شعر زیبا در مورد غروب دریا

دوره مقدماتی php
شعر زیبا در مورد غروب دریا
شعر زیبا در مورد غروب دریا

Publisher – مجله اینترنتی روزانه

شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا…

جملات تبریک ازدواج به دوست و فامیل + عکس نوشته های تبریک…


دوره مقدماتی php

خانه دل تنگِ غروبی خفه بود

شعر زیبا در مورد غروب دریا

مثلِ امروز که تنگ است دلم!

پدرم گفت: “چراغ”

و شب از شب پُر شد!

من به خود گفتم: “یک روز گذشت…”

مادرم آه کشید:

“زود بَر خواهد گشت…”

ابری آهسته به چشمم لغزید

و سپس خوابم بُرد…

شعر در مورد غروب جمعه

تنهایی

هیولای عجیبیست ..

روزهای هفته رامی بلعد

غروب جمعه بالامیاورد ..

غروب دلگیر

ماشادبودیم

ناگاهان غروب جمعه شد

شعر غم انگیز غروب

بی هیچ نام

می آیی

اما تمام نام های جهان باتوست

وقت غروب نامت

دلتنگی ست

وقتی شبانه چون روحی عریان می آیی

نام تو وسوسه است

زیر درخت سیب نامت

حواست

و چون به ناگزیر

با اولین نفس که سحر می زند

می گریزی

نام گریزناکت

رویاست…

شعری کوتاه غروب آفتاب

من صبورم اما

به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم

شعر زیبا در مورد غروب دریا

یا اگر شادی زیبای تو را

به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما

چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما

آه، این بغض گران

صبر چه می داند چیست.

برایت

دلتنگی عصر پاییز را می فرستم

مثل کلاغ های دم غروب

هیچ جا نیستم

فقط گاهی

یکی از پرهایم می افتد.

شعری زیبا در مورد تاریکی

هر غروب

می آید و مرا در آغوش می گیرد

تنها

“تاریکی” ست که مرا خوب می فهمد.

غروب آفتاب

اولین بار نیست

که این غروب لعنتی غمگین‌ات کرده است

آخرین بار نیز نخواهد بود.

به کوری چشمش اما

خون هم اگر از دیده ببارد

بیش از این خانه‌نشین‌مان

نخواهد کرد ..

کفش و کلاه کردن از تو

خنده به لب آوردن‌ات از من ..

شعر نو 

غروب جمعه را دوست دارم

به خاطر دلتنگی ات …

که آرام آرام

سرت را

روی شانه ام می گذارد.

شعر زیبای غروب و طلوع 

طلوع اوّلین گل سرخ بود

یا غروب آخرین نرگس زرد ؟!

که پروانه ها

تو را در من سرودند

یادم نیست

اوّلین شعرم را برای تو

که باران کجا می خواند

و پنجره ها فهمیدند

شعر غروب

فرض کن یک غروب بارانی‌ست و تو تنها نشسته‌ای مثلاً

بعدش احساس می‌کنی انگار، سخت دل‌تنگ و خسته‌ای مثلاً

 

در هم‌آن لحظه‌ای که این احساس مثل یک ابر بی‌دلیل آن‌جاست

شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته‌ای مثلاً؟

 

که دلی را شکسته‌ای و سپس، ابرهای ملامت آمده‌اند

پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته‌ای مثلاً

 

مثلاًهای مثل این هر شب، دل‌خوشی‌های کوچکم شده‌اند

در تمام ردیف‌های جهان، تو کنارم نشسته‌ای مثلاً

 

و دلی را که این همه تنهاست، ژاپنی‌ها قشنگ می‌فهمند

مثل ویرانی هیروشیماست بعد آن جنگ هسته‌ای مثلاً

 

فرض کن یک غروب بارانی‌ست و تو تنها نشسته‌ای اما

من نباید زیاد شکوه کنم من نباید . . . تو خسته‌ای مثلاً

 

سیّدمهدی نقبایی

رسیده‌ام به تو

اما هنوز دلتنگ‌اَم!

انگار به اشتباه،

جای طلوع

در غروبِ چشم‌هایت

فرود آمده باشم!

شعر با معنی غروب

می شود تنهایی بچگی کرد

تنهایی بزرگ شد

تنهایی زندگی کرد

تنهایی مُرد

ولی قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را

که نمی شود

تنهایی خورد!

شعری مفهومی

حالا که تو رفته یی می فهمم

دست های تو بود

که به نان طعم می داد

پنیر را به سفیدی برف می کرد

و روز می آمد و سر راهش با ما می نشست. _

حالا که تو رفته یی

و ملال غروبی نان را قاچ می کند

و برگ درختان

به بهانۀ پاییز

ناپدید می شوند.

اشعار غروب

نشد به مهربانی ات شک کنم

نشد رسما برایت بمیرم

نشد دل آزرده شوی

از غروب ستاره ای دور و

تقصیر ها را من به گردن بگیرم

نشد در سایه ات پناه بگیرم از این همه سرما

نشد از این همه شب

خاطره ای بسازیم

بی خیال آرزوی صبح فردا …نشد.

با غروب این دل گرفته مرا

می‌رساند به دامن دریا

 

می‌روم گوش می‌دهم به سکوت

چه شگفت است این همیشه صدا

 

لحظه‌هایی که در فلق گم شدم

با شفق باز می‌شود پیدا

 

چه غروری چه سرشکن سنگی

موجکوب است یا خیال شما

 

دل خورشید هم به حالم سوخت

سرخ‌تر از همیشه گفت: بیا

 

می‌شد اینجا نباشم اینک آه

بی تو موجم نمی‌برد زینجا

 

راستی گر شبی نباشم من

چه غریب است ساحل تنها

 

من و این مرغهای سرگردان

پرسه‌ها می‌زنیم تا فردا

 

تازه شعری سروده‌ام از تو

غزلی چون خود شما زیبا

 

تو که گوشت بر این دقایق نیست

باز هم ذوق گوش ماهی‌ها

 

محمد علی بهمنی

شعر زیبا در مورد غروب جمعه

خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش

مائیم که یا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم

هر پسین

شعر دلتنگی غروب جمعه

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

غروب دلگیر جمعه

تو را دوست دارم

زمین از چرخیدن می ماند.

و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند.

غروب غم انگیز

مرد اگر بودم

نبودنت را غروب های زمستان

در قهوه خانه ی دوری

سیگار می کشیدم

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

غروب، این‌ همه غربت، چرا نمی‌آیی؟

 

زمین به دور سرم چرخ می‌زند، پس کی

تمام می‌شود این روزهای یلدایی؟

 

کجاست جاذبه‌ات آفتابِ من؟ خسته است

شهابِ کوچکت از این مدارپیمایی

 

کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟

کجاست گنبد آن چشم‌های مینایی؟

 

تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

 

پانته آ صفایی

شعری در مورد غروب دریا

من هیچ کس را آن سوی دیوارها نداشته باشم شاید

اما در این غروب کسالت بار

هیچ چیز به اندازه ی تلفنی از زندان

خوشحالم نمی کند

و مردی که اعتراف کند

گاهی

به جای آزادی

به من می اندیشد

شعر غروب دریا

شب از هفت و نیم غروب و 

آدمی از یک پرسش ساده آغاز می‌شود. 

روز از پنج و نیم صبح و 

زندگی از یک پرسش دشوار! 

صبح‌اَت بخیر شب‌زنده‌دارِ سیگار و دغدغه، 

لطفا اگر مشکلات جهان را 

به جای درستی از دانایی رسانده‌ای، 

برو بخواب! 

آدمی از بیمِ فراموشی است 

که جهان را به خوابِ آسان‌ترین اسامیِ خویش می‌خواند

از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها

دنیای خانه روشن و زیبا غروب‌ها

 

از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها

آغوش می‌شوند سراپا غروب‌ها

 

از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌هاست

زیباترین ترانه دنیا غروب‌ها

 

اما به چشم دخترکان شوق دیگری ست

شوق دوباره دیدن بابا غروب‌ها

 

بعد از هزار سال من و کودکان شام

تنها نشسته ایم همین جا غروب‌ها

 

اینجا پدر، خرابه شام است ، کوفه نیست

اینجا بیا به دیدن ما با غروب‌ها

 

بابا بیا که بر دلمان زخم‌ها زده ست

دیروز تازیانه و حالا غروب‌ها

 

دست تو را بهانه گرفته ست بغض من

بابا ز راه می‌رسی آیا غروب‌ها

 

بابا بیا کنار من و این پیاله آب

که تشنه ایم هر دو تو را تا غروب‌ها

 

از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی

از جاده‌ها بیایی…اما غروب‌ها

 

بسیار رفته اند و نیامد پدر هنوز

بسیار رفته اند خدایا غروب‌ها

 

کم کم پیاله موج زد و چشم روشنش

چون لحظه‌های غربت دریا غروب‌ها

 

خاموش شد، و بر سر سنگی نهاد سر

دختر به یاد زانوی بابا غروب‌ها

 

بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد

از مشک پاره پاره سقا غروب‌ها

 

اسماعیل امینی

شعر نو 

همیشه

به انتهای گریه که می رسم

صدای سادۀ فروغ، از نهایت شب را می شنوم

صدای غروب غزال ها را

صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن!

شعر درباره غروب دریا

من اینجا یک فنجان نیم خورده دارم

یک صندلی کنار بی حوصله گی هایم

و صداهای زندانی که گاه گاه سر می کشند

از استخوانهایم

از موهایم

سینه ام

و ریز ریز می شوند روی پیراهن غروب

شعر کوتاه جالب

باد می‌آید

کاغذهایم را … تو را با خود می برد.

می شود ماه را با دست هایت نگه داری،

غروب نکند؟

می خواهم درها و پنجره ها را چفت کنم

و تو را

برای همیشه بنویسم

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب

دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی

 

احسان نصری

 


 

عشق را در انتظار تلخ و بی پایان خود

در غروب جمعه‌ای دلگیر پیدا می‌کنی

 

ساناز رئوف

 


 

باز جمعه رسید و نیامدی و شدند

غروب جمعه و مرگ و وجود من‌ همراه

 

مهدی زراعی

 


 

می‌شوم دلتنگ دیدار تو هر تنگ غروب

گر چه غم بسیار، امّا شادی از ما دور نیست

 

مجتبی رمضانی

 


 

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر

برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

 

نجمه زارع

شعر زیبا درمورد غروب دریا

از غروبی که سایه ام را

کاشته ام

هیچ شکوفه ای

طعم بوسه خورشید را

نچشیده است.

شعری درباره غروب دریا

تو که آن بید لب حوض را به خاطر داری !

همین امروز غروب

برایش دو شعر از نیما خواندم

او هم خم شد بر آب و گفت :

گیسوانم را مثل «ری را» بباف

شعر زیبا 

هر غروب در افق پدیدار می‌شوی

در دورترین فاصله‌ها

آنجا که آسمان و زمین به هم می‌رسند،

من نامت را فریاد می‌زنم

و آهسته می‌گویم: “دوستت دارم

شعرهای عاشقانه غروب

تمامِ روزهای هفته سر در گم ام‎

غروب جمعه که می شود‎

سر از دل تنگی در می آورم

شعرهای با معنی غروب

روزهای اول اردی بهشت است

و تقویم ِدل

گره خورده به غروب های بهار

به دلشوره های مزمن من

به چارفصل رنگ بازی چشم های تو

شعر زیبا درباره غروب خورشید

تصویر قشنگی ست

برخورد موج با صخره

در یک غروب زیبا

اما …

تا اسیر دریا نشوی

نمی فهمی چه جهنمی ست این زیبایی!

عشق

نام دیگر تو بود

وقتی خواب شیرین داشتن ات را

از سر این فرهاد گرفتی

حالا همه ی غروب های دنیا

پشت این کوه تنهایی می افتد.

شعر غروب جمعه درباره امام زمان

مانده ام چگونه تو را فراموش کنم

اگر تو را فراموش کنم

باید سال‌هایی را نیز

که با تو بوده ام فراموش کنم

دریا را فراموش کنم

و کافه های غروب را

باران را

اسب ها و جاده ها را

باید دنیا را

زندگی را

و خودم را نیز فراموش کنم

“تو” با همه چیز من  آمیخته ای

شعر درباره غروب دلگیر جمعه

پاییز

نگاه خشکیده ی من بود

بر تنِ خسته ی کوچه

و عشق نافرجامی

که داشت کم کم غروب می کرد

شعر درباره غروب دلگیر

چقدر من دیدنت را دوست دارم

در خواب

در غروب

در همیشه‌یِ هر جا

هرجایی که بِتوانْ تو را دید

صدا کرد

و از انعکاس نامت کیف کرد

چقدر من

دیدن تو را دوست دارم

شعر در وصف غروب

همه از جمعه می نالند

اما جمعه

تنها روزیست

که من می توانم

صندلی چوبی ام را به پشت بام ببرم

و تماشای چشم های تو را

در غروب آفتاب

جشن بگیرم

شعر احساسی غروب

غروب

همان جایی که

اگر تو را از من بگیرند

سرم را می گذارم تا بمیرم

کمک کن بی تو نمانم

من در تک تک غروب ها

من در

تک تک باران ها

من در

غرور درد

بارها تو را تجربه کرده ام

کمک کن ثانیه ها را بی تو رج نکنم

شعر زیبا و احساسی

هنگامی که دستان مهربانش

را به دست می گیرم

تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوهش غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

همچنان که شادیش

طلوع همه آفتاب هاست

شعر در وصف غروب خورشید

باید

خودم را

بگذارم کنارِ خودم

و پیاده‌رو را

تا آخرین سنگفرش

شانه به شانه راه برویم

غروبی آرام

برای یک تنهایی دونفره

غروب جمعه

 بس کن از شمس مبر نه به غروب و نه شروق

که از او گه چو هلالی و گهی چون قمری

غروب آفتاب

 هر آنک از عشق بگریزد حقیقت خون خود ریزد

کجا خورشید را هرگز ز مرغ شب غروب آمد

 غروب الشمس

 تو را چه بحث رسد با من ای غراب غروب

اگر نه مسخ شدستی ز لعنت مورود

شعر غروب جمعه

 روز دیدی طلعت خورشید خوب

مرگ او را یاد کن وقت غروب

شعر غروب الشمس

 هین مکن تعجیل اول نیست شو

چون غروب آری بر آ از شرق ضو

شعر غروب دریا

 گر شمس فروشد به غروب او نه فنا شد

از برج دگر آن مه انوار برآمد

شعر درباره غروب دریا

 فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر

غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد ت

و را غروب نماید ولی شروق بود

لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

شعر در مورد غروب دریا

 نماز شام چو خورشید در غروب آید

ببندد این ره حس راه غیب بگشاید

شعر نو 

 به هر صبوح درآیم به کوری کوران

برای کور طلوع و غروب نگذارم

شعر

 گر غروب آمد به گور اندرشدی

باز طالع شو ز مشرق چون مهی

شعر کوتاه غروب دریا

 از آفتاب قدیمی که از غروب بری است

که نور روش نه دلوی بود نه میزانی

پست قبلی

عکس نوشته تبریک تولد | متن تولدت مبارک | جمله های کوتاه تبریک تولد دوست و فامیل

پست بعدی

عکس های سیاه و سفید برای پروفایل با موضوعات مختلف + جملات غمگین

شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا از بزرگان جهان

جملات تبریک ازدواج به دوست و فامیل + عکس نوشته های تبریک ازدواج

عکس نوشته خوشبختی برای استوری و پروفایل + متن های زیبا در مورد خوشبختی و سعادت

جملات زیبا از بزرگان + متن های آموزنده و سخنان حکیمانه از بزرگان جهان

اس ام اس عاشقانه خنده دار و با مزه + جملات طنز رمانتیک برای همسر

متن تولدمه + عکس نوشته تولد منه برای پروفایل + جملات تبریک تولد خودم و تولدم مبارک

پند حکیمانه + سخنان ارزشمند و جملات قصار از بزرگان جهان

متن دلتنگی + جملات کوتاه و بلند دلتنگی برای همسر و عشق زندگی

متن و جملات فاز مثبت و خوب + سخنان انرژی بخش برای داشتن زندگی بهتر

جملات ناب عاشقانه برای همسر، عشق و مخاطب خاص

جملات و متن آموزنده + عکس نوشته های آموزنده برای پروفایل

متن احساسی برای شوهر + چملات کوتاه و بلند عاشقانه برای همسر عزیزم

جدیدترین مطالب

شعر عاشقانه + مجموعه اشعار بلند، کوتاه و شعرهای عاشقانه زیبا…

مدل سارافون لی + ۳۰ مدل سارافون لی زنانه و بچه گانه شیک و…

شهرهای خنک ایران + معرفی شهرهای خنک برای سفر در فصل تابستان

غذای نذری ماه محرم + لیست بهترین غذاها و خوراکی های نذری ماه…

جملات تبریک ازدواج به دوست و فامیل + عکس نوشته های تبریک…

شناخت شخصیت افراد از نحوه گرفتن گوشی آنها در دست

بهترین اسم پسر + ۱۰۰ اسم پسر جدید + نکاتی برای انتخاب خوشگل…

+ فال و طالع بینی امروز شما + حوادث و اتفاقاتی که…

سریال عشق ممنوع پربیننده ترین سریال ترکی + داستان و عکس…

عکس نوشته شهریور ماهی برای پروفایل و استوری + متن و عکس…


دانلود آهنگ نگو دیره

متن تبریک عید غدیر + عکس پروفایل و استوری ویژه غدیر خم و…

متن و سخنان آموزنده حضرت علی + جملات و احادیث گرانبها

مدل موی جذاب برای موهای فر و وز زنانه + ۳۰ مدل موی فر زیبا

عکس نوشته خوشبختی برای استوری و پروفایل + متن های زیبا در…

عکس پروفایل محرم نزدیکه + متن و جملات بوی ماه محرم می آید

جملات زیبا از بزرگان + متن های آموزنده و سخنان حکیمانه از…

اس ام اس عاشقانه خنده دار و با مزه + جملات طنز رمانتیک برای…

بیوگرافی هدیه تهرانی + ازدواج و طلاق و عکس های او همسرش

متن تولدمه + عکس نوشته تولد منه برای پروفایل + جملات تبریک…

سلام! به اکانت کاربری خود وارد شوید

بازیابی پسورد

پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد

شاعر سعید ری را

خشکیده تبسمی بر لب قاب عکسی در بغل در غروبی چرکین بر شن های طلایی ساحل همیشه مردی تنهاست … در بی نهایت دریا به تصویری مات چشم دوخته موج ها هم به احترام ساکتنند … پاهای لطیف پسرک در شن سر به زانو نمی دانست ، لیک چیزی از دلش کم بود چه معصومانه می پرسد : آن مادر است یا پری دریایی ؟ کوسه ها به گریه افتادند … در غروب دریا با قاب آراسته از خط سیاه چنگ بر ساحل طلایی همیشه مردی آه می کشد : اگر تو بودی… … همیشه مردی تنهاست …

شاعر رضا صداقتی

غرق غروب رفتنت ماند دلم در فکر سکوت رفتنت ماند دلم دریا یادگار تلخی از عشق تو بود تنها کجا رفتی که تنهاست دلم – عمریست دراین ساحل غربت باانتظارم چشم دوخته بر موج خروشان روانم چه کرد با همه ی دارو ندارم دریا من موج زنو باد سرگاه خزانم بردی دل و دلدار و هم آغوش مرا باز من شیفته ی روی تو از لحظه ی آغاز فکریست در این غمزده ی تازه پریشان بی من چگونه تو شدی عاشق پرواز هرروز هرشب درمانده به راه ات دردیست درجان از کوی ندامت آمیخته جانم به سراپرد …

شاعر آرمان سالمی لنگرودی

شعر زیبا در مورد غروب دریا

دوست من مهرداد چرا به دریا رفتی؟ دستهای تاول زده ات که قدرت شناکردن نداشت. ای عزیزتر از جانم رنج در تنهایی ات دریا کار درحسرتت فریاد بود. دوست من همه چشم انتظار توأند غروب دریا را که باور می کند؟ تو پاک بودی و مهر در وجودت دریا بود. دوست من جوانی ات چه زود پایان گرفت امیدهایت چه زود غرق و نبودنت چه زود فریاد شد. دوست من تو کجایی؟ شهر تو را می خواند قدمهایت در قلبم مواج است. دوست من مهرداد چرا به دریا رفتی؟ دستهای تاول زده ات که قدرت …

شاعر سامان عباسپور

نیستی، اما غروب دریا که فرا می رسد دوستت دارم های گاه و بی گاهت همچنان گوش هایم را قلقلک میدهند موج، موهایت را نقش می بندد قلم بر دستانم گره می خورد و وادار می سازدم بر نوشتن تو در لحظه ی پیوند کاغذ و واژگانت غروب دریا که فرا می رسد پریان دریایی به شوق حضورت رقص کنان نزدیک ساحل صف میکشند و خورشید، از همان نقطه ی همیشگی غروب میکند غافل از آنکه نیستی و نبودنت، همچنان قانون طبیعت را نقض می کند …

شاعر میثم رحمانی ( تیکه سنگ)

دریا امروز سخنی دارم با تو من زاده سینه ترک خورده کویرم مادرم خاک خشک و پدرم آفتاب سوزان من از جنس عشقم و از نسل آفتاب دریا همیشه انتظار می کشیدم تا نیلگونت را در آیینه چشمانم ببینم تاب دوری در رگهایم استخوانهایم را بی تاب می کند من از ساحل تو انتظار را آموخته ام انتظار موج، جزر، مد من در تلاطم تو گرفتارم دریا شنیده ام مهربانی شنیده ام در مهربانیت، نامهربانی دریا شنیده ام خشمت غرور می شکند وقت تلاطم هر دلی را بر می …

شاعر مهدی حسینی 1374

(غروب روزگار) درنزدیکی غُروب دریا… همجوارشن وماسه های ساحل ترس همه ی وجودم رافراگرفته است قلبم جوری میزند! اِنگاربه امتداد راه رسیده ام چشمم جوری می بیند انگاردنیا تمام شدنیست بی شک خبریست! هرلحظه موجی میرسد باصدای موج چشمم می گرید انگاریکی توان ایستادن را،ازپاهایم گرفته است حراسان میروم! نمی دانم چه کرده ام! به چه جرم؟ روزگاردنبال من است میخواهم باروزگار پی جَنگ روم تااِمتداد راه میروم بی تردید خدایست که نمی گذارد, روزگار پی …

شاعر زهرا محمدزاده

به نام خدای همین حوالی خدای ساحل و دریا… ( 1 ) هــــوای ســـرد صـــدای مـــوج شن های خیس غروب است و غریبی و غربت من و صخـــره تو و دریــا منم و یک خواهش بوســـه . . . از لب ماهی مـــــرده ( 2 ) یکسال لنگــر انداخته ام در ساحل چشمانت . . . بی عبور قایقی… من اینجا روی ” ساحــل ” تو آنجا روی موجِ بی باور ” دریا ” ( 3 ) دریــا هم که نباشد بی بود ” تـــو ” بی قایـــق بی غریــق بی ساحــل . . . غـــرق طوفانــم …

شاعر مسعود صادقی

من همان ماهیگیر پیرم بگذار در نفس های تو بمیرم تو همان ماهی در دام من به درد تو اسیرم تو ساده ای وپاک..ساده تراز دل من چشمان التماست غم ناله ای بر دل من تو خسته از موجهای سخت دریا من همان ماهیگیر پیر تنها دل تو ای ماهی من تا افق دریا بی کرانه برو تا عمق آبهای آبی فصل من.. فصل خزانه خسته از تقلا در پیچ وتاب جاده غم چشم من باران خیسی توی دریای ماتم از بغض سنگین دریا..درد تنهایش پیداست وقت غروب دریا لحظه مردن موجها ست ام …

شاعر رشید ولی نزاد

مردتنهای دریا غروب دریا مرا ببخش که میزبان اندوه منی به ابرهای دور ور خورشید تو اعتماد ندارم بلند تر از موج تو خرابم آرام و قرار ندارم اونهاش مثل مرغ دریای سمت سراب تو آه می کشم می روی؟ برو . رو کاغذ خیالم نقاشی ماه می کشم ;تو که بری همان ابرسیاه را به درون چاه می کشم آقا … آقا… تشریف بیا بیرون شنا ممنوع. …

شاعر زبیده (ادنا) قاسمی

مثل آبی مثل بادی وغباری مثل عاشقای خاکی ته پاییز صدایی مثل آدمای تنها.حس پاک یک غروبی بی صدا تا ته دنیا می ری اما خیلی دوری مثل یک غروب دریا توی غربت زمونه یا مثل طلوع زیبا توی فصل عاشقونه مثل اون پرنده ای تو که تو فکر آسموناست می پری با همه امید تا رسی به اوج پرواز مثل اون چشمه ی آبی که گذشتی از تو چشمام یا مثل خنده ی شیرین که نشستی روی لبهام مثل اون صدای سازی یه صدای دلنشینی با نشستن تو وجودم خودمو ازم می گیری مث اون حرفای آخر رفتنت خ …

شاعر رضا بهالو هوره(ستاره چین)

شاید از تو خواهم نوشت بر گلبرگ گل ها بروی رازقی کوچک برتن سرخ سنبل ها شاید از تو خواهم شد در غروب دریا ها در بهار بارانی در افق، رو به فردا ها شاید از مهر تو خواهم گفت بردل سنگ کوهسارها برتن خشک صحرا تاگلستان گردد ازمهرتو خارها شاید از تو خواهم یاری تا که با تو باشم من در طلوع آرامی وقت سایه و روشن برتمامی دنیا آری از تو خواهم نوشت در وجودم عشقی از تو خواهم سرشت …

شاعر حدیث جمالی

دلم برایت هی می زند به کوچه های تنگ هی نخل می خورد به پوستم *** بچه های جنوب لطافت اقاقی ها را به تیزی نخل هاشان بخشیده اند این جا، آفتاب می خوانیم که بوی شروه می دهد و فائز نی می زند به دلم هی بگو کوچه تنگ است دلت که بوی ماهی گرفت دیگر تو کجا و این کوچه ها کجا تور می شوی و دیگر دلت بند نمی شود به کوچه ها *** آی عاشق می شوند آی عاشقی بلدند آی جنوبی ها، جنوبی اند غروب دریا را دیدی و عاشق نشدی… مردی، عاشق نشو!!! بعد بگویند جنوبی های عشقی -” …

شاعر محسن شکری(میم تنها)

از ابتدای غزل بوی مرگ پیچید و تمام بغض قلم روی صفحه ترکید و پرنده توی قفس دا ئما فضا می خواست که هشت سال تمام این قفس نفهمید و اجل به دور سر این پرنده می چرخید خدا زشاخه ی چشمانمان تو را چیدو پرنده ای که برای تو حجله می بندد میان حجله به دور جنازه چرخید و نشست با سیلان دوباره ی ذهنش پرنده را به گذشته به حال بافید و پرنده پر زده بود تا سی و دو سال پیش به یاد آن شب برفی که برف بارید و تمام بند دلش پاره شد ، پرنده پر…! میان هجله که نقل و نبات پا …

شاعر فرشته مه نگار

قایقران بی قرار سرگردان پارو… زمزمه ی آب پارو… زمزمه ی آب … پری دریایی سوار بر کوسه ماهی از غروب دریا گذشت قایقران بی قرار سرگردان … قایقران هرگز اورا ندید… ۱۳/۱۰/۸۸ …

شاعر جعفر عابدی

ای کاش همسفری داشتم ای کاش در این دنیای غریب همسفری داشتم آشنا ای کاش همصدائی داشتم تا مرز ابدیت هم قطاری به مقصد رویاها تا به شهر عشق تا دل ماه تا به عمق فصل ها تا به پائیز خزان تا به باران بهار ای کاش همسفری داشتم خسته از سکوت سنگین تنهایی همنفس در دل شب ای کاش که باشد مثل من عاشق باران گل لاله مثل فریاد عاشق پرواز. همراه همدم همخانه همگام ای کاش همسفری داشتم بهتر از ماه غریب بهتر از غروب دریا ای کاش همسفری داشتم در این برهوت تنهائی …

رضا همایون

مریم غریبی

احمد مهرافروز

عبدالمجید حیاتی

ام البنین دهقان

لعیا بهاری

دانیال فریادی

شاعر سیده مریم جعفری

Name :simple paper !Eyes of blue ?Who’s be sad !Eyes of your love …Who ,one ?said ,Color

شاعر نعمت الله سیادت مقدم

شعر زیبا در مورد غروب دریا

همه را چـــــون از عشق افتاده اند در خندق یار لبخند میزنند مرا افتاده در تهه چاه عشق یار

شاعر پژند محرر صفايي

دل را به بزم شعر و شور وترانه بردی دور از غم و فریب و رنج زمانه بردی در دل نبود شوقی تا که رسی

شاعر لیـلا طهماسـبی

دلم خون و تنم تبـدار است امشب به شوق روی تو دلـدار است امشب دلِ بی تاب و غمگین و فســـرده برای عش

شاعر رسول رشیدی راد

پیچیده بین میدان، هوهوی ذوالفقارت. برپا نموده طوفان، هوهوی ذوالفقارت. در سینه ها نفس ها، محبوس گ

شاعر علي سقايي

در انتظارِ بودنت سحر شُدو نیامدی باد وزیدو جغد رفت،پیر شدم نیامدی ساعت من شکست پس هدیه به دریا ک

شاعر محسن نصیری

سال‌ها بر سر تو بین من و دل جنگ است من گریزان ز جفای تو ولی دل‌ تنگ است رفتم از شهر به صحرا که ز

شاعر علی معصومی

عید غدیر کهکشان آویزه ای بر سینه ی دریای اوست آسمان سر در خَم رخسار بی همتای اوست ذولفقار و پنجه

شاعر معصومه اصلی

جیغ ماهی ها گم شده درعظمت اقیانوس سالهاست که دهان باز وبسته می کنند ورنج فریاد ِسکوت را غرغر

شاعر موسی ظهوری آرام

باران که می بارد هر قطره واژه ا ی می شود شبیه تو باران می بارد ومن تنها در خیابان خیس از شعر

شاعر محسن مکاری

طبع شعر و شاعری ما را کشید به شعر نو صد سلام و صد درود، بر دیار اهل نو گرچه بیزارست دل از تملق از

شاعر مجید آبسالان

غم عشق نگاری دل زکفم ربود و رفت که رفت غمی نو به غمم فزود و رفت که رفت درِ سرای محبت بروی من ب

شاعر علی سلطانی نژاد

*بر اساس شعری از غزل آرامش ‍ ‍ من درد می‌کشم، که تو لرزان نبینی‌ام محتاج    هر    ترحّم   

شاعر امیرخانکی

دَرفراسویِ چشمانِ تو دَرپشت چِشمه هایِ جاری از اَبدیت باتِکیه بر دَستانی به بلندای کوه اَزسَمت

شاعر زهرا سنایی

مَنِ افتاده بر تخت صدایی میشنیدم از پس در صدای آه و ناله،ترس و وحشت صدای ناامید مادرم بود من پژ

شاعر الهه برزگر

یه جوری بیا تا زمینم قدم‌هاتو یادش نره..

شاعر محمدرضانعمت پور

کاش تمامِ خیالم در دستانم بود دستهایت!

شاعر عمار نادمی(عماد)

شهر من شاهرود شهر باصفا سرزمين عاشقان بي ريا کهکشاني پرزعالِم پر شهيد مهد خرقاني ديار بايزيد

شاعر مجید رضای

سرو در خیال و وهم خود با باد چه رقصی میکند! این رقص ویران میشود چون تو تبر بر جان زنی!

شاعر غلامرضا انصاری اصل

انقلاب مخملی در راه تو بی فایده ست..کودتا باید کنم تا عشق ممکن تر شود

شاعر مژگان رشيدي ( رهانور)

ورق های دفترم حاصلخیز ، از بزاقِ واژه ها ! تو دانه پاشیدی عاشقانه هایم جوانه زد وشعرهایم سبز

شاعر فریدون ناصرخانی کرمانشاهی

این کوچه تنهاست این پرنده از درد … قفس را پرواز می کند وما اشک را ناشیانه چتر می کنیم . هر

شاعر فرشاد فرشاد

تو خیال کردی میشه تو جهنم بود و از بهشت گفت درد داشته باشی و از آسمون آبی گفت روی ریل سرد آهنی ن

شاعر محمد کریم زاده نیستانک

. – بیماری – آرزو داشت … سرِشهر ! پیدا کند طبِ سنتّی را … *محمد کریم زاده نیستانک

شاعر فردین فرج الهی راد

میدرم پیرهنم بوی کنی سمت مرا ای دریغا که مرا بوی تو راه افتاده…

شاعر هومن کوچک پور

پرسه های عاشقانه…من… در خانه هایی که هنوز با سبو سیرابت می کنند و از خستگی زمان بر زمین های

شاعر موسی ظهوری آرام

دلتنگی غروب روز جمعه چقدر شبیه روزی است که خورشید پشت ابر است

شاعر مصطفی مروج همدانی

می توان یک چشمه بود در کنار نخلها می توان مرهم نهاد بر تمام زخمها می توان جاری نمود آبهای

شاعر عبدالمجید حیاتی

واسه ی یه سفر واقعی سه چیز لازمه: – یه بسته پول –  – یه وقتِ فول –  – یه حوصله ی لول – واسه

شاعر عبدالعلی نظافتیان

ای کاش دردل تو، جایی برای من بود باغی پراز بهاران،هستی برای من بود می شد به عشق دیداراز موج دل حذر

شاعر مختار وطن پرست

بندهء درگاه تو چون شاه شاهان می شود خاک کویت مفخر دیهیم خاقان می شود از لب لقمانی ات وز حک

شاعر علی اصغر تقی پور تمیجانی

شعری بگو تا آتش دل شعله ور کند خواننده راازخویشتن هم بی خبر کند از عشق آن جانان بگو اسطوره

شاعر رمضان یسلیانی

ای خالق هرچه آسمان ها وی ناظم نوروکهکشان ها وی عالم هستی ازتوروشن وی زنده به دوره وزمان ها بشنوس

شاعر ستار سلطانیان

چند سرودک از عشق : 1 از عشق که بگریزم هم او مرا برمیگرداند. 2 همیشه فکر می کردم عاشق

شاعر محمدکریمی

ترا من غرق باران شباهنگام با چشمان جانم دیده بودم تو گشتی، بی آنکه لحظه ها دانند برای روزهای پر

شاعر کریم لقمانی

بیا ببین چگونه گرفتی توخواب چشمانم که رفته ای و ندانی چه غصه ی فراوانم نگاه کن به پنجره ی آشفته از

شاعر مهدی رنجبر

در خیال خویش پندارم که من یار توام دلبر ما گشته ای ، من نیز دلدار تو ام می ستیزم در خیال خویش با خ

شاعر ام البنین دهقان

” من کنت مولاه فهذا علی مولاه ” و سکوت می میرد. *** بیابان برکه و درخت نه لات ،

شاعر فاطمه مهدوی

غزل میسرایم که شاید دوباره تو را من بیابم سراغم بیایی سراغت بیایم هوایی شوم من شرابم دهی تو

شاعر زهرا اروانه

ماه را قسمت می کنم بین من و تو، تو را که داشته باشم با هم سهم من است تمام ماه ….

شاعر افروز ابراهیمی-دیانا

ما برای انتخاب نیامده ایم ناگزیر باید تن به اجبار دهیم برای هر آغازی پایانیست بی سرانجام و هیچ

شاعر مصطفی ارشد ( کیان )

از تو هیاهو مانده و از من خاموشی مطلق بیا کنارم ، مکث نکن و حرفی بزن از من کلامی که تهی ام کند ا

شاعر مجیددرگاهی

بَعدِتو دیگر مرا، فصلِ خَزانَم رِسَدْ کاردْ دگر بی گمان، بر لبِ جانم رسد نیستْ تَحَمُّل دِگر حال

شاعر ناصر فعال

اوضاع پرستار چو بیمار ، نگون شد، قانون چه زبون شد بیمار چه ارزان شد و درمان چه گرون شد، قانون چه زب

شاعر سلیمان بوکانی حیق

« رنج و شطرنج »* =========== گاهی دنیـا، پُر از رنجه گاهی هم، بسان شطرنجه بُرد و باخته، کارشان

شاعر میناتمدن خواه

شده ام معتادِ مخدرِ پیکرت روزها خمارم به یاد آغوشت شب ها نشئه ام درون آغوشت! _______

شاعر سعید سیفی

آتش شدم ز حسرت دلی کو نیست چون من مایلت ولی راغب به اویی و با من سنگدلی

شاعر غلامرضا محمودی

مطلع عشق ِ منّزه دشت و صحرایِ غدير مهدعشاق است و دلها گشته در دامَش اسير مكتب درس كرامت ساطع اوصاف

شاعر فرزان رادفر

آئينه زندگى (فارسی و انگلیسی) **************************** ‘ما زرد و سياه يا سپيديم يا سرخ ز

شاعر دکتر آرمان داوری

تا به کی ما اینچنین بیچاره و در زیر یوغ! بر تن ما یک گلیم پاره و در زیر یوغ! تا به

شاعر دکتر آرمان داوری

گر که با ما تو دگر کار نداری ، به درک! یا نیازی تو به دلدا ر نداری ، به درک! این که این

شاعر مسعود اويسي

آمدم و به در زدم تا که دری تو وا کنی بی تو نمی روم مگر دردِ مرا دوا کنی هر شبم از تو پر شد و لحظ

شاعر فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل این درد غم آگین را پرخاش مکن بر من این غصه ی سنگین را از خود که گذشتم من خا

شاعر پژمان بدری

به چشمانت خیره می شوم و اعتراف میکنم این دو عقیقِ سبزِ یمنی که هوای دریا و جنگل را دارند بانیِ نش

شاعر سپیده طالبی

شانه کن ، گیسوی عشقم تو بزن ، مضراب شوقت را به هر بند دلم من کنم ، آشفته هر شب کوک دل را و س

شاعر عظیمه ایرانپور

رفتم میان خاطره ها زندگی کنم بی تو چگونه… آه… چرا زندگی کنم؟! از دست های سرخ زمین زخم خورد

شاعر احمدمحسنی اصل ,

اینکه جهان در کف شــــولای اوست فــــخر بــشر حیدر قـَـــــرایِ اوست نام بلــــندش به جهان

شاعر یاسر رییسوند

با ترنم در مسیر راهها ، قصد ِ رسیدن با چشمه ای است ” زلال ” که تصویرِ اندیشه در آن

شاعر طاهره ابراهیم زاده

از درد دل های فراوانم نگفتم ای ناخدا درگیر طوفانم ، نگفتم بنشین کنارم وقت رفتن نیست اکنون با ت

شاعر علیرضارضایی(سورنا)

فردا صبح هیچ کس درجهان زنده از رختخوابش بیرون نخواهد آمد امشب شاعری باعصبانیت به رختخوابش ر

شاعر ولی اله فتحی (فاتح)

به نام خداوند عشق . بِركه‌ روشنترزخورشيد است‌ وخوش‌آوای اوست ………روشن‌ آن‌ دنيای هستی ‌نيزآ

شاعر مجتبی بضاعت پور

پشت دیوار سکوت دست نارنجی احساس در این تاریکی اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد کوچه ها پر شده از

شاعر مصطفی مشهدی

خواهی که ملک گشته سبک بار شوی

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

شاعر ژیلاراسخ

بیاد سهراب سپهری با چراغی در دست ،خانه دوست کجاست ؟ نرم و آهسته بیا (او) چه آرام در آغوش خدایش خفته ، خلوتش را مشکن خانه ی دوست نشانش دارم قلّه ی قاف ، ته رود ، در آن جنگل دور زندگی خواهیم کرد ، گر شقایق بگذارد نردبانی دارم که از آن عشق فرود می آید قصّه اش طولانی است زیر باران ماندم انتظار بوسه ، بوسه از دوست ولی ! یک هجوم وحشی ! بوسه ام را بلعید سایه بانم دزدید! لب دریا رفتم به سراغ ماهی به سراغ صدف تنهایی ناگ …

شاعر وحید پهلوان__و.سبزینه

تقدیم به روح بزرگ سهراب سپهری شاعر بزرگ ایران زمین و یکی از بزرگترین شاعران شعر نیمایی که سرطان اجازه زندگی به او را نداد زیرا میدانست که سهراب برای این دنیا نیست. دنیای سهراب دنیایی فراتر از ما انسان ها بود. دنیایی بود که بارها در اشعارش گفته بود. سهراب در مدینه ی فاضله خود زندگی کرد و با روحی بزرگ و با عظمت جان به جان تسلیم کرد. یاد سهراب بخیر. گفت:آب را گل نکنیم؛ ما کردیم. گفت:تا شقایق زنده است زندگی باید کرد؛ ما کشتیم شقایق ها را و ساق …

شاعر سعید ری را

شعر زیبا در مورد غروب دریا

خشکیده تبسمی بر لب قاب عکسی در بغل در غروبی چرکین بر شن های طلایی ساحل همیشه مردی تنهاست … در بی نهایت دریا به تصویری مات چشم دوخته موج ها هم به احترام ساکتنند … پاهای لطیف پسرک در شن سر به زانو نمی دانست ، لیک چیزی از دلش کم بود چه معصومانه می پرسد : آن مادر است یا پری دریایی ؟ کوسه ها به گریه افتادند … در غروب دریا با قاب آراسته از خط سیاه چنگ بر ساحل طلایی همیشه مردی آه می کشد : اگر تو بودی… … همیشه مردی تنهاست …

شاعر شوان کاوه

سلام دوستان عزیز امروز سالروز تولد زنده یاد سهراب سپهری بزرگوار است . خواستم بدینوسیله یک بار دیگر یادوخاطره ی این نازنین را یادآوری کنم . و اما : چندی پیش یکی از اعضاء سایت زیر نقدی از دوست اندیشمندمان جناب چگنی زاده مطلبی نوشته بودند که خاطر جناب چگنی زاده را آزرده کرده بودند ، من مطلب را ندیده ام ، منتها حرمت عزیزانی چون چگنی زاده برای من بسیار مهم است و همین جا از ایشان خواهش می کنم در تصمیم شان برای رفتن از جمع ما تجدید نظر کرده و میدان …

شاعر رضا صداقتی

غرق غروب رفتنت ماند دلم در فکر سکوت رفتنت ماند دلم دریا یادگار تلخی از عشق تو بود تنها کجا رفتی که تنهاست دلم – عمریست دراین ساحل غربت باانتظارم چشم دوخته بر موج خروشان روانم چه کرد با همه ی دارو ندارم دریا من موج زنو باد سرگاه خزانم بردی دل و دلدار و هم آغوش مرا باز من شیفته ی روی تو از لحظه ی آغاز فکریست در این غمزده ی تازه پریشان بی من چگونه تو شدی عاشق پرواز هرروز هرشب درمانده به راه ات دردیست درجان از کوی ندامت آمیخته جانم به سراپرد …

شاعر کیمیا سلمان نوری

تقدیم به روح بلند پرواز سهراب سپهری… آب را گل نکنیم سخن سهراب به یادگار می ماند آب را گل نکنیم تا در آن آبادی دور..کفتری سیر شود تا پر آن مرغابی زان پاک شود آب را گل نکنیم این آب روان اشکیست از دیده فروآمده است نان خشکی در آن تر شده است آب را گل نکنیم آب از میان کوچه ی پر موسیقیشان می گذرد شقایق ها یکی یکی میرویند… چهره ی ماه در آب زلالش پیداست مردمان کوچه حوله هاشان در آب با چوبه شسته می شود آب های دیروز گل نشدند پس امروز آب را گل …

شاعر آرمان سالمی لنگرودی

دوست من مهرداد چرا به دریا رفتی؟ دستهای تاول زده ات که قدرت شناکردن نداشت. ای عزیزتر از جانم رنج در تنهایی ات دریا کار درحسرتت فریاد بود. دوست من همه چشم انتظار توأند غروب دریا را که باور می کند؟ تو پاک بودی و مهر در وجودت دریا بود. دوست من جوانی ات چه زود پایان گرفت امیدهایت چه زود غرق و نبودنت چه زود فریاد شد. دوست من تو کجایی؟ شهر تو را می خواند قدمهایت در قلبم مواج است. دوست من مهرداد چرا به دریا رفتی؟ دستهای تاول زده ات که قدرت …

شاعر علیرضا فرهی

شعر دنگ دنگ.سهراب سپهری و من ساعت گیج زمان در شب عمر میزند پی در پی زنگ. زهر این فکر که این دم گذرد میشود نقش به دیواره رگ هستی من… اشک شدن های زمان بر سر ما شد عشق بازیه این فاصله ها دل من قاصدکی بیش نبود پشت آن چفت در پنجره ها خنده ای بیهوده گریه ای از سر ذوق این دم گذرا این حال ندار من برای تو هزار بار رفتم به سر کوه بلند لحظه ها زبان خویش دادند از کف پرده ای میگذرد پرده ای میآید من به دنبال توام تو به دنبال همان عطر گل شقایقی نکند در س …

شاعر سامان عباسپور

نیستی، اما غروب دریا که فرا می رسد دوستت دارم های گاه و بی گاهت همچنان گوش هایم را قلقلک میدهند موج، موهایت را نقش می بندد قلم بر دستانم گره می خورد و وادار می سازدم بر نوشتن تو در لحظه ی پیوند کاغذ و واژگانت غروب دریا که فرا می رسد پریان دریایی به شوق حضورت رقص کنان نزدیک ساحل صف میکشند و خورشید، از همان نقطه ی همیشگی غروب میکند غافل از آنکه نیستی و نبودنت، همچنان قانون طبیعت را نقض می کند …

شاعر محمد نصرتی راد

بد نگوییم به مهتاب اگرتب داریم ! سهراب سپهری نیاز به معرفی من ندارد ، زیرا نسل ها ی آینده بیشتربه اشعارزیبایش پی می برند اشعاروی چون تابلوهاینقاشی شده اش می درخشند . سهراب در15 مهر سال 1307 درکاشان متولد ودراول اردیبهشت 1359 در تهران چشم از جهان فروبست، سهراب از مهمترین شعرای معاصر ایران است . یادش بخیر او نقاش ونویسنده بود واشعارش به چند زبان زنده دنیا ترجمه وچاپ شده . سهراب دوره ابتدایی را دردبستان خیام ومتوسطه را دردبیر ستان پهلوی کاشان گ …

شاعر سهراب سپهری

ریخته سرخ غروب جا به جا بر سر سنگ کوه خاموش است می خروشد رود مانده در دامن دشت خرمنی رنگ کبود سایه آمیخته با سایه سنگ با سنگ گرفته پیوند روز فرسوده به ره می گذرد جلوه گر آمده در چشمانش نقش اندوه پی یک لبخند جغد بر کنگره ها می خواند لاشخورها سنگین از هوا تک تک آیند فرود لاشه ای مانده به دشت کنده منقار ز جا چشمانش زیر پیشانی او مانده دو گود کبود تیرگی می آید دشت می گیرد آرام قصه رنگی روز می رود رو به تمام شاخه ها پژمرده است سنگها افسرده است رود …

شاعر سهراب سپهری

تنها و روی ساحل مردی به راه می گذرد نزدیک پای او دریا همه صدا شب ‚ گیج درتلاطم امواج باد هراس پیکر رو میکند به ساحل و درچشم های مرد نقش خطر را پر رنگ میکند انگار هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟ و مرد می رود به ره خویش و باد سرگردان هی می زند دوباره : کجا می روی؟ و مرد می رود و باد همچنان امواج ‚ بی امان از راه می رسند لبریز از غرور تهاجم موجی پر از نهیب ره می کشد به ساحل و می بلعد یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب دریا همه صدا شب گیج در تلاط …

شاعر سهراب سپهری

دم غروب میان حضور خسته اشیا نگاه منتظری حجم وقت را می دید و روی میز هیاهوی چند میوه نوبر به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود و بوی باغچه را ‚ باد روی فرش فراغت نثار حاشیه صاف زندگی می کرد و مثل بادبزن ‚ ذهن ‚ سطح روشن گل را گرفته بود به دست و باد می زد خود را مسافر از اتوبوس پیاده شد چه آسمان تمیزی و امتداد خیابان غربت او را برد غروب بود صدای هوش گیاهان به گوش می آمد مسافر آمده بود و روی صندلی راحتی کنار چمن نشسته بود دلم گرفته دلم عجیب گرفته ا …

شاعر زینب توکلی

گفته بودی سهراب به سراغ من اگر می آیی نرم و آهسته بیا مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من از خودت می پرسم؛ چینی نازک تنهایت آخر ترکی هم برداشت؟ چینی تنهایی من نازکش نیست ولی پرترک است با قدم ها که نه! بانگاه هایی سرد نرم،آهسته و حتی خسته گاه گاه فرو میریزد راستی خانه دوست چه شد؟ چه نشانی؟ چه کلامی؟ چه پیامی؟ آخرش دوست کجاست؟ دوست که بود؟ قایقت قایقت ساخته شد؟ پشت دریا هنوزم شهریست؟ که در آن پنجره ها روبه تجلی باشند؟ هوش بشری …

شاعر فتی معطوفی(م کیوان)

“نه به زیبایی رود” – سارها آمده اند بامها، پرشده اند ازسحر، همهمه ایست! بعد پرواز بزرگ- گفتگو ازسفریست: که به دریا، آبی ست رنگ سرخی، به غروب آبی ست، نیمه روز وسیاه، وهم تر از حاکم شب، بعد غروب وفلق، طوفانی ست! “شکوه اش، ازشب سوز” +++++ بامها، همهمه ایست: سخن از دریایی ست “نه به زیبایی رود”! نه به زیبایی سیبی، که درخت- می دهد، ازدم جوی ودهد، گوشه شهر، زود به زود نه به براقی سنگی- که زند برق، گهی، در ته رود نه به زیبایی آن دختر …

رضا همایون

مریم غریبی

احمد مهرافروز

عبدالمجید حیاتی

ام البنین دهقان

لعیا بهاری

دانیال فریادی

شاعر سیده مریم جعفری

Name :simple paper !Eyes of blue ?Who’s be sad !Eyes of your love …Who ,one ?said ,Color

شاعر نعمت الله سیادت مقدم

شعر زیبا در مورد غروب دریا

همه را چـــــون از عشق افتاده اند در خندق یار لبخند میزنند مرا افتاده در تهه چاه عشق یار

شاعر پژند محرر صفايي

دل را به بزم شعر و شور وترانه بردی دور از غم و فریب و رنج زمانه بردی در دل نبود شوقی تا که رسی

شاعر لیـلا طهماسـبی

دلم خون و تنم تبـدار است امشب به شوق روی تو دلـدار است امشب دلِ بی تاب و غمگین و فســـرده برای عش

شاعر رسول رشیدی راد

پیچیده بین میدان، هوهوی ذوالفقارت. برپا نموده طوفان، هوهوی ذوالفقارت. در سینه ها نفس ها، محبوس گ

شاعر علي سقايي

در انتظارِ بودنت سحر شُدو نیامدی باد وزیدو جغد رفت،پیر شدم نیامدی ساعت من شکست پس هدیه به دریا ک

شاعر محسن نصیری

سال‌ها بر سر تو بین من و دل جنگ است من گریزان ز جفای تو ولی دل‌ تنگ است رفتم از شهر به صحرا که ز

شاعر علی معصومی

عید غدیر کهکشان آویزه ای بر سینه ی دریای اوست آسمان سر در خَم رخسار بی همتای اوست ذولفقار و پنجه

شاعر معصومه اصلی

جیغ ماهی ها گم شده درعظمت اقیانوس سالهاست که دهان باز وبسته می کنند ورنج فریاد ِسکوت را غرغر

شاعر موسی ظهوری آرام

باران که می بارد هر قطره واژه ا ی می شود شبیه تو باران می بارد ومن تنها در خیابان خیس از شعر

شاعر محسن مکاری

طبع شعر و شاعری ما را کشید به شعر نو صد سلام و صد درود، بر دیار اهل نو گرچه بیزارست دل از تملق از

شاعر مجید آبسالان

غم عشق نگاری دل زکفم ربود و رفت که رفت غمی نو به غمم فزود و رفت که رفت درِ سرای محبت بروی من ب

شاعر علی سلطانی نژاد

*بر اساس شعری از غزل آرامش ‍ ‍ من درد می‌کشم، که تو لرزان نبینی‌ام محتاج    هر    ترحّم   

شاعر امیرخانکی

دَرفراسویِ چشمانِ تو دَرپشت چِشمه هایِ جاری از اَبدیت باتِکیه بر دَستانی به بلندای کوه اَزسَمت

شاعر زهرا سنایی

مَنِ افتاده بر تخت صدایی میشنیدم از پس در صدای آه و ناله،ترس و وحشت صدای ناامید مادرم بود من پژ

شاعر الهه برزگر

یه جوری بیا تا زمینم قدم‌هاتو یادش نره..

شاعر محمدرضانعمت پور

کاش تمامِ خیالم در دستانم بود دستهایت!

شاعر عمار نادمی(عماد)

شهر من شاهرود شهر باصفا سرزمين عاشقان بي ريا کهکشاني پرزعالِم پر شهيد مهد خرقاني ديار بايزيد

شاعر مجید رضای

سرو در خیال و وهم خود با باد چه رقصی میکند! این رقص ویران میشود چون تو تبر بر جان زنی!

شاعر غلامرضا انصاری اصل

انقلاب مخملی در راه تو بی فایده ست..کودتا باید کنم تا عشق ممکن تر شود

شاعر مژگان رشيدي ( رهانور)

ورق های دفترم حاصلخیز ، از بزاقِ واژه ها ! تو دانه پاشیدی عاشقانه هایم جوانه زد وشعرهایم سبز

شاعر فریدون ناصرخانی کرمانشاهی

این کوچه تنهاست این پرنده از درد … قفس را پرواز می کند وما اشک را ناشیانه چتر می کنیم . هر

شاعر فرشاد فرشاد

تو خیال کردی میشه تو جهنم بود و از بهشت گفت درد داشته باشی و از آسمون آبی گفت روی ریل سرد آهنی ن

شاعر محمد کریم زاده نیستانک

. – بیماری – آرزو داشت … سرِشهر ! پیدا کند طبِ سنتّی را … *محمد کریم زاده نیستانک

شاعر فردین فرج الهی راد

میدرم پیرهنم بوی کنی سمت مرا ای دریغا که مرا بوی تو راه افتاده…

شاعر هومن کوچک پور

پرسه های عاشقانه…من… در خانه هایی که هنوز با سبو سیرابت می کنند و از خستگی زمان بر زمین های

شاعر موسی ظهوری آرام

دلتنگی غروب روز جمعه چقدر شبیه روزی است که خورشید پشت ابر است

شاعر مصطفی مروج همدانی

می توان یک چشمه بود در کنار نخلها می توان مرهم نهاد بر تمام زخمها می توان جاری نمود آبهای

شاعر عبدالمجید حیاتی

واسه ی یه سفر واقعی سه چیز لازمه: – یه بسته پول –  – یه وقتِ فول –  – یه حوصله ی لول – واسه

شاعر عبدالعلی نظافتیان

ای کاش دردل تو، جایی برای من بود باغی پراز بهاران،هستی برای من بود می شد به عشق دیداراز موج دل حذر

شاعر مختار وطن پرست

بندهء درگاه تو چون شاه شاهان می شود خاک کویت مفخر دیهیم خاقان می شود از لب لقمانی ات وز حک

شاعر علی اصغر تقی پور تمیجانی

شعری بگو تا آتش دل شعله ور کند خواننده راازخویشتن هم بی خبر کند از عشق آن جانان بگو اسطوره

شاعر رمضان یسلیانی

ای خالق هرچه آسمان ها وی ناظم نوروکهکشان ها وی عالم هستی ازتوروشن وی زنده به دوره وزمان ها بشنوس

شاعر ستار سلطانیان

چند سرودک از عشق : 1 از عشق که بگریزم هم او مرا برمیگرداند. 2 همیشه فکر می کردم عاشق

شاعر محمدکریمی

ترا من غرق باران شباهنگام با چشمان جانم دیده بودم تو گشتی، بی آنکه لحظه ها دانند برای روزهای پر

شاعر کریم لقمانی

بیا ببین چگونه گرفتی توخواب چشمانم که رفته ای و ندانی چه غصه ی فراوانم نگاه کن به پنجره ی آشفته از

شاعر مهدی رنجبر

در خیال خویش پندارم که من یار توام دلبر ما گشته ای ، من نیز دلدار تو ام می ستیزم در خیال خویش با خ

شاعر ام البنین دهقان

” من کنت مولاه فهذا علی مولاه ” و سکوت می میرد. *** بیابان برکه و درخت نه لات ،

شاعر فاطمه مهدوی

غزل میسرایم که شاید دوباره تو را من بیابم سراغم بیایی سراغت بیایم هوایی شوم من شرابم دهی تو

شاعر زهرا اروانه

ماه را قسمت می کنم بین من و تو، تو را که داشته باشم با هم سهم من است تمام ماه ….

شاعر افروز ابراهیمی-دیانا

ما برای انتخاب نیامده ایم ناگزیر باید تن به اجبار دهیم برای هر آغازی پایانیست بی سرانجام و هیچ

شاعر مصطفی ارشد ( کیان )

از تو هیاهو مانده و از من خاموشی مطلق بیا کنارم ، مکث نکن و حرفی بزن از من کلامی که تهی ام کند ا

شاعر مجیددرگاهی

بَعدِتو دیگر مرا، فصلِ خَزانَم رِسَدْ کاردْ دگر بی گمان، بر لبِ جانم رسد نیستْ تَحَمُّل دِگر حال

شاعر ناصر فعال

اوضاع پرستار چو بیمار ، نگون شد، قانون چه زبون شد بیمار چه ارزان شد و درمان چه گرون شد، قانون چه زب

شاعر سلیمان بوکانی حیق

« رنج و شطرنج »* =========== گاهی دنیـا، پُر از رنجه گاهی هم، بسان شطرنجه بُرد و باخته، کارشان

شاعر میناتمدن خواه

شده ام معتادِ مخدرِ پیکرت روزها خمارم به یاد آغوشت شب ها نشئه ام درون آغوشت! _______

شاعر سعید سیفی

آتش شدم ز حسرت دلی کو نیست چون من مایلت ولی راغب به اویی و با من سنگدلی

شاعر غلامرضا محمودی

مطلع عشق ِ منّزه دشت و صحرایِ غدير مهدعشاق است و دلها گشته در دامَش اسير مكتب درس كرامت ساطع اوصاف

شاعر فرزان رادفر

آئينه زندگى (فارسی و انگلیسی) **************************** ‘ما زرد و سياه يا سپيديم يا سرخ ز

شاعر دکتر آرمان داوری

تا به کی ما اینچنین بیچاره و در زیر یوغ! بر تن ما یک گلیم پاره و در زیر یوغ! تا به

شاعر دکتر آرمان داوری

گر که با ما تو دگر کار نداری ، به درک! یا نیازی تو به دلدا ر نداری ، به درک! این که این

شاعر مسعود اويسي

آمدم و به در زدم تا که دری تو وا کنی بی تو نمی روم مگر دردِ مرا دوا کنی هر شبم از تو پر شد و لحظ

شاعر فرزین مرزوقی

واگویه مکن ای دل این درد غم آگین را پرخاش مکن بر من این غصه ی سنگین را از خود که گذشتم من خا

شاعر پژمان بدری

به چشمانت خیره می شوم و اعتراف میکنم این دو عقیقِ سبزِ یمنی که هوای دریا و جنگل را دارند بانیِ نش

شاعر سپیده طالبی

شانه کن ، گیسوی عشقم تو بزن ، مضراب شوقت را به هر بند دلم من کنم ، آشفته هر شب کوک دل را و س

شاعر عظیمه ایرانپور

رفتم میان خاطره ها زندگی کنم بی تو چگونه… آه… چرا زندگی کنم؟! از دست های سرخ زمین زخم خورد

شاعر احمدمحسنی اصل ,

اینکه جهان در کف شــــولای اوست فــــخر بــشر حیدر قـَـــــرایِ اوست نام بلــــندش به جهان

شاعر یاسر رییسوند

با ترنم در مسیر راهها ، قصد ِ رسیدن با چشمه ای است ” زلال ” که تصویرِ اندیشه در آن

شاعر طاهره ابراهیم زاده

از درد دل های فراوانم نگفتم ای ناخدا درگیر طوفانم ، نگفتم بنشین کنارم وقت رفتن نیست اکنون با ت

شاعر علیرضارضایی(سورنا)

فردا صبح هیچ کس درجهان زنده از رختخوابش بیرون نخواهد آمد امشب شاعری باعصبانیت به رختخوابش ر

شاعر ولی اله فتحی (فاتح)

به نام خداوند عشق . بِركه‌ روشنترزخورشيد است‌ وخوش‌آوای اوست ………روشن‌ آن‌ دنيای هستی ‌نيزآ

شاعر مجتبی بضاعت پور

پشت دیوار سکوت دست نارنجی احساس در این تاریکی اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد کوچه ها پر شده از

شاعر مصطفی مشهدی

خواهی که ملک گشته سبک بار شوی

با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از شعر نو حمایت کنید.

مجموعه زیباترین اشعار کوتاه و نو، متون ادبی، جملات و اس ام اس های عاشقانه رمانتیک و غمگین دلتنگی در مورد دریا و ساحل برای عشق زندگی

شبیه ساحل
آغوش باز کن
تا خیال دریا بودن کنم

******

تو دریای آرام من هستی، تو بهترین احساس را در من به وجود می آوری
تو رویای من هستی، قلبی که الهام بخش من است
تو شعله ایمان به عشق را در من روشن می کنی
هر زمان که نفس می کشم، زندگی زیبایی دوباره پیدا می کند
تو چشم هایی هستی که باعث می شوی من ببینم، تو هدف منی، ملکه راز های منی
تو یکی هستی، یک روز ممکنه مرا به زانو درآوری، تو همه چیز من در این دنیایی
چیزی که می خوام بهت بگم اینه که من عاشق وقار تو هستم، تو روح منی

دوستت دارم همسر عزیزم

شعر زیبا در مورد غروب دریا

******

وقتی دلت گرفته باشه
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند
باز هم دل تو بارانی ست
خیس تراز دریا خراب تر از امواج

******

عشق با این همه نیرنگ عواقب دارد
جدل آینه و سنگ عواقب دارد

رود بی تاب برای لب دریاست ولی
جاده فرسنگ به فرسنگ عواقب دارد

******

بس دیده که شد در انتظارت
دریا و نمی‌رسد به ساقت

سعدی

******

مثل ساحل آرام باش
تا دیگران مثل دریا، بی قرارت باشند

******

می خواهم آنقدر به پایت گریه کنم که دریا پیش چشمانم کم بیارد

******

مد چشمت بی شتابم می کند
موج این دریا حبابم می کند
باز لبخند تو می گوید بیا
باز می آیم ، جوابم می کند
مانده ام سر گشته در یک انتظار
تا غمت کی انتخابم می کند

******

عجیب شباهتی داشتی با دریا
دریا نیز غرقش که می شوی پس ات می زند

******

از من
تا
تو
هفت آسمان
دریاست

******

به دامن گرچه دریا دارد اما
گریبانش نم جویی ندارد

چو کشتی شو عنان از پاردم ساز
ازین دریا که لولویی ندارد

******

تمام آب های روی زمین رو میتونی فرض کنی؟
اقیانوس
دریا
باران
فکر کن اگه همشو بخوای با قطره چکان قطره قطره کنی چقدر میشه؟
به همون اندازه دوستت دارم

******

پی یک بوسه گرد پایه حوض
بسی گشتم تو دل دریا نکردی

******

لاک پشت های کوچکی که تازه به دنیا آمده اند را دیده ای؟
بی اختیار به سمت دریا می روند
این گـونه دوستت دارم بی اختیار

******

دریا کنم اشک و پس به دریا
در هر صدفی جدات جویم

******

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندرین کار دل خویش به دریا فکنم

حافظ

******

نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشم هایم چیست؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم؟

******

شعر زیبا در مورد غروب دریا

شعر نو درباره دریا

صدای موجت ای دریا
برایم شعر زیبایی ست
پر از راز و پر از لذت
همانند معمایی ست

صدف می ریزی از خوبی
به روی ساحلت هرروز
و بوی تازه می گیرد
ازاین خوبی، دلت هرروز

در آغوش تو ماهی ها
تمام لحظه ها شادند
به زیر آب و روی آب
همیشه شاد و آزادند

پرستوهای دریایی
که خیلی عاشق موجند
نشسته گاه برساحل
و گاهی نیز در اوجند

تو ای دریا ! برای ما
بخوان شعر قشنگت را
به روی ماسه جاری کن
صدای رنگ رنگت را

******

در نمک باید راز عجیبی نهفته باشد
هم در اشک های ماست
هم در دریا

******

حکایت من
حکایت کسی بود
که عاشق دریا بود
اما قایق نداشت

******

مرا بپوش
از چشم های بی پروا
مرا غرق کن
در تلاطم آغوشت
آن چنان که از تو
به هیچ ساحلی نرسم

******

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
درین ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا، دلم تنهاست
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست
خروش موج با من می کند نجوا

که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت

مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آن که جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست

******

کاش میدانستی برای داشتنت
دلی را به دریا زدم
که از آب واهمه داشت

******

شعر عاشقانه غمگین

این ساحل خسته را تو پیدا کردی
این موج نشسته را تو برپا کردی
من خامش و خسته خفته بودم ای عشق
مرداب دل مرا تو دریا کردی

******

شعر زیبا در مورد دریا

دریا از من گله مند است
زیرا که همیشه وسعت دل تو را به رخ او می کشم

******

اول دریا، آرام بود و شب ها راه نمی رفت
تا تو هوای شهر به سرت زد
حالا هزار سال است
دریا گیج
هی می رود هی بر می گردد.

******

شنیده بودم می گفتن هر وقت دلت تنگ شد
برو کنار ساحل دریا آدم رو آروم میکنه
اما بعد فهمیدم
معرفت بعضی آدما حتی دریا رو هم آروم میکنه

******

شعر عاشقانه درباره دریا

می دونی دریا چرا دریا شد؟
به خاطر موجاش
اگه موج نداش هیچ و قت دریا نمی شد
من یه دریام و تو موج های منی

******

متن ادبی در مورد دریا

دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست
اما برای ماهی زندگیست
برای کسی که دوستت دارد زندگی باش نه تفریح

******

آدم ها من را به یاد تو نمی اندازند، اینجا هیچ کس شبیه تو نیست
دلم که تنگ می شود برایت، کنار آتش می نشینم و دریا می کشم و به درختان فکر می کنم

******

مهربانی را وقتی دیدم که کودکی داشت آب شور دریا را با آبنبات چوبی کوچکش شیرین می کرد

******

شاید عظمت قلب ها را با دریا مثال بزنند
اما من دوست دارم تو را به ترنم صبحگاهی مثال بزنم
چون در هوای تو نفس کشیدن عجیب بوی بهشت می دهد

******
ساحل دلت را به خدا بسپار
خودش قشنگ ترین قایق را
برایت می فرستد

******

انسان های بزرگ مانند دریایی هستند
که هر قدر سنگ در آنها بیندازیم
متلاطم نمی شوند

******

مثل ساحل آرام باش
تا مثل تلاطم بی قرارت باشند
مثل ساحل شوید
وقتی کسی روی دل تان را خط خطی می کند
و یا چیزی حک می کند که ناراحت می شوید
موجی از خوبی بفرستید و همه چیز را پاک کنید
شما ساحل آرامش شوید

******

میخندی و برات مهم نیست … ای دریغ
من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای

******

شعر عاشقانه دریا

موجی که از دریا گریزان شد کجا می رفت
ساحل که دلتنگی دریا را نمی فهمد

******

مرا دوست بدار
مرا آرام دوست بدار
مرا بسان نوازش باد بر گندم زار
بسان کشیدگی موج بر امتداد ساحل
و سادگی بی حصر آسمانی آبی
دوست بدار

******

متن کوتاه رمانتیک در مورد دریا و ساحل

بانوی من
اگر دست من بود
سالی برای تو می‌ساختم
که روزهایش را
هر طور دلت خواست کنار هم بچینی
به هفته‌ هایش تکیه بدهی و آفتاب بگیری
و هر طور دلت خواست بر ساحل ماه‌ های آن بدوی

******

حالا که برا ی تو میسر گشته
بگذر دگر از حال من سرگشته
تو منظره قشنگ ساحل اما
هر موج که سمتت آمده برگشته

******

فانوس این خانه عاشقانه می سوزد
گردباد هم که باشی
خاموش نخواهم شد
دریا با جزر می رود
که با مد بازگردد
یا جزر باش، یا مد
این کشتی شکسته
باید به ساحل برسد

******

دوست داشتنت
اندازه ندارد
پایان ندارد
گویی بایستی بر ساحل اقیانوس
موج های کوچک و بزرگ مکرر را
بی انتها، بشماری

******

در ساحل، زندگی متفاوت است، زمان متوقف می شود
امواج اقیانوس محکم بر پا های من بوسه می زنند
هوای گرم در اطراف من می رقصد، این یک دنیای جدید است
من با عشق در شن و ماسه های ساحل غرق می شوم

******

در تابستان امواج خروشان دریا به آرامی بر روی ساحل حرکت می کنند
اینجا بهشت سرگرمی و لذت است که اندازه ای ندارد
زیبا، آرام، پاک، تمیز و دیدنی ترین مکانی است که تا به حال دیده ام

فال حافظ

سلامت و پزشکی
سبک زندگی
گیاهخواری
اطلاعات دارویی
خواص ها
مد و فشن

سرگرمی
چهره ها
عکس های جالب و دیدنی
اشعار زیبا
آهنگ
ویدیو کلیپ
آهنگ تولدت مبارک

کپی برداری ممنوع !

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب کوکا به هر نحو غیر مجاز می باشد.
هر گونه کپی برداری از محتوای سایت کوکا پیگرد قانونی دارد.
استفاده از مطالب سایت کوکا در سایت های خبر خوان و دارای آی فریم نیز اکیدا ممنوع است.

مطالب بخش سلامت و پزشکی سایت کوکا فقط جنبه اطلاع رسانی و آموزشی دارند. این مطالب توصیه پزشکی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان کرد.

دریا وسعت بی نظیری دارد و زیبایی هایش بسیار زیاد است. اشعار مختلفی برای دریا سروده شده اند. در ادامه چند شعر در مورد دریا که بسیار زیبا هستند را ملاحظه می فرمایید.

در این مجموعه به زیباترین و دلنشین ترین مجموعه شعر در مورد دریا و زیباییهای آن می پردازیم، دریا با همه زیباییش در هنگام غروب آفتاب بسیار چشم انداز زیباتری دارد، تماشای دریا در هنگام غروب بسیار لذت بخش است.

زیبایی طبیعت با جزر و مد دریا چندین برابر می شود، اشعار متفاوتی در مورد دریا سروده شده است که ما در ادامه چند شعر زیبا درباره دریا را گلچین کرده ایم.

شعر در مورد دریا

شعر زیبا در مورد غروب دریا

صدای موجت ای دریا !
برایم شعر زیبایی ست
پراز راز و پراز لذت
همانند معمایی ست

صدف می ریزی از خوبی
به روی ساحلت هرروز
و بوی تازه می گیرد
ازاین خوبی، دلت هرروز

در آغوش تو ماهی ها
تمام لحظه ها شادند
به زیر آب و روی آب
همیشه شاد و آزادند

پرستوهای دریایی
که خیلی عاشق موجند
نشسته گاه برساحل
و گاهی نیز در اوجند

تو ای دریا ! برای ما
بخوان شعر قشنگت را
به روی ماسه جاری کن
صدای رنگ رنگت را

****

شعر در مورد دریا

شبیهِ ساحل،

آغوش باز کن،

تا خیالِ دریا بودن کنم!

خدایم باش تا با شعر عبادت ‌شوی!

مجنون بخوان مرا تا قاب بگیرم صدایت را‌!

حالا دیگر از سینه ی دیوار هم

نجوایِ دوستت دارم ‌می آید!

بیشتر دیوانگی کنم…

با من، ما می شوی؟

****

شعر زیبا درباره دریا

لب دریا… نسیم و آب و آهنگ …

شکسته… ناله های موج … بر سنگ.

مگر دریا دلی … داند … که ما را…

چه توفان ها ست … در این سینه تنگ !

تب و تابی ست … در موسیقی آب

کجا … پنهان شده ست … این روح بی تاب

فرازش … شوق هستی … شور پرواز…

فرودش : غم … سکوتش : مرگ ومرداب …!

سپردم … سینه را … بر سینه کوه

غریق بهت جنگل های انبوه …

غروب بیشه زارانم … در افکند

****

شعر بسیار زیبا در مورد دریا

هــوای تو را میــخواهم در این حال دلتنــگی

شعر زیبا در مورد غروب دریا

امــواجــی از یاد تــو را میــــخــواهـــم

در دریای خاطره های به یادماندنی

میخوانمت تا دلم آرام بماند

****

شعر در مورد دریا و زیبایی هایش

نزدیکت می شوم بوی دریا می آید

دور که می شوم صدای باران

بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟

لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟؟

****

شعر نو درباره دریا

يک شب، باد با تو خوانده بود

يک شب که تو بر دامنت می گريستی

پرنده از تو می گفت

موج از انبوه زخم نمک

آب از تهی شدن

اما کسی مرا به فصل تنهايی تو نخوانده بود.

****

شعر زیبا و دلنشین دریا

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !
درین ساحل که من افتاده ام خاموش .
غمم دریا , دلم تنهاست .
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست !
خروش موج , با من می کند نجوا ,
که : هر کس دل به دریا زد رهایی یافت !
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت …
مرا آن دل که بر دریا زنم , نیست !
ز پا این بند خونین بر کنم نیست ,
امید آنکه جان خسته ام را ,
به آن نادیده ساحل افکنم نیست !

****

عاشق باشی

عاشق تر می شوی

و اگر دیوانه

دیوانه تر

این خاصیت دریاست

به همه چیز

وسعتی از جنون می بخشد

شاعران

از شهرهای ساحلی

جان سالم به در نمی برند.

****

از این دریا تا این عکس

که در آلبوم کدر شده است

راهی نیست

فقط باید صبور بود

تا آواز این مرغ دریایی

به پایان برسد

تا

ما یاد همه‌ی کافه‌های جوانی را

به دریا بریزیم

دست‌های ما

خالی است.

****

شعر زیبا در مورد دریا

امشب دلم گرفته بر لب دریا نشسته ام
ساحل آرام است و دریا طوفانی
امواج خروشانی را می بینم چه هوالناک است
صدای موج مرا در ژرفای سکوت می برد
ترس تمام وجودم را گرفته
نمیدانم به چه فکر میکنم
فقط میدانم که درون دل من هم طوفان شده
اضطراب ، وحشت ، سکوت
تاریکی شب همه وهمه آزارم میدهد
از دور فانوس دریا را می بینم
که سو سو میزند
فقط این را میدانم که ناجی من خالقم می باشد
و توکل به او میکنم تا آرامش به من بدهد
و کمکم کند که دادرس همه ما خداوند است

در این مطلب شعرهای جدید و جذاب در مورد دریا را برای شما همراهان گرامی قرار دادیم امیدواریم از خواندن آن ها لذت برده باشید.

منبع : آرگا



موهاتو ابریشمی کن !



روغن خراطین و خواص شگفت انگیز آن !


مدل ساعت های لوکس زنانه و مردانه با استایل های جذاب



چطور ارزان به آنتالیا سفر کنیم؟



تخفیف ویژه ساعت مچی لوکس به مدت محدود


همه چیز در مورد مجموعه واترگاردن در تور استانبول

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه

نام

ایمیل

وب‌سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

بیوگرافی پانته آ سیروس بازیگر نقش بی بی مریم در بانوی سردار

احتمالا علی عسگری از صدا و سیما برود!

بیوگرافی جان یامان بازیگر ترکیه

شخصیت شناسی همسر : آیا همسرتان را می شناسید؟

عکسهای پانته آ بهرام در مراسم بزرگداشت عزت الله انتظامی

شعر زیبا در مورد غروب دریا

عکسهای متفاوت ویدا جوان در پنجمین جشن عکاسان سینما

استایل افسانه پاکرو در جشن عکاسان سینما ۹۸ / تصاویر

عکسهای شیلا خداداد در مراسم رونمایی کتابش

عکسهای ازدواج سوگل طهماسبی

دانلود آهنگ آهو حمید هیراد

عکس پروفایل دخترونه ( ۶۰ تصویر دخترانه برای پروفایل)

ثبت نام مهدالرضا در مشهد مقدس

عکسهای زیبای الناز شاکردوست در اکران شبی که ماه کامل شد

اولین عکس همسر دوم حمید گودرزی

اولین عکس از دختر رویا نونهالی در جشن حافظ ۹۸

تیپ عجیب غول برره با شلوار کوتاه!

لباس عجیب سحر قریشی در اکران نیوکاسل / ۶ عکس

ظاهر متفاوت شیلا خداداد در اکران قصر شیرین / ۵ عکس

عکس با حجاب سحر قریشی در حرم امام رضا (ع)

عکسهای دیدنی از جشن تولد ۲۱ سالگی مریم مومن

خانه » ? از سراسر اینترنت » متن درباره غروب

متن درباره غروب می تواند در برگیرنده احساس و عواطف یک انسان با توجه به تمامی بازتاب های ماورایی غروب آفتاب باشد. امروزه شبکه های ارتباطی آنلاین بهترین مسیر برای خواندن و ارسال متنون جذاب درباره غروب می باشد.

متن درباره غروب

چو ماه از کام ظلمت ها دمیدی جهانی عشق در من آفریدی دریغا، با غروب نابهنگام مرا در دام ظلمت ها کشیدی

شمال و غروب و معمای تو کدوم روز خوب تماشای تو امان از نم جاده و بغض من می بارم برای سبک تر شدن کدوم ساحل دنج پهلو تو بشینم پی ردی از بوی تو صدف تا صدف اوج غم با منه دل تنگمو صخره پس میزنه

متن درباره غروب, اس ام اس غروب عاشقانه

 اگر من بزرگ نمی شدم، پدربزرگ هنوز زنده بود، موهای مادرم سفید نمیشد،

مادربزرگ در ایوان خانه باز می خندید،

تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود،

غروب جمعه برایم دلگیر نبود، چقدر گران تمام شد بزرگ شدن من

شعر زیبا در مورد غروب دریا

متن غروب عاشقانه

دیروز غروب پیاده روهای غمگین را قدم میزدم عابران بی تفاوت از کنارم سکوتم را لگد می کردند زیر هجوم افکارم تو را آرزو کردم کاش یکی ازاین عابران بودی هیچ نگاهی آشنا نبود جز کودک فال فروشی که نگاه غمگینش بغض مرا به انفجار رساند

اس ام اس غروب دلگیر

گاهگاهی دل من میگیرد،بیشتر وقته غروب،آن زمانى که خدا نیز پر از تنهاییست واذان در پیش است،من وضو خواهم ساخت،از خدا خواهم خواست که توتنها نشوى و دلت پر زخوشى ها باشد…

اس ام اس غروب خورشید

خیال نکن اکر برای کسی تمام شدی.. امیدی هست… خورشید… از انجا که غروب می کند.. هیچگاه طلوع نمیکند

اس ام اس غروب عشق , متن غروب

باورکن انگشتانم با هیچ سرمایی یخ نمی زنند گلم! ترا که می نویسم،گرم می شود دست هایم هنوز با توام نباشی هم با خیالت مدام راه می روم حرف می زنم عشق می ورزم نفس می کشم وبا گردش فصول دور می چرخم چشم های بی غروب ترا هر روز هر هفته و هر سال

اس ام اس غروب عاشقانه

دوستت دارم تمام و کمال از شرق پیشانیت تا غروب لبخندت از جنوب چشمهایت تا شمال نفس هایت دوستت دارم تمام و کمال

متن غمگین غروب, اس ام اس غروب دلتنگی جدید

I love you for the last sun set… تاآخرین غروب دنیا دوستت دارم

اس ام اس غروب خورشید

ب سلامتى همه اونایى ک دلشون از یکى دیگه گرفته ولى براى اینکه خودشون رو اروم کنند میگن:ب خاطره غروب پاییزه

اس ام اس غروب زیبا

گفته بودی عجیب دلتنگی دل من هم برای تو تنگ است پیش من هم غروب زیبا نیست پیش من هم طلوع کم رنگ است

بین ما چیزى نبود که حالا این پاییزى را که تنهاترم مى کند، به تو نسبت بدهم! به آبان که رسیدى، یک نخ سیگار آتش بزن و رو به پنجره، براى خورشید دم غروب، از دخترى با موهاى قرمزش بگو، که هرگز نبود

اس ام اس غروب دلتنگی

روزهایم همچون برگ های پاییز غروب که می شود می افتد … نمی دانم درخت زندگیم چند برگ دارد…؟! فقط می دانم پاییز است

دلت که گرفته باشد… با صدای ترانه که هیچ… با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه می کنی… و این است شرح حال غروب جمعه های من

اس ام اس غروب خورشید این زندگی نیست که می‌گذرد؛ این ما هستیم که رهگذریم… ” پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن ” “مهربان باش و محبت کن” “حتی تاریک‌ترین شب نیز پایان خواهد یافت و خورشید خواهد درخشید” روزهای خوب خواهد آمد •

اس ام اس غروب آفتاب پنجره را باز میکنم طلوع را میبینم و غروب را فراموش میکنم. از اینکه در قلبم هستی افتخار میکنم

اس ام اس غروب جمعه

دوستت ندارم به اندازه اقیانوس ، چون یه روز تموم می شه. دوستت ندارم به اندازه خورشید، چون غروب می کنه. دوستت دارم به اندازه روت که هیچوقت کم نمی شه

اس ام اس غروب دلگیر

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی •

اس ام اس غروب دلتنگ

روزهایم همچون برگهای پاییز غروب که میشود می افتد . . . نمیدانم درخت زندگی ام چند برگ دارد. . . ؟ فقط میدانم پاییز است •

اس ام اس غروب دلتنگی

غروب پاییز یه غروب دیگس غروب پاییز یه تصویری دیگس غروب پاییز دریا ،یه نقاشی خاص دیگس قدم زدن دوعاشق ریختن برگا، غروب پاییز…یه حس حال دیگس •

اس ام اس غروب خورشید

همه در انتظار غروب خورشید آسمان من اند… نمی دانند ناخدای بی نام بی تو راه را گم می کند چون به چشمک ستاره ی قطبی دل نبسته است

عناوین روزنامه های امروز دوشنبه ۲۸ مرداد ۹۸ + تصویر

۲۸ مرداد ۹۸ ، قیمت خودرو ، ایران خودرو

مدیریت اجرایی EMBA چیست ؟

تفاوت پانسیون و خوابگاه و اقامتگاه و خانه دانشجویی چیست؟

ارزان شدن بلیط هواپیما به زودی …

لیست قیمت آهن آلات مرداد ۹۸ (تیرآهن ، میلگرد ، پروفیل و … )

زمان واریز یارانه مرداد ۹۸

محمدعلی نجفی از خانواده میترا استاد رضایت گرفت!

مرگ دختر جوان موقع انتخاب رشته کنکور!

دوره آموزش فنی و مهندسی چیست؟

دانلود فینال عصر جدید ۲۸ مرداد ۹۸ …

زمان تکرار فینال عصر جدید …

احتمالا علی عسگری از صدا و سیما برود! …

بیوگرافی جان یامان بازیگر ترکیه …

شخصیت شناسی همسر : آیا همسرتان را می شنا …

قیمت روز گوشی موبایل ۲۸ مرداد ۹۸ ، قیمت …

نهنگ ۷۵ تنی در اسپانیا بالاخره از آب بیر …

آمپول لاغری ساکسندا + عوارض آمپول ساکسند …

معاونت غذا و دارو تبریز + آدرس …

متن تبریک روز عکاس و پیام تبریک روز جهان …

بیوگرافی نیلوفر منصوری آهنگساز و ترانه س …

زندگینامه و بیوگرافی رضا صادقی …

عکس جشن تولد ۴۰ سالگی رضا صادقی در کنار …

ست مردانه اسپرت بسیار شیک و جذاب ۲۰۱۹ (۲ …

زمان پخش و تکرار سریال بانوی سردار (سریا …

قرص هیدروکسی کات + عوارض …

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

عکس پروفایل دخترونه ( ۶۰ تصویر دخترانه ب …

ثبت نام مهدالرضا در مشهد مقدس …

عکسهای زیبای الناز شاکردوست در اکران شبی …

اولین عکس همسر دوم حمید گودرزی …

اولین عکس از دختر رویا نونهالی در جشن حا …

تیپ عجیب غول برره با شلوار کوتاه! …

لباس عجیب سحر قریشی در اکران نیوکاسل / ۶ …

ظاهر متفاوت شیلا خداداد در اکران قصر شیر …

عکس با حجاب سحر قریشی در حرم امام رضا (ع …

عکسهای دیدنی از جشن تولد ۲۱ سالگی مریم م …

بیوگرافی پانته آ سیروس بازیگر نقش بی بی …

شخصیت شناسی همسر : آیا همسرتان را می شنا …

عکسهای پانته آ بهرام در مراسم بزرگداشت ع …

عکسهای متفاوت ویدا جوان در پنجمین جشن عک …

استایل افسانه پاکرو در جشن عکاسان سینما …

عکسهای شیلا خداداد در مراسم رونمایی کتاب …

عکسهای ازدواج سوگل طهماسبی …

 

 

شعر زیبا در مورد غروب دریا

مجموعه تصاویری از زیبایی طللوع و غروب خورشید غروب عاشقی شکست عشقی دلتنگی سپیده دم زیبایی افق خورشید

تصاویر دپ …. در بخش عکس های عاشقانه ناز وب

 

 

 

این زندگی نیست که می‌گذرد؛
این ما هستیم که رهگذریم…
” پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن ”
“مهربان باش و محبت کن”
“حتی تاریک‌ترین شب نیز پایان خواهد یافت و
خورشید خواهد درخشید”
روزهای خوب خواهد آمد

 

 

 

اس ام اس غروب آفتاب
پنجره را باز میکنم
طلوع را میبینم و غروب را فراموش میکنم.
از اینکه در قلبم هستی افتخار میکنم

 

 

 

اس ام اس غروب جمعه
دوستت ندارم به اندازه اقیانوس ، چون یه روز تموم می شه. دوستت ندارم به اندازه خورشید، چون غروب می کنه. دوستت دارم به اندازه روت که هیچوقت کم نمی شه

 

 

 

اس ام اس غروب دلگیر
نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی

 

 

اس ام اس غروب دلتنگ
روزهایم همچون برگهای پاییز غروب که میشود
می افتد . . .
نمیدانم درخت زندگی ام چند برگ دارد. . . ؟
فقط میدانم پاییز است

 

 

اس ام اس غروب دلتنگی
غروب پاییز یه غروب دیگس
غروب پاییز یه تصویری دیگس
غروب پاییز دریا ،یه نقاشی خاص دیگس
قدم زدن دوعاشق ریختن برگا، غروب پاییز…یه حس حال دیگس

 

 

اس ام اس غروب آفتاب
چو ماه از کام ظلمت ها دمیدی
جهانی عشق در من آفریدی
دریغا، با غروب نابهنگام
مرا در دام ظلمت ها کشیدی

شعر زیبا در مورد غروب دریا

 

 

همه در انتظار غروب خورشید آسمان من اند…
نمی دانند ناخدای بی نام بی تو راه را گم می کند
چون به چشمک ستاره ی قطبی دل نبسته است

 

 

غروب غم انگیز خورشید را زمانی دوست دارم که بدانم فردایش تورا میبینم

 

 

شمال و غروب و معمای تو
کدوم روز خوب تماشای تو
امان از نم جاده و بغض من
می بارم برای سبک تر شدن
کدوم ساحل دنج پهلو تو
بشینم پی ردی از بوی تو
صدف تا صدف اوج غم با منه
دل تنگمو صخره پس میزنه

 

 

غروب یه جور فریبه
دنیا عجیب غریبه
یکی کنار دریا
یکی ندیده دریا
یکی عاشق خسته
یکی دلش شکسته
چه باشه چه نباشه
محبت سر جاشه
چه داری چه نداری
تو عزیز روزگاری

 

 

برترین مطالب مرتبط

 

عکس نوشته های بسیار زیبای صبح بخیر (1)

عکس نوشته و متن های زیبای صبح بخیر برای تلگرام (2)

عکس نوشته و متن های زیبای صبح بخیر برای تلگرام (4)

تصاویر متحرک سلام هلو با جملات زیبای سلام ویژه تلگرام

عکس نوشته و جملات زیبای شب بخیر برای تلگرام (1)

اس ام اس های عاشقانه و زیبای شب بخیر

شعر درباره غروب توصیف احساسات شاعرانه و فضای غمناک قبل از فرو رفتن کامل خورشید در افق آسمان است.

گلچینی از شعرهای غروب را در ستاره بخوانید.

– اولین بار نیست که این غروب لعنتی غمگینت کرده است آخرین بار نیز نخواهد بود به کوری چشمش اما خون هم اگر از دیده ببارد بیش از این خانه نشینمان نخواهد کرد کفش و کلاه کردن از تو خنده به لب آوردنت از من برای کنف کردن این غروب و خنداندن تو حاضرم در نور نئون های یک سینما مثل چارلی چاپلین راه بروم و به احترام لبخندت هر بار کلاه از سر برمی دارم یک جفت کبوتر از ته آن به سمت دست های تو پرواز کنند جوک های دست اولم را نیز می گذارم برای آخر شب که به غیر از خنده های قشنگت پاداش دیگری هم داشته باشد اگر شعبده باز تردستی بودم با یک جفت کفش کتانی و یک کلاه حصیری می توانستم برایت سراپا تابستان شوم سر هر چهارراه و کاری کنم که بر میز خال بازها هر ورقی را برگردانی آس دل باشد و هر تاسی که بریزی عباس صفاری ~~~~~✦✦✦~~~~~ بی تو خاموشم، شهری در شبم تو طلوع می کنی من گرمایت را از دور می چشم و شهر من بیدار می شود با غلغله ها، تردیدها، تلاش ها و غلغله های مردد تلاش هایش دیگر هیچ چیز نمی خواهد مرا تسکین دهد دور از تو من شهری در شبم ای آفتاب و غروبت مرا می سوزاند من به دنبال سحری سرگردان می گردم احمد شاملو ~~~~~✦✦✦~~~~~ کنار کسی که

یه شهریوری ….شهریـــــــــوری ” ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ” را ﻧﻤﯿﻨﻮﯾﺴه ،ﺛـــﺎﺑـــــــﺖﻣﯿﮑﻨه……..یک شهریوری میخنده حتی اگر غم داشته باشهیک شهریوری دوست خواهد داشت حتی اگر شکست خوردهیک شهریوری اعتماد میکنه حتی اگر خیانت دیده باشهیک شهریوری رفیق میمونه با همه نارفیقی هایک شهریوری دستت رو میگیره حتی اگر تو اوج رهاش کردنیه شهریوری سرش تو کار خودشهولی هیچ وقت فک نکن سر از کارات درنمیاره !تک تک حرکت اطرافیانشو میبینه و تجزیه تحلیل میکنه ! حتی کوچیکترینشو !ولی چون نمیخواد خرابت کنه به روت نمیاره …!یه شهریوری بی دریغ مهر میورزه،مهربونیو جوری در حقت تموم میکنه که ندونی چه جوری جبران کنی،اما لازم نیست کار سختی انجام بدی، فقط کافیه خوبیاشو ندیده نگیری و ترکش نکنی.اگه سراغ یه شهریوری میری،باید فراموش کنی روش هایی رو که رو بقیه ی آدما جواب داده، مثلا :محل نده، می آد دنبالت…… نمی آد، ترکت میکنهباهاش خشن باش، مهربون میشه……. نمی شه، ترکت میکنهزیاد سراغش نرو، سراغت می آد……. نمی آد، ترکت میکنهحسادتش رو تحریک کن، قدرت رو می دونه……. نمی دونه، ترکت میکنهتو فقط صادق و مهربون باش وقتی یه شهریوری سرو صدا داره یعنی دوستت دارهاز شهریوری که ساکت شده بترسیعنی پایان… من شهریوریم….اشک هایم را در خفایم خلاصه می کنم…غرورم را همیشه نگهدارم….اما در مقابل عزیزانم غرورم را هدیه می کنم…. و مهربانیم را مرزی نیست…. سکوتِ شهریوری ها را پاي نداشتن حـــرف نگذاريد !!!وقتی یه شهریوری سکوت مي کنه ،در دلــــش ،دنيايي از همهمه ي حرف هاي ناگفته است ،امـــــــاشنونده ي خــــوبـــي نيـــافته…. من شهریوری اممغرورم….اما اگر دل بدهی…غرورم را فرشِ زیر پایت میکنم!!خودخواهم…اما اگر دل بدهی…تمام خواسته هایم در تو خلاصه میشود!!پیچیده ام…اما اگر دل بدهی…برایت تبدیل به یک جمع ساده میشوم!!لجبازم…اما اگر دل بدهی…آتش میزنم هر آنچه با تو سر لج دارد!!آری!تمام اینها هستم!…..ولی اگر تو دل بدهی… حس شهریوریدردناک ترین حس برای یک شهریـــــــ♥ــــــــوری ،حس فـــــرامـــوش شدنه!نه اینکه از فراموش شدن بترسه ، نه!فقط بخاطر اینکه خودش انقدر با مرام و با معـــــرفت هست که نمی تونه به سادگی ،کسایی رو که یک روز بهشون حسی داشته و تو زندگیش بودن ،فراموش کنه!

تنهایی

 

ندارمت اما …دوست داشتنت را عاشقم …اینکه شبها با خیال خامی بخوابم …صبحها با امید مضحکی چشم باز کنم …من از این حماقت عاشقانه حض می برم …از اینکه دلم می شکند …از اینکه بیمارم …و درمان نخواهم شد …من به این ناعلاجی خود معتادم …و خیال عاقل شدن هم ندارم …اگر بدانی درد تو چه لذتی دارد …اگر بدانی دیوانه شدن چه لذتی دارد …آه اگر میدانستی شاید …خیلی زودتر رهایم می کردی …ندارمت افسوس …اما دوستت دارم …من این دوست داشتن را …این یادگاری از تو را …دوست می دارم.

شعر زیبا در مورد غروب دریا

 

 

صبح۱۴مرداد۰۰۰

خوشحالم‌‌صدایت‌راشنیدم…

صدایت را که میشنوم ….دلم ارام میگیرد ….نفس در سینه تنگ میشود ….صدایت را که میشنوم…خاطره های روزهای شیرینم دوباره تکرار میشود …صدایت همچون قهوه تلخی …همچون برگهای پاییزی و سوز باد زمستان میماند ….کاش میشد…صدا را بغل کرد …بوسید و ستایش کرد ….صدایت را  که میشنوم …پاهایم سست و..قلبم به تپش می افتد و …دنیا زیبا میشود …صدایت را که تنها من نهقلمم که میشنود…مینویسد عاشقانه ترین شاعرانه ها را…

صدایت همچون کیمیاییستکه ارزشش را جز کیمیا گران عشق نفهمندصدایت را دوست دارم…صدا کن مرا❤️

 

 

 ا

امان امان امان…‌امان از هوس های زود گذر‌امان از انتخاب های اشتباه‌امان از رفتن سمت کسی از ترس تنهایی‌امان از آدمای کوکی‌امان از قلبای شارژی و چندبار مصرف و افکار تنوع طلب…‌‌سخته دنیاتو بدون هوس و با منطق و عقل و عشق بسازی به این امید که طرفتم همینجوره، اما یهو …

بی‌خیال…

ازخودم‌میگم…

من چندی‌است که مرده‌ام، جسمم را به جرم زدن نبض لعنتی‌ام دفن نمی‌کنند.به اجبار میان آدمیان قدم می گذارم، لبخندی بر لبانم می نشانم، لبخندی تلخ تر از فریاد های سوزان قلبم!دیگر خواندن ولعصر برای آرام گرفتن قلبم بی فایده‌است، اصلا مگر میشود این حجم نا آرامی در یک جسم بی جان جای بگیرد؟!دیگر توانش را ندارم، جسمم آنقدر خنجر خورده‌است که دیگر او هم نایی برای زنده ماندن ندارد…گویی فاتحه اش را مدت‌ها پیش خوانده است !من مرده‌ای بیش نیستم!مگر حتما باید راهی قبرستان شوم که بمیرم؟ من هر روز و هر شب و هر ثانیه زیر لحظات مرگ بار تقدیر جان میدهم.تقدیر، اوهم رگ خوابش را بیخ گلویم گذاشته است! تیر خلاصش را روی شقیقه ام حس میکنم.اماکی ماشه را میکشد و من‌ را زنده میکند؟مرگ را زندگی می نامم،  در این اندوهگاه زندگی مرگ برایم آروزست!و من هر شب در میان هزاران خروار ها خاطره،  خیره به سقف جان می دهم  و هر صبح چون مرده ای از گور برخاسته، با چشم هایی  متورم از  اشک های ریخته شده ، از  آن خارج می شوم.خاطرات…هر بار با مرورشان عجیب دلم میسوزد گویی فریاد کشان شخصی از اعماق وجودم میگوید:بمیر…اوهم خسته از مرور خاطرات است .هر روز تلاش می کنم تا شاید زندگی تازه ای  آغاز کنم اما  وای از این مردم، مردمی که غریبه نیستند؛ همین  کسانی که  به خوبی مرا می شناسند و خنجر  را نه از پشت که از روبه رو تا دسته در سینه ام فرو می برند!زندگی روی خوشش را از من بر گرداند!زندگی ام بر سر چه قمار می شود؟رویاهایم چه؟مگر بر خیال باد نوشتمشان که این چنین برباد رفته اند؟زندگی‌ام مانند زندگی مترسک سر جالیز است….همان قدر تلخ، همان قدر غم انگیز و همان قدر تنها!از دور شکل و شمایل آدمیزاد را دارم اما از نزدیک جان هم ندارم جان که سهل است من پاره ای جز گوشت و استخوان نیستم!پیر شده‌ام، مغزم، افکارم پوسیده اند…دستانم، آخ دستانم!آنقدر سیاه بختی ام را از جلوی مسیر زندگی ام برداشته‌است که پینه‌بسته‌است…من در آینه پسری‌پیری را می‌بینم که چند تار موی سفید در پیچ و تاب موهایش جولان می‌دهد‌. دستم را روی سینه‌ام می‌گذارم، کاش می‌‌توانستم چنگی به قلبِ هزار تکه‌ام بزنم و ازسینه‌خارجش‌کنم، بوسه‌ای به رسم وداع بر رویش بنشانم و در چاله‌ای دفنش کنم، آن وقت خودم هم می‌توانستم با خیالی راحت در گور روم، و سنگ لهد را بر روی جسمم کشم…

 

وقتی چشمانم برای دیدنت دودو می‌زند و من بر احساسم چیره می‌شوم و چشم می‌پوشم از خواسته‌ی دلم نمی‌دانم می‌توانی درک کنی ک چه اندازه درد می‌کشم یا نهوقتی چشمانم بیقراری را فریاد می‌کشند و من چشم می‌بندم از خواستنی‌ترین خواستنی دنیا…وقتی عالم و آدم از تو‌حال خوب می‌خواهند و تو نمی‌دانی تا کی باید طعم تلخ این روزهارا تحمل کنی و دم نزنی…تا کی باید چشمانت پر شوند و به رسم این روزها قوی باشی و اجازه‌ی خالی شدن به آن ندهی…دلتنگم، دلتنگ‌تر از هرچه می‌پنداری…بیقرارم بیقرارتر از هرچه تصورش را کنی…بی‌حوصله‌ام با یک اعصاب متشنج، با یک حال خراب و قلبی نا‌آرام…اما ایستاده‌ام در برابر تمام دغدغه‌های این روزها…ایستادگی می‌کنم در برابر تمام درد‌ها و زخم‌هایی ک هر روز بر تن نحیفم وارد می‌شود و من هیچ آهی نمی‌کشم که مبادا آه پردردم بگیرد دامن کسی‌ را…این روزا هر اندازه که بخواهی بزرگ شده‌ام، هراندازه که بخواهی تغییر کرده‌ام… هراندازه که بخواهی درد کشیده‌ام…آنقدر که دیگر این من به من قبل شباهت ندارد…می‌دانی دیروز که تصمیم گرفتم اتاقم را تمیز کنم و تمام وسایلم را خالی کردم برخوردم به آلبوم عکس‌های کودکیم…کودکیِ پرخاطره‌ای که در تمام عکس‌ها یک لبخند گنده جزء جدانشدنی‌شان بود…حسرت خوردم برای حال خوب آن روز‌هایم، اشک ریختم برای لبخندی که خیلی وقت است طعم لبخند شیرین واقعی را ندارد… خیلی وقت است عکس‌هایم پرشده از لبخند‌های به اجبار نشسته بر روی صورتم که مصنوعی بودنش را حتی یک بچه هم از صدفرسنگی تشخیص می‌دهد…خسته‌ام از این دویدن‌ها و نرسیدن‌ها…از این نگاه‌های پر حسرت، از این چشم بستن‌ها و فرار کردن‌های یهویی که مبادا دلم بلرزد و نتوانم آرامش کنم…نتوانم برایش دروغ‌های شاخدار و قشنگ تعریف کنم تا شاید کمی تسکین بیابد…جالب است در بین تمام آدم‌های اطرافم، آدم‌هایی که هرروز کنارشان حضور داشتم دیده نشدم، هرگز!نمی‌دانم شاید به بهانه‌ی قوی بودنم خودم را به خودم سپرده‌اند…باشد منکه یاد گرفته‌ام برروی پاهای خودم بایستم…بازهم می‌ایستم…بازهم ادامه می‌دهم…اما شرمنده که در این بین، در این مواظب خودم بودن‌ها، نمی‌توانم به کس دیگری فکرکنم، دلسوزی کنم و همراه باشم برایشان… نه نمی‌توانم یا شاید دیگر دلم نمی‌خواهد…شاید دیگر دلم نمی‌سوزد به حال کسی…آنقدر بی رحمی و بی‌توجهی دیده‌ام که درست‌ترین رفتار ممکن را برخورد متقابل‌ می‌دانم…!!!دوست‌جدیدی‌‌پیدا‌کردمسرش‌به‌تنش‌می‌ارزدغیرتش‌از‌آدم‌ها‌بیشتر‌استموتورم‌را‌میگویمموتورم‌را‌دوست‌دارم‌به‌خاطر‌سپری‌کردن‌شب‌های‌سرد‌وطولانیبه‌خاطر‌تنهایی‌و‌دلتنگیبه‌خاطر‌دوردور‌های‌شبانه‌امبه‌خاطر‌بغض‌های‌سنگین‌انتظاربه‌خاطر‌اشک‌های‌بی‌صدایمبه‌خاطر‌‌‌وقت‌هایی‌‌که‌غم‌هایم‌را‌به‌او‌میدهم‌‌تا‌‌او‌به‌جای‌من‌‌نعره‌بکشد….

بی‌تو میمیرم…‌نبین که چنین سرپا ایستاده ام‌پشت این ظاهر مغرور و دلسرد چیزی جز حسرت نیست…چیزی جز نقش لبخند نیست…‌چیزی جز دل خراب نیست…‌بی تو ، فقط اسمی و جسمی از من مونده‌نه عشقی ، نه روحی…‌اما!اما!

خواستنت انقدری شیرین هست که‌قابل‌توصیف‌نمی‌باشد‌من با خواستنت زندگی میکنم،چه باشی،چه نباشی…و‌چیزی‌از‌دوست‌داشتنم‌کم‌نخواهد‌شد

و…بقدری دوستت دارم که حتی اگر خوشبختیت توی نبودنم باشه،نیست میشم…‌بقدری دوستت دارم که حتی اگر حال خوشت توی خرابی من باشه ، نابود میشم…‌‌بقدری دوستت دارم که حتی اگر مال من نباشی،از دور هواتو دارم…” ‌‌تو به نیست و نابود شدنم میارزی… “

شب_قدر ?

با تمام وجود، شب های قدر را دوست دارم…هرسال که رمضان میشود، اشتیاق و انتظارم برای شب های قدر بیشتر میشود…شوخی که نیست، لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﺷﺐ ﻗﺪﺭ ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ .شب‌نزول‌قرآن…شب‌قرآن‌به‌سر…تقدیر یک سالمان نوشته خواهد شد…امسال هم مثل سال های قبل، بیشتر از همه تو در یادم بودی…آنقدر که حتی لحظه ای نمیتوانستم، فکرت را نکنم…دعایت کردم…، زیادتر از پارسال، عاشقانه تر از همیشه…مگر میشود فرصتی باشد و عزیزترینت را دعا نکنی ؟! منکه شکی ندارم در این شبهای عزیز بسیاری حاجت روا خواهند شد…کسی چه میداند شاید، #من #تو نیز یکی از آنها باشیم…برای‌همه‌مریض‌ها‌‌و‌مامان‌سید‌عزیز‌م‌دعا‌کردم‌

هرچه‌زود‌تر‌خوب‌بشه‌و‌روزهای‌خوبی‌در‌انتظارش‌باشهاین شبها تلنگر است…تلنگری که میگوید، هیچکس تنها و بیکس نیست…ناامیدی و نشدن مطلق وجود ندارد…و مهم تر از همه، خدایی_که_به_شدت کافیست، گاهی طول میکشد، اما آخر میشود آنچیز که باید بشود…ان شاءالله که حال دلت خوب‌و‌خوش باشد که غم ات سخت ترین و دردناک ترین لحظات عمرم است…

#التماس_دعا

دلنوشته نوشتن را تو یادم دادی…از تو یاد گرفتم، وقتی که دلم پر است، وقتی که دلتنگم، وقتی که بی قرارم، نوشتن میتواند آرامم کند…امشب فهمیدم رفته ای …همانقدر یهویی که تمام ذوق آمدنم برای دیدنت در لحظه ای نابود شد..تردید بدی است…. تردید بدی است ادامه دادن دلنوشته ای که میدانی باعث ناراحتی عزیزت میشود…بگذار تا همینجا بنویسم و ادامه ندهم…مانند تمام ان دلنوشته هایی نوشتم‌‌ولی‌هرگز‌تایید‌نکردم…من…

 

اگر بخوام بگم قشنگ ترین دردی که کشیدم چی بوده،باید بگم که درد دوریت بوده ، درد نبودنت ، نداشتنت ، درد مال من نبودنت ، درد چشم به انتظار بودنت…‌اما حالا باید همش این آهنگ رو با خودم زمزمه کنم که …” ‌خوب شد دردم دوا شد خوب شد… “

دلم‌خوشه‌به‌بودنت‌‌،حتی‌اگر‌ندارمت

حتی‌اگر‌توی‌زندگیم‌نیستی

حتی‌اگر‌نفسم‌میگیره

حتی‌اگر‌باکسی‌باشی…

همین‌که‌میدونم‌توی‌همین‌هوا‌نفس‌میکشی‌‌کافیه…

کافیه!

 

 

 

 

شعر زیبا در مورد غروب دریا

 

باز هم ساعت های پایانی شب و من‌و یاد چشمانت …فکر میکنم…به گذشته، حال، آینده…دلم فقط میخواهد بنویسد…دیدنت آرامش است، ولو کوتاه باشد، حتی اصلا چیزی معلوم نباشد…بگذار بهتر بگویم، ” حضورت ” آرامش است…” دل تنگی” ، غمگین ترین کلمه دنیا، وقتی دیدن و آرزوی داشتنت، امانم‌را میبرد…وقتی بعضی شب ها تشدید میشود…آنقدر که هیچ چیز خوبم‌نمیکند.هیچکس و هیچ‌چیزی جز تورا نمیخواهم…حرفم‌را هیچکس نمیفهمد…دیگر نمیدانم چه واژه ای وسعتِ این دوست داشتن را بیان می‌کند…حتی دیگر نمیدانم اسمش را دوست‌داشتن، عشق، جنون، دیوانگی، یا هر چه که فکرش را میکنی بگذارم…من دیوانه‌وار، عاشقانه، از سر جنون و دیوانگی دوستت دارم بهترینِ من…دلتنگم خیلی دلتنگتم…اما دارم یاد میگیرم کنار بیایم با این احساس…این احوالاتی که ذره ذره‌ام را به نابودی می‌کشاند…من تمام شده‌ام هرچه که میبینی از من، ذره ذره‌‌ای از وجودم است که برای زنده ماندن تلاش می‌کند…همین و دیگر هیچ.اما‌من‌یک روزی نتیجه‌ی صبوری‌‌ام را خواهم دید…شاید این روز نزدیک نباشد اما یک روزی میرسم به آن…برای رسیدن به آن روز تمامِ تلاشم را میکنم که زنده بمانم، امیدم را از دست ندهم و آماده شوم…اما میدانی، نمیدانم جسم و روحم چه قدر توان دارد که این حجم از بار روانی را تحمل کند…

 

نمی‌دانم‌چرا‌هر‌وقت‌می‌خواهم‌از‌تو‌به‌روی‌کاغذ‌بیاورم‌

واز‌تو‌بنویسم‌وجودم‌،قلمم‌،کاغذم‌،همه‌به‌وجد‌می‌آییم.

عزیزم!

امشب‌همه‌چی‌روبه‌راه‌است همه‌چیز‌آرام‌است‌تو‌نگران‌نشو!

آخه‌یاد‌گرفته‌ام‌شب‌ها‌بخوابم‌‌اما‌با‌یا‌دتو…

یادگرفته‌ام‌که‌چگونه‌بگریم‌وصدای‌هق‌هق‌‌گریه‌هایم‌را‌با‌ بالشتم‌بی‌صدا‌کنم.

همه‌چیزها‌رایاد‌گرفته‌ام‌‌خیلی‌چیزها…

یادگرفته‌ام‌چگونه‌با‌تو‌باشم‌‌بی‌آنکه‌تو‌باشی…

یادگرفته‌ام‌‌دیگر‌عاشق‌نشوم‌…به‌غیر‌تو!

ومهمتر‌از‌همه‌یاد‌گرفته‌ام‌‌با‌یادت‌زنده‌باشم‌و‌زندگی‌کنم!

واما‌‌هنوزیه‌چیزایی‌‌‌هم‌هست‌که‌یادنگرفته‌ام…

که‌چگونه‌‌برای‌همیشه‌خاطرت‌را‌از‌صفحه‌ی‌دلم‌پاک‌کنم…

ونمی‌خواهم‌که‌هیچ‌وقت‌‌یاد‌بگیرم…تو‌نگران‌نشو!

فراموش‌کردنت‌را‌هیچ‌وقت‌یاد‌نخواهم‌گرفت.

عزیزترازجانم

مرداد…

خدا‌مردادی‌ها‌رو‌خلق‌کرده‌که‌ثابت‌کنه‌یه‌آدم‌میتونه‌ چقدر‌جذاب‌باشه.

امید‌وارم‌که‌این‌‌جمله‌را‌فراموش‌نکرده‌باشی

مرداد…مردادماه…

در‌لحظات‌سرد‌زندگیم‌‌‌در‌یکی‌ازگرم‌ترین‌روز‌سال(۱۴مرداد)در‌اوج‌

ویرانی‌دلم‌و‌در‌زیر‌خروار‌ها‌خروار‌خاک‌به‌تو‌پناه‌آوردم

وتو‌ویرانه‌ی‌قلبم‌را‌دوباره‌آباد‌ساختی‌ولحظات‌مبهم‌‌،سرد‌،را‌پرازشور‌ونشاط‌

و‌مرا‌که‌به‌مرز‌نابودی‌رسیده‌بودم‌حیات‌دوباره‌بخشیدی.

واما‌این‌روزها‌طلوع‌را‌می‌نگرم‌اما‌طلوع‌خورشید‌بی‌تو‌دلگیر‌است‌‌ولحظات‌سرخ‌غروب‌را

تداعی‌می‌کند.

دلم‌میخواهد‌هر‌روز‌کنارت‌باشم

هر‌روزهر‌لحظه‌ثانیه‌زندگی‌ام‌را‌در‌هر‌طپش‌قلبم‌به‌یاد‌تو‌نگاهم‌ را‌به‌نگاهت‌بدوزم.

نمی‌دانم

براستی‌نمیدانم‌برسر‌عشق‌ما‌چه‌خواهد‌آمد؟

آیا‌روزگار‌آن‌را‌در‌زیر‌گام‌های‌چرخ‌‌خویش‌‌پایمال‌میکند‌یانه؟

آسمان‌عشقمان‌را‌به‌افلاک‌می‌برد؟

نمی‌دانم‌به‌خدا‌نمیدانم

 

 

.

این روزها‌مثلا قرار‌است‌در زندگیم نباشی، انگار بیشتر از هر وقت دیگری هستی. انگار همه جا هستی. در تک تک اجزاء اطرافم. از خیابانها و ماشینها و پارکها و نیمکتها گرفته تا کتابها و دفترهای سیاه وسفید و همه شعرها و آهنگها  و… در همه چیزهای قشنگ.این روزها من هم جور دیگری هستم. شاید برخلاف تو… کمتر از هر وقت دیگری، این روزها گوشم دارد عادت می کند که دیگر منتظر خبری از تو نباشد. این‌شب‌هادیگر منتظر‌روزها‌نیستم. بی انگیزه برای دیر خوابیدن و زود بیدار شدن. زودتر از همیشه می خوابم و دیرتر از همیشه بیدار می شوم؛ تا ترا در خواب ببینم و در خواب بیشتر با تو باشم. این روزها حال وهوای سابق را حتی برای این دنیای مجازی را ندارم. دنیایی که با تو از هر حقیقتی برایم حقیقی تر بود. حالا هم شاید تنها دلیل اینجا بْودنم… بهانه ای برای بودن با تو است.این روزها اتاقم زیاد تعجب می کند از این که خیلی بیشتر از قبل درِ خود را بسته می بیند و مرا در خود نشسته می بیند.می دانی حس می کنم حالا خیلی چیزها را بهتر از قبل می فهمم… مثلاً همه شعرهایی که خوانده ام و نخوانده ام؟ یا مثلاً آن سوزی که در آهنگها ی‌سیاوش‌است؟ یا مثلاً مفهوم بعضی کلمات را مثل زندگی… دنیا… خداوند… مردانگی… نامردی… خیانت… بی وفایی… وفا… این روزها حتی یادگرفتم چه طور روی صورتم لبخند باشد و توی دلم گریه..!؟بگذریم اصلاً قرار نبود از خودم بگویم. اصلاً آمده بودم از تو بگویم. از تو که انگار همه جا جریان داری. که انگار همه چیز بوی ترا دارد. هستی… همین… به همین سادگی… هستی و می خواهم برای همیشه باشی… اصلاً به همین خاطر است که دارم همه این روزهای را تحمل می کنم. فقط به خاطر اینکه: یکروز شاید یکروز… برای همیشه در کنار تو باشم. فقط من مال تو… تو مال من … من باشم و تو… دیگر هیچ کس…. هیچ کس… فقط من وتو… شاید به همین خاطر دارم زندگی می کنم. و نفس می کشم. شاید به همین خاطر خیلی چیزها را تحمل می کنم. این امیدِ محال، مرا بی تو تا کنون زنده نگه داشته که روزی…!؟ “

 

سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه

آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشهغم دور از تو موندن یه بی بال و پرم کرد

نرفت از یاد من عشق سفر عاشق ترم کرد

 

ای جان ز غمت غرق خیالات محالمای کاش بدانی ز چه حالی به چه حالمصد پاره شد این دل ز بس او را تو شکستیگر از تو ننالم تو بگو از که بنالم ؟فریاد ز بی مهری ات ای یار ستمگربیداد کز عشقت شده ام شهره ی عالمحق داشتی از من بگریزی که توماهیمن همچو یکی برکه که گِل گشته زلالمدریای جنوبی تو که نیلی و قشنگیمن ساحل گِل گشته ی دریای شمالمتندیس قشنگی تو که از جنس طلاییاما من بیچاره تَرَک خورده سفالمهستی تو نهالی که شکوفا شده گُل هاشمن همچو درختی که ز بس سوخت زغالمتو حور و پری هستی و جای تو بهشت استمن اهل جهنم …نبوَد برتو مجالمدیگر تو بگو چیستی و من چه ام ای دوستهستی تو به از آنچه بگویم به مثالماما نبود حق که اسیرم کنی آنگاهاز خویش برانی و کنی قصد قِتالمکردی تو مرا غرق به دریای وجودتآنگاه نهادی تو به دل رنج و ملالمآخر ز خدا ترس ، جفا کم کن و بگذر بر من تو دمی تا که ببینی به چه حالم

دلشکسته که باشیساده ترین حرف ها , اشکت را در می آورند..دلشکستگی پیچیده نیستیک دل , یک آسمان , یک بغض آرزو های ترک خورده …به همین سادگیحالم خوب است…اما , دلتنگ روز هایی هستم , که میتوانستم از ته دل بخندمدل شکسته هایم را زیر دوش حمام میبرم… ,بغض هایم را زیر شرشر آب داغ میترکانم… ,تا همه فکر کنند , قرمزی چشمانم از دم کردن حمام است … دل شکستگی درد دارد معنا ندارد 

‌دلم تنگ است برای کسی که…نمی‌شود او را خواست نمی‌شود او را داشت فقط می شودسخت برای او دلتنگ شدو درحسرت آغوشش سوخت….

“اگر عمری را به انتظار باشم و هر آنچه با مشقت تمام٬هر چند اندک٬به دست آورده باشم و تمام عمر نمانده ام را٬برای آن لحظه که چشمهای بی قرار تو به من آرامش می دهد که دوستم داری…از دست بدهم می دانم که خیلی کم است و ارزش دارد.

خواستن تو نه از دوست داشتن است نه از روی هوس٬من نیازمند تو نیستم٬نمی خواهم که مال من باشی٬من عاشقم٬طالبم٬تمام ذرات وجودم ترا می طلبد.من عاشقم!عشقی که با آن به دنیا آمدم.با آن زندگی می کنم و برای آن میمیرم.عشقی که حتی در لحظاتی که ممکن است به یادت نباشم در وجودم لانه دارد.عشقی که تمام لحظات آرامشم را آشفته می سازد و در تمام اشفتگی هایم به من آرامش می بخشد.همیشه خود را خیلی کوچکتر از آن می دیدم که کلمه ی عشق را بر زبان جاری سازم.احساس می کنم با تمام کوچک بودنم توانسته ام عشقی بزرگ٬عشق ترا٬در وجودم جای دهم.

پس می توانم بگویم عاشقم.عاشق تو …من.بهترین٬بهترین من.آره من عاشقم.صادقم…اگر باور نداری هر چه می پسندی٬مرا بدان بخوان از تو دلگیر نخواهم شد.زیرا وجدان من در نزد عشقی که در وجودم لانه کرده راحت است”

روزگار غریبیست…!

اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه کن

رو اون نامه که تشنه‌ی حرفته، به جای نوشتن فقط گریه کن

همین که دلم با توئه کافیه، نمیخوام بدونم دلت با کیه

من آلودم اما نجاتم نده، که آلوده بودن به تو پاکیه

واست بهترین هارو میخوام چون، واسه اولین بار فهمیدمت

واسه آخرین بار عاشق شدم، واسه اولین بار بخشیدمت

به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم

اگه صد دفعه باز به دنیا بیام میدونم تورو انتخاب میکنم

در آغوش هر کسی که می خواهی باشمنتمام ِ مردان جهانم !

گذشتم از سر عالم،کسی چه می داند؟که من به گوشه یِ خلوتچه عالمی دارم…

تهران‌خداحافظ

من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرمواسه عشق بازی موجها قامتم یه بستر نرمیه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجهایه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا.تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتیغصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتیزیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شدبرای داشتن عشقت همه جونم آرزو شدتا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه

ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه.اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتیاما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتیرفتی با قایق عشقت سوی روشنیِ فردامن و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا.دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختیلحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختیدل تنها و غریبم داره این گوشه میمیرهولی حتی وقت مردن باز سراغتو میگیرهمیرسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونماما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

امواج زندگی را بپذیر؛حتی اگرگاهیتورا به عمق دریا ببرندآن ماهی آسوده که بر سطح دریا میبینیمرده است…

شعر زیبا در مورد غروب دریا
شعر زیبا در مورد غروب دریا
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *