قمارباز (روسی: Игрок، Igrok) رمان کوتاهی از داستایفسکی است، رمان نشان دهنده اعتیاد خود داستایفسکی به رولت میباشد که الهام بخش نوشتن این کتاب شد، نویسنده در هنگام نوشتن کتاب تحت مهلت سختی برای بازپرداخت بدهیاش ناشی از قمار بود.
قمارباز یکی از آثار درخور و ممتاز داستایوفسکی است که در سن ۴۵ سالگی وی، تنها در مدت ۲۶ روز نگاشته شدهاست.
داستان رمان ماجرای خانوادهای روس است که بر اثر تحولات و بیلیاقتیها ثروت انبوه خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شدهاند. راوی داستان که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت میکند که یا از قمارخانه برگشته است یا در راه قمارخانه است. وی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق شدن خواستههایش میداند.
راوی داستان آلکسی ایوانوویچ فردی دانشگاه رفته و به قول خودش نجیبزادهاست که شغل آموزگاری دارد. داستان از جایی شروع میشود که وی به عنوان معلم سرخانهٔ نوههای ژنرال در استخدام او است. ژنرال افسر بازنشستهٔ ارتش روسیه است که در ضمن داستان اشاره میشود که با درجهٔ سرهنگی بازنشسته شدهاست؛ ولیکن خود را همه جا ژنرال معرفی میکند و دیگران نیز او را به این نام میخوانند. ژنرال به سبب بدهی سنگین مالی، تمام املاکش را در روسیه گرو گذاشته و حالا همراه خانوادهٔ خود در هتلی در رولتنبورگ اقامت دارد. راوی تعریف میکند که جز خانوادهٔ ژنرال و او که به عنوان معلم بچهها ملازم آنها است، چه کسانی در کنار ژنرال هستند: مارکیز دوگریو یک بورژوای فرانوسوی که ژنرال مبلغ زیادی به او بدهکار است، مادمازل بلانش دوکومنژ که ژنرال دل به او بسته همراه با مادرش کنتس دوکومونژ، مستر آسلی یک نجیب زادهٔ انگلیسی که سهامدار کارخانهٔ قند است و پرنس نیلسکی که ارتباط خاصی با خانواده ندارد ولی در گردشها آنها را همراهی میکند.
راوی عشق جنون آمیزی به پولینا الکساندرونا پراسکوویا، دختر خواندهٔ ژنرال، دارد. این احساس از یک سو و تمایل او برای به چالش کشیدن آدمهای متظاهر افرادش برای این که نقاب نزاکت و ادب را از چهرهٔ خود بردارند و نیات مادی و پست خود را نمایان کنند، باعث میشود بی پروا به بحثهایی با ژنرال و دوگریو بپردازد که موجبات خشم و تعجب ایشان را برمیانگیزد؛ ولی نکته سنجیهای رندانهٔ راوی باعث میوشود که آندو در بسیاری از موارد از واکنش دادن به حرفهای او عاجز شوند. مستر آسلی این رفتار راوی را میپسندد و لذا با او طرح دوستی میریزد و ضمن گفتگوهایش با او فاش میکند که مادمازل بلانش و دوگریو هیچکدام حقیقتاً نسب اشرافی ندارند.
خالهٔ ژنرال که ملاکی پیر در مسکو است، سخت بیمار است. ژنرال به این امید که با مرگ او با ارثی که دریافت خواهد کرد به کارهایش سامانی خواهد داد، به تکاپو میافتد و مرتب تلگراف هایی به مسکو میفرستد تا از وضعیت سلامتی خاله که او را «مادر بزرگ» خطاب میکنند با خبر شود. بلانش و دوگریو که هرکدام به سهم خویش برای این پولها دندان تیز کردهاند، مشوق ژنرال در ارسال پیدرپی تلگرامها هستند.
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
در همین اثنا پولینا که تنها سلوک پیشینش با راوی خلاصه در ریشخند کردن احساسات او نسبت به خودش میشده، نزد راوی میآید و پولی به او میسپارد و از او میخواهد که به کازینو برود و برایش بازی کند. پولینا از گفتن این که انگیزهاش از این کار چیست طفره میرود و راوی با خودش فکر میکند که او حتماً احتیاج مالی قابل ملاحظهای دارد که دست به دامان قمار شده وگرنه بعید است که هدف او صرفاً تفریح باشد. راوی در حالی که سرمایهٔ پولینا را افزایش داده نزد او بازمیگردد ولی بار هم با رفتار تحقیرآمیز پولینا مواجه میشود. با این همه، میپذیرد که به دو شرط دوباره برای او بازی کند: اول این که پولینا انگیزهٔ خودش را از این امر با او در میان بگذارد و دوم این که در صورت برد مبلغ را برای پاداش دادن به راوی نصف نکند. راوی در دفعات بعد در بازی شکست میخورد؛ ولیکن اینطور وانمود میکند که آنچه باخته سرمایه خودش بوده تا آبروی پولینا حفظ شود. پولینا بیتوجه به همهٔ اینها مرتب راوی را مسخره میکند. خصوصاً به او یادآوری میکند که ضمن گردشی که قبلاً در کوهستان داشتهاند به او گفتهاست که اگر پولینا اراده کند خودش را در دره میاندازد. پولینا برای این که جرئت راوی را به چالش بکشد از او میخواهد به بارون و بارونسی که در هتل آنها اقامت دارند اهانت کند. راوی در کمال ناباوری پولینا پیش چشمان بارون متلکی که حاکی از علاقهٔ او به بارونس است، به بارونس میگوید و در گستاخانه در جواب خشم بارون لهجهٔ برلینی او را با تمسخر تقلید میکند.
بارون شکایت راوی را به ژنرال میبرد و ژنرال که از یک سو نگران موقعیت اجتماعی سخت متزلزل خود است و از سوی دیگر از طرف بلانش که سال قبل با بارون در همین شهر اصطکاکی داشته و مایل نیست خاطرهٔ ماجرا زنده شود، تحت فشار قرار میگیرد و بیدرنگ عذر آلکسی ایوانوویچ را میخواهد و او را به خاطر عدم نزاکتش شماتت میکند. راوی با خونسردی در توجیه رفتارش آسمان و ریسمان میبافد و در نهایت میگوید بارون با این کارش به او توهین کردهاست. چرا که او را آنقدر صغیر و وابسته دانسته که نتواند مسئولیت کارهایش را برعهده گیرد و شکایت او را به ژنرال برده. راوی ژنرال را تهدید میکند که حتماً از بارون در این زمینه به واسطهٔ مستر آسلی توضیح خواهد خواست و اگر توضیح لازم و عذرخواهی او را دریافت نکند، وی را به دوئل دعوت میکند. ژنرال از این بیباکی راوی به وحشت میافتد و سعی میکند با تطمیع او را آرام کند؛ ولی میل شیطنت آمیز راوی به رسوایی به بار آوردن باعث میشود که او لج کند. دوگریو برای این که راوی را از تصمیمش منصرف کند واسطه میشود و چون سرسختی او را میبیند، دستخطی از پولینا به او نشان میدهد که از او میخواهد ماجرا را تمام کند. راوی به خواست پولینا تن میدهد؛ ولی سخت به رابطهٔ او و دوگریو مشکوک میشود و حدس میزند که پولینا از جانب او و ژنرال تحت فشار بوده که این نامه را نوشته.
چندی بعد در میانهٔ حیرت همگان مادربزرگ با خدم و حشم خود به رولتنبورگ میآید. او نه تنها در حال احتضار نیست، بلکه برای تکمیل معالجات خود و استفاده از آب معدنی شفابخش به رولتنبورگ آمدهاست. مادربزرگ به ژنرال میگوید که از تلگرامهایی که او به مسکو فرستاده آگاه است و میداند که آنها در آرزوی مرگ او بودهاند. مادربزرگ در حالی که راوی را مأمور میکند که شهر را نشان او بدهد، به کازینو میرود و با اصرار عجیبش به شرط بستن روی عدد صفر ۱۳۰۰۰ فردریک طلا معادل حدود ۸۰۰۰ روبل برنده میشود. مادربزرگ سرمست از پیروزی خودش شب را به بذل و بخشش میگذارند و فردا دوباره به کازینو بازمیگردد؛ ولی اینبار سخت میبازد. کار به جایی میکشد که پول نقدی برای مادربزرگ باقی نمیماند. یک بنگاه مالی و اعتباری اسناد و اوراق بهادار مادربزرگ را به ثمن بخس از او میخرد و مادربزرگ با پول نقد حاصل بازی میکند و باز میبازد. ژنرال و دوگریو وحشتزده از این که مادربزرگ تمام اموالش را بر باد دهد، سعی میکنند با تهدید او را از ادامهٔ قمار منصرف کنند؛ ولی اینها هیچکدام افاقه نمیکند. در حالی که راوی دیگر با مادربزرگ در کازینو همراهی نمیکند، او با راهنمایی لهستانیهای شیادی که دورش را گرفتهاند آخرین پولهایش را میبازد و در حالی که فقط به اندازهٔ بازگشت به مسکو برایش پول باقی مانده، رولتنبورگ را به مقصد مسکو ترک میکند. قبل از رفتن، از رفتار خودش ابراز ندامت میکند و به پولینا پیشنهاد میدهد به مسکو بیاید و با او زندگی کند. پولینا که میداند ژنرال چنان مفتون عشق بلانش است که کاملاً فرزندخواندههایش را فراموش کردهاست، از ترس سرنوشت خواهر و برادر کوچکش، درخواست مادربزرگ را مؤدبانه رد میکند. بلانش که میبیند ژنرال آه در بساط ندارد، او را ترک میکند و با پرنس نیلسکی گرم میگیرد. ژنرال ضربه روحی شدیدی میخورد و تقریباً دیوانه میشود. عمر رابطهٔ بلانش با پرنس هم چندان به طول نمیانجامد.
در همین اثنا راوی شبی در بازگشت به اتاقش در هتل، پولینا را آنجا مییابد. پولینا در حالی که سخت مشوش است، اعتراف میکند که معشوقهٔ دوگریو بودهاست. پولینا نامهٔ دوگریو را به راوی نشان میدهد که حاکی از آن است که با وجود بدهی سنگین ژنرال به او حاضر است ۵۰۰۰ فرانک به تلافی محبتهای پولینا به او بدهد. پولینا با نفرت میگوید که کاش ۵۰۰۰ فرانک داشت تا آن را در صورت دوگریو میکوبید و بیمهری او را تلافی میکرد. راوی در حالتی نامتعادل و نشئتزده از هتل به کازینو میرود و بعد از ساعتها بازی با مبلفی عظیم از بردهایش چنانکه جیبهایش مملو از اسکناس و طلا است و نمیتواند راه برود به هتل بازمیگردد. پولینا در ابتدا فکر میکند که راوی مانند دوگریو میخواهد او را با پول بخرد ولی بعد از آن به راوی محبت میکند و در صحبتهای هذیان گونهاش اشاره میکند که او همان شب با آسلی قرار داشته و چه بسا آسلی همین الان پشت پنجره هتل منتظر او باشد. صبح، پولینا ۵۰۰۰ فرانک از راوی طلب میکند و وقتی راوی تقاضای او را اجابت میکند، پولینا پولها را با تحقیر به صورت او میکوبد و از اتاقش میگریزد. راوی که مطمئن شده سلامت عقل پولینا زائل گشتهاست، در جستجوی او نزد مستر آسلی میرود. آسلی سربسته میگوید که پولینا نزد او است و گو این که از سرنوشت محتوم راوی آگاه باشد پیشبینی میکند که آلکسی ایوانوویچ همان روز رولتنبورگ را به مقصد پاریس ترک خواهد کرد. وقتی راوی بازمیگردد، بلانش با عشوه او را برای این که در سفر به پاریس همراهیاش کند، اغوا میکند. راوی میپذیرد که همراه بلانش به پاریس برود.
در پاریس، بلانش پولهای آلکسی ایوانوویچ را به نحوی افسارگسیخته در راه امور تجملی مثل اسب و کالسکه مجلل، مهمانیهای رقص شبانه و آپارتمانهای گرانقیمت خرج میکند. او در این میانه از پولهای خود راوی به او خرجی میدهد و نه تنها رابطهٔ عاطفی با او ندارد، بلکه مرتب با معشوق خود، آلبر، دیدار میکند. وقتی بلانش متوجه میشود که بیتوجهی راوی به کارهای او نه از سر سادهلوحی، که برخاسته از درویش مسلکی و مناعت طبع ذاتی او است، به او ابراز علاقه میکند؛ ولی راوی وقعی به او نمینهد. ژنرال در تعقیب بلانش به پاریس میآید و بلانش که حالا با پولهای راوی ظاهر زندگی خود را ساخته، برای مستحکم کردن جایگاه اجتماعی خودش با ژنرال سرانجام ازدواج میکند و خرج عروسی را از آخرین اموال باقیماندهٔ آلکسی ایوانوویچ میپردازد.
راوی پاریس را ترک میکند و در سفرهای پی دی پی در شهرهای اروپایی بیشتر و بیشتر در باتلاق اعتیاد به قمار فرومیرود. کار به جایی میکشد که به دلیل عجز از پرداخت مبلغ باختش به زندان میافتد، ولی ناشناسی که تا پایان داستان مشخص نمیشود کیست، قرض او را پرداخته و از حبس خارجش میکند. بعد از آزادی در سمت منشی برای یک آلمانی فرومایه کار میکند و چون صاحبکارش بیپول میشود، مقرری او را تا حقوق یک نوکر ساده کم میکند. روای در یک قمار پول زیادی برنده میشود و صاحب کارش را ترک میکند تا به هامبورگ برود؛ ولی درست نیم ساعت قبل از سوار شدن به قطار، عمده پولش را در کازینو میبازد. چندی بعد در هامبورگ در پارکی مستر آسلی را میبیند و از او احوال پولینا را میپرسد. آسلی با اکراه تعریف میکند که مادربزرگ در مسکو مردهاست و مبلغی برای پولینا به ارث گذاشتهاست. پولینا در حال حاضر با خانوادهٔ خواهر آسلی در سوئیس به سر میبرد. ژنرال از ارثیهٔ مادربزرگ بینصیب نمانده، ولی خود او هم چندی پیش قالب تهی کرده و اموالش همه به بلانش رسیدهاست. راوی اکراه آسلی در حرف زدن دربارهٔ پولینا را حمل بر این میکند که او نیز مانند خودش مورد بیمهری پولینا قرار گرفتهاست. از همین رو با یادآوری رابطهٔ پولینا با دوگریو نطق قرایی در این باب که دن ژوئنهای فرانسوی همانند دوگریو همواره گوی سبقت را در دلبری از دوشیزگان روس از امثال خودش و آسلی خواهند ربود، میکند. آسلی از حرفهای راوی به خشم میآید و فاش میکند که علت حضور او در هامبورگ این است که پولینا برای آگاهی از احوال راوی او را به آنجا فرستاده و پولینا به راوی علاقهمند است. راوی با شنیدن این حرف منقلب میشود. آسلی هنگام خداحافظی ۱۰ لویی پول به راوی میدهد و به او میگوید که اگر ایمان داشت او قمار را ترک میکند ۱۰۰۰ لیره به او میداد تا کاری جدید برای خودش راه بیندازد؛ ولی در شرایط کنونی فکر میکند که ۱۰ لویی و ۱۰۰۰ لیره برای راوی فرقی ندارد. راوی با آسلی روبوسی میکند و از او خداحافظی میکند. او با شنیدن مهر پولینا به خودش برای ترک قمار انگیزه پیدا کردهاست و در اندیشه است که هامبورگ را به مقصد سوئیس ترک کند. او به یاد میآورد که چگونه یک روز در حالی که فقط یک گلدن در جیب داشت، شکست خورده از کازینو بیرون آمده بود، ولی با اراده بازگشته بود و با سرمایهای چند برابر کازینو را ترک کرده بود. او با خود میاندیشد که باز هم میتواند بعد از شکست برخیزد، بعد از مرگ زنده شود و همه چیز را عوض کند.
رمان دربرگیرنده مناسبات و روابطی است که تمامی انسانها در زندگی روزمره با آن مواجه هستند و مشغلهٔ شخصیتهای داستان نیز از نوع مشغلههای ذهنی تمامی انسانها است. دغدغههایی همچون عشق، ثروت، شهرت و… بدین ترتیب ما با یک روایت کاملاً رئال مواجه هستیم.
زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است.
نکته جالب و ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم میخورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیرکننده داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را میبافند زمانی رخ میدهد که یکی از شخصیتها ی داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمار خانه به مسافرخانه هستند. بطوریکه گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردونهٔ زندگی را به حرکت درمیآورند و هر بار بر روی عددی -شرایطی- خاص نشانهٔ گردونه میایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم میزند.
همانند بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات روسیه این اثر هم ابتدا نه از زبان اصلی خودش، بلکه از فرانسه به فارسی برگردانده شد. ترجمهٔ جلال آلاحمد از این اثر از مشهورترین کارهای وی در حوزهٔ ترجمه بهشمار میرود که توسط انتشارات فردوسی منتشر شدهاست. سروش حبیبی این اثر را مستقیماً از زبان روسی به فارسی برگردانده است و ترجمهٔ وی توسط نشر چشمه منتشر شدهاست.
فهرستی از مترجمان این اثر به فارسی در زیر آمدهاست.
رُمان یا داستان بلند[۱] (به انگلیسی: Novel)[یادداشت ۱] متنی روایتگر و داستانی است که در قالب نثر نوشته میشود. در سده هجدهم (میلادی) کلمهٔ «رمان» بیشتر برای اشاره به قصّههای کوتاه در مورد عشق و توطئه به کار میرفت. در ۲۰۰ سال اخیر رمان تبدیل به یکی از مهمترین اشکال ادبی شدهاست. کلمهٔ «رمان» از زبان فرانسوی وارد زبان فارسی شدهاست. رمان در فارسی قالب ادبی مدرنی بهشمار میرود.
رمان واژهای فرانسوی است به معنای داستانی که به نثر نوشته شود و شامل اتفاقات و حوادثی ناشی از تخیل نویسنده باشد و آن، اقسامی دارد. رمان آموزشی که داستانی است شامل مطالب علمی، طبیعی و فلسفی، رمان پلیسی که داستانی حاکی از حوادث مربوط به دزدی، جنایت و کشف آنها توسط کاراگاهان زبردست است، رمان تاریخی که داستانی است که اساس آن مبتنی بر وقایع تاریخی باشد و رمان عاشقانه که داستانی است که شالودهٔ آن بر عشق نهاده باشد.[۲]
رمان در زبان فارسی، مترادف نوول[۳] در زبان انگلیسی است. نوول به معنی نو، جدید، بدیع، رمان، داستانهای کوتاه، کتاب داستان و داستان عشقی کوتاه آمدهاست.[۴] علت وارد شدن کلمهٔ رمان به جای کلمهٔ نوول به زبان فارسی را میتوان در نزدیکی بیشتر ایرانیان متجدد و واردکنندهٔ محصولات فرهنگی به ایران، به زبان فرانسه دانست.
در اصل کلمهٔ رمان، بیانگر زبان پیشین و عامیانهٔ فرانسویان بود که در مقابل زبان لاتین، زبان عالمانه و ادبی آن روزگار، قرار داشت. ضمناً به آثار ادبی منظوم از نوع داستانهای تخیلی و ساختگی که به زبان رومیایی (رمان) کتاب شده بود نیز اطلاق میشود. نظیر رمانهای حاوی اوضاع و احوال شوالیهها یا رمانهای سازگار و متناسب با نزاکت و تعلیم و تربیت. رمان در مورد همهٔ آن چیزهایی گفته میشود که مربوط به تمدن، هنر و مخصوصاً زبانهای آن ردیف از کشورهایی است که از قرن پنجم تا قرن دوازدهم میلادی تحت سیطرهٔ مادی و معنوی رومیها بودند. از میان زبانهای رمان میتوان فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، رومانیایی و پرتغالی را نام برد. در قرون وسطی رمان به زبان ادبی شمال فرانسه و از ۱۰۶۶ میلادی به زبان ادبی انگلستان نیز اطلاق میشدهاست. در نتیجه میتوان گفت که از قرن ۱۲ میلادی به بعد، فرانسه شمالی و انگلستان زمینهٔ مساعدی را برای رشد و انتشار فرهنگ و تمدن فراهم آورده بودند که بیان ادبی دست اول آن زبان رمان و به صورت داستانسرایی و قصهگویی منظوم بود. بدین ترتیب نوع ادبی داستانی از آنجا که به زبان رمان نوشته میشود، به رمان معروف شد.[۵] در قرون وسطی داستان شهسوارانه مطلوب شمرده میشد (از همان نوع داستانهای عیاری فارسی). در قرن شانزدهم فرانسوا رابله و سروانتس آن را به معنای کمابیش امروزی به کار بردند که در قرن هفدهم جا افتاد. سرانجام در قرن نوزدهم، رمان چه از نظر شمار آثار و چه از لحاظ زبان و ساختار، به اوج شکوفایی رسید. از اینرو قرن نوزدهم را دورهٔ خاصی در تاریخ داستاننویسی در اروپا و مبدأ اشاعهٔ آن در نقاط دیگر جهان میشناسند.[۶]
ساختار رمان ارتباط بین دو نظم است. نظم عددی صفحهها و نظم زمانی وقایع. رمان به شکل کتاب است و از صفحههایی تشکیل شدهاست که به ترتیب خوانده میشوند. ضمناً رمان روایتی است که از حوادثی که در طول زمان انجام میپذیرد. سادهترین ساختار برای رمان، ساختاری است که در آن، هر دو نوع نظم برهم منطبق شوند. یعنی اولین حادثه در کتاب، همان واقعهٔ مهمی است که پیش از همه روایت میشود. پیش از این هیچ حادثهای آنقدر اهمیت ندارد که در بخشهای بعدی کتاب بر آن تأکید شود. با پیشتر رفتن و ورق زدن کتاب، حوادث به ترتیب زمانی به دنبال هم میآیند و وقتی به صفحهٔ پایانی رسیدیم، آخرین رویداد مهم پایان میپذیرد. البته چنین ساختار سادهای بسیار کم دیده میشود. اغلب اولین فصل کتاب شامل میانه یا پایان حادثهای است و آخرین فصل میانهای است که پایانش به تخیل خواننده واگذار شدهاست. گاهی ساختار بسیار پیچیدهاست. بهطوریکه وقایع رمان بهطور مکرر از گذشته به آینده در حال نوسان است.[۷]
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
«رمان نو» به آنچه در رمان سنتی معمولاً قهرمان یا شخصیت (پرسوناژ) و روند منطقی سلسله حوادث داستان اطلاق میشود اعتقادی ندارد. بلکه به روانکاوی جنبههای غیرعادی و نقاط تاریک شخصیت انسان میپردازد. شخصیت داستان هویت خاصی ندارد، تبدیل میشود یک حرف اول اسم یا یک ضمیر شخصی مذکر و مؤنث. در رمان کلاسیک ماجرا با درک دنیایی نظم یافته مطابقت دارد، ولی در رمان نو داستان در هم میریزد. رمان نو به ویژه هرگونه اشتغال ذهنی ایدئولوژیک را دور میریزد. به نظر آلن رب گرییه، انتقال یک اندیشه، بهکارگیری قالب سنتی را ایجاب میکند. در رمان نو، نه جذابیت موضوع برای نویسنده اهمیت دارد، نه تسلسل منطقی حوادث و نه شخصیتهای داستان. موضوع فقط قالبی است برای بازنمایاندن سلسله حوادثی که ممکن است هیچ ربطی به هم نداشته باشند و شخصیتها، نظیر رهگذرانی هستند که از خیابان یا کوچهای میگذرند.[۸]
همین مثله یعنی استفاده از نمادها و اجسام قابل لمس شگردی است که توسط آنها میشود حسی را به راحتی و کامل به مخاطب انتقال داد.
رماننویسان خود محصول دوره و زمانه و جامعهای هستند که در آن زندگی میکنند.[۹] این گفته روشن میکند که با تغییرات جامعه، رمان نیز تغییر میکند و شکل تازهای به خود میگیرد. کارلوس فوئنتس در آغاز مقالهٔ سروانتس و نقد خواندن میگوید: «اگر از من بپرسند عصر جدید از چه زمانی آغاز شد، میگویم از آن زمانی که دن کیشوت لامانچا در سال ۱۶۰۵ میلادی دهکدهٔ خود را ترک گفت، به میان دنیا رفت و کشف کرد که دنیا به آنچه او دربارهاش خوانده، شباهتی ندارد».[۱۰] به عبارتی، دن کیشوت همان من تنها یا انسان مدرنی است که از نیروهای غیر بشری و حمایتهای اساطیری بهرهای ندارد و خود باید به تنهایی به مبارزه با دنیایی برخیزد که با او بیگانهاست. در حالی که در حماسهها و رمانسها و داستانهای پهلوانی اگر دقت کنیم، میبینیم که آشیل و ادیپوس یونانی، جهان را همانطور تفسیر میکنند که آرتورشاه انگلیسی و رولان فرانسوی. اینان در آنچه میبینند تردید نمیکنند و به حقیقتی یگانه باور دارند. آلخوکار پانتیه میگوید: «سروانتس «من» جدیدی ابداع میکند» و اکتاویو پاز در تعریف ادبیات جدید میگوید: «ادبیات جدید هم مثل ادبیات گذشته از قهرمانان و اوج و فرود آنان میگوید اما آنان را تحلیل هم میکند. دن کیشوت، آشیل نیست؛ او در بستر مرگ سخت به کندوکاو در وجدان خود میپردازد».[۱۱] به زبان دیگر، رمان مدرن غربی مبتنی بر اندیشههای اومانیستی پس از رنسانس است[۱۲]
در واقع از دن کیشوت به بعد است که همزمان با کشفیات جدید در علم و جنبشهایی نظیر دینپیرایی تقابل انسان با گذشتهٔ خویش آغاز میشود و فرزندان این زمانه، رمان مدرن مینویسند.
مهمترین مولفههای رمان مدرن از دیدگاه فلسفی هنر عبارتند از: بحران واقعنمایی، مرکزیتزدایی، آشنایی زدایی، انزوا و ابهام معنایی. از نظر صوری نیز رمان مدرن با قهرمان سنتی، طرح قصه و راوی المپی وداع میگوید. کنراد کنست فقدان فضای معنوی و تجلی ارزشهای اخلاقی را مهمترین شاخصهٔ رمان مدرن میداند و معتقد است این رمانها از نظر حال و هوا بسیار متشنج و دارای تضاد هستند. دیگر عبارتی از انجیل و ایمان به انسانیت، که تغییری نکرده باشد، در میان این منجلاب هزل و غرائز پست پیدا نمیشود. انسانها به عنوان افرادی نفرتانگیز، به عنوان دنبالهروهایی متوسط، مدیران تازه به دوران رسیده، متقلب و عیاش، شکنجهگر و قربانیان دستبسته نشان داده میشوند.[۱۳]
ویرجینیا وولف میگوید: «نخستین گام در عمل خواندن رمان، یعنی تأثیرپذیری تا بیشترین درک، تنها نیمی از فرایند خواندن است. اگر قرار است تا حداکثر لذت را از رمان ببریم، باید به دنبال نیم دیگر باشیم. البته نه با عجله و فوری: منتظر شوید تا غبار خواندن بخوابد، کشمکش و دودلی فرو بنشیند؛ قدم بزنید، صحبت کنید، گلبرگهای خشکیدهٔ گلی را بچینید یا بخوابید. آنوقت است که ناگهان بدون ارادهٔ ما، کتاب به سمت ما برمیگردد.»[نیازمند منبع]
رمان مفهومی ذهنی و انتزاعی است. یعنی رمان مبین مفهومی ذهنی است که در نتیجهٔ خواندن رمانهای بسیار متعدد و کاملاً متفاوت شکل گرفتهاست. پس هرگاه سخن از رمان به میان میآوریم، لاجرم تعریفی را تعمیم میدهیم که هر قدر از بررسی داستانهای خاص بیشتر فاصله بگیرد، به همان میزان جالب توجهتر و کم معناتر میشود.[۹] در واقع رمان یا رمانس بدون شرکت خواننده و سعی او در تکمیل اثر، هستی نمییابد. به عبارت دیگر تا زمانی که خواننده نتواند یا نخواهد داستان را بر اساس اشارههای نویسنده در ذهنش بیافریند، خواندن واقعی صورت نمیگیرد. در این صورت، خود داستان خوانده نمیشود، بلکه مطالبی دربارهٔ آن خوانده میشود.[۱۴]
خواندن، هنر خلاقی است و دارای همان شرایط و محدودیتهایی است که هر بینندهٔ آثار هنری با قوهٔ خیال خود یک قطعه سنگ، رنگهای روی بوم، صدا و سایر چیزهایی را که به خودی خود کاملاً بیمعنا هستند، به اثری صوری و معنادار تبدیل میکند. معنی حاصل را تخیل ناشی از نمادها خلق میکند و این تخیل باید ابتدا در زمینهٔ کاربرد و معنی نظامی نمادین، فرهیخته باشد. درست همانگونه که خود هنرمند فرهیخته شدهاست. خواننده شاید تصور کند که کاملاً پذیرا و فاقد قوهٔ تشخیص است و بکوشد تا بدون هرگونه قضاوت یا دخالتی، دست به تجربهای بزند؛ اما در واقع او مشغول عمل خلاق بسیار فعال و پیچیدهای است و دلیل بیتوجهی او این است که بخش اعظم این عمل در ضمیر ناخودآگاه روی میدهد.
برخی از رمانهای مهم غربی (قرن بیستم) عبارتاند از:
در حقیقت رمان فارسی با رمان سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، به قلم میرزا حبیب اصفهانی آغاز میشود. این رمان سرشار است از حقایق تاریخی و اجتماعی عصر قجر، لطایف و بدایع، آداب و رسوم و عقاید ایرانیان و شیوهٔ مملکتداری حکام قاجار. محمدتقی بهار میگوید: «این رمان به عنوان شاهکار قرن سیزدهم ادبیات فارسی شناخته میشود».[۱۵]
این نوع ادبی داستان و داستاننویسی بر اثر توسعهٔ ارتباط ایران و اروپا در زبان فارسی پدید آمدهاست؛ و داستاننویسی به شیوهٔ امروزی در کشورهای عربی، ترکیه، ایران و هندوستان کمابیش همزمان و در اواخر نیمهٔ دوم قرن نوزدهم باب شدهاست. از موجبات و مقدمات پیدایش رمان در زبان فارسی میتوان به ورود صنعت چاپ، تأسیس مطبوعات و ترجمه از زبانهای اروپایی که تحت تأثیر زبان فرانسه و بعدها تحت تأثیر زبانهای روسی و انگلیسی بودهاست، اشاره کرد. از رمانهای این دوره میتوان به امیرارسلان نامدار، کتاب احمد (نوشتهٔ طالبوف) و سیاحتنامه ابراهیمبیگ اشاره کرد. داستان فارسی امروزی از آغاز قرن بیستم رواج یافت. گرایشهای ملیگرایانه و جستجوی اساطیر کهن بر داستاننویسی این دوره تأثیر گذاشتهاست. در این رابطه میتوان به آثاری همچون شمس و طغرا، عشق و سلطنت، دامگستران، لازیکا، دلیران تنگستان، تهران مخوف، هما، پریچهر، زیبا، جنایات بشر یا آدم فروشان قرن بیستم، دارالمجانین و دسیسه اشاره کرد.[۱۶] رمان آتش بدون دود هفت جلدی :نادر ابراهیمی
رمان مدرن در ایران با صادق هدایت (بوف کور) آغاز میشود. سپس با صادق چوبک (سنگ صبور) و هوشنگ گلشیری (شازده احتجاب) ادامه مییابد. جریان مدرنیسم پس از پیروزی انقلاب به حاشیه رانده شد و یک دهه بعد دوباره اقبال بدان افزون گردید. هوشنگ گلشیری موثرترین تئوریسین رمان مدرن بعد از انقلاب است که چه با آثار خود چون رمانهای آیینههای دردار و جننامه و چه با درسهای داستاننویسی خود، برخی نویسندگان جوان را به این مسیر سوق داد. رمانهای نوشدارو (علی مؤذنی، ۱۳۷۰)، سمفونی مردگان (عباس معروفی، ۱۳۶۸)، نقش پنهان (محمد محمدعلی، ۱۳۷۰)، نیمهٔ غایب (حسین سناپور، ۱۳۷۸) و دل دلدادگی (شهریار مندنیپور، ۱۳۷۷) از جمله نمونههای برجسته رمان مدرن در این دوره هستند.
رمان مدرن فارسی پس از انقلاب عمدتاً به نقد وضعیت فرهنگی و سیاسی موجود در جامعه میپردازد. رویکرد اصلی جریان مدرن، همچون رئالیستهای سنتی رویکردی انتقادی است با این تفاوت که موضوع انتقاد آنان نه نظام سلطنتی پیش از انقلاب، بلکه وضعیت سیاسی حاضر است. مهمترین تفاوت مدرنیسم داخلی با مدرنیسم غربی در همین تفاوت نگرش به تحولات اجتماعی نهفتهاست. مدرنیسم غربی با کنارهگیری از واقعیت بیرونی، به ذهنیتگرایی افراطی پناه میبرد و هیچگونه مسئولیت اجتماعی یا نقش اصلاحطلبی برای خود قائل نیست. اما نویسندهٔ مدرنیست داخلی که نمیتواند خود را از دغدغههای سیاسی و اجتماعی روزانه رها سازد، رویکرد انتقادی اسلاف رئالیست خود را البته با تکنیکهای روایت ذهنی مدرن در عرصههای اجتماعی دنبال میکند؛ و بدین ترتیب احساس میکند به مسئولیت اجتماعی و ایدئولوژیک خود عمل کردهاست. رمان مدرن فارسی علیرغم آنکه فرمی مشابه آثار مدرن غرب دارد، نگاه سنتی خود را به موضوعات حفظ میکند. روح و اندیشه ذاتی رمان غرب مبتنی بر نیستانگاری اومانیستی است و درک این اندیشه مستلزم آشنایی و انس عمیق نویسنده با ادبیات غرب است؛ اما این حس و حال اومانیستی هیچگاه در نویسندگان داخلی به کمال یافت نشدهاست و به همین صورت نوعی دوگانگی و تضاد در صورت و محتوای رمان مدرن فارسی قبل و بعد از انقلاب وجود دارد.
نویسندگان رمان مدرن در نقد هنجارهای ناشی از نوعی تفکر دینی عمدتاً به دو مضمون میپردازند. نخست ستیز سنت و مدرنیته در قالب جنگ پدران و پسران و دوم نقد برخی از ارزشهای اخلاقی رایج؛ گفتمان رمان مدرن فارسی در واقع همان گفتمان صادق هدایت در بحث تجدد و عقبماندگی است که اینبار فاقد صراحت است.[۱۷]
در بوف کور دو شخصیت زن وجود دارند. یکی زنی اثیری با چشمهای جادویی و اندام اثیری و دیگری زنی لکاته و بدکاره. بعد از هدایت نیز نویسندگان بسیاری بودهاند که با سبک و تکنیک مدرن نوشتند اما آنها نیز برای شخصیت زن داستان خود، همین دو شخصیت را انتخاب کردند. سیمین دانشور اولین زنی است که در رمانش سووشون، این نگاه سنتی به زن را شکستهاست. زری شخصیت اصلی کتاب، زنی است با ترسها و تنهاییهایش که به تدریج در خلال داستان تحول پیدا میکند؛ گرچه او در ابتدا زنی ترسو و محافظهکار است، اما در پایان به زنی شجاع بدل میشود. این نگاه منجر به شکلگیری نوع جدیدی از رمان در ایران شدهاست که به رمان زنانه مشهور است. موضوع اصلی رمانهای زنان بر محور مسایل خود آنان دور میزند. به نظر آنها رمان بهترین محمل برای بروز دنیای درونی، تنهایی، دردها و رنجهای آنان است و میتواند آنان را در راه احقاق حقوق خود یاری کند. زنان رماننویس به سختی تلاش میکنند تا هویت خویش را در زمینههای اجتماعی، فرهنگی و به ویژه ادبی ابراز کنند. جوایزی که در سالهای اخیر به دست آوردهاند، نشانهٔ قابلیت و سعی و تلاش آنان است. پیش از انقلاب زنان رماننویس اندکی وجود داشتند اما پس از انقلاب به تعدادشان افزوده شدهاست. اکنون حدود پنجاه زن رماننویس وجود دارند که بیش از نیمی از آنها تحصیل کرده هستند. از میان آنها میتوان به زویا پیرزاد، فریبا وفی، سپیده شاملو و دیگران اشاره کرد.[۱۸]
برخی از رمانهای مهم فارسی عبارتاند از:
کتاب «قمارباز» نوشتهی «فیودور داستایوسکی» و ترجمهی «سروش حبیبی» است. این رمان برای نخستین بار در سال 1866 منتشر شده است. «قمارباز» روایتی است از تجربهی تلخی که برای داستایوسکی و در جریان اقامتش در خارج از روسیه پیش آمده است. ناشر دربارهی کتاب آورده است: «قهرمان رمان، آلکسی ایوانویچ، معلمی سرخانه در نزد ژنرالی است که هروقت به خارج از کشور سفر میکند، در شهر خیالی رولتنبورگ اقامت میکند. در این میان آلکسی ایوانویچ به پولینا، خواهرزن ژنرال، علاقهمند میشود؛ اما با سنگدلی سرشار از بولهوسی با او رفتار میکند. داستان اما با ماجرای قرضدادن 700 فلورن از سوی پولونیا برای آلکسی بهمنظور شرکت در بازی رولت وارد مرحلهی تازهای میشود. در آغاز، بخت با آلکسی ایوانویچ یار میشود، ولی او میخواهد از اقبالی که نصیبش شده است حداکثر فایده را ببرد؛ بنابراین، به بازی ادامه میدهد، اما در ادامه تمام پولش را میبازد و در اثر این باخت تعادل روانی خود را از دست میدهد و دچار نوعی هذیان میشود. وجود اصول روانشناسی این داستان است که سبب میشود که دقیقا با شخصیت، دغدغهها و احساسات یک قمارباز آشنا باشید. مثل اینکه با علم روانشناسی به تحلیل این شخصیت پرداختهاید. زاویهی دید این رمان دانای کل نامحدود است. سروش حبیبی از مترجمان فعال ایرانی در چهار دههی گذشته بهشمار میرود که آثار نویسندگانی چون “رومن گاری”، “آلخو کارپانتیه”، “الیاس کانتی”، “تالستوی” و… را به مخاطبان ایرانی معرفی کرده است.» این کتاب را انتشارات «چشمه» منتشر کرده است.
قمارباز یکی از آثار مهم داستایوفسکی و ادبیات روس بهشمار میآید. داستایوفسکی این اثر را در زمانی کوتاه و در شرایطی خاص نوشته است. با خواندن این داستان گویی سر کلاس روانشناسی استادی چون داستایوفسکی نشستهایم که با مهارت خاصش به تجزیه و تحلیل روان آدمها و لایههای درونی شخصیتها میپردازد.
داستایوفسکی در اکتبر سال 1866 داستان «قمارباز» را تنها در 26 روز نگاشت. او در این داستان نسبتا کوتاه با نگاهی روانکاوانه به مشکل قماربازی و قشر قمارباز میپردازد. درواقع او این داستان را براساس تجربهی شخصی خود در دوران اقامت خارج از کشور نوشته است. روزگاری که قمار باعث شد درمانده و مستاصل و بیپول از آلمان به روسیه بازگردد. داستایوفسکی در آلمان به دلیل مشکلات مالی و قماربازی دوران سختی را گذراند. او پس از بازگشت به کشورش برای رهایی از بدهیها و کسب درآمد داستانی نوشت که در آن تجربهی تلخ خودش از بازی قمار را به شکلی تاثیرگذار روایت میکند. او در این اثر نیز همچون آثار دیگرش شخصیتهای داستان را با مهارت کامل از نظر روانشناختی تحلیل میکند. مهمترین بخشهای مربوط به روان در این داستان پای میز قمار میگذرد و نویسنده از احساسات یک قمارباز در لجظههای برد و باخت پرده برمیدارد. با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «عاقبت از سفر دوهفتهایام بازگشتم. گروه ما سه روز بود که به رولتنبورگ آمده بودند. خیال میکردم با بیصبری در انتظار بازگشت مناند، ولی اشتباه کرده بودم. ژنرال بسیار بیخیال به نظر میرسید. از سر نخوت چند کلمهای با من حرف زد و بعد مرا به خواهرش حواله کرد. پیدا بود که توانسته بودند از جایی پولکی وام بگیرند…»
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
راوی داستان، آلکسی ایوانویچ معلم سرخانهی فرزندان یک ژنرال روس است که بر اثر ولخرجی ثروتشان را از دست داده و در شهر کوچکی در اروپای مرکزی زندگی میکنند. آنها به انتظار مرگ عمهی ژنرال نشستهاند تا ارث مناسبی از طرف او به آنها برسد. در این میان آلکسی دلبستهی پولینا خواهر همسر ژنرال میشود. پولینا زن هوسبازی است که مقداری پول به آلکسی قرض میدهد و او را به سر میز قمار میفرستد. آلکسی به شانس و برد خود در قمار اطمینان دارد و به خاطر پولینا به قمارخانه میرود «آری گاهی اندیشهای که هرزهگردتر از آن نباشد، اندیشهای که سخت محال در نظر آید، طوری وسوسه دایمی ذهن میشود که دست آخر آدم آن را شدنی میانگارد… تازه از این هم بیشتر: در جایی که چنین اندیشهای با آرزویی قوی و پرشور جفت شود، آدم چه بسا آن را محتوم و ناگزیر و حکم ازلی بپندارد و وقوع آن را حتمی و مقدور بداند! شاید از این هم باز بیشتر، نوعی الهام، نوعی کوشش فوقالعاده اراده، که تخیلآگین شده باشد، یا باز هم چیز دیگری… نمیدانم چی، اما به هر تقدیر، آن شب (که تا عمر دارم از یادم نمی رود) معجزهای رخ داد.» قمارباز همچون دیگر آثار داستایفسکی برادران کارامازوف، ابله و جنایت و مکافات تبحر این نویسنده را در تجزیه و تحلیل روان بشر نشان میدهد همانطور که نیچه عقیده داشت آنچه دربارهی روانشناسی آموخته نتیجهی مطالعهی آثار این نویسندهی بینظیر روس است.
قصهی قمارباز داستایفسکی چند بار در صنعت سینمای کشورهای مختلف جهان به صورت فیلم سینمایی ساخته شده است. یکی از این فیلمها فیلم قمارباز است که در سال 1974 به کارگردانی کارل رایز ساخته شد. جیمز کان بازیگر مطرح دههی هفتاد میلادی، در این فیلم نقش اصلی را بازی میکرد. او برای هنرنماییاش موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد مراسم اهدای جوایز گلدن گلوب شد. همچنین لارن هاتون و پل سوروینو از بازیگران مشهور و مطرح آن دوره نیز در این فیلم جلوی دوربین رفتهاند. داستان فیلم از این قرار است که یک پروفسور دانشگاه معروف یو سی ال آ آمریکا از مشکلی اساسی رنج میبرد و آن هم اعتیاد به بازی قمار است. او همیشه برای گذران زندگی احتیاج به پول دارد و برای تامین این پول به سراغ مادرش میرود و بعدها از شاگردش رشوه میگیرد. در این فیلم به خوبی به مشکل قماربازی و قشر قمارباز پرداخته شده است.
در سال 2014 نیز روپرت وایت کارگردان انگلیسی این فیلم را با بازی مارک والبرگ، بری لارسون و جان گودمن بازسازی کرد. روپرت وایت با فیلم «ظهور سیاره میمونها» و «سفید برفی و شکارچی» شناخته میشود.
فیودور میخایلوویچ داستایفسکی (1821–1881) در شهر مسکو و در خانوادهای ارتدکس متولد شد. در پانزدهسالگی امتحانات ورودی دانشکدهی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویهی 1838 وارد دانشکده شد. پس از اتمام تحصیل، در ادارهی مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد. در سال 1844 «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا داد. نخستین اثر داستایفسکی به نام «بیچارگان» که خوانندهی ایرانی آن را به نام هایی چون «نگون بختگان» و «مردم فقیر» نیز میشناسد، در سال 1839 منتشر شد. این اثر داستایفسکی را به عنوان نویسندهای ساختارشکن معرفی کرد و باعث شهرت او شد. رمان بعدیاش «همزاد» نام داشت که اثری کمتر شناخته شده است. در سال 1859 دو داستان «خواب عموجان» و «روستای استپانچیکو» را نوشت. با «یادداشتهای زیرزمینی» دوران باشکوه نویسندگی داستایفسکی آغاز و توجه به زوایای روانی شخصیتهای داستان در آثارش نمایان شد. در سال 1866 کتاب بعدیاش «جنایت و مکافات» را نوشت. این اثر، داستان بدبختیهای مرد جوان فقیری به نام «راسکولنیکف» را روایت میکند که شرایط بد اقتصادی او را در موقعیتی قرار میدهد که پیرزن رباخواری را بکشد. پس از آن دچار جنون می شود. فقر و بدبختی جامعه روسیهی قرن نوزدهم و ناامیدی مطلق و فراگیر آن زمان در این رمان به خوبی تصویر شده است. داستایفسکی در همین سال داستان «قمارباز» را منتشر کرد. این داستان، بازتابی از حوادث پیش آمده برای او در سفر به آلمان بود. زندگی او در این سفر با فراز و فرود بسیاری مواجه شد. مشکلات مالی، دچار شدن به عشقی نامتعارف و قماربازی باعث شد این نویسنده دوران سختی را در آلمان بگذراند.
در فاصلهی سالهای 1869 تا 1875، داستایفسکی ابله، همیشه شوهر، جنزدگان (تسخیرشدگان) و جوان خام را نوشت. آخرین رمان و شاهکار بیبدیل او در ادبیات جهان، به نام «برادران کارامازوف» با طرحی پیچیده و شخصیتپردازی خاص در سالهای 1879 و 1880 نوشته شد. این رمان، داستان کینهی شدید برادران کارامازوف را نسبت به پدر متمولشان در یکی از شهرهای کوچک روسیه، روایت میکند. بسیاری از اندیشمندان همچون آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم این اثر را تحسین کردهاند. برادران کارامازوف به عنوان وصیتنامهی داستایوفسکی به ملت روس شناخته میشود. فیودور داستایفسکی سرانجام در اوایل فوریهی سال 1881 در اثر خونریزی ریه درگذشت و در سن پترزبورگ به خاک سپرده شد.
رمان قمارباز را نخستین بار جلال آلاحمد از زبان فرانسه ترجمه کرد. پس از آن مهرداد مهرین ترجمهای از این رمان منتشر کرد. در دهه هفتاد صالح حسینی این داستان را از زبان انگلیسی به فارسی برگرداند. ترجمهی حاضر را سروش حبیبی مترجم نامآشنای معاصر از زبان روسی انجام داده است. سروش حبیبی (۱۳۱۲) با بیش از چهار دهه فعالیت در عرصهی ترجمهی آثار ادبی و ترجمه آثار نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی، تولستوی، آنتوان چخوف، هرمان هسه و گونتر گراس، به عنوان مترجمی متبحر و قابل اعتماد در میان خوانندگان ایرانی شناخته میشود. او مترجمی چند زبانه است و از زبانهای آلمانی، انگلیسی، روسی و فرانسوی به فارسی ترجمه میکند. سروش حبیبی عقیده دارد که ترجمه همچون «پنجرهای است رو به باغ فرهنگ زبان و جهان باطن نویسندهی اصلی». او تاکید میکند برای ترجمه، تنها تسلط بر زبان خارجی کافی نیست بلکه مترجم باید علاوه بر آشنایی کامل با زبانهای مبدا و مقصد، به فرهنگ و افکار نویسنده اصلی نیز آشنا باشد تا بتواند ترجمهای قابل قبول ارائه بدهد.
این مترجم معاصر از نخستین کسانی بود که به ترجمهی ادبیات لاتین به زبان فارسی پرداخت و فارسیزبانان را با نویسندگانی چون آلخو پانتیه و ماریانو آزوئلاریا آشنا کرد، اما به این کار ادامه نداد. دلیل آن را هم تسلط نه چندان زیاد به اسپانیایی دانست. آثار سروش حبیبی از این قرار است: آنا کارنینا، ارباب و بنده، پدر سرگی، جنگ و صلح، داستان یک کوپن جعلی، سعادت زناشویی، سونات کرویتسر، مرگ ایوان ایلیچ، از «لیو تولستوی»؛ ابله، بانوی میزبان، شبهای روشن، شیاطین (جن زدگان)، از «فیودور داستایوفسکی»؛ سفر به شرق، نارسیس و گلدموند، داستان دوست من، سیذارتا، گورزاد و دیگر قصهها، از «هرمان هسه»؛ سگ سفید، خداحافظ گری کوپر، از «رومن گاری»؛ گلهای معرفت، میلاروپا، از «اریک امانوئل اشمیت»؛ مروارید، موشها و آدمها، از «جان شتاین بک»؛ شبهای هند، میدان ایتالیا: یک داستان مردمی در سه زمان، از «آنتونیو تابوکی»؛ انفجار در کلیسای جامع، قرن روشنفکری، از «آلخو کارپانتیه»؛ طبل حلبی از «گونتر گراس»، «ژرمینال» از امیل زولا و…
به اندازهی طول و عرض (درازا و پهنا) کتاب و مجلات، قطع میگویند. استاندارهای قطع برای شناسایی اندازههای مختلف و انتخاب بهترین ابعاد برای کتاب یا مجله موثر است.
یکی از قطعهای رایج کتاب با ابعاد تقریبی 15×22 سانتیمتر.
جلد یا رویه محافظ کتاب، مجله، دفتر، کاتالوگ، صفحهی موسیقی و هر چیز دیگر در برابر آسیبهای فیزیکی بیرونی است.
اگر جنس جلد کتاب منعطف، نرم و از مقوای نازک باشد، اصطلاحا به آن جلد شومیز گفته میشود.
قبلا در این نظرسنجی شرکت کردهاید.
ارسال سریع کالای سوپر مارکتی فقط در تهران و کرج امکان پذیر است.
با توجه به محدودیت ارسال، آیا مایل هستید این کالا به سبد خرید شما افزوده شود؟
رمان قمارباز با عنوان فرعی «از یادداشتهای یک جوان» اثری از نویسنده بزرگ روسی، فیودور داستایوسکی است که سروش حبیبی آن را از روسی ترجمه کرده است.
داستایوسکی این رمان را در شرایط خاصی نوشته است و منتقدان آن را نوعی خودزندگینامه نیز تلقی میکنند.
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
معمولا وقتی اسم داستایوسکی را میشنویم، شاهکارهایی مانند جنایت و مکافات، ابله، شیاطین و برادران کارامازوف در ذهن ما خطور میکند. اما کتاب قمارباز هم در نوع خود شاهکاری بیمانند است.
ماجرای این رمان از زبان یک معلم جوان نام الکسی ایوانویچ روایت میشود و کتاب قمارباز در واقع یادداشتهای اوست. ایوانویچ معلم سرخانه بچههای یک ژنرال روسی است. ژنرالی که با سهلانگاری ثروت خود را به باد داده و اکنون در هتلی در یک شهر اروپایی اقامت دارند. شهری که به رولتنبورگ نیز معروف است. رولت به معنی چرخ بخت است و نمادی برای قمار و قمارخانه محسوب میشود.
همانطور که گفته شد، ژنرال ثروت خود را از دست داده و اکنون مبلغ قابل توجهی به یک فرانسوی بدهکار است و تنها امید او برای پرداخت این بدهی، ارثی است که در صورت مرگ مادربزرگ به او خواهد رسید. ژنرال تحت فشار عجیبی است و مرد فرانسوی – مارکی دو گریو – افسار او را در چنگ دارد. در همین حال به نظر میآید که مارکی دو گریو، مخفیانه با نادختری ژنرال – پولینا الکساندرونا – روابطی دارد.
در کنار این داستان، ماجراها و شخصیتهای دیگری هم وجود دارد. معلم جوان خانه ژنرال، که جوانی ساده، خوشباور و عین حال زباندراز است عاشق نادختری ژنرال یعنی پولینا است. در حدی که حاضر است برای او هر کاری انجام دهد، حتی حاضر است خودکشی کند. پولینا دقیقا همان چیزی است که مانع جدا شدن الکسی ایوانویچ از خانواده ژنرال میشود.
حال عجیبی داشتم. کلافه شده بودم. گیرم تا وسط غذا مثل همیشه با خود کلنجار میرفتم. در دل میگفتم: «چرا دنبال این ژنرال افتادهام؟ حال آنکه میبایست مدتها پیش، او و دارودستهاش را گذاشته، و پی کار خود رفته باشم.» گاهی نگاهی به پولینا الکساندرونا میانداختم، اما او ابدا اعتنایی به من نمیکرد. (قمارباز – صفحه ۱۱)
میان ما رابطهی عجیبی برقرار شده است که با توجه به نخوت و نفرتی که در رفتارش نسبت به همه آشکار است از بسیاری جهات برای من نامفهوم است. مثلا میداند که من دیوانهوار دوستش دارم و حتا اجازه میدهد که از این عشق سودایی برایش حرف بزنم. و البته هیچچیز بیش از همین آزاد گذاشتن من، که بیهیچ مانع یا ملاحظهای از عشق خود با او حرف بزنم، گواه نفرتش از من نیست. (قمارباز – صفحه ۲۹)
پولینا یکی از شخصیتهای کلیدی رمان قمارباز است. او با افراد مختلف کتاب، روابط مرموز و عجیبی دارد و در این میان بیشتر از همه این معلم جوان را دست میاندازد و از او در جهت منافع خود استفاده میکند. به او پول میدهد تا قمار کند و پولی که احتیاج دارد را برایش فراهم کند و…
در طرف دیگر داستان، ژنرال هم با همه بیلیاقت بودنش دلباخته ماموزل بلانش است. کسی که عاشق پول است و فکر میکند با مرگ مادربزرگ، ژنرال به ثروت هنگفتی خواهد رسید و بنابراین کاملا به او چسبیده است.
اما در قمارباز هیچ چیز آنطور که انتظار میرود پیش نمیرود. مادربزرگ ناگهان از روسیه میآید و به شکل عجیبی عاشق قمار میشود و…
[ لینک: رمان جنایت و مکافات اثر داستایفسکی ]
نوشتن از قمارباز سخت است. همه قسمتهای کتاب، همه شخصیتها و همه اتفاقات طوری هستند که خواننده کاملا به فکر فرو میرود. مدام در پی این است که منظور و هدف نویسنده را درک کند. چرا این شخصیت به شکل مشخص این کار را انجام داد؟ چرا این دیالوگ در اینجا گفته شد؟ هدف از آن کار چه بود؟ و بسیاری از سوالات دیگر که جز با خواندن دوباره و سهباره جملات و پاراگرافها جوابی به دست نخواهد آمد.
چیزی که در قمارباز واضح و مشخص است، این است که رفتار هیچکدام از شخصیتها، درست مانند چرخ بخت، قابل پیشبینی نیست. در هنگام قمار، ممکن است با انتخاب رنگ قرمز چندین و چند بار برنده شوید، ممکن است ۵ بار پشت سر هم پول خوبی به دست آورید اما برای بار ششم هیچ چیز معلوم نیست. در کتاب هم ممکن است چند رفتار خاص از شخصیتها را حدس بزنید اما درک کردن واکنش بعدی آنها خارج از تصور است.
شاید پیام اصلی کتاب قمارباز همین باشد. اینکه رفتار آدمها و انتخابهای آنان درست شبیه قمار است. اینکه زندگی در کل شبیه قمار است و شما هرگز نمیدانید چه چیزی در انتظارتان است. از بین گزینههای مختلف یکی را انتخاب میکنیم چون احساس میکنیم درست است و به موفقیت میانجامد، اما در عین حال میبینیم که زندگی چیز دیگری را برایمان انتخاب کرده است. شانسمان را در جای دیگری امتحان میکنیم چون فکر میکنیم کار درست همین است و مشخص میشود که حق با ماست و احساس میکنیم که زندگی روی خوشی به ما نشان داده است.
یکی دیگر از موضوعات مهمی که در کتاب دیده میشود، بحث رفتار آدمها نسبت به پول و کسی که پول دارد، میباشد. این موضوع به زیبایی در کتاب نشان داده شده و داستایوسکی با به اوج رساندن برخی شخصیتها رفتار اطرافیان را تشریح میکرد. و بعد با حقیر کردن همان شخصیت روی دیگر آدمها را به خواننده نشان میداد. بیجهت نیست که کتابهای داستایوسکی را بهترین کتابهای روانشناسی و تحلیل رفتار آدمها نامیدهاند.
نکته قابل توجه دیگری در مورد کتاب قمارباز ترجمه آن است. سروش حبیبی ترجمه عالی و بسیار جذابی از این کتاب تقدیم مخاطب میکند که از آن لذت خواهید برد. در قسمتهای مختلف وقتی شخصیتهای کتاب به زبان فرانسوی صحبت میکند، همان دیالوگها که در متن کتاب روسی هم به زبان فرانسوی آورده شدهاند، در ترجمه هم به فرانسوی آورده شده و ترجمه آن در پاورقی نوشته شده است. همین موضوع باعث میشود به ترجمه احساس خوبی داشته باشید.
در نهایت اینکه، در این مطلب تلاش کردیم یک معرفی کتاب قمارباز را ارائه کنیم اما شما اگر به نقد دقیق و نکته به نکته کتاب علاقه دارید، میتوانید کتاب قمارباز با نه تفسیر را که توسط حمیدرضا آتشبرآب ترجمه شده است بخوانید.
[ لینک: رمان بینوایان – همراه با اینفوگرافیک ]
آخر با جیب خالی که نمیشود قمار کرد. آدم باید پولی داشته باشد که ببازد. (قمارباز – صفحه ۸)
ابتدا همهچیز بهنظرم بسیار کثیف میرسید، اخلاقا پلید و سیاه. منظورم ابدا دهها و صدها پولجوی بیقراری نیست که دور میز رولت جمع میشوند. من در میل مردم به بردنِ هر چه سریعتر پول هیچچیز ناپاکی نمیبینم. من حرف آن مدعی را یاوه میشمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق میدهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر میآورد که «کلان بازی نمیکنم»، میفرماید: «دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است.» انگاری حرص حقیر و طمع بلندهمتانه باهم فرقی دارند. (قمارباز – صفحه ۲۳)
قدر پول باید به اندازهای نزد یک جنتلمن ناچیز باشد که نبودش نتواند آرامش او را برهم زند. (قمارباز – صفحه ۲۵)
نزدیک بیست و پنج سال دارد. بلندبالاست، با شانههایی زیبا و گردن و سینهای دلفریب. رنگ پوستش گندمگونی است زرینه و گیسوانش مثل قیر سیه و به قدری پُرپشت، که برای زلفآرایی دو نفر کافی میبود. تخم چشمانش سیاه و سفیدیشان زردرنگ است. نگاهش گستاخ است و دندانهایش درخشان مثل مروارید. لبهایش همیشه سرخ کردهاند و تنش همیشه بوی مشک میدهد. لباسهایش چشمگیر است و فاخر و سنجیده و بسیار با سلیقه. پاها و دستهایش از ظرافت حیرتانگیزند اما صدایش کلفت است و ناصاف. (قمارباز – صفحه ۳۳)
ابتدا بیست فردریک طلا روی زوج گذاشتم و بردم. همین بازی را تکرار کردم و باز بردم. این کار دو سهبار تکرار کردم. گمان میکنم که ظرف پنج دقیقه مبلغِ بردم به چهارصد فردریک طلا رسید. بهتر بود که همان وقت دست از بازی بکشم و کازینو را ترک کنم. اما احساس عجیبی در دلم پیدا شده بود. انگاری میخواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربهسرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهنکجی کنم. (قمارباز – صفحه ۳۷)
پول برای چه میخواهم؛ چهطور برای چه؟ پول همهچیز است. (قمارباز – صفحه ۴۷)
پرنده را از پروازش میشناسند، آدم را از کارهایش! (قمارباز – صفحه ۱۱۲)
اگر از گرگ میترسی جنگل نرو! (قمارباز – صفحه ۱۱۳)
کسی که در این راه قدم گذاشت به آن میماند که با سورتمهای از سراشیب برفپوش کوهی فرو لغزد. پیوسته به سرعتش افزوده میشود. (قمارباز – صفحه ۱۴۹)
گاهی فکری عجیب، خیالی واهی، و بهظاهر سخت از واقعیت دور، در ذهن آدم چنان قوت میگیرد که آدم آن را معقول و عملی میپندارد، سهل است، در صورتی که با میلی شدید و سودایی همراه باشد ممکن است آن فکر را امری ناگزیر و محترم و مقدر بشمارد، چیزی که ممکن نیست حقیقتا شدنی باشد. شاید کار از این هم فراتر رود. (قمارباز – صفحه ۱۶۷)
من حالا چه هستم؟ هیچ! صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملا در من تباه نشده، کشف کنم. (قمارباز – صفحه ۲۰۳)
جداً وقتی آدم در کشوری بیگانه، دور از وطن و کسوکارش، تنهاست و نمیداند که همان روز چه خواهد خورد، و میخواهد آخرین گولدن خود را، آخرینش را، به خطر اندازد، احساس عجیبی دارد. اما خطر کردم و بُردم و بیست دقیقه بعد با صد و هفتاد گولدن در جیب از کازینو بیرون آمدم. این یک واقعیت است. گاهی آخرین گولدن چه کارها میکند! اگر شکستم را پذیرفته بودم، اگر جرئت تصمیم نمیداشتم چه شده بود؟ (قمارباز – صفحه ۲۱۵)
[ لینک: رمان زوربای یونانی ]
? نویسنده مطلب: سروش فتحی
نظر شما در مورد کتاب قمارباز چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید نظرات خود را با ما و همهی کاربران کافهبوک در میان بگذارید.
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
» معرفی چند کتاب خوب دیگر از نشر چشمه:
کافهبوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)
اولین کتابی بود که از داستایوفسکی میخوندم و بسیار جذاب بود برام. برداشت من از کتاب این بود که انسان باید قبل از گرفتن تصمیم خوب و درست و حسابی فکر کنه و سعی کنه سنجیده عمل کنه که بعدا پشیمون نشه.درسته گاهی لازمه که بزنی به سیم و اخر و بدون فکر یکسری کارها رو انجام بدی و در لحظه تصمیم بگیری.ولی فقط گاهی!اینکه بخوای مرتبا بدون هیچ فکر و برنامه قبلی و بدون فرصت دادن به خودت و افکارت و زندگیت و از روی چیزی که در لحظه احساس میکنی تصمیم بگیری ممکنه که خیلی بد تمام زندگیت رو ببازی!و تمام زندگی منظورم فقط پول و اموالت نیست…بلکه باختن روح و شخصیتت در یک کلام خوده واقعیت هم هست. زندگی یک قماره…کاملا درسته.یا میبری یا میبازی!اما قمار بازی برنده هست که در عین ریسک پذیری و انتخاب های آنی و کنار گذاشتن ترسش،فکرش رو هم به کار بندازه!
ترجمه جلال آل احمد ره خوندم خیلی گس بود اصلن به مشکل میشد ازش مفهوم گرفت
به نظرم فراتر از اینکه داستایوفسکی در این رمان قصد به نکوهش کردن قمار داره و اعتیادی که به هیچ وجه نمیشه رهاش کرد و حتی آنقدر در مشوش کردن ذهن آلکسی پیش میره که تقریبا جنون وار به تنها چیزی که میتونه فکر کنه قمار هست، چیز دیگری که قصد نشان دادنش رو داره اینه که زندگی هم یک بازی رولت یا همون در واقع چرخ شانس هست.شخصیت های مختلف داستان مدام در موقعیتی قرار می گیرند که در زمان “خیلی کمی”باید دست به انتخاب بزنند.در نقدی از این رمان خوندم که تصمیم ناگهانی آلکسی برای ترک پولینا و رفتن با بلانش دور از عقل بود ولی درواقع این رو هم هنرنمایی داستایوفسکی در شبیه کردن زندگی به قمار میدونم.همون طور که تصمیم ناشی از هیجان بالا و جنون آنی باعث میشه آلکسی بدون هیچ منطق خاصی تصمیم بگیره تمام پولش رو روی قرمز بزاره با اینکه قرمز ۱۴بار پشت سرهم اومده ، و در کمال ناباوری باز هم ببره؛ در پاسخ به درخواست بلانش هم همینگونه و درواقع قماروار دست به انتخاب میزنه و هیچ فکری در پس این انتخاب نیست! پولینا در تمام سیر داستان در پرده ای از ابهام قرار داره و درست زمانی که خودش به سمت آلکسی میاد، آلکسی دوباره تصمیمی هیجانی و دور از عقل و تفکر انجام میده.پس از بازگشت از قمار هم صراحتا بیان میکه که عکر میکنه قمار حتی باعث شده او پولینا رو هم فراموش کنه. در آخر داستان وقتی از عشق پولینا به خود باخبر میشه اینطور تحلیل میکنه وه قمار خواهد کرد و بعد از اینکه پولدار شد به سراغ پولینا خواهد رفت تا او را انسان حساب کند.در واقع این جمله ی دو پهلو هم به این اشاره می کند که دلیل کشیده شدن افراد به قمار، فقر، بی ارزش شمرده شدن و نداشتن پول و درنتیجه شخصیت است و از طرفی بهانه ای ست که آلکسی برای خود می تراشد تا به قمار ادامه دهد.در واقع او نخواهد توانست که از قمار دست بکشد!
این ترجمه ای که من خیلی نامفهوهم رغبتم از کتاب خوندن کم شده
من هم با ترجمه جلال آل احمد خوندم و اصلا برام جذابیتی نداشت در حالیکه کتابهای دیگه داستایوفسکی رو خیلی دوست داشتم
کل داستان رو که شما اسپویل می کنید؟! خوشم نیومد
ترجمه جلال آل احمد انگار از ارزش کتاب کاسته .درکش خیلی سخت میشه
در متن جای جای متن کتاب هبچ گونه اثری که بتوان رو به بهبودی باشه وجود نداره و الکساندرا دائما در حالی در زندگی روزانش رفتار می کنه که تحت تاثییر سائقه هایی غریضیش هستش و ناخودآگاهش در حال کنترل کردن رفتارهایش هستش و در آخر با ۵۰هزار فرانکی که از قمار برد می تونست زندگی راحتی داشته باشه ولی شهوت و میل به قدرت اون رو با بلانش همداستان میکنه.انسان در اکثر رفتارهاشون و انتخاب هاشون این غرایض هستش که حرف اول رو میزنه.
کاش منم از سروش خونده بودم جلال ال احمد خیلی درک مطالبش سخت بود و برات موضوع رو خسته کننده میکزد
این کتاب رو با چه ترجمه ای بخونیم که قابل درک باشه؟ من سه بار این کتاب رو شروع کردم بیشتر ۳۰ صفحه نتونستم بخونم ?
من ترجمه جلال ال احمد رو خوندم، به هیچ وجه توصیه اش نمی کنم. ظاهرا ترجمه سروش حبیبی بهتر از بقیه ترجمه هاست
از معرفی شسته و رفته شما از کتاب قمار باز لذت بردم …اما بهر جهت نوشتن از آثار داستایوفسکی و شخصیت های آفریده شده در رمانهایش سخت و پیچیده است چون رئالیسمی که او بکار می برد…شما تنها رمان نمی خوانید بلکه بالاتر از آن با یک آفرینش خارق العاده هنری روبرویید به اضافه روانکاوی انسانها….ع-بهار
با سلام و احترام به هیچ عنوان نتایج شما را از کتاب قمار باز نپسندیدم. از ابتدا تا انتهای کتاب میتوان شعله های پنهان یک قدرت بی کران را حس کرد. زبانهای اراده انسان که نویسنده تلاش داشته تا خواننده را تشنه ی بکار بردن این قدرت نماید. افسوفی که هنگام ترک الکسی ایوانوویچ و همراه شدنش با بلانش در خواننده ایجاد می شود برای برانگیختن توان اراده خواننده بسیار مفید است و همچنین پایان کتاب… با تشکر کیوان سهرابی ثانی
موافقم با شما
با سلام و احترام با تشکر از مطالبی که در خلاصه داستان آوردید.بنده داستان را با ترجمه جلال آل احمد خواندم که درک مطالب برام سخت بود با این جمع بندی مطالب بهتر دستگیرم شد.
منم همینطور با ترجمه ی جلال ال احمد خواندم ولی درکش خیلی سخته
ترجمه سروش حبیبی عالیه
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
دیدگاه
ما در وبسایت معرفی کتاب کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک میکنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.
امروز یکشنبه , ۳ شهریور , ۱۳۹۸ شما در تک بوک هستید.
بازدید
کتاب قمارباز رمانی از فیودور میخایلوویچ داستایفسکی (۱۸۲۱-۱۸۸۱)، نویسنده روس، که در ۱۸۶۶ منتشر شد. نویسنده خواسته است تجربه تلخی را که درجریان اقامتش در خارج از کشور برای او پیش آمده بود، شرح دهد؛ تجربه ای که مبتنی بر عشق او به قمار بود و سبب شد تا او پاکباخته و مقروض به روسیه بازگردد. قهرمان رمان، آلکسی ایوانویچ ، داستان خود را تعریف میکند. او معلم سرخانه در نزد ژنرالی است که هروقت به خارج از کشور سفر میکند در شهر )خیالی( رولتنبورگ اقامت میگزیند. آلکسی ایوانویچ سر از پا نشناخته در دام عشق پولینا ، خواهر زن ژنرال، گرفتار میشود که با سنگدلی سرشار از بلهوسی با او رفتار میکند. یک روز که آلکسی به پول احتیاج دارد، پولینا ۷۰۰ فلورن به او میدهد و او را میفرستد که برای وی رولت بازی کند. در آغاز، بخت با آلکسی ایوانویچ یار است، ولی او میخواهد از اقبالی که نصیبش شده است حداکثر فایده را ببرد؛ بنابراین، به بازی ادامه میدهد، اما دیری نمیگذرد که تمام پولش را میبازد. در اثر این باخت تعادل روانی خود را از دست میدهد و دچار نوعی هذیان میشود. در دور و بر ژنرال دو ماجراجو پرسه میزنند: مردی به نام دگریو و زنی به نام بلانش که موفق به تحمیق او شده اند و سرش کلاه میگذارند. آنها صبورانه، چون جانورانی در کمین شکار، در انتظار ارثیه ای هستند که قرار است در صورت فوت عمه مریض ژنرال به او برسد، اما این عمه بیخبر و سرزده وارد میشود: او آمده است که با دنیای هیجان آور و مجذوب کننده قمار آشنا شود، و آن را تا مرز شیفتگی لمس میکند……
کتاب قمار باز نخستین ترجمه جلال آل احمد از زبان فرانسه و مال پائیز سال ۱۳۲۷ است . جلال در آن موقع ۲۵ ساله بوده .
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
برچسب ها
مطالب مشابه با این مطلب
قصه نویسی اوج شکوفائی ادبیات هر کشور است و به خاطر جاذبه اش ، مشتاقان فراوان دارد . گاه یک داستان خوب ، چنان تاثیری بر خواننده می گذارد که او را با خود به تمامی کوچه باغ هایش می کشاند .
دانلود کتاب افسانه یعقوب کرمانی و یاووز ۴٫۹۲/۵ (۹۸٫۴۶%) ۱۳ امتیازs کتاب داستان ” افسانه یعقوب کرمانی و یاووز ” در ۶ فصل تنظیم شده که آن را تقدیم علاقمندان می کنیم . در برشی از این داستان می خوانیم : یعقوب به این […]
دانلود کتاب داستان شلم شوروا ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۲ امتیازs کتاب داستان ” شلم شوروا ” با ” عنوان گربه ی من مو میریزه ” تقدیم علاقه مندان می نمائیم . در گزیده ای از این داستان می خوانیم : تقوای ظاهری آقا فریفته شون […]
بعضی وقایع، آنقدر واقعیاند که باور کردنشان دشوار میشود! آدم خیال میکند دارد یک داستان تخیلی را میخواند، اما وقتی در زندگی خودش دقیق میشود، میبیند این وقایع برای خودش هم پیش آمده .
از زبان مولف : هدف از ارائه کتابم، بهبود روحیه افراد در سختی هاست . بهترین داستانهای کوتاه تأثیرگذار و انگیزشی! (کمکی عالی برای عبور از مسیر گذار موفقیت!)
دانلود کتاب صوتی شاهکارهای داستان کوتاه جهان ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز در این کتاب گویا چهار داستان کوتاه از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان را خواهید شنید.
امید وارم کمکم کنه
سلام خسته نباشید
اجازه میدید با ذکر منبع از کتابها در سایتی دیگر استفاده شود ؟
Che jori down konm
سبام
ممنون واقعا
لطف کردین
سلام. باتشکر قراوان دروووووود بر شما
كتاب رمان
كتاب اندروید
كتاب پزشكي
دانلود كتاب تاريخي
کتاب اجتماعي سياسي
دانلود كتاب كودكان
كتاب علوم غريبه
كتاب علمي دانشگاهي
دانلود كتاب موفقيت
كتاب تجارت الكترونيك
دانلود كتاب كامپيوتر
آموزش زبان خارجي
كتاب متفرقه
دانلود كتاب مذهبي
دانلود كتاب شعر
دانلود كتاب ادبيات
دانلود كتاب ورزشي
دانلود كتاب هنر
كتاب جغرافيا و نقشه
كتاب بانوان و زيبايي
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
كتاب نقد و بررسي
فيلمنامه و نمايشنامه
كتاب مديريت
كتاب زبان اصلي
دانلود كتاب صوتي
كتاب گوشي موبايل
كتاب فلسفه و منطق
كتاب رشته برق
فال حافظ
انجمن
بانک مقاله
شطرنج آنلاین
استخاره با قرآن
تست هوش آنلاین
گروه یاهو تک بوک
تست شخصیت شناسی
دانلود آهنگ
دانلود آهنگ جدید
اوج یادگیری
پی ام سی موزیک
دانلود آهنگهای جدید
داروخانه اینترنتی
محسن ابراهیم زاده
دانلود آهنگ جدید
دانلود آهنگ جدید
دانلود آهنگ های پرطرفدار جدید
دانلود آهنگ ریمیکس
اقامت ترکیه
درس پژوهی
اقدام پژوهی
دانلود آهنگ جدید
تور لحظه آخری
دانلود کتاب اندروید بزک ۳٫۰۰/۵ (۶۰٫۰۰%) ۱ امتیاز رویدادها و حوادثی که در گذر زمان رخ می دهد و پس از چندی به مسئله ای به نام ” تاریخ ” تبدیل می شود ، اگر همراه با روشنگری و بازکاوی هوشمندانه نباشد ، گردی […]
شناخت دوست و دشمن یک وظیفۀ عقلی و فطری است. همۀ انسان ها با هر مذهب و مکتب،گروهی را دوست تلقی کرده،گروی دیگر را دشمن می دانند و خود را برای حملیت دوستان و مبارزه با دشمنان آماده سازند.
دانلود کتاب اندروید احکام صندوق های قرض الحسنه ۱٫۰۰/۵ (۲۰٫۰۰%) ۱ امتیاز «قرض الحسنه» از سنّت های اسلامی و دیرینه ای است که قرآن مجید و روایات معصومین(علیهم السّلام) بر آن تأکید دارد.
پرسش و پاسخ: اسناد تک برگی دارای ویژگی های مثبت بسیاری هستند که به دلیل وجود آنها اغلب افراد تصمیم می گیرند که سندهای خود را از حالت دفترچه ای یا همان منگوله ای به شکل تک برگی تبدیل نمایند.
۱- به خاطر داشته باش. همه آنچه می خواهم بگویم درباره آماده کردن مقدمات پخت و پز است. برای رهایی از استرس موقع آشپزی در مهمانی های خاص، حتما از یک روز قبل مقدمات آشپزی تان را فراهم کنید تا موقع پخت و سرو […]
فواید عجیب خواندن سوره توحید ۳٫۵۰/۵ (۷۰٫۰۰%) ۲ امتیازs مرحوم آیت الله علی سعادت پرور تهرانی در آخرین جلساتی که با شاگردان خاص خودشان داشتند فرموده بودند:
تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
فید
نقشه سایت
فیودار میخایلاویچ داستایفسکی متولد 1821 نویسندهٔ مشهور روسی در مسكو بدنیا آمد. فئودور، دومین فرزند از هفت فرزند خانواده بود. پدرش، پزشک نظامی بازنشستهای بود که از اوکراین به مسکو هجرت کرده بود؛ مسیحی سخت معتقدی که در بیمارستان مارینسکی ِ مسکو بیماران تهیدست را رایگان مداوا میکرد. آنها در خانهای محقر از زمینهای بیمارستان مارینسکی واقع در یکی از پایینترین مناطق شهر در کنار قبرستان مجرمین، تیمارستان و پرورشگاه کودکان سر راهی زندگی میکردند. هر چند والدینش به وی سخت میگرفتند، ولی او دوست داشت در حیاط بیمارستان-جایی که بیماران آفتاب میگرفتند- قدم بزند؛ کنارشان بنشینند و داستانهاشان را بشنود.
در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانهروزی منتقل شدند و در پانزده سالگی مادرش از دنیا رفت. در همان سال امتحانات ورودی دانشکدهٔ مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید. در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغالتحصیل شد و در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ مشغول به كار شد ولی یك سال بعد از كارش استعفا داد و به سراغ نویسندگی رفت.
در زمستان ۱۸۴۴–۱۸۴۵ رمان کوتاه “بیچارگان” را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستانهای “همزاد”، “آقای پروخارچین” و “زن صاحبخانه” را نوشت. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرد و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش داد. پلیس در سال ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد. دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت. اما او را تا پای دار بردند و در آنجا حکم بخشش او را خواندند. تجربه شخصی او از قرار گرفتن در آستانه مرگ باعث شد که به تاریخ و آن زمانه مشخص از منظر ویژهای بنگرد. در زمان تبعید و زندان حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض گشت. در سال ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد و با خانمی آشنا میشود و چند سال بعد با او ازدواج میکند. این دوستی و وصلت بیشتر بر غمهایش میافزاید و در نوشتههایش از آن زن به عنوان موجودی طماع و سطحی و سبک سر یاد میکند، ولی زندگی سرشار از ناملایمات و بدبختی او را از نوشتن باز نمیدارد. در سال 1859 بالاخره با لغو تبعید او موافقت میشود و به سن پترزبورگ باز میگردد ولی کماکان تحت نظر پلیس باقی میماند. در این شهر دوباره با محفلهای ادبی و هنری رابطه برقرار میکند.
در سالهای 1865 فقر مادی به او فشار میآورد؛ طلب کارها و رباخواران به او هجوم میآورند به طوری که زندگی او به حراج گذاشته میشود. رمان «جنایت و مکافات» در سال 1866 منتشر میشود و بعضی معتقدند که این نوشته، الهامبخش رمان «مسخ» بوده است. «نیچه» فیلسوف بزرگ آلمانی آثار داستایوفسکی را ستایش میکند و بخصوص در مورد این کتاب میگوید: «داستایوفسکی تنها کسی است که به من مطالبی از روانشناسی آموخت!». رمان «قمارباز» در همین زمان منتشر میشود كه از تجربه شخصی او در قمار حکایت میکند و با خانم جوانی كه همكارش در این رمان بود، ازدواج كرد.
در 1878 پسر دوم او در سن 4 سالگی و در پس یک حمله صرعی فوت میکند و این در موقعیتی است که داستایوفسکی مشغول تحریر نگارش رمان بزرگ خود «برداران کارامازوف» است كه از نظر بسیاری، شاهکار داستایوفسکی است و بعضی نیز آن را یکی از چند شاهکار دراماتیک تاریخ میدانند. زیگموند فروید از آن جمله است. این کتاب نقاشی کامل اجتماع روسیه آن زمان است.
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
در سال 1881 داستایوفسکی در پی یک خونریزی فوت میکند و طبق گفته همسرش او روز مرگش را می دانست! در تشییع جنازه او بیش از سی هزار نفر شرکت کردند.
ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایوفسکی ارائه کردهاند. اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمیست عصیانزده، بیمار و روانپریش. داستایِفسکی در آثار خود شخصیتهایی را حلاجی میکرد که حتی آدمکشی را زیر لوای مرام و اعتقادات ایدئولوژیک خود موجه میدانستند. به همین خاطر آثار این نویسنده چه در دوران قدرتگیری حکومتهای قرن بیستم و چه امروزه با چالشهای زمانه تناسب دارند. او به خصوص به افکار و ایدههایی که پس از ده سال تبعید و بازگشت به سن پترزبورگ در میان روشنفکران رواج یافته بود به دیده شک مینگریست.
کتاب«قمارباز» نوشته فئودور داستایوفسکی نخستین بار در سال 1866 منتشر شد. نویسنده در این اثر کوشیده است تجربه تلخی را که در جریان اقامتش در خارج از کشور برای او پیش آمده بود، شرح دهد؛ تجربه ای که مبتنی بر عشق او به قمار بود و سبب شد تا وی پاک باخته و مقروض به روسیه بازگردد. داستایوفسکی این رمان را در شرایط خاصی نوشته است و منتقدان آن را نوعی زندگینامه نیز تلقی میکنند.
این داستان از زبان یک معلم جوان روسی به نام الکسی ایوانویچ روایت می شود که نزد یک ژنرال روسی مشغول است. آنها برای مدتی در شهر رولتنبورگ ساکن بودند که در آن شهر بازی قماری به نام “رولت” مشهوراست. ژنرال تمام ثروت خود را باخته و به یک مرد فرانسوی(مارکی دو گریو ) مبلغ بسیاری بدهکار است و منتظر مرگ عمه اش است تا ثروت او را به ارث ببرد. همچنین به نظر می آید که مرد فرانسوی با نادختر ژنرال(پولینا الکساندرونا ) در ارتباط است و معلم جوان نیز، که جوانی ساده، خوشباور و عین حال زباندراز است عاشق نادختری ژنرال یعنی پولینا است. در حدی که حاضر است برای او هر کاری انجام دهد، حتی حاضر است خودکشی کند. پولینا یکی از شخصیتهای کلیدی رمان قمارباز است. او با افراد مختلف کتاب، روابط مرموز و عجیبی دارد و در این میان بیشتر از همه این معلم جوان را دست میاندازد و از او در جهت منافع خود استفاده میکند. به او پول میدهد تا قمار کند و پولی که احتیاج دارد را برایش فراهم کند و قماربازی معلم جوان از همینجا آغاز می شود و اموالش را در این راه از دست میدهد. تنها الکسی نیست که در این داستان دست به قمار میزند. عمه ژنرال که زن بسیار ثروتمندی است از مسکو به دیدن آنها میآید او وسوسه میشود تا قمار کند و او نیز با قمار تمام ثروتش را از دست میدهد. عمه ای که همه اهل خانواده برای سهم ارث او دندان تیز کرده بودند و حالا با باختن او در قمار امید آنها ناامید شده بود.
اوج داستان در جایی است که معلم جوان برای نجات پولینا از دست مرد فرانسوی، دست به قماری بزرگ می زند به مقداری زیادی پول برنده می شود ولی پولینا این پول را قبول نکرده و معلم جوان را ترک می کند. الکسی ایوانویچ بعد از این ماجرا به پاریس سفر کرده و تمام پولش را در آنجا خرج میکند و با پول بسیار کمی برای قمار به هامبورک می رود و در آن شهر دوستش را می بیند و بعد از درد و دل کردن با دوست قدیمی، از پولینا خبر میگیرد و متوجه عشق او به خود می شود ولی نمی تواند از قمار دست بکشد.
«فئودور داستایوفسکی» در داستان قمارباز دست به انتقاد قمار و اثرات مخرب آن بر زندگی زده است. او که خود به قمار اعتیاد داشت و دچار مشکلات شده بود این کتاب را در کمتر از یک ماه نوشته است.
بحث قمار بحثی اساسی است و نویسنده درصدد مطرح کردن نوعی فلسفه زندگی است که همه چیز برپایه شانس و اتفاق است و هیچ چیز قطعی نیست. قماربازها بین گزینه های محدودی که دارند، انتخاب می کنند و نتیجه براساس شانس معلوم می شود. در زندگی تصویر شده نیز اتفاقات غافلگیر کننده زیاد می افتد و چرخ زندگی نیز مانند گردونه قمار می چرخد و اتفاقی رخ می دهد.
دیده می شود که در سر میز قمار عده ای کاغذ قلم در دست می گیرند و حساب و کتاب می کنند تا بلکه بتوانند رابطه ای منطقی کشف کنند و از این طریق پولدار شوند اما همانگونه که کشف این رابطه در قمار محال است در زندگی نیز امری ناممکن است و راوی اینگونه زنده بودن را زندگی نمی داند.
در این رمان چهره ها و فضاها زیاد تشریح نمی شود ولی کاری که نویسنده در آن تبحر خاصی دارد تحلیل شخصیت هاست. در قسمتی از زندگی داستایوفسکی برای خلاصی از بدهی خودش مجبور است کتابی را در مدت کمی تحویل دهد و در حالیکه در اتاقی قدم ی زند داستان را روایت کرده و خانم جوانی آن را می نویسد که بعد داستایوفسکی با آن خانم جوان ازدواج می کند، کتاب فوق”قمار باز”بود.
تحلیل کتاب قمارباز سخت است. همه قسمتهای کتاب، همه شخصیتها و همه اتفاقات طوری هستند که خواننده کاملا به فکر فرو میرود. مدام در پی این است که منظور و هدف نویسنده را درک کند. خواننده به دنبال هدف نویسنده از معرفی شخصیت ها بوده و اینکه هر دیالوگ به چه معناست! و بسیاری از سوالات دیگر که جز با خواندن دوباره و سهباره جملات و پاراگرافها جوابی به دست نخواهد آمد. چیزی که در قمارباز واضح و مشخص است، این است که رفتار هیچکدام از شخصیتها، درست مانند چرخ بخت، قابل پیشبینی نیست. در هنگام قمار، ممکن است با انتخاب رنگ قرمز چندین و چند بار برنده شوید، ممکن است ۵ بار پشت سر هم پول خوبی به دست آورید اما برای بار ششم هیچ چیز معلوم نیست. در کتاب هم ممکن است چند رفتار خاص از شخصیتها را حدس بزنید اما درک کردن واکنش بعدی آنها خارج از تصور است. شاید پیام اصلی کتاب قمارباز همین باشد. اینکه رفتار آدمها و انتخابهای آنان درست شبیه قمار است. اینکه زندگی در کل شبیه قمار است و شما هرگز نمیدانید چه چیزی در انتظارتان است.
یکی دیگر از موضوعات مهمی که در کتاب دیده میشود، بحث رفتار آدمها نسبت به پول و کسی که پول دارد، میباشد. این موضوع به زیبایی در کتاب نشان داده شده و داستایوفسکی با به اوج رساندن برخی شخصیتها رفتار اطرافیان را تشریح میکرد و بعد با حقیر کردن همان شخصیت روی دیگر آدمها را به خواننده نشان میداد. بیجهت نیست که کتابهای داستایوفسکی را بهترین کتابهای روانشناسی و تحلیل رفتار آدمها نامیدهاند.
نکته قابل توجه دیگری در مورد کتاب قمارباز ترجمه آن است. سروش حبیبی ترجمه عالی و بسیار جذابی از این کتاب تقدیم مخاطب میکند که از آن لذت خواهید برد. در قسمتهای مختلف وقتی شخصیتهای کتاب به زبان فرانسوی صحبت میکند، همان دیالوگها که در متن کتاب روسی هم به زبان فرانسوی آورده شدهاند، در ترجمه هم به فرانسوی آورده شده و ترجمه آن در پاورقی نوشته شده است. همین موضوع باعث میشود به ترجمه احساس خوبی داشته باشید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
وبسایت
دکتر رستمی عمده فعالیت های درمانی خود را به مشاوره طلاق، خیانت های زناشویی، زوج درمانی، افسردگی و مدیریت خشم و عصبانیت و نیز مقابله با استرس و اضطراب اختصاص داده است.
تهران | خیابان دولت | بلوار کاوه شمالی | نبش بهار جنوبی | ساختمان آکسا | طبقه یکم | واحد یک
02126603804
02122618001
02122618005
شنبه تا چهارشنبه : 13:00-23:00
ط
قیمت قبل از تخفیف : ۰ تومان
۰ تومان
شما عضو کتابخانه همگانی هستید
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
رایگان
نویسنده: فئودور داستایفسکی
مترجم: جلال آل احمد
انتشارات جامی
قیمت قبل از تخفیف : ۰ تومان
۰ تومان
شما عضو کتابخانه همگانی هستید
رایگان
فئودور میخاییلوویچ داستایفسکی (۱۸۸۱ – ۱۸۲۱)، نویسنده تأثیرگذار روسی است.
رمان «قمارباز» درباره قمار است. درباره آدمهایی که هر چقدر میبرند حریصتر میشوند و هرچه میبازند پشیمان نمیشوند. درباره آدمهایی که همه زندگی خود را به پای شانس میگذارند.
الکسی ایوانویچ معلم سرخانه ای است که وارد خانوادهای اشرافی میشود. خانواده ثروت خود را از دست داده و تنها به امید ارثی زندگی میکنند که قرار است بعد از مرگ عمه ژنرال به آنها برسد.
الکسی ندانسته عاشق پولینا–خواهر زن ژنرال- میشود؛ زنی که با سنگدلی و بیاعتنایی با او رفتار میکند.
وقتی که الکسی به پول نیاز دارد، پولینا به او پول برای قمار میدهد. بار اول شانس با او یار است. شهوت برد او را به سمت قمارهای دوباره و دوباره میکشاند تا حدی که تمام پول خود را میبازد.
همزمان عمه هم که همه منتظر مرگ او هستند میآید. عمه که انگار تازه با جذابیت قمار آشنا شده تمام ثروت خود را در قمار میگذارد. انگار همه سرنوشت خود را در قمار میبینند.حتی الکسی که حاضر است جانش را برای پولینا بدهد تنها راهی که برای رسیدن به او میبیند قمار است.
داستایفسکی چنان در تحلیل شخصیتها پیش میرود که در پایان احساس میکنیم آنها را میبینیم و درک میکنیم.
در بخشی از رمان میخوانیم: «مادربزرگ با وضعی سرسامآور پیروز شده بود. من در این هنگام درست حال قمارباز را داشتم. دستها و پاهایم میلرزید و شقیقههایم سخت میزد. شک نمیشد کرد که این موردی کاملاً استثنایی بود. این که در عرض ده دور بازی، سه بار صفر بیاید! ولی هیچ چیز تعجبآور به خصوصی در این مطلب نبود.
من خودم، شب گذشته، دیده بودم که صفر سه بار پشت سر هم آمد و یک قمارباز که همه ضربهها را از روی دقت حساب میکرد، همان وقت با صدایی بلند گفت که روز پیش همین صفر فقط یک بار در عرض بیست و چهار ساعت آمده بود.
مادر بزرگ که بزرگترین بردِ ممکن در بازی را کرده بود دیگر با احترام مخصوصی مورد نظر همه قرار گرفته بود».
برای دانلود قانونی کتاب رمان قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
برای دانلود قانونی کتاب رمان قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
“قمار باز (The Gambler)” یکی از آثار جذاب و درعینحال ممتاز داستایوسکی و ادبیات روس به شمار میرود. داستایوسکی این رمان را در شرایطی خاص در سن 45 سالگی و در مدتزمانی کوتاه (حدود 26 روز) نوشته است؛ اما خلاقیت بی پایان و هنرمندانه او در این مدت اندک به خلق اثری جاودان انجامیده است.
راوی رمان قمارباز، آلکسی ایوانویچ، معلم جوان سرخانه فرزندان یک ژنرال است که با آنها زندگی میکند. ژنرال هر وقت به خارج از کشور سفر میکند در شهری با عنوان رولتنبورگ اقامت میکند.
ماجرا از آنجا آغاز میشود که شخصیتهای رمان در انتظار رسیدن خبر مرگ پیرهزنی هستند که قرار است میراثش به ژنرال برسد. ژنرال با این ثروت میخواهد دل زنی فرانسوی بنام مادام بلانش را به دست آورد.
راوی در طول این اقامتها در دام عشق پولینا، خواهرزن ژنرال، میافتد. زنی بوالهوس که به آلکسی مقداری پول قرض داده و او را سر میز قمار میفرستد. بردهای اولیه کام آلکسی را شیرین میکند اما اندک زمانی بعد باختها و تلخکامیها از راه میرسند.
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
داستایوسکی در قمارباز به جنون سیریناپذیر انسان برای دستیابی به منافع مادی زندگی پرداخته و همچون اغلب آثارش با زبردستی شخصیتهای چند بعدی داستانش را به لحاظ روانشناختی کالبدشکافی میکند. او به شکلی تأثیرگذار احساسات متغیر یک قمارباز را در لحظات بردوباخت ترسیم میکند.
زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است.
در بخشی از متن این رمان می خوانید:
دانستن اینکه، سود و استفاده به خودی خود چیزهای بد و کثیفی هستند مسأله دیگری است و من در اینجا درصدد نیستم که از آن نتیجهای بگیرم؛ اضافه بر اینکه من در خودم میل سرشار به بردن را حس میکردم.
این حرص عمومی، این ناپاکی و ننگ و پولپرستی و طمع، وقتی که به سالن قمار وارد میشدم در نظر من خودمانی و عادی شده بود.
در سالن قمار هیچ چیز زیباتر از این نیست که هیچ تشریفاتی وجود ندارد و میشود بدون ترس و با دست و دلِ باز عمل کرد. از اینها که بگذریم راستی به خود فریفته شدن، به چه درد میخورد؟ آیا این اشتغال ذهنی پست و بیهوده و از روی بیفکری نیست؟ آنچه بهخصوص در اولین برخورد با این انبوه قماربازان، ناخوشایند به نظر میرسد شیوه رفتار احترامآمیز آنها و نزاکت و ادب آنها، دور میز قمار است. به همین جهت حد مشخصکننده دقیق وجود دارد که میان بازی بهاصطلاح «ناپسند» و آنچه به مرد لایق اجازه آن داده میشود، فرق میگذارد. دو نوع قمار هست: یکی قماری که مختص جنتلمنهاست و دیگری قماری که مختص طبقه سوم است. این یکی پست و لئیم و درخور مردم فقیر است. این امتیاز و تفکیک در سالن قمار چهقدر صریح و روشن و راستی که چهقدر پست و زشت است!
برای دانلود کتاب رمان قمارباز و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله، و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
برای دانلود قانونی کتاب قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
برای دانلود قانونی کتاب قمارباز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان دانلود کنید.
کتاب قمارباز، یکی از برجستهترین آثار فئودور داستایوفسکی است که در سن ۴۵ سالگی وی، تنها در مدت ۲۶ روز و با استخدام تندنویسی به نام «آنا» و با انگیزهی خلاصی از مضیقهی مالی که در آن گرفتار آمده بود، نگاشته شده است. این اثر ۲۶ روزه به خوبی نشان دهندهی نبوغ داستایوفسکی است.
کتاب قمارباز (The Gambler) دربرگیرنده مناسبات و روابطی است که تمامی انسانها در زندگی روزمره با آن مواجه هستند و مشغلههای شخصیتهای داستان نیز از نوع مشغلههای ذهنی تمامی انسانها است. دغدغههایی همچون عشق، ثروت، شهرت و… نکتهی ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم میخورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیرکنندهی داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را میبافند زمانی رخ میدهد که یکی از شخصیتهای داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمارخانه به مسافرخانه است. به طوری که گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردونهای زندگی را به حرکت در میآورند و هر بار برروی عددی – شرایطی- خاصی نشانهای گردونه میایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم میزند.
این کتاب از روی ترجمهی فرانسوی «آثار کامل داستایوسکی» از انتشارات N.R. F چاپ سال ١۹۳١، ترجمه شده است. کتاب «قمارباز» در این سلسله به وسیلهی هانری مونگو Henri Mongault به فرانسه درآمده و باید گفت که دقیقترین ترجمههای این کتاب به زبان فرانسه است.
کتاب قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
این نکته را مترجم با مقایسهای که میان ترجمهی این شخص و ترجمهی دیگری که هالپرین کامنسکی Halferine Kaminsky کرده است دریافت. نسخه اخیر را که به وسیله کتابخانهی «رولیه پلون» Relieeplon در سال ١۹۳۰ چاپشده، مترجم از آقای دکتر خانلری به امانت گرفت و به این وسیله از ایشان تشکر میکند.
فیودور میخاییلوویچ داستایفسکی به انگلیسی (Fyodor Mikhailovich Dostoyevsky)، رماننویس، نویسنده داستان کوتاه، مقالهنویس، روزنامه نگار و فیلسوف روسی بود. داستایوسکی آثار ادبی منحصر بفردی خلق کرده است که روانشناسی فضای آشفتهی سیاسی، اجتماعی و معنوی قرن نوزدهم در روسیه را بررسی میکند. او در بیست سالگی نویسندگی را آغاز کرد و نخستین رمان داستایفسکی مردم فقیر (Poor Folk) برای نخستینبار در سال ١۸۴۶ هنگامی که داستایفسکی تنها ۲۵ ساله بود، چاپ شد. آثار مهم او عبارتند از جنایت و مکافات، ابله و برادران کارامازوف. آثار او شامل ١١ رمان بلند، ۳ رمان، ١۷ داستان کوتاه و آثار متعدد دیگر است. بسیاری از منتقدان ادبی از او به عنوان یکی از بزرگترین و برجستهترین روانشناسان در ادبیات جهان یاد میکنند. رمان یادداشتهای زیرزمینی (Notes From Underground) یکی از از اولین آثار ادبی اگزیستانسیالیستی به حساب میآید.
در بخشی از کتاب قمارباز میخوانیم:
پس از دو هفته غیبت برگشتهام. کسان ما الان سه روز است که در رولتنبورگ سکونت گزیدهاند. خیال میکردم مرا مانند مسیح انتظار میکشند. ولی اشتباه میکردم. ژنرال که رفتاری بس آسوده و فارغ با من به تفرعن صحبت داشت میکرد و مرا پیش خواهرش فرستاد. پیدا بود که عاقبت موفق شدهاند پول قرض کنند و نیز به نظرم آمد که ژنرال از نگاه من پرهیز میکرد.
ماری فیلیپوونا که سرش خیلی شلوغ بود با من جز چند کلمه حرف نزد؛ با وجود این پول را از من گرفت، شمرد و به گزارش من تا آخر گوش داد. برای شام مجللی که به عادت مسکوییها، که هروقت پولدار باشند میدهند، منتظر مزنتسوف مردکی فرانسوی و یک انگلیسی بودند. پولینا آلکساندرونا وقتی مرا دید پرسید که چرا این قدر دیر کردهام و بیآنکه منتظر پاسخ من باشد فوراً منصرف شد. پیدا بود که در این کار تعمد داشت. با وجود این میبایست ما با هم صحبت میکردیم. آنچه میباید برای او بگویم بر دلم سنگینی میکرد.
برای دانلود کتاب قمارباز و دسترسی قانونی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.
کتابراه مرجع قانونی دانلود کتاب الکترونیکی و دانلود کتاب صوتی است که امکان دسترسی به هزاران کتاب، رمان، مجله، و کتاب صوتی و همچنین خرید کتاب الکترونیک از طریق موبایل تبلت و رایانه برای شما فراهم می کند. شما با استفاده از کتابراه همیشه و همه جا به کتابها و کتابخانه خود دسترسی دارید و میتوانید به سادگی از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید. در کتابراه برای همه سلیقهها از داستان، رمان و شعر تا روانشناسی، تاریخی، علمی، موفقیت و… کتابهایی پیدا می شود. همچنین در کتابراه هزاران کتاب رایگان نیز قابل دانلود است. اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است.
تهران، خیابان ملاصدرا، خیابان گلدشت، کوچه گلدشت یکم، پلاک ۱۴0