خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

دوره مقدماتی php
خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم
خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

بازم منم همنونی که همیشه از تنهایی میگه از سختی از نا مهربونیا

از این همه بی انصافی آره منم میخوام امیدوار باشم ولی نمیتونم 

میخوام با تو باشم ولی نشد مبخواستم برایه تو زندگی کنم ولی نشدم 

میخواستم تو فقط برایه من باشی ولی نشد

دوره مقدماتی php
خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

من از این همه نشدنی ها شکایت دارم 

میخوام خوشبخت باشم میخوام بگم خدا جون منم خوشبختم ولی وقتی 

اونی که میخواستم باهم نیست مثله اینه که هیچی رو ندارم

پس دیگه نمیخوام باشم نمیخوام باشم 

اره بازم یادم به یاد تو هست اخه هنوزم دوستت دارم

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی بی انصافیه نمیخواااااااااااااااااااااام این دنیارو……….

یه چیز خوب

دیشب شاد بودم میدونید چرا؟؟؟

چون دیشب عقد داداشیم بود داداش بزرگم 

خیلی دوستش دارم داداشم خوشگل شده بود البته خودش خوشگل هست ولی یهکم بیشتر

خیلی دیشب خوب بود همه بودن حسینم بود ولی تنها نبود اونم با نامزاد آیندش اومده بود

اونم مثل من شاد بود براش ارزو میکنم که خدا همیشه بهش شادی بده

کسیای دیگه هم تو جشن ما بود بالاخره خیلی کیف کردیم دیشب با عروسمون و داداشم دیشب بعد از جشن 

رفتیم کنار ساحل خیلی سرد بود ولی خیلی خوش گذشت البته بقیه همه با ماشیناشون اومده بودن

در کل دیشب شب خوب زندگیم بود خدایا برایه هر دوشون آرزوی خوشبختی میکنم خدا یا خودت

کاری کن که همیشه خوشحال باشن  ” الهی آمین “

اول از همه چیز سلام دوستای گلم همه خوبی؟

خیلی دلم گرفته نمیدونم چیکار کنم خستم ولی نمیدونم چیکار کنم

یه دل میگه خودمو از دست این دنیا راحت کنم یه دل میگه با همه چیز بساز

چیکار کنم یه هیچ کدومو انجام نمیدم آخه میترسم از اون دنیا اگه خودمو از این دنیا راحت کنم

نمیتونم خودمو به بی خیالی هم بزنم 

خدایاااااااااااااااااا خستم خیلی خسته خودت کمکم کن به امید روزی که بهترین روزم باشه

خدااااااااااااااااااااا جون دوست دارم

   


سلام بازم اومدم بنویسم ولی نمیدونم چی..؟؟؟؟

الان من مینویسم هرچی که دلم اومدو دستم نوشت!!!!!!!!!!

خیلی دنیا سخت میگیره با آدما ، خیلی زندگی کردن مشکله میخوام بگما خدا جون با این وجود 

من هستم و زندگی میکنم و تورو دوست دارم و مینویسم و تو را شکر می کنم با هرچی بی انصافی هایی 

که در حق من شد ###خدااااااااااااااااااااااااااااا جون شکرت###

خیلی دوست دارم خدا جونم

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

فکر نکنید از دست من راحت شدینا 

من هنوز زندم مینویسم الان الانا از دستم من راحت نمیشید من تا هموتونو خوشحالو خندون 

نبینم نمیمیرم همتونو دوست دارم

دانشگاه و دردوسراش

امروز بعد از امتحانات جلسه اوله که میریم سر کلاس

2 ساعت اول که خدارو شکر تشکیل نشد 

2 ساعت بعدش استاد اومدو درسم داد خیلی خسته شدم

2 ساعت بعدش استاد اومد ولییییییییییییییییییییی چیییییییی؟ درس نداد و فقط حضور و غیاب کرد

و گفت کلاس تموم خیلی حال کردم من از این استادم خیلی خوشم اومد آخه درس آمارو تدریس میکنه

و منم عاشق درسی هستم که توش ریاضی باشه آخه خیلی وقته ریاضی کار نکردم چون رشتم حقوقه

ولی در کل من درس این استادمو خیلی میخونم چون ریاضی رو دوست دارم

پشیمونم رفتم رشته حقوق آخه رشته اصلیم حسابداری بود خیلی دوست داشتم وی حیف

که دیگه دور شده و منم ترم 2 حقوق هستم پس باید بسااااااااااااااااازم!!!!!!!!!!!!

واسم دعا کنید آخه خیلی سخته

فعلاً واییی واییییییی (بای بای)

سلام به همه خوبی؟

ببخشید یه مدت نودم آخه درگیر دانشگاه بودم سرم شلوغ بود

ولی از این به بعد سعی میکنم دوباره بنویسم

ولی هنوز نمیدونم در مورد چی؟ شما کمکم میکنید؟

ممنون از همتون

سلام به تموم برو بچ همگی که خوبید؟

خب میرم سر اصل مطلب الان خیلی هست که ننوشتم

آخه حرف من فقط در مورد حسین بود الان دیگه نمیدونم چی بنویسم

یکم واسم سخت شده نوشتن آخه خیلی این روزا ناراحتم

حتی چند روز پیش میخواستم خودکشی کنم خیلی خسته شدم

دیگه حوصله هیچی ندارم شما منو راهنمایی منیکنید که چکار کنم؟

کمکم می کنید؟ آخه خیلی تنهام خلییییییییییییییییییییییی

با نظراتتون بهم کمک کنید مزسی دوستان

 

امروز میخوام بگم از این دردی که الان چند روزه که تو قلبمه

آره درد من چیزی جز حسینم نیست.از امروز دیگه حسین تموم شد

دیگه حسینی برایه من وجود نداره ، دیگه اینجا در مورد حسین نمی نویسم

دیگه عشقی بین من و اون وجود نداره واسه همیشه تموم شد

خدا واسه همیشه عشق به حسینو ازم گرفت شاید حکمتی درش هست

ولی بازم خدا رو شکر میکنم خدایا شکرت

خدایا دوست دارم با تمام این دردهای که تا به الان کشیم

                                خدایا دوست دارم

 

 

         

 

 سلام من به فکری که دوباره به عشقم می کنم

آره من دوباره تو فکر حسینم افتادم میدونید چرا؟ من دیروز ب داییم نشسته بودم در مورد

خواستگارام حرف میزد داییم از یکیش بدش میاد ولی با یکی دیگش خوبه و بر عکس من

که از اون یکی بیشتر خوشم میاد داییم بهم گفت که این یکی فراموشش کن و بهش بگو نه

وبه اون یکی بگو آره گفتم نمیخوام گفت یا این یا هیچ کدومش منم بهش گغتم میدونی دایی چیه؟

من نه اینو میخوام و نه اونو منظورم اینه که یکی دیگه رو تو قلبم دارم گفت کیه گفتم میشناسیش

گفتم حسین !!! ولی نمیدونم که منو دوستم داره یا نه ؟ داییم گفت من میدونستم که اون

تو رو قبلا دوست داشته ولی الان دیگه نمیدونم!!! ولی از یه راهی ازش میپرسم!!!!!

واسه همین من دوباره رفتم تو فکرش !!!!!!!!

باورتون نمیشه از همون موقع تا حالا تو فکرشم، دیشبم تا صبح داشتم گریه می کردم که

خوابم برد ولی بازم تو خوابم اومد ولی چکار کنم ؟ خیلی خستم از سر درد دارم میمیرم

دیگه کشش ندارم . نمیدونم چکار کنم یکی بهم کمک کنه دیشب ما از خدا خواستیم

ولی نمیدونم کمکم کرده یا خدایا به امید تو !!!!

 

امروز میخوام از نو شروع کنم می خوام دوباره بنویسم واسه تو واسه خودم واسه دلتنگیام

.

.

.

.

سلام امروز مثل هر روز غم بزرگی در قلبم هست، غم نبودن تو، غم دوری تو ، دروری نه اون دوری

که تو فکرش کنی دوری از آن بابت که نتونم باهات باشم، نتونم باهات حرف بزنم، نتونم تو صورت نگاه

منم. .. وای خدا خستم خستم از این زندگی….!!!!

دوست دارم گریه کنم ، دوست دارم بمیرم، دوست دارم فراموشت کنم ولی چکار کنم که اشکی برام

 نمونده،چکار کنم که نمیمیرم، چکار کنم که نمیتونم فراموشت کنم .باور کن بدون تو نمیتونم .

نمیدونم چرا هر وقت نزدیکتم رفتارم با همه فرق میکنه .دوست ندارم با کسی جز تو صحبت کنم

دوست ندارم با کسی جز تو باشم از همه متنفر میشم ،ازهمه بدم میاد ولی چه فایده

که تو منو دوست نداری!!! 

چه فایدهکه منو نمیخوای، چه فایده که تو واسه من ارزشی قائل نیستی…چرا؟

کیه که به سوالاتم جواب بده؟ کیه که به من بفهمونه که تو هیچ وقت دوستم نداشتی؟

کیه که به من بگه اونو فراموش کن؟ کیه که به من بگه او نیستش؟

کیه که به من بگه عشق یعنی هیچ و پوچ؟ کیه که به من بگه دنیا بی رحمه؟

کیه که به من بگه او از تو متنفره؟ کیه که بگه کی تو قلب تو هست که من درش جا ندارم؟

کیه که خوشی منو ازم گرفته؟ کیه که زندگی واسه من نذاشته؟

کیه که هستی منو از گرفته؟ حاضرم هر چه دارم بدم ولی اونو واسه من بزاره

هیچ کس نمیتونه منو درکم کنه حتی تو که من تو رو خیلی دوست دارم.

حتی اون کسی که عشقشو از دست داده، حتی تو هادی جون…

حتی تو حسین جون هیچ کسی نمیتونه….حتی خیلی از اون دوستانی که فکر میکنن

که منو درک می کنن.ولی هیچ کسی تو این دنیا نیست که منو درک کنه.

خدایا خدایا خدایاااااااااااااااا کمکم کندارم آتیش میگیرم از غم،از دوری،از تنهایی

از عشق یکطرفه ، از بی تو بودن ، از همه چیز بیزارم بیزار!!!!!

 

 

کنار مشتی خاک

در دور دست خودم ، تنها ، نشسته ام.

نوسان ها خاک شد

و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت.

شبیه هیچ شده ای !

چهر ات را به سردی خاک بسپار.

اوج خودم را گم کرده ام.

می ترسم ، از لحظه ء بعد ، و از این پنجره ای که به روی

                                                 احساسم گشوده شد.

 

تو ای طوفان غرور ، توای بادهای سهمگین زندگی غوغا کنید.

و به سختی بر پیکر آرزوهای من تازیانه و شلاق بزنید

تو ای طوفان عشق ، هر آنچه می خواهی تازیانه بر پیکرم بزن

تو ای باد سهمناک عشق ، دل مرا مثل تخته پاره ای در دریا های بزرگ

مغروق کن و به ناله هایش هنگام مرگ توجه کن

تو ای آتش سوزان ، قلب و دلم را بسوزان و اعتنائی

به زنده زنه سوختنشان نکن

بی رحم شوید ای همه ، ای بادها ، ای آتش ، ای طوفان!

ای طوفان ، به باد فرمان بده به ساحل قلبم برسد

و این ساحل کوچک را جستجو کند

مبادا در آن اثری از عشق و محبت بیاید

آری غوغا کنید

تا دلم از آنچه عشق برایش بوجود آورده

برخود بلرزاند و به تنگ آید

ودیگر خود را به هیچ محبتی ، به هیچ عشقی

تسلیم ننماید.

 

سلام من الان ۲ روز پشت سر هم اونو دیدم نمیدونم چطوری بگم

احساسمو وقتی که دیدمش دلم خیلی براش تنگ شده بود. آخه خیلی وقت بود

که ندیده بودمش. یکبار ۵شنبه دیدمش نزدیک ۱ساعت پشمون نشسته بود آخه مامانش

خواهرش و خالش هم بودن.دیگه ما اومدیم خونه همینطور که داشتیم برمی گشتیم

نگاه پشت سر میکردم که ببینمش آخه نمیدونستم فرداش می بینمش

ولی فرداش خونه مادربزرگم دعوت بودیم اونم اومدش خیلی وقت بود که تو صورتش

 نگاهنکرده بودم ولی وقتی می خواست برفت خونه بهش نگاه کردم

نمیدونم چی بگم آخه این رسم عاشقی که منو به عشقم نمیرسونه منو دیگه نه از خدا میخوام

که منو بهش برسونه و نه از خودش. دیگه بسمه خیلی خستم دیگه مثل اول کشش ندارم

دیگه صبر ندارم دیگه نمیتونم خدایا منو از این دنیا آزادم کن بزار برم از این دنیا

 

 

تویی اون مسافر من توی جاده های غربت

من شکسته بال تنهام روی پشت بوم وحشت

تویی اون عشق و محبت میون دل شکستم

آره من به خاطر تو توی تنهایی نشستم

بی تو تو کجای عالم ایستادم خبر ندارم

عاشق عشق  توام من که نشونه ای ندارم

خبر تازهای از تو ننمیاد تا که بدونم

دیگه انگار نمی خوای تو که ترانمو بخونم

همسفر با تو و جاده تو نگو خیلی محال

همه امید دل من بی حضور تو خیال

ای پرستوی مهاجر لونه کن میون قلبم

توی لحظه های بی تو یاد تو مرحم دردم

 

تو اون حسی که هر دم تو صدامی

تو اون عشقی که هر بار رو لبامی

تو اون خلوت ناب لحظه هامی

تو اون شقایق باغ گلامی

تو اون ابر قشنگ آسمونها

تو اون ترانه ای تو کهکشونها

تو اون قشنگی پر پرستو

تو اون نگاه ناز و ناب آهو

تو اون پولک ململ یه ماهی

تو اون قشنگی دریای آبی

تو اون شبنم رو برگ گلابی

تو اون بهاری که خزون نداری

 

توکه نیستی نمی بینی  بی تو چه حالی دارم

حاظرم بدم به چشمات همه دارو ندارم

تو که نیستی نازنینم کی بگه بیا تو پیشم

آخه تو وقتی نباشی بی تو من دیوونه می شم

تو که نیستی ناز قصه میون ترانه من

تو همون شوق چشامی اینتویی بهانه من

تو که نیستی تو چشایو کی نگاه کنم دوباره

اگه برگردی کنارم فصل من همش بهاره

تو که نیستی بی ستارستو شب من نوری نداره

نه یه مهتاب قشنگی یا که حتی یه ستاره

تو که نیستی سیل اشکم منو می بره به دیا

بازم یادم میاد من و تو می نشستیم روی سنگا

 

سلامی به دوری ۱ماه سلامی به گرمی افتاب سلامی به گرمی دوستیمون

سلام به همه شما …………….

من اومدم همه خوبن؟ من واسه همه شما دوستان عزیزم دعا کردم

خدا کنم که همتون خوب باشین خیلی دوستون دارم، خیلی دلم واستون تنگ شده بود

باور کن هیچ کدومتون باورتون نمیشه جایه همتون سبز بود

انشاء الله که واسه همه شما هم خوش گذشته باشه…..

نمیدونم چی بگم چون خیلی دلم واستون تنگ شده…….وای فقط خدا میدونه

قربون همتون برم

 

                            دلم می خواد دراز کنم دستامو از رو پشت بوم

                            از ته دل داد بزنم ماهو بیارم پیش روم

 

                            دلم می خوادرها بشم برم توی آسمونا

                            کاشکی بیای جدام کنی از تو غم این لحظه ها

 

                            دلم می خواد داد بزنم خوب می دونم برای چی

                            می رم که قربونی بشم خوب می دونم تو راه کی

 

                            دلم می خواد با هم باشیم تو این روزای بی کسی

                            توی دل خستهء من ، پر شده از دلواپسی

 

                            دلم می خواد تنها نشه این دل پر غصه من

                            چطور بگم دوست دارم بهونه قصه ء من  

 

                            دلم می خواد ستاره شیم میون شهر عاشقا

                            کاشکی می شد بیای پیشم شاپرک ترانه ها  

                     

ببخشید چند وقته که نیستم اینترنتمون خراب شده بود الان درست شد.

خیلی دلم واستن تنگ شده بود .

خیلی وقته که ننوشتم راستی منمی خوام فرادا شب برم مشهد دعا کنید امام رضا منو

کمک کنه دعا کنید خدا منو واسه گناهام ببخشه. دعا کنید اون چیزی که تو قلبمه درست بشه

خیلی دوستتون دارم واسه همتون دعا میکنم.از خدا می خوام تمام مشکلاتون رفع بشه

دعا می کنم اونی که عاشقن به عشقشون برسن. دعا می کنم که هیچ کس مثل من نشه

دعا می کنم که هر کسی میخواد عاشق بشه عشقش ۲طرفه باشه………الهی امین………..

خدا یا خودت دعامو قبول کن.خودت براوردشون کن…………خدایا خیلی دوست دارم.

 

سلام اره شاید همونطور که صحرا میگه عشق من داره ته نشین میشه………

آره دیگه الان دیگه 11سال شده مگه کمه تمام عمرمو به پاش ریختم اونوقت چی بعدش بهم

بگه دوست ندارم خلی زور داره . نمی گم فراموشش می کنم فقط فکر رسیدن به اونو از سر

بیرون میکنم …………………….خدایا شکرت………………………..

با من موافقین یا نه؟؟؟؟/

سلامی به بهترین دوستانم که با نظراتشون به من میفهمونن که منو درک می کنند.

سلامی به تمام شما دوستان.

از 5شنبه میگم. این 5شنبه من نرفتم خونه عشقم ونتونستم اونو ببینم.

حتی جای که همیشه جز خونشون هم میدیدمش هم اونجا نیومد این 5شنبه هم گذشت

و5شنبه هایه آینده هم میگذره چون دیگه من نمیخوام برم خونشون…….خدایاااااااااااااااااااااا

میبینی چطور شدم ؟ خدایا می بینی؟ خدایا چرا؟ چرا با من اینکارو کردی ؟ چرا ؟ مگه من چکار کرده بودم؟

کی میتونه به سوالات من جواب بده؟ کی میتونه؟……………….؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیدونم چرا دیگه دوست ندارم برم خونشون شما میدونی؟ یکی سوالات منو جواب بده لطفا!!!!!!!!!!!

سلام اگر میشه شما به من کمک کنین دیگه خسته شدم

نمیدونم چکار کنم اگر یه کم راهنمایم کننین ممنونتون میشم.

                                                                       مرسی

سلام از خونه حسینا اومدم بازم باهم صحبت نکردیم فقط یک چیزی باباش بهم گفت من رفتم بهش گفتم

این بود فقط حرف زدن ما ……….

خدایا چکار کنم؟ دیگه نمی تونم خدااااااااااااااااااااااااااااااایا کمکم کن…..

سلام قرار بود که بهتون بگم حسین از کجا میدونه که من دوسش دارم ….

دقیقا 5سال پیش من به خالم گفتم که حسین و دوسش دارم البته به خواهرشم گفته بودم

بعد از چند وقت یک روز که تمام فامیل داخل حیاط خونه مامان بزرگم نشسته بودیم من با خواهر حسین

رفتم خونه عمو مامانم وقتی برگشتیم خالم بلند به من گفت که برو پیشه حمادر شوهرت بشین

من خیلی خجالت کشیدم واقعا نمیدونستم که چکار کنم. بالاخره من رفتم پیش مامان حسین نشستم

البته خودش بهم گفت بیا پیشم بشین. بعد من ازش پرسیدم چرا خالم همچین حرفی زد.

بهم گفت که به حسین گفته که تو چقدر دوسش داری دیونشی از موقع دیگه فهمیدم که

حسین میدونه که من دوسش دارم .ولی من و حسین از همون موقع به بعد دیگه با هم حرف نمیزنم

تا 2 سالکه اصلا حرف نزدیم بعد از 2سال فقط سلام تازه سلام هم فقط داخل جمع یعنی وقتی تنها

هم باشیم سلام نمی کردیم.حسینم مثل من خیلی از دست خالم ناراحت شده بود. یعنی به طوری

که منو حسین از هم متنفر شده بودیم.از همون موقع به بعد من دیگه داخل صورت حسین نگاه نمیکنم

از خالم هم متنفر شدم چون خوشیامو از گرفت منو حسین خیلی با هم خوب بودیم خیلی با هم شوخی

می کردیم ولی الان چی من با غریبه هم بهتر از اون رفتار می کنم.وقتی همدیگرو می بینیم که خودمونو

به نفهمی می زنیم. الان نمیدونید من چقدر ناراحتم……..خدایا واقعا این انصاف بود…..

خدایا چرا تمام خوشیامو از گرفتی چرا؟ مگه من چکار کرده بودم؟

باورتون نمیشه که از وقتی یادم میاد که فهمیدم عشق و عاشقی یعنی چی داخل صورت هیچ کس

جز حسین نگاه نکردم الانم که دیگه نمیتونم به صورت حسینم نگاه کنم خیلی سخته……..

هیچ کس نمیتونه منو درکم کنه هیچ کس

                                                      “خدایا بازم میگم شکر”

سلام امروز روز پدر هست من از همینجا روز پدرو به همه پدرا تبریک می گم.مخصوصا به بابایه خوبه خودم

بابا جون روزت مبارک بابای خیلی چاکریم خیلی دوست دارم …

                                             

سلام امروز شنبه هست من 5شنبه مثل همیشه رفتم خونشون ولی اون روز خواهرش خونه نبود

من تنها بودم البته مامانش خونه بود. خب مثل همیشه من باید میرفتم باشگاه ولی اون روز من با حسین رفتم

یکم برام سخت بود ولی اصلا دوست نداشتم که با او برم .نمیدونم چرا؟ شما می دونید چرا؟

سلام عشقم یعنی حسینم 20 سالشه میره داخل 21 سالگی

هر دومون متولد مهر ماه هستیم ، خیلی پسر شوخی هست ، اهل تیپ هست

ولی نه این تیپ پسر جقله ها ، الان او سربازه ولی آخر سربازیشه

سلام هر کسی فهمید امروز چه روزیه امروز روزه منه روزی که من میرم خونه عشقم خونه بهترینم

آره امروز 5شنبه هست امروز روز خوشحالیه منه روزی که من فقط واسه 1لحظه عشقمو می بینم

روزی که من عشقم همش پیشمه ولی نمی تونم به صورتش نگاه کنم روزی که من نمی تونم

باهاش صحبت کنم ولی به همینشم راضیم ((خدایا شکرت))

سلام دوستان موافقیت در مورده عشقم منظورم

همون حسین هست بنویسم؟ اگر آره بهم خبر بدید

خیلی دلم گرفته دوست دارم در مورد مشکلم صحبت کنم

(1/2) > >>

دکمه:
سلام به همه دوستان خیلی خوشحالم از اینکه توی دنیایی با این همه فراز و نشیب هستن کسایی که وقتشونو برای دیگران میزارن.دلم خیلی گرفته نمیدونم باید چیکار کنممن یه دوست دختری داشتم که با هم رابطه عالی داشتیم  چند ماه اولش فوق العاده بود ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم در مورد خودم مطمنم که عاشقش بودم  تا اینکه کم کم یسری مشکلات الکی بوجود اومد با بهونه های الکیه طرف ,همه چیز از بین رفت .کلن اخلاق نداشت یه بار بهونه باباش یه بار بهونه اینکه من میخوام یکی دو سال دیگه برم خارج وو تو چرا با دوستای من لاس میزنیو ….. در حالیکه اصلا اینجوری نبود. بعد از چند ماه تا سعی کردم فراموشش کنم زنگ زد و با بهونه های الکی گفتش که بریم بیرون دوباره با هم دوست شدیم ولی این بار رابطمون مثل قبل نشد و روز به روز بدتر میشد تا اینکه آخرش با فحشو ناسزا  دوباره کات شد البته فحش نه از طرف من بلکه از طرف مقابل من انقدر دوستش داشتم که حاضر نمیشدم هر چیزی بگم البته یه بار که فشار زیاد بهم اومد و بهم گفت که نمیمونه بهش گفتم هری بابا … از این حرفا .راستش من زیاد رابطه داشتم با دختر ولی (به جز 2 بار)هیچوقت طرفم برام ارزش نداشته و بعد از یکی دو ماه خیلی وقتام کمتر تموم میشدن اصلانم برام مهم نبود ولی اینبار همچی فرق میکرد حتی من میتونستم خیلی کارا باهاش بکنم ولی هیچ موقع نخواستم سواستفاده بکنم و همیشه برام ارزش داشت العانم همهچیز تموم شده ولی اثرش هست و احساس بدی دارم از فکرم بیرون نمیره همیشه فکر میکنم .سعی میکنم که اینکارو نکنم(فکر) ولی نمیشه من 24 سالمه و 2بار تجربه بدی داشتم به این فکر میکنم که چرا هر وقت بخوام با یه فردی که دوستش دارم بمونم اینجوری میشه! چرا برای هر کس که ارزش قاال میشی اینجوری میشه! چرا تویه دوستی همیشه نباید احساستو نشون بدی! چرا هر وقت به سمته کسی بری ازت دور میشه وازش دور بشی دنبالت میاد! چند روز دیگه ام تولدشه ولی نمیخوام زنگ بزنم بهش…هنوزم دوسش دارم زیاد. توی کل ماه رمضون براش دعا کردم …sms هاشو save دارم و هر وقت دلم میگره میرمو میخونمشون به یاد دوستیمون…دیگه ام این رابطه بدرد نمیخوره. هر وقت برام  sms میاد خیلی میترسم بازش کنم میترسم دوباره اون باشه ولی نمیدونم با احساستم چیکار کنم؟؟؟چرا سرد نمیشم ؟؟همیشه به این فکر میکنم هر عملی عکس العملی داره واین نتیجه کارایه قبلیمهببخشین که سرتونو درد آوردم خیلی سعی کردم خلاصش کنم وییلا انقدر که دلم گرفته میتونم تا صبح بنویسم اگرم نظر بدین خیلی خوشحال میشم که بخوانم

Designer:
دوست من ، اگه فکر کنی هر وقت با کسی دوست بشی همین اتفاقا می افته بدون که حتماً هم خواهد افتاد ! مشکل در انتخاب شماست .یه لحظه برگرد و به دوران گذشته خودت فکر کن و ببین بین تمام دختر هایی که باهاشون بودی و رابطه ات به هر دلیلی باهاشون بهم خورده چه وجه تشابهی در اخلاق و رفتارشون میبینی ؟ ببین چی باعث شده باهاشون دوست بشی و ازشون خوشت بیاد . احتمالاً همون وجه تشابه ، همون علت جدایی اونها از شماست ! و دیگه نباید سمت کسایی که اون خصلت رو دارن بری !یادمه دوستی داشتم که وجه تشابه تمام دوست دختر هاش این بود که پولدار و ولخرج بودن ! یعنی دوست من عاشق پولداری و کلاس گذاشتن و قیافه اومدن و غرور دخترها میشد و هر چی این خصوصیات در یک دختر بیشتر بود بیشتر جذبش میشد ! هیچ کدوم از دوست دختر هاش هم بیشتر از 2 ماه تحملش نمی کردن ! چون نمی تونست از پسشون بر بیاد ! سعی کن اول خودتو خوب بشناسی و تکلیف خودتو با خودت روشن کنی که از چه تیپ  شخصیتی آدمها خوشت میاد ، اونوقت انتخاب کن … !می دونی ؟! درباره این مورد خاص که گفتی باید بگم اصولاً کسانی که تعادل رفتاری ندارن و یه روز خوبن و یه روز بد یا در یک لحظه خوبن و در لحظه بعد خیلی بد ، به درد دوستی و رابطه عاطفی و عاشقانه نمی خورند .چه دلیلی داشت بعد از چند ماه دوباره بیاد و با احساسات تو بازی کنه ! چنین افرادی هیچوقت نمی تونن طرف مقابلشونو درک کنن و مدت زیادی دوستش داشته باشن ، اینها همینطور که موودشون عوض می شه ، انتخاب ها و سلیقه هاشون هم تغییر می کنه ، پس نذار احساساتت بازیچه دست چنین افرادی بشه.حالا پاشو برو  بخواب ، بی خیالی طی کن تا فردا …! عشق با ارزشه ، اما هر عشقی یه ارزشی داره ! پس take it easy

دکمه:
خیلی از راهنماییتون سپاسگزارم آقای Designer   من با تمام دخترا مشکل نداشتم ودر موارد گذشته دوستی به حدی نرسیده بوده که کسی رو خیلی دوست داشته باشم و خیلی مواقع دوستیهام از طرف من قطع میشده من مشکلم اینجاست که چرا همیشه وقتی رابطه ارزش پیدا میکنه و شکل میگره مشکل پیش میاد اونم الکی و پیشه پا افتاده و در مورداینکه از چه تیپ دخترایی خوشم میاد شاید همشون همین جوری باشن ولی نمیتونم سلیقمو تغییر بدم و چیزایی که دوست دارمو فراموش کنم شاید این تو خون آدمه من دوستایی دارم که باهم صحبت میکنیم هر کس یه نظری داره یادمه یکیشون میگفت مهم نیست چه جوریش و فقط تو دستت داشته باشی تا کم کم به تیم ملی برسی !!ولی من نظرم فرق میکرد و حاضر نیستم برای کسی که دوسش ندارم (شاید تو همون نگاه اول)هزینه کنم از نظر مالیشو نمیگم از نظر زمان .احساسات و …هزارتا چیزه دیگه شاید واقعا من مشکل دارم ولی وقتی چهره یه نفرو دوست نداری چه جوری میشه تحمل کرد ادامه داد یا شروع کرد بنظرم این بازی کردن با احساساته طرف مقابله.حالا اگه من تو انتخابم مشکل داشته باشم واز تیپ به خصوصی خوشم بیاد. باید چیکار کنم یعنی باید تغییرش بدم !!!اینکه درداورهبازم از شما دوست عزیز از اینکه زمان گذاشتین برام خیلی خیلی ممنونم

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

Designer:
سلام دکمه جان ! می دونی ! منظورم قیافه و تیپ لباس پوشیدن نیست ، همونطور که گفتم تیپ شخصیتی مهمه ! احساساتی ، حساس ، زودرنج ، پر حرف ، تنوع طلب ، ساکت ، اهل پز و کلاس گذاشتن ، پر شور و شیطون ، و ……….. منظورم اینهاست . باید ببینی واقعاً شخصیت شما با چه جور شخصیت هایی هماهنگی بیشتری داره ، و اینجوری می تونی بین دو نفر که هر دو زیبا ( از نظر خودت ) هستند اونی رو انتخاب کنی که روی طرز فکر و رفتارش مطمئن تری . فقط مهمه که با فکر و پیش بینی شده بری جلو ، نه اینکه وارد رابطه بشی بعداً ببینی اینم مثه بقیه بود …..! موفق باشی .

aida67:
فکر کنم به آدم اشتباهی علاقه مند شدی.   بهتره فکرت رو متوجه خودت کنی. آدما میان و می رن. اگه فکر می کنی هر کاری لازم بوده برای اون رابطه انجام دادین و باز هم طرف رفته دیگه نباید احساساتت رو متوجه اون کنی. این که ناراحتی ، بی تابی، نمی دونی چی میخوای و یا کسلی کاملا طبیعیه. اینها به مرور  کم رنگ می شه و تو دوباره به خودت بر میگردی.    به قول امضای دکمه :  لطف که از حد بگذرد     نادان گمان بد برد      دیگه نمی خواد به این فکر کنی که چرا اینطوری شد و این نتیجهچی می تونه باشه. به آینده فکر کن. به خودت . چون فقط خودت برای خودت می مونی. توی همه لحظه ها

کنترل

[0] صندوق پستی

[#] صفحه بعدی

ای خدا دلم خیلی گرفته دلم خیلی تنگهدلم گرفته ، دلم به اندازه ی غروب به اندازه ی تک درختی تو کویر گرفته دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پره و در ملکوت دور افق گم می شه به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ خدایا انگار غم واسه همیشه توی قلب من خونه کرده ای خدا می دونم بنده خوبی برات نبودم اما به کدوم گناه مجازات به این سختی رو واسم تعیین کردی خدایا من که داشتم زندگیمو می کردم و با بدو خوبش می ساختم و کمبودهای زندگیم رو به پای بی لیاقتی خودم می ذاشتم و با جنبه های خوبش خودم و راضی می کردم من که قانع بودم و ناشکری نکردم پس چرا این طوری شد

چرا این اتفاقها افتاد چرا خدایا چرا چرا چرا ؟؟؟؟؟؟؟

دلم گرفته اي خدا چيكار كنم…..

دلم گرفته اي خدا به كي بگم….

دلم گرفته اي خدا ميخوام ناله كنم ….

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

دلم گرفته اي خدا هي آه ميكشم…

دلم گرفته اي خدا چيكار كنم به كي بگم آه بكشم ناله كنم …..

دلم گرفته اي خدا  خدا خدا

خداي مننن دلم گرفته يكجور نمي دونم چيكار كنم….

خداي من آه ه ه ه  ها ها ها ها ها ها ها اي خدا ااااا

به خدا حقیقته….

ای خدا دلم خیلی گرفته….

دمه خونت فریاد می زنم…..

ولی بی فایده است…..

 

دلم گرفته اي خدا كجايي……….دلم ميخواد دست تو رو بگيرم ميدونم اين كفره ولي خدا جون…….ساده ميگم دلم ميخواد بميرم دنياي زيبايي كه ساختي خدا…..چيزي به جز غم واسه من نداره عاشق ابراي بهارم اما…………بيشتر از اون چشماي من ميباره خدا همه ميگن تو مهربوني……..ميگن كه تو عاشق بنده هاتي پس چرا وقتي اشكامو ميديدي……..جواب قلب خستمو ندادي خدا به جز تو هيچ كسو ندارم……كه گوش بده حرف دل خستمو يا وقتي توي سختيا جون ميدم……..بهم بگه كه ميگيره دستمو غمام ديگه خيلي شده اي خدا……..نميدونم غصه واسه كدومه چه حسي داره وقتي كه يه بنده….بهت ميگه كه مرگم آرزومه يه ثانيه خوشي توي زندگي…….اين روزا واسه من مث يه خوابه چرا بايد اين باشه سرنوشتم………تموم اين چراها بي جوابه 

خدا چرا تموم نميشه عمرم……..ميدونم هيچ كسي منو نميخواد خودت نوشتي توي سرنوشتم…..كه واسه من يه روز خوش نمياد خدا چقدر ناله كنم پيش تو…………خدا فقط يه بار بده جوابم بهم بگو تموم اينا خوابه…………….يا كاري كن كه تا ابد بخوابم 

 

چـنـد وقـتـیـسـت بـه جای یک جرعـه آب ِ خـوش ، “ بغض ” از گـلـویـمـان پـایـیـن مـی رود ،

ایـهـالـنّـاس . . .

دل را لگـد نـکنـیـد !

آبـَش را گل نـکنید ! 

دیگر قهوه تـُـرک دم نمی کنم

 

رنگ چشم های توست

 

سیگــــار روشن نمی کنم

 

طعم لب های توست!

 

آتش بـپا نمی کنم

 

تصویر نگاه های توست!

 

من به قهوه،سیگـــار،آتش معتادم!

 

نمی توان تو را ترک کرد…

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

 

قـبـل از ایـنـکـه بخـ ـواهـے בر مـ ـورב مـטּ و زنـבگـے مـטּ قضـ ـآوتـ ـ کنـے ،

 

کفـشـ ـهـ ـآے مـטּ را بـپـ ـوش و בر راه مـטּ قـבمـ ـ بـزטּ ،

 

از خـیـ ـآبـ ـآטּ ـهـ ـآ ، کـ ـوه ـهـ ـآ و בشـتـ ـهـ ـآیـے گـذر کـטּ کـه مـטּ گـذر کـرבمـ ـ …

 

اشـکـ ـهـ ـآیـے را بـریـز کـه مـטּ ریـخـتـمـ ـ …

 

בرב هـ ـآ و خـوشـے ـهـ ـآے مـטּ را تـجـ ـربـه کـטּ …

 

سـ ـآلـ ـهـ ـآیـے را بگـذراטּ کـه مـטּ گـذرانـבمـ ـ …

 

روے سـنـگـ ـهـ ـآیـے بـلـغـز کـه مـטּ لـغـزیـבمـ ـ …

 

בوبـ ـآره و בوبـ ـآره بـر پـ ـآخـیـ ـز و بـ ـآز هـمـ ـ בر هـمـ ـآטּ راه سـخـتـ ـ قـבمـ ـ بـزטּ ..

.

بـعـ ـב ، آטּ زمـ ـآטּ مـے تـوانـے בرمـورב مـטּ قضـ ـآوتـ ـ کنـے …!!

 

 

گفتی این نه ، بهتر از اینو برات کنار گذاشتم

پامو کوبیدم زمین و گفتم من فقط همینو میخوام

آروم تو گوشم گفتی :

آخه این قول یکی دیگرو ازم گرفته……

 

در سرزمــين من کــسي بوســه فرانسوي بلد نـيست…

 اينجا مـــث آلــمان پل عـــشق ندارد….

 ازگل رز هلندي هم خبري نيستـــ…

 اينجا عــشق يعني ايــنکه 

 بخاطــر چشم هاي دور و برت

 معشـوقـت را فـقط ازپشــت گوشـي بوســيده باشـي!

 

دفتر امید ذهن من  

زوال خاطرات کهنه را بهانه می کند برای زیستن 

راه چاره اش شده  

بی امان گریستن  

دست آب داده ام  تمام چشم های تاربسته را  

باد برده ابرهای خسته را  

گوش های من اسیر حلقه گذشته نیست  

سبز می شود زبان سرخ رنگ من  

دلم شکسته نیست  

ما به شب نشینی طلوع صبح دیگری دخیل بسته ایم

این روز ها اگر درمان باشم هیچ کس بدش نمی آید

اما اگر درمان بخواهم

هیچ کس  نیست

من شده ام بی پناه 

اه 

زندگی م بی هدف و بی عاطفه طی میشود

بی دوست داشتنی واقعی

کسی را میخواهم برای خودم

فقط برای خودم 

حتی اگر مدتی اندک باشد 

لعنتی بیا دیگر …

 

چند روزی میشه یه صدایی توی گوشم میپیچه 

اره یه صدای اشنا  اشناتر از خودم به خودم 

صدایی که قبلا خیلی میشنیدم ولی…..

صدایی که باهاش اروم میشم

صدای تو 

صدای تو که میگی هنوزم دوستم داری

 

نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد

و نـُمره من

بـاز می شود . . . صــفــــــــر !

هنــــــوز . . . 

نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام ….

 

 

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند …

 

 

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست …

 

 

 

 

 

 

 



من :چکار کنم؟

خودم :توکل …..مگه توکل منظورش نیست به خدا سپردن .

من :اخه خیلی وقتا توکل کردم ….التماس کردم ولی نشد

خودم :شاید چون همیشه شک داشتی

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

من :شاید چون همیشه نشده …همیشه امید بوده و نشده

خودم:همیشه ته امیدت شک هم بوده ….همیشه نگرانی هم بود ه

من :کاش یکبار شده بود تا هیچکدوم نمیشد …..نمی دونم نمی دونم

**********************************************************

کاش دهه محرم بیشتر طول میکشید ……کاش این دهه زیادتر بود …….اخ که چقدر میشه عقده باز کرد …چقدر میشه سبک شد …..اخ که چقدر گریه بر حسین زیباست ……..خدایا حب حسینو ازمون نگیر ….

خدایا مرگ مارو در روز عاشورا و درحالی که گریه کن حسینیم قرار بده …..

خدایا زیارت و شفاعت حسینو نصیب و رزق و روزی ما وخانوادهامون قرار بده …….

خدایا مارو از محبان و شیعیان حضرت علی قرار بده …….خدای آخر و عاقبت مارو ختم بخیر کن …….

 

اَلْحَمدُ لِلهِ الَّذِي جعلنا منَ المُتَمَسِّكينَ بِوِلاية اميرِ المُومِنين

 

تعریف علی به گفت و کو ممکن نیست

گنجایش بحر در سبو ممکن نیست

اوصاف علی به هر زبان باید گفت

این ذکر به پیدا و نهان باید گفت

در جشن ولی عهدی مسعود علی

تبریک به صاحب الزمان باید گفت

 

داشتم الان چند تا وبو میگشتم…دیدم ما ها یعنی کسایی که میان وبلاگ آدمهایی هستن که با وجود ادمها ی اطرافشون بازم حرفهایی دارن که نمی تونن به یکی بگن …..

یعنی تقریبا بیشترمون یه بغض های پنهانی داریم که نمیتونیم اونارو به هیچکس بگیم ……

نمی دونم شایدم اشتباه میکنم …..

خدا جونم نمی خوام پیرزن غرو غرو باشم ….

بی انصافی همش منفی بگم ……

نمی خوامم اینجوری باشه ولی وقتی یه کسی یه حرفی میزنه یا یه حرکتی نشون میده نمیتونم نق نزنم ….

اگه به خدای خودم نگم به کی بگم …

خدایا اینارو پا حساب بدیم نزار ….

بدم قبول خیلی بد م قبول ولی خدایا جز تو هیچکسو ندارم ….

خدایا به بنده ای که جز تو هیچکسو نداره رحم کن …خدایا خیلی دوست دارم منو ببخش

نه پاي رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گويم درخت خشکم؟عجب نباشد اگر تبرزن، طمع ببندد در استخوانم!

در اين جهنم، گل بهشتي، چگونه رويد؟ چگونه بويد؟من اي بهاران، ز ابر نيسان، چه بهره گيرم که خود خزانم؟

سلام خدا جونم …..یه موقع هایی تو زندگی هست که دقیقا حکایت این شعر …..

حکایت این روزای من یاد این جمله میفتم ….خدایا اینجای زندگی خیلی برام سخته… یا بزن جلو که بره …یا برگردون عقب… اینجای زندگی بد دلمون گرفته ……

خدایا الان نه میتونم برم نه میتونم بمونم یعنی اصن یه وضعی ….

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

خدایا من هیچی…… خودت خسته نشدی از بس اه و ناله از من شنیدی ؟…

خدایا تو بد مخمصه ای گیر افتادم ….حال این روزام خیلی بده کمکم کن ……واقعا دیگه نمی دونم چجوری باید ازت بخوام …..با چه زبانی دعا کنم و ازت بخوام ….

خدایا عنایتی ….کمکی….

سلام خدا جونم

تصمیم دارم حسامو برات بنویسم شاید اروم شم …شایدم جواب بگیرم …..خدایا یه روزگار بیخودیو میگذرونم ….به بطالت …بدون دلخوشی ….اصن یه جور اجباری….یه روزای بدو بیحوصله ……انگار اجباری دارم میگذرونم…..خدایا خیلی حساس شدم ….حسود شدم …..حس هایی پیدا کردم که اصلا خوش آیند نیست ….دنبال بهونه ام ……دیگه صبوری نمیکنم و میگم که فلانی پشت سرم چی گفت ….میدونی اصن اونی نیستم که بودم …..حس حسادت خیلی داره خودشو درونم نشون میده توی همه چیز ……خدایا نمیخوام …….این حسو نمی خوام ….بعضی وقتا به خودم حق میدم ولی فکر نمیکنم درست باشه …..خدایا حساس شدم روی تک تک کلمات زیادی گیر میدم ….هم خودم اذیت میشم همه بقیه رو اذیت میکنم ……خدایا مهنازی که حرف همه رو میشنید و یک کلمه بازگو نمیکرد اونی که اصن نظرش با حرفای بقیه تغییر نمیکرد الان طاقتش خیلی کم شده ……خدایا نمیخوام مورد قضاوت قرار بگیرم خدایا حال دلم اصن خوب نیست ….این حسای بد این نا امیدی…. این حس طلبکاری ….این حس حسادت …..خدایا دیگه کمک کن دیگه منو از این کابوس بد بودن دربیار… خدایا یه چیزی بهم بگو بگو میشنوی بگو میبینی…..خدایا ارومم کن خدایا کمکم کن

 

چه لطیف است حس آغازی دوباره،

و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس…

و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!

و چه اندازه شیرین است روز تولد…

روز میلاد…روز تو!روزی که تو آغاز شدی….

دوست وب  ما تولدت مبارک …………..

سلام خدای خوبم …..بازم مثل همیشه خیلی لبریزم که دارم میام اینجاو مینویسم ……خدایا خیلی حالم بده ……خدایا خیلی دلم گرفته …خدایا هیچکس جز تو ندارم ….هیچجایی هم جز پیش تو ندارم …..میشه یه لطفی بکنی ….دیگه یه عنایتی داشته باش یا ببخش و ببر یا حالم و خوب کن …..خدایا کاسه صبرم لبریز شده …..خدایا پیاله وجودم از غصه و غم لبریز شده ……خدایا گنجایشم تمومه دیگه نمیکشم …….میدونی چه حالی دارم …..دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه …مثل زمانی که مامان مریض بود و نمیشد اصن خندیدمثل زمان مریضی نجمه که همیشه دلم غصه داشت و حتی خندهام با درد بود مثل رفتن پدر که اولش اصن نفهمیدم ولی هر سال با نبودش بیشتر رنج خوردم …..خدایا بسمه ……خدایا دیگه باید چکار کنم …دیگه کیو واسطه بفرستم دیگه به کی قسمت بدم ……..خدایا خیلی دلم پره ….حال این روزام خوش نیس………دارم از همه جا ضربه میخورم ……خدایا میدونی کیا اذیت میکنن میشه دعواشون کنی ……میشه بفهمن نباید دل کسیو به درد اورد ……..خدایا کی تموم میشه کی روزامو بدون استرس و اشوب به پایان میرسونم …..کی این وضعیت تموم میشه …..خدایا اگه قرار نیست تموم بشه ببخش و ببر خواهش میکنم ببخش و ببر …..دیگه نمیکشم دیگه نمی تونم ….خدایا دیگه نمیتونم …….خدای مثل همیشه دوست دارم …ببخش و کمکم کن ……

می‌دانم داغی که بر دل تو نشسته به همین راحتی‌ها تحمل نمی‌شود.

می‌دانم چقدر سخت است

صبح چشم بگشایی و بگویی کاش هنوز بود…

اما این رسم زندگانی است.

تسلیت می‌گویم و از خدا برای تو شکیبایی آرزو می‌کنم….

 

عشق من تولدت مبارک ………..

 

گیرم هوای پرزدنم هست ، بال کو؟!

 

علىّ باب من دخل منه کان مؤمنا و من خرج عنه کان کافرا..

علی دروازه است هر کس از راه آن وارد شود مؤمن و هر کس از آن خارج شود کافر است.

ذکر علىّ (ع) عبادة…..

یاد علی (ع) عبادت است.

النظر الى وجه علىّ عبادة….

نگاه کردن به صورت علی عبادت است.

لو لم یخلق علىّ لم یکن لفاطمة کفو….

اگر علی آفریده نمی‌شد، هیچ همتایی برای فاطمه وجود نداشت.

لو اجتمع الناس على حب علىّ لما خلق اللّه النار ابداً…..

اگر همه‌ی مردم در عشق علی به اتفاق‌نظر می‌رسیدند هرگز خدا آتش جهنم را نمی‌آفرید.

پدر عزیزم ..

به پاس اولين بوسه اي كه پدرم به رسم مهر در اولين ساعات تولد به گونه ام زد و من نفهميدم: و به ياد سوزنده ترين بوسه ي اخر كه من به رسم وداع به صورتش زدم و او نفهميد: يادش را گرامي ميدارم نثار روح همه ي پدراني كه ديگر بين ما نيستند فاتحه اي قرائت كنيم

نمی دانم که دانستی دلیل گریه هایم را

نمی دانم که حس کردی سکوتم را

ولی دانم که می دانی من عاشق بودم و هستم

وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم

عزیزم همیشه عشق من هستی و خواهی بود

 

با دلت حسرت  هم صحبتی ام هست ولی

 

سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم ….

 

            

سلام

میلاد یگانه دختر نبودت …همسر ولایت ومادر امامت بر همه شیعیان ومحبان حضرت تبریک عرض میکنم …

این روزا بیشتر خونه ها حال و هوای عجیبی هست ….تکاپو….بدوبدو…..وشستن وتمیز کردن …خونه تکونی …خرید های مختلف و زیاد ….توی این حال و هوا روز قشنگ مادر هم رسید ه ……ولی دلم  عجیب و غریب گرفته و دلتنگه ….اصلا تکاپو عیدو ندارم… اصلا …..روز مادر هم غمگین ترین روز برا ماهاست که مادر نداریم……مخصوصا وقتی خونه مادر ابوذر جمع میشیم که بیشتر حالمون گرفته میشه ….حسودیم میشه مامان ندارم خب  …..مامان عزیزم خیلی دلتنگتم ..خیلی دلم برات تنگ شده مامانی یادت بهت میگفتم مان جی یعنی مامان جونم ومن مخففش میکردمو فقط میگفتم مان جی ….مامان جونم مامان خوشگلم دلم برای موهاتم تنگ شده برای خندیدنت ..دعوا کردنت ….دلم برای شعر خوندنت …یادمه وقتی شروع میکردی و شعرهای قدیمی و دوبیتی میخوندی ..ماها یواشکی بهم چشمک میزدیمو به هر شعرت یکیمون نیت میکردیم… اولی برای مهدیه دومی نجمه سومی مال من چهارمی اکرم و همینجور تا نفر اخر نیت میکردیم و تو هم برا مون میخوندی …….مامان قشنگم …مامان نازم انگار تو هم میدونی خیلی دلتنگم چون این روزا بیشتر خوابتو میبینم …مامانی تو خواب بغلت میکنم …میبوسمت و انگار توهم با نگاهت بهم میگی میدونم خیلی دلت تنگ شده …..مامانی روزت مبارک عزیز دلم الهی که همه مادرهای که از دنیا رفتن، روز مادر رو سر سفره حضرت زهرا مهمون باشن….. امین ………

 

 

هـــــــــــر دو با گذشتیم و میگذریمــــــــ

ـ…!! منــــــــ از بی مهـــــــــری هایـــــــــ تــــــــــــــو

تــــــــــو از دلتــــــــــنگی هایــــــــــ مـــــــــــن

 

 

سلام

روز جمعه وفات حضرت ام البنین هست…التماس دعای فراوان دارم ….. چون ایشون خیلی بالحق هست و خیلی حاجت میده …وقتی حضرت عباس رو به مادرش قسم بدید خیلی حاجت روایی میکنه …..علی جان مولایم تسلیت …..عباس جان عزیز دل ام البنین تسلیت …….وبه همه شیعیان ومحبان تسلیت میگم این وفات رو

 

سلام

فکر کنم ههمگی دچار این حالت شدیم …..یه روزایی هست که نمی دونیم چمونه فقط میدونیم

حالمون خوب نیست….

 

ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت / زهرایی و خورشید غبار قدمت

کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ / ای وسعت دلهای شکسته ، حَرَمت . . .

 

 

سلام

میخوام براتون بنوسیم بانو جان ولی واقعا توانایی نوشتن در مقابل شماروندارم یه جورایی از روی شما خجالت میکشم …یه جورایی نمی تونم تو روی شما نگاه  کنم شما اینقدر بزرگوارید و من اینقدر عاجز و گناهکار که واقعا نمی تونم باهاتون حرف بزنم …….خانم جان زهرا جان تو این روزا علاوه بر شما دلم برای مولامون هم خیلی میسوزه ….علی بدون شما خیلی بی کس تر میشه (ای مردم ای مردم دلم از دنیاتون سیره …ای مردم ای مردم علی بی زهرا میمیره ) این شعر که این روزا زیاد زمزمش میکنم ……خانم جان زهرا جان ببخش اگه با وجود مدعی بودن شیعه ناراحتت میکنیم تو ببخش …اگر با وجو درب و آتش چادر شما نیوفتاد و ما راحت چادر از سر باز میکنیم تو ببخش ….زهرا جان چادر یادگاری شماست و هر کس لیاقت این یادگاری و نداره اینو من با تمام وجودم میگم چادری بودن و حجاب لیاقت میخواد………بارها تصمیم گرفتم لایق باشم و این یادگاریو حفظ کنم نشده ….خانم جان کمکم کن کمکم کن که عفت و حیا دوباره درونم زنده بشه مثل دوران گذشته زمانی که خیلی به شما نزدیک بودم زمانی که خیلی سعی در رعایت داشتم ……زهرا جان میدانم دل خوشی از من نداری میدانم حتی نمیخواهی شفیع فردی مثل من باشی ولی تورا به جان علی قسم ببخش حلالم کن وکمک…… بزار دوباره  شیعه خوبی بشم کمک کن چادرو باز براخودم حفظ کنم زهرا جان کمکم کن ……….زهرا جان شفیعم باش تو را به جان پدرت شفیعم باش…..و مداحی که این روزا خیلی گوش میکنیم ..توصیه میکنم گوشش کنید خیلی خوبه ….

شب پیش حسین کاسه آب یادت نره

راهی ام خوشحالم کن علی

بیا این دم آخر حلالم کن علی

علی نبینم مرد خونم عزاداره*

جانشین من یه دختره خونه داره*

بگو یه نفر میخ و ز در دربیاره

از من که گذشت برا زینب خطر داره

کاشکی باز خونه پر خنده بود

کاشکی من می مردم ولی محسن زنده بود

قدر عافیت اونکه مریضه میدونه

نعمت آب و دهان روضه میدونه

الهی خدا برا کسی نیاره ولی

درد تاول و هرکی بسوزه میدونه

یا مولا من و شرمنده کن

تا راحت بمیرم یه بار دیگه خنده کن

وقت راه رفتن زانوی من درد می گیره

وقت حرف زدن گلوی من درد می گیره

دیگه چی بگم از نماز نشسته ام

وقتی در وضو بازوی من درد می گیره

شنیدم اشک مظلوم شفاست

اما شفای درد من فقط پیش باباست

 

 

 

ایرانم تسلیت …..این حادثه خیلی درد آوره خیلی ……

سلام امروز روز درگذشت آیت الله  احمد مجتهدی تهرانی هست و من به ایشون ارادت دارم اینم چند داستان زیبا از این استاد اخلاق دوست اشتنی .لطفا برای شادی روح ایشان صلواتی مرحمت بفرمائید :(اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین )

ریش‌تراشی

جوانی همیشه ریشش را با تیغ می‌تراشید. وقتی علت این کار را از او پرسیدند گفت: «مادرم می‌گوید پسرم! اگر تو ریش بگذاری مردم فکر می‌کنند سنت زیاد است. آن وقت می‌گویند حتماً مادرش هم پیر است. پس بهتر است قید ریشت را بزنی!»

*درخت گردو

شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و می‌گفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمی‌فهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار داده‌ای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بته‌های کوچک! » همین‌طور که داشت با خدا درددل می‌کرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینی‌اش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم می‌آمد!»

 

*حلالم کن

یکی از علما چند شب در هیأتی منبر رفت. شب آخر، پاکت چند شبی را که منبر رفته بود از صاحب مجلس گرفت. شخصی جلوی عالم را گرفت و گفت: «حاج آقا! بی‌زحمت یک دعا در گوش من بخوانید». آن عالم دعا را خواند. بعد آن شخص گفت: «آقا! من را حلال کنید». حاج آقا گفت: «حلالت کردم». چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانه‌اش خرید کند. وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد داخل جیبش و دید ای داد بی‌داد! خبری از پول و پاکت نیست. عالم به لهجه ترکی گفت: «ددم وای! حلالش هم کرده‌ام».

 

*قاطر و آسیاب

شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندم‌ها را آسیاب کند چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر می‌چرخید و آسیاب کار می‌کرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بسته‌ای!» آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمی‌کند». آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا می‌فهمی؟» آسیابان گفت: «برو این پدر سوخته‌بازی‌ها را به قاطر من یاد نده!»

*آیه‌های سجده‌دار

علامه حلی در سنین کودکی پیش دایی‌اش که محقق بود می‌رفت و درس می‌خواند. وقتی درسی را یاد نمی‌گرفت یا شیطنت می‌کرد، دایی دنبالش می‌کرد تا تنبیهش کند. علامه کوچک اما سریع یک آیه سجده‌دار می‌خواند و دایی‌اش به سجده می‌رفت، آن وقت خودش پا به فرار می‌گذاشت و فرار می‌کرد.

*سنگ قبر سلطان

سلطان محمود غزنوی برای خود قبری ساخت، تا زمانی که مرد آنجا دفنش کنند. وقتی می‌خواست روی سنگ قبرش آیه‌‌ای از قرآن را بنویسد، از نوکرش پرسید: «چه آیه‌ای را بنویسم بهتر است؟» نوکر جواب داد: این آیه از قرآن را بنویس: «هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ این جهنمی است که همواره وعده‌اش به شما داده می‌شد!»

سلام …..این یه چالش

الان داشتم وبلاگ سامی رو میخوندم خیلی وقته ازش خبری نیست ان شاالله هر جا هست سالم باشه …..یکی از مطالب وبلاگش خواسته بود هر کس میاد یه نامه برا خودش بنویسه و این الان بنظرم خیلی جالب اومد بیاید ادامه بدیم این چالشو هر کس یه نامه برای خودش بنویسه اینجا مخاطبا فقط چند نفریم پس لطفا یه نامه مشت برا خودمون بنویسم از خودم شروع میکنم :این نامه اون زمانم …..

سلام خانم ….خوبی …..چقدر پیر شدی ….چقدر اروم و بیصدا ……دیگه اون هیجان و شیطنت های قبلی درونت نیست …..چی به روزت اومده ……میدونم روزگار اصلا خوب باهات کنار نیومده …..میدونم اصلا زندگی اونی که فکر میکردی نشده ولی خدا بزرگه …..راستی چرا اینقدر چاق شدی ….اوه اوه داره میترکه خو کمتر بخور …اینو ببین …برگرد……یادته چقدر شادو شیطون بودی ….دوباره همون مهناز شو بیخیال زمونه …….میشه ؟؟؟؟؟؟؟

اینم نامه الانم ……..

سلام مهناز …خوبی ….میدونم چه حالی میدونم از اون خوبهایی هستی که وقتی میگی خوبی با یه آه از دلت همراهه …..میدونم روزگار خوب باهات نساخته …زندگی اصلا اونی که انتظارشو داشتی نیست ..میدونم به هیچکدوم از آرزوهات نرسیدی ولی زنده ای نفس میکشی و زندگی میکنی حکایتت حکایت ماهی تو لیوان فقط زنده ایم…… البته بی انصافی خوبیهای زندگیو نبینی ..یه همراه خوب داری که خیلی صبرش خوبه ….یه کار و یه خونه ویه زندگی معمولی …..بهترین چیز زندگیتم سفرهات هستن مخصوصا سفرهای کربلا ……میدونم دلتنگ مامانتی و لی پنجشنبه و جمعه هایی که با خواهرها و برادرت هستی بهت خوش میگذره …..راستی یه چیزی که تو وب سامی هم گفتی باز بگم چقدر چاق شدی وای دختر داری میترکی یکم لاغر شو البته میدونم بخاطر اون مریضی… ولی تو هم یکم رعایت کن دختر باووووووو ……..خلاصه خدارو شکر برای همه چیز سعی کن از هرچی داری لذت ببری و زندگی کنی سعی کن برگردی به همون شیطنتها ….یکیشو مینویسم …موقعی که عقد بستم و منو از آرایشگاه اوردن (سال85 شنل ننداختم چادر سر کردم) بعد وارد سالن شدم دیدم هیچکس بلد نیس کل بکشه و همه ساکتن فقط دست میزنن ..یه بار خودم از زیر چادر شروع کردم کل کشیدن و شلوغ کردن و جیغ زدن یه بار همه زدن زیر خنده که عجب عروسی یعنی اون روز اینقدر من شیطنت کردم که مامانم رسما بهم چشم غره میرفت که دختر زشته یکم سنگین باش باووووو یادش بخیر ….البته هنوزم مراسمهایی که میخوان شلوغ کنن منو دعوت میکنن مثل هفته گذشته که تولد خواهر زادم بود و فقط صدای جیغهای من میومد …….خلاصه حرفی که سالها پای نوشته های دفتر خاطراتت مینوشتی راستی ا لان دیگه خاطره نمینویسی چرا؟؟؟/ وسیع باش و تنها …سربه زیر و سخت

كهن دیارا، دیار یارا، به عزم رفتن، دل از تو كندم،      ولی ندانم اگر گریزم، كجا گریزم وگر بمانم كجا بمانم؟      نه پای رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گویم، درخت خشكی      عجب نباشد اگر تبرزن طمع ببندد به استخوانم      در این جهنم گل بهشتی چگونه روید؟ چگونه بوید؟      من ای بهاران، ز ابر نیسان، چه بهره گیرم كه خود خزانم      صدای حق را سكوت باطل در آن دل شب چنان فرو كوفت      كه تا قیامت در این مصیبت گلو فشارد غم زمانم      كبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نیست      كه تا پیامی به خط جانان زپای آنان فروستانم      سفینه ی دل نشسته در گل، نمی درخشد چراغ ساحل       در این سیاهی سپیده ای نیست كه چشم حسرت در او نشانم      الا خدایا! گره گشایا! به چاره جویی مرا مدد كن      بود كه بر خود دری گشایم، غم درون را برون كشانم      چنان سراپا شب سیه را به چنگ ودندان در آورم پوست      كه صبح عریان به خون نشیند برآستانم، برآستانم      كهن دیارا، دیار یارا، به عزم رفتن دل از تو كندم      ولی جز آن جا وطن گزیدن نمی توانم، نمی توانم ….

خدایا خسته ام!

از غریبــه بــودن بیــن ِ این آدمـ ها

از بـے کسـے

از ایـــن کـه از جنـس ِ آدمـ های اطرافــم نیستــم

از اینکه همه تا میفهمــن از خودشــون نیستــم

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

رفتارشــون باهامـ عوض میشـه

خدایــا!

تو بـا مــن باش..

چگونه است حال من…

با غمـــ ها می سازمــــ…

باکنایه ها می سوزمــــــــــ…

به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…

لبخندی تـــلخـــــــ….

خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…

می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…

از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی

فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر

فقط یک قبـــــــــــــــر…

در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ

خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…

 

میگن…خدا هست…عشق هست…امید هست…پس زندگی باید کرد.اما الان تو وضعیتی هستم که نه خدا را حس میکنم. نه عشقی دارم  و نه امیدی برای زیستن.تو رو به همون خدایی که دیگه امیدی برای موندن واسم نگذاشته قسمتتون

میدم که جوابمو بدید 🙁

بگین چرا خدا اینقدر بین بنده هاش فرق میذاره؟بعد هم اسمش و میذارن تفاوت نه تبعیض!چرا هر چی صداش میکنم جوابمو نمیده بعد هم میذارن پای مصلحت و…آخه یکی بگه مصلحت تا کی؟یا تا کی باید صبر کرد؟مگه تا کی تواین دنیای لعنتی هستیم که اینقدر برای یه خواسته باید التماس کنی مگه ما عمر نوح داریم یا صبر ایوب که خدا این طوری دست رد به سینه مون میزنه. الان من 36 سالمه ولی هر روز هزاران بارآرزوی مرگ میکنم که چرا و برای چی به دنیا امدم اصلا با آمدن من کدوم چرخه آفرینش کامل شده ؟

مگه نمیگن نا امیدی یکی از دامهای شیطان؟حالا من بنده, نا امید نا امیدم فکر میکنین تقصیر کیه ؟

تقصیر من ;منی که هیچ پناهی ندارم و تنها ماوا و ملجاام خداست و خدایی که دریغ از جوابی و نگاهیست به من…

چرا امروزم مثل دیروز و فرداست این چه تقدیر سیاهیه خدایا

 بزار این سوال و از خودت بپرسم این تقاص چه گناهیه خدایا

 با تو ام آی روزگاری که گرفتی از دل ساده من دلخوشیاشو

فکر کنم من و تو من بعد بی حسابیم آی زمونه بیا بی خیال ما شو

 چرا اون ابر سیاه بی کسی سایه هاش رو بخت تیره منه

 چرا جز دلتنگی و دلواپسی در خونه مو کسی نمی زنه

 این روزای بدبیاری که همیشه واسه من مثل یه شب تاریک و سرده

 اگه یک روزم بخواد بره از اینجا از همون راهی که رفته بر می گرده

 دیگه هیچ چیزی ازم نمونده دنیا جز همین جونی که مونده کف دستت

 این که چیزی نیست دیگه ته مونده هاشه همینم بگیرش از من ناز شصتت

 چرا اون ابر سیاه بی کسی سایه هاش رو بخت تیره منه

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم

 چرا جز دلتنگی و دلواپسی در خونه مو کسی نمی زنه

لحظه هایی هست که وقتی سخت دلگیری

دردت را در سینه ات فرو می ریزی تا آشکار نگردد

لحظه هایی هست که وقتی اشک در چشمانت حلقه زده،

بغض می کنی اما پشت لبخندی ساده پنهان خواهی کرد

لحظه هایی هست که وقتی دلت خیلی گرفته

و می خواهی درد دلت را فریاد بزنی از سنگینی بغضت نمی توانی

لحظه هایی هست که سخت،خسته می شوی

از دست کسانی که حرف هایت را نمی فهمند و باز چیزی نمی گویی

لحظه هایی هست که وقتی از تنهایی زمین گیر می شوی،

سرت را به دیوار تنهاییت می گذاری و باز هیچ نمی گویی

لحظه هایی هست که دلت می خواهد فریاد زنی

و خالی شوی از هر چه درد،ولی باز نمی توانی…

و

لحظه ایی که سخت تر از تمام لحظه هاست…

لحظه ای که عادت می کنی به هر چه درد و چه سخت لحظه ایست…

خدایا تو هم عاشـــــــــــــــــــــق  شده ای؟؟

خدایا تا کنون نور عشق به دل  تو هم  تابیده است؟؟

خدایا  تا کنون انتظار عشق  کشیده ای ؟؟

خدایا  تو هم تا کنون درد عشق کشیده ای؟؟

خدایا تو هم تا کنون اضطراب عشق  را کشیده ای؟؟

خدایا تو هم  تا کنون به چشمان معشوقت نگاه کرده ای؟؟

خدایا تو هم تا کنون شیرینی  عشق را چشیده ای؟؟

خدایا مگر عشق هم یکی از نعمتهای تو نیست ؟؟

خدایا مگر عشق  را خودت  نیافریدی؟؟

اگر چنین بوده  چرا راه عشق  را هموار  نمیکنی ؟؟ 

چرا  عاشقان باید همیشه رنج و درد و انتظار

را تحمل  کنند؟؟

چرا ؟؟؟؟

خدایا  میترسم مرا ببخش

خدا اینه رسم زمونه

قصه منو این زندگی مثل قصه آب و آتیش میمونه……….

دنیا داره ۱۸۰ درجه مخالف من حرکت می کنه

به ته ته ته ته خط رسیدم

تا حالا حس کردید که خدا هم شما رو فراموش کرده

من هر روز و هر شب دارم این حسو می کنم

انگار نه انگار که بنده ای به اسم فاطمه وجود داره

انگار نه انگار که من هستم

دارم میمیرم

ای کاش جرئت خودکشیو داشتم

البته خدا هم حق داره

مگه من کی هستم که خدا بخواد بهش کمک کنه

تا بینهایت تنهام.تا آخر دنیا تنها هستم و تنها میمونم

آخه من نمیدونم چرا باید میومدم تو این دنیا

این دنیا که جز رنج و عذاب چیزی برام نداشته

لابد اون دنیا هم خدا می خواد رنج و عذاب بده

چیکار کنم دیگه برام مهم نیست

آدما جز هوس هیچ چیز دیگه ای تو زندگیشون نمی بینن

از هیچ کس نه گله ای دارم نه شکایتی

فقط می خوام بدونم جرا آدما عاشق می شن

چرا آدما اینقدر مقرور هستن که با رفتارشون هر روز یه نفرو زجر بدن

آدما عاشق نیستن اینا همش حرفه

فقط نمی دونم خدا چرا منو تنها گذاشته

اگه من یه آدم پست کسافت آشغال بودم

مثل خیلیا که اینجوری هستن

تا حالا به هرچیزی که می خواستم رسیده بودم

خدایا این چه دنیایی هست

با پول همه چیزو میشه خرید حتی آدما رو

خدایا خستم

اگه صدای منو میشنوی جونمو بگیرو راحتم کن

حتی این کارو هم برای من انجام نمیدی

خدایا به نظر تو یه آدم چقدر می تونه تحمل داشته باشه

منو بکشو راحتم کن………….

خدا

خدایا دلم از زمینت گرفته

خدایا دلم از نامهربونی ها گرفته

خدایا بذار بیام پیشت نفسم دیگه نمیاد توی این زمین

خدایا طاقت ندارم !بی مهری آدما داره خوردم می کنه!

کمکم کن

چقدر سخته هر کسی که دورت باشه فقط نقش بودن بازی کنه چقدر سخته که برای همه اضافی باشیبرای همه یه داستان تکراری باشی داستان کهنه قدیمیچقدر سخته به همه دل ببندی ولی به اندازه ی یه دوست ساده هم براشوننباشیچقدر سخته بغض گلوتو فشار بده و تو فقط  دردشو انکار کنی چقدر سخته از ته قلبت بخوایی گریه کنی..اما اشکت مثل سنگ سفت باشهخیلی سخته دنیا بهت پشت کنه و تو نتونی بگی:آهای بی معرفتامنم هستم

 

خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم
خدایا دلم خیلی گرفته چیکار کنم
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *