روش استفاده از صبرزرد برای از شیر گرفتن

‘ );
w.anetworkParams[ ad.id ] = ad;
d.write( ” + ‘pt>’ );
})( this, document );

کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب و قالب انجمن، نزد وبسایت” مامی سایت – پورتال جامع بانوان” محفوظ میباشد.

باز نشر مطالب پورتال و انجمن، تنها با ذکرنام و آدرس پرتال و یا لینک کامل مطلب مجاز میباشد.

اول مرداد که ویانا یک سال و هشت ماه و بیست و پنج روزش بود، طی یک اقدام ضربتی اونو از شیر گرفتم.این اواخر شیر خردنش همزمان بود با اعصاب خرد کردن من.اولا چون قدرت فکش زیاد شده بود فوری شیرشو خالی می کرد بعد شروع می کرد به نق زدن.(دانه-دانه=دانکی تر.  که فارسیش می شه :اون یکی-اون یکی) و در عرض 5 دقیقه هفت هشت بار باید جاشو عوض می کردی. بعد می دیدی نیم ساعت بعد دوباره گشنش شده و باز اومده شیر بخوره و دوباره داستان قبلی تکرار می شد.شبها حساب خودشو داشت.فقط حین شیر خوردن خوابش می برد و بعضی وقتها حتی شبی پنج شش بار منو برای شیر و آب خوردن بیدار می کرد.بی اشتهاییش در طول روز معضل دیگری بود.با هزار ترفند غذاشو می خورد.

مادرهای باتجربه توصیه می کردند در تابستان بچه رو از شیر نگیرم و بگذارم برای پاییز.تیر ماه رو دندون رو جگر گذاشتم و دیدم فایده نداره.من باید راه خودمو برم.رفتم سراغ دوست باتجربه ام مریم.(ماشالله دوستهای مریم نام زیاد دارم.البته مادرم هم جزوشونه)مریم گفت برم عطاری چیزی به اسم “صبر زرد”بگیرم.مادهای طمغی شکل و سیاه بود.باید در آب حلش می کردی.وقتی می مالیدی پوست رو به رنگ زرد در می آورد .شک داشتم کار ساز باشه.مقداری چشیدم.بسیار بسیار تلخ بود.صبح که ویانا از خواب بیدار شد و طبق روال عادی با ترفند لالایی می خواست شیر بخوره ، بغلش کردم و نوازشش کردم و مثل یه آدم بزرگ شروع کردم به حرف زدن براش. گفتم ویانا جان تو دیگه بزرگ شدی و نی نی کوچولو نیستی و دیگه نباید شیر مامانتو بخوری چون اوف شده و خون اومده و خیلی درد داره.تازه تلخ هم شده و غذا باید بخوری و دیگه می تونی هر غذا و چیزی که دلت خواست رو بخوری.(با دقت به حرفام گوش می داد.) بعد گفتم حالا هر چیزی که دلت می خواد بگو من برات بیارم که بخوری.گفت :”چیپس” (قضیه اینه که تو خونه ما چیپس جزو هله هوله های قدغنی یه که باباش دوس داره و زود زود برای خودش می خره ولی با پافشاری های من دور از چشم ویانا می خوره ولی ویانا عاشقشه) گفتم باشه بیا چیپس بهت بدم و هر چقدر خواستی بخور.خلاصه برای یه هفته خوردن چیپس به هر مقداری که دلتش می خواست تو خونه ما آزاد بود.برای نهارشمقورمه سبزی رو که دوست داشت درست کردم.کلی میوه و پسته هم جزو برنامه بود.یه هفته تمام سعیم رو کردم که غذایی که اون دوس داره درست کنم.اون روز اون ،تمام روز دهان ویانا به خوردن چیزی می جنبید.مبادا که گشنه یا تشنه بمونه.اون روز یکی دو بار با حالت هم دردی اومد سراغ من و برای اوف شدن می می هاش متاسف شد ولی نخواست که بخوره.یعنی حتی کار به چشیدن اون مزه تلخ گیاه صبر هم نرسید. برای خوابیدن هم با یه بالش روی پاهام خوابوندمش .هیچ اعتراضی نکرد قبلا ها با عصبانیت شیر می خواست و حتی یه بار هم نذاشت رو پاهام بخوابونمش.کاری که همیشه پرستارش انجام می داد.شب هم راحت خوابید ولی نصف شب که بیدار شد نیم ساعتی گریه کرد هر چی هم که می گفت می آوردیم بخوره ولی بعد می گفت نمی خوام.انگار چیزی رو گم کرده بود ولی سراغی از شیرش نگرفت. بار دوم که بیدار شد کمتر بی تابی کرد و بار سوم خیلی زود رو پاهام دوباره خوابید. روزهای بعد خیلی راحتتر بود.دیگه بعدا سراغی اصلا ازش نگرفت.همش همین بود.به همین راحتی.اصلا فکرشم نمی کردم انقدر آسون باشه.چون با اون علاقه ای که ویانا داشت و داستاهای وحشتناکی که در مورد شیر خوردن بچه تا چهار سالگی شنیده بودم ، کار من مثل آب خورد بود.

غذا خوردن ویانا و خوابش عالی شده.تنها مشکلی که دارم در مورد بی علاقگیش به شیر پاستوریزه است. قبلا هم علاقه نداشت. تمام طعم های مختلف رو هم امتحان کردم.موزی عسلی کاکائویی.بی نتیجه است.فکر کنم فعلا باید صبور باشم.شاید بعدها علاقه مند شد.

 

  RSS 

9