مجموعه آثار محمود گلابدره ای

دوره مقدماتی php
مجموعه آثار محمود گلابدره ای
مجموعه آثار محمود گلابدره ای

سیدمحمود قادری گلابدره‌ای (زاده ۱۳۱۸ شمیران – درگذشت ۱۵ مرداد ۱۳۹۱ تهران)[۱][۲] نویسندهٔ معاصر ایران است.

سیدمحمود قادری گلابدره‌ای در سال ۱۳۱۸ در شمیران زاده شد. جلال آل احمد معلم انشا او بود که بعدها از دوستان وی شد. ظاهراً وی در اواخر عمر از نظر مادی در تنگنا قرار داشته است؛ چنان‌که در نامه‌ای به وزیر مسکن در سال ۸۶ از حقوق ماهیانه ۹۰ هزار تومان و نداشتن مسکن گله کرده و درخواست کمک می‌کند. این نامه بعد از مرگ وی منتشر شده است.[۳]

از محمود گلابدره‌ای تاکنون ۳۳ کتاب منتشر شده که نخستین آن با عنوان «سگ کوره‌پز» در سال ۱۳۴۹ منتشر شده‌است. وی در سال ۱۳۵۰ رمان «پر کاه» را نوشت و «بادیه» را در سال ۱۳۵۶ به چاپ رساند؛ رمانی که عباس کیارستمی فیلم‌نامه‌ای اقتباسی بر اساس آن نوشت.

محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) رئیس انجمن قلم ایران دربارهٔ وی می‌نویسد: «به اعتقاد من، محمود گلابدره‌ای کار مشخصی در تأیید انقلاب ننوشته یا شاید چنین آثاری تألیف کرده است که من در جریان نیستم. از آثار اين نويسنده، كتاب «اسماعيل اسماعيل» داستان نيمه‌بلندي براي نوجوان‌ها بود با موضوع جنگ تحميلي كه ماجرا در اهواز اتفاق مي‌افتاد و جزو داستان‌هاي خوب نوجوان جنگ تحميلي بود. مورد استقبال هم قرار گرفت و در سال‌هاي اوايل جنگ منتشر شد.»[۴] گلابدره‌ای در مجموع ۶ کتاب پیش از انقلاب اسلامی ایران دارد[۴] که یکی از آن‌ها ترجمهٔ ۶ داستان از نویسندگان روس است.

پرستوها، دال، صحرای سرد، حکومت نظامی، سنگ به مثقال، آقا جلال و سفر به حجله‌گاه عشق از جمله آثار وی پس از انقلاب اسلامی هستند. داریوش مهرجویی، از رمان «دال» وی فیلمنامه‌ای با نام صحرای سرد نوشته که موضوع آن در سوئد می‌گذرد و به زبان‌های خارجی مختلفی نیز برگردانده شده‌است. عباس کیارستمی، از رمان «بادیه» وی فیلمنامه‌ای که در سال ۱۳۵۶ منتشر شد.[۱]مجموعه آثار محمود گلابدره ای

گلابدره ای قبل از درگذشت در بیمارستان الغدیر تهران بستری شده بود.[۵] او یکشنبه شب پانزدهم مرداد ماه ۱۳۹۱، درگذشت.[۱]

دوره مقدماتی php

پشتیبانی ۹ صبح لغایت ۱۲ شب ( دفتر میرداماد :۲۶۴۰۱۹۵۶_ دفتر سهروردی : ۸۸۴۷۸۱۹۶ ) ( مشاور فنی :  ۰۹۱۲۵۳۴۳۶۴۴ )

برای مقایسه محصول ، محصولات مورد نظر را از فروشگاه انتخاب کنید.

 

 

مجموعه آثار محمود گلابدره ای

سیدمحمود قادری گلابدره‌ای (زاده ۱۳۱۸ شمیران – درگذشت ۱۵ مرداد ۱۳۹۱ تهران)[۱][۲] نویسندهٔ معاصر ایران است.

سیدمحمود قادری گلابدره‌ای در سال ۱۳۱۸ در شمیران زاده شد.جلال آل احمد معلم انشا او بود که بعدها از دوستان وی شد. ظاهراً وی در ااخر عمر از نظر مادی در تنگنا قرار داشته است؛ چنانکه در نامه‌ای به وزیر مسکن در سال 86 از حقوق ماهیانه 90 هزار تومان و نداشتن مسکن گله کرده و درخواست کمک می‌کند. این نامه بعد از مرگ وی منتشر می‌شود

{tortags,289,5}

 

از محمود گلابدره‌ای تاکنون ۳۳ کتاب منتشر شده که نخستین آن با عنوان «سگ کوره‌پز» در سال ۱۳۴۹ منتشر شده‌است. وی در سال ۱۳۵۰ رمان «پر کاه» را نوشت و «بادیه» را در سال ۱۳۵۶ به چاپ رساند؛ رمانی که عباس کیارستمی فیلم‌نامه‌ای اقتباسی بر اساس آن نوشت. محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) رییس انجمن قلم ایران درباره وی می‌نویسد: به اعتقاد من، محمود گلابدره‌ای كار مشخصی در تأیید انقلاب ننوشته و یا شاید چنین آثاری تألیف كرده است كه من در جریان نیستم.[۴] گلابدره‌ای در مجموع ۶ کتاب پیش از انقلاب اسلامی ایران دارد[۵] که یکی از آن‌ها ترجمهٔ ۶ داستان از نویسندگان روس است. پرستوها، دال، صحرای سرد، حکومت نظامی، سنگ به مثقال، آقا جلال و سفر به حجله‌گاه عشق از جمله آثار وی پس از انقلاب اسلامی هستند. داریوش مهرجویی، از رمان «دال» وی فیلمنامه‌ای با نام صحرای سرد نوشته که موضوع آن در سوئد می‌گذرد و به زبان‌های خارجی مختلفی نیز برگردانده شده‌است. عباس کیارستمی، از رمان «بادیه» وی فیلمنامه‌ای که در سال ۱۳۵۶ منتشر شد[۶]. وی چندی پیش بر اثر بیماری در بیمارستان الغدیر تهران بستری شده بود[۷] وی ، پس از گذراندن دوره‌ای بیماری، یکشنبه شب پانزدهم مرداد ماه ۱۳۹۱، دار فانی را وداع گفت

کتاب های محمود گلابدره ای عبارتند از:

زن نویسنده و هاویه ی هوو

دال

سرنوشت بچه شمرون

حکومت نظامی

آقا جلال

سنگ 3 مثقال

منیر

سفر به حجله

گاه عشق، خاطرات سفر به قونیه

بادیه

مادر

سگ کوره پز

ده سال هوم لسی آمریکا

اسماعیل، اسماعیل

پرکاه

صحرای سرد

لحظه‌های انقلاب

نام (اجباری)

آدرس پست الکترونیکی (اجباری است اما نمایش داده نمی‌شود) مجموعه آثار محمود گلابدره ای

آدرس سایت

مرا برای دیدگاه‌های بعدی به یاد بسپار

کارا کتاب اولین و بزرگترین سایت کتاب نایاب و مجلات قدیمی در ایران

ارسال به سراسر ایران و جهان ( دفتر میرداماد :۲۶۴۰۱۹۵۶_ دفتر سهروردی : ۸۸۴۷۸۱۹۶ )

محمود گلابدره‌ای داستان‌نویس، مستندنگار و برنده جایزه ۲۰ سال ادبیات داستانی ایران است.

گلابدره‌ای در محلهٔ گلابدرهٔ شمیران به‌دنیا آمد و تا رسیدن به دورهٔ جوانی و گرفتن دیپلم در همان محل ساکن بود. پس از اخذ دیپلم در ۱۳۴۱ دو سال به‌عنوان سپاهی دانش در روستای اُشترکان بندر انزلی تدریس کرد. اولین کارش که یک انشاء بود در ۱۳۳۳ توسط جلال آل‌احمد به چاپ رسید.[۱]
نخستین داستان کوتاهش، جولی در سال ۱۳۴۱ در مجلهٔ صبح امروز منتشر شد و نخستین رمانش سگ کوره‌پز توصیفی ناتورالیستی از زندگی کودکان گودهای حاشیهٔ‌ شهر تهران است.[۲]
در سال ۱۳۴۳ برای ادامهٔ تحصلیش در رشتهٔ ادبیات انگلیسی به انگلستان رفت و همانجا با یک دختر سوئدی ازدواج کرد. سال ۱۳۴۷ به ایران برگشت و دو ماه بعد همسر سوئدی‌اش به او پیوست. در ۱۳۶۱ به‌همراه همسر و فرزندانش به دلیل جنگ به سوئد رفتند، ولی گلابدره‌ای خودش در زمان جنگ به ایران برگشته و بارها به جبهه رفته بود.[۱]
گلابدره‌ای که نویسنده‌ای مستندگرا بود، در سال ۱۳۵۸ در کتاب لحظه‌های انقلاب با شرکت در راهپیمایی‌ها، وقایع و شعارهای دورهٔ انقلاب را ثبت کرد.[۲]
نوشته‌هایش سال‌ها به صورت نمایشنامه از صدای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شد. طی دههٔ شصت بارها برای دیدار خانوده‌اش به سوئد رفت. در ۱۳۶۸ مدتی را به اتهامی غیر سیاسی در زندان قصر گذراند. در ۱۳۶۹ به آمریکا مهاجرت کرد و در ۱۳۷۹ پس از اقامتی ده ساله که در بی‌خانمانی گذشت، به ایران بازگشت.[۱]
مضامین اولیه‌ای که او در کتاب‌هایش به نگارش درمی‌آورد، بیشتر حول محور مسائل اجتماعی و اختلافات طبقاتی با دیدی انتقادی بود؛ اما آثار پایانی‌اش غالبا صبغهٔ وقایع‌نگاری و زندگینامهٔ خودنوشت دارد.[۲]

سال ۱۳۶۸ به اتهام قتل پدرم، زندان که بودم اکبر خلیلی، محسن مخملباف، محمود اسعدی و یوسفعلی میرشکاک آمده بودند ملاقاتم. گفتند: «اینجا چه می‌کنی؟»
فکر می‌کنید برای چه آمده بودند؟
توی بند قتلی‌های قصر، اعتصاب شده بود. زندانی‌ها را جمع کرده بودند توی اتاق‌های محدود که قبلا جای نشستن نبود. چند نفر بقیه را تشویق کردند که اعتصاب کنیم. گفتم برای چه باید اعتصاب کنیم؟ قتل کردی باید زندانش را هم بکشی. همه‌جای دنیا زندان دارد و تاوان قتل هم مشخص است. آدم کُشتی، خب حبسش را هم بکش. گفتند اعتصاب برای غذا. یک تکه نان برداشتم و لب ایوان نشستم و گفتم برای من همین کافی‌ست؛ نیستم. تو نگو رادیو بی‌بی‌سی شبش خبر زده بود «محمود گلابدره‌ای نویسنده، نه به اتهام قتل، بلکه به عنوان زندانی سیاسی و فعال علیه جمهوری اسلامی در زندان است و اعتصاب راه انداخته.» این آدم‌ها هم برای همین آمده بودند ملاقاتم![۳]

در یک روزنامه سوئدی، قصه‌ای به زبان سوئدی نوشتم. اسم قصه ترس بود. زن سوئدی‌ام آمد و گفت: «یک مؤسسه هست که کتاب و فیلم و این جور چیزها برای مهاجرها و پناهنده‌های ایرانی فراهم می‌‌کند. پیشنهاد کردند مسئول انتخاب کتاب برای ایرانی‌ها باشی.» احمدشاملو، محمود دولت‌آبادی، حسین دولت‌آبادی، ناصر مؤذن، نسیم خاکسار، هوشنگ گلشیری و خیلی‌های دیگر، کتاب‌شان را می‌فرستادند تا انتخاب کنم که دولت سوئد چاپ کند و به این نویسنده‌ها پول بدهد. هر شب تلفن می‌زدند. همه زنگ می‌زدند که «محموجان، کتاب ما را انتخاب کن.» محسن مینوخرد، شوهرخواهر محمود دولت‌آبادی که الان سوئد است، حسین دولت‌آبادی که چهارتا بچه‌اش پاریس است و…. دیدم باید یکی از اینها را انتخاب کنم. از آن‌طرف هم زنم و مؤسسه فشار می‌آوردند که «زود باش کتاب برسان.» کارشان است، کتاب را چاپ می‌کنند و به خانهٔ پناهنده‌ها می‌فرستند. حالا این پناهنده‌ بمب گذاشته، رجایی و مطهری را کشته یا در ایران چه کاری می‌کرده، دولت کاری ندارد. کتاب‌ها را می‌دهد که بخوانند. از این‌طرف همه اینها رفیق‌های من هستند و دایم زنگ می‌زنند برای صنار سه‌ شاهی.[۳]

از استکهلم برای سن خوزه بلیت خریدم. استکلهم، نیویورک، کالیفرنیا، لس‌آنجلس، سانفرانسیسکو و آخرش سن‌خوزه. می‌بایست چند پرواز عوض می‌کردم تا به آنحا می‌رسیدم. به پیمان زنگ زدم، گفتم پویان را بیاور فرودگاه. چون زنم اگر می‌دانست، نمی‌گذاشت بروم و ناله سر می‌داد که «مردی و بمان خرج بچه‌ها را بده و تا حالا که ایران بودی و سراغ انقلاب رفتی و جنگ و سه سال هم که زندان.» حق هم با او بود. به پیمان گفتم مامانت نفهمد. هرچه پول تو جیبم بود به پویان دادم. گفتم «می‌روم آمریکا، اگر در کوههای کالیفرنیا مار پیدا کردم، می‌خورم.» وقتی در سن‌خوزه از هواپیما پیاده شدم، یک دلار هم نداشتم.[۳]مجموعه آثار محمود گلابدره ای

سال ۴۰- ۴۱ به عنوان بهترین سرباز سپاه دانش دوره شاه انتخاب شدم. بچه‌های تهران دوست دارند، سربازی تهران باشند. ولی خودم گفتم می‌خواهم بروم در جنگل‌های شمال. تیمسار اویسی با سرهنگ جاویدپور مثلا پارتی‌بازی کردند. مرا فرستادند دهی وسط جنگل‌های گیلان. یک قصه درباره آنجا نوشتم. پرویز ناتل خانلری که بعد وزیر شاه شد، قصه را چاپ کرد و نقدی بر آن نوشت. دوره سپاه دانش که تمام شد مرا خواستند. گفتند تو بهترین سپاه دانش روی کرهٔ زمینی! خانلری گفت می‌توانی نویسنده بزرگی باشی و مرا با صادق هدایت مقایسه کرد. گفت «بمان و بنویس.» گفتم «نیستم، می‌خواهم بروم درس بخوانم.» از قبل پنهانی پذیرش گرفته بودم از دانشگاه پاتریس لومومبا.[۳]

سوئد که بودم مجله‌های مختلفی از آمریکا برایم می‌آمد. یکی از اینهاجوانان بود. مجله را ذکایی در می‌آورد که مجله جوانان مؤسسه اطلاعات را قبل از انقلاب منتشر می‌کرد. انقلاب که شد رفت آمریکا. مجله ذکایی که در آمریکا درمی‌آمد، نقد یک خانم را چاپ کرده بود، بر رمان دال که من نوشته بودم. ذکایی نسخه‌ای از این شماره را برای من به سوئد فرستاد. بعدش تلفن کرد، گفت «دوس داری بیایی آمریکا؟ برایت دعوت‌نامه می‌فرستم.» دیدم اگر ذکایی «جوانان» قبل از انقلاب مرا دعوت کند، برایم خوب نیست. با دعوت‌نامه او نرفتم، ولی وقتی رسیدم آمریکا، آمد سراغم. توی ماشین می‌گفت: «کی آمدی و کجا می‌خواهی بروی؟» و از این حرف‌ها. رادیوی ماشین روشن بود. رادیو آمریکا گفت: «سرانجام محمود گلابدره‌ای هم از رژیم جلاد جمهوری اسلامی گریخت و به آمریکا آمد.» گفتم «ذکایی تو به اینها گفتی آمدم؟» گفت «به خدا تقصیر من نیست و همه فهمیده‌اند و باید مصاحبه کنی و حرف بزنی.» گفتم «اوکی.» قرار شد مصاحبه کنیم. مصاحبهٔ زنده‌ای ترتیب دادند. روی آنتن زنده گفتم «تو همان علیرضا میبدی هستی که پیش والا حضرت اشرف پهلوی بودی و برایش مجله درمی‌آوردی؟» برنامه را قطع کرد. میبدی تو آمریکا گفته بود «من چریک فدایی خلق بودم و در سیاهکل تیر خوردم و فرار کردم.» حالا او شده قهرمان ایرانی‌هایی که آنجا بودند![۳]

ایران که بودم توی کانون پرورش فکری کودک و نوجوان کار می‌کردم. مسئول آموزش و انتخاب کتاب‌دار برای کتابخانه‌های کانون پرورش فکری بودم. خرید کتاب‌های خودم برای کتابخانه‌های کانون ممنوع بود. سگ کوره‌پز را سال ۴۷ منتشر کردم که یک رمان کودک و نوجوان است. کانون این کتاب را نمی‌خرید. لیلی امیر ارجمند مدیرعامل کانون پرورش فکری بود که دوست نزدیک فرح پهلوی بود. کتاب که نمی‌توانستم بفروشم، ولی انتخاب کتاب‌دار برعهدهٔ من بود. می‌گفتند کتابدار حتما باید بی‌حجاب باشد. انسیه دختر خواهرم آن زمان دیپلم گرفته بود. مادرش – خواهرم- از دنیا رفته و پدرش ۱۵ خرداد ۴۲ کشته شده بود. هر کار کردم انسیه حاضر نشد چادرش را بردارد و روسری سر کند تا در کانون استخدام شود. با حجاب هم که قبول نمی‌کردند، کانون پرورش فکری شاه بود دیگر.[۳]

کن کیسی نویسنده آمریکایی، کتاب «پرواز برفراز آشیانه فاخته» را نوشته بود که سال‌های آخر دهه ۴۰ به فارسی ترجمه شده بود. ترجمه‌اش را چندبار خواندم. سال ۵۳ فیلمی از روی آن ساخته شد که به ایران آمد. «جک نیکلسون» بازی می‌کرد. در اروپا چند بار دیدم و بعدش هم بارها دیدم.
در آمریکا تحقیق کردم که کن کیسی کجاست و می‌خواستم او را ببینم. در کوههای «اروگن» بود، نزدیک مرز کانادا. من کجا بودم؟ نزدیم مرز مکزیک. ۶ ساعت پرواز بود و ۴۸ ساعت با ماشین. راه افتادم و رفتم. در خانه‌اش که رسیدم، زنگ زدم. گفت: «کیه؟» یک کلمه گفتم: «محمود گلابدره‌ای.» گفت «چی می‌خوای؟» گفتم «چیزی نمی‌خواهم سؤال دارم. رمانت را بارها خوانده‌ام و فیلمش را هم خیلی دیده‌ام. قهرمانی در رمان است که سرخپوست است. یک دیالوگ هم ندارد و راه نجات را هم او به من نشان داده است. چطور چنین آدمی را ساخته‌ای؟» گفت «بیا تو.» در را باز کرد. گفت «چطور اینجا آمده‌ای؟» گفتم «پای پیاده.» گفت «مگر می‌شود؟!» گفتم «من شمس تبریزی‌ام، آیا تو مولوی هستی؟ گفت «شعری از مولوی حفظ هستی بخوانی؟» برایش خواندم. رفیق شدیم. ۶ ماه مهمان خانه‌اش بودم.[۳]

اولین‌بار در فرهنگسرای جوان سال ۸۱ می‌رفتم کلاس داستان‌نویسی. ۵۰- ۶۰ نفر می‌آمدند سر کلاس. عبدالجبار کاکایی و علیرضا قزوه هم کلاس شعر داشتند. جلسه اول گفتم «من محمود گلابدره‌ای هستم و می‌خواهم چکیدهٔ آنچه می‌دانم به شما بگویم.» ساعت یک بعدازظهر کلاس شروع می‌شد. آژانس می‌آمد دنبالم. آن‌زمان توی غار دارآباد زندگی می‌کردم. در را می‌بستم و کسی را به کلاس راه نمی‌دادم. از جلسه اول مجبورشان می‌کردم بنویسند. با مداد نه، با خودکار. چه یک خط، چه یک صفحه و چه ۵ هزار صفحه. گفتم «بنویسید چطور پای‌تان به اینجا کشیده شد و از کجا آمدید؟» هر کس می‌آمد می‌گفتم «نام ۵ نویسنده ایرانی را بگو.» بعضی‌ها اسم یک نویسنده را هم به‌زور می‌گفتند. اگر طرف نویسنده را می‌شناخت می‌گفت، می‌پرسیدم «کدام کتابش را خوانده‌ای؟» هر جلسه که می‌آمدند باید یک قصه می‌نوشتند و بقیه درباره‌اش حرف می‌زدند.[۳]

توی آمریکا می‌رفتم روی سن و می‌گفتم «می‌دانید من از کجا آمده‌ام؟» می‌گفتم «ایران.» بعد می‌گفتم «یک جمله به زبان اجدادم می‌گویم خودتان معنی‌اش را می‌فهمید. به زبان فارسی نه، که زبان مادرم است، به زبان پدرم.» می‌گفتم «بعد از من تکرار کنید و بگویید چه حسی دارید.» داد می‌زدم: «اذا زلزلت الارض زلزالها» و چند بار تکرار می‌کردم. طرف می‌گفت «یو آر تاکینگ ابوت ارث کوئک» درباره زمین‌لرزه حرف می‌زنی. اینها را به چه کسی بگویم؟ به تلویزیون؟[۳]

جلال آل‌احمد معلم ادبیات ما بود. در شاپور تجریش که الان شده است موزه سینما. مدرسه شاپور، درالفنون بچه‌های شمیران بود. سر کلاس ما، خوزیمه، پسر علم وزیر دربار می‌نشست. خسرو آزموده و … خوزیمه علم کنار من می‌نشست. مدرسه شاپور دبستان و دبیرستان بود و من تا دیپلم آنجا بودم. چند سال آل‌احمد معلم ما بود. قبلش شهیدی بود. شهیدی دکترای ادبیات داشت. زیاد به ما اهمیت نمی‌داد. کلاس هفتم بودیم و روز اولی که کلاس رفتیم، گفت «من معلم انشای شما هستم. یک انشا بنویسید درباره «تابستان را چگونه گذرانده‌اید؟» یا «علم بهتر است یا ثروت؟» همین‌ها بود دیگر. آقای شهیدی سیگار می‌کشید. گفت «پس من می‌روم توی حیاط، شما بنویسید.» همین کارش بود. موضوع را می‌گفت و می‌رفت. یک روز بچه‌های کلاس رفتند شهیدی را صدا زدند که بیا محمود یک داستان نوشته. گفت «برو بخوان.» این اولین داستانی بود که نوشتم. شهیدی گفت د«استان سیاسی ننویسید تا من را به دردسر نیندازید.» بعد کلاس هشتم شد و جلال آمد. ساعت انشا تا می‌آمد می‌گفت «محمود بلند شو بخوان.» جلال آل‌احمد که خودش ختم بشر بود و از هیجکس نمی‌ترسید، در کلاس را از تو قفل می‌کرد. می‌رفت سر جای من می‌نشست. گاهی همه کلاس را قصه می‌خواندیم.[۳]

خودم را رسانده بودم آبشار نیاگارا. اطراف آبشار پر از هتل است. هتل‌هایی که از چند سال قبل رزرو شده بودند. از ژاپن، هند، خود آمریکا، ایران و… یک اتاق می‌گیرند. تورلیدرها ساعت ۷ صبح ملت را می‌برند داخل اتاقک‌های توری فلزی و آبشار را نشان‌شان می‌دهند. بعد می‌گویند آبشار را دیدید، بروید هتل بخوابید، فردا هم برمی‌گردید. توی آن چند روزی که آبشار بودم، حسابی گرسنه‌ام شده بود. گفتم نه کلیسایی اینجا هست و نه بهشت زهرایی که خرما خیر کنند. دیدم بالای آبشار نیاگارا یک تپه هست. خودم را رساندم. دیدم عجب جایی است! یک رستوران مفصل بود. عده‌ای سر صف ایستاده بودند. پرسیدم، گفتند «نوبت رفتن داخل رستوران است.» حالا چه شکلی‌ام؟ ریش بلند با یک تیشرت که رویش نوشته «جی‌زز» یعنی خدا، مسیح. آنها می‌دانند یعنی چه. انگار وسط خیابان داد بزنید «یا امام حسین.» گفتم «می‌خواهم صاحب رستوران را ببینم.» آمد گفت «چه می‌خواهی؟ چکار می‌توانم برایت بکنم؟» گفتم «این د آور جی‌زز» یعنی بسم‌الله الرحمن الرحیم. یعنی به نام حضرت مسیح. بعدش گفتم « گیو می ا پیس و او برد، گلاس او کلد واتر» یعنی یک تکه نان و یک لیوان آب سرد به من بدهید. جمله منسوب به حضرت مسیح است. رئیس هتل چه کار کرد؟ گفت «پلیز.» من را نشاند سر یک میز. منو را گذاشت جلویم. من که گفته بودم نان و آب می‌خواهم، دست گذاشتم روی گران‌ترین غذا که ۶۰- ۷۰ دلار بود. رفت دو بسته دیگر از همان غذا، مثل بسته پیتزا آورد. یک ۲۰ دلاری هم چسباند روی آن و گذاشت کنارم.[۳]

کسی هست به اسم حسین جهان‌شاه. قهرمان کتاب «آقا جلال.» لات چاقوکش منطقه شمیران. اسم پسرش را به خاطر آل‌احمد گذاشته جلال. جهان‌شاه بزرگترین قاب‌باز سر پل تجریش بود. دایم می‌رفتیم خانه جلال. بیچاره از دست ما آسایش نداشت. یک روز به همین جهان‌شاه گفت «پس کی این تجربه‌های قاب‌بازی‌ات را می‌نویسی؟» حسین رفت کتاب قاب‌بازی در ایران را نوشت که یک کار تحقیقی جدی دربارهٔ سابقه قمار در ایران است. قبل از آن و بعد از آن حسین هیچ کار دیگری را نکرد. جهان‌شاه نوچه جلال بود، ما جوجه جلال بودیم. با هم بردیم نوشته‌های جهان‌شاه را شبانه به جلال رساندیم. گفت «صبح بیایید ببینم چه کار کرده‌اید.» صبح زنش را صدا زد که «بیا ببین کی محقق شده!» جلال خودش نامه نوشت به وزارت فرهنگ وقت که کتاب را چاپ کنند و کردند.[۳]

مراسم بزرگداشتی عصر روز شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳ در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد.

گلابدره‌ای ادبیات ویژه و زندگی ویژه خود را داشت. ادبیات و زندگی‌اش کاملا شبیه هم بود. او در هر دو حوزه با فراز نشیب بسیار روبرو بود و اگر بپذیریم هنر محصول بی‌قراری و بی‌ثباتی است، به‌گمانم گلابدره‌ای به اندازه کافی این ویژگی‌ را در زندگی خود داشت. فراز و فرودی که در کتاب‌هایش هم مشهود است. لجام‌گسیختگی نثر گلابدره‌ای به اندازه‌ای مؤثر بود که می‌توانست تبدیل به یک سبک شود. التهابی که در نوشته‌های او وجود داشت، بعدها در زندگی و کارش هم نمود داشت.[۶]

مظلومیت گلابدره‌ای ناشی از مظلومیت ادبیات است. اگر محمودگلابدره‌ای فقط «لحظه‌های انقلاب» و «اسماعیل اسماعیل» را نوشته بود، حق داشت که به عنوان نویسنده‌ای مؤثر در عرصه ادبیات انقلاب، مقابلش سر احترام و تواضع فرود آوریم. زمانی که مردم در شور و هیجان پیروزی انقلاب بودند، این گلابدره‌ای بود که بدون دریافت سفارش از کسی شروع به نگارش مستندسازی شعارها و رویدادهای روزهای اول انقلاب کرد. ای کاش گلابدره‌ای سال‌های آخر عمرش را در ارامش بیشتری می‌گذراند تا بتواند کتاب‌های بیشتری بنویسد.[۶]

روح سرگردان محمود گلابدره‌ای ۴۸ ساعت است آرام گرفته است. به یاد احمد محمود افتادم که مشکل تنفسی داشت و وقتی به او گفتم اجازه دهید دربارهٔ شما چیزی بنویسم که نهادهای مسئول مساعدت کنند، گفت اکر این کار را کنی، دیگر تلفن تو را هم جواب نمی‌دهم. یاد مرحوم آغاسی و تیمور ترنج افتادم که در همین تنهایی از دنیا رفتند. نمی‌دانم این چه امر محتومی است که نویسندگان باید در تنهایی بمیرند؟
گلابدره‌ای نویسنده پرکاری بود و برای هفتادمیلیون ایرانی می‌نوشت؛ ولی نکتهٔ تکان‌دهنده این است که در تنهایی جان سپرد. در تمام نوشته‌هایش خودش بود و قلم ویژهٔ خود را داشت. گلابدره‌ای نسل ویژه هم‌دوره خود را شناخته بود. گرچه عصبیتی در قلمش بود که گاهی به اثر لطمه می‌زد. به او گفتم در نوشته‌هایت، هم شخصیت‌ها و هم راوی و… همه گلابدره‌ای هستند. اهل مصلحت‌اندیشی و مماشات نبود و از این جهت بسیار به جلال آل‌احمد نزدیک بود.[۶]

محمود گلابدره‌ای را شاگرد جلال می‌دانم و هست. لحظه‌های انقلاب کار بی‌مانندی است و ذیل عنوان ادبیات انقلاب اسلامی در صدر قرار می‌گیرد و تقدم فضل و فضل تقدم در میدان، از آن این کتاب است. این کتاب حاصل تلفیق هنرمندانه رمان و خاطره و قلم استوار و مشاهده درست از اتفاق‌ها و ماجراهای میدانی انقلاب است که قدرش مجهول ماند. اگرچه آدم‌های بزرگی درباره آن نظر دادند. حتی بعضی‌ها با اغراق، آن را تاریخ بیهقی معاصر دانستند،[۶]

دوست داشت رمانش چاپ شود. اصلا برایش مهم نبود کسی تعریف یا تکذیبش کند.[۶]

هیچکس نمی‌تواند این چیزها را نادیده بگیرد، در غار زندگی کردن، کنار خیابان ماندن، بی‌تعلق بودن، کار هرکسی نیست. اینقدر آزاد زندگی کردن و این‌که فقط آقای خودت باشی، کار هر کسی نیست. کار سیدی مثل گلابدره‌ای است. کار کسی مثل سید مرادش، مرحوم آل‌احمد.[۶]

اهل دل بود و آداب بی‌قراری را خوب می‌دانست. سال‌ها پیش – گمانم سال ۸۷ – او را با خود به جنوب بردم. بارها از من می‌خواست در سفرهای جنوب او را با خودم ببرم تا به قول خودش در جبهه‌ها حالی کند![۶]

توی آمریکا، وقتی به آمریکایی‌ها می‌گفتم رهبر سیاسی ایران، ژان کریستف و دن آرام و رومن رولان و جنگ و صلح می‌خواند، باور نمی‌کردند. می‌گفتند مگر آخوندها این چیزها را می‌خوانند؟ می‌دانست دروغ نمی‌گویم، می‌پرسید واقعا؟ می‌گفتم بله؛ ولی فضای روشنفکری در ایران چنان است که نمی‌توانند به این آدم که از همه فرهنگی‌تر و بامطالعه‌تر است، افتخار کنند. آدمی که این‌همه کتاب خوانده و به اتفاق‌های فرهنگی دقت دارد.[۳]

محمود دولت‌آبادی یک قصه درباره انقلاب و ۸ سال جنگ این مردم ننوشته است. آقای نویسنده مردمی! تو که این‌همه کتاب نوشته‌ای، خب یک صفحه هم درباره ماجراهای جنگ بنویس. دو صفحه درباره صدام بنویس که به سرزمین تو حمله کرد. این یک نویسنده است![۳]

نادر ابراهیمی گفت که می‌خواهد براساس زندگی ملاصدرا و حضرت امام(ره) کتابی بنویسد. محمود گلاب‌دره‌ای گفت: بخواب. نادر گفت: بله؟ محمود جوابش داد: بخواب! تو انقلابی نیستی و خیلی کوچک‌تر از این حرف‌هایی، درغیراین‌صورت تلویزیون قطب‌زاده به تو اجازه کار نمی‌داد.

از سال‌های ۱۳۵۰ به بعد، اجتماع‌نگاران با توجه به فضای آن‌دوره به توصیف برش‌هایی از زندگی محرومان پرداختند و جلوه‌های اعتراضی و مقاومتی مردم را منعکس می‌کردند. نویسندگانی چون، تنکابنی، الهی، درویشیان، یاقوتی، حسام، گلابدره‌ای و دیگران. داستان‌هایی با درونمایه «امتناع از تسلیم» نوشتند. این داستان‌ها با نتیجه‌گیری‌های عقیدتی پایان می‌یافتند و انگیزه‌های سیاسی جنبهٔ آشکاری از ساختار آن‌ها را تشکیل می‌داد.
مجموعه آثار محمود گلابدره ای

محمود گلابدره‌ای نویسنده‌ای مستندگراست. غالبا، مسائل اجتماعی، فقر و درگیری‌های طبقاتی موضوع و مضمون آثار اوست. نخستین اثرش، سگ کوره‌پز، نشانگر دل‌نگرانی او نسبت به وضع کودکان زاغه‌نشینی است که به زندگی پر رنج و مشغله‌ای پرتاب می‌شوند. دومین اثرش، اباذر نجار از رشد جنبهٔ اعتراضی آثار او خبر می‌دهد. در رمان‌های بعدی، او با گذر از رمانتیسم اجتماعی به واقع‌گرایی انتقادی، موفق می‌شود خشم و کینهٔ خود را به نحوی متقاعدکننده‌تر از پیش به قلم درآورد.[۷]

گلابدره‌ای در رمان ۵۶۰ پرکاه (۱۳۵۳) با گذر از رمانتیسم اجتماعی به واقع‌گرایی انتقادی، موفق می‌شود خشم و کینهٔ خود را به نحوی متقاعدکننده‌تر از پیش به قلم آورد. البته پرکاه نیز از پرگویی‌ها و توصیف‌های خسته‌کننده آسیب دیده است. همه بخش‌های این رمان طولانی در یک نقشهٔ دقیق قرار نگرفته‌اند، به همین دلیل پر کاه انباشته از عناصر بی‌نظم است. با این‌ که مضمون رمان بارِ حادثه‌ای قوی دارد، اما گلابدره‌ای حادثه‌ها را زیر بهمنی از توصیف‌های ذهنی دفن می‌‌کند. در نتیجه برای حفظ علاقهٔ خواننده به ادامهٔ داستان، در پایان هر فصل ناگزیر به ایجاد پیچش‌هایی از نوع پیچش‌های پاورقی‌نویسان می‌شود. البته پر کاه به موضوعی پرداخته که رمان پاورقی توان و جرأت نزدیک شدن به آن را ندارد. زبان رمان از شدت عامیانگی، مصنوعی است. گلابدره‌ای زبان کوچه و بازار را «در زشتگویی‌های بی‌سر و ته» خلاصه کرده است.[۷]

بادیه (۱۳۵۷) کاریکاتوری است از پر کاه. گلابدره‌ای این بار درگیری طبقاتی را در دعوای دو همکلاسی، عباس و توکلی، تجسم می‌بخشد و رودررویی دو تیپ محسن و شهرام را تکرار می‌کند. پس از این دعوا، عباس نمی‌تواند از خانهٔ توکلی پلو نذری بگیرد و با پدر درگیر می‌شود و او را کتک می‌زند و خانه را ترک می‌کند. پدر رنجبری است بری از مهر و کینه‌جو که پسر را نیز وا می‌دارد تا رنج ببرد و پسر، پدرکشی است گرفتار «عقدهٔ اودیپ.» اگر در سال ۱۳۵۳ محسن به صحنهٔ مبارزان شهری با نیروهای امنیتی برمی‌خورد، در سال ۱۳۵۷ عباس – به اقتضای زمانه – در مسجد پناه می‌جوید.[۷]

رمان ۳۵۰ صفحه‌ای دال (۱۳۶۵) سفرنامهٔ نویسنده به سوئد است، شرح دیده‌ها و اندیشه‌های نویسنده دربارهٔ روشنفکران مهاجر. تلاش گلابدره‌ای در این کتاب، صرف نمودن درون آشفتهٔ روشنفکری (نبی شمیرانی) می‌شود که از ریشه‌های بومی‌اش جدا شده، بی‌آن‌که بتواند خود را با فرهنگ تازه سازگار کند و زندگی دیگرگونه‌ای بنا نهد. به‌همین‌جهت گرفتار بحرانی درونی می‌شود. نویسنده در این کتاب، آوارگان ایرانی مقیم سوئد را بی‌هویت و واخورده می‌بیند. گلابدره‌ای در توصیف جامعهٔ سوئد متأثر از رمان‌های تخیلی- سیاسی جورج اُرول است. استکهلم «شهر سرد یخ‌زدهٔ سیاه همیشه تاریکی» است که آدم‌هایش خلوت و جمعیت خاطری ندارند. گلابدره‌ای در واقع، جامعه روشنفکری را از دید شخصیت داستان (نبی) مورد سرزنش قرار می دهد؛ آن پرندهٔ بلندپرواز، دیگر عشقی ندارد، آرمانی ندارد، به پوچی و نومیدی تن داده و زندگی ملال‌آوری یافته است. دال بیان دوگانگی روحی روشنفکری مانده در برزخ است. این کتاب، مضمونی نو دارد، اما داستان آشفته‌ای استبا نثری ناهموار؛ آکنده از پرگویی، دیالوگ‌های تصنعی و بازی کلمات. رمان، به‌خصوص در فصول پایانی، بافتی توضیحی می‌یابد.نویسنده نتوانسته است شخصیت و گذشتهٔ آدم‌ها را طی حادثه بشناساند، آنان را به اعتراف وا می‌دارد، بی‌آن‌که انگیزهٔ مشخصی برای این کار داشته باشند.[۷]

لحظه‌های انقلاب، کتابی مستندنگارانه درباره وقایع سال ۵۷ است. نویسنده با حضور در بطن حادثه، رویدادهای آن‌زمان را به صورت میدانی از نزدیک مشاهده کرده و توانسته است با نثری روان آنها را ثبت کند. بر پشت جلد کتاب لحظه‌های انقلاب سه نظر از سه فرد متفاوت نوشته شده، که شاید توضیحی مختصر از کل اثر باشد.

این کتاب، مستندگونه‌ای است از لحظه‌های اسطوره‌ای انقلاب مردم ایران، که نویسنده با تمام گوشت و خون و عصب خود شخصا آزموده. یک نوع ادبیات تجربی است. پیش‌درآمد ادبیات انقلابی‌ست که در انتظارش بود

دکتر محمد مفتح:
با مطالعه مختصری از قسمت‌های کتاب لحظه‌های انقلاب، محتوا را غنی، عبارات را جالب و زیبا یافتم. نویسنده سعی کرده تا آن‌جا که خود ناظر عینی حوادث بوده، وقایع انقلاب را نقل کند. در قسمت‌هایی دیدم، امانت و صداقت نویسنده متجلی بود.

پرویز خرسند:
و می‌دانستیم که یکی می‌بایست بیهقی‌وار، لحظه‌هایی را که بر این امت گذشته، ضبط کند. و لحظه‌ای که یاری دوستی به «لحظه‌های انقلاب» راهم نمود، لحظه‌های گمشده وطنم را یافتم و در کلمه کلمه و جمله جمله‌اش، از صدای خون و فریاد و از عطر سرخ باروت و سرب پر شدم. هر چه بیشتر خواندم، عمیقتر شدم و لحظه‌های سرنوشت‌ساز مردم وطنم را سریع‌تر و روشن‌تر لمس کردم و دریافتم که این همان دردانهٔ گمشده من است…[۸]

‏ «دل‌نوشتهٔ سهیل محمودی در سوگ فقدان محمود گلابدره‌ای». www.entekhab.ir، ۲۰ مرداد ۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ۲۹ خرداد ۱۳۹۸. 

محمود گلابدره ای (یک اسطوره)

۱۳۱۸ / تهران

محمود گلابدره ای نویسنده توانمند ایرانی است كه از زمان پهلوی تاكنون در عرصه قلم فعال است و پس از پنجاه سال رمان نویسی ده ها جلد داستان از خود منتشر نموده است. او كه متولد محله شمیران تهران است، در بسیاری از آثار خود زیستگاه خود را نیز به تصویر می كشد. تم شمیران در آثار وی به كرات تكرار می شود. از ویژه گی های بارز گلابدره ای حضور او در كلاس های درس جلال آل احمد است. از همین روست كه بسیاری در بزرگداشت های آل احمد به سراغ او می روند و از او درباره جلال می پرسند.آثار محمود گلابدره ای: از گلابدره ای آثار بسیاری منتشر شده است. بعلاوه او كتاب های در دست انتشار زیادی نیز دارد که متاسفانه رها شده اند.

 از جمله آثار اوست. در این میان داستان دال او به فیلم نامه تبدیل شد و نام صحرای سرد را به خود گرفت.شاگردی جلال: از مهمترین ویژه گی های گلابدره ای شاگردی او نزد جلال است. شاید بتوان از این فراتر رفت. جلال برای او هم معلم و استاد بود و هم دوست. در زمانی كه محمود گلابدره ای در  دبیرستانی در تجریش كه امروز نام جلال آل احمد را به خود گرفته تدریس می نمود. جلال معلم ادبیات و فارسی وی بود، اگرچه فراتر از آن به دانش آموزان درس سیاست نیز می آموخت. از همین رو به گفته خود گلابدره ای او بیش از هرچیز در مسائل سیاسی و اجتماعی بود كه از آل احمد تاثیر گرفت. در آن زمان گلابدره ای در زنگ انشاء برای جلال از سیاست و اجتماع می نوشت و در كلاس می خواند.  آن هم در فضای پس از كودتای 28 مرداد 1332 كه جامعه در خفقان به سر می برد و هر گونه صدایی خفقه می شد. همین مسائل باعث شد تا با بزرگداشت یاد جلال «یاد هایی از جلاال آل احمد» را نوشت.تعهد به اجتماع و انقلاب: محمود گلابدره ای نویسنده ای متعهد است.  از همین روست كه داستان نویسی را پدیده ای شهری می داند كه در چهارچوب  آن تعاملات میان مردم شهر بررسی می شود. كتاب های او نیز در همین چارچوب است. آثار او بیانگر دغدغه های او از جامعه ای است كه او در آن زندگی می كند. از جمله این اثار می توان به «دال» و  «ده سال در آمریكا» اشاره نمود. گلابدره ای «دال» را درباره سرخوردگی ایرانیان مقیم سوئد نوشت. همچنین «ده سال در آمریكا» را از بی خامان بودنش در آمریكا و همچنین گردش و  پیاده روی در ایالات گوناگون این كشور نگاشت. اگرچه این كتاب با رویكردی انتقادی نسبت به آمریكا نوشته شده است. در همین زمان بود كه به گفته خود او مدت سه ماه را در خانه كن كیسی «نویسنده رمان پرواز بر فراز فاخته» گذراند. گلابدره ای نویسنده ای متعهد به انقلاب است. برای همین  پیش از انقلاب «شب شعرهای گوته» را تحریم نمود.

دوشادوش مردم در راه پيروزي انقلاب مي دويدم «من تنها نويسنده اي بودم كه در دوران قبل از انقلاب «شب هاي شعر گوته» را تحريم كرده بودم و حاضر نشدم در اين جلسات به داستان خواني بپردازم. تا روز ۲۲ بهمن سال ۵۷ دوشادوش مردم در راه پيروزي انقلاب به رهبري امام(ره) مي دويدم. من در همان ايام نشستم رمان «لحظه هاي انقلاب» را نوشتم كه حاصل تب و تاب همان روزها بود و در سال ۵۸ منتشر شد. بسياري از نويسندگان و منتقدان آن روز درباره اين رمان نقد و تحليل نوشتند. الآن هم چاپ نهم آن توسط انتشارات سروش منتشر شده است. من روايت ۱۵ خرداد ۴۲ را هم در كتابچه اي كه ضميمه روزنامه همشهري بود و روزهاي پنجشنبه منتشر مي شود، چاپ كردم. اين ضميمه در ايام دهه فجر امسال تحت عنوان «لحظه هايي از انقلاب» چاپ شد كه انصافاً كار قشنگي بود.»مجموعه آثار محمود گلابدره ای

 —————————————————————————–

محمود گلابدره ای از زبان خودشمن سیدمحمود قادری گلابدره ای 20 دی 1318 در گلابدره شمیران متولد شدم. دو تا خواهر و دو تا برادر و من بچه 5 و یه برادر بعد از من و 6 تا با پدر و مادرم تو خونه بزرگ بغل خونه بزرگ بابابزرگم که دور تا دور و خونه ها تو هم با 4 تا عمو و یه عمه که هر کدومشون هم 8-7 تا دختر و پسر گل هم و تو هم زیر سایه پدربزرگم زندگی می کردیم.پدرم چوبدار بود و مادرم که 2 تا خواهر و 3 تا برادر داشت و پدرش عمامه ای بود و سقط فروش سرچشمه تهرون؛ و زنش من که 2 سالم بود و مرده بود و رفته بود یه زن گرفته بود. تا کلاس 6 ابتدایی در گلابدره {و} بعد از 7 تا 12 در دبیرستان باغ فردوس که معلم انشا جلال آل احمد بود درس خواندم. {سال} 41-40 دیپلم و داوطلبی رفتم سپاه دانش؛ دوره اول با تقاضای خودم رفتم تو اشترکان، دهی از دهات بندر انزلی و بعد از 18 ماه بهترین سپاه دانش دوره اول شدم چون 21 شاگرد از 5 ساله تا 21 ساله 6 سال ابتدایی رو قبول شدند. یه داستان من هم چاپ شده بود و خانلری شاعر، وزیر فرهنگ نقدی نوشته بود که من صادق هدایت هستم. معلمی رو قبول نکردم. 7500 تومن بلیط اتوبوس {گرفتم} و رفتم مونیخ آلمان که با احمد دوستم که در آلمان بود با هم بریم دانشگاه پاتریس لومومبای مسکو درس بخونیم. احمد سرقرار نیامد. بعد از یه شب خوابیدن تو ایستگاه قطار، سوار قطار {شدم} و رفتم لندن و تا 1347.پنج سال لندن ادبیات انگلیس می خوندم و خرج خودم را با کار کردن در می آوردم. با یه دختر سوئدی در لندن ازدواج {کردم} و رفتیم سوئد. بعد از 3 ماه تنهایی{سال} 1347 برگشتم ایران و 2 ماه بعد زنم آمد و تا سال 1361 که جنگ بود زنم با دو پسرانم رفتند سوئد.اول که برگشتم ایران {در سال} 1347 تو سازمان نقشه برداری اپراتور شدم بعد از یه سال رفتم کارخونه ولوو  و انباردار شدم چون زبان سوئدی و انگلیسی بلد بودم. بعد رئیس کارخونه مونتاژ نیسان شدم. بعد از 3 سال آمدم رفتم کانون پرورش فکری قصه های اعضای کتابخونه ها رو می خوندم و درجه 1و 2 و 3 {می دادم} و درجه یک ها رو قسمت انتشارات کانون چاپ می کرد و منم سالی چند بار می رفتم با نویسنده هایی که در سراسر ایران بودند حرف می زدم.{سال} 1357 از کانون اخراجم کردند. بیکار شدم. افتادم تو انقلاب. از 22 بهمن 57 تا 12 فروردین 58 رمان «لحظه های انقلاب» رو نوشتم و 1358 چاپ کردم و براش نقد نوشتن. قبل از انقلاب هم 4 کتاب چاپ کرده بودم، سگ کوره پز، اباذر نجار، پر کاه و یه مجموعه از نویسندگان شوری ترجمه کرده بودم. 1362 رفتم سوئد 2 سال موندم و باز برگشتم و باز رفتم و باز برگشتم و تا 1369 باز رفتم و از سوئد رفتم آمریکا و بعد از 10 سال 1380 باز برگشتم ایران، همه چی از بین رفته بود، جنگ که شده بود، رفته بودم جبهه. 4 تا رمان نوشته بودم «اسماعیل اسماعیل، حسین آهنی، دو تاشم کسای دیگه به نام خودشان چاپ زدن» و تا امروز {در سال} 1385 این کتابها رو چاپ کردم (چلچله ها، مادر، بادیه، پرستو، صحرای سرد، لوسوهای سوخته، دال، آقا جلال، زن نویسنده و هاویه هوو و ..) حالا هم تک و تنها زندگی می کنم و می نویسم گاهی {کتاب هام رو} چاپ و گاهی چاپ نمی کنم. 9 تا رمان چاپ نشده و رمان 3 هزار صفحه ای که سال 1341 شروع کردم به نوشتن و آل احمد حاشیه نویسی کرده، هر چی تلاش کردم چاپ نشده {و} هنوز هم روی دستم مونده.هنوز می نویسم و دلم می خواد زندگی خودم رو و رمان هایی رو که طرحش تو سرمه بنویسم ولی وضع آشفته چاپ و کتاب و زندگی و آوارگی و پیری و بی جایی مانع می شه. 67 سالمه، کوهنوردم. هندوستان و نپال و هیمالیا و روسیه و تمام کشورهای اروپایی و 10 سال هم سراسر آمریکا و تمام قله ها و کوه ها رو رفتم. در دوران دبستان و دبیرستان هم تابستونا از بنایی و قصابی و هر کاری که بگی کردم و 3 ماه تابستون خرج زمستونم رو در می آوردم. حالا هم تقریبا سالم و سرحالم. چون از 2 تا پسرام و 2 تا نوه ام دورم کمی غمگینم و گاهی هم افسرده و دلگیرم ولی همش خیال می کنم یه روزی رمانی می نویسم که سراسر دنیا خاطرخواهش می شن و دلم به این امید خوشه. 28 تا کتاب چاپ شده و 9-8 چاپ نشده دارم. همین.محمود گلابدره ای7/12/1385

————————————————————————————-

سال شمار زندگی گلابدره ای:

1318 بیست و هشتم دی ماه متولد شد ( پدرش : سید ذبیح ( متولد : شمیران )  و مادرش سکینه ( متولد : تهران) ) . 1323 سال در سن 5 سالگی به  دبستان رفت . 1323 – 1328 پشت باغ آیــت الله کاشــــانی از اول تا ششم ابتـــــدایی را گذاراند و نهایی ششم ابتدایی در  مدرسه شاپور تجریش ( جلال آل احمد فعلی ) امتحان داد  1329 – 1328 کلاس هفتم پایه متوسطه را در مدرسه شاپور تجریش را شروع میکند ( جلال آل احمد آن سال معلم انشا مدرسه شاپور تجریش بود  ) 1336 – 1337 رمانی به نام فرار نوشت . 1339 – 1340 دیپلم ریاضیات گرفت 1341 کنکور دانشکده ادبیات رشته ادبیات فارسی قبول شد 1 – 2 ترم درس خواند پس از آتش زدن ماشین دکتر اقبال به همراه چند تن از دوستانش دیگر به دانشگاه نرفت .( اون روز ها با بیژن جزنی ها و عزیز سرمدی ها کوه می رفت )  1341 با اعلام انقلاب سفید با وجود معافیت از خدمت به خواست خود به سپاه دانش پیوست و در منطقه گیلان بندر انزلی ، آب کنار ، ده اشتر کان که در آن روزها فقط 21 نفر جمعیت داشت و که 4  نفر آن کودک بودند مشغول به سواد آموزی به اهالی منطقه شد . 1442 رمان فرار را تحت عنوان نمایشنامه ای با نام فرار نوشت  که جلال آل احمد ده فرمان برای وی صادر کرد یکی از فرمان ها این بود  : (( حضرت شاه ، آ سد محمود آقا دست از روشنفکری و نو آور ی در رسم الخط بر دارید و فرار حضرتشان از ده به شهر است برای فیلم بیریجیت باردو و رفاه بورژو وازی ))  به همراه نه فر مان دیگر ! 1343 سپاه دانش تمام شد و نمونه اول سپاه دانش شد برای قصه کوتاهی که در آن روز ها نوشته بود .سپس در سازمان برنامه و نقشه برداری استخدام شد ، 7 ماه حقوق خود را پس انداز و پس اخذ پذیرش از دانشگاه پاتریس لومومبا در شوروی سابق ( مسکو ) ، راهی مونیخ شد که از آنجا برود آلمان شرقی و از آنجا نیز به مسکو عزیمت کند که در مونیخ طی آشنایی به یک دختر فرانسوی تبار که به سمت لندن می رفت به جای مسکو راهی لندن شد !  1343 دردانشگاه بین المللی لندن در رشته  ادبیات انگلیسی مشغول به تحصیل شد. در لندن رمان ( فرار ) به ( افسانه اسیران ) 5000 صفحه ای تبدیل شد که جلال آل احمد پس از مطالعه آن ، او  را نزد جهانگیر افکاری  (مغز متفکر انتشارات فرانکلین آمریکایی به سر ادیتوری نجف دریا بندری)  فرستاد برای انتشار . 1345 در لندن با خانم ایون استوروم تبعه سویدی که 10 سال از وی جوان تر بود آشنا شد ایون که  قصد داشت مهماندار SAS سویدی شود پس از اشنایی با محمود گلابدره یی  شیفته وی شده و با او ازدواج کرد . 1346 – 1347 تا اواخر سال 1347 در لندن ماند و پس از اخذ PHD  ادبیات انگیسی همراه همسرش برای زندگی راهی سوید ( اومه او ) شد . اندکی بعد با شنیدن خبر کشته شدن ارنستو چه گوارا از تلوزیون ملی سوید ، پس از تهیه کتاب خاطرات چه گوارا به قصد ترجمه و انتشار آن راهی تهران شد. که به گفته خود او : (( همون روز که رسیدم تختی مرده بود ، چند روز بعد به همراه  جلال بدون دعوت رفتیم  به مراسم 10 ساله فوت نیما و جلال رفت پشت تریبون و گفت ، نیما چشم ماست …. ! )) او پس از اتمام ترجمه آن را برای چاپ تحویل شخصی به نام  منوچهر ( از چریک های فدایی خلق ) می دهد که آن را به نام خود چاپ کند پس از چاپ رژیم پهلوی هر دو را دستگیر می کند و منوچهر با قبول کلیه اتهامات اعدام شده اما محمود گلابدره یی اتهامات را قبول نکرده  و پس از  4 – 5 ماه از زندان آزاد می شود .  1348 با توجه به مدرک تحصیلی و اشراف کامل به زبان انگلیسی و سویدی ، رییس  خط  تولید و انبارهای شرکت ولوو واقع در  تهران ،  سه راه آذری می شود . 1349 محمود گلابدره یی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می پیوندد . 1349 رمان (ســـــگ کوره پز) و ســـــپــــــــــس (ابــــــاذر نـــــــجـــــار) و همـــین طــــور (ترجــــمه  شش داستان) (از نویسندگان شوروی جایزه لنین گرفته )  را به چاپ می رساند .1350 هزار صفحه از از رمان پنج هزار صفحه ای ( افسانه اسیران ) با عنوان پر کاه چاپ می شود که با توجه به استقبال جریان روشنفکری آن دوران  در یک سال به چاپ سوم می رسد . 1351 رمان (زگیل)را به پایان می رساند ، علیرغم فضای باز سیاسی در دوران حکومت پهلوی اجازه چاپ نگرفت . 1353 رمان بادیه  به چاپ رسانید . 1356 آقای عباس کیارستمی ( سینما گر ) بر اساس رمان بادیه  فیلم نامه ای نوشت که با توجه با انقلاب اسلامی ساخت فیلم نیمه کاره پایان یافت . 1357 به دلیل فعالیت های سیاسی محاکمه  بعد از هشت سال از کانون پرورش فکری اخراج شد.  1358 چاپ کتاب ( لحظه های انقلاب ) در 12 فروردین ( روز جمهوری اسلامی ) به چاپ رسانید ؛ در همین سال رمان (بادیه) را به چاپ دوم رسانید . 1359 کتاب ( سرنوشت بچه ی شمرون ) پس از رمان ( پرستو )و سپس رمان ( ننه ایران ) را به چاپ رسانید. 1360 به جبهه های جنگ شتافت و 7 رمان با موضوع جنگ نوشته و با همکاری کانون پرورش فکری به چاپ رسانید( اسماعیل اسماعیل – ابراهیم ابراهیم – حسین آهنی و ….. ) 1361 رمان ( دال ) و پس از آن رمان ( صحرای سرد ) را به چاپ رسانید و بر اساس رمان ( دال ) به همکاری  داریوش مهرجویی ( سینما گر ) فیلنامه ای تنظیم کردند که  داریوش مهرجویی  نام ( صحرای سرد ) را برای آن بر گزید  1362 طی قراردادی در 53 صفحه ، حق چاپ کلیه آثار خود را به  انتشارات ایران یاد واگذار می کند . که در همان سال رمان ( صحرای سرد ) و چاپ چهارم ( پر کاه ) توسط همان انتشارات به چاپ رسید . 1363 انتشارات ایران یاد به دستور مهندس موسوی  رئیس دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی برای همیشه  تعطیل شد و قرار داد محمود گلابدره یی  فسخ گردید. 1364 بار دیگر عازم سوید شده و به مدت 2 سال در آنجا به همراه خانواده زندگی می کند .1366  پس از مراجعت به تهران ، به اتهمام واهی قتل پدرش به مدت 2 سال در بند قاتلین زندان قصر محبوس می گردد.1368 بعد از آزادی از زندان قصر یک راست عازم سوید می شود. 1369 یک قصه به زبان سویدی در یک مجله ادبی سوید به نام red slaw  به چاپ می رساند 1370 از سوید به آمریکا عزیمـــت کرده  کـــه حاصــــل ایـــن سفــــر که 10 سال به طـــول انجامید ، کتاب 24 جلدی ( 10 سال آمریکا ) است 1380 پس از بازگشت به ایران در غاری در کوههای البرز مرکزی سکنی می گزیند و نزدیک به 2 سال آنجا زندگی می کند که در این مدت ، 7 مستند مختلف از زندگی او ساخته شده است 1381 رمان ( آقا جلال ) را به چاپ می رساند .  1382 رمان ( چلچله ها )  و همچنین دو جلد از 24 جلد کتاب ( 10 سال آمریکا ) به چاپ می رسد .1383 رمان ( زگیل ) بدون اطلاع او با نام  ( منیر ) به چاپ می رسد. ( منظور از زگیل تپه زور آباد کرج است و تمام وقایع داستان در این منطقه به وقوع می پیوندد ) در همین سال چهار ماه به  ترکیه ( قونیه ) سفر می کند . 1384 سفر نامه قونیه ( مولوی ) به چاپ می رسد .1385 شروع به نوشتن رمانی می کند تحت عنوان ( گلای گیلاسای گرزدره ) ( بر اساس زندگی شهید محسن وزوایی )  1386 اقدام به نوشتن ادامه( ده سال آمریکا ) کرده و به صورت فصل به فصل آن را در مجله  کیهان هوایی به چاپ می رساند .1389 طی قراردادی با انتشارات دانشجو های پیرو خط امام ( لانه جاسوسی ) اقدام به چاپ رمان( گلای گیلاسای گرزدره ) نموده  و همچنین کتاب ( لحظه های انقلاب ) با همکاری انتشارات توسعه  در حال چاپ مجدد می باشد .۱۳۹۰ محمود گلابدره یی در حال نوشتن فیلنامه سریالی تحت عنوان ( لحظه های انقلاب ) برای پخش از شبکه سراسری می باشد. ۱۳۹۱ در مرداد ماه در سن 73سالگی و بعد از گذراندن یک دوره بیماری در منزلش دار فانی را وداع گفت

———————————————————————————

خمینی چه کرده خدا؟ (بخشی هایی از کتاب «لحظه های انقلاب»):… یکی از بچه‌ها مغزی را کف دستش داشت و هی می‌دوید جلوی دوربین و داد می‌زد: «مسیو، این مغز! مغز انسان! مغز انسان!» و باز می‌دوید. همه می‌دویدند و بال بال می‌زدند. ناگهان لاهوتی را دیدم. زیر کَت، یک زخمی را گرفته بود. …تا رسیدم زخمی از دستش افتاد. …همه دویدیم. …یکی سینه‌خیز جلو رفت و چنگ زد و کت زخمی را گرفت و کشید. دکمه‌های کتش کنده شد. زخمی اما تکان نخورد. یک باره دل و روده‌ی زخمی سرریز کرد کف خیابان. انگار کت و پیراهن، پوست شکمش بود. … ناگهان درست دم تلفن سر کنج یکی کنار من افتاد. من هم افتادم. اول خیال کردم تیر خوردم. ولی دیدم چیزی، خونی، سوزشی حس نمی‌کنم. بلند شدم. زدم به پای پسر. چشمم به سربازها بود. تا برگشتم دیدم پسر سر ندارد! پایش را گرفتم. دو سه نفر آمدند. او را کشیدیم. یکی چنگ زد و مخش را از کف خیابان برداشت و دوید!

… پسری که مغز کف مشتش بود کنار درخت نشسته بود. یکی داشت با چوب چال می‌کند. انگار داشتند خاک بازی می‌کردند. بی اعتنا به همه سرگرم کار خودشان بودند. پسر چاله را کند و آن یکی آهسته مغز دست نخورده را درست قلفتی انداخت توی چاله و آرام با دستش خاک ریخت رویش.(ص272 تا 274)

… چه لذتی دارد این جور مُردن؟ تو این جا بخوابی و یکی بالای سرت سخنرانی کند و هزاران نفر سکوت کنند و هی سرک بکشند که نعش تو را ببینند و آرزو کنند که دست شان به پیراهن تو برسد و بخواهند که تو را روی تخم چشم شان بگذارند و بلند «لا اله الا الله» بگویند و بعد شعار بدهند و تو را روی دست مثل گل به هم تقدیم کنند. تو باید چه بکنی که در زندگی ات به چنین مقام و منزلتی برسی؟ (ص280)

… شاعر خوشحال بود. یکی دو تا شعرش را یکی از روزنامه‌های صبح چاپ کرده بود و حالا روزنامه و روزنامه‌چی و مطبوعات و همه‌شان شده بودند پسر امام جعفرصادق و شده بودند «چه گوارا» و «لنین» و روزنامه شده بود کاپیتال کارل ماکس! آن چنان دفاع می‌کرد و حرف می‌زد که آدم اگر صابون این رجاله‌های هزارچهره به سرش نخورده باشد، خیال می‌کند راستی همه شان آدم‌های خوبی هستند. اصرار می‌کرد که قصه‌ای، خاطره‌ای، تکه‌ای از رمانی، فصلی از کتابی بدهم که بدهد و در این صفحه‌ی جدید که تازه به وجود آمده چاپ کند! (ص285)

… خمینی چه کرده خدا؟ لباسی که 50 سال منفور بوده و هر که تنش بوده یا مسجد بوده یا سر قبر آقا بوده یا روضه می‌خوانده و تو وقتی توی فرودگاه می‌دیدی که چطور قرآن را بالا گرفته و سر عمامه پیچیده را تا کمر خم می‌کرده تا شاه از زیرش رد شود و برود سوئیس برای تعطیلات زمستانی … و چطور با عمامه‌ی بزرگش خم می شده و دست شاه را می‌بوسیده و در کنارش توی ضریح امام رضا می‌ایستاده و زیارت‌نامه می‌خوانده و اینجا و آنجا وعظ می‌کرده و شاه را دعا می‌کرده و سال تا سال هم حتی در یکی از خیابان‌های تهران چشمت به قد و قواره و عمامه و عبایش نمی‌خورده، حالا به هر طرف که بپیچی عمامه می‌بینی. …این خمینی کیست؟ به قول صادق هدایت قرن‌ها می‌گذرد و یکی پیدا می‌شود و با کار و اندیشه‌اش تمام کثافات این رجاله‌ها را محو می‌کند. (ص291)

… گفتم با آقای منتظری کار دارم. هی گفتند بگو، گفتم با خودشان کار دارم و هر جوری بود خودم را رساندم به آقای منتظری. جریان (دستگیری تیمسار توسط مردم) را گفتم و جریان افسر روز یکشنبه‌ی دود و آتش تهران را هم گفتم که چطور افسر آمد و بعد ساواک انداختش توی آمبولانس و بردش و حالا هم باز همان کار تکرار شده و این بار به دست یکی از عمامه به سرها صورت گرفته. آقای منتظری سرش پایین بود و گوش می‌کرد و بعد گفت: توطئه ست، توطئه ست. و گفت:‌ مهم نیست، مهم نیست.

ناامیدانه دویدم به طرف اتاق دفتر. گفتم می‌خواهم آقای خلخالی را ببینم. هی گفتند جریان چیست؟ نگفتم و هر جوری بود رفتم تو کنار خلخالی روی زمین نشستم. خلخالی با دقت گوش کرد و بعد گفت: «همانجا کارش را تمام می‌کردید. چرا آوردید اینجا توی دانشگاه».

بعد جریان یکشنبه و افسر را گفتم و گفتم آقایی مردم را کشاند به دانشگاه! خلخالی تعجب کرد و پسری را صدا زد و گفت: «با این آقا برو ببین اون آقایی که با بلندگو مردم و تیمسار را کشانده به دانشگاه که بوده؟» (ص292و293)

تحصن ریشه در دربار دارد و آن 19 نفر! تحصن ریشه در سفارت انگلستان دارد و آن پلوخوری‌ها! این آقایان را اگر منع شان نمی‌کردند، در این انقلاب هم مثل انقلاب مشروطیت به جای سفارت انگلیس می‌رفتند در سفارت آمریکا متحصن می‌شدند! شما را چه به تحصن؟ حالا می‌خواستید ادا دربیاورید خوب می‌رفتید توی فرودگاه، توی یکی از امام زاده‌ها، توی مسجد شاه، توی مسجد سپه‌سالار، جایی که نطفه‌های انقلاب شکل گرفته و حالا هم همان جاها و توی خیابان دارد رشد می‌کند. اینجا آمدید چه کنید؟ (ص296) 

داستان منتشرنشده محمود گلابدره‌ای با عنوان «لنده‌ی قناری» به چاپ رسید.

علی خلیلی، وصی محمود گلابدره‌ای در انتشار آثار این نویسنده فقید، به ایسنا گفت:‌ به تازگی برای نخستین‌بار داستان «لنده‌ی قناری» نوشته محمود گلابدره‌ای به صورت کامل منتشر شده است. این کتاب توسط انتشارات دفتر نشر معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها در ۴۸ صفحه و با قیمت ۳۵۰۰ تومان به چاپ رسیده است.

مدیر انتشارات دالمن درباره این اثر گفت: «لنده‌ی قناری» نزدیک به ۵۰ سال قبل نوشته شده است، اما گلابدره‌ای هیچ‌گاه نتوانست آن را به صورت یک‌جا چاپ کند. این اثر در دوره قبل از انقلاب توقیف بود با این حال مولف فصل دوم این کتاب را در سال ۱۳۵۲ در مجموعه «اباذر نجار» به چاپ رسانده بود.

او درباره علت توقیف این اثر محمود گلابدره‌ای قبل از انقلاب گفت: این اثر در رابطه با انقلاب فرمایشی شاه و مردم یا همان انقلاب سفید شاه است. گلابدره‌ای در این اثر این انقلاب را به تمسخر گرفته است. داستان وضعیت فلاکت‌بار معیشت روستاییان مخصوصا اهالی مناطق شمالی کشور  را روایت می‌کند. حکایت یک روستایی که با قطع درختان و سوزاندن آن‌ها و تبدیل‌شان به زغال زندگی می‌گذراند و در این بین عده‌ای از درباریان برای تفریح به جنگل می‌آیند. این داستان درباره استثمار مردم توسط عوامل رژیم است. این قصه مطابق میل رژیم شاه نبود به همین خاطر توقیف شد، اما گلابدره‌ای با رندی خاص خود و ارتباطاتی که داشت در سال ۵۲ قسمتی از آن را در مجموعه «اباذر نجار» به چاپ رساند.

خلیلی افزود: بعد از انقلاب نیز گلابدره‌ای به خاطر طوفانی که در زندگی شخصی‌اش ایجاد شده بود نتوانست به همه آثاری که نوشت سروسامان بدهد؛ به همین خاطر چاپ این کتاب مغفول مانده بود تا این‌که به تازگی و برای اولین‌بار از سوی نشر معارف وابسته به نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها به چاپ رسیده است. این نهاد قبلا چاپ یازدهم کتاب «لحظه‌های انقلاب» این نویسنده را منتشر کرده است.مجموعه آثار محمود گلابدره ای

به گفته او، کتاب‌های «آقا جلال»، «چلچله‌ها»، «تشییع جنازه احمد شاملو» و دیگر آثار گلابدره‌ای مجوز چاپ گرفته و به مرور از سوی دفتر نشر معارف منتشر خواهد شد.

محمود گلابدره‌ای سال ۱۳۱۸ در شمیران به دنیا آمد و جلال آل احمد از معلم‌های دوران مدرسه او بود. گلابدره‌ای پس از به پایان رساندن دوران متوسطه، وارد دانشگاه تهران شد و تحصیل در رشته ادبیات را آغاز کرد، اما پس از مدتی تحصیلش را نیمه‌کاره رها کرد. سپس به لندن رفت و در دانشگاه بین‌المللی لندن در رشته ادبیات انگلیسی درس خواند.

گلابدره‌ای با انتشار رمان «سگ کوره‌پز» در دهه‌ ۱۳۴۰ به عرصه‌ نویسندگی وارد شد. او در سال ۱۳۵۰ رمان «پر کاه» را نوشت و رمان «بادیه» را در سال ۱۳۵۶ به چاپ رساند. «لحظه‌های انقلاب»، «پرستوها»، «دال»، «صحرای سرد»، «حکومت نظامی»، «سنگ به مثقال»، «آقا جلال» و «سفر به حجله‌گاه عشق» از دیگر آثار او هستند.

گلابدره‌ای در دوره‌ای از زندگی ۱۰ سال بی‌خانمانی و خیابان‌خوابی را در آمریکا تجربه کرده بود.

او پس از یک دوره بیماری و بستری شدن در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان الغدیر تهران ۱۵ مردادماه سال ۱۳۹۱ در خانه‌اش درگذشت.

پیکر این نویسنده ۱۸ مردادماه در قطعه‌ نام‌آوران بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

انتهای پیام

صحرای سرد

آقاجلال

افسانه اسیران

آقا جلال، افسانه اسیران، بادیه، پرکاه، حکومت نظامی، دال، ده سال آمریکا، سرنوشت بچه شمرون، سگ کوره پز، صحرای سرد، لحظه های انقلاب، مادر، منیر

بادیه

مجموعه آثار محمود گلابدره ای

آقا جلال

آمار کشته شدگان و مبتلایان به ویروس کرونا در ایران و جهان چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۹۹

فواید زیتون و روغن زیتون در کلام ائمه اطهار و در روایات

زندگی نامه شیخ کلینی از عالمان بزرگ اسلام و ماجرای نبش قبر ایشان

تاریخ روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان در تقویم ۹۹ و علت انتخاب آن

آموزش رنگساژ | چگونه در خانه مو های خود را رنگساژ کنیم؟

مبلغ سود سهام عدالت امروز ۵ آذر ۹۹ چقدر است؟

قیمت طلا ، ، قیمت دلار امروز ۵ آذر ۹۹

دم نوش مریم گلی و پریلا که در درمان کرونا موثر است، چیست؟

آموزش ساخت شمع ژله ای در خانه | لوازم مورد نیاز ساخت شمع ژله ای

مرغ ۱۸ هزار و ۵۰۰ تومانی کجا عرضه می شود؟

ماجرای حمله تند فلور نظری به ریحانه پارسا چه بود؟

آموزش تزریقات | چگونه در خانه آمپول بزنیم؟

جدول یاب ، محمد سیمری : سید محمود قادری گلابدره‌ ای (زاده سال ۱۳۱۸ شمسی شمیران – درگذشت ۱۵ مرداد ماه سال ۱۳۹۱ شمسی تهران) نویسنده ی معاصر ایران است.

آثار محمود گلابدره‌ ای :

با سلام کاربر گرامی به نظر می رسد که شما در بیداری از مسایلی…

با سلام کاربر گرامی شما در زندگی تان به هارمونی و هماهنگی خو…مجموعه آثار محمود گلابدره ای

با سلام کاربر گرامی به نظر می آید شما در وضعیتی هستید که احس…

با سلام کاربر گرامی این رویا به شما می‌گوید که بعدی از شخصیت…

با سلام کاربر گرامی خوابتان بیانگررشد و پیشرفت در کارها رسید…

The online version of the Iranian daily Hamshahri

همشهری آنلاین:
سید محمود گلابدره‌ای در سال ۱۳۰۸ در محله گلابدره منطقه شمیران شهر تهران به دنیا آمد.

وی پس از پایان تحصیلات متوسطه، برای تحصیل در رشته ادبیات به دانشگاه ادبیات دانشگاه تهران وارد شد؛ اما تحصیلش را نیمه‌‌کاره رها کرد.

  پایان معنادار یک نسل

مجموعه آثار محمود گلابدره ای

سپس در دانشگاه بین‌المللی لندن در رشته ادبیات انگلیسی درس خواند و در همان دوران با زنی سوئدی ازدواج کرد.

گلابدره‌ای با انتشار رمان «سگ کوره‌پز» در اوایل دهه 40 وارد عرصه نویسندگی شد و از آن زمان چندین کتاب در زمینه ادبیات داستانی و رمان از وی منتشر شد. نخستین داستان کوتاهش نیز در مجله صبح امروز در سال 1341 چاپ شد.

وی به گفته خودش، بیش از ۱۰ سال از زندگی‌اش را در آمریکا به صورت خیابان‌خوابی گذراند و ایالت‌های مختلف این کشور را با پای پیاده طی کرد که حاصل آن کتابی است چند جلدی به نام «۱۰ سال هوم لسی آمریکا».

وی سال‌های 1343 تا 1347 را در انگلستان به سر برد و پس از آن به ایران آمد و تا 1365 به حرفه‌های گوناگون پرداخت.

«صحرای سرد» رمان دیگر گلابدره‌ای است که در سال ۶۲ منتشر شد. این رمان داستان زندگی هنرمندی مشهور و نوازنده تار است که از همسرش جدا شده، چهار فرزند دارد و در عروسی‌های شمیران تار می‌زند و آواز می‌خواند.

سید محمود گلابدره‌ای مرداد سال 1391 در سن 83 سالگی و بعد از گذراندن یک دوره‌ بیماری در منزلش در شهر تهران از دنیا رفت.

برخی از آثار سید محمود گلابدره‌ای:

حقوق همشهری‌آنلاین متعلق به موسسه همشهری است

Copyright © 2020 HamshahriOnline, All rights reserved

چهارمین چاپ کتاب داستان “تنبیه کاری”، نوشته محمد رضا سرشار به وسیله انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد.
این کتاب که مخاطبان آن دانش آموزان کلاسهای چهارم و پنجم و ششم دبستان هستند، داستانی مستند از چگونگی برخورد امام موسی کاظم(ع) با یکی از مخالفان سرسختشان، و تحولی است که در اثر این برخورد حکیمانه، در آن شخص حاصل می شود.
کتاب در 24 صفحه قطع خشتی، با تصاویر چهاررنگ کار عادل رستم پور، به قیمت 1100 تومان انتشار یافته است.چاپ اول کتاب در سال 1375 صورت گرفته، شمارگان آن در این چاپ 7000نسخه، و جمع شمارگانش تا کنون 47000 نسخه است.

نسخه چاپيارسال به دوستان
اکبر خلیلی از نویسنده «لحظه‌های انقلاب» می‌گوید
خبرگزاری فارس: اکبر خلیلی به برخی از ویژگی‌های زنده‌یاد سید محمود گلابدره‌ای اشاره و از ماجرای حکم اعدامی سخن می‌گوید که برای این نویسنده بریده شد.
خبرگزاری فارس: ماجرای حکم اعدامی که برای محمود گلابدره‌ای بریده شد

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، اکبر خلیلی از دوستان نزدیک سیدمحمود گلابدره‌ای است. وی در سال 1325 در تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در رشته ادبی ادامه داد. در سالهای دفاع مقدس از خبرنگاران جنگ بوده و اکنون نیز از اعضای روزنامه‌نگاران مسلمان است. وی علاوه بر دبیری سرویس ادبی روزنامه جمهوری اسلامی با روزنامه‌های کیهان و جوان نیز همکاری داشته است.

از بین آثار او رمان ترکه‌های درخت آلبالو، چندین جایزه از وزارت ارشاد و آثار برگزیده دفاع مقدس برده و داستان امام برای من آمد از مجموعه هفده به علاوه سه نیز جایزه بهترین داستان کوتاه مهر را به خود اختصاص داده است. اکبر خلیلی پیش از این در زمینه تاریخ انقلاب کتاب‌هایی نظیر «ترکه‌های درخت آلبالو»، «چرا یکی شاهزاده می‌شود»، گام‌به‌گام با انقلاب (2 جلد، تاریخی) را نوشته بود.

گفت‌وگوی فارس با اکبر خلیلی پیرامون سیدمحمود گلابدره‌ای و آثار وی خواندنی است. این گفت‌وگو پیش از خاکسپاری سیدمحمود گلابدره‌ای انجام گرفته است.مجموعه آثار محمود گلابدره ای

بسم‌الله الرحمن الرحیم، در خدمت آقای اکبر خلیلی از نویسندگان ارجمند انقلاب اسلامی هستیم که به تعبیر خودشان همیشه می‌گویند که من در «17 شهریور» متولد شدم یعنی انقلابی بودن هنوز در رگ و پی این نویسنده‌ انقلابی هست.

ـ ما مخلص شمائیم.

ما با توجه به شناختی که از قلم و روحیات شما داریم به این نکته پی بردیم و گاهی هم از لسان شما شنیدیم که از دوستان «جناب آقای سیدمحمود گلابدره‌ای» بودید که چند روز پیش به رحمت خدا رفتند، درست عرض می‌کنم «جناب خلیلی»؟

بله، بله قربان، خدا رحمتشان کند.

آشنایی شما با «مرحوم گلابدره‌ای» به کجا می‌گردد؟

اولا بنده خیلی متأسفم که ایشان به رحمت خدا رفته‌اند و به قول معروف با «انالله و انا الیه راجعون» شروع می‌کنم، خدا رحمتشان کند، و خوشا به حال ایشان که همچنین روز و روزهایی از دنیا رفتند و آن طور شنیدم ایشان فردا که شب آن شب قدر است به خاک سپرده می‌شوند و این آرزوی همه ماست که همچنین شبی از دنیا برویم، روی این حساب می‌گویم خوش به حال ایشان که چنین روزی رفت.

آشنایی شما با «آقای گلابدره‌ای» به کجا بر می‌گردد؟ به چه سال‌‌هایی؟

من ایشان را از سال 1360 می‌شناسم که در ابتدا ارتباط ما به صورت تلفنی بود که بعد از این ارتباط ایشان به دیدن من آمدند.

یعنی همان اوایل انقلاب؟

بله، بعد از ارتباط تلفنی و نوشتن کتاب «لحظه‌های انقلاب» او و کتاب «گام به گام با انقلاب» من ایشان آمدند و مرا پیدا کردند و از اینکه یک چنین کتابی را من نوشته بودم خیلی تعجب کردند و دوستی ما این گونه آغاز شد.

چرا تعجب کردند؟

ایشان ظاهراً یک فرد عصبی بودند و تعجب‌شان از این جهت بود که من از چه مسیری و چه جهتی این کتاب را نوشته‌ام که تا آن روز هنوز کتاب ایشان را ندیده بودم، روی این حساب ایشان تعجب کردند که من که یک کاسب هستم و هیچ ارتباطی با ادبیات ندارم چطور این کتاب را نوشته‌ام و اتفاقا کتاب من راه هم ایشان خوانده بودند.

یعنی همان کتاب دو جلدی که سروش چاپ کرده بود؟

بله، البته آن زمان یک جلد بود که سروش چاپ کرده بود.

یعنی دقیقا چه سالی می‌شود؟

دقیقا خاطرم نیست ولی سالهای 61 ـ 60 بود که ایشان یکروزی اینجا آمدند و با من دوست شدند.

این قضیه برای زمانی است که «آقای حداد عادل» مسئولیت «انتشارات سروش» را به عهده داشتند. درسته؟ چون آقای حداد دیشب در تلویزیون در مورد گلابدره‌ای صحبت می‌کردند.

والله، من دقیقا نمی‌دانم آن زمان «آقای حداد عادل» بودند یا نه ولی تا آنجا که خاطرم هست مسئولیت سروش را آن زمان «آقای زورق» به عهده داشتند.مجموعه آثار محمود گلابدره ای

«محمد حسن زورق»؟

بله، که شاعرم هست.

استاد شما بعد رفتید کتاب «لحظه‌های انقلاب» «آقای گلابدره‌ای» را مطالعه فرمودید؟

بله، بله، کاملا کتاب ایشان را دیدم و مطالعه کردم.

حالا ما می‌خواهیم یک مقدار بیشتر در مورد کتاب خیلی خوب «آقای گلابدره‌ای» صحبت کنیم، چون که این کتاب در همان اوایل انقلاب اگر خاطر حضرتعالی باشد، البته ما که بعد از انقلاب به دنیا آمدیم ولی مکتوبات را دیده‌ایم و خوانده‌ایم، این کتاب با مکتوبات خیلی خوبی از «دکتر محمد مفتح»، «سیمین دانشور» و پرویز خرسند شروع می‌شود و با این مکتوبات به جامعه معرفی می‌شود مثلا آقای دکتر مفتح می‌فرماید با مطالعه‌ای مختصری از کتاب«لحظه‌های انقلاب» محتوا را غنی و عبارات را جالب و زیبا یافتم، شما تفسیرتان از کتاب زیبای حدودا 400 صفحه‌ای «لحظه‌های انقلاب» چه هست؟

اجازه دهید اول من یک توضیحی راجع به کتاب «گام به گام با انقلاب» بدهم، کتاب «گام به گام با انقلاب» در واقع یک کتابی است که جنبه تاریخی دارد و یک تاریخ شفاهی است و آن روز من آن چیزی را که احساس می‌کردم و آنها را نوشتم و حوادثی بود که ادامه پیدا کرد و به کتاب دوم هم رسید.

  • عکس نوشته عمران
  • یعنی کتاب اول شما پیدایش انقلاب اسلامی را بحث می‌کند و کتاب دوم شما در رابطه با انقلاب دوم و تسخیر لانه ‌جاسوسی است، کتاب اول جنابعالی از 17 شهریور شروع می‌شود تا پیروزی انقلاب و تا 24 بهمن و به یکسری از تصاویر ختم می‌شود اما کتاب دوم شما با تسخیر لانه جاسوسی شروع می‌شود و به مسائل جنگ می‌رسد.

    که یک مقداری از آن کتاب را من تهیه کردم و مابقی آن مانده است که باید انجام دهم، ولی کتاب «محمود گلابدره‌ای» را وقتی که من دیدم به قول فرمایش شما آن را به صورت یک «رمان» خواندم و آن کتاب خاطراتی است که خود «محمود» به عنوان اول شخص از آنها نام برده و آنها را توضیح داده است و خیلی ادیبانه روی آن کار کرده است و کتاب زیبایی هم بود شاید الان من زیاد از آن کتاب خاطره نداشته باشم چونکه آن کتاب را من همان روزهای اول انقلاب مطالعه کردم و از مطالعه‌ آن کتاب خیلی می‌گذرد ولی آن چیزی که خاطر من هست، ایشان با آن دید خودشان و با آن مسائل خصوصی ذهنی‌شان آن کتاب را نوشته‌اند در حول و حوش بیشتر خانواده‌‌شان و دید خودشان نسبت به قضایای بیرون و انقلاب و آن چیزی که بوده و این کتاب آن کتابی نیست که بگوییم به زودی فراموش می‌شود شاید که سالهای سال آن کتاب وجود داشته باشد و چاپ شود و مردم هم آن را بخوانند و از آن استفاده ببرند.

    استاد اگر لفظ تاریخ شفاهی انقلاب را برای این کتاب به کار ببریم آیا لقب و لفظ خوبی برای آن انتخاب کردیم؟

    ببینید من عمق انقلاب را در کتاب «محمود گلابدره‌ای» پیدا نکردم، چونکه شما می‌دانید این کتاب مثل بقیه کارهای «محمود» می‌ماند، ما انقلابمان چند بعدی است یک بعدی نیست، یک بعد آن این است که در نوشتن داستان یا رمان یک قسمتی از یک گوشه‌ای از این انقلاب را بگیریم، این انقلاب وسیع است، یعنی به خصوص که دست نویسنده را در نوشتن تاریخ شفاهی که در نظر گرفتن همه جوانب انقلاب است را باز می‌گذارد در این کتاب ما یک لفظ زیبا داریم و سخنان زیبا می‌شنویم و یک حوادثی که با احساسات خصوصی یک نویسنده در یک مقطعی نوشته شده است.

    یعنی شما با «مرحوم سیمین دانشور» هم عقیده‌اید که در رابطه با این کتاب می‌گوید این کتاب یک حالت مستند گونه‌ای از لحظه‌های انقلاب مردم ایران دارد که نویسنده با تمام گوشت و خون و اثرش خودش آن را آزموده است؟

    اگر ما بگوییم که خودش آن را آزموده است، در واقع من مخالف با گفتار «خانم سیمین دانشور» نیستم، در لحظاتی که او احساس می‌کند شما نگاه کنید خود انقلاب و وقوع آن یک چیزی بود که تمام مردم و افراد جامعه در ایران و کشورهای دیگر را مبهوت کرد این انقلاب همان طور که گفتم یک زلزله بود.

    مجموعه آثار محمود گلابدره ای

    «استاد خلیلی» شما کتاب دیگری مانند «کتاب لحظه‌های انقلاب» مشاهده کرده‌اید که درباره‌ انقلاب اسلامی نوشته شده باشد یا خیر؟

    من جدا چونکه دارید این سؤال را می‌کنید که آیا کتابی این چنینی نوشته شده است می‌گویم، اگر کتابی در آن مقطع زمان نوشته شده این از زرنگی «محمود» بوده است که توانسته از آن موقعیت استفاده کند و یک چنین کتابی را بنویسید ولی به طور جامع این کتاب انقلاب را توضیح نداده است یعنی از دید خودش گفته است و چه بسا وقتی که محمود به خارج کشور می‌رود و بر می‌گردد و دیگر آن ذهنیت را ندارد که با آن «لحظه‌های انقلاب» را نوشته است.

    استاد، او کجا می‌رود بر می‌گردد، منظورتان «ده سال هوملسی در آمریکا» است؟

    ببینید، «محمود» یک آدمی بود که له شده زمان شاه بود یعنی چکیده یک انسانی که او را زیر فشار می‌گذارند و له‌اش می‌کنند من فکر می‌کنم که وقتی انقلاب شد «محمود» یک انسان زنده شد یعنی شاید ایشان هم به تعبیر من در انقلاب زنده و متولد شد حالا این انسان متولد شده چگونه توانسته رشد بکند را من نمی‌دانم و باید به آثار او مراجعه کنید.

    ایشان «سگ کوره‌پز» را سال 48 می‌نویسد «اباذر نجار» را سال 49 می‌نویسد، «پرکاه» را سال 50 می‌نویسد «بادیه» را سال 56 می‌نویسد یعنی با وجود اینکه در آن دوران چهار اثر داشته یعنی نتوانسته خودش را اثبات کند؟

    من به «گلابدره‌ای» به چشم یک استاد نگاه می‌کنم و خودم را در مقابل او به چشم یک شاگرد می‌بینم و خیلی از افکارهایم را بعد از آشنایی‌ام با ایشان از او آموختم، ایشان بعد از اینکه من کتاب «ترکه‌های درخت آلبالو» را نوشته بودم و به ایشان دادم و او خواند او یک تعجبی ما فوق آن تعجب اولی کرده بود و خیلی از جاها و صفحات کتاب مرا ایشان خط کشیده بود و آمد اینجا و به من گفتش که تو چگونه توانستی یک همچنین اعجازی کنی، ایشان استاد من بود و من از او با سابقه‌ای که داشت برای رفع ایرادها و نقص‌های کارهایم از نظرات او استفاده می‌کردم و او ایرادهای من را برطرف می‌کرد و با او یک چنین دوستی بودیم.

    برای نشستن و استفاده از نظرات یکدیگر جایگاه خاصی داشتید؟

    معمولا ایشان به دفتر من می‌آمد و با هم چایی می‌خوردیم و گاهی جای شما خالی ناهار می‌‌خوردیم و خیلی با ما رفیق بود.

    پس این دوستی شما با ایشان صبغه‌ای طولانی دارد، استاد فرمودید که ایشان می‌روند خارج از کشور و … از بعد از برگشتن ایشان به ایران توضیح بفرمایید.

    ایشان قبل از اینکه به خارج از کشور بروند یک روزی فکر می‌کنم که خانم ایشان پیش من آمدند او خانمی داشتند که در شمیران ساکن بود، البته آن زمان هنوز با او آنقدر صمیمی نشده بودم و بعد از آشنایی‌مان یک پرده حضوری بود که هنوز این پرده پاره نشده بود که ما بتوانیم با هم خیلی اخت باشیم، خانم ایشان آمد و یک کمی فاصله خودش را با ما زیاد احساس می‌‌کرد که ما بچه‌‌های نویسنده مسلمان یک موجودات عجیب و غریب هستیم و حتی احساس می‌کرد ما در ردیف آن کسانی که صحبت‌هایی پشت سرشان می‌کنند که اینها اسلامی‌اند و نمی‌شود به اینها نزدیک شد و … خانم ایشان یک جور دیگر راجع به ما فکر می‌کرد و هنگام صحبت کردن یک شرم و حیایی در صحبت‌هایش داشت و یک طوری که انگار فاصله‌ای بین ما هست و برای صحبت کردن نیاز به صحبت دارد به همین دلیل یک نامه برای من آورده بود و در این نامه محمود با دست خطش نوشته بود که شما بچه‌های مسلمان و اسلامی که ادعا می‌کنید، من از شما تقاضا دارم که به داد من برسید و من را گرفتند و می‌خواهند محاکمه کنند و به حساب من برسند، گویا اینکه ایشان به حکم اعدام محکوم شده بودند.

    استاد شما آن نامه را دارید؟

    فکر می‌کنم باید در وسایلم دنبال آن بگردم، البته آن نامه را که من گرفتم و خواندم با چند تا از دوستانم صحبت کردم و آنها کسانی بودند که نمی‌توانم اسم آنها را ببرم، خلاصه به اتفاق دوستان روی این مسئله تلاش کردیم و به زندان قصر رفتیم.

    با چه کسانی رفتید؟ اگر می‌شود اشاره‌ای فرمایید.

    من بودم و آقای «مسعود نوری» که در روزنامه‌جمهوری اسلامی آن زمان بودند.

    با تعدادی از دوستان و مسئولان صحبت کردیم و به زندان قصر رفتیم و با او صحبت کردیم اتفاقا خانمش هم آمده بود ، «محمود» با ما سلام و علیک کرد و یکی یکی ما را بوسید و عذرخواهی کرد و گفت شما کسانی هستید که من می‌توانم به شما پناه بیاورم و این نشان می‌داد که به اصطلاح خودش نویسنده شاهی است چونکه خودش می‌گفت من نویسنده شاهی هستم و می‌گفت من از آن طرف بریدم و کسی از آن طرف مرا تحویل نمی‌گیرد و من به شماها پناه آوردم و ما هم احساس می‌کردیم که غیر از اینکه ایشان نویسنده است یک انسان است، یک انسان است که الان آمده و از ما کمک می‌خواهد چه کسی است که مسلمان باشد و انسانی را ببینید گرفتار است و به کمکش نرود، ما به غیر از این چیز اضافه‌ای نمی‌خواستیم، ما ایشان را دیدیم و آمدیم نشستیم نامه‌ای برای قوه قضاییه و بعضی از مسئولین و همچنین «مقام معظم رهبری» نوشتیم.

    نوشتیم که می‌خواهم ببینیم که اگر به این دعوی خوب رسیدگی نشده است شما دستور دهید که خوب رسیدگی شود، اگر قاضی بوده که توجه نداشته است یکبار دیگر بررسی کند و خوب توجه کند تا آن حکم را اجرا نکنند، «مقام معظم رهبری» نگاهی به من کردند و لبخندی زدند که من آن لبخند را یادم نمی‌رود، و فرمودند من «محمود گلابدره‌ای» را می‌شناسم ، در زمان امام اینجا آمدند و به من فرمودند که من می‌خواهم زندگی «امام خمینی» را «رومن رولان»وار از کودکی بنویسم.

    بله این را خود «آقای گلابدره‌ای» به من هم گفته بودند چونکه «رومن رولان» زندگی «مهاتما گاندی» را نوشته بودند؟

    و ایشان رفت و دیگر پیدایشان نشد، این صحبت‌های «مقام معظم رهبری» بود، من گفتم آقا من نامه‌ای را آوردم که ایشان گفتند من روی نامه دستور می‌دهم تا به آن رسیدگی شود، من بعد از اینکه از خدمت ایشان مرخص شوم به سر کارم آمدم هنوز به مغازه نرسیده بودم یکی از همکاران من دوید و آمد سراغ من و گفت که از دفتر «مقام معظم رهبری» تلفن زدند و شما را می‌خواهند که من رفتم به مغازه و با «آقای گلپایگانی» تلفنی صحبت کردم و ایشان فرمودند که قضیه «آقای گلابدره‌ای» چه هست و من برای ایشان توضیح دادم و گفتم تقاضای ما نویسنده که امضای آنها در نامه می‌باشد این است که پرونده‌ی ایشان مجددا بررسی شود.

    استاد چه کسانی آن نامه را امضاء کرده بودند؟ چند نفر بودند؟

    باور کنید که یادم نیست، چونکه این سؤالات را شما زمانی می‌پرسید که ما هنوز «محمود» را دفن نکرده‌ایم و من برای این مسئله خیلی متأسفم، خیلی متأسفم با اینکه من احساس می‌کردم «محمود» بیمار بوده است چونکه رفتارش با دیگران رفتار خوبی نبود ولی ما باید این را فراموش کنیم و هر کسی که از ایشان دلخوری دارد و احساس می‌کند که «محمود» با او بد صحبت کرده است فکر می‌کنم که بهتر است او را ببخشد.

    البته او یک روحیه پرخاشگری به خصوص در این اواخر داشت.

    بله، من فکر می‌کنم که او را ببخشند و به دل نگیرند چونکه من او را دقیقا می‌شناسم و در سال‌های متمادی با او بودم و با این اخلاق او آشنا بودم، او محبتش بی‌اندازه از حد بالا بود و خشونتش هم بیش از حد بالا بود و کسی که نتواند این تعادل را حفظ کند نمی‌تواند آدم کینه‌وری باشد، به خصوص که ایشان در چنین شبهایی از دنیا رفتند و فکر می‌کنم که خداوند ایشان را رحمت کند چونکه در چنین شبی هم به خاک سپرده می‌شود و این نکته حداقل ما مسلمانان را مجبور می‌کند تا نماز شب اول قبر را برای او بخوانیم.

    استاد یک مقدار برویم سراغ آثار «محمود گلابدره‌ای». من «سرنوشت بچه‌ شمرون» او را خواندم که سال 63 منتشر می‌شود، شما آن اثر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

    آن اثر هم بسیار خوبی است و اثر بدی نیست، آن اثر هم یک دنیایی برای خودش دارد و من یادم می‌آید که سر همین «بچه‌های شمرون» دست بچه‌های خواهرش را گرفته بود چونکه می‌دانید نویسنده تا یک سالهای متمادی که آثاری را منتشر می‌کنند بیشتر خودشان را مطرح می‌کنند یعنی بیشتر از خودشان می‌گویند من آن موقع یادم هست که پیش او رفتم و گفتم «محمود» من این کتاب تو را خواندم و آن را دو بار هم خواندم، حالا شاید یک قطعاتی از آن را یادم رفته باشد ولی یک قسمت آن اینطور بود که تعدادی از بچه‌های خواهرش را شمرده بود داشتند در همان دره‌ گلابدره‌ می‌رفتند و اینها موقعی که به آن بالا رسیده بودند یکی، دو تا از آنها را «محمود» جا گذاشته بود و آنها را جابجا گفته بود، من به او گفتم «محمود» خوب بقیه این بچه‌ها را تو چیکار کردی؟ تو از اول گلابدره شروع کردی و به آن مغازه هم سر زدی و این کار هم کردی ولی نگفتی که آن یکی خواهرزاده‌ات کجا رفت آن یکی چه شد و … گفت راست می‌گویی‌ها من اینها را یادم رفت من آن را در چاپ بعدی درست می‌کنم.

    اخیرا «سرنوشت بچه‌ شمرون» توسط «نشر خجسته» مجددا تجدید چاپ شده است.

    بله.

    شما کتاب «دال» ایشان را هم خواندید که در رابطه با سرنوشت مهاجرین ایرانی در سوئد است؟

    بله کتاب «دال» ایشان را هم خوانده‌ام. کتاب «دال» ایشان مقارن با زمانی بود که برگشته بود و آ‌مده بود و رفته بود و در قسمتهایی از کوه و در غاری سکنی گرفته بود که اتفاقا دو، سه دفعه مرا به آن غار برد و در آن غار نشستیم که جای خطرناکی هم بود و برای من هم بالا رفتن و پایین آمدن از آن بسیار مشکل بود و یکی، دو بار هم نزدیک بود زمین بخورم.

    «آقای گلابدره‌ای» کوهنورد خوبی هم بود.

    با هم در آن غار می‌نشستیم و ایشان کارهایش را برای من می‌خواند و یا من کارهایم را برای او می‌خواندم و گاهی هم در پشت آن غار چایی درست می‌کرد و می‌خوردیم و شب‌ها هم در آن غار می‌خوابید که بعد موقعی که ما به شورای عالی انقلاب فرهنگی رفتیم ایشان را هم دعوت کردیم و ایشان هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی می‌آمد و ما هم نظرات ایشان را می‌شنیدیم و خیلی سال هم طول کشید که ما توانستیم جایزه «جلال آل احمد» و یاد بود ایشان در آنجا به تصویب برسانیم و آنجا توانستیم که معادل مدارک را هم در آنجا به تصویب برسانیم و در حدود سه، چهار سال روی آن زحمت کشیدیم که به وزارت ارشاد دادیم، بد نیست که الان شما اینطور با علاقه و شوق از «محمود» صحبت می‌کنید تقاضا کنیم که یک معادلی را برای «محمود» در نظر بگیرند یعنی یک معادل «دکتری» در هنگام دفن کردن او به او بدهند چونکه ایشان کمتر از دکتری و از کسانی که معادل دکتری و یا دکتری گرفتند نیستند، بالاخره او زحمت کشیده است.

    بله، بیش از 16- 15 اثر دارد.

    چونکه شما به آن اثرهایش هم نگاه کنید دارد حالا در زنده بودنش نگرفته است ولی الان به او بدهید و نگاه نکنید که او تعادل نداشت، البته واقعا هم تعادل نداشت، بارها شده بود که او را گرفته بودند و به من زنگ می‌زدم و می‌رفتم و یک سندی می‌گذاشتم و او بیرون می‌آمد و حتی بارها در مغازه من آمده است و به من پرخاش کرده است و من پی برده‌ام که این پرخاش دست خودش نیست و این نمی‌تواند «محمود» باشد و یا مثلا در روزنامه‌ کیهان هم رفته و در آنجا هم به من پرخاشگری کرده است و یا در وزارت ارشاد هم رفته پرخاشگری کرده است، با بچه‌ها، با زنش هم پرخاشگری کرده است و شاید همین پرخاشگری‌اش هم موجب مرگ پدرش شده است.

    ولی دل زلالی داشته است؟

    شما در نظر هم بگیرید که در چنین سنی یک پایش اینجا بود، یک پایش شمرون بود، یک پایش کوه بود، این ور بود آن ور بود.

    استاد ایشان کتابی به نام «آقا جلال» دارد بله من آن را هم خوانده‌ام. ایشان شاگرد «جلال آل احمد» بودند؟

    آن طور که برای من تعریف می‌کرد آن زمانی که جلال بوده است به خانه جلال و سیمین رفت و آمد می‌کرده است منتهی به من می‌گفت که آن موقع جلال من را زیاد تحویل نمی‌گرفت ولی چون من عاشق ادبیات بودم به خانه‌ او می‌رفتم و حتی برای او و مهمانانش، خانواده‌اش چایی دم می‌کردم و این طور که خودش برای من تعریف کرده است یک خانه زاد بوده است و خیلی از جاها و خیلی از زمان‌ها انسان می‌بیند که مایه و اساسی که «محمود» داشته و ما نمی‌توانیم منکر شویم او یک آدم مایه‌دار بود و آثارش را که آدم می‌خواند حالا ممکن است که یک مشکلاتی داشته باشد.

    استاد اگر بخواهید چند تا از ویژگی‌های خوب «مرحوم گلابدره‌ای» را نام ببرید به چه ویژگی‌های او اشاره می‌کنید.

    والله، ویژگی‌ «محمود» را به تلاشش و به اینکه بخواهد خود را مطرح کند و کارهایش را ارائه دهد بود یعنی «محمود» شاید آن کنجکاوی که در پیگیری کارهایش داشت شاید من که به عنوان یک پژوهشگر در امور کارهایم خیلی حساس هستم و دنبال آن را می‌گیرم هیچگاه به پای او نمی‌رسم یعنی شما نگاه کنید ما خودمان را پابند کردیم، او برای نویسندگی تمام رشته‌ها را برید، نویسندگی این را می‌خواهد، ما خودمان را به اینجا بستیم که کار داریم، گرفتاریم، مشکلات داریم ، قرض داریم، بدهی داریم یعنی از این چیزها ما خودمان را گرفتار کردیم ولی او به قول خودش که می‌گفت، شما ببنید او یک زن تحصیل کرده دارد در کشوری به نام سوئد که دارد زندگی می‌کند و در آنجا آسایش و آرامش وجود دارد، بچه‌هایش هستند اینها را ترک کرد و آمد به خاطر چی؟ چون که نمی‌توانست آرام بگیرد، مثلا در آمریکا می‌رفت با یک نفر دوست می‌شد او خودش برای من تعریف می‌کرد یکی دو هفته می‌رفت مهمان او می‌شد چونکه پول نداشت که خرج کند، نمی‌رفت دنبال کار که کار را انجام دهد تا از درآمد آن نویسندگی کند.

    فقط می‌نوشت

    او می‌رفت می‌نوشت و اگر بود می‌خورد و اگر نبود.

    به درویشی قناعت می‌کرد؟

    بله به درویشی قناعت می‌کرد، آن وقت «محمود» دنبال تجربه بود و این تجربه را به هر صورتی به دست می‌آورد مثلا اگر قرار بود حالت هروئینی‌ را به خود بگیرد واقعا می‌رفت آن هروئین را می‌کشید، یکدفعه با یک فولکس واگن به مغازه من آمد و در آن فولکس واگنش همه چیز بود، به من گفت که بیا برویم کوه من گفتم «محمود» من با تو نمی‌آیم، او بدش می‌آمد که من به او می‌گفتم با تو نمی‌آیم، می‌گفت چرا؟ می‌گفتم تو با این حالت ژولیده اگر من را با خود ببری اگر در مسیر تو را بگیرند من را هم می‌گیرند، اتفاقا با ایشان رفتم، به میدان فردوسی نرسیده پلیس جلوی ما را گرفت و «محمود» به من گفت که به پلیس بگو من مسافرم، گفتم باشه، پلیس به من گفت آقا شما گفتم من مسافرم که این آقا مرا سوار کردند، پلیس ماشین را گشت و بعدا ایشان به من گفت که پلیس در ماشین من یک تیکه تریاک پیدا کرد، بعد من به پلیس گفتم من نویسنده‌ام فلان، چنانم، نیاز دارم، من تشنه این جور چیزها هستم و ایشان گفتند که من آن پلیس را ردش کردم و رفت، خب یک چنین آدمی فرق می‌کند با هر آدم دیگری، من فکر می‌کنم او یک آدم تلاشگری که همه چیز خود را مانند خانه و خانواده‌ و بچه‌های خود را برای نویسندگی گذاشته بود.

    استاد ایشان یک کتابی هم در حوزه کودک و نوجوان دارند به نام «سنگ سه مثقال»؟

    من آن کتاب را ندیدم.

    این کتاب هم از کتاب‌های خوب ایشان است که در حوزه‌ ادبیات کودک و نوجوان است؟

    ایشان یک عادتی داشتند که به کسی کتاب‌های خودش را نمی‌داد و می‌گفت که برید آنها را بخرید

    البته من کتاب «هاویه‌ هوو» را از ایشان هدیه گرفتم پس یک کار خلاف عادت بوده است؟ اگر نکته‌ای در مورد ایشان باقی مانده و یا صحبتی در مورد روزهای آخر عمرش باقی مانده بگویید تا استفاده کنیم.

    ایشان آمده بود اینجا و یک دعوای مفصل با من داشت و رفت .من وقتی شنیدم که ایشان مریض شده است گهگاهی به او تلفن می‌زدم و حال او را می‌پرسیدم تا همین شنبه‌ای که گذشت به او زنگ زدم و حالش را جویا شدم. خداوند رحتمش کند.

    سنگ سه مثقال

    آقا جلال به روایت تازه

    چلچله ها

    دال: بر اساس زندگی مهاجران ایرانی در سوئد بعد از انقلاب اسلامی

    لنده ی قناری

    مجموعه آثار محمود گلابدره ای

    لحظه های انقلاب

    مادر

    تعداد کل موارد 10

    همزمان با ایام دهه فجر، کتاب «لحظه های انقلاب» به فلم زنده یاد محمود گلابدره ای با صدای بهروز رضوی از رادیو تهران پخش می شود.

    کتاب «لحظه های انقلاب» اثر مرحوم محمود گلابدره ای پس از تعطیلی انتشارات «عصر داستان» از سوی دفتر نشر معارف با کاهش قیمت ویژه بمناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی منتشر شد.

    همزمان با فرارسیدن دهه مبارک فجر بسته پیشنهادی کتاب هایی با مضمون انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با عنوان «خمینی ای امام…» عرضه می شود.

    گلابدره ای در مصاحبه ای گفته بود: ۹ دی بود، اونجا یک اعلامیه گذاشته بودند که هر کی آقای خامنه ای رو به مرجع تقلیدی قبول داره، اینجا امضا کنه. منم ورداشتم یک امضای بزرگ کردم، محمود گلابدره ای مرجع تقلیدش امام خامنه ای است.

    کتاب «ارض بیض» که کار مشترکی از مرحوم گلابدره ای و علی خلیلی است، هشتم شهریورماه در تالار مهر حوزه هنری رونمایی می شود.

    مراسم بزرگداشت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نخلستان سازمان هنری رسانه‌ای اوج برگزار می‌شود. به گزارش خبرگزاری فارس، بزرگداشت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به بهانه سالروز درگذشت سید محمود گلابدره‌ای، نویسنده …

    کتاب “لحظه‌های انقلاب” نوشته محمود گلابدره‌ای، در صدر پرفروش‌ترین کتاب‌های فروشگاه انتشارات کیهان در هفته‌های اخیر قرار گرفته است. گلابدره‌یی نگارش “لحظه‌های انقلاب” را در اواخر سال 1359 به اتمام رساند. این اثر تاکنون 3 …

    محمود گلابدره‌ای به تازگی دو رمان تازه را در ارتباط با سردار شهید محسن وزوایی و شهید چمران به نگارش درآورده است.

    سیاق روایتگری محمود گلابدره‌ای شاید در آغاز، چندان اعتماد مخاطب را به جدی بودن مطالب وی جلب نکند، اما هنگامی که سخنانش بر کاغذ نقش می‌بندند، برخی تألمات در ذهن خواننده بر می‌انگیزد. بی‌گمان سرّ رسیدن داستانواره او تحت …

    برای اطلاع از آخرین اخبار کتاب و تخفیفات، عضو خبرنامه ایمیلی ما شوید.

    bookroom.ir – Copyright © 2007-2019 – All rights reserved

    کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد. کلیه محصولات ارائه شده در این سایت مطابق قوانین جمهوری اسلامی ایران به فروش می رسند.

    پاتوق کتاب فردا به عنوان یک فروشگاه اینترنتی کتاب و با هدف ارائه محصولات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی فعالیت می نماید. پاتوق کتاب فردا علاوه بر این که به عنوان یک فروشگاه اینترنتی کتاب فعالیت می نماید، در نظر دارد تا متفکران، نویسندگان و هنرمندان برجسته انقلاب اسلامی را معرفی نموده و امکان دسترسی به آثار برجسته آنها را فراهم نماید. همچنین از دیگر برنامه های ما معرفی و ارائه نشریات و لوح های فشرده برتر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، ارائه مشاوره و همکاری در زمینه برگزاری نمایشگاه های فرهنگی و ترویج فرهنگ کتابخوانی در دانشگاه ها، مساجد، هیئت ها، و نیز ارائه پیشنهادات مناسب جهت سیر مطالعاتی در حوزه های مختلف است. پاتوق کتاب فردا بانک اطلاعاتی کاملی که عموم مردم می توانند به آن دسترسی داشته و از خرید اینترنتی کتاب لذت ببرند.

    در صورتی که رمز عبور خود را فراموش کرده‌اید می‌توانید ایمیل و یا شماره تلفن همراه خود را وارد کنید تا کد تغییر پسورد برای شما ایمیل یا پیامک شود

    قبلا ثبت نام نکرده‌اید؟وارد شوید

    مجموعه آثار محمود گلابدره ای
    مجموعه آثار محمود گلابدره ای
    0

    دوره مقدماتی php

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *