نويسنده ي جودي ابوت

دوره مقدماتی php
نويسنده ي جودي ابوت
نويسنده ي جودي ابوت

بابا لنگ‌دراز (به انگلیسی: Daddy-Long-Legs) یک رمان نامه‌نگارانهٔ دنباله‌دار، اثر جین وبستر، نویسندهٔ آمریکایی است.[۱] این رمان اولین بار در سال ۱۹۱۲ منتشر شد.
این داستان ماجراهای قهرمانش را، که یک دختر جوان به نام «جودی آبوت» است، در سال‌های تحصیل در کالج روایت می‌کند. جودی برای یک مرد ثروتمند و خیّر که تابه‌حال او را ندیده‌است نامه می‌نویسد.

بابا لنگ‌دراز موفق‌ترین کتاب جِین وبستر است.

بابا لنگ‌دراز نخست به‌صورت دنباله‌دار در مجله آمریکایی خانه بانوان[یادداشت ۱] منتشر می‌شد که سرانجام در سال ۱۹۱۲ به صورت کتاب منتشر شد و به فروش بالایی دست یافت. این کتاب تنها یک اثر داستانی ساده نبود، بلکه برانگیزاننده تحرکی برای بهبود وضعیت نگهداری از کودکان یتیم نیز بود. در سال ۱۹۱۴ نمایش‌نامه موفقی از آن با اقتباس خود وبستر بر روی صحنه رفت. در سال ۱۹۱۹ نیز فیلمی صامت با بازی مری پیکفورد از روی آن ساخته شد. وبستر در سال ۱۹۱۴ دشمن عزیز را به عنوان دنباله‌ای برای بابا لنگ‌دراز منتشر کرد.[۲]

تاکنون چندین فیلم سینمایی و برنامه تلویزیونی از روی این کتاب ساخته شده‌است که برخی از آن‌ها عبارتند از:

نگاره‌ای از صفحه ۳۵ ویرایش ۱۹۱۹ کتاب

نويسنده ي جودي ابوت

دوره مقدماتی php

جودی در بسکتبال (صفحه ۴۰)

کاریکاتور بابا لنگ دراز اثر جودی (صفحه ۴۵)

اخبار ماهانه جودی (صفحه ۶۳)

جودی بیمار (صفحه ۶۹)

نگاره‌ای در صفحه ۲۰۵ ویرایش ۱۹۱۹ کتاب

بابا لنگ‌دراز (به انگلیسی: Daddy-Long-Legs) یک رمان نامه‌نگارانهٔ دنباله‌دار، اثر جین وبستر، نویسندهٔ آمریکایی است.[۱] این رمان اولین بار در سال ۱۹۱۲ منتشر شد.
این داستان ماجراهای قهرمانش را، که یک دختر جوان به نام «جودی آبوت» است، در سال‌های تحصیل در کالج روایت می‌کند. جودی برای یک مرد ثروتمند و خیّر که تابه‌حال او را ندیده‌است نامه می‌نویسد.

بابا لنگ‌دراز موفق‌ترین کتاب جِین وبستر است.

بابا لنگ‌دراز نخست به‌صورت دنباله‌دار در مجله آمریکایی خانه بانوان[یادداشت ۱] منتشر می‌شد که سرانجام در سال ۱۹۱۲ به صورت کتاب منتشر شد و به فروش بالایی دست یافت. این کتاب تنها یک اثر داستانی ساده نبود، بلکه برانگیزاننده تحرکی برای بهبود وضعیت نگهداری از کودکان یتیم نیز بود. در سال ۱۹۱۴ نمایش‌نامه موفقی از آن با اقتباس خود وبستر بر روی صحنه رفت. در سال ۱۹۱۹ نیز فیلمی صامت با بازی مری پیکفورد از روی آن ساخته شد. وبستر در سال ۱۹۱۴ دشمن عزیز را به عنوان دنباله‌ای برای بابا لنگ‌دراز منتشر کرد.[۲]

تاکنون چندین فیلم سینمایی و برنامه تلویزیونی از روی این کتاب ساخته شده‌است که برخی از آن‌ها عبارتند از:

نگاره‌ای از صفحه ۳۵ ویرایش ۱۹۱۹ کتاب

نويسنده ي جودي ابوت

جودی در بسکتبال (صفحه ۴۰)

کاریکاتور بابا لنگ دراز اثر جودی (صفحه ۴۵)

اخبار ماهانه جودی (صفحه ۶۳)

جودی بیمار (صفحه ۶۹)

نگاره‌ای در صفحه ۲۰۵ ویرایش ۱۹۱۹ کتاب

بابا لنگ‌دراز (به انگلیسی: Daddy-Long-Legs) یک رمان نامه‌نگارانهٔ دنباله‌دار، اثر جین وبستر، نویسندهٔ آمریکایی است.[۱] این رمان اولین بار در سال ۱۹۱۲ منتشر شد.
این داستان ماجراهای قهرمانش را، که یک دختر جوان به نام «جودی آبوت» است، در سال‌های تحصیل در کالج روایت می‌کند. جودی برای یک مرد ثروتمند و خیّر که تابه‌حال او را ندیده‌است نامه می‌نویسد.

بابا لنگ‌دراز موفق‌ترین کتاب جِین وبستر است.

بابا لنگ‌دراز نخست به‌صورت دنباله‌دار در مجله آمریکایی خانه بانوان[یادداشت ۱] منتشر می‌شد که سرانجام در سال ۱۹۱۲ به صورت کتاب منتشر شد و به فروش بالایی دست یافت. این کتاب تنها یک اثر داستانی ساده نبود، بلکه برانگیزاننده تحرکی برای بهبود وضعیت نگهداری از کودکان یتیم نیز بود. در سال ۱۹۱۴ نمایش‌نامه موفقی از آن با اقتباس خود وبستر بر روی صحنه رفت. در سال ۱۹۱۹ نیز فیلمی صامت با بازی مری پیکفورد از روی آن ساخته شد. وبستر در سال ۱۹۱۴ دشمن عزیز را به عنوان دنباله‌ای برای بابا لنگ‌دراز منتشر کرد.[۲]

تاکنون چندین فیلم سینمایی و برنامه تلویزیونی از روی این کتاب ساخته شده‌است که برخی از آن‌ها عبارتند از:

نگاره‌ای از صفحه ۳۵ ویرایش ۱۹۱۹ کتاب

نويسنده ي جودي ابوت

جودی در بسکتبال (صفحه ۴۰)

کاریکاتور بابا لنگ دراز اثر جودی (صفحه ۴۵)

اخبار ماهانه جودی (صفحه ۶۳)

جودی بیمار (صفحه ۶۹)

نگاره‌ای در صفحه ۲۰۵ ویرایش ۱۹۱۹ کتاب

واتاشی نو آشیناگا اوجیسان (به ژاپنی: 私のあしながおじさん، Watashi No Ashinaga Ojisan) (که با نام بابا لنگ‌دراز نیز شناخته می‌شود) یک مجموعه تلویزیونی انیمه ژاپنی است که در سال ۱۹۹۰ بر مبنای رمان بابا لنگ‌دراز به قلم جین وبستر ساخته شده‌است. انیمیشن بابا لنگ‌دراز بخشی از مجموعه تئاتر شاهکار جهان است. بابا لنگ‌دراز در سال ۱۹۹۰ جایزه بهترین فیلم تلویزیونی را از آژانس فعالیت‌های فرهنگی کودکان ژاپن دریافت کرده‌است.

انیمهٔ بابا لنگ‌دراز که توسط استودیو ژاپنی نیپون انیمیشن ساخته شده‌است؛ در بین کشورهای آسیایی و اروپایی از محبوبیت خاصی برخوردار است. ماجرای دختری باهوش و سرزنده به نام جودی که در یک پرورشگاه نگهداری می‌شود. در اوایل مجموعه سختگیری خانم مدیر که زنی جدی می‌باشد را به تصویر می‌کشد. در ادامه جودی آبوت به کمک حامی خود وارد مدرسهٔ خصوصی می‌شود که جودی از حامی فقط نامی بیشتر نمی‌داند (آقای جان اسمیت). آقای جان اسمیت شخصیتی پنهان در داستان دارد و جودی فقط سایه‌ای از آقای جان اسمیت را در ذهن خود دارد؛ سایه‌ای بر روی دیوار با پاهای دراز که او را بابا لنگ دراز می‌خواند. جودی آبوت با کمک‌های آقای جان اسمیت به دانشگاه وارد می‌شود در دانشگاه به سختی درس می‌خواند تا فاصلهٔ فرهنگی خود را با همکلاسیانش کم کند. مجموعه بابا لنگ‌دراز از جاودانه‌ترین انیمه‌های قدیمی می‌باشد، کارتونی با داستانی قدرتمند و شیوا که فقر و سختی کودکان یتیم را به تصویر می‌کشد.

دختر شاد و باهوش ۱۵ ساله (در اوایل)، که پدر و مادرش زمانی فوت کردند که او هنوز نوزاد بود و جان او را شهر نیویورک پیدا می‌کند و او را به کالج یادبود لینکلن می‌فرستد. جودی نمی‌داند که جان اسمیت در اصل چه کسی است، ولی او را «بابا لنگ‌دراز» می‌نامد. با این حال، به نظر می‌رسد که او تنها خانواده‌اش است. او بسیار سخن می‌گوید و عاشق داستان گفتن است. در این انیمه حضور جودی مانند پی‌پی جوراب‌بلند، با داشتن موی قرمز و نوارهای چسبیده که در نهایت با آقای اسمیت ازدواج میکند است.

دختر خجالتی اما شیرین که یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است.
قد او کمی پایین‌تر از متوسط در حدود ۱۵۵ تا ۱۵۶ سانتی‌متر است. او دوست خوبی برای جودی می‌شود و از جولیا فاصله می‌گیرد چون همیشه به دلیل کمی اضافه وزن توسط او مسخره می‌شود. این یعنی اینکه سالی، جودی را بیشتر دوست دارد.
در رمان “دشمن عزیز” اثر بعدی همین نویسنده ،به سالی بعنوان شخصیت اصلی داستان ، پرداخته میشود.

دانشجوی ثروتمند و مغرور، او تقریباً بلند و یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است. جولیا برادرزاده جرویس پندلتون است و هم سن جودی است. قد او حدود ۱۶۴ تا ۱۶۶ سانتی‌متر است.او سرانجام با جیمی مک براید ، برادر سالی مک براید ازدواج میکند.

نويسنده ي جودي ابوت

مدیر خوابگاه که جودی در سالن فرگوسن زندگی می‌کند، و تمایل به قرار دادن یک ماسک از ظلم و ستم و خشم برای پنهان کردن آنچه که او واقعاً احساس می‌کند، وجود دارد. او بدش می‌آید که او را «خانم» خطاب کنند، چرا که هنوز مجرد است. با این حال به نظر می‌رسد که می‌خواهد ازدواج کند.

عموی جولیا پندلتون است. او بر خلاف دیگر پندلتن‌ها که به لباس و پول و مادیات اهمیت می‌دهند، علاقه چندانی به مادیات ندارد.

از کارکنان پرورشگاه سنت جورج است. او یک زن قوی با شوخ‌طبعی و با قدرت است، و توسط کودکان ستایش می‌شود.

برادر بزرگ‌سالی است، او در تیم فوتبال دانشگاه پرینستون بسیار محبوب است.
وی به جودی علاقمند میشود اما جودی تنها او را دوست خود خطاب میکند.تا جاییکه بالاخره متوجه میشود جودی به شخص دیگری علاقمند است ، به جولیا که از همان ابتدا او را دوست میداشته ، روی می آورد و سرانجام این دو باهم ازدواج میکنند.

هم اتاقی جدید جودی است. او ۱ سال بزرگتر از جودی است. او پس از یک مرخصی از مدرسه به دلیل بیماری در قفسه سینه به مدت یک سال به کلاس جودی بازگشت. او در شعر و ورزش موفق است، او یک بازیکن معروف بسکتبال است. جودی در اوایل او را دوست نداشت چرا که رمانی را که جودی نوشته بود را مورد انتقاد قرار داد.

مدیر پرورشگاه جان گریر بود، کودکان در یتیم خانه از اون متنفر بودند چرا که او بیش از حد سختگیر به نظم و انضباط بود. با این حال، بچه‌ها در واقعیت او را دوست داشتند.

واتاشی نو آشیناگا اوجیسان (به ژاپنی: 私のあしながおじさん، Watashi No Ashinaga Ojisan) (که با نام بابا لنگ‌دراز نیز شناخته می‌شود) یک مجموعه تلویزیونی انیمه ژاپنی است که در سال ۱۹۹۰ بر مبنای رمان بابا لنگ‌دراز به قلم جین وبستر ساخته شده‌است. انیمیشن بابا لنگ‌دراز بخشی از مجموعه تئاتر شاهکار جهان است. بابا لنگ‌دراز در سال ۱۹۹۰ جایزه بهترین فیلم تلویزیونی را از آژانس فعالیت‌های فرهنگی کودکان ژاپن دریافت کرده‌است.

انیمهٔ بابا لنگ‌دراز که توسط استودیو ژاپنی نیپون انیمیشن ساخته شده‌است؛ در بین کشورهای آسیایی و اروپایی از محبوبیت خاصی برخوردار است. ماجرای دختری باهوش و سرزنده به نام جودی که در یک پرورشگاه نگهداری می‌شود. در اوایل مجموعه سختگیری خانم مدیر که زنی جدی می‌باشد را به تصویر می‌کشد. در ادامه جودی آبوت به کمک حامی خود وارد مدرسهٔ خصوصی می‌شود که جودی از حامی فقط نامی بیشتر نمی‌داند (آقای جان اسمیت). آقای جان اسمیت شخصیتی پنهان در داستان دارد و جودی فقط سایه‌ای از آقای جان اسمیت را در ذهن خود دارد؛ سایه‌ای بر روی دیوار با پاهای دراز که او را بابا لنگ دراز می‌خواند. جودی آبوت با کمک‌های آقای جان اسمیت به دانشگاه وارد می‌شود در دانشگاه به سختی درس می‌خواند تا فاصلهٔ فرهنگی خود را با همکلاسیانش کم کند. مجموعه بابا لنگ‌دراز از جاودانه‌ترین انیمه‌های قدیمی می‌باشد، کارتونی با داستانی قدرتمند و شیوا که فقر و سختی کودکان یتیم را به تصویر می‌کشد.

دختر شاد و باهوش ۱۵ ساله (در اوایل)، که پدر و مادرش زمانی فوت کردند که او هنوز نوزاد بود و جان او را شهر نیویورک پیدا می‌کند و او را به کالج یادبود لینکلن می‌فرستد. جودی نمی‌داند که جان اسمیت در اصل چه کسی است، ولی او را «بابا لنگ‌دراز» می‌نامد. با این حال، به نظر می‌رسد که او تنها خانواده‌اش است. او بسیار سخن می‌گوید و عاشق داستان گفتن است. در این انیمه حضور جودی مانند پی‌پی جوراب‌بلند، با داشتن موی قرمز و نوارهای چسبیده که در نهایت با آقای اسمیت ازدواج میکند است.

دختر خجالتی اما شیرین که یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است.
قد او کمی پایین‌تر از متوسط در حدود ۱۵۵ تا ۱۵۶ سانتی‌متر است. او دوست خوبی برای جودی می‌شود و از جولیا فاصله می‌گیرد چون همیشه به دلیل کمی اضافه وزن توسط او مسخره می‌شود. این یعنی اینکه سالی، جودی را بیشتر دوست دارد.
در رمان “دشمن عزیز” اثر بعدی همین نویسنده ،به سالی بعنوان شخصیت اصلی داستان ، پرداخته میشود.

دانشجوی ثروتمند و مغرور، او تقریباً بلند و یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است. جولیا برادرزاده جرویس پندلتون است و هم سن جودی است. قد او حدود ۱۶۴ تا ۱۶۶ سانتی‌متر است.او سرانجام با جیمی مک براید ، برادر سالی مک براید ازدواج میکند.

نويسنده ي جودي ابوت

مدیر خوابگاه که جودی در سالن فرگوسن زندگی می‌کند، و تمایل به قرار دادن یک ماسک از ظلم و ستم و خشم برای پنهان کردن آنچه که او واقعاً احساس می‌کند، وجود دارد. او بدش می‌آید که او را «خانم» خطاب کنند، چرا که هنوز مجرد است. با این حال به نظر می‌رسد که می‌خواهد ازدواج کند.

عموی جولیا پندلتون است. او بر خلاف دیگر پندلتن‌ها که به لباس و پول و مادیات اهمیت می‌دهند، علاقه چندانی به مادیات ندارد.

از کارکنان پرورشگاه سنت جورج است. او یک زن قوی با شوخ‌طبعی و با قدرت است، و توسط کودکان ستایش می‌شود.

برادر بزرگ‌سالی است، او در تیم فوتبال دانشگاه پرینستون بسیار محبوب است.
وی به جودی علاقمند میشود اما جودی تنها او را دوست خود خطاب میکند.تا جاییکه بالاخره متوجه میشود جودی به شخص دیگری علاقمند است ، به جولیا که از همان ابتدا او را دوست میداشته ، روی می آورد و سرانجام این دو باهم ازدواج میکنند.

هم اتاقی جدید جودی است. او ۱ سال بزرگتر از جودی است. او پس از یک مرخصی از مدرسه به دلیل بیماری در قفسه سینه به مدت یک سال به کلاس جودی بازگشت. او در شعر و ورزش موفق است، او یک بازیکن معروف بسکتبال است. جودی در اوایل او را دوست نداشت چرا که رمانی را که جودی نوشته بود را مورد انتقاد قرار داد.

مدیر پرورشگاه جان گریر بود، کودکان در یتیم خانه از اون متنفر بودند چرا که او بیش از حد سختگیر به نظم و انضباط بود. با این حال، بچه‌ها در واقعیت او را دوست داشتند.

واتاشی نو آشیناگا اوجیسان (به ژاپنی: 私のあしながおじさん، Watashi No Ashinaga Ojisan) (که با نام بابا لنگ‌دراز نیز شناخته می‌شود) یک مجموعه تلویزیونی انیمه ژاپنی است که در سال ۱۹۹۰ بر مبنای رمان بابا لنگ‌دراز به قلم جین وبستر ساخته شده‌است. انیمیشن بابا لنگ‌دراز بخشی از مجموعه تئاتر شاهکار جهان است. بابا لنگ‌دراز در سال ۱۹۹۰ جایزه بهترین فیلم تلویزیونی را از آژانس فعالیت‌های فرهنگی کودکان ژاپن دریافت کرده‌است.

انیمهٔ بابا لنگ‌دراز که توسط استودیو ژاپنی نیپون انیمیشن ساخته شده‌است؛ در بین کشورهای آسیایی و اروپایی از محبوبیت خاصی برخوردار است. ماجرای دختری باهوش و سرزنده به نام جودی که در یک پرورشگاه نگهداری می‌شود. در اوایل مجموعه سختگیری خانم مدیر که زنی جدی می‌باشد را به تصویر می‌کشد. در ادامه جودی آبوت به کمک حامی خود وارد مدرسهٔ خصوصی می‌شود که جودی از حامی فقط نامی بیشتر نمی‌داند (آقای جان اسمیت). آقای جان اسمیت شخصیتی پنهان در داستان دارد و جودی فقط سایه‌ای از آقای جان اسمیت را در ذهن خود دارد؛ سایه‌ای بر روی دیوار با پاهای دراز که او را بابا لنگ دراز می‌خواند. جودی آبوت با کمک‌های آقای جان اسمیت به دانشگاه وارد می‌شود در دانشگاه به سختی درس می‌خواند تا فاصلهٔ فرهنگی خود را با همکلاسیانش کم کند. مجموعه بابا لنگ‌دراز از جاودانه‌ترین انیمه‌های قدیمی می‌باشد، کارتونی با داستانی قدرتمند و شیوا که فقر و سختی کودکان یتیم را به تصویر می‌کشد.

دختر شاد و باهوش ۱۵ ساله (در اوایل)، که پدر و مادرش زمانی فوت کردند که او هنوز نوزاد بود و جان او را شهر نیویورک پیدا می‌کند و او را به کالج یادبود لینکلن می‌فرستد. جودی نمی‌داند که جان اسمیت در اصل چه کسی است، ولی او را «بابا لنگ‌دراز» می‌نامد. با این حال، به نظر می‌رسد که او تنها خانواده‌اش است. او بسیار سخن می‌گوید و عاشق داستان گفتن است. در این انیمه حضور جودی مانند پی‌پی جوراب‌بلند، با داشتن موی قرمز و نوارهای چسبیده که در نهایت با آقای اسمیت ازدواج میکند است.

دختر خجالتی اما شیرین که یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است.
قد او کمی پایین‌تر از متوسط در حدود ۱۵۵ تا ۱۵۶ سانتی‌متر است. او دوست خوبی برای جودی می‌شود و از جولیا فاصله می‌گیرد چون همیشه به دلیل کمی اضافه وزن توسط او مسخره می‌شود. این یعنی اینکه سالی، جودی را بیشتر دوست دارد.
در رمان “دشمن عزیز” اثر بعدی همین نویسنده ،به سالی بعنوان شخصیت اصلی داستان ، پرداخته میشود.

دانشجوی ثروتمند و مغرور، او تقریباً بلند و یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است. جولیا برادرزاده جرویس پندلتون است و هم سن جودی است. قد او حدود ۱۶۴ تا ۱۶۶ سانتی‌متر است.او سرانجام با جیمی مک براید ، برادر سالی مک براید ازدواج میکند.

نويسنده ي جودي ابوت

مدیر خوابگاه که جودی در سالن فرگوسن زندگی می‌کند، و تمایل به قرار دادن یک ماسک از ظلم و ستم و خشم برای پنهان کردن آنچه که او واقعاً احساس می‌کند، وجود دارد. او بدش می‌آید که او را «خانم» خطاب کنند، چرا که هنوز مجرد است. با این حال به نظر می‌رسد که می‌خواهد ازدواج کند.

عموی جولیا پندلتون است. او بر خلاف دیگر پندلتن‌ها که به لباس و پول و مادیات اهمیت می‌دهند، علاقه چندانی به مادیات ندارد.

از کارکنان پرورشگاه سنت جورج است. او یک زن قوی با شوخ‌طبعی و با قدرت است، و توسط کودکان ستایش می‌شود.

برادر بزرگ‌سالی است، او در تیم فوتبال دانشگاه پرینستون بسیار محبوب است.
وی به جودی علاقمند میشود اما جودی تنها او را دوست خود خطاب میکند.تا جاییکه بالاخره متوجه میشود جودی به شخص دیگری علاقمند است ، به جولیا که از همان ابتدا او را دوست میداشته ، روی می آورد و سرانجام این دو باهم ازدواج میکنند.

هم اتاقی جدید جودی است. او ۱ سال بزرگتر از جودی است. او پس از یک مرخصی از مدرسه به دلیل بیماری در قفسه سینه به مدت یک سال به کلاس جودی بازگشت. او در شعر و ورزش موفق است، او یک بازیکن معروف بسکتبال است. جودی در اوایل او را دوست نداشت چرا که رمانی را که جودی نوشته بود را مورد انتقاد قرار داد.

مدیر پرورشگاه جان گریر بود، کودکان در یتیم خانه از اون متنفر بودند چرا که او بیش از حد سختگیر به نظم و انضباط بود. با این حال، بچه‌ها در واقعیت او را دوست داشتند.

واتاشی نو آشیناگا اوجیسان (به ژاپنی: 私のあしながおじさん، Watashi No Ashinaga Ojisan) (که با نام بابا لنگ‌دراز نیز شناخته می‌شود) یک مجموعه تلویزیونی انیمه ژاپنی است که در سال ۱۹۹۰ بر مبنای رمان بابا لنگ‌دراز به قلم جین وبستر ساخته شده‌است. انیمیشن بابا لنگ‌دراز بخشی از مجموعه تئاتر شاهکار جهان است. بابا لنگ‌دراز در سال ۱۹۹۰ جایزه بهترین فیلم تلویزیونی را از آژانس فعالیت‌های فرهنگی کودکان ژاپن دریافت کرده‌است.

انیمهٔ بابا لنگ‌دراز که توسط استودیو ژاپنی نیپون انیمیشن ساخته شده‌است؛ در بین کشورهای آسیایی و اروپایی از محبوبیت خاصی برخوردار است. ماجرای دختری باهوش و سرزنده به نام جودی که در یک پرورشگاه نگهداری می‌شود. در اوایل مجموعه سختگیری خانم مدیر که زنی جدی می‌باشد را به تصویر می‌کشد. در ادامه جودی آبوت به کمک حامی خود وارد مدرسهٔ خصوصی می‌شود که جودی از حامی فقط نامی بیشتر نمی‌داند (آقای جان اسمیت). آقای جان اسمیت شخصیتی پنهان در داستان دارد و جودی فقط سایه‌ای از آقای جان اسمیت را در ذهن خود دارد؛ سایه‌ای بر روی دیوار با پاهای دراز که او را بابا لنگ دراز می‌خواند. جودی آبوت با کمک‌های آقای جان اسمیت به دانشگاه وارد می‌شود در دانشگاه به سختی درس می‌خواند تا فاصلهٔ فرهنگی خود را با همکلاسیانش کم کند. مجموعه بابا لنگ‌دراز از جاودانه‌ترین انیمه‌های قدیمی می‌باشد، کارتونی با داستانی قدرتمند و شیوا که فقر و سختی کودکان یتیم را به تصویر می‌کشد.

دختر شاد و باهوش ۱۵ ساله (در اوایل)، که پدر و مادرش زمانی فوت کردند که او هنوز نوزاد بود و جان او را شهر نیویورک پیدا می‌کند و او را به کالج یادبود لینکلن می‌فرستد. جودی نمی‌داند که جان اسمیت در اصل چه کسی است، ولی او را «بابا لنگ‌دراز» می‌نامد. با این حال، به نظر می‌رسد که او تنها خانواده‌اش است. او بسیار سخن می‌گوید و عاشق داستان گفتن است. در این انیمه حضور جودی مانند پی‌پی جوراب‌بلند، با داشتن موی قرمز و نوارهای چسبیده که در نهایت با آقای اسمیت ازدواج میکند است.

دختر خجالتی اما شیرین که یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است.
قد او کمی پایین‌تر از متوسط در حدود ۱۵۵ تا ۱۵۶ سانتی‌متر است. او دوست خوبی برای جودی می‌شود و از جولیا فاصله می‌گیرد چون همیشه به دلیل کمی اضافه وزن توسط او مسخره می‌شود. این یعنی اینکه سالی، جودی را بیشتر دوست دارد.
در رمان “دشمن عزیز” اثر بعدی همین نویسنده ،به سالی بعنوان شخصیت اصلی داستان ، پرداخته میشود.

دانشجوی ثروتمند و مغرور، او تقریباً بلند و یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است. جولیا برادرزاده جرویس پندلتون است و هم سن جودی است. قد او حدود ۱۶۴ تا ۱۶۶ سانتی‌متر است.او سرانجام با جیمی مک براید ، برادر سالی مک براید ازدواج میکند.

نويسنده ي جودي ابوت

مدیر خوابگاه که جودی در سالن فرگوسن زندگی می‌کند، و تمایل به قرار دادن یک ماسک از ظلم و ستم و خشم برای پنهان کردن آنچه که او واقعاً احساس می‌کند، وجود دارد. او بدش می‌آید که او را «خانم» خطاب کنند، چرا که هنوز مجرد است. با این حال به نظر می‌رسد که می‌خواهد ازدواج کند.

عموی جولیا پندلتون است. او بر خلاف دیگر پندلتن‌ها که به لباس و پول و مادیات اهمیت می‌دهند، علاقه چندانی به مادیات ندارد.

از کارکنان پرورشگاه سنت جورج است. او یک زن قوی با شوخ‌طبعی و با قدرت است، و توسط کودکان ستایش می‌شود.

برادر بزرگ‌سالی است، او در تیم فوتبال دانشگاه پرینستون بسیار محبوب است.
وی به جودی علاقمند میشود اما جودی تنها او را دوست خود خطاب میکند.تا جاییکه بالاخره متوجه میشود جودی به شخص دیگری علاقمند است ، به جولیا که از همان ابتدا او را دوست میداشته ، روی می آورد و سرانجام این دو باهم ازدواج میکنند.

هم اتاقی جدید جودی است. او ۱ سال بزرگتر از جودی است. او پس از یک مرخصی از مدرسه به دلیل بیماری در قفسه سینه به مدت یک سال به کلاس جودی بازگشت. او در شعر و ورزش موفق است، او یک بازیکن معروف بسکتبال است. جودی در اوایل او را دوست نداشت چرا که رمانی را که جودی نوشته بود را مورد انتقاد قرار داد.

مدیر پرورشگاه جان گریر بود، کودکان در یتیم خانه از اون متنفر بودند چرا که او بیش از حد سختگیر به نظم و انضباط بود. با این حال، بچه‌ها در واقعیت او را دوست داشتند.

واتاشی نو آشیناگا اوجیسان (به ژاپنی: 私のあしながおじさん، Watashi No Ashinaga Ojisan) (که با نام بابا لنگ‌دراز نیز شناخته می‌شود) یک مجموعه تلویزیونی انیمه ژاپنی است که در سال ۱۹۹۰ بر مبنای رمان بابا لنگ‌دراز به قلم جین وبستر ساخته شده‌است. انیمیشن بابا لنگ‌دراز بخشی از مجموعه تئاتر شاهکار جهان است. بابا لنگ‌دراز در سال ۱۹۹۰ جایزه بهترین فیلم تلویزیونی را از آژانس فعالیت‌های فرهنگی کودکان ژاپن دریافت کرده‌است.

انیمهٔ بابا لنگ‌دراز که توسط استودیو ژاپنی نیپون انیمیشن ساخته شده‌است؛ در بین کشورهای آسیایی و اروپایی از محبوبیت خاصی برخوردار است. ماجرای دختری باهوش و سرزنده به نام جودی که در یک پرورشگاه نگهداری می‌شود. در اوایل مجموعه سختگیری خانم مدیر که زنی جدی می‌باشد را به تصویر می‌کشد. در ادامه جودی آبوت به کمک حامی خود وارد مدرسهٔ خصوصی می‌شود که جودی از حامی فقط نامی بیشتر نمی‌داند (آقای جان اسمیت). آقای جان اسمیت شخصیتی پنهان در داستان دارد و جودی فقط سایه‌ای از آقای جان اسمیت را در ذهن خود دارد؛ سایه‌ای بر روی دیوار با پاهای دراز که او را بابا لنگ دراز می‌خواند. جودی آبوت با کمک‌های آقای جان اسمیت به دانشگاه وارد می‌شود در دانشگاه به سختی درس می‌خواند تا فاصلهٔ فرهنگی خود را با همکلاسیانش کم کند. مجموعه بابا لنگ‌دراز از جاودانه‌ترین انیمه‌های قدیمی می‌باشد، کارتونی با داستانی قدرتمند و شیوا که فقر و سختی کودکان یتیم را به تصویر می‌کشد.

دختر شاد و باهوش ۱۵ ساله (در اوایل)، که پدر و مادرش زمانی فوت کردند که او هنوز نوزاد بود و جان او را شهر نیویورک پیدا می‌کند و او را به کالج یادبود لینکلن می‌فرستد. جودی نمی‌داند که جان اسمیت در اصل چه کسی است، ولی او را «بابا لنگ‌دراز» می‌نامد. با این حال، به نظر می‌رسد که او تنها خانواده‌اش است. او بسیار سخن می‌گوید و عاشق داستان گفتن است. در این انیمه حضور جودی مانند پی‌پی جوراب‌بلند، با داشتن موی قرمز و نوارهای چسبیده که در نهایت با آقای اسمیت ازدواج میکند است.

دختر خجالتی اما شیرین که یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است.
قد او کمی پایین‌تر از متوسط در حدود ۱۵۵ تا ۱۵۶ سانتی‌متر است. او دوست خوبی برای جودی می‌شود و از جولیا فاصله می‌گیرد چون همیشه به دلیل کمی اضافه وزن توسط او مسخره می‌شود. این یعنی اینکه سالی، جودی را بیشتر دوست دارد.
در رمان “دشمن عزیز” اثر بعدی همین نویسنده ،به سالی بعنوان شخصیت اصلی داستان ، پرداخته میشود.

دانشجوی ثروتمند و مغرور، او تقریباً بلند و یکی از هم اتاقی‌های جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است. جولیا برادرزاده جرویس پندلتون است و هم سن جودی است. قد او حدود ۱۶۴ تا ۱۶۶ سانتی‌متر است.او سرانجام با جیمی مک براید ، برادر سالی مک براید ازدواج میکند.

نويسنده ي جودي ابوت

مدیر خوابگاه که جودی در سالن فرگوسن زندگی می‌کند، و تمایل به قرار دادن یک ماسک از ظلم و ستم و خشم برای پنهان کردن آنچه که او واقعاً احساس می‌کند، وجود دارد. او بدش می‌آید که او را «خانم» خطاب کنند، چرا که هنوز مجرد است. با این حال به نظر می‌رسد که می‌خواهد ازدواج کند.

عموی جولیا پندلتون است. او بر خلاف دیگر پندلتن‌ها که به لباس و پول و مادیات اهمیت می‌دهند، علاقه چندانی به مادیات ندارد.

از کارکنان پرورشگاه سنت جورج است. او یک زن قوی با شوخ‌طبعی و با قدرت است، و توسط کودکان ستایش می‌شود.

برادر بزرگ‌سالی است، او در تیم فوتبال دانشگاه پرینستون بسیار محبوب است.
وی به جودی علاقمند میشود اما جودی تنها او را دوست خود خطاب میکند.تا جاییکه بالاخره متوجه میشود جودی به شخص دیگری علاقمند است ، به جولیا که از همان ابتدا او را دوست میداشته ، روی می آورد و سرانجام این دو باهم ازدواج میکنند.

هم اتاقی جدید جودی است. او ۱ سال بزرگتر از جودی است. او پس از یک مرخصی از مدرسه به دلیل بیماری در قفسه سینه به مدت یک سال به کلاس جودی بازگشت. او در شعر و ورزش موفق است، او یک بازیکن معروف بسکتبال است. جودی در اوایل او را دوست نداشت چرا که رمانی را که جودی نوشته بود را مورد انتقاد قرار داد.

مدیر پرورشگاه جان گریر بود، کودکان در یتیم خانه از اون متنفر بودند چرا که او بیش از حد سختگیر به نظم و انضباط بود. با این حال، بچه‌ها در واقعیت او را دوست داشتند.

کتاب بابا لنگ دراز اثر جین وبستر است که توسط محسن سلیمانی ترجمه و از سوی انتشارت افق، منتشر شده است.

جین وبستر از بستگان مارک توین و فرزند بزرگ خانواده بود. در کودکی با جد مادری، مادربزرگ و مادرش زیر یک سقف زندگی می‌کرد. او در چهل سالگی، پس از به دنیا آوردن دخترش، در اثر تب زایمان درگذشت.

نويسنده ي جودي ابوت

شخصیت اصلی داستان، « جودی آبوت » دختر سرزنده و باهوشی است که در یک پرورشگاه بزرگ می شود اما با پشتیبانی مالیِ حامیِ ناشناس خود می تواند به مدرسه خصوصی راه یابد.

جودی که حامی خود را نمی شناسد و فقط در یک نگاه از پشت سر دیده است، او را « بابا لنگ دراز » می نامد و اغلب درباره زندگی و فعالیت هایش به او نامه می نویسد (رمان در قالب همین نامه ها روایت می شود).

جودی در مدرسه به سختی تلاش می کند تا فاصله فرهنگی خود با جامعه پیرامونش را که ناشی از بزرگ شدن در انزوای پرورشگاه است، جبران کند. در پایان، «بابا لنگ دراز» خود را معرفی می کند.

حتما کارتون جذاب و شیرین بابا لنگ دراز را دیده اید. همان جودی ابوت معروف و دوست داشتنی!

این داستان به شیوه‎ای بیان شده که هر فردی، در هر سن و سال، ارتباط خوبی با آن برقرار می‌کند.

در این داستان علاوه بر وجود جنبه‎های سرگرم کننده، توجه به عواطف و احساسات لطیف انسانی مثل بخشش، نوع دوستی، صبر و پایداری و… به چشم می‎خورد.

پ.ن: به جرأتــ میشه جزء بهتریــن کتآبهـآ قرآرش دآد. وقتی کتآبو می بنـدم پُرَم از حس خوب پُــر از حسآیـی که فقط یه دختر میتونه بفهمه… پ.ن۲: خوندنـش به شـدتــــ پیشنهـآد میـشه

بابا لنگ دراز عزیز، شما یک دختر بچه مامانی نداشتید که اورا در کودکی از گهواره اش دزدیده باشند؟ شاید آن دختر من باشم! اگر ما شخصیت های یک رمان بودیم، شاید گره گشایی آخر رمان کشف همین قضیه بود. واقعا خیلی عجیب است آدم نداند کیست. یک جورایی هیجان انگیز و رمانتیک است…

نامه نوشتن به کسی که انسان ندیده و نمی‎شناسد کمی مضحک است، اصلاً برای من نامه نوشتن عجیب و غریب است من کسی را نداشتم که برایش نامه بنویسم بنابراین اگر نامه‌های من درجه یک نیست امیدوارم ببخشید… من همه عمر تنها بوده‎ام، ناگهان یک نفر پیدا شده که نسبت به من و سرنوشت آینده من اظهار علاقه کرده است، لذا من تمام این تابستان راجع به شما فکر کرده‌ام. احساس می‎کنم خانواده‎ای پیدا کرده‎ام،حالا نمی‎دانم شما را چه خطاب کنم، چون هیچ اطلاعی از شما ندارم. ولی آنچه مسلم است شما پاهای درازی دارید و من تصمیم گرفته ام، شما را بابالنگ دراز خطاب کنم، امیدوارم به شما برنخورد، این شوخی بین ما دو نفر خواهد بود و به مادام لیپت هم نخواهیم گفت.

بابالنگ دراز عزیز من عاشق دانشکده هستم و بیش از همه عاشق شما که مرا به دانشکده فرستادید، آنقدر خوشحالم که از شدت هیجان خوابم نمی برد. شما نمی دانید اینجا با پرورشگاه «ژان گریر» چقدر فرق دارد. دلم برای دخترانی که نمی‎توانند به این دانشکده بیایند می‎سوزد.

خوشی های بزرگ زیاد مهم نیست، مهم این است که آدم بتواند با چیزهای کوچک خیلی خوش باشد. باباجون من رمز واقعی خوشبختی را کشف کردم و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته را خورد یا چشم به آینده داشت بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده را برد. من می خواهم بعد از این، زندگی فشرده بکنم و هر ثانیه از زندگی ام را خوش باشم. می خواهم وقتی خوش هستم بدانم که خوش هستم.

بابا لنگ دراز عزیزم، این روزا به هر بهانه ای اشکم در میاد. باورت نمیشه همین یه جمله رو که تایپ کردم اشک تو چشام جمع شد. دلم این روزا نرم شده. داشتم میخوابیدم ولی یه استرس یه دلشوره منو مجاب کرد بیام نت. آخه هر وقت دلشوره میگیرم،فکرای نبودن خانوادم میاد جلو چشمام و من اشکم در میاد. برا همین مجبورم خودمو با چیزای دیگه مشغول کنم الان همه خوابیدن و من… منم دارم تو تاریکی تایپ میکنم. دلم نقاشی میخواد بکشم که آروم بشم. تنها چیزی که تو این مواقع کمکم میکنه اینه که دعا کنم اتفاق بدی نیافته و دعا و دعا و دعا. بابا لنگ دراز مینویسم حال همه ی ما خوب است،اما… تو باور نکن

باباجون آنقدر که تفریح ‎های دانشکده برای من ناراحت کننده است درس‎ های آن مشکل نیست. بیشتر اوقات من نمی‎ فهمم دخترها چه می‎ گویند و برای چه می‎ خندند. شوخی ‎های آنها مربوط به گذشته است که همه کس جز من در آن سهیم است. احساس می‎ کنم در این دنیا بیگانه هستم و زبان مردم را نمی فهمم. در اینجا کسی نمی ‎داند که من در یتیم‎ خانه بزرگ شده‎ ام. من به سالی گفتم که پدر و مادرم فوت کرده‎اند و یک آقای مسنی مرا به دانشکده فرستاده. نمی‎دانید چقدر دلم می‎خواهد مثل سایر دخترها باشم ولی خاطره «موسسه خیریه ژان گریر» که دورنمای دوران طفولیت من است بزرگترین تفاوت بین من و آنهاست.

من در تیم بسکتبال پذیرفته شدم. دانشکده روز به روز بهتر و بهتر می‌شود. من دخترها، معلم‌ ها، کلاس‌ ها و باغ دانشکده و تمام خوراکی‎ های آن را دوست دارم. قرار بود فقط ماهی یکبار برای شما نامه بنویسم، در صورتی که هر چند روز یکبار چندین ورق سیاه کرده ‎ام. آخر من آنقدر هیجان ‎زده شده بودم که هر وقت ماجرایی تازه می ‎دیدم دلم می ‎خواست راجع به آن با یک نفر صحبت کنم. امیدوارم این پرچانگی مرا ببخشید.

بابالنگ دراز عزیز از عیدی کریسمس تشکر می‎کنم. من از پوست روباه، گردنبند و… خوشم می ‎آید ولی از همه بیشتر شما را دوست دارم. ولی بابا شما نباید مرا اینطور لوس کنید. وقتی شما مرا به لذائذ زندگی عادت می‌ دهید چطور انتظار دارید که بتوانم حواسم را جمع کنم و برای زندگی آینده‎ام زحمت بکشم؟ حالا می ‎توانم حدس بزنم چه کسی بستنی روز یکشنبه و درخت عید کریسمس را به مؤسسه ژان گریر می ‎فرستاد. به خدا حق این است که در پرتو این اعمال خیر همه عمر سعادتمند باشید.

بابالنگ دراز عزیز. شما کجا هستید. شما را به خدا به یاد من باشید. من خیلی تنها هستم و دلم می‎خواهد یک نفر به یاد من باشد. آه بابا کاش شما را می‎شناختم آن وقت هرگاه یکی از ما غمگین بود یکدیگر را دلداری می‎دادیم. گمان نمی‎ کنم بتوانم بیش از این در لاک ویلو بمانم. خیال دارم از اینجا بروم. من بیماری تنهایی دارم و تشنه خانواده هستم.

این مطلب با همکاری خانم الهام یوسفی نوشته شده است.

کافه‌بوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافه‌بوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)

سلام ممنون بخاطر سایت فوق العادتون لطفا درمورد کتاب های زیر هممطلب منتشر کنید و بگید چه ترجمه ای بهتره ۱- میدل مارچ ۲- جین ایر ۳- سه تفنگدار ۴- فرانکشتاین ۵- کرانفورد ۶- نیکلاس نیکلبی ۷- هاکلبری فین ۸- کلبه عمو تام ۹- دیوید کاپرفیلد ۱۰- کاراوال ۱۱- داستان دو شهر ۱۱- اوژنی گرانده ۱۲- دکتر جکیل و آقای هاید

من خودم بابا لنگ دراز دارم مهربون وعزیزه

خیلی جذبم کرده جوری ک خودمم برا بابا لنگ دراز نامه مینویسم://// یه کتاب مشابهش معرفی کنید لطفن

میدونی این رمان انقد … اصلا کلمه ای پیدا نمیکنم ک توصیفش کنم رمان های زیادی خوندم ایرانی و خارجی ولی هیچکدوم تا این حد ب واقعیت نزدیک نبودن درست مثل اینک جودی ابوت زنده بوده و زندگینامشو نوشته ن جین وبستری ک اونو خلق کرده

جودی آبت عزیزم دو روز گذشته رو به خواندن کتاب تو گذراندم.با همان لذت و شوقی که شروع به خواندن کرده بودم با شوق و لذتی حتی بیشتر از پیش، آن را تمام کردم تقریبا یک نفس همه را خواندم، توصیفاتت در مورد ویلای لایک ویو انقدر کامل و زیبا بود که فکر کردم خودم احتمالا تابستان گذشته را در آن گذرانده ام . بارها به بالای آن تپه که با آقای جروی عصرانه خورده بودی رفتم البته همه اش در خیالم. روزها رو در اتاق دانشگاه با سالی و ژولیا گذراندم .گاهی لباسهای تور و ساتن صورتیت را به تن کردم و از آن همه زیبایی به رقص با خود درآمدم. جودی آبت عزیزم،در آخر من هم برایت نامه ای نوشتم تا بگویم تلاشهایت برای نویسندگی ، ظاهرا کارساز بودند. چون تقریبا صد سال از نوشتن کتابت میگذرد،با این حال من با شوق وصف ناپذیری دو روز تمام در کتابت زیستم. با ارادت و امید به شادی شما و بابالنگ دراز عزیز

سلام کتاب بابا لنگ درازی که من دارم مال سال ۷۹ هستش انتشارات مدبر و مترجمشم خانم سوسن اردکانیه بنظرم بهترین ترجمه ییه که برای این کتاب انجام شده

عالییی الان کتابخانه های ورامین ندارنش ؟ راستی چند جلد داره؟

عالی خیلی علاقه دارم بخوندمش

از هر ترجمه ای میخرید فقط ترجمه مهدی نصیری و سها بعنونی نخرید که افتضاحه. مترجم پررو هر جا خواسته خودش یه مزه ای پرونده

خیلی کتاب خوبیه

سلام ترجمه میمنت دانا بدنیست خیلی منونگرفت شایدانتخاب درستی نبودبایدرمان بابالنگ درازترجمه نوشین ابراهیمی یامحسن سلیمانی می گرفتم کامل وقشنگتر ترجمه شده واحساس یه بچه یتیموکامل بیان میکنه جمله های عاشقانش. توترجمه میمنت دانا نیست ولی محسن سلیمانی تواینترنت خوندم که بهترین وکاملترین ترجمه است ولی cdکارتون بابالنگ درازدیدم بیشتردوسش داشتم تارمانشوراستش کارتونش بیشترمنوگرفت احساس بچه یتیم کاریزمابودن جودی ابوت وتأثیروجذب مردم ودوستاش توسط رفتاروحرکات جودی استعدادوپیشرفت یه بچه یتیم یعنی جودی وموفقیتایی که یه بچه یتیم تونست کسب کنه وجملات عاشقونش به قیمش واحساساتش به جرویس ونشون دادن طبقه پولداروفقیرجولیاپندلتون. وجودی وجدال بینشون وبازهم تأثیرجودی روی جولیای پولدارازخودراضی که اونونودوست وباستعدادومهربونترکردوصبروحوصله.وکمک های بزرگ جودی به دوستاش همه وهمه توترجمه بی نقص وقشنگ محسن سلیمانی وcdکارتونش محسوسه ومشخصه ولی ترجمه میمنت. دانا بدنیست ولی اصلأبه خوبی محسن ونوشین ابراهیمی نیست بایدقبلش تحقیق میکردم بعدمی خریدم متأسفانه برعکس شدبعدش رفتم توسایت وتحقیق تواینترنت فهمیدم که اینجوری بوده بایدبگمcdکارتونش خیلی قشنگه وکامل قابل درکه احساس ورفتاریه بچه یتیم وتأثیراتش رودیگران وهمچنین ترجمه محسن یکی ازین دوتاروبخرین ترجمه میمنت دانا خیلی خوب نیست بدم نیست ولی جملات عاشقانه کاملأحذف. شده بعضی قسمتاش کامل نیست وخوب ترجمه نشده

نويسنده ي جودي ابوت

خیلی کتاب خوبیه من پنج بار خوندمش

این کتاب رو دوبار خوندم وقتی حالم بده میرم سراغش کلی انرژی میگرم از جودی و واقعا حالم خوب میشه

یکی از بهترین و زیباترین رمان هاییه که خوندم . نویسنده ی این کتاب یعنی خانم جین وبستر با قلم دلنشینش یه رمان متفاوت و زیبا و در عین حال موندگار رو خلق کرده ?

سلام من بارها کارتونش و دیدم زبان اصلی و زیر نویس و کتابشم خوندم کتابش ب جذابیه کارتونش نیست اصلا

سلام من عاشق شخصیت جودی هستم من هم مثل خیلیا کارتونو دیدم اما از خیلیا هم شنیدم که کتابش بهتر از خود کارتون هست من قصد خرید این کتاب رو دارم اما این از انتشارات مختلفی منتشر شده و خیلیا ترجمش کردن میخواستم بپرسم به نظر شما بهترین ترجمه از کی هستش؟

سلام. متاسفانه ما ترجمه های مختلف این کتاب رو با همدیگه مقایسه نکردیم به همین خاطر با اطمینان نمی تونیم نظر بدیم.

سلام دوست عزیز بنظرم از روی تعداد چاپ میشه حدس زد کدوم ترجمه بهتره همین ترجمه که فک کنم حدود ۸ بار چاپ شده و هم ترجمه انتشارات قدیانی که حدود ۱۲ بار چاپ شده فکر میکنم دو ترجمه خوب باشن

این کتاب فوق العاده ست… خیلی دوسش دارم…

سلام شما خیلی عاااااالی هستین.خیلی سایتتون باحاله من این کتابو میخوام ازسایت شما نمیشه خرید کرد؟؟؟

سلام دوست گرامی – کافه بوک فروشگاه کتاب نیست. ما فقط روی معرفی کتاب کار می کنیم.

ببخشین ما این کتابو میخوایم باید از کجا تهیه کنیم؟ شما ندارین؟

سلام. لطفا از کتابفروشی ها تهیه کنید. و یا می تونید از خود انتشارات تهیه کنید. ما در کافه بوک فقط معرفی کتاب انجام میدیم.

سلام شما خیییییییییییییلی باحالین مرسی که هستین

سلام. مرسی انرژی مثبت

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

ما در وب‌سایت معرفی کتاب کافه‌بوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک می‌کنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.

 

جین وبستر (1876- 1916 م) بانوی نویسنده آمریکایی وی در نیویورک در خانواده ای ادب دوست و اهل مطالعه به دنیا آمد. پدر جین یکی از ناشران معتبر نیویورک بود و دایی اش«مارک تواین» نویسنده معروف و ارزشمندی در حوزه ادبیات نوجوانان بود. جین از دوران نوجوانی تحت تاثیر داستان ها و نوشته های مارک تواین قرار داشت و علاقه و استعداد زیادی برای نوشتن در خود احساس می کرد. او توجه خاصی به علایق و خواسته های هم سن و سالان خود داشت و روابط و رفتارهای آن ها را به دقت به خاطر می سپرد. در مورد آنها فکر می کرد و سعی داشت از این تجربیات در نوشتن داستان هایش استفاده کند.

جین از تفاوت طبقاتی و وجود دو طبقه فقیر و ثروتمند در جامعه آن روز رنج می برد و همین مسئله موجب شد تا اندیشه خلق اثری چون «بابا لنگ دراز» در ذهن او جان بگیرد. داستان بابالنگ دراز یکی از مهم ترین آثار جین وبستر است. این داستان، که در 1912 م منتشر شد، نام جین وبستر را در ادبیات داستانی نوجوانان جاودانه کرد. این داستان به شیوه ای بیان شده که هر فردی، در هر سن و سال، ارتباط خوبی با آن برقرار می کند. در این داستان علاوه بر وجود جنبه های سرگرم کننده، توجه به عواطف و احساسات لطیف انسانی مثل بخشش، نوع دوستی، صبر و پایداری … به چشم می خورد.

به دنبال موفقیتی که این داستان کسب کرد، دو سال بعد جین داستان دیگری در ادامه بابالنگ دراز نوشت به نام «دشمن عزیز». این کتاب نیز به صورت مجموعه نامه هایی است که این بار سالی ماک براید- که اکنون از طرف جودی و همسرش جرویس پندلتن به عنوان سرپرست موسسه ژان گریر انتخاب شده- برای جودی نوشته است.

معرفی بهترین کتابها از نظر خوانندگان آنها

بابا لنگ دراز (جودی ابوت) – جین وبستر

در زندگی مشکلات بزرگ نیست که به آدم با اراده احتیاج دارد -هرکسی می تواند در یک بحران قد علم کند و با شجاعت با فاجعه اي مصیبت بار رو به رو بشود- به نظرم در
یک روز با خنده به استقبال مشکلات کوچک رفتن واقعا احتیاج به عزم و اراده دارد.
من هم سعی میکنم چنین اراده اي را در خود به وجود بیاورم. میخواهم به خود تلقین کنم که زندگی فقط یک بازي است و من باید تا آن جا که میتوانم ماهرانه و درست بازي کنم. چه در این بازي ببرم و چه ببازم، در هر حال شانه هایم را بالا می اندازم و می خندم. می خواهم همیشه شوخ باشم…..
——————————————
آه من کم کم دارم شخصیت زیبا و قوي خودم را می سازم.
همه همین کار را می توانند بکنند. من با این نظریه که بدبختی و غم و ناامیدي قواي اخلاقی آدم را میسازد مخالفم. آدم هایی خوشبخت هستند که وجودشان سرشار از مهر و محبت است. من اعتقادي به افراد بیزار از مردم و مردم گریز ندارم. بابا جون شما که مردم گریز نیستید نه؟
——————————————
من فهميده ام كه بحث كردن درباره ي مذهب با “خانواده ي سمپل” بي خطر نيست. خداي آنها -كه آن را آكبند از اجداد پیر و دور خود به ارث برده اند- تنگ نظر، بي منطق، ظالم، پست، كينه توز و متحجر است! شكر خدا كه من هيچ خدايي را از هيچكس به ارث نبرده ام. من آزادم كه خداي خودم را آن طور كه آرزو دارم تصور كنم. خداي من مهربان، دلسوز، خلاق، بخشنده، فهميده و شوخ طبع است!
——————————————
جوليا در معاشرت اصلا سياست ندارد، در صورتي كه سر و كله زدن با مردها خيلي مهارت ميخواهد. اگر رگ خوابشان را بدست بياوري مثل گربه خرخر ميكنند و اگر پا روي دم شان
بگذاري چنگ مي اندازند…
——————————————
استاد شيمي ميگويد: طالب واقعي علم كسي است كه عطش زيادي نسبت به جزئيات دارد.
ولي استاد تاريخ ميگويد: دقت كنيد تا چشم هايتان همه اش دنبال جزئيات نباشد. آن قدر از چيزي فاصله بگيريد تا دورنمايي كامل از آن به دست بياوريد.
مي بينيد كه ما مجبوريم با چه ظرافتي بين اين دو استاد بادبان هاي كشتي مان را تنظيم كنيم. البته من نظريه ي استاد تاريخ را بيشتر مي پسندم.
——————————————
وقتي آدم به كسي، محلي يا روش خاصي از زندگي عادت كرد و بعد آن را از دست داد يك جاي خالي در دل آدم باقي مي ماند و يك نوع حسي مثل مالش رفتن دل به انسان دست ميدهد…
——————————————
آقاي جروي نميگذارد رعايت ادب مانع از بيان حقيقت بشود.
——————————————
اصلا بحث كردن با يك مرد فايده اش چيه؟ آقاي اسميت شما به جنسي تعلق داريد كه فاقد منطق است. براي اين كه آدم مردي را به راه بياورد دو شيوه ي كار وجود دارد: يا آدم بايد ناز آن مرد را بكشد يا باهاش بداخلاقي كند. من عارم مي آيد براي چيزي كه ميخواهم ناز مردي را بكشم، براي همين بايد باهاش بداخلاقي كنم…
——————————————
زن ها چه به بچه، يا ميكروب، يا شوهر يا شعر يا كلفت و نوكر يا متوازي الاضلاع يا گلكاري يا افلاطون يا بازي بريج علاقه داشته باشند و چه نداشته باشند هميشه به لباس علاقه دارند.
اين شگرد طبيعت است كه كل جهان را با هم خويشاوند ميكند!
——————————————
بابا جون حق نداريد مرا اين طوري لوس كنيد! من هم بالاخره بشرم، آن هم يك دختر! وقتي شما طبع مرا با اين چيزهاي دنيوي عوض ميكنيد چه طور ميتوانم با جديت و سخت كوشي همه ي حواسم را بدهم به درس؟
——————————————
خوشي هاي بزرگ زياد مهم نيست مهم اين است كه آدم بتواند با چيزهاي كوچك خيلي خوش باشد. بابا جون، من رمز واقعي خوشبختي را كشف كرده ام و آن اين است كه بايد براي حال زندگي كرد و اصلا نبايد افسوس گذشته را خورد يا چشم به آينده داشت بلكه بايد از همين لحظه بهترين استفاده را برد. من ميخواهم بعد از اين زندگي فشرده بكنم و هر ثانيه از زندگي ام را خوش باشم. ميخواهم وقتي خوش هستم بدانم كه خوش هستم. بيشتر مردم زندگي نميكنند فقط با هم مسابقه ي دو گذاشته اند. ميخواهند به هدفي در افق دور دست برسند ولي در گرماگرم رفتن آن قدر نفس شان بند مي آيد و نفس نفس ميزنند كه چشم شان زيبايي ها و آرامش سرزميني را كه از آن ميگذرند نميبينند، و بعد يك وقت چشم شان به خودشان مي افتد و ميبينند پير و فرسوده هستند و ديگر فرقي برايشان نميكند به هدفشان رسيده اند يا نرسيده اند. من تصميم گرفته ام كه سر راه بنشينم و حتي اگر هرگز نويسنده ي بزرگي نشوم يك عالم خوشي هاي كوچك زندگي را روي هم تلنبار كنم. تا حالا همچين فيلسوف بعد از ايني ديده بوديد؟
——————————————
امروز یک خانم خیلی خوشگل که لباس مخمل شیکی پوشیده بود سوار قطار شد و 15 دقیقه تمام بی آنکه مژه بزند آگهی بند جوراب را تماشا کرد. به نظر من بي ادبي است كه آدم ديگران را ناديده بگيرد طوري كه انگار خودش تنها فرد مهم آنجاست. چون از ديدن خيلي چيزها محروم ميشود…
——————————————
شما نبايد مرا به زندگي پر از تجملات عادت بدهيد. آدم هيچوقت هوس چيزهايي كه نداشته نميكند ولي محروم ماندن از چيزهايي كه آدم فكر ميكندحق طبيعي اش است خيلي سخت است. زندگي با جوليا و سالي فلسفه ي رواقي مرا تحت تاثير قرار ميدهد. آنها هر دو از كودكي همه چيز داشته اند. براي همين خوشبختي را به عنوان يك چيز طبيعي پذيرفته اند. به نظرشان دنيا هرچه را كه دلشان بخواهد به آنها بدهكار است. شايد هم واقعا همين جور باشد چون در هر حال دنيا هم انگار اين بدهكاري را قبول دارد و دارد به آنها مي پردازد. ولي اين دنيا به من بدهكاري اي ندارد و از روز اول خيلي شفاف اين را به من گفته. من حق ندارم بدون داشتن اعتبار چيزي قرض كنم چون بالاخره يك وقتي دنيا در جواب ادعاي طلبم به من ميگويد هيچ اعتباري ندارم…
——————————————
صبح ها وقتم را با انگليسي و لاتين و جبر و دو شاگرد كودن ميگذرانم. نميدانم اصلا ماريون چه طوري ميخواهد وارد دانشكده بشود و اگر شد چه طوري ميخواهد آنجا دوام بياورد؟ به فلورانس كه اصلا اميدي نيست! اما آه چقدر اين دختر خوشگل و ناز است!
براي اينها كه خوشگل اند اصلا چه فرقي ميكند كه كودن باشند يا نباشند؟ ولي آدم بي اختيار
فكر ميكند هم صحبتي با اين زنها براي شوهرشان خسته كننده است مگر اين كه شانس بياورند و شوهرهاي كودن گيرشان بيايد.به نظرم احتمالش هم زياد است چون انگار دنيا پر از ادم هاي كودن است. در همين تابستان تعداد زيادي از آنها را ديدم…
——————————————
بابا جون خوشحاليد كه دختر نشديد؟ لابد به نظرتان مي آيد كه اين همه جار و جنجال سر لباس كاملا احمقانه است نه؟ بله هست. شك نكنيد. ولي همش تقصير خود شماست.
آيا داستان آن عالم آلماني را شنيده ايد كه زينت آلات را زايد ميدانست و خوار ميشمرد و
طرفدار اين بود كه زن ها لباس هايي مناسب و فقط براي پوشاندن بدنشان به تن كنند؟ زن آن عالم كه آدمي حاضر به خدمت و مهربان بود اصلاح لباس را قبول كرد. فكر ميكنيد آن عالم
بعدش چه كار كرد؟ با دختري آوازه خوان فرار كرد!
——————————————
آيا شما به اختيار اعتقاد داريد؟ من دارم، آن هم بي چون و چرا. من با فلسفه اي كه
ميگويد همه ي اعمال ما كاملا غير قابل اجتناب و برآيند مجموع علل غير ارادي و دور از دسترس ماست،مخالفم. اين پست ترين عقيده اي است كه در تمام عمرم شنيده ام. چون در اين صورت ديگر هيچ كس را نميشود به خاطر هيچ كاري سرزنش كرد. وقتي كسي به جبر معتقد باشد حتما مي نشيند و ميگويد: هرچه خدا بخواهد همان است و آنقدر همان جا مينشيند تا بميرد.
من كاملا به آزادي اراده و توانايي خودم براي دست يابي به موفقيت معتقدم. با اين عقيده ميتوان كوه ها را جابه جا كرد…
——————————————
من از دست آدم هايي كه چشم هايشان را رو به آسمان مي چرخانند و ميگويند: خير است
انشاالله، درحالي كه صد در صد يقين دارند كه اين جوري نيست خيلي كفري ميشوم!افتادگي يا تسليم و رضا يا هرچه كه ميخواهيد اسمش را بگذاريد همان زبوني و تنبلي است.من پيرو مذهب مبارز تري هستم…
——————————————
هنگامي كه از پشت مه اين چهارسال به گذشته نگاه ميكنم احساسم نسبت به “پرورشگاه جان گرير” كاملا محبت آميز ميشود. اول ها وقتي به دانشكده آمدم فكر ميكردم از اين پرورشگاه با تمام وجود بيزارم چون حس ميكردم كه من از دوران كودكي اي كه دختران ديگر به طور طبيعي دارند محروم شده ام ولي حالا اصلا چنين احساسي ندارم! بلكه آن را ماجرايي بسيار غيرعادي ميدانم! اين حالت به من امكاني ميدهد كه كنار بايستم و به زندگي نگاه كنم. حال من به عنوان آدمي بالغ، چشم اندازي از جهان را ميبينم كه دخترهاي ديگري كه در محيطي عادي بزرگ شده اند اصلا نمي بينند. دخترهاي زيادي -مثلا جوليا- را ميشناسم كه اصلا نمي دانند خوشبخت هستند، آنها چنان به خوشي عادت كرده اند كه احساسي
نسبت به آن ندارند؛ اما من كاملا يقين دارم و احساس ميكنم كه هرلحظه از زندگي ام خوشبختم و هراتفاق بدي هم كه برايم پيش بيايد سر اين عقيده ام باقي خواهم ماند. چون اين اتفاق هاي ناخوشايند را (حتي دندان درد) تجربه اي جالب مي آورم و از تجربه كردنشان خوشحال ميشوم. آسمان بالاي سرم به هر رنگي باشد من شهامت رو به رو شدن با هر سرنوشتي را دارم…
——————————————
راستي بهتان گفتم كه “آماساي” و “كاري” در ماه مه قبل ازدواج كردند؟ آنها هنوز هم همين جا كار ميكنند ولي تا آنجا كه من فهميدم هردوشان اخلاقشان خراب شده! قبلا وقتي “آماساي” با پاي گل آلود وارد خانه ميشد يا خاكستر كف خانه ميريخت “كاري” ميخنديد ولي حالا اگر ببينيد چه طور دعوا ميكند!! تازه ديگر هم موهايش را فر نميكند. “آماساي” هم كه با شور و علاقه هيزم مي آورد و قالي ها را مي تكاند اگر الان اين كارها را ازش بخواهيد غر ميزند. كراوات هايش هم كه قبلا سرخ و ارغواني بود از كثيفي تيره و قهوه اي
شده است.
من تصميم گرفته ام هيچ وقت شوهر نكنم. ظاهرا شوهر كردن اخلاق آدم را رفته رفته
خراب ميكند…
——————————————

 ×××××

 درست میفرمایید اینکه در این داستان صداقت بر رذالت انسانی چیره میشه نکته اصلی داستانه که پایان خوشی را بدنبال داره ! اما سوال روانشناختی دیگری مطرح میشه که اصولا جروبس میدونسته که جودی افکار کودکانه داره !اینکه جودی کم کم به او علاقه پیدا میکنه بحث دیگه ای بدنبال میاره : اول انگیزه آقای پندلتون در انتخاب برای ازدواج !(چرا که او از یک خانواده با فرهنگ و شخصیت بوده !اصولا میتونسته با انتخاب همسر از درون خانواده و… اقدام کنه !) که شاید این نشاندهنده اختلاف نظر او با طبقه خانوادگی خودش باشه … در نتیچه حس برتری و چیره بودن بر دختری با چنین خصلت هایی جای سوال داره !یعنی انتخاب آنهم از بین کودکان یتیم ! (مثل دو تا ديگه از بچه هاي يتيم كه قبلا اين كار رو براشون كرده بود،.. !) آها ! اینجای داستان اشکال داره که قانون برابری و تساوی و عدالت را میان زن و مرد از بین میبره به این دلیل که جودی نهایتا مجبور به انتخاب میشه ! چرا که جروبس مدت ها روانشناسانه روی اون کار کرده و دل اونو بدست آورده ! جروبس انتخابش رو کرده بوده در حالی که جودی نمیدونسته که انتخاب شده ! شاید هم اگر در پایان داستان جودی به شخص دیگری دلبسته میشد بعید نبود که پندلتون عاشق دست به انتقام جویی بزنه !! از دید پویا شناسی اثبات شده است که کلا افراد ثروتمند از همسر لجباز و سرسخت خوششان میاید بنابه گفنه ای “اسب هرچه چموش تر !رام کردنش سخت تر”! که البته اینهم نوعی اختلال رفتاری بر شمرده میشود

نويسنده ي جودي ابوت

×××××


بابا لنگ دراز
آلیس جین وبستر

×××××

الان سالی مک براید سرش را کرد توی اتاق و گفت « آنقدر دلم برای مامان و پاپا تنگ شده که دارم دق می کنم . تو چطور ؟ »
من تبسمی کردم و گفتم «چاره چیست باید ساخت »

دلتنگی خانوادگی از آن بیماری هاست که من اقلا در برابر آن مصونیت دارم مگر کسی هم دلش برای دارلایتام و مادام لیپت تنگ می شود ؟

بابا لنگ دراز / جین وبستر

 

Tagged: بابا لنگ دراز, جودی ابوت, جین وبستر

Fill in your details below or click an icon to log in:

You are commenting using your WordPress.com account.
( Log Out / 
Change )

You are commenting using your Google account.
( Log Out / 
Change )

You are commenting using your Twitter account.
( Log Out / 
Change )

You are commenting using your Facebook account.
( Log Out / 
Change )

Connecting to %s

Notify me of new comments via email.

Notify me of new posts via email.

ممکن است که لباس و زبان و رسوم و آداب و معتقدات مردم عوض شود ولی حماقت انها عوض نخواهد شد ودر تمام اعصار می توان به وسیله گفته ها و نوشته های دروغ مردم را فریفت

…………………………………………………………………………..
سینوهه پزشک فرعون-میکا والتاری

خوش آمدید.

رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد

روزگار – عکس ، اس ام اس ، مدل لباس ، آشپزی ، سلامت

دانلود

نويسنده ي جودي ابوت

جملات زیبای جین وبستر نامه های بابا لنگ دراز جین وبستر نویسنده بابا لنگ دراز

نامه های زیبای بابا لنگ دراز به جودی ابوت نامه های جودی ابوت به بابا لنگ دراز

حتما کارتون جذاب و شیرین بابا لنگ دراز را دیده اید. همان جودی ابوت معروف و دوست داشتنی! قصه ای که جزو یکی از جالب ترین و محبوب ترین داستان های نوجوانان در جهان است. نویسنده این داستان شیرین و خواندنی خانم آلیس جین چندلر وبستر معروف به جین است. داستان بابالنگ دراز یکی از مهم ترین آثار جین وبستر است.

این داستان، که در ۱۹۱۲ م منتشر شد، نام جین وبستر را در ادبیات داستانی نوجوانان جاودانه کرد. این داستان به شیوه ای بیان شده که هر فردی، در هر سن و سال، ارتباط خوبی با آن برقرار می کند.

در این داستان علاوه بر وجود جنبه های سرگرم کننده، توجه به عواطف و احساسات لطیف انسانی مثل بخشش، نوع دوستی، صبر و پایداری … به چشم می خورد.

در ادامه برخی از جملات زیبای این نویسنده ی بزرگ و نامه های جودی ابوت به بابا لنگ دراز رو برای شما یاد آوری می کنیم. 


 


 

واقعا عجیب است آدم نداند کیست. کمی هم هیجان آور و خیال انگیز است. می شود حدس های زیادی زد: شاید من امریکایی نباشم. خیلی ها آمریکایی نیستند. بعید نیست از نسل های رومی های باستان باشم.

شاید هم دختر یک دزد دریایی باشم. احتمال دارد دختر یک روس تبعیدی باشم و لابد جایم در زندان های سیبری ست. احتمال کولی بودنم هم میرود.

همین طور هست، من آدمی سرگردان و آواره هستم هرچند تا به حال فرصتی برای پرورش این خصوصیت خود نداشته ام.


 از یک چیز خیالم راحت است: من چینی نیستم!


 


 —–——- جملات “جین وبستر” —-——–––


 

من رمز خوشبختی واقعی را چشیده ام، باید حال را دریابی، نه اینکه همیشه افسوس گذشته را بخوری و فکر آینده باشی. باید قدر لحظاتی را که در اختیار داری بدانی.

مثل کشاورزی: آدم، هم می تواند در یک زمین پهناور بذر بپاشد، هم می تواند کشاورزی خود را به یک قطعه کوچک محدود کند.

من هم می خواهم کشت و کارم را به یک قطعه ی کوچک محدود کنم. می خواهم از لحظه لحظه ی عمرم لذت ببرم و بدانم که دارم لذت میبرم!


 


 —–——- جملات “جین وبستر” —-——–––


 


بابا لنگ دراز عزیز:

 من کالج رو دوست دارم و تو رو هم دوست دارم به خاطر اینکه منو اینجا فرستادی. خیلی خیلی خوشحالم، اونقدر هیجان زده ام که به سختی خوابم میبره. نمی تونی درک کنی چقدر اینجا با ” گریر هوم” تفاوت داره. هیچوقت فکر نمی کردم یه توی دنیا یه همچین جایی وجود داشته باشه. متاسفم برای هر کی که دختر نیست و نمی تونه اینجا بیاد. مطمئنم کالجی که تو وقتی پسر جوونی بودی و توش درس خوندی اینقدر زیبا نبوده .
دارن تیم بسکتبال سال اولی ها رو ترتیب میدن .و این یه فرصته که من بتونم به این جمع ملحق شم. جثه ام کوچیکه اما عوضش سریع ، چابک و مصمم هستم. وقتی بقیه به امید توپ تو هوا هستن. من می تونم توپ رو اززیر پاهاشون دریبل کنم و  به چنگ بیارم. کوله باری از تمرین های جالب ! به اضافه یه زمین ورزشی توی یه ظهر پاییزی با درختهایی قرمز وزرد و هوایی که پر از بوی برگهای سوخته اس.همه می خندد و سر و صدا می کنند. اینها شادترین دخترهایی هستن که من دیدم و من خوشحالترین شون هستم !


 


 


بابا لنگ دراز عزیز:


 تا حالا چیزی راجب “مایکل آنجلو” شنیدی؟

 اون یه هنرمند مشهوری بود که دوران میانسالیش رو تو ایتالیا زندگی می کرد. همه توی کلاس ادبیات انگلیسی به نظر میاد می شناسنش، چون وقتی من فکر کردم که اون از فرشته های اعظمه ، همه بهم خندیدند. به اسمش میاد که فرشته باشه ،نه ؟ مشکل من با کالج اینه که توقع دارم چیزهایی رو بدونم که تا حالا یاد نگرفتم. بعضی وقتا خیلی خجالت می کشم. اما حالا دیگه وقتی دخترها راجب چیزی حرف می زنن که من نشنیدم، تو ذهنم نگه می دارم و توی دایرهالمعارف دنبالش می گردم. روز اول یه اشتباه وحشتناکی کردم . یه نفر اسم ” ماریک مترلینک ” رو آورد و من پرسیدم سال اولیه ؟! این جوک همه جای کالج پخش شده. ولی در هر صورت من هم به اندازه بقیه تو کلاس می درخشم ، حتی بیشتر از بعضی هاشون !


 

 

 سرپرست مهربان و عزیزی که بچه های یتیم رو به کالج می فرستد:

من رسیدم ! اینجام ! دیروز ۴ ساعت با قطار توی راه بودم . حس جالبیه ؟ نه ؟ من هیچوقت سوار قطار نشده بودم.

 کالج جای بزرگ و شگفت آوریه ، هروقت اتاقمو ترک می کنم ، گم می شم. بعدا وقتی که احساس سر در گمی کمتری داشتم حتما براتون تعریف می کنم چطور جاییه ، همین طور راجب درسام . تا دوشنبه صبح کلاسی شروع نمی شه و الان شب شنبه است . اما من فقط خواستم یه نامه بنویسم برای اینکه کمی با هم آشنا شیم.

نويسنده ي جودي ابوت

 حس غریبیه اینکه برای کسی نامه بنویسی که نمی شناسیش .کلا برای من که بیشتر ار ۳ یا ۴ بار چیزی ننوشتم کمی حس غریبیه ، پس اگه یه نوشته ایده آلی نباشه لطفا چشم پوشی کنین 


 

 


بابا لنگ دراز عزیز:
اسمم رو عوض کردم!

 تو لیست هنوز “جروشا” هستم ،اما جای دیگه “جودی ” ام. خیلی بده ، نه؟ اجباره که تنها اسم مستعاری رو به خودت بدی که تا حالا داشتی ؟ اگرچه تقریبا میشه گفت من “جودی” رو نساختم .این چیزه که “فری پرکین ”  عادت داره که منو خطاب کنه .


 

 


بابا لنگ دراز عزیزم:

داشتم این نامه رو دوباره می خوندم و به نظرم اومد کمی غمناکه . اما نمی تونی حدس بزنی که من یه موضوع خاصی رو تو هندسه باید تا دوشنبه صبح مرور کنم در حالیکه بدجوری سرما خوردم و دایم عطسه می کنم !

 فراموش کردم دیروز اینو پست کنم ، برای همین یه نامه شکایت آمیز می نویسم . دیروزصبح ما با پدر روحانی ملاقات داشتیم.. می تونی حدس بزنی چی گفت ؟
 سودمندترین امیدی که توانجیل بهمون دادن اینه ” فقری که دارین همیشه با شماست !” اونا اینجا موندن که به ما لطف و بخشش کنن .فقیر بودن _ خوب دقت کن _یعنی یه جورایی حیوون خونگی به درد بخور بودن . من اگه مثل یه خانم کامل و با وقار بزرگ نشده بودم ، می رفتم و بعد جلسه بهش می گفتم که چی فکر کردم .


 

 


 بابا لنگ دراز عزیز:

 من عضو تیم بسکتبال شدم و میتونی زخم روی  شونه چپم رو ببینی. کبود و سرخ شده و یک کم هم رگه  های نارنجی داره . “جولـیا پندلتون خیلی تلاش کرد عضو تیم شه ولی نشد . هــــورااااا !


می بینی چه بخیلم!


 

 


 بابا لنگ دراز عزیز:


 گوش کن ببین چیا یاد گرفتم امروز!

 مساحت رویه محدبی هرم ناقص یک هرم معین برابر هست با : نصف حاصل ضرب جمع قاعده ها در ارتفاع هر ذوزنقه اش.

 به نظر درست نمیاد ، ولی درسته؛ میشه باورش کرد!


 


 


بابا لنگ دراز عزیز:


 تو هرگز جوابم رو ندادی  در حالیکه خیلی مهمه.


 تو کچلی؟

 دقیقا طرح ریخته بودم که تو چه شکلی هستی _به صورت دلخواهم _ تا اینکه رسیدم به سرت ، و دیگه گیر کردم. نتونستم تصمیم بگیرم که موهات سفیده یا سیاه یا یه کمی خاکستری و یا هیچکدوم .


 این نقاشی صورت توئه :


 

 


بابالنگ دراز


اما مشکل اینه که مو هم باید اضافه کنم ؟

 میخوای بدونی چشمات چه رنگی هستن ؟ طوسی ! ابروهات مثل سقف هشتی می مونه ( خط راست ؛ همون که تو رمان ها میگن ) و دهنت یه خط راست ، یه ذره تو گوشه ها مایل به پایین ) . اوه ! البته می دونی ؛ می دونم تو یه پیرمرد تند با یه کم غضب هستی ( زنگ کلیسا) . ۹:۴۵ شب .

من افتخار دارم که یه اکتشاف جدیدی رو تو هندسه بهت گزارش کنم. جمعه گذشته کار قبلی مون روی منشور های متوازی الاضلاع رو رها کردیم و منشور ناقص را شروع به کار کردیم. جاده ناهموار و سربالاییش زیاده !


 

 

بابا لنگ دراز عزیزم:
 تعطیلات کریسمس هفته بعد شروع میشه . سالن ها اونقدر پر شده که به سختی میتونی رد شی؛ همه اونقدر از هیجان سرشارند که درس خوندن رو دیگه ول کردن. قراره تعطیلات خیلی زیبایی داشته باشم.  یه سال اولی دیگه هم هس که تو تگزاس زندگی می کنه ، اما تعطیلات رو اینجا می مونه ، ما برنامه ریختیم کلی پیاده روی کنیم و اگه برفی وجود داشته باشه اسکیت یاد  بگیریم دیگه اینکه تمام کتابهای کتابخونه هم هست که بخونمشون. و سه هفته برای این کارها وقت دارم!  
 خداحافظ بابایی ؛ امیدوارم که تو هم مثل هم احساس خوشحال کنی . قربانت: جودی


 

 


بابا لنگ دراز عزیز:

 برف داره میاد ، تو کجایی ؟ تمام دنیاکه من از برج می بینم سفید پوشیده دونه های برف به اندازه دونه های ذرت بزرگ از آسمون می ریزه . بعد از ظهر رو هم گذشته، الان آفتاب (یه رنگ زرد سرد ) پشت چند تا توده بنفش سرد قرار گرفته ، و من پشت پنجره ام نشسته ام و از آخرین نوری که به اتاقم می تابه استفاده می کنم که برای تو بنویسم. 


 

 


بابا لنگ دراز عزیز:

باید ببینی تو این کالج چه جوری درس یاد میدن بهمون ! هر وقت تعطیلی داریم همه چی یادمون می ره .پنجاه و هفت فعل بی قاعده که عرض چهار روز گذشته تو مغزم فرو کرده بودم ؛ امبدوارم تا بعد امتحانات یادم بمونن.

بعضی از دخترها وقتی از کتابهاشون خلاص میشن اونارو میفروشن ، اما من در نظر دارم که اونارو خودم نگه دارم. بعد هم وقتی که فارغ التحصیل شدم همه خونده هامو توی یه ردیف ار قفسه دارم ، و هر وقت به جزییات نیاز پیدا کردم بدون هیچ درنگی می تونم بهش مراجعه کنم. دقیق تر و آسونتر از اینه که تلاش کنی تو ذهنت نگهشون داری.


 

 


عزیزترین بابا لنگ دراز دنیا:

چد تا خبر خیلی خیلی خیلی بد دارم که بهت بگم ، ولی با اونا شروع نمی کنم. اول سعی می کنم تو رو سر حال بیارم. جروشــا ابوت شروع به نویسندگی کرده . یه شعر با عنوان ” از برج من ” تو ماهنامه فوریه تو اولین صفحه اش چاپ میشه که یه افتخار فوق العاده ای برای یه سال اولیه . دبیر زبان مون سر راهمو گرفت وقتی دیشب از کلیسای کالج بیرون می رفتم ، و گفت که یه قطعه کاری جذابی بود به غیر از سطر ششم، که بیش از حد طولانی بود . یه کپی ازش برات می فرستم برای اینکه ممکنه کنجکاو باشی بخونیش . بذار ببینم می تونم چیز خوشایند دیگه ای پیدا کنم ؟! آهان ! آره ! دارم اسکیت یاد می گیرم و می تونم به تنهایی و کاملا  با افتخار خیلی نرم حرکت کنم . همین طور یاد گرفتم چطور با طناب از سقف ژیمنازیوم پایین بیام،  و همین طور می تونم سه فوت و شش ابنچ بپرم ؛ امیوارم به چهار فوت هم برسونم.

امروز صبح یه موعظه روحیه بخشی داشتیم که پدر روحانی توش نصیحت می کرد . موضوع این بود :” راجب مردم بد قضاوت نکن تا راجبت بد قضاوت نکنن !” راجب ضرورت اغماض از خطاهای دیگرانه ، و اینکه مردم رو با قضاوت های زننده دلسرد نکنی . امیدوارم که شنیده باشیش.
 امروز آفتابی ترین  و خیره کننده ترین بعد از ظهر زمستونیه ، و قندیلهای یخی دارن از درختهای صنوبر می چکن و همه دنیا زیر سنگینی برف کمر خم کردند؛ به غیر از من ،  من دارم زیر بار محنت کمر خم می کنم .

خوب دیگه ، حالا برای خبر بد شجاع باش جــودی ! باید بگی . مطمئنی که سر حالی ؟ من توی ریاضیات و نثر لاتین افتادم. دارم کلاس خصوصی می بینم و دوباره ماه بعد قراره امتحان بدم. متاسفم اگه نا امید شدی، اما عوضش من اصلا اهمیتی نمی دم چون خیلی بیشتر از اون چیز هیی که تو کتاب ها نوشته یاد گرفتم. من هفده تا رمان و کلی شعر خوندم ؛ رمان های خیلی مهم مثل ” بیهودگی لطیف‌” و ” ریچارد فورال ” و ” آلیس در سرزمین عجایب “. همجنین “مقاله های امرسون ” و “زندگینامه لوک هارتس ” و نسخه اول ” سلطنت رومی گیبون ها ” و نصف ” زندگی نامه بنونتو کلینی ” ؛ جالب نیست ؟ اون یه ولگرد بوده و تصادفا کسی رو ناشتا می کشه .

خوب می بینی که بابایی ، بیشتر از اینکه تو لاتین گیر کنم باهوش هستم . این دفعه رو می بخشی اگه قول بدم که دیگه تکرار نشه ؟
                                                    
 پشیمونم، قربانت: جودی


 

 


بابا لنگ دراز عزیز:

این یه نامه دیگه تو اواسط ماهه واسه اینکه من تقریبا احساس تنهایی میکنم. هوا به شدت طوفانیه. تمام چراغها خاموشه ولی من دارم قهوه تلخ می خورم، نمی تونم برم بخوابم.


 

 


ب-ل-د عزیز:

دارم قطعه هنری نثر لاتین می خونم . داشتم می خوندمش. قراره بازم بخونمش. قراره خونده باشمش ! امتحان جبرانیم ساعت هفت سه شنبه بعده، و من یا قراره پاس شم یا بیافتم . بنابراین دفعه بعد یا قراره بشنوی که کاملا سرحال و از قید و بند آزادم یا اینکه شکست خورده ام .

بعدا که خلاص شدم یه نامه در شان و مناسب تری می نویسم. امشب مصرانه مشغول مطالعه ” مفعول به های مستقل ” هستم.  


قربانت، مشخصه که عجله دارم‌ : “ج .الف ”


 

 


آقای ب-ل-د اسمیث:

آقا ! شما هیچوقت به سوالهای من جواب ندادی ؛ هرگز به کارهایی که من می کنم ذوق نشون ندادی. احتمالا تو نا خوشایندترین قیم بین همشون هستی، و دلیل اینکه کمک می کنی من درس بخونم این نیست که از من مراقبت می کنی و به من توجه داری، فقط داری وظیفه تو انجام میدی .

من حتی سر سوزن هم راجب تو نمیدونم. حتی اسمت رو هم نمی دونم. خیلی بی روحیه و افسرده هست که یرای یه چیزی بنویسی ! شک ندارم که که تمام نامه هامو بدون ۵۴۸۷ اینکه بخونیشون میندازی سطل زباله. از این به بعد فقط راجب امورات می نویسم.

امتحان جبرانی لاتین و هندسه ام هفته قبل بود . هر دوشون رو پاس کردم و الان از هر قید و بندی ‌آزادم. 
 
با احترام: جروشـــا ابوت


 

 


بابا لنگ دراز عزیز:


من یه حیوون وحشی ام.

لطفا نامه افتضاحی رو که هفته قبل برات فرستادم رو فراموش کن؛اون شب من به شدت احساس تنهایی و بدبختی می کردم و گلوم هم سوزش داشت. نمی دونم چی شد اما لوزه هام چرک کرده بود و هی غر می زدم و کلی چیز دیگه . من الان توی درمانگاهم ، و شش روز اینجا بودم؛ دفعه اوله که بهم اجازه دادند پاشم بشینم و کاغذ و قلم داشته باشم. سرپرستار فقط امر می کنه. ولی من همش راجب این موضوع فکر می کنم و بهتر نمیشم مگر اینکه تو منو ببخشی .

این عکس منه.ببین چه شکلی شدم ، 
یه باندپیچی دور سرم با گوشهای خرگوشی 


  

 

بابا لنگ دراز عزیزم:
حس همدردی می کنی؟ غده های زیر زبانیم تورم داره. طول امسال این همه زیست شناسی خوندم اما تا حالا راجب غده های زیر زبانی چیزی نشنیدم. تحصیلات چقدر به درد نخوره !

دیگه بیشتر از این نمی تونم بنویسم؛ وقتی زیاد سر پا میمونم تلوتلو می خورم. خواهش می کنم منو به خاطر گستاخیم و قدر ندونستنم ببخش. خیلی بد تربیت شدم. 


 

 


عزیزترین بابا لنگ دراز:

دیروز عصر وقتی که هوا داشت تاریک می شد من تو تختخوابم نشسته بودم و بیرون رو نگاه می کردم ، بارون می بارید و از زندگی توی یه مجتمع فوق العاده به شدت احساس کسلی  می کردم ، تو این حال بودم که پرستار با یه جعبه بلند سفیدی که به اسم من بود پیداش شد .  پر از دوست داشتنی ترین غنچه های رز صورتی بود . و بهتر از اون ، یه کارت هم بود که توش یه پیام مودبانه ای با خط مایل و کشیده جالبی نوشته شده بود (و نشون دهنده یه شخصیت خیلی محترم )  هزاران بار متشکرم. گلهای تو اولین کادوی واقعی و حقیقی بود که تو عمرم گرفته بودم . اگه میخوای بدونی که چقدر بچه ام باید بدونی که دراز کشیدم و گریه کردم آخه خیلی خوشحال شدم.

حالا دیگه مطمئنم که نامه هامو می خونی، از این به بعد نامه هامو بیشتر جذاب می نویسم، اونوقت ارزششو داره که توی یه نوار قرمز بپیچی و سالم نگهشون داری؛ فقط اون یه دونه افتضاحه رو بذار کنار و بسوزونش. خیلی بدم میاد از اینکه فکر کنم دوباره اونو میخونی.

ممنونم که یه سال اولی بیچاره ، کج خلق و مریض رو خوشحال کردی. احتمالا تو فامیل و دوستای دوست داشتنی زیادی داری ، برای همین نمی تونی درک کنی که چه حسی داره که بخوای تنها باشی اما من اینطوریم.

خدانگهدار ؛ قول میدم دیگه شکایت نکنم، آخه الان فهمیدم که تو یه شخص واقعی هستی ؛ و همین طور قول میدم که دیگه تو رو با سوالهای بیشتر اذیت نکنم.

       هنوزم از دخترها بدت میاد؟ قربانت برای همیشه: جودی 


 


 


 

دانلود

مطلب قبلی

روش هایی کاملاً طبیعی و خانگی برای درمان قارچ های پوستی

مطلب بعدی

گشت ارشاد ۲ رکورد فروشنده را زد

گلچین مجموعه اشعار غمگین زمستانی و شعر کوتاه برف عاشقانه

اس ام اس های زیبای هوای برفی و متن زیبا در مورد هوای سرد و زمستانی

مجموعه زیباترین انشای ادبی در مورد زمستان و برف

سری جدید گلچین زیباترین دوبیتی زمستانی عاشقانه درباره برف و سرما

اس ام اس، جملات و متن برفی عاشقانه به همراه عکس های عاشقانه

زیباترین متن عاشقانه زمستانی به همراه عکس پروفایل زمستانی و برفی

مجموعه جدیدترین شعر کوتاه در مورد زمستان به همراه عکس نوشته عاشقانه

مجموعه رمانتیک ترین اس ام اس ها و متن کوتاه زمستانی عاشقانه

مجموعه جدید و زیبای متن ادبی در مورد برف زمستونی عاشقانه

سری جدید مجموعه شعر زیبا درباره برف و زمستان غمگین و عاشقانه

اطلاعات شما ذخیره شود؟

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

گلچین مجموعه اشعار غمگین زمستانی و شعر کوتاه برف عاشقانه

اس ام اس های زیبای هوای برفی و متن زیبا در مورد هوای سرد و…

مجموعه زیباترین انشای ادبی در مورد زمستان و برف

خوش آمدید.

رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد

نويسنده ي جودي ابوت
نويسنده ي جودي ابوت
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *