باغ آلبالو ویکی پدیا

باغ آلبالو ویکی پدیا
باغ آلبالو ویکی پدیا

باغ آلبالو (به روسی: Вишнëвый сад) نمایش‌نامهٔ روسی، آخرین اثر آنتون چخوف است که در سال ۱۹۰۳ نوشته شده و در سال ۱۹۰۴ برای اولین بار در تئاتر هنری مسکو به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی به روی صحنه رفته‌است. چخوف این نمایش‌نامه را یک اثر کمدی می‌داند که عناصر فارس (Farce یا خرسکبازی) در آن وجود دارد، درحالی‌که استانیسلاوسکی این نمایش را به‌عنوان یک اثر تراژدی کارگردانی می‌کند.

نمایش‌نامه داستان یک زن اشراف‌زادهٔ روس و خانواده‌اش است که به‌علت قرض، رو به ورشکستگی هستند و باغ آلبالوی خاطره‌انگیزشان در گرو بانک است، و چون خانواده غیر از قرض عایداتی ندارد، قرار است در موعد معینی باغ و ملکشان حراج شود. درعین‌حال، این خانواده هیچ کاری برای نجات خود و جلوگیری از فروش باغ انجام نمی‌دهند، و در پایان، باغ آلبالو به یک دهقان‌زادهٔ تازه به ثروت رسیده فروخته می‌شود و خانوادهٔ رانوسکی باغ را ترک می‌کنند، درحالی‌که صدای تبری که درخت‌های باغ را قطع می‌کند شنیده می‌شود.

طی سال‌های مختلف، این نمایش‌نامه توسط مترجمانی چون بزرگ علوی، سیمین دانشور، بهروز تورانیی،ناهید کاشیچی و پرویز شهدی به فارسی برگردانده شده‌است.

در مراسم افتتاحیه تئاتر شهر در روز هفتم بهمن ۱۳۵۱ این نمایش با حضور فرح پهلوی به کارگردانی آربی اوانسیان و با بازی داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار و پرویز پورحسینی به روی صحنه رفت. این نمایش در ایران برای چندین و چند بار به روی صحنه رفته‌است.

مختصات: ۵۵°۴۵′۳۶″ شمالی ۳۷°۳۶′۴۸″ شرقی / ۵۵٫۷۶۰۰۰°شمالی ۳۷٫۶۱۳۳۳°شرقی / 55.76000; 37.61333
تئاتر هنری مسکو در سال ۱۸۹۶ به ابتکار کنستانتین استانیسلاوسکی و ولادیمیر نمیروویج دانچنکو شروع به فعالیت کرد. اولین اثر نمایشی در این تئاتر نمایشنامه مرغ دریایی نوشته آنتوان چخوف بود. این اثر بعد از یک اجرای ناموفق در سن پطرزبورگ باعث گردید که چخوف قسم بخورد که تا آخر عمر نمایشنامه ننویسد. اما با پیشنهاد ولادیمیر نمیروویج دانچنکو این نمایشنامه به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی در تئاتر هنری مسکو اجرا شد و نویسنده را به وجد آورد و چخوف سه نمایشنامه معروف خود دایی وانیا، سه خواهر و باغ آلبالو را برای اجرا در این تئاتر نوشت.

در سال ۱۹۰۴ که کنستانتین استانیسلاوسکی احساس می‌کرد تئاتر واقع‌گرا بیش از پیش گرفتار آمده از وسولد مایرهولد دعوت کرد تا کارگاهی آموزشی در تئاتر هنری مسکو دایر کند که با استقبال وی روبرو شد.

افراد دیگری مانند گوردن کریگ در این تئاتر تجربیاتی کسب نمودند.

درام (به فرانسوی: Drame) در لغت به‌معنی نمایش است و در کاربرد به معنای نمایشنامه به عنوان سبک فیلم گفته می‌شود. از نویسندگان بزرگ در این زمینهٔ گسترده می‌توان از ویلیام شکسپیر، کریستوفر مارلو، بِن جانسن، هنریک ایبسن و بسیاری دیگر از نمایش‌نامه‌نویسان بزرگ نام برد.[۱]

درام حالت خاص از روایت، معمولاً داستانی، بیان واکنش در عملکرد است.[۲] ریشهٔ این اصطلاح از کلمه یونانی δρᾶμα به این معنای انجام دادن یا عمل کردن است. اصطلاح «درام» اشاره به شاخه دراماتیک ادبیات؛ هنر دراماتیک دارد.[۳] اصطلاح «درام» می‌تواند به هر یک از انواع عملکردهای نمایشی،برنامه‌های رادیو و برنامه‌های تلویزیونی اشاره کند. با این حال، این مقاله صرفاً به اجرای بازیگران بر روی صحنه تئاتر مربوط می‌شود. بر خلاف سایر اَشکال ادبیات، ساختار این متون نمایشی مستقیماً مخاطبین را تحت تأثیر قرار می‌دهد.[۴]

رده:تئاتر

باغ آلبالو (انگلیسی: The Cherry Orchard‎) فیلمی به کارگردانی مایکل کاکویانیس است.

آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов)‏ (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ – درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) پزشک، داستان‌نویس، طنزنویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است.[۱] هرچند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.[۲]
او را مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس برمی‌شمارند و در زمینهٔ نمایش‌نامه‌نویسی نیز آثار برجسته‌ای از خود به‌جا گذاشته‌است. چخوف در ۴۴ سالگی بر اثر خون‌ریزی مغزی درگذشت.

چخوف در ۲۹ ژانویهٔ[۳]‏ ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدربزرگ پدری‌اش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود.[۴] او توانست آزادی خود و خانواده خود را بخرد. پدرش مغازهٔ خواربارفروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی می‌کرد. روزهای یک‌شنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتون دومین آن‌ها بود) را مجبور می‌کرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی می‌کردند آن‌ها را با چوب تنبیه می‌کرد.[۵] همچنین آن‌ها را در نانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند[۴]

او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتون تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانی‌اش را به پایان ببرد. او در سال‌های پایانی تحصیلات متوسطه‌اش در تاگانروگ به تئاتر می‌رفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بی‌پدری[۶] و بعد کمدی آواز مرغ بی‌دلیل نبود[۷] را نوشت. او در همین سال‌ها مجلهٔ غیررسمی و دست‌نویس الکن را منتشر می‌کرد که توسط برادرانش به مسکو هم برده می‌شد. برادر بزرگش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ به دانشگاه مسکو رفت و در رشتهٔ علوم طبیعی دانشکدهٔ ریاضی-فیزیک مشغول تحصیل بود و در روزنامه‌های فکاهی مسکو و پتربورگ داستان می‌نوشت.[۸] آنتون نیز در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.

چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمی‌شمرند. چخوف در نامه‌ای به فیودور باتیوشکوف[۹] می‌نویسد: «نخستین تکهٔ ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهٔ «دراگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهٔ ناچیز را آغازی به‌حساب بیاورد، بنابراین سالگرد (بیست و پنج سال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.»[۱۰] آنچه چخوف به آن اشاره می‌کند در واقع داستان کوتاهی است به نام «نامهٔ ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهٔ دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهٔ سنجاقک شمارهٔ ۱۰ منتشر شد. او در سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نام‌های مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس… به نوشتن بی‌وقفهٔ داستان و طنز در مجله‌های فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادرانش را تأمین می‌کرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغ‌التحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستان‌اش با نام قصه‌های ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلط‌های خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.

چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی به‌طور حرفه‌ای به داستان‌نویسی و نمایش‌نامه‌نویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایش‌نامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد.[۱۱] مجموعهٔ داستان‌های گل‌باقالی او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربن سردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستان‌های مراسم تدفین، دشمنو… در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سل‌اش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوه‌های مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگ‌ومیش منتشر شد و در اکتبر نمایش‌نامهٔ بلندش با نام ایوانف در تئاتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.

باغ آلبالو ویکی پدیا

چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ به‌همراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن‌وایلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر می‌شود اما این بهبودی زیاد طول نمی‌کشد و روزبه‌روز حال او وخیم‌تر می‌شود. اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشته‌است. ساعت ۱۱ شب حال چخوف وخیم می‌شود و اولگا پزشک معالج او، دکتر شورر، را خبر می‌کند. اولگا در خاطرات‌اش می‌نویسد: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛ و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت. مزه‌مزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخورده‌ام.»[۱۲] آن را لاجرعه سرکشید. به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمی‌کشید. مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.» و این ساعات اولیه روز ۱۵ ژوئیهٔ[۱۳] ‏ ۱۹۰۴ بود.

تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت‌کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابان‌های مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشم‌گیر بود.[۱۴] سرانجام در گورستان نووودویچی در شهر مسکو به خاک سپرده شد.

چخوف نخستین مجموعه داستانش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا می‌کرد، برایش به ارمغان آورد.
چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشته‌است. در داستان‌های او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدم‌های داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه است، تعریف می‌شود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستان‌نویسی تغییر داد. او در داستان‌هایش به جای ارائهٔ تغییر، سعی می‌کند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستان‌های موفق او رویدادهای تراژیک، جزئی از زندگی روزانهٔ آدم‌های داستان او را تشکیل می‌دهند. تسلط چخوف به نمایشنامه‌نویسی، باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگ‌های زیبا و جذاب شده بود. او را «مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس همهٔ اعصار»[۴] نامیده‌اند.

. دکتر بی‌مریض

نخستین نمایش‌نامهٔ چخوف بی‌پدری است که چندان شناخته شده نیست و پس از آن ایوانف. یکی دو نمایش‌نامهٔ بعدی چخوف هم چندان موفق از کار در نیامد تا اینکه با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در ۱۸۹۷ در سالن تئاتر هنری مسکو چخوف طعم نخستین موفقیت بزرگ‌اش را در زمینهٔ نمایش‌نامه‌نویسی چشید. همین نمایش‌نامه دو سال قبل از آن در سالن تئاتر الکساندریسکی در سنت پترزبورگ با چنان عدم استقبالی روبه‌رو شده بود که چخوف در میانهٔ دومین شب نمایش آن، سالن را ترک کرده بود و قسم خورده بود دیگر هرگز برای تئاتر چیزی ننویسد. اما همان نمایش‌نامه در دست بازیگران چیره‌دست تئاتر هنر مسکو، چخوف را به مرکز توجه همهٔ منتقدان و هنردوستان تبدیل کرد. بعدها با وجود اختلافاتی که میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی – کارگردان نمایش‌نامه‌های وی – پیش‌آمد آثار دیگری از چخوف – همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و… نیز بر همان صحنه به اجرا درآمد. عمدهٔ اختلاف چخوف و استانیسلاوسکی بر سر نحوهٔ اجرای نمایش‌نامهٔ «مرغ دریایی» بود. چخوف اصرار داشت که نمایش‌نامه کاملاً کمدی است و استانیسلاوسکی مایل بود بر جنبهٔ تراژیک نمایش‌نامه تأکید کند.
چخوف نه فقط به ناتورالیسم افراطی استانیسلاوسکی می‌تازد، بلکه همچنین حال و هوای افسرده و غم‌انگیزی را که فکر می‌کرد به نمایشنامه‌اش تحمیل شده‌است، زیر سؤال می‌برد. در آوریل ۱۹۰۴، چخوف، در نامه‌ای به همسرش الگا می‌نویسد:
«چرا دائماً در پوسترها و روزنامه‌ها، نمایشنامه مرا درام می‌نامید؟
نمیروویچ دانچنکو و استانیسلاوسکی، در نمایشنامه من چیزی پیدا کرده‌اند که مطلقاً به آنچه من نوشته‌ام شباهتی ندارد، و من شرط می‌بندم که هیچ‌کدام از آنها، برای یک‌بار هم که شده، نمایشنامه مرا با شیفتگی، تا به آخر نخوانده‌است. مرا ببخش، اما به شما اطمینان می‌دهم که این عین حقیقت است.»[۱۶]

مشخصات کلی آثار داستانی چخوف را می‌توان در این محورها خلاصه کرد.

آ
ا
ب
پ
ت
ج
چ
خ
د
ر
ز
ژ
س
ش
ف
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی

کتاب باغ آلبالو اثری از آنتوان چخوف، نمایشنامه‌ای به ظاهر ساده اما به شدت عمیق است. پر از انسان‌های عادی. به دور از هر نوع قهرمان و یا اتفاق دور از ذهن. ما تنها شاهد زندگی افرادی هستیم که منفعلانه تسلیم سرنوشتِ خویش‌اند و نای مبارزه علیه آنچه که نمی‌خواهند را ندارند.

در پشت جلد کتاب آمده است:

باغ آلبالو ویکی پدیا

نمایشنامه باغ آلبالو آخرین اثر چخوف است که در سال ۱۹۰۳ نوشته شده و در ژانویه ۱۹۰۴ برای اولین بار در تئاتر هنر مسکو روی صحنه آمده است… اشخاص نمایش همان آدم‌هایی هستند که در زندگی روزمره به آنها برمی‌خوریم. هیچ کدام نقش برجسته‌ای ندارند، نه مبارزه می‌کنند، نه شکست می‌خورند، نه حتی از خود دفاع می‌کنند و نه به حل مشکلاتی که در برابرشان قرار دارد می‌پردازند.

منتظر حادثه می‌نشینند و تقدیر می‌راندشان و تقدیرشان را با شکیبایی تحمل می‌کنند. امپرسیونیسمِ چخوف در آخرین تحلیل نفی کننده زندگی نیست، بلکه از امید به آینده سرشار است. در باغ آلبالو، فروش باغ حکایت از وداع با گذشته دارد، گذشته‌ای که رو به افول است. و تبری که به کنده درخت‌ها می‌خورد، تبری است که زندگی قدیم و اشرافیت رو به زوال را واژگون و دگرگون می‌کند.

از جمله کتاب‌های چخوف که تا به حال در کافه‌بوک معرفی شده است:

در این نمایشنامه، وضعیت خانواده خانم رانوسکی رو به ورشکستگی و افول است. حال آن‌ها از دار دنیا تنها یک باغ آلبالوی خاطره‌انگیز دارند که باید در این راه به حراج گذاشته شود. فروش این باغ، پشت سر گذاشتن و فراموشی خاطرات گذشته است.

مالک باغ، رانوسکی، با وجود دلبستگی شدیدی که به باغ دارد هیچ نوع مقاومتی در برابر فروش باغ نشان نمی‌دهد، بلکه تنها از عاجز بودنش در مقابل فراموش کردن خاطرات گذشته رنج می‌برد. او نمی‌تواند با گذشته خاطرات خود وداع بگوید و این بزرگ‌ترین رنج اوست.

صحبت از عجز و ناتوانی است که نقطه اشتراک تمام کاراکترهای داستان است. انگار که همه نیرو اراده خود را بکلی از کف داده‌اند. اگر دقت کنیم می‌بینیم که همه به نوعی عاجزند، هرکسی در مقابل چیزی. رانوسکی در مقابلِ از دست دادن، برادرش در مقابلِ بی‌هدفی زندگی، واریا در مقابل عشقی که ابراز نمی‌کند، و نوکرشان در مقابلِ مرگِ خویش.

این خانواده نه قدرتِ روبرو شدن با آینده را دارند و نه نایِ پشت سر گذاشتنِ گذشته و فراموش کردنش را. می‌شود گفت که آنها در برزخی این مابین زیست می‌کنند. جالب اینجاست که این مردم افراد ناتوانی نیستند، بلکه به طرز مضحکی نمی‌خواهد تلاشی در جهت خواسته های خود بکنند. همانطور که رانوسکی تلاشی در جهت حفظ باغ نمی‌کند و همانطور که ما شاهد عشقی در داستان هستیم که به راحتی ابراز نمی‌شود و ممکن است هر لحظه از دست برود. همه انگار عروسک‌های خیمه شب بازی یک نمایش‌اند. و هرکسی در چارچوب نقش خودش قدم بر می‌دارد، نه چیزی فراتر از آن.

بهتر است اشاره‌ای به شخصیتِ تروفیموف کنیم. می‌شود گفت تروفیموف نقطه مقابل دیگر شخصیت‌های غرق در زندگی بورژوازی است. می‌توان او را تنها نقطه روشن داستان، و در واقع نقطه امیدی برای آینده دانست. چراکه او، انسانی کولی و بدونِ مدرک اما باسواد، تنها کسی است که دم از انقلاب و آینده و تغییر می زند. (انتخاب چنین تیپ شخصیتی از بین دیگر کاراکترهای داستان که بدون مدرک و مال، صاحب اندیشه‌ای روشن است، انتخاب هوشمندانه است از سوی چخوف برای بیشتر کوبیدنِ جامعه بورژوازیِ حاکم)

ذهنِ تروفیموف محدود به همین باغ آلبالو نیست. و او چیزی فراتر از این را می‌بیند. از دید او تمام روسیه می‌تواند به مثابه باغ آلبالو باشد. او دائما گوشزد می‌کند که برای رویارویی با آینده باید از گذشته گذر کرد و آن را پشت سر گذاشت. و بی‌شک این باغ، همان پل عبور است. کسی به طور کامل موفق به عبور از گذشته نمی‌شود بلکه تنها عبور آن را به انتظار نشسته و پذیرای آن است.

برای همین است که می‌توانم بگویم این نمایشنامه به عنوان آخرین اثر و حسن ختام آنتوان چخوف، نه تنها نیش خندی بر نظام بورژوازی و افول آن، بلکه ناامیدی عمیق او از کل نسل بشر را نشان می‌دهد.

اما چخوف نهایتا مخاطب را در این فضای غرق ناامیدی رها نمی‌کند. بلکه در اوج تاریکی، نقطه نور کوچکی باقی می‌گذارد. و این نقطه نور کوچک، همان تروفیموف است. تروفیموفی که می‌تواند در جلد هرکدام از ما انسان‌ها رخنه کرده باشد. اگر صدای تیشه خوردن و سقوط درختان باغ خبر از انهدام و نزول گذشته بدهد، می‌توان تروفیموف را هم ندایی از امکان سبز شدنِ دوباره هر تک درخت در آینده دانست.

به طور کلی باغ آلبالو برعکس آنچه که نشان می‌دهد نمایشنامه ساده‌ای نیس و می‌شود هر عنصری از آن را نمادین دانست. به نظرم این کتاب برای کسانی که تازه نمایشنامه خوانی را شروع کرده‌اند و بخصوص با فضای ادبیات روس آشنایی ندارند شاید انتخاب مناسبی نباشد. و ممکن است اندکی از پیچیدگی آن به اضافه اسامی زیادی که دارد، کمی مخاطب را اذیت کند.

[ معرفی کتاب: رمان جنگ و صلح – همراه با اینفوگرافیک کتاب ]

اگر برای بعضی دردها درمانهای متعدد و زیاد تجویز کنند این علامت آن است که درد بی‌درمان است. من فکرها می‌کنم. مغز خودم را داغان می‌کنم، هزار تدبیر به خاطرم می‌رسد، واقعا هزارها! اما اساسا معنی همه اینها آن است که یک راه حل هم به خاطرم نمی‌رسد. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۳۸)

اگر حرف نزنید و سکوت کنید، خودتان هم راحت‌تر و خوشحال‌تر خواهید بود. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۴۰)

گاهی دلم می‌خواهد سیر حرف بزنم. اما کسی را ندارم که باهاش درددل کنم، هیچ کس را ندارم. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۴۶)

من آدم کتاب خوانده‌ای هستم. کتابهای متعدد و جالب خوانده‌ام. اما واقعا نمی‌فهمم چه می‌خواهم؟ آیا زنده بمانم یا مغز خودم را داغان کنم؟ اما به هر جهت همیشه یک ششلول با خودم دارم. ایناهاش! (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۴۷)

هیچ کس نیست که با او دو کلمه حرف بزنم. تنها هستم. تنهای تنها، هیچ کس را ندارم. که هستم و چکاره‌ام؟ هیچ کس نمی‌داند. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۴۷)

به عقیده من اگر دختری عاشق بشود دیگر فاتحه اخلاق را خوانده. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۴۸)

ما محکومیم که به جزای گناهان خود برسیم. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۵۲)

لازم نیست بروید نمایش تماشا کنید. کمی بیشتر خودتان را تماشا کنید. چقدر زندگیهایتان تیره و تار است. چقدر حرفهای بی معنی و مزخرف می‌زنید! (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۵۴)

اصلا مقصودتان چیست که آدم آخرش می‌میرد؟ شاید انسان صد حس داشته باشد که در موقع مرگ، فقط پنج حس آشنا و معروفش از بین برود و نود و پنج حس دیگرش زنده بماند. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۵۸)

غذای مردم بد است. توی اتاقهای خفه و بی هوا می‌خوابند. در کثافت می‌لولند. همه جا پر از ساس است. گند و عفونت و رطوبت همه جا را پر کرده است. اخلاق همه از دست رفته است. و به طور آشکار همه مردمی که حرفهای قشنگ قشنگ می‌زنند و به حرف چسبیده‌اند قصدشان اغفال و بستن چشم ما و دیگران است. کجاست موسساتی که این همه از آنها حرف می‌زنند؟ یک بنگاه نگاهداری اطفال به من نشان بدهید. کتابخانه‌های شما کجاست؟ کتابخانه‌ها و بنگاههای نگاهداری اطفال فقط در رمانها و افسانه‌های ما هست. اما وجود واقعی آنها قصه سیمرغ و کیمیاست. ولی آنچه در اجتماع ما واقعا وجود دارد، گند و کثافت، ابتذال و وحشیگری است. من از این قیافه‌های جدی وحشت دارم. این قیافه‌ها چنگی به دل من نمی‌زند. از حرفهای گنده گنده واهمه دارم. بهتر است اصلا حرف نزنیم. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۵۹)

خدایا تو به ما جنگلهای بزرگ، زمین‌های وسیع، و افق بیکران بخشیده‌ای. و ما در میان این همه عظمت زندگی می‌کنیم باید واقعا به اندازه غول باشیم تا با این محیط جور بیاییم. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۶۰)

باغ آلبالو ویکی پدیا

اگر جزو گله شدی می‌توانی پارس نکنی، اما دمت را باید حتما تکان بدهی. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۶۹)

من واقعا دوستش دارم. درست مثل یک سنگ آسیاب که دور گردنم حلقه شده. با این سنگ تا ته غرق می‌شوم. اما این سنگ را دوست دارم و بی آن نمی‌توانم زندگی کنم. (کتاب باغ آلبالو – صفحه ۷۸)

👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی 

نظر شما در مورد کتاب باغ آلبالو چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.

» معرفی چند کتاب دیگر از نشر قطره:

کافه‌بوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافه‌بوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)

خیلی عالی واقعا کیف کردم 👌👌👌👌💜

سلام.خسته نباشید.من تو دانشگاه ادبیات انگلیسی خوندم ولی متاسفانه فقط ترمهای اخر بود که با ادبیات و شیوه ی خوانش ان اشنا شدم بنابراین فرصت کمی داشتم تا بتونم ادبیات رو عمیقتر درک کنم.با این وجود در همین زمان اندک شیفته ی نقد ادبی شدم اما پس از دانشگاه نتونستم پیگیر اون بشم و نمیدنم چگونه میتونم درک عمیقتری از ی کتاب از نظر شخصیت شناسی و چیزهایی دیگه ای که به شناخت مفهوم کتاب کمک میکنه دست پیدا کنم میخواستم ببینم در این زمینه کتابهایی هست که به زبان ساده بتونه به من کمک کنه.ممنون

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

  • دانلود عکس پروفایل دخترونه شاخ
  • دیدگاه

    ما در وب‌سایت معرفی کتاب کافه‌بوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک می‌کنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.

    نمایشنامه/ «باغ آلبالو»؛ آخرین اثر آنتوان چخوف

    ویکی پدیا/ باغ آلبالو (به روسی: Вишнëвый сад) نمایش‌نامهٔ روسی، آخرین اثر آنتون چخوف است که در سال ۱۹۰۳ نوشته شده و در سال ۱۹۰۴ برای اولین بار در تئاتر هنری مسکو به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی به روی صحنه رفته‌است. چخوف این نمایش‌نامه را یک اثر کمدی می‌داند که عناصر فارس در آن وجود دارد، درحالی‌که استانیسلاوسکی این نمایش را به‌عنوان یک اثر تراژدی کارگردانی می‌کند.نمایش‌نامه داستان یک زن اشراف‌زادهٔ روس و خانواده‌اش است که به‌علت قرض، رو به ورشکستگی هستند و باغ آلبالوی خاطره‌انگیزشان در گرو بانک است، و چون خانواده غیر از قرض عایداتی ندارد، قرار است در موعد معینی باغ و ملکشان حراج شود. درعین‌حال، این خانواده هیچ کاری برای نجات خود و جلوگیری از فروش باغ انجام نمی‌دهند، و در پایان، باغ آلبالو به یک دهقان‌زادهٔ تازه به ثروت رسیده فروخته می‌شود و خانوادهٔ رانوسکی باغ را ترک می‌کنند، درحالی‌که صدای تبری که درخت‌های باغ را قطع می‌کند شنیده می‌شود.شخصیت‌هامادام لیوبوف اندریونا رانوسکی: مالک باغ آلبالوآنیا: دختر هفده‌سالهٔ مادام رانوسکیواریا: دخترخواندهٔ بیست‌ودوسالهٔ مادام رانوسکیلئونید اندریویچ گایف: برادر مادام رانوسکییرمولی الکسیویچ لوپاخین: یک تاجر دهقان‌زادهپیتر سرگیویچ تروفیموف: دانشجوبوریس بوریسیویچ سیمونف پیشیک: یک ملّاکشارلوتا ایوانوونا: معلم‌سرخانهیپیخودوف: حسابداردونیاشا: خدمتکارفیرس: پیشخدمت هشتادوهفت‌سالهیاشا: پیشخدمت جوانیک غریبه، رئیس ایستگاه، کارمند پستخانه، مهمانان و نوکران


    (٢٢:٥٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (٢٢:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣

    باغ آلبالو ویکی پدیا


    (٢١:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (٢٠:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٩:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٨:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٧:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٦:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٥:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٤:٣٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٤:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٣:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٣:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٢:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١١:٠٧) ٩٩/٠٩/١٣


    (١١:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (١٠:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (٠٩:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (٠٨:٠٠) ٩٩/٠٩/١٣


    (٢٢:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (٢٢:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (٢٢:١٥) ٩٩/٠٩/١٢


    (٢١:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (٢١:٢٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (٢٠:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (٢٠:٢٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٩:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢

    باغ آلبالو ویکی پدیا


    (١٩:٢٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٨:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٨:٢٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٧:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٧:٢٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٦:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٦:٢٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٥:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٥:٢٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٤:٥٠) ٩٩/٠٩/١٢

  • طرز تهیه لواشک سیب خانگی خوشرنگ و خوشمزه

  • (١٤:٣٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٤:١٢) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٣:٥٥) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٣:٣٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٣:٠٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٢:٤٨) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٢:٣٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٢:٢٨) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٢:٠٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١١:٣٠) ٩٩/٠٩/١٢

    باغ آلبالو ویکی پدیا


    (١١:٠٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٠:٣٠) ٩٩/٠٩/١٢


    (١٠:٠٠) ٩٩/٠٩/١٢

    تهران – ايرنا – تالار چهارسوي مجموعه تئاترشهر از مهر ماه سال جاري ميزبان نمايش باغ آلبالو به نويسندگي آنتوآن چخوف و كارگرداني آتيلاپسياني خواهد بود.

    تهران – ایرنا – وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پیام توییتری نوشت: جمعه‌های…

    تهران- ایرنا- بازدید مجازی از موزه مائریتشویس لاهه به عنوان اولین…

    تهران – ایرنا – شاعر، منقد ادبی و از داوران جایزه شاملو معتقد است…

    تهران– ایرنا – سیدقاسم یاحسینی با برشمردن سابقه تلاش‌های مرحوم سیدمهدی…

    باغ آلبالو ویکی پدیا

    تهران- ایرنا- دبیر جامعه حرفه‌ای هتلداران از افزایش تعداد هتل‌ها برای…

    تهران- ایرنا- مدیر مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری با اشاره به نزدیک…

    تهران- ایرنا- شبکه‌های مختلف سیما در روزهای آخر پاییز قرن پخش فیلم‌های…

    تهران- ایرنا- عضو شورای سیاستگذاری سومین سمپوزیوم مفاخر ایران گفت:…

    تهران- ایرنا – وزیر آموزش‌وپرورش شاخه فرهنگی هنری را یکی از شاخه‌های…

    تهران- ایرنا- دبیر چهاردهمین جشنواره «سینماحقیقت»، گفت: قرار ما این…

    نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است

    باغ آلبالو ویکی پدیا
    باغ آلبالو ویکی پدیا
    0