داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس

دوره مقدماتی php
داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس
داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس

برای دریافت کامل کتاب در قالب فایل Zip اینجـــــــــا را کلیک کنید. (۹۳MB)

برای دریافت بخش های کتاب به صورت مجزا بر روی موارد زیر کلیک کنید.داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس

۱. شناسنامه

دوره مقدماتی php

۲. فهرست

۳. صفحه ۷ سیب های گاز زده

۴. صفحه ۱۹ درس تازه

۵. صفحه ۳۱ غریبه آشنا

۶. صفحه ۴۳ گنجشک چه می گفت

۷. صفحه ۵۵ قرض عبدالله

۸. صفحه ۶۸ صیاد و آهو

۹. صفحه ۷۹ درخت بادام

۱۰. صفحه ۹۱ نماز باران

۱۱. صفحه ۱۰۳ پیراهن یادگاری

۱۲. صفحه ۱۱۵ مسافران مدینه

هموطنان در صورت تمایل می‌توانند نوشت افزار اسلامی – ایرانی و کتاب های کمک درسی خود را به نزدیکترین کتابخانه عمومی محل زندگی خود تحویل دهند.

کتابخانه عمومی صاحب الزمان نوشهر اگرچه در منطقه ای پر رفت و آمد در مرکز شهر واقع شده، با اینحال مکانی آرام و دنج برای کتابدوستان محسوب می شود.

کتابدار کتابخانه عمومی علامه عبدالهادی دلیجانی با تأکید بر اهمیت مطالعه و نیز استفاده درست از مهارت های ارتباطی در برخورد با کاربر، شناخت کتاب و کاربر، را لازمه برقراری ارتباط مناسب بین آن ها دانست.

مریم بیات، کتابدار کتابخانه عمومی شهید مدنی شهرستان تویسرکان اظهار داشت: وقتی بازی و کار گروهی با مطالعه همراه می شود، اشتیاق به کتاب و کتابخوانی در کودک شکل گرفته و حضور مستمر وی را در محیط کتابخانه تضمین می کند.

اشتیاق کودکان و نوجوانان به حضور در کتابخانه امیرالمومنین(ع)، به عنوان تنها مرکز فرهنگی شهرک شهید حیدری، آن ها را در رأس برنامه های این کتابخانه قرار داده است.

سکینه سعادت فضای ارتباطی میان او و کودکان عضو کتابخانه را  در موقعیتی مشابه رابطه مادر با کودکانش دانست که همانند یک خانواده در کنار یکدیگر لذت کتاب خواندن و ارتقای فرهنگی را تجربه می‌کنند.

کودکان عشایر ایل یارم طاقلو استان همدان در نهمین جشنواره کتابخوانی رضوی شرکت کردند.

او یکی از اعضای فعال کتابخانه ای بود که دَرِ آن روبه‌روی دَرِ منزلشان باز می‌شد. سال‌ها از آن روز می‌گذرد و امروز به عنوان مسئول همان کتابخانه، دَر کتابخانه را به روی علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی می‌گشاید.
محموده دربندی در این گفت و گو خاطرات دورانی را مرور می کند که با ماهی ۱۵۰ هزار تومان روزانه ۱۲ ساعت با عشق و علاقه در کتابخانه کار می‌کرد.

کتابخانه عمومی سیار سردار شهید ابوالفضل روشنک با حضور در روستاهای کال زرکش و دهرود در حاشیه شهر مشهد به ارائه خدمات فرهنگی و کتابخانه ای پرداخت.

وشتن اثری داستانی از زندگی معصومان، کاری سخت، حساس و چالش برانگیز است. یکی از راه حل های نویسندگان برای فایق آمدن بر این مشکل، این است که زاویه یا شخصیتی جنبی در تاریخ پیدا می کنند یا خودشان آن شخصیت را خلق می کنند تا از دل آن زاویه جنبی راهی برای تعریف از آن بزرگان پیدا کنند. «فصل فیروزه» هم چنین اثری است.

کتاب علیرغم حجم 168  صفحه ای خود، مطالب و موضوعات مختلفی را دربارۀ برادر حضرت رضا(ع) در بر گرفته و نکتۀ مهم، همانطور که گفتیم، رویکرد تحقیقی کتاب است که در موارد متعدد سعی در پیدا کردن توضیحات مستند و اقناعی دارد.  

کتاب «درختی که بال درآورد»، اثر مجید ملّامحمدی، عمدتاً شامل روایت‌های اخلاقی از زندگی امام جواد (ع) است و فقط چند داستان به ماجراهای تاریخی اشاره دارد.

«چه کار کنیم که بچه هایمان از همان سن پایین با موضوعات اعتقادی علاقمند شوند؟». یک پیشنهاد خوب به این پدر و مادرها، تهیۀ کتابهای شعر کودک است.

کتاب «امام رضا(ع)» مروری بر زندگی و زمانۀ حضرت رضا(ع) به زبان ساده و کودکانه است که با معرفی نجمه‌خاتون، مادر بزرگوار امام رضا(ع) شروع شده و با روایت مسمومیت و شهادت آن حضرت پایان می‌یابد.

سیره تقوی، اثر حجت الاسلام جواد محدثی است که از نویسندگان پرکار و خوشقلم در حوزۀ ادبیات مذهبی است. کتابی با حجمی مناسب (۹۶ صفحه) و در قطع پالتویی منتشر شده و از مجموعۀ «چراغ راه» است که به استخراج الگوهای رفتاری از زندگی ۱۴ معصوم می پردازد. 

کتاب مهارت‌های ارتباط مؤثر در سیره امام رضا(ع) به مقولۀ ارتباط گرفتن و تأثیرگذاری در برقراری ارتباط می پردازد.

«راز آن بوی شگفت» داستانی است با زبان شاعرانه که در آن ابر و گنجشک و سایر موجودات هم نقش دارند و اثر با انبوهی از خرده روایت های به هم پیوسته جلو می رود.

کتاب «درّ عصمت» از دسته آثاری است که با موضوع کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه(س) تألیف شده است.

کتاب «فاطمه و فاطمه» از دسته آثار آموزشی است که خواسته شباهت های حضرت فاطمه معصومه (س) به جدشان حضرت فاطمه زهرا (س) را به مخاطب کودک یاد بدهد و برای این کار زبان شعر را انتخاب کرده است.

۸ قصه از امام جواد (ع) برای بچه ها مجموعه ای است از روایت ها و داستان های مختلفی که از سفر امام رضا(ع) به مرو شروع می شود و اینکه حضرت قبل از سفر، پسرشان امام جواد(ع) را به عنوان جانشین معرفی می کنند.

زندگانی حضرت امام رضا علیه السلام پر است از لحظاتی نورانی و شگفت انگیز که دل شیفتگان را می برد. از کتاب «دیوان خدا» نوشته نعیمه دوستدار که براساس منابع موثق تدوین یافته چند داستان برگزیده ایم که تقدیم عاشقان اهل بیت علیهم السلام می کنیم:

مردی از نوادگان انصار خدمت امام رضا علیه السلام رسید. جعبه ای نقره ای رنگ به امام داد و گفت:

«آقا! هدیه ای برایتان آورده ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.که از اجدادم به من رسیده است».

حضرت رضا علیه السلام دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهای پیامبر است».داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس

مرد با تعجب و کمی دلخوری به امام نگاه کرد و چیزی نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روی آتش گرفت. هرسه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موی پیامبر صلی الله علیه و آله روی آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد.

حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.

امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:

« سلیمان! … این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!…

با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم…

با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم… آیا این کافی نیست؟!»

مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید».

امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!»

«ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم».

امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هستیم».

در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم».

امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: «ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا علیه السلام ؛ نه!… فقط باورم نمی شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.

آن روز صبح به همراه امام رضا علیه السلام از مدینه خارج شدیم. در راه فکر کردم که چقدر خوب می شد اگر می توانستم امام را آزمایش کنم.

در همین فکرها بودم که امام پرسیدند: «حسین!… چیزی همراه داری که از باران در امان بمانی؟!»

فکر کردم که امام با من شوخی می کند، اما به صورتش که نگاه کردم، اثری از شوخی ندیدم. با تردید گفتم: «فرمودید باران؟! امروز که حتی یک لکّه ابر هم در آسمان نیست…».

هنوز حرفم تمام نشده بود که با قطره ای باران که روی صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم. سرم را که بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهای سیاه از گوشه و کنار آسمان به طرف ما می آمدند و جایی درست بالای سرِ ما، درهم می پیچیدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شدید شد که مجبور شدیم به شهر برگردیم.

به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!»

خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.

نه! نمی شد. اصلاًنمی توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگی ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهره ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید».

وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمی دانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت درازکردم.

شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!… بنوش که تشنگی ات را از بین می برد.

بعد از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، همه درباره امام بعدی دچار شک و تردید شده بودند. همان سال برای زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکّه رفتم.

یک روز، کنار کعبه، علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم. با خود گفتم: «آیا کسی هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟»

هنوز حرفم تمام نشده بود که حضرت رضا علیه السلام اشاره ای کردند و گفتند: «به خدا قسم! من کسی هستم که خدا اطاعتش را واجب کرده است».

خشکم زد. اول فکر کردم شاید متوجه نبوده ام و با صدای بلند چیزی گفته ام. اما خوب که فکر کردم، یادم آمد که حتی لب هایم هم تکان نخورده اند. با شرمندگی به امام رضا علیه السلام نگاه کردم و گفتم: «آقا!… گناه کردم… ببخشید!… حالا شما را شناختم. شما امام من هستید».

حرف «ابن ابی کثیر» که به این جا رسید، نگاهش کردم … بغض راه گلویش را گرفته بود.

حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم…

حضرت جواد را روی شانه ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جواد خواست تا در کنار «حجرالاسود» بایستیم. اوّل حرفی نزدم، امّا بعد هرچه سعی کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج می زد. به زحمت امام رضا علیه السلام را پیدا کردم و هر چه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجرالاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم.داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس

«پسرم! چرا با ما نمی آیی؟»

«نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما می آیم».

«بگو پسرم!»

«پدر! آیا مرا دوست دارید؟»

«البته پسرم!»

«اگر سؤال دیگری بپرسم، جواب می دهید؟»

«حتما پسرم».

«پدر!… چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است».

سکوت سنگینی بر لب های امام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک در چشم امام جمع شده بود. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و… .

من و «احمد بَزَنطی» در دِه صَریا در مورد سن حضرت رضا علیه السلام صحبت می کردیم. از احمد خواستیم که وقتی به حضور امام رسیدیم، یادآوری کند که سن امام را از خودشان بپرسیم.

روزی توفیق دیدار امام، نصیب مان شد. آن موقع، ما، جریان سؤال از سن امام را به کلّی فراموش کرده بودیم، امّا به محض این که احمد را دید، پرسید:

«احمد! … چند سال داری؟»

سی و نه سال.

امام فرمود: «امّا من چهل و چهار سال دارم».

روز عجیبی بود. فرستاده مأمون خلیفه عباسی آمده بود تا امام را از مدینه به سوی خراسان روانه کند. چهره و حرکات امام، همه و همه، نشانه های جدایی بودند. وقتی خواست با تربت پیامبر صلی الله علیه و آله وداع کند، چند بار تا کنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدایی را نداشت.

طاقت نیاوردم. جلو رفتم و سلام کردم. به خاطر مسافرت و این که قرار بود امام به جای مأمون در آینده خلیفه شود، به ایشان تبریک گفتم، امّا با دیدن اشک امام، دلم گرفت. سکوت تلخی روی لب هایم نشست. امام فرمودند:

«خوب مرا نگاه کن!… حرکتم به سوی شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست… سجستانی!… بدن من در کنار قبر هارون پدر مأمون دفن خواهد شد».

کنار امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشسته بودم. امام نگاهی به من کردند و فرمودند:

«نعمان!… سال ها بعد، یکی از فرزندان من در خراسان با زهر کشنده ای شهید خواهد شد. اسم او مثل اسم من، علی است. اسم پدرش هم مانند اسم پسر«عمران»، موسی است. این را بدان! هرکس که قبر او را زیارت کند، خدا تمام گناهان قبل از زیارتش را خواهد بخشید… به خاطر پسرم علی».

حرف امام که تمام شد، سکوت کردم و به گلیم کهنه اتاق خیره شدم. با خودم گفتم: «این درست!… امّا من چرا گناه کنم که به خاطر بخشش، امام رضا علیه السلام را زیارت کنم؟ باید به خاطر دلم و برای محبتم به اهل بیت علیهم السلام او را زیارت کنم».

به امام نگاه کردم. انگار با لبخندش حرفم را تأیید می کرد.

تنگ دست بودم و روزگارم به سختی می گذشت. یکی از طلبکارهایم برای گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صریا حرکت کردم تا امام رضا علیه السلام را ببینم. می خواستم خواهش کنم که وساطت کنند از او بخواهد که مدتی صبر کند.

زمانی که به خدمت امام رسیدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت کرد تا چند لقمه ای بخورم. بعد از غذا، از هر دری سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلاً به چه منظوری به صریاء آمده بودم. مدّتی که گذشت، حضرت رضا علیه السلام ، اشاره کردند که گوشه سجاده ای را که در کنارم بود، بلند کنم. زیر سجاده، سیصد و چهل دینار بود. نوشته ای هم کنار پول ها قرار داشت. یک روی آن نوشته بود: «لا اله الاّ اللّه ، محمد رسول اللّه ، علی ولی اللّه ». و در طرف دیگر آن هم این جملات را خواندم: «ما تو را فراموش نکرده ایم. با این پول قرضت را بپرداز! بقیّه اش هم خرجی خانواده ات است».

همراه امام وارد «مرو» شدیم. نزدیک «دهِ سرخ» توقف کردیم. مؤذن کاروان، نگاهی به خورشید کرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است».

امام پیاده شدند و آب خواستند. نگاهی به صحرا کردیم. اثری از آب نبود. نگران برگشتیم. امّا از تعجّب زبانمان بند آمد. امام با دست شان مقداری از خاک را گود کرده بود و چشمه ای ظاهر شده بود.

وارد «سناباد» شدیم. کوهی نزدیک سناباد بود که از سنگ آن، دیگ های سنگی می ساختند. امام به تخته سنگی از کوه تکیه دادند و رو به آسمان گفتند:

«خدایا!… غذاهایی را که مردم با دیگ های این کوه می پزند، مورد لطفت قرار ده و به این غذاها برکت عطا کن!»

فکر می کنم خدا به برکت دعای امام، به کوه، نظر خاصی کرد. چون امام خواستند که از آن روز به بعد، غذایشان را فقط در دیگ هایی بپزیم که از سنگ آن کوه ساخته شده باشد.

روز بعد، پس از کمی استراحت، امام به طرف محلی که «هارون» پدر مأمون در آن دفن شده بود، حرکت کردند. مأموران حکومتی جار زدند که امام می خواهد قبر هارون را زیارت کند، امّا امام با یک حرکت ساده، نقشه های مأموران را نقش بر آب کرد. آن حرکت هم این بود که کنار قبر هارون ایستادند و با انگشت، خطی در کنار قبر، کشیدند. بعد رو به ما فرمودند:

این جا قبر من خواهد شد… شیعیان ما به این جا خواهند آمد و مرا زیارت خواهند کرد… و هرکس به دیدار قبرم بیاید، خدا لطفش را شامل حال او خواهد کرد.

بعد رو به قبله ایستادند و نماز خواندند و با سجده ای طولانی، چیزهایی را زیر لب زمزمه کردند. اشک در چشمم جمع شده بود.

قطب آسیای وجود(شعر)مجله مکتب اسلام>شماره 10دکتر احمد بهشتی به مناسبت شهادت امام جواد علیه السلام

جواد بود و شه کشور امامت بود

یگانه در ثمین یم کرامت بود

به سرو گو نکند ناز پیش قام…

در حقیقت مناظراتی که مأمون برای امام رضا (ع) ترتیب می‌ داد، مبارزاتی بود که میان بزرگ‌ ترین دانشمندان زمان از فرقه ‌ها و مذاهب مختلف و امام رضا (ع) انجام می‌ شد و در این مجالس اگر مدافع اسلام شخصی غیر…

چهل حدیث نورانی درباره کار و تلاشپایگاه لیلة القدربا توجه به نام گذاری سال 1389 از سوی مقام معظم رهبری با عنوان «همت مضاعف و کار مضاعف» 40 حدیث نورانی از ائمه معصومین علیهم الاسلام با محور…

اهل بیت هم مذاکره می کردند؟رجا نیوز عجرش، میلادمبارزه حق و باطل در تاریخ بشری و در مکتب های الهی، سابقه ای طولانی دارد. باطل چه در زمینه افکار و عقاید، چه در بُعد رفتاری و اخلاقی و چه در محور اجتماعی …

امام باقر (ع) و قیام زید بن علی (ع) زندگی سیاسی امام باقر (ع)ترابی، احمدهر چند قیام زید بن علی بن الحسین (ع) در عصر امام صادق (ع) صورت گرفت، و از زمان وفات امام باقر (ع) تا زمان نهضت زید حدود هشت سال …

فقه الرضا کتابی به زبان عربی منسوب به امام رضا(ع). درباره صحت این انتساب نظرات مختلفی وجود دارد. بسیاری از فقها به دلیل عدم اشاره فقهای اولیه به آن مخصوصاَ شیخ صدوق که همه آثار مربوط به امام رضا(ع) را…

روز بیست و پنجم ذیقعده را «دحو الارض» نام نهاده اند. اعتقاد رایج بر این است که در ابتدا تمام سطح زمین را آبهای حاصل از بارانهای سیلابی نخستین فراگرفته بود، این آبها به تدریج در گودالهای زمین جای گرفتن…

در راستای تقابل با چالش های قرون اخیر در ارتباط با قرآن کریم و پندارهای مغرضانة برخی مستشرقان مبنی بر ناکارآمدی آیات قرآن در عصر حاضر، دانشمندان حوزة علوم قرآن به دفاع از ساحت قرآن کریم برخاسته اند و …

برخی از والدین با اصول تربیتی صحیح آشنایی کافی ندارند؛ به همین دلیل در تربیت فرزندان دچار تبعیض و بی ‌عدالتی می ‌گردند. اساساً یکی از چیزهایی که امر تربیت را مختل می ‌کند، تبعیض و فرق گذاشتن بین فرزند…

یکی از مهم ترین فعالیت های امامان شیعه، به ویژه امامان متاخر، آماده سازی جامعه شیعی برای ورود به دوره غیبت امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف بود. شایدچنین به نظر رسد که این فعالیت برای امامانی که …

دوران امام جواد(ع)، شروع دورۀ جدیدی در حیات سیاسی و فکری شیعه است. از جمله مهم ترین چالشهای دوران امامت آن بزرگوار و دشواری های شیعه، کم سن بودن ایشان و بروز دو دستگی هایی بین شیعیان بود. از سوی دیگر،…

اسناد زیادی در خصوص سوابق نفوذ بهائیان در عرصه ‌های مختلف اقتصادی ایران در برهه‌ های مختلف در دست است. به منظور تنویر افکار عمومی و آشنایی با این جنبه از منویات تشکیلانی فرقه بهائیت، دو مقاله –تحت عنو…

ای انسان، تمام اعمال و رفتار تو نه تنها در زندگی شخصی ات بلکه در طبیعت و محیط پیرامون تو نیز اثر می گذارد. دین اسلام قبل از هر چیز انسان را به پی آمدهای مثبت و منفی دنیوی کارهایش متوجه ساخته و هشدارها…

حدیث کِساء، حدیثی در فضیلت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) است. واقعه حدیث کِساء در خانه ام سلمه، همسر پیامبر روی داد. پیامبر اکرم (ص) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندان خویش را با پارچ…

احکام روزه ‏(استفتائات روزه بر اساس فتوای مقام معظم رهبری)سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ایس 731: دختری که به سن تکلیف رسیده، ولی به علت ضعف جسمانی توانایی روزه گرفتن ندارد، و بعد از ماه…

روزى امام از محلى عبور می کردند, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشکى می خوردند, امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و با آنها از غذایشان خورد و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , خداوند متکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه امام به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت.

خانه فرهنگ و هنرآفرین با شعار ، “آفرین بر کودک دیروز، امروز و فردا” قصد دارد تا با استفاده از تجربیات خردمندان و پیشکسوتان و با‌ پرورش استعداد های سرشار فرزندان این سرزمین زمینه‌ی رشد و بالندگی را در عرصه فرهنگ و هنر کودک و نوجوان فراهم آورد.

Enter the username or e-mail you used in your profile. A password reset link will be sent to you by email.

Loading…

300 داستان متنی

54 داستان صوتی

1001 داستان امیرمومنین علی (ع )

28 داستان صوتی کودک

داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس

48 داستان متنی کودک

در این برنامه برای شما تعداد زیادی داستان پیامبران و امامان معصوم بصورت متنی و صوتی گردآوری کردیم.داستانهای قرآنی و داستانهای ائمه همیشه هدایتگر ما در مسیر زندگی بوده. در اینجا به برخی فواید آنها می پردازیم

ویژگیهای منحصر بفرد قصص قرآنی

هدفدار بودن

با نظر بر اینکه هدف قرآن از ذکر قصه و داستان، فقط نقل تاریخ و به تصویر کشیدن زندگی قهرمان اصلی داستان نیست بلکه غرض اصلی این است که با نقل بخشهای عبرت آمیز از زندگی پیشینیان، آن را مایه آگاهی و چراغ هدایتی برای بشر قرار دهد تا از نکته‌های آموزنده زندگی گذشتگان درس عبرت گرفته و از افتادن در مسیر گمراهی نگاه دارد و همچنین یکی از عواملی را که باعث موفقیت پیشنیان قرار گرفته را بشناساند. در خود قرآن سوراه اعراف آیه 176 نیز به این هدفمندی قرآن در قصه‌هایش اشاره دارد به این ترتیب که پس از ذکر سرگذشت بنی اسرائیل، اصحاب سبت و داستان بلعم باعورا می‌فرماید: ” این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند، این داستانها را بازگو کن شاید بیندیشند”

بیان داستان همراه با پند و اندرز

داستانهای قرآنی با پندهای اخلاقی و مواعظ الهی همراه است به گونه‌ای که در کنار هر قسمت از داستان، نکته زیبایی را یادآور می‌شود که همین علت است که از هر داستان قرآنی، در زمینه‌های مختلف می‌توان بهره‌های زیادی برد، برای نمونه داستان آدم و حوا را می‌توان مثال زد این داستان در سوره‌های متعدد قرآن (بقره- آیات 30-39 ، اعراف آیات 10-25 ، حجر آیات 28-44 ، اسرا آیات 61-65 ، طه آیات 115-124) ذکر شده و در هر مورد به بعضی از زوایای زندگی حضرت آدم و حوا اشاره گردیده که حاوی بهترین نصایح اخلاقی است نصیحتهایی که اساس اخلاق را تشکیل می‌دهد؛ توجه به دشمنی که بسیار نیز خطرناک است و پیوسته در کمین وی می‌باشد، آن دشمنی که از راههای مختلف و با حیله‌های گوناگون، وارد می‌گردد، گاهی نیز به پند و اندرز انسان می‌پردازد و گاهی با قسم او را می‌فریبد و زمانی نیز به طور آشکار دشمنی خود را ابراز می‌دارد و همچنین یادآوری ظرفیت فوق‌العاده تکاملی انسان، تشویق به توبه بعد از لغزش و گناه و…

بیان پانونمندیها

یکی دیگر از شاخصه‌های قصه‌های قرآنی این است که هر چند به بیان داستانهای جزئی و مشخصی می‌پردازد اما آنها را به عنوان آئینه‌ای برای انعکاس حقایق مطرح کرده و موارد جزئی را به شکلی کلی بیان می‌کند و می‌فهماند که اگر در مورد خاصی خداوند عنایتی کرده و یا در جایی عده‌ای را به هلاکت رسانده یک قضیه شخصی و انتقام گیری شخصی نیست یا دیگران فقط برای مطالعه و سرگرمی بخوانند، نیست بلکه برای این است که بفهمند قوانین الهی، کلی است و شامل همه افراد بشر می‌گردد و چنانکه در آیه 22 سوره یوسف به این اصل اشاره داردکه” و هنگامی که به بلوغ و قوت رسید ما حکم و علم را به وی دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم” و یا در آیه 88 سوره انبیاء در جریان استغاثه حضرت یونس به درگاه خداوند و قبولی توبه‌اش می‌فرماید: “ما ادعای او را اجابت کردیم و از آن اندوه نجاتش دادیم و این گونه مومنان را نجات می‌دهیم.” 

نقل داستانهای حقیقی نه خیالی

از دیگر ویژگیهای قصص قرآنی، حقیقی بودن داستانهاست. قسمتهایی از داستان را که اتفاقاتی در آن افتاده را برای درس گرفتن دیگران نقل می‌کند و در این کتاب آسمانی به بهانه هدایت انسانها به نقل داستانهای بی اساس و تخیلی توجهی نشده است چرا که این گونه قصه‌ها در شان چنین کتابی نمی‌باشد. 

پرهیز از بدآموزی

در بسیاری از داستانها با وجود داشتن مطالب مفید و آموزنده به گونه‌ای نقل شده که به طور غیر مستقیم دارای جنبه‌های بد آموزشی بوده به طور ناخودآگاه راههای فساد را به خواننده القا می‌کند اما در قرآن داستانها به گونه‌ای نقل گردیده که هیچ گونه اثر بد اموزی در آن نیست. 

لیوان شیر : بهای درمان

روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد. از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد. تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند.  بطور اتفاقي درب خانه اي را زد. دختر جوان و زيبائي در را باز كرد. پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و بجاي غذا ، فقط يك ليوان آب درخواست كرد.

دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد. پسر با تمانينه و آهستگي شير را سر كشيد و گفت : «چقدر بايد به شما بپردازم؟ » . دختر پاسخ داد: « چيزي نبايد بپردازي. مادر به ما آموخته كه نيكي ما به ازائي ندارد.»  پسرك گفت: « پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم» سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد. پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بيمارستاني مجهز، متخصصين نسبت به درمان او اقدام كنند.

دكتر هوارد كلي، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بيمار حركت كرد. لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريضش وارد اطاق شد. در اولين نگاه اورا شناخت.

سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زود تر براي نجات جان بيمارش اقدام كند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري ، پيروزي ازآن دكتر كلي گرديد.داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس

آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود. به درخواست دكتر هزينه درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چيزي نوشت. آنرا درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود.

زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز كرد. چيزي توجه اش را جلب كرد. چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود. آهسته آنرا خواند: « بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است»

امروز به یه جمله ای برخوردم که واقعا شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند….. برام به طور کامل معنی شد

دانه هاي برف شكننده ترين چيزهاي طبيعتند اما هنگامي كه به هم مي چسبند چه ها كه نمي كنند

.

.

.

امروز به یه جمله ای برخوردم که واقعا شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند….. برام به طور کامل معنی شد

دانه هاي برف شكننده ترين چيزهاي طبيعتند اما هنگامي كه به هم مي چسبند چه ها كه نمي كنند

.

.

.

 – راستگو باشید. – با مردم مودبانه برخورد کنید. خدمتگزار مردم باشید.

– درکار خیر تاخیر نکنید- پشتکار داشته باشید. – خشم و عصبانیت خود را کنترل کنید. – غیبت نکنید. – دنبال انتقام گرفتن و تلافی نباشید. – در مقابل سختی ها مقاوم باشید. – دنباله روی نفستان نباشید. – از حسادت بپرهیزید. – متکبر نباشید. – در همه موارد با اخلاص و بی ریا باشید. – از مواضع تهمت دوری کنید. – در زمان قدرت ببخشید. – در معاش اعتدال را رعایت کنید. – در سلام کردن اولین فرد باشید. – قبل از جواب دادن فکر کنید. – همیشه لباس های مرتب و پاکیزه بپوشید. – به والدین خود احترام بگذارید- با همسرتان خوشرو باشید. – مهمان خود را تکریم کنید. – در حق مردم مشفق باشید. – به عهد و پیمانتان وفادار بمانید. – از غریبه ها دلجویی کنید. – به عیادت بیماران بروید. – با یتیمان مهربان باشید. -به مظلومان کمک کنید. – برای مسکینان ایثار کنید. – قبل از انجام هر کاری روی آن فکر کنید. – در برابر مغلوبانتان جوانمرد باشید. – در مقابل جاهلان ,ملایمت به خرج دهید. – عادلانه قضاوت کنید. – با نیکان مصاحبت کنید- شکرگزار خداوند باشید. – به خدا توکل کنید. – بندگیش را تمام و کمال به جای اورید. – در راه دین خدا جهاد کنید. – در زمان نیل به مقام و منصب خدمت به مردم را در راس کارها قرار دهید.

 در جزيره اي زيبا تمام حواس آدميان، زندگي مي کردند: ثروت، شادي، غم، غرور، عشق و …روزي خبر رسيد که به زودي جزيره به زير آب خواهد رفت. همه ساکنين جزيره قايق هايشان را آماده و جزيره را ترک کردند. اما عشق مي خواست تا آخرين لحظه بماند، چون او عاشق جزيره بود.وقتي جزيره به زير آب فرو مي رفت، عشق از ثروت که با قايقي با شکوه جزيره را ترک مي کرد کمک خواست و به او گفت:” آيا مي توانم با تو همسفر شوم؟”ثروت گفت: “نه، من مقدار زيادي طلا و نقره داخل قايقم هست و ديگر جايي براي تو وجود ندارد.”پس عشق از غرور که با يک کشتي زيبا راهي مکان امني بود، کمک خواست.غرور گفت: “نه، نمي توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خيس و کثيف شده و قايق زيباي مرا کثيف خواهي کرد.”غم در نزديکي عشق بود. پس عشق به او گفت: ” اجازه بده تا من با تو بيايم.”غم با صداي حزن آلود گفت: ” آه، عشق، من خيلي ناراحتم و احتياج دارم تا تنها باشم.”عشق اين بار سراغ شادي رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادي و هيجان بود که حتي صداي عشق را هم نشنيد. آب هر لحظه بالا و بالاتر مي آمد و عشق ديگر نااميد شده بود که ناگهان صدايي سالخورده گفت: “بيا عشق، من تو را خواهم برد.”عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتي فراموش کرد نام پيرمرد را بپرسد و سريع خود را داخل قايق انداخت و جزيره را ترک کرد. وقتي به خشکي رسيدند، پيرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسي که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.عشق نزد “علم” که مشغول حل مساله اي روي شن هاي ساحل بود، رفت و از او پرسيد: ” آن پيرمرد که بود؟”علم پاسخ داد: “زمان”عشق با تعجب گفت: “زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟”علم لبخندي خردمندانه زد و گفت: “زيرا تنها زمان است كه قادر به درک عظمت عشق است.” گذشت زمان بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را هيچگاه آغاز و پایانی نیست چرا كه تنها زمان است كه مي تواند معناي واقعي عشق را متجلي سازد.

چه خوب گفته خواجه نصير الدين طوسى:

افسوس كه آنچه برده ام باختنى است *** بشناخته ها تمام نشناختنى است

برداشته ام هر آنچــــــــــه بايد بگذاشت *** بگذاشته ام هرآنچه برداشتنى است

شخصى باهيجان و اضطراب، به حضور امام صادق(ع)آمد و گفت: درباره من دعايى بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقى بدهد، كه خيلى فقير و تنگدستم.امام فرمود:هرگز دعا نمى‏كنم.عرض کرد:چرا دعا نمى‏كنيد؟!امام فرمود: براى اينكه خداوند راهى براى اينكار معين كرده است، خداوند امر كرده كه روزى را پى‏جويى كنيد و طلب نماييد. اما تو مى‏خواهى در خانه خود بنشينى، و با دعا روزى را به خانه خود بكشانى!

داستان راستان/جلد1/صفحه7

عيسي(ع) روزي از کنار جماعتي مي‌گذشت، آنان نسبت به پيامبر خدا توهين کردند و سخنان زشت و ناروا گفتند. عيسي(ع) در جواب ايشان سخنان نيک و زيبا فرمود. يکي از حواريون سؤال کرد اي پيغمبر خدا چرا اين حرفهاي زشت را با سخنان خوب پاسخ گفتي. عيسي(ع) فرمود: هر کس آن سرمايه‌اي را که در وجود خود جمع کرده خرج مي‌کند، سرمايه ايشان بدي بود و بد گفتند و چون در ضمير من جز نيکويي نبود از من جز نيکويي نبايد خرج شود.

اي غبارت توتياي چشم ما ای کربلادر محرم سینه ها غرق ملالی دیگر استجاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر استبا حلولش برنخیزد جز فغان از عاشقانطاق ابروی محرم را هلالی دیگر است

 

هر روز صبح وقتي چشمانم را مي گشايم به خود مي گويم من اين قدرت را دارم كه امروز خوشحال باشم ويا غمگين من مي توانم آنچه را كه بايد باشم انتخاب كنم ديروز مرده است فردا هنوز نرسيده است

 من فقط يك روز دارم «همين امروز »

پس مي خواهم در آن شاد باشم و حتما همين طور خواهد شد

نظرتان درباره عملکرد سایت شبکه قرآن و معارف سیما چیست؟

با تشکر از نظردهی شما

نظر شما با موفقیت ثبت شد

امشب، کودکی خواهد خندید که عدالت را تفسیری عاشقانه خواهد کرد و کسی سکوت کعبه را خواهد شکست که روزی بر بلندای شانه‌های خورشید، با تبر معرفت، بت‌های زمانه را خواهد شکست.

به گزارش ایسنا، بنا به نوشته مورخین، در سیزدهم رجب سال 30 عام الفیل، حادثه بس عجیبی رخ داد که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است و در این روز حضرت علی (ع) در خانه‌ خدا متولد شدند. پدر آن حضرت ابوطالب فرزند عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف (عموی پیامبر(ص)) و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود. بنابراین امام علی(ع) از هر دو طرف هاشمی نسب است.

القاب مشهور آن حضرت ” اسدالله، مرتضی، امیرالمؤمنین و اخو رسول‌الله” بوده و کنیه‌های ایشان نیز “ابوالحسن و ابوتراب” است.

به دنیا آمدن امیرمومنان علی علیه السلام در درون خانه خدا فضیلتی است که محدثان شیعه و دانشمندان علم انساب آن را در کتابهای خود نقل کرده‌اند و در میان دانشمندان اهل تسنن گروه زیادی به این حقیقت، تصریح و آن را یک فضیلت بی‌نظیر خوانده‌اند که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود؛

* محمد مالکی می‌گوید: «وُلِدَ بِمکَّةَ الْمُشَرّفَةَ داخِلَ بَیْتِ الْحَرامِ فی یَوْمِ الْجُمعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِاللّه رَجَبِ سَنَةِ ثَلاثینَ مِنْ عامِ الْفیلِ… وَلَمْ یُولَدْ فِی الْبَیْتِ الْحَرامِ قَبْلَهُ اَحَدٌ سِواهُ، وَهِیَ فَضیلَةٌ خَصَّهُ اللّه تَعالی بِها اِجْلالاً لَهُ وَاِعْلاءً لَمَرْتَبَتِهِ وَاِظْهارا لِکَرامَتِهِ؛علی در داخل خانه خدا در مکه، روز جمعه سیزدهم ماه خدا، رجب سال سی از عام الفیل به دنیا آمد… قبل از او کسی در داخل خانه خدا به دنیا نیامده بود و این ولادت فضیلتی است که خدای بلند مرتبه علی علیه السلام را به آن اختصاص داده است، برای تجلیل او و بالا بردن مرتبه او و آشکار نمودن کرامت و بزرگواری او».
* حاکم نیشابوری می‌گوید: «ولادت علی در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است.» تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است.»
سعید بن جبیر از یزید بن قعنب نقل نموده که من با عباس بن عبدالمطلب و گروهی از فرزندان عبدالعزی در مقابل خانه خدا نشسته بودیم که ناگهان فاطمه دختر اسد مادر امیرالمومنین که نه ماهه باردار بود و درد زایمان او را گرفته بود، ظاهر شد، «فَقالَتْ رَبِّ اِنّی مُؤمِنَةٌ بِکَ وَبِما جاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَکُتُبٍ، وَاِنّی مُصَدّقَةٌ بِکَلامِ جَدّی اِبْراهِیْمَ الخَلیلِ، وَاِنّهُ بَنی الْبَیْتَ العَتیقَ فَبِحَقِّ الّذی بَنی هذَا الْبَیْتَ وَبِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذی فِی بَطْنی لمّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلادَتی؛ پس فاطمه گفت: پروردگارا! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده‌اند، ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق می‌کنم؛ او که این خانه عتیق را بنا کرد. پس به حق آن کسی که این خانه را ساخت، و به حق کودکی که در رحم دارم، ولادت این کودک را بر من آسان فرما!»
یزید بن قعنب می‌گوید: ما دیدیم که خانه خدا از پشت شکافته شد (محل مستجار) و فاطمه داخل خانه شد و ما دیگر او را ندیدیم، و دیوار دوباره به حال اول برگشت، به ذهن ما رسید که قفل در خانه خدا را باز کنیم، ولی باز نشد، «فَعَلِمْنا اَنَّ ذلِکَ اَمْرٌ مِنَ اَمْرِ اللّه عَزّوجَلّ؛ پس دانستیم که این مسئله کاری است از طرف خدای عزیز و جلیل».داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس


حسن خلق حضرت علی (ع)

اخلاق نیکوی او زبانزد مردمان است.تا آنجا که دشمنانش که نتوانسته‌اند بر او خرده‌ای بگیرند، این صفت را عیبی برای آن حضرت برشمرده اند. یاران وی در این باره گفته‌اند: او همچون یکی از ما و در میان ما می‌زیست.نرم خو، و بسیار متواضع و آسان‌گیر بود و با این وجود ما در برابر او مانند اسیری بودیم که دستهایش بسته و بر بالای سرش شمشیری گرفته بودند و از هیبت او هراس داشتیم.


گذشت امیرالمومنین علی (ع)

در بردباری و گذشت، علی از همه مردمان گوی سبقت را ربوده بود.برای اثبات این گفته، کافی است بالاترین مراتب حلم او را به طور اعم در رفتار با اهل جمل و به طور اخص با مروان بن حکم و عبد الله بن زبیر ملاحظه کنیم. او در جنگ جمل بر مروان دست پیدا کرد.با آنکه این شخص از دشمن‌ترین مخالفان علی (ع) بود، اما حضرت علی(ع) از وی درگذشت.همچنین آن حضرت بر عبید الله بن زبیر که یکی از سرسخت‌ترین دشمنانش بود و به علی آشکارا ناسزا می‌گفت، دست یافت و او را اسیر کرد ولی وی را مورد عفو قرار داد و به او گفت: «برو!نمی خواهم تو را ببینم.»و سخنی بیشتر از این بر زبانش نراند. سعید بن عاص نیز پس از واقعه جمل در مکه به دست علی (ع) گرفتار آمد ولی آن حضرت به او سخنی نگفت و از او کناره گرفت و هیچ کس از شرکت کنندگان در جنگ جمل و مردم بصره را مورد مجازات و قهر خود قرار نداد و منادی آن حضرت در شهر ندا می‌داد: «هر کس که از میدان گریخته، تعقیب نمی‌شود.با مجروحان کاری نیست و هیچ اسیری کشته نخواهد شد و آن کس که سلاح خود را بر زمین گذارد امان خواهد یافت.»و دقیقا شیوه پیامبر (ص) را در فتح مکه در پیش گرفت.
در جنگ صفین ابتدا مردم شام، راه آب را بر او و یارانش بستند و ایشان را از دسترسی به آب بازداشتند.اما زمانی که زمام جنگ به دست حضرت علی (ع) و یارانش افتاد، به وی گفتند: آیا آب را بر روی سپاه شام ببندیم، همان طور که خود آنها چنین کردند؟آن حضرت پاسخ داد: خیر سوگند به خداوند«هرگز کردار آنها را در پیش نخواهم گرفت »و پیوسته به سپاهیانش سفارش می‌کرد کسانی را که از میدان کارزار می‌گریزند، تعقیب نکنند و مجروحی را به قتل نرسانند.


سخاوت و بخشندگی حضرت علی (ع)

او بخشنده‌تر از ابرهای پرباران بهاری بود و در این میدان نیز هماوردی برای او نمی‌توان سراغ کرد.شعبی در این باره گفته است: علی (ع) بخشنده‌ترین مردمان بود. معاویه سرسخت‌ترین دشمن آن حضرت، نیز گفته بود: اگر علی انباری پر از زر و اتاقی انباشته از کاه می‌داشت، پیش از آنکه کاه را ببخشد، زر را می‌بخشید.بیت المال را می‌رفت، در آن نماز می‌گزارد و می‌گفت: ای زرد و ای سپید (طلا و نقره) !غیر از مرا بفریبید.
با آنکه بر همه امپراطوری اسلامی، به جز شام، فرمانروایی داشت، از خود میراثی بر جای نگذاشت.و جز او، کس دیگری به مضمون آیه نجوا عمل نکرد.از دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد و هرگز به نیازمندی پاسخ رد نگفت.


هفت ویژگی خاص امام علی (ع) از زبان پیامبر(ص)

پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند: علی جان تو هفت ویژگی داری که هیچکس این هفت تا را ندارد. اگر هم داشته باشد تو در قله هستی و او در دامنه پس هیچگاه به تو نمیرسد.
هفت ویژگی خاص حضرت علی (ع) از زبان پیامبر (ص) بدین شرح است:
*اولین شخصی هستی که ایمان آوردی و به دین من پیوستی؛ تو در خانه خدا به دنیا امدی این بالاترین ایمان است.
*وفادارترین شخص به عهد خدا هستی.
*در همه حال و همه جا امر خدا مهمترین چیز است.
*دارای عدالت علوی هستی.
*بصیرت قضاوت در حکومت خود داری.
*به درد مردم رسیدگی می کردی و بین هیچکس فرق نمیگذاشتی.
*در پیش خدا مقرب هستی.


اصلاح طلبی

از جـمـلـه ویـژگـی‌هـای حکومت امام علی(ع)، اصلاح طلبی است. وی هـنگامی به حکومت رسید که جامعه از مسیر اصلی فاصله گرفته و از تـوحـیـد دور شـده بود، دورانی که احادیث جدیدی به زبان پیامبر وارد دیـن شـده بود و احکام اسلام ناب محمدی کم‌تر بیان می‌شد و بـه بعضی از احکام عمل می‌شد، بنابراین هر روز از مرکز هرم دور مـی‌شدند تا کار به جایی کشید که اعیان و اشراف و باندهای ثروت‌مـنـد در راس حـکومت قرار گرفته، ارزش‌های اسلامی پایمال شده، بـسـیـاری از تـبعیدشدگان زمان پیامبر برگشته و به حکومت رسیده بـودنـد. آری، عـلی(ع) در چنین دورانی به حکومت رسید و چاره‌ای جـز اصـلاح نـظام نداشت. افرادی مانند طلحه و زبیر با او مخالفت مـی‌کـنند اما امام(ع) مصمم است تا حکومت را اصلاح کند. به همین دلیل استان داران را عوض کرد و بسیاری از کارگزاران قریش، بکر، ثـقـیـف کـه از طبقه اشراف بودند، به زیر آمدند و طائفه همدان، حـمـیـر و حـمرإ به عنوان مسئولین نظام حکومتی امام(ع) انتخاب شـدند. امام(ع) هم چنین در صدد برآمد تا پول‌هایی را که از بیت الـمـال در زمان عثمان به افراد بذل و بخشش شده بود، پس بگیرد، از این رو بعد از بیعت مردم با او بر منبر رفت و در این خصوص فـرمـود: (والـلـه لـو وجـدته قد تزوج به النسإ وملک به الامإ لـرددتـه فـان فـی الـعـدل سعه ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه اضـیـق; به خدا قسم، اگر از بخشش‌های عثمان چیزی پیدا کنم که به وسیله آن زن‌ها ازدواج کرده‌اند و کنیزانی خریداری شده‌اند، الـبته آن‌ها را می‌گیرم و به صاحبانش بازمی‌گردانم، چون که در کـار عـدالـت برای مردم عرصه‌ای وسیع است و هرکس از عدل بگذرد، دل تنگ می‌شود و ظلم و جور او را دل تنگ‌تر می‌کند.)

مـورخان می‌نویسند: امام علی(ع) تمام اراضی و اموالی را که پیش از او از بـیـت المال به اشراف داده شده بود، پس گرفت. امام(ع) ایـن اصـلاحـات را ضـروری مـی‌دانـسـت، زیـرا موجب قوام و تشیید (استواری) حکومت نوپای اسلام می‌شد.

منابع:
الفصول المهمة، ص12 ـ13؛ بحارالانوار، ج35، ص8.
مستدرک حاکم، ج3، ص483.
شرح قصیده عبدالباقی افندی، ص15.
مروج الذهب، ج2، ص349؛ شرح الشفاء، ج1، ص151؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج1، ص306 ـ 310.
بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، ج35، ص8، حدیث 11؛ ر.ک: خصائص امیرالمؤمنین، للشریف الرضی، ص39؛ الغدیر، علاّمه امینی، ج6، ص22.
شروح و ترجمه های نهج البلاغه.
سـیـمـای کـارگـزاران علی ابن ابی طالب(ع)، علی اکبر ذاکری، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
تجلی امامت (تحلیلی از حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام)، ناظم زاده قمی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
سیری در نهج البلاغه، آیت الله مطهری.
آئـیـن کـشـورداری از دیـدگـاه امـام علی(ع)، آیه الله فاضل لنکرانی.
حـکـومـت عـدالتخواهی علی ابن ابیطالب(ع)، سید اسماعیل رسول زاده.
زندگانی حضرت امیرالمومنین(ع)، سید هاشم رسول محلاتی.
بـررسـی ویـژگـی‌هـای حـکومت امام علی(ع)، مقصود فراستخواه، روزنامه سلام، 1373/2/4.


انتهای پیام

سلام روزتون بخیر
ما وبلاگی برای شناساندن فضایل مولا علی علیه السلام طراحی کرده ایم
از شما دوست عزیز دعوت میکنیم سری به این وبلاگ زده و حتی شده یک داستان از آن را مطالعه بفرمایید
به امید حل مشکلات تمام شیعیان و آشنایی تمام جهانیان با فضایل مولا علی علیه السلام

داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس
داستانهایی از زندگی امامان از کتاب داستان راس
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *