خدایا تو به من بگو چیکار کنم

دوره مقدماتی php
خدایا تو به من بگو چیکار کنم
خدایا تو به من بگو چیکار کنم

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن 11 رکعت است.

بنده: خدایا من خسته ام نمیتوانم.

خدا: بنده ی  من 2رکعت نماز شفع بخوان و 1 رکعت نماز وتر.

بنده: خدایا برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

خدایا تو به من بگو چیکار کنم

 

دوره مقدماتی php

خدا: بنده ی من قبل از خواب این 3 رکعت را بخوان.

 

بنده: خدایا 3 رکعت زیاد است.

خدا: بنده ی من فقط 1 رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگری ندارد؟

 

خدا: قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.

بنده: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد.

 

خدا: همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن بگو یا الله.

بنده:خدایا هوا سرد است!نمیتوانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.

خدا:بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب مکنیم

بنده اعتنائی نمی کند و می خوابد!!!!

خدا: ملائکه من! ببینید آنقدر ساده گرفتم اما او خوابیده است.

خدا: چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده.

ملائکه: خداوندا  2بار او را بیدار کردیم اما باز خوابید.

خدا: در گوشش بگویید خدا منتظر توست.

ملائکه: باز هم بیدار نمی شود.

خدا:اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است.ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا میشود.

ملائکه:خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟

خدا:او جزء من کسی را ندارد….شاید توبه کرد.

بنده من هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری!!!

 

پروردگارا، مرا به كه وا مى‏گذارى، به خويشاوندى كه پيوندمحبت را مى‏گسلد، يا بيگانه‏اى كه با من خشم مى‏راند، يا به آنان‏كه مرا خوار مى‏شمارند و حال آن كه تو خداى منى و رشته سرنوشت‏من در چنگ توست! از غربت و تنهايى و دورى خانه‏ام و خوارى‏ام درچشمان كسى كه وى را بر من مسلط گردانيده‏اى، به درگاه تو شكايت‏مى‏آورم.

 

بارالها بر من خشم مگير كه اگر تو بر من خشم نياورى، مرازغير تو باكى نيست و مگر نه اين است كه فراخناك لطف و عافيت تومرا كافى است!

 

خداوندا، تو را به نور جمالت كه بر زمين و آسمانها تابيده‏است و پرده‏هاى تاريكى را برانداخته و كار گذشتگان و آيندگان راصلاح بخشيده است، سوگند مى‏دهم و از تو مى‏طلبم كه در آن حال كه‏بر من خشم گرفته‏اى، مرا نميرانى و قهر خود را بر من نازل‏نگردانى كه تو مى‏توانى قهر و عتاب را رها كنى و به لطف بازآيى‏و از من خشنود شوى!

 

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره! 

 

چقدر خنده داره که 100 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد! 

 

خدایا تو به من بگو چیکار کنم

چقدر خنده داره که یه ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره! 

 

چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم! 

 

چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم! 

 

چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن سخته اما خوندن ۱۰۰ صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه! 

 

چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین صفهای نماز جماعت تمایل داریم! 

 

چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم! 

 

چقدر خنده داره که شایعات روز نامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان خداوند در قرآن رو به سختی باور می کنیم! 

 

چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن! 

 

چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید! 

 

خنده داره . اینطور نیست؟! 

 

دارید می خندید؟ 

 

دارید فکر می کنید؟ 

 

این حرفارو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاس گذار باشید که او خدای اعلی و دوست داشتنی است. 

 

آیا این خنده دار نیست که وقتی که می خواید این حرفارو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست خودتون پاک می کنید، بخاطر اینکه مطمئنید که اونها به هیچ چی اعتقاد ندارن!!! 

 

خنده داره؟ ……

 نه

 


خدایا احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم. 

خدایا… می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم. 

خدایا… می دانم تمام لحظه هایم با توست. می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی. می دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز می گویی برگرد. می دانم؛ همه اینها را می دانم، ولی نمی دانم چه کنم؛ نفسم مرا به سویی می کشد و عقلم حرفی دیگر می زند و دلم در این میانه مانده.

خدایا… تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است.

خدایا… می دانم تو همیشه با منی ، ولی تنهایم مگذار؛ یا شاید بهتر باشد بگویم: نگذار تنهایت بگذارم.

  خداوندا.. من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان، من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم.

خداوندا… من از دوستان بی مقدار، من از همرهان بی احساس، من از نارفیقی های این دنیا می ترسم.

خداوندا… من از احساس بیهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن، من از ماندن چون مرداب می ترسم.

خداوندا… من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک می ترسم.

خداوندا… . من از ماندن می ترسم

 خداوندا… من از رفتن می ترسم 

 خداوندا… من از خود نیز می ترسم

خداوندا… پناهم ده

که فرشته ها برایم دعا می کنند…

که ستاره ها شب را برایم روشن خواهند کرد…

یادم باشد که قاصدکی در راه است…

که بهار نزدیک است…

که فردا منتظرم می ماند…

که من راه رفتن می دانم و دویدن…

و جاده ها قدم هایم را شمار خواهند کرد…ا

گر روزی دلم گرفت ! یادم باشد که خدای من این جاست…همین نزدیکیها… و من تنها نیستم….؟!!!

این داستان و براتون گذاشتم تا بدونید خدا هیچ وقت بنده هاشو فراموش نمی کنه و عدالتش برقراره…

زن به بچه هایش قول داده بود که با دست پر به خانه بازگرددو به همین منظور با دست خالی پا به کوچه گذاشت و بچه ها چشم انتظار مادر چشمشمان را به در دوخته بودند. روز جشن بود و تمام مردم کوچه و بازار در تکاپو بودند میلاد یکی از ائمه بود.زن رو به آسمان گفت خدایا من به عدالت تو ایمان دارم و می دانم که همیشه و در همه حال به یاریم می شتابی و با همین اندیشه وارد مغازه ای شد که اجناس زیادی داشت.

وقتی احساس می‌کنی قابل بخشش نیستیبرای شرم و گناه هایتبه یاد داشته باش دوست عزیز منخدا می تواند…

وقتی فکر می کنی همه چیز پنهان استو هیچکس نمی تواند درون را ببیندبه یاد داشته باش دوست عزیز منخدا می تواند…


وقتی به انتها می رسی و گمان می‌کنی کسی نیست تا صدایت را بشنودبه یاد داشته باش دوست عزیز منخدا می تواند…

وقتی گمان میبری کسی نمی تواندبه خود واقعی درون تو عشق بورزددوست عزیز من به یاد داشته باشخدا می تواند …

 

امیدوارم که خوب باشید ، دلتون بی غم و زندگی تون سراسر شادی باشه.

و  اینو یادمون نره که در هر شرایطی که هستیم خدا را فراموش نکنیم.

دوست دارم با نظرات خوبتون  من را در ساختن یه وبلاگ مفید یاری کنید.

بعدازظهر  سه شنبه ۲۷/۰۲/۹۰مامان گیر داد موهامو کوتاه کن.وسط کار بودم که دیدم یاسر اس داد سلام سلام.تعجب کردم اخه تازه پنج شنبه رفته بود.گفتم تو واقعا مرخصی اومدی؟گفت اره تشویقی گرفتم.بهش گفتم من کار دارم بعدا اس میدم.همین جورم شد شب دوباره اس دادیمو گفت من فردا بعد از کارت یه سر میام بریم بیرون.راستش رو حرفش زیاد حساب نکردم .گفتم اومده مرخصی خب میره بگرده.چهارشنبه ۲۸/۰۲/۹۰هوا از صبح بارون میزد.بارونه ریزو نم نم   

 

.گفتم یاسر عمرا بیاد بیرون .

                                       

خدایا تو به من بگو چیکار کنم

ازصبح هم به هم اس ندادیم.ساعت ۲:۴۵بود که اس داد من تو راهم و ساعت ۳ هم اومد.بارون بند اومده بود پیاده رفتیم تا یه جایی پیتزا بخوریم. 

خیلی هم حرف زدیم.از کارهامون دوستامون خاطرات و…تا ایستگاه اومدیم و من سوار ماشین شدم اونم رفت.گفت رسیدی اس بده.منم اومدم خونه .چند دقیقه ای نگذشته بود که اس داد رسیدی؟

گفتم اره.باز چند دقیقه بعد اس داد که بیداری؟گفتم :اره الان چه وقته خوابه؟چطور مگه؟

جواب داد:گفتم شاید خوابیدی.یه چیز می خواستم بگم  خیلی وفت بود.بخدا اینقدر دوست دام باهات دست بدم اما روم نمیشه خب نگاه کن منو تو خواهروبرادریم وقتی باهات دست نمیدم حس میکنم غریبم.

من:نه هنوز زوده.یادته قبلا ازم پرسیدی من چجور ادمیم؟بهت گفتم بعدا بت میگم.اتفاقا خودم میخواستم بگم که تا حالا فک کردی که چرا من تا حالا بات دست ندادم؟انگار خودتم به این موضوع فک کردی.تو هنوز گذشتتو فراموش نکردی.هنوز خاطرات اون موقع رو مرور میکنی.

یاسر:بخدا این فکرو اصلا نمیکنم.یعنی اصلا در موردشون فکر نمیکنم.خب اصلا گیریم حرفهای تو درست خب ادم هرچه قدرم کثیف باشه دیگه به خواهرش نظر سوئ نداره.فکر نمی کردم در موردم همچین فکری کنی.یه جوری شدم.

من:من کی گفتم تو نظر سو داری؟یاسر تو دستت به تنو دست خیلیها خورده که من هیچ شباهتی به اونا ندارم.اگه هی میگم خططو عوض کن برا این چیزاست.

یاسر:نمیگم تو در موردم همچین فکری میکنی البته حقم داری حرف قشنگی زدی باید خطمو عوض کنم.

من:تو بالا بری پایین بیای داداشمی.

یاسر:فدات بشم من.ولی حاضرم قسم بخورم واقعا اون یاسر سابق نیستم خودم اینو حس میکنم که یه یاسره جدید شدم.

من:ناراحت شدی از حرفام؟

یاسر:ناراحت نه ولی فکر میکردم تا الان شدم اونی که میخوای.

من:تو قرار نیست اونی بشی که من میخوام.تو اگه همین طور پیش بری عالیه.هیچ کی به اندازه خودت تورو نمیشناسه.

یاسر:دوست دارم بگی چه چیزاییه که هنوز هست که من دارم تکرارش میکنم؟بخدا دوست دارم بگی .البته دوست دارم تو بگی .تو بگی امکان نداره ناراحت شم.

من:

یاسر:یعنی من به جرات قسم میخورم ۹۹درصد از کارای قبلیمو فراموش کردم.اصلا به یاد اوردنشون واسم عذاب اوره.

من:

یاسر:بهت گفته باشما!من ازاین به بعدباهات دست میدما!

من:نخیر.گیر نده دیگه.

یاسر:باشه دیگه گیر نمیدم.حتما خوشت نمیاد.

منم دیگه جواب ندادم و خوابیدم.صبح بیدار شدم این اس هارو داده بود.

یاسر:الان تو این چند دقیقه نشستم فکر کردم پیش خودم گفتم:یعنی من اینقدر کثیف بودم که آجیم واسه یاالله دادنه باهام میگه هنوز تمیز نشدی؟به اس امروزت که بیشتر فکر کردم بد جوردی بردتم تو فکر.از بابت پیشنهادم عذر میخوام اصلا قضیه دست دادنو فراموش کن.خودتم میدونی دوست ندارم کاری کنم واسه تو زجر اور باشه .بای

صبح پنج شنبه ۲۹/۲/۹۰ صبحانه خوردمو ۷:۳۰ رفتم اداره.۷:۴۵ داداشم زنگ زد گفت بابابزرگ فوت کرد.سریع برگشتم خونه تا بریم گیلان.خیلی داغون بودم فقط یه اس به یاسر دادم که پدربزرگم مرد.در جواب اس دیشبش هم چیزی ننوشتم.روز سختی بود.بعدازظهر بود که اس دادو گفت یادش بخیر اومده بودم خونشون برام از خاطرات ازدواج خودشو مادر بزرگت میگفت.من اصلا روحیم خوب نبود  ولی خداییش اس ام هاش دلگرمم میکرد.نمیتونستم راحت گریه کنم کسی هم نداشتم باهاش درد دل کنم  هر کی درگیر خودش بود ولی داداش یاسرم هوامو داشت.منم هر چی تو دلم بود براش می نوشتم خداییش اصلا حالم خوب نبود.ولی بعد پشیمون شدم چون مرخصی اونم خراب کردم.خیلی به هم اس دادیمو من خوابیدم.برا خواب رفتیم خونه دایی .من با دختر دایی رفتم تو یه اتاق خوابیدم.برا همین گوشیمو رو سایلنت گذاشتمو ویبرشم قطع کردم .باز صبح بیدار شدم دیدم اس داده.

 


باید سوخت…باید ساخت…

تمام عمر در انتظار یک دم عیسی وار ماندم…

سر نمازم گفتم خدا ولی باز میگم……..

خدایا تو به من بگو چیکار کنم

خدای من…..بگو چیکار کنم؟؟!!!!! خدا بگو چیکار کنم؟؟؟؟

اینها چیه نشونم میدی؟؟!!!! باور کن خدا نمی فهمم…..حتما می خوای بدتر نشونم بدی تا شاکر اون چیزی باشم که قراره بهم بدی؟؟!!!……..درسته خدا؟……درست فهمیدم؟

برای این مورد که حتی فرصت فکر کردن هم نداشتم…….یعنی چی اخه؟

چرا بدتر میشه؟

حتما صلاحم نیست……..درسته خدا؟

صبورم و راضی به رضای تو………

اما یه چیزی عذابم میده….یه فکری عذابم میده…نکنه خرابکاری کردم؟؟!!! و به خاطر همین فقط به من علامت نشون میدی و هنوز لایق نشدم؟؟!!!

خدا چیکار کنم؟ دیگه چیکار کنم؟ سرراهم قرار بده با جون و دل انجامش میدم…..

در خانه تو چیزی که با تمام وجودم ازت خواستم دقیقا الان برعکس شده؟!!!!!!

می خواستم دیگه دنبالش محبت نگردم…….ازت یه چیزی خواستم تا دیگه اینجا نباشم

ولی چرا خدا بدتر شد؟؟!!!!!!!!!!!!!

من می ترسم خداااااا

نکنه اشتباه کردم…….نکنه اصلا نگاهم نمی کنی……نکنه اشتباه دعا کردم

ولی تو حرف دل منو می دونستی………..بهتر از خودم می دونستی چی می گذره تو دلم

چرا اینطوری شد؟؟!!!!!

باشه خدا

ناشکری نمی کنم

ناشکری نمی کنم

من هنوز منتظرم……..

می دونم حتی لایق این نشونه ها هم نیستم……..حتی لیاقت اینکه صدات بزنم نیستم

ولی خودت دستور دادی ازت درخواست کنیم……ازت گدایی کنیم 

و خودت قول استجابت دادی

من به این امید که در دلم از همیشه بیشتره ………هنوز منتظرم

بیشتر از همیشه دوستت دارم

اینجا فقط حرفهای من با خدای خودم هست…فقط خدای خودمبچه گانه می نویسم ولی متاسفانه خیلی فاصله گرفتم از دوران بچه گیمپیشینیان با مادر کار این دنیا چه گفتند؟گفتند: باید سوختگفتند: باید ساختگفتیم: باید سوخت،اما نه با دنیاکه دنیا را!گفتیم: باید ساخت،اما نه با دنیاکه دنیا را!

HOME|

EMAIL|

PROFILE

MOzHgaN

ArcHive

فروردین ۱۳۹۵

تیر ۱۳۹۴

فروردین ۱۳۹۴

اسفند ۱۳۹۳

بهمن ۱۳۹۳

اسفند ۱۳۹۲

بهمن ۱۳۹۲

دی ۱۳۹۲

آذر ۱۳۹۲

آبان ۱۳۹۲

مهر ۱۳۹۲

شهریور ۱۳۹۲

مرداد ۱۳۹۲

تیر ۱۳۹۲

خرداد ۱۳۹۲

اردیبهشت ۱۳۹۲

فروردین ۱۳۹۲

اسفند ۱۳۹۱

بهمن ۱۳۹۱

دی ۱۳۹۱

آذر ۱۳۹۱

آبان ۱۳۹۱

مهر ۱۳۹۱

شهریور ۱۳۹۱

مرداد ۱۳۹۱

تیر ۱۳۹۱

خرداد ۱۳۹۱

اردیبهشت ۱۳۹۱

فروردین ۱۳۹۱

اسفند ۱۳۹۰

بهمن ۱۳۹۰

دی ۱۳۹۰

آذر ۱۳۹۰

آبان ۱۳۹۰

مهر ۱۳۹۰

شهریور ۱۳۹۰

آرشيو

Categories

آرزوهام…خدا فراموش نمی کنه

Links

بگذار تا بجویمت

فانوس

مرصاد

فاتح

سکوت سیاه

عاشقانه.جملات زیبا

السلام علیک یا صاحب الزمان

جملات عاشقانه و شیک مسافر آسمان

Ðe$igNÊR

M0zĦGᗩN

آمار

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

 پس نقش دعا و صدقه و …. در زندگی انسان کجاست؟ مگر خود خداوند نمی فرماید مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را

مگر روایت نداریم صدقه رفع بلاست اینگونه که شما می فرمایید همه باید دست روی دست بگذارند و بمیرند

دخترم خدا ان شاء الله هر چی مصلحتت است برایت مقدر کند خدایا تو به من بگو چیکار کنم

با مادرتان صریح حرف دلتان را بزنید واگرنه یک عمر پشیمان خواهید شد ، اگر با مادرتان الان سر زندگی و تصمیم به این مهمی نتوانید حرف بزنید فردا وارد زندگی با هر کس بشوید دچار مشکل خواهید شد در نهایت ادب بروید در آغوش مادرتان و ببوسیدش و به او تصمیم خود را بگویید 

انتخاب سریع یک انجمن
 

مشاهده قوانین
انجمن

به گزارش مهر، آیت الله مجتبی تهرانی در بیستمین جلسه سخنرانی خود در ماه رمضان که با موضوع«دعا» دنبال می شود، به مسئله«چگونگی دعا کردن» پرداخته است که در پی می آید.أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»مروری بر مباحث گذشتهجملاتی که اوّل بحثم در مباحث دعا مطرح می کنم از علی(ع) است و از مناجاتهای ایشان است. بحث ما این بود که ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است؛ دعای به خیر برای خود و دیگران، حال چه مادّی باشد و چه معنوی و به‌خصوص در لیالی قدر که به آن سفارش شده است.عرض شد، در روایت موثّّقۀ زراره داریم که شب نوزدهم «لیلۀ تقدیر» بود. یعنی شبی که مسائل موجودات را نسبت به سال آینده بررسی و اندازه‌گیری میکنند و در آن روایت داشت که شب بیست و یکم «لیلۀ ابرام» است؛ یعنی در امشب آنچه را نسبت به شخص بررسی و اندازه‌گیری کرده اند، ثبت و ضبط می کنند و بعد آنچه را که نسبت به سال آینده مناسب دیده اند، در شب بیست و یکم  قرار می‌دهند. عرض کردم اگر بنا باشد که بررسی و اندازه گیری‌ها بر محور سوابق باشد، یعنی براساس آنچه سال گذشته انجام داده‌ایم سال آینده را برای ما ترسیم کنند، مصیبت است؛ لذا عرض کردم شب نوزدهم شب شرمندگی است.ترمیم گذشته و ترسیم آیندهاینجا جمع شده ایم و خیلی ساده چه می خواهیم؟ بنده فکر می کنم که شما هم همین‌طور باشید. دو تا چیز می خواهیم. یک: ترمیم نسبت به گذشته، دو: ترسیمِ خوب نسبت به آینده.ترمیم گذشته؛ به این معنا که ما بد کردیم و این قابل انکار نیست. سال گذشته اینقدر گناه و خطا کردیم که خودمان نمی توانیم خطاهایمان را بشماریم پس اوّلین چیزی که می خواهیم درخواست کنیم ترمیم گذشته است و آن اینکه: خدایا عفو کن! به تعبیری که در قرآن هم وجود دارد، «صفح جمیل» کن. خیلی ساده بگویم: خدایا! ندیده بگیر؛ امشب این‌طور با ما برخورد کن. صحیفه اعمالِ ما را که «نعوذبالله»، به خطاهایمان آلوده شده است پاک و تمیز کن، تا روی اینکه برای سال آینده تقاضا کنیم را داشته باشیم.اوّل باید تقاضای ترمیم گذشته را داشته باشیم؛ همان تعبیری که در روایات و از پیغمبراکرم(ص) برای لیلۀ قدر وجود دارد: از خدا طلب عفو کنید و به تعبیر اهل معرفت ستاریت ناشی از غفّاریّتِ خدا را بخواهیم. به طوری که هیچ‌ گونه تبعاتی نسبت به خطاهای گذشته مان برای ما نباشد.چه مقدار از گناهانم بخشیده می‌شود؟/ چرا خدا به دعا پاسخ نمی‌دهد؟بعد آن‌وقت سراغ ترسیم می آییم. به این معنا که: خدایا! سال آینده را سال خوبی برای ما ترسیم کن، یعنی امر کن که سال خوبی باشد. در اینجا مطلب مهمّی است و به ذهن همه مان می آید که: ما ترمیم را از خدا تقاضا می کنیم و طلب عفو می کنیم؛ حالا سؤال پیش می‌آید: چون من یک موجود کوچک و محدود و کوته نظر هستم، پس تا چه حد خدا عفو می کند؟ بنابراین اوّل سؤال این است که آیا عفو می کند یا نه؟ و دوّم هم چقدر؟روایتی است که عثمان‌بن‌عیسی از امام صادق(ع) نقل می کند.  راوی می گوید: «قُلتُ»؛ یعنی به حضرت عرض کردم: «آیَتَانِ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطْلُبُهُمَا فَلَا أَجِدُهُمَا»؛ دو آیه در قرآن است که می‌خواهم ببینم مصداقی در خارج دارند یا ندارند؟ گشتم و مصداقی هم پیدا نکردم، «قَالَ وَ مَا هُمَا»؛ حضرت به او می گوید: آن دو آیه کدام است؟ در نقلی است که، «لا اَدری ما تَأویلُه»؛ نمی دانم که تأویل این دو آیه چیست؟ «وَ مَا هُمَا قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»؛ این آیه که من را بخوانید، از من درخواست کنید و من جوابگوی درخواست شما هستم، «فَنَدْعُوهُ وَ لَا نَرَى إِجَابَةً»؛ از خدا حاجت می خواهم امّا از اجابت خبری نیست و به تعبیر ما می خوانم ولی پاسخی نیست.امام صادق(ع) فرمود: «قالَ(علیه السّلام) أَ فَتَرَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخْلَفَ وَعْدَهُ»؛ تو فکر می کنی که خدا خلف وعده می کند؟ یعنی وعده می کند و بعد به آن عمل نمیکند؟ «قُلْتُ لَا»، نه! چنین چیزی نیست، «قَالَ فَمِمَ ذَلِکَ»؛ بگو پس چه‌طور شده که می خواهی و بعد هم می بینی به اجابت نرسید و می‌گویی چنین چیزی نیست؟ علّت آن چیست؟ حضرت به او می گوید: من علّت آن را به تو می گویم. «قَالَ لَکِنِّی أُخْبِرُکَ»؛ به تو خبر می دهم.استجابت دعای مطیعیندر اینجا حضرت انسانها را دو گروه می کند، «مطیعها» و «عاصیها». گروه اوّل: «مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِیمَا أَمَرَهُ ثُمَّ دَعَاهُ مِنْ جِهَةِ الدُّعَاءِ أَجَابَهُ»؛ حضرت فرمودند: کسی که خدا را در آن امری که کرده اطاعت کند و بعد از خدا در آن جهتی که با او هم سو باشد تقاضا کند، خدا جوابش را می دهد. «قُلْتُ وَ مَا جِهَةِ الدُّعَاءِ»؛ امّا جهت دعا چیست؟برای اجابت دعا چه کنیم؟

گناهانت را به ذهن بیاور نه زبان!«وَ أَنْتَ تَنْوِی أَلَّا تَعُودَ»؛  گناهانی که کرده ای و یادت است به ذهن بیاور، نه اینکه به زبانت بیاوری و بعد در مورد آن‌هایی هم که یادت نیامد بگو: خدایا! همۀ خطاهایم را در نظر بیاور و بعد در مقابل خدا بنا را بر این بگذار که دیگر این کارها را نکنی. «وَ أَنْتَ تَنْوِی أَلَّا تَعُودَ»؛ نیّت کن که دیگر این کارها را نمی کنم، «وَ تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْهَا بِنَدَامَةٍ»؛ از گناهانت به خاطر پشیمانی واقعیات پوزش بطلب. «وَ صِدْقِ نِیَّةٍ وَ خَوْفٍ وَ رَجَاءٍ وَ یَکُونُ مِنْ قَوْلِکَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِی وَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ فَأَعِنِّی عَلَى طَاعَتِکَ». «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»؛ معنایش درست بر جای خود است، امّا این در صورتی است که جهت دعا هم فراموش نشود. یعنی چه؟ یعنی وقتی می خواهی از خدا تقاضا کنی، نگاهی هم به سوابق گذشتهات بکن. اگر اشتباه کرده‌ای، اوّل معذرت خواهی بکن و بگو: خدایا! من را ببخش و بعد هم وقتی که می گویی بد کرده‌ام، نیّتت این باشد که دیگر خطایی مرتکب نشوی و بعد با صدق نیّت، استغفار کن.خدا از دل من آگاه استخدا می فهمد که من از ته دل طلب بخشش می‌کنم یا نه؟ او شرمندگی من را بهتر از خودم درک می کند. حتّی در روایت است که وقتی هنوز استغفار نکردی هم تو را می آمرزد. مهم این است که امشب خدا به دل من و تو نگاه می کند. این متن روایت است که: هنوز که استغفرلله را نگفته‌ای، صحیفه را پاک و تطهیرمان میکند. خدا این است.پذیرش آنی توبه در ماه رمضانامّا باید اشاره کنم امتیازهای بسیار مثبت دیگری برای جواب‌گویی خداوند نسبت به غفران گناهانمان یعنی ترمیم گذشته و ترسیم خوب آینده هم داریم. چند روایت را می خوانم. یکی از آن‌ها را شب نوزدهم خواندم که این امتیازها را در امشب هم است. اوّل: روایتی از پیغمبراکرم که: «یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی کُلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیَهُ سُؤْلَهُ»؛ هر شب از ماه رمضان خدا سه بار می فرماید: آیا کسی هست که از من درخواستی کند تا به او بدهم؟ «هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ»؛ آیا کسی هست توبه و رجوع به من بکند تا بپذیرم؟ «هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ»؛  کسی هست که از من پوزش طلبد؟ اینکه لااقل بگوید: خدایا! من بد کردم. همین که بگوید بد کردم، بلافاصله می آمرزد.خداوند از هیچ چیز فروگذار نمی کندامتیاز دیگری که به‌ خصوص برای امشب داریم اینکه شبِ جمعه است. نسبت به شب جمعه مسائل خاص خود را دارد. از امام باقر(ع) است: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُنَادِی کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ إِلَى آخِرِهِ» امام باقر(ع) فرمودند: خداوند متعال، خودش، هر شبِ جمعه از فوق عرش، از اوّل شب تا آخر ندا می دهد، «أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَدْعُونِی لِدِینِهِ أَوْ دُنْیَاهُ»؛ آیا عبد و بندۀ مؤمنی که به من ایمان دارد وجود دارد تا از من برای دین و دنیای خود درخواست کند که من جوابش را بدهم؟ «قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُجِیبَهُ»، اگر تا وقتی که طلوع فجر نشده از من درخواست کند، من هم جوابش را می‌دهم. چه برای دنیایش بخواهد و چه برای آخرتش.خداوند هیچ چیزی فروگذار نمی کند. «أَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَتُوبُ إِلَیَّ مِنْ ذُنُوبِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ» آیا بندۀ مؤمنی هست که تا قبل از طلوع فجر توبه کند و من توبه اش را قبول کنم؟ روایت مفصّل است تا اینجا که: «فَلَا یَزَالُ یُنَادِی بِهَذَا حَتَّى یَطْلُعَ الْفَجْرُ»؛  یعنی از سر شب تا طلوع فجر خدا این ندا را می دهد.امتیازات شب قدر در شب جمعه چیست؟شب جمعه بودن یکی از امتیازات امشب است. یعنی هم ماه مبارک رمضان است و هم شب جمعه و هم از لیالی قدر است. الآن، از نظر موقعیّتی یکی از مواقعی است که دعا مستجاب می شود و آن ثلث آخر شب است. اگر وقت را سه قسمت کنیم، الآن ثلث آخر شب. از پیغمبراکرم است که: « قالَ رَسولالله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): اِذا بَقِیَ ثُلثُ اللَیلِ قالَ الله تَبارَکَ وَ تَعالی»؛ وقتی ثلث آخر شب می شود خدا می گوید: «مَنْ ذَا الَّذِی یَسْتَکْشِفُ الضُّرَّ»؛ چه کسی است که طلب کند تا من گره او را باز کنم؟ «أَکْشِفْ عَنْهُ»؛ گره ات را خودم باز می کنم، «مَنْ ذَا الَّذِی یَسْتَرْزِقُنِی»؛ چه کسی است که از من طلب روزی کند تا به او بدهم، «مَنْ ذَا الَّذِی یَسْأَلُنِی»؛ و بعد دارد، «أُعْطِهِ»؛  همینکه از من درخواست کند، به او می دهم.به دوستیِ علی(ع) امیدوارمخواستم این را به دوستانمان بگویم که به عمل خودم هیچ امیّدوار نیستم، بلکه فقط امیّدم به همین ها است یعنی به وعده هایی که در این روایات و آیات به ما داده شده است. البتّه دست خالی هم نیستم. روایتی عرض می کنم: «رُوِیَ عَن رسولالله(صلّی الله علیه واله وسلّم) قال: مَنْ أَحَبَ عَلِیّاً قَبِلَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْهُ صَلَاتَهُ»؛ پیغمبر فرمودند: کسی که علی را دوست داشته باشد، خدا نمازش را قبول می کند، «وَ صِیَامَهُ» روزه هایش را هم قبول می کند، «وَ قِیَامَهُ» شب زنده داریهایش را هم قبول می کند. امشب، احیا گرفته ای؟ این را هم قبول می کند، چون تو علی را دوست داری؛ و بالاتر از همه: «وَ اسْتَجَابَ دُعَاءَهُ»؛  یعنی دعا که بکند دعایش را هم قبول می کند. پس بنابراین امشب ما همه چیز داریم.آخرین لحظات عمر امام علی(ع)به خانۀ علی(ع) برویم. علی(ع) در بستر بود و اطراف بستر را فرزندانش گرفته بودند. ابتدا به امام حسن(ع) رو کرد و با او سخن گفت و سفارشاتی کرد. بعد رو کرد به همۀ فرزندانش و گفت: بعد از من از هر سو به سوی شما فتنه ها می آید. منافقین این امّت کینۀ دیرینۀ خود را از شما طلب می کنند و می خواهند از شما انتقام بگیرند، بر شما باد به صبر. بعد علی ساکت شد. یک مرتبه نگاهی به چهرۀ حسین(ع) کرد. گفت: به خصوص نسبت به شما، که فتنه ها از هر سو می آید، بر شما باد به صبر. دوباره ساکت شد. دو مرتبه نگاهی به حسین کرد. گفت: یا ابا عبدالله! این امّت تو را شهید می کنند، برتو باد به تقوی و صبر. می نویسند: علی(ع) این جمله را که گفت بیهوش شد. به ذهن من این است که باید صحنۀ دردناکی در پیش چشم علی(ع) از روز عاشورا تمثّل کرده باشد که دیدن آن بیهوش بشود. آن چه صحنه ای بود…

بده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟خیلی سخته ادم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه …

نتونه اخرش برسه به یه بن بست …

تک وتنها با یه دلی که هی وسوسش می کنه اونو خالی کنه …خدایا تو به من بگو چیکار کنم

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه اسمون رو می بینه به اون هم نمی تونه بگه…

خیری از اسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش به تنهایی خو کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا انو از بنده هایش جدا کرده …

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …

پرده ی گناهات انقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

نرم‌افزار اندروید ویسگون
مستقیم
بازار

دانلود نرم‌افزار اندروید ویسگون

دانلود از بازار

zahra555

دانلود نرم‌افزار اندروید ویسگون

دانلود از بازار

خدایا تو به من بگو چیکار کنم
خدایا تو به من بگو چیکار کنم
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *