیرت زده ام از کم هوشی شما که اگر درک حداقلی از فیلمنامه نویسی داشتی سناریوی هوشمندانه تری مینوشتی که غرض ورزیت انقدر به وضوح به چشم نیاد کاش واقعا قدر چنین افرادی رو تو جامعه ی قحطی زده ی امروزمون بدونیم هرچند از امثال شما انتظاری نیست چون منویاتتون واضحه و انتظار سازنده بودن از شما بیهوده س
من از همونجا که شخصیت ناصر رو گرفتن و بردن کلانتری از فیلم ناامید شدم و نتونستم از بقیه فیلم لذت ببرم. یه جاهایی از فیلم بسیار غیر واقعی بود. با اینکه فیلم خوش ساخت و از نظر فنی و بازیها نمیتونم ایرادی بهش بگیرم. ولی مشکل فیلمنامه و کاراکتر پردازی داشت. در ضمن اگر از اول میدونستم داستان دزد و پلیس هست اصلا برای دیدنش سینما نمیرفتم. چون بدلیل محدودیت هایی که فیلمسازها برای گرفتن مجوز فیلمشون دارن نمیتونن ۱۰۰درصد واقعیت سیستم قضایی و پلیس رو نشون بدن.بعضی صحنه ها هم یه کپی ضعیف از صحنه های فیلمای مافیای هالیوودی دیده میشد. درکل حال نکردم با فیلم. به امید اینکه کار بعدی این فیلمساز با استعداد و جوان سینمای کشورمون جذاب تر باشه
بنظر میاد نقد شما خیلی مقرضانه است و گویا مسأله شخصی با کارگردان دارید. و این برای من تماشاگر بسیار ناراحت کننده است که نقادهای سینمایی چنین نقدهای دارند و انتظار من از یک نقاد حرفه ای نقد بی طرفانه و واقع بینانه از یک فیلم است وگرنه هر شخصی از روی احساس می تواند حرف بزند .
از نظر من به عنوان یک تماشاچی این فیلم همه خصوصیات یک فیلم کامل را تقریبا دارا بود،ترکیبی از عشق و خصم و هیجان و واقعیت بود و اصلا با نظرتون در مورد اینکه تماشاچی دلش برلی خاکزاد نمیسوزه مخالفم
سلام
واقعا این نقد بود؟؟ یا دلت از سعید روستایی پر بود؟؟
اولا که کاملا ملموس بود و قشنگ آدم درکش میکرد. قوه ادراک شما نقص داره. در ثانی یه کم تحقیق کنید، این فیلم تقریبا بر اساس واقعیته. ما تو همون محل زندگی میکنیم و با پوست و گوشتم حس کردم که چقدر عمیق بود. ناصر خاکباز شخصیت “ناصر حاجیلی” محله زمزم بود که حدودا ۲ سال پیش اعدام شد.. اسم محله اسم کوچه ها اسم شخصیت ها با کمی تغییر تو فیلم بود و بچه های اون محل کامل میدونن که داستان ناصر چی بود.. این که شبا از استرس مامورا با کفش میخوابیدو هزار تا چیز دیگه… کسایی که تو اون محل زندگی کردن به مراتب بهتر درکش کردن.. در واقع برای ما فیلم نبود زندگینامه یک شخص واقعی بود.. یک پسر که از ۱۸٫۱۹ سالگی قاچاقچی مواد بود و واقعا ازش میترسیدن.. اما نه اینکه بگیره کسی رو تو خیابون بزنه یا وحشت ایجاد کنه… انقد که باندش گسترده بود و همه جا همه جور آدمی داشت ازش میترسیدن… متاسفم برای اینکه تو اون محله زندگی کردم و زندگی کردیم اما باید این فیلم های واقع گرا ساخته بشه تا کسایی مثل شما بفهمن که فقط فیلم نیست… زندگی خیلی از مردممون همینه متاسفانه..
من نقد شما رو خوندم و بر خلاف اکثر نظرات تا حد زیادی با شما موافقم، بعد از قسمت اول شور و حال فیلم به شدت افت داشت. این کار اصلا قابل مقایسه با ابد و یک روز نیست….
در کل موضوع خوبی بود و ادم و به فکر میبرد و حتی خیلی از وقتا با نوید محمد زاده به خاطر سبک بازیش همزاد پنداری کردم ولی نه به خاطر متن یا ویژگی کاراکتر، نوید محمد زاده اگر حرف خاصی ام نمیزد با چشم هاش می شد باهاش همزاد پنداری کرد
و در نهایت فکر می کنم به دلیل اینکه در سینمای ما فیلم خوب کم ساخته می شه (دقیق مثل موسیقی خوب) ما مجبوریم بگیم این کار یه شاهکاره ولی واقعا نبود…. به نظر من!
من کاملا با دیدگاه شما موافقم
چقدر قشنگ حرف من بیان کردین.
من نقد شما رو خوندم و بر خلاف اکثر نظرات تا حد زیادی با شما موافقم، بعد از قسمت اول شور و حال فیلم به شدت افت داشت. این کار اصلا قابل مقایسه با ابد و یک روز نیست….
در کل موضوع خوبی بود و ادم و به فکر میبرد و حتی خیلی از وقتا با نوید محمد زاده به خاطر سبک بازیش همزاد پنداری کردم ولی نه به خاطر متن یا ویژگی کاراکتر، نوید محمد زاده اگر حرف خاصی ام نمیزد با چشم هاش می شد باهاش همزاد پنداری کرد
و در نهایت فکر می کنم به دلیل اینکه در سینمای ما فیلم خوب کم ساخته می شه (دقیق مثل موسیقی خوب) ما مجبوریم بگیم این کار یه شاهکاره ولی واقعا نبود…. به نظر من!
منتقد گرامی انقدر با دقت فیلم رو تماشا کردین که متوجه نشدین اسم نوید محمد زاده در فیلم ناصر خاکزاد بوده نه خاکباز.
پیروز باشید
افرین خخخخخخ
مسخره ترین نقدی ک در تمام عمرم خوندم، معلومه حسادت به خرج دادین متاسفم واقعا،
این فیلم واقعا محشره یاد ندارم همچین فیلمی دیده باشم ک ساخت ایران باشه
نگاه کننن فراستی که استاد گند زدن به فیلم هاست چنان در مقابل این فیلم تعظیم کرد که داشت رگ به رگ میشد ….بزرگترین و با سواد ترین منتقد سینما که هیچ فیلمی رو الکی نگا نمیکنه چنان از فیلم دفاع کرد و ان چنان از بازی نوید محمد زاده تعریف کرد که دهن ادم وا میمونه .. فراستی گفت این فیلم چن قدم از قبلی جلو تره… منقد دوزاری ….نوید محمد زاده همه اخره فیلم طرفدارش شده بودن
با سلام
با نقد مطرح شده موافقم. انتظار خیلی بیشتری از این فیلم داشتم. واقعا اگر این چند تا بازیگر خوب توو فیلم نبودن، فیلم ارزشی برای دیدن نداشت. در مقایسه با فیلم قبلی کارگردان، زمین تا آسمون فرق هست بین این فیلم با ابد و یک روز.
آقای آرش خان ، نقاد محترم شما اول برو فیلم رو درست حسابی ببین بعد بیا نقدش کن.
اسم شخصیت نوید محمدزاده ، ناصر خاکزاد بود.
شما نوشتی ناصر خاکباز . کسی که حتی اسم شخصیت اصلی فیلم هم درست یادش نیست به نظر من حرف ها و انتقاداتش پشیزی ارزش ندارد.
این حرفا رو واقعا یه منتقد زده؟ یه عروسک باربی بدید دستش سرگرم شه… اصن سنش به فیلم دیدن میخوره؟ :))
اتفاقا نقش ناصر رو به خوبي بازي كرد!چون ناصر يك شخصيت واقعي بود
مهم اینکه مردم بپسندن که پسندیدن،حالا شما هر چی دوست داری بگو مثلا به خاکزاد بگو خاکباز،این فیلم جز واقعیت جامعه کثیف ما چیزی بیشتر نداشت،حتما باید تخیلاتقاطی فیلمش کنه تا شما خوشتون بیاد.
درسته که فیلم ایراداتی داشت اما نقاط قوت زیادی هم داشت و نسبت به برخی فیلم های این روز های سینما یه سر و گردن بالاتر بود و نقد شما بی انصافی ست
نقد شما اشکالات زیادی داشت ولی بین چند تا نقدی که درباره این فیلم نوشته شده بود بهترین نقدی بود که خوندم
نقد كاملا درستي بود،اين جماعتي هم كه دارن ذوق فيلم ميكنن جماعت احساسي هستن كه با ديدن سكانسهاي احساسي احساساتي ميشن ميگن فيلم خوبي بود.
فيلمنامه پر از ايراد بود،فيلم پر زحمت،بازي عالي،طراحي شخصيت در فيلمنامه ضعيف.
۱۳۹۸. تمامی حقوق برای وبسایت Rooziato (روزیاتو) محفوظ است.0