داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه

داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه
داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه

سخنراني موسي ـ عليه السلام ـ و ترك اولي او

موسي‎ ـ عليه السلام ـ در جستجوي استاد

ديدار موسي از سه حادثة عجيب

توضيحات خضر ـ عليه السلام ـ در مورد سه حادثة عجيب

توصية خضر ـ عليه السلام ـ و نوشتة لوح گنج

داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه

پی نوشت

[1] . به گفتة اكثر مفسّران، منظور از اين تنگه دو دريا، محل اتّصال خليج عقبه با خليج سوئز است. [2] . بحارالانوار، ج 13، ص 278. [3] . در حديثي از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده فرمود: هنگامي كه موسي ـ عليه السلام ـ با خضر ـ عليه السلام ـ در كنار دريا ملاقات كرد، پرنده‎اي در برابر آن دو ظاهر شد، قطره‎اي آب دريا با منقارش برداشت، خضر به موسي ـ عليه السلام ـ گفت: «آيا مي‎داني اين پرنده چه مي‎گويد؟ موسي گفت: چه مي‎گويد؟ خضر گفت: مي‎گويد «وَ رَبِّ السَّماواتِ و الاَرضِ وَ رَبِّ الْبَحْرِ ما عِلْمُكُما مِنْ عِلْمِ اللهِ اِلّا قَدْرَ ما اَخَذْتُ بِمِنْقارِي مِنْ هذَا الْبَحْرِ؛ و سوگند به پروردگار آسمانها و زمين و پروردگار دريا، دانش شما دو نفر (موسي و خضر) در مقايسه با علم خدا نيست مگر به اندازة آنچه از آب در منقارم گرفته‎ام نسبت به اين دريا» (بحارالانوار، ج 13، ص 302). و در روايت ديگر آمده: «اين پرنده كوچكتر از گنجشك بود و از نوع پرستو بود و گفت: «علم شما در مقابل علم محمّد و آل محمّد ـ صلي الله عليه و آله ـ به اندازة مقدار آبي است كه به منقار گرفته‎ام نسبت به دريا.» (همان مدرك؛ پاورقي). [4] . مضمون آيات 60 تا 70 سورة كهف. [5] . كهف، 71 تا 78؛ بحارالانوار، ج 13، ص 280. روايت شده: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «خدا برادرم موسي ـ عليه السلام ـ را رحمت كند، اگر تحمّل مي‎كرد، عجيبترين شگفتيها را (از دست خضر) مي‎ديد و نيز فرمود: اگر صبر مي‎كرد، هزار شگفتي مي‎ديد. (نورالثقلين، ج 3، ص 282) و از امام باقر ـ عليه السلام ـ يا امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده فرمود: «لَوْ صَبَرَ مُوسي لَاَراهُ الْعالِمُ سَبْعِينَ اُعْجُوبَةٍ؛ اگر موسي ـ عليه السلام ـ صبر و تحمّل مي‎كرد، آن عالِم (خضر) هفتاد حادثة عجيب به موسي ـ عليه السلام ـ نشان مي‎داد.» (بحارالانوار، ج 13، ص 284 و 301). نيز روايت شده: از موسي ـ عليه السلام ـ پرسيدند: سخت‎ترين حادثة زندگي تو چه بود؟ موسي ـ عليه السلام ـ در پاسخ گفت: «هيچيك از آن همه مشكلات (عصر فرعون و عصر حكومت بني‎اسرائيل با آن همه رنجها) همانند گفتار خضر ـ عليه السلام ـ برايم رنج‎آور نبود كه خبر از فراق و جدايي خود از من داد و مرا از علوم خود محروم ساخت.» (تفسير ابوالفتوح رازي، ذيل آية 78 كهف). [6] . كارهاي خضر ـ عليه السلام ـ به خصوص كشتن نوجوان گرچه ظاهري بسيار زننده داشت، ولي بايد توجّه داشت كه فرق است بين نظام تشريع و تكوين، خداوند حاكم بر هر دو نظام است، در اين صورت هيچ مانعي ندارد كه خداوند گروهي مانند موسي ـ عليه السلام ـ را مأمور اجراي نظام تشريع كند، و گروهي يا شخصي (مانند خضر) را مأمور اجراي نظام تكوين، از نظر نظام تكوين، هيچ مانعي ندارد كه خداوند حتّي كودك نابالغي را دچار حادثه‎اي كند كه جان بسپارد، چرا كه وجودش ممكن است در آينده موجب خطرهاي عظيم گردد، مانند اينكه پزشك دست يا پاي كسي را قطع مي‎كند تا ميكرب سرطان از آن به ساير اعضاء سرايت ننمايد. كارهاي حضرت خضر ـ عليه السلام ـ در ماجراي فوق در محدودة نظام تكوين بوده، ولي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ مأمور كارها در محدودة تشريع بود، از اين رو مقام موسي ـ عليه السلام ـ در اين راستا از حضرت خضر ـ عليه السلام ـ بالاتر بود، اگرچه در محدودة نظام تكوين، مقام خضر ـ عليه السلام ـ بالاتر بود. از سوي ديگر اين كار خضر ـ عليه السلام ـ از نشانه‎هاي رحمت الهي و پاداش او به پدر و مادر با ايمان بود، خضر به دستور خدا آن كودك كافر را ـ كه اگر مي‎ماند موجب كفر و انحراف پدر و مادر مي‎شد، كشت، ولي به جاي آن كودك، خداوند دختري به آن پدر و مادر مرحمت فرمود، كه كانون ايمان و تقوا بود و به فرمودة امام صادق ـ عليه السلام ـ از نسل او هفتاد پيامبر، به وجود آمد. (تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 286). [7] . كهف، 79 تا 83. [8] . بحارالانوار، ج 13، ص 294.

جمعه 21 تير 1398

از اينكه به جمع قرآني ما پيوستيد بسيار خرسنديم و خداوند متعال را شاكريم و براي شما آرزوي موفقيت نموده و اميدواريم كه از انوار مقدس قرآن كريم به شايسته ترين وجه بهره مند شويد.

لازم است بدانيد كه تمامي خادمين شما در مديريت اين پايگاه قرآني، در تلاش شبانه روزي هستند تا ضمن ارائه‌ي بهترين سرويس آموزشي به شما قرآن دوستان عزيز، همگام با شما در مسير آموزش علوم قرآن كريم و دريافت معارف عاليه‌ي اين مصحف شريف و رسيدن به مقصد نهايي، حركت كرده تا به لطف الهي و اراده‌ي خودتان، به موفقيت مورد نظر نائل آييد.

ناگفته نماند چنانچه براي شما سؤال‌هايي پيش آمد كه فكر مي‌كنيد ما ميتوانيم در رسيدن به پاسخ صحيح شما را ياري دهيم، حتما از طريق بخش پرسش و پاسخ و یا از طریق پست الکترونیکی info@samenquran.ir با مدير اين سايت در ميان بگذاريد. ضمناً بسيار خرسند خواهيم شد كه از همين طريق با ارائه‌ي نظرات و پيشنهادات سازنده‌ي خودتان، ما را در پيشبرد اهدافمان ياري رسانيد.

داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه

در پايان براي همه‌ي شما عزيزان قرآن دوست، آرزوي سربلندي و كاميابي داريم

مديريت وب سايت آموزش تخصصي قرآن كريم

مساله انتخاب معلم و استاد و دلیل راه در مسیر تربیت نفوس و سیر و سلوک الی الله به حدی اهمیت دارد که گاه انبیای الهی، در مقطع خاصی نیز مامور به این انتخاب می شدند.

داستان خضر و موسی علیه السلام در سوره کهف در قرآن مجید که داستانی بسیار پر معنی و پرمحتوا است، چهره ای از این انتخاب است.

موسی علیه السلام مامور می شود که برای فرا گرفتن علومی – که جنبه نظری نداشت بلکه بیشتر جنبه عملی و اخلاقی داشت – نزد پیامبر و عالم بزرگ زمانش که قرآن از او به عنوان

«عبد من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما؛ بنده ای از بندگان ما که او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوی خود علم فراوانی به او تعلیم داده بودیم. » یاد کرده است.

او بار سفر را بست و به سوی جایگاه خضر با یکی از یارانش به راه افتاد؛ حوادث اثناء راه بماند، هنگامی که به خضر رسید، پیشنهاد خود را به آن معلم بزرگ، مطرح کرد؛ او نگاهی به موسی علیه السلام افکند و گفت: «باور نمی کنم در برابر تعلیمات من، صبر و شکیبایی داشته باشی! » ولی موسی علیه السلام قول شکیبایی داد.

داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه

سپس سه حادثه مهم یکی بعد از دیگری اتفاق افتاد؛ نخست سوار بر کشتی شدند و «خضر» اقدام به سوراخ کردن کشتی کرد که بانگ اعتراض موسی بر خاست، و خطر غرق شدن کشتی و اهلش را به خضر گوشزد نمود؛ ولی هنگامی که خضر به او گفت: «من می دانستم تو، توان شکیبائی نداری! موسی از اعتراض خود پشیمان گشت و سکوت اختیار کرد، چرا که قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشاید تا خضر خودش توضیح دهد.

چیزی نگذشت در مسیر خود به نوجوانی برخورد کردند «خضر» بی مقدمه اقدام به قتل او کرد! منظره وحشتناک کشتن این جوان ظاهرا بی گناه، موسی علیه السلام را سخت از کوره به در برد، و بار دیگر تعهد خود را فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شدیدتر و رساتر از اعتراض نخستین، که چرا انسان بی گناه و پاکی را بی آن که مرتکب قتلی شده باشد کشتی؟ به یقین این کار بسیار زشتی است!

برای دومین بار، خضر پیمان خود را با موسی علیه السلام یاد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تکرار کنی همیشه از تو جدا خواهم شد؛ موسی فهمید که در این مورد سر مهمی نهفته است و سکوت اختیار کرد تا خضر خودش بموقع توضیح دهد.

چیزی نگذشت که سومین حادثه رخ داد؛ آن دو وارد شهری شدند، مردم شهر حتی حاضر به پذیرایی مختصر از آنان نشدند، ولی خضر علیه السلام به کنار دیواری که در حال فرو ریختن بود رسید، آستین بالا زد و از موسی نیز کمک خواست تا دیوار را مرمت کند، و از فرو ریختن آن مانع شود؛ باز موسی علیه السلام پیمان خود را به فراموشی سپرد و به معلم خویش اعتراض کرد که آیا این دلسوزی در برابر آن بی مهری منطقی است؟ اینجا بود که خضر

اعلام جدایی از موسی علیه السلام نمود، چرا که سه بار پیمان شکیبایی را که با خضر داشت شکسته بود؛ ولی پیش از آن که جدا شوند، اسرار کارهای سه گانه خود را برای او برشمرد و پرده از آن برداشت.

در مورد کشتی گفت: پادشاهی ظالم و جبار، کشتیهای سالم را غصب می کرد و من کشتی را معیوب ساختم تا مورد توجه او قرار نگیرد؛ زیرا کشتی تعلق به گروهی از مستضعفان داشت و وسیله ارتزاق آنها را تشکیل می داد.

جوان مقتول فردی کافر و مرتد و اغواگر بود و مستحق اعدام، و بیم آن می رفت که پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دین خدا بیرون برد.

و اما آن دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنهانهفته بود؛ و چون پدرشان مرد صالحی بود، خدا می خواست این گنج را برای آنها حفظ کند؛ سپس به او حالی کرد که من این کارها را خود سرانه نکردم؛ همه به فرمان پروردگاربود! (15)

در اینجا موسی علیه السلام از خضر جدا شد، در حالی که کوله باری از علم و آگاهی و اخلاق را همراه خود می برد.

او بخوبی درسهای زیر را از مکتب آن معلم بزرگ و مربی اخلاق فرا گرفت:

1- پیدا کردن رهبری آگاه و فرزانه، و بهره گیری از علم و اخلاق او تا آن حد اهمیت دارد که پیامبر اولوالعزمی همچون موسی – بطور نمادین – مامور می شود که راه دور و درازی را برای حضور در محضر او، و اقتباس از چراغ پر فروغش، بپیماید.

2- در کارها نباید عجله کرد، چرا که بسیاری از امور، نیاز به فرصت مناسب دارد؛ گفته اند: «الامور مرهونة باوقاتها! »

3- حوادثی که در اطراف ما رخ می دهد ممکن است چهره ای در ظاهر و چهره ای در باطن داشته باشند؛ هرگز نباید به چهره ظاهری رویدادهای ناخوش آیند قناعت کرد و عجولانه قضاوت نمود؛ بلکه باید ماورای چهره های ظاهری را نیز از نظر دور نداشت.

4- شکستن پیمانهای معنوی بطور مکرر، ممکن است انسان را برای همیشه از فوائد و برکاتی محروم سازد!

5- حمایت از مستضعفان، خیرخواهی یتیمان و مبارزه با ظالمان و کافران اغواگر، وظیفه ای است که هر بهائی را می توان در برابر آن پرداخت.

6- انسان هر قدر عالم و آگاه باشد، نباید به علم و دانش خویش مغرور گردد و تصور کند ماورای علوم او علوم دیگری نیست؛ چرا که این تصور او را از رسیدن به کمالات بیشتر باز می دارد.

7- خداوند بزرگ در این عالم هستی، ماموران ویژه ای دارد که آنها را بی سروصدا به یاری بندگان مظلوم و با اخلاص می فرستد، تا از طرق مختلف آنان را یاری کنند، و اینها از الطاف خفیه الهیه است که هر انسان با ایمانی می تواند در انتظار آن باشد

و فوائد و برکات دیگر.

این داستان خواه جنبه آموزش واقعی برای موسی علیه السلام داشته باشد و یا جنبه سرمشق برای دیگران، هر چه باشد، در مورد مطلبی که ما به دنبال آن هستیم تفاوتی نمی کند.

کوتاه سخن این که: نیاز به رهبر و دلیل راه در طریق افزایش علم و تهذیب نفوس نیازی ست حتمی و غیر قابل انکار!


ما درباره داستان های پیامبران در انجیل با مشکل روبرو هستیم؟ آیا قرآن و روایات اسلامی درباره حضرت خضر مطلبی دارند؟


پاسخ اجمالی: در قرآن مجید صریحا نامی از خضر برده نشده بلکه به عنوان: “عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً”.[1] که بیانگر مقام عبودیت و علم و دانش خاص او است- ، و به عنوان معلم موسی بن عمران، از او یاد شده است. در روایات متعددی این مرد عالم به نام “خضر” معرفی شده است. او یک دانشمند الاهی بود، و مشمول رحمت خاص پروردگار، و مامور به باطن و نظام تکوینی جهان، و آگاه از پاره‏ای از اسرار، و از یک جهت معلم موسی بن عمران، هر چند موسی در پاره‏ای از جهات بر او مقدم بوده است. از پاره‏ای از روایات و ظاهر بعضی تعبیرات آیات قرآن استفاده می‏شود که او دارای مقام نبوت، و از پیامبران مرسل بود که خداوند او را به سوی قومش مبعوث ساخت، تا ایشان را به یکتاپرستی و اقرار به انبیاء و رسل و کتب آسمانی دعوت نماید. معجزه اش این بود که هرگاه اراده می فرمود به اذن الاهی چوبی خشک یا زمین بی سبزه ای سرسبز شود، این امر بلافاصله به تحقق می پیوست و از این جهت وی را خضر (ع) گفتند و خضر لقب او است، نام اصلیش تالیا بن ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح است. قرآن در بارۀ داستان حضرت خضر و موسی می فرماید: “در آن جا موسی و همراه او) بنده‏ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟» گفت: «تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی! و چگونه می‏توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! (موسی) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (خضر) گفت: «پس اگر می‏خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را برای تو بازگو کنم.» آن دو به راه افتادند تا آن که سوار کشتی شدند، (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!» گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی؟!» (موسی) گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!» باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانی را دیدند و او آن نوجوان را کشت. (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!» (باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمی‏توانی با من صبر کنی؟!»  (موسی) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزی از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن (زیرا) از سوی من معذور خواهی بود!» باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریه‏ای رسیدند از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند ولی آنان از مهمان کردنشان خودداری نمودند (با این حال) در آن جا دیواری یافتند که می‏خواست فروریزد و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسی) گفت: « (لااقل) می‏خواستی در مقابل این کار مزدی بگیری!» او گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده اما بزودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی، به تو خبر می‏دهم. اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می‏کردند و من خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را بزور می گرفت! و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد! از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جای او، فرزندی پاکتر و بامحبت‏تر به آن دو بدهد! و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو می‏خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند این رحمتی از پروردگارت بود و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها شکیبایی به خرج دهی”!   پاسخ تفصیلی: در قرآن مجید صریحا نامی از حضرت خضر برده نشده، بلکه از او به عنوان: “عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً”.[2] – که بیانگر مقام عبودیت و علم و دانش خاص او است-، یاد شده است. در روایات متعددی این مرد عالم به نام” خضر” معرفی شده است. او یک دانشمند الاهی بود، و مشمول رحمت خاص پروردگار، و مامور به باطن و نظام تکوینی جهان، و آگاه از پاره‏ای از اسرار، و از یک جهت معلم موسی بن عمران، هر چند موسی در پاره‏ای از جهات بر او مقدم بوده است. از پاره‏ای از روایات و ظاهر بعضی تعبیرات آیات قرآن استفاده می‏شود که او دارای مقام نبوت، و از پیامبران مرسل بود که خداوند او را به سوی قومش مبعوث ساخت، تا ایشان را به یکتاپرستی و اقرار به انبیا و رسل و کتب آسمانی دعوت نماید. معجزه اش این بود که هرگاه اراده می فرمود به اذن الاهی چوبی خشک یا زمین بی سبزه ای سرسبز شود، این امر بلافاصله به تحقق می پیوست و از این جهت وی را خضر (ع) گفتند و خضر لقب او است، نام اصلیش تالیا بن ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح است.[3] در قرآن کریم در باره حضرت خضر به جز داستان رفتن موسی به مجمع البحرین ‏چیزی نیامده و از جوامع اوصافش چیزی ذکر نگردیده، مگر همین که فرموده: پس برخوردند به بنده‏ای از بندگان ما که ما به وی رحمتی از خود داده و از ناحیه خود به وی ‏علمی آموختیم.[4] از قول امام صادق (ع) نقل کرده اند که فرمود: “… اما آن بنده صالح خدا خضر، خداوند عمر او را نه برای رسالتش طولانی گردانید و نه به جهت کتابی که بدو نازل کند و یا این که به وسیله او و شریعتش، شریعت پیامبران پیش از خود را نسخ کند و نه به جهت امامتی که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به خاطر طاعتی که خدا بر او واجب ساخته بود، بلکه خدای جهان آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود عمر گرامی قائم (عج) را در دوران غیبت او بسیار طولانی سازد و می دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد و اشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بندۀ صالح خویش (خضر) را طولانی ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم (ع) بدان تشبیه گردد و بدین وسیله اشکال و ایراد دشمنان و بداندیشان باطل گردد.[5] بدون تردید او زنده است و هم اکنون بیش از شش هزار سال از عمر شریفش می گذرد.[6] زندگی حضرت خضر و رفتنش به بحر ظلمات و خوردنش از آب حیات، از جمله مسائلی است که در کتب تاریخی و حدیثی به تفصیل از آن بحث شده است، و شما می توانید به کتب مبسوط حدیثی مراجعه فرمایید.[7] شرکت حضرت خضر در مراسم عید غدیر در سرزمین غدیر خم و در مراسم سوگواری رسول اکرم (ص) به هنگام رحلت آن حضرت و در سوگ حضرت علی (ع) به هنگام شهادت آن حضرت در کتاب های حدیثی مشروحا آمده است. امام رضا (ع) می فرماید: حضرت خضر از آب حیات خورد، او زنده است و تا دمیده شدن صور از دنیا نمی رود، او پیش ما می آید و بر ما سلام می کند، ما صدایش را می شنویم و خودش را نمی بینیم[8]، او در مراسم حج شرکت می کند و همه مناسک را انجام می دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات می ایستد و برای دعای مؤمنان آمین می گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت می کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس می کند.[9] از این حدیث استفاده می شود که حضرت خضر (ع) جزو سی نفری است که همواره در محضر حضرت بقیة الله (ع) هستند و به فرمان آن حضرت رتق و فتق امور را در دست دارند.[10] خضر در آینۀ قرآن              موسی به اتفاق این مرد عالم الاهی[11] به راه افتاد تا این که سوار بر کشتی شدند، آن مرد عالم کشتی را سوراخ کرد!. از آن جا که موسی از یک سو پیامبر بزرگ الاهی بود و باید حافظ جان و مال مردم باشد، و امر به معروف و نهی از منکر کند، و از سوی دیگر وجدان انسانی او اجازه نمی‏داد در برابر چنین کاری سکوت اختیار کند زبان به اعتراض گشود و گفت: آیا کشتی را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟ راستی چه کار بدی انجام دادی!. بدون شک مرد عالم هدفش غرق سرنشینان کشتی نبود ولی از آنجا که نتیجه این عمل چیزی جز غرق کردن به نظر نمی‏رسید موسی آن را با” لام غایت” که برای بیان هدف می‏باشد بازگو می‏کند. در بعضی از روایات می‏خوانیم که اهل کشتی به زودی متوجه خطر شدند و شکاف موجود را موقتا با وسیله‏ای پر کردند ولی دیگر آن کشتی یک کشتی سالم نبود. در این هنگام مرد عالم الاهی (حضرت خضر) با متانت خاص خود نظری به موسی افکند و “گفت نگفتم تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی”؟!. موسی که از عجله و شتابزدگی خود که طبعا به خاطر اهمیت حادثه بود پشیمان گشت و بیاد تعهد خود افتاد در مقام عذرخواهی برآمده رو به استاد کرد و چنین گفت: “مرا در برابر فراموش‏کاری که داشتم مؤاخذه مکن و بر من بخاطر این کار سخت مگیر” یعنی اشتباهی بود و هر چه بود گذشت تو با بزرگواری خود صرف نظر فرما. سفر دریایی آنها تمام شد از کشتی پیاده شدند،”و به راه خود ادامه دادند، در اثناء راه به کودکی رسیدند ولی آن مرد عالم بی مقدمه اقدام به قتل آن کودک کرد”!. در این جا بار دیگر موسی “گفت آیا انسان بی گناه و پاکی را بی آنکه قتلی کرده باشد کشتی؟!”. “براستی که چه کار منکر و زشتی انجام دادی”. باز آن عالم بزرگوار با همان خونسردی مخصوص به خود جملۀ سابق را تکرار کرد و گفت:”به تو گفتم تو هرگز توانایی نداری با من صبر کنی”. موسی (ع) به یاد پیمان خود افتاد، توجهی توأم با شرمساری، چرا که دو بار پیمان خود را- هر چند از روی فراموشی- شکسته بود، و کم کم احساس می‏کرد که گفته ی استاد ممکن است راست باشد و کارهای او برای موسی در آغاز غیر قابل تحمل است، لذا بار دیگر زبان به عذرخواهی گشود و چنین گفت: این بار نیز از من صرفنظر کن، و فراموشی مرا نادیده بگیر، اما” اگر بعد از این از تو تقاضای توضیحی در کارهایت کردم (و بر تو ایراد گرفتم) دیگر با من مصاحبت نکن چرا که تو از ناحیه من دیگر معذور خواهی بود”. بعد از این گفتگو و تعهد مجدد”موسی با استاد به راه افتاد، تا به قریه‏ای رسیدند و از اهالی آن قریه غذا خواستند، ولی آنها از میهمان کردن این دو مسافر خودداری کردند”. بدون شک موسی و خضر از کسانی نبودند که بخواهند سربار مردم آن دیار شوند، معلوم می‏شود زاد و توشه و خرج سفر خود را در اثناء راه از دست داده یا تمام کرده بودند و به همین دلیل مایل بودند میهمان اهالی آن محل باشند (این احتمال نیز وجود دارد که مرد عالم عمدا چنین پیشنهادی به آنها کرد تا درس جدیدی به موسی بیاموزد). سپس قرآن اضافه می‏کند: “با این حال آنها در آن آبادی دیواری یافتند که می‏خواست فرود آید، آن مرد عالم دست به کار شد تا آن را برپا دارد” و مانع ویرانیش شود. موسی که قاعدتا در آن موقع خسته و کوفته و گرسنه بود، و از همه مهمتر احساس می‏کرد شخصیت والای او و استادش به خاطر عمل بی رویه اهل آبادی سخت جریحه‏دار شده، و از سوی دیگر مشاهده کرد که خضر در برابر این بی حرمتی به تعمیر دیواری که در حال سقوط است پرداخته مثل این که می خواهد مزد کار بد آنها را به آنها بدهد، و فکر می‏کرد حداقل خوب بود استاد این کار را در برابر اجرتی انجام می‏داد تا وسیله غذایی فراهم گردد. لذا تعهد خود را بار دیگر به کلی فراموش کرد، و زبان به اعتراض گشود اما اعتراضی ملایمتر و خفیفتر از گذشته، و” گفت می‏خواستی در مقابل این کار اجرتی بگیری”!. این جا بود که آن مرد عالم، آخرین سخن را به موسی گفت، زیرا از مجموع حوادث گذشته یقین کرد که موسی، تاب تحمل در برابر اعمال او را ندارد “فرمود: اینک وقت جدایی من و تو است! اما به زودی سرّ آنچه را که نتوانستی بر آن صبر کنی برای تو بازگو می‏کنم”. جدا شدن از چنین رهبری سخت دردناک است، اما واقعیت تلخی بود که به هر حال موسی باید آن را پذیرا شود. مفسر معروف ابو الفتوح رازی می‏گوید در خبری است که از موسی پرسیدند از مشکلات دوران زندگیت از همه سخت‏تر را بگو، گفت: سختیهای بسیاری دیدم (اشاره به ناراحتیهای دوران فرعون، و گرفتاریهای طاقت‏فرسای دوران حکومت بنی اسرائیل) ولی هیچ یک همانند گفتار خضر که خبر از فراق و جدایی داد بر قلب من اثر نکرد”[12]! بعد از آنکه فراق و جدایی موسی و خضر مسلم شد، لازم بود این استاد الهی اسرار کارهای خود را که موسی تاب تحمل آن را نداشت بازگو کند، و در واقع بهرۀ موسی از مصاحبت او فهم راز این سه حادثۀ عجیب بود که می‏توانست کلیدی باشد برای مسائل بسیار، و پاسخی برای پرسشهای گوناگون. اسرار درونی این حوادث: نخست از داستان کشتی شروع کرد و گفت:” اما کشتی به گروهی مستمند تعلق داشت که با آن در دریا کار می‏کردند، من خواستم آن را معیوب کنم زیرا می‏دانستم در پشت سر آنها پادشاهی ستمگر است که هر کشتی سالمی را از روی غصب می‏گیرد”. و به این ترتیب در پشت چهرۀ ظاهری زنندۀ سوراخ کردن کشتی، هدف مهمی که همان نجات آن از چنگال یک پادشاه غاصب بوده است، وجود داشته، چرا که او هرگز کشتیهای آسیب دیده را مناسب کار خود نمی‏دید و از آن چشم می‏پوشید، خلاصه این کار در مسیر حفظ منافع گروهی مستمند بود و باید انجام می‏شد. سپس به بیان راز حادثه دوم یعنی قتل نوجوان پرداخته چنین می‏گوید: ” اما آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند، و ما نخواستیم که این نوجوان، پدر و مادر خود را از راه ایمان بیرون ببرد و به طغیان و کفر وادارد”. آن مرد عالم، اقدام به کشتن این نوجوان کرد و حادثۀ ناگواری را که در آینده برای یک پدر و مادر با ایمان در فرض حیات او رخ می‏داد دلیل آن گرفت. در چندین حدیث که در منابع مختلف اسلامی آمده است می‏خوانیم: ” خداوند بجای آن پسر، دختری به آنها داد که هفتاد پیامبر از نسل او به وجود آمدند”[13]! در آخرین آیۀ مورد بحث، مرد عالم پرده از روی راز سومین کار خود یعنی تعمیر دیوار بر می‏دارد و چنین می‏گوید: “اما دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در شهر بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحی بود” “پروردگار تو می‏خواست آنها به سر حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج کنند”.”این رحمتی بود از ناحیه پروردگار تو”. و من مامور بودم به خاطر نیکوکاری پدر و مادر این دو یتیم آن دیوار را بسازم، مبادا سقوط کند و گنج ظاهر شود و به خطر بیفتد. درپایان برای رفع هر گونه شک و شبهه از موسی، و برای اینکه به یقین بداند همۀ این کارها بر طبق نقشه و ماموریت خاصی بوده است اضافه کرد: “و من این کار را به دستور خودم انجام ندادم” بلکه فرمان خدا و دستور پروردگار بود. آری” این بود سرّ کارهایی که توانایی شکیبایی در برابر آنها را نداشتی”. افسانه‏های ساختگی‏ سرگذشت موسی و خضر، اساس و پایه‏اش همانست که در قرآن آمده، اما متاسفانه در اطراف آن، افسانه‏های زیادی ساخته و پرداخته‏اند که گاهی افزودن آنها به این سرگذشت چهرۀ خرافی به آن می‏دهد! باید دانست که این تنها داستانی نیست که به این سرنوشت گرفتار شده، داستانهای واقعی دیگر نیز از این موضوع بر کنار نمانده است. برای درک واقعیت باید معیار را آیات قرآن [14] قرار داد، و حتی احادیث را در صورتی می‏توان پذیرفت که موافق آن باشد، اگر حدیثی بر خلاف آن بود مسلما قابل قبول نیست.[15] برای مطالعه و آگاهی بیشتر از داستان حضرت خضر به آدرس زیر مراجعه کنید: (1) مجمع البیان جلد ششم، ذیل آیات 65-81. (2) نور الثقلین جلد سوم، ذیل آیات مورد بحث. (3) المیزان جلد 13 ذیل آیات مورد بحث. (4) در المنثور و کتب دیگر ذیل آیات مورد بحث.

علت عدم تصریح به مصادیق امامت در قرآنچرا در قرآن به جزئیات تصریح نشده تا حق از باطل به طور کامل مشخص شود و اختلافاتی که در بین مسلمانان در موضوعات مختلف به ویژه در باره جانشینی پیامبر (ص) وجود دارد پی…

داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه

ملاقات حضرت خضر (ع)آیا افراد عادی قادر هستند که با حضرت خضر ملاقات کنند؟ در روایات آمده است که اگر 40 صبح ورودی خانه را آب و جارو کنیم قادر به زیارت آن حضرت می شویم. آیا صحیح است؟
ملاقات حضرت خضر یا …

ایشان مى‌فرمايند: «خانه‌هاى خود را با تلاوت قرآن نورانى كنيد و آنها را مثل قبرستان خاموش و تاريك نكنيد، همان‌طور كه يهود و نصارى رفتار كردند كه عبادت را مخصوص معابد قرار دادند و خانه‌ها را تعطيل كردند…

چرا قرآن را باید به زبان عربی خواند؟ چرا قرآن را باید به زبان عربی خواند؟
اشاره

یکی از کاستی های موجود در ترجمۀ متون به طور کلی و در ترجمۀ قرآن به شکل خاص، نارسایی بسیاری از متن های ترجمه شده نسبت…

کشتی حضرت نوح چند تخته چوب داشت؟در کشتی نوح چند تخته چوب به کار رفته است؟
عظمت جریان نوح و طوفان مربوط، در عبرت گرفتن و توجه به این حقیقت است که عاقبت طغیانگری به هلاکت آدمیان می انجامد. کم یا زیاد ی…

علائم نهایی پیش از ظهور امام زمان(ع)علائم نهایی پیش از ظهور امامان زمان (عج) چیست؟
علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

الف: علائم حتمی و قطعی؛

ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که ال…

طریقه ی انجام غسل از طریق دوش حمام
آیا می شود با دوش حمام غسل کرد؟

1)- غسل به دو صورت انجام می گیرد ارتماسی و ترتیبی، ارتماسی یعنی اینکه انسان به نیت غسل تمام بدن را در آب فرو ببرد مثلاً د…

خواندن قرآن هنگام عادت ماهانهبا سلام و تشکر از زحمات شما سوال: آیا هنگام عادت ماهانه می شود قرآن خواند (مثل سوره یاسین به طور کامل )؟ من در این مدت از خداوند دور می شوم آیا راه کاری برای این مواقع دار…

داستان قرآنی حضرت خضر و موسی علیه السلام قسمت اول

#قصص_قرآنی#داستان#کارتون#انیمیشن#داستان_قرآنی

داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه
داستان زندگی حضرت خضر به زبان کودکانه
0

داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به
داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

نام نوح(ع)درچهل و چند جای قرآن کریم آمده و در آنها به قسمتی از داستان آن جناب اشاره شده، در بعضی مواردبطور اجمال و در برخی بطور تفصیل، لیکن درهیچ یک از آن موارد مانند داستان نویسان که نام، نسب، دودمان،محل تولد، مسکن، شؤون زندگی، شغل، مدت عمر، تاریخ وفات، مدفن و سایر خصوصیات مربوط به زندگی شخصی صاحب داستان را متعرض می شوند به جزئیات آن جناب پرداخته نشده علتش هم این است که قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا درآن به شرح زندگی فرد فرد مردم و اینکه چه کسی از نیکان و چه کسی از بدان بوده بپردازد.

بلکه قرآن کریم کتاب هدایت است و از امور گذشتگان آنچه مایه سعادت مردم است متعرض می شود، و برای مردم شرح می دهد که حق صریح کدام است تا مردم همان را برنامه زندگی خود کرده و در حیات دنیوی و اخروی رستگار گردند، و بسا می شود که به گوشه ای ازقصص انبیاءو امت های آنان اشاره می کند تا مردم بفهمند سنت و روش خدای تعالی در سایرامتها چه بوده، تا اگر کسی هست که مشمول عنایت و موفق به کرامت است عبرت بگیرد، و کسی هم که چنین نیست آن سرگذشتها را بشنود تا حجت بر او تمام شود.

و داستان نوح(ع)در شش سوره از سوره های قرآنی بطورتفصیل آمده، و آن سوره ها عبارتند از: 1 – اعراف 2 – هود 3 – مؤمنون 4 – شعراء 5 – قمر 6 – نوح، و ازهمه این مواردمفصل تر سوره هود متعرض آن شده، زیرا سرگذشت آن جناب در بیست و پنج آیه یعنی از آیه 25 تا 49 طول کشیده است.

بعثت و رسالت نوح(ع)بشر بعد از حضرت آدم(ع)به صورت یک امت ساده و بسیط زندگی می کرد و فطرت انسانیت خود را راهنمای زندگی خود داشت، تاآنکه رفته رفته روح استکبار در او پیدا شد و گسترده گشت، و در آخر، کارش به استعبادیکدیگر انجامید، بعضی بعض دیگررا تحت فرمان خود گرفتند و زیر دستان، مافوق خود را رب خود پنداشتند و همین پندار، بذری بود که کاشته شد، بذری که هر زمان و در هر جا که کاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد کند، چیزی به جز دین و ثنیت و اختلاف شدید طبقاتی یعنی استخدام ضعفا بوسیله اقویا و برده گرفتن و دوشیدن افراد ذلیل بوسیله قدرتمندان را به بارنمی آورد،آری همه اختلافها و کشمکشها و خونریزیهای بشر از آنجا آغاز گردید.

در زمان نوح(ع)فساددر زمین شایع گشت و مردم از دین توحید و از سنتداستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

عدالت اجتماعی رویگردان شده و به پرستش بت ها روی آوردند، و خدای سبحان نام چند بت آن روز را که عبارت بودند ازود، سواع،یغوث، یعوقونسردر سوره نوح ذکرکرده.

فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر شد، و آنهایی که از نظر مال واولاد قوی تر بودند حقوق ضعفاء را پایمال کردند و جباران، زیر دستان را به ضعف بیشتر کشانیده و طبق دلخواه خودبرآنان حکومت کردند. (1) در این زمان بود که خدای تعالی نوح(ع)را مبعوث کرده و او را با کتاب وشریعتی به سوی آنان گسیل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دین توحید و ترک خدایان دروغین دعوتشان نموده مساوات را در بینشان برقرار سازد.(2)

بطوری که از تمامی آیات مربوط به داستان نوح(ع)برمی آید آن جناب همواره قوم خود را به توحید خدای سبحان و ترک شرک دعوت می کرد، و بطوری که از دوسوره نوح و یونس، و سوره آل عمران آیه 19 بر می آید آنان را به اسلام می خواند، و بطوری که از سوره هود آیه 28 استفاده می شود از آنان می خواسته تا امر به معروف و نهی از منکر کنند، و نیز همانطور که از آیه 103 سوره نساء و آیه 8 سوره شورا بر می آید نمازخواندن را نیز از آنان می خواسته و بطوری که از آیه 151 و 152 سوره انعام بر می آید رعایت مساوات و عدالت را نیز از آنان می خواسته، و دعوتشان می کرده به اینکه به فواحش و منکرات نزدیک نشوند، راستگو باشندو به عهد خود وفا کنند، و بطوری که از آیه 41 سوره هود بر می آیدآن جناب اولین کسی بوده که مردم را دعوت می کرده به اینکه کارهای مهم خود را با نام خدای تعالی آغاز کنند.

: از آیات سوره های نوح و قمر و مؤمنون بر می آید که آن جناب قوم خود را دائما دعوت می کرده به اینکه به خدای تعالی و آیات او ایمان بیاورند و در این دعوت منتهای جد و جهد را به خرج می داده و شب و روزو آشکارا و پنهان وادارشان می کرده به اینکه حق را بپذیرند، ولی قومش جزبه عناد و تکبر خودنمی افزودند، هر قدر او دعوت خود را بیشتر می کرده آنان سرکشی و کفرشان را بیشتر می کردند و به جز اهل و اولادش وعده اندکی که از غیر آنان ایمان نیاوردند، بطوری که دیگر از ایمان آوردن

…………………………………….. (1)با استفاده از سوره های اعراف، هود و نوح. (2)سوره بقره، آیه 21.

سایرین به کلی مایوس گردید در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شکایت برده و از او طلب نصرت کرد.

: از آیات سوره عنکبوت بر می آید که آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولی قوم، او را جز به استهزاء و مسخره کردن و نسبت جنون به او دادن عکس العملی از خود نشان ندادند، آنها وی را متهم می کردند به اینکه منظورش این است که به آقایی و سروری برما دست یابد، تا آنکه در آخر از پروردگارخود یاری طلبید.و از آیات سوره هود استفاده می شود که بعد از این استنصار، خدای تعالی به وی وحی کرد که از قومش به جز آن چند نفری که ایمان آورده اند احدی ایمان نمی آورد، و آن جناب را درباره قومش تسلیت گفت و دلگرمی داد، و بطوری که از آیات سوره نوح استفاده می شود نوح(ع)قوم خود را به هلاکت ونابودی نفرین کرد، و از خدای تعالی خواست تا زمین را از لوث وجود همه آنان پاک کرده و احدی از آنان را زنده نگذارد،و بطوری که ازآیات سوره هود بر می آید خدای تعالی به آن جناب وحی کرد که زیر نظر ما و طبق وحی ماکشتی را بساز.

از آیات سوره هود بر می آید که خدای تعالی به آن جناب دستور داد تا کشتی را با تاییدو تسدید او بسازد، و آن جناب شروع به ساختن آن کرد، که مردم دسته دسته از محل کار آن جناب گذشته و او را مسخره می کردند، چون کشتی آب می خواهد، و کشتی سازی باید در لب دریا باشد،و آن جناب این کار را در بیابانی بدون آب انجام می داد، و همین باعث می شد که مردم او را مسخره کنند، وآن جناب در پاسخشان می فرمود اگر امروز شما ما را مسخره می کنیدبه زودی خواهید دید که ما شما را مسخره می کنیم و به زودی خواهید فهمید که کسی که دچارعذاب گردد خوار و ذلیل و بیچاره می شود، و عذابی که می آید عذابی است مقیم و غیرقابل زوال و نیز از دو سوره هود و مؤمنون بر می آید که خدای عز و جل برای نزول آن عذاب، علامتی قرار داده بود و آن این بوده که آب از تنوری بالا می زند.

: نوح(ع)همچنانکه از سوره هود و مؤمنون استفاده می شود مشغول ساختن کشتی بود تا اینکه آن را به اتمام رسانید و امر خدای تعالی مبنی بر نزول عذاب صادرشد، و آن تنور شروع به جوشیدن کرد، در این هنگام خداوند متعال به آن جناب

وحی فرستاد که از هر حیوان یک جفت نر و ماده سوارکشتی کند و نیز اهل خود را به جزافرادی که مقدر شده بود هلاک شوند یعنی همسرش که خیانت کار بود و فرزندش که از سوارشدن امتناع ورزیده بود و نیز همه آنهایی که ایمان آورده بودند سوار کند.و از سوره قمر بر می آیدهمینکه آنها را سوار کرد خدای تعالی درهای آسمان را به آبی ریزان باز کرد، و زمین را به صورت چشمه هایی جوشان بشکافت، آب بالا و پایین برای تحقق دادن امری که مقدر شده بوددست به دست هم دادند.و نیز از سوره هود استفاده می شود که رفته رفته آب زمین را فرا گرفت و بالا آمد و کشتی را از زمین کند، کشتی در موجی چون کوههای بلند سیر می کرد، و طوفان همه مردم روی زمین را فرا گرفت و همه را در حالی که ستمگر بودند هلاک کرد، و خدای تعالی به آن جناب دستورداده بود همینکه در کشتی مستقر شدند خدا را در برابر این نعمت که از شر قوم ستمکار نجاتشان داد حمد بگویند و در پیاده شدن از او برکت بخواهند، و نوح(ع)گفت: الحمد لله الذی نجانا من القوم الظالمینو نیز گفت:رب انزلنی منزلا مبارکاو انت خیر المنزلین (2).

: بعد از آنکه طوفان به دلیل آیه 77 سوره صافات عالم گیرشده و مردم روی زمین همه غرق شدند، خدای تعالی به زمین فرمان داد تا آب خود را ببلعد، و به آسمان نیز فرمان داد تا از باریدن بایستد، آب از ظاهر زمین کاسته شد، و کشتی بر بالای کوه جودی قرار گرفت و فرمانو قیل بعدا للقوم الظالمین – دوری باد برعلیه ستمکارانصادر شد، آنگاه خدای تعالی به نوح وحی کرد که: ای نوح!از کشتی پایین آی و با سلامی از ناحیه ما و برکاتی بر تو و امت هایی که با تواند پیاده شو، که بعد از این طوفان، دیگر هیچگاه دچارطوفانی عالم گیر نخواهند شد چیزی که هست بعضی از این نجات یافتگان امت هایی هستند که خدا در دنیا ازمتاع های زندگی دنیا برخوردارشان می کند، و سپس عذابی دردناک آنان را فرا می گیرد، پس نوح و همراهان او از کشتی خارج شده و در زمین قرارگرفتند و خدا را به توحید و اسلام پرستیدند، و زمین را به ارث دست به دست به ذریه های خودسپردند، و خدای سبحان تنها ذریه نوح را باقی گذاشت.(3)

: نوح(ع)هنگامی که سوار کشتی می شد دید

…………………………………….. (1 و 2)سپاس خدای را که ما را از قوم ستمکارنجات داد، پروردگارا مرا در جایگاه با برکتی فرود آرکه تو بهترین فرود آورندگانی.سوره مؤمنون، آیه 28 و 29 (3)با استفاده از سوره هود و صافات.

که یکی از پسرانش سوار نشده، و علتش این بوده که به وعده پدرش مبنی بر اینکه هر کس ازسوار شدن تخلف کند غرق خواهد شد ایمان نداشته، وقتی چشم نوح به او افتاد که در کناری ایستاده، صدا زد که ای پسرم بیا با ما سوار شو و با کافران مباش.پسر دعوت پدر را اینطور ردکرد که من به زودی به یکی از کوهها پناه می برم تا مرا از خطر آب حفظ کند. نوح(ع)گفت: امروز هیچ چیزی نمی تواند احدی را از عذاب الهی حفظ کند مگر کسی را که خدا به او رحم کرده باشد، که منظورش همان کسانی است که سوار کشتی بودند – پسرنوح به این پاسخ پدر توجهی نکرد، و چیزی نگذشت که موج، بین پدر و پسر حائل شده و پسرجزء غرق شدگان گردید.

نوح(ع)هیچ احتمال نمی داد که پسر در باطن دلش کفر پنهان کرده باشد وتاکنون اگر اظهار اسلام می کرده از باب نفاق بوده باشد، بر خلاف همسرش که نوح از کفراوخبر داشته، و بطور قطع اگر پسرش را نیز مانند همسرش کافر می دانسته هرگز تقاضای نجات اورا نمی کرده، برای اینکه این خود نوح(ع)بود که از خدای عز و جل درخواست کرد تادیاری از کفار را زنده نگذارد، و بنا بر حکایت قرآن کریم گفته بود: رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدواالا فاجرا کفارا(1) و نیز خود او بوده که به حکایت قرآن در دعایش گفته بود: فافتح بینی و بینهم و نجنی و من معی من المؤمنین(2) و چگونه ممکن است خود او با آگاهی از کفر باطنی پسرش مع ذلک نجات اورا از خدا بخواهد؟با اینکه قبلا فرمان خدای تعالی را شنیده بود که فرمود:و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون (3).

نوح(ع)با حائل شدن موج بین او و فرزندش و در حالی که بی خبر از کفر باطنی پسرش بود دچار اندوهی شدید شد، و پروردگار خود را چنین نداء کرد که: رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحقپروردگارا این پسر من از اهل من است و وعده تو، به اینکه اهل مرانجات دهی حق است و تو احکم الحاکمینی یعنی حکمت از حکم هر حاکم دیگری متقن تر

…………………………………….. (1)پروردگارا این قوم کافر را هلاک کن و دیاری از ایشان را بر روی زمین باقی مگذار، که اگرایشان را باقی بگذاری بندگان پاک و با ایمانت را گمراه می کنند و فرزندی هم جزبدکار و کافر از آنان به ظهور نمی رسد.سوره نوح، آیه 26 و 27. (2)بارالها!بین من و قوم، حکم فرما و به ما گشایشی عطا کن و من و مؤمنانی که با من همراهند ازشر قوم نجات ده. سوره شعراء، آیه 118 (3)سوره هود، آیه 37.

است، و تو در قضایی که می رانی جور و ستم نمی کنی و حکمت ناشی از جهل به مصالح واقعی نیست، بنا بر این لطف کن و به من خبر ده که واقعیت فرزند من چیست و با اینکه او اهل من است چرا مستوجب عقاب شده است؟در اینجا عنایت الهی شامل حال نوح شد، و نگذاشت بطورصریح درخواست نجات فرزند خود را کند، – و یا به عبارت دیگر درخواستی کند که به واقعیت آن علمی ندارد – خدای تعالی در پاسخش به وی وحی فرستاد که ای نوح پسر تو اهل تونیست، او عمل غیر صالحی است، پس زنهار که مبادا بامن در باره نجات او روبرو شوی ودرخواست نجات او را بکنی، که اگر چنین درخواستی کنی درخواستی کرده ای که به واقعیت آن آگاهی نداری و من تو را پند می دهم که مبادا از جاهلان باشی.

بعد از این وحی، نوح(ع)از واقع امر آگاه شد و به پروردگارش ملتجی گشت که: پروردگارا من پناه می برم به تو از اینکه از تو چیزی بخواهم که علمی به واقعیت آن ندارم،و از تو درخواست می کنم که عنایت شامل حالم بشود و با مغفرتت مرا بپوشانی، و بارحمتت بر من عطوفت کنی، که اگر غیر این کنی از زیانکاران خواهم شد.

حضرت نوح(ع)اولین پیغمبر اولوا العزم و از بزرگان انبیاء(ع)است،که خدای عز و جل او و سایر انبیاء اولوا العزم را بر تمامی بشر مبعوث کرده و با کتاب وشریعت فرستاده است، بنا بر این، کتاب او اولین کتاب آسمانی است که مشتمل بر شرایع الهی است، و شریعت او نیز اولین شریعت خدایی می باشد.

و آن جناب پدر دوم نسل حاضر بشر است، چون تمامی افرادبشر امروز از طرف پدر و مادربه آن جناب منتهی می شوند و همه ذریه آن حضرتند، که قرآن کریم در باره اش فرمود: و جعلناذریته هم الباقین(1) و آن جناب پدر بزرگ همه انبیاء است، غیر آدم و ادریس(ع)، و خدای تعالی در این باب فرموده: و ترکنا علیه فی الاخرین (2).

و آن جناب اولین پیغمبری بوده که باب تشریع احکام و کتاب و شریعت را گشوده و فتح نمود، و علاوه بر طریق وحی، با منطق عقل و طریق احتجاج با مردم صحبت کرد،بنا بر این آن جناب ریشه و منشا دین توحید در عالم است، و بر تمامی افراد موحد عالم که تاکنون آمده و تا

…………………………………….. (1)ونژاد و اولاد او را در روی زمین باقی گذاشتیم.سوره صافات، آیه 77 (2)و در میان آیندگان برای او نام نیکویی قرار دادیم.سوره صافات، آیه 78

قیامت خواهند آمد منت داشته و همه مرهون اویند،و به همین جهت است که خدای عز و جل اورا به سلامی عام اختصاص داده و هیچ کس دیگر را در آن سلام شریک وی نساخت و فرمود: سلام علی نوح فی العالمین (1).

و باز به همین جهت است که خدای عز و جل او را از همه عالمیان برگزیدو ازنیکوکارانش شمرد (2) ، و او را عبدی شکور خواند (3) ، و او را از بندگان مؤمن خود دانست (4) ، و او راعبدی صالح خواند (5).

و آخرین دعایی که خدای تعالی از آن جناب نقل فرموده این است که به درگاه پروردگارش عرضه داشت: رب اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی مؤمنا وللمؤمنین و المؤمنات و لا تزد الظالمین الا تبارا (6).

…………………………………….. (1)سلام بر نوح در همه ادوار عالم بشریت تا روز قیامت.سوره صافات، آیه 79 (2)سوره انعام، آیه 84 و سوره صافات، آیه 80. (3)سوره اسری آیه 3. (4)سوره صافات، آیه 81. (5)سوره تحریم، آیه 10. (6)بارالها مرا و پدر و مادرم را و عموم کسانی که با داشتن ایمان به خانه من در می آیند و عموم مؤمنین و مؤمنات را بیامرز،و در باره ستمگران به جز تبار و هلاکت میفزا.سوره نوح، آیه 28

4 –

در تورات دراصحاح ششم از سفر تکویندر باره آن جناب چنین آمده که وقتی مردم در روی زمین زاد و ولد را شروع کردند و دخترانی برایشان پیدا شد، پسران خدا – که منظورپیغمبران هستند – دیدند دختران مردم زیبایند لا جرم از آن دختران هر چه را اختیار می کردندهمسرخود می ساختند.رب – یعنی خدای تعالی – گفت روح من در انسان دائما داوری نخواهدکرد زیرا که او نیز بشر است -آزاد است و اراده دارد – و روزگار او به صد و بیست سال رسیده بود، و در زمین طاغوتها در آن ایام بودند – همچنانکه بعداز آن نیز بوده اند – چون فرزندان خدا(انبیاء)داخل بر دختران مردم شدند و دختران برای آنان اولادآوردند، و جبارانی پدید آمد که از همان روزگاران نخستین اسم داشتند.

و چون رب دید شر انسان در زمین زیاد شد و تمامی خاطرات فکری قلب بشر همه روزه

شر شد، رب غصه دار شد که دید عمل انسان در زمین اینطورشده، و در قلب خود تاسف خورد، به ناچار فرمان داد که جنس این بشر را که من آفریده ام از روی زمین محوکنید، هم انسان را وهم همه چهارپایان و جنبندگان و مرغان هوا را، برای اینکه من ازاعمالی که آنها کردند محزون شدم، و اما نوح، نعمت را در چشم رب بدید.

اینها همه فرزندان نوحند، و نوح مردی نیکوکار و در میان اقران و نزدیکان خود مردی کامل بود و با خدا سیر می کرد، و برای او سه فرزند متولد شد به نامهایسام، حام، ویافث، و زمین در پیش روی خدا فاسد شده و پر از ظلم گردید، و خدا زمین را دید که فاسدشده، زیرا هر فردی از افراد بشر طریقه اش در زمین فاسد شد.

آنگاه خدا به نوح فرمود که عمر کل بشریت بسر آمده و دارم می بینم که به زودی نابودمی شوند، برای اینکه زمین از رفتار آنان پر از ظلم شده، و من نابود کننده آنان ونابود کننده زمینم، تو برای خودت از چوبجفرسفینه ای بساز و در آن کشتی خانه هایی جدا جدا بساز، و از داخل وخارج، آن را قیرمالی کن، و آن را بدین منوال می سازی که طولش سیصد ذراع، عرضش پنجاه ذراع و بلندیش سی ذراع باشد، و برای آن پنجره ای به بلندی یک ذراع قرارمی دهی، و درب ورودی آن را که می سازی در دو سمت آن مسکن هایی روی هم، یعنی به صورت سه طبقه بالا و پایین و متوسط درست می کنی، که اینک من دارم طوفان آب بر روی زمین رامی آورم، تا تمامی اهل زمین و هر جسد دارای روح و حیات را که در زیر آسمان است هلاک کنم، همه جانداران روی زمین می میرند، ولی من عهدم را با تو استوار می دارم، تو و فرزندان و همسرت و همسر فرزندانت داخل کشتی می شوید، و از هر جاندار صاحب جسد یک جفت داخل کشتی می کنی تا نسل آنها از بین نرود، و باید این یک جفت نرو ماده باشند، از مرغان ماده اش از جنس نرش باشد، از چهارپایان نیز همجنس باشد، از تمامی جنبندگان زمین همه همجنس باشند،خود این جنبندگان نزد تو می آیند تا نسلشان باقی بماند، و تو نیز برای خودت ازهر طعام خوردنی فراهم بیاورو در کشتی نزد خود جمع کن تا هم طعام تو باشد و هم طعام آن جانداران، نوح بر حسب دستوری که خدای تعالی داده بود عمل کرد.

و در اصحاح هفتم از سفر تکوین می گوید، رب به نوح گفت: توو همه فرزندانت داخل کشتی شوید، زیرا من تو را از میان نسل موجود بشر مردی نیکوکار دیدم، و از همه چهارپایانی که پاک هستند را هفت تا هفت تا به صورت نر و ماده نزد خود نگه دار، و از آنهایی که ناپاکندتنها دو به دو نگه دار،که آنها نیز باید نر و ماده باشند، از مرغان نیز هفت تا هفت تا به صورت نرو ماده پیش خود ببر تا نسل آنها در روی زمین باقی بماند زیرا که من نیز بعد از هفت روز دیگر،

چهل روز و چهل شب بر زمین می بارانم، و در روی زمین هر موجود استواری که ساخته ام را محومی کنم، نوح بر حسب آنچه خدا امر کرده بود عمل کرد.داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

بعد از آنکه نوح به سن ششصد سالگی رسید طوفان زمین را فرا گرفت و نوه و فرزندان و همسر خودش و همسران پسرانش از روی آب طوفان داخل کشتی شدند،هر جنبنده ای هم که در زمین بود – چه پاکش و چه ناپاکش – همانطور که خدابه نوح فرمان داده بود به صورت نرو ماده و دوتا دوتا داخل کشتی شدند.

و بعد از هفت روز چنین شد که آبهای طوفان، زمین رافرا گرفت، و این حادثه درششصدمین سال عمر نوح و در روز هفدهم ماه دوم بود و در آن روز همه چشمه های وسیع و بزرگ جوشیدن گرفت و طاقهای آسمان باز شد، و چهل روز و چهل شب باران ببارید، و درهمان روز،نوح و همسرش و فرزندانشساموحامویافثباهمسرانشان داخل درکشتی شدند، و تمامی مرغان با ماده های همجنس خود، و همه پرندگان کوچک دارای بال داخل بر نوح در درون کشتی شدند، و از هر جاندار دارای جسد جفت جفت به درون کشتی درآمدند، و از هر جنبنده دارای جسد که وارد می شدند نر و ماده وارد می شدند،همانطور که خدادستور داده بود، آنگاه خدا درب کشتی را بر نوح بست.

و طوفان چهل روز در زمین ادامه داشت، آب بی اندازه زیاد شد،کشتی آنقدر بالا رفت که بر بالای همه زمین قرار گرفت و روی آبها حرکت می کرد، آب جدا زیاد و عظیم بود حتی تمامی کوههای بلندی که در زیر آسمان بود پانزده ذراع زیر آب فرو رفتند، باز آب رو به فزونی داشت، بطوری که دیگر اثری از کوهها باقی نماند، در نتیجه تمامی جانداران صاحب جسد ازمرغان و چهار پایان و وحشی ها و تمامی خزندگانی که روی زمین می خزیدند و تمامی مردم وتمامی موجوداتی که بوئی از روح حیات را در دماغ داشتند همه مردند، البته آنهایی که درخشکی زندگی می کردند، و خدا تمامی موجوداتی که بر روی زمین استوار بود از بین برد، چه انسانهاو چه چهار پایان و چه حشرات و چه مرغان، همگی از روی زمین محو شدند تنها نوح وهمراهانش در کشتی باقی ماندند، و باز آب همچنان تا مدت صد و پنجاه روز رو به فزونی داشت.

تورات، سپس دراصحاح هشتم از سفر تکوینمی گوید: خدابه یاد نوح و همه وحوش و چهار پایانی که در کشتی با او بودند افتاد، و بادی را بر زمین عبور داد که در نتیجه آبها آرام گرفتند و جلو چشمه های زمین و درهای آسمان گرفته شد، آسمان دیگر نبارید و آبهایی که اززمین جوشیده بود به تدریج به زمین برگشت، و بعد از صد و پنجاه روز آب کاهش یافت و کشتی

در روز هفدهم در ماه هفتم بر بالای جبال آرارات مستقر گردید،و آب تا ماه دهم، همه روزه فرو می نشست تا اینکه در دهه اول آن ماه قله های کوهها سر از آب در آورد.

و بعد از چهل روز چنین شد که نوح پنجره ای را که برای کشتی درست کرده بود بازکرد، و کلاغ را از درون کشتی رها ساخت، کلاغ همه جا سرگردان بال می زد و به نزد نوح برنگشت تا آنکه زمین به کلی خشک شد و آب در آن فرو رفت بعد از کلاغ کبوتر را رها ساخت تا ببیند آیا آب درروی زمین کم شده یا نه، و چون کبوتر جای خشکی نیافت تا منزل کند به ناچار به نزد نوح و به کشتی برگشت چون آب هنوز همه روی زمین را پوشانده بود، نوح دست خود را دراز کرد و کبوتر را گرفته به نزد خود در داخل کشتی برد.وباز هفت روز دیگر درکشتی درنگ کرده مجددا کبوتر را از داخل کشتی رها ساخت، کبوتر هنگام عصر نزد نوح برگشت،در حالی که یک برگ سبز زیتون به منقار داشت، نوح فهمید که آب از روی زمین فروکش کرده و کم شده است هفت روزدیگر مکث کرد، باز کبوتر را رها ساخت این دفعه دیگربه نزد نوح برنگشت.

و در اول ماه ششصد و یکمین سال از عمر نوح بود که آب به کلی فرو رفته و نوح پرده کشتی را برداشت و چشمش به زمین افتاد و دید که آب به کلی فرو رفته، و در روز بیست و هفتم ماه دوم بود که زمین خشک شد.

آنگاه خدای تعالی با نوح چنین گفتگو کرد که ای نوح!توو همسر و فرزندانت و همسران ایشان از کشتی خارج شوید و همه حیواناتی که صاحب جسد هستند و در کشتی با توبودند و همه جنبندگانی که در زمین حرکت می کنند را از کشتی خارج کن، و در زمین توالدو تناسل را براه بینداز،و عده انسانها را زیاد کن، نوح و فرزندانش و همسر خود و همسر فرزندانش و همه حیوانات و جنبندگان و همه مرغان با همجنس و همنوع خود از کشتی خارج شدند.

و نوح قربانگاهی برای رب بنا کرد، و از هر چهار پا و پرنده پاک یکی بگرفت، آنگاه سوختنی ها، یعنی هیزمها را به بالای قربانگاه برد، رب چون این را دید نسیم رضایت را وزانیددر قلب خودش با خود گفت دیگر هرگز زمین را به خاطر انسان لعنت نمی کنم و به صرف تصوراینکه قلب انسان از روزی که پدید آمده شریر بوده تمامی جانداران زمین را مانند این دفعه هلاک نمی کنم و مقرر می دارم مادامی که زمین برجا است در زمین زراعت باشد و در آن سرماو گرما، تابستان و زمستان، و روز و شب باشد و هرگز این نظام را بر هم نمی زنم.

و در اصحاح نهم از سفر تکوین آمده که خدا نوح و فرزندانش را مبارک کرد، و به نسل آنان برکت داد، و به آنان فرمود: توالد کنید وعده نفرات بشر را زیاد کنید و زمین را از انسانها پر

سازید، و باید که ترس و وحشت شما – تنها بر جان خودتان نباشد بلکه – حیوانات زمین و کل مرغان آسمان با کل جنبندگان بر روی زمین و کل ماهیان دریا باشد چون من کل جنبندگان زنده را به دست شما سپرده ام تا برای شما طعامی باشد، همچنانکه همه گیاهان سبزرا به شماسپرده ام تنها از هر حیوانی خون آن و جنابتش را نخورید، و من، تنها برای شماخونخواهی می کنم – نه برای سایرجانداران – خون شما را طلب می کنم، چه از حیوانی که خونتان را ریخته باشند و چه از انسانی که چنین کرده باشد،خون انسان را از کسی که خون برادرش راریخته طلب می کنم، آری ریزنده خون انسان خونش ریخته می شود، چون خدا انسان را به شکل خود درست کرده، به همین جهت باید که از راه توالد و تناسل عدد انسانها را در زمین بسیارکنید.

خدا با نوح و فرزندانش سخن گفت، و در سخنش چنین فرمود:اینک من میثاق خود رابا شما می بندم، هم با شما و هم با نسل شما که بعد از شما می آید، و هم با هرنفس زنده ای که با شما – در کشتی – بودند چه مرغان و چه چهار پایان، و همچنین کل وحوش زمین که با شمابودندو با شما از کشتی خارج شدند حتی همه جنبندگان زمین، میثاق خود را با شما محکم کردم که هیچ یک از شما جانداران دارای جسد، نسلش به وسیله طوفان منقرض نشود، و اینکه از این به بعد دیگر طوفانی که زمین را ویران سازد پیش نیاورم،و اما علامت این میثاق که من بین خود و شما بسته و استوار کرده ام – که کل صاحبان نفس زنده که با شما هستند تا قرنهای آینده از طوفان ویرانگر ایمن باشند – این است که من قوس خودم را در ابرها نهادم، تا علامت میثاقی باشدکه بین من و بین زمین بسته شد، و در نتیجه از این پس هرگاه ابری را بر زمین بگسترانم قوس خود را در ابر می بینم و به یاد میثاقی که بین خود و شما و هر صاحب نفس زنده ودارای جسد بسته ام می افتم، و همین باعث می شودکه طوفان ویرانگر بپا نکنم و هر حیوان صاحب جسد را هلاک نسازم.

پس هر زمان که قوس در ابر باشد من آن را می بینم تا به یادمیثاقی بیفتم که تا ابد بین خدا و بین هر صاحب نفس زنده در کل جسدهای ساکن در زمین بسته شده و خدابه نوح گفت این است آن علامتی که مرا به یاد میثاقی می اندازد که من بین خود و بین هر صاحب جسدی برروی زمین بسته ام.

آن پسران نوح که با نوح از کشتی خارج شدند عبارت بودنداز سام و حام و یافث، و حام پدر کنعان است، و این سه نفر، پسران نوح بودند که تمامی انسانهای روی زمین از این سه تن شعبه شعبه شدند.

موارد مخالفت و تفاوت داستان نوح(ع)در تورات با آنچه در قرآن آمده است و نوح در ابتداء، کشاورز بود و درخت انگور می کاشت، وقتی شراب خورد ومست شدو در حال مستی لخت و عریان داخل خیمه اش شد، حام که پدر کنعان باشد عورت پدرش رادید و به دو برادرش که در خارج خیمه بودند خبر داد، پس سام و یافث ردائی(پوششی)را به دوش خود گرفته از پشت سر به روی پدرانداختند، و عورت پدر خود را پوشاندند، در حالی که صورت خود را به طرف پشت برگردانده بودند که عورت پدر را نبینند.

همینکه پدر ازمستی به هوش آمد و ملتفت شد که پسر کوچکش چه کرده، گفت: کنعان ملعون باد، بنده بندگان برادران خود باشد و گفت: مبارک بادیهوهخدای سام، و کنعان بنده او باشد، تا خدایافث را وسعت دهد و در خیمه های سام، مسکن گزیند و کنعان عبد اوباشد.

نوح بعد از ماجرای طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگی کرد و مجموعاعمر نوح نهصد وپنجاه سال بود، و بعد از آن از دنیا رفت.این بود آنچه که از تورات مورد حاجت ما بود.

و این بیان – بطوری که ملاحظه می کنید – از چند جهت مخالف با بیان قرآن است: 1 – در تورات هیچ نامی از غرق شدن همسرنوح نیامده بلکه تصریح کرده به اینکه او باشوهرش داخل کشتی شد، و بعضی اینطور توجیه کرده اندکه شاید نوح دو همسر داشته، یکی غرق شده و دیگری نجات یافته.

2 – در تورات نامی از پسر نوح که غرق شد نیامده در حالی که قرآن کریم سرگذشت اورا آورده است.

3 – در تورات سخنی از مؤمنین به نوح در میان نیامده و تنهانام نوح و خانواده اش، وفرزندان و همسر فرزندانش آمده است.

4 – در تورات، مجموعا عمر نوح را نهصد و پنجاه سال ذکرکرده، در حالی که از ظاهرقرآن عزیز بر می آید که نهصد و پنجاه سال آن مدتی است که نوح(ع)قبل از حادثه طوفان در بین مردمش به کار دعوت پرداخته، و در این زمینه فرموده: و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان و هم ظالمون (1).

5 – مساله قوس قزحی که تورات آن را وسیله یاد آوری خداذکر کرده، و مساله فرستادن کلاغ و کبوتر که به عنوان خبرگیری از فروکش شدن آب آورده، و نیز خصوصیاتی که برای

…………………………………….. (1)و همانا ما نوح را به سوی قومش گسیل داشتیم و او مدت نهصد و پنجاه سال در بین آنان بود، پس از آن، طوفان ایشان را در حالی که همچنان ظالم بودند -و به نوح ایمان نیاورده بودند – بگرفت.سوره عنکبوت، آیه 14

کشتی ذکر کرده، از عرض و طول و ارتفاع و سه طبقه بودن آن،و مدت طوفان و بلندی آب طوفان و غیره، قرآن کریم از ذکر آنها ساکت است، و بعضی از آنها مطالبی است که بعید به نظرمی رسد، نظیر مساله قوس قزح، که خدای تعالی با آن میثاق ببندد، و امثال این معانی در قصه سرائی های صحابه و تابعین در داستان نوح(ع)زیاد است که بیشتر آن سخنان به جعلیات اسرائیلی شبیه تر است.

صاحب المنار در تفسیر خود می گوید در تواریخ امت های قدیم نیز جسته و گریخته ذکری از مساله طوفان آمده، بعضی از آن سخنان با مختصر اختلافی مطابق با خبری است که در سفر تکوین تورات آمده و بعضی دیگر با مختصر توافقی مخالف آن است.

و از همه اخبار نزدیک تر به خبر سفر تکوین، اخبار کلدانیان است، و اینان همان قومی هستند که حادثه نوح در سرزمینشان رخ دادبرهوشعویوسیفوساز این قوم نقل کرده اندکه زمانیکهزیزستروسبعد از اینکه پدرشاوتیرتاز دنیا رفت، در عالم رؤیا دید که – به اوگفتند – به زودی آبها طغیان می کند، و تمام افراد بشر غرق می شوند، و به او دستور دادند که سفینه ای بسازد تا به وسیله آن خودش و اهل بیت و خواص و دوستانش را از غرق شدن حفظکند، او نیز چنین کرد، و این روایت بدین جهت که طوفان رامخصوص دوران جبارانی دانسته که فساد را در زمین گسترش دادند و خدا آنان را با عذاب طوفان عقاب کرد، مطابق روایت سفرتکوین است.

بعضی از انگلیسی ها به الواحی از آجر دست یافتند که در آن این روایت با حروف میخی نوشته شده و متعلق به دورهآشور بانیپالبود، یعنی حدود ششصد و شصت سال قبل ازمیلاد مسیح بوده و خود آن از نوشته ای متعلق به قرن هفتم قبل از میلاد نقل شده بود، در نتیجه نمی توانداز سفر تکوین تورات گرفته شده باشد چون قدیمی تر از آن بوده است.

یونانیهانیز خبری از طوفان، روایت کرده اند و این خبر را افلاطون در کتابش به این مضمون آورده که: کاهنان مصری به سولون – حکیم یونانی – گفتند: آسمان، طوفانی درزمین بپا کرد که وضع زمین را به کلی تغییر داد و چند نوبت و به طرق مختلف بشر روی زمین هلاک گردید، و این امر باعث شد که انسانهای عصر جدید هیچ اثر و معارفی از آثار انسانهای

قبل از خود را در دست نداشته باشندمانیتونداستان طوفان را آورده وتاریخ آن را بعد ازهرمس اولکه بعد ازمیناس اولبوده ذکر کرده است، و به حسب این نقل نیز،تاریخ طوفان قدیم تر از تاریخی است که تورات برای آنان ذکر کرده.و از قدمای یونان روایت شده که در قدیم طوفانی عالم گیر حادث شدو همه روی زمین را فرا گرفت، تنهادوکالیونو همسرش بیرااز آن نجات یافتند.

و از قدمای فرس – ایرانیان – نیز روایت شده که گفته اند خداطوفانی بپا کرد و زمین راکه به دست اهریمن – خدای شرور – مالامال از فساد و شر شده بود غرق کرد، و گفته اندکه این طوفان نخست از داخل تنوری آغاز گردید، تنوری که در خانه عجوزه(زول کوفه)واقع بود و این عجوزه همیشه نان خود را در این تنور می پخت، و لیکن مجوسیان منکر طوفانی عالم گیر بوده و گفته اند که طوفان موردبحث تنها در سرزمین عراق بوده و دامنه اش تا به حدود کردستان نیزکشیده شده بود.

قدمای هند نیز وقوع طوفان را ثبت کرده و آن را به شکلی خرافی روایت کرده و هفت بار دانسته اند، و در باره آخرین طوفان گفته اند: پادشاه هندیان و همسرش در یک کشتی عظیم که آن را به امر الله خودفشنوساخته و با میخ و لیف خرما محکم کرده بود نشستند و از غرق نجات یافتند،و این کشتی بعد از طوفان و فروکش شدن آب بر کوهجیمافات – هیمالیا – به زمین نشست.ولیبرهمی هامانندمجوسیان منکر طوفانی عمومی هستند که همه سرزمین هند را گرفته باشد، و مساله تعدد وقوع طوفان از ژاپنی ها و چینی هاو برزیلی ها و مکزیکی ها، و اقوامی دیگر نیز روایت شده، و همه این روایات متفقند در اینکه سبب پیدایش این طوفان ظلم و شرور انسانها بوده، که خدای تعالی آنان را به این وسیله عقاب کرده است. (1) در کتاباوستاکه کتاب مقدس مجوسیان است در نسخه ای که به زبان فرانسه ترجمه و در پاریس چاپ شده آمده است کهاهورامزدابهایما(که به اعتقادمجوسیان همان جمشید پادشاه است)وحی کرد که به زودی طوفانی واقع خواهد شد و همه زمین غرق خواهدگشت، و به او دستور داد تا چهاردیواری بسیار بلندی بسازد بطوری که هر کس داخل آن قرار بگیرد از غرق شدن محفوظ بماند.ونیز به او دستور داد تا از زنان و مردانی که صالح برای نسل باشند جماعتی را برگزیده و در آن چهار دیواری جای دهد، و همچنین از هر جنسی اجناس

…………………………………….. (1)المنار، ج 11، ص 101 – 105.

مختلف حیوانات یک نر و ماده داخل چهار دیواری کند، ودر داخل چهار دیواری اطاقها وسالن هایی در چند طبقه بسازد تا انسانهایی که در آنجا جمع می شوند در آن اطاقهامنزل کنند، و همچنین حیوانات و جانوران و مرغان نیز در آن جای داشته باشند، و نیز به وی دستور دادتا درداخل آن چهار دیواری، درختان میوه ای که مورد حاجت مردم باشد بکارد و حبوباتی که مایه ارتزاق جانداران است کشت وزرع کند تا در نتیجه زندگی به کلی از روی زمین قطع نشودو کسانی باشند که در آینده زمین را آباد کنند.

و در تاریخ ادب هند بطوری کهعبد الوهاب نجاردر قصص الانبیای خود آورده، درباره داستان نوح آمده: در هنگامی که مانو(پسر اله به اعتقاد وثنی مسلک ها)داشت دست خود را می شست، ناگهان یک ماهی به دستش آمد که مایه دهشت وی شد، چون ماهی سخن می گفت و از او می خواست که وی را از هلاکت نجات دهد و به او وعده می داد که اگر چنین کند او نیزمانورا در آینده از خطری عظیم نجات می دهد،و آن خطر عظیم و عالم گیر که ماهی از آن خبر می داد عبارت بود از طوفانی که به زودی همه مخلوقات را هلاک می کند، وبنا بر این شرط، مانو آن ماهی را در مرتبان حفظ کرد.

وقتی ماهی بزرگ شد بهمانواز سالی خبر داد که در آن سال طوفان واقع می شود، وسپس راه نجات را نیز به او آموخت و آن این بود که کشتی بزرگی درست کند وهنگام بپا شدن طوفان داخل آن کشتی گردد، و می گفت من تو را از طوفان نجات می دهم، در نتیجه مانو دست به کارساختن کشتی شد، و ماهی آنقدر بزرگ شد که دیگر در مرتبان جای نگرفت و به ناچارمانو آن را به دریا افکند.

چیزی نگذشت که طوفان همانطور که ماهی گفته بود آمدو وقتی مانو داخل کشتی می شد دوباره ماهی نزد او آمد و کشتی مانو را به شاخی که بر سر خود داشت بست و آن را به طرف کوههای شمالی کشید و در آنجا مانو کشتی را به درختی بست و چون آب فروکش نمود وزمین خشک شد مانو تنها ماند.

در این مساله آراء و نظریه علماء با هم اختلاف دارد، آنچه در نزد شیعه معروف است این است که رسالت آن جناب عمومیت داشته و آن جناب بر کل بشر مبعوث بوده، و از طرق اهل بیت(ع)نیز روایاتی دال بر این نظریه وارد شده، روایاتی که آن جناب را از

شرحی در مورد نبوت و بعثت انبیاء و جواب به بعض اهل سنت که منکر عمومیت رسالت نوح(ع)هستندانبیاء اولوا العزم شمرده، و اولوا العزم در نظرشیعه عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی،عیسی، ومحمد(ص)که بر عموم بشر مبعوث بودند.

و اما بعضی از اهل سنت معتقدند به عمومیت رسالت آن جناب و اعتقاد خود را مستندکرده اند به ظاهر آیاتی همانند رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا(1) و: لا عاصم الیوم من امر الله الا من رحم(2) و: و جعلنا ذریته هم الباقین(3) که دلالت دارند بر اینکه طوفان تمامی روی زمین(4) را فرا گرفت.و نیز به روایات صحیحی در مساله شفاعت استنادکرده اند که می گوید: نوح اولین رسولی است که خدای تعالی به سوی اهل زمین گسیل داشته است، و لازمه این حدیث آن است که آن جناب بر همه اهل زمین مبعوث شده باشد.

بعضی دیگر از اهل سنت منکر این معنا شده و به روایت صحیحی از رسول خدا(ص)استدلال کرده اند که فرموده است هر پیغمبری تنها بر قوم خود مبعوث شده ولی من بر همه بشر مبعوث شده ام، و از آیاتی که دسته اول به آنها استدلال کرده اند پاسخ داده اند به اینکه آن آیات قابل توجیه و تاویل است، مثلا ممکن است که منظور از کلمهارض – زمینهمان سرزمینی باشد که قوم نوح در آن سکونت داشته و وطن آنان بوده است همچنانکه فرعون در خطابش به موسی و هارون گفت: و تکون لکما الکبریاءفی الارض (5).

پس معنای آیه اول این می شود که: پروردگارا!دیاری از کافران قوم مرا در این سرزمین زنده نگذار.و همچنین مراد از آیه دوم این می شود که: امروز برای قوم من هیچ حافظی از عذاب خدا نیست.و مراد از آیه سوم این می شود که: ما تنها ذریه نوح را باقیمانده از قوم اوقرار دادیم.

و لیکن حق مطلب این است که در کلام اهل سنت آنطورکه باید حق بحث ادا نشده وآنچه سزاوار است گفته شود این است که: پدیده نبوت اگر در مجتمع بشری ظهورپیدا کرده است به خاطر نیازی واقعی بوده که بشر به آن داشته و به خاطر رابطه ای حقیقی بوده که بین

…………………………………….. (1)تفسیر قرآن العظیم، ج 4، ص 427. (2)پروردگارااز کافران دیاری بر روی زمین باقی مگذارد.سوره نوح، آیه 26 (3)سوره هود، آیه 43. (4)تنها ذریه نوح را باقی گذاشتیم.سوره صافات، آیه 77 (5)منظور شما این است که کبریایی در زمین را از ما بگیرید و به خود اختصاص دهید.سوره یونس، آیه 78

انسان در مسیر کمالی خود(به طبع ثانوی)ناچار از حیات اجتماعی و تعاونی است مردم و پروردگارشان برقرار بوده است و اساس و منشا این رابطه یک حقیقت تکوینی بوده نه یک اعتبار خرافی، برای اینکه یکی از قوانینی که در نظام عالم هستی حکم فرما است قانون وناموس تکمیل انواع است، ناموسی که هر نوع از موجودات را به سوی غایت و هدف هستیش هدایت می کند همچنانکه قرآن کریم هم فرمود: الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی(1) و نیزفرمود: الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی (2).

پس هر نوع از انواع موجودات عالم از آغاز تکون و وجودش به سوی کمالش حرکت می کند و رو به سوی آن هدفی دارد که منظور از خلقتش آن هدف بوده، هدفی که خیرو سعادآن موجود در آن است، نوع انسانی نیز یکی از این انواع است و از این ناموس کلی مستثناءنیست، اونیز کمال و سعادتی دارد که به سوی رسیدن به آن در حرکت است و افرادش به صورت انفرادی و اجتماعی متوجه آن هدفند.

و به نظر ما این معنا ضروری و بدیهی است که این کمال برای انسان به تنهایی دست نمی دهد برای اینکه حوائج زندگی انسان یکی دوتا نیست و قهرا اعمالی هم که باید برای رفع آن حوائج انجام دهد از حد شمار بیرون است در نتیجه عقل عملی که او را وادار می سازد تا ازهر چیزی که امکان دارد مورد استفاده اش قرار گیرد استفاده نموده و جماد و نبات و حیوان رااستخدام کند، همین عقل عملی او را ناگزیرمی کند به اینکه از اعمال غیر خودش یعنی ازاعمال همه همنوعان خود استفاده کند.

چیزی که هست افراد نوع بشر همه مثل همند و عقل عملی و شعور خاصی که در این فردبشر هست در همه افراد نیز هست همانطور که این عقل و شعور، این فرد را وادارمی کند به اینکه از همه چیز بهره کشی کند همه افراد دیگر را نیز وادار می کند، و همین عقل عملی، افراد را ناچارساخته به اینکه اجتماعی تعاونی تشکیل دهند یعنی همه برای همه کار کنند و همه از کارکردهم بهره مند شوند، این فرد از اعمال سایرین همان مقدار بهره مند شود که سایرین از اعمال وی بهره مند می شوند و این به همان مقدار مسخردیگران شود که دیگران مسخر وی می شوند، همچنانکه قرآن کریم به این حقیقت اشاره نموده می فرماید: نحن قسمنابینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا (3).

…………………………………….. (1)آن خدایی که(عالم را)بیافرید و هر چه آفریدبه بهترین وجه آفرید که از آن بهتر تصور نمی شودو آن خدایی که هر چیزی راتقدیر و اندازه ای داد سپس هدایت فرمود.سوره اعلی، آیه 2 و 3 (2)آن خدایی که خلقت هر چیزی را بداد و سپس هدایت کرد.سوره طه، آیه 50 (3)ما معیشت آنان را در زندگی دنیا بین آنان تقسیم کرده و بعضی را به درجات مافوق بعضی دیگررساندیم تا یکدیگر را مسخر کنند.سوره زخرف، آیه 32

ضرورت وجود قانون در حیات اجتماعی بشرو اینکه گفتیم بنای زندگی بشر بر اساس اجتماع تعاونی است، وضعی است اضطراری و اجتناب ناپذیر، یعنی وضعی است که حاجت زندگی از یک سو و نیرومندی رقیبان از سوی دیگر برای انسان پدید آورده.پس اگر انسان مدنی و تعاونی است درحقیقت به طبع ثانوی چنین است نه به طبع اولی زیرا طبع اولی انسان این است که از هر چیزی که می تواند انتفاع ببرداستفاده کند حتی دسترنج همنوع خود را به زور از دست او برباید و شاهد اینکه طبع اولی انسان چنین طبعی است که در هر زمان فردی از این نوع قوی شد و از دیگران بی نیاز گردید و دیگران در برابر او ضعیف شدند به حقوق آنان تجاوز می کند و حتی دیگران را برده خود ساخته واستثمارشان می کند یعنی از خدمات آنها استفاده می کند بدون اینکه عوض آن را به ایشان بپردازد، قرآن کریم نیز به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است:ان الانسان لظلوم کفار(1) ونیز فرموده: ان الانسان لیطغی ان راه استغنی ان الی ربک الرجعی (2).

این نیز بدیهی و مسلم است که اجتماع تعاونی در بین افراد وقتی حاصل شده و بطورکامل تحقق می یابد که قوانینی در بین افراد بشر حکومت کند و وقتی چنین قوانینی دربشر زنده و نافذ می ماند که افرادی آن قوانین را حفظ کنند، و این حقیقتی است که سیره مستمره نوع بشرشاهد صدق و درستی آن است و هیچ مجتمعی از مجتمعات بشری چه کامل و چه ناقص، چه متمدن و چه منحط نبوده ونیست مگر آنکه رسوم و سنت هایی در آن حاکم و جاری است حال یابه جریانی کلی و یا به جریانی اکثری، یعنی یا کل افرادمجتمع به آن سنت ها عمل می کنند ویا اکثر افراد آن، که بهترین شاهد درستی این ادعا تاریخ گذشته بشر و مشاهده و تجربه است.

واین رسوم و سنت ها، که توی خواننده می توانی نام آنها را قوانین بگذاری موادو قضایائی فکری هستند که از فکر بشر سرچشمه گرفته اند و افراد متفکر، اعمال مردم مجتمع رابا آن قوانین تطبیق کرده اند حال یا تطبیقی کلی و یا اکثری، که اگر اعمال مطابق این قوانین جریان یابد سعادت مجتمع یا بطور حقیقی و قطعی و یا بطور ظنی و خیالی تامین می شود، پس به هر حال، قوانین عبارتند از: اموری که بین مرحله کمال بشر و مرحله نقص او فاصله شده اند، بین انسان اولی که تازه در روی زمین قدم نهاده، و انسانی که واردزندگی شده و در صراط استکمال قرار گرفته و این قوانین او را به سوی هدف نهایی وجودش راهنمایی می کنددقت

…………………………………….. (1)انسان محققا موجودی است ستمکار و کفرانگر.سوره ابراهیم، آیه 34 (2)انسان محققا چنین است که هر گاه خود را بی نیاز احساس کند طغیان می کند، در حالی که بازگشتش به سوی پروردگار تو است.سوره علق، آیه 8

بفرماییدعلاوه بر هدایت تکوینی انسان، و بهره مندی او از عقل و تفکر، هدایت تشریعی انسان از راه وحی و نبوت، برای رسیدن به کمال و سعادت ضروری و لازم است حال که معنای قانون معلوم شد، این معنا نیز در جای خود مسلم شده که خدای تعالی برحسب عنایتش،بر خود واجب کرده که بشر را به سوی سعادت حیات و کمال وجودش هدایت کند همانطور که هر موجود از انواع موجودات دیگررا هدایت کرده و همانطور که بشر را به عنایتش از طریق خلقت – یعنی جهازاتی که بشر را به آن مجهز نموده – و فطرت به سوی خیر و سعادتش هدایت نموده و در نتیجه بشر از این دو طریق نفع و خیر خود را از زیان و شر و سعادتش را ازشقاوت تشخیص می دهد و قرآن کریم در این باره فرموده: و نفس و ما سویها فالهمها فجورهاوتقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها (1).

همچنین واجب است او را به عنایت خود به سوی اصول و قوانینی اعتقادی و عملی هدایت کند تا به وسیله تطبیق دادن شؤون زندگیش بر آن اصول به سعادت و کمال خود برسد زیراعنایت الهی ایجاب می کند هر موجودی را از طریقی که مناسب با وجود او باشد هدایت کند.

مثلا نوع وجودی زنبور عسل، نوعی است که تنها از راه هدایت تکوینی به کمال لایق خودمی رسد ولی نوع بشر نوع وجودی است که تنها با هدایت تکوینی به کمال وسعادتش دست نمی یابد و باید که از راه هدایت تشریع و به وسیله قانون نیز هدایت شود.

آری برای هدایت بشر این کافی نیست که تنها او را مجهز به عقل کند، – البته منظور ازعقل در اینجا عقل عملی است، که تشخیص دهنده کارهای نیک از بد است – چون همانطورکه قبلا گفتیم همین عقل است که بشر را وادار می سازد به استخدام و بهره کشی از دیگران، و همین عقل است که اختلاف را در بشر پدید می آورد، و از محالات است که قوای فعال انسان دوتا فعل متقابل را که دو اثر متناقض دارند انجام دهند، علاوه بر این، متخلفین از سنن اجتماعی هر جامعه، و قانون شکنان هر مجتمع، همه از عقلاء و مجهزبه جهاز عقل هستند، و به انگیزه بهره مندی از سرمایه عقل است که می خواهند دیگران را بدوشند.

پس روشن شد که در خصوص بشر باید طریق دیگری غیر ازطریق تفکر و تعقل برای تعلیم راه حق و طریق کمال و سعادت بوده باشد و آن طریق وحی است که خود نوعی تکلیم الهی است، و خدای تعالی با بشر – البته به وسیله فردی که در حقیقت نماینده بشر است – سخن می گوید،و دستوراتی عملی و اعتقادی به او می آموزد که به کار بستن آن دستورات وی را در

…………………………………….. (1)قسم به نفس و آنکه او را نیکو بیافرید و به اوخیر و شرش را الهام کرد که هر کس نفس ناطقه خود را از گناه و بدکاری پاک و منزه سازد به یقین رستگار خواهد بود.سوره شمس، آیات 7 – 10

زندگی دنیوی و اخرویش رستگار کند.

عمل نکردن بشر به تعالیم وحی، نمی تواند دلیل بر لغوبودن ارسال رسل و انزال کتب باشدو اگر اشکال کنی که چه فرقی بین بود و نبود وحی و دستورات الهی هست با اینکه می بینیم دستورات الهی فایده ای بیش از آنچه عقل حکم کرده و اثر بخشیده نداشته است وعالم انسانی تسلیم شرایع انبیاء نگشته همانطور که تسلیم حکم عقل نگردیده است و خلاصه بشریت نه در برابر احکام عقل خاضع و تسلیم شد و نه در برابر احکام شرع، نه به ندای عقل گوش داد و نه به ندای شرع، پس وحی آسمانی با اینکه نتوانست مجتمع بشری را اداره نموده اورا به صراط حق بیندازد چه احتیاجی به وجود آن هست؟در پاسخ می گوییم: این بحث دو جهت دارد،یکی اینکه خدای تعالی چه باید بکند؟ودیگری اینکه بشر چه کرده است؟از جهت اول گفتیم بر عنایت الهی واجب است که مجتمع بشری را به سوی تعالیمی که مایه سعادت او است و او را به کمال لایقش می رساند هدایت کند، و این همان هدایت به طریق وحی است که در این مرحله عقل به تنهایی کافی نیست، و خدای تعالی نمی باید تنها به دادن عقل به بشر اکتفاء کند.و جهت دوم بحث این است که بشر در مقابل این دو نعمت بزرگ یعنی نعمت عقل که پیامبر باطن است و نعمت شرع که عقل خارج است چه عکس العملی از خود نشان داده، و ما در این جهت بحثی نداریم، بحث ما تنهادر جهت اول است، و وقتی معلوم شد که بر عنایت الهی لازم است که انبیائی بفرستد و ازطریق وحی بشر را هدایت کند، جاری نشدن تعالیم انسان ساز انبیاء در بین مردم، مگر در بین افراد محدود ضرری به بحث ما نمی زند و وجهه بحث و نتیجه آن را تغییر نمی دهد، (پس همانطورکه به خاطر عمل نکردن بشر به دستورات عقلی نمی شود گفت چرا خدا به بشر عقل داده، عمل نکردن او به دستورات شرع نیز کار خدای تعالی را در فرستادن انبیاء لغو نمی کند)همچنانکه نرسیدن بسیاری از افراد حیوانات و گیاهان به آن غایت و کمالی که نوع آنها برای رسیدن به آن خلق شده اند باعث نمی شود که بگوییم:چرا خدا این حیوان را که قبل از رسیدنش به کمال قرار بود بمیرد و فاسد شود خلق کرد، با اینکه او می دانست که این فرد، به حد بلوغ نمی رسدو عمر طبیعی خود را نمی کند؟و کوتاه سخن اینکه طریق نبوت چیزی است که در تربیت نوع بشر نظر به عنایت الهی چاره ای از آن نیست(بلکه این عقل خود ما است که حکم می کند به اینکه باید خدای تعالی بشر را از طریق وحی تربیت کند و گرنه العیاذ به الله خدایی بیهوده کار خواهد بود، هر چند همین عقل ما در مرحله عمل به این حکم خود یعنی به دستورات وحی عمل نکند، و حتی به سایراحکامی که خود درآن مستقل است عمل ننماید.)آری عقل حکم می کند به اینکه اگر خدای

شریعت نوح(ع)که نخستین شریعت الهی بوده، لزوما جهانی و همگانی بوده است تعالی بشر را از راه وحی هدایت و تربیت نکند حجتش بر بشر تمام نمی شود، و نمی توانددرقیامت اعتراض کند که مگر من به تو عقل نداده بودم، زیرا وظیفه و کار عقل کار دیگری است، عقل کارش این است که بشر را دعوت کند به سوی هر چیزی که خیر و صلاحش در آن است، حتی اگر گاهی او را دعوت می کندبه چیزی که صلاح نوع او در آن است، نه صلاح شخص او، در حقیقت باز او را به صلاح شخصش دعوت کرده، چون صلاح نوع نیز صلاح شخص است، در این بحث دقت بیشتری به کار ببرید و به خوبی در مضمون آیه زیر تدبیر بفرمایید: انا اوحیناالیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هرون و سلیمان و آتینا داود زبورا و رسلا قدقصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیما رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما (1).

پس در عنایت خدای تعالی واجب است که بر مجتمع بشری،دینی نازل کند که به آن بگروند و شریعت و طریقه ای بفرستد که آن را راه زندگی اجتماعی خود قراردهند، دینی که اختصاص به یک قوم نداشته باشد، و دیگران آن را متروک نگذارند، بلکه جهانی و همگانی باشد لازمه این بیان این است که اولین دینی که بر بشر نازل کرده چنین دینی باشد یعنی شریعتی عمومی و فراگیر باشد.

و اتفاقااینطور هم بوده، چون خدای عز و جل فرموده: کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیمااختلفوافیه (2) ، که این آیه شریفه بیان می کند: مردم در آغاز پیدایش خود در همان اولین روزی که خلق شدندو شروع به افزودن تعداد و نفرات خود کردند بر طبق فطرت ساده خود زندگی می کردند، و

…………………………………….. (1)ما به تو وحی کردیم همچنانکه به نوح و انبیاء بعداز او وحی کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی کردیم، و به داوود زبور را دادیم ورسولانی گسیل داشتیم که شرح حال آنان را برایت گفته ایم، و رسولانی نیز فرستاده ایم که شرح حالشان رابرایت نگفته ایم و خدا با موسی به طریقی ناگفتنی تکلم کرد در حالی که اینها همه فرستادگانی بشارت ده وبیم رسان بودند تا دیگر بعد از این همه رسول، مردم – در قیامت – حجتی علیه خدا نداشته باشند، و خدامقتدری شکست ناپذیر و حکیمی علی الاطلاق است.سوره نساء، آیات 163 – 165 (2)مردم همه یک امت بودند، پس آنگاه خدای تعالی انبیاء را که بشارت ده و بیم رسان بودندمبعوث کرد، و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود تادر بین مردم در آنچه اختلاف دارند حکم کنند.سوره بقره، آیه 213

هیچ اختلافی در بینشان نبود، بعدها به تدریج اختلافات و منازعات بر سر امتیازات زندگی دربینشان پیدا شد، و خدای تعالی برای رفع آن اختلافات انبیاء را مبعوث کرد،و شریعت و کتابی به آنان داد تا بین آنان در هر اختلافی که دارند حکم کنند و ماده خصومت و نزاع را ریشه کن نمایند.

آنگاه در ضمن منت هایی که بر محمد خاتم النبیین(ص)نهاده می فرماید:شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم وموسی و عیسی(1) و مقام منت گزاری اقتضا دارد که شرایع الهی نازل شده بر کل بشر، همین شرایع باشد که فرمود: به تو وحی کردیم نه چیز دیگر، و اولین شریعتی که نام برده شریعت نوح بوده و اگر شریعت نوح برای عموم بشر نمی بود بلکه مختص به مردم زمان آن حضرت بود یکی ازاین دو محذور پیش می آمد: یا اینکه پیغمبر دیگری دارای شریعت برای غیر قوم نوح وجودداشته،که باید در آیه شریفه آن را ذکر می کرد که نکرده، نه در این آیه و نه در هیچ جای دیگرقرآن، و یا اینکه خدای سبحان غیر قوم نوح، اقوامی که در زمان آن جناب بودند و بعد از آن جناب تا مدتها می آمده و می رفته اند مهمل گذاشته و آنان را هدایت ننموده است، و هیچ یک ازاین دو محذور را نمی توان ملتزم شد.

پس معلوم شد که نبوت نوح(ع)عمومی بوده و آن جناب کتابی داشته که مشتمل بر شریعتی رافع اختلاف بوده، و نیز معلوم شد که کتاب او اولین کتاب آسمانی ومشتمل بر شریعت بوده و همچنین معلوم شد مراد از اینکه در آیه سابق فرمود: و با آنان کتاب رابه حق نازل کرد تا در بین مردم در آنچه اختلاف می کنند حکم نمایندهمین کتاب نوح(ع)و یا کتاب غیر او از سایرانبیاء اولوا العزم یعنی ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)است.

و نیز روشن گردید که آنچه از روایات دلالت دارد بر اینکه نبوت آن جناب عمومی نبوده از آنجا که روایاتی است مخالف با قرآن کریم مردود است، در حالی که روایاتی دیگرصریح در عمومیت نبوت آن جناب است، در حدیث حضرت رضا(ع)آمده که اولوا العزم از انبیاء پنج نفر بودند که هر یک شریعتی جداگانه و کتابی علی حده داشتند، ونبوتشان عمومی و فراگیر بوده، حتی انبیاء غیر خود آن حضرات نیز مامور به عمل به شریعت آنان

…………………………………….. (1)خدا برای شما مسلمین از دین، همان را تشریع کردکه به نوح توصیه نمود، و به سوی تو نیزهمان را وحی کردیم و به ابراهیم وموسی و عیسی هم آن را توصیه نمودیم.سوره شوری، آیه 13

بودند، تاچه رسد به غیر انبیاء، و این حدیث در تفسیر آیه شریفهکان الناس امة واحدة(1) درجلد دوم این کتاب گذشت.

…………………………………….. (1)سوره بقره، آیه 213.

جواب از این سؤال در فصل سابق داده شد، برای اینکه وقتی ثابت شد که دعوت آن جناب عمومی بوده، قهرا باید عذاب نازل شده نیز عموم بشر را فرا گرفته باشد و این خود قرینه خوبی است بر اینکه مراد از سایر آیاتی که به ظاهرش دلالت بر عموم دارد همین معنا است، مانند آیه ای که دعای نوح(ع)را حکایت نموده و می فرماید: رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا (2) ، و آیه ای که باز گفتار آن جناب را حکایت نموده می فرماید:لا عاصم الیوم من امر الله الا من رحم (3) ، و آیه شریفهو جعلنا ذریته هم الباقین (4).

و از شواهدی که در کلام خدای تعالی بر عمومیت طوفان شهادت می دهد این است که در دو جا از کلام مجیدش فرموده که: به نوح دستور دادیم تا از هر نوع حیوان نر و ماده ای یک جفت داخل کشتی کند، چون واضح است که اگر طوفان اختصاص به یک ناحیه از زمین داشت مثلا مختص به سرزمین عراق بود – که بعضی(5) گفته اند – احتیاج نبود که از تمامی حیوانات یک جفت سوار کشتی کند،زیرا فرضا اگر حیوانات عراق منقرض می شدند در نواحی دیگر زمین وجود داشتند.

بعضی(6) این احتمال را اختیارکرده اند که طوفان مخصوص سرزمین قوم نوح بوده.

صاحب تفسیرالمنار در تفسیر (7) خود گفته: اما اینکه خدای تعالی بعد از ذکر نجات نوح(ع)و اهلش فرموده: و جعلنا ذریته هم الباقینو باقیماندگان بعد از طوفان رامنحصر در ذریه آن جناب نموده ممکن است منظور از آن، انحصاری اضافی و نسبی باشد، و معنایش این باشد که از قوم آن جناب تنها ذریه اش را باقی گذاشتیم نه از کل ساکنان زمین.

…………………………………….. (2)سوره نوح، آیه 26. (3)سوره هود، آیه 43. (4)تنهاذریه نوح را بر روی زمین باقی گذاشتیم.سوره صافات، آیه 77 (5)تفسیر المنار، ج 12، ص 105، ط بیروت. (6 و 7)تفسیر المنار، ج 12، ص 106 و 107، ط بیروت.

و اما اینکه آن جناب از خدای تعالی خواست که دیاری ازکافران را بر روی زمین باقی نگذاردعبارتی که از آن جناب حکایت شده صریح در این معنا نیست که منظورش از کلمهارضهمه کره زمین است، چون معروف از کلام انبیاء و اقوام و همچنین از اخباری که تاریخ از آنان حکایت می کنداین است که منظورشان از کلمهارض – هر جا که ذکر شده باشد – سرزمین خود آنان یعنی خصوص وطن آنان است،مثل آیه زیر که در حکایت خطاب فرعون به موسی می فرماید: و تکون لکماالکبریاء فی الارض(1) که منظورش از زمین،کره زمین نیست بلکه سرزمین مصر است، و آیه شریفهو ان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها (2) ، که دراینجانیز منظور از کلمهارضخصوص وطن رسول خدا(ص)یعنی شهر مکه است،و آیه شریفهو قضینا الی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین(3) که منظور از کلمهارض سرزمینی است که در آنجا موطن کردند و شواهد بر این گفتار بسیاراست.

ولیکن ظواهر آیات با کمک قرائن و تقلیدهایی که از یهود و نصارای قدیم به ارث مانده دلالت دارد بر اینکه در دوران نوح روی کره زمین غیر از نقطه ای که قوم نوح بودند، هیچ نقطه دیگری مسکونی نبوده و جمعیت بشر منحصر بودند در همان قوم نوح که آنها هم در حادثه طوفان هلاک شدند و بعد از آن حادثه به جز ذریه آن جناب کسی نماند و این احتمال اقتضاء دارد که طوفان تنها در قطعه زمینی واقع شده باشد که نوح و قومش – و یا به عبارت دیگر کل بشر – در آن قطعه زندگی می کرده اند و طوفان همه آن بقعه را از کوهستان و دشتش فرا گرفته باشد نه همه کره زمین را، مگر آنکه احتمال دیگری دهیم و بگوییم اصلا در آن روز که قریب العهدبه آغازپیدایش زمین و بشر بوده از کره زمین تنها همان سرزمین نوح و قومش خشک و مسکونی بوده و ما بقی هنوزاز زیر آب بیرون نیامده بوده، و علمای زمین شناس و ژئولوژیست ها نیز می گویند: زمین در روزگاری که از کره خورشید جداشد کره ای آتشین و ملتهب بود و به تدریج سرد شده وبه صورت کره ای آبی در آمد، کره ای که همه اطرافش را آب فرا گرفته بود و سپس به تدریج

…………………………………….. (1)شما دو تن در پی آنید که سروری در زمین را به دست آورید.سوره یونس، آیه 78. (2)محققا می خواستند تو را به تنگ آورندتا از این سرزمین بیرونت کنند.سوره بنی اسرائیل، آیه 76 (3)ما به بنی اسرائیل وحیی حتمی کردیم که محققادو نوبت در زمین فساد خواهید کرد.سوره بنی اسرائیل، آیه 4

بیان نادرستی سخن صاحب المنار و اشاره به اینکه آیات قرآنی ظاهر در اینست که طوفان نوح همه زمین را فرا گرفته بوده است نقاط خشکی از زیر آب بیرون آمد.

صاحب المنار سپس اضافه می کند به استدلالی که بعضی از اهل نظر بر عمومیت طوفان کرده و گفته اند: دلیل بر این معنا این است که ما فسیل و اسکلت های سنگ شده ماهیانی را دربالای کوهها یافته ایم و معلوم است که ماهی بالای کوه زندگی می کرده پس حتما در روزگاری زندگی می کرده که بالای کوهها نیز زیر آب قرار داشته و این کافی است به اینکه یک بار کوههادر زیر آب قرار گرفته باشند.

آنگاه سخن این اهل نظر را رد نموده و گفته است پیدا شدن صدفهاو حیوانات دریایی دربالای قله کوهها دلیل بر این نمی شود که از آثار باقیمانده از طوفان نوح است بلکه آنچه به ذهن نزدیکتر است این است که گفتیم قلل جبال و همچنین سایر نقاط کره زمین در زیر آب درست شده وتکون یافته است زیرا بالا رفتن آب برای چند روز از کوهها کافی نیست در اینکه حیوانات زنده ای در بالای قلل جبال بمیرند و فسیل شوند.

آنگاه در آخر گفتارش کلامی دارد که خلاصه اش این است که این مسائل تاریخی وباستانی از اهداف و مقاصد قرآن نیست و به همین جهت قرآن کریم آن را بطور صریح و قاطع بیان نکرده ما هم که در این باره اظهار نظری کردیم تنها گفتیم از ظاهر نصوص چنین بر می آیدنه اینکه خواسته باشیم اعتقاد دینی خود را اظهار نماییم و یا نتیجه بحث را به عنوان یک عقیده قطعی دینی بپذیریم، بنا بر این اگردر فن ژئولوژی خلاف این نتیجه ثابت شده باشد ضرری به حال ما ندارد برای اینکه هیچ نص قطعی، بحث ما را نقض نمی کند. (1) مؤلف:اما اینکه آیات را تاویل کرده و حصر را در آنها اضافه گرفته مرتکب تقییدی شده که هیچ دلیلی بر این تقییددلالت نمی کند و اما اینکه در رد استدلال بر وجود فسیل حیوانات در بالای قله کوهها گفته: این معنا دلیل نمی شود براینکه طوفان نوح جهانی بوده، زیرا طوفان برای چند صباحی قلل جبال را فرا گرفته و این مدت کوتاه کافی نیست در اینکه حیواناتی درآن بلندیها بمیرند و فسیل شوند، در پاسخش می گوییم که ممکن است امواج طوفان این فسیل هارا که قبلا در دریا مرده و به صورت فسیل شده بودند به بالای کوهها آورده باشد و این احتمال درباره طوفانی آن چنان عظیم که همه کره زمین و قلل جبال را فرا گرفته باشد احتمال بعیدی نیست.

و بعد از همه این حرفها، صاحب المنار به این معنا توجه نکرده که آیات داستان نوح

…………………………………….. (1)تفسیر المنار، ج 12، ص 106.

(ع)اجمالی از برخی مباحث زمین شناسی در چند فصل صراحت دارد بر اینکه آن جناب مامور شده بود تا از تمامی حیوانات موجود در زمین یک جفت نرو ماده داخل کشتی کند و این خود صریح و یا مثل صریح است بر اینکه طوفان تمامی سطح کره زمین را که به صورت خشک و مسکونی بوده و یا قسمت معظم آن را که به منزله همه آن بوده فرا گرفته است.

پس مطلب این است که از ظاهر قرآن کریم – آن هم ظهوری که قابل انکار نیست – برمی آید که طوفان نوح تمامی کره زمین را فرا گرفته و آنچه از جنس بشر بر روی زمین بوده همه غرق شده اند مگر آن عده ای که در کشتی بوده و نجات یافتند، و هیچ دلیل قطعی که این ظهور رااز آیات بگیرد وجود ندارد.

و در سابق از دوست فاضلم آقای دکتر سحابی که در فن ژئولوژی، استاد دانشگاه تهرانند در خواست کرده بودم مرا از نتیجه بحث های ژئولوژی که پیرامون این طوفان جهانی شده آگاه سازد تا اگر نظریه ما را و آنچه که ما از ظاهر قرآن کریم استفاده کرده ایم را به وجه کلی تایید می کند دراین جا نقل کنیم ایشان نیز جوابی برایم فرستادند که ما آن را در طی چند فصل بطور مفصل ایراد می کنیم:

: در علم ژئولوژی اصطلاحاراضی رسوبیبه طبقاتی اززمین اطلاق می شود که رسوبات آبهای جاری بر روی زمین آنها را پدید آورده ماننددره هاو مسیل ها – سیل راهها – که پوشیده از شن و ماسه می باشند.

علامت رسوبی بودن زمین انباشته شدن سنگ و ریگهای مدور و کروی شکل بر روی هم است که این سنگها در آغاز قطعاتی دندانه دار و از هر طرف دارای لبه های تیز بوده که در اثرحرکت در بستر رودخانه ها و اصطکاک با سنگهای اطراف، لبه های تیزش سائیده شده و گرد ومدورشده اند و آب همه آنها را به نقطه ای دور یا نزدیک حمل کرده که فشارش در آن نقطه کاهش یافته و این سنگها و ریگها در آنجا روی هم انباشته شده اند.

و این اراضی رسوبی مختص به دره ها نیست بلکه غالب سرزمینهای خاکی نیز از این راه تکون یافته اند یعنی از ته نشین شدن سیل های گل آلود پدید آمده اند، درحقیقت اینهاریگهای بسیار ریزی است که از سائیده شدن سنگها با آب سیل مخلوط شده و چون سبک وزن بوده با آب راه افتاده و در نقطه ای روی هم انباشته شده است.

دلیل این معنا هم این است که می بینیم اراضی رسوبی از طبقات مختلفی از ریگ و خاک پوشیده شده در حالی که ترتیب و نظمی در این طبقات به چشم نمی خوردو علت این بی نظمی این است که اولا این طبقات در یک زمان درست نشده و ثانیا مسیر سیلها و آبها

همیشه در یک نقطه نبوده و شدت جریان نیز همیشه به یک اندازه نبوده در زمانهای مختلف نیز، هم مسیر تغییر می کرده و هم شدت جریان بوده است.

با این بیان روشن می شود که اراضی رسوبی در زمانهای قدیم مجرای سیل های مهیب بوده هر چند که امروز در نقطه بلندی واقع شده باشد و نهر و رودخانه ای از آن عبور نکند.و این اراضی که از جریان آبهای بسیار زیاد و برخاستن سیل های مهیب در آنها حکایت می کند دراغلب نقاط زمین و از آن جمله اغلب نقاط ایران از قبیل تهران و قزوین و سمنان و سبزوار و یزد وتبریز و کرمان و شیراز و غیر اینهایافت می شود و بعضی از آنها در مرکز بین النهرین و جنوب آن ودر ماوراء النهر و صحرای شام و در هند و جنوب فرانسه و ناحیه شرقی چین و اکثر نقاط آمریکایافت شده، و ضخامت این طبقه رسوبی در بعضی از نقاط به صدها متر می رسد همچنانکه درزمین تهران متجاوز از چهارصد متر است.

و این بیان دو نتیجه را دست می دهد یکی اینکه سطح زمین در عهدی نه چندان دور(که توضیحش خواهد آمد)مجرای سیل های مهیب و عظیمی بوده که چه بسا معظم نقاط روی زمین را پوشانده است.

نتیجه دوم اینکه طغیان و طوفان آب – از نظر ضخامت قشررسوبی در بعضی از اماکن نه در یک نوبت بوده و نه در یک سال و چند سال، بلکه این حوادث بطور دائم و مکرر در طول صدها سال بوده در هر نوبتی که طوفانی رخ می داده یا سیلی برمی خاسته یک طبقه رسوبی درمحل پدید می آمده و چون حادثه تمام و فروکش می شده طبقه ای از خاک روی آن طبقه رسوبی را می پوشانده باز اگر سیل و طوفانی برخاسته روی آن طبقه خاکی طبقه ای رسوبی به جای نهاده، و همینطور.و نیز این نتیجه به دست آمدکه اختلاف طبقات رسوبی در خردی و درشتی ریگهایش به ما می فهماند که سیل ها و طوفانها از نظر شدت و ضعف مختلف بوده اند.

: طبقات رسوبی عادتا باید به شکل افقی پدید آیند چون(وقتی سیلی برخاست در نقطه ای که از حرکت باز می ماند مواد غیر آبی خود را در آنجا ته نشین کرده و طبقه ای افقی از رسوب پدید می آورد)لیکن گاهی می شود که اجزای متراکم رسوبی در تحت فشارهای بسیار شدید، فشاری که یا ازسمت بالا بر او وارد می آورد(مانند آبشارهای بزرگ)و یا در اثر عوامل درونی زمین از پایین برآن وارد می شودبه تدریج از شکل افقی درآمده و دائره شکل می شود البته چنین چیزی درزمانهای کوتاه رخ نمی دهد بلکه وقتی ممکن است رخ دهد که میلیونها سال ادامه یابد.وپیدایش کوهها و سلسله جبال به هم پیوسته ای که می بینیم بعضی بر بالای بعضی دیگر قرار

گرفته اند و قله بعضی از آن سلسله سر از زیر آب دریاها درآورده، و کوهستانها را تشکیل داده انددر اثر گذشت سالهایی بس طولانی بوده است.

و ما از این مطلب نتیجه می گیریم که آنچه طبقات رسوبی افقی شکل در روی زمین هست تازه ترین پدیده های کره زمین است و دلائل فنی موجود نیز دلالت می کند براینکه عمر این طبقات از ده الی پانزده هزار سال قبل از عصر حاضر تجاوز نمی کند.(1)

: پیدایش قشرهای رسوبی جدید باعث شد که بیشتر دریاها توسعه یافته و زمین های اطراف خود را فرابگیرد، و آب دریاها بالا آمده بیشتر سواحل خود را بپوشاند و نقاط بلندی که در سواحل بوده را ازهمه اطراف و یا بیشتر اطرافش محاصره نموده آن نقطه مرتفع را به صورتجزیره و یا شبه جزیرهدر آورد.

یکی از نمونه های این جریان سرزمین بریتانیا است که قبلا به قاره اروپا متصل بوده وبعدها در اثر این جریان از آن قاره جدا شده و بین آن و فرانسه را آب فراگرفته است،و نمونه دیگرش دو قاره اروپا و آفریقا است که به وسیله صحرائی به یکدیگر متصل بودند، صحرا وسرزمینی که اروپا را از ناحیه جنوبش و آفریقا را از ناحیه شمالش به یکدیگر متصل می کرده ولی بعدها در اثر همین جریان یعنی بالا آمدن آب مدیترانه، آن سرزمین خشک زیر آب رفته ودو قاره اروپا و آفریقا از یکدیگر جدا شدند، و نیز در طرف شمال شرقی مدیترانه و یا جنوب شرقی اروپا، شبه جزیره ایتالیا و جزیره صقلیهوسردینیاو در سمت جنوب مدیترانه شبه جزیره تونس و جزایری(کوچک و بزرگ)پدید آمد.و نمونه دیگرش جزائر اندونزی است که از ناحیهجاوهوسوماترابه جزائر جنوبی ژاپن متصل است و نیز قاره آسیا که از ناحیه جنوب به آن سرزمین متصل بوده و در اثر بالا آمدن اقیانوس هند همه این سرزمین زیر آب رفته ونقاط بلندترش به صورت جزائری خشک مانده، همه این تحولات در دورانی واقع شده که گفتیم آب دریاها بالا آمده که آن دوران همان دوران وقوع طوفان است.و نمونه چهارمش آمریکای شمالی است که قبلا به شمال اروپا اتصال داشته اما بعد از حادثه طوفان و بالا آمدن آب دریاها از اروپا جدا شده است.

…………………………………….. (1)بله دانشمندان این فن، بعضی از طبقات رسوبی کناره بالتیک و سایر مناطق نیمکره شمالی رااستثناء کرده و گفته اند که اینها در عین افقی بودن، به خاطر جهاتی که در محل خود ذکر شده مربوط است به قدیم ترین عهد ژئولوژی زمین.

حرکات و تحولات داخلی زمین نیز آثار بسزائی در به راه افتادن آبها و مستقر شدن آن درنقاط گودتر زمین داشته و لذا می بینیم بعضی از نقاط زمین که در دوراناستیلای طوفان برزمین، دورانی که بیشتر نقاط زمین به صورت دریاچه و دریا درآمد، در زیر آب قرار داشته که رفته رفته آب آن به جاهای دیگر منتقل شده و آن نقطه خشک شده است، یکی از نمونه های این جریان همان جنوب سرزمین خوزستان است که در سابق در زیر آب قرار داشته و دریای خلیج فارس از آنها به وجود آمده.(1)

شواهدی که در فن ژئولوژی آمده و ما در سابق به بعضی از آنهااشاره نمودیم مؤید این احتمالندکه ریزش باران در اوائل دوره حاضر از ادوار حیات بشر که همان دوره وقوع طوفان باشد ریزشی غیر عادی بوده(زیرا ریزش باران بطور عادی، طوفانی پدید نمی آورد که همه کره زمین راغرق کند)و قطعا ریزش باران در آن دوره ناشی از تغیرات جوی مهمی بوده که آن تغیرات نیز بطورقطع، خارق العاده بوده است، یعنی هوا در این دوره بعد از سرمائی شدید نسبتا گرم شده و چون بیشتر نیمکره شمالی پوشیده از برف و یخ بوده احتمال قوی می رود که همان یخهای دوره سابق بر این دوره هنوز باقی بوده و در اکثر نقاط منطقه معتدل شمالی در مرتفعات باقی بوده اندو حرارت در سطح زمین در دوره متوالی اعث شده باشد که تحول شدیدی در جو، وانقلاب عظیمی در بالا رفتن بخار آب به جو به وجود بیاید و ابرهائی بسیار متراکم و غیر عادی و هولناک آورده باشد که این ابرها بارانهائی شدید و هولناک و بی سابقه ریخته باشند.

و معلوم است که نزول بارانهای سیل آسا و ادامه داشتن این بارش بر ارتفاعات پوشیده ازبرف و یخ و مخصوصا بر سلسله جبال جدید الاحداث که در جنوب و مغرب آسیا و جنوب اروپاو شمال آفریقا یعنی سلسله جبالالبرزوهیمالیاوآلپ(2) و در مغرب آمریکا چه سیل های عظیم و ویرانگری پدید می آورد، سیل هائی که سنگ های بزرگ را از جای می کند وزمین های هموار را می شوید و گود می کندو گودیهای زمین را از سنگ و خاک پر می کند و بالامی آورد و مسیل های جدیدی پدید می آورد و مسیل های قبلی را گودتر و وسیع تر می سازد، و

…………………………………….. (1)چون شهر شوش و قصر کرخه که متعلق به ایران بودند در زمان سلاطین هخامنشی بر ساحل دریاقرار داشتند و کشتی های بادی که در خلیج فارس کار می کرده اند طناب و حلقه آن را جلو قصر می بستند. (2)ناگفته نماند که اگر ما جبال مذکوررا جدید الاحداث خواندیم برای این است که این جبال کم عمرترین کوههای زمین هستند و بیش از دو میلیون سال از عمر آنهانگذشته و چون باد و بارانهای کمتری دیده اند لذا بلندی خود را حفظ کرده و فعلا بلندترین کوههای زمین هستند.

آنچه از سنگ و شن و ریگ که با خودحمل کرده به صورت پوسته و قشر رسوبی جدیدی پدیدمی آورد.

عامل دیگری که باعث شدت این طوفان و سیل شده و حجم آن را بیشتر کرده این است که همه می دانیم که در زیر زمین منابعی از آب وجود دارد که پوسته ای رسوبی روی آن راپوشانده و نمی گذارد آن آبها براه بیفتند و معلوم است که وقتی سیلی عظیم آن پوسته را بشویدآبهای زیر زمینی نیز بیرون آمده و دست به دست سیلها می دهند و نیروی شکننده آن سیلها را درتخریب و غرق کردن هر چه بر سر راه دارند زیادتر می کنند.

چیزی که هست این است که چون آبهای زیرزمینی محدوداست قهرا با براه افتادنش تمام می شود و وقتی آسمان از باریدن باز بایستد و طوفان تمام شود، آبها به طرف گودیها یعنی دریاها و زمین های گود و منابع خالی شده زیر زمین می روندو منابع خالی شده زیر زمین به مقدارظرفیت خود آن آبها را می مکند.

: بنا بر آنچه در بحث کلی ما گذشت ما می توانیم داستانی راکه قرآن کریم از خصوصیات طوفان واقع شده در زمان نوح آورده با نتائجی که از این بحث گرفته می شود تطبیق دهیم نظیر آیه شریفهففتحنا ابواب السماء بماء منهمر و فجرنا الارض عیونافالتقی الماء علی امر قد قدر(1) و آیه: حتی اذا جاء امرناو فار التنورو آیهو قیل یاارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر (2).

از جمله مطالبی که مناسب با این مقام است خبری است که بعضی ازجراید تهران (3) نقل کرده و خلاصه اش این است که: عده ای از دانشمندان آمریکائی به راهنمایی یک نفرارتشی ترکیه، در بعضی از قلل جبال آرارات واقع در مشرق ترکیه در ارتفاع 1400 پائی کوه به چند قطعه چوب برخورده اند که به نظر می رسد قطعاتی از یک کشتی بسیار قدیمی بوده و متلاشی شده و حدس زده اندکه عمر بعضی از آن قطعات دو هزار و پانصد سال قبل از میلادباشد.

…………………………………….. (1)ما هم(دعای او را مستجاب کرده و)درهای آسمان را گشودیم و سیلابی از آسمان فرو ریختیم و در زمین چشمه هایی جاری ساختیم تا آب آسمان و زمین با هم به طوفانی که مقدر و حتمی شده بود اجتماع یافت.سوره قمر، آیه 11 و 12 (2)پایان گفتار آقای دکتر سحابی. (3)روزنامه کیهان اول سپتامبر 1962 مطابق با اول ربیع الاول 1382 هجری قمری که از روزنامه آسوشیتدپرس نقل کرده است.

و موازین باستان شناسی دلالت می کرده بر اینکه قطعات مذکور قسمتی از یک کشتی ای بوده که حجم آن بالغ بر دو لث حجم کشتیکوئین ماریانگلیسی بوده و کشتی کوئین ماری هزار و نوزده پا طول و صد و هجده پا عرض داشته، چوبهای مزبور را از ترکیه به سانفرانسیسکو بردندتا در پیرامون آن تحقیق به عمل آوردند و ببینند آیا با اعتقادی که صاحبان ادیان در باره کشتی نوح(ع)دارند تطبیق می کند یا خیر.

قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه نوح(ع)عمری بس دراز داشته و(تنها قبل ازحادثه طوفان و بعد از بعثتش)نهصد و پنجاه سال قوم خود را به سوی خدای سبحان دعوت می کرده ولی بعضی(1) از دانشمندان این معنا را بعید دانسته و گفته اند که: عمر انسانها اغلب ازصد سال، و حد اکثر ازصد و بیست سال تجاوز نمی کند حتی بعضی از آنان گفته اند که: در قدیم هر یک ماه را یک سال می نامیدند و در نتیجه هزار سال منهای پنجاه سال قرآن بر این حساب معادل هشتاد سال منهای ده ماه می شود لیکن توجیه این آقایان بسیار بعیداست(زیرا سابقه ندارد که مردمی و قومی یک ماه را یک سال بنامند).

بعضی(2) دیگر گفته اند: طول عمر نوح(ع)روی جریان عادی و طبیعی نبوده بلکه(مانند سایر معجزات)جنبه خارق عادت داشته، ثعلبی در قصص الانبیاء در خصائص نوح گفته:وی از همه انبیاء بیشتر عمر کرده و به همین جهت او را اکبر الانبیاء و شیخ المرسلین می گفته اند و خدای تعالی معجزه او را همین طول عمر او قرار داده بود، چون آن جناب هزار سال عمر کرده بود در حالی که نه یک دندان از دست داده بود و نه هیچ یک از قوای بدنی خود را.

لیکن حق مطلب این است که تا به امروز هیچ دلیلی اقامه نشده بر اینکه ممکن نیست انسان با عمر این چنین طولانی زندگی کند، بلکه آنچه به اعتبار عقلی نزدیکتراست این است که انسانهای اولی عمری بسیار زیادتر از عمر طبیعی انسانهای امروز داشته اند برای اینکه زندگی آنان زندگانی ساده، و غم و اندوهشان بسیار کم و قهرا بیماریهایشان نیز محدود بوده، واین همه انواع بیماری که امروز گریبانگیربشر شده نداشتند و همچنین سایر عواملی که ویرانگرزندگی آدمی است درآنها وجود نداشته دلیل بر این هم که بساطت و سادگی زندگی و نداشتن

…………………………………….. (1 و 2)تفسیر المنار، ج 12، ص 103، ط بیروت.

اندوه فراوان عمر را طولانی می کند این است که در همین زمان نیز هر کسی را که می بینیم صدسال یا صد و بیست سال و یا صد و شصت سال عمر کرده وقتی زندگیش را بررسی می کنیم می بینیم زندگی ساده، و هم و غم اندک و ناچیزی داشته و اصولا فهمی ساده ولی فارغ داشته یعنی بسیاری از صحنه ها که دیگران را پریشان می کند او را پریشان نمی کرده با این حساب چه بعدی دارد که عمر بعضی از افراد بسیار قدیمی به صدها سال بالغ شده باشد.

علاوه بر این، اعتراض کردن به کتاب خدا در خصوص عمر نوح با اینکه این کتاب مقدس معجزات و خارق العادات بسیاری برای انبیاء ذکر می کند اعتراضی است عجیب و مابحثی پیرامون معجزات در جلد اول این کتاب گذراندیم.

بعضی(1) ها گفته اند: این کوه در دیاربکرکه سرزمینی است در موصل و متصل است به کوههایارمینیهکه تورات آن کوهها را جبال آرارات نامیده واقع شده است.

صاحب قاموس گفته: جودی کوهی است در جزیره ای که کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت واین کوه در تورات، کوه آرارات نامیده شده (2).و صاحب کتابمراصد الاطلاعگفته کلمهجودی – با تشدید یا – نام کوهی است مشرف بر جزیره ابن عمر، و این جزیره در شرق دجله ازسرزمینهای موصل واقع شده و جودی همان کوهی است که کشتی نوح بعد از فروکش شدن آب بر آن کوه قرار گرفت (3).

: گیریم که قوم نوح به خاطر گناهانی که مرتکب شدند غرق گشتند در این میان گناه حیوانات روی زمین چه بوده است که همه گرفتار طغیان آب شدند؟.

این از بی پایه ترین اعتراضها است، چون هر هلاکتی هر چند عمومی باشد عقوبت و

…………………………………….. (1)تورات، سفر پیدایش، باب هشتم، ص 10. (2)قاموس، ج 1، ص 285، ط بیروت. (3)مراصد الاطلاع، ج 1، ص 356، ط بیروت.

انتقام نیست، زیرا بسیار است حوادث عمومی که در یک لحظه ویا زمانی کوتاه هزاران هزارانسان و حیوان را در کام مرگ می برد و این حوادث که یا زلزله است و یا طوفان و یاوبا و یاطاعون، حوادثی نادر نیست بلکه بسیار اتفاق افتاده و می افتد و این خدای سبحان است که درمخلوقات خود هر حکمی بخواهد می راند.

حجاب و عفاف از مباحثی مهم در دین اسلام و عهدین بوده و هست و به همین دلیل این پژوهش در پی آنست تا حجاب و عفاف از نگاه لغت شناسان، علل پیدایش حجاب و عفاف، حجاب در گذر تاریخ، گونه های مختلف حجاب و اهمیت …

امام صادق علیه السلام با تشکیل کلاس های متعدد تفسیری علاوه بر تفسیر قرآن و تربیت عده ای کثیری از مفسران بزرگ، نقش فعالی در ارائه تفسیر مناسب و موافق با تعالیم نبوی، داشته است، مبانی تفسیری آن حضرت؛ دو…

نداها و خطابهای الهی در قرآن مجله مکتب اسلام، شماره 5 (سال 81) نساجی زواره، اسماعیلقرآن مجید به منظور استفاده همگانی از رهنمودهایش و درک حقایقش، در بیان مفاهیم و معانی بلند خود و ابلاغ پیام هایش، شیوه…

چهل حدیث نورانی درباره کار و تلاشپایگاه لیلة القدربا توجه به نام گذاری سال 1389 از سوی مقام معظم رهبری با عنوان «همت مضاعف و کار مضاعف» 40 حدیث نورانی از ائمه معصومین علیهم الاسلام با محور…

در این مقاله پیرامون شب قدر از دید مفسرانی چون ابن عربی، فیض کاشانی، حسن زادة آملی، آشتیانی، امام خمینی، ابن فارض، ملّا سلطانعلی و بانو امین بحث می شود. در این مقاله حقیقت شب قدر و کسانی که درک این حق…

معراج ر سول الله (ص) از وقایع حیات پربرکت ایشا نست که کمی قبل از هجرت رخ د اده. این سفر آسمانی که در شبی از شبهای رمضان انجام شده، از عجیب ترین وقایع حیات رسول خداست و از همان زمان تاکنون همواره مورد …

عموماً برای شناخت تفکر حاکم بر انقلاب اسلامی ایران، مانند سایر انقلاب های جهان، به اندیشه رهبران این انقلاب ارجاع می دهند. در مورد انقلاب اسلامی نیز به حق، نشانی اندیشه های بنیانگذار انقلاب اسلامی، حض…

حضرت معصومه (س)، در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود و به کریمه اهل بیت (ع) مشهور گردید تا ائمه اطهار (ع) به وجودشان افتخار کنند. حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و وال…

امام صادق علیه السلام با تشکیل کلاس های متعدد تفسیری علاوه بر تفسیر قرآن و تربیت عده ای کثیری از مفسران بزرگ، نقش فعالی در ارائه تفسیر مناسب و موافق با تعالیم نبوی، داشته است، مبانی تفسیری آن حضرت؛ دو…

عوامل زیادی در شکل ‌گیری شرط و شروط ‌‌های هنگام ازدواج می تواند دخیل باشد که مهم ‌ترین آنها اعتقادات مذهبی، مسائل عرفی و خواسته ‌های حقوقی دو طرف ماجرا در زندگی مشترک است. در اندیشه اسلامی آن چیزی که …

شکل‌ گیری آثار هنری شگفت انگیزی که اعجاب هنرشناسان دنیا را برانگیخته، توسط فیلسوفان و فقیهان و متکلمان برجسته اسلامی خود گواه آن است که اسلام هنر ستیز و هنر سوز نبوده است. غناء برای زدودن فطرت الهی و …

حجاب و عفاف از مباحثی مهم در دین اسلام و عهدین بوده و هست و به همین دلیل این پژوهش در پی آنست تا حجاب و عفاف از نگاه لغت شناسان، علل پیدایش حجاب و عفاف، حجاب در گذر تاریخ، گونه های مختلف حجاب و اهمیت …

حدیث کِساء، حدیثی در فضیلت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) است. واقعه حدیث کِساء در خانه ام سلمه، همسر پیامبر روی داد. پیامبر اکرم (ص) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندان خویش را با پارچ…

احکام روزه ‏(استفتائات روزه بر اساس فتوای مقام معظم رهبری)سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ایس 731: دختری که به سن تکلیف رسیده، ولی به علت ضعف جسمانی توانایی روزه گرفتن ندارد، و بعد از ماه…

ای انسان، تمام اعمال و رفتار تو نه تنها در زندگی شخصی ات بلکه در طبیعت و محیط پیرامون تو نیز اثر می گذارد. دین اسلام قبل از هر چیز انسان را به پی آمدهای مثبت و منفی دنیوی کارهایش متوجه ساخته و هشدارها…

نام نوح (علیه السلام) بیش از چهل بار در قرآن كريم آمده و در آنها به قسمتى از داستان آن جناب اشاره شده، در بعضى موارد بطور اجمال و در برخى بطور تفصيل، ليكن در هيچ يك از آن موارد مانند داستان‏ نويسان كه نام، نسب، دودمان، محل تولد، مسكن، شؤون زندگى، شغل، مدت عمر، تاريخ وفات، مدفن و ساير خصوصيات مربوط به زندگى شخصى صاحب داستان را متعرض مى ‏شوند به جزئيات آن جناب پرداخته نشده.

علتش هم اين است كه قرآن كريم كتاب تاريخ نيست تا در آن به شرح زندگى فرد فرد مردم و اينكه چه كسى از نيكان و چه كسى از بدان بوده بپردازد.
بلكه قرآن كريم كتاب هدايت است و از امور گذشتگان آنچه مايه سعادت مردم است متعرض مى ‏شود، و براى مردم شرح مى‏ دهد كه حق صريح كدام است تا مردم همان را برنامه زندگى خود كرده و در حيات دنيوى و اخروى رستگار گردند، و بسا مى‏ شود كه به گوشه اى از قصص انبياء و امت‏هاى آنان اشاره مى‏كند تا مردم بفهمند سنت و روش خداى تعالى در ساير امتها چه بوده، تا اگر كسى هست كه مشمول عنايت و موفق به كرامت است عبرت بگيرد، و كسى هم كه چنين نيست آن سرگذشتها را بشنود تا حجت بر او تمام شود.
و داستان نوح (ع) در شش سوره از سوره هاى قرآنى بطور تفصيل آمده، و آن سوره ها عبارتند از: 1- اعراف 2- هود 3- مؤمنون 4- شعراء 5- قمر 6- نوح، و از همه اين موارد مفصل‏تر سوره هود متعرض آن شده، زيرا سرگذشت آن جناب در بيست و پنج آيه يعنى از آيه 25 تا 49 طول كشيده است.

 

بعثت و رسالت نوح(علیه السلام)

بشر بعد از حضرت آدم (ع) به صورت يك امت ساده و بسيط زندگى مى ‏كرد و فطرت انسانيت خود را راهنماى زندگى خود داشت، تا آنكه رفته رفته روح استكبار در او پيدا شد و گسترده گشت، و در آخر، كارش به استعباد يكديگر انجاميد، بعضى بعض ديگر را تحت فرمان خود گرفتند و زير دستان، ما فوق خود را رب خود پنداشتند و همين پندار، بذرى بود كه كاشته شد، بذرى كه هر زمان و در هر جا كه كاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد كند، چيزى به جز دين و ثنيت و اختلاف شديد طبقاتى يعنى استخدام ضعفا بوسيله اقويا و برده گرفتن و دوشيدن افراد ذليل بوسيله قدرتمندان را به بار نمى‏آورد، آرى همه اختلافها و كشمكشها و خونريزيهاى بشر از آنجا آغاز گرديد.
در زمان نوح (ع) فساد در زمين شايع گشت و مردم از دين توحيد و از سنت‏ عدالت اجتماعى رويگردان شده و به پرستش بت‏ها روى آوردند، و خداى سبحان نام چند بت آن روز را كه عبارت بودند از” ود”،” سواع”،” يغوث”،” يعوق” و” نسر” در سوره نوح ذكر كرده.
فاصله طبقاتى روز به روز بيشتر شد، و آنهايى كه از نظر مال و اولاد قوى‏تر بودند حقوق ضعفاء را پايمال كردند و جباران، زير دستان را به ضعف بيشتر كشانيده و طبق دلخواه خود بر آنان حكومت كردند.1 در اين زمان بود كه خداى تعالى نوح (ع) را مبعوث كرده و او را با كتاب و شريعتى به سوى آنان گسيل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دين توحيد و ترك خدايان دروغين دعوتشان نموده مساوات را در بينشان برقرار سازد. 2داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

 

بطورى كه از تمامى آيات مربوط به داستان نوح (ع) بر مى‏آيد آن جناب همواره قوم خود را به توحيد خداى سبحان و ترك شرك دعوت مى‏كرد، و بطورى كه از دو سوره نوح و يونس، و سوره آل عمران آيه 19 بر مى‏آيد آنان را به اسلام مى‏خواند، و بطورى كه از سوره هود آيه 28 استفاده مى‏شود از آنان مى‏خواسته تا امر به معروف و نهى از منكر كنند، و نيز همانطور كه از آيه 103 سوره نساء و آيه 8 سوره شورا بر مى‏ آيد نماز خواندن را نيز از آنان مى‏خواسته و بطورى كه از آيه 151 و 152 سوره انعام بر مى‏آيد رعايت مساوات و عدالت را نيز از آنان مى‏خواسته، و دعوتشان مى‏كرده به اينكه به فواحش و منكرات نزديك نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا كنند، و بطورى كه از آيه 41 سوره هود بر مى‏آيد آن جناب اولين كسى بوده كه مردم را دعوت مى‏كرده به اينكه كارهاى مهم خود را با نام خداى تعالى آغاز كنند.

 

از آيات سوره هاى نوح و قمر و مؤمنون بر مى‏آيد كه آن جناب قوم خود را دائما دعوت مى‏كرده به اينكه به خداى تعالى و آيات او ايمان بياورند و در اين دعوت منتهاى جد و جهد را به خرج مى‏داده و شب و روز و آشكارا و پنهان وادارشان مى‏كرده به اينكه حق را بپذيرند، ولى قومش جز به عناد و تكبر خود نمى‏افزودند، هر قدر او دعوت خود را بيشتر مى‏كرده آنان سركشى و كفرشان را بيشتر مى‏كردند و به جز اهل و اولادش وعده اندكى كه از غير آنان ايمان نياوردند، بطورى كه ديگر از ايمان آوردن‏ سايرين به كلى مايوس گرديد در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شكايت برده و از او طلب نصرت كرد.

 

از آيات سوره عنكبوت بر مى‏آيد كه آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم، او را جز به استهزاء و مسخره كردن و نسبت جنون به او دادن عكس العملى از خود نشان ندادند، آنها وى را متهم مى‏كردند به اينكه منظورش اين است كه به آقايى و سرورى بر ما دست يابد، تا آنكه در آخر از پروردگار خود يارى طلبيد. و از آيات سوره هود استفاده مى‏شود كه بعد از اين استنصار، خداى تعالى به وى وحى كرد كه از قومش به جز آن چند نفرى كه ايمان آورده اند احدى ايمان نمى‏آورد، و آن جناب را در باره قومش تسليت گفت و دلگرمى داد، و بطورى كه از آيات سوره نوح استفاده مى‏شود نوح (ع) قوم خود را به هلاكت و نابودى نفرين كرد، و از خداى تعالى خواست تا زمين را از لوث وجود همه آنان پاك كرده و احدى از آنان را زنده نگذارد، و بطورى كه از آيات سوره هود بر مى‏آيد خداى تعالى به آن جناب وحى كرد كه زير نظر ما و طبق وحى ما كشتى را بساز.

 

از آيات سوره هود بر مى ‏آيد كه خداى تعالى به آن جناب دستور داد تا كشتى را با تاييد و تسديد او بسازد، و آن جناب شروع به ساختن آن كرد، كه مردم دسته دسته از محل كار آن جناب گذشته و او را مسخره مى‏كردند، چون كشتى آب مى‏خواهد، و كشتى سازى بايد در لب دريا باشد، و آن جناب اين كار را در بيابانى بدون آب انجام مى‏داد، و همين باعث مى‏شد كه مردم او را مسخره كنند، و آن جناب در پاسخشان مى‏فرمود اگر امروز شما ما را مسخره مى‏كنيد به زودى خواهيد ديد كه ما شما را مسخره مى‏كنيم و به زودى خواهيد فهميد كه كسى كه دچار عذاب گردد خوار و ذليل و بيچاره مى‏شود، و عذابى كه مى‏آيد عذابى است مقيم و غير قابل زوال و نيز از دو سوره هود و مؤمنون بر مى‏آيد كه خداى عز و جل براى نزول آن عذاب، علامتى قرار داده بود و آن اين بوده كه آب از تنورى بالا مى‏زند.

 

نوح (ع) هم چنان كه از سوره هود و مؤمنون استفاده مى‏شود مشغول ساختن كشتى بود تا اينكه آن را به اتمام رسانيد و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد، و آن تنور شروع به جوشيدن كرد، در اين هنگام خداوند متعال به آن جناب‏ وحى فرستاد كه از هر حيوان يك جفت نر و ماده سوار كشتى كند و نيز اهل خود را به جز افرادى كه مقدر شده بود هلاك شوند يعنى همسرش كه خيانت كار بود و فرزندش كه از سوار شدن امتناع ورزيده بود و نيز همه آنهايى كه ايمان آورده بودند سوار كند.
و از سوره قمر بر مى‏آيد همين كه آنها را سوار كرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ريزان باز كرد، و زمين را به صورت چشمه هايى جوشان بشكافت، آب بالا و پايين براى تحقق دادن امرى كه مقدر شده بود دست به دست هم دادند.
و نيز از سوره هود استفاده مى‏شود كه رفته رفته آب زمين را فرا گرفت و بالا آمد و كشتى را از زمين كند، كشتى در موجى چون كوه هاى بلند سير مى‏كرد، و طوفان همه مردم روى زمين را فرا گرفت و همه را در حالى كه ستمگر بودند هلاك كرد، و خداى تعالى به آن جناب دستور داده بود همين كه در كشتى مستقر شدند خدا را در برابر اين نعمت كه از شر قوم ستمكار نجاتشان داد حمد بگويند و در پياده شدن از او بركت بخواهند، و نوح (علیه السلام) گفت:” الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ” 3 و نيز گفت:” رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ” 4.
بعضى گفته اند گيريم كه قوم نوح به خاطر گناهانى كه مرتكب شدند غرق گشتند در اين ميان گناه حيوانات روى زمين چه بوده است كه همه گرفتار طغيان آب شدند؟.
اين از بى ‏پايه ‏ترين اعتراضها است، چون هر هلاكتى هر چند عمومى باشد عقوبت و انتقام نيست، زيرا بسيار است حوادث عمومى كه در يك لحظه و يا زمانى كوتاه هزاران هزار انسان و حيوان را در كام مرگ مى ‏برد و اين حوادث كه يا زلزله است و يا طوفان و يا وبا و يا طاعون، حوادثى نادر نيست بلكه بسيار اتفاق افتاده و مى ‏افتد و اين خداى سبحان است كه در مخلوقات خود هر حكمى بخواهد مى ‏راند.

 

بعد از آنكه طوفان به دليل آيه 77 سوره صافات عالم‏گير شده و مردم روى زمين همه غرق شدند، خداى تعالى به زمين فرمان داد تا آب خود را ببلعد، و به آسمان نيز فرمان داد تا از باريدن بايستد، آب از ظاهر زمين كاسته شد، و كشتى بر بالاى كوه جودى قرار گرفت و فرمان” وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏- دورى باد بر عليه ستمكاران” صادر شد، آن گاه خداى تعالى به نوح وحى كرد كه: اى نوح! از كشتى پايين آى و با سلامى از ناحيه ما و بركاتى بر تو و امت‏هايى كه با تواند پياده شو، كه بعد از اين طوفان، ديگر هيچگاه دچار طوفانى عالم‏گير نخواهند شد چيزى كه هست بعضى از اين نجات يافتگان امت‏هايى هستند كه خدا در دنيا از متاع‏هاى زندگى دنيا برخوردارشان مى‏كند، و سپس عذابى دردناك آنان را فرا مى‏گيرد، پس نوح و همراهان او از كشتى خارج شده و در زمين قرار گرفتند و خدا را به توحيد و اسلام پرستيدند، و زمين را به ارث دست به دست به ذريه هاى خود سپردند، و خداى سبحان تنها ذريه نوح را باقى گذاشت. 5

 

نوح (ع) هنگامى كه سوار كشتى مى‏شد ديد كه يكى از پسرانش سوار نشده، و علتش اين بوده كه به وعده پدرش مبنى بر اينكه هر كس از سوار شدن تخلف كند غرق خواهد شد ايمان نداشته، وقتى چشم نوح به او افتاد كه در كنارى ايستاده، صدا زد كه اى پسرم بيا با ما سوار شو و با كافران مباش. پسر دعوت پدر را اينطور رد كرد كه من به زودى به يكى از كوه ها پناه مى‏برم تا مرا از خطر آب حفظ كند. نوح (ع) گفت: امروز هيچ چيزى نمى‏تواند احدى را از عذاب الهى حفظ كند مگر كسى را كه خدا به او رحم كرده باشد، كه منظورش همان كسانى است كه سوار كشتى بودند- پسر نوح به اين پاسخ پدر توجهى نكرد، و چيزى نگذشت كه موج، بين پدر و پسر حائل شده و پسر جزء غرق شدگان گرديد.

نوح (ع) هيچ احتمال نمى‏داد كه پسر در باطن دلش كفر پنهان كرده باشد و تا كنون اگر اظهار اسلام مى‏كرده از باب نفاق بوده باشد، بر خلاف همسرش كه نوح از كفر او خبر داشته، و بطور قطع اگر پسرش را نيز مانند همسرش كافر مى‏دانسته هرگز تقاضاى نجات او را نمى‏كرده، براى اينكه اين خود نوح (ع) بود كه از خداى عز و جل درخواست كرد تا ديارى از كفار را زنده نگذارد، و بنا بر حكايت قرآن كريم گفته بود:” رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً” 6
و نيز خود او بوده كه به حكايت قرآن در دعايش گفته بود:” فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ” 7 و چگونه ممكن است خود او با آگاهى از كفر باطنى پسرش مع ذلك نجات او را از خدا بخواهد؟ با اينكه قبلا فرمان خداى تعالى را شنيده بود كه فرمود:” وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ” 8.
نوح (ع) با حائل شدن موج بين او و فرزندش و در حالى كه بى خبر از كفر باطنى پسرش بود دچار اندوهى شديد شد، و پروردگار خود را چنين نداء كرد كه:” رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ” پروردگارا اين پسر من از اهل من است و وعده تو، به اينكه اهل مرا نجات دهى حق است و تو احكم الحاكمينى يعنى حكمت از حكم هر حاكم ديگرى متقن ‏تر است، و تو در قضايى كه مى ‏رانى جور و ستم نمى‏ كنى و حكمت ناشى از جهل به مصالح واقعى نيست، بنا بر اين لطف كن و به من خبر ده كه واقعيت فرزند من چيست و با اينكه او اهل من است چرا مستوجب عقاب شده است؟
در اينجا عنايت الهى شامل حال نوح شد، و نگذاشت بطور صريح درخواست نجات فرزند خود را كند،- و يا به عبارت ديگر درخواستى كند كه به واقعيت آن علمى ندارد- خداى تعالى در پاسخش به وى وحى فرستاد كه اى نوح پسر تو اهل تو نيست، او عمل غير صالحى است، پس زنهار كه مبادا با من در باره نجات او روبرو شوى و درخواست نجات او را بكنى، كه اگر چنين درخواستى كنى درخواستى كرده اى كه به واقعيت آن آگاهى ندارى و من تو را پند مى‏دهم كه مبادا از جاهلان باشى.
بعد از اين وحى، نوح (ع) از واقع امر آگاه شد و به پروردگارش ملتجى گشت كه: پروردگارا من پناه مى‏برم به تو از اينكه از تو چيزى بخواهم كه علمى به واقعيت آن ندارم، و از تو درخواست مى‏كنم كه عنايت شامل حالم بشود و با مغفرتت مرا بپوشانى، و با رحمتت بر من عطوفت كنى، كه اگر غير اين كنى از زيانكاران خواهم شد.

 

حضرت نوح (علیه السلام) اولين پيغمبر اولوا العزم و از بزرگان انبياء (ع) است، كه خداى عز و جل او و ساير انبياء اولوا العزم را بر تمامى بشر مبعوث كرده و با كتاب و شريعت فرستاده است، بنا بر اين، كتاب او اولين كتاب آسمانى است كه مشتمل بر شرايع الهى است، و شريعت او نيز اولين شريعت خدايى مى‏باشد.
و آن جناب پدر دوم نسل حاضر بشر است، چون تمامى افراد بشر امروز از طرف پدر و مادر به آن جناب منتهى مى‏شوند و همه ذريه آن حضرتند، كه قرآن كريم در باره اش فرمود:” وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ” 9 و آن جناب پدر بزرگ همه انبياء است، غير آدم و ادريس (ع)، و خداى تعالى در اين باب فرموده:” وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ” 10.
و آن جناب اولين پيغمبرى بوده كه باب تشريع احكام و كتاب و شريعت را گشوده و فتح نمود، و علاوه بر طريق وحى، با منطق عقل و طريق احتجاج با مردم صحبت كرد، بنا بر اين آن جناب ريشه و منشا دين توحيد در عالم است، و بر تمامى افراد موحد عالم كه تا كنون آمده و تا قيامت خواهند آمد منت داشته و همه مرهون اويند، و به همين جهت است كه خداى عز و جل او را به سلامى عام اختصاص داده و هيچ كس ديگر را در آن سلام شريك وى نساخت و فرمود:
” سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ” 11.
و باز به همين جهت است كه خداى عز و جل او را از همه عالميان برگزيد و از نيكوكارانش شمرد 12، و او را عبدى شكور خواند 13، و او را از بندگان مؤمن خود دانست‏ 14، و او را عبدى صالح خواند 15.
و آخرين دعايى كه خداى تعالى از آن جناب نقل فرموده اين است كه به درگاه پروردگارش عرضه داشت:” رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً” 16.

 

در تورات در” اصحاح ششم از سفر تكوين” در باره آن جناب چنين آمده كه وقتى مردم در روى زمين زاد و ولد را شروع كردند و دخترانى برايشان پيدا شد، پسران خدا- كه منظور پيغمبران هستند- ديدند دختران مردم زيبايند لا جرم از آن دختران هر چه را اختيار مى‏كردند همسر خود مى‏ساختند.
رب- يعنى خداى تعالى- گفت روح من در انسان دائما داورى نخواهد كرد زيرا كه او نيز بشر است- آزاد است و اراده دارد- و روزگار او به صد و بيست سال رسيده بود، و در زمين طاغوتها در آن ايام بودند- هم چنان كه بعد از آن نيز بوده اند- چون فرزندان خدا (انبياء) داخل بر دختران مردم شدند و دختران براى آنان اولاد آوردند، و جبارانى پديد آمد كه از همان روزگاران نخستين اسم داشتند.
و چون رب ديد شر انسان در زمين زياد شد و تمامى خاطرات فكرى قلب بشر همه روزه‏ شر شد، رب غصه‏دار شد كه ديد عمل انسان در زمين اينطور شده، و در قلب خود تاسف خورد، به ناچار فرمان داد كه جنس اين بشر را كه من آفريده ام از روى زمين محو كنيد، هم انسان را و هم همه چهارپايان و جنبندگان و مرغان هوا را، براى اينكه من از اعمالى كه آنها كردند محزون شدم، و اما نوح، نعمت را در چشم رب بديد.
اينها همه فرزندان نوحند، و نوح مردى نيكوكار و در ميان اقران و نزديكان خود مردى كامل بود و با خدا سير مى‏كرد، و براى او سه فرزند متولد شد به نامهاى” سام”،” حام”،” و يافث”، و زمين در پيش روى خدا فاسد شده و پر از ظلم گرديد، و خدا زمين را ديد كه فاسد شده، زيرا هر فردى از افراد بشر طريقه اش در زمين فاسد شد.
آن گاه خدا به نوح فرمود كه عمر كل بشريت بسر آمده و دارم مى‏بينم كه به زودى نابود مى‏شوند، براى اينكه زمين از رفتار آنان پر از ظلم شده، و من نابود كننده آنان و نابود كننده زمينم، تو براى خودت از چوب” جفر” سفينه اى بساز و در آن كشتى خانه هايى جدا جدا بساز، و از داخل و خارج، آن را قيرمالى كن، و آن را بدين منوال مى‏سازى كه طولش سيصد ذراع، عرضش پنجاه ذراع و بلنديش سى ذراع باشد، و براى آن پنجره اى به بلندى يك ذراع قرار مى‏دهى، و درب ورودى آن را كه مى‏سازى در دو سمت آن مسكن‏هايى روى هم، يعنى به صورت سه طبقه بالا و پايين و متوسط درست مى ‏كنى، كه اينك من دارم طوفان آب بر روى زمين را مى ‏آورم، تا تمامى اهل زمين و هر جسد داراى روح و حيات را كه در زير آسمان است هلاك كنم، همه جانداران روى زمين مى‏ ميرند، ولى من عهدم را با تو استوار مى‏دارم، تو و فرزندان و همسرت و همسر فرزندانت داخل كشتى مى ‏شويد، و از هر جاندار صاحب جسد يك جفت داخل كشتى مى‏كنى تا نسل آنها از بين نرود، و بايد اين يك جفت نر و ماده باشند، از مرغان ماده اش از جنس نرش باشد، از چهارپايان نيز همجنس باشد، از تمامى جنبندگان زمين همه همجنس باشند، خود اين جنبندگان نزد تو مى‏آيند تا نسلشان باقى بماند، و تو نيز براى خودت از هر طعام خوردنى فراهم بياور و در كشتى نزد خود جمع كن تا هم طعام تو باشد و هم طعام آن جانداران، نوح بر حسب دستورى كه خداى تعالى داده بود عمل كرد.
و در اصحاح هفتم از سفر تكوين مى‏گويد، رب به نوح گفت: تو و همه فرزندانت داخل كشتى شويد، زيرا من تو را از ميان نسل موجود بشر مردى نيكوكار ديدم، و از همه چهارپايانى كه پاك هستند را هفت تا هفت تا به صورت نر و ماده نزد خود نگه دار، و از آنهايى كه ناپاكند تنها دو به دو نگه دار، كه آنها نيز بايد نر و ماده باشند، از مرغان نيز هفت‏تا هفت‏تا به صورت نر و ماده پيش خود ببر تا نسل آنها در روى زمين باقى بماند زيرا كه من نيز بعد از هفت روز ديگر، چهل روز و چهل شب بر زمين مى‏بارانم، و در روى زمين هر موجود استوارى كه ساخته ام را محو مى‏كنم، نوح بر حسب آنچه خدا امر كرده بود عمل كرد.

بعد از آنكه نوح به سن ششصد سالگى رسيد طوفان زمين را فرا گرفت و نوه و فرزندان و همسر خودش و همسران پسرانش از روى آب طوفان داخل كشتى شدند، هر جنبنده اى هم كه در زمين بود- چه پاكش و چه ناپاكش- همانطور كه خدا به نوح فرمان داده بود به صورت نر و ماده و دو تا دو تا داخل كشتى شدند.
و بعد از هفت روز چنين شد كه آبهاى طوفان، زمين را فرا گرفت، و اين حادثه در ششصدمين سال عمر نوح و در روز هفدهم ماه دوم بود و در آن روز همه چشمه هاى وسيع و بزرگ جوشيدن گرفت و طاقهاى آسمان باز شد، و چهل روز و چهل شب باران بباريد، و در همان روز، نوح و همسرش و فرزندانش” سام” و” حام” و” يافث” با همسرانشان داخل در كشتى شدند، و تمامى مرغان با ماده هاى همجنس خود، و همه پرندگان كوچك داراى بال داخل بر نوح در درون كشتى شدند، و از هر جاندار داراى جسد جفت جفت به درون كشتى در آمدند، و از هر جنبنده داراى جسد كه وارد مى‏شدند نر و ماده وارد مى‏شدند، همانطور كه خدا دستور داده بود، آن گاه خدا درب كشتى را بر نوح بست.
و طوفان چهل روز در زمين ادامه داشت، آب بى اندازه زياد شد، كشتى آن قدر بالا رفت كه بر بالاى همه زمين قرار گرفت و روى آبها حركت مى‏كرد، آب جدا زياد و عظيم بود حتى تمامى كوه هاى بلندى كه در زير آسمان بود پانزده ذراع زير آب فرو رفتند، باز آب رو به فزونى داشت، بطورى كه ديگر اثرى از كوه ها باقى نماند، در نتيجه تمامى جانداران صاحب جسد از مرغان و چهار پايان و وحشى‏ها و تمامى خزندگانى كه روى زمين مى‏خزيدند و تمامى مردم و تمامى موجوداتى كه بويى از روح حيات را در دماغ داشتند همه مردند، البته آنهايى كه در خشكى زندگى مى‏كردند، و خدا تمامى موجوداتى كه بر روى زمين استوار بود از بين برد، چه انسانها و چه چهار پايان و چه حشرات و چه مرغان، همگى از روى زمين محو شدند تنها نوح و همراهانش در كشتى باقى ماندند، و باز آب هم چنان تا مدت صد و پنجاه روز رو به فزونى داشت.
تورات، سپس در” اصحاح هشتم از سفر تكوين” مى‏گويد: خدا به ياد نوح و همه وحوش و چهار پايانى كه در كشتى با او بودند افتاد، و بادى را بر زمين عبور داد كه در نتيجه آبها آرام گرفتند و جلو چشمه هاى زمين و درهاى آسمان گرفته شد، آسمان ديگر نباريد و آبهايى كه از زمين جوشيده بود به تدريج به زمين برگشت، و بعد از صد و پنجاه روز آب كاهش يافت و كشتى‏ در روز هفدهم در ماه هفتم بر بالاى جبال آرارات مستقر گرديد، و آب تا ماه دهم، همه روزه فرو مى‏نشست تا اينكه در دهه اول آن ماه قله هاى كوه ها سر از آب در آورد.
و بعد از چهل روز چنين شد كه نوح پنجره اى را كه براى كشتى درست كرده بود باز كرد، و كلاغ را از درون كشتى رها ساخت، كلاغ همه جا سرگردان بال مى‏زد و به نزد نوح برنگشت تا آنكه زمين به كلى خشك شد و آب در آن فرو رفت بعد از كلاغ كبوتر را رها ساخت تا ببيند آيا آب در روى زمين كم شده يا نه، و چون كبوتر جاى خشكى نيافت تا منزل كند به ناچار به نزد نوح و به كشتى برگشت چون آب هنوز همه روى زمين را پوشانده بود، نوح دست خود را دراز كرد و كبوتر را گرفته به نزد خود در داخل كشتى برد. و باز هفت روز ديگر در كشتى درنگ كرده مجددا كبوتر را از داخل كشتى رها ساخت، كبوتر هنگام عصر نزد نوح برگشت، در حالى كه يك برگ سبز زيتون به منقار داشت، نوح فهميد كه آب از روى زمين فروكش كرده و كم شده است هفت روز ديگر مكث كرد، باز كبوتر را رها ساخت اين دفعه ديگر به نزد نوح برنگشت.
و در اول ماه ششصد و يكمين سال از عمر نوح بود كه آب به كلى فرو رفته و نوح پرده كشتى را برداشت و چشمش به زمين افتاد و ديد كه آب به كلى فرو رفته، و در روز بيست و هفتم ماه دوم بود كه زمين خشك شد.
آن گاه خداى تعالى با نوح چنين گفتگو كرد كه اى نوح! تو و همسر و فرزندانت و همسران ايشان از كشتى خارج شويد و همه حيواناتى كه صاحب جسد هستند و در كشتى با تو بودند و همه جنبندگانى كه در زمين حركت مى‏كنند را از كشتى خارج كن، و در زمين توالد و تناسل را براه بينداز، و عده انسانها را زياد كن، نوح و فرزندانش و همسر خود و همسر فرزندانش و همه حيوانات و جنبندگان و همه مرغان با همجنس و همنوع خود از كشتى خارج شدند.
و نوح قربانگاهى براى رب بنا كرد، و از هر چهار پا و پرنده پاك يكى بگرفت، آن گاه سوختنى‏ها، يعنى هيزمها را به بالاى قربانگاه برد، رب چون اين را ديد نسيم رضايت را وزانيد در قلب خودش با خود گفت ديگر هرگز زمين را به خاطر انسان لعنت نمى‏كنم و به صرف تصور اينكه قلب انسان از روزى كه پديد آمده شرير بوده تمامى جانداران زمين را مانند اين دفعه هلاك نمى‏كنم و مقرر مى‏دارم مادامى كه زمين برجا است در زمين زراعت باشد و در آن سرما و گرما، تابستان و زمستان، و روز و شب باشد و هرگز اين نظام را بر هم نمى‏زنم.
و در اصحاح نهم از سفر تكوين آمده كه خدا نوح و فرزندانش را مبارك كرد، و به نسل آنان بركت داد، و به آنان فرمود: توالد كنيد وعده نفرات بشر را زياد كنيد و زمين را از انسانها پر سازيد، و بايد كه ترس و وحشت شما- تنها بر جان خودتان نباشد بلكه- حيوانات زمين و كل مرغان آسمان با كل جنبندگان بر روى زمين و كل ماهيان دريا باشد چون من كل جنبندگان زنده را به دست شما سپرده ام تا براى شما طعامى باشد، هم چنان كه همه گياهان سبز را به شما سپرده ام تنها از هر حيوانى خون آن و جنابتش را نخوريد، و من، تنها براى شما خونخواهى مى‏كنم- نه براى ساير جانداران- خون شما را طلب مى‏كنم، چه از حيوانى كه خونتان را ريخته باشند و چه از انسانى كه چنين كرده باشد، خون انسان را از كسى كه خون برادرش را ريخته طلب مى‏كنم، آرى ريزنده خون انسان خونش ريخته مى‏شود، چون خدا انسان را به شكل خود درست كرده، به همين جهت بايد كه از راه توالد و تناسل عدد انسانها را در زمين بسيار كنيد.

خدا با نوح و فرزندانش سخن گفت، و در سخنش چنين فرمود: اينك من ميثاق خود را با شما مى‏بندم، هم با شما و هم با نسل شما كه بعد از شما مى‏آيد، و هم با هر نفس زنده اى كه با شما- در كشتى- بودند چه مرغان و چه چهار پايان، و همچنين كل وحوش زمين كه با شما بودند و با شما از كشتى خارج شدند حتى همه جنبندگان زمين، ميثاق خود را با شما محكم كردم كه هيچ يك از شما جانداران داراى جسد، نسلش به وسيله طوفان منقرض نشود، و اينكه از اين به بعد ديگر طوفانى كه زمين را ويران سازد پيش نياورم، و اما علامت اين ميثاق كه من بين خود و شما بسته و استوار كرده ام- كه كل صاحبان نفس زنده كه با شما هستند تا قرنهاى آينده از طوفان ويرانگر ايمن باشند- اين است كه من قوس خودم را در ابرها نهادم، تا علامت ميثاقى باشد كه بين من و بين زمين بسته شد، و در نتيجه از اين پس هر گاه ابرى را بر زمين بگسترانم قوس خود را در ابر مى‏بينم و به ياد ميثاقى كه بين خود و شما و هر صاحب نفس زنده و داراى جسد بسته ام مى‏افتم، و همين باعث مى‏شود كه طوفان ويرانگر بپا نكنم و هر حيوان صاحب جسد را هلاك نسازم.
پس هر زمان كه قوس در ابر باشد من آن را مى‏بينم تا به ياد ميثاقى بيفتم كه تا ابد بين خدا و بين هر صاحب نفس زنده در كل جسدهاى ساكن در زمين بسته شده و خدا به نوح گفت اين است آن علامتى كه مرا به ياد ميثاقى مى‏اندازد كه من بين خود و بين هر صاحب جسدى بر روى زمين بسته ام.
آن پسران نوح كه با نوح از كشتى خارج شدند عبارت بودند از سام و حام و يافث، و حام پدر كنعان است، و اين سه نفر، پسران نوح بودند كه تمامى انسانهاى روى زمين از اين سه تن شعبه شعبه شدند.

و نوح در ابتداء، كشاورز بود و درخت انگور مى‏كاشت، وقتى شراب خورد و مست شد و در حال مستى لخت و عريان داخل خيمه اش شد، حام كه پدر كنعان باشد عورت پدرش را ديد و به دو برادرش كه در خارج خيمه بودند خبر داد، پس سام و يافث ردائى (پوششى) را به دوش خود گرفته از پشت سر به روى پدر انداختند، و عورت پدر خود را پوشاندند، در حالى كه صورت خود را به طرف پشت برگردانده بودند كه عورت پدر را نبينند.
همين كه پدر از مستى به هوش آمد و ملتفت شد كه پسر كوچكش چه كرده، گفت:
كنعان ملعون باد، بنده بندگان برادران خود باشد و گفت: مبارك باد” يهوه” خداى سام، و كنعان بنده او باشد، تا خدا” يافث” را وسعت دهد و در خيمه هاى سام، مسكن گزيند و كنعان عبد او باشد.
نوح بعد از ماجراى طوفان، سيصد و پنجاه سال زندگى كرد و مجموعا عمر نوح نهصد و پنجاه سال بود، و بعد از آن از دنيا رفت. اين بود آنچه كه از تورات مورد حاجت ما بود.

 

و اين بيان- بطورى كه ملاحظه مى‏كنيد- از چند جهت مخالف با بيان قرآن است:
1- در تورات هيچ نامى از غرق شدن همسر نوح نيامده بلكه تصريح كرده به اينكه او با شوهرش داخل كشتى شد، و بعضى اينطور توجيه كرده اند كه شايد نوح دو همسر داشته، يكى غرق شده و ديگرى نجات يافته.
2- در تورات نامى از پسر نوح كه غرق شد نيامده در حالى كه قرآن كريم سرگذشت او را آورده است.
3- در تورات سخنى از مؤمنين به نوح در ميان نيامده و تنها نام نوح و خانواده اش، و فرزندان و همسر فرزندانش آمده است.
4- در تورات، مجموعا عمر نوح را نهصد و پنجاه سال ذكر كرده، در حالى كه از ظاهر قرآن عزيز بر مى‏آيد كه نهصد و پنجاه سال آن مدتى است كه نوح (ع) قبل از حادثه طوفان در بين مردمش به كار دعوت پرداخته، و در اين زمينه فرموده:” وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ” 17.
5- مساله قوس قزحى كه تورات آن را وسيله ياد آورى خدا ذكر كرده، و مساله فرستادن كلاغ و كبوتر كه به عنوان خبرگيرى از فروكش شدن آب آورده، و نيز خصوصياتى كه براى‏ كشتى ذكر كرده، از عرض و طول و ارتفاع و سه طبقه بودن آن، و مدت طوفان و بلندى آب طوفان و غيره، قرآن كريم از ذكر آنها ساكت است، و بعضى از آنها مطالبى است كه بعيد به نظر مى‏رسد، نظير مساله قوس قزح، كه خداى تعالى با آن ميثاق ببندد، و امثال اين معانى در قصه‏سرايى‏هاى صحابه و تابعين در داستان نوح (ع) زياد است كه بيشتر آن سخنان به جعليات اسرائيلى شبيه‏تر است.

 

صاحب المنار در تفسير خود مى‏گويد در تواريخ امت‏هاى قديم نيز جسته و گريخته ذكرى از مساله طوفان آمده، بعضى از آن سخنان با مختصر اختلافى مطابق با خبرى است كه در سفر تكوين تورات آمده و بعضى ديگر با مختصر توافقى مخالف آن است.
و از همه اخبار نزديك‏تر به خبر سفر تكوين، اخبار كلدانيان است، و اينان همان قومى هستند كه حادثه نوح در سرزمينشان رخ داد” برهوشع” و” يوسيفوس” از اين قوم نقل كرده اند كه زمانى كه” زيزستروس” بعد از اينكه پدرش” اوتيرت” از دنيا رفت، در عالم رؤيا ديد كه- به او گفتند- به زودى آبها طغيان مى‏كند، و تمام افراد بشر غرق مى‏شوند، و به او دستور دادند كه سفينه اى بسازد تا به وسيله آن خودش و اهل بيت و خواص و دوستانش را از غرق شدن حفظ كند، او نيز چنين كرد، و اين روايت بدين جهت كه طوفان را مخصوص دوران جبارانى دانسته كه فساد را در زمين گسترش دادند و خدا آنان را با عذاب طوفان عقاب كرد، مطابق روايت سفر تكوين است.
بعضى از انگليسى‏ ها به الواحى از آجر دست يافتند كه در آن اين روايت با حروف ميخى نوشته شده و متعلق به دوره” آشور بانيپال” بود، يعنى حدود ششصد و شصت سال قبل از ميلاد مسيح بوده و خود آن از نوشته اى متعلق به قرن هفتم قبل از ميلاد نقل شده بود، در نتيجه نمى‏تواند از سفر تكوين تورات گرفته شده باشد چون قديمى‏تر از آن بوده است.
يونانيها نيز خبرى از طوفان، روايت كرده اند و اين خبر را افلاطون در كتابش به اين مضمون آورده كه: كاهنان مصرى به” سولون”- حكيم يونانى- گفتند: آسمان، طوفانى در زمين بپا كرد كه وضع زمين را به كلى تغيير داد و چند نوبت و به طرق مختلف بشر روى زمين هلاك گرديد، و اين امر باعث شد كه انسانهاى عصر جديد هيچ اثر و معارفى از آثار انسانهاى‏ قبل از خود را در دست نداشته باشند” مانيتون” داستان طوفان را آورده و تاريخ آن را بعد از” هرمس اول” كه بعد از” ميناس اول” بوده ذكر كرده است، و به حسب اين نقل نيز، تاريخ طوفان قديم‏تر از تاريخى است كه تورات براى آنان ذكر كرده. و از قدماى يونان روايت شده كه در قديم طوفانى عالم‏گير حادث شد و همه روى زمين را فرا گرفت، تنها” دوكاليون” و همسرش” بيرا” از آن نجات يافتند.
و از قدماى فرس- ايرانيان- نيز روايت شده كه گفته اند خدا طوفانى بپا كرد و زمين را كه به دست اهريمن- خداى شرور- مالامال از فساد و شر شده بود غرق كرد، و گفته اند كه اين طوفان نخست از داخل تنورى آغاز گرديد، تنورى كه در خانه عجوزه (زول كوفه) واقع بود و اين عجوزه هميشه نان خود را در اين تنور مى‏پخت، و ليكن مجوسيان منكر طوفانى عالم‏گير بوده و گفته اند كه طوفان مورد بحث تنها در سرزمين عراق بوده و دامنه اش تا به حدود كردستان نيز كشيده شده بود.
قدماى هند نيز وقوع طوفان را ثبت كرده و آن را به شكلى خرافى روايت كرده و هفت بار دانسته اند، و در باره آخرين طوفان گفته اند: پادشاه هنديان و همسرش در يك كشتى عظيم كه آن را به امر اللَّه خود” فشنو” ساخته و با ميخ و ليف خرما محكم كرده بود نشستند و از غرق نجات يافتند، و اين كشتى بعد از طوفان و فروكش شدن آب بر كوه” جيمافات”- هيماليا- به زمين نشست. ولى” برهمى‏ها” مانند مجوسيان منكر طوفانى عمومى هستند كه همه سرزمين هند را گرفته باشد، و مساله تعدد وقوع طوفان از ژاپنى ‏ها و چينى‏ ها و برزيلى ‏ها و مكزيكى ‏ها، و اقوامى ديگر نيز روايت شده، و همه اين روايات متفقند در اينكه سبب پيدايش اين طوفان ظلم و شرور انسانها بوده، كه خداى تعالى آنان را به اين وسيله عقاب كرده است. 18

در كتاب” اوستا” كه كتاب مقدس مجوسيان است در نسخه اى كه به زبان فرانسه ترجمه و در پاريس چاپ شده آمده است كه” اهورامزدا” به” ايما” (كه به اعتقاد مجوسيان همان جمشيد پادشاه است) وحى كرد كه به زودى طوفانى واقع خواهد شد و همه زمين غرق خواهد گشت، و به او دستور داد تا چهارديوارى بسيار بلندى بسازد بطورى كه هر كس داخل آن قرار بگيرد از غرق شدن محفوظ بماند.
و نيز به او دستور داد تا از زنان و مردانى كه صالح براى نسل باشند جماعتى را برگزيده و در آن چهار ديوارى جاى دهد، و همچنين از هر جنسى اجناس‏ مختلف حيوانات يك نر و ماده داخل چهار ديوارى كند، و در داخل چهار ديوارى اطاقها و سالن‏هايى در چند طبقه بسازد تا انسانهايى كه در آنجا جمع مى‏شوند در آن اطاقها منزل كنند، و همچنين حيوانات و جانوران و مرغان نيز در آن جاى داشته باشند، و نيز به وى دستور داد تا در داخل آن چهار ديوارى، درختان ميوه اى كه مورد حاجت مردم باشد بكارد و حبوباتى كه مايه ارتزاق جانداران است كشت و زرع كند تا در نتيجه زندگى به كلى از روى زمين قطع نشود و كسانى باشند كه در آينده زمين را آباد كنند.
و در تاريخ ادب هند بطورى كه” عبد الوهاب نجار” در قصص الانبياى خود آورده، در باره داستان نوح آمده: در هنگامى كه” مانو” (پسر اله به اعتقاد وثنى مسلك‏ها) داشت دست خود را مى‏شست، ناگهان يك ماهى به دستش آمد كه مايه دهشت وى شد، چون ماهى سخن مى‏گفت و از او مى‏خواست كه وى را از هلاكت نجات دهد و به او وعده مى‏داد كه اگر چنين كند او نيز” مانو” را در آينده از خطرى عظيم نجات مى‏دهد، و آن خطر عظيم و عالم‏گير كه ماهى از آن خبر مى‏داد عبارت بود از طوفانى كه به زودى همه مخلوقات را هلاك مى‏كند، و بنا بر اين شرط، مانو آن ماهى را در مرتبان حفظ كرد.
وقتى ماهى بزرگ شد به” مانو” از سالى خبر داد كه در آن سال طوفان واقع مى‏شود، و سپس راه نجات را نيز به او آموخت و آن اين بود كه كشتى بزرگى درست كند و هنگام بپا شدن طوفان داخل آن كشتى گردد، و مى‏گفت من تو را از طوفان نجات مى‏دهم، در نتيجه مانو دست به كار ساختن كشتى شد، و ماهى آن قدر بزرگ شد كه ديگر در مرتبان جاى نگرفت و به ناچار مانو آن را به دريا افكند.
چيزى نگذشت كه طوفان همانطور كه ماهى گفته بود آمد و وقتى مانو داخل كشتى مى‏شد دوباره ماهى نزد او آمد و كشتى مانو را به شاخى كه بر سر خود داشت بست و آن را به طرف كوه هاى شمالى كشيد و در آنجا مانو كشتى را به درختى بست و چون آب فروكش نمود و زمين خشك شد مانو تنها ماند.

 

در اين مساله آراء و نظريه علماء با هم اختلاف دارد، آنچه در نزد شيعه معروف است اين است كه رسالت آن جناب عموميت داشته و آن جناب بر كل بشر مبعوث بوده، و از طرق اهل بيت(علیهم السلام) نيز رواياتى دال بر اين نظريه وارد شده، رواياتى كه آن جناب را از انبياء اولوا العزم شمرده، و اولوا العزم در نظر شيعه عبارتند از:” نوح”،” ابراهيم”،” موسى”،” عيسى”، و” محمد”(صلی الله علیه و آله و سلم) كه بر عموم بشر مبعوث بودند.

و اما بعضى از اهل سنت معتقدند به عموميت رسالت آن جناب و اعتقاد خود را مستند كرده اند به ظاهر آياتى همانند” رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً” 19 و:” لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ” 20 و:” وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ” 21 كه دلالت دارند بر اينكه طوفان تمامى روى زمين‏ 22 را فرا گرفت. و نيز به روايات صحيحى در مساله شفاعت استناد كرده اند كه مى‏گويد: نوح اولين رسولى است كه خداى تعالى به سوى اهل زمين گسيل داشته است، و لازمه اين حديث آن است كه آن جناب بر همه اهل زمين مبعوث شده باشد.
بعضى ديگر از اهل سنت منكر اين معنا شده و به روايت صحيحى از رسول خدا (ص) استدلال كرده اند كه فرموده است هر پيغمبرى تنها بر قوم خود مبعوث شده ولى من بر همه بشر مبعوث شده ام، و از آياتى كه دسته اول به آنها استدلال كرده اند پاسخ داده اند به اينكه آن آيات قابل توجيه و تاويل است، مثلا ممكن است كه منظور از كلمه” ارض- زمين” همان سرزمينى باشد كه قوم نوح در آن سكونت داشته و وطن آنان بوده است هم چنان كه فرعون در خطابش به موسى و هارون گفت:” وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ” 23.
پس معناى آيه اول اين مى‏شود كه: پروردگارا! ديارى از كافران قوم مرا در اين سرزمين زنده نگذار. و همچنين مراد از آيه دوم اين مى‏شود كه: امروز براى قوم من هيچ حافظى از عذاب خدا نيست. و مراد از آيه سوم اين مى‏شود كه: ما تنها ذريه نوح را باقيمانده از قوم او قرار داديم.
و ليكن حق مطلب اين است كه در كلام اهل سنت آن طور كه بايد حق بحث ادا نشده و آنچه سزاوار است گفته شود اين است كه: پديده نبوت اگر در مجتمع بشرى ظهور پيدا كرده است به خاطر نيازى واقعى بوده كه بشر به آن داشته و به خاطر رابطه اى حقيقى بوده كه بين‏ مردم و پروردگارشان برقرار بوده است و اساس و منشا اين رابطه يك حقيقت تكوينى بوده نه يك اعتبار خرافى، براى اينكه يكى از قوانينى كه در نظام عالم هستى حكم فرما است قانون و ناموس تكميل انواع است، ناموسى كه هر نوع از موجودات را به سوى غايت و هدف هستيش هدايت مى‏كند هم چنان كه قرآن كريم هم فرمود:” الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى‏” 24 و نيز فرمود:” الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏” 25.

 

پس هر نوع از انواع موجودات عالم از آغاز تكون و وجودش به سوى كمالش حركت مى‏كند و رو به سوى آن هدفى دارد كه منظور از خلقتش آن هدف بوده، هدفى كه خير و سعاد آن موجود در آن است، نوع انسانى نيز يكى از اين انواع است و از اين ناموس كلى مستثناء نيست، او نيز كمال و سعادتى دارد كه به سوى رسيدن به آن در حركت است و افرادش به صورت انفرادى و اجتماعى متوجه آن هدفند.
و به نظر ما اين معنا ضرورى و بديهى است كه اين كمال براى انسان به تنهايى دست نمى‏دهد براى اينكه حوائج زندگى انسان يكى دو تا نيست و قهرا اعمالى هم كه بايد براى رفع آن حوائج انجام دهد از حد شمار بيرون است در نتيجه عقل عملى كه او را وادار مى‏سازد تا از هر چيزى كه امكان دارد مورد استفاده اش قرار گيرد استفاده نموده و جماد و نبات و حيوان را استخدام كند، همين عقل عملى او را ناگزير مى‏كند به اينكه از اعمال غير خودش يعنى از اعمال همه همنوعان خود استفاده كند.
چيزى كه هست افراد نوع بشر همه مثل همند و عقل عملى و شعور خاصى كه در اين فرد بشر هست در همه افراد نيز هست همانطور كه اين عقل و شعور، اين فرد را وادار مى‏كند به اينكه از همه چيز بهره‏كشى كند همه افراد ديگر را نيز وادار مى‏كند، و همين عقل عملى، افراد را ناچار ساخته به اينكه اجتماعى تعاونى تشكيل دهند يعنى همه براى همه كار كنند و همه از كاركرد هم بهره‏مند شوند، اين فرد از اعمال سايرين همان مقدار بهره‏مند شود كه سايرين از اعمال وى بهره‏مند مى‏شوند و اين به همان مقدار مسخر ديگران شود كه ديگران مسخر وى مى‏شوند، هم چنان كه قرآن كريم به اين حقيقت اشاره نموده مى‏فرمايد:” نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا” 26.
و اينكه گفتيم بناى زندگى بشر بر اساس اجتماع تعاونى است، وضعى است اضطرارى و اجتناب ناپذير، يعنى وضعى است كه حاجت زندگى از يك سو و نيرومندى رقيبان از سوى ديگر براى انسان پديد آورده. پس اگر انسان مدنى و تعاونى است در حقيقت به طبع ثانوى چنين است نه به طبع اولى زيرا طبع اولى انسان اين است كه از هر چيزى كه مى‏تواند انتفاع ببرد استفاده كند حتى دسترنج همنوع خود را به زور از دست او بربايد و شاهد اينكه طبع اولى انسان چنين طبعى است كه در هر زمان فردى از اين نوع قوى شد و از ديگران بى نياز گرديد و ديگران در برابر او ضعيف شدند به حقوق آنان تجاوز مى‏كند و حتى ديگران را برده خود ساخته و استثمارشان مى‏كند يعنى از خدمات آنها استفاده مى‏كند بدون اينكه عوض آن را به ايشان بپردازد، قرآن كريم نيز به اين حقيقت اشاره نموده و فرموده است:” إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ” 27 و نيز فرموده:” إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏ إِنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الرُّجْعى‏” 28.

 

اين نيز بديهى و مسلم است كه اجتماع تعاونى در بين افراد وقتى حاصل شده و بطور كامل تحقق مى‏يابد كه قوانينى در بين افراد بشر حكومت كند و وقتى چنين قوانينى در بشر زنده و نافذ مى‏ماند كه افرادى آن قوانين را حفظ كنند، و اين حقيقتى است كه سيره مستمره نوع بشر شاهد صدق و درستى آن است و هيچ مجتمعى از مجتمعات بشرى چه كامل و چه ناقص، چه متمدن و چه منحط نبوده و نيست مگر آنكه رسوم و سنت‏هايى در آن حاكم و جارى است حال يا به جريانى كلى و يا به جريانى اكثرى، يعنى يا كل افراد مجتمع به آن سنت‏ها عمل مى‏كنند و يا اكثر افراد آن، كه بهترين شاهد درستى اين ادعا تاريخ گذشته بشر و مشاهده و تجربه است.
و اين رسوم و سنت‏ها، كه توى خواننده مى‏توانى نام آنها را قوانين بگذارى مواد و قضايايى فكرى هستند كه از فكر بشر سرچشمه گرفته اند و افراد متفكر، اعمال مردم مجتمع را با آن قوانين تطبيق كرده اند حال يا تطبيقى كلى و يا اكثرى، كه اگر اعمال مطابق اين قوانين جريان يابد سعادت مجتمع يا بطور حقيقى و قطعى و يا بطور ظنى و خيالى تامين مى‏شود، پس به هر حال، قوانين عبارتند از: امورى كه بين مرحله كمال بشر و مرحله نقص او فاصله شده اند، بين انسان اولى كه تازه در روى زمين قدم نهاده، و انسانى كه وارد زندگى شده و در صراط استكمال قرار گرفته و اين قوانين او را به سوى هدف نهايى وجودش راهنمايى مى‏كند” .

حال كه معناى قانون معلوم شد، اين معنا نيز در جاى خود مسلم شده كه خداى تعالى بر حسب عنايتش، بر خود واجب كرده كه بشر را به سوى سعادت حيات و كمال وجودش هدايت كند همانطور كه هر موجود از انواع موجودات ديگر را هدايت كرده و همانطور كه بشر را به عنايتش از طريق خلقت- يعنى جهازاتى كه بشر را به آن مجهز نموده- و فطرت به سوى خير و سعادتش هدايت نموده و در نتيجه بشر از اين دو طريق نفع و خير خود را از زيان و شر و سعادتش را از شقاوت تشخيص مى‏دهد و قرآن كريم در اين باره فرموده:” وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها” 29.
همچنين واجب است او را به عنايت خود به سوى اصول و قوانينى اعتقادى و عملى هدايت كند تا به وسيله تطبيق دادن شؤون زندگيش بر آن اصول به سعادت و كمال خود برسد زيرا عنايت الهى ايجاب مى‏كند هر موجودى را از طريقى كه مناسب با وجود او باشد هدايت كند.
مثلا نوع وجودى زنبور عسل، نوعى است كه تنها از راه هدايت تكوينى به كمال لايق خود مى‏رسد ولى نوع بشر نوع وجودى است كه تنها با هدايت تكوينى به كمال و سعادتش دست نمى‏يابد و بايد كه از راه هدايت تشريع و به وسيله قانون نيز هدايت شود.
آرى براى هدايت بشر اين كافى نيست كه تنها او را مجهز به عقل كند،- البته منظور از عقل در اينجا عقل عملى است، كه تشخيص دهنده كارهاى نيك از بد است- چون همانطور كه قبلا گفتيم همين عقل است كه بشر را وادار مى‏سازد به استخدام و بهره‏كشى از ديگران، و همين عقل است كه اختلاف را در بشر پديد مى‏آورد، و از محالات است كه قواى فعال انسان دو تا فعل متقابل را كه دو اثر متناقض دارند انجام دهند، علاوه بر اين، متخلفين از سنن اجتماعى هر جامعه، و قانون‏شكنان هر مجتمع، همه از عقلاء و مجهز به جهاز عقل هستند، و به انگيزه بهره‏مندى از سرمايه عقل است كه مى‏خواهند ديگران را بدوشند.
پس روشن شد كه در خصوص بشر بايد طريق ديگرى غير از طريق تفكر و تعقل براى تعليم راه حق و طريق كمال و سعادت بوده باشد و آن طريق وحى است كه خود نوعى تكليم الهى است، و خداى تعالى با بشر- البته به وسيله فردى كه در حقيقت نماينده بشر است- سخن مى‏گويد، و دستوراتى عملى و اعتقادى به او مى‏آموزد كه به كار بستن آن دستورات وى را در زندگى دنيوى و اخرويش رستگار كند.داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

 

و اگر اشكال كنى كه چه فرقى بين بود و نبود وحى و دستورات الهى هست با اينكه مى‏بينيم دستورات الهى فايده اى بيش از آنچه عقل حكم كرده و اثر بخشيده نداشته است و عالم انسانى تسليم شرايع انبياء نگشته همانطور كه تسليم حكم عقل نگرديده است و خلاصه بشريت نه در برابر احكام عقل خاضع و تسليم شد و نه در برابر احكام شرع، نه به نداى عقل گوش داد و نه به نداى شرع، پس وحى آسمانى با اينكه نتوانست مجتمع بشرى را اداره نموده او را به صراط حق بيندازد چه احتياجى به وجود آن هست؟

در پاسخ مى‏گوييم: اين بحث دو جهت دارد، يكى اينكه خداى تعالى چه بايد بكند؟ و ديگرى اينكه بشر چه كرده است؟
از جهت اول گفتيم بر عنايت الهى واجب است كه مجتمع بشرى را به سوى تعاليمى كه مايه سعادت او است و او را به كمال لايقش مى‏رساند هدايت كند، و اين همان هدايت به طريق وحى است كه در اين مرحله عقل به تنهايى كافى نيست، و خداى تعالى نمى‏بايد تنها به دادن عقل به بشر اكتفاء كند.
و جهت دوم بحث اين است كه بشر در مقابل اين دو نعمت بزرگ يعنى نعمت عقل كه پيامبر باطن است و نعمت شرع كه عقل خارج است چه عكس العملى از خود نشان داده، و ما در اين جهت بحثى نداريم، بحث ما تنها در جهت اول است، و وقتى معلوم شد كه بر عنايت الهى لازم است كه انبيايى بفرستد و از طريق وحى بشر را هدايت كند، جارى نشدن تعاليم انسان ساز انبياء در بين مردم، مگر در بين افراد محدود ضررى به بحث ما نمى‏زند و وجهه بحث و نتيجه آن را تغيير نمى‏دهد، (پس همانطور كه به خاطر عمل نكردن بشر به دستورات عقلى نمى‏شود گفت چرا خدا به بشر عقل داده، عمل نكردن او به دستورات شرع نيز كار خداى تعالى را در فرستادن انبياء لغو نمى‏كند) هم چنان كه نرسيدن بسيارى از افراد حيوانات و گياهان به آن غايت و كمالى كه نوع آنها براى رسيدن به آن خلق شده اند باعث نمى‏شود كه بگوييم: چرا خدا اين حيوان را كه قبل از رسيدنش به كمال قرار بود بميرد و فاسد شود خلق كرد، با اينكه او مى‏دانست كه اين فرد، به حد بلوغ نمى‏رسد و عمر طبيعى خود را نمى‏كند؟

و كوتاه سخن اينكه طريق نبوت چيزى است كه در تربيت نوع بشر نظر به عنايت الهى چاره اى از آن نيست (بلكه اين عقل خود ما است كه حكم مى‏كند به اينكه بايد خداى تعالى بشر را از طريق وحى تربيت كند و گرنه العياذ به اللَّه خدايى بيهوده كار خواهد بود، هر چند همين عقل ما در مرحله عمل به اين حكم خود يعنى به دستورات وحى عمل نكند، و حتى به ساير احكامى كه خود در آن مستقل است عمل ننمايد.) آرى عقل حكم مى‏كند به اينكه اگر خداى‏ تعالى بشر را از راه وحى هدايت و تربيت نكند حجتش بر بشر تمام نمى‏شود، و نمى‏تواند در قيامت اعتراض كند كه مگر من به تو عقل نداده بودم، زيرا وظيفه و كار عقل كار ديگرى است، عقل كارش اين است كه بشر را دعوت كند به سوى هر چيزى كه خير و صلاحش در آن است، حتى اگر گاهى او را دعوت مى‏كند به چيزى كه صلاح نوع او در آن است، نه صلاح شخص او، در حقيقت باز او را به صلاح شخصش دعوت كرده، چون صلاح نوع نيز صلاح شخص است، در اين بحث دقت بيشترى به كار ببريد و به خوبى در مضمون آيه زير تدبير بفرماييد:” إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى‏ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْلِيماً رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً” 30.

 

پس در عنايت خداى تعالى واجب است كه بر مجتمع بشرى، دينى نازل كند كه به آن بگروند و شريعت و طريقه اى بفرستد كه آن را راه زندگى اجتماعى خود قرار دهند، دينى كه اختصاص به يك قوم نداشته باشد، و ديگران آن را متروك نگذارند، بلكه جهانى و همگانى باشد لازمه اين بيان اين است كه اولين دينى كه بر بشر نازل كرده چنين دينى باشد يعنى شريعتى عمومى و فراگير باشد.
و اتفاقا اينطور هم بوده، چون خداى عز و جل فرموده:” كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ” 31، كه اين آيه شريفه بيان مى‏كند: مردم در آغاز پيدايش خود در همان اولين روزى كه خلق شدند و شروع به افزودن تعداد و نفرات خود كردند بر طبق فطرت ساده خود زندگى مى‏كردند، و هيچ اختلافى در بينشان نبود، بعدها به تدريج اختلافات و منازعات بر سر امتيازات زندگى در بينشان پيدا شد، و خداى تعالى براى رفع آن اختلافات انبياء را مبعوث كرد، و شريعت و كتابى به آنان داد تا بين آنان در هر اختلافى كه دارند حكم كنند و ماده خصومت و نزاع را ريشه‏كن نمايند.
آن گاه در ضمن منت‏هايى كه بر محمد خاتم النبيين (ص) نهاده مى‏فرمايد:” شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏” 32 و مقام منت‏گذارى اقتضا دارد كه شرايع الهى نازل شده بر كل بشر، همين شرايع باشد كه فرمود: به تو وحى كرديم نه چيز ديگر، و اولين شريعتى كه نام برده شريعت نوح بوده و اگر شريعت نوح براى عموم بشر نمى‏بود بلكه مختص به مردم زمان آن حضرت بود يكى از اين دو محذور پيش مى‏آمد: يا اينكه پيغمبر ديگرى داراى شريعت براى غير قوم نوح وجود داشته، كه بايد در آيه شريفه آن را ذكر مى‏كرد كه نكرده، نه در اين آيه و نه در هيچ جاى ديگر قرآن، و يا اينكه خداى سبحان غير قوم نوح، اقوامى كه در زمان آن جناب بودند و بعد از آن جناب تا مدتها مى‏آمده و مى‏رفته اند مهمل گذاشته و آنان را هدايت ننموده است، و هيچ يك از اين دو محذور را نمى‏توان ملتزم شد.
پس معلوم شد كه نبوت نوح (ع) عمومى بوده و آن جناب كتابى داشته كه مشتمل بر شريعتى رافع اختلاف بوده، و نيز معلوم شد كه كتاب او اولين كتاب آسمانى و مشتمل بر شريعت بوده و همچنين معلوم شد مراد از اينكه در آيه سابق فرمود:” و با آنان كتاب را به حق نازل كرد تا در بين مردم در آنچه اختلاف مى‏كنند حكم نمايند” همين كتاب نوح (ع) و يا كتاب غير او از ساير انبياء اولوا العزم يعنى ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
و نيز روشن گرديد كه آنچه از روايات دلالت دارد بر اينكه نبوت آن جناب عمومى نبوده از آنجا كه رواياتى است مخالف با قرآن كريم مردود است، در حالى كه رواياتى ديگر صريح در عموميت نبوت آن جناب است، در حديث حضرت رضا (ع) آمده كه اولوا العزم از انبياء پنج نفر بودند كه هر يك شريعتى جداگانه و كتابى على حده داشتند، و نبوتشان عمومى و فراگير بوده، حتى انبياء غير خود آن حضرات نيز مامور به عمل به شريعت آنان‏ بودند، تا چه رسد به غير انبياء، و اين حديث در تفسير آيه شريفه‏” كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً” 33 در جلد دوم اين كتاب گذشت.

 

جواب از اين سؤال در فصل سابق داده شد، براى اينكه وقتى ثابت شد كه دعوت آن جناب عمومى بوده، قهرا بايد عذاب نازل شده نيز عموم بشر را فرا گرفته باشد و اين خود قرينه خوبى است بر اينكه مراد از ساير آياتى كه به ظاهرش دلالت بر عموم دارد همين معنا است، مانند آيه اى كه دعاى نوح (ع) را حكايت نموده و مى‏فرمايد:” رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً” 34، و آيه اى كه باز گفتار آن جناب را حكايت نموده مى‏فرمايد:” لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ” 35، و آيه شريفه‏” وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ” 36.
و از شواهدى كه در كلام خداى تعالى بر عموميت طوفان شهادت مى‏دهد اين است كه در دو جا از كلام مجيدش فرموده كه: به نوح دستور داديم تا از هر نوع حيوان نر و ماده اى يك جفت داخل كشتى كند، چون واضح است كه اگر طوفان اختصاص به يك ناحيه از زمين داشت مثلا مختص به سرزمين عراق بود- كه بعضى‏ 37 گفته اند- احتياج نبود كه از تمامى حيوانات يك جفت سوار كشتى كند، زيرا فرضا اگر حيوانات عراق منقرض مى‏شدند در نواحى ديگر زمين وجود داشتند.

بعضى‏ 38 اين احتمال را اختيار كرده اند كه طوفان مخصوص سرزمين قوم نوح بوده.
صاحب تفسير المنار در تفسير 39 خود گفته: اما اينكه خداى تعالى بعد از ذكر نجات نوح (ع) و اهلش فرموده:” وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ” و باقيماندگان بعد از طوفان را منحصر در ذريه آن جناب نموده ممكن است منظور از آن، انحصارى اضافى و نسبى باشد، و معنايش اين باشد كه از قوم آن جناب تنها ذريه اش را باقى گذاشتيم نه از كل ساكنان زمين.
و اما اينكه آن جناب از خداى تعالى خواست كه ديارى از كافران را بر روى زمين باقى نگذارد عبارتى كه از آن جناب حكايت شده صريح در اين معنا نيست كه منظورش از كلمه” أرض” همه كره زمين است، چون معروف از كلام انبياء و اقوام و همچنين از اخبارى كه تاريخ از آنان حكايت مى‏كند اين است كه منظورشان از كلمه” أرض”- هر جا كه ذكر شده باشد- سرزمين خود آنان يعنى خصوص وطن آنان است، مثل آيه زير كه در حكايت خطاب فرعون به موسى مى‏فرمايد:” وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ” 40 كه منظورش از زمين، كره زمين نيست بلكه سرزمين مصر است، و آيه شريفه‏” وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها” 41، كه در اينجا نيز منظور از كلمه” ارض” خصوص وطن رسول خدا (ص) يعنى شهر مكه است، و آيه شريفه‏” وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ” 42 كه منظور از كلمه” ارض” سرزمينى است كه در آنجا موطن كردند و شواهد بر اين گفتار بسيار است.

و ليكن ظواهر آيات با كمك قرائن و تقليدهايى كه از يهود و نصاراى قديم به ارث مانده دلالت دارد بر اينكه در دوران نوح روى كره زمين غير از نقطه اى كه قوم نوح بودند، هيچ نقطه ديگرى مسكونى نبوده و جمعيت بشر منحصر بودند در همان قوم نوح كه آنها هم در حادثه طوفان هلاك شدند و بعد از آن حادثه به جز ذريه آن جناب كسى نماند و اين احتمال اقتضاء دارد كه طوفان تنها در قطعه زمينى واقع شده باشد كه نوح و قومش- و يا به عبارت ديگر كل بشر- در آن قطعه زندگى مى‏كرده اند و طوفان همه آن بقعه را از كوهستان و دشتش فرا گرفته باشد نه همه كره زمين را، مگر آنكه احتمال ديگرى دهيم و بگوييم اصلا در آن روز كه قريب العهد به آغاز پيدايش زمين و بشر بوده از كره زمين تنها همان سرزمين نوح و قومش خشك و مسكونى بوده و ما بقى هنوز از زير آب بيرون نيامده بوده، و علماى زمين‏شناس و ژئولوژيست‏ها نيز مى‏گويند:
زمين در روزگارى كه از كره خورشيد جدا شد كره اى آتشين و ملتهب بود و به تدريج سرد شده و به صورت كره اى آبى در آمد، كره اى كه همه اطرافش را آب فرا گرفته بود و سپس به تدريج‏ نقاط خشكى از زير آب بيرون آمد.
صاحب المنار سپس اضافه مى‏كند به استدلالى كه بعضى از اهل نظر بر عموميت طوفان كرده و گفته اند: دليل بر اين معنا اين است كه ما فسيل و اسكلت‏هاى سنگ شده ماهيانى را در بالاى كوه ها يافته ايم و معلوم است كه ماهى بالاى كوه زندگى مى‏كرده پس حتما در روزگارى زندگى مى‏كرده كه بالاى كوه ها نيز زير آب قرار داشته و اين كافى است به اينكه يك بار كوه ها در زير آب قرار گرفته باشند.
آن گاه سخن اين اهل نظر را رد نموده و گفته است پيدا شدن صدفها و حيوانات دريايى در بالاى قله كوه ها دليل بر اين نمى‏شود كه از آثار باقيمانده از طوفان نوح است بلكه آنچه به ذهن نزديكتر است اين است كه گفتيم قلل جبال و همچنين ساير نقاط كره زمين در زير آب درست شده و تكون يافته است زيرا بالا رفتن آب براى چند روز از كوه ها كافى نيست در اينكه حيوانات زنده اى در بالاى قلل جبال بميرند و فسيل شوند.
آن گاه در آخر گفتارش كلامى دارد كه خلاصه اش اين است كه اين مسائل تاريخى و باستانى از اهداف و مقاصد قرآن نيست و به همين جهت قرآن كريم آن را بطور صريح و قاطع بيان نكرده ما هم كه در اين باره اظهار نظرى كرديم تنها گفتيم از ظاهر نصوص چنين بر مى‏آيد نه اينكه خواسته باشيم اعتقاد دينى خود را اظهار نماييم و يا نتيجه بحث را به عنوان يك عقيده قطعى دينى بپذيريم، بنا بر اين اگر در فن ژئولوژى خلاف اين نتيجه ثابت شده باشد ضررى به حال ما ندارد براى اينكه هيچ نص قطعى، بحث ما را نقض نمى‏كند. 43

مؤلف: اما اينكه آيات را تاويل كرده و حصر را در آنها اضافه گرفته مرتكب تقييدى شده كه هيچ دليلى بر اين تقييد دلالت نمى‏كند و اما اينكه در رد استدلال بر وجود فسيل حيوانات در بالاى قله كوه ها گفته: اين معنا دليل نمى‏شود بر اينكه طوفان نوح جهانى بوده، زيرا طوفان براى چند صباحى قلل جبال را فرا گرفته و اين مدت كوتاه كافى نيست در اينكه حيواناتى در آن بلنديها بميرند و فسيل شوند، در پاسخش مى‏گوييم كه ممكن است امواج طوفان اين فسيل‏ها را كه قبلا در دريا مرده و به صورت فسيل شده بودند به بالاى كوه ها آورده باشد و اين احتمال در باره طوفانى آن چنان عظيم كه همه كره زمين و قلل جبال را فرا گرفته باشد احتمال بعيدى نيست.
و بعد از همه اين حرفها، صاحب المنار به اين معنا توجه نكرده كه آيات داستان نوح‏ (ع) صراحت دارد بر اينكه آن جناب مامور شده بود تا از تمامى حيوانات موجود در زمين يك جفت نر و ماده داخل كشتى كند و اين خود صريح و يا مثل صريح است بر اينكه طوفان تمامى سطح كره زمين را كه به صورت خشك و مسكونى بوده و يا قسمت معظم آن را كه به منزله همه آن بوده فرا گرفته است.
پس مطلب اين است كه از ظاهر قرآن كريم- آن هم ظهورى كه قابل انكار نيست- بر مى‏آيد كه طوفان نوح تمامى كره زمين را فرا گرفته و آنچه از جنس بشر بر روى زمين بوده همه غرق شده اند مگر آن عده اى كه در كشتى بوده و نجات يافتند، و هيچ دليل قطعى كه اين ظهور را از آيات بگيرد وجود ندارد.

 

قرآن كريم دلالت دارد بر اينكه نوح(علیه السلام) عمرى بس دراز داشته و (تنها قبل از حادثه طوفان و بعد از بعثتش) نهصد و پنجاه سال قوم خود را به سوى خداى سبحان دعوت مى‏ كرده ولى بعضى‏ 44 از دانشمندان اين معنا را بعيد دانسته و گفته اند كه: عمر انسانها اغلب از صد سال، و حد اكثر از صد و بيست سال تجاوز نمى‏كند حتى بعضى از آنان گفته اند كه: در قديم هر يك ماه را يك سال مى‏ناميدند و در نتيجه هزار سال منهاى پنجاه سال قرآن بر اين حساب معادل هشتاد سال منهاى ده ماه مى‏شود ليكن توجيه اين آقايان بسيار بعيد است (زيرا سابقه ندارد كه مردمى و قومى يك ماه را يك سال بنامند).
بعضى‏ 45 ديگر گفته اند: طول عمر نوح (ع) روى جريان عادى و طبيعى نبوده بلكه (مانند ساير معجزات) جنبه خارق عادت داشته، ثعلبى در قصص الانبياء در خصائص نوح گفته: وى از همه انبياء بيشتر عمر كرده و به همين جهت او را اكبر الانبياء و شيخ المرسلين مى ‏گفته اند و خداى تعالى معجزه او را همين طول عمر او قرار داده بود، چون آن جناب هزار سال عمر كرده بود در حالى كه نه يك دندان از دست داده بود و نه هيچ يك از قواى بدنى خود را.
ليكن حق مطلب اين است كه تا به امروز هيچ دليلى اقامه نشده بر اينكه ممكن نيست انسان با عمر اين چنين طولانى زندگى كند، بلكه آنچه به اعتبار عقلى نزديكتر است اين است كه انسانهاى اولى عمرى بسيار زيادتر از عمر طبيعى انسانهاى امروز داشته اند براى اينكه زندگى آنان زندگانى ساده، و غم و اندوهشان بسيار كم و قهرا بيماريهايشان نيز محدود بوده، و اين همه انواع بيمارى كه امروز گريبانگير بشر شده نداشتند و همچنين ساير عواملى كه ويرانگر زندگى آدمى است در آنها وجود نداشته.
دليل بر اين هم كه بساطت و سادگى زندگى و نداشتن‏ اندوه فراوان عمر را طولانى مى ‏كند اين است كه در همين زمان نيز هر كسى را كه مى ‏بينيم صد سال يا صد و بيست سال و يا صد و شصت سال عمر كرده وقتى زندگيش را بررسى مى ‏كنيم مى ‏بينيم زندگى ساده، و هم و غم اندك و ناچيزى داشته و اصولا فهمى ساده ولى فارغ داشته يعنى بسيارى از صحنه ها كه ديگران را پريشان مى‏كند او را پريشان نمى ‏كرده با اين حساب چه بعدى دارد كه عمر بعضى از افراد بسيار قديمى به صدها سال بالغ شده باشد.
علاوه بر اين، اعتراض كردن به كتاب خدا در خصوص عمر نوح با اينكه اين كتاب مقدس معجزات و خارق العادات بسيارى براى انبياء ذكر مى ‏كند اعتراضى است عجيب و ما بحثى پيرامون معجزات در جلد اول اين كتاب گذرانديم.

 

بعضى‏ ها  گفته اند: اين كوه در ديار” بكر” كه سرزمينى است در موصل و متصل است به كوه هاى” ارمينيه” كه تورات آن كوه ها را جبال آرارات ناميده واقع شده است.46
صاحب قاموس گفته: جودى كوهى است در جزيره اى كه كشتى نوح بر روى آن قرار گرفت و اين كوه در تورات، كوه آرارات ناميده شده‏ 47. و صاحب كتاب” مراصد الاطلاع” گفته كلمه” جودى”- با تشديد يا- نام كوهى است مشرف بر جزيره ابن عمر، و اين جزيره در شرق دجله از سرزمينهاى موصل واقع شده و جودى همان كوهى است كه كشتى نوح بعد از فروكش شدن آب بر آن كوه قرار گرفت‏ 48.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

 

پی نوشت:

1.  با استفاده از سوره هاى اعراف، هود و نوح.
2.  سوره بقره، آيه 21.
3.  سپاس خداى را كه ما را از قوم ستمكار نجات داد، پروردگارا مرا در جايگاه با بركتى فرود آر كه تو بهترين فرود آورندگانى.” سوره مؤمنون، آيه 28 و 29″
4.  سپاس خداى را كه ما را از قوم ستمكار نجات داد، پروردگارا مرا در جايگاه با بركتى فرود آر كه تو بهترين فرود آورندگانى.” سوره مؤمنون، آيه 28 و 29″
5.  با استفاده از سوره هود و صافات.
6.  پروردگارا اين قوم كافر را هلاك كن و ديارى از ايشان را بر روى زمين باقى مگذار، كه اگر ايشان را باقى بگذارى بندگان پاك و با ايمانت را گمراه مى‏كنند و فرزندى هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمى‏رسد.” سوره نوح، آيه 26 و 27″.
7.  بارالها! بين من و قوم، حكم فرما و به ما گشايشى عطا كن و من و مؤمنانى كه با من همراهند از شر قوم نجات ده.” سوره شعراء، آيه 118″
8.  سوره هود، آيه 37″.
9.  و نژاد و اولاد او را در روى زمين باقى گذاشتيم. سوره صافات، آيه 77″
10.  و در ميان آيندگان براى او نام نيكويى قرار داديم.” سوره صافات، آيه 78″
11.  سلام بر نوح در همه ادوار عالم بشريت تا روز قيامت.” سوره صافات، آيه 79″
12.  سوره انعام، آيه 84 و سوره صافات، آيه 80.
13.  سوره اسرى آيه 3.
14.  سوره صافات، آيه 81.
15.  سوره تحريم، آيه 10.
16.  بارالها مرا و پدر و مادرم را و عموم كسانى كه با داشتن ايمان به خانه من در مى‏آيند و عموم مؤمنين و مؤمنات را بيامرز، و در باره ستمگران به جز تبار و هلاكت ميفزا.” سوره نوح، آيه 28″
17.  و همانا ما نوح را به سوى قومش گسيل داشتيم و او مدت نهصد و پنجاه سال در بين آنان بود، پس از آن، طوفان ايشان را در حالى كه هم چنان ظالم بودند- و به نوح ايمان نياورده بودند- بگرفت.” سوره عنكبوت، آيه 14″
18.  المنار، ج 11، ص 101- 105.
19.  پروردگارا از كافران ديارى بر روى زمين باقى مگذارد.” سوره نوح، آيه 26″
20.  تفسير قرآن العظيم، ج 4، ص 427.
21.  سوره هود ايه 43.
22.  تنها ذريه نوح را باقى گذاشتيم.” سوره صافات، آيه 77″
23.  منظور شما اين است كه كبريايى در زمين را از ما بگيريد و به خود اختصاص دهيد.” سوره يونس، آيه 78″
24.  آن خدايى كه( عالم را) بيافريد و هر چه آفريد به بهترين وجه آفريد كه از آن بهتر تصور نمى‏شود و آن خدايى كه هر چيزى را تقدير و اندازه اى داد سپس هدايت فرمود.” سوره اعلى، آيه 2 و 3″
25.  آن خدايى كه خلقت هر چيزى را بداد و سپس هدايت كرد.” سوره طه، آيه 50″
26.  ما معيشت آنان را در زندگى دنيا بين آنان تقسيم كرده و بعضى را به درجات ما فوق بعضى ديگر رسانديم تا يكديگر را مسخر كنند.” سوره زخرف، آيه 32″
27.  انسان محققا موجودى است ستمكار و كفرانگر.” سوره ابراهيم، آيه 34″
28.  انسان محققا چنين است كه هر گاه خود را بى نياز احساس كند طغيان مى‏كند، در حالى كه بازگشتش به سوى پروردگار تو است.” سوره علق، آيه 8″
29.  قسم به نفس و آنكه او را نيكو بيافريد و به او خير و شرش را الهام كرد كه هر كس نفس ناطقه خود را از گناه و بدكارى پاك و منزه سازد به يقين رستگار خواهد بود.” سوره شمس، آيات 7- 10″
30.  ما به تو وحى كرديم هم چنان كه به نوح و انبياء بعد از او وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و أيوب و يونس و هارون و سليمان وحى كرديم، و به داوود زبور را داديم و رسولانى گسيل داشتيم كه شرح حال آنان را برايت گفته ايم، و رسولانى نيز فرستاده ايم كه شرح حالشان را برايت نگفته ايم و خدا با موسى به طريقى ناگفتنى تكلم كرد در حالى كه اينها همه فرستادگانى بشارت ده و بيم‏رسان بودند تا ديگر بعد از اين همه رسول، مردم- در قيامت- حجتى عليه خدا نداشته باشند، و خدا مقتدرى شكست ناپذير و حكيمى على الاطلاق است.” سوره نساء، آيات 163- 165″
31.  مردم همه يك امت بودند، پس آن گاه خداى تعالى انبياء را كه بشارت ده و بيم‏رسان بودند مبعوث كرد، و با آنان كتاب را به حق نازل فرمود تا در بين مردم در آنچه اختلاف دارند حكم كنند.” سوره بقره، آيه 213″
32.  خدا براى شما مسلمين از دين، همان را تشريع كرد كه به نوح توصيه نمود، و به سوى تو نيز همان را وحى كرديم و به ابراهيم و موسى و عيسى هم آن را توصيه نموديم.” سوره شورى، آيه 13″
33.  سوره بقره، آيه 213.
34.  سوره نوح، آيه 26.
35.  سوره هود، آيه 43.
36.  تنها ذريه نوح را بر روى زمين باقى گذاشتيم.” سوره صافات، آيه 77″
37.  تفسير المنار، ج 12، ص 105، ط بيروت.
38.  تفسير المنار، ج 12، ص 106 و 107، ط بيروت.
39.  تفسير المنار، ج 12، ص 106 و 107، ط بيروت.
40.  شما دو تن در پى آنيد كه سرورى در زمين را به دست آوريد.” سوره يونس، آيه 78″.
41.  محققا مى‏خواستند تو را به تنگ آورند تا از اين سرزمين بيرونت كنند.” سوره بنى اسرائيل، آيه 76″
42.  ما به بنى اسرائيل وحيى حتمى كرديم كه محققا دو نوبت در زمين فساد خواهيد كرد.” سوره بنى اسرائيل، آيه 4″
43.  تفسير المنار، ج 12، ص 106.
44.  تفسير المنار، ج 12، ص 103، ط بيروت.
45.  تفسير المنار، ج 12، ص 103، ط بيروت.
46.  تورات، سفر پيدايش، باب هشتم، ص 10.
47.  قاموس، ج 1، ص 285، ط بيروت.
48.  مراصد الاطلاع، ج 1، ص 356، ط بيروت.

 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره هود –ذیل آيات 36-49

با سلام و درود
بنده یه سوال داشتم…با توجه به اینکه طوفان بر اساس مستندات عالم گیر بوده و خداوند به نوح (ع) امر کرده که از هر حیوان یک جفت وارد کشتی کنه(نه اینکه به حیوانات دستور بده)چطور حضرت نوح تونسته حیواناتی رو که تو سرزمین های دیگر یا بهتره بگم قاره های دیگر بودن به کشتی بیاره؟؟؟

بر طبق روایتی که از امام صادق علیه السلام در کتاب معتبر الکافی آمده منظور از این قسمت از آیه (من کل زوجین اثنین) زوجهای هشت گانه ای است که در قرآن آمده: دو گوسفند، دو بز، دو شتر و دو گاو (انعام، 144-143)، به علاوه‌ی هر پرنده حلال گوشتی. (روضه الکافی، ج8 ص 284)
بنابراین قرار نیست از هر حیوان موجود در زمین جفتی انتخاب شود و همراه نوح علیه السلام گردند، که لزومی ندارد، بلکه تنها حیواناتی که برای گذران زندگی نیاز بوده اند را وارد کشتی کرده. والله العالم.

خیلی جالبه، نوح تمام گونه‌ی حیوانات اعم از بیش از 70000 گونه پستاندار، 20000 گونه خزنده، بیش از 2 میلیون گونه حشره رو چطوری تو کشتیش جا داده؟! تازه اگه اونا هم تونسته باشه جا داده باشه، غذا، مدفوع و خیلی مسائل دیگه رو چیکار کرده، اونم واسه 70 روز!!!
در ضمن اگه سیل کل زمینو پوشونده بوده، پس حداقل کشتی نوح در ارتفاع 8888 متری(ارتفاع اورست) زمین بوده، که در این فاصله اتمسفر زمین به شدت سرد شده و اکسیژن طوری کاهش میابد که همه موجودات یا خفه میشن یا یخ میزندد!!! داستانهای قرآن و کتاب های مذهبی، دست داستان های تخیلی یونان باستان هم از پشت بسته!!!

سلام.
باید بگم این آماری که شما زحمت کشیدید و تحقیق کردید( 70000 گونه پستاندار و 20000 گونه خزنده و…)، معلوم نیست در زمان حضرت نوح هم که اوایل خلقت موجودات بوده، وجود داشته باشه! قطعا تنوع و تعداد حیوانات در دوره حاضر با چندین قرن پیش قابل مقایسه نیست؛ درسته آقا نوید!؟ یا بحث ارتفاع اورست، مگه باید آب به نوک قله هم برسه که گفته بشه آب همه زمین رو فراگرفته!؟
در ضمن خیلی از حکایات افراطی و مسئله دار در زمینه داستانهای پیامبران، مربوط به تورات و… است(چنانکه در مقاله فوق ذکر شده) و لابد ملاحظه فرمودید که قرآن معمولا داستانهای انبیا را به طور اجمال و البته درست بیان کرده نه تفصیلی. و اگر کسی در این زمینه حرف نامربوطی زده پا حساب قرآن حکیم نمیشه گذاشت. بد نیست یه تحقیقی هم تو اینترنت در مورد دانشمندانی بکنید که به واسطه همین مطالب قرآن (علمی یا تاریخی) مسلمان شدند!

آن‌چه در کتیبه‌های سومریان و حماسه‌های گیلگمش، تورات و قرآن آمده همه یک چیز مشترک دارند و آن سبب طوفان خشم الهی است؛ اما آن‌چه در تورات بیان شده باطل بودن آن بسیار روشن است زیرا که با اثبات علمی در تضاد است.

طبق متن توراتی فوق:

1- نوح در کشتی خود از هر نوع جان‌دار بر روی زمین نر و ماده سوار کرد.
2- همه زمین حتی کوه‌ها را آب تا پانزده ذراع پوشاند.
3- نوح (ع) و آن همه موجودات فراوان با توجه به نیاز غذائی به مدت یک سال در کشتی باقی ماندند.

همه امور فوق باطل بودن آن قصه را می‌رساند؛ زیرا که با اثبات علمی در تضاد است و هیچ تفسیری برای آن همه آب که بلندترین کوه‌ها را پوشاند ندارند. و تفسیر منطقی برای باقی ماندن این همه موجودات زنده در کشتی به مدت بیش از یک سال وجود ندارد، زیرا که همه این موجودات این مدت نیاز به تغذیه داشتند، این همه تغذیه از کجا و چگونه تأمین شد؟
هم‌چنین آثار این همه آب بر روی زمین کجاست جائی که امروزه با ابزار در دسترس می‌توان آثار میلیاردها سال پیش را کشف و ضبط نمود، پس این آثار کجا رفتند؟

شاید بگویند معجزه بوده!!!
در پاسخ می‌گوییم که این امر عبارت از یک داستان سرایی و خیال‌بافی خواهد بود زیرا اضافه بر این که با اثبات علمی در تضاد است و آثاری از آن نیست، دلیل معجزه منطقی نمی‌باشد چون که معجزه برای حکمت و سببی حکیمانه ارائه می‌شود و نه برای کارهای بیهوده یا برای گمراهی مردم و پنهان کردن حقیقت‌ها و حوادث طوفان نوح علیه السلام.

بنا بر این باید ملاحظه کرد که قصه طوفان نوح نبی (ع) قصه‌ای تاریخی است و باید از جزئیات مطمئن شد. وجود هر چیز غیر صحیح در قصه ممکن است از طریق علم کشف شود و با این حال قصه‌ای باقی نمی‌ماند مگر قصه‌ای که از طزیق حقایق علمی که علم زمین شناسی (geology) و نتایج بررسی دقیق ارائه می‌دهد ثابت می‌شود.
در هر صورت قصه نوح در تورات ممکن نیست آن را به هر نحو توجیه کنند، حتی اگر گفتند که طوفان محلی بوده و همه زمین را در بر نگرفت، زیرا که در قصه مسائلی دیگر مانند سوار کردن همه موجودات، باقی ماندن موجودات در کشتی به مدت یک سال و… باقی می‌ماند که مشکل مسئله‌شان را دو چندان می‌کند زیرا که سؤالی دیگر نیز مطرح می‌شود و آن این که آن همه آب و غذا برای موجودات از کجا تأمین شد، و چگونه آن همه آب و غذا در کشتی جای گرفت؟

و الحمد لله وحده

حالا چرا شما از اجمال قرآن به نفع خود استفاده میکنید ؟

خیلی از داستان ها هم هست که در قرآن و تورات یکیه و حتی بعضی از داستان ها که حتی از اجمال قرآن میشه به به باطن قضیه رسید.
شما ها اون قومی هستید که قرآن گفته قرآن رو به نفع خودتون تفسیر میکنید.
کسی از اجمال قرآن استفاده سوء میکنه شمائید.
در داستان نوح بعید میاد که نوح دوتا زن داشته باشه اما جایی که به نفع شماست برای حواء تو بعضی تفاسیر 500 شکم و تو بعضی تفاسیر 120 شکم نوزاد قائل میشید.
شماها از کلمه تحریف به نفع خودتون استفاده میکنید.
چه در تورات چه در قرآن به باطن مطلب هیچ خدشه ایی وارد نمیشه مگیر اینکه ما بخوایئم از این تفاوت ها کوهی از خیانت های پنهانی به قرآن رو بسازیم. نه اتفاقا اینبر خوب میدونن باطن داستان یکیه اما خب چه خوب که ما ذهن مردم رو با کلمه تحریف پر کنیم آخه موقعیت خوبیه . تفاوت هم که زیاده مردم دیگه به باطن حرف که در هر دو طرف یکیه اصلا توجه نمیکنن. نه ؟

خدا پشت و پناه شما

سلام. حالا چرا شما اینقدر ناراحتی؟!
البته منظور شما ظاهرا نویسنده مقاله است نه پایگاه القرآن! به هر حال مسئولیت نوشته ها به عهده نویسنده آنهاست و دیگران هم می توانند آن را نقد کنند. مشکلی نیست! با این وجود تحریف و انحرافی که در کتب گذشته رخ داده قابل انکار نیست و نقد چنین کتبی که گاهی دارای محتوای خلاف واقع و خلاف عقل و شرع هستند، به نفع خود تفسیر کردن محسوب نمی شود.
خدا پشت و پناه شما!

با سلام
ظاهرا معترض توجه نکرده اند نویسنده مقاله به اسرائیلیات اشاره کرده اند. آنچه در خصوص حضرت آدم و حوا و مریم و زن فرعون و پیامبران در احادیث آمده مقدار کمی از آنها صحیح می باشند چون غالباً از همان احباریات و اسرائیلیات اند و تنها ساده لوحان آنها را قبول می کنند. بله بعضی داستان نویسان زمان ما هم گویا تاریخ نویسی را همان نقل اینگونه مطالب می دانند و در کتابهایشان وارد می کنند غافل از این که خودشان را زیر سوال می برند. معترض بیشتر با قرآن مشکل دارند تا نویسنده. ردی از غالب مطالب صحیح گذشتگان را می توان در قرآن یافت به عبارتی آنچه از داستان های صحیح را که در کتب گذشته موجود است به صورتی صحیح تر در قرآن آمده است. دلیل آن مقایسه این کتب با قرآن است. آب حیات در کتب های ما بسیار به چشم می خورد و احادیثی هم در مورد وجود دارد اما گذشته از این که در قرآن نیامده است از آقای معترض می پرسم اگر عقل سلیم شما وجود چنین آبی را قبول کرد پس 1- چرا تنها یک پیامبر از آن نوشید؟ (واقعیت این است که چنین نبوده) 2- چرا بقیه از آن محرومند؟ 3- …در این صورت ما هم اقوال گذشتگان را قبول می کنیم.

با سلام
نوشته خوبی بود و به نکات ریز توجه شده بود اما برخی جاها هم اشتباه بود به نظر من البته ، مثلا خود قران به صراحت اشاره می کنه که حضرت نوح ( ع ) پیامبر قوم خودش بوده فقط نه همه جهانیان
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه انی لکم نذیر مبین ( سوره هود ، 25 )
And indeed we sent Noah (NUH) to his people (And he Said): I have come to you as a plain warner
چهار تا آیه بعدی در سوره هود یعنی آیات 26 تا 30 هم حضرت نوح قومش رو مورد خطاب قرار میده و قومش اون حضرت رو مسخره میکنن پس گفتن اینکه ایشون برای همه عالمیان مبعوث شدن اشتباه هستش
در مورد فسیل های موجودات دریایی که در ارتفاعات قرار دارند هم این نظریه گفته می شه که این سنگ ها در ته دریا تشکیل می شن و بعدا در اثر حرکات صفحات سازند زمین و برخورد صفحات و تشکیل کوهها سالانه مقداری ارتفاع پیدا می کنند و فسیل هایی که در اعماق قرار داشتند می تونند بالای کوهها هم دیده بشن البته در اینجا بحث چند صد میلیون سال مطرح است نه یک سال و حتی هزار سال مثلا در زاگرس فسیل هایی دیده شده که مربوط به هشتاد میلیون سال قبل ( کرتاسه ) هستن
قرار دادن این همه جانور هم در کشتی غیرمنطقی و غیر قابل قبول هستش و موضوع غذا دادن به این همه موجود و اصلا قرار گرفتن موجودات وحشی و اهلی در کنار هم غیر ممکن هستش و دیگه اینکه این همه موجود در زمان کنونی و با امکانات موجود هم قابل جمع آوری نیستن و شاید هزاران سال برا گردآوریشون لازم باشه تازه گیاهان هم هستن پس تنها توضیحش که از قران هم استنباط میشه این هستش که خدا به حضرت نوح میگه که از حیواناتی که دارید ( گاو ، گوسفند ، شتر ، مرغ و خروس ، شتر ، اسب ، الاغ و … ) از هر کدوم فقط یه جفت ببر و طبق قران زمان دستور به جمع آوری حیوانات بعد از شروع طوفان ( علامت فوران آب از تنور ) صادر شده
حتی اذا جاء امرنا و فار التنور قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک الا من سبق علیه القول و من آمن و ما آمن معه الا قلیل ( هود ، 40 )
till our command came and the oven gushed forth. we said : Embark therein , of each kind two (male and female) and your family except him against whom the word has already gone forth and those who believe . and non believe with him except a few . 11-40
از این آیه کاملا معلومه که بعد از شروع توفان دستور گردآوری جانوران داده شده پس جناب نوح زمان زیادی نداشتن
در ضمن اگه حضرت نوح کشتی به اون عظمت که در تورات گفته شده رو ساختن طول 13,5 کیلومتر ( 300 ذرع که هر ذرع معادل 45 سانتی متر ) این چنین کشتی که با علم امروزی هم قابل ساخت نیست البته فرض میکنیم که باشه مطمئن باشید اصلا امکان شناور شدنش وجود نداره و حتما غرق میشه تازه منهای وزن جانوران داخل کشتی
پس قطعا کشتی در حدی بوده که خودش و تعدادی افراد و بعضی حیوانات خانگی رو سوار کنه که در این صورت فرض درست خواهد بود
نکته دیگه حجم آبی هست که تورات گفته و یا روایات میگن که کل زمین رو آب بپوشونه در این صورت مقدار بسیار زیادی آب لازمه فقط میگم که اگه آب موجود در اقیانوس ها و دریاها رو روی تمام خشکی های سطح زمین جریان بدن کل کره زمین فقط 2,5 سانتی متر زیر آب میره حالا شما حساب کن کل کره زمین رو بخواد آب بپوشونه به صورتی که هیچ کس نتونه نجات پیدا کنه که بازم عقل سلیم این اغراق رو نمی تونه قبول کنه
نکته دیگه این هستش که فرض کنیم قوم نوح افراد کافر و منحرفی بودن قطعا با آیات قران در تضاد هستش اگه خدا بخواد به خاطر کفر یه عده ای همه اهل زمین و جانوران رو نابود کنه که اتفاقا این آیه در همین سوره هود که داستان همه پیامبرانی که قومی داشتند که گناهکار بودن و به عذاب گرفتار شدن اومده
و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون ( هود ، 117 )
And your Lord would never destroy the towns wrongfully , while there pepole were right dores 11-117
در مورد آیه ای که گفته میشه حضرت نوح دعا می کنه که کافران روی زمین باقی نمونن هم میشه گفت که کلمه ارض میتونه قطعه ای مشخص از زمین مد نظر باشه نه همه زمین
و قال نوح ربی لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا ( نوح ، 26 )
And noah (NUH) said : My Lord! leave not one of the disbelievers
on the Land 71-26
در آیه زیر به حضرت محمد خطاب میشه که کافران اگه میتونستند تو رو از زمین اخراج میکردن و خوب معلومه که نمیشه آدم رو از زمین اخراج کرد پس منظور از زمین در این آیه مکه هستش
و ان کادوا لیستفزونک من الارض لیخرجوک منها و اذا لا یلبثون خلافک الا قلیلا ( اسری ، 76 )
And verily they were about frighten you so much as to drive you out from the land . but in that case they would not have stayed (therein) after you , except for a little while 17-76
نکته دیگه این هستش که آیه 77 سوره صافات هم اصلا اشاره به عالم گیر شدن توفان نداره که شما در مقالتون گفتید بلکه گفته که نسل او را باقی گذاشتیم که اصلا به توفان ربطی نداره بلکه برداشت من این هستش که خداوند همانطور که معلومه به حضرت نوح قول داده که اهلش رو نجات میده و وقتی که پسر نوح غرق میشه حضرت نوح به خدا میگه که پسر من اهلم من هستش و تو هم قولت درسته و ادامه سوره هود که در این آیه سوره صافات خدا میخواد ثابت کنه که به قولش در مورد حضرت نوح عمل کرده و نسلش باقی مونده هرچند برخی مفسرین میگن که این آیه میخواد بگه که علاوه بر بقیه نسل نوح هم باقی موند هرچند همسر و پسرش غرق شد البته برخی هم اعتقاد دارند که فقط نسل نوح باقی موند که کمی غیر منطقی هستش
و جعلنا ذریته هم الباقین ( صافات ، 77 )
And his progeny , them we made the survivors 37-77

و نادی نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین ( هود ، 45 )
And noah (NUH) called upon his lord and said : O my Lord! verily, my son is of my family! and certainly your promise is true , and you are a most just of the judges . 11-45

از این ایه این برداشت میشه که خداوند قبلا به حضرت نوح قول نجات اهلش رو داده که وقتی پسر نوح غرق میشه این قول رو حضرت نوح به خداوند یادآوری میکنه که در آیه بعد خدا می فرماید پسرت از اهلت نیست زیرا او دارای رفتار و کردار زشتی است .

قال ینوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح فلا تسئلن ما لیس لک به علم انی اعظک ان تکون من الجاهلین ( هود ، 46 )
He said : O Noah! surely , he is not of your family ; verily , his work is unrighteous , so ask not of me that of which you have no knowledge! I admonish you lest you should be one of the ignorant . 11-45
ببخشید طولانی شد .
با تشکر

سلام بر شما
شما هم به نکات خوبی توجه کرده بودید که البته خالی از اشکالات جزئی نیست و اجمالا جای بحث داره؛ مثلا در مورد آب موجود تمام دریاها و… معلوم نیست با چه محاسبه ای 2/5 سانتیمتر روی زمین رو می پوشاند! باید به اختلاف شرایط جوی الان با چند هزار سال پیش هم توجه بشه و اینکه باران شدیدی هم در هنگام طوفان باریده وآب داخل زمین هم به آن اضافه شده و….
به هر حال با توجه به عدم درک ما نسبت به حوادث گذشته، این مطالب بیشتر تخمینی و گمانه زنی است و جای حرف و حدیث داره. چیزی که مد نظر قرآن کریم هست بیان اصل داستان پیامبران بوده و بنای پرداختن به جزئیات را ندارد. والله اعلم!

طوفان نوح عذاب الهی بود که قوم نوح به سبب بت‌پرستی گرفتار آن شد. نوح ۹۵۰ سال مردم را به خداپرستی دعوت کرد؛ اما به جز عده کمی، کسی به او ایمان نیاورد؛ بنابراین نوح آنان را نفرین کرد و خداوند طوفان را برای عذاب آنان نازل کرد. در مورد جهانی بودن، منطقه‌ای بودن و همچنین مدت زمان طوفان نوح اختلاف است.

داستان طوفان نوح(ع) از جمله داستان‌هایی است که در میان ملل و اقوام مختلف جهان رواج داشته و در منابع کهن نقل شده است. کهن‌ترین منبع، قصه سومری است. جزئیات این داستان در این منابع، با اختلاف آمده است.

بر اساس قرآن کریم، طوفان نوح، عذاب الهی برای از بین بردن قوم مشرک حضرت نوح بوده است.[۱] قومی که بر اساس گزارش آیات قرآن، بت‌هایی با نام‌های «وُدّ»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» را می‌پرستیدند.[۲] چنانکه در قرآن کریم آمده، نوح برای هدایت آنان تلاش بسیاری کرد، اما در نهایت موفق به هدایت آنان نشده[۳] و پس از مدتی طولانی، تنها عده معدودی به او ایمان آورده‌اند.[۴] بر اساس آنچه در قرآن کریم آمده، قوم نوح او را دروغگو خطاب می‌کردند و برای نپذیرفتن پیامبری او دلایلی می‌آورده‌اند؛ از جمله اینکه: تو جز بشری مثل ما نیستی، آنان که اطراف تو هستند کمتر از ما هستند و در نهایت اینکه تو از لحاظ خویشاوندی هیچ برتری‌ای نسبت به ما نداری.[۵] به گزارش قرآن کریم، نوح(ع) ۹۵۰ سال قوم خود را به یکتاپرستی دعوت کرد.[۶]

پس از آنکه خداوند به نوح وحی کرد که مردم قومش هرگز ایمان نخواهند آورد،[۷] حضرت نوح(ع) قوم خود را نفرین کرد و گفت: «پروردگارا از کافران هیچ جنبده‌ای بر زمین بر جای مگذار.»[۸] بنابر آنچه طبرسی در مجمع البیان آورده، بر اثر این نفرین، زنان و مردان عقیم شدند و چهل سال کودکی متولد نشد و همه‌جا را قحطی فرا گرفت، تا اینکه هر چه داشتند از بین رفت و بیچاره و بدبخت شدند.[۹] در این هنگام نوح به آنان گفت: از خداوند طلب آمرزش کنید که او آمرزنده است.[۱۰] اما قوم نوح باز هم دعوت او را اجابت نکردند و به یکدیگر سفارش می‌کردند که خدایان خود را فراموش نکنید.[۱۱] پس از این، خداوند با طوفان بزرگی همه مشرکان را از بین برد و درخواست نوح(ع) را اجابت کرد.[۱۲]

قرآن کریم ۱۲ بار به طوفان نوح اشاره کرده است. رویکرد قرآن کریم درباره قصه طوفان نوح، در چارچوب اهداف قصه‌های قرآنی دانسته شده است؛ چرا که با وجود تکرار، جزئیات آن بیان نشده است.[۱۳] برخی محققان معتقدند در منابع تاریخی و روایی،‌ جزئیات مختلف و متعددی به قصه طوفان نوح اضافه شده که بسیاری از آن روایات خرافی‌اند.[۱۴]
داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به


برخی از مفسرین معتقدند با وجود اینکه قرآن در خصوص منطقه‌ای بودن یا جهانی بودن طوفان نص صریحی ندارد اما از ظاهر بسیاری از آیات قرآن چنین فهمیده‌ می‌شود که طوفان نوح(ع) جنبه منطقه‌ای نداشته است، بلکه حادثه‌ای بوده است که برای کل زمین اتفاق افتاده است[۱۵] آنها معتقدند کلمه ارض (زمین) در آیاتی که به طوفان نوح اشاره شده است به طور مطلق ذکر شده و اختصاص به منطقۀ خاصی ندارد.[۱۶] همچنین آنها عنوان کرده‌اند که سیاق آیات مبنی بر این مطلب که نوح از حیوانات روی زمین نمونه‌هایی با خود برداشت نیز مؤید جهانی بودن طوفان است.[۱۷]

علامه طباطبایی برای اثبات جهانی بودن طوفان به آیات ۴۳ سوره هود، ۲۶ سوره نوح و ۷۷ سوره صافات استناد می‌کند.[۱۸]او همچنین عنوان کرده که تحقیقات زمین شناسی نیز جهانی بودن طوفان نوح را اثبات می‌کند.[۱۹] مکارم شیرازی نیز عنوان کرده است، در تاریخ طبیعی نیز دورانی بنام دوران باران‌های سیلابی دیده می‌شود که اگر آن را الزاما مربوط به قبل از تولد جانداران ندانیم قابل تطبیق بر طوفان نوح می‌باشد.[۲۰] برخی جهانی بودن طوفان را رد کرده‌اند و عنوان کرده‌اند؛ بررسی الواح کهن از جمله سومری، بابلی و یهودی عدم جهانی بودن طوفان نوح(ع) را نشان می‌دهد.[۲۱]

در برخی از روایات، آمده است که در جریان طوفان نوح زمین کعبه تنها جایی بود که زیر آب نرفت و از سیل در امان ماند.[۲۲] گفته شده که نام بیت العتیق برای کعبه به دلیل در امان ماندن آن از طوفان نوح است.[۲۳] در برخی منابع نیز آمده است که جبرئیل به دستور خداوند کعبه را به آسمان چهارم برد تا در سیل آسیب نبیند.[۲۴]

داستان طوفان نوح(ع) از جمله داستان‌هایی است که به گزارش جیمز فریزر در میان ملل و اقوام مختلف جهان از جمله خاور نزدیک، هند، برمه، چین، مالدیو، استرالیا، جزایر اقیانوس آرام و در جوامع سرخ پوست رواج داشته است که البته روایات آنها با همدیگر بسیار اختلاف دارد.[۲۵]

بر اساس گزارش قرآن، نقطه آغاز طوفان تنور«فارَ التَّنُّورُ» بوده است.[۲۷]برخی مفسران معتقدند منظور از تنور «چاه‌های زمین» است برخی دیگر آن تنور را تنور نان حوا می‌دانند.گروهی محل تنور را مسجد کوفه کنونی دانسته‌اند. گروهی دیگر نیز منظور آن را فلق صبح و روشنایی سپید دانسته‌اند.[۲۸] بیومی بعد از گزارش قول اخیر که به امام علی(ع) منسوب شده است، عنوان می‌کند که اگر چه ابن کثیر این روایت را غریب دانسته اما از میان همه روایات و اقوال مختلف ارائه شده این روایت و قول پذیرفتنی‌تر به نظر می‌رسد، علاوه بر اینکه این روایت همخوان با نصوص قدیمی نیز می‌باشد.[۲۹]

علامه طباطبایی اقوالی همچون اینکه مراد از تنور چاه است، طلوع فجر است یا بلندترین نقطه زمین است را از فهم به دور می‌داند.[۳۰]

در قرآن کریم مطلبی در خصوص زمان و مدت طوفان ذکر نشده است اما در برخی از روایات آمده است که طوفان در سن ۱۹۰۰ سالگی[۳۱]، برخی دیگر ۶۰۰ سالگی[۳۲]، گروهی دیگر ۱۲۰۰ سالگی[۳۳]حضرت نوح(ع) رخ داده است.[۳۴] در تورات نیز آمده است که طوفان در روز هفتم ماه دوم سال ۶۰۰ از عمر نوح(ع) آغاز شد و ۴۰ روز در زمین استمرار یافت و آب ۱۵ متر بالا آمد و حدود ۱۵۰ روز طول کشید تا آب فرو بنشیند.[۳۵]

برخی زمان آغاز طوفان نوح را دهم رجب[۳۶] و برخی دیگر دوم رجب[۳۷] دانسته‌اند. بسیاری از مورخین نقل کرده‌اند که در جریان طوفان نوح چهل روز پیوسته از آسمان آب بارید و از زمین آب جوشید.[۳۸] مدت زمان طول کشیدن طوفان را نیز برخی ۶ ماه[۳۹]، برخی ۱۵۰ روز و برخی دیگر ۵ ماه، برخی ۱۳ ماه و برخی ۲۷ روز عنوان کرده‌اند.[۴۰] علامه مجلسی در کتاب «تاریخ پیامبران» بر اساس روایتی که آن را معتبر می‌داند نقل کرده است که نوح با قومش هفت شبانه‌روز در کشتی ماند.[۴۱]

در خصوص مقدار بالا آمدن آب نیز اختلاف است. بر اساس گزارش قرآن مبنی بر اینکه هیچ محل امنی برای کافران، حتی بلندترین کوه‌ها بر روی زمین نخواهد بود[۴۲] می‌توان نتیجه گرفت که مقدار بالا آمدن آب تا حدی بوده که بلندترین کوه‌ها را نیز در بر گرفته است برخی عنوان کرده‌اند که‌اندازه آن ۱۵ ذراع بوده است و برخی گفته‌اند که ۸۰ ذراع بوده است.[۴۳]


نوح (ع)، اولین پیامبر از پیامبران اولو العزم است. او نخستین پیامبری است که در زمان او عذاب نازل ‌‌شد‌ه است. نوح حدود ۹۵۰ سال قومش را به یکتا پرستی دعوت کرد اما چون قومش به او ایمان نیاوردند خداوند آنها را به وسیله طوفان عذاب کرد. نوح به دستور و راهنمایی خداوند برای نجات مؤمنان و همچنین یک جفت از هر نوع حیوان از طوفان، کشتی ساخت. قرآن از نوح به عنوان اولین پیامبر صاحب شریعت و کتاب یاد کرده‌ است. در سوره‌های متعددی به نوح و داستان او اشاره شده است، یک سوره قرآن به نام اوست و به دلیل عمر بسیار طولانی، به شیخ الانبیاء مشهور است. برخی برای اثبات طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر نوح استناد کرده‌اند.

بنابر روایات اسلامی، نوح فرزند نهم از نسل آدم است. او از نسل لَامک فرزند مَتُّوشَلْخ(مَنُّوشَلْخ)، فرزند ادریس، فرزند یَرْد، فرزند مَهْلَاییل، فرزند قَیْنَن، فرزند أنُوش بن شیث، فرزند آدم است.[۱] در مورد زمان تولد او اختلاف است؛ در برخی از منابع تولد او همزمان با درگذشت حضرت آدم(ع) عنوان شده است.[۲] به عقیده برخی محل زندگی و تولد او بین‌النهرین و شهر کوفه بوده است.[۳]

نام اصلی نوح روشن نیست و در منابع مختلف، «عبدالغفار»، «عبدالملک» و «عبدالعلی» آمده است.[۴] گریه و نوحه‌ نوح برای خودش و در روایتی دیگر، گریه و نوحه‌‌ ۵۰۰ ساله‌اش برای نجات و هدایت قومش، علت نامگذاری او به نوح دانسته شده است.[۵]

قرآن کریم و بسیاری از روایات به فرزندان حضرت نوح(ع) قبل از طوفان اشاره کرده‌اند این در حالی است که برخی تولد فرزندان نوح(ع) را مربوط به بعد از طوفان دانسته‌اند.[۶] نوح(ع) چهار فرزند داشت که نام آنها سام، حام، یافث و کنعان بود. از میان آنها به غیر از کنعان، همه فرزندان به نوح ایمان آورده و همراه او در کشتی بودند. کنعان بنا بر منابع اسلامی به پدر خود ایمان نیاورده و غرق شد.[۷] به گزارش روایات، نسل حضرت نوح (ع) از طریق سام ادامه یافته‌است.[۸]

تاریخ وفات حضرت نوح مشخص نیست مدت زمان عمر او بعد از طوفان از ۷۰ سال تا ۶۰۰ سال نقل شده است.[۹]
داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

درباره محل دفن حضرت نوح، چندین محل ذکر شده است:

حضرت نوح بعد از حضرت آدم، شیث و ادریس، چهارمین پیامبر دانسته شده است.[۱۲] وی همچنین بر اساس آنچه در آیه هفتم سوره احزاب و آیه ۱۳ سوره شوری آمده، اولین پیامبر اولوالعزم می‌باشد. بسیاری از مفسران معتقدند که پنج پیامبر مذکور در این دو آیه، مقام رفیعی دارند؛ چرا که آنان پیامبران اولوالعزم، صاحب شریعت و کتاب هستند.[۱۳]

در مورد زمان مبعوث شدن نوح نیز اختلاف است.[۱۴]بنابر آیات قرآن کریم، نوح (ع) در طول مدت پیامبری خود قبل از طوفان، قوم خود را به پرستش خدای یکتا دعوت می‌کرد.[۱۵] بر اساس آیه ۲۳ سوره نوح، قوم نوح، بت‌هایی با نام‌های «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» را می‌پرستیدند.[۱۶] نوح برای هدایت قومش تلاش زیادی کرد اما در نهایت تعداد کمی به او ایمان آوردند.[۱۷]

به نظر اکثر علمای شیعه و بر اساس روایات اهل بیت (ع) دعوت و پیامبری نوح جهانی بوده است.[۱۸] با این حال برخی از علمای اهل سنت معتقدند که دعوت نوح جهانی نبوده و فقط برای قوم خود یعنی قوم کلده و آشور که در فلسطین، شامات و عراق سکونت داشتند، مبعوث شده بود.[۱۹]

علامه طباطبایی در تفسیر آیات ۱۹ تا ۳۵ سوره هود با بیان برخی از انذارهای حضرت نوح(مانند انذار از شرک و بت پرستی) و همچنین دلایل مشرکان برای رد دعوت او (مانند بشر بودن پیامبر مانند آنها، اتهام دروغگویی به پیامبر) و پاسخ‌های او (عدم دریافت مال و پول در ازاء هدایت و پیامبری)، به مشابهت و همانندی انذارها و احتجاجات نوح (ع) با قوم خود، با انذارها و احتجاجات پیغمبر اسلام (ص) با مشركین زمان خود اشاره کرده است. او معتقد است چون حجت‌ها و انذارهای این دو پیامبر یکی بود، خداوند در قرآن کریم داستان پیامبر و اتهاماتی که مشرکان مکه به او می‌زدند را عطف به داستان حضرت نوح مطرح کرده است. [۲۰] این مشابهت و همانندی را مفسران و پژوهشگران دیگر نیز تایید کرده‌اند.[۲۱]

قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره عنکبوت، مدت زندگی حضرت نوح قبل از طوفان را ۹۵۰ سال دانسته و چون سخنی از کل عمر نوح به میان نیامده‌، در خصوص سن او اختلاف است.[۲۲] مدت عمر نوح به عنوان شیخ‌الانبیاء از ۹۳۰ سال تا ۲۵۰۰ سال در منابع تاریخ از جمله تورات مطرح شده است. در مورد اتفاقات دیگری زندگی نوح مانند زمان مبعوث شدن، مدت زمانی زندگی او بعد از طوفان و … همچون مدت زمان عمر او اختلاف فراوانی وجود دارد. .[۲۳]

نعمت الله جزایری معتقد است که بنابر بیشتر اخبار معتبر شیعه، عمر نوح (ع) ۲۵۰۰ سال بوده است.[۲۴] علامه طباطبایی نیز عنوان کرده است که بر اساس آیات و همچنین نص صریح قرآن مبنی بر ۹۵۰ سال پیامبری حضرت نوح(ع) قبل از طوفان، نوح عمر بسیار طولانی داشته است و این عمر بر خلاف آنچه دیگران عنوان کرده‌اند، نه معجزه بوده و نه مقدار سال و زمان آنها با زمان حال فرق داشته است. او ادامه می‌دهد، عمر نوح به صورت طبیعی عمری طولانی بوده است و تاکنون هیچ دلیلی مبنی بر عدم امکان تحقق عمر طولانی ارائه نشده است.[۲۵]

عمر طولانی، تاخیر افتادن گشایش و فرج مومنان، از بین رفتن همه کافران و جهانی بودن دعوت از جمله شباهت‌هایی است که در برخی از روایات میان امام زمان(ع) و حضرت نوح بیان شده است.[۲۶] برخی نیز برای طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر حضرت نوح اشاره کرده‌اند.[۲۷]

حضرت نوح یکی از ۲۶ پیامبری است که نام او در قرآن کریم آمده است.[۲۸] نام او عنوان یکی از سوره‌های قرآن کریم است و علاوه بر آن، ۴۳ مرتبه در ۲۸ سوره قرآن کریم ذکر شده است. در قرآن کریم فقط به کلیاتی از داستان حضرت نوح اشاره شده و جزئیات زندگی او نیامده است.

فراوانی ذکر نام نوح(ع) در قرآن کریم در جدول زیر آمده است:

داستان نوح در بعضی از سوره‌ها به‌طور اجمال و در برخی دیگر مفصل آمده است. داستان او در سوره اعراف، آیات ۵۹ تا ۶۹، سوره هود، آیات ۲۵ تا ۴۹، سوره مؤمنون، آیات ۲۳ تا ۳۰، سوره شعرا، آیات ۱۰۵ تا ۱۲۲، سوره قمر، آیات ۹ تا ۱۷ و سوره نوح به صورت تفصیلی آمده است. محتوای کلی بخش‌های مختلف قرآن کریم که داستان حضرت نوح در آنها بیان شده، به شرح ذیل است:

در روایات شیعی، ویژگی‌های اخلاقیی برای نوح ذکر شده است؛ از جمله اینکه او بنده‌ای شاکر بود، و هر گاه لباسی می‌پوشید یا خوراکی می‌خورد و یا آبی می‌نوشید خدای متعال را حمد و سپاس می‌گفت. از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که نوح در هر صبح و شام می‌گفت: «خداوندا تو را گواه می‌گیرم که در هر صبح و شام هر نعمتی که در دین یا دنیای من وجود دارد، از ناحیۀ توست، تو یگانه‌ای و شریکی نداری، حمد و سپاس از آن توست، تا آنجا که از من راضی شوی».[۳۰]

همچنین در روایات بسیاری نقل شده است که با وجود عمر طولانی نوح(ع) و معروف بودن او به شیخ الانبیاء، وقتی ملک الموت برای قبض روح وی رفت، حضرت نوح که در آفتاب نشسته بود از او اجازه خواست تا از آفتاب به سایه برود. ملک الموت از او پرسید دنیا را چگونه یافتی و نوح(ع) پاسخ داد آنچه در این دنیا بر من گذشت مانند این بود که از آفتاب به سایه بروم.[۳۱]

داستان دعوت و طوفان حضرت نوح در بخش‌های مختلف فرهنگ و هنر تاثیر مستقیم داشته است. در عرفان و سپس ادبیات عرفانی بسیاری از عرفا و شاعران بزرگ به تشریح داستان نوح پرداخته‌اند. در نگارگری اسلامی نیز تصاویر متعددی در مورد بازتات داستان حضرت نوح ترسیم شده است و سینما نیز از داستان نوح استفاده کرده است و با قرائت‌های مختلف فیلم‌های مختلفی در مورد حضرت نوح ساخته شده است.

ابن عربی در کتاب فُصُوص الحکم خود یک فَصْ را به احوالات حضرت نوح اختصاص داده است. او در این بخش به بیان آیات قرآن در مورد نوح(ع) و تفسیر عرفانی از آنها پرداخته است.[۳۲] برخی معتقدند برخی از تاویل‌های ابن عربی در مورد داستان و زندگی حضرت نوح با برخی از گزاره‌های عقلی و کلامی تعارض دارند.[۳۳]

همچنین در بسیاری از شعرهای فارسی به ویژه شعر عرفانی داستان حضرت نوح(ع) مطرح شده است. مولوی در دیوان مثنوی معنوی ۴۹ بار از کلمه «نوح» استفاده کرده و به ذکر داستان و تمثیلات حضرت نوح (ع) پرداخته است‌؛ مانند:

همچنین حافظ شیرازی، یکی از مهمترین شاعران فارسی‌زبان، در دیوان خود در ۶ بیت به نام نوح (ع) اشاره کرده است از جمله [۳۵]

ابعاد مختلف داستان نوح همچون مقام و عمر وی، نوحه نوح، کشتی ساختن، سخریه کافران‌، طوفان نوح، و همچنین پسر نوح از جمله مهمترین موضوعاتی است که در شعر فارسی و مخصوصا در اشعار عرفانی به آنها پرداخته شده است.[۳۶] شاعرانی همچون سنانی، عطار نیشابوری، تأثیر تبریزی، سروش اصفهانی، خاقانی، جامی، نظیری نیشابوری، خواجو و سوزنی سمرقندی از جمله شاعرانی هستند که در اشعار و دیوان‌های خود به نوح(ع) اشاره کرده‌اند.[۳۷]

بر اساس گزارشی که دهخدا در کتاب امثال و حکم داده است ضرب‌المثل‌های متعددی با محوریت حضرت نوح(ع)، کشتی و طوفان نوح(ع) در ادبیات عامیانه فارسی وجود دارد. که برخی از آن آنها عبارتند از:

یکی از موضوعاتی که همواره مورد توجه هنرمندان ایرانی- اسلامی بوده، داستان حضرت نوح و کشتی او می‌باشد. از همین رو نگاره‌های متعددی از حضرت نوح و کشتی او توسط نگارگران ایرانی ترسیم شده است. [نیازمند منبع]البته در نقاشی‌های مسیحی نیز هنرمندان مسیحی به ترسیم نوح و واقعه طوفان پرداخته‌اند.[نیازمند منبع]

داستان حضرت نوح در فیلم و انیمیشن نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. فیلم‌ها و انیمیشن‌های متعددی با محوریت داستان نوح تولید شده است که از مشهورترین آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

فیلم‌های متعدد دیگر همچون « The Noah Interview» در سال ۱۹۹۹، «Noah’s Ark» در سال ۱۹۲۸ و انمیشن « Noah’s Ark » در سال ۲۰۰۷ نیز بخش دیگری از فیلم‌هایی هستند که با محوریت نوح (ع) ساخته شده‌اند.[۴۵]



نوح (ع)، اولین پیامبر از پیامبران اولو العزم است. او نخستین پیامبری است که در زمان او عذاب نازل ‌‌شد‌ه است. نوح حدود ۹۵۰ سال قومش را به یکتا پرستی دعوت کرد اما چون قومش به او ایمان نیاوردند خداوند آنها را به وسیله طوفان عذاب کرد. نوح به دستور و راهنمایی خداوند برای نجات مؤمنان و همچنین یک جفت از هر نوع حیوان از طوفان، کشتی ساخت. قرآن از نوح به عنوان اولین پیامبر صاحب شریعت و کتاب یاد کرده‌ است. در سوره‌های متعددی به نوح و داستان او اشاره شده است، یک سوره قرآن به نام اوست و به دلیل عمر بسیار طولانی، به شیخ الانبیاء مشهور است. برخی برای اثبات طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر نوح استناد کرده‌اند.

بنابر روایات اسلامی، نوح فرزند نهم از نسل آدم است. او از نسل لَامک فرزند مَتُّوشَلْخ(مَنُّوشَلْخ)، فرزند ادریس، فرزند یَرْد، فرزند مَهْلَاییل، فرزند قَیْنَن، فرزند أنُوش بن شیث، فرزند آدم است.[۱] در مورد زمان تولد او اختلاف است؛ در برخی از منابع تولد او همزمان با درگذشت حضرت آدم(ع) عنوان شده است.[۲] به عقیده برخی محل زندگی و تولد او بین‌النهرین و شهر کوفه بوده است.[۳]

نام اصلی نوح روشن نیست و در منابع مختلف، «عبدالغفار»، «عبدالملک» و «عبدالعلی» آمده است.[۴] گریه و نوحه‌ نوح برای خودش و در روایتی دیگر، گریه و نوحه‌‌ ۵۰۰ ساله‌اش برای نجات و هدایت قومش، علت نامگذاری او به نوح دانسته شده است.[۵]

قرآن کریم و بسیاری از روایات به فرزندان حضرت نوح(ع) قبل از طوفان اشاره کرده‌اند این در حالی است که برخی تولد فرزندان نوح(ع) را مربوط به بعد از طوفان دانسته‌اند.[۶] نوح(ع) چهار فرزند داشت که نام آنها سام، حام، یافث و کنعان بود. از میان آنها به غیر از کنعان، همه فرزندان به نوح ایمان آورده و همراه او در کشتی بودند. کنعان بنا بر منابع اسلامی به پدر خود ایمان نیاورده و غرق شد.[۷] به گزارش روایات، نسل حضرت نوح (ع) از طریق سام ادامه یافته‌است.[۸]

تاریخ وفات حضرت نوح مشخص نیست مدت زمان عمر او بعد از طوفان از ۷۰ سال تا ۶۰۰ سال نقل شده است.[۹]
داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

درباره محل دفن حضرت نوح، چندین محل ذکر شده است:

حضرت نوح بعد از حضرت آدم، شیث و ادریس، چهارمین پیامبر دانسته شده است.[۱۲] وی همچنین بر اساس آنچه در آیه هفتم سوره احزاب و آیه ۱۳ سوره شوری آمده، اولین پیامبر اولوالعزم می‌باشد. بسیاری از مفسران معتقدند که پنج پیامبر مذکور در این دو آیه، مقام رفیعی دارند؛ چرا که آنان پیامبران اولوالعزم، صاحب شریعت و کتاب هستند.[۱۳]

در مورد زمان مبعوث شدن نوح نیز اختلاف است.[۱۴]بنابر آیات قرآن کریم، نوح (ع) در طول مدت پیامبری خود قبل از طوفان، قوم خود را به پرستش خدای یکتا دعوت می‌کرد.[۱۵] بر اساس آیه ۲۳ سوره نوح، قوم نوح، بت‌هایی با نام‌های «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» را می‌پرستیدند.[۱۶] نوح برای هدایت قومش تلاش زیادی کرد اما در نهایت تعداد کمی به او ایمان آوردند.[۱۷]

به نظر اکثر علمای شیعه و بر اساس روایات اهل بیت (ع) دعوت و پیامبری نوح جهانی بوده است.[۱۸] با این حال برخی از علمای اهل سنت معتقدند که دعوت نوح جهانی نبوده و فقط برای قوم خود یعنی قوم کلده و آشور که در فلسطین، شامات و عراق سکونت داشتند، مبعوث شده بود.[۱۹]

علامه طباطبایی در تفسیر آیات ۱۹ تا ۳۵ سوره هود با بیان برخی از انذارهای حضرت نوح(مانند انذار از شرک و بت پرستی) و همچنین دلایل مشرکان برای رد دعوت او (مانند بشر بودن پیامبر مانند آنها، اتهام دروغگویی به پیامبر) و پاسخ‌های او (عدم دریافت مال و پول در ازاء هدایت و پیامبری)، به مشابهت و همانندی انذارها و احتجاجات نوح (ع) با قوم خود، با انذارها و احتجاجات پیغمبر اسلام (ص) با مشركین زمان خود اشاره کرده است. او معتقد است چون حجت‌ها و انذارهای این دو پیامبر یکی بود، خداوند در قرآن کریم داستان پیامبر و اتهاماتی که مشرکان مکه به او می‌زدند را عطف به داستان حضرت نوح مطرح کرده است. [۲۰] این مشابهت و همانندی را مفسران و پژوهشگران دیگر نیز تایید کرده‌اند.[۲۱]

قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره عنکبوت، مدت زندگی حضرت نوح قبل از طوفان را ۹۵۰ سال دانسته و چون سخنی از کل عمر نوح به میان نیامده‌، در خصوص سن او اختلاف است.[۲۲] مدت عمر نوح به عنوان شیخ‌الانبیاء از ۹۳۰ سال تا ۲۵۰۰ سال در منابع تاریخ از جمله تورات مطرح شده است. در مورد اتفاقات دیگری زندگی نوح مانند زمان مبعوث شدن، مدت زمانی زندگی او بعد از طوفان و … همچون مدت زمان عمر او اختلاف فراوانی وجود دارد. .[۲۳]

نعمت الله جزایری معتقد است که بنابر بیشتر اخبار معتبر شیعه، عمر نوح (ع) ۲۵۰۰ سال بوده است.[۲۴] علامه طباطبایی نیز عنوان کرده است که بر اساس آیات و همچنین نص صریح قرآن مبنی بر ۹۵۰ سال پیامبری حضرت نوح(ع) قبل از طوفان، نوح عمر بسیار طولانی داشته است و این عمر بر خلاف آنچه دیگران عنوان کرده‌اند، نه معجزه بوده و نه مقدار سال و زمان آنها با زمان حال فرق داشته است. او ادامه می‌دهد، عمر نوح به صورت طبیعی عمری طولانی بوده است و تاکنون هیچ دلیلی مبنی بر عدم امکان تحقق عمر طولانی ارائه نشده است.[۲۵]

عمر طولانی، تاخیر افتادن گشایش و فرج مومنان، از بین رفتن همه کافران و جهانی بودن دعوت از جمله شباهت‌هایی است که در برخی از روایات میان امام زمان(ع) و حضرت نوح بیان شده است.[۲۶] برخی نیز برای طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر حضرت نوح اشاره کرده‌اند.[۲۷]

حضرت نوح یکی از ۲۶ پیامبری است که نام او در قرآن کریم آمده است.[۲۸] نام او عنوان یکی از سوره‌های قرآن کریم است و علاوه بر آن، ۴۳ مرتبه در ۲۸ سوره قرآن کریم ذکر شده است. در قرآن کریم فقط به کلیاتی از داستان حضرت نوح اشاره شده و جزئیات زندگی او نیامده است.

فراوانی ذکر نام نوح(ع) در قرآن کریم در جدول زیر آمده است:

داستان نوح در بعضی از سوره‌ها به‌طور اجمال و در برخی دیگر مفصل آمده است. داستان او در سوره اعراف، آیات ۵۹ تا ۶۹، سوره هود، آیات ۲۵ تا ۴۹، سوره مؤمنون، آیات ۲۳ تا ۳۰، سوره شعرا، آیات ۱۰۵ تا ۱۲۲، سوره قمر، آیات ۹ تا ۱۷ و سوره نوح به صورت تفصیلی آمده است. محتوای کلی بخش‌های مختلف قرآن کریم که داستان حضرت نوح در آنها بیان شده، به شرح ذیل است:

در روایات شیعی، ویژگی‌های اخلاقیی برای نوح ذکر شده است؛ از جمله اینکه او بنده‌ای شاکر بود، و هر گاه لباسی می‌پوشید یا خوراکی می‌خورد و یا آبی می‌نوشید خدای متعال را حمد و سپاس می‌گفت. از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که نوح در هر صبح و شام می‌گفت: «خداوندا تو را گواه می‌گیرم که در هر صبح و شام هر نعمتی که در دین یا دنیای من وجود دارد، از ناحیۀ توست، تو یگانه‌ای و شریکی نداری، حمد و سپاس از آن توست، تا آنجا که از من راضی شوی».[۳۰]

همچنین در روایات بسیاری نقل شده است که با وجود عمر طولانی نوح(ع) و معروف بودن او به شیخ الانبیاء، وقتی ملک الموت برای قبض روح وی رفت، حضرت نوح که در آفتاب نشسته بود از او اجازه خواست تا از آفتاب به سایه برود. ملک الموت از او پرسید دنیا را چگونه یافتی و نوح(ع) پاسخ داد آنچه در این دنیا بر من گذشت مانند این بود که از آفتاب به سایه بروم.[۳۱]

داستان دعوت و طوفان حضرت نوح در بخش‌های مختلف فرهنگ و هنر تاثیر مستقیم داشته است. در عرفان و سپس ادبیات عرفانی بسیاری از عرفا و شاعران بزرگ به تشریح داستان نوح پرداخته‌اند. در نگارگری اسلامی نیز تصاویر متعددی در مورد بازتات داستان حضرت نوح ترسیم شده است و سینما نیز از داستان نوح استفاده کرده است و با قرائت‌های مختلف فیلم‌های مختلفی در مورد حضرت نوح ساخته شده است.

ابن عربی در کتاب فُصُوص الحکم خود یک فَصْ را به احوالات حضرت نوح اختصاص داده است. او در این بخش به بیان آیات قرآن در مورد نوح(ع) و تفسیر عرفانی از آنها پرداخته است.[۳۲] برخی معتقدند برخی از تاویل‌های ابن عربی در مورد داستان و زندگی حضرت نوح با برخی از گزاره‌های عقلی و کلامی تعارض دارند.[۳۳]

همچنین در بسیاری از شعرهای فارسی به ویژه شعر عرفانی داستان حضرت نوح(ع) مطرح شده است. مولوی در دیوان مثنوی معنوی ۴۹ بار از کلمه «نوح» استفاده کرده و به ذکر داستان و تمثیلات حضرت نوح (ع) پرداخته است‌؛ مانند:

همچنین حافظ شیرازی، یکی از مهمترین شاعران فارسی‌زبان، در دیوان خود در ۶ بیت به نام نوح (ع) اشاره کرده است از جمله [۳۵]

ابعاد مختلف داستان نوح همچون مقام و عمر وی، نوحه نوح، کشتی ساختن، سخریه کافران‌، طوفان نوح، و همچنین پسر نوح از جمله مهمترین موضوعاتی است که در شعر فارسی و مخصوصا در اشعار عرفانی به آنها پرداخته شده است.[۳۶] شاعرانی همچون سنانی، عطار نیشابوری، تأثیر تبریزی، سروش اصفهانی، خاقانی، جامی، نظیری نیشابوری، خواجو و سوزنی سمرقندی از جمله شاعرانی هستند که در اشعار و دیوان‌های خود به نوح(ع) اشاره کرده‌اند.[۳۷]

بر اساس گزارشی که دهخدا در کتاب امثال و حکم داده است ضرب‌المثل‌های متعددی با محوریت حضرت نوح(ع)، کشتی و طوفان نوح(ع) در ادبیات عامیانه فارسی وجود دارد. که برخی از آن آنها عبارتند از:

یکی از موضوعاتی که همواره مورد توجه هنرمندان ایرانی- اسلامی بوده، داستان حضرت نوح و کشتی او می‌باشد. از همین رو نگاره‌های متعددی از حضرت نوح و کشتی او توسط نگارگران ایرانی ترسیم شده است. [نیازمند منبع]البته در نقاشی‌های مسیحی نیز هنرمندان مسیحی به ترسیم نوح و واقعه طوفان پرداخته‌اند.[نیازمند منبع]

داستان حضرت نوح در فیلم و انیمیشن نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. فیلم‌ها و انیمیشن‌های متعددی با محوریت داستان نوح تولید شده است که از مشهورترین آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

فیلم‌های متعدد دیگر همچون « The Noah Interview» در سال ۱۹۹۹، «Noah’s Ark» در سال ۱۹۲۸ و انمیشن « Noah’s Ark » در سال ۲۰۰۷ نیز بخش دیگری از فیلم‌هایی هستند که با محوریت نوح (ع) ساخته شده‌اند.[۴۵]



نوح (ع)، اولین پیامبر از پیامبران اولو العزم است. او نخستین پیامبری است که در زمان او عذاب نازل ‌‌شد‌ه است. نوح حدود ۹۵۰ سال قومش را به یکتا پرستی دعوت کرد اما چون قومش به او ایمان نیاوردند خداوند آنها را به وسیله طوفان عذاب کرد. نوح به دستور و راهنمایی خداوند برای نجات مؤمنان و همچنین یک جفت از هر نوع حیوان از طوفان، کشتی ساخت. قرآن از نوح به عنوان اولین پیامبر صاحب شریعت و کتاب یاد کرده‌ است. در سوره‌های متعددی به نوح و داستان او اشاره شده است، یک سوره قرآن به نام اوست و به دلیل عمر بسیار طولانی، به شیخ الانبیاء مشهور است. برخی برای اثبات طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر نوح استناد کرده‌اند.

بنابر روایات اسلامی، نوح فرزند نهم از نسل آدم است. او از نسل لَامک فرزند مَتُّوشَلْخ(مَنُّوشَلْخ)، فرزند ادریس، فرزند یَرْد، فرزند مَهْلَاییل، فرزند قَیْنَن، فرزند أنُوش بن شیث، فرزند آدم است.[۱] در مورد زمان تولد او اختلاف است؛ در برخی از منابع تولد او همزمان با درگذشت حضرت آدم(ع) عنوان شده است.[۲] به عقیده برخی محل زندگی و تولد او بین‌النهرین و شهر کوفه بوده است.[۳]

نام اصلی نوح روشن نیست و در منابع مختلف، «عبدالغفار»، «عبدالملک» و «عبدالعلی» آمده است.[۴] گریه و نوحه‌ نوح برای خودش و در روایتی دیگر، گریه و نوحه‌‌ ۵۰۰ ساله‌اش برای نجات و هدایت قومش، علت نامگذاری او به نوح دانسته شده است.[۵]

قرآن کریم و بسیاری از روایات به فرزندان حضرت نوح(ع) قبل از طوفان اشاره کرده‌اند این در حالی است که برخی تولد فرزندان نوح(ع) را مربوط به بعد از طوفان دانسته‌اند.[۶] نوح(ع) چهار فرزند داشت که نام آنها سام، حام، یافث و کنعان بود. از میان آنها به غیر از کنعان، همه فرزندان به نوح ایمان آورده و همراه او در کشتی بودند. کنعان بنا بر منابع اسلامی به پدر خود ایمان نیاورده و غرق شد.[۷] به گزارش روایات، نسل حضرت نوح (ع) از طریق سام ادامه یافته‌است.[۸]

تاریخ وفات حضرت نوح مشخص نیست مدت زمان عمر او بعد از طوفان از ۷۰ سال تا ۶۰۰ سال نقل شده است.[۹]
داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

درباره محل دفن حضرت نوح، چندین محل ذکر شده است:

حضرت نوح بعد از حضرت آدم، شیث و ادریس، چهارمین پیامبر دانسته شده است.[۱۲] وی همچنین بر اساس آنچه در آیه هفتم سوره احزاب و آیه ۱۳ سوره شوری آمده، اولین پیامبر اولوالعزم می‌باشد. بسیاری از مفسران معتقدند که پنج پیامبر مذکور در این دو آیه، مقام رفیعی دارند؛ چرا که آنان پیامبران اولوالعزم، صاحب شریعت و کتاب هستند.[۱۳]

در مورد زمان مبعوث شدن نوح نیز اختلاف است.[۱۴]بنابر آیات قرآن کریم، نوح (ع) در طول مدت پیامبری خود قبل از طوفان، قوم خود را به پرستش خدای یکتا دعوت می‌کرد.[۱۵] بر اساس آیه ۲۳ سوره نوح، قوم نوح، بت‌هایی با نام‌های «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» را می‌پرستیدند.[۱۶] نوح برای هدایت قومش تلاش زیادی کرد اما در نهایت تعداد کمی به او ایمان آوردند.[۱۷]

به نظر اکثر علمای شیعه و بر اساس روایات اهل بیت (ع) دعوت و پیامبری نوح جهانی بوده است.[۱۸] با این حال برخی از علمای اهل سنت معتقدند که دعوت نوح جهانی نبوده و فقط برای قوم خود یعنی قوم کلده و آشور که در فلسطین، شامات و عراق سکونت داشتند، مبعوث شده بود.[۱۹]

علامه طباطبایی در تفسیر آیات ۱۹ تا ۳۵ سوره هود با بیان برخی از انذارهای حضرت نوح(مانند انذار از شرک و بت پرستی) و همچنین دلایل مشرکان برای رد دعوت او (مانند بشر بودن پیامبر مانند آنها، اتهام دروغگویی به پیامبر) و پاسخ‌های او (عدم دریافت مال و پول در ازاء هدایت و پیامبری)، به مشابهت و همانندی انذارها و احتجاجات نوح (ع) با قوم خود، با انذارها و احتجاجات پیغمبر اسلام (ص) با مشركین زمان خود اشاره کرده است. او معتقد است چون حجت‌ها و انذارهای این دو پیامبر یکی بود، خداوند در قرآن کریم داستان پیامبر و اتهاماتی که مشرکان مکه به او می‌زدند را عطف به داستان حضرت نوح مطرح کرده است. [۲۰] این مشابهت و همانندی را مفسران و پژوهشگران دیگر نیز تایید کرده‌اند.[۲۱]

قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره عنکبوت، مدت زندگی حضرت نوح قبل از طوفان را ۹۵۰ سال دانسته و چون سخنی از کل عمر نوح به میان نیامده‌، در خصوص سن او اختلاف است.[۲۲] مدت عمر نوح به عنوان شیخ‌الانبیاء از ۹۳۰ سال تا ۲۵۰۰ سال در منابع تاریخ از جمله تورات مطرح شده است. در مورد اتفاقات دیگری زندگی نوح مانند زمان مبعوث شدن، مدت زمانی زندگی او بعد از طوفان و … همچون مدت زمان عمر او اختلاف فراوانی وجود دارد. .[۲۳]

نعمت الله جزایری معتقد است که بنابر بیشتر اخبار معتبر شیعه، عمر نوح (ع) ۲۵۰۰ سال بوده است.[۲۴] علامه طباطبایی نیز عنوان کرده است که بر اساس آیات و همچنین نص صریح قرآن مبنی بر ۹۵۰ سال پیامبری حضرت نوح(ع) قبل از طوفان، نوح عمر بسیار طولانی داشته است و این عمر بر خلاف آنچه دیگران عنوان کرده‌اند، نه معجزه بوده و نه مقدار سال و زمان آنها با زمان حال فرق داشته است. او ادامه می‌دهد، عمر نوح به صورت طبیعی عمری طولانی بوده است و تاکنون هیچ دلیلی مبنی بر عدم امکان تحقق عمر طولانی ارائه نشده است.[۲۵]

عمر طولانی، تاخیر افتادن گشایش و فرج مومنان، از بین رفتن همه کافران و جهانی بودن دعوت از جمله شباهت‌هایی است که در برخی از روایات میان امام زمان(ع) و حضرت نوح بیان شده است.[۲۶] برخی نیز برای طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر حضرت نوح اشاره کرده‌اند.[۲۷]

حضرت نوح یکی از ۲۶ پیامبری است که نام او در قرآن کریم آمده است.[۲۸] نام او عنوان یکی از سوره‌های قرآن کریم است و علاوه بر آن، ۴۳ مرتبه در ۲۸ سوره قرآن کریم ذکر شده است. در قرآن کریم فقط به کلیاتی از داستان حضرت نوح اشاره شده و جزئیات زندگی او نیامده است.

فراوانی ذکر نام نوح(ع) در قرآن کریم در جدول زیر آمده است:

داستان نوح در بعضی از سوره‌ها به‌طور اجمال و در برخی دیگر مفصل آمده است. داستان او در سوره اعراف، آیات ۵۹ تا ۶۹، سوره هود، آیات ۲۵ تا ۴۹، سوره مؤمنون، آیات ۲۳ تا ۳۰، سوره شعرا، آیات ۱۰۵ تا ۱۲۲، سوره قمر، آیات ۹ تا ۱۷ و سوره نوح به صورت تفصیلی آمده است. محتوای کلی بخش‌های مختلف قرآن کریم که داستان حضرت نوح در آنها بیان شده، به شرح ذیل است:

در روایات شیعی، ویژگی‌های اخلاقیی برای نوح ذکر شده است؛ از جمله اینکه او بنده‌ای شاکر بود، و هر گاه لباسی می‌پوشید یا خوراکی می‌خورد و یا آبی می‌نوشید خدای متعال را حمد و سپاس می‌گفت. از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که نوح در هر صبح و شام می‌گفت: «خداوندا تو را گواه می‌گیرم که در هر صبح و شام هر نعمتی که در دین یا دنیای من وجود دارد، از ناحیۀ توست، تو یگانه‌ای و شریکی نداری، حمد و سپاس از آن توست، تا آنجا که از من راضی شوی».[۳۰]

همچنین در روایات بسیاری نقل شده است که با وجود عمر طولانی نوح(ع) و معروف بودن او به شیخ الانبیاء، وقتی ملک الموت برای قبض روح وی رفت، حضرت نوح که در آفتاب نشسته بود از او اجازه خواست تا از آفتاب به سایه برود. ملک الموت از او پرسید دنیا را چگونه یافتی و نوح(ع) پاسخ داد آنچه در این دنیا بر من گذشت مانند این بود که از آفتاب به سایه بروم.[۳۱]

داستان دعوت و طوفان حضرت نوح در بخش‌های مختلف فرهنگ و هنر تاثیر مستقیم داشته است. در عرفان و سپس ادبیات عرفانی بسیاری از عرفا و شاعران بزرگ به تشریح داستان نوح پرداخته‌اند. در نگارگری اسلامی نیز تصاویر متعددی در مورد بازتات داستان حضرت نوح ترسیم شده است و سینما نیز از داستان نوح استفاده کرده است و با قرائت‌های مختلف فیلم‌های مختلفی در مورد حضرت نوح ساخته شده است.

ابن عربی در کتاب فُصُوص الحکم خود یک فَصْ را به احوالات حضرت نوح اختصاص داده است. او در این بخش به بیان آیات قرآن در مورد نوح(ع) و تفسیر عرفانی از آنها پرداخته است.[۳۲] برخی معتقدند برخی از تاویل‌های ابن عربی در مورد داستان و زندگی حضرت نوح با برخی از گزاره‌های عقلی و کلامی تعارض دارند.[۳۳]

همچنین در بسیاری از شعرهای فارسی به ویژه شعر عرفانی داستان حضرت نوح(ع) مطرح شده است. مولوی در دیوان مثنوی معنوی ۴۹ بار از کلمه «نوح» استفاده کرده و به ذکر داستان و تمثیلات حضرت نوح (ع) پرداخته است‌؛ مانند:

همچنین حافظ شیرازی، یکی از مهمترین شاعران فارسی‌زبان، در دیوان خود در ۶ بیت به نام نوح (ع) اشاره کرده است از جمله [۳۵]

ابعاد مختلف داستان نوح همچون مقام و عمر وی، نوحه نوح، کشتی ساختن، سخریه کافران‌، طوفان نوح، و همچنین پسر نوح از جمله مهمترین موضوعاتی است که در شعر فارسی و مخصوصا در اشعار عرفانی به آنها پرداخته شده است.[۳۶] شاعرانی همچون سنانی، عطار نیشابوری، تأثیر تبریزی، سروش اصفهانی، خاقانی، جامی، نظیری نیشابوری، خواجو و سوزنی سمرقندی از جمله شاعرانی هستند که در اشعار و دیوان‌های خود به نوح(ع) اشاره کرده‌اند.[۳۷]

بر اساس گزارشی که دهخدا در کتاب امثال و حکم داده است ضرب‌المثل‌های متعددی با محوریت حضرت نوح(ع)، کشتی و طوفان نوح(ع) در ادبیات عامیانه فارسی وجود دارد. که برخی از آن آنها عبارتند از:

یکی از موضوعاتی که همواره مورد توجه هنرمندان ایرانی- اسلامی بوده، داستان حضرت نوح و کشتی او می‌باشد. از همین رو نگاره‌های متعددی از حضرت نوح و کشتی او توسط نگارگران ایرانی ترسیم شده است. [نیازمند منبع]البته در نقاشی‌های مسیحی نیز هنرمندان مسیحی به ترسیم نوح و واقعه طوفان پرداخته‌اند.[نیازمند منبع]

داستان حضرت نوح در فیلم و انیمیشن نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. فیلم‌ها و انیمیشن‌های متعددی با محوریت داستان نوح تولید شده است که از مشهورترین آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

فیلم‌های متعدد دیگر همچون « The Noah Interview» در سال ۱۹۹۹، «Noah’s Ark» در سال ۱۹۲۸ و انمیشن « Noah’s Ark » در سال ۲۰۰۷ نیز بخش دیگری از فیلم‌هایی هستند که با محوریت نوح (ع) ساخته شده‌اند.[۴۵]



نوح (ع)، اولین پیامبر از پیامبران اولو العزم است. او نخستین پیامبری است که در زمان او عذاب نازل ‌‌شد‌ه است. نوح حدود ۹۵۰ سال قومش را به یکتا پرستی دعوت کرد اما چون قومش به او ایمان نیاوردند خداوند آنها را به وسیله طوفان عذاب کرد. نوح به دستور و راهنمایی خداوند برای نجات مؤمنان و همچنین یک جفت از هر نوع حیوان از طوفان، کشتی ساخت. قرآن از نوح به عنوان اولین پیامبر صاحب شریعت و کتاب یاد کرده‌ است. در سوره‌های متعددی به نوح و داستان او اشاره شده است، یک سوره قرآن به نام اوست و به دلیل عمر بسیار طولانی، به شیخ الانبیاء مشهور است. برخی برای اثبات طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر نوح استناد کرده‌اند.

بنابر روایات اسلامی، نوح فرزند نهم از نسل آدم است. او از نسل لَامک فرزند مَتُّوشَلْخ(مَنُّوشَلْخ)، فرزند ادریس، فرزند یَرْد، فرزند مَهْلَاییل، فرزند قَیْنَن، فرزند أنُوش بن شیث، فرزند آدم است.[۱] در مورد زمان تولد او اختلاف است؛ در برخی از منابع تولد او همزمان با درگذشت حضرت آدم(ع) عنوان شده است.[۲] به عقیده برخی محل زندگی و تولد او بین‌النهرین و شهر کوفه بوده است.[۳]

نام اصلی نوح روشن نیست و در منابع مختلف، «عبدالغفار»، «عبدالملک» و «عبدالعلی» آمده است.[۴] گریه و نوحه‌ نوح برای خودش و در روایتی دیگر، گریه و نوحه‌‌ ۵۰۰ ساله‌اش برای نجات و هدایت قومش، علت نامگذاری او به نوح دانسته شده است.[۵]

قرآن کریم و بسیاری از روایات به فرزندان حضرت نوح(ع) قبل از طوفان اشاره کرده‌اند این در حالی است که برخی تولد فرزندان نوح(ع) را مربوط به بعد از طوفان دانسته‌اند.[۶] نوح(ع) چهار فرزند داشت که نام آنها سام، حام، یافث و کنعان بود. از میان آنها به غیر از کنعان، همه فرزندان به نوح ایمان آورده و همراه او در کشتی بودند. کنعان بنا بر منابع اسلامی به پدر خود ایمان نیاورده و غرق شد.[۷] به گزارش روایات، نسل حضرت نوح (ع) از طریق سام ادامه یافته‌است.[۸]

تاریخ وفات حضرت نوح مشخص نیست مدت زمان عمر او بعد از طوفان از ۷۰ سال تا ۶۰۰ سال نقل شده است.[۹]
داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

درباره محل دفن حضرت نوح، چندین محل ذکر شده است:

حضرت نوح بعد از حضرت آدم، شیث و ادریس، چهارمین پیامبر دانسته شده است.[۱۲] وی همچنین بر اساس آنچه در آیه هفتم سوره احزاب و آیه ۱۳ سوره شوری آمده، اولین پیامبر اولوالعزم می‌باشد. بسیاری از مفسران معتقدند که پنج پیامبر مذکور در این دو آیه، مقام رفیعی دارند؛ چرا که آنان پیامبران اولوالعزم، صاحب شریعت و کتاب هستند.[۱۳]

در مورد زمان مبعوث شدن نوح نیز اختلاف است.[۱۴]بنابر آیات قرآن کریم، نوح (ع) در طول مدت پیامبری خود قبل از طوفان، قوم خود را به پرستش خدای یکتا دعوت می‌کرد.[۱۵] بر اساس آیه ۲۳ سوره نوح، قوم نوح، بت‌هایی با نام‌های «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» را می‌پرستیدند.[۱۶] نوح برای هدایت قومش تلاش زیادی کرد اما در نهایت تعداد کمی به او ایمان آوردند.[۱۷]

به نظر اکثر علمای شیعه و بر اساس روایات اهل بیت (ع) دعوت و پیامبری نوح جهانی بوده است.[۱۸] با این حال برخی از علمای اهل سنت معتقدند که دعوت نوح جهانی نبوده و فقط برای قوم خود یعنی قوم کلده و آشور که در فلسطین، شامات و عراق سکونت داشتند، مبعوث شده بود.[۱۹]

علامه طباطبایی در تفسیر آیات ۱۹ تا ۳۵ سوره هود با بیان برخی از انذارهای حضرت نوح(مانند انذار از شرک و بت پرستی) و همچنین دلایل مشرکان برای رد دعوت او (مانند بشر بودن پیامبر مانند آنها، اتهام دروغگویی به پیامبر) و پاسخ‌های او (عدم دریافت مال و پول در ازاء هدایت و پیامبری)، به مشابهت و همانندی انذارها و احتجاجات نوح (ع) با قوم خود، با انذارها و احتجاجات پیغمبر اسلام (ص) با مشركین زمان خود اشاره کرده است. او معتقد است چون حجت‌ها و انذارهای این دو پیامبر یکی بود، خداوند در قرآن کریم داستان پیامبر و اتهاماتی که مشرکان مکه به او می‌زدند را عطف به داستان حضرت نوح مطرح کرده است. [۲۰] این مشابهت و همانندی را مفسران و پژوهشگران دیگر نیز تایید کرده‌اند.[۲۱]

قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره عنکبوت، مدت زندگی حضرت نوح قبل از طوفان را ۹۵۰ سال دانسته و چون سخنی از کل عمر نوح به میان نیامده‌، در خصوص سن او اختلاف است.[۲۲] مدت عمر نوح به عنوان شیخ‌الانبیاء از ۹۳۰ سال تا ۲۵۰۰ سال در منابع تاریخ از جمله تورات مطرح شده است. در مورد اتفاقات دیگری زندگی نوح مانند زمان مبعوث شدن، مدت زمانی زندگی او بعد از طوفان و … همچون مدت زمان عمر او اختلاف فراوانی وجود دارد. .[۲۳]

نعمت الله جزایری معتقد است که بنابر بیشتر اخبار معتبر شیعه، عمر نوح (ع) ۲۵۰۰ سال بوده است.[۲۴] علامه طباطبایی نیز عنوان کرده است که بر اساس آیات و همچنین نص صریح قرآن مبنی بر ۹۵۰ سال پیامبری حضرت نوح(ع) قبل از طوفان، نوح عمر بسیار طولانی داشته است و این عمر بر خلاف آنچه دیگران عنوان کرده‌اند، نه معجزه بوده و نه مقدار سال و زمان آنها با زمان حال فرق داشته است. او ادامه می‌دهد، عمر نوح به صورت طبیعی عمری طولانی بوده است و تاکنون هیچ دلیلی مبنی بر عدم امکان تحقق عمر طولانی ارائه نشده است.[۲۵]

عمر طولانی، تاخیر افتادن گشایش و فرج مومنان، از بین رفتن همه کافران و جهانی بودن دعوت از جمله شباهت‌هایی است که در برخی از روایات میان امام زمان(ع) و حضرت نوح بیان شده است.[۲۶] برخی نیز برای طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر حضرت نوح اشاره کرده‌اند.[۲۷]

حضرت نوح یکی از ۲۶ پیامبری است که نام او در قرآن کریم آمده است.[۲۸] نام او عنوان یکی از سوره‌های قرآن کریم است و علاوه بر آن، ۴۳ مرتبه در ۲۸ سوره قرآن کریم ذکر شده است. در قرآن کریم فقط به کلیاتی از داستان حضرت نوح اشاره شده و جزئیات زندگی او نیامده است.

فراوانی ذکر نام نوح(ع) در قرآن کریم در جدول زیر آمده است:

داستان نوح در بعضی از سوره‌ها به‌طور اجمال و در برخی دیگر مفصل آمده است. داستان او در سوره اعراف، آیات ۵۹ تا ۶۹، سوره هود، آیات ۲۵ تا ۴۹، سوره مؤمنون، آیات ۲۳ تا ۳۰، سوره شعرا، آیات ۱۰۵ تا ۱۲۲، سوره قمر، آیات ۹ تا ۱۷ و سوره نوح به صورت تفصیلی آمده است. محتوای کلی بخش‌های مختلف قرآن کریم که داستان حضرت نوح در آنها بیان شده، به شرح ذیل است:

در روایات شیعی، ویژگی‌های اخلاقیی برای نوح ذکر شده است؛ از جمله اینکه او بنده‌ای شاکر بود، و هر گاه لباسی می‌پوشید یا خوراکی می‌خورد و یا آبی می‌نوشید خدای متعال را حمد و سپاس می‌گفت. از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که نوح در هر صبح و شام می‌گفت: «خداوندا تو را گواه می‌گیرم که در هر صبح و شام هر نعمتی که در دین یا دنیای من وجود دارد، از ناحیۀ توست، تو یگانه‌ای و شریکی نداری، حمد و سپاس از آن توست، تا آنجا که از من راضی شوی».[۳۰]

همچنین در روایات بسیاری نقل شده است که با وجود عمر طولانی نوح(ع) و معروف بودن او به شیخ الانبیاء، وقتی ملک الموت برای قبض روح وی رفت، حضرت نوح که در آفتاب نشسته بود از او اجازه خواست تا از آفتاب به سایه برود. ملک الموت از او پرسید دنیا را چگونه یافتی و نوح(ع) پاسخ داد آنچه در این دنیا بر من گذشت مانند این بود که از آفتاب به سایه بروم.[۳۱]

داستان دعوت و طوفان حضرت نوح در بخش‌های مختلف فرهنگ و هنر تاثیر مستقیم داشته است. در عرفان و سپس ادبیات عرفانی بسیاری از عرفا و شاعران بزرگ به تشریح داستان نوح پرداخته‌اند. در نگارگری اسلامی نیز تصاویر متعددی در مورد بازتات داستان حضرت نوح ترسیم شده است و سینما نیز از داستان نوح استفاده کرده است و با قرائت‌های مختلف فیلم‌های مختلفی در مورد حضرت نوح ساخته شده است.

ابن عربی در کتاب فُصُوص الحکم خود یک فَصْ را به احوالات حضرت نوح اختصاص داده است. او در این بخش به بیان آیات قرآن در مورد نوح(ع) و تفسیر عرفانی از آنها پرداخته است.[۳۲] برخی معتقدند برخی از تاویل‌های ابن عربی در مورد داستان و زندگی حضرت نوح با برخی از گزاره‌های عقلی و کلامی تعارض دارند.[۳۳]

همچنین در بسیاری از شعرهای فارسی به ویژه شعر عرفانی داستان حضرت نوح(ع) مطرح شده است. مولوی در دیوان مثنوی معنوی ۴۹ بار از کلمه «نوح» استفاده کرده و به ذکر داستان و تمثیلات حضرت نوح (ع) پرداخته است‌؛ مانند:

همچنین حافظ شیرازی، یکی از مهمترین شاعران فارسی‌زبان، در دیوان خود در ۶ بیت به نام نوح (ع) اشاره کرده است از جمله [۳۵]

ابعاد مختلف داستان نوح همچون مقام و عمر وی، نوحه نوح، کشتی ساختن، سخریه کافران‌، طوفان نوح، و همچنین پسر نوح از جمله مهمترین موضوعاتی است که در شعر فارسی و مخصوصا در اشعار عرفانی به آنها پرداخته شده است.[۳۶] شاعرانی همچون سنانی، عطار نیشابوری، تأثیر تبریزی، سروش اصفهانی، خاقانی، جامی، نظیری نیشابوری، خواجو و سوزنی سمرقندی از جمله شاعرانی هستند که در اشعار و دیوان‌های خود به نوح(ع) اشاره کرده‌اند.[۳۷]

بر اساس گزارشی که دهخدا در کتاب امثال و حکم داده است ضرب‌المثل‌های متعددی با محوریت حضرت نوح(ع)، کشتی و طوفان نوح(ع) در ادبیات عامیانه فارسی وجود دارد. که برخی از آن آنها عبارتند از:

یکی از موضوعاتی که همواره مورد توجه هنرمندان ایرانی- اسلامی بوده، داستان حضرت نوح و کشتی او می‌باشد. از همین رو نگاره‌های متعددی از حضرت نوح و کشتی او توسط نگارگران ایرانی ترسیم شده است. [نیازمند منبع]البته در نقاشی‌های مسیحی نیز هنرمندان مسیحی به ترسیم نوح و واقعه طوفان پرداخته‌اند.[نیازمند منبع]

داستان حضرت نوح در فیلم و انیمیشن نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. فیلم‌ها و انیمیشن‌های متعددی با محوریت داستان نوح تولید شده است که از مشهورترین آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

فیلم‌های متعدد دیگر همچون « The Noah Interview» در سال ۱۹۹۹، «Noah’s Ark» در سال ۱۹۲۸ و انمیشن « Noah’s Ark » در سال ۲۰۰۷ نیز بخش دیگری از فیلم‌هایی هستند که با محوریت نوح (ع) ساخته شده‌اند.[۴۵]



نوح (ع)، اولین پیامبر از پیامبران اولو العزم است. او نخستین پیامبری است که در زمان او عذاب نازل ‌‌شد‌ه است. نوح حدود ۹۵۰ سال قومش را به یکتا پرستی دعوت کرد اما چون قومش به او ایمان نیاوردند خداوند آنها را به وسیله طوفان عذاب کرد. نوح به دستور و راهنمایی خداوند برای نجات مؤمنان و همچنین یک جفت از هر نوع حیوان از طوفان، کشتی ساخت. قرآن از نوح به عنوان اولین پیامبر صاحب شریعت و کتاب یاد کرده‌ است. در سوره‌های متعددی به نوح و داستان او اشاره شده است، یک سوره قرآن به نام اوست و به دلیل عمر بسیار طولانی، به شیخ الانبیاء مشهور است. برخی برای اثبات طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر نوح استناد کرده‌اند.

بنابر روایات اسلامی، نوح فرزند نهم از نسل آدم است. او از نسل لَامک فرزند مَتُّوشَلْخ(مَنُّوشَلْخ)، فرزند ادریس، فرزند یَرْد، فرزند مَهْلَاییل، فرزند قَیْنَن، فرزند أنُوش بن شیث، فرزند آدم است.[۱] در مورد زمان تولد او اختلاف است؛ در برخی از منابع تولد او همزمان با درگذشت حضرت آدم(ع) عنوان شده است.[۲] به عقیده برخی محل زندگی و تولد او بین‌النهرین و شهر کوفه بوده است.[۳]

نام اصلی نوح روشن نیست و در منابع مختلف، «عبدالغفار»، «عبدالملک» و «عبدالعلی» آمده است.[۴] گریه و نوحه‌ نوح برای خودش و در روایتی دیگر، گریه و نوحه‌‌ ۵۰۰ ساله‌اش برای نجات و هدایت قومش، علت نامگذاری او به نوح دانسته شده است.[۵]

قرآن کریم و بسیاری از روایات به فرزندان حضرت نوح(ع) قبل از طوفان اشاره کرده‌اند این در حالی است که برخی تولد فرزندان نوح(ع) را مربوط به بعد از طوفان دانسته‌اند.[۶] نوح(ع) چهار فرزند داشت که نام آنها سام، حام، یافث و کنعان بود. از میان آنها به غیر از کنعان، همه فرزندان به نوح ایمان آورده و همراه او در کشتی بودند. کنعان بنا بر منابع اسلامی به پدر خود ایمان نیاورده و غرق شد.[۷] به گزارش روایات، نسل حضرت نوح (ع) از طریق سام ادامه یافته‌است.[۸]

تاریخ وفات حضرت نوح مشخص نیست مدت زمان عمر او بعد از طوفان از ۷۰ سال تا ۶۰۰ سال نقل شده است.[۹]
داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

درباره محل دفن حضرت نوح، چندین محل ذکر شده است:

حضرت نوح بعد از حضرت آدم، شیث و ادریس، چهارمین پیامبر دانسته شده است.[۱۲] وی همچنین بر اساس آنچه در آیه هفتم سوره احزاب و آیه ۱۳ سوره شوری آمده، اولین پیامبر اولوالعزم می‌باشد. بسیاری از مفسران معتقدند که پنج پیامبر مذکور در این دو آیه، مقام رفیعی دارند؛ چرا که آنان پیامبران اولوالعزم، صاحب شریعت و کتاب هستند.[۱۳]

در مورد زمان مبعوث شدن نوح نیز اختلاف است.[۱۴]بنابر آیات قرآن کریم، نوح (ع) در طول مدت پیامبری خود قبل از طوفان، قوم خود را به پرستش خدای یکتا دعوت می‌کرد.[۱۵] بر اساس آیه ۲۳ سوره نوح، قوم نوح، بت‌هایی با نام‌های «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» را می‌پرستیدند.[۱۶] نوح برای هدایت قومش تلاش زیادی کرد اما در نهایت تعداد کمی به او ایمان آوردند.[۱۷]

به نظر اکثر علمای شیعه و بر اساس روایات اهل بیت (ع) دعوت و پیامبری نوح جهانی بوده است.[۱۸] با این حال برخی از علمای اهل سنت معتقدند که دعوت نوح جهانی نبوده و فقط برای قوم خود یعنی قوم کلده و آشور که در فلسطین، شامات و عراق سکونت داشتند، مبعوث شده بود.[۱۹]

علامه طباطبایی در تفسیر آیات ۱۹ تا ۳۵ سوره هود با بیان برخی از انذارهای حضرت نوح(مانند انذار از شرک و بت پرستی) و همچنین دلایل مشرکان برای رد دعوت او (مانند بشر بودن پیامبر مانند آنها، اتهام دروغگویی به پیامبر) و پاسخ‌های او (عدم دریافت مال و پول در ازاء هدایت و پیامبری)، به مشابهت و همانندی انذارها و احتجاجات نوح (ع) با قوم خود، با انذارها و احتجاجات پیغمبر اسلام (ص) با مشركین زمان خود اشاره کرده است. او معتقد است چون حجت‌ها و انذارهای این دو پیامبر یکی بود، خداوند در قرآن کریم داستان پیامبر و اتهاماتی که مشرکان مکه به او می‌زدند را عطف به داستان حضرت نوح مطرح کرده است. [۲۰] این مشابهت و همانندی را مفسران و پژوهشگران دیگر نیز تایید کرده‌اند.[۲۱]

قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره عنکبوت، مدت زندگی حضرت نوح قبل از طوفان را ۹۵۰ سال دانسته و چون سخنی از کل عمر نوح به میان نیامده‌، در خصوص سن او اختلاف است.[۲۲] مدت عمر نوح به عنوان شیخ‌الانبیاء از ۹۳۰ سال تا ۲۵۰۰ سال در منابع تاریخ از جمله تورات مطرح شده است. در مورد اتفاقات دیگری زندگی نوح مانند زمان مبعوث شدن، مدت زمانی زندگی او بعد از طوفان و … همچون مدت زمان عمر او اختلاف فراوانی وجود دارد. .[۲۳]

نعمت الله جزایری معتقد است که بنابر بیشتر اخبار معتبر شیعه، عمر نوح (ع) ۲۵۰۰ سال بوده است.[۲۴] علامه طباطبایی نیز عنوان کرده است که بر اساس آیات و همچنین نص صریح قرآن مبنی بر ۹۵۰ سال پیامبری حضرت نوح(ع) قبل از طوفان، نوح عمر بسیار طولانی داشته است و این عمر بر خلاف آنچه دیگران عنوان کرده‌اند، نه معجزه بوده و نه مقدار سال و زمان آنها با زمان حال فرق داشته است. او ادامه می‌دهد، عمر نوح به صورت طبیعی عمری طولانی بوده است و تاکنون هیچ دلیلی مبنی بر عدم امکان تحقق عمر طولانی ارائه نشده است.[۲۵]

عمر طولانی، تاخیر افتادن گشایش و فرج مومنان، از بین رفتن همه کافران و جهانی بودن دعوت از جمله شباهت‌هایی است که در برخی از روایات میان امام زمان(ع) و حضرت نوح بیان شده است.[۲۶] برخی نیز برای طبیعی بودن عمر طولانی امام زمان(ع) به عمر حضرت نوح اشاره کرده‌اند.[۲۷]

حضرت نوح یکی از ۲۶ پیامبری است که نام او در قرآن کریم آمده است.[۲۸] نام او عنوان یکی از سوره‌های قرآن کریم است و علاوه بر آن، ۴۳ مرتبه در ۲۸ سوره قرآن کریم ذکر شده است. در قرآن کریم فقط به کلیاتی از داستان حضرت نوح اشاره شده و جزئیات زندگی او نیامده است.

فراوانی ذکر نام نوح(ع) در قرآن کریم در جدول زیر آمده است:

داستان نوح در بعضی از سوره‌ها به‌طور اجمال و در برخی دیگر مفصل آمده است. داستان او در سوره اعراف، آیات ۵۹ تا ۶۹، سوره هود، آیات ۲۵ تا ۴۹، سوره مؤمنون، آیات ۲۳ تا ۳۰، سوره شعرا، آیات ۱۰۵ تا ۱۲۲، سوره قمر، آیات ۹ تا ۱۷ و سوره نوح به صورت تفصیلی آمده است. محتوای کلی بخش‌های مختلف قرآن کریم که داستان حضرت نوح در آنها بیان شده، به شرح ذیل است:

در روایات شیعی، ویژگی‌های اخلاقیی برای نوح ذکر شده است؛ از جمله اینکه او بنده‌ای شاکر بود، و هر گاه لباسی می‌پوشید یا خوراکی می‌خورد و یا آبی می‌نوشید خدای متعال را حمد و سپاس می‌گفت. از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده که نوح در هر صبح و شام می‌گفت: «خداوندا تو را گواه می‌گیرم که در هر صبح و شام هر نعمتی که در دین یا دنیای من وجود دارد، از ناحیۀ توست، تو یگانه‌ای و شریکی نداری، حمد و سپاس از آن توست، تا آنجا که از من راضی شوی».[۳۰]

همچنین در روایات بسیاری نقل شده است که با وجود عمر طولانی نوح(ع) و معروف بودن او به شیخ الانبیاء، وقتی ملک الموت برای قبض روح وی رفت، حضرت نوح که در آفتاب نشسته بود از او اجازه خواست تا از آفتاب به سایه برود. ملک الموت از او پرسید دنیا را چگونه یافتی و نوح(ع) پاسخ داد آنچه در این دنیا بر من گذشت مانند این بود که از آفتاب به سایه بروم.[۳۱]

داستان دعوت و طوفان حضرت نوح در بخش‌های مختلف فرهنگ و هنر تاثیر مستقیم داشته است. در عرفان و سپس ادبیات عرفانی بسیاری از عرفا و شاعران بزرگ به تشریح داستان نوح پرداخته‌اند. در نگارگری اسلامی نیز تصاویر متعددی در مورد بازتات داستان حضرت نوح ترسیم شده است و سینما نیز از داستان نوح استفاده کرده است و با قرائت‌های مختلف فیلم‌های مختلفی در مورد حضرت نوح ساخته شده است.

ابن عربی در کتاب فُصُوص الحکم خود یک فَصْ را به احوالات حضرت نوح اختصاص داده است. او در این بخش به بیان آیات قرآن در مورد نوح(ع) و تفسیر عرفانی از آنها پرداخته است.[۳۲] برخی معتقدند برخی از تاویل‌های ابن عربی در مورد داستان و زندگی حضرت نوح با برخی از گزاره‌های عقلی و کلامی تعارض دارند.[۳۳]

همچنین در بسیاری از شعرهای فارسی به ویژه شعر عرفانی داستان حضرت نوح(ع) مطرح شده است. مولوی در دیوان مثنوی معنوی ۴۹ بار از کلمه «نوح» استفاده کرده و به ذکر داستان و تمثیلات حضرت نوح (ع) پرداخته است‌؛ مانند:

همچنین حافظ شیرازی، یکی از مهمترین شاعران فارسی‌زبان، در دیوان خود در ۶ بیت به نام نوح (ع) اشاره کرده است از جمله [۳۵]

ابعاد مختلف داستان نوح همچون مقام و عمر وی، نوحه نوح، کشتی ساختن، سخریه کافران‌، طوفان نوح، و همچنین پسر نوح از جمله مهمترین موضوعاتی است که در شعر فارسی و مخصوصا در اشعار عرفانی به آنها پرداخته شده است.[۳۶] شاعرانی همچون سنانی، عطار نیشابوری، تأثیر تبریزی، سروش اصفهانی، خاقانی، جامی، نظیری نیشابوری، خواجو و سوزنی سمرقندی از جمله شاعرانی هستند که در اشعار و دیوان‌های خود به نوح(ع) اشاره کرده‌اند.[۳۷]

بر اساس گزارشی که دهخدا در کتاب امثال و حکم داده است ضرب‌المثل‌های متعددی با محوریت حضرت نوح(ع)، کشتی و طوفان نوح(ع) در ادبیات عامیانه فارسی وجود دارد. که برخی از آن آنها عبارتند از:

یکی از موضوعاتی که همواره مورد توجه هنرمندان ایرانی- اسلامی بوده، داستان حضرت نوح و کشتی او می‌باشد. از همین رو نگاره‌های متعددی از حضرت نوح و کشتی او توسط نگارگران ایرانی ترسیم شده است. [نیازمند منبع]البته در نقاشی‌های مسیحی نیز هنرمندان مسیحی به ترسیم نوح و واقعه طوفان پرداخته‌اند.[نیازمند منبع]

داستان حضرت نوح در فیلم و انیمیشن نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. فیلم‌ها و انیمیشن‌های متعددی با محوریت داستان نوح تولید شده است که از مشهورترین آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

فیلم‌های متعدد دیگر همچون « The Noah Interview» در سال ۱۹۹۹، «Noah’s Ark» در سال ۱۹۲۸ و انمیشن « Noah’s Ark » در سال ۲۰۰۷ نیز بخش دیگری از فیلم‌هایی هستند که با محوریت نوح (ع) ساخته شده‌اند.[۴۵]



داستان کشتی حضرت نوح ع

۱۳۹۲/۱/۱۴


۳۸۲ بازدید

انتشار اینترنتی مطالب یا چاپ در نشریات دانشجویی با ذکر منبع موجب امتنان است.
نقل مطالب در دیگر نشریات با اطلاع این مجموعه و ذکر منبع بلامانع است.
برای چاپ در کتب، کسب اجازه کتبی الزامی است.
اداره مشاوره و پاسخ نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

وب سایت شخصی سید محمد مهدی عمادی –

داستان حضرت نوح علیه السلام در قرآن و تورات

متن زیر گزیده ای از تفسیر المیزان علامه طباطبایی، پیرامون داستان حضرت نوح (علیه السلام) در قرآن کریم است.

نام حضرت نوح (علیه السلام) بیش از چهل بار در قرآن کریم آمده و در آنها به قسمتى از داستان آن جناب اشاره شده، در بعضى موارد بطور اجمال و در برخى بطور تفصیل، لیکن در هیچ یک از آن موارد مانند داستان‏ نویسان که نام، نسب، دودمان، محل تولد، مسکن، شؤون زندگى، شغل، مدت عمر، تاریخ وفات، مدفن و سایر خصوصیات مربوط به زندگى شخصى صاحب داستان را متعرض مى ‏شوند به جزئیات آن جناب پرداخته نشده.

قرآن کریم کتاب هدایت است و از امور گذشتگان آنچه مایه سعادت مردم است متعرض مى ‏شود، و براى مردم شرح می دهد که حق صریح کدام است تا مردم همان را برنامه زندگى خود کنند.
علتش هم این است که قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا در آن به شرح زندگى فرد فرد مردم و اینکه چه کسى از نیکان و چه کسى از بدان بوده بپردازد.
بلکه قرآن کریم کتاب هدایت است و از امور گذشتگان آنچه مایه سعادت مردم است متعرض مى ‏شود، و براى مردم شرح می دهد که حق صریح کدام است تا مردم همان را برنامه زندگى خود کرده و در حیات دنیوى و اخروى رستگار گردند، و بسا می شود که به گوشه اى از قصص انبیاء و امت‏هاى آنان اشاره می کند تا مردم بفهمند سنت و روش خداى تعالى در سایر امتها چه بوده، تا اگر کسى هست که مشمول عنایت و موفق به کرامت است عبرت بگیرد، و کسى هم که چنین نیست آن سرگذشتها را بشنود تا حجت بر او تمام شود.داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

داستان نوح(علیه السلام) در قرآن‏
بعثت و رسالت نوح(علیه السلام)
بشر بعد از حضرت آدم (علیه السلام) به صورت یک امت ساده و بسیط زندگى مى ‏کرد و فطرت انسانیت خود را راهنماى زندگى خود داشت، تا آنکه رفته رفته روح استکبار در او پیدا شد و گسترده گشت، و در آخر، کارش به استعباد یکدیگر انجامید، بعضى بعض دیگر را تحت فرمان خود گرفتند و زیر دستان، ما فوق خود را رب خود پنداشتند و همین پندار، بذرى بود که کاشته شد، بذرى که هر زمان و در هر جا که کاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد کند، چیزى به جز دین وثنیت و اختلاف شدید طبقاتى یعنى استخدام ضعفا بوسیله اقویا و برده گرفتن و دوشیدن افراد ذلیل بوسیله قدرتمندان را به بار نمی آورد، آرى همه اختلافها و کشمکشها و خونریزیهاى بشر از آنجا آغاز گردید.
در زمان نوح (علیه السلام) فساد در زمین شایع گشت و مردم از دین توحید و از سنت‏ عدالت اجتماعى رویگردان شده و به پرستش بت‏ها روى آوردند، و خداى سبحان نام چند بت آن روز را که عبارت بودند از “ود”، “سواع”، “یغوث”، “یعوق” و”نسر” در سوره نوح ذکر کرده.
فاصله طبقاتى روز به روز بیشتر شد، و آنهایى که از نظر مال و اولاد قوی تر بودند حقوق ضعفاء را پایمال کردند و جباران، زیر دستان را به ضعف بیشتر کشانیده و طبق دلخواه خود بر آنان حکومت کردند.1 در این زمان بود که خداى تعالى نوح (علیه السلام) را مبعوث کرده و او را با کتاب و شریعتى به سوى آنان گسیل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دین توحید و ترک خدایان دروغین دعوتشان نموده مساوات را در بینشان برقرار سازد.2

دین و شریعت نوح(علیه السلام)
بطورى که از تمامى آیات مربوط به داستان نوح (علیه السلام) بر می آید آن جناب همواره قوم خود را به توحید خداى سبحان و ترک شرک دعوت می کرد، و بطورى که از دو سوره نوح و یونس، و سوره آل عمران آیه 19 بر می آید آنان را به اسلام می خواند، و بطورى که از سوره هود آیه 28 استفاده می شود از آنان می خواسته تا امر به معروف و نهى از منکر کنند، و نیز همانطور که از آیه 103 سوره نساء و آیه 8 سوره شورا بر می آید نماز خواندن را نیز از آنان می خواسته و بطورى که از آیه 151 و 152 سوره انعام بر می آید رعایت مساوات و عدالت را نیز از آنان می خواسته، و دعوتشان می کرده به اینکه به فواحش و منکرات نزدیک نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا کنند، و بطورى که از آیه 41 سوره هود بر می آید آن جناب اولین کسى بوده که مردم را دعوت می کرده به اینکه کارهاى مهم خود را با نام خداى تعالى آغاز کنند.
از آیات سوره هاى نوح و قمر و مؤمنون بر می آید که آن جناب قوم خود را دائما دعوت می کرده به اینکه به خداى تعالى و آیات او ایمان بیاورند و در این دعوت منتهاى جد و جهد را به خرج می داده و شب و روز و آشکارا و پنهان وادارشان می کرده به اینکه حق را بپذیرند، ولى قومش جز به عناد و تکبر خود نمی افزودند، هر قدر او دعوت خود را بیشتر می کرده آنان سرکشى و کفرشان را بیشتر می کردند و به جز اهل و اولادش و عده اندکى که از غیر آنان ایمان نیاوردند، بطورى که دیگر از ایمان آوردن‏ سایرین به کلى مایوس گردید در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شکایت برده و از او طلب نصرت کرد.

مدت زیستن نوح(علیه السلام) در میان قومش
از آیات سوره عنکبوت بر می آید که آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم، او را جز به استهزاء و مسخره کردن و نسبت جنون به او دادن عکس العملى از خود نشان ندادند، آنها وى را متهم می کردند به اینکه منظورش این است که به آقایى و سرورى بر ما دست یابد، تا آنکه در آخر از پروردگار خود یارى طلبید. و از آیات سوره هود استفاده می شود که بعد از این استنصار، خداى تعالى به وى وحى کرد که از قومش به جز آن چند نفرى که ایمان آورده اند احدى ایمان نمی آورد، و آن جناب را در باره قومش تسلیت گفت و دلگرمى داد، و بطورى که از آیات سوره نوح استفاده می شود نوح (علیه السلام) قوم خود را به هلاکت و نابودى نفرین کرد، و از خداى تعالى خواست تا زمین را از لوث وجود همه آنان پاک کرده و احدى از آنان را زنده نگذارد، و بطورى که از آیات سوره هود بر می آید خداى تعالى به آن جناب وحى کرد که زیر نظر ما و طبق وحى ما کشتى را بساز.

کشتى سازى نوح (علیه السلام)
از آیات سوره هود بر مى ‏آید که خداى تعالى به آن جناب دستور داد تا کشتى را با تایید و تسدید او بسازد، و آن جناب شروع به ساختن آن کرد، که مردم دسته دسته از محل کار آن جناب گذشته و او را مسخره می کردند، چون کشتى آب می خواهد، و کشتى سازى باید در لب دریا باشد، و آن جناب این کار را در بیابانى بدون آب انجام می داد، و همین باعث می شد که مردم او را مسخره کنند، و آن جناب در پاسخشان می فرمود اگر امروز شما ما را مسخره می کنید به زودى خواهید دید که ما شما را مسخره می کنیم و به زودى خواهید فهمید که کسى که دچار عذاب گردد خوار و ذلیل و بیچاره می شود، و عذابى که می آید عذابى است مقیم و غیر قابل زوال و نیز از دو سوره هود و مؤمنون بر می آید که خداى عز و جل براى نزول آن عذاب، علامتى قرار داده بود و آن این بوده که آب از تنورى بالا می زند.

نزول عذاب و آمدن طوفان
نوح (علیه السلام) هم چنان که از سوره هود و مؤمنون استفاده می شود مشغول ساختن کشتى بود تا اینکه آن را به اتمام رسانید و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد، و آن تنور شروع به جوشیدن کرد، در این هنگام خداوند متعال به آن جناب‏ وحى فرستاد که از هر حیوان یک جفت نر و ماده سوار کشتى کند و نیز اهل خود را به جز افرادى که مقدر شده بود هلاک شوند یعنى همسرش که خیانت کار بود و فرزندش که از سوار شدن امتناع ورزیده بود و نیز همه آنهایى که ایمان آورده بودند سوار کند.
و از سوره قمر بر می آید همین که آنها را سوار کرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ریزان باز کرد، و زمین را به صورت چشمه هایى جوشان بشکافت، آب بالا و پایین براى تحقق دادن امرى که مقدر شده بود دست به دست هم دادند.
و نیز از سوره هود استفاده می شود که رفته رفته آب زمین را فرا گرفت و بالا آمد و کشتى را از زمین کند، کشتى در موجى چون کوه هاى بلند سیر می کرد، و طوفان همه مردم روى زمین را فرا گرفت و همه را در حالى که ستمگر بودند هلاک کرد، و خداى تعالى به آن جناب دستور داده بود همین که در کشتى مستقر شدند خدا را در برابر این نعمت که از شر قوم ستمکار نجاتشان داد حمد بگویند و در پیاده شدن از او برکت بخواهند، و نوح (علیه السلام) گفت: “الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ” 3 و نیز گفت: “رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ”.4
بعضى گفته اند گیریم که قوم نوح به خاطر گناهانى که مرتکب شدند غرق گشتند در این میان گناه حیوانات روى زمین چه بوده است که همه گرفتار طغیان آب شدند؟.
این از بى ‏پایه ‏ترین اعتراضها است، چون هر هلاکتى هر چند عمومى باشد عقوبت و انتقام نیست، زیرا بسیار است حوادث عمومى که در یک لحظه و یا زمانى کوتاه هزاران هزار انسان و حیوان را در کام مرگ مى ‏برد و این حوادث که یا زلزله است و یا طوفان و یا وبا و یا طاعون، حوادثى نادر نیست بلکه بسیار اتفاق افتاده و مى ‏افتد و این خداى سبحان است که در مخلوقات خود هر حکمى بخواهد مى ‏راند.

پایان یافتن داستان و پیاده شدن نوح و همراهانش به زمین
بعد از آنکه طوفان به دلیل آیه 77 سوره صافات عالم‏ گیر شده و مردم روى زمین همه غرق شدند، خداى تعالى به زمین فرمان داد تا آب خود را ببلعد، و به آسمان نیز فرمان داد تا از باریدن بایستد، آب از ظاهر زمین کاسته شد، و کشتى بر بالاى کوه جودى قرار گرفت و فرمان “وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ‏- دورى باد بر علیه ستمکاران” صادر شد، آن گاه خداى تعالى به نوح وحى کرد که: اى نوح! از کشتى پایین آى و با سلامى از ناحیه ما و برکاتى بر تو و امت‏هایى که با تواند پیاده شو، که بعد از این طوفان، دیگر هیچگاه دچار طوفانى عالم‏ گیر نخواهند شد. چیزى که هست بعضى از این نجات یافتگان امت‏هایى هستند که خدا در دنیا از متاع‏هاى زندگى دنیا برخوردارشان می کند، و سپس عذابى دردناک آنان را فرا می گیرد، پس نوح و همراهان او از کشتى خارج شده و در زمین قرار گرفتند و خدا را به توحید و اسلام پرستیدند، و زمین را به ارث دست به دست به ذریه هاى خود سپردند، و خداى سبحان تنها ذریه نوح را باقى گذاشت.5

داستان پسر غرق شده نوح(علیه السلام)
نوح (علیه السلام) هنگامى که سوار کشتى می شد دید که یکى از پسرانش سوار نشده، و علتش این بوده که به وعده پدرش مبنى بر اینکه هر کس از سوار شدن تخلف کند غرق خواهد شد ایمان نداشته، وقتى چشم نوح به او افتاد که در کنارى ایستاده، صدا زد که اى پسرم بیا با ما سوار شو و با کافران مباش. پسر دعوت پدر را اینطور رد کرد که من به زودى به یکى از کوه ها پناه می برم تا مرا از خطر آب حفظ کند. نوح (علیه السلام) گفت: امروز هیچ چیزى نمی تواند احدى را از عذاب الهى حفظ کند مگر کسى را که خدا به او رحم کرده باشد، که منظورش همان کسانى است که سوار کشتى بودند- پسر نوح به این پاسخ پدر توجهى نکرد، و چیزى نگذشت که موج، بین پدر و پسر حائل شده و پسر جزء غرق شدگان گردید.
نوح (علیه السلام) هیچ احتمال نمی داد که پسر در باطن دلش کفر پنهان کرده باشد و تا کنون اگر اظهار اسلام می کرده از باب نفاق بوده باشد، بر خلاف همسرش که نوح از کفر او خبر داشته، و بطور قطع اگر پسرش را نیز مانند همسرش کافر می دانسته هرگز تقاضاى نجات او را نمی کرده، براى اینکه این خود نوح (علیه السلام) بود که از خداى عز و جل درخواست کرد تا دیارى از کفار را زنده نگذارد، و بنا بر حکایت قرآن کریم گفته بود: “رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً”.6
و نیز خود او بوده که به حکایت قرآن در دعایش گفته بود: “فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ”.7
و چگونه ممکن است خود او با آگاهى از کفر باطنى پسرش مع ذلک نجات او را از خدا بخواهد؟ با اینکه قبلا فرمان خداى تعالى را شنیده بود که فرمود: “وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ”.8.
نوح (علیه السلام) با حائل شدن موج بین او و فرزندش و در حالى که بى خبر از کفر باطنى پسرش بود دچار اندوهى شدید شد، و پروردگار خود را چنین نداء کرد که: “رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ” پروردگارا این پسر من از اهل من است و وعده تو، به اینکه اهل مرا نجات دهى حق است و تو احکم الحاکمینى یعنى حکمت از حکم هر حاکم دیگرى متقن ‏تر است، و تو در قضایى که مى ‏رانى جور و ستم نمی کنى و حکمت ناشى از جهل به مصالح واقعى نیست، بنا بر این لطف کن و به من خبر ده که واقعیت فرزند من چیست و با اینکه او اهل من است چرا مستوجب عقاب شده است؟
در اینجا عنایت الهى شامل حال نوح شد، و نگذاشت بطور صریح درخواست نجات فرزند خود را کند،- و یا به عبارت دیگر درخواستى کند که به واقعیت آن علمى ندارد- خداى تعالى در پاسخش به وى وحى فرستاد که اى نوح پسر تو اهل تو نیست، او عمل غیر صالحى است، پس زنهار که مبادا با من در باره نجات او روبرو شوى و درخواست نجات او را بکنى، که اگر چنین درخواستى کنى درخواستى کرده اى که به واقعیت آن آگاهى ندارى و من تو را پند می دهم که مبادا از جاهلان باشى.
بعد از این وحى، نوح (علیه السلام) از واقع امر آگاه شد و به پروردگارش ملتجى گشت که: پروردگارا من پناه می برم به تو از اینکه از تو چیزى بخواهم که علمى به واقعیت آن ندارم، و از تو درخواست می کنم که عنایت شامل حالم بشود و با مغفرتت مرا بپوشانى، و با رحمتت بر من عطوفت کنى، که اگر غیر این کنى از زیانکاران خواهم شد.

داستان نوح(علیه السلام) در تورات فعلی
در تورات در” اصحاح ششم از سفر تکوین” در باره آن جناب چنین آمده که وقتى مردم در روى زمین زاد و ولد را شروع کردند و دخترانى برایشان پیدا شد، پسران خدا- که منظور پیغمبران هستند- دیدند دختران مردم زیبایند لا جرم از آن دختران هر چه را اختیار می کردند همسر خود می ساختند.
رب- یعنى خداى تعالى- گفت روح من در انسان دائما داورى نخواهد کرد زیرا که او نیز بشر است- آزاد است و اراده دارد- و روزگار او به صد و بیست سال رسیده بود، و در زمین طاغوتها در آن ایام بودند- هم چنان که بعد از آن نیز بوده اند- چون فرزندان خدا (انبیاء) داخل بر دختران مردم شدند و دختران براى آنان اولاد آوردند، و جبارانى پدید آمد که از همان روزگاران نخستین اسم داشتند.
و چون رب دید شر انسان در زمین زیاد شد و تمامى خاطرات فکرى قلب بشر همه روزه‏ شر شد، رب غصه‏ دار شد که دید عمل انسان در زمین اینطور شده، و در قلب خود تاسف خورد، به ناچار فرمان داد که جنس این بشر را که من آفریده ام از روى زمین محو کنید، هم انسان را و هم همه چهارپایان و جنبندگان و مرغان هوا را، براى اینکه من از اعمالى که آنها کردند محزون شدم، و اما نوح، نعمت را در چشم رب بدید.
اینها همه فرزندان نوحند، و نوح مردى نیکوکار و در میان اقران و نزدیکان خود مردى کامل بود و با خدا سیر می کرد، و براى او سه فرزند متولد شد به نامهاى” سام”،” حام”، و “یافث”، و زمین در پیش روى خدا فاسد شده و پر از ظلم گردید، و خدا زمین را دید که فاسد شده، زیرا هر فردى از افراد بشر طریقه اش در زمین فاسد شد.
آن گاه خدا به نوح فرمود که عمر کل بشریت بسر آمده و دارم می بینم که به زودى نابود می شوند، براى اینکه زمین از رفتار آنان پر از ظلم شده، و من نابود کننده آنان و نابود کننده زمینم، تو براى خودت از چوب” جفر” سفینه اى بساز و در آن کشتى خانه هایى جدا جدا بساز، و از داخل و خارج، آن را قیرمالى کن، و آن را بدین منوال می سازى که طولش سیصد ذراع، عرضش پنجاه ذراع و بلندیش سى ذراع باشد، و براى آن پنجره اى به بلندى یک ذراع قرار می دهى، و درب ورودى آن را که می سازى در دو سمت آن مسکن‏هایى روى هم، یعنى به صورت سه طبقه بالا و پایین و متوسط درست مى ‏کنى، که اینک من دارم طوفان آب بر روى زمین را مى ‏آورم، تا تمامى اهل زمین و هر جسد داراى روح و حیات را که در زیر آسمان است هلاک کنم، همه جانداران روى زمین می میرند، ولى من عهدم را با تو استوار می دارم، تو و فرزندان و همسرت و همسر فرزندانت داخل کشتى مى ‏شوید، و از هر جاندار صاحب جسد یک جفت داخل کشتى می کنى تا نسل آنها از بین نرود، و باید این یک جفت نر و ماده باشند، از مرغان ماده اش از جنس نرش باشد، از چهارپایان نیز همجنس باشد، از تمامى جنبندگان زمین همه همجنس باشند، خود این جنبندگان نزد تو می آیند تا نسلشان باقى بماند، و تو نیز براى خودت از هر طعام خوردنى فراهم بیاور و در کشتى نزد خود جمع کن تا هم طعام تو باشد و هم طعام آن جانداران، نوح بر حسب دستورى که خداى تعالى داده بود عمل کرد.

و در اصحاح هفتم از سفر تکوین می گوید، رب به نوح گفت: تو و همه فرزندانت داخل کشتى شوید، زیرا من تو را از میان نسل موجود بشر مردى نیکوکار دیدم، و از همه چهارپایانى که پاک هستند را هفت تا هفت تا به صورت نر و ماده نزد خود نگه دار، و از آنهایى که ناپاکند تنها دو به دو نگه دار، که آنها نیز باید نر و ماده باشند، از مرغان نیز هفت‏ تا هفت ‏تا به صورت نر و ماده پیش خود ببر تا نسل آنها در روى زمین باقى بماند زیرا که من نیز بعد از هفت روز دیگر، چهل روز و چهل شب بر زمین می بارانم، و در روى زمین هر موجود استوارى که ساخته ام را محو می کنم، نوح بر حسب آنچه خدا امر کرده بود عمل کرد.
بعد از آنکه نوح به سن ششصد سالگى رسید طوفان زمین را فرا گرفت و نوه و فرزندان و همسر خودش و همسران پسرانش از روى آب طوفان داخل کشتى شدند، هر جنبنده اى هم که در زمین بود- چه پاکش و چه ناپاکش- همانطور که خدا به نوح فرمان داده بود به صورت نر و ماده و دو تا دو تا داخل کشتى شدند.
و بعد از هفت روز چنین شد که آبهاى طوفان، زمین را فرا گرفت، و این حادثه در ششصدمین سال عمر نوح و در روز هفدهم ماه دوم بود و در آن روز همه چشمه هاى وسیع و بزرگ جوشیدن گرفت و طاقهاى آسمان باز شد، و چهل روز و چهل شب باران ببارید، و در همان روز، نوح و همسرش و فرزندانش “سام” و “حام” و “یافث” با همسرانشان داخل در کشتى شدند، و تمامى مرغان با ماده هاى همجنس خود، و همه پرندگان کوچک داراى بال داخل بر نوح در درون کشتى شدند، و از هر جاندار داراى جسد جفت جفت به درون کشتى در آمدند، و از هر جنبنده داراى جسد که وارد می شدند نر و ماده وارد می شدند، همانطور که خدا دستور داده بود، آن گاه خدا درب کشتى را بر نوح بست.
و طوفان چهل روز در زمین ادامه داشت، آب بى اندازه زیاد شد، کشتى آن قدر بالا رفت که بر بالاى همه زمین قرار گرفت و روى آبها حرکت می کرد، آب جدا زیاد و عظیم بود حتى تمامى کوه هاى بلندى که در زیر آسمان بود پانزده ذراع زیر آب فرو رفتند، باز آب رو به فزونى داشت، بطورى که دیگر اثرى از کوه ها باقى نماند، در نتیجه تمامى جانداران صاحب جسد از مرغان و چهار پایان و وحشی ها و تمامى خزندگانى که روى زمین می خزیدند و تمامى مردم و تمامى موجوداتى که بویى از روح حیات را در دماغ داشتند همه مردند، البته آنهایى که در خشکى زندگى می کردند، و خدا تمامى موجوداتى که بر روى زمین استوار بود از بین برد، چه انسانها و چه چهار پایان و چه حشرات و چه مرغان، همگى از روى زمین محو شدند تنها نوح و همراهانش در کشتى باقى ماندند، و باز آب هم چنان تا مدت صد و پنجاه روز رو به فزونى داشت.

تورات، سپس در “اصحاح هشتم از سفر تکوین” می گوید: خدا به یاد نوح و همه وحوش و چهار پایانى که در کشتى با او بودند افتاد، و بادى را بر زمین عبور داد که در نتیجه آبها آرام گرفتند و جلو چشمه هاى زمین و درهاى آسمان گرفته شد، آسمان دیگر نبارید و آبهایى که از زمین جوشیده بود به تدریج به زمین برگشت، و بعد از صد و پنجاه روز آب کاهش یافت و کشتی در روز هفدهم در ماه هفتم بر بالاى جبال آرارات مستقر گردید، و آب تا ماه دهم، همه روزه فرو می نشست تا اینکه در دهه اول آن ماه قله هاى کوه ها سر از آب در آورد.
و بعد از چهل روز چنین شد که نوح پنجره اى را که براى کشتى درست کرده بود باز کرد، و کلاغ را از درون کشتى رها ساخت، کلاغ همه جا سرگردان بال می زد و به نزد نوح برنگشت تا آنکه زمین به کلى خشک شد و آب در آن فرو رفت بعد از کلاغ کبوتر را رها ساخت تا ببیند آیا آب در روى زمین کم شده یا نه، و چون کبوتر جاى خشکى نیافت تا منزل کند به ناچار به نزد نوح و به کشتى برگشت چون آب هنوز همه روى زمین را پوشانده بود، نوح دست خود را دراز کرد و کبوتر را گرفته به نزد خود در داخل کشتى برد. و باز هفت روز دیگر در کشتى درنگ کرده مجددا کبوتر را از داخل کشتى رها ساخت، کبوتر هنگام عصر نزد نوح برگشت، در حالى که یک برگ سبز زیتون به منقار داشت، نوح فهمید که آب از روى زمین فروکش کرده و کم شده است هفت روز دیگر مکث کرد، باز کبوتر را رها ساخت این دفعه دیگر به نزد نوح برنگشت.
و در اول ماه ششصد و یکمین سال از عمر نوح بود که آب به کلى فرو رفته و نوح پرده کشتى را برداشت و چشمش به زمین افتاد و دید که آب به کلى فرو رفته، و در روز بیست و هفتم ماه دوم بود که زمین خشک شد.
آن گاه خداى تعالى با نوح چنین گفتگو کرد که اى نوح! تو و همسر و فرزندانت و همسران ایشان از کشتى خارج شوید و همه حیواناتى که صاحب جسد هستند و در کشتى با تو بودند و همه جنبندگانى که در زمین حرکت می کنند را از کشتى خارج کن، و در زمین توالد و تناسل را براه بینداز، و عده انسانها را زیاد کن، نوح و فرزندانش و همسر خود و همسر فرزندانش و همه حیوانات و جنبندگان و همه مرغان با همجنس و همنوع خود از کشتى خارج شدند.
و نوح قربانگاهى براى رب بنا کرد، و از هر چهار پا و پرنده پاک یکى بگرفت، آن گاه سوختنی ها، یعنى هیزمها را به بالاى قربانگاه برد، رب چون این را دید نسیم رضایت را وزانید در قلب خودش با خود گفت دیگر هرگز زمین را به خاطر انسان لعنت نمی کنم و به صرف تصور اینکه قلب انسان از روزى که پدید آمده شریر بوده تمامى جانداران زمین را مانند این دفعه هلاک نمی کنم و مقرر می دارم مادامى که زمین برجا است در زمین زراعت باشد و در آن سرما و گرما، تابستان و زمستان، و روز و شب باشد و هرگز این نظام را بر هم نمی زنم.

و در اصحاح نهم از سفر تکوین آمده که خدا نوح و فرزندانش را مبارک کرد، و به نسل آنان برکت داد، و به آنان فرمود: توالد کنید وعده نفرات بشر را زیاد کنید و زمین را از انسانها پر سازید، و باید که ترس و وحشت شما- تنها بر جان خودتان نباشد بلکه- حیوانات زمین و کل مرغان آسمان با کل جنبندگان بر روى زمین و کل ماهیان دریا باشد چون من کل جنبندگان زنده را به دست شما سپرده ام تا براى شما طعامى باشد، هم چنان که همه گیاهان سبز را به شما سپرده ام تنها از هر حیوانى خون آن و جنابتش را نخورید، و من، تنها براى شما خونخواهى می کنم- نه براى سایر جانداران- خون شما را طلب می کنم، چه از حیوانى که خونتان را ریخته باشند و چه از انسانى که چنین کرده باشد، خون انسان را از کسى که خون برادرش را ریخته طلب می کنم، آرى ریزنده خون انسان خونش ریخته می شود، چون خدا انسان را به شکل خود درست کرده، به همین جهت باید که از راه توالد و تناسل عدد انسانها را در زمین بسیار کنید.
خدا با نوح و فرزندانش سخن گفت، و در سخنش چنین فرمود: اینک من میثاق خود را با شما می بندم، هم با شما و هم با نسل شما که بعد از شما می آید، و هم با هر نفس زنده اى که با شما- در کشتى- بودند چه مرغان و چه چهار پایان، و همچنین کل وحوش زمین که با شما بودند و با شما از کشتى خارج شدند حتى همه جنبندگان زمین، میثاق خود را با شما محکم کردم که هیچ یک از شما جانداران داراى جسد، نسلش به وسیله طوفان منقرض نشود، و اینکه از این به بعد دیگر طوفانى که زمین را ویران سازد پیش نیاورم، و اما علامت این میثاق که من بین خود و شما بسته و استوار کرده ام- که کل صاحبان نفس زنده که با شما هستند تا قرنهاى آینده از طوفان ویرانگر ایمن باشند- این است که من قوس خودم را در ابرها نهادم، تا علامت میثاقى باشد که بین من و بین زمین بسته شد، و در نتیجه از این پس هر گاه ابرى را بر زمین بگسترانم قوس خود را در ابر می بینم و به یاد میثاقى که بین خود و شما و هر صاحب نفس زنده و داراى جسد بسته ام می افتم، و همین باعث می شود که طوفان ویرانگر بپا نکنم و هر حیوان صاحب جسد را هلاک نسازم.
پس هر زمان که قوس در ابر باشد من آن را می بینم تا به یاد میثاقى بیفتم که تا ابد بین خدا و بین هر صاحب نفس زنده در کل جسدهاى ساکن در زمین بسته شده و خدا به نوح گفت این است آن علامتى که مرا به یاد میثاقى می اندازد که من بین خود و بین هر صاحب جسدى بر روى زمین بسته ام.
آن پسران نوح که با نوح از کشتى خارج شدند عبارت بودند از سام و حام و یافث، و حام پدر کنعان است، و این سه نفر، پسران نوح بودند که تمامى انسانهاى روى زمین از این سه تن شعبه شعبه شدند.
و نوح در ابتداء، کشاورز بود و درخت انگور می کاشت، وقتى شراب خورد و مست شد و در حال مستى لخت و عریان داخل خیمه اش شد، حام که پدر کنعان باشد عورت پدرش را دید و به دو برادرش که در خارج خیمه بودند خبر داد، پس سام و یافث ردائى (پوششى) را به دوش خود گرفته از پشت سر به روى پدر انداختند، و عورت پدر خود را پوشاندند، در حالى که صورت خود را به طرف پشت برگردانده بودند که عورت پدر را نبینند.
همین که پدر از مستى به هوش آمد و ملتفت شد که پسر کوچکش چه کرده، گفت: کنعان ملعون باد، بنده بندگان برادران خود باشد و گفت: مبارک باد “یهوه” خداى سام، و کنعان بنده او باشد، تا خدا “یافث” را وسعت دهد و در خیمه هاى سام، مسکن گزیند و کنعان عبد او باشد. نوح بعد از ماجراى طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگى کرد و مجموعا عمر نوح نهصد و پنجاه سال بود، و بعد از آن از دنیا رفت.»

تفاوت داستان حضرت نوح در تورات با قرآن
بیان تورات از چند جهت مخالف با بیان قرآن است:
1- در تورات هیچ نامى از غرق شدن همسر نوح نیامده بلکه تصریح کرده به اینکه او با شوهرش داخل کشتى شد، و بعضى اینطور توجیه کرده اند که شاید نوح دو همسر داشته، یکى غرق شده و دیگرى نجات یافته.

2- در تورات نامى از پسر نوح که غرق شد نیامده در حالى که قرآن کریم سرگذشت او را آورده است.

3- در تورات سخنى از مؤمنین به نوح در میان نیامده و تنها نام نوح و خانواده اش، و فرزندان و همسر فرزندانش آمده است.

4- در تورات، مجموعا عمر نوح را نهصد و پنجاه سال ذکر کرده، در حالى که از ظاهر قرآن عزیز بر می آید که نهصد و پنجاه سال آن مدتى است که نوح (علیه السلام) قبل از حادثه طوفان در بین مردمش به کار دعوت پرداخته، و در این زمینه فرموده:” وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ”.9

5- تورات نسبت شراب خوردن و عریان شدن به حضرت نوح (علیه السلام) می دهد؛ این در حالی است که قرآن کریم، انبیای الهی را معصوم دانسته و شأن آنها را از این امور منزه می داند.

6- مساله قوس قزحى که تورات آن را وسیله یاد آورى خدا ذکر کرده، و مساله فرستادن کلاغ و کبوتر که به عنوان خبرگیرى از فروکش شدن آب آورده، و نیز خصوصیاتى که برای کشتى ذکر کرده، از عرض و طول و ارتفاع و سه طبقه بودن آن، و مدت طوفان و بلندى آب طوفان و غیره، قرآن کریم از ذکر آنها ساکت است، و بعضى از آنها مطالبى است که بعید به نظر می رسد، نظیر مساله قوس قزح، که خداى تعالى با آن میثاق ببندد، و امثال این معانى در قصه ‏سرایی هاى صحابه و تابعین در داستان نوح (علیه السلام) زیاد است که بیشتر آن سخنان به جعلیات اسرائیلى شبیه ‏تر است.

پی نوشت:
1. با استفاده از سوره هاى اعراف، هود و نوح.
2. سوره بقره، آیه 21.
3. سپاس خداى را که ما را از قوم ستمکار نجات داد، … . سوره مؤمنون، آیه 28 و 29″
4. پروردگارا مرا در جایگاه با برکتى فرود آر که تو بهترین فرود آورندگانى. سوره مؤمنون، آیه 28 و 29″
5. با استفاده از سوره هود و صافات.
6. پروردگارا این قوم کافر را هلاک کن و دیارى از ایشان را بر روى زمین باقى مگذار، که اگر ایشان را باقى بگذارى بندگان پاک و با ایمانت را گمراه می کنند و فرزندى هم جز بدکار و کافر از آنان به ظهور نمی رسد.” سوره نوح، آیه 26 و 27″.
7. بارالها! بین من و قوم، حکم فرما و به ما گشایشى عطا کن و من و مؤمنانى که با من همراهند از شر قوم نجات ده.” سوره شعراء، آیه 118″
8. سوره هود، آیه 37″.
9. و همانا ما نوح را به سوى قومش گسیل داشتیم و او مدت نهصد و پنجاه سال در بین آنان بود، پس از آن، طوفان ایشان را در حالى که هم چنان ظالم بودند- و به نوح ایمان نیاورده بودند- بگرفت.” سوره عنکبوت، آیه 14″.

منابع:
ترجمه تفسیر المیزان، سوره هود، ذیل آیات 36-49


Current [email protected] *


Leave this field empty

پستهای اخیر

آیا مطالبی که در فوائد قرائت برخی از سوره ها آمده است صحیح است؟


جَرح

انواع مجازات اخروى، کیفیت و مقایسه آن با عذاب هاى دنیا چگونه است؟


تَفَثْ

دانش هاى ویژه پیامبرى از چه منابعى دریافت مى شد؟


دعای سحر با صدای اباذر حلواجی


معنای شفاعت را بیان کنید

داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به


حرج


مناجات شعبانیه با صدای حسین اکرف


زیارت عاشورا با صدای صادق آهنگران


در نماز به یاد خدا بودن به چه معنا است؟


حافّین


به من بگو ،وقتی که پرکشیدی


اذان نماز با صدای رفیق تکلاوی


آیا حضرت آدم پیامبر هم بوده اند؟

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از لرستان، آیت‌الله سید احمد میرعمادی، نماینده ولی‌فقیه در استان و امام جمعه خرم‌آباد در برنامه هفتگی تفسیر قرآن‌کریم با محوریت سوره مبارکه «هود» در مسجد علی‌ابن ابیطالب(ع) خرم‌آباد که شامگاه پنج‌شنبه، 19 بهمن از سیمای شبکه افلاک پخش شد، گفت: آیه 35 سوره هود با این مضمون «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ» داستان طوفان نوح(ع) را بیان می‌کند که در این طوفان، حضرت نوح(ع) و یاران او نجات پیدا کردند و از قوم نوح کسانی‌که مشرک بودند به هلاکت رسیدند.وی افزود: حضرت نوح(ع) یکی‌از پیامبران الهی است که نام او چهل بار در قرآن آمده است و اولین پیامبر صاحب شریعت است که دارای کتاب بوده و از کسانی بوده که مردم را دعوت به یکتاپرستی و خداپرستی و روز قیامت می‌کرد.

ریشه‌کنی بت‌پرستی؛ فلسفه عمر طولانی حضرت نوح(ع)

آیت‌الله میرعمادی با بیان این‌که حضرت نوح(ع) از آن جهت که عمر طولانی داشته به «شیخ‌الانبیا» معروف بوده است، ادامه داد: حضرت نوح(ع) ۹۵۰ سال عمر تبلیغی داشته است و طی این مدت مردم را دعوت به خداپرستی می‌کرده است اما آن‌چه حائز اهمیت است این است که در زمان حضرت نوح(ع) کفر، شرک، بت‌پرستی و خرافات به اوج خود رسیده بود و شاید فلسفه این‌که حضرت نوح ۹۵۰ سال عمر کرد چون می‌خواست ریشه بت‌پرستی برچیده شود.

ویژگی‌های کشتی و طوفان نوح(ع)

این مفسر قرآن‌کریم در ادامه به داستان کشتی نوح اشاره کرد و گفت: ساخت کشتی نوح ۴۰ سال طول کشیده طول این کشتی ۶۰۰ متر و عرض آن ۳۰۰ متر بوده است، این کشتی 9 طبقه داشته و داخل آن حجره حجره بوده است که در یک طبقه انسان‌ها، در یک طبقه حیوانات، در یک طبقه آذوقه، در یک طبقه وسایل آشپزی و در یک طبقه درختان جا داده شدند و گفته شده که بلندی این کشتی به ۳۰ تا ۴۰ متر می‌رسید.نماینده ولی‌فقیه در لرستان اضافه کرد: وقتی کشتی آماده شد خدای متعال به حضرت نوح(ع) وحی کرد که حالا آماده باش که عذاب خدا نازل خواهد شد و عذابی که قوم نوح را در گرفت طوفان بود که راجع به آن در 30 جای قرآن صحبت شده است.آیت‌الله میرعمادی با بیان این‌که داستان نوح(ع) برای ما درس عبرت است، اظهارکرد: درسی که این طوفان و عذاب الهی برای امروز ما دارد این است که هر کسی کفران نعمت کند خدا عذاب را بر او نازل می‌کند و قوم نوح قدر نوح و نعمت‌هایی که خدای متعال به‌واسطه نوح به آنان داده بود را ندانستند و به مال‌اندوزی، ثروت‌اندوزی، زراندوزی و اشرافی‌گری روی آوردند و از بندگی خدا سرباز زدند لذا خداوند عذاب خود را بر آنان نازل کرد.داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

نماینده ولی‌فقیه در لرستان گفت: وقتی عذاب الهی در زمان نوح نازل شد هر کس هر جا بود مشاهده می‌کرد که آب به شدت از زمین خارج می‌شود.وی در رابطه با ویژگی‌های طوفان نوح اظهارکرد: در این طوفان آب با شدت، غلظت و فوران از زمین خارج می‌شد کمااینکه این طوفان وقتی آمد آب دشت‌ها و دامنه کوه‌ها را در برگرفت و فقط بالای قله‌های مرتفع پیدا بود و همه چیز ازخانه‌ها گرفته تا درختان روی آب شناور بود.این مفسر قرآن‌کریم با یادآوری این‌که ارتفاعی که برای آب طوفان نوح ذکر شده بین ۱۵ تا ۴۰ متر است و طوفان نوح در یک منطقه نبود بلکه فراگیر و عالم‌گیر بود و همه عالم و زمین را در برگرفته بود، جنبه منطقه‌ای نداشت و گسترده و عالم‌گیر و فراگیر بود.وی افزود: غالب مفسران گفته‌اند این عذاب فراگیر بوده است و در طوفان نوح تمام زمین را آب فراگرفته بود فقط تنها جایی‌که در روی زمین زیر آب نرفت زمین کعبه بود کمااینکه در مورد زمان و مکان طوفان نوح در قرآن اشاره‌ای نشده و بعضی از مفسران گفته‌اند این طوفان ۴۰ روز طول کشید و برخی از مورخان نیز گفته‌اند ۱۵۰ روز طول کشیده و برخی نیز گفته‌اند زمان شروع طوفان ماه رجب بوده است.نماینده ولی‌فقیه در لرستان اضافه کرد: مقدار آبی که در این طوفان بالا آمده از ۱۵ متر تا ۴۰ متر برای آن ذکر شده است و از هر حیوان یک جفت داخل کشتی قرار گرفتند از خاندان حضرت نوح(ع) همه سوار این کشتی شدند به‌جز کسانی که وعده عذاب داده شده بودند مثل همسر نوح و کنعان پسر نوح چراکه شرط سوار شدن بر کشتی ایمان بود.

کشتی نوح کشتی نجات بود

وی با بیان این‌که نسل انسان‌ها از سه پسر نوح است که در کشتی سوار شدند، اظهارکرد: کشتی نوح کشتی نجات بود و خداوند متعال با این‌که عذاب نازل کرد اما نسل انسان و حیوان را قطع نکرد که این‌ها برای ما درس عبرت است.

آیت‌الله میرعمادی با بیان این‌که درسی که از داستان نوح و به هلاکت رسیدن کنعان پسر نوح می‌گیریم این است که پیوندهای مکتبی در روابط خانوادگی باید حاکم شود، گفت: ملاک پیوند خانوادگی ایمان، تقوا و خداپرستی است نه زراندوزی، مال‌اندوزی و ثروت‌اندوزی و این یک درس مهم برای ماست.وی با بیان این‌که قرآن‌کریم تاریخ را برای عبرت گرفتن ذکر می‌کند و خدا اگر انسان‌ها کفران نعمت کنند آنها را عذاب می‌کند، افزود: انقلاب اسلامی دستاوردهای زیادی داشته است باید قدر این دستاوردها را بدانیم و خدا را شکر کنیم کمااینکه مردم پس از پیروزی در یک انقلاب دو وظیفه مهم دارند اول این‌که نعمت‌هایی که در سایه انقلاب به دست آمده را شکر کنند و دوم این‌که در برابر توطئه‌ها، فتنه‌ها، خطرات و آسیب‌ها مقاومت کنند کمااینکه ملتی می‌تواند انقلاب خود را نگاه دارد که صبور و شاکر باشد.آیت‌الله میرعمادی گفت: ما باید نسبت به دستاوردهای انقلاب شاکر باشیم و نشانه شکر این نعمت در صحنه بودن است و شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن شکرگزاری نعمت انقلاب و روز مقاومت و ایستادگی بر اصول انقلاب، ارزش‌ها و دستاوردهای انقلاب است.



آخرین پرسش ها و پاسخ ها را همه روزه در ایمیل خود مطالعه کنید.


حاضرین در سایت :

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ و استفاده از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز است.داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به


Copyright 2018 – All Rights Reserved

نوح نبی در قرآن و تفاسیر

1- نوح در قرآن کریم

داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

نام این پیامبر الهی 43 بار در قرآن کریم ذکر گردیده است(1) . که 26 مورد از آن در خصوص شخصیت خود وی و 17 مورد به ذکر قوم وی پرداخته ( قوم نوح).

اهم مباحثی که در قرآن کریم حول شخصیت این پیامبر الهی وارد شده عبارتند از:

ارسال وی به عنوان پیامبر در میان قومش(2) ، داستان قوم نوح و مجازات دنیوی آنها(3) ، مدت اقامت وی در قومش(4)، طوفان نوح (5) ، داستان فرزند نوح(6) ، کفر ورزیدن همسر نوح(7) ، هبوط پس طوفان(8) ، ویژگی های اخلاقی او و معنوی او(9) . همچنین دروجه تسمیه این پیامبرالهی بدین نام آورده اند که «ن و ح» از نوحه گری و نوح بمعنی نوحه گر است(10) .

2- پیامبری و ارسال نوح

نوح علیه السلام اولین پیامبری است که تفصیل نهصت او در قرآن ذکر شده است(11). وی اولین پیامبری است که برای اقامه توحید علیه بت پرستی قیام کرد(12) . آنچه از آیات الهی برمی آید آن است که محصول رسالت نوح علیه السلام نهی از عبادت غیر خداست، از طریق بیم دادن و ترساندن. لذا وی قوم خود را از بت پرستی نهی و آنان را از عاقبت این کار بیم می داد.. علت آنکه نوح علیه السلام مردم را از عذاب الهی می ترساند آن بود که آنها از ترس غضب بتها، بت پرستی می کردند. و نوح علیه السلام نیز در مقام مقابله با آنان می فرمود: خداست که آنان را خلق کرده و با آفرینش آسمانها و زمین و نورافشان کردن خورشید و ماه و نازل کردن باران و … ( که در سوره نوح علیه السلام آمده) امور زندگی آنان را تدبیر می کند. بنابراین او خدایی است که خدایی جز او نیست و باید از عذاب او ترسید و فقط او را پرستید(13).

نام نوح: نوح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ است. اخنوخ نام دیگر ادریس علیه السلام است(14) . نوح علیه السلام با رسالتش به اثبات تکلیف «اعبدوا الله» اعراف/59 و اقرار به توحید« مالکم من اله غیره» اعراف/59 پرداخت و آنها را از عذاب قطعی الهی ترساند که در صورت کفر گرفتار آن خواهند شد«انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم»(15) (اعراف/59).

نوح علیه السلام مردم را به اطاعت از خود فرا می خواند زیرا دعوتش به امر حق و در راستای آن بود و می فرمود: «اطیعون» نوح/2 این بدان منظور بود که بتواند به راحتی مردم را به راه راست هدایت کند(16).

قوم نوح علیه السلام قبل از بعثت نوح علیه السلام بر اساس شواهد قرآنی بت پرست بودندو در سوره نوح علیه السلام نام بت های آنها نیز ذکر شده است(17) .

نوح علیه السلام هنگامی به بعثت رسید که تباهی زمین را فرا گرفته بود و او مردم را به خدا دعوت می کرد ولی کسیقبول نمی کرد. خداوند به وی وحی کرد که کشتی بساز وهنگامی که کشتی ساخت جبرئیل تابوتی را که استخوان های آدم علیه السلام در آن بود را نزدش آورد(18) .

3- مدت اقامت نوح در قومش

علت اینکه خداوند در قرآن فرموده: نوح 1000 سال غیر از 50 سال در بین قومش بود، بیان کثرت مدت دعوت وی است و از ظاهر آیه بر می آید که این مدت 950 سال، مدت دعوت نوح علیه السلام بوده، یعنی فاصله بعثت تا وقوع طوفان. قطعاً نوح علیه السلام چند سال قبل از بعثت و پس از طوفان نیز زندگی کرده است. لذا قرآن در این زمینه با گفته تورات هماهنگی ندارد. زیرا در تورات کل عمر نوح علیه السلام 950 سال ذکر شده است(19) . حضرت نوح علیه السلام 950 سال بین قومش بود(20) .

در تورات دیده ام که نوح علیه السلام پس از توفان 350 سال زنده بود. و همه عمر او 950 سال بوده است. اقوالی جز این نیز گفته اند(21) .

در روایات ذکر شده که نوح علیه السلام در 350 سالگی به پیامبری مبعوث گردید. و 950 سال پیامبر بود و پس از آن 350 سال دیگر زندگی کرد(22) .

نیز از ابن عباس وارد شده که نوح علیه السلام در 480 سالگی به پیامبری رسید و 120 سال مردم را به حق دعوت کرد و در 600 سالگی سوار بر کشتی شد و بعد از طوفان 350 سال زندگی کرد(23) .

4- قوم نوح

آیات قرآن بیانگر آن است که قوم نوح علیه السلام به خاطر شرک و گناهان در معرض عذاب بوده اند و این مطلب از این آیه «… اَن اندر قومک من قبل ان یأتیهم عذاب الیم» ( نوح/1) فهمیده می شود(24) .

قوم نوح علیه السلام بی آنکه به تفکر بپردازند و آنچه را اصلاح آنانست بپذیرند به انکار مبادرت کردند. کسانی که نوح را انکار کردند سران و اشراف و بزرگان قوم او بودند که نسبت به او کفر می ورزیدند و رسالتش را نفی کردند و از پیروی او سرباز زدندو می گفتند دلیل ندارد که اطاعت از تو لازم باشد بلکه دلیل بر خلاف آن وجود دارد(25) .

دلایل انکار نوح توسط قومش تنها مبتنی بر استدلالات حسی و انکار ماوراء حسی است. آنجا که می گفتند: «ما نراک الابشراً مثلنا» (هود27) و نیز می گفتند «ما نراک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای(هود/27) و نیز «و مانری لکم علینا من فضل»(هود/27). با این دلایل نتیجه می گرفتند که دلیلی ندارداز انسانی مثل خودشان تبعیت کنند(26) . از اینرو نوح علیه السلام در پاسخ ایشان، رسالت و تبعات رسالت خود را که قوم نفی کرده بودند اثبات می کند واتهام دروغ گویی را که قومش نسبت به اوو قومش اثبات کرده اند، نفی می کند و درضمن عاطفه ایشان را با خطابهای مکرر «یا قوم» باضافه ضمیر متکلم جلب می کند (ای قوم من) تا ایشان را به سوی خود متمایل سازد و نصیحتش در آنان مقبول افتد.

با جملاتی مانند:

یا قوم ارأیتم ان کنتُ علی بینه… و ما انا بطارد الذین آمنوا… و لا اقول لکم عندی خزائن الله… یا قوم لا اسئلکم علیه مالاً … یا قوم مَن ینصرنی من الله اِن طردتهم(27)

با وحی الهی نوح علیه السلام متوجه شد که این قوم هدایت پذیر نیستند خداوند به وی فرمود: انه لن یومن من قومک الاّ من قد آمن » هود /36. و جمله «فلاتبتئس بما کانوا یفعلون» را فرع بر آن کرد زیرا نوح از ضلالت قوم غمگین بود و این تسلیتی بود از جانب خداوند برای نوح علیه السلام که روحیه او را آرام کند زیرا بیانگر آنست که زمان داوری و فیصلۀ میان او و قومش فرار رسیده است(28) . در مقابل تمام نصایحی که نوح به قومش کرد (آیات سوره نوح علیه السلام) عکس العمل قوم نوح علیه السلام، مکری بود که بکار بستند «و مکروا مکراً کبّاراً» (نوح/22) و آن مکر توسط اکابر آنان بود که به مردم فرمان دادند خدایان خود را رها نکنید و از میان آن بتها، 5 بت را شاخص کردند.« لاتذرن الهتکم و لا تذرن وداً و لا سواعاً و لا یغوث و یعوق و نسراً» (نوح23) (29).

از ابن عباس روایت شده که همان بت های که در قوم نوح پرستیده می شد در عرب هم معبود شدند. بت «ود» متعلق به قبیله کلب در دومه الجندل بود. بت «سواع» از آن قبله هذیل و یغوث برای قبیله مراد و بنی عطیف در سبأ و بت یعوق از قبیله همدان و بت نسر برای قبله حمیر بود(30) .

البته بعید است که عین همان بت ها به اعراب جاهلی انتقال یافته باشد بلکه بت هایی را با اوصافی شبیه به اوصاف بت های قوم نوحی می پرستیدند(31) .

نیز از امام صادق علیه السلام روایت است که قوم نوح در محل عراق کنونی می زیسته اند و بت هایشان را در کنار فرات نصب کرده بودند(32).

فخر رازی معتقد است ایمان برخی افراد به نوح علیه السلام و نظر برخی به او و ناامیدی وی از هدایت قومش که فرمود: قال رب انی دعوت قومی لیلاً و نهاراً فلم یزدهم دعائی الا فراراً..(سوره نوح/ ) تماماً به قضا و قدر الهی بوده است(33) . قوم نوح علیه السلام انکار را به غایت رسانده بودند از آنجا که قرآن می فرماید: «جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم… » (نوح 7). لذا قصد داشتند نه او را ببینند و نه صدایش را بشنوند. و بسیار بر مذهب باطل خود اصرار می ورزیدند. نوح علیه السلام از هرگونه دعوتی استفاده کرد«ثم انی دَعَوتُهُم جهاراً ثم انی اعلنت لهم و اسررتُ لهم اسراراً…» (نوح/8) تا بتواند آنها را نجات دهد(34) .

قرآن منکران نوح علیه السلام را «مَلَأ » نامیده است. «قال الملأءُ مِن قومه انا لنراک فی ضلال مبین» (اعراف/60) منظور از ملأ بزرگان قوم است که با پیامبران دشمنی داشتند. همچنین این فراز از آیه که فرمود:«نراک فی ضلال مبین» بیانگر اعتقاد قلبی راسخ منکران نوح نسبت به گمراهی اوست. ایشان نوح علیه السلام را در دیدگاهش نسبت به تکلیف و توحید و نبوت و معاد، گمراه می دانستند(35) ….

نوح علیه السلام نیز ضمن پاسخگویی جهت رد شبهات ایشان ، منزلت حقیقی خود را نیز گوشزد فرمود: «لیس بی ضلاله ولکنی رسول من رب العالمین» (اعراف/60) یعنی نه تنها گمراه نیستم بلکه پیامبری از جانب خداوند هستم تا شما را از گمراهی نجات دهم. «ُاَبلّغکم رسالات ربی..» (اعراف/62)(36) . فخر رازی معتقد است منظور قوم نوح از گفتن جمله«ما نراک الا بشراً مثلنا» (هود/27) این است که تو مثل ما یک انسانی و چرا خداوند فرشته ای را مبعوث نکرده است(37) . ولی علامه در المیزان معتقد است که منظورشان این بود که تو هم مثل ما یک انسانی و برتری خاصی نسبت به ما نداری که بخواهیم از تو تبعیت کنیم و فرازهای بعدی آیات هم مؤید آن است(38) .

قوم نوح مردمی مادی پرست و دنیا خواه بودند و ملاک ارزشمندی افراد نزد آنان میزان ثروت و منزلت اجتماعی بود، لذا پیروان نوح علیه السلام را که مردمی ساده زیست بودند «ارازل» می دانستند (اشاره به آیه 27 سوره هود)(39)

نوح علیه السلام نیز با بیان نکاتی به شبهات آنان پاسخ داد. و فرمود… ان کنت علی بینه من ربی» (هود/28) این بینه که با نوح علیه السلام بود ممکن است نبوت وی یا معجزات وی باشد. وی با بیان جمله «فَعُمِیت علیکم» (هود/28) گوشزد فرمود که شما کور باطن هستید و حقیقت را نمی بینید(40)

قوم نوح گاهی اوقات به اوحمله می کردند و قصد خفه کردن اورا داشتند تا آنجا که به حالت بیهوشی می افتاد ولی وقتی به هوش می آمدعرضه می داشت: خداوندا آنها را ببخش زیرا نمی فهمند(41) .

ولی هنگامی که نوح علیه السلام از هدایت آنها کاملاً نا امید شد به خدا شکایت فرمودک و خداوند وعده داد کافران را نابود سازد(42) .

5- طوفان نوح

پس از این که به نوح علیه السلام وحد شد که قومش ایمان نمی آورند، به او دستور داده شد که تت مراقبت و نظارت الهی «بِاَعیننا» (هود/27) به ساخت کشتی بپردازد. خداوند همچنین به او وحی کرد که هیچ گونه شفاعتی برای کافران نکند «ولاتخاطبنی فی الذین ظلموا… » (هود/27) زیرا عذاب کافران حتمی است. نوح علیه السلام در حالی کشتی را می ساخت که قومش او را مسخره می کردند و هرگاه از کنارش می گذشتند وی را به تمسخر می گرفتند(43) . نوح علیه السلام نیز در دفاع از خود و گروهی که ایمان آورده بودند می فرمود: اگر ما را مسخره می کنید ما نیز در آینده شما را مسخره می کنیم(44)(45) .

اولین مرحله از طوفان عبارت بود از جوشیدن آب از تنور. و آن تنوری بود که نوح آن را می شناخت(46) .

علامه طباطبایی نظر برخی از مفسرین را راجع به تأویل کردن کلمه تنور به «طلوع فجر» یا «قسمت بالای زمین» یا «سطح زمین» بی اساس و دور از فهم می داند(47) .داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به

همزمان با این امر به نوح علیه السلام دستور داده شد که از هر جنسی از اجناس حیوانات، جفتی نر و ماده با خود بردارد و نیز خانواده خود را به جز آنان که استثنا شده اند «و اهلک الاّ من سبق علیه القول» (هود/40) را با خود به کشتی ببرد. استثناء شدگان زن خائن نوح و پسر نوح بودند. همچنین مأمور شد که مومنان را که شمار آنان اندک بود(48) . با خود سوار کشت کند. نوح با نام خدا وارد کشتی شد(49) . و کشتی بر موجهای انبوهی حرکت می کرد(50) . واین عظمت طوفان را می رساند(51) . در مورد عذاب قوم نوح خداوند تعبیر لطیفی بکار برده است و بین غرق شدن آنان در آب و سوختن در آتش عذاب الهی در برزخ جمع کرده است و می فرماید: «مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلو ناراً..» (نوح/25) این آتش برزخی است زیرا خداوند بلافاصله بعد از غرق کردن آنان، داخل آتششان کرد(52) …

منظور از کلمه «باعیننا»(53) که در باره ساختن کشتی آمده یعنی تحت نظارت فرشته ای از فرشتگان ما که مراقب تو در امر ساخت کشتی است و منظور از «وحینا(54) » اشاره به آن دارد که خداوند کیفیت ساخت آن را به تو تعلیم داد(55) . اینکه خداوند فرمود « لاتخاطبنی فی الذین ظلموا…» هود/37 دو وجه معنایی دارد یعنی ای نوح نه درخواست تعجیل درعذاب قوم داشته باش و نه تأخیر و این عذاب است در وقت معین و حتمی(56) .

در باره کیفیت کشتی نوح علیه السلام اقوال مختلفی وجود دارد. از آنجا که راهی برای اثبات صحت و سقم این اقوال وجود ندارد و همچنین این مباحث فایده خاصی ندارد لذا بحث از آن لزومی ندارد(57) . قوم نوح علیه السلام هر گاه بر او می گذشتند او را مسخره می کردند. زیرا اصلاً آبی در کار نبود تا کشتی به آن بزرگی در آن جاری شود و نحوه کار با کشتی هم مهارت می خواست آنان می پنداشتند که اگر نوح واقعاً از جانب خداوند مبعوث شده چه نیازی به این همه کار سخت دارد(58)؟

درمورد کیفیت تنوری که آب از آن جوشید نیز اختلاف نظر است برخی آنرا همین تنورهای مرسوم نانوایی دانسته اند و برخی آنرا کنایه از سطح زمین یا قسمت بالا زمین و … دانسته اند ولی ظاهراً منظور قرآن همان تنور نانوایی است(59).

در مورد مکان تنور و کشتی نوح هم اختلاف نظر است. برخی آنرا در کوفه دانسته اند. علی علیه السلام آنرا در مسجد کوفه دانسته. برخی نیز مکان آن را شام و برخی در هند ذکر کرده اند(60) .

نوح علیه السلام با تعلیم و وحی الهی شروع به ساخت کشتی کرد. آورده اند که طول کشتی نوح 300 ذراع و عرض آن 50 ذراع و ارتفاع آن 30 ذراع و درب آن از کنار آن باز می شد… اقوال دیگری نیز در خصوص کشتی ذکر کرده اند(61) .

همراه نوح در کشتی سه پسر او سام و حام و یافث و همسرانشان و 6 نفر از مؤمنین حضور داشتند که جمعاً 10 نفر می شدند. یام فرزند دیگر نوح از کافران بود(62).

جهل شبانه روز از اسمان باران می بارید و از زمین آب می جوشید تا کشتی را برداشت و فاصله شروع طوفان تا پایان آن و فرو رفتن آب در زمین، 6 ماه و 10 شب بود(63) .

از ابن عباس روایت شده که کشتی نوح روز عاشورا بر جودی مستقر شد و نوح و یارانش در آن روز از کشتی بیرون آمدند(64) .در شمار حاضران در کشتی نوح اختلاف نظر است و تعداد 80، 70، 7، 8، 10 و … ذکر شده است(65) .

در این که شروع طوفان از کجا بوده اختلاف نظر است و اقوالی چون کوفه، هند – ذکر شده است(66).

جبرئیل علیه السلام تابوت حاوی استخوانها آدم را نزد نوح آورد. کشتی نوح مدت 5 ماه بر آب بود(67) .

6- فرزند نوح

نوع صدا زدن نوح پسرش را نشان دهنده دور بودن این دو از یکدیگر است و این که پسر نوح خود را از نوح و کشتی او کنار کشیده بود(68) . همچنین نوح او را با اسم تصغیر »بُنَیَّ» »پسرکم» ندا داد که نشانگر شفقت و محبت نوح نسبت به اوست. فرزند نوح در پاسخ وی گفت: به کوهی پناه می برم که مرا از غرق شدن نجات دهد. نوح گفت: امروز نه کوه و نه هیچ چیز دیگری نمی تواند جلوگیر امر خدا باشد. در این حال موجی بین او و فرزندش حائل شد و فرزندش را غرق کرد(69) .

در آیه 45 سوره هود آمده که نوح از شدت ناراحتی فریاد برآورد و با فریاد دعا کرد و این درخواستی بود از سوی نوح برای پسرش به درگاه خداوند. زیرا نوح فکر نمی کرد که فرزندش در شمار هلاک شدگان باشد… این ندا ظاهراً بعد از این که موج بین آن دو فاصله انداخت، بوده است.

نوح پیامبری اولوالعزم بود و به عظمت و قدرت و حکمت خداوند یقین داشت… وی در چنین موقعیتی به مقتضای ادب نبوت به خود جرأت نداد که نجات پسر خود را با صراحت از خدا بخواهد. بلکه جوری سخن گفت که گویی کسی از حقیقت امری استفسار می کند. لذا فرمود: « خداوندا پسرم از اهل من است» [و تو وعده دادی که اهل مرا نجات دهی] و وعده های تو سراسر حق است ولی معذالک حکم حق مربوط به توست زیرا تو از همه حاکمان بهتر حکم می کنی(70) .

خداوند با جمله «انه لیس من اهلک» (هود/46) . استدلال نوح علیه السلام را مبنی بر اینکه پسرش جزء خاندان اوست، رد می کند و منظور این است که او اهلیت آن را ندارد که جزء خاندان تو باشد. و اینکه فرمود: « انه عمل غیر صالح» (هود/46) منظورش آن بود که پسر نوح از بس کار ناشایست انجام داده خودش تبدیل به عمل زشت شده است (71).

درحدیثی از امام رضا علیه السلام از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: خداوند پیروان نوح علیه السلام را اهل او بشمار آورد(72) .

اینکه فرمود: «وهی تجری بمصعم فی موج کالجبال» (هود /42) نشانگر طوفان است و اینکه این طوفان همراه با باد بوده است که موج ساخته است. و نفرموده علی الموج بلکه فرموده است «فی موج» (هود /42) یعنی موجها کشتی را در بر گرفته بوده است (73) .

از عبارت «کان فی معزل،.. » (هود/42) می توان فهمید که پسر نوح از او دور بود و در جایی بود که فکر نمی کرد خطر غرق او را تهدید کند(74) .

7- هبوط از کشتی

پس از پایان یافتن غرق کافران ندایی از جانب خداوند صادر شد که « یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و … » ( هود /44) . این یک امر تکوینی بود… بلافاصله آب ها شروع به فرو رفتن کرد. و زمین پدیدار شد «و قضی الامر» یعنی وعده ای که برای عذاب قوم بود پایان یافت و غرق شدند و زمین از وجودشان پاکسازی شد و در نهایت کشتی بر کوه جودی قرار گرفت(75) . «و استوت علی الجودی» (هود/44).

در حدیثی از امام کاظم علیه السلام وارد شده که جودی کوهی است در موصل. در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام وارد شد. که جودی را به فرات کوفه معنی کرده است. روایت موصل توسط روایات دیگری تأیید شده است(76) . سپس خداوند به نوح علیه السلام فرمود که با سلامتی از عذاب و با نعمت های پر برکت و خیراتی که از ما بر تو نازل شده بر زمین فرود آی و آنرا آباد ساز و در آن زندگی کن. این خطاب هنگامی صادر شد که غیر از نوح علیه السلام و ساکنان کشتی موجود زنده دیگری روی زمین وجود نداشت (77) .

جودی کوهی است در جزیره. و کوهی کوچک است . کشتی در روز عاشورا بر جودی فرود آمد (78) .

کشتی بر کوه جودی نشست و آن کوهی بدیار با سوری و جزیره ابن عمر در دیار موصل است. که تا دجله هشت فرسخ فاصله دارد. و قرارگاه کشتی تاکنون بر سر این کوه موجود است (79) .

نوح به همراه فرزندانش حام و سام و یافث و همسرانشان و چهل مرد و چهل زن از کشتی فرودآمده و در دامنه کوه شهری بنا کردند و نام انرا «ثمانین»، (هشتاد) نهادند. اکنون که سال 332 است هنوز آن شهر همان نام را دارد. آن پسر نوح که غرق شده « یام » نام داشت (80) .

8- همسر نوح

خداوند با بیان وضعیت زن نوح علیه السلام در آیه 10 سوره تحریم می خواهد به ما بفهماند که قرابت و نزدیکی با مؤمنین و انبیاء در صورتی که با آنها عداوت داشته باشیم، هیچ فایده ای ندارد.

خیانت زن نوح آن بود که از روی نفاق و کفر، وی را تکذیب کرد و به قومش می گفت که نوح دیوانه است!(81).

          تمامی حقوق این سایت متعلق به دکتر مسعود احمدی افزادی می باشد.

داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به
داستان حضرت نوح(ع) در قرآن کریم وقتی به
0