کتاب ملت عشق در ترکیه بیش از ۵۰۰ بار به چاپ رسیده و توانسته است عنوان پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را به دست آورد. این کتاب در ایران هم با استقبال بسیار خوبی مواجه شده و تا به حال بیشتر از ۵۰ بار تجدید چاپ شده و توانسته است طرفداران زیادی پیدا کند. البته واکنشها نسبت به این رمان بسیار متفاوت است. برخی ملت عشق را بهترین رمانی میدانند که تا به حال خواندهاند و برخی آن را صرفا یک کتاب معمولی و یا حتی سطح پایین میدانند. در ادامه به معرفی و خلاصه کتاب ملت عشق میپردازیم.
به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش یا بیرونش هستی، در حسرتش…داستان رمان ملت عشق چیست
الیف شافاک در سال ۱۹۷۱ در استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. دوران کودکی و جوانیاش در آنکارا، مادرید، عمان، کلن، استانبول، بوستون، میشیگان و آریزونا گذشت. فارغالتحصیل رشته روابط بینالملل از دانشگاه فنی خاورمیانه (آنکارا) است. دوره کارشناسی ارشد را نیز در همان دانشگاه در رشته مطالعات زنان و دوره دکتری را در رشته علوم سیاسی به پایان رساند.
پشت جلد کتاب ملت عشق قسمتی از متن کتاب آمده است:
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
[ مطلب مرتبط: معرفی رمانهای عاشقانه ]
این کتاب دو داستان را شامل میشود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو میرود. و به گونهای به همدیگر ارتباط دارند. یکی از این داستانها در سال ۲۰۰۸ در امریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق میافتد.
داستان اول کتاب مربوط به اللا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی میکند. اللا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده و رابطه زناشویی کرده است. با اینکه همسر اللا – دیوید – دندانپزشک مشهوری بود و معیشت آنها در یک سطح ایدهآل قرار داشت اما عشق و صمیمتی در میان آنها نبود. اللا این موضوع را پذیرفته بود و همه اولویتهای خود را تغییر داده بود و فقط به فکر بچههایش بود. اما با این حال رابطه اللا با خانوادهاش هم چندان خوب نبود و رابطه زناشوییاش در خطر بود. طبق تشبیه کتاب، اللا شبیه یک برکه بود، یک برکه راکد. در اینجا اولین جملات کتاب میتواند جالب توجه باشد.
سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج بر میدارد. صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم میشود. همین و بس. اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به تلاطم در میآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقهای پدیدار میشود؛ حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چهها که نمیکند. در تمام سطح آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همه جا را فرا گرفته. دایرهها دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود. رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید. سنگی را که انداختهای به درونش میکشد؛ از آنِ خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به آسانی فراموشش میکند. هر چه باشد بینظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیشتر یا یکی کمتر. (کتاب ملت عشق – صفحه ۷)
در این میان اللا بنا به دلایل مختلف کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا میکند. او میبایست رمانی را که به او داده شده بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا میدهند، رمان ملت عشق است. در ابتدای رمانی که به اللا داده شده است شعری از دفتر دوم مثنوی معنوی آمده است که تاثیر عمیقی دارد:
ما زبان را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را
موسیا آدابدانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست
داستان دوم رمان، ماجرای همین رمانی است که به اللا داده میشود، یعنی داستان کتاب ملت عشق. ملت عشق در واقع رمانی در مورد عشق مولانا و شمس تبریزی است که در قرن هفتم اتفاق میافتد. رمان ملت عشق در ۴ بخش نوشته شده است:
همانطور که احتمالا میدانید، داستانی که در قرن هفتم روایت میشود داستان وارد شدن شمس تبریزی به زندگی مولانا است. کسی که زندگی مولانا را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و دنیای جدیدی پیش روی او باز میکند. اولین دیدار شمس تبریزی و مولانا نیز بسیار معروف است و در آن شمس سوالی عجیب از مولانا میپرسد. سوالی که در متن کتاب چنین نوشته شده است:
به نظر تو کدام یک از این دو نفر والاتر است: حضرت محمد یا بایزید بسطامی؟
داستان کتاب به همین شکل بین زندگی اللا و اتفاقات قرن هفتم در جریان است. در این بین اللا تحت تاثیر ملت عشق قرار میگیرد و تصمیم میگیرد با نویسنده رمان ملت عشق یعنی عزیز ز. زاهارا از طریق ایمیل ارتباط برقرار کند و…
در قسمت دیگری از متن پشت جلد کتاب آمده است:
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تاکید میکنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟
[ لینک مرتبط: کتاب بعد از عشق اثر الیف شافاک ]
به نظر من ملت عشق واقعا یک کتاب فوقالعاده عالی و لذتبخش است که میتوان کمبودهای آن را نادیده گرفت و بینهایت از خواندن آن لذت برد. هنگام مطالعه ملت عشق احساس خوبی داشتم و به همه دوستان پیشنهاد میکنم این کتاب را مطالعه کنند و لذت ببرند. این کتاب جزء کتابهای پیشنهادی کافهبوک برای مطالعه قرار دارد.
آنچه در مورد رمان ملت عشق بسیار چشمگیر و جذاب است نحوه تغییر زاویه دید میباشد. در کتاب از زاویه دید اول شخص و سوم شخص استفاده شده و همین باعث جذابیت دو چندان مطالب شده است. کتاب مدام از زاویه دید افراد مختلف روایت می شود و حدود ۱۸ نفر، اتفاقات را روایت میدهند. برخی از افرادی که این رمان را روایت میکنند عبارتند از: اللا – شمس – شاگرد – مولوی – حسن گدا – گل کویر – سلیمان مست – متعصب – کیمیا و…
این رمان در مورد عشق است، عشقی واقعی، عمیق و خالص که در کمتر کتابی با آن روبهرو خواهید شد.
هنگامی که داستان شمس تبریزی در رمان ملت عشق را میخوانید شیفته آن میشوید. احساس خوبی به شما دست میدهد و دلتان نمیخواهد کتاب را کنار بذارید. به معنای واقعی کلمه جذب این داستان خوب میشوید اما وقتی در اوج لذت بردن از داستان قرن هفتم هستید، نویسنده دوباره به ماجرای اللا در امریکا برمیگردد و این ممکن است مقداری لذت خواندن کتاب را کم کند و شاید حتی باعث عصبانیت شما شود. دستکم باعث شد که من احساس خوبی نداشته باشم، ماجراهای شمس بسیار خواندنی و لذتبخش است و علاقه داشتم که فقط آن را مطالعه کنم اما کتاب که در فصلهای کوتاه کوتاه نوشته شده است این لذت را از شما میگیرد.
شخصا وقتی ملت عشق را میخواندم دوست داشتم قسمتهایی که مولانا داستان را روایت میکند بیشتر باشد اما چنین نبود و فقط در بعضی مواقع داستان از دید مولانا نقل میشد.
نباید از این نکته هم غافل شد که رمان ملت عشق صرفا یک رمان خوب است که قسمتی از آن از زندگی مولانا و شمس گرفته شده است. همه اتفاقات و جریانات این کتاب براساس مستندات تاریخی نیست و اگر شما از زندگی مولانا و برخورد او با شمس تبریزی آگاه باشید میتوانید بهراحتی به این موضوع پی ببرید. بنابراین به این کتاب صرفا به عنوان یک رمان نگاه کنید و انتظاری فراتر از آن نداشته باشید.
میتوان گفت همه خوببودن و تاثیرگذار بودن کتاب نیز مربوط به همین داستان قرن هفتم یعنی داستان عشق میان شمس تبریزی و مولانا است. اگر داستان اللا به شکل مجزا در یک کتاب آمده بود هرگز نمیتوانست موفقیتی در حد این کتاب کسب کند. پیشنهاد میکنم مطالعه کتاب ملت عشق را به هیچوجه از دست ندهید و حتی اگر مایل هستید کسی را به کتاب و کتابخواندن علاقهمند کنید، رمان ملت عشق را به او هدیه دهید.
از کتاب ملت عشق ترجمههای متعددی در بازار وجود دارد اما این کتاب با ترجمه ارسلان فصیحی از نشر ققنوس معروف شده است که ترجمه خوب، روان و بینقصی میباشد.
نکته نهایی در مورد کتاب ملت عشق قواعد خواندنی شمس تبریزی است که در کتاب آمده است. این قاعدهها با نام چهل قاعده عشق و یا چهل قاعده شمس تبریزی نیز شناخته میشود. این چهل قاعده را میتوانید از طریق لینک زیر در سایت کافهبوک بخوانید:
» چهل قاعده شمس
[ لینک مرتبط: رمان سمفونی مردگان – نشر ققنوس ]
تمام زندگی اللای بیچاره خلاصه شده بود در راحتی شوهر و بچههایش. نه علمش را داشت و نه تجربهاش را تا به تنهایی سرنوشتش را تغییر دهد. هیچگاه نمیتوانست خطر کند. همیشه محتاط بود. حتی برای عوض کردنِ مارک قهوهای که میخورد بایست مدتهای طولانی فکر میکرد. از بس خجالتی و سربزیر و ترسو بود؛ شاید بشود گفت آخر بیعرضگی بود. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۱)
کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار میبریم، همچون آینهای است که خود را در آن میبینیم. هنگامی که نام خدا را میشنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرمآور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر میبری. اما اگر هنگامی که نام خدا را میشنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۵۴)
پیمودن راه حـق کار دل است، نه کار عـقل. راهنمایت همیشه دلـت باشد، نه سری که بالای شانههایت است. از کسانی باش که به نـفـس خـود آگاهـند، نه از کسـانی که نــفــس خـــود را نـادیــده مـیگیـرند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۶۹)
تقریبا همه برنامههای آشپزی تلویزیون را تماشا میکرد، اما هیچکدام به نظرش واقعی نمیرسیدند. اینکه در این برنامهها غذا پختن را با «ابداع»، «خلاقیت»، حتی «دیوانگی» یکی میدانستند به نظرش عجیب میرسید. آشپزخانه آزمایشگاه که نیست! بگذار دانشمندان آزمایش بکنند، هنرمندها عجیب و غریب باشند! آشپزی اما چیز دیگری است. برای اینکه آشپز خوبی باشی، نه آزمایش لازم است نه دیوانه بودن! (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۰۱)
شمس با همان لحن آرام و باوقار ادامه داد: «شاگر موقرمز، میگویی میخواهی به دریای تصوف قدم بگذاری، اما حاضر نیستی بهایش را بپردازی. اینطوری نمیشود! برای یکی پول و ثروت تله اصلی است، برای یکی دیگر شهرت و مقام، برای دیگری تن و شهوت! انسان در وهله اول باید از شرّ چیزی خلاص شود که در این دنیا بیشترین اهمیت را برایش دارد. این شرط اول قدم گذاشتن در این راه است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۳۹)داستان رمان ملت عشق چیست
زندگی عذابی تمامنشدنی است. انگار همیشه بین زندگی و مرگ گیر کردهام، همیشه در برزخم. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۵۷)
هر انسانی به کتابی مبین میماند در جوهرهاش؛ منتظر خوانده شدن. هر کدام از ما در اصل کتابی هستیم که راه میرود و نفس میکشد. کافی است جوهرهمان را بشناسیم. فاحشه باشی یا باکره؛ افتاده باشی یا عاصی، فرقی نمیکند؛ آرزوی یافتن خدا در قلب همه ما، در اعماق وجودمان پنهان است. از لحظهای که به دنیا میآییم، گوهر عشق را درونمان حمل میکنیم. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۷۲)
عشق خدا به دریا میماند. هر انسانی به قدر ذاتش از آن آب برمیدارد. اینکه هر کسی چقدر آب برمیدارد به گنجایش ظرقش بستگی دارد. یکی ظرفش خمره است، یکی دلو، یکی کوزه، دیگری پیاله. (کتاب ملت عشق – صفحه ۲۳۸)
انسان هرگاه نقصها و عیبها و هوسها و اشتیاقهای نفسش را شناخت و قصد کرد اصلاحش کند، آن زمان به سفری درونی میرود. از آن به بعد چشمانش نه رو به بیرون، بلکه رو به درون میچرخد. به این ترتیب گامبهگام به منزل بعدی نزدیک میشود. این منزل، از منظری، درست برخلاف منزل پیشین است. در اینجا فرد به جای آنکه مدام دیگران را مقصر بداند، همیشه تقصیر را در وجود خودش مییابد. در هر واقعهای خودش را میکاود و مقصر میداند. این پله، پله «عالمِ زیبا و منِ زشت» است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۲۵۲)
کائنات وجودی واحد است. همهچیز و همهکس با نخی نامرئی به هم بستهاند. مبادا آه کسی را برآوری؛ مبادا دیگری را، به خصوص اگر از تو ضعیفتر باشد، بیازاری. فراموش نکن اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسانها را اندوهگین کند. و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۳۱۰)
مرزهای عقل و منطق ممکن است کاملا قاطع باشد. ما در عشق همه مرزها و جداییها محو میشوند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۳۳۷)
دنیا چاه پریشانی است در نبودِ شمس. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۲۹)
تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال. برعکس، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حد اعلی. انسان تسلیم شده سرگردانی در میان موجها و گردابها را رها میکند و در سرزمینی امن زندگی میکند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۳۵)
اگر یکی را که دوستش داری از دست بدهی، بخشی از وجودت همراه با او از دست میرود. مانند خانهای متروکه اسیر تنهاییای تلخ میشود؛ ناقص میمانی. خلا محبوبِ از دست رفته را همچون رازی در درونت حفظ میکنی. چنان زخمی است که با گذشت زمان، هر قدر هم طولانی، باز تسکین نمییابد. چنان زخمی است که حتی زمانی که خوب شود، باز خونچکان است. گمان میکنی دیگر هیچگاه نخواهی خندید، سبک نخواهی شد. زندگیات به کورمالکورمال رفتن در تاریکی شبیه میشود؛ بیآنکه پیش رویت را ببینی، بیآنکه جهت را بدانی، فقط زمان حال را نجات میدهی… شمع دلت خاموش شده، در شب ظلمات ماندهای. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۹۶)
عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوتها تفاوت میزاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش. (کتاب ملت عشق – صفحه ۵۰۸)
[ لینک: پیشنهاد کتاب برای مطالعه ]
? نویسنده مطلب: سروش فتحی
نظر شما در مورد رمان ملت عشق چیست؟ آیا این کتاب خوب را خواندهاید؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ققنوس:
کافهبوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)
واقعا کتاب عالی بود من با اینکه با مولانا و شمس آشنایی چندانی نداشتم …فقط کاش داستان اللا نبود اگر شوهر اللا خیانت می کرد اللا هم همین کارو می کرد این قسمت از نظر من اثلا خوب نبود
این کتاب یه شاهکار ادبی فوق العاده است! اگر به من زندگی نامه شمس و مولانا رو همینطوری می دادن اصلا نمی خوندمش ولی این سبک از نگارش داستانی طور واقعا جذابش کرده فقط اگر داستان اللا در بوستون و عزیز نبود شاید جذاب تر می شد چون این تغییر تاریخ و سبک کمی آزار دهنده بود!
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
دیدگاه
ما در وبسایت معرفی کتاب کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک میکنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.
ملت عشق رمانی است که تنها در ترکیه بیش از ۵۰۰ بار به چاپ رسیده و موفق شده است عنوان پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را به دست آورد. این رمان در ایران هم با استقبال خوبی روبهرو شده و تنها یک ترجمه از آن تا به حال بیشتر از ۵۰ بار تجدید چاپ شده است. ترجمههای مختلفی از این رمان ارائه شده است که یکی از ترجمههای خوب آن، ترجمه ارسلان فصیحی از نشر ققنوس است. در این مطلب نیز نقد کتاب ملت عشق را مطالعه خواهید کرد.
در ابتدا باید اشاره کنیم که واکنشها نسبت به این کتاب بسیار متفاوت است. برخی ملت عشق را بهترین کتابی میدانند که تا به حال خواندهاند و برخی آن را صرفا یک کتاب معمولی و یا حتی سطح پایین میدانند. شما میتوانید معرفی کتاب ملت عشق را در کافهبوک از طریق لینک زیر مطالعه کنید:داستان رمان ملت عشق چیست
» ملت عشق
نکته دیگری که در مورد کتاب ملت عشق وجود دارد قواعد خواندنی شمس تبریزی است که در کتاب آمده است. این قاعدهها با نام چهل قاعده عشق و یا چهل قاعده شمس تبریزی نیز شناخته میشود. این چهل قاعده را نیز میتوانید از طریق لینک زیر در سایت کافهبوک بخوانید:
» چهل قاعده شمس
*توجه: در این مطلب نقد کتاب ملت عشق منتشر خواهد شد و قسمتهای مختلف رمان ممکن است مورد بررسی قرار گیرد و شاید بخشهای اصلی کتاب فاش شود. بنابراین اگر این رمان را نخواندهاید و یا روی افشای داستان حساس هستید، خواندن این نقد را بعد از مطالعه کتاب انجام دهید.
[ لینک: معرفی کتاب ]
کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک – Elif Shafak – نویسنده فرانسهای ترکتبار است. او یکی از شجاعترین و شناختهشدهترین نویسندهها و فمینیستهای ترکیه است. کتاب ملت عشق یکی از کتابهای پرفروش این نویسنده است.
ملت عشق شامل دو داستان است که به شکل موازی روایت میشود. روایت معاصر آن مربوط به زنی متاهل یهودی خانهدار و غمگین به اسم اللا است که در نورث همپتون ماساچوست زندگی میکند. اللا برای یک انتشاراتی شروع به کار میکند و به تازگی کتابی به اسم شکنجه شیرین – Sweet Blasphemy – نوشته نویسندهای به اسم عزیز زاهارا به او دادهاند تا بخواند. (کتابی که به اللا داده شده است در ترجمه فارسی، ملت عشق ترجمه شده است.) او از طریق همین کتاب با تصوف آشنا شده و زندگیاش دچار تحول میشود. ملت عشق روایت دوم این رمان است.
ملت عشق داستانی مربوط به قرن سیزدهم است. داستان درویش فارس و اهل تصوف به نام شمس تبریزی و رابطه الهامبخش او را با مولانا بزرگترین شاعر طریقت تصوف روایت میکند. نهایتا مولانا از طریق عشقش به شمس متحول میشود و همین عشق منشا الهامی برای نوشتن مثنوی میشود، اثری کلیدی از تصوف که تحلیلهایی قرآنی را در قالب شعر، داستانهای روزمره، افسانهها و معجزات بیان میکند. این آغاز طریقت تصوف مولوی بوده که از طریق شعر موسیقی و سما صورت میگرفته است.
شمس تبریزی در ابتدای کتاب تصویر مرگش را میبینید و میداند که میبایست کسی را پیدا کند تا بتواند دانشش را به او منتقل کند. به همین منظور از سمرقند به سوی بغداد سفر میکند، در آن جا از طریق یک صوفی با محقق مشهوری در آن زمان یعنی جلاالدین رومی آشنا میشود.
شمس به قونیه سفر میکند، شهری که مولانا در آن ساکن است. داستان و جریان دوستیشان روایت میشود و این که چگونه مولانا دچار تحول میشود و مردم و خانوده مولانا از شمس متنفر میشوند. از طرفی هم اللا بسیار تحت تاثیر کتاب ملت عشق قرار گرفته و با نویسنده آن عزیز زاهارا از طریق ایمیل مکاتبه میکند. کم کم متوجه میشود که حاضر است تمام زندگی، فرزندان و همسرش را رها کند.
ملت عشق به طریقت تصوف نمایی تصویری میبخشد. پیوندی میشود میان جستجوی اللا برای یافتن عشق و جستجوی شمس و مولانا به دنبال رستگاری از طریق مودت و دوستی. روایت شمس و مولانا توسط شخصیتهای مختلفی همچون همسر و پسران مولانا روایت میشود که یکی از آنها قصد داشت شمس را به قتل برساند.
در رمان شاهد روایتی مهیج به صورت اول شخص از طریق ایمیل هستیم. روایتی از عرفان شمس که از طریق چهل قانون او در عشق بیان میشود. الیف شافاک بیشتر به تفسیری عوام گرایانه از تصوف میپردازد تا این که به تفسیری تخصصی بپردازد و مقدمهای قابل درک و قوی از اندیشههای تصوف را ارائه دهد.
در روایتهای این رمان با اینکه ملت عشق واقعا جذاب و گیرا است اما روایت اللا اندکی در روایت رمان ضعف ایجاد کرده است. نویسنده در روایت ملت عشق از زوایای دید مختلفی برای روایت استفاده کرده است، گاهی از زاویه دید شمس، گاهی یک گدا، گاهی روسپی و گاهی هم مولانا و یا حتی از خانوادهاش او بهره برده است. به این ترتیب عشق مولانا به شمس و تنفر مردم شهر و خانواده مولانا نسبت به شمس به وضوح به تصویر میآید. اما روایت اللا این چندگانگی در زاویه دید را ندارد و تنها از زاویه دید اللا روایت میشود. شاید اگر روایت او هم از زاویه دید عزیز یا فرزندان اللا بود، خواننده میتوانست داستان اللا را بسیار روشنتر درک کند.
ملت عشق یکی از کتابهای پرفروش بود که جزئیات قابل توجهی هم در آن میبینیم. هر فصل با حرف B شروع میشود. برای عارفان اهل تصوف رمز قرآن در سوره فاتحه نهفته است که ماهیت و ذات آن در واژه بسم الله الرحمن الرحیم (به نام خداوند بخشنده مهربان) است که اصل و جوهر آن در نقطه پایین اولین حرف عربی آن نهفته است، نقطهای که کل جهان هستی را در بر میگیرد. شمس به چندین قرائت از قرآن و شافاک به دو ترجمه کاملا متضاد دوران معاصر از سوره نساء میپردازد، سورهای از قرآن که محمد حبیب شاکر آن را به عنوان توجیهی از کنترل مرد بر زن تفسیر میکند، در حالی که احمد علی آن را به عنوان سورهای وصف میکند که احترام و جایگاه زن را بالا میبرد.
هر دوی دختران محجب حزب عدالت و توسعه حزب اسلامی در حکومت ترکیه، و نتیجه سکولار رژیمهای کمالیسم گذشته از طرفداران رمانهای شافاک هستند. دیدگاه و نگاه گیرای او از مسیر تصوفی بیطرفانه و لطیف در اسلام که بنیادگرایی مذهبی را رد میکند، و برای همگان در دسترس است، از مستهای قرون وسطی و روسپیان قرن ۲۱ رانندگان اسکاتلندی و زنان خانهدار آمریکایی، باعث شده این رمان ترکی به کتابی پرفروش تبدیل شود.
با به چالش کشیدن بدیهیات اسلام بنیادگرایانه شرقی و یهودی-مسیحیان غربی، این رمان طریقت تصوف را به عنوان مسیری برای جستجو در روح پیشنهاد میدهد، مسیری که میتواند خلا موجود در قلب هر دو طرف را پر کند. شافاک نویسندهای غیرقابل پیش بینی و اغلب جدالبرانگیز است، اما آیا لازم است که همچنان همین مسیر را ادامه دهد. شکی نیست که میتواند از نظر وسعت کارهایش با پائلو کوئلیو رقابت کند. با پیام و حس خوب و متناسب با زمان که در رمان ملت عشق پیداست، این رمان واقعا شایسته دست یافتن به انتشاری در سطح جهانی است.
[ لینک: پیشنهاد رمان برای مطالعه ]
نقد کتاب ملت عشق که در این مطلب مطالعه کردید ترجمهای از نقد Alev Adil در ایندیپندنت و همچنین نقد گاردین درباره این رمان بود که و توسط سایت نقد روز ترجمه شده است.
نظر شما درباره نقد کتاب ملت عشق چیست؟ لطفا اگر شما هم این کتاب را خواندهاید، نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. کامنت دوستانی که تحلیل شایستهای از این کتاب ارائه کنند در متن مقاله با اسم خود آنها قرار خواهد گرفت. همچنین برای کامنت گذاشتن نیازی به وارد کردن ایمیل و یا شماره موبایل نیست، صرفا با وارد کردن نام و نظر خود میتوانید برای ما کامنت بنویسید.
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ققنوس:
کافهبوک، پاتوقی برای عاشقان کتاب است. ما در کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب بخوانیم و به همین خاطر، در انتخاب کتاب خوب به شما کمک می کنیم. (در شبکه های اجتماعی هم، همراه ما باشید.)
چهل قاعده ای که به عنوان چهل قاعدۀ عرفان و تصوف به شمس نسبت داده است، دروغ محض است . این چهل قاعده در هیچ یک از کتابهای عرفان و تصوف از شمس تبریزی ذکر نشده است. خانم شافاک معلوم نیست از خودش ساخته یا از جای دیگر آورده است. در هر صورت چهل دروغ را به جناب شمس تبریزی نسبت داده است. اشکال دیگر کتاب این است که شمس و مولوی را آن گونه که خانم شافاک دوست داشته، معرفی کرده نه آن گونه که واقعا بوده اند. این گونه کتاب نوشتن در واقع تحریف شخصیت آن دو بزرگوار است. یک نویسنده باید امین باشد و حرفاهای خود را به دروغ از زبان دیگران نقل نکند.
یک کتاب بسیار سطحی… از ابتدا تا انتها انگار یه دختربچه با تحصیلات ابتدایی داشت تصوراتش راجع به شمس و مولانا رو بیان می کرد… این کتاب متاسفانه به حدی سطحی بود که گاهی احساس می کردم نویسنده داره باهامون شوخی میکنه… در کل اصلا ارزش خوندن نداره و به قول دوستمون برای پی بردن به راز شمس و مولانا، محققان و اندیشمندانی در طول تاریخ بوده اند که میشه به نوشته هاشون رجوع کرد.
تا به حال کتابی نخوانده بودم که اینجوری دچار تضاد باشد
به شدت دوگانگی رو در کتاب حس کردم قسمتهایی از کتاب بسیار قوی و پرمغز است و در لایه لایه وجود آدم تاثیر گذار و به شدت آدم رو به وجد میاره درسهایی از معرفت و عشق به خدا درسهایی از رفتار و حتی نوع فکر راجع به بقیه انسانها که واقعا درست و حسابی است مثلا اینکه گفته بود زندگی مانند دایراه ای است و هر حرفی و عملی چه مثبت چه منفی نهایتا نتیجه اش به خودمان برمیگردد و صدها نکته زیبا و آموزنده دیگر
قسمتهایی از کتاب هم آنچنان سطحی و پرایراد است که باور نمی کنی همان نویسنده اینها را هم نوشته
و دیگر اینکه ایکاش به جای شمس و مولانا شخصیت های دیگری را قرار می داد ، ورود به دنیای این دو عارف به این آسانی ها نیست ، احساس میکنم نویسنده بدون توانایی لازم وارد حریم آنها شده
ولی به طور کل من جنبه مثبت و تاثیرگذار کتاب را در نظر میگیرم و سپاس گذارم از اینکه راهی پیش رویم گذاشته شده برای شناخت واقعی شمس و مولانا و در نهایت شناخت خودم و پیدا کردن راهم
ترجمه عبارت “شکنجه شیرین” از Sweet Blasphemy صحیح نیست. این لغت در زبان فارسی به معنای کفر است و نه شکنجه. great disrespect shown to God or to something holy
فوق العاده ترین کتابی که خوندم ملت عشق بود.راستش با شخصیت مولانا و شمس تبریزی آشنایی زیادی نداشتم ولی با خوندنش به دنیای قشنگ و پر از عشق اونها وارد شدم.ممنون از نویسنده توانا?
خانم هاجر نقدتون عالی بود متشکریم
دروغ و توهم
* اسپویل
داستان رمان ملت عشق چیست
سلام. من این کتاب رو خوندم زندگی الا چندان به واقعیت نزدیک نبود. این حد از سکوت یک زن در برابر خیاتت همسرش را نمیشد درک کرد. و در مقابل مسولیت پذیری که داشت ناگهان قید بچه هایش را میزند قابل درک نبود در کتاب نویسنده مخاطب را به جهتی سوق میداد که سمش را نپذیری. دهنیت انسان را از سمش خراب میکرد. در کل کتاب خوبی بود ولی نه چنان که باید
در نوع خود بسیارقوی،تاثیر گذاری وبی نظیر هست ومن با اینکه ۱۲ سالمه لذت بردم
هشدار: متن یازده گانه دارای اسپویل است!!! نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند هزار نکته باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
بیشتر کتاب بخوانیم وسپس نقد کنیم و با هم به گفتگو بنشینیم. قصد دارم در برابر سه راهی:۱- سکوت پیشه کردن و ۲-یا همرنگ جماعت، دمیدن به کورهی تعریفوُتمجیدها -۳و یا بیخیالِ انگ خوردن و حفظ پرستیژ خود، یعنی پنبهزنی برخی از فیلمها وکتاب ها و آدم های کذایی!!، راه سوم را بروم. درشروع نوشتارم، ازتشابه چهارگانه آدم ها و فیلم ها و کتاب ها وغذاها برایتان می نویسم.کتاب«ملت عشق»مانندبعضی از کتاب ها،اشتباهات زیادی دارد و مثل بعضی آدما بی خودی تبلیغ شده است وشبیه به دسته ای از فیلم هایی است که در وصفش می گویند برای ندیدن است!!…..و بالاخره مانند لیوان های سس و سالاد کلمی است که در فست فودها برای نخوردن سرو می شود! شاید هم عیب از آن فاصله ی ما با دهل باشد که بگمانم ،این بارهم آوازش را از جای دوری شنیده ایم! تا جایی که در توانم بوده؛همیشه از اغراق و بزرگ نمایی و یا زیاده روی در تحسین و تمجید و یا بالعکس انتقاد بیش از حد،سرکوب،نفی وطرد مطلق پدیده ها دوری کرده وسعی بر میانه روی داشته ام…. دیدگاه من در باره رمانی که عنوان پرفروش ترین کتاب کشور ،«ترکیه» را بخود اختصاص داده است ودر ایران هم بیشتر از چند ده بار چاپ شده و توانسته است طرفداران زیادی پیدا کند. ۱-ابتدا بگویم در جامعه ای با سرانه پایین مطالعه،می بایست از گرایش به کتابخوانی استقبال نمود….ولی سطح انتظار من خواننده و مخاطب بسیار بالا می رود وقتی با چنین عباراتی در وصف یک کتاب،روبرو می شوم: {به نظر من (…)یک کتاب خوب و بسیار خواندنی محسوب می شود که داستان جذاب و گیرایی هم دارد. پیشنهاد میکنم مطالعه آن را به هیچوجه از دست ندهید و حتی اگر مایل هستید کسی را به کتاب و کتاب خواندن علاقهمند کنید، رمان (….) را به او هدیه دهید}. ۲-آیا صرفا جمله «به نظر من» می تواند منبع مطمئنی باشد؟ و یا اگر خواسته باشیم فردیا افرادی را به کتاب خواندن،علاقمند نماییم،حتما و ضرورتا این کتاب را هدیه دهیم؟؟درست تر نبود که گفته می شد:کتاب های خوب بسیارند و این کتاب هم در زمره یکی از آن هاست!! ۳-اصطلاح «فیلم های گیشه پسند»،جایی آن دوردورها در یکی از کشوهای ذهنم،در انبوهی از واژه ها چمباته زده بود…که با تمام شدن این رمان، باردیگر برایم زنده شد وجان گرفت. به جرات می گویم این سری از کتاب ها،با داشتن عنوانی جذاب اما نامربوط، مصداق واقعی «خیانت در معنای واژه»برای طلب فروش بیشتر هستند.و حالا کتابی را که با تبلیغات زیاد وتحسین وتمجید های بیشمار دوست وآشنا در صفحات مجازی و شبکه های اجتماعی،مشتاق به خواندنش شدم،مرا وادار ساخت تا یک بار دیگر به این موضوع فکر کنم که انتخاب کتاب خوب یک مهارت است وپیشنهاد ومعرفی برای مطالعه کتاب،یک هنر. ۴-این کتاب در دو زمان متفاوت اتفاق می افتد. بخش مربوط به عرفان و صوفی گری،سوای از چهل قانون عشق و عباراتی که در متون دیگر نیزبه آن استناد گردیده،باقی اش، بیشتر زاییده تخیلات است. نویسنده اطلاعات زیادتری از یک شخص معمولی در مورد ارتباط شمس و مولوی نداشته است. شمس کارهای خارق العاده ای چون کتاب را خشک از آب در آوردن و …را اصلا انجام نداده و این داستان سرایی ها وانسان عجیبی ساختن هم تصنعی و دور از باور است. ۵- خط سیر داستان بیشتر از هر چیزی،به مسخره گرفتن روابط عاطفی و کم ارزش دانستن مفهوم خانواده.است.وکم اهمیت دانستن اعتراضات به حق و منطقی و قابل درک عزیزانی چون همسروفرزندان مولوی…ازدواج بدون اندیشه شمس با کیمیا خاتون ورفتار انسان گریز و عجیب و غریبش در مقابل همسر نگون بخت خود… ۶- یک سری جملات خوب و ناب درلابلای متن ودر بستری جهت دهی شده وجود دارد،از آنیما وآنیموس ونظریات روان شناسی یونگ و فروید تا ……که البته شکی نیست که به زیباترشدن رمان کمک فراوانی نموده است….ولی خواننده و مخاطب می بایست حق انتخاب داشته باشد نه اینکه نویسنده بخواهد و اصرار داشته باشد که فقط او درست می گوید. ۷-بخش دوم رمان در سال ۲۰۰۸ و توصیف همسر ومادری که خانه دار است ،دینش یهودی وساکن امریکا با سه فرزند…مدتی است از مسئله خیانت همسر دندانپزشک خود مطلع بوده و نقشی منفعلانه دارد….ایشان از گفتگو و مهارت ارتباطی و مراجعه به مشاور وروان شناس هیچ نمی داند و هرگز خدمات مشاوره و زوج درمانی را هم نشنیده است!!….صرفا از ایفای نقش مادری برای فرزندان و همسری،فقط به کلاس آشپزی دلخوش است.و همین درک نادرست از تعارضات زناشویی و راهکار گریز وفرار از وضعیت موجود و جواب «های،هوی است» وچشم در مقابل چشم و تلافی و انتقام در مقابل خیانت همسر و تساوی جنسیتی در حوزه روابط فرازناشویی و کم نیاوردن در برابر مردها،چنان رنگ ولعابی به داستان می دهد،آن سرش ناپیدا و نویسنده نیز آشکارا و عملا این رویه جدید وی را ستایش می کند. ۸-شخصیت پردازی افراد در هر دو بخش رمان،ضعیف و بخصوص در زمان حاضر،ضعیف تر است.گویی نویسنده به عمد می خواهد تمامی تقصیرها را به گردن همسر خیانت کار بیندازد وسهمی از بروز خطا را برای طرف دیگر ماجرا درنظر نگیرد. ۹- کوشش برای تحمیق خوانندگان .سال ها قبل رابرت استرنبرگ مفهوم عشق را به زیبایی تحلیل نمود،در سال ۱۹۸۷ وی نظریهای ارائه داد که در آن عشق را به شکل یک مثلث تصور کرد. او میگوید که عشق مرکب ازسه بخش است: صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد. متاسفانه این کتاب در بخش دوم ،بیشتر ازهم پاشیدگی خانواده رابه نام عشق ترویج میدهد. رها کردن یک کانون زندگی بیست ساله و رها کردن مسئولیت های عاطفی مادرانه در شرایط بحران جوانی یک دختر جوان و دو فرزند دیگر به بهانه خیانت شوهر که می تواند جنبه های آموزشی بد را به همراه داشته باشد… درست وقتی که دختر بزرگش یک شکست عشقی را تجربه کرده و دختر کوچکش دچار سوءتغذیه شده و به روان پزشک احتیاج دارد و پسرش دچار افت تحصیلی شده،رهایشان کرد به حال خودشان و رفت دنبال مردی که تابحال از نزدیک ندیده بود! و اینکه «عزیز زاهارا» که آن قدر در کتاب از شخصیت و اخلاقش تعریف شده و خودش را صوفی می داند؛ چطور به خودش اجازه داد وقتی فقط شش ماه بیشتر زنده نیست یک خانم متاهل و بچه دار را از راه بدر کند و باعث از هم پاشیدگی زندگیشان بشود. مفهوم وکارکرد عشق فراگیر و شامل همه انسانها است زیرا در فضای آتشفشان عشق کسی نباید آسیب ببیند ،بخصوص در مورد فرزندان که دوست داشتن همراه با مسئولیت هست این قسمت داستان شاید تصمیم بلهوسانه ناشی از سرخوردگی همراه با انتقام جوئی باشد ….دلزدگی ای که بعد از سالها زندگی سراغ« اللا »آمد نتیجه طبیعی انتخاب های خودش و رفتارهای همسرش بود. راه حلش هم قطعا حتی اگر طلاق باشد، آن طور رها کردن فرزندانش نبوده. همه آثار سو رفتارها و انتخاب هایی را که می کنیم، نمی توان با عنوان “عشق” و “دگرگونی” توجیه کرد. قطعا نه آن همه سال منفعل بودن و چشم بستن به خیانت شوهر و چسبیدن به آشپزخانه و ندیده گرفتن خود و احساسات و نیازهای خود درست بوده، نه آن طور بی انصافانه (در قبال فرزندان و حتی خود) یک دفعه تمام کاسه کوزه را به هم ریختن. ۱۰-ایکاش بخش دوم کتاب نیز ازدیدراویان دیگر داستان هم به تصویر کشیده می شد…شاید اینگونه «اللا» به چالش گرفته می شد…داستان از دید ژانت،دیوید و دوقلوهایش….تا مخاطب بهتر می توانست به پیامد رفتار نابخردانه و ناشیانه «اللا» پی ببرد،هرچند این روال،در تضاد با هدف اصلی نویسنده اثر می باشد که قصد داشته ترحم خوانندگان را به اللا جلب نماید و رفتارش را محق جلوه دهد. ۱۱-همه چیز مادی نیست. می دانیم همه چیز هم قرار نیست به پول تبدیل شود. مخاطب، وقت ارزشمندش را برای ما میگذارد. قاعدتاً بعدها مقایسه میکند. حتی اگر هرگز آگاهانه این کار را نکند. پس راست را آغشته با دروغ به وی تحمیل نکنیم.
هاجر مرادی دوست.پاییز نودوهفت
خواندن و گوش کردن کتاب صوتی ملت عشق رو چند دقیقه پیش تموم کردم و بعد بخاطر تعجبم از اقبال فراگیر به این کتاب خواستم نقدهای وارد شده رو بخونم، بعد حس بد بیهوده وقت گذاشتن برای خواندن و گوش سپردن به این کتاب، خوشحالم از خواندن این متن که یکی داره جمله به جمله حرف دل آدمو میزنه!! واقعا نمیفهمم چرا میگن این کتاب این همه خوبه! و بدتر از همه اینکه دوستی دارم که همسرش با الهام از این کتاب و تحولات حادث شده از اون در شخصیتش(!) از ایشون جدا شده و به قول خود همسرش از نو متولد شده! قصد قضاوت در باره اشخاص رو نداریم ولی برای اینکه کسی بخواهد با شخصیت مولانا و شمس آشنا بشه کافیه چند سخنرانی از دکتر سروش در باب مولوی و شمس گوش کنه و یا نوشته های دیگر اساتید مثنوی شناس و مولوی شناس رو مطالعه کنه تا به عمق کم و سطحی نگرانه از عشق پیش امده بین مولانا و شمس در این کتاب پی ببره! و در نهایت کاملا درست فرمودن: انتخاب کتاب خوب مهارته ومعرفی کتاب خوب هنر…
خیلی از حرفها در این کتاب غیر طبیعی بنظر می رسید و گرایش به سمت صوفی گری را عالی ترین راه و روش هدایت نشان میداد..بعضی جملاتش خوب بود مثل چهل قانون ولی بقیه مطالبش و اینکه الا فرزندانش را ول کرد و رفت اصلا جالب نبود…
عالی
وااااای عااالیی بود خانم هاجر. نقد بسیار زیبایی بود، منتظر همچین متنی بودم واقعا!
خانم هاجر نقد بسیار عالی و بجایی بود.ممنون ازشما.من هم با شما هم عقیده هستم
ماشالله به قلمتون، عالی بود
عااااالی
من ازاین کتاب اصلا خوشم نیومد مثلا اللا باوجوداینکه ازخیانت شوهرش مطلع بودچراحتی برای بقای زندگی مشترکشان حتی یک بارهم مشکلش راباشوهرش درمیان نگذاشته بود اگرواقعا به دنبال رهایی رفته بودچطوربعدازمرگ عزیز مایل بوددوباره به همان زندگی برگرده اما چون ازطرف شوهرش پذیرفته نمیشد ناچاربرنگشت پس رهایی هدف نبود واراینکه مولانا تعهدخودنسبت به خانواده اش رابرای رسیدن به رهایی خود ازیادببردانسانی نبود عقیده دوستتن محترم اما من محتوای کتاب رانپسندیدم
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
دیدگاه
ما در وبسایت معرفی کتاب کافهبوک اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند و به همین خاطر در انتخاب آن به شما کمک میکنیم. هدف نهایی ما ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است.
ملت عشق (به انگلیسی: The Forty Rules of Love: A Novel of Rumi) (به ترکی استانبولی: Aşk) نام رمانی نوشته الیف شافاک است که در سال ۲۰۱۰ به صورت همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰ بار در ترکیه تجدید چاپ شده و توانسته رکورد پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را نیز به دست آورد. ترجمه فارسی آن در مدتی کوتاه، عنوان یکی از پرفروشترین کتابهای بازار کتاب ایران را کسب کردهاست.[۱]
عمدهٔ داستان دربارهٔ احوالات و ارتباط شمس و مولوی است و کمترین بخشهای کتاب از زبان این دو شخصیت روایت شدهاست و سعی شده تا از نگاه و زاویههای گوناگون که همان شخصیتهای دیگر داستان هستند به این دو نفر پرداخته شود. نویسنده در این کتاب دو داستان و در حقیقت زندگی شخصیتهای دو دورهٔ زمانی مختلف را به موازات هم پیش بردهاست. دورهٔ اول در حدود ۶۳۹ تا ۶۴۵ قمری حول و حوش زندگی مولانا و شمس میگردد و دورهٔ دوم در سال ۲۰۰۸ و دربارهٔ زندگی زنی چهل ساله است که به تازگی شغل ویراستاری یک کتاب را برعهده گرفتهاست. همانطور که از نام انگلیسی آن برمیآید در این کتاب چهل قانون عشق آورده شده که از زبان شمس تبریزی است. از ویژگیهای جالب کتاب این است که در حدود بیست راوی مختلف دارد و در ابتدای هر بخش راوی آن نیز ذکر میشود.[نیازمند منبع]
این کتاب دو داستان را شامل میشود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شدهاست. دو رمان که موازی هم جلو میرود؛ و به گونهای به همدیگر ارتباط دارند. یکی از این داستانها در سال ۲۰۰۸ در آمریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق میافتد. ملت عشق داستان زندگی زنی در غرب را روایت میکند که با عرفان شرق آشنا میشود.
داستان اول کتاب مربوط به الا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی میکند. الا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده و رابطه زناشویی کردهاست. با اینکه همسر الا – دیوید – دندانپزشک مشهوری بود و معیشت آنها در یک سطح ایدئال قرار داشت اما عشق و صمیمیتی در میان آنها نبود. الااین موضوع را پذیرفته بود و همه اولویتهای خود را تغییر داده بود و فقط به فکر بچههایش بود. اما با این حال رابطه الا با خانوادهاش هم چندان خوب نبود و رابطه زناشوییاش در خطر بود. طبق تشبیه کتاب، الا شبیه یک برکه بود، یک برکه راکد که بعد از گذشت بیست سال زندگی مشترک با همسرش، خود را بازنده این زندگی میبیند. سرانجام در اولین روزهای چهل سالگی تصمیم میگیرد از قید و بند این زندگی آزاد شود و زندگی خود را تغییر دهد.[۲]
سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تأثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج برمیدارد. صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موجهایش گم میشود. همین و بس.
داستان رمان ملت عشق چیست
اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به تلاطم درمیآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقهای پدیدار میشود؛ حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چهها که نمیکند. در تمام سطح آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همه جا را فرا گرفته. دایرهها دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود.
رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید. سنگی را که انداختهای به درونش میکشد؛ از آنِ خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به آسانی فراموشش میکند. هر چه باشد بینظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیشتر یا یکی کمتر. (کتاب ملت عشق – صفحه ۷)
این کتاب در سال ۱۳۸۹ توسط ارسلان فصیحی از ترکی به فارسی ترجمه شد و با تأخیری پنج ساله نهایتاً در سال ۱۳۹۴ مجوز نشر گرفت.
ملت عشق- الیف شافاک- ترجمه ارسلان فصیحی- انتشارات ققنوس- چاپ پانزدهم- ۱۳۹۵ – تهران.
ملت عشق (به انگلیسی: The Forty Rules of Love: A Novel of Rumi) (به ترکی استانبولی: Aşk) نام رمانی نوشته الیف شافاک است که در سال ۲۰۱۰ به صورت همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰ بار در ترکیه تجدید چاپ شده و توانسته رکورد پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را نیز به دست آورد. ترجمه فارسی آن در مدتی کوتاه، عنوان یکی از پرفروشترین کتابهای بازار کتاب ایران را کسب کردهاست.[۱]
عمدهٔ داستان دربارهٔ احوالات و ارتباط شمس و مولوی است و کمترین بخشهای کتاب از زبان این دو شخصیت روایت شدهاست و سعی شده تا از نگاه و زاویههای گوناگون که همان شخصیتهای دیگر داستان هستند به این دو نفر پرداخته شود. نویسنده در این کتاب دو داستان و در حقیقت زندگی شخصیتهای دو دورهٔ زمانی مختلف را به موازات هم پیش بردهاست. دورهٔ اول در حدود ۶۳۹ تا ۶۴۵ قمری حول و حوش زندگی مولانا و شمس میگردد و دورهٔ دوم در سال ۲۰۰۸ و دربارهٔ زندگی زنی چهل ساله است که به تازگی شغل ویراستاری یک کتاب را برعهده گرفتهاست. همانطور که از نام انگلیسی آن برمیآید در این کتاب چهل قانون عشق آورده شده که از زبان شمس تبریزی است. از ویژگیهای جالب کتاب این است که در حدود بیست راوی مختلف دارد و در ابتدای هر بخش راوی آن نیز ذکر میشود.[نیازمند منبع]
این کتاب دو داستان را شامل میشود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شدهاست. دو رمان که موازی هم جلو میرود؛ و به گونهای به همدیگر ارتباط دارند. یکی از این داستانها در سال ۲۰۰۸ در آمریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق میافتد. ملت عشق داستان زندگی زنی در غرب را روایت میکند که با عرفان شرق آشنا میشود.
داستان اول کتاب مربوط به الا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی میکند. الا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده و رابطه زناشویی کردهاست. با اینکه همسر الا – دیوید – دندانپزشک مشهوری بود و معیشت آنها در یک سطح ایدئال قرار داشت اما عشق و صمیمیتی در میان آنها نبود. الااین موضوع را پذیرفته بود و همه اولویتهای خود را تغییر داده بود و فقط به فکر بچههایش بود. اما با این حال رابطه الا با خانوادهاش هم چندان خوب نبود و رابطه زناشوییاش در خطر بود. طبق تشبیه کتاب، الا شبیه یک برکه بود، یک برکه راکد که بعد از گذشت بیست سال زندگی مشترک با همسرش، خود را بازنده این زندگی میبیند. سرانجام در اولین روزهای چهل سالگی تصمیم میگیرد از قید و بند این زندگی آزاد شود و زندگی خود را تغییر دهد.[۲]
سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تأثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج برمیدارد. صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موجهایش گم میشود. همین و بس.
داستان رمان ملت عشق چیست
اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به تلاطم درمیآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقهای پدیدار میشود؛ حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چهها که نمیکند. در تمام سطح آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همه جا را فرا گرفته. دایرهها دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود.
رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید. سنگی را که انداختهای به درونش میکشد؛ از آنِ خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به آسانی فراموشش میکند. هر چه باشد بینظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیشتر یا یکی کمتر. (کتاب ملت عشق – صفحه ۷)
این کتاب در سال ۱۳۸۹ توسط ارسلان فصیحی از ترکی به فارسی ترجمه شد و با تأخیری پنج ساله نهایتاً در سال ۱۳۹۴ مجوز نشر گرفت.
ملت عشق- الیف شافاک- ترجمه ارسلان فصیحی- انتشارات ققنوس- چاپ پانزدهم- ۱۳۹۵ – تهران.
ملت عشق (به انگلیسی: The Forty Rules of Love: A Novel of Rumi) (به ترکی استانبولی: Aşk) نام رمانی نوشته الیف شافاک است که در سال ۲۰۱۰ به صورت همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰ بار در ترکیه تجدید چاپ شده و توانسته رکورد پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را نیز به دست آورد. ترجمه فارسی آن در مدتی کوتاه، عنوان یکی از پرفروشترین کتابهای بازار کتاب ایران را کسب کردهاست.[۱]
عمدهٔ داستان دربارهٔ احوالات و ارتباط شمس و مولوی است و کمترین بخشهای کتاب از زبان این دو شخصیت روایت شدهاست و سعی شده تا از نگاه و زاویههای گوناگون که همان شخصیتهای دیگر داستان هستند به این دو نفر پرداخته شود. نویسنده در این کتاب دو داستان و در حقیقت زندگی شخصیتهای دو دورهٔ زمانی مختلف را به موازات هم پیش بردهاست. دورهٔ اول در حدود ۶۳۹ تا ۶۴۵ قمری حول و حوش زندگی مولانا و شمس میگردد و دورهٔ دوم در سال ۲۰۰۸ و دربارهٔ زندگی زنی چهل ساله است که به تازگی شغل ویراستاری یک کتاب را برعهده گرفتهاست. همانطور که از نام انگلیسی آن برمیآید در این کتاب چهل قانون عشق آورده شده که از زبان شمس تبریزی است. از ویژگیهای جالب کتاب این است که در حدود بیست راوی مختلف دارد و در ابتدای هر بخش راوی آن نیز ذکر میشود.[نیازمند منبع]
این کتاب دو داستان را شامل میشود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شدهاست. دو رمان که موازی هم جلو میرود؛ و به گونهای به همدیگر ارتباط دارند. یکی از این داستانها در سال ۲۰۰۸ در آمریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق میافتد. ملت عشق داستان زندگی زنی در غرب را روایت میکند که با عرفان شرق آشنا میشود.
داستان اول کتاب مربوط به الا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی میکند. الا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده و رابطه زناشویی کردهاست. با اینکه همسر الا – دیوید – دندانپزشک مشهوری بود و معیشت آنها در یک سطح ایدئال قرار داشت اما عشق و صمیمیتی در میان آنها نبود. الااین موضوع را پذیرفته بود و همه اولویتهای خود را تغییر داده بود و فقط به فکر بچههایش بود. اما با این حال رابطه الا با خانوادهاش هم چندان خوب نبود و رابطه زناشوییاش در خطر بود. طبق تشبیه کتاب، الا شبیه یک برکه بود، یک برکه راکد که بعد از گذشت بیست سال زندگی مشترک با همسرش، خود را بازنده این زندگی میبیند. سرانجام در اولین روزهای چهل سالگی تصمیم میگیرد از قید و بند این زندگی آزاد شود و زندگی خود را تغییر دهد.[۲]
سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تأثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج برمیدارد. صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موجهایش گم میشود. همین و بس.
داستان رمان ملت عشق چیست
اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به تلاطم درمیآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقهای پدیدار میشود؛ حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چهها که نمیکند. در تمام سطح آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همه جا را فرا گرفته. دایرهها دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود.
رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید. سنگی را که انداختهای به درونش میکشد؛ از آنِ خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به آسانی فراموشش میکند. هر چه باشد بینظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیشتر یا یکی کمتر. (کتاب ملت عشق – صفحه ۷)
این کتاب در سال ۱۳۸۹ توسط ارسلان فصیحی از ترکی به فارسی ترجمه شد و با تأخیری پنج ساله نهایتاً در سال ۱۳۹۴ مجوز نشر گرفت.
ملت عشق- الیف شافاک- ترجمه ارسلان فصیحی- انتشارات ققنوس- چاپ پانزدهم- ۱۳۹۵ – تهران.
بی عشق نشاط و طرب افزون نشودبی عشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا باردبیجنبش عشق در مکنون نشود…داستان رمان ملت عشق چیست
” برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مثل مخمل داشت، هرکس به شکلی نرم شدن را فرامی گیرد، بعضی ها حادثه ای را پشت سرمیگذارند و برخی مرض کشنده ای را…! “
ملت عشق داستان آتش عشقی به نام شمس که مولانا جلال الدین بلخی را می سوزاند واز خاکسترش ققنوسی تازه به دنیا می آورد. ققنوسی که آوازه مثنوی معنویش دل های عاشقان را حتی بعد قرن ها شرحه شرحه می کند. دو داستان، یکی در قونیه در قرن 7 در دیار کسی که خود را “خاموش” می نامد و دیگری روایت همسر و مادری به نام اللا در سال 2008 در ایالت بوستون آمریکا. داستان با ظرافت و قلمی الیف شافاکانه خواننده را در میان زمان از این سو به آن سو می کشاند و هر لحظه او را در کالبد شخصی قرار می دهد. لحظه ای در کالبد گل کویر فاحشه قونیه خواهد بود، ثانیه ای جوزامی شهر حسن گدا می شود و ساعتی بعد زنی میانسال است که باید گزارشی از یک رمان تهیه کند. باید این داستان را نه با چشم عقل بلکه با چشم دل بخوانید. آنوقت است که معنای واقعی عشق را در فصل فصل کتاب خواهید یافت.
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. چگونه می شود شاعری که اسم و کتابش زبان زد خاص و عام شده، کسی که چون “مولانای جان” خودش را خاموش بنامد؟؟ اون که بند بند وجودش، نفسش و تار و پودش را در تک تک ابیات 50 هزار بیتی مثنوی معنویش ریخته، چطور خودش را “خاموش” می نامد؟
شمس چه بر سر این مرد میاورد؟ وجودش را چگونه این گونه پروانه وار آتش می زند؟ چگونه او را بر گور میکند و نوزادی تازه را از جسدی مرده بیرون می آورد؟ نوزادی که عیسی وار این کلمات بر زبانش جاری می شود:
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم…
این کتاب که در ابتدا به هر دو زبان انگلیسی و ترکیه ای چاپ شد توانست بیش از 500 بار در ترکیه تجدید چاپ شود و عنوان پرفروش ترین کتاب تاریخ کشور ترکیه را از آن خود کند. در ایران نیز به شدت از این اثر استقبال شد طوری که بیش از 50 بار تجدید چاپ شده است. از لحاظ داستان پردازی به عقیده بسیاری از خوانندگان به شدت غنی بوده و شخصیت پردازی فوق العاده ای دارد طوری که داستان در هر بخش از زبان شخصیتی متفاوت باز گو می شود. شخصیت های کتاب:
⚫️اللا روبینشتاین چهل ساله است و زندگی ناراحت و کسل کننده ای را سپری می کند. او مدتی است به عنوان معرف اثار ادبی برای یک انتشارات کار می کند. نخستین وظیفه او این است که رمان کفر شیرین نوشته یک نویسنده به نام عزیز زاهارا را به دقت بخواند و درباره ویژگی ها و ارزش های آن گزارش درخوری تهیه کند.
⬛️اللا خیلی زود با خواندن این کتاب منقلب می شود. داستان کتاب درباره جستجوی شمس برای یافتن یک شاگرد شایسته یا همان مولانا و نقش این درویش وارسته در زندگی اش و تبدیل شدن مولانا از یک فرد مذهبی غمگین به یک شاعر عرفانی، پرشور و طرفدار عشق و ازادگی، است. شاعری که در نهایت روح عشق و شور الهی را در جهان دمید و خود را به سرچشمه زندگی و جاودانگی متصل ساخت.
?او به تدریج با درس های شمس یا قواعدی که به یک فلسفه باستانی مبنی بر اتحاد همه ادم ها و ادیان و به حضور عشق در هر یک از ما بر می گردد، انس می گیرد. همان طور که او این داستان پر شور را می خواند، متوجه می شود که داستان و زندگی مولانا در حقیقت داستان زندگی خودش را بازتاب می دهد و اکنون نویسنده این کتاب، عزیز زاهارا ، مانند شمس آمده است تا او را به ازادی و وارستگی برساند. حال که چون شمسی پیدا شده پس باید مولانا باشد، بسوزد و از نو خودش را بسازد.
?بنابراین، در این کتاب جذاب الیف شافاک به روایت دو داستان موازی می پردازد، یکی از داستان ها در زمان حال و دیگری در قرن سیزدهم واقع می شود. داستان قرن سیزدهم درباره مولانا و دیدار او با شمس تبریزی و بازگو کننده و شرح هنرمندانه تمام وقایعی است که موجب شد مولانا به عنوان شاگردی در مکتب شمس به یک شاعر بزرگ تبدیل شود و پیام عشق ابدی خود را برای همیشه ماندگار کند.
اگر عشق نباشد، عبادت هم کلمه ای خشک و خالی می شود، عبارت از پنج حرف کنار هم نشسته!گمان می کنند آفریدگار جایی آن بالا در آسمان هاست. بعضی ها هم در مکه و مدینه به دنبال اومی گردند. بعضی ها در مسجد محله شان! مگر خدا در یک مکان می گنجد؟ چه غفلتی! او تنها در یک جاست: در دل عاشقان.متعصب ها به جای آنکه خود را در عشق فنا کنند و با نفس خود جهاد کنند، همیشه با دیگران می جنگند و از نسلی به نسل دیگر تخم ترس می پاشند. زندگیشان پر از کینه و خصومت و نامهربانی! ابر سیاهی است که رویشان را پوشانده.یا از جهنم می ترسند یا منتظر پاداش در بهشت هستند! حالا آنکه اصل عشق خداست، این را فراموش می کنند. عشق قدیمی ترین و پابرجاترین سنت روی زمین است. عشق رانده می شود اما نیم راند. عاشق آزار می بیند اما آزارش به مورچه هم نمی رسد.
ما زبان را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را
موسیا آدابدانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست…
⚫️عشق، آتش بر خرمن جان می زند!
شمس، عارفی که تمام تعصب های مذهبی و سنت های اجتماعی را با شعله عشق به آتش کشیده و حالا شمس الدین تبریزی، بخشی از وجود لایتناهی پرودگار است، او بی صبرانه برای یافتن یک همراه، یک عاشق و یک پروانه دیگر است که تمام آموزه های خودش را به او انتقال دهد، بی قراری می کند. سرانجام، او مولانا را می یابد، کسی که قابلیت و استعداد پذیرا بودن آموزه های روحی بزرگ چون شمس را در خود دارد. طولی نمی کشد که مولانا به جانشین درخور برای او و شاعری بزرگ در تمام ادوار تبدیل می شود که باور، عقاید و واژه هایش نه تنها روح زمانه بلکه روح تمام دوران ها را یدک می کشد. مولانا صدای عشق زمانه و جهان است. شمس، او را از یک زندگی عادی و بی روح به سمت عرفان و زندگی ابدی هدایت کرد. مولانا بعد ها این تغییر را در غزلیات کتاب دیوان شمس اینگونه توضیف می کند: “از لطف تو چون جان شدم، و از خویشتن پنهان شدم.”
در حقیقت، شمس و عزیز زاهارا به ترتیب دو نقش کلیدی در زندگی مولانا و الا ایفا می کنند. الا نیز مانند مولانا نخست وارد معرکه ای می شود که باید همه چیز را زیر سوال ببرد و از شک به یقین دست یابد. او باید نقطه امن زندگی خود را رها کرده و پا به قلمرو سرخوشی، شک و عشق بگذارد. شمس یا عزیز هرگز نمی توانند به کسی وعده شادمانی ابدی و ازادی بدهند. به راستی، چیزی که آن ها پیشکش می کنند، عشق الهی، عرفان و ارامش و هماهنگی درونی عمیق است که از درون روح ادم سرچشمه می گیرد. با بینش درست و تفکر راستین می توان از اموزه های آن ها بهره گرفت و این “من” کاذب که ساخته نیازهای اجتماع و عوامل محیطی است را کنار زد و یک “من” حقیقی را پوست انداخت. با خواندن همان رمان است که الا به تدریج “من” حقیقی خود را اشکار می سازد و رویه و شیوه زندگی خود را دست خوش تغییر می کند.
الا با خواندن رمان کفر شیرین با چهل آموزه شمس آشنامی شود که آن ها را به مولانا آموخته و خود نیز با جان و دل به آن ها عمل کرده است. شمس با تمام سختی های ممکن توانست شاگرد خود مولانا را به یکی از بزرگ ترین شاعران رستگاری و صدای عشق و ازادی در جهان تبدیل کند. عزیز زهرا نیز نقش مشابهی را در زندگی الا ایفا می کند. اکنون الا راه راستگاری را می تواند در پیش گیرد و زندگی خود را یک بار برای همیشه به لحاظ معنوی و عاطفی دگرگون سازد. راهی بس دشوار و پر پیچ و خم، اما زمانی که پیموده شود، الا را می تواند به مقصود و “خود” حقیقی اش برساند؛ “خودی” که پیش تر در لباس کهنه باورها و “من” ساخت تفکرات جمعی، جامعه و محیط پیرامونش پنهان گشته بود. بدون شک کتاب ملت عشق سیری است عظیم به دنیای عارفان و عاشقان.
الیف شافاک در سال 1971 در استراسبورگ فرانسه متولد شد. او برنده جوایز بسیار زیاد و معتبری است. همچنین، او محبوب ترین رمان نویس زن در ترکیه محسوب می شود. منتقدان ادبی او را به عنوان یکی از متفاوت ترین نویسندگان با سبک داستان گویی خاص در ادبیات معاصر زبان ترکی و زبان انگلیسی بارها و بارها ستوده اند.از جمله افتخارات و جوایزی که او به دست اورده است می توان به جایزه Orange Prize for Fiction برای اثر حرامزاده های استانبول، جایزه Walter Scott Historical Novel Prize و جایزه RSL Ondaatje Prize برای شاگرد معمار و نیز جوایز The Great Rumi Award و Union of Turkish Writers’ Best Novel Prize اشاره کرد. همچنین او نامزد دریافت جوایز International IMPAC Dublin Literary Award برای رمان ملت عشق (The Forty Rules of Love) و نیز Women’s Prize for Fiction و Man Asian Literary Prize و بیش از بیست جایزه دیگر برای اثار برجسته خود بوده است.علاوه بر رمان ملت عشق، او نویسنده رمان The Bastard of Istanbul و Black Milk است. کتاب های او به بیش از سی زبان ترجمه شده است. او دارای دو فرزند است و زندگی خود را در لندن و استانبول سپری می کند.
ShamsAN INN OUTSIDE SAMARKAND, MARCH 1242Burdened with loneliness, all fast asleep in separate dreams, were more than a dozen weary travelers upstairs at the inn. I stepped over bare feet and hands to reach my empty bedroll that reeked of sweat and mold. I lay there in the dark, mulling over the day’s events and reflecting on any divine signs I might have witnessed but, in my haste or ignorance, failed to appreciate.Since I was a boy, I had received visions and heard voices. I always talked to God, and He always responded. Some days I ascended all the way up to the seventh sky as light as a whisper. Then I descended into the deepest pits of the earth, suffused with the smells of soil, hidden away like a rock buried under mighty oaks and sweet chestnuts. Every so often I lost my appetite for food and went without eating for days on end. None of these things scared me, though in time I had learned not to mention them to others. Human beings tended to disparage what they couldn’t comprehend. I had learned that firsthand. The first person to misjudge my visions was my father. I must have been ten years old when I started seeing my guardian angel on a daily basis and was naïve enough to think that everyone else did as well.One day, while my father was teaching me how to build a cedar chest so that I could become a carpenter like him, I told him about my guardian angel. “You have a wild imagination, son,” my father said dryly. “And you better keep it to yourself. We don’t want to upset the villagers again.”A few days before, the neighbors had complained about me to my parents, accusing me of acting strange and scaring their kids.“I don’t understand your ways, my son. Why can’t you accept that you are no more remarkable than your parents?” my father asked. “Every child takes after his father and mother. So have you.”That was when I realized that although I loved my parents and craved their love, they were strangers to me.
داستان رمان ملت عشق چیست
RumiKONYA, OCTOBER 31, 1244
His black eyes blazing at me sharper than daggers, he stood in the middle of the street and raised his arms high and wide, as if he wanted to halt not only the procession but also the flow of time. I felt a jolt run through my body, like a sudden intuition. My horse got nervous and started to snort loudly, jerking its head up and down. I tried to calm it, but it got so skittish that I, too, felt nervous.Before my eyes the dervish approached my horse, which was shying and dancing about, and whispered something inaudible to it. The animal started to breathe heavily, but when the dervish waved his hand in a final gesture, it instantly quieted down. A wave of excitement rippled through the crowd, and I heard someone mutter, “That’s black magic”Oblivious to his surroundings, the dervish eyed me curiously. “O great scholar of East and West, I have heard so much about you. I came here today to ask you a question, if I may?” “Go ahead,” I said under my breath. “Well, you need to get down from your horse first and be on the same level with me.” I was so stunned to hear this that I couldn’t speak for a moment. The people around me seemed equally taken aback.No one had ever dared to address me like this before. I felt my face burn and my stomach turn with irritation, but I managed to control my ego and dismounted my horse. The dervish had already turned his back and was walking away.“Hey, wait, please!” I yelled as I caught up with him. “I want to hear your question.” He stopped and turned around, smiling at me for the first time. “All right, do tell me, please, which of the two is greater, do you think: the Prophet Muhammad or the Sufi Bistami?”“What kind of a question is that?” I said. “How can you compare our venerated Prophet, may peace be upon him, the last in the line of prophets, with an infamous mystic?”A curious crowd had gathered around us, but the dervish didn’t seem to mind the audience. Still studying my face carefully, he insisted, “Please think about it. Didn’t the Prophet say, ‘Forgive me, God, I couldn’t know Thee as I should have,’ while Bistami pronounced, ‘Glory be to me, I carry God inside my cloak’? If one man feels so small in relation to God while another man claims to carry God inside, which of the two is greater?”
ناشر تخصصی کتب حقوقی
ناشر تخصصی کتب زبان خارجی
از خردسالان تا بزرگسالان در تمامی مقاطع تحصیلی
© 1398 تمامی حقوق برای انتشارات جنگل محفوظ است.
(نسخه 3.5.17.1178)
یادداشتهای یک علاقمند به یادگیری انسان، ماشین و علم داده
ملت عشق
از اونجایی که کتاب هدیه گرفتن رو خیلی دوست دارم، روز تولدم دوستم زهرا زحمت کشید و یه رمان به نام «ملت عشق» بهم هدیه داد. امروز ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ که خوندنش تموم شده، شروع به نوشتن این پست کردم.
بر اساس ویکیپدیا:
ملت عشق (به انگلیسی: The Forty Rules of Love: A Novel of Rumi) نام رمانی نوشته الیف شافاک است که در سال ۲۰۱۰ به صورت همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰۰ بار در ترکیه تجدید چاپ شده و توانسته رکورد پرفروشترینن رمان ترکیه را نیز به دست آورد. ترجمه فارسی آن در مدتی کوتاه، عنوان یکی از پرفروشترین کتابهای بازار کتاب ایران را کسب کرده است.داستان رمان ملت عشق چیست
داستان از زبان حدود ۲۰ شخصیت مختلف گفته میشه که در طول داستان با هر کدوم آشنا میشیم و این موضوع یکی از ویژگیهای خوب رمان هستش که باعث میشه حوصلتون سر نره.
در شروع داستان با اعضای خانواده آمریکایی روبینشتاین آشنا میشیم که یک خانواده ۵ نفره هستن، از لحاظ مالی شرایط خوبی دارن و خیلی براش زحمت کشیدن.اللا مادر خانواده، دیوید پدر خانواده، ژانت دختر بزرگ و یک دوقلوی دختر و پسر این خانواده رو تشکیل دادن.. اللا یه زن خانهدار در آستانه ۴۰ سالگی هست که برای همه زندگی و اعضای خانواده برنامهریزی میکنه و همه امور رو تحت کنترل داره.. دیوید یا پدر خانواده هم یک دندانپزشک هست و اللا مدتی هست که متوجه خیانتهای اون شده و بخاطر مسائل مختلف، این موضوع رو به روی دیوید نمیاره.
داستان از جایی شروع میشه که در سال ۲۰۰۸ اللا به واسطه مدرک تحصیلی که داره، به تازگی در یک انتشارات دستیار ویراستار میشه و رمانی رو بهش میدن که مطالعه کنه و یه گزارش در موردش بنویسه (اسم رمان ملت عشق هست). سر میز شام درحالی که دیوید داره شغل جدید همسرش و تبریک میگه، ژانت اعلام میکنه که قصد داره با دوست پسرش ازدواج کنه و همین موضوع باعث میشه که جو خانوادشون دچار آشفتگی بشه. به نظر اللا ژانت و دوستپسرش خیلی جوون هستن و باید بیشتر صبر کنن. پس به ژانت میگه توی زندگی چیزای مهمتر از عشق وجود داره، درواقع عشق یه چیز کاملا زودگذر هست و یا حتی اصلا وجود نداره که همین باعث دعوای اونا میشه. در جایی از داستان هم ژانت به این اشاره میکنه که چون خودت(اللا) عشق رو تجربه نکردی داری این حرفا رو میزنی.
بعد از اون شب االا شروع به خوندن رمانی میکنه که باید دربارش گزارش بنویسه. نویسنده رمان شخصی به نام «عزیز زکریا زاهارا» یک نویسنده گمنام هست که این اولین رمانش هست. موضوع رمان در مورد چگونگی آشنایی شمس تبریزی با مولانا و تصوف هست (آشنایی با شخصیتهای شمس و مولانا و اتفاقاتی که میفته، به شخصه برای من خیلی جالب بودن). اللا پس از کمی خوندن رمان متوجه میشه که عشق حقیقی وجود داره و اون هنوز تجربش نکرده، ضمن اینکه در آستانه ۴۰ سالگی هست و ممکنه بعد از این هم دیگه نتونه تجربش کنه. و از خدا میخواد که یا عشق حقیقی رو بهش نشون بده یا کاملا بی احساسش کنه. پس از مدتی اللا راجع به شخصیت عزیز ز زاهارا کنجکاو میشه و شروع به نامهنگاری با اون میکنه، کمکم بهش وابسته میشه و در نهایت عاشقش میشه که همین موضوع باعث میشه از شوهرش طلاق بگیره و با عزیز به نقاط مختلف دنیا سفر کنه.
عزیز ز زاهارا شخصیتی هست که پس از پشت سر گذاشتن بحرانهایی در زندگی خود،صوفی شده است و اکنون آزادانه به نقاط مختلف دنیا سفر میکنه.
داستان نکات جالبی برای من داشت که به بعضی از اونا اشاره میکنم.
البته داستان ماجراها و جزییات خیلی زیادی داره که من اینجا نگفتم تا اگه قصد خوندنش رو دارین از جذابیتش کم نشه(آخرش رو هم نگفتم چی میشه) و پیشنهاد میکنم که حتما بخونیدش.
قاعده چهلم شمس تبریزی:
«عمری که بیعشق بگذرد، بیهوده گذشته. نپرس که آیا باید در پی عشق الهی باشم یا عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوتها تفاوت میزاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش.»
شاد و سلامت باشید.
یادداشتهای یک علاقمند به یادگیری انسان، ماشین و علم داده
با ثبت نام در ویرگول به آرشیو بزرگی از مقالات مرتبط با این موضوع دسترسی خواهید داشت
مطلبی دیگر از این نویسنده
مطلبی دیگر در همین موضوع
بر اساس علایق شما
از این پس او نمیتواند پروفایل کاربری و مطالب شما را ببیند.
کتاب ملت عشق یا چهل قانون عشق (The Forty Rules of Love) اثر شگفتانگیز الیف شافاک، رمانی فلسفی، عاشقانه و عرفانی دربارهٔ احوالات و ارتباط شمس و مولوی است.
کمترین بخشهای کتاب از زبان این دو شخصیت روایت شدهاست و سعی شده تا از نگاه و زاویههای گوناگون که همان شخصیتهای دیگر داستان هستند به این دو نفر پرداخته شود.
همانطور که از نام انگلیسی آن برمیآید در این کتاب چهل قانون عشق آورده شده که از زبان شمس تبریزی است. از ویژگیهای جالب کتاب این است که در حدود بیست راوی مختلف دارد و در ابتدای هر بخش راوی آن نیز ذکر میشود.
رمان ملت عشق مفهومی بسیار عمیق و ماندگار دارد. خواندن این رمان بیتردید به همهی ما کمک میکند که به خودمان، به دیگران و جهانی که از هر سو ما را محاصره کرده، عمیقتر نگاه کنیم و زیباتر و بهتر از قبل زندگی کنیم.داستان رمان ملت عشق چیست
نویسنده در رمان ملت عشق دو داستان و در حقیقت زندگی شخصیتهای دو دورهٔ زمانی مختلف را به موازات هم پیش برده است :
الیف شافاک (Elif Shafak) نویسنده ترک تبار متولد فرانسه است. این نویسنده، دکترای علوم سیاسی دارد و در سال 2004 موفق به دریافت درجهٔ استادیاری از دانشگاه میشیگان شده است.
او به مدت 4 سال ستوننویس روزنامه مشهور Time بوده است. این نویسندهٔ چهل و پنج ساله تاکنون 9 رمان به زبانهای ترکی، انگلیسی و فرانسوی نوشته است.
شافاک، در سال 2012، برای کتاب «چهل قانون عشق»، نامزد جایزه بینالمللی ادبی دوبلین (IMPAC) شد. این جایزه یکی از جوایز ادبی معتبر محسوب میشود.
همچنین این نویسنده تاکنون برندۀ جایزه بهترین داستان از سوی انجمن نویسندگان ترکیه برای رمان «محرم»، جایزه بنیاد نویسندگان و روزنامهنگاران ترکیه شده است.
رمانهایی از او که به فارسی ترجمه شداند شامل آینههای شهر و شپش پالاس، من و استادم، مَحرم و ملت عشق است.
کتاب چهل قانون عشق (The Forty Rules of Love) همان رمان ملت عشق شاهکار الیف شافاک، یکی از پرفروشترین کتابهای رمان ترکیه است که در چند سال اخیر بیش از 500 بار به زبانهای مختلف تجدید چاپ شده است.
البته در ایران نیز جزو پرفروشترین کتابهای چاپ شده است.
ملت عشق روایتی از دلدادگی و رهایی است. زنی زندگی آرام و یکنواخت دارد و سرانجام درگیر اندیشههای عرفانی میشود. در دل این ماجرا، داستانی از مولانا و شمس تبریزی تعریف میشود، که پس از گذشت قریب به هشتصد سال، هنوز هم یکی از شگفتانگیزترین داستانهای عالم بشریت است!
مردی در اوج نیکنامی و فرخندگی و کامیابی و فقاهت، ناگاه در برخوردی بنیانکن از سوی درویش غریب و بیادعا و سادهپوش و حقیقتجوی چنان دگرگون میشود که هم مدرسه و خیمه و خرگاه را از یاد میبرد، هم از آنچه تا آن روز برایش اصل بوده یعنی از «قیل» و «قال» میگذرد و یکسره در «عشق» و «حال» مستحیل میگردد.
چنان که از آن پس هر چه میسُراید همه از شدت عشق و طراوت جهانی است که شمس چشم او را به تماشای آن گشود. پس بیدلیل نیست که او خود و شمس را یکی میداند و دیوان بزرگ اشعارش را نه دیوان مولانا که «دیوان غزلیات شمس تبریزی» نام مینهد.
درباره مولانا و شمس و عشق میان این دو عارف بزرگ بسیار نوشتهاند، از پژوهش تا رمان… اما اثری که الیف شافاک با نام «چهل قانون عشق» – که در ایران بیشتر به نام «ملت عشق» معروف شده است، – خلق کرده، اثری عمیقتر، هنریتر و به مراتب ماندنیتر و خواندنیتر از آثار مشابه آن است!
کتاب چهل قانون عشق در حقیقت بافته شدهی دو رمان امروزی و دیروزی در یکدیگر است. به گونهای که از هم قابل تفکیک نیستند.
در رمان اول (ملت عشق) – که بخش اصلی این کتاب است – ما وارد دنیای مولانا و شمس تبریزی در قرن هفتم هجری میشویم.
در رمان دوم زندگی نویسنده این کتاب (عزیز زاهارا) و ویراستار (ملت عشق) خانم اللا روبینشتاین را در روزگار خودمان میبینیم.
در نهایت این که، کتاب چهل قانون عشق (ملت عشق)، یکی از رمانهای برتر ادبیات داستانی امروز جهان است که هرکسی (عالم و عامی) – برای بهتر زیستن- به خواندن آن سخت نیازمند است.
این کتاب دو داستان را شامل میشود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو میرود. و به گونهای به همدیگر ارتباط دارند.
یکی از این داستانها در سال ۲۰۰۸ در امریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق میافتد. داستان اول کتاب مربوط به اللا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی میکند.
اللا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده و رابطه زناشویی کرده است. با اینکه همسر اللا – دیوید – دندانپزشک مشهوری بود و معیشت آنها در یک سطح ایدهآل قرار داشت اما عشق و صمیمتی در میان آنها نبود.
اللا این موضوع را پذیرفته بود و همه اولویتهای خود را تغییر داده بود و فقط به فکر بچههایش بود. اما با این حال رابطه اللا با خانوادهاش هم چندان خوب نبود و رابطه زناشوییاش در خطر بود. طبق تشبیه کتاب، اللا شبیه یک برکه بود، یک برکه راکد.
سنگی را اگر به رودخانهای بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج بر میدارد. صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم میشود. همین و بس.
اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به تلاطم در میآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقهای پدیدار میشود؛
حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چهها که نمیکند.در تمام سطح آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همه جا را فرا گرفته.داستان رمان ملت عشق چیست
دایرهها دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود. رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید.
سنگی را که انداختهای به درونش میکشد؛ از آنِ خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به آسانی فراموشش میکند. هر چه باشد بینظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیشتر یا یکی کمتر.
***
زندگی اِللا روبینشتاین چهل سالی میشد که همچون آبهای راکد در کالبدی یکنواخت جا خوش کرده بود، همان عادات، تمایلات و نیازهای تکراری. هر چند از بسیاری جهات زندگیاش دچار روزمرگی لاعلاجی شده بود، اما برایش ملالآور نبود.
در طول بیست سال اخیر همه آرزوهایش، تمام دوستان و تصمیماتش را تنها و تنها در جهت زندگی زناشوییاش هماهنگ کرده بود. شوهرش دیوید دندانپزشک حاذقی بود که در کارش موفق و از درآمد بالایی برخوردار بود.
روابطشان چندان عمیق نبود، اِللا این موضوع را به خوبی میدانست، اما بر این باور بود که با گذشت سالیان زیاد از زندگی مشترک دیگر لزومی ندارد روابط عاطفی از اولویتهای اصلی زندگی به حساب بیاید.
مسائل مهمتری از عشق و علاقه در زندگی مشترک وجود داشت، مثل درک متقابل، مهربانی، تفاهم و مهمتر از همه بخشندگی. عشق در زندگی اِللا جزو اولویتهای بعدیاش به شمار میآمد.
تنها در داستانها و فیلمهای عاشقانه شخصیتهای اصلی طوری فراتر از زندگی معمول همچون عشق افسانهای دیوانهوار به هم عشق میورزیدند.
***
در قرن سیزدهم میلادی آناتولی شاهد اختلافات دینی، تحولات سیاسی، جنگهای تمام ناشدنی بر سر قدرت بود. در غرب که صلیبیها راه آزادی بیتالمقدس را در پیش گرفته بودند، فلسطین را اشغال و غارت کرده، و بدین ترتیب مقدمات سقوط امپراطوری بیزانس فراهم شده بود.
در شرق، روز به روز بر تعداد لشکر انبوه چنگیزخان افزوده میشد. در همان حال که بیزانس میکوشید اراضی، اقتدار و ثروت خویش را بازیابد، خانهای قبایل ترک مدام درگیر جدال با یکدیگر بودند. در آن قرن چنان آتش جنگ افروزی شعلهور بود که نظیرش در آن زمان دیده نشده بود.
مسیحیان با مسیحیان، مسیحیان با مسلمانان، مسلمانان با مسلمانان در حال کشتار و ستیز بودند. به هر طرفی رو میکردید، اضطراب و ترس از وقایع آینده در چهره همه نمایان بود.
در میان این آشوبها در شهر قونیه، عالمی مسلمان زندگی میکرد. این شخص فرهیخته که بیشتر مردم مولانا خطابش میکردند، هزاران شیفته از سرتاسر جهان داشت. او همچون نوری بر مسلمانان میتابید.
مولانا یا همان جلالالدین محمد مولوی (Jalal ad-Din Muhammad Rumi) در سال 1244 میلادی با شمس تبریزی آشنا شد. شمس از دراویش قلندریه بود. زبان تند و تیزی داشت.
در آن زمان این دو در مسیر سرنوشت هم قرار گرفته بودند، که زندگیشان دستخوش تغییرات شد. این دوستی به پیوند و الفت قلبی یگانهای انجامید. طوری که پیوند این دو را صوفیان آینده به اتصال دو اقیانوس تشبیه کردهاند.
در سایه این همنشینی بود که مولوی توانست، از یک فقیه و عالم شرع، از تمام آنچه که به آن خو گرفته بود، رها شود، و به یک اهل دل، مدافع پرشور عشق، آفریننده سماع و یک شاعر پرشور بدل شود.
آن آثار برجستهای که از خود برجای گذاشت، سبب شد تا به وی لقب شکسپیر عالم اسلام دهند. در عصری که تعصبها تا عمق ریشه دوانیده بودند، او از معنویتی عالمگیر و صلحجویانه سخن به میان آورد.
در خانهاش را بر روی تمام موجودات هستی گشوده بود. او از جنگ تن به تن با هر انسانی بیزار بود، معتقد به جنگی درون خود انسان بود که منجر به بلوغ و تعالی وی شود. جنگی که در آن فرد با نفس خویش بجنگد تا بر آن غلبه کند.
اما دیگران همچون او بر این عقیده نبودند. درست همانند طوفان نهفته عشقی که در وجود همه هست و آن را انکار میکنند. رابطه عمیق و عاطفی میان شمس تبریزی و مولوی آماج تهمتها و افتراهای مردم قرار گرفت.
حتی کسانی بودند که آنها کافر پنداشتند. از آنجا که درک درستی از بیانات آنها نداشتند رفته رفته پس از بحثها و مشاجرههای بسیار دوستان و آشنایان وی از او دوری جُستند.
اما داستان آنها به همینجا ختم نشد. درواقع داستان آن دو هرگز پایانی به خود ندید. ادامه داشت، حتی پس از صدها سال روح شمس و مولانا زنده، میان ما در حال سماعاند…
قانون اول: «خالقمان را همانطور میشناسیم، که خود را میبینیم. شاید وقتی نام خدا را میشنوی، اگر موجودی ترسناک و شرمآور به ذهنت بیاید، به این معناست که بیشتر مواقع دچار ترس میشوی. اما اگر هنگامی که نام خدا را میشنوی، به یاد عشق و مهربانی بیفتی، پس بیشک این صفات در تو وجود دارد.»
مرد گفت: «چرند نگو. حرفهای تو به این معناست که خدا محصول تصورات ماست. فکر میکنم تو…»
درست در همان لحظه، از یکی از میزهای ردیف پشتی سروصدایی بلند شد و حرفش نیمه تمام ماند. وقتی به سمت سروصداها برگشتیم، دو مرد درشت هیکل مست را دیدیم، که بیشرمانه بر سر دیگر میزها میرفتند، آشهایشان را برمیداشتند و سر میکشیدند. و کسی هم جرأت اعتراض نداشت.
صاحب کاروانسرا دندان قروچهای کرد و گفت: «تو را به خدا این دو را نگاه کن، انگار از جانشان سیر شدهاند. خوب تماشا کن درویش.» مثل برق به آن سر اتاق جست. و گردن یکی از آن مشتریان مست را گرفت و مشت محکمی بر صورتش خواباند. مرد که اصلا انتظار چنین برخوردی را نداشت، مثل گونی خالی نقش بر زمین شد. از دهانش جز نالهای ضعیف صدایی در نیامد.
با آنکه مرد دیگر قویتر بهنظر میرسید، به صاحب کاروانسرا حملهور شد اما طولی نکشید که او هم نقش بر زمین شد. صاحب کاروانسرا با خشم به سینه مرد لگد زد، بعد انگشتان مرد را زیر چکمههای سنگینش له کرد. صدای شکستن استخوان دستش را شنیدم.
فریاد زدم: «بس است، میخواهی او را بکشی؟»
به عنوان یک صوفی، قسم خورده بودم، به بهای جانم هم که شده به هیچ موجودی آسیب نرسانم. اگر ببینم فردی به کسی آسیب میرساند، به خاطر کمک به مظلوم هر چه از دستم بر بیاید انجام میدهم اما به زور متوسل نمیشوم. تنها کاری که از دستم بر میآمد این بود که آن دو جانی را از هم جدا کنم.
بیشتر بخوانید ::
معرفی رمان عاشقانه من پیش از تو + خلاصه داستان
معرفی وخلاصه داستان رمان بر باد رفته
© تمامی حقوق این سایت برای شرکت آرادپرداز محفوظ است ؛ هر گونه استفاده از مطالب دلگرم با رعایت شرایط بازنشر امکان پذیر است.
سعید سعادت نژاد
۲۰ دی, ۱۳۹۷
ارسال دیدگاه
5,646 بازدید
این کتاب دو داستان را شامل میشود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو میرود. و به گونهای به همدیگر ارتباط دارند. یکی از این داستانها در سال ۲۰۰۸ در امریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق میافتد.
داستان اول کتاب مربوط به اللا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی میکند. اللا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده و رابطه زناشویی کرده است.طبق تشبیه کتاب، اللا شبیه یک برکه بود، یک برکه راکد. در این میان اللا بنا به دلایل مختلف کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا میکند. او میبایست رمانی را که به او داده شده بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا میدهند، رمان ملت عشق است.
داستان دوم رمان، ماجرای همین رمانی است که به اللا داده میشود، یعنی داستان کتاب ملت عشق. ملت عشق در واقع رمانی در مورد عشق مولانا و شمس تبریزی است که در قرن هفتم اتفاق میافتد.
دانلود خلاصه کتاب
داستان رمان ملت عشق چیست
تگ ها: الیف شافاک, شمس, ملت عشق, مولانا, چهل قاعده
رسته: ادبیات و عرفان
نوع مستند: خلاصه کتاب
تولید کننده: الیف شافاک
فرمت: PDF
سال تولید: ۱۳۹۷
کد مستند:
لینک کوتاه: http://fattah-peiravian.com/?p=5129
کد مستند: سعید سعادت نژاد–5129
برچسبالیف شافاک چهل قاعده شمس ملت عشق مولانا
۲۰ دی, ۱۳۹۵
۱۹ دی, ۱۳۹۵
۱۸ دی, ۱۳۹۵
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
وبسایت
مشاهده تمامی مقالات
10 مطلب آخر سایت را از این قسمت دنبال کنید:
دکتری کسب و کار، ارشد مهندسی عمران، کارشناس رسمی/مدیریت راهبردی در پروژه ساخت، صنعت و تجارت
۰۹۱۷۱۱۷۲۲۴۳
fattah.peiravian@gmail.com
توسط مرجان اخیاری · ۸ آبان ۱۳۹۷ · ۸ آبان ۱۳۹۷
· ۲
کتاب ملت عشق رمانی است که در سال 2010 به صورت همزمان به دو زبان انگلیسی و ترکی منتشر شد. این رمان توانست عنوان پرفروشترین کتاب ترکیه را از آن خود کند. این کتاب در سال 1389 توسط ارسلان فصیحی از ترکی به فارسی ترجمه شد و با تأخیری پنج ساله نهایتاً در سال 1394 مجوز نشر گرفت. قابل ذکر است که این کتاب در سایت Goodreads امتیاز 4.16 از 5 را به خود اختصاص داده است.
همچنین الیف شافاک نویسندهی این کتاب در سال 2012 نامزد جایزهی بینالمللی ادبی دوبلین IMPAC برای کتاب چهل قانون عشق شده است. شافاک چندین رمان به انگلیسی نوشته است که بخاطر اشاره به نسلکشی ارمنیان در رمان دومش به نام حرامزاده استانبول از سوی دادگاههای ترکیه به جرم اهانت به ترک بودن متهم شد. منتقدین او را یکی از خاصترین صداها در ادبیات معاصر ترکیه و جهان میدانند. کتابهای او به بیش از ۴۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. از جمله آثار این نویسنده میتوان به «آناتولیای برای چشمهای بد»، «پنهان»، «برزخ»، «صوفی»، «آینههای شهر»، «شپش پالاس»، «پدر و حرامزاده»، «شرافت»، «من و استادم»، «ملت عشق» و… اشاره نمود.
داستان رمان ملت عشق چیست
در ادامه این مطلب قصد داریم به معرفی کتاب ملت عشق بپردازیم.
در این دنیا آدمهایی که بیشتر بدانند
آرامتر و ساکتترند…
این کتاب شامل دو داستان در دو زمان متفاوت است، یکی در سال 2008 در آمریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق میافتد.
داستان اول کتاب مربوط به یک زن خانهدار، مادر و همسر است که با وجود سطح ایدهآل معیشتی و صرف کردن همهی زندگی خود برای خانواده رابطهی چندان خوبی با نزدیکان خود ندارد. در ادامه به عنوان ویراستار، کتاب ملت عشق به او داده میشود و وی میبایست گزارشی از این رمان تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد.
داستان دوم رمان ملت عشق که در قرن هفتم روایت میشود، داستان وارد شدن شمس تبریزی به زندگی مولانا است. کسی که زندگی مولانا را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و دنیای جدیدی پیش روی او باز میکند. اولین دیدار شمس تبریزی و مولانا بسیار معروف است.
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
آنچه در مورد رمان ملت عشق بسیار چشمگیر و جذاب است نحوه تغییر زاویه دید میباشد. در کتاب از زاویه دید اول شخص و سوم شخص استفاده شده و همین باعث جذابیت دو چندان مطالب شده است.
نکته نهایی در مورد کتاب ملت عشق قواعد خواندنی شمس تبریزی است که در کتاب آمده است. این قاعدهها با نام چهل قاعده عشق و یا چهل قاعده شمس تبریزی نیز شناخته میشود.
«عمری که بیعشق بگذرد، بیهوده گذشته. نپرس که آیا باید در پی عشق الهی باشم یا عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوتها تفاوت میزاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش.»
سلام،
باتوجه به توضیحات داده شده،دوست دارم این کتاب را تهیه ومطالعه کنم،
درضمن تشکر وقدر دانی میکنم از شما ونویسنده کتاب،پیروزوپایدارباشید.
مرسی خانوم اخیاری بابت مطلبتون
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
سلبریتی ها در اینستاگرام از هر تبلیغ چقدر درآمد کسب میکنند؟
۸ مرداد ۱۳۹۸
مسیر آسمانگردی غرب استرالیا و آسمان پرستاره صحرا را مقصد خود قرار دهید
۸ مرداد ۱۳۹۸
کدام کشور ها با قدرت نرم و بدون اجبار بیشترین تاثیر را دارند؟ ( وضعیت ایران در قدرت نرم)
۸ مرداد ۱۳۹۸
امروز 24 ساعت نیست!
۷ مرداد ۱۳۹۸
پخش 55 محصول جدید نتفلیکس در آگوست 2019- لیست کامل نتفلیکس اورجینال در این ماه
۷ مرداد ۱۳۹۸
© 2019 Dinu.ir. All rights reserved.
» فرهنگ و هنر » کتاب و کتابخوانی » معرفی کتاب ملت عشق اثر نویسندهی ترکتبار به نام الیف شافاک
نام کاربری
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
داستان رمان ملت عشق چیست
نام
نام خانوادگی
نام کاربری
ایمیل
رمز عبور
تکرار رمز عبور
نام کاربری یا نشانی ایمیل
خوش آمدید. به حساب کاربری خود وارد شوید.
آدرس ایمیلی که با آن ثبتنام کردهاید را وارد نمائید تا یک رمز عبور جدید برای شما ارسال شود.
بهتر زندگی کردن یاد گرفتنی است – مرجع مقالات آموزشی و فیلم آموزشی برای موفقیت و پیشرفت
عشق این مفهوم عمیق و پرمعنا همیشه موردتوجه نویسندگان و شاعران بوده است و آنها، هر کدام با زبانِ خاص خود به توصیف و تعریف آن پرداختهاند. عشق جزو مضامینی است که نهتنها کهنه نمیشود، بلکه همیشه تازگی دارد. کتاب «ملت عشق» روایتی متفاوت و تازه از عشق و علاقه است. در این کتاب ما با اِلا و مولانا جلالالدین بلخی همراه میشویم و بار دیگر حکایتی متفاوت از عشق و هر آنچه به آن وابسته است را میخوانیم. درادامه با سایت چطور همراه باشید و معرفی کتاب ملت عشق را بخوانید.داستان رمان ملت عشق چیست
نام اصلی کتاب: The Forty Rules of Love
نام کتاب به فارسی: ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
سال انتشار: ۲۰۱۱
الیف شافاک، نویسندهی معروف تُرک در «کتاب ملت عشق» دو داستان موازی و گیرا را روایت میکند. یکی از این داستانها درحالحاضر اتفاق میافتد و آن یکی در قرن سیزدهم. داستان قدیمیتر در مورد رومی (مولانا) است که با معلم معنوی خود، درویش رقصانی بهنام شمس تبریزی، مواجه میشود. این دو باهم داستان ابدی عشق را خلق میکنند.
اللا روبینشتاین چهل ساله است و از ازدواج خود راضی نیست. او بهعنوان ویراستار در یکی از مؤسسات ادبی شغلی پیدا میکند. اولین کار او خواندن کتابی بهنام «ملت عشق» اثر عزیز زاهارا و نوشتن گزارشی در مورد آن است. این داستان در مورد جستوجوی شمس بهدنبال رومی است. این جستوجو او را از یک کشیش موفق ولی ناراضی به عارفی معتقد، شاعری پراحساس، و طرفدار عشق تبدیل میکند. اللا بهشدت تحتتأثیر درسهای شمس و قوانین او قرار میگیرد. این درسها براساس فلسفهای باستانی است که همهی مردم و همهی دینها را باهم متحد میکند و عشق را هر روز و در همهی مردم حاضر میداند. با خواندن داستان، اللا متوجه میشود که داستان کتاب شبیه داستان خود با زاهاراست. درست مانند شمس، زاهارا آمده که او را آزاد کند.
«کتاب ملت عشق» برای کسانی است که شمس تبریزی را دوست دارند. از شخصیت قوی او گرفته تا عشق و عقاید و خدای او همهچیز واقعا شگفتانگیز است. این کتاب شما را تشویق میکند تا در مکانهای خیلی غیرمنتظره بهدنبال خدا بگردید. کتاب ملت عشق از زاویه دیدهای متفاوتی نوشته شده است و میتواند عقیدهی شما را در مورد خدا تغییر بدهد. اگر شنیدن این داستان جذاب برای شما لذت بخش است، میتوانید کتاب صوتی ملت عشق را همین حالا تهیه کنید.
شافاک کتابهای دیگری هم نوشته است از جملهی آنها میتوان به «اسکندر»، «آینههای شهر» و «شپش پالاس» اشاره کرد.
الیف شافاک در سال ۱۹۷۱ در استراسبورگ فرانسه بهدنیا آمد. او یکی از معروفترین نویسندههای زن در ترکیه است و جوایز زیادی را برنده شده است. او ۱۳ کتاب نوشته است که ۹ تای آنها رمان هستند. کتابهای او بهزبان ترکی و انگلیسی نوشته شدهاند. او روشهای داستانگویی ترکی و انگلیسی را باهم ترکیب کرده تا قصههایی را در مورد زنان، کودکان، اقلیتها، مهاجران و جوانان بگوید. کتابهای او از فرهنگها و سنتهای ادبی گوناگون، علاقهی زیاد به تاریخ، فلسفه، عرفان، فرهنگ کلامی و سیاستهای فرهنگی میگویند.
علاوهبر داستان نویسی، شافاک یک فعال سیاسی، نویسندهی یک ستون در روزنامه و سخنران است. او مرتبا مطالبی را برای روزنامههای ترکی نوشته است و مطالبی از او در روزنامهها و مجلات بزرگ مانند گاردین، نیویورک تایمز، ایندیپندنت و پست جهانی منتشر شدهاند. او در چندین دانشگاه در ترکیه، انگلستان و آمریکا تدریس کرده است. شافاک مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهی مطالعات جنسیت و زنان و دکترای خود را در رشتهی علوم سیاسی گرفته است.
(function(a){function c(){try{return 0===a(‘.single-container .post’).attr(‘class’).toString().split(‘ ‘).reduce(function(f,g){return 0<=g.indexOf('category-')
;!( function( w, d ) {
'use strict';
var ad = { user: "1563102114", width: 728, height: 90, id: 'adro-' + ~~( Math.random() * 999999 ) },
h = d.head || d.getElementsByTagName( 'head' )[ 0 ],
s = location.protocol + '//static-cdn.adro.ir/dlvr/rsdnt.js';
if ( typeof w.adroParams != 'object' )
w.adroParams = {};
d.write( 'div#’ + ad.id + ‘ {margin:0 0 20px 0;} @media only screen and (min-device-width: 1200px){div#’ + ad.id + ‘ {float: none !important;margin: 0 12px!important;}}
now = new Date();
var head = document.getElementsByTagName(‘head’)[0];
var script = document.createElement(‘script’);
script.type = ‘text/javascript’;
var script_address = ‘https://cdn.yektanet.com/js/chetor/article.v1.js’;
script.src = script_address + ‘?v=’ + now.getFullYear().toString() + ‘0’ + now.getMonth() + ‘0’ + now.getDate() + ‘0’ + now.getHours();
head.appendChild(script);
now = new Date();
var head = document.getElementsByTagName(‘head’)[0];
var script = document.createElement(‘script’);
script.type = ‘text/javascript’;
var script_address = ‘https://cdn.yektanet.com/template/bnrs/yn_bnr.min.js’;
script.src = script_address + ‘?v=’ + now.getFullYear().toString() + ‘0’ + now.getMonth() + ‘0’ + now.getDate() + ‘0’ + now.getHours();
head.appendChild(script);
نام و ایمیل مرا در این مرورگر برای افزودن دیدگاه در آینده، ذخیره کن.
ممنونم عالی بود. فقط اشاره نکردید برای تهیه کتاب در ایران آیا مترجم های مختلفی داره؟ و کدوم مترجم پیشنهاد شماست؟
سلام. این کتاب واقعا شاهکاره. ترجمههای زیادی هم ازش وجود داره. من ترجمهی ارسلان فصیحی رو خوندم و ازش راضی بودم.
من عاشق این کتاب هستم،نمیشه روی سایت قرار بدید یا اینکه به سایتی اشاره کنید که بشه ازش این کتابو سفارش داد؟
کارتون واقعا عالیه
سلام. بله این یکی از بهترین کتابای شافاک هستش. یه حستجوی ساده سایتهای زیادی رو در اختیارتون قرار میده که بتونین کتاب رو بخرین. حتی فروشگاههای اینترنتی معروف هم این کتاب رو عرضه میکنن.
سلام بخش معرفی کتابتون عالیه. فقط لطفا کتاب های ایرانی رو هم هر از گاهی معرفی کنید. خیلی ممنون
سلام. خوشحالم که دوست داشتید. حتما مطرح میکنم.
معرفی کتاب
معرفی کتاب شدن؛ روایت زندگی میشل اوباما از زبان خودش
معرفی کتاب نیمه تاریک وجود؛ اثری تأثیرگذار از دبی فورد
بهترین رمان های ایرانی؛ ۱۰ رمانی که حتما باید بخوانید
بهترین رمان های جهان؛ ۹۹ رمان خواندنی
داستان رمان ملت عشق چیست
کتاب اعتماد به نفس؛ معرفی ۸ کتاب پرفروش برای افرایش اعتماد به نفس
آخرین مطالب
علت آستیگمات چشم و راههای تشخیص و درمان آن
معرفی کتاب بادباک باز؛ کتابی در باب نکوهش تبعیض نژادی
۳ قدم برای اینکه رهبر استراتژیکتری باشید
۶ انتقاد مخرب درونی و نحوه غلبه بر آنها
مردها از یک رابطه عاطفی چه میخواهند؟
ترین های جهان
گران ترین کشورهای جهان برای زندگی
بهترین کشور برای مهاجرت در سال ۲۰۱۸ کدام است؟
زیباترین حیوانات دنیا و خصوصیات منحصربهفرد آنها
معروف ترین موزه های جهان؛ ۱۰ موزه برتر جهان با آثار تاریخی حیرتانگیز
بهترین فیلم های کره ای؛ ۱۰ فیلم برتر سینمای کره جنوبی
بهترین فیلم های ترسناک دنیا که دلهره و ترس را به جانتان میاندازند
۶۸ راه اثبات شده برایافزایـش قــدرت مــغـز
خوش آمدید. به حساب کاربری خود وارد شوید.
آدرس ایمیلی که با آن ثبتنام کردهاید را وارد نمائید تا یک رمز عبور جدید برای شما ارسال شود.0