داستان افسانه نوروزی

دوره مقدماتی php
داستان افسانه نوروزی
داستان افسانه نوروزی

همرسانی در

ایمیل

فیسبوک

Messenger

داستان افسانه نوروزی

Messenger

دوره مقدماتی php

توییتر

بالاترین

واتس‌اپ

لینک را کپی کنید

این لینک‌ها خارج از بی‌بی‌سی است و در یک پنجره جدید باز می‌شود

در یکی از شب‌های مهرماه ۱۳۹۰ وقتی ملوک، از کارگاه قالیبافی به خانه‌اش در حومه قوچان باز می‌گشت، چهار جوان را سر راه خود دید. آنان به “قصد تعرض” پیش آمدند. مانتو و چادرش پاره شد. “برای دفاع” چاقوی قالیبافی را در آورد. یکی از مردان زخمی شد و در بیمارستان جان داد.

در این شش سال زندان در خراسان، ملوک همیشه تاکید کرده که “برای دفاع از ناموسش” مجبور به دفاع شده است. اولین قاضی ادعای او را نپذیرفت و به جرم قتل عمد، حکم به قصاص و اعدام داد.

روزنامه‌های محلی او را زنی معرفی کردند که برای دفاع از “شرف” دست به چاقو برده است. در نهایت دادگاه تجدید نظر حکم قصاص را به شش سال زندان و ۲۱۰ میلیون تومان دیه کاهش داد.

یکشنبه، دوم مهر ۱۳۹۶، شهناز رمارم، عضو شورای شهر مشهد در توییترش نوشت با کمک نیکوکاران دیه ۲۱۰ میلیونی تهیه شده و ملوک از زندان آزاد خواهد شد.

سرنوشت همه زنان با پرونده مشابه به آزادی ختم نشده است.

افسانه نوروزی:۳۳ ساله و مادر سه فرزند، تیرماه ۱۳۷۶ رییس حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی جزیره کیش را به قتل رساند. می‌گفت قصد تجاوز داشته است. قاضی حکم به قصاص داد. هشت سال در زندان ماند. در نهایت بعد از اعتراض‌های داخلی و خارجی ادعای دفاع او پذیرفته و با پرداخت دیه آزاد شد. وقتی به خانه می‌رفت سه کودکش دیگر نوجوان شده بودند. درباره پرونده او اینجا بیشتر بخوانید.

نازنین فاتحی: دختر ۱۷ ساله فروردین ماه ۱۳۷۴ در حومه کرج بازداشت شد. نازنین در دادگاه گفت در روز حادثه سه پسر جوان به قصد تجاوز به او و برادرزاده پانزده ساله‌اش حمله کردند و او در دفاع و فرار مجبور شده به یکی از آنها چاقو بزند. قاضی ادعای دفاع را نپذیرفت و برای او حکم قصاص داد. دو سال در زندان ماند. در دادگاه تجدید نظر در نهایت از قتل عمد تبرئه و به پرداخت دیه محکوم شد. درباره پرونده او اینجا بیشتر بخوانید.

ریحانه جباری: ۱۳۸۶ در ۱۹ سالگی به اتهام قتل بازداشت شد. او گفته بود برای دفاع در برابر تعرض جنسی، تنها با یک ضربه چاقو به مرتضی عبدالعلی سربندی از آپارتمانش فرار کرده است. قاضی ادعای دفاع او را نپذیرفت و سحرگاه شنبه سوم آبان ماه ۱۳۹۳ چند روز پیش از تولد ۲۶ سالگی در زندان رجایی‌شهر کرج به دار آویخته شد. درباره پرونده او اینجا بیشتر بخوانید.

حکم سفید افسانه، حکم سیاه ریحانه

عبدالصمد خرمشاهی که وکالت پرونده افسانه نوروزی را به عهده داشته، آزادی او را در رسیدگی به پرونده‌های ناموسی “نقطه عطف” می‌داند.

در ابتدا با آن‌که همه شواهد به نفع افسانه نوروزی بود، دادگاه بدوی و تجدید نظر هر دو به قصاص حکم دادند. هشت سال طول کشید تا افسانه نوروزی تبرئه شود.

به گفته آقای خرمشاهی جامعه در این مدت سوال‌های جدی درباره دفاع مشروع مطرح کرد. “این‌که وقتی زنی در معرض تجاوز قرار گیرد، اگر دفاع کند محکوم می‌شود و اگر دفاع نکند، باید به جرم زنا مجازات شود.”

او معتقد است که ماجرای افسانه باعث شد بحث دفاع مشروع برای بسیاری از افراد در جامعه و سیستم قضایی جا بیفتد.

اما درست ۱۰ سال بعد، پرونده مشهور دیگر آقای خرمشاهی پایان خوش افسانه را نداشت.

قاضی پرونده ریحانه جباری تایید کرده بود که در لیوان نوشیدنی روی میز دارو پیدا شده و مقتول وقتی با ریحانه راهی خانه بوده، کاندوم خریده است. با این حال ادعای دفاع مشروع او هیچ‌گاه پذیرفته نشد.

حسن تردست، قاضی اولیه پرونده که حکم اعدام داده بود، در مصاحبه‌ای ریحانه جباری را به “بی‌بندوباری” متهم کرده و گفته بود که ریحانه می‌دانسته مرتضی سربندی در راه خانه کاندوم خریده است. اتهامی که خانواده ریحانه جباری و خودش به شدت رد می‌کردند.

تجربه مشابه زنان کشورهای دیگر:

قانون ایران به طور کلی حق را به کسی می‌دهد که در مقابل تجاوز از جان، ناموس یا مال خود دفاع می‌کند؛ اما به گفته شادی صدر، حقوقدان “شرایط اثبات دفاع مشروع بسیار دشوار است.” یعنی باید دست‌کم چهار شرط ثابت شود تا قاضی حکم به برائت دهد.

چهار شرط بر اساس ماده ۱۵۶ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲:

قاضی حتی اگر حق “دفاع” متهم را به رسمیت بشاند، می‌تواند به خاطر نداشتن یکی از این شرایط بالا، حکم به زندان یا قتل غیر عمد و پرداخت دیه بدهد.

شادی صدر که پرونده وکالت نازنین فاتحی و شماری دیگر از پرونده‌های موسوم به ناموسی را به عهده داشته، می‌گوید دست قاضی در تفسیر این بندها، مثلا بند سوم درباره “اقدام آگاهانه” بسیار باز است. یعنی می‌تواند زنی را که از خود دفاع کرده، متهم کند که می‌دانسته در صورت ورود به همراه یک مرد به خانه، در معرض تجاوز قرار می‌گیرد.

‘ همیشه سیاه و سفید نیست’

عبدالصمد خرمشاهی نگاه مثبتی به تغییرات قانون مجازات اسلامی دارد و می‌گوید به طور کلی آگاهی درباره حق دفاع مشروع بیش از گذشته شده است. مخصوصا که در قانون جدید بحث تناسب دفاع با حمله حذف شده است. یعنی همین‌که متهم در معرض خطر قرار داشته باشد کافی است تا به هر طریقی از خود دفاع کند.

او می‌گوید در طول دو سال گذشته چهار پرونده دفاع مشروع داشته که در همه آنها متهمان تبرئه شده‌اند. در همه پرونده‌ها مردان برای دفاع از خود در مقابل تجاوز، مرتکب قتل شده بودند.

از آقای خرمشاهی که وکالت زنان بسیاری را به عهده داشته، می‌پرسم دستگاه قضایی در مقابل زنان تساهل بیشتری دارد یا مردانی که برای دفاع از خود فرد متجاوز را کشته‌اند؟

پاسخش دور از انتظار نیست. این‌که “گاهی” قضات در برابر متهمان زن “سخت‌گیری” بیشتری دارند.

شادی صدر، حقوقدان، نگاه “مردسالار” قاضیان مرد را در صدور حکم‌های “غیرمنصفانه” موثر می‌داند و می‌گوید قاضی به یکی از موکلانش گفته بود که چون قبل از تجاوز باکره نبوده و ارتباط جنسی داشته، “فاحشه” است و تجاوز به او اقدامی عجیب و دور از انتظار نیست.

با این حال زنان بیشتری به نسبت گذشته برای شکایت از متجاوزان پا پیش می‌گذارند. هرچند سختی اثبات دفاع مشروع و برخورد قضات مختلف، باعث شده تا همه شکایات به نتیجه دلخواه شاکی نرسد.

افسانه نوروزی، هشت سال معلق میان آزادی و اعدام

 

قتل، عصر روز یك شنبه 15 تیر ماه 1376 در ویلای شماره 14 ارم جزیره كیش اتفاق افتاد. قاتل زنی بود به نام افسانه نوروزی و مقتول بهزاد مظفر مقدم سروان حفاظت اطلاعات .

داستان از زمانی آغاز می شود كه مصطفی شوهر افسانه كار و شغل خود را از دست می دهد و دست به هر كاری می زند تا خانواده اش را از فقر نجات دهد اما راهها همه برایش بسته می شود و ناچار یكی از كلیه هایش را می فروشد تا كمی برای خود و خانواده اش زمان بخرد، اما ناتوانی بعد از عمل وضع را دشوار تر می كند. مصطفی بعد از چند سال دوست قدیمی و خانوادگی خود یعنی بهزاد مظفر مقدم را پیدا می كند و بهزاد كه اكنون به پست و مقامی رسیده است از او و خانواده اش دعوت می كند كه به جزیره كیش بروند تا شاید آنجا مصطفی بتواند كاری پیدا كند.داستان افسانه نوروزی

تیر ماه سال 1376 مصطفی همراه خانواده اش وارد جزیره می شود. مهدیه و محمد دو فرزند خانواده خوشحالند از این تغییر، اما نمی دانند فقط چند روز مادر را كنار خود دارند. بهزاد مظفر مقدم در كیش صاحب نفوذ است این را خانواده مصطفی در همان ساعات اولیه می فهمند و بهزاد هم خودش را فرمانده كیش معرفی می كند.

دو روز بعد از رسیدن خانواده، بهزاد اجناسی را جور می كند تا مصطفی به تهران بیاورد و به كسی تحویل دهد. پدر، خانواده را در كیش به دست رفیق صمیمی اش می سپارد و راهی تهران می شود و فردای همان روز دوباره به كیش بازمی گردد. اما بهزاد كه فكرهایی در سر دارد مصطفی را خیلی زود دوباره به تهران می فرستد و زمانی كه مصطفی می خواهد به همسرش پولی بدهد می گوید من خانواده ات را اینجا تامین می كنم.

بعد از ظهر كه افسانه با بچه ها در خانه است بهزاد افسانه را به طبقه دوم فرامی خواند. زن كه به اتاق وارد می شود بهزاد را می بیند كه بدون لباس ایستاده و به محض ورود افسانه به او حمله ور می شود. آنان با هم درگیر می شوند. بچه ها كه صدای فریاد مادرشان را می شنوند وحشت می كنند اما افسانه در همان حین از بچه ها می خواهد كه آرام باشند. بهزاد بعد از زد و خورد افسانه را رها می كند و زن فرار می كند. بچه ها را برمی دارد و از خانه خارج می شود. تا شب در خیابان ها می چرخند. افسانه حتی نمی تواند به جایی پناه ببرد زیرا دیگر بعد از چند روز می داند كه بهزاد در كیش دارای قدرت و نفوذ است. تنها كاری كه می كند به شوهرش زنگ می زند و بدون این كه ماجرا را توضیح دهد از او می خواهد به جزیره برگردد. آخر شب در حالی كه خسته و گرسنه هستند به خانه برمی گردند. بهزاد دیگر روی خوش نشان نمی دهد و نه پولی به آنها می دهد و نه غذایی مهیا می كند تا آنجا كه افسانه فقط به بچه ها چای شیرین می دهد. كار مصطفی گیر می كند و نمی تواند تا دو روز دیگر به كیش برگردد.

فردای آن روز بهزاد همراه زن شیك پوشی كه او را خانم دكتر معرفی می كند به خانه می آید. در فرصتی به افسانه می گوید: “دیدی چقدر این خانم زیبا و خوش اندام و پول دار است. با داشتن ثروت زیاد و شوهر… زیر دست من هست، تو به چی خود می نازی، فكر می كنی چی داری…”

فردای آن روز، روز حادثه است. افسانه از فرصت خواب بودن بهزاد استفاده می كند تا در طبقه بالا بعد از چند روز به حمام برود. لباس هایش را با خود به داخل می برد و قبل از رفتن از ترس چاقویی راهم با خود به حمام می آورد تا در صورت تكرار اتفاق قبلی مرد را تهدید كند و بترساند.

استحمامش كه تمام می شود بهزاد را بدون لباس در میانه اتاق می بیند. باز با هم درگیر می شوند . زن خود را به چاقو می رساند . مرد رویش نشسته است، دست افسانه بالا می رود و چاقو را به پهلوی بهزاد وارد می كند. مرد نعره می زند و زن را به مشت و لگد می گیرد. در همان حال هم دست از تصمیم شیطانی خود برنمی دارد و می خواهد به افسانه تعرض كند. افسانه ضربه دوم را هم وارد می كند و دست بالا می رود و پایین می آید بلند كه می شود می بیند مرد موهایش را از پشت مشت می كند. و دیگر جنون است و خون و…

آخر این كه مرد كه از پا می افتد زن آلت مرد را نیز می برد. دیگر حال خود را نمی داند.ساعتی بعد كه مصطفی وارد می شود افسانه را میان خون و خشم می بیند. مرد خانواده اش را برمی دارد به تهران فرار می كنند اما یك روز بعد افسانه در تهران دستگیر می شود و چون قتل در كیش اتفاق افتاده به جزیره برگردانده می شود و بعد از آن به زندان بندر عباس منتقل می شود.

در مسیر دادرسی با اینكه همه شواهد مبنی بر دفاع از ناموس به نفع افسانه بود، اما به دلیل آن كه بهزاد فردی از نهادهای امنیتی بود پرونده پیچ خورد و در نهایت افسانه به اعدام محكوم شد.

بعد از آن، مطبوعات وارد عمل شدند و با اخبار و گزارش هایی كه منتشر كردند توانستند حكم را متوقف كنند. اما تا آزادی كامل افسانه هشت سال زمان صرف شد. همه می دانستند كه افسانه دفاع از ناموس كرده است حتی همسر مقتول در این رابطه از حق خود گذشت اما مادر بهزاد بر قصاص اصرار داشت. در هر حال هشت سال بعد از تیر 1376 افسانه نوروزی با پرداخت دیه توانست ازاعدام نجات پیدا كند.

افسانه بعد از آزادی اش می گوید: “وقتی قاضی دستور داد تا برای همیشه دستبند از دستانم باز شود، فکر می‎کردم هنوز خواب می‎بینم، نامه آزادی‎ام را نوشتند و به دستم دادند، چند بار آن را خواندم، باورم نمی‎شد، که چه اتفاقی افتاده است. بعد نامه را به مامورم دادم و از او خواستم تا برایم بخواند، مثل آدم‎های بیسواد شده بودم. فکر می‎کردم کلمات را اشتباه می‎خوانم، بعد برگه را به شوهرم دادم و از او خواستم نامه آزادی‎ام را بخواند، وقتی وکیلم گفت: از این به بعد می‎توانی هرجا که خواستی بروی، باور نمی‎کردم به طرف در خروجی دادگاه رفتم، واقعا باورم نمی‎شد که آزاد هستم، دوباره از قاضی سوال کردم و او گفت: برای همیشه می‎توانی آزاد باشی. وقتی از دادگاه خارج شدم با شوهرم مصطفی به خرید رفتیم، در خیابان‎ها می‎گشتم، دلم می‎خواست همه زیبایی‎ها را برای فرزندانم بخرم، با دخترم تماس گرفتم و گفتم برای همیشه آزاد شدم و به خانه بر می‎گردم. مهدیه هم مثل من باور نمی‎کرد، به هتل رفتیم، به مصطفی می‎گفتم، مطمئن هستی که فردا صبح نباید به زندان برگردم. مصطفی سعی می‎کرد از هیجان من کم کند، اما واقعا برایم غیر قابل باور بود.”

افسانه وقتی از بچه هایش جدا شد آنان كودكانی بیش نبودند اما وقتی به خانه برگشت آنان دیگر نوجوان شده بودند.

تصویر امنیتی جدید

مجله «روانشناسی امروز» بخشی از توصیه های یک مجله قدیمی امریکایی را منتشر کرد و البته برای هر توصیه، یک ضد توصیه هم تهیه دید. ما بخشی از آن را دستچین کردیم و تفسیرش را …

فصل جدید مجموعه «بازی تاج و تخت» با نامزدی در ۳۲ رشته رکورد جوایز امی برای مجموعه‌های تلویزیونی درام را شکست.
هر چند پایان پر دست انداز فصل جدید موجب خشم هواداران «بازی تاج و تخت» شد ولی …

شرکت نستله، یکی از بزرگترین تولیدکنندگان شکلات در جهان می گوید نوعی شکلات جدید تهیه کرده که در آن از «شکر افزوده» استفاده نشده است.
با این حال شکلات «کیت کت» جدید شرکت نستله، مزه ش…

برخی مطالعات نشان داده‌اند که افراد تنها با نگاه‌کردن به گل‌های طبیعی هنگام صبح از احساس شادی و انرژی بیشتری برخوردار می‌شوند.

عصر ایران به نقل از “کر ۲” نوشت: «گل‌ها از مظاهر زیبای طبیعت هستند. نگ…

دوران قاعدگی (پریود) بخش مهمی از زندگی زنان است. تقریبا نیمی از جمعیت زنان یا یک چهارم جمعیت جهان در سن باروری هستند و هر ماه قاعدگی را تجربه می‌کنند. رعایت بهداشت …

تخم مرغ: 3 عدد
شکر: 200 گرم
وانیل: یک هشتم ق چ
روغن مایع: یک و یک چهارم پیمانه
شیر: 1 پیمانه
آرد: 300 گرم
پودر کاکائو: 3 ق س
بیکینگ پودر: 2 ق چ
نمک: کمی
میوه…

مسئولان انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی بارها تأکید می‌کنند که خودشان هم تصور نمی‌کردند هر روز قربانی تازه‌ای در گوشه و کنار کشور با آنها تماس بگیرد. پوران، معصومه، محسن، فاطمه، زیور، نرگس، مهناز و حالا ام…

ورود | عضویت

افسانه نوروزی افزود آن روز حدود ساعت ۹ بود که بچه هایم بیدار شدند, صبحانه خوردیم ومن ناهار را آماده کردم, بهزاد حدود ساعت یک بعدازظهر به خانه آمد

او با من حرف نمی‏زد و از کاری که کرده بودم عصبانی بود، فکر می‏کردم ماجرا فروکش کرده است، بعداز خوردن ناهار برای آمدن شوهرم آماده می‏شدم، ابتدا وسایلمان را جمع کردم و بعد به حمام رفتم، وقتی از حمام بیرون آمدم، بهزاد در اتاق بود، او به طرفم حمله کرد ضربه چاقویی بر بدنش واردکردم و پا به فرار گذاشتم، اما در اتاق قفل بود در همین هنگام بهزاد از پشت سر موهایم را کشید و روی تخت پرتم کرد من که کنترل خودم را از دست داده بودم با او درگیر شدم، ما چند دقیقه‏ای بر سر گرفتن چاقو با هم کشمکش کردیم و در این جریان دستم برید. من باید از خودم دفاع می‏کردم. با هر طریقی که بود چاقو را گرفتم و بعد آنقدر بر بدنش ضربه زدم که از پا افتاد سپس در را باز کردم و بیرون دویدم، چنددقیقه بعد شوهرم آمد، چهار انگشتم بشدت بریده شده بود ماجرا را برایش تعریف کردم و از او خواستم مرا به تهران ببرد و ما برگشتیم. در این لحظه قاضی دادگاه از افسانه پرسید، شما که متوجه قصد بهزاد در همان روزهای اول شده بودید، پس چرا خانه‏اش را ترک نکردید؟افسانه نیز جواب داد: من و شوهرم طی‏ سالهای دوستی با بهزاد به او کاملا اعتماد پیدا کرده بودیم به همین خاطر من از طرف شوهرم اجازه پیدا کردم که در خانه بهزاد بمانم، شوهر من هرگز اجازه نمی‏داد من تنها جایی بمانم از طرفی من در کیش هیچ مکانی را بلد نبودم و نمی‏توانستم در خیابان بخوابم ، آن وقت مشکلات دیگری برایم پیش می‏آمد. بهزاد از مسئولان جزیره بود و اگر هم به کسی شکایت می‏کردم هیچکس به حرفم توجهی نمی‏کرد و خودم متهم می‏شدم، پس راهی نداشتم به جز این که در آن خانه بمانم ومنتظر شوهرم باشم. من تنها نبودم بچه‏ام همراهم بودند و پول هم برای هزینه هتل یا مسافرخانه نداشتم. من دراین جزیره زنی تنها و بی‏کس بودم که باید از خودم و ۲فرزندم دفاع می‏کردم.افسانه در پاسخ به این سوال که پس چرا ازخانه بهزاد دزدی کردی گفت: ماجرای یک سکه نقره و انگشتری که من از خانه بهزاد برداشتم به قبل از قتل برمی‏گشت. در حال مرتب کردن خانه بودم که این ۲ شیء قیمتی را پیدا کردم باتوجه به این که بهزاد مرد ثروتمندی بود و من فقیر بودم این کار را کردم اما هنگامی که بهزاد متوجه شد و تصمیم گرفتم آنها را پس دهم ولی او گفت اشکالی ندارد، بعد از این که متوجه قصد سوء او شدم، بازهم سکه و انگشتری را به وی دادم، اما بهزاد که می‏خواست مرا وادار به این کارکند گفت، ماجرای سرقت را به شوهرم مصطفی خواهد گفت و از این طریق مرا تهدید کرد.وی در پاسخ به این سوال که ماجرای چک و بدهی مصطفی به بهزاد چه بود، توضیح داد: شوهرم مبلغی پول از بهزاد قرض کرده بود که با آن کار کند و از کیش به تهران جنس بیاورد، مقداری از این پول پس داده شده بود، بخش دیگری که تقریبا ۲ میلیون تومان بود، مانده بود و بهزاد بابت آن مقداری سفته از شوهرم داشت، هرچند بر سر این مسئله کدورتی بین آنها به وجود آمده بود اگر آنها با هم دعوا داشتند ما قطعا به خانه بهزاد نمی‏رفتیم و این ادعا که من با نقشه قبلی و با همدستی شوهرم بهزاد را به قتل رسانده‏ام کاملا دروغ است. شوهرم در سال ۷۶ همزمان با من به اتهام قتل دستگیر شد و مورد بازجویی قرار گرفت، اما بعد از یک سال آزاد شد، زمان وقوع قتل، شوهرم در تهران بود و چند دقیقه بعد رسید.وی درباره چاقویی که با آن بهزاد را به قتل رساند گفت: من چاقو را از قبل با خودم در اتاق بالا برده و زیر تشک گذاشته بودم تا در صورت بروز مشکل بتوانم با تهدید از دست بهزاد فرار کنم و اصلا قصد کشتن او را نداشتم، اما رفتار بهزاد طوری بود که مجبور به دفاع از خود شدم، بعد از این که همراه شوهرم خانه را ترک کردیم، دستمال خونی که با آن دست زخمی‏ام را بسته بودم و چاقوها را در فرودگاه دفن کردیم.بعد از دفاعیات افسانه، برای چند دقیقه‏ای به خبرنگاران اجازه داده شد تا در دادگاه حضور پیدا کنند، سپس قاضی عباسی تنفس اعلام کرد و ادامه جلسه را به ساعت ۳بعدازظهر موکول کرد.در جلسه بعدازظهر ابتدا سرهنگ ذوقی اولین افسر پرونده افسانه با درخواست قاضی دادگاه درجایگاه قرار گرفت و به سوالات پاسخ داد، او گفت: من اولین کسی بودم که افسانه را بازداشت کردم و بسیاری از مراحل تحقیقات را هم خودم انجام دادم، حتی بازسازی صحنه نیز توسط من انجام شد و باتوجه به آنچه مشاهده کردم و کار کارشناسی که انجام دادم متوجه شدم گفته‏های افسانه با حقیقت مطابقت دارد.وی سپس به تشریح ماجرا و نحوه کشف جسد در تاریخ ۱۷ تیرماه سال ۷۶ پرداخت و در توضیحاتش گفته‏های افسانه و این که او درقتل تنها بوده را تصدیق کرد . پس از پایان توضیحات سرهنگ ذوقی ، عبدالصمد خرمشاهی در جایگاه حاضر شد و به دفاع از موکل پرداخت.

گفت‏وگو با افسانه نوروزی

دوشنبه ساعت ۹شب، فرودگاه کیش سالن فرودگاه مملو از کسانی است که به استقبال میهمانان خود آمده‏اند، در گوشه‏ای از فرودگاه خبرنگاران به انتظار زنی هستند که دستبند با دستانش انس گرفته. ناگهان خبرنگاری اشاره می‏کند دیدمش و حالا این نور فلاش‏ها است که به صورت افسانه نوروزی می‏پاشد.افسانه ۳۳ ساله است، اما چروک‏های صورتش نشان دهنده زجرهایی است که در طول ۷ سال گذشته تحمل کرده، او هر شب با سایه‏ای از طناب‏دار به خواب می‏رود. با ۷سال دوری از پدر و مادر و دوری از فرزند می‏گوید: زمانی که از مهدیه‏ام جدا شدم و به زندان رفتم ۷سال بیشتر نداشت دخترم حالا بزرگ شده و من بزرگ شدنش را هرگز ندیدم. من در این سالها مقاومت کردم تا بتوانم درس زندگی به فرزندانم بیاموزم.داستان افسانه نوروزی

گفت‏و گوی با افسانه نوروزی را بخوانید.

– وقتی وارد فرودگاه کیش شدید چه احساسی داشتی.

یاد همان روزی افتادم که به کیش آمده بودم و این حادثه اتفاق افتاد.

– اگر یکبار دیگر این حادثه تکرار شود چه می‏کنی؟

بازهم می‏کشم، من وظیفه داشتم از ناموس خودم دفاع کنم، اگر به خواسته بهزاد تن می‏دادم ، به اتهام رابطه نامشروع مرا سنگسار می‏کردند و همیشه دخترم مهدیه شرمنده ازاین بود که چنین مادری دارد. ترجیح می‏دهم به خاطر دفاع از خودم اعدام شوم ولی مادری سربلند برای فرزندم باشم.

– از این که بهزاد را کشته‏ای غذاب وجدان داری؟

او ۲فرزند دارد و به خاطر یتیم شدن فرزندانش ناراحتم، اما من حق داشتم از خودم دفاع کنم.

– این مدت در زندان چطور گذشت؟

خیلی سخت،اما من مطمئن هستم بی‏گناه تا پای دار می‏رود، اما بالای دار هرگز.

– با همبندی‏هایت در مورد پرونده‏ات صحبت کرده‏ای؟

وقتی برایشان تعریف می‏کردم که چه اتفاقی افتاده آنها گریه می‏کردند حالا دیگر آسمان هم به حالم گریه می‏کند، همه همبندی‏هایم منتظر هستند تا خبر محاکمه را در روزنامه‏ها بخوانند.

– می‏دانی در این مدت فرزندانت چقدر سختی کشیدند.

من از حیثیتم دفاع کردم و می‏دانم که ارزش این همه سختی را داشت. من ۷سال است که پدر و مادرم را ندیده ام حتی شاهد بزرگ شدن فرزندانم هم نبودم و در این مدت فشار روانی وارد بر من بسیار زیاد بود.

– فکر می‏کنی نتیجه دادگاه چه باشد.

دیگر به نتیجه دادگاه فکرنمی‏کنم.

گفت‌وگو با شوهر افسانه نوروزی

مصطفی جهانگیری – شوهر افسانه نوروزی – درباره اظهارات مادر مقتول در دادگاه گفت: من فقط ۶۰۰هزار تومان سفته دست بهزاد داشتم و بدهی‌ام را به او دادم اما بهزاد سفته را پس نداده بود و می‌گفت آنها را گم کرده است.وی افزود: ما هیچ سرقتی از خانه بهزاد انجام ندادیم فقط روز قتل موقع فرار چون پول نداشتم به اندازه بلیت‌مان از آنجا پول برداشتم و به خاطر آن مجازات هم شدم.وی افزود: روز اول که مرا به اتهام قتل دستگیر کردند بدن مرا به طور دقیق مورد بررسی قرار دادند اما آثار ضرب و جرح پیدا نکردند ولی روی بدن افسانه آثار درگیری و کبودی زیاد بود و این طور بود که به این نتیجه رسیدند که من در قتل نقش نداشتم ضمن این که بلیت من نشان می‌داد زمان قتل من در تهران بودم.وی درباره ازدواجش با افسانه گفت: ما سال ۶۲ با هم آشنا شدیم من افسانه را در یک میهمانی دیدم و سرانجام سال ۶۴ با هم ازدواج کردیم آن موقع در یک کارگاه جواهرسازی کار می‌کردم و زندگی سختی داشتیم تا این که ۲ سال بعد با بهزاد آشنا شدم و پس از مدتی ما آنقدر صمیمی شدیم که وقتی او در سفر بود همسر و فرزندانش را به خانه من می‌آورد. بهزاد وقتی دید وضع مالی من خراب است ۶۰۰ هزار تومان داد تا از کیش به تهران جنس بیاورم و بفروشم البته من یک ماه بعد پول را پس دادم.

گفت‏وگو با مادر مقتول

مادر بهزاد- ولی دم و ولی قهری۲فرزند بهزاد – گفت: من هنوز هم می‏گویم افسانه پسرم را نکشته و فقط برای قاتل فرزندم تقاضای قصاص کردم. وی گفت: من ولی قهری نوه‏هایم هستم. آنها مدرسه می‏روند و نتوانستند روز دادگاه بیایند، عروسم هم چون معلم است نتوانست مرخصی بگیرد و فقط من در دادگاه حاضر شدم.این زن گفت: هر کس به جای من بود، گذشت نمی‏کرد وتقاضای قصاص می‏کرد. پسر من مومن بود و همه بر سرش قسم می‏خوردند، هیچکس از بهزاد بدی ندیده بود و هنوز هم بعد از ۷سال نامش بر سر زبان هاست. پسرم به خاطر طلبی که از شوهر افسانه داشت کشته شد.

گفت‏وگو با سرهنگ ذوقی، افسر پرونده افسانه نوروزی

سرهنگ ذوقی گفت: زمان قتل، من به عنوان کارشناس ارشد قتل از تهران به کیش رفتم چون جزیره کیش در آن زمان کارشناس نداشت آن موقع در بازجویی‏های اولیه متوجه شدم افسانه ادعا می‏کند بهزاد قصد تعرض به او را داشته برای همین قرار شد بازسازی صحنه انجام شود.شوهرافسانه دربازسازی صحنه نقش مقتول را بازی می‏کرد و بازسازی صحنه با اظهارات افسانه دقیقا مطابقت داشت .وی افزود: اول ما شک کردیم که شاید به جز افسانه فرد دیگری نیز در قتل دست داشته است امانظریه پزشکی اعلام کرد به بهزاد ۲۷ ضربه چاقو و همه ضربات توسط یک نفر وارد شده که ۱۵ضربه عمیق و بقیه سطحی بوده است و باتوجه به این که شدت ضربات یکسان بوده به این نتیجه رسیدیم که قاتل یک نفر است ما در ادامه بررسی کردیم که اگر شخص دیگری در این ماجرا نقش داشته باشد بهزاد زمان قتل باید لباس به تن می‏داشت در صورتی که این طور نبود ضمن این که در این صورت ضربات باید از کمر به وی وارد می‏شد حال آن که چنین چیزی نیز رخ نداده بود و اولین ضربه طبق اظهارات متهم با دست راست به پهلوی چپ مقتول اصابت کرده بود.سرهنگ ذوقی خاطر نشان کرد: باتوجه به مکان‏هایی که ضربه‏های چاقو به او خورده بود مشخص بود قتل با انگیزه ناموسی صورت گرفته است ضمن این که لباس‏های مقتول دراتاق خودش و کاملا سالم اما جسد دراتاق افسانه افتاده بود.این کارشناس ویژه قتل اضافه کرد همچنین افسانه ادعا کرده بود که دستش در جریان درگیری بریده شده و خون دستش را در حمام شسته است ما لوله فاضلاب حمام را شکافتیم و لکه‏ها خون دست افسانه را پیدا کردیم و بررسی‏های علمی نیز این موضوع را ثابت کرد که خون کشف شده متعلق به متهم است.از سویی هم متهم در تمام مراحل بازجویی اصلا ضد و نقیض گویی نداشت.افسر پرونده افسانه نوروزی در ادامه توضیح داد: مقتول پیش از حادثه به افسانه گفته بود قفل در خراب است و قفل نمی‏شود در حالی که آن قفل یک قفل جدید آلمانی بود که افسانه کار کردن با آن را بلد نبود به همین دلیل و همیشه بعداز این که بچه‏ها می‏خوابیدند تخت را پشت در می‏گذاشت تا بهزاد نتواند وارد اتاق شود روز حادثه هم مطابق گفته‏های افسانه و تایید دخترش مهدیه، بهزاد در طبقه پایین دراز کشیده و حالت خواب داشته و بعد از این که متوجه شد افسانه به حمام رفته و از سویی نمی تواند در اتاق را قفل کند وارد اتاق و پشت کمد مخفی شده تا افسانه از حمام بیرون بیاید و به نظر من این قتل مصداق دفاع مشرع است.سرهنگ ذوقی درباره این که چرا برای بررسی این پرونده ازتهران به کیش کارشناس فرستادند گفت: باتوجه به این که مقتول یکی از مقامات کیش بود و حساسیت زیادی روی پرونده وجود داشت ازتهران کارشناسی فرستادند ضمن این که روز اول پس از بازسازی صحنه قاضی پرونده وقتی دید این قتل دفاع مشروع است افسانه را آزاد کرد: اما بعد او دوباره دستگیر شد.ذوقی خاطر نشان کرد: از همان ابتدا که افسانه درتهران دستگیر شد و به قتل اعتراف کرد بدون این که فشاری به او وارد شود درتمام دوران بازجویی همان داستانی را که روز اول گفته بود تکرار کرد حال آن که اگر می‏خواست دروغ بگوید حتی باهوش‏ترین قاتلان هم درگفتن برخی جزئیات اشتباه می‏کنند اما افسانه اشتباه نکرد.

مصاحبه با میلاد بیک خواننده

مصاحبه با محسن اورنگ

مصاحبه با سید رضا اورنگ

مصاحبه جنجالی با رضا ایرانمنش

راهنمای خرید سرویس خواب عروس

معبد اژدها و مردان نمکی

تعمیر لوازم خانگی

سه مقصد گردشگری رویایی در استان گیلان

سود حاصل از جوجه کشی بلدرچین

انواع رطوبت ساز التراسونیک

جهت مشاوره رایگان درباره تبلیغات، با ما تماس بگیرید:

۰۲۱ – ۲۳۰ ۴۴ ۳۳۳

آفتاب وبسایت مرجع فارسی زبانان سراسر دنیا، از سال ۱۳۸۰ تا کنون است

+۹۸ ۲۱ ۲۳۰ ۴۴ ۳۳۳

داستان افسانه نوروزی

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۲۳۰ ۴۴ ۱۰۳

ایران، تهران، میدان نوبنیاد ، کوهستان سوم ، پلاک ۳

حکم قصاص نفس خانم افسانه نوروزی به اتهام قتل عمدی در دیوانعالی کشور ابرام و تائید شده که پس از ابلاغ به متهم و اذن از رئیس قوه قضائیه با تودیع سهم صغاراز دیه متعلقه قابل اجراست. رای صادره در خصوص خانم افسانه نوروزی اعتراضات زیادی را در داخل کشور ونیز در خارج کشور بر انگیخت، نمایندگان زن در مجلس شورای اسلامی از رئیس قوه قضائیه که به حکم قانون تنها مرجعی است که می تواند رسیدگی مجدد به موضوع را به دادگاه دیگری ارجاع نماید تقاضای جلوگیری از اجرای حکم را نمودند و نیزبعضی از نویسندگان و مدافعان حقوق بشر با توسل به سازمانهای بین المللی  موضوع را در سطح گسترده تری مطرح نمودند. اینجانب صرف نظر از درستی یا نادرستی اتهام  مذکور از اینکه انسانی در شرف اعدام و به تعبیر درست حقوقی قصاص نفس  قرار گرفته است سخت متاثرم اما تاملاتی در این موضوع دارم از جمله:1- افسانه نوروزی که مدعی است در دفاع از ناموس خویش مرتکب قتل شده است نتوانست در دادگاه دلیل محکمه پسندی بر ادعای خود اقامه کند بنا براین قضات رسیدگی کننده  به حکم قانون برای مرتکب قتل عمدی مجازات قصاص نفس را در نظر گرفته اند. من مستند ایشان را در قتل متجاوز در این جا ذکر می کنم ماده 61 قانون مجازات اسلامی مقرر می دارد:” هرکس در مقام دفاع از نفس یا عرض و یا ناموس و یا مال خود یا دیگری و یا آزادی تن خود یا دیگری در برابر هرگونه تجاوز فعلی و یا خطر قریب الوقوع عملی انجام دهد که جرم باشد در صورت اجتماع شرایط زیر قابل تعقیب و مجازات نخواهد بود:_ دفاع با تجاوز و خطر متناسب باشد _عمل ارتکابی بیش از حد لازم نباشد_ توسل به قوای دولتی بدون فوت وقت عملا ممکن نباشد و یا مداخله قوای مذکور در رفع تجاوز و خطر موثر واقع نشود.”بنا بر این اقدام ایشان در دفاع از ناموس خود اگر چه مرتکب قتل نیز شده باشد کاملا قانونی و قابل توجیه می باشد . اما نکته مهم اینجاست فرض کنید اقای مقتول که دوست بسیار نزدیک و خانوادگی افسانه بوده اند با شوهرو یا با خود  ایشان در امر خروج اشیاء عتیقه از کشور همکاری می نموده اند( که این امر اگر چه فرض است ولی با توجه به شغل حساس مقتول که افسر ارشد در نیروی انتظامی بوده است  مستبعد نیست) در جریان فروش یکی از عتیقه جات اختلاف دزدان بر سر تقسیم غنائم انان را به ارتکاب هرگونه عملی وادار کرده است .از جمله با زمینه چینی قبلی و در حالی که متهم اماده رفتن به حمام شده مقتول را به منزل خویش دعوت نموده اند بیچاره مقتول که از نیات شریک خود غافل است و خود را اماده کرده که قدر السهم خود را از غنیمت دریافت می نماید به منزل دعوت شده قدم می گذارد . قاتل که اینک حوله حمام نیزبر بدن دارد با امادگی قبلی دو ضربه چاقو قصابی را به شاهرگ مقتول وارد می نماید در کمتر از دقیقه تمامی خون مقتول از شاهرگ بریده شده فوران زده و وی زندگی را بدرود می گوید.اینک برای فرار از مجازات مرگ کدام دستاویز بهتر از اینکه اقدام خود را در مرگ دوست خویش  دفاع از ناموس قلمداد نماید و بر ادعای خود لنگ و حوله حمام را گواه آورد که ببینید من مشغول حمام کردن بودم که این بی ناموس قصد تجاوز به مرا داشته ومن هم به تجویز قانون مزد نامردی اش را کف دستش گذاشته ام ؟!!این صحنه را در ذهن خود بازسازی کنید. خانم در حالی که حوله حمام بر سرو روی خود انداخته در جلوی میز توالت مشغول ارایش و … غیره است زنگ منزل زده می شود با اینکه اقای مقتول از پشت ایفون خود را معرفی کرده است خانم هیچ اصراری در پوشاندن بدن خویش قبل از ورود مقتول نکرده  چرا که وی دوست خانوادگی ایشان است بنا بر این نگاهش بدون قصد و ریبه بوده و اشکالی نخواهد داشت !! درب را باز نموده از مهمان خود با خوش امد گوئی پذیرائی کرده و همچنان که مشغول ترو خشک کردن خود بوده  اقای مقتول که از تماشای بدن خانم احساسات جنسی اش تحریک شده احتمالا برای در اغوش گرفتن ایشان به وی نزدیک شده اند ناگهان خانم با وارد اوردن ضربات چاقوی تیغه بلند بر عضو حساس مردی که قصد تجاوز به وی را داشته اند او را به درک واصل کرده اند!! عجب ، عجب !! راستی همین الان که شما این متن را می خوانید اگر به ناگاه درب اتاقتان باز شود و کسی قصد تعرض به شما را داشته باشد  ایا می توانید بیاد بیاورید که چاقوی تیغه بلند اشپزی تان در کدام کشوی اشپز خانه است تا ان را در دفاع از ناموستان بکار ببرید ؟؟! فراموش نکنید که مقتول این حادثه فردی است درشت اندام افسر ارشد نیروی انتظامی که دوره های اموزشی رزمی در دفاع شخصی و ماموریت های ویژه پلیسی رابه خوبی به پایان برده واز عهده دفاع از خود بر می امده است . بنا بر این ایا منطقی است که بپنداریم خانم افسانه بدون امادگی قبلی و صرفا در یک درگیری تصادفی ، و باز هم تصادفا با یک چاقوی قصابی ، و نیز تصادفا به شاهرگ و عضو حساس بدن مقتول ضربه ای زده و طرف هم با همین ضربه کلا تصادفی به قتل رسیده است ؟؟!!   2- بعضی از نویسندگان خانم افسانه نوروزی را با خانم  امینه  که به اتهام زنا محکوم به اعدام شده بود و بر اثر اقدامات بشر دوستانه سازمانهای بین المللی حکم سنگسارش نقض شد مقایسه کرده اند که این مقایسه از اصل و اساس نادرست و بی اعتباراست . به عبارتی این سخن حقی است که از ان اراده باطل شده ، خانم نوروزی به اتهام قتل  عمدی محاکمه و محکوم شده اند نه به اتهام زنا !!  ایشان محکوم به قصاص نفس هستند و حال انکه خانم امینه  محکوم به رجم یا سنگسار ، فرق این دو در این است که در رجم هیچکس حق گذشت ندارد و حکم باید اجرا شود ولی در قصاص نفس همین که اولیاء دم از قصاص گذشت نمایند مجازات مرگ منتفی خواهد شد . مخالفت با حکم اعدام و قصاص نفس نبایست موجبات تبعیض بین مرتکبین را فراهم اورد . ایا اگر مردی در همین خصوص و با موضوع مشابه در استانه اعدام قرار می داشت نیز جائی برای اعتراض باقی بود ؟؟قتلی واقع شده است انسانی بدون اینکه حق دفاع داشته باشد به قتل رسیده است . بر عهده مدعی است که ثابت کند مقتول در صدد تجاوز به وی برامده و برای اثبات این امر دلایلی ارائه کند که وجدان قضائی قضات را اقناع نماید صرف ادعا که خصوصا قرائنی بر خلاف ان وجود داشته باشد دلیل محسوب نمی شود.3- یاد اوری کنم که از مقتول این حادثه نیز دو کودک خردسال و مادری علیل و همسری جوان باقی مانده است که چشمشان به اجرای عدالت است. همسری که مدعی است شوهرش هر کاری کرده اما به ناموس مردم چشم بد نداشته و مادری که مدعی است لقمه حرام به فرزندش نداده و کودکانی که در پستوی ذهن خویش پدری متجاوز را به یاد نمی اورند.4- به عرض برسانم که تشخیص دفاع از ناموس را جامعه قبلا طی نوشته ای که بر ان قانون نام داده است به قضات بدوی انگاه به قضات دیوانعالی کشور سپرده است . بنابراین بر انگیختن احساسات و دامن زدن به عواطف انسانی در لغو مجازات متهم  نتیجه ای جز هرج و مرج و بی نظمی اجتماعی را در پی نخواهد داشت .5- امیدوارم رئیس قوه قضائیه با تقاضای رسیدگی مجدد پرونده موافقت نمایند تا موضوع با فرصت و دقت بیشتری بررسی شده و صحت ادعای متهم اثبات گردد. ولی پیشنهاد می کنم دوستانی که دستشان به جائی می رسد قبل از ان که از سازمانهای عریض و طویل حقوق بشری استمداد کنند سری به خانواده مقتول بزنند و از ایشان  برای لغو مجازات متهم  استمداد نمایند . به دوستان عزیزی که این نوشته را مطالعه فرمودند عرض می کنم که بنده فقط انطرف سکه را خواستم ببینیم بدون انکه فرضیات مطروحه مبتنی بر واقعیات بوده باشد.

دست مريزاد. همين که شما هم با دقت کارشناسي و ديدن آن روی ديگر سکه خواهان رسيدگي مجدد هستيد، نشان مي دهد که دغدغه خاطر آنهايي که نگران پايمال شدن حق دفاع هستند، به جاست. اميدوارم با بررسي مجدد امنيت خاطر جامعه فراهم گردد.

دمت گرم !

سلام .. خيلی خوبه شما که استاد اين حرفه هستين نظر کارشناسانه می دين ..گاهی ماها با نوشتن مسئله ای غلط و بی ربط باعث قاطی شدن اوضاع می شيم ..منم با اين عقل ناقصم چند روز پيش نوشتم که بهتره تو اين شرايط به فکر رضايت گرفتن ازم خانواده مقتول باشيم ..انگار اونا ۱۰ ميليون تومان برابر نصف ديه يه مرد رو برای قصاص به حساب دادگستری ريختن ..نمی دونم چه طوری دلشون مياد که اشتباه پسرشونو با يه اشتباه بزرگتر پاک کنن !

وبلاگ زيبا وقلم شيوا ومطالب گيرايتان ما را بی درنگ به تحسين واداشت…..خسته نباشی استادداستان افسانه نوروزی

حتی اگر قتل عمدی و با برنامه ريزی قبلی انجام شده باشه من باز هم اعدام را در اين مورد نمی پسندم . ضمن اينکه فکر می کنم اگر در همين لحظه چنين شرايطی برايم پيش بياد اولين چيزی که در کنار دستم باشه استفاده می کنم شايد هم اين خانم برای پذيرايي از مهمان در اشپزخانه بوده و شايد اين تجاوز نيز مقدمه ای داشته که شرايط را برای رسيدن وی به کارد اشپزخانه فراهم کرده . به هر حال دراين که مقتول نون حروم خور بوده اند که حرفی نيست .

شما مطلب را از دید دیگری مطرح نموده اید که شاید تا بحال به آ ن پرداخته نشده باشد.من فکرمیکنم که اغلب ماازمحتویات دقیق بازجویی ها ی انجام شده بدون اطلاع می باشیم وصرفا برمبنای اطلاعات ناقصی که چند نماینده محترم زن ابرازکرده اند ویا مواردی که دروبلاگها به آن اشاره شده با متهم ابراز همدردی واحیانا امضای نامه دسته جمعی نموده ایم .ولی مطلبی که فکرمی کنم حساسیت مردم مارا بیشترازهرچیز برانگیخته شغل مقتول است که باعث شده مسایل دیگرنادیده انگاشته شود.همینقدر که مقتول افسر نیروی انتظامی بوده کافی است که تنفرایجادکند ومردم حق را به متهم بدهندچرا که اینها اینقدر مردم آزاری نموده اند که حتی وقوع یک فاجعه نیز حس همدردی مردم را جلب نمی نماید . هرچند که به قول شما صاحب دوفرزند وهمسر ومادر نیز باشند..اتفاقا این میتواند مبنای جالبی برای تحقیق وتعیین میزان محبوبیت نیروی انتظامی ما باشد ، چیزی که هیچوقت این نیرو در پی اش نبوده است.

دنباله…از دیگر سو میتوان فرض شما را مفروض داشت. آیا اگر طلا فروشی درب مغازه اش را باز گذاشته باشد کسی حق دارد به آن چشم طمع داشته باشد؟ آیا در صورت وقوع سرقت سارق سارق است بالاخره یا نه؟ آیا اگر کسی دید درب مغازه ای باز است نباید به سرعت از محل دور شود تا مورد اتهام قرار نگیرد؟ آیا افسر پلیس که جان و مال ناموس مردم را تحت اختیار دارد حق دارد تحریک جنسی شود و بطرف آن زن برود؟ اتفاقا این عمل وی علاوه بر موارد دیگری که شما شمردید باید باعث شود که نیروی انتظامی راسا علیه افسر مقتول خود به جرم بردن آبروی نیرو اعلام جرم کرده و اگر از زن مذکور برای اجرای حکمی که مقتول مسحق دریافت ان بوده (اعمال خلاف با سوء استفاده از موقعیت، اسلحه؟، و تحریک شدن و اقدام به شروع زنا) تقدیر بعمل نیاورد، لا اقل باید جلو مجازات شدنش را بگیرد این زن، اگر فرض شما صحیح باشد، لکه ننگی را از دامن نیرو ی انتظامی پاک کرده است. مقتول اگر زنده بود -طبق فرض شما- به اعمال ننگینش ادامه نمیداد؟ به هر حا ل لطفا اگر اطلاعات دقیقی دارید بفرمایید تا مردم هم روشن شوند وگرنه میتوان بینهایت *فرض* را در نظر گرفت و ذهن مردم را به بیراهه برد. یا حق.

آقای وکیل سلام. آیا فرضی که شما بر مبنای آن استدلال کرده اید حقیقت دارد یا صرفا یک فرض است؟ تا به حال خوانده ایم که آن خانم در جزیره کیش مهمان خانه آن آقا بوده و مقتول در خانه خود به قتل رسیده. فرض شما مسئله را کاملا برعکس به تصویر کشیده. لذا لطفا رفع ابهام فرمایید.

سلام . موضوع جالبتر شد .

عبدالصمد خرمشاهی در مصاحبه ای متفاوت با (شهروند) عنوان کرد:


پشت پرده سرنوشت تلخ 6 زن جنایتکار

همکلاس رئیس جمهورمان، دکتر روحانی است از قتل های مرموز تا منشور حقوقی شهروندی می گوید، از حقوقی دفاع می کند که خود قانونگذار برای متهم قایل است. همۀ عشق و علاقه اش استیفای حقوق موکلانش است، تلخ و شیرین های زیادی دارد که در پشت پرده سرنوشت تلخ 6 زن جنایتکار نهفته است.


 


چرا وکالت را انتخاب کردید؟

داستان افسانه نوروزی

وکالت در خانواده ما موروثی بود پدبزرگ مادرم وکیل بودند، این در حالی بود که پدرم یکی از قضات سرشناس بود. از کودکی با این حرفه بزرگ شده. هرچند در دانشگاه با رتبۀ اول در رشتۀ ارتباطات قبول شده و اگر روزی وکیل نمی شدم خبرنگاری را انتخاب می کردم.

اولین پرونده ای که قبول کردید چه پرونده ای بود؟

در دوران کاراموزی بودم، آقای دکتر شکوه با مردی اختلاف داشت، 40 هزارتومان به من حق الوکاله داد. حکم جلب برای متهم پرونده گرفتم. می خواست یک میلیون تومان رشوه دهد که من دست از سرش بردارم اما خودم را با یک میلیون تومان نفروختم. آقای شکوه، علاوه بر حق الوکاله 40هزار تومان هم پاداش داد.

در اذهان القاء شده بیشر پرونده هایی که داشته اید قتل های زنانه بوده است؟ آیا تا به حال موکل مرد هم داشته اید؟

جایی به طنز نوشته شده بود؛ اگر زن هستید و در ایران زندگی می کنید و کسی را کشته اید، نگران نباشید چون عبدالمصد خرمشاهی از شما دفاع می کند. من پرونده های قتل زیاد داشته ام اما چون زن ها بیشتر مورد توجه افکار عمومی بودند در اذهان القاء شده که  من تنها وکیل مدافع زنان هستم اما اینصور نیست. پرونهای بسیاری از وکالت مردان هم داردم.

چرا هیچ وقت وکالت اولیای دم را برعهده نگرفته اید؟

دوست نداارم کسی را بالای چوبه دار بفرستم اولیای دم چون معمولاً قصاص می خواهندف دوست ندارم وکالت آنها را بر عهده بگیرم.


 


افسانه نوروزی

سال 76 وقتی دستبند سرد پلیس به دستان افسانه نوروزی حلقه زد و او به اتهام قتل بهزاد یکی از مسئولان جزیره کیش از تهران به زندان بندرعباس انتقال یافت، هرگز تصور می کردید روزی سایۀ مرگ از مقابل چشمانش محو شود؟

افسانه نوروزی ، یکی از مهم ترین پرونده هایی بود عهده دار دفاع از آن شدم. او را دفاع از ناموسش رسانده بود. وقتی حکم اعدام صادر شد، شوهرش از طریق یکی از روزنامه ها از من خواست تا وکالت او را بر عهده بگیرم. افسانه 4سال در زندان بود و حکم قصاص وی صادر شده بود. جالب اینکه هیات کارشناسی در قالب تیمی، پرونده را بررسی کرده و نظریه کارشناسی مبنی بر این بود که افسانه در ادعاهایش صادقانه رفتار کرده است اما با وجود ادعاهای کارشناسان، حکمقصاص صادر شده بود. او یک وکیل تسخیری داشت اما از من خواسته شد که سخت ترین پرونده سال را عهده دار شود. به بندر عباس رفتم. پرونده سروصدای زیادی کرده بود و بازتاب زیادی داشت. حقوق زنان برای دفاع از خود رنگ تزه ای گرفته و دغدغه ای برای زنان کشور شده بود.

قانون دفاع از خود زیر سوال رفته بود در حالی که قرار بود افسانه پای چوبه دار برود، آقای شاهرودی در اولین سفر خارج از کشور به هندوستان ماجرای افسانه را شنیدند و حکم اعدام را متوقف کردند.

در واقع این حق طبیعی و قانونی افراد جامعه است که از ناموس و جان خود دفاع کنند. دفاع مشروع از علل موجه جرم است. شخص در دفاع از ناموس و جان خود اگر مرتکب عمل مجرمانه شود، قانونگذار بر اسا مواد 61 و 625قانون مجازات اسلامی او را حت حمایت قرار می دهد.

اما در این پرونده تناقض بین مواد قانونی و اجرای حکم وجود داشت. به هر حال سال 84یک هواپیمای چارتر خبرنگاران از تهران به کیش عزیمت کرد.

محاکمه علنی نشد ولی در همان دادگاه افسانه تبرئه شد. از قاضی خواستم که اجازه دهد تا افسانه را همان لحظه آزاد کنند ا در میان انبوهی از جمعیت و دوربین های عکاسان و خبرنگاران آزاد شد. بهترین لحظات زندگی من بود. انگار تازه متولد شده بودم.


شهلا جاهد

هنوز باور ندارد در یک صبح پر از سکوت در زندان اوین شهلا را پای چوبه دارد دیده است. یک هفته قبل از اعدام رنگ آرزوهایش را در چشمان نگران شهلا دیده بود، اما رقص مرگ در پای چوبه دار وحشت به یاد ماندنی را در دلش جاودانه نگه داشته است.


چطور وکالت شهلا را بر عهده گرفتید؟

شهلا نماد زنان صایغ در همه خانواده هاست. زنانی که گول شهرت قهرمان نامی را می خورند. امثال شهلا کم نیست. این پرونده از پیچیده ترین پرونده های محاکم جنایی بود. خانواده شهلا به سراغ من امدند و من وکالتش را قبول کردم. شهلا در آن زمان وجه خوبی نداشت. همه او را به چشم قاتل می دیدند اما نظر افکار عمومی برگشت. شهلا برای اجرای حکم مصر بود. تصور می کرد پای چوبه دار می تواند رضایت بگیرد. وسوسه های ناصر، شهلا را برای رفتن به پای چوبه دار ترغیب می کرد. او را امیدوار کرده بود که پای چوبه دار می تواند رضایت بگیرد اما وقتی حقیقت مرگ را در چند قدمی خودش دید، جزء هراس، دلهره، وحشت، ناله و حیرت چیز دیگری حس نکرد. بعد از اعدام شهلا، دچار بهم ریختگی شدم با شادی موکل هایم شادم و با غم آنها درد می کشم. هیچ وقت لحظه مرگ شهلا از خاطرم نمی رود.


عروس 20ساله

 پنجم آبان ماه 1379سرنوشت کبری، عروس 20سالۀ سیاه بخت به تاریکی شب شد. این پرونده نیز با وکالت رایگان پیش روی وکیل خرمشاهی قرار گرفت. او می گوید : کبری ، نماد جنگ ستنی عروس و مادر شوهر بود. یکی از عجیب ترین پرونده های مملکت مان است. سال 82 اجرای حکمش صادر شد. پنج شنبه شب بود که ابلاغ حکم اعدام او آمد . شنبه صبح روز اجرای حکم بود. از شب قبل از اجرای حکم، جلوی در زندان با خبرنگاران ایستادیم. تیترهای بزرگ در مطبوعات به چشم می خورد که حکایت از انتظار کبری برای بخشش داشت.

خانواده مقتول تن به رضایت ندادند، قاضی اجرای حکم نیامد و یکسری ار مسئولان غایب بودند.

حکم اجرا نشد. هیچ کس نمی داند چرا اجرا نشد. فکر کنم طناب دار پیدا نشده بود.

13 سال پیش در شمال تهران پیرزنی به نام فرخ لقاء با ضربات چاقوی عروس جوانش از پای درآمد. تحقیقات نشان می داد کبری رحمان پور از خانواده فقیری بود و تنها به خاط پولدار بودن مرد شصت ساله به عقد موقت وی درآمده بود.عروس 20ساله پس از بازداشتتش ادعا کردکه خیلی تحقیر می شده و می دیده نمی تواند از خانواده فقیر و برادر بیمارش حمایت کند.

با وجود تأئید حکم قصاص در دیوان عالی کشور، پرونده بارها برای صلح و سازش در دستور کار مقامات قضایی قرار گرفت و پس از گذشت 13 سال کبری رحمان پور هنوز در زندان اوین بود و دچار وضعیت روحی و روانی آشفته ای شده بود. وقتی 5فرزند قربانی جنایت در دادسرای عمومی جنایی تهران حاضر شدند و اعلام کردند که حاضر به گذشت هستند، تنها شوهر موقت عروس بیست ساله به نام علیرضا در این جلسه حضور نداشت. خرمشاهی می گوید: اگر علیرضا بخواهد حتماً قصاص صورت گیرد باید 150 میلیون تومان دیه بپردازد. این در حالی است که 5خواهر و برادر دیگرش اصرار به گذشت دارند.

این زن که تا زیر طناب دار رفته بود، سرنوشت، داستان دیگری برای وی رقم زده بود و دعا های مادر و تکاپوی پدر امید زندگی را کالبد ناامید کبری دمید.

کبری در شرایط یک بام و دو هوا گرفتار شده بود طبق بخشنامۀ قضایی از آنجایی که وی بیش از ده سال در زندان مانده بود با نظر دادستان، وثیقۀ 200میلیونی سپرده و آزاد شد تا نظر اولیای دم قطعی شده و شرایط برای بخشش یا اجرای حکم فراهم شود.


قدیمی ترین زن زندانی

پس از 20 سال کماکان چشم انتظار آن است که ورق روزی به نفع او برگردد. تیرماه72 فاطمه 53 ساله به جرم قتل مجید به زندان افتاد. در این سالها 8 بار تا پای مرگ رفته و برگشته است.  8 بار برای فاطمه حکم قصاص و تبرئه صادر شده اما هر بار حکم از سوی دیوان عالی کشور تقض شده است.

خرمشاهی با باداوری این پرونده می گوید: سال 84 شوهر فاطمه با من تماس گرفت و گفت خانه 150 میلیونی اش را در ازای وکالت همسرش قبول کنم. وقتی متوجه شدم خانه ای در کار نیست و فاطمه انگشترش را قصد داشته به جای حق الزحمه به من بدهد، قبول نکردم ولی وکالت او را پذیرفتم. مطمئنم او قاتل نیست. جملاتی را در اوایل بازجویی ها اقرار کرده اما صحت ندارد. 10شهریور ماه دادگاهی دارد. در این جلسه ما برای بیگناهی فاطمه دفاع می کنیم. اگر قاضی دفاعیات ما را قبول کند حکم صادر می کند اما اگر قانع نشود، سرنوشت فاطمه با قسامه گره می خورد.


دل آرا دارابی

اسمش دل آرا بود. دل آرا دارابی. دختری که به جرم قتل عمد در زندان لاکان رشت اعدام شد. پذیرفته نشدن رد اتهاماش و صدور حکم اعدام در سن 17سالگی. برپایی نمایشگاه نقاشی وی در دوران  زندان بسیار خبرساز بود.  پیش از رفتن به زندان، علاوه بر نقاشی شعر هم می گفت و پیانو می نواخت.

خرمشاهی از دانش آموز پیش دانشگاهی گفت که در سال 82 همراه پدرش، خود را به پلیس معرفی کرد اما دو هفته بعد این ادعا را رد کرد و عامل جنایت را پسری به نام امیر حسین خواند. خیال می کرد چون زیر 18 سال دارد می تواند از اعدام رهایی پیدا کند. پسر دلداده هم که برابر حکم دل آرا سکوت کرده بود به جرم مشارکت در قتل به 10 سال حبس محوم شد.

او افزود: فعالان مدنی بسیاری تلاش کردند تا از اعدام دل آرا جلوگیری کنند اما سرانجام در 11 اردیبهشت 88 اعدام شد. فرزند مقتول با بیان این جمله که خون را با خون می شوییم طناب دار را به گردن دل آرا انداخت و او را قصاص کرد. در حالی که دل آرا پای چوبه دارد آخرین نفس را کشید، همدستش در زندان خودکشی کرد.


معصومه قلعه جهی  

داستان افسانه نوروزی

 معصومه قلعه جهی، زن 32 ساله ای که 12 سال با حکم اعدام در زندان رفسنجان بسر می برد، بامداد 10 بهمن ماه 87 به دار آویخته شد. اسم معصومه که می آید سخت برآشفته و غمگین می شود. از زنی می گوید که 12 سال را با امید سپری کرد. معصومه متهم بود که همسرش را به قتل رسانده است. خرمشاهی می گوید: معصومه قصد نداشت و بیماری صرع که او به آن مبتلا بود نقش عمده ای در این جنایت داشت.

خرمشاهی در ادامه گفت: من موکلان بسیاری داشته ام، موکل دهان که باز می کند، می دانم راست می گوید یا دروغ. به صراحت و صداقت معصومه ایمان داشتم.

معصموه، دختری بلوچ و دانشجوی رشته مترجمی زبان بود که در زاهدان تحصیل می کرد و هنگام تحصیل به اصرار پدر و مادرش تن به یک ازدواج ناخواسته داده بود.

او آنچنان با همسرش بیگانه بود که بعد از یکسال از ازدواج و درخواست های مکرر همسرش هنوز تن به تمیکن خاص نداده بود و باکره بود. این کشمکش و اختلاف عاقبت به درگیری فیزیکی و حادثه منجر شد که نتیجه آن هرگز خواسته معصومه نبود. او به جرم قتل عمد دستگیر شد.

من سال 85 و زمانی که معصومه 8 سال بود که پشت میله های زندان رفسنجان روزگار خاکستری اش را سپری می کرد به تقاضای او وکالتش را پذیرفتم. پرونده در آن زمان بعد از سال ها کش و قوس در شعبۀ تشخیص دیوان عالی کشور مطرح بود. پرونده را مطالبه کردم و لایحه مفصلی نوشتم و تقدیم شعبه کردم. او در زندان کار می کرد و به صنایع دستی می پرداخت و با فروش آنها هزینۀ زندگی خود را تأمین می کرد. نگاهش به دنیا و زندگی شگفت انگیز بود. جهانبینی عجیبی داشت. یک لجظه یأس و ناامیدی را به خودش راه نمی داد. در صدایش امید و عشق به زندگی و شوق و تلاش برای موفقیت موج می زد. وقتی از سوی اجرای احکام رفسنجان احضاریه ای برایم رسید خود را به رفسنجان رساندم. همان موقع با دادستان رفسنجان تلفنی صحبت کردم. می گفت ما هرگز اصراری برای اجرای حکم نداریم و همه کارکنان از او راضی هستند. همه  تلاش خود را برای رضایت اولیای دم انجام خواهیم داد اما بعض 12 ساله پدر و ماد مقتول پای چوبه دار تازه سرباز کرده بود. روح و جسم معصومه از این همه سال که در بند بود خسته شده بود. با وجود یک بار اعدام صوری، خانواده مقتول دلشان به رحم نیامد.


نقش رسانه ها

 رسانه ها در به مقصد رساندن پرونده های جنجالی چقدر نقش داشته اند؟

رسانه ها و مطبوعات رسالتی دارند. باید آییه تمام نمای جامعه باشند. نقش رسانه ها خیلی مهم ست. در حوادث جذاب، نحوه انعکاس مهم است، نباید از یک مجرم قهرمان بسازیم. به نظر من یک خبرنگار علاوه بر کلاس های خبرنگاری باید دوره های جامعه شناسی، روانشناسی، حقوق و… را هم سر لوحه کارش قرار دهد. مطبوعات باید آگاهانه عمل کنند . چهره ای را بزرگ نکنند و افکار عمومی را با دروغ پردازی به سمت و سوی خود نکشند. زاویه نگاه خبرنگار باید متفاوت باشد و نباید از کانال دوربین مردم کوچه بازار را ببینند. اشراف به مسائل مهم است که از زاویه ننگاه خود نگاه کند. مثلاً در پرونده شهلا جاهد، روز اول همه می گفتند باید اعدام شود اما پس از اجرای حکم اعدام او به خاطر تحلیل های رسانه ها بود که 70 درصد مردم به این اعتقاد رسیدند که او قاتل نیست. در اکثر پرونده ها تعاملات حقوقدانان و جامعه خبرنویس و خبرنگار بوده که باعث شده واقعیت و دردهای مبتلا در جامعه را بزرگ کنیم.


تلخ وشیرین

تلخ و شیرین ترین پرونده ای که در سال های وکالت تان ثبت کرده اید، کدام است؟

بهترین خاطره ام آزادی افسانه از زندان بود که همراه یکدیگر از جلسه دادگاه خارج شدیم. تلخ ترین خاطره ام اعدام دل آرا، معصومه و شهلا است که هرگز از ذهنم بیرون نمی رود. تلخ است هر روز ذهنت درگیر اعدام است و تلخ تر از آن زمانی است که باید نظاره گر رقص مرگ پای چوبه دار باشد.


 نقش سینما

چقدر فیلم هایی مثل دهلیز و هیس دخترها فریاد نمی زنند، توانسته اذهان عمومی را نسبت به پرونده های بخشش و تجاوز باز کند؟

سینما هنر است. ابزاری برای بهتر زندگی کردن. سینما نفش بسیار مهم و کلیدی دارد. جامعه ای که هر روز به خشونت می رود شاید ساخت 2 فیلم در آن تأثیر گذار نباشد. فیلم قیصر در شرایط و زمان خودش دارای اذهان عمومی تأثیر گذار بود. باید فیلم ها به سمت روحیه گذشت و بخشش بروند. در واقع حسی را در من القاء کنند که تا لحظه دیدن فیلم از آن گریزان بوده ام. فیلم های بیشتری باید ساخته شوند. از هنرمندان استفاده شود که در قالب وکیل و متهم به قصاص نقش آفرینی کنند. وحشت از قصاص در چشمان هنرمند باید دیده شود.


 


دغدغه های سال ها تجربه


مهم ترین دغدغه زندگی شما چیست؟

مهم ترین دغدغه من شاید خارج از بحث وکالت باشد اما مساله ای ناراحت کننده است که سرمنشأ اعتیاد بوده. قلیان کشیدن جوانان دغدغه ذهنم است. ای کاش این قلیان ها جمع آوری می شد. این مسئله به شدت زجرم می دهد.

دغدغه دیگری که دارم تخریب محیط زیست است. فعال افتخاری محیط زیست هستم. دیدن زباله ها در کوه و کنار دریا محیط زیست را از بین می برد. باید فرهنگسازی شود تا مردم یاد بگیرند زباله های خود را به جنگل و رودخانه و دریا نیندازند.


یک سوال سیاسی اجتماعی

شما همکلاس رئیس جمهور بوده اید، ایشان از منشور شهروندی و حمایت از آن سخت گفته اند، شما چه برداشتی از آن داشته اید؟

خوشبختانه یا متأسفانه حقوق شهروندی با این واژه یک اعتبار می گیرد ما در گذشته قانون شهروندی را داشته ایم اما در منشور حقوق شهروندی منظور مجموعه حقوقی است که یک انسان در این آب و خاک از آن بهره مند شود. در واقع فهرستی از مهم ترین حقوق شهروندان یک کشور است. پایه اصلی اجرایی کردن حقوق شهروندی، قانونمندی و تعیین الزامات اجرای اصول این حقوق با توجه به نیازها و واقعیات جامعه از جمله آگاهی شهروندان به منزلت شهروندی است.

در واقع بار معنایی واژه شهروندی باید به دقت و شفافیت توضیح داده شود، زیرا این وازه تعبیر متناسبی با جامعه مدنی مدرن است و معنای این واژه با واژه هایی مثل رعیت یا توده مردم متفاوت است. شهروند باید صاحب موجودیت نظام سیاسی باشد.

اگر دولیت حقوق زن، کودک، حق آزادی بیان، حق کار، حق مسکن و حق تحصیل را رعایت کند، جامعه، جامعه مدینه فاضله می شود. در واقع این منشور یک پیمان و مانیفستی است که مجموع حقوق شهروندی را در بر می گیرد. اگر قانون حقوق شهروندی، تک به تک اجرایی شود نیازی به منشور حقوق شهروندی نخواهیم داشت. قانون حقوق شهروندی، تقریباً کامل است، شاید منشور آن تأکید و تکراری به حقوق شهروندی است که جناب آقای دکتر رواحانی با اعلام این منشور خواسته به مردم اعلام کند که مدافع حق قانونی تک تک شهروندان این مرز و بوم است. در واقع هر فرد حق قانونی برای زندگی  دارد که دکتر روحانی از آن دفاع می کند.


 روزنامۀ شهروند، 10شهریور 1392.

عبدالصمد خرمشاهی در مصاحبه ای متفاوت با (شهروند) عنوان کرد:


پشت پرده سرنوشت تلخ 6 زن جنایتکار

همکلاس رئیس جمهورمان، دکتر روحانی است از قتل های مرموز تا منشور حقوقی شهروندی می گوید، از حقوقی دفاع می کند که خود قانونگذار برای متهم قایل است. همۀ عشق و علاقه اش استیفای حقوق موکلانش است، تلخ و شیرین های زیادی دارد که در پشت پرده سرنوشت تلخ 6 زن جنایتکار نهفته است.


چرا وکالت را انتخاب کردید؟

وکالت در خانواده ما موروثی بود پدبزرگ مادرم وکیل بودند، این در حالی بود که پدرم یکی از قضات سرشناس بود. از کودکی با این حرفه بزرگ شده. هرچند در دانشگاه با رتبۀ اول در رشتۀ ارتباطات قبول شده و اگر روزی وکیل نمی شدم خبرنگاری را انتخاب می کردم.

اولین پرونده ای که قبول کردید چه پرونده ای بود؟

در دوران کاراموزی بودم، آقای دکتر شکوه با مردی اختلاف داشت، 40 هزارتومان به من حق الوکاله داد. حکم جلب برای متهم پرونده گرفتم. می خواست یک میلیون تومان رشوه دهد که من دست از سرش بردارم اما خودم را با یک میلیون تومان نفروختم. آقای شکوه، علاوه بر حق الوکاله 40هزار تومان هم پاداش داد.

در اذهان القاء شده بیشر پرونده هایی که داشته اید قتل های زنانه بوده است؟ آیا تا به حال موکل مرد هم داشته اید؟

جایی به طنز نوشته شده بود؛ اگر زن هستید و در ایران زندگی می کنید و کسی را کشته اید، نگران نباشید چون عبدالمصد خرمشاهی از شما دفاع می کند. من پرونده های قتل زیاد داشته ام اما چون زن ها بیشتر مورد توجه افکار عمومی بودند در اذهان القاء شده که  من تنها وکیل مدافع زنان هستم اما اینصور نیست. پرونهای بسیاری از وکالت مردان هم داردم.

چرا هیچ وقت وکالت اولیای دم را برعهده نگرفته اید؟

دوست نداارم کسی را بالای چوبه دار بفرستم اولیای دم چون معمولاً قصاص می خواهندف دوست ندارم وکالت آنها را بر عهده بگیرم.


 


افسانه نوروزی

سال 76 وقتی دستبند سرد پلیس به دستان افسانه نوروزی حلقه زد و او به اتهام قتل بهزاد یکی از مسئولان جزیره کیش از تهران به زندان بندرعباس انتقال یافت، هرگز تصور می کردید روزی سایۀ مرگ از مقابل چشمانش محو شود؟

افسانه نوروزی ، یکی از مهم ترین پرونده هایی بود عهده دار دفاع از آن شدم. او را دفاع از ناموسش رسانده بود. وقتی حکم اعدام صادر شد، شوهرش از طریق یکی از روزنامه ها از من خواست تا وکالت او را بر عهده بگیرم. افسانه 4سال در زندان بود و حکم قصاص وی صادر شده بود. جالب اینکه هیات کارشناسی در قالب تیمی، پرونده را بررسی کرده و نظریه کارشناسی مبنی بر این بود که افسانه در ادعاهایش صادقانه رفتار کرده است اما با وجود ادعاهای کارشناسان، حکمقصاص صادر شده بود. او یک وکیل تسخیری داشت اما از من خواسته شد که سخت ترین پرونده سال را عهده دار شود. به بندر عباس رفتم. پرونده سروصدای زیادی کرده بود و بازتاب زیادی داشت. حقوق زنان برای دفاع از خود رنگ تزه ای گرفته و دغدغه ای برای زنان کشور شده بود.

قانون دفاع از خود زیر سوال رفته بود در حالی که قرار بود افسانه پای چوبه دار برود، آقای شاهرودی در اولین سفر خارج از کشور به هندوستان ماجرای افسانه را شنیدند و حکم اعدام را متوقف کردند.

در واقع این حق طبیعی و قانونی افراد جامعه است که از ناموس و جان خود دفاع کنند. دفاع مشروع از علل موجه جرم است. شخص در دفاع از ناموس و جان خود اگر مرتکب عمل مجرمانه شود، قانونگذار بر اسا مواد 61 و 625قانون مجازات اسلامی او را حت حمایت قرار می دهد.

اما در این پرونده تناقض بین مواد قانونی و اجرای حکم وجود داشت. به هر حال سال 84یک هواپیمای چارتر خبرنگاران از تهران به کیش عزیمت کرد.

محاکمه علنی نشد ولی در همان دادگاه افسانه تبرئه شد. از قاضی خواستم که اجازه دهد تا افسانه را همان لحظه آزاد کنند ا در میان انبوهی از جمعیت و دوربین های عکاسان و خبرنگاران آزاد شد. بهترین لحظات زندگی من بود. انگار تازه متولد شده بودم.


شهلا جاهد

هنوز باور ندارد در یک صبح پر از سکوت در زندان اوین شهلا را پای چوبه دارد دیده است. یک هفته قبل از اعدام رنگ آرزوهایش را در چشمان نگران شهلا دیده بود، اما رقص مرگ در پای چوبه دار وحشت به یاد ماندنی را در دلش جاودانه نگه داشته است.


چطور وکالت شهلا را بر عهده گرفتید؟

شهلا نماد زنان صایغ در همه خانواده هاست. زنانی که گول شهرت قهرمان نامی را می خورند. امثال شهلا کم نیست. این پرونده از پیچیده ترین پرونده های محاکم جنایی بود. خانواده شهلا به سراغ من امدند و من وکالتش را قبول کردم. شهلا در آن زمان وجه خوبی نداشت. همه او را به چشم قاتل می دیدند اما نظر افکار عمومی برگشت. شهلا برای اجرای حکم مصر بود. تصور می کرد پای چوبه دار می تواند رضایت بگیرد. وسوسه های ناصر، شهلا را برای رفتن به پای چوبه دار ترغیب می کرد. او را امیدوار کرده بود که پای چوبه دار می تواند رضایت بگیرد اما وقتی حقیقت مرگ را در چند قدمی خودش دید، جزء هراس، دلهره، وحشت، ناله و حیرت چیز دیگری حس نکرد. بعد از اعدام شهلا، دچار بهم ریختگی شدم با شادی موکل هایم شادم و با غم آنها درد می کشم. هیچ وقت لحظه مرگ شهلا از خاطرم نمی رود.


عروس 20ساله

 پنجم آبان ماه 1379سرنوشت کبری، عروس 20سالۀ سیاه بخت به تاریکی شب شد. این پرونده نیز با وکالت رایگان پیش روی وکیل خرمشاهی قرار گرفت. او می گوید : کبری ، نماد جنگ ستنی عروس و مادر شوهر بود. یکی از عجیب ترین پرونده های مملکت مان است. سال 82 اجرای حکمش صادر شد. پنج شنبه شب بود که ابلاغ حکم اعدام او آمد . شنبه صبح روز اجرای حکم بود. از شب قبل از اجرای حکم، جلوی در زندان با خبرنگاران ایستادیم. تیترهای بزرگ در مطبوعات به چشم می خورد که حکایت از انتظار کبری برای بخشش داشت.

خانواده مقتول تن به رضایت ندادند، قاضی اجرای حکم نیامد و یکسری ار مسئولان غایب بودند.

حکم اجرا نشد. هیچ کس نمی داند چرا اجرا نشد. فکر کنم طناب دار پیدا نشده بود.

13 سال پیش در شمال تهران پیرزنی به نام فرخ لقاء با ضربات چاقوی عروس جوانش از پای درآمد. تحقیقات نشان می داد کبری رحمان پور از خانواده فقیری بود و تنها به خاط پولدار بودن مرد شصت ساله به عقد موقت وی درآمده بود.عروس 20ساله پس از بازداشتتش ادعا کردکه خیلی تحقیر می شده و می دیده نمی تواند از خانواده فقیر و برادر بیمارش حمایت کند.

با وجود تأئید حکم قصاص در دیوان عالی کشور، پرونده بارها برای صلح و سازش در دستور کار مقامات قضایی قرار گرفت و پس از گذشت 13 سال کبری رحمان پور هنوز در زندان اوین بود و دچار وضعیت روحی و روانی آشفته ای شده بود. وقتی 5فرزند قربانی جنایت در دادسرای عمومی جنایی تهران حاضر شدند و اعلام کردند که حاضر به گذشت هستند، تنها شوهر موقت عروس بیست ساله به نام علیرضا در این جلسه حضور نداشت. خرمشاهی می گوید: اگر علیرضا بخواهد حتماً قصاص صورت گیرد باید 150 میلیون تومان دیه بپردازد. این در حالی است که 5خواهر و برادر دیگرش اصرار به گذشت دارند.

این زن که تا زیر طناب دار رفته بود، سرنوشت، داستان دیگری برای وی رقم زده بود و دعا های مادر و تکاپوی پدر امید زندگی را کالبد ناامید کبری دمید.

کبری در شرایط یک بام و دو هوا گرفتار شده بود طبق بخشنامۀ قضایی از آنجایی که وی بیش از ده سال در زندان مانده بود با نظر دادستان، وثیقۀ 200میلیونی سپرده و آزاد شد تا نظر اولیای دم قطعی شده و شرایط برای بخشش یا اجرای حکم فراهم شود.


قدیمی ترین زن زندانی

پس از 20 سال کماکان چشم انتظار آن است که ورق روزی به نفع او برگردد. تیرماه72 فاطمه 53 ساله به جرم قتل مجید به زندان افتاد. در این سالها 8 بار تا پای مرگ رفته و برگشته است.  8 بار برای فاطمه حکم قصاص و تبرئه صادر شده اما هر بار حکم از سوی دیوان عالی کشور تقض شده است.

خرمشاهی با باداوری این پرونده می گوید: سال 84 شوهر فاطمه با من تماس گرفت و گفت خانه 150 میلیونی اش را در ازای وکالت همسرش قبول کنم. وقتی متوجه شدم خانه ای در کار نیست و فاطمه انگشترش را قصد داشته به جای حق الزحمه به من بدهد، قبول نکردم ولی وکالت او را پذیرفتم. مطمئنم او قاتل نیست. جملاتی را در اوایل بازجویی ها اقرار کرده اما صحت ندارد. 10شهریور ماه دادگاهی دارد. در این جلسه ما برای بیگناهی فاطمه دفاع می کنیم. اگر قاضی دفاعیات ما را قبول کند حکم صادر می کند اما اگر قانع نشود، سرنوشت فاطمه با قسامه گره می خورد.


دل آرا دارابی

اسمش دل آرا بود. دل آرا دارابی. دختری که به جرم قتل عمد در زندان لاکان رشت اعدام شد. پذیرفته نشدن رد اتهاماش و صدور حکم اعدام در سن 17سالگی. برپایی نمایشگاه نقاشی وی در دوران  زندان بسیار خبرساز بود.  پیش از رفتن به زندان، علاوه بر نقاشی شعر هم می گفت و پیانو می نواخت.

خرمشاهی از دانش آموز پیش دانشگاهی گفت که در سال 82 همراه پدرش، خود را به پلیس معرفی کرد اما دو هفته بعد این ادعا را رد کرد و عامل جنایت را پسری به نام امیر حسین خواند. خیال می کرد چون زیر 18 سال دارد می تواند از اعدام رهایی پیدا کند. پسر دلداده هم که برابر حکم دل آرا سکوت کرده بود به جرم مشارکت در قتل به 10 سال حبس محوم شد.

او افزود: فعالان مدنی بسیاری تلاش کردند تا از اعدام دل آرا جلوگیری کنند اما سرانجام در 11 اردیبهشت 88 اعدام شد. فرزند مقتول با بیان این جمله که خون را با خون می شوییم طناب دار را به گردن دل آرا انداخت و او را قصاص کرد. در حالی که دل آرا پای چوبه دارد آخرین نفس را کشید، همدستش در زندان خودکشی کرد.


معصومه قلعه جهی  

 معصومه قلعه جهی، زن 32 ساله ای که 12 سال با حکم اعدام در زندان رفسنجان بسر می برد، بامداد 10 بهمن ماه 87 به دار آویخته شد. اسم معصومه که می آید سخت برآشفته و غمگین می شود. از زنی می گوید که 12 سال را با امید سپری کرد. معصومه متهم بود که همسرش را به قتل رسانده است. خرمشاهی می گوید: معصومه قصد نداشت و بیماری صرع که او به آن مبتلا بود نقش عمده ای در این جنایت داشت.

خرمشاهی در ادامه گفت: من موکلان بسیاری داشته ام، موکل دهان که باز می کند، می دانم راست می گوید یا دروغ. به صراحت و صداقت معصومه ایمان داشتم.

معصموه، دختری بلوچ و دانشجوی رشته مترجمی زبان بود که در زاهدان تحصیل می کرد و هنگام تحصیل به اصرار پدر و مادرش تن به یک ازدواج ناخواسته داده بود.

او آنچنان با همسرش بیگانه بود که بعد از یکسال از ازدواج و درخواست های مکرر همسرش هنوز تن به تمیکن خاص نداده بود و باکره بود. این کشمکش و اختلاف عاقبت به درگیری فیزیکی و حادثه منجر شد که نتیجه آن هرگز خواسته معصومه نبود. او به جرم قتل عمد دستگیر شد.

من سال 85 و زمانی که معصومه 8 سال بود که پشت میله های زندان رفسنجان روزگار خاکستری اش را سپری می کرد به تقاضای او وکالتش را پذیرفتم. پرونده در آن زمان بعد از سال ها کش و قوس در شعبۀ تشخیص دیوان عالی کشور مطرح بود. پرونده را مطالبه کردم و لایحه مفصلی نوشتم و تقدیم شعبه کردم. او در زندان کار می کرد و به صنایع دستی می پرداخت و با فروش آنها هزینۀ زندگی خود را تأمین می کرد. نگاهش به دنیا و زندگی شگفت انگیز بود. جهانبینی عجیبی داشت. یک لجظه یأس و ناامیدی را به خودش راه نمی داد. در صدایش امید و عشق به زندگی و شوق و تلاش برای موفقیت موج می زد. وقتی از سوی اجرای احکام رفسنجان احضاریه ای برایم رسید خود را به رفسنجان رساندم. همان موقع با دادستان رفسنجان تلفنی صحبت کردم. می گفت ما هرگز اصراری برای اجرای حکم نداریم و همه کارکنان از او راضی هستند. همه  تلاش خود را برای رضایت اولیای دم انجام خواهیم داد اما بعض 12 ساله پدر و ماد مقتول پای چوبه دار تازه سرباز کرده بود. روح و جسم معصومه از این همه سال که در بند بود خسته شده بود. با وجود یک بار اعدام صوری، خانواده مقتول دلشان به رحم نیامد.


نقش رسانه ها

 رسانه ها در به مقصد رساندن پرونده های جنجالی چقدر نقش داشته اند؟

رسانه ها و مطبوعات رسالتی دارند. باید آییه تمام نمای جامعه باشند. نقش رسانه ها خیلی مهم ست. در حوادث جذاب، نحوه انعکاس مهم است، نباید از یک مجرم قهرمان بسازیم. به نظر من یک خبرنگار علاوه بر کلاس های خبرنگاری باید دوره های جامعه شناسی، روانشناسی، حقوق و… را هم سر لوحه کارش قرار دهد. مطبوعات باید آگاهانه عمل کنند . چهره ای را بزرگ نکنند و افکار عمومی را با دروغ پردازی به سمت و سوی خود نکشند. زاویه نگاه خبرنگار باید متفاوت باشد و نباید از کانال دوربین مردم کوچه بازار را ببینند. اشراف به مسائل مهم است که از زاویه ننگاه خود نگاه کند. مثلاً در پرونده شهلا جاهد، روز اول همه می گفتند باید اعدام شود اما پس از اجرای حکم اعدام او به خاطر تحلیل های رسانه ها بود که 70 درصد مردم به این اعتقاد رسیدند که او قاتل نیست. در اکثر پرونده ها تعاملات حقوقدانان و جامعه خبرنویس و خبرنگار بوده که باعث شده واقعیت و دردهای مبتلا در جامعه را بزرگ کنیم.


تلخ وشیرین

تلخ و شیرین ترین پرونده ای که در سال های وکالت تان ثبت کرده اید، کدام است؟

بهترین خاطره ام آزادی افسانه از زندان بود که همراه یکدیگر از جلسه دادگاه خارج شدیم. تلخ ترین خاطره ام اعدام دل آرا، معصومه و شهلا است که هرگز از ذهنم بیرون نمی رود. تلخ است هر روز ذهنت درگیر اعدام است و تلخ تر از آن زمانی است که باید نظاره گر رقص مرگ پای چوبه دار باشد.


 نقش سینما

چقدر فیلم هایی مثل دهلیز و هیس دخترها فریاد نمی زنند، توانسته اذهان عمومی را نسبت به پرونده های بخشش و تجاوز باز کند؟

سینما هنر است. ابزاری برای بهتر زندگی کردن. سینما نفش بسیار مهم و کلیدی دارد. جامعه ای که هر روز به خشونت می رود شاید ساخت 2 فیلم در آن تأثیر گذار نباشد. فیلم قیصر در شرایط و زمان خودش دارای اذهان عمومی تأثیر گذار بود. باید فیلم ها به سمت روحیه گذشت و بخشش بروند. در واقع حسی را در من القاء کنند که تا لحظه دیدن فیلم از آن گریزان بوده ام. فیلم های بیشتری باید ساخته شوند. از هنرمندان استفاده شود که در قالب وکیل و متهم به قصاص نقش آفرینی کنند. وحشت از قصاص در چشمان هنرمند باید دیده شود.


 


دغدغه های سال ها تجربه


مهم ترین دغدغه زندگی شما چیست؟

مهم ترین دغدغه من شاید خارج از بحث وکالت باشد اما مساله ای ناراحت کننده است که سرمنشأ اعتیاد بوده. قلیان کشیدن جوانان دغدغه ذهنم است. ای کاش این قلیان ها جمع آوری می شد. این مسئله به شدت زجرم می دهد.

دغدغه دیگری که دارم تخریب محیط زیست است. فعال افتخاری محیط زیست هستم. دیدن زباله ها در کوه و کنار دریا محیط زیست را از بین می برد. باید فرهنگسازی شود تا مردم یاد بگیرند زباله های خود را به جنگل و رودخانه و دریا نیندازند.


یک سوال سیاسی اجتماعی

شما همکلاس رئیس جمهور بوده اید، ایشان از منشور شهروندی و حمایت از آن سخت گفته اند، شما چه برداشتی از آن داشته اید؟

خوشبختانه یا متأسفانه حقوق شهروندی با این واژه یک اعتبار می گیرد ما در گذشته قانون شهروندی را داشته ایم اما در منشور حقوق شهروندی منظور مجموعه حقوقی است که یک انسان در این آب و خاک از آن بهره مند شود. در واقع فهرستی از مهم ترین حقوق شهروندان یک کشور است. پایه اصلی اجرایی کردن حقوق شهروندی، قانونمندی و تعیین الزامات اجرای اصول این حقوق با توجه به نیازها و واقعیات جامعه از جمله آگاهی شهروندان به منزلت شهروندی است.

در واقع بار معنایی واژه شهروندی باید به دقت و شفافیت توضیح داده شود، زیرا این وازه تعبیر متناسبی با جامعه مدنی مدرن است و معنای این واژه با واژه هایی مثل رعیت یا توده مردم متفاوت است. شهروند باید صاحب موجودیت نظام سیاسی باشد.

اگر دولیت حقوق زن، کودک، حق آزادی بیان، حق کار، حق مسکن و حق تحصیل را رعایت کند، جامعه، جامعه مدینه فاضله می شود. در واقع این منشور یک پیمان و مانیفستی است که مجموع حقوق شهروندی را در بر می گیرد. اگر قانون حقوق شهروندی، تک به تک اجرایی شود نیازی به منشور حقوق شهروندی نخواهیم داشت. قانون حقوق شهروندی، تقریباً کامل است، شاید منشور آن تأکید و تکراری به حقوق شهروندی است که جناب آقای دکتر رواحانی با اعلام این منشور خواسته به مردم اعلام کند که مدافع حق قانونی تک تک شهروندان این مرز و بوم است. در واقع هر فرد حق قانونی برای زندگی  دارد که دکتر روحانی از آن دفاع می کند.


 روزنامۀ شهروند، 10شهریور 1392.

     

تبليغات
خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

داستان افسانه نوروزی

افسانه نوروزي (در حال حاضر34 ساله) خانه دار، متهم است كه عصر يكشنبه 15 تير 1376 در ويلاي شماره 14 ارم جزيره كيش، بهزاد مظفرمقدم سروان حفاظت اطلاعات را با وارد آوردن ضربات كارد آشپزخانه به قتل رسانده است.
او روز سه شنبه10476به اتفاق شوهرش مصطفي جهانگيري و دو فرزند خردسالش و به اصرار بهزاد مقدم وارد كيش شده بود: “مقدم هميشه مي گفت من فرمانده كيش هستم، سرهنگ اينجا هستم و سيمان وارد مي كنم. به ما گفت بياييد كه من جنس به شما بدهم تا كمي وضع مالي شما هم خوب مثل خودم شود.” مقدم كه از دوستان شوهر افسانه بوده فرداي ورود افسانه و مصطفي به كيش با تهيه يك تلويزيون و چند قلم جنس خارجي ديگر مصطفي را براي تحويل اجناس به تهران مي فرستد و افسانه و دو فرزندش در كيش مي مانند. يك شب بعد مصطفي به جزيره برمي گردد و مقدم مجددا با فراهم كردن اجناس خارجي ظهر جمعه او را به تهران مي فرستد:”بدون اينكه به من(افسانه) بگويند برايشان بليت گرفته و فقط مصطفي را آورده بود كه خداحافظي با ما بكند.”

يك روز پيشتر از آمدن مصطفي و بازگشت مجدد او به تهران، افسانه در حيني كه مشغول تميز كردن آشپزخانه منزل مقدم بوده به كيف كوچكي بر مي خورد كه حاوي لباس زير زنانه و يك سكه ربع بهار آزادي و پلاك كوچك طلا بوده. او آنها را بر مي دارد. مقدم خيلي زود متوجه اين ماجرا مي شود و پس از فرستادن مجدد شوهر افسانه به تهران، عصر جمعه 13 تير 76 نخستين درگيري افسانه و مقدم چنين رخ مي دهد: “وقتي بچه ها رفتند سراغ تلويزيون، مقدم به من گفت بيا بالا كارت دارم. من اولش نفهميدم براي چه به من مي گويد بيا بالا. گفتم شايد مي خواهد چيزي را نشان من بدهد… مقدم زودتر از من رفته بود بالا و لخت شده و در… اتاق خوابش بود كه بعد از آنكه من رفتم بالا يك دفعه مقدم را كه ديدم، حمله كرد به من. بدون اينكه حرفي بزند. بعد مرا كشيد در اتاق و افتاد روي من… از روي شورت خودش را روي… من مي ماليد و من هم فحش و دعوا با ايشان مي كردم كه از روي من بلند شود. ولي او افتاده بود روي من و آلت خود را به صورت من مي ماليد. چون كه من خيلي دست و پا زده بودم دخترم صداي پاي من را كه مي شنود به بالا مي آيد… مقدم تا صداي دخترم را شنيد… از روي من بلند شد… من زود بيرون از اتاق آمدم… مقدم به من گفت تو فكر ميك ني كي هستي.”
بعد از اين افسانه به خانه همسايه خواهرشوهرش زنگ مي زند اما شوهرش در آنجا نبوده و چند ساعت بعد مصطفي به موبايل مقدم زنگ مي زند. افسانه از شوهرش مي خواهد كه چند قطعه طلا را با خودش برگرداند. مقدم به افسانه پيشنهاد كرده بود كه :” اگر با من باشي من اصلا اين طلاها را از تو نمي خواهم.” افسانه مي گويد: “فهميده بود كه من طلاها را برداشتم، موقعيت خوبي براي خودش دانست كه به من اين پيشنهاد را بكند. من به او دعوا كردم، حتي كتك كاري هم كرديم و او هم مرا زد.” و افسانه ظاهرا براي رفع بهانه در تماس تلفني شوهرش به او مي گويد:”طلاها براي مقدم است، بياور بگذارم سرجايش تا مقدم نفهميده. حتي نگذاشتم كه مصطفي بفهمد كه مقدم چه كار كرده است.”
افسانه آن شب را در كنار بچه هايش تا صبح بيدار مي ماند. روز شنبه مقدم زن ديگري “خانم دكتر” را در حضور افسانه و بچه هايش به ويلا مي آورد:”مقدم گفت ديدي چقدر اين خانم زيبا و خوش اندام و پول دار است. با داشتن ثروت زياد و شوهر … زير دست من هست، تو به چي خود مينازي، فكر مي كني چي داري…”
تا روز حادثه (يكشنبه) مقدم ضمن تحقير افسانه همچنان منتظر فرصتي براي عملي كردن نيت خود مي ماند. مصطفي (شوهر افسانه) در تماس تلفني احتمال داده بود كه عصر يكشنبه به كيش برگردد. بعد از ظهر يكشنبه در حالي كه مقدم در طبقه پايين خواب بوده افسانه براي استحمام به طبقه بالا ميرود و از بچه هايش مي خواهد كه ساكت باشند. او از ترس حمله احتمالي مقدم دو چاقوي آشپزخانه را توي لباس هايش پنهان كرده و با خود به طبقه بالا مي برد:”چاقو را بردم بالا و گذاشتم زير تخت دومي، زير پتو. بلوز و دامن و روسري خودم را گذاشتم روي تخت و لباسهاي زير و حوله را پشت در بيرون حمام گذاشتم به دليل نداشتن جاي لباس مجبور بودم.”
افسانه پس از استحمام وقتي مشغول لباس پوشيدن بوده با مقدم مواجه مي شود: “يك دفعه ديدم مقدم لخت پريد و در را بست. تا مقدم را ديدم… گفتم چكار مي كني، رحم كن. حمله كرد و مرا نزديك تخت وسط كه بودم انداخت و خودش افتاد روي من و دست مرا سفت گرفته بود. ديدم از روي من بلند نمي شود گفتم كمي دستم را شكل كن تا دست مرا شل كرد از زير، آلت مقدم را فشار دادم و او دردش گرفت و هولش دادم… افتاد بين تخت وسط و اول من چاقوها را از زير تخت يعني پتوها ورداشتم… او دوباره افتاد روي من… با چاقوها به پهلوهايش زدم… تا آمدم فرار كنم… موهاي مرا از پشت گرفت… يكي از چاقوها پرت شده بود از دستم. با چاقوي بزرگتر به شكمش زدم… دسته چاقو را كشيد و دسته چاقو در دست مقدم شكست و تيزي چاقو در دست من… چهار انگشت مرا بريد و كج شد… آن لحظه من بايد از خود دفاع مي كردم… او همه اش حمله مي كرد… پشت در اتاق افتاد. آن لحظه بچه هايم پشت در اتاق گريه مي كردند و مي گفتند مامان چي شده. من يك لحظه به دخترم گفتم مهديه برو پايين و فقط مواظب محمد(پسرم) باش. به مقدم گفتم بلند شو از پشت در، او رفت سمت كمد ديواري. تا من آمدم فرار كنم او حمله مي كرد و مي پريد بالا. چون نمي دانستم چه كار بكنم دو ضرب چاقو به ران هاي مقدم زدم تا از پا بيفتد تا بتوانم فرار كنم. تا ضرب چاقوها به ران مقدم خورد خون به تمام صورت و بدن و موهاي من پاشيد… ديگر آنجا چيزي نفهميدم… بعد آلتش را بريدم… جنون به من دست داده بود، ديگر نفهميدم چكار دارم مي كنم…”
ساعتي بعد مصطفي جهانگيري در حالي زنگ ويلاي شماره 14 ارم را ميزند كه افسانه در حالي كه يكي از دست هايش خونريزي دارد. بچه ها و خودش را آماده كرده تا از اين خانه فرار كند. افسانه مانع ديدن صحنه از سوي مصطفي مي شود و پس از شكستن در كيف سامسونت مقدم و برداشتن پول به فرودگاه مي روند. چاقوها و حوله و… را در خرابه يي نزديك فرودگاه رها مي كنند و به تهران مي گريزند و چند روز بعد توسط ماموران حفاظت اطلاعات در تهران دستگير مي شوند.
از محتواي پرونده و آنچه در جريان دادرسي رخ داده مي توان به نكات زير رسيد:
1. افسانه نوروزي و شوهرش دچار فقر مالي بوده اند. مصطفي شوهر افسانه پيش از اين ماجرا و به همين خاطر كليه اش را اهدا كرده بود. مقدم به اين نكته واقف بود و به همين خاطر آنها با اصرار مقدم به كيش رفته بودند.
2. مقدم افسانه و شوهرش را زماني به كيش دعوت كرد كه خانواده خودش در آنجا حضور نداشتند.
3. در فاصله سه شنبه (10476) تا يكشنبه (15476) دوبار مصطفي پس از تهيه جنس بوسيله مقدم به تهران فرستاده شده است. با اين حساب شوهر افسانه فقط در اين فاصله شش روزه كمتر از دو روزش را در آنجا حضور داشته است.
4. مقدم به خاطر شغلش از نفوذ خاصي در جزيره برخوردار بوده است: “هميشه ميگ فت من فرمانده كيش هستم، سرهنگ اينجا هستم و سيمان وارد مي كنم.” او همچنين به افسانه و شوهرش گفته بود: “بياييد كه من جنس به شما بدهم تا كمي وضع مالي شما هم خوب مثل خودم بشود.”
5. افسانه در غياب همسرش و مقدم، هنگام نظافت در آشپزخانه به يك ساك كوچك برمي خورد:”من در خانه مقدم كار مي كردم و همه جا را تميز مي كردم تا اينكه در كمد آشپزخانه مقدم ساك كوچكي بود و من چون كنجكاو شدم به آن ساك كوچك دست زدم و در آن كيف كوچك… لباسهاي زير زنان، كه بهش مي گويند بادي و جوراب و وقتي كه نگاه كردم چند تكه كوچك تا حدود 50هزار تومان هم نمي شود… وسوسه شدم و آنها را ورداشتم… نمي خواستم همچين كاري بكنم ولي وسوسه شدم. يك ربع بهار آزادي و دو عدد پلاك ريز بدون زنجير و يك سكه قديمي نقره…”.
محتويات ساك يعني لباس هاي زير زنانه و چند قطعه طلا آن را مرموز ميكند معلوم نيست. اين ساك كوچك توي كمد آشپزخانه چه كار ميكرده؟ آيا كسي آن را سر راه افسانه قرار نداده است؟ اين گمان وقتي تقويت ميشود كه مقدم در كمترين زمان ممكن به دست خوردن محتويات آن آگاه ميشود و به افسانه پيشنهاد ميكند: “اگر با من باشي من اصلا اين طلاها را از تو نميخواهم.” … “فهميده بود كه طلاها را برداشتم موقعيت خوبي براي خودش دانست كه به من هم اين پيشنهاد را بكند…”
6. نخستين حمله مقدم به افسانه پس از ماجراي ساك كوچك اتفاق ميافتد:” وقتي برگشتم، مقدم خانه بود. رفته و گشته بود و ديده بود كه طلاها آنجا نيست. كمي ناراحت به نظر ميرسيد. وقتي كه ما(افسانه به اتفاق دو فرزندش) آمديم، در را باز كرد و وقتي كه بچهها رفتند سراغ تلويزيون، مقدم به من گفت بيا بالا كارت دارم… زودتر رفته بود بالا… رفتم بالا يك دفعه مقدم را كه ديدم حمله كرد به من بدون اينكه حرفي بزند بعد مرا كشيد در اتاق و افتاد روي من… فحش و دعوا با ايشان ميكردم كه از روي من بلند شود ولي او افتاده بود روي من و… خود را به صورت من ميماليد…”
7. افسانه نميتوانست اميال و حركات مقدم را به فرزندش، شوهرش يا كس ديگري بگويد. دخترش كوچكتر و ناتوانتر از آن بود كه بتواند كمكي به او بكند. شوهر افسانه كه در تنگناي مالي گرفتار بود، كليهاش را فروخته و حال به گمان اينكه مقدم دوست قديمي و خانوادگي اوست به دعوت مقدم به كيش رفته و فكر ميكرد كه مقدم براي بهتر شدن وضعش دارد به او كمك ميكند. افسانه تنها توانسته در اين فاصله با استفاده از تلفن همراه مقدم به بهانه بازگرداندن طلاها با شوهرش صحبت كند و از او بخواهد كه هر چه زودتر به كيش برگردد.
در حكم دادگاه آمده است:”از بدو ورود افسانه نوروزي به منزل مرحوم مقدم اذعان به اذيت و آزاد و قصد تجاوز از طرف مقتول ميكند ايشان ميتوانست اين مطلب را به شوهرش بگويد و يا با او به تهران برگردد و به حضور خود در منزل ادامه ندهد و از منزل خارج شود و يا از مردم و مسوولين در جزيره كمك بخواهد.”
جالب است كه بدانيم افسانه براي نخستين بار به كيش رفته بود، در آنجا به اصرار مقدم، شوهرش به تهران برميگردد و به طبع افسانه در آنجا تنها ميماند و آشناي ديگري غير از مقدم در جزيره نداشته است. به علاوه شوهر افسانه در فاصله جمعه (نخستين حمله مقدم به قصد تجاوز) تا يكشنبه (درگيري منجر به مرگ مقدم) در جزيره حضور نداشته است. اما در مورد عدم مراجعه افسانه به مردم يا مسوولين جزيره و بازگويي چنين ماجرايي بايد پرسيد اگر زن تنهايي با شرايط و موقعيت افسانه به كسي يا جايي مراجعه و ماجرا را بازگو ميكرد آيا كسي به صرف اينكه مقدم نيت تجاوز به او را دارد به ادعاي افسانه توجه ميكرد؟ فراموش نكنيم كه شوهر افسانه به خيال خود او را در منزل دوست قديمي و خانوادگياش گذاشته و راهي تهران شده بود و البته نبايد فراموش كرد كه مقدم بخاطر شغلش يكي از مقامات صاحبنفوذ كيش بوده است.
افسانه حتي نميتوانست منزل مقدم را ترك و به تهران برگردد چرا كه پولي براي اين كار نداشت:”مصطفي پول درآورد كه به ما بدهد، مقدم نگذاشت، گفت من به اينها پول ميدهم، تو برو جنسها را فلانجا بده.” دليل ديگر اينكه افسانه در جزيره بيپول بوده اينكه:”منتظر آمدن مصطفي بودم تا ما را با خودش ببرد تهران… چاي شيرين بدون نان به بچههايم ميدادم.”
8. از روز جمعه (13476) كه افسانه در برابر مقدم تمكين نكرده تا هنگام قتل، مقدم به روشهاي مختلف توهين، تحقير و تطميع تلاش كرده تا مقاومت افسانه را درهم بكشند:”مقدم به من گفت كه تو فكر ميكني كي هستي” بعد شروع كرد بابت طلا كه” اگر با من باشي من اصلا اين طلاها را از تو نميخواهم”، “او مرا زد و من مشت در سينه او زدم و او هم فحش به من داد و مرا زد.”، “مقدم اصلا ديگر توجهيي به ما نداشت و چيزي هم براي خوردن بچهها تهيه نميكرد و به من ميگفت اگر تو با من باشي من همه كار براي شما ميكنم. پول به شما ميدهم چون من قبول نكردم با ما دعوا ميكرد با بچههايم هم دعوا ميكرد.”
او حتي در حضور افسانه، زن ديگري را به خانه آورده بود:”خانمي را ديدم قدبلند، خوشقيافه و شيكپوش. مقدم آمد و اون خانم را آورد و راهنمايي كرد به سمت مبلها و ايشان را به من معرفي كرد.”…”گفت ديدي چقدر اين خانم زيبا و خوشاندام و پولدار است و اين با داشتن ثروت زياد و شوهر مهندس و سه بچه، زيردست من هست. تو به چي خودت مينازي، فكر ميكني چي داري. ببين با اين همه ثروت هر كاري كه بخواهم ميكنم با او و بعد تو چي داري.”
9. در حكم دادگاه با اشاره به تهيه دوچاقو از آشپزخانه كه در طبقه پايين بوده و اينكه قتل در طبقه دوم رخ داده به “طرح و برنامه از پيشتهيه شده و قصد انتقام” استناد شده است.
افسانه نوروزي از عصر جمعه كه به نيت مقدم پي برده و از سوي او مورد هجوم قرار گرفته در آن خانه امنيت نداشته است:”…آن شب من خيلي گريه كرده بودم تا شب بالا خوابيدم و چراغهاي اتاقها را همه روشن كرده بودم كه ديدم مقدم بالاسر ما آمد وقتي كه ديد بچههاي من هنوز بيدار هستند رفت پايين. ديگر ميترسيدم توي اون خونه باشم… تا صبح بيدار بودم كه مبادا مقدم بيايد سراغ من و دخترم.”،”دلش ميخواست به خاطر طلاها هم كه شده به ناموس من تجاوز كند ولي چون من نگذاشتم ناراحت بود و همش منتظر فرصت بود. تا رسيد به روز يكشنبه روز دفاع از ناموسم…”،”به خاطر اينكه مقدم شايد باز به من حمله بكند با خود دو عدد چاقو بردم بالا و گذاشتم زير تخت دومي، زير پتو.”
افسانه در دادگاه گفته دو روز پيشتر هم كه مقدم به او حمله كرده، شب را بيدار بوده و:”حتي يك چاقو هم بردم گفتم كه اگر حمله كند من ميزنمش.”
10. در ماجراي درگيري منجر به مرگ مقدم، وقتي افسانه از حمام بيرون ميآيد مقدم را لخت ميبيند:”يك دفعه ديدم مقدم لخت پريده و در را بست… گفتم چكار ميكني رحم كن، حمله كرد و مرا نزديك تخت وسط كه بودم انداخت و خودش افتاد روي من و دست مرا سفت گرفته بود.”
از آنجايي كه لباسهاي زير مقتول در جريان درگيري آسيبنديده و خوني نشده با اين حساب بايد پذيرفت كه ادعاي افسانه درباره لخت بودن مقدم اينكه خود مقتول پيش از درگيري لباسهايش را درآورده منطقي به نظر ميرسد اما دو فرض را هم ميشود مورد بررسي قرار داد:
فرض اول اينكه مقتول با رضايت طرف مقابل (افسانه) اقدام به لخت شدن كرده كه در اين صورت دليلي براي درگيري و در نتيجه قتل وجود ندارد.
فرض دوم اينكه زماني كه افسانه در طبقه بالا و در حمام بوده مقتول با استفاده از موقعيت به آنجا رفته و با درآوردن لباسهايش، آماده اجراي نقشهاش شده است. با توجه به اينكه افسانه در دادگاه گفته:”به عروس (همسر مقدم) گفتم برو شورت شوهرت را نگاه كن… مادرش گفت اين شورت پسرم نيست… زنش قبول كرد.
11. اظهارات افسانه نوروزي و بازسازي صحنه قتل از نظر كارشناسان، منطبق بر هم و منطقي بوده است. كارشناسان در اين باره چنين نوشته اند:”تمام اظهارات قاتل خانم افسانه نوروزي در اجراي صحنه… كاملا با واقعيت تطبيق مي كند”، “با عنايت به كليه اظهارات و سه مرحله تشريح صحنه توسط متهمه… اظهارات وي با نحوه عملكرد مشاراليه كه منجر به مرگ مقدم شده است تقريبا به منطق و عقل نزديك است.”
12. يكي از كارشناسان پرونده هم در اين باره چنين نوشته است:”با عنايت به محتويات پرونده و اينكه بانو افسانه نوروزي در نخستين روز تشريح صحنه مطالبي را بيان نمود كه هر شنونده و بينندهيي متقاعد ميشد كه نامبرده به تنهايي مرتكب قتل شده و انگيزه آن هم مسائل ناموسي بوده ليكن در مراحل بعدي نامساعد بودن وضعيت روحي بعضا تناقصهاي جزيي در گفتارش مشاهده ميگردد كه رافع شركت وي در قتل نميباشد. من حيث المجموع اظهارات نامبرده ) افسانه ( منطقي به نظر ميرسد.”
قاضي در جلسه دادگاه خطاب به افسانه گفته است:”اظهارات و دفاعيات شما كه براي ما صحت ندارد.”
با اين حساب ميشود حدس زد كه نظرات كارشناسي كه اظهارات افسانه را تاييد كرده در دادگاه تا چه حد مورد استناد و استفاده قرار گرفته است. ديالوگ زير ميتواند ملاك خوبي براي قضاوت عمومي در اين باره باشد:
قاضي: … خودت ميگويي من قصاب بودم.
افسانه: قصاب بودم يا نبودم از خودم دفاع كردم و به خودم افتخار ميكنم و لب چوبه دار هم كه بروم، چوبه دار شما را ميبوسم.
قاضي: كاش همين جور باشد.
نوروزي: خوب باشد اگر من چوبه دار نبوسيدم به خاطر اينكه از خودم دفاع كردم… چهار سال من بدترين شرايط را داشتم. تو گوشه زندان، زير شكنجه گردن كلفتهاي مشروبخوار… بودم.
13. اظهارات افسانه چه در بازجويي ها و چه در دادگاه تقريبا يكسان بوده است. عليرغم اين كه او امروز بيش از شش سال است كه در زندان بندرعباس به سر مي برد، همواره در بازجويي ها و دادگاه گفته است كه تنها براي دفاع از خود و عدم تمكين در برابر پيشنهاد خيانت از سوي مقدم مجبور شده است تا او را با چاقو بزند.

كثافت بودن و آشغال بودن تمامي دست اندر كاران جمهوري اسلامي وتمامي آنان كه دم از دين مي زنندو براي فريبكاري ريش ميگذارند بر كسي پوشيده نيست … اينان هر كاري را از نظر ديني توجيه مي كنند همچون پيامبرو امامانشان كه فقط به فكر اميال جنسي خود با زياد كردن تعداد زنانشان و تجاوز به كنيزانشان بودند اينان به زن فقط به چشم … نگاه مي كنند شرم باد بر تمام پيروانشان

ba salam man be onvane yek zane irani be vojoode hamvatani mesle afsane noroozi eftekhar mikonam va az samime ghalb arezoo mikonam pakdaman va sherafatash nejat bakhshash bashad

be nazare man khanoome afsaneh noroozi kari joz defa az heysiyate khod nakarde va az samime ghalb khahane tabraeye eshan hastam

razi dar in parvandeh hastesh keh faghat afsaneh agah hastesh .vali man hameh in parvandeh ra hagheghat namedonam

چي داريم بگيم فقط متأسفيم كه اين ماجراهاي تأسف بار پيش ميآيد و چنين دادگاهيهاي به اصطلاح منصفانه داريم.

چي داريم بگيم فقط متأسفيم كه اين ماجراهاي تأسف بار پيش ميآيد و چنين دادگاهيهاي به اصطلاح منصفانه داريم.

به نظر من افسانه نمونه کامل يک زن مسلمان است .
و تمام زنان ايراني و بخوصوص دختران ايراني بايداو را الگو و سر مشق قرار داده و گوهر وجودی خويش را به سادگي به باد ندهند ،چون ارزش و مقام زن بيشتر از اين است .و بايد قاضی اين پرونده حکم اعدام اقای مقدم را صادر کند . و تنها دليلي که احتمالا تا الان اين کار را نکرده اند مادر قهوه بودن قاضی پرونده است .

Dar javabeh khanomeh Fereshteh
bayad arz konam keh shoma lotfan inghadr sangeh eslam ra beh sineh nazanid, va agar ta hala dozdi nakardeid az taalimeh eslami nist balkeh tarbiyateh sahiheh pedar va madar chenin amri ra momken mikonad cheh esrari dari keh inghadr begi taalimeh eslam dorosteh? khoob manam ta hala dozdi nakardeam va pedaram eslam ra pashmesh ham hesab nemikoneh vali beh mavazineh ensani va osooleh ejtemayi paybandeh. shoma behtareh in ro bedoonid keh tamameh mosalmananeh terorist ham az ghoran elham migirand va beh hengameh ghatleh yeh mosht adameh digeh hargez nemigan keh daran ghatl mikonan balkeh motaghedan daran jahan ro az shareh gonah va palidi pak mikonand. man agar ba eedameh khanomeh Afsaneh Norouzi mokhalefam beh in elateh keh ba eedam mokhalefam va sad albateh ageh az koshteh shodaneh oon rishooyeh pashmalooyeh eslami yani maghtool ham khoshhalam elatesh ineh keh az riya motonaferam va in agha jelooyeh mardom janamaz ab mikeshideh va mardom ro beh khatereh nadashtaneh aghayedeh eslami taftish aghideh mikardeh oonvaght dar khafa ba zananeh digeh va khosoosan ba zananeh shohardar rabeteh dashteh va in hamoon eslameh, va ageh migi na begoo pas eslam chiyeh? hatman eslam hamooneh keh Ali reayat mikard? dar soorati keh Ali ro ham ageh mikhay beh dorosti beshnasi boro ketabayi ro bekhoon keh bedooneh chaploosi va tavasoteh movarekhineh bitaraf neveshteh shodeh bekhoon na inkeh Ali ro az goftehayeh akhoonda va peyrovanesh beshnasi. Dar akhar ham begam bikhood nemitooni baghiyeh ro motaham koni keh daran oghdehashoono khali mikonand va in harfet yani kasani keh eslam ro ghabool nadaran oghdeyi hastand vali intor keh maloomeh oghdeyitarin adamayeh donya mosalmoonan keh hazeran beh khatereh residan beh yeh beheshteh pooch va vaadeyeh sare kharman va oon chizayi keh hamisheh oghdasho dashtan va dar alameh haghighat behesh naresidan beran va khodeshoono beh hamraheh chand ta digeh adameh bigonah tikeh pareh konan. Eslam beh joz inkeh molayan tabligh mikonand nist.

تنها جواب نا مردی همین بود و بس

دوستان عزيز
بياييد انصاف داشته باشيم. اگر بي عدالتي بد است و ما آنرا نكوهش مي كنيم، خودمان عادل باشيم و مغرضانه قضاوت نكنيم.
قطعا افسانه، شوهرش ، مقتول و موارد بسيار ديگري در اين اتفاق ناگوار مقصر بوده اند. اتفاقي كه باعث از هم پاشيدن چند خانواده و بي سرانجامي چند طفل بي گناه شده است، كه در واقع بي تقصير ترين عوامل اين ماجرا بوده اند.
اما آنچه باعث شد كه نتوانم از پاسخ دادن صرف نظر كنم و تصميم گرفتم چند جمله اي بنويسم پاسخ به دوستاني است كه با توهين به دين اسلام و اعتقادات ميليونها انسان سعي در آرام كردن تنشهاي دروني خود دارند. بايد بگويم اگر شما هم عادل و با انصاف باشيد هرگز به يك مذهب ولو از نظر شما ناحق و نادرست، جسارت نمي كنيد. هرگز اعتقادات و احساسات ميليونها انسان هم وطن خود را حقير نمي شماريد.
اگر چنين است و واقعا اسلام باعث چنين اتفاقاتي است پس بايد مسيحيت ننگ ابدي داشته باشد كه رئيس جمهور بزرگترين كشورش چنان رسوايي فضاحت باري بوجود آورده است.
بياييد چشمهايمان را بشوييم و جور ديگر دنيا را نگاه كنيم. بياييد علت بديها را در ذات خودشان بجوييم نه در آنچه به ظاهر مي بينيم.
محمد, عيسي، موسي و تمام پيامبران الهي پيام آوران انسانيت, اخلاق، پاكي و پرهيزگاري بوده اند, روا نيست كه اشتباه حكومتها را به پاي آنها بگذاريم و با اعمال و رفتار حكومت در مورد آنها قضاوت كنيم.

وقتی در مورد خونواده و زن مقدم می خونم ياد هيلاری کلينتون می افتم!
نمی فهمم وقتی داعيه دفاع از ناموس پذيرفته شده چرا اينقدر ديگه قضيه رو کش می دن؟ افسانه اگه دلش می خواست بار های قبل تن به خود فروشی يا زنا می داد؟

البته به نظرم گزارش بد جوری مغرضانه بود. هنوز در مورد دلايل فرار نکردن افسانه از خونه مقدم قانع نشدم.

مقاله بسيار عالی بود بهش در وبلاگم لينک دادم.

خانم فرشته ..متاسفانه تو از بيماری بنام تعصب و خرافات و …. رنج می بری ..زنی که از شوهر خواهر خودش هم بترسه ؟؟ عجب پيغمبری بوده اين محمد !!! چرا مسلمونها فکر می کنند همه مردها مثل خودشون هستند !يک متجاوز که فقط منتظرند خانمی بهشون چای تعارف کنه تا اون حالت تحريک جنسی بهشون دست بده و سريع به طرف ” تجاوز ” کنن !!!
اکثر دوستان من دختر هستند که بسياری شريک زندگی دارند و بعضی ها هم مجرد هستند ..بارها و بارها با هم مسافرت ، اسکی ، سينما رفتيم و حتی شب در خونه من موندند !{ بدون شوهر !! لابد از نظر تو کناه کردن !} …. و تا به امروز هيچ اتفاقی نيافتاده !
مغز خانم فرشته و امثال شمادر ” شلوارتون ” هست ! شايد با يک عمل جراحی و يا صحبت با روانپزشک از اين مخمصصه راحت بشين …تکيه بر مزخرفاتی هم که پيغمبر تون محمد گفته هيچ دليلی برای ” تجاوز ” کردن به شخصی نيست …

آقای شهرام عزیز و آدم معمولی،یادمان میماند که اگر به نامردهایی مثل او یا احمقهایی مثل شما برخوردیم،آنقدر حمام نرویم تا بوی گند بگیریم.هرچند که گند از گند فراری نیست.

نتیجه اخلاقی:
خود یا خواهر و مادر فرشته و مجید جنده اند

چشم باز وگوش باز و این عما

حیرتم از چشم بندی خدا

—-
ما بقیه هم:

ما همه شیران ولی شیر علم

حمله مان از باد باشد دم به دم

—-
احتمالا تقصیر مخترع چاقو بوده یا شاید مخترع حمام یا …

اولاكه بايد به مطالبي كه آقاي رفيع زاده عنوان كرده اند كمي دقت نمود ايشان به غيرازاينكه مامورخراب كردن چهره اين خانم ود يگران باشند كارديگري ندارند..دوم اينكه بعيد نيست خانم نوروزي مورد عطوفت آقايان روساي مملكتي به خاطره تبليغ هم كه شده قرار نگيرد بدبخت اين ملت كه بازيچه همه شده اند.

اولاكه بايد به مطالبي كه آقاي رفيع زاده عنوان كرده اند كمي دقت نمود ايشان به غيرازاينكه مامورخراب كردن چهره اين خانم ود يگران باشند كارديگري ندارند..دوم اينكه بعيد نيست خانم نوروزي مورد عطوفت آقايان روساي مملكتي به خاطره تبليغ هم كه شده قرار نگيرد بدبخت اين ملت كه بازيچه همه شده اند.

اولاكه بايد به مطالبي كه آقاي رفيع زاده عنوان كرده اند كمي دقت نمود ايشان به غيرازاينكه مامورخراب كردن چهره اين خانم ود يگران باشند كارديگري ندارند..دوم اينكه بعيد نيست خانم نوروزي مورد عطوفت آقايان روساي مملكتي به خاطره تبليغ هم كه شده قرار نگيرد بدبخت اين ملت كه بازيچه همه شده اند.

اولاكه بايد به مطالبي كه آقاي رفيع زاده عنوان كرده اند كمي دقت نمود ايشان به غيرازاينكه مامورخراب كردن چهره اين خانم ود يگران باشند كارديگري ندارند..دوم اينكه بعيد نيست خانم نوروزي مورد عطوفت آقايان روساي مملكتي به خاطره تبليغ هم كه شده قرار نگيرد بدبخت اين ملت كه بازيچه همه شده اند.

اولاكه بايد به مطالبي كه آقاي رفيع زاده عنوان كرده اند كمي دقت نمود ايشان به غيرازاينكه مامورخراب كردن چهره اين خانم ود يگران باشند كارديگري ندارند..دوم اينكه بعيد نيست خانم نوروزي مورد عطوفت آقايان روساي مملكتي به خاطره تبليغ هم كه شده قرار نگيرد بدبخت اين ملت كه بازيچه همه شده اند.

قابل توجه انهايي كه عاقه مند به شنيدن مهملات ديني هستند.محسن كديور:زنان قادر به دريافت وحي هستند.http://news.gooya.com/society/archives/000737.phpاز حقه بازي.فريب كاري و وقاحت (علماي ديني)هر چه گفته شود كم است.اين جناب محسن كديور هم از انهاست كه تلاش مي كند با رنگ و لعاب سوسولي اين….ناگوار را دوباره به خورد ملت بدهد.زهي وقاحت!

اظهارات متفاوتی در مورد اینکه ایا افسانه بخاطر حفظ ناموس خود مرتکب قتل شده یا نه بیان میشود.
ولی شکی نیست که بخاطر حفظ شئونات یک عضو برجسته نظامی و سازمان مربوط به وی محاکمه عادلانه ای را برای افسانه نمیتوان توقع داشت .

مجید ،فرشته و …..نمیدانم مرد هستید یا زن اصلا مهم نیست آنچه مهم است برافروختگی و وحشت شماست از زیر سوال رفتن اعتقادات و حکومتی که بر اساس این اعتقادات شکل گرفته ببینید کار از این حرفها گذشته این قانون حکومت شماهاست :قولوا لااله الله تفلحوا.
تظاهر کن تا رستگار شوی رهبران اخلاقی شما نمونه های غیر قابل انکاری ارائه داده اند صادق قطب زاده،عبدالمجید معادیخواه،ایت اله حسینی،مرتضوی ،سعید امامی ،لاجوردی و….و گله ای بزرگ از رجاله های حکومتی که در یک چیز مشترکند ظاهر گریان در فراق امام عصر و ذوب شده در ولایت مطلقه فقیه و هزار …وارونه دادن در خلوت .حضرات استثنا شما کجاست کدامیک از شما انچنان هستید که مینمایید کاردی که بدست آن زن بیچاره قلب مامورتان را درید و به درک واصلش کرد نمونه ای کوچک از انتقام بزرگیست که میلیونها ایرانی با بغضی هزار ساله در مشت میفشرند تا روزی که دور نیست یکباره بر پیکر متعفن حکومتیان وارد آورند و تاریخ سیاه استبداد را ببندند چه شیخ و چه شاه …لعنت بر شما تف برشما
مرگ بر شما این پیام ماست

با سلام
والله ما که نفهمیدیم آخرش حق با کدام است
حداقل شما بگید؟

agha ra bash migeh miraft tooye khiaboon va az yek ranandeh taksi taghazaye komamk mikard .vaghean khandeh dar harf mizane in majid khareh tooye jameee ke haftad dar sade mardha gorghaye gorosne hastan bi pool savare mashin beshi va beri goroodgah anja ham hatman age be khalaban jaryan ra migoft sarpaee ham shodeh ta tehran miresoondesh.jok nagoo va khodet ra bish az in be khariat nazan.nemidanam aya dar khabarha khanidid jaryane an dokhtare tefle masoom ra ke dar yek rooz sarneshinane 2 mashin ke hatman amsale majid toosh boodan be in dokhtar tajavoz mikonan vaghti oon kesafatha u ra dar biban raha mikonan khodash ra ba badbakhti be kenare jadeh miresanad va az haman admahye nayabi ke majid nam bordeh komak mikhad vali anha ham bedoon tavajoh be hale bad in dokhtarak ba nahayate sangdeli dobareh be u tajavoz mikonan hala khodetoon ghezavat konid dar in jame az che kasi bayad komak khast.ya an mardakerazl ke salha dar komite kar mikardeh va amvale mardom ra midozdideh be dokhtaraki 16 sale tajavoz mikonad.yani u ra savare mashine komiteh mikonad va bad…hala azizan khodetan ghezavat konid dar jamee eslami iran che kasi digar amniat darad.aya hamin bood mani jamee eslami ke hala zanan va dokhtaran ra be sheekhhaye arab befrooshid?agar eslam ra shoma piadeh mikonid vay bar hale harche mosalman.

majid va dar o dastash tavajoh konanad.avalan khar jad o abadetan.dovoman faheshe khahar o madare tooye bi namoosan ke be ghole doostan jireh khore regimi va be khatere pool namooset ra ham miforooshi agar yek zareh gheerat dashti jireh khooreh yek mosht zoorgoo nemishdi va intor darbareh yek zane ba sharafat harf nemizadi.boro dareto bezar ke amsale to va fereshteh jaee dar miane in melat nadarid va be roozi ra mibinam ke dar pishgahe in melat be eltemas oftadeheed.tekrar mikonam boro khahar o madare fahesheat ra az too khiaboon jam kon داستان افسانه نوروزی

سلام دوستان
قطعا آدمهای بسیار فاسدی در این سیستم آخوندی وجود دارند که بر اساس تعلیمات آخوندهای کثافت فقط به فکر جمع آوری ثروت،تجاوز به زنان و کشتن انسانها عادت کرده اند و تصور میکنند مانند آخوندهابه بهشت میروندولی این یک پرونده جنایی است و هوی و هوس دو طرف در ان نقش دارد.
افسانه به خاطر لغزش اول و برداشتن آن ساک کوچک حاوی لباسهای زیر زنانه و طلا که ان پاسدار پلید کثافت برای محک زدن نحوه برخورد و تمایلات افسانه برای آن دام سازی کرده بود.
ضمنا ما از طرز رفتار افسانه با مقتول پلید قبل از جنایت بی خبریم.
آیا افسانه از خود رفتاری عشوه گرانه و تحریک امیز بروز داده که این کثافت را به نیت این همبستری وادار کرده یا خیر؟
این موضوع را خود افسانه و وجدان او از همه قضاوت کنندگان خارجی بهتر میداند؟
حتی در یک جامعه کاملا باز و آزاد هم تمایل متقابل دو طرف برای عمل جنسی ملاک میباشد و اگر یک طرف حتی در حین عمل به ادامه آن تمایل نداشته باشد حق انسانی وی در ترک عمل و پذیرش قضیه از طرف مقابل شرط دمکراتیک یک جامعه کاملا باز و انسان محور است.
بنابراین اگر حتی این تصور خیالی را هم داشته باشیم که افسانه آن کثافت را ابتدا تحریک نموده ولی کلا به هماغوشی با مرد غریبه رضایت نداشته است و ان مرد پلید با زور میخواسته نیت کثیف خود را عملی کند باید به افسانه حق داد که از تجاوز به انسانیت خود دفاع کرده باشد و این حق مسلم وی بوده است.
بنابراین اعدام وی از منظر انسان زجر کشیده و مورد تجاوز قرار گرفته کاملا با حقوق بشر منافات دارد.
شاید با امکان زندگی دوباره وی بتوانیم دست زنان ایرانی را برای دفاع از حریم و حرمت خودشان در یک سیستم کاملا فاسد رابه رسمیت بشناسیم.

تكرار مي كنم.در مورد کسانیکه علاقه مند به منابع مستند تاريخي در رابطه با زندگی محمد به طور اعم و زندگی زناشویی اش بطور اخص خواندن کتابهای 23 سال. زنان پرده نشین و مردان جوشن پوش .عایشه.محمد پیامبری که از نو باید شناخت.را توصیه میکنم.گرچه این کتابها در ایران غیر قانونی است ولی بنا به گفته آشنایی از یران با اندکی سماجت و جستجو احتمالا از دست فروشان روبروی دانشگاه تهران می شود تهیه کرد.موفق باشید

با سلام.فرشته و مجيد بهزادي و بقيه كسانيكه نا معقولانه در توجيح جنايات رژيم هستند جزو اكيپ اينترنتي هستند كه پيش از 18 تير امسال در وزارت اطلاعات رژيم بكار گرفته شده اند.كار اين اكيپ كه در سالن بزرگي در طبقه زيرين اين وزارتخانه مستقر شده اند شركت در مباحث اينترنتي در دفاع از رژيم.ايجاد اختلاف و اختلال در بحثها.بر قرار كردن چت روم ها و احيانا شناسايي كساني است كه مسائل ايمني راه در حفظ هويت خود رعايت نمي كنند.براي نمونه اختلال در چت روم 18 تير ياهو.ايجاد چت روم بسيج در ياهو از اين گونه اقدامات اينهاست.كمي دقت در نظرات عنوان شده ماهيت مستتر شده آنها را براحتي آشكار مي كند.اين اكيپ با استفاده از امكانات وسيع عده اي جوان بيكار بخت بر گشته كه از فرط فلاكت به جيره خواري رژيم افتاده اند را در اين اكيپ آموزش استفاده از اينترنت و چگونگي دفاع از رژيم را مي دهد.پس اندكي هوشيار باشيد.كافي است.

با سلام تنها چيزي كه در دادگاهها ايران برايم جالبه اينه كه در تمامي دادگاههاي ايران تقريبا پيش از محاكمه نظر قاضي مشخصه وتقريبا قاضي در جلسات از يكي از دو طرف حمايت ميكنه……..
اين نشان ميده چقدر اين دادكاهها عجيب قريبا……

بايد در جواب فرشته و مجيد بهزادي بكو يم بريد لاشيها
درتون را بزاريد كه روز روشن را تيره مي بينيد

حمام رفتن و نرفتن افسانه چه ربطی به اين موضوع داره؟ يعنی اگر حمام نميرفت اين مردک احساس جنسی نسبت به او پيدا نميکرد؟ عجب استدلالی.

کسانی که ميگوييد چرا افسانه بيش از حد لزوم به مقتول ضربه زده. آيا چيزی بنام ‘جنون’ به گوشتان خورده؟ و بعد هم شما اگر در چنان موقعيتی قرار بگيريد از کجا ميدانيد چه عکس العملی معقول است و چه عکس العملی نامعقول. آيا به شما تا حال تجاوز شده؟

اول با تشکر از مطلبی که نوشتيد آقای رفیع زاده. براستی قلب هر انسانی (توجه کنيد گفتم انسان) با خوندنش به درد مياد.

دوم اينکه آقايونی که حکم بر محکوميت اين زن بدبخت داده ايد بدون اينکه حتی واقعيتها رو بدونيد. اگر يک زن تنها هم باشه، لخت هم باشه، حتی با آميزش با يک مرد هم موافقت کرده باشه در همه حال اين حق رو داره که منصرف بشه و مرد معارضش نباشه. حالا موقعيت افسانه که جای خود داره. کمی شعور، منطق و در نهايت انسانيت هم بد نيست.

البته نا گفته نماند كه حكم اعدام خانم نوروزي در هفته نيروي انتظامي به وي ابلاغ شده است .

در جواب ميترا خانم بايد گفت که شرم شايسته فاحشه ای چون تو و قهرمانت افسانه است. کدام شرف و چه ناموسی. خجالت بکش و از استفاده از اين کلمات مقدس حيا کن. کدام آدم با شرف و با ناموسی حاضر می شود تنها در جزيره ای دو افتاده با مردی وحشی بماند. مگر فرشته چه گفته است که فحش و ناشزا نثارش می کنی؟ چرا به استدلالهای منطقی اش جواب نمی دهی؟ چرا فکر می کنی او با مقدمها بهتر کنار می آيد؟ چه قهرمانی ساخته ايد از اين زن فاسدی که به اين ننگ بزرگ را بر دو خانواده تحميل کرده است؟ مشکلات اقتصادی مگر تنها برای افسانه است؟ انسان با شرف که نبايد به خاطر مشکلات اقتصادی تن به هر رذالتی بدهد؟ اصلا افسانه در کيش چه غلطی می کرده است؟ با شوهرش رفته بود با شوهرش بر می گشت. مگر سبعيت آن مرد را از روز اول مشاهده کرد؟ فرشته سوالی پرسيده که من هم همان سوال را تکرار می کنم؟ کجا می توانست خطرناکتر از خانه اين باشد؟ اگر افسانه جلوی يک رانند تاکسی را می گرفت و می گفت مرا به فرودگاه برسان و موقع پياده شدن می گفت پول ندارد فکر می کنی راننده تاکسی اين کار را نمی کرد؟ معلوم است که يک زن در خانه ديگری نبايد به حمام برود. چرا خودت را به خريت می زنی؟ اين سوال را از هزار زن ايرانی بپرس ببين چند نفر اين کار را تاييد می کنند. مسخره است واقعا معلوم است اصل خبر را نخوانده ای. روز جمعه افسانه مورد حمله جدی قرار می گيرد. به ادعای خودش به طرز معجزه آسايی با آمدن دخترش مقدم از رويش بلند می شود. آنوقت نه تنها خانه او را ترک نمی کند تازه به حمام هم می رود. خر نباش ميترا خانم. خودت را عمدا به خريت می زنی! افسانه معلوم است که از اول با مقدم رابطه داشته و اتفاقا بيشتر مردم نظرشان اين است که ان طلا ها را هم ندزديده بوده بلکه مقدم به او در مقابل … داده بود. بعد که می بينه زنی ديگری هم اورده و بهش بر می خوره تصميم می گيره که ازش انتقام بگيره. بله که محکوم بايد بشه. فاحشه گری کرده . دزدی هم کرده و بيش از يک بار. آدم هم کشته. هر چند ان آدم هم پليد بوده ولی نه به پستی و پليدی افسانه!

ba salam dar javabe fereshte khanoom bayad begam sharmat bad ke inchenin darbare zani ke az sharaf va namoose khod defa kardeh sokhan migooee.eeykash hichvaght dar chenin sharayeti gharar nagiri vagarna to hatman khoob mitooni ba amsale moghadamha kenar biaee.BE NAZARE MAN RISHE ASLI IN JARYAN RA BAYAD DAR MASAELE EGHTESADI KESHVAR VA FAGHR PEEDEA KARD:AGAR FAGHR NABOOD AFSANEH MAJBOOR NABOOD DAR KHANE AN KESAFAT BEMANAD :ANHAEE KE MIGOOYAND CHERA AFSANE BE HAMAM RAFTEH DAR AN SHARAYET HALA RAFTE MIKHAHID BE KHTERE INKAR HAM U RA MOHAKEME KONID DAR SANI SHAYAD U FEKR NEMIKARDEH KE AN MARED VAGHIH BIDAR BASHAD VA BE SORAGHASH BIAYAD:AGAR HAM BE KASI CHIZI NAFOFTE BE KHATERE MASAELE HEESIATI VA INKE INTOR MASAEL DAR IRAN TABOOYE BOZORGI HASTAN VA ADAM NEMITOONE BE RAHATI DARBARASH HATA BA NAZDIKTARIN KASANESH HARF BEZANE:DAR PAYAN AREZOO MIKONAM AFSANE AZAD SHAVAD VA SAYEASH BALAYE SARE FARZANDANASH BASHAD:BE OMIDE IRANI AZAD VA ABAD BE DOOR AZ ENSANHAYE NAPAK VA PALIDI CHON MOGHADAMHA:

اسلام این 1400 سال جز نکبت و بدبختی برای ما نبوده.در ایران اسلامی ودیگر جوامعه اسلامی بیش از هر چامعه ای فاحشه است.در ضمن شعر حجاب ایرج میرزا بخوبی این پارسایان اسلامی را توصیف می کنند.

من تمام زنهاي باغيرت ايران را از همينجا براي يك تظاهرات در داخل و خارج كشور براي آزادي افسانه نوروزي دعوت ميكنم. لطفا با ايميل هايتان موافقتتان را اعلام كنيد. با درود به زنان باشرف! و درود بر شيرزن ايرانِي: خانم افسانه نوروزي

اینکه فردی مسلمان است مثل هر عقیده دیگری قابل احترام است ولی اینکه اسلام توانائی حل مشکلات جوامع بشری رادارد تجارب 1400 سال چنین چیزی را نشان نمیدهدو این ربطی به افراد عقده ای هم ندارد.در ایران اسلامی بیشتر از هر کشور اروپائی فاحشه است.در ضمن همین برخوردهای احمقانه که آدم جرئت نکندحتی فامیلش را به خانه راه دهد نشانه پارسائی نیست.این از روی اجبار است و این طرز برخوردها را چه زیبادر شعر مشهور ایرج میرزا می یابیم.او بخوبی اینجور پارسایان را نقد کرده.

زن ايراني بجنب ! افسانه نوروزي براي تو غيرت و هويت خريد.او در زندان حكومت مي گويد چوبه دار را مي بوسد.

زن ايراني بجنب ! افسانه نوروزي براي تو غيرت و هويت خريد.او در زندان حكومت مي گويد چوبه دار را مي بوسد.آفرين به شجاعت تو !

زن ايراني بجنب ! افسانه نوروزي براي تو غيرت و هويت خريد.او در زندان حكومت مي گويد چوبه دار را مي بوسد.آفرين به شجاعت تو !

قابل توجه کسانی که عقده های خود را با حمله به اسلام و قرآن و پيامبر می گشايند. اگر ذرهّ ای روح اسلامی در يکی از طرفين بود هرگز چنين اتفاقی نمی افتاد. در بين خانواده ای مذهبی هميشه قفلها آنچنان محکم است که هيچگاه نياز به متهم کردن همسايه بذزدی نيست. اقايان و خانمهای عقده ای بهتر است که راه ديگری برای گشودن عقده هايشان پيدا کنند و گرنه بخوبی ميدانند که اين مشکلات نه تنها هيچ ربطی به اسلام ندارد بلکه اسلام توجه به اسلام تنها راه حل اين مشکلات اجتماعی است. ۱- در اسلام هيچوقت به مردی اجازه داده نشده است که زن خود را تنها در خانه مرد قريبه ای بگذارد. ۲- هيچ زنی حق ندارد با مرد نا محرمی در يک مکانی خلوت کند. اگر اين خانم افسانه که اکنون بدروغ از ادعای دفاع از ناموس می کند و شوهر بی غيرتش فقط به اين قانون اسلام توجه کرده بودند هيچوقت نه ضمينه برای تجاوز ان مرد فاسد ايجاد می شد و نه اين زن مجبور به قتل می شد و نه فرزندان دو خانواده برای همشه بی حرمت می شدندو اسير بدبختی. چرا بعضی چشمها کورند؟ ۲- حال اگر بدلايلی خطای اول صورت گرفت و اين مرد زنش را در خانه نا محرمی بمدت ۶ روز رها کرد و رفت. باز هم اگر اين زن کمرين نشانه ای از مسلمانی داشت هيچوقت اين گرفتاری برايش پيش نمی آمد. در اين شرايط اگر اين زن حجاب بر سرش داشت آن مرد هيچ وقت جرات و جسارت به خودش نمی داد که از او درخواست همبستری کند. و آن مقتول اگر نشانی از اسلاميت داشت باد در اين مدت از خانه خود خارج و در جای ديگری اقامت می گزيد. ۳- چشمتان را باز کنيد. من بمدت ۱۲ سال است که ازدواج کرده ام و بارها در اين مدت اتفاق افتاده که دوستان همسرم که بسيار انسانهای مومنی هستند برای کاری به در منزل امده اند. و معلوم است که طبق سنت ايرانی ما همگی اهل تعارف هستيم و حتی اگر دلمان هم نخواهد بدروغ به کسی که دم در آمده تعارف می کنيم بفرماييد منزل. يکی از اولين چيزهايی که من بعد از ازدواج از همسرم ياد گرفتم اين بود که اگر کسی در منزل آمد و من منزل ندارم حرام است که ولو برای تعارف دروغين به کسی بگوييد بفرماييد منزل و تاکيد کرد که حتی اگر آن فرد برادر من باشد حق نداری تعارف کنی. از ان به بعد من هيچوقت حتی به شوهر خواهرم يا برادر همسرم حتی يک بار هم نشده در غياب همسرم تعارف کنم که بفرماييد منزل. پيغمبر می گويد اگر زن تنها به مرد تنها تعارف کند که به منزل بيايد در قلب او طمع ايجاد می شود. حال ببيند٫ ای کور دلان ٬ چگونه اسلام راههای گناه و خطا را از ابتدا بسته است! ۳- اسلام از زن خواسته است که حيا داشته باشد. رفتن به حمام در منزل مرد بيگانه حتی با وجود شوهر خودش و خانواده آن زن خلاف حيای اسلامی و حتی عرف ايرانی است. من سوالی می پرسم : همه گفته ها حاکی از اين است که اين خانم از فقر رنج می برده است. مگر در تهران اينگونه نيست که بيشتر خانواده های فقير در منزل حمام ندارند و عمدتا از حمام عمومی استفاده می کنند؟ حال اين خانم در منزل خود چند وقت به چند وقت حمام می رفته که نمی توانست يک روز برای آمدن شوهرش صبر کند تا پس از آمدن او و در حضور او به حمام برود. بطور مشخص می گويم. افسانه واقعا اگر برای حمام می مرد در روز سه شنبه که وارد خانه مقتول شدند می توانست به حمام برود. يا فردايش روز چهار شنبه. روز پنجشنبه که شوهرش او را تنها رها می کند و می رود و دو باره روز جمعه از تهران بر می گردد. می توانست در روز جمعه در حضور شوهرش به حمام برود! باز به گفته همين مقاله اقای رفيع زاده٬ افسانه می دانست که شوهرش روز يک شنبه بر ميگردد چون خودش به شوهرش زنگ زده و از او خواسته بود که طلاهای دزدي را برگرداند. پس می توانست در روز يک شنبه چند ساعتی هم دندان روی جگر بگذارد تا شوهرش بيايد وبعد حمام برود. معلوم است که کرم از خود درخته! زنی که در خانه مردی نا محرم لخت می شود و به حمام ميرود قصد تحريک او را دارد. يا احمقی است که رفتارش نشان نمی دهد که احمق باشد. ۳- برميگرديم به مسئله دزدی که بر اساس ادعای اين مقاله يکی از عوامل طمع مقتول برای هم خوابگی با افسانه شده است. اسلام دست دزد را می برد! اگر افسانه بويی از اسلام برده بود به هيچ وجه به داخل آن کيف حتی نگاه نمی کرد! بچه های مسلمان اين چيزها را از کودکی ياد می گيرند. بخدا من در تمام عمر ۳۳ ساله ام يک بار هم نشده به کمد خصوصی مادرم نگاهی بکنم چه رسد به داخل کيفش و اين را فقط ار تعاليم اسلام ياد گرفته ام. يک مادر و پدر مسلمان هر روز به بچه هايشان گوشزد می کنند که حق نگاه کرده به چيزهای شخصی ديگران که در يک جای پوشيده است ندارند چه برسد به اينکه باز کنند و هوس دزدی بکنند. به اعتراف خود افسانه که می گويد وقتی مقدم ديد من طلاها را دزديده ام به من پيشناد همخوابی کرد. پس کسانی که دلشان سياه است و دشمنی با اسلام دارند بهتر است شانش خودشان را در جای ديگری بيازمايند. که در اين يک مورد اگر توجه اندکی به تعاليم اسلامی می شد. هم آن پدر زنده بود و سر خانواده اش و هم اين زن آزاد بود و مشغول تربيت بچه هايش. کسی که اسلام او را از نگاه کرده به بيگانه منع کرده هيچ وقت به جايی نمی رسد که خود را در معرض تجاوز بيگانه قرار دهد. ۴- افسانه از اولين قصد آشگار تجاوز که هيچ شکی برايش باقی نمی گذاشته و در روز جمعه صورت گرفته تا روز يک شنبه عصر بيش از ۴۸ ساعت فرصت داشته که از اين خانه خارج شود و خود را از خطر تجاوز آشکار رها سازد. و در اين فرصت باز به اعتراف نويسنده مقاله حداقل اين مرد روز شنبه برای مدتی طولانی از خانه خارج می شود که بعدا آن زن ديگر را پيدا می کند و خانه می آورد. اگر فرض کنيم که اين مرد هميشه در خانه بود حداقل روز شنبه برای مدتی از خانه خارج شده و بهترين فرصت برای افسانه بود که از خانه خارج شود و از کسی درخواست کمک کند. دروغ است اگر بگوييم کسی کمک نمی کرد. کجا می توانست خطر ناکتر از خانه اين مرد باشد در حاليکه او تمام چهره واقعی و قصد خود را روز جمعه به افسانه نشان داده بود؟ يا بعد از آنکه مقدم آن زن را به خانه می آورد و علنا ادعا می کند که با او علی رغم اين که زن شوهر دار است رابطه جنسی دارد از خانه فرار می کرد. عزيزان کرم از خود درخت است. دلم برای بچه هايش می سوزد اما هر چه می کشد از دست خود می کشد و نوش جانش که بخاطر زير پا گذاشتن تعاليم اسلام به پای دار می رود.

در مورد کسانیکه علاقه مند به منابع مستند در رابطه با زندگی محمد به طور اعم و زندگی زناشویی اش بطور اخص خواندن کتابهای 23 سال. زنان پرده نشین و مردان جوشن پوش .عایشه.محمد پیامبری که دوباره باید شناخت.را توصیه میکنم.گرچه این کتابها در ایران غیر قانونی است ولی بنا به گفته آشنایی از یران با اندکی سماجت و جستجو احتمالا از دست فروشان روبروی دانشگاه تهران می شود تهیه کرد.موفق باشید

قابل توجه کسانی که عقده های خود را با حمله به اسلام و قرآن و پيامبر می گشايند. اگر ذرهّ ای روح اسلامی در يکی از طرفين بود هرگز چنين اتفاقی نمی افتاد. در بين خانواده ای مذهبی هميشه قفلها آنچنان محکم است که هيچگاه نياز به متهم کردن همسايه بذزدی نيست. اقايان و خانمهای عقده ای بهتر است که راه ديگری برای گشودن عقده هايشان پيدا کنند و گرنه بخوبی ميدانند که اين مشکلات نه تنها هيچ ربطی به اسلام ندارد بلکه اسلام توجه به اسلام تنها راه حل اين مشکلات اجتماعی است. ۱- در اسلام هيچوقت به مردی اجازه داده نشده است که زن خود را تنها در خانه مرد قريبه ای بگذارد. ۲- هيچ زنی حق ندارد با مرد نا محرمی در يک مکانی خلوت کند. اگر اين خانم افسانه که اکنون بدروغ از ادعای دفاع از ناموس می کند و شوهر بی غيرتش فقط به اين قانون اسلام توجه کرده بودند هيچوقت نه ضمينه برای تجاوز ان مرد فاسد ايجاد می شد و نه اين زن مجبور به قتل می شد و نه فرزندان دو خانواده برای همشه بی حرمت می شدندو اسير بدبختی. چرا بعضی چشمها کورند؟ ۲- حال اگر بدلايلی خطای اول صورت گرفت و اين مرد زنش را در خانه نا محرمی بمدت ۶ روز رها کرد و رفت. باز هم اگر اين زن کمرين نشانه ای از مسلمانی داشت هيچوقت اين گرفتاری برايش پيش نمی آمد. در اين شرايط اگر اين زن حجاب بر سرش داشت آن مرد هيچ وقت جرات و جسارت به خودش نمی داد که از او درخواست همبستری کند. و آن مقتول اگر نشانی از اسلاميت داشت باد در اين مدت از خانه خود خارج و در جای ديگری اقامت می گزيد. ۳- چشمتان را باز کنيد. من بمدت ۱۲ سال است که ازدواج کرده ام و بارها در اين مدت اتفاق افتاده که دوستان همسرم که بسيار انسانهای مومنی هستند برای کاری به در منزل امده اند. و معلوم است که طبق سنت ايرانی ما همگی اهل تعارف هستيم و حتی اگر دلمان هم نخواهد بدروغ به کسی که دم در آمده تعارف می کنيم بفرماييد منزل. يکی از اولين چيزهايی که من بعد از ازدواج از همسرم ياد گرفتم اين بود که اگر کسی در منزل آمد و من منزل ندارم حرام است که ولو برای تعارف دروغين به کسی بگوييد بفرماييد منزل و تاکيد کرد که حتی اگر آن فرد برادر من باشد حق نداری تعارف کنی. از ان به بعد من هيچوقت حتی به شوهر خواهرم يا برادر همسرم حتی يک بار هم نشده در غياب همسرم تعارف کنم که بفرماييد منزل. پيغمبر می گويد اگر زن تنها به مرد تنها تعارف کند که به منزل بيايد در قلب او طمع ايجاد می شود. حال ببيند٫ ای کور دلان ٬ چگونه اسلام راههای گناه و خطا را از ابتدا بسته است! ۳- اسلام از زن خواسته است که حيا داشته باشد. رفتن به حمام در منزل مرد بيگانه حتی با وجود شوهر خودش و خانواده آن زن خلاف حيای اسلامی و حتی عرف ايرانی است. من سوالی می پرسم : همه گفته ها حاکی از اين است که اين خانم از فقر رنج می برده است. مگر در تهران اينگونه نيست که بيشتر خانواده های فقير در منزل حمام ندارند و عمدتا از حمام عمومی استفاده می کنند؟ حال اين خانم در منزل خود چند وقت به چند وقت حمام می رفته که نمی توانست يک روز برای آمدن شوهرش صبر کند تا پس از آمدن او و در حضور او به حمام برود. بطور مشخص می گويم. افسانه واقعا اگر برای حمام می مرد در روز سه شنبه که وارد خانه مقتول شدند می توانست به حمام برود. يا فردايش روز چهار شنبه. روز پنجشنبه که شوهرش او را تنها رها می کند و می رود و دو باره روز جمعه از تهران بر می گردد. می توانست در روز جمعه در حضور شوهرش به حمام برود! باز به گفته همين مقاله اقای رفيع زاده٬ افسانه می دانست که شوهرش روز يک شنبه بر ميگردد چون خودش به شوهرش زنگ زده و از او خواسته بود که طلاهای دزدي را برگرداند. پس می توانست در روز يک شنبه چند ساعتی هم دندان روی جگر بگذارد تا شوهرش بيايد وبعد حمام برود. معلوم است که کرم از خود درخته! زنی که در خانه مردی نا محرم لخت می شود و به حمام ميرود قصد تحريک او را دارد. يا احمقی است که رفتارش نشان نمی دهد که احمق باشد. ۳- برميگرديم به مسئله دزدی که بر اساس ادعای اين مقاله يکی از عوامل طمع مقتول برای هم خوابگی با افسانه شده است. اسلام دست دزد را می برد! اگر افسانه بويی از اسلام برده بود به هيچ وجه به داخل آن کيف حتی نگاه نمی کرد! بچه های مسلمان اين چيزها را از کودکی ياد می گيرند. بخدا من در تمام عمر ۳۳ ساله ام يک بار هم نشده به کمد خصوصی مادرم نگاهی بکنم چه رسد به داخل کيفش و اين را فقط ار تعاليم اسلام ياد گرفته ام. يک مادر و پدر مسلمان هر روز به بچه هايشان گوشزد می کنند که حق نگاه کرده به چيزهای شخصی ديگران که در يک جای پوشيده است ندارند چه برسد به اينکه باز کنند و هوس دزدی بکنند. به اعتراف خود افسانه که می گويد وقتی مقدم ديد من طلاها را دزديده ام به من پيشناد همخوابی کرد. پس کسانی که دلشان سياه است و دشمنی با اسلام دارند بهتر است شانش خودشان را در جای ديگری بيازمايند. که در اين يک مورد اگر توجه اندکی به تعاليم اسلامی می شد. هم آن پدر زنده بود و سر خانواده اش و هم اين زن آزاد بود و مشغول تربيت بچه هايش. کسی که اسلام او را از نگاه کرده به بيگانه منع کرده هيچ وقت به جايی نمی رسد که خود را در معرض تجاوز بيگانه قرار دهد. ۴- افسانه از اولين قصد آشگار تجاوز که هيچ شکی برايش باقی نمی گذاشته و در روز جمعه صورت گرفته تا روز يک شنبه عصر بيش از ۴۸ ساعت فرصت داشته که از اين خانه خارج شود و خود را از خطر تجاوز آشکار رها سازد. و در اين فرصت باز به اعتراف نويسنده مقاله حداقل اين مرد روز شنبه برای مدتی طولانی از خانه خارج می شود که بعدا آن زن ديگر را پيدا می کند و خانه می آورد. اگر فرض کنيم که اين مرد هميشه در خانه بود حداقل روز شنبه برای مدتی از خانه خارج شده و بهترين فرصت برای افسانه بود که از خانه خارج شود و از کسی درخواست کمک کند. دروغ است اگر بگوييم کسی کمک نمی کرد. کجا می توانست خطر ناکتر از خانه اين مرد باشد در حاليکه او تمام چهره واقعی و قصد خود را روز جمعه به افسانه نشان داده بود؟ يا بعد از آنکه مقدم آن زن را به خانه می آورد و علنا ادعا می کند که با او علی رغم اين که زن شوهر دار است رابطه جنسی دارد از خانه فرار می کرد. عزيزان کرم از خود درخت است. دلم برای بچه هايش می سوزد اما هر چه می کشد از دست خود می کشد و نوش جانش که بخاطر زير پا گذاشتن تعاليم اسلام به پای دار می رود.

این همه اگرها و چراها مرا در مورد عقلانیت ایرانی به شگفتی وامیدارد.پرونده افسانه نوروزی موردی حقوقی نیس که در جامعه با سیستم قضایی مورد مداقعه قرار گیرد.قصه او افسانه هم نسیت گوشه ای از کابوس هولناکی است که 25 سال است بطور روزمره تکرار می شود.زنانی که در هزار توی وحشت و ننگ در زیر چنگال کفتاران حکومت له می شوند به آنها به وحشیانه ترین وجهی تجاوز میشود.آیا فراموش کرده اید که طبق فتوای تفویض شده خمینی به همین شیخ پشیمان منتظری دختران سیاسی را با توجیح اینکه دوشیزکان راهی جهنم می شوند شب قبل از اعدام مورد (تجاوز شرعی) قرار می دادند.یا بنا به فتوای تفویض شده به منتظری خون بدن زندانیان اعدامی را قبل از اعدام را تخلیه می کردند تا برای موارد نیاز پاسداران خود استفاده کنند.کاش دیوارهای اوین و صد ها شکنجه گاه رزیم زبان می گشود و قصه های ناگفته از رذالت و پستی و دنائت این سگهای هار را که چگونه فرزندان این آب و خاک را به جرم آزادیخواهی پاره پاره میکردند بازگو میکرد.کاش صحنه قصابی دکتر سامی با دشنه که توسط آدمکش دیروز وشهردار محترم تهران امروز را می شد باز سازی کرد.می دانید داریوش فروهر و همسر بیمارش چگونه مثله شدند؟سربازان گمنام امام زمان به تن بیمار پروانه اسکندری 26 ضربه دشنه فرو بردند.دختر 13 ساله ای را می شناختم که برادرش را بازداشت کرده بودند او از طرف خانواده مامور بردن غذا برای برادرش به بازداشتگاه شد ولی هرگز بازنگشت.پیجویی خانواده مضطرب پس از چند روز پرده از جنایت وحشتناکی برداشت.دختر 13 ساله در مراجعه به مرکز نیروی انتظامی به دام کفتاران افتاد و بدلیل تجاوزات مکرر ماموران خدمتگزار قانون به حال مرگ افتاد و انها برای سر پوش گذاشتن بر جنایتشان جنایتی مخوف تر را مر تکب شدند.او را خفه کردند.می دانید نتیجه رسیدگی قضایی به این پرونده در دادگاه عدل اسلامی چه شد؟تعلل 2 ساله در رسیدگی. اعمال فشار بر خانواده دختر.و نهایتا مرعوب ساختن و تطمیع انها(بدلیل فقر مالی انها)..انتقال پرونده به تهران و ختم پرونده…انگار که در این سرزمین عدالت زده هیچ اتفاقی نیافتاده است.اینها فقط قطره هایی از دریای تعفنی است که جامعه ما را در خود قرق کرده است.سخنم طولانی شد.فقط دو نکته و تمام.طبق آمار منتشره سازمان بهزیستی بیش از سیصد هزار زن در تهران به تن فروشی مشغولند.و هیچ می دانید که قضات اسلامی بر سر تحویل گرفتن دادگاههای خانواده با هم به رقابت می پردازند؟ زیرا که در آنجا دستشان برای تعدی به ناموس و شرف به یغما رفته ایرانی باز تر است.و فقط یک نکته نهایی از هزاران خفته در سینه ها. هیچ میدانید در صد بالایی از قضات حکومتی از خیل عراقیانی هستند کهدر آغاز انقلاب از عراق رانده شدند و اکنون در سرزمین عجم ان کنند که شمر نکرد.آیا هنوز هم می خواهید بدانید افسانه گناهکار است یا خیر؟

khak bar sare hameye m a Irani haye Arab parast. bale jenayat va tajavoz dar hamey jaye donya etefagh miofteh, vali bahs sare ineke vaghti toye Iran ye Arab paraste pasdare madarjendeh be yek zan tajavoz mikone zane badbakht ro mifrestan paye chobe dar. badbakhthaye arab parast, ta kay mikhahed az in kesafat be esme Islam defa konin? man shaksan ridam be ghabre Mohammad va Ali, va baghye 14 be estelah masom. va aga har Irani be in madar ghahbeha eteghad dare va ehteram migzare baghbare babaye onha ham ridam. Iran be doune din makhsosan Islam e kesafat.

متاسفانه بعضی از اظهارات دوستان فوق العاده ناپخته و غیر منصفانه است. خانم نوروزی زنی نبوده
که برای تفریح به کیش آمده باشد .که بتواند منطقی وحساب شده و با تعمق تصمیم گیری کند. شرایط زنی که شوهرش کلیه خود را می فروشد عادی نیست . آقایان وخانمهایی که به خانم افسانه نوروزی خرده میگیرید که چرا از خانه مقتول فرار نکرد آیا هرگز تا آن حد فقیر شده اید که مجبور شوید یکی از اعضای بدن خود را بفروشید.زنی که برای فرار کودکانش از فقر تن به دزدی میدهد نمی تواند به شوهرش اطلاع دهد تا آخرین امیدهایش برای فرار از فقر تبدیل به نا امیدی شود. ضربات چاقو بعد از قتل با توجه به اینکه قاتل حرفه ای نبوده امری طبیعی است.

در کثيف و بـــــــــی وجدانـــــــی برادران و خواهران پاسدار بحثـــــــی نيست ولی ذکر نکات زير را لآزم می بينم:
1- بررسی شرايط و زندگی خصوصی مقتول
2-بررسی رابطه زناشويی مقتول
3- بازنگری در زندگی قبل و بيش از انقلاب مقتول
4- عمق رابطه مقتول با شوهر و خود شخص افسانه
5- نگرش در زندگی زناشويی و همه جانبه در زندگی خصوصی افسانه

بعد از انقلاب اسلامی و به اجرا در آمدن حکومت عدل علی و اشغال پستهای مديرتی و کليدی به وسيله افراد اصلح و خانواده دار و متخصص و تقسيم عادلانه ثروت
با نظر اجمالی به موارد بالا ونظر به مشروح دفاعيات افساته متوجه نشدن افسانه به نگاههای شيطانی مقتول مهمل به نظر ميرسد. در حالی که در يک بررسی علمی و تجربی بسيار بسيار سطحی کمتر زنی را ميتوان يافت که متوجه نگاه رزل و شيطانی نشود و بر فرض محال^ ماندن افسانه و عدم تلاش بر همراهی با شوهرش و استحمام در آن شرايط ويا فراهم ساختن شرايط و زمينه برای مقتول که بنا به ادعایخود شخص او يکبار با فرا خواندن به طبقه بالا و بار ديگر لخت در جلو حمام ظاهر شدن سوال برانگيز است. و حتی شايد ديدن کيش و زيباييهای ظاهری برای کسی که در آن شرايط سخت زندگی که دوام با فروختن کليه و ……. ولی با تمامی اين شرايط اعدام وی بدون توجه به هزاران سووال بی فايده و چاره ساز نخواهد بود..

من نميخواهم در اينجا قضاوتي در مورد ماهيت واقعه اتفاق افتاده و درستي يا نادرستي عمل انجام شده (از متهم گرفته تا قاضي)داشته باشم ولي نكته مهم ديگري كه در برخي پيامها بچشم ميخورد سوء تفاهمي است كه در مورد بعضي اعتقادات اسلامي صورت گرفته است.يكي تعداد همسران پيامبر(ص) را به بيش از دوبرابر افزايش داده و برخلاف تواريخ معتبر سني و شيعه معتقد است ايشان در هفت سالگي از عايشه كه تنها همسر غير بيوه پيامبر(ص) بوده خواستگاري كرده است!! حال آنكه مسئله پيشنهاد اين وصلت از طرف ابوبكر (پدر عايشه)صرفنظراز نيت احتمالي وي و نيز احتمالاتي كه در مورد علت پذيرش آن مطرح ميشود كلا” چيز ديگري را بيان ميكند و اين را هم همه ميدانند كه همسران پيامبر عموما” بيوگاني بودند كه با علم به اينكه طبق بيان قرآن بعد از ازدواج با ايشان هرگز اجازه ازدواج با ديگري را نخواهند داشت خود را به عقد پيامبر درآوردند(در اسلام خواندن صيغه ازدواج حق زن يا وكيل وي و خواندن صيغه طلاق -در غير از موارد خاص- حق مرد است)حال چگونه است كه برخي اين موضوع را به مسئله قتل و تجاوز كه هر روز در تمام دنيا بوفور اتفاق مي افتد ربط ميدهند از عجايب هشتگانه است!! محض اطلاع باستحضار ميرساند كه در آمريكا در هر دقيقه يك قتل و هر بيست دقيقه يك زناي با محارم انجام ميشود و البته تعداد تجاوزات را بخاطر ندارم ولي تعداد قابل توجه فيلمها عكسها و سايت هاي اينترنتي مرتبط با موضوع تجاوز -RAPE- كه متأسفانه اغلب جنبه تحريك و تشويق دارد خود بيانگر ابعاد اين فاجعه است ولي گويا بعضي اصرار دارند كه از سوراخ شدن لايه اوزن گرفته تا سيل ساليانه هندوستان را تقصير اسلام بيندازند در حالي كه در عمق وجدان خود به اين مسئله معترفند كه اگر تمام طرفهاي درگير در اين ماجرا مثل يك مسلمان واقعي عمل ميكردند هرگز چنين واقعه تلخي رخ نميداد.

با تشكر از اطلاعاتي كه در آقاي رفيع زاده در اختيار ما گذاشتيد. من به شخصه هميشه از جنس مرد ميترسم و شايد قبل از خواندن اين مطلب جرات دفاع كردن از خودم را نداشتم اما از حالا به بعد مي دونم كه اگر در شرايطي مثل خانم نوروزي قرار گرفتم نه تنها مي توانم از خودم دفاع كنم بلكه مي توانم يكي از اعضاي مهم بدن اقايان را ببرم كه ديگر هوس اين كارها را نكند و هميشه فقط فكر تجاوز را در ذهنش بپروراند.

Yek Porsesh az Shahram Rafiizadeh
Shoma in etellaat ra az koja kasb kardehid va ta cheh had sanadiat darad
az pasokh shoma sepasgozaram

يك سوال اساسي وجود دارد
شما اگر جاي افسانه بوديد در ان شرايط به حمام ميرفتيد؟ آن هم در اتاق خوابي كه مورذ تعر ض واقع
شده ايد؟واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Yek Porsesh az Shahram Rafiizadeh
Shoma in etellaat ra az koja kasb kardehid va ta cheh had sanadiat darad
az pasokh shoma sepasgozaram

مرد ايراني نيز بايد از اين شير زن بياموزد

ای وای ببخشيد منظورم محتاط بود.

به نظر من قضاوت در اين مورد کار سختی است، يک نفر کشته شده است و يک نفر ديگر به مرگ محکوم است. وقتی پای جان انسانی در ميان است قضاوت چندان راحت نيست. ضمنا سياسی کردن موضوع نيز غلط است. در اين ماجرا می توانند هر دو طرف مقصر باشند. من کاری ندارم مقتول پاسدار بوده يا هر کس ديگر. ولی از اظهار نظر بسياری از دوستان می توان فهميد که اگر مقتول مثلا يک فرد معمولی بود نظر خيلی ها عوض می شد. ولی به نظر من عدالت با احساسات جور در نمی آيد. اگر هر کسی بخواهد هر کسی را با ادعای مساله ناموسی بکشد و از او دفاع شود فردا سکگ روی سنگ بند نمی شود. بهتر است هنگام قضاوت فقط به عدالت فکر کنيم. اين حرفم هم با قاضی اين پرونده است و هم با خودمان که به راحتی اظهار نظر می کنيم. در بين دوستانی که اينقدر راحت اظهار نظر کرده اند چه کسی وجود دارد که بتواند به يقين بگويد واقعيت ماجرا چه بوده است؟

در مورد اين پرونده نظر خاصي ندارم و بيشتر نظريات مطرح شده را منطقي ميبينم اما در پاسخ آن كسي كه آمار و اطلاعات تاريخي در مورد حضرت پيغمبر (ٌص) و يا فردي به نام محمد فرزند عبدالله (اگر تعصب و احترام به خرج ندهيم) ارائه داده: آقا يا خانم تاريخدان! قضيه ي ازدواجهاي محمد چه ربطي به تجاوز جنسي و قتل دارد؟ مگر محمد چه كار خلاف عرف يا بشريت كرده بود؟ مگر حرفش با عملش منافات داشت؟ مگر خودش نگفته بود كه در اين دنياي شما زن را بيشتر از هر چيز دوست دارم؟ ( و عطر را هم، و نيز اين كه روشني چشمم در نماز است). چرا نمازهاي شب و تهجد و شب زنده داري و گرسنگي كشيدنها و … او را ذكر نميكنيد و فقط مسائل جنسي را ميبينيد؟ چرا اينقدر اطلاعات دقيق از زندگي اين عرب هزار و چهارصد سال پيش داريد و با اين حال تعجب نميكنيد كه چقدر اين بشر زندگي شفافي داشته و اندرون خانه اش، اسم زنهايش، سنشان، خصوصياتشان، و همه چيز ديگر زندگي او را شما و همه ميدانند و آنوقت در اين دنياي معاصر ما از زندگي خصوصي آدمهاي مشهور بي اطلاعيم؟ چرا نميگوييد كه اولين زنش پانزده سال از خودش بزرگتر بوده و تا فوت او ايشان زن ديگري اختيار نكرده بوده (يعني تا پنجاه و سه سالگي) و چرا شما به زن فقط به عنوان يك شريك جنسي نگاه مي كنيد؟ اغلب زنان پيغمبر، همانطور كه خوب ميدانيد (اما نميگوييد) پير بودند. نميگويم بيشتر تاريخ بخوانيد چون ميدانيد اما توصيه ميكنم قبل از حرف زدن فكر كنيد.

قابل توجه:كنگره فاطمه شناسي در اصفهان برگزار مي شود. به از كيهان شريعتمداري.

به نظر مقدم با آوردن اون خانم دكتر به خانه تاييدي بر اظهارات خانم نوروزي كرده كه شخصي هوسباز و كثيف بوده، اما با توجه به ترديدهايي كه در مورد اين خانم وجود دارد با اين حال بايد قدردان او باشيم به علت اين كه يك شخصي با پيشوند پاسدار جموري اسلامي و از عمال اين رژيم را به درك فرستاده با ارزوي ازادي او و خشكاندن ريشه مقدمها.

زنها در تمامي جوامع بشري (حتي در غرب )مورد تعرض و ازار و اذيت برخي مردان ناپاك هستند وعلت اين امر هيچ نيست جز زيبايي و ظرافت و ضعف جسمي خانمها نسبت به اقايان.حال اگر خانمي احساس كرد در شرايط نامناسبي قرار دارد اين وظيفه اوست كه به بهترين وصحيح ترين شكل عمل كند.ايشان كه انقدر با همسر خود احساس نزديكي ميكرده كه به بگوييد ( طلاهادزدي است و مال مقدم است و او سريعتر بايد انها را برگرداند) ميتوانست با ابراز ناراحتي به همسرش بگويد كه چون در امان نيست به همراه فرزندانش از خانه بيرون ميرود تا همسرش هر چه سريعتر خودش را به انها برساند.
انجا كه خانه افسانه نبوده كه براي حفظ حريم خانواده
مقاومت ميكرده. اگر انسان در جايي كه مهمان است احساس ناراحتي و نا امني كند بايد از انجا خارج شود.
اگر انجا خانه افسانه بود كاملا حق داشت بماند ؛ حمام برودو يا هر كار ديگري كه دلش مي خواست انجام دهد ولي ماندن يك انسان چه زن چه مرد در يك مكان كه حريم زندگي او نيست و در ان مكان احتمال خطر وجود داشته باشد كاملا بدور از عقل است.

mamnoon ke in etelaaat ro daadi baad az in shesh saal taazeh ma baayad befahmim ke maajaraa che boode va che gozashte.
be omid ejraaye edaalat baraaye Afsaane

قبل از هرچيز از شهرام عزيزبدليل اطلاع رساني به موقع اش سپاسگزارم كه توانست فضايي را براي اظهار نظر هموطنان عزيز فراهم كند چيزي كه برآنم داشت علي رغم نوشته هاي ديگرم دراينجا هم چند كلمه اي براي پيام گذاران بنويسم .
تراژدي افسانه نوروزي كه اين روزها به يك موضوع ملي كشور ما براي حقانيت زنان امان تبديل شده (جداي از مسايل آسيب شناسي )موضوعي بس پيچيده است و به دلايل زير هرگز مجال فحش گويي وناسزاپراكني نمي دهد:
1-يك فرد ايراني مرده است
2-يك زن ايراني درمعرض مرگ قرارگرفته است
3-دوخانواده ي ايراني پريشان شده اند
4-دوطفل ايراني حيران زده اند
چرايي چنين رخدادي بيش از اصل ماجرا مطرح است .نمي دانم چنددرصد پيغام گذاران عزيزدرايران زندگي مي كنند وجنگ زنده ماندن راتجربه كرده اند چندنفر دلهره ي پدران ومادران را براي پرهيز فرزندان اشان از بازي نورسيده ها ديده اند چنددرصد له شدن زنان را بيش از مردان دراين پررنج دوران تاريخ ايران ديده اند.بحث امروز ايران بحث مرگ وزندگي ست بحث نوآمده هايي ناسزاوار است كه اسكناس نقاب مي كنند وحرمت مي شكنند هيچ ديده ايد هيچ هراسيده ايد
افسانه چه كند چون زن است ازخانه فراركند،به حمام نرود ،به فرودگاه برود .افسانه پابه پاي مردش ايستاده دركارزار زندگي درايران .حالا برود .چون مردك نورسيده مي خواهد بيرون اش كند اززندگي .افسانه زن ايراني ست عاشق زندگي ست مي جنگد وبه مردش مي گويد «من هستم».هيچ درايران بوده ايد؟
تا به كجاي تاريخ دختران سرتعظيم فرودآورند؟زنان فراركنند؟ براستي شما آقايان اگر افسانه ،مردي بود بي پول وپرمشغله و حريم شناس وپولداري در ازاي پول مي خواست كاري با اوبكند چه؟
تا به كي زنان بميرند چون مردان مي خواهند .
اگرچه افسانه ي نوروزي مرتكب يك عمل غيرانساني شده ولي پرارزش ترين پيام را براي دختران وزنان ايران هم دستاورد اين عمل اش بود:زنان ودختران عزيز ايراني كه درسرزمين قرآنفروشان زندگي مي كنيد هرگز تسليم نشويد هرگز

در اين حكومت از اين كثافت كاريها بعيد نيست.

در اين حكومت از اين كثافت كاريها بعيد نيست.

aval mikhastam ye javabe kocholo be ladan khanom bedam , onam inke in ghazieh aslan rabty be eslam nadareh to keshvaraye khareji ( khode man to alman zendegi mikonam ) vaght nemishe ke khabar az tajavoz va ghiereh nabashe , roozi 2 saat az tv faghat dadgah darmorede tajavoz va ya khabar darmorede tajavoz bedokhtar bacheha ro midan . in marbot be nafse bade adamas. badesham in khanom chera vaghty dafe aval in masaleh ro mibine baz dar an manzel mimone, badesham man vaghti mikham beram khoneh baradaram ba khodam pol barmidaram ya shoharam behem pol mide , tazeh hala migim pol nadasht , khob mitonest bere to forodgah bemone , kasi ke to forodgah nemire bironesh kone . miraft to forodgah mimond badesham be shoharesh zang mizad , kasi ke negarane efatesh bashe va moghiate zamani baraye farar dashteh bashe baiad inkaro bokone . albateh man darmorede kasif boodane in rejim shaki nadaram . vali in khanom ham hamchin ye zare khodesh moghasere .

امیر جان پیغمبر 23 زن داشته و جوانترین آنه عایشه دختر ابو بکر صدیق و هنگام ازدواج با محمد9 ساله بوده.حتی محمد می خواسته زمانی که عایشه 7 ساله بوده با او ازدواج کند ولی ابوبکر از او تقا ضای صبر می کند و محمد بیوه ای را به خانه می آورد تا عایشه 9 ساله میگردد و او را بزنی میگرد.از همه بدتر زمانیست که محمد در حال مرگ اعلام می کند که:زنهای پیغمبر مادر امت هستند و کسی حق ازدواج با انهارا ندارد.در ان زمان عایشه تنها 16 سامه است و مادر امت.

aghl ham khoob chizieh ha

کاش می شد فهمید واقعیت چیست؟؟ کاش زشتی وجود نداشت . کاش دلها باصفا می شد؟؟؟ کاش …

واقعاًدمت گرم( هيچكس !)تو همه كسي نه هيچ كس!
با نظرت كاملاً موافقم.
به علاوه با نظر تمام كساني كه گفتند افسانه در ان شرايط نبايد در ان خانه مي ماند .من هم خودم يك دخترم و مي دانم كه هيچ چيز براي يك زن با ارزشتر از عفت و پاكدامني او نيست.او هر كاري مي توانست بكند تاخود را از ان دخمهء فساد نجات دهد
اما با اين حال باز معتقدم افسانه بي گناه است.

ey khak bar sare islam o hokomat e ismani konan ke har chi kesafat e az oon eslam dar maid, oon mohamade kesafat ke be ayeshe 9 sale tajavoz karde, hala chera tarafdarash nakonan? ey bedoone islam bemoonim maro. mordeshore har chi arabo islamie bebaran

بگذریم که طرف یکی از مزدوران رژیمی فاسد و جنایتکار میباشدولی این پرونده کاملا جنائیست. و سیاسی تلقی کردن آن کاملا اشتباست.هرچه باشد خانم با دزدی که کرده بهانه ای بدست مقتول داده.بنابراین از کجا معلوم که خانم راست می گوید؟بنظر من این مسله تخصصی است و باید در دادگاه صالح حل شود نه وارد جننجالهای سیاس شود.هر جه باشد قتلی صورت گرفته.

in javab baraye maghale shoma nist,va az khanandehaye mohtaram mazerat mikham. in javabe oun Ali madar ghahbe va Arab paraste jakeshe.madar jendeh age mardi address emailet ro be deh ta pedare sahebe khodet va oun payambare jakeshe bache baze Ayeshe 9 sale aghd kone Arabet ro bekesham payeen. korekhare koskesh, mardom ba Islam masale daran? 25 sale be esme Islam o payghamber va khodaye bakhshandeh mehrabane, 400 hezar Irani ro edam kardan, va hanooz daran rozi sad ha nafar ro shekamje va edam mikonan, ounvaght to migi ba PAYAMBAR masale daran. bezar manam biam oun madare jendato behesh tajavoz konam, onvaght bebinam togheghadr sabr neshoun midi.

ظاهرا این وسط شوهر پف*وز این خانم از همه مقصرتره. یک خانمی را با آن رفتار و طرز فکر ببری بگزاری کنار یک پاستارِ عربِ حشری و خودت بروی آن طرف مملکت که تلویزیون بفروشی!!!
این آقا که برای همین منظور به کیش رفته بوده و محل زندگی هم نداشته دیگر چه لزومی داشته که زنش را ببرد آنجا و به امانت بگزارد؟ ( چشم روشنی؟ سوقاتی؟ گرویی؟ )
این ۳ نفر همه شان یک چیزشان می شده! من فکر میکنم تنها افراد بی تقصیر در این ماجرا فقط آن دو کودک هستند.
::: هیچکس :::

ba tavajjoh be matalebe gofteh shodeh mozooa az 2 hal kharej nist:1, afsaneh va moqaddam qablan ba ham doost boodeand vali afsaneh be har dalil digar hazer be edameh hamkari naboodeh ast.2, afsaneh az qabl qasde koshtaneh moqaddam ra dashteh va aoo ra davat be rabeteh jensi minamayad va dar hine amal aoo ra mikoshad.

yek ravanshenas

مرسي افسانه جون!خوب كردي زمين رو از وجود كثيف يه نامرد فاسد پاك كردي.اصلا مردان اين رقمي كه فقط به فكر پائين تنه شون هستن و فكر مي كنن چون پول دارن ميتونن هر غلطي بكنن رو بايد به درك فرستاد تا اونا باشن به جاي رسيدگي به زن و بچه هاشون دنبال خانم بازي و كوفت و زهر مار نرن. دمت گرم. غلط مي كنن اعدامت كنن تو به اندازه كافي زجر كشيدي شش سال زندان مگه شوخيه؟اميدوارم همه از اين ماجرا درس عبرت بگيرن به خصوص مرداي عوضي.

دادگاه تا زمانی که در آن دادستان نباشد, دادگاه نیست. تمام دادگاههایی که در آن قاضی در برابر متهم قرار میگیرد جاهلانه, غیر عادلانه, و غیر قانونی است, و رای آنها باطل.

احمدی تو خيلی بچه شجاعی هستی تا حالا کجا بودی؟

با ابراز تاسف عميق ار آنچه كه نه تنها در خانه ناامن پاسدار مقدم بلكه در ايران ناامن براي اين خانم پيش آمده است.
تنها سوال اين است در ان شرايط چرا حمام؟

دوستان اگر دقت کرده باشند قاضی پرونده از آن نوع گوسفندانی بوده است که پس از آنهمه اظهار نظر کارشناسی در مورد دفاع مشروع و منطبق بودن اعترافات با واقعیت می گوید “اظهارات و دفاعيات شما كه براي ما صحت ندارد.” حال اگر این سروان کثیف این رژیم آخوندی این زن را بعد از تجاوز می کشت فکر می کنید رسانه ها آن هم از نوع فرمایشی چه می نوشتند؟ می نوشتند زنی خلافکار به دست یکی از سربازان گمنام امام زمان (دلم برای آقا می سوزد) به دلیل دزدی و فساد اخلاقی و صدها جفنگ دیگر از پای درآمد یا اینکه مصطفی شوهر افسانه دستش به کجا بند بوده که تظلم خواهی کند. فکر می کنید اگر افسانه به این قاضی هوسبازتر از سروان فقط با یک لبخند رضایت می داد اینهمه سر و صدا ایجاد می شد
راستی یک سوال از همه مهربانان : فکر می کنید بی آبرو تر از این رژیم و بی آبرو تر از خامنه ای در دنیا یافت می شود ؟

agar man afsaneh boodam, on dayyos ra tekeh tekeh mikardam, bedone kochektarin ehsasi.

كساني كه ميگويند چرا افسانه در خانه ماند . شما فكر كنيد در شهري مثل كيش شما بريد و بگويد به شما تجاوز شده اونم از طرفه يك پاسدار در ايران كه زنان شرم دارند كه بگويند مورده تجاوز قرار گرفتند و اول فكره آبروه و خانواده شان را ميكنند بعد شما اول بايد آفسانه نوروزي بشناسيد چون انسانها در وضيعيتهاي بحراني رفتارهاي مختلف دارند شما بريد دادگاهاي اروپائي را نگاه كنيد از روانشناس گرفته تا خيلي چيزهاي ديگر : من ميگم افسانه فكره آبروش كرده مثله هزارن زناهاي نجيب ايراني كه هرروز مورده تجاوزه روحانييان و ……… قرار ميگرند و دم نميزنند حالا يكي از آنها بجاي آنكه فرار را بر قرار ترتجي دهد بايد اعدام بشود: جامعه ايران جامعه مريضي است مردمي كه به سرنوشت خود و بچهايش اهميت نميدهد رژيم اسلامي حق آنهاست مردمي كه ميروند تا سنگسار. اعدام دست وپا قطع كرندن و چم درآوردن را نگاه كنند وخود هم اگر بتواند سنگي پرت كنند و خوشحال ميشوند در آن جامعه معلومه كه افسانه را اعدام ميكنند و فقط عده كمي از آن مردم به اعدامه اين بانو اعتراض ميكنند. افسوس صد…………..

و اين اختيارات بي حد حصر و اعمال سليقه شخصي در حديست که دوقاضي شرع در يک دستگاه قضائي و يک حکومت، يکي رای به بيگناهي متهم ميدهد و دومي رای قاضي اول را نقض کرده و متهم را گناهکار ميداند.همانطور که آريای عزيز گفتند افسانه نوروزي قهرمان نيست.شير زن و اسوه پاكدامني هم نيست ،ميتوانست برای جلوگيری از وقوع حادثه قبل از آن از خانه آن مردک کثيف فرار کند که نکردولي اين جرم قابل پيگيری نيست و تنها جرمي اخلاقيست نه بيشتر. بايد ديد که اگر مقتول مامور امنيتي نبود بازهم همينگونه با متهم برخورد ميشد؟؟؟!!

ادم از کامنت های بعضی ها خندش می گيرد که به زور می خواهند هر گوزی رو به شقيقه وصل کنند. بابا ما هم مخالف رژيم هستيم ولی چرا هر چی رو به سرنگونی رژيم وصل می کنيد. اينکه مردم ايران هيچ اپوزوسيونی را به رسميت نمی شناسند و الت دست خارجی می دانند بی دليل نيست. صادقانه ميشه گفت IQ مردم از ميانگين اپوزوسيون بالاتر است. به اميد روزی که يک اپوزوسيون متعادل تر و عاقل تر داشته باشيم که تنها در ان روز عمر اين رژِِيم به پايان خواهد رسيد.

اين ديد مردسالارانه حکومت اسلاميست که چنين حکمي را موجه ساخته است. افسانه نوروزی اعدام نخواهد شد.با توجه به وضعيت موجود (نزديکي انتخابات) و خبررساني گسترده نيروهای طرفدار حقوق بشر در داخل و خارج از کشور دايناسورهای قوه قضائيه جرات اعدام افسانه نوروزی را نخواهند داشت. اما مشکل به جای خود باقيست.هيچ تضميني وجود ندارد که در موارد مشابه قبل ازينکه کسي خبرشود متهم محکوم و بي سرو صدا اعدام شود.اصل غلط است و آن ديد مردسالارانه و قوانين غلط و قابل انعطاف حکومت اسلاميست که با تبصره ها و حدود و اختيارات بي حد و حصر به قاضي اين اجازه را ميدهد که طبق سليقه شخصي حکم صادر کند.ادامه در پيام بعد

ظاهرا اين گزارش نقص زياد دارد و به همين دليل نكات تاريك داستان روشن نشده است . متاسفانه قسمت هايي از داستان كه نبايد نوشته شود نوشته شده و مطالبي كه بايد ذكر مي شد از قلم افتاده است . در كل مطلبي كه واضح است اين است كه افسانه نيز دچار اشتباهاتي شده است و بطور مثال مي توانست هيچ وقت از بچه ها جدا نشود و استحمام با شرايط ذكر شده خالي از اشكال نيست . من در ابتدا وي را بي گناه مي دانستم اما با خواندن اين متن ناقص ديگر اينگونه فكر نمي كنم .

چه می توان گفت ؟
اواعدام می شود ، چه گنهکار باشد چه نباشد .
همه ما اين رويداد را به فراموشی خواهيم سپرد و شايد گاهگاهی از آن يادی کنيم چرا که رسم زمانه اين است .
اما آن دو کودک معصوم بايد سنگينی اين بار راتا به ابد بدوش بکشند ،آنگونه که تاکنون بدوش کشيده اند .
بياييد با نجات جان يک مادر و رهایی او از اسارت -هر چند گنهکار -به دو کودک جانی دوباره ببخشيم .

با بيان تاسف عميق از آنچه براي اين زن رخ داده نه تنها در خانه نا امن مقدم پاسدار بلكه در اين مملكت نا امن.
تنها مورد سوال برانگيز حمام رفتن اين خانم در آن شرايط است.

چـه ما با مجازات اعـدام موافق باشـیم ویا مخالف این زن مسـتحق اعـدام نیسـت. بعلاوه بایک متهم و یا مجرم نیز بایسـتی مثل یک انسـان رفتار شـود.

با بيان تاسف عميق از آنچه براي اين زن رخ داده نه تنها در خانه نا امن مقدم پاسدار بلكه در اين مملكت نا امن.
تنها مورد سوال برانگيز حمام رفتن اين خانم در آن شرايط است.

با توجه به گزارش آمده و نظرات کارشناسي بايد حکم بر برائت خانم نوروزي داد بويژه اينکه اگر فضاي حاکم بر جزيره و شرايط زيستي اين خانم را هم که در نظر آوريم هيچ توجيهي حتي بر مبناي قوانين فقهي خود رژيم در زنداني بودن خانم قابل پذيرش نيست تا چه رسد به اينکه حکم اعدام برايش صادر گردد و يا بيش از شش سالي هم در زندان باشد مگر اينکه يک بار ديگر بر ناقص بودن قوانين رژيم و از سوي ديگر عدم عادل بودن قضات و عدم بي طرفي قاضي تاکيد ورزيم و اصرار بر اين موضوع داشته باشيم که آيا با بودن جايگاهي براي هيت منصفه حتي در رسيدگي به جرايم عادي باز جايي براي چنين اجحافهايي در حق هم ميهنانمان باقي مي ماند ؟ گذشته از مخالفت با اعدام بايد بر اصلاح قوانين ارتجايي حقوقي و قضايي در کشور اصرار داشت که اين مسئله هم ممکن نخواهد شد مگر با سرنگوني حکومت آخوندي پس بايد براي استقرار عدالت در کنار آزادي عليه رژيم آخوندي که منشا تمامي مصيبتهاي کشور و ملت ما هست به مبارزه برخواست . از طرفداران نهضت نجات ملي ايران

با درود به شما
من فكر ميكنم اسم ايران عزيز را با اسلامي با هم آوردن باعث ننگ ما ملت ايران است خواهشمندم اسم ايران را به لجن نكشيد.
با سپاس از شما

بنده اين موضوع را از ابتدا پيگيری کرده ام. قضيه بسادگی دفاع از ناموس نيست و نميتوان براحتی خانم نوروزی را قهرمان ناميد و ويرا تبرئه کرد. در اين ماجرا ما با دو قربانی مواجهيم . افسانه نوروزی قربانی وضع بد اقتصادی خود شده و مقتول قربانی موقعيت شغلی و هوسهايش. و متاسفانه در انتهای اين قضيه هرچه که پيش آيد با خانواده هايی مواجهيم آبرو باخته و متلاشی و کودکانی شديدا” بي پناه و لطمه ديده. از هر دو سو. و بازهم متاسفانه در پسزمينه ماجرا اجتماع امروز ايران قابل مشاهده است. ناامن , گسيخته , بي قانون و بشدت فاسد. فسادی که ثمره فقر است و بی قانونی و سوء استفاده ها و بی کفايتی های تصميم گيران. امثال افسانه فراوانند. سری به بازارهای کيش بزنيد. سری هم به فرودگاههای قبرس و انتاليه يا بندرگاههای دوبی. در همه جا انها را خواهيد ديد. خانمهايی که بدنبال “کاسبی” هستند. برای يک لقمه نان. ثمره 25 سال بيکفايتی در اداره يک مملکت. و خيلی از آنها شوهر دارند. خيلی از زنان و دختران ايرانی عوض شده اند. شرايط عوضشان کرده است. تعدادی از مردان ايرانی نيز عوض شده اند. فقر و اعتياد و بيکاری عوضشان کرده است. بيغيرت شده اند. ديگر از قيصر و سيد و تختی کمتر خبری هست. همه شده ايم برادران آب منگل. امثال آن سرهنگ يا سروان پاسدار هم بسيار زياد شده. خيلي هايشان فاسد شده اند. سالم ماندن در موقعيت انها مثل تميز ماندن در مرداب است. حقوق ماهی 100 هزارتومان که اين حرفها را برنميدارد. پاسدارها هم ديگر مثل اوايل انقلاب نستند.

marg bar regime zan setize jomhoori eslaami,zende baad mobaarezaate hagh talabaaneye zanaane ghahremaane irani bar zede khoonashaamaane mozdoor
VIVA REVOLUTION
VIVA SOCIALISM
amsaale in pasdaar ha ziaadand,montazer baashand va bebinand ke khalgh che ba aan haa bekonad,100 maraateb bad tar az harekate defaaeeye AFSANEH
http://www.iranliberty.de/music/barpakhiz.ra

Ba kami deghat pei mibarim ke AFSANEH khodash kami tamaiol be in amr dashteh ast vagarneh mitavanest hamoon lahzeh aval makan ra tark kond….man ta ghabl az inkeh majara ra kamel bekhanam delam baraieh AFSANEH misookht amma ba khandaneh kamelhin majara … be ehtemaleh inkeh AFSANEH khodash be in amr razi boodeh hast ra midaham.

با خواندن تكه هاي اين پرونده چيزي كه نظرم را جلب كرد و باعث تعجب من به عنوان يك زن شد اين است كه چرا افسانه بعد از اينكه فهميد دوست شوهرش نظر سو’ به او دارد و حتي به او پيشنهاد خيانت ميدهد چرا سريع جل و پلاسش را جمع نمي كند و نمي رود يا اينكه چرا شوهرش را خبر نمي كند كه از آنجا بروند.چقدر شجاع بوده كه با وجود چنين گرگي در خانه باز به حمام ميرود(در حاليكه تقريبا حتم داشته كه ممكن است باز مورد حمله قرار گيرد!)زني كه در حضور مردي نامحرم و هوسباز به حمام ميرود بايد فكر بقيه اش را هم بكند.
در ادامه: مرگ بر نامردان هوسباز و بي شرف كه با داشتن زن و بچه باز چشم به ناموس مردم دارند.

متاسفانه ما همه عادت داریم مسایا را سیاه و سفید ببینیم من منکر کثیف بودن ماموران ارشد یا غیره امنیتی و پلیس نیستام چرا که بصورت شخصی نیز برخی را میشناسم که کارشان قوادی برای قاضی ها و مسیولین بلند پایه است لیکن به نظر میرسد خانم نوروزی هم ریگی به کفش داشته اند ایشان دزدی کرده و من فکر میکنم از لحاظ وفاداری به شوهرش هم زیاد انسان وارسته ای نبوده است که نمونه های زیادی از این قبیل انسانها را میتوانید در جامعه کنونی ببینید ولی تجاوز به عنف یعنی با ایجاد فشار مالی و یا بزور نیز عملی کثیف است لیکن سزای آن نمیتواند مرگ باشد در جامعای که ما تبلیغ لغو مجازات اعدام را میکنیم قتل نیز باید محکوم شود در پایان با اعدام افسانه نوروزی مخالم چون با اعدام مخالفم

در دنياي امروز عقل و فكر وانديشه درست يكي از وسايلي است كه ميتواند انسان را نجات داده و هدايت كند.برداشت من از انچه كه خوانده ام اين است كه اقاي
مقدم نيت پليدي داشته كه به جزاي آن رسيده است.
ولي اگر خانم نوروزي كمي معقول تر و با اينده نگري بيشتر عمل ميكرد. امروز دچار چنين بحراني نميگشت.
هر كسي اگر بجاي ايشان بود پس از متوجه شدن نيت پليد و كثيف مقدم يك لحظه هم در ان خانه نميماند.ايشان بايد بفكر وضعيت خانواده و فرزندان خود مي بودند.نه
بفكر مقابله ومقاومت در برابر ان مرد كثيف ان هم در خانه او.چه بسا در استفاده از چاقو خود او يا يكي از فرزندانش اسيب ميديدند.(همانطور كه خوانديم دختر خانم نوروزي خود را به محل حادثه ميرساند)
او كه در اولين بار بدان شكل مورد تعرض قرار گرفته
بايد به اين يقين ميرسيد كه فرد بزهكار قطعا بدنبال
شرايطي براي عملي كردن نيت خود ميباشد آن هم در خانه خود.
خانم نوروزي ميتوانست تصور كند كه اين فرد؛ انساني
رواني و ديوانه است در اين صورت از دست چنين انساني
بايد گريخت.
به هر حال اين رويدادها تجربه اي است براي ماكه قابل عبرت است كه چنان رفتار كنيم كه در معرض بي عدالتي ها قرار نگيريم.

در آن شرایط نا امن حمام رفتن افسانه جای تامل دلرد!!!؟؟

راستي تا به حال چند نفر از شما گرسنه شده ايد؟ نه آنقدر كه برويد و سر سفرة غذا بشينيد. آنقدر كه تو آشغال ها دنبال چيزي بگرديد.
دوستي نوشته است كه چرا قرباني را مثله كرده؟ شما بوديد چه مي كرديد؟ دلتان نمي خواست دل و رودة طرف را بيرون بكشيد؟ فقط لحظه اي فكر بكنيد كه كسي بخواهد به ناموس شما تجاوز بكند …
يا يكي نوشته چرا كشته مي توانست ناتوانش بكند و بگريزد!!! دوست عزيز حالا كه كشته آنهم براي حفظ ناموس، 6 سال است كه توي زندان است، فكر مي كني اگر مي زد و فرار مي كرد چه بلايي سرش مي آوردند؟
يادم مي آيد كه اوايل اتقلاب يك دختر پناهندة افغاني يك مرد را كرج به خاطر حفظ ناموسش كشت. و قاضي گفت چون دليلش حفظ ناموس بوده پس عفو مي شود.
يادمان نرود كه در دوره اي زندگي مي كنيم كه حاكمان ادعاي حكومت و عدل علي را دارند، همان علي كه وقتي قاضي به پايش ايستاد، قاضي را توبيخ كرد…

“مقدم” ها ميوه نظام “جمهوري اسلامي” اند. اين درخت مسموم را بايد از ريشه زد, شاخ و برگها خود خواهند مرد.

من به چنین زن هموطنی افتخار می کنم ومطمانمم که تربیت شدگان اسلام عزیز که بیغمبرش باداشتن 11 زن در سن 54 سالگی دختر 9 ساله را به عقد خو د در میاورد و امامانش هر کدام 300زن دارند و بجز شکم وزیرشکم هیچ چیز نمیفهمند از مقدمها که تربیت شدگان این مکتبند انتظاری نمیشودداشت

افسانه گفت : ً نه ً همين . آيا بايد بخاطر نه گفتن چنين سرنوشتي داشته باشد ؟ يك زن بي پول و خانه دار در شهري غريب با دو كودك كجا برود ؟ چه بگويد ؟ كه آي مردم سروان حفاظت اطلاعات سپاه قصد تجاوز داشت ؟‌!!!
بعد هم لابد به دليل كفر گويي و توهين به مقدسات ! بعنوان جايزه خودش و دخترش را مي انداختند زير دست حضرت آقا .
اين آقايان و خانم هايي كه مي گويند: افسانه بايد از آن خانه شوم ميرفت , آيا دراين مملكت زندگي نمي كنند ؟
بر خلاف تصور بعضي ها كه مي گويند او نبايد مقدم را مي كشت من به دو دليل اين كار او را توجيه مي كنم :
1 – بدليل عصبانيت و توهين هاي مكرر او اختيار خود را از دست داده بود .
2 – بنظر شما اگر مقدم زنده مي ماند , در اين كشور زور و زر و تزوير آيا الان افسانه خانمي وجود داشت كه برايش مقاله نوشته شود و پتيشن درست شود ؟؟؟
تو اگر برخيزي , من اگر برخيزم , همه بر مي خيزند
تو اگر بنشيني , من اگر بنشينم , چه كسي برخيزد؟ …

افسانه نوروزي قهرمان نيست.شير زن و اسوه پاكدامني هم نيست…….او قرباني است از خيل هزاران زني كه هر روز مورد تعرض كفتاران مافيايي قرار مي گيرند.

من اميدوارم كه اخر اين محاكمه به خوبي تمام شود و شاهد روزي باشم كه ببينم بچه هاي بيگناه اين زن يك روز مادرشان در آغوش گرفته اند به اميد آن روز .

به نظر ميرسد افرادي كه يه ناموس ديگران چشم طمع دارندميبايست در همين دنيا نيز پاسخگو باشند
متاسفم كه مقتول با نام دوست و رفيق دست به چنين كار رذيلانه اي زده است و آبروي هر چه مرد ، رفيق و دوست را برده است
ننگ به چنين افرادي
اميد كه علتهاي خفته در پشت اين ماجرا هر چه زودتر به محل اصلي خويش كه همانا زباله دان تاريخ ميباشد برگردند.
استوار باد منش كليه شيرزنان

لطفا خوانندگان محترم مسايل را به صورت سياه و سفيد نبينند. من هم چون اکثر شما از جمهوری اسلامی تنفر دارم ولی با خواندن گزارش بالا تنها چيزی که بدست می ايد ناقص بودن خود گزارش است. به اندازه کافی چوب نتيجه گيری های سريع و غير عميق را خورده ايم. به نظر ميرسد نتيجه گيری هايی چون “افسانه نوروزِي اسوه و مظهر زنان پاکدامن ايراني است. ” و … قدری سريع و عجولانه باشد. ( هر چند که خود من نير به خاطر تنفر از اين حکومت گاهي دچار اين اشتباه مي شوم. )

ممنون

من به هم وطنی با چنین زنانی افتخار میکنم.
او کاری کرده کارستان.کدام زن است که در مقابل اینهمه قدرت وثروت نه بگوید؟از ته چاه بدبختی به جزیره رویایی بروی و نه بگوید
اگر جای او بودم اون پاسدار را چرخ گوشت میکردم تا ریز ریز شود اما باز هم راحت نمیشدم
فکر میکنید اگر امروز زنی برود و بگوید فلان پاسدار یا اخوند قصد تجاوز به من را داشته چه اتفاقی میافتد
اگر شانس بیاوردچند روز بازداشت میشود و یک تعهد ازش میگیرند که این حرف را جایی نزن

موضوع تنها افسانه نوروزي نيست ، افسانه مقصر باشد يا نباشد مهم لغو حكم اعدام انسان ها است كه بايد براي هميشه به زباله داني انداخته شود . در فضاي امروز ايران جنايتكار اصلي رژيم جمهوري اسلامي است كه سران فاسد آن خون مردم را در شيشه كرده طبقات نابرابر ايجاد كرده اند. ايناند كه بهزاد مقدم اين چنين امكاناتي ميدهند و خانواده ي فقير افسانه را به كيش بكشاند و باقي قضايا .
حال همه ميدانيم كه افسانه سالها زير شكنجه ي وحشيانه خون آشامان هاشمي شاهرودي و خامنه اي و … بوده ، آيا عدالت اين است كه افسانه جنايتكار است ؟

MONTAZERAM TA KHOSOOSI DAR ADDRESS EMAIL BA SHOMA SOHBAT KONAM,HAR CHEH ZOODTAR BEHTAR.

اقای حقی یادت باشه مردم ایران اگر روزی از اخوند ها هم بگذرند از وطن فروشان مجاهدین خلق نخواهند گذشت. زیاد هم به خودت فشار نیار یه فکری به حال مریم بکنید که چند وقته بی شوهر مانده کار دست خودش نده.

البته برای قضاوت صحیح نیاز به اطللاعات کاملتری از
پرونده میباشد اما با همین مقدار اطلاعات گزینشی نیز
چند مسئله بخوبی آشکار میشود.
الف – جنانچه مسئله غیر از دفاع ناموسی بوده است –
دلیل دیگر محکوم کنندگان چیست ؟
ب – مسئله مهم دیگراینکه اگر افسانه قصددفاع نداشته در شرایط مورد نظر {غیبت شوهر زن و همسر مرد ) پس میباید راضی به ارتباط با مقدم بوده باشد ودر این شرایط دلیل درگیری و قتل چیست ؟
ج – اگر مرد قصد تعدی نداشت اولا چرا در شرایط فوق
( نبودن شوهر زن – نبودن همسر خودش وهم زمان استحمام زن )درآنجا حضور داشته آنهم لخت و عریان ؟ چرا در این
شرایط سعی در دور بودن از آنجا نمی کرده ؟
د – سئوال دیگر اینکه چه لزومی داشته مقدم شوهر زن
را در شرایط فوق مرتبا” به تهران بفرستد؟ در کیش تنها ماندن زن و بجه ها چه حسنی داشته؟

ه – چنانچه هر کس در موردی – بخصوص دفاع از ناموس –
تا حدی تحت فشار قرار گیرد که دست به حمله ببرد آیا
میتوان در آن شرایط برای میزان شدت حمله حدودی تعیین کرد ؟ بخصوس که طرف مقابل از هر نظر- پول. موقعیت .و
قدرت برتری داشته باشد.ومدافع زنی باشد که همسرش به
دلیل فقط ضعف مالی گذشته از فروش کلیه اش به این
خواری تن داده باشد که زنش را در جائی اینچنین تنها
گذاشته و خود به تهران برود .
من از هرکس که در اینجا قاضی میشود این سئوال را
می پرسم: آیا اگر “افسانه” زن شما بود در شرایط فوق
شمااز او چه انتظاری داشتید؟


قضيه مهم در اين پرونده مسووليت و موقعيت اجتماعي مقتول است . دوستاني كه به امكان فرار متهمه از خانه مقتول اشاره مي كنند در نظر داشته باشند كه به دليل اين موقعيت خاص و در غياب همسرش متهمه به هيچ عنوان امكان فرار نداشته. تعدد ضربات چاقو نيز نشانه بي تجربگي و فقدان قصد قبلي است در واقع قاتل زماني ضربات متعدد وارد مي كند كه در حالتي عصبي و غير طبيعي قرار گرفته باشد كه اين قرينه مويد ادعاي متهمه مبني بر قرار گرفتن در وضعيت دفاعي و غافلگير شدن است. اگر خانم نوروزي با قصد قبلي اقدام به قتل كرده بود نيازي به وارد كردن اين همه ضربه و حتي مثله كردن بدن مقتول نبود. همين واكنش شديد و عصبي فرضيه قتل به خاطر سرقت را هم بسيار ضعيف مي كند به خصوص مثله كردن الت مقتول كه نشان دهنده هيستري منجر به جنون آني است كه در نتيجه اقدام غير اخلاقي مقتول پديد آمده. با توجه به جميع اين قراين و با عنايت به گزارش كارشناسي كه تشريح صحنه قتل توسط متهمه را تاييد كرده به نظر مي رسد ادعاي دفاع مشروع متهمه قابل پذيرش است

افسانه تنها افسانه ای از جنایات ضد بشری این رزیم خون آشام می باشد ….اعوان و انصار این رژیم ددمنش همگی جنایت و رذالت را در مدرسه امام جنایتکاران ( خمینی جلاد ) آموخته اند ، اینها زمانی که پاکترین جوانان این مملکت را در سالهای 60 بجرم مخالفت با جنگ و با امام خونخوارشان دسته دسته پس از شکنجه های وحشتناک به جوخه های اعدام می سپردند ..دوره های عملی شقاوت و جنایت را آموزش دیدند ،…
زمانی که خمینی جلاد دستور می داد رحم نکنید و اینها نیز شقاوت را به حدی رساندند که دختران پاک این ملت را پس از تجاوز اعدام می کردند …..دیگر این گونهکارها را با امثال ” افسانه نوروزی ” کردن برایشان کاری ندارد….
اینها دست پروره خمینی و لاجوردی و سعید امامی و…هستند ، بقیه این ادمها هم در دیگر پست هایشان از همین کارها کرده اند تا پست گرفته اند ، فراموش نکنید هر چه پست بالاتر باشد یعنی طرف شقاوت و جنایت بیشتری کرده ، مثلا خاتمی وزیر ارشاد کابینه رفسنجانی بود و فلاحیان هم وزیر اطلاعات او …در زمانی که بیش از 10000 نفر را در زندانهای ایران در سال 67 اعدام کردند :
خمینی رهبر بود
رفسنجانی رئیس جمهور
شوشتری عضو هیئت مرگ
عبدی و آرمین – بازجوی اوین
حجاریان – معاون وزیر اطلاعات و طراح کشتار زندانیان و پس از کشتار ارائه تز اصلاحات
بقیه جانیان خرد و درشت دیگر هم جز عمله شکنجه و تجاوز و اعدام و تیر باران بوده اند …

هم وطنان …
راهی بجز سرنگونی تام وتمام این رزیم خونخوار وجود ندارد
و پس از ان هم برای اینکه دوباره در تاریخ ما این حوادث تکرار نشود باز راهی بجز
انتخاب یک رژیم جمهوری پارلمانی و غیر دائمی و غیر موروثی نیست ، رژیمی که بتوان حاکم را با یک رای به زیر کشید و نیازی به انقلاب دوباره …نباشد

به امید آبادی و آزادی ایران فردا

درآن شهری که مردانش عصا از کور میدزدند….

در آن شهری که مردانش عصا از کور میدزدند…..

از همه جالب تر اینکه همه این اتفاقات در حکومت اسلام بوقوع می پیوندد.

mesle inke ghazie parvande inja famil ziad dare

Mardha az zafe zanan va mardanegi va godrate khod dar eslam soe estefade mikonan. Afsane khatahayi karde ke jane khod va bachehayash ra be khatar andakhte. ama agar be kheyabanha miraft kasi panahash midad. gorghayi mesle mogadam biron montazerad. aya kasi mitavanest edehaye or ra nesbat be mogadam bavar konad. allan shavahed ezharate ora tayid mikonad mahkom be marg shode?? hag ra be hagdar bedahid. haich zan ya madari hata enteme ra be in sorat nemigirad magar inke janash dar khatar bashad. be omid af va azadi norozi

با فرض صحت اداعیات متهم، بنظر من مجرمیت متهم از آنجا ناشی میشود که ایشان پس از دفاع مشروع از خویش میتوانستند، بدون قتلِ مقتول از صحنه خارج شوند. ولی ایشان به ناتوان کردن مقتول اکتفا نکرده و با ضربات اضافی باعث قتل حتمی میشود.

در دوراني که فساد و فحشاء در ايران بيداد ميکند، افسانه نوروزِي اسوه و مظهر زنان پاکدامن ايراني است. و دقيقا به همين علت، حکومتي که اين فساد و فحشاء را موجب شده است، بايد زناني چنين شجاع و استوار را به چوبه دار بسپارد. قاضي دادگاه بيش از آنکه به فکر ستاندن حق مظلوم باشد، در انديشه از بين بردن جرات دفاع و مقاومت زنان ايراني در مقابل تجاوزکاران حاکم است.

جناب رفیع زاده شما در اینجا در نقش وکیل مدافع افسانه هستید یا قصد بازخوانی پرونده را دارید؟ چرا تنها انگشت را بر مواردی خاص می گذارید و بخش های غیر داخواه را سانسور می کنید؟ دلیل مثله کردن چند نقطه از بدن مقتول چه لزومی در دفاع از خود دارد؟ چرا تنها تلویحا به تناقضات در گفتار افسانه اشاره می کنید و انهارا که می تواند در قضاوت خوانندگان موثر باشد حذف کر ده اید؟ دلیل باقی ماندن افسانه در خانه و عدم فرارش را بی پولی ذکر کرده اید. بعد متذکر می شوید که بعد از قتل کیف مقتول را که حاوی پول نقد بوده می رباید. او که قبلا از همین خانه طلا دزدیده چرا این پولها را قبل از کشتن مقتول ندزدیده تا با انها فرار کند. همانطور که گفتید دادگاه انگیزه قتل را انتقام ذکر کرده کاش اشاره می کردید که انتقام را چگونه دادگاه توجیه کرده. در پایان بنده هیچ نسبتی یا علاقه ای به مقتول نداشته و تنها کاستی های گزارش شما نظرم را جلب کر ده است.

afsne norozy sambol shojaat va pakdamani zan iranist ke mesl hameie namadhaheie irani baghimande dar sadad nabody ast

be nazar man afsane noroze kamelan mojrem hast, zerea agar vei vaghean ghasd defa az khod v namosash ra dasht be rahate mitavanest manzel ra tark konad.
bepoli bahana monasebi nist , chera ke besyarand zanan bepoli ke khod ra be har tartib hefz mikonand.
afasana faght ghasd ghatl maghtol _be har elat_ ra dashta v movafagh shoda ast.

afsane ghorbani faghr v shahvat shode…….

دختر 27 ساله از گذراندن ۹ نوروز در زندان زنان چه می‌گوید؟/ پایان خوش 9 سال انتظار برای اعدام

۱۷ ساله بود که پایش به زندان باز شد. در بند زنان کنار ٣ زندانی محکوم دیگر. در زندان مرکزی کرمان ٩ سال از عمرش را سپری کرد. به خاطر یک جنایت. مردی ٣٥ ساله را به قتل رساند. خواستگارش بود. مرد متاهلی که زن و بچه داشت. خودش می‌گوید غیر عمد بود اما حکم قصاصش زود آمد. ٩ سال در انتظار اعدام بود که بهمن سال ٩٧، خیرین ٣٠٠ میلیون تومان تقاضای خانواده قربانیان را جور کردند و سارا از زیر تیغ رهایی یافت.

به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند در ادامه نوشت: در این ٩ سال روزهای تلخی را سپری کرد. مادرش را از دست داد و تنها ٦ بار مادرش را در ساعات ملاقی زندان دید. حالا از زندان و زیر تیغ نجات یافته است. در کنار دخترخاله اش زندگی می‌کند. او به شهروند می‌گوید: امسال دیگر از هفت سین بند خبری نبود. دیگر نباید بند تکانی می‌کردیم. نه از ملافه شستن و فرش شستن خبری بود و نه از محکومانی که در انتظار آزادی ثانیه‌ها را پشت هم می‌گذراندند. ٩ نوروز در زندان بودم. امسال عید برایم رنگ دیگری دارد. سیاهی زندان و تاریکی بند جایش را به زندگی دوباره داده است. عید امسال به بندر می‌روم مسافرتی که در تمام ٢٧ سال زندگی ام هیچ وقت تجربه اش نکرده ام.

امسال عید برای سارا حال و هوای دیگری دارد. دیگر از هفت سین بند خبری نیست. از ‏میله‌های خاکستری و دیوارهای رنگ و رو رفته زندان، از موکت‌هایی که باید به کمک دیگر ‏زندانیان شسته می‌شد تا بوی کهنگی آنها کمتر شود. امسال عید حتی از رنگ موی فاطمه خانم ‏خبری نبود. نوروز امسال برای سارا همه چیز طور دیگری بود. سارا این دختر ٢٧ ساله حالا پس از ‏‏٩‌‬ سال دوباره عید را آزادانه جشن گرفت. تعطیلات‌سال نو را در کنار اقوام مادرش سپری می‌کند. ‏او از این‌که پس از سال‌ها دوباره می‌تواند برای هر روز و هر ساعت به دلخواه خودش تصمیم بگیرد، ‏خوشحال است. یک خوشحالی ساده که شاید برای آدم‌های معمولی خیلی مسخره و بی‌اهمیت ‏باشد، اما برای سارا لحظه لحظه‌اش جذاب و شیرین است. خودش می‌گوید هنوز هم وقتی از خواب ‏بیدار می‌شود، وقتی چشمانش را باز می‌کند و میله‌های خاکستری بند را نمی‌بیند، از جا می‌پرد ‏و کلی ذوق می‌کند. ٩ سال زندگی کردن در زندان کار سختی است. آن هم برای یک دختری که ‏در ١٧ سالگی پایش به زندان باز شده باشد. سارا اهل روستاهای بافت کرمان است و به جرم قتل به ‏زندان افتاد. قتل مردی که چند بار به خواستگاری‌اش آمده بود. سارا علاقه‌ای به او نداشت. اما ‏حسین خواستگار سمجی بود، اصرار و انکار سارا و حسین ادامه داشت تا این‌که بالاخره این دو ‏نفر باهم درگیر شدند و حسین به قتل رسید. فاطمه می‌گوید قصدش فقط دفاع بوده و برای این‌که از ‏دست خواسته‌های حسین خلاص شود، از چاقو برای ترساندن و فراری دادن او استفاده کرده. اما ‏دادگاه فاطمه را به جرم قتل عمد به قصاص محکوم کرد. سارا چندسال را زیر حکم بود. منتظر ‏اجرای قصاص، اما دست سرنوشت برای این دختر ماجرای دیگری را رقم زد تا او حالا آزاد و سرزنده ‏از ماجرای به زندان افتادن، خاطرات زندان و آزادی‌اش پس از این همه‌سال به «شهروند» بگوید: ‏

امسال عید متفاوتی رو تجربه کردی؟
بعد از ٩ سال تکراری، امسال عید برای من حال و هوای دیگری دارد. این‌که دیگر مجبور نیستم ‏روز اول عید هم سر وقت از خواب بیدار بشوم، توی یک چهاردیواری خسته‌کننده، با بچه‌هایی که ‏هرکدامشان با یک داستان تلخ به زندان افتاده‌اند. گریه و پشیمانی از کارهای کرده و نکرده، اونهایی ‏که مثل من نمیدونستن که عید سال بعد رو هم می‌بینند یا نه، همه اینها دیگه امسال سر سفره ‏هفت سین نیست. ‏
چند ساله بودی که به زندان افتادی؟
‏١٧ سالم بود، یعنی چندماهی مانده بود تا ١٧ سالم تمام شود. الان هم که ٢٦ سالم شده از زندان ‏آزاد شدم. ولی واقعاً حقم این همه زندان نبود.‏
ولی به جرم قتل عمد زندانی شده بودی و حتی حکم قصاص هم صادر شده بود.‏
بله حکمم دادگاه قصاص بود. ولی من فقط قصد دفاع از خودم را داشتم. اصلاً نمی‌خواستم حسین ‏را بکشم. خودش باعث شد. من یک دختر دست تنها چطور باید از خودم مراقبت می‌کردم. همه ‏ماجرا یک اتفاق بود. ‏
چطور با حسین آشنا شدی؟
من آشنایی با او نداشتم. حسین از طریق یکی از اقوام ما که در بافت زندگی می‌کرد، من را دیده ‏بود. او از من ١٥‌سال بزرگ‌تر بود. زن و بچه داشت. اما باز هم قصد ازدواج داشت. چندبار پیغام ‏فرستاده بود، برای خواستگاری. اما جواب من منفی بود. دوست نداشتم زن دوم باشم. ضمن این‌که ‏من یک زنم و می‌دانم هیچ زنی دوست ندارد، شوهرش ازدواج کند و هوو سرش بیاورد. من دلایل ‏خودم را داشتم و به همین دلیل هم به او جواب منفی دادم. اما حسین دست‌بردار نبود. ‏
یعنی به خاطر همین اصرارهایش برای ازدواج، او را به قتل رساندی؟
نه. ما در یکی از روستاهای اطراف بافت زندگی می‌کردیم. حسین هم این را می‌دانست. آن روز ‏مادرم رفته بود تا از چشمه آب بیاورد. من درخانه بودم و داشتم سبزی خرد می‌کردم که یکدفعه ‏دیدم حسین جلویم سبز شد. خیلی ترسیدم. از ترسم همان چاقویی که دستم بود را جلوی حسین ‏گرفتم. نمی‌دانم چه نقشه‌ای در سرش بود، جیغ می‌زدم و التماس می‌کردم، اما او اصلاً گوش نمی‌‏داد، به طرف من آمد، با صدای بلند فریاد می‌زدم که با چاقو می‌زنم از من دور شو، اما فایده‌ای ‏نداشت. چندتا چاقو هم به دست و پایش زدم، اما حسین ول کن نبود. نمی‌دانم چطور شد، پایش به ‏پله گیر کرد و تعادلش را از دست داد و به طرف من سقوط کرد و چاقویی هم که در دست من بود، ‏در بدنش فرو رفت.‏
با این حال دادگاه تو را در این حادثه مقصر تشخیص داد.‏
بله، من همه تلاشم را کردم تا آنها را قانع کنم، ولی بی‌نتیجه بود. هیچ‌کس به جز وکیل و مادرم ‏به حرف‌های من اهمیت نمی‌دادند. درنهایت هم قاضی حکم قصاص برای من صادر کرد. ‏
پدر و مادرت در این مدت برای گرفتن رضایت از خانواده حسین کاری انجام ندادند؟
پدرم قبل از به زندان رفتن من فوت کرده بود. مادرم هم به تنهایی کاری نمی‌توانست انجام بدهد. آنها پول می‌خواستند، ما هم که پولی نداشتیم. بنده خدا مادرم هم چند ماه قبل از آزاد ‏شدنم فوت کرد. مادرم از غصه من دق کرد. حتی نتوانستم برای مراسم تشییع جنازه او شرکت ‏کنم. او را دفن کردند و من هم نتوانستم او را برای آخرین بار ببینم. وقتی این خبر را در زندان ‏شنیدم همه دنیا روی سرم خراب شد. مادرم تنها کس من بود.‏
یعنی هیچ‌کسی را نداشتی که پیگیر کارهایت باشد؟
به جز مادرم هیچ‌کسی نبود. البته خواهر و برادر ناتنی دارم، اما آنها هم دنبال زندگی و کار ‏خودشان بودند. ‏
پس با این حساب ملاقاتی زیادی هم در زندان نداشتی؟
در همه این سال‌ها فقط چندبار مادرم به ملاقاتم آمد. مریض بود و معمولاً کسی نمی‌‏توانست او را به ملاقاتم بیاورد. چند باری همین دخترخاله‌ام که با او زندگی می‌کنم، او را به ‏زندان آورد. در همه این مدت حتی یک‌بار هم به مرخصی نرفتم. ‏
در زندان سال جدید را چطور برگزار می‌کردید؟
من ٩ تا نوروز را در زندان بودم. تقریباً حرفه‌ای شدم. از چند هفته مانده به‌سال جدید حال و هوای ‏زندان کمی متفاوت می‌شود. ابتدا باید موکت‌ها و فرش‌ها شسته شود. شست‌وشوها در حیاط ‏زندان انجام می‌شد. با کمک بقیه بچه‌ها. بعد نوبت گردگیری بود. همه جا را باید تمیز می‌کردیم. ‏راهروی اصلی، بندها، حیاط، حمام، دستشویی، همه باید شسته و تمیز می‌شد. بعد از این نوبت به ‏خودمان می‌رسید. عیدها معمولاً عده زیادی از زندانیانی که شرایط مناسبی دارند، به مرخصی ‏می روند. اما آنهایی که مثل من شرایط مرخصی نداشتند در زندان می‌ماندند. خانواده بعضی ‏زندانی‌ها که وضع مالی بهتری داشتند برای آنها لباس نو می‌آوردند. آنهایی که زیاد لباس داشتند ‏به بقیه که وضع مالی خوبی نداشتند هم کمک می‌کردند. لوازم آرایش هم کم و بیش بود. یک ‏خانمی بود به نام فاطمه که رنگ مو می‌فروخت. نزدیک عید همه سراغ فاطمه خانم را می‌گرفتند. ‏رنگ می‌خریدیم و موهایمان را رنگ می‌کردیم. کلاً رفتار زندانبان‌ها هم در این مدت تغییر می‌‏کرد. خوش رفتارتر می‌شدند. تقریباً همه منتظر عید و سال جدید بودیم. اما واقعیت این بود که همه ‏دلخوشی‌ها در زندان الکلی بود. یعنی از همان فردای سال نو دوباره یاد بدبختی و گرفتاری‌ها می‌‏افتادیم. فکر اجرای حکم، این‌که چه کسانی ازسال گذشته تا امسال اعدام شدند یا آزاد شدند و از ‏بین ما رفتند. ‏
سفره هفت سین هم داشتید؟
بله. اتفاقاً سفره مفصلی هم بود. یک سفره بزرگ در راهروی اصلی زندان پهن می‌شد. خیلی هم ‏قشنگ بود. معمولاً بچه‌ها در بندها هم سفره هفت سین داشتند. ما هم در بند خودمان هفت سین ‏داشتیم. موقع‌سال تحویل هم همه کنار هم بودیم. حالا هر ساعتی که بود، فرقی نداشت، صبح، ‏ظهر، شب یا نیمه‌شب، موقع‌سال تحویل آزاد بودیم. همه کنار هم می‌نشستیم تاسال نو شود.‏
موقع‌سال تحویل در زندان به چه چیزی فکر می‌کردی؟
به همه چیز. در زندان آن‌قدر وقت داری که به همه زندگی‌ات بارها و بارها فکر کنی. اما راستش نوروز ‏قبلی، یعنی موقع تحویل‌سال ٩٧ گریه‌ام گرفت، با خودم گفتم که این آخرین عید و سفره هفت ‏سینی است که می‌بینم، چون حکم قصاص من آمده بود. هنوز هم وقتی یادش می‌افتم، حالم ‏خراب می‌شود.‏
اما نوروز ٩٨ رو هم دیدی؟
واقعاً باورم نمیشه. این‌که‌سال گذشته این روزها کجا بودم و به چه چیزهای ناامیدکننده‌ای فکر ‏می کردم و الان کجا هستم و با کلی انگیزه و شادی. ‏
چطور آزاد شدی؟
با کمک آقای شاهدادی و یک انجمن خیریه. بخش زیادی از پول را آقای شاهدادی تهیه کرد. مقداری ‏هم خیریه و اقوام دور ما. البته من زیاد از جزئیات ماجرا مطلع نبودم. تا جایی که می‌دانم شاهدادی ‏از اقوام دورمان است و حدود یک‌سالی پیگیر کار من بود تا از خانواده حسین رضایت بگیرد. فکر می‌‏کنم حدود ٣٠٠‌میلیون تومان پرداخت کردند تا من آزاد شدم.‏
الان کجا زندگی می‌کنی؟
سیرجان خانه دخترخاله‌ام. بعد از آزادی از زندان به این‌جا آمدم. سال تحویل هم کنار اینها بودم. به ‏جز خانه او جایی ندارم. قرار است امسال همراه دخترخاله‌ام به بندرعباس برویم. من قبل از این هیچ ‏وقت از بافت بیرون نرفته بودم. هیچ سالی در عید مسافرت نرفتم، ولی امسال قرار است برای نخستین بار ‏به سفر بروم. از این موضوع خیلی خوشحالم و هیجان زیادی دارم.‏داستان افسانه نوروزی

ماجرای آزادی سارا از زندان
مرد خیّر با فروش یک مغازه بزرگ در سیرجان دیه آزادی سارا را پرداخت کرد.

«دارایی و پول کم‌وبیش به دست می‌آید، این عمر و جوانی آدم است که با هیچ پولی جبران نمی‌شود.» اینها را محمد شاهدادی می‌گوید، او همان کسی است که سارا را از زندان خلاص کرد. مرد خیرخواهی که یک‌سال برای آزادی این دختر از زندان و جلب رضایت خانواده مقتول تلاش کرد و درنهایت هم موفق شد. حالا این مرد از این‌که سارا آزاد شده و فرصت دوباره‌ای برای زندگی دارد، خوشحال است:
چطور شد که با پرونده سارا آشنا شدید؟
این دختر از اقوام دور من است، ولی اصلاً نمی‌دانستم او بعد از این همه‌سال هنوز در زندان است، یعنی فکر می‌کردم آزاد شده است. سال گذشته بود که از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم سارا هنوز هم در زندان است و حتی حکم قصاص او صادر شده است. او هم پدرش را از دست داده بود و هم مادرش را و هیچ‌کس را نداشت. همان موقع بود که تصمیم گرفتم هر طوری شده به او کمک کنم.
جلب رضایت خانواده مقتول یک‌سال طول کشید؟
هم رضایت آنها و هم تهیه پول. آنها ابتدا ٥٠٠‌میلیون تومان می‌خواستند. پسر مقتول از همه سرسخت‌تر بود. چندبار با بزرگترها و ریش‌سفیدان به خانه آنها رفتیم. کلی صحبت کردیم تا بالاخره قبول کردند در ازای ٣٠٠‌میلیون تومان رضایت بدهند.
شما پرداخت ٣٠٠‌میلیون تومان را تقبل کردید؟
نه. من یک مغازه در مجتمعی در سیرجان داشتم، البته می‌خواستم به اسم دخترم کنم. به حرف گفته بودم این مغازه مال او است، اما هنوز به نامش نزده بودم. همان موقع تصمیم گرفتم این مغازه را بدهم تا سارا آزاد شود. مغازه و پول و ملک چیز خوبی است، اما آزادی یک انسان از زندان خیلی باارزش‌تر است. مغازه را به خانواده مقتول دادم، یعنی به اسم پسر بزرگ او زدم، ولی باز هم کم داشتیم. پسر مقتول قبل از به نام زدن مغازه به من گفت که ارزش این مغازه ٢٠٠‌میلیون تومان است. من هم قبول کردم، تا کارها سریع پیش برود، یعنی وارد چانه‌زنی نشدم.
بقیه پول را چطور تهیه کردید؟
یک مؤسسه خیریه از طریق زندان کرمان در جریان مشکل سارا قرار گرفت و ٥٠‌میلیون تومان را تأمین کرد، من هم در خانواده مطرح کردم و خدا را شکر در مدت کوتاهی به کمک دوستان و اقوام ٥٠‌میلیون تومان دیگر هم جور شد و به خانواده مقتول دادیم. آنها هم رضایت دادند.
بعدش چه شد؟
٢٣ بهمن بود که سارا از زندان آزاد شد. خودش می‌خواست به خانه دخترخاله‌اش برود، البته آن روز برف شدیدی هم می‌بارید. روز فراموش‌نشدنی بود. فردای آن روز یعنی ٢٤ بهمن سارا از کرمان به سیرجان رفت و الان هم با دخترخاله‌اش زندگی می‌کند.


 

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در سایت منتشر خواهد شد.

پیام های که حاوی تهمت یا افترا باشد در سایت منتشر نخواهد شد.

پیام های که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبز با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

پر بازدیدها

آخرین اخبار

نقل و نشر مطالب با ذکر نام پایگاه خبری بلامانع است

دیدن نظرات

نسخه چاپی

قتل همسر محمدعلی نجفی فضای عمومی ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. وجود شبکه‌های اجتماعی و جایگاه سیاسی نجفی در این بازتاب بی‌تأثیر نبوده است. پیش از این نیز برخی از پرونده‌های قتل در فضای عمومی و سیاسی ایران خبرساز و جنجالی شده، هر چند نوع تأثیرگذاری آنها متفاوت بوده است.

محمدعلی نجفی در سال ۸۴ نامزد بالقوه انتخابات ریاست‌جمهوری اصلاح‌طلبان بود. پیش از او اما جلال‌الدین فارسی، که زمانی نامزد بالقوه ریاست‌جمهوری بود، مرتکب قتل شده بود. او در سال ۷۱ محمدرضا رضاخانی را در یک نزاع به قتل رساند.

آقای فارسی نامزد حزب جمهوری اسلامی در اولین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری بود اما به دلیل مطرح شدن تابعیت افغانی اجدادش و نظر آیت‌الله خمینی، از انتخابات کناره‌گیری کرد.داستان افسانه نوروزی

​علیرضا رضاخانی، برادرزاده مقتول، در جلسات دادرسی که در سال ۷۲ برگزار شد، گفته بود که عمویش به شوخی به شکار کبک‌ها توسط جلال‌الدین فارسی اعتراض کرده و فارسی نیز به او گفته بود: «به تو مربوط نیست پدرسگ مادر (…)».

بر اساس این گفته‌ها، محمدرضا رضاخانی پس از این سخنان «به سمت بیل رفت و ناگهان فارسی دو تیر به پای او شلیک کرد و تا رضاخانی بیل را برداشت، فارسی تیر سوم را نیز شلیک کرد که به شکم او اصابت کرد».

جلال‌الدین فارسی اما در دادگاه گفت که محمدرضا رضاخانی «بدون مقدمه‌ با بیل به سمت او حمله کرد و با بیل به صورتش زده است». با این حال در گزارش پزشکی قانونی، ادعای فارسی مبنی بر ضربه خوردن صورتش رد شده بود.

جلال‌الدین فارسی اما در جلسات بعدی دادگاه مدعی شد که «مقتول را مهدورالدم می‌دانستم، خدا شاهد است اگر رسول اکرم هم بود، این را می‌گفت».

هر چند دادگاه اولیه، جلال‌الدین فارسی را به قصاص محکوم کرد اما دیوان عالی کشور این حکم را نقض کرد و در نهایت پس از کش‌وقوس‌های فراوان فارسی به پرداخت دیه محکوم شد.

این قتل در فضای سیاسی ایران بازتاب زیادی داشت و ‌گزارش‌های دادگاه فارسی در کتاب «محاکمه قانون» نوشته وحید پوراستاد و با مقدمه عباس عبدی منتشر شد.

در سال ۸۸ نیز آرمان رضا‌خانی پسر مقتول که از نخبگان المپياد رياضی کشور بود، در جریان اعتراض‌های پس از انتخابات بازداشت شد و این موضوع بار دیگر باعث مطرح شدن پرونده جلال‌الدین فارسی شد.

قتل‌های اجتماعی

برخی از قتل‌ها نیز نه به دلیل شناخته شده بودن قاتل و مقتول، بلکه به دلیل اتفاقات رخ داده جامعه ایران را تا مدتی در شوک فرو برد. پر سروصداترین این قتل‌ها شاید ماجرای مشهور به شاهرخ و سمیه و یا «قتل در کوچه بیست‌وسوم گاندی» در دی‌ماه ‌سال ۷۵ بود.

شاهرح و سمیه که هر دو ۱۶ ساله بودند به دلیل مخالفت خانواده با ازدواج‌شان، محمدرضای ۹ ساله و سپیده ۱۳ ساله، برادر و خواهر سمیه را کشتند و مادر سمیه را با چاقو مجروح کردند. در نهایت با صرف‌نظر کردن پدر سمیه از قصاص او به ۱۲ سال و شاهرخ به ۱۰ سال زندان محکوم شد.

جلسات دادگاه و «رفتار خونسردانه» متهمان بازتاب گسترده‌ای در فضای عمومی داشت. سمیه در جلسات دادگاه بارها علاقه‌اش به ازدواج با شاهرخ را مطرح می‌کرد. سال ۹۷ اما سایت «رکنا» نوشت که شاهرخ پس از آزادی از ایران رفت و سمیه با فرد دیگری ازدواج کرد.

شهلا جاهد و ناصر محمدخانی

پرونده شهلا جاهد و ناصر محمدخانی نیز هشت سال فضای عمومی را تحت تأثیر قرار داد و با وجود ابهام‌های بسیار در این پرونده، در نهایت شهلا جاهد در ۱۰ آذر ۸۹ اعدام شد.

شهلا جاهد متهم بود که با چاقو لاله سحرخيزان همسر ناصر محمدخانی، ملی‌پوش سابق فوتبال ايران، را به قتل رسانده است. او که همسر صيغه‌ای ناصر محمدخانی بود پس از ۱۱ ماه بازداشت به این قتل اعتراف کرد اما در دادگاه تمامی گفته‌های پیشین خود را انکار کرد و گفت که تنها به خاطر ناصر محمدخانی و علاقه‌ای که به او داشته، به قتل اعتراف کرده است.

ناصر محمدخانی و خانواده لاله سحرخيزان به نيابت از دو فرزند خردسال مقتول، برای شهلا جاهد درخواست قصاص کردند و در نهایت این حکم اجرا شد.

درباره این پرونده اما ابهامات زیادی وجود داشت. پس از آن نیز جنجال‌های مربوط به ازدواج‌های جدید محمدخانی ادامه یافت و سال ۹۶ اعلام شد که محمدخانی در بازگشت به تهران از قطر «توسط خانواده همسر صیغه‌ای‌اش به زور ربوده شد و با اطلاع به پلیس نجات یافت».

پس از آن نیز اعلام شد که محمدخانی با زن دیگری ازدواج کرده و در مراسم ازدواجش برخی از فوتبالیست‌های ایرانی حضور داشته‌اند.

افسانه نوروزی

پرونده افسانه نوروزی نیز به این دلیل که گفته می‌شد مقتول بهزاد مظفر مقدم، سروان حفاظت اطلاعات نيروی انتظامی جمهوری اسلامی در جزيره کیش بوده و نوروزی برای دفاع از خود در مقابل تجاوز، او را کشته است تا چند سال در روزنامه‌ها بازتاب داشت.

این قتل در سال ۷۶ رخ داده بود و افسانه نوروزی هشت سال زندانی بود. این پرونده در دهه ۸۰ و همزمان با فعالیت تعدادی از رسانه‌های فارسی زبان در خارج از کشور بازتاب گسترده‌تری یافت.

در نهایت حکم اعدام افسانه نوروزی متوقف و پس از رضایت مادر مقتول او آزاد شد.

ریحانه جباری و مرتضی سربندی

پرونده ريحانه جباری نیز به دلیل اینکه مرتضی سربندی، فرد مقتول، از مأموران پیشین وزارت اطلاعات بود ابعاد متفاوتی پیدا کرد. ريحانه جباری در دادگاه اذعان کرد که با ميل خود به دفتر آقای سربندی رفته بود ولی بعد برای جلوگيری از تعرض جنسی او را با کارد به قتل رسانده است.

دادستانی تهران اما مواردی مانند «خرید کارد»، «قفل نبودن درِ آپارتمان محل وقوع قتل»، «محل اصابت ضربه‌ کارد که بین دو کتف مرتضی سربندی بود» و پیامکی که به گفته دادستانی، سه روز قبل از قتل به دوستش داده و گفته بود «فکر کنم امشب بکشمش» را از جمله دلایلی اعلام کرد که نشان می‌دهد ریحانه جباری از قبل تصمیم به قتل مرتضی سربندی داشته است.

فريبرز جباری، عموی ريحانه جباری، اما پس از اعدام در يک نشست مطبوعاتی در شهر برلين، غلامحسين محسنی اژه‌ای، معاون اول قضائيه و همچنین وزارت اطلاعات ايران را متهم کرد که نسبت به اجرای حکم اعدام برادرزاده‌اش «اصرار» داشته‌اند.

مرگ زهرا نویدپور، پس از شکایت از خدادادی

پرونده مرگ زهرا نویدپور که سلمان خدادادی، رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس، را به تجاوز به خود متهم کرده بود، نیز همچنان در هاله‌ای از ابهام است.

جسد زهرا نویدپور روز ۱۶ دی‌ماه در منزل مادرش در شهر ملکان پیدا شد و دادستانی این شهرستان اعلام کرد که علت مرگ او «در ظاهر» خودکشی بوده است.

زهرا نویدپور پیش از مرگ گفته بود که پس از آن بارها توسط مسعود هاشم‌پور، خواهرزاده سلمان خدادادی و مدیر کل امور حقوقی شهرداری تبریز و نیز کمال خوش پیمان، نیروی وزارت اطلاعات، تهدید شده است.

سلمان خدادادی اما پس از مرگ نویدپور براساس شکایت سابقه او به اتهام «تجاوز»، در نهایت به اتهام «ارتباط نامشروع» به دو سال تبعید، ۹۹ ضربه شلاق، و دو سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شد.

فرماندهی سپاه پاسداران ملکان، معاونت اداره کل اطلاعات استان آذربایجان شرقی و ریاست اداره اطلاعات اردبیل، از جمله سمت‌های سلمان خدادادی پیش از نمایندگی مجلس است.

در این میان اما برخی از چهره‌های سیاسی در ایران و بستگان‌شان نیز مرتکب قتل شده‌اند که این قتل‌ها کمتر فضای عمومی را به خود مشغول کرده است.

روز دوم ارديبهشت سال ۸۰ محسن فلاحیان، پسر علی فلاحیان، وزیر اطلاعات در دولت هاشمی رفسنجانی، یک گروهبان نیروی انتظامی را کشت. برخی روایت‌ها حکایت از مشکوک شدن این مأمور نیروی انتظامی و فرد همراهش به پسر فلاحیان و تعقیب آنان بود، اما دفتر وزیر سابق اطلاعات در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که علی فلاحیان در حال خروج از دفتر خود بوده و محسن فلاحیان مشغول كنترل محل عبور خودرو» بوده که این دو مأمور به او «حمله کردند». محسن فلاحیان در نهایت از اتهام قتل تبرئه شد.

در این میان بستگان برخی از مقامات جمهوری اسلامی نیز به قتل رسیده‌اند که علت قتل آنان هنوز مبهم است. از جمله قتل پسر حسن روحانی، که گزاره‌های مختلفی درباره آن از جمله خودکشی تا قتل توسط خود روحانی و یا مخالفان او مطرح شده است.

قتل احمد رضایی، پسر محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، نیز از جمله قتل‌های مبهم است.داستان افسانه نوروزی

به جز قتل‌های فردی، برخی از قتل‌های زنجیره‌ای نیز فضای عمومی را در دوره‌ای تحت تأثیر قرار داد که «خفاش شب»، «قاتل عنکبوتی زنان خیابانی در مشهد» و «محمـد بسیجه (مشهور به بیجه)» از جمله آنها است.

قتل‌های زنجیره‌ای فعالان سیاسی و دگر اندیشان در سال ۷۷ نیز فضای سیاسی را تحت تأثیر قرار داد، هر چند ماهیت این قتل‌ها متفاوت با قتل‌های فردی بود و به صورت سیستماتیک انجام شده بود.

در این میان قتل‌ فاطمه قائم‌مقامی، سیامک سنجری و فخرالسادات برقعی متفاوت بود. این افراد جزو دگراندیشان نبودند اما براساس روایت‌ها به دلایل نزدیکی با مقامات وزارت اطلاعات به دلایل مختلف از نظر آنان دارنده اسرار غیرمجاز تصور شده و به قتل رسیدند.

فخر‌السادات برقعی، زن پسرعموی مصطفی پورمحمدی، معاون وزیر اطلاعات بود و برخی روزنامه‌ها دلیل قتل او را اطلاع از برخی جزئیات مربوط به قتل‌های زنجیره‌ای اعلام کرده بودند.

سیامک سنجری نیز صاحب یک فروشگاه اتومبیل‌های گران‌قیمت بود که براساس گزارش‌ها با یکی از پسران علی فلاحیان آشنا شده بود. درباره دلیل قتل او روایت‌های مختلفی مطرح شده است.

فاطمه قائم مقامی، مهماندار هواپیما، نیز بر اساس روایت‌ها با سعید امامی و سپس با علی فلاحیان آشنا شده بود.

برخی قتل‌های دیگر از جمله «قتل‌های محفلی در کرمان» نیز هر چند به لحاظ ماهیت با این قتل‌ها یکی بود اما به دلیل رخ دادن آن در یک استان و نه کل کشور کمتر مورد توجه قرار گرفت.

نظرات بیشتر

© 2019 تمام حقوق این وب‌سایت، بر اساس مقررات کپی‌رایت، برای رادیو فردا محفوظ است.

داستان افسانه نوروزی
داستان افسانه نوروزی
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *