تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

دوره مقدماتی php
تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو
تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

به نام خدا

مقدمه:داستان ماهی سیاه کوچولو در سال 1347 توسط صمد بهرنگی نویسنده تبریزی
به زبان ترکی نگاشته شده است. بهرنگی از لحاظ فکری اندیشه های چپ داشت و می توان
او را یک سوسیالیست نامید که البته این گرایش های او بی ربط به شرایط خانوادگی و
جامعه وی نبوده؛صمد در تیرماه 1318 در یک خانواده فقیر بدنیا آمد پدرش کارگری بود
که ده سال بعد از تولد صمد بهمراه بسیاری دیگر از کارگران راهی قفقاز شد و صمد را
با کار و کارگری و کسب درآمد برای خانواده آشنا کرد، وی پس از فارغ التحصیلی از
دانشسرای تبریز در روستاهای اطراف تبریز مشغول معلمی شد و هرگز حاضر به ترک مدرسه
های روستایی (حومه آذرشهر-آخیرجان،گوگان و…- )نشد بهرنگی در مورد زندگی خودش می
گوید که: مثل قارچ زاده نشده ام بی پدر و مادر ،اما مثل قارچ نمو کرده ام ولی نه
مثل قارچ زود از پا در آمدم . بهرنگی در مدت کوتاه زندگی اش-29 سال- داستانهایی را
به زبان کودکانه نوشته است که کتاب “بیر بالاجا قارا بالیغ” او یک نماد
آزادیخواهی و روشنفکری جوان در آذربایجان می باشد و اغلب با این نام،و محتوای کلی
داستان آشنایی دارند؛ طاهر احمد زاده در مورد ماهی سیاه کوچولو بهرنگی می گوید:
سال 50 بود که به دیدار آیت الله طالقانی(ره) رفتم وقتی وارد اتاق شدم نوشته ای را
مطالعه می کردند.گفتند: این نوشته را مطالعه کرده ای؟ نوشته صمد بهرنگی به
نام”ماهی سیاه کوچولو” بود گفتم خوانده ام.گفتند : این را برای بچه ها
نوشته اما ما بزرگترها باید اینرا بخوانیم. نکته جالب اینکه محسن چاوشی اسم ترانه
ای که برای همدردی با زلزله زدگان آذربایجان خوانده بود را ماهی سیاه کوچولو
انتخاب کرده است که با توجه به متن شعر می بینیم که از : تاریخ آذربایجان،خشکیدن و
سرخ شدن دریاچه اورمیه (عروس آذربایجان)، رود ارس ، این کوه سخت(قره داغ)-منطقه ای
که زلزله در اتفاق افتاد- افسانه های شیرین و اشعار غمگین شهریار نام برده و از
ماهی سیاه کوچولو بعنوان اسم ونمادی که در آذربایجان متولد شده  بهره برده است.

با خواندن داستان ماهی سیاه کوچولو ذهن ناخوادآگاه بسوی منطق الطیر
عطار و کارتون در جستجوی نمو راهی میشود ؛ ارجاع به این دو داستان بدین دلیل است
که نمو نیز همانند ماهی سیاه در صدد رفتن به سمت دریاست که در  متن اصلی به آن اشاره خواهد شد.

همچنین در داستان منطق الطیر یا همان سی مرغ و سیمرغ ،حرکت مرغان نیز
برای تغییر و رسیدن به اوج و کمال است که هدهد اینجا بعنوان پیشقراول این حرکت است
و سعی می کند با آگاه ساختن پرندگان از وضع موجود و وضع مطلوب آنها را به حرکت به
سمت سیمرغ ترغیب کند که اغلب بخاطر ترس از تغییر و عادت به زندگی روزمره شان  بهاته می آوردند مثل بلبل که نمی خواست از گل
دل بکند و مست بهار بود یا طاووس که فقط در هوای بهشت است و می خواهد دوباره به
بهشت برگردد یا همای که سایه افکنی بر پادشاه را بر خود کافی می دانست و سایر
مرغان همچون باز و بلبل و کبک و سایر پرندگان که تمایلی به حرکت به کوه قاف
نداشتند، و فقط عده ی کمی توانستند به این قله راه یابند که در نوشته بهرنگی دریا
همان قله ای ست که ماهی ها می خواهند بدان راه یابند.

دوره مقدماتی php

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

در این نوشته برآنیم تا داستان ماهی سیاه کوچولو را بر دو اساس 1)
کاراکتر و2) سیر داستان (روایت) تحلیل کنیم.

متن اصلی:پیش از آنکه شروع به تحلیل متن نماییم بهتر است اندکی به زیر
و زبر کردن عنوان کتاب بپردازیم که چرا ماهی سیاه کوچولو؟ و چرا ماهی؟ چرا سیاه؟ و
چرا کوچولو؟

 ماهی؟ سیاه؟کوچولو؟

صمد بهرنگی در داستانش از تشبیه استفاده کرده است و حرفهایش را از
زبان یک ماهی بیان نموده،او برای بیان داستانش به یک محیطی شبیه زندان نیاز داشت
اما نه درست مثل زندان بلکه یک زندانی که حصارهایش را دور ذهن افرادش کشیده اند و
ساکنینش  با سکون کنار آمده اند و واژه ی “تغییر”
را از فرهنگ لغاتشان حذف کرده و بجایش “عادت” را گنجانده اند، جایی که
زندانبانهایش نیز، خودِ زندانی هایند که قبل از هر خیال فرار خودشان خود را دستگیر
کرده و تحویل قانون دهند ،بهرنگی می بایست حرکت را در میان واژگان کتابش می گنجاند
اما نه حرکتی رو به جلو بلکه حرکت در جا تا قهرمان داستانش با حرکت خلاف جهت
عموم  هیاهو ایجاد کند و تبدیل به داستانی
شود برای بیداری بچه های زمانش؛براد هانس در مورد صمد بهرنگی می گوید:بهرنگی به
منظور فرار از دست سانسور شکل قصه عامیانه را برگزید.قصه نویسی بهرنگی شامل قصه
های عامیانه ای است که از ترکی آذربایجانی ترجمه شده و یا خود قصه ای جدید به شمار
می آید.

 اگر کمی با دقت به جهان
اطرافمان بنگریم متوجه خواهیم شد که مسیری که یک چشمه می جوشد تا اینکه در انتها
تبدیل به یک دریا شود و جاندارانی که بترتیب در آن زندگی می کنند دارای همین ویژگی
هستند. زیست بوم این محیط ها طوری هستند که هر کدام آبزیان خاص خود را دارد و ما
انتظار دیدن یک نهنگ در برکه را نداریم، اینها ویژگیهایی هستند که در حیات سایر
حیوانات شاید دیده نشود که اگر هم دیده شود چنین طراحی چند مرحله ای آن دور از ذهن
است البته باید این را هم در یاد داشته باشیم که با توجه به تعداد کم صفحات کتاب و
نثری که آقای بهرنگی از آن استفاده کرده اند این داستان مخصوص کودکان است و از
آنجایی که ماهی(کوچولو) از قدیم الایام جز جدایی ناپذیر سفره هفت سین بوده و این
سفره هم  محبوبیت خاصی بین بچه های کوچک
داشته فلذا مخاطبان داستان بخوبی می توانند با قهرمان داستان ارتباط برقرارکرده و
با او همذات پنداری کنند

در مورد اینکه چرا ماهی سیاه نمی توان علتی را بیان کرد شاید برای
متمایز کردنش از دیگر ماهی ها و شاید اینکه ماهیهایی که بچه ها از نزدیک دیده اند
یا سیاه بودند یا سرخ

قهرمان این داستان کسی است که از زندگی تکراری در یک جویبار کوچک خسته
شده و می خواهد تغییری در زندگی اش ایجاد کند از طرفی هم می خواهد به کنجکاوی اش
که مختص دوره سنی اش است پاسخ دهد. شاید نتوان صفت رادیکال یا آنارشیست را براحتی
به این ماهی کوچولو نسبت داد اما مطمئناً شخصیتی ضد محافظه کارانه دارد که بر خلاف
حرکت همه راهش را پیش می گیرد و میرود، اگرچه صفت کوچولو می تواند حس ترحم را به
ذهن متبادر کند اما نویسنده بدین دلیل یک ماهی کوچولو انتخاب کرده چون مخاطبانش هم
سن شان کم است و حتی گاهی کوچولو خطاب می شوند به همین خاطر بهتر می توانند با کسی
که مثل خودشان است ارتباط برقرار کنند از طرفی هم جرات و جسارت افراد در این سنین
برای تغییر بسیار زیاد است که در این داستان هم ماهی سیاه کوچولو از نارضایتی
ماهیهای پیر از اتلاف عمرشان به مادرش تعریف می کند و هنگام رفتن با ذهنیتهایی که
جملاتی مثل :دنیای دیگری در کار نیست،اینها هوسهای دوره جوانیست،  می گفتند به مقابله پرداخت و علیرغم همه اینها
در تصمیم خود راسخ بود و به مسیرش ادامه داد تا به دریا برسد  از یک جوان شجاع بر می آید که بگوید:

” مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید اما من تا می توانم
زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم-که
می شوم- مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته
باشد

تحلیل داستان بر اساس کاراکترهای داستان:

ماهی پیر و 12000 نوه کوچولویش نخستین نقشهای این داستان هستند که
ماهی پیر برای خوابیدن نوه هایش داستان یک ماهی سیاه کوچولو را بیان میکند که بدین
صورت است:

ماهی سیاه کوچولو استعاره از نسل جوانی ست که در پی تغییر و تعالی ست
و در این راه حاضر است تا هزینه هایی مثل ترک خانواده، مبارزه با جو حاکم و طرد از
سوی جامعه و حتی صید مرغ ماهیخوار شدن را هم به جان بخرد تا به خواسته هایش برسد
ماهی سیاه فریاد بلند نسل جوانی ست که خواب جامعه اش را آشفته ساخته و همسالانش را
دور خود جمع می کند تا بروند و  جریان
زندگی شان را به دریا بریزند ،جوانی از خیل ماهی های جوان که در دریا تور صیاد را
صید می کنند حتی بخاطر جوانی اش و تناسب ایام جوانی با روحیه انقلابی می توان گفت
ماهی سیاه کوچولو با رفتنش یک حرکت انقلابی در جامعه خود کرد تا یک قهرمان انقلابی
باشد.بهرنگی می خواسته تا بوسیله ماهی سیاه کوچولو به بچه ها بگوید که باید در
مقابل ظلم و استثمار ایستاد و بر علیه اش شورید نباید آنرا جبر زمان دانست و در
مقابلش تسلیم شد،شاید روحیه معلمی و سرسختی او بنوعی در این داستان خود را نشان می
دهد

مادر ماهی سیاه کسی ست که به شرایط 
عادت کرده و اکنون می خواهد فرزندش را هم با همان شرایط بزرگ کند همانند
پدر نمو که او هم مانع اول جستجو گری نمو میشد و می ترسید اتفاقی برای تنها فرزندش
بیافتد ،مادر ماهی سیاه هم اصلا راضی به رفتن فرزندش نیست و با کمک همسایه می
خواهد تا بچه اش را از تصمیمش منصرف کند او همانند بسیاری از مادر ها و پدرهای
جویبار آرامش کم نور در جویبار کوچک را به هیجان پر تابش دریا ترجیح می دهد 

حلزون: اگر چه حلزون کاراکتری نیست که در این داستان نقشی داشته باشد
اما بنا به گفته های مادر و همسایه کسی ست که ماهی سیاه را راهنمایی می کرده و در
واقع پیر راهنما ست که چشم وی را به حقایق باز کرده است مثل لاک پشت در کارتون
جستجوی نمو یا هدهد در منطق الطیر عطار ،این ها دانایانی هستند که حقایق را می
دانند و آنهایی را که در طلب دانایی اند آگاه می سازند

دیگر ماهی های برکه همان عموم ملتند که به این سکون عادت کرده اند و
از تغییر هراس دارند و یا اینکه چشم و گوش خود را بسته و نمی خواهند حقایق را
ببینند و هر که هم بخواهد آنها را بیدارشان کند در مقابلش می ایستندو ملامتش می
کنند

دوستان ماهی کوچولو دیگر جوانان جامعه اند که دلشان با ماهی سیاه است
و می خواهند او را در این راه همراهی کنند اما شرایط موجود وممانعت بزرگان مانع از
حرکت آنها می شود

کفچه ماهی ها در واقع نسل جوان یک جامعه دیگر هستند که آنها در میان
افکار غالب در جامعه شان به دام افتاده اند و شاید مستحیل شده اند و به جهانهایی
بزرگتر از آنچه در آن زندگی می کنند فکر نمی کنند قورباغه نماینده نسل بزرگترهای
آن جامعه است که به بهانه حمایت از کفچه ماهی ها ،ماهی کوچولو را تهدید کرده و از
آنجا دور می کند

مارمولک استعاره از دانایی ست که گر چه خود در جریان تغییر قرار نمی
گیرد و بیرون از جریان آب زندگی می کند اما ابزار مبارزه را فراهم میکند و اینگونه
از آنها حمایت می کند و بخاطر اطلاعش از بسیاری از اتفاقات ماهی سیاه کوچولو را از
خطرات این راه آگاه می کند.

این راه ماهی، خیلی هم بی خطر نیست چرا که سودجویانی مثل خرچنگ و مرغ
سقا هستند که از هر فرصتی استفاده می کنند و می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند
و شاید بهرنگی می خواسته آنها را موانعی مزدور بنامد که در راه این ماهی ها قرار
می دهند تا مانع از رسیدن آنها به دریا شوند و عده ای هم با شنیدن نام خرچنگ و مرغ
سقا فکر رسیدن به دریا و آبهای آزاد را از سر خود بیرون کنند

ماهی هایی که در دریا بصورت یک گله حرکت می کردند و مارمولک پیشتر
تعریف انها را به ماهی سیاه کرده بود همزادها و همفکرهای ماهی این قصه اند که آنها
نیز حرکتشان را از جویبار کوچکی دیگر آغاز کرده اند و راهی دریا شده اند آنها هم
مثل ماهی سیاه کوچولو برای رسیدن به آزادی از پس همه ی این مسائل برآمده اند و
اکنون با ماهیگیری که دشمن آزادی آنهاست می جنگند اما ماهی های دریا دشمنان دیگری
هم در دریا دارند که آنها را بعنوان طعمه ای برای خود قلمداد می کنند اره ماهی که
درون دریا در پی شکار آنهاست و مرغ ماهیخوار که علنی ترین دشمن ماهی هاست این
کاراکتر ها در واقع کسانی هستند که آزادی دیگران راحتی آنها را محدود می کند و
باعث دردسر آنها می شود بهرنگی این دشمنان را در ذهن بچه ها ترسیم می کند و سپس با
خنجر کوچک ماهی سیاه کوچولو شکم آنها را پاره می کند و نشان می دهد که چگونه باید
در مقابل دشمن ایستاد و او را شکست داد.

(البته اینجا شخصیتی که پس از ماهی سیاه کوچولو بیاید و کار او را به
نام خود کرده و از آن سو استفاده کند به چشم نمی خورد !!!…چیزی که شاید برای
بهرنگی تجربه نشده بود و یا به آن توجه نکرده بود.)

ماهی سرخ در واقع همان کسی ست که حرف ماهی سیاه کوچولو را شنیده و صحبت از دریا او را به این فکر انداخته تا به فکر ترک جویبار و رسیدن به دریا باشد ،همان نسلی که از روشنفکران پیش از خود درس گرفته و می خواهد در امتداد مسیر آنها حرکت کند.

تیر ۲, ۱۳۹۷
آخرین اخبار, فرهنگ, ویژه

۲ دیدگاه‌ها

به گزارش یول‌پرس، امروز دوم تیرماه سال‌روز تولد “صمد بهرنگی” معلم و داستان‌نویس فرهیخته آذربایجان و خالق “بالاجا قارا بالیق ” (ماهی سیاه کوچولو) است.

صمد بهرنگی در طول سال‌های دهه پنجاه برجسته‌ترین نویسنده کودک و نوجوان بود و معروف‌ترین داستان او یعنی «ماهی سیاه کوچولو» هنوز پس از این همه سال در صدر پرفروش‌ترین آثار ادبیات کودکان در سرتاسر جهان است.

این کتاب توانسته است جوایزی مانند کتاب برگزیدهء شورای کتاب کودک ایران, ١٣۵٧؛ فهرست افتخار دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان, ١٣۵٣ ؛ دیپلم افتخار براتیسلاوا چکسلواکی, ١٣۴٨; جایزه اول بولون ایتالیا, ١٣۴٨

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

در ادامه به نقد و تحلیل این کتاب می‌پردازیم:

خلاصه قصه

این قصه، سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که در یک شب چله، ماهی پیری، ته دریا برای دوازده هزار تا از بچه ها و نوه هایش تعریف می کند: این ماهی سیاه کوچولو به همراه مادرش در جویباری زندگی می کرد. روزی تصمیم می گیرد آنجا را ترک کرده و برود ببیند در دنیا چه خبر است و آخر جویبار به کجا می رسد. وی علی رغم مخالفت های مادرش و همسایه ها قانع نمی شود. همسایه ها می خواهند که ماهی سیاه کوچولو را نیز مثل سلفش » حلزون پیچ پیچه » بکشند، که وی موفق می شود به کمک دوستانش جان سالم از معرکه بدر برده و مسافرت طولانی خود را آغاز نماید.

او در بین راه به کفچه ماهی ها برخورد می کند که پس از بحث و گفتگو با آنها با خشونت مادرشان قورباغه، مواجه می شود اما، ماهی سیاه کوچولو موفق می شود از خطر رهایی پیدا کند و در برود. سپس به خرچنگی می رسد. خرچنگ نیز قصد جان وی را می کند که پسر چوپانی از راه رسیده خرچنگ را می کشد. ماهی قهرمان قصه با مارمولکی دانا آشنا می شود که هم اطلاعاتی راجع بـه خطرات راه از وی می گیرد و هم خنجری، که بعدها به دردش می خورد. او هم چنان طی مسیر کرده با جانوران، انسانها و پدیده های مختلفی برخورد می کند.

تا اینکه بالاخره مرغ سقایی او را به همراه ماهی ریزه هایی که وی در مسیر رودخانه آگاهشان کرده و با خود همراه ساخته بود، یکجا وارد کیسه اش می کند.مرغ سقا از بچه ماهی ها می خواهد که ماهی سیاه کوچولو را خفه کنند تا نجات یابند. اما ماهی سیاه کوچولو با نقشه ای، دروغ بودن ادعای مرغ سقا را ثابت کرده و با خنجرش کیسه مرغ سقا را دریده،و از معرکه می گریزد. عاقبت به دریا می رسد. در دریا نیز موفق می شود از چنگ اره ماهی ای که بطرفش حمله کرده بود فرار کند. سپس به ماهی هایی می رسد که هر روز بطور دسته جمعی وارد تور مرد ماهیگیر شده آنرا به ته دریا می کشند. ماهی سیاه کوچولو در پاسخ دعوت آنها می گوید: » بهتر است اول گشتی در دریا بزنم و بعد وارد دسته شما شوم ». اما او در این گردش به چنگ مرغ ماهی خوار گرفتار می شود که ماهی ریزه دیگری نیز به زندان شکمش در آمده بود. ماهی سیاه کوچولو با نجات ماهی ریزه خود کشته می شود.

بـدین ترتیب قصه ماهی پیر بـه پایان می رسد. یـازده هزار و نهصد و نود و نه بچه ماهی می روند و می خوابند. مادر بزرگ هم می خوابد «‌ اما ماهی سرخ کوچولویی هر چقدر کرد خوابش نبرد. شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود » (صمد بهرنگی، ۱۳۷۸ ، ص ۴۰۰ ).

ساختار قصه

الف. روایت شناسی

این قصه دارای دو راوی می باشد. راوی اول یک راوی تخیلی است که جمع شدن دوازده هزار تا از بچه ها و نوه های ماهی پیری را نقل می کند که در حال قصه گفتن به آنهاست. روایت این راوی بسیار کوتاه است، وی فقط چند خط آغاز و پایان قصه را روایت می کند که در واقع مقدمه و موخره قصه ماهی سیاه کوچولو می باشد. مخاطب این راوی خوانندگان قصه ماهی سیاه کوچولو هستند.

راوی دوم، همان ماهی پیری است که بچه ها و نوه هایش را دور خود جمع کرده و برایشان قـصه می گـوید. مـاهی پـیر، حجم غـالـب ایـن قـصه را روایت می کـند. و مخاطـبین وی در واقـع بچه هایش هستند.

زاویه دید هر دو راوی از نوع صفر است. چرا که هر دو راوی، هم به حوادث قصه، یا آنچه روایت می کنند و هم به افکار و اندیشه ها و احساسات درونی شخصیت ها واقفند. در واقع دید کامل و بدون زاویه ای نسبت به قصه دارند. به طوری که گفته شد، راوی اول چند سطر بیشتر روایت نمی کند.

اما در همین چند سطر، در پایان قصه می گوید: « ماهی سرخ کوچولویی هر چه کرد خوابش نبرد، شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود » ( صمد بهرنگی، ۱۳۷۸ ، ص ۴۰۰ ). یعنی اینکه راوی از افکار ماهی سرخ کوچولو آگاه است. و در مورد روایت ماهی پیر به جملات زیـادی مـی تـوان اشاره کـرد کـه نـشان دهنده وقـوف وی بـه اندیشه ها، احساسات و عـلایق شخصیت های قـصه می باشد از جـمله: « مـاهی سیاه کـوچولو مـاه را خیلی دوست داشت.»، یا »مـاهی کوچولو حـسرت به دلش مانده بود که یک دفعه هم که شده، مهتاب را توی خانه شان ببیند » ( صمد بهرنگی، ۱۳۷۸ ، ص ۳۷۶ ).

ب. شخصیت شناسی

قهرمان و شخصیت محوری این قصه ماهی سیاه کوچولو می باشد که مرکز همه کنشهاست عمده کنشگرهای این قصه یعنی تمام شخصیت هایی که نقش مثبت و منفی شان در ارتباط با اهداف طرح اصلی قصه است جزو شخصیت های حیوانی هستند.

جزو کنشگرهای مثبت، باید به دوستان ماهی سیاه کوچولو اشاره کرد که جان وی را از دست هـمسایه های مـعترض و خـشمگین نـجات می دهند. سپس، از این گروه بـه مارمولک بر می خوریم که با اطلاعات مفید و نیز خنجری که به قهرمان قصه می دهد او را در ادامه راه پرمخاطره اش یاری می رساند. تنها شخصیت انسانی که در این قصه در راستای اهداف ماهی سیاه کوچولو ایفای نقش می کند، پسر بچه چوپان است که با مداخله بموقع و با کشتن خرچنگ، یکی دیگر از موانع مسیر ماهی سیاه کوچولو را رفع می کند.

از گروه کنشگرهای منفی در درجه اول می توان به مادر ماهی سیاه کوچولو اشاره کرد که تمام تلاش خود را برای انصراف بچه اش از تصمیمی که اتخاذ کرده به کار می بندد. سپس همسایه ها که با سرسختی تمام با ماهی سیاه کوچولو یا بهتر بگوییم با افکار وی که اهداف قصه را تشکیل می دهد مخالفت کرده و تا مرز حذف فیزیکی وی اقدام می کنند. مرغ سقا، قورباغه، خرچنگ و اره ماهی از کنشگرهای منفی قصه هستند که با کنش های منفی خود برعلیه ماهی سیاه کوچولو اقدام می کنند. بعضی از این اقدامات در مراحل اولیه خنثی می شوند؛ مانند تهدیدات قورباغه و خرچنگ. و برخی نیز تا مراحل عملی بازدارندگی و از بین بردن ماهی سیاه کوچولو پیش می روند.

شخصیت هایی نیز وجود دارند که کنش های آنها در ارتباط با هدف اصلی قصه نیست لکن برخی از این شخصیت ها از لحاظ افکار و اندیشه ها با ماهی سیاه کوچولو در توافق، و برخی نیز در تـضاد می باشند. از گـروه موافقان باید به حلزون پیچ پیچه اشاره کرد که در آغاز قصه از او بحث می شود و نیز ماهی پیر راوی قصه و ماهی سرخ کوچولو که در آخر قصه با نخوابیدن و فکر کردن به دریا، شاهد هم فکری وی نسبت به افکار و اهداف ماهی سیاه کوچولو هستیم. و ماهی هایی که تور مرد ماهیگر را به ته دریا می کشند، و نیز ماه، که ماهی سیاه کوچولو خیلی دوستش داشت.

از شخصیت هایی که دارای کنش بازدارندگی نیستند ولی افکارشان موافق و مطابـق افـکار ماهـی سیـاه کوچولو نبوده، بلـکه در تضـاد با آن نیز هست، می توان به کفچه ماهی هایی اشاره کرد که در مسیر راه به تحقیر ماهی سیاه کوچولو می پردازند، و شکارچی که آهو را مورد هـدف گلوله قرار داده است. شخصیت های زیاد دیـگری وجود دارند که فقط برای پر کردن زمینه قصه از آنها استفاده شده است مانند: کرم های ریزه، بچه های مارمولک، آهویی، لاک پشت ها، زنان و بچه های ده، چند تا ماهی گنده و ریزه، یک گله ماهی، ماهی بسیار ریزه ای که در دام مرغ ماهی خوار گرفتار شده و ماهی سیاه کوچولو با فدای خود وی را نجات می دهد، شاید تنها بخاطر هم نوعی اش.

ج. طرح شناسی

این قصه براساس دو روایتی که بعمل می آید دارای دو طرح اساسی می باشد. طرح اول را یک راوی تخیلی روایت می کند. در این طرح، وضعیت آغازین جمع شدن بچه ماهی ها در شب چله به دور مادربزرگشان در ته دریاست، که برای آنها قصه می گوید. در وضعیت میانی شاهد نقل قصه ماهی سیاه کوچولو هستیم و در وضعیت پایانی همه ماهی ها و مادربزرگ می روند بخوابند اما ماهی کوچولوی سرخی نمی تواند بخوابد و به دریا فکر می کند.

عـلی رغم ایـنکه ایـن طرح چـند سطر مقدمه و مؤخره قصه ماهی سیاه کوچولو را شامل می شود، ولـی از جـهت پیام بـسیار مـهمی کـه در سطر پایانی وجود دارد، دارای اهمیت زیادی می شود. به این مورد در قسمت پیام قصه خواهیم پرداخت.

در طرح دوم، که طرح اصلی قصه ماهی سیاه کوچولو نیز می باشد و روایت آنرا ماهی پیر عهده دار است، در وضعیت آغازین ماهی سیاه کوچولویی به همراه مادرش درجویباری زندگی می کند. وضعیت میانی قصه شامل نارضایتی ماهی سیاه کوچولو از وضع موجود و عزیمت وی بسوی انتهای جویبار و نهایتاً رسیدن به دریا و کسب اطلاع و آگاهی و تجربه از دنیای وسیعی که از وی دریغ شده است، می باشد. او در این راه با خطرات زیادی مواجه می شود. و اما در وضعیت پایانی، پس از اینکه جان ماهی ریزه ای را نجات می دهد خود قربانی می شود.

پیام قصه

عمده پیامهای این قصه، در خصوصیات قهرمانش نهفته است. ماهی سیاه کوچولو شخصیتی است متفکر، پویا، فعال پرسشگر و به دنبال پاسخ. او دارای هوش سرشار نیز هست. فریب دشمن را نمی خورد، بلکه برای مبارزه با وی دست به اتخاذ تاکتیکی می زند که عدم صداقت مرغ سقا را فاش می سازد. یک قهرمان باهوش ، ابتدا خود را به علم و آگاهی و سلاح زمان مجهز می کند و سپس به جنگ با دشمن می رود.

صمد به مخاطبین خود تلقین می کند که نباید کسی را که موجب آگاهی شما شده است فراموش کنید، چرا که فراموش نکردن، ضمانت اجرایی ادامه راه است. او تنفر عمیق خود از تبعیض و خودپسندی را در برخورد ماهی سیاه کوچولو با کفچه ماهی ها بیان کرده و فریاد خودرا از جامعه ای که تحمل شنیدن حرفهای متفاوت دیگران را ندارد مخفی نمی کند هر چند که اعضای این جامعه، مادر قهرمان قصه اش باشد. او نشان می دهد که همنوع را باید دوست داشت و برایش جان فدا کرد چنانچه ماهی سیاه کوچولو در مقابل ماهی ریزه به این کار دست می زند. به عبارتی،در این قصه، تبلیغ ارزش انسانی ایثار در دستور کار صمد قرار دارد.

اما در عین حال صراحتاً می گوید که «‌ نباید به پیشواز مرگ بروم » ولی از شجاعت، نترسی، اقدام و مبارزه، در این قصه نیزمثل قصه های دیگر، به جای انفعال، التماس و اعتماد به دشمن دفاع کرده، لزوم اتحاد را یادآور می شود چنانکه هزاران ماهی ریزه می توانند تور مرد ماهیگیر را به ته دریا بکشند.

نکته آخری که باید به آن اشاره شود اعتقاد صمد به روشنگری و تأثیر گذاشتن است، هر چند که کم باشد. وقتی دوازده هزار بـچه ماهی، قصه ماهی سیاه کوچولو را می شنوند همگی شب بخیر گفته و می روند که بخوابند، ولی کافی است که تنها یکی از میان آنها متأثر شود و به فکر فرو رود. این یعنی القاء امید به آینده./ مجله هفت

 

کلمات کلیدیتحلیل ماه سیاه کوچولو تولد صمد بهرنگی صمد بهرنگی ماه سیاه کوچولو

خرداد ۲۸, ۱۳۹۷

شهریور ۸, ۱۳۹۶

تیر ۲۲, ۱۳۹۶

صمد بهرنگی دهه ۴۰ فوت کرده ، چجوری مهمترین نویسنده ادبیات کودکان تو دهه ۵۰؛ بوده ؟

صمد بهرنگی کمونیست معروف

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

دیدگاه

وب‌سایت

خلاصة قصه

اين قصه، سرگذشت ماهي سياه كوچولويي است كه در يك شب چله، ماهي پيري، ته دريا براي دوازده هزار تا از بچه ها و نوه هايش تعريف مي كند: اين ماهي سياه كوچولو به همراه مادرش در جويباري زندگي مي كرد. روزي تصميم مي گيرد آنجا را ترك كرده و برود ببيند در دنيا چه خبر است و آخر جويبار به كجا مي رسد. وي علي رغم مخالفت هاي مادرش و همسايه ها قانع نمي شود. همسايه ها مي خواهند كه ماهي سياه كوچولو را نيز مثل سلفش » حلزون پيچ پيچه » بكشند، كه وي موفق مي شود به كمك دوستانش جان سالم از معركه بدر برده و مسافرت طولاني خود را آغاز نمايد.

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

او در بين راه به كفچه ماهي ها برخورد مي كند كه پس از بحث و گفتگو با آنها با خشونت مادرشان قورباغه، مواجه مي شود اما، ماهي سياه كوچولو موفق مي شود از خطر رهايي پيدا كند و در برود. سپس به خرچنگي مي رسد. خرچنگ نيز قصد جان وي را مي كند كه پسر چوپاني از راه رسيده خرچنگ را مي كشد. ماهي قهرمان قصه با مارمولكي دانا آشنا مي شود كه هم اطلاعاتي راجع بـه خطرات راه از وي مي گيرد و هم خنجري، كه بعدها به دردش مي خورد. او هم چنان طي مسير كرده با جانوران، انسانها و پديده هاي مختلفي برخورد مي كند.

تا اينكه بالاخره مرغ سقايي او را به همراه ماهي ريزه هايي كه وي در مسير رودخانه آگاهشان كرده و با خود همراه ساخته بود، يكجا وارد كيسه اش مي كند.مرغ سقا از بچه ماهي ها مي خواهد كه ماهي سياه كوچولو را خفه كنند تا نجات يابند. اما ماهي سياه كوچولو با نقشه اي، دروغ بودن ادعاي مرغ سقا را ثابت كرده و با خنجرش كيسة مرغ سقا را دريده،و از معركه مي گريزد. عاقبت به دريا مي رسد. در دريا نيز موفق مي شود از چنگ اره ماهي اي كه بطرفش حمله كرده بود فرار كند. سپس به ماهي هايي مي رسد كه هر روز بطور دسته جمعي وارد تور مرد ماهيگير شده آنرا به ته دريا مي كشند. ماهي سياه كوچولو در پاسخ دعوت آنها مي گويد: » بهتر است اول گشتي در دريا بزنم و بعد وارد دستة شما شوم ». اما او در اين گردش به چنگ مرغ ماهي خوار گرفتار مي شود كه ماهي ريزة ديگري نيز به زندان شكمش در آمده بود. ماهي سياه كوچولو با نجات ماهي ريزه خود كشته مي شود.

بـدين ترتيب قصه ماهي پير بـه پايان مي رسد. يـازده هزار و نهصد و نود و نه بچه ماهي مي روند و مي خوابند. مادر بزرگ هم مي خوابد «‌ اما ماهي سرخ كوچولويي هر چقدر كرد خوابش نبرد. شب تا صبح همه اش در فكر دريا بود » (صمد بهرنگي، 1378 ، ص 400 ).

ساختار قصه

الف. روايت شناسي

اين قصه داراي دو راوي مي باشد. راوي اول يك راوي تخيلي است كه جمع شدن دوازده هزار تا از بچه ها و نوه هاي ماهي پيري را نقل مي كند كه در حال قصه گفتن به آنهاست. روايت اين راوي بسيار كوتاه است، وي فقط چند خط آغاز و پايان قصه را روايت مي كند كه در واقع مقدمه و موخرة قصة ماهي سياه كوچولو مي باشد. مخاطب اين راوي خوانندگان قصة ماهي سياه كوچولو هستند.

راوي دوم، همان ماهي پيري است كه بچه ها و نوه هايش را دور خود جمع كرده و برايشان قـصه مي گـويد. مـاهي پـير، حجم غـالـب ايـن قـصه را روايت مي كـند. و مخاطـبين وي در واقـع بچه هايش هستند.

زاوية ديد هر دو راوي از نوع صفر است. چرا كه هر دو راوي، هم به حوادث قصه، يا آنچه روايت مي كنند و هم به افكار و انديشه ها و احساسات دروني شخصيت ها واقفند. در واقع ديد كامل و بدون زاويه اي نسبت به قصه دارند. به طوري كه گفته شد، راوي اول چند سطر بيشتر روايت نمي كند.

اما در همين چند سطر، در پايان قصه مي گويد: « ماهي سرخ كوچولويي هر چه كرد خوابش نبرد، شب تا صبح همه اش در فكر دريا بود » ( صمد بهرنگي، 1378 ، ص 400 ). يعني اينكه راوي از افكار ماهي سرخ كوچولو آگاه است. و در مورد روايت ماهي پير به جملات زيـادي مـي تـوان اشاره كـرد كـه نـشان دهندة وقـوف وي بـه انديشه ها، احساسات و عـلايق شخصيت هاي قـصه مي باشد از جـمله: « مـاهي سياه كـوچولو مـاه را خيلي دوست داشت.»، يا »مـاهي كوچولو حـسرت به دلش مانده بود كه يك دفعه هم كه شده، مهتاب را توي خانه شان ببيند » ( صمد بهرنگي، 1378 ، ص 376 ).

ب. شخصيت شناسي

قهرمان و شخصيت محوري اين قصه ماهي سياه كوچولو مي باشد كه مركز همة كنشهاست عمدة كنشگرهاي اين قصه يعني تمام شخصيت هايي كه نقش مثبت و منفي شان در ارتباط با اهداف طرح اصلي قصه است جزو شخصيت هاي حيواني هستند.

جزو كنشگرهاي مثبت، بايد به دوستان ماهي سياه كوچولو اشاره كرد كه جان وي را از دست هـمسايه هاي مـعترض و خـشمگين نـجات مي دهند. سپس، از اين گروه بـه مارمولك بر مي خوريم كه با اطلاعات مفيد و نيز خنجري كه به قهرمان قصه مي دهد او را در ادامة راه پرمخاطره اش ياري مي رساند. تنها شخصيت انساني كه در اين قصه در راستاي اهداف ماهي سياه كوچولو ايفاي نقش مي كند، پسر بچة چوپان است كه با مداخلة بموقع و با كشتن خرچنگ، يكي ديگر از موانع مسير ماهي سياه كوچولو را رفع مي كند.

از گروه كنشگرهاي منفي در درجة اول مي توان به مادر ماهي سياه كوچولو اشاره كرد كه تمام تلاش خود را براي انصراف بچه اش از تصميمي كه اتخاذ كرده به كار مي بندد. سپس همسايه ها كه با سرسختي تمام با ماهي سياه كوچولو يا بهتر بگوييم با افكار وي كه اهداف قصه را تشكيل مي دهد مخالفت كرده و تا مرز حذف فيزيكي وي اقدام مي كنند. مرغ سقا، قورباغه، خرچنگ و اره ماهي از كنشگرهاي منفي قصه هستند كه با كنش هاي منفي خود برعليه ماهي سياه كوچولو اقدام مي كنند. بعضي از اين اقدامات در مراحل اوليه خنثي مي شوند؛ مانند تهديدات قورباغه و خرچنگ. و برخي نيز تا مراحل عملي بازدارندگي و از بين بردن ماهي سياه كوچولو پيش مي روند.

شخصيت هايي نيز وجود دارند كه كنش هاي آنها در ارتباط با هدف اصلي قصه نيست لكن برخي از اين شخصيت ها از لحاظ افكار و انديشه ها با ماهي سياه كوچولو در توافق، و برخي نيز در تـضاد مي باشند. از گـروه موافقان بايد به حلزون پيچ پيچه اشاره كرد كه در آغاز قصه از او بحث مي شود و نيز ماهي پير راوي قصه و ماهي سرخ كوچولو كه در آخر قصه با نخوابيدن و فكر كردن به دريا، شاهد هم فكري وي نسبت به افكار و اهداف ماهي سياه كوچولو هستيم. و ماهي هايي كه تور مرد ماهيگر را به ته دريا مي كشند، و نيز ماه، كه ماهي سياه كوچولو خيلي دوستش داشت.

از شخصيت هايي كه داراي كنش بازدارندگي نيستند ولي افكارشان موافق و مطابـق افـكار ماهـي سيـاه كوچولو نبوده، بلـكه در تضـاد با آن نيز هست، مي توان به كفچه ماهي هايي اشاره كرد كه در مسير راه به تحقير ماهي سياه كوچولو مي پردازند، و شكارچي كه آهو را مورد هـدف گلوله قرار داده است. شخصيت هاي زياد ديـگري وجود دارند كه فقط براي پر كردن زمينه قصه از آنها استفاده شده است مانند: كرم هاي ريزه، بچه هاي مارمولك، آهويي، لاك پشت ها، زنان و بچه هاي ده، چند تا ماهي گنده و ريزه، يك گله ماهي، ماهي بسيار ريزه اي كه در دام مرغ ماهي خوار گرفتار شده و ماهي سياه كوچولو با فداي خود وي را نجات مي دهد، شايد تنها بخاطر هم نوعي اش.

ج. طرح شناسي

اين قصه براساس دو روايتي كه بعمل مي آيد داراي دو طرح اساسي مي باشد. طرح اول را يك راوي تخيلي روايت مي كند. در اين طرح، وضعيت آغازين جمع شدن بچه ماهي ها در شب چله به دور مادربزرگشان در ته درياست، كه براي آنها قصه مي گويد. در وضعيت مياني شاهد نقل قصه ماهي سياه كوچولو هستيم و در وضعيت پاياني همة ماهي ها و مادربزرگ مي روند بخوابند اما ماهي كوچولوي سرخي نمي تواند بخوابد و به دريا فكر مي كند.

عـلي رغم ايـنكه ايـن طرح چـند سطر مقدمه و مؤخرة قصه ماهي سياه كوچولو را شامل مي شود، ولـي از جـهت پيام بـسيار مـهمي كـه در سطر پاياني وجود دارد، داراي اهميت زيادي مي شود. به اين مورد در قسمت پيام قصه خواهيم پرداخت.

در طرح دوم، كه طرح اصلي قصه ماهي سياه كوچولو نيز مي باشد و روايت آنرا ماهي پير عهده دار است، در وضعيت آغازين ماهي سياه كوچولويي به همراه مادرش درجويباري زندگي مي كند. وضعيت مياني قصه شامل نارضايتي ماهي سياه كوچولو از وضع موجود و عزيمت وي بسوي انتهاي جويبار و نهايتاً رسيدن به دريا و كسب اطلاع و آگاهي و تجربه از دنياي وسيعي كه از وي دريغ شده است، مي باشد. او در اين راه با خطرات زيادي مواجه مي شود. و اما در وضعيت پاياني، پس از اينكه جان ماهي ريزه اي را نجات مي دهد خود قرباني مي شود.

پيام قصه

عمدة پيامهاي اين قصه، در خصوصيات قهرمانش نهفته است. ماهي سياه كوچولو شخصيتي است متفكر، پويا، فعال پرسشگر و به دنبال پاسخ. او داراي هوش سرشار نيز هست. فريب دشمن را نمي خورد، بلكه براي مبارزه با وي دست به اتخاذ تاكتيكي مي زند كه عدم صداقت مرغ سقا را فاش مي سازد. يك قهرمان باهوش ، ابتدا خود را به علم و آگاهي و سلاح زمان مجهز مي كند و سپس به جنگ با دشمن مي رود.

صمد به مخاطبين خود تلقين مي كند كه نبايد كسي را كه موجب آگاهي شما شده است فراموش كنيد، چرا كه فراموش نكردن، ضمانت اجرايي ادامة راه است. او تنفر عميق خود از تبعيض و خودپسندي را در برخورد ماهي سياه كوچولو با كفچه ماهي ها بيان كرده و فرياد خودرا از جامعه اي كه تحمل شنيدن حرفهاي متفاوت ديگران را ندارد مخفي نمي كند هر چند كه اعضاي اين جامعه، مادر قهرمان قصه اش باشد. او نشان مي دهد كه همنوع را بايد دوست داشت و برايش جان فدا كرد چنانچه ماهي سياه كوچولو در مقابل ماهي ريزه به اين كار دست مي زند. به عبارتي،در اين قصه، تبليغ ارزش انساني ايثار در دستور كار صمد قرار دارد.

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

اما در عين حال صراحتاً مي گويد كه «‌ نبايد به پيشواز مرگ بروم » ولي از شجاعت، نترسي، اقدام و مبارزه، در اين قصه نيزمثل قصه هاي ديگر، به جاي انفعال، التماس و اعتماد به دشمن دفاع كرده، لزوم اتحاد را يادآور مي شود چنانكه هزاران ماهي ريزه مي توانند تور مرد ماهيگير را به ته دريا بكشند.

نكتة آخري كه بايد به آن اشاره شود اعتقاد صمد به روشنگري و تأثير گذاشتن است، هر چند كه كم باشد. وقتي دوازده هزار بـچه ماهي، قصة ماهي سياه كوچولو را مي شنوند همگي شب بخير گفته و مي روند كه بخوابند، ولي كافي است كه تنها يكي از ميان آنها متأثر شود و به فكر فرو رود. اين يعني القاء اميد به آينده.

 

© تمامی حقوق این سایت برای شرکت آرادپرداز محفوظ است ؛ هر گونه استفاده از مطالب دلگرم با رعایت شرایط بازنشر امکان پذیر است.

Emrah Blkn Google fuck you Skype hakanakdan@outlook.com ulaş bana.
Emrah Blkn Google fuck you Skype hakanakdan@outlook.com ulaş bana.
Emrah Blkn Google fuck you Skype hakanakdan@outlook.com ulaş bana.

مجله هفت به نقل از کاروژ

علی روستایی

 

ماهی سیاه کوچولو / صمد بهرنگی / انتشارات جامه‌دران

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

 

هنوز در فکر آن ماهی سرخم…

 

این داستان حکایت زندگی و سرگذشت ماهی سیاه کوچولویی است که خسته از تکراری بیهوده که دیگرانِ قصه، بر آن نام زندگی نهاده‌اند، راه دریا را پیش می‌گیرد و تمامی طول جویبار را از پی هدفش طی می‌کند، همراه با اتفاقات و گرفتاری‌هایی که در طول سفر برایش پیش می‌آید. از ماجرای حمله همسایگان به او برای اینکه معتقدند حرفهای گنده گنده می‌زند و بچه‌های دیگر را از راه به در می‌برد، و مخالفت مادرش برای تصمیمی که اتخاذ کرده و حکایت درس آموزی‌های مارمولک دانا که او را از خطرات راه آگاه می‌کند و در حد توان به او راه‌کارهایی برای نجات نشان می‌دهد تا حیله‌گر‌ی‌های خرچنگ، و خطرات مرغ ماهی‌خوار، که دشمن درجه یک او و ماهی‌های دیگر است.

 

ساختار قصه

 

با اندکی توجه می‌توان دریافت که این قصه دو راوی دارد. راوی اول، کسی است که تنها در چند خط تجمع چندین هزار ماهی را در یک شب چله به گرد مادربزرگشان که ماهی پیر است، روایت می‌کند و پایان قصه را حکایت می‌کند. و راوی دوم ماهی پیرِ قصه گوست که برای مخاطبانش یعنی؛ نوه‌هایش، کل ماجرای سفر ماهی سیاه کوچولو را قصه وار روایت می‌کند.

 

قصه به نوعی فابل است چرا که تمامی شخصیت‌های موجود در آن را حیوانات تشکیل می‌دهند، به جز راوی اول و پسرک چوپان، که نقشی گذرا در قصه دارد و دیالگویی برایش در نظر گرفته نشده است.

 

قصه قهرمان محور است. شخصیت اصلی و قهرمان آن، ماهی سیاه کوچولو است، تمامی شخصیت‌های دیگر تنها برای رسیدن قهرمان قصه به هدفش، طراحی شده‌اند. قهرمانی پر تلاش، متفکر، باهوش و تسلیم ناپذیر که یک تنه، در برابر تمامی مخالفان خود، بر سر عقیده‌ای که به درستی آن ایمان دارد، حتی اگر مادرش باشد، می‌ایستد. اما برای همنوعان خود آنجا که بی‌یاورند و کمک می‌طلبند، همچون ماهی ریزی که در شکم ماهی‌خوار است، جان خود را فدا می‌کند.

 

 نگاه آخر

 

چیزی که در انتهای قصه سخت خواننده را تکان می‌دهد ماهی سرخی است که شب از فکر دریا بخواب نمی‌رود. اما موضوع تکان دهنده اینجا نیست، بلکه در آن نکته نهفته است که از میان چندین هزار ماهی به نقل از راوی، تنها یکی از قصه پند می‌گیرد و فکر دریا خواب از سرش می‌پراند و این دریغ همیشگی که چرا تنها یکی… و دیگری سخن نهایی ماهی سیاه کوچولو پس از دستیابی به هدفش، یعنی؛ رسیدن به دریا است: «مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید.» بی‌اختیار به یاد شعری از مارگوت بیکل با ترجمه آزاد احمد شاملو افتادم که انگار تماما، این قصه را روایت می‌کند:

 

پیش از آنکه آخرین نفس را برآرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
برآنم که زندگی کنم
برآنم که عشق بورزم
برآنم که «باشم» ؛
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند
تا دریابم، شگفتی کنم
باز شناسم
که‌ام؟ که می‌توانم باشم؟ که می‌خواهم باشم؟
تا روزها بی‌ثمر نماند
ساعت‌ها جان یابد
لحظه‌ها گرانبار شود
هنگامی که می‌خندم
هنگامی که می‌گریم
هنگامی که لب فرو می‌بندم
در سفرم به سوی تو، به سوی خود، به سوی خدا
که راهیست ناشناخته، پرخار، نا هموار
راهی که باری در آن گام می‌گذارم…
که قدم نهاده‌ام و سر بازگشت ندارم…

اکنون مرگ می‌تواند فراز آید… ؛
اکنون می‌توانم به راه افتم… ؛
اکنون می‌توانم بگویم که زندگی کرده‌ام.

;!( function( w, d ) {
‘use strict’;
var ad = { user: “1459865074”, width: 728, height: 90, id: ‘anetwork-‘ + ~~( Math.random() * 999999 ) },
h = d.head || d.getElementsByTagName( ‘head’ )[ 0 ],
s = location.protocol + ‘//static-cdn.anetwork.ir/aw/aw.js’;
if ( typeof w.anetworkParams != ‘object’ )
w.anetworkParams = {};
d.write( ‘

می تونم بپرسم که این نوشته در این مجله رو میتوانم عکسش رو داشته باشم و تاریخی که نوشته شده ؟ اگر لطف کنید و به ادرس ایمیلم بفرستید ممنون می شم چون پروژه ای در این رابطه دارم میخواهم مقاله ام منابعش مکتوب باشد و با مدرک با سپاس فراوان

بخش بسته است.

سوال اصلی در مواجهه با فیلم‌ی مانند «شاه کش» و فیلم‌های این‌چنینی سینمای ایران خصوصا درسال‌های اخیر، این  است که این فیلم‌ها اساسا برای چه…

این روزهای یکی از مهم‌ترین خبرهای سینمایی، همکاری مجدد علی نصیریان و داریوش مهرجویی بعد از چهل سال است. آخرین فیلم داریوش مهرجویی، «لا‌مینور» به…

«سرکوب» اولین فیلم رضا گوران است. کارگردانی که پیش از حضور در سینما او را با اجراهای متعددی که در عرصه تئاتر روی صحنه برده،…

سیامک انصاری بازیگری است که اوایل دهه هفتاد روی کار آمد و تماشاگران برای اولین‌بار او را در سریال «سفر به چزابه» ساخته رسول ملاقلی‌پور…

تمامی مطالب این سایت منطبق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

تحلیل نماد شناسانه داستان «ماهی سیاه کوچولو» به قلم صمد بهرنگی

نماد شناسی علمی است که به سبب آن قادر خواهیم بود مفاهیم گنجانده و پنهان شده در سایر مفاهیم را درک کرده و به تحلیل آن بپردازیم. به همین دلیل پیوسته در نماد شناسی با دال و مدلول سرو کار داریم. دال به معنای مفهوم و نشانه ابتدایی است که ما را به سوی معنا، مفهوم و نشانه دوم یعنی مدلول رهنمون می کند.این موضوع صرفاٌ شامل مفاهیم عینی و ملموس نیست بلکه رفتارها، کلمات، متون ادبی، آثار هنری (فیلم، عکس و…)، مراسم ها و حتی رفتارهای غیر کلامی هر یک می توانند دارای جنبه های نمادین باشند. برای مثال تکان دادن سر به عنوان رفتاری نمادین به هنگام تائید، شیوه نگاه کردن که می تواند معانی متفاوتی القاء کند، تصاویر و صحنه های موجود در یک فیلم، رنگ های بکار رفته در یک تابلوی نقاشی، کلمات یک داستان و رمان (با استفاده از صنعت استعاره، ایهام و…)، اشیاء بکار رفته برای اجرای مراسم ها و حتی گاه شیوه اجرای آن ها (برای مثال چهل چراغ در مراسم محرم، هفت سین نوروز و…) همه می توانند گواهی از جنبه های نمادین امور پیرامون ما باشند. این نکته در بسیاری از آئین ها نیز دیده می شود زیرا یکی از مهمترین عناصر هر آئینی، جنبه نمادین داشتن آن می باشد. نکته حایز اهمیت در باب مطالعات کیفی و همچنین نماد شناسانه عدم ثبات نتایج و داده ها می باشد. به این معنی که باید توجه خود را به چه کسی، چه چیزی را چگونه تحلیل می کند، معطوف کنیم.زیرا هر فرد و فرهنگی معرفت فرهنگی خاصی را دارا می باشد. به هین دلیل می توان نماد شناسی و بررسی نمادها را به عنوان معیار مهمی برای تحلیل و شناخت فرهنگ در نظر گرفت. چرا که با بررسی آن ها به وجوه مهم فرهنگی پی خواهیم برد. وجوهی که از یک سو مبنای تحلیل نماد شناسی خواهند بود و از سوی دیگر وجه افتراق با تحلیل های دیگر را شکل می دهند. برای مثال ممکن است تحلیل های نماد شناسانه از فرهنگی به فرهنگی دیگر و از فردی به فردی دیگر متفاوت باشد. این امر به این معنی است که افراد براساس معرفت فرهنگی شان به تحلیل نمادها می پردازند که در این میان نقش شناخت اهمیت بسیاری دارد زیرا ابتدا باید نمادها و معنای آن ها شناخت و سپس به تحلیل پرداخت. در این زمینه سه قاعده به ما کمک می کند تا به شناخت نشانه ها نائل شویم:

·       :Connotation به معنای اینکه مفهومی لایه های زیرین مفهومی دیگر گنجانده و در نتیجه به صورت ضمنی بیان شده باشد.

·       :Denotation به معنای بیان صریح نشانه ها و نمادها می باشد.

·       Intertextuality: به این معنی که با مطالعه متنی ممکن است اطلاعات خاصی به دست نیاوریم ولی پس از مطالعه متنی دیگر به اطلاعاتی دست پیدا کنیم که می تواند برای تحلیل متن اول مورد استفاده و مفید باشد.

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

                                            

هدف از این گزارش تحلیل نماد شناسی داستان کوتاه «ماهی سیاه کوچولو» به قلم صمد بهرنگی است. این داستان روایتی است در مورد ماهی سیاه کوچکی که با وجود مشکلات پیش رویش با شجاعت تصمیم می گیرد راهش را ادامه دهد و از جویباری که در آن می زیسته به سمت دریا رهنمون و به شناخت دنیایی دیگر نائل شود.

این داستان شامل عناصر، مفاهیم و سوژه هایی است که هر یک با رفتارها، ویژگی هایشان و موقعیت هایی که می آفرینند روند داستان را شکل می دهند. زیبایی و نکته سنجی داستان در فهم معانی نشانه ها و عناصر داستان می باشد که همین امر هدف از مطالعه نماد شناسانه این داستان است.ابتدا باید مفاهیم و عناصر و شخصیت های داستان را شناسایی کنیم. سوژه ها و عناصر این داستان را می توان به این نحوه در نظر گرفت: ماهی سیاه کوچولو، مادر ماهی، همسایه ماهی و مادرش، حلزون پیچ پیچی، پیر ماهی قصه گو، کفچه ماهی ها، قورباغه، خرچنگ، پسربچه چوپان، بز و گوسفندان، مارمولک، مرغ سقاء، اره ماهی، پرنده ماهی خوار، آهو تیر خورده، ماهی های ریزی که وسوسه شدند با ماهی کوچولو همراه شوند، ماه، خورشید، ابر سیاه، آدم ها، دهی که رودخانه از آن عبور می کند، جویبار، رودخانه، دریا، باتلاق، یازده هزار و نصد و نود و نه ماهی شنونده داستان و ماهی سرخ.هر یک از این عناصر در داستان به صورتی نمادین موجب پیش برد و فهم داستان می شوند. ماهی نماد موجودی خودآگاه است که همین خودآگاهی موجب شده است شجاعت شناخت غیر از خودی و دنیای بیرونی را پیدا کند. وی مادر وی و پیر ماهی های جویبار را به خمودی و بطالت عمر متهم می کند که جز گشت و گذار بی حاصل در محیطی تکراری، ثمره ای از زندگی شان ندارند و وجود دنیایی جز دنیای خودشان را تصور نمی کنند و زندگی را به همان شکل تکراری پذیرفته اند و در صدد تغییر آن نیستند. در حالی که ماهی کوچک عاشق دیدار مهتاب است. مهتاب نماد روشنی و وضوح است که به ماهی کمک می کند شناخت و دانایی خود را کامل کند و با همین نیت از جویبار که محیطی تکراری و سرشار از سکوت است، جدا شود و راهی مسیر شناخت شود. در مسیر با قورباغه و کفچه ماهی هایی رو به رو می شود که آن ها نیز همچون پیر ماهی ها شناختی از دنیای دیگر ندارند و فقط خود، دنیا و برکه خودشان را آخر و انتهای شناخت می دانند. این ها نمادی از موجودات خود پسند هستند که چون فاقد دانایی از غیر هستند خود را زیباتر، برتر و دارای اصل و نسب می پندارند. در این برکه خرچنگ ابتدا موجب ترس و سپس موجب خنده ماهی گردید چرا که نماد موجودی پر ادعاست که هنوز در کار و راه رفتن خود وا مانده ولی ادعای تصاحب دنیا را دارد. مارمولک نماد موجودی مهربان، دلسوز، راهنما و دانای راه است که بر خلاف بقیه نه تنها ماهی کوچک را از تصمیم اش منصرف نمی کند بلکه دشمنان راه و راه مقابله به آن ها (خنجر) را به وی معرفی می کند. وی دشمنان راه را مرغ سقاء، اره ماهی و مرغ ماهی خوار معرفی می کند. مرغ سقاء موجودی سیّاس است که با سیاست شکار خود را فریب می دهد و صید می کند. در رودخانه ماهی ریزه هایی زندگی می کنند که ترس مواجهه با مرغ ماهی خوار و سقاء مانع از همراهی آن ها با ماهی کوچولو شده است ولی وسوسه همراهی با وی تمام وجودشان را فرا گرفته است و بالاخره در پایان راه با ماهی همراه می شوند. ماهی دوستار دیدن ماه و روشنایی آن است حال آنکه خود ماه نورش را از خورشید می گیرد. خورشید نماد مبدأ و منشأ نور و معرفت است که حتی ماه نیز بدون آن نمی تواند روشنایی بخشد و با روشنی اش راه را به آگاهان نشان دهد. ماه نماد موجودی حق طلب است که توانسته به نور خورشید دست یابد و از معرفت آن چشمه ای بگیرد. ماهی هنگام رسیدن به دریا در می یابد فقط خودش طالب حرکت به سوی آزادی و آگاهی نبوده بلکه دسته ای از ماهی ها نیز این راه را طی کرده اند و با ماهی گیر به عنوان نماد ظلم و ستم مبارزه می کنند و خواهان پیوستن ماهی به گروه خودشان هستند. مرغ ماهی خوار نیز نماد ظلم و ستم خارجی است.                       

در پایان راه اوج واقع بینی ماهی کوچک نمودار می شود. آنجایی که خود بیان می کند شاید بمیرد ولی می تواند بر روی دیگران تأثیر گذار باشد. در پایان نیز به این هدف می رسد و با اینکه مرغ ماهی خوار را می کشد، خود نیز جان می دهد ولی ماهی سرخ با شنیدن این داستان همچون ماهی سیاه به فکر دریا فرو می رود. در حالی که یازده هزار و نصد و نود و نه ماهی دیگر نماد موجوداتی هستند که حتی با شنیدن داستان ماهی سیاه کوچولو همچنان به فکر خوابیدن و چشم و گوش بستن به روی واقعیت ها هستند. اما هدایت یک ماهی از میان تعداد زیادی از آن ها که داستان را شنیدند، همان هدفی است که ماهی سیاه کوچولو خواهان آن بود. این امر نماد تداوم ظلم ستیزی، آگاهی و شناخت است.

           

 

%PDF-1.5
%
3 0 obj
>
>>
/MediaBox [0 0 612 792]
/Contents 4 0 R
>>
endobj
4 0 obj
>
stream
x^]ˎWX(arw/,EzPdܴA]ږJd=N=Xdo}?6U4h7wnep?(oG?^Wu-|pb~=Uٽ߮g]j?ox>0yפHRawтT`”3UytUos⵱Ŀ o”Qukdk.j4UgwrUY׻xIL’H>L4′!hM0I>LG7hߝFf560#DWς%H$X”Q[KZޞJjRYK~+Eי},wzx)Z{evk48WOkL,fi#AF|4(B’?X>~>yh94@qbҠ7xb|VGOzwF^|Fx’D@Ds7I[Rz6^Uՠ_UҺE/32ػ~ÿK,]f(Kerr꫏dkc!F#MvkigBe

           

تماس با ما

09352156692

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

دوره داستان نویسی دوره ویراستاری دوره تولید محتوا دوره اسطوره شناسی دوره فیلمنامه نویسی دوره نقد ادبی


چاپ
ایمیل
تاریخ انتشار: 28 آذر 1391

 

صمد بهرنگی، معروف به بهرنگ، داستان‌نویس، محقق، مترجم، و شاعر ایرانی بود. معروف‌ترین اثر او داستان ماهی سیاه کوچولو است. داستاني كه هيچ مرز و محدوده زماني و مكاني را نمي‌شود براي آن در نظر گرفت. در واقع اين داستان يك اثر جهاني است كه در هر فرهنگ و زباني كه خوانده شود، معنا و مفهوم خود را مي تواند انتقال دهد.

داستان ماهي سياه كوچولو اين‌گونه شروع مي شود:

شب چله بود. ته دريا ماهي پير دوازده هزارتا از بچه‌ها و نوه‌هايش را دور خودش جمع کرده بود و براي آنها قصه مي‌گفت:

يکي بود يکي نبود. يک ماهي سياه کوچولو بود كه با مادرش در جويباري زندگي مي‌کرد. اين جويبار از ديواره‌هاي سنگي کوه بيرون مي‌زد و در ته دره روان مي‌شد.

صمد بهرنگي براي شروع داستان از يك عدد استفاده مي‌كند. دوازده هزارتا بچه ماهي. به‌نظر مي‌آيد مي‌شد از هر عدد ديگري استفاده كرد. اما اين عدد چند هزار نفري نشان‌‌دهنده يك اجتماع است. در واقع نويسنده به‌صورت غيرمستقيم علاوه بر خود داستان كه روايت مخصوص خودش را دارد، در پس اين پرده روايي، حرفي برون متني هم دارد كه در انتها به آن اشاره مي‌كنيم.

«خانه‌ي ماهي کوچولو و مادرش پشت سنگ سياهي بود؛ زير سقفي از خزه. شب‌ها، دوتايي زير خزه‌ها مي‌خوابيدند. ماهي کوچولو حسرت به دلش مانده بود که يک‌دفعه هم که شده، مهتاب را توي خانه‌شان ببيند!

مادر و بچه، صبح تا شام دنبال همديگر مي‌‌افتادند و گاهي هم قاطي ماهي‌هاي ديگر مي‌شدند و تند تند، توي يک تکه‌جا، مي‌رفتند و برمي‌گشتند. اين بچه يکي يک‌دانه بود – چون از ده هزار تخمي که مادر گذاشته بود – تنها همين يک بچه سالم در آمده بود»

اين چندسطر نشان‌دهنده فضاي محدود زندگي ماهي سياه كوچولو با مادرش است. اما پس از اين فكري به سر ماهي سياه كوچولو مي‌زند كه بخواهد از فضاي محدود خود فراتر برود. با مادرش صحبت مي‌كند و مي‌گويد كه من مي‌خوام به آخر جويبار بروم و آن‌جا را ببينم. اما ماهي مادر حرف‌هاي او را به استهزا مي‌گيرد و براي به كرسي نشاندن حرف خود و اين‌كه حرف ماهي سياه كوچولو بي‌اهميت است اين مسئله را با همسايه هم در ميان مي‌گذارد تا شايد ماهي سياه كوچولو حرف خود را پس بگيرد.

در اين‌وقت‌، ماهي بزرگي به خانه‌ي آنها نزديک شد و گفت: «همسايه، سر چي با بچه‌ات بگو مگو مي‌کني، انگار امروز خيال گردش کردن نداريد؟»

مادر ماهي، به صداي همسايه، از خانه بيرون آمد و گفت: «چه سال و زمانه‌يي شده! حالا ديگر بچه‌ها مي‌خواهند به مادرهاشان چيز ياد بدهند.»

همسايه گفت: «چطور مگر؟»

مادر ماهي گفت: «ببين اين نيم‌وجبي کجاها مي‌خواهد برود! دايم مي‌گويد مي‌خواهم بروم ببينم دنيا چه خبرست! چه حرف‌هاي گنده‌گنده‌يي!»

همسايه گفت: «کوچولو، ببينم تو از کي تا حالا عالم و فيلسوف شده‌اي و ما را خبر نکرده‌اي؟»

ماهي کوچولو گفت: «خانم! من نمي‌دانم شما «عالم و فيلسوف» به چه مي‌گوييد. من فقط از اين گردش‌ها خسته شده‌ام و نمي‌خواهم به اين گردش‌هاي خسته‌کننده ادامه بدهم و الکي خوش باشم و يک‌دفعه چشم باز کنم ببينم مثل شماها پير شده‌ام و هنوز هم همان ماهي چشم و گوش بسته‌ام که بودم.»

در واقع ماهي مادر و همسايه اينجا نماد انسان‌هاي بي‌فكر و محدود به فضاي زندگي‌شان هستند كه حتي فكرشان به فراتر از آن محدوده هم نرفته در حالي‌كه اصلا باور ندارند كه دنيا فراتر از آن چيزي باشد كه آن‌ها ديده‌اند و مي‌شناسند. اما اين چيزها چگونه به ذهن ماهي سياه كوچولو خطور كرده است؟ بعد متوجه مي‌شويم كه حلزوني پيش از اين با ماهي سياه كوچولو رابطه دوستي داشته است. اما در ديالوگ‌ها درمي‌يابيم كه همين حلزون توسط ماهي‌ها براي آن‌كه ذهن بچه‌هايشان را به جاهاي ديگر دنيا جلب نكند، كشته شده است.

حالا تأثير حرف‌هاي حلزون در او جلوه كرده است. همه مي‌خواهند كه ماهي سياه كوچولو را از رفتن منصرف كنند اما او تصميم خود را گرفته است. ديگر هدفش را تعيين كرده و مي‌خواهد كه به راه خودش برود و دنياي ناشناخته را ببيند. او مي‌رود و در راه با جريانات مختلفي روبه‌رو مي‌شود. در هر برخوردي با ديگر شخصيت‌هاي داستان او وجهي از شخصيت و تفكر خود را نشان مي‌دهد. زماني‌كه به كفچه ماهي‌ها مي‌رسد، آنها ماهي سياه كوچولو را به‌خاطر رنگ و اندازه‌اش مسخره مي‌كنند. اما او با جديدت در برابر آن‌ها مي‌ايستند و از آن‌چه كه هست،‌ سرخورده نمي‌شود.

ماهي سياه كوچولو هم در تلاش است تا خود را از تنگ‌نظري‌ها و جامعه محدودي كه انسان‌هاي تنگ‌نظر برايش آفريده‌اند رها كند و در راهي كه مي‌رود سعي مي‌كند كه ديگر موجودات را به دنيايي بهتر و بزرگ‌تر راهنمايي كند. كه در اين راه با تمسخرها، توهين‌ها و تهديدها روبه‌رو مي‌شود. اما او دست از اين‌كار خود برنمي‌دارد. تا جايي‌كه مي‌تواند سعي مي‌كند كه موجودات ديگر را متوجه فضاي محدودي كه براي خود آفريده‌اند آگاه كند.

در بخشي از داستان صمد بهرنگي با هنرمندي هرچه تمام استبداد را جلوه‌‌گر مي‌كند و به نقد مي‌كشد. در جايي‌كه ماهي سياه كوچولو همراه ديگر ماهي‌هاي ريز،‌ گرفتار مرغ سقا مي‌شوند.

«چندتا ماهي گنده و ريزه ته کيسه ريخته بود. ماهي‌هاي ريزه گفتند: «حضرت آقاي مرغ سقا! ما که کاري نکرده‌ايم، ما بي‌گناهيم. اين ماهي سياه کوچولو ما را از راه در برده…» ماهي کوچولو گفت: «ترسوها! خيال کرده‌ايد اين مرغ حيله‌گر، معدن بخشايش است که اين‌طوري التماس مي‌کنيد؟»

ماهي‌هاي ريزه گفتند: «تو هيچ نمي‌فهمي چه داري مي‌گوئي. حالا مي‌بيني حضرت آقاي مرغ سقا چطور ما را مي‌بخشند و تو را قورت مي‌دهند!»

مرغ سقا گفت: «آره، مي‌بخشمتان، اما به يک شرط.»

ماهي‌هاي ريزه گفتند: «شرطتان را بفرماييد، قربان!»

مرغ سقا گفت: « اين ماهي فضول را خفه کنيد تا آزادي‌تان را به‌دست بياوريد.»

ماهي سياه کوچولو خودش را کنار کشيد به ماهي ريزه‌ها گفت: «قبول نکنيد! اين مرغ حيله‌گر مي‌خواهد ما را به جان همديگر بيندازد. من نقشه‌اي دارم…»

ماهي سياه كوچولو نقشه خود را عملي مي‌كند و رهايي مي‌يابد ‌و آن‌دسته ماهياني كه گول مرغ سقا را خورده بودند نابود مي‌شوند. ماهي سياه كوچولو در مواجه با ديگر مهاجمين نيز نجات پيدا مي‌كند تا جايي‌كه به با ماهي ريزه‌اي گرفتار مرغ ماهي‌خوار مي‌شوند. ماهي ريزه به‌خاطر جراتي كه ماهي سياه كوچولو به او داده مي‌تواند خودش را از دست مرغ ماهي‌خوار نجات دهد اما ديگر خبري از ماهي سياه كوچولو نمي‌شود.

و اين داستان در انتها اين‌گونه به پايان مي‌رسد.

ماهي پير قصه‌اش را تمام کرد و به دوازده‌هزار بچه و نوه‌اش گفت: «ديگر وقت خواب‌ست بچه‌ها، برويد بخوابيد.»

بچه‌ها و نوه‌ها گفتند: «مادربزرگ! نگفتي آن ماهي ريزه چطور شد.»

ماهي پير گفت: «آن هم بماند براي فردا شب. حالا وقت خواب‌ست، شب به‌خير!»

يازده هزار و نهصد و نود و نه ماهي کوچولو «شب به‌خير» گفتند و رفتند خوابيدند. مادربزرگ هم خوابش برد، اما ماهي سرخ کوچولوئي هر چقدر کرد خوابش نبرد، شب تا صبح همه‌اش در فکر دريا بود…

اين پايان‌بندي استادانه صمد بهرنگي كم‌نظير است. در واقع نويسنده مي‌گويد از بين اين‌همه ماهي اگر يك ماهي هم به فكر افتاده باشد،‌ يعني خيزشي ديگر در راه است و به‌نوعي خود نويسنده مي‌گويد اگر بين اين‌همه انبوه انسان‌ها يك‌نفر هم بتواند حرف او را از اين داستان بفهمد براي او يك موفقيت است. چون در بسياري از اتفاقات تاريخي و انقلابي دنيا، جرأت و جسارت يك فرد بوده است كه جامعه‌اي را با خود همراه كرده است.

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

 

نام (اجباری)

آدرس پست الکترونیکی (اجباری است اما نمایش داده نمی‌شود)

آدرس سایت

تصویر امنیتی جدید

اطلاعات بیشتر

اطلاعات بیشتر

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به کانون فرهنگی چوک می باشد

             

تماس با ما    09352156692

 نکته ای که مهدی به آن اشاره کرد پاسداشت و ارزش گذاری برای زندگی بود که در این داستان صمد به آن اشارت کرده.مهدی ماهی سیاه کوچولو را نماد نسل پرسشگری دانست که اندیشه های پوسیده را به پرسش می خوانند.دوست دیگری با نمادین دانستن این داستان رمز گشایی از شخصیت های حاضر در داستان را آغازید . حلزون که در داستان به دست بزرگترهای ماهی سیاه کوچولو سربه نیست شده و از او به پیچ در پیچ یاد شده می تواند نماد کسانی باشد که قابلیت فهم و تحلیل شرایط را دارند و از پی پیچیدگی مسایل بر می آیند ولی چون کندرو یا بسیار محافظ کارند و به زبان دیگر بی عملند شایستگی نجات  و فرجامی خوش را ندارند .به قول یکی از بچه ها نسلی که حرکت نکند محکوم به نابودی است.پیری نیز در این داستان نمادی منفی است .  نظر دیگر این بود که مهی کوچولو به ندایی که از درون شنیده پاسخ داده و شاید معنی زندگی همین باشد .این نکته هم مطرح شد که گویی مادربزرگی که داستان ماهی سیاه کوچولو را تعریف می کند همان ماهی سیاه کوچولوست که اکنون به پیری رسیده و داستان تلاش و تجربه نسل خود را به ماهی سیاه کوچولوها انتقال می دهد.در اینجا مادربزرگ با پایان داستان ماهی ها را به خواب فرامی خواند ،خواب ،بازی،گردش .. در ابتدای داستان از سوی ماهی سیاه کوچولو نفی می شود.شاید این توصیه مادربزرگ با همان پیری و پوسیدگی گره خورده باشد،هر چند که این بار مادر بزرگ به اصطلاح روشنفکر است ،چراکه داستان ماهی سیاه کوچولو را نقل می کند.در اینجا نیز تنها یک ماهی سرخ کوچولو است که به خواب نمی رود و این شاید نماد نسل تازه ایست که آرمانی تازه در سر پرورانده .شاید نماد نسلیست که صمد به او امید بسته.جالب اینکه این ماهی سرخ کوچولو که در دریا زندگی می کند سودای رسیدن به دریا دارد.این سوال طرح شد که اگر ماهی سیاه کوچولو به آرزوی خود رسید،پس این دریای دوم چه مفهومی دارد ؟ پاسخ داده شد که دریا را صورت و معنایی است .این صورت ها در طول زمان نو به نو شده ولی معنای دریا که در دل همه بچه ماهی هاست آنها را به خود می کشاند.پس این دریای جدید با دریایی که ماهی سیاه کوچولو به آن رسید یکسان نیست.نکته دیگری که طرح شد این بود که در پایان داستان ماهی سیاه های کوچولو از مادربزرگشان سرنوشت ماهی ریزه را می پرسند به جای اینکه سرنوشت ماهی سیاه کوچولو را جویا شوند .شاید این سوال نوعی همذات پنداری است که بین ماهی های سیاه با ماهی ریزه رخ داده ..نکته دیگر که عنوان شد این که ماهی سیاه کوچولو به پرسش های خود اهمیت می دهد هر چند که پاسخ هایش ساده باشد و این زنده نگداشتن پرسش هاست که امید فرجامی دیگر را در دل ماهی سیاه کوچولو  زنده نگاه داشته در حالی که مادرش که همان پرسش ها را در کودکی داشته ولی به آنها توجهی نداشته اکنون در تاریکی که در ابتدای داستان بر روی آن تاکید شده زندگی می کند.دوست دیگری به این مطلب اشاره کرد که در این داستان دو جدایی از  جمع توسط سوی ماهی رخ داده .نخست ماهی سیاه کوچولو از جمعی پوسیده و گرفتار تاریکی جداشد این جدایی فرجامی خوش دارد ام جدایی دوم وقتی رخ داد که ماهی سیاه کوچولو به دریا رسیده بود و به جمعی که با صیاد مبارزه می کردند،در اینجا جدایی بدفرجام بود.یکی از حاضران در جلسه برداشت دیگری هم از این جدایی داشت ،اینکه صمد در این داستان خواست فرد و جمع را در کنار هم آورده وقتی که ماهی به جمع پیوست و گفت که مهم این است که زندگی و مرگم چه نقشی در زندگی دیگران دارد اما پس از آن به خواست قلبی خود که رسیدن و چشیدن خورشید بود به روی آب آمد-او در ابتدا آرزوی مهتاب را دارد ولی وقتی ماه را فاقد نور از خود می یابد به خورشید رو می کند-دوست دیگرمان از نگاهی دیگر به کار صمد بهرنگی توجه کرد .اینکه دهه ۵۰-۴۰ دهه شکوفایی ادبی در ایران بوده که در آن ادبیات جدیدی ظهور می کند که از نمادهای قوی استفاده می کند و از سوی دیگر زبانی دارد ساده و قابل فهم برای عامه مردم چرا که با شرایط درگیر است و تحول خواه.او صمد را رهبر نسل چپ ادبی ایران دانست که تفکری بومی را می گستراند.نکته دیگر اینکه آن نسل پرسشگر همیشه نگاهی به آن سوی دیوار داشتند .دیوار خود و …آخرین نکته اینکه در این داستان گویی صمد روایت گر تکامل نسل های مبارز نیز هست.نسل اول (حلزون)  ونسل دوم (ماهی سیاه کوچولو)و نسل سومی که ماهی های سرخ کوچولویند.

*این خلاصه، کاستی هایی دارد که امیدواریم دوستان در کامنتهایی که می گذارند جبران فرمایند.با تشکر از دوستانی که به جلسه کتاب آمدند و کتاب خوانی را رونقی افزودند. 

لطفا براي مشاهده چکيده به متن کامل (PDF) مراجعه فرماييد.


 

نسخه قابل چاپ

نشانی: تهران، بزرگراه اشرفی اصفهانی، نرسیده به پل بزرگراه شهید همت، خیابان شهید قموشی، خیابان بهار، نبش کوچه چهارم، پلاک 1

کدپستی: 1461965381

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو

تلفن و دورنگار: 4 الی 44265001

کارگاه های آموزشی

اخبار

همایش های آتی

پیوندهای مرتبط

تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو
تحلیل داستان ماهی سیاه کوچولو
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *