اسم كوچك به انگليسي

دوره مقدماتی php
اسم كوچك به انگليسي
اسم كوچك به انگليسي

ترجمه و معنی انگلیسی کلمه و یا عبارت یا اصطلاح فارسی “اسم کوچک” عبارت است از Christian name , first name , forename , given name.

عبارت های فارسی دیگر که معادل یا مشابه عبارت فارسی “اسم کوچک” هستند و یا کلمات این عبارت را دارند نیز در ذیل به همراه معادل انگلیسی آنها، برای شما آورده شده است:

    English

دوره مقدماتی php

    Christian name , first name , forename , given name

اسم كوچك به انگليسي

    name, noun

    small, little, of tender age, short, humble, insignificant

    namesake

    nomination

    name

    alias

    forename , given name

    nickname

    having a name

 

– نکته مهمی که در ترجمه فارسی به انگلیسی “اسم کوچک”  باید به آن نیز توجه نمائید این است که این ترجمه در چه متن و یا محیطی قرار است استفاده شود. مثلاً آیا عبارت فارسی “اسم کوچک” یک عبارت و اصطلاح فارسی عامیانه است و یا رسمی و یا تخصصی است. این موضوع در انتخاب معادل انگلیسی “اسم کوچک” نقش تعیین کننده ای دارد.

 

– زمانی که قرار است متن فارسی را به انگلیسی ترجمه کنید، حتما لازم نیست همیشه عین ترجمه فارسی “اسم کوچک” به انگلیسی منعکس شود.

زیرا یک متن مخصوصاً متن تخصصی می تواند به صور مختلف ترجمه شود. مثلا

1- ترجمه تحت الفظی عبارت فارسی. مثلاً اینکه تک تک کلمات عبارت “اسم کوچک” را به انگلیسی تبدیل کنیم که به این کار ترجمه تحت الفظی عبارت “اسم کوچک” می گویند.

2- و ترجمه محتوایی عبارت “اسم کوچک” به انگلیسی که از نظر محتوی هیچ فرقی با متن اصلی ندارد و مفهوم را به دقت و به درستی ترجمه می کند و تازه در نوشته های تخصصی بیشتر کاربرد دارد.

 

– در فارسی بدلیل عدم اعراب گذاری روی حروف در کلمات ممکن است در نوشته یکی باشند ولی در تلفظ و معنی یکسان نباشد. مثلاً “پر” در یک نوشته می تواند به معنی ” پَر پرنده ” باشد و یا ” پُر “. (حتی همین عبارت “اسم کوچک” نیز ممکن است جور دیگری تلفظ شود که معنای متفاوتی داشته باشد.)
پس در انتخاب معادل انگلیسی “اسم کوچک” دقت کنید که در متن مبدا و اصلی معنی واژه ها به چه صورت است تا در ترجمه انگلیسی آن دچار اشتباه نشوید.

 

– ترجمه فارسی به انگلیسی در متون تخصصی ظرافت خاصی را می طلبد:
مثلاً “پیش پرداخت” را می توان به صورت “prepayment” و همچنین “advnace payment” ترجمه نمود. در نوشته های انگلیسی ترجمه دوم شایع و رساست.

جستجو در متون تخصصی خارجی موضوع را روشن می کند و مفهوم نگارش ما را در ذهن خواننده انگلیسی زبان بهتر منتقل می کند. در خصوص ترجمه انگلیسی کلمه یا اصطلاح “اسم کوچک” هم آیا این موضوع صدق می کند؟

پس بهترین راه در ترجمه کردن معنی از فارسی به انگلیسی خصوصاً در مباحث تخصصی، چک کردن معنای دقیق انگلیسی به انگلیسی کلمات خصوصاً در دیکشنری تخصصی آن موضوع می باشد.

 

بطور کلی زمانیکه می خواهید متن یا عبارتی را از فارسی به انگلیسی ترجمه و معنی کنید نکات ذیل را حتماً مدنظر خود قرار دهید.

– معنی متناسب با متن را پیدا کنید:

اسم كوچك به انگليسي

همانطور که می دانید اکثر کلمات انگلیسی، دارای معانی متعددی هستند. گاهی، این معانی با هم در تناقضند. مثلا کلمهٔ oath که هر دو معنی “قسم” و “فحش” را میدهد.
در برخی موارد نیز، معانی یک کلمه تاحدی به هم نزدیک است که انتخاب معنی درست و متناسب با متن، برای مترجم سخت و پیچیده می‌شود.

این مهارت با تمرین ترجمه، به آسانی حاصل می‌شود. به عبارت دیگر، انتخاب معنی درست و مقتضی متن، در ترجمه‌های بعدی آسانتر خواهد بود. آیا این موضوع در خصوص ترجمه انگلیسی Christian name , first name , forename , given name برای عبارت فارسی “اسم کوچک” صدق می کند؟

 

– انگلیسی مدرن صرف فعل ندارد و بیشتر به واسطه استفاده از فعل های کمکی و تغییر ساختار جمله عبارات و معانی پیچیده را می رساند.

گذشته از اختلافات کوچک در تلفظ، نکات کوچک گرامری و انتخاب واژه های تا حدی متفاوت زبان انگلیسی در مناطق مختلف جهان به یک شکل صحبت می شود و انگلیسی زبان های جهان به سادگی میتوانند از طریق این زبان با هم ارتباط برقرار کنند.

 

– انگلیسی جنسیت ندارد:

در زبان انگلیسی اسامی جنسیت ندارند. برخلاف نزدیکترین زبان ها به این زبان یعنی آلمانی و فرانسه که هر دو دارای جنسیت برای اسامی هستند در انگلیسی چنین قاعده ای نداریم. جنسیت اسامی تنها محدود به زبان های آلمانی و فرانسه نیست.

بخش بزرگی از زبان ها مانند تمام زبان های شرق اروپا (روسی و بیشتر زبان های اسلوایی)، زبان عربی و زبان های نزدیک به آن، زبان اسپانیایی و زبان های نزدیک به آن دارای جنسیت برای اسامی هستند.

پس در ترجمه فارسی به انگلیسی “اسم کوچک” از این منظر کار شما بسیار ساده می شود.

  • عکس فنجان قهوه تلخ
  •  

    – در زبان انگلیسی افعال صرف نمی شوند:

    در زبان انگلیسی افعال تقریبا صرف نمی شوند. این موضوع هم برخلاف بخش بزرگی از زبان ها از جمله آلمانی، فرانسه، روسی، عربی، اسپانیایی و حتی فارسی است.

    صرف نشدن فعل ها، استفاده از آنها را در جمله بسیار ساده می کند؛ که این موضوع در ترجمه انگلیسی “اسم کوچک” سبب می شود کار شما ساده گردد.

     

    – تلفظ انگلیسی:

    تلفظ در زبان انگلیسی یکی از اولین نکاتی است که توجه شما را جلب می کند. بر خلاف فارسی در انگلیسی کلمات الزاما به آن صورتی که گفته می شوند نوشته نمی شوند و این سبب اشتباهاتی خصوصا برای زبان آموزان مبتدی می شود.

    به این نوع از کلمات با تلفظ یکسان و املای متفاوت در زبان انگلیسی، Similar Words گفته می شود.

    در واقع انگلیسی ساختار یکپارچه ای برای تلفظ واژه ها ندارد. به همین دلیل باید تلفظ واژه ها را به صورت جداگانه حفظ کنید. این موضوع در طول یادگیری لیست واژه های ضروری زبان انگلیسی بسیار با اهمیت است.

     

    اسم كوچك به انگليسي

    – زمان ها:

    بیشتر زمان ها یا tenses در زبان انگلیسی تقریبا فاقد معادل و ترجمه فارسی هستند. یعنی مثلا زمان حال ساده را نمی تواند با با هیچ یک از زمان ها در فارسی معادل کرد.

    این موضوع برای زمان هایی مثل زمان حال کامل به مراتب بیشتر به چشم می آید. یادگیری معنای دقیق این زمان ها از طریق تمرین ممکن خواهد بود.

     

    – افعال عبارتی:

    افعال عبارتی یا phrasal verbs که اصطلاحاً به آن ها افعال دوکلمه ای نیز گفته می شود، افعالی هستند که از ترکیب حرف اضافه با یک فعل ساخته می شوند و معنایی کاملا متفاوت نسبت به فعل اصلی دارند. این افعال در فارسی معادل ندارند و در ابتدا برای فارسی زبان ها گیج کننده به نظر می رسند. لیست مهمترین افعال عبارتی (دوکلمه ای) Phrasal Verbs زبان انگلیسی را می توانید در EnglishVocabulary.ir مشاهده نمائید.

     

    – ریشه کلمات، پسوندها و پیشوندهای زبان انگلیسی

    معمولاً دانستن ریشه کلمات انگلیسی، دانستن لیست پسوندهای انگلیسی و لیست پیشوندهای انگلیسی کمک بزرگی به یادگیری زبان انگلیسی می کند و به طور فزاینده ای سبب افزایش دامنه واژگان زبان انگلیسی در فرد می شود.

     

    – انواع ضمایر:

    در زبان انگلیسی برای حالت فاعلی، مفعولی و ملکی ضمایر شخصی متفاوتی داریم که معادل فارسی ندارند. البته یادگیری این ضمایر معمولا خیلی سخت نیست و با کمی تمرین می توانید به آنها مسلط شوید.

     

    – برخی کلمات معادل فارسی ندارند:

    معادل، ترجمه و معنی مناسب فارسی برای برخی از کلمات انگلیسی گاهاً وجود ندارد یا هنوز برای آن کلمه ای ساخته نشده است. سعی نکنید آن‌ها را حتماً ترجمه کنید. به عنوان مثال چنانچه متنی مربوط به علم کامپیوتر را ترجمه می‌کنید، حتما می دانید که واژهٔ “windows” نیازی به معادل فارسی ندارد.

    در واقع بیان معادل فارسی “پنجره‌ها” برای این کلمه در این متن، اشتباه است. این نکته را می‌توانید با کسب آشنایی از واژگان هر حوزه علمی رعایت کنید.

     

    – آیا می توان به این راحتی یک متن تخصصی فارسی (مثل مقاله فارسی، پایان نامه فارسی، کتاب تخصصی فارسی و …) را به متن انگلیسی تبدیل کرد؟

    آیا با دانش زبانی دست و پا شکسته می توان دل به دریای متون تخصصی زد؟ بله، تبدیل متن انگلیسی به فارسی راحت تر است، اما اگر قرار است متن، ترجمه فارسی به انگلیسی شود، آنجاست که توان علمی، میزان آشنایی به زبان انگلیسی و دقت نظر مترجم اهمیت زیادی پیدا می کند.

     

    – حروف تعریف:

    در زبان فارسی ما برای حالت معرفه حرف تعریف نداریم. در حالی که در انگلیسی حرف تعریف the نشان دهنده معرفه بودن یک اسم است. این تفاوت باعث ناآگاهی بسیاری از فارسی زبانان از نحوه استفاده از حرف تعریف the در زبان انگلیسی می شود.

    استفاده نابه جا این حرف تعریف در بین زبان آموزان و مترجمین مبتدی بسیار رایج است. با گذشت زمان به استفاده درست از حرف تعریف عادت می کنید.

     

    – حروف اضافه:

    ساختار استفاده از حروف اضافه در فارسی و انگلیسی تا حد زیادی متفاوت است. در واقع حروف اضافه بین این دو زبان قابل معادل سازی نیستند.

    گاهی در یک جمله فارسی از حرف اضافه استفاده می کنیم در حالی که در معادل انگلیسی همین جمله هیچ حرف اضافه ای وجود ندارد (برعکس این موضوع هم زیاد اتفاق می افتد.).

     

    – همواره سعی کنید در مکالمه و یا ترجمه فارسی به انگلیسی، از ساختار و کلماتی استفاده نمائید که خود افراد انگلیسی زبان (نیتیو) آن ساختار و کلمات را بکار می برند.

    طبیعی است که برای این هدف لازم است شخص ترجمه کننده آنقدر متن انگلیسی خوانده باشد و نسبت به کالوکیشن ها و همایندهای زبان انگلیسی آشنا باشد تا بتواند به مانند انگلیسی زبان های نیتیو، مفهوم را منتقل کند.

    مجدداً تاکید میکنیم که صرفاً با ابتکار و خلاقیت های شخصی، بدون تسلط به کالوکیشن های زبان انگلیسی به هیچ وجه این امر میسر نخواهد بود.

     

    – امروزه با پیشرفت دانش و تکنولوژی، استفاده از ترجمه ماشینی فارسی به انگلیسی “اسم کوچک” نظیر ترجمه عبارت و متن با گوگل ترنسلیت Google Translate توسط عده ای، زیاد به چشم میخورد.

    همچنین بروز و ظهور نرم افزارهای ترجمه انگلیسی “اسم کوچک” و اخیراً نیز اپلیکیشن های اندروید و اپلیکیشن های ios برای ترجمه فارسی به انگلیسی عبارت “اسم کوچک” بوجود آمده اند.

    شاید بتوان برای استفاده روزمره در محاوره های انگلیسی و یا در زمان آموزش از این ابزارها استفاده نمود و به آن ها بسنده کرد، ولی در ترجمه هایی که قرار است در محیط ها رسمی نظیر جلسات کاری، پرزنت و ارائه در سمینارها و نمایشگاه ها، بستن قراردادهای تجاری، ترجمه و سابمیت مقالات علمی و تخصصی در مجلات و نشریات خارجی، ترجمه کتاب های تخصصی و پایان نامه ها و … ارائه شود، به هیچ عنوان استفاده صرف از این ابزارهای نوین برای ترجمه انگلیسی “اسم کوچک” پیشنهاد نمی شود.

    شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.

    ترتیب بر اساس:

    برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی‌، لیست لغات از بین خواهد رفت.

    واژه: اسم کوچک

    برابر ابجد: ۱۵۰

    اسم كوچك به انگليسي

    تلنده را بخوانید.تلنگ را بخوانید.تلنگ را بخوانید.

    این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.

    متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.


    Christian name, first name, forename

    این وبسایت جهت ارائه تجربه بهتر و بارگذاری سریعتر از کوکی استفاده می‌کند. (بیشتر بخوانید)

    دیکشنری آموزشی بیاموز، یک دیکشنری آنلاین و رایگان است که با هدف استفاده زبان
    آموزان زبان های
    انگلیسی، آلمانی و فرانسه طراحی شده. در طراحی این دیکشنری گذشته از استاندارد بودن محتوا، توجه
    ویژه ای
    به المان های آموزشی شده است.

    دیکشنری
    انگلیسی

    دیکشنری
    آلمانی

    دیکشنری
    فرانسه

    دیکشنری
    ترکی استانبولی
    اسم كوچك به انگليسي

    خانه

    وبسایت آموزشی

    درباره ما

    تماس با ما

    آموزش
    زبان ترکی

    آموزش
    زبان انگلیسی

    آموزش
    زبان فرانسه

    آموزش
    زبان آلمانی

    دیکشنری
    انگلیسی

    دیکشنری
    آلمانی

    دیکشنری
    فرانسه

    دیکشنری
    ترکی استانبولی

    خانه

    وبسایت آموزشی

    درباره ما

    تماس با ما

    آموزش
    زبان ترکی

    آموزش
    زبان انگلیسی

    آموزش
    زبان فرانسه

    آموزش
    زبان آلمانی

    فارسی و انگلیسی به عنوان دو زبان هندواروپایی واژگان بسیاری از زبان نیاهندواروپایی به ارث برده‌اند. بسیاری از این واژگانِ همانند شکل مشابهی نیز دارند. اما موضوع این مقاله فقط وام‌واژه‌هایی است که از فارسی به انگلیسی وارد شده‌اند. چه به‌طور مستقیم و چه از طریق یک یا چند زبان واسط.

    بسیاری از واژه‌های با ریشهٔ فارسی از مسیرهای متفاوتی به انگلیسی راه پیدا کرده‌اند. برخی از آن‌ها مانند پردیس (paradise) در دوران روابط فرهنگی میان ایرانیان و یونیان و رومیان باستان به زبان‌های یونانی و لاتین راه یافته و راه خود را تا انگلیسی ادامه داده‌اند. فارسی به عنوان زبان دوم جهان اسلام بسیاری از زبان‌های دنیای مسلمان‌نشین را تحت تأثیر خود قرار داده و واژه‌های آن وارد جهان اسلام شده‌اند.

    ایران تا سدهٔ نوزدهم تا حد زیادی برای جهانگردان انگلیسی‌زبان کشف نشده باقی‌مانده بود. جاده‌های زمینی تجاری‌ای که ایران و اروپا را بهم متصل می‌کرد از سرزمین‌هایی نامهربان با بیگانگان می‌گذشت و این موضوع ایران را را از اروپا جدا نگاه می‌داشت. همچنین تجارت در بندرهای ایرانی شاخاب پارس نیز در اختیار محلی‌ها بود. در مقابل فعالیت تجار متهور انگلیسی در بنادر شرق مدیترانه موجب شد تا برخی واژه‌های مرتبط با فرهنگ عثمانی راه خود را به زبان انگلیسی باز کنند. از همین رو بسیاری از واژه‌های این فهرست هرچند در اصل از فارسی‌اند اما از طریق زبان واسط ترکی عثمانی به انگلیسی وارد شده‌اند.

    بسیاری از واژه‌های فارسی-عربی هم به واسطهٔ زبان اردو در دوران استعمار بریتانیا در هند وارد انگلیسی شدند. زیرا فارسی زبان بین‌المللی هندوستان (پاکستان امروزین و شمال غربی هند امروزین) پیش از حکومت انگلیسی‌ها بود.

    برخی واژه‌های فارسی نیز در دوران روابط فرهنگی مورها و مسیحیان در شبه‌جزیره ایبری در سده‌های میانه وارد زبان‌های اروپایی (و در بعضی موارد زبان انگلیسی) شدند و به همین دلیل از زبان عربی به عنوان زبان واسط عبور کرده‌اند.
    اسم كوچك به انگليسي

    جهت اطمینان و مطالعه میتوانید به وند مراجعه کنید.


    _in_/im و _a_/ab:

    از آ/اَ/ان

    ﺗﻮﺿﯿﺢ: اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮای ﻧﻔﯽ ﺑه کار رﻓﺘﻪ، ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ اﺳﻢ و ﻓﻌﻞ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ‌ﺷﻮد.

    رﯾﺸﻪ: در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽِ ﺑﺎﺳﺘﺎن، ﻓﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑه ﺼﻮرت a/an ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ.

    ﻧﻤﻮﻧﻪ: آﮐﻨﺪن، اَنیران (غیر ایرانی)، آوردن، اَمُرداد (نامردنی، جاودان)


    _a_/ab:

    از اَبی

    ﺗﻮﺿﯿﺢ: اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ دﯾﺴۀ ﮐﻬن‌تر «ﺑﯽ» ﺑﻮده ﮐﻪ ﮐﺎرﺑﺮدی ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ آن دارد و ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ «ﺑﺪونِ» ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ: در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽِ ﻣﯿﺎﻧﻪ، ﺑﻪ‌ﺻﻮرت abi، در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت apaiy و در اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت


    _apo:

    از اَپا

    ﺗﻮﺿﯿﺢ: اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ دور، دور از، ﺑﯿﺮون از و از ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ: در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت apâ است.

    _api_/ apiy:

    از اَپی

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ رو،ی د،ر ﮐﻨﺎ،ر اﻓﺰون ﺑ،ﺮ
    ﺑﻪ ﻃﺮف ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت


    _ortho:

    از ارتا/اردا/ارد

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ راﺳ،ﺖ درﺳﺖ و
    ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرتǝrǝdua
    ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    ﻧﻤﻮﻧﻪ :اردﯾﺒﻬﺸ،ﺖ اردﺳﺘﺎ،ن اردﺑﯿ،ﻞ اردﮐﺎن.
    اسم كوچك به انگليسي


    _ex:

    شاید از اس/سُ/زُ

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ» ﺑﯿﺮون«،» ﺑﯿﺮون از «و
    »از «ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت -us-, uz و
    ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت ud ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ و در ﻓﺎرﺳﯽ ﻧﻮ
    ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻫ،ﺰ ا،ز ز ﺑﻪ ﺟﺎی ﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ.

    ﻧﻤﻮﻧﻪ :زدود،ن آزﻣﺎﯾ،ﺶ ﻫﺰﯾﻨﻪ.


    _up_/above:

    از اَف

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺑ،ﺮ ﺑﺎﻻ و روی ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت aiwi و
    ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت abiy ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    ﻧﻤﻮﻧﻪ :اﻓﺴﺮ( ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯽ ﻧﻬﻨد)، اﻓﺮاﺷﺘ،ﻦ
    اﻓﺰودن.

  • عکس پروفایل برا رفتن ب کربلا

  • _inter:

    از اندر

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :دﯾﺴﻪ ای دﯾﮕﺮ از《در》ﺑﻮده و ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ د،ر
    ﺑﯿ،ﻦ درون اﺳﺖ وﻟﯽ اﻣﺮوز ﺑﻪ ﭼﻢ در ﻣﯿﺎن ﯾﺎ ﺑﯿﻦ ﺑﻪ
    ﮐﺎر ﻣﯽ رود.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت antare و
    ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت antar ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.


    _ambi:

    شاید از اوبا

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻫﺮد،و ﺑﺎﻫﺮدو و…
    ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت


    _hypo:

    از اوپا

    اسم كوچك به انگليسي

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ زﯾﺮ و ﺑﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت


    _Poly:

    از بُل

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﻣﻌﻨﯽ ﭘﺮ و ﺑﺴﯿﺎر داد،ه ﻇﺎﻫﺮا
    دﯾﺴﻪ ای دﯾﮕﺮ از ﭘﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرتpurr ، زﺑﺎن
    ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت paru و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت


    _Pre:

    از پار/پری/پیرار

    اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻗﺒﻞ و ﭘﯿﺶ در زمان را میدهد.

    مانند پارسال،پیرارسال،پریروز

    _Para:

    از پارا/پرا

    این پیشوند از زبان اوستایی گرفته شده.
    مانند پاراهور،پراسو،پرآسه


    Post:

    از پَسا

    اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺑﻌﺪ( ﺑﻌﺪ از ﭼﯿﺰی)
    اﺳﺖ.


    _Peri:

    از پیرا/پر

    ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﭘﯿﺮاﻣﻮن(ﭘﯿﺮاﻣﻮن
    ﭼﯿﺰی)اﺳﺖ.

    رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرتpêrâ ، زﺑﺎن
    ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت pariy و ﻓﺎرﺳﯽ ﻧﻮ ﺑﻪ
    ﺻﻮرت -par-, pirâ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.


    trans:

    از تَرا

    اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﺮﺗﺎﺳﺮ و از ورا(ورای ﭼﯿﺰی)اﺳﺖ و از زﺑﺎن اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪﺷﺪه اﺳﺖ.


    homo:

    از هم/هن/ان

    ﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﻫﻢ معنی, syn

    دﯾﺲ ﮐﻬﻨﺘﺮ ﻫﻢ ﻫﻦ/ان ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ .ﻣﺎﻧﻨﺪ (ﻫﻢ):ﻫﻤﺎﯾﺶ
    ﻫﻤﺎور،د ﻫﻤﻨﺸﯿ،ﻦ ﻫﻤﺰﻣﺎ،ن ﻫﻤﺒﺴ،ﺖ ﻫﻤﺮاه .ﻣﺎﻧﻨﺪ
    (ﻫﻦ) :ﻫﻨﺪاﺧﺘﻦ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ(ان) :اﻧﺪازه ،اﻧﺒﺎﺷﺘﻦ
    اﻧﺪوﺧﺘن.

    ic_وics_:

    از ایک

    اﯾﻦ ﭘﺴﻮﻧﺪ دﯾﺴﻪ ﮐﻬﻦ ﺗﺮ از ﭘﺴﻮﻧﺪ» ای«اﺳﺖ.
    مانند تاریک،نزدیک.

    ==

    A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

    ==

    Babouche

    ریشه‌شناسی: از فارسی «پاپوش».

    Babul

    ریشه‌شناسی: فارسی گیاه «بابُل»، هم‌ریشه با سنسکریت babbula, babbla (درخت صمغ عربی). این درخت احتمالاً بومی سودان است اما از شمال آفریقا تا آسیا و هند گسترده شده.

    Badian

    ریشه‌شناسی: فرانسوی badiane، از فارسی گیاه «بادیان».

    Baghdad

    از فارسی میانه «بغداد»Bhagadad به معنای “هدیهٔ خداً.

    Bakhtiar

    ریشه‌شناسی: فارسی «بختیار» Bakhtyr، شاید از «بخت یار» به معنای «خوشبخت». عضوی از مردم بختیاری.

    Baksheesh

    از فارسی «بخشش» از فعل «بخشیدن». در انگلیسی به معنای انعام.

    Balaghat

    ریشه‌شناسی: شاید از هندی، از فارسی «بالاً (از فارسی میانه) + هندی gaht» گذشتن”. فلات برفراز کوه‌ها.

    Baluchi

    ریشه‌شناسی: فارسی «بلوچ»، «بلوچی». از اقوام هندوایرانی که در ناحیهٔ بلوچستان زندگی می‌کنند.

    Baluchistan

    ریشه‌شناسی: ناحیه‌ای در آسیای غربی، از فارسی «بلوچستان». قالیچه‌ای با رنگ‌های تیره که توسط چادرنشینان بلوچی و سیستانی بافته می‌شود.

    Ban (title)

    فرماندار کرواسی، از صربو-کرواتی. «ارباب، فرماندار، حکمران»، از فارسی «بان».

    Bank

    ریشه‌شناسی:از بانک و هم معنی دیگر در فارسی بایگ.

    Barbican

    ممکن است از فارسی «خانه» یا «برج و بارو» باشد.

    Barsom

    ریشه‌شناسی: فارسی «بَرسم»، از فارسی میانه bursam، از اوستایی barsman. چوبی مقدس در آیین زرتشتی.

    Bas

    ریشه‌شناسی: هندی bas، از فارسی «بس» به معنای «کافی و اندازه».

    Bazaar

    از فارسی «بازار»، از فارسی میانه bahâ-zâr به معنای «جای قیمت».

    Bazigar

    ریشه‌شناسی: هندی bazigar، از فارسی «بازیگر». برای نامیدن چادرنشینان دوره گرد مسلمان در هند به کار می‌رود.

    Bedeguar

    ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه bedegard، از فارسی «باداورد». نوعی گیاه.

    Begar

    ریشه‌شناسی: هندی begaar، از فارسی «بیکار».

    Begari

    بنگرید به بالا.

    Beige

    ریشه‌شناسی: فرانسوی، شاید از ایتالیایی پنبه bambagia، از لاتین میانه bambac-,bambax، از یونانی میانه bambak-,bambax، احتمالاً از واژه‌ای ترکی که اکنون پنبه pamuk می‌خوانند و احتمالاً با منشأ فارسی «پنبه». پارچه ساخته شده با پنبه با رنگ قهوه‌ای مایل به زرد خاکستری.
    این واژه شاید هم از cam byses گرفته شده باشد (یونانی byssos لباس فاخر، bysses یا byses به نخ درجه یک می‌گفتند که لباس شاهزادگان پارسی بود) فارسی «کمبوجیه»، بابلی kam buzi، نام شاه ایران که به لباسش تعمیم داده شده.

    Belleric

    ریشه‌شناسی: فرانسوی، از عربی «بَلیلَج»، از فارسی گیاه «بَلیله». میوه‌ای از خانوادهٔ بادام هندی.

    Bellum

    ریشه‌شناسی: از فارسی «بَلَم»، قایق هشت‌نفره.

    Benami

    ریشه‌شناسی: هندی benaam، از فارسی «به نام» + «ـ ی».

    Bezoar

    از «پادزهر». که بیشتر در پزشکی و رنگ‌سازی شرقی کاربرد دارد.

    Bheesty

    ریشه‌شناسی: از فارسی «بهشتی». در هند: حمل‌کنندهٔ مخصوص آب برای خانه یا هنگ.

    Bhumidar

    ریشه‌شناسی: هندی bhumidar، از «بوم» زمین (از سنسکریت و ایرانی Bumi و فارسی باستان Bum) + «دار» (پسوند فارسی). در هند: زمیندار بزرگ.

    Bibi
    ریشه‌شناسی: هندی bibi، از فارسی.

    Bildar

    ریشه‌شناسی: هندی beldar، از فارسی «بیل دار». در کاربرد حفار و حفرکننده.

    Biryani

    ریشه‌شناسی: هندی و اردو biryaan، از فارسی «بِریان». غذایی هندی مخلوطی از:گوشت یا ماهی، سبزیجات، برنج همراه با زعفران و زردچوبه.

    Bobachee

    ریشه‌شناسی: هندی babarchi، از فارسی «باورچی» آشپز مرد.

    Bombast

    ریشه‌شناسی:از فرانسوی میانه bombace، از لاتین میانه bombac-، از لاتین bombyc-، ابریشم و کرم ابریشم، از یونانی bombyk-، ابریشم و جامهٔ ابریشمین؛ احتمالاً از ریشهٔ فارسی «پنبه».

    Borax

    ریشه‌شناسی: از فارسی «بوره».sodium borate.

    Bostanji

    ترکی bostanci، به معنای باغبان. از bostan از فارسی «بوستان»: «بو» عطر + «ستان» جایگاه. شغلی درباری در باغ‌های سلطنتی عثمانی.

    Bronze

    ریشه‌شناسی: شاید از فارسی فلز «برنج».

    Brinjal

    ریشه‌شناسی: از فارسی «بادنجان»، احتمالاً از سنسکریت vaatingana.

    Buckshee

    ریشه‌شناسی: هندی bakhsis، از فارسی «بخشش».

    Budmash

    ریشه‌شناسی: فارسی «بدمعاش»، «بد» (از فارسی میانه vat) + معاش (عربی). در هند به شخص بدسیرت و هرزه گویند.

    Bukshi

    ریشه‌شناسی: فارسی «بخشی» (بخشنده). در هند: مأمور پرداخت.

    Bulbul

    ریشه‌شناسی: از ریشهٔ ایرانی و گرفته‌شده از عربی. فارسی «بلبل».

    Bund

    ریشه‌شناسی: هندی band، از فارسی «بند». درهند: سدی برای جلوگیری از نفوذ آب.

    Bunder Boat

    ریشه‌شناسی: هندی bandar، از فارسی «بندر». قایق ساحلی در خاور دور.

    Bundobust

    ریشه‌شناسی: هندی band-o-bast، از فارسی «بند و بست». در هند: مرتب یا تسویه کردن جزئیات.

    Burka

    ریشه‌شناسی: روسی، احتمالاً از buryi «قهوه‌ای تیره» (اسب). احتمالاً از ریشهٔ ترکی burقرمز روباهی؛ این واژه احتمالاً از فارسی گرفته شده «بور» (قهوه‌ای مایل به سرخ).

    Burkundaz

    ریشه‌شناسی: هندی barqandz، از فارسی «برق انداز». «برق» (عربی) + «انداز». نیروهای مسلح یا پلیس هند در سدهٔ ۱۸ و ۱۹ میلادی.

    Buzkashi

    از فارسی «بز کشی».

    Caftan

    ریشه‌شناسی: روسی kaftan، از ترکی، از فارسی «خفتان». ردایی نظامی، تا قوزک پا و آستین‌های بسیار بلند و پرشده از پنبه یا ابریشم و یراق کمربندی رایج در سده‌های میانی اسلام.

    Cake

    از کاک(kaak) در پارسی باستان.


    Calabash

    احتمالاً از فارسی «خربزه».

    Calean

    ریشه‌شناسی: از فارسی «قلیان».

    Calender

    ریشه‌شناسی: فارسی «قلندر»، از عربی، از فارسی kalandar(کلندر؟) انسان ژولیده، یکی از فرقه‌های صوفیه که درویشانه زندگی می‌کردند.

    Camaca

    ریشه‌شناسی: انگلیسی میانه، از فرانسوی میانه camocas یا لاتین میانه camoca، از عربی «کمخا، از فارسی» کَمخا پارچه‌ای منقش از ابریشم یا موی شتر.

    Cambodia

    فارسی باستان Kabujia. فارسی «کمبوجیه». نام کشور کامبوج بنگرید به Kamboh.

    Candy

    از عربی «قندی»، از فارسی «قند».

    Carafe

    از عربی «قرافه»، «پاشیدن»، از فارسی «قرابه».

    Caravan

    ریشه‌شناسی: ایتالیایی caravana, carovana، از فارسی «کاروان».

    Caravansary

    ریشه‌شناسی: فارسی “کاروانسراً.

    Carcass

    ریشه‌شناسی: فرانسوی میانهcarcasse، از فرانسوی باستان carcois، شاید از carquois, carquais به معنای ترکش، از تغییر tarquais، از لاتین میانه tarcasius، از عربی «ترکَش»، از فارسی «ترکش». از تیر (از فارسی باستان tigra «نوک‌تیز») + -کش (از «کشیدن»، از اوستایی karsh-).

    Carcoon

    ریشه‌شناسی: هندی kaarkun، از فارسی «کارکُن». در هند: دفتردار، منشی.

    Cash

    ریشه‌شناسی: از سنسکریت karsa، واحدی در وزن طلا و نقره، هم‌ریشه با فارسی باستان karsha-، واحد پولی ایران هخامنشی.

    Cassock

    ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه casaque، از فارسی «کژاکند» (قزاگند). «کژ» (کج) ابریشم کم بها + «آگند» (از آکندن: پر کردن). لباسی که درون آن را با ابریشم و پنبه پر می‌کردند.

    Caviar

    از فرانسوی caviar، از ایتالیایی یا ترکی وارد انگلیسی شده، از فارسی «چاو-دار» به معنی «تکه‌ای از قدرت». به دلیل اینکه ایرانیان باستان کاملاً از خواص مفید و نیروبخش آن آگاه بوده‌اند.[۱]

    Ceterach

    لاتین میانه ceterah، از «شیطرگ»، فارسی «شاه تره». گیاهی از خانوادهٔ سرخس.

    Chador

    هندی caddar، از فارسی «چادر». پوشش رایج میان بانوان مسلمان و هندو، به ویژه در ایران و هند.

    Chakar

    هندی chakor، از فارسی «چاکِر». در هند: خادم و نوکر خانه و دفتر.

    Chakari

    «چاکری». در هند: خادم خانگی و عمومی.

    Chakdar

    از پنجابی chakdar، از chak(«حق تصدی» از سنسکریت cakra) + «دار». در هند: مالک دارای زمین‌های اجاره‌ای و برزگران.

    Chalaza

    اسلاوی باستان zledica «باران منجمد»، فارسی «ژاله» (در معنای تگرگ).

    Chappow

    فارسی «چپاو» یا «چپاول».
    Charka

    هندی carkha، از فارسی «چرخه». چرخ (از فارسی میانه chark، اوستایی chaxra-، سنسکریت cakra). دستگاهی که در هند برای ریسیدن پنبه استفاده می‌کنند.

    Charpoy

    از فارسی «چارپای». رختخواب طنابی در هند.

    Chawbuck

    هندی cabuk، از فارسی «چابک». در هند: تازیانهٔ بزرگ.

    chemical

    از فارسی «کیمیا»

    Cheque

    از فارسی «چِک». ایرانیان برای نخستین بار چک را اختراع کردند. بانک‌ها در امپراتوری ساسانی در سده نخست پ. م اوراق بهاداری را به کار می‌بردند به نام «چک». که پایهٔ چک‌های امروزی است.

    Check

    از فرانسوی باستان eschequier «جلوگیری کردن» (در شطرنج)، از eschec، از لاتین میانه scaccus، از فارسی «شاه» (در شطرنج). در سدهٔ هفده این کلمه معنای عمومی «ممانعت کردن از دزدی» را گرفت و سرانجام در ۱۷۹۸ نام نخستین چک‌های بانکی را به خود گرفت.

    Checkmate

    از فرانسوی میانه eschec mat، از فارسی «شاه‌مات» (شاه نمی‌تواند بگریزد)، شطرنج.

    Chess

    از روسی shach، از فارسی «شاه»، مختصر «شاه‌مات»، شطرنج.

    Cheyney

    ریشه‌شناسی: احتمالاً از فارسی «چینی». پارچه‌ای پشمی در سده‌های ۱۷ و ۱۸.

    Chick

    هندیciq، از فارسی chiq. پرده و محافظی برای ورودی ساختمان در هند و آسیای شرقی.

    Chillum

    ریشه‌شناسی:هندیcilam، از فارسی «چَلَم».

    Chilamchi

    ریشه‌شناسی:هندیcilamci، از فارسی «چَلَمچی». در هند:ظرف فلزی شستشو.

    China

    از فارسی «(ظرف) چینی»، از چینی.

    Chinar

    هندی chinar، از فارسی «چنار». گونه‌ای درخت آسیایی.

    Chobdar

    هندی cobdar، از فارسی «چوبدار». «چوب» (از فارسی میانه chup) + «دار».

    Cinnabar

    احتمالاً از عربی «زنجَفر»، از فارسی «شنگرف».

    Coomb

    انگلیسی میانه combe، از انگلیسی باستان cumb، واحد اندازه‌گیری مایعات؛ وابسته با آلمانی میانهٔ جنوبی kump قدح، کاسه و آلمانی میانهٔ شمالی kumpf، فارسی «گنبد».


    Come و comma

    از ریشه «گام» است که در پهلوی و اوستایی نیز موجود است. واژه گام به باور نگارنده حتی می‌تواند ریشه Go در زبان انگلیسی باشد.


    Culgee

    ریشه‌شناسی: هندیkalg، از فارسی «کلگی» پر تزیینی. پری که هندیان بر دستار سرخود ی زدند.

    Cummerbund

    هندی kamarband، از فارسی «کمربند».

    Cushy

    هندی khush، از فارسی «خوش».

    Daeva

    Daeva, deva از اوستایی daevo؛ فارسی «دیو». روح شیطانی در آیین زرتشتی.

    dafadar

    از فارسی «دفعه دار». «دفعه» (عربی)+ «دار».

    Daftar

    هندی daftar، از فارسی «دفتر»، از عربی «دِفتر»، از یونانی diphtheria(چرم، پارچه نوشتنی).

    Daftardar

    ریشه‌شناسی: هندی daftardar، از فارسی «دفتردار».

    Dakhma

    ریشه‌شناسی: فارسی «دخمه»، از فارسی میانه dakhmak، از اوستایی daxma-(مکان جنازه).

    Daroga

    ریشه‌شناسی:هندی daroga، از فارسی «داروغه». در هند: رئیس افسران.

    Darvesh

    از فارسی «درویش».

    Darzi

    هندی darzi، از فارسی «درزی». خیاط یا صنف خیاطان هندو در هند.

    Das

    سنسکریت dassa دشمن، بنده، احتمالاً وابسته با فارسی «داه» غلام، اوستایی dahyn-, dainhu-, danghu- سرزمین، فارسی باستان dahyn- سرزمین، ایالت، سنسکریت dasyu بیگانه. خادم هندویی در هند.

    Dastur

    هندی dastur سنت، از فارسی «دستور». هزینهٔ عمومی.

    Dastur

    از فارسی «دستور». موبد موبدان در کیش زرتشتیان هند.

    Dasturi

    هندی dasturi، از فارسی «دستور». پاداش.

    Defterdar

    ترکی، از فارسی «دفتردار». در ترکیه: مأمور حساب‌های مالی.

    Dehwar

    فارسی «دِه وَر». ارباب دارای بنده و غلام.

    Del

    فارسی «دل».

    Dervish

    از فارسی «درویش»، از فارسی میانه darweesh.

    Dewan

    ریشه‌شناسی: هندی diwan، از فارسی «دیوان». کتاب محاسبات.

    Demitasse

    از فرانسوی «نیم فنجان» demi+tasse. فرانسوی باستان وام گرفته از عربی «تسَه» از فارسی «تشت».

    Div

    از فارسی «دیو».

    Divan

    از فارسی «دیوان»، از فارسی باستانdipi («نوشته»)+ vahanam(«خانه»).

    Doab

    ریشه‌شناسی: فارسی «دوآب». سرزمینی در میان دو رودخانه.

    Dogana

    ریشه‌شناسی: از فارسی «دوگانه»، دیوان محاسبه. گمرگ ایتالیایی.

    ریشه شناسی: از دامنه پارسی.

    Douane

    ریشه‌شناسی: از فارسی «دیوان». گمرک.

    Dubber

    ریشه‌شناسی: از فارسی «دبه». بطری چرمی در هند برای نگهداری روغن و مایعات.

    Duftery

    ریشه‌شناسی: از «دفتر» + «ـ ی». پسر پادو در ادارات و دفاتر.

    Dumba

    ریشه‌شناسی: فارسی «دُمب». گوسفند دُم‌پهن بخارایی و قرقیزی.

    Durbar

    ریشه‌شناسی: از فارسی «دربار». حضار در برابر شاه.

    Durwan

    ریشه‌شناسی: از فارسی «دربان». «در» (از فارسی میانهdar، از فارسی باستان duvar-)+ «بان».

    Dustuck

    ریشه‌شناسی: هندی dastak، از فارسی «دستک/دسته». (دستگیره)

    Emblic

    لاتین نوemblica، از عربی «اَملَج»، از فارسی «آمُله». درختی از خانوادهٔ Phyllanthus emblica.

    Enamdar

    هندی in’aamdaar، از فارسی «انعام دار».

    Euphrates

    از فارسی باستان Ufratu «شایسته برای عبور».

    Farsakh

    عربی «فرسخ»، از فارسی «فرسنگ». واح اندازه‌گیری در حدود ۱۰ کیلومتر.

    Farsi

    نامی برای زبان فارسی در عربی. در عربی «پ» وجود ندارد و این نام پس از حملهٔ اعراب به ایران به جای «پارسی» در ایران رایج شد.[نیازمند منبع]

    Fallow

    از واژه پَیرو در زبان فارسی آمده است.

    Faujdar

    هندی fawjdaar، از فارسی «فوج دار». «فوج» (عربی)+ «دار». افسر جزء در هند.

    Faujdari

    از فارسی «فوج‌داری». دادگاه جنایی در هند.
    Ferghan

    از فارسی «فرغانه». منطقه‌ای در آسیای مرکزی. نوعی قالیچهٔ ایرانی که با پنبه بافته می‌شود. با زمینهٔ آبی یا قرمز تیره و با گل حنا رنگ آمیزی می‌شود و بسیار نفیس است.

    Feringhee

    از فارسی «فرنگی»، از فرانسوی. Frankish. شخص اروپایی. زیرا اولین برخورد مسلمانان با اروپاییان به‌خصوص اروپاییان غربی در زمان «شارلمانی» پادشاه فرانک‌ها رخ داد. عربی «فرنجی» و در عثمانی با تلفظ feringhee.

    Fers

    انگلیس میانه، از فرانسوی میانه fierce، از عربی «فَرزَن»، از فارسی «فرزین». وزیر شطرنج.

    Fida’i

    عربی «فِداء + ـ ی». فداییان و پیروان اسماعیلیه و حَشّاشین.

    Firman

    از فارسی «فرمان»، از فارسی باستان framânâ.

    Far

    از واژه فرای فارسی، به معنی دور، در سانسکریت و کُردی پَر ، هم ریشه با پرت (به معنای دور انداختن)

    Gatch

    از فارسی «گچ».

    Ghee

    از فارسی «گَردان». آمیختن.

    Galingale

    از فارسی «خَلَنجان». گونه‌ای گیاه.

    Gherkin

    احتمالاً از فارسی میانه angArah «هندوانه». خیار ریز هندی که در خیارترشی استفاده می‌شود.

    Ghorkhar

    از فارسی «گوره خر». در هند :خرهای وحشی در شمال هند.

    Giaour

    از فارسی «گَئُر/گَبر». (آتش‌پرست).

    Gigerium

    از لاتین gigeria امحا پرنده، شاید از فارسی «جگر».

    Gizzard

    نزدیک یهgysard، تحول یافته یgysar، از انگلیسی میانه giser, gyser، از فرانسوی باستان شمالی guisier «جگر» (مخصوصا برای پرندگان)، از لاتین gigeria، شاید از فارسی که با «جگر» پیوند دارد.

    Gul

    ریشه‌شناسی: فارسی «گل». گل سرخ.

    Gulhinnai

    ریشه‌شناسی: «گل» +”حِنّاء (عربی). نوعی قالیچهٔ ایرانی.

    Gulmohar

    ریشه‌شناسی: هندی gulmohur، از فارسی «گُل‌مُهر». سکهٔ طلا.

    Gunge

    ریشه‌شناسی: هندی gãj، از ریشهٔ ایرانی. فارسی «گنج».

    Gymkhana

    ریشه‌شناسی: احتمالاً تغییریافتهٔ (متأثر در واژهٔ gymnasium) هندی gend-khana «جای شلوغ». از فارسی «خانه».

    Halalcor

    هندیhalalkhor، از فارسی «حلال خور».

    Havildar

    هندی hawaldar، «حواله» (عربی)+ «دار». افسر وظیفه و مأمور اجرایی در ارتش هند.

    Hyleg

    از فارسی «هیلاج». وضعیت ستارگان در نجوم برای تخمین زمان تولد.

    Hindi

    از فارسی «هندی». زبانی بومی در مناطق شمالی هند و رسمی در سراسر هند.

    Hindu

    از فارسی میانه «هندو»، از اوستایی hendava، از سنسکریت saindhava «هندی».

    Hindustan

    هندی Hindustan، از فارسی «هندوستان» (سرزمین هندوها).
    Hindustan is Persian, in Hindu language, the country is called Bharat.

    Hircarrah

    فارسی «هرکاره». «هر» (از فارسی باستان haruva-)+ «کار» (از فارسی میانه، از فارسی باستان kar-)

    Homa

    hom از فارسی «هوم»، از اوستایی haoma. درختی مقدس برای زرتشتیان و در میانرودان درخت زندگی بود.

    India

    از فارسی «هند».

    Iran

    از فارسی میانه Iran = Aryan

    Ispaghol

    گیاه «اسبغول». در لغت به معنای «گوشِ اسب». asp(فارسی میانه:اسب)+ «غول»(:گوش).

    Jolt

    از فارسی دری و لهجهٔ مشهدی به معنای تکان خوردن می‌باشد. در لهجه مشهدی جل جل کردن رواج بسیار دارد.

    Jackal

    از فارسی «شَغال»، گونه‌ای سگسان از خانوادهٔ سگ‌سانان در آفریقا و آسیای جنوبی.

    Jagir

    از فارسی «جاگیر». عوارض مالیاتی شخصی در شمال هند و پاکستان برای ادارهٔ بخش.

    Jama

    از فارسی «جامه». لباس بلندی که هندی‌ها و پاکستانی‌ها می‌پوشند.

    Jasmine

    از فارسی «یاسمن». گونه‌ای یاس بالا روندهٔ خوشبو.

    Jemadar

    هندی jama’dar/jam’dar. «جمع/جمعیت» (عربی)+ «دار». ستوان در ارتش هند.

    Jezail

    فارسی «جزایر/جزایل». نوعی تفنگ بزرگ پایه دار.

    Jujube

    یونانی zizyphon، از فارسی «زیزفون». گونه‌ای گیاه.

    Julep

    از فارسی «گل آب». شربت طبی. امروزه در آمریکا به آن ویسکی یا ودکا با نعنا گفته می‌شود از فرهنگ معاصر هزاره

    Jungle

    از فارسی «جنگل»

    Kabob

    احتمالاً از فارسیِ «کباب»، یا از عربی‌شده یا اردوشدهٔ نام فارسی آن.

    Kabuli

    فارسی «کابُلی»، وابسته به کابل.

    Kaftan

    از فارسی «خفتان».

    Kajawah

    از فارسی «کجاوه». نشیمنی بر دو شتر برای حمل و نقل در هند.


    Kala-Azar

    از هندی kala(سیاه)+ «آزار». بیماری واگیردار عفونی سخت آسیایی ناشی از کمخونی.

    Kamarband

    In English it refers to the wide belt made of a wide band of silk or shiny cloth worn by men around the waiste as part of a Black Tie suit. It entered the English language in India from the colonial times. But it is a Persian word, Kamar = waiste and Band = band, binder meaning Belt.

    Kamboh

    ریشه‌شناسی: در فرهنگ وبستر: «اعضای طبقهٔ پایین در پنجاب که به‌خصوص در کشاورزی گماشته شده‌اند». این تعریف در فرهنگ وبستر از ریشهٔ عنوانی فارسی آمده که ظاهراً در حال به افراد شرور افغانی و کشمیری می‌گویند. این عنوان کاربردی بسیار عمومی دارد که در دورهٔ پادشاهی مغولان در هند مخصوصاً اکبر و جهانگیر رایج شد.
    بنابر دانشنامهٔ بریتانیکا سیدها (منظور گدایان است) و کامبوها افراد پستی بودند که در زمان حکومت اسلامی در هند زندگی می‌کردند.
    این واژه صورت کنونی واژهٔ Kambojas است. خاندان معروف جنگاور هندوایرانی؛ که در نوشته‌های سنسکریت و پالی در زمان امپراتوری آشوکا ثبت شده؛ و با نام کامبیز/کمبوجیه در فارسی باستان وابستگی دارد.
    بنابر متون ودایی مانند مهابهاراتا از کشاترا (جنگاور)های اصیل بودند. این‌ها مانند سکاها و پهلوها جنگاورانی اصیل و خارجی بودند (هندی نبودند) و چون با آیین هندو و برهمنی مخالفت داشتند و بیشتر بودایی بودند به‌مرور در هند به زوال کشانده شدند. البته کامبوها یا کامبُجاها در بنگال، سریلانکا و کامبوج نیز حکومت می‌کردند.

    Karez

    ریشه‌شناسی:فارسی «کاریز». قنات.

    Kemancha

    ریشه‌شناسی: از فارسی «کمانچه». رایج در خاورمیانه، قفقاز و آسیای میانه.

    Kerana

    ریشه‌شناسی:از فارسی «کَرنای».

    Kenaf

    ریشه‌شناسی:فارسی «کنف». گیاهی از خانوادهٔ Hibiscus cannabinus.

    Khaki

    فارسی «خاکی».

    Khakhsar

    ریشه‌شناسی:هندیkhâksâr، از فارسی «خاکسار». گروهی مسلمان ناسیونالیست در هند.

    Khan

    عربی «خان»، از فارسی (نباید با واژهٔ آلتایی «خان» اشتباه گرفت). کاروانسرا در برخی کشورهای آسیایی.

    Khankah

    ریشه‌شناسی:هندی khânaqâh، از فارسی «خانقاه». «خانه» + «گاه».

    Khidmatgar

    «خدمﺔ» (عربی)+ «گر». در هند: نوکر.

    Khoja

    ریشه‌شناسی:از فارسی «خواجه». عنوانی احترام آمیز.

    Khuskhus

    ریشه‌شناسی:هندی khaskhas، از فارسی «خس‌خس». گیاه معطر هندی.

    Kincob

    ریشه‌شناسی:هندیkimkhab, kamkhwab، از فارسی «کم خاب». پارچی زربفت.

    Kiosk

    از فارسی «کوشک»، یا از فارسی میانه gōšak «گوشه».

    Koftgari

    هندیkoftgar، از فارسی «کوفتگر». زرکار/فلزکار هندی.

    Koh-i-noor

    از فارسی «کوه نور». الماسی معروف که در سال ۱۸۴۹ به دست انگلیس افتاد.

    Kotwal

    هندیkotwal، از فارسی «کوتوال». رئیس پلیس در هند.

    Kotwalee

    هندیkotwalee، از فارسی «کوتوالی». ادارهی پلیس در هند.

    Kran

    فارسی «قِران». سکهٔ نقره واحد پولی ایران از ۱۸۲۶ تا ۱۹۳۲، سکهٔ نقره.

    Kurta

    هندی و اردوkurta، از فارسی «کُرته». پیراهن بی یقهٔ نازک.

    Kusti

    فارسی «کُستی/کُشنی»، از فارسی میانه kust, kustak «کمر». ریسمانی مقدس که زرتشتیان به کمر می‌بندند.

    Lac

    هندیlakh، از فارسی «لاک». مانند لاک انگشت.

    Lamasery

    فرانسوی lamaserie، از lama+serie(از فارسی “سَراً)

    Larin

    ریشه‌شناسی:فارسی «لاری». نوعی پول نقره در بخش‌هایی از آسیا.

    Lascar

    اردو lashkarī، از فارسی «لشکری». توپخانه در هند و انگلیس.

    Lasque

    ریشه‌شناسی: احتمالاً از فارسی «لَشک/لاشک» (قطعه). قطعه الماس نامرغوب در هند.

    Leucothoe

    شاهزادهٔ افسانه‌ای ایرانی که گمان می‌رود آپولو را به توت‌فرنگی شیرین مسخ کرد. گونهٔ این گیاه در آسیا و آمریکا.

    Lemon

    از انگلیسی میانه limon، از فرانسوی باستان limon، از ایتالیایی limone، از لاتین میانه līmōnium، از عربی «لَیمون»، از فارسی «لیمون/لیمو». این میوه در سده ۱۵ م. به انگلستان برده شد.

    Lilac

    از فارسی «لیلکی»، از «نیلک» (نیلی).

    Lungī

    هندیlungī، از فارسی «لُنگی». لنگی که در هند، پاکستان و برمه مردان استفاده می‌کنند.

    Laari

    ریشه‌شناسی: احتمالاً از دیوهی (زبان مالدیو)، از «لاری». پول مالدیو.

    Leg

    از فارسی لنگ با کسره

    Magic

    انگلیسی میانهmagik، از فرانسوی میانه magique، از لاتینmagicus، از یونانیmagikos، ازmagos, magus جادوگر (از ریشهٔ ایرانی، فارسی باستان magu- «مغ»).

    Magus, magi

    از magus، از فارسی باستان magu- «شخص مقتدر»، فارسی «مغ». روحانی زرتشتی. در عهد جدید از سه مغ نام برده شده که از شرق می‌آیند و بشارت میلاد عیسی را می‌دهند.

    Malguzar

    هندیmalguzar، از «مال» (عربی)+ «گذار». در هند:مالک.

    Manichean

    لاتینManichaeus مانوی، از یونانی Manichaios، فارسی «مانوی». پیرو آیین مانی در سده ۳ م.

    Manticore

    از فارسی باستان «آدمخوار». martiya-(آدم)+ khvar-(خوردن). موجودی افسانه‌ای با سر انسان و شاخ، بدن شیر و دم اژدها یا عقرب.

    Markhor

    فارسی «مارخور» (خورندهٔ گاو). بزی کوهی در افغانستان و هند.

    Mazdak

    فارسی «مزدک». اصلاحگر زرتشتی در دوران ساسانی در سده ۵ م. از Mazda.

    Mazdakite

    فارسی «مزدکی». پیرو اصلاحات مزدک.

    Mazdoor

    هندیmazdur، از فارسی «مُزدور». کارگر هندی.

    Mehmandar

    فارسی «مهماندار».

    Mehtar

    فارسی «مهتر». «مه» (از فارسی میانهmeh, mas)+ «تر» (از فارسی میانه، از فارسی باستان-tara-)

    Mesua

    لاتین نو، از نام دانشمند ایرانی مسیحی و طبیعت‌شناس یوحنا ابن مساویه (Johannes Mesue) متوفی به سال ۲۳۶ هـ. ش نوعی درخت آسیایی.

    Mezereon

    انگلیسی میانه mezerion، از لاتین میانه mezereon، از عربی «مازریون»، از فارسی. گیاه مازریون.

    Mirza

    فارسی «میرزا».

    Mithra

    ایزد ایرانی «میترا».

    Mithraeum

    ایزد ایرانی «میترا».

    Mithraism

    آیین «مهرپرستی». ایزد ایرانی «میترا».

    Mobed

    فارسی «موبد». روحانی زرتشتی.

    Mogul

    فارسی «مغول».

    Mohur

    هندی muhur/muhr، از فارسی «مُهر». سکهٔ طلا در زمان حکومت مغولان بر هند، تبت و نپال.

    Mummy

    انگلیسی میانه mummi، از فرانسوی میانه momie، از لاتین میانه mumia، از عربی «مومیاء» (مومیایی)، از فارسی «موم».

    Murra

    ریشه‌شناسی: لاتین، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی مانند یونانی morrhia/murra؛ وابسته با فارسی «مُر/مور» گلوله شیشه‌ای کوچک. مادهٔ پرسلین برای ساختن ظروف چینی در روم.

    Musk

    از فارسی میانه musk، از سنسکریت muska «تخم» کوچک‌شدهٔ mus «موش». مُشک.

    Musth

    هندی mast، از فارسی «مست». هم‌ریشه با سنسکریت madati «او خوشی می‌کند». ماده‌ای بدبو که فیل در زمان جفت گیری در حالت شهوانی از بالای گوش‌های خود تراوش می‌کند.

    Mussulman

    از فارسی «مسلمان». «مسلم» (عربی)+ «- ان».

    Nakhuda

    ریشه‌شناسی:فارسی «ناخدا» ناو «+» خدا (از فارسی میانه khutāi).


    Namaz

    ریشه‌شناسی:فارسی «نماز». هم‌ریشه با سنسکریت namas «کرنش و احترام».

    Naphtha

    از لاتین، از یونانی، از منشأ ایرانی. اوستایی napta «نمناک»، فارسی «نفت». شاید هم‌ریشه با یونانی nephos «تاریک».

    Nargil

    ترکی nargile، فارسی «نارگیلِه» از «نارگیل».

    Nauruz

    فارسی «نوروز».

    Nay

    ریشه‌شناسی:فارسی «نای». آلتی موسیقی.

    Neftgil

    ریشه‌شناسی:آلمانی، از فارسی «نفتاگِل».

    New

    از نو ، نوین ، نوآیین

    Noوnot

    نه ، نا(گویش طبری و اوستایی)


    Now

    از نُون(فرهنگ پهلوی) ، نوُ(افغانی). همینطور در اکنون گا نون را می بینیم اکنون(اک+نون)

    Numdah

    ریشه‌شناسی: هندی namda، از فارسی «نَمَد»، از فارسی میانه namat، اوستایی namata. زیراندازی که در هند و ایران با پوست بز درست می‌شود.

    Naan

    ریشه‌شناسی:هندی و اردو nan، از فارسی «نان»، بلوچی nayan، سغدی nyny. نان هندی.

    Nuristani

    ریشه‌شناسی:فارسی «نورستانی». «نور» + «-ستان». ناحیه‌ای در شمال افغانستان.

    orange

    از میلانی narans، از عربی «نارنج»، از فارسی «نارنگ»، از سنسکریت nāraṅga، از زبان‌های دراویدی مانند تامیلی و مالایالام.

    Padishah

    از فارسی «پادشاه»، از فارسی میانه pādishah، از فارسی باستان pati+xshay-. شاه در ایران، سلطان در ترکیه و حاکم انگلیسی در هند.

    Pahlavi

    ریشه‌شناسی:فارسی میانه «پهلوی». زبان فارسی در زمان ساسانیان.

    Pajama

    از هندیpaajaama، از فارسی «پای جامه».

    Paneer

    هندی/اردوpanir، از فارسی «پنیر». پنیر نرم هندی.

    Papoosh

    از papouch، از فرانسوی، از فارسی «پاپوش». بنگرید به babouche.

    Para

    ریشه‌شناسی: ترکی، از فارسی «پاره». واحد پولی در ترکیه.

    Paradise

    از یونانی paradeisos(باغ چینه بسته)، از فارسی باستان paradaida «دورتادور دیواربندی شده».

    Parasang

    لاتین parasanga، از یونانی parasanges، از ریشهٔ ایرانی، فارسی «فرسنگ». واحدی به درازای ۶ ک‌م.

    Pargana

    ریشه‌شناسی: هندی pargana، از فارسی (پرکاله؟). مجموعه شهرک‌های اجرایی در هند.

    Parsee

    ریشه‌شناسی: از فارسی باستان parsi «پارسی». زرتشتیان هند که در سدهٔ ۷ م پس از هجوم اعراب به ایران، به هند مهاجرت کردند.

    Parthia

    از لاتین، از فارسی باستان parthava- «پارت». در ریشه با «پارس» هم‌معنی است.

    Parthian

    بنگرید به Parthia.

    Parting Shot

    از Parthian Shot، تاکتیک پارتیان برای پرتاب تیرهای آتشین به سوی دشمن حتی هنگام عقب‌نشینی.

    Pasar

    مالایی، از فارسی «بازار». بازار عمومی در اندونزی.

    Pasha

    ترکی paşa، احتمالاً از فارسی «پادشاه».

    Pashm

    ریشه‌شناسی: از فارسی «پشم»؛ پشمینه در کشمیر و پنجاب برای بافت قالیچه و شال که از محصولات صادراتی این مناطق است.

    Pashmina

    از فارسی «پشمینه». پارچهٔ پشمی محصول شمال هند.

    Pashto

    فارسی «پشتو»، از افغانی. بنا بر نظر Morgenstein این نام با پارت و پهلو هم‌ریشه است.

    Peach

    از واژهٔ لاتین Persicum «پارسی»، هلو در روم به نام‌های malum Persicum(سیب پارسی)، prunum Persicum(آلوی پارسی) یا مختصراً persicum, persici نامیده می‌شد.

    Percale

    فارسی «پرگال/پرگاله». پارچهٔ چیت در صنایع پارچه بافی، ملافه و غیره کاربرد دارد.

    Percaline

    فرانسوی، از فارسی «پرگاله».

    Peri

    فارسی «پری»، از فارسی میانهٔ parik.

    Persepolis

    از فارسی باستان pârsa+ یونانی polis «شهر».

    Persia

    از فارسی باستان pârsa.

    Persis

    از فارسی باستان pârsa.

    Peshwa

    هندی و مرآتی pesva، از فارسی “پیشواً. نخست وزیر شاهزادهٔ Maratha.

    Physic

    ریشه: از پارسی باستان گیتیک(گیتی+ایک) بمعنی طبیعی و راه‌یافته به یونایی و رومی.

    Pilaf

    ترکیpilâv، از فارسی «پلو». غذایی در خاور میانه که از برنج، روغن و گوشت درست می‌شود.

    Pir

    ریشه‌شناسی: فارسی «پیر». آموزگار در آیین‌های عرفانی.

    Pistachio

    از لاتینpistâcium، از یونانی (pistàkion) πιστάκιον، از فارسی «پسته».

    Post

    از پُست هخامنشی. اولین سیستم پستی جهان در زمان هخامنشیان و به فرمان کوروش بزرگ ساخته شد.


    Posteen

    فارسی «پوستین». پوشش پوستین.

    Popinjay

    از فرانسوی باستان papegai، از اسپانیایی papagayo، از عربی «بَبَغاء»، از فارسی “ببغاً) طوطی).

    Prophet Flower

    برگردان واژهٔ فارسی «گلِ پیغمبر». گلی در هند شرقی با گلبرگ‌های زرد و پنج خال که پس از ساعتی پژمرده می‌شود.

    Punjab

    از هندی Panjab، از فارسی «پنج آب» (پنجاب).

    Purwannah

    هندی parvana، از فارسی «پروانه». اجازهٔ ثبت و نوشتن.

    Pyke

    هندیpâyik, pâyak، از فارسی «پیک» فرستاده.

    roc

    از فارسی «رُخ» (پرنده‌ای افسانه‌ای).

    rook

    از انگلیسی میانهrok، از فرانسوی میانهroc، از عربی «رخّ»، از فارسی «رخ».

    rose

    از لاتینrosa، احتمالاً از یونانی باستان rhodon، از فارسی باستانvarda-. فارسی «وَرد».

    roxanne

    نامی زنانه، از فرانسوی، از لاتینRoxane، از یونانیRhoxane، از ریشه ایرانی، اوستایی raoxšna- «روشن، درخشان».

    sun=ریشه‌شناسی فارسی به معنی خورشید

    Sabzi

    ریشه‌شناسی:هندیsabz، از فارسی «سبزی» (سبزیجات خوردنی).

    Saffian

    ریشه‌شناسی: روسی saf’yan، از ترکی sahtiyan، از فارسی «سختیان» پوست بز دباغی شده.

    Samosa

    ریشه‌شناسی:هندیsamosa، از فارسی «سمبوسه».

    Sandal

    عربی «صندل»، از فارسی «صندل»، درخت صندل/چندل.

    Saoshyat

    ریشه‌شناسی: «سوشیانت» نجات دهنده (از اوستایی). بنا بر آیین زرتشتی، یکی از سه ناجی که در ۳۰۰۰ سال پایان دنیا هر کدام در هر هزار سال ظهور می‌کنند و جهان را از بدی پاک می‌کنند.

    Sapindales

    از فارسی «اسپند».

    Sarangousty

    ریشه‌شناسی: فارسی «سر انگشتی». گچ ضدآب و ضد رطوبت.

    Sard

    از فارسی «زرد».

    Sarod

    ریشه‌شناسی: هندی sarod، از فارسی.

    Sarwan

    ریشه‌شناسی: فارسی «ساربان».

    Satrap

    از لاتین satrapes، از یونانی satrapes، از فارسی باستان xshathrapavan- «شهربان».

    scarlet

    از فارسی «سقرلات/سقرلاطون». پارچه و جامه‌ای به رنگ سرخ کبود.

    Scimtar

    ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه cimeterre، از ایتالیایی باستان scimitarra، شاید از فارسی «شمشیر».

    Sebesten

    ریشه‌شناسی: انگلیسی میانه، از عربی «سبستن»، از فارسی «سپستان» گیاه سپستان.

    Seer

    ریشه‌شناسی: هندیser، شاید از فارسی «سیر». واحدی در وزن.

    Seerpaw

    ریشه‌شناسی: فارسی “سر، پاً. سر به پا.

    Seersucker

    از هندیsirsakar «پارچه راه راه»، از فارسی «شیر و شکر».

    Sepoy

    ریشه‌شناسی:از پرتغالیsipai, sipaio، از هندیsipah، از فارسی «سپاه». فردی هندی که برای نیروی ارتش انگلیس استخدام می‌شد.

    Serai

    ریشه‌شناسی: از فارسی «سَرای».

    Seraglio

    از فارسی «سَرای».

    Serang

    ریشه‌شناسی: از فارسی «سرهنگ». ناخدای لنج در هند.

    Serdab

    فارسی «سرد آب». اتاقی خنک و تابستانی در خانه‌های خاورمیانه.

    Serendipity

    از افسانهٔ پریان فارسی The Three Princes of Serendip «سه شاهزادهٔ سراندیپی». از فارسی «سراندیپ» (سریلانکا).

    Sesban

    ریشه‌شناسی: فرانسوی، از فارسی sisabaan. گیاه سِس.

    Setwall

    ریشه‌شناسی:از فارسی «زادوَر».

    Shabundar/Shabandar

    ریشه‌شناسی: از فارسی «شاه بندر».

    Shah

    ریشه‌شناسی: فارسی «شاه»، از فارسی باستان χšāyaþiya «شاه». اسم فعل به معنای «حکومت کردن».

    Shahi

    ریشه‌شناسی: فارسی «شاهی». واحدی در ایران به اندازهٔ ۲۰/۱ قران نقره.

    Shahidi

    ریشه‌شناسی: «شهید» (عربی)+ «-ی» (پسوند فارسی).

    Shahin

    ریشه‌شناسی: فارسی «شاهین». شاهین هندی.

    Shahzada

    ریشه‌شناسی: هندی shah-zada، از فارسی «شاهزاده».

    Shamiana

    ریشه‌شناسی: هندی shamiyana، از فارسی shamyanah. پارچهٔ سایبان.

    Shawl

    ریشه‌شناسی: از فارسی «شال».

    Sherristar

    ریشه‌شناسی:از هندیsarrishtadr، از فارسی «سررشته دار». ثبت‌کننده.

    Sherry

    بنابر نظریهٔ ت.ب. ایروینگ: از اسپانیایی Jerez، از فارسی «شیراز» در زمان امپراتور رستمیان در اسپانیا.

    Sherryvallies

    ریشه‌شناسی: از لهستانی szarawary، از روسی sharavary، از یونانی sarabara شلوار آزاد، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی؛ فارسی «شلوار». شلواری برای اسب سواری.

    Shikar

    ریشه‌شناسی: هندی sikar، از فارسی «شکار»، فارسی میانه shkaar.

    Shikargah

    ریشه‌شناسی: هندی sikaargaah، از فارسی «شکارگاه».

    Shikari

    ریشه‌شناسی:از فارسی «شکاری». حیوان شکاری.

    Shikasta

    ریشه‌شناسی: فارسی «شکسته».

    Shikra

    ریشه‌شناسی: از فارسی «شکاره» پرندهٔ شکاری. شاهین شکاری کوچک هندی.

    Simurgh

    ریشه‌شناسی: از فارسی «سیمرغ»، از پهلوی sinmurgh (شاهین+ پرنده)، اوستایی saeno merego «شاهین»، سکایی syenah «شاهین»، ارمنی cin «غلیواج».

    Sipahis

    بنگرید به Sepoy.

    Sircar

    ریشه‌شناسی: هندی sarkaar، از فارسی «سرکار». استاندار در دورهٔ امپراتوری مغول در هند.

    Sitar

    ریشه‌شناسی: هندی sitar، از فارسی «ستار». «سه» (فارسی باستان thri-)+ «تار». عود هندوایرانی که در ایران، افغانستان و شبه قاره به کار می‌رود.

    Softa

    ریشه‌شناسی: ترکی، از فارسی «سوخته»، برافروخته (با عشق یا دانش).

    Sogdian

    ریشه‌شناسی: لاتین sogdianus، از فارسی باستان Sughudha، فارسی «سغد».

    Soorki

    ریشه‌شناسی: هندیsurkh، از فارسی «سرخ»، از فارسی میانه sukhr، اوستایی suXra- «درخشان»، سنسکریت sukra.

    Sowar

    ریشه‌شناسی:فارسی «سوار»، از فارسی میانه asbar, aspwar، از فارسی باستان asabra-.

    Spahi

    ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه spahi، از ترکی sipahi، از فارسی «سپاه»، از پهلوی spāh، از فارسی باستان taxma spāda، از اوستایی spādha. سپاهی الجزایری در ارتش فرانسه و سپاهی ینی چری در ارتش ترکیه.

    Spinach

    ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه espinache, espionage، از اسپانیایی باستان espinaca، از عربی «اسفناج/اسبناخ»، از فارسی «اَسپَناخ».[۲][۳]

    Squinch

    ریشه‌شناسی: از فارسی «سکنج» (=سه + کنج) معادل سکنج یا گوشه یا گوشواره یا فیلگوش در معماری.

    -Stan

    به معنای «جایگاه»، در نام‌های افغانستان، پاکستان و… از فارسی «-ستان»، از هندو ایرانی stanam «جایگاه»، «جای نشیمن».

    Star

    از اَستَر پارسی به معنی ستاره و هم آوای اَختَر(صورت فلکی)


    Subahdar

    ریشه‌شناسی: «صوب» (عربی: ناحیه)+ «دار». کاپیتان و والی در ارتش بریتانیایی هند.

    Sugar

    ریشه‌شناسی: واژه‌ای از سنسکریت از شاخهٔ هندوایرانی از زبان هندوآریایی؛ اما فارسی نقش پراکنده کردن آن را بازی کرد. انگلیسی میانه sugre, sucre، از آنگلو-فرانس sucre، از لاتین میانه saccharum، از ایتالیایی باستانzucchero، از عربی «سُکر»، از پهلوی shakar، سرانجام از سنسکریت sarkara.

    Suclat

    ریشه‌شناسی: هندی suqlaa، از فارسی «سقلات/سقلاطون». بنگرید به Scarlet.

    Surma

    ریشه‌شناسی:فارسی «سرمه». در هند و ایران استفاده می‌شود.

    Surnay

    ریشه‌شناسی: فارسی «سورنای». قره نی آسیای مرکزی و خاورمیانه.

    syagush

    فارسی «سیاه گوش».

    Samosa

    ریشه‌شناسی: هندی samos و اردو samosa, sambas از فارسی «سمبوسه».

    Sneeze

    به معنای عطسه از شنوسه در زبان پهلوی ساسانی


    Stable

    از واژه استوبار(استوار) در زبان پهلوی ساسانی

    Tabasheer

    ریشه‌شناسی: هندی tabshr، از فارسی «تباشیر». خیزران هندی که در پزشکی کاربرد دارد.

    Tabor

    ریشه‌شناسی: انگلیسی میانه tabur، از فرانسوی باستان، از «تنبور». بنگرید به tambour.

    Taffeta

    ریشه‌شناسی: از فارسی «تافته».

    Tahsildar

    ریشه‌شناسی: هندی tahsildar، از فارسی «تحصیلدار». «تحصیل» (عربی)+ «دار». مأمور درآمدی در هند.

    Taj

    ریشه‌شناسی:عربی «تاج»، از فارسی «تاج». کلاه در کشورهای مسلمان. مخصوصاً کلاه مخروطی درویشان.

    Taj Mahal

    از فارسی «تاج محل». «تاج» + «محل» (عربی).

    Tajikistan

    تاجیک+ -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین تاجیکان».
    takht
    به معنای تخت پادشاهی که ریشه پارسی دارد
    Talc

    از فارسی «تلک» (طلق).

    Tambour

    ریشه‌شناسی: فرانسوی، از فرانسوی میانه، از عربی «تنبور»، از فارسی «تبیره».

    Tambourine

    بنگرید به Tambour.

    Tanbur

    بنگرید به Tambour.

    Tangi

    ریشه‌شناسی:فارسی «تنگی». گلوگاه تنگ.

    Tandoori

    فارسی «تنوری».

    Tapestry

    احتمالاً از ریشه‌ای ایرانی (فارسی «تافتن/تابیدن»).

    Tar

    ریشه‌شناسی: فارسی «تار». عود شرقی.

    Tarazet

    از فارسی «شاهینِ ترازو».


    Tarragon

    گیاه ترخون (گیاهشناسی)،

    Tass

    ریشه‌شناسی: فرانسوی میانه tasse، از عربی «طاس»، از فارسی «تشت».

    Team

    «تیم» لغت فارسی اصیل (موجود در لغت‌نامهٔ اوستایی)

    Tebbad

    ریشه‌شناسی: شاید از فارسی «تب» + «باد» (از فارسی میانه vat، اوستایی vata-، سنسکریت vata)

    Temacha

    ریشه‌شناسی: فارسی «تَماخَره» شوخی و مسخره. نمایش خنده‌دار دوره‌گردان ایرانی.

    Thanadar

    ریشه‌شناسی: هندی thandar، از than+ «دار». رئیس پلیس خان‌ها.

    Tiara

    از لاتین tiara، از فارسی «تارَه»(tara).

    Timar

    ریشه‌شناسی: ترکی timar، از فارسی «تیمار». نظامی ترک تیماردار.

    Time

    از تُوم(فرهنگ کوچک)، تُومُن ، تِمَن(گویش تبری).بسنجید با tepPus در لاتینی و temps در فرنگی. کلمه توم واژه اوستایی است.


    Tiger

    یونانی tigris، از ریشهٔ ایرانی. فارسی «تیز».

    Tigris

    از فارسی میانه Tigr «تیر»، از فارسی باستان Tigra «تیز نوک».

    Toque

    از فارسی باستان taqبه معنای «چادر، شال».

    Trabant

    ریشه‌شناسی: آلمانی trabant, drabant، از چکی drabant، از فارسی «دربان».

    Tranky

    ریشه‌شناسی: فارسی tranki. عرشهٔ کشتی که در خلیج فارس استفاده می‌شود.

    Trehala

    ریشه‌شناسی: احتمالاً از فرانسوی tréhala، از ترکی tgala، از فارسی «تیغال».

    Tulip

    ریشه‌شناسی: از فرانسوی tulipe، از فارسی «دُلبند/دولبند». (دولابند؟)

    Turan

    از فارسی «توران».

    Turanian

    ریشه‌شناسی: فارسی «توران» (ترکستان، سرزمینی در شمال سیحون)+ ian- (پسوند نسبت در انگلیسی). اقوام سکایی که آریایی‌های کوچ‌نشین بودند و بعداً سرزمینشان ترک‌نشین شد.

    Turanite

    ریشه‌شناسی: از فارسی «توران» + -it’/-ite (روسی). نام ماده‌ای شیمیایی از ترکیبات مس و وانادیوم.

    Turanose

    ریشه‌شناسی: آلمانی turanos، از فارسی «توران» +-os/-ose (آلمانی)؛ نام ماده‌ای شیمیایی.

    Turban

    از فارسی «دُلبند/دولبند». (دولابند؟).

    Turkmenistan

    ترکمن + -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین ترکمنان».

    Uzbekistan

    ازبک + -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین ازبکان».

    Vispered

    اوستایی vispa ratavo «همهٔ اربابان». فارسی «ویسپرد»، بخشی از اوستا.

    vizier

    ریشه‌شناسی: برخی گویند از عربی «وزیر»(:کسی که حمل می‌کند) از «وَزَرَ» (:حمل کردن)، اما به احتمال زیاد از عربی «وزیر»، که از فارسی میانه vichir، از اوستایی vicira (:میانجی، قاضی).

    Vice
    به معنای گناه
    این واژه از شکل دیرین واژه گناه در زبان پهلوی (ویناس) گرفته شده است.

    Xerxes

    یونانی از فارسی باستان Khshayarshan- «پهلوانی در میان شاهان».khshaya- (شاه) + arshan (پهلوان).

    Yarak

    ریشه‌شناسی: از فارسی «یارِگی» (:نیرو داشتن). اصطلاحی در شکار با پرندگان شکاری.

    Yasht

    فارسی نو «یشت» از اوستایی yashtay «ستودن». بخشی از اوستا که به ستایش ایزدان می‌پردازد.

    Yuft

    ریشه‌شناسی: روسی yuft’, yukht’، شاید از فارسی «جفت».

    Zamindar

    ریشه‌شناسی:هندی zamindar، از فارسی «زمیندار». حاکم مالیات جمع کن در زمان حکومت اسلامی هند.

    Zamindari

    ریشه‌شناسی: از فارسی «زمینداری».

    Zanza

    ریشه‌شناسی: از فارسی «سنج». آلت موسیقایی.

    Zarathushtra or Zarathustra

    فارسی پیامبر «زرتشت»

    Zedoary

    ریشه‌شناسی: انگلیسی میانه zeduarie، از لاتین میانه zeduria، از عربی «زادور»، از فارسی «زادُور». داروی تهییج‌کننده در هند شرقی.

    Zenana

    ریشه‌شناسی: از فارسی «زنانه». قسمتی از خانه که زن خانواده در آن گوشه‌نشینی می‌کند. در هندوایرانی.

    Zena

    جنس زن از فارسی «زن».

    Zerda

    ریشه‌شناسی: عربی «زِرداو»، از ریشهٔ ایرانی. گیاه رازیانه.

    Zircon

    از فارسی «زرگون» (به رنگ طلا).

    Zirconate

    Zircon + ate (پسوندی انگلیسی از لاتین –atus)

    Zirconia

    Zircon + ia (پسوندی از لاتین نو)

    Zirconium

    Zircon + -ium(پسوندی از لاتین نو)

    Zoroaster

    از اوستایی zarathushtra، فارسی «زرتشت».

    Zoroastrianism

    آیین و دین «زرتشتی»

    Zumbooruk

    از فارسی «زنبوره».

    فایل صوتی درس:


    Your browser does not support the

    audio tag.

    هدف از این درس پرسیدن نام دیگران و معرفی خود به آنها است. در این درس با اسامی و عنوان ها (Mr., Ms., Mrs., Miss) آشنا می شویم و می آموزیم چگونه از فعل be و صفتهای ملکی استفاده کنیم.

    لغات کلیدی:

    تصور کنید اولین روز کلاس انگلیسی شما برگزار شده و برای اولین بار معلم و دیگر زبان آموزان را ملاقات می کنید. چطور باید خودتان را معرفی کنید؟ چطور باید اسم دیگران را بپرسید؟اسم كوچك به انگليسي

    Listen to Ms. Peters meet her students on the first day of class. Underline the names.

    به خانم پیترز گوش دهید که با دانش آموزان خود در اولین روز کلاس آشنا می شود. زیر نامها خط بکشید.

    نام کامل هر فرد می تواند از سه بخش تشکیل بشود:

    A Listen and repeat.

    A گوش دهید و تمرین کنید.

    Jennifer Ann Wilson

    Jennifer Ann Wilson: full name (نام کامل)

    Jennifer: first name (نام کوچک)

    Ann: middle name (نام میانی)

    Wilson: last / family name (نام خانوادگی)

    Title یا عنوان کلمه ی کامل یا مخفف شده ای است که معمولاً قبل از نام خانوادگی و یا نام کامل افراد قرار می گیرد و می تواند نشان دهنده ی شغل، مقام و یا وضعیت تاهل شخص باشد. کلماتی مانند Dr, Professor, Sir, Mrs

     اما در اینجا ما صرفاً با چهار عنوان Miss, Mrs, Ms  و Mr سرو کار داریم.

    Miss Gomez = a single woman (برای خانم مجرد)

    Mrs. Chow = a married woman (برای خانم متاهل)

    Ms. Peters = a single or married woman (برای خانم مجرد یا متاهل)

    Mr. Adams = a single or married man (برای آقا مجرد یا متاهل)

    نکته: عنوان ها باید با حروف بزرگ شروع شوند.

    B Pair work complete the sentences with your own information. Then Compare answers.

    B تمرین دونفره با اطلاعات خودتان جملات را کامل کنید. سپس جوابها را مقایسه کنید.

    My first name is __________ .

    My family name is __________ . 

    My full name is _________ . 

    My teacher’s name is _________ .

    اسم من، اسم تو، اسم او، اسم آنها … . برای پرسیدن و صحبت کردن در مورد نام اشخاص مختلف ابتدا باید صفات ملکی را بیاموزیم.اسم كوچك به انگليسي

    همان طور که در جدول بالا مشاهده می کنید، هر کدام از ضمایر، صفت ملکی خاص خود را دارند. اما چطور از فعل be  و صفات ملکی می توان برای سوال کردن در مورد نام ها استفاده کرد؟ جدول زیر جایگاه فعل be را در سوالات و جوابهای مختلف به شما نشان می دهد:

    اسم شما چیست؟ اسم من ماریا هست.

    اسم او چیست؟ اسم او ریکاردو هست.

    اسم اون چیست؟ اسم او یوکو ست.

    My name is Maria.

    His name is Ricardo.

    Her name is Yoko.

    your name?

    his name?

    her name?

  • نقاشی آبرنگی گل
  • What is

    (What’s)

    اسم شما چیست؟ اسم ما ماریا و جیسون هست.

    اسم آنها چیست؟ اسم آنها ریکاردو و یوکو هست.

    Our names are Maria and Jason.

    Their names are Ricardo and Yoko.

    your names?

    their names?

    A Circle the correct words. Then compare with a partner.

    A دور کلمات درست دایره بکشید. سپس با دوست خود مقایسه کنید.اسم كوچك به انگليسي

    Answers:

    پاسخ:

    1. Maria is a student.   Her   last name is Gomez.

    2. Ms. Peters   is   our teacher.   Her   first name is Linda.

    3. My name is Jason. What’s   Your   name?

    4. Anna and Bruce   are   students.   Their   teacher is Miss Brown.

    5. Their first names   are   Yoko and Ricardo.

    6. Hello, everyone. I’m Miss Diaz. What are   your   names?

     

    B Complete The conversation with the correct words. Then practice in a group.

    B جملات را با کلمات درست کامل کنید. سپس در گروه تمرین کنید.

    A: Hello. Welcome to English class. What _____is_____ your name, please? 

    B: _________ name is Pam. 

    A: And what’s _________ last name, Pam?

    B: My last name _________ Nelson.

    A: OK. And ________ is your name? 

    C: Ji-ah. _________ family name is Lee.

    Answers:

    پاسخ:

    A: Hello. Welcome to English class. What   is   your name, please? 

    B:   My   name is Pam. 

    A: And what’s   your   last name, Pam?

    B: My last name   is   Nelson.

    A: OK. And   what   is your name? 

    C: Ji-ah.   My   family name is Lee.

    A Class activity Meet your classmates. Say your first and last name. 

    A تمرین کلاسی با همکلاسی هایتان آشنا شوید. نام و نام خانوادگی خود را به آنها بگویید.

    A: Hello. My name is Oscar Martinez. What’s your name? 

    B: Hi. My name is Susana Harris.

    A: It’s nice to meet you.

    B: Nice to meet you, too.

    A: سلام. اسم من اسکار مارتینز است. اسم شما چیه؟

    B: سلام. اسم من سوزانا هریس است.

    A: از ملاقاتتون خوشوقتم.

    B: منم از ملاقاتتون خوشوقتم.

    B Share your information.

    B اطلاعات خود را به اشتراک بگذارید.

    A: What’s his name?

    B: His name is Oscar Martinez. What’s her name?

    A: Sorry, I don’t know.

    A: اسم ایشون چیه؟

    B: اسمش اسکار مارتینزه. اسم اون چیه؟

    A: ببخشید، نمیدونم.

     

    Hi teacher. Can we say “you too” instead of “nice to meet you too”?

    in my opinion,u can say it though “and you” is more commen that that. other answers might be: “same here” or “my pleasure” or pleasure is mine

    Yes Gilnar. “You too.” is the shortened form of “Nice to meet you too.” and it’s used a lot.

    Hello everyone. What are your names?

    Hello teacher. My name is Amir Askaree.

    .Hi my name is Melika

    Hi

    My name is Mohammadali Aliabedi.

     

    What are their names?

    HI

    Mr Kianpour

    1.Number1 of the picture his name is Leonardo Wilhelm DiCaprio or that is a actor and his name Leonardo Wilhelm DiCaprio.

    2. Number 2 of the picture his name is Johnny Depp or that is a actor and his name Johnny Depp.

    3.Number 3 of the picture is Robin McLaurin Williams or that is a actor and his name Robin McLaurin Williams

    4.Number 4 of the picture his name is Thomas Cruise Mapother or that is a actor and his nameThomas Cruise Mapother

    Hi Mohammad,

    Thanks!

    Hi my teacher

    .No1: His name is Leonardo Dicapario

    .No 2: His name is Johnny Deep

    .No 3 : His name is Robin Williams

    .No 4: His name is Tom Cruise

    Thanks Melika!

    Johnny Depp

    An important point; When we meet one person for the first time, we say in the end of conversation: Nice to meet you. And when we meet he/she for the second time or several times, we say: Nice to see you.

    .Hello teacher.My name is mehdi

    hi 

    my name is fataneh layeghi ghadrdan

    I am very good 

     

    Hi Fataneh,

    Welcome to LanguageTies!

    سلام ممنون برای این  سایت عالی فقط یک سوالwork book  حل میکنید

    ?pleas tell me which sentnce is correct that is a actor or that is an actor ?

    That is an actor.

    I’ve been looking for a great IELTS tutor. I had an academic band 6 and I needed to…

    LingoTies has great teachers. The website is great and you can find many resources to…

    شرکت در کلاس های مجازی سایت لنگویج تایز باعث شده در همه ی مهارت های انگلیسی خصوصاً صحبت کردن…

    سایتتون واقعا عالیه، من هم از مطالب آموزشیش استفاده میکنم و هم از کلاسهای مجازیش. اساتید مجرب و…

    نرم افزار چت روم وب سایت برای استفاده ی کلیه ی بازدید کنندگان تهیه شده است. اعضای لینگوتایز می توانند پس از ورود به سایت از چت روم عمومی و یا شخصی، برای گفتگو با دیگر زبان آموزان و مدرسین زبان استفاده کنند.

    تمامی محتوای این سایت توسط تیم لینگوتایز تهیه شده و در اختیار شما قرار گرفته است. لطفاً در صورتی که قصد هر گونه کپی و یا استفاده از مطالب این وب سایت را دارید، این کار را با ذکر منبع و لینک صفحه مربوطه انجام دهید.

     

    فرم تماس

    کلیه حقوق متعلق به وب سایت لینگوتایز می باشد.

    در اینجا نام انگلیسی بخش های مختلف بدن انسان به همراه واژگان برای حسهای متفاوت آمده است.

    صدا برای تمام واژگان انگلیسی این صفحه در دسترس است. برای شنیدن هر واژه به سادگی روی آن کلیک کنید.

    اپ برگزیده ما برای راهنمای عبارتهای انگلیسی برای دستگاههای اندروید حاوی بیش از شش هزار عبارت و واژه با فایل صوتی هست.

    © 2020 Speak Languages OÜ  ·  بازتولید بدون مجوز ممنوع است.اسم كوچك به انگليسي

    سیاست حفظ اسرار  ·  شرایط استفاده  ·  تماس با ما

    اسم كوچك به انگليسي
    اسم كوچك به انگليسي
    0

    دوره مقدماتی php

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *