شعر های زیبا و قافیه دار

دوره مقدماتی php
شعر های زیبا و قافیه دار
شعر های زیبا و قافیه دار

شاعر صالحه السادات راد

راهي تر از ماهي سر بدار روياي عبورم همراه واژه اي بي خاتمه كه شبيه تبسم توست شعر اعتماد قافيه دار آه است سر شار از بوي فاصله مي تكانم خويشتنم را در گامهاي معلق كابوس در اشتهاي جفت نرگس مست مخموري به ياد زندگي به نام تو كه غزلساز شانه ای شوم ياسایه ای حتي بسپارم ديارم را بنشانم خيالم را به پستو هاي بي تكرار راهي ام ساز شو اينبار بر تك نوايي كه سوي ابتلا مي دود …

شاعر محمد علی ادیب

يار ما تنهـــاست همراهي کنيد اشک او درياست دلداري کنـــيد يار ما دنــگ دل رايــانه نيست شـــهر آواز دل پــــايانه نيسـت او به موجستان سوني خال بــــود بهتـــــرين فرزند نيک ســـال بود حال رفت و خنــده اي تاتار شـد با لب پرخنـــده صـــيد دار شـــد او چه پرواز نـــکو در بيشـــــه داشــــــت شايدش در قلب هستي ريشه داشت آري در آمــو چه زيبـــــا مي پريـد هرچه ماهـي بود از هم مي کفيد يـــــاد دارم روزگــــار نــــــاب را …

شاعر وحید جشنی

شعر های زیبا و قافیه دار

غزل ها را پر از روي نگار كرده اي كوچه ها را پر از بوي بهار كرده اي با خنجر نگاهت اي رسول مهر بان اسماعيل عشق را بي قرار كرده اي در پيچ وتاب گيسوانت چه عارفانه حلاج بخت مرا بر دار كرده اي و با قافيه هاي خمار چشمهایت بيت هاي شعر مرا بيمار كرده اي پيشانيت چقدر زيبا لبخند مي زند مگر سجده بر كدام تبار كرده اي؟ تو اما اين آخرين بيت غزلم را طلسم تا لحظه هاي ديدار كرده اي …

دوره مقدماتی php

شاعر وحید جشنی

غزل ها را پر از روي نگار كرده اي كوچه ها را پر از بوي بهار كرده اي با خنجر نگاهت اي رسول مهر بان اسماعيل عشق را بي قرار كرده اي در پيچ وتاب گيسوانت چه عارفانه حلاج بخت مرا بر دار كرده اي و با قافيه هاي خمار چشمانت بيت هاي شعر مرا بيمار كرده اي پيشانيت چقدر زيبا لبخند مي زند مگر سجده بر كدام تبار كرده اي؟ تو اما اين آخرين بيت غزلم را طلسم تا لحظه هاي ديدار كرده اي دوستان سلام.این غزل قبلا نیز بر روی سایت نمایش داده شده بود اما مجالی برای …

شاعر وحید جشنی

غزل ها را پر از روي نگار كرده اي كوچه ها را پر از بوي بهار كرده اي با خنجر نگاهت اي رسول مهر بان اسماعيل عشق را بي قرار كرده اي در پيچ وتاب گيسوانت چه عارفانه حلاج بخت مرا بر دار كرده اي و با قافيه هاي خمار چشمانت بيت هاي شعر مرا بيمار كرده اي پيشانيت چقدر زيبا لبخند مي زند مگر سجده بر كدام تبار كرده اي؟ تو اما اين آخرين بيت غزلم را طلسم تا لحظه هاي ديدار كرده اي …

شاعر محسن مهر پرور

زندگي شعري شود زيبا ، اگر هم قافيه باشيم من و تو هم دل و همراهِ هم دیگر ، اگر هر ثانيه باشيم من و تو بيتِ اول چون سروديم ، تا به آخر وامدارِ واژه هاييم چند روزی نزدهمديگر ، اگر چون عاريه باشيم من و تو وزن دل را نشكنيم قالب نبازيم ، قافيه با عشق بسازيم صاف و صادق بي تكلف تا ابد بي حاشيه باشيم من و تو هرچه خوش آمد نگوييم تا نبازيم قافيه در شعر عامي فكر حرفي و نگاهي نو ، براي آتيه باشيم من و تو دل سبك گردد ، بگو بي پرده با من رازهاي …

شاعر محمد رضا لطفی

وقتی كه شعرت مثل ِ ايران چار فصل است سيــم ِ تو هم آن سـوی ِ دنيا نيز وصل است، U-U-U U-U-U (ارمغان سفر به شیراز) * كاری به كار هيچ كس هرگز ندارم كاری به رنگ ِ آبـی و قرمز ندارم خاكستری هستم عزيزم، سرخ و آبی فرقـی ندارد نزد ِ من سيب و گلابی كردم عبور از خوب و بد، از زشت و زيبا از چهــره هـای ِ نفــرت آور يا فـريبـا !!! هرگز نــدارم اعتـقـــادی بر دوئـيّــت هرگز نخواهم كرد چون خود را اذيّت چون من نظر دارم به هر چيزی ز بالا از آن گذشتــه …

شاعر سعید حکم علی پور

اصطكاك جن زد گي بشر ميان دو نفر متن هايي از گذشته جاري بود – من و كودكي هايم – و گرفته بود هجوم الفاظ نقره اي رو به امتداد قديم همين كافي بود. شيرواني ساده گي، شيب قشنگي داشت. ترد و آرام نوشابه بي خيالي را سر مي کشيد فلس احساس همين طور تكان مي خورد – هبوتي آرام اينچنين مي كرد – ييلاق آسودگي، در دشت خيال، هنوز در ابتداي چريدن بود اتفاق ساده ی اندام بره اي پشمك علف هاي سبز را مي چريد بوي تند عرق يونجه ها، چشم بره هاي احساس را خيس مي كرد …

شاعر دشمن زار جمشیدنژاد

دُر گرانبها چيست؟ علم يا ثروت باز يك شب كودكي ، باباي خودرا خواب ديد دست او گوهري را ناب ديد گفت بابا من بخواهم اون گوهرو رنگ آن گوهر چنان هم آب ديد تا بياويزم به گردن گوهر زيباي تو خوش بود آنكس كه گوهر قاب ديد گفت بابا كودكي تو ،گوهرم جان من است اين همين سرمايه و خان من است اين از من بهر تو يك پند باد ني چه داني قيمتش هم چند باد گر تو آموزي علم و هنر اين بهتر است كي چه داند ؟ علم تو يا گوهرم كو سر تر است گر …

شاعر اردلان سرفراز

تو آسمون زندگیم ، ستاره بوده بی شمار اما شبای بی کسیم یکی نمونده موندگار یکی نمونده از هزار ستاره های گمشده ، هر شب من هزار هزار اما همیشگی تویی ، ستاره ی دنباله دار یکی نمونده از هزار ای آخرین ، تنهاترین ،‌آوره ی عاشق هر شب عمرم همراه با من ، ستاره ای عاشق اما همیشگی تویی ، ستاره ی دنباله دار یکی نمونده از هزار ای تو ، آشنای ناشناسم ای مرهم دست تو لباسم دیوار شبم شکسته از تو از ظلمت شب نمی هراسم انگار ک زاده شده با من عشقی که من از تو می شن …

شاعر ایرج جنتی عطایی

ای بزرگ موندنی ای طلایه دار روز سایه گستر رو سر از گذشته تا هنوز ای صدات صدای نور تو شب پوسیدنی ای سخاوت غمت بهترین بوسیدنی واسه این شرقی تن داده به باد تو گوارایی حس وطن تو شقاوت شب قرن یخی تو شکوفایی تاریخ منی اگه شعرم زمزمه توی بازار صداست تپش قلبم اگه پچ پچ شاپرکاست تو رو فریاد می زنم ای که معجزه گری ای که این شب زده رو به سپیده می بری واسه این شرقی تن داده به باد تو گوارایی حس وطنی تو شقاوت شب قرن یخی تو شکوفایی تاریخ منی ای تو یا …

شاعر محمد حسین بهرامیان

یک غزل گفته ام مثل یک سیب با ردیف بیفتد بیفتد شاید این شعر بی مایه باشد شاید این قافیه بد بیفتد من ولی امتحان کردم امشب آسمان ریسمان کردم امشب شاید این شعر بی مایه روزی دست یک روح مرتد بیفتد من ولی در پی یک سوالم: این که پایان این ماجرا چیست؟ این که آخر چرا مرگ باید روی یک خط ممتد بیفتد؟ شعله باید بر انگیزم ازخویش دار باید بیاویزم از خویش تا کی آخر در آیینه چشمم بر نگاهی مردد بیفتد بر لب بام خورشید بودیم بر لب بام خورشیدآری بر لب بام خ …

شاعر علی تنها

خسته و درمانده از هر کس دل زار من است پشت پا خوردن ز یاران روز و شب کار من است من نمی نالم ز رنج دوری از دستان تو چون که هر دست محبت حلقه دار من است …

شاعر امیرحسین سیف زرگر

شب دیگه یه ، ترمه شده هزار تا قطره اشک ، ‌نگین این ترمه شده لحظه هامو سوزوندی تو ، از پیش من که رفتی آخه کارم تو این شبا ، تا خود صبح گریه شده شبا این ترمه رو باد تکون می ده هر کدوم از اشکامو باد ، ‌به چشم تو نشون می ده لحظه افتادن یه قطره اشک از تن این ترمه سرد آره تو خندیدی که ستاره دنباله دار قلب تورو تکون می ده شبا حالا چشمای من تا خود صبح اشک می ریزه بادم میاد هرکدومو دور می ریزه همه اشکامو تو می بینی و دلت که هیچ نمی سوزه لحظه ریختن …

شاعر الف.باران

پنجره ها را باز کنید پرد ه هایی که به دار سقف اویخته اند چاپلوسی می کنند همان یک نگاه زودگذر باد ها را حتی ان ها طوفان را نمی شناسند که برای رهایی گاه گاهی او را گدایی کنند حداقل (الف.باران) …

رضا همایون

مریم غریبی

احمد مهرافروز

عبدالمجید حیاتی

ام البنین دهقان

لعیا بهاری

دانیال فریادی

شاعر سلیمان بوکانی حیق

« به تابستان…»* ========== به تابستان، چه دلگیـرم هوا گرم است، زمینگیرم بخوابد آری هر، کاری

شاعر لیـلا طهماسـبی

شعر های زیبا و قافیه دار

به ما می‌گویند نسل سوخته آری ما سوختیم! از نامهربانی های روزگار که دودمانمان را داد به باد از

شاعر سیده مریم جعفری

Name :at rest ?So ,was it easy Daniel Is Freeze ,E Me You !Know !Is he ..In !se ?Coul

شاعر محمدرضانعمت پور

وقتی نیستی حوصله ی خودم را ندارم چه برسد به این بغض ها… نیمه شب قبل از شروع دلتنگی هایم

شاعر پژند محرر صفايي

مست بسیارست ولی مستانه پیدا نیست نیست جمله حیرانند و لیک دیوانه اینجا نیست نیست کرده ایم بس جس

شاعر فرزان رادفر

آئينه زندگى (فارسی و انگلیسی) **************************** ‘ما زرد و سياه يا سپيديم يا سرخ ز

شاعر دکتر آرمان داوری

تا به کی ما اینچنین بیچاره و در زیر یوغ! بر تن ما یک گلیم پاره و در زیر یوغ! تا به

شاعر دکتر آرمان داوری

گر که با ما تو دگر کار نداری ، به درک! یا نیازی تو به دلدا ر نداری ، به درک! این که این

شاعر مسعود اويسي

آمدم و به در زدم تا که دری تو وا کنی بی تو نمی روم مگر دردِ مرا دوا کنی هر شبم از تو پر شد و لحظ

شاعر فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل این درد غم آگین را پرخاش مکن بر من این غصه ی سنگین را از خود که گذشتم من خا

شاعر پژمان بدری

به چشمانت خیره می شوم و اعتراف میکنم این دو عقیقِ سبزِ یمنی که هوای دریا و جنگل را دارند بانیِ نش

شاعر ازاده دهقان بنادکي

آمدی، دل ببری، جانا چرا می روی، بدونِ من، تنها چرا بر رُخت، رنگین کمان ها، اِی، نشست تو که دلها م

شاعر شهرام قاسمی اشکیت

در این بیدادِ وحشت زا در این شبها، حریصانه شبیخون می زنم بر تارَکِ فردا و شب را برنمی تابم ز ف

شاعر ستار سلطانیان

چند سرودک از عشق : 1 از عشق که بگریزم هم او مرا برمیگرداند. 2 همیشه فکر می کردم عاشق

شاعر سپیده طالبی

شانه کن ، گیسوی عشقم تو بزن ، مضراب شوقت را به هر بند دلم من کنم ، آشفته هر شب کوک دل را و س

شاعر سعید سیفی

خستگی های مرا خواهد برد قهوه ی تلخ نگاه تو اگر دم باشد

شاعر بامداد همراه

آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟! بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری من هستم آنکه چشم به دیدار ِ

شاعر نعمت الله احسانی بنافتی (احسان)

* تلَنگُر * نوای بینوایان باش ، ای دوست چراغِ بزمِ آنان باش ، ای دوست برای سفرهء خالی آنان

شاعر طاهره ابراهیم زاده

اگر شرح غزل هایم هزاران داستان دارد درون قله ی صبرم غمت آتش فشان دارد از آن روزی که از چشمت گلِ

شاعر یاسر رییسوند

با ترنم در مسیر راهها ، قصد ِ رسیدن با چشمه ای است ” زلال ” که تصویرِ اندیشه در آن

شاعر ولی اله فتحی (فاتح)

به نام خداوند عشق . بِركه‌ روشنترزخورشيد است‌ وخوش‌آوای اوست ………روشن‌ آن‌ دنيای هستی ‌نيزآ

شاعر محمدحسین ایراندوست

هفته ای بگذشت و حجّ ِمصطفی پایان گرفت قطره قطره بِرکه ای ، سوغاتی از باران گرفت برکه ای با نام خ

شاعر مرتضی حاجی اقاجانی

دلم (48) ******** هر دمی که فرو میبرم سیگار آمالی است که به آذر میکشم و هر بازدمی که بیرون میدهم

شاعر آمنه اقليدي

کاش از اندیشه ی ما بگذری از طلوع سرخ فردا بگذری بگذری از آنچه در من نقص بود تا ببینی آسمان در ر

شاعر محمد جلائی

با کاروان خسته که از ، راه ، آمدی همراه راه شیری و با ، ماه ، آمدی یک کهکشان ، همه ، همراه نور ش

شاعر مجتبی بضاعت پور

پشت دیوار سکوت دست نارنجی احساس در این تاریکی اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد کوچه ها پر شده از

شاعر محمدرضا جعفری

ضمن تبریک عید سعیدِ غدیر ، غزل زیر را که در وُسعِ خود ، تفسیری از حدیث * خیر الاُمور اوسطها * امام ع

شاعر مجیددرگاهی

بَعدِتو دیگر مرا، فصلِ خَزانَم رِسَدْ کاردْ دگر بی گمان، بر لبِ جانم رسد نیستْ تَحَمُّل دِگر حال

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

شاعر ابوالفضل دادا

زلال خوان شده ای ! تـو بـاز ای گلم ! جـوان شده ای ! بیا که شانه به شانه به خویش سر بزنیم چرا ز عاشق سرمست روزگار خود نهان شده ای ؟!! بگو که بی تو کجا پس پناهگاه من است؟ چگونه جان دهمت؟جان شده ای! ز دل گران شده ای ! بررسی ساختار قالبی شعر فوق : 3- زلال خوان شده ای !(3ض) 2- تـو بـاز ای گلم ! جـوان شده ای !(5ض) 1- بیا که شانه به شانه به خویش سر بزنیم(7ض) +- چرا ز عاشق سرمست روزگار خود نهان شده ای ؟!(9ض) 1- بگو که بی تو کجا پس پناهگاه من است؟(7ض) …

شاعر ابوالفضل دادا

عاشق شدم تو را آخــر چــرا مــرا ای آشنـا در این سرای دلهره باور نمی کنی؟! دانی کشیده ام زجـدایی من ِ بی خـواب و خور چه ها ؟! دیوانه گشته ام ز غم هجر بی حساب باری نباشد این چنین روا غمگین کنی مرا *** بی تو نمی شود اوقات را دلم بسر کند یــا در میــان پنـجه ی آتـش بیــاری ات چــون اژدهـا تحمّـل سـوزش بــه جــانـفشانی ام دهــد ای نیزه های دور دو چشمت نشان مرا بی رحمی ات فزون شد از عدد زخمم برین سند *** بس بی ثمر شدم گویا هدف به بد نظر شدم ب …

شاعر ابوالفضل دادا

شعر های زیبا و قافیه دار

ماه ماه شور بود آری این بهمن که در منظور بود انـقلاب مـا بـه قول رهبـر عـالی مـرام حـاصلی از قـدرت جمـهور بـود انفجار نـور بـود * دوستان شادی کنید ساعتی سرمست فریادی کنید نوش بـاد آن روزگاران خجسته نوش باد بـاری از همبستگی یـادی کنید بر حق امدادی کنید تشریح و بررسی ساختار قالبی شعر فوق : 2- ماه ماه شور بود ( 4 ضرباهنگ ) 1- آری این بهمن که در منظور بود ( 6 ضرباهنگ ) +- انـقلاب مـا بـه قول رهبـر عـالی مـرام ( 8 ضرباهنگ ) 1- حـاصلی از قـدرت …

شاعر ابوالفضل دادا

ظهور زلال در تاجیکستان زلال برای اولین بار بدستان گرم جناب استاد اعظم خواجه اف خجسته (شاعر توانای تاجیکی ) در کشور تاجیکستان مورد انتشار قرار گرفت. زلال زیر نمونه ای از زلال های ایشان است که ضمن تشکر فراوان مورد بررسی قرار می گیرد: تموّج غیرت ( زلال عروضی قافیه دار ) در سرم اندیشه ها همنوایی با خط همپیشه هــا مسلـک مـا را ز مـا دزدیـده آن بی مسلـکان آتشی انداخته در بیشه هــا، من به فکر ریشه ها! بررسی ساختار قالبی شعر …

شاعر ابوالفضل دادا

روحی مــؤ بّـد است آری همان که بـاز ارشد است دیـــدی چـگـونـه دوربـرش مـاورائیــان در حیـرتنـد و نـور ز هر جانبـه در رفت و آمد است؟! آیا شناختی چه کسی بود کاین چنین در بین قدسیان سرآمد است؟! نامش محمّد(ص) است * آری همان که باز می گیرد از خدایش امتیاز می گوید عشق را به من آسان نداده اند شب ها نخفته ام که مگر نوشم از آن باده های راز اینـک تـمام گشتـه اجـل در زمیـن خـاک دارم هنـوز هم به تـو نیـاز ای ربّ چاره ساز تشریح و بررسی سا …

شاعر ابوالفضل دادا

فریاد ازین زمان فریاد ازین زمان پر فغان دیدی کسی درون من آهی کشید و رفت؟! غرق است باز کشتی مردم به زیـر موج ناگهـان بر زیر پلک من بنویس : ای غریب! ایست ! این غم نمی شود دگر نهان رازت بگو عیان * آخر بگو که باز بر دل نیامدست چاره ساز تنهائی ام مبارک اهل زمین مباد آخر بگو که خسته ام از زاهدان پر ز جهل و آز آیا نمی شود به من از پشت ننگرند؟! باری بگو به مدّعـی راز بشکست سرو ناز بررسی ساختار قالبی شعر فوق: …

شاعر ابوالفضل دادا

دست بـــردار از مـن رفتــه دیـگر آن اختیـار از مــن جان پُر زخم را بـه چوب خیـزران نـزننـد چنـد محشر تـو فاصله گیر ای شب مهیب و تار از من گرچه در ظاهر همچنان اسیر و خونجگرم کام خـود را گرفتــه یار از من بس کن این کار از من تشریح و بررسی ساختار قالبی شعر فوق: 3- دست بــردار از مـن (4ض) 2- رفته دیگر آن اختیار از من (6ض) 1- جان پر زخم را به چوب خیزران نزنند (8ض) +- چند محشر تو فاصله گیر ای شب مهیب و تار از من (10ض) 1- گرچه در ظاه …

شاعر ابوالفضل دادا

چشمت هنوز مـانـنـد ِ آفتــاب ِ روز رود ِ عطش روانده به لبهای آب ای وای و داد ازین حرارت مابین این دو سوز اشکم فغان نمود وَ گشتم کباب باشدبه داغ ِ جان فروز عـشقم بـروز بررسی شعر فوق : 3- چشمت هنوز = 3ض 2- مـانـنـد آفتـاب روز = 5ض 1- رود عطش روانده به لب های آب = 7ض +- ای وای و داد ازین حرارت مابین این دو سوز = 9ض 1- اشکم فغان نمود وَ گشتم کباب = 7ض 2- باشد به داغ جان فروز = 5ض 3- عشقم بـروز = 3ض نوع ساختار نظم شعر : عروضی فرم ضرباهنگ …

شاعر ابوالفضل دادا

به تو گفتم برو! تأخیر مکن صبحدم برو! این شب دوباره جان ِ مرا می دَرَد وَ تو خوشدل مباش بر دوسه لب بوسه های پر ز غم ، برو! دیـدم کسی زپشت صـدا میکند تورا و تو هی پرسه می زنی! انگار عـاشقی به مـن ، اگـر آماده ای سپرَم بر تو تمام ِ دلم برو! باری بـرو برای جهانی امیــر باش ! بــرو ای شکستـــه دل خود را اسیر ِ درد مکن پـای هـزاران عـدم بـــرو! دریا برای شعله نمی نازد عار کن! اینبار نجوش هیچدم برو! برو! محکم برو! بررسی شعر با …

شاعر اسماعیل زارع(ساحل)

سلام پس از خوندن بسیاری از اشعار بچه های سایت بر آن شدم تا هر شب یک صفحه از جزوه ی عروضی که ۳۳صفحه هم بیشتر نیست و بنده در اختیار دارم را برای علاقه مندان به شعر و اونایی که یه کم مشکل دارن در زمینه ی قوائد شعر رو روی سایت بگذارم از علاقه مندان خواهش می کنم تمام این صفحات رو کپی کرده و از آن استفاده نمایید من به اونایی که علاقه دارن قول می دم بعد از خوندن این جزوه تمام قوائد شعر رو یاد بگیرند. درس اول شعر ، وزن ، قافیه 1-شعر: از نظر بیشتر صا …

شاعر فردوس اعظم

چرا غرور مي كنى چو از كنار من عبور مي كنى بیا و کینه را ز سينه ها رها كنيم … آخ تو هر زمان چرا فجور مي كنى و خود به گور مي كنى ببين چه دلشكسته اى ز گير و دار زندگانى خسته اى كنون ز شاخه هاى دل پريده مرغ عتماد و خود در اميد را ببسته اى جدا ز هم نشسته اى …

شاعر سید مصطفی سائس

ز روزگــــار خسته ام و از تمام ِگیـر و دار خسته ام دلت چو سنگ بوده بر دل شبــیه شیشه ام چنین بوَد اگـر، ز یار خسته ام وز افتخـــار خسته ام ز انتظــــار خسته ام بدون عشق از بهــــار خسته ام چقدر”لاف عاشقی”؟ شعـار ِچون”انالحقی”؟! ز دست اهــــل کارزار خسته ام ز چـــوب دار خسته ام به کـــردگار خسته ام ز جور فقــر و احتقار خسته ام مهاجـرم، وطن به زیر ظلم است گوش کن! ز انتحـار و انفجـار خسته ام ز انزجــــار خسته ام قســـم به یارخسته ام …

شاعر میلاد ماهیار

ساده شُدم در رَهَت افتاده شدم هستی من، با تو چه آزاده شدم از دل ما زاده شدم باده شدم مَست شدم از نِگـهَت رَست شدم هستی من، با تو در اَلَست شدم در ره تو هست شدم دَست شدم کار ببین!(شدم) یاری ِهر یار ببین!(شدم) هستی من با تو چه هُشیار ببین!(شدم) در رَهَت آزار ببین!(شدم) دار ببین!(شدم) این هم دومین کار زلال من، از اساتید زلال خواهش میکنم نقد کنید تا کارمو بهتر کنم …

شاعر میلاد ماهیار

وای که وابسته شدم شیشه و سنگم که به هم بسته شدم عشق جوابم بدهد از تو و من رسته شدم گم شده ام وارد هر دسته شدم از همه من خسته شدم کاش که در خواب رَوَم خاک شَوَم در شَبِ مهتاب رَوَم تا که به مقصد برسم باده شَوَم ناب رَوَم پاک شَوَم ساده و بی تاب رَوَم کاش که با آب رَوَم باز که بیدار منم هر نفسم بی تو و دل دار منم خسته و دیوانه شدم وای که هشیار منم در قفسم زنده و مردار منم وای که بیمار منم …

شاعر نگار داستان پور

گاهی تبسمی هست همیشه تلخ بوده ای ، قافیه دار هوای انتظار عجیب می خواستمت…سرودهً تفاهم پایدار سبک نگاه می کردی اما… تو همیشه معنای بودن را تعبیری دشوار کرده ای دردور دست های غبارگرفتهً خاطره یادت که هست… نگاه را با گناه اشتباه می کردی ولی تو دشوار گونه ی بی تقصیر بدان گاهی تبسمی هست اگر سایه های تلخ دنباله دارت را رها کنی… گاهی فصل سبزی هم هست که برایش بغض کنیم. چقدر آیینه وار صدایم می کنی دست از قیل و قال گذشته ها بردار اینک عطر …

رضا همایون

مریم غریبی

احمد مهرافروز

عبدالمجید حیاتی

ام البنین دهقان

لعیا بهاری

دانیال فریادی

شاعر سلیمان بوکانی حیق

« به تابستان…»* ========== به تابستان، چه دلگیـرم هوا گرم است، زمینگیرم بخوابد آری هر، کاری

شاعر لیـلا طهماسـبی

شعر های زیبا و قافیه دار

به ما می‌گویند نسل سوخته آری ما سوختیم! از نامهربانی های روزگار که دودمانمان را داد به باد از

شاعر سیده مریم جعفری

Name :at rest ?So ,was it easy Daniel Is Freeze ,E Me You !Know !Is he ..In !se ?Coul

شاعر محمدرضانعمت پور

وقتی نیستی حوصله ی خودم را ندارم چه برسد به این بغض ها… نیمه شب قبل از شروع دلتنگی هایم

شاعر پژند محرر صفايي

مست بسیارست ولی مستانه پیدا نیست نیست جمله حیرانند و لیک دیوانه اینجا نیست نیست کرده ایم بس جس

شاعر فرزان رادفر

آئينه زندگى (فارسی و انگلیسی) **************************** ‘ما زرد و سياه يا سپيديم يا سرخ ز

شاعر دکتر آرمان داوری

تا به کی ما اینچنین بیچاره و در زیر یوغ! بر تن ما یک گلیم پاره و در زیر یوغ! تا به

شاعر دکتر آرمان داوری

گر که با ما تو دگر کار نداری ، به درک! یا نیازی تو به دلدا ر نداری ، به درک! این که این

شاعر مسعود اويسي

آمدم و به در زدم تا که دری تو وا کنی بی تو نمی روم مگر دردِ مرا دوا کنی هر شبم از تو پر شد و لحظ

شاعر فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل این درد غم آگین را پرخاش مکن بر من این غصه ی سنگین را از خود که گذشتم من خا

شاعر پژمان بدری

به چشمانت خیره می شوم و اعتراف میکنم این دو عقیقِ سبزِ یمنی که هوای دریا و جنگل را دارند بانیِ نش

شاعر ازاده دهقان بنادکي

آمدی، دل ببری، جانا چرا می روی، بدونِ من، تنها چرا بر رُخت، رنگین کمان ها، اِی، نشست تو که دلها م

شاعر شهرام قاسمی اشکیت

در این بیدادِ وحشت زا در این شبها، حریصانه شبیخون می زنم بر تارَکِ فردا و شب را برنمی تابم ز ف

شاعر ستار سلطانیان

چند سرودک از عشق : 1 از عشق که بگریزم هم او مرا برمیگرداند. 2 همیشه فکر می کردم عاشق

شاعر سپیده طالبی

شانه کن ، گیسوی عشقم تو بزن ، مضراب شوقت را به هر بند دلم من کنم ، آشفته هر شب کوک دل را و س

شاعر سعید سیفی

خستگی های مرا خواهد برد قهوه ی تلخ نگاه تو اگر دم باشد

شاعر بامداد همراه

آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟! بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری من هستم آنکه چشم به دیدار ِ

شاعر نعمت الله احسانی بنافتی (احسان)

* تلَنگُر * نوای بینوایان باش ، ای دوست چراغِ بزمِ آنان باش ، ای دوست برای سفرهء خالی آنان

شاعر طاهره ابراهیم زاده

اگر شرح غزل هایم هزاران داستان دارد درون قله ی صبرم غمت آتش فشان دارد از آن روزی که از چشمت گلِ

شاعر یاسر رییسوند

با ترنم در مسیر راهها ، قصد ِ رسیدن با چشمه ای است ” زلال ” که تصویرِ اندیشه در آن

شاعر ولی اله فتحی (فاتح)

به نام خداوند عشق . بِركه‌ روشنترزخورشيد است‌ وخوش‌آوای اوست ………روشن‌ آن‌ دنيای هستی ‌نيزآ

شاعر محمدحسین ایراندوست

هفته ای بگذشت و حجّ ِمصطفی پایان گرفت قطره قطره بِرکه ای ، سوغاتی از باران گرفت برکه ای با نام خ

شاعر مرتضی حاجی اقاجانی

دلم (48) ******** هر دمی که فرو میبرم سیگار آمالی است که به آذر میکشم و هر بازدمی که بیرون میدهم

شاعر آمنه اقليدي

کاش از اندیشه ی ما بگذری از طلوع سرخ فردا بگذری بگذری از آنچه در من نقص بود تا ببینی آسمان در ر

شاعر محمد جلائی

با کاروان خسته که از ، راه ، آمدی همراه راه شیری و با ، ماه ، آمدی یک کهکشان ، همه ، همراه نور ش

شاعر مجتبی بضاعت پور

پشت دیوار سکوت دست نارنجی احساس در این تاریکی اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد کوچه ها پر شده از

شاعر محمدرضا جعفری

ضمن تبریک عید سعیدِ غدیر ، غزل زیر را که در وُسعِ خود ، تفسیری از حدیث * خیر الاُمور اوسطها * امام ع

شاعر مجیددرگاهی

بَعدِتو دیگر مرا، فصلِ خَزانَم رِسَدْ کاردْ دگر بی گمان، بر لبِ جانم رسد نیستْ تَحَمُّل دِگر حال

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

مجله تفریحی زمزار

آذر ۷, ۱۳۹۱
پیامک, پیامک عاشقانه, مجله سرگرمی

مجموعه جدید اشعار زیبا دوبیتی عاشقانه؛

سردم شده است و از درون می سوزم
حالا شده کار هر شب و هر روزم
تو شعر مرا بپوش سرما نخوری
من دکمه ی این قافیه را می دوزم
::
::

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم تنها از جاده عبور
::
::
مثل یک روحی؛ رها از بند زندان و تنی
دور هم باشی اگر از من٬ همیشه با منی
تو همیشه بی خبر مهمان بغضم میشوی
بی هوا از چشم های خسته ام سر می زنی
::
::
با هر که نشستیم دل از او نشکستیم
برجام می و میکده مردانه نشستیم
هر چند که این جام پر از جور و جفا بود
خوردیم ولی حرمت ساقی نشکستیم !
::
::
یک روح پر از بهانه دارم برگرد
یک عالمه عاشقانه دارم برگرد
با اینکه دلیل رفتنت “من” بودم
یک خواهش کودکانه دارم برگرد !…
::
::
ما عاشق فهم و ادب و معرفتیم
ما خاک قدوم هر چه زیبا صفتیم
از زشتى کردار دگر خسته شدیم
محتاج دو پیمانه مى معرفتیم
::
::
به دنبال کدام پایان ، خلاف جاده ایستادی ؟
چرا تا عادتت کردم ، به فکر رفتن افتادی ؟
چرا باید به تنهایی ، دوباره بی تو برگردم ؟
کجای جاده بد بودم ، کجای قصه بد کردم ؟
::
::
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود
راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود
با غروری هم قد و بالای بام و آسمان
بارها در خود شکستن کار آسانی نبود
::
::
ﻃﺎﻟﺐ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻫﺴﺘﻢ ، ﻣﻘﺼﺪﻡ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮﺳﺖ
ﯾﺎﺱ ﭘﺮ ﭘﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ، ﻣﺮﻫﻤﺶ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺳﺖ
ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺑﺎ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻟﺐ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺗﻮ
::
::
اینجا به جز درد و دروغ ، همخانه ای با ما نبود
در غربت من مثل من ، هرگز کسی تنها نبود
عشق و شعور و اعتقاد، کالای بازار کساد
سوداگران در شکل دوست، بر نارفیقان شرم باد
::
::
تنهایی و لحظه های پر آشوبم
هی مشت بر این دقیقه ها میکوبم
انگار همیشه رسم دنیا این است
تو حال مرا بپرسی و من … خوبم …
::
::
از چهره افروخته، گل را مشکن
افروخته رخ مرو تو دیگر به چمن
گل را تو دگر مکن خجل ای مه من
مَشکن به چمن ای مه من قدر سخن
::
::
بی روی تو مرگ در کمینم بادا
غم مونس خاطر حزینم بادا
گر چشم به روی دگری بگشایم
تیر مژه تو دلنشینم بادا
::
::
من آن ابرم که بارانش تو هستی
همان یوسف که کنعانش تو هستی
مسافر میشوم تا آخر عمر
در آن راهی که پایانش تو هستی
::
::
باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته
آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته
زردی روی مرا ، نیک تماشا نما
شمع وجود من از دوری تو کاسته
::
::
این قدر خیال های بیهوده نباف
ماییم و دو خط رباعی و یک دل صاف
در آینه ی دلم به جز عکس تو نیست
شک داری اگر بیا دلم را بشکاف
::
::
حریقی به جانم زدی با نگاهت
دلم را ربودی تو با روی ماهت
سیاهی برفت از تمام جهان
چو دیدم به یک لحظه چشم سیاهت
::
::
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گرچه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
::
::
شاید فراموشت شدم ، شاید دلت تنگه برام
شاید بیداری مثل من ، به فکر اون خاطره هام
شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها
بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها
::
::
زبانم را نگاه خسته ات بست
زمستان با زمستان ها بپیوست
نگاهت لرزشی انداخت در دشت
دلم چون متن یک آیینه بشکست.

(اس ام اس خور)

شعر های زیبا و قافیه دار

Tags اس ام اس عاشقانه اشعار درباره عشق اشعار عاشقانه اشعار عاشقانه احساسی پیامک عاشقانه جدیدترین دوبیتی عاشقانه دوبیتی دوبیتی عاشقانه شعر شعر زیبا عاشقانه عاشقانه

مرداد ۱۵, ۱۳۹۸

تیر ۱, ۱۳۹۸

فروردین ۲۵, ۱۳۹۸

بهمن ۲۰, ۱۳۹۷

بهمن ۱۱, ۱۳۹۷

بهمن ۱۰, ۱۳۹۷

دی ۲۵, ۱۳۹۷

دی ۲۵, ۱۳۹۷

دی ۱۶, ۱۳۹۷

( دلنوشته هایی برای امام زمان عج ) ز ره کرم چه زیان ترا، که …

زیباترین اشعار، دوبیتی و تک بیتی های عارفانه و فلسفی ناب از شاعران بزرگ ایرانی در مورد خداوند

تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
می‌کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم …!

“قیصر امین‌ پور”

******

شعر عارفانه کوتاه

شعر های زیبا و قافیه دار

گر خدا داری ز غم آزاد شو
از خیال بیش و کم آزاد شو

“اقبال لاهوری”

******

شعر عارفانه در مورد خدا

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت…

“سعدی”

******

شعر نو عارفانه

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
”فهمیدن” کار هر آدمی نیست…

“احمد شاملو”

******

رسیده‌ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم‌ ها قیاسی نیست

خدا کسیست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می‌ هراسی نیست

فقط به فکر خودت باش، ای دل عاشق
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست

به عیب‌پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست

دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

“فاضل نظری”

******

عارف که ز سر معرفت آگاه است
بی خود زخودست و با خدا همراه است

نفی خود و اثبات وجود حق کن
این معنی لا اله الا الله است

“ابوسعید ابوالخیر”

******

این نمکدان خدا جنس عجیبی دارد
هر چقدر می شکنیم باز نمک ها دارد …

“علی شهابی”

******

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا

“فروغ فرخزاد”

******

بندگان در بند خویش اند از کسی یاری مخواه
از خدا باید بخواهی تا من اویت کند

“علیرضا بدیع”

******

چه هوایی … چه طلوعی!
جانم …
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا …!

به خدایی که خودم می‌دانم!
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب
ساخته‌اند!

به خدایی که خودم می‌دانم!
به خدایی که دلش پروانه‌ ست …

و به مرغان مهاجر
هر سال راه را می‌گوید !

شعر های زیبا و قافیه دار

و به باران گفته ست
باغ‌ها تشنه شدند …!

و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست!
که مبادا که ترک بردارد …!

به خدایی که خودم می‌دانم
چه خدایی … جانم …!

“سهراب سپهری”

******

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست

“سعدی”

******

ﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﺳﺖ ﺭﺣﻤﺖ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ
ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ

ﭼﻮﻥ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺩﺍﻧﺎﻥ ﺗﻮﯾﯽ
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ

ﻣﺎﯾﻪﺩﺍﺭﺍﻥ ﻧﻘﺪ ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯﺁﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ
ﺑﯽ ﺯﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ

“اوحدی مراغه ای”

******

خدایا جهان پادشاهی تو راست
ز ما خدمت آید خدایی تو راست

پناه بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی

همه آفریدست بالا و پست
تویی آفریننده هر چه هست

تویی برترین دانش آموز پاک
ز دانش قلم رانده بر لوح خاک

خرد را تو روشن بصر کرده‌ای
چراغ هدایت تو بر کرده‌ای

نبود آفرینش تو بودی خدای
نباشد همی هم تو باشی به جای

“نظامی”

******

غم مخور، دادرس عاشق مظلوم‌ خداست!

“ملک الشعرای بهار”

******

ای زاهد ظاهربین از قرب چه می پرسی
او در من و من در وی چون بو به گلاب اندر

“نصیرالدین اودهی”

******

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره‌ای راه نیافت

“ابن سینا”

******

هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، می بنوش

لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش

گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی، خموش

رندی حافظ نه گناهیست صعب
با کرم پادشه عیب پوش

“حافظ”

******

ای آن که طلب کار خدایی، به خود آ
از خود بطلب، کز تو خدا نیست جدا

اول به خود آ چون به خود آیی به خدا
اقرار بیاری به خداییّ خدا

“شاه نعمت الله ولی”

******

نزنید سنگ به گنجشک
پر گنجشک قشنگ است
پر پروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است

نسترن را بشناسید
یاس را لمس کنید
به خدا لاله قشنگ است

همه جا مست بخندید
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است

بشناسید خدا را
هر کجا یاد خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است …

******

خدایا دانشی ده، غم نگیرم
بده آرامشی، ماتم نگیرم

خدایا از شهامت بی نصیبم
شهامت ده که آرامش بگیرم

خدایا این تفاوت بر من آموز
که در گمراهی مطلق نمیرم

******

حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا …
اول و آخر با توست

******

الهی

ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره
و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره

******

با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود

“محمدرضا عبدالملکیان”

******

همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نماینده ی فضلی تو سزاوار ثنایی

“سنایی”

******

ما به دنبال خدا، گم کردگان خویشتن
در گذار عمر سرگرم چه بودیم؟ ما و من !!

“آصف”

******

گر سینه شود تنگ، خدا با ما هست
گر پای شود لنگ، خدا با ما هست

دل را به حریم عشق بسپار و برو
فرسنگ به فرسنگ خدا با ما هست

******

آن خدایی که به قلبم غم داد
خود او باران داد
زندگی با عطش ثانیه ها می گذرد
می شود ثانیه را جریان داد

من خدا را دارم
آن خدایی که به هنگام غمم می گرید
و به هنگام خوشی های دلم می خندد
شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گیست

******

خوشا آنان که الله یارشان بی
بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان که دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی

“بابا طاهر”

******

من خدا را دارم
اوست هر قافیه و وزن و صدا
اوست جاری به دل ثانیه ها
همه باران ها، همه جریان ها، همه تاب و تب دل، تپش ثانیه ها
پر از صحبت اوست
با دلم می خوانم…:من خدا را دارم

به تن لحظه خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده ، به غم ، وعده این خانه مده

******

برگ درختان سبز پیش خداوند هوش
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

******

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز

نظامی

******

خداوندا حضوری بخش ما را
اجابت کن به فضلت این دعا را

شیخ محمود شبستری

******

خدا باشد به نزد اهل بینش
نگهدار نظام آفرینش

******

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست

به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه

فردوسی

******

گر سینه شود تنگ خدا با ما هست
گر پای شود لنگ، خدا با ما هست
دل را به حریم عشق بسپار و برو
فرسنگ به فرسنگ خدا با ما هست

******

شعر معاصر در مورد خدا

به نام خداوند رنگین کمان
خداوند بخشنده مهربان

خداوند سنجاقک رنگ رنگ
خداوند پروانه‌های قشنگ

خدایی که آب و هوا آفرید
درخت و گل و سبزه را آفرید

خدایی که از بوی گل بهتر است
صمیمی‌تر از خنده مادر است

خدایا به ما مهربانی بده
دلی ساده و آسمانی بده

دلی صاف و بی‌کینه مانند آب
دلی روشن و گرم چون آفتاب

محمود پور وهاب

فال حافظ

سلامت و پزشکی
سبک زندگی
گیاهخواری
اطلاعات دارویی
خواص ها
مد و فشن

سرگرمی
چهره ها
عکس های جالب و دیدنی
اشعار زیبا
آهنگ
ویدیو کلیپ
آهنگ تولدت مبارک

کپی برداری ممنوع !

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب کوکا به هر نحو غیر مجاز می باشد.
هر گونه کپی برداری از محتوای سایت کوکا پیگرد قانونی دارد.
استفاده از مطالب سایت کوکا در سایت های خبر خوان و دارای آی فریم نیز اکیدا ممنوع است.

مطالب بخش سلامت و پزشکی سایت کوکا فقط جنبه اطلاع رسانی و آموزشی دارند. این مطالب توصیه پزشکی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان کرد.

مجموعه ایی خاص و متفاوت دوبیتی های عاشقانه و رمانتیک زیبا را در این مطلب گردآوری نموده ایم که امیدواریم مطالعه این دوبیتی های زیبا و عاشقانه برای شما نیز جذاب باشد و از مطالعه آنها لذت ببرید.

زیباترین و جذاب ترین دوبیتی های عاشقانه و احساسی را در این مقاله ارائه می دهیم که این دوبیتی های زیبا، از بین تعداد زیادی دوبیتی که توسط شاعران خوب و توانای کشورمان و به زبان فارسی سروده شده اند، گلچین شده اند که امیدواریم مورد پسند و توجه شما دوستان اهل شعر و ادبیات قرار بگیرند و مطالعه این دوبیتی های عاشقانه زیبا برای شما نیز لذت بخش باشد. در ادامه مطلب ما را با این سروده های زیبا و دلنشین همراهی نمایید.

دوبیتی یکی از قالب های شعر فارسی می باشد که با موضوعات مختلف سروده می شود که در این میان دوبیتی های عاشقانه و رمانتیک را می توان یکی از پرطرفدارترین دوبیتی های فارسی دانست. لازم است بدانید هر دوبیتی دارای چهار مصراع  می باشد که همه دارای یک قافیه می باشند، البته استفاده از قافیه برای مصراع سوم اختیاری است اما در سه مصراع دیگر، قافیه رعایت شده است. شاعران زیادی اقدام به سرودن شعرهای عاشقانه در قالب های مختلف نموده اند که از بین آنها می توان به انواع قطعه، قصیده، دوبیتی، رباعی و غزل عاشقانه اشاره نمود. در این مقاله به ارائه برخی از زیباترین دوبینی های عاشقانه و رمانتیک می پردازیم که در ادامه مشاهده می فرمایید.

شعر های زیبا و قافیه دار

نگار خوب شکّر بار چون است؟
چراغ دیده و دیدار چون است؟
طبیب عاشقان را باز پرسید
که تا آن نرگس بیمار چون است؟

******

هرکه فرهاد شود در ره عشق
همه کس در نظرش شیرین است
تهمت کفر به عاشق نزنید
عاشقی پاکترین آیین است

******

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رسانی به یقینم کافیست
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو
گهگاهی که تو یادم بکنی هم کافیست …

******

ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود
در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود
من عاشق و او زعشق من بی خـبر است
ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود

******

عشقت نه سرسری است که از سر به در شود
مهرت نه عارضی است که جای دگر شود
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در شود !

******

هجر تو نصیبم ای دل افروز مباد
بر جان من این آتش جانسوز مباد
آن روز که من پیش توام شب نشود
وان شب که تو در پیش منی روز مباد

******

ای کاش که من پیر شوم در بغلت
با دست تو زنجیر شوم در بغلت
پرواز پر از حس رهایی ست ولی
ای کاش زمین گیر شوم در بغلت

******

اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بی کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان برکار باشد

******

اندر دل من بدین عیانی که تویی
وز دیده من بدین نهانی که تویی
وصاف ترا وصف نداند کردن
تو خود به صفات خود چنانی که تویی

******

بپرس آن دلبر زیبا کجا شد؟
ببین آن سرو خوش بالا کجا شد؟
دلم چون برگ می لرزد همه روز
که دلبر نیمشب تنها کجا شد؟

******

مى رسد روزى كه بى من لحظه ها را سر كنى
مى رسد روزى كه مرگ عشق را باور كنى
مى رسد روزى كــــه تنها در كنـــار عكــس مــن
شعــر هـــاى كهنه ام را مو به مو از بر كنى

******

ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من!
ای حسرت روزهای شیرین در من!
بی مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من!

******

گـــــر نيايى تا قيامت انتظـــارت ميكــشم
منت عشــق از نگاه پر شرارت ميكشم
ناز چندين ساله چشم خمارت مى كشم
تا نفس باقيست اينجا انتظارت ميكشم

******

در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم

******

کنار برکه دلم نشستم و نیامدی
دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی
سوال کردم از خدا نشان خانه تو را
سکوت کرد و در سکوت شکستم و نیامدی

******

بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم

******

ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد
چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین
دنبال خودت به بیستون خواهی بُردشعر های زیبا و قافیه دار

******

اى عشق مدد كن كه به سامان برسيم
چون مزرعه تشنه به پايان برسيم
يـــا من برســــم بــه يـــار يا يــــار به مـن
یا هــر دو بميريم و به پايان برسيم

******

مجموعه گلچین شده و زیبای دوبیتی های عاشقانه و خاص را مشاهده نمودید، امیدواریم مطالعه این دوبیتی ها برای شما نیز جذاب و جالب بوده باشد و از خواندن آنها لذت کافی را برده باشید. در صورت تمایل به آشنایی با دیگر سروده های شاعران خوب کشورمان با موضوعات مختلف به بخش شعر عاشقانه مراجعه نمایید.

منبع : آرگا



موهاتو ابریشمی کن !



روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !


مدل ساعت های لوکس زنانه و مردانه با استایل های جذاب



چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟



تخفیف ویژه ساعت مچی لوکس به مدت محدود


با خواندن این مقاله تور عمان مقصد بعدی شماست!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

شعر های زیبا و قافیه دار

از شما عزیزان دعوت میکنیم از ناب ترین اس ام اس و شعرهای عاشقانه به همراه متن و جملا عاشقانه غمگین و زیبا در این مطلب دیدن نمایید.

 

بر لب دریای حسرت خانه اي دارم قدیمی
ازتمام دار دنیا ،عزیزی دارم صمیمی
گاه و بیگاه یادی از ما میکند
با مرامش شرمسارم میکند

 

 

من در انتظار بهترین پیام نیستم
من در انتظار پیامی از بهترینم ، بهترینم . . .

 

 

 

در خیالم در خوابم همه ی جا با اویم ، مجنونم در همه ی جا وی را می جویم
خیلی وقت است که رفته ز پیشم ، نه ! او نرفته با خود چه می گویم . . .

 

 

دوستی میوه ي درختانی است که در روح غنی عشق کاشته میشود

و با مراقبت محبت آمیز و درک متقابل پرورش می بایند . . .

 

 

 

کاش می‌شد در آسمان ها پر کشید

چون عقابی ابرها را هم درید

پر کشید ودر حضورت جان سپرد

لحظه ي آخر دو چشمان تو دید

 

 

جملات عاشقانه زیبا

 

دیگر پیام هایت نمی رسند

سیم بانان را خبرکن !

شاید کاجی افتاده باشد . . .

 

شعر های زیبا و قافیه دار

شعر کوتاه عاشقانه

 

یه دارو تو دنیا هست که بیشتر آدمای مریض رو خوب میکنه
نام دارو :“دوست دارم “
فقط میشود از داروخانه هاي محبت تهیه کرد !

 

 

اشعار کوتاه عاشقانه برای اس ام اس

 

عاشقانه هایم همه ی رابه زانو زده !

توبه عشق چه کسی ایستاده اي . . .

 

عاشق اسمم می‌شوم

وقتی

تو صدایم می کني . . .

 

 

پیامک هاي عاشقانه زیبا

 

 

پشت دیوار کج فاصله ها پنهانیم / غربت دل رابه خدا می‌دانیم
اگرچه دوریم ز هم با همه ی ي خاطره ها / به امید خبری تازه ز هم می مانیم . . .

 

 

شعرهای عاشقانه زیبا

 

آدم گاهی چه گرم می‌شود

به یک ” هستـــــــــــــــــــــم ” ؛

به یک ” نتــــــــــــــــــــــــرس ” ،

به یک ” نـــــــــــــــــــــــوازش ” !

به یک ” آغـــــــــــــــــــــــوش” …

 

 

اس ام اس هاي عاشقانه و احساسی زیبا

 

آدمی را دیدم با سایه ي خود درد و دل می کرد !
چه رنجی می کشد او
وقتی هوا ابریست . . .

 

 

در غم عشق نبودیّ و محبت کردی

این هم از لطف شما بودو نمیدانستیم

من نکردم گله از عهد و وفاداری تو

عهد ما عهد جفا بودو نمیدانستیم

رنج بی عشقی و تنهایی و بی مهری یار

همه ی تقدیر خدا بودو نمیدانستیم . . .

 

متن هاي عاشقانه به‌صورت شعر کوتاه

 

نمیدانم نهان از من،چه نیکی کرده اي با “دل”…؟
که چون غافل شوم از اون ، دوان سوی “تو”می‌آید!!!

 

 

متن هاي عاشقانه جدید

 

دلم یک کوچه می‌خواهد بی بن بست…
و بارانی نم نم و یک خدا که کمی باهم راه برویم
همین…

 

 

فراموش کردن یار

 

 

بهترین روز هایت رابه کسانی هدیه کن که بدترین روز ها در کنارت بودند
وهیچ وقت راه رفتن رو بلد نشده باشن

 

 

شعر عاشقانه زیبا برای عشقم

 

 

شیرین ترین لبخند را برای لحظه دیدار نگهدار” زیباترین غزلم را برای شب شعر چشمت نگهداشته ام””

 

 

شعرهای کوتاه و زیبای عشق و عاشقی

 

میدونی …
من عاشق بارون نبودم !!!
از وقتی عاشقش شدم که وقتی با تو قدم میزدم معنای خیس شدنش رو فهمیدم…

 

 

شعرهای زیبا و عاشقانه

 

 

چایت را تلخ ننوش!!فقط یک‌بار نگاهم کن،تمام قندهای دلم را برایت آب میکنم…

 

 

اس ام اس زیبا برای ترک عشق

 

دوست داشتن یعنی : بیست نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست می‌کنند…
لب نمی زني…
ولی دووست داری تره اي رو بخوری که “اوون” هیچ وقت واست خرد نمیکنه!

 

 

اس ام اس عاشقانه

 

 

اگـــر تو را امـــتحان می گرفتند
بدون شک من رتبه ي اول می شدم
بس کــه تــکرار کردم نامـــــت را در مرور خاطرات

 

 

 

ﺷﻌﺮ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ، ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﺒﻨﺪ، ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ، ﺣﺎﻓﻈﻪ ﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ!

 

 

یــار
هــی یــار، یـــار!
این جا اگرچه گاه،
گل به زمستانِ خسته … خــار می‌شود
این جا اگرچه روز
گاه چون شب تار می‌شود،
اما بهــار میشود،
مــن دیده ام که می گویم!

 

 

بهترین جای دنیاست
آغوش چشمانت
آن جا که دلم
رؤیا بپا میکند
در حصار لب هایت
بهشتی به پهنای
از بوسه تا عشق !

 

 

 

اگر نشانی‌اَم‌ را بپُرسند،
میگویم‌:
تمام‌ِ پیاده‌روهای‌ جهان‌!
اگر گُذرنامه‌ بخواهند،
چشمان‌ِ تو را نشانشان‌ می دهم‌ !
میدانم‌ که‌ سفر کردن‌ به‌ دیارِ چشمانت‌،
حق‌ِ طبیعی‌ِ تمام‌ِ مَردُم‌ِ دُنیاست‌ !

 

 

اعتبار تو به حضورت نیست،
دور هم که باشی
باز دوست داشتنی ترین هستی…
آیا بهشـــــــتی
که میگویــند..
جایی بهتر از آغـــــــوشـ توستـــــ؟

 

 

آغوش تو تخفیف عمر من است
دچارت که باشم ….
هر شب سالی نوری است،
میان کهکشان راه شیری بوسه هایت…

 

 

نه طبق ِ مُد دوستت دارم
نه به حکم سنت!
همه ی چیز بنا بر فطرت است
“خوب ها”
دوست داشتنی اند…

 

 

مریض که می‌شوی
پرستار میشوم …
می‌آیم و می‌نشینم کنار تخت دلتنگی ات
موهایت را
با دستانم نوازش می‌کنم
می‌روم و قرص “ماه ” را برایت می آورم!
تب که میکنی
در حوض شب پاشویه ات میکنم
حوضی که همان قرص در آن است
و پتوی نم دار ابر را
رویت می‌کشم
دستانت را در دستم می‌گیرم
و تا خود صبح برایت دعا می‌خوانم
غصه نخور نازنین من
تا خورشید سلامی دوباره کند
خوب شده اي …

 

 

بعضى از حرفارو
باید بزارى وقتى خوب دم کشید بزنى
اینجورى خیلى بیشتر به طرفت مى چسبه!
دوستت دارم . . !

 

 

خیالت آسان
من جـز آغوش تو حتـے به دیوار
هم تکیه نمے کنم!

 

جملات کوتاه عاشقی

 

گيسو به هم بريز و
جهانى ز هم بپاش…

معشوقه بودن است و
بريز و بپاش ها…!

 

حسین زحمتکش

 

 

بانوی من، با رفتنت دنیای من لبریز غم شد

ساده بگویم هفت روز هفته ام را #جمعه کردی…

ایلیا مرادی

 

شعرهای زیبا

 

مانند پاییز می ماني …

آدم نمی‌داند چه بپوشد ،

وقت دیدنت …

 

 

نمیدانم چرا، اما به قدری دوستت دارم

که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم…

فاضل نظری

 

 

زیباترین اس ام اس هاي عاشقانه

 

 

دوست دارم آن چنان ببوسمت که بگویی : دیوانه
بعد محکم تر ببوسمت بگویی : روانی
آنگاه آغوشت را تیمارستانی کنم برای تمامی جنونم …

 

متن هاي زیبا و عاشقانه به‌ صورت شعر

 

در گذر زمان
آرام آرام
اما قرص و محکم

از بیابان هاي سنگلاخ
با اندکی آب بر دوش
خسته اما امیدوار

ثانیه ها و لحظه ها
چون حلقه هاي زنجیر
می گذرند از پی هم

ولی میدانستم و مطمعن بودم
آن طرف این کوههای سخت و سرد

آن طرف این زخم هاي پر از درد
دشتی پر از سرسبزی و گل خواهد بود

روزگارانی خوش و خرم …

پس نفس نفس زنان
بی هیچ وقفه اي
با دلی سرشار از امید
قدم هایم را بر می دارم
و می دانم زیرپایم سفت است
و می دانم زیر پایم سفت است…

 

حتما بخوانید:

متن و شعر عاشقانه برای تبریک تولد

اشعار ناب و زیبا با موضوع عاشقانه و عشق واقعی

شعر و عکس های زیبا و عاشقانه جدید

Powered By
 

BLOGFA.COM

  

از پیش من هرگز نرو، من بی توتنها میشوم 

با حرف هر بیگانه ای، رسوای رسوا میشوم

تنــــها رهایم میکنی، وقتــی که مــحتاج توام

شعر های زیبا و قافیه دار

صد بار اگر ترکم کنـــی، صد بار شیدا میشوم

گم میشوم درچشم تو، تا یک نظر بر من کنی

با یک نگاهت معصومه، من باز پیـــدا میشوم

وقتی تو باشـی پیش من، چیزی نمیخواهد دلم

از پیش من هرگز نرو، مـن بی تو تنها میشوم

                                                     (……)

تنهائــــــی!

اززندگـی از این همه تکـــرار خـــسته ام

از های و هوی کـوچه و بازار خـــسته ام

دلگیـــرم از ستـــاره و آزورده ام ز مـــاه

امشب دگر ز هرکـس و هرکار خـــسته ام

بـــیزارم از خموشـــی تقویـــم روی مـــیز

وز دنگ دنگ سـاعت دیـــوار خـــسته ام

از آن کـــه گفت یار تو هستــم ولـــی نبود

از خود که بـــی شکیبم و بی یار خسته ام

تنـــها و دل گـــرفته و بیـــزار و بی امــید

از حـــال من مپرس که بسیار خـــستـه ام

رحمت ا..

خداحافــــــیظ

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیستبین من و عشق تو هیچ فاصله ای نیستگفتم که کمی صبر کن و گــوش به من دهِگفتی که نه باید بروم حوصـــله ای نیستپـــرواز عجب عادت خوبیست ولی حیـــفتو رفتی و دیـــگر اثر از چلچله ای نیستگفتی که کمــی فکر خودم باشم و آن وقتجزعشق تو در خاطرمن مشغله ای نیسترفتی تو خـــدا پشت و پناهت به سلامـــتبگـــذار بسوزد دل مــــــن مساُلــــه نیست

رحمت ا..

 

جلــــــــــــوه

تا کی از جور و ستم شکوه و فریـاد کنــــیدسعی بــــرهـم زدن منشـــــأ بیــــــداد کنـــــیدصدهزاران چو من و تو،آتش بيداد بسوختنــــه نشــينيد ز پـا، دم بـه دم ارشــــاد کــنيدخانمـان کـرده تبـاه، تا شــــود آباد خــودش خانــۀ ظلــم و ستــم یــکسره بربـــاد کنـــیدای جوانـان، ستـــم مرتجعان چــــند کشــــیدتـــا به کی رحــم بر این دسـته شــیاد کنـــیددست مـا، دامن تـان باد جوانــــان وطـــن!کــــه از ایــن ذلت و خواری همه آزاد کنـید

نزيهی

من خسته ام !

شعر های زیبا و قافیه دار

از درد دل شکســته ام از درد خسته ام

ازاین زمانه بی برو برگــرد خســته ام

فریاد می زنم که خدا بشنود چقـــــــــدر

از آنـچه که به روز من آورد خســته ام

در خلوت خصوصــی خود مطمئن شدم

من مردم و از اینــــهمه نامرد خسته ام

از پرسه ی حریص نگــاهی که می دود

از این همه رفیقایــی ولـگرد خســته ام

تصویر گنگ و مبهـم یک روح ساکنـــم

از این جهان مضطـرب و سرد خسته ام

تکرار میکنم که خــــــــدا باورش شود

از آنچه که به روز من آورد خســــته ام

…………………………….

برای تحقیق در صحت انتساب اشعار به حافظ می توانید از سایت گنجور برای یافتن اشعار با قافیه و ردیف مشابه و وزن شعر و اشعار با وزن شعر مشابه استفاده کنید.

اشعار به ترتیب حرف آخر بیت اوّل مرتّب شده اند.


ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما

به دعا آمده‌ام هم به دعا دست بر آر

شعر های زیبا و قافیه دار

فلک آواره به هر سو کندم می‌دانی

گر همه خلق جهان بر من و تو حیف برند

روز باشد که بیاید به سلامت

به سرت گر همه آفاق به هم جمع شوند

نتوان برد هوای تو برون از سر ما

تا ز وصف رخ زیبای تو ما، دم زده‌ایم

ورق گل خجل است از ورق دفتر ما

هر که گوید که کجا رفت خدا را حافظ

گو به زاری سفری کرد و برفت از بر ما[۱]


صبح دولت می‌دمد کو جام همچون آفتاب

فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب

خانه بی‌تشویش و ساقی یار و مطرب نکته‌گوی

موسم عیش است و دور ساغر و عهد شباب

از پی تفریح طبع و زیور حسن طرب

خوش بود ترکیب زرین جام با لعل مذاب

از خیال لطف می مشاطهٔ چالاک طبع

در ضمیر برگ گل خوش می‌کند پنهان گلاب

شاهد و مطرب به دست‌افشان و مستان پایکوب

غمزهٔ ساقی ز چشم می‌پرستان برده خواب

تا شد آن مه مشتری درهای حافظ را به نقد

می‌رسد هر دم به گوش زهره گلبانگ رباب[۲]


اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است

اگر به قهر برانی درون ما صاف است

چو سرو سرکشی ای یار سنگدل با ما

چه چشمهاست که بر روی تو ز اطراف است[۳]


غمش تا در دلم مأوا گرفته‌ست

سرم چون زلف او سودا گرفته‌ست[۴]


هوس باد بهارم به سوی صحرا برد

باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد

هرکجا بود دلی چشم تو برد از راهش

نه دل خسته بیمار مرا تنها برد

آمد و گرم ببرد آب رخم اشک چو سیم

شعر های زیبا و قافیه دار

زر به زر داد کسی کامد و این کالا برد

دل سنگین ترا اشک من آورد به راه

سنگ را سیل تواند به لب دریا برد

دوش دست طربم سلسلهٔ شوق تو بست

پای خیل خردم لشکر غم از جا برد

راه ما غمزهٔ آن ترک‌کمان ابرو زد

رخت ما هندوی آن سرو سهی بالا برد

جام می پیش لبت دم ز روان‌بخشی زد

آب وی آن لب جان‌بخش روان‌افزا برد

بحث بلبل بر حافظ مکن از خوش سخنی

پیش طوطی نتوان نام هزارآوا برد[۵]


احمد تورکه نوشته:

صراحی دگر باره از دست برد … بمن باز آورد می دستبرد

هزار آفرین بر می سرخ باد … که از روی ما رنگ زردی ببرد

بنازیم دستی که انگور چید … مریزاد پایی که در هم فشرد

برو زاهدا خورده بر ما مگیر … که کار خدایی نه کاریست خورد

مرا از ازل عشق شد سر نوشت … قضای نوشته نشاید سترد

مزن دم زحکمت که در وقت مرگ … ارسطو دهد جان چو بیچاره کرد

مکش رنج بیهوده خرسند باش … قناعت کن ار نیست اطلس چو برد

چنان زندگانی کن اندر جهان … که چون مرده باشی نگویند مرد

شود مست وحدت زجام الست … هر آنکو چو حافظ می صاف خورد[۶]

من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد

که کس به رند خرابات ظن آن نبرد

من این مرقع دیرینه بهر آن دارم

که زیر خرقه کشم مى کسى گمان نبرد

مباش غره به علم و عمل، فقیه! مدام

که هیچکس ز قضاى خداى جان نبرد

اگر چه دیده پاسبان تو ای دل

به هوش باش که نقد تو پاسبان نبرد

سخن به نزد سخندان ادا مکن حافظ

که تحفه کس در و گوهر به بحر و کان نبرد[۷]


کارم ز دور چرخ به سامان نمی‌رسد

خون شد دلم ز درد، به درمان نمی‌رسد

با خاک ره ز روی مذلت برابرم

آب رخم همی‌رود و نان نمی‌رسد

پی‌پاره‌ای نمی‌کنم از هیچ استخوان

تا صدهزار زخم به دندان نمی‌رسد

سیرم ز جان خود به سر راستان ولی

بیچاره را چه چاره چو فرمان نمی‌رسد

از آرزوست گشته گر انبار غم دلم

آوخ که آرزوی من ارزان نمی‌رسد

یعقوب را دو دیده ز حسرت سپید گشت

وآوازه‌ای ز مصر به کنعان نمی‌رسد

از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده‌اند

جز آه اهل فضل به کیوان نمی‌رسد

از دستبرد جور زمان اهل فضل را

این غصه بس که دست سوی جان نمی‌‎رسد

حافظ صبور باش که در راه عاشقی

هر کس که جان نداد به جانان نمی‌رسد


در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد

گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد

مرغی که با غم دل شد الفتیش حاصل

بر شاخسار عمرش برگ طرب نباشد

در کارخانهٔ عشق ازکفر ناگزیر است

آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد

در کیش جان‌فروشان فضل و شرف به رندیست

اینجا نسب نگنجد آنجا حسب نباشد

در محفلی که خورشید اندر شمار ذره‌ست

خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد

می خور که عمر سرمد گر درجهان توان یافت

جز بادهٔ بهشتی هیچش سبب نباشد

حافظ وصال جانان با چون تو تنگدستی

روزی شود که با آن پیوند شب نباشد


صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته‌اند

گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته‌اند

از برای مقدم خیل و خیالت مردمان

زاشک رنگین در دیار دیده آیین بسته‌اند

کار زلف توست مشک‌افشانی و نظارگان

مصلحت را تهمتی بر نافهٔ چین بسته‌اند

یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه

یا به گرد ماه تابان عقد پروین بسته‌اند


صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته‌اند

گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته‌اند

از برای مقدم خیل و خیالت مردمان

زاشک رنگین در دیار دیده آیین بسته‌اند

کار زلف توست مشک‌افشانی و (ای) نظارگان

مصلحت را تهمتی بر نافهٔ چین بسته‌اند

یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه

یا به گرد ماه تابان عقد پروین بسته‌اند[۸]


مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس

موسی آنجا به امید قبسی می‌آید

هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست

هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

جرعه‌ای ده که به میخانهٔ ارباب کرم

هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است

گو بران خوش که هنوزش نفسی می‌آید

خبر بلبل این باغ بپرسید که من

ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

یار دارد سر صید دل حافظ یاران

شاهبازی به شکار مگسی می‌آید[۹]


دلا چندم بریزی خون ز دیده شرم دار آخر

تو نیز ای دیده خوابی کن مراد دل بر آر آخر

منم یا رب که جانان را ز ساعد بوسه می‌چینم

دعای صبحدم دیدی که چون آمد به کار آخر

مراد دنیی و عقبی به من بخشید روزی‌بخش

به گوشم قول جنگ اول به دستم زلف یار آخر

چو باد از خرمن دونان ربودن خوشه‌ای تا چند

ز همت توشه‌ای بردار و خود تخمی بکار آخر

نگارستان چین دانم نخواهد شد سرایت لیک

به نوک کلک رنگ‌آمیز نقشی می‌نگار آخر

دلا در ملک شبخیزی گر از اندوه نگریزی

دم صبحت بشارتها بیارد زآن دیار آخر

بتی چون ماه زانو زد میی چون لعل پیش آورد

تو گویی تائبم حافظ ز ساقی شرم دار آخر[۱۰]


صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز

کجاست بلبل خوشگوی؟ گو برآر آواز!

چه حلقه‌ها که زدم بر در دل از سر سوز

به بوی روز وصال تو در شبان دراز

دلا! ز هجر مکن ناله، زان که در عالم

غم است و شادی و خار و گل و نشیب و فراز

شبی وصال سحرگه ز بخت خواسته‌ام

که با تو شرح سرانجام خود کنم آغاز

به هیچ در نروم بعد از این ز حضرت دوست

چو کعبه یافتم آیم ز بت‌پرستی باز

ز طرهٔ تو پریشانی دلم شد فاش

ز مشک نیست غریب آری ار بود غماز

هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود

نظر به روی کسی بر نمی‌کنی از ناز

امید قد تو می‌داشتم ز بخت بلند

نسیم زلف تو می‌خواستم ز عمر دراز

غبار خاطر ما چشم خصم کور کند

تو رخ به خاک نه ای حافظ و بر آر نماز


جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس

بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس

ز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توست

جرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس

خواهی که روشنت شود احوال سوز ما

از شمع پرس قصه ز باد هوا مپرس

من ذوق سوز عشق تو دانم نه مدعی

از شمع پرس قصه ز باد هوا مپرس

هیچ آگهی ز عالم درویشیش نبود

آن کس که با تو گفت که درویش را مپرس

از دلق‌پوش صومعه نقد طلب مجوی

یعنی ز مفلسان سخن کیمیا مپرس

در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست

ای دل به درد خو کن و نام دوا مپرس

ما قصهٔ سکندر و دارا نخوانده‌ایم

از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس

حافظ رسید موسم گل معرفت مگوی

دریاب نقد وقت و ز چون و چرا مپرس[۱۱][۱۲]


به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش

به کردگار رها کرده به مصالح خویش

به پادشاهی عالم فرو نیارد سر

اگر ز سر قناعت خبر شود درویش

بنوش باده که قسام صنع قسمت کرد

در آفرینش از انواع نوشدارو نیش

ز سنگ تفرقه خواهی که منحنی نشوی

مشو بسان ترازو تو در پی کم و بیش

ریا حلال شمارند و جام باده حرام

زهی طریقت و ملت زهی شریعت و کیش

ریای زاهد سالوس جان من فرسود

قدح بیار و بنه مرهمی بر این دل ریش

به دلربایی اگر خود سر آمدی چه عجب

که نور حسن تو بود از اساس عالم پیش

دهان نیک تو دلخواه جان حافظ شد

به جان بود خطرم زین دل محال اندیش[۱۳]


رهروان را عشق بس باشد دلیل

آب چشم اندر رهش کردم سبیل

موج اشک ما کی آرد در حساب

آن که کشتی راند بر خون قتیل

بی می و مطرب به فردوسم مخوان

راحتی فی الراح لا فی السلسبیل

اختیاری نیست بدنامی من

ضلنی فی العشق من یهدی السبیل

آتش روی بتان در خود مزن

ور نه در آتش گذر کن چون خلیل

یا بنه بر خود که مقصد گم کنی

یا منه پای اندرین ره بی‌دلیل

با رسوم پیلبانان یاد گیر

یا مده هندوستان با یاد پیل

یا مکش بر چهره نیل عاشقی

یا فرو بر جامهٔ تقوی به نیل

حافظا گر معنیی داری بیار

ورنه دعوی نیست غیر از قال و قیل[۱۴]


روز عید است و من امروز در آن تدبیرم

که دهم حاصل سی‌روزه و ساغر گیرم

چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام

بس خجالت که به روی آمد ازین تقصیرم

من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل

زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم

پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن

من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم

آن که بر خاک در میکده جان داد کجاست

تا نهم در قدم او سر و پیشش میرم

می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش

آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم

خلق گویند که حافظ سخن پیر نیوش

سالخورده میی امروز به از صد پیرم[۱۵]


ای در چمن خوبی رویت چو گل خودرو

چین شکن زلفت چون نافهٔ چین خوش بو

ماه است رخت یا روز؟ مشک است خطت یا شب؟

سیم است برت یا عاج؟ سنگ است دلت یا رو؟

لعلت به در دندان بشکست لب پسته

زلفت به خم چوگان بربود دلم چون گو

آن رایحهٔ زلف است یا لخلخهٔ عنبر؟

یا غالیه می‌ساید در باغچه حسن او؟

گفتی سخن خود رابا یار بباید گفت

ای کاش توانستی گفتن سخنی با او

بدگوی تو آن باشد کز یار کند منعت

گر یار نکو باشد مشنو سخن بدگو

با ما به این می‌باش تا راز نگردد فاش

نبود بد اگر باشی با دلشدگان نیکو

استاد سخن سعدیست پیش همه کس اما

دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو[۱۶]


ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده

خوشتر ز چشم مستت چشم جهان ندیده (بهتر ز روی خوبت کس در جهان ندیده)

همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت

گیتی نشان نداده ، ایزد نیافریده


آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد

یاران چه چاره سازم با این دل رمیده


از سوز سینه هردم دودم به سر برایت

چون عود چند باشم در آتش آرمیده[۱۷]

شعر های زیبا و قافیه دار
شعر های زیبا و قافیه دار
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *