نشانگذاری
عجب سازنده ی این علامت عرب دولاب است
[[رده:نمادهای
نوشتار]]
Loading…
Loading…
Loading…
Working…
Loading…
علت اصلي جنگ ايران و عراق
Working…
Loading…
Loading…
Working…
Loading…
Loading…
Loading…
Loading…
Loading…
Loading…
Loading…
Loading…
Working…
Loading playlists…
فاطمه علي اصغري-هشت سال جنگ تحميلي روزهاي پرفراز و نشيبي براي جمهوري اسلامي ايران در مصاف با عراق بود از اين رومصاحبه با فردي كه از ابتداي جنگ در منطقه حضور داشت و شاهد هجوم ناگهاني عراق به مرزهاي ايران بود خاطرات خوب و البته اتفاقات تلخي از جنگ را براي ما يادآوري كرد كه شنيدن آنها از زبان امير ذاكري يكي از فرماندهان ارتش در دوران جنگ خالي از لطف نيست.
بخشي از مصاحبه امير ذاكري با سايت خبرفوري به شرح زير است.
خبرفوري:برخی معتقدند که مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران در سال 59 از حمله عراق به ایران دچار شوک شده و تصور این موضوع را نمیکردند نظر جنابعالی درباره این موضوع چیست؟
ذاکری: در زمانی که جنگ شروع شد مسئولان نظام ما به زعم بعضیها بیتوجهی کردند یا به عبارتی میتوان گفت که مسئولان غافلگیرشدند ولی این به معنای غافلگیری ارتش نبود.
علت اصلي جنگ ايران و عراق
هرکشوری که قصد حمله به کشور دیگری را دارد نمیتواند یک دفعه از پادگانها به سمت کشوری دیگری حمله کند و ادعای جنگ کند از این رو بدون شک اقداماتی برای شروع جنگ لازم است که یکی از آنها حرکات یگانها به سمت نوار مرزهاست.
عراق در شروع جنگ 12 لشگر را به سمت مرز ایران حرکت داد اما نه در یک شب یا یک روز یا دور روز.
عراق از برج 5 سال 59 به تدریج سر وکله یگانهای ارتش عراق در نوار مرز پیدا شد در حالی که از قبل نیروهای شرطه عراقی یعنی همان ژاندارمری خود ما همراه نیروهای گارد عراقی در مرز ما حضور داشتند و ما باهم زد و خورد هم داشتیم اما درآن مقطع ارتش نبود.
مسئولان اطلاعاتی کشورما در آن مقطع تغییر کردند روندی که خود یک مشکل بود.
طبق خیانت بزرگی که بختیار به کشور در زمان شاه کرد براساس یک ماده قانونی ساواک در مجلس منحل شد و به دنبال آن نیز سازمان ضداطلاعات ارتش از بین رفت روند که آسیب جدی را به سیستم اطلاعاتی ما وارد کرد و به نظر بنده آگاهانه و از روی عمد بود و به خوبی نشان میداد که این افراد چه افکاری داشتند.
با انحلال این دو سازمان عملا چشم و گوش کشور و حکومت زمان شاه بود از این رو انحلال آنها اشتباه بود و سبب افت جمعآوری اخبار از سوی سازمانهای اطلاعاتی ما شد.
خیلیها بدون شک نمیدانند که جمعآوری اخبار تنها دیدهبانی نیست و زاویای و روشهای بسیاری دارد و مهمترین آن جمعآوری آشکار اطلاعات و بعد از آن به صورت پنهانی است که توسط افرادی که آموزش دیدند صورت میگیرد.
به علت بهم خوردن ساختار در ارتش، هئیت دولت و دخالت بیجا و ناروای تعداد زیادی از افراد گروهکی که در مشاغل نظامی و اطلاعاتی نفوذ پیدا کرده بودند سبب شد تا ما نسبت به حمله عراق به ایران دچار شوک شویم چرا که حالتی در کشورمان پیش آمده بود که اگر کسی میگفت عراق قصد حمله به ایران را دارد قابل قبول نبود و مسئولان تازه به کار جمهوری اسلامی ایران این موضوع را قبول نمیکردند.
یکی از کسانی که از اردیبهشت 59 به مقامات سیاسی و نظامی کشور اطلاعرسانی کرد که عراق در حال آماده شدن برای جنگ به ایران است بنده بودم و علت این امر این بود که بنده از سال 54 با عراقیها کار کردم و میدانستم که آنها چه نقشهای دارند.
بنده مسئول اخبار پنهانی در منطقه بودم و اطلاعات بسیاری به دست میرسید که حکایت از آمادگی عراق برای حمله به ایران بود.
عراقیها به دلیل قرارداد الجزیره خودشان را بازنده میدانستند و براین باور بودند که شاه ایران به آنها فشار آورده و آنها را مجبور کرده است تا این قرار داد را امضا کنند از این رو میخواستند با حمله به ایران خودشان را قوی کنند تا قرارداد الجزیره را لغو کنند.
صدام روزی که از الجزیره به عراق بازگشت خبرنگار رادیو بغداد جویای نظر وی درباره این بغداد میشود که وی در پاسخ میگوید این قرارداد یک اقدام شجاعانه دربرابر تجزیه کشور بود صحبتی که معنای وسیعی داشت و به معنای فشار وارده بر صدام برای امضای قرارداد الجزیره بود.
عراقیها از سال 54 تصمیم گرفتند که با ایران به منظور پس گرفتن اروندرود با ما وارد جنگ شوند چرا که عراقیها خود را بازنده قرارداد الجزایر میدانستند.
عراق تصمیم قبلی برای جنگ با ایران داشت که نمیتوان آن را انکار کرد اما اینکه کدام مسئولان این موضوع را میدانستند مشخص بود.
ارتشیها که در جریان حمله عراق به ایران قرار داشتند و از مسئولان اطلاعاتی بودند در آن مقطع یا اعدام شده بودند یا زندانی بودند و یا فرار کرده بودند و مدارک دال براین موضوع نیز در بایگانیها بود که افراد جدید نسبت به آن آگاهی نداشتند.
از اطلاعات گذشته درباره قصد عراق برای حمله به ایران برای رژیم جدید میراثی وجود نداشت و کسی نتوانست از اسناد سازمان اطلاعات در این باره استفاده کند بنابراین وقتی به مقامات از قصد عراق به ایران اطلاعرسانی میکردید آنها دلیلی را براین موضوع نمیدیدند.
آقای غرضی استاندار خوزستان بعد از تیمسار مدنی در این استان بود و ما آنقدر در گوش وی زمزمه کردیم که عراق به ایران حمله خواهد کرد وی مجبور شد در مجلس گزارشی را درباره قصد عراق برای حمله به ایران ارائه کرد و در این گزارش تاکید کرد که مسئولان نظام منطقه این موضوع را بیان میکنند.
غرضی بعد از ارائه گزارش در مجلس به بنده گفت که من را در مجلس هو کردند و گفتند که ما شاخ آمریکا را در منطقه شکستیم چه برسد به عراق.بنده موضوع قصد عراق برای حمله به ایران را علیرغم خونسردی مسئولان دوباره پیگیری کردم و مجددا در زمان حضور حجتالاسلام کاملیان به عنوان رئیس انجمن اسلامی لشگر 92 اهواز موضوع حمله عراق به ایران را مطرح کردم و تاکید داشتم عراق خواهان خوزستان است روندی که سبب شد تا کاملیان از ما بخواهد مدارک مربوط به این موضوع را برای ارائه به امام خمینی(ره) جمعآوری کنیم روندی که بلافاصله از سوی ما اتخاذ شد و کاملیان آن را به دست امام رساند و امام نیز آن را به بنیصدر ارائه کرد و جواب آن نیز به دست ما رسید ولی بنده در جواب نامه نوشتم “نوشدارو پس ازمرگ سهراب ” چرا که ما به خواسته خود نرسیدیم و درخواست ما در روند اداری به مشکل برخورد و درخواست ما مبنی بر انسداد مرزها که نیاز به فرمان جهادی امام خمینی(ره) بود با عدم درایت بنیصدر از بین رفت.
امامخمینی(ره) هر شکایت و گله نظامی را به بنیصدر به عنوان مسئول اجرایی کشور ارجاع میداد و اینکه بنیصدر خوشبینی یا بدبینی داشت و یا غرضی داشت در جهت درخواست اقدام ما کاری انجام نداد و ما به هدف خود در این مسیر دست پیدا نکردیم ومسئولان خیلی ساده از این موضوع رد شدند و این بیتفاوتی و خوشبینی نسبت به این که ما میتوانیم در آن مقطع جایی نداشت.
افراد شخصی جدید نسبت به توان ارتش اطلاع نداشتند و توانایی ارتش کاهش پیدا کرده بود و نیرو و فرمانده از دست داده بود و یک تعدادی بازنشسته و یکسری اخراج شده بودند روندی که مردم از آن بیخبربودند و از دلایل خوشبینی مسئولین ما نیز بود.
عراق در آن مقطع خودش را برای جنگ با ایرن صد درصد آماده کرده بود و هر اتفاقی در کشورما رخ بود یک فرصت برای کشور عراق محسوب میشد از این رو بعد از آن کودتای نقاب را به راه انداختند ویک عده گمراه را به دام انداختند و در صورتی که کودتا نتیجهای نداشت اما این روند بر روی نظامیان ارتش تاثیرگذاشت و گروههای چون کومله، دموکراتها و توده خواهان انحلال ارتش شدند روندی که به روحیه نظامیان ارتش لطمه وارد کرد و وجهه آنها را در برابر مردم حامی ارتش متزلزل کرد.
نمیدانم چرا باور مسئولین این بود که عراق به ایران عراق حمله نخواهد کرد و آنها خیلی ساده از این موضوع رد شدند وعلیرغم حضور عراقیها در مرز کشورمان اقدام عاجل و سریع دربرابر حضور نیروهای آزاد و ارتشی موجود در پادگانها در خوزستان انجام نشد.
ما میتوانستیم ادوات تحویل داده به لشگر 21 را در تاریخ 15 شهریور به آنها تحویل میدادیم تا جنگی رخ نمیداد.
ما میتوانستیم لشگر 16 را که 14 مهرماه براساس ابلاغ وارد خوزستان شد و یکماه طول کشید تا آنها به خوزستان بیایند را در مرداد ماه به این استان میفرستادیم هیچگاه عراق فکر حمله به خوزستان و تصرف این استان به ذهنش خطور نمیکرد.
خبرفوری: برخی از فرماندهان دوران جنگ براین باور هستند که حضور شیعیان در عراق سبب اعتماد مسئولان ما به عراقی بوده است و این امر منجر به شوک آنها بعد از حمله عراق به ایران شده است نظر جنابعالی درباره این موضوع چیست؟
ذاکری: بنده این موضوع را رد نمیکنم چرا که دید بنده با نگاه مردم عادی و معمولی متفاوت است و همیشه میگویم عراقیها دشمن ما هستند و شیعه و سنی ندارند و در حال حاضر نیز حس خوبی به آنها ندارم.
در تاریخ 25/6/59 یک هیئت عازم خوزستان شدند که در راس آن مصطفی چمران وزیر دفاع وقت، محمدغرضی استاندار خوزستان، کلیه نمایندگان خوزستان و ابوشریف قرار داشتند نشستی در بخشداری بوستان برگزار شد و بعد از چندساعت جلسه صحبت اصلی آقایان این بود که ما اگر اراده کنیم میتوانیم ارتش عراق را خلع سلاح کنیم حرفی که گزافهگویی بسیار بزرگ بود و نشان از عدم شناخت آنها از ارتش عراق بود.
عراق یک ارتش سیستماتیک و منظم داشت که 12 لشگر در آن وجود داشت که هرکدام بین 17 هزار 500 تا 800 نیرو داشت و در کنار این نیور 29 تیپ مستقل و سازمان اطلاعاتی قوی داشت به گونهای که بعدها سازمان سیا در مقالهای از این موضوع خبر داد که 33 درصد مردم عراق اطلاعاتی هستنداز این رو باتوجه به ابزارهایی که در اختیار صدام حسین بود امکان مقابله یک شبه با صدام وجود نداشت.
بنده جداگانه مسئله حضور یک هیئت در خوزستان را صراحتا به چمران گفتم و تاکید کردم چگونه بدون وسیله و نفر میتوان با عراق مقابله کرد.درابتدای جنگ قرار شد به تعداد 12 هزارنفر ارتش به نیروهای دیگر اسلحه بدهد در حالی که ما نیازی به 10 کامیون داشتیم از این رو اعتماد برخی از مسئولین به برخی از افراد منجر به اشتباهاتی شد البته شاید آنها هم اطلاعاتی نداشتند.
ما در مقطعی حضرت امام خمینی (ره) را وادار کردیم اطلاعیهای را خطاب به مردم عراق منتشر کند که در این اطلاعیه امام از مردم مسلمان وشیعه عراق درخواست کرد که با حکومت جبار و ظالم صدام حسین همکاری نکنید و برای فشار به حکومت پول آب و برق ندهید، پیرو این اطلاعیه امام صدام اعلام کرد هرکسی هرگونه بدهی از 10 سال قبل راجب برق و گاز ندهد اعدامش میکنم از این رو تمام طلب قبلی از ترس وصول شد لذا در کشوری که حکومت به حرف مردم احاطه دارد حرفهای مجاهدین سرو ته نداشت و نشان میداد که آنها آگاهی لازم را از عراق ندارند و یا در سوریه بودند و یا در لبنان از این رو آنها آگاهی کاملی نداشتند.
مقامات ما خیلی خوشبین بودند که ارتش عراق از پشت به ما ضربهای نمیزند اما در نهایت این موضوع را پذیرفتند.
ارتش عراق در زمان جنگ با ایران 225 هزار نفر بودند از این رو مقابله با آنها بسیار سخت بود لذا خلع سلاح کردن آنها کار آسانی نبود.
فاطمه علي اصغري-هشت سال جنگ تحميلي روزهاي پرفراز و نشيبي براي جمهوري اسلامي ايران در مصاف با عراق بود از اين رومصاحبه با فردي كه از ابتداي جنگ در منطقه حضور داشت و شاهد هجوم ناگهاني عراق به مرزهاي ايران بود خاطرات خوب و البته اتفاقات تلخي از جنگ را براي ما يادآوري كرد كه شنيدن آنها از زبان امير ذاكري يكي از فرماندهان ارتش در دوران جنگ خالي از لطف نيست.
بخشي از مصاحبه امير ذاكري با سايت خبرفوري به شرح زير است.
علت اصلي جنگ ايران و عراق
خبرفوري:برخی معتقدند که مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران در سال 59 از حمله عراق به ایران دچار شوک شده و تصور این موضوع را نمیکردند نظر جنابعالی درباره این موضوع چیست؟
ذاکری: در زمانی که جنگ شروع شد مسئولان نظام ما به زعم بعضیها بیتوجهی کردند یا به عبارتی میتوان گفت که مسئولان غافلگیرشدند ولی این به معنای غافلگیری ارتش نبود.
هرکشوری که قصد حمله به کشور دیگری را دارد نمیتواند یک دفعه از پادگانها به سمت کشوری دیگری حمله کند و ادعای جنگ کند از این رو بدون شک اقداماتی برای شروع جنگ لازم است که یکی از آنها حرکات یگانها به سمت نوار مرزهاست.
عراق در شروع جنگ 12 لشگر را به سمت مرز ایران حرکت داد اما نه در یک شب یا یک روز یا دور روز.
عراق از برج 5 سال 59 به تدریج سر وکله یگانهای ارتش عراق در نوار مرز پیدا شد در حالی که از قبل نیروهای شرطه عراقی یعنی همان ژاندارمری خود ما همراه نیروهای گارد عراقی در مرز ما حضور داشتند و ما باهم زد و خورد هم داشتیم اما درآن مقطع ارتش نبود.
مسئولان اطلاعاتی کشورما در آن مقطع تغییر کردند روندی که خود یک مشکل بود.
طبق خیانت بزرگی که بختیار به کشور در زمان شاه کرد براساس یک ماده قانونی ساواک در مجلس منحل شد و به دنبال آن نیز سازمان ضداطلاعات ارتش از بین رفت روند که آسیب جدی را به سیستم اطلاعاتی ما وارد کرد و به نظر بنده آگاهانه و از روی عمد بود و به خوبی نشان میداد که این افراد چه افکاری داشتند.
با انحلال این دو سازمان عملا چشم و گوش کشور و حکومت زمان شاه بود از این رو انحلال آنها اشتباه بود و سبب افت جمعآوری اخبار از سوی سازمانهای اطلاعاتی ما شد.
خیلیها بدون شک نمیدانند که جمعآوری اخبار تنها دیدهبانی نیست و زاویای و روشهای بسیاری دارد و مهمترین آن جمعآوری آشکار اطلاعات و بعد از آن به صورت پنهانی است که توسط افرادی که آموزش دیدند صورت میگیرد.
به علت بهم خوردن ساختار در ارتش، هئیت دولت و دخالت بیجا و ناروای تعداد زیادی از افراد گروهکی که در مشاغل نظامی و اطلاعاتی نفوذ پیدا کرده بودند سبب شد تا ما نسبت به حمله عراق به ایران دچار شوک شویم چرا که حالتی در کشورمان پیش آمده بود که اگر کسی میگفت عراق قصد حمله به ایران را دارد قابل قبول نبود و مسئولان تازه به کار جمهوری اسلامی ایران این موضوع را قبول نمیکردند.
یکی از کسانی که از اردیبهشت 59 به مقامات سیاسی و نظامی کشور اطلاعرسانی کرد که عراق در حال آماده شدن برای جنگ به ایران است بنده بودم و علت این امر این بود که بنده از سال 54 با عراقیها کار کردم و میدانستم که آنها چه نقشهای دارند.
بنده مسئول اخبار پنهانی در منطقه بودم و اطلاعات بسیاری به دست میرسید که حکایت از آمادگی عراق برای حمله به ایران بود.
عراقیها به دلیل قرارداد الجزیره خودشان را بازنده میدانستند و براین باور بودند که شاه ایران به آنها فشار آورده و آنها را مجبور کرده است تا این قرار داد را امضا کنند از این رو میخواستند با حمله به ایران خودشان را قوی کنند تا قرارداد الجزیره را لغو کنند.
صدام روزی که از الجزیره به عراق بازگشت خبرنگار رادیو بغداد جویای نظر وی درباره این بغداد میشود که وی در پاسخ میگوید این قرارداد یک اقدام شجاعانه دربرابر تجزیه کشور بود صحبتی که معنای وسیعی داشت و به معنای فشار وارده بر صدام برای امضای قرارداد الجزیره بود.
عراقیها از سال 54 تصمیم گرفتند که با ایران به منظور پس گرفتن اروندرود با ما وارد جنگ شوند چرا که عراقیها خود را بازنده قرارداد الجزایر میدانستند.
عراق تصمیم قبلی برای جنگ با ایران داشت که نمیتوان آن را انکار کرد اما اینکه کدام مسئولان این موضوع را میدانستند مشخص بود.
ارتشیها که در جریان حمله عراق به ایران قرار داشتند و از مسئولان اطلاعاتی بودند در آن مقطع یا اعدام شده بودند یا زندانی بودند و یا فرار کرده بودند و مدارک دال براین موضوع نیز در بایگانیها بود که افراد جدید نسبت به آن آگاهی نداشتند.
از اطلاعات گذشته درباره قصد عراق برای حمله به ایران برای رژیم جدید میراثی وجود نداشت و کسی نتوانست از اسناد سازمان اطلاعات در این باره استفاده کند بنابراین وقتی به مقامات از قصد عراق به ایران اطلاعرسانی میکردید آنها دلیلی را براین موضوع نمیدیدند.
آقای غرضی استاندار خوزستان بعد از تیمسار مدنی در این استان بود و ما آنقدر در گوش وی زمزمه کردیم که عراق به ایران حمله خواهد کرد وی مجبور شد در مجلس گزارشی را درباره قصد عراق برای حمله به ایران ارائه کرد و در این گزارش تاکید کرد که مسئولان نظام منطقه این موضوع را بیان میکنند.
غرضی بعد از ارائه گزارش در مجلس به بنده گفت که من را در مجلس هو کردند و گفتند که ما شاخ آمریکا را در منطقه شکستیم چه برسد به عراق.بنده موضوع قصد عراق برای حمله به ایران را علیرغم خونسردی مسئولان دوباره پیگیری کردم و مجددا در زمان حضور حجتالاسلام کاملیان به عنوان رئیس انجمن اسلامی لشگر 92 اهواز موضوع حمله عراق به ایران را مطرح کردم و تاکید داشتم عراق خواهان خوزستان است روندی که سبب شد تا کاملیان از ما بخواهد مدارک مربوط به این موضوع را برای ارائه به امام خمینی(ره) جمعآوری کنیم روندی که بلافاصله از سوی ما اتخاذ شد و کاملیان آن را به دست امام رساند و امام نیز آن را به بنیصدر ارائه کرد و جواب آن نیز به دست ما رسید ولی بنده در جواب نامه نوشتم “نوشدارو پس ازمرگ سهراب ” چرا که ما به خواسته خود نرسیدیم و درخواست ما در روند اداری به مشکل برخورد و درخواست ما مبنی بر انسداد مرزها که نیاز به فرمان جهادی امام خمینی(ره) بود با عدم درایت بنیصدر از بین رفت.
امامخمینی(ره) هر شکایت و گله نظامی را به بنیصدر به عنوان مسئول اجرایی کشور ارجاع میداد و اینکه بنیصدر خوشبینی یا بدبینی داشت و یا غرضی داشت در جهت درخواست اقدام ما کاری انجام نداد و ما به هدف خود در این مسیر دست پیدا نکردیم ومسئولان خیلی ساده از این موضوع رد شدند و این بیتفاوتی و خوشبینی نسبت به این که ما میتوانیم در آن مقطع جایی نداشت.
افراد شخصی جدید نسبت به توان ارتش اطلاع نداشتند و توانایی ارتش کاهش پیدا کرده بود و نیرو و فرمانده از دست داده بود و یک تعدادی بازنشسته و یکسری اخراج شده بودند روندی که مردم از آن بیخبربودند و از دلایل خوشبینی مسئولین ما نیز بود.
عراق در آن مقطع خودش را برای جنگ با ایرن صد درصد آماده کرده بود و هر اتفاقی در کشورما رخ بود یک فرصت برای کشور عراق محسوب میشد از این رو بعد از آن کودتای نقاب را به راه انداختند ویک عده گمراه را به دام انداختند و در صورتی که کودتا نتیجهای نداشت اما این روند بر روی نظامیان ارتش تاثیرگذاشت و گروههای چون کومله، دموکراتها و توده خواهان انحلال ارتش شدند روندی که به روحیه نظامیان ارتش لطمه وارد کرد و وجهه آنها را در برابر مردم حامی ارتش متزلزل کرد.
نمیدانم چرا باور مسئولین این بود که عراق به ایران عراق حمله نخواهد کرد و آنها خیلی ساده از این موضوع رد شدند وعلیرغم حضور عراقیها در مرز کشورمان اقدام عاجل و سریع دربرابر حضور نیروهای آزاد و ارتشی موجود در پادگانها در خوزستان انجام نشد.
ما میتوانستیم ادوات تحویل داده به لشگر 21 را در تاریخ 15 شهریور به آنها تحویل میدادیم تا جنگی رخ نمیداد.
ما میتوانستیم لشگر 16 را که 14 مهرماه براساس ابلاغ وارد خوزستان شد و یکماه طول کشید تا آنها به خوزستان بیایند را در مرداد ماه به این استان میفرستادیم هیچگاه عراق فکر حمله به خوزستان و تصرف این استان به ذهنش خطور نمیکرد.
خبرفوری: برخی از فرماندهان دوران جنگ براین باور هستند که حضور شیعیان در عراق سبب اعتماد مسئولان ما به عراقی بوده است و این امر منجر به شوک آنها بعد از حمله عراق به ایران شده است نظر جنابعالی درباره این موضوع چیست؟
ذاکری: بنده این موضوع را رد نمیکنم چرا که دید بنده با نگاه مردم عادی و معمولی متفاوت است و همیشه میگویم عراقیها دشمن ما هستند و شیعه و سنی ندارند و در حال حاضر نیز حس خوبی به آنها ندارم.
در تاریخ 25/6/59 یک هیئت عازم خوزستان شدند که در راس آن مصطفی چمران وزیر دفاع وقت، محمدغرضی استاندار خوزستان، کلیه نمایندگان خوزستان و ابوشریف قرار داشتند نشستی در بخشداری بوستان برگزار شد و بعد از چندساعت جلسه صحبت اصلی آقایان این بود که ما اگر اراده کنیم میتوانیم ارتش عراق را خلع سلاح کنیم حرفی که گزافهگویی بسیار بزرگ بود و نشان از عدم شناخت آنها از ارتش عراق بود.
عراق یک ارتش سیستماتیک و منظم داشت که 12 لشگر در آن وجود داشت که هرکدام بین 17 هزار 500 تا 800 نیرو داشت و در کنار این نیور 29 تیپ مستقل و سازمان اطلاعاتی قوی داشت به گونهای که بعدها سازمان سیا در مقالهای از این موضوع خبر داد که 33 درصد مردم عراق اطلاعاتی هستنداز این رو باتوجه به ابزارهایی که در اختیار صدام حسین بود امکان مقابله یک شبه با صدام وجود نداشت.
بنده جداگانه مسئله حضور یک هیئت در خوزستان را صراحتا به چمران گفتم و تاکید کردم چگونه بدون وسیله و نفر میتوان با عراق مقابله کرد.درابتدای جنگ قرار شد به تعداد 12 هزارنفر ارتش به نیروهای دیگر اسلحه بدهد در حالی که ما نیازی به 10 کامیون داشتیم از این رو اعتماد برخی از مسئولین به برخی از افراد منجر به اشتباهاتی شد البته شاید آنها هم اطلاعاتی نداشتند.
ما در مقطعی حضرت امام خمینی (ره) را وادار کردیم اطلاعیهای را خطاب به مردم عراق منتشر کند که در این اطلاعیه امام از مردم مسلمان وشیعه عراق درخواست کرد که با حکومت جبار و ظالم صدام حسین همکاری نکنید و برای فشار به حکومت پول آب و برق ندهید، پیرو این اطلاعیه امام صدام اعلام کرد هرکسی هرگونه بدهی از 10 سال قبل راجب برق و گاز ندهد اعدامش میکنم از این رو تمام طلب قبلی از ترس وصول شد لذا در کشوری که حکومت به حرف مردم احاطه دارد حرفهای مجاهدین سرو ته نداشت و نشان میداد که آنها آگاهی لازم را از عراق ندارند و یا در سوریه بودند و یا در لبنان از این رو آنها آگاهی کاملی نداشتند.
مقامات ما خیلی خوشبین بودند که ارتش عراق از پشت به ما ضربهای نمیزند اما در نهایت این موضوع را پذیرفتند.
ارتش عراق در زمان جنگ با ایران 225 هزار نفر بودند از این رو مقابله با آنها بسیار سخت بود لذا خلع سلاح کردن آنها کار آسانی نبود.
آدرس خبرفوری در پیامرسان سروش sapp.ir/akhbarefori
28
افسانهی حملهی نظامی عراق به ایرانبنا بهتوصیهی شاپور بختیاربخش چهارم :شعبده پیرامون بهاصطلاحاسرار اسنادوزارت خارجهی انگلستانپس از همهی تیرهای زهرآلودِ اتهام که دیدیم در رودررویی با حقایق انکارناپذیر تاریخی به سنگ خورد دشمنان بختیار که با همهی قدرت حکومتی عریض و طویلشان همچنان از نام او در هراساند باز هم کوشیدند و میکوشند با استمداد از وسائلی پوچ حرمت این نام را خدشهدار ساخته جاذبهی اندیشهی مربوط به آن را خنثیگردانند. آخرین حربهای که بدان متوسلشدند این ادعا بود که گویا در اسناد تازهآزادشدهی وزارت خارجهی انگلستان گزارشهای صریحی دال بر توصیهی شاپور بختیار به صدام حسین دربارهی مساعدبودن شرایط برای حمله به ایران یافتهاند و انقلابِ (همچنان) اسلامی ابوالحسن بنی صدر نیز نخستین جارچی این ادعا شد. ما در نوشتهی دیگری هم پوچی این ادعا را آشکار ساختیم. حال از آنجا که مدعیان دستبردار نیستند و هرچندگاه یکبار این پرنده را از کلاه خود بیرون میآورند سودمنددانستیم یک بار گلهای سرسبد آن بهاصطلاح اسناد را روی میز بگذاریم تا پوچی آنها بر همه آشکارتر گردد. آخرین گلچین این «اسناد» در رادیو فردا از این قراراست:دربارهی بهاصطلاحاسناد آزادشدهیوزارت خارجه ی بریتانیابررسی دقیق همهی آنچه چندین بار تحت این عنوان غلطانداز منتشرشده نشانمیدهد که این نوشتهها، جز آنچه در زیر نقل، در بخش یکم، نقلمیگردد، حاوی هیچ خبر و گواهی کنکرتی دال بر ارتباط شاپور بختیار و جنگ ایران و عراق نیست و، بیرون از نقلقولهای زیر، آنچه میماند، بخش دوم، چیزی نیست مگر مشتی سخنپردازی گنگ و بیان پرآبوتاب گمانهای شخصی پیرامون حدسیات و شایعات شنیدهشده از این و آن.ـ بخش یکم1ـ «در همين ارتباط، کريس رندل يکی از مسئولان بخش تحقيقات خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا در يک گزارش توصيفی محرمانه که در ابتدای نوامبر ۱۹۸۰ تهيه شده و مهر بايگانی هفتم نوامبر/ ۱۶ آبان بر آن خورده، در بررسی تحولات گذشته و حال خوزستان نوشت: “يکی از دلايل يورش بیمهابای [کذا فیالاصل؛ بیمحابا] حکومت عراق به خاک ايران، اطلاعات گمراه کننده ايرانيان تبعيدی از جمله شاپور بختيار، مبنی بر اين بود که احتمالا بهدليل وجود اغتشاش در ارتش و بیثباتی رژيم بهدليل مخالفت مردم، بهويژه در خوزستان، ايران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم موجب برافراشته شدن پرچم نيروهای آزادیبخش خواهدشد.”»[ت. ا.]با همهی انچه دربارهی مقدمات شروع جنگ شرح دادیم چگونه می توان از «یورش بی محابای عراق به خاک ایران» سخنگفت؟ پس یا واژهی «بیمحابا» در اصل متن بوده، و در این صورت باید بر صحت اطلاعات منبع گریست؛ یا خندید؛ یا کلمهی بیمحابا را مترجم، با املاء غلط خود، به متن اضافه کرده؛ و در این صورت چگونه میتوان به دقت و صحت ترجمهی او، تطبیق آن با نص و روح متن و عدم تحریف آن اطمینان داشت ؟2ـ «بر اساس گزارش های تازهآزادشده [کدام گزارش های تازه آزاد شده؛ مدرک آن کدام است؟] درباره نخستين روزهای آغاز جنگ ايران و عراق، در اين دوره، شماری از کشورهای عربی و اپوزيسيون ايرانی خارج از کشور، به خصوص اويسی و بختيار، بر اين باور بودند که با حمله عراق به ايران ظرف يک هفته ارتش ايران شکستخواهدخورد و در طول يک ماه حکومت اسلامی سرنگونشده و دولت جديد تحت حمايت عراق در تهران، يا دست کم مناطق اشغالی مستقرخواهدشد10.»اینجا هم میبینیم که سخن از «مدارک تازهآزادشده» ایگفتهمیشود که از خود آنها اثری دیدهنمیشود، اما ادعای منسوب به آنها به بلندی دماوند است.بقیهی آنچه دراین بهاصطلاح اسناد مییابیم از نوع زیر است.ـ بخش دوم1ـ « … پس از اين ديدار، سفير جديد بريتانيا به ديدار بختيار رفت و او را نيز در جريان گفتوگوی خود با بازرگان گذاشت. بختيار با اظهار شگفتی از مواضع اعلام شده توسط بازرگان در مخالفت با دولت بختيار گفت: “باور نمی کند که بازرگان که تا چند روز قبل خمينی را غيرقابلحمايت میخواند اکنون اينگونه عملمیکند.” بختيار در ادامه ضمن مخالفت با روی کار آمدن بازرگان به عنوان نخست وزیر انقلاب گفت: «مانعی نمی بيند که وی به عنوان نخست وزير دولتِ سايهعمل کند. ولی اگر بخواهد به عنوان نخست وزير وارد کاخ نخست وزيری شود به سوی او تيراندازی خواهد شد.»«بختيار عنوان کرد که “آماده اصلاح قانون اساسی با روشهای قانونی هستم نه از طريق پرتاب کوکتل مولوتف. … اگرچه خود شخصا يک جمهوریخواه هستم، ولی [برای] تغيير نظام خيلی زود است و سلطنت بايد ده تا بيست سال ديگر ادامه يابد.”»«گراهام در پايان اين ديدار، بختيار را اين گونه تحليل کرد: “او مردی تاثير گذار، شجاع، باهوش و دوست داشتنی است، اگرچه من از اين می ترسم که او بيشتر فرانسوی است [کذا؛ باشد] و کمتر ايرانی و قابليت انعطاف کمی برای يافتن راهی برای خروج از تنگنا دارد. اگر بختيار درست فکرکرده باشد که مردم کم کم از دست خمينی خستهخواهندشد، ممکن است نجات پيدا کند، ولی من می ترسم که نظر بختيار در اين مورد درست نباشد.”»2ـ «به دنبال چندين روز مصلحت انديشی، هماهنگی و کسب تکليف با وزارت خارجه بريتانيا، فريدون جاهد، خبرنگار بخش فارسی راديوی بیبیسی مصاحبهای را با بختيار در پاريس در روز ۲۴ جولای ۱۹۸۰/، ۲ مرداد ۱۳۵۹ (سه روز قبل از درگذشت شاه)[و یک ماه و نیم پیش از حملهی عراق به ایران] انجام داد. متن کامل اين مصاحبه نيز برای بازبينی و اعلام نظر برای وزارت خارجه بريتانيا ارسال شد.»«اين مصاحبه در حالی انجام شد که بختيار قبلاً در ديدار با داوود آليانس، راديوی بیبیسی را “صد در صد طرفدار خمينی” ناميده و عنوانکردهبود که انگيزه راه اندازی ايستگاه راديويی سيارش در ايران در جهت خنثیکردن تبليغات بیبیسی است.»«در اين مصاحبه، بختيار در پاسخ به سؤالی درباره ادعای مقامات ايران درباره ارتباط بين کودتای نوژه و قصد اشغال ايران توسط عراق گفت: “من هرگز با اشغال ايران توسط عراق موافق نيستم، ولی متاسفانه ايران روز و شب به عراق حمله میکند.”»«خبرنگار بیبیسی مجددا پرسيد: آيا عراقیها به شما قول چيزی را دادهاند؟ بختيار پاسخ داد: “من از هيچ کس قولنمیخواهم، ولی منافع متقابلی وجود دارد و ما هر دو ضد رژيم خمينی هستيم.”»«روابط اويسی و بختيار با حکومت صدام حسين پس از آغاز جنگ نيز ادامه يافت. روز ۶ اکتبر/ ۱۴ مهر، (دو هفته پس از آغاز جنگ)، الين شيولينو خبرنگار هفته نامه نيوزويک در تهران اطلاعاتی را درباره فعاليتهای اپوزيسيون خارج از ايران در اختيار لمپورت گذاشت. به عقيده شيولينو: “ايرانيان تبعيدی در پاريس دچار يک آشفتگی جدی هستند و کاملا راه کنونی خود را گمکردهاند.”»واقعاً از این اظهارنظرهای گنگ و بیسروته چه استناجی میتوانکرد که بتواند پایهای برای اتهامی سنگین فراهمکند ؟«شيولينو بر اساس ديدارهای اخير خود با اويسی و بختيار عنوان کرد: «اويسی کاملا مخالف عراق نيست، ولی بختيار همچنان اميدوار است که از عراق به عنوان سکوی پرشی برای بازگشت به قدرت استفاده کند.»اما وقتی مواضع علنی و صریح و متعدد بختیار درباره ی جنگ هست، و ما آنها را در زیر خواهیم دید، چه کسی گمانهزنیها یا نیتخوانیهای یک خبرنگار انگلیسی از او را که حتی با یک نقل قول صحیح و دقیق از خودِ شخص مورد اتهام نیز همراه نیست بجای آن مواضع می پذیرد؟ پس میبینیم که اینجا نیز با مشتی شایعات پوچ سروکار داریم.ـ «اخيرا از بختيار پرسيدهاند که همکاری با عراق چگونه با ناسيوناليسم تطابق دارد؟ او گفته است: چون او ناسيوناليست است، وظيفه او نخست جنگ با خمينی است و بعد حفظ ايران از تجاوز عراق10.»در جملهی اخیر از قول شاپور بختیار آیا در متن انگلیسی واژهی منسوب به او جنگ (war) با خمینی بوده یا چیزی از نوع مبارزه (struggle) و پیکار (figh) ؟ هر کس میداند که در مسائلی از این نوع که افزون بر ظن به عدمبیطرفی نقل کنندهی مترجم، بیم عدم صلاحیت و عدم دقت او نیز میرود (مانند استعمال واژهی بیجای «بی محابا»، آن هم با املاء نادرست، که در بالا دیده شد)، و در نتیجه بدون دسترسی به متن در زبان اصلی هیچ نتیجهای نمیتوانگرفت؛ چنان که می بینیم اینجا واژهی مبارزه یا پیکار علیه خمینی که معادل آنها را نشان دادیم، بسیار قابل فهم است، اما هر کس که اندک آشنایی با زبان انگلیسی داشتهباشد درمییابد که اگر بجای آن ها واژهی جنگ بهکار رود، این واژه در زمینهی جنگ ایران و عراق، معنایی دوپهلو خواهد داشت !و باز، به فرض آن که این نقل قول با امانت کامل هم صورتگرفتهباشد، با همهی آنچه پیش از این در بارهی نقش خمینی در برافروختن آتش آن جنگ گفتیم روشن میشود که در زمان بیان این نظر حق با بختیار بوده که میدانسته مبارزه برای خنثیساختن خمینی مقدم است چه تنها چنین مبارزهای بود که میتوانست از تجاوز عراق و شروع جنگ پیشگیریکند. و آیا سقوط ایران در لجنزار فساد و ورشکستگی و تبهکاری در سیونه سال گذشته نشاننداده که بختیار خطر اصلی را درست تشخیصدادهبود ؟3ـ «يک گزارش سرّی ديويد ميرز مسئول بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا به تاريخ ۲۵ سپتامبر/ سوم مهر، خبر از سفر بختيار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به ايران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهريور) می دهد. در ادامه اين گزارش عنوان شده که عراق از اپوزيسيون ايرانی خواسته تا در جبهه های نبرد پشت سر نيروهای عراقی حاضر شوند تا دول [و لابد منظور از دول،«دولت ها»ست، یعنی جمع مُکَسّر عربی «دولت»]خود را در مناطق اشغالی تشکيل دهند.»اگر چنین ادعایی درست باشد عراق که جنگ را با ادعای تملک بر خوزستان آغاز و توجیهکردهبود چگونه از ایرانیان میخواسته که در آن استان دولت ایرانی خود را تشکیل دهند، آن هم نه یک دولت ایرانی، دول (ایرانی) خود را ؟! پس این قبیل «گزارش»ها جز گزارش برای گزارش چه معنای دیگری میتواند داشتهباشد ؟در اصل این ادعا یک غلط نیز دیدهمیشود : چنان که در بخش دوم این نوشته، در مصاحبهی نمایندهی لوموند با طه یاسین رمضان معاون صدام حسین، دیدیم وی میگوید:جنگ زودتر شروع شده بود: « [جنگ]در واقع طی ماههای گذشته هر لحظه می توانست آغاز گردد زیرا ایرانیها بر شمار درگیریهای مرزی با ما افزودهبودند. حملات توپخانه و نیروی هوایی دائمی بود. روز 4 سپتامبر سه شهر از جمله ضربتیه و خانقین را با شدت باز هم بیشتری کوبیدند. ما از 7 سپتامبر دست به یک رشته اقدام دیپلماتیک زدیم. این اقدامات بلاجواب ماند. ما سپس ناحیهای بهنام زینالقوس را که در توافقنامهی الجزیره ایران تعهدکرده بود آن را به ما پسدهد، گرفتیم. 20 سپتامبر هم سیفالسعد، و در روزهای پس از آن هم قطعاتی از خاک عراق را در منطقهی مندلی، میسان[میشان]، وضیط را که میبایست به ما پسدادهمیشد اشغالکردیم.»پس میبینم که 22 سپتامبر دیگر آستانهی حملهی عراق نبوده؛ در واقع از لحاظ عملیاتی ادامهی حملهی عراق، و این بار در یک جبههی وسیع بودهاست. اما این صحیح است که بختیار بلافاصله پس از حملهی عراق به بغداد رفته، زیرا او خود از این سفر یادکرده و گفتهاست به بغداد رفته برای هشدار به صدام حسین برای قطع حمله و عقبکشیدن نیروهای خود از ایران و یادآوری این که این حمله اشتباه بزرگی بوده که بایستی هر چه زودتر خاتمهیابد.مقدمات آغاز جنگباز هم از دیدی دیگرعوامل مؤثر در جنگ ایران و عراق چندان متعدد و وسیع بوده که نسبت دادن علت آن به یک شخص و تنها یک شخص، حتی به خود دیکتاتور عراق، سادهلوحانه خواهدبود، و چهبسا عوامفریبانه.عبدالجبار محسن سخنگوی پیشین فرماندهی کل قوا در عراق ـ ناطقاً رسمیاً عسکریاً للحرب ـ میگوید:« در ماه آوریل ۱۹۸۰ ایران شهر های عراق را با سلاح سنگین مورد هجوم قرار داد.»در این تاریخ از خروج شاپور بختیار از ایران هشت ماه بیشتر نمیگذشت و جمهوری اسلامی بود که در موضع تعرضی قرار داشت !«عبدالجبار محسن در این باره به بی بی سی فارسی میگوید “ایران با حمایت از عملیات تخریبی و ترور در عراق و بمباران شهر های مرزی توسط توپخانهی سنگین و هواپیما ما را ناگزیر از جنگیدن کردهبود. رهبران حکومت سابق عراق میگویند که “ما از همان ابتدای انقلاب ایران با دشمنی دولت جدید ایران و دخالت آشکار این دولت در امور داخلی خود مواجهشدیم.”وی همچنین میگوید “ایران شهر های مندلی، خانقین و نفتخانه عراق را در چند مورد بمباران کرد. او اضافهمیکند که از مدت ها قبل نیروهای ایرانی به پاسگاه های مرزی ما تعرض میکردند اما در ماه آوریل ۱۹۸۰ ایران شهر های عراق را با سلاح سنگین مورد هجوم قرار داد.”»«با وجود این رهبران جمهوری اسلامی ایران چنین اتهامی را ادعایی بیاساس دانسته و آن را زمینهسازی برای حمله به ایران خواندهاند. بعدها با استناد به رأی کمیتهای که زیر نظر دبیرکل سازمان ملل متحد فعالیتمیکرد، به صحت [این] مدعای خود که عراق متجاوز و آغازگر جنگ بوده است، پای فشردند.»«عبدالجبار محسن می گویدکه بسیاری از شهرهای بزرگ عراقی در فاصله کمی از مرز ایران قرارداشتند، بههمین دلیل هدف قرار دادن آن[ها] توسط ایران کار دشواری نبود. همچنین منطقهای آسیب پذیر از دیدگاه نظامی، بین جاده استراتژیک بغدادـ بصره وجوددارد که به مرز ایران نزدیک است. این منطقه زمینی مسطح و بدون پستی و بلندی عمده است و ماشین آلات زرهی به راحتی توانایی رسیدن به این جاده را دارند.»«سخنگوی سابق فرماندهی کل قوا در عراق می گوید” از این جهت عراق بسیار آسیب پذیر بود و با توجه به “دخالت ها و تحرکات ایرانی ها ما مجبور شدیم که حمله گسترده خود را از اوایل سپتامبر آغاز کنیم”.» [ت. ا.]و در هر حال «حکومت عراق در دوره صدام حسین، زمان شروع جنگ ایران و عراق را ۴ سپتامبر ۱۹۸۰برابر با ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ می دانست. بنابر ادعای مقام های وقت عراق در این روز نیروهای ایرانی دو شهر مرزی بدره و زرباطیه را بمباران کرده بودند.»«ایران شروع رسمی جنگ را چند روز بعد یعنی ۲۳ سپتامبر برابر با ۳۱ شهریور و همزمان با حمله گسترده نیروهای عراقی به ایران می داند. همچنین حکومت ایران، عراق را مسبب آغاز جنگ می داند چنانکه تشخیص کمیته تعیین متجاوز جنگ ایران و عراق سازمان ملل هم رای به تجاوزگری عراق داد در حالی که حکومت سابق عراق، ایران را آتشافروز جنگ معرفیمیکرد.»همچنین«عراقی ها در مورد دخالت در امور عراق به گفته های مشهور آیتالله خمینی رهبر ایران در زمینه لزوم برکناری صدام توسط مردم عراق اشاره میکنند. عبدالجبار محسن که بهطور مستقیم با صدام حسین در ارتباط بودهاست در این زمینه می گوید رهبر ایران آشکارا از مردم عراق می خواست تا به روی پشتبامها بروند، شعار الله اکبر سردهند و نظام عراق را ساقطکنند.»«در آن دوره اصطلاح “صدور انقلاب اسلامی” در ایران رایج بود که موجبات نگرانی دولت عراق را بهوجودآورد. عراقی ها همچنین به حضور نیروهای معارض عراقی همانند حزبِ الدعوه اسلامی در ایران به عنوان دلیل دیگری از دخالت ایران در امور عراق اشاره می کنند.»«حزب الدعوه به گفته رهبران خود در زمانی که در ایران حضور داشت و توسط دولت جدید ایران حمایتمیشد دست به ترور ناموفق طارق عزیز معاون وقت نخست وزیر عراق زد. در کنار همه این دلایل که دولت پیشین عراق برای ناگزیر بودن جنگ ارائهمیداد، بمباران شهرهای مرزی عراق با توپخانه و هواپیما نیز از دلایل حمله گستردهی عراق در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ به ایران قلمدادشدهاست.»تحریکات شبانهروزی خمینیعلیه صدام حسیندربارهی نقش خمینی در برافروختن آتش جنگ که مبلغان و هواداران جمهوری اسلامی و «انقلاب شکوهمند» چیزی از آن نمیگویند پیش از این یادآوریهاییکردیم. اما نمیتوان این مبحث را بدون نقل دستکم یک مورد از خطابههای بسیار تحریکآمیز او علیه سران رژیم عراق، به همان زبان عامیانهی همیشگی، که هیچ رژیمی نمیتوانست در برابر آن بیاعتنابماند، کاملدانست. و پیداست که مرد ماجراجویی چون صدام حسین در برابر چنین رفتاری برای تدارک حمله به ایران نیاز به هیچ بهانه و انگیزهی دیگری نداشتهاست:«سخنان امام خمینی (ره) درباره حكومت عراق و رسالت ارتش و مردم این كشور:«همین فضا بود كه زمینه هایی را فراهم نمود تا امام(ره) با صراحت از مردم عراق بخواهد كه علیه حكومت صدام قیام نمایند. امام در دیداری كه با اعضای ستاد بسیج شهرستانها در روز پنج شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ داشتند، صراحتاً مردم عراق را مورد خطاب قرار داد:«ملت ها موافق با ما هستند و آنكه مخالف با ماست دولتها و امثال دولتها هستند مثل دولت عراق، [دولت عراق] دولتی است كه یك عده نظامی آمده اند و دور هم نشسته اند و خودشان هرچه می خواهند می كنند، با مردم تماس ندارند. اینها پوسیده هستند- این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیده است و همه حرفهایش این است كه ما عرب هستیم… معنایش این است كه ما عرب هستیم و اسلام نمی خواهیم …اینها می خواهند به همان زمان جاهلیت برگردند… ملت عرب می داند كه حضرت آیت الله حكیم خوب اینها را محكوم به شرك كرد… ارتش اینها از همین مسلمانها، از همین اهل سنت هستند، از همین شیعهها هستند- خب ارتشی كه از مسلمین است قیاممیكند…. ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. این ارتش عراق باید همانطور كه در ارتش ایران وقتی فهمیدند او [شاه] دارد با نهضت اسلام و اسلام جنگ می كند، همانطور كه قیام كردند و ارتش ملحق شد به مردم ، ارتش عراق هم باید همین كار را بكند… ارتش عراق حاضر است با اسلام جنگ كند[؟]… ما می خواهیم عرب و عجم و ترك و سایر چیزها را [!!] همه تحت لوای اسلام بیاوریم. چرا ارتش عراق نشسته اند و كسی كه مخالف با اسلام و مخالف با قوانین اسلام و مخالف با قرآن است از او تبعیت می كنند… ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد كه اینها را خودش سركوبكند و خودش از بین ببرد… حرام است بر آنها كه یك قدم دنبال این شخص لعین باشند و باید قیام كنند…»سپس، در همانجا و از قول خودشان دربارهی علت جنگ این اعتراف را می خوانیم:«واكنش عراق:«دولت صدام در واكنش در برابر انقلاب ایران و سخنان رهبران ایران اقدامات متفاوتی را از خود نشان داد … از سوی دیگر سیاستی آشتیناپذیر در مواجهه با سازمانهای فعال علیه حكومت در پیش گرفت … اقدام دیگر رژیم صدام در این رابطه برپایی جنگ علیه ایران با همكاری دیگر رژیم های منطقه بود11.»[ت. ا.]آیا در برابر چنین اعترافی، که «برپایی جنگ علیه ایران» را واکنش عراق به «سخنان رهبران ایران»، یعنی همان تنها رهبر ایران، میداند، باز هم میتوان همچنان به اتهام علیه مخالفان خمینی متوسلشد ؟حتی بهتازگی مصاحبهای از علی شمس اردکانی سفیر اسبق جمهوری اسلامی در کویت گواهیهای آقای منصور فرهنگ دربارهی تأثیر سیاست خارجی خمینی در برپاکردن جنگ ایران و عراق را، از بُعد دیگری تکمیلمیکند و، هرچند با رعایت جانب نهایت احتیاط و نزاکت، نشان می دهد که رفتار جهالتآمیز محمدعلی رجایی در مورد روابط با آمریکا در دوران نخست وزیریاش، و بهویژه بههنگام حضورش در اجلاس شورای امنیت سازمان ملل متحد چه صدمات عظیمی با ابعاد تاریخی را متوجه ایران ساخت. در این مصاحبه میبینیم که آن مجسمهی تعصب و جهالت، با حرف شنوی کورکورانه از بهزاد نبوی که همراه خود به سازمان ملل برده بود، چگونه نسبت به رفتار و مواضع خمینی در این زمینه نیز کاسهی از آش داغتر شدهبود و، با عدم استفاده از موضعگیری کارتر علیه عراق در مورد جنگ که به کوشش چند فرد دلسوز بهدستآمدهبود، سبب تشجیع عراق شد بهطوری که جنگی که میتوانست در همان ابتدا به نفع ایران پایان یابد، بهمدت هشت سال، با همهی فجایعی که بههمراه داشت، ادامهیافت. حقایق فاششده در این مصاحبه سند دردناک تسلط جهالتی سیاه و فاجعهبار در رأس کشوری است که از دیرینه ترین دوران موجودیت خود تا امروز، حتی در تیرهترین اوضاع از وجود کشورداران و رهبران پرارج و خردمندی برخوردار بوده که همواره توانستهبودند کشتی طوفانزدهی زندگیاش را به ساحل نجات هدایت کنند12.بالأخرهواکنشهای مستقیمشخص شاپور بختیاربختیار بارها گفته بود که “برای مبارزه با این جماعت با شیطان هم متحدمیشوم”؛ و در این باره کمکهایی را که ژنرال دوگل و تیتو از متفقین، بهویژه از آمریکا میگرفتند مثالمیآورد و میپرسید آیا پس از آزادی فرانسه از ارتش هیتلری کسی از دوگل پرسید آن کمکها چه بود ! او جهنمِ حکومت فداییان اسلام بر ایران را از بلای اشغال فرانسه از طرف ارتش نازی که آن را به چشم خود دیدهبود کمتر نمیدانست و سیر ایران به سوی نابودی اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی در سیونهسالهی گذشته بدبختانه تشخیص تیزبینانهی او در این باره را بهخوبی نشاندادهاست! اما او حتی آن “شیطانی” را هم که میخواست با او متحدشود خود انتخابمیکرد، و ممکننبود در روابط خود با قدرتهای جهان کمترین قدمی بردارد که کوچکترین زیانی برای منافع و مصالح ایران داشتهباشد. تماسهای دیپلماتیک او نیز همگی با کمک دیپلماتهای باسابقهای که در میان همکاران خود داشت، با توجه به پروتوکول بینالمللی روابط میان مقامات رسمی و یک نخست وزیر سابق تدارکمیشد؛ و بدون رعایت اینگونه تشریفات و مقتضیات آنها او حتی شرکت در یک بحث با یک مقام رسمی را نیز نمیپذیرفت؛ چنانکه وقتی رولان دوما وزیر خارجهی فرانسه (که روابط ویژهی او با جمهوری اسلامی از همان زمان هم روشن بود) خواست تا، در یک گفتوگوی تلویزیونی با شاپور بختیار، این نخست وزیر سابق ایران از خانهاش، یعنی بدون حضور در تلویزیون و رو در رو، در بحث شرکت کند، و با نهادن این شرط کوشید تا قاعدهی دیپلماتیکِ «پرِهِامینانس» (اولویت مقام بالاتر؛ prééminence) را نقضکند، بختیار این شرط را با قدرت تمام ردکرد.از طرف دیگر در برابر حملهی عراق به ایران شاپور بختیار خود نیز نه بیکارنشست، نه ساکتماند. درهمان آغاز جنگ او پیش از هرچیز آن حمله را تجاوز نامید، و بلافاصله به صدام حسین توصیهکرد که هرچه زودتر نیروهای خود را از خاک ایران بیرونبکشد. در مصاحبههای رادیویی، از جمله با رادیو بیبیسی.، حملهی عراق و سیاست تحریک آمیز جمهوری اسلامی، هر دو را محکومکرد. طی اعلامیه ای به تاریخ ۲۱ مهرماه ۱۳۷۹، (و نه آنگونه که کشفکنندگان «اسناد تازهآزادشده» ادعامیکنند پس از ناامیدی از پیروزی عراق !) کمتر از یک ماه پس از آغاز جنگ دربارهی آن اعلام کرد :«…با درود به مردم شجاع و از جان گذشتهای که، همدوش ارتشِ خود، در این جنگ میهنی شرکتنمودهاند آمادگی خود را، همانطور که قبلا هم اعلامداشتهام، جهت بهکاربردن کلیهی امکاناتی که در اختیار دارم بهمنظور دفاع از تمامیت ارضی و استقلال میهنم اعلام میدارم.»دکتر شاپور بختیارـ پاریس ۲۱ مهرماه ۱۳۵۹ 13سپس در اطلاعیهی مبسوط و جامعتری بهتاریخ ۱۴ نوامبر ۱۹۸۰، مواضع خود را دربارهی جنگ اعلام داشت:« در زمانی که ارگانیسمهای بینالمللی به سعی در پایان بخشیدن به جنگ میان ایران و عراق مشغولشدهاند، اعلاممیکنم که احدی، اعم از اینکه دولت خارجی باشد یا یک مرجع بینالمللی، حق ندارد اجازه دهد که تا وجبی از خاک ایران وجه المصالحهی این مخاصمه قرارگیرد…»«دولت عراق باید این واقعیت را بپذیرد که قرارداد ۱۹۷۵ که مرزهای میان ایران و عراق را معینمیکند بنا به قوانین بینالمللی نمیتواند بههیچوجه بهصورت یکجانبه از سوی یکی از دو طرف درگیر در جنگ مورد تجاوز قرارگیرد.»«این قرارداد، که از سوی دو کشور پذیرفته و امضاءشدهاست، هرچند که ظاهراً از نظر عراق دیگر معتبرنیست، معذلک باید مبنای حل مسالمتآمیز مسائل کنونی و هرگونه دعوای ممکن دیگر قرارگیرد.(…)»«ایرانیان از هر قوم و نژاد و مذهبی که باشند مردمانی عمیقاً میهنپرستند. اهالی خوزستان، چنانکه هم اکنون نیز نشان داده اند، اجازه نخواهند داد که بخشی از سرزمین ما از کشور جداگردد.»«از آنجا که دولت عراق چندین بار کوشیدهاست تا حملهی خود به ایران را بهبهانهی آزادکردن ملت ایران از یوغ خونین خمینی توجیهکند، من اعلاممیکنم که هیچکس حقندارد خود را حامی هموطنان من قلمدادکند و با خود ایرانیان است که علیه نظام کنونی قیامکنند14.» [ت.ا.]در بخش یکم این مقاله کوشششد تا انگیزههای کسانی که در نهایت ناجوانمردی اتهام مورد بحث را به شاپور بختیار واردکردهاند یا هنوز میکنند شناخته و شناساندهشود. دیدیم که برای کسانی که از مخالفتهای خود با این آزادیخواه و ایراندوست بزرگ در دوران تغییر رژیم از مشروطه به استبداد توتالیتر اسلامی احساس پشیمانی درونی کردهاند، اما حاضرنیستند بدان اذعانکنند، نظیر اینگونه اتهامات فرصت و بهانهی جدیدی برای آرامش وجدان فراهممیآورد. این مربوط به کسانی است که دارای وجدان سیاسی و اخلاق اجتماعیاند اما هنوز شهامت اذعان به داوری خطای گذشتهی خود را ندارند، نه برای سران و مزدوران جمهوری اسلامی که دارای وجدان نیستند و لجنزار فساد همهگیرشان بیگانگی آنان با مفاهیم و ارزشهای اخلاقی را بر همه آشکارکردهاست. پس ترفندهایی مانند اینگونه اتهامات برای گروه اخیر، جز حربهای برای ادامهی فریب مردم نیست و هرگونه حجت با آنان بیفایده است؛ اما باید همچنان پرسید برای وجدانهای معذب انقلابیان واقعاً آزادیخواهی که دردورانی سخت آشفته در تشخیص آماج درست حملات خود دچار خطا شدند چطور ؟پایانآبانماه 1396ــــــــــــــــــــــ10 برای همهی این نقلقولها نک. رادیوفردا، ویژهبرنامه «بختیار»11 سخنان خمینی نقل از کیهان ۳۰ فروردینماه ۱۳۵۹ است که با تیتر درشت خبر داده است «امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد.»مرکز اسناد انقلاب اسلامی، محمد سلیمان دارابی، دعوت امام خمینی (ره) از ملت و ارتش عراق برای قیام علیه صدام، ۳۰ آذرماه ۱۳۹۰.برای مشاهدهی اینگونه خطابهها و سخنان خمینی همچنین میتوان به اسناد زیر رجوعکرد:ـ سخنرانی خمینی در دعوت مردم عراق به سرنگونی صدامhttps://www.youtube.com/watch?v=ZtH_5iiI_qcـ گزارشی از بی بی سی درباره ی جنگ ایران و عراقhttps://www.youtube.com/watch?v=jYQ6gAb34a4ـ گزارش دیگری از بی بی سی درباره ی جنگ ایران و عراقhttps://www.youtube.com/watch?v=-YWfWR8K3eIـ اظهاراتی از آیت الله منتظری دربارهی فکر صدور انقلاب و علت شروع جنگhttps://www.youtube.com/watch?v=9xoFD-Wop2g12 نک. علی شمسِاردکانی، پشت پردهی جنگ و صلح؛ جنگ غیرمنتظره نبود، مصاحبه کیوان صمیمی با علی شمس اردکانی.13 نک. مرغ طوفان، تجدید چاپ از طرف نهضت مقاومت ملی ایران؛ نیز، نامیر، نشریه ی اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران.14 شاپور بختیار، یکرنگی؛ این سند در ترجمه ی فارسی یافت نمی شود، برای استفاده از آن بنگرید به اصل فرانسه:Chapour Bakhtiar, Ma fidélité, Paris, Albin Michèle, 1982, p. 253.در بخشهای پیش دیدهبودیم که شاپور بختیار در کتاب یکرنگی، در این باره ملاحظات زیر را ارائهدادهبود: «حق این است که گفتهشود که جنگ را عراق آغازکرد. در حقوق جاری [بینالمللی] متجاوز عراق است. اما بجز ملایی که برای بیثباتساختن همسایهی غربی کشور ما مأموران و آدمکشانش را با پولهای لازم به آنجا میفرستاد، چه کسی او را به این کار وادارساخت، و میتوان گفت مجبورنمود. وجود دو فرقهی مذهبی برای این کشور مسئلهای همیشگیاست؛ و خمینی با تحریک اکثریت شیعه بر ضد حکومت آن را بهخطر میانداخت.(…) ما شاهد بودیم که با سلام و صلوت آیتالله سید محمد حکیم، یعنی کسی را که بنا بهخواست او میبایست جانشین پرزیدنت [صدام]حسین میشد، مورد استقبال قرارمیداد.» وی همانجا می افزاید«پس از این که در بالا برداشتم را، دایر بر این که خمینی چگونه با تحریکاتش جنگی را که عراق آغاز کرد برانگیختهبود، اکنون خواهم گفت چگونه من، در حد امکاناتم، کوشیدم تا از آن جلوگیریکنم. پیش از آغاز مخاصمات، من با دولت عراق و با نمایندهی آن بحث هایی داشتم. خود آنها بودند که با من تماسگرفتند. من دائماً به آنها علیه جنگ با ایران هشداردادم. از آنجا که جو برای آنان غیرقابل تنفس شده بود توصیهی من به آنان این بود که برای سرنگونی خمینی او را منزویسازند… این جنگ که بیشتر هدف داخلی داشت، مانند همهی جنگها، ابلهانه بود، و در مورد عراق که هیچگاه برای ما خطری نبوده و امروز هم نیست، باز هم ابلهانهتر. ما عضو یک مجموعهی واحد تولیدکنندهی نفت هستیم و منافع اقتصادی ما به یکدیگر وابستهاست.»همان، صص. 265ـ 260.Ibid, pp. 207 ـ211.
مطالب مرتبط:
علت اصلي جنگ ايران و عراق
RSS
بیبیسی
صدای آمریکا
ایرانگلوبال در تلگرامtelegram.me/IranGlobalinfo
آدرس ما در تلگرام:telegram.me/iranarchive
ایران گلوبال نشریه اینترنتی خبری – سیاسی – اجتماعی – فرهنگی و مبتنی بر منشور حقوق بشر می باشد.مدیریت سایت ، در گزينش و نشر مطالب ارسالی آزاد است.نشر و تکثیر تمامی و یا قسمتی از مطالب نوشته شده در این سایت آزاد است. آدرس تماس: info@iranglobal.info
حتی بعد از حملات گسترده زمینی و هوایی عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ باز آیتالله خمینی قضیه جنگ را جدی نگرفت و در پیامی تلویزیونی خطاب به مردم ایران و عراق میگوید :«یکى اینکه گمان نکند ملت ما که دولت ایران و ارتش ایران عاجز از این است که جواب به اینها بدهد.
هر وقتى که مقتضى بشود من پیامى به ملت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او خواهم ثابت کرد که اینها، این اذناب امریکا قابل ذکر نیستند و ما همیشه بنا داریم که در این برخوردها، طورى برخورد بشود که جواب برخورد آنها داده بشود که به ملت عراق- خداى نخواسته- صدمهاى وارد نشود.
ملت ایران نباید خیال بکنند که جنگى شروع شده است و حالا فرض کنید که دست و پاى خودمان را گم کنیم. نه، این حرفها نیست. یک چیزى آوردند و یک بمبى اینجا انداختند و فرار کردند، رفتند. الآن هم دولت ایران جواب آنها را مشغولند که جواب آنها را بدهند و مىدهند
جواب آنها را. قواى بحریهشان بکلى از بین رفته است و قواى بریّهشان هم از بین خواهد رفت. شما خیال نکنید که یک چیزى است. این جنگهاى متعددى که واقع شده است یک مقدارش هم نصیب ایران شده است که من هر دو جنگ را یادم هست. هیچ، ابداً مسئلهاى نیست.
علت اصلي جنگ ايران و عراق
شایعات یا چیزهایى را اگر دشمنهاى ما، این احزاب مختلفى که الآن در ایران هستند، این گروهها و گروهکهایى که در ایران هستند، حالا اگر فرصت مىخواهند به دست بیاورند و شایعهسازى کنند و هى تلفن کنند به این طرف و آن طرف که چه شده است، چه شده، کودتا شده- نمىدانم- این حرفها در کار نیست.
این یک دزدى آمده است یک سنگى انداخته و فرار کرده، رفته است سر جایش. دیگر قدرت اینکه تکرار بکند انشاءاللَّه ندارد. من به ملت ایران سفارش مىکنم که چند جهت را ملاحظه کنند: یک جهت اینکه خونسردى خودشان را حفظ کنند.
ارتش عراق باید بداند که این جنگ، جنگ با اسلام است به هوادارى کفر و یک همچو جنگى بر خلاف رضاى خداست و خداى تبارک و تعالى نخواهد بخشید بر آن کسانى که قیام کنند بر ضد اسلام به واسطه همراهى با کفر، که هم خود صدام حسین- به حسب حکم شرعى- کافر است و هم این طرفدار کفّار است،
… طرفدار کارتر است و به واسطه طرفدارى از کارتر و گرفتن قوا از او، دارد به ایران حمله مىکند و کارتر این نوکرهاى خودش را مثل صدام حسین و مثل سادات و امثال اینها را وادار کرده است که به ایران حمله بکنند یا به ایران صدمه بزنند.
ملت عراق و ملت مصر باید بدانند این معنا را که اگر- خداى نخواسته- با ایران طرف بشوند و ارتش عراق با ایران طرف بشود، طرف شدن با اسلام است و ضرر زدن به اسلام و ضرر زدن به پیغمبر اسلام است به طرفدارى از کفر، به طرفدارى از صدام، به طرفدارى از کارتر.
ملت عراق باید بدانند که این جرثومه فساد همان طورى دارد با شما عمل مىکند که محمدرضا با ایران عمل مىکرد. ما محمد رضا را بیرون کردیم و شما هم باید این شخص را بیرون بکنید از عراق.
تا قیام نکنید و تا مقابله نکنید با این جرثومه فساد، این مىخواهد اسلام را از بین ببرد و مىخواهد عربیّت را به خیال خودش- آن هم نه اینکه واقعاً عقیده دارد به او- مىخواهد او را جانشین کند و همچو خیالى هم ندارد»
مایل هستید هر روز مطالب زمانه را با ایمیل دریافت کنید؟
نشانی ایمیل خود را در اینجا وارد کنید:
۰۴ مهر ۱۳۹۳
با وجود گذشت ۳۴ سال از آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق هنوز زوایای پنهان و ناگفتههای زیادی از چگونگی وقوع، تداوم و پایان این رویداد مهم تاریخی وجود دارد. سالگرد هفته نخست جنگ فرصتی است تا به ابعاد مغفول این واقعه زیانبار برای کشور پرداخته شود.
البته زمان شروع جنگ درست اعلام نشده و بر خلاف تصور غالب، ۳۱ شهریور زمان گسترش منازعه از حملات محدود به نبردی تمام عیار است.
یکی از جنبههای مغفول در موضوع جنگ هشت ساله، نقش آیتالله خمینی در تحریک دولت وقت عراق به تهاجم نظامی به ایران است. البته بر اساس مستندات معتبر، آغازکننده جنگ صدام حسین بود. اما نه وی و نه سلفش حسن البکر هیچکدام از ابتدا قصد حمله به ایران را نداشتند. سهلانگاری و برخورد نامناسب مسئولان وقت حکومت و بهخصوص تحریکات آیتالله خمینی باعث شد تا خواست بالقوه عراق برای تضعیف ایران جامه عمل بپوشد.
در واقع ترکیبی از عوامل تهاجمی و دفاعی، صدام حسین را به سمت این تصمیم سوق داد. شناسایی دولت وقت عراق به عنوان تجاوزگر دلیل نمیشود مسئولیت حکومت ایران و بهخصوص آیتالله خمینی در شکلگیری جنگ و یا عدم انجام اقدام موثر برای بازدارندگی را نادیده گرفت.
مسئول اصلی و آغاز کننده جنگ دولت وقت عراق است. آیتالله خمینی و حکومت ایران نقش مستقیمی در راه اندازی جنگ نداشتند اما مواضع تحریکآمیز آیتالله خمینی و سهلانگاری دیگر بخش های نظام باعث شد تا زمینه برای تحقق برنامه صدام در حمله نظامی به ایران مساعد شود.
باید توجه داشت سیاست اولیه دولت عراق ایجاد رابطه خوب با جمهوری اسلامی و در عین حال تقویت قومیت عرب در معادلات سیاسی خوزستان بود. عراق اولین کشوری بود که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت. حسن البکر پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی را به آیتالله خمینی تبریک گفت و خواهان روابط دوستانه شد. دولت بازرگان نیز تشکر کرد و عباس امیر انتظام سخنگوی دولت خواهان روابط برادرانه بین دو کشور شد.
در شهریور ۱۳۵۸ صدام حسین دعوتنامهای برای مهندس بازرگان رئیس دولت موقت فرستاد تا برای بهبود روابط فیمابین به عراق سفر کند. اما این اتفاق نیفتاد و مسئولان دولت اهمیتی به بهبود روابط با عراق ندادند. آخرین تلاش صدام دیدار با دکتر یزدی در اجلاس کشور های غیر متعهد در کوبا بود که باز فرجام مثبتی در بر نداشت.
صدام در این دیدار صریح مشکلات را با دکتر یزدی در میان میگذارد و حسن نیت خود برای حل اختلافات را بیان میکند. متقابلا دکتر یزدی نیز از اراده جمهوری اسلامی برای ایجاد رابطه خوب با دولت عراق سخن میگوید.
در این میان انتخاب سید محمود دعایی به عنوان سفیر ایران در عراق نیز باعث ناراحتی صدام شده بود. بر مبنای برخی از ادعاها که بر اساس مستندات موجود، راستآزمایی آنها ممکن نیست، دعایی پیش از انقلاب از امکانات مالی و سیاسی دولت وقت عراق استفاده میکرده و از موضع پایین با مسئولان عراقی مرداوده داشته است. از این رو انتخاب وی به عنوان سفیر از دید دولت عراق عملی توهینآمیز تلقی میشد.
اما صدام دلایل مختلفی برای برخورد تهاجمی با ایران داشت. او به عنوان کسی که میخواست قهرمان اعراب باشد از گشودن جبهه جنگی با ایران و بخصوص جمهوری اسلامی که به عنوان جریانی شیعی داعیه صدور انقلاب به کشور های اسلامی و زعامت جهان اسلام را داشت، استقبال میکرد.
از سویی دیگر مسائل ژئوپلتیکی و منافع عراق نیز وی را تشویق میکرد تا از فرصت ضعف ارتش ایران بعد از انقلاب استفاده کرده و امتیاز هایی را که در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر از دست داده بود، دوباره به چنگ آورد. در این میان نیمنگاهی نیز به الحاق بخشهایی از خاک خوزستان و یا تقویت اعراب خوزستان در اداره این استان داشت.
رویارویی حکومت با آمریکا و غربستیزی و همچنین روابط غیر حسنه با شوروی و کشور های عربی در منطقه نیز صدام حسین را به برخورداری از پشتیبانی منطقهای و جهانی در تضعیف جمهوری اسلامی و مهار آن امیدوار ساخته بود.
اما آنچه به صدام حسین جرات داد تا در تحلیل آخر برای دفاع حمله را انتخاب کند، احساس خطر از حرکتهای تحریکآمیز جمهوری اسلامی در بین شیعیان عراق بود. تحرک حزبالدعوه و تلاش برای تکرار تجربه انقلاب اسلامی در عراق زنگ خطری برای حکومت عراق بود. آغاز ترور برخی از وزراء کابینه صدام موجبی شد تا سیاست سختگیری بر شیعیان و اخراج عراقیهای ایرانیتبار از سوی دولت عراق کلید بخورد و در نهایت برای دفع خطر به اقدامی تهاجمی برای سرکوب نهضت اسلامی – شیعی عراق روی آورد.
با این مقدمه ،مسئولیت آیتالله خمینی در وقوع جنگ را میتوان در دو محور کلی دستهبندی کرد. نخست تحریک و تشویق مردم عراق به قیام و براندازی حکومت حزب بعث، و سپس بیاعتنایی در خصوص هشدار های صدام.
آیتالله خمینی به دلایل متعددی انگیزه بالایی برای دعوت به راهاندازی انقلاب اسلامی در عراق داشت. از دید وی انقلاب بهمن ۵۷ در ایران با انگیزه اسلامی انجام شده و محدود به مرزهای ایران نبود. وی در اندیشه بسط گفتمان انقلاب اسلامی به کل جهان اسلام و احیای خلافت اسلامی بود. در این مسیر عراق را به دلیل حضور قوی مراجع شیعه نزدیک ترین کشور به ایران میدانست. از این رو سعی کرد تا شیعیان عراقی را برای تکرار تجربه جمهوری اسلامی تشویق نماید. در عین حال وی نظر شخصی منفی به حکومت عراق و شخص صدام حسین نیز داشت و انها را در جبهه کفر و غیر اسلامی به شمار میآورد.
او در هنگام اقامت در عراق روابط تنشآلودی با دولت این کشور داشت و حاضر به همکاری با آنها در دعوای ایران و عراق نشده بود. صدام مدعی بود که همه خواستهای آیتالله خمینی را دولت عراق انجام داده بود. اما وی به همکاری دولت عراق احترام نگذاشته بود.
البته باید در نظر داشت آیتالله خمینی فعالیت وسیعی در تهییج و تحریک مردم عراق انجام نداد و به صدور تعداد محدودی پیام و سخنرانی تا قبل از جنگ بسنده کرد. اما همین موارد در مشتعل کردن آتش درگیری بین دو کشور تاثیر بهسزایی داشت. حکومت و بهخصوص نهادهای انقلابی و بخشهای افراطی کمکهای سیاسی، رسانهای و مالی در اختیار انقلابیون شیعی عراقی قرار دادند و عملا ایران را به مرکز اصلی فعالیت اپوزیسیون مذهبی عراق بدل ساختند.
در عین حال دولت وقت عراق نیز به حمایت از نیرو های هویت طلبی قومیتی و دخالت در درگیریها در استانهای خوزستان و کردستان پرداخت.
تحریکات آیتالله خمینی در خصوص تشویق مردم عراق به راه اندازی انقلاب اسلامی را میتوان بهشرح زیر دستهبندی کرد:
پس از اینکه دولت عراق اولین موج اخراج عراقیهای ایرانی تبار را شروع کرد. آیتالله خمینی طی پیامی در تاریخ 20 فرودین 1359 چنین گفت: «ملت شریف ایران، میهمانان عزیزی که به توطئه آمریکا و دست جنایتکار رژیم منحرف بعث عراق با از خانههای خود آواره شدهاند و با وضع اسفناک فجیعی فرستاده شدهاند را گرامی دارید…. صدام حسین که با ملت شریف عراق مواجه شده است و خود را در معرض هلاکت میبیند می خواهد با صحنه سازیها اذهان برادران اسلامی ما را از خود و رژیم منحط خود منصرف کند تا چند صباح دیگر به جنایات خود ادامه دهد. آنکه دستش تا به مرفق به خون جوانان غیور عراقی آلوده است، میخواهد خود را طرفدار ملت عرب جا بزند آنکه به خیال خود عربیت را از اسلام والاتر می داند. به اسلام پشت کرده به زعم آنکه ملت های عرب را به خود متوجه کند. غافل است که ملت عزیز عرب از اسلام چون جان شیرین حفاظت میکند و با دشمنان اسلام چون اسلاف خود در صدر اسلام به جنگ وستیز بر میخیزد- برادران عرب ما بدانند که ملت عزیز ما با دشمنان آنان که در راس آنها رژیم منحوس بعث است دشمن و با دوستان آن دوستند و در مصیبتهایی که آنان از آن رژیم فاسد میکشند، با آنان شریک هستند. به امید آنکه رژیم بعث چون رژیم شاهنشاهی به زبالهدان تاریخ افکنده شودو امید است نصر و فتح مسلمین نزدیک باشد» (1)
تیتر اول شماره شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ روزنامه کیهان
آیتالله خمینی در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ در دیدار با اعضاء ستاد بسیج شهرستانها گفت: «دولت عراق دولتی است که یک عده نظامی آمدهاند و دور هم نشستهاند و خودشان هرچه میخواهند میکنند. اینها پوسیده هستند، این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیده است و همه حرفهایش این است که ما عرب هستیم. معنایش این است که ما عرب هستیم و اسلام نمی خواهیم … ارتش اینها از همین مسلمانها، از همین اهل سنت هستند، از همین شیعهها هستند. خب ارتشی که از مسلمین است قیام میکند. ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد که اینها را خودش سرکوب کند و خودش از بین ببرد.»
صادق قطبزاده وزیر خارجه وقت طی نامه ی به دول اسلامی خواستار نجات جان سید محمد باقر صدر رهبر شیعیان مخالف صدام در عراق شد. او در این نامه خواستار پیمان آسمانی کشور های اسلامی میشود و میگوید امروز روز نابودی حکومت بعث عراق شبیه حکومت شاه است. در بخشی از این نامه آمده است : «جمهوری اسلامی ایران دیگر سکوت و مدارا را در مقابل این همه جنایت [ توطئه قتل محمد باقر صدر] جایز نمیداند، و مبارزه با این رژیم منفور را جزئی از مبارزه خود با امپریالیزم و صهیونیزم بینالملل تلقی کرده، تجاوز نظامی رژیم بعث عراق را به شدید ترین وجه جواب میدهد» (2)
این نامه تقریبا به معنای اعلان جنگ است. با توجه به رابطه نزدیک قطبزاده با آیتالله خمینی غلط نیست اگر گفته شود این نامه با نظر مثبت وی منتشر شده است.
علت اصلي جنگ ايران و عراق
آیتالله خمینی با صدور بیانیهای در تسلیت کشته شدن آیتالله محمد باقر صدر با خطاب قرار دادن نیرو های میانی و رده پایین ارتش عراق میگوید : « … من از رده بالای ارتش عراق مایوس هستم لکن از افسران، درجهداران وسربازان مایوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همان سان که در ایران واقع شد و یا از پادگانها و سربازخانهها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مایوس نیستم و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم بدهند، و این لکه ننگ را از کشور بزدایند. (3)
طبق ادعای روزنامه جمهوری اسلامی، پیامهای آیتالله خمینی و دعوت وی به براندازی حکومت عراق به زبان عربی ترجمه شده و در بین نظامیان و مردم عراق توزیع شده بود. (4)
آیتالله خمینی همچنین با درخواست سید محمد باقر صدر برای حضور در ایران مخالفت میکند و اصرار میکند او در عراق بماند و رهبری قیام شیعیان عراق را در دست بگیرد.
با توجه به اینکه آیتالله خمینی نفر اول حکومت ایران و قدرتمندترین فرد در تصمیمگیریها بود لذا اظهارات وی به معنای دخالت و تشویق شورش در عراق تفسیر میشد.
ادعاها و گزارشهای متعددی وجود دارد که نشان میدهد آیتالله خمینی علیرغم آگاهی از تهدیدات صدام و برنامهریزی دولت عراق برای حمله نظامی، بیاعتنایی اختیار کرده و از اقدام لازم برای بازدارندگی خودداری کرده است. این موارد به شرح زیر هستند.
سید محمود دعایی می گوید چندین مورد با آیتالله خمینی در خصوص برنامهها و مقاصد دولت عراق صحبت کرده است و گفته آنها خواهان تعیین یک مذاکره کننده رسمی خارج از دولت موقت از سوی آیتالله خمینی هستند تا با خود صدام مذاکره نماید، اما آیتالله خمینی میگوید به حسن نیت عراقیها اعتماد ندارد و قصد آنها فریب است و موضوع را به بعد از تشکیل دولت و مجلس احاله میدهد. البته مهندس بازرگان روایت دیگری از رایزنی دعایی داشت که در سالیان گذشته توسط پسرش عبدالعی بازرگان بیان شد. طبق این روایت که دعایی آن را تکذیب کرد، صدام به دعایی میگوید به ایران برود و به آیتالله خمینی پیغام دهد که اگر ایران از تحریم قومی و مذهبی در عراق دست بر ندارد به کشور حمله نظامی می کند. دعایی پیغام را میدهد و تصریح میکند صدام را میشناسد و تهدیدش را جدی باید گرفت. اما آیتالله خمینی در این دیدار که آیتالله بهشتی و مهندس بازرگان نیز حضور داشتند، میگوید ادعای صدام بلوف است. دعایی به گریه میافتد اما باز هم تاثیری نمیکند و در نهایت آیتالله خمینی به وی تکلیف
میکند که به سر کارش بر نگردد.
مهندس عباس امیر انتظام گزارش میدهد بخشهایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا از جمله «ستاد هشدارهای استراتژیک شورای امنیت ملی آمریکا» در شهریور ۱۳۵۸ با امیر انتظام تماس گرفته و اخباری مبنی بر قصد عراق به حمله نظامی میدهند. در نهایت در جلسهای که مهندس بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی حضور داشتهاند، اطلاعاتی از سوی نمایندگان دولت آمریکا ارائه میشود. امیر انتظام مدعی است آیتالله خمینی در جریان این اطلاعات بوده اما دکتر یزدی می گوید اطلاعات در مورد احتمال حمله عراق به ایران، برای ما چندان تازه و جالب نبود… اطلاعات خود ما از تحرکات عراق در مرزهای ایران به مراتب بیشتر از آن عکسهای هوایی بود. مدارکی دال بر اطلاع آیتالله خمینی از محتوی این دیدار در دست نیست. اما دکتر یزدی مدعی است آیتالله خمینی و اعضاء شورای انقلاب در جریان اراده دولت عراق برای حمله نظامی به ایران بودهاند.
بنی صدر مدعی است حداقل دو مورد موثق درباره اطلاع آیتالله خمینی از احتمال حمله عراق به ایران و بیتوجهی او به این مسئله وجود دارد: «گزارش ستاد ارتش که به دستور من با نفوذ در عراق تهیه شده بود و توسط سرلشگر ولیالله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش و رئیس اداره اطلاعات وقت ارتش به خمینی گزارش شد و گزارشی که با تصویب شورای انقلاب و توسط صادق قطبزاده به مبلغ ۲۰۰ هزار دلار خریداری شده و به آقای خمینی ارائه شده بود.»
او اشارهای به اینکه این گزارش از کجا خریداری شده بود نمیکند اما میافزاید که پاسخ رهبر نخست جمهوری اسلامی به تمام این هشدارها و گزارش ها درباره احتمال قریب به یقین حمله عراق به ایران، بیتوجهی محض بود: «خمینی گفت اینها همهاش دروغ است. ارتشیها اینها را میسازند تا پای آخوند را از قشون قطع کنند.»
مهدی کتیبه سرهنگ بازنشسته و رئیس وقت اداره دوم ارتش میگوید دو هفته قبل از جنگ از تصمیم ارتش عراق برای حمله نظامی به ایران مطلع و با تهیه گزارشی بنی صدر را در جریان قرار میدهد. بنی صدر پیشنهاد میدهد گزارش را به آیتالله خمینی هم بدهند. او و ولیالله فلاحی پیش آیتالله خمینی میروند و گزارش را به همراه نقشه جابهجایی نیرو های ارتش عراق برای وی توضیح میدهند. آیتالله خمینی آنها را به دیدار با رجایی، خامنهای و رفسنجانی احاله میدهد. سرانجام موضوع به گزارش در صحن علنی مجلس در جلسه خصوصی منتهی میشود که نتیجه مشخصی ندارد.
منصور فرهنگ تعریف میکند پیش از دیدار با صدام در اجلاس کشور های غیرمتعهد همراه با دکتر یزدی دیداری با آیتالله خمینی داشتهاند: «من شاهد بودم که آقای یزدی پس از توضیح کوتاهی درباره اهمیت قرارداد الجزایر و مثبت بودن آن برای ایران، از آیتالله خمینی سوال کرد که “چنانچه عراقیها در طی ملاقاتی که در کوبا با آنها خواهیم داشت جویا شوند که آیا ما قرارداد الجزایر را میپذیریم یا خیر و پاسخ ما چه باید باشد؟” آیتالله خمینی مکث کوتاهی کرد و گفت: “نه بگویید آری، نه بگویید نه”.»
حالت چهره آقای یزدی بعد از شنیدن این “راهنمایی” بیانگر تعجب و نگرانی او از برخورد آیتالله خمینی با مسائل سیاست خارجی کشور بود.
هنگام بازگشت از قم به تهران از آقای یزدی سوال کردم که آیتالله خمینی با چه حساب و منطقی از تایید قرارداد الجزایر امتناع میکند؟ پاسخ او این بود که آیتالله خمینی هیچ توجهی به محتوا و اهمیت قرارداد و پیامدهای مبهم گذاشتن موضع ایران ندارد، بلکه در ذهن او این نکته حاکم است که شاه و صدام حسین – دو مردی که مورد نفرت او هستند – این قرارداد را امضا کرده اند و لذا تایید آن برای آیتالله خمینی، اکراهآور است.»
دلایل و استنادات پیش گفته مسئولیت آیتالله خمینی در آغاز و شکلگیری جنگ ۸ ساله خانمانسوز ایران و عراق را روشن میسازد. البته سهلانگاری و عدم اقدام موثر فقط مشمول وی نمیشود و دیگر بخشهای حکومت و نهادهایی چون دولت موقت، شورای انقلاب، ریاست جمهوری، سپاه و ارتش نیز به فراخور در این خصوص قصور و کوتاهیهایی دارند که پرداختن به آنها خارج از حوصله این مطلب است.
همچنین مراجعی چون آیتالله سید محمد شیرازی نیز در آن دوران با حمایت از مواضع تحریکآمیز آیتالله خمینی و دعوت از ارتش و قبایل عراق برای قیام علیه صدام نیز در مساعد کردن فضا برای تهاجم نظامی عراق به خاک ایران تاثیر داشتند. (5)
منابع:
1- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ 21/01/1359 ، ص 12 ، شماره 249
2- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ 28/01/1359، ص 1، شماره 255
3- روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 03/02/1359. ص 2، شماره 260
4- روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 14/03/1359 ، ص 4، شماره 293
5- روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 24/01/1359، ص 4 ، شماره 251
دسته بندیها: از دست ندهید, دیدگاه, زمینه و زمانه, سیاست
کلیدواژه ها: آیتالله خمینی, جنگ هشت ساله, حسن البکر, صدام حسین, قرارداد الجزایر
در بیان بخشی از دلایل وقوع جنگ ۸ ساله نظری وجود دارد که بدین شرح است : هر گونه عملیات نظامی عراق علیه ایران بدون مثبت بودن نظر آمریکا ممکن نبود . سفارت آمریکا در ایران به جرم جاسوسی اشغال شده بود و دیپلماتهایش گروگان گرفته شده بودند . ضمنا آمریکا که نه با روش دیپلماتیک و نه از طریق عملیات کماندویی نتوانسته بود دیپلماتهایش را آزاد نماید با فرستادن دانلد رامسفلد به عربستان و ملاقات وی با ملک فهد پیام خود را مبنی بر مثبت بودن نظر آمریکا با حمله نظامی عراق به ایران به گوش صدام رساند . در واقع انگیزه امریکا از اجازه دادن به عراق برای حمله نظامی اشغال سفارت و گروگانگیری دیپلماتهایش بود . ضمن اینکه ما میدانیم اشغال سفارت آمریکا توسط عده ای جوان انقلابی و خام انجام شده بود و اقدام آنها نیز با حمایت آشکار شخص آیت اله خمینی همراه بود . از دوستان گرامی خواهش میکنم در مورد درستی یا نادرستی این مطلب نظراتشان را بیان نمایند .
محمد / ۰۴ مهر ۱۳۹۳
tof to roh khomini kasif adamkosh
moein / ۰۵ مهر ۱۳۹۳
خمینی مقصر بالفعل نبود. سالها قبل از انقلاب، ایران و عراق درگیری های شدید داشتند و آگاهان نظامی و سیاسی می دانستند این جنگ غیر قابل اجتناب است. شاه ارتش را برای چنین روزی تجهیز می کرد و عراق هم ایضاً. این تعادل قوای طرفین بود که مانع جنگ تما عیار می شد. فروپاشی نظام سیاسی در ایران و چندین واقعه ی دیگر رهبری عراق را به فکر انداخت که گویا همه چیز آماده صاف کردن حسابهای قدیمی است و شد آنچه که نباید میشد. خمینی بدلیل تازه کار بودن خودش و مشاوران و انصارش در امر کشورداری و لجاجت ذاتی و نژادی که داشت تنها باعث طولانی شدن جنگ شد. در ضمن به قول های فرد ***مثل ابراهیم یزدی نمی شود خیلی استناد کرد
سعید / ۰۵ مهر ۱۳۹۳
سند گفته های سید محمود دعایی کجاست؟ لطفا جواب دهید
حسین / ۰۵ مهر ۱۳۹۳
مطمئنن خمینی تویه شکل گیری جنگ تاثیر داشته ولی فراموش نکنیم که قبل انقلاب صدام با ایران مشکل داشت و خمینی فقط جنگ رو جلو انداخت،و البته اینو هم بگم که آقای خمینی قبل آغاز جنگ با عراق به فکر آزاد کردن فلسطین و جهانی کردن انقلابش رو داشت و همین تفکرات بود که باعث شد جنگی که میتونست تویه سال اول تموم بشه ۸سال بطول انجامید.والبته سخنرانی های آقای خمینی در طول جنگ نشون میدن که خمینی از جنگ با عراق راضی و خوشحاله،و پیامش موقعه پایان جنگ نشون میده که چقد خمینی جنگ طلب بوده.
روتیندا / ۰۶ مهر ۱۳۹۳
این جریان از دوران مشروطه و شکست و اعدام نوری برای حکومت مشروعه شروع شد………
با حمایت کشورهای غربی خمینی جانشین شاه شد و او که میدانست عمرش طولانی نخواهد بود از روز اول شعار های کشور گشایی مثل راه قدس از کربلا میگذرد داد و باعث فجایع انسانی و اقتصادی برای هردوکشورشد که همچنان ادامه دارد………
farid / ۰۶ مهر ۱۳۹۳
تحلیلی شتابزده بود که چندان نمی شود رویش حساب کرد صدام رو چه به منطق وسیاست
کارون / ۰۶ مهر ۱۳۹۳
خمینی گفته بود که جنگ نعمت است . با جنگ مخالفان را کشت , ولایت فقیه را قانونی کرد, چادر بر سر زنان کرد, شرع را بعنوان قوانین قضایی حاکم کرد, فقط اگر در جنگ باخت نظامی هم نداشت واقعا نعمت کاملی برایش می شد.
فریبرز / ۰۶ مهر ۱۳۹۳
بسیار بی مفهوم و *** مطالب رو پیش هم گذاشتین. دلیل اصلی این مقاله کوبیدن نظام به خاطر محبوبیتش هست که جدیدن در حال بالا رفتن. حتی از عربستان یک کلمه هم بد نگفتین چون این جور مطالب رو برای شادی اون ها مینویسید. اصلا از شخییت کاریزمای خمینی حرفی نزدید که بلاخره نقش مهمی در آن دوره داشت.***
بدرود
دکتر / ۰۶ مهر ۱۳۹۳
همانطور که پس از سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ بسیاری از معارضین عراقی که به ایران پناهنده شده بودند به عراق بازگشتند خمینی نیز در عراق تبعید بود و صدام به دلیل دشمنی با شاه دشمن شماره یک شاه یعنی خمینی را به عراق اجازه ورود داده بود اما خمینی هیچ وقت زیر این دِین نرفت و برخلاف انتظارات صدام علیه او موضع گیری کرد شاه در حین آنکه با عراق مشکلات جدی ای داشت اما توانست از طریق دیپلماسی مشکل را حل کند در توافق الجزایر لحاظ شده بود که دو طرف از مخالفین یکدیگر حمایت نکنند و به همین دلیل کرده ها از شاه ناراحت بودند و شاید به همین دلیل نیز خمینی از صدام ناراحت بود اشتباه دیگر خمینی این بود که فکر میکرد شیعیان ارتش عراق بر علیه صدام شورش میکنند اتفاقی که تا پایان جنگ رخ نداد
عبداله / ۰۷ مهر ۱۳۹۳
*** اصل ماجرا این است که رژیم بعثی صدام با حمایت و چراغ سبز اتحادیه غربی-عربی به جمهوری اسلامی ایران تجاوز نموده است و اکثریت ابرقدرتهای شرقی و غربی با حمایتهای تسلیحاتی غیر مجاز وی را در این جنگ پشتیبانی نمودند و کشورهای عربی منطقه با ذلارهای نفتی باد آورده این رژیم دیکتاتوری را تامین مالی نمودند.جالب اینجاست که جای ظالم و مظلوم عوض شده است.دول غربی باید پاسخ گوی حملات شیمیایی صدام به شهرهای کشورمان باشند آیت الله خمینی را متهم کرده اند که چرا زودتر سر تسلیم فرود نیاورده است.
داوری / ۰۷ مهر ۱۳۹۳
یه سوال دارم دستگیری اقای منصور ستاری ۲ هفته قبل از جنگ جریانش چی هست؟
محمود / ۱۳ مهر ۱۳۹۳
بدن شک خمینی در شکلگیری جنگ مسول هست، چون نه تنها با کشتار و پاکسازی افسران ارتش ایران راه را برای حمله عراق باز کرد، بلکه نادانی خمینی و خیلی از افراد دیگر در آن زمان که به گذشته تاریخ ایران بی توجه بودند (جنگ سال ۱۹۷۵ میلادی با عراق) و با این استراتژی که ما با کسی جنگ نداریم و در نتیجه هیچ جنگی هم بوجود نخواهد آمد، و با شعارهای توسعه انقلاب به دیگر کشورها عملا انگیزه صدام را برای حمل به ایران بیشتر کرد.
مسئولیت بزرگتری که بر گردن خمینی هست اینکه، با ندانستن تواناییهای نظامی، اقتصادی و اجتماعی کشور در آن زمان جنگ را تا ۸ سال ادامه داد و اینهمه کشتار و خرابی بوجود آورد.
پیمان / ۱۶ مهر ۱۳۹۳
بhید بگویم که جنگ محصول انقلاب بود و برنامه امریکا.فرمانده جنگ رونالد ریگان بود وخمینی ملعون قسمت اجرائی. زمانیکه ریکان رفت بلافاصله هم جنگ تمام شد.
حسین / ۰۲ بهمن ۱۳۹۳
فیلمی که خمینی صدام و حکومتش را محکوم و مردم عراق را به براندازی دعوت میکند موجود هست تمام این مقاله صحیح میباشد خمینی بعد از هیتلر تنها کسی است که جوانان مردم را چه در حادثه انقلاب چه در جنگ ایران و عراق چه در اعدامهای معروف دهه نحس ۶۰ به زیر خاک فرستاد و میلیونها نفر را دار و کشور را در یک غم و عذای ۱۰ ساله فرو برد او بسیار کینه ای بود و حرف حرخودش بود او به نظر خیلیها منفورترین و مکارترین چهره سیاسی از اول وجود انسان تا پایان جهان خواهد بود .من اقای خامنه ای را خیلی خیلی از خمینی سرتر میدونم اصلا قابل مقایسه نیستند خامنه ای سیاست حالیشه و بیخودی کاری نمیکنه که کشور و حکومتش در خطر بیوفته هر چند من با قانئن اساسی کشور مشکل دارم که اونم خمینی وضع کرد
نرگس / ۰۷ اسفند ۱۳۹۳
حالا فرض کنیم آنچه فرمودید درست بوده لطف کنید بفرمایید چه عاملی باعث شد صدام به کویت حمله کند . کویت که از هر جهت در خدمت صدام بود . حتی به جرآت می توان گفت که نوکر صدام بود .برای حمله به کویت صدام را چه عاملی تحریک کرد .
علی / ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
می خواهم این موضوع رابدانم ملت ایران تا کی میخواهنند در نا آگاهی به سر ببرند وتاکی میخواهند از این حکومت ستمکار حمایت کنند وتاکی میخواهند منفع ملی را فدای منافع مالی کنند…
پیمان / ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
شماها از تفکرجهانی امام جه میدونید که میاین نظر غیر کارشناسانه میدین؟شما از حال حکومت حرف میزنید درحالی که حتی ۱تیر هم به سمت دشمن پرتاب نکردین..شما هیتلری که با تمام قومیت ها دشمنی داشت را با امام مسلمین یکی میدونید….سوال من اینه:شما تا کی میخواید در جهل خودتون دستو پا بزنید و با اطلاعات غلط و بدون تحلیل غربی ها ایدئولوژی خودتون رو بسازید؟…یکطرفه قضاوت کنید؟جنجال بپا کنید؟و بدون تفکر حرفی رو بزنید…؟تاکی؟
سلحشور / ۱۲ تیر ۱۳۹۴
ب نظر منم اقای خمینی یک سیاس بود. نه یک امامی ک از طرف خداوند مامور شده بیاد طاغوت و سرنگون کنه به گفته خودشون. خمینی واسه استحکام حکومتش واسه تثبیت انقلابش نیاز ب خون داشت. نیاز داشت تا صدها هزار جوان را قربانی کند تا بتونه ب بهونه شهید و پایمال نشدن خونشون بتونن حکومت کنن. وجالب اینه ک بعد گذشت اینهمه سال هنوز تعاتر شهیدو شهید بازیو احساسات پدران و مادران و مردم عوام را بکمک چند دانه استخوان و پلاک زنگ زده بر می انگیزن.
فروشنده آرزوها / ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
من داخل جنگ تحمیلی بودم و جانباز اون دورانم.ما با کشور عراق جنگ نکردیم.ما ایستادیم که اهواز و خرمشهر مثل بحرین نشه.امنیت کشورمون مثل عراق الان نشه. چطور ندونسته حرف هایی میزنید. درسته خیلی شهید و جانباز دادیم مجبور بودیم چون همه با ما در جنگ بودن و ما به غیر از جان سلاح نداشتیم.کاش روزهای جنگ رو میدیدید تقصیری ندارید.خدا به همراهتون یا علی…
محمد جامانده / ۱۲ آذر ۱۳۹۵
بنام حق..خب به هرحال خوب یابدگذشت وفقط مردم بودندکه نابود شدند چه ازنظرمالی چه جانی.اماهمین مردم ازبعدازجنگ بدترازصدام زیرچکمه های رژیم ایران له شدندوهنوزهم میشوند.چون رژیم دراصل غیراسلامی است وفقط درلباس اسلام سنگرگرفته.حرفهای من شایدبرای آقایان سنگین باشد.اماواقعیت اینه.مثلا دستگاه قضایی آلوده به فساداست وازخداهم نمیترسد.چون مستقل است ودرشغل خودکاربلد.واسلام جعلی هم مردم رادروغگوخطاب میکند.ولی دروغ وخیانت قاضی راآیه قرآن میداند.واینهاباعث بی اعتمادی مردم به حکومت واسلام شده واگرکشورجیبوتی هم به ایران حمله کند.مردم کمکش میکننددرویران کردن ایران وهردولت وحکومتی بدون پشتیبانی مردم درهرجنگی شکست میخورد.وایران درصورت وقوع جنگ نابودمیشود.چون جگ داخلی هم شروع میش.د.
ابوذر / ۲۶ تیر ۱۳۹۶
آنهایی که ادعا می کنند این سخنرانی آیت اله خمینی یکی از فاکتور های حمله صدام به ایران بود آیا می توانند بگویند چه عاملی باعث حمله ی صدام به کویت شد ؟ آیا باعث حمله صدام به کویت باز هم سخنرانی ایت الله خمینی بود . کویت که سراپا پشتیبان صدام بود کویت که ملیاردها دلار به صدام کمک مالی کرده بود ؟
علی / ۲۴ مرداد ۱۳۹۶
نام (الزامی)
پست الکترونیکی (الزامی)
تمامی حقوق برای رادیو زمانه محفوظ است. ۲۰۰۶-۲۰۱۸
اشاره: در سالگرد تجاوز حکومت بعثی صدام به ایران، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره رزمندگان اسلام و بهویژه شهیدان و جانبازان، مقالهای تحلیلی را از نظر میگذرانیم که با بررسی وضعیت موجود دو کشور، به تحلیل و واکاوی علل وقوع جنگ پرداخته است. نویسنده در این راستا ابتدا به تاریخچه منازعات و درگیریهای دو کشور اشاره کرده، سپس به عواملی چون برتریطلبی صدام، تهدید انقلاب ایران برای عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس در بروز جنگ نظر میافکند. این نوشتار تلخیصی است از آن مقاله مفصل که از فصلنامه تخصصی نگین ایران به صاحب امتیازی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگرفته شده است.
چارچوب نظری
تلاش برای دستیابی به قدرت و وجهه بیشتر، چشم امید به حمایت قدرتهای ثالث، محاسبات غلط یک طرف، ظهور یک ایدئولوژی انقلابی توسعهگرا و تأثیر آن بر ثبات سیاسی داخلی و خلأ قدرت ناشی از بیثباتی سیاسی داخلی طرف دیگر، از جمله علل اصلی بروز جنگ هستند که بدان میپردازیم و ترس و نگرانی از احتمال بر هم خوردن توازن قوا در منطقه را به عنوان متغیر ثانویه این تحقیق بررسی میکنیم، متغیری که ارتباط نزدیکی با عوامل مذکور دارد و آنها را هرچه بیشتر تقویت میکند. عوامل مورد نظر همگی از جمله علل مهم بروز جنگ در طول قرون متمادی بوده و در ادبیات نظری منازعههای بینالمللی نیز به طور گستردهای مورد توجه قرار گرفتهاند. قبل از بررسی نقش این عوامل در ایجاد جنگ ایران و عراق، لازم است به برخی پیوندهای نظری که این عوامل به واسطه آنها سبب جنگ میشوند نیز به اجمال اشاره کنیم.
قدرت از زمان «توسیدید» همواره حلقه مرکزی نظریههای سیاست بینالمللی واقعگرای غربیها بوده است و در نظریههای توازن قوا و سایر نظریههای مرتبط نیز بر انگیزههای برتریطلبی منطقهای یا قارهای به عنوان یکی از علل اصلی جنگ تأکید شده است. در این میان، کسب وجهه و اعتبار نیز نزد صاحبان قدرت پیوند نزدیکی با عامل قدرت و ارتباطی ناگسستنی با مشروعیت، عزم و اراده و احساس اقتدار داشته است. حتی برخی معتقدند که «در امور روزمره روابط بینالملل، داشتن وجهه از داشتن قدرت مهمتر است.» همچنین فرض بر این است دولتهایی که نوعی ناهمخوانی بین وجهه و قدرت نظامی واقعیشان وجود دارد، بیشتر به جنگ مبادرت میورزند؛ زیرا میخواهند برتری اقتصادی و سیاسی جایگاه مفروض خود را متناسب با سطح قدرت نظامیشان ارتقا دهند. این دولتها بهویژه زمانی که فکر کنند از جانب دشمنانشان تحقیر شدهاند، بیشتر دچار دغدغه ناشی از خلأ اعتبار و وجهه میشوند. از آنجا که عامل غرور و وجهه ملی، تأثیر عمدهای بر سیاست داخلی حکومتها و وجهه فردی صاحبان قدرت دارد، دولتمردان هر کشور معمولاً به دنبال کسب پیروزیهای سیاسی و نظامی در عرصههای خارجی هستند تا از این طریق هم اهداف مورد نظر را محقق کنند و هم میزان حمایت سیاسی داخلی از اقدامات خود را افزایش دهند.
علت اصلي جنگ ايران و عراق
کشورها از یک سو تحت تأثیر جاهطلبیهای مبتنی بر قدرت و وجهه و از سوی دیگر برای برونرفت از نگرانیهای ناشی از تهدیدات بیرونی، اقدام به جنگافروزی میکنند. این تهدیدات ممکن است تهدیداتی نظامی باشد و یکپارچگی ارضی یا جایگاه قدرت یک کشور را با خطر مواجه کند، یا ماهیت سیاسی داشته باشد و ثبات داخلی آن کشور را تحت تأثیر قرار دهد. تهدید سیاسی به شکلهای گوناگونی نمود پیدا میکند؛ به شکل یک ایدئولوژی سیاسی توسعهطلب که درصدد است ارزشهای خود را بر جوامع دیگر تحمیل کند، در قالب حمایت یک طرف درگیر از اقلیتهای قومی طرف دیگر، به شکل گروههای قومی یک طرف در مجاورت مرزهای سرزمینی طرف مقابل و سرانجام به شکل اقدامات مستقیم خارجی یک طرف برای بیثبات کردن طرف دیگر.
شکست نظامی یک کشور میتواند تغییر حکومت یا وقوع انقلاب در آن کشور را در پی داشته باشد، در حالی که بیثباتی سیاسی داخلی یک کشور ممکن است توان نظامی دولت حاکم بر آن کشور را بهشدت تضعیف کند و توازن قوای منطقهای یا قارهای را تغییر دهد. اگر کشوری بخواهد ایدئولوژی انقلابیاش را به دیگر کشورها صادر کند، با به خطر انداختن حیات حکومت کشورهای مورد نظر و ایجاد صفبندیهای سیاسی جدید و تأثیرات این صفبندیها بر توازن قوای موجود، میتواند موجبات نگرانی و ترس این کشورها را فراهم کند. در چارچوب منافع ملی مبتنی بر قدرت، وجهه و ثبات سیاسی داخلی و نیز منافع سیاسی فردی صاحبان قدرت، فرصتهای خاصی پدید میآید که احتمال وقوع جنگ را افزایش میدهد. در این میان، افزایش ناگهانی شکاف قدرت میان دو کشور در ایجاد جنگ بین آنها اهمیت ویژهای دارد، این شکاف ممکن است از شکست نظامی یا ضعف داخلی ناشی از بیثباتی سیاسی یا افول اقتصادی یک طرف حاصل شود.
انتظار حمایت سیاسی، اقتصادی یا نظامی کشورهای دیگر از یک طرف یا دستکم بیطرفی آنها نیز یکی دیگر از علل اساسی وقوع جنگ به شمار میآید. در صورت وجود منافع امنیتی مشترک یا پیوندهای عقیدتی، دینی یا فرهنگی بین کشورها، این نوع رفتارها اهمیت خاصی مییابند. برداشتها و محاسبات غلط نیز در وقوع جنگ اهمیت بسیاری دارند. برخی صاحبان قدرت با برداشت نادرست از قابلیتهای نظامی و عزم و اراده دشمن برای ادامه جنگ، دچار محاسبات غلط میشوند. برخی نیز ممکن است درباره تأثیر جنگ بر یکپارچگی جمعیتی دشمن یا روحیه و کارآمدی نیروهای نظامی خودی دچار اشتباه شوند. شاید بتوان گفت در اغلب جنگها اعتماد به نفس نظامی بیش از حد طرف آغازکنندة جنگ نقشی اساسی در وقوع جنگ داشته و آغازگر جنگ صرف نظر از موارد استثنا، در نهایت بازنده آن بوده است.
علل وقوع جنگ ایران و عراق
برتریطلبی صدام
یکی از اهداف مهم صدام کسب جایگاه برتر در خلیج فارس و جوامع عربی بود که سالهای متمادی آن را دنبال میکرد. عراق از ابعاد گوناگون جمعیتی، اقتصادی و نظامی توان بالقوه لازم را برای تبدیل شدن به قدرت برتر در منطقه و جانشینی مصر برخوردار بود. جمعیت حدود ۱۴میلیونی عراق در آن زمان به جز مصر، از همه کشورهای عربی صادرکنندة نفت بیشتر بود و بیشتر جمعیت آن را افراد باسواد و طبقه متوسط تحصیلکرده و فنسالار تشکیل میداد. عراق قبل از آغاز جنگ، با صادرات ۵ر۳میلیون بشکه نفت در روز، دومین تولیدکننده مهم اوپک بود و سالانه ۲۳میلیارد دلار از این طریق کسب میکرد. همچنین با وجود محدودیت اکتشافات نفتی در عراق، این کشور از نظر ذخایر نفتی پس از عربستان، دومین جایگاه را در منطقه داشت نیروی نظامی عراق نیز از همه کشورهای عربی منطقه بیشتر بود و کمابیش با ایران برابری میکرد.
از سوی دیگر، صدام جایگاه خود را در کشور تثبیت کرده بود، کنترل شدیدی بر ارتش داشت و سیاستهای داخلی حکومت بعثی نیز در جهت حفظ قدرت او اجرا میشد. باوجود افزایش عمده درآمدهای عراق، نرخ تورم روی ۱۲درصد ثابت مانده بود. برخلاف دیگر کشورهای عربی صادرکنندة نفت در منطقه، سیاستهای توزیع در عراق مانع شکلگیری طبقه فرادست ثروتمند شده بود. توسعه اقتصادی نیز سبب تسریع اجرای طرحهای ساخت و ساز، نوسازی کشاورزی و ایجاد صنایع پتروشیمی و فولاد گردیده بود. صدام همچنین درصدد بود با تأسیس یک نهاد پارلمانی یعنی مجلس ملی، بر نفوذ سیاسی خود بیفزاید. این ملاحظات روی هم رفته، او و حامیانش را به این نتیجه رساند که قدرت عراق بهشدت افزایش یافته است. بر این اساس، کلودیا رایت در سال ۱۹۷۹ عراق را یک «قدرت جدید» در منطقه خواند و ویلیام کوآندت در اوایل سال ۱۹۸۰ چنین نتیجه گرفت که: «عراق در دهه ۱۹۸۰ قطعاً قدرت برتر منطقه خلیج[فارس] خواهد بود.»
صدام آشکارا سیاستهای ارتقای جایگاه عراق در خاورمیانه و تقویت قدرت نظامی این کشور، از جمله تدوین یک برنامه هستهای را دنبال میکرد تا عراق را به تنها دولت عربی دارای توان هستهای برای مقابله با حکومت اشغالگر قدس تبدیل کند. او با برگزاری دو کنفرانس پانعربیستی، اعراب را علیه پیمان کمپ دیوید بسیج کرد. نشست بغداد در نوامبر ۱۹۷۸ مانع خروج کشورهای میانهرو عرب از صف مقاومت متحد عربی شد و همین امر وجهه سیاسی عراق را تقویت کرد. صدام با حمایت از سازمان آزادیبخش فلسطین و جبهه آزادیبخش عرب و نیز با حمله به کیبوتز میسگاوام در شمال فلسطین اشغالی در آوریل ۱۹۸۰ کوشید در منازعه اعراب و اسرائیل نقش مهمی ایفا کند. مهمتر از آن، صدام موضع افراطی حکومت بعث در جهان عرب را تعدیل و جنگ لفظی انقلابی خود علیه سلاطین عرب را متوقف کرد. البته صدام که با اتخاذ این موضع جدید به دنبال دستیابی به جایگاه رهبری اعراب نیز بود، در فوریه ۱۹۸۰ منشور ملی عربی را اعلام کرد. این منشور از همه اعراب میخواست برای حل و فصل منازعات خود از اعمال زور اجتناب کنند و همین امر خود به خود تغییر عمده لحن شدید پیشین بغداد را در پی داشت. دوری عراق از شوروی، فاصله گرفتن از دوستان تروریست سابق و مشارکت در اعطای کمکهای خارجی بهویژه به اردن، بغداد را از حالت انزوا میان اعراب میانهرو بیرون آورد. سیاست میانهروی صدام به حوزه اقتصادی و به اموری نظیر میزان تولید و بهای نفت نیز کشیده شد و عراق خود را هرچه بیشتر با سیاستهای عربستان هماهنگ کرد. صدام همچنین کوشید به مثابه یک پل ایدئولوژیک میان اعراب میانهرو و تندرو قرار گیرد و نقش رهبری آنها را در بین کشورهای غیر متعهد ایفا کند؛ ولی در این امر موفق نشد.
قرارداد الجزایر
نفوذ در ایران، بخشی از دغدغه صدام برای کسب وجهه در میان اعراب و مهمترین عامل در تبدیل عراق به قدرت نظامی برتر خلیج فارس به شمار میآمد. در واقع جنگ لفظی بغداد در خصوص مسائل ارضی مندرج در قرارداد الجزایر، ابتدا شماری از ناظران را بر آن داشت که اصلاح مفاد ارضی این قرارداد را انگیزه اصلی عراق برای آغاز جنگ بدانند. الزام عراق به چشمپوشی از کنترل کامل بر آبراه شطالعرب [اروندرود] در قرارداد الجزایر، تحقیر بزرگی برای حکومت بغداد محسوب میشد. و نماد تسلیم اعراب در برابر یک همسایه قویتر یعنی ایران بود. علاوه بر این، شکستهای پیاپی اعراب از حکومت اشغالگر قدس، هرچه بیشتر به این احساس حقارت دامن میزد. تجلیل اعراب از موفقیتهای اولیه عراق در جنگ با ایران که بزرگترین پیروزی نظامی بر ایرانیها پس از نبرد قادسیه در سال ۶۳۷م به شمار میرفت نیز نشان دهندة اهمیت غرور عربی به مثابه یکی از نیروهای محرک این منازعه بود.
پیروزی عراق میتوانست از بازگشت هژمونی ایران به منطقه جلوگیری و عراق را به جایگاه برتر در منطقه و جهان عرب برساند؛ اما این موضوع به تنهایی توجیهکنندة تصمیم صدام برای آغاز جنگ نبود […] حکومت بغداد اعلام کرد که دلیل اصلی الغای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، بیشتر مداخله تهران در امور داخلی عراق است نه مسائل ارضی مورد مناقشه؛ اما صدام با وجود تأکید بر مسأله عدم مداخله ایران در امور داخلی کشورش، ادعا میکرد که مطالبات ارضی عراق، زمینه پایان مخاصمات را فراهم میکند و این در حالی بود که نیروهایش در عمق خاک ایران در استان خوزستان مستقر شده بودند. به این ترتیب مناقشات ارضی، از جمله موضوع کنترل بر شطالعرب [اروندرود] بیشتر بهانه جنگ بود تا دلیل آغاز آن. بنابراین برای درک کامل انگیزههای صدام از آغاز جنگ باید وجود یک تهدید فرضی برای ثبات سیاسی داخلی عراق و حکومتهای میانهرو منطقه از جانب ایران انقلابی را نیز مد نظر قرار دهیم.
تهدید انقلابی برای عراق و خلیجفارس
انقلاب ایران برای سران عرب کشورهای خلیج فارس یک زنگ خطر بود؛ زیرا ماهیت مردمی و شیعی این انقلاب، حکومتهای این کشورها را تهدید میکرد. از نظر سران عرب، بهویژه سلاطین محافظهکاری که حکومتهای خودکامهشان از بسیاری جهات شبیه حکومت شاه بود، انقلاب ایران به آسیبپذیری بالقوه حاکمیت آنان در برابر بنیادگرایی اسلامی و نارضایتی اجتماعی دامن میزد. اسلام بنیادگرا در پیوند با تشیع مبارز، برای رهبران و سلاطین اهل تسنن و همچنین حکومت سکولار بعث در بغداد یک تهدید محسوب میشد.
وفاداری شیعیان به نظام حاکم در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس به خودی خود یک نگرانی به شمار میآمد. با توجه به حضور اکثریت شیعه در عراق و بحرین و اقلیت آنها در قطر، ابوظبی، عمان و عربستان، عراق بیشترین هراس را از انقلاب ایران داشت. شیعیان عراق مدتها بود که از جایگاه فرودست سیاسی و اقتصادی خود در هیأت حاکمه عراق اظهار نارضایتی میکردند و همانند مخالفان شاه ایران گروههای ایدئولوژیک و فرقهای تشکیل داده بودند. دههاهزار نفر از شیعیان عراق در دهه ۱۹۷۰ از این کشور تبعید شده بودند. نظر بغداد در مورد ماهیت انقلاب ایران و مفهوم آن برای شیعیان عراق، بر همگان روشن بود، چنانکه ای. اچ. اچ. عبیدی در این مورد میگوید: «حکومت عراق به رغم ژست سکولارش، جنبش ملی ضد شاهنشاهی ایران را به مثابه یک خیزش شیعی میدانست که میتواند تأثیر عظیمی بر عراق داشته باشد». در واقع، پیروزی انقلاب ایران به نوعی یک عامل شتابدهنده به جنبشهای معارض و فعالان حامی [امام] نهتنها در عراق، بلکه در کویت، بحرین و عربستان قلمداد میشد. پس از شکلگیری حکومت [امام]، همدلی داخلی در ایران ابتدا مانع انتقاد علنی سران کشورهای مذکور از انقلاب ایران میشد، گرچه آنها در خفا هراس خود را ابراز میکردند. پس از شروع جنگ هم ترس از گسترش آن و بهویژه هراس حکومتهای عرب میانهرو از حملات ایران به تأسیسات نفتی آنها در خلیج فارس، مانع ابراز حمایت آشکار این کشورها از عراق میشد. اما ملک حسین شاه اردن که از جانب نیروی هوایی ایران احساس تهدید چندانی نمیکرد، با آزادی عمل بیشتری وارد میدان شد و اعلام کرد که این جنگ را منازعهای بین حکومت تهران و همه کشورهای عرب خلیج فارس میداند که عراقیها در خط مقدم آن قرار دارند…
اوضاع سیاسی، دیپلماتیک و نظامی منطقه خلیج فارس، به گونهای بود که راه را برای رسیدن صدام به اهدافش تسهیل میکرد. دیگر کشورهای عربی منطقه نیز از انقلاب ایران میترسیدند ولی ابزارهای لازم برای مقابله با آن را نداشتند؛ اما عراق این توانایی را داشت و با تعدیل افراطیگری خود، از انزوای سیاسی خارج شده بود. اعراب نیز برای مهار انقلاب اسلامی و گسترش میانهروی در منطقه به عراق نیاز داشتند. عراق نیز متقابلاً برای اجرای اقدامات خود علیه ایران و پیشبرد اهدافش مبنی بر دستیابی به رهبری منطقه، به حمایت دیپلماتیک و اقتصادی اعراب نیاز داشت. بنابراین صدام از همان ابتدا به دفاع از مواضع اعراب پرداخت و همراه با سعودیها در جهت مقابله با حکومت انقلابی تهران، نقش برجستهای در سازماندهی حکام کشورهای خلیج فارس و فراهم کردن مقدمات امنیت جمعی برای آنها ایفا کرد.
در حالی که نظامهای پادشاهی کشورهای عرب خلیج فارس در تابستان ۱۹۷۹ مشغول تدوین توافقات امنیتی متقابلی بودند، تشریک مساعی عراق با عربستان، راه را برای ایجاد روابط امنیتی عراق با دیگر کشورهای خلیج فارس هموار کرد. عراق و عربستان به سرعت منازعه مرزی خود را که مانع روابط نزدیکتر آنها میشد، حل و فصل کردند و به دنبال آن، عراقیها موافقتنامهای برای پیگرد تروریستها در خلیج فارس تهیه کردند و مقامات ارتش این کشور در تابستان و پاییز ۱۹۷۹ برای تدوین توافقات امنیتی تفصیلی دوجانبه وارد عربستان شدند…
با وجود سکوت ظاهری برخی کشورهای عربی خلیج فارس، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد این کشورها پیشاپیش از طرحهای نظامی عراق باخبر شده و آنها را تأیید کرده بودند. کلودیا رایت میگوید: «دیپلماسی عراق در سال ۱۹۸۰ نوعی توافق عربی را ایجاد کرد که حمایت عربستان، اردن و کشورهای کوچکتر عربی منطقه از اقدام نظامی عراق علیه ایران را به دنبال داشت.» پس از شروع جنگ، سایر کشورهای عربی نیز آمادگی خود را برای ارائه کمکهای سیاسی، اقتصادی و لجستیک به عراق اعلام کردند. وعدههای این کشورها یا دستکم انتظارات صدام از حمایت سیاسی و اقتصادی ائتلاف عربی، نقش مهمی در تصمیم عراق برای آغاز جنگ داشت. اگر این حمایتها نبود، دورنمای پیروزی عراق و اعمال فشار بر ایران، تا حد بسیاری کمرنگ و آرزوی برتری صدام در جهان عرب نیز صرفاً به یک توهم تبدیل میشد و دقیقاً به همین دلیل بود که صدام برای تشکیل یک ائتلاف سیاسی بسیار کوشید. بنابراین چشم امید عراق به حمایت کشورهای ثالث شاید یکی از دلایل مهم آغاز جنگ بود.
ضعف و فرصت
دو عامل دیگر وجود داشت که دست به دست هم داده بود و زمینه بروز جنگ را بیشتر فراهم میکرد و هزینههای احتمالی شکست عراق در توسل به زور را افزایش میداد: اولین عامل، تصور ضعف نظامی ایران و خلأ قدرت ناشی از این ضعف در منطقه خلیج فارس بود. ارتش ایران تحت تأثیر پاکسازیها، سازماندهی مجدد، ترک خدمت تعدادی از پرسنل و قطع کمکهای تسلیحاتی امریکا، تا حد بسیاری ضعیف شده بود. در مقابل، مخارج ارتش عراق در سال ۱۹۷۹ به ۲میلیارد دلار (معادل ۱۳درصد از تولید ناخالص ملی آن کشور) افزایش یافته بود و حاکمان عراق از یک سو میپنداشتند قویترین نیروی نظامی منطقه را در اختیار دارند و از سوی دیگر، فکر میکردند ایران بدون درآمدهای نفتی خوزستان نمیتواند در برابر یک اقدام نظامی مقاومت کند. ایران که پس از پیروزی انقلاب با کاهش عمدة درآمدهای نفتیاش مواجه و وادار شده بود بیش از نیمی از بودجه خود را از طریق کسری بودجه تأمین کند، در سپتامبر ۱۹۸۰ تنها ۱۲میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت، در حالی که عراق در آغاز جنگ به ذخایر مالی ۳۵ میلیارد دلاری خود مینازید؛ ذخایری که برای تأمین مالی چندین ساله برنامههای اجتماعی و اقتصادی این کشور حتی در صورت نداشتن درآمدهای نفتی هم کافی بود. صدام به کمکهای مالی و لجستیکی همسایههای محافظهکارش در قالب ۲۰ تا ۳۰ میلیارد کمک بلاعوض و وام بدون بهره، و به دنبال آن به قابلیتهای نظامی و مالی خود برای دستیابی به اهدافش اطمینان خاطر داشت.
طرح عراق عبارت بود از اشغال تأسیسات نفتی خوزستان، محروم کردن حکومت تهران از منابع حیاتیاش و واداشتن این حکومت به مذاکره یا در صورت امکان سرنگون کردن آن. کلودیا رایت در مورد اهداف بغداد نوشته است: «عراق همزمان با پیشنهاد مذاکره، اقدامات نظامی خود را محدود کرد و هرگز یک تهاجم همهجانبه به ایران را مدنظر نداشت. طرح اشغال خوزستان که کشورهای عربی نیز با آن موافق بودند، به عنوان آخرین مرحله تصاعد جنگ مطرح شده بود. مقامات ارشد نظامی عراق در مصاحبهها اظهار میکردند که این جنگ، ادامه سیاست مذاکرات مرزی با استفاده از ابزار اشغال نظامی میباشد.»
ضعف نظامی ایران و در پی آن خلأ قدرت در خلیج فارس، این فرصت را در اختیار عراق میگذاشت تا با حل و فصل کشمکشهای ارضی و توقف تحرکات شیعیان، جایگاه برتر را در منطقه به دست آورد. وسوسه جنگ نیز هر لحظه بیشتر میشد؛ زیرا صدام مطمئن نبود که این فرصت همیشه برایش فراهم باشد. در جولای ۱۹۸۰ به دنبال ناکامی یک کودتای نظامی در ایران، مشکل جدی چندماهه حکومت انقلابی این کشور پایان یافت. این امر عراق و دیگر سران عربی خلیج فارس را مجاب کرد که مخالفان داخلی بدون مداخله خارجی، توان سرنگونی حکومت را ندارند. از طرفی، روند فرسایش بنیانهای ملی و نظامی ایران که از کشمکشهای داخلی این کشور ناشی میشد نیز در حال فروکش بود. بنابراین هر نوع تأخیر در اقدام نظامی علیه ایران تنها میتوانست هزینه و خطر آن را افزایش دهد. اما از بداقبالی صدام، همه این محاسبات به ظاهر منطقی تحت تأثیر برخی برداشتهای نادرست، نتیجه معکوس داد و به آغاز یک جنگ ویرانگر انجامید که فقط بیثباتی بیشتر منطقه در طول سالهای بعدی را به دنبال داشت.
برداشتهای نادرست
عراق از قدرت نظامی ایران و توان بالقوه نظامی خود در مقایسه با آن، تصمیم ایران برای ادامه جنگ با وجود شکستهای اولیه و تأثیر جنگ بر جامعه و سیاست ایران، برداشت نادرستی داشت. این برداشت نادرست نقش بسیار مهمی در تصمیمگیری صدام داشت و اگر برآوردها دقیق و درست انجام میشد، احتمال بسیار اندکی وجود داشت که صدام جنگ را آغاز کند.
مشکل عراق همان اعتماد به نفس نظامی بیش از حدی بود که بسیاری از کشورهای در آستانه جنگ در طول تاریخ به آن دچار بودند. عراقیها قابلیت نیروی هوایی ایران و توان آن برای حمله به اهداف مهم عراق را بسیار محدود میدانستند. علاوه بر این، صدام ارتش ایران، روحیه، تجهیزات و ذخایر آن برای یک جنگ طولانی مدت را نیز دست کم گرفته بود. محاسبات اشتباه سیاسی عراق نیز بسیار مهم بود. عراقیها پیشبینی میکردند با آغاز جنگ، جامعه ایران از هم بگسلد، روحیه ارتش آن تضعیف شود و احتمالاً حکومت سرنگون گردد؛ اما جنگ عملاً تأثیر معکوسی بر جای گذاشت و ضمن یکپارچه کردن جامعه ایران، روحیه انقلابی مردم را دوباره تقویت کرد. عراق نیز همانند دیگر مهاجمان خارجی در طول تاریخ، با ارتش بیداری روبرو شد که برای دفاع از سرزمین و انقلاب خود تا سرحد جان آماده نبرد بود. علاوه بر این، اعراب خوزستان نیز برخلاف انتظار عراقیها هیچ استقبالی از آنها نکردند و دست یاری به آنها ندادند. همچنین فشارهای سیاسی که عراق پیشبینی میکرد ایرانیها را به تسلیم و امتیازدهی وادارد، اراده و عزم ملی آنان را نه تنها برای بیرون راندن مهاجمان، بلکه تا حد سرنگون کردن حکومت عراق تقویت کرد.
برآورد بیش از حد عراق از توان نظامیاش نیز عامل مهمی در وقوع جنگ به شمار میرفت و این در حالی بود که نیروهای عراقی عملاً تجربه نظامی محدودی داشتند و آموزشهای ضعیفی دیده بودند. تاکتیکهایی که عراق برای مقابله با کردها در نظر گرفته بود، در برابر یک ارتش ملی همانند ارتش ایران کارایی بسیار نداشت و دولت و ارتش سیاستزده و به شدت تمرکزگرای عراق این نقایص و محدودیتها را نادیده گرفته بود.
نتیجهگیری
عراق جنگ علیه ایران را فرصت مناسبی برای از بین بردن یک تهدید جدی و در عین حال پیشبرد اهداف بلندمدت خود میدانست. این تهدید [به زعم صدام] از انقلاب اسلامی ایران و تلاشهای مستمر ایران برای صدور آن ناشی میشد. صدام اقدامات ایران را تهدید مهمی برای حکومت سکولار و رهبری خود میدانست. این اقدامات ثبات سیاسی داخلی دیگر کشورهای خلیج فارس و ثبات کل منطقه را نیز تهدید میکرد. از سوی دیگر، با تحکیم قدرت روحانیون در ایران و به دنبال کاهش مخالفتهای داخلی و احیای ارتش ایران پس از تحمل ضربات شدید اولیه، شدت این تهدیدها میتوانست بیشتر شود و با تقویت ارتش این کشور دامنه آن گسترش یابد. بنابراین، فرصت ایجاد شده که ناشی از ضعف موقت نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران بود، توجه صدام را بهشدت برای جنگ با ایران به خود جلب کرد.
[از نظر عراق] این جنگ میتوانست مفاد قرارداد الجزایر را تغییر دهد و از این رهگذر جایگاه تاریخی عراق به منزله قدرت برتر خلیج فارس اصلاح شود. افزون بر این، عراق [به زعم خود] با شکست دشمن سنتیاش یعنی ایران و با از بین بردن یک منبع تهدید مهم و انقلابی برای همه حکومتهای عربی، میتوانست منافع پانعربیستی خود را تأمین کند. بنابراین صدام امیدوار بود که عراق به موقعیت برتری در جهان عرب دست یابد و بر وجهه فردی و قدرتش در عراق و کشورهای غیرمتعهد و در میان اعراب به شدت افزوده شود.
این اهداف در یک جهت بودند. در حالی که حکومت بغداد و دیگر حکومتهای عربی از درون تضعیف میشدند، عراق به منزله یک قدرت نظامی در خلیج فارس نمیتوانست به جایگاه برتر دست یابد یا به منزله یک قدرت عربی برجسته مطرح شود. سازگاری حکام عربی با حکومت انقلابی ایران یا سرنگونی و جایگزین شدن حکومتهای بنیادگرا به جای آنان، میتوانست آرایش سیاسی و توازن قوای منطقهای را بهشدت تغییر دهد. این امر به نوبه خود میتوانست یک تهدید نظامی ـ سیاسی نیز برای حکومت بغداد در پی داشته باشد. از سوی دیگر، عراقیها بدون حمایت سیاسی و اقتصادی حکومتهای عربی نمیتوانستند از شکست ایران یا واداشتن آن به پذیرش خواستههای سیاسی خود اطمینان حاصل کنند.
با وجود این اهداف و فرصتها، باز هم اگر صدام در برداشتها و محاسباتش که بسیار سرنوشتساز بودند، دچار اشتباه نمیشد، شاید این جنگ هرگز رخ نمیداد. در واقع عراق از قابلیتهای نظامی ایرانیها در مقایسه با عراقیها، تأثیرات جنگ بر یکپارچه و متحدکردن مردم ایران، شور انقلابی در نیروهای نظامی این کشور و اراده حکومت ایران برای مقاومت برداشت نادرستی کرده بود.
بدیهی است که برخی عوامل زمینهساز جنگ ایران و عراق برای دانشپژوهان تاریخ جنگ به طور کامل روشن است، عواملی نظیر ظهور یک ایدئولوژی انقلابی توسعهگرا و خطر آن برای ثبات سیاسی داخلی برخی حکومتها و توازن قوای منطقهای، وجود یک ائتلاف محافظهکار برای حفظ وضع موجود، قدرتطلبی و عطش کسب آبرو و اعتبار بیشتر، و اعتماد به نفس نظامی بیش از حد. بسیاری از متغیرهای مذکور در این مورد خاص ارتباط تنگاتنگی با هم دارند؛ اما جالب توجه است که تهدید اولیه، بیشتر سیاسی بود تا نظامی و کسب اعتبار نیز آشکارا بیش از اهداف راهبردی و اقتصادی اهمیت داشت. البته احساس ترس و نگرانی، زیادهخواهی و جاهطلبی و برداشتها و محاسبات غلط هم در این خصوص بسیار مهم بودند. این الگوها با اینکه قاعدهای کلی محسوب نمیشوند، با این حال نمیتوان آنها را صرفاً یک استثنای تاریخی برشمرد. جنگ ایران و عراق نشان داد که تحولات انقلابی در نظام بینالملل و توسعه فناوریهای نظامی نوین هیچ کدام نمیتواند به طور اساسی تمایل کشورها به جنگافروزی را تغییر دهد. بنابراین شاید بتوان نظریههایی را که در گذشته برای توضیح جنگ قدرتهای بزرگ تبیین شدهاند، به جنگ میان قدرتهای کوچک در عصر حاضر نیز تعمیم داد.
نسخه مناسب چاپ
10