چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

دوره مقدماتی php
چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت
چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

سلام خسته نباشید.

من تو زندگیم هیچ مشکلی ندارم شوهرم فرشته اس فقط من خیلی حسودم دلم نمی خواد به غیر از من با کسی بخنده شوخی کنه و گرم بگیره.

منظورم فقط خانوم های اطرافش هستن حتی خواهر شوهر و مادر شوهرم. برادر شوهرم در شرف ازدواجه من از الان عزا گرفتم که نمیتونم مثل بقیه عادی باشم و با جاریم ارتباط داشته باشم حتی دلم نمیخواد شوهرم باهاش حرف بزنه چیکار کنم؟ دارم اذیت میشم

مرتبط :

چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

دوره مقدماتی php

با حسادت های بی جا، زندگی رو به خودم و شوهرم زهر کردم

به خاطر حسادت فاصله م داره با شوهرم زیاد میشه

چرا باید نسبت به زنی که ابزار جنسی بوده حسادت کنم ؟

به همه در مورد حسادت مشاوره میدادم ولی ظاهرا گرفتارش شدم

فایل صوتی پیرامون مسئله ی حسادت

حسادت بعضی از خانم ها نسبت به یک دیگر بلای جان مردهاست

به رابطه ی مادرم و خواستگارم کمی حسادت می کنم

حسادت در زنان و مردان


نظرات کابران

تو هم به روی خودت نیار برو خونشون بگو عزیزم اومدم بهت سر بزنم بذار لجش در بیاد :)))))

اصلاً خواهر شوهر که موجود زائدیه بین زن و شوهر
جاریم که مثل باجناق میمونه چون هیچ وقت فامیل آدم نمیشه!!!!

کاشکی منم مثل خوهر شوهرت پررو بودم به خدمت عروسمون میرسیدم :))))))))))))))

چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

اما چند وقت پیش باز شوهرم تعریف میکرد که انگار یه بحثی شده بوده بین اونو خانواده شوهرم، البته نه خیلی جدی… بعد اونم پای منو کشیده وسط و یه چیزی از من که براش درد و دل کردم و گفته که بیا، اون عروستونم که اینطوری شد. اما به جز تعریفای شوهرم، من فقط از جاریم تو برخوردای کممون مهربونی دیدم. اونقدر مهربون برام حرف میزنه و منم تا تونستم رفتارم باهاش خوبو پر مهر بوده. اما گیج شدم که اینو باور کنم و مثل دوست و خواهر روشون حساب کنم؟ یا حواسمو جمع کنم و مراقب باشم و خیلی سفره دلمو پیششون باز نکنم و حواسم باشه راه ندم که استفاده ای کنن؟ من واقعا دلم یه رابطه خوبو دوستانه و شدیدا دوستانه و مهربون می خواست. حالا موندم چی درسته؟!

بچه ها این عروس چطوره موهاش و آرایشش؟
آخه 1 شهریور عروسی منه…

الهه جان رابطه خوب و صمیمی داشتن هیچ ربطی به درد و دل کردن و سفره دلو واسشون باز کردن نداره. شما مثل من میتونی و خوب و صمیمی باشی و باهاشون بگی و بخندی و راز دلتو نگی دلیلی نداره هر کسی راز زندگی و راز دل آدمو بدونه من حتی پیش مادر و خواهر خودمم درد و دل نمیکنم چون خانواده ها فرقی نمیکنه هر دو طرف رو دارم میگم اگر چیزی از ناراحتی آدم بدونن بعدها واسه آدم شاید مشکل ساز بشه چه بهتر که این چیزا تو دل آدم بمونه

صبا جان آرایش صورتش قشنگه ولی من مدل پشت موهاش رو اصلا نمیپسندم خیلی گنده است

الهه جان این که میگی اونا کاری ندارن و خوب به نظر میرسن ولی یکم بعضی وقتا ناراحت میشی کاملا طبیعیه کلا همه دخترا نسبت به خانواده شوهرشون یعنی حرکات و رفتارهاشون حساستر از خانواده خودشون هستن و بیشتر دقت میکنن چون فرهنگها و رفتارها فرق میکنه تا آدم بخواد عادت کنه یکم طول میکشه ولی سعی کن زیاد حساس نباشی و ازشون بگذری

صبا جان من دو تا خواهر شوهرم دارم هر دوتاشونم دوست دارم خیلی دخترای خوبی هستن مادرشوهرمم همینطور اونم خانم خوب و. محترمیه

مرسی ندا جون. البته اینکه همه میگن آدم نباید به هیچکسی بگه حتما حرف درستیه. اما من مطمئن نیستم که چقدر راحت باشه. مرسی از راهنماییت عزیزم. فکر کنم به زمان و تجربه بیشتری نیاز دارم تا بتونم بهترین رابطه رو تشخیص بدم و پیدا کنم، نه؟ البته در عین خوش برخوردی که گفتی. یعنی تا به شناخت درست و کامل نرسی رابطتو نمی تونی به بهترین شکل تنظیم کنی، درسته؟

مرسی ندا جون. البته اینکه همه میگن آدم نباید به هیچکسی بگه حتما حرف درستیه. اما من مطمئن نیستم که چقدر راحت باشه. مرسی از راهنماییت عزیزم. فکر کنم به زمان و تجربه بیشتری نیاز دارم تا بتونم بهترین رابطه رو تشخیص بدم و پیدا کنم، نه؟ البته در عین خوش برخوردی که گفتی. یعنی تا به شناخت درست و کامل نرسی رابطتو نمی تونی به بهترین شکل تنظیم کنی، درسته؟

بله نداجون موهاش زیاد جالب نیس اما آرایشش خیلی خوبه

منم دوتا خواهر شوهر دارم که اصلا اذیتی واسم نداشتن تو این 9ماه نامزدیم منم همیشه بهشون احترام می ذارم

آره ندا جون، دقیقا همینطوره که میگی. خودمم کاملا اینو حس میکنم. هم خانواده شوهر روی تو و رفتارات نسبت به خودشون حساسترن، و هم تو روی اونا نسبت به خانواده خودت. اینو خودمم به خودم میگم و سعی میکنم مثبت نگاه کنم. و دو طرفه رعایتش کنم. یعنی الان میدونم باید توقعمو خیلی کم کنم از خانواده شوهر تا هم خودم راحت تر باشم و از چیزی ناراحت نشم، هم توقع اونا هم متعادل بمونه و هم اگر کمترین چیز خوبی دیدم به چشمم بیاد و بیشتر قدر بدونم. کلا دید رویایی نسبت به خانواده شوهر نمیشه داشت، چون آدم خودش متوقع میشه.

صبا جون مبارک باشه عزیزم. الهی خوشبخت بشید خانومی. :))

الهه جان کم کم رابطه ها رو متوجه میشی کلا نه به خانواده شوهر به هیچ چیزی تو زندگی نباید خیلی رویایی فکر حتی به شرایط کاری و مالی چون اگه طرز تفکرمون درست نباشه از همه اینها ضربه میخوریم

صبا جان منم باهات موافقم آرایش صورتش لایت و خوبه بعد از آرایش صورت خودت متوجه میشی چه آرایش مویی بهت میاد شاید آرایش موی شلوغ بهت بیاد یا مثل من موهای ساده ولی هرچی که بپوشی و هرجور که آرایش کنی مطمئنا خوب میشی انشالا که مبارک باشه عزیزم

صبا جان از هرکسی بعد از عروسیش حتی خودمو و شوهرم بپرسی که روز عروسی چطور بود حتما از همه همین جواب رو میشنوی که من شنیدم میگن ای کاش از اول میدونستم همه این استرسا بیخوده ای کاش دوباره بشه عروسی گرفت اونوقت میدونیم چیکار کنیم و هیچی استرس نداره الکی به خودمون استرس وارد کردیم. دختر جان بهت میگم اگه زیاد استرس داشته باشی بهت خوش نمیگذره سعی کن استرس کمتری به خودت و همسرت وارد کنی که بیشتر لذت ببری و خوش بگذره واسه یک شبانه روز دنیا به کامته عزیزم :)))))

صبا جون عزیزم، مطمئنم که بهترین عروس و زیباترین میشی و همه چیز خوب پیش میره، پس نگران نباش. البته این استرست طبیعیه، اما ایشالا که همه چیز به بهترین نحو و بدون هیچ مشکلی برگزار میشه. مهم ترین روز زندگیته، داری عروس مردی میشی که توی اون شب به چشمش تو ملکه عالمی، پس فقط به چیزای مثبت فکر کن و ازش لذت ببر. با همراهی خانواده همه چی عالی میشی و میشی عروس خوشبخت و تک همسرت.

ندا جون، مرسی گلم. درست میگی. باهات موافقم. سعی میکنم همینطور باشه عزیزم.

سلام بچه ها. من خیلی در مورد روابط با خانواده شوهر سردرگمم. میشه کمکم کنید؟ من نمی دونم چقدر می تونم به خواهر شوهر یا جاریم اعتماد کنم و باهاشون راحت باشم؟ یا مثلا اگر به مشکلی برخوردم چطوری حلش کنم باهاشون. مثلا اگر دلخوری داشتم برای رفعش میتونم دوستانه بپرسم که شاید سوئتفاهم بوده و رفع شه یا نه؟ البته هنوز خیلیم وارد این جریانات نشدم، چون عقدم. همیشه دید خوبی داشتم و میگفتم اصلا چرا باید مشکلی باشه؟! من مهربونی می کنم و مهربونی میبینم. چرا باید طوری بشه؟ اما الان می فهمم یه حساسیت خاصی روی ختنواده شوهر وجود داره. آدم نباید در حد خانواده خودش صمیمی بدونتشون، چون توقعش برآورده نشه، بد میخوره تو ذوقش. اما هنوز سر در گمم. من چون تک فرزندم، همیشه میگفتم اونا میشن مثل خواهر خودم. اما نمیدونم واقعا میشه؟ یا نه؟ بعدم من هنوز هیچی نشده یه دلخوریای البته کوچولویی دارم که نمیدونم درسته یا نه و باید چیکار کنم، یا اصلا چرا اینطور شده؟ شوهرمم بهم حق داد، اما ذهنم هنوز درگیره. شما نظرتون چیه؟ چقدر اعتماد میشه کرد؟

lمثلا این که من به تک تک خانواده درجه یک شوهرم از وقتی که هنوز جریان رسمی هم نبود، اما هر کدومشون که میشناختنم و میدونستن هستم، به تک تکشون توی 2، 3 سال اخیر تولداشونو تبریک میگفتم. البته به جز کسی که در جریان دوستی منو همسرم نبود. بعد عقدم همینطور. اما امسال که سال اول تولد من بعد رسمیت و عقدمون بود، حتی یک نفرشونم بهم یه پیامم ندادن. مادرشوهرمم با اینکه مهربونه، اما روز قبل تولدم خودم بهش زنگ زده بودم که گفت “دیگه تولدتم مبارکا، نگی ما نگفتیم” البته ما هنوز نرفتیم سر خونه زندگیمون. بعدم حدود 10 روز بعدش خونه خواهرشوهرم بودیم همه که حرف تولد شد، مادر شوهرم گفت نزدیک ترین تولد مال الهه بوده دیگه. هیچکی بازم به روی خودش نیاورد و کسی هم نگفت ما یادمون رفت که تبریک نگفتیم مثلا. اصلا هیچی. و رد شدن. 🙁

ظاهرا برخوردشون خوب بنظر میرسه. دیگه هرطوریم هست رفتاریشون از سر بدجنسی بنظرم نمیرسه. بیشتر بنظر میاد مدلشونه. یکی ساکت تر، یکی خیلی پر سر زبون و… اما بازم نمیدونم میتونم اعتماد کنم، اصلا چطور برخورد کنم و رابطه و صمیمیتمو چطوری تنظیم کنم و در چه حد نگه دارم. همیشه تو ذهنم یه وضعیت رویایی بود که همه با هم خیلی خوبیم و خیلی مهربونن و خانوادم بزرگتر میشه. اما الان شک دارم؟! میترسم این خبرام نباشه! مثلا اینکه از شوهرم که برام تعریف میکنه گاهی یه چیزایی میشنوم که سعی میکنم اصلا نظر ندم تا شوهرم راحت برام تعریف کنه. یه چیزایی مثل بد جاریم و برادر شوهرمو گفتن، که حس میکنم اصلا حرفای شوهرم نیست و میشنوه. و با خودم میگم اگر اینطوره لابد پشت سر وضع منم همینه؟ اما خودم مستقیم از مادر و خواهر شوهرم نشنیدم بد بگن. تازه خوبو مهربونم نشون میدن و هی در مورد جاریم حرف میزنن. من همش احساس اینو داشتم که میتونم با جاریم خیلی راحت باشم و خیلی دوست باشیم

توروخدا نگین خواهر شوهر موجود زائدیه !! من خودم خواهر شوهر هستم اما چون ذاتا آدم بدجنسی نیستم هرگز زن داداشم رو اذیت نکردم اصلا دخالتی تو کاراش ندارم ، اما اون برعکس خیلی منو ناراحت میکنه و فکر میکنه من بهش بی تفاوتم!!!

ممنونم ندا جون اما استرس دارم که چه شکلی خواهم شد جشن چه جوری برگزار خواهد شد ….. کاش همه چیز خوب و بی عیب و نقص پیش بره

سلام دوستان

نداجون به نظر من روتختی رو نخر، پول هم زیاد جالب نیس، من فکر میکنم معادل پولی که در نظر گرفتی واسه کادو سکه بخر بده بهشون

از همه ممنونم به خاطر مهربونیاتون و راهنماییاتون دختریا. از اینکه برای من وقت گذاشتید و با صبر و حوصله و مهربونی راهنماییم کردید. مرسی ندا جون، صبا جون، فریبا جون و مینا جون عزیزم. لطف کردید دختریا. دوستون دارم. حتما سعی می کنم از راهنماییای دلسوزانتون استفاده کنم.

مینا جون، عزیزم مرسی، لطف داری. خودت مهربونی که مهربون میبینیم عزیزم. حرفات خیلی برام خوبه گلم، امیدوارم بتونم رعایتشون کنم. شاید خیلی چیزا هست که من باید یاد بگیرم برای برخورد درست و مطمئنا راهنماییات خیلی به دردم میخوره. چون فکر میکنم چیزی که خیلی شنیدم و مهمه اینه که باید یاد بگیرم از روی احساس فقط برخورد نکنم. یکی از دوستام می گفت زن باید سیاست داشته باشه. و این مخصوصا زمانی لازمه که ممکنه بعضی چیزا طوری که به نظر میرسه نباشن واقعا. به نظرم این رفتار با سیاست چیزیه که آدم باید واقعا با خواست خودش تمرین کنه و یاد بگیره که برخوردای احساسی و آنی رو کنار بذاره. حتی اینکه آدم به خانواده خودشم بخواد نگه خیلی چیزا رو گاهی خیلی سخت میشه و البته حتما شما دل خیلی مهربونو بزرگی داری که حواست بوده مامان آدم ناراحت نشه. واقعا راهنماییات خوبه گلم، ممنونم. هنوزم فکر می کنم رفتار درست برام ممکنه سخت باشه، اما ایشالا که بتونم بهترین رفتار رو داشته باشم، برای خودم و همه. مراقب خوبیات باش گلم.

صبای عزیزم، منم به تو و همه دوستای مهربون اینجا حس خوبی دارم. این چیزی جز مهربونی نیست که اینجا دوستایی هستند که با اینکه نمیشناسنم برام نگران میشن یا با دلسوزی و حوصله راهنمایی میکنن و به درد دل آدم گوش میدن و شاید گاهی هم دلداریت می دن. مرسی از همه. و منم از تو صبای عزیزم و همه دوستای خوب ممنونم.

فریبای عزیزم، مرسی از خوش آمد گوییت خانومی. لطف داری گلم. منم خیلی خوشحالم که اینجا اومدم و تونستم از راهنماییای دلسوزانه همتون استفاده کنم. امیدوارم منم بتونم دوست خوبی باشم و اگر جایی ازم برمیومد به دوستام کمک کنم. مهربونی از خودته گلم. بازم مرسی عزیزم.

ندا جون به نظر منم پول زیاد جالب نیست و فقط برای زمانی خوبه که آدم اصلا نمیتونه برای اون فرد مقابل خودش یک هدیه مناسب انتخاب کنه. اما اگر فکر میکنی میتونی هدیه مناسبی انتخاب کنی که با دووم باشه و همیشه یادگاری بمونه خیلی بهتره. سکه هم اگر از لحاظ هزینه آدم بخواد بپردازه، اما باز بدیش اینه که یادگاری نمیمونه و در صورتی خوبه که بخواد یه هدیه بزرگ باشه که طرف بتونه راحت خرجش کنه و خودش انتخاب کنه و از لحاظ قیمتم با دست باز بتونه استفادش کنه. بیشتر واسه هدایای خیلی مهم خوبه، مثل همون ازدواج و به دنیا اومدن بچه و این جور چیزا. البته شاید کسی از گرفتن سکه بدش نیاد، اما به نظر من برای خرید خونه خیلی تجملاتیه و اینطوری توقع برای بارهای بعد هم ایجاد میشه و همینطور طرف مقابل هم خودشو ملزم به جبران میبینه. بنظرم برای اتفاقای خیلی خاص و مهم بهتره. همون یه هدیه زیبا که یادگاری بمونه به نظرم بهترین گزینست گلم. شما عروس مهربونی هستی عزیزم که اینقدر به فکر خواهرشوهرتی خانومی :-* اگر میدونی روتختی لازم داره و زیاد روی سلیقه و انتخاب حساسیت بیش از حد نداره که خیلی خوبه. اما اگر خیلی حساسه و سلیقه غیر خودشو سخت میپسنده یه چیز کلی تر بگیر، مثل یه چیز دکوری و تزیینی که به چشم همه قشنگ باشه و همیشه یادگار بمونه و استفاده بشه، مجسمه ای، قابی، چیزی مثلا. البته مطمئنم خودت بهترین انتخابو داری گلم و یه کادوی خیلی خوب از هر جهت انتخاب میکنی و خودتو همسری و خانواده شوهرت کلی لذت میبرن ازش.

ما که هنوز عروسی نگرفتیم، اما وقتی شما رو میبینم که برای خرید کادو برای خانواده شوهر هم باید مقدار مناسبی وقت و فکر بذارید، دیگه باقیش بماند!! به خودم میگم، شوهر داری عجب هم کار سختیست ها!! 🙂 که البته شامل خانواده شوهر داری نیز میشود که کمی هم پیچیده ترش میکنه! :)) خدا خودش همه دخترا رو موفق و البته خوشبخت بگردان، آمین.. خوشبخت باشید دوستای خوبم. میبوسمتون.

خواهرشوهرم خونه خریده و تا یکماه دیگه میره خونه جدیدش میخوام برای کادوی خونش روتختی بخرم چون میدونم لازم داره ولی راستش نمیدونم این کارو بکنم یا نه. نه اینکه کادو بدم یا نه. منظورم اینه که سرویس روتختی براش بخرم یا بهش پولشو بدم.

راستش دلم نمیخواد پول بدم. دلم میخواد یه چیزی کادو بخرم که هم لازم داره و به کارش میاد هم به عنوان یادگاری باشه پول دادن رو خیلی خودم دوست ندارم. به نظرتون چی کار کنم بهتره؟

الهه جون خیلی خوبه که اینقده دلت پاکومهربونی ولی همه رو با این دید مهربونونت نگاه نکن به خواهرشوهرات و مادرشوهرت احترام بزار دوسشوت داشته باشه ولی تایه حدی
یادت باشه هرکاری ام بکنی اونا نمیتونند بپذیرند که توام دخترشونیو به چشم عروس بازم بهت نگاه میکنند حتی اگه به زبونم بگند تو اصلا عین خواهر مایی ولی بازم مطمین باش تودلشون چیز دیگه ای میگذره
روابطت رو محدود نکن ولی حواست به حرفایی ک پیششون میزنی باشه ممکنه همین حرفا حالا که همه چی خوبه نه ولی چندسال دیگه چند وقت دیگه برعلیه خودت باشه خیلی رعایت کن تو حرف زدن باهاشون
بعدشم هیچ وقت هیچ وقت راز دلتو حتی به مادرخودتم نگو چه برسه به خانواده شوهر
مادرت چون ازت دور شده غصتومیخوره و نگرانت میشه
باجاریتم خیلی قاطی نشو صبرکن عروسی کنی اونوقت متوجه خیلی رفتارا از سمت جاری میشی
کلا به نظرمن با خانواده شوهر باید خوب بود ولی نه اینکه باشون قاطی شد و خدایی نکرده اینقده راحت بشند که کم کم احترامو بزارند کنار برات

فریبا و الهه و ندای عزیزم ممنون از لطفتون، با اینکه نمیشناسمتون ولی حس خوبی بهتون دارم مشورت با شما و گفتن حرفای دلم باهاتون برام خوشاینده پون تو زندگیم به غیر از مادرم کسی رو ندارم واسه درد دل، همه چیزارم که نمیشه به مادر گفت…. دوستون دارم

خوب کردی فریبا جون، به خواهر شوهر جماعت نباید زیاد رو داد.
من مادرشوهرم نسبتاً بد نیست ولی این خواهرشوهره حسابی پرش میکنه و بهش یاد میده که چی کار کنه و چیکار نکنه . یا فلان چییزو به من بده یا نه.
امان از دست این خواهرشوهرا

چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

به نظر من که کاره خوبی کردی فریبا جون چون اگه بری و کار نکنی مطمئنا با اخلاقی که از خودت تعریف کردی طاقت نمیاری پا میشی کـــــــــار کردن, پس همون نری بهتره

مرسی بچه ها ممنون از راهنماییتون حالا برم ببینم چی کار میکنم بهتون خبر میدم. خواهرشوهرم دختر خوبیه و دوستش دارم :))

مرسی صبا جان اینجا همیشه بچه ها واسه درد ودل کردن و تبادل نظر هستن عزیزم مخصوصا فریبا خانم گل که خیلی هم مهربون و صبوره واقعا از آرامشی که فریبا جون بهم میده خوشم میاد

قریبا جان شایدم به قول شما یه ربع سکه دادم فکر کنم بهتره

فریبا جان منم باشم نمیرم خوب کاری کردی گفتی. در ضمن اگه میخواست دعوت کنه چرا به خودت زنگ نزد. من خواهرشوهرم تا به خودم زنگ نزنه نمیرم

دایی من هروقت میخوایم دعوتشون کنیم و بهش زنگ میزنیم، میگه زنگ بزنید به خانمم بهش بگید. برنامه ریزی با اونه نه من

نمیدونم این چه مرضیه که مادرشوهر و خواهرشوهر چشم ندارن ببینن که جاریا باهم خوبن، همش میخوان یه کاری کنن که بین جاریا اختلاف بندازن و اونا رو از هم جدا نگه دارن.
من که هروقت میخوام حرصشونو دربیارم، میرم پیش جاریام میشینم و کلی باهاشون میگم میخندم :))))

ها ها ها ها… فریبا جون یعنی عاشق اون کرججججججججججج و پاسداراااااااان گفتنم… :)))))))))))))) یعنی میزان و شدت حرفت با تایپ کلمات کاملا قابل فهمه خخخخخخخخخ

فریبا جون خواهر شوهرت به عروس شون تهمت زد که با شوهرش دوسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آرهههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟ راست میگیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دارم شاخ در میارم.

ندا جون همسر منم اوایل خیلی خیلی طرفداری میکرد ازشون و من هرچی میگفتم، میگفت نه خب منظوری نداشتن یا تو اشتباه میکنی و از این چیزا…..
ولی دو سه روز پیش سر یه موضوعی که پیش اومده بود گفت بالاخره اونا هم یه ایرادایی دارن دیگه، همه رفتاراشون که خوب نیست. این یه دستاورد بزرگی بود که من بعد یکسال بدست آوردم، این یه جملش اونقدر منو خوشحال کرد که یادم رفت باهاش قهر بودم :))))))))))))

ولی همسر من اگه کوچکترین حرفی بزنم همیشه حقو به اونا میده خیلی خانواده ذلیله

سلام به همه دوستان. فریبا جون خنگ نیستن، اون مسائلی که برای من و شما مهمه برای اونا اینقدرا مهم نیست. ما از روز اول عقدمون تمام حرفا و کنایه ها و بدجنسی ها یادمون میمونه تا وقتی که میخوایم دور از جون ریق رحمتو سر بکشیم ولی اونا نه. من گاهی اوقات به همسرم میگم یادته اون روز مادرت چی گفت یا خواهرت با من چی کار کرد؟ اونم میگه اووووه تو چه چیزایی یادت میمونه؟ اینم به خاطر ساختار فکریشونه که با ما خانوما خیلی متفاوته.خانوما خیلی جزئی نگر هستن ولی آقایون برعکس.به خاطر همینه که چند تا کارو با هم نمیتونن انجام بدن بیچاره هاااا:))))

چقدر بی عاطفن. میتونم درک کنم عزیزم چون پدر منم آدمی بوده که روی پای خودش ایستاده تا به اینجا رسیده البته تا این حد از خانواده دور نبوده ولی از نظر مالی خودش تونسته خودشو به این مرحله برسونه که حالا هرکسی میاد خونه ما دهنش از تعجب باز میمونه.
شوهر من قضیش کاملاً برعکسه، چون پدرشوهر و مادرشوهرم حاضر نیستن اصلا از اون جدا بشن

بچه ها اینا الان چه ارتباطی به خواهرشوهر و جاری های بیچاره داشت؟ :)))))))))))

فریبا جان درست میگی خانواده شوهر من خوب هستن ولی دلیلی که شوهرم از اونا طرفداری میکنه اینه که مادرش فوری گریه میکنه ولی من هیچوقت این کارو نمیکنم سکوت میکنم و شوهر من چون خیلی مهربونه طاقت دیدن اشک کسی رو نداره واسه همین از اونا طرفداری میکنه حتی اگه به ناحق چیزی رو بگن ولی منم بلدم اینقدر ساکت میمونم و حرف نمیزنم که خودش میفهمه چه خبره بدون اینکه چیزی بگم میره بهشون میگه واسه چی این کارو کردین حالا زنه من خوبه چیزی نمیگه شماها سوءاستفاده میکنین ولی اگه خودم بگم چون آدم عصبی هست با من دعوا میکنه ولی مطمئنم تو دلش حقو بهم میده ولی حوصله حرفو نداره اصلا. واسه همین وقتی چیزی میگن من فقط نگاهشون میکنم و رومو برمیگردونم اون از نگاهمو سکوتم میفهمه ناراحت شدم چه بسا وقتی به مادرش میگه بنده خدا زنگ میزنه و عذرخواهی میکنه منم میگم من چیزی نگفتم و نشنیدم و خوشحال میشم که حرفی نزدم که شرمنده بشم

من فکر کردم اینجا قسمت مادرشوهره اینا رو نوشتم:)))))))))

شوهرم گفت زنگ بزن بهش بگو که اون یکدفعه نره بخره گفتم باشه به خواهر شوهرم زنگ زدم گفتم اول فکر کرد اشتباه شنیده دوباره گفت چی خریدی براش توضیح دادم چی خریدم بنده خدا کلی ذوق کرد و خوشحال شد و تشکر کرد و خوشحالم ازین که راضیه. امیدوارم همه زن داداشا و خواهرشوهرا همیشه با هم خوش باشن

بچه ها بالاخره واسه خواهر شوهرم رو تختی با یه سرویس ملحفه گرفتم البته قبلش باهاش تماس گرفتم تولدش رو بهش تبریک گفتم بعد ازش پرسیدم پرده های خونش رو خریده گفت بله بعد پرسیدم هرکدوم چه رنگی هستن گفت که پرده اتاق خوابش یاسی و بنفشه منم رفتم همون رنگی خریدم البته با فروشنده طی کردم اگر خواست عوض کنه اجازه این کارو بهم بده اونم گفت موردی نداره. از چند مدل دیگه عکس گرفتم به خواهرشوهر کوچکم نشون دادم گفت نه همونی که خودت انتخاب کردی خیلی بهتره و فکر کنم اون به اتاقش بیشتر میاد. من که راضیــــــــه :))

رها جون وقتی میدونی لوسه تو جمع چیزی بهش نگو که احترامتو زیر پا بذاره یه جور دیگه حالشو بگیر

خیلی جالبه من با تمام خانواده همسرم قطع رابطم بعد جاری بزرگم همش پیغام میده که دلش واسم تنگ شده میخواد بیاد دیدنم

بچه ها خواهرشوهر لوسم دوروز پیش که خونشون بودیم باعث دعوای من و همسرم شد اینقدر این دختر لوسه که نمیتونم تحملش کنم همش توی کارام حرف میزنه و دخالت میکنه اخرش که جوابشو دادم شوهرم عصبانی شد و توی جمع سرم داد زد

مریم جان یعنی واقعا دلش واست تنگ شده؟

رها جان چی کار کرد که جوابشو دادی. شوهرتم کار خوبی نکرد تو جمع سرت داد زد

بچه ها برید قسمت تالار و راجع تالاری که من دیشب دیدم نظرتون رو بگید لطفا

بهت گفته بودم خواب دعوا خوبه

بچه ها من چند سالیه که به خاطر یه مشکلی که بوجود اومد با خونواده شوهرم قطع رابطم با خواهر شوهرام و جاریام رابطه ای ندارم دورادور از حالشون با خبرم اما رابطه ای نداریم وقتی رابطه داشتیم خیلی با هم خوب و مهربون بودیم وقتی هم جدا شدیم بدون هیچ حرف و حدیثی بود حرمتهارو زیر پا نذاشتیم

ولی من دوست ندارم با کسی قطع رابطه کنم ولی دوستم ندارم خیلی با کسی رفت و آمد کنم

مرسی بچه ها از انرژی مثبت تون واقعا ممنونم

آخ جونم ستاره خانمه ناز نازی عزیزم ایشالا که همونطوری که میخوای میشه نیازی به خواب دیدن من نیست گلم میگن دعا قضا و قدر رو برمیگردونه هرچقدر که اون تقدیر سخت نوشته شده باشه ما همه دعا میکنیم که خونتون فروش بره و یه جای خیلی خوب باب میلت پیدا کنی آمین

ندا جون میشه لطفا خواب ببینی ما خونه مون فروش رفته (آخه کل عروسی روو هواست تا خونه اوکی نشه. منتظریم خونه فروش بره تا یه جای بهتر خونه بخریم) ببینیا خوب؟

منم خوابام همیشه عین اون چیزی که میبینم اتفاق میفته حتی دوستا و همکارامم از خوابای من میترسن چون در مورد اونا هم خواب میبینم اتفاق میفته. به خاطر این موضوع پیش مشاور رفتم چون خیلی اذیت میشم دو جلسه رفتم ولی ادامه ندادم و مشاور گفت اگه نمیخوای خواب ببینی باید یه سری کارا انجام بدی و رو یه سری مسائل تمرکز کنی که ذهنت از این درگیری بیرون بیاد یه مدت خوب بودم ولی چون دیگه مشاوره نرفتم دوباره شروع شد

من امشب مادرشوهر و برادرشوهر جانم میان خونمون میمونن پنجشنبه جمعه هم خواهرشوهرم با بچه هاش میان نمیدونم غذا چی درست کنم البته بچه خواهرشوهرم میگه مرغهای زن دایی خوشمزه است به خاطر اون مرغ درست میکنم و برادرشوهرمم گفته لازانیا واسم درست کن به نظرتون قرمه سبزی هم درست کنم خوبه؟؟؟ آخه مهمون که زیاد بشه باید یه خورشت حتما باشه

فریبا جون میبینم که مهمون داری امیدوارم خوش بگذره و مهمونا اذیتت نکنند یه خورده هم از وسواسیت کم کن دخترم خدایی نکرده صدمه میبینی میشی خدایی نکرده مثل من که با ورم مفاصلی که دارم از کار کردن عاجزم حساس نشو

ستاره جان مادرشوهرت یه آدم سوایی از خواهر شوهرته اگر بهت محبت داره حتما براش جبران کن و براش یه چیز خوب بخر آفرین دختر خوب و نازنین

فریبا جان خسته نباشی من که سه روز مهمانداری کردم روز آخر از کمر درد و زانو درد مردم با اینکه خیلی کمکم کردن ولی خیلی خسته شدم

بچه ها سریع بیاید کمکم کنید 3 روز دیگه تولد خواهرشوهرم بزرگمه و مامانم میگه براش کادو بخر . آخه با این حال که هنوز جرده ولی توو هر مناسبتی که میشه بهم کادو میده (عید قربان . شب چله . عید غدیر و … ) حتی روز زن هم که مادرشوهرم به روو خودش نیاورد خواهرشوهرم بهم کادو داد . به نظرتون کادو بخرم براش؟؟؟؟ بچه سریع کمکم کنید لطفا.

خسته نباشی فریبا جون

ستاره جون حتما براش بخر اینجوری نشون میدی که تو باهاش مشکلی نداری و شاید دلیلی بشه برای وقتی که مادرشوهرت باهات بد میشه دخترش بازم طرفتو بگیره

بچه ها خودم خیلی مصر بودم که براش هدیه بخرم ولی این آخریا بدجور رفته توو جبهه ی مادرشوهرم و برام قیافه میگیره ولی منم بخاطره کارای گذشته اش میخوام براش کادو بخرم واین رفتارهای اخیرش رو میذارم به حساب جدایی اش و اینکه خوب بالاخره ما هم نامزدیم و جلو چشم اش رفت و آمد می کنیم و این ممکنه حساس اش کنه و یاده نامزده خودش بیوفته ولی خیلی تازگیا باهام چپ افتاده

اخی عزیزم فریبا جون حسابییییییییییییییییییی خسته نباشی
من تواین مساله نمیتونم خیلی نظری بدم چون جاری ندارم فعلا و برادر شوهرم 23 سالشه و گفته تا 5-6 سال دیگه زن نمیخواد
به منم همش میگند که خودم یه دختر خوبو ک مورد پسندم باسه رو معرفی کنم بهشون
خواهرشوهرم یدونه دارم 3 راهنماییه بهم میگه اجی
کلا دوسش دارمو دلمم نمیاد هیج وقت ناراحتش کنم….

من که خوب بودم. من هرچی خواهرشوهرام خوبن دخترخاله های شوهرم فضول و بی تربیت هستن البته خواهر شوهرام و برادرشوهرم بابت چرت و پرتی که گفتن خوب به خدمتشون رسیدن :)))))))))))

من کاملا درکت میکنم منم توی فامیل دارم ادمایی که وقتی میان خیلی بی ملاحظه هستن پس این چند روز حسابی سرگرمی دارین!

فریبا جان بعضی ها مثل دخترخاله های همسری حکایت کاسه داغتر از آش رو دارن آدم نمیدونه چی کار باید بکنه باهاشون

آفرین ستاره خانمه ناز نازی

بچه ها دیشب کاری پیش اومد و ما دوباره رفتیم خونه مادرشوهرم. خواهرشوهرم برام یه روسری سیلک خیلی خوشگل خریده بود. خندم گرفت گفتم روز تولدت جای اینکه کادو بگیری کادو میدی.

فریبا جان دعوا تو خواب تعبیر خوبی داره نگران نباش

خانواده شوهرت ترک هستن؟؟؟؟؟؟؟ آخه ترکا فقط این کارو میکنن. که روز زن و عید نوروز واسه خواهراشون کادو میخرن.

بچه ها ما هرسال واسه خواهرشوهرمم روز زن کادو میخریم برادرشوهرام اینکارو از اول میکردین ما هم انجام دادیم با اینکه تازه دو سال که ازدواج کرده

بهترین کارو میکنی دخترم

ستاره جون خواهرشوهرن واقعا دلش شکسته رفتاراشم یه واکنش به رنجیه که میشه من فکر میکنم باهاش صمیمی تر باش خیلی هم ممکنه تحت تاثیر مادرش باشه دخترها خیلی از مادراشون تاثیر میگیرن یه هدیه هم بخر مطمئن باش خوشحال میشه بعدشم عکس العملشو بهمون بگو

چشم مرم جان . اتفاقا امروز دارم با دوستم میرم براش کادو بخرم

بچه ها جاتون خالی دیشب رفتیم خونه مادرشوهرم . کادو و کیک خریدیم رفتیم. خدایی کادوش خیلی خوب شد. مادرشوهرم اصلا و ابدا انتظار نداشت تا منو و همسرم رو با کادو و کیک دید هنگ کرد کلی جا خورد ولی خوشحالم که خواهر شوهرم رو که خیلی وضع روحی خرابی داره خوشحال کردم

آفرین ستاره خانم. ولی بچه ها مگه روز مادر 31 فروردین نیست چرا اینقدر زود دارین کادوهاتون رو میدین

ندا جون من کادو تولد خواهرشوهرم رو دادما نه کادوی روز مادر رو. تولد بود دیشب

آره درست میگی، کلا برادر شوهر ندارم

وای بچه ها من که امروز فهمیدن که خواهر شوهر بزرگم چه جونوریه ….خدا نصیب نکنه…….

فریبا جون فردا از بازار غیبتتون واسمون بگو

منم دوست داشتم جاری دار میشدم

چه افتخاری نصیبت شده فریبا جون

اوه اوه وسایل پذیرایی یادت نره!!!!!! از نوع قوی هم استفاده کن

ایشششششششش ! این خواهر شوهرایه کوچیکو خدا نصیب گرگ بیابون نکنه فریبا جون ایشالا غم اخرت باشه مارو توی غم خودت شریک بدون درکت میکنیم—– ما انجمن خانومای عاششششق خوارشووووور

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بچه ها امروز چه قدر بازار خوارشوهر داغه ،خوارشوهرای منم اومدن خونه مادر شوشو جان دعوت افتخاری کردن ازم که حتما امروز برم اونجا،وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای حالا چی بپوشم!!!!!!!!!!!!فک کنم میخوان از زیر زبونم حرف بکشن برنامه عیدو بپرسن و نظر بدن منم که نم پس نمیدم اونا هم کفری میشم ،وااااای چه حالی میده….

متاهل هستن و تو شهرهای دیگه، رابطه ظاهریمون خیلی خوبه ولی خیلی حسودن مخصوصا کوچیکه منم زودرنجم واسه همین زود بهم برمیخوره

آره خداروشکر از این لحاظ شانس اوردم

مرسی فریبا جونم. نگین عمو خیلی خوبه من عموهامو خیلی دوست دارم

طفلکی بچه من نه عمو داره نه دایی

من خودمم خیلی عموهامو دوست دارم ولی بچم کی رو دوست داشته باشه؟

خدا رو شکر انشالا که پا قدمش خیر و مبارک باشه

خدا رو شکر ایشالا همسر برادر من هم به همین خوبی باشه

من که فکر نمیکنم حالا حالا ها جاری بشم ولی دوست دارم خواهرشوهر بشم ببینم چطوری میشم خدا کنه مثل خواهرشوهرای خودم خوب باشم

خداروشکر که شرایط مردم خیلی عوض شده و اونقدر گرفتارن که وقت ندارن زیاد تو کار هم دخالت کنن اینقدر دید و بازدید ها کم شده که وقتی همدیگرو میبینن اینقدر دلشون تنگ شده که دلشون نمیاد همدیگرو برنجونن همون جریان دوری و دوستی

برم خداروشکر کنم که شوهرم یکی یدونست جاری دار نمیشم ولی وای 3تا خواهرشوهر دارم توپ اونم توپ پینگ یونگ که نه توپ بسکتبال!!!!!

سلاام هرکی فال تاروت خواست باهام تماس بگیره(لطفا قبلش بهم اس بدین) 09376506732 فال تاروته کاملللللل رو براتون میگیرم + تک نیت (12000)

من جاریه حسود دارم کسی لازم نداره؟ جون میدن تا باهاشون کلکل کنین خخخخ

مرضیه جان خیلی خوب بود دوست داشتم. ولی مرسی مال بد بیخ ریش صاحبش

خواهر شوهرت قدرتو نمیدونه شما که اینقدر مهربونی – اون میتونیست براحتی بهترین رابطه رو با شما داشته باشه حتما هم خیلی تا الان با کاراش اذیت شدی بقول ندا جان بهتره کلا کاتش کنی تا راحت شی ادم مگه بقول ندا چقدر میخواد زندگی کنه که مادر شوهر خواهر شوهرو درست کنه

فریبا گلی چی خوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من که خیلی خوشحال میشم هم خواهرشوهرم و هم زن داداشم تحصیل کرده در حد عالی باشن چون هر دوشون باعث افتخارم میشن چون میتونم بگم ببینید ما با چه خانواده خوب و تحصیل کرده ای وصلت کردیم. حتی دوستامم هر چقدر برن بالاتر و پیشرفت کنن من بیشتر دوست دارم چون میگم اونا هم باعث افتخار من هستن. اگر به این موضوعات اینطور نگاه کنیم کمتر حسادت میکنیم هممون

ندا جون خوبه که خانواده شوهرت اینقدر خوبن که دوست داری بهشون کمک کنی ولی اجازه نده زیاد از مشکلش حرف بزنه و هی بره تو فاز منفی اینجوری افسردگیش بیشتر میشه باهاش برنامه تفریح بذار تا حواسش پرت بشه و اون لحظاتی که خوشحال باشه واقعا انرژی میگیره و مشکلشو مشاوره کمکش کنه

من هم یکساله ازدواج کردم آخه میدونید چیه همسرم فک میکنه که این سبک کارها لطف بقیه رو میرسونه ولی از نظر من این کارها مخصوصا برنامه جمعه از دخالت گذشته یه جور توهینه ،علنا واسه جمعه ما برنامه ریختن همسرم هم خیلی راحت از کنار این جور مسائل رد میشه و همه چیزو به فال نیک میگیره و کلا آدم خوش بینی هستش،خواهر شوهرم همش به من میگه چی کار کنم چی کار نکنم مخصوصا اینکه خونشون هم نزدیکمونه ،ی موقع های واقعا کلافم می کنه ،خدارو شکر بزرگه دوره زیاد همدیگه رو نمیبینیم هر چند اونم از این قضیه مستثنی نیست منتها ی کوچولو کمتر،کلا این آدم مشکل داره ریاست و دوست داره مادرشوهرم جرات نداره در نبوده اون آب بخوره ،جالب هم ایجاست که منتظر ببینه من چی کار میکنم بدو بره همون کارو انجام بده یا همون چیزی رو که من خریدم بدو بره بخره ،خیلی جالب ترش هم اینه که این آدم شاغله به قول خودش وقت سر خاروندن هم نداره ،ولی همیشه وقت اینو داره که تو زندگی بقیه دخالت کنه و جاشون تصمیم بگیره

ندا جان خواهر شوهر بزرگه من پارسال درگیریه بدی داشت من و همسرم خیلی هواشو داشتیم همسرم خیلی کمکش کرد تمام فامیل بهش مشاوره میدادن و خیلی باهاش همدردی میکردن ادما تازه وقتی به مشکلی برمیخورن اطرافیانشونو بهتر میشناسن

قربون این خواهر شوهر فضول دلسوزم برم من ،واسه جمعه زنگ زده واسم کارگر گرفته اذیت نشم با داداشیش هم هماهنگ کرده ، به نظرتون آخه من چی کار کنم آخه از دست اینا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی هوای داداشیشو داره منم که نقش هویج و دارم خونه زندگی منه یکی دیگه سرک میکشه هماهنگ میکنه اینم فامیل ما داریممممممممممممم،به نظرتون آیا این درست است؟؟؟؟؟

جای جالبش هم اینجاس که از همه هم پیگیرتره ،زندگی منه اون واسش تصمیم میگیره،یکی بگه از دست اینا من چیییییییییییییییییییییییییییییییی کار کنم ؟؟؟؟؟

بچه ها من خواهرشوهرم دو روزه که ناراحته و غصه داره خیلی باهام حرف زد و درد دل کرد ازم خواست چیزی بگم تا آرومش کنم فقط تونستم بهش دلداری بدم و کار زیادی ازم بر نمیاد جز اینکه فقط باهاش صحبت کنم نمیدونم چیکار کنم که یه خورده خوشحال بشه گناه داره غصه میخوره فقط حرفاشو به من گفته تنها راهنمایی که کردم گفتم پیش یه مشاور بره ولی به نظرتون یکی که غصه داره چی کار میشه کرد که در حال حاضر یه خورده روحیش عوض بشه

الهی مینا جون خوش بحالت با این خواهر شوهرت بگو یه لطفیم کنه خودش که کارگر هماهنگ کرده و تا این حد براشون مهمید هزینه اش رو هم پرداخت کنه. چه کاریه اخه اصلا شاید شما نخوای کارگر بگیری؟ حالا اگه با خودت مشورت میکرد که اینکارو برات بکنم مشکلی نداشت اما اینجور؟

چی چی خوش به حالت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من دارم حرص می خورم تو میگی خوش به حالت ،البته عزیزم قابلتو نداره اگه دوس داری خوارشوهر اینجوری داشته باشی من حرفی ندارم ،شمارتو بده زنگ میزنم واست هماهنگ میکنم واسه شما هم خوارشوهر بازی در بیاره،

مزاح بود مینا جان. خانمی همین که شما بینصیب نموندین برای ما کافیه. من خودم یه دونه کوچک و حسودش را دارم.

فریبا جان منم دوست دارم میان خونمون راحت باشن ولی اونا هم که منو دعوت کردن خداییش همه چی تموم بود من یه بار جلوش گفتم لوبیا پلو با گوشت خیلی دوست دارم بنده خدا منو دعوت کرد با اینکه چند مدل غذا درست کرده بود بخاطر من لوبیا پلو هم درست کرد و خیلی هم خوشمزه بود منم خواستم برای اولین بار واسش هرکاری که میتونستم بکنم آخه تولد شوهرشم بود خوشحال شدن

رها جان خبری ازت نبود. مرضیه جان خودتو راحت کردی ولی من فکر نکنم ازین کارا بتونم بکنم چون خواهرشوهرم همش میگه من چهارشنبه شب میام خونتون تا جمعه شوهرمم میگه ما آخر هفته ها خونه نیستیم 🙂

فکر کنم ندا جونم خواهرشوهرت کلاس چتر بازی میره چون معلومه که میدونه کجا فرود بیاد….( مردم از دست خودم اینقده که با خودم خندیدم)

مرضیه جون از سرت وا میکنی؟

من کلا خانواده شوهرمو سالی دوبار دعوت میکنم اساسی، اونم همشونو با هم وقتی میان باید روهم بشینن اینقدر که جا تنگ میشه!

آخه اون میگه ولی ما تو این مدتی که ازدواج کردیم کلا 3-4 روزه نصفه و نیمه خونه تنها بودیم بقیش یا مهمونی بودیم یا دوستامون پیشمون بودن

فریبا جان باید همیشه الکی ازش تعریف کنی تا ولت کنه بذار فکر کنه همیشه از تو بهتر و سر تره. از قدیم گفتن حسود هرگز نیاسود

یه کاریم میشه کرد اینقدر محلش نذاری که قهر کنه دیگه باهات رفت و آمد نکنه یا خودش خودشو درست کنه به ما چه ربطی داره که بخوایم خواهر شوهر مادرشوهرو درمان کنیم خیلی زرنگیم خودمونو درمان کنیم مگه چند سال زنده ایم که بخوایم واسه همه آدما اینقدر وقت بذاریم و حرص بخوریم من که گفتم هر کی هر کاری میکنه بکنه واسم اصلا مهم نیست من کار خودمو میکنم

کار خوبی کردی دعوتشون کردی ولی خوب خودتو از پا انداختی واقعا توقعی ندارن من وقتی خسته بشم مهمونیم بهم نمی چسبه

صبا جان برای بار اول یکم آدم رسمیه ولی از دفعات بعدی راحتتر برخورد میکنم که اونا هم سختشون نباشه خونه برادرشون بیان

نه رها جان تنبل نیستی عزیزم واقعا سخته من پدرم در اومد خیلی اذیت شدم. بنده خداها گفتن چرا اینقدر غذا درست کردی گفتم میخواستم دیگه حرف و حدیثی توش نباشه بعدا دیگه ازین خبرا نیستیه مدل غذا میذارم. :))))

زود مهمونی ندادم آخه خانواده شوهرم اصلا خونه منو ندیده بودن خواهرشوهرم میگفت ندا دلم آب شد میخوام بیام خونتونو ببینم خونه داداش اومدن کیف میده بنده خدا خب خونه داداششه چی بگم دوست داره دیگه

وای خدا چه حالی داشتی چجوری ینفری اینهمه غذا درست کردی ندا خانومی هیچی دیگه حالا سری بعد کمتر درست کنی فکر میکنن کمتر احترام گذاشتی راستی چرا اینقدر زود مهمونی دادی ؟ منکه تنهایی حال ااینهمه کارو ندارم فقط لازانیا یک ساعت وقتمو میگیره ( تنبلم؟)

بچه ها دیروز خانواده شوهرمو دعوت کرده بودم خونمون واسه اولین بار. وای که نمیدونین چه پدری ازم در اومد. بگذریم ازینکه یه هفته همش خرید کردم. از پنجشنبه صبح داشتم کار میکرد تا یک شب صبحم از 8 صبح بیدار شدم تا زمانی که اونا اومدن. تازه صبحش فهمیدم تولد شوهر خواهرشوهرمم هست.

غذا قرمه سبزی، زرشک پلو با مرغ، لازانیا، سالاد الویه و سوپ شیر درست کردم به اضافه سالاد کلم و سالاد فصل و ماست و خیار و نوشابه و دلستر. یک ساعت بعدش هم یک میز دسر چیدم با دو تا کیک تولد و بستنی شکلاتی و وانیلی که با ژله تزیین کرده بودم و بیسکویت و چای و شکلات و… از اونجایی که من هرگز تو زندگیم نه آشپزی کرده بودم و نه کار خونه و همش نازنازی بودم. خواهرشوهرم تا دید این همه غذا درست کردم گفت مادرجان بیا ببین که عروست الکی میگه کار بلد نیستم ببین چه غذاهای خوشمزه ای درست کرده. راستش نفهمیدم داشت تعریف میکرد یا تهدید و متلک

من که دو تا زن داداش دارم ماه و اونا رو مثل خواهر دوست دارم واز خدا میخوام اونا هم همین احساس رو نسبت به من داشته باشن دو تا شاهد هم دارم پری والی خخخخخخخ

شما همه وقتی خواهر شوهرو دعوت میکنید استرس پذیرایی دارین؟ من دارم بخاطر همین از دعوت کردشون زیاد خوشحال نمیشم همش فکر میکنم زیر ذره بینم

یادم رفت که بگم استرس جاری ولی کمتره من با جاریم راحتترم

آره صبا جون منم مثل شمام ،اولین باری که خواهرشوهرم اومدن خونمون انقدر استرس داشتم که نگو واسه کنکور اینقدر استرس نداشتم ،بعد از اینکه رفتن تازه فهمیدم چه پذیرایی افتضاحی داشتم بیچاره خواهرشوهرم هم خیلی مراعاتمو میکرد نشسته بود یک نقطه کور که مثلا منو نبینه من بتونم کارامو در نهایت آرامش انجام بدم

منم دو تا خواهرشوهر دارم که هر دو تاشونم خوبن خدارو شکر چشم نزنم مخصوصا بزرگه هفته ای دو سه بار زنگ میزنه میگه دلم واست یه ذره شده جاری ندارم ولی برادرشوهرم خیلی خوبه و خیلی هم دوستش دارم یعنی همشونو . برام فرقی ندارن با خانواده خودم با خوشحالیشون خوشحالم و از ناراحتیشون ناراحت میشم

نمیدونم فریبا جون شاید حق با شما باشه پس این یه غریزه است که خواهر شوهر ها بعضیاشون باید نیش خودشونو بزنن ولی اینور قضیه اینکه این خواهر شوهرا خودشونم عروس یه خانواده دیگن وعروسها هم خواهر شوهر کس دیگه واین معاذله هیچوقت در مورد این افراد قابل حل نیست

ولی من یه جوره دیگه به قضیه نگاه میکنم. فکر میکنم این عروسا هستن که خیلی حساسن چون شوهرشون رو خیلی دوست دارن و ما زنها ذاتا دوست نداریم که هیچ زنی خیلی به شوهرمون نزدیک بشه و حس حسادتمون انگولک میشه حتی به مادر و خواهر طرف هم حساسیت بیجا نشون میدیم چه بسا که بعضی ها هم بیماری روحی دارن میخوان حرص زن داداشرو در بیارن و خلاصه ازین موضوعهایی که پیش میاد

بنظر من با مهربونی میشه خواهر شوهر های یه کوچولو بد اخلاقم با مهربانی شرمنده ودرنتیجه درستشون کرد اگه نشدن که دیگه بیمارن وباید برن روانپزشک

فریبا جان معلومه که خیلی مهربونیا

با اونایی که کمالاتشون کمه چکار کنیم فریبا ؟ منکه سر در نمیارم شما به همه خوشبینی معلومه ادمای بد سر راهتون نبوده ؟ وای خدا از اون ادم بدا!!

چگونه از خواهرشوهر پذیرایی کنیم

فریبا جونم مرسی از لطفت اینو واقعا میگم صبحها وقتی وارد سایت میشم نوشته هات رو میخونم که با چه آرامشی بقیه رو به صلح و آرامش دعوت میکنی انرژی مثبت میگیرم سعی میکنم رابطه خوبی با همسرم و خانوادش بر قرار کنم

این عکسی که گذاشتین خیلی خوبه حال کردم واقعا بعضی خواهر شوهرا باید اینجوری پذیرایی بشن البته خواهرشوهرای خوبو که وقتی از در میان باید روی چشات بذاری!

فریبا این عکسه خیلی باحاله
ولی خدایی هیچکی جاری نمیشه ……مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟
یادم باشه این عکسرو به خواهر شوهرام نشون بدم ……از الان قیافشونو می تونم تصور کنم

الی جون چه دل پری داری منکه با جاریم از دروازه که چه غرض کنم از در …پنجره ….از همه چیز رد میشیم

ولی خانما به نظرم مادرشوهر دلسوزتر از خواهر شوهر، خواهر وهر دلسوزتر از جاریه. منکه هنوز جاری دار نشدم اما اینطور احساس میکنم.

خواهر شوهر منم از خودم کوچیکتره. اونم مثه من تک دختره. خیلی ادا داره. مثلا دو تا بشقاب که میشوره اه و نالش گوش فلک و کر میکنه. ـآخ کتفم گرفت پشتم درد گرفت دستامو نگاه. از این اداها. حالا من اگه اندازه یه رستوران ظرف شسته باشم صدام در نمیاد. بلد نیستم ادا در بیارم. بعضی وقتا شویم صدام میکنه بیا دستات خراب شد. دقیقا مثه خواهر شوهر الی دیگه.وقتی خونست یه غذا نمیتونه گرم کنه. ولی با هم خوبیم. البته من خیلی حریم هارو حفظ میکنم. مادر شوهرم منم که ای بابا اره دخترم خسته شدی و …

میگن دو تا هوو زیر یه سقف زندگی میکنن لباس دو تا جاری تو یه کمد نمیمونه. من که جاری ندارم ولی خداییش دو تا خواهر شوهر دارم هر دوتاشون خیلی خوبن اصلا هم حسود نیستن من که دست به سیاه و سفید نمیزنم همه کارارو خودشون میکنن با هم خوبم هستیم مادرشوهرمم همینطور اونم خانم خوب و محترمیه

نه اینکه کاری نکنم چون من خیلی آروم کار میکنم اونا حوصلشون سر میره میگن نمیخواد تا تو کار کنی شب شده باید بخوابیم مادرشوهرم میگه من کار میکنم تو پیشم بشین صحبت کن حوصلم سر نره :)))))))) فکر کنمتو دلشون بهم میگن تنبل خان

خداروشکر منکه جاری ندارم نمیدونم خوبه یا بد ولی به هر حال منکه ندارم خواهر شوهرمم از خودم کوچیکتره یه خورده لوس و ننر هست ولی رابطمون با هم خوبه مادرشوهرم خیلی لوسش میکنه خواهر شوهرم حتی نمیتونه وقتی تنهاست غذا گرم کنه بخوره بعضی شبا با مامانش میخوابه ولی در کل مهربونه با هم خرید میریم تفریح هم میریم دوسش دارم

چی میشه که خواهر شوهرا فضولی میکنن؟ دخالت میکنن؟ حسودی میکنن؟ تا حالا فکر کردین شاید عامل این مصیبتها یه خورده هم مردا باشن همین مردا که وسط دعوای جاریا باهم و خواهر شوهر زنداداشا یواشکی در میرن یه وقتی اتیش از گور اونا بلند میشه! ایطور نیست خخخ

یعنی خدا 100 تا خواهر شوهر حسود بده! یه جاری حسود نده! واویلا

هه هه فریبا چه ضرب المثل باحالی! مامان من میگه دو تا هوو از زیر یه دروازه رد میشن دو تا جاری نه!

خواهر شوهر یا جاری خوبش خوبه ولی با بدش هم صبوری ومهربانی کنی درست میشه ولی خوش به حال عروس من که خواهر شوهر نداره خخخخخخخخخخ

به نظر من خواهر شوهر یه دونه خوب نیستو چون حسادت میکنه. خواهر شوهر جونم خوب نی. من خواهر شوهرم 22 سالشه. دختر خوبیه اما یکمی حسادت داره. خوب حسادت هم که تو اکثر خانما هست دیگه. منم خودم تک دخترم و تا چند وقت دیگه برای برادرم زن میگیریم. باید ببینم چی میشه.

این تصویرا که همش شوخیه خواهرشوهرا اگه برادرشونو واقعا دوست داشته باشن سعی میکنن یه جوری شرایطرو تنظیم کنن که توی زندگیه برادرشون مشکلی پیش نیاد چون اگه زن داداشو ناراحت کنیم مرتب غر این جریانو به برادرمون میزنه و اوقاتشون تلخ میشه پس بهتره اگه خواهر شوهریم مراعات زندگی برادرمونو بکنیم مگه اینکه واقعا یه جاهایی تقصیر از سمت برادر باشه که اون موقع مشکلو باید با خودش مطرح کنیم نه اینکه تلافی رو سر زن بیچاره در بیاریم

دخترای من با عروسم خیلی مهربون هستن تک عروسه وخیلی هم برادرشونو دوست دارن خداروشکر بچه هام اصلا حسادت نمیکنن و همدیگرو خیلی دوست دارن خداکنه تا اخر همینطور بمونن

بچه ها خدایی جار ی من خیلی خوبه خیلی هم آرومه خیلی خانمه، هر چقدر هم مادر شو شو جان و خواهرشوهرم اینو اذیت میکنن صداش در نمیاد میترسم از روزی که جاریم یهو منفجر بشه دیگه مادرشوهرو خواهرشوهر نمیشناسه

من فقط دوتا خواهر شوهر دارم. نمیدونم جاری چه جوریه ولی خواهر شوهر بزرگم کاری باهام نداره ولی آخ آخ از اون کوچیکه خدا رو شکر دانشجو و تهران نیست ولی هر وقت که بتونه تیکه اش رو میندازه

عزیزم فریباجون شما فهمیده ای.ماهیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.

منم شکرخداخواهرشوهرندارم وبه خاطراین مادرشوهروبرادرشوهرام منوخیلی دوست دارن وهمه مون خیلی باهم راحت وخودمونی هستیم ولی یه جاری مزخرفی دارم که نگو با پول خانواده شوهر شده وکیل وبرای همه مون کلاس میذاره وپیش خودش ماروآدم حساب نمیکنه ولی نمیدونه که خودش آدم نیست وازشعوربه دوره.من واقعأازته دل دوستشون دارم.خداروبی نهایت شکرمیکنم.

واسه همشون باید نوشت: دنیا دو روزه ارزش ناراحت شدن و ناراحت کردن نداره

بله صباجون بخاطرهمینه که مادرشوهرم دختر نداره و خیلی هم دختر دوست داره.امیدوارم همیشه همین طور باشه

من واسه خواهر شوهرم مینویسم : خیلی لوسی بچه ننه !!!!!!!!!!

ترجیح می دم به جای خواهر شوهر به برادر شوهرم اس بدم بگم خیلی باحالی اقا رضا و به جاریم اس بدم بگم از اینکه جاری مثل تو دارم خوشحالم ***

اونا هم مینویسن برو بابا تحویلت گرفتیم فکر کردی خبریه :)))))

من برای همشون مینویسم صبور باشید و من را تحمل کنید من همینیم که هستم :)))))))))))))))))))))))

سحر جون پس کلا دختر دنیا به کامته برو خوش باش یه علتم که میگی مادر شوهرته خیلی خوبه چون دختر نداره و تورو جای دخترش میخواد به جون خودم

دوستای گلم من نه خواهرشوهر دارم نه جاری و نه خواهر شوهر میشم و نه جاری.

خواهر شوهرم خیلی مهربونه از مادرش خیلی بهتره من واقعا دوسش دارم همیشه هوای منو داره و توی مشکلاتم باهام همفکری میکنه با اینکه شوهرم خیلی بهش محبت نمیکنه اما اون اهمیتی نمیده و منو به خاطر خودم دوست داره خداییش من تا حالا نتونستم کاری واسش بکنم و موقعی که کاری داشته من نتونستم کاری کنم

من واسه زنداداشم اینو پیامک میدم: (برادرم خوشبختترین مرد دنیاست چون تو در کنارش هستی) به خواهرشوهرم که توی خونواده شوهرم از همه بیشتر دوستش دارم مینویسم:( تو بهترینی توی قلبم ) واسه جاری هام که هیچی نمی نویسم!

خواهر شوهر و جاری که من نمیشناسمشون تازه دارم واردشون میشم خخخخخخ

چرا مانلی جان؟؟؟؟؟؟؟ چی کار می خوای بکنی مگه بگو تا راهنماییت کنیم

دوستان خواهر شوهر جان داره نامزد میکنه البته نمازدش پردیس میشینه. گل بود به چمن نیز اراسته شد. حالا همش میخواد به هوای این بیاد تهران خراب شه رو سر من. خودش 23 سالشه و نامزدش 32 سال. البته مادرشوهرم و خودش گفتن که 29 سالشه اما یه شب که ما پسررو دعوت کردیم خونمون(مادرشوهر جان و خواهرشوهر جان اینجا بودن) بین حرفاش گفت فاطمه 23. سال با خانوادش زندگی کرده من 32 سال. خیلی لذت میبرم وقتی اینجوری حالشون گرفته میشه جالب اینجا بود وقتی رفت شوهرم گفت اینکه 32 سالشه خواهرش گفت نه منظورش اینه که 32 سال با خانوادش زند گی کرده داشتید جواب احمقانه رو.

خب فریبا جان اونم آدمه دیگه تو هم زن داداشی. زن داداشم که شیرینه و حتما دلش تنگ شده

سلام. من استفاده از این سایتو بلد نیستم

خوب یعنی 32 سالشه که داره 32 سال با خانوادش زندگی میکنه یه پسر 29 ساله که نمیتونه 32 سال با خانوادش زندگی کرده باشه!!!!!!!!!!!!!
حالا 32 باشه یا 29 چه فرقی به حاله بقیه داره که دارن قایم میکنن؟؟؟؟؟؟

نمیدون ندا جون حالا انگار اگه واقعیت رو بگن ما میگیم سنش زیاده ولی از اونجایی که ماه پشت ابر نمیمونه دستشون رو میشه. انشالا که خوشبخت بشن. دیگه طرز فکر و رفتار ادما متفاوته دوست جون

اخه همه که مثه شما و همسرت ندا جونم فهمیده نیستن دیگه بعضیا عادت دارن وقتی چیزی میگن واقعیت رو نگن

منم از شوهرم بزرگترم ولی خب که چی شوهرم خیلی هم ماهه خیلی هم منو دوست داره کلی هم با هم حال میکنیم مردممشکل مغزی دارن به خدا

ما عقد دعوت شدیم هوراااااااااااااااااااا 21 تیر عقد خواهرشوهر عزی تر از خواهر نداشته ام استتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

مرسی ندای عزیزم. چون مراسمشون مختلطه و من باید پوشیده بپوشم یه کت و دامن ابی کاربونی دوختم که هنوز نپوشیدم کتش یکی از مدل های ژورنال کنزل هست و دامنش بلند و دنباله دار. ولی از الان باید برم دنبال لباس برای عروسیش که هم پوشیده باشه هم خیلی زیبا

به سلامتی و میمنت انشالا که خوشبخت بشن خانم . مبارکا باشه.

مرسی مهدیه جان. لباس چی میخوای بپوشی واسه عقد خواهرشوهرجان؟؟؟؟؟؟؟؟

مرسی فریبا جونم انشالا همه ادما روی این کره خاکی شاد باشن اخه زندگی خیلی سخته حالا دیگه اگه شاد هم نباشه که داغون میشه ادم

مهدیه جونم عکس لباستو بذار ببینم چه شکلیه فکر کنم قشنگ باشه این چیزی که تعریف کردی . چون خانواده شوهر منم مومن هستن ازین لباسا بخرم واسه روز جشن و مراسم رسمیشون بد نیست

سلام ندا جونم. باشه چشم میذارم دوستم

عروسی خواهرشوهرت قاطیه؟؟ فقط مثل اینکه منه بدبخت مجبور شدم عروسیمو جدا بگیرم. خیلی از بابت این موضوع لجم میگیره

چی بگم . ولی دو سه هفته دیگه تولدمه شوشو جان گفت واست یه تولد میگیرم به تلافیه عروسی :))))))))) ولی خب عروسی آدم یه چیزه دیگه است هیچ چیزی نمیتونه جبرانش کنه

خوب حالا ندا جون دیگه خانواده به این خوبی (البته خودتم ماهیا) فکر عروسی مختلط رو نکن عزیزم

حالا برعکس من خانواده شوهرم گیرن ولی خانواده ما نه. خیلی دوست داشتم عروسیم قاطی می بود ولی نذاشتن زورشون بهم رسید :((((((((( تا آخر عمر تو دلم میمونه

اره قاطیه و اینکه بی حجابن. مخصوصا خواهرشوهرم. حالا شاید جلو خانواده شوهرش یه مقدار رعایت کنه. جالب اینجاست که فقه خونده خیر سرش. عروسی ما هم اولش جدا بود ولی اخرش که من لباسمو عوض کردم و یه لباس پوشیده و البته همراه با شال پوشیدم قاطی باتی شد. من شوهرم گیر مقیده تازه اگر اون م گیر نده برادرام میکشنم

تولد تولد تولدت مبارک (پیشاپیش) ندا جان. انشالا که شوشو جان تولد 120 سالگیت رو برات جشن بگیره عزیزم

پس هیچ وقت روز عقدتو رو من یادم نمیره. 5 مرداد چند سال میشه که عقد کردی؟

وااااااااااااای مرسی از همه 5 مرداد تولدمه.ولی بعد ماه رمضان میگیرم. فریبا جان بخاطر مختلط بودنش نبود چون آخر شب یه سالن تو الهیه گرفتیم که قاطی بود. بخاطراینکه تایم عروسی تو سالن خیلی کمه ما هم دیر رسیدیم کلا یک ساعت تو سالن بودیم ولی اگه از اول تو باغ یا سالن قاطی میگرفتم اول اینکه مجبور نبودیم هزینه دو تا سالن و ارکست بدیم و از همه مهمتر زمان زیاد داشتیم این همه خرج کردیم کلا 3 ساعت با مهمونام بودیم. اینه که آزارم میده

آره عزیزم هنوز سنت خیلی کمه چون لاغرم هستی مطمئنم کمترم نشون میدی فقط عشقت کورت کرده بود دیگه داشتی سر به بیابون میزدی

وای بچه ها دیروز حال خواهرشوهرم خیلی بد بود ازش پرسیدیم چی شده چرا اینقدر گرفته ای بیچاره زد زیره گریه کلی اشک ریخت خیلی دلم سوخت بحالش میخوام پلید نباشم اما باز هم میگم خدا جای حق نشسته

سلام مهدیه جون بالاخره فهمیدی چرا گریه میکرد؟ آخه خواهرشوهر من یه کلمه حرف نمیزنه

آخه فریبا جون اون کارایی میکنه ک لج دربیاره با زبونشم فقط اونارو خر میکنه ولی اونا نمیفهمن مثلا چند وقت پیش خونه عمه نامزدم دعوت بودیم گوشیش خراب بود گوشیشم سامسونگه نامزده من هم از گوشی سامسونگ خوشش نمیاد و کلا ازش سر در نمیاره پاشد اومد نشست کنار نامزدم ک ببین میتونی درستش کنی نامزدم هم زنگ زد به دوستش ک ببره پیشش درستش کنه منم گفتم نمیخواد بری نامزدم هم ناراحت شد ک چرا اینو گفتی و باعث شد بین ما بحث بشه بعدم رفته پیش نامزدم نه نمیخواد ببری حالا بعد داشتم دیوونه میشدم


سلام

بچه ها من یه مشکل دارم.تازه 2 ماه نامزدی کردم 2 هفته دیگه عقدمه.ولی نمیدونم مامان بابای شوهرمو چی صدا کنم.خیلی سختم هست که بهشون مامان بابا بگم

دست رو دلم گذاشتین داغ دلم تازه شد
خواهر شوهر من ریس لانه جاسوسیه آقا روز عقد ما خواهر شوهرم فتنه ای به پا کرد که نگووووووووو
چرا؟ چون من شوهرم سر عقد بدون اینکه اون چیزی بدونه کادو داد. الانم یه یک ماهه ما عقد کردیم مارو هنوز پاگشا نکردن ترو خدا این ئفک و فامیل داریم ما

هلن عزیزم
منم چهار ماه نامزد کردم خانوادم هنوز رنگ خانه مادرشوهرمو ندیدن عزیز دلم
با این رفتارشون شخصیت خودشونو زیر سوال میبرن عزیزم

خیلی سخته .چند بار اومدم بگم ولی نتونستم به فامیلیشون صداشون زدم. :(((((((((

منکه هیچکدومو ندارم. برم بیرون؟؟؟؟

من ک خواهر شوهر ندارم ولی یه جاری دارم ک نگو فقط بلده واسه خانواده نامزدم زبون بریزه و خودشو خوب جلوه بده و منو بد همش کاری میکنه ک لج منو در بیاره نمیدونمچیکار کنم باهاش

فریباجونم خواهرشوهرجانت چی شد آخر سر. حرفی نزد از سر لج ؟

خانوما یه سوال دارم
من 5 ماهه عقد کردم یه ماه دیگه هم عروسیمه.اما هیچ کدوم از خواهرشوهرام و جاریم منو بعد عقد پاگشا نکردن.من خیلی از این موضوع ناراحتم هرچی مامانم میگه مهم نیست بازم نمیتونم بپذیرم.اخه چرا احترام نذاشتن منو دعوت کنن؟!!|در حالیکه خانواده من تا حالا چندبار همشونو به مناسبتهای مختلف دعوت کردن. جلو خانوادم خجالت میکشم که اونا بهم این احترامو نذاشتن

من هر چی خواهرشوهر و مادرشوهرم خوبن، جاریم در حال بازی با اعصاب منه.با اینکه 5 سال از من بزرگتره و یه بچه داره اینقدر سعی میکنه با من رقابت کنه که نگو و نپرس.هر چی من ازش هی تعریف میکنم که خودشو با من مقایسه نکنه اما بدتر میشه هر روز.من یه ماه دیگه عروسیمه اونم یه ماه دیگه میخاد بره خونه نو. نشسته من اول برم ببینه من چی خریدم چه رنگی خریدم چطور و چیدم بعد بره مثل من همون کارا رو بکنه….ادم سر به بیابون بذاره کمه والا…

من فک میکنم خواهرشوهر خیلی بهتر از جاریه چون هم خون کسیه که شما دوستش دارید اما جاری یک ادم بسیار نامربوط به زندگی ماست………..(:

سلام پرستو جون. عزیزدلم شما خیلی خانومی. من الان نمیدونم چی بهت بگم گلم، چون اگر منم جای شما بودم حتما دلخور میشدم. حالام اگر تو این مراسمو نری هیچ عیبی نداره، اما چون همسرت ازت خواسته و فقطم به خاطر و به احترام همسرت برو تا به قول فریبا جون وسط رفتارای خواهر و همسرش گیر نکنه و بفهمه تو رفتار خوبو متواضعانه و بزرگوارانه ای داری و بدونه باید چه برخوردی داشته باشه. دل خوریتو خیلی آروم برای همسرت بگو تا بدونه(اما نه با حالت عصبی یا اعتراضا، خیلی خانومانه). که سری های بعدی پشت سرت وقتی نیستی به خواهرش گوشزد کنه که براش مهمه و برای خانوم ازشون توقع احترام داره و خودش یاد آوری کنه که اونا هم باید احترام قائل باشن برات. من نمیدونم واقعا چرا بعضیا اینطورن. اما از این به بعد بیشتر از حد احترام گذاشتن و به خاطر همسرت و شخصیت خودت رفتار درستو محترمانه داشتن محبت زیادی از خودت نشون نده که خودتم راحت تر باشی گلم و توی دلت دلخوری نشه. اینطوری توقعی برات به وجود نمیاد که اونا جواب ندن و اذیت بشی. باقیشم هر کس متناسب شخصیت خودش رفتار میکنه و خواهر شوهرت شخصیت خودشو نشون میده با کارش و چیزی از تو کم نمیشه عزیزم. روابتطو در حد خیلی معمول نگه دار و همه جا حتی اگر دوست نداری شوهرتو همراهی کن. چون این همراهی شوهرته که خیلی مهمه عزیزم و فقط برای زندگی خودتونه گلم.

فریبا گلی این موضوع چقدر صفحه هاش کم شده، نه؟ یا همینقدر بود؟ به نظرم خیلی بیشتر بودا؟ نه؟

سلام دوستان میخواستم باهاتون یک مشورتی کنم که کاملا به خواهر شوهر مربوط میشه من 18 مهر 93 نامزد کردم یک هفته قبل از نامزدیم مادر شوهر خواهر شوهر من فوت کرد من برای خواهرشوهرم خیلی احترام قایل شدم و حتی با اینکه رابطه ی ما هنوز رسمی نشده بود تو مراسم شرکت کردم و حتی بهشون پیشنهاد کردم که مراسم مار عقب بندازن حتی بااینکه تمام تدارکات دیده بودیم خلاصه همه ی اینها گذشت تا بعد از نامزدی ما که پدربزگ من فوت کرد که خواهرشوهرم نه تنها تومراسم شرکت نکرد حتی ی تماس برای تسلیت هم نگرفت الان هم که تقریبا 1سال از نامزدی و عقد ما میگذره هنوز که هنوز مار خونش دعوت نکرده من کلا ادم پرتوقعی نیستک تو این یک سالم اصلا هیپ گله ای نکردم و اصلا به این چیزا فکرنکردم حتی تا امروز که شنیدم خواهر شوهر خواهر شوهرم فوت کرده شوهرم ازم خواسته تو مراسم ختم شرکت کنم اصلا نمیدونم چیکارکنم بی احترامیشو مثل خودش جواب بدک یا به خاطر احترام به شوهرم تو مراسم شرکت کنم؟؟؟

من خواهرشوهر ندارم ولی خیلی دوست داشتم که بود و با هم بیرون میرفتیم و صحبت میکردیم، زندایی میشدم و …
جاری هم فعلا ندارم ،ولی زیر سر هستش و خیلی سنش از من کمتره و خدا به داد برسه :دی
ولی فک کنم بعدها اگه فرق بزارن بینمون من تو دلم خیلی غصه بخورم چون عروس یه دونه بودم تا الان
من خودمم خواهرشوهرم ولی رابطم با زنداداشم خوبه ، گاهی بعضی رفتاراش حرصمو در میاره ولی نه چیزی گفتم و نه کاری کردم چون نخواستم بخاطر یه دلخوری ساده کدورت پیش بیاد و زندگی برادر خودم نا آروم
اتفاقا چون از قبل شناخت چندانی نداشتن از هم ، سعی کردم خیلی دوستانه و خواهرانه اخلاقا برادرمو بگم که اینجور و اونجور و بهش گفتم این اونه که میتونه زندگی خوب و آروم برا خودش کنه یا برعکس

ممنون فریبا جان، ایشالا،
ثمین جان با جاری جدیده رفتارمون با محبت و احترام و سنگین بود چون دفه اول بود میدیدمش،عقدشونم بعد عیده تو فروردین، ولی جاری بزرگه اصلا رفتارش خوب نبود جلوی جمع و ناراحتم کرد

سلام دوستان من تابستون نامزد شدم الانم عقدم برخورد زیادی با خواهر شوهرام نداشتم در حد چند بارمهمانی ب نظر مهربون میان.مادر شوهرم هم که زن خوبی خیلی ارومه. ی جاری هم دارم که همیشه رو سایلنت هستش .ت باهاش حرف نزنی حرف نمیزنه ……

افو جان خداروشکر که برخوردشون خوبه….امیدوارم همینطور بمونن…….تو پیج جزیره اسرار امیز بیا همیشه اونجا جمعیم.کلی تجربت بالا میره ودوستای خوب پیدا میکنی….

کوئین جان شماهم بیاین اونطرف…….خوش میگذره 🙂

مگه چکاز کزد کوئین جان؟اون دیگه خودش جا کرده تواین چندسال…

سلام به همه دوستان. من یه جاری خیلی حسود دارم الیته تا حالا نتونسته حرفی بزنه بهم چون رو ندادم از اول چون همون اول شناختمش . حسادتش در حدیه که من آب بخورم اونم میره آب میخوره . تعریف از خود نباشه اون خیلیییییییییی از هر نظر از من پایینتره . من توجهی به کاراش نداشتم اصلا و کارایی که از رو حسادت انجام میداده متوجه نمیشدم تا اینکه اطرافیانم بهم گفتن و وقتی توجه کردم دیدم درست میگن. من یاهاش صادقانه رفتار میکردم اما اون با حسادت

تا جایی که بخاطر حسادت به من تموم طلاهاش فروخت و رفت تو یه شهر دیگه خودشو غریب کرد!!!!!!! شوهرشو از کار عالی که داشت مجبور کرد استفا داد والان داره تو کارخونه کار میکنه!!!!!!! همه و کل فامیل فهمیدن فقظ برا اینکه خودشو به من برسونه اینکارو کرد. حداروصد هزار مرتبه شکر کل فامیل همسرم همیشه از من و همسزم هرجا تعریف کردن و راضی ان و و منو شناختن اصلا وقت اینجور خاله زنک بازیها رو ندارم

من از خونواده همسرم خیلی دورم واسه همین هرجند وقت میرم اونجا. و کلی بهم احترام میزارن و هوامو دارن احساس غریبی نکنم. واسه همین جاری بنده از رو همین که من دورم خودشو دور کرد از خونواده شوهرش بلکه مثل من دوسش بدارن. غافل ازینکه باید خودشو رفتارشو تغییر میداد تا واسه همه مثل من عزیز بشه نه اینکه زندگیشو تغییر بده و خودشو تو کلی مشکل غرق کنه. واقعا که حسادت چقد ادمو بدبخت میکنهو امیدوارم هرجا هس خوشبخت باشه. من بازم دلم براش میسوزه که عقلش اینقد محدود و کوچیکه

سلام به همه عزیزان
یه خبر،هفته ی پیش رفتم بله برون جاری جدید،
لاغر و سبزه و قد متوسط، قیافشم معمولی کاملا به صورتشم نمیخورد متولد 70 باشه ولی استیل رو فرمی داره ولی باید تپل ترشه،مادرشوهری دستور داده!!!
از خودم تعریف نباشه قیافم و قد و هیکلم بهتر از اونه، ولی یه کوچولو تپلم که لاغر میکنم ،
راستی از سحر جان خبری نشد؟

کوئین جون حالا فتار جاریت باهات چطور بود؟ خودش رو نمیگرفت؟

اره واقعا اردیبهشتیا اینطورین…………من خودم خیلی خوش خنده هستم…..خیلی میخندم…همه فکر میکنن خیلی اروم ومهربونم…..یعنی هستما :)خخخخخخخخ
ولی امان ازموقعیکه عصبانی یا ناراحت بشم همه تعجب میکنن که چطور ادم چندوقت پیش که اینهمه خوشرو بود الان اینهمه عصبانیه………..خیلی هم رک هستم!

خاصیت اردیبهشتیاس
آرومن ولی بترس از روزی که طوفان شن خخخ

ممنونم فریباجون شما لطف داری
من اینجا باد میگیرم از بچه ها و با حرف زدن هم حس خوبی دارم 🙂

حرفتونم کاملا متین ، من یکبار همه حرفایی که خودم تو زندگی بکار بردم و تجربه خودم و دیگران بوده واسه زندگی موفق رو بهش خواهرانه گفتم حالا تا ببینیم تو عملم انقد گوش میده به حرفام در ظاهر که منو خواهر بزرگش میدونست.
گفتم بهش تو زندگیت همیشه هر چی میشه فقط خودت باش و همسرت و نزار دیگران ئخالت کنن یعنی طوری رفتار کن که احترام همو جلوی دیگران حفظ کنید همیشه و کسی اجازه نده به خودش دخالت کنه! از مادرشوهرم خیالم راحته چون عادت به دخالت نداره و اگه چیزیم بگه فقط از رو دلسوزیه اما دخترخاله هاش که دختردایی همسرشم باشن تا حدی که من متوجه شدم زیاد راضی به وصلت نبودن و اونا ممکنه سواستفاده کنن و نفوذشونم رو این دوتا بیشتره چون شوهر دختردایی دوست صمیمی برادرهمسره و بچه محل از قدیم و باعث اشنایی این دو تا هم بود!
امیدوارم به حرفای من توجه کنه و بدونه کی واقعا دلسوزه و کی نیست. کار بیشتری از دستم بر نمیاد دیگه :))

منم یک اردیبهشتیم :))

اردیبهشتیا با یکی بد بشن و از چششون بیفته داد و دعوا نمیکنن اما ندیدشون میگیرن! خیلی هم خوب و قشنگ و راحت خخخ
امان از عصبانیت یک اردیبهشتی

ثمین منم دقیقا اینجوریم
تا بحال حتی به همسرمم اگه چیزی باشه از طرف خانوادش نگفتم که تو منگنش بزارم که به مادرش مثلا بگه اینکارو بکنه یا اینجوری با من رفتار کنه! دوست داشتم اگه محبتی هم بهم دارن بخاطر خودم باشه نه همسرم و به عنوان زن پسرشون بودن. خداروشکر هم تا الان اینجوری بوده
ولی اگه بعدا رفتاری چلوی چشمم خلاف این باشه و حتی بخاطر برادرهمسرم توجه غیرمتعارفی به جاری بشه(در شرایط برابر منظورمه که پیش بیاد و متوجه بشم) منم دلگیر میشم چون رو مادر و پدر همسرم مخصوصا مادرش حساب ویژه ای باز کردم که فهمیده و مدیر خوبیه! بقول تو حس بدیه که بدونی از کم توقعی و خانمیت سواستفاده بشه یا عادت بشه براشون

سحر جون چرا سر نزد پس؟

وای من 3 تا برادرشوهر مجرد دارم ولی هنوز جاری دار نشدم……………..اما خیلی ذوق دارم ………..احساس میکنم با جاریم صمیمی میشم……… اخه من ازین ادمام که اولش خوب ومهربونم وخیلی صادقانه محبت میکنم بعد اگه طرف اکی بود واونطوری بود منم ادامه میدم اما اگه بخواد بد باشه یا سواستفاده کنه دیگه قاط میزنما…………اردبهشتیم دیگه……….

مژگانی مطمعن باشه اوناکه از اول خوب بودن بعدشم خوبن…….
وای من اگه یه کار کوچیک واسه جاریهام بکنن و واسه من نکرده باشن خیلی دلم میشکنه چون خودم ادم کم توقعی هستم وهیچوقت نخواستم تو منگنه بزارمشون واسه همین اگه یکی پیدا بشه که بخواد توقعش زیاد باشه واینام هی بخوان لی لی به لالاش بزارن خیلی غصه میخورم واز کم توقعی وقناعتم پشیمون میشم!

ثمین جان، رفتاراش تابلو بود جلو همه از حسادت و لجبازی. نشون عروسو به همه نشون داد تو جمع ولی سمت من نیاورد و گذاشتش رو میز،یا بهم تبریک نگفت و خودشیرینی میکرد تو جمع و خونواده شوهرم همشون فهمیدن رفتاراش بد بود و ناراحت شدم،اصلا ازش خوشم نمیاد نمدونم با این آدم پررو و حسود چیکار کنم…

افسانه جونی اصلا به دیگران اهمیت نده ! مثلا کار کسایی که میان و زیراب یک نفرو پیش ادم میزنن و از چشم میندازم خوشم نمیاد! همون طرف که برام این چیزارو رو میکنه از چشمم میفته! البته منظورم اینه که گاهی یه نفر از سر لجبازی با اون شخص میاد پیشت حرف میزنه ولی تا جایی که به تو کار کسی ضربه نمیزنه اهمیت نده! ادم حسود فقط خودش اذیت میشه!
تو دلتو دریا کن و با همسرت خوب و خوش باش ، همین بس

من نمیدونم چی شده؟
اینجا کی به کیه؟
کی مشکل داره؟

قربوووووونت مهدیه :-*

لایک نگار جون.

دقیقا درست میگی جایی برای صحبت کردن من نمیمونه

دوست عزیزم عقیده من اینه که نمیشه با یه برخورد ذات آدمارو تشخیص داد یا حتی از روی نوع پوشش و ظاهر قضاوت کرد چه بسا خانومای چادری داریم که مشکلات اخلاقی خیلی بدی دارن تو جامعه
اما از طرفی هم میدونم که ما خانوما شم قوی داریم تو شناخت خیانت دوروبریامون اگه میبینی داره کارای جاریت خیلی از حد میگذره و تکرار میشه و نیت بدی داره حتما رابطتت رو کم کم کن باهاش و به همسرت هم بگو که حس خوبی نداری بهش

وای چقدر حرص درار بوده دختر عمع اش…فکر کن بوسش کرده!

من راستش جاری ندارم و نخواهم داشت اما یکی از دخترعمه های همسری که مجرده و 34 سالشه یعنی از همسر من 8 سال بزرگتره خیلی توی مهمونی ها خودشو می چسبود به همسری. حتی یه بارم رفتیم مهمونی با شوهرم دست داد بعد یهو پرید جلو ماچش هم کرد منم خیلی ناراحت شدم اون موقع زیاد عکس العملی نشون ندادم اما بعدش به شوهرم گفتم. شوهرم خودشم قبول داشت حرکات اون بخصوص ماچ کردنش درست نبوده از دفعه بعد هرجا دخترعمش رو میدید حتی باهاش دست هم نمیداد حتی یه بار به تیکه به شوهرم گفت ازدواج کردی رنگ عوض کردی؟ شوهرمم با سربلندی گفت بله چون الان صاحب دارم و باید به میل اون باشم نه کس دیگه.

دوست عزیزم به نظرم نزار خیلی هم راحت باشن…اگه دیدی داره پاشو زیاد از حد دراز میکنه جوریکه خوشت نمیاد به همسرت بگو میدونم تو هیچ منظوری نداری وتدم ساده ای هستی اما من بدم میاد که اون بخواد باتو گرم بگیره…چون دوست دارم اذیت میشم….ازین به بعد باهاش سردتر برخورد کن که انقدر به پروپات نپیچه!

مینا پست آخر صفحه قبل فریبا رو بخون

rabte bayad dar hade ye salam aleyke sade bashe

سلام دوستان،سال نو همگی مبارک
کسی هست؟

همه فک میکنن جاری بده..ولی بدتر خواهر شوهره (البته همشون بد نیستن جسارت نشه) چون حداکثر با جاری رفت و آمد نمیکنی ولی خواهر شوهر میتونه کل خانواده شوهرو بر علیه آدم کنه .این تجربه و حرف بزرگتراس خداروشکر من اول راهم و از این مشکلا ندارم.
تنها کاری که باید کرد اول تا مدتها تو خانواده شوهر ساکت و سر به زیر باشید تا همه رو زیر چشمی نگاه کنید و ببینید کی چه اخلاقی داره
بعد که شناختیدشون کم کم باهاشون متناسب با اخلاقیات خودشون برخورد کنید.
من که همین کارو کردم.جاریه پر افاده و لوسمو اصلا تحویل نمیگیرم. به مادر شوهر مهربونم محبت میکنم به خواهر شوهر با سیاستم هم با احتیاط برخورد میکنم.
هههههههههه
یاد 5+1 افتادم
هههههههه

سلام به همه
بحث جالبیه من که خوشبختانه یا متاسفانه جاری ندارم و نخواهم داشت. تک پسر بودن همسر کمی سخته چون همه ی امیدها و توقع ها از اونه اما خب باز نداشتن جاری هم انگار که یک موهبته!
در مورد خواهرشوهر هم نمی تونم خیلی نظر بدم چون سه تا خواهرشوهر دارم که دوتاشون مشهد زندگی نمی کنن اون هم که مشهده پرستاره و اینقدر کار می کنه که تقریبا نمی بینمش اما خب قبول دارم که خواهرشوهر اگه بخواد تاثیر بذاره خیلی نیاز نیست که نزدیک باشه از راه دور هم تاثیرش رو می ذاره. خدا رو شکر خواهرشوهرای من خیلی خوب و مهربونن فقط اون که نزدیکمون هست طفلی زندگی اش کمی پیچ و تاب داره و ترکشاش گاهی به ما هم می خوره
اما من در مورد خانواده ی شوهر به طور کلی به یک نتیجه رسیدم که تا حالا که انجامش می دم جواب داده و اونم زبون بازی هست! بله زبون بازی. شاید در نگاه اول زشت به نظر بیاد اما به نظر من وقتی وارد یک خانواده می شی و هیچ کس تو رو نمی شناسه این حرف های تو هست که نظر دیگران رو نسبت به تو شکل می ده. مخصوصا که اگه تو انتخاب همسرت باشی و خانواده ی همسرت با این ازدواج مخالف هم بوده باشن (مثل من) برای همین من از روز اول ضمن حفظ حریم شخصی ام و اینکه اصلا اجازه ندادم حیطه ی زندگی مون با هم قاطی بشه (چون توی یک ساختمان زندگی می کنیم) شدیدا با حرف زدن هام به مادرشوهر و بقیه ی اعضای خانواده ی شوهر احترام گذاشتم و محبت کردم. نمی گم دوستشون ندارم اما خیلی بیشتر از اونی که تو دلم هست به زبون میارم. این باعث می شه اونها هم به خودشون اجازه ندن که با من بد صحبت کنن یا وارد حیطه ی شخصی ام بشن. شاید خیلی از کارهایی که می کنم رو دوست نداشته باشند اما چون من هرگز و هرگز باهاشون بی ادبانه یا حتی سرد صحبت نمی کنم اونها هم حرفی به من نمی زنن. البته این رو هم بگم که به هیچ وجه بدجنسی نمی کنم و همیشه براشون خیرخواهی کردم و بارها و بارها همسرم رو مجبور می کنم که به مادرش یا پدرش کمک کنه و همیشه توی خلوت خودمون نصیحتش می کنم که قدرشون رو بدونه تا روزی که مثل من دیگه مادرش کنارش نبود حسرت یک لحظه اش رو نخوره. و تا حالا که این روش جواب داده. به نظر من حفظ حرمت خیلی خیلی مهمه و اگه بین عروس یا داماد و خانواده ی همسرش حرمت شکسته بشه واقعا دیگه خیلی اون زندگی سخت می شه

سلام دوستای گلم
مرسی از دوستای خوبم که نبودنم و حس کردین دیشب
کلی ذوق زده شدم دیدم حالمو پرسیدی نیلوفر جون
مرسی ملیحه جونم
ممنونم مهتاب عزیزم
مرسی راضیه گلی
ممنون به یادم بودین

دوس جونیا ببخشید دیشب نیومدم سر قرار
تماااامه سعیمو میکنم امشب بتونم توی جمع شما مهربونا باشم

اشتباه نکن عزیزم منم اینطورم ولی خداروشکرتواین موردبخصوص خوب عمل میکنم فقط کافیه به این فکرکنی که همسرت بهترین همسردنیاست واین ناراحتی موقته

راضیه تو با این حالت چه روزه ای آخه

من تجربه کردمم آنی…خیلی زیاد از جانب همسرم

آجی ملیح آخه فرداشب لیله الرغائب هست
انشالله که چیزی نمیشه گلم
قربونت برم که اینقدر به فکری
عاشقتم

اینم پوستر امشب

آره نیلوفر جون من خودم توی این مدت نتیجشو حس کردم واقعا خوبه

چون قبل ازدواجم خیلی برام مهم بود میگفتم چرا فلانی و فلانی با هم دعوا دارن همه میفهمنن بعد دربارشونم حرفای زیادی زده میشد که فلانی حیف شد – دیدی باحاش چی کار کرد- چه بی شخصیته و از این حرفا بخاطر همینه به خودم قول دادم چون اون لحظه هر کی هر جوری دوست داشته باشه فک میکنه کاری نداره واقعا چی شده

از دست تو راضیه…چی بگم بهت آخه…خیلی مواظب باش…قبل ظهر اگه دیدی نمی تونی باز کن رووزتو لطفا…خدا ایشالا حاجت دلتو بهت بده عزیزم

نخندین. مینا هستم یک عاشق.

امشب اشتباهی رفتم جای دیگه منتظرتون موندم. خخخخخخخخخخ
دیدم نیومدین رفتم دنبال کارم.

بابت پوستر هم دستت درد نکنه…خیلی خوب شده مثل هر شب

مرسی راضیه جونم مثل هر روز عالی

ملیحه جون منم موافق نیستم گذشته خونوادمو واسه همسرم تعریف کنم تا حدودی که بهش مربوط بشه یا اگه چیزیو خودش متوجه بشه منم سربسته بهش میگم به نظرم مهم اینه که تو زندگی شخصیمون باهم صادق باشیم اینکه خونواده هامون چی بودنو چکار کردن فقط درحد کلی به ما مربوطه جزئیات زندگی خونواده ها به ما مربوط نیست

امشب که من مثلا زود اومدم اولا دیر پیداتون کردم بعدم اینترنت سرم بازی درآورد آخه چراااااااااااااااااا؟

دوست جویا عاشق همتونم همتون. من فعلا میرم قرارمون فردا همتون میدوستم.
همیشه بارون عشق داشته باشید تو زندگیتون .

وای مینا گلی راست میگی الهی

راضیه جونم خدا قبول کنه ایشالله هرچی ازش می خوای بهت بده واسه منم دعا کن
خوش اومدی مینا گلی خوبه که خودتو رسوندی خلاصه

دعای قشنگ برای آخر شب

دعا کنیم هیچ کس دلش نگیره
اگه هم گرفت خدا یه هم صحبت خوب بذاره سر راهش!

دعا کنیم هیچ کدوممون اشکی از چشماش نیاد
اگرم اومد از خوشحالی باشه!

دعا کنیم هیچکس دل پر نشه
اگه هم پر شد پر بشه از عشق ،از خوشحالی!

دعا کنیم هیچکس نا امید نشه
اگه هم شد خدا زود یه امید دیگه بهش بده!

دعا کنیم هر کی هز چی تو دلش داره بهش برسه
دعا کنیم حکمت خدا با آرزوهامون یکی باشه

شبتون پر از حس آرامش خوب

مینااااااااااااااااااااااااااااااااا
دروغ نگو؟؟؟؟؟؟؟؟ کجا رفته بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای مردم از خنده از دستت……….:) 😀

آره شقایق رفتم تو اتاق قرار جمعه شب منتظر موندم.

داری میری آنی جون چه زود

مینا جون حق داشتی منم یه جاهای دیگه دنبال بچه ها میگشتم

شب همه دوستان خوش
دوستون دارم

رویا اشکالی نداره
آنی جون برو به سلامت…خوب شد که بودی عزیزم..شبت بخیر

مرسی راضیه جونم ممنونم از دعای قشنگت

مینا جون اشکالی نداره از هر وقت شروع کنی دیر نیست

رویا جونی من میرم بخوابم فردا ادامه این صحبت و بدیم حتما توی جزیر سحرآمیز میبینمت بوس
شبخت قشنگ

شب بخیر به همگی منم رفتم

راضیه تو هم رفتی؟ 🙁
شبت بخیر عزیزم

کاش برا این قرارا بهتر اطلاع رسانی میشد من کلی گشتم تا پیداتون کردم

چه پوستر قشنگی دست درد نکنه عشقن
التماس دعا خانومایی که روزه میگیرن

سلام و صبح بخیر چی بگم از سایت که هر چی بگم کم گفتم. کشته منو………………………

از دستت دختر……………….
وای مینا کلی خندیدم

خوب سعی میکنم امشب با سایت درگیری نداشت و بتونم در جمع پر مهر دوستان باشم

سلام من تازه رسیدم چه خبرها؟

بچه ها کجایین پی چند بار دارم میام اینجا هیشکی نیست
چه خبره
5شنبه ها قرار شبانه نداری???

سلام من نازه رسیدم

وای ela جون چه عکس قشنگی عزیزم.خیلی خوبه میدوستمش

به هلن جون هم تسلیت میگم از همینجا

http://www.noarous.com/fa/thread/15352/page/22
این لینک قرار شبونه امشبه
ینی پنجشنبه
اینجا گذاشتم لینکشو که هرکی اشتباهی اومد اینجا اینو ببینه و بیاد اونجا
بیاین دیگه دوس جونیا
کجاااییین؟

سلام شقایق گلی
خوبی؟

سلام آنی جون

اخه رهاجون ادم دنبال زندگی جاریها وسلایقشون نیست اونان که مثلا درموردمن دنبال اینن من چه محله ای چه خونه ای دارم شوهرم چه جوریه باهام حتی رنگ موهام چیه!ماسال اول زندگی یه خونه گرفتیم درن دشت!البته ماخونه نوسازمال بابام بودکه نصف قیمت بهمون داده بود.از اون ورجاریم شهرستان به شوهرش سخت گرفته بودکه برن یه محله بالابشینن که اتفاقامتراژ بالابود

البته من شیش تاجاری دارم وعروس اخرهستم وفقط این جاری بیشتر ودوتای دیگه کمتر دنبال اینن که من چی میخرم وچیکارمیکنم.یکی دیگه شون من یه چندتاالنگو جدیدگرفتم رفته بودوام گرفته بودالنگوبرداشت عین مال من.یکی دیگه شون همش میگه توپسرخوبه ی این خانواده رومال خودت کردی.

به به راضیه عزیز و دوست داشتنی خودم …. خوبی ؟ چقدر خوشحالم امشب تونستم بیام پیشباز همتون اینجا … عذرخواهی میکنم دو شب پیش نبودم. ولی مهم دلم بود که پیشتون بود.

راستی راضیه جون یادت باشه توی تاپیک ” خاطره عاشقانه ” دلیل مخالفت های خانواده ات رو هم برامون بنویسی، نمیدونم کامنت منو اونجا خوندی یا نه ، واقعاً از زمانی که خوندم همش تو فکرتم.

مچکرم عزیزم…به دوستای عزیز سلام میگم و خوشحالم از اینکه در جمع شما هستم
موضوع امروز خیلی خوبه و اینکه خیلی هم مهمه
به نظرم اول از همه باید بدونیم معنای صداقت چیه؟؟؟ برای چی باید صداقت داشته باشیم؟؟؟ و عواقب نداشتن اون رو شناسایی کنیم

من هم با صداقت کامل موافقم.من از اون اول با همسرم صادق بودم و یکی از اپشنایی که همدیگرو انتخاب کردیم صداقتمون تو زندگی بود.من هر چی تو زندگیم بود رو به همسرم گفتم تا بعد از ازدواج مشکلی پیش نیاد.

سلام راضیه جونی :*

شادی شیطون اتاق گفتگوی نوعروس هم خوش اومدی …. شبت بخیر عزیزم.

مونا جان دقیقاً باهات موافقم . اول باید صداقت رو معنی کنیم و اینکه از نظر هر کسی صداقت یعنی چی و آیا تعریف ما از صداقت با تعریف همسرمون سازگاره ؟

به نظر من زن و شوهر صادق احساسات خود رو با یکدیگه در میون میزارند
و نگران پاسخ تند طرف مقابل نیستن و اطمینان دارند که طرف مقابل سعی در درک اون داره

بچه ها موضوع امشب خیلی داغه .من بنظرم این صداقتو بیشتر خانوما رعایت میکنن تا اقایون.اقایون خیلی مرز مصلحتیشون دیگه بازه .اینطور نیست کیا با من موافقن دوست جونیا؟؟؟

سلام شادی جونی
راستش ممکنه چیزیو ازش پنهون کنمو نگم ولی دروغ نمیگم اگه بپرسه حقیقتو میگم

دوستان لطفاً این موضوع صداقت داشتن رو توی رابطه اتون برای ما حلاجی و باز کنید، صداقت توی چه مسائلی دارید ؟ آیا ممکنه هر صحبت یا بحثی هم که مثلا توی خانواده خودتون پیش میاد، به همسرتون بگید ؟ آیا گفتن اینها یعنی داشتن صداقت ؟ یا اینکه بیانش حتی اشتباهه ؟

صفا جون
فدای شما عزیزم
شما خوبی؟
بله خوندم ولی هنوز فرصت نکردم جواب دوستان رو بدم
چشم امشب حتما دلیل مخالفت رو مینویسم و یه تیکه از متن جامونده بود که اونو هم مینویسم
گرچه نوشتنش واسه خودم اذیت کننده هست

راضیه جون به نکته خوبی اشاره کردی، اینکه نگران پاسخ تند طرف مقابلشون نیستن !!!

ولی واقعاً سخته کنترل کردن عکس العمل در یه زمان ها و اتفاقاتی … کاش بشه همیشه خونسرد بود.

سلام شب بخیر به همگی
خوبید؟
من میگم آدم وقتی میخواد همسرش باهاش رو راست باشه خودش هم باید صداقت داشته باشه هر جوری که دوس داری رفتار کنه باید باهاش رفتار کنی این صداقت باعث اعتماد بین دو طرف میشه

منم خیلی موافقم اصلی ترین رکن زندگی به نظر من صداقته.اگه صداقت وجود نداشته باشه یه حس بی اعتمادی مزمن ایجاد میشه و مثل خوره ادمو میخوره.صداقت داشتن باید دوطرفه باشه نه اینکه فقط خانوما ملزم به رعایت کردنش باشن

ممنونم راضیه عزیز و عذرخواهی میکنم که باعث شدم خاطرات گذشته ات دوباره مرور بشه و اذیت بشی ، امیدوارم منو ببخشی عزیزم.

لحظه هات سرشار از آرامش

سلام دوستای خوبم
فرزانه جونم کجا میخوای بری کل سوال دارم درباره ایم موضوع میخوام بپرسم باید باشی و کمکم کنی باسه دوستی نرو

مهتاب جان سلام و خوش اومدی خانوم . دلتنگت بودم.

مرسی صفا جون از میزبانی گرمت

حتی اگه آدم بد کرده باشه هر چی که هست وقتی راستشو بگی بهتر از اینه که دروغ بگی بهش هی دروغ پشت دروغ باعث میشه که برای دو طرف عادی بشه و دیگه فقط خودتون نه بلکه دیگه هیچ کس رو حتی حرفای کوچیکم روتون حساب نمیکنه

سلام دوستان شبتون بخیر:) خوشحالم که جمعتون امشب گرمه

فدای همتون مرسی صفا جونم منم دلتنگ بودم از کار اومدم نت اما از شانس اینترنت اونجا هم قطع شد تا اومدم خونه گوشیم و رست کردم طول کشید الان تند تند دارم حضورم و اعلام میکنم

صفا (مدیر سایت)
535 کاربر تاکنون ارسال های این کاربر را پسندیده اند
تعداد ارسال های کاربر:863
زمان ارسال 2 اردیبهشت 1394 ساعت 21:11 / کد ارسال: 119508

دوستان لطفاً این موضوع صداقت داشتن رو توی رابطه اتون برای ما حلاجی و باز کنید، صداقت توی چه مسائلی دارید ؟ آیا ممکنه هر صحبت یا بحثی هم که مثلا توی خانواده خودتون پیش میاد، به همسرتون بگید ؟ آیا گفتن اینها یعنی داشتن صداقت ؟ یا اینکه بیانش حتی اشتباهه ؟
————————————————————————————————————————————–

صفا جون به نظر من صداقت صرفا به معنای گفتن تمام جزئیات اتفاقات خانواده خود یا همسر نیست
وقتی زن و شوهر در هر لحظه احساسات خود رو بیان میکنن به این معنی ست که با همسر خود رو راست هستن
در این صورت زن و شوهر با هم صمیمی میشن و به راحتی میتونن گلایه های خودشون رو بیان کنن و اونقدر به همسر اعتماد دارند که مطمئن هستن همسر در قبال حرف هاشون پرخاشگری نمیکنه

سلام خانوم امامی عزیز ، خیلی خوش اومدید.

اگر دوستان عزیز در خصوص هدیه هاشون صحبتی دارن، حتماً طی پیام شخصی با سرکار خانم امامی مطرح کنن .

مهدیه جان هم اگر به جمع ما اومد، بدونه که من مشکلش رو با خانومی مطرح کردم و حتماً باهاشون تماس میگرن.

خیلی ها از عواقب اینکه در بعضی از موردها حقیقت روبگن میترسن .چون میترسن با گفتن حقیقت اوضا بدتر بشه یا طرفشون عصبانی بش.و کربه جاهای باریک بکشه.ولی به نظرم آدم باید شهامت راست گفتن رو داشته باشه و شخص مقابل هم وقتی این صداقت رو میبینه باید برای این صفت خوبی مه همسرش داره ارزش قائل باشه.نه دوستان؟؟؟

سلام بر خانومی عزیز
سلام مهتاب جون
سلام شقایق جون
شبتون بخیر

صداقت یعنی اینکه ما اطلاعات کامل و دقیق به طرف مقابل بدیم
حالا اگه این کا رو بکنیم یه بازخورد داریم اگه نکنیم یه پیامد و بازخورد

فدای شما صفا جون
این چه حرفیه شما بزرگوارید
اتفاقا این تاپیک باعث شد حرف هایی که 12 سال به دلم مثل یه سنگ مونده بود رو بازگو کنم و کمی ارامش پیدا کنم

واقعا موافقم مهتاب جان دورغ گفتن راه و باز میکنه واسه دورغای بعدی و میتونه زندگی و خراب که مطمئناً هم خراب میشه شاید حالا یه جاهایی دورغ مصلتی بشه گفت اونم برای جلوگیری از تخریب زندگی باید باشه

اما به نظر من قرار نیست هر چیزی بین من و خانوادم یا خوانوادش یا هرکسی رخ میده به همسرم بگم چون خیلی چیزا قابل گفتن نیست یا اگه هم مجبور بشم بگم خیلی سر بسته و خلاصه میگم اما دروغ نمیگم یه سری چیزا هست که به همسرم مربوط نمیشه و مربوط به خود خانوادس حتی شاید به منم مربوط نشه و فقط در جریانم

اما به نظر من قرار نیست هر چیزی بین من و خانوادم یا خوانوادش یا هرکسی رخ میده به همسرم بگم چون خیلی چیزا قابل گفتن نیست یا اگه هم مجبور بشم بگم خیلی سر بسته و خلاصه میگم اما دروغ نمیگم یه سری چیزا هست که به همسرم مربوط نمیشه و مربوط به خود خانوادس حتی شاید به منم مربوط نشه و فقط در جریانم

راضیه جون منم موافقم.به نظر من صداقت داشتن در مورد این مساله صدق نمیکنه.صداقت باید توی مسائل خودشون و محیط خانواده 2 یا چند نفره خودشون یاشه.اصلا به نظر من هیچ لزومی نداره آدم سیر تا پیازه مسائلی که تو خونوادش پیش میاد یا اومده برای شوهرش مو به مو بگه

منا جان تعبیرت رو دوست داشتم، صداقت داشتن بازخورد داره و عدم صداقت پیامد و بازخورد …. عالی بود.

سلام به همه دوستان گلم
سلام صفا جو نممنونم
سلام به مدیریت فروشگاه خانومی من خصوصی هم براتون فرستادم مشکلم رو .ممنونم پاسخ گو باشید

بی صداقتی یکی از مخرب ترین عوامل در عشق و محبته
حال اینکه صداقت تنها راهیه که زن و شوهر میتونن همدیگر و خوب درک کنن

از رها خبری نیست، کلی قرار بود بیاد صحبت کنه از موضوعات هیجان انگیز زندگی اش تو این مورد. بازم معلوم نیست داره چکار میکنه این دختر … کسی ازش خبر داره بچه ها ؟

به به مهدیه جون هم تشریف اوردن ، الان میخواستم بنویسم مهدیه کجاست که اومدی خانوم ….

منتظر نظر شما در این مورد هستیم .

صداقت یعنی همدگی پاکی سادگی ، صداقت یعنی بیان احساسات بدون واهمه از واکنش طرف مقابل ، صداقت یعنی به راختی اعتراف کردن به اشتباهات

سلام مهدیه جون
شبت بخیر عزیزم

منم با نظرت موافقم .منم خیلی محترمانه بهش میگم مساله ای نیست کهبه ما مربوط باشه و رو زندگی م تاثیری داشته باشم.اصلا کلا به نظرم هر طوری از اول زندگی با همسرت رفتار کنی اونم همون طوری بار میاد ائینه تمام نمای رفتار خود ماست.

ممنونم صفا جون. امروز یکم بیحال بودم جزیره هم خیلی کم سر زدم. تا الانم مشغول اشپزی بودم این شد که دیر شد صفا جون.

سلام به همه
غرق نوشتن داستان عاشقی ام بودم به خودم اومدم دیدم ای وای نیم ساعت از قرار گذشته!!! چه کنم آخه خیلی طولانیه و با نوشتنش گاهی احساساتم دوباره زنده می شه 🙁
منم معتقدم که صداقت باید تمام و کمال باشه اما به این معنی نیست که همه چیز رو بگی، خب یک چیزی شاید جزو اسرار خانوادگی ات باشه نباید که عروس یا داماد خونواده بدونه

بچه ها ، هلن عزیز گویا عزادار شدن و مادربزگ عزیزشون به رحمت خدا رفته، خواستم در جریان باشید که بهش تسلیت بگید، خودش توی یکی از پست ها نوشته بود.

همین جا هم حتماً یه فاتحه برای روح مادربزگشون بخونید.

ممنونم دوستان

متاسفانه برخورد تند و خشن هر یک از زوجین در بازگو کردن مسائل باعث از بین رفتن صداقت در زندگی میشه

سلام رها جون
شبت بخیر عزیزم

سلام راضیه جون .ممنون شب شما هم بخیر
اخه صداقت کامل به این معنی نیست که هرچه تو حریم خصوصی خانواده ما یا خانواده همسر اتفاق افتاد برای هم کامل بازگو کنیم مگر مساله ای باشه مربوط بشه به ما.
صد

بابا خانوم آشپز ، مهدیه جان خب هر شب عکس غذات رو بگیر و برامون بفرست . تاپیک مجزا هم که داریم ، ببینیم اینقدر توی آشپزخونه هستی ، چی خروجی میدی ….

مثلا به نظر من مصلحت آمیزش بد نیست مثلا میگم امینی پول بده پول ندارم میگه خانوم چرا دروغ میگی تو حسابت انقد پول هست میگم اون پس اندازه ما همچین پولی نداریم میگه اگه دروغ میگی بهم همینجوری بگو حداقل 2 زار پی انداز میشه برامون

اره صفاجون از رهای دوس داشتنی خبری نیست.میگم چرا حرارت صفحه کم شده امشب

رها جون سلام و خوشحالم داری داستانت رو مینویسی ، من فکر کنم اون تاپیک بشه یه کتاب رمان خوندنی ، پر از ماجراهای عاشقانه ….

صفا جون به نظر من صداقت باعث می شه ما رفتار منطقی تر عاقلانه تری داشته باشیم…

حتما صفا جون اگه یادم نره. امشب بیف استراگانوف درستیدم . اشپزی حالمو خوب میکنه.

رها کجاس پسس
رهاااااااااااااااا

به نظر شما خانواده همسر صداقت کافی رو دارن همیشه اینکه مواردی که درمورد شماست و به پسرشون بگن؟؟؟

سلام رها جون اومدی دوستم
مهدیه جون عزیز دلمی بهتری؟؟؟

تسلیت به هلن عزیزم

هلن جان تسلیت عرض میکنم
امیدوارم غم آخرتون باشه
خداوند شما را اجر صابرین دهد که حضرتش فرمود :
و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون

عرض تسلیت حقیر را بپذیرد

همسر من یه اخلاقی داره اگه بخوا پنهون کاری کنه عصبی میشه خودش بیشتر اذیت میشه به همین دلیل همیشه هر اتفاقی میفته میگه بهم شاید همون لحظه نمگه ولی بعدا حتما میگه

افرین مهدیه جون عکس بزار حتما با دستورش برامون

سلام به راضیه جونی، آنی عزیز و صفای مهربون که اینقدر به من لطف دارید
آره خدایی داستان من به یک سوم نرسیده کلی صفحه شده، فکر کنم بشه از کنار این داستان ها یک سری مجموعه داستان حسابی درآورد و چاپ کرد. ویراستاری اش هم با من خخخخخخخ باز برای خودم کار جور کردم 😉
من شدیدا موافقم که عکس العمل تند در مقابل حقیقت باعث می شه آدم از حقیقت گفتن بترسه و متوسل به دروغ بشه اما اینکه از ترس عکس العمل دروغ بگیم کار درستی نیست. اگه حقیقت رو با ملایمت بگیم و احساساتمون رو مخفی نکنیم فکر نکنم مشکل جدی ای پیش بیاد

هلن عزیز تسلیت میگم. خیلی متاسفم خدا صبر بده.روحش شاد

مثلا وقتی ما بدونیم که قرار هر کاری که انجام بدیم رو همسرمون بدونه مواظب رفتارمون هستیم

راضیه در مورد این جمله ات که باورش دارم کاملا ولی واقعاً یه وقتایی نمیشه عصبانیت رو کنترل کرد و یا عکس العمل تند رو … توی صحبت راحت بیان میشه که چه خوبه خودمون رو کنترل کنیم ولی در مقابل بعضی اتفاقات واقعاً رفتار تند گویا دست خود آدم نیست . اونموقع باعث میشیم طرف دیگه باهامون صادق نباشه .

جمله راضیه ” متاسفانه برخورد تند و خشن هر یک از زوجین در بازگو کردن مسائل باعث از بین رفتن صداقت در زندگی میشه ”

سلام دوستای گلم

برای خود من صداقت مهم ترین فاکتور برای ازدواج بود و به نظرم در طول زندگی هم باید این مسئله رعایت بشه.من خودم همه چیزو تو جلسه خواستگاری در مورد خودم و خانوادم صادقانه به همسرم گفتم ولی خب به نظرم اکثر پسرا این مسئله رو جدی نمیگیرن

مهتاب جوووووووووووووووووووووووووووون من اینجااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
مهدیه جون بهتری عزیز هنرمندم؟ منم عاشق آشپزی ام اما این روزا اصلا وقت ندارم هی آت و آشغال سرهم می کنم به خورد شوهر و پدرشوهر بیچاره ام می دم خخخخخخخخ اون طفلی ها هم هی تشکر می کنن :)))))
مهدیه جون همسر منم مثل همسر تو هست. اصلا نمی تونه تو دلش نگه داره. حتی بعقض وقتا چیزایی که مربوط به خانواده شون هست رو به من می گه، هی بهش می گم شاید خانواده ات دوست نداشته باشن باز می گه نه نمی تونم باید بهت بگم. منم کلی نقش بازی می کنم پیش خانواده اش که مثلا نمی دونم خخخخخخخخخخ

هلن عزبزم تسلیت میگم منم قبل از عید مادربزرگمو از دست دادم

مهدیه دیگه واجب شد عکس غذاهات رو بزاری …. منم عاشق آشپزی ام و مثل شما حالموووو حسابی خوب میکنه، کلا هم بگن برو توی آشپزخونه ، ذوق میکنم. بخصوص آشپزی برای کسی که دوستش داری چه لذتی داره ، ناخوداگاه غذا خوشمزه هم میشه .

من نمیدونم ولی به همتون میگم از این به بعد عکس غذاهاتون رو با موبایل بگیرید بزارید، دستور پخت خودتون رو هم دوست داشتید بزارید. یا حتی یه پیشنهاد میدم هر ماه یا هر هفته یه چالش بزاریم برای آشپزی ….

مثلا هفته بعد چالش ” ماکارانی ” هر کسی یک بار ماکارانی بپزه و عکسش رو بزاره ….

روی اینمورد میشه کلی کار کرد، شما هم فکری کنید و بهم بگید دوستان. الان یهو بنظرم رسید وسط بحث صداقت … 😀 😀

رهاجون چه داستان هیجان انگیزی بشه داستان تو عشقم.
رها جون منم موافقم همین که آدم شهامت اینو داشته باشه که اصل قضیه رو بگه.اخیلی با ارزشه این خودش یعنی طرف مقابلت تماما متعلق به توست و با تمام وجودش تو و زندگیشو دوس داره

اا گفتم کجا رفتی رهایی نیومدی چرا، منم رفتم حموم یه کم دیر رسیدم
سلام shaparangجونم خوبی؟
بچه ها بی ادبی نباشه دو باره به همتون سلام میکنم

shabparang جان سلام و شب خوش …. خانوم به قرارهای شبانه ما خوش اومدی ….

تسلیت میگم هلن جان

ولی بچه ها من دوروغ نمی گن به همسرم ولی همه چیزم لازم نمی دونم بگم

سلام به همگی
امشب یکم دیر رسیدم…از خستگی خواب بودم تا چند دقیقه پیش….
خوبید همگی؟

منم با بحث جدید صفا جون موافقم
چالش آشپزی
عالیه
من امروز عکس ناهارمو گذاشتم
دستورشو هم میزارم

سلام صفا عزیز

سلام صفا عزیز

سلام بچه ها خوبین ؟نیستین دخملا؟؟

منم نظرمو بدمو برم
خوب مسلما صداقت مهمترین اصل تو زندگیه منم سعی می کنم هیچ وقت به همسری دروغ نگم البته اونم تاحالا بهم دروغ نگفته خدارو شکر

سلام mona جان ، به نوعروس خوش اومدید .

خیلی خوشحالم در جمع خودمون در قــــرارهای شبانه میبینمتون .

امیدوارم لحظات خوبی رو در کنار ما و نوعروس های عزیزمون داشته باشید.

صفــــا

سلام آنی جون
من اومدم عزیزم
بقیه کجان پس؟

سلام صفا جون
سلام فرزانه جون
شبتون بخیر

فرزانه جان سلام و خوش اومدی …

یه سوال ؟ حد و مرزی برای صادق بودن دارید ؟ یعنی ممکنه مسائل خاصی وجود داشته باشه که ترجیح بدی دروغ مصلحتی بگی ؟

سلام دوستان شبتون خوش

سلام آنی جون
صفاجون
مونا جون

سلام شادی جون
شبت بخیر عزیزم

سلام صفا جون چه بحث خوبی انتخاب کردی بحثی که الان خیلی از زوجای امروزی باهاش روبرو ان,امشب حتما میام صفا جون با شما و دوستان بهترین لحظاته منه

سلام خیلی خیلی بحث خوبیه صفا جون مثل همه بحث های دیگه عالیه و خیلی لازمه برای زندگی و و هر فردی باید توی زندگیش رعایت کنه ایم مسائل رو اطلاعات داشته باشه این خودش یکی از اون مواردی که فرد باید نسبت بهش تعهد داشته باشه توی زندگیش البته اینم بگم که این مساله کاملا متقابل و زن و شوهر از هم یاد میگیرن و میتونن هم به هم یاد بدن

سلام رها جان، آنی عزیز ، شقایق گل

خوشحالم که بحث امشب مورد علاقه شماست ، شاید چون توی جامعه این روزها و اطرافیانم زیاد مشکلات ناشی از عدم صداقت رو میبینم .

امیدوارم اینجا با همفکری همدیگه و ارائه راهکارهای موفق، بتونیم برای زندگی هامون عاقلانه تر رفتار کنیم و تصمیم بگیریم.

هدف از این دوره همی ها بیشتر کمک فکری به همدیگه است که خدا رو شکر این روحیه در نوعروس های ما وجود داره و از این بابت من و تیم نوعروس به خودمون میبالیم.

منتظر حضورتون هستم. الانم اومدم پیشبازتون …

صفــــا

سلام شقایق جونم خوبی؟

سلام ملیحه جون
خوش اومدی عزیزم

صفا جون مثلا برای من صداقت از همه چی مهم تره
طرف همه چی داشته باشه اما صادق نباشه به چه دردی میخوره
مثلا وقتی اگه پولدار باشه خیلی راحت میتونه با خرید مثلا یه گردنبند طلا کاراشو پنهون کنه و من یه احساس خوبی داشته باشم که وووووای چقدر خوشبختم
پس اگه یه روزی بخوام ازدواج کنم به طرفم میگم حتی اگه بدونی قراره سرت بالای داره بره اما خواهشا صادق باش

مهدیه جون خیلی خوش شانسی تو این دوره زمونه مرد راستگو خیلی کم گیر میاد دوستم.یه همچین خصلنی داشن امتیاز بزرگیه و زندگی پس دو دستی بچسب به شوشو جونت.

من توی پیام شخصی به هلن جان تسلیت گفتم اما اینجا هم عرض تسلیت دارم و امیدوارم خدا صبر و غمشون رو برابر کنه.
مهتاب جان به شما هم تسلیت می گم عزیزم. خدا روح مادربزرگت رو قرین رحمت کنه.
صفاجون چالش رو خوب اومدی، می شه به جز دستپخت خودمون دستپخت همسری رو هم بذاریم؟ آخه تو این مورد بخصوص ماکارونی همسری من بدجوری مهارت داره و البته لازانیا و کلی غذای دیگه، بچه مون یک پارچه کدبانو هست خخخخخخخخ
شقایق باهات موافقم منم اصلا دروغ نمی گم اما خدایی چیزایی که به زندگی دیگران مربوطه یا مسایل درون خانواده ایم رو اصلا بهش نمی گم. مخصوصا اختلافات توی خانواده ام رو.

بهترین کلمه در رابطه با صداقت= آآآآآآآآآآآآآآآآآآرااااااااااااااااامش

ولی بچه ها صداقت و توی همون بحث های اول نمیشه پیدا کرد حتما باید یه مددت زمان بگذره از بودن با هم دو نفر

رها جونم منم می ترسیدم که کسی نظرش عوض بشه بعد از خوندن داستانم..چون خیلی ها کارایی که من کردمو قبول ندارند. اما هر کسی اعتقادات خودشو داره و در عین حال می تونه انتقاد پذیر نظرات دوستان باشه…من بی صبرانه منتظر داستانت هستم

کلا صداقت نداشتن فاجعس توی زندگی و کاملا مخرب و تخریب کنندس خیلی باید به این مسائل ذقت کرد
حتی دورغ گفتن تو جمع دوستا هم همه چی و خراب میکنه

صفا جونم منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم…فکر کردم داستانمو نخوندی 🙁
منتظر نظرت هستم عزیزم

شقایق دوست منم اینطوری شد
پسره اومد گفت کارمند شرکت فرشتم استخدام، بعد رفتن تحقیق اونجا هم همه گفتن آره استخدامه و کلی هم از اخلاقش تعریف کردن. بعدا تو عقد که بودن هی پسره می اومد خونه زنش و صبح نمی رفت سر کار هی دوستم می گفت برو برات بد نشه می گفت نه. بعد اخراجش کردن و اینا فهمیدن قراردادی بوده نه استخدام. اخلاقش هم خیلی بد بود دست بزن داشت. دوستم رو تو خونه ی بابای خودش می زد جلوی مامان بابای دوستم! هنوزم دارن زندگی می کنن اما دوستم پیچاره اینقدر شکسته و پیر شده که حد نداره 🙁 واقعا منم سردرنمیارم خب چرا اینجوری می گن. اینا که سنتی هم میان نمی شه بگی می خواد به هر قیمتی به دختره برسه چون عاشقشه!!! بعضی ها انگار مرض دروغ دارن

وای من عاشق آشپری ام اما متاسفانه از صبح که سرکارم دیگه میرسم خونه مثل جنازه ام…مامانم هم غذا درست میکنه..ایشالا برم خونه خودم کلی غذاهای متنوع و خوشمزه درست میکنم…هم من و هم محمد عاشق تنوع غذایی هستیم

آنی با اون حرف مخالفم…صداقت یه چیز دیگه است توی زندگی و هیچ چیزی هم جاشو نمیگیره…مرد و زن هم نداره

راست می گی ملیحه جونی، ولی من که کلا با داستانت هیچ مشکلی نداشتم البته اگه هپی اند نمی شد زبونم لال که خیلی دچار مشکل می شدم اما خب خدا رو شکر که به خوبی و خوشی به هم رسیدید 🙂
به نظر من آدمی که دروغ می گه کمترین اعتماد به نفس رو داره و شاید هیچی نداره. ولی دروغ گفتن هم خیلی مهارت می خواد ها. یعنی بعضی ها که اینقدر حسابی و کامل و بی نقص دروغ می گن اگه این استعداد رو بذارن سر هر کار دیگه واسه خودشون کسی می شن تو جامعه

اخه من یه دوستی تو دانشگاه داشتم .یه روز گفتیم از رازهای شوهر داری و همسرداریم بگیمو بشنویم از هم .اون دوست گفت من ساست زنونم اینه همه حقیقت رو به شوهرم علی الخصوص تو مسائل مالی نمیگم و اینجوری کلی پس انداز هم میکنم برا روز مبادای خودمون .مثلا اگه بهم پول میده که دو سه دس لباس بگیرم قیمتای واقعیشو نمیگم و پس اندازش میکنم.بعد که یه روز احتیاج داریم تازه خوشحالم میشه از این ارم.شما چی میین بچه ها درسته به نظرتون؟؟؟؟

بچه ها من یه سوال بپرسم راستشو می گید؟؟؟؟ 😀
چقدر با همسراتون صادق هستید…درصد بگید؟
من خودم 100% …اینقدر زیادی هست که اطرافیانم همیشه بهم میگن دختر اینطوری نباش…اما من نمی تونم…مهربان همسر خود منه و من به خودم که نمی تونم دروغ بگم…می تونم؟؟ نه نمی تونم

فدای تو رها جون

اره واقعا چرا دروغ میگن و زندگی یکی و خراب می کنن خیلی نامردیه رها جون

اینم چون یه ادم مطمئن معرفی کرده بود این بیچاره نرفته بودن تحقیق کنن چون خانوادش اصلا اینجا نوبدم دوستم فقط مادرشو دیده بود مادره هم آخه حرفی نزده بود

چرا هی میگه پوزش میخوام نمیتونم مطلب بزارم

اینم حرف آخر من در مورد صداقت:

صداقت امکان کمک گرفتن و حمایت رو در ممواقعی که به همسر نیاز داریم برای ما افزایش میده
به عنوان مثال داستان چوپان دروغگو رو همه ما تو کتاب دوران دبستان خوندیم
دیدم که چوپان دروغگو در نتیجه دروغگوی های مکرر و بی صدافتی در زمان بحران کسی به یاریش نرفت
به نظر من اگر زن و شوهر صادقانه رفتارنکنن و حرف نزنن نخستین ضربه به شکل بی اعتمادی به زندگیشون وارد میشه
و در این صورت هست که دز زمان نیاز صداشون به گوش هم نمیرسه
در نتیجه هیچ کمک و یاری از طرف مقابل بهشون نمیشه

ممنون راضیه ممنون رها

آنی جونی داستانم یک کم خودم رو می ترسونه، میگم یک وقت اونایی که می خونن نظرشون راجع به من عوض نشه خخخخخخخخ ولی خب عیب نداره مهم اینه که درس عبرت باشه واسه سایرین 🙂 البته داستان من سه بخش داره که بخش سومش همسری نقش اولشه و هنوز ازش اجازه نوشتن اون بخش رو نگرفتم. اگه اجازه بده که هیچ اگه نه به دلیل سانسور مجبورم داستان رو دوبخشی ارائه کنم خدمتتون.
شقایق جان منظورت اینه که نمی شه زود فهمید طرف صداقت داره یا نه؟ آره؟

وای ملیحه جون خوش اومدی دختر … کلی دلم برات تنگ شده بود، راستی مرسی از داستان فوق العاده ات … حالا روش کامنت هم دارم، بعد میام مفصل برات مینویسم.

من فردا عکس ماکارونیمو میزارم چون میخواستم فردا که خونم ناها ماکارونی بزارم

چه عالی ، پس من یه کم این ایده رو پخته تر میکنم و ایشالا یه تاپیک حسابی ” چالش آشپزی ” میزاریم و هر هفته ” یه غذا رو معلوم می کنیم که دوستان توی طول هفته بپزن ، البته اجباری نیست ولی اگر توی برنامه غذایی اشون بود و پختن، حتمن عکسش رو بگیرن و برامون بزارن …. یه مدل غذا هم وقتی توسط چندین نفر پخنه میشه ، کلی رنگ و لعابش متفاوت میشه و خیلی بامزست دیدن یه نوع غذا ولی از دست پخت های مختلف ….

بعد هم وصلش میکنیم به یه مسابقه …. هیجانش بیشتر میشه اینجوری …

موافقید دیگه ؟

بچه ها بعضی ها هستند میگن به مرد نباید همه حقیقت رو گفت.شما چی میگید صداقت یا حقیقت رو کامل نگفتن؟؟؟؟

صفاجون عالیه، شما مسابقه ی پرش قورباغه هم بذاری من یکی شرکت می کنم از بس جذاب مسابقه هات و البته جایزه ها خخخخخخخخخخخ عاشقتم
آنی جون من قبول ندارم، به نظرم این یک نگاه اشتباه هست، اصلا توی این موارد نباید گفت زن اینجور مرد اونجور، زندگی مشترکه و وظیفه ی هر کس چه زن چه مرد در قبال زندگی اینه که سعی کنه اون زندگی به بهترین شکل پیش بره. صداقت هم یکی از اصول این بهترین شکل هست. به نظر من کسانی که می گن به زن نگین پررو می شه یا به مرد نگین بعدا می زنه تو سرتون نگاه درستی به زن و مرد ندارن و یک پیش فرض راجع به زن و مرد تو ذهنشون هست و حاضر نیستن بپذیرن که همه ی آدم ها توی یک قالب جا نمی گیرن

اخی راضیه جونم.دختر مهربون.یه کم باید رو همسری کار کنی عزیم میشه تغییرش داد هنوزم وقت هست

عالی رها جون
این جمله رو خیلی دوست داشتم

به نظرم درد شنیدن حقیقت به مراتب قابل تحمل هست تا شکنجه ی ناشی از فهمیدن دروغ

ای که من فدای راضیه جونی بشم که اینقدر خوب و جامع راجع به مسایل نظر می ده 🙂 عزیزم تو بهترینی
مهتاب جون اینترنت چشم نداره ببینه ما از حضورت لذت می بریم 🙁
شقایق جون یک چیزی از این بدتر هم من دیدم. یک دختره تو خوابگاه بود خیلی دختر شری بود، یعنی کار نکرده نداشت، این که میگم چون به چشم دیدم که می گم. خودش هم می گفت کاراشو اصلا از هیچی ابا نداشت. چشماشو می بست دهنش رو وا می کرد و به همه بد و بیراه می گفت. خیلی راحت جلوی چشم خودم از مغازه جنس برداشت رفت بیرون. خلاصه هر خلافی می کرد. بعد زد و یک پسره ی تهرانی مظلوم و ساده رو گیر آورد که بچه پولدار هم بود. طفلک خیلی پسر مظلومی بود. دختره با این ازدواج کرد ما خیلی تعجب کردیم چطوری. بعدا فهمیدم مادر پسره گفته می خوام بیام خوابگاه اتاقش رو ببینم اینم مادره رو نبرده اتاق خودش که بچه هاش باهاش بد بودن از بس اذیتشون می کرده. برده اتاق یکی از دوستاش که همه شون به بچه مومن و مرتب خوابگاه معروف بودن و فقط دوست این دختره توشون معمولی بود. خلاصه به کمک اونا خودش رو عضو اون اتاق جا زده و بعدم خانواده ی پسره رفتن شهرستان از خانواده ی دختره تحقیق و اونا هم که بنده های خدا آدم های خوبی بودن و خبر از کارای دخترشون تو تهران نداشتن. خلاصه عروسی کردن. من یک روز دلم طاقت نیاورد رفتم به اون هم اتاقی های دوستش گفتم شماها ظاهرتون مومن و خوبه، یک پسر رو بدبخت کردید و کمک کردید یک دختر با دروغ خودش رو به اون پسر مظلوم تحمیل کنه. امروز و فردا که چهره ی واقعی اون دختر معلوم بشه شما و فقط شما مسبب بدبختی اون پسر بیچاره هستید

حالا من یکی از دوستام پسره کلا با دروغ اومده بود خاستگاری که اینو دارم اونو دارم این کارمه اینجا خونه دارم
چسره ام یه عالمه دوستای وضع مالی خوب داشت هر شب بایه ماشین میومد خلاصه یه خونه هایی دوستمو میبورد که مثلا میخواست بخرشون مبله تکمیل بیچاره دوستمم گول خورده بود نمی دونم قصد پسره چی بوده تا اینکه اینا چند ماه نامزد بودن تا روزی که قراره عقدشونو گداشتن یکی از دوستای پسره زنگ زدو راستشو گفت

آنی جون به نظر من دورغ نباید گفت حقیقتم لازم نیست توضیح کامل بدی

موافقیم صفا جون
مگه میشه شما نظری بدید و ما موافق نباشیم
راستی صفا جون توی تاپیک عاشقانه دلیل مخالفت رو نوشتم

نه نباید اصلا دروغ گفت میگم فقط نباید ریاد توضیح داد
مثلا اینکه همسرش یه مقدرا پول داده برای خرید نباید دروغ بگه که همه پول و دادم به لباسا چون اون پولیه که به همسرش داده دیگه نباید امار بگیره

من خودم توضیح نمی دم فقط میگم اون پولی که داد یه مقدارش موند اینکه حالا چقدر مونده و چیکار میخوای انجام بدی توضیح ندیدم بهتره از نظره من البته

بچه ها صدای چشمای عاشقو کسی شنیده اینجا تجربه کردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه آنی جون به نظر م این کار اشتباهه، یک درصد احتمال بده که شوهرش متوجه بشه. مثلا قیمت چیزایی که اون خریده رو تو بازار ببینه، چه حس بدی بهش دست می ده. به نظر من که به هیچ وجه نباید تومسایلی که به همسر مربوط هست (منظورم از اونایی که مربوط نیست مسایل خانواده ی خود آدمه) نباید بهش دروغ گفت. حالا گاهی لازمه اولش راستش رو نگی مثل ملیحه جون که می گه محمد به خاطر حساسیت های ملیحه گاهی راستش رو نمی گه اما خب بعدش که احساس می کنه موقعیت مناسبه می گه دیگه. منم خودم یک وقتایی که خیلی حالم بده هرچی همسری بگه چی شده الکی می خندم و می گم هییچی بابا دارم به پایان نامه فکر می کنم، دارم به فلان فیلم فکر می کنم اما خب بعدش که حالم بهتر می شه به همسری می گم که حالم بد بود و این چیزا. ملیحه من بی اغراق 100 درصد با همسری صادق هستم. ببخشید ببخشید این رو می گم حتی باوجود اینکه می دونم توی روابط جنسی اگه چندبار پشت سر هم رابطه باشه و زن ارضا نشه به مرد احساس ناتوانی و ضعف دست می ده، اما تو این مورد هم حتی من نمی تونم به همسری دروغ بگم. به نظرم درد شنیدن حقیقت به مراتب قابل تحمل هست تا شکنجه ی ناشی از فهمیدن دروغ

من خودم با همسرم خیلی صادقم
جز در مورد مخفی کردن عشقم به قاسم
ولی متاسفانه همسر اصلا با من صادق نیست

آنی به جون من دروغ گفتن سیاست نیست…منم خیلی ها رو می شناسم که مخصوصا توی مسائل مالی به همسراشون دروغ میگن یا حتی نمیگن بهشون

من خودم تیپ شخصیتیم اینجوریه که دروغ عصبانیم میکنه .به شدت از دروغ گفتن متنفرم .ولی کلا میگم از اینور و انور هم تجربیاتی که دوستان و اطرافیان رو گفتن براتون گفتم.صداقت پایه و اساس یه زندگیه و امان از اون روزی که دروغ بیاد وسط .سوئ ظن هم میاره

سلام ملیحه جونی، خوبی عزیزم، خسته نباشی خانومی.
بچه ها من یک دوستی دارم الان یازده ساله ازدواج کرده اینقدر به همسرش دروغ می گه که گاهی خودش قاطی می کنه بعد برای اینکه قاطی نکنه یک دفترداره دروغاش رو توش می نویسه. حالا مشکل اصلی اش پنهان کردن این دفتر از همسرش هست. اصلا زندگی براش زهر شده منم همه اش بهش می گم یک روز بشین راستش رو بگو و همه چی رو تموم کنه. یا می مونه یا میره. اما می گه نمی تونم. طفلک خیلی در عذابه هرچی هم می گم برو مشاوره نمی ره

صفا جون یکی از موارد خیلی مهم در زندگی زناشویی رو مطرح کردی..موضوعی که که من خیلی روش حساس هستم و اصلا توی کتم نمیره که دروغ بشنوم از محمد یا اینکه خودم بهش دروغ بگم..به نظرم دروغ و عدم صداقت باعث میشه کم کم دو نفر از هم دور بشن و نهایتا از نظر عاطفی کلا از هم جدا شن…هیچ چیزی بهترین صداقت نیست
اما علی (ع) می فرمایند: حقیقت را بگویید حتی اگر به ضرر شما باشد
من خودم همیشه این اصلو رعایت می کنم و محمد هم می دونم که همینطوره و تا حالا دروغی ازش نشنیدم و اگر جایی درمورد موضوعی چیزی غیر از اون چیزی که وجود داشته گفته دلیلش اینه که من خیلی حساس هستم و نمی تونم در لحظه تحمل مسائل را داشته باشم…درواقع رعایت حال منو میکنه…اما خداروشکر دروغی بینمون نبوده هیچ وقت

اره صفا جون عالیه.ماکارونی پزون پس هفته بعد ………….عاشق ذهن خلاقتم .
بچه ها من عاشق ماکارونی ام فک نمیکنم خانمی باشه که ماکارونی دوس نداشته باشه

ولی بچه ها از حرف چشمها کسی تجربه ای داره.من به شخصه میگم چشم آدما حرف میزنه چشما راز درونو بیرون میریزن.آی این چشمها خیلی زلال حرف میزنن.به نظرم به چشم همدیگه گوش بدیم تا به اصوات و حرفای کلامی
موافقا کیان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اره شقایق جون واضح ترین نتیجه ش اینه دیگران همیشه قبولتون دارن وبراتون احترام قائلن

من باز اومدم
ببخشید رفته بودم واسه سحری یه چیزی درست کنم

آخه میدونید یه عواقب خیلی خیلی بدی که داره ایه که اگه بعدا مشکلت حله حلم بشه و مشکلی هم نداشته باشی.از ذهن هیشکی پاک نمیشه همیشه به روت میارن که مشکل داشتی .هی بهت میگن یادته اینجوری بودید ونجوری بودید .زندگی خوبی با هم نداشتید!!!!!!!!!!!!!!!!!!

میدونی چرا نیلو من نمیگم میگم بزار خودش ببینه شاید مثلا من یه جود بگم اونم یه جور اشتباه برداشت کنه اختلاف بیوفته البته زبونم یه جا واینمیسه بر عکس این حرفم نمیتونم خودمو نگه دارم و میگم

کاملا باهات موافقم آنی
واییییییییییییییییییییییی چه چیز خوبی گفتی…از چشم آدما خیلی چیزها رو میشه فهمید…مثل من که عشقو از چشمهای همسرم می تونم ببینم حتی اگه به زبونش نیاره

راضیه جونم پیشاپیش قبول باشه عشقم.یادت نره منو خیلی خیلی دعا کن انکار خدا باهام قهر کرده.خیلی وقته دلم ملتمس یه چیزیه ازش

راضیه نکنه میخوای تو روزه بگیری؟؟؟؟

آره نیلوفر جون من خودم توی این مدت نتیجشو حس کردم واقعا خوبه

فدات شم آنی جونی
چشم
محتاجیم به دعا

ملیحه جون
وایییییییییییییییییییییییییی در مورد عشق که دیگه نگو چشما قبل از همه آدم لو میدن.اینقد ملتمسانه ذره ذره وجود طرفو صدا میکنن که از هر صدایی رساتره.نه بچه ها صدای چشمای عاشقو کسی شنیده اینجا تجربه کردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آره آجی ملیح
میخوام روزه بگیرم
چطور مگه؟

بچه ها امشب الهه نبود اااااااااااااااا
جاش واقعا خالی بود
🙁

بچه ها دوباره میگم از حرف چشمها کسی تجربه ای داره.من به شخصه میگم چشم آدما حرف میزنه چشما راز درونو بیرون میریزن.آی این چشمها خیلی زلال حرف میزنن.به نظرم به چشم همدیگه گوش بدیم تا به اصوات و حرفای کلامی
موافقا کیان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مینا و رویا الا اومدین بیاین جبران کنیید!!!!!! شما درباره مساله امشب بگید
مگه نه ملیحه جون

مرسی راضیه جون چقدر قشنگ

آره شقایق جون…نظراتتونو بگید عزیزان

آره خوب تریبون دست تازه از راه رسیده ها
مینا گلی نظرتو بگو عزیزم

رویا جون یه بنر داره واسه اطلاع رسانی روش کلیک میکردی اینجا بودی

بجه ها دخملای ناز نازی یادم رفت جمله حسن ختام براتون بزارم
نتیجه:

ببخشید دیر اومدم اصن فرصت نشد بفهمم موضوع چیه
یه کم تقلب میرسونین؟

فرزانه جون واسه سحری چی درست کردی ؟

اتفاقا همون بنر منو معطل کرد فرستادم یه جای دیگه

رویا جونی درباره صداقت بین زن و شوهره

این چند وقته به خاطر شماها تا این موقع بیدار میمونم همیشه 10.30 خواب خوابم

من و شوهرم دخترخاله پسر خاله ایم واسه همین میشه گفت چیزی نیس که از هم خبر نداشته باشیم

زرشک پلو درست کردم شقایق جون

اما در کل دوس دارم همه چیو به شوهرم بگم بر خلاف اون که خیلی محافظه کار و کم حرفه

رویا جونی درباره صداقت بین زن و شوهره

رویا جونی درباره صداقت بین زن و شوهره

شب بخیر خانوما امشب خیلی موندمااااا سحر خواب می مونم شب خوبی داشته باشین زندگیتون پر از عشق

بچه ها منم رفتم دیگه…شب همگیتون بخیر

شبت بخیر فرزانه جون التماس دعا

ولی من بااین ساعت مشکل دارم کاش بشه ده تا دوازده.نظرشماچیه بچه ها؟

آره نیلوفرجون منم موافقم
محتاجم به دعا رویاجون

آره نیلوفری تازه ما ساعت 9.5 شام میخوریم وقت نمیشه زودتر بیایم

منم دیگه برم شب همگیتون رنگی و پر ستاره دعا یادتون نره میبوسمتون شب خوش

مهتاب جون یعنی بخاطر منم هست

نوش جونت باشه فرزانه جونی ما رو فراموش نکن

چه جالب رویا جون پس گذشته همدیگرو کاملا می دونین

ملیحه جون و فرزانه جونم شبتون بخیر خوب بخوابید

مینا کجا رفتی

آره البته ازدواج ما یه جریاناتی داشت که هنوزم هیشکی باورش نمیشه ازدواج کردیم حتی بعضی وقتا خودمم فک میکنم خوابم

ولی به نظر من همون 9 شروع کنیم که بحث وقتی طولانی میشه وقت داشته باشیم حالا اگه کار داشتیم یه ذره دیر میایم ولی مهم باشه که بیایم

رویا جونم راست میگی اگه دوست داشتی برامون یه کوچولوشو بگو

کوچولوش اینه که شوهر من از اول دبیرستان به من پیشنهاد ازدواج داد و من هی میگفتم نه ضمن این که یه جنگ جهانی بین خانواده هامون اتفاق افتاده بود که شوهرم بخاطر عشق به من مامانشو مجبور کرد بیاد آشتی و بعدشم عروسی و اینا البته پروسه خواستگاری ایشون از سال 83 شروع شد که سال 92 ختم به خیر شد

من.میگم به صفاجون بگیم

وای رویاجون پس ماجراداشتین باخانواده هاتون بمیرم چی کشیدی.من وهمسری هم دخترخاله پسرخاله ایم

شب بخیر مهتاب جون خوابای رنگی ببینی

ملبحه گلی شبت بخیر

من هیچی نکشیدم چون تا آخرین لحظه جوابم منفی بود شوهرم عذاب کشید من عاشقانه انتخاب نکردم عاقلانه انتخاب کردم اما الان عاشقشم

فرزانه جون شبت بخیر التماس دعا

وای رویا جون چه جالب جنگ جهانی و خوب اومدی عزیزم
دیگه مشکلی پیش نیومد درباره اون جنگ جهانیه

واقعا من فکر میکردم ازدواج فامیلی کمه ولی الان دوتاتون دختر خاله و پسرخانله این

هنوزم بعضی وقتا یه اختلافایی هس اما به بخاطر ما کمتر کشش میدن ولی حذف نشده منم از همین نگران بودم

نه کلا پیشم میاد به تو که کاری ندارن

دختر عمه و پسر عمه من باهم عاشقانه ازدواج کردن ولی اصلا اوضاشون خوب نیست خانوادهاشونم از هم دور شدن سالی یه با ر یه جایی همو ببینن

اره ملیحه جون و رهای دوس داشتنی
این دوستم که میگم اصلام از این کارش احساس بدی هم نداشت .تازه بیچاره شوهرش هم در حد چی دوسش داشت باور کن میپرستیدش.

سلام من یه کم دیرکردم.بنظرم چیزی که معلومه اینه که دروغ بده ولی ما باید یادبگیریم کجاها لازم نیست راستشوبگیم منظورم اینه چیزی نگیم

آره شقایق جون، همسری منم وقتی از خرید برمی گردم می پرسه این چند اون چند ولی حساب نمی کنه که چقدر شد و چقدر موند و این حرفا. البته چون پولا هم همیشه دست منه 😉 ولی در کل آمار نمی گیره ازم. فقط گاهی می پرسه خانم جان هنوز پول هست؟ مشکلی نیست؟ منم می گم نه، بعد یک مقدار پس انداز می کنم.

من طی یک عمل انتهاری رفتم ازنت بیرون و شام رو زدم بر بدن و الان اومدم در خدمتون

خدا نکنه رها جونی
قربون محبتت بشم گلم
تو بی نظیری عزیز دلم

بازهممیگم صداقت تو زندگی شرط اول رو میزنه.زندگی ک با دروغ شروع بشه بعد همسر دیگه ب ادم اعتماد نداره.خداروشکر که از اول با صداقت بودم و الان با خیال راحت زندگیمو میکنم.خدایا شکرت

حالا بچه ها یه مساله ای هم هست مثلا خانم خونه از فامیل شوهر یا مادر شوهر جون حرف میشنوه و ناراحت میشه .و روی رفتارش تاثیر داره بالاخره زنه دیگه اخماش میره تو هم یا مثلا یه گوشه کز میکنه .اون موقع اگه همسری جون بپرسه چی شده باید همه حقیقت رو گفت دروغ مصلحتی گفت ؟؟/اصلا چی باید کرد و گفت ؟؟؟؟
نظرتون دوست جونیا؟؟؟؟

اره رها جون حالا شما خیلی واضح دیدد من دورادور یه داستان اینجووری شنیدم دستاش میگن خوب شده ولی هنوز اولشه چیزی که معلوم نمیشه که اونا فعلا نامزدن امیدوارم واقعا اینجور ادما سرشون به سنگ بخوره خوب بشن تا زندگی یکی دیگه رو خراب نکنن

آنی جون خیلی سعی کردم رفتارشو درست کنم
ولی نشد که نشد
ا زچندین مشاور هم کمک گرفتم ولی باز هم نشد
فقط الان دیگه مثل سابق در مقابل دروغ هاش واکنش نشون نمیدم
چون اینجوری جسارت گفتن دروغ های بزرگتری رو پیدا میکنه

سلام نیلوفر جون، اومدن شما و رفتن ما خانومی
حرفت رو قبول دارم گاهی وقتی ازمون سوالی پرسیده نمی شه باید سکوت کنیم. شاید لازم باشه کمی از ماجرا بگذره بعد به طرفمون بگیم. این چیزا خیلی ظریفه تو زندگی و واسه هر موردی می شه یک کاری کرد. ولی در کل نباید فراموش کنیم که بنا رو بر صداقت محض بذاریم. دروغ گفتن به همسر مثل دروغ گفتن به خودمونه. چون دیگه من و همسر یک ما هستیم یک ما ی به تمام معنا
دوست جونا با اجازه من امشب زودتر برم. فردا همسری صبح تا شب کلاس داره برم برای ناهارش یک چیزی ردیف کنم. مرسی که همه با عشق و محبت میاید سرقرارای شبانه
دوستتون دارم
در پناه خالق نیکی و شادی

سلام نیلوفر جون
خوش اومدی عزیز دلم

آنی جون باید حقیقت کفت اصلا مصلحتی نداره که معمولاً هم زیاد از اینجور حرفا خیلی به آدم آنیش میزنه

سلام شادی جون
خوش اومدی عزیزم
نوش جان گلم

من دوباره اومدم خانوما
خوب منم مسائل مربوط به خونوادمو دلیل نمیدونم به همسری بگم چون مسائل شخصیه هرچند در این مورد همسرم واقعا صادقه چون همه چیزو درمورد خونوادش بهم میگه حتی حرفایی که پشت سرم بهش میگن البته اینو اشتباه می کنه میگه چون باعث میشه بیشتر ازشون فاصله بگیرم

وای اون دخترچه بدجنس بوده رها.ولی اون پسرهم به زودی به شخصیتش پی میبره قبل اینکه ازدواجی سربگیره

فدات رها جون
برو عزیزم
خوش باشی گلم
شبت بخیر خانمی

آنی جون وقتی اونمشکل پیش میاد باید بذاریش کنار.اصلا ناراحتی نداره.تنها کاری ک میکنی وقتی همسرت میاد خونه فقط لبخند رو لبات باشه.کسایی ک الکی حرف میزنن میخوان زندگی ادم روخراب کنن پس بیخیال شو.

رها
315 کاربر تاکنون ارسال های این کاربر را پسندیده اند
تعداد ارسال های کاربر:334
زمان ارسال 2 اردیبهشت 1394 ساعت 22:22 / کد ارسال: 119626
آره شقایق جون، همسری منم وقتی از خرید برمی گردم می پرسه این چند اون چند ولی حساب نمی کنه که چقدر شد و چقدر موند و این حرفا. البته چون پولا هم همیشه دست منه 😉 ولی در کل آمار نمی گیره ازم. فقط گاهی می پرسه خانم جان هنوز پول هست؟ مشکلی نیست؟ منم می گم نه، بعد یک مقدار پس انداز می کنم.

دقیقا همینم درستشه افرین به همسری – همسر منم کاری نداره اصلا میدونه من حواصم هست

سلام راضیه جوووون :*

حیف شد رهایی من دیراومدم…یه بزرگی میگفت اینکه اونیکه دوسش داریم رو ازمشکلاتمون باخبرنکنیم این خودش یه نوع دوست داشتنه

رها جون اره بعضی ها بیچاره ها گیر ادمای بد میفتن دیگه بیچاره ها.تازه بعد از چند وقت میفهمن که چه بلایی سرشون اومده .اون دختایی هم که میگی مومن بودن به نظرم مومن و خداشناس واقعی نبودن که حاضر شدن یه سکوتی خانمان سوز کنن و اون پسره ساده رو بدبخت کنن.

وای رها این ماجرایی که گفتی چقدر بد بود بیچاره اون پسره

نیلوفر خوش اومدی
شادی نوش جونت

من چون این مدلیم که حرص میخورم در اولین فرصت میگم

برو رها جون بوس بوس .هر چند که میری دلمون میگیره.ولی قول بده فردا بیشتر بمونی

فرزانه جون همسرت بهتره که حرف های بدی که درمورد می زنن رو بهت نگه اینطوری خیلی بده و به قول خودت ازشون بیشتر فاصله میگیری

فرزانه جون خوبی کجا بودی تا الان

به نظر من هیچ وقت ماه پشت ابر نمیمونه خلاصه یه روزی دروغ رو میشه اونوقت به آبروریزیش نمی ارزه

بعضی حقیقتها تیشه به ریشه یه زندگی میزنه مثلا طرف دوران مجردی خطایی کرده والان توبه کرده دیگه لزومی نداره به اسم صداقت که من میگم حماقت همه چیزو بریزه رو دایره این چیزیه بین خودش وخدای خودش

دروغ گویی=اختلاف و عدم اعتماد

رها کجاااااااااااااااااااااااااااا
دیر میای و زودی میری؟؟؟

مهدیه جون مادر شوهر من خوبه یعنی کاری باهام نداره ولی امان از خواهر شوهر جاریم که خداروشکر ندارم من اصلا نمی تونم اگه حرفی بزنن نگه دارم فقط هیچ وقت جوابشونو نمیدم

درسه شادی جون ولی آدمیزاد دیگه بعضی حرفارو که بشنوه میتونه هضمشون کنه و جوری هم وانمودکنه که اتفاقی نیافتاده .ولی من خودم نظرم اینه که همون لحظه که همسری میاد و خستس نباید شروع کنی به گزارش دهی منفی .باید یزاری واسه یه فرصت مناسب

ولی درسایرموارد ادم بایدبا همسرش که شخص درجه یک زندگیش هست روراست باشه اگه نه یه روز مچش وامیشه دیگه طرف مقابل هم اینقدساده نیست میبینه

شقایق جون فردا منو همسری تصمیم داریم واسه شب لیلهالرغائب روزه بگیریم تا سحری درست کنمو شام بخوریم دیر شد دیگه ببخشید
آره ملیحه جون از طرفی دلم می خواد بدونم چی میگن از طرفیم خیلی ناراحت میشم حالا باید به قول دوستان رو همسری کار کنم که دیگه این حرفارو بهم نگه

راضیه جونی ناراحت شدم برات

فرزانه پیشایش قبول باشه…حیف که من نمی تونم روزه بگیرم…حالم بد میشه…ماروهم دعا کن عزیزم

بچه ها الا چرانمیاد؟کسی میدونه ایا؟

صفا کجا رفتی آخه؟؟؟ 🙁

من از الهه یه خبر میگیرم ببینم کجاس نیلوفر

اره نیلوفر جون منم تا حدودی موافقم بالاخره هر کسی تو زندگیش یه رازهایی داره و جزو حریم خصوصی آدمهاس حالا دلیل نمیشه با ازدواج حتما بید همسر آدم سی تا پیازو بدونه خیلی از روان شناسا هم نظرشون اینه که اصلا دلیلی ناره گذشتت رو توضیح بدی …. نباید گذشته همدیگرو زیر و رو کنیم .

فرزانه جون یادت نره منو خیلی احتیاج دارم که دعام کنیا قبول باشه عزیزم

آنی جونم موافقم باید توی یه زمان مناسب باشه ولی باید گفت حتما حتما البته این نظر منه ها من اینجوریم

منم متاسفانه بخاطرمشکل ورم معده نمیتونم حس خیلی خوبیه لحظه افطار خوش بحالت

مرسی ملیحه جونی محتاجم به دعا منم بخاطر معدم خیلی روزه نمی گیرم ولی فردا تصمیم دارم بگیرم خدا خودش کمکم کنه

خدارو شکر مادر و خواهر شوهر منم اونجوز نیستم

مرسی ملیح جونی

اگه خدا ازم قبول کنه برای همه دوستای خوبم تو اینجا دعا می کنم شما هم منو دعا کنین

اره آنی جون نباید سیر تا پیازو بدونه چون ممکنه یه جاهایی از نظر همسر بد به نظر بیاد و فکرشو خراب کنه پس نگفتن و توضیح ندادن بهترین کاره

فرزانه جون قبول باشه عزیزم دختری .تورو خدا منم دعا کن عزیزم خیلی التماس دعا دارم.یه چند وقته از خدا یه چیزی رو میخوام هنوز بهم جواب نداده

الهه نیومده؟

حالا بچه ها من عکس ماکارونیمو بزارم رای میدید بهش یا نزارم

بچه ها سلام من اومدم

نه مهتاب الهه نیومده

دوستان من زیادامشب تو بحث نبودم فقط نظرمو گفتم.ب خدا میسپارمتون
شبتون خال خالی

شقایق بذار..من عاشق ماکارومی هستم..بذار لینکشم هم بده

مهتاب صداقت دارن باهات خواهرشوهرت یا جاریت

ای بابا شادی تو هم رفتی؟؟؟؟
شبت بخیر عزیز مهربونم

ملیحه جون من کلا میخوام یه عالمه عکس بزارم تو آشپزباشی اونجاست لینکش ولی بازم تو جزیره اعلام میکنم مرسی عزیزم

شقایق جون ملیحه جون
اره یکی از فامیلامون با یه دختری که شهرستان زندگی میکرد ازدواج کرد.بعد همون ماههای اول بعد عروسیشون دختره همه چی رو به شوهرش گفت.گفته بود آره من پسر خالمو حیلی دوس داشتمو اونم منو دوس داشت و خلاصه باهم رابطه عاطفی داشتیم چند سال.واییییییییی بچه ا همون شد وهمون شد پسره تمام ذهنش بهم ریخت و شماما از دختره متنفر شد تا آخرم طلاقش داد.اینه که روانشناسا هم میگن از رابطه های قبلی چیزی نگید

یه تجربه بهتون یادبدم البته کوچیکترازبزرگوارایی مثل شمام ولی من همون زمان عقدباهمسرم شرط گذاشتم اگه مهمون داشتیم وبینمون شکراب بودباهم بگیم بخندیم وبه روی خودمون نیاریم و واقعاهم اینطورشد.نتیجه اینکاروبعدهاخواهیدفهمیدابن مثلا یه نمونه ازنگفتن وابرازنکردن حقیقته میتونیدتوزندگی اینده بسطش بدین

شادی فردا عکس ماکارونیمو میزارم حتماً بیا

شبت بخیر شادی جون
چشم آنی جون
شقایق جونی مثل اینکه تو هم مثل من عاشق آشپزی هستی

نیلوفر جون منم دقیقا همین کارو کردم نمیزاریم کسی بفهمه مشکلی هست

به نظرم آنی آدم باید طرف مقابلشو هم در نظر بگیره که آیا جنبه شنیدن خیلی حرف ها رو داره یا نه

به نظرم آنی آدم باید طرف مقابلشو هم در نظر بگیره که آیا جنبه شنیدن خیلی حرف ها رو داره یا نه

فرزانه جون عاشقش هستم ولی باید حوصله شو داشته باشم

اره منم خیلی موافقم نیلو جون.اصلا اصلا نباید بزاری از مسائل و مشکلاتت کسی یزی بفمم.فقط خودتو خودش ولاغیر.چون هیچ کس غم آدمو جز خودش نمیخوره.خوب کاری میکنی بهترین شرطو گذاشتی نیلو جونم.

من به همسرم درباره خانوادم زیاد حرف نمیزدم چیزی پیش میومد میگفتم بهش خودت کم کم میفهمی مرور زمان یه سری چیزا رو نشون میده اما دروغ نمیگفتم بهش یا توجیهش نمیکردم فقط میگفتم صبر کن تا ببینه و ثابت شه بهش

نیلوفر جون این چیزی که گفتی خیلی درسته چون لزومی نداره که دیگران از مشکلات ما خبر داشته باشن اما متاسفانه من خودم نمی تونم این موضوع رو رعایت کنم…خیلی زود ناراحتی در چهرم مشخص میشه…اما از دفعات بعد سعی میکنم که اینطور نباشه

برعکس تو مهتاب من همه چیو به همسرم میگم…حالا یا خوشبختانه یا متاسفانه 🙂

دقیقا انی جون تازه عروس آ خیلی خیلی باید حواصسون به این چیزا باشه چون رو نا خداگاه آدم تاثیر میزاره و میتونه موخرب باشه چون تو نمیدونی طرفت چجوری برداشت کرده و چی فک میکنه

قــــــرار شبانه نوعروس

چهارشنبه 2 اردیبهشت ماه

ساعت 9 تا 11 شب

موضوع بحث : صداقت توی زندگی مشترک یعنی چی ؟

بی صداقتی با همسر چه پیامدهایی میتونه داشته باشه ؟

دروغ مصلحتی یا همیشه صداقت کامل ؟

نوعروس های عزیز منتظر حضور گرمتون و صحبت های ارزشمندتون در این خصوص هستیم.

صفــــــا

دلایل صداقت

1ـ صداقت ستون زندگی مشترک است و می‌ دانیم اگر ستونی محکم و استوار نباشد، آن عمارت هر لحظه در معرض ریزش و فروپاشی قرار می ‌گیرد.

2ـ صداقت به سازگاری زن و شوهر کمک می ‌کند، چرا که باعث درک آنان از یکدیگر می ‌شود.

3ـ صداقت به زندگی ما رنگ و بوی دوستی و محبت می ‌بخشد. اما روانشناس‌ ها دو دلیل دیگر هم در این مورد ذکر کرده‌اند که به آن ها اشاره می ‌کنیم:
الف) صداقت امکان کمک گرفتن و حمایت در مواقعی را که به یاری دیگران نیاز داریم افزایش می ‌دهد. حتماً شما هم داستان چوپان دروغگو را شنیده‌اید. این داستان نمونه بارز بی ‌صداقتی و در نتیجه یاری نشدن در زمان بحران و یاری ‌خواهی است. اگر زن یا شوهری با همسر خود صادقانه رفتار نکند یا سخن نگوید، نخستین ضربه به شکل بی‌ اعتمادی به او وارد می‌ شود. بی ‌اعتمادی موجب می ‌شود زمانی که فرد به راستی کمک می ‌خواهد، صدایش شنیده نشود. در یک رابطه صادقانه، اعمال غیر عقلانی معمولاً تصحیح می‌ شوند و عادات بد و رفتارهای ناصحیح یا انجام نمی ‌شوند یا اگر صورت گرفتند به سرعت اصلاح یا حذف می ‌شوند.

ب) صداقت موجب می‌ شود تا رفتار همسران بیشتر از روی تعقل و تدبر صورت گیرد. در حقیقت، صداقت سبب می‌ شود که رفتار عاقلانه‌تری داشته باشیم. اگر بدانیم هر کاری که می‌ کنیم یا هر حرفی که می‌ زنیم زن یا شوهرمان به یاد خواهد سپرد، کمتر احتمال دارد دست به اعمال غیرمنطقی بزنیم. صداقت مثل دوربین فیلمبرداری در زندگی ماست. اگر صداقت داشته باشیم می ‌دانیم که می ‌خواهیم چه عملی بکنیم و بنابراین، با آگاهی و تعقل بیشتری کار انجام می ‌دهیم. در یک رابطه صادقانه، اعمال غیر عقلانی معمولاً تصحیح می ‌شوند و عادات بد و رفتارهای ناصحیح یا انجام نمی ‌شوند یا اگر صورت گرفتند به سرعت اصلاح یا حذف می ‌شوند. پس صداقت در زندگی و در رابطه با دیگران، به ویژه در زندگی خانوادگی، یکی از اصلی ‌ترین نیازهای آدمی است و نبودش چون موریانه‌ای بنای زندگی را تهی و آماده فروریزی می‌ کند.

برگرفته از سایت ” سمینار ما ”

دلایل صداقت

1ـ صداقت ستون زندگی مشترک است و می‌ دانیم اگر ستونی محکم و استوار نباشد، آن عمارت هر لحظه در معرض ریزش و فروپاشی قرار می ‌گیرد.

2ـ صداقت به سازگاری زن و شوهر کمک می ‌کند، چرا که باعث درک آنان از یکدیگر می ‌شود.

3ـ صداقت به زندگی ما رنگ و بوی دوستی و محبت می ‌بخشد. اما روانشناس‌ ها دو دلیل دیگر هم در این مورد ذکر کرده‌اند که به آن ها اشاره می ‌کنیم:
الف) صداقت امکان کمک گرفتن و حمایت در مواقعی را که به یاری دیگران نیاز داریم افزایش می ‌دهد. حتماً شما هم داستان چوپان دروغگو را شنیده‌اید. این داستان نمونه بارز بی ‌صداقتی و در نتیجه یاری نشدن در زمان بحران و یاری ‌خواهی است. اگر زن یا شوهری با همسر خود صادقانه رفتار نکند یا سخن نگوید، نخستین ضربه به شکل بی‌ اعتمادی به او وارد می‌ شود. بی ‌اعتمادی موجب می ‌شود زمانی که فرد به راستی کمک می ‌خواهد، صدایش شنیده نشود. در یک رابطه صادقانه، اعمال غیر عقلانی معمولاً تصحیح می‌ شوند و عادات بد و رفتارهای ناصحیح یا انجام نمی ‌شوند یا اگر صورت گرفتند به سرعت اصلاح یا حذف می ‌شوند.

ب) صداقت موجب می‌ شود تا رفتار همسران بیشتر از روی تعقل و تدبر صورت گیرد. در حقیقت، صداقت سبب می‌ شود که رفتار عاقلانه‌تری داشته باشیم. اگر بدانیم هر کاری که می‌ کنیم یا هر حرفی که می‌ زنیم زن یا شوهرمان به یاد خواهد سپرد، کمتر احتمال دارد دست به اعمال غیرمنطقی بزنیم. صداقت مثل دوربین فیلمبرداری در زندگی ماست. اگر صداقت داشته باشیم می ‌دانیم که می ‌خواهیم چه عملی بکنیم و بنابراین، با آگاهی و تعقل بیشتری کار انجام می ‌دهیم. در یک رابطه صادقانه، اعمال غیر عقلانی معمولاً تصحیح می ‌شوند و عادات بد و رفتارهای ناصحیح یا انجام نمی ‌شوند یا اگر صورت گرفتند به سرعت اصلاح یا حذف می ‌شوند. پس صداقت در زندگی و در رابطه با دیگران، به ویژه در زندگی خانوادگی، یکی از اصلی ‌ترین نیازهای آدمی است و نبودش چون موریانه‌ای بنای زندگی را تهی و آماده فروریزی می‌ کند.

برگرفته از سایت ” سمینار ما ”

یکی از مهم‌ترین نیازهای عاطفی که در زندگی مشترک اهمیت بسیار زیادی دارد، صداقت است.

زمانی که زندگی زن و شوهر بر پایه صداقت باشد، احساس عشق و محبت زوجین به همدیگر افزایش می ‌یابد و در عوض، بی‌ صداقتی یکی از مخرب ترین عوامل در عشق و محبت است.

نکته دیگری که در اهمیت صداقت وجود دارد این است که صداقت تنها راهی است که شما و همسرتان می ‌توانید همدیگر را خوب درک کنید.

برگرفته از سایت ” سمینار ما ”

قــــــرار شبانه نوعروس

چهارشنبه 2 اردیبهشت ماه

ساعت 9 تا 11 شب

موضوع بحث : صداقت توی زندگی مشترک یعنی چی ؟

بی صداقتی با همسر چه پیامدهایی میتونه داشته باشه ؟

دروغ مصلحتی یا همیشه صداقت کامل ؟

نوعروس های عزیز منتظر حضور گرمتون و صحبت های ارزشمندتون در این خصوص هستیم.

صفــــــا

قــــــرار شبانه نوعروس

چهارشنبه 2 اردیبهشت ماه

ساعت 9 تا 11 شب

موضوع بحث : صداقت توی زندگی مشترک یعنی چی ؟

بی صداقتی با همسر چه پیامدهایی میتونه داشته باشه ؟

دروغ مصلحتی یا همیشه صداقت کامل ؟

نوعروس های عزیز منتظر حضور گرمتون و صحبت های ارزشمندتون در این خصوص هستیم.

صفــــــا

پیامدهای صداقت نداشتن با همسر از دید شما چیست ؟

بسیار موضوع خوبی انتخاب کردی صفا جون
من خودم به شخصه به قدری به این مساله اهمیت می دم که حد نداره. همیشه هم سعی می کنم با همسری صادق باشم. مثلا اگه ازم بپرسه امروز چیکار کردی من بگم درس خوندم و میوه خوردم، بعدش یادم بیاد که چای هم خوردم، زودی می رم بهش می گم خخخخخخخخ اونم می خنده می گه خب اینا که دیگه گفتن نداره. ولی من به طرز وسواس گونه ای تلاش می کنم باهاش صادق باشم. خدایی اش همسری هم توی همه ی این سالهای دوستی و ازدواج طوری رفتار نکرده که احساس کنم داره دروغ می گه هرچند کوچیک. بعد از اینهمه سال که هیچ دروغی ازش کشف نشده می تونم مطمئن باشم که اونم اهل دروغ نیست 🙂
وای من چقدر حرف زدم هنوز که ساعت قرار نرسیده 😉 برم یک کم دیگه حرف جمع کنم واسه شب
فعلا بوس

دلایل صداقت

1ـ صداقت ستون زندگی مشترک است و می‌ دانیم اگر ستونی محکم و استوار نباشد، آن عمارت هر لحظه در معرض ریزش و فروپاشی قرار می ‌گیرد.

2ـ صداقت به سازگاری زن و شوهر کمک می ‌کند، چرا که باعث درک آنان از یکدیگر می ‌شود.

3ـ صداقت به زندگی ما رنگ و بوی دوستی و محبت می ‌بخشد. اما روانشناس‌ ها دو دلیل دیگر هم در این مورد ذکر کرده‌اند که به آن ها اشاره می ‌کنیم:
الف) صداقت امکان کمک گرفتن و حمایت در مواقعی را که به یاری دیگران نیاز داریم افزایش می ‌دهد. حتماً شما هم داستان چوپان دروغگو را شنیده‌اید. این داستان نمونه بارز بی ‌صداقتی و در نتیجه یاری نشدن در زمان بحران و یاری ‌خواهی است. اگر زن یا شوهری با همسر خود صادقانه رفتار نکند یا سخن نگوید، نخستین ضربه به شکل بی‌ اعتمادی به او وارد می‌ شود. بی ‌اعتمادی موجب می ‌شود زمانی که فرد به راستی کمک می ‌خواهد، صدایش شنیده نشود. در یک رابطه صادقانه، اعمال غیر عقلانی معمولاً تصحیح می‌ شوند و عادات بد و رفتارهای ناصحیح یا انجام نمی ‌شوند یا اگر صورت گرفتند به سرعت اصلاح یا حذف می ‌شوند.

ب) صداقت موجب می‌ شود تا رفتار همسران بیشتر از روی تعقل و تدبر صورت گیرد. در حقیقت، صداقت سبب می‌ شود که رفتار عاقلانه‌تری داشته باشیم. اگر بدانیم هر کاری که می‌ کنیم یا هر حرفی که می‌ زنیم زن یا شوهرمان به یاد خواهد سپرد، کمتر احتمال دارد دست به اعمال غیرمنطقی بزنیم. صداقت مثل دوربین فیلمبرداری در زندگی ماست. اگر صداقت داشته باشیم می ‌دانیم که می ‌خواهیم چه عملی بکنیم و بنابراین، با آگاهی و تعقل بیشتری کار انجام می ‌دهیم. در یک رابطه صادقانه، اعمال غیر عقلانی معمولاً تصحیح می ‌شوند و عادات بد و رفتارهای ناصحیح یا انجام نمی ‌شوند یا اگر صورت گرفتند به سرعت اصلاح یا حذف می ‌شوند. پس صداقت در زندگی و در رابطه با دیگران، به ویژه در زندگی خانوادگی، یکی از اصلی ‌ترین نیازهای آدمی است و نبودش چون موریانه‌ای بنای زندگی را تهی و آماده فروریزی می‌ کند.

برگرفته از سایت ” سمینار ما ”

پیامدهای صداقت نداشتن با همسر از دید شما چیست ؟

یکی از مهم‌ترین نیازهای عاطفی که در زندگی مشترک اهمیت بسیار زیادی دارد، صداقت است.

زمانی که زندگی زن و شوهر بر پایه صداقت باشد، احساس عشق و محبت زوجین به همدیگر افزایش می ‌یابد و در عوض، بی‌ صداقتی یکی از مخرب ترین عوامل در عشق و محبت است.

نکته دیگری که در اهمیت صداقت وجود دارد این است که صداقت تنها راهی است که شما و همسرتان می ‌توانید همدیگر را خوب درک کنید.

برگرفته از سایت ” سمینار ما ”

سلااااااااااااااااااام دوستای گلم.خوبین؟؟؟؟ خیییییییییییلی دلم براتون تنگ شده بود….. سال نو همتون مبارک.بابت نبودنم و این همه تاخیرم واقعاشرمنده….خیلی این مدت دستم بند کارام بودو درس و نتمم قطع بود خیلی کم نت داشتم
انشااله ازین به بعد میام دیگه

سلام صفاجون.توخانواده شوهرکه زیادن!کدومشون؟؟؟

سلام مهتاب رهاورد عزیز

خیلی خوشحالیم که دوباره به جمع نوعروس اومدید، امیدواریم شاهد حضور پرگرم شما باشیم.

صفــــا

***** قــــــرار شبانه نوعـــــروس *****

پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394

موضوع بحث : آخرین باری که نفــــرت خودت رو از کسی ابراز داشتی، کی بود ؟

آخرین باری که با صدای بلند خندیدی و قهقهه مستانه زدی، کی بود ؟

یه کم فکر کنید و با موضوعش بهمون بگید.

***** قــــــرار شبانه نوعـــــروس *****

پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394

موضوع بحث : آخرین باری که نفــــرت خودت رو از کسی ابراز داشتی، کی بود ؟

آخرین باری که با صدای بلند خندیدی و قهقهه مستانه زدی، کی بود ؟

یه کم فکر کنید و با موضوعش بهمون بگید.

***** قــــــرار شبانه نوعـــــروس *****

پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394

موضوع بحث : آخرین باری که نفــــرت خودت رو از کسی ابراز داشتی، کی بود ؟

آخرین باری که با صدای بلند خندیدی و قهقهه مستانه زدی، کی بود ؟

یه کم فکر کنید و با موضوعش بهمون بگید.

***** قــــــرار شبانه نوعـــــروس *****

پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394

موضوع بحث : آخرین باری که نفــــرت خودت رو از کسی ابراز داشتی، کی بود ؟

آخرین باری که با صدای بلند خندیدی و قهقهه مستانه زدی، کی بود ؟

یه کم فکر کنید و با موضوعش بهمون بگید.

***** قــــــرار شبانه نوعـــــروس *****

پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394

موضوع بحث : آخرین باری که نفــــرت خودت رو از کسی ابراز داشتی، کی بود ؟

آخرین باری که با صدای بلند خندیدی و قهقهه مستانه زدی، کی بود ؟

یه کم فکر کنید و با موضوعش بهمون بگید.

***** قــــــرار شبانه نوعـــــروس *****

پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394 – ساعت 9 تا 11 شب

موضوع بحث : آخرین باری که نفــــرت خودت رو از کسی ابراز داشتی، کی بود ؟

آخرین باری که با صدای بلند خندیدی و قهقهه مستانه زدی، کی بود ؟

یه کم فکر کنید و با موضوعش بهمون بگید.

عروس های دوست داشتنی منتظرتونم .

صفـــــا

شنیدید اینـــــو : !Laughing is the best medicine

نظرتون ؟

کیا تو خانواده شوهـــــر کسی رو دارن که آزارشون میده ؟ شده نفرت اتون رو بهش نشون بدید ؟ یا اینکه نه ؟

یه سوال دیگه : بین عشق و نفـــــرت چقدر فاصله است ؟؟؟

سلام دخترا، سلام نیلوفر جونم 🙂

امشب به جای اینکه از اون ور دیر بیام از این ور زود اومدم. البته یه نظر کوچولو میدم و میرم، مثل شبای قبل همون حدودای 10 احتمالا میام دوباره 🙂

اینم پوستر امشب. راضیه جونی تو رو خدا هر شب بیا. الان که من اینو میذارم هیچکس نیست. فقط خودت میتونی به موقع برامون بذاری پوسترا رو عزیزم. اوفففف از دست من :)))

دعا هم چون دیگه کسی نیست نمیذارم.. دخترا ببخشید من نبودم و شب بخیرم نگفتم.. شبتون آروم و پر ستاره

سلام دوستای خوبم.من امشب تولد دعوت بودم ولی الان اومدم و همه ی پستاتونو خوندم بیشتر باهم لاو ترکونیدیدا.عکستونو دیدم خیلی خوشم اومد که عکس گذاشتین الان حس بهتری دارم.صفا جون چقد قیافتونم هم مث رفتارتون مهربون دوست داشتنیه.شقایق جون و الهه جونم ماشالله بهشون.ناز و دوست داشتی.آخرین باری که بلند خندیدم پریروز بود با عشقم رفته بودیم بیرون و کلی خندیدیم.از کسی متنفر نیستم خداروشکر.ولی ناراحت چرا.تا دلتون بخواد از مادرشوهر آینده م دلخورم و اون کسی که باعث اینهمه مدت دوری ما از هم شد.ولی به خدا سپردمشون و میدونم متوجه ی اشتباهشون میشن.الهه جون پوسترتم قشنگ بود عزیزم.شب بخیر

سلام ترانه جان

خوش اومدی عزیزم , امیدوارم تو قرارهای شبانه آتی ببینمت عزیزم.

الهه جان پوسترت عالی شده, دست گلت درد نکنه خانوم. مرسی که هر شب این پوستر رو درست میکنید.

مهتاب جان خیلی خوش اومدی, با اینکه از نوعروس های قدیمیه ما هستید, امیدوارم از این به بعد شاهد حضور گرمتون در اتاق گفتگو و قرارهای شبانه باشیم و از نظرات ارزشممندتون بهره ببریم.

راستی برنده های این چند شب قرارهای شبانه هم, روز یکشنبه اعلام میشه .
برای یکشنبه هم آماده باشید که خانم دکتر برجیس, متخصص زنان , میهمان قرار شبانه امونه و سوالاتتون رو میتونید بپرسید و انلاین جواب بگیرید.

صفا

الآن قرار شبونه کجاست؟
قرار نداریم امشب؟

به به دیشب چه خبر بوده
سریع همه حرفاتونو خوندم
عکستونم دیدم و خوشحال شدم ازینکه دیدمتون خانوم خشگلا

عزیزم الهه جان، جمعه ها بخاطر اینکه دوستان کمتری میتونن توی قرارهای شبانه حضور داشته باشن، ترجیحاً قرار شبانه نداریم.

سلام
وقت همگی بخیر
متاسفانه من به دلیل اینکه این سه شب همش مهمون بودم نتونستم تو قرار شبانه شرکت کنم.
ممنون از صفا جون که به یادم بود.

اما راجب این موضوع:
من هیچ وقت از کسی نفرتی به دل نمیگیرم ممکنه لحظه ای از کسی دلخور بشم اما تا حد نفرت نه اصلا. ممکنه بگم از فلانی بدم میاد اما این بد اومدن به معنای نفرت و بیزاری نیست اصلا.
توصیه هم میکنم از هیچ کسی نفرتی نداشته باشید چون این قلب شماست که روزبه روز تیره و تار میشه و دل شکسته تر. همیشه ببخشید تا ارامش بیشتری داشته باشید.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
کلا من ادمیم که خیلی میخندم مخصوصا پنج شنبه که خیلی خندیم وقتی مهمونی وبدم و وقتی هم برگشتیم.
اهان راستی دیشبم که داشتیم از خونه مامانم برمیگشتیم کلی تو ماشین با همسرم از ته دل خندیدم.
انشالا که شما هم همیشه لباتون خندون باشه.

عزیزمی سپیده جون … مرسی عکست رو گذاشتی خانوم زیبا

عکس سلفی گذاشتی اخی سپیده چه نازی چندسالته عزیزم؟فکرکنم زیربیست باشی

من الان از ذوق غش میکنماااااااااااااااا الههههه :)))))))))))

ای بابا فاطمه بهار جونی این اذیته وروجک خانوم؟ مگه بد بود؟ تازه باید شیرینی مامان شدنتم میدادی خااااانوووووم 🙂 خخخخ

نه بابا نیلوفر اینقدر دیگه کم نیستم 21سالمه نیلوفر جووونیم :*

قربونت برم صفا جووون به زیبایی شما نمیرسیم که خانووووم :*

الهه جون نظرمون درموردسپیده یه جوربود نازوکوچولو

نه بابا ناراحت نشدم کلی هم خندیدیم تازه به همسرم هم تعریف کردم خخخخخخ اونم کلی ذوق کرد

غش نکن جیگر، کی جواب همسریتو بده، میاد میگه خانوم خوشگل منو چی کارش کردین، ما مجبوریم فرااااار کنیما 🙂 خب به ما چه سپیده گلی ناز و جیگر و بامزست 🙂 غصه نخور گلم، خوش نمک شده الان یه کم، خودتون بخواید زودی درست میشه عشقم :-*

آخی سپیده 21 سالته چه کوچولو

فاطمه بهار جونی من از این به بعد بهت بگم بهار جونی؟ 🙂 آخه دوستم میاد (به قول ندا گلی) :)))))))

الهههه عااااااشقتم دیگه من خاااانوم. فقط دعا کنید درست شه چون من بخودم قول دادم زنگ نزنم فقط زودتر زنگ بزنه اصلا طاقت دوری ندارم بااینکه دلم شکسته اما بازم واسم سخته….. عکس دونفرمونو بزارم الهه؟؟خخخخخخخ امروز خلوته جو عکس گزاشتنه من اومده:))))))))

سپیده جونم ازهمین الان عادتش بده همیشه تواین شرایط اون بیادسمتت مردارو هرجورعادت بدی همون میشن

فاطمه جوونی کوچیکترین عضو نوعروس منم فقط کوچولو اینجا منم دیگه ^-^

الهه جونی هرچی که دوست داری صدام کن فدات

آره نیلوفر جونی، این سپید جونی عروس کوچولوی نوعروس میخواد بشه شیطون وروجک، الانم داره واسه همسریش آتیش میسوزونه! این دختر فلفل نبین کوشولو و نازه، بخور ببین چه وروجکیه است. خخخخخ :-* عروس کوچولوی خوشملی میشه سپید جونیم :-*

میبینم که امروز همه می عکسن!اخ جون بزارسپیده جون

اره نیلوفر جونم اوایل اون میومد بعد من خودم 1ساعت نشده زنگ میزده الان دیگه منتظر من زنگ بزنم زنگ نزنم میگه چرا زنگ نزدی.

آخییی! جای فتانه جونیم خیلی خاااالییییـــــــــه. این مینای وروجکم که تا من بیام میره سراغ جیک جیکش 🙂

این پرسیدن داره دختر؟ ما که عاااشق عکس دیدنیم، اونم عکسای دوستای نازمونو با همسر گلیاشون ببینیم، به به 🙂

حتما هم باهمین شیطنت ها دل اقاشون روبرده دیگه الهه این عروس کوچولوی اینده

الههه جووون یه دونه باشه:*** اخه من به این آرومی مظلومیییی شیطونی نمیدونم چیه که خخخخخخخ

اینجا از دانشگاه رفته بودیم بیرون هردومون داغونه قیافمون مخصوصا من

اره فتانه چرانمیاد الهه جون؟

خوشگلا من باید برم.شبتون بخیر دوست جونیا
دوستون دارم
بوس بوس بوس

یه عـــــــــــــــــــالمه دعا میکنم سپیده جونیم زودی خوشحال بشه 🙂 من که در جریان نیستم، نمیدونم کدومتون بیشتر شیطونی کردین وروجکا، اما مطمئنم سپیده جونیم خودش بهترین تصمیم رو میگیره که کی گذشت کنه، کی صبر کنه 🙂 کلا همیشه حواست باشه ناراحتیای ما سر مسائل چقدر مهمیه؟ اگر مسائل کوچیکن پس در برابر دوست داشتنمون کم میارن حتما 🙂

واله الهه من خودم نمیدونم چرا آقااا قهر کردن اما خوب فقط امیدوارم زنگ بزنه بگه دلیل ناراحتیشو امیدوارم اونقدر قانع کننده باشه که دل شکستمو ندید بگیرم.

چه به هم میاین عزیزم ایشالازودتربه هم برسین

امشب که دوستان کمی توی قرار شبانه حضور داشتن، ولی نوعروس های دیگه هم حتمن وقتی موضوع رو دیدن، برامون بنویسن .

ما خوشحال میشیم نظرات همه عزیزان رو بخونیم.

من هم با اجازه دوستان برم ، شما با هم باشید اینجا .

شب بر همگی خوش

این دوروز شده کارم دیدن این عکس چون اینو ما موقعی گرفته بودیم که 1ماه همو ندیده بودیم هردو دلتنگ هم بودیم.خیلی روز خوبی بود هر دقیه دارم این عکسو میبینم حس خوبی بهم میده

اتفاقا اینجام هردوتاتون کوچولو و بانمکید. چقـــــــــددددررررر به هم میاید ماشالا. اینجا همسریت شیطون تر افتاده، شما ژست ملیح خانومانه گرفتیا 🙂 اتفاقا اینجا که عکست سادست صورتت با یه سادگی و معصومیت دخترونه و ناز مثل ماه میدرخشه، تازه پر از خانومیو آرامشه 🙂 ولی نگو پشتش چه خبرههههه!!! :)))))) وروجکیه 🙂

مرسی نیلوفر جوونم خواهری گلم مثل خواهر کنارم بودی باحرفات آرومم کردی.

آره الهه اینجا من کلی شیطنت کرده بودم اذیتش کرده بودم اینجا اعتراف میکنم پشت این لبخند کی شیطنت بود خخخخخخخخ

آخییی 🙂 عزیزم 🙂 یعنی چی که نمیدونی چرا؟ وای وای وای، از اون حساسیتای آقایونه که ما سر در نمیاریم؟ من تجربشو دارم، اما قبل عقد بیشتر، الان خیلی بهتر شده، زودرنجی همسری کم شده 🙂 خب عیبی نداره عزیزم، یه پیام بده یه خبری بگیر عشقم. اما تو هم دلخور باش، حرفاتونو بزنید تا از این وضع در بیاید. وقتی چیزی نشده چرا سکوت؟!!! 🙂

به سلامت صفا و بهار جونی 🙂 شبتون خوب خانوما 🙂

نیلوفر جونم نمیدونم چرا فتانه گلی نیومده. اما فکر کنم فعلا درگیر مشغله زندگی باشه :))) منم دلم تنگ شده براش 🙂

شبتون بخیر صفا جووون.فاطمه گلی.

خواهش میکنم عزیزم ایشالا این دوره روهم باموفقیت پشت سرمیزاری نگران نباش عزیزم

نه الهه جونی اس داده بودم صبح اومده گفته دلم خواست دلم با این حرفش شکست منم گفتم دیگه نه زنگ میزنم نه اس میدم :(((((((( خیلی ناراحت شدم الهه این جرفش کلی حرف میتونه داشته باشه پشتش..

امشب در مورد خنده از ته دل بود. خیلی خوبه ما خانوما بلد باشیم چیکارا کنیم که با همسریامون و با خانواده بتونیم دور همی از ته دل بخندیمو بخندونیم، نه؟ مخصوصا قلق همسریا دستمون باشه 🙂 اگر میدونید چطوری بهتر میشه مردا رو خندوند بگید لطفا، خودمون بعدش بخندیما 🙂

امیدوارم نیلوفر جوونم.

قلقلکشون داد الههه هیییی حال میدههه مخصوصا یهویییی قلقکشون بدی خخخخخ

؟!!! سپیده!!! من که نفهمیدم چی شد دختر! جملتو با علامت گذاری بنویس ببینم میفهمم. خخخخ 🙂 ولی فکر کنم بیخودی ناراحت شدیا! اگر فهمیده باشم؟! 🙂

سپید این قلقلک خوب نیست! 🙂 زورشون بهت میرسه دستو پاتو میگیرن قلقلکت میدن اشکت در میاد دختر! خخخخ

خخخخخ
منظورم این بود که صبح که اس دادم بهش گفتم چیشده چرا زنگ نمیزنی بهم؟؟….اومده گفته دلم خواست.
خوب دلم شکست دیگه :((((((((

من برم پوستر بسازم و بیام. خلوت بود، زودی میام جیگرا 🙂 جای دخترا خالی، الا و رها و ملیحه و راضیه و شقایق و شادی ها و اون یکی نیلوفر و دخترای جدید و قدیم و مهدیه و … هم نبودن!!

دیگه باید زرنگ باشی در بری خخخخخ

خخخخ 🙂 من مثل تو زرنگ نیستم دختر! گیر میافتم، شما کوچولویی زود در میری بلا :))) روشون آب بپاشیمم خوبه ها، حداقل ما حسسسســــــــــــــابی میخندیم :)))))) خخخخ

در مورد پیامم دلت نشکنه عزیزم! 🙂 اینا که چیز مهمی نیست 🙂 حالا دوست داری یه کم ناز کن، ببین نمیشه یه جایی تصادفی ببینیش، مثلا بی خبر؟ 😉

بچه هاخیلی دوس دارم توجمعتون باشم ولی دیگه بایدبرم دوستون دارم دوست جونیا مواظب خودتون وخوبیهاتون باشین.شبتون ارام وپرامید

نه الهه جوون نمیشه…تا الانم که زنگ نزده اس هم نداده.ببینم تا کی میخواد اس نده.

نیلوفر جووونم شبت پرستاره :* :*

بسلامت نیلوفر جونی 🙂 شبت آرومو بخیر دوستم 🙂

سلام عروس خانومای گل، خوبین؟کسی هست؟

راستی سپیده جونم اصلا تواین وضعیت اهنگ غمیگین گوش نده

سپید جونی این عکستو بذارم تو پوستر یا اونی که لب دریاست رو؟ 🙂

سلام ترانه خانوم. خوش اومدی. چقدر دیر اومدی خانومی 🙂 خوبی عزیزم؟

اونکه لب دریاستو بزار الهه جونمم

چشم نیلوفرییی جووونم

سلام ترانه جان خوبی عزیزم؟؟

چشم سپیده جونی 🙂 ترانه جونم شما نظری نداری در مورد این موضوع امشب دوستم؟ 🙂 خودتم برامون بعدا معرفی کن خانومی 🙂 کاش عکس پروفایلم بذاری ترانه جون :))

ممنون عزیزم، خیلی دوست داشتم باشم، لپ تاپم مشکل داشت کلی تلاش کردم تا درست شد

کی دعا میکنه به جای راضیه جون؟! 🙂 سپید تو دعا کن 🙂 هوم؟ 🙂

خب عیبی نداره ترانه جون. الان نظرتو بگو. کلا امشب خلوت بود، الانم دخترا رفتن بیشتریاشون 🙂 شبای دیگه هم بیا، مخصوصا طول هفته هم شلوغه 🙂

چه دعاییی الهه؟؟؟

چشم گلم،من فعلا عروس نشدم، تازه اومدم نرسیدم صحبتاتونو کامل بخونم، ولی به نظرم اینکه آدم از ته دل از کسی بدش بیاد بیشتر خودشو اذیت میکنه، درسته بعضیا واقعا رو مخن ولی در مورد چنین آدمایی باید یه گوش آدم در باشه و یکی دروازه

چشم گلم،من فعلا عروس نشدم، تازه اومدم نرسیدم صحبتاتونو کامل بخونم، ولی به نظرم اینکه آدم از ته دل از کسی بدش بیاد بیشتر خودشو اذیت میکنه، درسته بعضیا واقعا رو مخن ولی در مورد چنین آدمایی باید یه گوش آدم در باشه و یکی دروازه

سلام دوستای گلم خوبین؟
منم زیاد میخندم صدای خندمم همین چندلحظه پیش بود که بلند شد.
دلخوری ام نه خداروشکر ندارم ازخانواده شوهر

سلام مهتاب عزیز خوبی؟؟
خداروشکر عزیزمم انشاله لبت همیشه پر خنده باشه.

آره جواب بده دختر، حتما. 🙂 حالا یه کوشولو خودتو بگیر و ناز کن، ولی بداخلاقی نه آ!!! 🙂 زودی جواب بده عشقم 🙂

الهه خصوصی

ترانه جون آفرین عزیزم، این خیلی خوبه، اگر واقعا اینطوری باشیم که خیلی کمتر اذیت میشیم 🙂 سلام مهتاب جونی، خوبی. آفرین عروس خوش خنده 🙂 عکس پروفایلت کو؟ 🙂

پیام من نیومد؟

سلامی دوباره

سپیده آشتی شدی؟

اومد پیامت ترانه جوون.

ببخشید من یه سوال بپرسم؟میخوام پیام خصوصی به کسی بفرستم نمیشه، کار نمیکنه، چیکار کنم، چند تا از دوستای گلم پیام بهم دادن نمیتونم جوابشونو بدم، ناراحتم

چقدر اینجا خصوصی بازیه.

مزاحم نباشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الهه جون منو یادت نمیاد؟من ازبچه های پارسالم همون موقع ها که تازه نو عروس شرپع به کار کرده بود منو فریباجون و نداجون بودیم بعد کم کم همه اومدن مونا فرشته ستاره خودت گلم
دلم براهمتون یذره شده بود خوبین؟؟

سپیده جون شما شمالی هستی عزیزم؟

سلام میناگلییییی..نه مینا فقط اس داد رسیدم
رفته بودش ماسوله اخه.

مینا گلیییی یدونه باشه.

الهه جون ستاره چیکار کرد؟مشکلش حل شد؟؟
وای عزیزم ندا خانم باردار؟ واای چقدر خوشحال شدم. ناااازی.
ازفریبا جون چه خبر؟دلم گرفت دیدم نیستش چرا رفته؟؟؟؟؟

آره ترانه جوون من شمالیم.

مهتاب جان سلام.

خوش اومدی دوباره به نوعروس

ستاره چند هفته پیش اومد گفت میخواد جدا بشه

چقد خوووووووب، منم قراره عروس شما بشم

یادمه اون موقع هاهم توکار جداییش بود….. گفتم شاید حل شده باشه مشکلش…
مرررسی عزیزدلم ممنون

قرار بیاین شمال؟؟ کجای شمال خانومی؟؟
من رشت هستم.

شما انگار بیشتر خواننده بودی تا نویسنده.

آخه با اینکه قدیمی هستی اما فقط 20 تا پست دارین

فعلا مشخص نیست، دوران ارشد تو دانشگاه آشنا شدیم الان دوسال و نیمه که همدیگه رو میخوایم، ولی شرایطمون فعلا جور نشده، تهران و رشت دنبال کار میگرده هرکدومش جور شه اونجا میریم ایشالله، ولی آقامون رشتین

انشاله زودتر کارتون جور میشه هرجا قسمت باشه همونجا میرین عزیزممم زودتر بهم برسین :*

اون موقع که من بودم اصلا سایت این شکلی نبود بعدم من یبار تو پروفایلم یه مشکلی پیش اومد همه پستاو اطلاعاتم پاک شد ازون به بعد خییییلی کم اومدم

اون موقع که من بودم اصلا سایت این شکلی نبود بعدم من یبار تو پروفایلم یه مشکلی پیش اومد همه پستاو اطلاعاتم پاک شد ازون به بعد خییییلی کم اومدم

قربونت برم عزیزم، ممنون، خیللللللللللللللللللللی برامون دعا کنید، واسه مامانمم دعا کنید، دو ماه دیگه عمل داره

رفتین دوستیا؟شب همگیتون بخیر، میبوسمتون

چشم حتما عزیزم انشاله عمل مادرت باموفقیت انجام میشه زود زود خوب میشن عزیزدلم.

مینا الهه؟؟ رفتین ؟؟؟

به سلامت ترانه جون شبت پرستاره
منم دیگه برم شب همگیتون خوش :* :* :*

شب همگیتون بخیر

سلام
موضوعی بود که حرف خیلی داشتم درموردش اما نیومدم……تازه دیدم موشوع چیه

سلام به همتون که میدونم رفتین
حرف خیلی خیبلی زیاد داشتم درمورد این موضوع اما خب نشد بیام..یعنی چون تصمیم داشتم نیام نیومدن و وقتی هم اومدم دیر شده بود متاسفانه

سلام الهه جون خوبی عزیزم؟میگم امشب اینجاچه سوت وکوره.احتمالاهمه یامهمون دارن یارفتن مهمونی!

من توی خانواده شوهر کسی رو یادم نمیاد که ازش خدایی نکرده متنفر باشم، اصلا یادم نمیاد و فکر نمیکنم هرگز هم همچین کسی باشه. شاید دلخوری هایی رو بجا یا حتی نا بجا داشتم، اما نفرت اصلا… 🙂

مرز بین عشق و نفرت هم به نظرم میتونه خیلی هم کم باشه. البته در عین حال میتونه یک دنیا باشه و هرگز به هم نرسن، اما هر عشقی هم با رفتار های بد پتانسیل تبدیل شدن حتی به نفرت رو هم میتونه داشته باشه. البته کلا کینه و نفرت از دیدگاه عقل انتخاب مناسبی نیست هرگز، اما تحت فشار و از دیدگاه احساسی میتونه به وجود بیاد …

مرسی نیلوفر گلی، تو خوبی دوستم ؟ آره خلوته اما هنوز زوده خب، شاید بیان دخترا. موضوع هم دیر اعلام شد. اما خب پنج شنبه هم هست 🙂

وای وای صدام زدن برای شام، منم برم نیلو جونی 🙂 دوباره برمیگردم گلم 🙂 بیبشخید، بوس :-*

سلام به همه عروسا

سلام دوستان.
تاحالا نشده از کسی متنفر باشم شده از رفتار کسی خوشم نیاد اما متنفر به هیچ وجه تاحالا نشده.
اخرین باری خندیدم از ته دل دل دل یادمه سال 92 بود در حین بازی منچ و مشت انداختن یادش بخیییر
من میخندم همیشه طوری که هرکی منو میبینه میگه خانوم خنده رو اما از ته دل خندیدن اون موقع بودش.

موضوع دیر اعلام شدا… فکر کردم امشب خبری نیست

فاصله عشق و نفرت خیلی نزدیکه هر دلخوری دشکستنی ممکنه به نفرت تبدیل شه شاااااید…امیدوارم هیچ عشقی به نفرت تبدیل نشه.

تو خانواده شوهر از هیچکی متنفر نیستم ولی خب هستن کسایی که از بعضی رفتارشون خوشم نیاد
آخرین بار هم که از ته دل خندیدم همین چندساعت پیش بود که داشتم سربه سر همسرم میزاشتم

سلام فاطمه جون خوبی؟؟انشاله همیشه به خنده و شادی دوست جووونیم :* :* :*

سلام عزیزم.من خوبم تو چطوری؟حالت بهتر شد؟نگفتی چرا ناراحتی؟

سلام دوستان

شب خوش

امشب منم هستم و البته خیلی خوشحالم در کنارتونم.

سلام ویژه به نیلوفر عزیز ، الهه خوش قلب، فاطمه بهار مهربون ، سپیده عزیز

کجائید دختـــــرا پس ؟

منتظرتونم

سلام صفا جونم

سلام فاطمه بهار جان، خوبی خانوم؟ شبت خوش

ببخشید من چند شبی نتونستم توی قرارهای شبانه پیش اتون باشم ولی همه نظرات خوبتون رو خوندم.

دیگه امشب پنجشنبه اس و یا مهمون دارن یا دعوتن. ما هم شاید خونه برادر شوهرم احضار شیم

منم خوبم صفا جون. شما خوبی.شبتون بخیر

آره همیشه پنج شنبه دوستان کمتری توی قرار شرکت میکنن و همه مشغولن .

منم خوبم به لطف شما ، دیشب بدرقه یکی از عزیزترین هام رفته بودم، تا صبح فرودگاه بودم، امروز همش خواب بودم تا 2 ساعت پیشو برای همین موضوع امشب رو دیر قرار دادم.

شاید دوستان دیدن موضوع از ظهر گذاشته نشده، فکر کردن قرار شبانه نداریم.

راستی متن امضات خیلی قشنگه، امروز خوندم و خیلی کیف کردم.

به سلامتی
ممنون لطف داری صفا جون
منم فکر کردم امشب موضوع نداریم ولی خب دلم تنگ شده بود گفتم یه سر بزنم که دیدم موضوع هم انتخاب شده

سلام صفای عزیییزم خوبی؟؟؟
فاطمه جون از ناراحتیم دیگه کم نمیشه ولی بهتر خانومی..

صفا جووووننممم میتونم یچیز بخوام؟؟؟

سلام سپیده عزیزم

شب شما هم بخیر

خواهش میکنم عزیزم ، من سراپا گوشم ، شما امر بفرمائید.

امشب که من اومدم پس چــــرا هیچ کدم از این عروس های گل نیستن ؟

مینا گلی

راضیه

رها

مهتاب

سحر

نیلوفر

شادی

الهه

شقایق

ملیجه

آنی

و همه و همه دوستان گل

دلتنگتونم … کجائید ؟

امروز خیلی خیلی خلوت شدهههه الهه که گفت دوباره میاد.

صفا جونم از این شکلکا چرا نمیزارین؟؟من خیلیییی شکلک دوووست دارمم.^-^

سلام منم اومدم.

خوبین؟
خسته نباشین

سپیده جان انشالا تا دو سه ماه آینده کلی تغییرات توی سایت اتفاق میفته و کل گرافیک سایت و اتاق گفتگو عوض میشه ، حتمن حتمن براتون اسمایل هم میزاریم عزیزم ، کمی اتاق گفتگووو تغییر فنی هم پیدا میکنه و قول میدم براتون این امکانات رو بزارم.

سلام مجدد من چون انروزخونه نبودم داشتم خونه روتمیزمیکردم

من ک تو خانواده همسری که کسی نیست ازش نفرت داشته باشم.

کلا تا حالا شده از کسی بدم بیاد اما هیچ وقت یاد نگرفتم و حتی نتونستم بدیه کسیو با بدی جواب بدم. حتی کارای بدترین افرادو توی زندگیم.

به به مینا جون خودمون

خوش اومدی ….

بدو بیا نظرت رو در خصوص موضوع امشب بگوووو

آخخخخخ جووووووووووووووونننننن مرسییی صفا جووونم :*

منظورم امروزبودخخخخ.الانم تاحدودی مشغول اشپزی میباشم

سلام مینا بغلی خودمون

سلام مینا گلییییی خوبی/

سپیده جون شما چطور؟ خنده ؟ نفرت ؟

سپیده جون شما چطور؟ خنده ؟ نفرت ؟

همیشه وقتی بدی دیدم یا دیگه کاری به کارش نداشتم یا اینکه بازم بهش خوبی کردم.

یکی از نمونه هاشو همسریم میدونه که وقتی اون ادم نیازمند کمک بود بهش کمک کردمو باعث شد دعوای بدی با همسری بکنم.

سلام جیگرا.

خوبین؟
چ حال چه خبر؟

خواهش میکنم سپیده عزیز

تازه کلی امکانات دیگه به اتاق اضافه میشه و سیستم امتیازدهی به فعالیت کاربرها .

بازم هر چیزی نیاز دارید بهم بفرمائید تا دیر نشده، توی خواسته هامون قرار بدم.

آخ جون دوباره خونه تکونی.

صفا گلی پشتامون نپره دوباره مثل دفعه قبلیا

من نمیتونم از کسی نفرت داشته باشم .اگه کسی بهم بدی کنه زودی میبخشمش

چه خوب مینا جون، خیلی خوبه که دل بزرگی داری و امیدوارم آدما درک کنن.

خنده ک خدارو شکر من از دست همسری خیلی میخندم.

کلا خیلی منو میخندونه.

نه مینا جون، هیچی نمیپره ، فقط گرافیک سایت تغییر میکنه و امکانات اتاق گفتگو اضافه میشه ، البته طی سه ماه آینده ….

راستی دیدید توی صفحات اتاق گفتگو ، برو به ، اضافه شده ، دیگه میتونید شماره صفحه بزنید و مستقیم به همون صفحه برید .

نه صفا جون برای خیلی از آدما دور از جون بچه ها و شما خیلی از افراد میگن عجب آدم خنگی گیرمون اومده.

هر چی بلا سرش میاریم بازم نمیفهمه و بهمون خوبی میکنه.

خوبی ک از حد بگذرد نادان خیال بد کند

صفا جوونم من اول اومدم مستقیم رفته بودم اصل مطلب بعد سلام علیک کردم خخخخخخ :))
من خندم مال سال 92 بود از ته دل ته ته ته دل من همیشه میخندم ناراحتمم بیتر وقتا میخندم ته ته ته دلم اون موقع بود اما خنده حساب کنیم همین 1ساعت پیش دوستم بودم کلی خندیدیم اما ته دل نبود

آره صفا دیدم. خیلی باحال شده و راحت تر شده دسترسیا

البته صفایی خنده از ته دل چند هفته پیش با همسری تیکه های فیلم قهوه تلخو میدیدم به حد مرگ خندیدیم.

منم به شخصه خیلی خیلی میخندم و کلا خنده از روی لبام نمیره.

رئیس دانشکده امون اسممو گذاشته بود ” دختر همیشه خندان ” ، چون توی زمان امتحان و استرس هم داشتم میخندیدم و به بقیه روحیه میدادم.

یادش بخیر…..

ولی آخرین باری که از بس خندیدم و به اصطلاح خودمون از ته جیگر خندیدم، حدود 2 ما پیش بود که یه سفر رفته بودم، شب آخری که میخواستم برگردم، یه اتفاقی افتاد که وسط خیابون نشسته بودم و میخندیدم ، اونقدر که فک ام درد گرفته بود.

سلام مینا سپیده وفاطمه بهار.بالاخره ماخاله شدیم یانه فاطمه؟

وای صفا یه فیلم بود دو سال پیش دیدم کره ای بود خیلی خنده دار بود.

ساعت 3 نصفه شب دیدم اونو.
باورتون نمیشه انقدر خندیدم که از روی صندلی کامپیوترم افتادم زمین.

فکر کنین اون موقع شب مامانمو بیدار کردم با صدای افتادنم.

مامانمم یه عالمه به خاطر بیدار کردنش بهم غر زد. ولی انقدر خندیدم ک فقط خدا میدونه

آرزو میکنم همه خنده هاتون قهقهه هایی از اعماق وجودتون باشه نوعروس های دوست داشتنی و خوش قلب …..

سپیده آشتی کردی یا نه؟

صفا جونم الهی همیشه لبات پره خنده باشه

از دست تو میناااااا …. ببین چجوری خندیدی ، ولی عجب حالی میده این مدل خنده هاااااا …

انگار سرشار از انرژی میکنه آدموووو

دقت هم کردی صورت با خنده زیباتر هست ؟

سلام نیلوفر.نه خدا نخواست که بشین .گفتم که خبری نیست :-)))

مرسی مینا جون و برای شما هم همینطور در کنار همسری عزیز و محترمت …

سپیده با کی قهره مگه ؟ من بی خبرم …

سلام صفاخانمی چه عجب افتخاردادی عزیزم.بالاخره جنسیت صفاجون مشخص شد راحت باشین چادراروبردارین هوراااااااا

مگه جنسی ت صفا معلوم نبود نیلو خخخخخخخخخخ

اخرین باری که ازته دل خندیدم همین دیشب تونوعروس بود که اون اقای مثلا رویایی روهمه باهم دست انداختیم چه معنی داشت

نیلوفـــــر ؟؟؟؟

چی رو افتخار دادم دختری؟ من که سعی میکنم تو قرارهای شبانه پیشتون باشم عزیزم ، هفته پیش مشغله شخصی زیادی داشتم که سعادت نداشتم کنارتون باشم.

من هم که از اول گفته بودم خانومم، ای تنبل ، تازه فهمیدی …. بدو بدو چادرت رو در بیار …. 😀 😀

آره نیلوفر دیشب چقد خندیدم

آره صفا خیلی حال میده.

آره آدم خوجل تر میشه با خنده

نه میناااا آشتی درکار نیست بهتر نمیشه روز بروز بدتر میشه چی بگم واله.بیخیال

دیگه ماراضی ایم به خواست خدافاطمه جون.نه والا مینا منکه نمیدونستم شمامیدونستید ایا؟؟؟

مینا جون همینووو بگووو به این نیلوفــــــر !!!

جنسیت من نامشخص بوده ، جالبه …. بقول شما هااا خخخخخخخخخخخخخخخخخخ

چیشد چیشد مگه مرد هم میاد اینجا؟؟؟

سپیده یه کاری دست و پا کن.

یه زنگی نمیتونی به دوستی آشنایی یا حتی خونشون بزنی؟

این رفتاراش خب یعنی چی؟

یا رومی روم یا زنگی زنگ دیگه دخی

بچه ها امشب مهدیه هم نیست ، کسی خبری ازش داره ؟

آره نیلو.

عکس بچه ها هم بود. میخوای بذارم اینجا تا صفارو خوب ببینی؟

نه من از اون اول اصن فکر نکردم.میدونستم که با صفا جون همجنسیم

مهدیه به احتمال زیاد جایی دعوته.

راستی امشب انگار خونه دختر داییش دعوت بود

دیشب چه بلایی سر ” مرد رویایی ” اوردید شیطونک ها ؟؟

خب خوبه که آقایون اینجا باشن و توی بعضی بحث ها ، چالش ایجاد کنن. شما دوست ندارید ؟ البته ندیدم ایشون خیلی فعالیت کنن ، ولی به هر حال اذیتشون نکنید گل دختراااااااااااااااااااا

ببینم قضیه سپیده چیه؟سپیده جون عقدن؟

مینا اس داده بود یچیزی گفت که بدتر شدش منم دیگه کلا زنگ نمیزنم فدای سرم دیگه مهم نیست یعنی دیگه نباید مهم باشه واسم.

بچه ها واقعیتش منم ازکسی متنفرنیستم ولی این اونا-شامل دوتاجاری وپسریکیشون به همراه مادرشوهرم-هستن که منواذیت میکنن باصفحه گذاشتن پشت سرم وکارشکنی هاشون چی بگم والا.چقدغیبتشون رومیکنم اینجا فکرمیکنن من خیلی مظلومم خخخخخخ

خانوما ایستاده اول صفا بعد الهه جون بعد شقایق دختر خواهر نداست که ردیف پایین سمت راست نشسته و الانم مامان شده.

سمت چپ هم فریبا جونه

صفا جون کدومی همون مانتو آبی؟؟
بقیه هم معرفی کنید بشناسییم دیگه من الان کنجکاویم گل کرده خوووب.

مینا این عکسوووو منم نداشتم، ای شیطون …. البته اون روزها فریبا جون برام فرستاد ولی نمیدونم کجا سیو کردم که دیگه پیداش نکردم. او روز که من از خستگی داغون بودم ولی مرسی ، خوب بود دوست داشتم جمع بچه ها رو …

حتمن شماها هم بیاین پیشم تو دفتر دوره همی

نیلوفرجون هیچ کس…………..تعارف نکن اگه کسی دیگه مونده بگو خخخخخخخ

بله آبیه صفا گلیه

وای چه خوب که صفا جونو دیدیم

آره عزیزم مانتو آبی من هستم.

فریبا جون که نشسته سمت چپ

اون یکی که نشسته ندا هست که الان بارداره کمتر میاد تو اتاق

کنار من الهه هست

اون یکی هم آشنای ندا بود

عزییییزم فریبااا دلم براش یذره شده.

مینا الهه همین الههه خودمونه؟؟
شقایق کدومه؟من نمیشناسم؟؟

اره مینا داری عکسش رو بزاربزار!البته با اجازه ازخودش

ندا جونو تاحالا ندیده بودم عزیییزم چقدر بچه های نوعروسو میبینم ذوق زده میشم هی مینویسم هی میرم بالا عکسو میبینمممم

دوست گلیا منم برم. عشقولی اومد.

آخر هفته خوبی داشته باشین
بووووووووووووس

مرررررررسی مینااااااا.وای منم دلم برای فریباتنگولیده خیلی مهربون وخانم بود

به سلامت مینا گلی .خوش بگذره

مینای شیطون یه عکس گذاشت ، همه رو از موضوع بحث دور کرد…

نظراتتون رو بدید دخترااا

نگفتی نیلوفر دیشب چکار کردید ؟

چه خوب شدصفاجون امشب هم جنسیتش برام معلوم شدهم مهمترازهمه عکسش روزیارت کردم هوراااااااا

عزیزمی نیلوفر جان ، قیافه خسته من اونم تو آخرین ساعات کاری تو عکس مشهوده ….

برو مینا برو جیک جیک کن بااقاتون خوش باشین

نه عزیزم خیلی هم خوبی.فریباجون روتاحالا ندیده بودم ولی بانگاه به عکسش انگارچندساله میشناسمش.شماهم چهره اشنایی داری عزیزم.

صفا جون خیلی عزیزی
من تا حالا هیچ کدوم از بچه های فعال سایت ندیده بودم

سلام دخترا 🙂 چقدر خوب امشب کم صحبت کردید زودی خوندمش. خخخ

صفا جووون قیافه شما خیلی واسم آشناست خیلی خیلی.

سلام الهه خانوم

راستی فاطمه جون ما هنوز عقد نکردیم پرسیده بودی یادم رفت جواب بدم.

واااااای، دلم برای ندا گلی و فریبا گلی یه ذره شده!!! چقدر جای نگار و مونا و فرشته هم خالیه… و بقیه دخترا… فریبا جون واقعا خیلی مهربون و دوست داشتنیه، خیلی هم سبز و نورانی، اینو همیشه بهش میگفتم 🙂

سلام الهه گلی.اون الهه ی توعکس شماهستی؟

سلام صفا جون. خوش اومدی 🙂 من اولین باره تو قرار شبانه میبینمتا خانومی :)) به به، عجبه خانووووم :-*

فاطمه بهار جون عزیز لطف داری خانوم، ما که همه مراسم نوعروس رو عکس میزاریم توی سایت توی قسمت آلبوم ها … مثلا جشن شب یلدا رو عکس نود درصد پرسنل نوعروس رو گذاشتم ولی هنوز عکس سال نو رو نرسیدیم بزاریم توی سایت.

اون روز هم چند تا از دوستان فروم رو دعوت کرده بودم دفتر تا دوره هم باشیم و از نزدیک ببینمشون.

چقدر دوست دارم شما ها رو هم ببینم.

اره الهه جون راضیه والا ومهدیه ورها وشقایق وانی ومحیا وملیحه ودوشادی و…/کسی ازقلم نیافتاد؟/بقیه نیستن خلاصه

سلام فاطمه بهار جونی و سپیده گلی دوست داشتنی من 🙂 به نیلوفریمم که سلام کردم 🙂 بله، منم دخترا.. 🙂 مهمون صفا جونو فریبا جون بودیم. آخیییی، دختر گلیااا 🙂

الهه جان خب توی این یک هفته من حسابی مشغله داشتم و نمیتونستم قرار شبانه بیام ولی قبلش هر شب حاضر بودم ولی شما تشریف نداشتی خانوم….

ما کم سعادت بودیم عزیزم.

خوشحالم امشب هستی و البته امشب خیلی دوستان کمی تشریف دارن، همه مشغولن با عشقولک هاشون ….

البته جای دوستای دیگه خالی بود، از جمله شما دختر گلیا. کی بشه من همه دوستامو ببینم 🙂

سلام الهههه ناااز خوبییی عزیزم خوشگل خانم؟؟ خیلییی ذوق کردم دیدمتتتت دوباره الان رفتم نگاه کردم. اول گفتم شاید نباشی خودت که الان گفتی خودتیی :*

🙂 میدونم صفا جون، ایشالا مشغله هات همه به خوبی و خوشی جمع بشن و شادی مهمون دلت باشه 🙂 خوبه که امشب هستی خانومی 🙂 بعدا من نبودم کسی دعوام نکنه ها، گفته باشم!!!

صفاجون قضیه ازاین قراربوددیشب مینابه فاطمه گفت رژقرمزت روپاک کن اقامیاداینجا ماهم همه باهم یکصداگفتیم البته ببخشیدا حیاکن نوعروس رو رهاکن.اخه دیگه هرکی رژقرمزهم بزنه راحته بعدشم ماباخیال راحت میایم حرف میزنیم چادرگل گلی هم سرنمیکنیم.

فدات بشم سپیده جونم 🙂 کی پس من سپیده گلیمو ببینم و کلی ذوق کنم، بدجنس 🙁 منم میخوام صورت ناز و ماه دوست خوشگلمو ببینم خب 🙂 منم کلی ذوق کنم تازشم که :))

اخ جون پس تویی الهه جونم خوشحالم از زیارتت

بعدشم خوشگلی و نازی همش از دوستای ناز و خوشگلمه 🙂

من یادم نیست آخرین بار کی از ته ته ته دل خندیدم! (متفکر و ناراحت) 🙂 اما اون خنده های از ته ته دل واقعا که دارو درمانه، عـــــــــــــــالیه 🙂

مرسی نیلوفر جونی، سلامت باشی دوستم، من که نیلوفریمو ندیدم خب!!! 🙁

بعدیه قضیه دیگه که سوژه شده بودفاطیما بودچون میگفت حالم بده ماهم شک روبه یقین تبدیل کردیم که بارداره فکرکنم بنده خدا امروزبی بی چک گرفت اخرش

آره الهه حون گلی دیشب اذیتم کردن

مرسی عزیزم ایشالاهمدیگه روخواهیم دید.فرشته نبودش توعکس چرا؟

آره الهه جون کلی دیشب اذیتم کردن

سپید جونم چی شده عشقم، چرا ناراحتی خانوم گلی؟ با همسری قهری شیطون؟ 🙂 به قول ندا گلی نمک پاشیدین، هوم؟! اگر آره عیب نداره عزیزم، اما ندایی میگفت دیگه کیسه نمکو نریزید تو زندگی شور شه هااا 😉 :-*

الهه بالاخره زیارتت کردیم خانووووم

بچه ها اینم منم خخخخخخ دیدم امروز خلوته عکسمو بزارممم بعد بردارم..اخه آقااا خوشش نمیاد.

نیلوفری فرشته اونروز نیومده بود عزیزم، منم فرشته رو از نزدیک ندیدم! اما فرشته جون یه روز دیگه با فریبا گلی و نگاری و مونا خوشگله بودن فکر کنم 🙂 جای ما خاااااالییییـــــــــــــــــــــ 🙂

الهه فعلا کیسه نمک پاشیده شده تا شوریش رفع بشه طول میکشههه شاید هم رفع نشه.

اخی نازی فاطمه ازدستمون ناراحت نشده باشی یه وقت؟ولی خیلی خندیدیم خداییش.بخصوص که گفتی تومحل زندگیتون هم اسایش نداری ازدست شایعه سازی!

آخیییییییــــــــــــــــــــ عزییییــــــــــــــــــــــــــزم! سپیده جونی :-* چه ناز و کوشولویی 🙂 خیلیم شیطون و نمکی بنظر میای عزیزدلم :-* دوست ناز خودمی دیگه 🙂 :-*

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

دعـــوای زن و شوهری

چطوری میشه ” رابطه امون ” رو تعمیر کنیم !

دعوای زن و شــــوهر از کجا نشات میگیرد ؟

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید؟

منتظر نظرات ارزشمندتون هستیم.

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

****** قـــــرار شبانه نوعــــروس *******

******دوشنبه 28 اردیبهشت ماه – ساعت 9 تا 11 شب ******

موضوع بحث :

” رابطه در دست تعمیر است. ”

همیشه دعواهای زن و شوهری بد نیست ! نظـــر شما؟

شما در بحث هاتون چه راهکاری در پیش میگیرید ؟

بعد از دعوای زن و شوهــــری چکار کنیم ؟

منتظر نظرات ارزشمندتون در خصوص بحث امشب هستیم .

صفـــــا

نگار جون شدیدا باهات موافقت دارم 🙂
یک چیز خیلی خیلی بده دیگه منت گذاشتن هست. عروس خواهر من درآمدش به مراتب از خواهرزاده ام بیشتره، اولی که ازدواج کردن که اصلا خواهرزاده ی من بیکار بود بعد تو عقد که بودن رفت سر کار. عروس خواهرم همه اش می گفت خوبی هاش برام می ارزه درآمدش مهم نیست. حالا بعد از دوسال خونه داری برگشته جلوی خواهر من به خواهرزاده م گفته چقدر دیگه کار کنم خسته شدم، حقوق تو که فقط می ره به خورد و خوراکمون!!!! این یعنی اوج اشتباه. اینکه اولش کله اش داغه و به خاطر عشق می گه پای همه چی هستم اما وقتی تب و تاب عاشقی کم می شه دیگه طاقت نمیاره و درآمدش رو منت می ذاره. منت گذاشتن خیلی خیلی بده، چه زن چه مرد، باعث تخریب روحیه ی طرف مقابل می شه. بالاخره اون اول سبک سنگین کردیم و بله رو گفتیم. حتما برامون می ارزیده که بله گفتیم. حالا دیگه منت معنی نداره

آره رهاجون چند بار برای منم این اتفاق افتاده و من حرفای مادر شوهرمو کاملا نشنیده گرفتم و عین خودت بعدها اونم با حالت خنده و شوخی برای همسرم تعریف کردم. و نه تنها به بحث و جدل ختم نشد بلکه همسرم به خاطر صبوری من کلی از من تشکر کرد و به قول خودت کلی عشقوووولی شد.?

فرزانه جون من شنیدممعمولا اوایل ازدواج اینجور مشکلات هست.چون به هر حال یه خونواده ی دیگن با خصوصیات اخلاقی متفاوت و حتی بعضیا با فرهنگای مختلف

انتخاب واحد گفتم؟
خخخخخخ
انتخاب رشته منظورم بود، واسه ارشد
تموم شدش الآن

شامم هم آماده شد
برم سروش کنم برای همسر گرامی 🙂
ببخشید من امشب هی میام و نمیمونم و میرم

آره فرزانه جون خیلی از برخوردها به خاطر اختلاف فرهنگی خانواده هاست اما گاهی هم خانواده ها می چزونن دیگه. به نظر من با اون هم باید کنار بیاییم البته در حدی که شخصیتمون زیر سوال نره. و به شرطی همسری هم پایه مون باشه. من گاهی که از خانواده اش دلخور می شم و آروم و تو مایه های درددل بهش می گم اونم خیلی پایه است. از اینا نیست که زودی بره بهشون بگه هااااااااااای چرا به زن من اینو گفتین اونو گفتین. توی یک موقعیت مناسب خیلی خوب قضیه رو بهشون می فهمونه. خیلی مهمه همسرها جلوی خانواده هاشون به همسرشون احترام بذارن. اینطوری به خانواده شون می فهمونن شما هم به همسر من احترام بذارید

به به الا جون به سلامتی خانومی، رشته ات چی هست عزیزم؟

منم برم دوستای گلم. برم ب کارام برسم. بوووووووووس

شب بخیر

وای رها خوب شده خودتو کنترل کردی من نمیتونم معمولا جواب نمیدم ولی همون موقع به همسرم میگم و مثل گربه شرک خودمو میکنم که فکرشم که بخوام خودمو نگه دارم ازیتم میکنه

سلاام سلامممم نوعروس گلیااااا خوبین خانوماااا؟؟؟من دوروز نبودم دلتون بران تنگیده بوودش یا نه؟؟؟ -_-

واقعا سخته کنترل کردن عصبانیت.ولی اگه این رفتارو هرروز تمرین کنیم و کلا حرفایی که گفتنش با نگفتنش فرقی نداره رو سعی کنیم به زبون نیاریم کم کم عادت میشه برمون.البته نه این که همه چیو بریزیم تو دلمون و بعد یهو منفجر شیم

برو دخترم برو مرغ سوخاری دامادم رو حاضر کن، همچین چیپسی ها، ببینم چیکار می کنی :))))))) زمینه ی گول رو اساسی فراهم کن خخخخخخخخ
آخه شقایق جون وقتی آدم در لحظه بروز بده عواقب بیشتری براش داره. مردها واقعا براشون سخته بین همسر و خانواده شون تعادل برقرار کنن. این اصلا یک بحران هست. ما زنها خوب می تونیم همسرمون رو با خانواده مون هماهنگ کنیم ولی اونا براشون سخته. کلا مدیریت روابط همسر با خانواده برای مردها سخته. تازه وقتی در لحظه برخورد کنیم ممکنه از شدت عصبانیت حرفی بزنیم که حرمتها رو بشکنیم و اونوقت در شرایطی هم اونا به خودشون اجازه بدن به ما تند برخورد کنن.

سلام سلام سپیدهههه دلم برات تنگیدههههه

بهههههههههههههه سپیده جونی خوش اومدی عزیزم کجا بودی نبودی؟
شکوفه جون درست می گی. بعضی حرفها گفتنش هیچ فایده ای نداره بهتره نگیم. من خودم از سوپاپ دوستان استفاده می کنم. حرفهایی که می دونم گفتنش فقط باعث دعوا و دلخوری می شه رو به همسری نمی گم به یکی از دوستام که خیلی صمیمی هستیم می گم. یک کم دوتایی غر می زنیم واسه هم و دلمون سبک می شه خخخخخخخ
ما زنها نعمت حرف زدن رو داریم و می تونیم با دوستامون دلمون رو سبک کنیم اما مردها این ویژگی رو ندارن، پس ما نباید زیادی دل همسرامون رو سنگین کنیم دیگه

من الان مزدوج نشدم چی بگم آیا؟؟؟
ما تو همین دوران دوستی کلی بحث داریم خخخخخ دیگه اونموقع خدا بخیر کنه.

من الان مزدوج نشدم چی بگم آیا؟؟؟
ما تو همین دوران دوستی کلی بحث داریم خخخخخ دیگه اونموقع خدا بخیر کنه.

بچه ها من میرم یه کم کار دارم شبتون بخیر و شادی
امیدوارم همیشه رابطتون عاشقانه باشه و هیچوقت بخاطر یه مسله جزیی دعوا نکنید و اخمهاتون تو هم نره

شقایق جون من که نمیتونم برم پدرم نمیذاره اونم وقت نمیذاره بیاد
من برم امشب هفت تا تبادل پیج نوبت دارم بذارم برا پیج تبلیغاتیم
شب همگی بخیر

شقایق جون تو صفحه قرار دیشب رهایی عکس خونشو گذاشته.

خیلی نازه برو ببین

چرا شادی بی روح؟

شادی جون هنوز تمیزش نکردم البته که خاکا معلوم نمیشه تو عکس ولی میزارمش زود امروز کلا داغون بودم الانم کلی سر درد
اصلا نتونستم به کارای خونه برسم

شقایق جون منظورتو متوجه نشدم

راستی شقایق همسریت اومد چشمت روشن.

سوغاتی چی گرفتی شیطون خانوم؟

شادی روح — روح ما هستیم دیگه

مینا جون کجا برم لینک تونستی بفرست ببینم

بچه ها ببخشید من یکهو اشتباهی صفحه ها رو بستم :((((الان برگشتم
شقایق جونی الان لینک عکسا رو برات می ذارم
مینا حقته، دامادم رو اذیت نکن دیگه، البته اذیتم نکنی باز باید گازت بگیره از بس تو ماه و خوشمل و خوشمزه ای :))))))))

ممنون دوستان عزیزم.
درسته 🙂
بچه ها اوتطرف خانم دکتر اومده سوالی ندارین؟ بیاین اونجا هم باشین

شقایق عزیزم این لینک عکسام هست فقط ببخشید که کیفیت دوربین موبایلم خوب نیست
http://www.noarous.com/fa/thread/15976/page/57

همه دیر جواب میدن نمیدونم ی جوریه انگار همه گرسنه هستن
در صورتی که من مریضم و بی حال

اره مینا جونی مرسی اومدش سوغاتی یاروو اول میده بعد میاد تو

شادی جون عکس از خونه رو میگم

سحر جون کدوم طرف؟ مگه قرار امشب اینجانیست؟ من فکر کردم امشب خانم دکتر نداریم

الهی. شادی مریضی حوصله نداری.

آمپول زدی؟

باید بری استراحت کنی. آب پرتقال بخور زود خوب بشی.

خب شقایق جون ما منتظریم تا شما خوب شی و بیای عکس بذاری.خاک چیه اخه ما مگه میخواییم بیام خونتو از نزدیک ببینیم.
اها بگو پس
میگم اخه امشب گفتگوی پزشکی بود.لابد ی سری هاتون میرید و میاید

مرسی رها جونی میرم میبنم خونه خوشگلتو

شادی جون احتمالن دکتر چون انور انلاینه یه سری رفتن اون ور

ای رهایی.

گازم کگرفته بود بهش میگم دیگه دست ندالم. حالا باید شام درست کنی.

میخندید میگفت آهان به بهانه دستت از غذا فرار کردی دیگه. خوبه

شقایق جون اومد دیدنم که

تا سه ماه گارانتی داشت

بعد دوباره یادش رفت

اره مریض کههستم الان از گوشام دود میاد بیرون.
امپول که خوبه پنی سیلین زدم با امپول تقویتی
حالا 3تا دیگه دارم.اره باید برم استراحت.اب پرتقال خوردم اما خوب نشدم خخخخخخخخخخخخ

فردا قول میدم عکس بگیرم

اره مریض کههستم الان از گوشام دود میاد بیرون.
امپول که خوبه پنی سیلین زدم با امپول تقویتی
حالا 3تا دیگه دارم.اره باید برم استراحت.اب پرتقال خوردم اما خوب نشدم خخخخخخخخخخخخ

بچه ها قرار هم اینجا هست هم اونور
اینم لینکش
http://www.noarous.com/fa/thread/47996/page/36

اره مریض کههستم الان از گوشام دود میاد بیرون.
امپول که خوبه پنی سیلین زدم با امپول تقویتی
حالا 3تا دیگه دارم.اره باید برم استراحت.اب پرتقال خوردم اما خوب نشدم خخخخخخخخخخخخ

سلام فک میکنم دعوا های زن و شوهرا نشات گرفته از سوتفاهم های پیش اومدس
که با یک حرف زدن کوچیک حل میشه که متاسفانه ماها این کارا رو انجام نمیدیم

اره مریض کههستم الان از گوشام دود میاد بیرون.
امپول که خوبه پنی سیلین زدم با امپول تقویتی
حالا 3تا دیگه دارم.اره باید برم استراحت.اب پرتقال خوردم اما خوب نشدم خخخخخخخخخخخخ

سلام زینب جان.

خوش اومدی عزیزم به اینجا.
گلم ما امشب تو دو تا لینک قرار داریم.

امشب خانوم دکتر برجیس مهمون سایت هستن.
اگر سوالات پزشکی و زنان داری میتونی جوابتو به صورت آنلاین بگیری.

خب دوستان مثل اینکه باید برم اخه ب استراحت نیازدارم

نه مینا جون نمیرم مثل اینکه شقایق کارم داره خخخخخ
شقایق زود باش فقط چند دقیقه هستمااا

بچه ها این قرار مال فرداشبه، امشب همون قرار خانم دکتر هست
اینم لینکش
http://www.noarous.com/fa/thread/47996/page/37
من امشب عاشق بازی دراوردم فکر کردم خانم دکتر نیستن و قرار اینجاست :((((((((( صفا منو می کشه
بدویین بیاین سرقرار پزشکی زووووووووووووووووووووود

شادی جون یه عکس گرفتم وایسا بزارم رها جون لینکش باز نمیشه چرا

زینب جونی خوش اومدی عزیزم
دقیقا با یه حرف زدن کوچیک میشه حل شه که اکثر ما ها غرور داریم

نهال جون خیلی دورین از هم برو ببینش تاریخه دیدار قبلی داره منقضی میشه بدو

برو به سلامت شادی جون.
خوب استراحت کن بووووس

منم میرم دیگه واقعا رفتم دوستان.شقایق جون فردا میبینم گلم.
شب همه خوش تا صبح فردا

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
اول 🙂

سلام رها جونی
دعوا که همیشه هست باید ببینی درباره چه موضوعی مشکل پیش اومده

من اولا فکر میکردم که اصلا نباید دعوا کرد اگه یه روز دعوا کنم با همسرم همه چی تمومه و تحقیر شدی هیچ جور نمیشه درستش کرد

سلام شقایق عزیزم
من اسمش رو دعوا نمی ذارم چون بار منفی داره، من بهش می گم بحث. بالاخره بین دوتا خواهر و برادر که از اول با هم هستند و توی یک خانواده، اختلاف نظر هست چه برسه به زن و شوهر تازه خانواده ها هم معمولا باعث اختلاف می شن. البته خیلی اوقات این ناخواسته است بنده های خدا به قصد اینکار رو نمی کنن.
به نظر من بحث باید باشه، زن و شوهر باید با هم جدل کنن و حتی گاهی طبیعی هست که لحنشون تند بشه اما دعوا به صورتی که داد و هوار یا زبونم لال زبونم لال کتک کاری خیلی بده خیلی. زن و مردی که روشون به هم باز بشه از این نظر واقعا دیگه رابطه ی بینشون خیلی سخت جلو می ره. یک سری حرمت های انسانی همیشه باید بین زن و مرد باشه

منم موافقم رها جون شما خیلی تخصصی جواب میدی و من عامیانه

ولی نمیدونی من اون اولا برام چقدر مهم بود که بحث پیش نیاد که البته هم همه بحثا سر خانوادش و کارای که میخواستن انجام بدن بود که فقط به ر=زمان احتیاج داشت

سلام
خخخخ

دعوای ما نمیشه؟
من و اقایی قهریم
کوتاهم نمیاد

نزدیکم بود کتک میزدمش

چرا هیچکس نیست امشب؟ بیست دقیقه از قرار گذشت
نکنه همه رفتن با همسری ها دعوا کنن بعد بیان از تجربه شون بگن خخخخخخخخخخ

سارا جون سلام خوبی

اااا کوتاه بیا تو از کجا میدونی اون کوتاه نمیاد آخه !!!!!!!!!!!!!

مردا یه خورده ام لوسن البته ها

احتمال داره رها جون باخره همه تازه عروسن دیگه مثل من کهنه نیستن که

قربونت برم شقایق جون، راست می گی اولش آدم از بحث می ترسه همه اش فکر می کنه اگه بحث بشه دیگه اون رابطه مثل قبل نمی شه اما خب زمان که می گذره می بینی زن و شوهر صبح دعوا می کنن، شب به قول قدیمی ها شصت پاشون که به هم می خوره همه چی یادشون می ره خخخخخخخخ
سلام سارا جون، خوبی عزیزم؟ پات بهتره؟ قهر اصلا خوب نیست ها. توی بحث ها و مشاجرات حتی اگه بدترین حرفها زده بشه نباید قهر کرد. قهر سم رابطه است. چون وقتی قهری هی احساس بدت بیشتر می شه و هی قضاوت های نادرست نسبت به طرفت می کنی. تو چی کوتاه نمیاد؟ تو آشتی؟ یا قضیه ی کار هنری؟

سلام من و آقام موقع دعوا خخخخ

سلام خانوما. خوبین؟

مامان لها خوبی؟ خونت خیلی عشق بود مخصوصا اتاق خواب تو و بابا شهابی یلی خوب بود. الان فهمیدم کجا گول میخوری.

مبل کار بابایی هم خیلی ناز بود.

دعا کن دومادتم یه خوه به این بزرگی برا من بگیره. حالا یه ذره کوچیکتر عیبی نداره ها.


😀

بچه ها من و همسری موقع بحث های روزمره خیلی سعی می کنیم عشقولی رو توی بحث هامون حفظ کنیم اما خدانکنه از روزی که داریم بحث تخصصی می کنیم (آخه گرایش اون تو فلسفه پست مدرن انتقادی هست و من مدرن) باید بیایین ببینین. یعنی در حد تیکه تیکه کردن با هم بحث می کنیم از خشونت ولی به محض اینکه بحث تموم می شه (که معمولا هم به تفاهم نمی رسیم خخخخخخخخخخ) دوباره عشقولی ول می دیم که یادمون نره ما قبل از هرچیز عاشق هم هستیم. بعدشم که اگه بساط گول خوری راه بیافته که دیگه نور علی نور می شه خخخخخخخخ

اینقدر از دعوا بدم میاد:(

عالی بود سحر جون بهترین کار برای اتمام دعوا

مینا من عکس خونه رها رو ندیدم کی گداشتی رها جونی منم میخوام

ولی سارا رها راست میگه قهر بودن بدترین چیزه و مخرب ترین کار برای یه زندگی

سلام سحر جون، عکست واقعا پر معنی هست، واقعا بعضی وقتا توی بحث و دعوا یک جمله یا فقط یک نگاه چنان وجود آدم رو آتیش می زنه که حد نداره 🙁 خدا نیاره واسه هیچکس
سلام دخترم فدات بشم عزیزم. منم خودم عاشق اتاق خوابم هستم هرچند نتونستم براش آباژور یا یک عکس خوب بگیرم (خوب پول نداشته بیدم) ولی در کل مدل سرویس خوابم رو دوست دارم چون انتخاب همسری هست. آره دیگه اینجا مرکز اصلی گول هست ولی محدود به این بخش که نمی شه. حالا هنوز تو عقدی بعدا نکات ظریف تر رو یادت می دم الان خطرناکه :)))))) اون کاناپه ی باباتم من خیلی دوست دارم هم شکلش رو و هم اینکه دوستامون که داشتن از ایران می رفتن دادن بهمون که ما خیلی دوستشون داریم و همیشه منو یاد اونا می اندازه
عزیز دل مادر انشالا که دامادم دستش باز می شه و بهترین رو برات می خره اما خب این خونه هم بابات نگرفته، مال مامانش هست داده به ما، حق هم نداریم بریم جای دیگه خخخخخخخخخخخخخخ

منو همسری تا الان فقط یه بار دعوامون شده. که اونم من ممقصر بودم. که حتی تا پای بهم زدن نامزدیمونم رفتم.

اما همون یه بار بود که عصبانیت سیدیه همسریمو دیدم.

بحث که مثلا سر چیزای مختلف میکنیم مخصوصا تخصصی.
اما سعی میکنیم همراه با عشق و آراشمش باشه بازم.

امشب حالم خوب نیس زیاد
رفتم دکتر 4تا پنی سیلین داده برای درد گلوم :(( با ی عالمه دارو اوووووووووف

من نزدیک 3 ماهه که زیر ی سقف دارم با همسرم زندگی میکنم همشم بحثمون سر خانوادشه که بعدش خودش میاد معذرت خواهی میکنه البته اگه مقصر من باشم خودم معذرت خواهی میکنم اما خب خداروشکر تاحالا من مقصر نبودم.
ولی شکر خدا دعوای انچنانی نداریم خدا نکنه هم داشته باشیم

عالی بود سحر جون بهترین کار برای اتمام دعوا

مینا من عکس خونه رها رو ندیدم کی گداشتی رها جونی منم میخوام

من اگه اخرش به نتیجه نرسم گریه میکنم بعضی وقتا

ولی سارا رها راست میگه قهر بودن بدترین چیزه و مخرب ترین کار برای یه زندگی

خخخخ سلام به همگی

شقایق جون من اس دادم اشتی کنم مرغش یه پا داره
خدااایا اخه من چقدر تو این زمینه بد شانسم

هرکی بود کلی نازمو میکشید

اما دریغ از یه حرف مهربونانه

شقایق جون شما چند ساله رفتی سر خونه زندگیت مگه؟

شادی جون خوبی ؟

از دعوا بگو!!!!!!!!!!!!

سلام دوستان عزیزم
شب بر همه خوش
سلام بر رها جون و شقایق جون و نهال جون و سر جون و مینا گلی

چند نفری اینجا هستن ول یمثل اینکه خواب هستن :))

من از قهر متنفرم.

همسری میگه زن و شوهر ارم میخوان قهر باشن تا قبل از خواب باید با هم آشتی کنن. قهر نباید به حریم اتاق خواب تجاوز کنه.
اگر قهر و دعوا باعث بشه زن و شوهر متکاشونو از هم جدا کنن دیگه تمومه.

شادی جون 4 ساله

نهال جون باید ببینتت یعنی همو ببینین دعوا تموم میشه قول میدم معجزه میکنه

ممنونم شقایق جون
اول جواب سوالی که ازت پرسیدم رو بده بعدش از دعوا میگم

دعوا و بحث اشکالی نداره ولی قهر خطرناکه خطرناک

خب بسلامتی شقایق جون
خب الان من باید کتکت بزنم شقایق جون چرا عکس خونتو برامون نذاشتی هااا؟نکنه میخوای به صفا جون بگم بهت اخطار بده .فردا باید عکس خونتو بذاری باشه؟

رها جون کجا رفت

شقایق جون از دعوا بگم دعوا چیه اخه خدا نکنه تو خونه کسی دعوا اتفاق بیافته.انشالله همه ادما باهم خوش باشن

فدات مامان رهایی.

میدونم مامانی. همه جای خونه خاطره گذاشتی آره مامان شیطون خودم.

میدونم مامانی. خدارو شکر که میگن هیچ جا نباید برین. خخخخخخخخ

انشاالله که همسریه منم یه سقف کوچولو برای خودمون میگیره میریم توش یه عالمه براش جیک جیک میکنم.

مامان رها دیشب دومادتو اذیت کردم اونم نه گذاشت نه برداشت بازومو گاز گرفت. انقدر درد میکنه.

شادی جون پیر پیر چشم به هم بزنید میگذره

اینجا چرا اینقد بی روحه

سلام بچه ها منم امشب اومدم تا تو بحث شرکت کنم.

به نظر من دعوا تو زندگی همه هست.مهم اینه که چطور اونو مدیریت کنیم و اینکه حریم ها رو نشکنیم و احترام رو نگه داریم.البته از قدیم گفتن توی دعوا حلوا پخش نمی کنن ولی تا حد امکان باید سعی کنیم تبدیل به مشاجره نشه و با بحث حل بشه

سلام به همه دوستای عزیز، به نظر من دلیل اصلی اختلافات و جروبحث های زن و شوهری تو اختلافات فرهنگیه و اینکه تعریف ارزش ها از دید هر کدوم از زن و شوهرها متفاوته.

یکی دیگه از علتای مشاجره و دعوا بین زن و شوهر تلاش برای تغییر دادن رفتارای همدیگست وقتی یکی از همسران میخواد رفتار شریک زندگی اش رو تغییر بده ناخودآگاه باعث می شه که شریکش از خودش مقاومت نشون بده که این مقاومت و حالت دفاعی خودش باعث جرو بحث در زندگی می شه

سلام به همگی. صفا جون و دوستای خوبم خواهرای عزیزمو بهتون معرفی میکنم.نگار، شکوفه وفاطمه. امشب هممون تو بحث هستیم ولی چرا بقیه نیستن؟

منم با نگار جون موافقم و اینکه هرچقدر دو نفر از لحاظ فرهنگی شبیه به هم باشن اختلافاتشون کمتره.

سلام به همه
سلام به شکوفه جان و نگار جان که بار اول هست من خدمتشون هستم
من دیشب که عاشق بازی درآوردم و اشتباهی اومدم اینجا یک کم نظر دادم. اونا رو دوباره اینجا می ذارم

من اسمش رو دعوا نمی ذارم چون بار منفی داره، من بهش می گم بحث. بالاخره بین دوتا خواهر و برادر که از اول با هم هستند و توی یک خانواده، اختلاف نظر هست چه برسه به زن و شوهر تازه خانواده ها هم معمولا باعث اختلاف می شن. البته خیلی اوقات این ناخواسته است بنده های خدا به قصد اینکار رو نمی کنن.
به نظر من بحث باید باشه، زن و شوهر باید با هم جدل کنن و حتی گاهی طبیعی هست که لحنشون تند بشه اما دعوا به صورتی که داد و هوار یا زبونم لال زبونم لال کتک کاری خیلی بده خیلی. زن و مردی که روشون به هم باز بشه از این نظر واقعا دیگه رابطه ی بینشون خیلی سخت جلو می ره. یک سری حرمت های انسانی همیشه باید بین زن و مرد باشه

نامه نوشتن بعد از دعوا و مشاجره گاهی اوقات برای آرام شدن جو سنگین حاکم توی خونه خیلی مفیده چون قبل از خوندن نامه توسط همسرمون خودمون چند بار نامه رو می خونیم و جملاتی را که بار منفی داره رو اصلاح می کنیم و وقتی که همسرمون مشغول خوندن نامه است به خاطر حضور نداشتن ما، خودش رو جای ما می ذاره که این کار به حل مسئله و پایان مشاجره کمک می کنه

اول ازدواج آدم از بحث می ترسه همه اش فکر می کنه اگه بحث بشه دیگه اون رابطه مثل قبل نمی شه اما خب زمان که می گذره می بینی زن و شوهر صبح دعوا می کنن، شب به قول قدیمی ها شصت پاشون که به هم می خوره همه چی یادشون می ره خخخخخخخخ

بچه ها من و همسری موقع بحث های روزمره خیلی سعی می کنیم عشقولی رو توی بحث هامون حفظ کنیم اما خدانکنه از روزی که داریم بحث تخصصی می کنیم (آخه گرایش اون تو فلسفه پست مدرن انتقادی هست و من مدرن) باید بیایین ببینین. یعنی در حد تیکه تیکه کردن با هم بحث می کنیم از خشونت ولی به محض اینکه بحث تموم می شه (که معمولا هم به تفاهم نمی رسیم خخخخخخخخخخ) دوباره عشقولی ول می دیم که یادمون نره ما قبل از هرچیز عاشق هم هستیم. بعدشم که اگه بساط گول خوری راه بیافته که دیگه نور علی نور می شه خخخخخخخخ

سلام رها جون خوبی عزیزم؟ منم باهات موافقم حریم ها باید حفظ بشه توی هر شرایطی

پیشنهاد خوبیه نگار جان، ولی بعضی مردها یا زن ها حوصله ی خوندنش رو ندارن، شاید یکی دوبار بخونن اما فکر کنم اگه زیاد بشه دیگه نخونن. ولی همین که خودمون بنویسیم و به قول شما چندبار بخونیمش خیلی خوبه

فدات شم صبا جان، من خوبم، شما چطوری؟

سلام علیکم.

یکی از عشاق دیشب من بودم.

تازه من فکر کرده بودم که دیروز شنبست و بازم تیتر رو نگاه نکردم.
خخخخخخخ

وای دو تا دوست جدید.

نگار جون و شکوفه جون خوش اومدین عزیزان.

نگار عکس خودته عزیزم؟
چقدر نازی

سلام به دختر عاشق خودم، دیگه از قدیم گفتن مادر رو ببین دختر رو بگیر، همینه دیگه
خب دخمل گلی تو بگو ببینم اختلافاتت رو با دوماد من چطوری حل می کنین؟
راستی مینا من امشب به یک کشف بزرگ نائل شدم، اونم اینه که الهه می شه عروس من، چون زن داداش تو هست پس عروس منه :)))))))))

آره رها جون البته زندگی که هر روزش بحث و مشاجره باشه دیگه اسمش زندگی نیست. اون نامه ها هم تبدیل میشه به رمان قطور خخخخخخ?

من خودم اصلا از دعوا خوشم نمیاد.

یه بار کلا با همسری دعوام شده تا الان که اون بارم خیلی باعث اذیتش شدم.
اما بعدش گذاشتم همسری ساکت باشه و کاری به کارش نداشتم.
خدارو شکر که آروم شد.
من اگر صحبت همینطوری هم داریم سعی میکنم زبون درازی اصلا نکنم. کلا هم تو ذاتم نیست که جواب کسیو بدم.
همسری هم این اخلاقمو دوست داره.

هر وقت بحثی میشه میگم باشه عزیزم حق با توئه من اشتباه کردم.

بعد که بحث خوابید و همسری هم آروم شد باهاش حرف میزنم و قانعش میکنم.

سلام شبتون بخیر دوستان سلام بچه های جدید خوبید خوش اومدین

سلام مینا جون نگار جون و شکوفه جون خواهرای منن عزیزم

سلام مامانی. خوبی؟
غذای بابارو درست کردی؟
من امشب میخوام برا دومادت مرف سوخاری درست کنم. عاشقشه.

تازه مامان راضیه هم میشه خواهرت. هم مامان من.

اره دیگه الهه ناز هم میشه عروس شما. خخخخخخخخخ

سلام به دوستای عزیز ‌‌ به نظر من همیشه هم مشاجره بد نیست.بعضی وقتا هم لازمه بحثایی بشه که زن و شوهر عقیده ی همدیگرو در مورد موضوعی خاص بیشتر بدونن.مشاجره ای بده که با توهین و الفاظ رکیک همراه باشه وباعث بشه طرفین از همدیگه دلخور بشن.و اون وقته که حتی با معذرت خواهی هم نمیتونن از دل هم در بیارن و با بیشتر شدن این دلخوریها کم کم رابطه رو به سردی میره.وبعدها حتی متوجه نمیشن که چی باعث سردی رابطه شون شده

سلام مینا جون، مرسی عزیزم، آره عزیزم خودمم?

سلام مینا جون مرسی عزیزم

درست می گی نگار جان واقعا بعضی زندگی ها متاسفانه همینه، اصلا انگار دو طرف عادت می کنن به یکسره بحث و جدل داشتن
آفرین مینای خودم، بهترین کار وقتی می بینیم که بحث به جایی نمی رسه و فقط باعث عصبانیت می شه اینه که از هم کمی فاصله بگیریم و اجازه بدیم هر دوتا به یک آرامش نسبی برسیم و بعدش با ملایمت حرف بزنیم
سلام به شقایق دیگر عاشق حاضر در اتاق 🙂

سلام مینا جون مرسی عزیزم

سلام شقایق جون مرسی رها جون خدارو شکر خوبم

مرسی عزیزم مینا جان،چشات ناز میبینه. خوشحالم که پیشنهاد خواهرمو قبول کردم و بهتون ملحق شدم. البته تو جشنواره چهلم هم نفر دوازدهم بودم. ?

نگار جون چه عکس زیبایی دوستم

اره خوب باید مشاجره ها رو ماه به ماه کرد یعنی ماهی یک بار یا هر چند ماه یه بار البته طنز گفتم بحث پیش میاد دیگه

به به .

پس داریم با خواهرای عزیز صبا جونمو حرف میزنیم.

راستی صبا گلی تبریک میگم مدیر شدی دخی.

دیگه باید آستینای همتو بالا بزنینی که بیاین جزو چشم و چراغاها.
اسم مدیرامون باید تو چشم و چراغا دیده بشن

به به آفرین به صبا که خواهرجونای گلش رو هم وارد اتاق کرده 🙂
مینا جونی یک کوچولو پیتزا از ظهر داریم بهش گفتم اینو بخور بعد که قرار تموم شد اگه بازم غذا خواستی در خدمتم خخخخخ خب چیکار کنم خودش می گه هیچ کار نکن بشین سر درست خووووو
وصال جون سلام عزیزم، خوش اومدی. کاملا با حرفت موافقم. اصلا یک خانم دکتر مشاوری می گفت اگه توی یک زندگی بعد از چند سال یک زن و شوهری گفتن ما هیچ وقت با هم بحث نداریم و می دونید که راست می گن مطمئن باشید یک جای کار داره می لنگه چون وقتی تو زندگی بحث نباشه حتما یک طرف داره بیش از حد کوتاه میاد که این باعث می شه بعد از چند سال طاقتش تموم بشه و یکدفعه منفجر بشه و عواقب بدی خواهد داشت

بچه ها معرفی میکنم وصال جون هم خواهرمه

بعد از بحث بیاین خونمون یه چایی بخوریم جو زیادی صمیمی شد احساس راحتی می کنم?

بعد از بحث بیاین خونمون یه چایی بخوریم جو زیادی صمیمی شد احساس راحتی می کنم?

مرسی مینا جونم بعله صفاجون بهمون پست مدیریت دادن ها ها هاااا

سلام به همگی دوستان

شب همه خوش

خوب هستید ؟

نگار عزیز ، شکوفه عزیز خوشامدگویی بنده رو پذیرا باشید.

خیلی خوشحالم از حضورتون در جمع نوعروس های دوست داشتنی سایت .

صبای عزیزم

رهـــای مهربونم

مینا گلی عزیزم

شقایق نازنینم

سلام سلام

من کمی نت ام مشکل داره، عذرخواهی منو بپذیرید.

مرسی رها جونم.حالا با خواهرای خوبم آشنا میشین.بهشون گفتم که حتما داستان عاشقونشونم بنویسن

ممنون صفا جون تعریف خانومی شما رو زیاد شنیدم.

صبا جان خیلی خوشحالم از اینکه خواهرای عزیزت رو به جمع امون دعوت کردی ، حضور شما برای ما نهایت دلگرمیه.

آفرین صبا ماشلا خوب خواهرا رو راه انداختی ها 🙂 زنده باشین چشم بد ازتون دور ماشالا یک گروهین واسه خودتون. نگار جون صورت بسیار زیبایی داری. برم تو جشنواره چهلم ببینم لباس خوشگلت رو 🙂
سلام به اوس صفای عزیز و مهربون خودمون
معرفی می کنم: اینجانب رها مدیر جدید اتاق گول خوریا 😉

شقایق جون خوبی؟

کم پیدایی؟

صباجونم خوبی

راست میگی وصال جون همیشه هم بد نیست دعوا لازمه چون از توش خیلی چیزا دستت میاد

سلام صفا جونم خواهش میکنم شما عشقیییییی

مرسی صفاجان شب شما هم بخیر عزیزم

اوس صفــــا رو خوب اومدی رهــــا

از دست تو و اون اتاق گول زدن هات

من امروز اینقدر از دیالوگ های تو و مینا خندیدم، همه همکارام میگفتن مگه چی میخونی ، منم که میدونید هیولایی میخندم.

واقعن امروز روحه امو عوض کردید شماهاااا مادر و دختر

سلام به همگی شبتون بخیر دوست جونیا چه خوب که امشب دوستای جدیدم داریم
خوش اومدین دوستای جدید دیگه یکی یکی اسم نمیبرم کسی جا نمونه

به به .
صفا و خواهران اومدین اتاق نوعروسو خوب شلوغ کنن.

صبا گلی منم خودمو معرفی میکنم مینا گلی هستم مدیر قسمت خودآرایی (اتاق دلبرانه شدن برای همسری)

شاید یه راه واسه بهتر کردن روابط این باشه که بعد از اینکه از عصبانیتمون کم شد با خودمون فکر کنیم چکار باید تو لحظه ی عصبانیت میکردیم که به دعوا دامن نزنیم و بعدش با همسرمون به آرومی در موردش صحبت کنیم.و همیشه و هر جا که دلمون خواست از همسرمون انتقاد نکنیم.و زمان و مکان خاصی رو به انتقاد کردن اختصاص بدیم.شاید تو اون لحظه به نظرمون یه کار همسرمون خیلی بد باشه ولی اگه جلوی خودمون بگیرم و تو زمان مقررش انتقاد کنیم.میبینیم که خیلی از اون ایراد ها اونقدر اهمیت نداشت که گفته بشه

آره رها جونم تازه یکیمونم هنوز نیومدهههههه. :)))) ما 5تا خواهریم

همگی به من لطف دارن، خوبی از خودتون هست دوستان .

من هم از اینکه در جمعتون هستم واقعن لذت میبرم و استفاده میکنم.

خب بریم سر بحث مهم امشب …

عروس خانوماااا تجارب زیباشون رو بگن ، برای آیندگان

مرسی صفا جونم زیر سایتونیم شنیدم مدیر شدم خوشحال شدم لطف کردین

سلام صفا گلی. خوبی؟

خوشحالم که منو مامان لهایی باعث خنده از ته دلت شدیم عزیزم

فدات بشم صفا جون، انشالا همیشه بخندی، اصلا هم هیولایی نمی خندی، اتفاقا مثل فرشته ها می خندی، فرشته های خیلی خیلی شاد 🙂
دیگه ما این مادر و دختری رو از لطف تو داریم عزیزم. باید تبعات شادمانه اش نصیبت بشه خب

مرسی شقایق جونم خوبم.سلام فرزانه جون

فدای محبتت شقایق جون، حالا باید یه اتاق دیگه توپ هم بهت بدم ف هنوز مونده ….

مرسی مینا جان ، عزیزمی با اون زبونت که تازه باز شده کوچولو …

مامان لها کولرمون خراب شد.

الان دومادت میاد عصبانی میشه از بس که گرمائیه.

همینطوری تو خونه لباس نمیپوشه الان معلوم نیس چی بشه. باید بفرستمش تو اتاقت یکمی ارشادش کنی.

صفا گلی تو هم دعبا بلدی؟

آره رهاجون منم باهات موافقم تو خونه ای که بحث نباشه واقعا یه روز یکی از دو طرف منفجر میشه خلاصه هیمیشه که ماه زیر ابر نمی مونه دعوا نمک زندگیه دیگه فقط نباید زیادی شورش کرد

بنده صبــــــــا مدیر قسمت عشقولانههههه

پیشنهاد خوبیه وصال جان
من خودم به وضوح این رو دیدم که وقتی توی عصبانیت هرچی به ذهنم می رسه می گم باعث می شه که همسری هم شدیدا عصبانی بشه و هی دلخوری مون بیشتر بشه اما وقتی خودم رو کنترل می کنم و هی به خودم می گم صبر کن الان وقتش نیست، اونوقت وقتی آروم هستیم بهش می گم از فلان چیز دلخور شدم خیلی بهتر بحث پیش می ره
ما وقتی عصبانی هستیم حق رو کاملا به خودمون می دیم و این باعث می شه هرچی طرف مقابل بگه به نظرمون ظلم محض بیاد و بیشتر عصبانی بشیم

خوبی فرزانه جونم

مشاجره و بحث به نظرم اصلا نباید طولانی باشه بچه ها

سلام به همگی دونه دونه نمیگم دیگه نگار جون و شکوفه جونم تازه رویت شدند سلام

من با اقایی اشتی کردم

فهمیدم سر چی ناراحت بود

یه ماشین ساعت دو شب رفت تو فروشگاهش همه چیو شکوند کلی ضرر کرد بنده خدا تا کارشناس بیاد دو شب تو فروشگاه خوابید

خوب حقم داشت ناراحت باشه

یه داستان طنز جالبی هم هست که به نظرم واقعا نصیحت خوبیه، گفتم بد نیست اینجا مطرحش کنم.

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !

آره فرزانه گلی. بعضی اوقات لازمه کیسه نمکو برداری.

اما زود بذاریش زمین.
نمک پاشیه زیاد هم خوب نیستش.
فششار خون میاره

حالا اونایی که متاهلن بگن تو ماه چندبار دعوا می کنن؟چقدش طبیعیه؟ :))

مینا جون هرچی دامادم می گه درسته، اصلا چه معنی زن بگه مادرم بیاد شوهرم رو ارشاد کنه ها؟ داماد من ارشاد خدایی هست، سید اولاد پیغمبره مثل مادر زنش 😉 از راه رسید بگو بره پاهاش رو بشوره پشت گردن و گوشاش رو هم خیس کنه کمتر گرما بخوره بچه ام
والا فرزانه جون بعضی ها که دیگه فشار خون گرفتن از بس زندگی شون شور شده 🙁
صبا جون خوشبختم عزیزم. من اون ایده ی برچسب های قلبی توی ماشینت رو خیلی دوست داشتم. به زودی تصمیم دارم برم از اون برچسبا بخرم و برای همسری اجراش کنم 🙂

کنترل کردن عصبانیت واقعاً خیلی کار سختیه و توی گفتن آسون به نظر میاد اما در عمل اگر کسی بتونه توی مواقع بحث ، جلوی خودش رو بگیره که هر چیزی رو به زبون نیاره، واقعاً شگفت انگیزه.

سلام دوس جونیا
من داشتم شام رو آماده میکردم
الآنم درحال انتخاب واحد هستم
جامو خالی کنیییید

وای نگار خیلی جالب بود. عالی بود یعنی.

دقیقا درست بود.
من خودم اینکارو میکنم. اون موقع جلوی زبونمو میگیرم. حقو بهش میدم. بعد که آروم شد باهاش حرف میزنم.

خوش بحالتون صبا جون چقدر خوبه که 5 تایین

صفا جونیم فقط خط کش بلد انقدر مهربونه دعوا نمیکنه که خوشبحال همسریش

بچه ها من خیلی بدم اصلا نمیتونمم خودمو کنترل کنم خیلی بدم میدونم

وااااای نگار خیلی باحال بود

خوب صبا جون اصلا نمیشه واسه دعوا اندازه تعیین کرد تو یه ماه ممکنه اصلا بحثی پیش نیاد یه ماه برعکس

سلام الهه جونیه عزیزم.

انتخاب واحد چی؟

سلام به سارا جون، دیدی عزیزم هی می گیم صبور باش، دیدی بنده خدا حق داشته. خدا رو شکر که آشتی کردین
والا صبا جون نمی شه بگی چندبار در ماه طبیعی هست. گاهی پیش میاد کلا آدم اعصاب نداره و هی به همدیگه گیر می دن ولی گاهی هم یکسره در صلح و آرامشن. تعداد بحث و جدل مهم نیست نوعش مهمه. من و همسری خیلی بحث نمی کنیم اما بیشتر اوقات بحثمون سر خانواده هاست. من یاد گرفتم که وقتی از خانواده اش دلخور می شم فوری بهش نگم چون تو اون لحظه خیلی دلم شکسته است هرچی بگه فکر می کنم داره دفاع می کنه از اونا. همسری من خیلی خیلی به خانواده اش وابسته است و اصلا نمی شه مستقیم ازشون پیشش انتقاد کرد. اما وقتی خودم آورم می شم می رم تو فاز درد دل و تریپ غصه میام اونم هی نازم رو می کشه. خوبی اش هم اینه که زارتی نیم ره بذاره کف دستشون که چرا اینو به زنم گفتین. تو موقعیت مناسب یک چیزی می گه که اونا بفهمن کارشون اشتباه بوده.

آره رها جون.اما کار سختیه و احتیاج به تمرین زیاد داره که بتونیم اون لحظه خودمونو کنترل کنیم. و بذاریم تو زمانش اون حرفو بزنیم و البته خوبیش اینه که همسرمون هم با ما تلاش میکنه. البته اگه همکاری کنه

آره میناجون من خودم کلی تمرین کردم و الان تو نگه داشتن زبونم به درجه ی استادی رسیدم خخخخخ?

آخ گفتی رها جون.اکثر دعواها در مورد خونواده هاس

منم دارم شام می پزم تا میرمو میام کلی عقب می مونم

آره فرزانه جون منم محض شوخی پرسیدم

نگار من تورو دوست زیاد.

چهرت بهم آرامش میده عزیزم

بچه ها ما 4 سال ازدواج کردیم دعوامون کمه به چند ماه میکشه دعوامون ولی وقتی دعوا میکنیم دعوا میکنیمااا ولی قهر نمیکنیم با هم حرف میزنیم 2-3 روز عشقولی نیستم

وصال جون من خودم این ویژگی رو از خدابیامرز مادرم به ارث بردم خودم هنری نکردم برای داشتنش. واقعا می تونم توی بحث سکوت کنم. خیلی اوقات تا ساکت می شم همسری زودی حرفش رو تموم می کنه و اونم سکوت می کنه. بعد از چند لحظه دوتایی آروم می شیم و حتی خیلی اوقات عشقولانه می شیم. این یکی از بهترین ارث هایی هست که مادرم به من داده 🙂
شقایق عزیزم تو بد نیستی، اصلا بد نیستی. همین که می دونی ایراد کار کجاست و قبولش داری یعنی نصف راه رو اومدی. اما اگه بپذیری این ویژگی غیرقابل تغییر تو هست دیگه کار خراب می شه. تمرین کن عزیزم. قرار نیست از اول کامل باشیم. همین که توی یک بحث یک بار تحمل کنی توی بحث بعدی دوبار بحث بعدی سه بار دیگه کم کم ملکه ی ذهنت می شه. ضمنا وقتی نتیجه ی کارت رو می بینی بیشتر هم انگیزه می گیری

من وقتی نزدیک تایم پرم میشه یکمی مغزم قاط میزنه. الکی به همه چی گیر میدم حتی مثلا به موی بلند همسری. یا مثلا ناخن داره. یا مثلا شلواری که از صبح پاش بوده چرا چروک شده.

الکی باعث بحث میشم اما همسری اولا باهام بحث میکرد اما الان دستش اومده میگه الهی فدات بشم دوباره داری میری تو فازشا.
آروم باش گلم. بگو تا خالی بشی

متاسفانه دعوای ما هم همیشه سر خونواده هاست چقدر خوبه که زن سیاست داشته باشه و بتونه جلو زبونشو بگیره ولی من وقتی ناراحت میشم اصلانمی تونم پنهون کنم اگرم نخوام به همسری بگم انقدر سیریش میشه و می پرسه چرا ناراحتی که خلاصه میگم

بچه ها یک نکته ای که خیلی خیلی مهمه اینه که وقتی بحث می کنیم هرچقدر می خوایم جدی و محکم باشیم عیب نداره اما به هیچ وجه زخم زبون نزنیم، تیکه نندازیم، ایرادهایی که فرد توی داشتنش دخیل نیست رو توی سرش نزنیم. مثلا اگه طرفمون قدش کوتاهه یا چمی دونم خانواده اش یک عیبی دارن، این رو توی سرش نزنیم. در واقع همسرمون رو به خاطر ایرادی که دخالتی توش نداره مجازات نکنیم.
زخم زبون واقعا بده، لحن خیلی مهمه، اگه توی بحث توی لحنمون تمسخر یا تحقیر باشه واقعا کار بحث به ناکجاآباد می کشه

میناگلی عزیزم این طبیعیه و بهش میگن سندرم PMS.

مینا جون دقیقا منم وقتی توجه میکنم میبینم بیشترین مشاجراتمون زمانیه که میخوام پریود بشم. و بعد از دعوا واقعا متاسف میشم که چرا متوجه این موضوع نبودم که بتونم خودمو کنترل کنم

مینا جون دقیقا منم وقتی توجه میکنم میبینم بیشترین مشاجراتمون زمانیه که میخوام پریود بشم. و بعد از دعوا واقعا متاسف میشم که چرا متوجه این موضوع نبودم که بتونم خودمو کنترل کنم

وای آره رها جون زخم زبون هیچوقت فراموش نمیشه.

مینا جون دقیقا منم وقتی توجه میکنم میبینم بیشترین مشاجراتمون زمانیه که میخوام پریود بشم. و بعد از دعوا واقعا متاسف میشم که چرا متوجه این موضوع نبودم که بتونم خودمو کنترل کنم

مینا جون دقیقا منم وقتی توجه میکنم میبینم بیشترین مشاجراتمون زمانیه که میخوام پریود بشم. و بعد از دعوا واقعا متاسف میشم که چرا متوجه این موضوع نبودم که بتونم خودمو کنترل کنم

آره میدونم صبا جون. فقطم یکی دو روز اونجوریم.

من خیلی کار سرم ریخته

باید تا صبح یه کیف بدوزم
هفتتا تبادل پیج اینستاگرام دارم
هنوز نذاشتم
همشم پیام میاد وایبر و تلگرام مغزم سوت کشید
سمیر هم بند کرده تلفنی بحرفه

نگار جون منم موافقم چهرت خیلی آرامش بخشه از خودت میگی ؟

بچه ها من هنوز نتونستم زیاد خودمو نگه دارم

اره خیلی مسائل سر خانواده شوهره درسته

فرزانه جون واقعا خانواده ها خیلی موثر هستن. الان تو ازاواج ما خانواده ی من کاملا با ازدواج موافق بودن و خدایی نه اینکه خانواده ام باشن این رو بگم، همسری هم می گه، اصلا و ابدا کاری نمی کنن که باعث مشاجره ما بشه اما خانواده ی همسری ام مخالف بودن و همین باعث می شه گاهی ترکش های نارضایتی شون که هنوز مونده به ما بخوره. البته اینکه ما توی یک ساختمون هم هستیم بی تاثیر نیست. ولی چاره چیه عزیزم نباید همسری رو در مقام انتخاب بین ما و خانواده اش قرار بدیم چون شرایط خیلی سختی هست براش.
من در ادامه یک نمونه از رفتار مادر همسری که شدیدا من رو رنج داد رو براتون می گم

من برم بچه مو بخوابونم.برمیگردم فعلا خداحافظ

وصال جونم خب شوهرا هم باید دیگهتا حالا دستشون اومده باشه که ماها تو اون دوران یکمی عصبی و زودرنج میشیم خب

ای جانم برو وصال جان، کوچولوی نازت رو ببوس
بچه ها یک شب من و مادرشوهر و خواهرشوهر کوچیکه با شوهر خواهرشوهر کوچیکه (که خیلی باهاش رودربایستی دارم) نشسته بودیم کلیپ عروسی ما رو می دیدیم. این خواهرشوهرم و شوهرش هی به من فاز می دادن که وای چقدر قشنگه، چقدر خوشگله و از اینا منم رو ابرا بودم. بعد خواهرشوهرم در ادامه ی پروژه ی فاز دادن برگشت گفت واقعا رها جان بازیگر خوبی هستی، من که روز عروسی ام هرچی می گفتن نمی فهمیدم چیکار کنم شما خدایی بازیگری. منم خنده روی لبهام به شکل ژوکوندی نقش بسته بود. بعد در یک حرکت انتحاری مادرشوهر گرامی همونطور خنده خنده گفتن: بله بازیگر خوبی بودن که همسری و من و باباش رو چیز کردن. (به جای چیز کلمه ی دلخواه رو بذارید) من رو می گی یعنی ماتم برد از شدت ضربه ی این تیکه ی آبدار!!!! خواهرشوهر بیچاره ام به ضرب شوخی و خنده قضیه رو جمع کرد.
من تا چند روز به همسری نگفتم قضیه رو اما بعد از چند روز مدل درددل بهش گفتم و اونم سعی کرد آرومم کنه. حالا تصور کنین اگه همون لحظه من پا می شدم می اومدم بالا و به همسری با دعوا و ناراحتی می گفتم. چه جنگ جهانی ای راه می افتاد خخخخخخخخخ

مینا و شقایق جون خودتونم خیلی دوستداشتنی هستین. از این همه لطفی که به من دارید ممنونم ??
در مورد بحث باید بگم که واقعا باید مراقب حرفامون باشیم
تحقیر ، توهین، تهدید، سرزنش نکنیم. اگر صدامون بلندتر شد یا تند و با پرخاشگری صحبت میکنیم باید کمی مکث کنیم تا آروم شیم بعدش به صحبتمون ادامه بدیم.

خدایی هنوزم نمی دونم مادرشوهرم به جای چه کلمه ای از چیز استفاده کرد ولی هرچی بود که منظورش رو خیلی تمیز رسوند خخخخخخخخخخخ خب اینا هست، چاره ای هم نیست. من وقتی با همسری ازدواج کردم می دونستم که به ضرب و زور راضی شون کرده، پس حالا باید در مقابل این سختی ها مقاوم باشم و همه ی فشار رو روی همسری نندازم دیگه. هروقت خیلی ازشون دلخور می شم به این فکر می کنم که حاضری این دلخوری ها نباشه همسری هم نباشه. بعد می بینم خدایی زندگی بدون همسری برام ممکن نیست پس عیب نداره هر گلی یکم خار هم اطرافش هست دیگه

آره رهاجون اوایل خییییییییییییلی برام سخت بود بعضی رفتارای خونواده همسری 3 ماه اول خیلی بحث و جدل داشتیم نمی تونستم قبولشون کنم به حدی که حتی تصمیم به جدایی داشتیم که یه شب حالم خیلی بد میشه بیهوش میشم همسری هم می ترسه قول میده که دیگه درمورد خونواده ها صحبتی نکنیم منم به این نتیجه رسیدم که خوب فرهنگ خونواده ها با هم فرق داره حتی گاهی با خواهرمم اختلاف نظر دارم حالا چه برسه به اونا که توی یه موقعیت متفاوتی زندگی کردن مسلما با من اختلاف نظر خواهند داشت بهترین کار اینه که زیاد ریزه گیر نباشیم و هرچیزی رو واسه خودمون بزرگ نکنیم

سلام سپیده جونم خوبی

شکوفه جون چرا اونا جلو زبونشونو خوب نمیگیری

سلام سپیده جونم خوبی

شکوفه جون چرا اونا جلو زبونشونو خوب نمیگیرن

خوونه خواهرییی بودم رهاا جووونیییی رفتم یه شب بمونم شد دوووشب.:))))))))))

سپیده جون بحث های دوران دوستی یک جورایی بیشتره، چون همیشه پیش هم نیستین خیلی ممکنه سو تفاهم پیش بیاد. بگو تو همین دوستی تو بحثا چیکار می کنی؟ کوتاه میای؟ عصبانی می شی؟ داد می زنی؟ کتکش می زنی؟ خخخخخخخخ شوخی کردم عزیزم بگو چطوری بحث هاتون رو مدیریت می کنید؟

صباا جوونییی خوبیییی خوشمل خانومی؟؟؟
شقایق جوووون چطوری؟؟؟؟
لم برای همتون تنگیدهه شده قدر یه مورچهههههه

اخه رها جون اینجوری که گفتی دلم به حال مردا سوخت بخدا منم کسی نیست که باهاش درد و دل کنم

چیزی که مانع حل اختلاف میشه اینه که معمولا تو بحثای جدید بحث های قدیمی رو هم به میون میارن و به نظرم این تنها باعث پیچیده تر شدن مشکلات میشه . جوری که دیگه راهی برای برای حل مشکلات اصلی نمیمونه.

شپیده جونی منم دلم یه ریزه شده بود

خوبم شقایق جون قربونتتتتتتت

واله خواهر ما که دوریم موقع بحث ها همماشاله اون اصلا جواب نمیده فقط سلام صبح بخیر شب بخیر دارم میرم بیرون این چیزا کلا دیگه غیر این جواب نمیده تا اروم شه منم دق میده بعد میاد موضوع صحبت میکنه.
مثل همین یه ماه پیش منو دق داد بعد فهمدیم سوتفاهم بوده برخلاف من که آرومم سروش خیلی عصبی میشه.اما همیشه صبح بخیر اینا میگه میگه که مثلا اره یادش هست منووو اما بازم منوو دق میده.
منم خیلی حساسم اخه کلا یکم دلخور میشه عصبی میشه حالا از من یا از هرچیزی کلا من اعصابم خرد میشه.

سپیده مظلوووووم همیشه موقع بحث …………اوووخیییی دلم برای خودم سوخت
خخخخخخخخخخ

الهی بمیرم شقایق، مگه من مردم؟ بیا با خودم درددل کن، هروقت دلت گرفت بیا جزیره گپ می زنیم سبک می شی
اخ نگار جون چه مساله ی مهمی رو مطرح کردی. واقعا بعضی افراد توی بحث هاشون مسایل ده سال پیش رو هم دخالت می دن خب این فقط شاخه های بحث رو زیاد می کنه نه چیز دیگه. بابا بیست سال پیش یک مورچه روی پای مامانت بوده شوهرت اومده با کفش بزنه روش پای مامانت درد گرفته دیگه چرا الان که دارین سر اینکه بچه رو چجوری شوهر بدین که نباید بکشی اش وسط بگی تو یک مورچه نتونستی بکشی حالا می خوای دختر شوهر بدی!!!!!! (عجب دیالوگی شد ها خخخخخخخخخ)

بچه ها جووونیی دیدم مدیر شدین همتووون شیرینی مدیریتتونو کی بهم میدین؟؟؟؟؟؟؟ من شیرییینیییی میخواام

منم قبول دارم.بعضی وقتا خانواده همسر خواسته یا ناخواسته رفتاری میکنن که باعث ناراحتی آدم میشه ولی خود من همیشه احترامشون رو نگه میدارم و سعی میکنم حرفی نزنم که بعدش از گفتنش پشیمون بشم چون وقتی حرفی نزنی بعدش عذاب وجدان به خاطر حرفت نداری و خیالت راحته و میدونی که از جانب تو بی احترامی نشده.اینطوری شخصیت تو بزرگوارانه میشه و خود طرف بیشتر اذیت میشه که چرا اینطور برخورد کرده.بعضی وقتا هم که خیلی ناراحت میشم با همسرم در موردش حرف میزنم ولی قبلش هم بهش میگم دلیل حرف زدنم این نیس که بری باهاشون دعوا کنی فقط احتیاج دارم با یکی صحبت کنم که خالی شم

نگار جان صحبتت متین ، به این دلیل که ما هر گره ای که بوجود میاد رو بصورت کامل باز نمی کنیم و حل نمی کنیم.

اگر هر گره ای به وقت خودش باز شده بود ، دیگه این گره ها جمع نمی شد که دوباره در بحث های آینده هم پاشون رو وسط بکشیم.

متاسفانه ما آدم ها میگیم که بخشیدیم ولی واقعیت اینه که اگر بخشیده بودیم و از مشکل بصورت کامل رد شده بودیم ، دیگه هرگز مجدد به زبون نمی اوردیمش.

ما عادت داریم توی بحث هامون ، گندیده های دلمون رو میریزیم بیرون متاسفانه …

سپیده جون این شیرینی مدیریت من 🙂

صفاا جووون خوشششگل من با رژ قرمز دلبریییی سلااام علیییکم.:*:* خوبی؟؟
صفاجوون من خودم مشکلی پیش میاد میبخشم واقعا میبخشم و هیچوقتم نمیگم اما یادم نمیره هیچوقت.

وای ازه نگار جون نباید حرفای قدیمی و پیش کشید که اینم به صورت خودکار تو دعوا پیش میاد متاسفانه

رهاااااااااااااااا:((((((((((( اخه با این شیرینی دلمو اب کردی که الان من دلم خوااااستتتت وااایییییی چه کیکیههه واای اگه روش شکلات بود بهتر میشداااا وااایییی

وصال جون کوچولو خوابید؟ چند سالشه؟ دختره یا پسر؟ اسمش چیه؟ (خب چیکار کنم من نی نی دوست خیلی)
کار بسیار خوبی می کنی وصال جانف واقعا صبوری تو این جور مسایل و حفظ احترام اول از همه فایده اش به خودمون می رسه.
صفا جان خیلی درست گفتی عزیزم. ما گره ها رو روی هم انباشه می کنیم و بعد یکجا می ریزیم بیرون

ای جااانم

سپیده من خوبی؟

اتاق رو که گم نکردی ایشالا

از دست تو که فقط گیر دادی به این رژ من

الان عوض میکنم عکسموووووو بدآموزی داره برات سپیده جونی

خواهرزاه ی خوشگلم پسره و 4سالشه عکسشم الان رو پروفایل وصال جون هست

وای رها جون من برعکستم همون موقع همه چیو میگم من خیلی بدم زودم پشیمون میشم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

سلام وصال جوووون من دوروز نبودم نشد اشنا بشم عزییزم/؟
این نینی چه خوشملههه خدا حفظش کنه عزیییزم:*
منم تاحالا نشده مشکلات قبلیو وسز بحث پیش بکشم اخه میدونم بدتر میشه اخه.

صفا جوون من خیلییی دوووست دارم رژ قرمز خاانوم :*
نزدیک بود گم کنم اومدم داخل فکر کردم اشتباه اومدم خخخخخخخخ

ماشلا هزار ماشلا چشمم کف پاش چه پسر نازی هم هست، انگار شما خانوادگی جیگرین صبا 🙂 اسمشم بگو که دیگه فضولی ام کامل آروم بشه خخخخخخخخخ
خب شقایق تمرین کن عزیزم. مرتب توی ذهنت داشته باش که قراره توی اولین بحثی که پیش میاد برآشفته نشی. بعد یک جایزه هم برای خودت درنظر بگیر و یک تنبیه. اگه موفق شدی به خودت جایزه بده و اگه خدای نکرده نشدی خودت رو تنبیه کن. به همسری هم هیچی نگو ، با خودت این قرارها رو بذار. باور کن که می تونی وقتی کسی بتونه چندسال با یک جنس مخالف زیر یک سقف زندگی کنه و مدیریت کنه زندگی رو این کار رو هم حتما می تونه بکنه

سپیده جون من زیاد شنیدم از دوستام که شوهراشون فردای روز بحث معذرت خواهی کردن و از همسرشون تشکر کردن که اون روز چیزی نگفته…شاید همسر شما هم اینجوریه

بله صفاجان به نظرم
بعد از دعوا با همسر حرف هایی را که همسر گفته رو نباید تو حافظه نگه داشت و چاره اش اینه که در مورد مساله ای که آزرده خاطر شدی صحبت کنی.

باید گذاشت تا هر چی همسر حین دعوا گفته همون جا باقی بمونه یه جایی خونده بودم که یکی از اشتباهای زوج ها اینه که به همسرشون نمی گن کدوم یکی از کلماتی که اون در جر و بحث به زبان آورد، اونها رو آزار می ده پس حتما در مورد کلماتی که براتون آزاردهنده است با همسرتون صحبت کنید.

خدا حفظش کنه براتون صبای عزیزم

به شما و خواهرهای عزیزت و خانواده محترمت هم سلامتی و شادی

عزیییییزم قربونت اسمشم امیرعلیه.لطف داری رها جون

سپیده جون، وصال جون و نگار جون و شکوفه جون خواهرای صبا جون هستن (خوش به حالش تازه یک خواهر دیگه هم داره)

وای عزیزم وصال جونم خدا حفظش کنه

من کلا تو دعوا سعی میکنم ولی نمیشه

به به صفا جان چه برازنده و خوش تیپی عزیزم.

ممنون رها جون.ببخشید نتم قطع شده بود.صبا جون مرسی که به جای من جواب دادی.ممنونم صفا جون

وااااااااااااااااااااااای وااااااااااااااااااااااااااااااای وااااااااااااااااااااااااااای میزبان امشب کیه بره برای من آب قند بیاره الان هلاک می شم با این عکس صفا، خیلی قشنگه خیلی جیگری صفا جونیییییییییییییییییی
بله نگار جان، مشخصه که شما خوب تجربه داری در زمینه ی همسرداری و خوب هم مهارت داری 🙂

نه بابا من چیزی نمیگمممم اما بحثی میشه چون دوریم خبر ندارم اینقدر زنگ میزنم دیوانه میکنمش خخخخخخ.دست خودمم نیستا معمولا گوشی از خودم دور نگه میدارم زنگ نزنم.اما خوب سروش اروم میشه عذر خواهی میکنه اما بنظرم فایده نداره وقتی میتونیم صحبت کنیم حلل کنیم چرا میزاری یروز بمونه من ناراحت شم تا عذر خواهی کنه.

مرسیییییی عزیزای من.وای ماشالله صفا جون چش نخوری ایشالله

نمی دونم همه اینجورین یا نه ولی من از وقتی میرم سرکار خیلی کمتر بحثم میشه…کلا همه چیز شیرین شده

ماشالا به اسمش، انشالا خوشنام و به کام باشه همیشه
شقایق جون همینکه سعی می کنی یعنی قراره بشه که سعی می کنی. کلا سیستم طبیعی موجودات زنده اونها رو در جهت حفظ بقا پیش می بره. وقتی شما از یک صدای ناشناخته می ترسی و ازش دوری می کنی با اینکه اصلا نمی ددونی صدای چی هست این یعنی مغزت به صورت اتوماتیک از چیزی که برات خطر داره دورت می کنه. اینم که سعی می کنی توی بحث آروم باشی و مدیریت کنی بحث رو خودش نشون می ده که تو این توانایی رو داری و طبیعتت هم داره تو رو به سمت بهتر شدن می بره. فقط با انرژی فکرت هم به خودت کمک کن. اینقدر نگو نمی شه و نمی تونم، همیشه بگو می شه و می تونم باور کن که تاثیر داره

بچه ها کم چوبکاری کنید منوووو ، اومدم عکسوو عوض کردم از دست این سپیده ، گفتم براش بدآموزی داره شیطون.

من که به پای زیبایی و خانومی و متانت شماهااا نمیرسم ..

ممنون از همه محبت هاتون

وای چه باحال خواهرا باهم اومدین نگار جووون خیلی خوشگلی عزیزممم.:*

به به صف جون هربار یه عکس خوشگل تر میزاری دل ما رو می بری ماشالله یه اسفند دود کن عزیزم

شکوفه جان کلا کار کردن و داشتن مشغله ی مفید و غیرآزاردهنده باعث می شه انرژی آدم به صورت مفیدی تخلیه بشه. خیلی از بحث ها و به اصطلاح گیر دادن ها از سر بیکاری و رخوت هست. وقتی آدم انرزی اش رو به شکل مثبت تخلیه می کنه دیگه خیلی از این گره ها توی ذهن اصلا شکل نمی گیرن.
سپیده جون سعی کن کمتر بهش زنگ بزنی. مردها خیلی عصبی می شن وقتی اینقدر بهشون تلفن بشه. من خودم گاهی کار خیلی واجب هم دارم اما وقتی زنگ می زنم می بینم همسری جواب نمی ده دیگه زنگ نمی زنم. مگر قضیه حیاتی باشه. چون می دونم از اینکه ببینه سه تا تماس از دست رفته از من داشته هم عصبانی می شه چه برسه به اینکه صدای زنگ گوشی رو هم بشنوه و نتونه جواب بده. کلا همسری ها اعصاب خرابن خخخخخخخخخخخخ

واااییی بازم صفا جوون عکس صورت خوشگلشو گداشت.
صفاا جووون من بد اموزی نداره من کوچولوم من رژ قرمز دوووست دارم خوووو.
اینجا هم رژ خوشگله زدیااا.:))
هی عکس عوض کنی ماهم همه عکسای خوشملتو میبینیم کلی ذوق میکنیم صفاجووون.

واقعاً خواهر داشتن نعمت بزرگیه ، خدا همتون رو برای همدیگه حفظ کنه .

قدر همم خیلی بدونید ، هیچ کسی برای آدم خواهر نمیشه .

قربون سپیده جون نظر لطفته عزیزم?

رها جوون واقعا دست خودم نیست وقتی ازش خبر نداشته باشم موقع بحث خیلی عصبی میشممم دستم سمت گوشی میرهه یهو.

وای صفا جونی چه عکسی یکی از یکی خوشگل تر

پس رها جونی یعنی همینم که سعی میکنم خوبه پس خدارو شکر

مرسی صفا جون دقیقا همینطوره. من که از داشتن خواهرام احساس خوشبختی می کنم.

صفا جون آخه واقعا عکست زیباس و اصلا مبالغه نیست. واقعا هیچکس جای خواهر آدمو نمیتونه بگیره و وقتی خواهر داری انگار همیشه دلت گرمه

فدای محبتت فرزانه جان و سپیده عزیزم

من کلا عاشق عکس و عکاسی ام.

هر بار بیرون میرم ، محاله با 500 تا 1000 تا عکس جدید برنگردم خونه ، نصف بیشترش هم خودمم اونم پایه کار میزارم ، میدوام جلوی دوربین … یعنی سوژه ام در حد تیم ملی …. 😀 😀

آره واقعا سپیده جون.

آره وصال جون ، من خودم ته تغاری هستم ولی واقعاً یکی از بزرگترین دلگرمی هام داشتن خواهرای بزرگ تر از خودمه ، یعنی عاشقشونم ، همیشه میتونم بهشون توی هر چیزی تکیه کنم و راحت باهاشون صحبت کنم و میدونم بهترین راهنمایی رو بهم میکنن.

واقعاً بهتون تبریک میگم برای این جو صمیمی و عالی بین اتون و امیدوارم همیشه و هر لحظه رابطه اتون گرم تر و گرم تر بشه .

از محبتت هم بینهایت ممنونم ، بزرگواری خانوم.

سپیده جون تو این جور شرایط گوشی ات رو بده دست یکی و بگو تا یکساعت دیگه اگه التماسم کردم گوشی ام رو بهم نده. یا بذار تو کمد دیگه سمتش نرو و هروقت خواستی بری سمتش به خودت بگو سپیده تو قوی تر از اونی هستی که تسلیم شیطونک درونت بشی. اونوقت هروقت تونستی این کار رو بکی یک چیز خوبی به خودت جایزه بده، یک چیزی که خیلی دوست می داری. مثل اون کیکی که من برات گذاشتم :))))))))

بچه ها شبتون بخیر .

دوستان عزیز از هم صحبتی با همتون خوشحال شدم و امیدوارم بازم بتونم بهتون سر بزنم. تا دیدار( گفتگوی ) بعدی خدانگهدار همگی.

وصال این کوچولوت رو باید بدی ما گاز گازیش کنیم ، وای من عاشق پسربچه شیطونم که از در و دیوار بالا بره … یعنی چنان ذوقی میکنم از دیدن این بچه هایی که نمیشه کنترلشن کرد که خدا میدونه.

پسر گلت خیلی ناز و خوشگله ، هزار ماشالا ، حتمن براش اسپند دود کن ، سایه شما و پدر محترمش همیشه بالای سرش باشه .

نگار جان

وصال جان

شب خوش

خوشحالمون کردید.

من که خواهر ندارم ولی شما ها خواهرای خوب و ناز منید

بچه ها دقت کردین ما وقتی با همسری هامون خوبیم و بحثی نداریم چقدر دوستشون داریم و نگاه به قد و بالاشون می کنیم دلمون ضعف می ره، هر لوس بازی ای که می کنن ما قربون صدقه شون می ریم، هرجوک بی مزه ای که می گن از ته دل می خندیم و…..
پس چرا موقع بحث و ناراحتی جوری رفتار می کنیم که انگار با دشمن خونی مون طرف هستیم و می خوایم توی بحث پیروز بشیم به هر شکلی؟ انگار قراره بکشیمشون و پامون رو بذاریم روشون عکس بندازیم!!!! چرا موقع بحث یادمون نمیاد که چقدر دوستشون داریم؟

خب شب همگی بخیر. همیشه پاینده باشید خانومای مهربون

میدونی رها جوون من گوشیمو میندازم زیر تخت خخخخخخخ بعد میخوام خودمو گول بزنم میگم اگه زنگ نزنم ناراحت میشه که یا نکنه چیزی شده باشه بعد گول میخورم سریع زنگ میزنم خخخخخخخخ

وصال جان، نگار جان، شکوفه جان خیلی خیلی خوشحال شدم از هم صحبتی با شما، لطفا شب های بعدی هم تشریف بیارید تا از نظرات بسیار مفیدتون بهره مند بشیم
وصال جان امیرعلی ات رو ببوس من براش یک و ان یکاد خوندم که چشمش نکنم یک وقت 🙂

شبتون بخیر وصال جووونم :* نگار عزییییزم :*

وای رها جون دقیقن من با این صحبتت موافقم.

نمیدونم چرا تو بحث احساس میکنیم همسرمون ، دشمنه و این خیلی بده

چه حس های شبیه به همی داریم ما خانم ها

مرسی صفا جون من که عاشقشم سوژه ی همیشگیه منه. خیلی هم شیطون و بازیگوشهههه. شب بخیر وصال جون و نگار جون

ای جانم شقایق گلم ، خب پس ما چی هستیم ، کلی خواهر ، یکی از یکی هم گل تر (اصلا هم نوشابه باز نکردم ) 😀 😀 خب گلیم دیگه … مگه نه رها ؟

دوستان بنطرتو بحث تو دوستی بیشتر یا ازدواج کردیم…
وقتی ازدواج کنیم اخلاق مردا تغییر میکنه؟؟

شقایق جون اگه قابل بدونی من صمیمانه دوست دارم جای خواهر نداشته ات باشم 🙂
اینکه تلاش می کنی عالیه عزیزم اما دیگه به شرطی تو همین مرحله راضی نشی، یعنی بیشتر و بیشتر پیشرفت کنی و تلاشت رو به مراحل بالاتر برسونی.
سپیده جون خودت رو دیگه گول نزن. دختر خوبی باش. بعد که با عشقت عروسی کردی هی اون تو رو گول می زنه هی تو اون رو گول بزن خخخخخخخخخخخخ

مرسی شکوفه جونم خوشحال شدم از آشناییت عزیزم

رها جونم مرسی خانوم.فک کنم بچه ها رفتن دیگه.منم با اجازتون برم دوستای خوبم.شبتون بخیر

بله که گلیم صفا جونی پس چی؟ اصلا ما گلیم ما سنبلیم ما غنجه های نوگلیم، باز می شیم بسته می شیم، باز می شیم بسته می شیم، اگه به ما آب ندهند اینجوری می شیم اینجوری می شیم (اینجا آب استعاره از محبت است و اینجوری شدن هم استعاره از غصه دار شدن خخخخخخخخ)

خخخخخخخ رهااااا داشتم میخوندم با ریتمش خوندممم قشنگگگگ.

شبت به خیر صبا جون
سپیده جون اخلاق مردها یا حتی زنها بعد از ازدواج عوض نمی شه فقط یک سری از ویژگی ها که توی دوستی دیده نمی شه بعد از ازدواج دیده می شه، یا مثلا یک سری مراعات ها که توی دوستی هست دیگه تو ازدواج نیست. دوستی مثل دوران عقد هست یعنی زن و مرد همه اش سعی دارن که با هم که هستن بهشون خوش بگذره اما خب وقتی ازدواج می کنن دیگه وارد مرحله ی جدی زندگی می شن. اولش همه عشقولی هستن اما کم کم دیگه شکل جدی زندگی شروع می شه، اونوقت همه فکر می کنن همسرشون عوض شده در صورتی که همسر عوض نشده شرایط عوض شده

رها جان

سپیده جان

صبا جان

شقایق جان

من با اجازه اتون برم کم کم ، یه کم کارامو راست و ریست کنم برای فردا ….

از هم صحبتی باهاتون واقعن لذت بردم ، مرسی که هستید و مرسی که اینقدر خوبید .

مواظب خوبی هاتون باشید ، مثل شماهااا کم پیدا میشه .

شبتون پر ستاره

صفــــا

دوستان و همراهان قرار شبانه ای من، از آنجا که باید بروم به امر خطیر پختن ناهار فردای همسری بپردازم بالاجبار جمع گرم شما را ترک می گویم و امید دارم که فرداشب در قراری مثل همیشه صمیمی و گرم از حضورتان بهره ببرم.
این هم از منبر امشب ما، بی زحمت پاکت ما رو بدین که ما بریم خخخخخخخخ
بحث خیلی خوبی بود ممنون از همه
چقدر خوب بود که امشب صفاجون تا آخرش با ما بود، تا آخرش باهام بودی صفا تا آخرش باهات هستم :))))))
مراقب خودتون و دلتون و همسری تون باشید
در پناه خالق نیکی و شادی

شما ها عشقید بخدا صفا جونم رها جونم خیلی از تنهایی دراومدم این چند وقته خوشحالم که پیشتونم خواهر گلیاااااا بوس

من رفتم اومدم یهو همه رفتن؟؟
من همش ترس این دارم مردا تغییرر کنم واسه همین از ازدواج میترسمو فرارییییی.نمیدونم واله.
منم دیگه برمم..شقایق جووون منم خواهر کوچیکت ^-^
همتونو دوس دارم یه عالمه:* شبتون خوش بوووووووووووووووووووووس

سلام دوستای عزیزم، امیدوارم حال همتون خوب باشه، ببخشید من خیلی دیر اومدم، بیمارستان بودم، میخواستم بهم مشاوره بدین، نمیدونم داستانمو خوندید یا نه، گفتم که کسی که دوسش دارم گفت یه ماه میخواد رو کارش تمرکز کنه و با هم حرف نزنیم، امروز بهم زنگ زد، عذر خواهی کرد و گفت که میخواسته تا زمانی که کارش جور شه و بخواد بیاد خواستگاری زنگ نزنه، گفت نمیخواستم باعث آزارت بشم، گفت هر وقت ازم میپرسی کار پیدا کردی و من میگم نه و از صدات میفهمم که چقد ناراحتی واقعا اذیت میشم، گفت تحمل شدین صدای غصه دارتو ندارم، نمیدونم چیکار کنم بچه ها کمکم کنید

شقایق جونم عزیزم من که واقعا مثل خواهر دوستت دارم هروقت میام می بینم هستی خیلی خوشحال میشم بی شوخی یه حس خاصی بهت دارم احساس می کنم خیلی به من نزدیکی خوشحال میشم منم خواهر خودت بدونی عسیسم

سلام ترانه جون خوش اومدی عزیزم
به نظر من باید بصورت جدی باهاش صحبت کنیو بهش بگی که تو این شرایط خیلی اذیت میشی که هی بخواد ازش دور باشی و خبری ازش نداشته باشی

همه رفتین که؟دیر اومدم

شب بخیر صفا جونی

فرزانه جونم منم واقعا همین طور یه حس خیلی خوبی دارم وقتی هستی همیشه توجه داری بهم اینو دوست دارم مرسی که هستی عزیزم

خواهر نازم

چقدر دوست دارم ببینموتون

سلام فرزانه جون، مرسی عزیزم، اتفاقا امروز بهش گفتم، گفتم اگه واقعا منو میخوای بیا خواستگاری حداقل نامزد کنیم تا وقتی کارت جور شه، گفتم اینجوری دوتامون آرامش بیشتری داریم، اونم گفت حق با توئه، گفت با خوانوادم صحبت میکنم، نمیدونم شاید باز پدرش نذاره، میگه پدرم میگه اول کار پیدا کن که رومون بشه بریم خواستگاری

ترانه جونی خوبی خوش اومدی عزیزم

چرا بیمارستان بودی آخه

خوب ترانه جون از طرفی حرف بدی هم نمیزنه چون با این شرایط اگه بیاد و عقد کنین ممکنه از یه طرف خیالت راحت بشه ولی باید ببینی واقعا می تونی با شرایط بی کاری و عواقب بی پولیش کنار بیای؟ چون این مسئله ای نیست که فقط بتونی حرفشو بزنی باید از خودت مطمئن باشی که بعد خدای نکرده بخاطر بی پولی پشیمون نشی چون بعد از ازدواج توقع خونوادتم نسبت به همسرت بالاتر میره باید بتونه خواسته هاتو براورده کنه بصورت کلی تری فکر کن

این بحث برای امشب یعنی دوشنبه هست که از قبل توی سایت ست شده ، امشب بیاین مفصل صحبت کنیم در این خصوص که خیلی هم اهمیت داره، ازتون دیگه ازمون تستی میگیرم ببینم هواستون هست با نه ؟؟؟

شماهاااا ناامیدم کردید دیگه …. 😀 😀

من باید به همه شماهااااااا یه جایزه هوش بدم ، اصلاً به پست اول من دقت نمی کنید دخترااااااااااااااااااا ، دوشنبه 28 اردیبهشت ماه ….

یکشنبه ها دیگه روتین پیش خانوم دکتر هستیم مگر اینکه از قبل ایشون نتونن تشریف بیارن و به من اطلاع بدن.

شاهکارید شماهااا و من بی اندازه عاشقتونم….

صفــــا

هزار سال هم که بگذرد و هزار صفحه هم که درباره این رابطه بنویسیم، مشکل حل نمی‌شود. جنگ عروس و مادرشوهری در بسیاری از حکایت‌ها و افسانه‌ها روایت شده و حتی برخی از روانشناسان هم می‌گویند رقابت دو زن بر سر تصاحب محبت یک مرد، حاصلی جز در گرفتن چنین جنگی ندارد اما با وجود همه اینها، به شما توصیه می‌کنیم قبل از روبه‌رو شدن با مادر همسرتان ذهن‌تان راحسابی شست‌وشو دهید و همه باورهای قدیمی را دور بریزید.

نگذارید کلیشه‌ها در مورد رابطه شما تصمیم بگیرد و شانس‌تان را امتحان کنید. شاید مادر همسرتان در کمترین زمان به یکی از ارزشمندترین آدم‌های زندگی‌تان تبدیل شود.

باید

با او آشنا شوید

در همان روزهای اول زندگی مشترک‌تان با کمک همسرتان از خصوصیات اخلاقی مادرش، حساسیت‌های او، نیازهایش و هر آنچه فکر می‌کنید در ارتباط میان شما می‌تواند کمک کننده باشد، باخبر شوید. حتی اگر پیش‌فرض‌های تاریخ گذشته در مورد رابطه عروس و مادرشوهری را باور کنیم، نمی‌توانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که درست شناختن حریف، می‌تواند به شما در پیروز شدن کمک کند.

نباید

مقایسه کنید

هیچ‌وقت مادر خودتان را با مادرشوهرتان مقایسه نکنید. هزار سال هم که بگذرد و حتی اگر رابطه میان شما و او ایده‌آل و صمیمانه باشد، باز هم او مادر شما نیست. از طرف دیگر، هر خانواده عادات و اقتضائات خود را دارد. اگر خانواده شما اهل حمایت مالی یا همدلی کردن هستند اما این رفتارها از مادرشوهرتان سر نمی‌زند به او خرده‌ای نگیرید. نگاهی به سبک زندگی خانواده همسرتان بیندازید. شاید آنها محبت‌شان را به شیوه‌ای متفاوت از خانواده شما ابراز می‌کنند.

باید

بپذیرید تازه‌وارد هستید

هیچ‌وقت خود را با عروس‌های دیگر خانواده مقایسه نکنید. احتمالا عروس‌های قبلی خانواده رابطه صمیمانه‌تری با مادرشوهرتان دارند و به او نزدیک‌ترند. طبیعی است! آنها سال‌های بیشتری را در کنار هم زندگی کرده‌اند. گذشته از این، هیچ وقت خدماتی که مادرشوهرتان به عروس‌های دیگر ارائه کرده را با کمک‌هایی که به شما کرده قیاس نکنید. تفاوت وضعیت اقتصادی خانواده در سال‌های مختلف، تفاوت نگاه آدم‌ها به موضوعات و بسیاری عوامل دیگر، می‌تواند در این مورد تاثیرگذار باشد. پس نگذارید حسادت و مقایسه کردن از همان روزهای اول رابطه شما را خراب کند.

باید

خط قرمزها را روشن کنید

حتی اگر اوایل ازدواج‌تان است، اجازه نزدیک شدن هیچ‌کس به خط قرمزهای‌تان را ندهید. مهم نیست پای مادر خودتان در میان باشد یا مادرشوهرتان، شما باید محدوده‌هایی که وارد شدن به آنها آزارتان می‌دهد را روشن کنید و به دیگران یاد دهید به آنها نزدیک نشوند. اگر سرزده مهمانی رفتن آزارتان می‌دهد یا اگر مراقبت بیش از حد مادرشوهرتان از مردی که همسر شماست کلافه‌تان می‌کند در یک گفت‌وگوی آرام و صمیمانه موضوع را با او در میان بگذارید. جبهه نگیرید اما اگر مادر همسرتان تحمل یک گفت‌وگوی منطقی را نداشت و از صراحت‌تان ناراحت شد، کوتاه نیایید. کافی است شما جوانب مهربانی و احترام را رعایت کنید؛ همین!

نباید

رو در رو بجنگید

مهم نیست که رفتار مادرشوهرتان با شما بد بوده یا با همسرتان. واقعیت این است که در این رابطه، شما باید در حاشیه حضور داشته باشید و همسرتان نقش جاده صاف کن را بر‌عهده بگیرد. مسئول هر گونه سوء‌تفاهمی که میان شما و مادرشوهرتان ایجاد شود و رابطه‌تان را تهدید کند، همسر شماست که نتوانسته نقش میانجی را در این رابطه به خوبی بازی کند. اما گذشته از این واقعیت، شما هم باید مراقب رفتارهای‌تان باشید.

اگر اختلاف نظری دارید، خود را به طور مستقیم وارد جنگ با او نکنید و اجازه دهید همسرتان که مادرش را بهتر می‌شناسد با برعهده گرفتن نقش میانجی مشکل را حل کند. جنگیدن شما با مادرشوهر، هیچ فایده‌ای جز به لرزه درآوردن پایه‌های زندگی مشترک‌تان نخواهد داشت پس خود را کنار بکشید و کار را به اهلش بسپارید.

نباید

زیاده از حد صمیمی شوید

داستان مادر دوم را فراموش کنید. مادر همسر شما، مادر همسرتان است؛ همین! پس در درجه اول برای احترام گذاشتن به او تلاش کنید. علاقه قلبی و صمیمیت مسائلی نیستند که از همان ابتدای شکل گرفتن رابطه به وجودشان نیاز داشته باشید. پس اول بنای احترام را بسازید و بعد اگر دوست داشتید و در توان خود دیدید به فکر ساختن رابطه ای صمیمی و دوستانه باشید. اگر از همان روزهای اول بخواهید نقش دختر آنها را بر عهده بگیرید و با هم خانه یکی شوید، احتمال جرقه زدن رابطه‌تان زیاد خواهد بود. پس فاصله را حفظ کنید و اجازه دهید زمان در مورد رابطه شما تصمیم بگیرد.

خودتان باشید

از همان روز اولی که به خانه آنها وارد می‌شوید، خودتان باشید. سبک پوشش‌تان، جنس رفتارهای‌تان و عادات‌تان را سانسور نکنید تا بعدها با نشان دادن خود واقعی‌تان آنها را شگفت‌زده نکنید. اگر از فرهنگ متفاوتی هستید، خود را مسئول شبیه شدن به خانواده همسرتان ندانید. درست است که برخی ریزه‌کاری‌های معاشرتی و رفتاری را به‌خاطر حفظ حریم‌ها رعایت می‌کنید اما قرار نیست بعد از ازدواج همه گذشته‌تان را کنار بگذارید و به فرد دیگری تبدیل شوید.

نباید

کلیشه‌ای رفتار کنید

قصه جنگ عروس و مادرشوهر، یک قصه قدیمی است که مردم بسیاری از کشورها با آن درگیر هستند. اما نه قدمت و نه گستردگی این ماجرا، نباید باعث پیش‌داوری شما در مورد مادر همسرتان شود. در برخورد با این زن تازه زندگی‌تان کلیشه‌ای رفتار نکنید و هنگام قضاوت در مورد رفتارهایش، لقب«مادرشوهر» را مدام در ذهن‌تان مرور نکنید. وقت دلخوری به خود بگویید اگر رفتار او را یکی از نزدیکان خود شما انجام می‌داد، چه احساسی پیدا می‌کردید و چه واکنشی نشان می‌دادید.

باید

اجازه دهید مادری کند

مادرشوهرتان پیشنهاد خریدن سبزی‌های‌تان را می‌دهد یا اینکه دوست دارد گاهی برای‌تان غذا درست کند و بیاورد؟ اشکالی ندارد! هیچ کدام از این رفتارهای او به استقلال شما صدمه‌ای نمی‌زند. نگذارید مادر همسرتان زندگی شما را اداره کند و باری که وظیفه شماست را به دوش بکشد اما اجازه دهید گاهی برای‌تان مادری کند و شما هم وانمود کنید که به او محتاجید و بخش‌هایی از زندگی‌تان بدون حضورش لنگ می‌ماند.

نباید

با هم رقابت کنید

اگر می‌خواهید در مورد مالکیت همسرتان با این زن رقابت کنید، باید بگوییم آینده زندگی مشترک‌تان را به خطری جدی می‌اندازید. یادتان نرود شما و مادرشوهرتان هر دو، زن‌های مهم زندگی همسرتان هستید و اگر قرار باشد با رقابت و جنگ‌های آزاردهنده به دنبال دزدیدن او باشید، به طور کامل از دستش می‌دهید. حتی اگر میانه خوبی با مادرشوهرتان ندارید، برای تخریب چهره او در نظر همسرتان تلاش نکنید. وارد کردن دعواهای عروس و مادرشوهری تنها انرژی زندگی‌تان را پایین می‌آورد و از شما در نگاه همسرتان زنی غرغرو می‌سازد که جز رقابت‌های بی‌ثمر زنانه به چیزی فکر نمی‌کند.

باید

آدابدان باشید

به نام صمیمیت و بی‌حواسی، مادرشوهرتان را در مناسبت‌های مهم نادیده نگیرید. روز مادر، روز تولد یا مناسبت‌های دیگری که برایش مهم است را با یک کادوی کوچک و چند شاخه گل جشن بگیرید. در مناسبت‌های مهمی مثل شب یلدا یا لحظه سال تحویل اجازه ندهید تنها بماند و اگر قصد دارید مهمانی خانوادگی ترتیب دهید، او را هم به جمع‌تان دعوت کنید. قبلا هم گفتیم آنقدر با مادرشوهرتان رفت و آمد نکنید و در خانه‌اش ماندگار نشوید که مرزهای میان‌تان از بین برود اما در چنین روزها و لحظه‌های مهمی، هرگز نگذارید احساس کند فراموش شده است.

نباید

دنبال سوژه بگردید

با ذره‌بین به جان همه حرف‌ها و رفتارهای مادرشوهرتان نیفتید. اگر شما بخواهید ایرادی در رفتارهایش پیدا کنید یا اینکه از میان حرف‌هایش عبارتی آزاردهنده را کشف کنید، حتما موفق می‌شوید؛ نه به دلیل اینکه او مادرشوهرتان است و قصد جنگیدن با شما را دارد بلکه به این دلیل که آدم‌ها آنقدر متفاوت هستند که از جمله‌های مشابه، معنای متفاوتی را استنباط کنند. اگر شما تا این اندازه ریزبین و حساس باشید، بدون شک از میان حرف‌های مادر خودتان و حتی همسرتان هم به اندازه کافی موضوع ناراحت کننده پیدا خواهید کرد.

این جدال خواهر شوهرو جاری تموم شدنی نیس
من که به این نتیجه رسیدم که بگم هر کسی درحد شعورش رفتار میکنه…..
بهتره هیچ وقت به رفتاراشون فک نکنیم چون بعضی ها اصلا تغییر نمیکنن

سلام دوستان،من مجردم، اما دو تا زنداداش دارم که هر دو از من بزرگترن. با بزرگه حدود 9 سال و کوچیکه 4 سال اختلاف سنی دارم؛ همیشه سعی کردم بهشون احترام بذارم و چون حدود 14 سالم بود که برادر بزرگم ازدواج کرد خوب من تقریبا میشه گفت بچه بودم، الآن 21 سالمه و رابطه م باهاشون خوبه، مخصوصا کوچیکه که یه نسبت فامیلی هم از قبل با هم داشتیم؛ حدود دو سه سالی میشه ک فهمیدم یه مقدار زنداداش بزرگم نمیدونم حالا اسم اخلاقشو چی بذارم اما بین من و زنداداش کوچیکه با حرفاش فاصله مینداخت؛ یه مدت یه مشکلاتی به وجود آورده بود اما خب با حرف زدن بین من و کوچیکه حل شد و دو تامون با هم رابطه خوبی داریم، طوری که با اصرار سه هفته پیش خودش نگهم داشت، میخوام بگم همیشه مشکل از خواهر شوهرا نیست!

به نظر من اگر آدم سیاست خوبی داشته باشه و بتونه بت جاریش رابطه واقعا خوبی داشته باشه و پشت همدیگه باشن قدرت مانورشون تو خونواده شوهرشون بیشتر میشه من که جاری بزرگم ۹ سال ازم بزرگتر خیلی دوسش دارم واقعا خوبه و خیلی هوای همو داریم خواهر شوهرم باهاش خیلی رسمی برخورد میکنم تا جرات نداشته باشه پاشو از گلیمش فراتر بذاره از هفته بعدم ی جاری دیگه داره بهمون اضافه ممیشه و نیومده داره پوست میکندشون و منم تماشا چی نشستم ی کنار دارم کیف میکنم که اون داره سرشون بلا میاره واقعا خدا جای حق نشسته هیچ کاری رو بی جواب نمیذاره

فریبا جون تا حالا که من 5 ماهه عقدم نه منو دعوت کردن خونشون نه هدیه دادن و حتی چشمم هم اب نمیخوره بعد عروسی هم پاگشا کنن منو……….)):
خیلی ازشون دلخورم.خیلی

به نظر شما من باید چه برخوردی داشته باشم؟به روشون بیارم، نیارم…..واقعا خیلی بده که ادم احترام بذاره و اونا نذارن…

آدمی که اینقدر بی شخصیه ارزش نداره راجع بهش صحبت کنی و لحظات خوبی که تو این دوران داری و با همسرت میتونی داشته باشی رو به خاطرش خراب کنی

باورت میشه فریبا جون پرسیدم همشون میگن این مدلی دیگه
روز اولی که شوهرم منو میخواست بعد عقد ببره خانه شون گفت امکان داره هربرخوردی ازش ببینی
بره تو اطاق بیرون نیاد
یا بره بیرون
ولی خوب من تاحالا یه همچین چیزای و ندیدم اصلا هزمش برام سخته

تو درست میگی ندا جون ولی احساس میکنم به شعورم توهین شده
اصلا خواهر شوهرم به کنار از مجداله کردن با همسر سر اون خسته شدم
درسته اون خواهرشه وقتی یه چیزی میگم ناراحت میشه ولی خوب منم غرور دارم به شخصیت توهین میشه

یه جورای خسته شدم هر دفه با شوهر بحثم میشه اخرش به این نتیجه میرسم که دیگه در مورد این مسایل حرفی نزنیم که از هم دلخور بشیم ولییییییییییییییییییییی دوباره دوباره دوباره

سلام اصلا معلوم نی کجایید شما؟

به خدا خودمم میدونم الانم یه ماه و 10 روز از عقد ما میگذره به جرات میتونم بگم یک ماهش همش تو بحث و جدال بودم خودمم خسته شدم
رو همسرمم فشاره خودم درکش میکنم
ولی خوب رفتارهای اونم نمیتونم تحمل کنم
دیشب میگه اصلا اگه بخوای هردفه بیای ایتقدر بهم بریزی دیگه بهت نمیگم بریم خانه مامانم اونوقت منم دیگه نمیام
خانه شما
خستهههههههههشدمممممممممممممممممم

خب بعضیها یه اخلاقایی دارن که بقیه نمیتونن کاری انجام بدن خوبه که حالا خودشون میفهمن نرگس جان

نگرانیم اینه که ندا جون
اونم بگه حالا که تو نمیای منم نمیام
نه دیگه میخوام روشمو عوض کنم چرا من نرم اون راحت باشه من میرم اون ناراحت باشه

میگن اخلاقش اینه دیگه چیکارش کنیم

سلام بچه ها
قراره عید قربان برای برادرهمسر بریم خواستگاری
منم به شوخی به همسرم میگم اگه اونو که فامیل هم هست بیشتر دوست داشته باشن حسودیم میشه ها ، اویه کنم میخنده!
ولی واقعا اگه یه کوچولو هم فرق بزارن که میدونم از خانواده همسرم بعیده منم حساس ناراحت میشم. ناراحتیمم اینه که فقط دلم میشکنه و میرنجه هیچوقت به کسی کاری ندارم!
و خوشحال میشم که 4 نفر میشیم و یه قل برای بیرون رفتن پیدا میکنیم

مژگان جان این حسادت زنانه تو دل هممون هست هر کی بگه نداره یا ناراحت نمیشه داره خودشو گول میزنه ولی اگر تو همیشه درست و خوب رفتار کنی هرگز جایگاهت رو در خانواده خودت و پیش همسرت از دست نمیدی عزیزم

مژگان جان از الانم به همسرت این حرفارو نزن چون اگه بعدها یه اتفاقی بیفته و تو ناراحت بشی و بخوای بگی شوهرت میگه تو از اول حساس بودی و حساسیتت رو نشون دادی شاید ته دلش باورت نکنه پس پی داوری نکن تو ذهنتم چیزی که اتفاق نیفتاده و شایدم هرگز اتفاق نیفته رو قضاوت نکن چون فکر آدم کم کم مسموم میشه نسبت به این قضایا

نرگس جان قسم نخوردی که جایی بری که اعصابت خرد بشه به شوهرت بگو فعلا خونه مادرت نمیام تا یکم هم اوضاع آرومتر بشه هم اعصابم

مریم جونم سلام. خوش اومدی گلم. میدونی، حرفات به نظر منطقی میاد عزیزم، یعنی در اصل باید همینطوری باشه که خواهر دلش بسوزه، اما جاری نه. ولی خب در عمل گاهی میبینیم که خواهر شوهر هایی رفتارهایی دارن که انگار اصلا هم دلشون نمیسوزه. البته شاید دید خودشون اینه که با برادرشون خوبن و از گل کمتر بهش نمیگن و فقط دارن زن داداشو اذیت میکنن و متوجه تاثیر رفتارشون در کل زندگی اونا نیستن. و در مقابل جاری هایی که هیچ مشکلی ایجاد نمیکنن. من که میگم این چیزا به ذات آدما برمیگیرده. کسی که ذاتا زن داداش رو زن داداش بدونه و تو منطقش این باشه که باید بچزوندش این کار رو هم میکنه

گاهیم برعکس، همونطور که تو گفتی خواهر شوهر خوبه و جاری نیست. شاید امروزه تو بعضی خانواده ها نقش این مسایل خواهرشوهر بازی و جاری کمرنگ تر شده باشه، اما فکر کنم هنوز دورانش به طور کامل نگذشته باشه…

من خواهرشوهرام خوبن وجاری ندارم ولی خدا کنه دختر خوبی باشه جاریم دوست ندارم این رابطه های خوب بهم بخوره

به نظر من خواهر شوهر حتی اگر بد هم که باشه حسود هم که باشه آخرش برادرش رو دوست داره و دلش نمی خواد زندگی بدی داشته باشه این روزها هم دیگه دوره خواهر شوهر بازی گذشته و معمولا خواهر شوهرها با زنداداش هاشون خیلی خوب شدن که البته یه دلیلش کم جمعیت شدن خانواده هاست و خواهر شوهر ها اگه خواهر نداشته باشند با زنداداششون مثل خواهر می شن اما جاری این طوری نیست یه غریبه است که اصلا هم دلش برای زندگی برادر شوهرش نمی سوزه خداکنه که دختر خوبی باشه و خورده شیشه نداشته باشه و گرنه واویلاست …..

دیشب منو مادرم به اتفتاق آقای همسر رفتیم خانه مادر شوهر برای عیادت خواهر شوهر تو اطاق بود بیرون نیامد
مادرم 9 رفت من موندم تا ساعت 10.30 از اطاقش بیرون نیامد دلم میخواست خفش کنم

این مهم نیست که از اطاق بیرون نیامده چون من تاحالا تو خانواده خودم همچین چیزی و ندیدم هزمش برام سخته
وقتی از خانه شون امدیم من خیلی بهم برخورده بود و کمی ناراحت آقای شوهر وقتی ناراحتی منو میبینه کلا بهم میریزه
دیشبم یکم بحثمون شد متاسفانه از این بحث های که مدام به خاطر برخورد خانوادش میشه خسته شدم

خب بذار بمونه تو اتاقش اون شعور و شخصیت خودش رو نشون میده مادر شما هم همینطور . از قدیم گفتن نرگس جان جواب ابلهان خاموشی است

ممنونم ندا جان 🙂

نظر من اینه که هرجور خودم با خواهر شوهرم رفتار کنم اونم همون رفتار رو با من داره پس سعی میکنم آزاری نرسونم تا آزار و اذیت لفظی نشم.

سلام سحر جان کلا میگن با خانواده شوهر حدو حدود رعایت کرد منم مثل شما بیشتر کارارو به شوهر من میگم انجام بده اونم با کمال میل انجام میده اگه جاریت نظر میده یکی دوبارم تو نظر بده ببین چی میگن من انجام دادم جواب میده

سلام همگی خوبین منم خیلی به همشون احترام میذارم ولی انگابی نتیجه اس همیشه دوس داشتم باخانواده شوهرم یه رابطه صمیمی وخوش داشته باشم ولی هرچی احترام میذارم انگابی فایده اس کلانسبت به همه چی بی اهمیتن البت حس میکنم این بی اهمیتی فقط واسه منه چون برابقیه اینطورنیس حس میکنم چون کلاهیچی نگفتموساکت موندم اوضاع این شده

توی تموم مهمونیایامراسمای فامیلاشون من اصلا نیستم جاریمم توهمه چی یه تز میده که فلان کن ولی شرایطارودرک نمیکنه فقط تزالکی میده شوهرشم توبانکه راحت میتونه کمکمون کنه ولی اصلاهیچ نمیگن داداشیم دارن فقط وقتی کاردارن شوهرمنومیخوان ازطرفیم مخصوصاکمک نمیکنن تاشوهرم بمونه وکارای باباشوبکنه کلاتوروت میگن فلانی بده شایدبااونیکه میگن بده بحثشونم بشه ولی یهومیبینی اولین نفرپامیشن میرن ومیان باهم خوش وخرمن جاریم که بعدشم باز دوباره پیش من میگه بدن

من خواهرشوهرم اصلا کاری به کارم نداره. 5 سال ازم کوچیک تره و مثل خواهرشم. اصلا هم دخالت کردن بلد نیست چون یه جورایی شوهرم مثل پدره براش از شوهرم خیلی حساب میبره. هشت سال از شوهرم کوچیک تره.

دقیقا مثل ما فرشته خواهرشوهرم من و همسری رو بیشتر از اون یکی داداشو زنداداشش دوست داره و همیشه مدافع منه تو فامیلشون کسی جرات نداره حرف بدی درمورد من بزنه خخخخخخخخخ البته اونقدری که اون منو دوست داره من ندارمش به دلیل یه اشتباهی که کرده دل چرکینم ازش

من جاری ندارم دوست جوووونیاااا و نخواهم داشت چون همسری تک پسره و بدبختی و حسادت و بدجنسی تمام فامیلشو خودم تنها باید به دوش بکشم خخخخ.اما اشکل نداره می ارزه اما بجاش دو تا خواهر شوهر دوقلو! خدا صبرم بده دعا کنید

منم جاری ندارم و عشقم تک پسره ولی کاش یه برادر میداشت منم سعی میکردم جاری خوبه باشم خواهرشوهرام خیلی مهربونن مادرشوهری هم که گل سرسبده هم جوونه هم خوشگل و خوش تیپ باهاش که راه میرم ازش کم میارم ماشالا با سلیقس منم گاهی برای خریدن لباس ازش کمک میگیرم

منم جاری ندارم و یه خواهرشوهرم 18 ساله فقط دارم مادرشوهرمم که ماهه 46 سالشه خیلی مهربونه

من که هم جاری دارم هم خواهر شوهر هردوتاشون ازم کوچیکترن رابطه من با هردوتاشون خوبه مخصوصا خواهر شوهرم که همش بهم میگه خواهر و به چشم خواهر بزرگترش بهم نگاه میکنه وووولی جاریم خیلی غیرقابل تحمله تنها کسی که تو خانواده همسرم تحملش میکنه و دوسش داره فقط شوهرشه

راستی فردا که مهمونی خونه دختر خاله همسرم دعوتیم گفتن تم آبی سفید بپوشید! ولی من پیراهن آبی سفیدم زیاد رسمی و مجلسی نیست معمولیه. به نظرتون واسه اینکه حسابی شیک بپوشم و خوب برم لباس رنگ دیگه بپوشم؟ جاریم فکر کنم با شلوار جین و بلوز سفید بیاد!!!! خخخخخ بلوز شلوار!!! میخوام من حسابی شیک باشم.

والا فریبا جون اینهمه دانشجوی کارشناسی و کارشناسی ارشد زیر دستم میان و میرن و تو همه رنج سنی میتونم از پسشون بربیام ام عرضه ادب کردن این بچه رو ندارم!!!! از دست خودم خیلی حرص میخورم. فعلا دارم با بی محلی و کم محلی شروع میکنم.

راست میگی نسیم جوونم دیگه بهشون فکر نمیکنم. میخوام با مادرشوهرم برم. البته اول رستورانه وبعد خونه شون. آقایون هم هستند . مبخوام پیش مادرشوهر و همسرم بشینم. نه بلوز شلوار که نمیپوشم. ولی تم آبی سفید که گفتن هم نمیپوشم. چند روز پیش از یه مزون دو تا پیراهن شیک ترک خریدم. یکیشو میپوشم. نظر همسرم هم همینه. موهام رو هم تازگی یکم کوته کردم میرم آرایشگاه براشینگ کنه خودم هم آرایش مبکنم. به فول شما حسابی تیپ میزنم و میرم.

حرجان باز که میگی زن دایی شوهرت اون اصلا مهم نیست بذار جاریت باهاش خوش باشه اگه زنونه است بشین پیش مادر شوهرت اگه خانوادگیه بیشین پیش همسرت مادرشوهرت بعدرفتار همسرت میبینه لباس هم بلوز شلوار نپوش چیز دیگه بپوش ولی حسابی تیپ کن که چشمه همه دربیاد به قول معروف من هروقت این جورجاها میرم بهترین لباس و تیپو میزنم و حتما ارایشگاهم برو البته اگه میتونی برو ولی نذار کسی بفمه که رفتی ارایشگاه خوش بگذره

حرجان باز که میگی زن دایی شوهرت اون اصلا مهم نیست بذار جاریت باهاش خوش باشه اگه زنونه است بشین پیش مادر شوهرت اگه خانوادگیه بیشین پیش همسرت مادرشوهرت بعدرفتار همسرت میبینه لباس هم بلوز شلوار نپوش چیز دیگه بپوش ولی حسابی تیپ کن که چشمه همه دربیاد به قول معروف من هروقت این جورجاها میرم بهترین لباس و تیپو میزنم و حتما ارایشگاهم برو البته اگه میتونی برو ولی نذار کسی بفمه که رفتی ارایشگاه خوش بگذره

منظورم سحر

ممنون مونا جون. شما لطف دارید منم خوشحالم که در چنین فضای دوستانه ای حرفهایی که به خیلیها نمیتونیم بگیم رو اینجا بهم میگیم. خیلی خوشحال میشم از نظراتتون استفاده کنم. آخه من تازه کارم 🙂

سلام سحر جونم. تبریک میگم عزیزم.مبارک باشه.به جمع نوعروس خوش اومدی خانوووووم.

به به چه عروس خانوم تحصیل کرده و باکمالاتی بهمون اضافه شده. عزیزم به نظرم من هم حرف فریبا جون درسته. جاریتون اگرم فوق دکترا بگیره بازم لوس و ننره. خانواده همسرت نباید به خاطر یه بچه با عروس جدیدشون اینطوری رفتار کنن. با همسرت در این مورد حرف نزدی تا الان؟

با این توصیفت به نظر من اون خیلی بچه مونده که این طوریه

سلام سحرجان خوش اومدی گلم. میشه بیشتر در مورد کارایی کعه باعث ناراحتیت میشه بگی عزیزم؟

پس چرا هیچ کس اینجا نمیاد؟ 🙁 به همفکری احتیاج دارمااااا خانوما کجایید؟ فریبا جون؟؟؟

سحر جان بسیار بسیار به جمع ما خوش آمدی. ما خیلی خوشحالیم که دوستان تحصیلکرده ای مثل شما وارد گروهمون میشن و این باعث میشه با تعاملی که با هم داریم بتونیم به ارتقای اطلاعات همدیگه کمک کنیم. راستی ازدواجتم مبارک باشه

گفتم ما با هم خیلی فرق داریم. یعنی هم سن و سال که اون چند سال کوچیکتره. هم قیافه که من خیلی کوچیکتر از اون دیده میشمو واقعا نمیخوام تعریف از خودم بکنم اما قیافه ام خیلی بهتر از اونه. من دکترا دارم و عضو هیات علمی دانشگاهم ولی اون تازه دانشجوی کارشناسیه. خب من درامد خوبی دارم ام اون سرکار نمیره. من همیشه سعی میکنم خانم و متین باشم ولی اون خییییلی بچه و لوسه و بسیااار خوشیرین. یعنی از زبون و خودشیرینیش هرچی بگم کم گفتم.

سلام دوستان. من 5 ماهه که عقد کردم. همسرم فقط یک برادر داره. من یک جاری دارم که با وجودیکه 4 ساله ازدواج کرده چند سال از من کوچیکتره. ما با هم خیلی فرق داریم. من اصلا آدم خودگیری نیستم و خیلی دلم میخواد رابطه خوبی با خانواده همسرم داشته باشم. پدر و مادر همسرم آدمهای ساکت آرام و خوبین و حسااابی عشق دختر. تو این چند ساله که جاریم یکی یه ذونه بوده حساااابی لی لی به لالاش گذاشتن و حالا با اومدن من یه جورایی موندن چیکار کنن. بطوریکه از بس سعی میکنن اون ناراحت نشه و حسودی نکنه دیگه این ناراحت نشدن اون داره مرتب به قیمت ناراحت شدن من تموم میشه. خیلی ناراحتم. نمیدونم چیکار کنم؟ راهنماییم کنید دوستان.

من خواهر شوهر ندارم ولی دوتا جاری دارم نمی دذارم کسی تو زندگیم دخالت کنه به نظر من اگه ما تو زندگی اونا دخالت کنیم باعث دخالت اونا تو زندگی ما میشه

سلام دوستان عزیزم ممنون فرشته جون مینا جون فریبا جون

بله کاملا درسته رفتار نابالغ و کودکانه نه به تحصیلاته نه حتی به سن تقویمی. موضوعی که باعث ناراحتی من شد مراسم شب یلدامون بود. شب یلدای اصلی چون وفات بود میخواستیم آخر هفته بگیریم. هنوز بیشتر از یک ماه به شب یلدا مونده بود که یه شب که خونه مادرشوهرم بودیم و جاری و برادر شوهرم هم بودن مادرشوهرم گفت خب تقویم بیاریم ببینیم کی مزاحم سحر جون اینا بشیم واسه شب یلدا. پنجشنبه ها من سرکارم و جمعه خوب بود. تا مادرشوهرم گفت جمعه بجای من ایشون جواب داد نه من جمعه دعوتم. مراسم شب یلدای عروس خاله ام!!

نمیدونم چرا این بچه اینقدر راحت به خودش اجازه میده بجای بزرگترها تصمیم بگیره. منم روم نشد هیچی بگم. چند شب بعد مادرشوهرم گفت نمیشه که جاریم نباشه و باید حتما!! باشه پس بندازیم شنبه. طبق معمول باز هم دهن من بسته شد و نتونستم حرفی بزنم و قبول کردم. بعد که با خانوادم مشورت کردن شاکی شدن و گفتن آخر هفته واسه ما خوبه نه اول هفته. مهمونا نمیتونن بیان. اکثرا خودشون سرکارن یا بچه هاشون مدرسه این. آخه مهمونی ما عصرونه و خانومها بود.یه چیز دیگه هم بگم که پدر من دیالیز میشن و روز در میون باید بیمارستان برن. براشون سخت بود ولی پنجشنبه جمعه دیالیز نمیشن.

نمیدونم چرا این بچه اینقدر راحت به خودش اجازه میده بجای بزرگترها تصمیم بگیره. منم روم نشد هیچی بگم. چند شب بعد مادرشوهرم گفت نمیشه که جاریم نباشه و باید حتما!! باشه پس بندازیم شنبه. طبق معمول باز هم دهن من بسته شد و نتونستم حرفی بزنم و قبول کردم. بعد که با خانوادم مشورت کردن شاکی شدن و گفتن آخر هفته واسه ما خوبه نه اول هفته. مهمونا نمیتونن بیان. اکثرا خودشون سرکارن یا بچه هاشون مدرسه این. آخه مهمونی ما عصرونه و خانومها بود.یه چیز دیگه هم بگم که پدر من دیالیز میشن و روز در میون باید بیمارستان برن. براشون سخت بود ولی پنجشنبه جمعه دیالیز نمیشن.

منم دیدم دارم واسه فسقل بچه خانواده ام رو حسابی تو دردسر میندازم. چون عمو و زن عموم قرار بود از صبح جمعه به کمک ما بیان اما وسط هفته نمیت نستن. موضوع رو به همسرم گفتم و اون خیلی ناراحت شد و گفت من با مامانم صحبت میکنم. ما مهمونیمون رو جمعه برگزار میکنیم هرکس دوست داره بیاد هرکس هم نمیخواد نیاد. همسرم با مادرش صحبت کرد و قانعشون کرد اما گویا مادرشوهرم تا چند روز جرات نداشته به جاریم بگه بعد از چند روز میره خونشون و میگه اونم قهر میکنه و گریه و میره تو اتاق در رو میبنده میشینه گریه کردن! میگه من واجبترم که تو مهمونی باشم یا بقیه. خلاصه یه شب مادرشوهرم اینا اومدن خونه ما و بحث رو کشوند و گفت مژده باید حتما باشه و ازشم طرفداری کرد. گفت حق داره ناراحت شه. گفته چرا سحر خودش بهم نگفته

خلاصه بماند که من اونشب چقدر ناراحت شدم و تو خودم ریختم. فرداش زنگ زدم بهش و گفتم خب من چاره ای بجز جمعه ندارم. جالبه که کلی هم خوش وبش کرد و گفت اشکالی نداره من اگه نتونستم نمیام. بالاخره جمعه رسید و خانوم تشریف آورد ولی کلی با قهر. به من محل نذاشت. گفتم بلند شو برقصیم جلوی همه سنگ رو یخم کرد. با دختر خاله های شوهرم رفت با سفره یلدای من عکس گرفت و به من نگفت برم باهاشون عکس بگیرم. بعد هم سریع حاضر شد بره و بهم گفت من بخاطر تو نیومدم. مامان ( مادرشوهرم ) خیلی اصرااااااار کرده. بعد هم گفت تو قبلا مثل خواهرم بودی ولی الان نیستی و گفت شما که میخواستین خانواده عم ت باشن و وقت حاضر شدن داشته باشن پس چرا دختر عموهات با بلوز سلوار اومدن! ( دختر عموهام بچه ان راهنمایی و دبیرستان )

خیلی حرف زدم شرمنده اما آخه حرف خیلی زیاده

فریبا جون من جشن کاملم رو گرفتم و فقط تو عقدم تا زمانیکه بریم خونه خودمون یعنی دیگه عروسی نمیگیریم. آخه دوست داشتم عقدم واقعی باشه و سر سفره عقد واقعا بله گفتم. ( اون زمان چند بار هم تو نوعروس مشورت گرفتم اگه یادتون باشه ). سر سفره عقد بلافاصله بعد از اینکه پدر مادر همسرم سرویس به من دادن مجری سالن اعلام کرد حالا به عروس اول میخوان کادو بدن و سر سفره عقد من به ایشون کادو دادن! بلافاصله بعدش دایی و زن دایی عزیزش هم همینکار رو کردن وبهش کادو دادن! یعنی این سوژه ای شده بود که بعدها تک تک مهمونها از من پرسیدن آخه این چه کاری بود دیگه ما که تابحال ندیده بودیم!! تمام تلاششون اینه که کاری کنن این بچه لوس ناراحت نشه و حسودی نکنه. این کارشون سر عفدم هیچوقت از یادم نمیره. تازه مهریه ام رو هم عین اون تعیین کردن!

سلام فریبا جونم من از شما ممنونم که وقت میزارید و با ما همفکری میکنید. دقیقا درست حدس زدی فریبا جون. گاهی یه بچه ده ساله بالغتر از یک بزرگسال رفتار میکنه. آخه همسرم یک زن دایی داره حدود 50 سال که رفتارهای اونم بسیار نابالغه و چون رفتارهای اون و جاریم شبیه همه خیلی رو هم ریختن. برای شب یلدا ایشون هم تشریف نیاوردن احتمالا به نشونه جانبداری از جاریم!! جالبه که من به این خانم خیلی محبت کردم و احترام گذاشتم ولی ایشون بخاطر اینکه لج منو دربیاره خیلی بیش از حد به جاریم محبت میکنه. مثلا یکی از کارهای بچگونشون اینه که یه گروه تو وایبر داریم با خانواده همسر و زن دایی همسرم تو این گروه همش بوسه میفرسته میگه مخصوص مژده!! رفتارهای کودکانه!! زیاد هم اینکار رو تکرار میکنه ولی نمیدونه که من به این کارها میخندم بس که ناپخته و بابالغه.

کسی نیست چرا؟

وای چقدر لوس ننرههههههههههه یعنی چی آخه. به نظر من خانواده شوهرت خیلی لوسش کردن یعنی چی آخه. باید بفهمه هرکسی جای خودشو داره نه تو قراره جای اونو بگیری نه اون جای تو رو. دیگه این مسخره بازیا چیه سر عقد تو به اون کادو بدن. دقیقا مثل بچه ها که واسه بزرگه تولد میگیرن به کوچیکه هم کادو میدن که حسودی نکنه.

سلام سحر جون خیلی خوشحالم باهات اشنا شدم عزیزم همه این چیزایی که میگی رو منم تجربه کردم چون جاری منم دقیقا همین خصوصیات رو داره ولی من هیچ وقت جلوش ساکت نمیمونم دوستم باید سکوت نکنی در برابر این جور آدما در مورد مراسم یلدا باید همون موقع که برنامه رو داشتن عوض میکردن دلایل رو توضیح میدادی و قانعشون میکردی و میگفتی اگه جاریم من براش خیلی مهم بودم اول از همه حاضر میشد تو مهمونی من اون به من اهمیت نمیده پس چرا من باید به اون اهمیت بدم

سلام سحر عزیز . با این توصیفاتی که شما از جاریتون کردی در اینکه ایشون خیلی لوس و ننر و بی ادب تشریف دارن که در مورد لباس پوشیدن خانواده شما اظهار نظر میکنن که شکی نیست و اگر من جای شما بودم چنان جوابی بهش میدادم که تا عمر داره جلوی من از لباس حرف نزنه چه برسه به لباس خانوادم ولی چیزی که بیشتر منو متعجب میکنه رفتارای پدرشوهر و مادرشوهرته!!!!!! که چطور با اون سن و سالشون عقلشونو میدن دست یه بچه که مبادا ناراحت بشه خب بشه وقتی پدر و مادر خودش توی تربیتش کوتاهی کردن پس وظیفه پدرشوهر و مادرشوهرشه که ادبش کنن نه اینکه با دل اون راه بیان …….

این وسط مادرشوهرت شدیدا مقصره باید باهاشون جدی صحبت کنی بگی که کاراشون برای ناراحت نشدن جاریت باعث ناراحتی تو میشه باید بدونن که تعادل داشته باشن و به خاطر یکی دیگری رو نرنجونن بذار متوجه رفتار کودکانه و کوته فکرانه جاریت باشن

سلام سحر جان خوشحالم که دوست مایی و حرف دلتو میشنویم این جاری شما چقدر موجود عجیبیه واقعا شما خیلی خانومی که تا حالا تحملش کردی من بود یه جایی حسابی حالشو میگرفتم اونم تو جمع میذاشتمم حسابی بعدش گریه کنه البته اینم بگم مقصر اصلی مادرشوهرته که به لوس بازیای اون دامن زده اول باد به حساب مدشوهرت برسی اونه که هیزم بیار اتیش جاریته عزیزم

سحر جان اولش سخته که بخوای حرف بزنی ولی یکی دو بار که جواب دادی و حرف زدی دیگه زبونت باز میشه دیگران هم میفهمن که نباید پا رو دمت بزارن (البته این یه اصطلاحه ها ببخشید) آره عزیزم هرچیزی که بهت گفته و رو دلت مونده همه رو مستقیم و غیر مستقیم به روش بیار در مورد اون لباس پوشیدن هم حتما حتما بهش بگو. اینجوری حساب کار دستش میاد

یه بار جاری من بهم گفت یه کتاب برات از انباری پیدا کردم تو که کتاب خونی میارم بخونی منم گفتم چه خوب من گاهی تو اداره هم که بیکارم کتاب الکترونیکی دانلود میکنم میخونم بعد یهو تو جمع بهم گفت همینه دیگه این کارمندا پول مفت میگیرن نیم ساعت کار میکنن بقیش استراحت!!!!!!!!!!!
منم تو جمع بهش گفتم خب عزیزم به جای اینکه بیکار و بی مصرف بشینم گوشه خونه هم پول درمیارم هم از وقتم استفاده میکنم. آخه اون خونه داره (البته توهین به خونه دارای عزیز نباشه ها ولی اون واقعا بی مصرفه)

فریبا جون میام براتون از مهمونی پنجشنبه تعریف میکنم. میخوام مهمونی با مادرشوهرم اینا برم که اگه جاریم یا زن دایی شوهرم رفتار بدی باهام داشتن مادرشوهرم ببینه. آخه چند وقته که زن دایی شوهرم تو وایبر خیلی بهم بیمحلی میکنه. میخوام با مادرشوهرم باشم که لج جاریم در بیاد و فکر نکنه فقط خودش با اینا احساس صمیمیت میکنه.

راست مبگی مونا جون باید تمرین کنم. چه خوب کردی از پس جاریت براومدی. متم باید یاد بگیرم.

راست میگی نسیم جون منم همین فکر رو با خودم کردم گفتم برعکس جاریم که مرتب محبت این و اونو گدایی میکنه من هیچ احتیاجی به زن دایی همسرم ندارم. باید خیلی خوش پوش و خوب باشم تا حسابی حرص بخوره. باید خودمو واسش بگیرم. تا الانم اشتباه کردم.

هر جاهم ناراحت شدی حتما بگو به خانواده شوهرت. مگه نی نی کوچولو هست که هی تحویلش میگیرن مبادا حسودی کنه

هرجا نشتی از مدرک یه طوری تعریف کن از همکارات از دوستات استادا بعد اگه اون تو گروه پیغام عاشقونه میفرستی واسه شوهرش تو جلو همه به شوهرت بگو ازش تعریف کن دلشو بسوزون ببین کجا کم میاره همونو انجام بده همیشه تیپ کن برو به خودت زیاد برس به خاطر اون دلیل نداره رابطه تتو با خانواده همسرت خراب کنی مهربان باش باهاش صحبت نکن وقتی خودش چیزی پرسید باهاش حرف یزن

سحرجون به نظر منم هرچی بیشتر سکوت کنی فکر میکنه از تو بالاتره و تو چون پایین تری چیزی نمیگی. تو هم بگو تا بفهمه کم کسی نیستی و بیخودی هی خودشو بالا نبره

سحر جان منم با فریبا موافقم کوتاه اومدن جلوی اینجور آدما اونارو پرروتر میکنه

تو هم از مدرکت بگو عزیزم این همه درس خوندی زحمت کشیدی درسته که میگن درخت هرچی پربار تر افتاده تر ولی گاهی هم لازمه که به همه بگی برای به اینجا رسیدنت چقدر زحمت کشیدی. تو هم بگو دوستام همش بهم میگن خانوم دکتر کی بیایم خونتون شیرینی بخوریم؟ خلاصه همش تو نقل قولای دیگران از خودت اسم خانوم دکتر به کار ببر

همون دیگه سحرجون. صبر کن یه بار که حرفش پیش اومده بود یا مادرشوهرت میگفت فلان کارو کنم ناراحت نشه تو هم راحت حرفاتو بزن

نه بروش نیار تو بهترین تیپ و لباستو بپوش برو اصلا نگاهشم نکن مغرور باش خودش میاد سراغت

آره نسیم جون باید تمرین کنم. فرشته جون باید صبر کنم تو موقعیت بگم به مادرشوهرم وگرنه همینجوری چه جوری سر حرف رو باز کنم آخه.

ما هم تو وایبر یه گروه داریم با خانواده همسرم ویه گروه با عروسای فامیل همسرم تو هر دو گروه ان پاچه خواری و لوس بازیش به راه بود و لاو ترکوندن برای همسرش یه بار همسریم بهشون گفت اه اه حاله همرو بهم زدین شما دوتا اگه میخواد لاو بترکونین و نشون بدین عاشق هم هستین برین تو وایبر خصوصیتون الکی اینجارو هم با پیامهای مسخره شلوغ نکینین خخخخخخخ اونا هم زودی لیو دادن و امدن بیرون

ببین سحر جووونم تو اسن مورد هم شبیه همیم به جای زندایی همسرت خاله همسر من که مجردم هست اینجوری با این جاریم برای اینکه حرص بده منو هی به جاریم محل میذاره و هی کادو میخره براش منم همیشه با تیکه و خنده و شوخی حرفامو بهشون زدم و فهموندم که چه شخصیت حقیری دارن الانم با هر دوتاشون سرسنگین و معمولی میحرفم خداییش همسرم هم پشتمه مثل همسری شما الان مامان بزرگش شدیدا مریضه ولی همسرم میگه جایی که بخوان به همسرم بی محلی کنن من پامو نمیذارم

آره راس میگی نگار جون خوبه ولی باورت میشه اصلا توانایی این کارا رو ندارم. زود میترسم

اگه حرفتو از الان نزنی کلات پس معرکه است

اگه حرفتو از الان نزنی کلات پس معرکه است

چه نیز داری به زن دایی شوهرت عزیزم خودتو شوهرت مهمین ولی حرفاتو بزن اگه اون جلوتو حرفی میزنه می خوادببینه پشت سرش چیزی میگه که بره به زن دایی شوهرت بگه اصلا چیزی نگو جلوش بگو اتفاقا خانم خوبیه اینظوری بگو اگه یه بار دیدی بگو زن دایی اتفاقا ذکر خیزت بود با فلانی جاریت

منظورم نیاز

فریبا جون خانوادش ادبش نکردن دیگه حالا من باید این کارو بکنم. راست میگین باید حالشو بگیرم

اینم بدون مردم شاید تو ظاهر با این جور ادما خوب باشن ولی خوب باطن همو میشناسن پس بدون همه فامیل همرت میدونن که اون چه شخصیتی داره سعی کن با اونا گرم بگیری و باهاشون رفت و امدت رو زیاد کنی تو همین رفت ؤ‌امدها کاری بکن که ذات واقعیش رو بشه همون کاری که من دارم میکنم الان و موفق هم بودم البته منظورمو بد متوجه نشیا عزیزم من کارم چقولی یا بدگویی از اون پیش خانواده همسرم نیست نه ولی کاری کن که تفاوت اخلاقی شما تو مهمونی و بیرون رفتنا به چشم همه بیاد

واسه کادو که سر عقد بهش دادن یه طوری مثال بزن بگو دختر اشناهون کوچیکه تولد خواهرشه واسه اینکه ناراحت نشه و چون کوچیپکه به اونم کادو دادن بعد بخند بگی اخی گناه داره به در بگو دیوار بشنوه

سحر جون منم با حرف دوستان موافقم جلو این ادما هر چی سکوت کنی بدتره گاهی لازمه که با طرفت مقابله به مثل کنی جالبه وقتی داشتم پستاتو میخوندم حس کردم انگار خودم اینارو نوشتم اخه دقیقا کارای جاری منم همینجوریه مو به مو بدون کم و کاستی منم اوایل صبوری میکردم و هی میگفتم من شخصیتم بالاتر از این حرفاس که با یه بچه دهن به دهن بشم ولی دیدم نه داره از کنترل خارج میشه یه روز سر موضوعی بحثمون شد و منم هر چی تو دلم مونده بود رو بهش گفتم هم به خودش هم شوهرش بهش گفتم چون نه تو نه من خواهر نداریم اول فکر میکردم میشه خواهرانه برخورد کنیم باهم ولی از الان به بعد دیگه نه من نه تو مثل یه غریبه سلام علیک معمولی دارم باهات

مونا جون به نظرت به روش بیارم که به دخترعموهای من گفت اینا که بلوز شلوار پوشیدن دیگه حاضر شدن نداشت. آخه پنجشنبه مهمونی دعوتیم فکر کنم میخواد بلوز شلوار بپوشه. به روش بیارم که تو که گفتی بلوز شلوار لباس مهمونی نیست. چه جوری بگم؟

آره نسیم جون راست گفتی فقط یکم یادم بدید چی بگم و چیکار کنم

فرشته جون خداییش خیلی مضحک بود کارشون. به نظرت حرفهایی که شب یلدا به من زد رو گهگاهی غیر مستقیم به مادرشوهرم بگم؟

سحر به نظرم بهش بگو فکر کنم آماده شدن امروزت مثل آماده شدن آقایون دو دقیقه بیشتر طول نکشیده ها خخخخخخخ احتمالا میپرسه چطور میگه ؟ بگو اخه بلوز شلوار پوشیدی و پاشدی امدی مهمونی دیگه حاضر شدنت طول نمیکشیده که

آره چیزی که نگار گفت خیلی خوب بود. یا بگو ای وای عجله ای اومده بودی؟ اگه گفت چرا بگو آخه انگار فرصت اماده شدن نداشتی بلوز شلوار پوشیدی

سحرجون چرا غیرمستقیم؟ مستقیم بگو. این بار که دیدی مادرشوهرت داره کاری میکنه برای ناراحت نشدن اون شب یلدا رو براش بگو تا متوجه بشه شاید اونم اگر این چیزا رو بدونه کاراشو در قبال اون ادامه نده

واای نگار جون پس شما خوب درک میکنی که من چی میگم.به نظرم کار خیلی خوبی کردی.میدونی نگار جون خیلی دو رو ریاکار و دروغگو. یعنی با فامیلهای همسرم که اینقدر جونم قربونم میگه بهشون پشت سرشون کلی حرف میزنه. دلم میخواد یه بار جلو رو خودش و اونا بگم تو که اینجوری میگفتی پس چرا الان چیز دیگه ای میگی ولی نمیدونم چه جوری با سیاست اینو بگم. همین زن دایی شوهرمو کلی پشت سرش حرف میزنه و میگه ازش خوشم نمیاد و محلش نمیزارم. اون هی به من کار داره و میخواد با من رفت و آمد داشته باشه اما جلو روش کلی قربون صدقه ش میره. واسه مراسم من با هم یه آرایشگاه و آتلیه رفته بودن. الانم تو وایبر حسابی براش لاو میترکونه. کاری کرده که زن داییه دیگه به من محل نمیراره. موندم من که کاری به کار زن داییش نداشتم جز محبت و احترام

واقعا خیلی خنده دار بود سر عقد تو به اونم کادو دادن. دقیقا مثل بچه ها که وقتی واسه خواهر یا برادر بزرگ ترشون تولد میگیرن به اونی هم که کوچیک تره کادو میدن حسودیش نشه.

سلام سحر خانوم.منم یه جاری دارم که مثل شما از لحاظ قیافه و تحصیلات و مالی ازش بالاترم.اما مادر شوهرم اینا به اون بیشتر اهمیت میدن و یه کاریمیکردن اون ناراحت نشه.منم خیلی ناراحت میشدم.اما کم کم متوجه شدم مادرشوهرم اینا یکم به خاطر اینکه زندگی پسرشون خراب نشه این کارومیکنن.هر چند به نظر من کار اونا باعث شده جاریم لوس بشه.اما به نظرم وقتی جاریت یه حرفی میزنه یا نظری میدههیچ جوابی نده فقط یه لبخند و بعدم کار خودتو بکن.اصلا هم برات مهم نباشه اون چی کار میکنه

سلام سحر جان عزیزم همه حرفهای دوستان رو تایید میکنم فقط دو تاراه دارید شما یا رومی رومی یا زنگی زنگی .. یا باید کلا بندازیش دور و دیگه نبینیش ………
یا اگه نمیشه بخاطر روابط دو تا برادر اول با مادرشوهرت صحبت کن تا مادرشوهرت رفتارش این باشه جاریت درست بشو نیست

خداروشکر که من جاری ندارم چقدر بعضیا بی شخصیتن واقعا ….. واقعا کار سختی میشه ادم نمیدونه باید چکار کنه خب

اصلا به روی خودت نیار که متوجه شدی جاریت ناراحت شده.نذار یه ادم خودخواه شادیتو ازت بگیره

سحر جان خودت داری میگی بچه چون واقعا بچه است جاریت منم تقریبا مشکل ترو داشتم شب عقدم مهمانی خونه شوهرم بود من رفتم لباسمو عض کنم شام بخوریم دختر برادرشوهرم نه سالشه پشت در اتاق جیغ میزد میگفت ازت منتفرم بهش محل نداشتم اومدم بیرون بعاز شام زدیم ورقصیدیم شوهرم صداش کرد محل نذاشت پشتشو کرد بهش گفتم مگه قرار عموتو بدزدم شوهرم دعواش کرد گفت بیا زن عمرو ببوس نیومد حرفشو به شوهرم زدو گفغت حسادت میکنه و به مادرشوهرم گفت گذشت رفتیم خونشون با یه عروسک بهش دادم باهاش بازی کردم گفت من خیلی دوست دارم فکرنمیکردم محلم بذاری اخرد شب واسم نامه نوشت پس باید اول با جاریت دوست بشی جاریت میترسه که کل توجه و بگیری طرف خودت نقطه ضعف خانواده شوهرتم قهر واشکای جاریتن چون مادرشوهرت نگران زندگی پسرش اگه نظر داد واسه لباس خانواده ات بگو هرکسی هرجور دوست داره میپوشه یا نیومد نرقصید نیا شما باید حسابی جلوش میرقصیدیو با بقیه گرم میگرفتی خودتوبه مادرشوهرت و جاریت نزدیک کن چون کم عقله

اره مطمین باش به خاطر تحصیلات وشخصیتت بهت حسودی میکنه

سلام دوستان عزیزم خیلی خیلی ممنون از راهنماییها و وقت گذاشتنها و همدلیهاتون. واقعا چقدر خوبه اینجا آدم راحت میتونه حرفش رو بزنه. براتون بگم همون شب یلدای اصلی مامانم مادر شوهر پدرشوهرم رو شام دعوت کرد تا دور هم بتشیم و اونا تنها نباشن. شب مادرشوهرم بحث رو به مهمونی کشوند و همون حرفها که براتون گفتم. همون که ازش طرفداری کرد و گفت حق داره ولی از اونجایی که من مثل جاریم لوس و بچه نیستم ( با وجود اینکه منم مثل اون تک دخترم) احترامشون رو نگه داشتم و چون مهمونمون بودن هیچی نگفتم اما وقتی رفتن حسابی گریه کردم طوریکه مامانم اینا بدبختها خستگی به تنشون موند و گفت ایکاش نگفته بودم بیان اینجا. فرداش مریض شدم و تو رختخواب افتادم. وقتی همسرم فهمید رفت باهاشون دعوا کرد و راجع به جاریم و همه حرفهایی که از روز خواستگاری تا مراسم تو دلم بود رو بهشون گفته بود و گفته بود اینا همه از خانومی سحره وگرنه شما که مژده رو میشناسید

پدرشوهرم از همسرم خواست منو ببره خونشون تا با من صحبت کنه و از دل من دربیاره. منم تنها نرفتم و با پدرم رفتم. همسرم نیومد تا ما راحت حرفهامون رو بزنیم. پدرم تمام حرفهای منو زد و گفت این مقایسه ها و ناراحت شدن نشدنهای عروس اولتون باید همینجا تموم شه چون دیگه شورش درومده. اونا هم ترسیده بودن حتی مامانش گریه کرد و گفت من اصلا قصد طرفداری از اون و ناراحت کردن تو رو نداشتم وبا اصرار ازم خواستن همون جمعه مهمونی بگیریم. گویا این ماجراها به گوش جاریم رسیده بود که شب مهمونی اونطوری کرد. دوستان از بچگیش براتون بگم که آخر شب بعد از مهمونی و اون کارهایی که کرده بود بهم زنگ زد و گفت بیا خونمون با هم حرف بزنیم و از دل هم دربیاریم! منم نرفتم چون شخصیتم اجازه نمیداد حرفهای خاله زنکی خانوم رو گوش کنم. دیگه هیچ رابطه ای نداشتیم تا دو شب پیش که یه مهمونی همو دیدیم و من یکم باهاش سنگین بودم اما اون گفت چقد دلم برات تنگ شده بود!

مشکلم اینجاس که اگه باهاش رفت و آمد نکنم یعنی کلا باید با خانواده همسرم قطع رابطه کنم چون اون همه جا هست و با همشون رابطه داره. با دختر خاله پسرخاله های همسرم خیلی صمیمیه و رفت و آمد داره با زن داییش که حسابی جوره خلاصه اینجوری من میرم کنار و اون دقیقا همینو میخواد. اولشم کلی از اینا به من بد گفت در حالیکه رابطه ش باهاشون خیلی خوبه بعد فهمیدم میخواد اونا رو از چشم من بندازه تا خودش یکه تازی کنه. من بجز اونشب که با پدرم رفتم و گفتم تا بحال از جاریم به مادرشوهرم نگفتم. به نظرتدن حرفهای اون روز مهمونی رو به مادرشوهرم بگم؟ میترسم فکر کنه حسودی میکنم یا میخوام جاریمو خراب کنم تا خودمو خ ب نشون بدم. نمیخوام وجهه ام پیش مادرشوهرم اینا خراب شه

واای نمیدونید تو گروه وایبر که با فامیل همسرم داریم چه لوس بازیهایی میکنه و چه ادا اصولی در میاره. یکسره واسه شوهرش مینوسه یه دونه ای عشقم!! وای از لوس بازیهاش و حرکات بچگونش حالت تهوع بهم دست میده. جالبه که روز خواستگاریم پدرشوهرم گفت من مژده رو خییییییییلی دوست دارم و به هیچ وجه نمیخوام ناراحت بشه! یعنی من نمیدونم اینا متوجه این حرکات زشتش نمیشن؟ یا از ترسشون اینقدر بهش سرویس میدن؟ البته اونشب که بحث کردیم گفتن ما بخاطر زندگی پسرمون این کارا رو میکنیم. خداییش نظرتون راجع به کادویی که اینا و داییش بلافاصله بعد از کادوی مت و سر عقد من بهش دادن چیه؟ من به روشون نیاوردم اما خیلی خیلی از کارشون ناراحتم آخه باعث شدن همه همهونا بعد از من بپرسن آخه این چه کاریه ما که تا بحال ندیده بودیم منم چی بگم گفتم خب آخه عروس دوستن. چی بگم خب

بچه ها اینقدر پرروه که خدا میدونه. خودش رو اصلا دست کم نمیگیره زیادی هم بالا میگیره. کلا سعی میکنه کم نیاره. پریروز تو گروه وایبر میام گذاشته که وااای امتحانی دانشگاهم تموم شد و فارغ التحصیل شدم. دو روزه ملت دارن بهش تبریک میگن و ازش شیرینی میخوان بعد من بخدا یک بار از مدرکم یا کارم تعریفی نمیکنم که نکنه حمل بر خودستایی بشه و اون ناراحت شه وگرنه من خوب میتونم لجشو دربیارم اما تا بحال نخواستم اینکارو بکنم.

سلام به همه عزیزان،سحر جان امیدوارم شمام تو روابطت با این جاری لوس موفق باشی،
بچه ها من تازه عروسی کردم و دارم کم کم جاری دار میشم ومادرشوهرم ازش یه تعریفایی کرده و منم یکم استرس دارم،تجربه هم ندارم تو این زمینه،نمیدونم تو برخوردای اول چیکار کنم یا در مقابل حرفا و خواسته های مادرشوهرم چه رفتاری نشون بدم،

به نظر من همه چی تو برخورد های اول شکل میگیره
من یه جاری دارم که اوایل ورود من به خانواده شوهرم بهشون اعتراض میکرد که چرا به اون یعنی من توجه میکنین و به من توجهی ندارین
ولی من اصلا اهمیتی ندادم حالا رابطه ش با من خیلی خوب شده
چون هرکاری کرده و هر بی احترامی که ازش دیدم به پای ادب و تربیت نداشته ش گذاشتم و محل ندادم حالا وقتایی که من خونه نامزدم نمیرم شکایت میکنه که چرا نمی ای و دوسم داره
خواهرشوهرامم خدا رو شکر خوبن
خوب حسودی تو همه هست ولی بهترین راه رو به رو شدن با آدم حسود اینه که به این فکر کنی که چقد تو ارزشمندی که به جایگاهت حسودی میکنن
اگر به چشم خانواده خودتون بهشون نگاه کنید مطمئن باشید هیچ کدوم از حرف ها و حرکت هاشون آزارتون نمی ده

سلام کویین جون به نظرم زیاد بیش از اندازه تعریف نکن در حد متعادل تعریف زیاد نتیجه عکس داره طوری نباشه که فکر کنه از تو برتره جبه گریم نکن فقظ وقتی مادر شوهرت تعریف میکنه توام لبخند بزن بگو اره نذار مادر شوهرت فکر کنه ازه اون بهتره با جاریت خوش برخورد باش استرس نداشته باش

مادرشوهر من زن خوب و فهمیده ایه و همیشه چه تو خونه و چه جلوی فامیلاشون بهم احترام میزاره و هوامو داره
همشون خوبن و منو واقعا مثل دخترشون دوست دارن
مادرهمسر بنده خدا کلی کلاس میزاره با عروسش که شاغله و دانشگاه رفته و لیسانس داره خخخ
چیزیم درست کنم حالا شیرینی باشه یا بافتنی خیلی تعریف میکنه جلو دیگران
من پارسال که همین موقع ها بود مادر مادرشوهر فوت کرد و من یک هفته با فامیل همسر ارتباط داشتم خیلی هاشون رو شناختم که با کی میشه ارتباطمو بیشتر یا کمتر کنم و از ارتباط دیگران با هم منم درس میگرفتم که فلانی چه اخلاقی داره!
با فامیلای همسرمم خوبم و همشون دوستم دارن بظاهر چون من ازشون دورم منو که میبین کلی ذوق میکنن :))
فقط یه زندایی بزرگ همسر هست که خوبه ها ولی زبونش تنده و همیشه طلبکاره ولی ازوناست که بعدا پشیمون میشه که طرف ناراحت نشده باشه و منظور نداشتم. یکی دوبار پرش به پر منم خورده و حرفی زده که منم با شوخی و محترمانه ج دادم که مادرشوهرمم همیشه بوده و میگه چ بلایی هستی تو
دیگه کلا تو این یکسال و نیم همه منو میشناسن. من از بدگویی پشت سر خیلی بدم میاد و اگه کسی بیاد پیشم و حرفی از کسی بزنه طوری رفتار میکنم که دیگه حرفشو ادامه نده و دفعه بدی نیاد به من بگه ولی تو ذهنم نسبت بهش به این باور میرسم که ادم قابل اعتمادی نیست چون ظاهر و باطنش یکی نیست.
خونه همسری هم که میرم با اینکه تمایل زیادی دارم برای کمک ولی خیلی اجازه نمیده و تو اون یک هفته مثل مهمون باهام رفتار میکنن ولی گاهی به زور با حمایت همسر ظرف میشورم . همشم میگم بخدا خوب میشورم نترس مامان و میخنده
من واقعا راضیم تا الان حالا ببینیم در اینده با اومدن جاری چه اتفاقاتی میفته! با توجه به اینکه فامیل هستن و برادرشوهرم نفوذش روی خانوادش بیشتره و میدونم بهای بیشتری شاید داده بشه به اجبار ولی من دلم به همسرمم گرمه که به معنی واقعی همراهمه

منم یکبار یه رفتار جاری و رو برای مادرشوهر رو کردم.
دی ماه بعد بله برون و نامزدی برادرشوهر که ما میخواستیم برگردیم رشت و تهران خیلی سرد بود. بابای همسر با ماشین مشغول بود و همسرم کمکش . برادرهمسر میخواست بره دنبال جاری که برای خدافظی بیاره که چون پیاده و نزدیک بود و منم اماده گفت بیا با هم بریم . جاری محترم تو اون هوا یه بافت نازک با یه ساپورت و کفش پاشنه دار اومد بیرون که لاغر و ریزه میزه و تا برسیم با اون کفش طول کشید.
ما رسیدیم همه اماده جلو ساختمون بودن که مادرشوهر از روی مهربونیش شال ترکمنش که خیلی بلنده از روی شونش برداشت انداخت رو شونه جاری که کلی انکار کرد که لازم نیست و اینا
سه ثانیه نشد به خواهرش گفت تروخدا اینو بردار (با لحن بد و اروم) من که پیششو بودم شنیدم و پس مادرشوهر دادن
اون که متوجه نشد ولی من خیلی حرص خوردم که خوب دو دقه تحمل میکردی تیپت بهم نمیخورد با اون شال
برگشتیم خونه و من ساک و چادر و شال مادرهمسرو گذاشتم تو اتاق گفت واسه فاطمه بافت بگیرم دختره جون نداره که من گفتم مامان بزار خودشون بخرن سلیقشون متفاوته ، همین شالم واسه همین پس داد که خوشش نیومد تیپش بهم میخورد و اونم گفت ععع واسه همین بود و خندید و چیزی نگفت.
در صورتی که به هر چی داده چون از روی عشق و محبت بوده جلوش همش استفاده کردم که خوشحال باشه!

من اینجا نیومده بودم ولی جسته گریخته الان خوندم
چه داستانی داره این سحر خانوم با جاری

منم به تازگی جاری دار شدم ، نامزدن و دخترخاله دختردایی همسرمه ولی اونم خیلی لوسه که میزارم به پای سن کمش
من تا بحال برخورد بدی ازش ندیدم ولی رفتارم طوری بوده که اون به طرفم جذب شده و قبل نامزدی هی میخواست امار بگیره در موردشون که من چیزی نگفتم.

اخلاقی هم که داره فکر میکنه با یکی صمیمی بشه باید لحنشم عوض شه و خودمونس صحبت کنه! چون یک بار عکسای دونفرمون رو نشونش میدادم هی تعریف کرد چه قرمز بهت میاد و لباس عقدم رو که دید گفت عوضی آبیم بهت میاد و منم چارشاخ موندم پشت اس و بهش گفتم چه طرز حرف زدنه و گفت دوستت دارم دیگه از رو عشقه و منم بهش خواهرانه گفتم که دوستی و صمیمیت به این مدل حرف زدن نیست. گفتم از مرتضی نردیکتر به من کسی نیست ولی ما تابحال ازین الفاظ استفاده نکردیم. گفتم حداقل 9 سال از من کوچیکتریا و عذرخواهی کرد.
ولی میدونم خیلی کار میبره که بدونه من دخترخالش نیستم که با من اینجوری بحرفه.
یکبارم خواست من و با برادرشوهرم بد کنه چون میدونست من چقدر دوسش دارم و اونم خیلی منو قبول داره و احترامم رو داره و جلوی فامیلشون همیشه نشون داده.
قبل نامزدی که هنوز فقط حرف خواستگاری بود عکساشو برام با وایبر فرستاد(شمارمم خودش از برادرشوهرم گرفته بود که با من اشناتر بشه) و بعد گفت به معین نگیا عکسای بی حجاب دادم منم گفتم اگه راضی نبود نمیدادی ولی من کاری ندارم و همشو پاک میکنم هرچند گوشی من شخصیه و مرتضی اصلا عادت به کنکاش تو کار من نداره!
منو قسم که نگی ولی بعد خودش رفت گفت بهش و بعد اومد بهم گفت اره عشقممم! دعوام کرد
منم خیلی از برادرشوهرم دلخور شدم و خواستم بهش بگم که با همسرم در میون گذاشتم علتشو برام توضیح داد که بخاطر رفتار بچگونه اون بوده که عکسهاشو به هر کس نفرسته وگرنه تو رو که میشناسه ولی گفت اگه بازم ناراحتی میتونی از خودش بپرسی یا من بگم که من گفتم نه متوجه شدم!

بنظر من شما باید بعد از بله برون یعنی دقیقا فرداشب یا اگه وقت شد همون شب میرفتین انگشترتون میخریدین تا هم به هدفشون نرسن هم بفهمن که در مقابل حقتون کم نمیارین…

سحر جون ما منتظزتیم تا ببینیم با این دختر لوس چکار کردی.

انگار میشه ادم انگشتر نشون یادش بره!
نانی جون تو چرا هی کار میکنی خب؟ وقتی بهت میگه کار کن هی از زیر کار دربرو یا اگرم تمیز کردی بگو اینجا چقدر همیشه کثیف یجوریکه ضایع بشه پیشت…البته الان که دیگه نمیری….

وای چقدر حرص خوردم از دست جاری سحر جون….گه اون دختر جاری من بود میکشتمش….
بهترین راه برای مقابله بات همچین جاری مقابله به مثل کردن سحر جان
اگه یکم کوتاه بیای مطمعن باشه پای شخصیتت نمیزاره میزاره به پای کم اوردنت
واسه این ادم باید بدتر از خودش باشی اونطوری شایدم بهت بازم علاقه نشون نده ولی حداقل پیش خودش فکر میکنه که هرچی باهات بیشتر این کارارو بکنه خودشم توسط تو ضایع میشه…
درمورد تاریخ شب یلدام باید بگم رودرواسی نداره که همونجا باید میگفتی تئاین تاریخ نمیشه پدرم مشکل داره دیگه جاریت که از پدرت جلوتر نیست! زبونتم پیش مادرشوهرتینا درازتر بود!
راستی باید به همسرتم بگی باهات همراهی کنه واسه کم کردن روی جاریت توی وایبر جمع هرجا که پیش اومدش…

بنظر من سواستفاده همه از جایی شروع میشه که ادم حرفی نمیزنه خب پریناز جون چرا دوباره که مادرشوهرته دیدی نگفتی مامان پارچه خواهرمو از جای نزدیک گرفتین؟ روش لک داشت گفتم حتما ندیدین ببریم عوضش کنیم….
اینطوری دیگه به خودشون جرات نمیدن!

نه فریبا جون من باور نمی کنم که شمام مثل من باشی
می دونی مادر شوهر من انقد کم عقله که به خودش اجازه میده هر جور که دلش میخواد با من رفتار کنه
وقتی عیدی آوردنشون رو یادم میاد که با چه ذلتی برام عیدی آوردن حالم از این همه بد بودنشون به هم میخوره
یه تیکه پارچه کهنه که روش لکه داشت رو برداشتن به نام خلعتی برای خواهرم آوردن
من یا خواهرم از اونا چیزی نخواستیم خودشون اصرار داشتن عیدی بیارن
به خدا همیشه از خودش میخوام بدتر از خودشون رو سر راهشون بیاره

بعد نکته جالب قضیه اینجاست که خودش رو خیلی دلسوز و دوستدار عروس میدونه
و همیشه دختراش از این خاصیتش تعریف می کنن که مامان خیلی بیچاره ست و خیلی عروس دوسته
پشت سر جاریهام هم کلی حرف می زنن ولی در واقع می بینم که اونو بیشتر دوست دارن و احترام بیشتری براش قائلن

پس یه همدرد پیدا کردم اینجا

پریناز جون دقیقا منم شب بله برون گفت یادم رفته برات نشون بخرم.پارچه چادر سفیدمم خاله شوهرم خریده بود .مادرشوهرم هیچی.عید و مناسبت اینام تعطیله.عید نوروز پدرشوهرم ی مقدار پول میریزه تو کارتم میگه عیدیت.دیگه نه شب یلدایی نه عید فطری نه سبز محرمی.

وقتیم میری خونش انگار قیافت شبیه کوزته اینحارو گردگیری کن اونجارو جمع کن.منم بعد از ی دعوای خیلی شدیدی که پیش اومد دیگه 2هفته 1بار میرم خونشون.

پریناز جون زیاد غصه نخور چون شرایط منم بهتر از تو نیست

ممنون فریبا جون، ممنون نسیم جون،
من عروس دوم و کوچیک این خانوادم، این جاری جدید هم که داره میاد و تو این ماه بله برونشه همسن منه ولی از لحاظ ترتیبی جاری بزرگترم حساب میشه،
من یکم استیلم درشته و ورزشم میکردم قدمم بلنده،مادرشوهرمم تا لژ این جاری که من هنوز ندیدمش تعریف کرد گفت ریزه و لاغره خیلی و همسنه توعه و.. منم گوش دادم و عکس العمل خاصی نشون ندآدم گفتم تپل میشه خوب ازین به بعد،
ولی میدونم مادر شوهرم یه توقعاتی داره از من در قبال رفتار با جاری جدید، منم که تجربه ندارم…

نانی عزیزم عقد من محضری بود ولی انقد مهمون با خودشون آورده بودن ک نشد بریم محضر ینی جا نبود تو خونه ما برگزار شد و تمام پذیرایی ش هم بدون هماهنگی با بابای من بود بدون هیچ انگشتری و با کمال پرروی گفت که یادم رفته انگشتر نشون برات بگیرم تمام کادو ها رو هم به شوهرم یادآوری می کردم بخرن برام واقعا زجر آوره که وظیفه خودشونو نمی دونن و در مقابل ازت انتظار دارن بدونی چی کار کنی و نکنی
ولی وقتی دقت می کنم می بینم خیلی چیزا رو واقعا نمی دوننٰ.البته چیزایی که به نفع خودشون هست رو بلدن
من فقط به خاطر همسرم احترام مادرشو نگه میدارم و همیشه به این فک می کنم که اگه شوهرم با مادر من برخورد بدی کنه من ناراحت میشم به خاطر همین بهش احترام می ذارم ولی ته دلم یه ذره هم دوسش ندارم بلکه ازش متنفرم خیلی سخته که احساس و عملت یکی نباشه ولی این یکی از سیاست های ما خانوم ها ست

من که خواهرشوهر ندارم.فعلا هم یدونه جاری دارم تا بعدا دومیشم بیاد.جاریم نه خوبه نه بده یعنی باهم کاری نداریم.فقط خونه پدرشوهرم میبینمش.اونم در حد فقط سلام حال شما.چون مادرشوهرم اخلاقای خاص خودش رو داره جلوش نمیشه حرف زد .یعنی چیزی که من متوجه شدم اینه که خوشش نمیاد ما 2 تا عروس باهم صمیمی باشیم.ولی خوب جاریمم نسبت به من حسادت داره.خیلی دوست داره رقابت کنه.من اولاش خیلی حرص میخوردم خیییییلی.ولی الان دیگه اصلا

واااای پست ها رو تا نصفه خوندم همه درد و غم هام یهو اومد سراغم.من شبی که رفتم حلقه بگیرم مادرشوهرم زنگ زد به برادرشوهرم که میخوام انگشتر واسه زنت بگیرم.من هنوز حلقه امو نگرفته بودم.انگشتر بدون نگین بگیرم یا نگین داشته باشه؟؟؟یعنی دلم میخواست خودمو بکشم

مغازه ایی که رفتیم حلقه هارو گرفتیم دوست پدرشوهرم بود صندلی اورد گزاشت جلو میزش گفت بشین با خیال راحت انتخاب کن مادرشوهرم بجای من رفت نشست دونه دونه حلقه هارو بر میداشت اول دست خودش میکرد بعد میگفت بیا دستت کن ببین خوبه

منم انقدر لجی بودم هم اینکه با همسری قهر بودم هم اینکه مادرشوهرم این حرکت هارو اومد دقیقا از حلقه ای که اون گفت خوب نیست و انتخاب کردم.خیلی دوسش ندارم .چون من کلا ی چیز دیگه تو ذهنم بود واسه حلقه ولی دیگه مجبوری گرفتم.

حلقه همسرمم 1تومن از مال من ارزونتر در اومد همش به شوهرم میگفت این سبکه این نازکه.اخرش شوهرم گفت من این و دوست دارم رو دستم خوابیده .به سبک و سنگینیش چیکار داری.

تازه شب بله برونمم گفت یادم رفته انگشتر نشون بگیریم.من اصلا خانواده همسرمو دوست ندارم.و کلا باهاشون رفت و امد نمیکنم.انقدر که اذیتم کردن و بی احترامم کردن.

ویرایش پروفایل من

لیست علاقه مندی ها
(3)

نظرات من
(16)

بخشی از عبارت مورد نظر را تایپ کنید:

خانه

خدمات عروسی

آرایشگاه عروس

آتلیه عروس

تالار پذیرایی


باغ تالار عروسی


تشریفات عروسی


مزون و لباس عروس


گل و ماشین عروس


دفترخانه ازدواج


شیرینی و کیک عروسی

وبلاگ نوعروس

کلینیک نوعروس

فروشگاه اینترنتی خانومی

سئو سایت

آدرس دفتر نوعروس

تهران، بزرگراه ستاری، بلوار لاله، خیابان مجاهد کبیر جنوبی، پلاک 27


021-46019403 | 021-46019513


info@noarous.com

اگر کودک 1 تا 10 ساله دارید و حس میکنید برخی از رفتارهای او متعادل یا در حد انتظار شما نیست، می توانید سوال خود را از مشاوران نی نی کده بپرسید. پاسخ سوالات هفته ای یکبار داده می شود و در سایت قرار می گیرد.

در زیر همین خبر و زیر بقیه مطالب سایت که مرتبط با کودک هستند، محلی برای نوشتن نظرات وجود دارد. سوال خود را بنویسید. ما هم سعی میکنیم در کمتر از 7 روز، به سوالات شما پاسخ دهیم. پاسخ هر سوال، زیر سوال ظاهر خواهد شد. در ضمن ایمیل خود را نیز به درستی وارد کنید. زیرا پاسخ مشاور، به ایمیل شما نیز ارسال خواهد شد.

پاسخ های کارشناسان کودک نی‌نی‌کده‌‌، در حد راهنمایی‌های عمومی جهت بهبود رفتار موردنظر کودک می باشد. برای رفع مشکل کلی، می توانید با روانشناسان و مشاوران ما ملاقاتی ترتیب دهید تا کلیه ابعاد مشکل کودک شما مدنظر گرفته شود و راهکارهای بهتری برای پیشرفت کودکتان ، خدمت شما ارائه دهیم.

مطالب آموزشی تربیت و سلامت روان کودک را در کانال تلگرام نی نی کده دنبال کنید.

چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

سلام وقتتون بخیر.
من دوقلو دارم یه دختر وپسر 1سال و 5 ماه .یه چند ماه پسرم موهای آبجیشو میکشه گاز میگیره خیلی ناراحت میشم از کارش ولی نمیدونم چطور بهش بفهمونم. گاهی بی دلیل گاهی بخاطر بدست آوردن چیزی که اون داره.بعضی وقتا خود منو هم گاز میگیره .وقتی که آبجی شو گاز میگیره یا موهاشو میکشه بهش میگم نه نه نه ولی ادامه میده یا بهش میگم ببین دست آبجی اخ شده ببین قرمز شده داره گریه میکنه بیا بوسش کن تا خوب بشه بیاد باهات بازی کنه ولی گاهی وقتا میاد ولی شده که به حرفم بخنده.اینم باید اعتراف کنم وقتی که کنترولم از دست میدم شده سرش داد میکشم یا دعواش میکنم پشیمون میشم ازش معذرت میخوام ولی فک کنم نفهمه شاید من مامان خوبی نیستم براش چون دوتا هستن نمیتونم کنترول کنم گاهی وقتا اتفاق میافتد و دعوا شون میکنم یا ک ت ک میخوره خیلی خیلی یواش.دلم نمیخواد آبجی شو موهاشون بکشه یا گاز بگیره خیلی دلم میخواد اگه میشه راهنماییم کنید که کنترول کنم اون رفتار زشت پسرمو.خیلی ممنونم??

خیلی ممنون از توضیحات کاملی که داشتید ؛ اما باید بگم اولا مامان عزیز شما خیلی “مضطرب ” هستید و این در نحوه مطرح کردن مشکل با دوقلوهایتان مشهود است . “احساس گناه “هم چیزی است که شما در حال تجربه آن هستید برای همین میگید مامان خوبی نیستید .
ما در اینجا قرار نیست شما را قضاوت کنیم . در عین حال میدانیم تربیت بچه ها بخصوص اگه دوقلو باشند بسیار سخت است . بنابراین پسر شما بسیار دوست دارد که به او توجه بیشتر داشته باشید . از اینرو اولین واکنش شما نسبت به گاز گرفتن و کشیدن موی کودک بسیار مهم بوده و این باعث شده که پس از آن کودک این تصور را داشته باشد که اگه من هربار مو بکشم و یا گاز بگیرم بیشتر توجه میگیرم . در متن اشاره زدید با حوصله اقداماتی رابرای منع این رفتار کودک داشتید . اما از این به بعد داد نزنید فقط زمانیکه این کار رو کرد او را خواهرش جدا کنید کودک را در بغل خود آرام کنید و بین دوقلو ها فاصله بگذارید واکنش شدید نداشته باشید تا رفته رفته کودک موقعیت رفتاری اش را مشاهده کند و این رفتار ها در او خاموش شود .

خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاور خانواده

سلام و خسته نباشيد سرکار خانم صادقیان.پسر من که فرزند سوم خانواده هست (دو تای اول دختر به ترتیب 15و 12 سال هستند.) شانزده ماه هست وقتی لج میکنه یا خواسته یی داره بعضی وقتها پیشونی خودش رو به زمین میکوبه که رد زخم ها رو پیشونی هست این موضوع خیلی نگرانم کرده چکار باید کنم ؟منتظر پاسخ حضرتعالی هستم .

سپاسگزارم ؛ ما این نوع رفتار را در این رده سنی که اشاره زدید بسیار در کودکان داریم . من انتظار دارم با توجه به اینکه میدانید کودک شما در مواقع لجبازی این نوع رفتار را دارد حتما مداخله کنید و در زمانیکه اینکار رو میکنه نه اینکه مانع شوید ولی دست خودتان را بهمت پیشانی کودک هدایت کنید تا از ایجاد زخم و آسیب های جدی جلوگیری شود . نه خودتان و نه برادر و خواهرش به این نوع رفتار کودک نخندید و یا اینکه مدام به کودک نگویید مامان چرا اینکار رو میکنی ؟! پاسخ را ما خودمان میدانیم چون وسیله ای خواسته و یا در خواستی داشته برآوره نشده این کار رو میکند . پس از امروز سوالاتی که خودمان پاسخش را میدانیم از کودک نپرسیم . کودک عصبانی است و به نحوی میخواد خشم خودش را نشان دهد . این مرحله گذرا است اما توجه داشته باشید حتما وسایل تزیینی و یا مواردی که برای کودک کنجکاوی بالا دارد در دسترس و یا در معرض دید نباشد .

سلام خسته نباشیدمن ی پسر ۱سال و ۳ماهه دارم که خیلی بدغذاست و مدام داره شیر خودمو میخوره.هرغذایی درست میکنم یا از اول نمیخوره یا وقتی دهنش میکنم با زبون میریزه بیرون.فقط سیب زمینی سرخ کرده و زیتون میخوره.همش هم میخواد بغلم باشه تا میزارمش زمین غش میره گریه و هیچ جور آروم نمیشه.به من اجازه هیچکاری رو نمیده,من واقعا خسته شدم از بس گریه میکنه و بغلمه.میتونم از شیر بگیرمش تا غذاخور بشه یا خیلی زوده?لطفا راهنماییم کنید

اشاره زدید کودک شما بد غذاس حتما باید از پزشک متخصص اطفال یاری بگیرید و نمودار رشدی کودک بررسی شود . در مورد از شیر گرفتن کودک نظر پزشک مهم است .
گریه شدید کودک بخاطر اضطراب است . مامان عزیز خود شما هم کلافه و مضطرب هستید . از بابا برای یاری رسانی به خودتان کمک بگیرید . شما با فرزندتان بسیار باهم تنش دارید اگر در شرایط شما ، بهبودی حاصل نشد در جلسه مشاوره حضوری و یا تلفنی با شما هستم تا بتوانم بررسی بهتری داشته باشم . به شماره 09123541829 پیام دهید تا اولین وقت ویزیت مشاوره حضوری و یا تلفنی برای شما در نظر گرفته شود.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام دخترم یکسالو هجده ماهه دارم موقع بیرون رفتن دستش نمیده.میخواد بغلش کنم .اگه بغل نکنم میکشه خودش رو زمین و کف خیابون می شینه داد میزنه و گریه میکنه.کلا دوست داره هر کاری خودش انجام بده…

مامان عزیز برای دخترتان قصه خود ساخته از رفتار هایش بسازید و برای او تعریف کنید
بطور مثال: یکی بود یکی نبود یه دختر کوچولو بود که یه گل سر خوشگل داشت یه روز که با مامانش میخواستند بروند بیرون مامان گفت دستتای کوچولوت رو بده تا بریم بیرو ن ؛ مامان خیلی دخترش رو دوست داشت و میخواست براش بستنی بخره اما میدونی چی شد…
به این ترتیب یک قصه از رفتار های کودک خود بسازید گاهی با نمایش و یا نقاشی بکشید . کلامی با کودک وارد بحث نشوید سعی کنید در الگوی تربیتی خود خلاقیت بخرج دهید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

با سلام – پسری دارم 5 ساله وقتی کسی یک کاری می کنه به عنوان مثال بابا بزرگش ورزش دراز و نشست انجام می ده، این بچه میزنه زیر دستشون و در می ره یا به بچه های چند سال از خودش بزرگتر هم می زنه
ضمنا یک بچه کوچک شیر خوار دارم و در نبود من این کار را می کنه و دیگران منو سرزنش می کنن لطفا کمکم کنید

آقا پسر شما بدنبال جلب توجه است اما متاسفانه از نوع منفی ؛ او تولد فرزند دوم را نپذیرفته و برای همین مدام به دنبال شیطنت است . حتما باید با قانون و قاعده بازی آشنا شود . کلاس ورزشی و موسیقی برای فرزند شما مفید است .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام،من دختر 26ماهه دارم که خیلی مهربون واجتماعی،ولی دوتا مشکل داره اول اینکه هرچی رومیخواد اگه بهش ندیم بدجوری لج میکنه وحتی سر میکوبه زمین،تابه خواسته اش برسه،ولی من بیشتروقتها توجه نمیکنم،مشکل دوم اینه که آب بازی توحموم رودوست داره ولی به هیچ عنوانی اجازه نمیده سرش روبشورم انگارتا حد مرگ. میترسه روسرش آب بریزم،من وهمسرم همین یک بچه رو داریم وخیلی هم دوستش داریم،ممنونم اگه راهنماییم بکنین

مامان عزیز لطفا نسبت به لجبازی دخترتان و گریه و جیغ زدن و یا مقاومت هایش دچار ترش نشوید و تا زمانیکه آسیب جدی نمیبیند و یا وسیله ای را پرت نمیکند از روش بی توجهی استفاده کنید . بخش پرسش و پاسخ سایت نی نی کده را مطالعه کنید .در مورد اینکه نمیگذارد سرش را بشویید در حمام به او اجازه دهید موهای عروسک هایش را با شامپو بشوید و موهای شما را شانه بزند و اینکه با موزیک و دست زدن و فضای شاد این دستورالعمل را داشته باشید . شب ها سر فرزندتان را ماساژ دهید و این الگورا قبل از خواب داشته باشید .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

با سلام و وقت بخیر پسر من 14 ماهشه حدودا سه چهاروزیه تو چشمای من نگاه میکنه محکم دودستی میزنه تو سرش سعی میکنم بی تفاوت باشم ولی بازم به کارش ادامه میده گاهی میاد منم میزنه باید باهاش چیکار کنم ایا این رفتار میتونه به خاطر جو نااروم خونه باشه من باهمسرم زندگی میکنم و گاهی بحث هایی پیش میاد عذرمیخام طولانی شد

سلام مامان عزیز پاسخ سوال شما در خود متن است ؛ بله قطعا این رفتار کودک ناشی از بحث و مشاهده ای است که در منزل شاهد آن بوده است . کودک شما در سن دیداری است و هرچیزی را که ببیند تکرار میکند . سعی کنید در جلو فرزندتان بحث و مشاجره نداشته باشید . سعی کنید فضای شاد برای کودکتان ایجاد کنید . و بیشتر بازی های حرکتی با او داشته باشید .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

دخترده ساله ای دارم که بی نهایت عصبیه باهیچکس سازگاری نداره مخصوصا با بچه ها از کودکی عصبی بود خیلی هم لاغره .فرزند اوله ومساله ی خاصی تو خانواده وجود نداره.اینقدر عصبیه که همه ی اطرافیان و نگران کرده .

مامان عزیز فرزند شما که به یکباره عصبی نشده او پر از خشم است و اشاره زدید که لاغر است و از کودکی این نوع رفتار را دارد بسیار مهم است که ابتدا بدانیم علت این عصبانیت از چیست با توجه به اینکه در سن بلوغ نوجوانی است و تغییرات وسیعی در هورمون و خلق و خوی او در حال شکل گیری است بسیار مهم است که هرچه سریعتر به وضعیت بالینی نوجوان رسیدگی شود من روز های شنبه و4 شنبه از ساعت 14.30 الی 20.30 در مرکز مشاوره مهر در حال ویزیت هستم با شماره 88684958 تماس بگیرید و یا به شماره 09123541829 پیام دهید تا وقت مشاوره حضوری و یا تلفنی برای شما هماهنگ شود .
به امید دیدار
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

باسلام.پسر۹ماهه ای دارم که بسیار شیطون و لجباز و بد غذاس یعنی میشه گفت فقط شیرخشک میخوره.شیرخودم خشک شده تا۶ماهگی بیشترنخورد.مدام نق میزنه برای هرچی.بارداریم خوب بوده وزندگی تقریبا خوبی داریم نمیدونم برای این نق زدنای مداومش چیکارکنم نه میزاره سفره پهن بمونه ازبس میخواد خرابکاری کنه نه چیزی میخوره.هنوزم هیچ دندونی درنیاورده.مدامم میادتوآشپزخونه ومیچسبه بانق به پاهای من

مامان عزیز فرزند شما تا حدودی اضطراب داره ؛ اینکه به شما میچسبه چون مدام او رو پس میزنید بیشترین نیاز کودک بازی کردن است . دقت کنید خود شما هم کم حوصله و کم طاقت شده اید و احتمال فقززر ویتامین در بدن شما دیده میشود . حتما خودتان آزمایش خون دهید و برای دندون در نیاوردن کودک به پزشک متخصص اطفال مراجعه کنید .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

باسلام یه پسردارم که تازه ۹ماهش تکمیل شده بارداری نرمالی داشتم و تقریبا شرایط زندگیمون خوب تا۶ماهگی شیرخودم ومیخوردوشیرم کم شد برای ترس وروی آوردم به شیرخشک تا۷ماهگی هم تقریبا پستونک خورد و چون ازدهنش میفتاد و اون خودش کثیف میزلشت دهنش وشب ها موقع خواب وابستگی خیلی شدیدداشت به پستونک ازش گرفتم .پسرم چون یه خشکی کوچیک روی لپاش داشت ازاول به دنیااومدنش دکتر گفت وشیرخشک اچ آ من اول شیرخشک آپتامیل اچ آ میگرفتم بعد ازیه مدت پیداکردنش خیلی سخت بود یااصلا نبود ببلاک اچ آ و نان اچ آ هم خیلی خوب نمیخورد الان بهش یا پپتی آپتامیل یا آپتامیل معمولی میدم .پسر من خیلی شیطونه و بدغذا معمولا دو سه تاتیکه کوچیک که میخوره بعد توف میکنه بیرون .خیلی نق میزنه برای هرچیزی نق میزنه.خیلی کم بااسباب بازی هاش سرگرمه وقتی میرم توآشپزخونه میاد گریه ونق میزنه وپاهامومیچسبه.موقع رفتن باباش گریه میکنه .دندونی درنیاورده.موقع سفره پهن شدن انقد داد میزنه ونق که بیاد همه چیو ودست بزنه وبهم بریزه .تو تاب نمیمونه توکالسکه خ کم تو روروئک دوس نداشتم بمونه ونمیمونه واقعا نمیدونم چه رفتاری بایدباهاش داشته باشم.خیلی هم مومیکشه البته بیشتر موهای منو وقتی جلودستش باشه.جوری کلافمون کرده که میگیم دیگه بچه نمیاریم پسرمن باوزن۳۷۷۰به دنیااومد وتا۶ماهگیش که بردمش بهداشت وزنش۸کیلونشده بود و میگفتن نسبت به وزن اولیش پایینه.چه رفتاری مناسبه؟احساس میکنم دیگه داره یادمیگیره باگریه به هدفش برسه هرچندکه من سعی میکنم این کاروبراش نکنم امامیدونمم که وقتی گریه میکنه امکان داره لجبازبشه.جدیدا خیلی ترسوشده و مدام میپره توبغل حتی از نشستن روی چمن هم میترسه

مامان عزیز منون از توضیحات کاملی که داشتید . از متن پیام مشخثصه شما مامان با حوصله ای هستی اما نکته مهم این است که برای کم غذایی و بدغذایی کودک همچنان تحت نظر پزشک اطفال باشد و در عین حال کودک شما “ترس و اضطراب” را بطور همزمان در حال تجربه کردن است . ابتدا باید بدانید کودک شما بسیار نیاز به ماساژ دارد تا ترس او کمتر شود شب ها قبل از خواب و در طی روز کودک را با روغن بدن اطفال با توجه به زمینه خشکی پوست که دارد ماساژ دهید و همچنین با کودک از آشپزخانه بلند صحبت کنید . شعر بخوانید کودک نیاز به بازی های حسی حرکتی دارد . و این نیازمند این است که شما برای کودک وقت بگذارید .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

با سلام و احترام
دختر من 3 سالش تمام شده و خیلی دوست داشت ببرمش کلاس سفالگری و نقاشی . ما کلاس براش ثبت نام کردیم و جلسه اول که رفتیم یه دختری در کلاس بود که گریه می کرد و مادرش پیشش موند بعد دخترم گفت تو هم پیش من بمون و جلسه بعد که رفتیم از همون اول گریه کرد که تو پیش من باش. من خودم هم بچه بودم همین مشکل رو داشتم و شدیدا وابسته بودم ولی نمی خوام دخترم مثل من بشه. خیلی ناراحتم . چیکار کنم ؟ چه برخوردی باید باهاش داشته باشم.؟؟ ممنون می شم راهنمایی بفرمایید.

خیلی خوب هست که کودک را در این نوع کلاس ثبت نام کردید . یک مقدار خود شما اضطراب میگیرید وقتی کودکتان گریه میکند چون تداعی کودکی خودتان میشود . جای نگرانی نیست کنار کودکتان اما با فاصله بمانیدو هر روز میزان فاصله و تایمی که در معرض دید کودک هستید را کاهش دهید؛ رفته رفته کودک سرگرم کلاس میشود و با محیط پیرامونی اش آشنا میشود احساس امنیت میکند و این مساله رفع میگردد. فقط صبور باششید .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام و خسته نباشید سوالم اینه خانم دکتر به دختر داریم دو سال و دو ماهشه از دو سالگی یعنی در عرض دو ماه شروع کرده موهاشو کشیدن روزی سه بار میکشه از این بر خوردش هم من و هم خانمم کلافه شدیم هر چقدر با مهربانی بهش میگیم نکش بهدگوشش نمیره دیگه خسته شدیم چکار کنیم خواهشا راهنمایمون کنید چکار کنیم ممنون از شما و سایت خوبتون که واقعا آموزندست ……

سلام بابای عزیز ؛ اگر كودكتان مو‌هاى خودش را مى‌كشد، احتمالاً ناراحت يا نگران است. اين رفتار حتى مى‌تواند نشانه نوعى اختلال عصبى باشد. نشانه‌های اختلال مو کشیدن در کودکان
تکرار در کشیدن موها مخصوصا از نواحی که در اثر کشیدن موها دچار تاسی شده‌اند.
افزایش حس هیجان همراه با تنش قبل از اقدام به کشیدن موها
احساس راحتی و خوشی وقتی که موها را می‌کند.
ریزش زیاد موها و کوتاهی و نازکی موها
جویدن و گاز گرفتن موهایی که کنده شده‌اند. شما باید این عادت را با روشهای مختلف از آنها دور کنید. لطفا دقت کنید : عادت مو کشیدن در کودکان می‌تواند کاملا وابسته به احساسات آنها باشد.
احساسات منفی: کودک موهای خود را می‌کشد، چرا که در حال تجربه یک احساس ناخوشایند و نامطلوب‌ مثل ترس، استرس، نگرانی، تنهایی و خستگی است.
احساسات مثبت: کودک از شرایط احساس رضایت و خوبی دارد و با کشیدن موها این احساس خوشی را نشان می‌دهد و دوست دارد در همین حس و حال بماند.
گاهی اوقات عادت کشیدن موها، طولانی مدت می‌شود. اگر درمان نشود، مدت‌ها طول می‌کشد و شدیدتر می‌شود، مثلا تا دوران بلوغ نیز در کودک می‌ماند و به هنگام عادت ماهانه تشدید می‌شود. توصیه ایی که میتونم برای شما داشته باشم این است که ؛
از بین بردن یک عادت، نیاز به زمان زیاد دارد، بنابراین صبور باشید و در هدف خود محکم و ثابت قدم. بهترین کار این است که دقت داشته باشید فرزندتان در چه شرایطی دست به این کار می‌زند. شناخت و تشخیص موقعیت‌ها به شما کمک می‌کند راحت‌تر شرایط را تغییر دهید.
اگر کودک در اثر نگرانی، استرس و فشارهای عصبی دچار این وضعیت می‌شود، بهتر است از یک درمانگر کمک بگیرید تا حتی در صورت نیاز از دارو استفاده شود.
کودک خردسال شما موهای خود را می‌کشد برای اینکه می‌خواهد از این طریق تلاش کند چیزی را تغییر دهد.اگر در این شرایط شما نیز عکس او تلاش کنید و اجازه ندهید موهایش را بکشد و به زور مانع او از انجام این کار شوید، در واقع واکنش شما نیز چندان تفاوتی با او ندارد.
بهتر است اجازه دهید این کار را انجام دهد و درد را تجربه کند. شما باید تلاش کنید رفتار درست و به جا و مناسب داشتن را به او یاد بدهید.از کودک خود توقع زیاد نداشته باشید. شاید بسیاری از حرف‌های شما را متوجه نشود، ولی با صبوری بارها و بارها با او حرف بزنید و وقتی که شروع به کشیدن موهایش کرد، موقعیتی که در آن قرار دارد را تغییر دهید.
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام. من دختر ۱۲ ساله ای دارم که بیشتر دوست دارد بیرون از خانه و مخصوصا خانه اقوام بماند و اینطور هم میشود نمیدانم چطور و چگونه قانعش کنم اطفا راهنمایی کنید

ما انتظار داریم فرزند شما تا قبل از رسیدن به 12 سالگی قانون و نظم که از اصول فرزندپروری میباشد را بداند و این باید از طریق شما به کودک آموزش داده میشد . میتوان گفت یکی از علتهای رفتاری فرزندتان ناشی از نداشتن سرگرمی و فضای مهیج و بازی در منزل است و یا اینکه احساس تنهایی دارد و یا شما به اندازه کافی با او وقت سپری نمیکنید . برای حل این مساله باید کمی خلاقیت بخرج دهید و فضای منزل را دلچسب کنید تا فرزندتان جای دیگر را به خانه ترجیح ندهد .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام خانم دکتر. یه پسر سیزده ماهه دارم خیلی باهوشه و از نوزادی رفتار های بزرگ تر از سنش نشون داده از خودش. ولی گاهی ک چیزی رو میخاد گریه میکنه و حتی اشکش در میاد منو و پدرش می ترسیم اگه بهش بدیم لوس نشه اگه ندیم طاقت گریش رو نداریم اغلب هواسشو پرت می کنیم تا گریش بند بیاد .به نظر شما چیکار کنیم ؟

سلام بر شما
تنها راه ارتباطی کودک در این سن برای بیان خواسته هایش و یا ناراحتی اش گریه کردن است . کودک تکلم ندارد ؛ بنابراین سعی میکند از طریقی شما را متوجه نیازهایش کند . وسایلی که ایجاد کنجکاوی دارد و یا برای کودک اسیب رسان است از دسترس و دید کودک جمع آوری کنید . نگران گریه کودک نباشید او دارد یاد میگیرد برای خاسته هایش باید تلاش کند . اینکه حواسش رو پرت میکنید در حال حاضر مقطعی است و زود گذر؛ بهتر است محیط پیرامونی کودک بیشتر وسایل بازی خودش باشد .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام و خسته نباشید.من و همسرم باهم زندگی میکنیم و خداراشکر هیچ مشکلی تو زندگیمون نیست.از خانواده های پدری دوریم.دختر 2ساله ای داریم ک میشه گفت تنهاست.و خیلی لجبازه!قاعدتا دوست ندارم این خصلت براش باقی بمونه و یا شدیدتر بشه.خیلی لجوجه و اگر به خواستش نرسه از ته دل گریه میکنه!البته خواسته های کوچکی هستن.مثل بستن شیر آب یا برداشتن یک وسیله.اما واقعا دوست ندارم این گریه کردن براش عادتی بشه و روشی بشه برای رسیدن به خواسته هاش.ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

سلام ؛ ممنون از توضیحاتی که داشتید ؛ فرزند شما در سن تجربه کردن است او دوست دارد یاد بگیرد . بلند کند . پرتاب کند .وسایل را هل دهد و خیلی موارد دیگر مثل هم زدن ریختن آب داخل ظرف و …
اما نحوه برخورد ما برای تجربه کردن کودک مهم است و اینکه شما دوست ندارید او لجباز شود در عین حال باید چاره ایی هم بیندیشید . فقط اینکه کودک را منع کنید نتیجه منفی به بار مینشیند و کودک پر از خشم و لجبازی میشود . بازی های خلاقانه و حس آموزش و تجربه کردن را برای فضا بازی کودک ایجاد کنید تا طبق میل خودتان از الگوی تربیتی مناسبی بهره مند شود .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

پسری۳/۵ساله دارم به شدت عصبی است و عادت دارد هنگام خواب بر روی دستم بخوابدو دستش هم زیر بغلم باشد تا خواب برود هیچ جوره نتوانستم عادتش را ترک کنم و به شدت عاطفی است لطفا راهنماییم کنید. باتشکر

کودکان برای بخواب رفتن عموما به یک روش خواب شرطی میشوند که کودک شما هم به همین صورت میباشد . پیشنهاد میکنم از بابا هم یاری بگیرید و شب ها کنار فرزندتان بخوابد تا روند الگوی خواب تغییر کند و همچنین در طی روز از موزیک آرام استفاده کنید کودک را در تختش قرار هید سرش را نوازش کنیدو از روش قصه خوانی استفاده کنید . روند تغییر خواب کودکان زمانبر است؛ لطفا “صبور” باشید .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام وقت بخیر من دوستام زیاد اهل بیرون رفتن نیست من تو خونه از صب تا شب نت یا کتاب.حوصله کلاس ندارم.چیکار کنم ؟؟؟؟

سلام.دختر من 5سال داره ولی موقع خواب باید کنارش بخوابم تا خواب برود ،بعد من بروم اتا ق خودمون.یک خواهر 14ساله هم داره ولی می خواهد من هم کنارش باشم.نمی دانم چکار کنم که موقع خواب کاری با من نداشته باشه.بارها زودتر رفتم اتاق خودمون که شاید با خواهرش بخوابم ولی گریه می کنه و باید دوباره بروم کنارش.لطفا من را راهنمایی کنید.ممنون

چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

مامان عزیز از روش هایی مثل قصه خوانی استفاده کنید و از خواهرش بخواهید شما را در این کار کمک کند ابتدا اجازه دهید کودک به خواب عمیق برود و بعد او را ترک کنید چون هر بار این روند را ادامه دهید و کودک نیمه بیدار باشد و شما نباشید دچار اضطراب میگردد . بنابراین در طی روند خواب از روش آرام بخشی استفاده کنید مثل ماساژ بدن کودک؛ تا رفته رفته خواب آرامی را تجربه کند .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

با سلام.
پسر ۴ ساله ای دارم .مشکلش اینه که وقتی خودشو تو آینه می بینه عصبی میشه و داد میزنه انگار داره تو آینه کس دیگری می بینه و اونو دعوا میکنه مثلا میگه اِ نگام نکن و اینرو برمیگردونه به سمت دیوار که معلوم نشه .منو پدرش چند وقت یه با هم مشکل داریم و متاسفانه پیش بچه خیلی دعوا میکنیم البته جدیدا تصمیم گرفتم که دعواها رو کمتر کنم بخاطر پسرم .پسرم تقریبا از وقتی عقلش رسیده این کارو میکنه و کارش جدید نیست.ممنون از شما

مامان عزیز پسر شما در مهم ترین سن رشدی خودش یعنی 4 سالگی است که ما در این سن بسیار تاکید داریم چون کودک در حال شناسایی اعضای بدن خودش و هیجاناتش مثا غم و شادی و ترس و خشم است؛ بسیار مهمه فضای منزل و رابطه کودک با والدینش “بخصوص پدر” به چه صورت است و اینکه خودتان در متن اشاره زدید،دعوا مشاجره جلوی کودک داشتید باعث شده کودک از یک روش مثل” جلب توجه منفی” استفاده کند؛ تو آیینه خودش رو ببینه و خودش رو دوست نداشته باشه و از طرفی کودک در آستانه سن “بازی های خیالی” و “دوست خیالی “است ؛ پس خیلی مهم که ما ارتباط صمیمی با او داشته باشیم و به او بفهمانیم که دوستش داریم. با او بازی کنید البته بازی های حرکتی مثل فوتبال و لطفا در نظر بگیرید اگر فضای منزل متشنج باشد ،کودکان براحتی دچار اضطراب میشوند و پروسه درمان طولانی تری را سپری میکنند .
موفق باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام خسته نباشید ، پسر من 4 سال و 9 ماهشه و اضطراب جدایی از مادر رو داره هر کلاسی میبرمش گریه میکنه و میترسه از این که من رو نبینه و نباشم باید حتما پیشش بشینم از سه سالگی که کلاس نقاشی بردمش اینطوره پدر و مادر با هم زندگی میکنن و من ( مامانش) شاغل هستم.

همانطور که اشاره زدید فرزند شما اضطراب جدایی از مادر دارد و این مساله تا6 سالگی طول میکشد عموما مادران شاغل بیشتر فرزندانشان مستعد اضطراب هستند بازی های با قاعده کمک به کاهش اضطراب کودک میکند اما اینکه این مساله رفع شود متاسفانه با شرایط موجود به سختی امکان پذیراست .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام من یہ دختر ۲سال و نیم دارم و یہ دختر ۱۴سالہ دختر کوچیکم بیش از حد ممکن من و خواهرشو عذاب میده وقتی کوچیک تر بود با پسر برادرم که اونم تغریبا الان ۴سال داره بازی میکرد اون بعضی وقتا حرفای بدی میزد که الان دختر منم یادگرفته با بچه های هم سن خودش بازی میکه اما اگر اونا کاری که این دوست نداره رو بکنن اونا رو میزنا یا به صورتشون چنگ میاره خودمم واقعا دیگه حوصلشو ندارم حتی بضی وقتا اونقد روی اعصابم راه میره که میزنمش حالا خیلی لج بازه منم واقعا نمیدونم چیکار کنم همیشه گریه میکنه و اینکارشم منو خیلی عصبی میکنه حالا اگه میشه بگید ایا راهی هست که بهت بشه؟اصلا باید چطور باهاش رفتار کنیم؟ممنون میشم.

دختر شما لجبازی را یاد گرفته است و اینکه کودکان دیگر را می زند چون پر از خشم است . اینکه اشاره می کنید شما و دختر بزرگترتان را اذیت می کند در نظر بگیرید او کوچک ترین فرد خانواده است و ما انتظار داریم بیشترین توجه را از خانواده و به خصوص شما داشته باشد . خواهرش با او بازی های حرکتی داشته باشد مثل انداختن توپ در سبد و یک بازی های نشانه گیری با توپ و با توجه به فصل تابستان آب بازی و درست کردن حباب کف برای او مناسب است . مامان عزیز خود شما کم طاقت هستید و این مساله بر روی عملکرد تربیتی فرزندتان تاثیرگذار است .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام خسته نباشید من مطالب کانال تون رو همیشه دنبال میکنم. سوالم از شما اینه :
من یه دختر یکسال و نیمه داره که خیلی موهای اطرافیان شو میکشه و البته فقط و فقط منو گاز میگیره و گاهی وقتا بادست میزنه توو صورت بچه های دیگه البته بیش‌ترین کاری که میکنه همون کشیدن موی بچه های دیگه و بزرگتراست نمی دونم باید چطور باهاش برخورد کنم که دیگه این کارونکنه از وقتی یکساله اش تموم شده این کارو خیلی زیاد انجام میده و هر بچه ای که میاد به سمتش بوسش کنه یا باهاش بازی کنه رو یا میزنه یا موهاشو میکشه
شما راهنماییم کنین که راه درست تقابل با این رفتارش چیه ؟

مو کشیدن کودک ناشی از عصبانیت او است هرگز برای اینکه کودک بفهمد مو کشیدن چقدر درد دارد موی او را نکشید سعی کنید اگر کودکی را زد و یا موهایش را کشید به سمت کودک روید او را آرام کنید دستهای کودک خودتان را بگیرید سر انگشتان او را ماساژ دهید و بگید بطور مثال علی دردش اومد و با دست کودک سر علی را نوازش کنید . با کودک برخورد نکنید سعی کنید با صورتک های لبخند و گریه با کاغذ درست کنید و به او نشان دهید که ناراحت می شوید وقتی این کار را می کند .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام من یک پسر پنج ساله دارم و شوهرم هم یک پسر هفت ساله دارد که پسر ایشان یک هفته درمیان با ما زندگی می‌کند ، شوهر من همیشه وقتی پسرش میاد پسر منو رو همیشه مورد ملامت قرار میده چون پسر من وقتی در خانه تنهاست بازی نمیکند زیاد با اسباب بازی وقتی دو نفر میشون دوست دارن باهم بازی کنند بعد شوهرم چپ و راست گیر میده به پسرم که تو چرا اینطوری میگی جرا اینطوری بازی میکنی، مشکل پسرمت اینکه موقعه بازی زیاد حرف میزنه میگه این مال من این مال تو ، و میخنده بلند بلند.
که شوهر بنده میره و به رفتار پسرم گیر میده بعد پسرها رو از هم جدا میکنه و هرکی تنها بازی کنه

الان مشکل شما با پسرتون هست ؟ یا پسر همسرتون؟ یا خود همسرتون؟ سوالتون رو دوباره بصورت کامل بپرسید

سلام پسر سه و نیم ساله ای دارم بدون دلین موی بچه ها را می گیره و چنگ می گیره بعد خودش می گه مو نکش چنگ نگیر روی بعضی بچه ها حساس تره بیرون خانه وقتی زنی رو می بینه روسریشو می کشه با مردها بهتر رفتار می کنه زیادم دوست داره با بازوی من و خواهرش بازی کنه با بازوی باباش بازی نمی کنه لطفا کمکم کنید به خاطر این رفتاراش زیاد تو جمع نمیرم

سلام بر شما ،کودک در آستانه سن آموزش است ،عموما کودکان هیجان خشم و عصبانبت دارند ،که مو می کشند و یا چنگ می گیرند، کودک شما از دیگران ترس هم دارد، با توجه به اینکه پسر بهتر است زمان بازی با پدر با او بیشتر باشد توپ بازی بسیار مناسب است کودک شما در دوره نوزادی به اندازه کافی ماساژ نداشته و علت اینکه به شما و خواهرش چسبیده است ناشی از این مورد است، حتما کودک در زمان خواب نوازش ناحیه سر و پشت کمر داشته باشید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلامً وقت بخير من يه دختر بيشت يك ماهه دارمً . از همون اول كه به دنيا امده بود كلا بچه ناز نازي و حساسي بود به كىچيكترين مسيله مثلا اگر دستمً به سرش ميخورد بي نهايت گريه ميكرد الان خيلي بهتر شده اما حرفشو با گريه ميزنه اگه چيزي بخواد دفعه اول منوجه نشم دفعه بعد با گريه ميگه كاملا الكي گريه ميكنه چكار بايذ بكنم

وقت شما هم بخیر باشد ؛ کودک شما بسیار دوست دارد مورد توجه باشد و فهمیده که با گریه به خواسته هایش می رسد. اینکه حساس و ناز نازی است به نحوی الگوی تربیتی شما بستگی دارد چون کودک طبق تربیت شما است که شکل می گیرد بنابراین گاهی باید برای اینکه این عادت از سرش بیفتد نسبت به گریه بی مورد کودک توجهی نشان ندهید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام، من دو فرزند دارم، دخترم ٢٣ ماهه و پسرم ٣ ماهشونه، سن خودم ٣٢ و همسرم ٣٥ ساله، زندگي اروم و خوبي داريم، من و همسرم مشكل خاصي باهم نداريمو به طور كلي جو خانوادمون خدارو شكر نسبتا ارومه، اخيرا دخترم تو نمودار رشدش خيلي خوب نبوده يعني طي چند ماه اخير وزنش كاهش داشته، بر خلاف اينكه من و همسرم سعي ميكنيم بيشتر وقتمون رو براي دخترم بذاريم ولي بيشتر اوقات جيغ ميزنه و براي اينكه به خواستش برسه جيغ ميزنه و گريه ميكنه و اجسام رو پرتاب ميكنه، و هميشه مي خواد حرف حرف خودش باشه، خيلي كم به حرف ما گوش ميده حتي تو خوردن غذا، البته دخترم از اول هم بد قلق بود ، نسبت به نوزادهاي ديگه بد قلقلي هاش زياد بود، الان كه اقدام به گرفتن پمپرز كردم بيشتر جيغ ميزنه و اصلا تمركز نداره، توي دستشويي همه چي رو بهم ميريزه و دستشويي نمي كنه و به محض اينكه از دستشويي خارج ميشه كارش انجام ميده، هنوز نتونستم مفهوم جيش كردن رو بهش ياد بدم، چون اصلا تمركز نداره، مي خواستم راهنماييم كنين، واقعا نمي دونم رفتار درست با كودكم چيه، واقعا دلم نمي خواد به لحاظ روحي اسيب بخوره، از طرفي نگران پيش فعال بودنش هم هستم، چون خيلي شيطون و لجبازه، از طرفي خترم با هيچ كسي غير از خودم و گاها پدرش نمي مونه، حتي پدر بزرگ و مادر بزرگ ، به محض اينكه مي خوان كمكشكنن جيغ و داد ميزنه و مارو مي خواد، به مدت به كارهاي نادرستش بي تفاوت بوديم و توجه نميكرديم و به كار خودمون ادامه ميداديم هيچ فايده اي نداشت، يه مدت دعواش مي كردم وًحتي تهديد كه ما ناراحت ميشيم يا پارك نميريم، موقتا ساكت ميشه و چشم ميگه و دوباره كارش رو انجام ميده، ممنون ميشم اگه راهنماييم كنين

سلام برشما، ممنون از توضیحات کاملی که داشتید. با توجه به اینکه فرزند دختر شما در آستانه سن آموزش است و تمام بدرفتاری هایی که از خودش نشان می دهد ناشی از عدم پذیرش فرزند دوم است ،شما و پدر حتما نیاز به جلسه مشاوره حضوری دارید . از روش هایی هم که به کار بردید چون الگوی زودگذر و نادرستی داشتید باعث شده بی نتیجه بمانید و اگر روندتان به همین ترتیب پیش برود فرزندی لجباز و بداخلاق خواهید داشت، که بسیار برای شما اذیت کننده خواهد بود چون فرزندان شما در حال بزرگ شدن هستند و نیاز بر این دیده می شود که یک جلسه آموزش خانواه و فرزند پروی داشته باشید تا بتوانم یاری رسانی بهتری برای شما داشته باشم با شماره 09123541829 درتلگرام جهت گرفتن نوبت ویزیت پیام دهید .
موفق باشید
خانم زهرا صادقیان ، درمانگر و مشاور خانواده

سلام
پسر هفت ساله دارم خیلی عصبی و بداخلاق هستش
کلا تمام حرفها و خواسته هاش با دادزدن و گریه
دائما درحال دادزدنه
با هیچ بچه ای سازگاری نداره و از دادن اسباب بازیش به دیگران امتنا میکنه
درعین حال دریک مکان عمومی به قدری مودب هست که همه فکر میکنن چقدر خوبه
کلا بجه مضطربی هم هست

لطفا شما بگید من باهاش چکار کنم

با توجه به اینکه در سن مدرسه است انتظار داریم بازی های گروهی بیشتری با گروه همسالان خودش داشته باشد اینکه سازگاری ندارد باعث طرد شدن و تنها ماندن او می شود اگر خودش حاضر به بازی بهتر است بر روی رابطه کودک با پدرش بیشتر کار شود و وقت بیشتری راباهم بگذرانند اگر روند ادامه دار شد در جلسه مشاوره حضوری نیاز به بررسی بالینی وضعیت کودک را دارم به شماره 09123541829 در تلگرام جهت گرفتن وقت پیام دهید.

خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام
پسر من ۱ سال و ۳ ماهشه. تا دو هفته پیش گاهی اوقات با عمه یا مامان بزرگش میرفت خونه هاشون یا پارک چون من دوباره باردارم میبردنش که من یه کم استراحت کنم و پسرمم مشکلی نداشت خیلی خوب می موند پیششون و اصلا گریه نمیکرد یا بهانه منو نمیگرفت. اما جدیدا رفتارش عوض شده پیش خانواده پدرش که هستیم منو یک لحظه هم ول نمیکنه درصورتی که قبلا اصلا اینجوری نبود و وقتی پیش خانواده من هستیم انقدر بهانه گیری میکنه و گریه میکنه برای هرچیزی که همه رو خسته میکنه چون بعضی خواسته هاش همیشه انجام شدنی نیست مثلا میخواد بره بیرون یا اب بازی کنه و… من نمیدونم باید چیکار کنم در برابر این رفتارهاش؟ باید باهاش راه بیام یا مقاومت کنم در برابرش؟ چون هنوز هم به حرف نیفتاده واقعا پی بردن به نیازهاش کار سختیه. لازمه حضوری پیش روانشناس برم؟ احساس میکنم لوس شده پسرم و نمیخوام این اتفاق بیفته

سلام
تاحدودی فرزند شما بهانه گیر شده است . لازم است در مدل بازی کودک تغییراتی ایجاد شود قبل از خواب برای او قصه بگویید و حتما کودک را نوازش کنید تا به خواب برود ، در طی روز بازی های حرکتی مثل بازی با توپ و ماشین بازی داشته باشد . دور کودک را زیاد شلوغ نکنید گاهی کودک باید تنها با خودش هم باشد، و بازی کند، گریه کودک در این سن طبیعی است چون تکلم درستی ندارد اگر بی دلیل است اجازه دهید کمی در حالی خودش باشد بعد یک لیوان آب به او بدهید او را نوازش کنید و نپرسید مامان چرا گریه میکنی بهتر است به ادامه کارهایتان بپردازید و کودک را سرگرم کنید، بهرحال در شرایط سختی به سرمی برید و باید صبوری به خرج دهید .
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

با سلام
کودک چهارساله اي دارم که وقتي ميخواد با تبلت يا گوشي بازي کند و بلد نيست که بازي را به درستي انجام بده و هدايت کنه شروع ميکنه به داد و فرياد زدن که چرا بلد نيستم و به عبارتي وقتي کوشي يا تبلت دستش باشه فقط داد و بيداد مي کنه
ايا اين نشانه پيش فعالي است؟؟؟

نوع بازی کودکان در روند تربیتی آنها تاثیر گذار است با این دو نشانه که اعلام کردید من نمی توانیم تشخیص بیش فعالی دهم ولی کودک شما بسیا عصبی و خشمگین است
. بهتر است در طی روز فقط یک ساعت از این دو وسیله استفاده کند و بیشتر بازی های حرکتی و پر هیجان مثل فوتبال ، پرتاب کردن توپ در سبد ، ماشین بازی داشته باشد کودک را به کاردستی ساختن آشنا کنید اگر علاقه ای نشان نداد و یا یک ربع کمتر بازی را داشت نیاز به بررسی بالینی دیده می شود به شماره 09123541829 جهت گرفتن وقت مشاوره پیام دهید .
موفق باشید.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

پسری ۱ساله دارم که کاراش خیلی زودتر از انتظار پیش میره تو ۹ماهگی راه افتاد والان بجای راه رفتن میدود
از درودیوار بالا میره اگه نزارم میزنه زیر گریه بحدی گریه میکنه تا کارش رو انجام بده یا بغلش کنم.نمیدونم چطور باهاش رفتار کنم.لطفا راهنمایی کنید؟؟

اینکه اشاره زدیم کودک جلوتر از سن تقویمی اش است ، آیا نمودار رشدی کودک هم به همین ترتیب است ، باتوجه به فعالیتی که کودک دارد خواب و غذا و وزن کودک و توجه و تمرکز کودک باید مورد بررسی قرار گیرد . کودک جنب و جوش دارد و شما مانع او میشوید طبیعتا کودک گریه میکند ، بهتر است فضای منزل را برای بازی کودک ایمن سازید تا کمتر دچار مشکل شوید .
خانم زهرا صادقیان ، درمانگر و مشاور خانواده

با سلام من یه پسر سه سال و نه ماه دارم که حدود یه سال میشه با‌ادرارش اصلا مشکل ندارم ولی پی پی ش رو حتما تو پوشک انجام میده همه راه ها رو امتحان کردم‌ حتی شده سه روز پی پی داشته و گفته که براش پوشک ببندم ولی امتناع کردم و اونم در مقابل انجام نداده و حتی جدیدا آب انجیر و …بهش دادم که خودش رو کنترل نکنه ولی باز عمل دفع رو انجام نمیده چی کار کنم؟؟؟؟

باتوجه به موضوعی که مطرح کردید ، از غذاهای مانند سوپ استفاده کنید ، انجیر هم بسیار مناسب بود ، بهتر است از یک نمایش عروسکی برای کودک استفاده کنید و خیلی خلاقانه بکمک بابا این نمایش را داشته باشید ، نگران نباشید این مساله رفع میگردد ،
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاور خانواده

سلام فرزند ۱۰ روزه در هر نوبت شیر دهی با وزن ۲ کیلو ششصد گرم چند سیسی شیر باید مصرف کنه؟
سپاس

سلام. وقتتون بخیر. من و همسرم یه دختر 13 ماهه داریم. تقریبا 10 روزه که دخترم وقتی اعصابش خورد میشه دو دستی به سر و صورتش میزنه. شروع این قضیه به چند ماه پیش بر می گرده که پسر خواهرم تو مهد یاد گرفته بود که بکوبه به سرش. دخترم هم ازش یاد گرفت ولی من و پدرش سعی می کردیم با بی تفاوتی به این رفتار باعث بشیم دخترم این رفتار رو فراموش کنه که این اتفاق افتاد. من و همسرم با هم زندگی می کنیم. محیط خونه کاملا آروم و شاده. ما طبقه بالای خونه ویلایی پدر و مادرم مستقر شدیم تا بتونیم از کمک هاشون بیشتر استفاده کنیم. در 4 ماه اول تولد دخترم من سرکار نمیرفتم به تدریج کارمو از 2 ساعت شروع کردم. در سه ماه پایانی سال 96 معمولا 3 ساعت و نیم می رفتم سر کار. از زمانی که دخترم به دنیا اومد خواهرم پسر سه سالشو میذاشت مهد کودک، تا اینکه من تصمیم گرفتم تا دو سالگی پیش دخترم بمونم. تو سن 9 ماهگی دخترم کارم رو ول کردم. خواهرم بعد از این پسرشو مهد نفرستاد و هر روز خواهرزادم از صبح تا شب خونه مادرم میمونه. پدر و مادرش به شدت گرفتار کار و دانشگاه هستن و پسر خواهرم رفتار های عصبی زیادی از خودش نشون میده و همه رو به نوعی کلافه کرده. یک برادر زاده هم دارم که 8 سالشه و به شدت جیغ میکشه خیلی دخترمو دوست داره و از چند ماه پیش جیغ زدن رو بهش یاد داد! الان دخترم جیغ می کشه و وقتی که عصبانی میشه به سر و صورتش می زنه. احساس خوبی ندارم با توجه به وقت زیادی که براش میذارم، براش قصه می گم با هم پارک میریم می رقصیم و بازی می کنیم، دیدن این رفتارها باعث شده فکر کنم در تربیتش نتونستم موفق باشم. با توجه به تاثیر پذیری بالایی که از خواهرزاده و برادرزادم داره چه کاری میتونیم بکنیم. ممنون

وقت‌ شما هم بخیر؛ ممنون از توضیحات که داشتید فرض را بر این بگیرید خواهر زاده و برادرزاده شما دو فرزند دیگر شما هستند و الان شما با سه فرزند در رده های سنی مختلف رو به رو هستید قطعا الگوی تربیتی هر کدام متفاوت است اگر شما فردی هستید که بیشترین زمان را در منزل دارید سعی کنید با بچه‌ها دوست شوید و با بازی و نمایش عروسکی درطی روز رفتار های درستی که مورد نظرتان است را به کودکان آموزش دهید تا آرامش نسبی بر قرار شود.
موفق باشید
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام ، من و شوهرم در شهرى كه زندگى ميكنيم تقريبا هيچ آشنايى نداريم و به همين دليل نوزاد ٥ ماهه من به من خيلى شديد وابسته است .
چند شبى است كه تقريبا هر يك ساعت با گريه از خواب بيدار ميشود، حس ميكنم ممكن است از ترس تنها ماندن باشد با اينكه هيچوقت تنها نمانده.
لطفا من رو راهنمايى كنيد .

مامان عزیز شما می‌توانید در ساعات عصر به همراه فرزندتان به فضای سبز و یا پارک نزدیک محل زندگیتان بروید تا کودک با صداهای پیرامونی اطرافش آشنا شود، حرکت وسایل و ماشین و صداهای بلند و پایین را شناسایی کند، کودک شما در آستانه اضطراب جدایی است بهتر است به همراه پدر در فضای خارج از منزل هم برای کودک وقت بگذارید.
موفق باشید
خانم زهرا صادقیان؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام خسته نباشید
من یه پسره شش ماهه دارم که الان حدود ۱ ماهه که صبح ها از ساعت چهار بیدار میشه و گریه میکنه
معمولا از ۸،۵ شب میخوابه تا ۵ صبح اما قبلا اصلا گریه نمیکرد بلکه تا بیدار میشد با اسباب بازی هاش بازی میکرد
باید بگم که متاسفانه عادت کرده رو پا بخوابه و این یه مشکل خیلی یزرگیه برای ما چون تو شش ماهگی ۱۲ کیلو هم هست. من کلا محکم برخورد میکنم و گریه هاشو تحمل میکنم تا یاد بگیره خودش بخوابه اما پدرش تحمل نداره و بغلش میکنه یا رو پا میذاره.
واقعا نمیدونم چیکار کنم چون صبح ها عملا از ۴ بیداریم و واقعا در طول روز هم خیلی خسته میشیم
کلا پسر بچه ی شیطونیه و همش دلش بازی میخواد. من تایی که بشه براش کتاب میخونم و بازی میکنم اما دوست دارم گاهی وقتی بیداره خودشم برای خودش بازی کنه اما معمولا بعد ۵ دقیقه گریه میکنه که منو بلند کن. ممنون میشم راهنماییم کنین.
سپاس

مامان عزیز اینکه اشاره زدید در الگوی تربیتی فرزندتان محکم هستید خیلی خوب است اما اینکه بابا با شما هماهنگ نیست جای بحث دارد. یک الگوی مشخص داشته باشید. درضمن اینکه برای کودک کتاب می خوانید بسیار مناسب است اما اینکه به دنبال خود مختاری کودک هستید از لحاظ رشدی دیدگاه شما صحیح نیست کودک شما فقط شش ماه دارد و هنوز خیلی کوچک است. برای خواب کودک سعی کنید کودک را در ساعت 9 شب تا 9.5 شب بخوابانید تا صبح دیرتر بیدارشود
موفق باشید
خانم زهرا صادقیان؛ درمانگر و مشاورخانواده

نوزاد من ۱۵ روزشه. با شوهرم با هم زندگی میکنیم و زندگی ارومی راریم.بچم وقتی خوابه دو ساعت دو ساعت شیر میخوره.اما وقتی بیداره همش شیر میخواد به ده دقیقه نمیکشه.میترسم مشکلی باشه؟

سلام من یه دختر دارم که دو سال و چهارماهش خیلی جیغ میکشه خیلی لجباز خیلی پرخاشگرباهمه بچه ها دعوا میکنه جدیدا مارو میزنه من خودم که اصلا عصبی نبودم عصبی شدم نمیدونم چیکار کنم دیگه جوری شده که من حال و حوصلشم ندارم همه کارارو امتحان کردم باهاش قهر کردم دعواش کردم ترسوندمش اما جواب نداده شما بگین چیکار کنم

مامان عزیز اشاره زدید همه روش ها را امتحان کردید!! قهر کردید، دعواش کردید ترسوندید، اما جواب نداده! من بارها اعلام کردم و در مورد دعوا و یا تنبیه باید به شکل رفتاری و متناسب با سن کودک باشد. این را در نظر بگیرید کودکی که می‌زند؛ جیغ میکشد؛ حرف زشت می‌زند؛ از محیط و اطرافیان خود یاد گرفته است. کاملا احساس می شود که شما کلافه و خسته شده اید، ولی باید بگویم راه طولانی در جهت تربیت فرزندتان دارید لطفا کمی حوصله بخرج دهید و برای آموزش فرزندپروری از جلسه مشاوره حضوری بهره مند شوید به شماره 09123541829 پیام دهید تا وقت ویزیت مشاوره برای شما در نظر گرفته شود.
خانم زهرا صادقیان؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام پسرم١٠ماهشه و ترم پنج دانشگاهم به دنيا اومده تا وقتي دانشگاه ميرفتم مشكلي نبود ولي با شروع تابستون خيلي بهم وابسته شده به حدي كه ٥دقيقه ام تنها نميمونه و شروع به گريه ميكنه بلافاصله پست سر من.نگرانم كه وابستگي تو شخصيتش موندگار بشه در آينده.يا با تموم شدن تابستون ضربه بخوره.چطور وابستگيشو كم كنم؟

سلام‌؛ شما باید با فرزندتان بازی کنید یکی از بهترین بازی ها بازی دالی موشه است در طی روز این بازی را داشته باشید از اسباب بازی های سر گرم کننده و ساختنی و چیدنی استفاده کنید تا کودک مستقلا نه درگیر بازی شود، کودک را در اتاق تنها بگذارید و از فضای آشپزخانه با او صحبت کنید، برایش شعر بخوانید. حتما خلاقیت به خرج دهید تا کودک احساس امنیت بیشتری داشته باشد.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام خسته نباشید.من یه پسر 1سال و4ماه دارم ،تقریبا یک ماه میشه خیلی بداخلاقی میکنه همش دنبال بهانه هست و اصلا از بچه ها خوشش نمیاد تا میان پیشش جیغ میزنه و اونارو میزنه،وقتی باباش خونه هست همش میگه بغلم کن و راه برو،هم خودش خیلی اذیت میشه هم باباش.از بداخلاقی های زیادش لاغر شده.ممنون میشم از راهنمایی تون ?

توضیحاتی که داشتید ناشی از ضعف در رشد اجتماعی کودک است. از بداخلاقی لاغر شده ،کودک دچار کم خوری عصبی است، نمودار رشدی کودک را با پزشک بررسی کنید، روزانه کودک را به فضای سبز ببرید تا محیط پیرامونی اش را ببیند و شناسایی کند. از وسایل حرکتی و هل دادنی برای کودک استفاده کنید.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام من یه دختر یک سال و دوماه دارم از وقتی به دنیا اومده رو پا خوابوندمش حالا شدیدا عادت کرده و تانزارمش رو پام نمیخوابه اینقدر گریه میکنه که دیکه بی حال میشه نمیدونم چیکارش کنم لطفا یه راه کار بهم بگین خستم کرده دیگه ممنون

کودک شما به این مدل خواب شرطی شده است و عادت کرده برای تغییر در روش خواباندن کودک صبوری کنید قطعا سخت است. یک روز در میان کودک را به روش شرطی شده و روز دیگر به روش جایگزین بخوابانید ممکن است بسیار نا آرامی کند، اما رفته رفته یاد میگیرد. روش دوم برای خواباندن کودک می توانید کنارش بخوابید ناحیه سر و پشت و کمر کودک را ماساژ دهید، نور اتاق کم باشد و تمام شرایط خواب رعایت شود
موفق باشید.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاور خانواده

سلام خسته نباشید
دخترم دوسالشه خوب صحبت نمیکنه حتی کلمات رو کامل نمیگه خیلی گوشه گیر وترسو خیلی کم با اطرافیان ارتباط برقرار میکنه خدا رو شکر مشکل خاصی تو زندگی با همسرم ندارم ولی نگرانم فکر میکنم سالهای آینده تو اجتماع دچار مشکل بشه میشه راهنمایی کنید ممنونم

حروف الفبا را با ابزار و وسایل به کودک یاد دهید.
به طور مثال برای حرف “ف” از شمع روشنی استفاده کنید و شمع را روی میز قرار داده و محکم بگویید فوت به نحوی که شمع خاموش شود، چندین بار این کار را انجام دهید تا کودک مشاهده کند یاد بگیرد و بعد از او بخواهید تا مثل شما تکرار کند برای یادگیری و تکلم کودک باید بسیار خلاق باشید و صبور و حوصله به خرج دهید و به طور روزانه با کودک تمرین داشته باشید.
موفق باشید.

خانم زهرا صادقیان؛ درمانگر و مشاور خانواده

سلام!مشاور محترم پسرم دو سال و دو ماهه شده ،من تصمیم گرفتم او را پیش مادرم بمانم و خودم به ماستری بروم نظر تان به این قسمت چیست آیا با مادرم عادت خواهد کرد؟
و دگه ایکه گپ هم نمیزنه تمام خواستش را به اشاره بیان میکند چون من یک سال را با او به هند بودم به نظرم که دو لسانه شد و میخواهم یکسال دگه را بدون او به سر ببرم.و لطفا به من توصیه کنید که چطور اوره به حرف زدن عادت بدهم.

کودک شما ثبات محیطی ندارد جابجایی و مهاجرت و عادت کردن به شرایط بسیار برای کودک سخت است. اینکه تصمیم دارید او را کنار مادرتان بگذارید، در هر صورت کودک در فضا در محیط یا پیش هر کسی باشد، نیاز به مهارت آموزی دارد کودک نیاز دارد با او بازی بسیار شود و با او حرف زده شود ،حروف آموزش داده شود ،برای آموزش به فردی صبور و باحوصله نیاز داریم ،تاکید می کنم برای یادگیری کودک باید وقت بگذارید.
موفق باشید.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما و همکارانتان که وقتتونو در اختیار میگذارید.
بنده یه پسر ۲ ساله دارم ومشکلی که هست اینه که از مادرش جدا شدم و فرزندم بامن زندگی میکنه و رابطم با فرزندم خوبه ولی باز نمیشه پرکرد جاشو و در نبود مادر خیلی بهم وابستس و باید کنارش باشم همیشه میخواستم ببینم میشه چطور کنترول کنم این رفتارو که یه کارمم برسمو بهش لطمه ای نخوره و اینکه خیلی باهوشو تغریبا اکثر نیازاشو بهم میفهمونو ولی بحرف نیومده هنوز نگرانی بابت حرف نزدنش باید باشه یا هنوز جا داره واسه حرف زدن

اینکه کودک به شما وابسته است با توجه به شرایطی که اشاره زدید کاملا طبیعی است و این که رابطه خوبی با او دارید خیلی خوب است، اما برای تکلم کودک قطعاً ابتدا کودکان با اشاره درخواست خودشان را به ما می فهمانند، ولی رفته رفته انتظار داریم با تلفظ حروف و به همراه تمرین و اشاره کودک بتواند نیازهایش را بگوید ، از الان به بعد برای آموزش کودک وقت بگذارید و روزانه فقط با یک حرف و یک مثال تصویری و عکس آن را به کودک آموزش دهید به طور مثال : حرف “ش” صداش را تلفظ می کنید بعد عکس یک لیوان شیر را به او نشان دهید شیر را در لیوان ریخته و به او بدهید ، تمام مراحل آموزش شاد و به همراه موزیک های شاد کودکانه باشد تا فرزندتان میل و اشتیاق برای یادگیری داشته باشد و این روش برای کودک سرگرم کننده و مانند بازی کردن با او باشد.
موفق باشید.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاور خانواده

سلام دخترم یک سالشه و وقتی گیخواد که بخوابه همس خودش میندازه رو بالست و خودشو میماله به بالشت اگه خیلی خوابش بیاد و از بالشت جداش کنیم گریه میکنه و دوباره کار خودشو ادامه میده.گاهی اینقدر این کارو میکنه که میبینیم خوابش برده.
چیکار کنم که این رفتار زشت رو ترک کنه و آیا مسکلی وجود داره؟؟؟
مشکل خواصی در زندگی زناشوییمون وجود نداره.

کودک شما به این روش را برای بخواب رفتن عادت کرده است ،برای اینکه این عادت را کودک ترک کند ، ابتدا صبور باشید و حوصله به خرج دهید، در این حال روش جایگزین باید روشی باشد که کودک دوست داشته باشد و احساس آرامش کند با توجه به سن کودک انتظار داریم شما شرایط خواب را برای کودک مهیا سازید یعنی فضای کم نور و ساکت. در کنار کودک بخوابید او را نوازش کنید ناحیه سر کودک و پشت کمر کودک تا به خواب برود ، اگر شیر میخورد با شیشه از قبل از خواب آن را برای کودک آماده کنید و سعی کنید تمام رابطه شما با او در آرامش باشد، در حال حاضر خود شما کمی استرس دارید و این بر روی رابطه شما و فرزندتان تاثیر گذار است تا رفته رفته روند خواب کودک بهبود یابد.
موفق باشید.
خانم زهرا صادقیان؛ درمانگر و مشاور خانواده

با سلام، من بک پسر ۹ ماهه دارم شب ساعت ۹ میذارم تو تختش میخوابه ، اما نصفه شب بعضی شبها دو تا یه بار بیدار میشه ، لزوما شیر نمیخواد، چون نیازی نداره تو این سن، اما‌ فقط با اینکه زیر سینه من قرار بگیره اروم‌میشه ‌دوباره میخوابه‌!! سوالم اینه که آیا با صدای گریه اش و بیدار شدن نیمه شب به سراغش برم یا اینکه ولش کنم تا دوباره خوابش ببره( گاهی اوقات با گریه زیاد) در ضمن اجازه به همسرم نمیده که بخوابونتش میگه فقط تو بیا ( یعنی من) با گریه زاری الکی هم هست با صدای بلند.. در ضمن میدونم که دندان‌های عقبش هم داره در میاد ولی نمیدونم تا کی این مشکلات رو به دندانش ربط بدم.. اصلا غذا هم نمیخوره یعنی خوردن غذا به اصرار و زور شاید یکی دو قاشق، با اینکه احساس میکنم غذای نرم دوست داره‌و براش میگویم و نرم میکنم غذا رو ولی از خوردن امتناع میکنه.. لطفا راهنمایی کنین.

مامان عزیز اینکه کودک یک یا دو بار در طی خواب شبانه بیدار میشود، طبیعی است . اما اینکه می‌خواهد شما هم کنارش باشید تا به خواب برود هم طبیعی است ،مورد خاصی دیده نمی شود . در مورد اینکه بد غذایی دارد و اینکه از خوردن غذا امتناع دارد با توجه به شرایط دردناک لثه برای دراوردن دندان طبیعی است و در بعضی کودکان زمانبرتر ، هم هست . در این خصوص با پزشک اطفال مشورت کنید.
موفق باشید.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

سلام دخترم ٢/٥سالش هست،تك فرزند و خانواده ارومي داريم،حدود ٢ماه هست شروع كرده به شكوندن و كندن ناخن هاي دست و پاش جوري كه انقدر به ناخونهاش ور ميره تا بالاخره يه گوشش بلند بشه و ميكندتشون،دردش مياد اما اهميت نميده از وقتي بيدار ميشه اينكار رو ميكنه،مهد گذاشتم ،انواع اسباب بازيهايي كه دست درگير ميشه خريدم ،دعوا كردم،تشويق كردم و جايزه دادم اما اثر نداشتن ،دختر اجتماعي و خوبيه فقط همين مشكل رو داره، در ضمن مادر بزرگش وسواس داره و چون به مادر بزرگش علاقه داره خودم حدس ميزنم تاكيد ايشون بر تمييزي و كثيفي در دختر من به اين شكل نمود پيدا كرده

مامان عزیز ممنون ازتوضیحات مفید و کاملی که داشتید . یکی از علت‌های ریشه ای ناخن جویدن و یا کندن ناخن اضطراب است، برای من بسیار مهم است بدانم خود شما در چه شرایط سلامت بالینی هستید ؟! تا بتوانم یاری رسانی بهتری داشته باشم البته رفتار مادربزرگم متاسفانه تاثیرگذار بوده، هر چه سریعتر باید به وضعیت بالینی کودک رسیدگی شود. جهت گرفتن وقت ویزیت مشاوره به شماره 09123541829 پیام دهید تا هماهنگی لازم برای شما صورت گیرد.

خانم زهرا صادقیان؛ درمانگر و مشاورخانواده

دخترم سه سال ونیمه است وخیلی لجبازه نمیدونم وقتی کار بدی میکنه یا غذا نمیخوره چطوری رفتار کنم عمدتا کتک میزنم

سلام پسر پنج ساله ای دارم که به خونه نمیاد و خونه مادر بزرگش میمونه هرجوریم صحبت کردیم باخرید وسایل یا تشویق ولی بازم خونه نمیاد اگه امکان داره راهنماییم کنید باتشکر

موضوعی که مطرح کردید بسیار جای بحث دارد. به صورت طبیعی خانواده شامل پدر مادر و فرزندان میشود مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها هیچگاه نمی‌تواند جایگزین والدین شوند، سن آموزش نظم و قوانین از سه سالگی در کودکان آغاز می‌شود ، با توجه به سن کودک ما انتظار داریم شما اصول فرزند پروری را بدانید، تا بتوانید رابطه مناسبی با فرزندتان برقرار سازید. در شرایط فعلی ابتدا خود شما به عنوان والدین نیاز به آموزش دارید و اینکه فضای منزل باید به نحوی باشد که کودک پذیرایی محیط زندگی اش باشد و در عین حال نقش مادربزرگ در کنار شما و کمک کردن به شما برای بهبود وضعیت بسیار مهم است حضور شما در جلسه مشاوره نیاز است به شماره 09123541829 پیام دهید تا وقت ویزیت مشاوره برای شما هماهنگ شود.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاورخانواده

ضمن عرض سلام وخسته نباشید خدمت مشاوره عزیز وگرامی.منو32سال وشو32م 33ساله ودخترم تازه وارد سن 7 سالگی شده است و دخترم خیلی به نقطه های خصوصی خودش ودیگران دقت می کند و خانواده شوهرم خیلی بی ملاحظه هستند و فحش وحرفهای ناجور می زنند ودخترم همیشه می گه مامان چرا عمه یا مامان جون یا بابا جور اسم نقطه های خصوصی همو می گن و من براش جوابی ندارم وحتی اونا شکل نقطه خصوصی پلاستیکی رو به وضوح بهش نشون دادن . ترو خدا کمکم کنید ودخترم چیزایی که دیده وشنیده رو واسه بقیه تعریف می کنه ومی گه تو گوشی مامانم دیدم در صورتی که من اصلا این چیزارو ندارم ممنون می شم راهنماییم کنید

سلام بر شما وسپاسگزارم.
مامان عزیز سن دختر شما سن ورود به مدرسه است این مسئله که مطرح کردید از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. مواردی که اشاره زدید از بی ملاحظه گی اطرافیان ،متاسفانه تاثیرگذار بر روی روند تربیتی فرزندتان بوده است. لذا با پدر کودک صحبت کنید و تا جایی که امکان دارد کودک را از قرار گرفتن در این فضا و جو خانوادگی دوری دهید.
ورزش و کلاس های مهارتی مثل موسیقی برای پرورش خلاقیت کودک و فاصله انداختن از این فضای فکری برای او مناسب است. با خانواده همسرتان مسئله را مطرح کنید که اگر این شرایط را ندارید همین که همسرتان بداند چرا از خانواده اش دوری دارید کافی است. تا کودک روند تربیتی درستی را آموزش ببیند. از کودک خود غافل نشوید سعی کنید با او دوست باشید و بازی کنید و فضای شاد کودکانه و بازی کردن با گروه همسالان خودش را در نظر بگیرید.

خانم زهرا صادقیان؛ درمانگر و مشاور خانواده

يا سلام و خسته نباشيد من يك پسر يكساله دارم پدرم به شدت بچه دوسته و به همهي خواسته هاي بچه ها تن مي ده همين موضوع باعث شده پسرم خيلي بهش علاقه نشون بده و همش دلش بخواد زمانيكه پدرم حضور داره بغل اون بمونه و همسرم به شدت ناراحت ميشه طوري كه حسادت ميكنه و خيلي عصبي ميشه و واكنش نشون ميده و به من ميگه كه اصلا نمي تونه تحمل كنه كه بچه اش شخص ديگه اي رو به اون ترجيح بده من يكبار به طور خلاصه با پدرم صحبت كردم ولي تغييري ايجاد نشده و همسرم فكر مي كنه پدرم از روي نيت خاصي مي خواهد اورا اذيت كند و بچه اش را به سمت خودش بكشد من خيلي اين وسط گرفتار شدم پسرمم كه خيلي كوچيكه كه بخواد تشخيص بده لطفا راهنمايي ام كنيد ممنونم

سپاسگزارم؛ با توجه به مسئله مطرح کردید در این که به پدر شما نیت خیر دارد و اینکه برای او عزیز و دوست داشتنی است، شکی نیست. اما اینکه همسر شما حساسیت هیجانی دارد واز این مسئله سو برداشت دارد، جای بحث دارد . در این رده سنی تمام کودکان جذب افرادی می‌شوند که بیشتر با اون وقت می‌گذارند، بازی می‌کنند، چون کودک در سن دیداری و بازی است این که در طول هفته زمانی که شما به منزل پدر سر میزنید و او با پدربزرگ سرگرم می شود نگران کننده نیست، در غیر این صورت اگر در طول هفته چندین بار رفت و آمد دارید با توجه به اینکه اشاره زدید مسئله را با پدرتان هم مطرح کردید سعی کنید آخر هفته و یا هفته ای یکبار آن هم زمان طولانی نه در حد اعتدال در منزل پدرتان رفت و آمد کنید، همسر شما اگر واکنش ناراحتی دارد بهتر است زمانه بازی فرزندش را افزایش دهد و در عین حال به او یادآور شوید که قرار نیست پدربزرگ جایگزین او شود فقط کودک به دنبال ارضای نیازهایش است که یکی از این نیازها بازی کردن و وقت گذراندن با اوست. اگر در روند پیش رو دچار مشکل شوید در جلسه مشاوره حضوری بررسی کامل تری خواهیم داشت و جهت هماهنگی میتوانید به شماره 09123541829 پیام دهید تا وقت مشاوره برای شما در نظر گرفته شود.
موفق باشید.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاور خانواده

با سلام و خسته نباشید. من دختر ۱۳ ماهه ای دارم که از شش ماهگی دیگه سینه نگرفت و فقط تو خواب شیر میخورد ولی از ده ماهگی تو خواب هم متوجه میشد و شیر نمیخورد و خیلی هم لاغره. دخترم خیلی بهانه گیره و زیاد گریه میکنه و خیلی هم بغلیه و فقط بغل خودم آروم میگیره و پیش کس دیگه نمیره ، وقتی بیداره همش به من چسبیده و من نمیتونم کار دیگه ای انجام بدم حتی مهمونی هم نمیتونم برم چون که تو مهمونی مدام گریه میکنه و بغله و من حتی پنج دقیقه هم نمیتونم بشینم، وقتی چیزی میخواد انقدر گریه میکنه تا به هدفش برسه و کوتاه نمیاد و کم پیش میاد که بتونم حواسشو با چیز دیگه پرت کنم خیلی خسته شدم کمر درد و پادردم و زمانی که گریه هاش طولانی میشه سردرد هم اضافه میشه. من همین یک فرزندرو دارم و تا حدودی هم زندگی ارومی دارم .سپاس

در رابطه با نمودار رشدی کودک کم وزنی و لاغری که اشاره جدید با پزشک اطفال مشورت کنید، تا از جهت تغذیه کودک شما را راهنمایی کنند. در مورد اینکه اشاره زدید کودک چسبنده است و ناآرام باید دید حوزه علاقه مندی کودک چیست چقدر با او بازی های حرکتی دارید، در طی هفته از کلاسهای مادر کودک که در مهد کودک ها و یا خانه سلامت و سرای محله برگزار می‌شود استفاده کنید، کودک باید در فضای بیرون از منزل هم از لحاظ اجتماعی احساس امنیت کند، گاهی بدخلقی های کودک ناشی از این است که تنها است و به اندازه کافی سرگرم و بازی‌های مورد نظر در رده سنی ها صورت نمی گیرد.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاوره

سلام خسته نباشید.من دختر 5 ساله دارم که در گفتار مشکل دارد به اینصورت که اکثرا اطرافیان متوجه جملات زینب نمی شوند.ولی من وپدرش بندرت متوجه حرفاش نمی شیم.اما در بین هم سن وسالهایش کاملا واضحه که زینب واضح وکامل نمی تونه حرف بزنه.واین باعث شده در دوست پیدا کردن وارتباط برقرار کردن دچار مشکل بشه.میشه راهنماییم کنید.ممنون

سپاسگزارم. اینکه اشاره زدید کودک در گفتار مشکل دارد، آیا کودک شما لکنت زبان دارد یا این که در هجا و آوای کلمات مشکل دارد ؟! پیشنهاد می کنم تا قبل از ورود به مدرسه از یک گفتار درمانگر کمک بگیرید تا با تمرین و تکرار این مسئله رفع شود.
موفق باشید.
خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاور خانواده

سلام دختر۴ساله ای دارم که ازکودکی کم خواب پ بدقلق بود.فاصله سنی با برادرکوچکترش دوسال ونیم هست.برای کوچکترین مسله بهم میریزه و عصابی میشه و گریه میکنه همیشه اخم میکنه اطرافیان میگن چه دختراخمو و بداخلاقی.کلاس هایی که ثبتنامش میکنم نمیره گریه میکنه که منم باید باشم.توخونه خودمون هم دنبالم میگرده میگه تواتاقی که من هستم کارتو انجام بده.مهدثبت نامش کردم ازهمین حالا میگه دوست ندارم برم من خودم همه چیز روبلدم,موندم چکار کنم با فرستادنش به مهد بهتر میشه یا دست نگه دارم.

مسائلی که اشاره زدید برمی‌گردد به عدم پذیرش فرزند دوم، دختر شما به برادرش حسادت دارد و آن را به صورت رفتارهایی مانند بد اخلاقی ، لجبازی و گریه نشان می‌دهد. اگر به مهد نمیرود و یا در کلاس های ثبت نامی علاقه نشان نمی دهد و اصرار دارد شما باشید رگه‌های اضطراب در او دیده می‌شود و همچنین ترس دارد . برای مواردی که اشاره زدید و در اینجا من پاسخ دادم نیاز به جلسه مشاوره دیده می شود . چون کودک در آستانه بزرگ شده است و در این شرایط ثبت نام مهد و اصرار به رفتن برای او مناسب نمی باشد به شماره 09123541829 پیام دهید تا وقت مشاوره برای شما هماهنگ شود.

خانم زهرا صادقیان ؛ درمانگر و مشاور خانواده

سلام پسرم ٣سالشه و اينكه من تو شهر مشهد غريبم يعني فقط خانواده شوهرم هستند..و مشكل اصلي من اينه كه با وجود اينكه بسيار از همه لحاظ به پسرم ميرسم اصلااااا بهم وايسته نيست همش دوس داره خونه مردم باشه اصلا يه بار نشد احساس كنه من مادرشم اصلاااااا حرف كسي و خودمو گوش نميده

سلام مامان عزیز
پیشنهاد میکنم فضای منزل را جذابتر کنید تا در کودک اشتیاق ایجاد شود .
با او بیشتر وقت سپری کنید .

سلام وقتتون بخیر. من یک دختر یک سال و سه ماهه دارم که اصلا به پدرش وابستگی نداره. در طول روز باهاش بازی میکنه و اگه بخواد بیرون بره راغب هست که همراهش بره اما در موارد دیگه بخصوص موقع خواب به هیچ عنوان بغلش نمیره و ازش ارامش نمیگیره. مثلا وقتی نیمه شب از خواب بیدار میشه اگه پدرش بخواد بغلش کنه انگار که فرد غریبه ای هست و اصلا کششی بهش نداره. دخترم هنوز شیر خودم رو میخوره .از همه لحاظ ازش راضیم و دختر نا ارومی نیست. اما متاسفانه این عدم وابستگی به پدرش ازارم میده چون منم نیاز دارم پدرش بتونه بهم کمک کنه اما دخترم بهش کششی نداره.این رو بگم که با مادربزرگ و پدربزرگ و داییش رابطه عالی داره.لطفا راهنماییمون کنید چکار کنیم به پدرش کشش داشته باشه.

سلام مامان عزیز
مشکل خاصی دیده نمیشود ، این رفتار کودک با توجه به اینکه شیر شما را میخورد تا دو سالگی طبیعی محسوب میشود

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

درود بر شما
بچه من ۱۰ ماهه س و گاهی اوقات جیغ میزنه ک البته برای دندون درآوردنه گاهی هم برای خواب، مشکل بچه نیست مشکل منم ک با کوچیکترین جیغش اعصابم بهم میریزه خیلی عذاب میکشم تا کنترل کنم خودمو گاهی هم نمیتونم و با خشم باهاش حرف میزنم چیکار کنم ک انقد صداش رو اعصابم اثر نذاره و کنترلمو از دست ندم؟

سلام مامان عزیز
اینکه تواضع داری خیلی خوب هست ، شما زود رنج و حساس شده ایی نیاز به همدلی بیشتری از سوی همسرتان دیده میشود . تا حدودی آشفتگی فکری دارید و اگر عدم کنترل بر روی رفتار خود دارید باید ویزیت مشاوره حضوری شوید

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام یه پسر ده ساله دارم که کمتر از حق خودش دفاع میکنه و این باعث میشه که من وارد بحث بشم و بخوام ازش دفاع کنم. مثلا وقتی با پسر خاله اش که چند سال از اون کوچکتر هست دعوا میکنه من باید برم و ازش دفاع کنم و پسر خاله اش حتی به من هم بی احترامی میکنه ولی باز اون ساکت میمونه و چیزی نمیگه. یا معمولا سعی میکنه کار خودش و انجام بده و جواب طرف مقابل رو نده و این باعث میشه که اونا راحتتر اذیتش کنن و در نهایت که بزرگترها وارد شدندن تقصیر رو گردن اون بندازن. لطفا راهنماییم کنین

سلام مامان عزیز
لطفا در دعوا و گرفتن حقش از دیگران دخالت نکنید ، از پدر بخواهید با او صحبت کند و پسرتان را جهت افزایش اعتماد بنفس تقویت کند

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

باعرض سلام و احترام
پسرم ده ساله و تک فرزند است عادت به کندن ناخن هاش داره و حتی ناخن های پاهاش را هم با دندان میکند و بیرون میریزد .ضمنا مدام درخواست همبازی شدن از من و پدرش داردلطفا مرا راهنمایی فرمایید.

پسر شما اضطراب دارد و احساس تنهایی میکند ، حتما در کلاس های گروهی و ورزشی جهت کاهش اضطراب ثبت نامش کنید .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام و خسته نباشيد فرزند پسر 7 ساله اي دارم كه فرزند دوم خانواد است و برادر بزرگترش 16 ساله خيلي مودب و آقا است و با همسرم مشكلي ندارم ولي پسر 7 ساله ام در سن 3 سال و نيمگي با گفتار درماني حرف زد حركات تكاملي ديگرش را كامل انجام داد البته حرف زدن چيزهايي مي گفت ولي متوجه نمي شديم كه با گفتار درماني كامل شد ولي از بچه پرخاشگر و خود راي بود و همه با يد مطيع او ميشدند البته تا الان هم ادامه درادر در واقع آنقدر اذيت مي كند تا كوتاه بياييم . هرف بد مي زد در خيابان يا خانه يا مهماني فرقي نمي كند اگر چيزي دوست نداشته باشد و برخلاف ميلش يازد من ، پدرش و برادرش را كتك مي زد و از هرفهاي بد استفاده مي كند و هرچقدر صبر و حوصله به خرج مي دهيم بلاخره يكجايي مي رسد كه صدايمان را در مي آورد پدرش هم خيلي تحمل مي كند و وقتي صبرش تمام مي شود چندبارتذكر مي دهد كه كتك مي زنم اين كار رانكن گوشش بدهكار نيست و كتك را مي خورد و بعد پدرش را مي زند و مي خندد و با پدرش بازي مي كند باوركنيد خيلي تامل كرده ام ولي ديگر نمي توانم بعضي وقتها از زندگي سير مي شوم . البته بايد اين را هم بگوييم كه در پس اين كارهاي زشت ، عصيانيت و خشم پسري بسيار مهربان با قلبي پاك پنهان است بعضي وقتها حرفها و حركاتي انجام مي دهد مودبانه كه باورم نمي شود اين خود او باشد . ممنون مي شوم كمكم كنيد.

سلام مامان عزیز
رفتارهای پرخاشگری را کودک با مشاهده رفتار دیگران و یا کودکان بزرگتر یا هم سن خودش یاد گرفته است .
شما بعنوان والدین حتما باید اصول فرزند پروری را در رابطه با فرزندتان آموزش ببینید تا مهارت ارتباط موثر با او را بدانید .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام من پسری دارم شانزده ماهه . قبلا کارمیکردم از زمانی که پسرم بدنیا اومده ترک کارکردم .قصد دارم یه دوماهی دیگه مشغول بکار شم .راستش از وقتی از خونه بیرون بیام تا کارم تموم شه برگردم خونه حدودا نه ساعت ونیم طول میکشه. مادرشوهرم طبقه پایین ما هستن گفتن که بزارمش پیش ایشون و برم سرکار .گه گاه ک کاردارم بیرون یکی دوساعتی پسرم روبه ایشون میسپارم ولی با این ساعت طولانی میترسم رو پسرم تاثیر بزاره خیلی دلم میسوزه ک بزارمش برم ولی مجبورم نظر شما چیه رو تربیتش و روحیه ش تاثیر نمیزاره

در هر صورت بر روی کودک تاثیر گذار است ، شما از روی دو ساعت را شروع کنید و هر پنج تا ۷ روز یکساعت تا ۴۵ دقیقه به دو ساعت اضافه کنید تا کودک رفته رفته با شرایط جدید عادت کند .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام خسته نباشید پسر من سه ساله ش خیلی اذیت میکنه ۵ ماه از مای بیبی جدا کردنش طول کشید وخیلی اذیتم کرد.طوری که هر روز ارزوی مرگ‌میکردم.هم خودش اذیت شد هم‌من کتکتش میزدم الان خودش میره دستشویی ولی لج باز شده.و ت بیرون اصلا حرفم گوش نمیده و پشت این و اون قایم میشه طوری با عمه هاش یا غریبه ها برازی میری و حرف من باباش گوش نمیده. خیلی حرص میخورم و عصبی میشم کتکش میزنم عذاب وجدان گرفتم میگم نمیخوام مثل مادرم بشم من خودم ت بچگی از مادر خیلی کتک خوردم‌نمیخوام‌مثل مادرم بشم‌.اعصابم خیلی ضعیف شده بچه مون دوست دارم ولی اعصابم نمیکشه کم کاری تیروئید هم دارم.خودم مادرم دوست ندارم نمیخوام پسرمم مثل من شه لطفا کمکم کنیدنمیخوام کتش بزنم اصلا

سلام مامان عزیز
کم کاری تیروئید ، کمبود ویتامین دی و رنجی شده باعث پرخاشگری شما شده ، باتوجه به سن کودک که در مرحله آموزش رفتاری و اجتماعی قرار گرفته ابتدا خود شما باید ویزیت مشاوره شوید تا اصول فرزند پروری را بیاموزید تا الگوی تربیتی سالم برای فرزندتان داشته باشید.
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام.من۲۸ساله وهمسرم۳۵سال دارد.فرزند اولم پیش از دوسالگی فوت شد وفرزنددومم ۱سال ونه ماه بعد بدنیا آمد وچون جایگزین فرزند اول بود بسیار مورد توجه بود ومادر شوهرم خیلی بچه رو ب خودش وابسته کرد.ولی وقتی بزرگتر شد وشروع به شیطنت کرد مدام مورد سرزنش و دعوا واقع شد.وقتی دوسال و نیمه شد فرزند دومم ب دنیا اومد ودیگه مثل قبل توجهی بهش نمیشد.شوهرم بامن در تربیت بچه ها هماهنگ نیس وبیشتر همه چیز رو به شوخی میگیره وهیچ اهمیتی به صلاح بچه نمیده.مادرشوهرم هم خیلی اون رو با خودش به بیرون از خونه برده وچون یکجا ودر یک واحد منزل زندگی میکنیم بسیار در تربیت بچه ها موثره.پدر شوهرم هم خیلی بداخلاقه واز بچگی خیلی پسرم رو ترسونده.وچون مستقل نیستیم ومسولیت کامل بچه ها بامنه خودم هم خیلی عصبی شدم.بچه منالان۵سالشه ومشکلم باهاش اینه که خیلی مهربونه وبه بقیه محبت میکنه وبرای جلب توجه سایرین وبچه های دیگه مدام براشون خوراکی میبره.حوصله بازی با اسباب بازی ،شعر خوندن یا نقاشی رو نداره.مدام میخاد تو کوچه بازی کنه وخونه بقیه بره.واینکه هرکسی هرچی داشته باشه میخاد داشته باشه وحتی اگه خودش اون وسیله رو داشته باشه میگه من این مدلیش رو میخام وخیلی حساسه وبرای هر چیز کوچیکی گریه میکنه.درحالی که پسر کوچیکم ک۲/۵سالشه آرومه واصلا اینجوری نیس.در ضمن خیلی شیطونه ب نحوی که وقتی هرجا باشه من مدام استرس دارم وهمیشه مورد سرزنش اطرافیان هستم.واینه مدام به وسایل بقیه دست میزنه و سر همه جا میره.
تشکر میکنم راهنماییم کنین.

سلام مامان عزیز
فرزند اول شما بدلیل اینکه الگوی تربیتی چندگانه ایی داشته الان اینطور رفتار میکنه ، مقصر نیست چون مرز مشخصی برای تربیت نداشته و شما هم در شرایط سختی بودید . پیشنهاد میکنم کودک را در مهد کودک ثبت نام کنید و از
کلاس های آموزشی یاری بگیرید .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام خسته نباشید
دختر من هفته آینده ۵ سالش تموم میشه از ۳ سالگی متوجه شدم که خودشو به لبه تخت یا دسته مبل میماله. تو این مدت خیلی سعی کردم حساس نباشم و فقط حواسشو پرت کنم با این امید که بعد از ۵ سالگی این رفتار رو فراموش کنه ولی متاسفانه تا الان این اتفاق نیوفتاده جدیدا احساس میکنم وقتی اینکارو میکنه ضربان قلبش تند میشه و حتی عرق میکنه خیلی نگران شدم لطفا راهنماییم کنید. ممنونم

سلام مامان عزیز ، با توجه به توضیحاتی که داشتید ، دختر شما اضطراب داره و باید برای کاهش آن دستورات درمانی بگیرید

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام خسته نباشید پسر یک سال و نیمه دارم‌ مدتیه به هیچ عنوان نمیزاره پوشکش کنیم هر چی دستش میدیم حواسش پرت کنیم هم بی فایده است اعصاب من و پدرش بهم ریخته هنوزم شیر مادر میخوره و شبا هم چند بار شیر میخوره..ممنون میشم بهم بگید چی کار کنم؟؟

سلام بر شما ، اگر کودک تمایل به جدایی از پوشک دارد ، شبها پزشک شود و در طی روز زمان بگذارید تا یاد بگیرد بدون پوشک دستشویی کند ، کمی زمانبر هست و باید حوصله بخرج دهید .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام دخترم سه سال و شش ماهشه دو ماه پیش فیلم مدرسه موش ها رو دیدوازگربه عروسکی تو فیلم ترسید ازاون بعد ترس هاش شروع شد وبعدش که خواهرکوچیکش هم به دنیااومدبیشترشد تنها نه میره تواشپزخونه نه مثل قبل میره تو اتاقش که بازی کنه نه مثل قبل دسشویی میره وقتی میگم برو فلان چیزرو بیارمیگه از چشمیه روی درب میترسم.دیگه اینکه وقتی اعصابش خورد میشه دستش رو گازمیگیره و خیلی نق میزنه خیلی لجبازشده واگه کاری خطرناک باشه بگیم نکن گریه میکنه وتااون کار رو انجام نده دست بردار نیس این کارها روبعدبه دنیااومدن خواهرش انجام میده.البته ما خیلی حواسمون به دختربزرگم هست بهش توجه میکنیم وجلوی اون اصلا به خواهرکوچیکش ابراز علاقه نمیکنیم.لطفا بفرماییدبایدچه رفتاری بادخترم داشته باشم تا شرایط نرمال قبل رو داشته باشه

مامان عزیز کودک شما ترسیده ، نیاز هست با نقاشی آبرنگ حیوانات را بکشید صداهای حیوانات را تکرار کنید با موزیک شادکودکانه کودک را هدایت کنید و بعد یک فیلم عروسکی یا کارتونی موزیکال بزارید ، دست بزنید تا احساس امنیت به کودک برگردد.
او در سن کنجکاوی است اگر مطمئن هستید کاری که میکند خطرناک است او را منع کنید و با آرامش براش توضیح دهید اما در غیر اینصورت اجازه تجربه کردن را به او بدهید .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام پسر 6 ماهه ای دارم که بسیار وابسته به من و پدرش است .از زمان تولد تا الان عادت به در آغوش بودن کرده.حتی شبها در آغوش من میخوابد.البته چون همسرم ساعت 3 شب باید به محل کار برود مجبورم اورا اینگونه آرام کنم تا محیط خانه ساکت بماند.
اگر او را برای انجام کارها ترک کنم بسیار گریه میکند همه میگن بد عادتش کردی و بغلی شده. البته در زمان تولدش بر روی سینه م میخواباندمش. که با گرمای بدنم آرامش پیدا میکرد. و همچنین رفلکس معده هم دارد و گاهی کمی از شیری که نوشیده پس میدهد.لطفا من را راهنمایی کنید که چه رفتاری با او داشته باشم.

کودک شما در مرحله ایی از زندگی است که بسیار مستعد اضطراب جدایی است و علت گریه کودک به همین دلیل است رفته رفته او را در کنار خود بخوابانید ، بعد کمی با فاصله تا کودک به آهستگی تجربه جدایی از شما را داشته باشد .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام خدمت شما.
ما پسری داریم ۲سال و ۶ ماهه .مشکل فرزندمون اینه که گاز میگیره در روز شاید سه یا چهار بار ولی بعضی مواقع با حرص گاز میگیره ب طوری که میلرزونه خودشو از حرررص زیاد.
و موضوع بعدی اینه که دوست داره لباس بیرونو خونه دوست داره بپوشه .و خیلی لج باز شده و داد میزنه .و برای همه چیز گریه میکنه .در صورتی ک ما اصلا تنبیه نمیکنیم .
و خیلی مراقبیم ک جلوش باهم بگو مگو نکنیم .
لطفا راهنمایی بفرمایید.
خیلی متشکرم از شما . با تشکرر

پیشنهاد میکنم لباسای کودک رابه کمک خودش تفکیک کنید
سبد لباس خونه سبد لباس مهمانی سبد لباس بیرون تا بکمک هم لباس ها را در داخل سبد قرار دهید .
کودک شما گاز گرفتن را یاد گرفته لطفا لبخند به او نزنید تا رفته رفته این رفتار کودک از بین برود

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام دخترم دو ساله و هفت ماهشه چهار ماهه از پوشک گرفتمش ولی متاسفانه اگه دیر ببرمش دستشویی تقریبا یک ساهت یک بار میبرمش .، نمیگه جیش دارم وخودشو خیس میکنه و مدفوعش رو هم تو شلوارش ، خیلیم با صبر و حوصله باهلش رفتار کروم ولی الانا واقعا خسته شدم مشکل روحیم نداره من و پدرش باهم زندگی میکنیم

چه کودک اعلام کند چه نکند شما هر یکساعت او را به دستشویی ببرید
اگر لباسش را کثیف نکرد ، از تشویق استفاده کنید . تا کودک به اشتیاق بیاید و با شما همکاری کند.

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده
سایت: http://www.ninikadeh.ir

با سلام دخترم دو سال و فت ماهشه تک فرزنده از نوزادی بدخوااب بود دیر میخوابید زود زود بیدار میشد منم میگفتم احتمالا به خاطر وابستگی به شیر و دندون دراوردنو…این چیزاس ولی از وقتیی یعنی 22 ماهگی از شیرم گرفتمش و دندوناشم دراورده بازم شبا همش گریه و ناله و میکنه خودمم شاغلم ازین بیخوابی های شبانه واقعا عذاب میکشم چکاب کامل پزشکیم از دخترم گرفتیم خدارو شکر مشکلی نداره ولی نمیدونم شبا چرا اینقد بدخوابه

در طی روز باید بازی های پرتحرک داشته باشد تا در شب خواب آرامی را تجربه کند .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام خانم صادقیان
من دوتا فرزند دارم یکی پسر (یک سال و دو ماه) و دخترم (6سال)که دخترم خیلی لجباز وخیلی زود رنج جلوی جمع جواب بزرگ تر رو با بی احترامی میده .خیلی باهاش صحبت کردم .بعصی وقتها قصه خودش رو براش تعریف میکنم ولی باز …..وچیز دیگه ای که خیلی نگرانم کرده این که وقتی کنار پسرم دراز کشیدم وبهش شیر میدم میاد و نمیزاره شیر بخوره و خودش میاد و میخواد شیر بخوره .اوایل هم بو د گفتم شاید خوب بشه ولی تازگی ها نگرانم کرده نمیدونم بزارم بخوره یا نه ؟اینم بگم که تو کانال ها نکته های تربیتی و رفتار با کودک مطالعه میکنم و به نطر خودم به دخترم توجه میکنم لطفا راهنمایی کنید

سلام بر شما
دختر شما دوست دارد کودک بماند چون میبیند که توجه به برادرش دارید و او احساس خوبی ندارد ،
حتما در زمان شیردهی در اتاق دیگری باشید و به دخترتان بگویید من الان میام پیشت تا با هم بطور مثال نقاشی کنیم .
بهیچ عنوان اجازه دهید او هم مثل برادرش شیر بخورد .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام دختری ۱۲ ساله دارم خیلی شلخته بی نظم و بی حوصله نسبت به کارهای شخصیش باهوشه البته یه مشکل اساسی اینه که من نه مادرش هشتم اعصاب خیلی ناراحتی دارم وبه خاطر این مشکل زیاد میجنگم و زود کنترلم از دست میره پدرش هم که زیاد توقع داره و خیلی نصبحت میکنه بگید با این شرایط موحود چکاز کنم که ایشون یعنی دخترم رفتارش درست بشه کارهاشو با عجله و بدون دقت و بدون حوصله ….

دختر شما در آستانه سن بلوغ است بهم ریختگی و شلختگی میتواند ناشی از این موضوع باشد و اگر خود شما آشفتگی فکری دارید و زود عصبی میشوید باید در جلسه مشاوره حضوری ویزیت شوید .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلان و خسته نباشید
دخترم ۲ سال و ۲ ماهشه.از تولدش با خواب کلا مشکل داره مخصوصا شبها ولی وقتی شبها میخوابه ۱۲ ساعتآ پر میکنه دیگه و میخوابه.تا چندماهگیش تا ساعت ۵ صبح تو خیابونا میچرخیدم تا بخوابه حالا هم ۲ سالش شده اینجور.
عصبی و روانیمون کرده????تو اتاق خودمونه و تختشم کناره مادرشه ولی وقتی شبها اسم خواب میاد شروع میکنه به گریا وزاری انگار داریم میکشیمش و میگه چرا برغا خاموش میکنید و نمیخوابم و… در حدی گریه و زاری میکنه و جیغ میزنه که یه چند بار همسایمون اومد گفت چیکارش میکنید بچه را گناه داره انقدر اذیتش نکنید و…. ماهم ????.حالا که دارم پیام مینویسم ساعت۲:۳۷ دقیقه بامداده???? از ساعت ۱ به زور برقآ را خاموش کردیم.بهشم میگیم تو برو بازی کن خوب میگه شماهم نخوابید از همه بدتر اینه که چشماش از خواب سرخ میشه ولی دوست داره فقط بازی کنه.واقعا عصبی شدیم و روانی?????.هرشب باید تا ۳ بیدار باشم و با اعصاب خوردی و دعوا بخوابیم صبحم ساعت۷ برم کار تا برسم خونه ۷و۸ شبه دوباره????.واقعا نمیکشم ممنون میشم کمکم کنید.به بازی و بدبختی هم غذا میخوره راستی.مرسی تشکر خواهش میکنم راهنمایی کنید و جوابتونا به ایمیلمم ارسال کنید تشکر.

سلام بر شما بابای عزیز
ممنون از توضیحات کاملی که داشتید ، کودک را باید از لحاظ ویژگی بالینی و سلامت و ضریب هوشی ارزیابی کنم ، کم خوابی و یا بدخوابی مساله بسیار مهمی است ، و اشاره به بدغذایی کودک هم داشتید نمودار رشدی کودک باید بازبینی شود ، حتما نیاز دارم در جلسه مشاوره حضوری ویزیت شوید.

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام

پسر یازده ساله ام، یه شبی امده پشت در اتاق و صدای من و پدرش را شنیده است. از همان شب به بعد هر روز و شب گریه میکند و میگه دیگه پیش بابا نخواب، به چه دلیلی با هم میخوابید؟ چرا کار زشت میکنید؟ شما باید هر شب پیش من بخوابی و …
لطفا راهنمایی بفرمایید.

با توجه به توضیحی که دادید باید بگید من و بابا همدیگر رو دوست داریم تو رو هم خیلی دوست داریم .
هرشب ابتدا مطمئن از خواب فرزندتان شوید و بعد به اتاق خود بروید .
زیاد روی گریه کودک حساس نشوید و سعی کنید در رابطه با برنامه درسی و تفریحی با هم صحبت کنید .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام وقتتون بخیر ممنون از وقتی که برای پاسخ دادن میذارید
دختری دارم دو سال و هشت ماهه موقعی که شیشه میخوره یا میخاد بخابه حتما باید بازو های منو بگیره چند بار سعی کردم ترکش بدم اما نشده میخاستم ببینم از لحاظ روانی چه تاثیر منفی رو بچه میذاره و اینکه چطور میتونم ترکش بدم

مامان عزیز کودک شما شرطی شده و بدین طریق بدنبال کسب آرامش است ، میتوانید عروسکی را جایگزین کنید و یا دستان کودک را بگیرید و نوازش کنید تا رفته رفته این رفتار کودک کمتر شود .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام و خسته نباشید
من پسر ۶سال و نیمه ای دارم که اصلا دلش نمیخواد خونه خودمون باشه هرشبو روز میخواد خونه مامادرم بمونه اصلا هم وقتی با خانواده مادرم هست احساس دلتنگی حتی خیلی کم هم نمیکنه..البته شب هایی که میخوام بیارمش مامدرم باهام همکاری نمیونه و وقتی گریه میکنه و میره تو بغل مادرم. مادرم هم میگه بزار بمونه و حتی میگه تو خودت هم شب همینجا بمون من و پدرش تو خونه باهم مشکلی نداریم خیلی هم باهاش مهربونیم و هرچی از دستمون بربیاد براش فراهم کردیم ولی دایم میگه حوصله م س ر رفته کسی نیس باهاش بازی کنم موقعی که کار نداشته باشم باهاش بازی هم میکنم و همینطور پدرش ولی همش میگه میخواد ره خونه مادرم و البته تو کوچه ی اونا چندتا دوست داره ولی دوستای خوبی نیستن و حرفهای خیلی زشت ازشون یاد میگیره و دیگه اینکه زمانی که با دوستاش هست از خود بی خود انگار هر کاری بگن گوش میده دیگه نه غذا میخوره نه هیچی فقط و فقط و فقط بازی اصلا هم به حرف من گوش نمیده و حساب نمیبره و جوابمو بد میده ولی تو خونه خیلی رفتارش خوبه اصلا هیچ جوره دیگه نمیتونم کاری کنم به حرفم گوش بده نه با مهربونی نه با منطق نه با تهدید و دعوا… نمیدونم باید چیکار کنم که اینقدر از خونه فراری نباشه

باتوجه به توضیحاتی که داشتید فرزند شما نیاز شدیدی داره که با گروه همسالان خود بازی کنه
بهتر است یک برنامه ریزی مشخص برای بازی کلاس و شنا و زمان خواب و زمان غذاخوردن با ساعت مشخص در نظر بگیرید تا کودک قانون مند شود و نظم را یاد بگیرید . از پدر هم کمک بگیرید .

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام من دختری ۱۴ ماهه دارم که هنوز راه نمیره البته دستشو به مبل و وسایل خونه میزاره و راه میره ولی خودش به تنهایی نمیتونه راه بره و موقع راه رفتن بر رو پنجه پا راه میره همچنین موقعی که باهاش صحبت میکنم بهم نگاه نمیکنه اصلا نمیتونم چیزی بهش یاد بدم بهم توجه نمیکنه در صورتی نگاهم میکنه که شکلک براش در بیارم حرف هم نمیزنه در حد بب و دد و چیز های نامفهوم خیلی نگرانشم خواهش کمکم کنید که اگه نیازه پیش پزشک ببرمش

سلام بر شما با توجه به توضیحاتی که داشتید ، حتما کودک باید ویزیت پزشک شود .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام ببخشید من یه پسر ۴ سال و سه ماهه دارم که در محیط های شلوغ ترس از گم کردن منو داره دست منو میگیره،از من جدا نمیشه
مثلا پارک میریم بالای سرسره میره دائم باید تو دیدش باشم که منو ببینه و اگه بچه های زیادی در حال سرسره بازی کردن باشن نمیره بالای سرسره میگه بزار خلوت شه بعد میرم .یا تو تالار عروسی کمتر منو رها میکنه تا بره بازی کنه میترسه گم بشه.امسال هم سال اولیه که وارد مهد میشه.از همون بچگی تو جمع های شلوغ کمتر جدا میشد کنار من یا پدرش بود.مشکلی هم تو خانواده نیست.اگه میشه جواب بدین نمیدونم چطور کمک پسرم کنم.

اینکه فرزندتان را در مهد ثبت نام کردید خوب است ، حتما یک کلاس ورزش هم ثبت نام شود تا مهارت های اجتماعی کودک تقویت شود .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام مشاور عزیز. من ده ساله ازدواج کردم دخترم ۵ سال و دو ماهشه تک فرزنده. وقتی بیرون از خانه جایی با هم هستیم مثلا الان که هیءت امام حسین میریم خیلی شیطنت میکنه همش از جاش بلند میشه وسط مجلس میچرخه انگار زندانی بوده تو خونه در حالیگه تو خونه هم شیطنت داره. الان به شدت علاقه به دوست پیدا کردن داره. هر غریبه ای رو میبینه مثلا داره تو محوطه پایین خونه بازی میکنه میپره جلوش سلام میکنه فقط کافیه طرف بکه سلام عمو. بهش میگم با غریبه حرف نزن میگه عموهه.مرتب نقش آدم غریبه رو بازی میکنم سبیل میذارم یا نقش یه خانم میگم بریم با هم بازی مثلا اول میگه آره بعد میگم باید بگی نه. یا همسایه های خانمو میبینه. ولی اگه با مادر بزرگش (مادر پدرش)یا کسی جایی بره تقریبا آرومتره. کلا شیطونه تا الان هم مهد نرفته. هفته ای یک بار پارک میره با پدرش یا گاهی سه تایی میریم. پوست ناخنشو میکنه ناخناشو از بغل انقدر ناخن میندازه و میکنه. منم سعی میکنم حواسشو پرت کنم. تف میکنه گاهی . راهنماییم کنید لطفا

در رابطه با مساله ایی که مطرح کردید ، خود شما بسیار نگران هستید ، کودک از نگرانی شما بجهت منفی و نفع خودش استفاده میکنه ،
در مهد ثبت نام کنید و اجازه دهید در گروه همسالان با قانون و نظم آشنا شود و مساله. پوست ناخن کندن بسیار مهم هست ، باید کودک را در جلسه مشاوره حضوری ویزیت کنم .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

باعرض سلام و تشکر از سایت عالیتون
بنده دختری ۷ساله دارم که الان حدود چندماهی میشه که همش میگه مامان شیطون بهم میگه اینو بگم ولی من نمیگم یا میگه این کارو بکن ولی من نمیکنم یا میره سرویس همش میگه نمیدونم آب ریخت رو پام یا نه
یا اینکه نکنه بخودم جیش کردم
یا میگه مامان نمیری ها کلا همچین فکرایی داره کلا ذهنش خیلی درگیره ما سعی میکنیم تو محیط شلوغ باشه تا سرش گرم باشه ولی به هر حال باز که خودمونیم شرروع میکنه به همین حرفا من خیلی نگرانشم که اذیت نشه یا این افکار روش بمونه
البته من تازه یه کچولو دیگه به دنیا آوردم که۴۳ روزشه و با پدرش تو یک خونه هستیم به هر حال از اینکه دخترم با افکارش خودشو اذیت میکنه ناراحتم اگه لطف کنید بگید چکار کنم تا اینطور افکار از ذهنش پاک بشه چون قراره مدرسه هم بره میترسم به درساشم لطمه بخوره

حتما کودک را به نمایش عروسکی ببرید ، با او برای نوزاد جدید بروید خرید .
از تشویق استفاده کنید
تا حدودی وسواس دیده میشود که برای بررسی بالینی نیاز به مشاوره حضوری دارید.

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام
ما یه دختر و پسر دوقلو داریم که ۴ساله هستن
حدود یک هفتست که پسرمون توی گفتارش حروف رو جابجا میگه یا اینکه بد تلفظ میکنه در صورتی که تا قبل از این هیچ مشکلی در گفتارش نداشته.برای مثال به ج میگه چ ، و به ز میگه س . و حرف ش رو خیلی کشیده صحبت میکنه . به نظرتون مشکل چیه ؟آیا نیاز به گفتار درمانی و مشاور داره؟!
با تشکر

این جابجایی در تلف حروف کودک قطعا علت عمیق تری دارد اگر تا چند روز آینده این مشکل ادامه دار شد حتما از
گفتار درمانگر کمک بگیرید.

#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام خسته نباشید
من ۲تا دختر دوقولو ۱۶‌ماهه دارم
یکی از دخترام فوقالعاده غریبه دوسته و خیلی راحت میره بغل غریبه ها اصلا براش مهم نیست من و پدرش باشیم یا نه این منو خیلی نگران کرده چون وقتی میریم پارک راحت میره بغل مرد یا زن غریبه و اونوقت تویه خونه پیش من و باباش و خواهرس که هست مدام غر میزنه بهانه میگیره لج بازی میکنه کلا اروم و قرار ندارهو مدام میچسبه به من ولی توی بیرون کاملا برعکسه و دیگه اصلا محلم نمبزاره خیلی هم بدغذاست و هرچی بهش میدم با بی میلی و بی اشتهایی میخوره من بیشتر مواقعا به گریه هاو جیغاش عکسالعملی نشون نمیدم ولی بعضی وقتا دیگه صبرم تموم میشه و عصبانی میشم

سلام مامان عزیز
فضای منزل را باید برای کودکان شاد و جذاب باشد زمان بیشتری صرف بازی با کودکتان داشته باشید ، در رابطه با بدغذا و بی میلی هم باید خودتان خلاقیت بخرج دهید هم اینکه از پزشک متخصص اطفال یاری بگیرید.
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام من يه پسر دارم كه ده ساله ش تموم شده وتك بچه اس ودر محدودة ونك زندگي ميكنيم توي ساختمون ما ٣-٤پسر بچه هستند كه تقريبا هم سن پسرم هستند كه هروز ميان دنبال پسرم و با هم ميرن پارك سر كوچه بازي ميكنن يه مدت هم من هر روز ميرفتم كه پسرم ميگه مامان نيا دوستام ميگن تو تيتيش ماماني هستي در صورتي كه أصلا دوست ندارم بره أما خودش خيلي خيلي دوست داره برن بازي وفوتبال مشاور هم رفتم گفت بزار بره برو بعضي وقتها از دور نگاه كن بيا پسره ودر اينده ميخواد تو جامعه باشه نميشه كه نزاري اما وقتي ميره بيرون من عذاب وجدان ميگيرم حس ميكنم كار بدّي دارم ميكنم وگريه ميكنم اما جلوي پسرم رو هم نميتونم بگيرم البته بهش گفتم ٦-٨ميتوني بري بازي كه بعضي وقتها با اصرار زياد ٥/٣٠ميره
تو رو خدا به نظرتون من بايد چي كار كنم كه هم خودم اذيت نشم واينكه پسرم رو چي كار كنم خيلي به فوتبال علاقته داره با اينكه كلاس فوتبال هم ميبرمش اما دوست داره كه با بچه هاي ساختمونمون پارك بره وبازي كنه
خيلي ممنونم ?????????

در رابطه با مساله ایی که مطرح کردید باید بگویمت شما اضطراب داری و حتما باید مشاوره حضوری و فردی داشته باشید . در رابطه با عملکرد پسرتون مشکل خاصی دیده نشد .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام خسته نباشید من یه پسر ۶ ماهه دارم و با خونواده ی شوهرم زندگی میکنیم پسرم به شدت بغلی شده در حدی ک وقتی بذارمش زمین فقط گریه میکنه و همیشه باید بغلش کنم و بایستم شبا هم خوابش منظم نیس خیلی بیدار میشه لطفا راهنماییم کنین چطور میتونم این عادت بغلی بودن رو از سرش بندازم چون حقیقتش خیلی اذیتم کرده ؛ درضمن اون دوماه اول زندگیش پستونک میمکید ولی بخاطر اینکه خیلی رو زمین می افتاد من اونو ازش گرفتم آیا ممکنه بی نظمی خوابش بخاطر همین مسئله باشه؟؟ممنون

سعی کنید کمی صبوری بخرج دهید و از یک روش جایگزین برای خواب کودک استفاده کنید ممکن است در ابتدا کودک همکاری نکند اما رفته رفته عادت میکند.
کودک اگر شیر شما را میخورد این رفتارش طبیعی در غیر اینصورت الان که دوماه از پستونک جدا کردید از شیشه شیر جایگزین برای بخواب رفتن کودک میتوانید استفاده کنید .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام و خسته نباشيد. پسرى هشت ساله اي دارم كه به شدت به من وابسته است و تقريباً بدون من هيچ كارى رو انجام نميده، شبها تو اتاق خودش نمى خوابه و اگر هم بخوابه نصف شب بيدار ميشه و كنار من مى خوابه ، مدام انگشت شصتش رو مى خوره و كلاً يه اضطراب و ترسي هميشه در وجودش هست، تو دوست يابي زياد مهارت نداره ولي با اينحال دوستانى داره كه با آنها بازى مى كنه ، كلاً مى تونم بگم زياد اجتماعى نيست و تو جمع يا حرف نمى زنه و اگر هم مجبور بشه خيلي آروم حرف مى زنه طورى كه اصلا صداش شنيده نميشه، كلاس شنا ثبت نامش كردم ولي بدون من تمايلي به رفتن شنا نداره و بايد حتماً من همراهيش كنم، دوچرخه سوارى نمى كنه و زياد تمايلي به يادگيرى دوچرخه هم نداره، پدرش با توجه به كارش اصلا وقتى براى پسرم نگذاشته و نميذاره و خودم فكر كنم بيشتر به خاطر همينه و چون تو خونه هميشه با من بوده و بيشتر وقتش فقط با من گذشته اينجور شده البته اين را هم بگويم كه ما در ايران زندگى نمى كنيم و پسرم متاسفانه از نعمت رفت و آمد و معاشرت با فاميل و دوست و آشنا هم تقريباً محرومه . با توجه به موارد خواهش مى كنم منو راهنمايي كنيد چه كنم چون واقعا نگران آينده پسرم هستم و نميدونم چه اقدامى بايد انجام بدم.. سپاسگذارم از لطف شما

سلام ، ممنون از توضیحات کاملی که داشتید ، مهاجرت یک علت در اضطراب ایجاد شده در فرزندتان است .
حتما نیاز است همسرتان با پسرش وقت بیشتری صرف کند . ضعف اعتماد به نفس و ترس بالا در فرزند شما دیده میشود ، در کلاس ورزش رزمی و آواز و شعر خوانی ثبت نام شود .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام و خسته نباشید من یه پسر سه ساله دارم فرزند دوم خونه است و اختلاف سنیش با برادرش دو سال و چهار ماهه که خیلی پرخاشگر و به شدت به گوشی موبایل وابسته است طوری که من توی یک سال گذشته گوشی اندروید نداشتم اما فایده ای نداشت هر چیزی رو که میخواد باید براش فراهم بشه در غیر این صورت جیغ های بنفش و گریه و کوبیدن سرش به زمین و زدن من و بقیه از جمله کارهایی که میکنه اینقدر عصبی میشم که گاهی به شدت تنبیه میشه واقعا همه از دستش کلافه شدن خودم هم سر دردهای مکرر دارم خوب نمیتونه حرف بزنه تازه دو کلمه رو میتونه بگه و گاهی سه کلمه

کودک شما لجباز و پرخاشگر شده چون نه از سمت شما زیاد شنیده ، بهتر است در مهد ثبت نام شود و با توجه به سن کودک حتما از گفتار درمانگر یاری بگیرید
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام.دخترم 30 ماهشه.متاسفانه دست بزن داره.هروقت که چیزی خلاف میلش باشه، طرف مقابلش رو میزنه یا چنگ میگیره و حتی گاهی موهای طرف مقابلش رو میکشه.طرف مقابلش من ،پدرش،و هرکسی میتونه باشه.اوایل سعی کردم آروم واسش توضیح بدم که کار خوبی نیست.و فوری میگه دیگه نمیزنم ولی دوباره تکرار میکنه.از استرس اینکه اطرافیان رو بزنه ، هرجایی که میرم شش دانگ حواسم بهش هست و این مسیله باعث شده همیشه استرس دارم و بهم خوش نمیگذره.واقعا نمیدونم چکار کنم.

مامان عزیز کودک شما قادر به فهم کامل توضیحات با توجه به سنش نیست .
بهتر است آموزش کودک با نمایش عروسکی و قصه گویی باشد .
همچنین کودکان گاز گرفتن و چنگ انداختن را با مشاهده از دیگران یاد میگیرند.
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلامک و خسته نباشید
من یک دختر 5 ساله و یک پسر 2 سال و نیم دارم. حدود یک ماه است که بچه ها رو به مهد می برم و دخترم با ذوق می رفت الان چند روزه که با اصرار هم به مهد نمیره و فقط داد و فریاد میزنه که من مهد نمیرم و به مکن میگه شما دیگه سر کار نرو و پیش ما خونه بمون من الان واقعلا ناراحتم چون به ظاهر مشکلی از طرف مهد نیست و مربی تمام تلاش خودشو رو میکنه که دخترم به مهد برگرده ولی الانم میگه نه و مامان تو به مدیرتون بگو که دیگه سر کار نمیام ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.

کودک شما در حال مقایسه شما با دیگر مادران است ، بهتر است با نقاشی و نمایش عروسکی شغل خودتون و اینکه چرا سرکار میروید را براش توضیح دهید .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام من پسرم سه سالشه وهمه دوست داره موهاشو بلند کنه عاشق شخصیت السا کارتونه دخترانه است دوست داره پیراهن بپوشه چی کار باید بکنم لطفا راهنمایی کنید

کودک را حتما با بازی هایی مثل دوچرخه سواری و فوتبال و ماشین بازی سرگرم کنید از پدر بخواهید با او وقت بیشتری سپری کند چون در سن مهمی کودک قرار دارد و اگر بی توجهی صورت گیرد متاسفانه کودک با هویت خودش بیگانه میشود . در جلسه مشاوره حضوری و یا تلفنی میتوان بشکل بارزتری به مساله پرداخت .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

پسر ده سالم همش می‌خواد بره کوچه بازی کنه با بچه های ساختمون که ونک میشینیم البته مشاور که رفته بودم گفتن بالاخره باید بره تو اجتماع نمیدونم اما خودم حس خوب ندارم از این کارش ونمیدونم چرا ازش ناراضی و ناراحتم البته به روش نميارم وبأهله سعي ميكنم همكاري كنم اما حس درونيم نه
ا

مامان عزیز
شما نیاز به جلسه مشاوره حضوری دارید
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

پسرم ۴سال و ۹ ماهشه میره پیش دبستانی میره توی مهد اما مربیش میگه مدام میخواد بیاد از کلاس بیرون یا میگه حرف حرف خودشه گوش نمیده نمیدونم طبیعیه یعنی باید تمام مدت ک معین میکنه مربیش بشینه؟لطفا کمکم کنید چیکار کنم؟

باید دید آیا فعالیت های کلاس سرگرم کننده نیست یا کودک بی توجهی دارد
با این توضیح نمیتوانم علت این مساله را مشخص کنم .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

باسلام خانم صادقیان عزیز خسته نباشید
دختر من ۱۱ماهه و اولین فرزندم است مشکل من اینه که تقریبا یه ماهی است که احساس میکنم لجباز شده چون چیزی رو میخاد یا کاری رو میخاد انجام نمیدیم شروع میکنه جیغ زدن و اگه بهش بدیم آروم میشه و اگه ندیم گریه میکنه؛همچنین مثلا با توپ ها داریم بازی میکنیم به حرص ازم میگیرتش یکی دیگه که برمیدارم اونم با حرص ازم میگیره من واقعا نگران هستم که نکنه لجباز بشه چطور باید باهاش رفتار کنم آیا باید جیغ ها رو بی محل کنم یا نه؟ وسوال دیگه ام اینه که ماشاا… خیلی جنب وجوش داره وکنجکاوه؛ به قول بقیه میگن خیلی شلوغکاره! برعکس اینکه دختره، شلوغکاریاش مثل پسراست!باورکنید دیگه دوست ندارم برم مهمونی و جایی که جمعیت هست هی میخان بگن چقد شلوغکاره! با اینکه من از بچه شلوغکار بدم میاد و دائم هواشو دارم کار زشتی نکنه یا خرابکاری نکنه؛ بچه های هم سن خودش آروم اند ولی دختر من از اول معلوم بود پرجنب و جوشه؛ حالا چکار کنم که خیلی شلوغی نکنه چون باید بگم نکن بکن نرو برو مجبورم تو مراسما همش بیرون باشم و بغلش کنم و سرگرمش کنم که نخواد زیاد سروصدا و شلوغی کنه خیلی هم به من وابسته است و تمام مراسمها بغل منه حتی بغل باباش خیلی به ندرت میره با اینکه باباش خیلی هم باهاش بازی میکنه! واقعا ممنون میشم راهنمایی ام کنید.
با سپاس فراوان…

سلام بر شما ممنونم
در رابطه با مساله ایی که مطرح کردید کودک شما در مرحله تجربه حس مالکیت است و برای همین این رفتار را در بازی ها دارد . اینکه پر جنب و جوش هست در سن کنجکاوی است . اگر کارهای خطرناک میکند و یا به شما بی توجهی دارد جای بحث داره و باید بررسی کنیم.
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

با سلام و خسته نباشيد من یه پسر 6ساله دارم امسال کلاس اول هست بچه اجتماعيه اما متاسفانه خیلی به حرف دوستاش گوش میده مثلا. اگه بخواد با کسی بازی کنه دوستش بهش بگه اگه با اون بازی کنی من باهات دوست نیستم بلافاصله تسلیم میشه یا حتی تیم ورزشی که طرف داره شه وقتی اون دوستش طرفدار تیم مقابل باشه به دوستاش میگه منم طرفدار تیم شمام میپرسم چرا تو که تیمتو دوست داشتی میگه نمیخواستم پیش دوستام ضایع بشم البته جدیدا خیلی دروغم میگه ممنون میشم راهنمایی کنید

مامان عزیز اینکه شما تمام حواس و توجهت به کودک است خوبه اما به بازی کودکان دخالت نکن تا جایی که خود کودک احساس عدم رضایت و شکایت داشته باشه ،
شما در حال مقایسه فرزندت هستی و این باعث القا پسرم تو به اندازه کافی مثل دوستات خوب نیستی میشود و در نتیجه کودک شروع به دروغگویی میکند تا خود را بظاهر موجه نشان دهد
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

باسلام
پسرسه ونیم ساله ای دارم که حاضرنیست بره دستشویی. تایکماه پیش اصلاحاضرنبودتوی دستشویی ادرارکنه حاضرنبود بدون پوشک شورت یاشلواربپوشه حتی توی حمام وآب بازی هم جیش نمیکرد
یکماهه که باکلی تشویق وجایزه حاضرمیشه پوشکوبازکنه بره جیش کنه وبلافاصله پوشکو میگه ببند
میگه بدون پوشک بلدنیستم راه برم
خیلی وقتاهم میگه دیگه جایزه نمیخوام من هنوز بزرگ نشدم جیشم تنبلیش میاد بره دستشویی
پسربزرگم بیستویکسالشه ارتباطشون خیلی خوبه امااون چون صبح تاشب سرکاره نمیتونم ازش کمک بگیرم
خودم سی وهشت سالمه وشوهرم چهل وشش سال
پسرم حرف خودمو بیشتراز حرف باباش قبول داره
ماتوزندگی مشکل خاصی یا پرخاشکری نداریم
بنظرشما چیکارکنم که بدون آسیب روحی دیدن دست ازپوشک برداره و قبول کنه بدون پوشک شلوارشو پاش کنه
ممنون میشم ازراهنماییتون

وقتی پسر شما اینطور صحبت میکنه یعنی متوجه هست نباید پوشک داشته باشه اما بخاطر اینکه بهش توجه بشه اینطور رفت. میکنه
طی یک نمایش عر وسکی سعی کنید پوشک ها رو بسته بندی کنید و بفرستید بره و با خلاقیت میتوانید این مساله را رفع کنید
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام دختر بیست و سه ماهه دارم که من دخترم اکثرا تا شب تنهاییم و خانواده من و همسرم هم تو شهرمون نیستن دوریم، دخترم دیر زبون باز کرده و الان حدود پنجاه و خورده ای کلمه میگه مثلا یک ماهه که من و باباش رو درست صدا میزنه با صدای یسری حیوانات رو بلده، ولی همه چیز رو میفهمید و ارتباط چشمی داشت، چندماه پیش دکترش گفت مهدکودک بزار که توجمع حرف زدنو یاد بگیره یه هفته ای بردم فقط روز اولش خوب بود بقیه روزا اینقد گریه میکرد میاوردمش خونه، الان مشکلم باهاش اینه که خیلی جیغ میزنه و شدیدا لجبازه اگه کاری خلاف میلش باشه جیغ میزنه و گریه میکنه و اینکه هرروز پارک میبرمش اگه کس دیگه ای بیاد رو تابی که نشسته بود بخواد بشینه جیغ و داد میزنه سرش حتی وقتی رو سرسره هست حواسش به تابه که کی رفته سرجاش، باید کلی باهاش حرف بزنم و صحنه رو ترک کنم تا دست از جیغ کشیدن برداره، بعضی اوقاتم خیلی خوبه بچه های بزرگتر از خودش میان دستشو میگیرن باهاشون بازی میره میکنه،نمیدونم باید چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید

نیاز نیست هر روز کودک پارک ببرید
یکروز درمیان مناسب تره ، در منزل با کودک شعر بخوانید با هم آشپزی کنید .
برای رفتن به مهد هنوز زود است ،
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام خسته نباشید پسر ۶ ساله ای دارم که امسال پیش دبستانی میره وپسر کوچکترم ۱ سال کوچکتره
پسر بزرگم همش میخواد من باهاش بازی کنم اگر نکنم عصبانی میشه هر چی که اطرافش هس پرت میکنه که خراب بشه ایقد این کار ادامه میده که بایه جنگ ود عوا حسابی همه چی تموم بشه
وقتی پسر عموش پیشش میاد من انتظار دارم با هم بازی کنن ولی بازم میگه بیا با ۲ تا مون بازی کن امروز که بازی نکردم گفت این خونه مال منه منو بیرون کرد ولی دلش سوخت بعد از چند دقیقه درو باز کرد با داداش بازی نمیکنه داداشش همش ازش میترسه با اطرافیان مثل خاله عمه رابطه خوبی برقرار نمیکنه نمیدونم چکار کنم ممنون میشم اگر منو راهنماییی کنید

کودک بسیار پرخاشگر است ، روابط اجتماعی پایین دارد نیاز داریم کودک در یک کلاس آموزشی حتما ثبت نام شود
و حتما نیاز به جلسه مشاوره حضوری دارید
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام.
یک پسر ۱۴ماهه دارم که حدود یک هفتست جیغ میزنه و مو میکشه و گاز میگیره البته نه خیلی زیاد ولی احساس میکنم اگه جلوش رو نگیرم بیشتر میشه،راهکار می خواستم لطفا
من و همسرم با هم زندگی میکنیم
خانه دار هستم
شیر خودمو بهش میدم
از نظر قد و وزن خوبه
من و همسرم هر دو اهل پرخاشگری و داد و بیداد نیستیم و جو خونه آرومه.
ممنون میشم راهنمایی کنید.

با توجه به فضای مناسب منزل جای نگرانی نیست این رفتار کودک گذراست فقط نخندید و یا اگر موی شما را کشید موهاش رو نکشید بهتره خودتون رو ناراحت نشان دهید .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام و خسته نباشید . پسری 3 ساله دارم به مدت یک ماهی خیلی اذیت میکنه هر چه را می خواهد با جیغ کشیدن و زدن و پرت کردن خواسته اش را عملی می کند . و اینکه برای دستشویی رفتن امتناع می کنه و بعد از خیس کردن خودش می گوید دستشویی دارد و به زور و دعوا باید لباسش را عوض کنیم فقط در خانه اینکارها را می کند و در مهد دستشویییش را با جیغ و گریه کردن اعلام می کند. و شب ادراری دارد . کلا برای هر کاری باید دنبالش بدویم تا به زور آنکار را انجام دهد. تمامی آزمایشات پزشکی را هم انجام دادم مشکلی ندارد. میشه راهنماییم کنید ممنون میشم

مامان عزیز شما خودت بسیار مضطرب هستی و ممکن است گاهی شتابزده نسبت به رفتار کودک عمل کنی
الگوی رفتاری مناسب با کودک را باید بیاموزید تا مشکلات کودک رفع شود
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

باسلام وخسته نباشید مادری ۳۰ ساله هستم دختری ۱۶ ماهه دارم که بسیارشیطون واصلاااااا نمیشینه هرجا میرم همه وسایل رو‌میخواد اگربهش ندیم خیللللی گریه میکنه هرکاری هم بکنیم که با چیزدیگه سرگرمش کنیم امااصلا هواسش پرت نمیشه ویادش نمیره سعی میکنم بی‌توجه باشم تا باگریه به خواسته هاش نرسه امامن اگرموفق باشم همسرم میگه من تحمل گریه وجیغ ندارم وبهش میده،چندان به غذاهم علاقه ای نداره وبیشتروابسته شیر خودمه البته نمودار رشدش خداروشکر خوبه و الان نزدیک به ۱۱ کیلو.چندنا کلمه بیشتر نمیگه بیشتر چیزهارو با اشاره ونشانه ها میگه نمیدونم با این گریه ها و شیطنتش چکارکنم،ممکن پیش فعال باشه؟چون واقعا نشستن براش تعریف نشدست

به شما پیشنهاد میکنم نشانه های بیش فعالی را مطالعه کنید . شما و بابا باید الگوی تربیتی یکسانی داشته باشید در غیر اینصورت کودک با گریه به خواسته اش میرسد .
بدغذایی کودک را با پزشک متخصص اطفال مطرح نمایید .
به جای اینکه حواس کودک را پرت کنید وسیله را از معرض دید کودک بردارید .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام.
پسر من حدود سه سال و نيم داره.حدود 2 هفته است كه به مهد ميره.خيلي از رفتن به مهد راضيه و دوست داره. اما مربي مهدش اطلاع داده كه توي مهد بچه ها رو هل ميده و موقع كلاسها، وسط كلاس با اخم كلاس رو ترك ميكنه. من بايد چكار كنم كه رفتارش رو ترك كنه. در ضمن من كارمندم و با همسرم زندگي ميكنم و پسرم تا ظهر ميره مهد و چند ساعت بعدش رو هم ميره خونه مادربزرگش.

این یک گزارش از طرف مسئول مهد بوده، قاعده نظم و رفتار اجتماعی وظیفه مربی مهد است که برای کودک شما وقت بیشتری صرف کند .
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

سلام . پسر چهار ساله ای دارم که از لحاظ کلامی از هم سن هایش خیلی عقبتر است،چند ماهیست برای یادگیری کلمات و جملات علاقه نشان میدهد.و درکل صحبت میکند ولی به زبان خودش.بازی با بچه ها را خیلی دوست دارد.یک ماه است که او را به مهدکودک میبرم،ولی اصلا سرکلاس نمی ماند و دوست دارد بازی کند.اصلا علاقه ای به مداد دست گرفتن و انجام کارهای مهد مثل نقاشی خمیربازی کاردستی ندارد.قبلا هم مهد بوده و همینطور بوده،پدر و مادر با هم زندگی میکنیم و بدون تشنج.

برای ارزیابی وضعیت کودک نیاز به انجام تست دیده میشود . باید در جلسه مشاوره حضوری ویزیت شوید
#خانم_صادقیان_مشاور_درمانگر_خانواده

چگونه اتاقی هماهنگ با سن کودک خود طراحی کنیم

انواع هنرهای مختلف برای پرورش خلاقیت کودکان

کودکان می توانند از دو سالگی دو زبان را یاد بگیرند

یک جشن تولد متفاوت از آنچه تا کنون برای کودک خود گرفته اید

استفاده شما از این سایت به منزله پذیرش قوانین نینی کده است
: مطالب این سایت تنها جنبه اطلاع رسانی دارند و توصیه پزشکی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست.
تماس با نی نی کده

© کلیه حقوق این سایت متعلق به سایت نی نی کده میباشد . کپی طرح سایت جرم محسوب شده و پیگیری قضایی خواهد داشت. کپی برداری از مقالات جهت استفاده تجاری، بدون هماهنگی با مدیران سایت ممنوع بوده و دزدی محتوای معنوی تلقی می گردد.

کپی بخشی از مطالب سایت (و نه کل مطلب) جهت رفرنس دادن، فقط با قراردادن لینک مستقیم به سایت نی نی کده مجاز است. طراحی توسط ماکرومدیا

با سلام.

هشت ماه پیش عقد کردم.خانواده همسرم خانواده متدین و خوش برخوردی هستند.والدین همسرم بسیار انسانهای خوبی هستند و من دوسشون دارم. قبل از من یک عروس دیگه وارد این خانواده شده بود و جاریم از جایگاه خاصی تو این خانواده برخوردار بود.ناگفته نمونه که به لحاظ سنی ایشون از من کوچکتر هستند.چون برادر شوهرم زودتر از برادر بزرگترش که همسر منه ازدواج کرد.الان هم چهار ماه هست که ازدواج کردیم و زندگی مشترکمون رو آغاز کردیم. به لحاظ سطح مالی و تحصیلی بنده از جاریم سرترم.(ایشون دیپلم دارن و من ارشد)اما این باعث نشده خودمو بگیرم.همیشه برای آغاز ارتباط پیش دستی کردم.روز خواستگاری لفظ ایشون اصلا مناسب نبود. در روز بله برون و عقد و جهاز و سایر مراسم هم بنده از انواع متلک هایی که نسیب من و خانوادم میکردن بی نصیب نمیموندم.این در حالیه که مادر شوهرم اصلا اهل این حرفها نیست.خیلی زن مومن و خوبیه.اما در برابر این رفتارها که باعث رنجش من میشه سکوت میکنند.خلاصه فکر می کردم ممکنه من کاری کرده باشم که باعث این رفتارها میشه.از اونجایی که زندگی رو کارزار جنگ نمیدیدم هر روز بیشتر رفتار افتاده تری نشون دادم.چند باری دعوتشون کردم منزلمون. و سعی در پذیرایی بی نظیری ازشون داشتم. خودمو نزدیکشون میکردم و سر صحبتو باز میکردم.اما وقتی به منزل اونها میرفتیم چیزی به جز به احترامی ازشون نمیدیدم….اصلا با من حرف نمیزدن.چند باری هم جلوی خانوادم بهم بی احترامی میکردن. متلک گویی و….

سعی کردم علت کارشون رو جویا بشم.اوایل همسرم خیلی منطقی برخورد میکرد و بهم میگفت بذار به پای حسادت.بعد از یک مدتی ایشون هم میگفت لابد یک دلیلی در خودت وجود داره. لابد ایراد از توه.لابد تو کاری میکنی که نتونه بهت نزدیک بشه. بعد از شنیدن این حرفها دیگه در این خصوص با همسرم صحبت نکردم. در حالیکه از شدت ناراحتی شبها گریه میکردم. با مادر همسرم اینگونه حرفو آغاز کردم که مادرجون اگه در من ایرادی هست که باعث این گونه رفتارها میشه خوشحال میشم بهم بگید تا خودمو اصلاح کنم.اما من لایق این برخورد ها نیستم و طاقت این برخورد هم ندارم… اما مادر شوهر هم گفت عزیزم بسپارش بخدا.از من نخواه که داوری کنم میونتون.اما اینو بدون که تو مقصر نیستی.

بعد از این که دیدم اصلا رفتارهاش درست نمیشه و هرچقدرمن پیش میرم ،مغرور تر میشه سعی کردم حالت خنثی داشته باشم.دیگه تو مهمونی ها سمتش نمیرفتم.اما بی حرمتی هم نمیکردم.فقط در حد یک سلام و علیک…همچنان بی حرمتی هاش ادامه داشت.یکبار تماس گرفتم و ازش خواستم که تو جشن تولد همسرم شرکت کنه.گفت خبرشو میدم کار دارم.گفتم همسرمو میخوام سورپرایز کنم و به دلیلی که همسرم از این جشن بی اطلاعه خبر اومدن به مهمونی رو به خودم بده.(ایشون از هر تماسی با من خودداری می کنند و اگر به اجبار کاری داشته باشند با همسرم تماس میگیرند)ایشون هم قرار شد خبر اومدن یا نیومدنشونو بدن که من تدارک ببینم.مادرهمسرم تماس گرفت و گفت اگر نیومد تو ناراحت نشو. و من دیگه مطمئن بودم نمیاد.در حالیکه خودش هم جوابی نداده بود.خلاصه اینکه درست راس شام دیدم اومد منزلمون.اونم با کلی بغض ونارحتی….

تو یک مجلسی که اقوام همسرم جمع بودند یکی از اقوام متوجه رفتاراشون شدن. و به من گفتن چرا جاریت اینطوریه؟و من به دفاع از ایشون برای اینکه آبروی خانواده همسرم حفظ شه و مردم حرف و حدیث درست نکنند که عروسهای خانواده….با هم قهرن ،از حسن رفتار ایشون تعریف کردم و جامو عوض کردم و رفتم پیش جاریم نشستم.اما به محض اینکه رفتم پیش ایشون ،اون جاشو عوض کرد و رفت جای دیگه ای نشست.همون خانمی که نظاره گر رفتارمون بود اومد باز کنارمو به دلجویی پرداخت که تو همه ازدواجها این طبیعیه.اما باز من منکر رفتار بدشون شدم….

چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

همه جا رفتارها و کارهای منو بی ارزش میکنند. این اواخر که من حالت خنثی گرفتمو دیگه سمتشون نمیرم رفتارشون خیلی بدتر شده.مثلا برای سلام علیک دست پیش میکشم اما خودشونو میزنن به اون راه و وانمود میکنند که ندیدن تا به من دست ندن.یا مثلا موقع چای تعارف کردن فقط به سمت همسرم میگیرن و منو نادیده میگیرن…

خلاصه اینکه رفتارهاش به شدت آزارم میده و از رویایی باهاش به شدت بیزارم.از اینکه مجبورم مهمونی برم که حقارتهاشو باید تحمل کنم فراریم…و متاسفانه مشکلمو نمیتونم به همسرم بگم.الان حدود دوماهی هست که اصلا راجع به این قضیه با همسرم صحبت نمیکنم.چون بی فایده است و منجر به اختلاف بزرگتری میون ما میشه.چون وقتی من با ایشون دردو دل میکنم یا میگن لابد تو مقصری یا اینکه میگردن و بهانه جویی میکنند و از خانوادم ایراد میگرن.من هم دیدم ارزش نداره رابطمو به خاطر جاریم با همسرم خراب کنم سکوت کردم اما دیگه وضعیت برام غیرقابل تحمله. لطفا راهنماییم کنید که چه کنم…

————————————-

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.welayatnet.com/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.welayatnet.com/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.welayatnet.com/fa/user/register

اطلاعات بیشتر در مورد فرمت‌های متنی

با سلام

در اینجا به عنوان جمع‌بندی مطلب با توجه به صحبتهایی که دوستان کردند و گفتند که مسئله از حسادت جاریتون ناشی میشه و برای اون راهکارهایی پیشنهاد کردند، چند توصیه از دین مبین اسلام در رابطه با برخورد با شخصی که به شما حسادت میورزد تقدیم محضرتان میکنم:

1.از شر حسود و حسادتها به خدا پناه ببرید چرا که تنها اوست که جبران کننده رنجها و رنجشهایی است که ازجانب افراد بد طینت به انسان وارد می‌شود.سوره فلق شاهد بر مدعای ماست

2.تا نیازی پیدا نکرده ایید که از موفقیتهای خودتان در میان افراد سخنی به میان آورید این کار را انجام ندهید خصوصا آنجایی که شخص حسود حضور دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرماید: «إسْتَعینُوا عَلی اُمُورِکُمْ بِالْکِتْمانِ فَإنَّ کُلَّ ذِی نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ؛ بر امور زندگی خود از کتمان یاری بجویید که هر صاحب نعمتی در معرض حسادت (افراد بد طینتِ تنگ نظر) است».

3.در فرازی از دعای شریف مکارم الخلاق میخوانیم:اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ، وَ اَبْدِلْنى مِنْ بِغْضَةِ اَهْلِ الشَّنَانِ الْمَحَبَّةَ، وَمِنْ حَسَدِ اَهْلِ الْبَغْىِ الْمَوَدَّةَ،بار خدايا بر محمد و آلش درود فرست، و برای من شدّت كينه كينه توزان را به محبت، و حسد اهل تجاوز را به مودت تبدیل فرما.

با آرزوی موفقیت روزافزون

این مسئله فقط  با برخورد کریمانه شما با فرد حسود و بدخواه امکان پذیر است و گرنه مسئله به این راحتیها قابل حل وفصل نمیباشد.

سلام

درکت میکنم چه حس آزار دهنده ایی تو مهمانی های شما وجود داره.اما چند تا راه حل میگم که خودت رو با شرایط وفق بدی:

1- اولا به این باور برس که شما همه جوره از اون سر تر هستی و بخاطر همینه که حسادت می کنه و دوست داره یک جوری شما رو اذیت کنه که روزگار شما تلخ بشه.

2-وقتی به این حس رسیدی که شما از اون بهتر هستی بعدش فکر کن که این خانم مریض روحیه(آخه بیماری به این نیست که طرف سرماخورده یا سردرد داره بیماری روحی از همه چیز خطرناکتره) شما با یه آدم مریض چطوری رفتار می کنی؟اگه یه آدم سرماخورده ی تب دار به شما توهین کنه مطمئنا میگی داره هذیان میگه، حسادت هم یه جور بیماریه دیگه.پس تمام رفتار هاش رو بذار پای مریضی اش.

3- حالا که اعتماد به نفست رو بالا بردی تو این مرحله جاریت رو توی ذهنت از ارزش بنداز. یعنی طوری با خودت کنار بیا که دیگه بود و نبودش توی جمع برات مهم نباشه.نه این که از درون خودت بخوری و در ظاهر بهش اهمیت ندی.به طور کلی از ذهنت بندازش بیرون.

4- لازم نیست بهش محبت کنی.دلیلی نداره دلش رو به دست بیاری.اصلا اون مهم نیست.شما تازه وارد اون خانواده شدی جاریت باید به شما محبت کنه نه شما به اون.اگر کسی اسمش رو آورد نه گله ای کن نه شکایتی و نه پشت سرش حرف بزن.چون اون دیگه برای شما ارزشی نداره.

5- به این موضوع دقت کن که جاریت میخواد ذهن شما دائما مشغول اون باشه نذار موفق بشه.حیف نیست بهترین دوران زندگیت رو به جاریت فکر میکنی؟توی جمع خانوادگی که میری آنچنان نوک جمع رو بچین و حرمت همه رو داشته باش که همه به طرف شما جلب بشن.

این چیزایی که بهت گفتم تجربه شخصی خودمه. خیلی طول کشید که به این درک از زندگی رسیدم. خدا کنه شما هم بتونی حس های بد رو از درونت بیرون کنی و بعد ببینی زندگی چقدر زیبا میشه.

با بند ۴ واقعا موافقم

با محبت کردن به همچین آدمی راه آزار بیشتری رو برای اون باز میکنین

با سلام خدمت شما
در اصل این حرف که انسان وقتی در درون خود ضعفی را احساس میکند باید به دنبال جبران آن ضعف باشد.در مورد سوالی که این خانم پرسیده اند هم شما درست تشخیص داده اید که در وجود ایشان ضعفهایی هست که نسبت به برخورد بد جاریشون منفعل میشوند و در درون خود حس ناراحتی و آزرده خاطری رو حس میکنند ولی راه حلهایی که شما فرمودید دچار اشکالاتی هست.
اولا در راه حلهای شما برای جبران ضعف درونی به سراغ خودبرتر بینی رفتید و به نوعی اون رو در ورطه غرور انداختید.
توصیه روایات اصلا اینگونه نیست بلکه برتری و عزت رو تنها در ایمان به خدا میدونه.قرآن کریم میفرماید:وَلله العِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنین.(منافقون/آیه8)عزّت، برای خدا، رسول او ومؤمنان است.
حقیقتا این میزان ایمان ما به خداست که عزتمندی رو برای ما به ارمغان میاره.
ثانیا فرمودیدلازم نیست به اون محبت کنی یا فرمودید توی ذهنتون جاریت رو از ارزش بنداز و برات یه آدم بی ارزش باشه.
مجددا باید بگم که این توصیه دین نیست که کسی که بدی کرده رو به چشم یه آدم حقیر ببینیم و توی برخوردهامون اون رو هیچی به حساب نیاریم.
امام علی علیه السلام میفرمایند:«الکریمُ مَنْ جازی الأسائَةَ بالأحسانِ»جوانمرد، کسی است که بدی را با نیکی پاسخ دهد.
قدرت واقعی و بزرگواری در گذشتن است نه حقیر دیدن

با سلام

شاید شناختی که من از دین دارم با شناخت شما متفاوت باشه.دینی که من شناختم چشم در برابر چشم خون در برابر خون رو میگه.البته میگه گذشت کنی بهتره ولی اگر نکردی مشکلی نیست.اینجا این خانم داره به خودش ظلم میکنه ظلم به خود هم که تکلیفش به درگاه الهی مشخصه.اینطوری پیش بره کم کم عزت نفسش رو هم از دست میده. 

درضمن این خانم چندین بار دست دوستی دراز کرده که جاریش پس زده. این مطالبی رو که شما عنوان کردید درحد تئوری خوبه و خیلی هم زیبا هستش.ولی این رو بدونید ما همه انسان جایز الخطا هستیم خیلی طول میکشه به سیره علوی رفتار کنیم. تو این وضعیت این خانم نمیتونه تمرکز کنه و خودش رو به درجه ای از عرفان برسونه که به همه محبت کنه و رفتارهای دیگران براش مهم نباشه.

من راه حل هایی رو دادم که ممکنه خطا هم داشته باشه ولی زود جواب میده هیچوقت هم دچار خودبرتر بینی نمیشه چرا که فقط داره جاریش رو از ذهن خودش دور میکنه.ببینید اگر خانمی در حال غرق شدن در دریا باشه مرد نامحرم میتونه از آب درش بیاره؟بله میتونه چون داره غرق میشه واجبه که درش بیاره.

با سلام این نکته ایی که شما در رابطه با شناختتون از دین فرمودید که چشم در برابر چشم و… از احکام مختص باب قصاص هستش و به همه جای دین تعمیم داده نمیشه و برای اینکه شامل جاهای دیگه هم بشه باید دلیل داشته باشید و گرنه همینطوری که نمیشه این قاعده رو در جاهای دیگه پیاده کرد مثلا بگیم هرکی غیبتت رو کرد تو هم برو غیبت اون رو بکن.

با تشکر از پیگیریهاتون در رابطه با این سوال

فقط بذارید رو حس حسادت خیلی ها هستن که حتی نمیتونن ببینن یه نفر از خودشون بالاتر هست

شمام خیلی نمیخواد حساس باشی هرکس هرطور احترام گذاشت باید به همون نسبت بهش احترام بذارید

سلام

1- .(ایشون از هر تماسی با من خودداری می کنند و اگر به اجبار کاری داشته باشند با همسرم تماس میگیرند)

بله متاسفانه این مورد خیلی آزار دهنده و توهین آمیزه و برخی از خانوم ها دقیقا به منظور توهین  زیاد ازش استفاده میکنن این یعنی طرف مقابل شما رو به عنوان زن خونه و مدیر داخلی به رسمیت نمیشناسه و کوچیکت میکنه 

شما یه اشتباه کوچولو مرتکب شدی که البته قابل جبرانه اشتباهت اینه: .اوایل همسرم خیلی منطقی برخورد میکرد و بهم میگفت بذار به پای حسادت ولی بعد …

چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت

مردها این چیزا رو متوجه نمیشن یا متوجه میشن ولی چون نمیتونن کاری بکنن میگن اشتباه از سمت تو هست وگرنه خودشون توی دلشون میدونن چه خبره ! پس بدترین کار اینه که اول زندگی در این موارد به شوهرت گلایه کنی .به جای درد دل میتونی ازش کمک بخوای مثلا باهاش صحبت کن بگو دوست دارم مثل همه زنها روابط فامیلی رو مدیریت کنم و اقوام رو دعوت کنم و هماهنگی ها رو من انجام بدم لطفا در این جور مواردی که موضوع به داخل خونه و کارهای زنونه مربوط میشه اگه تماسی باهات گرفتن بگو من نمیدونم و به خودم زنگ بزنن . (ناسلامتی این کارا زنونه هست معنی نداره جاریت به شوهرت زنگ بزنه!)

اینطوری کم کم بهش میفهمونی حد خودش رو نگه داره و پاش رو از گلیمش درازتر نکنه در بقیه موارد هم بذارش به حال خودش و توی جمع ادب رو حفظ کن مهم اینه که مادر شوهرت هم میدونه تو تقصیری نداری کم کم بقیه اقوام هم میفهمن و کسی به شما ایرادی نمیگیره این طرفداری که از جاریت میکنی هم بهت بگم همیشه نتیجه مثبت نمیده شاید در آینده به ضرر خودت تموم بشه (دیدم که میگم نمونش مادر خودم !) بهتره در این جور مواقع  حرف رو عوض کنی و یا سکوت معنا دار پیشه کنی!! هیچ وقت پشت سرش حرف نزن ولی طرفداریش رو هم نکن چون شاید این رفتاراش مسبوق به سابقه باشه و شما چون عضو جدید هستی هنوز خبر نداری ،پس زیاد خودت رو عذاب نده 

2-تحمل اون رفتارهای تحقیر آمیزش هم  راه داره اینکه شما رابطت رو با چن نفر گسترش بدی به طوری که توی مهمونی تنها نباشی که مجبور باشی بری دور و بر اون .به جاش با بقیه حرف میزنی و میذاریش به حال خودش در هر صورت نمیشه صدرصد جلوش رو گرفت چون حسوده!

3- مادر شوهرت کاملا کار درستی کرده که بینتون داوری نکرده ازش دلخور نباش .رفتاراش واقعا بچه گانه ست و ارزش اینو نداره ناراحت بشی اصلا در شان شما نیست که بخوای خودت رو در حد اون بدونی و از حرفا و کاراش ناراحت بشی 

از جوابهای کاملتون ممنونم.اما لازمه بگم ایشون با دختر دایی همسرم خیلی گرم وصمیمی رفتار میکنند.و از اونجایی که با هم تو یک سن هستند ارتباط خیلی قوی ای دارند.تو اکثر مهمونی ها دختر دایی همسرم هم حضور داره و متاسفانه هر دو با هم هم کاسه میشند برای تخریب شخصیت من.دختر دایی هم تسلط زیاد رو اقوام داره و حتی به واسطه این ارتباط همه خودشون رو تو یک تیم فرض می کنند و من احساس خوبی ندارم.هرچند من با سایر اقوام ارتباط برقرار میکنم و خدایی هر بار که میرم احتراممو حفظ می کنند اما حضور همگی با هم باعث میشه پچ و پچ هاشون آزارم بده..

 

سلام

در مورد پچ پچ های آزار دهنده:

اولا: معلوم نیست که اون پچ پچ ها همش راجب شما باشه ممکنه موضوعی باشه که بخوان راجبش حرف بزنن ولی چون شما تازه وارد هستی نمیخوان شما خبردار بشی. ثانیا : اگر پچ پچ ها راجب شما باشه از کجا میدونی که دارن بدگویی شما رو میکنن؟ شاید دارن ازت تعریف میکنن!( من هم توی همچین جمع هایی بودم مثلا چن نفر دارن از یکی تعریف میکنن ولی خودش فک میکنه دارن غیبتش رو میکنن) ثالثا: حتی اگه راجب شما و جاریتون هم حرف بزنن بازم از کجا میدونی مجموع حرفا بدگویی از شماست؟ (بازم این مورد رو از نزدیک دیم که چن نفر توی جمع پچ پچ میکنن و به کسی تذکر میدن که با خانم فلانی بهتر رفتار کن ولی خود اون خانم تصور میکنه اینا توی یه تیم هستن)

در هر صورت  من توی اون جمع نیستم شاید شما دلیل داشته باشی که اونا دارن بدگویی شما رو میکنن بنابراین من از اینجا به بعد بر اساس اینکه تصور شما مبنی بر بدگویی حقیقت داره  چن تا توصیه دوستانه بهتون میکنم امیدوارم مفید باشه

اینکه میگی دختر دایی همسرت روی فایمل تسلط داره از دو حالت خارج نیست :1-ممکنه ایشون خانمی هستن که کسی از زبونش و کاراش در امان نیست و به همین خاطر دیگران ازش حساب میبرن نه اینکه دوستش داشته باشن پس هر جا که اون هست به میلش رفتار میکنن تا مزاحمتی ایجاد نکنه .اگه اینطوری باشه خدا رو شکر کن که ازت فاصله گرفته ! و بدون شما هم کم کم جایگاهت رو بدست میاری و میفهمی توی اون جمع با چه کسی جور بشی بهتره

2-شاید اون خانم زن خوبیه و به خاطر خصوصیات اخلاقی خوبی که داره همه دوستش دارن و روی حرفش حساب میکنن اما جاری شما از حسودی اطلاعات غلط بهش میده (مثلا ممکنه بهش بگه شما واسه مادرشوهرتون خود شیرنی میکنی تا اونو بد کنی! یا ممکنه بگه بهش پز میدی ) این موضوع قابل حله و فقط کمی زمان میبره شما باید صبر داشته باشی من احتمال مورد دوم رو خیلی قوی تر از اولی میدونم چون خیلی کم پیش میاد که یه جمع هم کاسه بشن علیه یه نفر مگر اینکه اطلاعات غلط بهشون بدن!

من راجع به پچ پچ ها هیچ پیش فرضی ندارم…قطعا از من نمیگن.اما اینومیدونم برای رنجش خاطر منه که جاریم این رفتار رو انجام میده…

 

راه حل:

1- خدارو شکر شما مادر شوهر خیلی خوبی داری و اون میتونه بهت کمک کنه به این روش که شما مستقیم بهش نگی که من مشکل دارم(یعنی ابدا گلایه نکن و اصلا فراموش کن مشکلی با جاریت داری حتی اگه ازت پرسید بگو” انشاء ا… حل میشه و اونم میفهمه من هیچی تو دلم نیست و دوستش دارم.”  )

مثلا به جای درد دل  به مادر شوهرت بگو من خیلی دوست دارم توی اقوام شما دوست پیدا کنم شما روحیه منو بهتر میشناسی میشه منو با چن نفر آشنا کنید؟ (منظورم ابدا دختر دایی همسرتون نیست چون هر جا اون باشه مطمئنا سرو کله جاریتون هم پیدا میشه و فضا رو مسموم میکنه)

  بهترین راه هم اینه که اولش توی خونه مادر شوهرتون دعوت بشن. تعداد خیلی کم باشن و ترجیا دو سه نفر که جاریتون شاکی نشه چرا به من خبر ندادی بیام !هیچ وقت به سرعت دست روی مرکز مشکل  (جاری و دختر دایی)نذار واز حاشیه شروع کن به رفع سو تفاهم .وقتی شما توی خونه مادر شوهرتون بدون حضور جاریتون با چن نفر آشنا بشی و بعد خودت اونا رو دعوت کنی خونتون یا با هم برید تفریح و استخر و خرید و … میفهمن که شما اون کسی نیستی که ازش بد گویی میکردن در این بین بعد از یکی دو جلسه توی جمع بگو زنگ بزنیم فلانی هم بیاد(جاریتون)   تا دیگران بفهمن مشکل از شما نیست کم کم خبر به دختر دایی همسرتون هم میرسه و دیگران بهش میگن همه چیز سوء تفاهمه

اینو بدون شما وقتی مادر شوهرت رو داری جاری شما(یا به قول بعضی خانم ها جارو ) ) هیچ کاره ست ناسلامتی مادرشوهرت عمه دختر دایی همسرته و یه جمله تعریفو تمجید اون چند ماه عملیات جاریت رو خنثی میکنه 🙂

2-اینکه شما میگی جاری شما با همه خوبه به غیر از شما ، به احتمال قوی ایشون ذاتا ادم بدی نیستن و فقط زیاد از حد حسودی شما رو میکنه .گاهی بعضی از رفتارهای ما ایجاد سوء تفاهم میکنه و اطرافیان همه ادم های فهیمی نیستن و میذارن به پای تعمد! مثلا ممکنه شما ادم درون گرایی باشی و توی جمع کم حرف باشی و اون خانم بذاره به حساب افاده! ممکنه به خاطر شرایط سنیتون شما حرف مشترک زیادی با اون خانم نداشته باشی و اون خانم بذاره به حساب اینکه شما اونو پایین تر از خودت میدونی .بنابراین سعی کن رابطت رو توی جمع خانوادگی گرم کنی و منزوی نشوی نذار رفتارهای اون تو رو از جمع جدا و گوشه گیر کنه سعی کن با همه ارتباط برقرار کنی و هرگز رابطه اون رو توی جمع با خوت مقایسه نکن قرار نیست شما عین هم باشید و اینکه شما توی دل دیگران نیستی شاید اونا برای شما احترام بیشتری قائل باشن

3- صبـــر داشته باشید همه چیز حل میشه .به قول سهراب :

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی…

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم می گذرد

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز.

با سلام و عرض تشکر

قبل از اینکه بخوایم درباره مسئله نظر خودم رو خدمتتون عرض بکنم جا داره که از بابت چند نکته که شما در رعایتش دقت به خرج دادید شما رو تحسین کنم.

1.در عین حالی که موقعیت بالاتری داشتید سعی کردید تواضع خودتون رو نسبت به جاریتون حفظ کنید.

2.تمام سعی خودتون رو برای حل این مسئله و برقراری روابط مسالمت آمیز به کار بردید.

3. به دنبال علت این برخوردها گشتید و خودتون رو هم از اول تبرئه نکردید و این احتمال رو هم دادید که ایراد از خودتون بوده باشه.

4.استفاده از واسطه برای اصلاح رابطه دو طرف.

5. در صورت ناامید شدن از واسطه بحث رو ادامه ندادید که به غیبت و خدای ناکرده بدبینی دو طرف از هم منجر بشه.

همه اینها فاکتورهای خیلی خوبیه که رعایت کردید. به هر حال در بدترین حالت ممکنه شما تمام تلاش خودتون رو بکنید ولی باز مسئله حل نشه ولی مهم اینه که شما وجدانتون راحته و سرتون رو بالا میگیرید که هرچی از دستتون بر می اومده انجام دادید ولی باز مشکل حل نشده.

حالا پیشنهاد ما اینه که مهمترین کاری که شما باید انجام بدید اینه که اول از هر اقدامی علت این برخوردهای ایشون رو پیدا کنید(حتی میتونید علت رو مستقیم از خود ایشون جویا بشید البته شما نگید اینطور هستید بلکه بگید من اینطور حس میکنم تا ایشون هم نظر خودش رو راحت بگه)

علت از دو حال خارج نیست:

1.ممکنه ایرادی در شما باشه  و یا حتی ویژگی خاصی که شما در ابراز اون ویژگی راحت هستید و مثلا همه جا درباره اون حرف میزنید (مثل تحصیلات که خودتون بهش اشاره کردین) پس با اصلاح رفتار از جانب شما  و ابراز نکردن موقعیت ویژتون جلوی ایشون، مسئله به کلی حل بشه.

2. ممکنه ایراد هم از خود ایشون باشه که یا نسبت به شما سرد و بی اعتناست و یا به طور کل شخصیتشون اینطوره. که در این صورت اگه از طریقی بتونید کمکشون کنید که این اخلاقش رو تغییر بده که خیلی خوبه وگرنه کار خاصی به جز صبر و متانت و برخورد کریمانه از دست شما ساخته نیست. و دقیقا همین نوع برخورد، شما رو به عزتی باورنکردنی میرسونه.

توصیه قرآن کریم به نظر بهترین پیشنهاد برای شما باشه.قرآن کریم میفرماید:

«وَ لا تَستَوِى الحَسنَةُ وَ لا السیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَك وَ بَیْنَهُ عَدَوَةٌ كَأَنَّهُ وَلىُّ حَمِیمٌ .(سوره فصلت/آیه 34 ) هرگز نیكى و بدى یكسان نیست ، بدى را با نیكى دفع كن ، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمى شوند.»

موفق و سربلند باشید.

ممنونم از اینکه برام وقت گذاشتید اما هرگز اینگونه نبوده که من بحث تحصیلاتمو پیش بکشم یا در سایر نقاط که واقعا سرترم…شخصیت ایشون هم به شدت برونگرا و خوش مشرب هشتند.(البته به جز با من)حتی با برادر شوهر هاش گاهی حریم رو حفظ نمی کنه و باعث آزارم میشه..:-(

 

چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت
چیکار کنم حسود نباشم نی نی سایت
0

دوره مقدماتی php

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *