خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

دوره مقدماتی php
خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری
خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

سلام کارشناس عزیز. گل گاوزبان نزدیک زایمان فشار مادر باردار رو بالا نمیبره؟

من هفته 37 هستم. دیروز رفتم دکتر دهانه رحمم یک سانت باز شده بود.

معاینه م کردن. از شبش دل درد و کمردرد گرفتم. کشاله های رانم درد میکنه. داخل واژنم انگار یجوریه. انگار به استخوانای پشتم فشار میاد.

دل دردم میگیره و ول میکنه اما دردش تکرارشونده نیست. بعدش انگار یدفعه معدم سنگین میشه. بعد چند دیقه خوب میشه.

من واقعا درد دارم.

خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

احساس میکنم شکمم داره میترکه به پایین شکمم فشار میاد.

دوره مقدماتی php

اگه فردا برم بیمارستان اینارو بگم، نگهم میدارن؟

مصرف گل گاوزبان خوبه؟ فشارو بالا نمیبره؟

سلام مامان خانم.

شربت زعفرون و خاکشیر و تخم شربتی بخور.

نوک سینه رو ماساژ بده.

اگر دردها و شل و سفت شدن شکم مرتب تکرار شد، برو بیمارستان.

اگه دردت زیاده الان برو معاینه ت کنن. شاید به اندازه کافی رحم باز شده باشه که بستریت کنن.

گل گاوزبان هم کم بخوری مشکلی نداره.

دمنوش گل گاوزبان باز شدن دهانه رحم رو تسریع میکنه؟ بشین پاشو به بچه آسیب نمیزنه؟

خوردن دمنوش گل گاوزبان در بارداری از چه تاریخی به بعد ایراد نداره؟ من هفته 21 بارداری هستم…

درد زایمان بدون باز شدن دهانه رحم ممکنه؟ من درد دارم و دردام تکرار میشن، ولی دکتر گفت دهانه رحم باز نشده…

چه کاری برای باز شدن دهانه رحم میتونم انجام بدم؟ من هفته 39 هستم و دکتر بهم گفت دهانه رحم اصلا باز نشده…

پیاده روی باز شدن دهانه رحم برای زایمان رو راحت تر میکنه؟ پیاده روی از ماه هفت بارداری مشکلی نداره؟

دهانه رحم چند سانت تا زمان زایمان باز میشه؟ من توی 34 هفته، 4 تا 5 سانت دهانه رحمم باز شده بود…

درد دارم ولی دهانه رحم باز نشده. اگر دردم خوب نشه و دهانه رحم باز نشه، آمپول فشار میزنن؟ توی هفته 38 هستم…

دهانه رحم باز نمیشه باید چیکار کنم؟ چون روند افزایش وزنم زیاده دکتر بهم گفته باید زودتر زایمان کنم…

دهانه رحم باز نشه سزارین میکنن؟ من هیچ درد زایمانی ندارم. برای باز شدن دهانه رحم چیکار باید بکنم؟

درد زیردل و کمر و واژن ماه 8 بارداری نشونه شروع دردهای زایمانیه؟ هفته 35 برای شروع درد زایمان زود نیست؟

سلام. دمنوش گل گاوزبان باز شدن دهانه رحم رو تسریع میکنه؟

من تو هفته 38 هستم.

دیروز رفتم معاینه لگنی گفت دهانه رحمم یکسانت باز شده. میخوام بیشتر دهانه رحمم باز شه.

شنیدم خوردن دم کرده ی رازیانه و زیره و زعفران و تخم شوید و گل گاوزبان و گلاب و نبات هم برای اینکه دهانه رحم باز شه و نرم شه خوبه. ضرری نداره؟

اگه اینا برا بچه ضرری نداره خوردنشونو شروع کنم.خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

یکی از دوستام میگفت بشین پاشو زیاد انجام بده. برای بچه خطری نداره؟

و یه سوال دیگه. چند مرتبه تو روز بشین پاشو برم. کیسه آب پاره نمیشه یا سر بچه اذیت نمیشه؟

سلام مامان جان.

دمنوش ضرر نداره، مصرف کن.

نوک سینه رو ماساژ بده.

بشین پاشو آروم نباید خودت رو خسته کنی.

کمرت رو قر بده.

پیاده روی کن.

 اگه سر بچه تو لگن اومده بشین پاشو خیلی توصیه نمیشه، نمیخواد انجام بدی. نهایت روزی پنج دقیق با آرامش انجام بده.

گل گاوزبان نزدیک زایمان فشار مادر باردار رو بالا نمیبره؟ با چه شرایطی برای زایمان بستری میشم؟

خوردن دمنوش گل گاوزبان در بارداری از چه تاریخی به بعد ایراد نداره؟ من هفته 21 بارداری هستم…

چه کاری برای باز شدن دهانه رحم میتونم انجام بدم؟ من هفته 39 هستم و دکتر بهم گفت دهانه رحم اصلا باز نشده…

دهانه رحم باز نمیشه باید چیکار کنم؟ چون روند افزایش وزنم زیاده دکتر بهم گفته باید زودتر زایمان کنم…

دهانه رحم باز نشه سزارین میکنن؟ من هیچ درد زایمانی ندارم. برای باز شدن دهانه رحم چیکار باید بکنم؟

پیاده روی باز شدن دهانه رحم برای زایمان رو راحت تر میکنه؟ پیاده روی از ماه هفت بارداری مشکلی نداره؟

درد دارم ولی دهانه رحم باز نشده. اگر دردم خوب نشه و دهانه رحم باز نشه، آمپول فشار میزنن؟ توی هفته 38 هستم…

درد زایمان بدون باز شدن دهانه رحم ممکنه؟ من درد دارم و دردام تکرار میشن، ولی دکتر گفت دهانه رحم باز نشده…

دهانه رحم چند سانت تا زمان زایمان باز میشه؟ من توی 34 هفته، 4 تا 5 سانت دهانه رحمم باز شده بود…

دمنوش تخم شربتی درد زایمان رو شروع میکنه؟ تو هفته 40 چه کارهایی باید بکنم که دردم شروع بشه؟

اقدام شما برای بارداری ممکن است کمی طولانی‌تر از آنچه فکر می‌کردید شده باشد و هنوز به نتیجه نرسیده باشید. یکی از راه‌های افزایش شانس بارداری و بچه…

برای شروع درمان مشکلات باروری، لازم است بدانید که چه کسانی و در چه زمانی باید برای درمان این مشکلات اقدام کنند. در این ویدیو، دکتر مهراندخت عابدینی…

ناآگاهی، ندانستن و بدتر از آن مطلعه نکردن، ریشه و علت بسیاری از مشکلات و اضطراب‌های ما در دوران بارداری است. به همین دلیل، تیم مادرشو در مطالب و…

از زمان شروع بارداری، بدن با ترشح هورمون‌ها، خود را برای یک زایمان طبیعی آماده می‌کند. این هورمون‌ها روی عضلاتی مانند عضلات لگن، کمر و شکم تأثیر می…

بعد از تولد کودک و زایمان همسرتان، احتمالاً کمی اطرافتان شلوغ است و دوست یا یکی از اعضای خانوادۀ همسرتان یا نزدیکان شما در کنار همسر شما می‌ماند….خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

تغذیهٔ خوب برای رشد ذهنی و جسمی کودک شما بسیار مهم است و پس از تولد نوزاد، لازم است افزایش وزن و وزن‌گیری او به دقت توسط یک پزشک اطفال مورد اعتماد…

خواب بچه‌ها و آماده کردن شرایط برای خواب کافی کودکان یکی از اولویت‌های مهم والدین است و هر کودکی نیز با دیگری متفاوت است؛ برخی از آنها به خواب…

کتاب خواندن سن و زمان ندارد و هیچ‌وقت برای سوق دادن بچه‌ها به سوی کتاب زود نیست. اما در مورد کودکان نوپا، فعلاً هدف این است که به شکل غیرمستقیم…

بعد از دو سالگی کودک شما وارد مرحلهٔ پیش دبستانی خود خواهد شد. رفتارهای او رشدیافته‌تر از قبل می‌شود و شناختش از دنیای اطرافش همچنان در حال پیشرفت…

تب یک بیماری نیست، بلکه وضعیتی است که می‌تواند حاکی از یک بیماری باشد یا نباشد. به‌طورکلی اگر کودکتان تب کرده، لازم است وضعیت را در هر صورت به…

استخوان‌های کودکان شیرخوار به حدی انعطاف‌پذیر هستند که به ندرت می‌شکنند و در سن زیر یک سال استخوان‌های بچه‌ها اغلب نمی‌شکند، بلکه احتمال دارد دچار…

شاید عجیب به نظر بیاید اما شرایط زندگی شما در نوع کالسکه‌ای که به آن نیاز دارید تأثیر می‌گذارد. قبل از خرید کالسکهٔ کودکتان بهتر است به شهر یا…

روزهای پایانی بارداری ممکن است در نگاه اول پراسترس باشد. با نزدیک شدن به روز زایمان احتمالاً خودتان نیز احساس می‌کنید باید بیشتر از قبل آماده باشید. ممکن است به نشانه‌های بدنتان حساس‌تر شوید یا این که نگرانی‌های دیگری در ذهنتان شکل بگیرد. کسب آمادگی جسمی و روحی می‌تواند در رفع این نگرانی‌‌ها به شما کمک کند. با آماده شدن برای زایمان، احتمالاً نگرانی شما کمتر می‌شود و دیگر از این که کاری را انجام نداده باشید، مضطرب نیستید. همچنین جمع کردن ساک بیمارستان در روزهای قبل از زایمان، به شما کمک می‌کند با خیالی راحت به بیمارستان بروید. در این مطلب با آمادگی جسمی و روانی برای زایمان در روزهای آخر بارداری، همچنین نکاتی در رابطه با جمع کردن وسایل مورد نیاز برای رفتن به بیمارستان آشنا خواهید شد.

هنگامی که دردهایتان شروع شده است و طبق سونوگرافی‌ها و نظر پزشک یا ماما به زمان زایمان نزدیک شده‌اید، می‌توانید بدن خودتان را برای داشتن زایمانی آرام آماده کنید. حمام کردن و نوشیدن دم‌نوش می‌تواند به آماده شدن بدن شما کمک کند. موارد زیر را در این رابطه به خاطر داشته باشید:

حمام کردن: هنگامی که دردهای شما شروع شود، حمام کردن روش خوبی برای کاهش این دردهاست. اگر نمی‌توانید بایستید، روی یک چهارپایه یا صندلی مطمئن و محکم بنشینید و نواحی دردناک بدن را در زیر دوش آب ولرم قرار دهید. این کار، علاوه بر این که باعث کم شدن دردها می‌شود، به سریع‌تر شدن روند زایمان نیز کمک خواهد کرد.

توپ زایمان: توپ زایمان یک وسیلۀ ورزشی، شبیه توپ‌هایی است که برای تناسب اندام استفاده می‌شود. در تمام طول بارداری می‌توانید با مشورت پزشک یا ماما از توپ زایمان استفاده کنید. توپ زایمان در طول بارداری برای ورزش کردن و تقویت ماهیچه‌های درگیر زایمان استفاده می‌شود و در اواخر بارداری باعث می‌شود که دردهای شما کاهش یابد.

دم‌نوش: یکی از رایج‌ترین دم‌نوش‌های ساعات پایانی بارداری، گل گاوزبان است. گل گاوزبان دردهای شما را منظم می‌کند و به شما آرامش می‌دهد. توجه داشته باشید که مصرف دم‌نوش گل گاوزبان در طول بارداری اصلاً توصیه نمی‌شود. شما فقط می‌توانید در ساعات نزدیک زایمان از این دم‌نوش استفاده کنید و بسیار بهتر است از قبل نسبت به مصرف این دم‌نوش با پزشک خود مشورت کنید.

حالا زمان اجرای تمام نکاتی است که در طول بارداری آموخته‌اید. اگر در بارداری وقت زیادی را برای آماده کردن خود نگذاشته‌اید، نگران و مضطرب نشوید. تمامی پرسنل اتاق زایمان نسبت به زایمان شما حساس هستند و شما را تحت مراقبت قرار می‌دهند. به حرف‌های منفی و خاطرات تلخ دیگران از زایمان گوش ندهید. افکار منفی را از خود دور کنید. اگر همسرتان کنارتان نبود، با او تلفنی صحبت کنید. اگر او کنارتان بود، در مورد خاطرات خوبتان با هم حرف بزنید. عکس‌های مسافرت‌ها و تفریح‌هایتان را ببینید یا در مورد شباهت چهرۀ نوزاد به خود و همسرتان حرف بزنید. می‌توانید برای آرام شدن، به موسیقی مورد علاقۀ خود گوش دهید یا چند صفحه از کتاب دلخواهتان را بخوانید.

یکی دیگر از آمادگی‌های لازم برای زایمان، جمع کردن ساک بیمارستان است. توصیه می‌شود از هفتۀ ۳۷ بارداری، وسایل لازم برای بیمارستان را تهیه کنید. می‌توانید با بیمارستان انتخابی خود برای زایمان تماس بگیرید و در مورد وسایل لازم سؤال کنید. بیمارستان‌ها معمولاً یک پَک زایمان به شما می‌دهند که در آن وسایل مورد نیاز گذاشته شده است، اما در هر صورت بهتر است هنگام ورود به بیمارستان، این وسایل را همراه خود داشته باشید:

لباس زیر: به دلیل خونریزی پس از زایمان، بد نیست اگر چند شورت همراه خود داشته باشید. بهتر است از شورت‌هایی استفاده کنید که تا روی شکم کشیده می‌شود و پهلوها را نگه می‌دارد. این شورت‌ها در بازار، شورت گِنی نامیده می‌شود و پس از زایمان به برگشت شکم به حالت قبل از بارداری کمک می‌کند. سعی کنید دو عدد سوتین نیز همراه داشته باشید. سوتینی انتخاب کنید که تنگ نباشد و برای شیردهی به نوزاد مناسب باشد.

وسایل بهداشت شخصی: به دلیل خونریزی‌های پس از زایمان، بهتر است همراه خود نوار بهداشتی سایز بزرگ داشته باشید. اگر قصد دارید که بعد از زایمان در بیمارستان حمام کنید، لازم است وسایل حمام مثل لیف و حوله نیز همراه داشته باشید. مسواک، برس و کش مو نیز از جمله وسایل مورد نیاز در بیمارستان است.

لباس: یک دست لباس مناسب فصل برای خودتان و یک دست هم برای نوزاد بردارید تا هنگام برگشت به بیمارستان از آنها استفاده کنید.

خوردنی و آشامیدنی: با توجه به وضعیت شما پس از زایمان، به شما اجازۀ خوردن و آشامیدن می‌دهند. مادران معمولاً پس از زایمان باید نوشیدنی زیادی مصرف کنند. بهتر است کمی آب‌میوۀ طبیعی و سالم با خود ببرید یا از بوفۀ بیمارستان تهیه کنید. فلاسک چای نیز می‌تواند در مدت زمانی که در بیمارستان هستید، کاربرد داشته باشد. به جای تنقلات، از میوه استفاده کنید و در ساک خود غذا نگذارید.

سایر وسایل: تعدادی پوشک بچه، دستمال مرطوب، کریر نوزاد، شیشه‌شیر، موبایل و هندزفری موبایل از دیگر وسایلی است که می‌تواند در صورت تشخیص و تمایل در ساک بیمارستان شما جای داشته باشد.

صندلی قابل حمل مخصوص نوزاد و شیرخواران کوچک کریر نام دارد. کریر که معمولاً در انگلیسی به Infant Car Seat شناخته می‌شود، در واقع یک نوع صندلی ماشین…

یک ساک لوازم نوزاد که هیچ چیز ضروری‌ای در آن از قلم نیفتاده باشد، یکی از نیازهای هر تازه‌مادری است. اما در ابتدا لازم است بدانید که در این ساک…

در شش هفتۀ اول بعد از زایمان، مادران ممکن است عوارض مختلفی مثل خونریزی و دردهای مختلف داشته باشند. این شش هفتۀ اول، دوران بهبود نام دارد، یعنی…

تیم و هیئت علمی مادرشو تلاش می‌کند تا تمام مطالب کیفیت بالایی داشته باشد. اما حفظ این کیفیت بدون داشتن نظرات اصلاحی شما کاربر عزیز امکان‌پذیر نیست. بنابراین اگر ایرادی در مطلب بالا می‌بینید یا فکرمی‌کنید این مقاله مناسب نیست، نظرتان را از طریق فرم زیر با ما در میان بگذارید.

شروع انقباضات بدون درد رحم در هفته‌های پایانی بارداری، مقدمه‌ای از انقباضات اصلی زایمان است که با…

فاز اول در مرحلۀ اول زایمان طبیعی فاز نهفته نام دارد. این فاز طولانی‌ترین فاز زایمان است و شدت آن… خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

مطالب این سایت جایگزین تشخیص، تجویز و درمان نیست. برای اطلاعات بیشتر به شرایط استفاده مراجعه فرمایید.

© بازنشر و استفاده از مطالب مادرشو تنها برای مقاصد غیرتجاری و با ذکر منبع (و لینک مستقیم به مطلب در صورت استفاده آنلاین) بلامانع است. کليۀ حقوق اين سايت متعلق به شرکت دانش‌بنیان راهکارهای سلامتی پدیدار است.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
همچنین شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت نیز می‌باشید.

میخواین بدونین چه غذاهایی معده کوچولوهاتون رو اذیت نمیکنه 

این مطلب حتماااااا بخونید

سلام

خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

من تو هفته ۴۰ بارداری هستم.دردهای کاذب یا همون براکستون هیکس زیاد دارم ولی دردهای واقعی زایمان شروع نمیشه.گفتن گل گاوزبان بخورم وشربت زعفران ولی هیچ فایده ای نداشته تا الان.

من هم ۴روز به زایمانم مونده …کم خوردم زعفران …رازیانه میخورم هنوز خبری نیست اما پیاده روی  و فعالیت دارم 

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت

قوانین و مقررات

نی‌نی‌سایت می‌باشید

مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی و
آموزشی داشته و توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین
مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست. لطفاً پیش از استفاده از سایت
صفحه
“شرایط استفاده از سایت”
را مطالعه فرمایید. استفاده از این سایت
بدان معناست که شما قبلاً صفحه “شرایط استفاده از سایت” را مطالعه کرده
و به مفاد آن واقفید. نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است

سلام،

امشب می خواهم درباره یکی از چیزهایی بنویسم که هیچ کس از قبل درباره اش با آدم صحبت نمی کند. شاید چون خودشان هیچ وقت باهاش مواجه نبوده اند که خوب خیلی بعید به نظر می رسد. احتمالاً دلیلش این است که قدیمیتر ها اصلاً حواسشون به هفته و روزها نبوده است و نسل های نزدیک تر دور و برمان هم که اصولاً همگی سزارین داشته اند. حالا موضوع چی است؟ هیچی.. فقط اینکه وقتی داری به 40 هفته کامل نزدیک می شوی و احتمالاً باید کمی بیشتر از آن هم صبر کنی، چه جوری باید صبر کرد؟ چه طوری باید جلوی افسرده شدن خودت را بگیری؟ چه جوری جلوی خودت را بگیری که مثل بچه های کوچولو پاهایت را به زمین نکوبی و گریه نکنی و هر لحظه پیش خودت فکر نکنی که “من می خوامش، الآن می خوامش!!” و در یک کلام (و در واقع از همه مهمتر) چطوری از این امتحان بزرگ موفق بیرون بیایی که یاد بگیری بنده باشی! بپذیری! باور کنی که هیچ چیز در دست تو نیست و این را با روی باز و روح شاد بپذیری….. امیدوار به راه حل های مادی نباشی (حتی اگر به سفارش پزشکت امتحانشان می کنی) و یقین داشته باشی نتیجه دست کس دیگری است.

خدای مهربانم را شکر می کنم که در تمام اتفاقاتی که در زندگی ام می افتد برایم درس های اختصاصی و آموزه های منحصر به فرد دارد و طبق روال هر سال در این بیش از 10 سال گذشته آنچه که می خواهد بیاموزم را در دهه محرم به من یاد می دهد. درس امسال کاملاً کارگاهی بود 🙂 واقعاً دوستت دارم خدایا! حالا از این به بعد به امید تو و با کمک خودت باید تلاش کنم تا درس امسال را عملی کنم.

امروز: 39 هفته و یک روز

خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

وضعیت فعلی: شکر خدا خوبم، احساس می کنم نسبت به دو هفته گذشته جوجه مان کمی پایین تر آمده اما خوب همان موقع هم این فکر را می کردم تا اینکه رفتم دکتر و دماغم حسابی سوخت. بخاطر همین هم دارم تمام تلاشم را می کنم که اصلاً الکی امیدوار نشوم. پیاده روی 1 ساعت در روز را تقریباً 5 روز از هفته منظم انجام می دهم. دوباره می توانم روی زمین نماز بخوانم!! البته سخت است خوب ولی به نظر خودم نکته ای بود! بالاخره یاد گرفتم گل گاوزبان را درست دم کنم و به نظرم نوشیدنی بدی هم نیست. حداقل اینکه به امید خدا هفته ای یک بار در فهرست خوردنی های خانه مان اضافه خواهد شد. خلاصه اینکه قشنگ به باردار بودن عادت کرده ام (امروز در خیابان اصلاً حتی حس نمی کردم که باردارم! دلم بزرگ است، یا بیش از 25 کیلو اضافه وزن دارم.. هیچی!) و ظاهراً جوجه خانم طلایی ما هم در جایش راحت است.. شکر! خدا را صد هزار مرتبه شکر.

چه کار می خواهم بکنم: فردا وقت دکتر و معاینه دارم. اگر خدا بخواهد این بار خبرهای بهتری خواهیم شنید. مهمترین کارم در این روزها این است که یاد بگیرم آرامش داشته باشم و به بهانه منتظر بودن به خودم اجازه ندهم که عمرم را تلف کنم. یک صفحه درس خواندن هم یک صفحه است. یک مقاله خواندن هم غنیمت است.. به امید خدا

سلام

امروز می خواهم از اولین تجربه ام درباره معاینه داخلی تعریف کنم. خیلی از هم کلاسی هایم در کلاس بارداری فقط بخاطر این جلسات معاینه پیش از زایمان می خواستند که سزارین شوند تا آن ها را تجربه نکنند. ایده ی اولیه من که با اکثر آن ها هم در میان گذاشتم این بود که بابا جان مگر شما در ابتدای مسیر بارداری آزمایش پاپ اسمیر ندادید؟ خوب این هم شبیه همان است دیگه! و تجربه اولم واقعاً حرف خودم را تأیید کرد با این تفاوت که به نظر من اوضاع کمی بهتر هم بود.

اولین نکته ای که باید اشاره کنم این است که این معاینات از آغاز هفته 37 بارداری انجام می شوند و نه زودتر. من فکر می کردم مثل آزمایش پاپ اسمیر لازم است روی آن تخت های مخصوص با جای پاهای بالا بخوابم که فعلاً در مرحله اول که اینطور نبود. معاینه روی همان تخت های معمولی که صدای قلب جوجه را می شنوید انجام می شود و پزشک همان مواردی را که در هر سایت مربوط به بارداری می توانید پیدا کنید معاینه می کند. معاینه درد داشت بله، کم هم نبود خصوصاً که من هنوز در روزهای ابتدایی از مراحل انتهایی هستم و مسلماً زمانی که اندام های داخلی پیشرفت داشته باشند دردها کمتر هم می شوند ولی اصلاً چیزی نبود که غیر قابل تحمل باشد.

ظاهراً به بعضی از خانم ها گفته می شود که چه مقدار dilate شده اند اما دکترم به من حرفی نزد و من هم مطابق روند خودم هیچ چیزی نپرسیدم که حالا یا به این معناست که خبری نیست هنوز و یا دکتر لازم ندیده اند که بگویند. فقط گفتند که همه چیز شکر خدا خوب است ولی باید جوجه پایین تر بیاید.

بعد از معاینه تا تقریباً 24 ساعت (یا کمتر) برای اولین بار در دوران بارداری ام لکه بینی داشتم که با مراجعه با سایت های مختلف دیدم که برای خیلی ها اتفاق افتاده است و کاملاً طبیعی است. به دلیل کشیدگی و ظریف شدن بافت های داخلی است که خیلی حساس تر شده اند، همین.

کارهایی که دکترم گفتند حتماً انجام دهم: ادامه پیاده روی بدون گن تا اجازه دهد که جوجه پایین بیاید (این یه کمی شرایط را پیچیده می کند چون راه رفتن بدون گن و کمربند حسابی به من کمردرد می دهد اما خوب چه می شود کرد غیر از تحمل و شکر؟). مورد بعدی (با عرض پوزش فراوان) استفاده از سرویس بهداشتی ایرانی است که ظاهراً خیلی مؤثر است. و در ادامه خوردن یک لیوان گل گاوزبان (تنها) در روز که متاسفانه من نتوانستم مزه اش را تحمل کنم و این پروژه شکست خورد. و در نهایت استفاده از هر نوع روغن منتخب خودم برای آثار ظاهر شده بر روی پوست دل.

امروز: هفته 37 روز 3

وضعیت فعلی: شکرخدا همه چیز خوب است و هنوز هیچ نوع درد خاصی ندارم (هرچند که پس از مطالعه تجربه های مردم ظاهراً اصلاً چیز عجیبی نیست). با این وجود شب ها هم چنان خوابیدن پیچیده است و برای پیدا کردن یک حالت خاص که قابل ماندن باشد باید کلی تکان بخورم که خوب با وزن فعلی خیلی سخت است. بعلاوه چند هفته ای است که دست هایم از مچ تا انگشت ها در صبج به شدت دردناک و ورم کرده هستند که خودم فکر می کنم بخاطر این است که شب ها زیر سر یا دلم می گذارمشان. راستی دیروز جمع کوچکی از خانواده دور هم جمع شدیم و با هم مجموعه بسیار کوچکی که من به نام جهاز جوجه ام معرفی اش می کنم را با هم دیدیم و کلی دلمان ضعف رفت.. این هم خودش پروژه ای بود که شکر خدا انجام شد.

چه کار می خواهم بکنم: این چند روزه هوا حسابی بارانی بوده است و به همین دلیل نتوانستم برای پیاده روی بروم پس باید حتماً ورزش های داخل خانه را در این روزها جایگزین کنم. نکته جالبی که در ذهنم هست این است که با وجود ایتکه دوست دارم همه کارهای لازم را برای آمدن و درست آمدن جوجه طلایی مان بکنم اما فعلاً خیلی هم نمی خواهم زیادی تلاش کنم. آخر همسرجان حدود یک هفته دیگر به مدت دو روز باید در همایش سالانه رشته شان شرکت کنند و کلی هم کار و مسئولین برعهده شان است، نمی خواهم قبل از آن ذهنشان درگیر شود و یا اینکه حتی سر سوزنی غصه بخورند که ای داد به این کار دارند کمتر می رسند یا به رسیدگی به ما دوتا آن هم در روزهای اول که خودتان می دانید چقدر خاص است! دلم می خواهد در کمال آرامش باشند تا بتوانند تا جایی که امکان دارد لذت ببرند.. لذت ببریم.. در کنارهم!

با مزه ترین کاری که این روزها حس انجام دادنش به سراغم آمده (این روزها که خیاطی هایم تمام شده و تمیزکاری های خانه هم به سرانجام رسیده (به لطف مامان جان مهربانم و همسرجان عزیز)) شروع درس خواندن است!!! می دانید؟ حسم شبیه زمانی است که بعد از حدود دو سال از درس دور بودن می خواستم برای کنکور ارشد بخوانم و فقط به خودم می گفتم اصلاً مهم نیست چقدر می خوانی یا پیش می روی، فعلاً فقط کافی است که درس خواندن دقایقی از روزت را اشغال کند! و خوب همه و همه بهم می گویند بعد از آمدن جوجه عزیزمان تا مدت ها امکان هیچ کاری از این قبیل ها وجود ندارد، من هم نمی خواهم بگویم نه شما اشتباه می کنید، اصلاً! فقط می خواهم خودم تجربه متفاوتی را امتحان کنم شاید شد!

ایام به کام

سلام،

در طول یکی دو ماه پیش در مراجعه به پزشکم اتفاقات عجیب و غریبی افتاد مثلاً سه هفته پشت هم تلاش کردم برم پیش دکترم و نشد (یک بارش رفتم بیمارستان برای چکاپ و دکتر ایران نبودند در راه برگشت تاکسی ای که گرفته بودم تصادف کرد!) هر دفعه ام خیلی تلاش کردم! من و همسرجان حسابی به نشانه ها اعتقاد داریم و آن موقع هی از خودمان پرسیدیم آخر قضیه از چه قرار است که ما نمی توانیم برویم پیش دکترمان؟ چند هفته بعدتر که بالاخره توانستم بروم پیششان بازهم برای چندمین بار مطرح کردم که من طبیعی می خواهم و باید چه کارهایی کنم، چه پیشنهاداتی دارید؟ چه آمادگی هایی باید انجام دهم؟ تنها جوابی که گرفتم این بود که “خوب حالا ببینیم چه می شود..” همین! تازه زمانی هم که بیرون اتاق منتظر بودم (نه فقط همین یک بار بلکه هم دفعات قبل هم از روی تجربه فامیل) با هر کسی که صحبت می کردم قرار سزارین داشت. من از دکترم خیلی راضی بودم اما در آن آخرین دفعه و بعد از صحبت با همسرجان به این نتیجه رسیدم که دلم می خواهد پیش دکتری بروم که تجربه اش در  طبیعی خیلی بیشتر از این حرف ها باشد! با پرس و جو و مشورت با کلاس بارداری ام خصوصاً، بالاخره پزشکم را عوض کردم و چقدر از این اتفاق مبارک خوشحالم. پزشک جدیدم تاکید فراوانی به طبیعی دارند و تجربه بیمارانشان نشان می دهد که تا لحظه آخر بیشترین تلاششان را می کند که این اتفاق بیفتد. از نظر سنی جا افتاده تر و البته مؤمن تر هستند که برای من خیلی مهم است. مثل دکتر قبلی ام با آرامش بسیار بالا و مهربان. دیگر باید دید که خدا چه می خواهد. محتاج دعایم شدید! 🙂

امروز: هفته 35 روز آخر

وضعیت فعلی: به سفارش پزشکم هفته ای دو تا قرص امگا3 را به قرص هایم اضافه کرده ام چون که ماهی نمی خورم.

سلام،

مدتی است که اینجا را به روز نکرده ام و احتمال دارد این آخرین باری قبل از آمدن جوجه مان باشد که این کار را می کنم. بگذارید اول از اینجا شروع کنم که من تقریباً از پایان هفته 29 به کلاس آمادگی برای بارداری رفتم و این بدون شک بهترین اتفاقی بود که در طول تمام دوران بارداری برایم افتاد. از محیط بی اندازه مثبت دوره گرفته تا دیدن هفتگی عده ای آدم هم سن و سال که همه در شرایط خودت هستند و با هم حرف مشترک دارید و تازه هیچ چی هم که نباشه همه تون کم و بیش به یک اندازه چاقید! 🙂 ولی خدایی آموزش هایی که ارائه می شد شامل تمام مباحث پزشکی و فیزیکی و بهداشتی و البته روانشناسی بود که در کنار ورزش پایان هر جلسه مجموعه بی نظیری را در اختیار می گذاشت. مطابق معمول این جا از آوردن اطلاعات دقیق خودداری می کنم اما توصیه آخرم در باره این کلاس ها این است که بی برو بر گرد در آن ها شرکت کنید و البته مهم تر از همه چیز این است که به آموزش هایی که بهتان داده می شود اعتماد کنید و آن ها را باور کنید، چون نتیجه مستقیم سال ها تجربه است!

من آموخته هایم را دست نویس دارم و بخشی از آن ها را که شامل کارهایی است که در هفته های مختلف باید انجام شود (تا بعد از زایمان و چند ماهگی جوجه) به شکل کارت دسته بندی کرده ام که هر هفته (یا گاهی روز) کارهای مربوط به آن را انجام دهم. فعلاً ها که وقت نیست اما ان شاء الله یک روزی مطالب درس ها را که به نظرم بسیاری اش را باید با طلا نوشت در اینجا می نویسم تا جاودان بماند.

امروز: روز آخر از هفته 35

شرایط فعلی ام: شکر خدا همه چیز خوب است. امروز به شوهرجان گفتم که تازه دارم یاد می گیرم چه جوری باردار باشم و باهاش سر کنم.اما خوب مدت هاست که با خواب راحت خداحافظی کرده ام و تنها می توانم (با درد و گاه تنگی نفس و خواب رفتن تن) به پهلوی چپ بخوابم. کمردرد، درد لگن و پاها مهمان همیشگی است. راستی دفاع هم که کردم و چند هفته ای هم به کلاس های دکتری رفتم اما چون حرکت برایم سخت بود و کلاس ها در طبقه دوم با پله های بلند برگزار می شد یک ماهی است که دیگر کلاس هم نمی روم و از دنیای علمی قطع هستم. اما خوب به جایش تا جایی که توان دارم و بدنم اجازه می دهد در حال خیاطی برای جوجه طلایی ام هستم (که الآن مطابق همه شب های دیگر زنگ ورزش اش باز شروع شده!)خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

چه کار می خواهم بکنم: اول از همه می خواهم بعد از این درباره یک نکته مهم دیگر یک متن دیگر بنویسم، کیف بیمارستانم را هنوز نبسته ام (واقعاً که دل خجسته ای دارم!)، باید میزان پیاده روی روزانه را به یک ساعت (سه تا 20 دقیقه جداگانه) برسانم فعلاً اوضاع این خیلی خراب است!، از اول هفته 36 باید ورزش های این هفته های آخر را شروع کنم با توپ، کلی تمیزکاری دارد خانه که باید انجام شود!!

سلام،

چند روزی هست که می خواهم این متن را بنویسم و بالاخره وقتش را پیدا کردم. شاید چیزهایی که می خواهم الآن بگم را جمعی از شما که رابطه نزدیکی با مادربزرگ یا پدربزرگ تان دارید تجربه کرده باشید. من الآن فقط یک مادربزرگ دارم که خدا حفظشان کند. ایشان در واقع مادر شماره دو من هستند و آن قدر بهشان نزدیکم و دوستشان دارم که نگو. ایشان بعلاوه آموزگار اصلی من در بخش های بزرگی از زندگی مثل رفتار با دیگران، قناعت در زندگی، ارتباط با همسرجان و خانواده ایشان و البته آشپزی بوده و هستند. ان شاء الله که تا سال های سال سایه شان بالای سر ما باشد، مادر بزرگ و پدربزرگ های شما هم همین طور که وجودشان وااااااقعاً نعمت است!

حتماً تا حالا شنیده اید که می گویند (حتی در سوره یس هم آمده) که آدم وقتی پیر می شود مثل بچه ها می شود. به این معنی که بسیاری از توانایی هایی که قبلاً داشت را از دست می دهد. بعلاوه یادم می آید در سال های آخری که در زندگی ام کلاس زبان می رفتم (حدود سال های 78-79) یک بار معلممان برای موضوع بحث عنوان “از چه چیزی می ترسید” را انتخاب کرد و بعد از اینکه از جواب های بی سر و ته ما خسته شد خودش بحث پیری را پیش کشید. داشت می گفت که پیری و حال و هوایی که دارد برای من واقعاً ترسناک است. این حرف معلممان سال هاست که در پس ذهنم باقی مانده و از آن موقع همیشه فکر می کنم آخر مگر پیر شدن چه جوری است که معلمم این قدر ازش می ترسید؟؟ خوب … بالاخره دارم می فهمم …!

بیاید یک نگاهی به مشترکات این دو دوره بیاندازیم: مامان بزرگم همیشه برامون از خواب هایی که می بینه تعریف می کنه که توی خواب هی از این طرف به آن طرف می دود و می رود و اصلاً هم خسته نمی شود درست مثل جوانی هایش، و خوب حالا معنی این حرف را می فهمم.. به نظر من یکی از حرس درآر ترین جنیه های بارداری پایین آمدن سرعت آدم است. البته شاید این موضوع برای افرادی مثل من و خانواده ام این قدر اذیت کننده باشد چون ما همیشه در حال بدوبدو و کار با سرعت زیادیم و اینکه حتی تا سر خیابان رفتن از آدم یک ربع وقت بگیرد آن هم با نفس نفس زدن و اینکه پهلویت عین وقتی که مدت ها دویدی تیر بکشد خیلی مضحک است!

نکته بعدی درد پا و کمر و دست و ….. این فهرست بی انتها است! تا حالا از مادر یا پدر بزرگتان شنیدید که درد مفاصلشان را با عبارت “انگار دارند یخ می مالند” توصیف کنند؟ من الآن این را می فهمم! هر دو گروه ما (افراد مسن و باردار) موقع دراز کشیدن، غلت زدن، خوابیدن، پاشدن، نشستن، ایستادن و خیلی از دیگر مواقع فقط داریم آی و اوی می کنیم، بدنمان واقعاً تیر می کشد و از درد به خود می پیچیم. عجب درد مشترکی! تازه ورم کردن دست و پا را هم به این ها اضافه کنید.

شباهت بعدی؟ با فراموشی چطورید؟ عبارت هایی مثل “همین الآن اینجا بودها نمی دانم کجا گذاشتمش؟” “عینک منو ندیدی؟” “من یادم نمی یاد دیشب شام چی خوردم حالا شما چه انتظارهایی از من دارید؟” و جملاتی دیگری از این قبیل برایتان آشنا هستند؟ این اصلاً فقط مال سن زیاد نیست، بلکه از تحفه های بارداری هم است!!!

دیگر اینکه تقریباً همه افراد مسن عزیز دور و بر ما یک ظرف قرص های رنگ و وارنگ دارند که باید حتماً و به طور منظم در شبانه روز مصرف شود. خوب باردارهای عزیز به گروه قرص مصرف کن های منظم خوش آمدید. این کار خصوصاً برای افرادی مثل من که شکر خدا هیچ وقت مجبور به طی کردن دوره درمان خاصی (غیر از سرماخوردگی مثلاً که آن هم دوره اش از 3 روز تا یک هفته است) نبوده اند خیلی عجیب به نظر می رسد. تازه بیچاره افرادی که بخاطر باداری درست مثل دوران پیری مبتلا به فشار خون و قند و این چیزها می شوند!

و اما بی خوابی.. این را دیگر شک ندارم که در بزرگ تر ها دیده اید، اینکه از شب تا صبح با بالش کشتی بگیرند و هی بیدار شوند و آیا دوباره به خواب بروند یا نه! این یکی دیگر از مهمترین وجه تشابهات این دو دوره است. باردارهای عزیز یا افرادی که قصد بارداری دارید، نوش جان!

یکی دو تا رفتار مشترک دیگر هم هست که شاید چندان زیبا نباشد که اینجا درباره اش بنویسم اما هر کسی که با یکی از این دو گروه ارتباط نزدیک داشته است همین الآن دارد آن ها را در ذهنش فهرست می کند. خلاصه کلام اینکه دوران بارداری به من امکان تجربه پیر شدن را داد تا هر بار که بخواهم در ذهنم از یکی مشخصات پدربزرگ و مادربزرگ های عزیز احساس خستگی یا ناراحتی کنم یادم باشد که باباجان! آن ها هم هیچ علاقه ای به این حالت ندارند اما واقعاً توانایی رفتار متفاوتی را ندارند!

  • کلمه مخاطب خاص به انگليسي
  • و در نهایت اینکه آیا هنوز پیری برایم ترسناک است؟ خوب، من جزو آن افرادی نیستم که بگویم همه تجربه های باداری که در بالا فهرست کردم شیرین است (هرچند که همسرجان عزیز و مهربانم هستند و همش با حمایت از من و مهربانی به من روحیه می دهند) اما واقعیت آن است که آدم تحمل می کند! نمی دانم چگونه؟ شاید بخاطر نتیجه ای که در نهایت انتظارش را می کشد باشد واقعاً نمی دانم! اما در پیری چطور؟ آن ها واقعاً چه جوری تحمل می کنند؟ از این نظر فکر می کنم پیر شدن ترسناک تر باشد. اما هنوز نمی توانم تصمیم نهایی بگیرم. چون در آن دوره یک عالمه تجربه و آرامش و عشق وجود دارد که الآن در روح من خبری ازش نیست! از این جهت نمی توانم بپذیرم که پیر شدن فقط همین علائم بالا باشد و برای خود آن ها زیبا و لذت بخش نباشد. در نتیجه با وجود اینکه علائم مشترک زیادی بین پیری و بارداری می بینم اما اصلاً نمی توانم بگویم کدام شیرین تر است.

    امروز: روز دوم از هفته 28 (وارد سه ماهه آخر شدم بالاخره! هووووورا!)

    شرایط فعلی: در بالا به اندازه کافی درباره بارداری توضیح دادم. اما این روزهای متن پایان نامه را به داوران تحویل داده ام و در حال آماده کردن پاورپوینت جلسه دفاع هستم که ظاهراً قرار شده 2 مهر باشد.. همین الآن باید زنگ بزنم دانشکده.

    جه کار می خواهم بکنم: این هفته باید پیش دکترم بروم و ایشان آزمایش مربوط به قند و چیزهای دیگری که در نظر دارند را برایم بنویسند. بعلاوه باید باید باید در کلاس آمادگی بارداری ثبت نام کنم همین روزها!

    سلام

    می خواهم درباره یک پدیده جدید بنویسم؛ چند روزی است که در یکی از گوش هایم منظم صدای ضربان قلبم را می شنوم.. هم موقع خوابیدن و هم در حالت نشسته و ایستاده و … واقعاً حالت حرص درآری است. بعلاوه انگار در گوشم هم باد رفته باشد (مثل موقعی که آدم سرش را از پنجره ماشین بیرون می گیرد). خلاصه که تجربه خاص و جدیدی است. امروز همسرجان عزیزم دیگر نگران شد و منو برد دکتر. البته چون پیش پزشک عمومی رفتیم خیلی دقیق درباره دلیلش برایم توضیح نداد اما بعدش با گشت و گذار در وب دو تا دلیل قانع کننده و خیال راحت کن زیر را پیدا کردم:

    ۱) اصلی ترین دلیل بخاطر افزایش مقدار خون موجود در بدن است که خصوصاً در راهش به سمت مغز از نزدیک گوش می گذرد و باعث شنیدن این صدای تپش در گوش می شود.

    ۲) همان آب و روغن قاطی کردن مغزم ( 🙂 عبارتی که همسرجان همین طوری گفتند ولی کاملاً درست از آب در آمد) حرف قشنگی که خواندم این بود؛ اصولاً گوش همه آدم ها و در همه حالات (نه فقط بارداری) صداهای داخل سر مثل جریان خون و ضربان رگ ها و … را می شنود. اما این مغز است که در حالت عادی این صداها را فیلتر می کند. اما خوب حالا به دلیل وجود هورمون های عزیز در بعضی از افراد مغز برخی از کارهایش را نمی تواند به درستی انجام دهد و این یکی از آن هاست!خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

    پرسش مهم اینجا این است که این حالت چقدر قرار است طول بکشد؟ در گروه های گفتگو که می گشتم زمان های مختلفی را دیدم از یک تا چند هفته و حتی تا بعد از بارداری! اما یکی از مقاله ها قول داده بود که حداکثر تا ۴ هفته بعد از زایمان طول خواهد کشید چون این زمانی است که مقدار مایعات بدن بالاخره به تعادل می رسند. در نتیجه فعلاً کاری نمی توان انجام داد جز اینکه دعا کنیم مال من از نوع فقط چند هفته ای باشد. الهی که هیچ کدامتان به این نشانه جدید مبتلا نشوید!

    امروز: اولین روز از هفته ۲۶

    شرایط فعلی: مشغول تمام کردن نسخه ای از متن پایان نامه هستم که باید به داوران تحویل داده شود در نتیجه خیلی مهم و حساس است. به همین دلیل در طول روز کار زیادی دارم و البته اضطراب درونی که ظاهراً زیاد هم هست و من کاری از دستم برایش بر نمی آید. اما متاسفانه و با استناد به مقاله های متعددی که خوانده ام این اضطراب روی جوجه هم تاثیر می گذارد و در این روزهای اخیر لگدهای کمتری ازش احساس می کنم.. فعالیتش کمتر شده.. خیلی ناراحتم و دلم می خواهد در اولین فرصت ممکن کارم را تمام کنم .. دیشب با همسرجان کلی نگران شدیم (اولین باری بود که برق پدر بودن و البته شدت نگرانی را در چشمانش دیدم – کلی تحت تاثیر واقع شدم!) و صبر کردیم و دعا کردیم تا بالاخره یک تکانک هایی خورد ولی خیلی آرام تر از حالت معمول خودش .. ببخشید جوجه جان!

    سلام،

    امروز در روز سوم از هفته بیست و سه هستم. یکی از دفعاتی که به مطب دکتر رفته بودم یک خانمی در نوبت بودند که با هم حرف زدیم و گفتند که 5 ماهشان است و من فقط در ماه 2 و خورده ای بودم. گفتم که خوش به حالتان چقدر خوب که این قدر جلو هستید و ایشان به من گفتند نه اصلاً مثل برق و باد می گذره! حالا من در ماه پنج و خورده ای هستم اما هنوز با آن چیزی که آن خانم گفتند کاملاً مخالفم! کی باورش می شود که فقط کمی از نیمه راه گذشته و باید تقریباً همین قدر دیگر رفت؟!!

    به هر حال امروز آمدم تا موضوع دیگری را ثبت کنم؛ لگدزدن های شیرین جوجه مان! دلیل اینکه الآن احساس می کنم باید بنویسم این است که انگار دارم وارد دوره جدیدی می شوم و کیفیت آن چه که حس می کنم دارد عوض می شود. اگر ننویسم بدون شک کمی بعد جزئیات را فراموش می کنم. پس داستان این است:

    من تقریباً از اواخر هفته 19 یا شاید 20 لگدزدن های جوجه مان را احساس می کردم. قبلاً خیلی ها گفته بودند که مثل بال زدن پروانه یا شنا کردن ماهی می ماند اما مال من هیچ یک نبود، دقیقاً ضربه های کوچک و قابل تمیزی بود که انگار یک نفر دارد از پشت یک شیشه برای جلب توجه یک نفر تق تق می زند (که خوب البته بجای شیشه جس فشارهای کوچک به لایه های درونی شکمم بود). شاید هم بتوان به حس ترکیدن حباب تشبیهش کرد.. نمی دانم (.. همین الآن که دارم می نویسم دارد سکسکه می کند.. وای خدای من! جداً حس بی نظیری است! بیچاره بابا ها!)

    اما خوب درست از اول هفته 23 ناگهان تفاوت چشمگیری رخ داد. چند روز بود که با درگیری و دویدن بسیار مشغول تحویل متن پایان نامه ام به دانشگاه و پیگیری کارهای اداری بودم و روز آخر دیگر واقعاً زیادی فعالیت کرده بودم. فردای آن روز در سحر (گفته بودم الآن ماه رمضان است؟) جوجه اصلاً تکان نخورد! و این در حالی بود که هر سحر در بازه زمانی معینی تکان های خوب و قوی می خورد. و همانطور که انتظار دارید تقریباً از نگرانی دیوانه شدم … اما به لطف و مهربانی خدای خوبم درست سر ساعتی که همسرجان داشت می رفت سرکار چند تا تکان درست و حسابی خورد طوری که همسرجان هم قشنگ احساس کرد و شکر خدا با لبخندی شیرین و خیال راحت بیرون رفت.

    بعداً هم در طول روز کم و بیش تکان ها را احساس می کردم اما حس اش کاملاً با آنچه که قبلاً داشتم فرق کرده بود، اولاً دفعات تکرارش در روز کم شده بود (یا من کمتر حس می کردم) و بعلاوه خیلی عمیق تر و درونی تر بود. با خواهرم صحبت کردم و بعد هم تا جایی که می شد در وب تجربه مردم را خواندم تا بالاخره آرام گرفتم. نتیجه این بود: اولاً که ده ها خانم دیگر دقیقاً حول و حوش هفته 23 تا 25 این حس و نگرانی را تجربه کرده بودند (که دانستن اش واقعاً آدم را آرام می کند) بعد هم دلیل اصلی بزرگتر شدن جنین جان و تغییر جهت قرارگیری اش در رحم است که ممکن است پاهایش اصلاً رو به بالا یا به سمت کمر آدم باشد و بعلاوه چون جایش در رحم تنگ تر شده دیگر کم کم ضربه ها از حالت ضربه صرف خارج شده و به چرخیدن و پیچ و تاب خوردن تبدیل می شود. البته فکر می کنم هنوز راه درازی در پیش دارم تا به حس کامل این حالت اخیر برسم ام آن چه که مسلم است این است که نوع لگدهایی که حس می کنم تغییر کرده.

    نمی دانم مرحله بعدی را چقدر دوست خواهم داشت اما مطمئنم دلم به شدت برای آن لگدهای کوچولو وشیرین تنگ می شود!

    امروز: هفته 23 روز سوم

    شرایط فعلی: ورود به دوره جدید احساس لگدها – درد وحشتناک لگن و استخوان های اطراف و کمر و پاها – به محض اینکه فقط یک ساعت پاهایم آویزان یا ایستاده باشد ورم کردن شروع می شود.

    چه کاری می خواهم انجام دهم: اول از همه باید بعد از چندین هفته بالاخره سری به دکترم بزنم که امیدوارم فردا این اتفاق بیفتد. آن جا باید دو پرسش مهم را مطرح کنم که بعداً جوابش را اینجا می نویسم: (1) دکتر از ابتدای ماه چهار به من قرص آهن و مولتی ویتامین دادند و گفتند که تا فلان هفته یک شب در میان از هرکدام بخور. اما چون من عدد آن هفته را یادم رفته هنوز دارم یک شب در میان می خورم که می دانم اشتباه است ولی خوب بدون پرسیدن هم جرآت نمی کنم کار دیگری بکنم. (2) آیا فعالیت زیاد داشتن در طول روز باعث خستگی جنین و کم تحرک شدنش در رحم می شود؟ (همان اتفاقی که در روز تحویل متن به دانشگاه افتاد).

    دومین کار این است که حالا که کمی و فقط کمی از اوج کارهای پایان نامه کم شده باید ورزش و از همه مهمتر پیاده روی را منظم پی بگیرم. 

    با امید سلامتی برای همه خانواده هایی که در انتظار بچه هایشان هستند

    شفای همه مریض ها در کل          

    سلام من برگشتم!

    می دانم که من هم مثل خیلی های دیگه اول کار را با کلی انرژی شروع کردم و بعدش یهو دیگر خبری نشد اما خوب بهم حق بدهید! چون من هم مثل خیلی خیلی های دیگه هفته های سختی را پشت سر گذاشتم. شب و روزهای سنگین و واقعاً ترسناکی که برای هیچ کسی هیچ وقت آرزویش نمی کنم! (غول وحشتناکِ ویار!!!) اما به لطف خدای مهربانم آن روزها بالاخره گذشت و الآن که در آغاز هفته 21 هستم (باور می کنید؟؟؟) زندگی دارد دوباره به حالت عادی برمی گردد؛ البته نه آن قدر هم عادی هر چه باشد بالاخره باردارم مگه نه؟

    یک گزارش بسیار سریع از وضعیت زندگی در حال حاضر:

    – امروز روز دوم ماه رمضان است و این پنجمین ماه رمضانی است که با همسر عزیزم سپری می کنم و تا آسمان خدا را بخاطر همه نعمت هایش و لطف هایش شکر می کنم. البته امسال اولین ماه رمضانی است که جوجه مان هم همراهمان است و این واقعاً رخداد بزرگی است!

    – شکر خدا اتفاق نیمچه شیرین دیگری که در این مدت افتاد قبولی من در آزمون دکتری بود و بعد هم جواب مصاحبه که خوب خیلی زود معلوم شد (یکی از مصاحبه ها که فقط یک و نیم دقیقه به طول انجامید و در همان جلسه هم بهم جواب دادند 🙂 – خدای مهربان شکرت!) این نکته از این جهت قابل اشاره است که واقعاً یکی از مهم ترین نگرانی هایم در کل داستان بچه دار شدن این بود که از درسم بمانم و خوب به لطف و محبت خداوند و ظاهراً برکت این جوجه کوچولو فعلاً که راه برای پیشرفت باز است. تا ببینیم از این نعمت بزرگ و مسئولیت های زیادی که در بر دارد چگونه می توانم استفاده کنم.

    – نکته مرتبط دیگری با بالا این است که خوب دیگر مجبورم به سرعت کار پایان نامه ام را تمام کنم. از امروز 12 روز وقت دارم که متن پایان نامه را تمام کنم (تا حالا حدود 20 صفحه ای شده و راه درازی در پیش است) و حدود یک ماه هم تا دفاع وقت دارم. فقط مثل همیشه خدا باید به داد برسد!

    – تصمیم بزرگ دیگری که در این دوره گرفتم ترک کار بود. البته نمایشگاه دستاوردهای پایانی کارِم روز 27 تیر انجام شد و با وجود فاصله زیادی که تا ایده آل شدن داشت (که طبق برنامه برایش 6 سال دیگر فرصت است) بهتر از همیشه بود. اما آن روز دیگر روز آخر بود. همکار هایم می گویند امکان ندارد دور بمانی و حتماً برمی گردی اما ظاهراً این حرفی است که یکی از رئیس های قدیمی همسرجان هم به ایشان زده بود و خوب تجربه ثابت کرد چقدر اشتباه می کرد، من هم که شاگرد خلف همسرجان! ؛)

    – هفته 20 سونو غربالگری سه ماهه دوم رفتم که الحمدلله همه چیز خوب بود و در لحظه بیرون آمدن دکتر جنسیت بچه را بهم گفت – یک هفته ای است که همسرجان none stop لبخند می زند. خواهر مهربانم هم بی اندازه تحت تأثیر قرار گرفته. او سال هاست که مادر است اما تا بحال خاله نبوده.

    همه این حرف ها را زدم که مثلاً بگویم فعلاً تا مدتی وقت زیاد نوشتن ندارم و متن ها را ترجیحاً کوتاه می نویسم اما دلم نمی خواهد چیزی را از دست بدهم:

    امروز: هفته 20 روز اول

    شرایط فعلی ام: خدا رو شکر شرایط تهوع و نشانه های وحشتناک دیگر ویار مثل حساسیت دیوانه کننده به بو و این حرف ها مدتی است که تمام شده. اما هنوز بعد از خوردن قرص آهن در طول شب حالم بد است و بعضی صبح ها حالت تهوع (خیلی کمتر از قبل) دارم – شُکر!

    اتفاق شیرین دیگر این است که یک هفته ای است که جوجه ام شروع کرده به تکان خوردنی که برایم قابل حس باشد و تقریباً از همان اول ها همسرجان هم می توانست آن را احساس کند. اصلاً مثل بال زدن پروانه یا شنای ماهی که دیگران بهم گفته بودند نیست؛ کاملاً یک نفر دارد از آن داخل تق تق به در و دیوار ضربه می زند (حتی الآن که دارم می نویسم!) نمی دانید هر بار که همسرجان ضربه هایش را حس می کند چه برقی را در چشم هایش می بینم. جزو شیرین ترین تجربه های عمرم است. بعلاوه از اینکه موجودی دارم که تا این اندازه به خودم نزدیک است و هیچ کس جز من و به این مقدار او را نمی شناسد و با او ارتباط ندارد احساس خاص بودن می کنم. دارم کم کم رفتارهایش را می شناسم، ساعت هایی که بیشتر تکان می خورد و …

    در ادامه این اتفاق جذاب این خبر شیرین دیگر بود که همسرجان در کتاب خواند: “جنین از هفته 20 به بعد بیشتر وقت خود را به گوش دادن می گذراند و به صدای مردانه پدر بیشتر از مادر حساسیت دارد و اگر منظم پدر با او حرف بزند از همان اوایل پس از تولد کودک به او عکس العمل نشان می دهد”. این حقیقت شیرین باعث شده که همسرجان over the moon باشد و (بعد از اینکه یکبار من حسودی کردم) به قول خودش این همه چیز مال مادران است این یکی تجربه شیرین پدری برایش بی اندازه جذاب باشد. شاهد مثال این داستان زمانی بود که جوجه ام چند دقیقه ای بود مدام وول می خورد، همسرجان آمد و شروع کرد باهاش صحبت کردن، قسم می خورم در تمام مدتی که صدایش را می شنید یک ذره جُم نخورد! فقط داشت با تمام وجود گوش می داد! آخ که چقدر برق چشم های همسرجان را در این حالات دوست دارم! – خدایا شکر!

    چه کاری می خواهم انجام دهم: فعلاً فقط پایان نامه. اما چون هنوز در ماه 5 به دکتر مراجعه نکردم و امروز وارد ماه 6 شدم به محض تمام شدن این دو هفته باید پیش دکتر بروم.

    سلام

    دو روز پیش من و همسرجان برای اولین جلسه ملاقات با پزشک مان رفتیم. این دومین باری بود که پیش این خانم دکتر فوق العاده می رفتیم (مطابق معمول این وبلاگ از آوردن جزئیات فردی می پرهیزم تا اصل مطلب قابل دنبال کردن باشد) و نکته جالب اینکه مهم نبود که ساعت چند به درمانگاه برسیم همیشه ۶ ساعت و اندی طول می کشد که به ما اجازه ورود به اتاق ایشان را بدهند. داستان از این قرار است که هر چه فرد مراجعه کننده بیشتر نزدیک به ماه های آخر باشد سریع تر داخل خواهد رفت و معطلی کمتری خواهد داشت. به نظر من که کاملاً عاقلانه است. پس یادتان باشد اگر برای اولین بار مطبی می روید که از قانون نوبت دادنش بی خبرید حتماً بپرسید چون در غیر این صورت اعصابتان به هم می ریزد و خیلی اذیت می شوید (مثل دفعه اول ما) اما این بار چون تجربه داشتیم با خود کتاب آورده بودیم. فوتبال دیدیم و یک دل سیر با هم حرف زدیم و خندیدیم. حدود ساعت های ۱۱ شب بود و ما پشت در که دیدیم خانمی که ظاهراً سه ماهه باردار بود (اما اصلاً و ابداً اینطور نشان نمی داد) از اتاق بیرون آمد و مدت زیادی پشت در گریه کرد. فکر کنم بنده خدا احتمالاً بچه اش را از دست داده بود (خدا به همه مان رحم کند!!) خیلی خیلی برایش غصه خوردم.

    به هر حال بالاخره نوبت ما شد و رفتیم داخل. چشم های دکترم به سختی باز مانده بود و ایشان تلاش می کرد بدون توقف همه نکات را به ما بگوید تا چیزی از قلم نیفتد. به نظرم مهمترین چیزی که باید اول از این جلسه ذکر کنم آزمایش ها و سونوهایی است که باید انجام شود:

    ۱- آزمایش های روتین بارداری (هفته ۶ – ۷): (باور کنید خیلی تلاش کردم خط دکترم را بخوانم اما نشد! تلاش می کنم حتماً به هنگام آزمایش دادن اطلاعات بهتری بدست بیاورم و اینجا را کامل کنم)

    ۲- اولین سونوگرافی برای تشخیص ضربان قلب جنین (هفته ۷ – ۸): طبق آنچه خوانده ام روش معاینه داخلی (گران تری) وجود دارد که می تواند ضربان را در هفته پنجم هم نشان دهد اما من که تلاش می کنم هفته ۸ ام بروم.

    ۳- آزمایش غربالگری سه ماهه اول (هفته ۱۱ – ۱۳): شامل آزمايش خون وسونوگرافي است.

    ۴- سونوگرافی سه بعدی (هفته ۱۹ – ۲۱)

    ۵- برای من که از نظر خانوادگی مستعد هستم آزمایش قند و مراقبت های فشار خون هم قرار شد که انجام شود.

    نکته دوم این بود که معمولاً مراجعه به پزشک ماهی یک بار انجام می شود. در جلسه اول ایشان وزن من و شرایط فیزیکی ظاهری ام را بررسی کردند و گفتند که با توجه به شرایطم باید در کل حدود ۱۰ کیلو وزن اضافه کنم. گفتند که: {سعی کن برنج و سیب زمینی و ماکارونی را تا جایی که ممکن است کم کنی. بیشتر خورش بریز با یک کمی برنج یا مثلاً در غذاهایی مثل لوبیا پلو و ماکارونی مایعش را بیشتر کن.} آخرین اشاره ای هم که درباره غذاخوردن کردند این بود که باید وعده های کوچک بخورم اما در ۷ وعده. 

    مسئله بعدی مراقبت هایی بود که لازم است در خانه انجام دهم مثلاً در هفته های بعدی باید حواسم باشد وقتی دوش می گیرم یک نفر در خانه باشد و یا هنگام ظرف شستن و یا کار ایستاده این پا و آن پا شوم و یک چهار پایه کوچک زیر یک پایم بگذارم. بعلاوه خیلی پاهایم جفت و به هم چسبیده نباشد (راستی چرا؟)

    در ادامه از دکترم درباره مصرف عطر و مام پرسیدم گفتند هر چیزی که لازم داری مصرف کن اما کمتر از همیشه. بعلاوه در چند تا سایت هم خواندم که مردم عطر را به لباسشان می زنند که فکر بدی به نظر نمی رسد.

    و بالاخره داستان نسبتاً ترسناک هورمون پروژسترون: در هر دورانی غیر از بارداری این هورمون ماهانه در بدن خانم ها بالا می رود و وقتی به اوج خود می رسد (همان روزهای تاریک قبل از شروع دوره) باعث شروع خونریزی می شود و یکدفعه افت می کند. همین هورمون عامل افسردگی نسبی قبل از آغاز دوره در هر ماه است. حالا در بارداری نه تنها این پایین آمدن اتفاق نمی افتد بلکه هی هم روی هم جمع می شود و نتیجه؟ مثال با مزه ای که دکترم زد این بود که مثلاً همسرت از در بیاید و کیفش را آن جا بگذارد بهت بر می خورد! خدا کند بتوانم دوام بیاورم و رفتاری که نمی خواهم ازم سر نزند! بعلاوه از همه همسرجان هایی که این متن را می خوانند تقاضا می کنم حواستان به مادر کوچولوها باشد..

    امروز: هفته پنجم روز ششم

    شرایط فعلی ام: بالاخره تعدادی از نشانه ها که تا بحال به سراغم نیامده بودند تشریف فرما شدند. دیروز برای یک عید دیدنی مدت زیادی را همراه خانواده ام در ماشین و در راه اتوبان کرج بودم و چون عصر جمعه بود و ترافیک کلی سردرد گرفتم (بعد از مدت ها) و احساس تهوع هم برای اولین بار به سراغم آمد. تازه بعدش هم یک عالمه راه را از خانه مادرم تا خانه خودمان رانندگی کردم (همسرجان در خانه مشغول انجام دادن تکلیف دانشگاه بود) و دیگر تقریباً وقتی به خانه رسیدم زنده نبودم. حالت سرگیجه و تهوع تا امروز صبح رهایم نکرد و از آن موقع بوی هر غذایی را حس می کنم و حتی فکر هر غذایی را که می کنم حالم بد می شود (من از بچگی بخاطر حساسیت به بو به عنوان گربه خاندان معروف بوده ام اما هیچ وقت حالم بد نمی شد!) خلاصه که نشانه خیلی بدی است ان شاءالله که شما گرفتارش نشوید.

    چه کاری می خواهم انجام دهم: در هفته آینده تعدادی آزمایش است که باید انجام شود که شرحش را اگر خدا بخواهد برایتان می آورم.

    امروز داشتم در سایت baby center درباره هفته چهارم بارداری می خواندم که نوشته بود خانم های باردار می بایست 0.4 میلی گرم (400 میکروگرم) فولیک اسید در روز دریافت کنند. من از دو ماه پیش از آغاز تلاشمان برای بارداری مصرف این قرص را شروع کردم (مال شرکت رها). امروز که اینو دیدم رفتم سایت این شرکت و مشخصات این قرصشان را چک کردم دیدم این یک میلی گرم است. پس مقدار دریافتی من کافی است. اما بعلاوه دارم در سایت های مختلف می بینم که باید مولتی ویتامین مصرف کنم. اما کدام قرص؟ باید تلفنی از دکترم بپرسم. جواب را اینجا به روز می کنم.

    راستی چند روز پیش خبر خوب را به مادرم دادم. رفتم شهر کتاب تا برایشان یک کتاب (یا حتی کارت) درباره مادربزرگ بگیرم و در کمال ناباوری دیدم که ندارند! اما بعد از زیر و رو کردن کل فروشگاه تصمیم گرفتم یک کتاب خیلی خوب از یک مجموعه کتاب آشپزی که قبلاً جلدهای دیگرش را داشتم بگیرم درباره آشپزی برای کودک. آن را کادو کردم و یک کارت کوچک هم رویش گذاشتم با این مضمون که: “دوباره مادربزرگ شدنتان مبارک!” اما چون شبی که می خواستم این را به مادرم بدهم در خانه ما مهمانی بود و بقیه هم بودند کتاب را در کیفشان گذاشتم و زیر جانمازشان (که همیشه به خود همراه دارند) قایم کردم. تلفن نیمه شب مادرم واقعاً به یاد ماندنی بود!

    امروز: هفته چهارم روز چهار. هنوز منتظرم بعد از تعطیلات برای آزمایش خون بروم.

    تاثیر خوردن گل گاوزبان در هفته آخر بارداری چیست در سایت جسارت

    گل گاوزبان در هفته آخر بارداری ،گل گاوزبان در بارداری در آخر هفته،خوردن گل گاو زبان در هفته آخر بارداری،مصرف گل گاوزبان در هفته آخر بارداری،خوردن گل گاوزبان در هفته اخر بارداری،مصرف گل گاوزبان در هفته اخر بارداری،خوردن گل گاو زبان در هفته های اخر بارداری

    تاثیر خوردن گل گاوزبان در هفته آخر بارداری چیست

    در این مطلب از سایت جسارت به گل گاوزبان در هفته آخر بارداری می پردازیم. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد.خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری

    گل گاوزبان یک گیاه علفی به طول 70 – 40 سانتی‌متر است. این گیاه در مزارع و گاهی زمین‌های بایر می‌روید. منشأ اولیه آن دمشق بوده است.از تجزیه شیمیایی گیاه گل گاوزبان مهم‌ترین ماده‌ای که به دست می‌آیدنیترات دو پتاس می‌باشد و بیشتر خواص آن مربوط به این ماده است.گل گاو زبان گیاهی طبی است که تقریباً تمامی اجزاء آن ، اعم از گل ها و برگ ها و دانه های آن به عنوان دارو استفاده می شود.همچنین دانه های این گیاه را برای تهیه روغن مورد استفاده قرار می دهند.گل گاوزبان دارای طبیعت گرم و اثر نشاط‌آور، مقوی تمام بدن و آرامش‌بخش است.در معالجه تب‌های دانه‌ای مانند سرخک، آبله‌مرغان مصرف دم کرده آن با لیموعمانی اثر شفابخشی دارد. این دم کرده در درمان دردهای ناشی از سنگ کلیه و دفع سنگ مثانه نیز بسیار مفید است. اگر دچار آلرژی‌های فصلی می‌باشید توصیه به مصرف دم کرده گل گاوزبان است.دم کرده گل گاوزبان برای درمان جوش‌های دهان، آفت دهانی بسیار نافذ است.

     زنان باردار بایستی از مصرف گل گاو زبان در ایام حاملگی خودداری نمایند.چرا که به علت داشتن آلکالوئیدها ممکن است باعث آسیب به جنین شود.بسیاری تصور می کنند مصرف داروهای گیاهی برخلاف داروهای شیمیایی کاملاً بی ضرر و بدون عوارض است؛ در حالی که امروزه ثابت شده عوارض داروهای گیاهی دست کمی از داروهای شیمیایی ندارد.این مسئله به خصوص در دوران بارداری اهمیت بیشتری دارد و زنان حامله بایستیاز هرگونه مصرف خودسرانه انواع جوشانده ها یا دم کرده های گیاهی در بارداری خودداری کنند.همچنین گل گاوزبان به علت داشتن آلکالوئید برای زنان شیرده و کودکان نیز مضر است، مصرف بیش از پنج روز متوالی این گیاه ممکن است باعث عادت ماهانه در زنان شود؛بنابراین پس از پنج روز استفاده از آن در صورت نیاز، سه روز فاصله انداخته، سپس دوباره مصرف کنید.

    تاثیر خوردن گل گاوزبان در هفته آخر بارداری چیست

    گاهی اوقات سرفه‌های فصل سرما را هیچ قرص و شربتی درمان نمی‌کنداما تجویز یک جوشانده سنتی مانند گل گاوزبان به صورت مرهمی قوی عمل خواهد کرد.دم‌کرده گل گاوزبان را به همراه کمی لیمو عمانی، یک دمنوش مناسب برای مقابله با سرماخوردگی است.این دمنوش به شرط ترش نبودن به خصوص در ابتدای شروع علائم سرماخوردگی، یک نوشیدنی مناسب برای بهبود حال بیمار است.

    مصرف این گیاه در دوز زیاد یا دراز مدت، به دلیل داشتن موادشیمیایی خطرناکی به نام آلکالوئید های پیرولیزیدینی (PAS)می تواند باعث بروز سرطان کبد و یا آسیب به این عضو حیاتی شود.به دلیل داشتن آلکالوئید های پیرولیزیدینی (PAS) زنان باردار باید حد الامکان از مصرف این گیاه خودداری کنند زیرا این ماده شمیایی ممکن است باعث شود که نوزاد در زمان تولد ناقص به دنیا بیاید و سقط آور است. همچنین مادرانی که در حال شیردهی به نوزاد خود هستند، حدالامکان از مصرف گل گاو زبان خودداری کنند زیرا احتمال انتقال این ماده شیمیائی خطرناک از طریق شیر مادر به نوزاد وجود دارد.مصرف روغن گل گاو زبان ممکن است باعث افزایش و طولانی شدن مدت زمان خونریزی شود  به همین دلیل استفاده از آن بر روی زخم ها باید بسیار با احتیاط انجام شود. مصرف گل گاو زبان ممکن است در بعضی از افراد باعث بروز بیماری های کبدی شود. افرادی که بر روی آنها عمل جراحی انجام شده است در صورت مصرف گل گاو زبان،احتمال خونریزی در آنها افزایش می یابد به همین جهت حداقل تا 2 هفته پس از جراحی باید از مصرف این گیاه خودداری کنند زیرا این گیاه تا حدی خون را رقیق می کند.

    تاثیر خوردن گل گاوزبان در هفته آخر بارداری چیست

    در معالجه تب‌های دانه‌ای مانند سرخک، آبله‌مرغان مصرف دم کرده آن با لیموعمانی اثر شفابخشی دارد. این دم کرده در درمان دردهای ناشی از سنگ کلیه و دفع سنگ مثانه نیز بسیار مفید است.اگر دچار آلرژی‌های فصلی می‌باشید توصیه به مصرف دم کرده گل گاوزبان است. دم کرده گل گاوزبان برای درمان جوش‌های دهان، آفت دهانی بسیار نافذ است.

    گیاه گاوزبان ایرانی با گاوزبان مشهور در گیاه درمانی نوین، متفاوت است و هر دو جنس آن به رغم داشتن ویژگی‌های درمانی،برای برخی افراد و بیماران محدودیت مصرف دارد.هر دو جنس گاوزبان (ایرانی و اروپایی)، کاربردهای نسبتا مشابهی دارند اما مصرف گاوزبان اروپایی، به خاطر وجود آلکالوئیدهای پیرازولیدن،برای مبتلایان به بیماری های کبدی و نیز خانم‌هایی باردار محدودیت مصرف دارد.طبیعت این گیاه در متون طب ایرانی، گرم و تر در درجه اول ذکر شده است. بنابراین از جهت طبع، ایمن شمرده می شود. البته هرگز نمی توان گفت اگر گیاهی طبع معتدل یا نزدیک به اعتدال داشته باشد، بی زیان و ایمن است.مقدار مصرف روزانه گاوزبان برای هر فرد بالغ حدود ۵ گرم است که بایددر حجم حدود یک ونیم لیوان آبجوش به مدت ۱۰ دقیقه به صورت آرام و ملایم جوشانده شود.افزودن لیموعمانی یا آب لیمو به جوشانده گاوزبان ضروری نیست ولی آن را خوشرنگ و خوشگوار می کند و مهمتر از آن، برای کسانی که دچار تپش قلب اضطرابی همراه با داغی بدن و سینه و صورت می شوند سودمندتر است.افزودن مقدار اندکی عسل یا نبات به این جوشانده به شرطی که شیرینی ملایمی داشته باشدنیز اشکالی ندارد.گل گاوزبان برای کاهش پرفشاری خون کاملاً ایمن نیست.به همین دلیل، افراد تنومند و پرخون که خشم یا اندوه پنهان دارند در هنگام افزایش فشارخون نباید گل گاوزبان را خودسرانه مصرف کنندزیرا جوشانده گاوزبان در چنین افرادی گاه ممکن است بسیار خطرناک باشد و بحران شدید فشارخون ایجاد کند.

    تاثیر خوردن گل گاوزبان در هفته آخر بارداری چیست

    جوشانده گل گاو زبان برای بهبود وضعیت مو، ناخن و پوست تاثیر فراوانی دارد.عُصاره برگ گل گاوزبان به عنوان ترکیبی نرم کننده برای پوست خشک و برطرف نمودن خارش های پوستی به کار می رود.افشره برگ گل گاوزبان را می توان با مقدار مساوی آب رقیق نمود و برای خشکی و یا خارش پوست و همینطور جوش های عصبی روی پوست مالید.

    دیدگاه

    مشاهده نسخه کامل : زایمان آسان

    خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری
    خوردن گل گاو زبان در هفته 39 بارداری
    0

    دوره مقدماتی php

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *