رادیو قصه کودکانه
خاله سمینا
برای خرید کلیک کنید!
مجموعه بی نظیری از بهترین قصه کودکانه، قصه کودکانه صوتی، قصه صوتی کودکانه و قصه شب برای کودکان به صورت صوتی که برای سنین ۲ تا ۱۲ سال مناسب هستند را در این صفحه میتوانید گوش دهید. در اینجا قصه های کودکانه صوتی بدون تقسیم بندی مشخصی قرار گرفته اند. برای مشاهده قصه ها با گروه سنی مشخص به بخش های مربوطه آن مراجعه کنید. ما در این سایت شما را به شنیدن بیش از ۱۰۰ داستان کودکانه صوتی، قصه شب صوتی و قصه صوتی برای کودکان دعوت میکنیم. هم چنین در انتهای صفحه مجموعهای از داستانهای صوتی سریال (پنی قشقرق، یه قل دوقل و …) قرار گرفته است.
تمام صداهایی که جایی، قصهای را برایمان گفتند در گوشمان طنین انداز است. از صدای مادربزرگ، شخصیتهای شهرقصه، نقالیخوانیهای شاهنامه در کافهها و دهها صدای دیگر که خاطرات شخصی ما را میسازند. برای همین است که میگوییم: قصهها برای بچهها قصه نمیمانند. قصه کودکانه با بچهها بزرگ میشوند. قصهها درون بچهها حک میشوند، خاطره میمانند. قصه کودکانه صوتی به این دلیل که فضای خیالپردازی را برای کودکان ایجاد میکند و در واقع به او در یک خط داستانی مشخص، امکان خیالپردازی و تصویرگری ذهنی را میدهد، بر پرورش کودکان بسیار تاثیر گذار است. قصههای کودکانه صوتی همانطور که در مقالات قبلی نیز اشاره شد، پرورش قدرت تخیل و تحلیل، پرورش صحیح احساسات کودک در جریان داستان و رشد منطق کودک در کشمکشهای داستانی، ایجاد روحیه چالشگری در کودک و موارد بسیار زیاد دیگری که در مقالات مختلف به آن اشاره شده است، از تاثیرات داستانهای کودکانه، به خصوص قصه کودکانه صوتی است. در سیستم مدرن آموزشی جهان، تمرکز زیادی بر روی پرورش کودکان از طریق قصههای کودکانه صوتی شده است که این مهم، علی رغم اینکه ایران از پیشگامان این مساله در دوران جدید نیز بوده است، آنگونه که باید مورد حمایت قرار نگرفته است. رادیو قصه با هدف ارتقا سطح تربیتی کودکان در قالب قصه کودکانه صوتی ایرانی و سایر کشورها، سعی در نزدیک شدن به کودکانهی کودکان و نشا روح اخلاقی، انسانی و ایجاد روحیه تلاش فردی برای حفظ کرامت انسانی در کره خاکی دارد.
داستانهای صوتی انلاین
گروه رادیو قصه با ارائه قصه شب و قصه روز، سعی در بهتر شدن محصولات دارد و لحظه به لحظه برای نزدیکتر شدن به اهداف ذکر شده تلاش خواهد کرد. در این مسیر همراه این گروه باشید. داستانهای زیر از مجموعه کتابهای انتشارات قدیانی است. برای خرید مجموعه کتابهای نارنجی نوشته فریبا کلهر میتوانید از فروشگاه آنلاین آن اقدام به خرید نمایید. ما به شما پیشنهاد میکنیم حتما کتابها را تهیه کنید و آنها را در اختیار کودکان خود قرار دهید.
در حال حاضر گروه هایی هستند که به صورت متمرکز بر روی مسایل مرتبط با کودک تمرکز کرده اند اما جای خالی تربیت کودک از طریق قصه کودکانه صوتی به جد مشخص است. در داستانهایی که در ادامه گوش خواهید کرد، بااستفاده از روشهای جدید روانشناسی کودک با کمک قصه کودکانه صوتی توسط خاله سمینای عزیز، سعی در پرورش استعدادهای کودکان شما داریم. فراموش نکنید: قصهها برای بچهها قصه نمی مانند. قصهها با بچهها بزرگ میشوند. قصهها درون بچهها حک میشوند، خاطره میمانند.
کامل ترین مرجع قصه کودکانه صوتی و داستان صوتی کودکانه شب از سن ۲ تا ۱۲ سال در اختیار شماست، در صورت علاقمندی به یک قصه صوتی لطفا بازخورد خود را نیز از آن داستان برای ما بنویسید تا خانواده های دیگر نیز بتوانند از آن داستان ها استفاده کنند. حالا اگر به دنبال داستان و کتاب کودک هستید می توانید به صفحات سری داستان کوتاه کودکانه، کتاب قصه برای کودکان دبستانی و دسته بندی کتاب های کودک براساس سن و سلیقه کودک خود رجوع کنید.
داستان های صوتی در این صفحه بدون دسته بندی آورده شده اند اما اگر شما به دنبال داستان صوتی با محوریت خاصی مثل مسائل محیط زیستی یا تربیتی هستید می توانید از گزینه فیلتر استفاده کنید یا بر روی برچسب هر داستان صوتی کلیک کنید.
اگر به دنبال داستان های کودکانه برای فرزند پیش دبستانی یا دبستانی خود هستید. می توانید در این صفحه آن ها را پیدا کنید.
یکی بود یکی نبود
خرس کوچولویی بود به نام تدی
داستانهای صوتی انلاین
تدی توی آخرین روز پاییز زیر درخت نشسته بود تا آخرین ستاره ی پاییز بیفتد پایین.
تدی توی یک کتاب خوانده بود که اگر موقع پایین افتادن آخرین ستاره ی پاییز، آرزو کنی، آرزویت هرچه که…
مرجان کوچولو قرار بود برای ناهار به خانه مادربزرگ برود و مادربزگ هم گفته بود که یک غذای خوشمزه برای او خواهد پخت. دل توی دل مریم نبود تا ببیند مادربزرگ چه غذایی برای او پخته است.
غذای مادر بزرگ آبگوشت بود و مرجان آبگوشت دوست نداشت. اما رنگ خوش آبگوشت و بوی خوب غذا حسابی مرجان را سر شوق آورده بود و مادر بزرگ هم قصه ایی به نام آبگوشت برای مرجان کوچولو تعریف کرد. این برنامه در فصل زمستان تهیه و پخش شده است.
داستان”غذای مادربزرگ” با اجرای خانم مریم نشیبا درصدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
مرجان کوچولو قرار بود برای ناهار به خانه مادربزرگ برود و مادربزگ هم گفته بود که یک غذای خوشمزه برای او خواهد پخت. دل توی دل مریم نبود تا ببیند مادربزرگ چه غذایی برای او پخته است.
غذای مادر بزرگ آبگوشت بود و مرجان آبگوشت…
در یک روز بارانی لیزی، کرم کوچولوی قصه ی ما روی شاخه های درخت بالای برکه نشسته بود.
لیزی شروع کرد به خوردن قسمتی از برگ درخت که زیر بارون خیس نشده بود.
یکدفعه صدایی شنید که میگفت: “هی … تو داری چتر منو میخوری!”
لیزی به…
سعید پسر خوب و با ادبی بود، سعید با مادرش در کلبه ایی کوچک زندگی می کردند و فیل کوچکی داشت.
سعید برای فیلش زنگوله ایی تهیه کرده بود تا هیچ وقت گم نشود. اما فیل کوچولو زنگوله دوست نداشت چون هر وقت و هر جا می رفت همه متوجه می شدند و می فهمیدند که او آمده است.
داستان”فیل زنگوله دار” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
سعید پسر خوب و با ادبی بود، سعید با مادرش در کلبه ایی کوچک زندگی می کردند و فیل کوچکی داشت.
سعید برای فیلش زنگوله ایی تهیه کرده بود تا هیچ وقت گم نشود. اما فیل کوچولو زنگوله دوست نداشت چون هر وقت و هر جا می رفت همه…
یکی بود یکی نبود.
یک آقا لاک پشتی بود که با پدر و مادر و خواهرش کنار رودخانه زندگی میکردند.
یک روز خونواده ی آقا لاک پشته براش تولد گرفته بودن.
همه ی دوستاش رو دعوت کرده بودن، یه برگ سبز بزرگ خوشمزه هم براش آورده بودن.
یکی بود یکی نبود
فرید کوچولو صبح های زود با پدر و مادرش میومد به خونه ی مادربزرگ و پدربزرگش، تا مادر و پدرش برن به سرکار.
عصر هم که میشد مادر یا پدرش میومدن دنبالش و اونو میبردن خونه.
فرید مادربزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست…
بالای درختی بلند دو تا کبوتر با هم زندگی می کردند. اسم مادر ،کبوتر خانم بود و دخترش به اسم سپید پر بود.
یک روز کبوتر خانوم به دختر کوچولوش گفت من باید دنبال غذا برم و تو باید تنها توی لانه بمانی و مراقب خودت باشی و کار خطرناکی هم نکنی. سپیدپر کمی بالهایش ر اتمیز کرد و بعد سراغ نقاشی رفت و سعی کرد نقاشی کند. بعد به بیرون لانه نگاه کرد و مورچه ها را دید.
داستان”سپیدپر” با اجرای خانم مریم نشیبا د رصدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
بالای درختی بلند دو تا کبوتر با هم زندگی می کردند. اسم مادر ،کبوتر خانم بود و دخترش به اسم سپید پر بود.
یک روز کبوتر خانوم به دختر کوچولوش گفت من باید دنبال غذا برم و تو باید تنها توی لانه بمانی و مراقب خودت باشی و کار…
یکی بود یکی نبود
یک مداد شمعی زرد کوچولو بود که با پدر و مادر زردش زندگی میکرد.
زرد کوچولو نقاشی کردن رو خیلی دوست داشت.
داستانهای صوتی انلاین
اون همه چیز رو به رنگ زرد میکشید: خورشید، جوجه، گل های آفتابگردان و حتی فیل های زرد، ابرهای زرد، یا…
باغ زیبا و قشنگی بود که باغبان پیر و مهربانی داشت که خیلی به گل ها رسیدگی می کرد.
توی شاخه های درختان این باغ پرنده ها لانه کرده بودند. بین یکی ازشاخه ها گنجشک کوچولویی بود که روی یک تخم سفید و کوچولو نشسته بود. بعد از مدتی تخم شکست و یک جوجه زیبا بیرون آمد به نام جیک جیکی. جیک جیکی مهربان بود و گل ها را دوست داشت.
داستان”اشتباه جیک جیکی” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
باغ زیبا و قشنگی بود که باغبان پیر و مهربانی داشت که خیلی به گل ها رسیدگی می کرد.
توی شاخه های درختان این باغ پرنده ها لانه کرده بودند. بین یکی ازشاخه ها گنجشک کوچولویی بود که روی یک تخم سفید و کوچولو نشسته بود. بعد از…
یکی بود یکی نبود
یک پسربچه ای بود به اسم امیر که با پدر و مادرش در خانه شان زندگی میکردند.
یک روز که مادر امیر داشت در آشپزخانه ماکارونی درست میکرد، امیر لباس گرگی اش را پوشید و شروع کرد به شیطنت.
از پله ها بالا و پایین میرفت…
یکی بود یکی نبود
یه خاله پیرزنی بود که توی خونه ی کوچیکش تنها زندگی میکرد.
خونه ی خاله پیرزن خیلی کوچولو بود، یه حیاط نقلی و کوچولو هم داشت.
هرروز دم غروب که میشد، سماورشو روشن میکرد، میرفت حیاط رو آب و جارو میکرد.
یه…
توی یک جنگل زیبا، حیوانات دور هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.
یک روز صبح که حیوانات دور برکه جمع شده بودند، حیوان جدیدی به جنگل آمد. این حیوان جدید لاک پشت بود. روز های بعد وقتی لاک پشت برای گردش رفت خاله خرگوشه و سنجاب کوچولو از او در مورد دریا و حیوانات دریا و بقیه چیزها سوال کردند
داستان”اشتباه خاله خرگوشه و سنجاب کوچولو” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
توی یک جنگل زیبا، حیوانات دور هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند.
یک روز صبح که حیوانات دور برکه جمع شده بودند، حیوان جدیدی به جنگل آمد. این حیوان جدید لاک پشت بود. روز های بعد وقتی لاک پشت برای گردش رفت خاله خرگوشه و…
یکی بود یکی نبود
یه سرزمینی بود توی قطب جنوب که کلی پنگوئن باهم اونجا زندگی میکردن.
پنگوئن ها از دریا ماهی میگرفتن و میخوردن، روی یخ ها لیز میخوردن و باهم بازی میکردن و خلاصه حسابی خوشحال بودن.
برفی هم، که یه پنگوئن کوچولوی…
پرستو کوچولو داستان ما در دسته بزرگ پرستو ها زندگی می کرد. پرستو ها دو بار در سال مهاجرت می کنند.
مرتضی کوچولو برای پرستو ها توی ایوان، لانه درست کرده بود. پاییز از راه رسیده بود و هوا داشت کم کم سرد می شد و پرستو ها برای کوچ آماده می شدند. اما روزی که پرستو ها کوچ کردند یک پرستو کوچولو توی لانه ماند و مرتضی کوچولو از او نگهداری کرد.
داستان”مسافر کوچولو” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
پرستو کوچولو داستان ما در دسته بزرگ پرستو ها زندگی می کرد. پرستو ها دو بار در سال مهاجرت می کنند.
مرتضی کوچولو برای پرستو ها توی ایوان، لانه درست کرده بود. پاییز از راه رسیده بود و هوا داشت کم کم سرد می شد و پرستو ها…
ماهک کوچولو خونه ی مادر بزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست داشت.
خونه ی آنها یک حیاط کوچک نقلی داشت با یک حوض کوچک نقلی که توش سه تا ماهی قرمز کوچولو بود. یه درخت خوشگل هم توی حیاط بود که عصرها سایه اش می افتاد روی حوض.
ماهک هروقت که به…
روزی روزگاری یک عمو آسیابانی بود که یک سیبیل خیلی خیلی گنده داشت.
سیبییلش از بناگوش دررفته بود و وقتی توی آسیاب داشت گندم ها رو آرد میکرد، سیبیلاش از پنجره میومدن بیرون.
عمو آسیابان سیبیلاشو خیلی خیلی دوست داشت و مواظبشون بود.
یه روزی روزگاری توی یه دشت بزرگ و سرسبز یه عده اسب زندکی میکردند. اونا همه جا باهم میرفتن و همیشه پیش هم بودن. روزا میرفتن از دشت های سرسبز علف میخوردن و از چشمه ی خنکی که داشتن آب میخوردن. بچه ها باهم میدویدن و بازی میکردن.
بین این اسب ها…
اسب سفید مهربونی بود که توی دشتی زندگی می کرد و به همه کمک می کرد.
روزی اسب توی راه پیر مردی خسته را دید که باری را حمل می کرد. اسب جلوی پیرمرد زانو زد و پیرمرد سوار شد و اسب او را به خانه اش رساند.
داستان”اسب سفید” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
اسب سفید مهربونی بود که توی دشتی زندگی می کرد و به همه کمک می کرد.
روزی اسب توی راه پیر مردی خسته را دید که باری را حمل می کرد. اسب جلوی پیرمرد زانو زد و پیرمرد سوار شد و اسب او را به خانه اش رساند.
داستان”اسب…
مادر بزرگ برای بهار قصه ایی می گفت به اسم بچه های آسمان.
مادر یزرگ از دو فرشته ای گفت که همه اسمشان را گذاشته بودند بچه های آسمان. گیس طلا و نقره نشان دو فرشته مهربان بودند که یکی فرشته شب و دیگری فرشته روز بودو این دوفرشته به همه جا سر می زدند و به همه کمک می کردند.
داستان”بچه های آسمون” بااجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
مادر بزرگ برای بهار قصه ایی می گفت به اسم بچه های آسمان.
مادر یزرگ از دو فرشته ای گفت که همه اسمشان را گذاشته بودند بچه های آسمان. گیس طلا و نقره نشان دو فرشته مهربان بودند که یکی فرشته شب و دیگری فرشته روز بودو این…
درخت سپیداری در کنار خیابانی زندگی می کرد. برگهای درخت سپیدار کم کم قرار بود که به خواب زمستانی بروند و برگ ها در حال تغییر رنگ بودند.
اما برگی بود که برگ آیینه نام داشت دلش نمی خواست رنگش زرد بشود و سوار بر باد روی زمین بیفتد. درخت سپیدار هر روز برگ های زیادی را از دست می داد. اما برگ آیینه قصد نداشت به بقیه دوستانش ملحق بشود.
داستان”برگ تنها” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
درخت سپیداری در کنار خیابانی زندگی می کرد. برگهای درخت سپیدار کم کم قرار بود که به خواب زمستانی بروند و برگ ها در حال تغییر رنگ بودند.
اما برگی بود که برگ آیینه نام داشت دلش نمی خواست رنگش زرد بشود و سوار بر باد روی…
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود. یک گربه بود و یک طُرقه بود و یک خروس خوشگل و چاق و چله که ته جنگل، تو یک کلبه چوبی سه تائی با هم زندگی میکردند.
گربه پالتو پوستی داشت. طرقه هم تن خودش یک نیم تنه مخملی داشت. اما خروس تپلی، بس که پرهاش قشنگ…
یک روز اردک کوچولو به دور و برش نگاه کرد و همه ی اردک ها را دید.
با خودش فکرکرد: “من درست شبیه اردک های دیگر هستم. هیچ فرقی باهم نداریم!”
ولی او دلش میخواست جور دیگری باشد، نه شبیه همه!
با خودش گفت:
“اگر یک پرنده بودم…
یک روز خانوم کلاغه از لونه اش اومد بیرون تا برای بچه هاش غذا پیدا کنه.
همینجوری که داشت پرواز میکرد یک کرم رو دید که روی علف ها راه میرفت.
خیلی خوشحال شد که یه غذای خوب برای جوجه کلاغ هاش پیدا کرده. رفت و کرم رو با نوکش از روی زمین…
پگاه دختر خوبی بود ولی یک عادت زشت داشت و آن هم این بود که دلش نمی خواست صبح ها صورتش را بشوید.
پگاه کوچولو یک روز صبح صدای چند بچه گربه را شنید و وقتی به زیر زمین رسید، دید چند بچه گربه کوچولو بدون مادرشان در حال بازی و ورجه ورجه کردن هستند. پگاه از پشت پنجره منتظر برگشت مادر بچه گربه ها شد اما خبری از مادربچه گربه ها نشد بنابراین پگاه با مادرش برای بچه گربه ها شیر بردند.
داستان”بچه گربه های تمیز” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
پگاه دختر خوبی بود ولی یک عادت زشت داشت و آن هم این بود که دلش نمی خواست صبح ها صورتش را بشوید.
پگاه کوچولو یک روز صبح صدای چند بچه گربه را شنید و وقتی به زیر زمین رسید، دید چند بچه گربه کوچولو بدون مادرشان در حال بازی…
بهار نزدیک شده بود، اما پرنده بهاری هنوز مژده آمدن بهار را به حیوانات جنگل نداده بود.
حیوانات جنگل نگران پرنده بهاری بودند و قصد داشتند به دنبال پرنده بروند. سنجاب و خرگوش و آهو و جوجه تیغی و لاکپشت کوچولو و … با هم به دنبال پرنده بهاری رفتند اما…
این برنامه در شب میلاد امام محمد باقر علیه السلام و فصل بهار پخش شده است.
داستان”پرنده بهاری” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
بهار نزدیک شده بود، اما پرنده بهاری هنوز مژده آمدن بهار را به حیوانات جنگل نداده بود.
حیوانات جنگل نگران پرنده بهاری بودند و قصد داشتند به دنبال پرنده بروند. سنجاب و خرگوش و آهو و جوجه تیغی و لاکپشت کوچولو و … با هم…
این داستان دو همسایه در درخت زاری هست که گنجشک پرنده ای توانا و کلاغ پرنده ای تبنل است.
این داستان دو همسایه در درخت زاری هست که گنجشک پرنده ای توانا و کلاغ پرنده ای تبنل است.
سلام بچهها. شبتون بخیر. امشبم مثل شبای قبل قصه داریم. اسم قصهمون قمری و هیزمشکن فقیره.
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود. یه هیزمشکنی بود بچهها که با زن مهربونش توی یه خونه توی یه دهکدهای که نه خیلی دور بود و نه خیلی نزدیک زندگی میکردن. اونا خونشون خیلی کوچیک بود و زندگیشون خیلی سخت. برای اینکه هیزمشکن هر روز از صبح تا شب کار میکرد اما درآمد کافی برای اینکه گذران زندگی کنن بهدست نمیآورد.
یه روز هیزمشکن تبر و تیرکمونشو برداشت و رفت جنگل. تا ظهر کار کرد و کار کرد. بعدش خسته و گرسنه شد. به خاطر همین روی تنۀ یه درخت نشست تا یه کمی خستگی در کنه که یهویی از بالای سرش یه صدایی شنید. سرشو بلند کرد. واااای اون بالا یه دسته قمری دید. اونا همینطوری لابهلای شاخۀ درختا پرواز میکردن. هیزمشکن با عجله تیرکمونشو برداشت تا یکی از اونا رو شکار کنه. یکی از قمریا که خیلی هم کوچولو بود یهویی داد زد: دست نگه دار هیزمشکن ما رو شکار نکن. قمریای دیگه وقتی که صدای اونو شنیدن فهمیدن که جونشون در خطره و پرواز کردن رفتن. اما قمری کوچیکه اومد پایین و روی پایینترین شاخۀ درخت و رو کرد به هیزمشکن. بهش گفت: ببین هیزمشکن! گوش کن ببین من چی میگم. اگه قول بدی که قمریای دیگه رو شکار نکنی، اگه قول بدی که از این به بعد بذاری قمریای دیگه راحت و آسوده و بیان و لابهلای شاخۀ درختا پرواز کنن اونوقت هر آرزویی که بکنی من برآورده میکنم.
هیزمشکن وقتی حرفای قمری رو شنید خیلی تعجب کرد اما قول داد که باشه دیگه قمریا رو شکار نمیکنم. بعدم آرزو کرد که یه خونۀ قشنگ و بزرگ داشته باشه. وقتی هیزمشکن از جنگل برگشت با ناامیدی به خونهش نگاه کرد چون فکر میکرد که قمریه بیخودی گفته. مگه میشه که بتونه آرزوی منو برآورده کنه؟
اما بچهها میدونید چی دید؟ دید که زن مهربونش جلوی یه خونۀ بزرگ و قشنگ وایساده و داره براش دست تکون میده. هیزمشکن و زن مهربونش خوشحال و خوشبخت توی اون خونۀ بزرگ و قشنگ زندگی میکردن. اما، اما مدتی که گذشت هیزمشکن دیگه راضی و شاد نبود چون دیگه دلش میخواست به جای این خونۀ بزرگ، یه قصر بزرگ داشته باشه با لباسای خیلی قشنگ و اسبای رنگووارنگ. به خاطر همین دوباره رفت جنگل. رفت و قمری رو صدا کرد و ازش خواست که آرزوشو برآورده کنه. قمری هم به حرفش گوش داد. برای همین هیزمشکن وقتی به خونه برگشت دید که به جای خونۀ خودش یه قصر خیلی باشکوه اونجاست. زن مهربونش هم با لباسای خیلی قشنگ پشت پنجره وایساده و داره براش دست تکون میده.
از اون به بعد هیزمشکن فکر میکرد خوشبختترین آدم روی زمینه. حالا دیگه هم ثروتمند بود هم اینکه دهقانای همسایه خیلی بهش احترام میذاشتن.
اما بچهها میدونید چی شد؟ دوباره یه مدت که گذشت هیزمشکن بازم راضی و شاد نبود. دوباره رفت جنگل و این بار از قمری خواست که اونو شاه سرزمین خودش کنه.
بچهها هیزمشکن شاه شد. حالا دیگه همه ازش اطاعت میکردن. اما اون اصلا شاه عادلی نبود. از همۀ دهقانای فقیر پول خیلی زیادی میگرفت. اونا مجبور بودن که یه عالمه از درآمد خودشونو بدن به شاه چونکه ازش میترسیدن. حالا دیگه شاه خیلی خیلی ثروتمند شده بود اما هنوزم خوشحال و راضی نبود. چرا؟ به خاطر اینکه اون فقط شاه سرزمین خودش بود، دلش میخواست که تمام سرزمینای دور و اطرافش هم مال خودش بشه. اون دلش میخواست شاه شاهان بشه. به خاطر همینم از بین همۀ دهقانا قویترین مرد رو انتخاب کرد و با اون یه سپاه خیلی بزرگ درست کرد. بعدشم شروع کرد حمله کردن به کشورای همسایه. اما سربازای کشورای همسایه با تیر و توپ از سرزمینشون دفاع کردن. سربازای شاه که همون دهقانا بودن از ترس فرار کردن و اومدن تو مزرعههاشون قایم شدن.
شاه که خیلی عصبانی بود از بلندترین برج قصر خودش رفت بالا و قمری رو صدا کرد. بهش گفت: زود باش قمری، زود باش آخرین آرزوی منو برآورده کن. یه سپاه قوی به من بده که بتونم همۀ شاهان رو شکست بدم و بشم شاه شاهان. قمری گفت: نه، من دیگه آرزوی تو رو برآورده نمیکنم. تا حالا هر چی که خواستی بهدست آوردی اما نتونستی تو صلح و شادی باهاشون زندگی کنی. میدونم که اگه شاه شاهان هم بشی بازم راضی نمیشی.
شاه که از عصبانیت سرخ شده بود و به خودش میپیچید دستور داد که با توپ به قمری حمله کنن.
بچهها توپه غرید و غرید و غرید اما بهجای اینکه بخوره به قمری، خورد به یکی از برجای قصر. قصر آتیش گرفت. شعلههای آتیش بود که از پنجرهها و در و دیوار قصر میومدن بیرون. بعد یه مدت قصر سوخت و خراب شد. تمام ثروت شاه هم با قصرش رفت. این بود که از این به بعد هیزمشکن با آرزوی شاه شاهان شدنش موند و یه تبر و یه کلبۀ کوچیک و زن مهربونش.
بچهها قصۀ ما به سر رسید. حالا چشماتونو ببندید که میخوام براتون لالایی بخونم.
عروسک جون عروسک جون
دیگه شب شد لالا
به قربون دو چشمونت
لالا کن لالا
دلم میخوا که تو خواب ناز بری نازنین
شب چراغون خدا رو تو آسمون ببینی
عروسک جون عروسک جون
دیگه شب شد لالا
به قربون دو چشمونت
لالا کن لالا
شب بخیر.
سلام بچهها. شبتون بخیر. امشبم مثل شبای قبل قصه داریم. اسم قصهمون قمری و هیزمشکن فقیره.
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکی نبود. یه هیزمشکنی بود بچهها که با زن مهربونش توی یه خونه توی یه دهکدهای که نه خیلی دور…
روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز شیری زندگی میکرد. آقا شیر که دیگه کم کم داشت پیر میشد نمیتونست به سرعت قدیم بدوه. بخاطر همینم خیلی وقتا نمیتونست شکار کنه و گرسنه میموند.
یک روز همینطوری که داشت در جنگل پرسه میزد و دنبال غذا میگشت به یک غار…
خانواده ی موش ها در یک نانوایی زندگی میکردند و از نان ها و کیک ها تغذیه میکردند.
نانوا همه ی راه ها را برای بیرون کردن موش ها از نانوایی اش امتحان کرده بود و موفق نشده بود.
تا اینکه روزی تصمیم گرفت دشمن اصلی موش ها یعنی “گربه” را به…
روزی روزگاری جغدی در یک جنگل زندگی میکرد که با یک قو که در دریاچه زندگی میکرد دوست بود. قو پادشاه تمام قو های دریاچه بود و همه به او احترام میگذاشتند و هروقت هرکس مشکلی داشت به سراغ قو می آمد تا او مشکلش را حل کند.
جغد فکر میکرد که چون قو…
درخت بلوط همیشه فکر میکرد که از نی هایی که در نزدیکی او روییده اند، خیلی قویتر است.
با خودش میگفت: “من در مقابل طوفان صاف و محکم می ایستم و وقتی باد می وزه هیچ وقت از ترس خم نمیشم. اما این نی ها خیلی ضعیف هستند، تا باد می آید خم میشوند.”…
روزی روزگاری در دل یک جنگل، یک برکه ی کوچک و زیبا بود که ماهی ها، قورباغه ها، و خرچنگ های زیادی در آن زندگی میکردند.
دو ماهی به اسم های “بادی” و “بودی” هم در این برکه زندگی میکردند که از همه ی ماهی ها بزرگتر و زیباتر بودند. و به همین دلیل…
روزی روزگاری مرغ دریایی پیری در کنار دریاچه ای زندگی می کرد
مرغ قصه ما انقدری پیر شده بود که دیگه نمی تونست مثل قدیم ماهی ها را شکار کنه
بخاطر همین هر روز داشت کمتر از روز قبل شکار می کرد و داشت از گرسنگی می مرد
اما فکری به…
یک روز بچه فیل قصه ما، در جنگل به راه افتاد تا برای خودش دوستی پیدا کند.
اول از همه خانم میمون را روی درخت دید
ازش پرسید: “با من دوست میشی؟”
میمون جواب داد: “من دنبال دوستی هستم که مثل من بتونه روی شاخه ها تاب بازی کنه، تو…
در روستای قشنگی دختری به نام نرگس با خانواده اش زندگی می کرد.
یک روز پدر نرگس کوچولو،یک بره کوچولو برای او آورد. بره کوچولو پشم های سفید قشنگی داشت به همین خاطر نرگس کوچولو اسم بره اش را برفی گذاشت. چند روز بعد پدر پشم های برفی را چید و نرگس با دیدن بره اش شروع به گریه کرد.
داستان”بره سفید” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
در روستای قشنگی دختری به نام نرگس با خانواده اش زندگی می کرد.
یک روز پدر نرگس کوچولو،یک بره کوچولو برای او آورد. بره کوچولو پشم های سفید قشنگی داشت به همین خاطر نرگس کوچولو اسم بره اش را برفی گذاشت. چند روز بعد پدر پشم…
کبوتری بود که چهار جوجه داشت سه تا جوجه با طوق قهوه ای و و یک جوجه عجیب و غریب.
سه جوجه طوق قهوه ایی داشتند و جوجه آخر گردنش سفید و بدون طوق بود. همه جوجه ها برای گردش و تفریح و بازی می رفتند و فقط جوجه آخری توی لانه می ماند.
داستان”اشتباه جوجه کبوتر” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
کبوتری بود که چهار جوجه داشت سه تا جوجه با طوق قهوه ای و و یک جوجه عجیب و غریب.
سه جوجه طوق قهوه ایی داشتند و جوجه آخر گردنش سفید و بدون طوق بود. همه جوجه ها برای گردش و تفریح و بازی می رفتند و فقط جوجه آخری توی لانه می…
دختر زیبایی به نام شهرزاد از وقتی به دنیا اومد نمی تونست درست راه برود
در هنگام به دنیا اومدنش عضله پاش صدمه دیده بود و دکتر ها هم دیر فهمیده بودند
بخاطر همین شهرزاد خانم خیلی سریع نمی تونست راه بره
سریع بدوئه، در ورزش های…
توی یه باغ بزرگ گل های رنگارنگی با هم زندگی می کردند، هر روز صبح خورشید خانم روی سر گل ها دست می کشید و اونها رو بیدار می کرد.
تا اینکه یک روز علفی توی باغ در آمد و گل ها با دیدن علف خیلی ناراحت شدند و می خواستند که باغبان بوته علف را از باغ گل بکند. تنها گلی که اعتراض نکرد گل نیلوفر بود. باغبان که به باغ آمد نیلوفر برگ هایش راروی علف انداخت و باغبان متوجه علف نشد.
داستان”مهربونی چقدر خوبه” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
توی یه باغ بزرگ گل های رنگارنگی با هم زندگی می کردند، هر روز صبح خورشید خانم روی سر گل ها دست می کشید و اونها رو بیدار می کرد.
تا اینکه یک روز علفی توی باغ در آمد و گل ها با دیدن علف خیلی ناراحت شدند و می خواستند که…
توی یک مزرعه سر سبز و قشنگ خانم مرغه دنبال یک آشیونه می گشت.
سحر و سپهر که با پدرشون توی انبار رفته بودند، خانم مرغه را دیدند که روی چند تخم نشسته بود. سپهر و سحر از آن روز به بعد هر روز چند بار برای دیدن خانم مرغه می رفتند. اماخانم مرغه برای خوردن آب و دونه بلند نمی شد.
داستان”مرغ مزرعه مادر بهتریه” با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
این قصه از سری قصه های صوتی شب بخیر کوچولو با صدای زیبای مریم نشیبا است. برای گوش دادن به قصه های صوتی بیشتری از مریم نشیبا می توانید روی تگ مریم نشیبا در پائین این مطلب کلیک کنید.
توی یک مزرعه سر سبز و قشنگ خانم مرغه دنبال یک آشیونه می گشت.
سحر و سپهر که با پدرشون توی انبار رفته بودند، خانم مرغه را دیدند که روی چند تخم نشسته بود. سپهر و سحر از آن روز به بعد هر روز چند بار برای دیدن خانم مرغه می…
تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.
اطلاعات تماس:
.۰۲۱۷۷۱۸۹۶۲۴ .۰۲۱۷۷۱۹۱۶۵۹
داستانهای صوتی انلاین
اطلاعات تماس:
.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲
قصه های صوتی کودکانه پگاه قصه گو، بیوگرافی پگاه رضوی قصه گو، قصه صوتی بلند، دانلود قصه های کودکانه قدیمی، قصه صوتی برای کودکان دبستانی، پگاه قصه گو جدید، قصه صوتی برای کودکان پیش دبستانی، کانال قصه صوتی کودکانه
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .
خیلی خیلی سالهای پیش توی یک مزرعه ای کوچیک یک مادری با ۱۲ تا پسر خودش زندگی می کرد . بچه ها این پسرها خیلی پر انرژی بودند بیشتر وقتها از درختها بالا میرفتند ، از شاخه ها شون می افتادند پایین ، بعضی از موقع ها رو تپه کنار رودخونه سر می خوردند و با صدایی بلند می خندیدند . هر وقت هم چشم مامان شون رو دور میدیدند روی زمیت غلط میزدند و خودشون رو حسابی خاکی و گلی می گردند، بچه های کوچیکتر هم چهار دست و پا راه میرفتند و لباسها شون رو پاره می کردند . مادرشون کارش این بود که از صبح زود تا آخر شب لباسها و جورابها شون رو که توی این همه بازی پاه شده بود رو وصله کنه و همیشه هم به فکر این بود که وای نهار چی بپزم وای شام چی بپزم . برای همین فرصت نمیکرد که خونه رو تمیز و مرتب کنه
خوب بچه ها اگه میخواین بدونین سرانجام این داستان چی میشه می تونین این قصه رو از همینجا گوش کنین .
یک دختر بود که توی یک روستا همراه با پدر و مادرش زندگی می کردند . مادر اون دختر به دلیل بیماری که داشت مجبور بود بره به شهر تا مداوا بشه اما توی اون سفر پدر و دختر همراه با مادرش نرفتند . دایی اون دختر با مادرش رفت . همه روستا پشت واسه اونا حرف در آورده بودند و پشت سر باباش حرف میزدند و میگفتند که چرا باباش مادرش رو تنها فرستاده اصلا چه معنی میده . از اون ور بچه ها وظیفه نون پختن وظیفه مادر بود . حالا که مادر نبود این وظیفه افتاده بود به گردن پدر . اما پدر تا حالا هیچ وقت نون نپخته بود اصلا بلد نبود . واسه همین هم اولین روزی که خواست نون بپزه آتش تنور خورد به صورتش رو گیزززز ، ابرو ها و مژه هاش سوخت …
در زمانهای های خیلی خیلی قدیم ، توی دهکده ای که نه خیلی دور بود و خیلی نزدیک پادشاهی زندگی می کرد که سه تا دختر داشت . یک روز رو کرد به سه تا دختر هاش و پرسید :
ببینم بنظر شما این رویه است که آستر رو نگه میداره یا آستره که رویه رو نگه میداره ؟
دختر بزرگ و دختر وسط جواب دادند خب که معلومه اون رویه است که آستر رو نگه میداره اما دختر کوچیک تر مخالفت کرد و گفت این آستره که رویه رو نگه میداره .پادشاه از جواب دختر کوچیکش اصلا خوشش نیومد واسه همین دسنور داد که دخترش رو به عقد پسری در بیاد به نام حسن اما بچه ها چه پسری ، این پسر با مادر پیرش زندگی میکرد و عادت داشت که از صبح تا شب می خوابید هیچ کمکی هم به مادرش نمیکرد ، هیچی . حتی اگه ولش میکردید دلش میخواست که مادر پیرش بیاد و غذا رو هم دهنش بزاره . هیچ کاری هم بلد نبود .
قصه صوتی کودکانه پسری در طبل
قصه صوتی کودکانه آهوی جادو شده
شما در این صفحه می توانید داستان صوتی ویلن آوازه خوان را گوش کنید. ما خوشحال می شویم اگر چند خطی برای ما از داستان صوتی ای که گوش کردید بنویسید.
شما در این صفحه می توانید داستان صوتی برادر بزرگ برادر کوچک را گوش دهید.
در این صفحه شما می توانید داستان صوتی آدم برفی خندان را بشنوید.
قصه صوتی آهوی لاغر شده با صدای پگاه قصه گو
قصه صوتی آسمان آبی از پگاه قصه گو به مناسبت روز درختکاری
قصه صوتی ۱۵ دقیقه ای آرزوی خرگوش از پگاه قصه گو
این قصه رو پگاه صوتی تعریف می کنه از جنگلی که یه عالمه حیوان توش زندگی می کنند.
مگسی دنبال یه جای خنک در تابستون می گرده که میره توی یه کوزه.
این داستان رو دو پسر ۶ ساله با هم نوشته اند.
این داستان دو مردی هست که اسم هر دوی آن ها بتمن است.
کودکان آرزوهاشون رو به بتمن می گفتند که براشون برآورده کنه.
حالا در این داستان در روستایی نزدیک دیوی تمام پول های مردم را برداشته و رفته.
حالا بتمن ها باید بروند و پول ها رو پس بگیرند.
کفاشی در شهری بود که کارش حرف نداشت. اما هیچ وقت تبلیغ کارش رو نمی کرد و می گفت کار من نیازی به بازاریابی و تبلیغ نداره.
یه روزی ۳ تا بچه کوچولو رو دید که پا برهنه در حال بازی هستند.
از روی جای پای بچه های کوچک براشون کفش دوخت.
تا روزی بچه های کوچک بصورت معجزه آسایی به کمک پیرمرد آمدند و زندگی پیرمرد را عوض کردند.
این داستان به کودکان می آموزد که بی دلیل ببخشند و بدانند که کارهای نیک به زندگی شما نیکی و ارزش می آورند.
قصه صوتی کودکانه مهربانی
گلی بود. گلدونی بود. باغی بود. باغبونی بود. مادری بود. پسری بود. اسم مادر ریحانه خاتون بود. ریحانه خاتون یه مادر ساده دل بود که دلش مثل آب زلال و مثل آینه صاف بود.
اون یه پسر یه ساله داشت که خیلی دوسش داشت.
هر روز توی خونه راه می رفت و براش می خوند : یک ساله ام . گل خونه ام.
یه روز گاو حنایی باغ بغل صدای ریحانه خاتون رو موقع آواز خوندن شنید.
داستانهای صوتی انلاین
اومد کنار پنجره وسرش رو آورد تو و گفت ما . مبارکه ریحانه خاتون. شنیدم پسرت یه ساله شده.
ریحانه خاتون با خوشحالی گفت بله یک سالش شده
یک ساله ام
گل خونه ام
گاو گفت : ما ! حالا می تونه راه بره.
ریحانه خاتون گفت نه هنوز نمی تونه راه بره. هنوز خیلی زوده.
گاو گفت : ما! گوساله من یه روزشه اما می تونه راه بره. پسر یه روزه من از پسر یه ساله تو زرنگتره.
ریحانه خاتون وقتی که اینو شنید ناراحت شد. به پسر کوچکش نگاه کرد و با خودش گفت چرا گوساله ره میره. پسر من راه نمیره. همین موقع گوسفند و بره اش اومدند کنار پنجره و گفت : بع بع مبارکه ریحانه خاتون. می گفتی پسرت یه ساله شده ، مگه نه.
ریحانه خانون با خوشحالی گفت : بله
یک سالم
گل خونم
گوسفند گفت : بع بع حالا خودش می تونه غذا بخوره؟
ریحانه دستی به موهای پسرش کشید و گفت : نه. هنوز نه. باید یه کم دیگه صبر کنیم.
گوسفنده گفت : بره من یه ماهشه اما خودش غذا می خوره. بره یه ماهه من از پسر یه ساله تو زرنگتره
ریحانه خاتون باز هم ناراحت شد و به خودش گفت : چرا بره گوسفند خودش غذا می خوره اما پسر من نه.
قصه صوتی کودکانه گربه کوچک داستانی مناسب برای کودکان زیر ۹ سال با صدای پگاه رضوی عزیز را می توانید در این صفحه گوش کنید.
پیرمرد خارکنی بود که توی یه ده کوچیک زندگی میکرد. روزا میرفت توی بیابون و خار میکَند و عصرها هم خاراشو میبرد شهر میفروخت. یه شب که از شهر داشت برمیگشت خونه هوا طوفانی شد…
یک پسری بود بچه ها بنام پاتریک ، پاتریک مدرسه میرفت اما از این خیلی بدش می اومد که وقتی بیاد خونه تکلیف مدرسه اش رو انجام بده ، میدونید چرا ؟ چون اون عاشق بدمینتون بازی کردن و فیلم نگاه کردن بود . دوست داشت وقتی از مدرسه میاد بازی کنه ، فیلم نگاه کنه و بخوابه ، بخاطر همین هیچ وقت تکالیف مدرسه اش رو انجام نمیداد . هرچی معلمش با مهربونی باهاش صحبت میکرد ، مادرش و باباش اما نه پاتریک اصلا گوشش به این حرفها بدهکار نبود که نبود . دیگه بچه ها معلم پاتریک کم کم ناراحت شده بود و شروع کرد ناراحتیش رو به پاتریک گفتن . از اونور هم پاتریک هی میگفت اه ه ه من نمیخوام تکلیفم رو توی خونه انجام بدم . همش آرزو میکرد که کاشکی یکی می اومد تا بیاد تکلیف های منرو انجام بده و …
دو تا مرد بودند که در همسایگی همدیگه زندگی می کردند . اسم یکیشون دانا و اسم یکی دیگه نادان بود.
اونا رابطه های خیلی خوبه باهم داشتند.
خیلی موقع ها در طول روز باهم می نشستند و از آرزو هاشون برای همدیگه می گفتند.
یکروز همینجور که داشتند باهم صحبت میکردند تصمیم گرفتند راه بیافتند برند دنبال آرزو هاشون.
اونها راه افتادند و رفتند و رفتند تا رسیدند به یک دو راهی.
یکیشون گفت از اینور بریم، یکی دیگه گفت نه از اونور بریم.
چند دقیقه باهم حرف زدند و صحبت کردند که از اینور بریم و از اونور بریم که خلاصه تصمیم گرفتند هر کدومشون راهی برند که فکر میکنند درسته برند.
اینجا دیگه جاییه که هرکدومون باید بریم دنبال آرزو های خودمون.
راه ما شاید از اینجا دیگه باید از همدیگه جدا باشه.
خلاصه بچه ها دانا یک راه رو انتخاب کرد و نادان هم یک راه و …
سارا خواهر نوزاد احمد است که تازه به دنیا آمده، احمد در تفکرات کودکی خود غوطه ور است و تصور می کند که با به دنیا آمدن خواهرش می تواند از ابتدایی ترین روزها با او ارتباط بگیرد. قبل از به دنیا آمدن سارا، خیلی خوشحال است ولی بلافاصله بعد از ورود او و دیدن توجههای اطرافیان ناراحت میشود و شروع میکند به کارهایی برای جلب توجه. این کتاب برای اولین بار سال ۶۳ توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شده و همچنان موجود میباشد. راوی قصه چند مورد مرتبط با فرزندپروری دهه ۶۰ را با توجه به نیاز امروز کودکان تغییر داده است. قصه بسیار مفید و قابل استفاده برای خانواده هایی است که در انتظار فرزند دوم هستند.
شما می توانید قصه صوتی خروس دانا را از این قسمت مشاهده کنید.
در این صفحه شما می توانید به داستان صوتی بابا بزرگ نجار گوش دهید.
اطلاعات تماس:
.۴۴۳۷۶۸۱۹ .۰۹۱۲۴۲۵۰۱۴۲
تمامی حقوق مطالب و تصاویر تولیدی این سایت متعلق به سایت رادیو کودک است، هرگونه کپی برداری با ذکر نام سایت و لینک به آن براساس صفحه قوانین و مقررات بلامانع است.
قصه صوتی بابا بزرگ نجار
قصه صوتی بابا بزرگ نجار برای خردسالان و کودکان
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود دختری بود که با خانوادش تو یه شهر کوچیک زندگی می کردند. اونا یه خونه خیلی بزرگ داشتند. با یه حیاط درندشت. تو این حیاط دو تا باغچه بزرگ بود که درختهای زیادی داست. درخت زردآلو داشت. درخت گیلاس داشت. تازه دور تا دور هر کدوم از این باغچه ها پر بود از شمعدونی های رنگارنگ. حالا کی اینها رو کاشته بود. پدربزرگ دختر.
پدر بزرگ نجار بود. هر روز صبح می رفت سرکار . ظهر می اومد غذا می خورد. بعد دوباره می رفت سر کار و نزدیک غروب بر می گشت. وقتی بر می گشت یه میوه ای . یه چایی و یا یه چیز کوچیک به عنوان عصرونه می خورد و با دختر می رفت توی حیاط. اول برگهایی که روی زمین ریخته بود رو جمع می کردند و بعد برگهایی که زردشده بود و فکر می کردند که بدرد نمی خوره رو می چیدند. بعد هم یه آب کوچولو به درختها و گلها می دادند و بعد می اومدند خونه. اونها خیلی این ساعت ها رو دوست داشتند. چون توی این زمان با همدیگه کلی وقت می گذرونند و به هم جک می گفتند و شکلک در می آوردندو گاهی موقع ها گرگم به هوا بازی می کردند و خلاصه به اونها خیلی خوش می گذشت و اونها هر روز صبح منتظر این بودند و به امید این از خواب بیدار می شدند تا زود کاراشون رو بکنند و عصر بیان با هم بازی کنند.
بچه ها اونروز از صبح دختر خیلی حوصلش سر رفته بود و فکر می کرد که همه کاراش تکراری شده . بازی کزدن با عروسکهاش . تلویزیون دیدن و هیچ چیزی نبود که اون رو اون لحظه خوشحال کنه.
برای گوش کردن قصه صوتی بابا بزرگ نجار یا از پخش آنلاین استفاده کنید یا می توانید آن را دانلود کنید
داستانهای صوتی انلاین
ایستگاه کودک
قصه های صوتی کودکانه بیشتر
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
وبسایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
بچهها داستان حیوانات و قصههای صوتی را دوست دارند. در اینجا قصههای صوتی کودکانه را با صدای دلنشین و گرم خانم مریم نشیبا برای شما گردآوری کردهایم تا هم روزها از شنیدن این قصههای صوتی لذت ببرید و هم برای قصه شب کودک مجموعهای عالی را در اختیار داشته باشید. قصههای صوتی کودکانه میتوانند رفتارهای خوب را به بچهها آموزش دهند و مانند یک مربی مهربان آن چیزهایی که کودکان بدانند را در قالب قصههای کودکانه یاد بدهند. این قصههای کودکانه برای بچههای تا 6 و 7 سال (گروه الف و ب) مناسب است.
شاید بپرسید که تاثیر قصه گفتن برای بچهها چیست؟ قصهها باعث میشوند تا ذهن بچهها قدرتمند شو و خیالپردازی را یاد بگیرد، حوادث مختلف در ذهن کودک سوال ایجاد کنند و با حل شدن این سوالها در داستان، قدرت ذهنی کودک تقویت میشود. چه بهتر است از زمانی که بچهها توانایی توجه کردن به حرفهای ما را پیدا میکنند، از زبان خودمان قصههای کودکانه تعریف کنیم. برای همین استفاده از کتاب داستان و قصههایی که در زیباد جمعآوری شده مفید است. اگر حوصله و وقت خواندن قصه را ندارید، چه بهتر است که قصههای صوتی را گوش کنید و بعد به زبان خودتان آنها را برای کودک دلندتان تعریف کنید.
یادتان باشد که قصهها فقط برای سرگرمی بچهها نیستند و علاوه بر کمک به قوای ذهنی، میتوانند خاطرات خوبی برای آنها بسازند و از همه مهمتر کودکان را برای موقعیتهای واقعی در زندگی هم آماده کنند و این کارکرد آموزشی و سرگرمی قصههاست. به عنوان پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و حتی خاله و دایی و عمو، یادتان نرود که قصهگویی کنید و برای بچهها خاطرات بامزه بسازید. علاوه بر داستانهایی مانند شنگول و منگول و حبه انگور، کدو قل قله زن، ماجراهای حسنی، خروس زری و خیلی از داستانهای به یادماندنی از این قصههای صوتی برای کودکان هم غافل نشوید.
داستانهای صوتی انلاین
منبع تحلیل: باشگاه خبرنگاران جوان
زیباد (دنیای زیبای قصههای کودکانه) تلاشی است برای ایجاد محیطی امن و دوستداشتنی برای کودکان فارسیزبان در سراسر دنیا. کوشیدهایم برای کودکان عزیزی که به زبان شیرین فارسی صحبت میکنند مجموعهای غنی از قصه کودکانه، قصه صوتی کودکانه، سرگرمیهای جذاب، محتوای آموزشی و فایلهای صوتی و تصویری مناسب را گردآوری و تهیه کنیم. قصد داریم قصه و داستانهای کوتاه کودکانه را برای گروههای مختلف سنتی در اینجا جمع کنیم تا پدر و مادرها برای تعریف کردن داستان شب و قصههای کودکانه برای خواب بتوانند در کنار تهیه کتاب داستان برای کودکان خود از این مجموعه قصه شب و داستانهای صوتی کودکان استفاده کنند. اگر شما هم دستی به قلم میبرید و داستان و قصه کودکانه مینویسید حتما آن را برای ما ارسال کنید تا با نام خودتان در سایت قصههای کودکانه منتشر شود.
هر زمان یا مکان می توانید به جای تمرکز کامل برای مطالعه کتاب های نوشتاری، به کتاب های گویا گوش دهید و همزمان با انجام کارهایتان دانش و اطلاعات خود را ارتقا دهید. کتاب صوتی زمان های مرده شما مثل مسیرهای رفت و آمد یا صف انتظار را زنده می کند.
امروزه با وجود بسیاری از ناشران نظیر نوین کتاب گویا، بسیاری از رمان های مشهور
ایرانی
و خارجی به صورت کتاب صوتی تولیده شده اند. گوینده گاهی خود نویسنده، دوبلر ها و
گوینده های حرفه ای است و یا گاهی با صدای بازیگران و چهره های سرشناس این کتاب ها
خوانده می شوند. جالب است بدانید که سهولت استفاده از روایت های صوتی باعث شده
جذابیت
کتاب های شنیداری بین مردم بیش تر شود و رفته رفته فرهنگ کتاب خوانی بین مردم
افزایش
یابد.
از آنجا که بسیاری از افراد به مباحث روانشناسی علاقه مندند و زمان کافی برای خواندن
کتاب ندارند می توانند با مراجعه به سایت فیدیبو از کتاب های صوتی روانشناسی
استفاده
کنند و از زمان های تلف شده به بهترین نحو بهره ببرند.
در میان کتاب های صوتی فیدیبو، کتاب های مدیریتی از توجه ویژه ای در میان مخاطبین
برخوردار است. شما می توانید با دانلود پرفروش ترین کتاب های صوتی مدیریتی، کلیه
مهارت های مورد نیاز یک مدیر موفق را بیاموزید و از تجربه مدیران بزرگترین شرکت های
بین المللی بهره مند شوید.
از آن جا که برای کودکان هر کتابی مناسب نیست و کتاب های صوتی بر روحیات بچه ها
بسیار
تاثیر گذار است، می بایست در انتخاب و خرید کتاب صوتی کودکان نهایت دقت را به خرج
داد
تا کتاب مورد نظر هم محتوای مناسب سن کودک را داشته باشد و هم برای او آموزنده و
جذاب
به نظر رسد.
داستانهای صوتی انلاین
از آنجایی که این روزها رقابت زیادی در کسب و کار وجود دارد و با گذر زمان این رقابت
بیشتر هم خواهد شد، استفاده از کتاب های صوتی مرتبط با کسب و کار و فروش می توانند
دید
گسترده ای از بازار کار، تکنیک های فروش و بازاریابی و روش های نوین تبلیغات آنلاین
در
اختیار افراد قرار دهد.
کتاب های صوتی فیدیبو با همکاری نوین کتاب گویا، آوانامه، نشر نون و بسیاری
دیگر از
ناشران کتاب های صوتی تامین و در دسترس مخاطبین قرار می گیرد. در میان هزاران
کتاب
صوتی
موجود در اپلیکیشن فیدیبو، پرفروش ترین آن ها عبارتند از:
رمان صوتی مردی به نام اوه اثر ارزشمند فردریک بکمن از پرفروش ترین کتاب
گویا
فیدیبو
است که نشر نون نسخه صوتی آن را با صدای مریم محبوب به بازار ارائه کرده و
از
استقبال
بی نظیری بهره مند شده است.
کیمیاگر اثر ماندگار پائولو کوئلیو و با صدای دلنشین محسن نامجو از پرفروش
ترین
رمان
های قرن بیستم جهان به شمار می رود. خوانش کتاب همراه با اجرای موسیقی و
روایت
داستان
با صداهای خاص برای هر شخصیت، از بارزترین شاخصه های موفقیت این اثر به
حساب می
آید.
یک عاشقانه آرام، بار دیگر شهری که دوست دارم و چهل نامه کوتاه به همسرم از
پرفروش
ترین
آثار نادر ابراهیمی است که نسخه صوتی هر سه کتاب با صدای گرم پیام دهکردی
بسی
دلنشین تر
شده است.
کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک که نشان پرفروش ترین رمان تاریخ ترکیه را
دارد، چهل
قاعده عشق شمس تبریزی را با صدای زیبای پروین محمدیان روایت می کند و هر
مخاطبی را
به
سوی خود می کشاند.
شایان ذکر است که در میان کتاب های صوتی، نسخه های صوتی سخنرانان معروف
همچون دکتر
الهی
قمشه ای و دکتر فرهنگ هلاکویی که در مورد مضامینی چون دین، عرفان، ادب و
سبک زندگی
است،
نیز از پرفروش ترین آثار صوتی محسوب می شوند.
مطالعه بیشتر
هر روزه با گذشت زمان مخاطبان کتاب های صوتی افزایش می یابد و همین منجر به رشد
سرانه مطالعه کشور شده است. در این راستا فیدیبو در کنار کتاب های الکترونیکی، سعی
دارد تا آخرین کتاب های صوتی تولید شده را در اختیار کاربرانش قرار داده تا آنها
بتوانند از جدیدترین کتاب های صوتی مطلع شوند و موضوعات روز دنیا را دنبال کنند.
بسیاری از افرادی که عادت به مطالعه روزانه نداشته اند، با کمک کتاب های صوتی
توانسته اند مطالعه را در برنامه روزمره خود قرار دهند و از زمان های مرده خود به
بهترین نحو استفاده کنند. برخی افراد هم اعتقاد دارند که گوش سپردن به کتاب های
صوتی حتی برای کسانی که به خواندن کتاب های چاپی و الکترونیکی علاقه دارند، تجربه
متفاوتی به همراه داشته و می تواند به فهم عمیق تر کتاب کمک کند.
پیشنهاد می کنیم کسانی که تا به حال شنیدن کتاب های صوتی را تجربه نکرده اند، با
توجه به علاقه خود مطالعه را از میان پرفروش ترین کتاب های صوتی شروع کنند و یا از
کتاب های صوتی رایگان که هزینه ای ندارند، استفاده نمایند.
تولید و نشر کتاب های صوتی به نوعی آشتی با فرهنگ کتاب خوانی است. به همین منظور
فیدیبو برای مخاطبان خود شرایطی را فراهم آورده تا افراد بتوانند بدون هزینه، شنیدن
کتاب های صوتی را تجربه کنند و از آن لذت ببرند و در نهایت به افزایش سرانه مطالعه
کشور کمک کنند.
وقتی صحبت از صوت میکنیم، مسئله ای که اهمیت می یابد، “راوی” است. یک راوی با صدای
خوب و
قدرت بیان بالا به طوری که بتواند حس کتاب را به درستی به شنونده منتقل کند، به
اندازه
کیفیت محتوا و نویسنده کتاب مهم است.
از راویان مطرحی که کتابهای صوتی با صدای آنان در فیدیبو منتشر شده می توان به به
نیما
رییسی، مهدی پاکدل، شهین دخت نجف زاده (دوبلور) و نرگس فولادوند (دوبلور) اشاره
کرد.
این روزها با توجه به شرایط زندگی شهری، کم تر زمان خالی یافت می شود که بتوانیم با
آسودگی
خیال فرصت را غنیمت شمریم و کتاب های گوناگون از نویسندگان مختلف را در دست بگیریم
و در
محیطی دنج و در سکوت مطلق به مطالعه بپردازیم؛ اما این نبود زمان نباید ما را از
غافله
کتاب
خوان های دنیا جا بگذارد و بر حجم مطالعه روزانه ما اثر گذار باشد.
از همین رو اپلیکیشن های متفاوتی به وجود آمده اند تا با انتشار کتاب های صوتی کار
خواندن
کتاب را راحت تر کنند و کتاب را به صورت شنیداری و در قالب فایل صوتی در اختیار
افراد
قرار
دهند تا مطالعه کتاب در هر شرایط مکانی و زمانی میسر شود.
کتابهای صوتی می توانند روایتگر داستان صوتی، رمان صوتی و یا کتاب هایی با مضامین
روانشناسی، موفقیت، خودشناسی، مدیریت و بازاریابی، دینی، عرفانی و دفاع مقدس،
داستان
های
صوتی کودک و نوجوان و کتاب های صوتی آموزشی و دانشگاهی باشد که از ناشران معتبر
سراسر
کشور
منتشر می شود.
گام اولی که برای تولید کتاب صوتی باید برداشت کسب اجازه ناشر و داشتن استودیو برای
ضبط
حرفه ای صدا است که بعد از خواندن دقیق و کامل کتاب مشخص می شود چه فرد یا افرادی
باید
مسئولیت خواندن کتاب را به عهده بگیرند و اگر لازم باشد تغییراتی در متن کتاب به
وجود
آید
البته این تغییرات نباید به محتوای کتاب آسیب بزند. بعد از اتمام روایت صوتی و
اعمال
ویرایش
ها، کتاب مجدد بازشنوایی شده و در آخر به وزارت فرهنگ و ارشاد ارسال شده تا پروانه
انتشار
آن صادر گردد.
در هر زمان و مکانی می توان با گوش سپردن به کتاب های صوتی، از دنیای شلوغ و پر
استرس
اطراف
جدا شد و با غرق شدن در دنیای کتاب ها لحظه ها را زیباتر ساخت. با این حال از دید
روانشناسان در اوقات فراغت، ترافیک، انجام فعالیت های روزمره مانند پیاده روی،
آشپزی،
نظافت
و یا حین انجام کارهایی که به تمرکز زیادی احتیاج ندارند می توان راحت تر از کتاب
های
شنیداری لذت برد. همچنین گوش سپردن به رمان، داستان و کتاب های صوتی در سفر می
تواند
بسیار
لذت بخش باشد.
در ابتدا هدف از تولید کتاب های شنیداری، نابینایانی بودند که امکان خواندن کتاب
برایشان
سخت یا فراهم نبود اما رفته رفته داشتن اپلیکیشن های مرجع کتاب صوتی تبدیل به بخش
مهمی
از
زندگی افرادی شد که به کتاب خوانی علاقه مند بودند اما زمان کافی برای خواندن کتاب
نداشتند.
جالب است بدانید گوش دادن به کتاب ها و فایل های صوتی برای کودکان بسیار مفید بوده
و
موجب
تقویت قوه شنیداری، افزایش دامنه لغات، افزایش قدرت خلاقیت، تخیل و رویاپردازی آن
ها می
شود.
اگر به دنبال مرجع کتاب های صوتی می گردید، با دانلود اپلیکیشن فیدیبو به عنوان
بانک
کتاب صوتی می توانید کتاب های صوتی رایگان مختلفی مانند کتاب صوتی روانشناسی، کتاب
صوتی
تاریخی و حتی کتاب صوتی کودک را به راحتی دریافت و از آن ها استفاده نمایید.
کتاب صوتی خوب است که صدای گوینده و موسیقی که در متن به کار گرفته می شود متناسب
با
فضای کار باشد و محتوای کتاب را بتواند به خوبی بین شنوندگان جا بندازد تا گوش
شنونده
از شنیدن کتاب گویا خسته نشود و حس خوشایندی بعد از اتمام آن داشته باشد.
فیدیبو برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی تلاش زیادی کرده و توانسته برای هر دو سیستم
عامل
android و iOS فایل های صوتی را قابل اجرا کند تا برای دانلود انواع کتاب صوتی
فارسی و
انگلیسی دچار مشکل نشوید.
فیدیبو به عنوان بزرگ ترین سامانه خرید کتاب صوتی و الکترونیکی در ایران فضایی
ایجاد
کرده که کاربران با سلایق متنوع بتوانند کتاب با موضوعات مختلف و از ناشران ایرانی
و
خارجی را به سادگی تهیه و مطالعه کنند.
هم چنین فیدیبو با در اختیار گذاشتن کتاب های صوتی فارسی رایگان این امکان را به
کاربران می دهد که شنیدن کتاب های صوتی را بی هیچ هزینه ای تجربه کنند.
لازم به ذکر است که فیدیبو بعد از خرید هر کتاب صوتی، با تیم پشتیبانی همیشه
پاسخگوی
کاربران خود خواهد بود.
کتابهای فیدیبو را در دستهبندیهای مختلف مرور کنید:
Ⓒ فیدیبو فروشگاه قانونی کتاب الکترونیک و صوتی
قفسه امانت
نوار به شما کمک میکند که همیشه و همه جا با گوش دادن به کتاب صوتی، یاد بگیرید، شگفت زده بشوید و از وقت خود بهترین استفاده را ببرید.
با نصب اپلیکیشن نوار همیشه و همه جا کتابخانه تان با شماست .
0